PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آغوش



R A H A
01-06-2012, 08:52 PM
بیا بیدارو بی تابم دلم آغوش میخواهد



مرا محصور کن در خود دلم تن پوش میخواهد






ببین دستان سردم را بپرس احوال قلبم را



ببوس امشب لبانم را که اوهم نوش میخواهد

R A H A
01-06-2012, 08:53 PM
آغوشتو به غیر من به روی هیچکی وا نکن


منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن


من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم


واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر می کشم


منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه


بوسیدنت برای من تولد یک نفسه


چشمای مهربون تو منو به آتیش می کشه


نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه


فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار

R A H A
01-06-2012, 08:55 PM
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد



فریبنده زادو فریبا بمیرد



شب مرگ تنها نشیند به موجی



رود گوشه ای دور و تنها بمیرد



در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب



که در میانه غزل ها بمیرد



گروهی بر آنند که آن مرغ شیدا



کجا عاشقی کرد؟ آنجا بمیرد



شب مرگ از بیم آنجا شتابد



که از مرگ غافل شود تا بمیرد



من این نکته گیرم که باور نکردم



ندیدم که قویی به صحرا بمیرد



چو روزی ز آغوش دریا بر آمد



شبی هم در آغوش دریا بمیرد



تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

R A H A
01-06-2012, 08:58 PM
بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد
مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد

ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد

نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم
فدای شانه های تو ، سر من دوش می خواهد

دلت را با دل تنگم یکی کن مهربان من
که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد

اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است
نگو ای نازنین این زن فقط یک گوش می خواهد

من از ابراز احساسم نباید دست بردارم
اگر چه چشم ظاهربین مرا خاموش می خواهد

R A H A
01-06-2012, 08:59 PM
خزد لرزان ، درون بستر من

ز شرمی خفته می گوید که : - بفشار

چنان بفشار بر خود پیکرم را

که بشکوفد هوس های گنه بار

به دندان گیر و شادی بخش و می نوش

ز خون این لبان بوسه گیرم .

ببین از گونه سرخم بریزد ،

شرار خواهش آرای ضمیرم .

درنگی کن در آغوشم که امشب

فروزانست بزم عشق دیرین

نمی خوابیم و می نوشیم تا صبح

ز جام بوسه ها ، بس راز شیرین

چنان گنجد در آغوشم که هر دم

بیندیشم که او غرقست در من

و یا در حلقه ی بازو ، اثیریست

به جای پیکر عریان یک زن .

اتاقی هست و ما و خلوت و می

صدای بوسه ها ، آهنگ دل ها.

نمی رقصد بدین آهنگ تبدار

به جز رقاصه ی مست تمنا ....

چو بشکوفد گل زرین خورشید

مرا خواند بدان چشم فسونگر


گشاید بازوان گوید که - : باز آ

گنه شیرین بود ... یک بار دیگر !

R A H A
01-06-2012, 09:01 PM
http://www.siterooz.com/goonagoon/khabar/%281112%29.jpg
تا لبی از لبـانِ گرمش گرفتم کمی آرام گرفت
دلم از دلِ عاشقـانـه اش دوبـاره کام گرفت
بغلم کرد و فشردم به سینه های درشت و گرم
لبـان تشنـه ام از لب شرابی اش جـام گرفت
بـه بزمِ عیش و نوشِ وصالش سرخـوشم نمود
از آتشِ سبزِ نگـاهِ روشنش دلـم قـوام گرفت
چه سوری چه بزمی گرفته بود عشقِ خمارِ من
از آغوشِ بهـاری اش تنـم مزّه ی تمـام گرفت
سیاهی از گوشـه کنارِ آسمـان گریخت و رفت
شبی کـه شبچراغِ عشق و بوسه اش نام گرفت
چه شهدی زده به دهان لاله گون شیرینش
تا دلم از قند لبانش طعم خوش سلام گرفت

R A H A
01-06-2012, 09:16 PM
عشق، همان حسرتی است که همیشه سایه اش در زندگی تو باقی می ماند ...
وقتی با دیگری در خیابان قدم می زنی ...
وقتی دیگری را می بوسی ...
در آغوش دیگری ، با فکر او به خواب می روی ...
سایه ای که از سنگینی اش کم نمی شود حتی وقتی فرزندت به تو می گوید مادر/پدر ...!
عشق ، به هم نرسیدن است..!

R A H A
01-06-2012, 09:20 PM
وقتی کسی نیست که
خودت را فرو کنی در آغوشش
و
گم شوی
در رویاهای شبانه اش
فرقی نمیکند
صبح با صدای اذان بیدار شوی
یا
ناقوس کلیسا
حتی درون خانه پدری ات هم
احساس
غربت خواهی کرد

R A H A
01-06-2012, 09:21 PM
چقدر

کم تــــــــوقع شده ام

نـه آغوشت را ميـــــــــخواهم !

نـه يک بوســــــــــــه !

نـه ديگر بودنت را

همين که بيايی

از کنارم رد شوی کافيست ...!

مــــــرا به آرامش ميرساند حتی

اصطکاک ســــــــــــايه هايمان ..

R A H A
01-06-2012, 09:21 PM
حلالم کن دارم میرم چقدراین لحظه دلگیره

گناهی گردن ما نیست همش تقصیر تقدیره

نگام کن لحظه ی رفتن چه تلخه این هم آغوشی

چه وحشتناکه دل کندن چقدر سخته فراموشی

پرازبغضم پرازگریه پرازتلخی وشیرینی

حلالم کن دارم میرم منوهرگز نمی بینی

حلالم کن اگه دستام به دستای توعادت کرد

آخه دنیای عاشق کش به ما دوتا خیانت کرد

کلاف آرزوهامو چراهیشکی نمی بافه

برای ما دوتا عاشق جدایی دورازانصافه

تمام سهم من از تو یه حلقه س که توو دستامه

تمام سهم تو ازمن یه عشق بی سرانجامه

تو بارونی ترین ابری من از پاییز لبریزم

چه معصومانه می باری چه مظلومانه می ریزم

R A H A
01-06-2012, 09:22 PM
اگر من و تو برگ بودیم

هنگام خزان

زودتر از تو می شکستم و می افتادم

تا زمانی که تو می افتی...

" در آغوشت گیرم "

R A H A
01-06-2012, 09:55 PM
نا آشنا
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لب های من
تشنه ای سیراب شد ‚ سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهرویی در خواب شد ‚ در خواب شد
بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه و مال وآبرو
او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ای گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ، من ترا بیگانه ام
آه از این دل ، آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند

R A H A
01-06-2012, 10:52 PM
در آغوشت جاییــــــــــ برایم باز کن


جایی که عشــــــق را بشود


مثل بازی های کودکـــــــی


بـــــــــــــاور کــــــــــرد


خستــــهــ ِ شدم از بی جایی ...!

R A H A
01-06-2012, 10:53 PM
آغوش پر بوسه شبانۀ عاشقانه

... و دوباره رسید. دوباره رسید وقت وصال. وقت شیدایی. شیدا شدم. همه عشق و همه طب. همه خواستن تو. چه شبانۀ عاشقانه ای خواهد شد. چه رؤیایی. آه ای روشن ترین شب همۀ عمرم! چه شتابی داری برای رسید یه صبح. آرامتر برو! امشب صبح را نمیخواهم. امشب را طولانی تر از همیشه میخواهم. وای که راه بیتابترم میکند. انگار همۀ جاده های عالم راه من شده اند تا معشوق. اما اگر هم بشوند همه را خواهم پیمود. تا رسیدن به عشق. که من این راه را به قلب میروم نه به پا. و چون قلب بخواهد همۀ وجود خواهد خواست و هیچ کس و هیچ چیز جلودارم نیست...

و سرانجام میرسم. چه لحظۀ بی نظیری. چه اوج بلندی. اوج عشق در چشمان تو. اوج دوست داشتن در آغوش پر بوسه و آرامشت. اوج آرامش در کلامت. و چه عاشقانه همکلام میشویم و چشم در چشم و نگاه در نگاه تا همۀ عشق را بخوانیم از نگاههای هم. نگاههایی که هر لحظه بیتابترم میکند و بیقرارتر برای عاشقانه ها و دنیای نابمان. نگاههایی که پروازم میدهد تا اوج عشق و اوج خواستن.

و شب بر میخیزد تا نظاره گر عاشقانه ترین عشقبازی دنیا باشد که هرگز از این عاشقانه تر نخواهد دید. و بوسه های بی نظیر تو و نوازشهای پر از محبتت کخ مملو خواستنم میکند. و چقدر دلم میخواست زمان حرکت نکند با این همه شتاب تا همچنان در آغوش پربوسه و آرمشت زندگی کنم و عشق را لمس کنم.

وصبح نیز برای ما نه پایان شب، که ادامۀ عشق است. تداوم دوست داشتنتی ترین دوست داشتن عالم. و دوباره نیاز من به عشق و آغوش تو. و چه مهربان و باسخاوت آغوش میگشایی برای نوازشم که برای هر لحظه اش بیتابترین عاشق دنیا میشوم.
عشق آسمانی من،

همیشه بیتاب و بیقرار بوسه بر لبهای توام و همیشه منتظر و مشتاق. و همیشه عاشق...عاشق عاشق عاشق....

R A H A
01-06-2012, 10:53 PM
جــــــایــی بــــایـــد باشــــد غــیــر از ایــــن کـــنــج تـــنــهـــایـــی !


تــــا آدمــــ گــــاهـــی آنــــجـــا جــــان بــــدهــــــد !...


مـــــثــــلـــا" آغـــــوش تـــــــو !


جـــــان مـــیـــدهد بـــــرای جـــان دادن !!!

R A H A
01-06-2012, 10:54 PM
از عـجـایـب عـشـق . . .
هـمـیـن بـس !
تـنـهـا آغـوش هـمـانـی آرامـت مـی کـنـد . . .
کـه دلـت را بـه درد آورده و آتـش زده

R A H A
01-07-2012, 08:15 PM
مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن
آن سوی تاریکی
بر پهنه ی زندگی
آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و
باران سرود آفتاب را تکرار می کند...
راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید
و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد
لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را
در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید
و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد
پنهان کن مرا
در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

R A H A
01-07-2012, 08:16 PM
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست


حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

R A H A
01-07-2012, 08:16 PM
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد


آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد

R A H A
01-07-2012, 08:17 PM
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد


مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد


مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد


شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

R A H A
01-07-2012, 08:17 PM
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش


نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش


ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم می‌زنم جوش


چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش


اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش


دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش


دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش

R A H A
01-07-2012, 08:17 PM
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم


گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم


خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم

R A H A
01-07-2012, 08:18 PM
امروز خوش است دل که تو دوش
خون دل ما بخورده‌ای نوش


دل سجده کنان به پیش آن چشم
ان حلقه شده به پیش آن گوش


هر ذره کنار اگر گشاید
خورشید نگنجد اندر آغوش


خورشید چو شد تو را خریدار
ای ذره به نقد نسیه بفروش


باقی غزل مگو که حیفست
ما در گفتار و دوست خاموش

R A H A
01-07-2012, 08:19 PM
ما نعره به شب زنیم و خاموش
تا درنرود درون هر گوش


از شر بگریز یار شب باش
کاندر سر شب نهند شب پوش


تا صبح وصال دررسیدن
درکش شب تیره را در آغوش

R A H A
01-07-2012, 08:20 PM
ای دشمن عقل من وی داروی بی‌هوشی
من خابیه تو در من چون باده همی‌جوشی


اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو
هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی


خوش خویی و بدخویی دلسوزی و دلجویی
هم یوسف مه رویی هم مانع و روپوشی


بس تازه و بس سبزی بس شاهد و بس نغزی
چون عقل در این مغزی چون حلقه در این گوشی


هم دوری و هم خویشی هم پیشی و هم بیشی
هم مار بداندیشی هم نیشی و هم نوشی


ای رهزن بی‌خویشان ای مخزن درویشان
یا رب چه خوشند ایشان آن دم که در آغوشی


آن روز که هشیارم من عربده‌ها دارم
و آن روز که خمارم چه صبر و چه خاموشی

R A H A
01-07-2012, 08:20 PM
جان و جهان! دوش کجا بودهٔ
نی غلطم، در دل ما بوده‌ای


دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام
ای که تو سلطان وفا بوده‌ای


رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بوده‌ای


زهره ندارم که بگویم تو را
« بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

R A H A
01-07-2012, 08:22 PM
تا که خود را در دهم در جوش من
تا رهی یابم در آن آغوش من


زانک انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب‌بین یاغی شود


پیل چون در خواب بیند هند را
پیلبان را نشنود آرد دغا

R A H A
01-07-2012, 08:23 PM
هزار آغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلشن ناچیده دیار


شبی صد کس فزون بیند به خوابش
نه بیند کس شبی چون آفتابش

R A H A
01-07-2012, 08:24 PM
کسی کاو را شبی گیرد در آغوش
نگردد آن شبش هرگز فراموش


ملک را در گرفت آن دلنوازی
اساسی نو نهاد از عشق بازی

R A H A
01-07-2012, 08:26 PM
کسی کو باده بر یادت کند نوش
گر آنکس خود منم بادت در آغوش

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در آغوش آنچنان گیرم تنت را
که نبود آگهی پیراهنت را

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شبان روزی دگر خفتند مدهوش
بنفشه در بر و نرگس در آغوش

@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پس آورد آنگهی شه را در آغوش
لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش

@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من از تمکین او جوشی گرفتم
دو عالم را در آغوشی گرفتم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@
می و مرغ و ریحان و آواز چنگ
بتی تنگ چشم اندر آغوش تنگ
@@@@@@@@@@@@@@@@@
سر آغوش و گیسوی عنبر فشان
رسن وار در عطف دامن کشان

R A H A
01-07-2012, 08:26 PM
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا


هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا


بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

R A H A
01-07-2012, 08:27 PM
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب


دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب


از درون سوزناک و چشم تر
نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب


هر که بازآید ز در پندارم اوست
تشنه مسکین آب پندارد سراب

R A H A
01-07-2012, 08:27 PM
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست


ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست


مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست

R A H A
01-07-2012, 08:28 PM
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند


دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند


به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل ار روی تو بیند طلب گل نکند

R A H A
01-07-2012, 08:28 PM
مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماه رویم در آغوش بود


چنان مست دیدار و حیران عشق
که دنیا و دینم فراموش بود


نگویم می لعل شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود


به دیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود


مؤذن غلط کرد بانگ نماز
مگر همچو من مست و مدهوش بود


بگفتیم و دشمن بدانست و دوست
نماند آن تحمل که سرپوش بود

R A H A
01-07-2012, 08:30 PM
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید


صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید


رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید

R A H A
01-07-2012, 08:30 PM
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار


گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار


آتش آه است و دود می‌رودش تا به سقف
چشمه چشمست و موج می‌زندش بر کنار


گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم
ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار


ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام
غمزده‌ای بر درست چون سگ اصحاب غار

R A H A
01-07-2012, 08:31 PM
خطا کردی به قول دشمنان گوش
که عهد دوستان کردی فراموش


که گفت آن روی شهرآرای بنمای
دگربارش که بنمودی فراپوش


دل سنگینت آگاهی ندارد
که من چون دیگ رویین می‌زنم جوش


نمی‌بینم خلاص از دست فکرت
مگر کافتاده باشم مست و مدهوش


به ظاهر پند مردم می‌نیوشم
نهانم عشق می‌گوید که منیوش


مگر ساقی که بستانم ز دستش
مگر مطرب که بر قولش کنم گوش


مرا جامی بده وین جامه بستان
مرا نقلی بنه وین خرقه بفروش


نشستم تا برون آیی خرامان
تو بیرون آمدی من رفتم از هوش


تو در عالم نمی‌گنجی ز خوبی
مرا هرگز کجا گنجی در آغوش

R A H A
01-07-2012, 08:31 PM
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش


غلام کیست آن لعبت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش


پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش


نه هر وقتم به یاد خاطر آید
که خود هرگز نمی‌گردد فراموش


حلالش باد اگر خونم بریزد
که سر در پای او خوشتر که بر دوش

R A H A
01-07-2012, 08:31 PM
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که می‌خواهد در آغوش


نداند دوش بر دوش حریفان
که تنها مانده چون خفت از غمش دوش


نشانی زان پری تا در خیالست
نیاید هرگز این دیوانه با هوش


بیا تا هر چه هست از دست محبوب
بیاشامیم اگر زهرست اگر نوش

R A H A
01-07-2012, 08:32 PM
رفتی و نمی‌شوی فراموش
می‌آیی و می‌روم من از هوش


سحرست کمان ابروانت
پیوسته کشیده تا بناگوش


پایت بگذار تا ببوسم
چون دست نمی‌رسد به آغوش

R A H A
01-07-2012, 08:32 PM
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم


چو التماس برآمد هلاک باکی نیست
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم


ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوشست با قمرم

R A H A
01-07-2012, 08:33 PM
من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم
طاقت نمی‌دارم ولی افتان و خیزان می‌برم


از دست او جان می‌برم تا افکنم در پای او
تا تو نپنداری که من از دست او جان می‌برم


درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانه‌ام
نه درد ساکن می‌شود نه ره به درمان می‌برم


ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان می‌بری من بار هجران می‌برم


ای روزگار عافیت شکرت نکردم لاجرم
دستی که در آغوش بود اکنون به دندان می‌برم


گفتم به پایان آورم در عمر خود با او شبی
حالا به عشق روی او روزی به پایان می‌برم

R A H A
01-07-2012, 08:33 PM
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم


دیگران با همه کس دست در آغوش کنند
ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم


نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز
ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم

R A H A
01-07-2012, 08:34 PM
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی
به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی


چنان موافق طبع منی و در دل من
نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی


تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار
چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی

R A H A
01-07-2012, 08:34 PM
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
کش یار هم آواز بگیرند به دامی


دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی


آن بودی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی

R A H A
01-07-2012, 08:35 PM
هنگامی که

دست هایم را

به وسعت

همه ات

باز می کنم

...

آنگاه

هیچ را بغل می کنم

...

و

این است همه ی

سهم من از تو...

R A H A
01-07-2012, 08:36 PM
آغوش امن تو که بود

زانوی غم من نبود

یادت هست
...
هفت آسمان هم که می ترکید

خوابم از خنده خالی نمی شد !؟

حالا بغل بغل زانوی غم است و

آغوش امن تو نیست

R A H A
01-07-2012, 08:36 PM
گرمی آغوش تو آرزوی هر شب است
طرفه گیسوی تو تا همیشه با من است
ای که دل بردی زما و رفته ایم از خاطرت
ما خوشیم بازم فقط با بودنت.......

R A H A
01-07-2012, 08:37 PM
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدس...
بوسیدنت برای من تولد یک نفس...
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه...
نوازش دستای تو عادت ترکم نمیشه...

R A H A
01-07-2012, 08:38 PM
آغوش تو گناه نیست , من در آغوش تو آرامش یافته ام , که هیچ گناهی با آرامش مآنوس نیست,....

آغوش تو گناه نیست , من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام , که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست,....

آغوش تو گناه نیست , من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام , که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست,....

پس امانم بده که تا ابد در دل این زیبایی آرامش یابم.

آغوشت را بگشا من در راهم.......!!!!!

R A H A
01-07-2012, 08:38 PM
نمدانم از دلتنگی عاشق ترم


یا از عاشقی دلتنگ تر !


فقط می دانم ...


در آغوش ِ منی بی آن که باشی


و رفته ای بی آنکه نباشی !

R A H A
01-07-2012, 08:39 PM
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش اید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

R A H A
01-07-2012, 08:39 PM
بی خبر می روی !


من سر در گُم ِ این رفتن


زمین و زمان را لعنت می کنم


مگر قرار نبود بانویت


پناه بیاورد به آغوش ِ تـــــــــــُ


از شر ِ تمام ِ این دلتنگی ها ...

R A H A
01-07-2012, 08:39 PM
بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد

مرا محصور كن در خود ، تنم تن پوش می خواهد

ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را

ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد

نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم

فدای شانه های تو ، سر ِ من دوش می خواهد

دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من

که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد

اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است

نگو ای نازنین این زن ، فقط یک گوش می خواهد !

من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم

اگرچه چشم ظاهر بین ، مرا خاموش می خواهد

R A H A
01-07-2012, 08:40 PM
هر چقدر بعيد
باز بر تنت گل به گل جوانه مي زنم
تا تمام شوي
تا تمام شوم
حالا ديگر عاشقي مي کنم
و زندگي
دارد تو را تماشا مي کند
در آغوش من

R A H A
01-07-2012, 08:40 PM
در آغوشت که جا میگیرم


عمیق تر گناه میکنم


من این جهنم را که هوای بهشتی دارد


با هزاران بهشت ِ خدا


که بی تو هوای جهنم دارد ...


عـــــ ــوض نمی کنــــــــم !

R A H A
01-07-2012, 08:41 PM
خواستنت را میخواهم
هوای سرد پاییز و آغوش گرم تو

سرم سینه ات را تمنا دارد

اگر نمیدانی بدان

ان هنگام که سرم را به سینه ات میفشاری

زمین برایم تنگ است...من در آسمانم پرواز را با تو آموختم

وقتی که رام و نوازشگری میپرستمت

نگاهت را دریغم نکن

چشمانم غمباران میشود وقتی نگاهت را نبیند

شب است و تنهایم...بیدریغ مرا ببوس

تشنه ام مرا ببوس...لحظه ایی سیرم کن

سیاهی چشمانت در وجودم میدمد

تو خیره ای به من و میگویی از انچه میخواهی

اما من میشنوم انچه خود میخواهم

آرام و دورگه میگویی ..دوستم داری..

زمان ساکن است

من هستم و تو

R A H A
01-07-2012, 08:44 PM
یک کنج آرام...

و عاشقانه ای آرامتر...

سرمای بدن من و گرمای دستان تو، ترکیب دل انگیزی خواهد شد از آغوش...

در من بیاویز،

که سخت محتاج آرامش و نوازشم...

در من بیاویز...

R A H A
01-07-2012, 08:46 PM
در آغوشت جایی برایم باز کن

جایی که عشق را بشود

مثل بازی های کودکی
...
باور کرد

خسته شدم از بی جایی...

R A H A
01-07-2012, 08:47 PM
ﺣﺎﻝِ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ


ﺍﻣﺎ ﻋﺎلی ﻣﻲ ﺷﻮﻡ


ﻭﻗتی ﮐﻪ ... ﺗﻮ


ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍنی ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ می ﮔﻴﺮی


ﻭ میﮔﻮیی:


" خوبی عزیزم؟"


و من میفهمم که ردبول چقدر ناتوان است و کم انرژی است....

وقتی که آغوش تو به من بال میدهد

R A H A
01-07-2012, 08:48 PM
"از خواب ها پرید، از گریه ی شدید
اما کسی نبود... اما کسی ندید..."
از خواب می پرم، از گریه ی زیاد
از یک پرنده که خود را به باد داد
از خواب می پری از لمس دست هاش
و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش
از خواب می پرم می ترسم از خودم
دیوانه بودم و دیوانه تر شدم
از خواب می پری سرشار خواهشی
سردرد داری و سیگار می کشی
از خواب می پرم از بغض و بالشم
که تیر خورده ام که تیر می کشم
از خواب می پری انگشت هاش در...
گنجشک پر... کلاغ پر... پر... پرنده پر...
از خواب می پرم خوابی که درهم است
آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است
از خواب می پری از داغی پتو
بالا می آوری... زل می زنی به او...
از خواب می پرم تنهاتر از زمین
با چند خاطره، با چند نقطه چین
از خواب می پری شب های ساکت ِ
مجبور ِ عاشقی! محکوم ِ رابطه!
از خواب می پرم از تو نفس، نفس...
قبل از تو هیچ وقت... بعد از تو هیچ کس...
از خواب می پری از عشق و اعتماد!
از قرص کم شده، از گریه ی زیاد
از خواب می پرم... رؤیای ناتمام!
از بوی وحشی ات لای ِ لباس هام
از خواب می پری با جیر جیر تخت
از گرمی تنش... سخت است... سخت... سخت...
"از خواب ها پرید در تخت دیگری
از خواب می پرم... از خواب می پری...
چیزی ست در دلت، دردی ست در سرم
از خواب می پری... از خواب می پرم..."

R A H A
01-07-2012, 08:53 PM
همـین که هســتی

همـین که لابــلای کلمــاتم

نَفَـــس میکــشی , راه میـــروی

در آغوشــم میگـــیری ...

...همــین که پنــاه ِ واژه هایــم شده ای

.........همــین که سایــه ات هسـت

همــین که کلمــــاتـم از بی "تــــو"یـی

یتــیـم نشــده اند

کافـی‌ست بــرای یک عمــر آرامــش...

بــــــــــاش !

حتی همـــین قـــدر دور !
http://pic.up2.ir/images/73621578526445789549.jpg