PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چقدر هوایم بوی تورا میدهد....



R A H A
12-16-2011, 10:26 PM
می دانی ...


احســاســـــاتم ایـــن بــــار درد نمــی کنند ...


نــــم کشیده است ...


انگار برای گفتن چیزی ندارد ...


هر چه صدایـــش می کنم ساکــت است ...


با هیـــچ کدام از این عابر ها کاری ندارد ...


شاید مریـــض شده اند ...


تو هیـــچ دکتری می شناسی؟ ...


نه ...! اصـــلا بی خیال! این طوری بهتر است ...


وقتی ساکـــت یک گوشه بنشیند و مزاحمتــی ایجاد نکند ...


خیـــالم راحت تر است ...


بهتر می توانـــم به آینده فکر کنم ... بدون هیـــــــــچ احـــــســـــــاســــــــ ی ...


می دانی ...


افکارم ورم نکرده اند ...


گره خورده اند ...


گاهی فکر های زیادی هست که منتظرند نوبتــشـــان شود ...


ولی من هیچ اولیتی برایشان ندارم ...


همه با هم در ســرم می پیچند و یک دفـعــــــــه ...


گره می خورند ...


به هر حـــال امروز یک عالــمه حـــس شـیــرین دارم ...


می تـــرســـم همه را با هم بخورم ...


مبـــادا دلم را بزند ...


بهتـــر است جیره بندی شان کنم ...


هـــشــــت ماه وقت لازم دارم تا تمام این شیرینی ها را بخورم ...


نگران نباش سعی می کنم مریض نشوم ...


مراقبم ...

تــــــــــو با من بــــــــاش ...


و سعی کن ، دردســــری درست نکنی ...


تا مجبور شوم مثل آشغال پرتت کنم بیرون ...


آخر می دانی ...


احســـاســــاتـــم نــــــم کشـــیـــده ...


می دانــــــی که ...

R A H A
12-16-2011, 10:27 PM
آنها که می مانند ...

همیشه یک روز رفته اند ...


تا که امروز مانده اند ...



شاید رفته اند تا سقف آرزوهایشان را بلند کنند ...


شاید برای ارزش لبخندی کوتاه ...


شاید برای آویختن پنجره ای زیبا ...


و شاید برای خوشبختی ...


خوشبختی مگر چیست ...؟


جز تک تک ثانیه های زیبا از زندگی که تو را ...


غرق لذت می کند ...؟





گاهی باید رفت ...


تا بتوان ماند ...


مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــن ...


می خواهم از سقف های بلند چراغ های بلند بیاویزم ...


می خواهم قشنگ ترین منحنی های دنیا را به صورت ها بنشانم ...


می خواهم بر دیوار های تاریک پنجره های روشن قاب کنم ...


می خواهم ثانیه های زیبا داشته باشم ...


از زندگی ...


که مرا ...


غرق در لذت کنند ...


گاهی باید رفت ...


تا بتوان باقی ماند ...

R A H A
12-16-2011, 10:30 PM
من از روز ازل ديوانه بودم
ديوانه‌ی روي تو
سرگشته‌ی‌ كوي تو
سرخوش از باده‌ی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موي تو، تار و پود من
بی‌باده مدهوشم
ساغر نوشم
زچشمه‌ی نوش تو
مستي دهد مارا، گل رخسارا!
بهار آغوش تو
چو به مانگری
غم دل ببری
كز باده نوشين‌تری
سوزم همچو گل
از سوداي دل
دل، رسواي تو
من رسواي دل
گرچه به خاك وخون كشيدی مرا
روزي كه ديدی مرا
بازآ
درشام غم صبح اميدي مرا
صبح اميدي مرا

R A H A
12-16-2011, 10:31 PM
تو ای بی بها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرقتی
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید ماوا گرفتی
قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی
فلک ساخت پیرایه زلف خودت
دل خود چو از خکیان واگرفتی
مگر طایر بوستان بهشتی ؟
که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی
مگر پنجه مشک سای نسیمی ؟
که گیسوی آن سرو بالا گرفتی
مگر دست اندیشه مایی ای گل ؟
کخ زلفش به عجز و تمنا گرفتی
مگر فتنه بر آتشین روی یاری
که آتش چو ما در سراپا گرفتی
گرت نیست دل از غم عشق خونین
چرا رنگ خون دل ما گرفتی ؟
بود موی او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آنحلقه بیجا گرفتی
از آن طره پر شکن هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی
نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری

R A H A
12-16-2011, 10:31 PM
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام
و دستهای خسته ام را سوی او ‏دراز کرده ام
و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی
و مرا به ‏سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری
و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا ‏که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی
و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی
و ‏امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست
آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام ‏انتظار آمدنت را می کشند

R A H A
12-16-2011, 10:32 PM
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو

ورمیل دلت هیچ به جانب ماست بگو

ورهیچ مرا در دل تو جاست بگو

گر هست بگو نیست بگو راست بگو

R A H A
12-16-2011, 10:32 PM
دیگر دل شکسته راهی به تو ندارد
این ساز دل شکسته سوزی ز تو ندارد
دیگر نشان ز این عشق من پیش خود ندارم
دیگر تو را در این دل من پیش خود ندارم
می پرسم از دل خود شاید تو را بیابم
شاید تو را در این دل من پیش خود بیابم
رفتی تو از دل من دیگر تو را نخواهم
دیگر منم دل من دیگر تو را نخواهم
زین پس ز تو دل من دیگر نشان نگیرم
دیگر در این دل خود یادی ز تو نگیرم

R A H A
12-16-2011, 10:35 PM
درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !

R A H A
12-16-2011, 10:39 PM
خیلی وقت که یه بغضی تو صدامه

خیلی وقت که یه آهی تو نگامه

خیلی وقت حتی اشک هم قهر با من

تک و تنها تو قفس اسیر این تن

خیلی وقت خنده هام خیال و رویاست

آرزوهام چون حبابی روی دریاست

خیلی وقت که شب هام نوری نداره

توی آسمون می گردم واسه دیدن ستاره

خیلی وقت گلدون ها بدون آب اند

ماهی ها انگاری عمریه تو خواب اند

خیلی وقت قلب من خسته و پیره

برای سوختن و ساختن دیگه دیره

خیلی وقت قابی خالی رو دیواره

قابی بی عکس که تورو یادم می اره

خیلی وقت عشق تو پاها مو بسته

تنها من موندم و گیتاری شکسته

R A H A
12-16-2011, 10:40 PM
یه خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هرچه از طمع لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس!هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه ...خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها ....
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد

R A H A
12-16-2011, 10:40 PM
نمي دانم چرا ، اما

از روزي که تو را ديده ام

عاشق ديوارها شده ام !

سکوت آن ها آرامم مي کند .

آرام تر از هر چيزي که ...

فکرش را بکني !!!

R A H A
12-16-2011, 10:40 PM
http://pix2pix.org/my_unzip/122695627137.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/122695627137.jpg)

R A H A
12-16-2011, 10:41 PM
سال‌ها رفتم و آمدم

تا تمامِ خانه‌های

کلنگیِ کوچه‌تان را هم

کوبیدند و ساختند...

کاش می‌دانستم

این روزها را چه کنم

با ویرانه‌‌های «من»ی که

تو کوبیدی و دیگر...

.
.
.

نساختی!!

R A H A
12-16-2011, 10:41 PM
http://pix2pix.org/my_unzip/122695627133.jpg (http://pix2pix.org/my_unzip/122695627133.jpg)

R A H A
12-16-2011, 10:41 PM
دوبـاره دل هـوای با تو بـودن كـرده
نگو اين دل دوريه عشقتو باور كرده
دل من خسته از دست به دعا ها بردن
همــه آرزوهـــــــــا بـا رفتـن تو مـــردن
حـالا من يه آرزو دارم تـو سينه
كه دوباره چشم من تو رو ببينه
واسه پيدا كردنت تن به دل صحرا ميدم
آخه تو رنگ چشات هيبت دنيـا رو ديدم
توی هفت آسمون تو تك ستاره منی
بخدا ناز دو چشماتو به دنيـا نمـی دم

R A H A
12-16-2011, 10:43 PM
از آمـدنت بـه مـن چـو دادنـد نويـد
از شوق تو دل در قفس سينه تپيد
جـان بهـر هميـن نکــرد استقبالـت
کز ضعف بلب نمی توانست رسيد

R A H A
12-16-2011, 10:43 PM
اگه چشمات پرسيد.... بگو نديدمش!

اگه گوشت پرسيد.... بگو نشنيدمش!

اگه دست هايت لرزيد.... بگو از سرماست!


اگه پاهايت سست شد ..... بگو از ضعفه!

اما اگه دلت ريخت به خودت دروغ نگو....

R A H A
12-16-2011, 10:43 PM
چنان شايسته ی عشقم که بعد از سوختن گردون
ز خـا کم بلبـل از خا کسترم پروانه می سازد

R A H A
12-16-2011, 10:57 PM
آفتــاب روز محشـر بيشتـر مـی سـوزدش
هر که اينجا درد و داغ عشق کمتر می کشد

R A H A
12-16-2011, 10:57 PM
معشوق من!
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند

معشوق من!
کاش می دانستم
پشت آن جلد کهنه چه چیزی را پنهان می داری
که همواره
خواب مرا
بر می آشوبد
شاید آخر قصه را...

R A H A
12-16-2011, 10:58 PM
غرض این بود که تکرار کنم غم ها را
با غزل فاش کنم بیشترین کم ها را
با غزل اشک بریزم بنویسم شادم
و به تصویر کشم چهره آدم ها را
غرض این بود که با گریه غزل وار شوم
در خودم دم به دم از آینه تکرار شوم
یا گدایی بکنم بر در هر خانه و یا
تکه نانی بر سر سفره افطار شوم
غرض این بود غزل باشد و صد خاطره
تا بگویم غم عشق تو چه ها با من کرد
ولی افسوس که این شعر به هم ریخته ام
نه غزل شد نه رباعی نه دو بیتی و نه فرد

R A H A
12-16-2011, 10:59 PM
خداحافظ مگو بامن مرو ای روح از جانم

در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم

نهال خاطراتم را به دیده آب می دادم

گل یاد تو می روئید در رویای گلدانم

وگاهی بغض می کردم ز چشمم ژاله می بارید

زمان آبستن غم بود از پاییز چشمانم

پس ازتو آسمان بر دوش من آوار می گردد

ومی گیرم زاندوهت سرم را در گریبانت

بیا وبر دل سردم بیفشان نور عشقت را

که من بی روی تو هرگز در این وادی نمی مانم

ببین تندیس عشقم را که از فرجام می لرزد

نگیری گر تو دستم را زهم پاشیده می مانم

بمان با دست سرشارت غبار آینه بزدا

که ابر شوق چشمم را به پای تو ببارانم

تمنایم همه اینست ای تصویر رویایی

برای خواهش اشکم بمان در قاب چشمانم.

R A H A
12-16-2011, 10:59 PM
ای قوسِ لبت ، قوسِ قزح را زده طعنه
هرمِ بدنت بر تب ِ صحرا زده طعنه
ابریشم ِ دستان ِبه دستم نرسیده ات
بر بال و پرِ ِ دسته ء قوها زده طعنه
شب گمشده در پیچ و خم ِ گیس ِ بلندت
هر تار ِتو بر صد شب یلدا زده طعنه
لب باز کن ای آنکه لبت با دمِ گرمش
عمری به دمِ گرم ِمسیحا زده طعنه
گیسوت طناب است و تنت چوبه ء دار است
این شیوه حکومت به مغولها زده طعنه
از آب وفای تو فلک هم نچشیده
کی غیر تو اینگونه به دنیا زده طعنه ؟

R A H A
12-16-2011, 11:00 PM
بیا
دستمو بگیر ...
می بینی روی ابرهاییم ...
از سردی دستام نترس ... دارن به گرمای دستات عادت می کنن ...

R A H A
12-16-2011, 11:00 PM
چه صبورانه به دوش کشیدی
بار سنگین غمی را که ناتوان از به دوش کشیدنش
در راه مانده بودم
چه مهربانانه دستم را گرفتی انسان که پای رفتنم نبود
و چه زیبا لبخند را
برگستره زندگی من بخشیدی
باشد
ای تار و پود زندگی خیالی ام
قدم در این راه با جان گذاشتم
ماندنم با تو جان میگیرد
و تو خرابه دنیایم را دوباره میسازی
مرا باز پس گیر از مرگ
از رفتن
و از نبودن

R A H A
12-16-2011, 11:00 PM
تو چون خورشیدی
هر روز می ای
میمانی
میسوزی و هر غروب
میروی و من افتابگردانی را میمانم
که صبح با طلوعی دوباره
رو به سوی خورشید
گرماومحبت را از ان بهره میگیرد
وبا غروب خورشید
باز سر فرو د
میاورد و
به پیله تنهای خویش
به امید فردایی دیگر
و طلوعی دوباره
فرو میرود

R A H A
12-16-2011, 11:00 PM
گفت شیفته باران شو ،

وقتی بی‌تابی ، می بارد و خیست می‌کند

شیفته باران که شدم ، باران بارید اما

هرگز خیسم نکرد

شاید هنوز تا سپیده‌دمان شیفتگی راستین هزار فرسنگ فاصله است




گفت دلداده مهتاب باش ،

شبان گم شده اضطراب در کوچه‌های تاریکت را ،

روشن و پیدا می‌کند

دلداده مهتاب که شدم ، شب‌های تاریکم عادت کرد به خلوت راه‌های بی چراغ و

هرگز پیدا نشد

شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلدادگی راستین هزار فرسنگ فاصله است




گفت دلت خوش باشد به ستاره‌های روشنی که

می‌کشاندت تا اهتزاز وارستگی

دلخوش ستاره که شدم ، دور شد در آشوب پریشانی آسمان

شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلخوشی جاویدان هزار فرسنگ فاصله است




گفت بی‌‌تاب خورشید شو ،

گرمت می‌کند میان انجماد یاس و پوچی

بی‌تاب آفتاب که شدم ، سوزاند چشمانم را و

از نور گریزانم کرد

شاید هنوز تا سپیده‌دمان بی‌تابی راستین هزار فرسنگ فاصله است




گفت آسوده بخواب به انتظار دیدن رویای شبنم و گلبرگ

منتظر خواب که شدم بیگانه شد خواب، با چشمان خسته‌ام

شاید هنوز تا سپیده‌دمان آسودگی هزار فرسنگ فاصله است

اما تو ای سپیده صبح

به هنگامه میلادم دستی برآور

بگذار نامم مشوش هراس از پیروزی تاریکی نباشد




به هنگامه آغازم دستی برآور

بگذار نه شیفته باران باشم ، نه مهتاب ، نه ابر ، نه شب و نه ستاره




به هنگامه آمدنم دستی برآور

بگذار طلوع دروغین شب بیچاره ای نباشم ، در انتظار نافرجام روشنی




خدا را

به هنگامه میلادم دستی برآور

بگذار فاصله بیهوده ای نماند تا سپیده دمان بی‌ادعای سترگ





آی با توام ای سپیده راستین صبح



تاریکی دیگر بس است

طلوعی جاودانه کن

R A H A
12-16-2011, 11:08 PM
احساساتم درد می کند ... افکارم ورم کرده اند ...
انگار هر روز کسی
چاقویی تیز را تا دسته در من فرو می کند ...
و من سگ جان تر از آنم که بمیرم ...
دلم
چینی بند زده ایست ...
که هر روز می شکند و خردتر می شود ...
باشد که پودر شود ...
هر حرکتی که می کنم
اشتباه است!
انگار روی شیشه خرده راه می روم...
می خواهم شخصیتم را بشویم! چیزی نمی یابم...
انگار محو شده ام ... !
دلم تنگ است
دلم برای خنده هایم تنگ شده!!!
امروز لبانم به خطی صاف تبدیل شده
اگر بخواهم خنده را به آن بنشانم
باید کنار لب هایم را جر بدهم ...!
خون می ریزد...!
من می ریزم...!

R A H A
12-16-2011, 11:08 PM
چشمان تو راه عاشقی را بلد است
دل بردن در دقایقی را بلد است
میخندی و داغ می شود لب هایم
لب هات ولی شقایقی را بلد است

R A H A
12-16-2011, 11:08 PM
بيا خط بكش بر سكوت دلم
بيا بغض اين ابر را پاره كن
بيا يك سفر پا به پايم بيا
سكوت دلم را بيا چاره كن
بيا خسته ام از شب وگريه ها
از اين قصه تلخ وبي انتها
بيا خط بكش برسكوت دلم
هنوزفرصتي هست امابيا
رها كن سكوتي رو كه بين ماست
بيا لحظه لحظه منو تازه كن
كه من زنده مي شم به لبخند تو
بيا عشقو با دل اندازه كن
بياعاشقم باش وباوربكن
كه با توكسي غصه هامو نديد
هنوز اول راه خوشبختيه
بيا آخراين ترانه رسيد

R A H A
12-16-2011, 11:08 PM
ما نزديک آينه نشستيم و شب شکست و
خبر از مسافرِ خوش‌قولِ بوسه رسيد،
رسيد همين نزديکی‌ها
که صبحِ يک جمعه‌ی شريف
از خواب روشن دريا باز خواهيم گشت.
همه چيز دُرست خواهد شد
و شب تاريک نيز از چراغِ تَرک‌خورده عذر خواهد خواست.
همين برای سرآغاز روزِ به او رسيدن کافی است،
همين برای نشستن و يک دلِ سير گريستنِ ما کافی‌ست،
همين برای از خود دور شدن و به او رسيدن کافی است

R A H A
12-16-2011, 11:08 PM
تو دنیا عزیز تر از تو مگه هست ؟
خاک تو عشق من و وجودمه
پرچمت آسون نیومده به دست
که بذارم کسی اون رو ببره

توی هر جای تنت کسی دارم
تو پر از یادهای دیروز منی
من یه سرباز و فدایی تو ام
تو شناسنامه ی این روح وتنی

چهره ی خاکی و خستم رو ببین
تنم از زخمای تیغ شب پره
پرچم رو بالا نگه داشتم هنوز
تن من واسه سقوط منتظره

نمی افتم تا نیفته پرچمت
تا زمانی که یکی از راه برسه
پرچمت که باز برقصه تو هوا
لحظه ی سقوط من هم میرسه

R A H A
12-16-2011, 11:09 PM
تحقیر می شدم که تو قد جهان شدی
با روح بغض کرده ی من مهربان شدی
سرما گرفته بود دو دست مرا که تو
در این دو قطب یخزده آتشفشان شدی
روح مرا سکون غریبی گرفته بود
دریا شدی و باد شدی، بادبان شدی
تسخیر کرده بود مرا دست های خاک
تو آمدی و بال مرا آسمان شدی
چیزی نداشتم همه از دست رفته بود
اما برای من تو زمین و زمان شدی
پس من تمام وسعت خود را دعا شدم
شاید تو مستجاب شوی، ناگهان شدی ...

R A H A
12-16-2011, 11:09 PM
يار تو گشتم كه باشي همدم و غمخوار من

من چه دانستم كه هستي دشمن غدّار من

با تو پيوستم، نكردم ترك يكساعت ترا

ليك بودي بي‌مروت- در پي آزار من

ساده و بيچاره من بودم كه بودي سالها

مايۀ آرامش و تسكين تو در پندار من

رنج و دردم را فزون كردي، نبودي مرهمم

فتنه‌ها كردي تو هر روز و شب اندر كار من

من نه تنهايم كه از بي‌رحميت بردم نصيب

اي بسا مجروح زخمت چون دل بيمار من

بعد از اين هم اي بسا بيچارگان ساده دل

حالشان زار است از تو، همچو حال زار من

بوسه‌هاي تلخ تو ديگر نخواهم نارفيق!

از براي ديگران باش اي گل پرخار من!

من «محبّ» چون تويي كي باشم؟ از نزدم برو

وقت آن آمد كه تركت گويم اي سيگار من!!!

R A H A
12-16-2011, 11:09 PM
صدای خنده های تو مدام همش تو گوشمه
حرفای عاشقونتم امید تنهایی منه
چه زودتموم شدوگذشت اون لحظه های عاشقی
اون روزهای قشنگ و خوب اون شبهای مهتابی
چند روه بیچاره دلم بهونه كرده واسه تو
تویی كه یادت نمی یاد یه روزی بودم عشق تو
بی وفایی حدی داره دل تو رحمی نداره
قلبت دیگه از سنگ شده چشمات محبت نداره
كاشكی می شد می فهمیدم كی توی قلبت اومده
كی اومده به جای من یه ارزو برات شده

R A H A
12-16-2011, 11:09 PM
ای خدا اگر مرا به او نرسانی اکنون اجل مرا برسان




تا برای من لالایی مرگ را بخواند

بعد از مرگ جسم مرا کفن کن و روی قبرم بنویس

اسم

:عاشق

شهرت

:اندوهگین

فرزند

:سنگدلان

علت مرگ

:نرسیدن به عشق

روز مرگ

:روزی از روزهای نافرجام

R A H A
12-16-2011, 11:10 PM
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره





چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره

R A H A
12-16-2011, 11:10 PM
ما اهل دلیم اشاره را می فهمیم راز شب پر ستاره را می فهمیم

با پنجره های بسته عادت داریم

با هرچه دل شکسته نسبت داریم

R A H A
12-16-2011, 11:10 PM
دلم امشب پر از اندوه و زاريست
نمی دانم دلم پس کی فراريست
چرا رودم گهی سرکش تر از اشک
گهی قلبم به سوی عشق جاريست
نشينم بی صدا در راه تقدير
و پايانش نصيبم زخم کاريست
رمق بر جان تنهايم نمانده
نفس اينجا برايم همچو داريست
ترنم های من در خلوت شب
همانند نوای چنگ تاريست
شدم زخمی ز مهر شاخه ای گل
محبتهای گل بر روی خاريست

R A H A
12-16-2011, 11:10 PM
من مثه یه تك درختم ، ته یك كوچه باریك
تو یه گنجشك قشنگی! گاهی دوری گاهی نزدیك
گاهی وقتا مهربونی ، می شینی رو شونه ی من
گاهی نیستی كه ببینی ، بغض بی بهونه ی من
گنجشك بازیگوش من بشین رو شاخه ی دلم
با تو درخت معجزه بی تو طلسم باطلم
وقتی لای برگا نیستی ، بوی پاییز رو می گیرم
بی تو زرد زرد زردم !‌ بی صدای تو می میرم
اما وقتی كه می خونی ، من میشم پر از جوانه
یه ترانه ساز عاشق ، با هزار و یك ترانه
تویی حرف اولین و آخرین شعر نگفته
برگ آخر وجودم با پریدنت می افته
گنجشك بازیگوش من بشین رو شاخه ی دلم
با تو درخت معجزه بی تو طلسم باطلم

R A H A
12-16-2011, 11:11 PM
نهراس امید جاویدان زندگی ام. بدان که در قلب منی

اگر در ان خونابه دل چهره ی تکیده مرا دیدی

و در ان چهره قطره اشکی

بدان اشکهایم تو را میخوانند...

نمیخواهم برایم دل بسوزانی

نمیخواهم اشکهای زیبایت را نثارم کنی

تنها تو را میخواهم

اگر بیایی....

تا قیامت دست از تو بر نخواهم داشت

R A H A
12-16-2011, 11:11 PM
مباد از تو جُدایم کنند مردم شهر
که خرد می کند این درد، استخوان مرا
هنوز جرعه ای از استکان من باقی ست
و می کشد به خدا امشب این ترانه مرا....

R A H A
12-16-2011, 11:11 PM
نديدي چشمهايم زير پايت جان سپرد

آخر گلويم از صداي هاي پايت جان سپرد

آخر نفهميدي صدايم بغض سنگيني به دوشش بود

به دوشش بود اما از جفايت جان سپرد

آخر نترسيدي بگويد عاشقي نفرين به آيينت

كه از چشمان جادويت خدايت جان سپرد

آخر نمي داني و مي دانم كه مي دانم نمي داني

كه دل در خواهش آن انزوايت جان سپرد

آخر چقدر عزلت نشيني از براي يار دلگير است

بخوان شعرم كاین شعرم در هوايت جان سپرد آخر (فرياد)

R A H A
12-16-2011, 11:11 PM
غرق نگاه عاشقانه ات
دیوانه ی وجود ت شدم
دستم گرمایی به سان خورشید
پایم با اشاره تو گام برمی دارد
اشکهایم با خنده می اید
فرشی از گل به زیر پایت نثار می کنم
می دانی که قلبم عکس نگاهت را حک کرده
می دانی....

R A H A
12-16-2011, 11:12 PM
واژه واژه سطر سطر ...می نگارمت تورا
صفحه صفحه فصل فصل می سرایمت تورا
رشته رشته ...بند بند می کشانیم مرا
قطره قطره ...شمع شمع می گدازیم مرا
تو را دوست دارم ... به جای او که هیچگاه

ندیدمش...تو را بخاطر دوست داشتن
دوست دارم ...تو را بخاطر تو
دوست دارم ...تورا دوست دارم برای
بودنت ...برای دیدنت بر ای نگاهت
برای آن چشمان فریبایت ... تو را دوست
دارم بخاطر دل مهربانت ...تو را
دوست دارم برای خودم ....برای خودم ... تو
را می جویم نازنینم سالهاست که در
انتظارت چشم بر راه دارم و می خواهمت
با تمامی جان.... تو همان آفتاب یقینی ...بر
من بتاب تا سرمای این
دل فسرده ام را با گرمای وجودت حیاتی دوباره بخشی

R A H A
12-16-2011, 11:12 PM
اگر روزي به تو گفتم دلم تنگ است

بدان كه دل به من اصرار كرد كه ديگر طاقت دوري ندارم


اگر روزي به تو گفتم كه من مردم از عشق تو

بدان كه مرگ به من گفته كه غير از من نيست راهي براي تو


نيستي كنارم كه ببيني چگونه فرياد مي كشم

که آيا اين بود سزاي عاشقي چون من ؟!!!

R A H A
12-16-2011, 11:12 PM
وقـتـی دلـم بـرای تـو تـنـگ مـی شـود

مـی نشـیـنـم و خـانـه خـانـه

چـشمـهــای تـو را

روی دیـوار تـنـهــایی ام

شـطـرنـجـی مـی کـنـم.

شــاه رویـاهـای مـن،

بـا رخ د یــدار تـو،

چــه ســــاده

کـیــش مـی شــود.

R A H A
12-16-2011, 11:12 PM
بعـضی وقتـها

دنیـای پیچـیده ی

ایـن شعـرهای سـاده را

دوسـت نـدارم.

دلـم دنیـای سـاده ی

ایـن زن پیچـیده را مـی خواهـد

که هـر وقـت دلـش

برای تـو تنـگ می شـود٬

راحـت

مـی زنـد زیر گـریه ... !

خیـلـی هـم راحـت ... !

R A H A
12-16-2011, 11:15 PM
مرا



دفن کن

در عمق

وجودت!

بگذار

دیگر

نمیرم.

R A H A
12-16-2011, 11:15 PM
گاهی
دلت میخواهد
پرنده باشی
نمی شود...

گاهی
برایت فرق ندارد
درخت
آسمان
قفس
....

گاهی
سنگی که بال تو را
نشانه رفته است
به زمین دچارت می کند.

آه..
زمین
قرارگاه تو نیست.

تاب بیاور پرنده!
تاب بیاور!
زمان
تنها مرهم
شکسته بالی ست.
تاب بیاور
که شور پرواز
در انتظار توست.

R A H A
12-16-2011, 11:15 PM
يا با هم در پاییزی عاشقانه
قدم برداريم
با هم
فقط يک خانه مانده
يک ثانيه
يک نفس
یک عشق برای همیشه
بيا
بيا با من باش
در کنار من
تا من وتو ما بشود
خودم را که دردستانم جاريست بگير
دستانم را بگیر
و قدرت حرکتم را
راستي یه چیزی
خیلی تغییر کرده اي
با وفا و نجيب شده اي
اما می دانم
نمي شود تو را به دست آوردن
افسوس...

R A H A
12-16-2011, 11:15 PM
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و تنها دل من

R A H A
12-16-2011, 11:16 PM
يك شب ز ماوراي سياهي ها
چون اختري بسوي تو مي آيم

بربال بادهاي جهان پيما
شادان به جستجوي تو مي آيم

سرتا بپا حرارت وسرمستي
چون روزهاي دلكش تابستان

پرميكنم براي تو دامان را
از لاله هايوحشي كوهستان


يك شب ز حلقه كه به در كوبم
در كنج سينه قلب تو ميلرزد

چون در گشوده شد تن من بي تاب
در بازوان گرم تو مي لغزد

ديگردر آن دقايق مستي بخش
در چشم من گريز نخواهي ديد

چون كودكان نگاه خموشمرا
با شرم در ستيز نخواهي ديد

يكشب چو نام من به زبان آري
مي خوانمتبه عالم رويايي

بر موجهاي ياد تو مي رقصم
چون دختران وحشيدريايي

يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو ميسوزد

چشمان مناميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو ميدوزد

از زهره آن الهه افسونگر
رسم وطريق عشق مي آموزم

يكشب چو نوري از دل تاريكي
در كلبه ات شرارهميافروزم

آه اي دو چشم خيره به ره مانده
آري منم كه سوي تو ميآيم

بر بال بادهاي جهان پيما
شادان به جستجوي تو ميآيم

R A H A
12-16-2011, 11:16 PM
رسوب فصلها رابرمرداب تاریخ نگاه میکنم

وسبزه های فراموشی رابه امیدِامیدواری گره میزنم.
حالم خوب است
تنهاازدرون به برون راهی نمی یابم.
بااین وجوداصلاً دلم تنگِ گشودن هیج پنجره ایی نیست.
فصل کاشت رااینجا من،بافرصت معاش توضیح میدهم
وهیچ ازمرد بقال نمی پرسم:
زندگی چگونه است؟
کوتاه میمانم تا داسهای سرنوشت،
فصل برداشت مرابه پایکوبی ننشینند؛
راه می روم ازروی رسوب فصلها،-
وتٌرشدن انگشتان پاهایم را نشانه ی تعجیل وفرونرفتن میدانم
تغیرمیدهم جهان رازیرسقفی که خانه ام نام دارد-
وهرصبح وقتی ازدربیرون میروم،دوباره این جهانی می شوم
باعقلی نه درحدود معاش اما برای معاش،
درروزهایی که تنها تا غروب بطول میانجامد
حالم خوب است وخوب می دانم
«زندگی اشاعه ی خوبی هانیست»
زندگی عادتِ فایده است
بااین وجودهنوزهم حالم خوب است
زیراتغیرمیدهم جهان راهرشام زیرسقفی که خانه ام نام دارد...

R A H A
12-16-2011, 11:16 PM
شبی مست از صدای سازشبی مست از شراب ناب
تورادیدم...تورا بودم...تورابوسیدمت درخواب
شریک راوی قصه خیال خوب شبهایم
همین یک بوسه بامن باش که من راضی به رویایم!!!

R A H A
12-16-2011, 11:16 PM
به بی کرانه ، به دریا ، به آسمان برگرد
به آفتاب یقین از مِهِ گمان برگرد
برو پرندهّ غمگین ِ من ، خداحافظ !
به سایه سار درختان مهربان برگرد
کنار من بجز این میله های زندان نیست
از این قفس به افقهای بی کران برگرد
به هر کجا که نشان صداقتی دیدی
بمان ، و گرنه از آنجا به آشیان برگرد
نگاه آخر و تیر خلاص از تو یکی ست
برای کشتن این صید نیمه جان برگرد
بدون نام تو این قصّه بی سرانجام است
نمی شود تو نباشی، به داستان برگرد
ولی چه فایده ، وقتی بیایی از تن من
نمانده هیچ بجز مشتی استخوان بر گرد...

R A H A
12-16-2011, 11:17 PM
من،



بی سايه ترين آدم زمين



و تو ...



...



حالا،



در روزهائی که بر شبزدگی گيسوانم خط می کشد



به تمامی بتاب !



شايد بی سايه گی ام تعبير شود...!

R A H A
12-16-2011, 11:17 PM
به تو نگاه می کنم

و عشق را پشت سیاهی ها پنهان می کنم

چشمهایت

مثل دریاست

که موج هایش مرا تا ناکجا می برد.

آفتاب را به خانه ام می آوری

ماه را

آسمانم با نگاهت وارونه می شود

و باران از زمین به آسمان می بارد

کنار تو

شبیه کهکشان می شوم

و راه شیری در سینه ام تکرار می شود

R A H A
12-16-2011, 11:18 PM
زیبایی تو خواب مرا ریخت به هم
آرامش مرداب مرا ریخت به هم
زیبا تر از آنی که تحمل بکنم
زیبایی ات اعصاب مرا ریخت به هم

R A H A
12-16-2011, 11:18 PM
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
...
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلّقند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

R A H A
12-16-2011, 11:19 PM
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند
ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان
حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...
من باز گیج می شوم از موج واژه ها
این بغضهای تازه که در من شکسته اند


من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم

اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند

R A H A
12-16-2011, 11:19 PM
غروب می کنم ولی نمی رسی به داد من

طلوع هر بهانه ای ، دليل اعتماد من

زبانه می کشد تنم ، در آتش نگاه تو

بیا دوباره قد بکش شبی در امتداد من

بيا عزيز مهربان ، كه كوره ي دو دست تو

مگر بهم زند دمي ، ستون انجماد من

بيا و بوسه ها بزن به گونه هاي داغ من

كه در گناه عاشقي ، همين شود نماد من

شب است بي تو بودنم ، بمان كنار من ، مرو

كه عاشق طلوعم و تويي تو بامداد من

R A H A
12-16-2011, 11:19 PM
می خواهم بگویم غریب غربتم و به صلیب صدا معلوبم و
به حلقه های بغض معدوم
اما چگونه بگویم
تا قیامت
با صداقت
بی نهایت
عاشق دیدار تو هستم
و تا ابد به چشم منتظر
دیدار تو هستم.

R A H A
12-16-2011, 11:20 PM
دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی
آتش به پیکرم زده خاکسترم کنی

دست مرا بگیر بچرخان به دور خویش
تا عاشقانه پیچک و نیلوفرم کنی

طوفان به پا کند نفست در درون من
اماده ام که باز پریشان ترم کنی

می خواهم از گناه تو لبریزتر شوم
در بازوان عاشق خود کافرم کنی

با آنکه سرنوشت دل من پریدن است
اما اگر نخواست دلت بی پرم کنی

من آمده ام که عشق بپاشی به صورتم
بی حرف ،بی سوال فقط باورم کنی