توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صدای سکوت..!
R A H A
12-03-2011, 11:07 PM
صداي سنگين سکوت در ذهن خسته ام مي شکند ,
از خويش دور افتاده ام ليک , چراغي دو دوردست وجودم سو سو
مي زند , کسي فرياد مي زند , باصداي بي صدا , آري اين صداي
سکوت است که مي شنوي. !
زماني که دست زندگي سنگين و شب بي ترانه است , هنگام
عشق و اعتماد است , و دست زندگي چه سبک مي شود و شب
چه پر ترانه , آن هنگام که به هم عشق مي ورزيم و اعتمادداريم .
زندگي ما همواره داراي دو نيمه اند , نيمه اي سرد و يخ آجين , نيمه
اي سوزان و آهنگين , عشق آن نيمه سوزان زندگي است . !
از مرز خوابم مي گذشتم , سايه تاريکي يک نيلوفر , روي همه اين
ويرانه ها فرو افتاده بود .
کدامين باد بي پروا , دانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد .
نيلوفر روييد , ساقه اش از ته خواب شقا هم سر کشيد , سيلاب
بيداري رسيد چشمانم را در ويرانه خوابم گشودم .
نيلوفر به همه زندگي ام پيچيده بود , در رگهايش من بودم که
ميدويدم , هستي اش در من ريشه داشت و همه من بود , کدامين
باد بي پروا دانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد !؟؟؟.
سکوت بند گسسته است .
R A H A
12-03-2011, 11:07 PM
بعضی حرف ها مال نگفتن اند..
مال آلوده نشدن در دایره کلمات..
همان جا، کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند..
زاده که شوند، انگار مرده اند...
R A H A
12-03-2011, 11:07 PM
سکوت میکنم
به احترام بودنت
نفس کشیدنت
کنار من
سکوت میکنم
به احترام اینکه گاهگاه
برای شعر های من بهانه ای شدی
نگاه کن به خود
تو در همین زمان
ترانه ای شدی...
R A H A
12-03-2011, 11:07 PM
در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد
می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد
و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت
می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم
R A H A
12-03-2011, 11:07 PM
صدای کفشهایم،
در سکوت شب می پیچد.
گوشم، نای شنیدن ندارد
باز هم پاشنه بلند پوشیدم
R A H A
12-03-2011, 11:08 PM
اندیشیدن به تو سکوت من است...
عزیزترین..
طولانی ترین
و طوفانی ترین سکوت...
R A H A
12-03-2011, 11:08 PM
درهجوم لحظه های پوچ جدایی
سكوت تنها یاد گار لحظه های با تو بودن است
وقتی ثانیه ها رفتن را تلنگر میزنند بودنت به كوچه فراموشی كوچ میكند
R A H A
12-03-2011, 11:08 PM
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می خواندم از لا یتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج تو،به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه ی مهر تو،چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق،گواهی
دید از تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سر خوشم از لذت این چشم براهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همراه تویی،هر چه تو گویی و تو خواهی
R A H A
12-03-2011, 11:09 PM
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد،
می خواهم بگویم : سلام!
اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
می خواهم از بی پناهی پروانه ها برایت بگویم!
از کوچه های بی چراغ!
از این حصار و دیوار!
از این ترانه ی تار...
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت دیده و دل،
که ورد زبان کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر سفید،
به گوشت نمی رسید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
آخر این رسم و روال رفاقت است،
که در نیمه راه رؤیا رهایم کنی؟
می دانم!
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان دستم بیشتر نیست!
یکیشان همان شاعری که گمان می کرد،
در دوردست دریا امیدی نیست!
می ترسیدم خدای نکرده !
آنقدر در غربت گریه هایم بمانی،
تا از سکوی سرودن تصویرت سقوط کنم!
اما آمدی!...
حالا دستهایت را به عنوان امانت به من بده!
این دل بی درمان را که در شمارِ عاشقان همیشه می گنجانم،
انگشتانم،
برای شمردنشان
کم می اید!
R A H A
12-03-2011, 11:09 PM
نميگويي و نميدانم
به لبانت چشم ميدوزم
جز سكوت چيزي نميخوانم
تمام من فرياد ميكشد با هم:
"لعنتي دوستت ميدارم"
تمام تو آوار ميشود در من:
"من به تنهايي عادت دارم"
قانون عجيبي دارد عشق
ميخواهي و نميرسي هرگز
نگاهم كه ميكني ميبينم
عشق خاكستري است نه قرمز!!
R A H A
12-03-2011, 11:09 PM
فريادهاي امروزم را
به سکوت تمام ِروزهايي که گذشت،
ببخش.
و تلخي ِکلامم را
به شعرهاي گرم و صميمي ِگذشته.
مي دانم،
از پس ِاين همه سنگيني ِنگاه و کلام
بر نمي آيي.
اما،
طعم ِيک لحظه شکسته شدن را بچش.
حتي اگر بعد از اين همه سيلي هايي که
از من خوردي،
بگويي: دردم نيامد
من لجم نمي گيرد!
پس دلخوش به شکستن ِمن نباش.
R A H A
12-03-2011, 11:09 PM
سکوت یعنی انتهای خاموشی...........
R A H A
12-03-2011, 11:10 PM
بیا خط بکش بر سکوت دلم
بیا بغض این ابر را پاره کن
بیا یک سفر پا به پایم بیا
سکوت دلم را بیا چاره کن
بیا خسته ام از شب و گریه ها
از این قصه تلخ و بی انتها
بیا خط بکش بر سکوت دلم
هنوز فرصتی هست اما بیا
رها کن سکوتی رو که بین ماست
بیا لحظه لحظه منو تازه کن
که من زنده می شم به لبخند تو
بیا عشقتوبا دل اندازه کن
بیا عاشقم باش و باور بکن
که با تو کس عقده هامو ندید
هنوز اول راه خوشبختیه
بیا آخر این ترانه رسید
R A H A
12-03-2011, 11:11 PM
چقدر حرف بود و من ...
فقط سکوت کردم ...
چقدر حرف هست و من ...
فقط سکوت می کنم
آمدنت را سکوت کردم ...
داشتنت را سکوت کردم ...
رفتنت را سکوت کردم...
انتظار باز گشتت را هم ...
حالا نوبت توست باید در سکوت به تماشا بنشینی...
سوختنم را....
R A H A
12-03-2011, 11:11 PM
نه !
شکايت نکن
کوه هم که باشد
گاهي
دم غروب که مي شود
...انگار دلش مي لرزد ...
به خدا قسم
اصلا انگار طور ديگري ست !
انگار ايستاده مي افتد
ايستاده مي گريد
و ايستاده مي ميرد ...
پس گلايه نکن !
...
از تو چه پنهان
با تمام بي پناهي ام
گاهي ايستاده
در پس همين وجود
در پس همين خنده هاي سرد
در پس همين گريه هاي گرم
هي مي ميرم و زنده مي شوم !
...
سخت است
صبور باشي ...
و در حجم اين سکوت
نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
R A H A
12-03-2011, 11:13 PM
http://www.punjabigraphics.com/wp-content/uploads/2011/01/rose-and-woman.gif
این همه واژه
و من از سکوت لبریزم
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من...
حوالی این ساعت های بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از
آغوش تو
یا
کوچه پس کوچه های این شهر غریب...
R A H A
12-03-2011, 11:13 PM
کسی با سکوتش
فریادم را سنگسار کرد
میان حنجره ام
هزار عاشقانه
سوگوارند
R A H A
12-03-2011, 11:13 PM
گاهی چه ساده عروسک میشویم
نه لبخند میزنیم
نه شکایت میکنیم
فقط احمقانه سکوت میکنیم ...
R A H A
12-03-2011, 11:14 PM
چقدر حرف بود و من فقط سکوت کردم
چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم
آمدنت را سکوت کردم.داشتنت را سکوت کردم
رفتنت را سکوت کردم انتظار بازگشتت را هم.....
حالا نوبت توست...
باید در سکوت به تماشابنشینی
سوختنم را
R A H A
12-03-2011, 11:14 PM
سکوت کن دلم !این جا سکوت, اجباری ست
اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاری ست
همیشه عشق, برایم سکوت و ابهام است
شبیه دیدن او بین خواب و بیداری ست
چه قدر پیر شدم با مرور خاطره ها
به ذهن خاطره هایم, سکوت غمباری ست
دلم شکست و غزل مرد..اه, ای مردم !
چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاری ست!
اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده ولی
سکوت کن دلم!این جا سکوت اجباری ست
R A H A
12-03-2011, 11:14 PM
سکوت ، نجوای نگفتن هاست...
شعر نرسیدن است...
آهنگ روزهای ابری است...
سکوت ، حاصل اندیشیدن است...
کلامی است برخاسته از دل...
سکوت ، تنها فقط سکوت نیست...
بهانه است،
بهانه ای برای زیستن...
برای باریدن ...
برای رفتن...
سکوت یعنی من...
R A H A
12-03-2011, 11:18 PM
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست
R A H A
12-03-2011, 11:25 PM
اين سكوت طرح ِ غروب و جغرافياست
طرحِ غريبِ شوكتِ آتش در انحناي ماه
و شنها و سايهها كه ثانيههاي اين باديهاند در هزيمتِ صحرا
پژواك دوردستِ نگاهاند در خطوطِ دستِ بريدهي بيجا
هرجا هميشه در گذر از هيچ است
هرجايييِ تبركِ خاك
همراهِ نامهاي عجيبي كه بر تو نهادند
با من تو را چگونه به خورشيد ميتوان فروخت
وقتي كه در تو فقط اوست يك غايبِ هميشهي بينام
پژواكِ پاكِ آتش ِ بدنام
لِرد سكوت قامت به مستيِ ما بستهست
هنگامِ شب كه خطوطِ دستِ بريده
گُر گرفته است.
R A H A
12-03-2011, 11:26 PM
من سکوتِ اخترانِ آسمان دانم که چیست؟
من سکوتِ عمقِ بحر ِ بیکران دانم که چیست؟
من سکوتِ دختر ِ محجوبِ پُر احساس را...
در حضور ِ مردِ محبوبِ جوان، دانم که چیست؟
من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ...
در میانِ انجمن گردد بیان، دانم که چیست؟
R A H A
12-03-2011, 11:26 PM
مرا اینگونه نگاه نکن!
دل من پر از سکوت است!
سکوتی که اگر نمایان شود عالمی را به آتش می کشد!
در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است!
صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد!
شرابی که از آن افشرده ام دنیایی را مست میکند و دیگری را می کشد.....
R A H A
12-03-2011, 11:27 PM
من به اندوه درون می اندیشم
و به آن لحظه که تو می آیی
و به آن دم که مرا می خواهی
و به آن کولی مژگان بلند
که ندانسته دلم را سد کرد
و نفهمید که با من بد کرد
من به آن لحظه فرا خوانده شدم
که سکوت است و سکوت است و سکوت
و در آن شمعی ست در حال سقوط
R A H A
12-03-2011, 11:30 PM
سکوت کردم
و این نگاه تو بود که بر قلب من شلاق می زد
سکوت کردم
خندیدی و باز نگاهم کردی
سکوت کردم
و این چشم های تو بود که من را فریفته خود کرد
و این تپش های قلب من بود که سکوتم را شکست
فریاد زد:بمان...!
بمان!
همیشه عاشق بمان...همیشه مجنون بمان
از خود عبور کن...که گذشت کلید ماندن است
R A H A
12-03-2011, 11:30 PM
من سکوت را به خاطر تو دوست می دارم.
http://www.afshinrahimi.com/myweblogimage/sokot.jpg
سكوت ،سكوت را در شب،
شب را در بستر،
بستر را برای اندیشیدن به تو دوست میدارم
من عشق را در امید،
امید را در تو،
تو را در دل،
دل را در موقع تپیدن به خاطر تو دوست دارم
ای دوست من خزان را به خاطر رنگش،
و بهار را به خاطر شكوفه هایش و خدایی كه دل را برای تپش ،
تپش را در پاسخ ،
پاسخ را در چشمان قشنگ تو برای عصیان زندگی آفرید دوستدارم
R A H A
12-03-2011, 11:31 PM
تو ای سکوت شیشه ای در این شب همیشگی
به داد این دلم برس که سوت و کور مانده است
برای قطره ای غزل تمامی وجود من
پی ِ سیاهی قلم ، دل مرا کشانده است
R A H A
12-03-2011, 11:32 PM
سکوت
دردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست!
R A H A
12-03-2011, 11:32 PM
حرف نگفته
لباي بسته
راه نرفته
پا هاي خسته
تو نيسي و اين دل شکسته
به خون نشسته
تو نيستي و شب مهتاب نداره
تو شهر قلبم
غم خونه داره
کو يه نشوني
از روشنايي
از يه ستاره
اي همصداي گلاي پرپر
اي همسفر تا ديدار آخر
اي اوج پرواز تا فتح خورشيد
اي همنشينه اين هميشه ياور
تا زوده برگرد..(4)
با تو شباي تيره دوباره
صاف و زلال و پر از ستاره
با تو تموم فصلا بهاره
غم و جدايي توي حصاره
روياي تازه..با تو ميسازه..دلم دوباره(خو به من چه)
اي همصداي گلاي پرپر
اي همسفر تا ديدار آخر
اي اوج پرواز تا فتح خورشيد
اي همنشينه اين هميشه ياور
R A H A
12-03-2011, 11:33 PM
سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو
زندگی را در خود منعکس کن
ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن
همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن
آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است
عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است
عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است
وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد
R A H A
12-03-2011, 11:33 PM
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد
R A H A
12-03-2011, 11:36 PM
سکوت می کنم و به چشمانم اجازه می دهم
که فریاد بزنند و تو مجبور می شوی که
گوشهایت را محکم بگیری
تا فریاد احساس من، پرده وجدانت را پاره نکند
R A H A
12-03-2011, 11:36 PM
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
R A H A
12-03-2011, 11:37 PM
من همان عاشق ديرينم
و عصر هاي ديدار همانگونه دلپذير و خاكسترين
اگر هواي دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پاي كن
كه در گذرگه متروك
تمشك هاي وحشي گسترانيده اند ...
از بانگ سگ ها آشفته مشو
ديريست كه بوي تو را مي جويند
اين وفاداران
حضور دوست را بر من مژده مي دهند ...
R A H A
12-03-2011, 11:37 PM
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم؛
کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم
آب مي خواهم، سرابم مي دهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند
خود نميدانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردي آفتاب؟؟
خنجري بر قلب بيمارم زدند
بي گناهي بودم و دارم زدن
ددشنه اي نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمي پشتم شکست
R A H A
12-03-2011, 11:37 PM
من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم فراموشم مکن
من نمي گويم که با من يار باش
من نمي گويم مرا غم خوار باش
من نمي گويم،دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين! شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
بعد ازاين با بي کسي خو مي کنم
هر چه در دل داشتم رو مي کنم
نيستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم،بت پرستي کار ماست
چشم مستي تحفه ي بازار ماست
درد مي بارد چو لب تر مي کنم
طالعم شوم است باور مي کنم
من که با دريا تلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟
R A H A
12-03-2011, 11:38 PM
خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو
خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن
وســـجده به محـــراب ابـــروی تو
خوشا در نگاه تو چون می خـــراب
خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو
دو چـــشم پـــر از کهربای خموش
که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو
خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر
که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو
...
بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود
ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو
R A H A
12-03-2011, 11:40 PM
رها از تمامی بندهاوزنجیرها
هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود
چرا که من خود اینگونه خواستمو
هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او بندی نساختماما او
.......در بند خود گرفتار بود ....
ای کاش از خود رها شود
همانگونه که من با او از بند خود رها شدم
R A H A
12-03-2011, 11:40 PM
درد ِ دل کـه می کنــی
ضعـف هـا و دردهـایــت را
می گـذاری تـوی ِ سیـنی و تعـارف می کـنی
کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد
بــردارنـد
...تیــز کننــد
تیــغ کننــد تا بعد ها بــزننـد بـه روحـت !!
R A H A
12-03-2011, 11:40 PM
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم، حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم
R A H A
12-03-2011, 11:40 PM
به سلامتی هرکس که دلش از یکی خونه!
به سلامتی هرکس که دلش از یکی دوره!
به سلامتی اون کسی که دردامو میدونه!
به سلامتی اون کسی که میدونه ولی همیشه ساکت می مونه!
R A H A
12-03-2011, 11:40 PM
سکوت تنها چاره ی من بود...
گر دلم مينوشت ،زبانم ميمرد
گر زبانم ميگفت ،دلم ميشکست
سکوت تنها چاره ي من بود
آنجا که قلبم شکست
درد هايم را فقط،آسمان ميدانست
R A H A
12-03-2011, 11:46 PM
روزه ســـكــوت مـــي گـ ـــيـ ــرم
و تــ ــــا
افـطــار صــــداي تـــ ـــــو نــمــي شــكــنــمــش !
!!
روزه مــــي گـــيــــــرم لــبــهــايــــت را
لــذت افــطــارش ، يـعـنــيبـهـشـــت....
R A H A
12-03-2011, 11:46 PM
همیشه میگن سکوت علامت رضاست ، اما من میگم نه!
بعضی وقتها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی . . .
بعصی وقتهام سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری . . .
گاهی مو قعها سکوت یه اعتراضه ،گاهی موقع هام انتظاره.
اما بیشتر وقتها سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری،توصیف کنه
R A H A
12-03-2011, 11:47 PM
سکوتــــــــــــــ ميکنم
به احتـــــــــرام
آن همه حرفــــــــــــ
که دردلمــــــــــ مـــرد
R A H A
12-03-2011, 11:49 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/58301946958300666648.gif
R A H A
12-04-2011, 12:00 AM
سکوت
من...!!!
.
هیچگاه...!!!
.
نشانه ی
رضایتم
نیست...!!!
.
اگه...!!!
.
راضی
بودم...!!!
.
شادی
می کردم...!!!
.
نه
سکوت...!!!
R A H A
12-04-2011, 12:03 AM
دلم گرفت اي هم نفس
پرم شكست تو اين قفس
تو اين غبار تو اين سكوت
چه بي صدا نفس نفس
R A H A
12-04-2011, 12:04 AM
سکوت...
چه زیباست
وقتی تمام حرفها
از توصیف مهربانی
تو
عاجزند...
R A H A
12-04-2011, 12:04 AM
دیگه نخواهم زندگی در این دنیا
که شب وروز شده برام تکرار
چه بی معنی شده این زندگی
که مرگ شده در دل آرزوســــت .
R A H A
12-04-2011, 12:04 AM
چند وقتیست
هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...
نگاهم اما ...
گاهی حرف می زند
گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم ،
که بفهمد یک نگاه خسته
چه می خواهد بگوید ...
R A H A
12-04-2011, 12:05 AM
نخواب اي حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالو ناي قصه سر در گم
نخواب رو بالش پرهاي پروانه که فرياد تو رو کم دارن اين مردم
لا لا لا لا ديگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هر سال هنوزم تيرو ترکش قلب و مي شناسه
هنوز شب زير سرب و چکمه مي ناله نخواب آروم گل بي خار و کينه
نمي بيني نشسته گوله تو سينه ؟
آخه بارون که نيس رگبار باروته سزاي عاشق هاي خوب اما اينه؟
نترس از گوله ي دشمن گل لادن که پوست شيره پوست سرزمين من
اجاق گرم سرماي شب سنگر دليل تا سپيده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم نا باور گل دلنازک خسته گل پر پر نگو باد ولايت پر پر ت کرده
دلاور قد کشيدن رو بگير از سر دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره
مث يار دلاور نشکن از دشمن ببين سر مي شکنه
تا وقتي سرداره نذاشتن همصدايي رو بلند باشيم
نذاشتن حتي با همديگه بد باشيم کتاباي سفيد ودوره مي کرديم
که فکر شبکلاهي از نمد باشيم
نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب نگو کو تا دوباره بپريم از خواب
نخوون با من نترس از گوله ي دشمن بيا بيرون بيا بيرون از اين مرداب
نگو تقواي ما تسليم و ايثاره نگو تقدير ما صد تا گره داره به پيغام کلاغاي سيا شک کن
که شب جز تيرگي چيزي نمي آره نخواب وقتي که همبقضت به زنجيره
نخواب وقتي که خون بي هراس ازضرب شلاق هاي آويخته بر پيكر دشت
، ساقه پير زمان را ميجويم. و بي خود تر از ما ارباب،حلقه مفقود آفرينش سرمست
از اين رقص روزانه برلاشه پير شکارش، آواز جسارت سر ميدهد. تف ميشود هر روز،
بر سايه تقدير يک مشت، افکار پست خلط آور. ما بردگان اين قرن تبعيدي تابوت مان بر پشت،
تقديرمان دردست ميخوانيم با هم بر مزار آشفته دشت آواز سرزمين مادريمان را.
آواز جسارت پدرانمان را مي خوانيم با هم مرگ آزادي ماست...
R A H A
12-04-2011, 12:05 AM
سالها رو در روي رؤيا و رايانه زمزمه كردم
و كسي صداي مرا نشنيد!
تنها چند سايه ي سر براه،
همسايه ي صداي من بودند!
گفتم: دوستي و دشمني را با يك دال ننويسيد!
گفتم: كتاب ِ تربيت ِ شگ و تربيت ِ كودك را
در يك قفسه نگذاريد!
گفتم: دهاتي حرف ِ بدي نيست!
گفتم : تمام اين سالها
صادق و سهراب برادر بودند
مي شود صداي پاي آب را،
اتز پس ِ پرچين ِ نيلوفر پوش بوف كور شنيد!
هرگز حرفهاي قشنگ نگفتم!
نگفتم: چرا در قفس همسايه ها كركس نيست!
كبوتر و كركس را در آسمان مي خواستم!
گفتم: قفسها را بشكنيد
و با نرده هاي نازكش قاب ِ عكس بسازيد!
و جواب ِ اين همه حرف،
سنگ و ريسه و دشنام بود!
ولي، اين خط! اين نشان!
يك روز دري به تخته مي خورد!
باد قاصدكي مي آورد،
كه عطر ِ آفتاب و آرزوهاي مرا مي دهد!
اين خط ! اين نشان!
يك روز همه دهاتي مي شويم،
سقفهاي سيمان و سنگ را رها مي كنيم
و كنار ِ سادگي چادر مي زنيم!
اين خط ّ اين نشانّ
يك روز دبستان بي تركه و ستاره بي هراس مي شودّ
كبوترها و كركس ها،
در لوله هاي خاليِ توپ تخم مي گذارند
و جهان از صداي ترقه خالي مي شود!
يك روز خورشيد پايين مي آيد،
گونه زمين را مي بوسد
و آسمان ِ آرزوهاي من،
آبي مي شود!
باور نمي كني؟
اين خط!
اين نشان! ?
R A H A
12-04-2011, 12:05 AM
هنگامی که من و شعر نامه هایم
از ابتدای نگاه تو
به انتهای سرزمین تمسخر پرتاب می شویم
دیگر
نه جایی برای ماندن من است
و
نه جایی برای شعرنامه های بی وزنم
گر توان رفتن نیست
باید
شعر سکوت را پیشه خود ساخت.
R A H A
12-04-2011, 12:06 AM
هر روز پسرکی فقیر برای سیر کردن کاسه نگاهش به گدایی مینشست
و دخترکی برای سیر کردن قلبش نگاهی به کاسه چشمش می انداخت
R A H A
12-04-2011, 12:06 AM
همیشه سکوت به معنای کوتاه آمدن نیست نازنینم.
باید پذیرفت که گاهی سکوت یعنی که بهتر است بگذارم در اندیشه خودت بمانی...
یا فعلا وقت پاسخ نیست...
یا...
به هر حال تو پاسخت را خواهی گرفت.
یا از او،
یا از روزگار..
R A H A
12-04-2011, 12:07 AM
قفس داران سکوتم را شکستند
دل دائم صبورم را شکستند
به جرم پابه پای عشق رفتن
پروبال عبورم را شکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند
چه بی پروا حضورم را شکستند
تمنا در نگاهم موج میزد
ولی رویای دورم را شکستند.
R A H A
12-04-2011, 12:07 AM
سکوتم را نکن باور
من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم
من آن خرمن
من آن انبار باروتم
که با آواز یک کبریت
آتش میشوم یک سر
هزاران شعله سرخ کنار هم
سکوتم را نکن باور
تمام این قفس ها را
تمام حسرت و این ترس ها را
من به دستانی که میخواهد رها باشد
شکستی سخت خواهم داد!
سکوتم را نکن باور
من آن پرهای بسته منتظر در کنج زندانم
که آواز رهایی
شعر هر روز است زیر لب
سکوتم را نکن باور
من آخر با امید ناب آزادی
تمام بغض ها را
کینه ها را
اندوه ها را
با گلوی یک جهان فریاد آزادی
شکستی سخت خواهم داد
سکوتم را نکن باور
که فردا را همانگونه که میخواهم
همانگونه که باید باشد اما نیست
میسازم
سکوتم را نکن باور
که من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم
سکوتم را نکن باور
R A H A
12-04-2011, 12:07 AM
“سکوت کلمات
مرا در خود گرفته اند
ای مردمان
صدای مرا می شنوید
که به سوی شما می آید
کلمات را می شناسید
که انباشته از سکوت
من هستند
ولی دیرگاه خواهد بود
آن روزی که به سراغ من می آئید
من روی به سوی دیگر
خواهم داشت
و شما بیهوده
در سکوت کلمات
صدای مرا جستجو خواهید
کرد”
R A H A
12-04-2011, 12:07 AM
در سکوت نشستم و ياد تو کردم
چيزي به مغزم فشار آورد وگفت
ياد او نکن که ياد تو نميکند...
R A H A
12-04-2011, 12:07 AM
سکوت نه از بي صداييست.
نفس هست و حرف هم.
ناگفته ها و گفته شده ها. شنيده ها و نشنيده ها.
سکوت از نبودن بغض نيست. از بي دردي نيست.
سکوت از عادت نيست. از روزمرگي و فراموش شدگي. از خواب و
رخوت و بي حوصلگي. از دلتنگي.
سکوت از فريادهاي در گلو مانده است و نعره هايي که هيچ وقت
شنيده نشد.
همه چيز هست و گوشي نيست براي شنيدن. جز سکوتي که گاه و
بيگاه همدم فريادهايي است که بي خبر و ناخواسته از روزهايي دور
ميايد.
از دلتنگيهايي که فراموش شده. از خيانتهايي که به روزگار شده.
نه انگار.... باز هم حرفي نيست.
R A H A
12-04-2011, 12:08 AM
لــــــــحظه های ســــکوتم؛
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم
R A H A
12-04-2011, 12:13 AM
سکوتـــ میکنمـ ــ به احتـ ـرامـ ــ
آنـ ـ همه حرفــ ــ هایی که در دلــ ــم مُـــرد
R A H A
12-04-2011, 12:14 AM
دردناک است ...
تو سکوت می کنی و من
صدایت را تجسم می کنم....
R A H A
12-04-2011, 12:14 AM
کمی آرام تر سکوت کن..
صدای بی تفاوتی هایت آزارم می دهد
R A H A
12-04-2011, 12:14 AM
تورا گم کرده ام امروز.....
و حالا لحظه هاي من .....
گرفتار سکوتي سرد و سنگينند ...
و چشمانم که تاديروز به عشقت مي درخشيدند
نمي داني چه غمگينند !!! چراغ روشن شب بود ...
برايم چشم هايت
ونمي دانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام .....
بي تاب و دلگيرم ...
R A H A
12-04-2011, 12:14 AM
يك سلام پررنگ و چند
نقطه چين ... به علامت جوابهايي كه هرگز ندادي
و يك دقيقه سكوت!
به احترام تمام لحظه
هايي كه در انتظار پاسخ تو مردند.
به فرض كه دلت
نخواست!
به فرض كه حوصله ات
نيامد!
به فرض كه لايقش
نبودم!
به فرض كه دوستم
نداري!!
نه خودم نه نامه هايم
را!!!
اين خودش قانع كننده
ترين دليل دنياست.
بي دليلي هم خودش كلي
دليل است.
چه ميشه كرد توئي و
عزيزكرده اين دل رسواي سرگردان خودم,
چه كارش كنم جواب هم
ندهي بهانه ات و مي گيرد, بگذريم...
حوالي همين روزهاي
پژمرده نيامدنت انگار كسي از آسمان به من گفت
شايد اين عزيزكرده
دلت..... شعر به دل مخملي اش نمي نشينه!
حق بعد از تو با
اونه.
اين بار ديگه شعر نمي
نويسم,
نامه هايي را برايت
مي نويسم كه در تنهايي پاييزي ام براي خودم نوشتم
و براي تو پاره كردم.
ممنون كه هميشه
ناخواسته كمكم مي كني چه خودت,
چه اسم قشنگت, چه
نيامدنت
و اين بار هم بي
جوابيت كه كانون از هم پاشيده نامه هاي پاره پاره ام را به
هم پيوند زد,
تاريخ نمي
زنم!
هر وقت كه تو ممكن
است حوصله مهربانيت بيشتر باشد.
حرف آخر اينكه ياس
سفيدم, بي تقصير پروانه ات مي مانم
و براي تو مي نويسم,
تو عزيزي! نگو چه لحن غم انگيزي,
راست مي گم كه عزيزي,
حتي اگر اينها را هم مثل بقيه فراموش كني
و دور بريزي!
R A H A
12-04-2011, 12:14 AM
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند .....
.....
سکوت سرشار از ناگفته هاست ...
R A H A
12-04-2011, 12:15 AM
بی رحم ترینی ...
آنگاه که می خواهی فراموشت کنم
بی رحم ترینی ...
آنگاه که می گویی دور بمان و نمی دانی چقدر نزدیکی
آنگاه که مرا از پناهم بیرون می کنی و می گویی خوش باش ......
R A H A
12-04-2011, 12:15 AM
شبها که سکوت است وسکوت است وسياهی
آوای تو می خواندم از لا يتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است وسياهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دريايی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وين شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش ميدهد از گرمی اين شوق گواهی
ديدار تو گر صبح ازل هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تويی هر چه تو گويی وتو خواهی
R A H A
12-04-2011, 12:15 AM
همچنان سکوت را می بویم ..
کسی نیست ،
برای ِآرامش دلم نذری کنـــــــــــــد ؛
چه حیف !!!
R A H A
12-04-2011, 12:15 AM
مردمانِ خوبی داريم
خوب میدانند کی آسمانِ علاقه صاف وُ
سکوتِ ابرآلودِ ستاره لازم است،
لازم است گاهی اوقات
از سکوتِ ستاره ... صبوری بياموزيم.
در ضمن ... منظور من از شب
حتما همين ظلمت نيست،
شب خودش میآيد و میرود و اين دايره نيز
روزی به دريا خواهد رسيد.
اگر گفتی کدام شب
طولانیتر از تحملِ چراغ و ستاره است!؟
اگر گفتی چرا در کوچه کسی
اصلا از شبِ شکسته سخن نمیگويد؟!
شوخی کردم!
تا منزلِ ماه و گفتوگویِ روشنِ علاقه راهی نيست.
به گمانم بايد
اول از مسافرانِ صبحِ خدا
خبری به آينههای پراکندهی آسمان برسد،
تا بعد ببينيم چه میشود ...!
R A H A
12-04-2011, 12:15 AM
وقتی که راهی نيست
میآييم ببينيم واقعا چه میشود، چه بايد کرد!؟
دورِ هم مینشينيم
نگاه میکنيم
و تازه میفهميم که قدرِ سکوت و بوسه را میدانيم،
و بعد ذرهذره به ياد میآوريم
انگار که يکديگر را دوست میداريم،
نوعی هوای احتياط و آشنا با ما
تمامِ اطرافِ آينه را گرفته است،
اول به سنگ اشاره میکنيم
بعد شَک به ستاره میبريم
و آخرِ همهی خوابهای تشنگی
تازه با آوازِ آب آشنا میشويم،
و دُرُست وقتی که نوبت به گفتوگوی گريه میرسد،
سکوت میکنيم.
R A H A
12-04-2011, 12:16 AM
در آستان عشق بازي ام كه مي ايستي
دلم مي خواهد به تمام بغضهايم اعتراف كنم...
دلم مي خواهد اشكهايم را ببارم روي خيالت...
دلم مي خواهد زانو بزنم واعتراف كنم چقدر بي نهايتي در من!
اعتراف كنم به همه ي چيزهايي كه دوست دارم وتو را مي رنجاند
اعتراف كنم به آرزوهايي كه مي دانم براي هميشه آرزو مي مانند...
اما مي ترسم با اعترافهايم خيالت را هم دريغ كني
و خيالم را ترك ....
وبگذاري ام دست تنها، ميان آرامگاهي كه ساخته ي دستان توست...
پس به احترام نفسهاي زندگي بخش تو
به احترام چشمهاي روشن تو
مهر سكوت ميزنم بر هر اعترافي كه تو را از من ، ميگيرد.....
R A H A
12-04-2011, 12:16 AM
دلبرکم چیزی بگو
به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم
دلبرکم چیزی بگو
به من که گرم هق هقم
به من که آخرینه ی آواره های عاشقم
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن گلایه ها نه هق هق دلواپسی
نزار که از سکوت تو
پر پر بشن ترانه ها
دوباره من بمونم و
خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو
از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو
از لحظه های من بره
چیزی بگو اما نگو
قصه ی ما به سر رسید
نگو که خورشیدک من
چادر شب به سر کشید
R A H A
12-04-2011, 12:16 AM
قلب من از تنهایی قلبش گرفت
با چه صدایی صدایت کنم
درد سکوتم غم تنهاییه
این غمه تنها سکوتم غمه
با چه نوایی کنم من صدات
این غم بامن نه تو ..............
R A H A
12-04-2011, 12:17 AM
از چه بگویم سکوتم سکوت
از چه بنالم غریبم غریب
باز هوای دلم بارانیه
از چه بگریم غروبم غروب
R A H A
12-04-2011, 12:17 AM
بعضی حرف ها مال نگفتن اند..
مال آلوده نشدن در دایره کلمات..
همان جا، کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند..
زاده که شوند، انگار مرده اند...
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.