توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفسير نور
afsanah82
08-02-2011, 06:27 PM
تفسير نور جلد 1
پيشگفتار (چاپ اوّل )
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و صلى اللّه على سيدنا محمّد واهل بيته المعصومين
دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه علميه قم گذرانده بودم كه به فكر آشنايى بيشتر با قرآن افتادم . با تنى چند از دوستان ، هر كدام تفسيرى را مطالعه و مباحثه و خلاصه آنرا يادداشت مى كرديم ، اين كار تا پايان چند جزء قرآن ادامه داشت .
در آن ايام شنيدم كه آية اللّه مكارم شيرازى دامت بركاته با جمعى از فضلا تصميم دارند تفسيرى بنويسند. ايشان نوشته هاى تفسيرى مرا ديدند و پسنديدند و من نيز به آن جمع پيوستم .
پانزده سال طول كشيد تا تفسير نمونه در 27 جلد به اتمام رسيد و تا حال بارها تجديد چاپ و به چند زبان ترجمه شده است . تقريباً نيمى از تفسير نمونه تمام شده بود كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى رضوان اللّه تعالى عليه به پيروزى رسيد و من از همان روزهاى اوّل بنا به فرمايش مرحوم علامه شهيد مطهرى به تلويزيون رفتم و الان حدود هفده سال است كه هر شب جمعه تحت عنوان درسهايى از قرآن در سيماى جمهورى اسلامى ايران برنامه دارم .
همكارى بنده تا پايان تفسير نمونه ادامه داشت ولى در اين بين به فكر افتادم درس تفسيرى را در سطح فهم عموم در راديو شروع كنم . براى اين كار، علاوه بر تفسير نمونه از ده تفسير ديگر نيز يادداشت بردارى شد و الان حدود هشت سال است كه هر هفته يك روز و در ماه رمضان هر روز برنامه اى تحت عنوان ((آئينه وحى )) از راديو پخش مى گردد.
بارها پيشنهاد شد آنچه را كه در راديو مى گويم به صورت كتاب منتشر شود. تا اينكه چند جزء از نوشته هايم را نزد آية اللّه حاج سيدمهدى روحانى و آيت اللّه مصباح يزدى دامت بركاتهما خواندم و به سبك و برداشت هاى تفسيرى خود اطمينان بيشترى پيدا كردم . يادداشت ها را براى بازنويسى در اختيار حجة الاسلام محمديان و حجة الاسلام محدثى قرار داده وبعد از تدوين آنها را در اختيار مؤ سسه در راه حق قم گذاشتم تا زير نظر آية اللّه استادى منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گيرد.
همكاران
در چهار جزء اوّل قرآن كريم حجة الاسلام دهشيرى و حجة الاسلام جعفرى كه نيمى از هفته را به تهران مى آمدند، در تتبع تفاسير مرا كمك كردند.
و از جزء پنجم تا شانزدهم كه تاريخ نوشتن اين پيشگفتار است حجة الاسلام سيد جواد بهشتى وحجة الاسلام شيخ محمود متوسل در اين كار مقدس همكارى داشته اند.
امتيازات
1 اين تفسير از اصطلاحات فنى ، ادبى ، فقهى ، كلامى ، فلسفى كه فهم آن مخصوص گروه خاصى است احتراز كرده و تنها درسهايى از قرآن را كه قابل ترجمه به زبان هاى زنده ى دنيا و به صورت تابلو و پيام باشد آورده است .
2 از تفسير به راءى احتراز شده و تنها از متن آيات و يا رواياتى كه از اهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آمده استفاده شده است .
3 بيشتر پيام ها و درسها از متون تفاسير معتبر شيعه و سنى استفاده شده و برخى نكات از بنده يا همكاران عزيز بوده است .
از خداوند مى خواهم به همه ما اخلاص و توفيق تدبر و عمل و تبليغ و نشر معارف قرآن را مرحمت فرمايد و توفيق اتمام اين كار مقدس را مرحمت كرده و قرآن را نور دنيا و برزخ و قيامت ما قرار دهد.
از مردم عزيز مى خواهم كه به آموزش قرآن تنها در سطح تلاوت و تجويد و ترتيل و تواشيح اكتفا نكرده و مساءله ى اصلى را تدبر و عمل به قرآن قرار دهند.
از علما و فضلا مى خواهم كه در تبليغ و تدريس ، قرآن را در متن و مقصد اعلى قرار دهند و در هر منطقه اى در مراكز علمى و فرهنگى و مساجد و مدارس جلسات تفسير قرآن برپا كنند.
از همه كسانى كه در آشنايى من با اسلام و قرآن و اهل بيت پيامبر نقش داشته اند تشكّر مى كنم و براى آنان به خصوص اساتيد و پدر و مادرم از خداى منّان جزاى خير خواهانم .
همچنين از كسانى كه در تاءليف و تدوين و تصحيح و چاپ ونشر اين تفسير مرا يارى كرده اند و افرادى كه انتقاد يا پيشنهاد سازنده و مفيدى براى تكميل كار داشته اند تشكّر مى كنم .
محسن قرائتى
3/8/74
29/ جمادى الاول / 1415
تقريظ آية اللّه حاج سيد مهدى روحانى ((دامت بركاته ))
بسم اللّه الرحمن الرحيم
قرآن مجيد با تاءثير عظيمى كه در زندگى بشر و تحول تاريخ و مخصوصا مسلمين داشته است ، امّا چنانكه شايسته و بايسته مقام قرآن بوده به آن توجّه نشده و در بين مردم مهجور مانده است و با آنكه خود قرآن فرمود:للّه للّه (و لقد يسّرنا القرآن للذّكر) ما قرآن را براى پند گيرى سهل و آسان قرار داديم ، باز عده اى از مطالب قرآنى مورد فراموشى و بى توجهى قرار گرفته است ، همانطور كه درباره ى امم سابقه در قرآن آمده است : (فنسوا حظّا ممّا ذكّروا به )
قرآن مجيد از اوّل تا آخر پيام الهى براى بشر است و آگاهى و آشنايى با تمام پيام لازم است ، خصوصا پيامى كه از جانب خدا و مربوط به سعادت دنيوى و ابدى انسان ها باشد كه تدبّر در تمام آيات و مطالب آن لازم است :
(كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبّروا آياته و ليتذكّر اولو الالباب )
اين مقدّمات مقتضى آن است كه تفسيرى براى همه قرآن مجيد تدوين شود كه عمده ى نظر بر فهم درك محتواى آيات باشد و روشن شود كه اين آيه يا آيات چه مى خواهد افاده كند؟ و چه مطلبى را متعرض است ؟ و به اصطلاح جديد تفسير ((بيانى )) باشد.
كتاب هاى تفسير بيشتر به تحقيقات فنى در علوم مختلفه مانند ادبيات و شعب آن ، و علم كلام ، و مباحثات مذهبى و فرقه اى ، وفقه و غيرها پرداخته اند، و هر صاحب فنى در دائره فن خود و با اصطلاحات رائج آن فن به بحث پرداخته ، به علاوه آنكه بحث ها بسيار طولانى شده است كه همين طولانى بودن بحث يكى از موانعى است كه انسان با تمام قرآن مجيد آشنا شود. بگذريم كه بعضى آيات را دستاويز عقايد شخصى و يا احيانا انحرافى خود قرار داده اند.
در نهضت امام خمينى قدّس سرّه و انقلاب اسلامى طبعا توجّه به دين مقدس اسلام و مذهب تشيع كه بزرگترين مصدر و منبع آن قرآن مجيد است ، اين خلا بيشتر احساس مى شد و تدوين يك دوره تفسير كه وافى به نياز دانشجويان و فرهنگيان فارسى زبان باشد به نظر لازم آمد.
امتيازاتى كه در تدوين اين مجموعه ى تفسيرى بايد مورد توجّه بوده باشد اين امور است :
1 به زبان ساده و رسا باشد، امّا سست نباشد.
2 از اصطلاحات فنى علوم كه باعث مشكل شدن فهم قرآن است دور باشد.
3 به مطالبى كه راه گشاى زندگى و قابل عرضه در جامعه مسلمين بلكه قابل ترجمه و انتقال به تمام جوامع انسانى بوده و به راستى (هدى للنّاس ) و (هدى للمتّقين ) باشد پرداخته شود چه آنكه مطالب قرآن محصور به عصر و زمان معيّن و يا فرد و جمعيت معينى نيست .
4 برداشت از آيات از راه دلالت آيات باشد و متّكى بر تفسير به راءى و استحسان هاى دلخواه و روايات ضعيفه نباشد.
5 روايات معتبره وارده از اهل بيت عليهم السّلام كه يكى از ثقلين كتاب اللّه و عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستند و رجوع به آنها بر حسب دستور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله لازم است بايد مورد نظر باشد.
اين مبادى و اصول در گرد آورى اين تفسير تفسير آقاى قرائتى در نظر بوده و چنانچه تخلفى مشاهده شود از روى غفلت بوده و ان شاءاللّه تعالى اصلاح خواهد شد.
اميدوارم كه دانشمند گرانمايه حجة الاسلام جناب آقاى قرائتى كه علاوه بر جهات علمى ، صاحب ذوق و قريحه اى سرشار در تفسير مى باشند و لطايف كلمات الهى را به خوبى درك مى كنند، بر طبق اين اصول و امتيازات ، تفسير خود را به اتمام برسانند.
اينجانب بيشتر از يك جزء تفسير از اين مجموعه را با خود ايشان به مذاكره نشستيم و ضمنا مطالبى را خدمتشان تذكر دادم .
مؤ لف عزيز ما پس از ترجمه ى هر آيه به زبان ساده و رسا، به شرح محتواى آن آيه با بيان نكاتى كه آنها را پيام هاى آيه ناميده ، پرداخته است . اين نكات در حقيقت روشنگر روح تفسير و شرح و بسط آن مى باشد و انصافا در بسيارى از موارد نكات و برداشت هاى ايشان ابتكارى است و تازگى دارد.
به اميد روزى كه قرآن كريم در حوزه ها و دانشگاه هاى مسلمين محور اصلى قرار گيرد، همانگونه كه امام زين العابدين عليه السّلام در دعاى ختم قرآن در صحيفه سجاديه درباره قرآن مى فرمايد:
((و ميزان قسط لا يحيف عن الحق لسانه ))
قرآن ترازى عدلى است كه از بيان حقّ زبانش كوتاه نيست .
به اميد آن كه اين شيوه تفسير و روش ابتكارى كه مؤ لف عزيز ما در پياده كردن مطالب عاليه قرآن در پيش گرفته ، گام اوّل و آخر نباشد و صاحب نظران و محققان در گام هاى بعدى اين شيوه را تكميل نمايند.
((جعلنا اللّه من المتمسكين بالثقلين بكتاب اللّه و عترة نبيّه محمد صلى اللّه عليه وعليهم ))
قم
9 ربيع الثانى 1414
مهدى الحسينى الروحانى
مقدّمه چاپ دوازدهم
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در سال 1378 براى تجديد چاپ جلد اوّل توسط (( مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) يك بار ديگر ((تفسير نور)) را با دقّت مطالعه كردم . مطالبى را حذف يا ادغام نموده و مطالب جديدى را كه خداوند به ذهنم انداخت و يا از ((تفسير راهنما)) و ((نخبة التفاسير)) استفاده كرده بودم به مطالب قبلى اضافه شد.
در يك لحظه به فكر فرو رفتم ، نوشته اى را كه بعد از دو سه سال به دست خودم تغيير مى دهم ، اگر به قيامت برسد و از نظر اولياى خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغيير خواهد كرد. تازه اين اصلاحات و تغييرات به شرطى مفيد است كه اصل كار با ريا و سُمعه وعُجب ، حبط و باطل نشده باشد.
به هر حال زحمت ها كشيدم ، ولى نمى دانم حتّى يك صفحه ى آن در قيامت سبب نجاتم خواهد شد يا نه !
البتّه قرآن نور است ونقص از كار ونوشته هاى ماست . به هر حال به لطف خداوند اميدوارم تا همانگونه كه در گلستان ، خاك به گل تبديل مى شود، در سايه ى آيات نورانى قرآن ، نوشته هاى ما نيز به نور تبديل شود.
الّلهم آمين
محسن قرائتى
6/4/78
سيماى سوره حمد
سوره ى حمد كه نام ديگرش ((فاتحة الكتاب )) است ، هفت آيه دارد(1) وتنها سوره اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حدّاقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است . ( لاصلاة الاّ بفاتحة الكتاب )(2)
بنا به روايت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله : اين سوره بهترين سوره هاى قرآن است . و به نقل ابن عباس ؛ سوره ى حمد اساس قرآن است . در حديث نيز آمده است : اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجّب نكنيد.(3)
از نامگذارى اين سوره به ((فاتحة الكتاب ))، معلوم مى شود كه تمام آيات قرآن در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع آورى شده و به صورت كتاب در آمده است و به امر ايشان اين سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن ) قرار گرفته است .
همچنين در حديث ثقلين مى خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( انّى تارك فيكم الثقلَين كتاب اللّه و عترتى ))(4) من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ، كتاب خدا و خاندانم . از اين حديث نيز معلوم مى شود كه آيات الهى در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت ((كتاب اللّه )) جمع آورى شده و به همين نام در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است .
آيات سوره ى مباركه فاتحه ، اشاراتى در باره ى خداوند و صفات او، مساءله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين به ادامه ى راه اولياى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضب شدگان اعلام بيزارى و انزجار شده است .
سوره ى حمد همانند خود قرآن مايه ى شفاست ، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بيمارى هاى روحى .(5)
درسهاى تربيتى سوره ى حمد
قبل از تفسسير سوره حمد سيمايى از درسهاى اين سوره را ترسيم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مى پردازيم ؛
1 انسان در تلاوت سوره ى حمد با ( بسم اللّه ) از غير خدا قطع اميد مى كند.
2 با ( ربّ العالمين ) و ( مالك يوم الدين ) احساس مى كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مى گذارد.
3 با كلمه ( عالمين ) ميان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى كند.
4 با ( الرّحمن الرّحيم ) خود را در سايه لطف او مى داند.
5 با ( مالك يوم الدين ) غفلتش از آينده زدوده مى شود.
6 با گفتن ( ايّاك نعبد ) ريا و شهرت طلبى را زايل مى كند.
7 با ( ايّاك نستعين ) از ابرقدرت ها نمى هراسد.
8 از ( انعمت ) مى فهمد كه نعمت ها به دست اوست .
9 با ( اهدنا ) رهسپارى در راه حقّ و طريق مستقيم را درخواست مى كند.
10 در ( صراط الّذين انعمت عليهم ) همبستگى خود را با پيروان حقّ اعلام مى كند.
11 با ( غير المغضوب عليهم ) و ( لا الضّالّين ) بيزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى دارد.
تفسير آيه : (1) بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
نكته ها:
O در ميان اقوام و ملل مختلف ، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ى آنهاست ، شروع مى كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى كنند. گاهى به نام بت ها وطاغوت ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى كنند. چنانكه در جنگ خندق ، اوّلين كلنگ را رسول خداصلّى اللّه عليه و آله بر زمين زد.(6)
( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) سر آغاز كتاب الهى است . ( بسم ا للّه ) نه تنها در ابتداى قرآن ، بلكه در آغاز تمام كتاب هاى آسمانى بوده است . در سر لوحه ى كار و عمل همه ى انبيا ( بسم ا للّه ) قرار داشت . وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السّلام به ياران خود گفت : سوار شويد كه ( بسم اللّه مجريها و مرسيها)(7) يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست . حضرت سليمان عليه السّلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ى ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) (8) آغاز نمود.
O حضرت على عليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) ، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است . همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله ى (( بسم ا للّه )) را مى نوشت ، فرمود: ((جَوِّدها)) آنرا نيكو بنويس .(9)
o بر زبان آوردن ( بسم اللّه ) در شروع هر كارى سفارش شده است ؛ در خوردن و خوابيدن ونوشتن ، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان هاى هدف دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
در حديث مى خوانيم : (( بسم اللّه )) را فراموش نكن ، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار (( بسم اللّه )) را به كودك ياد بدهد، وارد شده است .(10)
سؤ ال : چرا در شروع هر كارى ( بسم اللّه ) سفارش شده است ؟
پاسخ :( بسم اللّه ) آرم ونشانه ى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه ، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى . مثلا يك كارخانه چينى سازى ، علامت خود را روى تمام ظروف مى زند، خواه ظرف هاى بزرگ باشد يا ظرف هاى كوچك . يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان هاى آن كشور است و هم بر فراز كشتى هاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان .
سؤ ال : آيا ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل است ؟
پاسخ :به اعتقاد اهل بيت رسول اللّه عليهم السّلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است ، آيه ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل و جزء قرآن است . فخر رازى در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه (( بسم اللّه )) جزء سوره است . آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز (( بسم اللّه )) جزء سوره شمرده شده است .(11) برخى از افراد كه بسم اللّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده اند، مورد اعتراض واقع شده اند. در مستدرك حاكم آمده است : روزى معاويه در نماز بسم اللّه نگفت ، مردم به او اعتراض نمودند كه ((اءسرقت اءم نَيستَ))، آيه را دزديدى يا فراموش كردى ؟!(12)
امامان معصوم عليهم السّلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم اللّه را بلند بگويند. امام باقرعليه السّلام در مورد كسانى كه (( بسم اللّه )) را در نماز نمى خواندند و يا جزء سوره نمى شمردند، مى فرمود: ( سَرقوا اكرم آية )(13)للّه بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است : چرا بعضى (( بسم اللّه )) را جزء سوره قرار نداده اند!(14)
شهيد مطهّرى قدّس سرّه در تفسير سوره حمد، ابن عباس ، عاصم ، كسايى ، ابن عمر، ابن زبير، عطاء، طاووس ، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مى كند كه بسم اللّه را جزء سوره مى دانستند.
در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است : (( بسم اللّه )) تاج سوره هاست . تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه ) بسم اللّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السّلام به خاطر آن است كه (( بسم اللّه )) كلمه امان و رحمت است ، واعلام برائت از كفّار و مشركين ، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست .(15)
سيماى (بسم اللّه )
1 ( بسم اللّه ) نشانگر رنگ وصبغه ى الهى وبيانگر جهت گيرى توحيدى ماست .(16)
2 ( بسم اللّه ) رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران ، نشانه ى شرك . نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او.(17)
3 ( بسم اللّه ) رمز بقا ودوام است . زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است .(18)
4 ( بسم اللّه ) رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست . به كسى كه رحمن و رحيم است عشق مى ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى كنيم ، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است .
5 ( بسم اللّه ) رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است .
6 ( بسم اللّه ) گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است .
7 ( بسم اللّه ) مايه ى فرار شيطان است . كسى كه خدا را همراه داشت ، شيطان در او مؤ ثّر نمى افتد.
8 ( بسم اللّه ) عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست .
9 ( بسم اللّه ) ذكر خداست ، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده ام .
10 ( بسم اللّه ) بيانگر انگيزه ماست ، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم ، نه طاغوت ها ونه جلوه ها و نه هوس ها.
11 امام رضاعليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) به اسم اعظم الهى ، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك تر است .(19)
پيام ها:
1 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز سوره ، رمز آن است كه مطالب سوره ، از مبداء حقّ و مظهر رحمت نازل شده است .
2 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز كتاب ، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى شود.(20)
3 ( بسم ا للّه ) كلامى كه سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
4 رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است . ( اللّه الرّحمن الرّحيم )
5 بيان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون ، نشانه ى اصرار بر رحمت است . (هم قالب ((رحمن ))، هم قالب ((رحيم ))) ( الرّحمن الرّحيم )
6 شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب ، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است ، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست . ( الرّحمن الرّحيم )
تفسير آيه : (2) الْحَمْدُِللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه :
سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
نكته ها:
O (( ربّ)) به كسى گفته مى شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن . پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده ، هدايت مى شود.
O علاوه بر سوره حمد، چهار سوره ى انعام ، كهف ، سباء وفاطر نيز با جمله (للّه للّه الحمد للّه ) آغاز گرديده ، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن ( ربّ العالمين ) آمده است .
O مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است . انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى ، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران ، زبان به تشكّر مى گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش ، شايسته ى ستايش وبه خاطر احسان ها و نعمت هايش ، لايق شكرگزارى است .
O ( الحمد للّه ) بهترين نوع تشكّر از خداوند است . هر كس در هرجا، با هر زبانى ، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه ى آن را ستايش مى كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
O خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده است : ( ربّنا الّذى اعطى كل شيى ء خلقه ثمّ هدى )(21) پرودگار ما همه ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است . او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى ، شايسته حمد وسپاسگزارى است .
O خداوند، پروردگار همه ى آفريده هاست . ( و هو ربّ كلّ شى )(22) آنچه در آسمان ها و زمين و ميان آنهاست ، پروردگارشان اوست . ( ربّ السّموات والارض و مابينهما )(23) حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: (( من الجمادات والحيوانات )) يعنى او پروردگار جاندار و بى جان است . ( له الخلق والامر تبارك اللّه ربّ العالمين ) هم آفرينش از اوست و هم اداره ى آن ، و او پرورش دهنده ى همه است .
O مراد از ( عالَمين ) يا فقط انسان ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: (اءوَ لم ننهك عن العالمين ) آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم ؟ و يا مراد همه ى عوالم هستى است . ((عالَم )) به معناى مخلوقات و ((عالَمين )) به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است . از اين آيه فهميده مى شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى پنداشتند، باطل است .
پيام ها:
1 همه ستايش ها براى اوست . (الحمدللّه )(24)
2 خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است . (الحمدللّه )
3 همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست . زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است . (الحمدللّه )
4 دليل ستايش ما، پروردگارى اوست . (الحمدللّه ربّ العالمين )
5 رابطه ى خداوند با مخلوقات ، رابطه ى دائمى و تنگاتنگ است . (ربّ العالمين ) (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى كند و مى رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6 همه ى هستى ، تحت تربيت خداوند يكتاست . (ربّ العالمين )
7 امكان رشد و تربيت ، در همه ى موجودات وجود دارد. (ربّ العالمين )
8 خداوند هم انسان ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى كند، (تربيت تشريعى ) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى دهد. (تربيت تكوينى ) (ربّ العالمين )
9 مؤ منان در آغاز كتاب (قرآن ) با نيايش به درگاه خداوند متعال ، (الحمدللّه ربّ العالمين ) مى گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مى دهند كه (آخر دعويهم اءن الحمدللّه ربّ العالمين )(25)
تفسير آيه : (3) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
(خدايى كه ) بخشنده و مهربان است .
نكته ها:
O كلمه ((رحمن )) به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است . از كاربرد دو صفت ((رحمن )) و ((رحيم )) در قرآن ، استفاده مى شود كه رحمانيّت درباره همه ى مخلوقات ورحيم بودن ، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است .
O خداوند رحمت را برخود واجب كرده است ، (كتب ربّكم على نفسه الرّحمة )(26) و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است ، (و رحمتى وسعت كلّ شيى ء)(27) همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، (رحمةً للعالمين )(28) آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى دهد از روى لطف است . بخشيدن گناهان و قبول توبه ى بندگان و عيب پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات ، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست .
پيام ها:
1 تدبير وتربيت الهى ، همراه محبّت و رحمت است . (در كنار كلمه ((ربّ))، كلمه ((رحمن )) آمده است .) (ربّ العالمين الرحمن الرحيم )
2 همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است ، (الرّحمن علّم القرآن )(29) تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. (ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم )
3 رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست . (الحمدللّه ... الرّحمن الرّحيم )
afsanah82
08-02-2011, 06:29 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (4) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
ترجمه آيه :
(خدايى كه ) مالك روز جزاست .
نكته ها:
O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است ، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست . (مالك يوم الدين )
O با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است ، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد؛
# در آن روز تمام واسطه ها واسباب قطع مى شوند. (تقطّعت بهم الاسباب )(30)
# نسبت ها و خويشاوندى ها از بين مى رود. (فلا انساب بينهم )(31)
# مال و ثروت و فرزندان ، ثمرى ندارند. (لا ينفع مال و لا بنون )(32)
# بستگان و نزديكان نيز فايده اى نمى رسانند. (لن تنفعكم ارحامكم )(33)
# نه زبان ، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است .
O لفظ ((دين )) در معانى گوناگون به كار رفته است :
الف : مجموعه ى قوانين آسمانى . (إ نّ الدّين عنداللّه الاسلام )(34)
ب : عمل و اطاعت . (للّه الدّين الخالص )(35)
ج : حساب و جزا. (مالك يوم الدّين )
O ((يوم الدّين )) در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى باشد. (يسئلون ايّان يوم الدّين )(36) مى پرسند روز قيامت چه وقت است ؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى فرمايد: (ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئا و الامر يومئذ للّه )(37) (اى پيامبر!) نمى دانى روز دين چه روزى است ؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست .
O (مالك يوم الدّين ) نوعى انذار و هشدار است ، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه ى (الرّحمن الرّحيم ) معلوم مى شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى فرمايد: (نبّى ء عبادى انّى اءنا الغفور الرّحيم . و اءنّ عذابى هو العذاب الاليم )(38) به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام ، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است . همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى كند: (قابل التَّوب شديد العقاب )(39) خداوند پذيرنده ى توبه مردمان وعقوبت كننده ى شديد گناهكاران است .
O در اوّلين سوره ى قرآن ، مالكيتَ خداوند عنوان شده است ، (مالكِ يوم الدّين ) و در آخرين سوره ، مَلِكيت او. (ملك النّاس )
پيام ها:
1 خداوند متعال ، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم . به خاطر كمال ذات و صفات او كه (اللّه ) است ، به خاطر احسان و تربيت او كه (ربّ العالمين ) است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه (الرّحمن الرّحيم ) است و به خاطر قدرت و هيبت او كه (مالك يوم الدّين ) است .
2 قيامت ، پرتوى از ربوبيّت اوست . (ربّ العالمين ... مالك يوم الدين )
3 قيامت ، جلوه اى از رحمت خداوند است . (الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين )
تفسير آيه : (5) إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ترجمه آيه :
(خدايا) تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم .
نكته ها:
O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران .
O در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى گويد: خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم ، ونه تنها من كه همه ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم .
O خدايا! من كسى جز تو را ندارم (ايّاك ) ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. (ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبدا)(40) در آسمان ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
O جمله (نعبد) هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
O مراحل پرواز معنوى ، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره ى حمد ثناست ، آيه ى (ايّاك نعبد) ارتباط و آيات بعد، دعا مى باشد.
O چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است ، لذا كلمه (ايّاك ) تكرار شد.
پيام ها:
1 ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست . (نعبد، نستعين )
2 بندگى ، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران . (ايّاك )
3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است ، ولى اراده ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى ، محكوم هستند.(41) لذا فقط از او كمك مى خواهيم . (ايّاك نستعين )
4 گر چه عبادت از ماست ، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم . (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )(42)
5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده ، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى بريم . (الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد)
6 (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) يعنى نه جبر است و نه تفويض . چون مى گوييم : (نعبد) پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى گوييم : (نستعين ) پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است .
7 عبادت ، مقدمّه و وسيله ى استمداد است . ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )
8 شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است . (ربّ العالمين ، الرّحمن الرّحيم ، مالك يوم الدّين ، ايّاك نعبد)
9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. (ايّاك نعبد...)
10 توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است . (مالك يوم الدّين ايّاك نعبد)
تفسير آيه : (6) اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ
ترجمه آيه :
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
نكته ها:
O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است :
الف : هدايت تكوينى ، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى . آنجا كه قرآن مى فرمايد: (ربّنا الّذى اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )(43) بيانگر اين نوع از هدايت است .
ب : هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است .
O كلمه ى ((صراط))(44) بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است . انتخاب راه و خط فكرى صحيح ، نشانه ى شخصيت انسان است .
O راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
# راه خواسته ها وهوس هاى خود.
# راه انتظارات وهوس هاى مردم .
# راه وسوسه هاى شيطان .
# راه طاغوت ها.
# راه نياكان و پيشينيان .
# راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤ من ، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف : راه الهى ثابت است ، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس هاى مردم و هوس هاى شخصى كه هر روز تغيير مى كنند.
ب : يك راه بيشتر نيست ، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند.
ج : در پيمودن آن ، انسان به مسير و مقصد مطمئن است .
د: در پيمودن آن ، شكست و باخت وجود ندارد.
O راه مستقيم ، راه خداست . (انّ ربّى على صراطٍ مستقيم )(45)
# راه مستقيم ، راه انبياست . (انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم )(46)
# راه مستقيم ، راه بندگى خداست . (و اءنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم )(47)
# راه مستقيم ، توكّل وتكيه بر خداست . (مَن يعتصم باللّه فقدهُدىَالى صراطمستقيم )(48)
# راه مستقيم ، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست .(49)
# راه مستقيم ، كتاب خداوند است .(50)
# راه مستقيم ، راه فطرت سالم است .(51)
O انسان ، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى گيرد.
O در راه مستقيم بودن ، تنها خواسته اى است كه هر مسلمان ، در هر نماز از خداوند طلب مى كند، حتّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه اطهارعليهم السّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى خواهند.
O انسان بايد همواره ، در هر نوع از كارهاى خويش ، اعم از انتخاب شغل ، دوست ، رشته ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس . پس هر لحظه ، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است .
O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت ، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52)
O راه مستقيم ، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة ))(53) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است .
O راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل . يكى در عقايد از راه خارج مى شود وديگرى در عمل و اخلاق . يكى همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى داند و ديگرى ، دنيا و امورات آن را ناديده مى انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد. يكى بخل مى ورزد و ديگرى بى حساب سخاوت به خرج مى دهد. يكى از خلق جدا مى شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى كند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است . خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى كند.(54) در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السّلام مى فرمودند: راه مستقيم ، ما هستيم .(55) يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه ، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح ، تحصيل ، تغذيه ، انفاق ، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند.(56) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى نشيند.(57)
O در قرآن و روايات ، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه ى اعتدال ، تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است . به موارد ذيل توجّه كنيد:
# (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)(58) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
# (لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط)(59) در انفاق ، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى .
# (الّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(60) مومنان ، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل ، بلكه ميانه رو هستند.
# (لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا)(61) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته ، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان .
# نسبت به والدين احسان كن ؛ (و بالوالدين احسانا)(62) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست . (ان جاهداك على ان تشرك بى ... فلاتطعهما)(63)
# پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ (و كان رسولا نبيّا)(64) و هم خانواده خويش را دعوت مى كند. (و كان ياءمر اهله بالصلوة )(65)
# اسلام هم نماز را سفارش مى كند كه ارتباط با خالق است ؛ (اقيموا الصلوة ) و هم زكات را توصيه مى كند كه ارتباط با مردم است . (اتوا الزكوة )(66)
# نه محبت ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ (شهداء لِلّه و لو على انفسكم )(67) و نه دشمنى ها شما را از عدالت دور كند. (و لا يَجرِمنّكم شَنئان )(68)
# مؤ منين هم دافعه دارند؛ (اءشداء على الكفار) و هم جاذبه دارند. (رحماء بينهم )(69)
# هم ايمان و باور قلبى لازم است ؛ (امنوا) و هم عمل صالح . (عملوا الصالحات )(70)
# هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است ؛ (ربّنا افرغ علينا صبرا)(71) و هم صبورى وپايدارى در سختى ها. (عشرون صابرون يغلبوا ماءتين )(72) شب عاشورا امام حسين عليه السّلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد.
# روز عرفه و شب عيد قربان ، زائر خانه ى خدا دعا مى خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
# اسلام مالكيّت را مى پذيرد، ((الناس مسلّطون على اموالهم ))(73) ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى دهد و آن را محدود مى سازد. ((لا ضَرر و لا ضِرار))(74)
آرى ، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه روى وراه مستقيم را سفارش مى كند.
پيام ها:
1 همه ى هستى ، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده . (اهدنا الصراط المستقيم )
2 درخواست هدايت به راه مستقيم ، مهم ترين خواسته ى يكتاپرستان است . (ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم )
3 براى دست يابى به راه مستقيم ، بايد دعا نمود. (اهدنا الصراط المستقيم )
4 ابتدا ستايش ، آنگاه استمداد و دعا. (الحمدللّه ... اهدنا)
5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است . (ايّاك نستعين اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم )
تفسير آيه : (7) صِرَ طَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ
ترجمه آيه :
(خداوندا! ما را به ) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ، (هدايت كن ) نه غضب شدگان و نه گمراهان !
نكته ها:
O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75) توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد. بعد از اين درخواست ، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن ، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
O قرآن ، مردم را به سه دسته تقسيم مى نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان .
O مراد از نعمت در (انعمتَ عليهم )، نعمتِ هدايت است . زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.
O هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائما از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند.(76)
بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است ، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ (فَضّلتُكم على العالَمين )(77) لكن بعد از اين فضيلت و برترى ، به خاطر كردار و رفتار خودشان ، دچار قهر و غضب خداوند شدند (و باؤ وا بغضب من اللّه )(78) اين تغيير سرنوشت ، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است . دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، (يحرّفون الكلم )(79) وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام خوارى و رفاه طلبى روى آوردند، (اخذهم الرّبا)(80) وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، از روى تن پرورى و ترس ، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس ، سر باز زدند. (فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون )(81) به خاطر اين انحرافات ، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت ، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت .
ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم . يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم ، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.(82)
O انسان در اين سوره ، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان ، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است .
ضالّين در قرآن
O ((ضلالت )) كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است . گاهى در مورد تحيّر بكار مى رود، (و وَجدَك ضالا)(83) وگاهى به معناى ضايع شدن است ، (اضلّ اعمالهم )(84) ولى اكثرا به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: (ضلال مبين )، (ضلال بعيد)، (ضلال قديم ) به چشم مى خورد.
O در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله : كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند،(85) مشركان ،(86) كفار،(87) عصيان گران ،(88) مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(89) كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا ماءيوسند.
O در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است ، از قبيل : ابليس ، فرعون ، سامرى ، دوست بد، رؤ سا ونياكان منحرف .
O گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده ، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها،(90) بت ها،(91) گناهان (92)، پذيرش ولايت باطل ،(93) جهل و نادانى .(94)
پيام ها:
1 انسان در تربيت ، نيازمند الگو مى باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان ، نمونه هاى زيباى انسانيّت اند. (صراط الّذين انعمت عليهم )
2 آنچه از خداوند به انسان مى رسد، نعمت است . قهر و غضب را خود به وجود مى آوريم .(95) (انعمت ، المغضوب عليهم )
3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان ، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان ، مقاوم و پايدار مى كند. (غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين )(96)
بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
تفسير آيه : (1) الَّمَّ
الف لام ميم
نكته ها:
O درباره ى حروف مقطّعه ، اقوال مختلفى گفته شده است ، از جمله :
1 قرآن ، معجزه ى الهى از همين حروف الفبا تاءليف يافته كه در اختيار همه است ، اگر مى توانيد شما نيز از اين حروف ، كلام معجزه آميز بياوريد.
2 اين حروف ، نام همان سوره اى است كه در ابتدايش آمده است .
3 اين حروف ، اشاره به اسم اعظم الهى دارد.(97)
4 اين حروف ، نوعى سوگند و قسم الهى است .(98)
5 اين حروف ، از اسرار بين خداوند و پيامبر است .(99) ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى داند.(100)
امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان صد و چهارده سوره قرآن ، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف ، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است . چنانكه در اين سوره به دنبال (الم )، (ذلك الكتاب ) آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است .
در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه ى (حم عسق ) آمده است كه بعد از آن مى فرمايد: (كذلك يُوحى اليك والى الّذين مِن قبلك اللّه العزيزُ الحكيم ) خداوندِ عزيز و حكيم ، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است . حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است . البتّه خداوند با اين حروف ، كتابى نازل كرده كه معجزه است . آيا انسان نيز مى تواند چنين كتابى فراهم كند؟!
آرى ، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى آفريند و انسان مى سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل ، خشت و آجر بسازند!
تفسير آيه : (2) ذَ لِكَ الكِتَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
آن كتاب (با عظمت كه ) در (حقّانيت ) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است .
نكته ها:
O ((لاريب فيه )) يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست ، شكّى نيست . زيرا مطالب آن به گونه اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى گذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است . چنانكه قرآن مى فرمايد: (فهم فى رَيبهم يَتردّدون )(101) آنان در شكّى كه خود ايجاد مى كنند، سردرگم هستند.
O هدف قرآن ، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمان ها و زمين و گياهان و حيوانات و... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد.(102)
O قرآن وسيله هدايت همه مردم است ؛ (هدىً للنّاس )(103) همانند خورشيد بر همه مى تابد، ولى تنها كسانى از آن بهره مى جويند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ (هدىً للمتّقين ) همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشه ى تميز عبور مى كند، نه از خشت وگِل . لذا فاسقان (104)، ظالمان (105)، كافران (106)، دل مردگان (107)، مسرفان و تكذيب كنندگان (108) از هدايت قرآن بهره مند نمى شوند.
سؤ ال : اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى فرمايد: (لاريب فيه ) شكّى در آن نيست . در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى دارد: يك جا مى فرمايد: (انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب )(109) ما درباره آنچه ما را به آن مى خوانى ، در شكّ هستيم . و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى خوانيم : (بل هم فى شك من ذكرى )(110) درباره ى قيامت نيز آمده : (لنعلم من يؤ من بالاخرة ممن هو منها فى شك )(111) بنابراين چگونه مى فرمايد: (لاريب فيه ) هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست ؟
پاسخ :مراد از جمله ((لا ريب فيه )) آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست . چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى فرمايد: (بل هم فى شك بل هم منها عمون )(112)
پيام ها:
1 قرآن در عظمت ، مقامى بس والا دارد. (ذلك )(113)
2 قرآن در زمان حيات پيامبر جمع آورى وبه صورت كتاب شده است .(الكتاب )
3 راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله ى (لاريب فيه ) نشانگر استوارى و استحكام قرآن است .
4 توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران ، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است . (هدى للمتقين )
5 قرآن ، مايه هدايت خالص و بدون هيچگونه ضلالت و سردرگمى است . (لاريب فيه هدى ...)
6 تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره مند مى شوند. (هدى للمتقين ) هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره مندى و نورگيرى او بيشتر است .(114)
تفسير آيه : (3) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّارَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ
ترجمه آيه :
(متّقين ) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند.
نكته ها:
O قرآن ، هستى را به دو بخش تقسيم مى كند: عالم غيب (115) و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مى كنند كه برايشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمى بينند، نمى خواهند به او ايمان آورند. چنانكه برخى به حضرت موسى گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نَرى اللّه جهرة )(116) ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم .
اين افراد درباره ى قيامت نيز مى گويند: (ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدّهر)(117) جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى كنيم ، دنياى ديگرى نيست ، مى ميريم و زنده مى شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى برد.
چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى دانند و مى خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
O متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است . در درونِ ايمان ، عشق ، علاقه ، تعظيم ، تقديس و ارتباط نهفته است ، ولى در علم ، اين مسائل نيست .
پيام ها:
1 ايمان ، از عمل جدا نيست . در كنار ايمان به غيب ، وظايف و تكاليف عملى مؤ من بازگو شده است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون )
2 اساسى ترين اصل در جهان بينى الهى آن است كه هستى ، منحصر به محسوسات نيست . (يؤ منون بالغيب )
3 بعد از اصل ايمان ، مهم ترين اصل عملى ، اقامه ى نماز و انفاق است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون ) (در جامعه ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب ها و ناهنجارى هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى ، با نماز تقويت و درمان مى يابد و خلاءهاى اقتصادى و نابسامانى هاى ناشى از آن ، با انفاق پر و مرتفع مى گردد.)
4 برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى . (يقيمون الصلوة )(118)
5 در انفاق نيز بايد ميانه رو باشيم . (ممّا رزقناهم )(119)
6 از هرچه خداوند عطا كرده (علم ، آبرو، ثروت ، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم ينفقون )(120) امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده ايم در جامعه نشر مى دهند.(121)
7 انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق (122) هر كس را از حلال مقدّر مى كند. (رزقناهم )
8 با انفاق كردن مغرور نشويم . اگر باور كنيم كه همه نعمت ها از خداست ، بهتر مى توانيم قسمتى از آنرا انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم )
تفسير آيه : (4) وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ اءُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
ترجمه آيه :
و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران ) نازل گريده ، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.
نكته ها:
O ابزار شناخت انسان ، محدود به حس و عقل نيست ، بلكه وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه ، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مى شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق و معجزه و سيره ى عملى خويش ، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.
O از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى آيد كه خشوع در برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد به آينده اى روشن و پاداش هاى بزرگ الهى ، از آثار تقوى است .
پيام ها:
1 ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى ، لازم است . زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى كنند. (يؤ منون ... بما اُنزل من قبلك )
2 تقواى واقعى ، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى كند. (بالاخرة هم يوقنون )
3 احترام قرآن ، قبل از كتب ديگر است . (...بما انزل اليك وما انزل من قبلك ...)
4 پيامبر اسلام ، آخرين پيامبر الهى است . كلمه (من قبلك ) بدون ذكر ((من بعدك )) نشانه ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است .
تفسير آيه : (5) اءُوْلََّئِكَ عَلَى هُدىً مِّن رَّبِّهِمْ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه آيه :
تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.
نكته ها:
O پاداش اهل تقوى كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است . رستگارى ، بلندترين قلّه سعادت است . زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده (123) و بشر را براى عبادت (124) و عبادت را براى رسيدن به تقوى (125) و تقوى را براى رسيدن به فلاح و رستگارى .(126)
O در قرآن ، رستگاران داراى ويژگى هاى زير هستند:
الف : كسانى كه در برابر مفاسد جامعه ، به اصلاحگرى مى پردازند.(127)
ب : كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.(128)
ج : كسانى كه علاوه بر ايمان به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، او را حمايت مى كنند.(129)
د: كسانى كه از بخل دور هستند.(130)
ه: كسانى كه در قيامت از حسنات ، ميزانِ سنگين دارند.(131)
O رستگارى ، بدون تلاش بدست نمى آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است :
# براى فلاح و رستگارى ، تزكيه لازم است . (قد افلح من زكّيها)(132)
# براى فلاح و رستگارى ، جهاد لازم است . (جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون )(133)
# براى فلاح و رستگارى ، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات ، پاكدامنى ، عفت ، امانتدارى ، وفاى به عهد و دوام و پايدارى در نماز، لازم است .
پيام ها:
1 هدايتِ خاص الهى ، براى مؤ منان واقعى تضمين شده است . (هدًى من ربّهم )
2 ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى رساند. (للمتقين ، يؤ منون ، المفلحون )
تفسير آيه : (6) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَاءَنذَرْتَهُمْ اءَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه كفر ورزيده اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى . آنها ايمان نخواهند آورد.
نكته ها:
O قرآن ، بعد از متّقين ، كفّار را معرّفى مى كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند.(134) چنانكه گروهى از آن كافران معاند، در برابر دعوت پيامبران ، زبان قال و حالشان اين بود: (سواء علينا اءوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين )(135) براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى .
O اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤ ثّر واقع نمى شود.
باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار، خَس
پيام ها:
1 لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه ، انسان را جماد گونه مى كند. (سواء عليهم )
2 روش تبليغ براى كفّار، انذار است . اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعده ها نيز اثر نخواهند كرد. (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم )
3 انتظار ايمان آوردنِ همه ى مردم را نداشته باشيد.(136) (...لا يؤ منون )
afsanah82
08-02-2011, 06:29 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (7)خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى اءَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه آيه :
خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده اى است و براى آنان عذابى بزرگ است .
نكته ها:
O مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى زند، كيفر لجاجت هاى آنان است . چنانكه مى خوانيم : (يطبع اللّه على كلّ قلب متكبّر جبّار)(137) خدا بر دل افراد متكبّر و ستم پيشه ، مهر مى زند. و در آيه 23 سوره ى جاثيه نيز مى خوانيم : خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى روند مهر مى زند. بنابراين مهر الهى نتيجه ى انتخاب بدِ خود انسان است ، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
O مراد از قلب در قرآن ، روح و مركز ادراكات است . سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى كند: قلب سليم ، قلب منيب و قلب مريض .
ويژگى هاى قلب سليم
الف : قلبى كه در آن جز خدا نيست . ((ليس فيه احد سواه ))(138)
ب : قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.(139)
ج : قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.(140)
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام مى گيرد.(141)
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است .(142)
البتّه قلب مؤ من ، هم با ياد خداوند آرام مى گيرد و هم از قهر او مى ترسد. (اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم )(143) همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى گيرد و هم از آنان حساب مى برد.
ويژگى هاى قلب مريض
الف : قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست . (لاتطع من اغفلنا قلبه )(144)
ب : دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى گردد. (فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة )(145)
ج : دلى كه قساوت دارد. (جعلنا قلوبهم قاسية )(146)
د: دلى كه زنگ گرفته است . (بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون )(147)
ه: دلى كه مهر خورده است . (طبع اللّه عليها بكفرهم )(148)
ويژگى قلب منيب
قلب منيب ، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف ، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است .
O خداوند در آيات قرآنى ، نه صفت براى قلب كفّار بيان كرده است :
الف : انكار. (قُلوبُهم مُنكِرة )(149)
ب : تعصّب . (فى قلوبهم الحَميّة )(150)
ج : انحراف . (صَرفَ اللّه قُلوبهم )(151)
د: قساوت . (فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم )(152)
ه : موت . (لا تَسمعُ المَوتى )(153)
و: زنگار. (بَل رانَ على قلوبهم )(154)
ز: مرض . (فى قلوبهم مَرض )(155)
ح : ضيق . (يجعلْ صَدره ضَيّقا)(156)
ط: طبع . (طَبع اللّه عليها بكفرهم )(157)
O قلب انسان ، متغيّر است . لذا مؤ منان اينچنين دعا مى كنند: (ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا)(158) خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى ، منحرف مساز. امام صادق عليه السّلام مى فرمودند: اين جمله (آيه ) را زياد بگوييد و خود را از انحرافات درامان ندانيد.(159)
پيام ها:
1 درك نكردن حقيقت ، بالاترين كيفر الهى است . (ختم اللّه على قلوبهم )
2 كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست . (الذين كفروا... ختم اللّه )
3 در اثر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات ) سلب مى شود. (الّذين كفروا... ختم اللّه )
4 كيفر الهى ، متناسب با عمل ماست . (الّذين كفروا... ختم اللّه ) جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت ، آن است كه خدا هم بر چشم ، گوش ، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان ، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى كند. امام رضاعليه السّلام فرمود: مُهر خوردن ، عقوبت كفر آنهاست .(160)
تفسير آيه : (8) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
وگروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم ، در حالى كه مؤ من نيستند.
نكته ها:
O در آغاز اين سوره ، براى معرّفى مؤ منان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است . در اين آيه و آيات بعد كه شمار آن سيزده آيه است ، گروه سومى را معرّفى مى كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جراءت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق ، همانند موش صحرايى است كه براى لانه اش دو راه فرار قرار مى دهد، يكى از آن دو را باز مى گذارد و از آن رفت و آمد مى كند و ديگرى را بسته نگه مى دارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مى گريزد. نام سوراخ مخفى موش ((نافقاء)) است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است .(161)
O نفاق ، داراى معناى گسترده اى است كه هركس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حديث مى خوانيم : اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعده هاى خود عمل نكرديم ، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم .(162)
نفاق ، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است .(163)
پيام ها:
1 ايمان ، يك مسئله قلبى است وبه اظهارات انسان بستگى ندارد. (ماهم بمؤ منين )
2 اساس ايمان ، ايمان به مبداء و معاد است . (آمنا باللّه و باليوم الا خر)
3 خداوند از درون انسان ، آگاه است . (وما هم بمؤ منين )
تفسير آيه : (9) يُخَدِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاّ اءَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ
ترجمه آيه :
(منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤ منان نيرنگ مى كنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند، امّا نمى فهمند!
نكته ها:
O ((شعور)) از ريشه ى ((شَعر)) به معناى مو مى باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است . بنابراين منافق گمان مى كند كه ديگران را فريب مى دهد، زيرا درك درست ندارد. (لايشعرون )
O مراد از حيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آنرا مورد تمسخر و بازيچه قرار مى دهند و يا به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست . يعنى همانگونه كه اطاعت و بيعت با رسول خدا، اطاعت و بيعت با خداست (164)، خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا مى باشد كه روشن است اينگونه فريبكارى و نيرنگ بازى با دين ، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است . چنانكه اگر پزشك ، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كرده ام ، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است و فريب پزشك ، فريب خود اوست .
O برخورد اسلام با منافق ، همانند برخورد منافق با اسلام است . او در ظاهر اسلام مى آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى شناسد. او در دل ايمان ندارد و كافر است ، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى كند.
O در روايتى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى خوانيم : رياكارى ، خدعه با خداوند است .(165)
O قرآن ، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى داند. چنانكه در اين آيه مى فرمايد: خدعه با دين ، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اِن اءحسنتم اءحسنتم لانفسكم و اِن اءساءتم فلها)(166) اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد، باز هم به خود. و يا در جاى ديگر مى فرمايد: (ولا يَحيق المَكر السيّى ء الاّ بَاهلِه )(167) نيرنگ بد، جز سازنده اش را فرا نگيرد.
پيام ها:
1 حيله گرى ، نشانه ى نفاق است . (يخادعون اللّه )
2 منافق ، همواره در فكر ضربه زدن است . (يخادعون ) (كلمه ((خدعه )) به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است .)(168)
3 آثار نيرنگ ، به صاحب نيرنگ بر مى گردد. (وما يَخدعون الاّ انفسهم )
4 منافق ، بى شعور است ونمى فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه ى اسرار درون او را مى داند(169) ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى دارد.(170) (وما يشعرون )(171)
5 خدعه و حيله ، نشانه ى عقل و شعور نيست .(172) (يخادعون ... لايشعرون )
تفسير آيه : (10) فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ
ترجمه آيه :
در دلهاى منافقان ، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است ، به سزاى آنكه دروغ مى گويند.
نكته ها:
O بيمارى ، گاهى مربوط به جسم است ، نظير آيه ى 185 سوره بقره ؛ (ومن كان مريضا) كه درباره احكام روزه بيماران مى باشد. و گاهى مربوط به روح ، نظير اين آيه (فى قلوبهم مرض ) كه درباره بيمارى نفاق مى باشد.
O داستان منافق ، به لاشه ومردارى بد بو مى ماند كه در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بيشتر وارد شود، فسادش بيشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزايش مى يابد. نفاق ، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن در برابر آن ، دست به تظاهر و رياكارى مى زند و يك گام بر نفاق خود مى افزايد. اين روح مريض ، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى كند و اين نوعى افزايش بيمارى است . (فزادهم اللّه مرضا)
O شايد جمله ى (فزادهم اللّه مرضا) نفرين باشد. نظير (قاتلهم اللّه ) يعنى اكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه كند.
پيام ها:
1 نفاق ، يك مرض روحى ومنافق بيمار است . همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده ، منافق هم نه مؤ من است و نه كافر. (فى قلوبهم مرض )
2 اصلِ انسان ، دل و روح اوست . (زادهم اللّه )
(حقّ اين بود كه بگويد ((فزادها اللّه مرضا)) يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض دلها را زياد نمود. ولى فرمود: مرض خود آنان را زياد نمود. پس قلب انسان ، به منزله تمام انسان است . زيرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هويداست .)(173)
3 نفاق ، رشد سرطانى دارد.(174) (زادهم اللّه مرضا)
4 زمينه هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى آورد. (لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون )
5 دروغگويى ، از روشهاى متداول منافقان است . (كانوا يَكذبون )
تفسير آيه : (11) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى الاَْرْضِ قَالُوَّاْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
هرگاه به آنان (منافقان ) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى گويند: همانا ما اصلاحگريم .
پيام ها:
1 گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است با آنها سخن گفت و نهى از منكر كرد. (قيل لهم )
2 نفاق ، عامل فساد است . (لا تفسدوا فى الارض )
3 منافق چند چهره بودن خود را مردم دارى واصلاح طلبى مى داند. (انمّا نحن مصلحون )
4 منافق ، فقط خود را اصلاح طلب معرّفى مى كند. (انّما نحن مصلحون ) (ممكن است كسى در حدّ اعلاى بيمارى روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است .)
5 منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق مردم و توجيه خلافكارى هاى خويش است . (انّما نحن مصلحون )
تفسير آيه : (12) اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ وَلَكِن لا يَشْعُرُونَ
ترجمه آيه :
آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى فهمند.
نكته ها:
O در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى يابيم كه نفاق ، آثار و عوارض سويى در روح ، روان ، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى كند كه او را در دنيا و قيامت گرفتار مى سازد. قرآن در وصف آنها مى فرمايد:
# دچار فقدان شعور واقعى مى شوند.(175)
# انديشه و فهم نمى كنند.(176)
# دچار حيرت و سرگردانى مى شوند.(177)
# به سبب دروغهايى كه مى بافند(178) در كفر پايدار مى شوند(179) و هدايت نمى يابند.(180)
# چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت واضطراب (181) و عذابى دردناك دارند.(182)
پيام ها:
1 مسلمانان بايد به ترفند وشعارهاى به ظاهر زيباى منافقان ، آگاه شوند. (الا)
2 بلندپروازى و خيال پردازى مغرورانه ى منافق ، بايد شكسته شود. (انّهم هم المفسدون )
3 منافقان دائماً در حال فساد هستند. (المفسدون )
4 زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى شعورى است . (لا يشعرون )
تفسير آيه : (13) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوَّاْ اءَنُؤْمِنُ كَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ وَلَكِن لا يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند ساده انديشان و سبك مغزان ، ايمان بياوريم ؟! آگاه باشيد! آنان خود بى خردند، ولى نمى دانند.
پيام ها:
1 ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى اثر است .(قيل ...اءنؤ من )
2 منافقان ، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند.(انؤ من )
3 تحقير مؤ منان ، از شيوه هاى منافقان است . (كما آمن السفهاء)
(ايمان داشتن و تسليم خدا بودن ، در نظر منافقان سبك مغزى است .)
4 مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند.(الا)
5 در فرهنگ قرآن ، تسليم حقّ نشدن ، سفاهت است .(انّهم هم السفهاء)
6 بايد غرور متكبرانه منافق ، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود. (انّهم هم السفهاء)
7 افشاى چهره دروغين منافق ، براى جامعه اسلامى ضرورى است . (هم السفهاء)
8 بدتر و دردآورتر از هر دردى ، جهل به آن درد است . (لكن لا يعلمون )
تفسير آيه : (14) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَطِينِهِمْ قَالُوَّاْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ
ترجمه آيه :
وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آورده ايم . ولى هرگاه با (هم فكران ) شيطان صفت خود خلوت كنند، مى گويند: ما با شما هستيم ، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مى كنيم .
نكته ها:
O ((شيطان )) از ((شَطَن )) به معناى دور شده از خير است كه به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسان هاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى شود.(183)
پيام ها:
1 منافق ، نان را به نرخ روز مى خورد. (قالوا آمنا... قالوا انّا معكم )
2 به هر اظهار ايمان ، نبايد اعتماد قطعى كرد و بايد مواظب عوامل نفوذى بود. (قالوا آمنّا)
3 منافق ، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤ منان ترس و هراس دارد. (خَلَوا)
تماس وارتباط منافقان با مؤ منان ، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه ، در نهان و خلوت صورت مى گيرد.
4 دوستان منافقان ، شيطان صفت هستند. (شياطينهم )
5 كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى گيرند. (شياطينهم )
6 اظهار ايمان از سوى منافق موقتى است ، ولى كفر او پايدار و ثابت است . (آمنّا، انّا معكم ) (ايمان ، با جمله ى فعليه وكفر با جمله ى اسميّه آمده وجمله اسميّه نشانه ى دوام و ثبوت است .)
7 منافقان با كافران نه تنها هم فكرند بلكه كمك كارهم نيز هستند.(انّا معكم ) (كلمه ((مع ))، در جايى بكار مى رود كه علاوه بر هم فكرى ، همكارى نيز باشد.)
8 منافقان ، مؤ منان را به استهزا مى گيرند. (انّما نحن مستهزؤ ن )
تفسير آيه : (15) اللّهُ يَسْتَهْزِى ءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِى طُغْينِهِمْ يَعْمَهُونَ
ترجمه آيه :
خداوند آنان را به استهزا مى گيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مى دهد تا سرگردان شوند.
نكته ها:
O كلمه ((يَعمهون )) از ((عَمَه )) مثل ((عَمى )) مى باشد، لكن ((عمى )) كورى ظاهرى را گويند و ((عمه )) كورى باطنى است .(184)
O امام رضاعليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست ، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى دهد.(185) همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان ، رها مى كند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزايى سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه هاى او، ميل به گناه و بى رغبتى به عبادت ، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مى آيند.
O منافقان ، دوگانه رفتار مى كنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مى شود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى بينند.
پيام ها:
1 كيفرهاى الهى ، متناسب با گناهان است . در برابر (انّما نحن مستهزؤ ن )، (اللّه يستهزئ بهم ) آمده است .
2 منافقان با خدا طرفند، نه با مؤ منان . (آنها مؤ منان را مسخره مى كنند، ولى خدا به حمايت آمده و پاسخ مسخره ى آنان را خودش مى دهد.) (اللّه يستهزئ بهم )
3 استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. (اللّه يستهزئ بهم )
4 از مهلت دادن وزياده بخشى هاى خداوند، نبايد مغرور شد. (يمدّهم فى طغيانهم )
5 سركشى و طغيان ، زمينه اى براى سر درگمى هاست . (فى طغيانهم يعمهون )
تفسير آيه : (16) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَ لَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتِّج رَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ
ترجمه آيه :
آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست دادن ) هدايت ، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خود راهى نيافتند.)
نكته ها:
O منافقان ، صاحب هدايتى نبودند كه آنرا از دست بدهند. پس شايد مراد آيه اين است كه زمينه هاى فطرى و عوامل هدايت را از دست دادند. همچنان كه در آيات ديگر مى خوانيم : (اشتروا الكفر بالايمان )(186) گروهى ايمان را با كفر معامله كردند. و يا (اشتروا الحيوة الدّنيا بالاخرة )(187) آخرت را با زندگى دنيوى معامله نمودند. ويا (والعذاب بالمغفرة )(188) آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله نمودند. يعنى استعداد ايمان و دريافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بين بردند.
عاقبت ، نور الهى دود شد فطرت حق جوى او، نمرود شد
پيام ها:
1 منافق ، سود و زيان خود را نمى شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى كند. (اشتروا الضلالة بالهدى )
2 انسان ، آزاد و انتخاب گر است . چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد. (اشتروا الضلالة ...)
3 دنيا همچون بازار است و مردمان ، معامله گر و مورد معامله ، اعمال و انتخاب هاى ماست . (اشتروا... فما ربحت تجارتهم )
4 عاقبتِ مؤ من ، هدايت ؛ (على هدىً من ربّهم ) و سرانجام منافق ، انحراف است . (ما كانوا مهتدين )
5 منافقان به اهداف خود راهى نمى يابند. (ما كانوا مهتدين ) وبا توجّه به آيات بعد.
تفسير آيه : (17) مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ
ترجمه آيه :
مَثل آنان (منافقان )، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته ، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت ، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى هايى كه (هيچ ) نمى بينند، رهايشان كند.
نكته ها:
O مثال ، براى تفهيم مطلب به مردم ، نقش مؤ ثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدينوسيله راه را نزديك وعمومى مى كند، درجه اطمينان را بالا مى برد ولجوجان را خاموش مى سازد. در قرآن مثال هاى فراوانى آمده است از جمله :
مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب .(189) مثال حقّ به شجره ى طيّبه و باطل به شجره ى خبيثه .(190) تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد.(191) ويا تشبيه كارهاى آنان ، به سراب .(192) تشبيه بت ها و طاغوت ها به خانه عنكبوت .(193) تمثيل دانشمند بى عمل به الاغى كه كتاب حمل مى كند.(194) وتمثيل غيبت ، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است .(195)
اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه اى از روحيّات وحالاتِ منافقان است . آنان ، نار مى افروزند، ولى خداوند نورش را مى برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى گذارد.
O امام رضاعليه السّلام فرمودند: معناى آيه (تركهم فى ظلمات ...) آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى كند.(196)
پيام ها:
1 منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش ) استفاده مى كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. (استوقد نارا)
2 نور اسلام عالم گير است ، ولى نورى كه منافقان در سايه ى آن تظاهر به اسلام مى كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است . (اءضاءت ما حوله )
3 اسلام نور و كفر تاريكى است . (ذهب اللّه بنورهم وتركهم فى ظلمات )
4 كسى كه از يك نور بهره مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى ماند. (بنورهم ... فى ظلمات ) (كلمه ((نور)) مفرد و كلمه ((ظلمات )) جمع است .)
5 نقشه ها وتوطئه هاى منافقان ، به اراده الهى ناتمام مى ماند. (ذهب اللّه بنورهم )
6 طرف مقابل منافقان ، خداوند است . (ذهب اللّه بنورهم )
7 عاقبت و آينده ى منافقان ، تاريك است . (فى ظلمات )
8 منافقان دچار وحشت و اضطراب ، ودر تصميم گيرى هاى دراز مدّت ، سردرگم هستند. (فى ظلمات لا يبصرون )
9 گاهى در آغاز، ايمان واقعى است ، ولى كم كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و منافق مى شود. (كلمه ((نورهم )) در اين آيه و جمله ((لايرجعون )) در آيه بعد نشان مى دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)
تفسير آيه : (18) صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ
ترجمه آيه :
آنان (از شنيدن حقّ) كر و(از گفتن حقّ) گنگ و(از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (بسوى حقّ) باز نمى گردند.
نكته ها:
O قرآن در ستايش برخى پيامبران مى فرمايد: آنان دست وچشم دارند، (واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار)(197) شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده اند. لذا در اين سوره درباره ى منافقان تعابيرى همچون ((لا يشعرون ، ما يشعرون ، لا يعلمون ، لا يبصرون ، يعمعون ، صم ، بكم ، عمى ، لا يرجعون )) بكار رفته است .
O نظر، غير از بصيرت است . در سوره اعراف مى خوانيم : (ترى هم ينظرون اليك و هم لا يبصرون )(198) مى بينى كه به تو نگاه مى كنند، در حالى كه نمى بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.
O عدم بهره گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت ، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است .(199)
O جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى زند، كورى و كرى و لالى آخرت است . (ونحشرهم يوم القيامة على وجوههم عمياً و بكماً و صماً)(200)
پيام ها:
1 نفاق ، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى دارد. (صم بكم عمى )
2 كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت هاست . (صم بكم عمى )
3 حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است ؛ (فى ظلمات ) وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده اند. (صم بكم عمى )
4 منافقان ، لجاجت و تعصّب دارند. (فهم لا يرجعون )
تفسير آيه : (19) اءَوْ كَصَيّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَاءَصَبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
يا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند كه در آن ، تاريكى ها و رعد وبرقى است كه از ترس صاعقه ها وبيم مرگ ، انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مى دهند. و(لى ) خداوند بر كافران احاطه دارد.
نكته ها:
O خداوند، منافق را به اشخاصِ در باران مانده اى تشبيه كرده كه مشكلات بارانِ تند، شب تاريك ، غرّش گوش خراش رعد، نور خيره كننده ى برق ، و هراس و خوف مرگ ، او را فرا گرفته است ، امّا او نه براى حفظ خود از باران پناهگاهى دارد و نه براى تاريكى ، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ .
پيام ها:
1 منافقان غرق در مشكلات و نگرانى ها مى شوند، و در همين دنيا نيز دلهره و اضطراب و رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى شود. (ظلمات و رعد و برق )
2 منافقان از مرگ مى ترسند. (حذر الموت )
3 منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد، اسرار و توطئه هاى آنها را افشا مى كند. (و اللّه محيط بالكافرين )(201)
4 سرانجام نفاق ، به كفر منتهى مى شود. (و اللّه محيط بالكافرين ) لذا در جاى ديگر قرآن مى فرمايد: (ان اللّه جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا)(202)
تفسير آيه : (20) يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَآ اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
ترجمه آيه :
نزديك است كه برق ، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آن صحراى تاريك وبارانى ) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كه تاريكى ، ايشان را فرا گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايى آنان را (از بين ) مى برد، همانا خداوند بر هر چيزى تواناست .
نكته ها:
O منافقان ، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان ، چشمانش خيره مى شود و جز چند قدم بر نمى دارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پيش مى روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى ايستند. آنان چراغ فطرت درونى خويش را خاموش كرده ومنتظر رسيدن نورى از قدرت هاى بيرونى مانده اند.
O هرگاه گفته مى شود خداوند بر هر كارى قادر است ، مراد كارهاى ممكن است . مثلا اگر گفتيم فلانى رياضى دان است ، معنايش آن نيست كه بتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بياورد. زيرا اين امر محال است ، نه آنكه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السّلام سؤ ال كردند: آيا خداوند مى تواند كره ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخ اقناعى دادند كه با يك عدسىِ چشم ، آسمان بزرگ را مى بينيم ، سپس فرمودند: خداوند قادر است ، امّا پيشنهاد شما محال است .(203) درست مانند قدرت رياضى دان كه مسئله ى محال را حل نمى كند.
سيماى منافق در قرآن
O منافق در عقيده وعمل ، برخورد وگفتگو، عكس العمل هايى را از خود نشان مى دهد كه در اين سوره وسوره هاى منافقون ، احزاب ، توبه ، نساء و محمّد آمده است . آنچه در اينجا به مناسبت مى توان گفت ، اين است كه منافقين در باطن ايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى پندارند. با همفكران خود خلوت مى كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است . نسبت به مؤ منان عيب جو و نسبت به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله موذى اند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافل اند. افرادى ياوه سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند به دوستى با كفارند. ملاك علاقه شان كاميابى و ملاك غضبشان ، محروميّت است . نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤ منين مى رسد نگران ، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى مسلمين پيش مى آيد شادند. امر به منكر ونهى از معروف مى كنند. قرآن در برابر اين همه انحراف هاى فكرى وعملى مى فرمايد: (انّ المنافقين فى الدّرك الاسفل من النار)(204)
پيام ها:
1 منافق در مسير حركت ، متحيّر است . (اءضاء... مشوا، اءظلم ... قاموا)
2 حركت منافق ، در پرتو نور ديگران است . (اضاء لهم )
3 منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى شود.(و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم )
4 سنّت الهى ، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى توانست منافقان را كر و كور كند. (و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم )next page
afsanah82
08-02-2011, 06:29 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (21) يَاءَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه آيه :
اى مردم ! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.
نكته ها:
O در كتاب هاى قانون ، مواد قانون ، بدون خطاب بيان مى شود، ولى قرآن كتاب قانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات ، خطاب مى كند. البتّه خطاب هاى قرآن مختلف است .(205)
O هدف از خلقت جهان و انسان ، تكامل انسان هاست . يعنى هدف از آفرينش هستى ، بهره گيرى انسان هاست (206) وتكامل انسان ها در گرو عبادت (207) واثر عبادت ، رسيدن به تقوى (208) و نهايت تقوى ، رستگارى است .(209)
سؤ ال : چرا خدا را عبادت كنيم ؟
پاسخ : در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است :
# چون خداوند خالق و مربّى شماست . (اعبدوا ربّكم الّذى خلقكم )(210)
# چون تاءمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست . (فليعبدوا ربّ هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف )(211)
# چون معبودى جز او نيست . (لا اله الاّ اءنا فاعبُدنى )(212)
O عبادت انسان ، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده . او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى نياز است : (ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فانّ اللّه لغنى ...) چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.
O با اينكه عبادت خدا بر ما واجب است ، چون خالق و رازق و مربّى ماست ، ولى بازهم در برابر اين اداى تكليف ، پاداش مى دهد و اين نهايت لطف اوست .
O آنچه انسان را وادار به عبادت مى كند امورى است ، از جمله :
1 توجّه به نعمت هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست .
2 توجّه به فقر و نياز خود.
3 توجّه به آثار و بركات عبادت .
4 توجّه به آثار سوء ترك عبادت .
5 توجّه به اينكه همه هستى ، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشيم .
6 توجّه به اينكه عشق وپرستش ، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم .
سؤ ال : در قرآن آمده است : (واعبد ربّك حتّى ياتيك اليقين ) يعنى عبادت كن تا به يقين برسى . پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!
پاسخ : اگر گفتيم : نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايش اين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى كنى . كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ (فكانّما خرّ من السماء) به علاوه كسانى كه به يقين رسيده اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم ، لحظه اى از عبادت دست برنداشتند. بنابراين مراد آيه ،بيان آثار عبادت است نه تعيين محدوده ى عبادت .
O آيات وروايات ، براى عبادت شيوه ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاى خود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه ، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است ، سرفصل هايى را بيان مى كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونه باشد:
1 عبادت مامورانه ، يعنى طبق دستور او بدون خرافات .
2 عبادت آگاهانه ، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست . (حتّى تعلموا ماتقولون )(213)
3 عبادت خالصانه . (ولا يشرك بعبادة ربّه احدا)(214)
4 عبادت خاشعانه . (فى صلاتهم خاشعون )(215)
5 عبادت مخفيانه . پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((اعظم العبادة اجرا اخفاها))(216)
6 عبادت عاشقانه . پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((افضل الناس مَن عَشق العبادة ))(217)
و خلاصه در يك نگاه بايد بگوييم كه براى عبادت سه نوع شرط است ؛
الف : شرط صحّت ، نظير طهارت وقبله .
ب : شرط قبولى ، نظير تقوى .
ج : شرط كمال ، نظير اينكه عبادت بايد آگاهانه ، خاشعانه ، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است .(218)
پيام ها:
1 دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى گيرد. (يا ايها الناس )
2 از فلسفه هاى عبادت ، شكرگزارى از ولى نعمت است . (اعبدواربّكم الذى خلقكم )
3 اوّلين نعمت ها، نعمت آفرينش ، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است . (اعبدوا ربّكم الذى خلقكم )
4 مبادا بت پرستى يا انحراف نياكان ، ما را از عبادت خداوند دور كند، حتّى آنان نيز مخلوق خداوند هستند. (و الذين من قبلكم )
5 عبادت ، عامل تقواست . اگر عبادتى تقوى ايجاد نكند، عبادت نيست . (اعبدوا... لعلّكم تتقون )
6 به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى ، تقوا ساز نيست . (لعلّكم تتقون )
تفسير آيه : (22) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَ شاً وَالسَّمَآءَ بِنَآءً وَاءَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِمَآءً فَاءَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَر تِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ للّهِ اءَنْدَاداً وَ اءَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
آن (خداوندى ) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده ) وآسمان را بنايى (افراشته ) قرار داد و از آسمان ، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوه ها، روزى براى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكه خودتان مى دانيد (كه هيچ يك از شركا و بت ها، نه شما را آفريده اند ونه روزى مى دهند و اينها فقط كار خداست .)
نكته ها:
O در اين آيه خداوند به نعمت هاى متعدّدى اشاره مى كند كه هركدام از آنها سرچشمه ى چند نعمت ديگر است . مثلاً فراش بودن زمين ، اشاره به نعمت هاى فراوان ديگرى است . همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشت ها، فاصله زمين تا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن ، وجود رودخانه ها، درّه ها، كوهها، گياهان و حركت هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كرده اند. چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است ، زمين هم (مهد)(219) گهواره است ، هم (ذلول )(220) رام و آرام و هم (كفات )(221) در برگيرنده .
O كلمه ((سماء)) در آيه يك بار در برابر ((ارض )) آمده است كه به همه ى قسمت بالا اشاره دارد و يك بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى باشد.
پيام ها:
1 ياد نعمت هاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم )
2 از بهترين راههاى خداشناسى ، استفاده كردن از نعمت هاى در دسترس است . (جعل لكم الارض فراشا و السماء بناءً)
3 در نظام آفرينش ، هماهنگى كامل به چشم مى خورد. هماهنگى ميان زمين ، آسمان ، باران ، گياهان ، ميوه ها وانسان . (برهان نظم ) (جعل ، انزل ، اخرج )
4 آفريده ها هركدام براى هدفى خلق شده اند. (رزقا لكم ) باران براى رشد و ثمر دادن ميوه ها، (فاخرج به ) و ميوه ها براى روزى انسان . (رزقا لكم )
5 زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوه ها بدست خداست .(فاءخرج )
6 نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش ، نشانه ى توحيد است ، پس شما هم يكتا پرست باشيد. (فلا تجعلوا لِلّه انداداً)
7 ريشه ى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است . (وانتم تعلمون )
8 آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوه ها و روزى انسان ، پرتوى از ربوبيّت خداوند است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم ...)
9 همه ى انسان ها، حقّ بهره بردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه ((لكم )) تكرار شده است .)
10 دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهان را براى روزى شما قرار داده است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم ...)
11 خداوند بر اسباب طبيعى حاكم است . (جعل ، انزل ، اخرج )
12 پندار شريك براى خداوند، از جهل است . (لا تجعلوا لله اندادا وانتم تعلمون )
تفسير آيه : (23) وَإِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَاءْتُواْ بِسُورَةٍ مِّنْ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَآءَكُمْ مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه آيه :
واگر در آنچه بر بنده ى خود (از قرآن ) نازل كرده ايم ، شكّ داريد، اگر راست مى گوييد (لااقل ) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير از خداوند بر اين كار دعوت كنيد.
نكته ها:
O اين آيه ، معجزه بودن قرآن را مطرح مى كند. پيامبران ، يك دعوت دارند كه هدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مى دهند و يك ادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمده اند وبراى آن معجزه مى آورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است ، نه دعوت او.(222)
خداوند در قرآن ، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است ، كه اگر شما اين كتاب را از سوى خدا نمى دانيد وساخته وپرداخته دست بشر مى دانيد، بجاى اين همه جنگ ومبارزه ، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموش شود!
O خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريك و از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است . يك جا فرموده : (فاتوا بكتاب )(223) كتابى مثل قرآن بياوريد. و در جاى ديگر فرموده است : (فاتوا بعشر سور مثله )(224) ده سوره و در جاى ديگر مى فرمايد: (فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه )(225) يك سوره . به علاوه مى گويد: براى اين كار مى توانيد از تمام قدرت ها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.
O تقسيم بندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره ، در زمان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و از جانب خداوند بوده است . (فاتوا بسورة )
O قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه ((عبدنا)) و يا قبل از كلمه ((عبد)) نام آنان را مى برد؛ (عبدنا ايوب )، (ابراهيم ... كل من عبادنا) ولى درباره پيامبر اسلام تنها كلمه ((عبد)) بدون ذكر نام را بكار مى برد تا بگويد عبد مطلق ، محمّدصلّى اللّه عليه و آله است .
پيام ها:
1 بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد مخصوصاً در مسائل اعتقادى . (ان كنتم فى ريب )
2 شرط دريافت وحى ، بندگى خداست (نزّلنا على عبدنا)
3 قرآن ، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمى گذارد. (فاتوا بسورة )
4 انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزه ى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است . (فاتوا بسورة من مثله )
5 دين جاويد، معجزه ى جاويد مى خواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى ، اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. (فاتوا بسورة من مثله )
6 بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان ، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مى پذيريم . (بسورة )
7 بهترين قاضى و داور، وجدان است . خداوند وجدان مخالفان را داور قرار داده است . (و ادعوا شهداءكم )
تفسير آيه : (24) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ اءُعِدَّتْ لِلْكَفِرينَ
ترجمه آيه :
پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگ ها هستند وبراى كافران مهيّا شده ، بپرهيزيد.
نكته ها:
O در سوره ى انبياء مى خوانيم : (انّكم و ماتعبدون من دون اللّه حصب جهنّم )(226) شما و آنچه غير از خدا پرستش مى كنيد (بت هايتان )، هيزم دوزخيد. بنابراين ممكن است مراد از سنگ در اين آيه ، همان بت ها باشند كه مورد پرستش بوده اند، نه هر سنگى ،(227) تا آنان بدانند و به چشم خود ببينند كه كارى از بت ها ساخته نبوده و نيست . همچنين اين سنگ ها در قيامت ، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل ، سند جرم و گناه آنان است .
سؤ ال : با اينكه الفاظ اختراع بشر است ، پس چگونه نمى تواند مثل قرآن را بياورد؟
پاسخ :حروف الفبا از بشر است ، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها، برخاسته از علم و هنر است . قرآن بر اساس علم و حكمت بى پايان الهى ، نزول يافته است ولى هر كتاب ديگرى ، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدود ومحصور به جهلِ بشر، تاءليف يافته است . پس هيچگاه بشر نمى تواند كتابى مثل قرآن بياورد.
پيام ها:
1 يقين به حقّانيت راه وهدف ، يكى از اصول رهبرى است . (ولن تفعلوا)
2 اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. (ولن تفعلوا فاتّقوا)
3 انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است . (الناس و الحجارة )
4 خباثت هاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مى شود. (وقودها الناس )
5 كفر و لجاجت ، انسان شايسته ى خليفة الّلهى را، به هيزم دوزخ تبديل مى كند. (وقودها الناس )
6 رهايى از آتش دوزخ ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است . (فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار... اُعدّت للكافرين )
تفسير آيه : (25) وَبَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَاءُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهاً وَلَهُمْ فِيهَا اءَزْوَجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
ترجمه آيه :
وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، مژده بده كه برايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان ) آن جارى است ، هرگاه ميوه اى از آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلاً نيز روزى ما بوده ، در حالى كه همانند آن نعمت ها به ايشان داده شده است (نه خود آنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجا جاودانه اند.
نكته ها:
O شايد مراد از (متشابها) اين باشد كه بهشتيان در نگاه اوّل ، ميوه ها را مانند ميوه هاى دنيوى مى بينند ومى گويند: شبيه همان است كه در دنيا خورده بوديم ، لكن بعد از خوردن مى فهمند كه طعم ولذّت تازه اى دارد. وشايد مراد اين باشد كه ميوه هايى به آنان داده مى شود كه همه از نظر خوبى وزيبايى وخوش عطرى يكسانند و مانند ميوه هاى دنيا درجه يك ، دو وسه ندارد.
O در قرآن ، معمولا ايمان و عمل صالح در كنار هم مطرح شده است ، ولى ايمان بر عمل صالح مقدم قرار گرفته است . آرى ، اگر اتاقى از درون نورانى شد، شعاع اين نور از روزنه و پنجره ها بيرون خواهد زد. ايمان ، درونِ انسان را نورانى و قلب نورانى ، تمام كارهاى انسان را نورانى مى كند. بركات ايمان و عمل صالح بسيار است كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است .(228)
O همسران بهشتى دو نوع هستند:
الف : يكى حور العين كه همچون لؤ لؤ و باكره هستند و در همان عالم آفريده مى شوند. (اءنشاناهنّ إ نشاء)
ب : همسران مؤ من دنيايى كه با چهره اى زيبا در كنار همسرانشان قرار مى گيرند. (ومن صلح من ابائهم و اءزواجهم )(229)
از امام صادق عليه السّلام درباره ى ازواج مطهّره سؤ ال شد، فرمودند: همسران بهشتى آلوده به حيض و حدث نمى شوند.(230)
پيام ها:
1 مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار (در آيه قبل ) يكى از اصول تربيت است . (فاتقوا النار... وبشّر الذين آمنوا...)
2 ايمان قلبى بايد تواءم با اعمال صالح باشد. (آمنوا وعملوا الصالحات )
3 انجام همه ى كارهاى صالح وشايسته ، كارساز است ، نه بعضى از آنها. (عملوا الصالحات ) (((الصالحات )) هم جمع است وهم (الف ولام ) دارد كه به معناى همه كارهاى خوب است .)
4 كارهاى شايسته و صالح ، در صورتى ارزش دارد كه برخاسته از ايمان باشد، نه تمايلات شخصى و جاذبه هاى اجتماعى . اوّل (آمنوا) بعد (عملوا الصالحات )
5 محروميت هايى كه مؤ من به جهت رعايت حرام و حلال در اين دنيا مى بيند، در آخرت جبران مى شود. (رزقوا)
6 ما در دنيا نگرانِ از دست دادن نعمت ها هستيم ، امّا در آخرت اين نگرانى نيست . (وهم فيها خالدون )
7 آشنايى با سابقه ى نعمت ها، بر لذّت كاميابى مى افزايد.(231) (رزقنا من قبل )
8 همسران بهشتى نيز پاكيزه اند. (ازواج مطهّرة )
تفسير آيه : (26) إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونْ اءَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذآ اءَرَادَ اللّهُ بِهَذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراًوَيَهْدِى بِهِي كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَسِقِينَ
ترجمه آيه :
همانا خداوند از اينكه به پشه اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى دانند كه آن (مثال ) از طرف پروردگارشان به حقّ است ، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اين مثل چه منظورى داشته است ؟ (آرى ،) خداوند بسيارى را بدان (مثال ) گمراه و بسيارى را بدان هدايت مى فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه ) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمى كند.
نكته ها:
O كلمه ((بعوض )) به معناى پشه و ريشه ى آن از ((بعض )) مى باشد كه به جهت كوچكى جثّه به آن اطلاق شده است .(232)
O مثال هاى قرآن ، براى همه ى مردم است و از هر نوع مثلى نيز در آن آمده است : (ولقد ضربنا للنّاس فى هذا القران من كلّ مثل )(233) البتّه اين مثل ها را نبايد ساده انگاشت ، زيرا دانشمندان ، كُنه آن را درك مى كنند: (وتلك الامثال نضربها للنّاس وما يعقلها الاّ العالمون )(234) در مثال زدن ، تذكّر، تفهيم ، تعليم ، بيان و پرده بردارى از حقايق نهفته است و در كتاب هاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و در سخنان رسول اكرم و ائمه اهل بيت عليهم السّلام فراوان ديده مى شود. در تورات نيز بخشى به نام ((اءمثال سليمان )) وجود دارد.
O بعضى از مخالفان اسلام كه از برخورد منطقى و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال هاى قرآن را بهانه قرار داده و مى گفتند: شاءن خداوند برتر از آن است كه به حيواناتى چون مگس يا عنكبوت مثال بزند.(235) و اين مثال ها با مقام خداوند سازگار نيست . و بدينوسيله در آيات قرآن تشكيك مى كردند.(236) خداوند با نزول اين آيه به بهانه گيرى هاى آنان پاسخ مى دهد.
سؤ ال : چرا خداوند گروهى را با قرآن و مثال هاى آن گمراه مى كند؟
پاسخ :خداوند كسى را گمراه نمى كند، بلكه هركس در برابر حقايق قرآن بايستد، خود گمراه مى شود و بدين معنى مى توان گفت كه قرآن ، سبب گمراهى او گرديد. چنانكه در پايان همين آيه مى فرمايد: (وما يضلّ به الاّ الفاسقين ) يعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مى باشد. راستى مگر مى شود خداوند مردم را به ايمان تكليف كند، ولى خودش آنان را گمراه كند!؟ و مگر مى شود اين همه پيامبر و كتب آسمانى نازل كند، ولى خودش مردم را گمراه كند!؟ مگر مى شود از ابليس به خاطر گمراه كردن انتقاد كند، ولى خودش ديگران را گمراه نمايد!؟
O گرچه در اين آيه ، هدايت و گمراهى بطور كلّى به خداوند نسبت داده شده است ، ولى آيات ديگر، مسئله را باز نموده و مى فرمايد: (يهدى اليه من اءناب )(237) خداوند كسانى را هدايت مى كند كه به سوى او بروند. و (يهدى به اللّه من اتّبع رضوانه )(238) به دنبال كسب رضاى او باشند. و (الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)(239) آنان كه در راه او جهاد كنند. وبر عكس ، كسانى كه با اختيار خود در راه كج حركت كنند، خداوند آنان را به حال خود رها مى كند. مراد از گمراه كردن خدا نيز همين معناست . چنانكه درباره كافران ، ظالمان ، فاسقان ومسرفان جمله ((لا يهدى )) بكار رفته است . به قول سعدى :
راه است وچاه وديده بينا وآفتاب تا آدمى نگاه كند، پيش پاى خويش
ندين چراغ دارد وبى راهه مى رود بگذار تا بيفتد وبيند، سزاى خويش
پيام ها:
1 حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعا، عقلاً يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق ، شرم و خجالت پسنديده نيست . (لا يستحيى )
2 حقايق والا و مهم را مى توان با زبان ساده ومثال بيان نمود. (ان يضرب مثلا)
3 مؤ من كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است . (يعلمون انّه الحق )
4 مثال هاى قرآن ، وسيله تربيت و رشد است . (فيعلمون انه الحق من ربهم )
5 مثال هاى قرآن ، حقّ ودر مقام بيان حقايق است . (انّه الحق )
6 انسانِ حقيقت جو، از هر نورى راه را مى يابد، ولى شخص بهانه گير و اشكال تراش ، به هر چراغى خرده مى گيرد. (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)
7 كفر و لجاجت ، عامل بهانه گيرى است . (ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً)
8 فسق ، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است . (ومايضلّ به الاّ الفاسقين )
9 مثال هاى قرآن ، وسيله هدايت يا ضلالت است . (يضلّ به ، يهدى به )
10 خداوند، پيمان شكن را فاسق و فاسق را گمراه مى كند. (وما يضل به الا الفاسقين )
تفسير آيه : (27) الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ اءَمَرَ اللّهُ بِهِ اءَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ اءُوْلََّئِكَ هُمُ الْخَا سِرُونَ
ترجمه آيه :
(فاسقان ) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى نمايند، و در زمين فساد مى كنند، قطعا آنان زيان كارانند.
نكته ها:
O پيمان هاى الهى كه در اين آيه مطرح گرديده ، متعدّد است : خداوند از انبيا پيمان گرفته تا آيات الهى را به مردم بگويند.(240) و از اهل كتاب تعهّد گرفته تا كتمان حقايق نكنند و به بشارت هاى تورات و انجيل كه درباره پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است عمل نمايند.(241) و از عامّه مردم نيز عهد گرفته ، به فرمان الهى عمل كرده و راه شيطان را رها كنند.(242)
O در اسلام وفاى به عهد واجب است ، حتّى نسبت به كفّار. و عهدشكن ، منافق معرّفى شده است ، هرچند كه اهل نماز باشد. رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((لا دين لمن لا عهد له ))(243) آن كس كه پايبند تعهّدات خود نيست ، از دين بهره اى ندارد.
O خداوند در اين آيه فرمان داده تا با گروه هايى پيوند و رابطه داشته باشيم : (امر اللّه به ان يوصل ) در روايات آن گروه ها چنين معرّفى شده اند: رهبران آسمانى ، دانشمندان ، خويشاوندان ، مؤ منين ، همسايگان و اساتيد. و هركس رابطه ى خود را با اين افراد قطع كند، خود خسارت مى بيند. زيرا جلو رشد و تكاملى را كه در سايه اين ارتباطات مى توانسته داشته باشد، گرفته است .
O وفاى به عهد، كمالى است كه خداوند خود را به آن ستوده است ؛ (ومن اوفى بعهده من اللّه )(244) كيست كه بهتر از خدا به پيمانش وفا كند؟. وفاى به عهد حتّى نسبت به مشركين لازم است ؛ (فاتموا اليهم عهدهم الى مدّتهم )(245) تا پايان مدّت قرارداد به پيمانى كه با مشركين بسته ايد وفادار باشيد. همچنين در آيه 25 سوره رعد پيمان شكنان لعنت شده اند.
O عهد دو گونه است : عهدو پيمانى كه مردم با يكديگر مى بندند وبايد به آن وفادار باشند. و عهد وپيمانى كه خداوند براى رهبرى يك جامعه ، بر عهده ى پيامبر يا امام قرار مى دهد كه اين عهد مقام الهى است . (لا ينال عهدى الظالمين )(246)
O بخشى از پيمان هاى الهى كه اين آيه بر آن تاءكيد مى كند، همان پيمان هاى فطرى است كه خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است . چنانكه حضرت على عليه السّلام فلسفه ى نبوّت را شكوفا نمودن پيمان فطرى مى داند. ((و واتر اليهم انبيائه ليستاءدوهم ميثاق فطرته ))(247)
سؤ ال : عهد خداوند چيست ؟
پاسخ :از جمله (لا ينال عهدى الظالمين ) استفاده مى شود كه رهبرى آسمانى ، عهد خداوند است و از روايات نيز استفاده مى شود كه نماز، عهد خداوند است . هرگونه تعهّدى كه انسان بين خود و خدا داشته باشد، عهد الهى است . قوانين عقلى ، فكرى و احكام الهى نيز مصداق عهد الهى مى باشند.
O علاّمه مجلسى قدّس سرّه به دنبال آيه ى (ويقطعون ما امر اللّه به ان يوصل ) يكصد وده حديث درباره اهميت صله رحم ، بيان نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است .(248) ما در اينجا برخى از نكات جالبى را كه در آن روايات آمده ، نقل مى كنيم :
# با بستگان خود ديدار داشته باشيد، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.
# صله رحم ، عمر را زياد و فقر را دور مى سازد.
# با صله رحم ، رزق توسعه مى يابد.
# بهترين قدم ها، قدمى است كه براى صله ى رحم و ديدار اقوام برداشته مى شود.
# در اثر صله رحم ، به مقام مخصوصى در بهشت دست مى يابيد.
# به سراغ بستگان برويد، گرچه آنها بى اعتنايى كنند.
# صله رحم كنيد هر چند فاميل از نيكان نباشد.
# صله رحم كنيد، گرچه با سلام كردن باشد.
# صله ى رحم ، مرگ و حساب روز قيامت را آسان مى كند.
# بويى از بهشت نصيب شخص قاطع رحم نمى شود.
# صله ى رحم باعث تزكيه عمل و رشد اموال مى شود.
# كمك مالى به فاميل ، بيست و چهار برابرِ كمك به ديگران پاداش دارد.
# صله رحم كنيد، گرچه يكسال راه برويد.
O امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: پدرم سفارش كرد، با افرادى كه با فاميل خود رابطه ندارند، دوست مشو.(249)
پيام ها:
1 پيمان شكنى ، شيوه ى فاسقان است . (الفاسقين . الّذين ينقضون ) (فعل مضارع ، رمز دوام است .)
2 به پيمان فاسقان ، اعتماد نكنيد. كسى كه پيمان خداوند را نقض مى كند، به عهد و پيمان ديگران وفادار نخواهد بود. (ينقضون ، يقطعون )
3 انسان در برابر خداوند مسئول است ، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و ميثاق بسته كه به احكام دين عمل كند. (عهد اللّه )
4 اسلام با انزوا مخالف است . (امر اللّه ان يوصل )
5 عهدشكن ، به تدريج مفسد مى شود. (ينقضون ، يفسدون )
6 عهدشكن به خود ضربه مى زند، نه خداوند. (اولئك هم الخاسرون )
تفسير آيه : (28) كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ اءَمْوَ تاً فَاءَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
ترجمه آيه :
چگونه به خداوند كافر مى شويد، درحالى كه شما (اجسام بى روح و) مردگانى بوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند و بار ديگر شما را زنده مى كند، سپس به سوى او باز گردانده مى شويد.
نكته ها:
O بهترين راه خداشناسى ، فكر در آفرينش خود و جهان است . حضرت ابراهيم عليه السّلام در مقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: (ربّى الّذى يحيى و يميت )(250) پروردگار من كسى است كه زنده مى كند ومى ميراند. تفكّر در پديده ى حيات وانديشيدن در مسئله مرگ ، انسان را متوجه مى كند كه اگر حيات از خود انسان بود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلا نبود، بعدا پيدا شد و سپس گرفته مى شود؟! خداوند مى فرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بى جان ، جاندار مى شود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است .
O مسئله حيات ، حقيقتش مجهول ، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است . خالق اين حيات نيز حقيقتش قابل درك نيست ، ولى آثارش در هر چيز روشن است .
پيام ها:
1 سؤ ال از عقل وفطرت ، يكى از شيوه هاى تبليغ وارشاد است . (كيف تكفرون ...)
2 تفكّر در تحولات مرگ و حيات ، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است . (كنتم امواتا) خودشناسى مقدّمه خداشناسى است .
3 در بينش الهى ، هدف از حيات ومرگ ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است . (ثم اليه ترجعون ) مولوى در دفتر سوّم مثنوى مى گويد:
از جمادى مُردم و نامى شدم از نما مُردم ز حيوان سر زدم
ُردم از حيوانى و انسان شدم پس چه ترسم كِى زمردن كم شدم
ار ديگر از ملك پرّان شوم آنچه در وَهم نايد آن شوم
تفسير آيه : (29) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ فَسَوَّيهُنَّ سَبْعَ سَمَو تٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَى ءٍ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
اوست آن كس كه آنچه در زمين است ، همه را براى شما آفريده ، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان ، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است .
نكته ها:
O كلمه ((سماء)) در زبان عربى به معنى بالاست . گاهى به چند مترى بالاتر از سطح زمين ، مانند شاخه هاى درخت كه در ارتفاع كمى قرار دارند، گفته شده است : (وفرعها فى السماء)(251) و گاهى به ارتفاع ابرها كه از آن باران مى بارد؛ (و نزلنا من السماء ماء)(252) و گاهى به جوّ اطراف زمين اطلاق شده است . (جعلنا السماء سقفا محفوظا)(253)
پيام ها:
1 كفر به خداوند بخشنده ى توانا وبرطرف كننده نيازها، شگفت انگيز است . (كيف تكفرون ... هو الذى ...)
2 هستى ، براى بشر آفريده شده است . (خلق لكم ما فى الارض جميعا)
3 نظام هستى ، هدفدار است و در آفرينش جهان ، تدبير و طرح حكيمانه مطرح بوده است . (خلق لكم )
4 هيچ آفريده اى در طبيعت بيهوده نيست ، هر چند ما راه استفاده از آن را ندانيم . (خلق لكم )
5 اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است ، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. (خلق لكم ما فى الارض جميعا)
6 دنيا براى انسان است ، نه انسان براى دنيا. (خلق لكم )
7 انسان مى تواند از نظر علمى ، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره گيرى كند و اسرار هستى را كشف و آنرا تسخير نمايد. (لكم )
8 بهره گيرى از مواهب زمين ، براى همه است . (خلق لكم ما فى الارض )
9 آسمان هاى هفتگانه جهان ، داراى اعتدال و بدون كمترين اعوجاج و ناهماهنگى است . (فسوّاهن سبع سموات )
10 آفرينش آسمان و زمين ، همه بر اساس علم الهى است . (خلق لكم ... عليم )
11 آفرينش زمين و آسمان هاى هفتگانه ، دليل توانايى خدا بر زنده كردن مردگان است كه در آيه قبل آمده بود. (ثم يحييكم ... هو الذى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:29 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (30) وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلََّئِكَةِ إِنّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا اءَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى اءَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت : من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم . فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه در آن فساد كند و خون ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى كنيم . خداوند فرمود: همانا من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد.
نكته ها:
O در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند، همه ى مواهب زمين را براى انسان آفريده است . در اين آيه و آيات بعد، مساءله ى خلافت انسان در زمين مطرح مى شود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند وسجده ى آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.
O فرشتگان ، يا از طريق اخبار الهى ويا مشاهده ى انسان هاى قبل از حضرت آدم عليه السّلام در عوالم ديگر يا در همين عالم ويا به خاطر پيش بينى صحيحى كه از انسان خاكى ومادّى وتزاحم هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيش بينى مى كردند.
O گرچه همه ى انسان ها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفه ى خدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازه اى سقوط مى كنند كه از حيوان هم پست تر مى شوند. چنانكه قرآن مى فرمايد: (اولئك كالانعام بل هم اضل )(254)
O قرارگاه اين خليفه ، زمين است ، ولى لياقت او تا (قاب قوسين او ادنى )(255) مى باشد.
O به ديگران اجازه دهيد سؤ ال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤ ال كنند و گرنه ملائك ، بدون اجازه حرف نمى زنند و فرشتگان مى دانستند كه براى هر آفريده اى ، هدفى عالى در كار است .
سؤ ال : چرا خداوند در آفرينش انسان ، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
پاسخ : انسان ، مخلوق ويژه اى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده : (احسن تقويم )(256) و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است : (فتبارك اللّه )(257)
سؤ ال : خدايى كه دائما حاضر، ناظر وقيّوم است چه نيازى به جانشين وخليفه دارد؟
پاسخ : اوّلاً جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است ، بلكه اين مقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبه ى انسانيّت است . ثانياً نظام آفرينش بر اساس واسطه هاست . يعنى با اينكه خداوند مستقيما قادر بر انجام هر كارى است ، ولى براى اجراى امور، واسطه هايى را قرار داده كه نمونه هايى را بيان مى كنيم :
# با اينكه مدبّر اصلى اوست : (اللّه الّذى ... يدبّر)(258) لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است . (فالمدبّرات اءمرا)(259)
# با اينكه شفا بدست اوست ؛ (فهو يشفين )(260) امّا در عسل شفا قرار داده است . (فيه شفاء)(261)
# با اينكه علم غيب مخصوص اوست ؛ (انّما الغيب للّه )(262) لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مى كند. (الاّ مَن ارتضى من رسول )(263)
پس انسان مى تواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. (من يطع الرّسول فقد اءطاع اللّه )(264) و بيعت با او نيز به منزله ى بيعت با خداوند باشد. (انّ الّذين يبايعونك ... انّما يبايعون اللّه )(265) و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. (من احبّكم فقد احبّ اللّه )(266)
O براى قضاوت درباره ى موجودات ، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنها بيشتر از انسان است . ابليس نيز خود را مى بيند و مى گويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمى رود. امّا خداوند متعال مجموعه را مى بيند كه انسان بهتر است و مى فرمايد: (انّى اعلم مالا تعلمون )
پيام ها:
1 خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. (خلق لكم ما فى الارض جميعا ... اذقال ربك للملائكه )(267)
2 آفرينش ملائكه ، قبل از آدم بوده است . زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت .
3 انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى ، تنها بدست خداست . (انّى جاعل فى الارض خليفة )
4 انسان ، جانشين دائمى خداوند در زمين است . (جاعل )(268)
5 انسان مى تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفة اللهى باشد.(269) (جاعل فى الارض خليفة )
6 ملائكه ، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مى دانستند. (يفسد... ويسفك )(270)
7 حاكم و خليفه ى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق . خليفه نبايد ((يفسد فى الارض )) باشد.
8 طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. (و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك )
9 عبادت و تسبيح در فضاى آرام ، تنها ملاك و معيار لياقت نيست . (نحن نسبّح )
10 به خاطر انحراف يا فساد گروهى ، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. با آنكه خداوند مى دانست گروهى از انسان ها فساد مى كنند، امّا نعمت آفرينش را از همه سلب نكرد.
11 مطيع و تسليم بودن با سؤ ال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. (اءتجعل فيها)
12 خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست ، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. (انى اعلم ما لاتعلمون )
13 توقّع نداشته باشيد همه ى مردم بى چون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤ ال مى كنند. (قالوا اءتجعل فيها)
14 علوم و اطلاعات فرشتگان ، محدود است . (مالا تعلمون )
تفسير آيه : (31) وَعَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلََّئِكَةِ فَقَالَ اءَنبِئُونِى بِاءَسْمَآءِ هََّؤُلاَ ءِ إِن كُنْتُمْ صَا دِقِينَ
ترجمه آيه :
و خداوند همه ى اسماء (حقائق و اسرار هستى ) را به آدم آموخت ، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟
نكته ها:
O خداوند متعال اسماء(271) و اسرار عالم هستى را، از نام اولياى خود(272) تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السّلام كه در تفسير مجمع البيان آمده است : تمام زمين ها، كوهها، دره ها، بستر رودخانه ها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست ، به آدم شناسانده شد.
پيام ها:
1 معلّم واقعى خداست وقلم ، بيان ، استاد وكتاب ، زمينه هاى تعليم هستند.(عَلّم )
2 برترى انسان بر فرشتگان ، به خاطر علم است . (وعلّم آدم ...)
3 انسان براى دريافت تمام علوم ، استعداد و لياقت دارد. (كلّها)
4 فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم ، علم بيشترى داشت . رابطه مقام خلافت با علم ، بيشتر از عبادت است . (نسبّح بحمدك ... علّم آدم الاسماء)
5 براى روشن كردن ديگران ، بهترين راه ، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوت ها و لياقت هاست . (علّم ... ثم عرضهم ... فقال انبئونى )
6 فرشتگان ، خود را به مقام خليفة اللهى لايق تر مى دانستند. (ان كنتم صادقين )(273)
تفسير آيه : (32) قَالُواْ سُبْحَنَكَ لاَ عِلْمَ لَنَآ إِلا مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّكَ اءَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
ترجمه آيه :
فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى ، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته اى نمى دانيم ، همانا تو داناى حكيمى .
نكته ها:
O ابليس و ملائكه هر كدام به نوعى خود را برتر از آدم مى ديدند؛ ابليس به واسطه ى خلقت ؛ (انا خير منه ) و فرشتگان به واسطه ى عبادت ؛ (نحن نسبح بحمدك ) امّا ابليس در برابر فرمان سجده خداوند، ايستادگى كرد، ولى فرشتگان چون حقيقت را فهميدند، پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار كردند. (سبحانك لا علم لنا)
پيام ها:
1 عذرخواهى از سؤ ال بدون علم ، يك ارزش است . (سبحانك )
2 اوج گرفتن ها و خود برتر ديدن ها بايد تنظيم شود. گويندگان سخن ((نسبّح و نقدّس )) گفتند: (لا علم لنا)
3 به جهل خود اقرار كنيم . (لا علم لنا) فرشتگان عالى ترين نوع ادب را به نمايش گذاشتند. كلمات : (سبحانك ، لاعلم لنا، علّمتنا، انّك ، انت العليم الحكيم )، همه نشانه ى ادب است .
4 علم فرشتگان ، محدود است . (لا علم لنا)
5 علم خداوند، ذاتى است ؛ (انّك انت العليم ) ولى علم ديگران ، اكتسابى است . (علّمتنا)
6 امور عالم را تصادفى نپنداريم . (انت العليم الحكيم )
تفسير آيه : (33) قَالَ يََّ ادَمُ اءَنْبِئْهُمْ بِاءَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ اءَنبَاءَهُمْ بِاءَسْمَآئِهِمْ قَالَ اءَلَمْ اءَقُل لَّكُمْ إِنِّى اءَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَا وَا تِ وَالاَْرْضِ وَاءَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ
ترجمه آيه :
(خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام هاى آنان خبر ده . پس چون آدم آنها را از نام هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان ها و زمين را مى دانم و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داشتيد (نيز) مى دانم .
پيام ها:
1 به استعدادهاى لايق ، فرصت شكوفايى و بروز بدهيد. (انبئهم باسمائهم )
2 در آزمون علمى كه خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برترى يافت . (فلمّا انبئهم باسمائهم )
3 ملائكه علاوه بر آنچه گفتند، مسائلى را هم كتمان مى داشتند. (كنتم تكتمون )
تفسير آيه : (34) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ اءَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَا فِرينَ
و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد.
نكته ها:
O به فرموده قرآن ، ابليس از نژاد جنّ بود كه در جمع فرشتگان عبادت مى كرد. (كان من الجنّ)(274)
O سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود، در واقع بندگى و عبوديت خداست .(275) زيرا عبادت واقعى ، عملى است كه خداوند بخواهد، نه آنكه طبق ميل ما باشد. ابليس حاضر بود قرن ها سجده كند، ولى به آدم سجده نكند.
O ابليس مرتكب دو انحراف و خلاف شد:
الف : خلاف عقيدتى ؛ (اءبى ) كه سبب فسق او شد.(276)
ب : خلاف اخلاقى ؛ (استكبر) كه سبب دوزخى شدن او گرديد.(277)
O سجده براى آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلكه به خاطر نسل و اولاد او نيز بوده است . چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: (خلقناكم ثمّ صوّرناكم ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لاءدم )(278) امام سجادعليه السّلام مى فرمايد: رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمود: سجده بر آدم به خاطر ذرّيه و نسل او بود.(279)
O سجده فرشتگان موقّتى بود، امّا نزول آنها بر مؤ منان و استغفارشان براى آنان دائمى است . (الّذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة )(280)
O سجده بر آدم نه به خاطر جسم او، بلكه به خاطر روح الهى اوست . (فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )(281)
O بى انصافى است كه تمام فرشتگان بر انسان سجده كنند، ولى انسان براى خدا سجده نكند.
پيام ها:
1 فرشتگان نيز مانند انسان ، مورد خطاب وامر ونهى قرار دارند. (اءسجدوا لادم )
2 لياقت ، از سابقه مهمتر است . فرشتگان قديمى بايد براى انسان تازه به دوران رسيده امّا لايق ، سجده كنند. (اءسجدوالادم )
3 خطرناك تر از نافرمانى در عمل ، بى اعتقادى به فرمان است .(ابى و استكبر)
4 تكبّر وجسارت ابليس ، سرچشمه ى بدبختى هاى او شد. (كان من الكافرين )
تفسير آيه : (35) وَقُلْنَا يَََّادَمُ اسْكُنْ اءَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَكُونَا مِنَ الظَّا لِمِينَ
ترجمه آيه :
و گفتيم : اى آدم ! تو با همسرت در اين باغ سكونت كن و از (هر كجاى ) آن هر چه مى خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
نكته ها:
O در فرهنگ قرآن ، ((شجر)) علاوه بر درخت ، به ((بوته )) هم گفته مى شود. مثلاً به بوته كدو مى گويد: (شجرة من يقطين )(282)، بنابراين اگر در روايات و تفاسير مى خوانيم كه مراد از شجر در اين آيه گندم است ، جاى اشكال نيست .
O (جنّت ) به باغهاى دنيا نيز گفته مى شود، چنانكه در سوره ى قلم آيه 17 آمده است : (انّا بلوناهم كما بلونا اءصحاب الجنّة ) ما صاحبان باغ را آزمايش نموديم . آنچه از آيات ديگر قرآن و روايات استفاده مى شود، باغى كه آدم در آن مسكن گزيد، بهشت موعود نبوده است زيرا:
1 آن بهشت ، براى پاداش است و آدم هنوز كارى نكرده بود كه استحقاق پاداش داشته باشد. (ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم )(283)
2 كسى كه به بهشت وارد شود، ديگر خارج نمى شود. (و ما هم بمخرجين )(284)
3 در آن بهشت ، امر و نهى و ممنوعيّت و تكليف نيست ، در حالى كه آدم از خوردن درخت نهى شد. به علاوه در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز آمده است كه بهشت آدم ، بهشت موعود نبوده است .
O اين نهى كه براى حضرت آدم شد، نهى تكليفى نبود كه انجامش حرام باشد، بلكه جنبه ى توصيه و راهنمايى داشت .
پيام ها:
1 در مسكن ، زن تابع مرد است . (انت و زوجك )(285)
2 در شيوه ى تربيت ، هرگاه خواستيد كسى را از كار يا چيزى باز داريد، ابتدا راههاى صحيح ، باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود. ابتدا فرمود: (كُلا منها رغدا حيث شئتما) سپس فرمود: (لا تقربا)
3 نزديك شدن به گناه همان ، و افتادن در دامن گناه همان . (لا تقربا فتكونا)
4 تخلّف از راهنمايى هاى الهى ، ظلم به خويشتن است . (فتكونا من الظّالمين ) آدم و همسرش نيز براى توبه گفتند: (ظلمنا انفسنا) البتّه با توجّه به عصمت انبيا مراد از ظلم در اين قبيل موارد، ترك اولى است .
تفسير آيه : (36) فَاءَزَلَّهُمَا الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَاءَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَلَكُمْ فِى الاَْرْضِ مُسْتَقَرُّ وَمَتَعٌ إِلَى حِينٍ
ترجمه آيه :
پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارج ساخت و (در اين هنگام به آنها) گفتيم : فرود آييد در حالى كه بعضى شما دشمن برخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره و برخوردارى است .
نكته ها:
O از آيه (انّى جاعل فى الارض خليفة ) كه قبلا خوانديم ، استفاده مى شود كه غرض اصلى از خلقت آدم اين بود كه وى در زمين زندگى كند، ولى زندگى در زمين نيازمند يك نوع آمادگى بود و بايد آدم بداند كه :
1 آزاد مطلق نيست . در زندگى او، امر و نهى و تكليف وجود دارد.
2 ابليس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده هاى دروغ ، انسان را فريب دهد.
3 اطاعت از شيطان ، عامل سقوط اوست .
4 توبه ، وسيله جبران است .
O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: ماجراى لغزش آدم ، قبل از رسيدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش هاى كوچكى بوده كه قابل عفو است .(286)
O شيطان براى ايجاد لغزش ، دست به هر نوع تاكتيك روانى وتبليغاتى زد، از جمله :
الف : براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد. (قاسمهما)(287)
ب : قيافه ى خيرخواهانه به خود گرفت و گفت : من از خيرخواهان شما هستم . (انّى لكما لمن النّاصحين )(288)
ج : وعده ابديّت داد، كه اگر اين گياه را بخوريد، زندگى و حكومت ابدى خواهيد داشت . (شجرة الخلد و ملك لا يبلى )(289)
د: دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. (مانهيكما ربّكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين )(290) يعنى پروردگارتان شما را نهى نكرد مگر از ترس اينكه شما فرشته شويد يا به زندگى ابدى برسيد.
پيام ها:
1 خطر شيطان ، براى بزرگان نيز هست . او به سراغ آدم و حوّا آمد. (فاَزلّهما)
2 شيطان ، دشمن ديرينه ى نسل بشر است . زيرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت . (فاَزلّهما)
3 انسان به خودى خود، جايزالخطا و وسوسه پذير است . (اَزلّهما الشيطان )
4 هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت هايى كه دارد بهشتى است ، ولى خلاف ها او را سقوط مى دهد. (فاخرجهما)
5 از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه هاى ابليس ، عبرت بگيريم . تحت نفوذ شيطان قرار گرفتن ، برابر با خروج از مقامات الهى و محروميّت از آنهاست . (فازلّهما الشيطان ... فاخرجهما)
6 زندگى دنيا، موقّتى است . (الى حين )
تفسير آيه : (37) فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه آيه :
پس آدم از سوى پروردگارش كلماتى دريافت نمود، (وبا آن كلمات توبه كرد،) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند. همانا او توبه پذير مهربان است .
نكته ها:
O چون آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت ، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيله ى آن كلمات ، توبه نمود.(291)
O طبق آنچه از روايات شيعه وسنى استفاده مى شود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيله ى آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد و اهل بيت او عليه وعليهم السلام است . چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبه اش ، خداوند را به اين نام ها قسم داد: ((بحّق محمّد وعلىّ و فاطمة و الحسن و الحسين ))(292) البتّه برخى معتقدند، مراد از كلمات ، همان جمله اى است كه در سوره ى اعراف آمده است : (ربّنا ظلمنا اءنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين )(293) خدايا! ما به خود ستم كرده ايم و اگر تو ما را نيامرزى و مورد رحمت قرار ندهى ، حتما از زيانكاران خواهيم بود.
پيام ها:
1 همچنان كه توفيق توبه از خداست ، بايد چگونگى و راه توبه را نيز از خداوند دريافت كنيم . (من ربّه كلمات )
2 قبول توبه و ارائه ى راه آن ، از شئون تربيت و ربوبيّت اوست . (من ربّه )
3 اين همه لطف و قبول توبه ، تنها كار خداست . (هو)
4 اگر توبه واقعى باشد، خداوند آن را مى پذيرد. (هو التّواب )
5 اگر توبه را شكستيم ، باز هم خداوند توبه را مى پذيرد. (هو التوّاب )
6 عذرپذيرى خداوند همراه با رحمت است ، نه عتاب وسرزنش . (التّواب الرّحيم )
تفسير آيه : (38) قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَاءتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدىً فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
گفتيم : همگى از آن (باغ به زمين ) فرود آييد، و آنگاه كه هدايتى از طرف من براى شما آمد، پس هر كه از هدايت من پيروى كند، نه برايشان بيمى است و نه غمگين خواهند شد.
تفسير آيه : (39) وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ اءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدوُنَ
و(لى ) كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنانند اهل دوزخ كه هميشه در آن خواهند بود.
نكته ها:
O گرچه اعتراف به خطا و توبه ى آدم ، سبب شد كه خداوند او را عفو نمايد، ولى بعد از توبه بار ديگر به بهشت برنمى گردد. زيرا آثار وضعى لغزش ، غير از عفو الهى است . فرمان هبوط در چند آيه ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در اين آيه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است . همچنين اميدوار مى كند كه اگر از هدايت الهى پيروى كنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت .
پيام ها:
1 گاهى يك حركت ، دامنه ى تاءثيرات خوب وبدش در همه ى عصرها و نسل ها گسترده مى شود. (اهبطوا منها جميعا)
2 با يك لغزش و خطا، نبايد كسى را طرد كرد، زيرا انسان قابل ارشاد و هدايت پذير است . (ياءتينكم منّى هدىً)
3 براى راهنمايى بشر، آمدن انبيا قطعى است . (ياءتينّكم )
4 هدايت واقعى تنها از طرف خداست . (منّى هدىً)
5 امنيّت و آرامش واقعى ، در سايه ى پيروى از دين و دستورات خداوند حاصل مى شود. (فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون )
تفسير آيه : (40) يَبَنِى إِسْر ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِىَ الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَاءَوْفُواْ بِعَهْدِىَّ اءُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّىَ فَارْهَبُونِ
ترجمه آيه :
اى فرزندان اسرائيل ! نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشتم ، به خاطر بياوريد و به پيمانم (كه بسته ايد) وفا كنيد، تا من (نيز) به پيمان شما وفا كنم و تنها از من پروا داشته باشيد.
نكته ها:
O اسرائيل ، نام ديگر حضرت يعقوب است كه از دو كلمه ى ((اسر)) و ((ئيل )) تركيب يافته است . ((اسر)) به معناى بنده و ((ئيل )) به معناى خداوند است . بنابراين اسرائيل در لغت به معناى بنده ى خداست .
O تاريخ بنى اسرائيل و اسارت آنان به دست فرعونيان و نجات آنها به دست حضرت موسى عليه السّلام وبهانه گيرى وارتداد آنان ، يك سرنوشت وتاريخ ويژه اى براى اين قوم به وجود آورده است . اين تاريخ براى مسلمانان نيز آموزنده و پندآموز است كه اگر به هوش نباشند، به گفته روايات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
O پيمان هاى الهى ، شامل احكام كتاب هاى آسمانى و پيمان هاى فطرى كه خداوند از همه گرفته است ، مى شود. در قرآن به مسئله امامت ، عهد گفته شده است : (لاينال عهدى الظالمين )(294) يعنى پيمان من ((مقام امامت )) به افراد ظالم نمى رسد. پس وفاى به عهد يعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او.
ضمناً در روايات مى خوانيم : نماز عهد الهى است .(295)
پيام ها:
1 ياد نعمت هاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست . (اذكروا... اوفوا)
به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او ياد كنيد تا زمينه ى پذيرش پيدا شود. (اذكروا)
2 ياد و ذكر نعمت ها، واجب است . (اذكروا)
3 نعمت هايى كه به نياكان داده شده ، به منزله ى نعمتى است كه به خود انسان داده شود. با اينكه نعمت ها به اجداد يهودِ زمان پيامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان مى گويد فراموش نكنند. (اذكروا)
4 وفا به پيمان هاى الهى ، واجب است . (عهدى )
5 بهره گيرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسير تكاليف الهى است . (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم ) آرى ، اگر مطيع خدا بوديم ، خداوند نيز دعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم )
6 در انجام تكاليف الهى ، از هيچ قدرتى نترسيم و ملاحظه ى كسى را نكنيم . تبليغات سوء دشمن ، ملامت ها، تهديدها و توطئه ها مهم نيست ، قهر خدا از همه مهمتر است . (و ايّاى فارهبون )
تفسير آيه : (41) وَءَامِنُواْ بِمَآ اءَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوَّاْ اءَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِايتِى ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّىَ فَاتَّقُونِ
ترجمه آيه :
و به آنچه (از قرآن ) نازل كردم ، ايمان بياوريد كه تصديق مى كند آنچه را (از تورات ) با شماست . و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد.
نكته ها:
O اين آيه خطاب به دانشمندان يهود مى فرمايد: قرآن ، هماهنگ با بشاراتى است كه در تورات شماست .(296) شما دانشمندان ، زمانى مبلغ و منتظر ظهور اسلام بوديد، اكنون پيشگامان كفر نشويد تا به پيروى از شما، ساير يهود از اسلام آوردن سر باز زنند و آيات الهى را به بهاى ناچيزِ رياست دنيا، نفروشيد و از خدا بترسيد.
پيام ها:
1 اعتقادات صحيح مردم را قبول كنيم ، تا آنان نيز سخن ما را بپذيرند. (مصدّقا لِما معكم )
2 وجود تحريف در بخشى از تورات و انجيل ، مانع قبول بخش هاى ديگر نشود. (مصدقا لما معكم )
3 انحراف علما، سبب انحراف ديگران مى شود. (ولا تكونوا اوّل كافر)
4 رمز سكوت و كتمان هاى نابجاى دانشمندان ، وابستگى هاى مادّى آنان است . (ولا تشتروا باءياتى ثمنا قليلا)
5 با توجّه به اينكه متاع دنيا قليل است ، رسيدن به تمام منافع دنيا، ارزش يك لحظه انحراف را ندارد. (ثمنا قليلا)
6 بجاى نگرانىِ از دست دادن مال ومقام ، بايد از قهر خدا ترسيد. (ايّاى فاتّقون )
تفسير آيه : (42) وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَاءَنْتُم تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و حقّ را با باطل نپوشانيد و حقيقت را با اينكه مى دانيد، كتمان نكنيد.
نكته ها:
O كلمه ((لُبْس )) به معناى پوشاندن و ((لَبْس )) به معناى شكّ و ترديد است .
O امتياز انسان ، به شناخت اوست و كسانى كه با ايجاد شكّ و وسوسه و شيطنت ، حقّ را از مردم مى پوشانند و شناخت صحيح را از مردم مى گيرند، در حقيقت يگانه امتياز انسان بودن را گرفته اند و اين بزرگترين ظلم است .
O حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نيست . (چون مردم آگاه مى شوند و آن را ترك مى كنند.) و اگر حقّ نيز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مى شود. لكن خطر آنجاست كه حقّ و باطل ، بهم آميخته شده و از هر كدام بخشى چنان جلوه داده مى شود كه زمينه ى تسلّط شيطان بر هوادارانش فراهم شود.(297)
پيام ها:
1 نه حقّ را با باطل مخلوط كنيم و آنرا تغيير دهيم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازيم . (لا تلبسوا الحقّ، لا تكتموا الحقّ)
2 وجدان وفطرت ، بهترين گواه بر حقّ پوشى انسان است . (وانتم تعلمون )
تفسير آيه : (43) وَاءَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّ كِعِينَ
ترجمه آيه :
و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و همراه با ركوع كنندگان ، ركوع نماييد.
پيام ها:
1 بعد از دعوت به ايمان ، دعوت به عمل صالح است . (آمنوا... اقيموا)
2 نماز و زكات ، در آئين يهود نيز بوده است . (اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة )
3 رابطه با خدا، از طريق نماز و كمك به خلق خدا، از طريق زكات و همراهى با ديگران ، يك مثلّث مقدّس است . (اقيموا، اتوا، اركعوا)
4 اصل فرمان نماز، با جماعت است . اساس دين بر حضور در اجتماع و دورى از انزوا و گوشه نشينى است . (واركعوا مع الراكعين )
تفسير آيه : (44) اءَتَاءْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اءَنفُسَكُمْ وَاءَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَبَ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه آيه :
آيا مردم را به نيكى دعوت كرده و خودتان را فراموش مى نماييد؟ با اينكه شما كتاب (آسمانى ) را مى خوانيد، آيا هيچ فكر نمى كنيد؟
نكته ها:
O دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مى كردند و بشارت ظهور حضرت را مى دادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود كه اسلام آورده بودند، توصيه مى كردند كه مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمى آوردند.(298)
O در روايات آمده است : دانشمندى كه ديگران را به بهشت دعوت كند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترين وسخت ترين حسرت ها را خواهد داشت .(299)
O حقّ تلاوت ، عمل است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((كونوا دعاة النّاس باعمالكم و لاتكونوا دعاةً بالسنتكم ))(300) با اعمال خودتان مردم را دعوت كنيد، نه تنها با گفتار. از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: سوگند كه من شما را به كارى دعوت نمى كنم ، مگر آنكه خودم پيشگام باشم و از كارى نهى نمى كنم مگر آنكه خودم قبل از شما آن را ترك كرده باشم .(301)
در نهج البلاغه آمده است : هر كس خود را امام ديگران قرار داد، ابتدا بايد به تعليم خود بپردازد.(302)
امام كاظم عليه السّلام فرموده اند: ((طوبى للعلماء بالفعل و ويل للعلماء بالقول ))(303) درود بر عالمانى كه به گفته خود عمل مى كنند و واى بر عالمانى كه فقط حرف مى زنند.
عالم بى عمل در قالب تمثيل
الف : در قرآن : عالم بى عمل ، الاغى است كه بار كتاب حمل مى كند، ولى خود از آن بهره اى نمى برد.(304)
ب : در روايات :
# رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : عالم بى عمل ، مثل چراغى است كه خودش مى سوزد، ولى نورش به مردم مى رسد.(305)
# رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : عالم بى عمل ، چون تيرانداز بدون كمان است .(306)
# عيسى عليه السّلام : عالم بى عمل ، مثل چراغى است بر پشت بام كه اتاق ها تاريك اند.(307)
# على عليه السّلام : عالم بى عمل ، چون درخت بى ثمر وگنجى است كه انفاق نشود.(308)
# امام صادق عليه السّلام : موعظه ى عالم بى عمل ، چون باران بر روى سنگ است كه در دلها نفوذ نمى كند.(309)
ج : در كلام انديشمندان :
# عالم بى عمل :
گرسنه اى است روى گنج خوابيده .
تشنه اى است بر كنار آب و دريا.
طبيبى است كه خود از درد مى نالد.
بيمارى است كه دائما نسخه درمان را مى خواند، ولى عمل نمى كند.
منافقى است كه سخن و عملش يكى نيست .
پيكرى است بى روح .
پيام ها:
1 آمران به معروف ، بايد خود عامل به معروف باشند. (تاءمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم )
2 اگر مقدّمات فراموشى را خود فراهم كرده باشيم ، معذور نيستيم . عذر آن فراموشكارى پذيرفته است كه بى تقصير باشد. (تنسون ، تتلون )
3 تلاوت كتاب آسمانى كافى نيست ، تعقّل لازم است . (تتلون الكتاب افلا تعقلون )
4 خود فراموشى ، نشانه ى بى خردى است . (افلا تعقلون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:30 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (45) وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ
ترجمه آيه :
واز صبر ونماز يارى جوييد واين كار جز براى خاشعان ، گران وسنگين است .
نكته ها:
O هر چند اين آيه به دنبال خطاب هايى كه به يهود شده آمده است ، ولى مخاطب آن همه ى مردم هستند. در روايات مى خوانيم كه حضرت على عليه السّلام هرگاه مسئله ى مهمى برايشان رخ مى داد به نماز مى ايستادند واين آيه را تلاوت مى كردند.
O در روايتى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده ، كه صبر بر سه نوع است : 1 صبر در برابر مصيبت . 2 صبر در برابر معصيت . 3 صبر در برابر عبادت .(310) بنابراين آنچه در روايات آمده كه مراد از صبر در اين آيه روزه است ، اشاره به يكى از مصاديق صبر دارد.
O نماز براى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و امثال او نور چشم است (311) ولكن براى بعضى ها كه خشوع ندارند، چون بار سنگين است . خشوع ، مربوط به قلب و روح و خضوع ، مربوط به اعضاى بدن است .
O نمازِ با توجّه ، انسان را به ياد قدرت بى نهايت خدا مى اندازد و غير او را هر چه باشد كوچك جلوه مى دهد. مِهر او را در دل زياد مى كند، روحيّه ى توكّل را تقويت مى كند وانسان را از وابستگى هاى مادّى مى رهاند. همه ى اين آثار، انسان را در برابر مشكلات مقاوم مى سازد.
O صبر و مقاومت ، كليد تمام عبادات است . فرشتگان به اهل بهشت سلام مى كنند، امّا نه به خاطر نماز و حج و زكات ، بلكه به خاطر مقاومت و پايدارى آنها؛ (سلام عليكم بما صبرتم )(312) چون اگر مقاومت نباشد، نماز وجهاد وحج وزكات نيز وجود نخواهد داشت . حتّى شرط رسيدن به مقام هدايت و رهبرى الهى ، صبر است ؛ (جعلنا منهم ائمّةً يهدون باءمرنا لمّا صبروا)(313)
خاطره
شاعرى به نام نجاشى ، كه يكى از دوستداران حضرت على عليه السّلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. به دستور امام ، هشتاد ضربه تازيانه به او زدند وبيست ضربه نيز به خاطر ارتكاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند. او ناراحت شد و به معاويه پيوست و عليه حضرت شعر گفت ! اطرافيانِ نجاشى كه قبيله اى مهم در كوفه بودند از على عليه السّلام گلايه كردند كه چرا ياران خود را نگه نمى دارد؟! طارق بن عبداللّه رئيس آنها با ناراحتى به امام گفت : شما چرا بين دوست و بيگانه تفاوت قائل نمى شويد؟ شخصى همانند نجاشى نبايد شلاّق بخورد، ما اين گونه رفتار را تحمّل نمى كنيم . امام در جواب او اين آيه را تلاوت فرمود: (و انّها لكبيرة الاّ على الخاشعين ) طارق نيز به معاويه پيوست .
بنابراين گرچه آيه درباره نماز است ، ولى در موارد مشابه مى توان از آيات قرآن استمداد كرد.
پيام ها:
1 صبر ونماز، دو اهرم نيرومند در برابر مشكلات است . (استعينوا بالصبر و...)
2 هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگى بيشتر كنيم ، امدادهاى او را بيشتر دريافت كرده و بر مشكلات پيروز خواهيم شد. (استعينوا بالصبر و الصلوة )
3 استعانت از خداوند در آيه ى (ايّاك نستعين ) منافاتى با استعانت از آنچه به دستور اوست ، ندارد. (استعينوا بالصبر)
4 سنگين بودن نماز، نشانه ى تكبّر در برابر خداست . (لكبيرة الاّ على الخاشعين )
تفسير آيه : (46) الَّذِينَ يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ وَاءَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ
ترجمه آيه :
(خاشعان ) كسانى هستند كه به (قيامت و) ملاقات (با حساب ) پروردگارشان و بازگشت به او ايمان دارند.
نكته ها:
O ((لقاء)) به معنى ديدن نيست ، بلكه به معنى حضور است . چنانكه اگر شخصى نابينا به حضور كسى برود، مى گويد با او ملاقات كردم ، گرچه او را نديده است . صاحب مجمع البيان نيز مى گويد: مراد از لقاى پروردگارش ، ملاقات با پاداش و كيفر خداست .
شايد مراد از ملاقات پروردگار، همان حالت عرفانى باشد كه خاشعان در نماز پيدا مى كنند، زيرا نماز حضور در برابر خداست .
O اگر (ظنّ) و گمان در برابر علم باشد، مورد انتقاد است ؛ (مالهم به من علم ان يتّبعون الاّ الظنّ)(314) امّا اگر مراد از گمان ، اطمينان باشد ارزش است ، گرچه يقين قوى نباشد. چنانكه خداوند نيز از رزمندگان شجاع و مخلص ، به صاحبان گمان تعبير نموده است : (قال الذّين يظنّون انّهم ملاقوا اللّه كم من فئة قليلة غلبت فئةً كثيرةً)(315)
پيام ها:
1 گمان به وجود قيامت هم ، براى كنترل رفتارها كافى است . (يظنّون انّهم ملاقوا...)
2 خاشع ، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. (الخاشعين الّذين يظنّون انّهم ملاقوا ربّهم )
تفسير آيه : (47) يَبَنِىَّ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِى الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَاءَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه :
اى بنى اسرائيل ! نعمتم را كه به شما ارزانى داشتم ، بياد آوريد و اين كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم .
نكته ها:
O اين آيه ، از فرزندان و نسل حضرت يعقوب مى خواهد كه براى معرفت بيشتر خداوند و زنده شدن روح شكرگزارى و دلگرم شدن به نعمت هاى الهى ، از آن موهبت ها و نعمت ها ياد كنند. البتّه برترى و فضيلت بنى اسرائيل ، نسبت به مردم زمان خودشان بود. زيرا قرآن درباره مسلمانان مى فرمايد: (كنتم خير امّة )(316) شما بهترين امّت ها هستيد. همچنين ممكن است مراد از برترى ، پيروزى حضرت موسى و قوم بنى اسرائيل بر فرعونيان باشد، نه برترى اخلاقى و اعتقادى .(317) زيرا قرآن بارها از بهانه جويى هاى بى مورد و بى اعتقادى آنها انتقاد مى كند.
پيام ها:
1 نعمت و فضيلت بدست خداوند است . (نعمتى ، انعمت ، فضّلت )
2 نجات از سلطه ى طاغوت ، از بزرگ ترين نعمت هاى الهى است . (نعمتى ، فضّلتكم على العالمين )
تفسير آيه : (48) وَاتَّقُواْ يَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
ترجمه آيه :
و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى (از عذاب خدا) را از كسى دفع نمى كند و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نمى شود، و از كسى غرامت و بدلى گرفته نشود ويارى نخواهند شد.
نكته ها:
O در اين آيه به برخى باورهاى غلط و اميدهاى نابجاى يهود، اشاره شده است . آنان گمان مى كردند كه در روز قيامت اجدادشان ، شفيع آنان خواهد شد. چنانكه بت پرستان ، بت ها را شفيع خود مى پنداشتند. برخى از آنان قربانى كردن را كفّاره ى گناهان دانسته و اگر پول نداشتند، يك جفت كبوتر را سر مى بريدند. گروهى از آنان به همراه مرده ، طلا و زيورآلات دفن مى كردند تا مرده به عنوان جريمه ى گناهانش بپردازد.
غافل از آنكه قيامت بر خلاف دنياست ، كه برخى با پول و پارتى و يا حمايت گرفتن از قدرت ها، بر مشكلاتشان پيروز مى شوند.
O در روز قيامت ، تمام سبب ها قطع ؛ (تقطّعت بهم الاءسباب )(318) و نسبت ها محو؛ (فلا اءنساب بينهم )(319) و زبان عذرخواهى بسته مى شود؛ (فلا يؤ ذن لهم فيعتذرون )(320) مال و فرزند كارآيى ندارند؛ (لا ينفع مالٌ و لا بنون )(321) و خويشاوندى نيز ثمرى ندارد؛ (لن تنفعكم اءرحامكم )(322) قدرت ها پوچ مى شوند؛ (هلك عنّى سلطانيه )(323) و شفاعت بدون اذن خداوند پذيرفته نمى شود؛ (و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى )(324) و فديه پذيرفته نمى شود. (لايؤ خذ منكم فديه )(325)
بحثى درباره شفاعت
O شفاعت از كلمه ((شفع )) به معناى جفت است ، يعنى افرادى كه مايه اى از ايمان و تقوى و عمل داشته و در آن روز كمبودى دارند، لطفى به آن مايه ها اضافه مى شود و در اثر جفت وهمراه شدن با لطف اولياى الهى ، از قهر خداوند نجات مى يابند. بنابراين شفاعت ، تنها شامل كسانى مى شود كه تلاشگرند، ولى در راه مانده اند و نياز به قدرتى دارند كه در كنار آنان باشد.
O حدود سى آيه از قرآن مربوط به شفاعت است كه به چند دسته تقسيم مى شوند:
1 آياتى كه شفاعت را نفى مى كنند، مانند: (يومٌ لا بيعٌ فيه ولا خلّةٌ ولا شفاعةٌ)(326)، روزى كه معامله و دوستى و شفاعت در آن نيست .
2 آياتى كه شفاعت را مخصوص خداوند مى دانند، مانند: (مالكم من دونه من ولّى ولا شفيع )(327)، غير از او هيچ ياور و شفاعت كننده اى نيست .
3 آياتى كه از شفاعت ديگران با اذن خداوند ياد مى كنند، مانند: (من ذا الذّى يشفع عنده الاّ باذنه )(328)، چه كسى در نزد او (خداوند) شفاعت مى كند مگر به اذنش ؟
4 آياتى كه شرايط شفاعت شوندگان را بيان مى كنند، مانند:
الف : شفاعت براى كسى است كه مورد رضايت خدا باشد. (ولا يشفعون الا لمن ارتضى )(329)
ب : براى ظالمان ، دوستدار و شفيعى نيست . (ما للظّالمين من حميم ولا شفيع )(330)
ج : فرشتگان براى كسانى كه ايمان آورده اند، دعا واستغفار مى كنند. (ويستغفرون للّذين آمنوا)(331)
با توجّه به آيات فوق ، معلوم مى شود كه شفاعت بى قيد و شرط نيست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده ، بايد واجد شرايطى باشد و اگر كسى شرايط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پيامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمى گيرد. چنانكه همسر نوح و لوط عليهما السّلام به علّت فسق ، مشمول شفاعت نشدند. (فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من اللّه شيئا و قيل ادخلا الّنار مع الدّاخلين )(332)
بنابراين شفاعتى سازنده است كه انسان را با اولياى خدا پيوند دهد و مانع ياءس او شود. ولى اگر ايمان به شفاعت سبب جراءت بر گناه گردد، همانگونه كه مسيحيان عقيده دارند كه عيسى فدا شد تا گناهان ما بخشيده شود، هرگز قابل قبول نيست .
سؤ ال : آيا شفاعتِ اولياى خدا، به معناى ايستادن در برابر اراده ى خدا نيست ؟ كسى را كه خدا اراده كرده عذاب كند، پيامبر با شفاعت خود جلو آن اراده را نمى گيرد؟
پاسخ : هم كيفر بدكاران و هم اجازه شفاعت به اولياى خود، اراده و خواست اوست . بنابراين شفاعت اولياى خدا، چيزى در برابر اراده ى الهى نيست .
سؤ ال : آيا شفاعت اولياى خدا به اين معناست كه رحم آنان از خدا بيشتر است . زيرا خدا مى خواهد عذاب كند و اولياى او شفاعت مى كنند؟
پاسخ : هم وجود رحم در اولياى خدا و هم اجازه ى استفاده از آن ، از طرف خداست . بنابراين اوست كه با رحم و لطف خود، اجازه ى شفاعت مى دهد.
سؤ ال : آيا شفاعت ، اراده ى خدا را تغيير مى دهد؟
پاسخ : اراده ى خداوند در شرائط مختلف يك نوع نيست . اراده خدا بر كيفر گناهكار است ، ولى اگر او توبه كند، قهرش را برمى دارد. زيرا شرائط انسان گناهكار با انسان توبه كار فرق دارد. انسانى بخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولياى خدا در دنيا، مشمول شفاعت آنان مى شود و ديگرى كه مخالف آنان بوده ، مشمول نمى شود.
O اسباب بخشش گناهان در دنيا سه چيز است :
1 توبه . (الاّ الّذين تابوا واصلحوا وبيّنوا فاولئك اتوب عليهم واءنا التّواب الرّحيم )(333)
2 ترك گناهان كبيره . (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم )(334)
3 حسنات و كارهاى نيك . (انّ الحسنات يُذهبنَ السيّئات )(335)
ولى در آخرت ، راه بخشش فقط شفاعت است .
پيام ها:
1 ترس از حضور در دادگاه الهى ، بدون وجود هرگونه وكيل يا شفيعى ، زمينه ى تقويت تقواى الهى است . (واتّقوا يوما)
2 در برابر عقايد خرافى وباطل ، با قاطعيّت برخورد كنيد. (لايقبل ، لا يؤ خذ)
تفسير آيه : (49) وَإِذْ نَجَّيْنَكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَّءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ اءَبْنَآءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَآءَكُمْ وَفِى ذَ لِكُمْ بَلاَ ءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ
ترجمه آيه :
و (نيز به خاطر بياوريد) آن زمان كه شما را از فرعونيان رهايى بخشيديم ، كه همواره شما را به بدترين وجهى آزار مى دادند، پسران شما را سر مى بريدند و زنان شما را زنده نگه مى داشتند و در اين امر، براى شما آزمايش بزرگ و سختى از طرف پروردگارتان بود.
نكته ها:
O ((فرعون ))، عنوان پادشاهان روم ، ((كسرى ))، عنوان پادشاهان ايران و ((خاقان )) عنوان پادشاهان ترك بود. فرعونِ زمان حضرت موسى ، رامسيس اوّل نام داشت كه مى گويند جسدش در موزه قاهره نگهدارى مى شود. (فاليوم ننجّيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية )(336)
O واژه (يسومونكم ) از ريشه ((سوم )) به معنى پى در پى دنبال چيزى رفتن است و (يسومونكم سوء العذاب ) يعنى شما را به صورت مداوم عذاب مى كردند. يكى از عذاب ها و شكنجه ها، كشتن پسران بود كه اين امر، يا به خاطر خوابى بود كه در تعبير آن به فرعون گفته بودند: تو به دست مردى از بنى اسرائيل از بين خواهى رفت ، و يا به خاطر جلوگيرى از رشد بنى اسرائيل بود.
پيام ها:
1 آزادى از سلطه ى طاغوت ها، از بزرگ ترين نعمت هاست . چنانكه خداوند از ميان همه نعمت ها، نام آن را برده است . (نجّيناكم )
2 بيان سختى ها و تلخى هاى گذشته ، لذّت آزادى امروز را چندين برابر مى كند. (يسومونكم ... يذّبحون ... يستحيون )
3 طاغوت ها، بدون اطرافيان قدرت ندارند. (آل فرعون )
4 ناگوارى و آزادى ، هردو وسيله ى آزمايش وتربيت هستند. (بلاءٌ من ربّكم )
5 محو نيروهاى دفاعى و توسعه ى نيروهاى رفاهى ، كار فرعونى است . (يُذبّحون ابنائكم و يستحيون نسائكم )
6 طاغوت ها براى حفظ نظام و سلطه ى خود، به هر نوع شكنجه اى دست مى زنند. (يسومونكم ، يُذبّحون )
تفسير آيه : (50) وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَاءَنْجَيْنَكُمْ وَاءَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَ اءَنتُمْ تَنظُرونَ
ترجمه آيه :
و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را در حالى كه شما تماشا مى كرديد، غرق كرديم .
نكته ها:
O ماجراى عبور بنى اسرائيل از رود نيل ، در چند سوره قرآن بيان شده است .(337)
خداوند با شكافتن آب ، از طريق زدن عصاى حضرت موسى عليه السّلام ، آنان را از رود درياگونه ى نيل عبور داد.
O در اين آيه ، سه معجزه ى الهى در كنار هم مطرح شده است :
الف : شكافتن دريا. ب : نجات بنى اسرائيل . ج : غرق فرعونيان .
پيام ها:
1 نقش اسباب ، بسته به اراده ى حكيمانه خداوند است . موسى يك عصا دارد كه گاهى از سنگ آب مى جوشاند؛ (فاضرب بعصاك الحجر فانفجرت ) و گاهى به آب خورده و از ميان آن راه گشوده مى شود. (فرقنا بكم البحر)
2 پايان شب سيه سفيد است . بنى اسرائيل بعد از آن همه شكنجه و بلا به رفاه و نجات رسيدند. (فانجيناكم )
3 انتقام از ستمگران در حضور ستمديدگان ، مرهمى براى آنهاست . (انتم تنظرون )
تفسير آيه : (51) وَإِذْ وَ عَدْنَا مُوسَى اءَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ اءَنتُمْ ظَلِمُونَ
ترجمه آيه :
و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه با موسى چهل شب وعده گذارديم وشما پس از (آمدن ) او (به ميقات ،) گوساله را (معبود خود) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد.
نكته ها:
O نام حضرت موسى عليه السّلام در سى و چهار سوره قرآن و 136 مرتبه آمده است . ماجراى ميعاد حضرت موسى ، در سوره هاى اعراف و طه نيز آمده است .(338) محلّ وعده ، كوه طور و مدّت آن ابتدا سى شب معيّن شده بود و در وعده گاه ، ده شب ديگر به آن اضافه شد كه اين مدّت براى دريافت كتاب تورات بود، ولى بنى اسرائيل عليرغم اينكه رهبرى همچون هارون ، برادر حضرت موسى را در ميان خود داشتند، همه ى نعمت ها و الطاف الهى را فراموش كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتند. گوساله اى از طلا كه بدست مجسمه سازى هنرمند به نام سامرى ، در غياب موسى ساخته شده بود.
O از آيات قرآن استفاده مى شود كه در اين وعده ، سه مسئله مورد نظر بوده است : گرفتن تورات ، اثبات مقام خلافت براى هارون ، آزمايش بنى اسرائيل .
O در سقوط جامعه ى بنى اسرائيل به دامن شرك ، چند عامل نقش داشت :
الف : حضور نداشتن رهبرى چون حضرت موسى .
ب : حضور منحرفين هنرمندى مانند سامرى .
ج : استفاده از طلا و زيور آلاتى كه جاذبه داشت .
د: بوق هاى پر سر وصداى تبليغاتى . زيرا گوساله سامرى صدا مى كرد.
ه : مردم ساده و زود باور و نبود ايمان عميق .
و: زمينه ى مساعد و سابقه ى گاو پرستى .
پيام ها:
1 كناره گيرى رهبران الهى از جامعه براى مدّت محدود به منظور عبادت خدا، كارى شايسته و نيكو است .(339) (واعدنا موسى اربعين ليلة )
2 عبادت در چهل شب وبه دور از مردم ، داراى آثار خاصّى است . (اربعين ليلة )
3 عدد چهل ، در دريافت وحى و الهامات روحانى نقش دارد. (اربعين ليلة )
4 شرك ، ظلم به انسانيّت است . زيرا كه انسان دست خود را از دست خداوند برمى دارد و در دست نااهلان عاجز مى گذارد. (و انتم ظالمون )
تفسير آيه : (52) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّنْ بَعْدِ ذَ لِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
آنگاه پس از آن (انحراف ) از شما درگذشتيم تا شايد شكر (اين نعمت را) به جاى آريد.
نكته ها:
O توبه از شرك ، ايمان آوردن و اظهار شهادتين است . زيرا بعثت انبيا، براى نجات انسان از شرك و كفر است . بنابراين آيه ى (انّ اللّه لا يغفر اءن يشرك به )(340) كه مى فرمايد: خداوند شرك را نمى بخشد. مربوط به كسانى است كه در حال شرك از دنيا بروند و به توحيد و يگانه پرستى باز نگردند.
پيام ها:
1 حتّى براى شرك وگوساله پرستى نيز راه توبه وبازگشت وجود دارد. (ثم عفونا عنكم )
2 عفو الهى ، خود زمينه اى براى شكرگزارى است . (عفونا... لعلّكم تشكّرون )
تفسير آيه : (53) وَإِذْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
ترجمه آيه :
و (نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه به موسى كتاب (تورات ) و فرقان داديم ، تا شايد شما هدايت شويد.
نكته ها:
O فرقان ، وسيله اى است كه حقّ را از باطل جدا مى سازد. و چون در كتاب آسمانى حقّ از باطل جدا مى شود، به آن فرقان گفته مى شود. شايد هم مراد از فرقان ، با توجّه به اينكه در كنار كتاب آمده است ، همان معجزات نُه گانه يا حقايق ديگرى باشد كه غير از تورات به حضرت موسى عطا شده است .
پيام ها:
1 كتب آسمانى ، بيانگر حقّ ومايه ى افتراق آن از باطل هستند. (الكتاب والفرقان )
2 حجّت از طرف خداوند تمام است ، ولى مردم به خاطر هوسها، گاهى حقّ را نمى پذيرند. (لعلّكم )
3 هدف از نزول كتب آسمانى ، هدايت مردم است . (الكتاب ... لعلكم تهتدون )
تفسير آيه : (54) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ اءَنْفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوَّاْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه آيه :
و (بخاطر بياوريد) زمانى كه موسى به قوم خود گفت : اى قوم من ، شما با (به پرستش ) گرفتن گوساله ، به خود ستم كرديد. پس به سوى خالق خود توبه كرده و باز گرديد و يكديگر را به قتل برسانيد، اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است ، پس خداوند توبه ى شما را پذيرفت ، زيرا اوتوبه پذير مهربان است .
نكته ها:
O مراد از ((قتل نفس )) در جمله : (فاقتلوا انفسكم ) خودكشى نيست ، بلكه يكديگر را كشتن است . نظير آيه ى شريفه : (لا تلمزوا انفسكم )(341) همديگر را طعنه نزنيد. و يا نظير آيه ى (فسلّموا على انفسكم )(342)، يعنى همديگر را سلام دهيد.
O پذيرفتن اين نحو توبه ى سخت ، براى يهوديان فضليت است . زيرا خداوند در انتقاد از مسلمانان منافق مى فرمايد: (و لو انّا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم اواخرجوا من دياركم ما فعلوه الاّ قليلٌ منهم )(343) يعنى : اگر بر آنان فرمان كشتن همديگر را واجب مى نموديم و يا فرمان خروج از سرزمين خودشان را صادر مى كرديم ، آنرا جز افراد اندكى انجام نمى دادند.
پيام ها:
1 مردم را با محبّت براى پذيرش حدود الهى آماده كنيد. (يا قوم ... فاقتلوا)
2 شرك ، ظلم به نفس است . (ظلمتم انفسكم باتّخاذكم العجل )
3 هر چه برهان و معجزه و دليل بيشتر عرضه شود، تكليف سنگين تر و تخلّف از آن خطرناك تر خواهد بود. گوساله پرستى ، بعد از ديدن آن همه معجزه ، توبه اى جز اعدام ندارد.(فتوبوا... فاقتلوا انفسكم )
4 حكم مرتدّ، قتل است .(فاقتلوا انفسكم )
5 مرگ در رحمت الهى ، بهتر از زندگى در لعنت الهى است . (ذلكم خيرٌ لكم )
6 اجراى حدود الهى ، گرچه به قيمت قتل انسان باشد، به نفع اوست . (فاقتلوا... ذلكم خير لكم )
7 اساس دستورات الهى ، خير رسانى به انسان است . (ذلكم خير لكم )
8 براى جريمه هاى سنگين ، بايد بركات زيادى گفته شود تا مردم آماده پرداخت آن شوند. (فاقتلوا ... ذلكم خير، فتاب عليكم ، انّه هو التّواب الرحيم )
تفسير آيه : (55) وَإِذْ قُلْتُمْ يَمُوسَى لَن نُّؤ مِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَاءَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَاءَنْتُمْ تَنظُرُونَ
ترجمه آيه :
و(نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه گفتيد: اى موسى ! هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اينكه خدا را آشكارا (به چشم خود) ببينيم ، پس صاعقه (جان ) شما را گرفت ، در حالى كه تماشا مى كرديد.
نكته ها:
O قوم حضرت موسى دو گروه شدند:
الف : گروهى برگزيده ، كه همراه موسى عليه السّلام براى مناجات و شنيدن كلام خداوند به كوه طور آمدند، ولى وقتى گفتگوى خدا و موسى را شنيدند، گفتند: از كجا بدانيم كه اين صدا از خداست ، بايد خدا را با چشم ببينيم تا بپذيريم .
ب : گروه ديگر كه با هارون ماندند، ولى در غياب حضرت موسى ، گوساله پرست شدند. در سوره اعراف (344) در مورد كسانى كه ديدن خدا را طلب كردند، مى فرمايد: (اخذتهم الرجفة ) آنها را زمين لرزه گرفت . شايد صاعقه اى كه در اين آيه مطرح است ، همراه با زمين لرزه بوده و آنها با اين صاعقه از دنيا رفتند. چون آيه ى بعد مى فرمايد: شما را بعد از مرگ دوباره برانگيختيم .
O روحيّه ى سؤ ال كنندگان ، يكسان نيست . موسى و مردم هر دو تقاضاى ديدن خدا كردند، لكن موسى به نمايندگى از مردم و با ادب گفت : (اءرنى )، ولى قوم موسى با تكبّر گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة )، ما هرگز ايمان نخواهيم آورد مگر آنكه خدا را آشكارا ببينيم . لذا خداوند در جواب موسى فرمود: (لن ترانى )، تو هرگز مرا نخواهى ديد. امّا در برابر قوم ، قهرش را فرستاد.
O اين آيه پيامبر اسلام را تسليت و دلدارى مى دهد كه از درخواست هاى بيهوده مردم نگران مباش . زيرا مردم از موسى درخواست هاى خطرناكتر داشتند.
پيام ها:
1 از عاقبت لجاجت ، جسارت ، بى ادبى و توقّعات نابجاى گذشتگان ، عبرت بگيريد. (لن نؤ من ... فاخذتكم )
2 براى گروهى منطق و استدلال و موعظه كافى است ، ولى براى گروهى قهر و غلبه لازم است .(فاخذتكم )
3 اگر خداوند نيست تا او را ببينيد، امّا آثار او كه ديدنى است . چرا با ديدن آنها ايمان نمى آوريد. (فاخذتكم الصاعقة و انتم تنظرون )
تفسير آيه : (56) ثُمَّ بَعَثْنَكُم مِّنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ترجمه آيه :
سپس شما را پس از مرگتان (حيات بخشيديم و) برانگيختيم ، شايد شكر او را بجا آوريد.
نكته ها:
O زنده كردن مجددِ كسانى كه در اثر صاعقه از بين رفتند، به دنبال پريشانى و نگرانى و دعاى حضرت موسى عليه السّلام بود كه در سوره ى اعراف (345) ان شاءاللّه بحث آن خواهد آمد.
پيام ها:
1 رجعت و معاد، امر محالى نيست . بعضى از مردگان در همين دنيا زنده شده اند. (بعثناكم من بعد موتكم )
2 رمز بروز برخى تلخى ها و سپس نجات از آنها، پيدا شدن روحيّه ى شكرگزارى است . (بعثناكم ... لعلكم تشكّرون )
تفسير آيه : (57) وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمْ الْغَمَامَ وَاءَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
ترجمه آيه :
و ابر را بر شما سايبان ساختيم و ((منّ)) و ((سَلوى )) بر شما نازل كرديم (و گفتيم :) از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داديم بخوريد، (ولى شما با بهانه جويى هاى خود، كفران نعمت كرديد. بدانيد كه ) آنها به ما ستم نكردند، بلكه به خودشان ستم نمودند.
نكته ها:
O پس از نجات بنى اسرائيل از سلطه ى فرعون ، به آنان دستور داده شد كه وارد سرزمين فلسطين شوند. آنها به بهانه ى اينكه در آنجا افراد ستمگرى هستند، سرپيچى كرده و به موسى گفتند: با خدايت به جنگ آنان برو، ما همين جا نشسته ايم . قهر خداوند آنها را فراگرفت و مدّت چهل سال در بيابانِ ((تيه )) ماندگار شدند، ولى خداوند در آنجا نيز براى آنان ابرها را چون سايه بان قرار داد و دو نوع غذاى طبيعى و گوارا به نام هاى مَنّ و سَلوى ، در دسترس آنان گذاشت .
O (غَمام ) به ابر بى باران گفته مى شود كه فقط سايه ايجاد مى كند، ابرهاى باران دار را ((سحاب ))، ((غيم )) و((مزن )) مى گويند. (مَنّ)، به شيره ى مخصوص درختان كه چون قطره بر روى آنها مى نشيند، گفته مى شود كه همان صَمغ است وبرخى به معنى عسل وقارچ گرفته اند. (سَلوى ) به پرندگانى مخصوص كه شبيه كبوترند مى گويند.
پيام ها:
1 ابر و باد و باران ، به فرمان خداوند هستند. (ظلّلنا عليكم الغمام )
2 رازق بودن خداوند، محدود به شرائط خاصّى نيست . در بيابان بى آب و علف هم ، رزق طبيعى مى فرستد. (وانزلنا عليكم المنّ والسّلوى )
3 خداوند، رزق انسان را از حلال و پاكيزه مقدّر كرده است . (طيّبات ما رزقناكم )
4 تخلّف از فرامين الهى ، ظلم بر خويشتن است . (انفسهم يظلمون )
تفسير آيه : (58) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَيَكُمْ وَ سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ
ترجمه آيه :
و (به خاطر بياوريد) زمانى كه گفتيم : وارد اين قريه (بيت المقدّس ) شويد و از (نعمت هاى فراوان ) آن ، هر چه مى خواهيد با گوارايى بخوريد و از درِ (معبد بيت المقدّس ) سجده كنان و خاشعانه وارد شويد و بگوييد: ((حِطّة )) (گناهان ما را بريز)، تا ما خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران ، پاداشى افزون خواهيم داد.
نكته ها:
O چنانكه در سوره ى مائده (346) آمده ، مراد از ((قريه )) در اين آيه ، بيت المقدّس است . پس از چهل سال ماندن در بيابان تيه ، بنى اسرائيل ماءمور شد كه وارد شهر بيت المقدّس شده و به معبد درآيند و موقع داخل شدن به مسجد، كلمه ى مباركه ((حِطّة )) را بگويند. ((حطّة )) به معناى ريزش گناهان و طلب عفو و اظهار توبه است . در تفسير اطيب البيان آمده است كه مراد از باب ، دروازه ى شهر نيست ، بلكه درب مسجد است كه الا ن هم به نام ((باب الحطّة )) معروف مى باشد و مراد از (سُجّدا) نيز سجده ى شكر، بعد از ورود به مسجد است .
پيام ها:
1 تاءمين معاش مردم ، مقدّم بر فرمان به عبادت و مقدّمه اى بر آن است . (كلوا... سجّداً)
2 براى ورود به مكان هاى مقدّس ، احترام مخصوص لازم است .(ادخلوا...سجدا)
3 بخشش ، از اوست ، امّا استغفار و طلب آمرزش ، بايد از سوى ما باشد. (قولوا حطّة نغفر لكم )
4 آداب دعا وشيوه توبه را نيز بايد از خدا بياموزيم . (ادخلوا...سجّدا وقولوا حطّة )
5 عمل به دستورات خداوند، زمينه ى آمرزش ماست . (ادخلوا... قولوا... نغفر لكم )
6 استغفار، براى گناهكار مايه ى آمرزش و براى نيكوكار اعتلاى درجه است . (نغفر لكم خطاياكم و سنزيد المحسنين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:30 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (59) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَاءَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ
ترجمه آيه :
امّا ستمگران (آن سخن را) به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود، تبديل كردند (وبه جاى حطّه ، به عنوان مسخره گفتند: حنطه ، يعنى گندم .) پس ما بر آن ستمكاران به سزاى گناهى كه مرتكب مى شدند، عذابى ازآسمان فرو فرستاديم .
نكته ها:
O در آيات 161 و162 سوره اعراف ، مشابه اين آيه وآيه ى قبل تكرار شده وكلمه ى (رجز) به معناى عذاب ، بيمارى طاعون و حالت اضطراب بكار رفته است .
O سنّت خداوند، نزول رحمت است و به همين دليل ، بهترين غذا ((منّ وسَلوى )) براى بنى اسرائيل نازل شد، ولى بخاطر كج روى ، عذاب از آسمان نازل مى شود.
پيام ها:
1 ظلم و گناه ، زمينه ساز تغيير و تحريف قانون است . (فبدّل الّذين ظلموا)
2 تا وقتى كه روش و شيوه كارى بيان نشده ، انسان آزاد است تا با نظر خود عمل كند، ولى بعد از بيان روشها، عذرى در تغيير آن نيست . (قيل لهم )
3 جزاى تحريف گران قوانين الهى ، قهر و عذاب است . (رجزا من السماء)
4 همه ى پاداش ها و كيفرها مربوط به آخرت نيست ، بلكه بعضى از كيفرها در همين دنيا صورت مى پذيرد. (فانزلنا... رجزا من السماء)
5 اگر كج روى براى انسان عادت شد، قهر الهى فرا مى رسد. ( كانوا يفسقون )
تفسير آيه : (60) وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اءُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ
ترجمه آيه :
و (بخاطر بياور) زمانى كه موسى براى قوم خويش طلب آب كرد، به او گفتيم : عصاى خود را به سنگ بزن ، ناگاه دوازده چشمه ى آب از آن بشكافت و جوشيد، (بطورى كه ) هر يك از افراد (طوائف دوازده گانه بنى اسرائيل ) آبشخور خود را شناخت . (گفتيم :) از روزى الهى بخوريد و بياشاميد و درزمين ، تبهكارانه فساد نكنيد!
نكته ها:
O در عدد دوازده ، رمزى نهفته است . عدد ماهها، عدد نقباى بنى اسرائيل و تعداد حواريون حضرت عيسى عليه السّلام و عدد ائمه ى معصومين عليهم السّلام ، دوازده است .
O در آيه ، همراه با كلمه ى (مفسدين )، (لاتعثوا) نيز آمده است . ((عثوا)) به معنى فساد شديد است و شايد در كنار هم قرار گرفتن اين دو كلمه ، مى خواهد از توجّه و تعمّد و روحيّه ى فساد انگيزى نهى كند. چرا كه لغزشِ غير عمد و بدون قصد فتنه انگيزى ، مورد عفو قرار مى گيرد.
پيام ها:
1 انبيا، در فكر تاءمين نيازهاى مادّى مردم نيز هستند. (اذ استسقى موسى لقومه )
2 همه چيز، حتّى آبِ خوردن را از خداوند بخواهيم . (استسقى )
3 قوانين طبيعت ، محكوم اراده ى خداوند است . (اضرب ... فانفجرت )
خداوند هم سبب ساز و هم سبب سوز است . با يك عصا واز دست يك نفر، يك بار آب را مى خشكاند و يك بار آب را جارى مى سازد.
4 دعاى انبيا، مستجاب است . (استسقى ، فانفجرت )
5 جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ ، يك معجزه است و پيدايش دوازده چشمه براى دوازده قبيله ، معجزه اى ديگر. (اثنتا عشرة )
6 توزيع منظّم و عادلانه و حساب شده ، مايه ى امنيّت و صفاست و مانع پيدا شدن اختلاف است . (قد علم كل اناس مشربهم )
7 بهره گيرى از نعمت هاى الهى ، نبايد زمينه ساز فساد باشد. (كلوا... ولاتعثوا)
8 براى جلوگيرى از فساد، از محبّت ها و لطف خداوند به انسان بگوييد. (كلوا و اشربوا... ولاتعثوا)
تفسير آيه : (61) وَإِذْ قُلْتُمْ يَمُوسَى لَنْ نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجُ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الاَْرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ اءَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ اءَدْنَى بِالَّذِى هُوَخَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَاءَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بََايَتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَ لِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ
ترجمه آيه :
و (نيز بخاطر آوريد) زمانى كه گفتيد: اى موسى ، ما هرگز يك نوع غذا را تحمّل نمى كنيم ، پس پروردگارت را بخوان تا از آنچه (به طور طبيعى از) زمين مى روياند، از سبزى و خيار و سير و عدس و پيازش ، براى ما (نيز) بروياند. موسى گفت : آيا (غذاى ) پست تر را بجاى نعمت بهتر مى خواهيد؟ (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان خارج شده و) وارد شهر شويد، كه هر چه خواستيد براى شما فراهم است . پس (مُهر) ذلّت و درماندگى ، بر آنها زده شد و (مجدّدا) گرفتار غضب پروردگار شدند. اين بدان جهت بود كه آنها به آيات الهى كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحقّ مى كشتند، و اين به سبب آن بود كه آنان گنهكار و سركش و متجاوز بودند.
نكته ها:
O بنى اسرائيل به جاى شكرگزارى از نعمت هاى (منّ و سلوى )، به فكر زياده خواهى و تنوّع طلبى افتاده و از غذاهاى زمينى خواستند و براى نمونه ، تعدادى از آنها مانند: سبزى ، خيار، پياز و سير را نام بردند. حضرت موسى در برابر اين درخواست ها، ضمن تاءسّف از اينكه آنها نعمت هاى نيكو و بهتر را با نعمت هاى ساده عوض مى كنند، به آنها گفت : اگر بناى كاميابى از اينها را داريد، بايد به شهر رفته و با دشمنانتان بجنگيد، شما از يك سو حال جهاد نداريد و از طرف ديگر تمام امتيازات شهرنشينى را مى خواهيد. خداوند خبر مى دهد كه اين قوم با چنين ويژگى ها و خصوصيّات ، به ذلّت و خوارى افتاده و گرفتار قهر و غضب الهى خواهند شد.
تنوّع طلبى و افزون خواهى ، دامى براى اسير شدن انسان هاست . استعمارگران نيز از همين خصيصه ى مردم ، براى لباس ، مسكن ، مركب و تجمّلات استفاده كرده و مردم را به اسارت مى كشند.
پيام ها:
1 شكم پرستى ، عامل هبوط وسقوط انسان هاست . (لن نصبرعلى طعام واحد...اهبطوا)
2 رفاه طلبى ، زمينه ى ذلّت و خوارى است . (لن نصبر... ضربت عليهم الذلّة ...)
3 بى ادبى در گفتگو، نشانه ى روحيّه ى سركش وطغيانگر است . آنها مى توانستند بجاى (لن نصبر) هرگز صبر نمى كنيم ، بگويند: يك نواختى غذا براى ما سنگين شده است . و يا بجاى (فادع لنا ربّك )، بگويند: (فادع لنا ربّنا)
4 بنى اسرائيل ، نژاد پر توقّع و افزون طلب هستند. (فادع لنا، يخرج لنا)
5 بيان خواسته هاى جزيى ، نشانه ى شدّت وابستگى و حقارت طبع است . (بقل ، قثاء، فوم ، عدس و بصل )
6 راضى بودن به آنچه خداوند خواسته و صبر بر آن ، تاءمين كننده ى خير و مصلحت واقعى انسان است . (اءتستبدلون الّذى هو ادنى بالّذى هو خير...)
7 شهرنشينى و داشتن همه نوع امكانات ، نشانه ى رشد و تكامل نيست ، بلكه گاهى مايه ى سقوط و هبوط است . (اهبطوا مصرا)
8 كارهاى خطرناك ، وابسته به افكار انحرافى وخطرناك است . (يكفرون ، يقتلون )
9 تاريخ انبيا، با شهادت در راه خداوند گره خورده است . (يقتلون النبيين )
10 تعدّى و معصيت پى درپى ، موجب كفر و كفر، عامل هر گونه جنايت است . (يكفرون ، عصوا)
11 ذلّت و بدبختى ، مربوط به نژاد نيست ، بلكه مربوط به خصوصيّات و عقايد و اعمال انسان هاست . (ذلك بانّهم كانوا يكفرون )
تفسير آيه : (62) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَرَى وَالصَّبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه (به اسلام ) ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدند و نصارى و صابئان ، هركس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس براى آنها در نزد پروردگارشان ، پاداش و اجر است و بر آنها ترسى نيست و آنها محزون نمى شوند.
نكته ها:
O در تفسير نمونه از جامع البيان ، نقل شده است : سلمان فارسى به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله گفت : دوستان من كه اهل ايمان و نماز بودند، ولى شما را نديدند تا به شما ايمان بياورند، وضع آنها در قيامت چگونه است ؟ يكى از حاضرين جواب داد: اهل دوزخند. ولى اين آيه نازل شد كه هر كدام از پيروان اديان كه در عصر خود بر طبق وظايف و فرمان الهى عمل كرده اند ماءجورند. البتّه اين آيه نمى تواند بهانه و دستاويزى براى ماندن در يهوديّت و مسيحيّت باشد. زيرا اوّلا: قرآن ، اهل كتاب را به اسلام دعوت نموده است و ثانيا: تهديد كرده كه اگر آگاهانه به سراغ دينى غير از اسلام بروند، مورد قبول نيست .(347)
O مراد از (الّذين هادوا) يهوديان هستند. اين نامگذارى يا به سبب اظهار توبه ى آنان است كه با تعبير (انّا هُدنا اليك )(348) آمده است و يا به جهت آنكه اين قوم به يكى از فرزندان حضرت يعقوب كه يهود نام داشت ، منسوب بودند.
O مراد از (نصارى )، مسيحيان هستند كه در جواب حضرت عيسى كه فرمود: (مَن اءنصارى ) گفتند: (نحن انصار اللّه )(349). شايد هم اين نامگذارى به جهت سكونت آنان در منطقه ناصريّه ، زادگاه عيسى عليه السّلام باشد.
O ((صابئين )) به كسانى گفته مى شود كه خود را پيروان حضرت يحيى مى دانند و براى ستارگان ، قدرت تدبير قائلند. نام اين گروه در سوره هاى بقره ، مائده و حج ، در كنار يهود، نصارى ، مجوس و مشركين آمده است (350) و از اينجا معلوم مى شود كه صابئين غير از چهار دسته ى مذكورند. پيروان اين آئين نيز همانند ساير اهل كتاب ، به اسلام دعوت شده اند. اينها با توجّه به اعتقادات خاصّ خود، پيروان اندكى دارند و اهل تبليغ از دين خودشان نيستند. آنها بيشتر در كنار رودخانه ها و درياها زندگى مى كنند و گوشه گير و منزوى هستند. اين افراد، غسل هاى متعدّدى دارند كه در تابستان و زمستان بايد در رودخانه و آب جارى انجام دهند. هم اكنون تعداد نزديك به پنج هزار نفر از آنان در خوزستان در كنار رود كارون و شهرهاى ديگر آن استان زندگى مى كنند و قريب به هشت هزار نفر نيز در عراق در كنار دجله و شهرهاى ديگر عراق سكونت دارند.
پيام ها:
1 تمام اديان آسمانى ، اصول مشترك دارند؛ توحيد، معاد و انجام اعمال صالح . (آمن باللّه و اليوم الاخر و عمل صالحاً)
2 مهم ترين اصل اعتقادى بعد از توحيد، معاد است . (ءامن باللّه و اليوم الاخر)
3 صاحبان اديان ديگر در صورت بى اطلاعى از اسلام ، چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام ، اگر به دين آسمانى خود ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند ودر بى اطلاعى خود مقصّر نباشند، اهل نجات هستند. (من آمن باللّه ... لاخوف عليهم ...)
4 انسان ، تنها در سايه ى ايمان به خداوند و اميد به معاد و انجام عمل صالح ، آرامش مى يابد. (لا خوف عليهم )
5 سعادت وكرامت ، مربوط به ايمان وعمل صالح است ، نه عنوانِ مسلم ، يهودى ، مسيحى ، صابئى . (من آمن باللّه ... لاخوف عليهم ...)
تفسير آيه : (63) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمْ الطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيْنَكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه آيه :
و (ياد كن ) زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم :) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده ايم ، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست ، به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تاپرهيزگار شويد.
نكته ها:
O ماجراى كنده شدن كوه طور از جاى خود و قرار گرفتن در بالاى سر يهود، در سوره هاى بقره ،(351) نساء(352) و اعراف (353) نيز آمده است . همچنين شايد مراد از پيمان مطرح شده در اين آيه ، همان پيمانى باشد كه در سوره هاى بقره (354) و مائده (355) آمده است .
پيام ها:
1 ميثاق گرفتن ، يكى از عوامل و انگيزه هاى عمل است . (اخذنا ميثاقكم )
2 خداوند، هم از طريق فرستادن پيامبر و هم با نشان دادن كارهاى خارق العاده ، حجّت را بر مردم تمام كرده است . (رفعنا فوقكم الطور)
3 تهديد، براى سركوب كردن روحيّه هاى مغرور و لجوج ، يك وسيله ى تربيتى است . (رفعنا فوقكم الطور)
4 حفظ دستاوردهاى انقلاب (نجات از سلطه ى فرعون وآزاد شدن از اسارت و...)، بايد با قدرت و قوّت دنبال شود. (رفعنا فوقكم الطور)
5 عمل به آيات و احكام الهى ، بايد همراه با جدّيّت ، عشق و تصميم باشد نه شوخى ، نه عادت ، نه شكّ و نه تشريفات . (خذوا ما اتيناكم بقوة )
6 معارف دينى بايد با تدريس وتبليغ ، در اذهان مردم زنده بماند. (اذكروا ما فيه )
7 ياد آيات الهى وتدبّر در آنها، زمينه ساز تقواست . (اذكروا ما فيه لعلكم تتقون )
تفسير آيه : (64) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِّنْ بَعْدِ ذَ لِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُمْ مِّنَ الْخَسِرِينَ
ترجمه آيه :
سپس شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را بالاى سر خود ديديد، بازهم ) رويگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زيانكاران بوديد.
پيام ها:
1 انسانِ غافل ، مهم ترين تهديدها را فراموش مى كند. (ثمّ تولّيتم من بعد ذلك )
2 نوميد نشويد، زيرا كه خداوند با متخلّفان نيز با فضل و رحمت برخورد مى كند. (فلو لا فضل اللّه عليكم )
3 نجات از خسارت ، در سايه ى فضل و رحمت الهى است . (لولا فضل اللّه عليكم و رحمته لكنت من الخاسرين )
تفسير آيه : (65) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنْكُم فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَسِئِينَ
ترجمه آيه : قطعا شما از (سرنوشت ) كسانى از خودتان كه در روز شنبه ، نافرمانى كردند (و به جاى تعطيل كردن كار در اين روز، دنبال كار رفتند) آگاهيد، ما (به خاطر اين نافرمانى ) به آنان گفتيم : به شكل
بوزينه هاى مطرود در آييد.
نكته ها:
O يكى از احكام تورات ، وجوب تعطيل كردن شنبه بود كه حرص و آز، گروهى از بنى اسرائيل را به كار واداشت و با حيله اى كه بعدا خواهيم گفت ، روزهاى شنبه ، كار مى كردند. لذا خداوند، افراد حيله گر را به صورت بوزينه در آورد تا درس عبرتى براى ديگران باشد. اين ماجرا علاوه بر اين آيه در سوره اعراف (356) نيز آمده است . و اصولا مسخ چهره ، يكى از عذاب هاى الهى و تحقّق قهر خداوندى است . گروهى از نصارى نيز بعد از نزول مائده آسمانى ، كفر ورزيدند كه به شكل بوزينه و خوك در آمدند. (وجعل منهم القردة و الخنازير)(357)
O كلمه ى (سَبت ) به معناى قطع و دست كشيدن از كار است . چنانكه در آيه اى ديگر، درباره ى نقش خواب فرموده است : (وجعلنا نومكم سباتا)(358) و لذا شنبه ، روز تعطيلى يهود، ((يوم السبّت )) ناميده شده است .
O (خاسئين ) از ماده ((خساء)) به معنى ((طرد نمودن )) است . اين واژه ابتدا براى طرد سگ بكار رفته ، ولى سپس به طور عام استعمال شده است . در آيه بجاى ((قردة خاسئة ))، (خاسئين ) فرموده كه صفت براى جمع مذكّر عاقل است ، شايد اين استعمال براى آن است كه جسم آنان تبديل به بوزينه شده ، نه روح و عقل انسانى آنان . زيرا در اين صورت ، عذابِ بيشترى مى كشند. هر چند كه برخى ، همانند مراغى در تفسير خود، مراد از بوزينه شدن را يك تشبيه دانسته و گفته اند: اين آيه نيز نظير آيه ى (كمثل الحمار) و يا (كالاَنعام ) است . يعنى مسخ معنوى آنان منظور است ، نه مسخ صورى و ظاهرى . ولى در تفسير اطيب البيان روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: خداوند هفتصد امّت را در تاريخ به خاطر كفرشان ، تغيير چهره داده و به سيزده نوع حيوان ، تبديل شده اند.(359)
O همانگونه كه در روايات مى خوانيم دامنه مسخ در قيامت با توجّه به خصوصيّات روحى افراد، گسترده تر خواهد بود. در قيامت مردم ده گونه محشور مى شوند:
1 شايعه سازان ، به صورت ميمون . 2 حرام خواران ، به صورت خوك . 3 رباخواران ، واژگونه . 4 قاضى ناحقّ، كور. 5 خودخواهان مغرور، كر و لال . 6 عالم بى عمل ، در حال جويدن زبان خود. 7 همسايه آزار، دست و پا بريده . 8 خبرچين ، آويخته به شاخه هاى آتش . 9 عيّاشان ، بد بوتر از مردار. 10 مستكبران ، در پوششى از آتش .(360)
پيام ها:
1 از دانستنى هاى تاريخ ، عبرت بگيريد. (ولقد علمتم )
2 كسى كه حكم خدا را نسخ كند، خود را مسخ كرده است . تغيير وتحريف چهره دين ، تغيير چهره انسانيّت را بدنبال دارد. (اعتدّوا... كونوا قِردة )
3 استراحت و عبادت ، بايد جزء برنامه هاى رسمى باشد و هركس زمان تعطيل و تفريح و عبادت را به كار مشغول شود، متجاوز است . (اعتدّوا فى السبت )
4 هر كس راه خدا را كنار بگذارد، بوزينه صفت ، مقلّد ديگران خواهد شد. (كونوا قِردة خاسئين )
5 در جهان طبيعت ، تبديل موجودى به موجود ديگر ممكن است . (كونواقِردة )
6 حيوانات ، از رحمتِ خداوند دور نيستند، ولى حيوان شدن انسان ، نشانه ى قهر و طرد الهى است . (كونوا قِردة خاسئين )
تفسير آيه : (66) فَجَعَلْنَهَا نَكَلاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
ما اين عقوبت را عبرتى براى حاضران معاصر و نسل هاى بعدشان و پندى براى پرهيزكاران قرار داديم .
نكته ها:
O ((نكال )) عذابى است كه اثر آن باقى وظاهر باشد تا ديگران ببينند و عبرت بگيرند.
امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از (لما بين يديها)، مردم زمان نزول بلا هستند و مراد از (ماخلفها)، امّت هاى بعد از نزولند كه شامل ما مسلمانان نيز مى شود.
پيام ها:
1 شكست ها و پيروزى ها بايد براى آيندگان درس باشد. (نكالا... لما خلفها)
2 عبرت گرفتن و پندپذيرى ، نيازمند داشتن روحيّه ى تقواست . (موعظةً للمتّقين )
تفسير آيه : (67) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُكُمْ اءَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُوَّاْ اءَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ اءَعُوذُ بِاللّهِ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ
ترجمه آيه :
و (بخاطر بياوريد) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت : خداوند به شما فرمان مى دهد (براى يافتن قاتل ) ماده گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را به تمسخر مى گيرى ؟ (موسى ) گفت : به خدا پناه مى برم از اينكه از جاهلان باشم .
نكته ها:
O اين سوره را به جهت اين داستان ، سوره بقره ناميده اند. فرمان ذبح گاو، در تورات (361) به عنوان يك قانون قضايى مطرح شده است و خلاصه ى ماجرا از اين قرار بوده كه مقتولى در بين بنى اسرائيل پيدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در ميان قوم نزاع و درگيرى شروع شد و هر قبيله ، قتل را به طايفه و قبيله اى ديگر نسبت مى داد و خود را تبرئه مى كرد.
آنها براى داورى و حل مشكل ، نزد حضرت موسى رفتند. موسى عليه السّلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنيد و قطعه اى از بدن آنرا به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنيدن اين جواب به موسى عليه السّلام گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى ؟ موسى گفت : مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم .
O در فرهنگ قرآن و روايات ، جهل به معناى بى خردى است ، نه نادانى . لذا كلمه ى ((جهل )) در برابر ((عقل )) بكار مى رود، نه در برابر علم . وچون مسخره كردن ديگران ، نشانه ى بى خردى است ، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى برد.
پيام ها:
1 اگر فرمان خداوند، با ذهن و سليقه ى ما مطابق نيامد و راز آن را نفهميديم ، نبايد آنرا انكار كنيم . (انّ اللّه ياءمركم ... اءتتّخذنا هزواً)
2 موسى عليه السّلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مى كند تا بلكه رعايت ادب نموده وتسليم شوند، ولى آنها باز بهانه گيرى مى كنند. (انّ اللّه ياءمركم )
3 خداوند اگر اراده نمايد، از به هم خوردن دو مرده ، مرده اى زنده مى شود. (تذبحوا بقرة )
4 در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبيده مى شود. همانند بت شكنى ابراهيم عليه السّلام و آتش زدن گوساله ى طلايى سامرى . (تذبحوا بقرةً)
5 درجه ى ايمان مردم به پيامبرشان ، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهميده مى شود. (اتتّخذنا هزوا)
6 استعاذه و پناه بردن به خدا، يكى از راه هاى بيمه شدن است . عصمت انبيا در سايه ى استعاذه و امثال آن است . (اعوذ...)
7 مسخره كردن ، كار افراد جاهل وبى خرد است . (اكون من الجاهلين )
8 جهل ، خطرى است كه اولياى خدا، از آن به خدا پناه مى برند. (اعوذ باللّه ان اكون من الجاهلين )
9 خداوند در يك ماجرا، توحيد؛ قدرت نمايى خود، نبوّت ؛ معجزه موسى ، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مى رساند.
تفسير آيه : (68) قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَ لِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ
ترجمه آيه :
(بنى اسرائيل به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى ) است ؟ (موسى ) گفت : همانا خداوند مى فرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان ، (بلكه ) ميان اين دو (و ميان سال ) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد.
نكته ها:
O وقتى بنى اسرائيل فهميدند كه موضوع جدّى است ، شروع به بهانه تراشى نمودند. و به نظر برخى مفسّران ، احتمال مى رود كه اين بهانه ها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مى شد تا مبادا رسوا شود.(362) در هر حال روش سؤ ال كردنِ قوم ، حكايت از روحيّه ى لجاجت آنان دارد كه در آيه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته است .
پيام ها:
1 با ادب سؤ ال كنيد. در اين آيه كلمه ((لنا)) دوبار تكرار شده و به جاى ((ربّنا)) كلمه ((ربّك )) آمده كه نشانه روح تكبّر است . (ادع لنا ربّك يبيّن لنا)
2 فرمان خداوند را سريع انجام دهيد و از وسوسه و ترديد بپرهيزيد. (فافعلوا ما تؤ مرون )
تفسير آيه : (69) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ
ترجمه آيه :
(آنان به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه باشد؟ (موسى ) گفت : همانا خداوند مى گويد: آن ماده گاوى باشد زرد يك دست ، كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد!
نكته ها:
O با اينكه فرمان ذبح ، دوبار صادر شد، امّا گويا برخى از آنها قاتل را مى شناختند و نمى خواستند معرّفى شود. لذا از روى لجاجت و بهانه تراشى ، سؤ الهاى متعدّدى را مطرح مى كردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤ ال كردند. خداوند در جواب آنها فرمود: رنگ گاو، زرد شديد و پر رنگ و خالص باشد. رنگى كه بينندگان را شادمان كند. يعنى از خوش اندامى ، سلامتى ، رنگ و زيبايى خاصى برخوردار باشد. اى بسا اگر وسيله ى وزن كردن داشتند، از وزن گاو نيز سؤ ال مى كردند!
O از سؤ الات نابجا نهى شده ايم . در سوره ى مائده مى خوانيم : (لا تساءلوا عن اشياء ان تُبدَلكم تَسؤ كم )(363) از چيزهايى كه اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشكل به وجود مى آيد، سؤ ال نكنيد.
روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره لزوم و اهمّيت حج ، خطبه اى ايراد مى فرمودند. در بين خطبه ، شخصى سؤ ال كرد: آيا حج ، هر سال واجب است ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جواب نفرمود. آن شخص دوباره سؤ ال خود را تكرار نمود. حضرت ناراحت شده فرمودند: چرا اصرار مى كنى ؟ اگر بگويم بله ، كار شما مشكل مى شود، همين كه ديديد من ساكت شدم ، اصرار نكنيد. سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يكى از عوامل هلاكت اقوام گذشته ، سؤ الات نابجاى آنها بود.(364)
حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: ((و سَكت لكم عن اشياء ولم يدعها نسيانا فلا تتكلّفوها))(365) خداوند حكم برخى اشيا را مسكوت گذاشته است ، اين سكوت از سر فراموشى نيست ، بلكه براى آن است كه شما در عمل ، در وسعت باشيد. و لذا با سؤ الات نابجا، موشكافى نكنيد.
پيام ها:
1 رنگ زرد، چنانكه در روايات نيز آمده ، مورد سفارش دين است . (فاقع لونها)
2 رنگ ها، در روحيّه ى انسان تاءثير دارند. (لونها تسر النّاظرين )
تفسير آيه : (70) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ
ترجمه آيه :
(بار ديگر به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ زيرا اين گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد (با توضيحات تو) حتماً هدايت خواهيم شد.
نكته ها:
O اعتدال در هر كارى يك ارزش است . گاهى افراد با ديدن نشانه اى بسيار ساده ، يقين پيدا مى كنند، ولى برخى با وجود بيان صريح ؛ (اءن تذبحوا بقرةً) وسوسه مى كنند. نبايد در بيان هاى روشن و صريح ، دچار وسوسه شد.
O در حديث آمده است كه پيامبر عليه السّلام فرمود: بنى اسرائيل ماءمور ذبح يك گاو ساده و معمولى بودند، لكن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند، خداوند نيز بر آنان سخت گرفت .(366)
پيام ها:
1 توجّه به مسائل فرعى ، انسان را از تمركز نسبت به مسائل اساسى ، باز مى دارد. (انّ البقر تشابه علينا)
2 روحيّه ى لجاجت باعث مى شود حقّ بر انسان مشتبه شود. (انّالبقرتشابه علينا)
3 گاهى سؤ ال براى تحقيق و علم و آگاهى نيست ، بلكه نشانه ى روح لجاجت و طفره رفتن است . (يبيّن لنا ما هى انّ البقر تشابه علينا)
4 رهبران الهى ، صعه ى صدر دارند و جسارت را به روى خود نمى آورند. (كلمه (ربّك ) بجاى ((ربّنا)) يك نوع جسارت بود كه بارها تكرار شد، ولى حضرت موسى به روى خود نياورد.)
تفسير آيه : (71) قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الاَْرْضَ وَلاَ تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الْ نَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ
ترجمه آيه :
(موسى ) گفت : خداوند مى فرمايد: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند. از هر عيبى بركنار است و هيچ لكّه اى در (رنگ ) آن نيست . گفتند: الا ن حقّ (مطلب ) را آوردى ! پس (چنان گاوى را پيدا كرده و) آنرا سر بريدند، ولى نزديك بود انجام ندهند.
نكته ها:
O (ذَلول ) به معناى حيوان رام شده ، (تُثير) از ((اثارة )) به معناى شخم زدن ، (مُسلَّمه ) به معناى سالم از هر عيب و نقص عضوى و (شِية ) از ((وشى )) به معناى خال ، و ((لاشية )) يعنى خال يا رگه ى رنگ ديگرى نداشته باشد.
O يهود نسبت به پيامبر خود بى ادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: (الا ن جئت بالحق ) حالا حقّ گفتى . گويا قبل از اين باطل مى گفته است .
پيام ها:
1 در اجراى طرح ها، عناصر و منابع فعّال و توليدى و اقتصادى را منهدم نكنيد. (لاذلول ... ولاتسقى )
2 آنچه در راه فرمان خدا مصرف مى شود، بايد سالم باشد. (مسلّمة ) در سفر حج نيز زائر خانه خدا بايد روز عيد قربان ، حيوان سالم ذبح كند.
3 غرور و هوس ، كار را به جايى مى رساند كه انسان هرچه را طبق ميل خودش باشد، حقّ مى داند. (جئت بالحق )
تفسير آيه : (72)وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ رَءتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ
ترجمه آيه :
و(بياد آوريد) هنگامى كه فردى را به قتل رسانديد وسپس درباره ى (قاتل ) او، به نزاع پرداختيد، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مى داشتيد، آشكار مى سازد.
نكته ها:
O جريان قتل و فرمان ذبح گاو، در آيات قبل به طور مفصّل بيان شده است ، ولى اين آيه خلاصه ى ماجرا را ذكر مى كند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مى داشتيد، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خويش ، افشا ساخت واز خلاف كارى هاى شما پرده برداشت .
O حديثى در درّالمنثور نقل شده كه اگر انسان در لابلاى سنگ هاى محكم كه هيچ روزنه اى در آن نباشد، عملى را انجام دهد، خداوند آنرا براى مردم ظاهر مى كند.(367)
O در روايات مى خوانيم : گاو ميان سالِ زرد رنگ با آن خصوصيّات ، تنها در اختيار جوانى بود كه معامله ى پرسودى برايش پيش آمده بود، امّا چون كليد انبار زير سر پدرش بود و او براى اينكه پدر را بيدار نكند، از سود گذشت . و خداوند براى جبران اين خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانه هاى بنى اسرائيل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان ، متعيّن شود تا آنرا با قيمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: ((انظروا الى البّر مايبلغ باهله )) بنگريد به نيكى ، كه چه به اهلش مى رساند.(368)
پيام ها:
1 هر كس به گناه ديگران راضى باشد، در گناه آنان شريك است . خداوند به يهوديان زمان پيامبر نسبت قتل داده است ، گويا آنان به قتل زمان موسى راضى بودند. (واذ قتلتم )
2 گاهى انسان با نسبت دادن جرم به ديگران ، مى خواهد با حيله آنرا از خود دفع كند. غافل از آنكه اگر خداوند بخواهد، با زدن مرده اى بر مرده ى ديگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا مى كند. (واللّه مخرجٌ ما كنتم تكتمون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:30 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (73) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَ لِكَ يُحْىِ اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيُكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ترجمه آيه :
پس گفتيم : قسمتى از گاو ذبح شده را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفى كند.) خداوند اينگونه مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما نشان مى دهد، شايد تعقّل كنيد.
پيام ها:
1 اطمينان و اعتماد مردم را جلب كنيد. حضرت موسى ، شخصا به زدن قسمتى از بدن گاو به مقتول اقدام نكرد، بلكه به مردم فرمود: خودتان اين كار را بكنيد. (اضربوه )
2 اين آيه ، نمونه اى از قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان در دنيا به عنوان رجعت و در قيامت براى پاداش است . (كذلك يحيى اللّه الموتى )
3 ديدن نشانه هاى قدرت الهى ، براى تعقّل دائمى انسان هاست ، نه تعجّب لحظه اى . (لعلكم تعقلون )
4 اگر روح و فكر انسان آلوده باشد، ديدن آيات الهى نيز تعقّل را در او برنينگيزد. (تعقّل با واژه ((لعّل )) بكار رفته است .) (لعلّكم تعقلون )
تفسير آيه : (74) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَ لِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ اءَوْ اءَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَرُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِوَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
سپس دلهاى شما بعد از اين جريان سخت شد، همچون سنگ يا سخت تر! چرا كه از پاره اى سنگ ها، نهرها شكافته (وجارى ) مى شود وپاره اى از آنها، شكاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى كند، و بعضى از سنگ ها از خوف خدا (از فراز كوه ) به زير مى افتد. (امّا دلهاى شما هيچ متاءثّر نمى شود) و خداوند از اعمال شما غافل نيست .
نكته ها:
O آيات قبل ، بسيارى از الطاف الهى درباره بنى اسرائيل ، از قبيل : رهايى از شرّ فرعون ، شكافته شدن دريا، قبول توبه آنان از گوساله پرستى ، نزول بهترين غذاها، سايه بان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم را يادآور شد و در نهايت ، ماجراى قتل نفس وچگونگى كشف قاتل با يك روش اعجازآميز را بازگو كرد. خداوند در اين آيه مى فرمايد: به جهت بى توجّهى شما به اين همه نشانه و آيه كه از روى لجاجت وكينه بود، دلهاى شما را قساوت فراگرفت وسنگدل شديد و اى بسا كه دلهايتان از سنگ نيز سخت تر شد.
O سنگ ها، مراحل مختلفى دارند:
الف : خرد مى شوند، از آنها نهرها جارى شده وانسان ها را سيراب مى كنند. (يتفجّر منه الانهار)
ب : انفجار ندارند، ولى حدّاقل خود و اطراف خود را تر مى كنند. (يخرج منه الماء)
ج : از خشيت الهى ، سقوط و سجود دارند. (يهبط من خشية اللّه )
پيام ها:
1 قساوت و سنگدلى ، بدترين نوع مرض روحى است كه به جهت لجاجت هاى پى درپى ، براى انسان پيدا مى شود. (ثم قست قلوبكم من بعد ذلك )
2 مشاهده ى آيات و الطاف الهى ، در افراد لجوج به جاى تقويت ايمان ، موجب قساوت قلب مى گردد.(369) (قست قلوبكم من بعد ذلك )
3 كارى نكنيم كه نسل ما، شرمنده رفتار ما شود. نياكان سنگدل شدند، ولى خداوند به نسل آنان مى گويد: (قست قلوبكم )
4 علم ، به تنهايى نورانيّت نمى آورد. بعد از ديدن آن همه معجزه ، باز سنگدل شدند. (قست قلوبكم من بعد ذلك )
5 قساوت ، مراحلى دارد. (كالحجارة او اشدّ قسوة )
6 با ساده ترين تشبيه ، عميق ترين معارف را مى توان بيان كرد. (كالحجارة )
7 انتقادات بايد مستند باشد. قرآن كه مى فرمايد: دلهاى بعضى از سنگ سفت تر است ، دليل آن را كه جارى شدن آب از كنار سنگ است ، بيان مى دارد. (و انّ من الحجارة لما يتفجّر...)
8 جمادات ، مرحله اى از شعور را دارا هستند. زيرا خوف و خشيت دارند. (وانّ منها لما يهبط من خشية اللّه )(370)
9 داروى قساوت ، توجّه به علم خداوند است . (كالحجارة ... و مااللّه بغافل )
10 سنگدلى ، در رفتار ما مؤ ثّر است . (قست قلوبكم ... عمّا تعملون )
11 خداوند به همه ى كارهاى ما آگاه است . (وما اللّه بغافل عمّا تعلمون )
تفسير آيه : (75) اءَفَتَطْمَعُونَ اءَنْ يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
(پس اى مؤ منان !) آيا انتظار داريد (كه يهوديان سرسخت ،) به (دين ) شما ايمان بياورند؟ در حالى كه عده اى از آنان ، سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدنش ، آنرا تحريف مى كردند با آنكه (حقّ را) مى دانستند.
پيام ها:
1 انتظارِ ايمان آوردن مردم نيز نيكوست ، ولى همه اين توفيق را ندارند، شما هم انتظار آن را نداشته باشيد. (اءفتطمعون اءن يؤ منوا)
2 با وجود دانشمندان لجوج و خطرناك ، اميدى به اصلاح جامعه نيست . (اءفتطمعون ان يؤ منوا لكم و قد كان ...)
3 در انتقاد، انصاف را مراعات كنيم . همه يهوديان اهل تحريف نبودند. (فريقٌ منهم ... يحرّفونه )
4 به اصلاح عوام فاسد اميدى هست ، ولى به اصلاح دانشمند منحرف لجوج ، اميدى نيست . (بعد ما عقلوه )
5 شناخت حقّ، غير از قبول حقّ است . افرادى حقّ را مى شناسند، ولى حاضر نيستند به آن اقرار كنند. (يحرّفونه من بعد ما عقلوه )
6 تحريفاتى خطرناك تر است كه كارشناسانه وآگاهانه باشد. (يحرّفونه من بعد ماعقلوه )
7 جاهلِ مقصّر، مورد تهديد است نه جاهل بى خبر. (من بعد ما عقلوه )
8 تحريف ، گناه علما و دانشمندان است . (يحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون )
تفسير آيه : (76) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا اءَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه آيه :
و (همين يهوديان ) هنگامى كه مؤ منان را ملاقات مى كنند، مى گويند: ايمان آورديم ، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى ديگر خلوت مى كنند، مى گويند: چرا آنچه را كه خداوند (درباره ى صفاتِ پيامبر اسلام ) براى شما (در تورات ) گشوده (و بيان كرده ، به مسلمانان ) بازگو مى كنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟ پس آياتعقّل نمى كنيد؟
نكته ها:
O برخى از يهود وقتى مسلمانان را مى ديدند، به آنها مى گفتند: چون اوصاف و نشانه هاى محمد صلّى اللّه عليه و آله در تورات ما هست ، ما نيز ايمان آورده ايم . ولى بعضى افراد وقتى به آنان مى رسيدند، آنان را مورد سرزنش و مؤ اخذه قرار مى دادند كه چرا اوصاف و نشانه هاى محمد صلّى اللّه عليه و آله را براى مسلمانان بازگو مى كنيد؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهيد، روز قيامت عليه شما بكار مى گيرند.
پيام ها:
1 انسان وقتى حقيقت را فهميد، بايد از آن پيروى كند و نبايد با ارعاب و تهديد ديگران و نفوذ مقام اين و آن ، حقيقت را ناديده بگيرد. (قالوا اتحدثونهم بما ...)
اى بسا اگر در آن روز دانشمندان كتمان حقّ نمى كردند، اين همه يهودى و مسيحى وجود نداشت .
2 در نظر منحرفان ، نفاق و كتمان حقيقت براى حفظ موقعيّت و تعصّب نابجا، نشانه ى عقل و عاقلانه عمل كردن است . (اءتحدّثونهم ... اءفلا تعقلون )
تفسير آيه : (77) اءَوَلاَ يَعْلَمُونَ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ
ترجمه آيه :
آيا نمى دانند كه خداوند آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مى كنند، مى داند.
پيام ها:
1 ايمان به حضور و علم خداوند، انسان را از خطاها باز مى دارد. (اءوَلايعلمون انّ اللّه يعلم ...)
2 در نزد خداوند، آشكار و نهان يكسان است . (يعلم ما يسرّون و ما يعلنون )
تفسير آيه : (78)وَ مِنْهُمْ اءُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلا اءَمَانِىَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ
و بعضى از آنان (يهوديان )، افراد درس ناخوانده اى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمى دانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند.
نكته ها:
O برخلاف گروه پيشين ، كه دانشمند بوده و به اوصاف و نشانه هاى پيامبر اسلام در تورات آشنايى داشتند، ولى كتمان حقيقت مى كردند، مردم عوام كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خيال زندگى مى كردند. آنها فكر مى كردند كه يهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمى روند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند روزى بيشتر نيست .(371)
پيام ها:
1 بايد جامعه ى خود را شناخت و با افكار و عقائد حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. (و منهم اُميّون )
2 با وجود كتاب و معلّم ، امّى بودن و بى سواد بودن ، نقص است و بايد براى دست يابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگيرند. (و منهم اُميّون لايعلمون الكتاب )
3 بى سوادى وناآگاهى ، زمينه ى رشد خيالات وآرزوهاى نابجاست . (اميّون ... امانى )
4 توقّعات و انتظارات ، بايد بر مبناى علم باشد نه خيال . (الاّ يظنّون )
5 در عقايد، پيروى از گمان و خيال ممنوع است . (ان هم الاّ يظنّون )
تفسير آيه : (79) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَبَ بِاءَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا كَتَبَتْ اءَيْدِيهِمْ وَوْيْلٌ لَهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ
ترجمه آيه :
پس واى بر كسانى كه مطالبى را با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين از طرف خداست ، تا به آن بهاى اندكى بستانند، پس واى بر آنها از آنچه دست هايشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از اين راه ) به دست مى آورند!
نكته ها:
O تنها آيه اى كه در آن سه بار كلمه ((ويل )) بكار رفته ، همين آيه است كه خطر علما و دانشمندان دنياپرست را مطرح مى كند.
پيام ها:
1 دين سازى ، جريانى خطرناك در طول تاريخ بوده است . (يكتبون الكتاب ...)
2 بدعت ، دين سازى ، دين فروشى و استحمار مردم ، از جمله خطراتى است كه از ناحيه ى دانشمندان فاسد، جامعه را تهديد مى كند. (يقولون هذا من عنداللّه )
3 مواظب قلم ها، كتاب ها، مقالات زهرآلود، تحريف گر و بدعت گزار باشيد و به هر عالمى اعتماد نكنيد. (يكتبون ... يقولون هذا من عند اللّه )
4 مردم به صورت فطرى علاقمند به مذهب هستند، لذا بسيارى از شيّادان ، سخنان خود را به نام دين ومذهب به مردم تحويل مى دهند. (يقولون هذا من عنداللّه )
5 يكى از انگيزه هاى بدعت و افترا، رسيدن به دنياست . (ثمنا قليلا)
6 از بدترين درآمدها، درآمدِ دين فروشى است . (ويل لهم ممّا يكسبون )
7 شديدترين عذاب ها متوجّه كسانى است كه به تفكّر واعتقاد مردم خيانت مى كنند. تكرار كلمه (ويل )
8 هر انحرافى كه در طول تاريخ در اثر بدعتى بوجود آيد، گناهش به گردن بدعت گزار است . (يكسبون ) دلالت بر استمرار دارد.
تفسير آيه : (80) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا اءَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ اءَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ اءَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و (يهود) گفتند: جز چند روزى محدود، هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسيد، بگو: آيا پيمانى از نزد خدا گرفته ايد كه البتّه خداوند هرگز خلاف پيمان خود نمى كند، يا اينكه بر خداوند چيزى را نسبت مى دهيد كه به آن علم نداريد؟
نكته ها:
O از جمله انحرافات عقيدتى يهود، اين بود كه مى گفتند: اگر بر فرض ما گنهكار باشيم ، كيفر ما از ديگران كمتر است و چند روزى بيشتر، عذاب نخواهيم شد!. زيرا ما از ديگران برتريم . خداوند در اين آيه ، بر اين طرز تفكّر خط بطلان مى كشد.
پيام ها:
1 امتيازطلبى ، از جمله خصوصيّات يهود است . (و قالوا)
2 افكار و گفتارهاى ناروا را بى پاسخ نگذاريد. (قالوا... قل )
3 برترى طلبى ، نژادپرستى وآرزوى بدون عمل ، ممنوع است . (قالوا لن تمسّنا النار... ام تقولون )
4 همه در برابر قانون يكسان هستند، خداوند وعده و پيمانى براى نجات قومى خاص نداده است . (قل اتّخذتم عند اللّه عهداً)
5 نا آگاهى از معارف دين ، سبب نسبت دادن خرافات به دين مى شود. (ام تقولون على اللّه ما لاتعلمون )
تفسير آيه : (81) بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَاءَحَطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فاءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه آيه :
آرى ، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگيرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند بود.
نكته ها:
O برخلاف گمان بنى اسرائيل كه خيال مى كردند كيفر خداوند درباره ى آنان با كيفر الهى نسبت به ديگران تفاوت دارد، اين آيه مى فرمايد: همه در برابر قانون يكسان هستند و اگر آثار گناهان ، چنان انسان را احاطه كند كه فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى هميشه در جهنّم خواهد بود.
پيام ها:
1 در برابر خيالات و موهومات ، با صراحت و قاطعيّت برخورد كنيد. (بلى مَن )
2 كيفر و پاداش براساس آرزو نيست ، بلكه براساس عمل است . (بلى مَن كسب )
3 آن دسته از گناهان كيفر دارند كه آگاهانه و از روى عمد و اختيار مرتكب شده باشيم ، نه بر اساس جهل يا جبر. (كسب )
4 گناهكار به خيال كسب سود و بهره ، گناه مى كند. (كسب سيّئة )
5 هر گناهى ، آثار و عوارضى دارد كه آن عوارض مى تواند انسان را در خود غرق كند. (اءحاطت )
6 انسان فطرتا پاك است ، ولى گناه و خطايا بر او عارض شده ، او را احاطه كرده و جوهر او را عوض مى كنند. (احاطت به خطيئته )
7 خوى وخصلت گناهكارى ، موجب جاودانگى در آتش دوزخ است . (مَن كسب ... احاطت ... خالدون )
تفسير آيه : (82) وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ اءُوْلََّئِكَ اءَصْحَا بُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه آيه :
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.
پيام ها:
1 در كنار تهديد، بشارت لازم است . آيه قبل كيفر گنهكار را مطرح كرد، اين آيه پاداش نيكوكار را. (الّذين آمنوا و عملوا... اصحاب الجنّة )
2 ايمان ، از عمل جدا نيست . (آمنوا و عملوا...)
3 ملاك بهشت ، ايمان و عمل است ، نه خيال و آرزو. (الّذين آمنوا وعملوا... اصحاب الجنّة )
4 انجام يك عمل صالح كفايت نمى كند، بلكه داشتن خوى نيكوكارى و انجام هرگونه كار صالحى لازم است . (عملوا الصالحات )، ((الصالحات )) جمع و همراه با (الف ولام ) آمده است ، لذا همه ى كارهاى نيك را در برمى گيرد.
تفسير آيه : (83) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَ بَنِى إِسْر ءِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ وَبِالْوَ لِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمى وَالْمَسَكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَاءَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلا قَلِيلاًمِّنكُمْ وَ اءَنْتُمْ مُّعْرِضُونَ
ترجمه آيه :
و (بياد آريد) زمانى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم ، جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان ، احسان كنيد و با مردم ، به زبان خوش سخن بگوييد و نماز را برپاى داريد و زكات بدهيد. امّا شما (با اينكه پيمان بسته بوديد،) جز عدّه ى كمى ، سرپيچى كرديد وروى گردان شديد.
نكته ها:
O احسان ، جامع ترين و وسيع ترين واژه در باب نيكى است . در حال فقر والدين ، احسان مادّى و در حال غناى آنان ، احسان روحى . چنانكه احسان به يتيم شامل ؛ تاءديب ، حفظ حقوق ، محبّت و تعليم او مى شود.
اصول همه ى اديان يكى است . چون همه ى اين ميثاق ها، در اسلام نيز هست .
پيام ها:
1 خداوند از طريق عقل ، فطرت و وحى ، از مردم پيمان مى گيرد. (اخذنا ميثاق )
2 توحيد، سرلوحه ى مكتب انبياست . و بعد از آن كارهاى نيك قرار گرفته است . (لاتعبدوا الاّ اللّه و بالوالدين احسانا)
3 در كنار توحيد، احسان به والدين مطرح است . (لاتعبدوا... وبالوالدين احسانا)
4 احسان به والدين بايد شخصاً صورت گيرد، نه با واسطه . حرف ((ب )) در ((بالوالدين )) به معناى مباشرت شخصى است . (بالوالدين احسانا)
5 گرايش به يكى از پدر و مادر، ممنوع است . (بالوالدين احسانا)
6 ابتدا خويشان نيازمند، سپس ديگران . (ذى القربى واليتامى و...) البتّه در بين خويشاوندان نيز اولويّت ها محفوظ است . (اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض )(372)
7 احسان بايد همراه با ادب و بدون منّت باشد. در كنار احسان ، جمله (قولوا للناس حسنا) آمده است .
8 اگرچه به همه ى مردم نمى توان احسان كرد، ولى با همه مى توان خوب سخن گفت . (قولوا للنّاس حُسنا)
9 برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان ، بلكه با همه ى مردم لازم است . (قولوا للنّاس حُسنا)
10 علاوه بر پرداخت زكات ، احسان به مستمندان و ايتام نيز لازم است . در آيه هم زكات آمده و هم احسان به مساكين . (احسانا... والمساكين ... واتوا الزكوة )
11 نماز ورابطه با خداوند، از زكات ورابطه با فقرا جدا نيست . (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
12 نماز و زكات در اديان ديگر نيز بوده است . (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
13 اعتقاد به توحيد، احسان به والدين وايتام ومساكين ، همراه با دستور پرداخت زكات وبرخورد نيكو با مردم ، وبپاداشتن نماز، نشانه ى جامعيت اسلام است .
14 اداى حقوق ، داراى مراتب و مراحلى است . اوّل حقّ خداوند، سپس والدين ، سپس خويشاوندان ، سپس يتيمان كه كمبود محبّت دارند وآنگاه مساكين كه كمبود مادّيات دارند.
15 تمام احكام اعتقادى ، اخلاقى وفقهى ، ميثاق وعهد خدا با انسان است . بعد از (ميثاق ) سخن از عقيده توحيدى ، احسان به والدين ، نماز وزكات آمده است .
تفسير آيه : (84) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَآءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ اءَنْفُسَكُمْ مِّن دِيَرِكُمْ ثُمَّ اءَقْرَرْتُمْ وَاءَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
ترجمه آيه :
و (بياد آريد) هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم ، خونهاى يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، پس شما (به اين پيمان ) اقرار كرديد و خود بر آن گواه هستيد.
نكته ها:
O شايد مراد از ميثاق بنى اسرائيل درباره ى احترام به خون مردم ، آيه 32 سوره مائده باشد كه مى فرمايد: بر بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كس شخصى را بدون دليل و از روى فساد در زمين بكشد، گويا همه مردم را كشته است .
O حقّ حيات ، اوّلين حقّ براى هر انسان است و قتل نفس از گناهان كبيره مى باشد. در سوره ى نساء آيه 93 مى خوانيم : هر كس با اختيار و دانسته مسلمانى را بكشد، براى هميشه در دوزخ و مورد غضب خداوند است . همچنان كه در سوره ى مائده آيه 32 كشتن يك نفر را بدون هيچ جرمى برابر با كشتن همه مردم شمرده است . در حديث آمده است : تمام گناهان مقتول به گردن قاتل مى افتد. و نيز آمده است : اگر اهل آسمان ها و زمين در قتل يك نفر شريك شوند همه به دوزخ مى افتند.
O روش طاغوت ها آن است كه براى محكم كردن پايگاه خود، قلعه ها و كاخها بنا مى كنند و مردم را آواره كرده و مورد آزار و هتك حرمت قرار مى دهند. در حالى كه حتّى بستانكار حقّ ندارد، بدهكار را مجبور به فروش خانه خود نما
afsanah82
08-02-2011, 06:30 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (88) وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَّعَنَهُمُ اللّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ
ترجمه آيه :
وآنها (به پيامبران ) گفتند: دلهاى ما در غلاف است (و ما از گفته هاى شما چيزى نمى فهميم .) چنين نيست ، بلكه خداوند به سبب كفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همين دليل چيزى درك نمى كنند)، پس اندكى ايمان مى آورند.
نكته ها:
O ظاهرا اين جواب استهزاآميز، شعار همه ى مشركان و سركشان ، در برابر پيامبران بوده است . چنانكه در جواب حضرت شعيب مى گفتند: (يا شعيب ما نفقه )(376) ما حرف تو را نمى فهميم . و يا در برابر آيات قرآن مى گفتند: (قلوبنا فى اكنّة )(377) دلهاى ما در پرده و پوشش است . در اين آيه نيز تعبير (قلوبنا غُلف ) آمده است .
پيام ها:
1 مقدّمات بدبختى ، بدست خود انسان است . اگر گروهى مورد لعنت وقهر الهى قرار مى گيرند، به خاطر كفر ولجاجت خودشان است . (لعنهم اللّه بكفرهم )
تفسير آيه : (89) وَلَمَّا جَآءَهُمْ كِتَبٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وَكَانُواْ مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُمْ مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن ) آمد كه مؤ يّد آن نشانه هايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مى دادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند،اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل ) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.
نكته ها:
O اين آيه ، صحنه ى ديگرى از لجاجت ها و هواپرستى هاى يهود را مطرح مى كند كه آنها بر اساس بشارت هاى تورات ، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّى به همديگر نويد پيروزى مى دادند و به فرموده امام صادق عليه السّلام يكى از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مى دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است وبه همين سبب از پيش در آنجا سكنى گزيده بودند، ولى بعد از ظهور پيامبر اسلام ، با آنكه نشانه هاى وى را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.(378)
پيام ها:
1 اديان الهى ، يكديگر را تصديق مى كنند، نه آنكه در برابر هم باشند. (مصدّقا)
2 به هر استقبالى نبايد تكيه كرد. با آنكه يهوديان در انتظار پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ساليانى در مدينه سكنى گزيدند، ولى در عمل كفر ورزيدند.(379) (كانوامن قبل ... كفروا به )
3 شناخت حقّ و علم به آن كافى نيست . چه بسا افرادى كه حقّ را فهميدند، ولى به خاطر لجاجت كافر شدند. (فلمّا جائهم ماعرفوا كفروا)
تفسير آيه : (90) بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ اءَنْ يَكْفُرُواْ بِمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ بَغْيَاً اءَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَ فِرينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ترجمه آيه :
چه بد است آنچه كه خويشتن را به آن بفروختند، كه از روى حسد، به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آياتش را) نازل مى كند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى كافران ، مجازاتى خوار كننده است .
نكته ها:
O در اين آيه ، علّت كفر يهوديان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان شده است . آنها حسادت مى ورزيدند كه چرا بر يكى از افراد بنى اسرائيل ، وحى نازل نشده است . و اين حسادت و كفرورزى ، بهاى بدى بود كه خود را بدان فروختند.
پيام ها:
1 معيار ارزش دين مردم ، به انگيزه هاى آنان است . (بئسما اشتروا... بغيا)
2 حسد مايه كفر است . بنى اسرائيل آرزو داشتند پيامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسيدند، حسادت ورزيده وكافر شدند. (بغيا ان ينزّل )
3 پيامبرى ، فضل الهى است . (من فضله على من يشاء)
4 نارضايتى انسان ، تاءثيرى در الطاف حكيمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى داند كه رسالت خود را به عهده چه كسى بگذارد. (من يشاء)
5 بدترين معاملات آن است كه انسان هستى خود را بدهد و غضب الهى را بخرد. (بئسما اشتروا... غضب ، عذاب مهين )
تفسير آيه : (91) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ اءُنْزِلَ عَلَيْنَا وَ يَكْفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ اءَنْبِيَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل كرده ايمان آوريد، گويند: ما تنها به چيزى ايمان مى آوريم كه بر (پيامبر) خودمان نازل شده باشد و به غير آن كافر مى شوند، در حالى كه آن (قرآن ) حقّ است و آنچه را (از تورات ) با ايشان است ، تصديق مى كند. بگو: اگر (به آياتى كه بر خودتان نازل شده )مؤ من بوديد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانديد؟!
پيام ها:
1 پيامبر اسلام ، ماءمور دعوت همه ى امّت ها به اسلام بوده است . (قيل لهم )
2 يكى از دلايل كفر كفّار، نژادپرستى وتعصّبات قومى است . (نؤ من بما انزل علينا ويكفرون بما ورائه )
3 ملاك ايمان ، حقّانيّت آيين است نه نژاد. (و هو الحقّ)
4 قرآن ، سراسر حقّ است . (انزل اللّه ... وهو الحقّ)
5 چون يهوديان زمان پيامبر به رفتار نياكان خود راضى بودند، خداوند نسبت قتل انبيا را به آنان داده است . (فلِمَ تقتلون )
6 دروغگو، رسواست . (فلم تقتلون ... ان كنتم مؤ منين )
(اگر به انبيايى كه از بنى اسرائيل است ايمان آورده ايد، پس آن همه پيامبران همانند حضرت يحيى و زكريا را كه از بنى اسرائيل بودند، چرا شهيد كرديد؟! آرى ، رفتار شما، نشانه ى ايمان نداشتن شماست .)
تفسير آيه : (92) وَلَقَدْ جَآءَكُمْ مُّوسَى بِالْبَيِّنَتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اءَنْتُمْ ظَلِمُونَ
ترجمه آيه :
وهمانا موسى (آن همه ) معجزات براى شما آورد، ولى شما پس از (غياب ) او گوساله را (به خدايى ) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد.
نكته ها:
O شاهد زنده ى ديگر بر اينكه شما عرب بودن محمد صلّى اللّه عليه و آله را فقط بهانه قرار داده ايد تا به او ايمان نياوريد، اين است كه با آنكه حضرت موسى عليه السّلام برجسته ترين پيامبر از نژاد شما بود و آن همه دلايل روشن و معجزات براى شما آورد، ولى همين كه چند شبى براى مناجات وگرفتن تورات به كوه طور رفت ، به سراغ گوساله پرستى رفتيد و تمام زحمات موسى عليه السّلام را بر باد داده و بر خويشتن ستم كرديد.
پيام ها:
1 ذكر سوابق ، زمينه را براى قضاوت درست فراهم مى كند. (اتخذتم العجل )
2 بازگشت به شرك وجاهليّت ، ظلمى به خود ونسل هاى بعد است . (انتم ظالمون )
تفسير آيه : (93) وَ إِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا وَ اءُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَاءْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَنُكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (وگفتيم :) دستوراتى كه به شما داده ايم ، محكم بگيريد و گوش دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان ) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم ، و به سبب كفرشان به (پرستش ) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه ) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مى دهد.
نكته ها:
O آخرين حرف يهوديان اين بود كه اگر پيامبرى از بنى اسرائيل نباشد، به او ايمان نمى آوريم و تنها كتابى را كه بر خودمان نازل شده باشد، قبول داريم .
قرآن چند نمونه از دروغهاى آنها را بيان مى كند: نمونه اوّل در آيه قبل بود كه فرمود: شما اگر در اين ادّعا راستگو هستيد، پس چرا به موسى پشت كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتيد؟! نمونه دوّم همين آيه است كه مى فرمايد: از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم و گفتيم : با كمال قدرت قوانين آسمانى تورات را بگيريد و گوش داده و عمل كنيد، امّا شما گفتيد: ما قوانين را مى شنويم ، ولى عمل نمى كنيم . حال اگر به قرآن و پيامبر اسلام ايمان نمى آوريد به اين بهانه كه محمدصلّى اللّه عليه و آله از ما نيست و قرآن بر بنى اسرائيل نازل نشده است ، پس چرا با موسى و تورات او آنچنان برخورد كرديد؟!
قرآن راز اين عدم اعتقاد را چنين بيان مى كند: آنها به خاطر كفرشان ، دلهايشان از علاقه به گوساله سيراب شده و جايى براى تفكّر و ايمان نمانده بود. اگر بنى اسرائيل در ادّعايشان صادق هستند كه هر چه بر ما نازل شود به آن ايمان مى آوريم ، پس اين جنايت را كه در پرونده ى آنان هست ، چگونه توجيه مى كنند؟ آيا گوساله پرستى ، پيامبركشى و پيمان شكنى ، جزء ايمان است ؟!
پيام ها:
1 ميثاق گرفتن ، يكى از عوامل و انگيزه هاى عمل است . (اخذنا ميثاقكم )
2 حفظ دست آوردهاى انقلاب الهى ، هر چند به قيمت تهديد باشد، لازم است . (رفعنا فوقكم )
3 انجام احكام و دستورات الهى ، نيازمند قدرت ، جدّيّت ، عشق و تصميم است و با شوخى و تشريفات ، سازگارى ندارد. ديندارى ، با ضعف و مسامحه و سازشكارى سازگار نيست . (خذوا ما آتيناكم بقوة )
4 عشق و علاقه ى مُفرِط، خطرناك است . اگر دل انسان از علاقه به چيزى پر شود، حاضر نمى شود حقايق را بپذيرد.(380) (اشربوا فى قلوبهم العجل )
5 رفتار، بهترين بيانگر افكار و عقايد انسان است . (بئسما ياءمركم به ايمانكم )
تفسير آيه : (94) قُلْ إِنْ كَانَت لَكُمْ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّواْ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقينَ
ترجمه آيه :
بگو: اگر سراى آخرت در نزد خداوند مخصوص شماست ، نه ساير مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوييد.
نكته ها:
O بنى اسرائيل ، ادّعاهاى دروغين و خيال پردازى هاى فراوان داشتند كه برخى از آنها عبارت بود از:
# ما فرزندان و محبوبان خدا هستيم . (نحن ابناء اللّه و احبّائه )(381)
# كسى وارد بهشت نمى شود مگر آنكه يهودى و يا نصرانى باشد. (قالوا لن يدخل الجنّه الاّ من كان هودا او نصارى )(382)
# آتش دوزخ ، جز چند روزى به ما اصابت نمى كند. (لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدودة )(383)
اين آيه ، همه ى اين بافته هاى خيالى وموهومات فكرى آنها را ردّ كرده و مى فرمايد: اگر اين ادّعاهاى شما درست باشد و به اين حرف ها ايمان داشته باشيد، ديگر نبايد از مرگ بترسيد واز آن فرار كنيد، بلكه بايد آرزوى مرگ كنيد تا به بهشت وارد شود!
O اولياى خدا، نه تنها از مرگ نمى ترسند، بلكه اشتياق به مرگ نيز دارند. همانگونه كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((واللّه لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه ))(384) يعنى به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ ، از علاقه طفل شيرخوار به سينه مادرش بيشتر است .
آرى ، بايد بگونه اى زندگى كنيم كه هر لحظه آماده مرگ باشيم .(385)
پيام ها:
1 در برابر خيالات و موهومات ، با صراحت برخورد كنيد. (قل )
2 دامنه ى انحصار ونژادپرستى ، تا قيامت كشيده مى شود! (لكم الدار الاخرة خالصة ...)
3 وجدان ، بهترين قاضى است . (إ ن كانت ... فتمنّوا الموت )
4 آمادگى براى مرگ ، نشانه ى ايمان واقعى و صادقانه است . (فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين )
تفسير آيه : (95) وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ اءَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
ولى آنها هرگز به سبب آنچه از پيش فرستاده اند، آرزوى مرگ نكنند و خداوند به حال ستمگران ، آگاه است .
نكته ها:
O نترسيدن از مرگ ، نشانه ى صدق ويقين است . وقتى مرگ از راه مى رسد شوخى ها، تعارفات و خيالات مى گريزند، تنها انسان مى ماند و اعمال او. در لحظه ى مرگ ، انسان باور مى كند كه متاع دنيا كم است و آخرت بهتر وباقى است . در لحظه مرگ ، انسان باور مى كند كه دنيا غنچه اى است كه براى هيچكس شكفته نمى شود و دوستان دنيوى مگسانند دور شيرينى . انسان اگر به مرتبه يقين برسد، هرچه به مرگ نزديك تر مى شود، احساس قرب ووصول به لقا وديدار الهى مى كند. به همين دليل حضرت على عليه السّلام وقتى ضربه ى شمشير را بر فرق خود احساس كرد فرمود: ((فزت و ربّ الكعبة )) قسم به پروردگار كعبه رستگار شدم . امام حسين عليه السّلام در كربلا هر چه به ظهر عاشورا و زمان شهادت نزديك مى شد، صورتش برافروخته و شكوفاتر مى گرديد، و وقتى در شب آخر از يارانش پرسيدند: مرگ نزد شما چگونه است ؟ جملاتى را در جواب عرضه داشتند كه نشان دهنده ى يقين آنان به حقّانيّت راهشان بود، آنها مرگ را شيرين مى دانستند و حتّى برخى از آنان در همان شب آخر با يكديگر مزاح مى كردند.
پيام ها:
1 ترس از مرگ ، در واقع ترس از كيفر كارهاى خودماست . (بما قدّمت ايديهم )
2 مدّعيان دروغگو و متوقّعان نابجا، ظالمند. (واللّه عليم بالظالمين )
3 خودتان مى دانيد كه چه كرده ايد، خداوند نيز كه از آنها با خبر است ، پس اين همه ادّعا براى چه ؟! (واللّه عليم بالظالمين )
تفسير آيه : (96) وَلَتَجِدَنَّهُمْ اءَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَوةٍ وَمِنَ الَّذِينَ اءَشْرَكُواْ يَوَدُّ اءَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ اءَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ العَذَابِ اءَنْ يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
(اى پيامبر) هر آينه يهود را حريص ترين مردم ، حتّى (حريص تر) از مشركان ، بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت ) خواهى يافت ، (تا آنجا كه ) هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه (اگر) اين عمر طولانى به آنان داده شود، آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بيناست .
پيام ها:
1 عمر طولانى مهم نيست ، قرب به خداوند و بركت عمر ونجات از آتش ، ارزش دارد.(386) (لويعمّر الف سنة وما هو بمزحزحه من العذاب )
2 يهود، حريص ترين و دنياگراترين مردم دنيا هستند. (احرص الناس على حيوة )
3 يهوديان مى خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگى پست باشد. (احرص الناس على حيوة ) (كلمه ((حيوة )) نكره و نشانه ى هر نوع زندگى است .)
4 دروغگو، كم حافظه است . يهوديان از يك سو بهشت را مخصوص خود مى دانند، (لكم الدار الاخرة خالصة ) واز سوى ديگر مى خواهند هميشه در دنيا زنده بمانند. (يعمّر الف سنة )(387)
تفسير آيه : (97) قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيْلَ فإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدىً وَبُشْرى لِلْمُؤ مِنينَ
ترجمه آيه :
(يهود مى گويند: چون فرشته اى كه وحى بر تو نازل مى كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم ، به تو ايمان نمى آوريم ) بگو: هركه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست .) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است ، (قرآنى ) كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند ومايه ى هدايت و بشارت براى مؤ منان است .
نكته ها:
O در شاءن نزول آيه آمده است : وقتى پيامبر اسلام به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهوديان فدك ، نزد پيامبر آمده و سؤ الاتى كردند. حضرت همه ى سؤ الات آنها را جواب داده وهر نشانه اى كه خواستند بيان كردند. آخرين سؤ الشان اين بود كه نام فرشته وحى تو چيست ؟ حضرت فرمودند: جبرئيل . آنها گفتند: اگر ميكائيل بود ما به تو ايمان مى آورديم ، چون جبرئيل ، دستورات مشكلى مثل جهاد مى آورد، ولى دستورات ميكائيل ساده و راحت است !
پيام ها:
1 دامنه ى خيال پردازى و لجاجت انسان تا آنجا گسترده مى شود كه به جهان فرشتگان نيز سرايت مى كند.(388) (عدوّا لجبريل )
2 حمايت ودفاع از پاكانى كه مورد تهمت قرار گيرند، لازم است . (نزّله ...باذن اللّه ) خداوند ضمن محكوم كردن تصورات بنى اسرائيل ، از جبرئيل تجليل كرده كه بدون اذن ما كارى نمى كند ودر رسالت خود، امين ورابط بين ما وپيامبر است .
3 جبرئيل كتابى آورد كه تورات شما را تصديق مى كند، پس چرا با او دشمن هستيد؟! (نزّله ... مصدّقا)
تفسير آيه : (98) مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلّهِ وَمَلَّئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَاييلَ فَإِنَّ اللّ هَ عَدُوُّ لِلكَا فِرِينَ
ترجمه آيه :
هركه دشمن خدا و فرشتگان و پيامبران او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و بداند كه ) خداوند دشمن كافران است .
پيام ها:
1 ايمان و تولّى ، نسبت به همه ى مقدّسات لازم است . (للّه وملائكته ورسله )
2 دشمنى با انبيا واوليا، كفر ودشمنى با خداوند است . (فانّ اللّه عدّوٌ للكافرين )
3 همه فرشتگان ، در يك مرتبه و سطح نيستند. (ملائكته ... جبريل وميكال ) (نام دو فرشته ى مخصوص ؛ جبرئيل و ميكائيل را برده است .)
تفسير آيه : (99) وَلَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إ لَيْكَ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَسِقُونَ
همانا آيات (و نشانه هاى ) روشنى به سوى تو فرستاديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد.
نكته ها:
O انسان با پيروى از هوسها و ارتكاب گناه ، از مدار حقّ خارج شده و به سوى كفر تمايل پيدا مى كند. قرآن مى فرمايد: سرانجام كسانى كه مرتكب گناه مى شوند اگر توبه و جبران نكنند تكذيب و كفر است .(389)
O ابن صوريا كه داستانش در دو آيه قبل آمد، بعد از آنكه پيامبر سؤ الات او را پاسخ داد، بهانه اى نداشت جز اينكه بگويد: چون جبرئيل بر تو وحى مى آورد نه ميكائيل ، ما به تو ايمان نمى آوريم . ولى از آنجا كه جوابش با آيه قبل داده شد، براى اغفال عوام يهود گفت : او دليل روشنى به ما ارائه نكرد. آيه نازل شد كه مبادا بهانه جويى علمايى همچون ابن صوريا تو را ناراحت كند، مردم بدانند كه بنى اسرائيل بهانه مى گيرند وگرنه ما آيات ودلايل روشن ومحكمى فرستاده ايم تا كسى در نبوّت تو ترديدى نداشته باشد وبا اين دلايل ، تنها كسانى كفر مى ورزند كه فاسق باشند و به خاطر هوسها وگناهان زياد، از مدار حقّ بيرون رفته باشند.
پيام ها:
1 در برابر تضعيف ناحقّ، بايد تقويت بجا صورت بگيرد. چون علماى يهود، پيامبر اسلام را به ناحقّ تضعيف كرده و گفتند دليل روشنى ندارد، خداوند آن حضرت را تقويت فرمود. (انزلنا اليك آيات بيّنات )
2 فسق و گناه زمينه ى كفر است . (ما يكفر بها الا الفاسقون )
تفسير آيه : (100) اءَوَكُلَّمَا عَهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه آيه :
و آيا چنين نبود كه هربار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند، جمعى از آنان آن را دور افكندند، حقيقت اين است كه بيشتر آنها ايمان ندارند.(390)
تفسير آيه : (101) وَ لَمَّا جَآءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ كِتَبَ اللّهِ وَرَآءَظُهُورِهِمْ كَاءَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
و هنگامى كه فرستاده اى (چون پيامبر اسلام ) از سوى خدا به سراغشان آمد، كه آنچه را با ايشان است (يعنى تورات ) تصديق مى كند، گروهى از اهل كتاب ، كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويى اصلاً از آن خبر ندارند.
نكته ها:
O علماى يهود، پيش از بعثت پيامبر، مردم را به ظهور و دعوت آن حضرت بشارت مى دادند ونشانه ها ومشخّصات او را بازگو مى كردند. با نشانه هايى كه در نزد دانشمندان يهود بود، آنان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را همچون فرزندان خويش مى شناختند، ولى بعد از بعثت آن حضرت ، در صدد انكار و كتمان آن نشانه ها برآمدند.
پيام ها:
1 در برخورد با مخالفان ، بايد انصاف مراعات شود. در آيه پيشين فرمود: اكثر آنان ايمان نمى آورند، تا حقّ اقلّيّت محفوظ بماند. در اين آيه نيز مى فرمايد: گروهى از آنان چنين اند، تا همه به يك چشم ديده نشوند. (نبذ فريق منهم )
2 علمى كه بدان عمل نشود همانند جهل است . به علمايى كه علم خود را ناديده گرفته و حقايق را كتمان كردند مى فرمايد: (كانّهم لايعلمون )
تفسير آيه : (102) واتَّبَعُوا مَا تَتْلُواْ الْشّيَطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَلَكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَمَرُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِمِنْ اءَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ اءَحَدٍ إِلاَّ بِإِذِنِ اللّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَريهُ مَالَهُ فِى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و (يهود) آنچه (از افسون و سحر كه ) شياطين (از جنّ وانس ) در عصر سليمان مى خواندند، پيروى مى كردند وسليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولكن شياطين ، كفر ورزيدند كه به مردم سحر وجادو مى آموختند و(نيز) از آنچه بر دو فرشته ، هاروت وماروت ، در شهر بابل نازل شده بود (پيروى نمودند. آنها سحر را براى آشنايى به طرز ابطال آن به مردم مى آموختند.) وبه هيچ كس چيزى نمى آموختند، مگر اينكه قبلاً به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم ، (با بكار بستن سحر) كافر نشويد (واز اين تعلميات سوء استفاده نكنيد،) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند (نه اينكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند). ولى هيچگاه بدون خواست خدا، نمى توانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمت هايى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت ، و مسلّماً مى دانستند هركس خريدار اينگونه متاع باشد، بهره اى در آخرت نخواهد داشت وبه راستى خود را به بد چيزى فروختند، اگر مى فهميدند.
نكته ها:
O آنچه از روايات استفاده مى شود آن است كه حضرت سليمان عليه السّلام براى جلوگيرى از انحراف يا سوء استفاده ، دستور داد اوراق ساحران را جمع آورى و نگهدارى كنند. ولى بعد از وفات او گروهى به آن نوشته ها دست يافته و مشغول تعليم و اشاعه سحر(391) در ميان مردم شدند. آنان حتّى معجزات حضرت سليمان را سحر معرّفى كرده و پيامبرى او را منكر شدند. و برخى از بنى اسرائيل نيز به جاى پيروى از تورات به سراغ سحر و جادو رفتند. اين كار چنان شهرت و گسترش يافت كه يهود زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز سليمان را ساحرى زبردست مى دانستند و او را به عنوان پيامبر نمى شناختند!
اين آيه ، گناه و انحراف رها كردن تورات و پيروى از شياطين سحرآموز را بيان مى كند كه يهود به جاى تورات از آنچه شياطين در زمان سليمان بر مردم مى خواندند، پيروى مى كردند. آنان براى توجيه كار خويش ، نسبت سحر به سليمان نيز مى دادند، در حالى كه سليمان مرد خدا بود و كارش معجزه ، و شياطين در جهت مخالف او و كارشان سحر بود.
علاوه بر آنچه گذشت ، يهود از منبع ديگرى نيز به سحر دست يافتند. بدين طريق كه خداوند دو فرشته را به نام ((هاروت )) و ((ماروت )) به صورت انسان در شهر ((بابل ))(392) در ميان مردم قرار داد كه روش ابطال و خنثى سازى سحر و جادو را به آنان بياموزند. امّا براى اينكار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند. چون انسان تا فرمول تركيبى چيزى را نداند، نمى تواند آنرا خنثى نمايد. لذا فرشته ها، ابتدا طريق سحر و سپس طريقه ابطال آن را مى آموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط مى كردند كه از آن سوء استفاده نكنند ومى گفتند: اين كار مايه ى فتنه و آزمايش است ، مبادا در مسير مبارزه و خنثى سازى ، خودتان گرفتار شويد. امّا يهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن براى مقاصد ناشايست بهره بردند و حتّى براى جدايى ميان مرد و همسرش بكار گرفتند.
O قرآن در اينجا نكته اى را يادآور مى شود كه جاى دقت و تاءمل است . مى فرمايد: ساحر با داشتن علمِ سحر، از دايره ى قدرت الهى خارج نيست و بدون اراده ى خدا قادر به انجام كارى نيست و به كسى نمى تواند ضررى برساند، ولى از آنجايى كه خداوند براى هر چيز اثرى قرار داده است ، سحر و جادو نيز مى تواند اثرات سويى داشته باشد كه از آن جمله تاءثير آن بر روابط زناشويى و خانوادگى است .
پيام ها:
1 در حكومت حقّ وزمامدارى حاكم الهى نيز همه ى مردم اصلاح نمى شوند، گروهى كجروى مى كنند. (واتبعوا ماتتلوا الشياطين على ملك سليمان )
2 شياطين ، در حكومت سليمان نيز بيكار نمى نشينند و پى درپى القاى سوء مى كنند. (ما تتلواالشياطين على ملك سليمان )
3 حكومت ، با نبوّت منافات ندارد. برخى انبيا حكومت داشته اند. (ملك سليمان )
4 ساحران براى مقدّس جلوه دادن و توجيه كار خود، سليمان را نيز ساحر معرّفى مى كردند. (وما كفر سليمان )
5 خداوند، از مقام انبيا در برابر تهمت ديگران دفاع مى كند. (و ما كفر سليمان )
6 تعليم وتعلّم واِعمال سحر، در رديف كفر است .(393) (كفروا يُعلّمون النّاس السحر)
7 براى مقابله با علوم مضرّ وعقايد انحرافى ، آگاهى صالحان از آنها لازم است . (ما انزل على الملكين )
8 در مقام تعليم ، معلّم بايد نسبت به كاربردهاى منفى علوم هشدار دهد. (وما يُعلّمان ... حتّى يقولا... فلا تكفر)
9 انسان در بين دو آموزش قرار داد: هم وساوس شيطانى ؛ (يعلّمون الناس السحر) و هم الهامات الهى . (وما يعلّمان )
10 فرشتگان نيز مى توانند معلّم انسان ها شوند. (ما يعلّمان ...حتّى يقولا)
11 گاهى علم ودانش ، وسيله آزمايش است . (انّما نحن فتنة )
12 تفرقه انداختن ميان زن و شوهر، كارى شياطينى ودر حدّ كفراست . (فلا تكفر فيتعلّمون منهما ما يفرّقون به بين المرء...)
13 دانش وآموزش هميشه مفيد نيست ، گاهى مضرّ و زيان آور نيز مى باشد. (يتعلّمون ما يضرّهم و لاينفعهم )
14 سحر وجادو واقعيّت دارد ودر زندگى انسان مؤ ثّر است . (يفرّقون به ...)
15 ساحر دست به كارهايى مى زند، ولى تمام تاءثير و تاءثرات زير نظر خداست . مى توان از طريق پناه بردن به خداوند و استعاذه و توكّل و دعا و صدقه از توطئه ها نجات يافت . (و ماهم بضارين )
16 ساحران شايد به پول و شهرتى برسند، ولى در قيامت بهره اى ندارند. (ماله فى الاخرة من خلاق )
17 كسى كه به سراغ تفرقه اندازى و سحر مى رود، انسانيّت خود را از دست مى دهد. (لبئس ما شروا به انفسهم )
تفسير آيه : (103) وَلَوْاءَنَّهُمْ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِنْدِاللّهِ خَيْرٌ لَّوْكَانُواْ يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و اگر آنها ايمان آورده وپرهيزكار شده بودند، قطعا پاداشى كه نزد خداست براى آنان بهتر بود، اگر آگاهى داشتند.
نكته ها:
O ((تقوى )) تنها به معناى پرهيز از بدى ها نيست ، بلكه به معناى مراقبت و تحفّظ درباره ى خوبى ها نيز هست . مثلاً در جمله ى (اتّقواالنار) به معنى حفاظت و خودنگهدارى از آتش ، و در جمله ى (اتّقواللّه ) به معنى مراقبت درباره ى اوامر و نواهى الهى است . چنانكه در آيه (اتّقوا اللّه و... الارحام ) يعنى نسبت به فاميل و خويشان تحفّظ داشته باش .
O امام صادق عليه السّلام در جواب سؤ ال از تقوى فرمودند: تقوى همچون مراقبت هنگام عبور از منطقه تيغ زار و پرخار و خاشاك است .
پيام ها:
1 ايمان به تنهايى كافى نيست ، تقوى و مراقبت لازم است . (امنوا و اتقوا)
2 پاداش هاى الهى ، محدوديّت ندارد. (لمثوبة ) نكره و نشانه ى بى نهايت است .
3 پاداش هاى الهى ، قطعى است . حرف ((ل )) در (لَمثوبة )
4 پاداش هاى الهى ، از هر چيز بهتر است . به دنبال كلمه ((خير)) چيزى نيامده كه اين نشانه ى برترى مطلق است ، نه نسبى .
تفسير آيه : (104) يَّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَ عِنَا وَقُولُواْ انْظُرْنَا وَاسْمَعُواْ وَ لِلْكَا فِرِينَ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (به پيامبر) نگوييد: ((راعِنا)) مراعاتمان كن ، بلكه بگوييد: ((اُنظرنا)) ما را در نظر بگير، و (اين توصيه را) بشنويد و براى كافران عذاب دردناكى است .
نكته ها:
O برخى از مسلمانان براى اينكه سخنان پيامبر را خوب درك كنند، درخواست مى كردند كه آن حضرت با تاءنّى و رعايت حال آنان سخن بگويد. اين تقاضا را با كلمه (راعنا) مى گفتند. يعنى مراعاتمان كن . ولى چون اين تعبير در عرف يهود، نوعى دشنام تلقى مى شد،(394) آيه نازل شد كه بجاى (راعنا) بگوييد: (انظرنا) تا دشمن سوء استفاده نكند.
O اين اوّلين آيه از آغاز قرآن است كه با خطاب : (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع مى شود. و از اين به بعد بيش از هشتاد مورد وجود دارد كه با همين خطاب آمده است .
پيام ها:
1 توجّه به انعكاس حرف ها داشته باشيد. (لا تقولوا راعنا...) ممكن است افرادى با حسن نيّت سخن بگويند، ولى بايد بازتاب آنرا نيز در نظر داشته باشند.
2 دشمن ، تمام حركات وحتّى كلمات ما را زير نظر دارد واز هر فرصتى كه بتواند مى خواهد بهره برده وضربه بزند. (لا تقولوا راعنا...)
3 اسلام ، به انتخاب واژه هاى مناسب ، بيان سنجيده ونحوه ى طرح و ارائه مطلب توجّه دارد. (وقولوا انظرنا)
4 بايد در سخن گفتن با بزرگان ومعلّم ، ادب در گفتار رعايت شود. (لا تقولوا راعنا و قولوا...)
5 اگر ديگران را سفارش به مراعات ادب مى كنيم ، بايد ابتدا خودمان در سخن با مردم ، رعايت ادب را بكنيم . (يا ايها الذين آمنوا) خطاب محترمانه است .
6 اگر از چيزى نهى مى شود، بايد جايگزين مناسب آن معرّفى شود. (لاتقولوا راعنا وقولوا انظرنا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:30 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (105) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ اءَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِّنْ رَبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَآءُ واللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
ترجمه آيه :
كافران از اهل كتاب ومشركان ، دوست ندارند كه هيچ خير ونيكى از طرف پروردگارتان بر شما نازل شود. در حالى كه خداوند، رحمت خود را به هر كه بخواهد اختصاص مى دهد، و خداوند صاحب فضل بزرگ است .
نكته ها:
O اين آيه ، پرده از كينه توزى و عداوت مشركان و كفّار از يهود و نصارى ، نسبت به مؤ منان برمى دارد. آنان حاضر نيستند، ببينند كه مسلمانان صاحب پيامبرى بزرگ و كتابى آسمانى هستند و مى خواهند نداى توحيد را به تمام جهان رسانده و با تمام تبعيضات نژادى و اقليمى و با تمام خرافاتِ مشركان و تحريفاتِ اهل كتاب مبارزه كنند و مانع عوام فريبى بزرگان آنان شوند. خداوند در اين آيه مى فرمايد: لطف و رحمت خداوند طبق اراده ى او به هر كسى كه بخواهد اختصاص مى يابد و كارى به ميل اين و آن ندارد كه آنها دوست داشته باشند يا نه !
پيام ها:
1 اراده ى قلبى و روحيّه باطنى دشمن را بشناسيد و هرگز به آنان تمايل پيدا نكنيد.(395) (ما يودّ...)
2 خيررسانى ، از شئون ربوبيّت است . (خير من ربكم )
3 توكّل به خدا كنيد و از كينه و حسادت دشمن نهراسيد. (واللّه يختص )
4 حسادت حسود، هيچ اثرى در اراده ى لطف خداوند ندارد. (من يشاء)
5 فضل و رحمت و هدايت خداوند، شامل همه ى اقوام و ملل مى شود و اختصاصى به بنى اسرائيل وگروه خاصّى ندارد. (من يشاء واللّه ذو الفضل العظيم )
تفسير آيه : (106) مَا نَنْسَخْ مِنْ ءَايَةٍ اءَوْ نُنْسِهَا نَاءْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَآ اءَوْ مِثْلِهَا اءَلَمْ تَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍ قَدِيْرٌ
ترجمه آيه :
هر (حكم و) آيه اى را نسخ كنيم ويا (نزول ) آنرا به تاءخير اندازيم ، بهتر از آن ، يا همانند آنرا مى آوريم ، آيا نمى دانى كه خدا بر هر چيزى قادر است ؟
نكته ها:
O كلمه ((ننسها)) از مصدر ((انساء)) به معناى تاءخير انداختن يا حذف كردن است . بدين معنا كه نزول آيه به تاءخير افتد و پس از مدّتى نازل شود.
O اين آيه در مقام پاسخ به تبليغات سوء يهود است . آنان سؤ ال مى كردند چرا در اسلام برخى قوانين تغيير پيدا مى كند؟ چرا قبله از بيت المقدّس به كعبه تغيير يافت ؟ اگر اوّلى درست بود پس دستور دوّم چيست ؟ و اگر دستور دوّم درست است پس اعمال قبلى شما باطل است .
قرآن به اين ايرادها پاسخ مى گويد: ما هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم يا آنرا به تاءخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم . آنان از اهداف و آثار تربيتى ، اجتماعى و سياسى احكام غافل هستند. همانگونه كه پزشك براى بيمار در يك مرحله دارويى تجويز مى كند، ولى وقتى حال مريض كمى بهبود يافت ، برنامه دارويى و درمان او را تغيير مى دهد. يا معلّم با پيشرفت درس دانش آموز، برنامه درسى او را تغيير مى دهد، خداوند نيز در زمان ها و شرايط مختلف و متفاوت ، برنامه هاى تكاملى بشر را تغيير مى دهد.
O يكى از مصاديق آيه ، استمرار امامت در جامعه و جانشينى هر امام به جاى امام قبلى است ، چنانكه در حديثى ذيل اين آيه مى خوانيم : هر امامى از دنيا مى رود، امام ديگر جانشين او مى شود.(396)
پيام ها:
1 انسان همراه با نيازهاى فطرى و ثابت خويش ، گاهى در شرايط خاصّ اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و نظامى نيز قرار مى گيرد. در اين موارد در كنار قوانين و مقررات واحكام ثابت ، بايد دستورالعمل هاى متغير داشته باشد كه از طريق نسخ يا فرمان پيامبر وجانشينان او به مردم ابلاغ شود. (ماننسخ من آية )
2 تغيير احكام ، دليل بر شكست طرح قبلى نيست ، بلكه نشانه ى توجّه به مسائل جديد وتغييرى حكيمانه است . همانند تغيير كتاب ومعلّم . (ماننسخ من آية ... ناءت بخير منها...)
3 در ظاهر دستورها متغير وانبيا متعدّدند، ولى لطف خدا همواره يكسان است . (مثلها)
4 جعل احكام و همچنين تغيير و تاءخير آنها، بدست خداست . (ننسخ ، ننسها)
5 همواره بايد بهتر جايگزين شود، نه پست تر. (ناءت بخير منها)
6 اسلام هرگز بن بست ندارد. بعضى از قوانين ، قابل تغيير است . (ننسخ ، ننسها)
7 تغيير قانون ، علاوه بر زمينه هاى گوناگون وپيدا شدن مصالح جديد، نياز به قدرت دارد. (ننسخ ... ان اللّه على كل شى قدير)
تفسير آيه : (107) اءَلَمْ تَعْلَم اءَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوتِ وَالاَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِير
ترجمه آيه :
آيا ندانستى كه حكومت آسمان ها و زمين از آن خداست ؟ (و او حقّ دارد هرگونه تغيير و تبديلى را به مقتضاى حكمت و حاكميّت خود، در قوانين و احكام بوجود آورد.) و جز خدا براى شما هيچ ياور و سرپرستى نيست .
نكته ها:
O آنان كه درباره ى تغيير بعضى احكام و دستورات اعتراض و ايراد مى كنند، توجهّ به حاكميّت مطلق خداوند ندارند. حاكميّت خداوند دايمى وذاتى وعمومى است ، ولى غير خدا، حاكميّت و حكومتش محدود، موقّتى ، قراردادى و غير ذاتى است . بنى اسرائيل از حاكميّت الهى چنين تصوّر نادرستى داشته و خدا را نسبت به اِعمال حاكميّت ، دست بسته مى دانسته ومى گفتند: (يداللّه مغلولة )(397)، در حالى كه دست خداوند در آفرينش و خلقت و همچنين در وضع و جعل قوانين و تغيير و تحول آنها باز است .(398) (بل يداه مبسوطتان )
پيام ها:
1 حقّ حاكميتِ هميشگى ومطلقِ آسمان ها وزمين ، مخصوص خداوند است . (له ملك السموات والارض )
2 تغيير قوانين ، مخصوص خداوندى است كه حاكميّت آسمان ها وزمين را دارد. لذا شائبه ى هيچ هوس يا ترسى در اين تغييرها نيست . (ماننسخ ... له ملك السموات ...)
3 راضى كردن ديگران كه بهانه گير و لجوج هستند، براى شما ارزش نباشد، چون غير از خداوند كسى شما را ياورى و سرپرستى نخواهد كرد. (ما لكم من دون اللّه ...)
تفسير آيه : (108) اءَمْ تُرِيدُونَ اءَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الكُفْرَ بِالا يمَنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ الْسَّبِيلِ
ترجمه آيه :
آيا بنا داريد از پيامبرتان سؤ الات و درخواست هايى (نابجا) بكنيد، آنگونه كه پيش از اين ، موسى (از طرف بنى اسرائيل ) مورد سؤ ال قرار گرفت ، و هر كس (با اين بهانه جويى ها از ايمان سرباز زند و) كفر را با ايمان مبادله كند، پس قطعاً از راه مستقيم گمراه شده است .
نكته ها:
O با توجّه به خود آيه و آنچه از شاءن نزول ها برمى آيد، برخى از مسلمانان ضعيف الايمان و بعضى از مشركان ، از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله تقاضاهاى نامربوط و غير منطقى داشتند، مثلاً تقاضا مى كردند براى ما نامه اى از سوى خداوند بياور! و يا نهرهايى را براى ما جارى ساز. و برخى ديگر همانند بنى اسرائيل مى گفتند: خداوند را آشكارا به ما نشان بده تا با چشم او را ببينيم و به او ايمان بياوريم !
O آوردن معجزه و اتمام حجّت ، براى صدق دعوت پيامبر لازم است ، ولى انجام دادن هر درخواستى ، طبق هوس و ميل هر فردى كه از راه مى رسد، درست نيست . يك مهندس يا نقاش براى اثبات مهارت خويش ، چند نمونه كار ارائه مى دهد، ولى ضرورت ندارد براى هر كسى خانه اى بسازد يا تابلويى بكشد!
O بازگويى مشكلات و تاريخ انبيا، براى دلدارى دادن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است ، كه اگر افرادى از تو سؤ ال و درخواست نامعقول دارند، از انبياى پيشين نيز از همين قبيل درخواست ها مى كردند.
پيام ها:
1 از سؤ الات ودرخواست هاى بى جا بپرهيزيد كه گاهى زمينه ساز كفر است . (ام تريدون ان تسئلوا... و من يتبدل الكفر)
2 خطراتى كه پيروان ديگر اديان را تهديد كرده ، مسلمانان را نيز تهديد مى كند. (تسئلوا رسولكم كما سئل موسى )
3 از عاقبت و سرانجام ديگران ، عبرت بگيريد. (كما سئل موسى )
تفسير آيه : (109) وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِّنْ بَعْدِ إ يمَنِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِنْدِ اءَنْفُسِهِمْ مِّنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فاَعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتَّى يَاءْتِيَ اللّهُ بِاءَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍقَدِيرٌ
ترجمه آيه :
بسيارى از اهل كتاب (نه تنها خودشان ايمان نمى آورند، بلكه ) از روى حسدى كه در درونشان هست ، دوست دارند شما را بعد از ايمانتان به كفر بازگردانند، با اينكه حقّ (بودن اسلام و قرآن ،) براى آنان روشن شده است ، ولى شما (در برابر حسادتى كه مى ورزند، آنها را) عفو كنيد و درگذريد تاخداوند فرمان خويش بفرستد، همانا خداوند بر هر كارى تواناست .
نكته ها:
O ((عفو)) يعنى بخشيدنِ خلاف ، ((صَفح )) يعنى ناديده گرفتنِ خلاف .
O دشمن كه در دل آرزوى كفر شما را دارد، در عمل از هيچ توطئه و نقشه اى خوددارى نخواهد كرد. روشهاى اقدام آنها همان طرح سؤ الات بى جا، وسوسه ها، القاى شبهات و... مى باشد كه بايد نسبت بدانها هشيار بود.
پيام ها:
1 نسبت به روحيّات وبرنامه هاى دشمنان خود، مواظب باشيد. (ودَّ... يرُدّونكم )
2 در برخورد با دشمن نيز بايد انصاف داشت . (ودّ كثير) (آيه مى فرمايد: بسيارى از اهل كتاب چنين هستند، نه همه ى آنان .)
3 شعله ى حسادت ، چنان خطرناك است كه بعد از علم و آگاهى نيز فرو نمى نشيند. (حسدا... من بعد ما تبين لهم الحقّ)
4 شما با ايمان آوردن به اسلام ، عظمت و عزّتى مى يابيد كه دشمنان به شما رشك و حسد مى ورزند و مى خواهند شما به جهل ، شرك و تفرقه ى زمان جاهليّت برگرديد. (ودّ كثير... لو يردّونكم )
5 با مخالفان نبايد فوراً به خشونت برخورد كرد، گاهى لازم است حتّى با علم به كينه و حسادت آنها، با ايشان مدارا نمود. (فاعفوا)
6 فرمان عفو دشمن ، به صورت موقّت و تا زمانى است كه مسلمانان دلسرد و دشمنان جسور نشوند. (فاعفوا و اصفحوا حتّى )
7 عفو، نشان ضعف نيست . خداوند بر انجام هر كارى تواناست و امروز نيز مى تواند شما را بر دشمنان غالب گرداند. (انّ اللّه ... قدير)
تفسير آيه : (110) وَاءَقِيمُواْ الْصَّلوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لاَنْفُسِكُمْ مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
ترجمه آيه :
و نماز را برپا داريد و زكات را پرداخت نماييد و هر خيرى كه براى خود از پيش مى فرستيد، آنرا نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت ، همانا خداوند به اعمال شما بيناست .
نكته ها:
O بعد از اوّلين خطاب در آيه 104؛ (يا ايها الذين آمنوا)، اين آيه حامل سومين دستور براى مسلمانان است .
در دستور اوّل ؛ خداوند رعايت ادب در گفتگو با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را يادآور شد تا در سخن گفتن مواظب باشند بهانه و دستاويزى براى تمسخر به دست دشمنان و مخالفان ندهند. (لاتقولوا راعنا و قولوا اُنظرنا)
دستور دوّم ؛ عفو و اغماض از كينه و حسادت اهل كتاب تا زمان صدور دستور جديد بود. (فاعفوا و اصفحوا)
دستور سوّم ؛ اقامه نماز و پرداخت زكات است . در زمانى كه مسلمانان در تيررس انواع كينه و حسادت ها بودند و ماءمور به عفو و اغماض شده اند، لازم است رابطه ى خودشان را با خداوند از طريق اقامه نماز، و پيوند با محرومان جامعه را از طريق زكات ، تقويت نمايند.
پيام ها:
1 معمولاً دستور به نماز همراه با زكات در قرآن آمده است . يعنى ياد خدا بايد همراه با توجّه به خلق خدا باشد. (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
2 اعمال انسان ، قبل از خود انسان وارد عرصه قيامت مى شود. (تقدّموا لانفسكم )
3 مقدار كار خير مهم نيست ، هركس به هر مقدار مى تواند بايد انجام دهد. (من خير)
4 كارهاى خير، براى قيامت محفوظ مى ماند. (تجدوه )
5 ايمان به نظارت الهى وپاداش در قيامت ، قوى ترين انگيزه عمل صالح مى باشد. (ما تقدموا... تجدوه عند اللّه انّ اللّه بما تعملون بصير)
تفسير آيه : (111) وَقَالُواْ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كَانَ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تِلْكَ اءَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
وگفتند: هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اينها آرزوهاى آنهاست ، بگو: اگر راستگوييد، دليل خود را (بر اين موضوع ) بياوريد.
پيام ها:
1 غرور دينى ، باعث شد تا يهود ونصارى خود را نژاد برتر و بهشت را در انحصار خود بدانند. (الاّ مَن كان هودا او نصارى )
2 امتيازطلبى وخودبرتربينى ، آرزويى خام وخيالى واهى است . (تلك امانيّهم )
3 ادّعاى بدون دليل محكوم است . (قل هاتوا برهانكم )
4 هرگونه عقيده اى بايد بر اساس دليل باشد. (قالوا... قل هاتوا برهانكم ) قرآن ، مطالب خود را با دليل بيان كرده است و از مخالفان نيز تقاضاى دليل مى كند.
تفسير آيه : (112) بَلَى مَنْ اءَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اءَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
آرى ، كسى كه با اخلاص به خدا روى آورد و نيكوكار باشد، پس پاداش او نزد پروردگار اوست ، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.
نكته ها:
O آيه علّت ورود در بهشت را، تسليم فرمان خدا و نيكوكار بودن مى داند. يعنى بهشت به ادّعا وشعار به كسى داده نمى شود، بلكه ايمان و عمل صالح لازم است .
پيام ها:
1 براى ورود به بهشت ، به جاى خيال و آرزو، هم تسليم خدا بودن و ايمان درونى لازم است و هم عمل صالح بيرونى . (اسلم وجهه لله و هومحسن )
2 نيكوكارى بايد سيره ى انسان باشد، نه به صورت موسمى وفصلى . (هو محسن )
3 پاداش دادن ، از شئون ربوبيّت است . (اجره عند ربه )
4 هر كس خالصانه روى به خدا آورد، هم بهره كامل دارد؛ (فله اجره عند ربه ) و هم از هر نوع دلهره بيمه خواهد بود. (لا خوف عليهم )
تفسير آيه : (113) وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَرَى عَلَى شَى ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَي ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَبَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَيَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَالْقِيَمةِ فِيَما كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
و يهوديان گفتند: مسيحيان بر حقّ نيستند، و مسيحيان گفتند: يهوديان بر حقّ نيستند، در حالى كه (هر دو گروه ) آنان ، كتاب آسمانى را مى خوانند! همچنين افراد نادان ديگر (همچون مشركان كه خبر از كتاب ندارند)، همانند سخن آنها را گفتند. پس خداوند در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند، در بين آنان داورى خواهد نمود.
نكته ها:
O اين آيه ترسيمى مجدّدى از سيماى متعصّبِ اهل كتاب است كه هرگروه در صدد نفى گروه ديگر است . يهوديان ، مسيحيان را بر باطل و بى موقعيّت در پيشگاه خداوند معرّفى مى كنند و در مقابل ، مسيحيان نيز يهود را بى منزلت در نزد خداوند مى دانند. اينگونه برخوردها، از روحيّه ى متعصّب آنها سرچشمه مى گيرد، در حالى كه اگر به كتاب آسمانى خود توجّه كنند، از اين برخوردها دست بر مى دارند. سپس مى فرمايد: مشركان و بت پرستان نيز با آنكه كتاب آسمانى ندارند، همان سخن ها را مى گويند. يعنى صاحبان عقايد باطل همديگر را نفى مى كنند، ولى همه ى اين اختلافات در روز قيامت ، با داورى خداوند متعال پايان مى پذيرد و آنها حقّ را مشاهده مى كنند.
پيام ها:
1 تعصّب بى جا و انحصارطلبى بى دليل ، ممنوع است . تحقير و ناديده گرفتن ديگران ، نشانه ى استبداد و خودمحورى است .(399) (ليست النصارى على شى ء... ليست اليهود على شى ء)
2 اگر تعصّب و خودخواهى باشد، علم هم نمى تواند هدايت كند. اهل كتاب قادر به تلاوت آن بودند ولى به خاطر داشتن روحيّه ى انحصارطلبى تلاوت ها كارساز نبود. (وهم يتلون الكتاب )
3 در فضاى آميخته به تعصّب ، عالم و جاهل همانند هم فكر مى كنند. مشركان جاهل همان حرفى را مى زدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل مى گفتند. (كذلك قال الذين لا يعلمون )
تفسير آيه : (114) وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ مَّنَعَ مَسَجِدَ اللّهِ اءَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فى خَرَابِهَا اُؤ لَئِكَ مَا كَانَ لَهُمُ اءَنْ يَدْخُلُوهَآ إ لاَّ خَآئِفِينَ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه آيه :
كيست ستمكارتر از آنكه نگذاشت نام خدا در مساجد الهى برده شود و سعى در خرابى آنها داشت ؟ آنان جز با ترس و خوف ، حقّ ورود به مساجد را ندارند. بهره ى آنان در دنيا، رسوايى و خوارى و در آخرت عذاب بزرگ است .
نكته ها:
O بنابر آنچه از شاءن نزول ها و برخى روايات بدست مى آيد، آيه درباره ى كسانى نازل شده است كه درصدد تخريب مساجد برآمده بودند. در طول تاريخ ، تخريب مساجد ويا جلوگيرى از رونق آنان بارها به دست افراد منحرف و طاغوت ها صورت گرفته است . از تخريب بيت المقدّس و آتش زدن تورات بدست مسيحيان به رهبرى شخصى به نام ((فطلوس )) گرفته ، تا ممانعت قريش از ورود مسلمانان به مسجدالحرام ، نشانه اى از همين تلاش ها است .
امروز نيز از يك سو شاهد تخريب مساجد باقيمانده از صدر اسلام در كنار قبور ائمه بقيع عليهم السّلام به عنوان مبارزه با شرك هستيم و از طرف ديگر ويرانى مساجد تاريخى ، همانند مسجد بابرى در هند را كه نشانگر قدمت مسلمانان در شبه قارّه است ، به چشم مى بينيم . اينها همه حكايت از روحيّه ى كفرآلود طاغوت ها و جاهلانى دارد كه از ياد ونام خداوند كه در مراكز توحيد طنين انداز مى شود، وحشت دارند.
O اين آيه به والدين و بزرگانى كه از رفتن فرزندانشان به مساجد ممانعت به عمل مى آورند، هشدار مى دهد.
O اگر خرابى مسجد ظلم باشد پس آباد كردن مسجد، اَنفع كارها مى باشد.(400)
پيام ها:
1 ظلم فرهنگى ، بزرگترين ظلم هاست . (و من اظلم ) (در قرآن ((اظلم ))، به افترا بر خدا و بستن خانه خدا گفته شده كه هر دو جنبه فرهنگى دارد.)
2 خرابى مسجد تنها با بيل و كلنگ نيست ، بلكه هر برنامه اى كه از رونق مسجد بكاهد، تلاش در خرابى آن است . (منع مساجد اللّه )
3 مساجدى مورد قبول هستند كه در آنها ياد خدا زنده شود. مطالب خداپسند و احكام خدا بازگو شود. (يذكر فيه اسمه )
4 دشمن از در و ديوار مسجد نمى ترسد، ترس او از زنده شدن نام خدا و بيدارى مسلمانان است . (ان يذكر فيها اسمه )
5 مساجد سنگر مبارزه اند، لذا دشمن سعى در خرابى آنها دارد. (سعى فى خرابها)
6 مسجد بايد پر رونق و پر محتوى وهمانند سنگر فرماندهى نظامى باشد. همچنان كه جاسوس از رخنه به مراكز نظامى در وحشت و اضطراب است ، بايد مخالفان و دشمنان نيز از نفوذ و ورود به مساجد، در ترس ونگرانى باشند. (ما كان لهم ان يدخلوها الاّ خائفين )
7 كسانى كه با مقدّسات دينى به مبارزه برمى خيزند، علاوه بر قهرالهى در قيامت ، گرفتار ذلّت وخوارى دنيا نيز مى شوند.(401) (سعى فى خرابها... لهم فى الدنيا خزى )
تفسير آيه : (115) وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَاءَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَسِعٌ عَليمٌ
ترجمه آيه :
مشرق و مغرب از آن خداست ، پس به هر سو روكنيد، آنجا روى خداست ، همانا خداوند (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست .
نكته ها:
O يهود بعد از تغيير قبله ى مسلمانان از بيت المقدّس به كعبه ، ايجاد سؤ ال و يا القاء شبهه مى كردند كه به چه دليلى قبله تغيير يافته است . هرچند در آيات قبل (402) به اجمال و سربسته ، خداوند پاسخ اينگونه اعتراضات را بيان فرمود، ولى اين آيه نيز بر اين حقيقت تكيه مى كند كه مشرق و مغرب از آن خداست و به هرسو رو كنيد، خدا آنجاست . اگر كعبه نيز به عنوان قبله قرار داده شده است ، براى تجلّى وحدت مسلمانان و تجديد خاطرات ايثارگرى و شرك ستيزى ابراهيم عليه السّلام است . و بدين خاطر داراى قداست و احترام مى باشد.
O چنانكه در رساله هاى احكام مراجع آمده است ، در نمازهاى مستحبى ، قبله شرط نيست و حتّى مى توان در حال راه رفتن يا سواره بجا آورد. برخى روايات نيز در ذيل اين آيه ، به اين مطلب اشاره نموده اند.(403)
O اگر به فرموده آيه ى قبل ، گروهى در خرابى مسجد تلاش كردند، شما از پاى ننشينيد كه توجّه به خدا در انحصار جهتى خاصّ نيست .
O جهت قبله به شرق يا غرب باشد، موضوعى تربيتى و سياسى است ، اصل و مقصود، ياد خدا و ارتباط با او مى باشد. قرآن در ستايش گروهى از بندگان مى فرمايد: (يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم )(404) آنان خدارا به حال ايستاده و نشسته و خوابيده ياد مى كنند. و يا در پاسخ هياهويى كه براى تغيير قبله درست شد، مى فرمايد: (ليس البر ان تولّوا وجوهكم قِبل المشرق والمغرب ولكنّ البرّ من آمن باللّه )(405) يعنى : اى مردم ! نيكى اين نيست كه رو به سوى شرق يا غرب در حال عبادت بكنيد، بلكه نيكى در ايمان واقعى شما به خدا و انجام كارهاى خداپسندانه است .
O هرچند در آيه قبل ، از بزرگترين ظلم يعنى تخريب مساجد يا منع از مساجد، سخن به ميان آمد و يا اينكه در جاى ديگر مى فرمايد: اگر جهاد نبود صوامع و بيع و مساجد ويران مى شدند.(406) ولى آيه بشارت به اين است كه مبادا ماءيوس شويد و يا احساس نااميدى و بى پناهى بكنيد، تمام جهان ، محل عبادت و همه جاى هستى قبله گاه است .
پيام ها:
1 هركارى كه به فرمان خداوند بوده و رنگ الهى داشته باشد، وجه اللّه و عبادت است . (اينما تولّوا فثَمّ وجه اللّه )
2 خداوند در همه جا حاضر و بر هر چيز ناظر است . (انّ اللّه واسع عليم )
تفسير آيه : (116) وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ لَّهُ مَا فِى السَّموتِ وَ الاَرْضِ كُلُّ لَّهُ قَنِتُونَ
ترجمه آيه :
و (برخى از اهل كتاب و مشركان ) گفتند: خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است . منزّه است او، بلكه آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست و همه در برابر او فرمان برند.
نكته ها:
O اهل كتاب و مشركان ، هركدام به نوعى براى خداوند فرزندى مى پنداشتند؛ يهود مى گفت : عُزَير فرزند خداست .(407) نصارى نيز حضرت عيسى را فرزند خدا معرّفى مى كردند(408) و مشركان ، فرشتگان را فرزندان خدا مى دانستند.(409) اين آيه ردّى است بر اين توهّم غلط ونابجا، وذات خداوند را از چنين نسبتى منزّه مى داند.
O خدا را با خود مقايسه نكنيم . اگر انسان نياز به فرزند دارد بخاطر موارد ذيل است :
1 عمرش محدود است و ميل به بقاى خويش و نسل خويش دارد.
2 قدرتش محدود است و نيازمند معاون و كمك كننده است .
3 نيازمند محبّت و عاطفه است و لازم است مونسى داشته باشد.
ولى خداوند از همه ى اين كمبودها و نيازها منزّه است ، بلكه هرچه در آسمان ها و زمين است ، همه در برابر او متواضعند.
پيام ها:
1 خدايى كه همه آسمان ها و زمين در برابر او تسليم هستند، چه كمبودى دارد تا از طريق فرزند گرفتن آنرا جبران كند؟! (بل له ما فى السموات )
2 خشوع وتواضع ، در برابر كسى سزاوار است كه تمام هستى از آن اوست ، نه بت ها و طاغوت هايى كه از آفريدن حتّى يك مگس نيز عاجزند و قدرت نفع و ضررى ندارند. (كلّ له قانتون )
تفسير آيه : (117) بَدِيعُ السَّمَواتِ وَالاَرْضِ وَإِذَا قَضىَّ اءَمْراً فإِنّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
ترجمه آيه :
پديد آورنده آسمان ها وزمين اوست وهنگامى كه فرمان (وجود) چيزى را صادر كند، فقط مى گويد: باش ! پس (فوراً) موجود مى شود.
نكته ها:
O او نه تنها مالك همه ى موجودات است ، بلكه خالق آنهاست ، آن هم بطور بديع و بدون نقشه قبلى . پس او چه نيازى به فرزند دارد؟! هرگاه وجود چيزى را اراده كند، به او مى گويد: باش ! وفوراً خلق مى شود. به تعبير حضرت رضاعليه السّلام : خداوند در كار خويش حتّى نيازمند گفتن كلمه ((كُن )) نيست ، اراده ى او همان وآفريدن همان .(410)
O در اين چند آيه ، با قدرت الهى آشنا شديم : (للّه المشرق والمغرب ) مشرق و مغرب براى اوست . (له مافى السّموات والارض ) آسمان ها وزمين براى اوست . (كلٌ له قانتون ) همه براى او متواضع وفرمان بردار هستند. (بديع السموات والارض ) پديد آورنده آسمان ها وزمين اوست . (كن فيكون ) به فرمان او هر چيز موجود مى شود.
O همچنان كه خداوند در يك آن مى آفريند، در مقام قهّاريّت نيز مى تواند در يك آن همه چيز را از بين ببرد. چنانكه در آيه 19 سوره ابراهيم فرموده : (ان يشاء يذهبكم و ياءت بخلق جديد) ايمان به چنين قدرتى ، كه وجود و عدم همه چيز بدست اوست ، به انسان توانايى فوق العاده مى دهد و او را از ياءس و نااميدى باز مى دارد.
پيام ها:
1 آفرينش خداوند، همواره بديع وابتكارى است . (بديع )
2 خداوند مى تواند در يك لحظه همه هستى را بيافريند؛ (كن فيكون ) هرچند حكمتش اقتضا مى كند كه سلسله علل در كار باشد وبه تدريج خلق شوند.
تفسير آيه : (118) وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ اءَوْ تَاءتِينَا آيَةٌ كَذَ لِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه نمى دانند، گفتند: چرا خدا با خود ما سخن نمى گويد؟ يا آيه و نشانه اى بر خود ما نمى آيد؟ همچنين گروهى كه قبل از آنان بودند مثل گفته آنان را گفتند، دلها (وافكار)شان مشابه است ، ولى ما (به اندازه ى كافى ) آيات ونشانه ها را براى اهل يقين (وحقيقت جويان ) روشن ساخته ايم .
نكته ها:
O باز هم تقاضاى نابجا از سوى گروه ديگرى از كفّار! افراد ناآگاه ، در برابر دعوت رسول خداصلّى اللّه عليه و آله چنين مى گويند: چرا خداوند مستقيماً با خود ما سخن نمى گويد؟ چرا بر خود ما آيه نازل نمى شود؟!
قرآن براى جلوگيرى از اثرات سوء احتمالى اينگونه سخن هاى ياوه وبى جا بر ساير مسلمانان و دلدارى به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، سؤ ال و خواست آنها را خيلى عادّى تلقّى مى كند كه اين سؤ الات حرف تازه اى نيست و كفارِ قبل از اينها نيز از انبياى پيشين چنين توقّعات نابجا را داشته اند. سپس مى فرمايد: طرز تفكّر هر دو گروه به يكديگر شباهت دارد، ولى ما براى اينگونه درخواست ها اعتبار و ارزشى قائل نيستيم . چرا كه آيات خودمان را به قدر كفايت براى طالبان حقيقت بيان كرده ايم .
O توقّعات نابجا، يا به خاطر روحيّه استكبار و خودبرتربينى است و يا به خاطر جهل و نادانى . آنكه جاهل است ، نمى داند نزول فرشته وحى بر هر دلى ممكن نيست و حكيم ، شربت زلال و گوارا را در هر ظرفى نمى ريزد. در قرآن مى خوانيم : اگر پاكدل و درست كردار بوديد، فرقان و قوه تميز به شما مى داديم .(411)
پيام ها:
1 اصالت به تلاش و لياقت است ، نه تقاضا و توقّع . گروهى هستند كه به جاى تلاش و بروز لياقت ، هميشه توقّعات نابجاى خود را مطرح مى كنند. (لولا يكلّمنا اللّه )
2 سنّت خداوند اتمام حجّت و بيان دليل است ، نه پاسخگويى به خواسته ها وتمايلات نفسانى هر كس . (قد بيّنا الايات )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (119) إِنَّآ اءَرْسَلْنَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلاَ تُسْئَلُ عَنْ اءَصْحَبِ الْجَحِيمِ
ترجمه آيه :
(اى رسول !) ما ترا به حقّ فرستاديم تا بشارتگر و بيم دهنده باشى و تو مسئول (گمراه شدن ) دوزخيان (و جهنّم رفتن آنان ) نيستى .
نكته ها:
O اى رسول گرامى ! به توقّعات نابجاى كفّار توجّه نكن . آنان هركدام توقّع دارند اوراق متعدّدى از آيات برايشان نازل شود؛ (بل يريد كلّ امرء منهم ان يؤ تى صحفاً منشّرةً)(412) در حالى كه ما ترا همراه منطق حقّ براى مردم فرستاده ايم تا از طريق بشارت وانذار، آنان را نسبت به سعادت خودشان آشنا كنى . اگر گروهى بهانه جويى كرده و از پذيرش حقّ سرباز زدند و توقّع داشتند كه بر آنان وحى نازل شود، تو مسئول دوزخِ آنان نيستى ، تو فقط عهده دار بشارت و انذارى ، و مسئول نتيجه و قبول يا ردّ مردم نيستى .
O بشارت و انذار، نشانه ى اختيار انسان است . در قرآن مكرر اين معنا آمده است كه آنچه بر خداوند است ، فرستادن پيامبرى معصوم با منطق حقّ همراه با بشارت و انذار است . حال مردم خودشان هستند كه آزادانه يا راه حقّ را مى پذيرند و يا سرسختانه لجاجت مى كنند.
پيام ها:
1 در برابر هر تضعيف روحيّه اى از طرف دشمن ، نياز به تقويت و تسليت و تسكين روحى از طرف خدا است . (ارسلناك بالحقّ) (در آيه قبل بهانه هاى كفّار نقل شد، در اين آيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با كلمه ((بالحقّ)) تاءييد وتقويت مى شود.)
2 بشارت وتهديد، همچون دو كفّه ترازو بايد در حال تعادل باشد، وگرنه موجب غرور يا ياءس مى شود. (بشيرا ونذيرا)
تفسير آيه : (120) وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودَ وَلاَ النَّصَرى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إ نَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الهُدَى وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ اءَهْوَآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِيّ وَلاَ نَصِيرٍ
ترجمه آيه :
(اى پيامبر!) هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (آنكه تسليم خواسته آنان شوى و) از آئين آنان پيروى كنى . بگو: هدايت تنها هدايت الهى است ، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى ، بعد از آنكه علم (وحى الهى )نزد تو آمد، هيچ سرور و ياورى از ناحيه خداوند براى تو نخواهد بود.
نكته ها:
O بعد از تغيير قبله ، ناراحتى يهود از مسلمانان بيشتر شد و احياناً بعضى از مسلمان ها نيز تمايل داشتند قبله همان بيت المقدّس باشد تا بتوانند با يهود در الفت ودوستى زندگى كنند، غافل از اينكه رضايت اهل كتاب با حفظ آن حاصل نمى شد و انتظار آنان ، پيروى از تمام آيين آنها و نه فقط قبله آنان بود.
O اين آيه در عين اينكه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است ، خطاب به همه مسلمانان در طول تاريخ نيز هست كه هرگز يهود و نصارى از شما راضى نخواهند شد، مگر آنكه تسليم بى چون وچراى آنان شويد و از اصول و ارزشهاى الهى كناره بگيريد. ولى شما مسلمان ها بايد با قاطعيّت دست رد به سينه نامحرم بزنيد و بدانيد تنها راه سعادت ، راه وحى است نه پيروى از تمايلات اين و آن .
پيام ها:
1 دشمن ، به كم راضى نيست . فقط با سقوط كامل و محو مكتب و متلاشى شدن اهداف شما راضى مى شود. (لن ترضى عنك ...)
2 اگر مسلمانان مشاهده كردند كه كفّار از دين آنان راضى هستند، بايد در ديندارى خود ترديد نمايند. ديندارى كافرپسند، همان كفر است . (لن ترضى ... حتّى تتّبع ملّتهم )
3 جز وحى و هدايت الهى ، همه راه ها انحرافى است . (قل ان هدى اللّه هوالهدى )
4 مسئوليّت عالم ، بيشتر از جاهل است . (بعد الذى جائك من العلم )
5 رابطه با اهل كتاب نبايد به قيمت صرف نظر كردن از اصول تمام شود. جذب ديگران آرى ، ولى عقب نشينى از اصول هرگز. (لئن اتّبعت اهوائهم ...)
6 پيروى از تمايلات و هوسهاى مردم ، منجر به قطع الطاف الهى مى شود. يا لطف خدا، يا هوسهاى مردم . (ما لك من اللّه من ولىّ ولانصير)
تفسير آيه : (121) الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ اءُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَاءُولئِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه به آنها كتاب آسمانى داده ايم وآنرا چنان كه سزاوارِ تلاوت است تلاوت مى كنند، آنان به آن (قرآن يا پيامبر) ايمان مى آورند و كسانى كه به آن كافر شوند، آنان همان زيانكارانند.
نكته ها:
O در برابر يهود و نصارايى كه به سبب لجاجت و سركشى مورد انتقاد قرار گرفتند، گروهى از آنان مورد تمجيد و قدردانى خداوند قرار گرفته اند. آنان كسانى هستند كه به كتاب هاى آسمانى مراجعه كرده و نشانه هاى ظهور و بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در آن ديده و به او ايمان مى آورند.
O در تفسير اطيب البيان آمده است : مراد از ((كتاب )) در اين آيه ، قرآن و مخاطب مسلمانانى هستند كه در قرائت قرآن ، حقّ تلاوت را ادا نموده وبه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ايمان آورده اند. تفسير الميزان نيز اين معنى را احتمال داده است .
O روايتى درباره ى آداب تلاوت قرآن در تفسير الميزان نقل شده ، كه هشت نكته را مورد توجّه قرار داده است :
1 ترتيل آيات . 2 تفقّه در آيات . 3 عمل به آيات . 4 اميد به وعده ها. 5 ترس از وعيدها. 6 عبرت از داستان ها. 7 انجام اوامر الهى . 8 ترك نواهى . در پايان روايت نيز امام صادق عليه السّلام فرمود: حقّ تلاوت تنها حفظ آيات ، درس حروف ، قرائت و تجويد نيست . وبر اساس روايات ، كسانى كه حقّ تلاوت قرآن را ادا مى كنند، تنها امامان معصوم مى باشند.(413)
پيام ها:
1 رعايت انصاف حتّى در برخورد با مخالفان ، لازم است .(414) (الّذين اتيناهم الكتاب يتلونه حقّ تلاوته )
2 حقّ تلاوت ، در تلاوت با صوت زيبا ورعايت نكات تجويد خلاصه نمى شود، بلكه ايمان وعمل نيز لازم است . (يتلونه حقّ تلاوته اؤ لئك يؤ منون به )
3 كسى كه در انتخاب مكتب دچار انحراف شود، زيانكار واقعى است . (فاؤ لئك هم الخاسرون )
تفسير آيه : (122) يَبَنِى إِسْرََّءِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَاءَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَا لَمِينَ
ترجمه آيه :
اى بنى اسرائيل ! نعمت مرا كه به شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ياد كنيد.
تفسير آيه : (123) وَاتَّقُواْ يَوْماً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ تَنْفَعُهَا شَفَعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ
وبترسيد از روزى كه هيچكس چيزى (از عذاب خدا) را از ديگرى دفع نمى كند و هيچگونه عوضى از او قبول نمى گردد و هيچ شفاعتى ، او را سود ندهد و (از جانب هيچ كسى ) يارى نمى شود.
نكته ها:
O اين دو آيه مشابه آيات 47 و 48 همين سوره است كه قبلا گذشت ومطالبى در آنجا ذكر كرده ايم .
تفسير آيه : (124) وَإِذِ ابْتَلىَّ إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَا تٍ فَاءَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّا لِمِينَ
و(به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارِ ابراهيم ، او را با حوادث گوناگونى آزمايش كرد و او به خوبى از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم . ابراهيم گفت : از فرزندان من نيز (امامانى قرار بده )، خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته ازفرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).
نكته ها:
O حضرت ابراهيم عليه السّلام در بين انبيا، جايگاه ومنزلت خاصّى دارد. نام آن بزرگمرد، 69 مرتبه ودر 25 سوره قرآن آمده و از او همانند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به عنوان اسوه و نمونه براى بشريّت ياد شده است . در برخى از آيات ، آن بزرگوار در رديف اخيار، صالحان ، قانتان ، صدّيقان ، صابران و وفاكنندگان شمرده شده است . در بزرگداشت اين پيامبر بزرگ ، خداوند تعابير خاصّى بكار برده وحتّى يكى از اسرار حج را يادآورى وزنده نگهداشتن ايثارگرى ها واز خودگذشتگى هاى حضرت ابراهيم عليه السّلام گفته اند. آن مرد الهى ، در عرصه هاى گوناگون با انحراف و شرك مبارزه كرد؛ برهان و استدلال او در مقابل ستاره پرستان و ماه پرستان ، مبارزه عملى او با بت پرستان ، احتجاج او در برابر نمرود و سربلندى او در آزمايشات ديگر، از او انسانى اسوه ونمونه ساخت كه خداوند او را به مقام امامت نصب نمود.
O در قرآن حدود بيست مرتبه مسئله آزمايش و امتحان مطرح شده واز سنّتهاى الهى است .
هدف آزمايش ؛ آزمايش براى آگاه شدن خداوند نيست ، زيرا او از پيش همه چيز را مى داند، اين آزمايش ها براى ظهور و بروز استعدادهاى نهفته و تلاش و عمل انسان هاست . اگر انسان كارى نكند، استحقاق پاداش نخواهد يافت .
ابزار آزمايش ؛ تلخى ها و شيرينى هاى زندگى ، همه ابزار امتحان هستند. گاهى افرادى با شدايد و مصايب آزمايش مى شوند و برخى ديگر با رفاه ، و ناگزير همه مردم حتّى انبيا مورد امتحان قرار مى گيرند. اين امتحانات و آزمايش ها براى رشد و پرورش مردم است .
O ابراهيم عليه السّلام در هر آزمايشى كه موفّق مى شد، به مقامى مى رسيد: در مرحله نخستين ، عبداللّه شد. سپس به مقام نبى اللهى رسيد. و پس از آن رسول اللّه ، خليل اللّه و در نهايت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گرديد.(415)
O مراد از ((كلمات )) در آيه ، امتحانات سنگين است كه حضرت ابراهيم از همه ى آنها پيروز بيرون آمد. نه عمو، نه همسر و نه فرزند هيچكدام نتوانستند مانع او در راه انجام وظيفه شوند. با آنكه ابراهيم تحت سرپرستى عمويش آزر بود، امّا با بت پرستى او و جامعه اش به مبارزه برخاست و بت شكن بزرگ تاريخ گرديد و آنگاه كه از سوى خدا ماءموريّت يافت ، همسر و فرزندش را در صحراى مكه ساكن نموده و براى تبليغ به نقطه اى ديگر برود، بى هيچ دلبستگى ، آنها را به خدا سپرد و رفت . همچنين فرمان ذبح فرزندش اسماعيل آمد، رضاى خدا را بر هواى دل ترجيح داد و كارد بر گلوى فرزند نهاد. امّا ندا آمد كه قصد ما كشتن اسماعيل نبود، بلكه امتحان ابراهيم بود.
O حضرت ابراهيم عليه السّلام ، مقام امامت را براى نسل خود نيز درخواست نمود،پاسخ آمد كه اين مقام عهدى است الهى كه به هر كس لايق باشد عطا مى شود. در ميان نسل تو نيز كسانى كه شايستگى داشته باشند، به اين مقام خواهند رسيد. چنانكه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله از نسل ابراهيم عليه السّلام است و به اين مقام رسيد، ولى كسانى كه دچار كوچكترين گناه و ستمى شده باشند، لياقت اين مقام را ندارند.
O ابراهيم عليه السّلام تنها پيامبرى است كه مشركان و يهود و نصارى ، همه خود را پيرو و در راه او مى دانند. در اين آيه ضمن تجليل از ابراهيم عليه السّلام ، به طور غير مستقيم به همه مى فهماند كه اگر به راستى او را قبول داريد، دست از شرك برداشته و همانند او تسليم محض اوامر الهى باشيد.
O اين آيه يكى از آياتى است كه پشتوانه فكرى و اعتقادى شيعه قرار گرفته است كه امام بايد معصوم باشد و كسى كه لقب ظالم بر او صدق كند، به مقام امامت نخواهد رسيد.(416)
O اين آيه ، مقام امامت را (عهدى ) گفته است ، پس آيه ؛ (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم )(417) يعنى اگر شما به امامى كه من تعيين كردم وفادار بوديد و اطاعت كرديد من نيز به نصرت و يارى كه قول داده ام وفا خواهم كرد.
پيام ها:
1 پيامبران نيز مورد آزمايش الهى قرار مى گيرند. (واذ ابتلى ابراهيم )
2 براى منصوب كردن افراد به مقامات ، گزينش وآزمايش لازم است . (اذ ابتلى ابراهيم ... بكلمات )
3 منشاء امامت وراثت نيست ، لياقت است كه با پيروزى در امتحانات الهى ثابت مى گردد. (فاتمّهن )
4 پست ها ومسئوليّت ها بايد تدريجا و پس از موفّقيّت در هر مرحله به افراد واگذار شود. (فاتمّهن ...)
5 امامت ، مقامى رفيع و از مناصب الهى است . امام بايد حتماً از طرف خداوند منصوب شود. (انّى جاعلك )
6 امامت ، عهد الهى است وهميشه بايد اين عهد ميان خدا ومردم باشد. (عهدى )
7 از اهمّ شرايط رهبرى ، عدالت و حسن سابقه است . هركس سابقه شرك وظلم داشته باشد، لايق امامت نيست .(418) (لا ينال عهدى الظالمين )
تفسير آيه : (125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَاءَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْمَا عِيلَ اءَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعَكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
ترجمه آيه :
و (به يادآور) هنگامى كه خانه (ى كعبه ) را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم :) از مقام ابراهيم ، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان وراكعان و ساجدان ، پاك و پاكيزه كنيد.
نكته ها:
O بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم عليه السّلام در آيه ى گذشته ، به يادگار او يعنى كعبه اشاره نموده ومى فرمايد: كعبه را براى مردم (مثابة ) قرار داديم . كلمه ((مثابة )) از ريشه ((ثوب )) به معناى بازگشت به حالت اوّل است . كعبه محلّ بازگشت و ميعادگاه همه مردم است ، ميعادگاهى امن و مقدّس .
O مقام ابراهيم جايگاهى است با فاصله تقريبى 13 متر از كعبه ، كه بر حاجيان لازم است بعد از طواف خانه خدا، پشت آن دو ركعت نماز بگزارند و در آنجا سنگى قرار دارد كه حضرت ابراهيم براى بالا بردن ديوارهاى كعبه ، بر روى آن ايستاده است و آن سنگ فعلاً در محفظه اى نگهدارى مى شود.
O مراد از ((عهد)) در اين آيه دستور الهى است . ((عهدنا)) يعنى دستور داديم .
O خداوند جسم نيست تا نيازمند خانه باشد. كلمه ى (بيتى ) در اين آيه همانند (شهراللّه ) درباره ماه رمضان است كه به منظور كرامت بخشيدن به مكان يا زمانى خاصّ، خداوند آنرا به خود منسوب مى كند. ودر عظمت كعبه همين بس كه گاهى مى فرمايد: (بيتى ) خانه من . گاهى مى فرمايد: (ربّ هذا البيت ) خداى اين خانه .
پيام ها:
1 شخصيّت حضرت ابراهيم ، شخصيّتى جهانى است . در آيه قبل ، ابراهيم را امام براى همه ى مردم قرار داد و در اين آيه كعبه را ميعادگاه همه مردم قرار داده است . (جعلنا البيت مثابة للنّاس )
2 جامعه نيازمند امام و امنيّت است . در آيه ى قبل فرمود: (انّى جاعلك للناس اماماً) و در اين آيه مى فرمايد: (واذ جعلنا البيت مثابةً للناس واءمناً)
3 كسى كه در راه خداوند حاضر شود خود و همسر و فرزندش را تسليم نمايد، بايد تمام سرها در جاى پاى او براى خداوند به خاك برسد. (مصلّى )(419)
4 چون خانه از خداست ؛ (بيتى ) خادم آن نيز بايد از اولياى او باشد. (طهّرابيتى )
5 زائران بيت اللّه را همين كرامت بس كه ابراهيم و اسماعيل ، مسئول طهارت و پاكى آن بيت براى آنها بوده اند. (طهّرا بيتى للطائفين ...)
6 عبادت با طهارت ، پيوند دارد. (طهّرا... والركع السجود)
7 عبادت و نماز به قدرى مهم است كه حتّى ابراهيم و اسماعيل براى انجام مراسم آن ماءمور پاكسازى مى شوند. (طهّرا بيتى لِ ... الرّكّع السجود)
8 مسجدِ مسلمانان بايد پاكيزه و رغبت انگيز باشد. (طهّرا... الرّكّع السجود)
تفسير آيه : (126) وَإِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَارْزُقْ اءَهْلَهُ مِنَ الَّثمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَاءُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ اءضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
ترجمه آيه :
و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت : پروردگارا! اين (سرزمين ) را شهرى امن قرارده و اهل آن را، آنان كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده اند، از ثمرات (گوناگون ) روزى ده . (اما خداوند) فرمود: به آنهايى كه كافر شوند (نيز) بهره ى اندكى خواهم داد. سپس آنها را به قهر به سوى عذاب آتش مى كشانم وچه بد، سرانجامى است .
نكته ها:
O در آيات قبل ، حضرت ابراهيم عليه السّلام براى ذريّه ى خويش درخواست مقام امامت نمود، امّا خداوند در جواب فرمود: اين مقام و مرتبت به افراد ظالم نمى رسد. در اين آيه حضرت ابراهيم ، رزق دنيا را تنها براى مؤ منان درخواست كرد، امّا خداوند اين محدويّت را نمى پذيرد واز اعطاى رزق مادّى به كفّار امتناع نمى ورزد. يعنى رزق مادّى مهمّ نيست ، لذا به اهل و نااهل هر دو داده مى شود، امّا مقامات معنوى و اجتماعى و رهبرى ، بسيار مهم است وبه هر كس واگذار نمى شود.
پيام ها:
1 انبيا علاوه بر ارشاد وهدايت ، به نيازهاى مادّى مردم همانند امنيّت ومعيشت نيز توجّه داشته وبراى آن تلاش ودعا مى كنند. (ربّ اجعل هذا بلدا امنا)
2 بهره مندى از نعمت ها، زمانى لذيذ و گوارا است كه در فضاى امن ، آرام و بى اضطراب باشد. (امناً وارزق )
3 در دعا، ديگران را فراموش نكنيم . به جاى ((وارزقنا)) فرمود: (وارزق اهله )
4 سنّت الهى آن است كه به همه مردم اعم از مسلمان و كافر، رزق دهد و اين سنّت حتّى با دعاى ابراهيم عليه السّلام خدشه بردار نيست . (ومن كفر فامتعه )
5 بهره مندى در دنيا، نشانه ى لطف خداوند به انسان نيست . (ومن كفر فامتعه )
6 در كمك رسانى به همنوع ، كارى به مكتب او نداشته باشيد. (ومن كفر فامتّعه )
7 كاميابى هاى مادّى هرقدر باشد، نسبت به نعمت هاى آخرت اندك است . (قليلاً)
تفسير آيه : (127) وَإ ذْ يَرْفَعُ إِبْرَهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ اءَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ
ترجمه آيه :
و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم ، پايه هاى خانه (كعبه ) را با اسماعيل بالا مى برد (ومى گفتند:) پروردگارا از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى .
نكته ها:
O از آيات و روايات متعدّد استفاده مى شود كه خانه كعبه ، از زمان حضرت آدم بوده و حضرت ابراهيم عليه السّلام آنرا تجديد بنا نموده است . چنانكه آن حضرت در موقع اسكان همسر و فرزندش در سرزمين مكّه مى گويد: (ربّنا انّى اسكنتُ من ذرّيتى بوادٍ غير ذى زَرع عند بيتك المحرّم )(420) خداوندا بعضى از خاندانم را در اين سرزمين خشك و بدون زراعت ، در كنار خانه ى تو سكونت دادم . بنابراين در زمان شير خوارگى حضرت اسماعيل عليه السّلام نيز اثرى از كعبه وجود داشته است . و در سوره ى آل عمران (421) نيز از كعبه به عنوان اوّلين خانه مردم ياد شده است . در آيه مورد بحث نيز سخن از بالا بردن پايه هاى خانه بدست ابراهيم عليه السّلام است و اين تعبير مى رساند كه اساس خانه كعبه ، قبلاً وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام آنرا بالا برده اند. حضرت على عليه السّلام نيز در خطبه قاصعه (422) مى فرمايد: خداوند تمام مردم را از زمان حضرت آدم تا ابد، با همين كعبه و سنگ هاى آن آزمايش مى نمايد.
O ابراهيم واسماعيل عليهما السّلام در كار مساوى نبودند. در حديث مى خوانيم : ابراهيم بنّايى مى كرد واسماعيل سنگ به دست پدر مى داد. وشايد به سبب همين تفاوت ، ميان نام آن دو بزرگوار فاصله گذاشته است . (يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل )
پيام ها:
1 بانيان كارهاى نيك را فراموش نكنيم . (اذيرفع ) ((اذ)) يعنى گذشته را ياد كن .
2 در مسير اهداف الهى ، كار بنّايى و كارگرى نيز عبادت است . لذا از خداوند قبولى آنرا مى خواهند. (يرفع ابراهيم القواعد... ربنّا تقبّل منّا)
3 كار مهم نيست ، قبول شدن آن اهميّت دارد. حتّى اگر كعبه بسازيم ، ولى مورد قبول خدا قرار نگيرد، ارزش ندارد. (ربّنا تقبّل )
4 كارهاى خود را در برابر عظمت خداوند، قابل ذكر ندانيم . حضرت ابراهيم نامى از كار و بنايى خود نبرد و فقط گفت : (ربّنا تقبّل منّا)
5 در روايات آمده است : از شرايط استجابت و آداب دعا، ستايش خداوند است . ابراهيم عليه السّلام دعاى خود را با ستايش پروردگار همراه ساخته است . (انّك انت السميع العليم )
تفسير آيه : (128) رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَآ اءُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَاءَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ اءَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه آيه :
(ابراهيم واسماعيل همچنين گفتند:) پروردگارا! ما را تسليم (فرمان ) خود قرارده واز نسل ما (نيز) امّتى كه تسليم تو باشند قرارده و راه وروش پرستش را به ما نشان ده وتوبه ى ما را بپذير، كه همانا تو، توبه پذير مهربانى .
نكته ها:
O با آنكه حضرت ابراهيم واسماعيل هر دو در اجراى فرمان ذبح ، عالى ترين درجه تسليم در برابر خدا را به نمايش گذاردند، امّا با اين همه در اين آيه از خداوند مى خواهند كه مارا تسليم فرمان خودت قرارده . گويا از خداوند تسليم بيشتر و يا تداوم روحيّه تسليم را مى خواهند. كسى كه فقط تسليم خدا باشد، نه تسليم عموى بت تراش مى شود و نه در برابر بت ها به زانو مى افتد و نه از طاغوت ها پيروى مى كند.
پيام ها:
1 به كمالات امروز خود قانع نشويد، تكامل و تداوم آنرا از خدا بخواهيد. (ربنا و اجعلنا مسلمَين لك )
2 توجّه به نسل و فرزندان ، يك دورنگرى عاقلانه و خداپسندانه است كه حاكى از وسعت نظر و سوز وعشق درونى است وبارها در دعاهاى حضرت ابراهيم آمده است . (ومن ذريّتنا)
3 راه و روش بندگى را بايد از خدا آموخت وگرنه انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات مى شود. (اءرنا مناسكنا)
4 تا روح تسليم نباشد، بيان احكام سودى نخواهد داشت . در اينجا ابراهيم عليه السّلام ابتدا از خداوند روح تسليم تقاضا مى كند، سپس راه و روش عبادت و بندگى را مى خواهد. (واجعلنا مسلمَين لك ... ارنا مناسكنا)
5 نياز به توبه وبازگشت الطاف الهى ، در هر حال وبراى هر مقامى ، ارزش است .(423) (تب علينا)
6 يكى از آداب دعا، ستايش پروردگار است كه در اين آيه نيز به چشم مى خورد. (التواب الرحيم )
تفسير آيه : (129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ اءَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
ترجمه آيه :
پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و آنان را كتاب و حكمت بياموزد و (از مفاسد فكرى ، اخلاقى و عملى ) پاكيزه شان نمايد، همانا كه تو خود توانا و حكيمى .
نكته ها:
O اين آيه ، دعايى ديگر از حضرت ابراهيم عليه السّلام را بازگو مى كند كه بيانگر عظمت فوق العاده روح ، و ترسيم كننده ى سوز و اخلاص درونى اوست . با آنكه خود در حال حيات و از پيامبران برجسته الهى است ، براى نسل هاى آينده دعا مى كند كه پروردگارا! در ميان مردم و ذريّه من ، پيامبرى از خودشان مبعوث كن .
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: (اءنا دعوة ابى ابراهيم ) من نتيجه اجابت دعاى پدرم ابراهيم هستم كه فرمود: (ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم )(424)
O با آنكه در دعاى ابراهيم عليه السّلام تعليم بر تزكيه مقدّم شده است ، امّا خداوند در اجابت اين دعا، تزكيه را مقدّم داشته تا به ابراهيم هشدار دهد كه تزكيه ، با ارزش تر است و تعليم در مرتبه بعدى است . (يزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة )(425)
پيام ها:
1 نياز به رهبر آسمانى ، از اساسى ترين نيازهاى جامعه بشرى است . اگر قرن ها قبل براى آن دعا مى شود، نشان دهنده ى اهميّت و ارزش و نقش آن است . (يرفع ابراهيم ... وابعث فيهم ) آرى ، بالا بردن ديوارهاى كعبه بدون حضور رهبر معصوم و الهى ، بتخانه اى بيش از آب درنمى آيد.
2 هدف از بعثت پيامبران ، تعليم و تزكيه مردم بر اساس كتاب آسمانى است . (يتلوا... يعلّمهم ... يزكّيهم )
3 علم ودانش زمانى نتيجه مى دهد كه همراه با بينش و حكمت ، و همراه با تزكيه و تقوى باشد. (يعلّمهم الكتاب والحكمة ويزكّيهم )
تفسير آيه : (130) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِّلَّةِ إِبْرَهِيمَ إ لا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَهُ فِى الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِى الاَْخِرَةِ لَمِنَ الصَّلِحِينَ
ترجمه آيه :
كيست كه از آئين ابراهيم روى بگرداند، مگر كسى كه خود را (فريب داده و) بى خردى كند؟ و همانا ما او را در اين جهان برگزيديم و قطعاً او در جهان ديگر (نيز) از صالحان است .
نكته ها:
O در آيات قبل ، گوشه هايى از اهداف و شخصيّت حضرت ابراهيم بيان گرديد. اين آيه با توجّه به تابناكى وپاكى چهره ابراهيم وآئين او مى پرسد، چه كسى جز افراد نادان وسفيه از ابراهيم واهداف او اعراض مى كند؟! آئين او به قدرى ارزش دارد كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله مفتخر است كه راه او راه ابراهيم است . ابراهيم كسى است كه در منطق ، مخالف كافر را مبهوت مى كند: (فبهت الذى كفر )(426) و در شجاعت يك تنه همه بت ها را مى شكند: (فجعلهم جذاذاً)(427) قرآن او را حليم معرّفى مى نمايد ودر صبر و توكّل نيز نمونه و سرآمد است تا آنجا كه درون آتش افكنده مى شود بى آنكه واهمه اى داشته باشد. در سخاوت گوساله چاقى را براى مهمانان كباب مى كند. در تسليم ، كودك خود را در بيابان بى آب و گياه مكه رها كرده و آنگاه كه او به سن نوجوانى مى رسد، به امر خداوند كارد بر گلوى او مى گذارد. آرى ، انسان تنها با فريب دادن خرد خويش مى تواند از اديان الهى گريزان باشد. ((سفه نفسه ))
O ابراهيم عليه السّلام در دعايى از خداوند خواست كه : (اءلحقنى بالصالحين )(428) خداوند دعاى او را استجابت كرده و مى فرمايد: ابراهيم در آخرت از صالحان است .
O كسى كه راه ابراهيم را كه براى نسل بشر، مركز امن ، رهبر معصوم ، رزق فراوان ، توفيق اسلام و تسليم ، قبول توبه و سعادت از خدا طلب مى كند، رها كرده و به دنبال ديگران برود، سفيه و نادانى بيش نيست !!
O در فرهنگ قرآن ، به افرادى كه حقائق را ناديده انگاشته و كفران نعمت كنند، سفيه گفته مى شود. چنانكه به بنى اسرائيل به جهت بهانه هاى بى موردى كه درباره ى تغيير قبله مى گرفتند، سفيه گفته شده است : (سيقول السفهاء) در ذيل آيه ى (و لاتؤ توا السفهاء اموالكم ) نيز از امام عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: كسى كه شراب بخورد، سفيه است . چنين شخصى به جاى نوشيدنى هاى مفيد و حلال ، به سراغ آشاميدنى مضرّ و حرام مى رود. آرى ، كسانى كه راه حقّ را رها نموده و بى راهه مى روند، سفيه هستند و آن كس كه در انتخاب رهبر و مكتب ، قدم درست بردارد عاقل است . در حديث مى خوانيم : عقل همان چيزى است كه به وسيله آن خدا عبادت شود وگرنه شيطنت است .
پيام ها:
1 سفيه كسى است كه منطق ، مكتب ، رهبر و راه حقّ را ناديده گرفته و به دنبال هوسهاى خود يا ديگران رهسپار شود. (سفه نفسه )
2 دين دارى ، خردورزى ، واعراض از آن ، دليل بى خردى است . (من يرغب ... سفه نفسه )
تفسير آيه : (131) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ اءَسْلِمْ قَالَ اءَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه :
(بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار ابراهيم به او گفت : تسليم شو. گفت : در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم .
پيام ها:
1 مقامات و الطاف الهى ، بدون دليل به كسى واگذار نمى شود. اگر خداوند ابراهيم را برمى گزيند، به خاطر روحيّه ى تسليم پذيرى او در برابر خداست . (اسلم قال اسلمتُ)
2 فلسفه ى تسليم انسان در برابر خداوند آن است كه او رب العالمين است . (اءسلمت لرب العالمين )
تفسير آيه : (132) وَوَصَّى بِهَآ إِبرهيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَبَنِىَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمْ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلا وَاءَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ
و ابراهيم و يعقوب ، فرزندان خود را به همان آئين سفارش نمودند (وگفتند:) فرزندان من ! خداوند براى شما اين دين (توحيدى ) را برگزيده است . پس (تا پايان عمر بر آن باشيد و) جز در حال تسليم (و فرمانبردارى ) نميريد.
پيام ها:
1 در فكر سلامت عقيده وايمان نسل وفرزندان خود باشيم و در وصاياى خود تنها به جنبه هاى مادّى اكتفا نكنيم . (وصىّ... فلاتموتن الاّ وانتم مسلمون )
2 راه حقّ، همان راه اسلام و تسليم بودن در برابر خداوند است . انبيا همين راه را سفارش مى نمودند. (وصىّ بها ابراهيم بنيه ويعقوب )
3 خداوند در ميان همه راهها، راه دين را براى ما برگزيده است . (ان اللّه اصطفى لكم الدين )
4 حسن عاقبت ومسلمان مردن مهم است .(429) (فلاتموتنّ الاّ وانتم مسلمون )
5 گرچه زمان ومكان مردن به دست ما نيست ، ولى مى توانيم زمينه ى حسنِ عاقبت خود را از طريق عقيده وعمل درست ودعا ودورى از گناه و افراد فاسد، فراهم كنيم . (فلاتموتنّ الاّ وانتم مسلمون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (133) اءَمْ كُنْتُمْ شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ ءَابَآئِكَ إِبْرَهِيمَ وَ إِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَهاً وَحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
ترجمه آيه :
آيا شما (يهوديان ) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، حاضر بوديد؟! آن هنگام كه به فرزندان خود گفت : پس از من چه مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو وخداى پدرانت ابراهيم واسماعيل واسحاق ، خداوند يكتا، وما در برابر او تسليم هستيم .
نكته ها:
O گروهى از يهود اعتقاد و ادّعا داشتند كه يعقوب هنگام مرگ ، فرزندان خود را به دينى كه يهود، با تمام تحريفاتش به آن معتقد بودند، سفارش و توصيه كرده است و آنها بدين سبب به آئين خود پاى بند هستند. خداوند در ردّ اين ادّعا و اعتقاد، آنان را مورد سؤ ال قرار مى دهد كه آيا شما در هنگام مرگ بر بالين يعقوب حاضر بوده ايد كه اينگونه مى گوييد؟ بلكه او از فرزندان خود اسلام و تسليم در برابر خداوند را خواست ، و فرزندان به او وعده دادند كه عبادت و پرستش خداى يگانه و تسليم بودن در برابر او را در پيش گيرند.
O در قرآن از جدّ وعمو، به پدر ((اءب )) تعبير مى كند. (ابائك ابراهيم واسماعيل ) چون ابراهيم ، جدّ فرزندان يعقوب و اسماعيل ، عموى آنان بوده است .
پيام ها:
1 سخن بايد بر اساس علم وآگاهى باشد. (اءم كنتم شهداء)
2 مرگ به سراغ همه مى آيد، حتّى پيامبران . (حضر يعقوب الموت )
3 حسّاس ترين زمانِ زندگى ، لحظه ى مرگ است و حسّاس ترين مسئله ، موضوع دين وعقيده و حسّاس ترين مخاطب ، نسل انسان است . (اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون )
4 موعظه در آستانه ى مرگ ، آثار عميقى دارد. (اذ حضر يعقوب الموت اذ قال )
5 پدران بايد نسبت به آينده ى دينى فرزندان خويش ، توجّه داشته باشند. حتّى فرزندان انبيا در معرض خطر بى دينى هستند. (ماتعبدون من بعدى )
6 همه انبيا، به عبادت وتسليم در برابر خداوند سفارش مى كردند. (الهاواحدا)
7 فقط در برابر فرمان خداوند، تسليم شويم . (له مسلمون )
تفسير آيه : (134) تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبَتُمْ وَلاَ تُسئَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
آنها امتى بودند كه درگذشتند، دست آورد آنها مربوط به خودشان و دست آورد شما نيز مربوط به خودتان است و شما از آنچه آنان انجام داده اند، بازخواست نخواهيد شد.
نكته ها:
O يكى از اشتباهات بنى اسرائيل اين بود كه به نياكان و پيشينيان خويش ، بسيار مباهات و افتخار مى كردند و گمانشان اين بود كه اگر خودشان آلوده باشند، به خاطر كمالات گذشتگانشان ، مورد عفو قرار خواهند گرفت . اين آيه به آنان هشدار مى دهد كه شما مسئول اعمال خويش هستيد، همچنان كه آنان مسئول كرده هاى خويش هستند.
O در كتاب غررالحكم از حضرت على عليه السّلام آمده است : ((الشرف بالهمم العالية لا بالرمم البالية )) شرافت و بزرگى به همت هاى عالى و بلند است ، نه به استخوان هاى پوسيده ى نياكان و گذشتگان . در تاريخ مى بينيم كه افراد در سايه عمل خويش ، آينده خود را رقم مى زنند. زن فرعون اهل بهشت مى شود، ولى همسر لوط در اثر بد كردارى ، به دورخ رهسپار مى شود. اينها نمونه ى عدالت ونظام حقِ پروردگار است .
O در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: اى بنى هاشم ، مبادا ساير مردم براى آخرت خود كار كنند، ولى شما به انساب خود دل خوش كنيد.
پيام ها:
1 نسبت خويشاوندى ، در قيامت كارساز نيست . (لها ماكسبت ولكم ما كسبتم )
2 آينده هركس وهر جامعه اى ، در گرو عمل خود اوست . (ولاتسئلون عمّاكانوا يعملون )
تفسير آيه : (135) وَقَالُواْ كُونُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
(اهل كتاب ) گفتند: يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد، بگو: (چنين نيست ،) بلكه (پيروى از) آئين حقگراى ابراهيم (مايه هدايت است ، زيرا) او از مشركان نبود.
نكته ها:
O كلمه ((يهود)) از ((هود)) به معناى بازگشت به خدا، گرفته شده است . در مجمع البحرين از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه لقب يهود از آيه 156 سوره اعراف اقتباس شده است ، آنجا كه بنى اسرائيل به خدا گفتند: (انّا هُدنا اليك ) و كلمه نصارى نيز از كلام حضرت عيسى عليه السّلام گرفته شده است آنجا كه فرمود: (مَن انصارى الى اللّه ) امّا كلمه ((حنيف )) از ((حنف )) به معناى در راه مستقيم آمدن است ، همانگونه كه ((جنف )) به معناى در راه كج قرار گرفتن آمده است .
O در آيه 113 خوانديم كه يهوديان ، نصارى را قبول نداشتند و نصارى نيز يهوديان را پوچ مى دانستند وهر يك خيال مى كرد كه تنها خودش بر هدايت مى باشد. در حالى كه هر دو گروه دچار شكّ گرديده و از راه مستقيم منحرف شده اند و راه حقّ راه ابراهيم عليه السّلام است كه هرگز دچار شكّ نگرديد.
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: دين حنيف و حقگرا، همان گرايش به حقّ واسلام است .(430)
پيام ها:
1 انحصار طلبى بى جا، ممنوع است . يهود و نصارى بدون داشتن دليل ، هركدام هدايت را تنها در آئين خود مى دانند. (كونوا هودا او نصارى تهتدوا)
2 نام وعنوان مهم نيست ، ايمان وعمل اهميّت دارد. يهودى يا نصرانى يك لقب بيش نيست ، آنچه ارزشمند است ، توحيد ويكتاپرستى است . (بل ملة ابراهيم حنيفا)
3 به تبليغات سوء ديگران پاسخ دهيد. (قالوا... قل )
4 ابراهيم عليه السّلام هيچگاه از مشركان نبوده است ، در حالى كه يهود و نصارى گرفتار شرك شده اند. (وما كان من المشركين )
تفسير آيه : (136) قُولُوَّاْ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا اءُنْزِلَ إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَ إِسْمَا عِيلَ وَإِسْحَا قَ وَيَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطِ وَمَا اءُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَمَآ اءُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَّبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
ترجمه آيه :
(اى مسلمانان !) بگوييد: ما به خدا ايمان آورده ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهيم واسماعيل واسحاق ويعقوب واسباط (كه پيامبرانى از نوادگان يعقوبند) و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از طرف پروردگارشان نازل شده است ، (ايمان آورده ايم . و) ما بين هيچ يك از آنها جدايى قائل نيستيم (وميان آنان فرق نمى گذاريم و) در برابر خداوند
تسليم هستيم .
نكته ها:
O اين آيه به مسلمانان دستور مى دهد كه به مخالفان خود بگويند: ما به خدا و همه پيامبران بر حقّ وآنچه از جانب خدا نازل شده است ايمان داريم وخود محورى ها و يا تعصّبات نژادى ، باعث نمى شود كه ما برخى از آنها را بپذيريم و بعضى ديگر را نفى كنيم . ما به همه انبياى الهى ، چه آنهايى كه قبل از ابراهيم عليه السّلام آمده اند، همانند آدم ، شيث ، نوح ، هود، صالح و چه آنهايى كه بعد از ابراهيم بودند همانند سليمان ، يحيى و زكريا، ايمان داريم و هر پيامبرى كه دليل روشن و معجزه داشته باشد به حكم عقل او را مى پذيريم .
O ((اسباط)) جمع ((سبط)) به معناى نواده است و مراد از آن دوازده تيره و قبيله بنى اسرائيل مى باشد كه از دوازده فرزند يعقوب به وجود آمده ودر ميان آنان پيامبرانى وجود داشته است .
O جمله ((وما اوتى موسى وعيسى )) يعنى هرچه به آن دو پيامبر نازل شده قبول داريم ، نه هر آنچه نزد شماست و لذا نفرمود: ((وما اوتيتم )). بنابراين اگر در برابر دعوت شما كه مى گوييد: (كونوا هوداً او نصارى ) و راه نجات را در مسيحى يا يهودى بودن مى دانيد، مى ايستيم به دليل وجود انحراف و خرافاتى است كه در دين خدا ايجاد كرده ايد وگرنه ما تورات و انجيل واقعى را كه در آنها بشارت ظهور و بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است قبول داريم .
پيام ها:
1 ايمان به همه ى انبيا وكتاب هاى آسمانى لازم است . (آمنّا باللّه وما انزل ...)
كفر به بعضى از انبيا، كفر به همه ى آنهاست . مسلمان واقعى كسى است كه به تمام انبياى الهى ، ايمان داشته باشد.
2 ما به آنچه بر موسى و عيسى عليهما السّلام نازل شده ايمان داريم ، نه آنچه امروز به نام تورات وانجيل وجود دارد. (وما اوتى موسى وعيسى )
3 تسليم عملى ، در كنار ايمان قلبى لازم است . (آمنّا باللّه ... نحن له مسلمون )
تفسير آيه : (137) فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَآ ءَامَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدُواْ وَّإِنْ تَوَلَّواْ فَإِنَّمَا هُمْ فِى شِقَاقٍ فَسَيَكْفِي كَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه آيه :
اگر آنها (نيز) به مانند آنچه شما بدان ايمان آورده ايد، ايمان بياورند، همانا هدايت يافته اند، و اگر سرپيچى نمايند، پس جز اين نيست كه آنها (با حقّ) در ستيزند وخداوند شرّ آنان را از تو دفع مى كند و او شنونده ى داناست .
نكته ها:
O اگر اهل كتاب ، يهود و نصارى ، به جاى سرسختى و خودمحورى وتكيه بر مسائل نژادى و قبيله اى ، همانند شما مسلمانان به تمام انبيا و كتب آسمانى ايمان بياورند و تعصّبات نابجا را كنار بگذارند، حتماً هدايت مى يابند، ولى اگر همچون گذشته ، تنها خود را بر حقّ بدانند و ديگران را منحرف بشمارند، آنان در ستيز باحقّ و جدايى از حقّ خواهند بود. البتّه شما مسلمانان به راه خود دلگرم باشيد و از تحقيرها و توطئه هاى آنان نترسيد. چون خداوند شر آنان را از شما دفع وشما را در برابر آنان حمايت وكفايت مى كند، زيرا كه او شنواى داناست .
پيام ها:
1 مسلمانان ، الگوى هدايت يافتگان واقعى هستند. (بمثل ما آمنتم ) زيرا به تمام انبيا وكتاب هاى آسمانى ، ايمان واعتقاد دارند.
2 خداوند، حمايت وكفايت خود را از مسلمانان اعلام نموده است . (فسيكفيكهم اللّه )
3 ايمان نياوردن يهود ونصارى از روى عناد، لجاجت و ستيزه جويى است ، نه منطق و استدلال . (وان تولّوا فانّما هم فى شقاق )(431)
تفسير آيه : (138) صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ اءَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَبِدُونَ
ترجمه آيه :
(اين است ) رنگ آميزى الهى و كيست بهتر از خدا در نگارگرى ؟ و ما تنها او را عبادت مى كنيم .
نكته ها:
O انسان در زندگى خويش بايد رنگى را بپذيرد، امّا در ميان همه رنگ ها، رنگ خدايى بهتر است . ناگفته پيداست كه تا رنگ نژاد وقبيله وهوسها را كنار نگذاريم ، رنگ وحدت و برادرى و تسليم امر خدا بودن را نخواهيم گرفت . همه ى رنگ ها به مرور زمان كم رنگ وبى رنگ مى شود. امّا رنگ خدايى هميشگى و پايدار است . (كل شى ء هالك الاّ وجهه )(432) و چه رنگى بهتر از رنگ خدا كه او را عبادت و بندگى مى كنيم . بگذريم كه يهود، كودكان خود را با آبى مخصوص شستشو داده و بدينوسيله به او رنگ مذهبى مى دهند.
O بهترين رنگ آن است كه صفا و بقا داشته و چشم اولياى خدارا به خود جلب كند. همرنگ با فطرت و منطق بوده ، مشترى آن خدا، و بهاى آن بهشت باشد. همه ى رنگ ها پاك مى شوند، قبيله ، نژاد و نسب ، دير يا زود از بين مى روند، ولى آنچه ابدى و باقى است همان رنگ و صبغه ى الهى يعنى اخلاص وايمان است .
O در حديث آمده است : شخصى در ديوار خانه ى خود سوراخى ايجاد مى كرد، امام صادق عليه السّلام پرسيد: چرا اينكار را انجام مى دهى ؟! جواب داد: تا دود اجاق منزل بيرون رود. امام فرمود: مى توانى اين منظور را داشته باشى كه روزنه ى ورود روشنايى قرار دهى تا اوقات نماز را بشناسى . يعنى اگر بناست در ديوار روزنه اى ايجاد شود، چرا تنها براى بيرون كردن دود باشد؟ چرا براى ورود نور نباشد؟(433) بله مى توان به هر كارى ، رنگ خدايى داد.
O راه خدا يكى است . اگر رنگ خدايى نباشد، رنگ هاى ديگر، انسان را گيج و متحيّر مى كند. وهمرنگ شدن با جماعتى كه اكثر آنها دچار انحرافند خود مايه رسوايى وخوارى در قيامت است .
پيام ها:
1 ايمان به خدا، پيامبران ، كتاب هاى آسمانى و تسليم خدا بودن ، صبغه و رنگ خدايى است . در آيات قبل فرمود: (قولوا آمنّا باللّه و...)، در اين آيه مى فرمايد: (صبغة اللّه )
2 برترين و زيباترين رنگ ها، صبغه و رنگ الهى است . (ومن احسن من اللّه صبغة )
3 بايد تنها بنده خدا بود، نه بنده ى ديگران . (و نحن له عابدون )
تفسير آيه : (139) قُلْ اءَتُحَآجُّونَنَا فِى اللّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّكُم وَلَنَاَّ اءَعْمَلُنَا وَ لَكُمْ اءَعْمَلُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصونَ
ترجمه آيه :
(اى پيامبر! به اهل كتاب ) بگو: آيا درباره ى خداوند با ما مجادله مى كنيد، در حالى كه او پروردگار ما و شماست و اعمال ما براى ما و اعمال شما از آنِ شماست و ما براى او خالصانه عبادت مى كنيم .
نكته ها:
O اين آيه ، هشدار به اهل كتاب است كه از ادّعاهاى بى دليل دست بردارند. آنها مى گفتند: ما به خدا نزديكتر و يا فرزندان او و يا محبوبان او هستيم . بنى اسرائيل گمان مى كردند كه بايد همه ى انبيا از نژاد آنان باشند و بخاطر قديمى بودن دين آنان و كتاب تورات ، خودشان را برتر مى دانستند و لطف الهى را فقط مخصوص خودشان دانسته و با اين گمان با مسلمانان محاجّه و گفتگو مى كردند.
پيام ها:
1 صاحب اختيار همه ى انسان ها، خداست . او به همه لطف دارد ومى تواند هر كس را از هر نژادى كه باشد، مورد عنايت خاصّ خود قرار دهد. (هو ربّنا وربّكم )
2 سعادت هر كس در گرو اعمال اوست . ادّعا وشعار كارساز نيست . (لنا اعمالنا ولكم اعمالكم )
3 ملاك قرب به خداوند، عبادت خالصانه ومنزّه دانستن او از شريك است . (نحن له مخلصون )
تفسير آيه : (140) اءَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَهِيمَ وَإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَ الاَسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرى قُلْ ءَاءَنْتُمْ اءَعْلَمُ اءَمِ اللّهُ وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَدَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّاتَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
يا مى گوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند؟ بگو: شما بهتر مى دانيد يا خدا؟ (چرا حقيقت را كتمان مى كنيد؟) و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه گواهى و شهادت الهى را(درباره ى پيامبران ) كه نزد اوست ، كتمان كند و خدا از اعمال شما غافل نيست .
نكته ها:
O اين آيه ، خطابى ديگر به اهل كتاب است ، كه شما آن قدر به يهودى يا نصرانى بودن خود مباهات مى كنيد كه حتّى حاضريد بزرگترين افتراها را به بهترين اولياى خدا نسبت دهيد؟! آيا مى گوييد: ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران ديگر از نسل يعقوب ((اسباط))، با آنكه قبل از نزول تورات و انجيل بوده اند، يهودى و نصرانى هستند؟ آيا اين ستمگرى نيست كه واقعيّتى را كه بدان واقفيد بپوشانيد و اين حقيقت روشن تاريخى را بر عامّه مردم كتمان كنيد و چنين وانمود كنيد كه همه پيامبران ، تابع يهوديّت يا نصرانيّت بوده اند؟ ولى بدانيد كه خداوند از آنچه شما انجام مى دهيد غافل نيست .
پيام ها:
1 گاهى تعصّب به جايى مى رسد كه شخص حاضر مى شود واقعيّت هاى روشن تاريخى را تحريف و يا انكار كند. (ام تقولون ...)
2 بزرگترين ظلم ها، ظلم فرهنگى و كتمانِ حقايق است . (ومن اظلم ممن كتم )
3 علم خداوند به كتمان وظلم ها، بايد براى ما هشدار باشد. (و ما اللّه بغافل عمّا تعملون )
تفسير آيه : (141) تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسئَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
(به هر حال ) آن امّت بگذشت ، آنچه آنان بدست آوردند براى خودشان است و آنچه شما بدست آورديد براى خودتان است و شما از آنچه آنان كرده اند، سؤ ال نخواهيد شد.
پيام ها:
1 در كسب خوشبختى ، تكيه به گذشتگان و تاريخ پدران ، چاره ساز نيست . (لها ما كسبت ولكم ما كسبتم )
گيرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر، تو را چه حاصل 2 هر امّتى ، تنها مسئول عمل خويش است . (لا تسئلون عمّا كانوا يعملون )
جزء ( 2 )
تفسير آيه : (142) سَيَقُولُ السُّفَهَآءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِى كَانُواْعَلَيْهَا قُلْ لِلّهِ المَشْرِقُ وَالمَغْرِبُ يَهْدِى مَنْ يَشَآءُ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ
بزودى بى خردان از مردم ، خواهند گفت : چه چيزى آنها (مسلمانان ) را از (بيت المقدّس ،) قبله اى كه بر آن بودند برگردانيد؟ بگو: مشرق و مغرب از آن خداست ، هركه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.
نكته ها:
O چون مشركان مكّه ، كعبه را به بتخانه تبديل كرده بودند، پيامبر اكرم و مسلمانان ، سيزده سالى را كه بعد از بعثت در مكّه بودند، به سوى كعبه نماز نمى خواندند، تا مبادا گمان شود كه آنان به بت ها احترام مى گزارند. امّا بعد از هجرت به مدينه ، چند ماهى نگذشته بود كه يهوديان زبان به اعتراض گشوده و مسلمانان را تحقير كردند و گفتند: شما رو به قبله ما بيت المقدّس نماز مى خوانيد، بنابراين پيرو و دنباله رو ما هستيد و از خود استقلال نداريد. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از اين اهانت ناراحت شد و هنگام دعا به آسمان نگاه مى كرد، گويا منتظر نزول وحى بود تا آنكه دستور تغيير قبله صادر شد. پيامبر دو ركعت نماز ظهر را به سوى بيت المقدّس خوانده بود كه جبرئيل ماءمور شد، بازوى پيامبر را گرفته و روى او را به سوى كعبه بگرداند. در نتيجه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك نماز را به دو قبله خواند و اكنون نيز در مدينه نام آن محلّ به مسجدِ قبلتَين معروف است .(434)
بعد از اين ماجرا، يهود ناراحت شده و طبق عادت خود شروع به خرده گيرى كردند. آنها كه تا ديروز مى گفتند: مسلمانان استقلال ندارند و پيرو ما هستند، اكنون مى پرسيدند، چرا اينها از قبله ى پيامبران پيشين اعراض كرده اند؟ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ماءمور شد در جواب آنها پاسخ دهد: مشرق و مغرب از آنِ خداست و خداوند مكان خاصّى ندارد.
آرى ، تغيير قبله ، نشانه ى حكمت الهى است نه ضعف و جهل او. همچنان كه در نظام تكوين ، تغيير فصول سال ، نشانه ى تدبير است ، نه ضعف يا پشيمانى .
O خداوند در همه جا حضور دارد و شرق و غرب عالم از آن اوست . پس جهت گيرى بدن به سوى كعبه ، رمز جهت گيرى دل به سوى خداست . چه بسا افرادى به سوى كعبه نماز بگزارند، ولى قبله آنان چيز ديگرى باشد. چنانكه خواجه عبداللّه انصارى مى گويد:
قبله شاهان بود، تاج و كمند
بله ارباب دنيا، سيم وزر
قبله صورت پرستان ، آب و گِل
بله معنا شناسان ، جان ودل
قبله تن پروران ، خواب وخورشت
بله انسان ، به دانش پرورش
قبله عاشق ، وصال بى زوال
بله عارف ، كمال ذى الجلال
پيام ها:
1 افرادى كه هر روز دنبال بهانه اى هستند تا از پذيرش حقّ طفره روند، سفيه هستند.(435) (سيقول السفهاء)
2 كسى كه دست خدا را در وضع يا تغيير احكام بسته بداند، سفيه و سبك مغز است . اعتراض به خداى حكيم ودانا، نشانه ى سفاهت است . (سيقول السفهاء)
3 مسلمانان بايد توطئه ها وشايعات وسؤ الات بهانه جويانه ى دشمن را پيش بينى كرده وبا پاسخ به آنها، از نفوذ وگسترش آن پيشگيرى نمايند. (سيقول ... قل )
4 اصل سؤ ال كردن مورد انتقاد نيست ، روحيّه سؤ ال كننده مورد انتقاد است كه از روى اعتراض و اشكال تراشى مى پرسد. (ما ولاّهم عن قبلتهم )
5 قداست و كرامت مكان ها و زمان ها، وابسته به عنايت پروردگار است ، نه چيز ديگر. (لِلّه المشرق و المغرب )
6 تغيير قبله ، يكى از نشانه هاى پيامبر اسلام در كتب آسمانى بود، لذا براى بعضى وسيله ى هدايت شد. (يهدى به من يشاء)
تفسير آيه : (143) وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَكُمْ اءُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى كُنْتَ عَلَيْهَآ إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إ لا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إ يمَنَكُمْ إِنَّاللّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
و بدين سان ما شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر (نيز) بر شما گواه باشد. و ما آن قبله اى را كه قبلاً بر آن بودى برنگردانديم ، مگر براى آنكه افرادى را كه از پيامبر پيروى مى كنند از آنها كه به جاهليّت باز مى گردند، بازشناسيم . و همانا اين (تغيير قبله ،) جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود. وخدا هرگز ايمان شما را (كه سابقا به سوى بيت المقدّس نماز خوانده ايد،) ضايع نمى گرداند. زيرا خداوند نسبت به مردم ، رحيم و مهربان است .
نكته ها:
O مسيحيان در موقع عبادت ، رو به محلّ تولّد حضرت عيسى در بيت المقدّس مى ايستادند كه نسبت به محلّ سكونت آنان ، در مشرق قرار داشت ، و يهوديان رو به بيت المقدّس عبادت مى كردند كه نسبت به محلّ سكونتشان ، در طرف مغرب قرار مى گرفت ، ولى كعبه نسبت به آن دو در وسط قرار مى گيرد و قرآن با اشاره به اين موضوع ، مى فرمايد: همانگونه كه ما كعبه را در وسط قرار داديم ، شما مسلمانان را نيز امّت ميانه قرار داديم .
مفسّران بحث هاى گوناگونى را در ذيل اين آيه مطرح نموده اند و در تفسير ((امّت وسط)) برخى گفته اند: مراد امّتى است كه نه اهل افراط باشد نه تفريط، نه طرفدار جبر نه تفويض ، نه معتقد به اصالت فرد، نه اصالت جامعه .
ولى با چند مقدّمه ، روشن مى شود كه مراد آيه از امّت وسط، افراد خاصّى هستند. آن مقدّمات عبارتند از:
1 قرآن ، امّت وسط را شاهد بر اعمال معرفى كرده است ، پس بايد در قيامت بر اعمال مردم گواهى دهد.
2 گواه شدن ، علم و آگاهى وعدالت مى خواهد.
3 همه ى افراد امّت ، آگاهى و عدالت ندارند.
به همين دليل در روايات مى خوانيم كه مراد از امّت وسط، امامان معصوم هستند كه اوّلا به همه كارها علم دارند. چنانكه قرآن مى فرمايد: (سيرى اللّه عملكم و رسوله والمؤ منون )(436) كه مراد از مؤ منانى كه اعمال مردم را مى بينند و به آن علم پيدا مى كنند، مطابق روايات امامان معصوم هستند. و ثانيا عدالت دارند. چنانكه خداوند در آيه ى (انّما يُريد اللّه ليذهب عنكم الرِّجس اهل البيت و يُطهّركم تطهيرا)(437) عصمت و عدالت آنان را تضمين نموده است .
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: مگر مى شود امّتى كه بعضى افرادش لايق گواهى دادن براى چند عدد خرما در دادگاه هاى دنيا نيستند، لياقت گواهى دادن بر همه ى مردم در قيامت را دارا باشند؟ به هر حال مقام گواه بودن در محضر خداوند، آن هم نسبت به همه ى كارهاى مردم ، تنها مخصوص بعضى از افراد امّت است كه به فرموده روايات ، امامان معصوم مى باشند.
در اينجا يك سؤ ال باقى مى ماند كه چرا خداوند به جاى نام بعضى افراد، نام امّت را برده است ؟ كه در پاسخ مى گوييم : قرآن حتّى يك نفر را نيز امّت معرفى نموده است : (انّ ابراهيم كان امّة قانتا للّه )(438)
فلسفه تغيير قبله
O در مورد فلسفه تغيير قبله ، تحليل هاى متعدّدى صورت گرفته است ؛ برخى گفته اند انتخاب اوّليّه بيت المقدّس به عنوان قبله ، به منظور جلب افكار يهود و همراهى آنان بوده است و آنگاه كه مسلمانان خود قدرت و توانايى پيدا كردند، ديگر به اين كار نياز نبود. برخى نيز گفته اند: علاقه به مكّه و وطن موجب شد كه قبله تغيير يابد. ليكن اين تحليل ها موهوم و خلاف واقع هستند.
آنچه قرآن در اين باره تصريح و تاءكيد دارد اين است كه تغيير قبله ، آزمايش الهى بود تا پيروان واقعى پيامبر شناخته شوند. زيرا آنها كه ايمان خالص ندارند، به محض تغيير يك فرمان ، شروع به چون و چرا مى نمايند كه چرا اينگونه شد؟ اعمال ما طبق فرمان سابق چه مى شود؟ اگر فرمان قبلى درست بود، پس فرمان جديد چيست ؟ اگر دستور جديد درست است ، پس فرمان قبلى چه بوده است ؟ خداوند نيز به كسانى كه در برابر فرامين او تسليم هستند، بشارت مى دهد كه اعمال گذشته ى شما ضايع نمى شود، زيرا مطابق دستور بوده است .
O در اين آيه به جاى كلمه نماز، واژه ايمان بكار رفته است كه نشان دهنده ى اهميّت و مقام نماز و برابرى آن با تمام ايمان مى باشد. (وما كان اللّه لِيضيع ايمانكم )
پيام ها:
1 اولياى خدا، بر اعمال ما نظارت دارند. (لتكونوا شهداء)
آرى ، بعضى انسان ها داراى چنان ظرفيّتى هستند كه مى توانند ناظر تمام اعمال و آگاه به انگيزه هاى انسان ها در طول تاريخ باشند.
2 در قيامت ، سلسله مراتب است . تشكيلات و سازماندهى محكمه ى قيامت بگونه اى است كه ابتدا ائمّه بر كار مردم گواهى مى دهند، سپس پيامبر برامامان گواه است . (لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرّسول عليكم شهيدا)
3 آزمايش ، يك سنّت قطعى الهى است و خداوند گاهى با تغيير فرمان ، مردم را امتحان مى كند. (لنعلم من يتبع الرسول ...)
4 پيروى از دستورات دين ، مايه رشد و كمال و نافرمانى از آن ، نوعى حركت ارتجاعى است . (ينقلب على عقبيه )
5 جز فرمان خداوند، به چيز ديگرى از قبيل ، جهت ، رنگ ، زمان ، مكان و شيوه ى خاصّى خود را عادت ندهيم ، تا هرگاه فرمانى بر خلاف انتظار يا عادت و سليقه ى ما صادر شد، بدنبال فرار يا توصيه نباشيم . (لنعلم من يتّبع الرّسول ممن ينقلب على عقبيه )
6 مقام تسليم بر افراد عادّى سنگين است : (لكبيرة ) وتنها كسانى به اين مقام دست مى يابند كه هدايت خاصّ الهى شامل آنان شود. (الاّ على الّذين هدى اللّه )
7 قوانين و مقررات ، شامل زمان هاى قبل نمى شود. اگر امروز فرمان تغيير قبله صادر شد، نمازهاى قبلى صحيح است و از امروز بايد به سوى ديگر نماز خواند. (وما كان اللّه ليضيع ايمانكم )
8 تمام تغييرات و تحوّلات تكوينى و تشريعى ، ناشى از رحمت و راءفت خداوندى است . (لرؤ ف رحيم )
تفسير آيه : (144) قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَ نُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ لَيَعْلَمُونَ اءَنَّهُالْحَقُّ مِنْ رَّبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
(اى پيامبر!) همانا مى بينيم كه تو (در انتظار نزول وحى ، چگونه ) روى به آسمان مى كنى ، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى ، برمى گردانيم . پس روى خود را به جانب مسجدالحرام كن . و (شما اى مسلمانان ) هر جا بوديد، روى خود را به جانب آن بگردانيد و همانا كسانى كه كتاب (آسمانى ) به آنها داده شده ، (به خوبى ) مى دانند كه اين فرمان به حقّ است كه از ناحيه ى پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نيست .
نكته ها:
O اين آيه حاكى از آن است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله منتظر و مشتاق نزول وحى در جهت تغيير قبله بود واين تغيير قبله از بيت المقدّس به كعبه ، وعده ى خداوند به پيامبرش بوده است ، ولى آن حضرت در موقع دعا، بى آنكه چيزى بگويد، به سوى آسمان نگاه مى كرد تا اينكه آيه نازل شد و دستور داد كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و همه ى مسلمانان در موقع عبادت ، روبه سوى مسجدالحرام وكعبه نمايند. اهل كتاب و يهود با آنكه حقّانيّت اين تغيير را مى دانستند وقبلاً در كتاب هايشان خوانده بودند كه پيامبر اسلام به سوى دو قبله نماز مى گزارد، امّا اين حقيقت را كتمان نموده و يا با القاى شبهات و سؤ الات ، نقش تخريبى ايفا مى كردند و خداوند با جمله ى (و ما اللّه بغافل عمّا يعملون ) آنان را تهديد مى نمايد.(439)
O رضايت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله از قبله بودن كعبه ، دلائلى داشت از جمله :
الف : كعبه ، قبله ى ابراهيم عليه السّلام بود.
ب : از زخم زبان ، تحقير و استهزاى يهود آسوده مى شد.
ج : استقلال مسلمانان به اثبات مى رسيد.
د: به اوّلين پايگاه توحيد يعنى كعبه ، توجّه مى شد.
O چون مسئله ى تغيير قبله يك حادثه ى مهمّى بود، لذا در آيه ، دوبار در مورد توجّه به كعبه ، فرمان داده شده است : يك بار خطاب به پيامبر با لفظ؛ (وجهك ) و يك بار خطاب به مسلمانان با كلمه ؛ (وجوهكم )
پيام ها:
1 آسمان ، سرچشمه ى نزول وحى ونظرگاه انبياست . (نرى تقلّب وجهك فى السماء)
2 خداوند به خواسته انسان ها آگاه است . (فلنولّينّك قبلة ترضاها)
3 تشريع و تغيير احكام ، از طرف خداوند است و پيامبر از پيش خود، دستورى صادر نمى كند. (فولوّا...)
4 ادب پيامبر در نزد خداوند به قدرى است كه تقاضاى تغيير قبله را به زبان نمى آورد، بلكه تنها با نگاه ، انتظارش را مطرح مى نمايد. (قدنرى تقلب وجهك )
5 خداوند رضايت رسولش را مى خواهد و رضاى خداوند در رضاى رسول اوست . (قبلة ترضاها)
6 قرآن ، دانشمندانى كه حقيقت را مى دانند، ولى باز هم طفره مى روند، تهديد و نكوهش مى كند. (ليعلمون انّه الحقّ... و ما اللّه بغافل عمّا يعملون )
7 نبايد دستورات دين را به مردم سخت گرفت . ((شطر)) به معنى سمت است . يعنى به سمت مسجدالحرام ايستادن كافى است ولازم نيست بطور دقيق روبه كعبه باشد. (فوَلّوا وجوهكم شطره )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (145) وَلَئِنْ اءَتَيْتَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ بِكُلِّ ءَايَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَآ اءَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ اءَهْوَآءَهُمْ مِّنْ بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاًلَمِنَ الظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
و (اى پيامبر!) اگر هرگونه آيه ، (نشانه و دليلى ) براى (اين گروه از) اهل كتاب بياورى ، از قبله ى تو پيروى نخواهند كرد، و تو نيز پيرو قبله آنان نيستى ، (همانگونه كه ) بعضى از آنها نيز پيرو قبله ديگرى نيست . وهمانا اگر از هوسهاى آنان پيروى كنى ، پس از آنكه علم (وحى ) به تو رسيده است ، بى شكّدر اين صورت از ستمگران خواهى بود.
نكته ها:
O اين آيه ، از عناد و لجاجت اهل كتاب پرده برداشته و سوگند(440) ياد مى كند كه هرچه هم آيه و دليل براى آنان بيايد، آنها از اسلام و قبله ى آن پيروى نخواهند كرد. چون حقيقت را فهميده اند، ولى آگاهانه از پذيرش آن سر باز مى زنند.
O تهديد و هشدارهاى قرآن نسبت به پيامبر، به منظور جلوگيرى از بروز و رشد غلّوگرايى و نسبت نارواى خدايى به اولياست . آنگونه كه در اديان ديگر، مردم به غلّو، عيسى عليه السّلام را فرزند خدا و فرشتگان را دختران خدا مى دانستند.
پيام ها:
1 لجاجت و تعصّب ، مانع تفكّر، استدلال و حقّبينى است . آنان نه تنها نسبت به اسلام تعصّب مى ورزند، در ميان خودشان نيز عناد و لجاجت دارند. (ماتبعوا قبلتك ... ومابعضهم بتابع قبلة بعض )
2 در برابر هياهو و غوغاى مخالفان نبايد تسليم شد و براى ماءيوس كردن دشمنان ، قاطعيّت لازم است . (وما انت بتابع )
3 يهود ونصارى هر يك داراى قبله ى ويژه اى بودند. (ومابعضهم بتابع قبلة بعض )
4 انحراف دانشمندان ، بسيار خطرناك است . (...من بعد ماجاءك من العلم )
5 علم ، به تنهايى براى هدايت يافتن كافى نيست ، روحيّه ى حقّ پذيرى لازم است . يهود صاحب كتاب بودند، ولى با وجود تعصّب نابجا، اين علم چاره ساز نشد. (اهوائهم من بعد ماجاءك من العلم )
6 پيامبر، حقّ تغيير قانون الهى را بر اساس تمايلات مردم ندارد. (اهوائهم من بعد ماجاءك من العلم )
7 آئين اسلام از سرچشمه ى علم واقعى است . (جاءك من العلم )
8 قوانينى شايسته پذيرش و پيروى هستند كه از هواهاى نفسانى پيراسته و بر پايه ى علم بنا شده باشند. (لئن اتّبعت اهوائهم من بعد ماجاءك من العلم )
9 قانون ، براى همه يكسان است . اگر بر فرض پيامبر نيز تابع هوا و هوس شود، گرفتار كيفر خواهد شد. (انّك اذاً)
10 با وجود قانون الهى ، پيروى از خواسته هاى مردم ظلم است . (اذا من الظالمين )
تفسير آيه : (146) اَلَّذِينَ ءَاتَيْنَيهُمُ الْكِتَبَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ اءَبْنَآءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
(يهود، نصارى و) كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى ) داده ايم او (پيامبر اسلام ) را همچون پسران خود مى شناسند، و همانا گروهى از آنان با آنكه حقّ را مى دانند، كتمان مى كنند.
نكته ها:
O در قرآن چندين مرتبه اين واقعيّت بازگو شده است كه اهل كتاب ، به خاطر بشارت تورات و انجيل به ظهور و بعثت پيامبر اسلام ، در انتظار او بودند و ويژگى هاى پيامبر چنان به آنها توضيح داده شده بود كه همچون فرزندان خويش به او شناخت پيدا كرده بودند. ولى با اين همه ، گروهى از آنان حقيقت را كتمان مى كردند. قرآن در جاى ديگر مى فرمايد: آنها نه تنها از پيامبر، بلكه از جامعه اى كه او تشكيل مى دهد و يارانش نيز خبر داشتند: (محمّد رسول اللّه والّذين معه اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم تراهم رُكّعاً سُجّداً يبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سيماهم فى وجوههم من اثَر السجود ذلك مثلهم فى التّورية و مثلهم فى الانجيل )(441) محمّد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند، در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند. پيوسته آنان را در حال ركوع و سجود مى بينى ، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند. نشانه ى آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است ، اين توصيف آنها در تورات و انجيل است .
O قرآن براى شناخت دقيق اهل كتاب از پيامبر، آنرا به شناخت پدر از پسر تشبيه مى كند كه روشن ترين شناخت هاست . زيرا:
از ابتداى تولّد و حتّى قبل از آن شكل مى گيرد.
شناختِ چيزى است كه انتظار بهمراه دارد.
شناختى است كه در آن شكّ راه ندارد.
O كتمان علم ، بزرگترين گناه است . قرآن درباره ى كتمان كنندگان مى فرمايد: (يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون )(442) خداوند وتمام فرشتگان و انس وجنّ وهر با شعورى ، براى هميشه آنان را لعنت ونفرين مى كنند. آرى ، كتمان حقّ، همچون كتمان فرزند خويش است و چه ناجوانمردانه است كه پدرى به خاطر لذّت هاى دنيوى ، كودك خود را منكر شود!
پيام ها:
1 اگر روحيّه ى حقيقت طلبى نباشد، علم به تنهايى كافى نيست . يهود با آن شناخت عميق از رسول خدا، باز هم او را نپذيرفتند. (يعرفون ... ليكتمون )
2 حتّى درباره ى دشمنان ، انصاف را مراعات كنيم . قرآن ، كتمان را به همه ى اهل كتاب نسبت نمى دهد. (فريقاً منهم ليكتمون )
تفسير آيه : (147) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ
حقّ، (آن چيزى است كه ) از سوى پروردگار توست ، پس هرگز از ترديد كنندگان مباش .
پيام ها:
1 حقّ همان است كه از منبع علم بى نهايت او صادر شده باشد. (الحقّ من ربّك )
2 دستورها و فرامين الهى كه از طريق وحى و يا روايات ثابت شود، جاى مجادله و مناقشه ندارد. (فلا تكوننّ من المُمترين )
3 رهبر بايد از قاطعيّت و يقين برخوردار باشد، به خصوص وقتى كه قانونى را تغيير داده و سنّتى را مى شكند. (فلا تكوننّ من المُمترين )
تفسير آيه : (148) وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فاسْتَبِقُواْ الخَيْرَ تِ اءَيْنَ مَا تَكُونُوا يَاءْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
ترجمه آيه :
و براى هر كس قبله اى است كه به آن سوى رو مى كند. (بنابراين درباره ى جهتِ قبله گفتگو نكنيد و به جاى آن ) در نيكى ها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد. (و بدانيد) هر جا كه باشيد، خداوند همه شما را (در محشر) حاضر مى كند، همانا خداوند بر هر كارى تواناست .
نكته ها:
O براى كلمه (وجهةٌ) دو معناست : قبله و طريقه . اگر اين كلمه را همانند اكثر مفسّران به معناى قبله بگيريم ، معناى آيه همان است كه ترجمه كرده ايم . امّا اگر كلمه (وجهةٌ) را به معناى طريقه و شيوه بگيريم ، معناى آيه اين است : براى هر انسان يا گروهى ، راه و طريقى است كه به سوى همان راه كشيده مى شود و هر كس راهى را سپرى مى كند. و اين معنا نظير آيه ى 84 سوره ى اسراء است كه فرمود: (كلُّ يعمل على شاكلته )
O بعضى مفسّران ، مراد از ((هو)) در (هو مولّيها) را خدا دانسته اند كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: هر كس قبله اى دارد كه خداوند آنرا تعيين كرده است .
O سبقت در كار خير، ارزش آن را افزايش مى دهد. در قرآن با واژه هاى (سارعوا)، (سابقوا) و (فاستبقوا) در مورد كار خير بكار رفته است . و در ستايش انبيا مى فرمايد: (يسارعون فى الخيرات )(443) آنها در نيكى ها، شتاب و سرعت مى گيرند.
O در برخى روايات ذيل اين آيه آمده : در زمان ظهور امام زمان عليه السّلام علاقمندان آن حضرت ، از اطراف و اكناف جهان يكجا در حضور ايشان جمع خواهند شد.(444)
پيام ها:
1 هر امتّى قبله اى داشته ومسئله قبله ، مخصوص مسلمانان نيست .(لكلّ وجهة )
2 بحث هاى بيهوده را رها كنيد و توجّه و عنايت شما به انجام كارهاى خير باشد. (فاستبقوا الخيرات )
3 به جاى رقابت و سبقت در امور مادّى ، بايد در كارهاى خير از ديگران سبقت گرفت . (فاستبقوا الخيرات )
4 روز قيامت ، خداوند همه را يكجا جمع خواهد كرد و اين نمونه اى از مظهر قدرت الهى است . (ياءت بكم الله جميعا)
تفسير آيه : (149) وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَّبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه آيه :
و (اى پيامبر!) از هرجا (كه به قصد سفر) خارج شدى ، (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجدالحرام بگردان ، اين دستور حقّى است از طرف پروردگارت ، و خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست .
نكته ها:
O در آيات قبل ، توجّه به مسجدالحرام ، مربوط به شهر مدينه بود كه مسلمانان در آن سكونت داشتند، ولى اين آيه مى فرمايد: در مسافرت نيز به هنگام نماز رو به سوى مسجدالحرام نماييد.
تفسير آيه : (150) وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إ لا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِى وَلاُِتِّمَ نِعْمَتِى عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و (اى پيامبر!) از هر جا خارج شدى پس (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان ، و (شما اى مسلمانان نيز) هرجا بوديد (در سفر و در حضر) روى خود را به سوى آن بگردانيد تا براى (هيچ كس از) مردم جز ستمگرانشان ، امكان احتجاج (ومجادله ) عليه شما نباشد. پس از آنها نترسيد وتنها از من بترسيد. و (بدانيدتغيير قبله براى آن بود) تا نعمت خود را بر شما تمام كنم و شايد كه شما هدايت شويد.
نكته ها:
O تكرار موضوع تغيير قبله در آيات متعدّد، نشانه ى اهميّت آن است . علاوه بر آنكه در هر يك از آيات در كنار اين موضوع ، مطلب جديدى را نيز يادآور مى شود. مثلا در اين آيه ، خداوند بعد از دستور روى نمودن به سوى مسجدالحرام ، مى فرمايد: اين بدين خاطر است كه مردمان ، بهانه اى بر عليه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان نداشته باشند. چون اهل كتاب مى دانستند كه پيامبر اسلام به سوى دو قبله نماز مى خواند و اگر اين امر محقّق نمى شد، آنها ايراد مى گرفتند كه پيامبر شما فاقد اوصاف ذكر شده در كتاب هاى آسمانى پيشين است . و يا اينكه زخم زبان زده و مسلمانان را تحقير مى كردند كه شما دنباله رو يهود هستيد و قبله ى مستقلى نداريد.
البتّه اين ايراد تنها از سوى يهود نبود، بلكه مشركان نيز مى گفتند: اگر محمّد صلّى اللّه عليه و آله به آئين ابراهيم توجّه دارد، پس چرا به خانه اى كه ابراهيم ساخته است ، توجّه ندارد؟ البتّه منافقان آرام نگرفته و با تغيير قبله ، خرده گيرى هاى خود را شروع كرده و مى گفتند: پيامبر، ثبات راءى ندارد. در هر حال خداوند با تاءكيد و تكرار، مسلمانان را براى پذيرش موضوع و ثبات قدم آماده مى سازد و يادآور مى شود، آنان كه دنبال حجت و دليل باشند، بر شما خرده نخواهند گرفت ، ولى افراد ظالم كه حقيقت را كتمان مى كنند، از بهانه جويى دست بر نخواهند داشت و شما نبايد به آنان اعتنا كنيد، و از آنان نترسيد و فقط از خداوند بترسيد.
O قبله ، نشانه و مظهر توحيد است . قبله ، آرم و نشانه ى مسلمانان است . در نهج البلاغه از كعبه به عنوان عَلَم يعنى پرچم ونشانه ى آشكار اسلام ياد شده است . بت پرستان و ستاره پرستان هنگام نيايش ، به سوى بت و يا ستاره و ماه توجّه مى كردند، امّا اسلام توجّه به خانه خدا را به جاى آن قرار داد و روى كردن به سوى قبله را نشانه ى توجّه به خدا شمرده است .
در روايات مى خوانيم : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معمولاً روبه قبله مى نشستند و سفارش كرده اند؛ بسوى قبله بخوابيد و بنشينيد و حتّى رو به قبله نشستن ، عبادت شمرده شده است . قبله ، جايگاه واحترام خاصّى دارد ودر بعضى اعمال ، توجّه به آن واجب است . براى مثال : نمازهاى واجب بايد روبه قبله خوانده شود. ذبح حيوان ودفن ميّت ، بايد به سوى قبله باشد. در مستراح رو به قبله يا پشت به قبله نشستن حرام است .
علاوه بر آنچه ذكر شد، قبله عامل وحدت مسلمانان است . اگر از فراز كره ى زمين بر مسلمانان نظر كنيم ، مى بينيم آنان هر روز پنج بار با نظم و ترتيب خاصّ، به سوى قبله توجّه مى كنند. كعبه ، قرارگاه وآمادگاه حركت ها وانقلاب هاى الهى بوده است . از حضرت ابراهيم وحضرت محمّد گرفته تا امام حسين عليهم السّلام و در آينده حضرت مهدى عليه السّلام ، همگى از كنار كعبه حركت خود را شروع كرده و مى كنند. در عظمت كعبه همين بس كه مسلمانان به اهل قبله معروفند.
O خداوند متعال در ماجراى تغيير قبله مى فرمايد: تغيير قبله براى اين است كه در آينده نعمت خود را بر شما تمام كنم . يعنى استقلال شما و توجّه به كعبه ، زمينه ى اتمام نعمت در آينده است . (لاءتمّ نعمتى )
اين ماجرا در سال دوّم هجرى در مدينه واقع شده است . در سال هشتم هجرى نيز خداوند به مناسبت فتح مكّه مى فرمايد: (ويتمّ نعمته عليك )(445) يعنى : اين پيروزى براى اين است كه خداوند در آينده نعمت خود را بر شما تمام كند. چنانكه ملاحظه مى كنيد در هر دو آيه ((اتمام نعمت )) به صيغه فعل مضارع بيان شده است كه نشانه ى حدوث آن در آينده است ، ولى در آيه 3 سوره ى مائده كه به هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجرى و بعد از معرفى رهبرى معصوم در غدير خم نازل مى شود، اينگونه مى فرمايد: (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى ) امروز نعمت خود را بر شما تمام كردم .
قابل توجّه و دقّت است كه خداوند، روى كردن مردم به قبله را قدم نخستين براى اتمام نعمت و فتح مكّه را قدم ديگر و تعيين و معرفى رهبر را آخرين قدم در اتمام نعمت بيان مى كند. لازم به يادآورى است كه در جريان تعيين قبله و همچنين تعيين رهبر، تذكّر مى دهد كه (لاتخشوهم و اخشونى ). چون در هر دو، احتمال مقاومت ، مقابله ، بهانه گيرى و شايعه پراكنى از سوى ديگران مى رود.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((يا على مثلك فى الامّة كمثل الكعبة نصبها اللّه للنّاس علما))(446) اى على ! مثال تو در ميان امّت ، همانند مثال كعبه است كه خداوند آنرا به عنوان نشانه روشن و پرچم براى مردم قرار داده است ، تا جهت خويش را گم نكنند. همچنين در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((ونحن كعبة اللّه ونحن قبلة اللّه ))(447) ما كعبه و قبله ى خداوندى هستيم .
پيام ها:
1 مسلمانان بايد از هر كارى كه بهانه به دست دشمن مى دهد پرهيز كنند. (لئلايكون للناس عليكم حجة )
2 نفى سلطه ى ديگران و رسيدن به استقلال ، يك ارزش است . (لئلاّ يكون للناس عليكم حجة )
3 تغيير قبله ، عامل خنثى سازى ايرادهاى بى جا و بهانه تراشى هاى اهل كتاب و مشركان و منافقان مى باشد. (لئلا يكون للناس عليكم حجة )
4 دشمنان خارجى ، بزرگترين خطر براى مسلمانان نيستند، بى تقوايى خطر اصلى است . (فلا تخشوهم واخشونى )
5 تعيين قبله ى مخصوص براى مسلمانان ، زمينه ى اتمام نعمت خدا بر آنهاست . (ولاتّم نعمتى عليكم )
6 تعيين قبله و نماز خواندن به سوى مسجدالحرام ، زمينه ى هدايت مؤ منان است . (لعلكم تهتدون )
7 هدايت ، داراى مراحلى است . با آنكه مخاطب آيه مسلمانان هستند كه هدايت شده اند، پس منظور دست يابى به مراحل بالاترى از آن است . (لعلّكم تهتدون )
تفسير آيه : (151) كَمَآ اءَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
همانگونه (كه براى هدايت شما) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شمارا تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمى توانستيد بدانيد، به شما ياد دهد.
نكته ها:
O كلمه ((تلاوت )) از واژه ((تِلو)) به معناى پى درپى است و به خواندنى كه پى درپى ، با نظم صحيح و مناسب وبرخوردار از نوعى قداست باشد، اطلاق مى شود. كلمه ى ((تزكيه )) به معناى رشد و نمو و پاك كردن است . تعليم كتاب ، آموختن آيات و احكام آسمانى است و تعليم حكمت ، دادن تفكّر و بينش صحيح است .
O بعثت پيامبر اسلام ، نتيجه استجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه از خداوند خواست : (وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك ...)(448) خدايا! در ميانشان پيامبرى مبعوث كن كه آيات ترا بر آنان بخواند. پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز مى فرمود: ((انا دعوة ابى ابراهيم )) من همان استجابت دعاى پدرم ابراهيم هستم .
پيام ها:
1 رهبرى موفق است كه از خود مردم ، در ميان مردم و هم زبان مردم باشد. (ارسلنا فيكم رسولا منكم )
2 تزكيه بر تعليم مقدّم است . (يزكّيكم و يعلّمكم )
3 آموزش دين ، محور اصلى است و آموزش هاى ديگر، در مراحل بعد از آن است . ابتدا (يعلّمكم الكتاب و الحكمة ) وپس از آن (يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون )
4 انسان براى شناخت بسيارى از حقايق ، نيازمند وحى است . بجاى ((ما لاتعلمون )) فرمود: (مالم تكونوا تعلمون ) تا يادآور شود كه اگر انبيا نبودند، انسان براى آگاهى از امورى همچون آينده ى خود و جهان ، راه به جايى نداشت .
تفسير آيه : (152) فَاذْكُرُونِى اءَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ
ترجمه آيه :
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم ، و براى من شكر كنيد و كفران نورزيد.
نكته ها:
O خداوند در برخى آيات مى فرمايد: (اذكروا نعمتى )(449) نعمت هاى مرا ياد كنيد. ولى در اين آيه مى فرمايد: (اذكرونى ) ياد خود من باشيد. و اين بخاطر درجات شناخت و معرفت مردم است . بگذريم كه ياد خداوند، زمينه ساز شكر است و لذا بر شكر مقدّم شده است . اين آيه ، نشانگر نهايت لطف خداوند به بنده است . انسانى كه جهل ، فقر، فنا و حقارت ، از ويژگى هاى اوست ، چقدر مورد لطف قرار گرفته كه خداوندِ عليم ، غنى ، باقى و عزيز به او مى گويد: مرا ياد كن تا ترا ياد كنم . مگر ياد كردن ما چه ارزشى دارد؟ مگر نه اين است كه ياد كردن ما نيز خود توفيقى از سوى اوست ؟
O ياد كردن خدا تنها با زبان نيست ، با دل و جان بايد خدا را ياد كرد. ياد خدا هنگام گناه و دست كشيدن از آن ، ياد واقعى است . و بهترين نوع ياد كردن خداوند، نماز است كه فرمود: (اقم الصلوة لِذكرى )(450)
O با اينكه شكر، يكى از مصاديق ذكر خداست ، ولى نام آن جداگانه در كنار ذكر آمده و اين نشانه ى اهميّت شكر، به عنوان مصداق بارز ذكر است .
O خداوند، با انسان داد وستد مى كند و هيچ كارى از انسان را بى بهره نمى گذارد: (اذكرونى اذكركم )، (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم )(451)، (فافسحوا يفسح الله لكم )(452)
O امام باقرعليه السّلام در ذيل اين آيه ، يكى از مصاديق ذكر خدا را، تسبيحات حضرت زهرا شمردند كه 34 مرتبه اللّه اكبر، 33 مرتبه الحمدللّه و 33 مرتبه سبحان اللّه مى باشد.(453)
O موانع ذكر خداوند:
الف : شيطان . (انساهم ذكر اللّه )(454) شيطان ، آنها را از ياد خدا غافل كرد.
ب : تكاثر و رقابت ها. (اءلهيكم التَّكاثُر)(455) شما را افزون خواهى ، سرگرم ساخت .
ج : آرزوها و خيال . (و يُلهِهم الاَمَل )(456) آرزو، آنها را سرگرم نمود.
O اثرات ياد خدا:
# ياد نعمت هاى او، رمز معرفت و شكر اوست .
# ياد قدرت بى پايان او، رمز توكّل به اوست .
# ياد علم و آگاهى او، رمز حيا و تقواى ماست .
# ياد الطاف او، رمز محبّت به اوست .
# ياد عدالت او، رمز خوف از اوست .
# ياد امدادهاى او، رمز اميد و رجاست .
پيام ها:
1 خداوند، به انسان شخصيّت مى بخشد ومقام انسان را تا جايى بالا مى برد كه مى فرمايد: تو ياد من باش ، تا من هم ياد تو باشم . (اذكرونى اذكركم )
2 كسانى مشمول لطف خاصّ هستند، كه همواره به ياد خدا باشند.(اذكرونى اذكركم )
3 ذكر خدا و نعمت هاى او، زمينه ى شكر و سپاس است . چنانكه غفلت از ياد خدا، مايه ى كفران است . (اذكرونى ، اشكروا لى و لاتكفرون )
تفسير آيه : (153) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُوا بِالْصَّبْرِ والصَّلَو ةِ إِنَّ اللّ هَ مَعَ الْصَّا بِرِينَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر حوادث سخت زندگى ،) از صبر و نماز كمك بگيريد، همانا خداوند با صابران است .
نكته ها:
O مشابه اين كلام الهى را در همين سوره (457) خوانديم كه خداوند به بنى اسرائيل مى فرمود: در برابر ناملايمات و سختى ها، از صبر و نماز كمك بگيريد. در اين آيه نيز به مسلمانان دستور داده مى شود تا در برابر حوادث سخت زندگى ، از صبر و نماز يارى بجويند. آرى ، دردهاى يكسان ، داروى يكسان لازم دارد.
اصولا انسانِ محدود، در ميان مشكلات متعدّد و حوادث ناگوار، اگر متصل به قدرت نامحدود الهى نباشد، متلاشى ومنكوب مى شود. و انسانِ مرتبط با خداوند، در حوادث و سختى ها، خود را نمى بازد و براى او حوادث ، بزرگ نمى نمايد. كسى كه نماز را با حضور قلب و با توجّه مى خواند، به معراج مى رود. هرچه پرواز معنوى او بيشتر باشد و بالاتر رود، دنيا و مشكلات آن و حتّى خوشى هاى آن كوچكتر مى شود.
O انسان ، يا در نعمت بسر مى برد كه بايد به آيه قبل عمل كند؛ (اذكرونى ، اشكروا لى ) و يا در سختى بسر مى برد كه بايد به اين آيه عمل كند؛ (استعينوا بالصبر)
O خداوند مى فرمايد: خدا با صابران است و نمى فرمايد: با نمازگزاران است . زيرا نماز نيز نياز به صبر و پايدارى دارد.(458)
O در روايات مى خوانيم : هرگاه كار سختى براى حضرت على عليه السّلام پيش مى آمد حضرت دو ركعت نماز مى خواند.(459) اين سيره را بوعلى سينا نيز عمل مى كرد.
O صبر، مادر همه كمالات است . صبر در جنگ ، مايه شجاعت است . صبر در برابر گناه ، وسيله تقواست . صبر از دنيا، نشانه زهد است . صبر در شهوت ، سبب عفّت است . صبر در عبادت ، موجب طاعت ، و صبر در شبهات ، مايه ى وَرع است .(460)
پيام ها:
1 ايمان اگر همراه با عمل و توكّل وصبر و عبادت باشد، كاربرد بيشترى خواهد داشت .(461) (الّذين آمنوا استعينوا بالصبرو...)
2 نماز اهرم است ، بار نيست . (استعينوا بالصبر والصلوة )
3 صبر ونماز، وسيله ى جلب حمايت هاى الهى هستند. (استعينوا بالصبر والصلوة انّ اللّه مع الصابرين )
4 اگرچه خداوند با هركس ودر هر جايى حضور دارد؛ (هو معكم اينما كنتم )(462) و لكن همراهى خدا با صابران ، معناى خاصّى دارد و آن لطف ، محبّت و يارى رسانى خداوند به صابران است . (انّ اللّه مع الصابرين )
تفسير آيه : (154) وَلاَتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيل اللّه اءَمْوَتٌ بَلْ اءَحْيَآءٌ وَلَكِنْ لا تَشْعُرُونَ
ترجمه آيه :
و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند مرده نگوئيد، بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى فهميد.
نكته ها:
O در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسيدند كه شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مى گفتند: فلانى مُرد. اين آيه نازل شد و آنان را از اين تفكّر نهى كرد.(463) شهدا، نه تنها نامشان يا آثار كارهايشان زنده و باقى است ، بلكه يك زندگى واقعى برزخى دارند. زندگى اى كه در آن رزق و شادى و بشارت است ، زندگى در جوار رحمت خدا كه در آن حزن وترس وجود ندارد. مشخّصات اين زندگى ، در تفسير سوره آل عمران (464) خواهد آمد. انشاءاللّه .
O شهادت در راه خدا، شامل كشته شدن در ميدان نبرد، ترور و سوءقصد دشمنان ، كشته شدن مؤ منان در دفاع از جان و ناموس و مال ، در هر مكان و زمان مى شود.
پيام ها:
1 نگرشهاى محدود مادّى را بايد با ايمان به خدا و گفته هاى او تكميل و تصحيح كرد. (لاتقولوا)
2 تكاليف سخت ، نياز به پشتوانه اعتقادى و جبران خسارت ها دارد. آرى ، كسى كه بداند زنده است ، به شهادت رو مى كند. (لاتقولوا... اموات بل احياء)
3 شهادت ، زمانى ارزش دارد كه در راه خدا باشد. (فى سبيل اللّه )
4 پيكار در راه دين ، از ارزشهاى والا در پيشگاه خداوند است . (يقتل فى سبيل اللّه )
5 روح ، بعد از مرگ باقى است ، هرچند جسم و بدن متلاشى شود. (احياء)
6 سرچشمه بسيارى از تحليل ها، ناآگاهى از واقعيّات است .(لاتقولوا، لاتشعرون )
تفسير آيه : (155) وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَْمْوَ لِ وَ الاَْنْفُسِ وَالَّْثمَرَ تِ وَبَشِّرِ الْصَّبِرِينَ
ترجمه آيه :
وقطعاً شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، زيان مالى وجانى وكمبود محصولات ، آزمايش مى كنيم وصابران (در اين حوادث وبلاها را) بشارت بده .
نكته ها:
O خداوند متعال ، همه ى انسان ها را آزمايش مى كند، امّا آزمايش و امتحان همه يكسان نيست . تمام جهان ، صحنه آزمايش و تمام مردم حتّى پيامبران نيز مورد امتحان قرار مى گيرند. بايد بدانيم كه آزمايش هاى خداوند براى رفع ابهام نيست ، بلكه براى شكوفايى استعدادها و پرورش انسان ها است . وسايل آزمايش الهى نيز تمام حوادث تلخ و شيرين و از جمله ترس و گرسنگى ، زيان مالى و جانى و كمبود محصولات است . ترس از دشمن ، محاصره ى اقتصادى ، جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزيزان به ميدان هاى نبرد، از جمله امتحانات است .
O براى پيروزى در آزمايشِ خوف از دشمن ، نياز به توكّل و ياد خداست و براى مبارزه با كمبودها، نياز به صبر است كه در دو آيه قبل (واستعينوا بالصبر والصلوة ) راه را نشان داده است .
O لازم نيست همه ى مردم با همه ى مسائل آزمايش شوند، بلكه ممكن است :
الف : هركس با چيزى آزمايش شود.
ب : فردى در آزمايشى روسفيد باشد، ولى در امتحان ديگرى رسوايى به بارآورد.
ج : ممكن است آزمايش فردى ، وسيله ى آزمايش ديگران نيز باشد.
O گاهى كم شدن مال و محصولات يا پيدا شدن خوف و ترس و ساير مشكلات ، به خاطر آزمايش الهى است ، ولى در بعضى اوقات ، اين امور كيفر اعمال خود انسان هاست . انسان ها گاهى مرتكب بعضى گناهان مى شوند كه خداوند آنهارا به برخى گرفتارى ها مبتلا مى كند. حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((انّ اللّه يبتلى عباده عند الاعمال السيّئة بنقص الّثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب ويتذكّر متذكّر))(465) همانا خداوند، بندگان خود را به خاطر اعمال فاسدشان ، به كمبود محصول و حبس بركت و بسته شدن منابع خير، گرفتار مى كند تا شايد متذكّر شوند و توبه نمايند.
البتّه همين تنبّه نيز آزمايش است ، همانگونه كه بر اثر ايمان نعمتى مى دهد كه وسيله آزمايشى است ؛ (لاسقيناهم مآء غدقاً لِنَفتنهم فيه )(466) همانا آبى گوارا به آنان نوشانديم تا ايشان را آزمايش كنيم .
O خداوند چندين عنايت به صابران نموده است از جمله :
1 محبّت . (واللّه يحبّ الصابرين )(467)
2 نصرت . (ان اللّه مع الصابرين )(468)
3 بهشت . (يجزون الغرفة بما صبروا)(469)
4 پاداش بى حساب . (انما يوفّى الصّابرون اجرهم بغير حساب )(470)
5 بشارت . (بشّر الصابرين )
O راه پيروزى در آزمايش هاى الهى چند چيز است :
الف : صبر و مقاومت .
ب : توجّه به گذرا بودن حوادث و مشكلات .
ج : توجّه به تاريخ گذشتگان كه چگونه مشكلات را پشت سر گذارده اند.
د: توجّه به اينكه همه مشكلات ما در منظر و ديد خداست و همه چيز حساب دارد.
امام حسين عليه السّلام وقتى فرزندش روى دستانش تير خورد و شهيد شد، فرمود: ((هَوِّن علىّ ما نزل بى انّه بعين اللّه ))(471) اين حادثه سخت ، چون خدا مى بيند برايم آسان مى نمايد.
پيام ها:
1 آزمايش و امتحان يك برنامه و سنّت حتمى الهى است . (ولَنبلوَنّكم )
2 ناگوارى ها، سبب مقاومت ورشد است . بسيارى از صفات انسان از قبيل صبر، رضا، تسليم ، قناعت ، رهد، تقوا، حلم و ايثار، در سايه ى برخورد با تنگدستى ها است . (وبشّر الصابرين )
3 مورد بشارت ، در آيه بيان نشده است تا شامل انواع بشارت هاى الهى باشد. (بشّر الصابرين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (156) الَّذِينَ إِذَ آ اءَصَبَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُوَّاْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ
ترجمه آيه :
(صابران ) كسانى هستند كه هرگاه مصيبتى به آنها رسد، مى گويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم .
نكته ها:
O صابران ، به جاى خود باختگى وپناهندگى به ديگران ، تنها به خدا پناه مى برند. زيرا از ديد آنها، تمام جهان كلاس درس و ميدان آزمايش است كه بايد در آن رشد كنيم . دنيا جاى ماندن نيست ، خوابگاه و عشرتكده نيست و شدايد و سختى هاى آن نيز نشانه ى بى مهرى خداوند نيست . ناگوارى ها براى آن است كه زير پاى ما داغ شود تا تندتر و سريعتر حركت كنيم ، بنابراين در تلخى ها نيز شيرينى است . زيرا شكوفا شدن استعدادها وكاميابى از پاداش هاى الهى را بدنبال دارد.
O مصيبت هايى كه از طرف اوست ، تصرف مالك حقيقى و خداوند در مملوك خود است . اگر انسان بداند كه خداوند حكيم و رحيم است و او نيز بنده اى بوده كه قبلا هيچ نبوده ؛ (لم يك شيئا)(472) و حتّى بعد از مراحلى هم چيز قابل ذكرى نبوده است ؛ (لم يكن شيئا مذكورا)(473) خواهد پذيرفت كه من بايد در اختيار او باشم . او مرا از جماد به نبات ، و از نبات به حيوان و از مرتبه ى حيوانيّت به انسانيّت سوق داده و اين حوادث را براى رشد و ارتقاى من قرار داده است . همانگونه كه ما دانه ى گندم را زير فشار، آرد مى كنيم و بعد نيز در آتش تنور، تبديل به نان مى كنيم تا مراحل وجودى او را بالا بريم .
O شعار صابران (انّا لِلّه و انّا اليه راجعون ) است . در حديث مى خوانيم : هرگاه با مصيبتى مواجه شديد، جمله ى (انّا لِلّه و انّا اليه راجعون ) را بگوييد.(474) گفتن (انّا لِلّه ) و ياد خدا به هنگام ناگوارى ها، آثار فراوان دارد:
الف : انسان را از كلام كفر آميز و شكايت باز مى دارد.
ب : موجب تسليت و دلدارى و تلقين به انسان است .
ج : مانع وسوسه هاى شيطانى است .
د: اظهار عقايد حقّ است .
ه : براى ديگران درس و الگو شدن است .
O مردم در برابر مشكلات و مصايب چند دسته اند:
الف : گروهى جيغ و داد مى كنند. (اذا مسّه الشّر جزوعاً)(475)
ب : گروهى بردبار و صبور هستند. (وبشّر الصابرين )
ج : گروهى علاوه بر صبر، شكرگزارند. (اللّهم لك الحَمد حَمد الشّاكرين لَك على مُصابهم )(476)
اين برخوردها، نشانه ى معرفت هر كس نسبت به فلسفه ى مصايب و سختى هاست . همانگونه كه كودك ، از خوردن پياز تند، بى تابى مى كند و نوجوان تحمّل مى كند، ولى بزرگسال پول مى دهد تا پياز خريده و بخورد.
پيام ها:
1 ريشه ى صبر، ايمان به خداوند، معاد واميد به دريافت پاداش است . (الصّابرين الّذين ... قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون )
تفسير آيه : (157) اءُولََّئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَو تٌ مِّنْ رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
ترجمه آيه :
آنانند كه برايشان از طرف پروردگارشان ، درودها و رحمت هايى است و همانها هدايت يافتگانند.
نكته ها:
O كلمه ((صلوات )) از واژه ى ((صلو)) به معنى ورود در نعمت ورحمت است ، بر خلاف واژه ى ((صلى )) كه به معناى ورود در قهر و غضب است . مانند: (تصلى نارا حامية )(477)
O خداوند بر مؤ منانى كه در مشكلات ، صبر و مقاومت كرده اند، خود درود و صلوات مى فرستد؛ (صلوات من ربهم ) ولى درباره مؤ منان مرفّه كه زكات اموالشان را مى پردازند، دستور مى دهد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درود بفرستد. (صلّ عليهم )(478)
پيام ها:
1 خداوند، صابران را غرق در رحمت خاصّ خود مى كند. (عليهم صلوات )
2 تشويق صابران از طرف خداوند، به ما مى آموزد كه بايد ايثارگران و صابران و مجاهدان ، در جامعه از كرامت واحترام خاصّى برخوردار باشند. (عليهم صلوات من ربّهم ...)
3 تشويق ، از شئون ربوبيّت و لازمه تربيت است . (صلوات من ربهم )
4 هدايت صابران ، قطعى و مسلّم است . با آنكه در قرآن ، هدايت يافتن بسيارى از انسان ها، تنها يك آرزو است ؛ (لعّلهم يهتدون ) ولى در مورد صابران ، هدايت آنان قطعى تلقّى شده است . (اولئك هم المهتدون )
5 هدايت ، مراحلى دارد. با اينكه گويندگانِ ((انّاللّه وانّااليه راجعون )) مؤ منان و هدايت شدگان هستند، ولى مرحله بالاتر را بعد از صبر و دريافت صلوات و رحمت الهى كسب مى كنند. (اولئك هم المهتدون )
تفسير آيه : (158) إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اءَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ اءَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
همانا صفا ومروه ، از شعائر خداست . پس هر كه حج خانه ى خدا ويا عمره به جاى آورد، مانعى ندارد كه بين صفا ومروه طواف كند. و (علاوه بر واجبات ،) هر كس داوطلبانه كار خيرى انجام دهد، همانا خداوند سپاسگزار داناست .
نكته ها:
O ((شعائر)) جمع ((شعيرة )) به نشانه هايى كه براى اعمال خاصّى قرار مى دهند، گفته مى شود و ((شعائراللّه )) علامت هايى است كه خدا براى عبادت قرار داده است .(479)
O صفا و مروه نام دو كوه در كنار مسجدالحرام است كه با فاصله تقريبى 428 متر، روبروى يكديگر قرار دارند و امروزه به صورت خيابانى سرپوشيده در آمده است . زائران خانه خدا، وظيفه دارند هفت مرتبه فاصله ميان اين دو كوه را طى كنند. اين كار يادآور خاطره ى هاجر، همسر فداكار حضرت ابراهيم است كه براى پيدا كردن جرعه آبى براى كودك خود اسماعيل ، هفت بار فاصله اين دو كوه را با اضطراب و نگرانى و بدون داشتن هيچگونه ياور و همدمى طى كرد. امام صادق عليه السّلام فرمود: در روى زمين ، مكانى بهتر از ميان اين دو كوه وجود ندارد، زيرا هر متكبّرى در آنجا سر برهنه و پابرهنه و كفن پوشيده بدون هيچ امتياز و نشانه اى بايد مسافت بين دو كوه را طى كند، گاهى با دويدن و گاهى با راه رفتن . كوه صفا علاوه بر اينها خاطره هايى از دعوت پيامبر اسلام دارد كه چگونه كفّار مكّه را به توحيد فرامى خواند و آنها گوش نمى دادند.(480)
O در عصر جاهليّت ، مشركان در بالاى كوه صفا، بتى بنام ((اُساف )) و بر كوه مروه ، بت ديگرى بنام ((نائله )) نصب كرده بودند و به هنگام سعى ، آن دو بت را به عنوان تبرّك ، با دست مسح مى كردند. مسلمانان به همين جهت از سعى ميان صفا ومروه كراهت داشته وفكر مى كردند با توجّه به سابقه قرار داشتن بت بر بالاى دو كوه ، نبايد سعى كنند. آيه فوق نازل شد كه صفا و مروه از شعائر الهى است و اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند، دليل بر اين نيست كه مسلمانان آن را رها كنند.(481)
O حج وعمره ، گاهى در كنار هم ، مانند اذان واقامه بجا آورده مى شوند، و گاهى اعمال عمره ، جداگانه وبه تنهايى انجام مى شود. در عمره پنج عمل واجب است : 1 احرام . 2 طواف . 3 نماز طواف . 4 سعى بين صفا ومروه . 5 كوتاه كردن مو يا ناخن . حج علاوه بر اينها، چند عمل ديگر دارد كه در جاى خود بدان اشاره شده است . به هر حال سعى بين صفا و مروه ، هم در عمره مطرح است و هم در حج .
O ديدن صفا ومروه ، حضور در صحنه تاريخ است تا اينكه تصديق به جاى تصور، و عينيّت به جاى ذهنيّت قرار گيرد. در صفا ومروه ، كلاس خداشناسى است كه چگونه اراده او اين همه انسان را با آن همه اختلاف ، در يك لباس و يك جهت جمع مى كند. كلاس پيامبر شناسى است كه چگونه ابراهيم ، آن پيامبر الهى ، براى انجام فرمان خداوند، زن و فرزند خويش را در آن بيابان تنها گذاشت . و هم كلاس انسان شناسى است كه مى آموزد چگونه انسان مى تواند در لحظاتى اعمالى را انجام دهد كه تا ابد آثار آن باقى بماند. سعى صفا ومروه ، ياد مى دهد اگر همه با هم حركت كنيم ، روح الهى را در جامعه خود مى بينيم . سعى صفا ومروه ، ياد مى دهد كه بايد تكبّر را به دور انداخته وهمراه ديگران حركت كنيم . سعى صفا و مروه ، به ما مى آموزد كه در راه احياى نام خداوند، زن و كودك هم سهم دارند.
O در آيات قبل ، سخن از بلا و آزمايش بود، در اين آيه نمونه اى از آزمايش هاجر، كودك ، پدر او و ساير مسلمانان مطرح است . اثر كار خدايى و اخلاص تا آنجا پيش مى رود كه همه ى انبيا و اوليا، موظّف مى شوند به تقليد از هاجر همسر ابراهيم و با قيافه اى مضطرب و هروله كنان همچون او، اين مسافت را هفت بار طى كنند. و اين فرمان ، تشكر خداوند از رنجهاى حضرت هاجر است . (فانّ اللّه شاكر عليم )
O با اينكه سعى صفا ومروه واجب است ، لكن مى فرمايد: (فلاجناح عليه )، اين لحن بخاطر همان نگرانى از وضع پيشين است كه جايگاه بت ومحلّ عبور مشركان بود.
O طواف ، به معناى گردش دائره اى نيست ، بلكه به هر حركتى كه انسان دوباره به جايگاه اوّليّه برگردد، خواه به صورت دورى باشد يا طولى ، طواف گفته مى شود. لذا كلمه طواف ، هم در مورد طوافِ دور كعبه كه حركت دايره اى است گفته شده ؛ (و ليَطّوَّفوا بالبيت العتيق )(482) و هم درباره حركت طولى بين صفا ومروه آمده است .
پيام ها:
1 توجّه خاصّ خداوند به برخى مكان ها يا زمان ها يا اشخاص ، موجب مى شود كه آنها از شعائر الهى گردند. (انّ الصفا و المروة من شعائر اللّه )
2 نيّت ، به كارها ارزش مى دهد. مشركان براى لمس بت ها، سعى مى كردند، ولى اسلام مى فرمايد: براى رضاى خدا سعى كنيد.(483) (فلاجناح عليه ان يطّوف بهما)
3 اگر مراكز حقّ، توسط گروهى با خرافات آلوده شد، نبايد از آن دست كشيد، بلكه بايد با حضور در آن مراكز، آنجا را پاك سازى نموده و دست گروه منحرف را از آن كوتاه كرد. (فلا جناح عليه ان يطّوف بهما)
4 عبادت بايد عاشقانه و داوطلبانه باشد. (فمن تطوّع )
5 خداوند در برابر عبادات بندگان ، شاكر است . (فان اللّه شاكر) اين تعبير، بزرگترين لطف از جانب او نسبت به بندگان است .
تفسير آيه : (159) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ اءَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَبِ اءُوْلََّئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه آنچه را از دلائل روشن و اسباب هدايت را نازل كرده ايم ، با آنكه براى مردم در كتاب بيان ساخته ايم ، كتمان مى كنند، خداوند آنها را لعنت مى كند و همه لعنت كنندگان نيز آنان را لعن مى نمايند.
نكته ها:
O گرچه مورد آيه ، دانشمندان يهود و نصارى هستند كه حقايق تورات و انجيل را براى مردم بيان نمى كردند، ولى جمله ى (يكتمون ) كه دلالت بر استمرار دارد، شامل تمام كتمان كنندگان در طول تاريخ مى شود. چنانكه لعنت پروردگار نيز تا ابد ادامه خواهد داشت .
O كتمان حقّ مى تواند صورت هاى مختلفى داشته باشد، گاهى با سكوت و عدم اظهار حقّ، گاهى با توجيه و گاهى با سرگرم كردن مردم به امور جزئى و غافل ساختن آنها از مسائل اصلى است . در مواردى همانند اسرار مؤ منان يا عيوب برادران دينى ، كتمان واجب يا مستحبّ است .
O گناه كتمان ، بيشتر از جانب علما است . در آيه 187 سوره ى آل عمران نيز آمده است كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت تا حقايق را براى مردم بيان كرده و كتمان نكنند. (واذا اخذ اللّه ميثاق الّذين اوتواالكتاب لتبيّننّه للنّاس ولاتكتمونه ) در روايات آمده است : روز قيامت به دهان كتمان كنندگان حقّ، لجام زده مى شود.
پيام ها:
1 ظلم فرهنگى ، بدترين ظلم هاست كه لعنت خالق و مخلوق را به دنبال دارد. (يكتمون ... يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون )
2 كتمان ، حقّ ممنوع است ، چه كتمان معجزات و دلائل حقّانيّت باشد؛ (البيّنات ) و چه كتمان رهنمودها و ارشادات . (الهُدى )(484)
3 كتمان حقّ، بزرگترين گناهان است . چون مانع هدايت مردم و باقى ماندن نسل ها در گمراهى است . (يلعنهم اللّه )
4 كتمان حقّ، ظلم به دين خدا و حقّ مردم نسبت به هدايت يافتن است . لذا كتمان كنندگان حقّ را، خدا و مردم لعنت مى كنند. (يلعنهم اللّه ويلعنهم اللاعنون )
5 نفرين و لعنت مردم ، مؤ ثر است و بايد از اهرم نفرت مردم براى نهى از منكر استفاده نمود. (يلعنهم اللاعنون )
تفسير آيه : (160) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ وَاءَصْلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَاءُوْلََّئِكَ اءَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاءَنَا الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ
ترجمه آيه :
مگر آنها كه توبه كردند و (اعمال بد خود را با اعمال نيك ) اصلاح نمودند و (آنچه را كتمان كرده بودند) آشكار ساختند، كه من (لطف خود را) بر آنان بازمى گردانم ، زيرا من توبه پذير مهربانم .
نكته ها:
O براى گناه كتمان ، همچون ساير گناهان ، راه توبه و بازگشت باز است . امّا توبه ى واقعى ، با پشيمانى قلبى و اصلاح عمل و بيان موارد كتمان صورت مى گيرد. توبه ى كسى كه نماز نخوانده آن است كه نمازهاى خود را قضا كند. توبه كسى كه مال مردم را تلف كرده آن است كه بايد همان مقدار را به صاحبش برگرداند. در اين مورد نيز كسى كه با كتمان حقايق ، به دنياى علم ، انديشه و نسل ها، خيانت كرده ، فقط با تبيين حقايق و بازگوئى آنهاست كه مى تواند گذشته را جبران نمايد.
O خداوند به شيطان فرمود: (انّ عليك لعنتى )(485) لعنت من بر تو. و در آيه بعد مى فرمايد: (عليهم لعنة اللّه ...) پس كتمان كنندگان و شيطان ، در يك رديف هستند.
پيام ها:
1 خداوند، امكان توبه و بازگشت را براى خطاكاران ، در هر شرايطى فراهم نموده است . (يلعنهم اللّه ... الاّ الّذين تابوا)
2 كتمان حقايق دينى ، فساد است ، زيرا به توبه كننده ، فرمان اصلاح و جبران داده شده است . (تابوا واصلحوا)
3 توبه ى هرگناه ، متناسب با آن است . توبه ى كتمان ، بيان حقايق است . (تابوا... وبيّنوا)
4 چون در مقام تهديد وتوبيخ ، لعنت خداوند شامل حال كتمان كنندگان شد، در مقام مهربانى نيز كلمات ((اَنَا)) و ((توّاب )) و ((رحيم )) بكار رفته تا بگويد: من خودم با مهربانى مخصوصم ، به شما باز مى گردم . (يلعنهم اللّه ... انَا التوّاب الرّحيم )
5 تهديد گنهكار و بشارت نيكوكار، دو ركن اساسى براى تربيت فرد و جامعه است . (يلعنهم اللّه ... انَا التوّاب الرّحيم )
6 بازگشت لطف خداوند به توبه كنندگان ، دائمى ، قطعى و همراه با محبّت است . (اتوب عليهم و انَا التوّاب الرّحيم )
تفسير آيه : (161) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ اءُوْلََّئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلََّئِكَةِ وَالْنَّاسِ اءَجْمَعِينَ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگى بر آنها خواهد بود.
تفسير آيه : (162) خَلِدينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ
(آنان براى ) هميشه در آن (لعنت و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى مانند، نه از عذابِ آنان كاسته مى شود و نه مهلت داده مى شوند.
نكته ها:
O در آيه ى قبل بيان شد كه اگر كتمان كنندگان ، توبه كرده و حقايق را بيان نمايند، مورد لطف الهى قرار مى گيرند. در اين آيه مى فرمايد: امّا اگر كفّار توبه نكرده و در حال كفر بميرند، باز همان لعنت خداوند و فرشتگان و تمام مردم گريبان گير آنان خواهد بود.
سؤ ال : در آيه ، لعنت همه ى مردم بر كفّار مطرح شده است ، ولى ناگفته پيداست كه بعضى از مردم ، خودشان كافر يا دوست كافرند، پس لعنت همه مردم در آيه به چه معنا مى باشد؟
پاسخ :لعنت ، در دنيا و آخرت مطرح است . كسانى كه در دنيا دوست كفّار يا خود كافرند، در آخرت لعنت خواهند شد. (كلّما دخلت امّة لعنتْ اُختها)(486)
O يكى از درخواست ها و دعاهاى اولياى خدا، مسلمان مردن است . حضرت يوسف از خداوند مى خواهد كه مسلمان بميرد: (تَوفّنى مُسلِما)(487) حضرت ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود سفارش مى كنند كه (فلاتموتنّ الاّ وانتم مسلمون )(488) نميريد مگر اينكه مسلمان يعنى تسليم پروردگار باشيد.
پيام ها:
1 اصرار بر كفر ودر حال كفر مردن ، دورى ابدى انسان را از رحمت الهى بدنبال دارد. (ماتوا و هم كفّار... عليهم لعنة اللّه )
2 آنچه مهم است ، پايان عمر انسان است كه آيا با ايمان مى ميرد يا بى ايمان . (ماتوا و هم كفّار)
3 تخفيف كيفر يا تاءخير آن ، مربوط به دنياست . در قيامت نه تخفيف است و نه تاءخير. (لا يخفّف ... لا هم ينظرون )
تفسير آيه : (163) وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمنُ الْرَّحِيمُ
و معبود شما خدايى يگانه است ، جز او معبودى نيست ، بخشنده ى مهربان است .
تفسير آيه : (164) إِنَّ فِى خَلْقِ الْسَّمَوَ تِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ الْنَّاسَ وَمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْسَّمآءِ مِنْ مَّآءٍ فَاءَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَاوَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الْرِّيَحِ وَالْسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ الْسَّمَآءِ وَالاَْرْضِ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
ترجمه آيه :
همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز و كشتى هايى كه براى سودرسانى به مردم در دريا در حركتند و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين مرده را زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين ) در تغيير مسير بادها و ابرهايى كه ميان آسمان وزمين معلّقند، براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى گوياست .
نكته ها:
O هماهنگى ميان عناصر طبيعت و اجزاى هستى و قوانين حاكم بر آنها، همه نشان دهنده ى حاكميّت وقدرت واراده ى خداى يگانه است . آفرينش آسمان ها و توسعه ى دائمى آنها(489) كه دست انسان تاكنون فقط به قسمتى از اوّلين آسمان رسيده ، و استحكام (490) و طبقات هفتگانه (491) و نظام حاكم (492) و تناسبات و ارتباطات ميان هريك و بى ستون بودن (493) و حفاظت آنها(494) و حركات ستارگان در مدارهاى خود و فاصله هريك از آنها، همه نشانه هاى قدرت خداوند يكتاى حكيم است .
O سعدى مى گويد:
آفرينش ، همه تدبير خداوند دل است دل ندارد، كه ندارد به خداوند اقرار
وه و دريا و درختان ، همه در تسبيحند نه همه مستمعى ، فهم كند اين اسرار
قل ، حيران شود از خوشه زرين عنب فهم ، عاجز شود از حبّه ياقوت انار
اك وبى عيب ، خدايى كه به تقدير عزيز ماه وخورشيد، مسخّر كند وليل ونهار
كلمه ((رياح )) جمع ((ريح )) به معناى باد است ، ولى در قرآن هر جا كلمه ((ريح )) آمده همراه قهر و عذاب است ، مانند: (ريح صرصر)(495) ولى هرجا كلمه ((رياح )) آمده است ، همراه باران و لطف الهى است . در حديث مى خوانيم : هرگاه بادى مى وزيد پيامبرصلّى اللّه عليه و آله مى فرمود: ((الّلهم اجعلها رياحا و لا تجعلها ريحا)) خداوندا! اين باد را رياحِ رحمت قرار ده ، نه ريحِ عذاب .(496)
پيام ها:
1 شناخت طبيعت ، يكى از راههاى خداشناسى است كه شناخت او، قدرت ، حكمت و يكتايى او را در بر دارد. (الهكم اله واحد... فى خلق السموات ... لايات )
2 خداوند، نظير و شبيه ندارد و مركب از اجزا نيست . (اله واحد)
3 هم طبيعت و هم صنعتِ دست ساختِ انسان ، از اوست . (خلق السموات و الارض ... والفلك )
4 هر موجودى در جهان هستى ، آيه اى از آيات كتاب خداوند در طبيعت است . (لايات )
برگ درختانِ سبز، در نظر هوشيار هر ورقش دفترى است ، معرفت كردگار
تنها خردمندان از نگاه در هستى ، درس خداشناسى مى گيرند. (ان فى خلق السموات ... لايات لقوم يعقلون )
تفسير آيه : (165) وَمِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَتَّخِذَ مِنْ دُونِ اللّهِ اءَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ اءَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَاءَنَّ اللّهَ شَدِيدُالْعَذَابِ
ترجمه آيه :
و بعضى از مردم كسانى هستند كه معبودهايى غير از خداوند براى خود برمى گزينند و آنها را همچون دوست داشتن خدا، دوست مى دارند. امّا آنان كه ايمان دارند، عشقشان به خدا (از عشق مشركان به معبودهاشان ) شديدتر است و آنها كه (با پرستش بت به خود) ستم كردند، هنگامى كه عذاب خدا را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمام نيروها، تنها به دست خداست و اوداراى عذاب شديد است .
نكته ها:
O امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: مراد از ((دون اللّه )) و ((انداد)) در اين آيه ، بت ها نيستند، بلكه مراد پيشوايان ستمكار و گمراهند كه مردم آنان را همچون خداوند دوست دارند.(497) از جهت ادبى نيز كلمه ((هم )) در ((يحبّونهم ))، براى انسان بكار مى رود، نه اشياء.
O ريشه ى محبّت ، كمال دوستى وجمال دوستى است . مؤ منان تمام كمالات و جمال ها را در خداوند مى بينند، لذا بيشترين عشق را به او ابراز مى دارند. عشق و محبّت مؤ منين ، بر اساس شايستگى ولياقت معشوق است وهرگز به سردى و خاموشى نمى گرايد. امّا عشق مشركان ، براساس خيال وجهل وتقليد وهوس هاى بيهوده است .
پيام ها:
1 پرستش و محبّت غير خدا، ممنوع است . (يتّخذ من دون اللّه اندادا يحبّونهم )
2 احساسات بايد در رابطه با اعتقادات باشد. (الّذين آمنوا اشدّ حُبّا للّه )
3 برخى از مردم تا وقتى پرده ها كنار نرود و قيامت را مشاهده نكنند، به پوچى و بيهودگى راه و فكر خويش پى نمى برند. (ولو يرى الّذين )
4 قدرت در جذب نيرو مؤ ثر است . (انّ القوّة للّه جميعا) پس جذب غير او نشويد.
تفسير آيه : (166) إِذْ تَبَرَّاءَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَاءَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاَْسْبَابُ
ترجمه آيه :
در آن هنگام كه عذاب را مشاهده كنند و پيوند ميانشان بريده (و دستشان از همه چيز قطع ) گردد، پيشوايان (كفر)، از پيروان خود بيزارى جويند.
نكته ها:
O به هوش باشيم كه رهبرمان كيست و محبّت و عشق چه كسى را در دل داريم ؟ بدانيم طاغوت ها و غير خدا، ما را براى خودشان مى خواهند تا با قدرت و ارادت ما، به هوسها و آرزوهاى خود در دنيا برسند، ولى در قيامت همه را رها و از ما اظهار تنفّر و انزجار خواهند نمود.
پيام ها:
1 هر عشق وعلاقه ، كه مايه اى از عقل وفطرت نداشته باشد، دير يا زود به سردى گرائيده و يا به دشمنى كشيده مى شود. (يحبّونهم كحبّ اللّه ... تبرّء الّذين اتّبعوا)
2 محبّت ، زمينه ى تبعيّت است . (يحبونهم ... اتبعوا)
3 آينده نگرى لازمه ى عقل است . به كسى عشق و محبّت بورزيم كه قدرت داشته باشد و در روز خطر، ما را حمايت كند. (اذ تبرّء الّذين اتّبعوا)
4 معيار اصالت يا بى اصل بودن علاقه ها و محبّت ها، ديدن عذاب در روزهاى خطرناك است . (راءوا العذاب )
تفسير آيه : (167) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ اءَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّاءَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوُاْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ اءَعْمَلَهُمْ حَسَرَ تٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَرِجِينَ مِنَ النَّارِ
ترجمه آيه :
و (در آن موقع ) پيروان گويند: اى كاش بار ديگرى براى ما بود (كه به دنيا برمى گشتيم ) تا از اين پيشوايان بيزارى جوئيم ، همانگونه كه آنها (امروز) از ما بيزارى جستند. بدينسان خداوند اعمال آنها را كه مايه حسرت آنهاست ، به آنها نشان مى دهد و هرگز از آتش دوزخ ، بيرون آمدنى نيستند.
نكته ها:
O به فرموده روايات ، در قيامت صحنه ها و مواقف متعدّدى است . در برخى از آنها مُهر سكوت بر لب ها زده مى شود وتنها با نگاه هاى پرحسرت به يكديگر نگريسته و گريه مى كنند. در بعضى موارد، از همديگر استمداد كرده و در صحنه اى نسبت به هم ناله و نفرين مى كنند. در اين آيه مى خوانيم كه پيروان كفر نيز از حمايت ها و عشق ورزى هاى خود نسبت به رهبرانشان به شدّت پشيمان مى شوند، ولى ديگر كار از كار گذشته و تنها حسرتى است كه در دل دارند و با زبان مى گويند: اگر ما بارديگر برگرديم ، هرگز دنباله رو آنها نخواهيم بود. كسانى كه اينقدر بى وفا هستند كه از ما در اين روز تبرّى مى جويند، ما هم اگر به دنيا برگرديم ، از آنان تبرّى خواهيم جست . آنها حسرت مى خورند، ولى مگر از حسرت ، كارى ساخته است .
O در آيات متعدّد، كلمه ((خلود)) در مورد عذاب بكار رفته است . بعضى ((خلود)) را مدّت طولانى معنا مى كنند، ولى از جمله ى (و ماهم بخارجين من النّار) در اين آيه استفاده مى شود كه ((خلود)) به معناى ابديّت است ، نه مدّت طولانى .
O در روايات ، نمونه هايى از حسرت گنهكاران در قيامت به چشم مى خورد كه از جمله : كسانى هستند كه اموال زيادى را براى وارثان خود مى گذارند و خود در زمان حيات ، كار خيرى نمى كنند. آنان در آن روز مشاهده مى كنند كه اگر وارث از ارث او كار خوبى انجام داده ، در نامه وارث ثبت شده و اگر كار بدى كرده ، شريكِ جرم وارث قرار گرفته است .(498) نمونه ديگر اهل حسرت ، آنانكه عبادات بسيار دارند، ولى رهبرى و ولايت علىّبن ابى طالب عليهما السّلام را نپذيرفته اند.(499)
O انسان ، داراى اختيار است . اگر چنين نبود، پشيمانى و حسرت و تصميم مجدّد در او راه نداشت . پشيمانى و حسرت ، نشانه ى آن است كه مى توانستيم كار ديگرى انجام دهيم . و تصميم مجدّد، رمز آن است كه انسان مى تواند با اراده و اختيار، هر راهى را كه صلاح بداند، انتخاب كند.
پيام ها:
1 طاغوت ها را رها كنيم . تا آنان ما را در قيامت رها نكرده اند، آنها را در دنيا رها كنيم . (فنتبرّاء منهم )
2 در قيامت ، چشم انسان حقيقت بين شده و بر كارهاى خود، حسرت مى خورد. (يريهم اللّه اعمالهم حسرات )
3 آرزوى برگشت هست ، ولى برگشتى نيست . (لو اءنّ لنا كرّة ... وماهم بخارجين )
تفسير آيه : (168) يََّاءَيُّهَا الْنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الاَْرْضِ حَلا لا طَيِّبا وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الْشَّيْطَا نِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ
ترجمه آيه :
اى مردم ! از آنچه در زمين ، حلال و پاكيزه است بخوريد و از گام هاى (وسوسه انگيز) شيطان ، پيروى نكنيد. براستى كه او دشمن آشكار شماست .
نكته ها:
O اسلام ، همواره مردم را به بهره بردن از نعمت هاى پاك وحلالِ خداوند، سفارش نموده و با هرگونه رهبانيّت و زهد بى جا مبارزه مى نمايد. لذا هم خوردنى هاى ناسالم را از شيطان مى داند؛ (انّما الخمر... رجس من عمل الشّيطان )(500) و هم نخوردن نابجا را گام شيطان مى داند؛ (كلوا... و لا تتّبعوا خطوات الشيطان ) زيرا در برخى از نقل هاى تاريخى آمده است كه بعضى از طوائف عرب ، قسمتى از زراعت و حيوانات را بدون دليل برخود حرام كرده بودند و گاهى نيز اين تحريم ها را به خداوند نسبت مى دادند. آيه نازل شد تا رفع ابهام شود.
O اسلام ، به زندگى مادّى انسان توجّه كامل دارد و در راءس آنها نيازهاى غذايى است كه در اين مورد، دهها آيه و صدها حديث آمده است . يكى از وظايف انبيا نيز بيان خوردنى ها و آشاميدنى هاى حلال وحرام براى مردم است .
O معمولاً قرآن در كنار اجازه مصرف ، شرطى را بيان كرده است . مثلاً در اينجا مى فرمايد: (كلوا... حلالاً طيباً) همچنين مى فرمايد: (كلوا و اشربوا... و لا تعثوا فى الارض مفسدين )(501) بخوريد و بياشاميد... ولى در زمين فساد نكنيد. در آيه ديگر مى فرمايد: (كلوا واشربوا ولاتسرفوا)(502) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (كلوا و اطعموا)(503) بخوريد و اطعام كنيد.
O در تفسير برهان از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه شخصى به نام طارق ، تصميم گرفته بود تا از همسرش جدا شده و زندگى راهبانه اى داشته باشد. حضرت فرمود: ((انّ هذا من خطوات الشيطان )) اين از گام هاى شيطان است .
پيام ها:
1 شرط اساسى در مصرف ، دو چيز است : حلال بودن ، پاكيزه و دل پسند بودن . (كلوا حلالا طيّبا)
2 اسلام با بعضى رياضت ها مخالف است . (كلوا)
3 بهره گيرى از محرّمات و چيزهاى پليد و ناپاك ، پيروى كردن از شيطان است . (كلوا... حلالا طيبا ولا تتبعوا خطوات الشيطان )
4 نيازهاى طبيعى بشر، زمينه اى براى انحراف و تسلّط شيطان است . بايد ضمن تاءمين نياز، به لغزش هاى آن توجّه داشت . (كلوا... ولاتتبعوا خطوات ...)
5 شيطان ، انسان را قدم به قدم منحرف مى كند. بايد از همان قدم اوّل مواظبت كرد. (خطوات الشيطان )
6 شيطان براى انحراف مردم ، از راههاى گوناگونى وارد مى شود. (خطوات )
7 وادار نمودن مردم به استفاده از حرام ها و بازداشتن آنان از نعمت هاى حلال ، نمودى از دشمنى آشكار شيطان است . (كلوا... حلالا طيبا... انّه لكم عدو مبين )
تفسير آيه : (169) إِنَّمَا يَاءْمُرُكُمْ بِالسُّوَّءِ وَ الْفَحْشَآءِ وَ اءَنْ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
همانا (شيطان )، شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى دهد و اينكه بر خداوند چيزهايى بگوييد كه به آن آگاه نيستيد.
نكته ها:
O در تفسير روح البيان آمده است كه شيطان در وسوسه ى خود، مراحلى را طى مى كند: ابتدا به كفر دعوت مى نمايد. اگر موفق نشد، به بدعت ، اگر موفق نشد، به گناهان كبيره ، اگر موفق نشد به گناهان صغيره ، اگر موفق نشد، به كارهاى مباح به جاى عبادات و اگر باز هم موفق نشد، به عباداتى دعوت مى كند كه پايين تر است ، تا شخص از مرحله بالاتر باز بماند.
O فرمان شيطان ، همان وسوسه هاى اوست . نه آنكه از انسان سلب اختيار كند تا انسان مجبور به گناه شود.
O تاثير فرمان شيطان ، نشان ضعف ماست . هرگاه انسان ضعيف شد، وسوسه هاى شيطان را همچون فرمان مولا مى پذيرد؛ (انمّا سلطانه على الّذين يتولّونه )(504) وگرنه اولياى خدا، در مرحله اى هستند كه شيطان به آنان نفوذ ندارد. (انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان )(505)
پيام ها:
1 نشانه ى دشمنى شيطان ، وسوسه براى انجام فحشا و افترا به خداوند است . (عدوّ مبين انّما ياءمركم )
2 شيطان ، هم دستور به گناه مى دهد، هم راه توجيه آنرا نشان مى دهد. فرمان به سوء و فحشا، همان دستور به گناه و فرمان افترا بستن به خدا، دستور به توجيه گناه است . (ياءمركم ... وان تقولوا)
3 اظهار نظر در باره احكام دين و فتوى دادن بدون علم ، حرام است . (ان تقولوا على اللّه ما لا تعلمون )
4 حتّى در مقام ترديد و شك ، نبايد چيزى را به خداوند نسبت داد، تا چه رسد به مواردى كه بدانيم آن حرف و سخن از خدا نيست . بنابراين بايد در تفسير قرآن و بيان احكام دقّت كرد. (وان تقولوا على اللّه ما لاتعلمون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (170) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَآ اءَنْزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَآ اءَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنآ اءَوَلَوْ كَانَ ءَابَآؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ
ترجمه آيه :
وهنگامى كه به آنها (مشركان ) گفته شود: آنچه را خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: بلكه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن يافتيم پيروى مى نماييم . آيا (از آنان پيروى مى كنند) هرچند پدرانشان چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافته بودند؟
نكته ها:
O آيه قبل به ما هشدار داد كه از پيروى گامها و فرمان هاى شيطان ، دورى كنيم . اين آيه يكى از مصاديق راه شيطان را كه تقليد كوركورانه است بيان مى كند.
O پيروى و اطاعت عقلانى مانعى ندارد، مورد انتقاد قرآن ، تقليد از كسانى است كه نه خود داراى تعقّل بوده اند و نه هدايت انبيا را پذيرفته اند.
O هدايت الهى ، در هر عصر و زمانى وجود دارد. از اينكه قرآن مى فرمايد: نياكان آنان هدايت پذير نبودند، استفاده مى شود كه هدايت الهى در هر زمانى بوده ، ولى آنها نمى پذيرفتند. حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: (بلى لاتخلوا الارض من قائم للّه ظاهراً او خائفاً)(506) زمين از رهبر آسمانى هرگز خالى نيست ، خواه آشكارا و خواه مخفيانه مردم را به راه خدا دعوت مى نمايد.
پيام ها:
1 ارتجاع و عقب گرد، ممنوع است . پيروى از سنّت و راه نياكان ، اگر همراه با استدلال و تعقّل نباشد، قابل پذيرش نمى باشد. (الفينا عليه ابائنا)
2 تعصّباتِ نژادى وقبيله اى ، از زمينه هاى نپذيرفتن حقّ است . (بل نتّبع ... ابائنا)
3 آداب و عقايد نياكان ، در آيندگان اثر گذار است . (ما الفينا عليه ابائنا)
4 راه حقّ، با عقل و وحى به دست مى آيد. (لايعقلون شيئا و لايهتدون )
5 انتقال تجربه و دانش ارزش است ، ولى انتقال خرافات از نسل گذشته به نسل آينده ، ضد ارزش مى باشد. (اباؤ هم لايعقلون )
6 عقل ، ما را به پيروى از وحى ، رهبرى مى كند. (اتّبعوا ما انزلنا... او لوكان اباؤ هم لا يعقلون )
تفسير آيه : (171) وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَ نِدَآءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ
ترجمه آيه :
و مَثل كافران ، چنان است كه كسى به حيوانى كه جز صدايى (از نزديك ) ويا ندايى (از دور) نمى شنود بانگ زند، اينان كران ، لالان و كورانند و از اينروست كه نمى انديشند.
نكته ها:
O ((دعا)) به معناى خواندن از نزديك و ((نداء)) براى خواندن از راه دور است .
O در اين آيه دو تشبيه است : يكى تشبيه دعوت كننده ى حقّ، به چوپان . و ديگرى تشبيه كافران ، به حيواناتى كه از كلام چوپان چيزى جز فرياد نمى فهمند. يعنى اى پيامبر! مثال تو در دعوت اين قومِ بى ايمان به سوى حقّ و شكستن سدهاى تقليد كوركورانه ، همچون كسى است كه گوسفندان و حيوانات را براى نجات از خطر صدا مى زند و آنها اين پيام را درك نمى كنند. زيرا چشم و گوش دل آنها بسته شده و در واقع كرو لال و نابينا هستند.
پيام ها:
1 ارزش چشم و گوش و زبان ، به آن است كه مقدّمه ى تعقّل باشد، و گرنه حيوانات نيز چشم و گوش دارند. (صم بكم عمى فهم لايعقلون )
2 راه شناخت ، پرسيدن ، گوش كردن و ديدن همراه با تفكّر است . (صم بكم عمى فهم لايعقلون )
3 اشخاص بى تفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقيرآميز دارند:
مثل حيوانند، كورند، كرند، لالند و بى عقلند. (مثل الّذين كفروا... فهم لايعقلون )
تفسير آيه : (172) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِنْ طَيِّبَا تِ مَا رَزَقْنَ كُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّ هِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم بخوريد و شكر خدارا به جاى آوريد. اگر فقط او را پرستش مى كنيد.
نكته ها:
O از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه خداوند مى فرمايد: من مردم را خلق مى كنم ، امّا آنان غير مرا مى پرستند. من به آنان روزى مى دهم ، امّا آنان شكر ديگرى را مى نمايند.(507)
O قرآن ، هرگاه بنا دارد انسان را از كارى منع كند، ابتدا راههاى مباح آنرا مطرح كرده و سپس موارد نهى را بيان مى كند. چون مى خواهد در آيات بعد، مردم را از يك سرى خوردنى ، منع و نهى كند، در اين آيه راههاى حلال را بازگو نموده است .
O شكر مراحلى دارد. گاهى با زبان است و گاهى با عمل . شكر واقعى آن است كه نعمت ها در راهى مصرف شود كه خداوند مقرر نموده است .
O هدف اصلى از آفرينش نعمت هاى طبيعى ، مؤ منان هستند. در سه آيه قبل فرمود: اى مردم ! از آنچه در زمين است بخوريد. در اين آيه مى فرمايد: اى مؤ منان ! از نعمت هاى دلپسندى كه براى شما روزى كرده ام بخوريد. شايد در اين اختلاف تعبير، رمزى باشد و آن اينكه هدف اصلى ، رزق رسانى به مؤ منان است ، ولى ديگر مردم هم در كنار آنها بهره مى برند. همانگونه كه هدف اصلىِ باغبان از آبيارى ، رشد گلها ودرختانِ ميوه است ، گرچه علف هاى هرز وتيغها نيز به نوايى مى رسند.
O از هركس توقّع خاصّى است . از مردم عادّى ، توقّع آن است كه پس از خوردن ، دنبال گناه و وسوسه هاى شيطان و فساد نروند؛ (يا ايّها النّاس كلوا... ولا تَتّبعوا خُطوات الشّيطان )(508) ولى از اهل ايمان اين توقّع است كه پس از خوردن ، به دنبال عمل صالح و شكرگزارى باشند. (يا ايّها الّذين آمنوا كلوا... واشكروا) و (يا ايّها الرّسل كلوا... واعملوا صالحا)(509)
پيام ها:
1 خودسازى و زهد و تقوى ، منافاتى با بهره گيرى از طيّبات ندارد. (يا ايّها الّذين آمنوا كلوا من طيبات )
2 در مكتب اسلام ، مادّيات مقدّمه ى معنويات است . (كلوا، واشكروا، تعبدون )
3 اسلام در تغذيه ، به بهداشت توجّه دارد. (طيّبات ما رزقناكم )
4 قبل از تاءمين زندگى مردم ومحبّت به آنان ، توقّعى نداشته باشيد. (كلوا... واشكروا)
5 شكر، نشانه ى خداپرستى و توحيد ناب است . اگر انسان رزق را نتيجه فكر اقتصادى ، تلاش ، مديريّت ، سرمايه و اعتبارات خود بداند، براى خداوند سهمى قايل نخواهد بود تا او را شكر كند. (واشكروا للّه ان كنتم ايّاه تعبدون )
6 شكر، نمونه روشن عبادت است . (واشكروا للّه ... تعبدون )
7 شكر خداوند، واجب است . (كلوا... واشكروا لِلّه )
8 خداپرست ، آنچه را خدا حلال شمرده ، از پيش خود حرام نمى كند. (كلوا... ان كنتم ايّاه تعبدون )
تفسير آيه : (173) إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَآ اءُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطَّرَ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه (هنگام ذبح ) نام غير خدا بر آن برده شده ، حرام كرده است ، (ولى ) آن كس كه ناچار شد (به خوردن اينها) در صورتى كه زياده طلبى نكند و از حدّ احتياج نگذراند، گناهى بر او نيست ، همانا خداوند بخشنده و مهربان است .
نكته ها:
O به دنبال آيه ى قبل كه فرمود: از پيش خود، حلال هاى خدا را بر خود حرام نكنيد، خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و هر حيوانى كه مانند زمان جاهليّت نام غير خدا هنگام ذبح بر او برده شود، حرام كرده است .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: گوشت مردار، سبب ضعف بدن و قطع نسل و مرگ ناگهانى مى شود و خوردن خون ، سبب سنگدلى و قساوت قلب مى گردد.(510)
O طبق نظريه هاى بهداشتى ، گوشت خوك عامل دو نوع كرم كدو و تريشين است . و حتّى در بعضى از كشورها، مصرف گوشت خوك ممنوع شمرده شده و انجيل مسيح نيز گناهكاران را به خوك تشبيه كرده است .
O كسى كه براى حفظ جان خود هيچ غذايى نداشته باشد، مى تواند به خاطر اضطرار از غذاى حرام استفاده كند، مشروط بر اينكه از روى سركشى و نافرمانى و ستمگرى نباشد. يعنى فقط به همان مقدارى مصرف كند كه خود را از مرگ برهاند، نه اينكه خواهان لذّت باشد. اين اجازه به خاطر لطف و مهربانى خداوند است . امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر انسان عمداً در حال اضطرار از خوردنى هاى ممنوع نخورد و بميرد، كافر مرده است .(511)
O با توجّه به اينكه خوردنى هاى حرام ، بيش از چهار موردى است كه در آيه مطرح شده است ، پس كلمه ((انّما)) به معناى حصر عقلى نيست ، بلكه در مقابل تحريم هاى جاهليّت است .
O قاعده اضطرار، اختصاص به خوردنى ها ندارد و در هر مسئله اى پيش آيد، قانون را تخفيف مى دهد. از امام صادق عليه السّلام سؤ ال كردند كه پزشك به مريضى دستور استراحت و خوابيدن داده است ، نماز را چه كند؟ امام اين آيه را تلاوت نموده و فرمودند: نماز را خوابيده بخواند.(512)
O احكام اسلام ، براساس مصالح است . در آيه قبل ، خوردن بخاطر طيّب بودن آنها مباح بود و در اين آيه چيزهايى كه از طيّبات نيستند، حرام مى شود.
O تحريم هاى الهى ، تنها به جهت مسائل طبى وبهداشتى نيست ، مثل تحريم گوشت مردار وخون ، بلكه گاهى دليل حرمت ، مسائل اعتقادى ، فكرى وتربيتى است . نظير تحريم گوشت حيوانى كه نام غير خدا بر آن برده شده كه به خاطر شرك زدايى است . چنانكه گاهى ما از غذاى شخصى دورى مى كنيم ، به خاطر عدم رعايت بهداشت توسط او، ولى گاهى دورى ما از روى اعراض يا اعتراض و برائت از اوست .
پيام ها:
1 اسلام به مسئله غذا و تغذيه ، توجّه كامل داشته و بارها در مورد غذاهاى مضرّ و حرام هشدار داده است .(513) (انّما حرّم عليكم الميتة ...)
2 تحريم ها، تنها به دست خداست نه ديگران . (انّما حرّم عليكم )
3 توجّه به خداوند و بردن نام او، در ذبح حيوانات لازم است . تا هيچ كار ما خارج از مدار توحيد نباشد و با مظاهر شرك و بت پرستى مبارزه كنيم . (وما اهلّ به لغير اللّه )
4 اضطرارى حكم را تغيير مى دهد كه به انسان تحميل شده باشد، نه آنكه انسان خود را مضطرّ كند. كلمه ((اُضطُرّ)) مجهول آمده است ، نه معلوم . (فمن اضطرّ)
5 اسلام ، دين جامعى است كه در هيچ مرحله بن بست ندارد. هر تكليفى به هنگام اضطرار، قابل رفع است . (فمن اضطُرّ... فلا اثم عليه )
6 قانون گزاران بايد شرايط ويژه را به هنگام وضع قانون در نظر بگيرند. (فمن اضطرّ... فلا اِثم عليه )
7 از شرايط اضطرارى ، سوء استفاده نكنيد. (فمن اضطُرّ غيرباغ ولا عاد)
تفسير آيه : (174) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ اءَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَبِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً اءُوْلََّئِكَ مَا يَاءْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلا الْنَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه آيه :
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده ، كتمان مى كنند و بدان بهايى اندك مى ستانند، آنها جز آتش در شكم هاى خود فرو نمى برند، و خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد و پاكشان نمى كند و براى آنهاعذاب دردناكى است .
نكته ها:
O دانشمندانِ يهود و نصارى تا قبل از آمدن پيامبر اسلام ، به مردم وعده ى آمدن آن حضرت را مى دادند و نشانه هايى را كه در تورات و انجيل آمده بود براى مردم مى گفتند، ولى همين كه پيامبر اسلام مبعوث شد و آنها اقرار به رسالت آن حضرت را مساوى با از دست دادن مقام ، مال و... خود ديدند، حقيقت را كتمان نمودند، تا چند روزى بيشتر در مسند خود بمانند و تحفه و هدايايى بخورند، ولى اين بهاى اندكى است كه در برابر گناه بزرگ خود دريافت مى دارند و اين درآمدها نيز چيزى جز آتش نيست كه مى خورند. همچنان كه در آيه اى ديگر، از خوردن اموال يتيمان به خوردن آتش تعبير شده است .(514)
خداوند در روز قيامت با اين كتمان كنندگان ، سخنى از روى محبّت نخواهد گفت ، با آنكه در آن روز، مؤ منان با خدا هم سخن خواهند شد. البتّه اين گفتگو يا از راه ايجاد موج در فضا و يا از طريق الهام و با زبان دل است و همه خوبان در آن روز كليم اللّه مى شوند.
O در آيه قبل ، به دنبال تحريم گوشت خوك و مردار، سخنى از مغفرت آمده است ، ولى در اين آيه كه سخن از تحريم كتمان حقّ و گناهان مربوط به مسائل فكرى و فرهنگى است ، لحن آيه بسيار تندتر شده و سخنى از مغفرت نيامده است . بگذريم كه در آيه بعد اين تهديدات شديدتر مى شود.
O كتمان حقيقت ، تنها درباره رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نبوده است . كسانى كه درباره جانشين واقعى پيامبر نيز كتمان حقيقت كنند، دچار اين عقوبت خواهند شد. آنانكه ماجراى غدير خم را در كتب تفسير و تاريخ خود محو و مسير آيات را تحريف و توجيه مى كنند و مردم را به جاى امام معصوم به سراغ ديگران مى فرستند، دچار كتمان حقيقت شده اند.
پيام ها:
1 دنياگرايى ، بزرگترين خطر براى علما و دانشمندان است . (يكتمون ، يشترون )
2 دين فروشى ، به هر قيمتى كه باشد خسارت است ، زيرا حقايق و معارف كتب آسمانى ارزشمندتر از همه منافع است . (ثمناً قليلاً)
3 خوردنى هاى حرام ، به صورت آتش تجسّم مى يابند. (ما ياءكلون ... الاّ النار)
4 اشيا داراى يك وجهه باطنى و ملكوتى هستند كه در قيامت به آن شكل تجسّم مى يابند. (فى بطونهم الاّ النّار)
5 كيفر، بايد متناسب با جرم باشد. آنانكه در دنيا راه شنيدن كلام خدا را بر مردم بسته اند، در قيامت از لذّت استماع كلام خدا محروم مى شوند. (لا يكلّمهم اللّه )
6 عذاب هاى قيامت ، هم جسمى وهم روحى است . (لايكلّمهم اللّه )
تفسير آيه : (175) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَواْ الْضَّلَ لَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَآ اءَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ
ترجمه آيه :
آنها (كتمان كنندگان حقّ) كسانى هستند كه گمراهى را به بهاى از دست دادن هدايت و عذاب را به جاى آمرزش خريدند. پس به راستى چقدر در برابر عذاب خداوند تحمّل دارند؟
نكته ها:
O براى گناه كتمان ، هشت تهديد پى در پى آمده است ؛ پنج تهديد در آيه قبل ، دو تهديد در اين آيه و يك تهديد در آيه بعد. شايد در مورد هيچ گناه ديگر اين همه تهديد پشت سر هم نيامده باشد.
O انگيزه هاى كتمان حقيقت ، زياد است . از آن جمله مى توان به غرور، تعصّب نابجاى دينى ، حفظ موقعيّت ، ضعف نفس ، عدم شهامت ، تنگ نظرى ، سفارش بيگانگان ، حفظ مقام و مال اشاره كرد.
O توبه ى گناه كتمان ، تنها استغفار و گريه نيست ، بلكه بيان حقايق است . البتّه در مواردى كه جان كسى در خطر است و يا فساد و خطرى مطرح است ، كتمان مانعى ندارد. مانند كتمان گناهان خود يا مردم ، براى جلوگيرى از رواج بدى ها.
پيام ها:
1 كتمان حقايق ، از گناهان ويژه ى دانشمندان است . (اولئك الّذين )
2 در بيان كتب آسمانى ، هدايت و مغفرت الهى است و در كتمان آنها ضلالت و عذاب . (اشتروا الضلالة بالهدى و العذاب بالمغفرة )
3 دين فروشى و كتمان حقيقت ، سخت ترين كيفرها را بدنبال دارد. جمله ى (فما اصبرهم على النار) در قرآن تنها در مورد اين گروه بكار رفته است .
تفسير آيه : (176) ذَ لِكَ بِاءَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِى الْكِتَبِ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيدٍ
ترجمه آيه :
آن (عذاب ) به جهت آن است كه خداوند كتاب (آسمانى ) را به حقّ نازل كرده است و البتّه كسانى كه در كتاب (خدا با كتمان و تحريف ) اختلاف (ايجاد) كردند، همواره در ستيزه اى عميق هستند.
نكته ها:
O اين همه تهديد و وعده ى عذاب كه براى كتمان كنندگان حقايق دينى بيان شد، از آن جهت است كه خداوند كتاب آسمانى را چنان روشن و واضح و همراه با دلايل و استدلال نازل كرده است كه جاى هيچ گونه شبهه و ابهام براى كسى باقى نماند، امّا با اين حال گروهى از مردم براى حفظ منافع شخصى خود، دست به توجيه و تحريف زده و در فهم كتاب آسمانى اختلاف به وجود مى آورند تا به اصطلاح آب را گل آلود نموده و از آن ماهى بگيرند. خداوند در وصف اينان مى فرمايد: اين گروه در شقاق و جدايى بسر مى برند.
O يكى از راههاى كتمان حقيقت ، ايجاد اختلاف است . در سه آيه ى گذشته ، تمام تهديدات متوجّه كتمان كنندگان بود. در اين آيه به جاى اينكه بفرمايد: كتمان كنندگان در شقاقند، فرمود: اختلاف كنندگان در كتاب ، در شقاقند. اين نشان دهنده ى آن است كه كتمان كنندگان ، همان اختلاف كنندگان هستند. زيرا در محيط آلوده به اختلاف است كه مى توان مردم را سردرگم و حقايق را پنهان كرد.
پيام ها:
1 منشاء اختلافات دينى و مذهبى ، دانشمندان هستند، نه كتب آسمانى . (نزل الكتاب بالحقّ... اختلفوا فى الكتاب )
2 كتمان حقايق ، موجب شقاق وشكاف و جدايى وپراكندگى است . (شقاق بعيد)
تفسير آيه : (177) لَيْسَ الْبِرُّ اءَنْ تُوَّلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَالْمَلََّئِكَةِ وَالْكِتَبِ وَالْنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمى وَالْمَسَكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَالْسَّآئِلِينَ وَفِى الْرِّقَابِ وَاءَقَامَ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَى الْزَّكَو ةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُواْ وَالْصَّبِرِينَ فِى الْبَاءْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ وَحِينَالْبَاءْسِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
ترجمه آيه :
نيكى (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق يا مغرب بگردانيد، بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده و مال (خود) را با علاقه اى كه به آن دارد به خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادى ) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پيمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختى ها، محروميّت ها، بيمارى ها و در ميدان جنگ ، استقامت به خرج مى دهند، اينها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است ) واينان همان پرهيزكارانند.
نكته ها:
O كلمه ((برّ)) به معناى نيكى است ، ولى به هركس كه خيلى نيكوكار باشد، مى گويند او ((برّ)) است . يعنى وجودش يكپارچه نيكى است .
O ((باءساء)) از ((بؤ س )) به معناى فقر و سختى است كه از خارج به انسان تحميل مى شود. ((ضرّاء))، درد وبيمارى است كه از درون به انسان فشار مى آورد.و ((حين الباءس )) زمان جنگ و جهاد است .
O بعد از ماجراى تغيير قبله كه در آيه ى 144 خوانديم ، سخنِ روز، پيرامون قبله و تغيير آن بود كه اين آيه مى فرمايد: چرا به جاى محتواى دين كه ايمان به خدا و قيامت وانجام كارهاى نيك است ، به سراغ بحث هاى جدلى رفته ايد.
O اين آيه جامع ترين آيه قرآن است . زيرا اصول مهم اعتقادى ، عملى و اخلاقى در آن مطرح گرديده است . در تفسير الميزان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: هر كس به اين آيه عمل كند، ايمانش كامل است .
اين آيه پانزده صفت نيك را در سه بخشِ ايمان ، عمل و اخلاق بيان نموده است . در بخش ايمان ، به مسئله ايمان به خدا، فرشتگان ، انبيا، قيامت و كتب آسمانى اشاره شده و در بخش عمل ، به مسائل عبادى مانند نماز و اقتصادى مانند زكات و اجتماعى مانند آزاد نمودن بردگان و نظامى مانند صبر در جبهه و جنگ ، و روحى وروانى مثل صبر در برابر مشكلات ، اشاره گرديده است . و در بخش اخلاقى به وفاى به عهد و دل كندن از مادّيات و ترحّم به فقرا اشاره شده است .
O ايمان به خدا، سبب خضوع در برابر حقّ و عدم تسليم در برابر طاغوت هاست . ايمان به قيامت ، موجب وسعت ديد و بلندى همّت مى گردد. ايمان به وجود ملائكه ، نشانه ى ايمان به تشكيلات ماوراى طبيعت است . ايمان به انبيا، ايمان به وحى و جريان هدايت در طول تاريخ است و دليل بر اينكه انسان در اين جهان رها و بى برنامه نبوده است . انفاق ، بيانگر تعاون و نوع دوستى ، و نماز، پيوند مستقيم با خدا، و زكات برنامه ريزى براى حل مشكل محرومان ، و وفاى به عهد موجب تحكيم ارتباطات ، و صبر عامل آبديده شدن انسان هاست .(515)
O جمله (آتى المال على حبّه ) را سه نوع معنا نموده اند:
الف : پرداخت مال به ديگران با وجود علاقه اى كه به آن هست .
ب : پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند.
ج : پرداخت مال بر اساس علاقه اى كه به فقير است .
O صبر، مادر همه كمالات است وقرآن راه رسيدن به بهشت را صبر مى داند؛(اولئك يجزون الغُرفة بما صبروا)(516) به آنان جايگاه بلند داده مى شود، به پاس بردبارى كه كردند. چنانكه فرشتگان به بهشتيان مى گويند: (سلامٌ عليكم بما صبرتم )(517) درود بر شما كه پايدارى كرديد. همچنين درباره رهبران الهى مى فرمايد: (جعلنامنهم ائمّة يهدون بامرنا لمّا صبروا)(518) آنان را بخاطر صبرشان ، پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى نمودند.
O مشابه اين آيه ، در روايات نيز براى معرفى معارف دينى چنين آمده است :
# ((ليس العاقل من يعرف الخير من الشرّ و لكن العاقل من يعرف خير الشّرين ))(519) عاقل آن نيست كه خير را از شرّ بشناسد، عاقل آن است كه ميان دو شرّ، خيرش را برگزيند.
# ((ليس العلم بكثرة التعلّم انّما هو نور يقذفه اللّه فى قلب من يريد))(520) دانش ، به آموختن بسيار حاصل نمى شود. دانش واقعى ، نورى الهى است كه به دلها مى تابد.
# ((ليس البرّ فى حُسن الزّى و لكن فى السكينة و الوقار))(521) بزرگى ، در ظاهرِ آراسته نيست ، بلكه در آرامش و وقار است .
# ((ليس السخى ... الذى ينفق ماله فى غير حقّه و لكنه الّذى يؤ دّى الى اللّه ما فرض عليه ))(522) سخاوتمند كسى نيست كه در هرجا و لو بى جا انفاق كند، بلكه كسى است كه در هرجا خشنودى خداست انفاق كند.
# ((ليس العبادة كثرة الصيام و الصلاة و انّما العبادة كثرة التفكّر فى امر اللّه ))(523) عبادت به نماز و روزه بسيار نيست ، به تفكّر درباره خدا و آثار اوست .
# ((اشدّ من يَتم اليتيم يتيمٌ انقطع عن امامه ))(524) آنكه از سرپرستى پيشواى حقّ محروم گشته ، يتيم تر از كسى است كه پدر و مادرش را از دست داده است .
O براى رسيدن به كمالِ تقوا، انفاقِ واجب و غير واجب ، هر دو لازم است . بعضى از مردم به مستمندان كمك مى كنند، ولى حقوق واجب خود را نمى پردازند و برخى ديگر با پرداخت خمس و زكات ، نسبت به فقرا و محرومان بى تفاوت مى شوند. اين آيه ، مؤ من واقعى را كسى مى داند كه هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد.
به همين دليل در روايات مى خوانيم : در اموال ثروتمندان ، غير از زكات نيز حقّى براى محرومان است .(525) و كسى كه سير بخوابد در حالى كه همسايه او گرسنه باشد ايمان به خدا و قيامت ندارد.(526)
پيام ها:
1 به جاى محتواى دين ، به سراغ ظاهر نرويم و از اهداف اصلى باز نمانيم . (ليس البرّ... ولكن البرّ)
2 يكى از وظايف انبيا وكتب آسمانى ، تغيير فرهنگ مردم است . (ليس البرّ... و لكن البر)
3 شناخت مفاهيم ، مهم نيست عمل به آن مهم است . كلمه ((برّ)) به مفهوم نيكى است ، ولى دانستن آن مهمّ نيست ، كسى كه اين مفهوم را محقّق مى سازد ارزش دارد. (لكن البرّ من آمن )
4 ايمان ، مقدّم بر عمل است . (من آمن باللّه ... آتى المال )
5 ايمان به همه انبيا و ملائكه لازم است . (آمن باللّه ... والملائكة والكتاب والنبيّين )
6 ارتباط با خدا در كنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعى در حوادث و گرفتارى ها مطرح است . (آمن باللّه و اليوم الاخر... وآتى المال على حبه )
7 تمام كارهاى نيك در سايه ايمان به خدا شكل مى گيرد. (آمن باللّه ... آتى المال )
8 هدف اسلام از انفاق ، تنها سير كردن گرسنگان نيست ، بلكه دل كندن صاحب مال از مال نيز هست . (على حبّه )
9 نيكوكاران ، مال و دارايى خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق مى كنند. (آتى المال على حبّه )
10 با دست خود به فقرا و يتيمان و بستگان انفاق كنيد. (آتى المال على حبّه )
11 در انفاق ، بستگان نيازمند بر ساير گروه هاى مستمند، اولويّت دارند. (ذوى القربى و اليتامى ...)
12 سائل را ردّ نكنيد، گرچه فقير، مسكين ، در راه مانده و فاميل نباشد. كلمه ى ((السائلين )) به صورت مستقل مطرح شده است . (والمساكين و... السائلين )
13 ايمان ونماز و زكات ، بدون شركت در جهاد كامل نمى شود. (وحين الباءس ... اولئك الّذين صدقوا)
14 مدّعيان ايمان بسيارند، ولى مؤ منان واقعى كه به تمام محتواى دين عمل كنند، گروهى اندك هستند. (اولئك الّذين صدقوا)
15 نشانه ى صداقت ، عمل به وظايف دينى وتعهّدات اجتماعى است . (اولئك الّذين صدقوا)
16 متّقى كسى است كه عملش ، عقايدش را تاءييد كند. (آتى المال ... اولئك الّذين صدقوا اولئك هم المتقون )
تفسير آيه : (178) يَاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالاُْنْثى بِالاُْنْثى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ اءَخِيهِ شَىْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَاءَدَآءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَنٍ ذَ لِكَتَ خْفِيفٌ مِّنْ رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَ لِكَ فَلَهُ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (قانون ) قصاص در مورد كشتگان ، بر شما (چنين ) مقرّر گرديده است : آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى ) خود (يعنى صاحب خون و ولىّ مقتول ) مورد عفو قرار گيرد. (يا قصاص او به خون بهاتبديل شود) بايد شيوه اى پسنديده پيش گيرد و به نيكى (ديه را به ولى مقتول ) بپردازد، اين حكم تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان ، پس براى كسى كه بعد از اين (از حكم خدا) تجاوز كند، عذاب درناكى دارد.
نكته ها:
O ((قصاص )) از ريشه ((قصّ)) به معناى پيگيرى است . لذا به داستان دنباله دار و پى در پى ((قصّه )) مى گويند. پيگيرى قتل تا مجازات قاتل را ((قصاص )) گويند.
O در هر اجتماعى گاه و بيگاه قتلى صورت مى گيرد، يك دين جامع و كامل همانند اسلام ، در قبال چنين حوادثى بايد طرح و برنامه ى عادلانه و منطقى ارائه دهد كه بتواند جلوى ازدياد وتكرار چنين حوادث وهمچنين جلوى انتقام هاى نابجا و احياناً سوءاستفاده ها را بگيرد، تا قاتلان ، جسور نشوند وخون مظلوم به هدر نرود.
در جاهليّت قبل از اسلام ، گاه به خاطر كشته شدن يك نفر، قبيله اى به خاك و خون كشيده مى شد و جنگ هاى طولانى به راه مى افتاد. اسلام با طرحى كه در اين آيه مطرح شده ، هم حفاظت خون مردم و هم رضايت طرفين و رعايت حدود و اندازه را در نظر گرفته است . البتّه قانون قصاص ، حكم الهى نيست كه قابل عفو و اغماض نباشد، بلكه حقّى است براى صاحبان خون كه مى توانند با گرفتن ديه و يا بدون آن ، از حقّ خود صرف نظر كنند.
سؤ ال : چرا در قانون قصاص ، جنسيّت مطرح است ؟ اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، مرد را قصاص نمى كنند؟
پاسخ : قتل زن و مرد، از نظر الهى و انسانى و كيفر اخروى يكسان است ، لكن در كيفر دنيوى فرق دارد و اين به خاطر آن است كه معمولا مرد نان آور خانه و قتل او سبب ضربه اقتصادى به خانواده است و قانون براساس نوع است ، نه موارد نادر كه ممكن است زنى نان آور باشد.
پيام ها:
1 براى تحقّق احكام دينى ، حكومت دينى لازم است . اجراى قانون قصاص بدون قدرت و حكومت ، امكان ندارد. (يا ايّها الّذين آمنوا...)
2 در قانون قصاص ، اصول تساوى و عدالت مورد توجّه است . (الحُرّ بالحُرّ و العبد بالعبد و الاُنثى بالاُنثى ...)
3 قاطعيّت و عطوفت در كنار هم لازم است . (فمن عفى له من اخيه ) گويا اولياى مقتول ، برادر قاتل هستند و قاتل ، از مرز اسلام و اخوت بيرون نمى رود.
4 حقوق اسلامى ، آميخته با اخلاق اسلامى است . (كتب عليكم القصاص ... فمن عفى )
5 اسلام ، نه مانند يهود تنها راه را قصاص مى داند و نه همچون مسيحيّت بهترين راه را عفو مى شناسد، بلكه راههاى مختلفى مثل قصاص ، خون بها و عفو را مطرح مى كند. (كتب عليكم القصاص ... فمن عفى )
6 جواز عفو قاتل و تبديل قصاص به گرفتن خون بها، براى تربيت شماست . (تخفيف من ربّكم )
7 تجاوز از حدود الهى و سوءاستفاده از آن ممنوع است . (فمن اعتدى عليه ... فله عذاب اليم )
8 اگر در قانونى تخفيف قرار داديد، جلو سوء استفاده ها را بگيريد. (ذلك تخفيف ... فمن اعتدى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:31 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (179) وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَاءُوْلِى الاَْلْبَبِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه آيه :
اى صاحبان خرد! براى شما در قصاص ، حيات (و زندگى نهفته ) است . باشد كه شما تقوى پيشه كنيد.
نكته ها:
O گويا آيه در مقام پاسخ به يك سرى ايرادهايى است كه به حكم قصاص ، به خصوص از سوى روشنفكر نمايان مطرح مى شود. قرآن مى فرمايد: حكم قصاص براى جامعه انسانى تاءمين كننده ى حيات و زندگى است . قصاص يك برخورد و انتقام شخصى نيست ، بلكه تاءمين كننده امنيّت اجتماعى است . در جامعه اى كه متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنيّت از بين مى رود و آن جامعه گويا حياتى ندارد و مرده است . چنانكه در پزشكى و كشاورزى و دامدارى ، لازمه حيات و سلامت انسان ، گياه و حيوان ، از بين بردن ميكروب ها و آفات است .
اگر به بهانه اينكه قاتل هيجان روانى پيدا كرده ، بگوييم او رها شود، هيچ ضمانتى نيست كه در ديگر جنايت ها اين بهانه مطرح نشود، چون تمام جنايتكاران در حال سلامت و آرامش روحى و فكرى دست به جنايت نمى زنند. با اين حساب تمام خلافكاران بايد آزاد باشند و جامعه سالم نيز تبديل به جنگل شود كه هركس بر اثر هيجان و دگرگونى هاى روحى و روانى ، هركارى را بتواند انجام دهد. گمان نشود كه دنياى امروز، دنياى عاطفه و نوع دوستى است و قانون قصاص ، قانونى خشن و ناسازگار با فرهنگ حقوق بشر دنياست . اسلام در كنار حكم قصاص ، اجازه عفو و اخذ خون بها داده تا به مصلحت اقدام شود.
توجيهاتى از قبيل اينكه از مجرمان و قاتلان در زندان با كار اجبارى به نفع پيشرفت اقتصادى بهره گيرى مى كنيم ، قابل قبول نيست . چون اين برنامه ها، تضمين كننده امنيّت عمومى نيستند. اصل ، مقام انسانيّت و جامعه عدالت پرور است ، نه دنياى پرخطر همراه با توليد بيشتر، آن هم به دست جنايتكاران و قاتلان !
O از آنجا كه قانون قصاص ، ضامن عدالت و امنيّت و رمز حيات جامعه است ، در پايان آيه مى فرمايد: (لعلّكم تتقون ) يعنى اجراى اين قانون ، موجب خوددارى از بروز قتل هاى ديگر است .
O حيات ، داراى انواعى است :
1 حيات طبيعى . مثل زنده شدن زمين در بهار و بعد از باران . (يحيى الارض )(527)
2 حيات معنوى . مثل دعوت پيامبر كه عامل زنده شدن مردم است . (دعاكم لما يحييكم )(528)
3 حيات برزخى كه شهدا دارند. (لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه اموات بل احياء)(529)
4 حيات اخروى كه براى همه است . (يميتكم ثم يحييكم )(530)
5 حيات اجتماعى در سايه امنيّت و عدالت . نظير همين آيه (لكم فى القصاص حياة )
پيام ها:
1 اجراى عدالت ، تضمين كننده حيات جامعه است . (لكم فى القصاص حياة )
2 تعادل ميان راءفت و خشونت ، لازم است . خدايى كه رحمن و رحيم است ، قصاص را رمز حيات مى داند. (لكم فى القصاص حياة )
3 حذف عنصر خطرناك ، يك اصل عقلانى است . (يا اولى الالباب )
4 زود قضاوت نكنيد. ممكن است در برخورد سطحى ، قصاص را خوب ندانيد ولى با خرد وانديشه درمى يابيد كه قصاص رمز حيات است . (يا اولى الالباب )
5 تقوا و دورى از گناه ، فلسفه احكام دين است . چه احكام عبادى و چه قضايى .(531) (لعلّكم تتقون )
6 قصاص ، سبب بازدارى مردم از تكرار قتل است . (لعلكم تتقون )
تفسير آيه : (180) كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ اءَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَلِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
بر شما مقرّر شده كه چون يكى از شما را (نشانه هاى ) مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده ، براى پدر ومادر ونزديكان به طور شايسته وصيّت كند، اين كار حقّ و شايسته پرهيزكاران است .
نكته ها:
O بعضى ها فكر مى كنند وصيّت كردن ، زمينه ى زود مردن است ، در حالى كه يك نوع دورانديشى است واينكه مى فرمايد: هنگام مرگ وصيّت كنيد. چون آن لحظه ، آخرين فرصت است وگرنه مى تواند سالها قبل از فرا رسيدن مرگ ، وصيّت كند.
O بعضى وصيّت كردن را واجب دانسته اند، امّا از جمله ى (حقّاً على المتّقين ) استفاده مى شود كه اين عمل مستحبّ است وگرنه مى فرمود: ((حقّاً على المؤ منين ))
O در آيه ى شريفه به جاى كلمه ((مال )) از كلمه (خير) استفاده شده تا روشن شود كه مال و ثروت ، مايه ى خير و نيكى است و آنچه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته ، مال حرام يا علاقه ى زياد به مال يا ترجيح دادن مال بر كمالات فردى و نيازهاى اجتماعى و يا استثمار مردم براى تحصيل آن است .
O وصيّت بايد بر اساس (معروف ) يعنى عقل پسند باشد، نه از روى كينه و انتقام و يا مهرورزى هاى بى جا و بى رويه . چون از ارث ، تنها بعضى از بستگان بهره مند مى شوند آن هم به مقدار معيّن ، لذا اسلام سفارش مى كند اگر در ميان فاميل كسانى هستند كه از ارث محرومند و يا سهم ارث آنان اندك است با وصيّت ، در مورد توسعه ى سهميّه آنان اقدام نمايد، ولى اگر كسى در اين وصيّت رعايت عدالت نكند و يا ظلمى را روا دارد، گناه كبيره انجام داده است .(532)
در لابلاى متون روائى آمده است : شخصى با داشتن كودكانى صغير، تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد. چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجّه شدند، پرسيدند با اين مرده چه كرديد؟ گفتند: او را دفن كرديم . فرمود: اگر قبلاً به من خبر داده بوديد، اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، چرا كه او با داشتن اين همه فرزند، براى آنان هيچ مالى نگذاشته و همه را در راه خدا داده است .(533)
O وصيّت ، كار دقيقى است كه اگر خداى ناكرده با بى توجّهى انجام شود و بعداً عامل فتنه و ناراحتى هايى گردد، تمام كارهاى خير محو مى شود. از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است كه فرمودند: گاهى انسان شصت سال عبادت مى كند، ولى چون وصيّت نامه ى خود را عادلانه تنظيم نمى كند، به دوزخ مى رود.(534)
O وصيّت ، نشانه ى آن است كه مالكيّت انسان حتّى بعد از مرگ در مورد قسمتى از دارايى هايش ادامه دارد.
O مقدار وصيّت ، يك سوم مال است و اگر شخصى در مورد بيش از اين مقدار وصيّت كند، اجازه ى وارثان شرط است . براى اينكه ياد بگيريم چگونه وصيّت كنيم ، بهتر است وصيّت نامه هاى اولياى خدا، شهدا و علما را بخوانيم .
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هركس ابتدا به عهده بگيرد كه وصيّت شخصى را انجام دهد، ولى سپس بدون عذر آنرا رها كند، هيچ عملى از او قبول نمى شود وتمام فرشتگانِ ميان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند و دائماً در غضب خداوند است ودر برابر هر كلمه ى ((يا ربّ)) كه مى گويد، يك لعنت بر او نثار مى شود و پاداش تمام كارهاى قبلى او به پاى وصيّت كننده ثبت مى گردد.(535)
آثار و بركات وصيّت
1 وصيّت ، نشانه ى دقّت و اهل حساب بودن است .
2 وصيّت ، نشانه ى احترام به حقوق ديگران است .
3 وصيّت ، انجام امور خيرى است كه از آن غفلت شده و تداوم عمل صالح ، پس از مرگ است .
4 وصيّت ، راهى براى پركردن خلاءهاى اقتصادى و تعديل ثروت است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرموده اند: هركس با وصيّت از دنيا برود، گويا شهيد مرده است (536)
O وصيّت براى والدين وبستگان ، عامل تجديد محبّت ويك نوع قدرشناسى است . لذا در آغاز آيه وصيّت ، والدين مطرح شده اند تا علاوه بر سهم ارث ، وصيّت به نوعى تنظيم شود كه نفعش به آنان نيز برسد كه اين خود از مصاديق احسان است .
اقسام وصيّت
1 واجب : مثل وصيّت به حقّ اللّه ، حقّالناس ، قضاى نماز و عبادات ديگر، پرداخت حقوق واجبه مانند خمس ، زكات ، ديون ، بدهكارى هاى مردم .
2 مستحبّ: مثل وصيّت به امور خيريّه .
3 مباح : مثل وصيّت فرزندان به نوع شغل ، حرفه ، لباس ، طعام .
4 مكروه : مثل وصيّت به مقبره سازى .
5 حرام : مثل وصيّت به ايجاد مراكز فساد، انتشار كتب ضالّه .
پيام ها:
1 گرچه با مرگ ، انسان از دنيا مى رود، امّا پرونده ى عمل او با كارهايى نظير وصيّت باز مى ماند. (اذا حضر احدكم الموت .... الوصية )
2 مال و ثروت ، اگر در راه درست مصرف شود خير است . (ان ترك خير الوصيّة )
3 در وصيّت بايد علاوه بر ارث ، براى والدين و نزديكان سهمى قرار داد. (الوصيّة للوالدين و الاقربين )
4 وصيّت بايد بر اساس عرف پسنديده ى جامعه باشد. (الوصيّة ... بالمعروف )
5 ترك وصيّت ، نوعى بى تقوايى نسبت به حقوق ديگران است . (الوصيّة ... حقّا على المتّقين )
تفسير آيه : (181) فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَآ إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
پس هركس كه آن (وصيّت را) بعد از شنيدن ، تغيير دهد، گناهش تنها بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند، همانا خداوند شنوا و داناست .
نكته ها:
O اين آيه هم هشدارى است به كسانى كه در صدد تغيير و يا تبديل وصيّت ديگران برمى آيند. اگر كسى بعد از شنيدن و باخبر شدن از موضوع وصيّت و موارد مصرف آن ، دست به تغيير يا تبديل آن بزند، گناه اين تغيير و تبديل به گردن همان كسى است كه اين عمل ناشايست را مرتكب شده است ، ولى وصيّت كننده به پاداش خود مى رسد. مثلاً اگر كسى وصيّت كند كه به صد فقير كمك شود، ولى به جاى صد فقير، اموال او را به ديگران دهند و آنان نيز خبر نداشته و مال را مصرف كنند، در اين صورت وصيّت كننده كه از دنيا رفته ، به پاداش كمك به فقرا مى رسد و گيرندگان بى خبر هم گنهكار نيستند، در اين ميان ، گناه تنها به عهده ى كسى است كه وصيّت را تغيير داده است و بايد بداند كه خداوند شنوا و آگاه است و كيفر اين خيانت را در دنيا و آخرت به او خواهد داد.
O در حديث مى خوانيم : وصيّت را اگر چه به نفع يهودى يا نصرانى باشد، تغيير ندهيد.(537)
پيام ها:
1 تغيير وصيّت از سوى ديگران ، حرام است . (فمن بدّله ... فانما اثمه )
2 حقّ مالكيّت ، بعد از مرگ نيز محترم است و كسى حقّ تغيير وصيّت را ندارد. (فمن بدّله ... فانّما اثمه )
3 گناه آگاهانه و مغرضانه ، خطرناك تر است . (بعد ما سمعه )
4 در وصيّت كردن ، بايد شاهد گرفت . (بعد ما سمعه )
5 وصيّت كنندگان ، به پاداش مى رسند هرچند كسى وصيّت آنان را تغيير دهد. (اثمه على الّذين يبدّلونه )
6 ايمان به اينكه ما در محضر خدا هستيم ، بهترين عامل تقوى و دورى از تغيير و تبديل وصيّت مردم است . (فمن بدّله ... ان اللّه سميع عليم )
تفسير آيه : (182) فَمَنْ خَافَ مِنْ مُّوصٍ جَنَفاً اءَوْ إِثْماً فَاءَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
پس كسى كه از انحراف وصيّت كننده (و تمايل بى جاى او به بعض ورثه ) يا از گناه او (به اينكه به كار خلافى وصيّت كند،) بترسد و ميان آنها را اصلاح دهد، گناهى بر او نيست (و مشمول قانون مجازات تبديل وصيّت نمى شود،) همانا خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها:
O صاحب تفسير مجمع البيان كلمه ى ((جنف )) را به معناى تمايل به انحرافِ ناآگاهانه و كلمه ى ((اثم )) را به معناى گناه آگاهانه گرفته است .
O آنچه در اسلام ممنوع شده ، تغيير وتبديل وصيّت هاى صحيح است ، ولى اگر وصيّت سبب فتنه مى شود و يا خلاف موازين شرع بود، تغيير آن اشكال ندارد. چنانكه اگر وصيّت كننده بيش از يك سوم اموالش را وصيّت كند، مى توان آن مقدار را كم نمود، اگر سفارش به گناه كرد، مى توان وصيّت را تغيير داد، يا اگر عمل به وصيّت ايجاد فتنه وفساد مى كند، مى توان زير نظر حاكم اسلامى در وصيّت تغييراتى داد. به هر حال در اسلام بن بست وجود ندارد وچون مسير تمام اعمال رسيدن به تقواست ، مى توان براساس تقوا تمام موارد ضد تقوا را اصلاح كرد.
پيام ها:
1 اصل اهمّ و مهمّ را بايد مراعات كرد. احترام به وصيّت مهمّ است ، ولى رفع فتنه و اصلاح امور مسلمين مهمّتر است . (فمن خاف ... فاصلح بينهم فلا اثم عليه )
2 تغيير وصيّت بايد براساس فتنه زدايى واصلاح باشد. (فمن خاف ... فاصلح )
تفسير آيه : (183) يَاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما مقرّر گرديد، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهيزگار شويد.
نكته ها:
O تقوى ، به معناى خويشتن دارى از گناه است . بيشتر گناهان ، از دو ريشه غضب و شهوت سرچشمه مى گيرند. و روزه ، جلوى تندى هاى اين دو غريزه را مى گيرد و لذا سبب كاهش فساد و افزايش تقواست .(538)
O به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى ، آياتى كه با خطاب (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده اند، در مدينه نازل شده و جزء آيات مدنى مى باشند. فرمان روزه نيز همچون دستور جهاد و پرداخت زكات در سال دوّم هجرى صادر گرديده است .
آثار و بركات روزه
O تقوى و خداترسى ، در ظاهر و باطن ، مهم ترين اثر روزه است . روزه ، يگانه عبادت مخفى است . نماز، حج ، جهاد، زكات و خمس را مردم مى بينند، امّا روزه ديدنى نيست . روزه ، اراده انسان را تقويت مى كند. كسى كه يك ماه نان وآب وهمسر خود را كنار گذاشت ، مى تواند نسبت به مال وناموس ديگران خود را كنترل كند. روزه ، باعث تقويت عاطفه است . كسى كه يك ماه مزه ى گرسنگى را چشيد، درد آشنا مى شود ورنج گرسنگان را احساس ودرك مى كند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: روزه ، نصف صبر است .(539) روزه ى مردمان عادّى ، همان خوددارى از نان و آب و همسر است ، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات ، اجتناب از گناهان نيز لازم است ، و روزه ى خاصّالخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهيز از گناهان ، خالى بودن دل از غير خداست .(540) روزه ، انسان را شبيه فرشتگان مى كند، فرشتگانى كه از خوردن و آشاميدن و شهوت دورند.(541)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هركس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشيده مى شود.(542) چنانكه در حديث قدسى نيز آمده است كه خداوند مى فرمايد: ((الصوم لى و اَنَا اَجزى به )) روزه براى من است و من آن را پاداش مى دهم .(543)
اهميّت روزه به قدرى است كه در روايات پاداش بسيارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته اند.(544) هرچند كه روزه بر امّت هاى پيشين نيز واجب بوده ، ولى روزه ى ماه رمضان ، مخصوص انبيا بوده است و در امّت اسلامى ، روزه رمضان بر همه واجب شده است .(545) از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: براى هر چيز زكاتى است و زكات بدنها، روزه است .(546)
پيام ها:
1 خطابِ زيبا، گامى براى تاءثير گذارى پيام است . (يا ايّها الّذين آمنوا)
در حديثى از تفسير مجمع البيان مى خوانيم : لذّت خطاب (يا ايّها الّذين آمنوا) سختى روزه را آسان مى كند. اگر والدين بخواهند كه فرزندشان به سخنانشان گوش دهند، بايد آنان را زيبا صدا زنند.
2 از شيوه هاى تبليغ آن است كه دستورات مشكل ، آسان جلوه داده شود. اين آيه مى فرمايد: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نيست ، در امّت هاى پيشين نيز اين قانون بوده است . و عمل به دستورى كه براى همه امّت ها بوده ، آسان تر از دستورى است كه تنها براى يك گروه باشد. (كما كُتب على الّذين من قبلكم )
3 قرآن ، فلسفه بعضى احكام همچون روزه را بيان داشته است . زيرا اگر مردم نتيجه ى كارى را بدانند، در انجام آن نشاط بيشترى از خود نشان مى دهند. (لعلّكم تتّقون )
تفسير آيه : (184) اءَيَّاماً مَعْدُودَ تٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَّرِيْضاً اءَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ اءَيَّامٍ اءُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَاءَنْ تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِنْكُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
چند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است )، ولى هر كس از شما بيمار يا در سفر باشد، پس (به همان ) تعداد از روزهاى ديگر (را روزه بگيرد) و بر كسانى كه طاقت روزه ندارند (همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان )، لازم است كفّاره اى بدهند، مسكينى را اطعام كنند. و هر كس به ميل خود بيشتر نيكى كند (وبيش از مقدار واجب ، طعام بدهد)، براى او بهتر است ، ولى اگر (آثار روزه را) بدانيد، (مى فهميد كه ) روزه گرفتن ، برايتان بهتر است . (و هرگز به روزه خوارى معذوران ، غبطه نمى خورديد.)
نكته ها:
O يكى از معانى باب اِفعال در زبان عربى ، سلب است . مثلا كلمه ((عُجْمه )) به معناى گنگى است ، وقتى به باب افعال مى رود و ((اِعجام )) مى شود، به معناى از بين بردن گنگى است . در اين آيه نيز كلمه (يطيقونه ) به معناى سلب طاقت و توان است .
O تسليم فرمان خدا بودن ، ارزش است . اگر دستور روزه گرفتن داد، بايد روزه گرفت و اگر حكم به افطار كرد، بايد روزه را شكست .
در مجمع البيان آمده است : گروهى از اصحاب پيامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مايل نبودند كه روزه خود را بشكنند. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله آنان را گناهكار خواندند. امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر كسى در سفر روزه بگيرد، من بر جنازه ى او نماز نمى گزارم .
در تفسير قرطبى نيز آمده است كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در سفر از مدينه به مكّه در ماه رمضان ، آب خواستند، آنگاه ظرف آب را بر سر دست گرفتند تا مردم ببينند و سپس از آب ميل فرمودند.
به هر حال اگر مسافر يا مريضى روزه گرفت ، روزه اش باطل و بايد قضاى آنرا به جا آورد.(547) امام صادق عليه السّلام فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شير كودك يا جنين نگرانى داشت ، بايد روزه خود را افطار نمايد و اين نشانه ى راءفت خداوند است .(548)
پيام ها:
1 اسلام براى هر فرد در هر شرايطى ، قانون مناسب دارد. در اين آيه ، حكم مسافران ، بيماران و سالمندان بيان شده است . (فمن كان منكم مريضا او على سفر)
2 شرايط نبايد فلسفه كلّى حكم و آثار و منافع آنرا تماماً از بين ببرد. اگر انسان مريض يا مسافر در شرايطى نمى تواند روزه بگيرد، بايد در ايام ديگرى قضا كند تا از منافع روزه برخوردار شود. (فعدة من ايّام اُخر)
3 قصد سفر، به تنهايى مانع روزه نيست ، در سفر بودن لازم است . (على سفر)
4 قضاى روزه ، زمان خاصّى ندارد. (فعدة من ايام اُخر)
5 توانايى ، شرط تكليف است . (على الّذين يطيقونه )
6 تغذيه ى فقرا، در متن احكام جاسازى شده است . (طعام مسكين )
7 عباداتى سبب رشد و قرب است كه با علاقه و رغبت باشد. (فمن تطوّع )
8 دستورات الهى بگونه اى است كه حداقل را بر همه واجب كرده است و بيش از آن را به اختيار انسان مى گذارد. در اين آيه سير كردن يك گرسنه واجب ، ولى بيش از آن به عنوان عمل مستحبّى در اختيار خود انسان است . (فمن تطوع خيرا فهم خير له )
9 انجام دستورات خداوند، آثار خوبى دارد كه به خود انسان باز مى گردد نه خدا. (ان تصوموا خير لكم )
تفسير آيه : (185) شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِىَّ اءُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمْ الْشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيْضاً اءَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ اءَيَّامٍ اءُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَيكُم وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ترجمه آيه :
(روزه در) ماه رمضان ، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است . (و قرآن كتابى است كه ) هدايتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدايت و وسيله تشخيص حقّ از باطل است ، پس هر كس از شما كه اين ماه را دريابد، بايد روزه بگيرد. و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد، روزهاى ديگرى را به همان تعداد روزه بگيرد. خداوند براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد (اين قضاى روزه ) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكميل كنيد وخدارابر اينكه شما را هدايت كرده ، به بزرگى ياد كنيد، باشد كه شكرگزار گرديد.
نكته ها:
O ((رمضان )) از ماده ((رَمض )) به معناى سوزاندن است . البتّه سوزاندنى كه دود و خاكستر به همراه نداشته باشد. وجه تسميه اين ماه از آن روست كه در ماه رمضان ، گناهان انسان سوزانده مى شود.
O ماه رمضان ، ماه نزول قرآن مى باشد و تنها ماهى است كه نامش در قرآن آمده و شب قدر نيز در اين ماه است . در تفسير برهان از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: تمام كتاب هاى آسمانى ، در ماه رمضان نازل شده اند. ماه رمضان ، بهترين ماه خدا است . آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان ، خطبه مفصلى در عظمت ماه رمضان ايراد كرده اند كه در بعضى از تفاسير وكتب روايى آمده است .(549) همچنين در صحيفه سجاديه ، امام سجادعليه السّلام در وداع ماه رمضان مناجات جان سوزى دارند.
O اسلام دين آسان و بناى آن بر سهولت و عدم سخت گيرى است . هر كس مريض يا مسافر بود روزه نگيرد و قضاى آن را انجام دهد. اگر وضو گرفتن مشكل است ، تيمّم را جايگزين مى كند. اگر ايستادن در نماز مشكل است ، اجازه ى نشسته نماز خواندن را مى دهد. كه اين قانون به نام ((قاعده لاحرج )) در فقه مشهور است .
رمضان ماه مهمانى خدا
O در رمضان ، مؤ منان با كارت (يا ايّها الّذين آمنوا كُتب عليكم الصّيام ) به ميهمانى خداوند دعوت شده اند، و اين ميهمانى ويژگى هايى دارد:
1 ميزبان ، خداوند است و ميهمانان را شخصاً دعوت كرده است .
2 وسيله پذيرايى ، شب قدر، نزول قرآن ، فرود آمدن فرشتگان ، استجابت دعا، لطافت روح ، و دورى از دوزخ است .
3 زمان پذيرايى ، ماه رمضان است كه به گفته ى روايات ، اوّل آن رحمت ، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است .
4 چگونگى پذيرايى ، شب قدر به گونه اى است كه در آن نياز يك سال ميهمانان تاءمين مى شود و زمين با نزول فرشتگان در شب قدر مزيّن مى گردد.
5 غذاى اين ماه ، غذاى روح است كه براى رشد معنوى لازم است ، نه غذاى جسم . لطف غذاى اين مهمانى ، آيات قرآن است كه تلاوت يك آيه آن در ماه رمضان همچون تلاوت تمام قرآن در ماه هاى ديگر است .
اين ميهمانى هيچ سنخيّتى با ميهمانى هاى دنيوى ندارد. خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزيز و جليل ، ميزبان انسان هاى جاهل و فقير و فانى و مخلوق و ذليل مى شود و مى گويد: من دعايتان را مستجاب مى كنم و براى هر نفسى كه در ماه رمضان مى كشيد، پاداش تسبيحى عطا مى كنم .(550)
آداب مهمانى
O در وسائل الشيعه (551) براى اخلاق روزه دار در ضمن روايت مفصلى مى خوانيم : روزه دار، از دروغ ، گناه ، مجادله ، حسادت ، غيبت ، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم ، طعنه و ظلم و مردم آزارى ، غفلت ، معاشرت با فاسدان ، سخن چينى و حرام خوارى ، دورى كند و نسبت به نماز، صبر و صداقت و ياد قيامت توجّه خاصّ داشته باشد.
شرط حضور در اين مهمانى ، فقط تحمّل گرسنگى نيست . در حديث آمده است : آن كس كه از اطاعت رهبران آسمانى ، سرباز زند ويا در مسائل خانوادگى و شخصى با همسر خود بدرفتار و نامهربان باشد ويا از تاءمين خواسته هاى مشروع او خوددارى كند و يا والدين از او ناراضى باشند، روزه او قبول نيست وشرايط اين ضيافت را به جاى نياورده است .
O روزه گرچه فوائد ومنافع طبّى از قبيل دفع وبرطرف شدن مواد زايد بدن در اثر گرسنگى را دارد، امّا سحرخيزى ولطافت روح واستجابت دعا در ماه رمضان چيز ديگرى است ومحروم واقعى كسى است كه از اين همه خير وبركت محروم باشد.
پيام ها:
1 ارزش رمضان ، به نزول قرآن است . ارزش انسان ها نيز مى تواند به مقدارى باشد كه قرآن در آنها نفوذ كرده باشد. (الّذى اُنزل فيه القرآن )
2 هدايت ، داراى مراحلى است : يك مرحله ى عمومى است ؛ (هدى للناس ) و يك مرحله ى خاصّ است . (وبيّنات من الهدى )
3 وجوب روزه ، بعد از يقين به حلول ماه رمضان است . (فمن شهد منكم فليصمه )
4 قضاى روزه بر مريض و مسافر واجب است . (فعدة من ايام اُخر)
5 روزه ى قضا، مشروط به زمان خاصّى نيست . (ايّام اُخر)
6 احكام خداوند بر اساس آسانى و مطابق طاقت انسان است . (يريد بكم اليسر)
7 عسر وحرج ، واجبات را از دوش انسان برمى دارد. (لايريد بكم العسر)
8 روزه ى قضا بايد به تعداد روزهايى باشد كه عذر داشته است . (لتكملوا العدة )
9 هدايت و توفيق انجام عبادات ، از طرف خداست . تكبير، نشان بزرگداشت خدا و عدم توجّه به خود و ديگران است . (لتكبّروا اللّه على ما هداكم )
10 روزه ، زمينه ساز هدايت انسان و سپاسگزارى اوست . (لتكبّروا اللّه على ما هداكم و لعلّكم تشكرون )
تفسير آيه : (186) وَإِذَا سَاءَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِيبٌ اءُجِيبُ دَعْوَةَ الْدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَ لْيُؤ مِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
ترجمه آيه :
و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم ؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مى خواند پاسخ مى گويم . پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند.
نكته ها:
O برخى افراد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى پرسيدند: خدا را چگونه بخوانيم ؟ آيا خدا به ما نزديك است كه او را آهسته بخوانيم و يا اينكه دور است كه با فرياد بخوانيم ؟! اين آيه در پاسخ آنان نازل شد.
O دعا كننده ، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد كه در اين آيه ، هفت مرتبه خداوند تعبير خودم را براى لطف به او بكار برده است : اگر بندگان خودم درباره خودم پرسيدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزديك هستم وهرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مى كنم ، پس به خودم ايمان بياورند ودعوت خودم را اجابت كنند. اين ارتباط محبّت آميز در صورتى است كه انسان بخواهد با خداوند مناجات كند.
O دعا كردن ، همراه وهمرنگ شدن با كلّ هستى است . طبق آيات قرآن ، تمام هستى در تسبيح و قنوت هستند؛ (كلّ له قانتون )(552) و تمام موجودات به درگاه او اظهار نياز دارند؛ (يَسئله مَن فى السموات والارض )(553) پس ما نيز از او درخواست كنيم تا وصله ى ناهمگون هستى نباشيم .
O قرآن درباره دعا سفارشاتى دارد، از آن جمله :
1 دعا و درخواست بايد خالصانه باشد. (فادعوا اللّه مخلصين له الدين )(554)
2 با ترس و اميد همراه باشد. (وادعوه خوفاً وطمعاً)(555)
3 با عشق و رغبت و ترس تواءم باشد. (يدعوننا رغباً و رهباً)(556)
4 با تضرّع و در پنهانى صورت بگيرد. (ادعوا ربكم تضرعاً و خفية )(557)
5 با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. (اذ نادى ربّه نداء خفياً)(558)
O در اصول كافى ، صدها حديث در اهميّت ، نقش وآداب دعا، توجّه واصرار وذكر حاجت ها هنگام دعا ودعاى دسته جمعى وايمان به استجابت آن آمده است .(559)
سؤ ال : چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمى شود؟
پاسخ :عدم استجابت دعاى ما به خاطر شرك يا جهل ماست . در تفسير الميزان مى خوانيم كه خداوند در اين آيه مى فرمايد: (اجيب دعوة الداع اذا دعان ) خودم اجابت مى كنم دعا كننده اى را كه فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام ، از من طلب خير كند. پس اگر دعا مستجاب نشد، يا به جهت آن است كه ما از خداوند خير نخواسته ايم ، و در واقع براى ما شرّ بوده و يا اگر واقعاً خير بوده ، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نكرده ايم و همراه با استمداد از غير بوده است . و يا اينكه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد كه به فرموده روايات ، در اين صورت به جاى آن بلايى از ما دور مى شود ويا براى آينده ما يا نسل ما ذخيره مى شود ويا در آخرت جبران مى گردد.
در اصول كافى مى خوانيم : كسى كه غذاى حرام بخورد، يا امر به معروف ونهى از منكر نكند ويا از سر غفلت وبى اعتنايى دعا كند، دعايش مستجاب نمى گردد.
O معناى دعا، ترك كسب وكار نيست ، بلكه توكّل به خداوند همراه با تلاش است . لذا در حديث مى خوانيم : دعاى بيكار مستجاب نمى شود.
O شايد قرار گرفتن آيه ى دعا در ميان آيات روزه به خاطر تناسب بيشترى است كه ماه خدا با دعا دارد.
سؤ ال : با اينكه كارهاى خداوند قانون مند و براساس عوامل و سنّت هاى ثابت است ، پس دعا چه نقشى دارد؟
پاسخ : همانگونه كه انسان در سفر، حكم نماز و روزه اش غير از انسان در وطن است ، انسان دعا كننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلى است ، نه دوّمى . آرى ، دعا و گفتگو با خداوند، ظرفيّت انسان را براى دريافت الطاف الهى بيشتر مى كند. همانگونه كه توسل و زيارت اولياى خدا، شرايط انسان را عوض مى كند. چنانكه اگر كودكى همراه پدر به مهمانى رود، دريافت محبّتش بيش از آن خواهد بود كه تنها برود. بنابراين دعا، زيارت و توسل ، سبب تغيير شرايط است ، نه برهم زدن سنّت هاى قطعى الهى .
O درباره نزديكى خدا به انسان ، فيض كاشانى قدّس سرّه مى گويد:
گفتم كه روى خوبت ، از ما چرا نهان است گفتا تو خود حجابى ورنه رخم عيان است
فتم فراق تا كى ، گفتا كه تا تو هستى گفتم نفس همين است ، گفتا سخن همان است
پيام ها:
1 دعا در هرجا ودر هر وقت كه باشد، مفيد است . چون خداوند مى فرمايد: من نزديك هستم . (فانّى قريب )(560)
2 خداوند به ما نزديك است ، ولى ما چطور؟ اگر گاهى قهر او دامن ما رامى گيرد،
به خاطر دورى ما از خداوند است كه در اثر گناهان مى باشد. (فانّى قريب )
3 استجابت خداوند دائمى است ، نه موسمى . ((اُجيب )) نشانه ى دوام است .
4 با آنكه خدا همه چيز را مى داند،امّا دعا كردن وظيفه ى ماست . (فليستجيبوا لى )
5 دعا آنگاه به اجابت مى رسد كه همراه با ايمان باشد. (فليؤ منوا بى )
6 دعا، وسيله ى رشد و هدايت است . (لعلّهم يرشدون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:32 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (187) اءُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الْصِّيَامِ الْرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ اءَنْتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ اءَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ اءَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُلَكُمْ وَ كُلُواْ واشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمْ الْخَيْطُ الاَْبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الاَْسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ اءَتِمُّواْ الْصِّيَامَ إِلَى الَّيْلِ وَلاَ تُبَشِرُوهُنَّ وَ اءَنْتُمْ عَكِفُونَ فِى الْمَسَجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ ءَايَتِهِ لِلْنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
ترجمه آيه :
در شب هاى روزه (ماه رمضان )، آميزش با همسرانتان براى شما حلال شد، آنها براى شما (همچون ) لباسند و شما براى آنها (همچون ) لباس . خداوند مى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد (وآميزش را كه ممنوع بود، بعضا انجام مى داديد) پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت . اكنون (مى توانيد) با آنها هم بستر شويد و آنچه را خداوند بر شما مقرّر فرموده ، طلب كنيد. و بخوريد و بياشاميد تا رشته سفيد از رشته سياه (شب ) براى شما آشكار گردد. سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد. و در حالى كه معتكف در مساجد هستيد، با زنان آميزش نكنيد. اين حدود واحكام الهى است پس (به قصد تجاوز وگناه ) به آن نزديك نشويد. خداوند اين چنين آيات خودرا براى مردم ، روشن مى سازد، باشد كه پرهيزگار گردند.
نكته ها:
O در آغاز اسلام ، در شب و روز ماه رمضان ، آميزش با همسر ممنوع بود و همچنين در ساعت معيّنى از شب مى توانستند افطار كنند و اگر خوابش مى گرفت بعد از بيدارى حقّ غذا خوردن نداشت . برخى مسلمانان عليرغم ممنوع بودن آميزش جنسى اين كار را انجام مى دادند، ولى برخى ديگر با وجود زحمت و سختى ، از خوردن در شب بعد از بيدارى خوددارى مى كردند. يكى از ياران پيامبر به نام مطعم بن جبير هنگام افطار به علّت دير حاضر شدن غذا خوابش برد، وقتى بيدار شد گفت : من ديگر حقّ غذا خوردن ندارم و فردا را بدون غذا روزه گرفت و براى كندن خندق اطراف مدينه حاضر شد. در بين كار به علّت شدّت ضعف از حال رفت و بيهوش شد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بسيار متاءثّر شد و اين آيه نازل گرديد كه غذا خوردن تا طلوع فجر آزاد است و آميزش با همسران در شب هاى ماه رمضان مانع ندارد. خداوند متعال مى داند كه شما به خويشتن خيانت مى كرديد و قدرت صبر و خوددارى نداشته و نداريد، به همين دليل تكليف را بر شما آسان و گذشته ى شما را عفو نمود.
O اعتكاف ، به معناى بريدن از دنيا و پناهنده شدن به خداست . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با گرفتارى ها و مشكلاتى كه داشتند، گاهى در مسجد براى چند روز معتكف مى شدند و بدين وسيله روح خود را صفا و آرامش بيشتر مى دادند. از آنجا كه در غير حال اعتكاف نيز آميزش در مسجد ممنوع است . به نظر مى رسد مراد از كلمه ((عاكفون )) همان سكونت در مسجد باشد، نه اعتكاف به معناى عبادت مخصوص .
O در تشبيه همسر به لباس ، نكات و لطايف بسيارى نهفته است :
# لباس بايد در طرح و رنگ و جنس مناسب انسان باشد، همسر نيز بايد كفو انسان و متناسب با فكر و فرهنگ و شخصيّت انسان باشد.
# لباس مايه ى زينت و آرامش است ، همسر وفرزند نيز مايه ى زينت و آرامش خانواده اند.
# لباس عيوب انسان را مى پوشاند، هريك از زن و مرد نيز بايد عيوب و نارسايى هاى يكديگر را بپوشانند.
# لباس انسان را از سرما و گرما حفظ مى كند، وجود همسر نيز كانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مى رهاند.
# دورى از لباس ، مايه ى رسوايى است ، دورى از ازدواج و همسر نيز سبب انحراف و رسوايى انسان مى گردد.
# در هواى سرد لباس ضخيم و در هواى گرم لباس نازك استفاده مى شود، هر يك از دو همسر نيز بايد اخلاق و رفتار خود را متناسب با نياز روحى طرف مقابل تنظيم كند؛ اگر مرد عصبانى است ، زن با لطافت با او برخورد كند و اگر زن خسته است ، مرد با او مدارا كند.
# انسان بايد لباس خود را از آلودگى حفظ كند، هر يك از دو همسر نيز بايد ديگرى را از آلوده شدن به گناه حفظ نمايد.
پيام ها:
1 تخفيف وآسان گيرى در احكام ، از ويژگى هاى دين اسلام است . (اُحلّ لكم )
2 رعايت ادب در سخن ، از ويژگى هاى قرآن است . (رفث ) به معناى سخن گفتن پيرامون مسائل زناشويى است كه در آيه به كنايه از آميزش آمده است .
3 هر كجا خواستيد راهى را ببنديد، يك راه مشروع را باز بگذاريد. چون خداوند در روز رمضان ، آميزش را ممنوع مى كند، لذا در شب آنرا مجاز مى شمرد.(561) (اُحلّ لكم ليلة الصيام الرفث )
4 عبادتِ روز و لذّت مشروع شب ، نشانه ى جامعيّت دين است . در يك آيه هم احكام روزه وهم مسائل زناشويى آمده است . (احلّ لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم )
5 اسلام به نيازهاى طبيعى توجّه كامل دارد. (الرفث الى نسائكم )
6 نياز زن و مرد به يكديگر، دو طرفه است و هريك براى پوشش نيازهاى طبيعى خود به ديگرى نيازمند است . (هنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ)
7 خداوند از جزئيات كارهاى انسان آگاه است . (علم اللّه انكم )
8 انسان ، جايزالخطا وغريزه جنسى در او قوى است . (كنتم تختانون انفسكم )
9 ترك فرمان خدا، خيانت و ظلمى است به خود ما. (تختانون انفسكم )
10 در آميزش و فرزند خواهى ، براى خداوند تكليف معيّن نكنيد كه پسر باشد يا دختر. (و ابتغوا ما كتب اللّه لكم )
11 حتّى آميزش جنسى بايد هدفدار باشد. (وابتغوا ما كتب اللّه لكم )
12 معيار احكام اسلامى ، معيارهاى عمومى ، طبيعى و ساده است . پيدا شدن سپيده ى صبح يا تاريكى شب را، هركس در هر كجا باشد مى تواند بفهمد. (يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود)
13 نقش زمان بندى را در عبادات فراموش نكنيم . (اتموا الصيام الى الليل )
14 اعتكاف ، سكونت در مسجد است ، مشروط به روزه گرفتن . (عاكفون فى المساجد)
15 پيشگيرى از گناه لازم است . قرآن مى فرمايد: به گناه نزديك نشويد. چون نزديك شدن به گناه همان و افتادن در آن همان . (فلا تقربوها)
16 تقوى ، فلسفه ى احكام الهى است . روزه براى تقواست ، آميزش جنسى مشروع نيز براى تقواست .(562) (لعلهم يتقون )
17 عمل به دستورات الهى ، بستر رشد و تقوا مى باشد. (لعلهم يتقون )
تفسير آيه : (188) وَلاَ تَاءْكُلُوَّاْ اءَمْوَلَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَآ إِلَى الْحُكَّامِ لِتَاءْكُلُواْ فَرِيْقاً مِّنْ اءَمْوَلِ الْنَّاسِ بِالاِثْمِ وَاءَنْتُمْ تَعْلَمُون
ترجمه آيه :
واموال يكديگر را به باطل (و ناحقّ) در ميان خودتان نخوريد و اموال را به (عنوان رشوه ، به كيسه ) حاكمان وقاضى ها سرازير نكنيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خود مى دانيد (كه خلاف مى كنيد).
نكته ها:
O ((تدلوا)) به معناى سرازير كردن دَلو در چاه است كه در اين آيه ، رشوه به قاضى به آن تشبيه شده است . مراد از ((اموال النّاس )) هم اموال عمومى است وهم اموال خصوصى . علاوه بر آنكه رشوه براى گرفتن حقوق غيرمالىِ مردم نيز ممنوع است .
رشوه
O رشوه ، يكى از گناهان بزرگى است كه مفاسد اجتماعى متعدّدى را به دنبال دارد، از جمله : حذف عدالت ، ياءس و نااميدى ضعفا، جراءت و جسارت اقويا، فساد و تباهى حاكم و قاضى ، از بين رفتن اعتماد عمومى .
با توجّه به اين آثار و عوارض منفى ، در روايات شديداً از اين عمل انتقاد شده است . رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حضرت على عليه السّلام فرمود: ((يا على ثمن الميتة والكلب والخمر و مهر الزانية والرشوة فى الحكم ))(563) اى على ! درآمد حاصل از فروش مردار، سگ ، شراب ، زنا و رشوه يكسان و حرام است . همچنين على عليه السّلام در ذيل آيه شريفه ى (اكّالون للسّحت )(564) فرمود: رشوه خواران كسانى هستند كه مشكل مردم را حل نموده و در برابر، هداياى آنان را مى پذيرند.(565) امام صادق عليه السّلام رشوه را در حد كفر به خدا مى داند. و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رشوه دهنده و گيرنده و واسطه را لعنت كرد و فرمود: بوى بهشت به صاحب رشوه نمى رسد.
در حديث ديگر مى خوانيم : هر حاكمى كه نسبت به گرفتارى هاى مردم بى تفاوت باشد، خداوند لطفش را نسبت به او مى پوشاند و اگر هديه قبول كند تا كار مردم را انجام دهد، در زنجير است و اگر رشوه بگيرد، مشرك مى باشد.(566)
حضرت على عليه السّلام رشوه گيرنده را از حقّ ولايت محروم مى داند.(567) و در جاى ديگر آن حضرت فرمودند: هيچ گروهى گرفتار رشوه نشدند، مگر آنكه گرفتار ترس و اضطراب و نگرانى شدند!(568)
O بعضى براى توجيه خلاف خود، نام هاى مختلف بر رشوه مى گذارند، از جمله : هديه ، تحفه ، حقّالزحمه ، چشم روشنى و... . شخصى به نام ((اشعث بن قيس ))، حلوائى به در خانه على عليه السّلام به عنوان هديه آورد تا در محكمه شايد امام به نفع او حكم صادر كند. امام فرمود: به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را بر من ببخشند تا پوست جوى را به ناحقّ از دهان مورچه اى بگيرم اين كار را نخواهم كرد.(569)
O شخصى به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله گفت : من متصدى و مسئول كارى هستم ، مردم برايم هدايايى مى آورند، چگونه است ؟! حضرت در جواب فرمود: چه شده است كه عُمّال ما از هدايا سخن مى گويند! آيا اگر در خانه مى نشستند كسى به آنان هديه مى داد؟!(570)
پيام ها:
1 مالكيّت بايد از راه صحيح باشد. مانند: حيازت ، تجارت ، زراعت ، صنعت ، ارث ، هديه ، امثال آن ، ولى تصرف از طريق باطل و رشوه ايجاد مالكيّت نمى كند. (لا تاكلوا اموال الناس بالباطل )
2 جامعه در حكم يك پيكر واحد است . (بينكم ، اموالكم )
3 رشوه ، حرام است و انسان حقّ ندارد براى تصاحب اموال مردم رشوه دهد. (تدلوا بها الى الحكام لتاكوا فريقا من اموال الناس )
4 اسلام ، مردم را مالك اموالشان مى داند. (اموال الناس )
5 لغزش هاى آگاهانه خطرناك است . (وانتم تعلمون )
تفسير آيه : (189) يَسْئَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِاءَنْ تَاءْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَاءْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ اءَبْوَبِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه آيه :
درباره (حكمت ) هلال هاى ماه از تو سؤ ال مى كنند، بگو: براى آن است كه مردم اوقات (كارهاى خويش ) و زمان حج را بشناسند. (اى پيامبر به آنان بگو:) نيكى آن نيست كه (در حال احرام حج ،) از پشت خانه ها وارد شويد، بلكه نيكى آن است كه تقوى پيشه كنيد و از درها وارد خانه ها شويد، از خداى بترسيد،باشد كه رستگار شويد.
نكته ها:
O كلمه ((مواقيت )) جمع ((ميقات )) به زمان يا مكانى معيّن گفته مى شود كه براى انجام كارى مشخّص شده باشد.
O در اين آيه ضمن پاسخگويى به سؤ ال گروهى از مردم كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره هلال ماه مى پرسيدند، به مواردى اشاره دارد كه با هم آن را بررسى مى كنيم : اى پيامبر! به آنها كه از فايده ى جلوه هاى مختلف ماه مى پرسند، بگو: آن تغييراتى كه در ماه پديد مى آيد، براى مردم وسيله ى وقت شناسى و تقويم همگانى و طبيعى است . يكى از امتيازات اسلام اين است كه برنامه هاى خود را با مقياس هاى طبيعى ، عمومى و مجانى طرح مى كند، مثلاً براى تعيين مقدار آب كُر، وَجب را مقياس قرار مى دهد و يا براى تشخيص وقت نماز، طلوع و غروب و زوال خورشيد را مطرح مى كند. و براى آغاز و انتهاى ماه رمضان و يا ايام حج ، هلال ماه را ملاك قرار داده است .اشكال مختلف ماه نيز، حكم يك نوع تقويم عمومى را دارد كه در اختيار همه است . نياز به تقويم و تاريخ ، لازمه ى زندگى اجتماعى است و بهترين وسيله عمومى براى اين تقويم همين است كه افراد اعمّ از باسواد و بى سواد در هر كجاى عالم با يك نگاه و در يك لحظه بتوانند روزهاى ماه را تشخيص دهند. سپس مى فرمايد: نيكى در آن نيست كه در حال احرام ، به جاى استفاده از دَر براى ورود به خانه ، از پشت خانه و بيراهه وارد شويد واين عقيده ، خرافه اى بيش نيست كه در حال احرام بايد از پشت خانه ها وارد شد.
O هر كارى راهى دارد و بايد از مجراى طبيعى و راهش وارد شد. براى انجام هركار زمان مناسب ، شيوه مناسب و رهبر مناسب لازم است . همانگونه كه زمان از طرف خداوند به وسيله ماه و هلال معيّن مى شود، رهبرى نيز بايد از طرف خداوند تعيين شود. بنابراين معناى آيه چنين است : از هلال براى وقت شناسى استفاده كنيد و در روش انجام امور، به دستورات آسمانى و رهبران مراجعه كنيد و بيراهه نرويد. سعادت و خوشبختى ، راهى دارد كه بايد از راهش وارد شد و در انتخاب زمان ، روش و رهبر از خدا بترسيد تا شايد رستگار شويد. امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از آيه (واتوا البيوت من ابوابها) آن است كه هر كارى را از راهش وارد شود.(571) و امامان معصوم عليهم السّلام فرمودند: ما آل محمّد باب خداوند هستيم . وپيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: من شهر علمم و على درب آن است .(572)
O در اين آيه جمله (واتوا البيوت من ابوابها) ميان دو ((تقوى )) قرار گرفته است ، شايد اين رمز آن باشد كه شناخت راه كار و ورود و خروج در امور، نياز به تقواى فوق العاده دارد و كسانى كه تقواى كمى داشته باشند بازهم بى راهه مى روند.
O شايد معناى آيه چنين باشد: مردم كه درباره هلال از تو مى پرسند، جوابى درخور فهم آنان بگو كه اين هلال راهى است براى شناخت زمان و نظم امور دينى .امّا اگر مى خواهيد چگونگى تغييرات ماه را بفهميد، بايد از راهش وارد شويد و مطالعه كنيد و درس بخوانيد. اين مطلب را قرآن در اين قالب بيان فرمود كه برّ و نيكى ، بيراهه رفتن نيست ، بلكه بايد هركارى را از راهش وارد شد و راه شناخت تغييرات جوّى ، تحصيلات در اين باره است .
پيام ها:
1 حركت كرات و ماه ، داراى برنامه و زمان بندى دقيقى است كه مى تواند در برنامه عبادت و نظم امور زندگى مردم مؤ ثر باشد.(573) (قل هى مواقيت للناس )
2 اگر جمادات وكرات آسمانى نظم دارند وبراى انتظام امور انسان ها جهت گيرى شده اند، شرط انصاف نيست كه ما موجوداتى بى نظم وبى حساب و رها باشيم . (قل هى مواقيت للناس )
3 در پاسخ به سؤ الات ، جوابى دهيد كه سؤ ال كننده بفهمد و مورد نيازش باشد. (قل هى مواقيت للناس )
4 اسلام ، با آداب و رسوم جاهلى و خرافى مبارزه مى كند. (ليس البر بان تاءتوا البيوت من ظهورها)
5 برّ و نيكى را نبايد از خرافات ، عادات و سيره نياكان بدست آورد، بلكه راه شناخت برّ، در چارچوب فرمان وحى و رهبران معصوم عليهم السلام و شيوه هاى منطقى است . (ليس البرّ... و لكن البرّ)
6 هرگاه راهى را بستيد، راه صحيحى را نشان بدهيد. (ليس البر... ولكن البر)
7 ارزش مفاهيم دينى ، زمانى است كه در افراد جلوه كند. بجاى اينكه بگويد: نيكى تقواست ، فرمود: نيكى ، متّقى است . (ولكن البر من اتقى )
8 بيراهه رفتن تقوا نيست . اگر از سيره عقلا واولياى خدا سرپيچى كنيم ونام آنرا تقوى وخودسازى بگذاريم منحرف شده ايم . (اتوا البيوت من ابوابهاواتقوا اللّه )
9 بكارگيرى روشهاى نادرست و غير منطقى براى انجام امور، خلاف تقواست . (واتوا البيوت من ابوابها واتقوا اللّه )
10 حفظ وقت و مراعات نظم در كارها و عبادات ، يكى از مصاديق تقوى و فلاح است . (مواقيت للناس ... لعلّكم تفلحون )
11 رستگارى ، نهايت تكامل است . بسيارى از دستورات ، براى رسيدن به تقواست ، ولى در اين آيه ، تقوى مقدّمه ى رستگارى است . (اتقوا اللّه لعلّكم تفلحون )
تفسير آيه : (190) وَقَتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوَّاْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ
ترجمه آيه :
و در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند، بجنگيد ولى از حدّ تجاوز نكنيد، كه خداوند تجاوزكاران را دوست نمى دارد.
نكته ها:
O در اين آيه ضمن تصريح به ضرورت دفاع و مقابله در برابر تجاوز ديگران ، يادآور مى شود كه در ميدان جنگ نيز از حدود و مرزهاى الهى تجاوز نكرده و متعرض بيماران ، زنان ، كودكان و سالمندانى كه با شما كارى ندارند نشويد. قبل از دعوت آنان به اسلام ، دست به اسلحه نبريد و شروع كننده جنگ نباشيد و مقرّرات و عواطف انسانى را حتّى در جنگ مراعات كنيد.
O بعضى از صفات ، در شرايط مختلف ارزش خود را از دست مى دهند؛ مثلا ترحّم يك ارزش است ، ولى ترحّم بر پلنگ تيز دندان ، ستمكارى بر گوسفندان است .
و يا علم يك ارزش است ، لكن گاهى ندانستن ارزش مى شود. مثلا شبى كه حضرت على عليه السّلام در بستر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله به جاى آن حضرت خوابيد و پيامبر خدا هجرت نمودند، ارزش اين فداكارى بدان است كه حضرت على نداند كه كشته مى شود يا نه . و اگر بداند كه او را نمى كشند، افراد عادّى نيز حاضرند چنين عملى را انجام بدهند. به هر حال هر يك از سخاوت و شجاعت ممكن است در شرايطى كم ارزش يا پرارزش يا بى ارزش شود، لكن تنها صفتى كه هرگز از ارزش نمى افتد، مسئله ى عدالت است كه در هر زمان و مكان و نسبت به هر فرد، دوست يا دشمن يك ارزش است .
O در اسلام براى برخورد با دشمن مراحلى تعيين شده است :
1 بى اعتنايى . (دع اءذاهم )(574)
2 اعراض . (فاعرض عنهم )(575)
3 خشونت . (واغلظ عليهم )(576)
4 جنگ . (فقاتلوا الّذين يقاتلونكم )(577)
O جنگ مسلمين ، براى دفاع از خود و دين خداوند است ، لكن هدف دشمن از جنگ ، خاموش كردن نور خدا؛ (ليطفؤ ا نور اللّه بافواههم )(578) وبه تسليم كشاندن مسلمانان است . (لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتّى تتّبع ملتهم )(579)
پيام ها:
1 دفاع و مقابله به مثل ، از حقوق انسانى است . اگر كسى با ما جنگيد ما هم با او مى جنگيم . (قاتلوا... الذين يقاتلونكم )
2 هدف از جنگ در اسلام ، گرفتن آب و خاك و يا استعمار و انتقام نيست ، بلكه هدف ، دفاع از حقّ با حذف عنصرهاى فاسد و آزادسازى افكار و نجات انسان ها از خرافات و موهومات مى باشد. (فى سبيل اللّه )
3 حتّى در جنگ بايد عدالت وحقّ رعايت شود. (قاتلوا... لاتعتدوا) بارها قرآن با جمله ى ((لاتعتدوا)) سفارش كرده كه در انجام هر فرمانى از حدود ومرزها تجاوز نشود.
4 ظلم و ستم ، رشته ى محبّت الهى را پاره مى كند. (ان اللّه لا يحبّ المعتدين )
5 تنها حضور در جبهه سبب قرب الهى نيست ، بلكه محبوبيّت نزد پروردگار زمانى است كه در جنگ عادل باشيم و حقوق را رعايت كنيم . (لا تعتدوا ان اللّه لا يحبّ المعتدين )
6 در جنگ ، هدف بايد فقط خدا باشد، نه هوسها، تعصّب ها، غنائم ، ريا و سمعه . (فى سبيل اللّه )
7 حتّى در دفاع از حقّ طبيعى خود، بايد خدا را در نظر گرفت . با آنكه آنان جنگ را عليه شما آغاز كردند و شما بايد دفاع كنيد، ولى باز هم ((فى سبيل اللّه )) باشد.
تفسير آيه : (191) واقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَاءَخْرِجُوهُمْ مِّنْ حَيْثُ اءَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ اءَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاَ تُقَتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَآءُالْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
و آنها را (بت پرستانى كه از هيچ جنايتى ابا ندارند،) هركجا يافتيد بكشيد و از (مكّه ) همان جايى كه شما را بيرون كردند، آنها را بيرون كنيد و فتنه (شرك و شكنجه ) از قتل بدتر است . و نزد مسجدالحرام با آنها جنگ نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگ كردند، آنها را (در آنجا) به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران .
نكته ها:
O اين آيه فرمان قتل و اخراج مشركان را از مكّه صادر و دليل آن را چنين بيان مى كند كه آنان سالها شما را شكنجه و آواره كرده اند و شكنجه از قتل سخت تر و شديدتر است . پس شما نبايد در مبارزه و جنگ با آنها سستى نشان دهيد.
سؤ ال : چرا شكنجه از قتل سخت تر است ؟
پاسخ : در قتل ، انسان از دنيا جدا ولى به آخرت مى رسد، لكن در شكنجه ، انسان نه به آخرت مى رسد و نه از دنيا كام مى گيرد.
پيام ها:
1 مقابله به مثل و خشونت با دشمن در مواردى لازم است . (واقتلوهم )
2 دفاع عادلانه ، تنها جبهه و جنگ نيست . (و اقتلوهم حيث ثقفتموهم )
3 حقّ وطن ، از حقوق انسانى مورد پذيرش اديان است . (اخرجوكم )
4 فتنه انگيز، مثل محارب است و بايد به اشد وجه مجازات شود. (واقتلوهم ... اخرجوهم ... والفتنة اشد من القتل )
5 حرم و مسجدالحرام مقدّس است ، امّا خون مسلمانان مقدّس تر؛ و در اينجا مسئله اهمّ و مهمّ مطرح است . (لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّى يقاتلوكم )
6 همانگونه كه در اصلِ جنگ نبايد شما پيش دستى كنيد، در شكستن مقدّسات هم نبايد شما پيش دستى نمائيد. (حتى يقاتلوكم )
تفسير آيه : (192) فَإِنِ انْتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
و اگر دست كشيدند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها:
O در اينكه مشركان بايد از چه چيز دست بردارند تا بخشيده شوند، دو احتمال وجود دارد:
الف : از جنگ و فتنه . به دليل آيات قبل كه سخن از جنگ بود.
ب : از كفر. به دليل دريافت مغفرت الهى كه مخصوص مؤ منان است .
پيام ها:
1 مسلمانان بايد آتش بس واقعى دشمنان را بپذيرند. (فان انتهوا)
2 اسلام ، راه بازگشت را حتّى براى كفّار باز گذارده است . (فان انتهوا... )
3 اگر كفّار دست از فتنه و جنگ برداشته يا ايمان آوردند، آنان را به كارهاى قبل ملامت نكنيد. (فان اللّه غفور رحيم )
4 انسان بايد خود زمينه ى دريافت رحمت الهى را بوجود آورد. (فان انتهوا فان اللّه غفور رحيم )
تفسير آيه : (193) وَقَتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الْدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهُواْ فَلاَ عُدْوَنَ إ لاَّ عَلَى الْظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
و با آنها بجنگيد تا فتنه (بت پرستى وسلب آزادى از مردم ،) باقى نماند ودين ، تنها از آنِ خدا شود. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد. زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست .
نكته ها:
O هدف اسلام از جنگ ، كشور گشايى و كسب غنائم يا انتقام گيرى نيست ، بلكه غرض از جنگ و جهاد در اسلام ، برچيده شدن بساط شرك و كفر است . فتنه به معناى شرك ، كفر، آزمايش و شكنجه آمده است . در اين آيه مى فرمايد: اگر مشركان دست از فتنه و قتال برداشتند، ديگر با آنها دشمنى و جنگ نخواهد شد. زيرا برخورد نظامى تنها با ستمكاران و متجاوزان است .
O تعبير به عدوان ، به خاطر رفتار آنهاست وگرنه اسلام اهل عدوان نيست . مثل اينكه مى گوييم : جواب بدى ، بدى است . با اينكه جواب بدى با بدى ، عدالت است ، لكن به خاطر عمل او، نامش را بدى مى گذاريم .
پيام ها:
1 هدف از جنگ در اسلام ، برچيدن شرك و فتنه و استقرار دين و قانون خداست . (حتى لا تكون فتنة )
2 پاكسازى ، قبل از بازسازى است . ابتدا فتنه برداشته شود تا بعد دين الهى مستقر گردد. اوّل كفر به طاغوت ، بعد ايمان به خدا. (حتى لاتكون فتنة و يكون الدين للّه )
3 راه برگشت و توبه بر هيچ كس و در هيچ شرايطى بسته نيست . حتّى دشمن سرسخت نيز اگر تغيير مسير دهد، خداوند او را مورد عفو قرار مى دهد. (فان انتهوا فلا عدوان ...)
4 در آيه ى قبل بخشش خداوند نسبت به گناه كفّار مطرح شده است ؛ (فانّ اللّه غفور رحيم ) در اين آيه به مردم سفارش مى كند كه در صورت دست برداشتن دشمن از جنگ ، شما هم از جنگ صرف نظر كنيد. (فلاعدوان )
تفسير آيه : (194) الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالْشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
ماه حرام در برابر ماه حرام و (اگر دشمنان احترام آنرا شكستند و با شما جنگ كردند، شما نيز حقّ داريد مقابله به مثل كنيد. زيرا) حرمت ها را (نيز) قصاص است وهركس به شما تجاوز كرد، به مانند آن تجاوز، بر او تعدى كنيد و از خدا بپرهيزيد (كه زياده روى نكنيد) و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است .
نكته ها:
O قبل از اسلام در ميان عرب ها، هر سال چهار ماه احترام خاصّى داشت كه در آن ماهها جنگ ، حرام و ممنوع بود، سه ماه آنها پى درپى كه عبارتند از ذى القعده ، ذى الحجّه و محرم ، و يكى هم ماه رجب كه جداست . حتّى يكى از علل تسميه ماه ذى القعده آن گفته اند كه در اين ماه قعود از جنگ لازم است .
اسلام اين سنّت را پذيرفت و در هر سال چهار ماه را آتش بس اعلام نمود، ولى دشمن هميشه در كمين است تا از فرصت ها سوء استفاده كند و چه بسا با خود فكر كند كه چون مسلمانان در اين ماهها موظف به رعايت آتش بس هستند، پس به آنها حمله كنيم . اين آيه مى فرمايد: اگر مخالفان شما در اين چهار ماه به شما هجوم آوردند، شما نيز در برابرشان بايستيد و در همان ماهها با آنان بجنگيد و ماه حرام را در برابر ماه حرام قرار دهيد. زيرا حرمت خون مسلمانان و حفظ نظام اسلامى از حرمت اين ماهها بيشتر است ، و هركس حرمت ها را شكست بايد مورد قصاص قرار گيرد. سپس به عنوان يك قانون كلّى مى فرمايد: هركس به شما تجاوز كرد، به همان مقدار به او تعدّى كنيد. و تقوا داشته باشيد و بيش از مقدار لازم قصاص نكنيد و بدانيد كه خداوند با متّقين است .
O صاحب مجمع البيان در ذيل آيه مى گويد: در مورد غصب نيز مى توان با استدلال به اين آيه تقاص كرد، يعنى از مال غاصب تقاص نمود.
پيام ها:
1 همه ى زمان ها يكسان نيستند، حرمت بعضى ماهها بايد حفظ شود. (الشهر الحرام )
2 در اسلام بن بست وجود ندارد. حفظ اسلام و جان مسلمان ها بر حفظ احترام مكان ها و زمان ها مقدّم است . (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه )
3 اسلام ، دين تجاوز و تعدّى نيست ، ولى تعدّى و تجاوز ديگران را نيز نمى پذيرد. (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه )
4 حتّى در برخورد با دشمنان ، عادل باشيم . (فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم )
5 سيستم قانون گذارى بايد به نحوى باشد كه موجب ياءس مسلمين وجراءت كفّار نگردد واصل مقابله به مثل به همين خاطر است . (فاعتدوا... بمثل ما اعتدى )
6 رعايت تقوى حتّى به هنگام جنگ ، از اصول تربيتى اسلام است . (اتّقوا اللّه )
7 اگر در جنگ از مرز عدالت خارج نشويد، از امدادهاى الهى نيز برخوردار خواهيد بود. و گمان نكنيد عدالت و تقوى پيروزى شما را به تاءخير مى اندازد. (بمثل ما اعتدى ... واتقوا... و اعلموا ان اللّه مع المتّقين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:32 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (195) وَاءَنْفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِاءَيْدِيكُمْ إِلَى الْتَّهْلُكَةِ وَ اءَحْسِنُواْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ
ترجمه آيه :
و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق ،) خود را به دست خود به هلاكت نياندازيد. و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
نكته ها:
O پنج آيه پى درپى ، مسلمانان را به دفاع از دين و مقابله با كفّار فرخواند، اين آيه پايان آن را با انفاق و احسان تمام كرده است .
خودكشى وضرر به نفس ، حرام قطعى است كه از آيه استفاده مى شود. امّا شهادت طلبى در مواردى كه اساس اسلام در خطر باشد، افتادن در تهلكه نيست .
O اين آيه در كنار سفارش به انفاق ، مسلمانان را از هرگونه افراط و تفريط بازمى دارد. زيرا اگر ثروتمندان بخل ورزند و به فكر محرومان نباشند، اختلاف طبقاتى روز به روز توسعه پيدا كرده و عامل انفجار جامعه و نابودى آنان خواهد گرديد. چنانكه اگر ميانه روى در انفاق مراعات نشود و انسان هرچه را دارد به ديگران ببخشد، به دست خود، خود و خانواده اش را به هلاكت كشانده است .
قرآن در آيات ديگر نيز مسلمانان را به ميانه روى در انفاق سفارش نموده و به پيامبرش مى فرمايد: (ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط)(580) اى پيامبر! نه دست بسته باش كه چيزى نبخشى و نه آنچنان كه هر چه دارى يكجا ببخشى . امام صادق عليه السّلام نيز در ذيل اين آيه مى فرمايد: انفاق شما، نبايد در حدّى باشد كه دستِ خودتان خالى وبه بدبختى كشيده شويد.(581)
O انسان علاقه دارد كه محبوب باشد، لذا قرآن از اين فطرت استفاده كرده و مى فرمايد: نيكى كن كه نيكوكاران محبوب خداوند هستند.
پيام ها:
1 اقتصاد، پشتوانه ى هر حركتى است . (انفقوا...) جهاد نيز بدون پشتوانه مالى و گذشت از برخى امكانات ، امكان ندارد. اگر مردم به هنگام هجوم دشمن و در راه دفاع از حقّ، اموال خود را بكار نگيرند، گرفتار شكست قطعى مى شوند.
2 با انفاق ، خود و اموالتان را بيمه كنيد. (انفقوا فى سبيل اللّه و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة )
3 در اسلام جبهه و جنگ و كمك هاى مالى همه بايد رنگ الهى داشته و براى رضاى خداوند باشد. (فى سبيل اللّه )
4 محبوب خدا شدن ، بهترين تشويق براى احسان است . (ان اللّه يحبّ المحسنين )
تفسير آيه : (196) وَاءَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ اءُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْىُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَّرِيضاً اءَوْ بِهِ اءَذًى مِّنْ رَّاءْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّنْ صِيَامٍ اءَوْصَدَقَةٍ اءَوْ نُسُكٍ فَإِذَآ اءَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَنْ لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ اءَيَّامٍ فِى الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَّمْ يَكُنْ اءَهْلَهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
ترجمه آيه :
و حج وعمره را براى خدا به اتمام رسانيد و اگر محصور شديد (و موانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى اجازه نداد كه پس از احرام بستن ، حج را كامل كنيد) آنچه از قربانى فراهم است (ذبح كنيد واز احرام خارج شويد.) وسرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به قربانگاه برسد و اگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد،) بايد كفّاره اى از قبيل روزه يا صدقه يا قربانى بجا آورد وچون (از بيمارى ويا دشمن ) درامان شديد، پس هر كس بدنبال عمره تمتّع ، حج را آغاز كرده آنچه را از قربانى كه ميسّر است (ذبح كند.) و هركس كه قربانى نيافت ، سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز به هنگامى كه بازگشتيد، اين ده روزِ كامل است . (البتّه ) اين (حج تمتّع ) براى كسى است كه خاندانش ساكن (مكّه و)مسجد الحرام نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او سخت كيفر است .
نكته ها:
O در اين آيه ، كليّات وگوشه اى از احكام حج و عمره آمده است ، ولى تفصيل آن در روايات و فتاواى علما مى باشد.
((حج )) مناسكى است كه بنيان گذار آن حضرت ابراهيم عليه السّلام بوده و در ميان عرب از زمان آن حضرت متداول بوده و به فرمان خداوند اين برنامه در اسلام نيز امضا شد و تا روز قيامت نيز خواهد بود.
((عمره )) به معناى زيارت است و هركس وارد مكّه شود بايد با لباس احرام به زيارت كعبه و طواف آن برود. حج و عمره مثل اذان و اقامه ، دو عمل مشابه هستند كه اندكى تفاوت دارند. ((هَدى ))، نام قربانى حج است .
O اين آيه ، عمره ى تمتّع را در كنار حج تمتّع آورده است ؛ (فمن تمتّع بالعمرة الى الحج )، لكن يكى از خلفا به اجتهاد خود آنرا منع كرد. البتّه اين اجتهاد در برابر فرمان صريح خداوند است .
O حكم مسائل اضطرارى ، محدود به زمان ضرورت است . ولذا بر خلاف موارد عادّى كه در سفر روزه جايز نيست ، در اين سفر در صورت عدم ذبح قربانى ، روزه واجب است و آن هم بايد در سه روز هفتم ، هشتم و نهم ماه باشد، چرا كه روز دهم عيد قربان است كه روزه ى آن حرام مى باشد.
O امامان معصوم در تفسير جمله ى (اتمّوا الحج ) فرمودند: حجِ تمام ، حجى است كه در آن كلام زشت ، گناه و نزاع نباشد و از محرّمات پرهيز شود.(582) و انسان توفيق يابد امام زمان خود را ملاقات كند.(583)
پيام ها:
1 وظايف دينى را بايد تمام و كمال به انجام رسانيد. بعد از شروع اعمال حج ، نمى توان آن را ناتمام و ناقص گذارد. (اتمّوا)
2 در اعمال حج ، قصد قربت و عبادت لازم است . به انگيزه ى جهانگردى و سياحت نمى توان حج بجا آورد. (اتمّوا... للّه )
3 احكام اسلام ، در مقام سخت گيرى بر مردم نيست . تمام نمودن حج وعمره بر كسى كه از درون مريض يا از بيرون ترس دارد، واجب نيست . (فان اُحصرتم فما استيسر من الهدى )
4 مكان در عبادات سهم دارد. (يبلغ الهدى محلّه )
5 بيمارى سبب تخفيف در احكام است ، نه تعطيل آن . لذا در حج ، افراد معذور بايد با روزه يا صدقه يا قربانى ، وظايف خود را جبران كنند. (فمن كان منكم مريضا او... ففدية من صيام او صدقة او نسك )
6 ملاك وجوب قربانى در حج ، آسان و سهل بودن آن است . (فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام ...)
7 قانون عمره و حج تمتّع ، تنها براى حجاجى است كه ساكن مكّه نباشند، حج ساكنان مكّه نوع ديگرى است . (اتموا الحج و العمرة ... ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام )
8 توجّه به كيفر الهى ، زمينه ساز تقواست و تقوى ، زمينه ساز انجام تكاليف . (واتمّوا الحج و العمرة ... واتّقوا اللّه واعلموا انّ اللّه شديد العقاب )
9 توّجه به تقوا، در انجام تمام فرمان هاى الهى مطرح است . (اتمّوا الحج ... و اتّقوا اللّه )
10 اعمال حج ، قبل از اسلام به نحو ديگرى بوده است . لذا قرآن بر مراعات اين تغييرات تاءكيد نموده است . (انّ اللّه شديد العقاب )
11 براى كسانى كه در احكام حج تغييرى دهند، كيفر شديدى است . (شديد العقاب )
تفسير آيه : (197) الْحَجُّ اءَشْهُرٌ مَّعْلُومَتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِى الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الْزَّادِ الْتَّقْوى وَاتَّقُونِ يََّاءُوْلِى الاَْلْبَابِ
ترجمه آيه :
(موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال ، ذى القعده ، ذى الحجة )، پس هر كه در اين ماه ها فريضه ى حج را ادا كند، (بداند كه ) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير انجام دهيد خدا مى داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه ، پرهيزگارى است .اى خردمندان ! تنها از من پروا كنيد.
نكته ها:
O كلمه ((رفث )) به معناى آميزش جنسى و ((فسوق )) به معناى دروغ و ناسزاگويى و جدال و گفتنِ ((لا واللّه )) و ((بلى واللّه )) است .
O زمان مطرح شده در آيه ، ناظر به حج وعمره با هم است . عمره تمتّع در طول سه ماه شوال ، ذى القعده وذى الحجّه انجام مى شود، ولى زمان حج ماه ذى الحجّه است .
پيام ها:
1 در عبادات اسلامى ، زمان نقش مهمّى دارد. (الحج اشهر معلومات )
2 محيط و فضاى با صفاى حج و مكّه را نبايد با ارتكاب گناه و كدورت آلوده نمود. (لا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج )
3 اعتقاد و يقين به آگاهى خداوند، رمز نشاط و اميد در انجام وظائف است . (ما تفعلوا من خير يعلمه اللّه )
4 در هر سفرى ، زاد وتوشه لازم است ، بهترين زاد وتوشه ى سفر حج تقواست . (خير الزّاد التّقوى )
5 پرهيزكارى نشانه ى خردمندى است . (واتّقون يا اولى الالباب )
تفسير آيه : (198) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَنْ تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِنْ رَّبِّكُمْ فَإِذَآ اءَفَضْتُمْ مِّنْ عَرَفَتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعِرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَيكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِّنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْضَّآ لِّينَ
ترجمه آيه :
گناهى بر شما نيست كه (به هنگام حج ) به سراغ فضل پروردگارتان (وكسب و تجارت ) برويد. پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، و او را ياد كنيد از آن روى كه شما را با آنكه پيش از آن از گمراهان بوديد، هدايت كرد.
نكته ها:
O عرفات ، نام سرزمينى است در بيست كيلومترى مكّه كه بر زائران خانه خدا واجب است از ظهر روز نهم ذى الحجة تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند بايد يك شتر جريمه دهند. واژه ى ((عرفات )) از ((معرفت )) به معناى محلّ شناخت است . در آنجا آدم وحواعليهما السّلام يكديگر را شناختند و به گناه خود اعتراف كردند. به فرموده امام صادق و امام باقرعليهما السّلام جبرئيل در اين مكان به حضرت ابراهيم گفت : وظايف خود را بشناس و فراگير.(584)
در حديث مى خوانيم : حضرت مهدى عليه السّلام هر سال در عرفات حضور دارند. زمين عرفات خاطراتى از ناله ها و اشك هاى اولياى خدا دارد. در روايات مى خوانيم : غروب عرفه ، خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را مى بخشد. وبراى روز عرفه دعاهاى خاصّى از امام حسين و امام سجادعليهما السّلام نقل شده است .(585)
O از نشانه هاى جامعيّت اسلام آن است كه در كنار اعمال عبادى حج ، به زندگى مادّى و كسب معاش نيز توجّه دارد. همانگونه كه در سوره جمعه در كنار دستور به شركت در نماز جمعه ، مى فرمايد: بعد از پايان نماز به سراغ كسب معاش برويد.(586) آرى ، حج در عين عبادت ، اقتصاد است .
امام صادق عليه السّلام فرمودند: يكى از آثار حج ، تشكيل يك اجتماع بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل و انتقال انواع تجربيات مى باشد و زمينه ى انجام مبادلات تجارى و اقتصادى است .(587)
پيام ها:
1 مبارزه با تحجّر از برنامه هاى قرآن است . گروهى فكر مى كردند دين امرى يك بُعدى و حج يك عبادت خشك است ، اسلام اين تفكّر را ردّ مى كند. (ليس عليكم جناح )
2 درآمد حلال ، فضل الهى است . قرآن بجاى واژه ((كسب ))، كلمه ى (فضل ) را بكار برده تا بگويد: درآمد حلال فضل الهى است . (فضلا من ربّكم )
3 گرچه تلاش وطلب از شماست ؛ (تبتغوا)امّا رزق ، فضل خداوند است . (فضلا من ربّكم )
4 رزق رسانى ، از شئون ربوبيّت الهى است . (فضلا من ربّكم )
5 در رزق رسانى ، دست خداوند باز است . كلمه ((فضل )) نكره آمده است . (فضلا من ربّكم )
6 انجام عبادات بايد طبق دستور باشد. (واذكروه كما هداكم )
7 توجّه به توفيق الهى از يك سو و خطاها و گناهان گذشته ى خود از طرف ديگر، عشق و علاقه انسان را به الطاف خداوند زياد مى كند. (هداكم و ان كنتم من قبله لمن الضالين )
8 سابقه خودتان را فراموش نكنيد، او بود كه شما را هدايت كرد. (ان كنتم من قبله لمن الضّالين )
تفسير آيه : (199) ثُمَّ اءَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ اءَفَاضَ الْنَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
سپس از همانجا كه مردم كوچ مى كنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزنده ى مهربان است .
نكته ها:
O در اين آيه ضمن دستور به حركت دسته جمعى همراه مردم ، به اهل مكّه تذكّر مى دهد مبادا خيال كنيد كه چون اهل حرم يا از قبيله ى قريش و امثال آن هستيد بايد حركات عبادى شما با ديگران فرقى داشته باشد، اين خودبزرگ بينى ها را كنار گذاشته و همچون عموم مردم باشيد.
اساساً يكى از آثار و فلسفه هاى حج ، كنار زدن امتيازات پوشالى است . در آنجا انسان از كفش ، كلاه ، لباس ، همسر ومسكن خود مى گذرد و قطره اى مى شود كه به دريا ملحق شده است .
O در اين آيه ، دو بار و در آيه قبل يك مرتبه كلمه ((افاضة )) بكار رفته كه به معناى حركت دسته جمعى است ، اين تكرار و اصرار نشان مى دهد كه حركت دسته جمعى در انجام عبادات ارزشمند است .
O استغفار و ذكر خداوند، بهترين اعمال عرفات و مشعر است . گرچه در اين سرزمين ها اصل توقف ، شرط است و هيچ عمل ديگرى واجب نيست ، امّا در اين آيات ، قرآن ما را به ذكر خدا و ياد سوابق پرخطا و اشتباه خود و طلب آمرزش درباره گذشته ى خويش دعوت مى كند. مگر مى توان در سرزمينى كه اولياى خدا اشك ريخته اند بى تفاوت نشست .
پيام ها:
1 امتيازطلبى ، تحت هر نام وعنوانى ، ممنوع است . (افيضوا من حيث افاض النّاس )
2 حركت دسته جمعى ، ارزش دارد. (افيضوا من حيث افاض الناس )
3 هرگز ماءيوس نشويم ، گذشته ها هرچه باشد استغفار چاره ساز است . زيرا او غفور و رحيم است . (واستغفروا انّ اللّه غفور رحيم )
تفسير آيه : (200) فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَاَبآءَكُمْ اءَوْ اءَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِي الْدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِى الاَْخِرةِ مِنْ خَلَقٍ
ترجمه آيه :
پس چون مناسك (حج ) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مى كنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن . پس بعضى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن . آنان در آخرت بهره اى ندارند.
نكته ها:
O گروهى از اهل مكّه ، بعد از پايان مراسم حج در محلّى اجتماع كرده و با ياد كردن پدران و نياكان خود به آنان افتخار و مباهات مى كردند. قرآن دستور مى دهد به جاى تفاخر به پدران و نياكان ، خدا را ياد كنيد(588) و از نعمت ها و توفيقات او سخن بگوييد و در اين كار جدّى تر باشيد.
O ياد هر كس يا هر چيز، نشانه ى حاكميّت آن بر فكر انسان است . كسى كه ياد نياكان را دارد و به آنان افتخار مى كند، فكر و فرهنگ آنان را پذيرفته است و اين يادكرد مى تواند فرهنگ جاهلى را بر جامعه حاكم كند. به همين دليل حضرت موسى گفت : من گوساله طلائى و پر قيمت سامرى را آتش مى زنم و خاكسترش را به دريا مى ريزم . زيرا تماشاى آن ، فرهنگ و تفكّر شرك را در انسان زنده مى كند.
پيام ها:
1 جهت دهى به ايام فراغت ، يكى از وظايف مربّى است . (فاذا قضيتم ...فاذكروا اللّه )
2 ياد خدا، هم از نظر كمّيت بايد كثير باشد؛ (واذكروا اللّه كثيراً) و هم از نظر كيفيّت ، عاشقانه و خالصانه . (اشدّ ذكراً)
3 سطحى نگر نباشيم . گروهى در بهترين زمان ها و مكان ها، تنها دعاى آنها رسيدن به زندگى كوتاه مادّى است . (ربّنا اتنا فى الدنيا وما له فى الاخرة من خلاق )
تفسير آيه : (201) وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِى الْدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ الْنَّارِ
ترجمه آيه :
(اما) بعضى از مردم مى گويند: پروردگارا! در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار.
نكته ها:
O يكى از راههاى شناخت مردم ، آشنايى با آرزوها و دعاهاى آنان است . در آيه قبل ، درخواست گروه اوّل از خداوند مربوط به دنيا بود و كارى به خير و شرّ آن نداشتند، ولى در اين آيه درخواست گروه دوّم از خداوند، (حسنة ) است در دنيا و آخرت . در ديدگاه گروه اوّل ؛ دنيا به خودى خود مطلوب است ، ولى در ديد گروه دوّم ؛ دنيايى ارزشمند است كه حسنه باشد و به آخرت منتهى گردد.
در روايات نمونه ها و مصاديقى براى نيكى هاى دنيا و آخرت نقل شده است (589)، ولى حسنه در انحصار چند نمونه نيست .
O در قرآن مجيد 115 مرتبه كلمه ى ((دنيا)) بكار رفته و 115 مرتبه كلمه ((آخرت )) استعمال شده است و اين يك تصادف نيست . البتّه اين به معناى آن نيست كه اهميّت دنيا و آخرت هر دو يكسان است .
O در دعاها، هدف هاى كلّى مطرح شود و تعيين مصداق به عهده خداوند گذاشته شود. ما از خداوند حسنه و سعادت مى خواهيم ، ولى در اينكه رشد و صلاح ما در چيست ؟ آنرا به عهده ى خداوند مى گذاريم . چون ما به خاطر محدوديّت هاى علمى و عدم آگاهى از آينده و ابعاد روحى خودمان ، نمى توانيم مصاديق جزئى را تعيين بنمائيم . به همين جهت توصيه شده است از خداوند وسيله كار را نخواهيد، خودِ كار را بخواهيد. زيرا ممكن است خداوند از وسيله ى ديگرى كه به فكر و ذهن ما نمى آيد، كارى را براى ما محقّق سازد. مثلاً از خداوند توفيق زيارت حج را بخواهيد، امّا نگوييد: خدايا مالى به من بده تا به مكّه بروم . چون خداوند گاهى سبب را به گونه اى قرار مى دهد كه ما فكر آن را نمى كرديم .
پيام ها:
1 دنيا و آخرت با هم منافاتى ندارند، به شرط آنكه انسان به دنبال حسنه و نيكى باشد. (فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة )
2 هر رفاهى مذموم نيست ، بلكه زندگانى نيكو، مطلوب نيز هست . (ربّنا اتنا فى الدنيا حسنة )
3 دوزخ ، حساب جدايى دارد. با اينكه از خداوند نيكى آخرت را مى خواهند، ولى براى نجات از آتش ، جداگانه دعا مى كنند.(590) (قِنا عذاب النار)
تفسير آيه : (202) اءُوْلَّئِكَ لَهُمْ نَصِيِبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّه سَرِيعُ الْحِسَابِ
ترجمه آيه :
آنها از كسب (و دعاى ) خود بهره و نصيبى دارند و خداوند به سرعت به حساب هركس مى رسد.
نكته ها:
O به ((بهره ))، ((نصيب )) مى گويند. گويا سهمى را براى انسان نصب كرده اند. بهره ى مؤ منان تنها به خاطر دعاى (ربّنا اتنا) نيست ، بلكه به خاطر تلاش و كسب آنان نيز بوده است . و اين به ما هشدار مى دهد كه الطاف خداوند به كسانى مى رسد كه به همراه دعا، تلاش و كوشش نيز بكنند.
پيام ها:
1 بهره ى انسان در قيامت ، تنها از بعضى كارهاى خويش است ، نه تمام آنها. (ممّا كسبوا) چه بسيار كارهايى كه انسان مى كند، ولى بخاطر نداشتن قصد قربت و نيّت خالص ، در قيامت از آن بهره نمى برد.
2 بدون كسب وتلاش ، بهره اى نيست . (لهم نصيب ممّا كسبوا)
3 پاداش سريع ، يك امتياز است .(591) (سريع الحساب )
تفسير آيه : (203) وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي اءَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَاءَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا اءَنّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
ترجمه آيه :
و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد، (روزهاى 11 و12 و13 ماه ذى الحجّه كه به ايام تشريق معروف است .) پس هر كس تعجيل كند (و اعمال مِنى را) در دو روز (انجام دهد،) گناهى بر او نيست و هر پرهيزكارى كه تاءخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد نيز) گناهى بر او نيست . و از خدا پروا كنيد و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد.
نكته ها:
O در حديثى كه در تفسير نورالثقلين آمده ، توصيه شده است : در پشت سر پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد و انجامش ، نماز صبح روز سيزدهم است ، اين دعا خوانده شود: ((اللّه اكبر، اللّه اكبر، لااله الااللّه واللّه اكبر، وللّه الحمد، اللّه اكبر على ما هَدانا، اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام )) خداوند بزرگتر است ، خداوند بزرگتر است و معبودى جز او نيست ، خداوند بزرگتر است و حمد و سپاس مخصوص اوست ، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه ما را هدايت كرد، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه از گوشت چهار پايان به ما روزى داد.
O اين آيه مى فرمايد: كسى كه در خارج شدن از سرزمين مِنى عجله كند و روز دوازدهم بعد از ظهر بيرون آمده و به مكّه رود، گناهى بر او نيست ، چنانكه اگر كسى شب سيزدهم را نيز در مِنى بماند، گناهى بر او نيست .
پيام ها:
1 زمان در دعا اثر دارد. (فى اءيّام معدودات )
2 خداوند در سايه لطف خود، راه را بر مردم تنگ نمى كند.(فمن تعجّل ...ومن تاءخّر)
3 اساس كار، تقوى است . (لمن اتّقى ) به فرموده روايات مراد از ((تقوى )) در اينجا دورى كردن از محرّمات در حال احرام مى باشد.
4 تعجيل در خروج از سرزمين منى در روز 12 ذى الحجة يا تاءخير تا روز 13، بايد همراه تقوا باشد. (لمن اتّقى )
اگر عجله براى نشان دادن زرنگى يا هدف فاسدى باشد و يا اضافه ماندن در آن سرزمين جهت خودنمايى و شهرت باشد، عمل فاسد مى شود.
5 كارِ مقدّس و سرزمينِ مقدّس به تنهايى كافى نيست ، انسان نيز بايد مقدّس و با تقوا باشد. دوبار كلمه (تقوى ) در كنار هم براى زائران خانه ى خدا آن هم در سرزمين منى ، نشانه ى نفوذ شيطان در همه جاست .
6 ايمان به معاد، قوى ترين عامل تقواست . (واتّقوا اللّه ... انّكم اليه تحشرون )
تفسير آيه : (204) وَمِنَ الْنَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَوةِ الْدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهُ عَلى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ اءَلَدُّ الْخِصَامِ
ترجمه آيه :
و از مردم كسى است كه گفتارش درباره زندگى دنيا، مايه ى اعجاب تو مى شود و خداوند را بر آنچه در دل (پنهان ) دارد گواه مى گيرد (در حالى كه ) او سرسخت ترين دشمنان است .
نكته ها:
O كلمه ((لُدّ)) به معناى خصومت زياد است و كلمه ((اَلَدّ)) به كسى گفته مى شود كه شديدترين خصومت ها را دارد . كلمه ى ((خصام )) يا جمعِ ((خصم )) است و يا مصدر، به معناى خصومت است .
O منافقان با ترفندهاى مقايسه اى ، آمارى ، كارشناسى ، تجربى و حدس هاى به ظاهر عالمانه با تكيه بر مسائل اجتماعى و با شايعات ، تهديد، تطميع و تبليغات ، تنها قدرت مانور در همين زندگى مادّى را دارند، ولى در ميدان معنويّات و در توجّه به امدادهاى غيبى و اراده ى خداوندى ، پاى آنان لنگ است و در آخرت نيز زبانشان بسته و حتّى اجازه عذرخواهى نيز ندارند.
پيام ها:
1 سخنان شيوا و سحرآميزِ منافقان ، شما را فريب ندهد. (يعجبك قوله )
2 به هر سوگندى اطمينان نكنيد. (يشهد اللّه على ما فى قلبه )
3 سوگند دروغ يكى از راههاى نفوذ منافقان است . (يشهد اللّه على ما فى قلبه ) دشمنان هميشه از مقدّسات عليه مقدّسات و از مذهب عليه مذهب استفاده مى كنند و با سوگند به نام خدا، به رسول خدا خيانت مى كنند.
4 سوژه هاى سخن منافقان ، مربوط به مسائل دنيوى است تا ديگران را تحت تاثير قرار دهند. (يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا)
5 خداوند پيامبرش را از غيب و درون ديگران آگاه مى سازد. (هو الدّ الخصام )
6 كسانى كه مى دانند دروغگو هستند، با سوگند و زيباسازى كلمات ، سعى دارند خود را دلسوز و مخلص نشان دهند. (يشهد اللّه )
تفسير آيه : (205) وَإِذَا تَوَلَّى سَعى فِي الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ الْنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ
ترجمه آيه :
و هرگاه به قدرت و حكومت رسد براى فساد در زمين و نابودى زراعت ها و نسل كوشش مى كند و خداوند فساد را دوست ندارد.
نكته ها:
O كلمه ((تولّى )) را دو نوع مى توان معنا نمود: يكى به معناى به قدرت و حكومت رسيدن كه در ترجمه آمده است . و ديگر به معناى اعراض كردن است كه در اين صورت معناى آيه اين مى شود: هرگاه از حقّ و هدايت الهى اعراض نمود و از نزد تو بيرون رفت ، به سراغ فتنه و فساد مى رود.
O در آيه قبل ، گفتار به ظاهر نيكوى منافقان مطرح شد و در اين آيه رفتار مفسدانه ى آنان را بيان مى كند.
O قرآن مى فرمايد: (الّذين ان مكنّاهم فى الارض اءقاموا الصلوة واتوا الزّكوة واءمروا بالمعروف ونَهوا عن المنكر)(592) اگر صالحان حكومت را بدست گيرند، نماز به پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند. و بدين وسيله رابطه خود را با خداوند و محرومان جامعه حفظ مى كنند، ولى اگر نا اهل به قدرت رسيد و ولايت مردم را بدست گرفت ، بخاطر طوفان هوسهاى درونى و ناآگاهى ها و فشارهاى بيرونى ، همه چيز جامعه را فداى خود مى كند. به گفته ى الميزان ؛ تاريخ گواه آن است كه چه مسلمان نمايانى به نام اسلام و تظاهر به ايمان ، بر مردم حاكم شده و حَرث و نَسل را نابود ساختند.
O كسانى كه با جعل قوانين و تهاجم فرهنگى و تبليغات و مواد مخدّر، سبب نابودى اقتصاد و نسل نو مى شوند، مصداق اين آيه و ((مفسد فى الارض )) هستند.
O هلاك حرث به معناى محو كشاورزى ، و هلاك نسل ، انحراف نسل آينده است . مراغى و فخررازى در تفاسير خود احتمال داده اند كه مراد از (حرث ) زنان باشند، بدليل (نساؤ كم حرث لكم )(593) و مراد از (نسل ) فرزندان . يعنى طاغوت ها، نظام خانواده و تربيت فرزندان را نابود مى كنند.
پيام ها:
1 نااهل اگر به قدرت رسد، همه چيز را به فساد مى كشاند. (اذا تولّى سعى )
2 بزرگ ترين خطر، نابودى اقتصاد و فرهنگ امّت است . (يهلك الحرث و النسل )
تفسير آيه : (206) وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اءَخَذَتْهُ الْعِّزَةُ بِالاِْثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ
ترجمه آيه :
و هنگامى كه به او گفته شود از خداى پروا كن ، عزت وغرورى كه در سايه ى گناه بدست آورده او را بگيرد. پس آتش دوزخ براى او كافى است وچه بد جايگاهى است .
پيام ها:
1 مستكبران ، به موعظه ى ديگران گوش نمى دهند. (اذا قيل له اتّق اللّه اخذته العزّة )
در تاريخ آورده اند كه عبدالملك مروان از خلفاى بنى اميه بر بالاى منبر در شهر مدينه گفت : به خدا سوگند هركس مرا امر به تقوى كند، گردنش را خواهم زد.(594)
2 حاكم بايد پندپذير باشد. (اذا قيل ... اخذته العزّة )
3 گناه ، مايه ى عجب ، غرور و تكبّر است . (اخذته العزّة بالاثم )
4 توجّه دادن به دوزخ ، هشدارى غرور شكن است . (فحسبه جهنّم )
تفسير آيه : (207) وَ مِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتغَآءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
ترجمه آيه :
و از مردم كسى است كه براى كسب خشنودى خدا، جان خود را مى فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است .
نكته ها:
O ابن ابى الحديد كه از علماى قرن هفتم اهل سنّت است ، در شرح نهج البلاغه خود آورده است : تمام مفسّران گفته اند اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شده است كه در ليلة المبيت در بستر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خوابيد. و اين موضوع در حدى از تواتر است كه جز كافر يا ديوانه آنرا انكار نمى كند.(595)
O مشركانِ مكّه ، قرار گذاشتند از هر قبيله اى يك نفر را براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انتخاب كنند و آن حضرت را دسته جمعى از بين ببرند تا بنى هاشم به خونخواهى او قيام نكنند و با اين عمل از دعوت پيامبر راحت شوند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از نقشه ى آنان با خبر شد و على عليه السّلام براى اينكه پيامبر به سلامت از مكّه خارج شود، در بستر ايشان خوابيد و اين آيه در شاءن آن حضرت نازل گرديد.(596)
O همين كه على عليه السّلام در آن شب خطرناك به جاى پيامبر خوابيد، خداوند به دو فرشته ى خود، جبرئيل و ميكائيل فرمود: كداميك از شما حاضريد فداى ديگرى شويد؟! هيچكدام از آنها حاضر نشدند. خداوند فرمود: اينك مشاهده كنيد كه چگونه على بن ابى طالب عليهما السّلام حاضر است جان خود را فداى رسول خدا كند.
O گاهى بايد براى احياى يك معروف ويا محو يك منكر، جان را تسليم كرد. حضرت على عليه السّلام فرمودند: كسى كه در راه امر به معروف و نهى از منكر كشته شود، يكى از مصاديق اين آيه است .(597)
پيام ها:
1 نااهل ، حرفش زيباست وانسان را به تعجّب وامى دارد، ولى مؤ من ، عملش دنيا را متعجّب مى كند. (من النّاس مَن يعجبك قوله )، (من النّاس مَن يشرى نفسه )
2 ياد ايثارگران را زنده بداريم . (من الناس من يشرى )
3 پيش مرگِ اولياى خدا شدن ، يك ارزش است . (من الناس من يشرى )
4 بزرگ ترين سود آن است كه انسان بهترين متاع را كه جان اوست به خالق خود بفروشد، آن هم نه براى بهشت و يا نجات از دوزخ ، بلكه فقط براى كسب رضاى او. (ابتغاء مرضات اللّه )
5 در راه خدا، استقبال از خطر و آمادگى براى جانفشانى همچون دريافت خطر است . با توجّه به شاءن نزول آيه ، ستايش از كسى است كه جان خود را در معرض خطر قرار داد، هرچند حادثه اى اتفاق نيفتاد. (من يشرى نفسه ...)
6 راءفت خداوند، بهترين پاداش است . خداوند براى هركارى پاداشى قرار داده است ، امّا در اين آيه مى فرمايد: خداوند رئوف است . (اللّه رئوف بالعباد)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:32 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (208) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ادْخُلُوا فِى الْسِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَ تِ الْشَّيْطَنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى درآئيد (و تسليم مطلق خداوند شويد) و گامهاى شيطان را پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست .
نكته ها:
O قرآن ، ايجاد رابطه ى مسالمت آميز با گروه هاى زير را مطرح كرده است :
1 با مشركانِ بى آزار. (لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوا و تقسطوا اليهم )(598) با كسانى كه سرجنگ با شما ندارند و مزاحم وطن شما نيستند، خوشرفتارى كنيد.
2 با اهل كتاب . (قل تعالَوا اِلى كلمة سواء بيننا وبينكم اَلاّ نعبد الاّ اللّه )(599) به اهل كتاب بگو: بياييد تا در آنچه ما و شما هم عقيده هستيم ، متّحد باشيم .
3 با ديگر مسلمانان . (يا ايّها الّذين آمنوا ادخلوا فى السِّلم كافّة )
O در چند آيه قبل (600) درباره اجتماع بزرگ سياسى عبادى حج فرمود: در آنجا فسق و جدال نباشد. پس مى توان جامعه اى بدون فسق وجدال تشكيل داد و چه بهتر كه هميشه چنين باشيم و از گام هاى شيطانى كه عامل تفرقه است دورى نمائيم .
O روايات متعدّد، دخول در سِلم را ورود در تحت رهبرى معصوم دانسته اند.(601) چنانكه در روايات آمده است : ((ولاية على بن ابى طالب حصنى )) و ناگفته پيداست كه دخول در حِصن و دژ، دخول در سِلم و سلامتى و آرامش است و چه آرامشى بالاتر از اينكه انسان احساس كند رهبرش الهى ، معصوم ، آگاه ، دلسوز و پيشگام ترين افراد در همه ارزشها و كمالات مى باشد.
پيام ها:
1 ورود در فضاى سِلم و سلام و تسليم امكان ندارد، مگر در سايه ى ايمان . (ياايّها الّذين آمنوا)
2 سليقه ها را كنار گذاشته ، تنها تسليم قانون خدا باشيم . (ادخلوا فى السّلم كافّة )
3 ايجاد صلح ، وظيفه ى همه مسلمانان است . (كافّة )
4 وسوسه هاى شيطان ، انسان را مجبور به گناه نمى كند، بلكه انسان قدرت مقابله با شيطان را دارد و به همين دليل از اطاعت او نهى شده است . (لا تتّبعوا)
5 شيطان ، گام به گام انسان را منحرف مى كند. (خطوات )
6 راههاى منحرف كردن شيطان ، بسيار است . (خطوات )
7 شيطان ، دشمن صلح و وحدت است وهمه ى نداهاى تفرقه انگيز، بلندگوهاى شيطانى هستند. (ادخلوا فى السّلم كافّة و لا تتّبعوا خطوات الشيطان )
تفسير آيه : (209) فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِّنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْكُمُ الْبَيِّنَتُ فَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
و اگر بعد از آنكه نشانه هاى روشن براى شما آمد، دچار لغزش (وگمراهى ) شديد، بدانيد كه خداوند عزيز و حكيم است . (طبق حكمت خود عمل مى كند و هيچ قدرتى مانع اراده ى او نيست .)
پيام ها:
1 خداوند، اتمام حجّت نموده است . (جاءتكم البينات )
2 كسانى كه آگاهانه مرتكب خلاف مى شوند، در انتظار عذاب باشند. (زللتم من بعد ما جاءتكم البينات ... عزيز حكيم )
3 عدم تسليم شما، در عزّت خداوندى اثرى ندارد. (عزيز)
گر جمله كائنات ، كافر گردند بر دامن كبريائيش ، ننشيند گرد
كيفر خداوند بر اساس حكمت است . (حكيم )
تفسير آيه : (210) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلا اءَنْ يَاءْتِيَهُمُ اللّهُ فِى ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلا ئِكَةُ وَ قُضِىَ الاَْمْرُ وَإِلَى اللّهِ تَرْجَعُ الاُْمُورُ
ترجمه آيه : آيا جز اين انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابر به سوى آنها بيايند تا كار آنان يكسره شود؟ (در حالى كه بعد از نزول آيات روشن ، نيازى به چيز ديگرى نيست .) و به سوى خدا
تمام امور برمى گردد.
نكته ها:
O دعوت انبيا از طريق استدلال ومعجزه است ، ولى گاهى مردمِ بهانه جو، انتظارات ديگرى داشتند. خداوند بر انجام هركارى قدرت دارد، ولى مى فرمايد: اگر بعد از برآمدن انتظار شما بازهم لجاجت كنيد، قهر الهى شما را فرا خواهد گرفت و ديگر مهلتى براى عذرخواهى و توبه در كار نيست . نمونه آن را در مائده آسمانى كه از حضرت عيسى خواستند و يا ناقه اى كه از حضرت صالح درخواست نمودند، مى بينيم كه هرگاه نوع معجزه به درخواست مردم صورت گيرد، بايد اطاعت حتمى باشد و گرنه قهر حتمى است . البتّه اين در مواردى است كه اصل انتظار محال نباشد، مانند ديدن خدا وگرنه اگر اصل توقّع نابجا باشد، پاسخ ردّ به آنان داده مى شود.
O نظام آفرينش و تربيتى خداوند، بر محور انتظارات نابجاى شما نمى چرخد. ممكن است شما انتظار داشته باشيد خداوند و فرشتگان در لابلاى ابرها، بالاى سر شما به صورت جسمى پيدا شوند و مستقيماً با خودتان حرف بزنند، ولى چنين چيزى ممكن نيست .
پيام ها:
1 با وجود دلائل روشن بر رسالت پيامبر، توقّع نابجا ممنوع است . (هل ينظرون )
2 انتظار رؤ يت خدا و فرشتگان ، بهانه اى براى فرار از پذيرش حقّ است . (ينظرون ... ياءتيهم اللّه و الملائكة )
3 سرچشمه و بازگشت همه چيز به سوى خداست . چرا در انتظار ديدن خود او هستيد، مگر آثار او را نمى بينيد. (هل ينظرون ... و الى اللّه ترجع الامور)
تفسير آيه : (211) سَلْ بَنِى إِسْرََّءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَ هُمُ مِنْ ءَايَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
ترجمه آيه :
از بنى اسرائيل بپرس : چه بسيار از دلايل روشن به آنها داديم ؟ و هركس نعمتِ (هدايت ) خدا را پس از آنكه به سراغ او آمد، (كفران و) تبديل كند (بداند كه ) همانا خداوند سخت كيفر است .
نكته ها:
O به گفته روايات ، نزديك ترين تاريخ به مسلمانان در پيش آمدن حوادثِ گوناگون ، تاريخ بنى اسرائيل است . خداوند به آنان ، رهبرى همچون موسى و معجزات و الطاف خويش را مرحمت فرمود و آنان را از اسارت فرعون نجات داد. براى اداره زندگى آنان ، قوانين آسمانى فرستاد و به لحاظ مادّى نيز زندگى خوبى براى آنان تاءمين كرد. امّا كفران و تبديل نعمت ها از سوى آنان به حدّى رسيد كه به جاى هارون ، پيروى سامرى كردند و به جاى خداپرستى به گوساله پرستى روى آوردند تا آنكه خداوند كه درباره ى آنان (فضّلتكم على العالمين )(602) فرموده بود، در اثر چنين رفتارهايى فرمود: (باؤ وا بغضب )(603)
O از سنّت هاى ثابت الهى آن است كه هر قوم و ملّتى ، اعمّ از مسلمانان و غير مسلمان ، اگر نعمت هاى الهى را تبديل و تغيير دهند، دچار قهر الهى خواهند شد. چنانكه امروزه دنياى پيشرفته به جاى بهره گيرى مفيد از تكنولوژى وصنعت ، دنيا را به آتش و فساد كشانده است .
پيام ها:
1 بررسى تاريخ وعبرت هاى آن لازم است . (سل بنى اسرائيل )
2 نعمت ها، مسئوليّت آورند وكوتاهى در آن كيفرآور. (مَن يبدّل ... شديد العقاب )
تفسير آيه : (212) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَوةُ الْدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
ترجمه آيه :
زندگى دنيا، در چشم كافران جلوه يافته است و(به همين دليل ) افراد با ايمان را مسخره مى كنند. در حالى كه مؤ منان و پرهيزكاران در قيامت از آنها برترند. وخداوند هركس را بخواهد، روزى بى شمار مرحمت مى كند.
نكته ها:
O اين آيه ، هم هشدار به كفّار است كه به زرق و برق دنيا، سرگرم ومست نشويد و مؤ منان را مسخره نكنيد. زيرا قيامتى هست كه صحنه ها عوض مى شوند. و هم موجب تسلاّى خاطر مؤ منان مى باشد كه با تمسخر كافران ، سست نشوند و به آينده اميدوار باشند.
پيام ها:
1 كفر، دنيا را در نظر انسان جلوه مى دهد. (زيّن للّذين كفروا)
آرى ، دنيا براى كسانى جلوه مى كند كه به الطاف و نعمت هاى بى حساب قيامت ، اعتقادى ندارند، ولى در نظر مؤ من ، دنيا كجا و بهشت كجا.
2 دنياگرايى عامل تحقير واستهزاى ديگران مى شود. (زيّن للّذين كفروا... يسخرون )
3 مسخره كردن تهيدستان ، شيوه دائمى اهل دنياست . (يسخرون )(604)
4 برترى در قيامت ، مخصوص مؤ منانى است كه زخم زبان كفّار، رشته تقواى آنها را پاره نكرده باشد. (والّذين اتّقوا فوقهم )
5 رزق بى حساب ، نشانه ى لطف اوست ، نه آنكه خداوند حساب آنرا ندارد و يا حكيمانه تقسيم نمى كند. (يرزق ... بغير حساب )
تفسير آيه : (213) كَانَ الْنَّاسُ اءُمَّةً وَ حِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ الْنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَاءَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ الْنَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاّ الَّذِينَ اءُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَاجَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّبِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ إِلى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
ترجمه آيه :
مردم (در آغاز) امّتى يگانه و يكدست بودند (و در ميان آنها تضاد و درگيرى نبود. سپس در ميان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پيامبران را بشارت آور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند. ودر آن (كتاب ) اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان داده شده بود، (آن هم ) پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد، (و بخاطر) حسادتى كه ميانشان بود. پس خداوند آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدايت نمود. (امّا افراد بى ايمان ، همچنان در گمراهى واختلاف باقى ماندند.) وخداوند هركس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.
نكته ها:
O آنچه از اين آيه استفاده مى شود اين است كه مردم در ابتدا زندگى ساده و بسيطى داشتند، ولى كم كم در اثر كثرت افراد و ازدياد سليقه ها، اختلافات و درگيرى ها پيش آمد. در برخى از روايات ، اين زمان به دوران قبل از حضرت نوح عليه السّلام تطبيق شده كه در آن زمان ، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بى خبرى به سر مى بردند.(605) سپس افراد بر سر بهره گيرى از منابع طبيعى و اينكه هركسى مى خواست ديگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف كرده و جوامع و طبقات پيش آمد. لازمه ى زندگى اجتماعى ، وجود قانون محكم و عادلانه اى است كه بتواند اختلافات را حل نمايد، خداوند پيامبران را براى حل اختلافات و رفع درگيرى ها، مبعوث نمود و كتاب هاى آسمانى را نازل نمود، ولى گروهى آگاهانه و از سر لجاجت ، در برابر انذار و تبشير پيامبران مقاومت كرده و خود بوجود آورنده ى اختلافات ديگرى نيز شدند. امّا خداوند با لطف خويش افرادى كه مستعد و پذيراى هدايت بودند، هدايت نمود و آنهايى كه در اثر حسادت و يا ظلم مقابله مى كردند، به حال خود رها كرد تا كيفر خود را ببينند.
O انتقاد قرآن ، از اختلاف لجوجانه اى است كه انسان حاضر به پذيرش داورى انبيا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافى كه عاقبت تسليم عدالت شود، اشكالى ندارد. همچون اختلاف دو كفّه ى ترازو كه در حركت هاى متضادّ خود، دنبال رسيدن به عدالت هستند. (فهدى اللّه ... لما اختلفوا فيه )
پيام ها:
1 قانون وتمدن هاى بشرى ، قادر بر حل اختلافات نيستند. زيرا هر گروه وفردى بدنبال خواست هاى خود است . حل اختلافات بايد از طريق قانون الهى و داورى انبيا صورت گيرد. قانونى كه مصون از تحريف وخطاست و داورى كه از هوا وهوس واغراض نفسانى معصوم است . (فبعث اللّه النبيّين ... معهم الكتاب )
2 بهترين راه حل اختلاف ، تقويت ايمان به معاد است . انبيا براى پيشگيرى از اختلافات ، از بشارت وبراى درمان آنها، از انذار استفاده مى كنند. (مبشّرين ومنذرين ... ليحكم بين النّاس )
3 خطوط كلّى اهداف انبيا يكى است . (النبيّين مبشرين و منذرين )
4 داورى انبيا، در چارچوب قوانين آسمانى است . (انزل معهم الكتاب ليحكم )
5 يكى از وظايف انبيا، ايجاد وحدت وتفرقه زدايى است . (ليحكم ... فيما اختلفوا)
6 قضاوت همه انبيا، يك گونه است . فرمود: (ليحكم ) ونفرمود: ((ليحكموا))
7 بدترين نوع اختلاف ، اختلاف آگاهانه اى است كه بخاطر حسادت وظلم بوجود مى آيد. (ما اختلف فيه ... من بعد ما جائتهم البيّنات بغيا بينهم )
8 در بين مؤ منان هم اختلاف پيدا مى شود، ولى در پرتو ولايت خداوند، رهبرى مى شوند. (فهدى اللّه ... لما اختلفوا فيه )
9 ايمان ، زمينه برخوردارى از هدايت خاصّ الهى است . (فهدى اللّه الذين آمنوا)
10 گرچه هدايت همه افراد به خواست خداوند است ، ولى خواست خداوند بر اساس حكمت است . (يهدى من يشاء)
11 صراط مستقيم ، پايان دهنده اختلافات است . (اختلفوا... يهدى ... صراطمستقيم )
تفسير آيه : (214) اءَمْ حَسِبْتُمْ اءَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَاءْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَاءْسَآءُ وَالْضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ اءَلاََّ إِنَّ نَصْرَ اللّه قَرِيبٌ
آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد وحال آنكه هنوز مانند آنچه بر پپشينيان شما گذشت به شمانرسيده است ؟! آنان گرفتار تنگدستى و ناخوشى شده و چنان زير و زبر شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده و همراه او بودند، گفتند: يارى خدا چه وقت خواهد بود؟ آگاه باشيد كه يارى خداوند نزديك است .
نكته ها:
O ((باءساء)) سختى هايى است كه از خارج به انسان تحميل مى شود، مثل جنگ و سرقت . و((ضرّاء)) سختى هاى درونى است ، مانند بيمارى ، زخم وجراحت .
O اين آيه يادآور تحمل سختى از سوى مؤ منان گذشته و هشدار و تسلاّيى براى مسلمانان است . حوادث سخت ، آزمايش الهى است و مشكلاتى همچون حوادث تلخِ مالى و جانى همه براى ساخته شدن انسان هاست .
هر بلايى را عطايى با وى است هر كدورت را صفايى در پى است
ير هر رنجى ، گنجى معتبر خار ديدى ، چشم بگشا گل نگر
O در روايتى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى خوانيم : بهشت با سختى ها پيچيده شده است .(606) و در روايت ديگرى آمده : براى مؤ منان گرفتار در دنيا، چنان پاداشى است كه ديگران مى گويند: اى كاش اين سختى ها با سختى بيشترى براى ما بود.(607) آرى ، مشكلات ، عامل رشد و قرب و راه ورود به بهشت است .
نابرده رنج ، گنج ميسّر نمى شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
O تاءخير استجابت دعا، مايه ى ترديد نشود. خداوند بارها وعده داده است كه (انّهم لهم المنصورون )(608) انبيا و بندگان ما حتماً يارى مى شوند. و (كتب اللّه لاغلبنّ انا ورسلى )(609) خداوند نوشته است كه من و فرستادگانم پيروز هستيم . به هر حال خداوند وعده ى پيروزى داده و ممكن است به دلائلى اين وعده ها به تاءخير بيافتد، لكن اين تاءخير نبايد سبب ترديد شود.
پيام ها:
1 انتظار بهشت رفتن ، تنها بخاطر ايمان داشتن و بدون سختى كشيدن ، انتظار نادرستى است . (ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة ...)
2 در سنّت هاى الهى ، هيچ تغييرى نيست . همه ملّت ها و امتّها و افراد بايد از كوران آزمايش بگذرند. (ولمّا ياءتكم مثل الّذين خلَوا)
3 توجّه به مشكلات ديگران ، عامل تسكين است . از تاريخ ، عبرت و الگو بگيريم . (مستهم الباءساء والضرّاء)
4 آماده باشيم ، آزمايشات الهى به قدرى سخت است كه بعضى مواقع انبيا را نيز مضطرب مى كند. (يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصر اللّه )
5 در سختى ها، انبيا از مردم جدا نبودند. (يقول الرسول و الذين آمنوا معه )
6 يكى از شروط استجابتِ دعا، اضطرار و قطع اميد از غير خداست . (متى نصراللّه ... انّ نصر اللّه قريب )
7 آرام بخشِ همه ى مشكلات ، ياد نصرت خداوند است . (الا انّ نصر اللّه قريب )
8 مقاومت ، زمينه ى دريافت نصرت الهى است . (مسّتهم ... انّ نصر اللّه قريب )
تفسير آيه : (215) يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا اءَنْفَقْتُمْ مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الاَْقْرَبِينَ وَالْيَتَمَى وَالْمَسَكِينِ وَابْنِ الْسَّبِيلِ وَمَاتَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: هر مالى كه (مى خواهيد) انفاق كنيد، براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد. و (بدانيد) هر كار خيرى كه انجام دهيد، همانا خداوند به آن آگاه است .
نكته ها:
O در اين آيه دو بار كلمه ((خير)) بكار رفته است : يكى انفاق خير؛ (انفقتم من خير) وديگرى كار خير؛ (تفعلوا من خير) تا بگويد افراد بى پول نيز مى توانند با عمل و كار خود، به خير برسند.
O در حديث مى خوانيم : ((لاصدقة و ذو رحم محتاج ))(610) در صورت نيازمندى بستگان ، نوبت صدقه به ديگران نمى رسد.
در انفاق ، رعايت اهمّ و مهمّ، اطلاع كامل و موازين عاطفى مورد نظر است .
O انفاق پنج گونه است :(611)
1 انفاق واجب . مانند زكات ، خمس ، كفّارات ، فديه ونفقه زندگى كه برعهده مرد است .
2 انفاق مستحبّ. مانند كمك به مستمندان ، يتيمان و هديه به دوستان .
3 انفاق حرام . مانند انفاق با مال غصبى يا در راه گناه .
4 انفاق مكروه . مانند انفاق به ديگران با وجود مستحقّ در خويشاوندان .
5 انفاق مباح . مانند انفاق به ديگران براى توسعه زندگى . زيرا انفاق براى رفع فقر، واجب يا مستحبّ است .
پيام ها:
1 نوع انفاق و مورد و راه آن را بايد از مكتب وحى آموخت . (يسئلونك )
امام سجادعليه السّلام در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند مى خواهد كه او را در انفاق كردن هدايت كند. ((واءصب بى سبيل الهداية للبرّ فيما انفق منه ))
2 سؤ ال مردم ، زمينه ى نزول پاسخ از طرف خداوند است . (يسئلونك ... قل )
3 انفاق ، شامل كارهاى كوچك و بزرگ مى شود. (من خير)
4 مال و دارايى دنيا، در دست افراد با ايمان ، مايه ى خير است . (من خير)
5 انفاق بايد از چيزهاى خوب ومرغوب باشد. (من خير)
6 انفاق ، تنها در امور مالى نيست ، هر نفع و بهره اى را در برمى گيرد. (من خير)
7 بهترين مورد انفاق ، والدين و بستگان هستند. (فللوالدين و الاقربين ...)
8 انفاق به خويشان ، مايه ى استحكام پيوندهاى خانوادگى ، و انفاق به ديگران ، سبب جبران كمبودهاى مالى و عاطفى نيازمندان و برطرف نمودن اختلاف طبقاتى است . (فللوالدين والاقربين واليتامى والمساكين وابن السبيل )
9 حكيم كسى است كه در پاسخ ، به چيزى اشاره كند كه سؤ ال كننده از آن غافل است . در آيه از جنس انفاق سؤ ال شد، خداوند مورد را معيّن نمود. (ماذا ينفقون ... فللوالدين ...)
10 اسلام ، به طبقه ى محروم توجّه خاصّى دارد. (وابن السبيل )
11 عمل صالح ، هرگز ضايع نمى شود. خواه آشكار صورت گيرد يا مخفيانه ، كم باشد يا زياد. (فانّ اللّه به عليم )
12 ايمان به آگاهى خداوند از عمل ما، بهترين تشويق است . (فانّ اللّه به عليم )
تفسير آيه : (216) كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى اءَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى اءَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرُّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَاءَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى كه براى شما ناخوشايند است و چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است . و خداوند (صلاح شمارا) مى داند و شما نمى دانيد.
نكته ها:
O كلمه ((كُره )) به مشقّتى گفته مى شود كه انسان از درون خود احساس كند، مانند ترس از جنگ . و ((كَره )) به مشقتى گويند كه از خارج به انسان تحميل شود، مانند حكم اجبارى در آيه ى (اتينا طَوعا او كَرها قالَتا اَتينا طائعين )(612) به آسمان ها و زمين گفتيم : يا با رغبت بياييد يا با اكراه ، گفتند: ما با رغبت مى آييم .
O آيه قبل مربوط به مال دادن بود واين آيه مربوط به جان دادن است .
O اكراه از جنگ ، يا به خاطر روحيّه ى رفاه طلبى است ويا به جهت انسان دوستى و رحم به ديگران ويا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن است . قرآن مى فرمايد: شما آثار و نتايج جهاد را نمى دانيد و فقط به زيان هاى مادّى و ظاهرى آن توجّه مى كنيد، در حالى كه خداوند از اسرار و آثار امروز وفرداى كارها در ابعاد مختلفش آگاه است .
O جنگ با همه ى سختى هايى كه دارد، آثار مثبت و فوايدى نيز دارد. از جمله :
الف : توان رزمى بالا مى رود.
ب : دشمن جسور نمى شود.
ج : روح تعهّد و ايثار در افراد جامعه بوجود مى آيد.
د: قدرت و عزت اسلام و مسلمين در دنيا مطرح مى شود.
ه: امدادهاى غيبى سرازير مى گردد.
و: روحيّه ى استمداد از خدا پيدا مى شود.
ز: اجر و پاداش الهى بدست مى آيد.
ح : روحيّه ى ابداع و اختراع و ابتكار بوجود مى آيد.
جهاد در اديان ديگر
O برخلاف تبليغاتى كه دنيا براى صلح و عليه خشونت دارد، مسئله جهاد در راه دين ، در تمام اديان آسمانى بوده و يك ضرورت حتمى است .
O در تورات مى خوانيم :
# ساكنان شهر را بدم شمشير بكش و اموالشان را جمع نماى .(613)
# همگى ايشان را هلاك ساز و ترحّم منما.(614)
# چون براى مقاتله بيرون روى و دشمن را زياد بينى ، نترس .(615)
# برادر و دوست و همسايه خود را بكشد تا كفّاره گوساله پرستى باشد.(616)
# موسى جمعيّتى را به سوى جنگ حركت داد و مقاتله مهمّى صورت گرفت .(617)
O در انجيل متى آمده است :
# گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ، نيامده ام تا سلامتى بگذارم ، بلكه شمشير را.(618)
# هركه جان خود را دريابد (و به جنگ نيايد) آنرا هلاك سازد و هركه جان خود را به خاطر من هلاك كرد آنرا خواهد يافت .(619)
O در انجيل لوقا مى خوانيم :
# دشمنان را كه نخواستند من بر ايشان حكمرانى كنم ، در اينجا حاضر ساخته ، پيش من به قتل رسانيد.(620)
# هركس شمشير ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد.(621)
O در قرآن نيز در سوره هاى آل عمران ،(622) مائده (623) و بقره (624) از وجود جنگ و جهاد در اديان گذشته ، سخن به ميان آمده است .
پيام ها:
1 ملاك خير وشر، آسانى و سختى و يا تمايلات شخصى نيست ، بلكه مصالح واقعى ملاك است ونبايد به پيشداورى خود تكيه كنيم . (عسى ان تكرهوا شيئا وهو خير لكم )
2 كراهت و محبّت نفسانى ، نشانه ى خير و شرّ واقعى نيست . (تكرهوا... و هو خير لكم ... تحبوا... و هو شرّ لكم )
3 جنگ و جهاد در راه دين ، مايه ى خير است . (كُتب عليكم القتال ... و هو خير لكم )
4 تسليم فرمان خدايى باشيم كه بر اساس علم بى نهايت به ما دستور مى دهد، گرچه ما دليل آنرا ندانيم . (واللّه يعلم و انتم لا تعلمون )
تفسير آيه : (217) يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدُّ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ اءَهْلِهِ مِنْهُ اءَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ اءَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَعُواْ وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَاءُولََّئِكَ حَبِطَتْ اءَعْمَلُهُمْ فِى الْدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَاءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خاَ لِدُونَ
ترجمه آيه :
(اى پيامبر!) از تو درباره ى جنگ در ماه حرام سؤ ال مى كنند، بگو: جنگ در آن ماهها (ذى القعدة ، ذى الحجة ، محرم و رجب ، گناهى ) بزرگ است ، ولى بازداشتن (مردم ) از راه خدا وكفر ورزيدن به او و (بازداشتن مردم از) مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آنجا، (گناهش ) نزد خداوند بزرگتر است . (زيرا ايجاد) فتنه ، از قتل بالاتر است . (مشركان ) پيوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند، و هر كس از شما كه از دينش برگردد و در حال كفر بميرد، اعمال آنان در دنيا و آخرت تباه مى شود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود.
نكته ها:
O مراد از كلمه ((فتنة )) در آيه ، شرك ، شكنجه ، امتحان وبلوى است .
O در تفاسير شيعه وسنى آمده است : رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله شخصى را به نام عبداللّه بن جحش به همراه هشت نفر با نامه اى براى كسب اطلاعات از كفّار و مشركين فرستاد،امّا بعد از ملاقات ، درگيرى پيش آمد و در اين بين رئيس گروه مقابل كشته شد و دو نفر از آنان به اسارت درآمده و اموالشان مصادره گرديد.
اين حادثه در اوّل ماه رجب كه از ماه هاى حرام است (625) واقع شده بود، در حالى كه اين گروه گمان كرده بودند كه آخر جمادى الثانى است ، نه اوّل رجب . به هر حال اين قتال اشتباهاً در اوّل رجب صورت گرفت و كفّار اين موضوع را دستاويز قرار داده و شايع كردند كه مسلمانان احترام ماه هاى حرام را نگه نمى دارند.
در برابر اين تبليغات دشمنان ، قرآن جواب مى دهد كه گرچه جنگ در ماه حرام واقع شده ، ولى اين قتال به اشتباه از سوى مسلمانان صورت گرفته است ، در حالى كه شما مشركان به عمد مرتكب گناهانى شده ايد كه مجازات آنها به مراتب از قتال در ماه حرام بيشتر است . بنابراين شما با داشتن سابقه ى آن همه جنايت ورسوايى وارتكاب گناهان بزرگ ، نبايد اين عمل اشتباه را دستاويز قرار دهيد.
O حبط عمل مرتد در دنيا، به اين است كه از فوائد اسلام محروم مى شود. زيرا كيفر او، جدايى از همسر مسلمان ، محروميّت از ارث ، قطع رابطه با مسلمانان ، خروج از حمايت اسلام و در نهايت قتل است .
و حبط عمل او در آخرت ، محو تمام كارهاى خير اوست . (حبطت اعمالهم فى الدنيا والاخرة )
پيام ها:
1 به شبهات ، پاسخ مناسب بدهيد. (يسئلونك ... قل )
2 مسجد الحرام واهل آن ، احترام ويژه دارند. (المسجد الحرام واخراج اهله منه اكبر)
3 تعيين اهميّت گناهان ، بدست خداوند است . (اخراج اهله منه اكبر، الفتنة اكبر...)
4 سلب امنيّت ، مهمّتر از قتل است . (والفتنة اكبر من القتل )
5 لازم است آرزوها، هدف ها و تلاش هاى دشمن خود را بشناسيم . (ولايزالون يقاتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم )
6 هجوم دشمن ، توجيه كننده ى كفر و ارتداد شما نيست . (ولايزالون يقاتلونكم ... ومن يرتدد منكم ...)
7 دشمنان ، همواره در كمين هستند وارتداد و كفر وپشت كردن به دينتان را مى خواهند وبه غير آن راضى نمى شوند. آنها دنبال پيروزى موقت نيستند، بلكه مى خواهند فرهنگ ومكتب شما را از بين ببرند. (حتى يردّوكم عن دينكم )
8 حسن عاقبت ، ملاك ارزش است . چه بسا مسلمانانى كه كافر مرده اند. (فيمت و هو كافر)
9 ارتداد، داراى آثار دنيوى و اخروى است . (مَن يرتدد منكم ... حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة )
10 ارتداد، مايه ى حبط كارهاى نيك است . (من يرتدد... حبطت اعمالهم )
11 ارزش ايمان و عقيده تا جايى است كه اگر ايمان رفت ، اعمال صالح نيز حبط مى شود. (مَن يرتدد منكم ... حبطت اعمالهم )
تفسير آيه : (218) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ اءُولََّئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد كرده اند، آنها به رحمت پروردگار اميداوار هستند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها:
O در شاءن نزول اين آيه كه در ادامه آيه پيش است ، مى خوانيم : مؤ منانى كه هجرت و جهاد كردند، ولى هلال ماه رجب را با ماه جمادى الاخرى اشتباه گرفتند و دست به قتال زدند، ناراحت نباشند. زيرا اشتباهشان مورد عفو است و آنان قصد انجام گناه نداشته اند.
O اميد بدون عمل ، آرزويى بيش نيست . چنانكه در آخرين آيه سوره ى كهف مى خوانيم : (من كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحاً و لايُشرك بعبادة ربّه احداً) هركس اميد به لقاى پروردگار و رسيدن به مقام قرب را دارد، پس بايد عمل خالصانه انجام دهد. آرى ، ((رجاء))، آن اميدى است كه انسان مقدّمات رسيدن به آنرا فراهم كند.
O براى اميدوار بودن به الطاف الهى ، اسلام زمينه هايى را فراهم كرده است :
1 ياءس و نااميدى از گناهان كبيره است .(626)
2 خداوند مى فرمايد: من نزد گمان بنده ى مؤ من هستم ، اگر گمان خوب به من ببرد به او خوبى مى رسانم .(627)
3 انبيا و فرشتگان ، به مؤ منين دعا و براى آنان استغفار مى كنند.(628)
4 پاداش الهى چندين برابر است .(629)
5 راه توبه باز است .(630)
6 گرفتارى هاى مؤ من ، كفّاره ى گناهان او محسوب مى شود.(631)
7 خداوند توبه را قبول كرده و سيّئات را به حسنات مبّدل مى سازد.(632)
پيام ها:
1 رتبه ى ايمان ، مقدّم بر عمل است . (آمنوا... هاجروا وجاهدوا)
2 اميد به لطف پروردگار، مشروط به ايمان ، هجرت و جهاد است . (آمنوا... هاجروا وجاهدوا... اولئك يرجون )
3 اصول افكار و اعمال اگر صحيح باشد، اشتباهات جزئى قابل عفو است . (آمنوا... هاجروا... يرجون )
4 به لطف خداوند اميدوار باشيم ، نه به كارهاى نيك خود. زيرا خطر سوءعاقبت و حبط عمل و عدم قبول اطاعت ، تا پايان عمر در كمين است . (يرجون رحمت اللّه )
5 چون بنده اميدوار به رحمت خداوند است ، خداوند نيز اعلام مى كند: آمرزنده و مهربان است . (يرجون رحمت اللّه و اللّه غفور رحيم )
6 ارزش هجرت و جهاد آن است كه در راه خدا و براى او باشد. (فى سبيل اللّه )
7 مؤ منان و مهاجران مخلص نيز به رحمت و مغفرت او نياز دارند. (آمنوا، هاجروا... يرجون رحمت اللّه )
8 از خطاى مهاجران و مجاهدان در راه خدا، بايد گذشت . (واللّه غفور رحيم )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:32 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (219) يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَآ إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا اءَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْئَلُونَكَ مَاذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاَْيَتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
ترجمه آيه :
از تو درباره شراب و قمار مى پرسند، بگو: در آن دو گناهى بزرگ است و منافعى (مادّى ) نيز براى مردم دارند. (ولى ) گناه آن دو از سود آنها بزرگ تر است . (همچنين ) از تو مى پرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو: افزون (بر نياز خودرا)، خداوند اينچنين آيات را براى شما روشن مى سازد تا شايد انديشه كنيد.
نكته ها:
O كلمه ((اثم )) به گفته ى راغب در مفردات ، به كارى گويند كه انسان را در انجام كارهاى خير كُند و سست كند.
O سؤ ال اوّلِ مردم درباره ى حكم خمر و ميسر است . كلمه ((خمر)) به معناى پوشش است و لذا به پارچه اى كه زنان سرِ خود را با آن پوشانده و مراعات حجاب مى كنند، ((خمار)) مى گويند. از آنجا كه شراب ، قدرت تشخيص را از عقل گرفته و در واقع آن را مى پوشاند، به آن ((خمر)) مى گويند.
همچنين كلمه ى (مَيسر) از ((يسر)) به معناى آسان است . گويا در قمار، طرفين مى خواهند مال همديگر را به آسانى بربايند.
اين آيه در پاسخ پرسش آنها مى فرمايد: شرابخوارى و قماربازى ، گناهان بزرگى هستند، گرچه ممكن است منافعى داشته باشند. چنانكه عده اى از راه كشت انگور يا شراب فروشى و گروه هايى با داير كردن قمارخانه ، ثروتى بدست مى آورند. در كتاب هاى علمى وتربيتى ، آثار وعوارض منفى شراب و قمار به تفصيل بازگو شده است .
در اينجا فهرستى از آنچه در تفسيرنمونه در باب زيان هاى شراب وقمار آمده است ، مى آوريم :
1 كوتاه شدن عمر.
2 عوارض منفى در كودكان . مخصوصاً اگر آميزشى در حال مستى صورت گيرد.
3 گسترش فساد اخلاقى و بالا رفتن آمار جنايات از قبيل : سرقت ، ضرب و جرح ، جرائم جنسى و افزايش خطرات و حوادث رانندگى . از يكى از دانشمندان نقل شده است كه اگر دولت ها نيمى از شراب فروشى ها را ببندند، ما نيمى از بيمارستان ها و تيمارستان ها را مى بنديم .
قمار نيز از جمله عوامل هيجان ، بيمارى هاى عصبى ، سكته هاى مغزى و قلبى ، بالا رفتن ضربان قلب ، بى اشتهايى ، و رنگ پريدگى و ... است . همچنان كه بررسى كنندگان ، سى درصد آمار جنايات را مرتبط با قمار دانسته اند. در ضمن قمار، در شكوفايى اقتصادى نقش تخريبى داشته و نشاط كار مفيد را از بين مى برد. در بعضى از كشورهاى غير اسلامى نيز در سال هايى قمار را ممنوع و غير قانونى اعلام كرده اند. مثلاً انگلستان در سال 1853، شوروى در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام كردند.
O سؤ ال دوّمِ مردم درباره ى انفاق است كه مى پرسند چه چيزى را انفاق كنند؟ آيه در جواب مى فرمايد: ((عفو)) را! عفو در لغت علاوه بر گذشت و آمرزش به معناى حدّ وسط، مقدار اضافى ، و بهترين قسمت مال آمده است و هر يك از اين معانى نيز با آيه سازگار است و ممكن است مراد از عفو، همه ى اين معانى باشد. يعنى اگر خواستيد انفاق كنيد، هم مراعات اعتدال را نموده و همه ى اموالتان را يكجا انفاق نكنيد تا خود نيازمند نشويد و هم در موقع انفاق ، از بهترين اموال خود بدهيد. چنانكه قرآن در جاى ديگر مى فرمايد: (لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون )(633) به نيكى نمى رسيد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.
O در تفاسير آمده است كه تحريم شراب به صورت تدريجى بوده است . زيرا اعراب ، گرفتار شراب بودند و لذا آيات ، به تدريج آنها را آماده پذيرش تحريم نمود. ابتدا اين آيه نازل شد: (تتّخذون منه سكرا و رزقا حسنا)(634) از انگور، هم نوشابه ى مست كننده و هم رزق نيكو بدست مى آيد. يعنى شراب ، رزق حسن نيست . بعد اين آيه نازل شد: (فيهما اِثم كبير و منافع للناس و اِثمهما اكبر) ضرر شراب و قمار براى مردم ، بيشتر از منفعت آنهاست . و سپس اين آيه نازل شد: (لاتقربوا الصلوة و انتم سُكارى )(635) به هنگام نماز نبايد مست باشيد. و در خاتمه حرمت دائمى و علنى بيان شد؛ (انّما الخمر و الميسر... رجس من عمل الشيطان )(636) شراب و قمار... نجس و از اعمال شيطان هستند.
پيام ها:
1 شراب و قمار، هر دو عامل فساد جسم و روح و مايه ى غفلت هستند. لذا در قرآن در كنار هم مطرح شده اند. (الخمر والميسر)
2 از انديشه و امنيّت ، پاسدارى كنيد. با تحريم شراب ، از عقل و فكر، و با تحريم قمار، از آرامش و سلامتى روحى و اقتصادى پاسدارى شده است . (فيهما اثم كبير... و اثمهما اكبر)
3 در برخوردها، انصاف داشته باشيد. بدى هاى ديگران را در كنار خوبى هاى آنها ببينيد. آيه از منافع شراب وقمار چشم نمى پوشد وموضوع را به نحوى مطرح مى كند كه قدرت تعقّل و تفكّر در انسان زنده شود. (فيهما اثم كبير ومنافع للناس واثمهما اكبر)
4 در محرّمات گاهى ممكن است منافعى باشد. (منافع للناس )
5 در جعل قوانين بايد به مسئله اهمّ ومهمّ توجّه كرد. (منافع للناس و اثمهما اكبر)
6 احكام الهى بر اساس مصالح و مفاسد است . (اثمهما اكبر)
7 آشنايى با فلسفه احكام ، گامى به سوى پذيرش آن است . (اثمهما اكبر)
8 گناهان ، كبيره و صغيره دارند. (اثمهما اكبر)
تفسير آيه : (220) فِى الْدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتَمَى قُلْ إِصْلاَ حٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَنَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شَاءَ اللّهُ لاََعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
(تا انديشه كنيد) در دنيا و آخرت . و از تو درباره يتيمان مى پرسند، بگو: اصلاح امور آنان بهتر است و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد (مانعى ندارد،) آنها برادران (دينى ) شما هستند. خداوند، مفسد را از مصلح باز مى شناسد و اگر خدا مى خواست شما را به زحمت مى انداخت ، (و دستور مى داد در عين سرپرستى يتيمان ، زندگى و اموال آنها را بكلّى از اموال خودجدا سازيد، ولى خداوند چنين نمى كند.) همانا او عزيز و حكيم است .
نكته ها:
O جمله (فى الدنيا والاخرة )، يا مربوط به مسئله انفاق است كه در آيه قبل آمده است ، يعنى انفاق شما براى آسايش دنيا و آخرت باشد، نه همه مال را خرج كنيد كه باعث زحمت شما در دنيا شود، و نه بخل ورزيد كه مايه محروميّت شما از ثواب آخرت باشد،(637) و يا اينكه مربوط به تفكّر باشد كه در پايان آيه قبل اشاره شد. يعنى انسان بايد در مسائل دنيا و آخرت فكر كند و براى آخرت خود از همين دنيا چيزى را كسب كند و در مبداء و معاد و اسرار هستى و آفريده ها و قوانين حاكم فكر كند و تا آنجا كه مى تواند، مسائل را با تعقّل و انديشه قبول كند هر چند شرط پذيرش مكتب ، آگاهى بر همه اسرار نيست .(638)
O در تفاسير آمده است : وقتى آيه دهم سوره نساء نازل شد، كه خوردن مال يتيم ، خوردن آتش است ، افرادى كه در منزل يتيمى داشتند به اضطراب افتادند. برخى يتيمان را از خانه بيرون كردند وبعضى ظرف وغذاى يتيم را جدا نمودند به طورى كه براى يتيم و صاحب خانه مشكلاتى بوجود آمد. آنان به حضور پيامبرصلّى اللّه عليه و آله رسيده و از رفتار با يتيمان سؤ ال نمودند، پيامبر جواب داد: اصلاح امور يتيمان ، از رها كردن آنهابهتر است ، نبايد به خاطر آميخته شدن اموال آنان با اموال خودتان ، ايتام را رها كرده و از مسئوليّت اداره آنها شانه خالى كنيد، آنان برادران دينى شما هستند و مخلوط شدن اموال آنان با زندگى شما، در صورتى كه هدف ، حيف و ميل اموال آنها نباشد مانعى ندارد و بدانيد خداوند مفسد را از مصلح باز مى شناسد.
پيام ها:
1 دنيا وآخرت را سطحى ننگريد و در آن فكر كنيد. (يتفكّرون فى الدنيا و الاخرة )
2 رها كردن كار يتيمان ، مصلحت نيست ، بلكه به نيّت خير و با چشم برادرى معاشرت نمودن با آنان مصلحت است . (قل اصلاح لهم خير)
3 هرگونه اصلاح در وضعيّت يتيمان ، ارزش است . كلمه ((اصلاح )) به صورت مطلق آمده تا شامل همه ى اصلاحات اعمّ از اصلاح مالى ، علمى ، عملى ، تربيتى و دينى بشود. (اصلاح لهم خير)
4 يتيمان ، نه برده و نه فرزند ما هستند، بلكه برادر كوچك ما و جزء خود ما هستند. (فاخوانكم )
5 نه افراط و نه تفريط، نه به نام اصلاح ، اموال ايتام را بخوريد و نه از ترس فساد، آنان را رها كنيد كه خداوند مصلح و مفسد را مى شناسد. (واللّه يعلم المفسد من المصلح )
6 اگر بدانيم خداوند افكار ونيات ما را مى داند، فساد و خلاف نمى كنيم . (واللّه يعلم المفسد)
7 تكليفِ فوق طاقت در اسلام نيست . (لو شاء اللّه لاعنتكم )
8 آسان گيرى دستورات ، كارى حكيمانه است . (لو شاء اللّه لاعنتكم انّ اللّه عزيز حكيم )
تفسير آيه : (221) وَلاَ تَنْكِحُواْ الْمُشْرِكَتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلاََمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ اءَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنْكِحُواْ الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ اءَعْجَبَكُمْ اءُوْلََّئِك يَدْعُونَ إِلىَ الْنَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوا إِلىَ الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ ءَايَ تِهِلِل نَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
ترجمه آيه :
وبا زنان مشرك ، ازدواج نكنيد تا ايمان آورند وقطعا كنيز با ايمان از زن (آزاد) مشرك بهتر است ، اگرچه (زيبايى يا ثروت يا موقعيّت او) شما را به شگفتى درآورد. و به مردان مشرك ، زن ندهيد تا ايمان آورند وقطعا برده با ايمان از مرد (آزاد) مشرك بهتر است ، هر چند (زيبايى و موقعيّت و ثروت او) شما را به شگفتى وادارد. آن مشركان (شما را) به سوى آتش دعوت مى كنند، در حالى كه خداوند با فرمان و دستورات خود، شما را به بهشت وآمرزش فرا مى خواند وآيات خويش را براى مردم روشن مى كند تا شايد متذكّر شوند.
نكته ها:
O ازدواج با همسران غير مؤ من ، مى تواند تاءثير منفى بر تربيت فرزندان و نسل آينده انسان بگذارد، چنانكه ممكن است آنها عامل جاسوسى براى بيگانه باشند. گرچه آيه درباره ى ازدواج با غير مسلمانان است ، ولى هر نوع معاشرتى كه ايمان انسان را در معرض خطر قرار دهد ممنوع است .
پيام ها:
1 مسلمانان ، حقّ پيوند خانوادگى با كفّار را ندارند. (ولا تنكحوا)
2 دفع خطر، مهم تر از كسب منفعت است . در ازدواج با مشرك دو احتمال در پيش است : يكى آنكه مشرك ايمان آورد. ديگر آنكه مؤ من مشرك شود. از آنجايى كه خطر مشرك شدن مؤ من مهم تر است ، لذا اسلام ازدواج قبل از ايمان را نهى نموده است . (لا تنكحوا المشركات حتّى يؤ منّ)
3 در انتخاب همسر، ايمان اصالت دارد و ازدواج با كفّار ممنوع است . (و لا مة مؤ منة خير)
4 در ازدواج ، فريب جمال ، ثروت و موقعيّت ديگران را نخوريد. (و لو اعجبتكم ... و لو اعجبكم )
5 مقام و مال و جمال ، جاى ايمان را پر نمى كند. (ولواعجبكم )
6 به ضعيفان و محرومان با ايمان بهاداده و با آنان ازدواج كنيد. (لامة مؤ منة ... لعبد مؤ من خير)
7 ازدواج مى تواند وسيله اى براى دعوت به مكتب باشد. (حتى يؤ منوا)
8 غرائز بايد در مسير مكتب كنترل شود. (حتى يؤ منّ... حتّى يؤ منوا)
9 ايمان مايه ى ارزش است ، گرچه در بنده و كنيز باشد وشرك رمز سقوط است ، گرچه در حر و آزاد باشد. (لامة مؤ منة خير من مشركة )
10 پدر، حقّ ولايت بر ازدواج دخترش دارد. در مسئله داماد گرفتن ، به پدر خطاب مى كند كه دختر خود را به مشركان ندهيد. (لا تنكحوا)
11 اوّل ايمان ، بعد ازدواج . فكر نكنيد شايد بعد از ازدواج ايمان بياورند. (حتى يؤ منّ... حتّى يؤ منوا)
12 از نفوذ عوامل مشرك در تاروپود زندگى مسلمانان ، جلوگيرى كنيد و توجّه به خطرات مختلف اين نوع ازدواج ها داشته باشيد. (اولئك يدعون الى النار)
13 همسر بد، زمينه ساز جهنّم است . (يدعون الى النار)
14 عمل به دستورات الهى ، راه رسيدن به بهشت است . (واللّه يدعو الى الجنّة )
15 مغفرت ، با توفيق و اذن الهى است . بر خلاف مسيحيّت كه آمرزش را بدست بزرگان خود مى دانند. (و المغفرة باذنه )
16 انسان ، واقعيات را به طور فطرى در مى يابد. بيان احكام فقط براى يادآورى است . (لعلّهم يتذكّرون )
تفسير آيه : (222) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ اءَذىً فَاعْتَزِلُواْ الْنِّسَآءَ فِى الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَاءْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ اءَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْتَوَّبِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ
ترجمه آيه :
و از تو درباره حيض (ايام عادت ماهانه زنان ) سؤ ال مى كنند، بگو: آن مايه ى رنج و آزار است ، پس در حالت قاعدگى از (آميزش با) زنان كناره گيرى كنيد، و با آنها نزديكى ننماييد تا پاك شوند. پس هنگامى كه پاك شدند (يا با غسل كردن طاهر شدند)، آنگونه كه خداوند به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد.همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را نيز دوست دارد.
نكته ها:
O درباره برخورد با زنان در ايام حيض ، يهود بسيار سخت گير و نصارى بى تفاوتند. در تورات مى خوانيم : هركس زن را در حال حيض لمس كند، تا شام نجس است . رختخواب آن زن نجس و هر كجا بنشيند نجس است . هركس بستر او را لمس كند بايد لباس خود را بشويد. و هركس چيزى را كه او بر آن نشسته لمس كند بايد خود را بشويد و تا شام نجس است . و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس است . و اگر روزهاى بيشتر از قاعده خون ببيند، نجس است .(639)
در مقابل اين حكمِ سخت تورات ، نصارى حتّى آميزش جنسى را در ايّام حيض جايز مى دانند.
امّا اسلام ، راه ميانه و اعتدال را برگزيده و در ايّام حيض ، تنها آميزش جنسى را ممنوع دانسته است ، و هرگونه معاشرت و نشست و برخاست با زنان هيچگونه مانعى ندارد.
O اسلام ، دين جامعى است و براى هر يك از سؤ ال هاى مورد طرح در زندگى بشرى پاسخى دارد. در آيات قبل بارها با جمله ى (يسئلونك ) سؤ الات مردم از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را نقل و پاسخ هاى آنرا بيان نمود. گاهى سؤ ال از جنگ است و گاهى از قمار و شراب ، و گاهى از انفاق . و در اين آيه نيز سؤ ال از مسائل زنان . اين نشانه ى جامعيّت يك مكتب است كه حتّى در مورد آميزش جنسى ، احكام دارد و مى فرمايد: (من حيث امركم اللّه ) يعنى خداوند در تمام مسائل جزئى و كلّى ، مادّى و معنوى فرمان دارد.
O زن در ايام حيض به لحاظ جسمى ، آمادگى آميزش جنسى ندارد و كسالت و اختلال مزاج كه براى زن پيش مى آيد، او را نسبت به آميزش بى نشاط مى سازد. همچنين در اين ايام كه رحم زن در حال تخليه خون است ، آمادگى پذيرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان ، ممكن است انتقال آلودگى هاى خون از مجراى مرد، او را براى هميشه عقيم سازد.
در روايات نيز آمده است : اگر فرزندى در اين ايام نطفه اش منعقد شود، به لحاظ جسمى و روحى مشكلاتى خوهد داشت .(640)
پيام ها:
1 انبيا، مرجع و پاسخ گوى سؤ الات مردم هستند. (يسئلونك عن المحيض )
2 در سؤ ال كردن ، حيا بى معنا است . (يسئلونك عن المحيض )
3 بيان دليل و فلسفه احكام ، در پذيرش آن مؤ ثر است . در اين آيه ابتدا دليل حرمت مقاربت را بيان فرموده و سپس دستور به عدم نزديكى مى دهد. (هو اذىً فاعتزلوا النساء)
4 احكام الهى بر اساس حفظ مصالح ودفع مفاسد مى باشد. (هو اذًى فاعتزلوا النساء فى المحيض )
5 قاعدگى ، دوره اى سخت براى زن است . (هو اذىً)
6 كسب لذّت از همسر هم حدّ ومرزى دارد. (فاعتزلوا النساء فى المحيض )
7 همسر بايد مراعات همسر را بكند. اكنون كه او در ناراحتى است ، شما كام گيرى نكنيد. (فاعتزلوا النساء فى المحيض )
8 آميزش جنسى بايد همراه با رعايت بهداشت باشد. (حتى يطهرن )
9 در آميزش با همسر، بايد احكام الهى مراعات شود. (فاذا تطهّرن فاتوهنّ من حيث امركم اللّه )
10 اگر مقاربتى انجام گرفت وتوبه كرديد، خداوند شما را مى بخشد. (انّ اللّه يحبّ التّوابين )
11 توبه و برگشت از لغزش ، راه محبوبيّت نزد خداوند است . (يحبّ التوّابين )
12 علاقه و محبّت خود را نسبت به نادمان و توبه كنندگان اظهار كنيم . (انّ اللّه يحبّ التوابين )
تفسير آيه : (223) نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاءْتُوا حَرْثَكُمْ اءَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لاَِنْفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ اءَنَّكُمْ مُّلقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
زنان شما كشتزار شمايند، هرجا وهرگاه كه بخواهيد، به كشتزار خود درآييد (وبا آنان آميزش نمائيد) و (در انجام كار نيك ) براى خود، پيش بگيريد واز خدا پروا كنيد وبدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد، وبه مؤ منان بشارت ده .
نكته ها:
O در اين آيه ، زنان به مزرعه و كشتزارى تشبيه شده اند كه بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه ، گل فرزند را به بوستان بشرى تقديم مى كنند. همچنان كه انسان ، بدون كشت و مزرعه از بين مى رود، جامعه بشرى نيز بدون وجود زن نابود مى گردد.
زنان وسيله ى هوسبازى نيستند، بلكه رمز بقاى نسل بشر هستند. پس لازم است در آميزش جنسى ، هدف انسان توليد يك نسل پاك كه ذخيره قيامت است باشد و در چنين لحظات و حالاتى نيز هدف مقدّسى دنبال شود. جمله ى (واتّقوا اللّه ) هشدار مى دهد كه از راههاى غير مجاز، بهره جنسى نبريد و به نحوى حركت كنيد كه در قيامت سرافراز باشيد و اولاد و نسلى را تحويل دهيد كه مجسمه ى عمل صالح و خيرات آن روز باشند.
پيام ها:
1 همسر مناسب همچون مزرعه ى مناسب است و سلامت بذر، شرط توليد بهتر است . (نسائكم حرث لكم )
2 بذر و زمين ، هر دو در توليد نقش مهمّى دارند. زن و مرد نيز در بقاى نسل آينده نقش اساسى دارند. (حرث لكم )
3 در كنار ممنوعيّت هاى موسمى ، بهره گيرى هاى دراز مدّت است . در آيه قبل فرمود: (فاعتزلوا) در اين آيه مى فرمايد: (فاءتواحرثكم )
4 در آميزش ، مرد بايد به سراغ زن برود. (فاتوا حرثكم )
5 غرائز نيز بايد جهت خدايى بگيرند. اگر هدف از آميزش ، فرزندانى پاك و ذخيره قيامت باشد، آن نيز رنگ الهى مى گيرد. (قدّموا لانفسكم )
در صحيح بخارى آمده است : اولياى خدا در آميزش قصد مى كنند كه صاحب فرزندانى جهادگر شوند.
6 اگر نسل پاك تحويل دهيد، خودتان بهره مند خواهيد شد. (قدّموا لانفسكم )
7 زن ، نه كالاست و نه منشاء تاريكى ، بلكه او بنيان گذار آبادى ها و سرمايه گذار تاريخ و فرستنده هداياى اخروى است . (نساؤ كم حرث لكم ، قدّموا لانفسكم )
8 زاد و ولد، هدف اصلى ازدواج است . (قدّموا لانفسكم )
9 در مسائل جنسى ، تقوا را مراعات كنيد. (فاتوا حرثكم ... واتقوا اللّه )
10 خواسته هاى نفسانى بايد با تقوا كنترل شود. (اءنّى شئتم ... واتقوا اللّه )
11 ايمان به آخرت ، بهترين وسيله ى رسيدن به تقوا مى باشد. (اتّقوا اللّه واعلموا انّكم ملاقوه )
تفسير آيه : (224) وَلاَ تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاَِيْمَنِكُمْ اءَنْ تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ الْنَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
براى نيكى كردن و پروا داشتن واصلاح بين مردم ، خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار ندهيد. همانا خداوند شنوا و دانا است .
نكته ها:
O در تفاسير متعدّد از جمله مجمع البيان و روح البيان در شاءن نزول اين آيه آمده است كه ميان داماد و دخترِ يكى از ياران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بنام عبداللّه بن رواحه اختلافى پيش آمد، او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ دخالتى نكند. آيه نازل شد و اينگونه سوگندها را ممنوع ساخت .
O كلمه (اءيمان ) جمع ((يمين )) به معناى سوگند. و كلمه ى (عُرضة ) به معناى ((در معرض قرار دادن )) است .
O سوگند را وسيله اى براى توجيه وفرار از مسئوليّت خود قرار ندهيد وبه هر مناسبتى از خداوند ونام مقدّس او خرج نكنيد، اين كار خود نوعى جراءت و بى ادبى است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((لاتحلفوا باللّه صادقين و لا كاذبين ))(641) نه راست و نه دروغ ، به خدا سوگند ياد نكنيد.
پيام ها:
1 احترام نام خداوند و مقدّسات بايد حفظ شود. (ولا تجعلوا اللّه عرضة لايمانكم )
2 سوگند، نبايد مانع انجام كار نيك واصلاح ميان مردم قرار گيرد. (لاتجعلوا اللّه عُرضة لايمانكم )
3 ارزشهاى والا و كارهاى خير، نبايد با بهانه هاى بى جا ترك شوند. (اءن تبرّوا)
4 به هوش باشيد كه خداوند گفتارها را مى شنود و ناگفته ها را نيز مى داند. براى هر سخن و فكرى ، حسابى باز كنيد. (سميع عليم )
تفسير آيه : (225) لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِى اءَيْمَنِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاِخذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ
ترجمه آيه :
خداوند، شما را به خاطر سوگندهاى لغو (كه بدون قصد ياد كرده ايد،) مؤ اخذه نمى كند، امّا به آنچه دلهاى شما (از روى اراده و آگاهى واختيار) كسب كرده ، مؤ اخذه مى كند وخداوند آمرزنده وحليم (بردبار) است .
نكته ها:
O سوگندهايى كه از روى بى توجّهى و يا در حال عصبانيّت و بدون فكر و اراده و يا پر حرفى وعجله و سبق لسان از انسان سرمى زند، ارزش حقوقى ندارد. مسئوليّت ، تنها در برابر سوگندهايى است كه با توجّه و در حال عادّى ، به نام مقدّس خداوند براى انجام كار مفيد ياد شود. اين قبيل سوگندها شرعاً واجب الاجرا مى باشد و شكستن آن حرام مى باشد و كفّاره آن عبارت است از: اطعام ده فقير، يا اعطاى لباس به آنها، و يا آزاد كردن يك برده و در صورت عدم امكان هيچ يك از اينها، سه روز روزه گرفتن .(642)
پيام ها:
1 مسئوليّت انسان ، وابسته به اراده و انتخاب اوست . خداوند لغزش هايى را كه در شرائط غير عادّى از انسان صادر شود، مى بخشد. (لا يؤ اخذكم اللّه باللغو)
2 انگيزه و نيّت ، ملاك ثواب وعقاب است . (كسبت قلوبكم )
3 يكى از جلوه هاى حِلم ومغفرت الهى ، گذشت از خطاهاى غير عمدى انسان است . (لا يؤ اخذكم اللّه ... غفور رحيم )
تفسير آيه : (226) لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ اءَرْبَعَةِ اءَشْهُرٍ فَإِنْ فَآءُو فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه :
براى كسانى كه (به قصد آزار همسر،) سوگند مى خورند كه با زنان خويش نياميزند، چهار ماه مهلت است . پس اگر (از سوگند خود دست برداشته و به آشتى ) برگشتند، (چيزى بر آنها نيست و) خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها:
O كلمه ى ((ايلاء)) به معناى سوگند خوردن براى ترك آميزش جنسى است . اين كار را بعضى از مردان در زمان جاهليّت براى در تنگنا قرار دادن همسران مى كردند و بدينوسيله آنان را در فشار روحى و غريزى قرار مى دادند. نه خود همسرِ مفيدى بودند و نه آنان را با طلاق دادن آزاد مى كردند. اين آيه به مردان چهار ماه فرصت مى دهد كه تكليف همسران خود را روشن كنند، يا از سوگند خود برگشته و با همسر خويش زندگى كنند و يا رسماً او را طلاق دهند. البتّه اين مدّت چهار ماه ، نه به خاطر احترام به سوگند نارواست ، بلكه به جهت آن است كه هر مردى در شرايط عادّى نيز تا چهار ماه بيشتر حقّ عدم آميزش را ندارد.
پيام ها:
1 اسلام ، حامى مظلومان است . زنان ، در طول تاريخ مورد ظلم وتضييع حقوق قرار گرفته اند وقرآن بارها از آنها حمايت نموده است . (للذين يؤ لون من نسائهم )
2 مبارزه با بساط سنّت هاى خرافى و جاهلى ، از اصول وظايف انبيا است . (للذين يؤ لون )
3 انسان براى بدترين كارها، گاهى مقدّس ترين نام ها را دستاويز قرار مى دهد. (يؤ لون )
4 توجّه به حقوق ونيازهاى روحى و غريزى زن ، يك اصل است . (تربّص اربعة اشهر)
5 براى بازگشت افراد و اتخاذ تصميم عاقلانه ، فرصتى لازم است . (اربعة اشهر)
6 به جاى دعوت به طلاق ، بايد مردم را به ادامه زندگى تشويق كرد. مرد و زن بدانند بازگشت به زندگى ، رمز دريافت مغفرت و رحمت خداوندى است . (فان فاءُو فانّ اللّه عفور رحيم )
تفسير آيه : (227) وَإِنْ عَزَمُواْ الْطَّلَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و اگر تصميم به طلاق گرفتند (آن هم با شرائطش ، مانعى ندارد.) همانا خداوند شنوا و داناست .
نكته ها:
O اين آيه ى كوتاه ، در عين اينكه طلاق را بلامانع مى داند، ولى در مفهوم آن ، اين هشدار و تهديد نيز وجود دارد كه اگر مردان تصميم بر طلاق گرفتند، ديگر وعده ى مغفرت و رحمت در كار نيست و خداوند نسبت به كردار آنان شنوا و آگاه است و مى داند كه آيا هواپرستى ، شوهر را وادار كرده تا از قانون طلاق سوء استفاده كند و يا اينكه براستى وضعيّت خانوادگى چنان اقتضا مى كرد كه از همديگر جدا شوند؟
پيام ها:
1 اسلام ، طلاق را با همه تلخى ها و زشتى هايش مى پذيرد، ولى بلا تكليف گذاشتن همسر را نمى پذيرد. (و ان عزموا الطلاق )
2 تصميم طلاق با مرد است . (عزموا)
3 در طلاق ، قصد جدّى لازم است . (عزموا)
4 از هواپرستى وتصميمى كه زندگى زن را تباه مى كند پرهيز نماييد. (فانّ اللّه سميع عليم )
تفسير آيه : (228) وَالْمُطَلَّقَتُ يَتَرَبَّصْنَ بِاءَنْفُسِهِنَّ ثَلَثَةَ قُرُوَّءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ اءَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِىَّ اءَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ اءَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِى ذَلِكَ إِنْ اءَرَادُواْإِصْلاَ حاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْروفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
زنان طلاق داده شده ، خودشان را تا سه پاكى در انتظار قرار دهند. (يكى پاكى كه طلاق در آن واقع شده و دو پاكى كامل ديگر وهمين كه حيض سوم را ديد، عده او تمام مى شود.) و اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند، براى آنها روا نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است ، كتمان كنند. و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند، به بازآوردن آنها در اين مدّت ، (از ديگران ) سزاوارترند و همانند وظائفى كه زنان بر عهده دارند، به نفع آنان حقوقى شايسته است ومردان را بر زنان مرتبتى است . وخداوند توانا وحكيم است .
نكته ها:
O ((قُرء)) به معناى پاك شدن و به معناى عادت ماهيانه ، هر دو آمده است ، ولى اگر به صورت ((قُروء)) جمع بسته شود به معناى پاك شدن است و اگر به صورت ((اَقراء)) جمع بسته شود به معناى عادت ماهانه است .
O مهلتِ عدّه ، ضامن حفظ حقوق خانواده است . زيرا در اين مدّت هم فرصتى براى فكر و بازگشتن به زندگى اوّليه پيدا مى شود و هيجان ها فروكش مى كند، و هم مشخّص مى گردد كه زن باردار است يا نه ، تا اگر تصميم بر ازدواج ديگرى دارد، نسل مرد بعدى با شوهر قبلى اشتباه نگردد.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: در مسئله حيض ، پاك شدن و باردارى ، گواهى خود زن كافى است و شهادت و سوگند و يا دليل ديگرى لازم نيست . امّا بر زنان حرام است كه خلاف واقع بگويند. و بايد شرايط خود را بى پرده بگويند كه اگر كتمان كنند، به خدا و قيامت ايمان ندارند.
O رجوع مرد به همسر در ايّام عدّه ، تابع هيچگونه تشريفات خاصّى نيست ، برخلاف طلاق كه شرايط و تشريفات زيادى را لازم دارد. البتّه اين مدّت ، مخصوص گروهى از زنان است ، ولى طلاقِ زنان باردار، يائسه يا زنانى كه آميزش جنسى با آنان صورت نگرفته ، احكام خاصّى دارد كه خواهد آمد.
پيام ها:
1 زن به محض طلاق ، حقّ ازدواج با ديگرى را ندارد. (و المطلقات يتربّصن )
2 در طلاق ، نبايد فرزندان از حقوق خود محروم شوند. (ما خلق اللّه فى ارحامهنّ)
3 بهترين ضامن اجراى قوانين ، ايمان به خداوند است . (لا يحلّ لهنّ... ان كُنّ يؤ منّ)
4 اولويّت در ادامه زندگى ، با شوهر اوّل است . (بعولتهنّ احقّ بردّهنّ)
5 حسن نيّت در رجوع ، يك اصل است . مبادا شوهر فقط به خاطر مسائل جنسى رجوع كند و دوباره بى تفاوت گردد. (ان ارادوا اصلاحاً)
6 مسئوليّت ، حقّ آور است . هركسى وظيفه اى بردوش گرفت ، حقّى نيز پيدا مى كند. مثلا والدين در مورد فرزند وظيفه اى دارند و لذا حقّى هم بر فرزند دارند. (ولهنّ مثل الّذى عليهنّ)
7 در برخورد با زن ، بايد عدالت مراعات شود. (و لهنّ مثل الّذى عليهنّ)
8 در جاهليّت بر ضرر زنان ، قوانين قطعى بود كه اسلام آن ضررها را جبران كرد. (لهنّ مثل الذى عليهنّ) ((عليهن )) دلالت بر ضرر مى كند.
9 تبعيض ، در شرائط يكسان ممنوع است ، ولى تفاوت به جهت اختلاف در انجام تكاليف يا استعدادها يا نيازها مانعى ندارد. (وللرّجال عليهنّ درجة )
10 مردان حقّ ندارند از قدرت خود سوء استفاده كنند كه قدرت اصلى از آن خداوند است . (عزيز حكيم )
11 عدّه نگه داشتن ، از برنامه هاى حكيمانه ى الهى است . (واللّه عزيز حكيم )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:33 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (229) الْطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ اءَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَنٍ وَلاَيَحِلُّ لَكُمْ اءَنْ تَاءْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلا اءَنْ يَخَافَآ اءَلا يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ اءَلا يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
ترجمه آيه :
طلاق (رجعى كه امكان رجوع وبازگشت دارد، حداكثر) دو مرتبه است . پس (در هر مرتبه ) يا بايد به طور شايسته همسر خود را نگهدارد و (آشتى نمايد،) يا با نيكى او را رها كند (و از او جدا شود.) و براى شما مردان روا نيست كه چيزى از آنچه به همسرانتان داده ايد، پس بگيريد مگر اينكه دو همسر بترسند كه حدود الهى را بر پا ندارند. پس اگر بترسيد كه آنان حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى ندارد كه زن فديه و عوض دهد. (و طلاق خُلع بگيرد.) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، پس از آن تجاوز نكنيد. و هر كس از حدود الهى تجاوز كند پس آنان ستمگرانند.
نكته ها:
O در جاهليّت ، طلاق دادن و رجوع كردن به زن ، امرى عادّى و بدون محدوديّت بود.امّا اسلام ، حداكثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جايز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود.(643)
O در اسلام ، طلاق امرى منفور و بدترين حلال نام گذارى شده است ، ولى گاهى عدم توافق تا جايى است كه امكان ادامه زندگى براى دو طرف نيست .
در اين آيه علاوه بر طلاق رجعى كه از سوى مرد است ، طرح طلاق خُلع كه پيشنهاد طلاق از سوى زن است نيز ارائه شده است . به اين معنا كه زن ، مهريه خود يا چيز ديگرى را فداى آزاد سازى خود قرار دهد و طلاق بگيرد.
O تعدّد طلاق ، براساس تعدّد رجوع و بقاى ازدواج است . كسى كه در يك جلسه مى گويد: ((من سه بار طلاق دادم ))، در واقع يك طلاق صورت گرفته است . چون يك ازدواج را بيشتر قطع نكرده است . لذا بر اساس فقه اهل بيت عليهم السّلام ، چند طلاق بايد در چند مرحله باشد و يكجا واقع نمى شود. زيرا به مصلحت نيست كه زندگى خانوادگى در يك جلسه و با يك تصميم براى هميشه از هم بپاشد.(644)
پيام ها:
1 در قطع رابطه با ديگران ، نبايد آخرين تصميم را يك مرتبه گرفت ، بلكه بايد ميدان را براى فكر و بازگشت باز گذاشت . (الطلاق مرّتان )
2 آزار و ضرر رسانى به همسر، ممنوع است . مرد نبايد به قصد كام گرفتن يا ضربه روحى زدن به زن ، به او رجوع نموده و سپس او را رها كند. (فامساك بمعروف )
3 در همسر دارى بايد از سليقه هاى شخصى و ناشناخته دورى كرد و به زندگى عادّى و عرفى تن در داد. (امساك بمعروف )
4 تلخى جدايى را با شيرينى هديه و احسان جبران كنيد. (او تسريح باحسان )
5 طلاق ، نبايد عامل كينه ، خشونت و انتقام باشد، بلكه در صورت ضرورتِ طلاق ، نيكى و احسان شرط اساسى است . (اءو تسريح باحسان )
6 اصل در زندگى ، نگهدارى همسر است ، نه رها كردن او. كلمه ((امساك )) همه جا قبل از كلمه ((تسريح )) آمده است . (فامساك بمعروف او تسريح باحسان )
7 حقوق و احكام در اسلام ، از اخلاق و عاطفه جدا نيست . كلمات ((احسان )) و ((معروف )) نشانه ى همين موضوع است . (فامساك بمعروف او تسريح باحسان )
8 مراعات حقوق ، لازم است . مرد، حقّ ندارد از مهريه زن كه حقّ قطعى اوست چيزى را پس بگيرد. (لا يَحلّ لكم اءن تاءخذوا ممّا آتَيتموهنّ شيئا)
9 خواسته هاى مرد و زن بايد در چارچوب حدود الهى باشد. (الاّ ان يخافا اَلاّ يقيما حدود اللّه )
10 تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق كافى نيست ، بلكه بايد ديگران نيز به ادامه زندگى آنان اميدى نداشته باشند. (يخافا... فان خفتم ) گاهى زن و شوهر مى گويند: با هم توافق اخلاقى نداريم ، امّا اين حرف برخاسته از هيجان آنهاست . لذا قرآن در كنار خوف زن وشوهر (يخافا) پاى مردم را به ميان كشيده كه آنان نيز اين ناسازگارى را درك كنند. (خفتم )
11 در تصميم گيرى ها بايد محور اصلى ، اقامه ى حدود الهى و انجام وظايف باشد. اگر حدود الهى مراعات مى شود ازدواج باقى بماند وگرنه طلاق مطرح شود. (فان خفتم اءلاّ يقيما حدود اللّه )
12 طرحِ ((طلاق خُلع )) براى آن است كه زن بتواند خود را از بن بست خارج سازد. (افتدت به )
13 اسلام با ادامه زندگى به صورت تحميلى و با اجبار و اكراه ، موافق نيست . در صورتى كه زن به اندازه اى در فشار است كه حاضر است مهريه ى خود را ببخشيد تا رها شود، اسلام راه را براى وى باز گذاشته است . البتّه مرد ملزم به پذيرش طلاق خلع نيست . (فلا جناح عليهما فيما افتدت به )
14 شكستن قانون الهى ، ظلم است . (و من يتعد حدوداللّه فاولئك هم الظّالمون )
تفسير آيه : (230) فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ حَتّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَجُنَاحَ عَلَيْهِمَا اءَنْ يَتَرَاجَعَآ إِنْ ظَنَّآ اءَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
پس اگر (بعد از دو طلاق و دو رجوع ، براى بار سوم ) او را طلاق داد، ديگر آن زن بر او حلال نخواهد بود، مگر آنكه به نكاح مرد ديگرى درآيد (و با او آميزش نمايد.) پس اگر (همسر دوّم ) او را طلاق داد، مانعى ندارد كه به يكديگر بازگشت كنند (و زن با همسر اوّل خود مجدّداً ازدواج نمايد.) البتّه در صورتى كه اميد داشته باشند حدود الهى را برپا دارند. و اينها حدود الهى است كه خداوند آن را براى افرادى كه آگاهند بيان مى كند.
نكته ها:
O در اسلام بعضى از مقرّرات ، جهت جلوگيرى از تصميمات عجولانه به چشم مى خورد. مثلا:
الف : هر كسى بنا دارد زن خود را طلاق دهد، بايد زن در حال پاكى بوده و طلاق در برابر دو شاهد عادل باشد. بايد تا مدّتى هزينه زن را بپردازد و زن در اين مدّت مى تواند با آرايش كردن ، خود را به مرد عرضه كند. هر يك از اين شرائط مى تواند از طلاق هاى عجولانه جلوگيرى كند.
ب : مردم براى گفتگوهاى خصوصى با پيامبر بسيار هجوم مى كردند، خداوند دستور داد هر كس با پيامبر سخن خصوصى دارد، مقدارى صدقه بدهد و بعد گفتگو كند. اين قانون براى جلوگيرى از طرح سؤ الات غير ضرورى بود.(645)
به هر حال شرط ازدواج با شوهر ديگر و طلاق دادن او، براى همسرِ شوهر اوّل شدن ، يكى ديگر از نمونه هاى قوانين سرعت گير در اسلام است .
پيام ها:
1 مردان نبايد از اختيارات خود سوء استفاده كنند و بايد بدانند كه اختيار آنها براى طلاق ، محدود است . از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرمود: طلاق را سبك نگيريد و به زنان ضرر نرسانيد.(646) (فلا تحلّ له )
2 اميد به زندگى براساس احكام الهى ، شرط ازدواج است . (ان ظنّا ان يقيما حدود اللّه )
3 مسلمانان بدانند كه حدود الهى ، تنها در نماز، زكاة ، حج و جهاد نيست ، مراعات مسائل خانوادگى نيز از حدود الهى است . (تلك حدود اللّه )
4 هر كسى اسرار و حكمت مقرّرات الهى را نمى داند. مردم عادّى ، ظاهر دستورات و آگاهان ، روح و عمق آن را مى بينند. (لقوم يعلمون )
تفسير آيه : (231) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ الْنِّسآءَ فَبَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَاءَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اءَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُواْ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُواْ ءَايَتِ اللّهِ هُزُواًوَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا اءَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَبِ والْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِوَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا اءَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به پايان مهلت (عدّه ) رسيدند، پس يا به طرز شايسته آنها را نگاه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به طرز پسنديده اى رها سازيد. و براى آزار رسانيدن ، آنان را نگاه نداريد تا (به حقوقشان ) تعدّى كنيد و كسى كه چنين كند، به خويشتن ظلم كرده ومبادا آيات خدا را به مسخره بگيريد. ونعمتى ر ا كه خداوند به شما داده و كتاب آسمانى و حكمتى را كه بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مى دهد، ياد كنيد و از خدا پروا داشته و بدانيد خداوند به هر چيزى آگاه است .
نكته ها:
O هر كجا زمينه ى انحراف و ظلم و خطر بيشتر است ، هشدارها و سفارش ها نيز بايد بيشتر باشد. با آنكه در دو آيه ى قبل فرمود: (فامساك بمعروف او تسريح باحسان ) بار ديگر در اين آيه مى فرمايد: (فامسكوهنّ بمعروف او سرّحوهنّ بمعروف ) زيرا شرايط روحى زن و مرد در موقع جدايى ، عادّى نيست و زمينه ى انتقام و آزار رسانى بسيار وسيع و خطر ظلم و تعدّى فراوان است .
O در ظلم و تعدى به حقوق زن ، خود مرد نيز زجر مى كشد. زن و مرد در نظام آفرينش جزء يك پيكرند وظلم به عضوى ، ظلم به تمام اعضا است . كسى كه به زن ظلم كند به استقبال كيفر الهى رفته و لذا به خودش نيز ظلم كرده است .
پيام ها:
1 اسلام ، زندگىِ همراه با صفا و محبّت را مى خواهد، نگاهدارى همسر به قصد آزار او حرام است . (ولاتمسكوهنّ ضراراً لتعتدوا)
2 كسانى كه با همسر خود بدرفتارى مى كنند، متجاوزند.(647) (لتعتدوا)
3 ظلم به زن ، ظلم به خويشتن است . (فقد ظلم نفسه )
4 ازدواج ، يكى از آيات بزرگ الهى است (648) و نبايد با طلاق هاى بى مورد يا نگاهدارى همسر به قصد آزار او، اين قانون مقدّس استهزا شود. (ولا تتخذوا آيات اللّه هزوا)
5 به جاى كينه ها و ضعف ها وتلخى ها از نعمت ها ياد كنيد. مشكلات اندك خانوادگى را در كنار ميليون ها نعمت الهى چيزى نشماريد. (واذكروا نعمت اللّه عليكم )
6 براى بهبود روابط زناشويى ، توجّه به احكام و مواعظ كتاب آسمانى وتقوا لازم است . (واذكروا... ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة يعظكم به واتقوا اللّه )
7 كسى كه خود را در محضر خدا بداند، از گناه پرهيز مى كند. (واتقوا اللّه واعلموا ان اللّه بكل شى ء عليم )
8 اگر هدفتان از طلاق ، ظلم به همسر و سوء استفاده باشد، بايد بدانيد كه خداوند آگاه است . (انّ اللّه بكل شى ء عليم )
تفسير آيه : (232) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ الْنِّسَآءَ فَبَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ اءَنْ يَنْكِحْنَ اءَزْوَ جَهُنَّ إِذَا تَرَ ضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذ لِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكُمْ اءَزْكَى لَكُمْ وَاءَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَاءَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و مهلت (عدّه ) خود را بپايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق ) خويش ازدواج كنند، البتّه در صورتى كه ميان آنها به طرز پسنديده اى ، توافق برقرار گردد. هر كس از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، به اين دستورات پند داده مى شود. (مراعات ) اين امرمايه ى پيرايش و پاكى بيشتر شما است و خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
نكته ها:
O اگر زنان مطلّقه ، با همان شوهران سابق خود توافق كرده و ازدواج كنند، در پاكى و تزكيه فرد و جامعه ، تاءثير بسيار دارد. (ذلكم ازكى لكم واطهر) زيرا در اين نوع ازدواج ، اسرار يكديگر مخفى مانده و فرزندان به آغوش والدين و سرپرست واقعى خود برمى گردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشيده اند، از جدائى مجددّ نگرانند.
پيام ها:
1 راءى زن مطلقه ، در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد، اجازه از ديگرى لازم نيست . (فلاتعضلوهنّ)
2 با يك طلاق ، براى هميشه بدبين نباشيد. چه بسا بعد از طلاق ، دو طرف پشيمان شده و آماده زندگى مجدّد به نحو شايسته اى باشند. (ينكحهنّ ازواجهنّ)
3 شرط اصلى ازدواج ، رضايت طرفين است . (تراضوا بينهم )
4 توافق بر ازدواج ، بايد بر اساسى عقلايى وعادلانه باشد. (تراضوا بينهم بالمعروف )
5 كسانى كه در راه ازدواجِ مشروع ديگران ، كارشكنى ومشكل آفرينى مى كنند، بايد در ايمان خود نسبت به خدا و قيامت شكّ كنند. (لا تعضلوهنّ... ذلك يوعظ به من كان منكم يؤ من باللّه واليوم الاخر)
6 از جاذبه هاى طبيعى و مشروع ، جلوگيرى نكنيد. چه بسا زن و مردى كه ميان آنها طلاق جدايى افكنده ، از يكديگر خاطرات شيرينى نيز داشته باشند و گاه و بيگاه آن خاطرات را ياد بياورند كه اگر به طور طبيعى و مشروع به هم نرسند، خطر انحراف وجود دارد. (ينكحهنّ ازواجهنّ... ذلكم ازكى لكم و اطهر)
7 براى حفظ سلامتى جامعه ، زنان مطلقه نبايد بى همسر بمانند. (ينكحن ... ذلكم ازكى لكم و اطهر)
8 بركات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنين مفاسد طلاق و بى همسرى ، فوق درك بشر است . (واللّه يعلم وانتم لا تعلمون )
تفسير آيه : (233) وَالْوَ لِدَاتُ يُرْضِعْنَ اءَوْلَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ اءَرَادَ اءَنْ يُتِمَّ الْرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلا وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَلِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ اءَرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ اءَرَدْتُمْ اءَنْ تَسْتَرْضِعُوَّاْ اءَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا ءَاتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
ترجمه آيه :
مادرانى كه مى خواهند دوران شيردهى را كامل سازند، دو سال تمام فرزندانشان را شير دهند. و خوراك وپوشاك اين مادران ، به وجهى نيكو بر عهده (پدر و) صاحب فرزند است . هيچ كس جز به قدر توانش مكلف نمى شود. هيچ مادرى به خاطر فرزندش ونيز هيچ پدرى به خاطر فرزندش نبايد دچار ضرر شود. و (اگر پدر نباشد، هزينه خوراك و پوشاك مادر) بر عهده وارث اوست . و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال ) از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست . واگر (به جهت عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندانتان بگيريد، گناهى بر شما نيست ، به شرط اينكه آنچه را به وجهى پسنديده قرار گذاشته ايد بپردازيد. و از خدا پروا داشته و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
نكته ها:
O در مورد پدر و مادر و فرزند، در اين آيه كلمات ((اءب )) و ((اُمّ)) نيامده ، بلكه ((والد)) و ((والده )) آمده است . زيرا كلمات ((اءب )) و((امّ)) شامل عمو، معلّم و پدر زن مى شود. همانگونه كه زنان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله امّهات مؤ منين هستند، نه والدات آنها.
O چون آيات قبل مربوط به طلاق و جدايى زن و شوهر از يكديگر بود، لازم است تكليف كودكان و نوزادان نيز روشن شود، تا آنان فداى اختلافات پدر و مادر نشوند. توجّه به عواطف مادر، اهميّت شير مادر، مقدار نياز طبيعى نوزاد به شير و مدّت آن ، در اين آيه مطرح شده است .
پيام ها:
1 اسلام ، دينى جامع است . حتّى براى تغذيه مناسب نوزاد با شير مادر، برنامه دارد. (والوالدات يرضعن )
2 حتّى مادرِ طلاق داده شده ، در شير دادن نوزادش بر سايرين اولويّت دارد. (والوالدات يرضعن )
3 مدّت شير دادن كامل دو سال است . (حولين كاملين )
4 بايد حقوق مالى و مادّى مادر و دآيه در برابر شير دادن فرزند پرداخت شود.(وعلى المولود له رزقهن و كسوتهن ... اذا سلّمتم ما آتيتم )
5 مقدار خرجى بايد بر اساس عرفِ شناخته شده و به قدر توانايى باشد. (بالمعروف لا تكلّف نفس الاّ وسعها)
6 تكليف ، براساس قدرت وبه اندازه ى توانايى انسان است . (لا تكلّف نفس الاّ وسعها)
7 فرزند نبايد اسباب ضرر به والدين شود. (لا تضارّ والدة بولدها)
8 بايد زندگى مادر در دوران شيردهى تاءمين شود، هرچند پدر فرزند از دنيا رفته باشد. (وعلى الوارث مثل ذلك )
9 از شير گرفتن كودك ، نياز به مشورت وتوافق والدين دارد. (و ان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور)
10 زن و شوهر درباره امور نوزاد بايد مشورت كنند. (تشاور)
11 در شير دادن ، اوّل مادر بعد دايه . (والوالدات يرضعن ... ان اردتم اءن تسترضعوا اولادكم )
12 رعايت تقوا در تغذيه كودكان ، بر عهده والدين است . (...واتقوا اللّه )
تفسير آيه : (234) وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ اءَزْوَ جاً يَتَرَبَّصْنَ بِاءَنْفُسِهِنَّ اءَرْبَعَةَ اءَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ اءَجَلَهُنَّ فَلاَ جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِى اءَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
ترجمه آيه :
و كسانى از شما كه مى ميرند و همسرانى باقى مى گذارند، آن زنان بايد چهار ماه و ده روز خويشتن را در انتظار نگاه دارند و چون به پايان مهلت (عدّه )شان رسيدند، گناهى بر شما نيست در آنچه (مى خواهند) درباره ى خودشان به طور شايسته انجام دهند. (و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند.) وخداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است .
نكته ها:
O در تفسير الميزان ، گزارشى از عقايد اقوام و ملل مختلف ، در مورد زنانى كه شوهران خود را از دست مى دهند، آمده است . در آنجا مى خوانيم : برخى اقوام معتقد بودند كه بايد بعد از مرگ شوهر، زن را زنده بسوزانند. و برخى ديگر مى گفتند كه او را به همراه شوهر، زنده در زير خاك دفن كنند. بعضى از اقوام براى هميشه ازدواج مجدّد همسر را ممنوع مى دانستند. و برخى زودتر از يك سال ويا نه ماه را مجاز نمى دانستند.
در ميان بعضى از اقوام رايج بود كه اگر مرد وصيّت كند، بايد تا آن مدّت كه وصيّت كرده همسرش ازدواج نكند و برخى نيز از همان لحظه مرگ ، ازدواج مجدّد را مجاز مى دانستند. در ميان اين عقايد انحرافى كه افراط و تفريط در آنها نمايان است ، اسلام نظريه خود را مبنى بر نگاه داشتن عدّه وسپس اجازه ازدواج با مرد دلخواه را در چارچوب شايستگى و معروف بودن ، ارائه داده است .
O در مدّت چهار ماه و ده روز عدّه ى وفات ، روشن مى شود كه آيا زن باردار است يا نه . به علاوه اگر زن بعد از فوت شوهر بلافاصله با مرد ديگرى ازدواج كند، احساسات و عواطف بستگان شوهرِ قبل جريحه دار مى شود.
البته اين مدّت در مورد زنانِ غير باردار است و زنان باردار بايد تا وقت وضع حمل عدّه نگهدارند.
O قرآن در بيشتر موارد مربوط به ازدواج ، كلمه ى (معروف ) را بكار برده است . اين نشان دهنده ى آن است كه اساس هرگونه تصميم بايد عاقلانه و شرع پسند باشد.
پيام ها:
1 مرگ ، نابودى نيست ، بلكه بازپس گرفتن كامل روح از جسم است . كلمه ((توفّى )) به معناى گرفتن كامل است . (يتوفّون منكم )
2 زن ، به محض فوت شوهرش ، حقّ ازدواج با ديگرى را ندارد. (يتربّصن بانفسهنّ)
3 بستگان شوهر، حقّ دخالت در تصميمات زنان بيوه را ندارند. (لا جناح عليكم فيما فعلن )
4 ايمان به اينكه همه ى كارها وتصميمات ما زير نظر خداوند است ، بهترين پشتوانه تقواست . (واللّه بما تعملون خبير)
تفسير آيه : (235) وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ الْنِّسَآءِ اءَوْ اءَكْنَنْتُمْ فِىَّ اءَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ اءَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرَّاً إِلاّ اءَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَالْنِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَبُ اءَجَلَهُ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِى اءَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه (از زنانى كه در عدّه وفات و يا در عدّه طلاقِ غير رجعى هستند،) خواستگارى كنيد، يا (تصميم خود را) در دل نهان داريد. خداوند مى داند كه شما آنها را ياد خواهيد كرد، ولى با آنها وعده پنهانى (براى ازدواج مخفيانه ) نداشته باشيد، مگر آنكه (به كنايه ) سخن پسنديده بگوييد، ولى (در هر حال ) اقدام به عقد ازدواج ننماييد تا مدّت مقرّر به سرآيد، و بدانيد كه خداوند آنچه را كه در دل داريد مى داند، پس از (مخالفت با) اوبپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و بردبار است .
نكته ها:
O (عرّضتم ) به معناى سخن همراه با تعريض و كنايه و (خطبة ) به معناى خواستگارى است . در اين آيه اظهار تمايل به ازدواج در مدّت عدّه ، بلامانع شمرده شده است ، مشروط به اينكه صريح نبوده و با كنايه باشد. ((قول معروف )) در اين موارد آن است كه نحوه اظهار تمايل به خواستگارى ، با ادب اجتماعى و با فراقى كه زن داغديده دارد، مناسبت داشته باشد، مثل اينكه بگويد: خداوند رحمت كند شوهرت را و به شما صبر عطا نمايد، ولى ديگرانى كه مانند شوهر سابق ، شما را دوست بدارند پيدا مى شوند.
پيام ها:
1 اسلام ، دين فطرى است و انسان فطرتاً متمايل به ازدواج است . لذا اسلام اجازه مى دهد اين خواسته حتّى در زمان عدّه ، به نحو كنايه كه عواطف بستگان جريحه دار نگردد، طرح شود. (لا جناح عليكم فيما عرّضتم )
2 به غرائز و هيجان هاى نفسانى توجّه داشته باشيد و به جاى سركوب غرائز، جوانان را راهنمايى كرده و هشدار بدهيد. (علم اللّه انّكم ستذكرونهنّ ولكن لاتواعدوهنّ سرّا)
3 توجّه به زمان و حالات ، در طرح پيشنهادات ، يك اصل است . خواستگارى زن داغدار در ايام عده و با صراحت ، بى ادبى يا بى سليقگى ونوعى گستاخى است . (عرّضتم ... تقولوا قولا معروفا)
4 كسى كه بداند خداوند از درون او آگاه است ، تقوا پيشه مى كند. (يعلم ما فى انفسكم فاحذروه )
5 سفارش به تقوا در هر حال ، مخصوصاً در مسائل زناشوئى مورد نظر است . (فاحذروه )
6 خداوند با حلم خود، كم صبرى شما را جبران مى كند. شما به قدرى عجله داريد كه به سراغ زن داغديده آن هم در ايام عدّه مى رويد، ولى خداوند با حلم خود اين كار را بر شما منع نكرده است . (انّ اللّه غفور حليم )
7 به دنبال هشدار، زمينه ى بازگشت را نيز فراهم كنيد. (فاحذروه ... غفور حليم )
تفسير آيه : (236) لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ الْنِّسَآءَ ماَ لمْ تَمَسُّوهُنَّ اءَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِينَ
ترجمه آيه :
اگر زنان را قبل از آميزش جنسى و يا تعيين مهر طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست ، ولى آنها را (با هديه اى مناسب ) بهره مند سازيد. آن كس كه توانايى دارد، به اندازه توانش و آن كس كه تنگدست است به اندازه ى وسعش ، هديه اى شايسته (كه مناسب حالِ دهنده و گيرنده باشد.) اين كار براى نيكوكاران سزاوار است .
نكته ها:
O برخى گمان مى كردند، طلاق قبل از عمل زناشويى و يا قبل از تعيين مهريه ، صحيح نيست . اين آيه ضمن اصلاح اين تفكّر، مورد هديه را نيز يادآورى مى كند.
پيام ها:
1 حتّى طلاق دادن بايد در فضاى خيرخواهى و نيكى باشد. (ان طلّقتم ... متعوهنّ... بالمعروف حقّا على المحسنين )
2 عفت كلام ، يك ارزش است . به جاى تصريح به مسائل زناشويى ، خداوند مى فرمايد: (ما لم تمسّوهنّ)
3 تعيين و پرداخت مهريه ، بر مرد واجب است . (تفرضوا لهنّ فريضة )
4 تلخى طلاق را با هديه اى مناسب جبران نمائيد. هرچند آميزش جنسى صورت نگرفته است ، ولى طلاق يك نوع فشار روحى براى زن محسوب مى شود كه با احسان و هديه اى شايسته بايد جبران شود. (متّعوهنّ)
5 عقد ازدواج ، قداست و احترام دارد. با اينكه آميزشى صورت نگرفته است ، لكن اجراى صيغه ى عقد، به زن حقّ مى دهد تا به هنگام جدايى هديه اى مناسب دريافت نمايد. (متّعوهنّ)
6 حفظ انصاف و عدالت از سوى مرد و زن ، مورد نظر است . همانگونه كه سرشكستگى زن بايد با هديه اى مناسب جبران شود، مرد نيز نبايد به خاطر هديه ، تحت فشار قرار گيرد و هر كس بايد به مقدار توانايى اش اقدام كند. (على الموسع قدره و على المقتر قدره )
7 تكليف مرد در برابر خانواده ، به قدر توان او مى باشد. (على الموسع قدره و على المقتر قدره )
8 احترام به شئون اجتماعى همسر، لازم است . كلمه ((معروف )) يعنى در هديه دادن بايد مسائل عرفى و اجتماعى را مراعات نمود. (متاعا بالمعروف )
9 از افراط و تفريط در امور زندگى دورى كنيد. (بالمعروف )
10 هديه به همسر، از نشانه هاى نيكوكاران است . (متاعا بالمعروف حقّا على المحسنين )
11 هديه ى جنسى ، بهتر از پول نقد است . كلمه ((متاع )) به جاى درهم و دينار، نشانه ى آن است كه هديه جنس باشد. (متاعا بالمعروف )
12 هديه اى كه شوهر به همسر مى دهد، تحميل بار و باج و صدقه نپندارد، يك نوع حقّ زن بر مرد است . (حقّا على المحسنين )
13 اخلاق ، پشتوانه احكام الهى است . (حقّا على المحسنين )
تفسير آيه : (237) وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلا اءَنْ يَعْفُونَ اءَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ الْنِّكَاحِ وَاءَنْ تَعْفُوَّاْ اءَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنْسَوُاالْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
ترجمه آيه :
واگر زنان را قبل از آميزش طلاق دهيد، در حالى كه براى آنها مهريه تعيين كرده ايد، نصف آنچه را تعيين كرده ايد (به آنها بدهيد،) مگر اينكه آنها (حقّ خود را) ببخشند و يا كسى كه عقد ازدواج به دست اوست آنرا ببخشد، و اينكه شما گذشت كنيد، (و تمام مهر آنان را بپردازيد) به پرهيزگارى نزديكتر است . و گذشت و نيكوكارى در ميان خود را فراموش نكنيد كه همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
پيام ها:
1 در گفتگو ردرباره ى مسائل زناشويى خانواده ، عفت كلام را مراعات كنيد. (تمسّوهن )
2 تعيين و پرداخت مهريه ، بر مرد واجب است . (فريضة )
3 عفو و گذشت از سوى زن و مرد، هر دو پسنديده است . يا زن نصف مهريه را ببخشد، يا مرد تمام مهريه را بدهد. (يعفون ... تعفوا)
4 اجازه ازدواج زن ، با ولىّ اوست . (بيده عقدة النكاح )
5 كسانى كه بخشش دارند، به تقوى نزديك ترند. (وان تعفوا اقرب للتّقوى )
6 طلاق بايد همراه با عفو و فضل باشد. (تعفوا... لاتنسوا الفضل )
7 در طلاق نبايد مسائل اخلاقى و كرامت هاى انسانى را به فراموشى سپرد. (ولا تنسوا الفضل بينكم )
تفسير آيه : (238) حَفِظُواْ عَلَى الْصَّلَوَ تِ وَالْصَّلَوةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَنِتِينَ
ترجمه آيه :
بر انجام همه ى نمازها و(خصوصاً) نماز وسطى (ظهر)، مواظبت كنيد و براى خدا خاضعانه بپاخيزيد.
نكته ها:
O درباره مراد از نماز وسطى ، چند نظريه است ، ولى با توجّه به شاءن نزول آيه كه گروهى بخاطر گرمى هوا در نماز ظهر شركت نمى كردند و با توجّه به روايات و تفاسير، مراد همان نماز ظهر است .
O توجّه به نماز در لابلاى آيات مربوط به مسائل خانوادگى ، اشاره به آن است كه غرائز و كشش هاى مالى و حقوقى همسر، شما را از نماز غافل نكند.
O حفظ هر چيزى بايد مناسب با خودش باشد؛ حفظ مال از دست برد دزد است ، حفظ بدن از ميكرب است ، حفظ روح از آفات اخلاقى نظير حرص ، حسد وتكبّر است ، وحفظ فرزند از دوست بد مى باشد. امّا حفظ نماز به چيست ؟ حفظ نماز، آشنايى با اسرار آن ، انجام به موقع آن ، صحيح بجا آوردن ، فراگرفتن احكام و آداب آن و حفظ مراكز عبادت و تمركز فكر به هنگام آن است .
در حديثى مى خوانيم : نماز به گروهى مى گويد: مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند و به گروهى مى گويد: مرا حفظ كردى خداوند تو را حفظ كند.(649)
پيام ها:
1 اقامه نماز بايد مداوم باشد. (حافظوا)
2 همه ى مردم مسئول حفظ نمازند. (حافظوا)
3 نماز را به جماعت برپا كنيد. (حافظوا، قوموا)
4 هركجا زمينه ى سهل انگارى يا غفلت احساس مى شود، هشدار بيشترى لازم است . (والصلوة الوسطى )
5 اقامه ى نماز، به توجّه ، نشاط، معرفت و اخلاص نياز دارد. (قوموا لِلّه قانتين )
6 انسان نبايد وصله ى ناهمرنگ هستى باشد. قرآن درباره هستى مى فرمايد: (كل له قانتون )(650) پس اگر ما قانت نباشيم ، وصله ناهمرنگ هستى خواهيم بود. (قوموا للّه قانتين )
7 ارزش نماز به خضوع آن است . (قانتين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:33 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (239) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً اءَوْ رُكْبَاناً فَإِذَآ اءَمِنْتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
پس اگر (از دشمن يا خطرى ) بيم داشتيد، پياده يا سواره (به هر شكل كه مى توانيد نماز گزاريد) و آنگاه كه ايمن شديد خدا را ياد كنيد، همانگونه كه آنچه را نمى توانستيد بدانيد به شما آموخت .
نكته ها:
O در قرآن گاهى به جاى كلمه ى ((صلوة ))، كلمه ((ذكر)) گفته شده است ، چنانكه درباره نماز جمعه مى فرمايد: (فاسعوا الى ذكر اللّه ) به سوى ذكر خدا بشتابيد. و يا خداوند به موسى عليه السّلام مى فرمايد: (اقم الصلوة لذكرى ) نماز را بپادار تا ياد من باشى . در اين آيه نيز مراد از (فاذكروا اللّه ) نماز است .
آرى ، فلسفه و روح نماز، ياد خداوند است .
O اين آيه اشاره به نماز خوف دارد كه در شرايط جنگى با احكام مخصوصى كه در فقه آمده است ، اقامه مى شود.
در احاديث مى خوانيم كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در جنگ احزاب با اشاره نماز خواندند و حضرت على عليه السّلام در بعضى از جنگ ها دستور مى دادند كه هنگام جنگ با ايماء و اشاره نماز بخوانند. امام كاظم عليه السّلام در جواب شخصى كه پرسيد: اگر حيوان درنده اى به ما حمله كرد و وقت نماز تنگ بود چه كنيم ؟ فرمودند: با همان وضعى كه داريد نماز بخوانيد، گرچه پشت به قبله باشد.(651)
پيام ها:
1 نماز، در هيچ حالى ساقط نمى شود. (فان خفتم فرجالا او ركبانا)
2 در اسلام عسر و حرج نيست . وقتى امكان استقرار بدن و يا ايستادن به سوى قبله و يا ساير شرايط نباشد، حذف مى شوند. (فرجالا او ركبانا)
3 نماز، شكر نعمت است . (فاذكروااللّه كما علّمكم )
4 بعضى از مسائل را انسان نمى داند، ولى مى تواند به تجربه بدست آورد. ولى بعضى از مسائل را انسان نمى داند و نمى تواند كه بداند، مگر از طريق وحى . (ما لم تكونوا تعلمون ) ونفرمود: ((لا تعلمون ))
تفسير آيه : (240) وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ اءَزْوَ جاً وَصِيَّةً لاَِزْوَاجِهِمْ مَّتَعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِى مَا فَعَلْنَ فِى اءَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
و كسانى از شما كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و همسرانى از خود به جاى مى گذارند، درباره ى همسرانشان اين سفارش است كه تا يك سال ، آنها را (با پرداخت هزينه زندگى ) بهره مند سازند و از خانه بيرون نكنند. ولى اگر آنها خود بيرون رفتند و تصميم شايسته اى درباره ى خودشان گرفتند، بر شماگناهى نيست و خداوند توانا و حكيم است .
نكته ها:
O برخى مفسّران معتقدند نزول اين آيه ، قبل از آيه عدّه (652) و قبل از آيه ارث مى باشد و با نزول آن آيات ، اين آيه نسخ شده و يا به عبارتى تاريخِ عمل به آن پايان پذيرفته است . ولى برخى ديگر معتقدند آيات عدّه و ارث ، مقدار ضرورى و واجب را مطرح كرده كه زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و فلان مدّت نيز واجب است عدّه نگهدارد،
ولى اين آيه را مى توان در كنار وظيفه ى واجب ، به صورت يك عمل استحبابى قلمداد كرد. به اين معنا كه علاوه بر مدّت عدّه ، اگر زن به احترام شوهر، خواست تا يك سال در خانه بماند، شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث ، مخارج يك ساله ى او را از ثلث خود، كه درباره آن حقّ وصيّت دارد، بپردازد.(653)
پيام ها:
1 مردان ، بخشى از مال خود را براى همسرانشان وصيّت كنند. (والذين يتوفون ... وصيّة لازواجهم )
2 در وصيّت ، همسر انسان بر ديگران اولويّت دارد. (وصيّة لازواجهم )
3 آينده زنان بيوه بايد تاءمين شود. (متاعا الى الحول )
4 هرگونه تصميم زن در انتخاب شوهر مجدّد، بايد عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت باشد. (فعلن فى انفسهنّ من معروف )
5 تشريع احكام الهى ، بر اساس حكمت است . (عزيز حكيم )
تفسير آيه : (241) وَلِلْمُطَلَّقَتِ مَتَعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
و براى زنان طلاق داده شده ، بهره ى مناسبى است كه ( پرداخت آن ) بر مردانِ پرهيزكار سزاوار است .
تفسير آيه : (242) كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
اين چنين خداوند آيات خود را براى شما تبيين مى كند، شايد كه انديشه كنيد.
نكته ها:
O در آيات قبل ، نحوه ى پرداخت مهريه به زنان طلاق داده شده ، قبل از آميزش و بعد از آن بيان شد. اين آيه يا در مورد كسانى است كه در ضمن عقد، مهريه آنان مشخّص نشده و قبل از آميزش طلاق داده مى شوند، و يا يك سفارش عاطفى و اخلاقى براى تمام موارد طلاق است كه علاوه بر پرداخت تمام يا نصف مهريه ، هديه اى جداگانه براى جبران ناراحتى ها و دل شكستگى هاى زن ، از سوى شوهر به او پرداخت شود.
البته اين يك دستور اخلاقى و استحبابى است كه سزاوار است متّقين و پرهيزگاران آنرا مراعات نمايند.
به هر حال از جلمه ى (حقّا على المحسنين ) در آيه 236 و (حقّا على المتّقين ) در اينجا و (لا تنسوا الفضل بينكم ) آيه 237، مى توان توجّه مخصوصِ اسلام را درباره ى حفظ حقوق وعواطف زنان مطلّقه بدست آورد.
O امام حسن عليه السّلام به زنى كه طلاق داده بود، كنيزى را به عنوان هديه بخشيد.(654)
پيام ها:
1 در برخورد با زنان مطلقه ، تقوا لازم است . (وللمطلّقات ... حقّا على المتّقين )
2 هديه دادن كه نقش كدورت زدايى و دلجويى دارد، نشانه ى پرهيزكاران است . (متاعا بالمعروف حقّا على المتّقين )
3 در احكام و دستورات الهى ، بايد انديشه نمود تا به مصالح آن پى برد. (يبيّن اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون )
تفسير آيه : (243) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ اءُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ اءَحْيهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ اءَكْثَرَ الْنَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ
ترجمه آيه :
آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت : بميريد (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آيندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مى كند، ولى بيشتر مردم سپاس نمى گذارند.
نكته ها:
O در شاءن نزول اين آيه آمده است كه در يكى از شهرهاى شام كه حدود هفتاد هزار خانوار جمعيّت داشت ، بيمارى طاعون پيدا شد و با سرعتى عجيب مردم را يكى پس از ديگرى از بين مى برد. در اين ميان عده اى از مردم (655) كه توانايى و امكانات كوچ داشتند، به اميد اينكه از مرگ نجات پيدا كنند از شهر خارج شدند،پروردگار، آنها را در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت .
از برخى روايات استفاده مى شود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات بود. زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آنها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد آماده كرده و از شهر خارج شوند، آنها به بهانه اينكه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع است ، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آنها را به همان چيزى كه بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت .
در برخى تفاسير و روايات (656) آمده است : وقتى حِزقيل نبى ، يكى از پيامبران بنى اسرائيل ، از آنجا عبور مى كرد از خداوند درخواست كرد كه آنها را زنده كند. خداوند دعاى او را اجابت كرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگى باز گشتند. البته اين الطاف الهى ، هشدار و درس عبرتى براى آيندگان تاريخ است كه انسان بفهمد و شكرگزار خداوند باشد.
O صاحب تفسير المنار، مرگ و حيات در آيه را به شكلى سمبوليك معنا كرده و آن را كنايه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته است .
صاحب تفسير الميزان ، ضمن انتقاد شديد از اين طرز تفكّر مى فرمايد: بايد به ظاهر آيات معتقد بود وگرنه لازم مى آيد تمام معجزات وامور خارق العاده را توجيه يا تاءويل نمائيم .
O ازآنجا كه شكر، تنها به زبان نيست ، بلكه حقيقت شكر آن است كه نعمت هاى الهى را در جاى خود مصرف كنيم ، لذا اكثر مردم شكرگزار واقعى نيستند.
O در آيه اگر مى فرمود: ((اكثرهم لايشكرون )) معنا اين بود كه اكثر آن مردم اهل شكر نبودند، ولى قرآن سيماى اكثر مردم در تمام اعصار را بيان مى كند، نه گروهى خاصّ را. ((اكثر النّاس لايشكرون ))
O شيعه ، به رجعت و زنده شدن گروهى از افراد قبل از قيامت ، اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حديث ، از آياتى همچون اين آيه ، امكان وقوع آن را استفاده مى كند.
پيام ها:
1 به تاريخ بنگريم و از آن درس بگيريم . (اءلَم تَرَ...)
2 در بيان تاريخ ، آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است ، نه نام افراد و قبايل و مناطق . (الّذين خَرجوا من ديارهم )
3 آنجا كه اراده خداوند باشد، فرار كارساز نيست . (قال لهم اللّه موتوا)
4 خداوند در همين دنيا بارها مردگان را زنده كرده است . (ثم احياهم )
5 فراز و نشيب ها، مرگ و ميرها، زاد و ولدها و زنده شدن هاى مجدّد، همه نمونه هايى از الطاف وفضل الهى است . (انّ اللّه لذو فضل )
تفسير آيه : (244) وَقَتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ اءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و در راه خداوند پيكار كنيد و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست .
نكته ها:
O در آيه قبل خوانديم كه فرار از جنگ ، چاره ساز نيست و قهر خداوند مى تواند هزاران نفر فرارى را فرا گيرد. اين آيه مى فرمايد: اكنون كه مرگ و حيات به دست اوست ، پس در راه او پيكار كنيد و بدانيد كه پاداش شما نزد او محفوظ است . زيرا او به آنچه بر شما مى گذرد، آگاه است .
پيام ها:
1 جهاد و مبارزه ، زمانى ارزش دارد كه براى خدا و در راه خدا باشد. جنگ از سر انتقام و براى اظهار قدرت و استثمار و كشور گشايى مقدّس نيست ، بلكه ضد ارزش است . (قاتلوا فى سبيل اللّه )
2 جنگ در راه خدا، شكر نعمت حيات است . آيه قبل فرمود: خداوند آنان را زنده نمود، ولى شاكر نبودند. و اين آيه مى فرمايد: در راه خدا پيكار كنيد. بنابراين جهاد، نوعى شكر است . (لايشكرون ... و قاتلوا)
3 توجّه به اينكه ما در محضر خدا هستيم ، قوى ترين عامل وانگيزه براى پيكار در ميدان جنگ است . (سميع عليم )
4 براى فرار از جهاد، عذرتراشى نكنيد. زيرا خداوند نيّت شما را مى داند و بهانه هاى شما را مى شنود. (سميع عليم )
تفسير آيه : (245) مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضعِفَهُ لَهُ اءَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
ترجمه آيه :
كيست كه به خداوند وام دهد، وامى نيكو تا خداوند آن را براى او چندين برابر بيافزايد و خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى سازد، و به سوى او بازگردانده مى شويد.
نكته ها:
O در تفاسير مختلف (657) آمده است كه اين آيه به دنيال آيه قبل كه مردم را به جهاد تشويق مى كرد، مؤ منان را به انفاق و وام ترغيب مى نمايد. زيرا همانگونه كه براى امنيّت و صيانت جامعه ، نياز به جهاد و تلاش مخلصانه است ، همچنين براى تاءمين محرومان و تهيه وسايل جهاد، نياز به كمك هاى مادّى مى باشد.
O موضوع وام دادن به خدا، هفت بار در قرآن آمده است . تفسير مجمع البيان (658) شرايطى را براى قرض الحسنه بيان كرده است . از آن جمله :
1 از مال حلال باشد.2 از مال سالم باشد.
3 براى مصرف ضرورى باشد.4 بى منّت باشد.
5 بى ريا باشد.6 مخفيانه باشد.
7 با عشق وايثار پرداخت شود.8 سريع پرداخت شود.
9 قرض دهنده خداوند را بر اين توفيق شكرگزار باشد.
10 آبروى گيرنده وام حفظ شود.
O ((قرض ))، در زبان عربى به معناى بريدن است و اينكه به وام ، قرض مى گويند بخاطر آن است كه بخشى از مال بريده وبه ديگران داده مى شود تا دوباره باز پس گرفته شود. كلمه ((بسط)) به معناى گشايش و وسعت است و ((بساط)) به اجناسى گفته مى شود كه در زمين پهن شده باشد.
O جهاد، گاهى با جان است كه در آيه قبل مطرح شد وگاهى با مال است كه در اين آيه مطرح شده است .
O كلمه ((كثير)) در كنار كلمه ((اضعاف ))، نشانه ى پاداش بسيار زياد است . و جمله ((يضاعفه )) بجاى ((يضعفه )) رمز مبالغه و ازدياد است .(659)
O تعبيرِ قرض به خداوند، نشان دهنده آن است كه پاداش قرض الحسنة بر عهده خداوند است .
O به جاى فرمان به قرض دادن ، سؤ ال مى كند كه كيست كه به خداوند قرض دهد، تا مردم احساس اكراه و اجبار در خود نكنند، بلكه با ميل و رغبت و تشويق به ديگران قرض دهند. از آنجا كه انسان غريزه منفعت طلبى دارد، لذا خداوند براى تحريك انسان ، از اين غريزه استفاده كرده و مى فرمايد: (فيضاعفه اضعافا)
O به جاى ((قرض به مردم )) فرمود: ((به خداوند قرض دهيد))، تا فقرا احساس كنند خداوند خودش را به جاى آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نكنند.
O با اينكه وجود ما و هرچه داريم از خداوند است ، امّا خداوند گاهى خود را مشترى و گاهى قرض گيرنده معرفى مى كند تا ما را به اين كار تشويق نمايد. حضرت على عليه السّلام فرمودند: جنود آسمان ها و زمين از آن خداست ، پس آيه قرض براى آزمايش شماست .(660)
O امام كاظم عليه السّلام فرمود: از مصاديق قرض به خداوند، كمك مالى به امام معصوم است .(661)
O گرچه در آيه ، قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است ، ولى در روايات مى خوانيم : هر كه با مردم گشاده دست باشد، خداوند به او بسط مى دهد و هر كس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ مى گيرد.
O در روايات ، پاداش قرض الحسنة هيجده برابر، ولى پاداش صدقه ده برابر آمده است .(662) و دليل اين تفاوت چنين بيان شده است كه قرض را افراد محتاج مى گيرند، ولى هديه و بخشش گاهى به غير محتاج نيز داده مى شود.(663)
O به فرموده ى روايات : هركس بتواند قرض بدهد و ندهد، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى كند.(664)
O هنگامى كه اين آيه نازل شد: (من جاء بالحسنة فله خير منها)(665) هر كس كار خوبى آورد، بهتر از آن را پاداش مى گيرد. پيامبرصلّى اللّه عليه و آله از خداوند تقاضاى ازدياد كرد، آيه نازل شد: (فله عشر امثالها)(666) ده برابر داده مى شود. باز درخواست نمود، آيه قرض الحسنه با جمله ى (اضعافا كثيرة ) نازل شد. پيامبر متوجّه شد كه كثيرى كه خداوند مقدّر كند، قابل شماره نيست .(667)
O پاداش خدا به قرض دهندگان ، هم در دنيا وهم در آخرت است . زيرا در كنار ((اضعافا كثيرة )) مى فرمايد: (واليه يرجعون ) گويا حساب قيامت ، جدا از پاداش هاى دنيوى است .
O جلوى بدآموزى و سوء برداشت بايد گرفته شود. اگر در اوّل آيه خداوند با لحنى عاطفى از مردم قرض مى خواهد، بدنبال آن مى فرمايد: (واللّه يقبض و يبسط) تا مبادا گروهى همچون يهود خيال كنند كه خداوند فقير است و بگويند: (انّ اللّه فقير و نحن اغنياء)(668) و همچنين بدانند كه قرض گرفتن خدا، براى رشد انسان است ، نه به خاطر نياز او. منافقان مى گفتند: به مسلمانان انفاق نكنيد تا از دور رسول خدا پراكنده شوند. قرآن در جواب آنها فرمود: آنها در چه باورى هستند، مگر نمى دانند خزائن آسمان ها و زمين در دست خداوند است !(669)
پيام ها:
1 كمك به خلق خدا، كمك به خداست . (يقرض اللّه ) بجاى ((يقرض الناس ))
2 براى ترغيب مردم به كارهاى خير، تشويق لازم است . (فيضاعفه اضعافاً كثيرة )
3 اگر ما گشايش و تنگ دستى را بدست خدا بدانيم ، راحت انفاق مى كنيم . (واللّه يقبض و يبصط)
4 اگر بدانيم كه ما به سوى او باز مى گرديم و هرچه داده ايم پس مى گيريم ، راحت انفاق خواهيم كرد. (اليه ترجعون )
تفسير آيه : (246) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنْ بَنِى إِسْرََّءِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِي لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَ تِلْ فِى سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ اءَلا تُقَتِلُواْ قَالُوا وَمَا لَنَاَّ اءَلا نُقَتِلَفِى سَبِيلِ اللّهِ وَ قَدْ اءُخْرِجْنَا مِنْ دِيرِنَا وَاءَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلا قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بَالْظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
آيا نديدى گروهى از بزرگان بنى اسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى ) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم ، او گفت : آيا احتمال مى دهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شده ايم ؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت ، جز عدّه اندكى ، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است .
نكته ها:
O ((مَلاء)) به بزرگان واشرافى گفته مى شود كه هيبت آنها چشم وسينه ها را پر مى كند.
O بنى اسرائيل بعد از حضرت موسى عليه السّلام ، به خاطر قانون شكنى و رفاه طلبى ، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته ، آزادى و سرزمين خود را از دست دادند. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زير يوغ طاغوت ، تصميم به مبارزه گرفتند و از پيامبر خويش اشموئيل خواستند براى آنها فرمانده و اميرى را انتخاب كند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه كنند، ولى با همه اين ادعاها وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندكى به ميدان نبرد پشت كرده و از آن دستور سرپيچى نمودند.
پيام ها:
1 مسلمانان بايد با دقّت تاريخ بنى اسرائيل را بنگرند و پند بگيرند. (اءلم تَر)
2 وجود رهبر الهى ، مانع پراكندگى ، آوارگى و ستم پذيرى است . (من بعد موسى )
3 بعضى از انبيا، تنها براى گروهى از مردم رسالت داشتند، نه همه ى مردم . (اذ قالوا لنبىّ لهم )(670)
4 فرمانده نظامى بايد از سوى رهبر آسمانى انتخاب و نصب شود. (ابعث لنا) پس دين از سياست جدا نيست .
5 جنگ موفق ، فرمانده لايق مى خواهد. (ابعث لنا ملكا)
6 براى نجات از طاغوت ها بايد به انبياى الهى پناه برد. (قالوالنبى لهم )
7 تعهّد گرفتن از كسانى كه پيشنهادات اصلاحى دارند لازم است . (هل عسيتم )
8 رهبر بايد آينده نگر باشد و احتمال پيمان شكنى و فرار از مسئوليّت را از سوى مردم بدهد. (هل عسيتم )
9 جهاد براى رفع ظلم و دفاع از وطن ، جهاد در راه خداست . (ومالنا الاّ نقاتل فى سبيل اللّه و قد اخرجنا من ديارنا وابنائنا)
10 پيدايش مشكلات ، سبب بيدارى وحركت براى رهايى است . (اخرجنا)
11 ميدان مبارزه ، عامل ارزيابى افراد پر ادّعا است . (توّلوا)
خوش بود گرمحك تجربه آيد به ميان تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد
12 پيمان شكنان و شعار دهندگان بى عمل ، ظالمند. (عليم بالظالمين )
13 خداوند آگاه است ، پس اين همه تظاهر براى چه ؟! (واللّه عليمٌ)
تفسير آيه : (247) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَّاْ اءَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ اءَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
وپيامبرشان به آنها گفت : همانا خداوند ((طالوت )) را براى زمامدارى شما مبعوث (وانتخاب ) كرده است ، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد در حالى كه ما از او به فرمانروايى شايسته تريم و به او ثروت زيادى داده نشده است ؟ پيامبرشان گفت : خداوند او را بر شما برگزيده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است وخداوند ملكش (فرماندهى ورهبرى ) را به هر كس بخواهد مى بخشد وخداوند (احسانش ) وسيع و (به لياقت ها وتوانايى هاى افراد) آگاه است .
نكته ها:
O كلمه ((واسع )) يعنى خداوند بى نيازى است كه از هيچگونه بخششى عاجز نيست .
O گرچه بنى اسرائيل از پيامبرشان فرمانده نظامى براى رهبرى جنگ خواستند؛ (مَلكا نقاتل فى سبيل اللّه ) ولى از آنجا كه آنان بهانه گرفته وگفتند: طالوت را به سلطنت چه كار؟ معلوم مى شود كه او علاوه بر فرمانده نظامى ، سلطان آنان نيز قرار گرفت . اين گروه ستمديده بنى اسرائيل با آنكه براى رهايى از چنگال ظالمان ، از پيامبرشان درخواست تعيين فرمانده كرده بودند، ولى وقتى پيامبرشان طالوت را كه جوانى چوپان و فقير و گمنام بود، به فرماندهى و زمامدارى آنان تعيين نمود، گفتند: چگونه او مى تواند فرمانده ما باشد در حالى كه شهرت و ثروتى ندارد؟ و ما به جهت ثروت و دارايى كه داريم ، از او لايق تريم !
پيامبر وقتى بهانه گيرى آنها را به خاطر فقر وندارى طالوت شنيد، فرمود: بى گمان خدا او را بر شما برگزيده است واو توانايى علمى وقدرت بدنى و نيروى لازم براى فرماندهى جنگ را دارد. خداوند هركس را كه بخواهد بخاطر لياقت و استعدادهاى نهفته اش فرماندهى مى بخشد.
آرى ، اگر نظر او به سنگى تعلق گيرد، جواهر مى شود واگر به خارى افتد، گل واگر به فقيرى نظر كند فرمانده مى شود.
آيا چوپانى كه گوسفندانش گم مى شوند، لياقت فرماندهى دارد؟ در روايات آمده است : طالوت چوپانى بود كه در پى گوسفندان گمشده اش از اطراف به سوى شهر آمده بود و به خدمت پيامبر رسيد و خداوند به پيامبر وحى كرد كه همين چوپان لياقت فرماندهى دارد و او را به مردم معرفى كن .
O شايد مراد از جمله ى (بسطة فى العلم ) جامعيّت علوم باشد. يعنى او در بسيارى از علوم ، اطلاعات گسترده اى داشت .
پيام ها:
1 پيامبران بر اساس وحى ، جانشين خود را انتخاب مى كنند. (ان اللّه قد بعث )
2 رهبرى كه خداوند تعيين كند، به نفع مردم است . (بعث لكم )
3 اگر مى خواهيد به آزادى و نجات برسيد، بايد رهبر الهى را بپذيريد. (انّ اللّه قد بعث لكم طالوت ملكا)
4 دين از سياست جدا نيست . انبيا مستقيماً در مسائل نظامى دخالت وفرمانده نظامى عزل ونصب مى كردند. (انّ اللّه قد بعث لكم )
5 از استعدادهاى نهفته در افراد گمنام و فقير، غافل نباشيد. (قد بعث لكم )
6 نشانه ى ايمان واقعى ، تسليم خدا و رسول بودن است و بنى اسرائيل به خاطر پندار غلط تسليم نبودند. (انّى يكون له الملك علينا)
7 يكى از امتحانات الهى ، نحوه برخورد ما با رهبر الهى است . (قالوا انّى يكون ...)
8 خودبرتربينى ، محكوم است .(671) (نحن احقّ بالملك منه )
9 نام و مقام و شهرنشينى ، نشانه برترى نيست . در اين آيه از كسانى كه ملاك برترى را مال و مقام دانسته اند، انتقاد شده است . (لم يؤ ت سعة من المال )
10 انتخاب الهى ، بر اساس لياقت است ، نه گزاف و بيهوده .(ان اللّه اصطفاه عليكم وزاده بسطة فى العلم والجسم )
11 قدرت علمى و توانايى جسمى ، دو شرط لازم براى فرماندهى لشكر است . (بسطة فى العلم و الجسم )
12 توانايى علمى ، مهم تر از توانايى جسمى است . (زاده بسطة فى العلم و الجسم ) ابتدا كلمه ى ((علم )) آمد، سپس ((جسم )).
13 اعلم بودن ، در گزينش يك اصل است . (بسطة فى العلم )
14 رهبر و مدير بايد زير دستان خود را توجيه كند و دليل كار و انتخاب خود را بازگو كرده و ابهامات را برطرف كند و نگويد اين حقّ من است كه هر كارى بخواهم انجام دهم . پيامبر دليل انتخاب طالوت را توانايى علمى وجسمى او بيان كرد. (زاده بسطة فى العلم و الجسم )
15 نه فقر وگمنامى ، مانع لطف الهى است و نه ثروت وشهرت ، باعث آن . (واللّه واسعٌ عليم )
16 سرچشمه ى اكثر اعتراضات مردم ، كوته نظرى و كوته فكرى است ، ولى علم خداوند بى نهايت ونامحدود است . (واسع عليم )
تفسير آيه : (248) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ اءَن يَاءْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلََّئِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
وپيامبرشان به آنها گفت : نشانه ى حكومت او اين است كه تابوت (عهد) به سوى شما خواهد آمد، (همان صندوقى كه ) آرامشى از پروردگارتان و يادگارى از ميراث خاندان موسى وهارون در آن است ، در حالى كه فرشتگان آنرا حمل مى كنند، همانا در اين موضوع ، نشانه ى روشنى براى شما است ، اگرايمان داشته باشيد.
نكته ها:
O براى اينكه يهود به فرماندهى طالوت اطمينان و يقين پيدا كنند، پيامبرشان به آنها گفت : صندوق مقدّس بنى اسرائيل به آنها بازگردانده مى شود، تا نشانه اى براى انتخاب طالوت از سوى خداوند باشد. مراد از تابوت همان صندوق چوبى بود كه مادر موسى ، نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نيل انداخت و ماءموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند. آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود.
وقتى موسى عليه السّلام به پيامبرى رسيد، الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نيز زره و ساير يادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ خود ((يوشع بن نون )) سپرد. اين صندوق ، به صورت صندوقى مقدّس كه صندوق عهد نام گرفته بود، در ميان بنى اسرائيل بود و آن را در جنگ ها پيشاپيش سپاه حمل مى كردند، ولى كم كم قداست آن شكسته و مفقود شد. اين صندوق ربوده شده را در زمان رياست طالوت ، خداوند از طريق ملائك به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمينان خاطر آنان باشد.(672)
پيام ها:
1 سرچشمه ى آرامش خداوند است ، گرچه با وسائل باشد. (فيه سكينة من ربكم )
2 انسان هميشه به آرامش نياز دارد، به خصوص در آستانه رفتن به ميدان جهاد. (فيه سكينة من ربكم )(673)
3 رهبر الهى ، نشانه ى الهى لازم دارد. چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود، لازم بود نشانه اى الهى او را تاءئيد كند. (تحمله الملائكة )
4 اگر صندوقى كه با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته ، مقدّس و آرام بخش است ، پس مقدّس شمردن صندوقى كه بر روى قبر اولياى الهى است ، خلاف قرآن نيست . زيرا در همه آن صندوق هايى كه در مشاهد مشرّفه است ، ((بقيّة ممّا ترك آل محمّدصلّى اللّه عليه و آله )) قرار دارد. (بقية ممّا ترك آل موسى و آل هارون )
5 حفظ آثار انبيا، ارزش داشته ومايه ى آرامش خاطر وتبرّك است . (بقية ممّاترك )
تفسير آيه : (249) فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُهُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ مُّلَقُواْ اللّهَ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصَّبِرِينَ
ترجمه آيه :
پس هنگامى كه طالوت ، سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت : خداوند شمارا به يك نهر آب آزمايش مى كند، پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هركس از آن نخورد از من هست ، مگر آنكه با دست ، مشتى برگيرد (و بياشامد.) پس (همين كه به نهر آب رسيدند،) جز اندكى همه از آن نوشيدند، سپس هنگامى كه او و ياوران با ايمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را ديدند) گفتند: امروز ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم . امّا آنها كه اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قيامت ايمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندك كه با اذن خدا بر گروهى بسيار پيروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان ) است .
نكته ها:
O كلمه ((جنود)) جمع ((جُند)) به معناى لشكر است و حضور چندين لشكر بعد از اعراض گروه هايى از مردم ، نشانه كثرت جمعيّت آنان است .
O اين آيه خبر از مردودى گروه زيادى از بنى اسرائيل مى دهد كه از صحنه آزمايش نوشيدن آب و تحمل تشنگى ، سربلند بيرون نيامدند. امّا اين گروه باقيمانده ، آزمايش ديگرى داشتند كه آزمايش روحى و معنوى بود. وقتى آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند، گفتند: ما توانايى مقابله با اين سپاه مسلح را نداريم . ولى آنهايى كه به روز قيامت ايمان داشتند، گفتند: پيروزى به دست خداست ، اى بسا گروه هاى اندك كه به اذن خداوند بر سپاهيان بزرگ پيروز مى شوند.
O پيروزى در يك مرحله از آزمايش ، كافى نيست . افرادى در بعضى از مراحل موفق مى شوند، ولى در مرحله اى ديگر شكست مى خورند. در اين داستان گروهى رهبر را بخاطر فقر نپذيرفتند، گروهى در آزمايش شكم ، شكست خوردند و گروهى در برخورد با دشمن خود را باختند.
O طالوت در ابتدا جمعيّت را به خود نسبت نداد و نفرمود: ((جنوده ))، بلكه فرمود: ((بالجنود)) گرچه لشكريان انبوه بودند و فرماندهى او را پذيرفته اند، ولى هنوز ميزان فرمانبرى آنان را آزمايش نكرده است ، ولى بعد از آزمايش ، به خود نسبت مى دهد. (فانّه منّى )
O امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: افرادى كه تا آخر كار به طالوت وفادار ماندند، سيصد و سيزده نفر بودند.(674)
O حساب دو گروه روشن است ، هر كس ننوشد قطعا خودى است و هر كس بنوشد قطعا بيگانه است ، ولى كسانى كه با مشت نوشيدند، نه خودى هستند و نه بيگانه . بايد آنان را نه ماءيوس كرد ونه مشمول الطاف . لذا براى (من اغترف غرفة بيده ) نه كلمه ((منّى )) بكار رفته ونه ((ليس منّى )).
O كسانى كه دستشان به اموال مردم يا اموال دولتى رسيد، ولى با كرامت وزهد از كنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نكرد، حزب اللّهى هستند و كسانى كه پشت خود را با ذخيره اموال مى بندند، مؤ من واقعى نيستند. (فمن شرب منه فليس منّى و من لم يطعمه فانّه منّى )
پيام ها:
1 يكى از وظايف فرمانده نظامى آن است كه نيروهاى رزمى را از تماشاچيان جدا سازد. (فصل طالوت بالجنود)
2 يكى از راههاى آزمايش ، ممنوعيّت هاى موسمى است . راحت طلبى و عدم تحمل فشارها و سختى هاى موسمى و موقّتى ، با سلحشورى سازگارى ندارد. (انّ اللّه مبتليكم بنهر)
3 قبل از برخورد و مقابله با دشمن ، بايد تمرين مقاومت كرد. (مبتليكم بنهر)
4 مدير بايد نيروهاى غير مفيد را طرد كند. (فمن شرب منه فليس منّى )
5 تسليم فرمانده بودن ، رمز موفقيّت است . (من لم يطعمه فانّه منّى )
6 حسابِ نيازِ ضرورى ، از حسابِ رفاه كامل جداست . (الاّ من اغترف غرفةً بيده )
7 كسانى كه از ميدان امتحان پيروز بيرون آيند، اندك هستند. (الا قليلا)
8 انقلابى بودن مهم نيست ، انقلابى ماندن مهم است . در اين ماجرا شعار دهنده بسيار بود، ولى آنان كه در آزمايشات موفق شدند، اندك بودند. (الاّقليلامنهم )
9 ايمان به معاد و وعده هاى الهى ، توانايى ايستادگى در برابر سختى ها و مشكلات را ايجاد مى كند. (ملاقوا اللّه )
10 ايمان ، درجاتى دارد. با اينكه گروهى همراه با طالوت بودند و به او ايمان داشتند و از نوشيدن آب هم گذشتند؛ (آمنوا معه ) ولى هر مؤ منى رزمنده نيست ، تنها مؤ منانى رزمنده هستند كه به لقاء اللّه ايمان داشته باشند. (يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
11 فراوانى عِدّه و عُدّه ى دشمن در برابر اراده ى خداوند چيزى نيست . (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
12 نيروهاى كيفى برنيروهاى كمّى برترى دارند. (كم من فئة قليلة غلبت ...)
13 مؤ من مخلص ، پيروزى را از خدا مى داند. (باذن اللّه )
14 مسلمانان اگر صبور و پايدار باشند، نبايد از تعداد زياد دشمن هراس داشته باشند. زيرا خداوند با صابران است . (واللّه مع الصابرين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:33 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (250) وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا اءَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اءَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
و هنگامى كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه كافران پيروز فرما.
پيام ها:
1 هميشه و به خصوص در جبهه ها، دعا همراه با حركت لازم است ، نه دعا به جاى حركت . (برزوا لجالوت ... ربّنا افرغ ...)
2 صبر و پيروزى ، ملازم يكديگرند. در اثر صبر، ظفر آيد. (صبرا... وانصرنا)
3 دعاهاى خود را با ((ربّنا)) آغاز كنيم . (ربّنا افرغ ...)
4 در شدايد، انسان به صبرِ بسيار محتاج است . ((افرغ )) به معناى نزول فراوان است . كلمه ((صبرا)) نيز در قالب نكره آمده است كه نشانه ى صبر بزرگ است .
5 پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقيّت در آنها شما را مغرور نكند، باز هم از خداوند استمداد نمائيد. (ثبت اقدامنا)
6 وظيفه انسان ، حركت و تلاش است ، امّا پيروزى بدست خداست . (وانصرنا)
7 پيروزى در جنگ ، زمانى با ارزش است كه هدف رزمندگان برترى حقّ بر باطل باشد، نه برترى يكى بر ديگرى . (وانصرنا على القوم الكافرين )
تفسير آيه : (251) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَءَاتَهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ الْنَّاسَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَْرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه :
سپس آنها (طالوت و ياران او) به اذن خداوند، سپاه دشمن را درهم شكستند و داود (كه جوانى كم سن و سال ، ولى مؤ من ، شجاع و از ياران طالوت بود،) جالوت را (كه فرمانده سپاه دشمن بود)كشت ، و خداوند حكومت و حكمت به او عطا نمود و از آنچه مى خواست به او آموخت . و اگر خداوند (فساد) بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، قطعا زمين را فساد مى گرفت . ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.
نكته ها:
O بر اساس روايات ، داودعليه السّلام بر اثر همين شجاعت و دلاورى به مقام نبوّت رسيد و فرزندش سليمان عليه السّلام نيز از انبياى الهى گرديد.
O در روايات مى خوانيم كه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند به خاطر يك مسلمان صالح ، بلا را از صد هزار خانه از همسايگان دور مى كند. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت نمودند: (فلولا دفع اللّه الناس ...)(675)
O با توجّه به آيات گذشته معلوم مى شود كه عوامل پيروزى در چند چيز است :
1 رهبر توانا و لايق . (زاده بَسطةً فى العلم والجسم )
2 پيروان مؤ من . (قال الّذين يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
3 توكّل . (كم مِن فئة قليلة غَلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
4 صبر و استقامت . (ربّنا اءفرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا)
5 انگيزه ى الهى داشتن . (وانصُرنا على القوم الكافرين )
پيام ها:
1 گرچه تلاش وجهاد از شما بود، امّا شكست دشمن بدست خداوند است . (فهزموهم باذن اللّه )
2 دعاهاى خالصانه رزمندگان و مجاهدان ، مستجاب مى شود. (وانصرنا على القوم الكافرين . فهزموهم باذن اللّه )
3 تا استعداد، لياقت ، ايثار و سابقه درخشانى نباشد، كسى مورد لطف خاصّ الهى قرار نمى گيرد. (وقتل داود جالوت واتاه اللّه الملك و الحكمة )
4 در جبهه و جهاد، لبه ى تيز حمله به سوى فرماندهى دشمن باشد. (قتل داود جالوت )
5 نام كسانى را كه در جنگ مردانگى از خود نشان داده اند، زنده نگاه داريد. (قتل داود)
6 نابودى رهبر كفر، با تار ومار شدن لشكر او برابر است . (فهزموهم ... قتل داود جالوت )
7 اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگيرد، فساد و تباهى زمين را فرا خواهد گرفت . (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
8 جنگ با مفسدان ، يك ضرورت است . اگر عنصر مضرّ حذف نشود، عناصر ديگر به تباهى كشيده مى شوند. (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
9 اراده وفضل الهى از راه عوامل طبيعى عملى مى شود. (دفع اللّه ... بعضهم ببعض )
10 حكم جهاد ودفاع در برابر متجاوز، فضل الهى است . (اللّه ذوفضل على العالمين )
تفسير آيه : (252) تِلْكَ ءَايَتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
ترجمه آيه :
اينها آيات خداوند است كه به حقّ بر تو مى خوانيم و براستى تو از فرستادگان الهى هستى .
نكته ها:
O اين آيه ، پايان جزء دوّم قرآن است و مى فرمايد: داستان ها و حوادثى كه در آيات گذشته از آنها سخن به ميان آمد، مايه ى عبرت و درس آموزى است .
داستان مرگ هزاران نفر در يك لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعاى پيامبر، اعطاى منصب رهبرى به جوان چوپانى گمنام ، ولى لايق و دانا، پيروزى گروهى اندك بر گروه انبوه دشمن ، شهامت و شجاعت يك نوجوان در جنگ و اعطاى مقام نبوّت به او، همه و همه جلوه هايى از آيات الهى و نشانه هايى از صدق گفتار و رسالت پيامبر اسلام است .
جزء ( 3 )
تفسير آيه : (253) تِلْكَ الْرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ جَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى اْبنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ اءَيَّدْنَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْبَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُمْ مَنْ ءَامَنَ وَمِنْهُمْ مَّنْ كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
ترجمه آيه :
آن پيامبران ، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم . از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عيسى بن مريم نشانه هاى روشن (و معجزات ) داديم و او را با روح القدس (جبرئيل ) تاءييد نموديم ، و اگر خدا مى خواست ، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران ) بودند، پس از آنكه نشانه هاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمى كردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است ،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مى خواست (مؤ منان و كافران ) با هم پيكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مى دهد. (و اراده حكيمانه ى او بر آزاد گذاردن مردم است .)
نكته ها:
O گرچه طبق احاديث ، تعداد انبيا 124 هزار نفر بوده است ، امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده ونام ديگران برده نشده است ؛ (منهم من قصصنا و منهم من لم نقصص )(676) مقام ودرجات انبيا يكسان نيست و هركدام جايگاه و امتيازاتى دارند. مثلا امتياز پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خاتميّت ، امّى بودن ، تحريف نشدن كتابش ، امتياز ابراهيم عليه السّلام يك تنه امّت بودن ونسل مبارك داشتن ، امتياز نوح عليه السّلام طول عمر و پايدارى ودريافت سلام ويژه از طرف خداوند است . در اين آيه ، امتياز حضرت موسى و عيسى عليهما السّلام بيان شده كه موسى مخاطب سخن خداوند و عيسى مؤ يّد به روح القدس بوده است . كلمه ((درجات )) نشانه ى برترى هاى متعّدد است .
O فخررازى در تفسير كبير ذيل اين آيه ، حدود بيست امتياز براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان كرده است . از آن جمله : معجزه ى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله قرآن كريم بر همه معجزات برترى دارد. ديگر اينكه پيامبر اسلام بر همه پيامبران گواه است ، چنانكه مى فرمايد: (فكيف اذا جئنا من كلّ امّة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيداً)(677)
پيام ها:
1 انبيا، مقامى بس والا دارند. ((تلك )) اشاره به دور ومقام والاست .
2 انبيا، همه در يك رتبه نيستند. يگانگى در هدف ، مانع بعضى كمالات ويژه و برترى هاى خاصّ نيست . (فضّلنا بعضهم على بعض )
3 تجليل از انبياى گذشته لازم است . موسى وعيسى عليهما السّلام در آيه تكريم شده اند. (من كلّم اللّه ... عيسى بن مريم )
4 سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است . او مى تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار كند، امّا رشد واقعى در سايه آزادى است . در اين آيه دو بار مى خوانيم كه اگر خدا مى خواست ، اختلاف و نزاعى ميان مردم ايجاد نمى شد. (و لو شاء اللّه )
5 ريشه ى اكثر اختلافات ، هوس ها، حسدها و خودبينى هاست ، نه جهل و ناآگاهى . (من بعد ما جائتهم البيّنات )
6 راه انبيا، همراه با دليل روشن است . (بيّنات )
7 اختلافات اعتقادى ، از عوامل پيدايش جنگ هاست . البتّه دين منشاء اختلاف نيست ، بلكه مردم اختلاف مى كنند. (ولو شاء اللّه ما اقتتل ... ولكن اختلفوا)
8 اختلاف عقائد مردم ، دليل اختيار آنها است . (فمنهم من امن و منهم من كفر)
تفسير آيه : (254) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنْفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَ كُمْ مِنْ قَبْلِ اءَنْ يَاءْتِىَ يَوْمٌ لاَبَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَ عَةٌ وَالْكَ فِرُونَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خريد و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى ، و (بدانيد كه ) كافران همان ستمگران هستند. (كه هم به خود ستم مى كنند وهم به ديگران .)
نكته ها:
O در اين آيه خداوند اهرم هايى را براى تشويق مردم به انفاق بكار برده است ،
الف : آنچه دارى ، ما به تو داديم از خودت نيست . (رزقناكم )
ب : مقدارى از آنچه دارى كمك كن ، نه همه را. (ممّا)
ج : اين انفاق براى قيامت تو، از هر دوستى بهتر است . (ياءتى يوم ...)
پيام ها:
1 قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنيم . (يا ايهاالذين امنوا)
2 استفاده از فرصت ها در كارهاى خير، ارزش است . (من قبل ان ياءتى يوم )
3 محروم كردن امروز، محروم شدن فرداست . اگر امروز انفاق وبخششى صورت نگيرد، در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بين نخواهد بود. (انفقوا... يوم لابيع فيه ...)
4 ياد معاد، عاملى براى تشويق به انفاق است . (انفقوا... ياءتى يوم ...)
5 يكى از راههاى ايجاد روحيّه ى سخاوت ، توجّه به دستِ خالى بودن انسان در قيامت است . (لا بيع ولا خلة ولا شفاعة )
6 بخل ، نشانه ى كفران نعمت وكفر به وعده هاى الهى است . (انفقوا... والكافرون )
7 كفر، نمونه ى بارز ظلم است . (الكافرون هم الظالمون )
تفسير آيه : (255) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاَ تَاءْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَلاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ
ترجمه آيه :
اللّه ، كه جز او معبودى نيست ، زنده و برپادارنده است . نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى داند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت ) او آسمان ها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است .
نكته ها:
O به مناسبت وجود كلمه ى ((كرسى )) در آيه ، رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين آيه ((آية الكرسى )) ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد.(678) همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است ، از على عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه ، شبى بر من نگذشت ، مگر آنكه آية الكرسى را خوانده باشم .(679)
در اين آيه ، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است . به همين سبب آية الكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است ، مانند: (لااله الاّ اللّه )(680) ، (لااله الاّ هو)(681) ، (لااله الاّ انت )(682) ، (لااله الاّ انَا)(683)، ولى در هيچ كدام آنها مثل آية الكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است .
O صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات ، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم ، قدرت و حيات . امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است ، مثل خلق كردن و عفو نمودن . منشاء اينگونه صفات ، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى كند، ولى درباره ى صفات ذات اين را نمى توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم ، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است . هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.
O كلمه ((اله )) درباره هر معبودى بكار مى رود، خواه حقّ و يا باطل ، (اءفرايت مَن اتّخذ الهه هواه )(684) ولى كلمه ((اللّه )) نام ذات مقدّس الهى است . معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ (لن يخلقوا ذباباً)(685) و آنان كه به پرستش غير خدا مى پردازند، از بلنداى توحيد به دره هاى خوفناك سقوط مى كنند. (ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّير)(686)
O (لااله الاّ اللّه ) اوّلين صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است . اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز با همين جمله بود: ((قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا))(687) همچنان كه فرمود: ((من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه )) هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن ((لااله الاّ اللّه )) وى را از حرامهاى الهى دور سازد.(688)
امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة ))(689) گفتن ((لااله الاّ اللّه )) بهاى بهشت است . همچنان كه امام رضا عليه السّلام در حديث قدسى نقل كرده اند: ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى ))(690) كلمه ى توحيد، دژ مستحكم الهى است .
آرى ، توحيد، مايه ى نجات و رستگارى انسان است . البتّه همانگونه كه مى گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت ، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن ((لااله الاّ اللّه )) نجات دهنده است ، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
O اعتقاد به توحيد، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى كند. نمونه اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه ، پناهندگان مسلمان گفتند: ((لانسجد الاّ للّه )) ما به غير خدا سجده نمى كنيم .(691) دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم ، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت : ((لااسجد لغيراللّه )) من براى غير خداوند سجده نمى كنم .(692)
آرى ، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم عليهم السّلام نيز براى تربيت چنين انسان هايى تلاش مى كردند. على عليه السّلام فرمودند: ((لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً))(693)، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى ، با طنين توحيد ((لااله الاّ اللّه )) آشنا سازند.
(هوالحىّ)
O در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى كند:
((يا حيّا قبل كلّ حىّ، يا حيّا بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىُّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىُّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى ، يا حىّ يا قيّوم ))
آرى ، خداوند زنده است ، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى . در زنده بودن ، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن ، نيازمند ديگرى نيست . او زندگان را مى ميراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى ديگر به ارث نبرده ، بلكه به مردگان نيز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست .
O معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى كند و مانند ساير صفات الهى ، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ (و توكّل على الحىّ الّذى لايموت )(694) او در حيات خويش نيازمند تغذيه ، توليد مثل ، جذب و دفع ، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است ، نيست . ((يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ))
(القيّوم )
O ((قَيّوم )) از ريشه ى ((قيام ))، به كسى گفته مى شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند.(695) كلمه ى ((قيّوم )) سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه ((حَىّ)) قرار دارد.
قيام او از خود اوست ، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست . و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است . قيام او دائمى و همه جانبه است ، مى آفريند، روزى مى دهد، هدايت مى كند و مى ميراند و لحظه اى غافل نيست .
O هر موجود زنده اى براى ادامه ى حيات ، نيازمند منبع فيض است . همچون لامپى كه براى ادامه ى روشنى ، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از ((حىّ)) تغذيه شوند و براى ادامه ى زندگى بايد از ((قيّوم )) مايه بگيرند.
امام على عليه السّلام مى فرمايد: ((كلّ شى ء خاضع له و كلّ شى ء قائم به )) هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست .(696) نقل كرده اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكّرر در سجده مى گفتند: ((يا حىّ يا قيّوم ))(697)
(لاتاءخذه سنةٌ و لانوم )
O امام صادق عليه السّلام فرموده اند: ((ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده )) هيچ زنده اى نيست مگر اينكه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است .(698)
خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست .(699) خواب ، زنده ها را از خود منقطع مى كند تا چه رسد به ديگران ، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
(له ما فى السموات و ما فى الارض )
O مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست . مالكيّت انسان ، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ (عباد امثالكم )(700) طبيعت ، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست ، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق ، ما را رها كرده است ؟ (اءيحسب الانسان ان يترك سدى )(701)
امام كاظم عليه السّلام از در خانه ى شخصى بنام ((بُشر)) مى گذشت ، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست ؟ آيا بنده است ؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است . امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمى كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت . او تكانى خورد و توبه كرد.(702)
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند.(703)
(من ذا الذى يشفع عنده )
O مشركان ، خداوند را قبول داشتند؛ (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه )(704) ولى بت ها را شفيع مى دانستند: (ويقولون هؤ لاء شفعاء)(705) آية الكرسى ، اين پناهگاه موهوم را در هم مى كوبد و مى گويد: كيست كه بدون اجازه ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست ، كارآيى هستى نيز با اذن اوست . با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او كارى صورت داد.
O شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلا در نظام آفرينش ، نور، آب ، هوا و زمين ، دانه ى گياه را يارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى رسانند تا نجات يابد.(706) ولى هرگز اين امدادها نشانه ى ضعف خداوند و يا تاءثيرپذيرى او نيست . زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت ، با نور و هوا و خاك رشد مى كند.
به هر حال عوامل مادّى و كمك هايى كه انسان از مخلوقات مى گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است . به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ (فما تنفعهم شفاعة الشافعين )(707) چنانكه نور، حرارت ، آب و خاك ، دانه اى را رشد مى دهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصيه هاى بى دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است . شفاعت ، براى جلوگيرى از ياءس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست . شفاعت ، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى دهد و بهره گيرى از آن در روز قيامت ، تجسّمى از بهره گيرى انسان ، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست .
شفاعت كننده ، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست ، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ (هؤ لاء شفعائنا)(708) خيال كنند كه بهره مند از شفاعت خواهند شد.
يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است ، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست . جملات : (يدعوك )(709)، (يدعوكم )(710)، (يدعون )(711)، (ندع )(712) و (دعاء الرسول )(713) كه در قرآن آمده است ، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست ، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است .
(يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
O خداوند همه ى واقعيّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نيست ، بلكه شفاعت ، تلاش براى نجات و عفو است . آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است ، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى داند.(714) در حالى كه علم ما انسان ها محدود است . ما صدا را تا حدّى مى شنويم ، ديدنى ها را تا حدودى مى بينيم ، اسرار را نمى دانيم ، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
(وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤ ده حفظهما و هوالعلى العظيم )
O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : مراد از ((عرش ))، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است (715) ولى ((كرسى ))، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى داند.(716)
برخى ((كرسى )) را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى دانند كه آسمان ها و زمين را در برگرفته است . با آنكه جهان بس وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان ، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست . آية الكرسى به مردم مى فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك هاى خود است ، بلكه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش ، تحت سلطه و قدرت اوست .(717) و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى ، از عوارض ماده است ، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست . (ان ربّك هو القوى العزيز)(718) على عليه السّلام مى فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى يابد.(719)
آرى ، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤ من آرامش ايجاد مى كند و مؤ من با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى يابد.
O هر يك از صفات خدا: قَيّوم ، حَىّ، عليم ، قَدير و عظيم ، نقش سازنده اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است .
O خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست . آن كسانى كه در بن بست هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى انديشند؟ (الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه )
پيام ها:
1 هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. (لااله الاّ هو)
2 حيات واقعى و ابدى وهمه ى حيات هاى ديگر از آن اوست . (الحىّ)
3 همه چيز دائما به او بستگى دارد ولحظه اى از تدبير اوخارج نيست . (القيوم )
4 همه چيز از اوست .(له ما فى السموات ...)
5 نه تنها هستى از اوست ، كارايى هستى نيز از اوست . (من ذا الّذى يشفع )
6 با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى شود. (من ذا الّذى )
7 احدى از او مهربان تر نيست . علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست . (الاّ باذنه )
8 خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است ، پس از گناه در برابر او حيا كنيم . (يعلم مابين ايديهم وما خلفهم ...)
9 او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه اى از علم او احاطه ندارند.(720) (لا يحيطون بشى ء من علمه )
10 حكومت و قدرت او محدود نيست . (وسع كرسيّه )
11 حفاظت هستى براى او سنگين نيست . (ولايؤ ده )
12 كسى كه از هستى حفاظت مى كند، مى تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. (حفظهما) و لذا براى حفاظت ، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است .
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:34 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (256) لاَ إِكْرَاهَ فِى الْدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَانْفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيْعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
در (پذيرش ) دين ، اكراهى نيست . همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است ، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعا به دستگيره محكمى دست يافته ، كه گسستنى براى آن نيست . وخداوند شنواى دانا است .
نكته ها:
O ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى شود، بلكه با برهان ، اخلاق و موعظه مى توان در دلها نفوذ كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده ام بازدارد. قوانين جزايى اسلام همچون تعزيرات ، حدود، ديات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلبا اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه يك فرد موذى باشد.
O اسلامى كه به كفّار مى گويد: (هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )(721) اگر در ادّعاى خود صادقيد، برهان و دليل ارائه كنيد. چگونه ممكن است مردم را در پذيرش اسلام ، اجبار نمايد؟
O جهاد در اسلام يا براى مبارزه با طاغوت ها و شكستن نظام هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت ها نمى دهند و يا براى محو شرك و خرافه پرستى است كه در حقيقت يك بيمارى است و سكوت در برابر آن ، ظلم به انسانيّت است .
O مطابق روايات ، يكى از مصاديق تمسك به (عروة الوثقى ) و ريسمان محكم الهى ، اتصال با اولياى خدا و اهل بيت عليهم السّلام است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به حضرت على عليه السّلام فرمودند: ((انت العروة الوثقى )).(722)
پيام ها:
1 دينى كه برهان و منطق دارد، نيازى به اكراه و اجبار ندارد. (لااكراه فى الدين )
2 تاءثير زور در اعمال و حركات است ، نه در افكار و عقايد. (لااكراه فى الدين )
3 راه حقّ از باطل جدا شده ، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل ، وحى ومعجزات است . (قد تبيّن الرشد من الغى ) اسلام دين رشد است .
4 دين ، مايه ى رشد انسانيّت است . (قد تبيّن الرشد من الغى )
5 اسلام با استكبار سازش ندارد. (يكفر بالطاغوت )
6 تا طاغوت ها محو نشوند، توحيد جلوه نمى كند. اوّل كفر به طاغوت ، بعد ايمان به خدا. (فمن يكفر بالطاغوت ويؤ من باللّه )
7 كفر به طاغوت و ايمان به خدا بايد دائمى باشد. (يكفر، يؤ من ) فعل مضارع نشانه ى تداوم است .
8 محكم بودن ريسمان الهى كافى نيست ، محكم گرفتن هم شرط است . (فقد استمسك بالعروة ...)
9 تكيه به طاغوت ها و هر آنچه غير خدايى است ، گسستنى و از بين رفتنى است . تنها رشته اى كه گسسته نمى گردد، ايمان به خداست . (لا انفصام لها)
10 ايمان به خدا و رابطه با اولياى خدا ابدى است . (لاانفصام لها) ولى طاغوت ها در قيامت از پيروان خود تبّرى خواهند جست .
11 ايمان به خدا و كفر به طاغوت بايد واقعى باشد، نه منافقانه . زيرا خداوند مى داند ومى شنود. (واللّه سميع عليم )
تفسير آيه : (257) اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَى الْنُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَوْلِيَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَى الْظُّلُمَتِ اءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه آيه :
خداوند دوست و سرپرست مؤ منان است ، آنها را از تاريكى ها(ى گوناگون ) بيرون و به سوى نور مى برد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوت ها هستند كه آنان را از نور به تاريكى ها سوق مى دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.
نكته ها:
O در آيه قبل خوانديم كه او مالك همه چيز است ؛ (له مافى السموات و...) ودر اين آيه مى خوانيم : نسبت او به مؤ منان ، نسبت خاصّ و ولايى است . (ولىّالذين آمنوا)
گوشه اى از سيماى كسانى كه ولايت خدا را پذيرفته اند
# آنكه ولايت خدا را پذيرفت ، كارهايش رنگ خدايى پيدا مى كند. (صبغة اللّه )(723)
# براى خود رهبرى الهى برمى گزيند. (ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً)(724)
# راهش روشن ، آينده اش معلوم و به كارهايش دلگرم است . (يهديم ربّهم بايمانهم )(725)، (انّا اليه راجعون )(726)، (لانضيع اجرالمحسنين )(727)
# در جنگ ها و سختى ها به يارى خدا چشم دوخته و از قدرت هاى غير خدايى نمى هراسد. (فزادهم ايماناً)(728)
# از مرگ نمى ترسد و كشته شدن در تحت ولايت الهى راسعادت مى داند. امام حسين عليه السّلام فرمود: ((انّى لا ارى الموت الاّ السعادة )).(729)
# تنهايى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نيست ، چون مى داند او زير نظر خداوند است . (ان اللّه معنا)(730)
# از انفاق و خرج كردن مال نگران نيست ، چون مال خود را به ولى خود مى سپارد. (يقرض اللّه قرضاً حسناً)(731)
# تبليغات منفى در او بى اثر است ، چون دل به وعده هاى حتمى الهى داده است : (والعاقبة للمتّقين )(732)
# غير از خدا همه چيز در نظر او كوچك است . امام على عليه السّلام فرمود: ((عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر مادونه فى اءعينهم ...)).(733)
# از قوانين و دستورات متعدّد متحيّر نمى شود، چون او تنها قانون خدا را پذيرفته و فقط به آن مى انديشد. و اگر صدها راه درآمد برايش باز شود تنها با معيار الهى آن راهى را انتخاب مى كند كه خداوند معيّن كرده است . (ومن لم يحكم بماانزل اللّه )(734)
پيام ها:
1 مؤ منان ، يك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوت ها باشند و پذيرش يك سرپرست آسان تر است .(735) درباره مؤ منان مى فرمايد: (اللّه ولىّ) امّا درباره ى كفّار مى فرمايد: (اوليائهم الطاغوت )
2 آيه قبل فرمود: (قد تبيّن الرّشد من الغى ) اين آيه نمونه اى از رشد و غىّ را بيان مى كند كه ولايت خداوند، رشد و ولايت طاغوت انحراف است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
3 راه حقّ يكى است ، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمه ى نور را به كار مى برد، ولى از راههاى انحرافى و كج ، به ظلمات وتاريكى ها تعبير مى كند. (النور، الظلمات )
4 راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت ، رشد، اميد و آرامش وجود دارد. (النور)
5 مؤ من در بن بست قرار نمى گيرد. (يخرجهم من الظلمات )
6 طاغوت ها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. (الذين كفروا اوليائهم الطاغوت )
7 هر كس تحت ولايت خداوند قرار نگيرد، خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولايت مى يابند. (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
8 هر ولايتى غير از ولايت الهى ، ولايت طاغوتى است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
9 توجّه به عاقبت طاغوت پذيرى ، انسان را به حقّ پذيرى سوق مى دهد. (اولئك اصحاب النّار)
تفسير آيه : (258) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَاجَّ إِبْرَ هِيمَ فِى رَبِّهِ اءَنْ ءَاتَهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّىَ الَّذِى يُحْىِ وَيُمِيتُ قَالَ اءَنَاْ اُحْىِ وَاءُمِيتُ قَالَ إِبْرَ هِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَاءْتِى بِالْشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِفَاءْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
آيا آن كس (نمرود) را كه خداوند به او پادشاهى داده بود، نديدى كه با ابراهيم درباره ى پروردگارش محاجّه و گفتگو مى كرد؟ زمانى كه ابراهيم گفت : خداى من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند، او گفت : من هم زنده مى كنم و مى ميرانم . ابراهيم گفت : خداوند خورشيد را از مشرق مى آورد، پس تو (كه مى گويى حاكم بر جهان هستى ،) خورشيد را از مغرب بياور. (در اينجا بود كه )آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.
نكته ها:
O در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند ولىّ مؤ منان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوى نور مى برد، اين آيه و آيات بعد نمونه هايى از ولايت خداوند و بيرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مى كند.
O در رواياتِ تاريخى آمده است كه نمرود از پادشاهان بابل بود و حكومت مقتدرانه اى داشت او با حضرت ابراهيم درباره ى خداوند مباحثه و مجادله كرد. وقتى حضرت ابراهيم گفت : پروردگار من آن است كه زنده مى كند و مى ميراند، او گفت : من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم . سپس دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، يكى را آزاد نمود و ديگرى را دستور داد بكشند. وقتى ابراهيم عليه السّلام اين سفسطه و مغالطه را مشاهده كرد كه اين شخص چه برداشتى از زنده كردن و ميراندن دارد و چگونه مى خواهد افكار ديگران را منحرف كند، فرمود: خداوند طلوع خورشيد را از مشرق قرار داده است ، اگر تو ادّعا دارى كه بر جهانِ هستى حكومت دارى و همه چيز در اختيار و تحت قدرت توست ، خورشيد را از مغرب بيرون بياور!. آن موقع بود كه نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سكوت نداشت .
پيام ها:
1 هركس هرچه دارد از اوست . كافران نيز در دنيا از نعمت هاى او بهره مند مى شوند، ولى از آن سوء استفاده مى كنند. (اتاه اللّه )
2 قدرت وحكومت مى تواند عامل استكبار وغرور گردد. (اتاه اللّه الملك ... اءنا اُحى و اميت ...)
3 توجّه به افكار عمومى و قضاوت مردم لازم است . گرچه پديده ى حيات يكى از راههاى خداشناسى است و جواب نمرود صحيح نبود، ولى آن بحث ها و مجادله ها، افكار عمومى را پاسخ نمى گفت . (ربّى الذى يحيى و يميت )
4 مغالطه و سفسطه ، ترفند اهل باطل است . (انا اُحى و اُميت )
5 حقّ، اگر منطقى و مستدل ارائه شود، بر باطل پيروز وحاكم است . (فاءت بها من المغرب فبهت الذى كفر)
6 در مباحثه ها از استدلال هاى فطرى ، عقلى و عمومى استفاده كنيد، تا مخالفِ لجوج نيز مقهور و مبهوت شود. (فبهت الذى كفر)
7 كافر ظالم است ، زيرا به خود ومقام انسانيّت ظلم كرده است . (لا يهدى القوم الظالمين )
تفسير آيه : (259) اءَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ اءَنَّى يُحْى هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَاءَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ اِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ اءَعْلَمُ اءَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرُ
ترجمه آيه :
يا همانند كسى (عُزَير) كه از كنار يك آبادى عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن بر روى سقف هايش فرو ريخته بود (و مردم آن مرده و استخوان هايشان در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت : خداوند چگونه اينها را پس از مرگ زنده مى كند؟ پس خداوند او را يك صد سال ميراند و سپس زنده كرد (و به او) گفت : چقدر درنگ كردى ؟ گفت يك روز، يا قسمتى از يك روز را درنگ كرده ام ! فرمود: (نه ) بلكه يك صد سال درنگ كرده اى ، به غذا و نوشيدنى خود (كه همراه داشتى ) نگاه كن (كه با گذشت سالها) تغيير نيافته است . و به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است ، اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم ) و (هم ) تو را نشانه (رستاخيز) و حجتى براى مردم قرار مى دهيم . (اكنون ) به استخوان ها(ى مَركب خود) بنگر كه چگونه آنها را بهم پيوند مى دهيم و بر آن گوشت مى پوشانيم . پس هنگامى كه (اين حقايق براى آن مرد خدا) آشكار شد، گفت : (اكنون با تمام وجود) مى دانم كه خداوند بر هر كارى قادر و تواناست .
نكته ها:
O آيه ى قبل گفتگوى حضرت ابراهيم با نمرود را بازگو كرد كه پيرامون توحيد گفتگو مى كردند و هدايت از طريق استدلال بود و ابراهيم با استدلال پيروز شد. نمونه ى دوّم خروج از ظلمات به نور، در اين آيه است كه پيرامون معاد گفتگو مى شود و هدايت از طريق نمايش و به صورت محسوس و عملى صورت مى گيرد. در تفاسير و برخى روايات آمده است كه نام اين شخص ((عُزير)) بوده است . در تفسير الميزان مى خوانيم كه اين شخص بايد پيامبر باشد، زيرا خداوند با او سخن گفته است .
پيام ها:
1 به تمدن هاى ويران شده گذشته ، بايد به ديده عبرت نگريست و درسهاى تازه گرفت . (مرّ على قرية )
2 هرچند مى دانيد، امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسيدن بالا ببريد. (انّى يحى هذه اللّه )
3 صد سال مردن ، براى يك نكته فهميدن بجاست . (فاماته اللّه ماءة عام )
4 گذشت زمان طولانى ، خللى در قدرت خداوند وارد نمى آورد. (فاماته اللّه ماءة عام ثم بعثه )
5 رجعت و زنده شدن مردگان در همين دنيا و قبل از قيامت قابل قبول است . (اءماته ... بعثه )
6 نمايش ، از بهترين راههاى بيان معارف دينى است . (اُنظر الى طعامك و شرابك ... و انظر الى ... و انظر الى العظام ...)
7 با اراده الهى استخوان محكم ، متلاشى مى شود، ولى غذايى كه زود فاسد مى شود، صد سال سالم باقى مى ماند. (لم يتسنّه )
8 نمايش قدرت پروردگار براى ارشاد و هدايت مردم است ، نه براى سرگرمى و يا حتّى قدرت نمايى . (ولنجعلك آية للناس )
9 خداوند صحنه اى از قيامت را در دنيا آورده است . (فاماته ... ثم بعثه ... وانظر الى العظام كيف ننشزها)
10 معاد، جسمانى است . زيرا اگر معاد روحانى بود، سخن از استخوان به ميان نمى آمد. (وانظر الى العظام )
11 مشت نمونه ى خروار است . خداوند گوشه هايى از قدرت خود در قيامت را در دنيا به نمايش گذارده است . (فلمّا تبيّن له قال اءعلم انّاللّه على كلّ شى ء قدير)
تفسير آيه : (260) وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ اءَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتى قَالَ اءَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ اءَرْبَعَةً مِنَ الْطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاًثُمَّ ادْعُهُنَّ يَاءْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
و(بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت : پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ فرمود: مگر ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: چرا، ولى براى آنكه قلبم آرامش يابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس ، خروس ، كبوتر وكلاغ )(736) را برگير وآنها را نزد خود جمع وقطعه قطعه كن (و درهم بياميز) سپس بر هر كوهى (737) قسمتى از آنها را قرار ده ، آنگاه پرندگان رابخوان ، به سرعت بسوى تو بيايند و بدان كه خداوند تواناى حكيم است .
نكته ها:
O تنها از يگانه ابر مرد تاريخ پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، يعنى على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً)) اگر پرده ها كنار روند، بر يقين من افزوده نمى شود.(738) ولى ساير مردمان همه دوست دارند كه شنيده ها و حتّى باورهاى خود را به صورت عينى مشاهده نمايند. چنانكه همه مى دانند قند را از چغندر مى گيرند، ولى دوست دارند چگونگى آن را مشاهده كنند.
O در تفاسير آمده است : حضرت ابراهيم از كنار دريايى مى گذشت ، مردارى را ديد كه در كنار دريا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى ديگر در خشكى است و پرندگان و حيوانات دريايى ، صحرايى و هوايى از هر سو آن را طعمه ى خود قرار داده اند. حضرت با خود گفت : اگر اين اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بين جانداران ديگر پخش شود، در قيامت آنها چگونه يكجا جمع و زنده مى شوند. لذا از خداوند درخواست كرد كه نحوه ى زنده شدن مردگان را مشاهده كند. خداوند نيز با اين نمايش ، ابراهيم را به نور يقين واطمينان رهسپار نمود.
پيام ها:
1 زنده كردن مردگان ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّ ارنى كيف تحيى )
2 براى آموزش عميق ، استفاده از نمايش ومشاهدات حسى لازم است . (اءرنى )
3 كشف وشهود تنها براى كسانى است كه مراتبى از علم ، ايمان واستدلال را طى كرده باشند. درخواست (اءرنى ) ابراهيم پاسخ داده مى شود، نه هر كس ديگر.
4 در پى آن باشيم كه ايمان و يقين خود را بالا برده تا به مرز اطمينان برسيم . پژوهش و كنجكاوى يك ارزش است . (لِيطمئنّ قلبى )
5 ايمان ، داراى مراحل و درجاتى است . (ليطمئن قلبى )
6 قلب ، مركز آرامش است . (ليطمئنّ قلبى )
7 اولياى خدا، قدرت تصرّف در هستى را دارند كه به آن ولايت تكوينى گفته مى شود. (ثمّ ادعهنّ ياءتينك سعياً)
8 معاد، جسمانى است و در قيامت بازگشت روح به همين ذرات بدن خواهد بود. (ياءتينك سعيا)
تفسير آيه : (261)مَّثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اءَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَعِفُ لِمَنْ يَشَآءُ وَ اللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آنرا براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد،) دو يا چند برابر مى كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت ) وسيع و (به همه چيز) داناست .
نكته ها:
O سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذير، بهترين راه براى حلّ اختلافات طبقاتى است . همچنان كه پيدايش و گسترش ربا، زمينه ساز و بوجود آورنده ى طبقات است . لذا در قرآن آيات لزوم اتفاق و تحريم ربا در كنار هم آمده است .(739)
O هر دانه اى ، در هر زمينى ، هفت خوشه كه در هر خوشه صد دانه باشد نمى روياند، بلكه بايد دانه ، سالم و زمين ، مستعد و زمان ، مناسب و حفاظت ، كامل باشد. همچنين انفاق مال حلال ، با قصد قربت ، بدون منّت و با شيوه ى نيكو آن همه آثار خواهد داشت .
پيام ها:
1 انفاق ، تنها پاداش اخروى ندارد، بلكه سبب رشد وتكامل وجودى خود انسان مى گردد. (مثل الذين ينفقون )
2 ستايش قرآن از كسانى است كه انفاق سيره ى هميشگى آنان باشد. (ينفقون ) فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.
3 انفاق ، زمانى ارزشمند است كه در راه خدا باشد. در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نيست . (فى سبيل اللّه )
4 استفاده از مثال هاى طبيعى ، هرگز كهنه نمى شود و براى همه مردم در هر سن و شرايطى كه باشند قابل فهم است . تشبيه مال به بذر و تشبيه آثار انفاق به خوشه هاى متعدّد پر دانه . (كمثل حبّة انبتت سبع سنابل )
5 تشويق و وعده ى پاداش ، قوى ترين عامل حركت است . پاداش هفتصد برابر. (واللّه يضاعف )
6 لطف خداوند، محدوديّت ندارد. (واللّه يضاعف ... واللّه واسعٌ عليم )
7 اگر انفاق مال ، تا هفتصد برابر قابليّت رشد و نموّ دارد؛ (كمثل حبّة انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماءة حبّة ) پس حساب كسانى كه در راه خدا جان خود را انفاق مى كنند چه مى تواند باشد؟! (واللّه واسعٌ عليم )
تفسير آيه : (262) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا اءَنْفَقُواْ مَنّاً وَ لاَ اءَذَىً لَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند و سپس به دنبال آنچه انفاق كرده اند، منّت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند، پاداش آنها برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.
نكته ها:
O هدف اسلام از انفاق ، تنها سير كردن شكم فقرا نيست ، بلكه اين كار زيبا بايد بدست افراد خوب ، يا شيوه خوب و همراه با اهداف خوبى باشد.
O گاهى انسان گامى براى خدا بر مى دارد و كارى را به نيكى شروع مى كند، ولى به خاطر عوارضى از قبيل غرور يا منّت يا توقّع و يا امثال آن ارزش كار را از بين مى برد. با منّت ، اثر انفاق از بين مى رود، چون هدف از انفاق تطهير روح از بخل است ، ولى نتيجه ى منّت ، آلوده شدن روح مى باشد. منّت گذار، يا در صدد بزرگ كردن خود و تحقير ديگران است و يا مى خواهد نظر مردم را به خود جلب كند كه در هر صورت از اخلاص بدور است . مگر خداوند به خاطر همه ى نعمت هايى كه به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشيدن جزئى از آن بر خلق او منّت بگذاريم .
در مجمع البيان حديثى روايت شده است كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند در قيامت به منّت گذاران ، نگاه لطف آميز نمى كند.
پيام ها:
1 شروع نيكو كافى نيست ، اتمام نيكو هم شرط است . (ينفقون ... ثمّ لايُتبِعون ... منّا)
2 اسلام حافظ شخصيّت محرومان وفقراست و كوبيدن شخصيّت فقرا از طريق منّت را سبب باطل شدن عمل مى داند. (لا يتبعون ... منّا و لا اذىً)
3 اعمال انسان ، در يكديگر تاءثير دارند، يعنى يك عمل مى تواند عمل ديگر را خنثى كند. انفاق براى درمان فقر است ، ولى منّت گذارى آنرا مايه ى درد فقرا مى گرداند. (ينفقون ... لا يتبعون ... منّا و لا اذىً)
4 خداوند، آينده انفاق كننده را تضمين كرده است . (لا خوف عليهم ولا هم يحزنون )
5 كسى كه بدون منّت و آزار وفقط براى خدا انفاق مى كند، از آرامشى الهى برخوردار است . (ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ... لا خوف عليهم ولا هم يحزنون )
تفسير آيه : (263) قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا اءَذىً وَاللّهُ غَنِىُّ حَلِيمٌ
ترجمه آيه :
گفتار پسنديده (با نيازمندان ) وگذشت (از تندى آنان )، از بخششى كه بدنبال آن آزارى باشد، بهتر است . و خداوند بى نياز بردبار است .
نكته ها:
O رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اگر سائلى نزد شما آمد، به يكى از اين دو روش عمل كنيد؛ ((بذل يسير او ردّ جميل ))(740) يا چيزى كه در توان داريد به او عطا كنيد، يا به طرز شايسته اى او را ردّ نماييد. همچنين فرمود: اگر با مال نمى توانيد به مردم رسيدگى كنيد، با اخلاق برسيد.(741)
پيام ها:
1 آبرو و شخصيّت فقير، با ارزش تر از حفظ شكم و شخص فقير است . (قول معروف ... خير من صدقة )
2 فقير را با محبّت و دلسوزى به كار مفيدى كه زندگى او را تاءمين كند، راهنمايى كنيد.(742) (قول معروف )
3 انفاق بايد همراه با اخلاق باشد. (قول معروف ... خير من صدقة )
4 گفتگوى خوش با فقير، موجب تسكين او و عامل رشد انسان است ، در حالى كه صدقه با منّت ، هيچكدام را بهمراه ندارد. (قول معروف ... خير من صدقة )
5 اگر فقيرى بخاطر فشار وتنگدستى ، ناروايى گفت او را ببخشيد. (مغفرة )
6 رعايت عرف جامعه ، در سخن و عمل لازم است . (قول معروف )
7 خداوند آزار رسانى به فقير را پاسخ مى دهد، ولى نه با عجله . (حليم )
تفسير آيه : (264) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَ تِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى كَالَّذِى يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَاءَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخشش هاى خود را با منّت وآزار باطل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد. پس مثال او همچون مَثل قطعه سنگ صافى است كه بر روى آن (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) پس رگبارى به آن رسد (و همه خاك ها و بذرها را بشويد) و آن سنگ را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند! (رياكاران نيز) از دستاوردشان ، هيچ بهره اى نمى برند وخداوند گروه كافران را هدايت نمى كند.
نكته ها:
O اين آيه نيز تشبيهى را با خود دارد و نمايانگر باطن اشخاصى است كه به قصد ريا و تظاهر انفاق مى كنند. ظاهر عمل اينان همچون خاك ، نرم ولى باطن آن چون سنگ ، سفت است كه قابليّت نفوذ ندارد. به خاطر سفتى و سختى دلهاى سنگين شان ، از انفاق خود بهره اى نمى برند.
پيام ها:
1 منّت گذارى و آزار فقير، پاداش انفاق و صدقات را از بين مى برد. (لا تبطلوا)
2 ريا، نشانه عدم ايمان واقعى به پروردگار وقيامت است . (ينفق ماله رئاء النّاس و لايؤ من باللّه )
3 انفاق مهم نيست ، انگيزه و روحيّه ى انفاق كننده مهم است . (رئاء الناس )
4 اعمال شخص منّت گذار، رياكار وكافر، تباه است . كلمه ى (فمثله ) قابل تطبيق با هر سه گروه است .
5 رياكار، عاقبت رسوا مى شود و حوادث ، كاشف حقايق است . (فتركه صلدا)
6 رياكار نه تنها از پاداش آخرت محروم است ، بلكه رشد روحى را نيز كسب نكرده است . (لا يقدرون على شيى ء)
7 منّت گذار ورياكار، در مدار كفر ومورد تهديد قرار مى گيرد. (لايهدى القوم الكافرين )
تفسير آيه : (265) وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ ابْتِغَآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ اءَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ اءَصَابَهَا وَابِلٌ فَاءَتَتْ اءُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلُّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
ترجمه آيه :
و مَثل كسانى كه اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مى كنند، همچون مَثل باغى است كه در نقطه اى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ كافى بهره بگيرد) وباران هاى درشت به آن برسد وميوه ى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، باران هاى ريز و شبنم (ببارد تا هميشه اين باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
پيام ها:
1 اگر هدف ، تحصيل رضاى خداوند ورشد و كمال روحى باشد، كارها بارور مى شود. (ابتغاء مرضات اللّه ... فاتت اُكلها ضعفين )
2 اخلاص ، ساده بدست نمى آيد، بايد به سراغ آن رفت . (ابتغاء مرضاة اللّه )
3 كارهاى خالص ، همچون مزرعه اى در نقطه اى مرتفع است كه از خرابى سيل محفوظ است . (بربوة اصابها)
4 اگر هدف خدا باشد، از جلوه ها و جمال ها هم محروم نمى شويم . مخلصين در جامعه محبوب تر از رياكارانند. (جنّة بربوة ) انفاق خالص ، همانند مزرعه ى در دامنه كوه وزمين مرتفع است ، كه همه مردم آنرا مى بينند واز آن لذّت مى برند.
5 مهم تر از امكانات ، بهره گيرى از امكانات است . بارانِ ريز يا درشت مهم نيست ، مهم آن است كه زمين بتواند آن را جذب كند. (فان لم يصبها وابل فطلّ)
تفسير آيه : (266) اءَيَوَدُّ اءَحَدُكُمْ اءَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَاءَعنَابٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الْثَّمَر تِ وَاءَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَآءُ فَاءَصَابَها إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ الاَْيَتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
ترجمه آيه :
آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما وانگور داشته كه از زير درختان آن نهرها در جريان وبراى او در آن (باغ ) از هر گونه ميوه اى وجود داشته باشد ودر حالى كه به سن پيرى رسيده وفرزندانى (كوچك و) ضيعف دارد، گردبادى همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را يكسره بسوزاند.اين چنين خداوند آيات را براى شما بيان مى كند تا شايد انديشه كنيد.
نكته ها:
O انسان هنگامى كه پير و عيالمند شد، توان توليدش از بين مى رود، ولى نياز و مصرفش شديد مى شود. حال اگر منبع درآمدش نيز نابود شود، به ذلّت كشيده مى شود. انسان در قيامت ، از يك سو توان عمل صالح ندارد و از سوى ديگر نيازش شديد است . در اين حال اگر كارهاى صالحش با منّت وريا محو شده باشد، به چه ذلّتى مى رسد.
O خرما وانگور، از مفيدترين ميوه ها مى باشند ودر قرآن نام آنها به كرّات آمده است .
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هركس ((لا اله الاّ اللّه )) بگويد به واسطه آن كار، درختى در بهشت براى او كاشته مى شود و همچنين است هركس ((اللّه اكبر)) بگويد. شخصى به پيامبر گفت : پس درختان ما در بهشت بسيار است ! حضرت فرمودند: آرى ، به شرط آنكه آتشى بدنبال آن نفرستيد و آنرا نسوزانيد.(743)
پيام ها:
1 خودت را به جاى ديگران بگذار تا مسائل را خوب درك كنى . (اءيَودّ احدكم ...)
2 از مثال هاى طبيعيى كه زمان و مكان و عصر و نسل در آن اثر نمى گذارد، استفاده كنيم . (جنّة من نخيل و...)
3 منّت و آزار بعد از انفاق ، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم . (فاحترقت )
4 رشد يافتن ، تدريجى است ، ولى تخريب و حبط عمل در يك لحظه است . (فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت )
5 مثال هاى قرآن ، براى فكر كردن است . (لعلّكم تتفكّرون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:34 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه : (267) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنْفِقُواْ مِنْ طَيِّبَا تِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا اءَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الاَْرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بَِاخِذِيِهِ إِلا اءنْ تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ غَنِىُّحَمِيدٌ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه ترين چيزهايى كه بدست آورده ايد و از آنچه ما براى شما از زمين رويانيده ايم ، انفاق كنيد وبراى انفاق به سراغ قسمت هاى ناپاك (وپست ) نرويد، در حالى كه خود شما هم حاضر نيستيد آنها را بپذيريد مگر از روى اغماض (وناچارى ) و بدانيد كه خداوند بى نياز وستوده است .
نكته ها:
O آيات قبل ، شرايط انفاق كننده را مطرح كرد و اين آيه شرايط چيزهايى را بيان مى كند كه به محرومان انفاق مى شود.
O امام باقرعليه السّلام ذيل اين آيه فرمودند: بعضى از مسلمانان درآمدهاى حرامى مانند ربا داشتند كه صرف فقرا مى كردند، اين آيه آنان را نهى نمود.(744)
پيام ها:
1 هدف از انفاق ، رهايى از بخل است ، نه رهايى از اشياى بى ارزش و نامطلوب . (انفقوا من طيّبات ما كسبتم )
2 در انفاق ، تفاوتى ميان پول نقد يا كالا نيست . (ما كسبتم ... ما اخرجنا)
3 بخششِ بادآورده ها مهم نيست ، بلكه بخشش از دست رنج ، داراى ارزش است . (ما كسبتم )
4 در انفاق بايد كرامت محرومان محفوظ بماند. (ولا تيمّموا الخبيث )
5 نه تنها از چيزهاى ناپاك و پست انفاق نكنيد، بلكه به فكر آن نيز نيفتيد. (ولاتيمّموا)
6 وجدان انسان ، بهترين معيار براى شناخت پسنديده و ناپسند است . هر آنچه را مى پسندى كه به تو انفاق كنند، شايسته است كه انفاق كنى و اگر آنرا دوست نمى دارى ، شايسته ى انفاق نيست . (لستم باخذيه الا ان تغمضوا)
7 هر فرد ثروتمندى احتمال فقير شدن خود را بدهد، شايد روزى دستِ دهنده شما، دستِ گيرنده شد. (آخذيه )
8 گرفتن مال نامرغوب ، نشانه رضايت فقرا نيست ، بلكه نشانه ى استيصال آنان است . (تغمضوا) يعنى شما هم با اغماض وسختى ممكن است چيزى را بگيريد، ولى اين نشانه ى رضايت شما نيست .
9 اثر انفاق به خود شما بر مى گردد، وگرنه خداوند غنى و بى نياز است . (ان اللّه غنى حميد)
10 غناى الهى همراه با كمالات ومحبوبيّت است . (غنى حميد)
تفسير آيه : (268) الْشَّيْطَنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَاءْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَآءِ وَاللّهُ يَعِدُكُمْ مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
شيطان (به هنگام انفاق ،) شما را از فقر وتهيدستى بيم مى دهد وشما را به فحشا و زشتى ها فرا مى خواند، ولى خداوند از جانب خود به شما وعده ى آمرزش و فزونى مى دهد و خداوند وسعت بخش داناست .
نكته ها:
O به هنگام انفاق ، شيطان به سراغ انسان مى آيد و القاء مى كند كه اگر امروز انفاق كنى فردا خودت فقير خواهى شد، بهتر است اموالت را ذخيره كنى تا به هنگام پيرى و بيمارى و...، خرج نمايى . اينها القائات و وعده هاى شيطانى است .
O نياز ما در فرداى قيامت به مغفرت الهى ، به مراتب بيشتر از نياز ما در فرداى دنياست . مبادا مغفرت الهى را با خيال رفاه در زندگى مبادله كنيم . زيرا:
اوّلاً: شايد پير نشدم و نيازمند نشدم ، ولى در قيامت نياز من قطعى است .
ثانياً: شايد مالى كه امروز براى فردا نگه مى دارم ، باقى نماند، ولى انفاقِ امروز حتماً براى فرداى قيامت باقى است .
ثالثاً: شايد از مال اندوخته ى امروز در فرداى پيرى نتوانم بهره مند شوم ، ولى از انفاق امروز بهره مندى در قيامت قطعى است .
رابعاً: بهره مندى انسان از اندوخته خود در دوران پيرى ، موقّتى است ، ولى بهره گيرى انسان از انفاق در قيامت ابدى است .(745)
پيام ها:
1 شيطان ، انسان را از انفاق اموال مرغوب باز مى دارد. (انفقوا من طيّبات ... الشيطان يعدكم الفقر...)
2 بخل شما، فقرا را به فساد وفحشا مى كشاند. (يعدكم الفقر وياءمركم بالفحشاء)
3 انسان در انتخاب راه خدا يا شيطان ، آزاد است . (الشيطان يعدكم ... واللّه يعدكم )
4 اطرافيانى كه انسان را از انفاق باز مى دارند و از آينده مى ترسانند، ولى نسبت به گناهان تشويق مى نمايند، شيطانند. (الشيطان يعدكم )
5 ميان فقر و فحشا، رابطه است . بسيارى از گناهان بخاطر ترس از فقر است . (يعدكم الفقر وياءمركم بالفحشاء)
6 انفاق نكردن ويا انفاق از اموال نامرغوب ، از نمونه هاى زشتى وفحشا مى باشد. (لا تيمموا الخبيث ... الشيطان يعدكم ...)
7 انفاق ، مال را زياد مى كند وسبب آمرزش گناهان است . (انفقوا... اللّه يعدكم مغفرة منه وفضلا)
8 با موانع انفاق و افكار شيطانى ، مبارزه كنيد. در برابر ترس از فقر، به ياد فضل و لطف خدا باشيد. (مغفرة منه و فضلا...)
9 هر فكر و توهّمى كه براى شما تنگ نظرى ، ترس و اثر منفى بياورد، شيطانى است و هر فكر و الهامى كه براى شما حركت ، نشاط و سعه صدر آورد، الهى است . (واللّه يعدكم مغفرة منه و فضلا...)
تفسير آيه : (269) يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَآءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اءُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلا اءُولُواْ الاَْلْبَبِ
ترجمه آيه :
(خداوند) حكمت و بينش را به هر كس بخواهد (وشايسته ببيند) مى دهد و به هركس حكمت داده شود، همانا خيرى فراوان به او داده شده است و جز خردمندان (از اين نكته ) متذكّر نمى گردند.
نكته ها:
O ((اءلباب )) جمع ((لُبّ)) به معناى مغز است و به همه انسان ها ((اولوا الالباب )) نمى گويند، بلكه تنها به خردمندانى مى گويند كه عقل خود را بكار گيرند وراه زندگى و سعادت واقعى خود را بيابند.
O حكمت را به معنى معرفت و شناختِ اسرار و آگاهى از حقايق و رسيدن به حقّ دانسته اند كه خداوند به بعضى از افراد به خاطر پاكى و تقوى و تلاش عطا مى كند، تا آنان وسوسه هاى شيطانى را از الهامات الهى باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخيص دهند و اين خير كثير است .
O در روايات مى خوانيم : حكمت ، معرفت و تفقّه در دين است . حكمت ، اطاعت از خدا، شناخت امام وپرهيز از گناهان كبيره است .(746)
پيام ها:
1 گرچه مال وثروت خير است ، ولى خيرِ كثير، داشتنِ ديد وقدرت تشخيص است . كسانى كه از آن خير انفاق كنند به خير كثير مى رسند. (انفقوا...يؤ تى الحكمة )
2 شيطان وعده ى فقر، و خداوند وعده ى مغفرت و فضل مى دهد. امّا تشخيص و انتخاب هريك از اين دو راه ، حكمت لازم دارد. (يؤ تى الحكمة )
3 همه ى دنيا متاع قليل است ،(747) ولى حكمت خير كثير است . اگر همه امكانات مادّى فداى دست يابى به حكمت و بينش صحيح گردد، ارزش دارد. (فقد اوتى خيرا كثيرا)
4 حكمت هديه اى كليدى و مادر همه ى خيرات است . هركه آن را داشت چيزهاى زيادى خواهد داشت . (ومن يؤ تى الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا)
5 هر كسى به ارزش حكمت پى نمى برد. (مايذّكّر الاّ اولوا الالباب ) دنياگرايان بر مال و آمار و محاسبات مادّى تكيه مى كنند و سود و زيان را بر اساس مادّيات مى سنجند، ولى دورانديشان عاقل و راه شناسان انديشمند، از بعد ديگرى محاسبه مى كنند.
تفسير آيه : (270) وَمَآ اءَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ اءَوْ نَذَرْتُمْ مِّن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ اءَنْصَارٍ
ترجمه آيه :
وهر مالى را كه انفاق كرده ايد، يا نذرى را كه نذر كرده ايد، پس قطعا خداوند آن را مى داند وبراى ستمگران هيچ ياورى نيست .
پيام ها:
1 حال كه خداوند از انفاق ما با خبر است ، پس بهترين مال را با والاترين اهداف خرج كنيم . (ما انفقتم ... فان اللّه يعلمه )
2 انفاق ، مخصوص ثروتمندان واموال زياد نيست ، مال كم را نيز انفاق كنيد. (من نفقة ) گاهى يك برگ زرد پائيزى ، كشتى چندين مورچه در حوض مى شود.
3 ايمان به اينكه خداوند مى داند، بهترين دلگرمى براى انفاق وعمل به تعهّدات ونذرهاست . (فان اللّه يعلمه )
4 تشويق و هشدار، در كنار هم عامل رشد است . جمله (فانّ اللّه يعلمه ) عامل تشويق ، و جمله (ما للظالمين من انصار) هشدار است .
5 وفاى به نذر، واجب و ترك آن ظلم است . (نذرتم ... ما للظالمين )
6 ظلم به خود، راه توبه و كفّاره دارد، ولى در ظلمى كه به محرومان به خاطر ترك انفاق مى شود، ظالم هيچ ياورى ندارد. (وما للظالمين من انصار)
7 شفاعت ، شامل حال افراد بخيل نمى شود.(748) (وما للظالمين من انصار)
8 اگر انگيزه بخل ، استمداد و يارى خواستن از مال ومردم باشد، بدانيد هرگاه قهر خداوند بيايد، نه مال و نه مردم كارآيى ندارند. (ماللظالمين من انصار)
9 جرم ، با جريمه بايد متناسب باشد. كسى كه در دنيا با انفاق ، يار ديگران نيست ، در آخرت هم ديگران ياور او نخواهند بود. (ما للظالمين من انصار)
تفسير آيه : (271) إِنْ تُبْدُواْ الْصَّدَقَتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
ترجمه آيه :
اگر صدقات را آشكارا بدهيد، پس آن كار خوبى است ، ولى اگر آنها را مخفى ساخته وبه نيازمندان بدهيد، پس اين براى شما بهتر است وقسمتى از گناهان شما را مى زدايد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
نكته ها:
O امام باقر عليه السّلام ذيل اين آيه فرمود: زكات واجب را علنى پرداخت كنيد، ولى زكات مستحبّ را مخفيانه بدهيد.(749) شايد دليل اين باشد كه زكات واجب يك وظيفه عمومى ، معمولى و دور از ريا است . گرچه آيه در مورد كمك هاى مالى است ، ولى در فرهنگ اسلام ، به هر كار خيرى صدقه گفته مى شود. حتّى اگر سنگى را از ميان راه مسلمين كنار زديم ، صدقه است . بنابراين كمك به محرومان از طريق علم و آبرو و وساطت نيز صدقه مى باشد.
پيام ها:
1 انفاقِ علنى ، سبب تشويق ديگران و رفع تهمت بخل از انسان و يك نوع تبليغ عملى است . (فنعمّاهى )
2 شرط رسيدگى به فقرا، مسلمان بودن آنها نيست . (فقراء)
3 با اينكه صدقات و زكات ، مصارف زيادى دارد، لكن نام فقرا در آيه نشانه اولويّت آنان است . (تؤ توها الفقراء)
4 شما بايد به سراغ فقرا برويد، نه آنكه آنان به سراغ شما بيايند. (تؤ توها الفقراء) و نفرمود: ((ياءتكم الفقراء))
5 انفاقِ پنهانى ، از ريا و خودنمايى دور و به اخلاص نزديك است و آبروى گيرنده صدقه را محفوظ نگه مى دارد. (فهو خير لكم )
6 انسان ، غريزه سودجويى وخيرخواهى دارد، گرچه در مصداق گاهى به سراغ شر مى رود. لذا پيامبران الهى ، مصاديق ونمونه هاى خير را براى انسان بيان كرده اند. (فهو خير لكم )
7 كمك به فقرا، بخشى از گناهان صغيره را مى بخشد. (يكفّر عنكم من سيئاتكم ) ((سيّئات )) در قرآن در برابر گناهان كبيره آمده وبه گناهان صغيره گفته مى شود.(750)
8 آنچه مهم است علم خداست ، نه اطلاع و آگاهى مردم . (واللّه بما تعملون خبير)
تفسير آيه : (272) لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَيهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشَآءُ وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلاَِنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلا ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَاءَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ
ترجمه آيه :
هدايت يافتن آنان بر عهده تو نيست ، بلكه خداوند هر كه را بخواهد (و شايسته باشد) هدايت مى كند. وآنچه را از خوبى ها انفاق كنيد، به نفع خودتان است . و جز براى كسب رضاى خدا انفاق نكنيد و (پاداش ) آنچه از خوبى ها انفاق كنيد به طور كامل به شما داده خواهد شد و بر شما ستم نخواهد شد.
نكته ها:
O در تفسير مجمع البيان و كبير فخر رازى ، شاءن نزولهايى براى آيه ذكر شده است كه از مفاد آنها بر مى آيد كه مسلمانان در انفاق به فقراى مشرك و غير مسلمان شك داشتند، وقتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند، اين آيه نازل شد.
ضمنا در سيره ى عملى پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله واهل بيت او عليهم السّلام نمونه هاى زيادى از كمك به غير مسلمانان مشاهده مى شود كه حتّى براى كسانى كه به آن بزرگواران ناسزا مى گفتند ويا حقّ آنان را غصب كرده بودند، دلسوز وخيرخواه بودند.
پيام ها:
1 از ايجاد فشار اقتصادى و ترك انفاق ، براى ايمان آوردن كفّار استفاده نكنيد. (ليس عليك هداهم ... وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
2 هدايت ، توفيق الهى است كه تنها شامل دلهاى آماده مى شود. (يهدى من يشاء)
3 رسيدگى به محرومان ، يك وظيفه انسانى است . پس بر غير مسلمانان نيز انفاق كنيد. (وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
4 اسلام ، مكتب انسان دوستى است و فقر و محروميّت را حتّى براى غير مسلمانان نيز نمى پسندد. (وما تنفقوا من خير فلانفسكم )
5 فايده ى انفاق به خودتان باز مى گردد و روح سخاوت را در شما زنده مى كند. با انفاق از پيدايش اختلافات طبقاتى و انفجارهاى اجتماعى جلوگيرى شده و در جامعه ايجاد محبّت مى گردد. انفاق مايه محروميّت شما نيست ، بلكه سبب مصونيّت شماست . (فلانفسكم )
6 جز براى خداوند انفاق نكنيد. زيرا تمام فوائد و آثار اين جهانى ، دير يا زود از ميان مى رود، ولى اگر انفاق براى خدا باشد، تا ابد از بركات آن بهره مند خواهيد بود. (الا ابتغاء وجه اللّه )
7 مال ودارايى خير است . (ما تنفقوا من خير)
8 در انفاق دست و دل باز باشيد. زيرا آنچه انفاق مى كنيد، بدون كم و كاست بازخواهيد گرفت . (يوفّ اليكم )
9 بهره گيرى در قيامت ، زمانى است كه هدف از انفاق تنها رضاى خدا باشد. (الاّ ابتغاء وجه اللّه ... يوفّ اليكم )
تفسير آيه : (273) لِلْفُقَرَآءِ الَّذِينَ اءُحْصِرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ اءَغْنِيَآءَ مِنَ الْتَعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَهُمْ لاَيَسْئَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍفَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
(انفاق شما بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده اند. (به خاطر دين خدا، از وطن آواره و يا در جبهه هاى جهاد هستند.) توان حركت و سفر در زمين را (براى تاءمين هزينه زندگى و يا كسب سرمايه براى تجارت ) ندارند. از شدّت عفاف و آبرودارى ، شخص بى اطلاع آنها را غنى مى پندارد، امّا تو آنها را از سيما و چهره هايشان مى شناسى . آنان هرگز با اصرار از مردم چيزى نمى خواهند. و هر چيز نيكو و خيرى را (به اين افراد) انفاق كنيد، پس قطعا خداوند به آن آگاه است .
نكته ها:
O در برخى از تفاسير همچون تفسير كبير فخررازى ، مجمع البيان و قرطبى آمده كه اين آيه درباره اصحاب صُفّه نازل شده است . اصحاب صفّه تقريباً چهارصد نفر بودند كه از مكّه به مدينه هجرت كرده و چون در مدينه خانه و كاشانه و آشنايانى نداشتند، در كنار مسجد پيامبر روى صُفّه (سكّوئى بزرگ ) زندگى مى كردند و اينان هميشه براى جهاد در راه خدا آماده بودند.
پيام ها:
1 فقرا، در اموال اغنيا حقّى دارند. (للفقراء)
2 بايد به مجاهدان وكسانى كه به خاطر فعاليّت هاى سياسى براى مبارزه با طاغوت ها در محاصره ى زندان ها وتبعيدگاه ها قرار دارند ومهاجران بى پناه و همه كسانى كه در راه خدا دچار فقر شده وفرصت تلاش براى تاءمين زندگى را ندارند، توجّه لازم صورت گيرد. (اُحصروا فى سبيل اللّه لايستطيعون ضربا...)
3 كسانى كه مى توانند با مسافرت و مهاجرت به نقطه اى ديگر زندگى خود را تاءمين نمايند، نبايد منتظر انفاق مردم باشند. (لايستطيعون ضرباً فى الارض )
4 فقيران عفيف ، پاكدامن وآبرودار، مورد ستايش خداوند هستند. (يحسبهم الجاهل اغنياء)
5 فقراى گمنام و محترم ، در اولويّت هستند. (تعرفهم بسيماهم )
6 حتّى اگر ضرورتى پيش آمد، باز هم سؤ الِ با اصرار از مردم نداشته باشيد. (لايسئلون الناس الحافاً) تكدّى گرى ، ناپسند است .
7 شرط انصاف نيست كه گروهى خود و تمام هستى خود را فدا كرده و در محاصره قرار گيرند، ولى گروه ديگر حتّى از انفاق به آنان تنگ نظرى داشته باشند.(751) (للفقراء الّذين اُحصروا)
تفسير آيه : (274) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالْنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَ نِيَةً فَلَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكارا انفاق مى كنند، اجر و پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسى براى آنهاست ونه غمگين مى شوند.
نكته ها:
O در تفاسير صافى ، مجمع البيان ، قرطبى و كبير فخررازى آمده كه اين آيه در شاءن حضرت على عليه السّلام نازل شده است . هنگامى كه آن حضرت فقط چهار درهم ذخيره داشت ، يك درهم را در روز، يك درهم را در شب ، سومين آنرا مخفيانه ، و چهارمين درهم را آشكارا در راه خدا انفاق نمود.
البته وعده ى اين آيه ، شامل همه كسانى مى شود كه اينگونه عمل كنند. چنين افرادى نه از فقر و تنگدستى بيم دارند، چون به وعده هاى خداوند ايمان داشته و به او توكّل مى كنند، و نه بخاطر انفاق ، اندوهگين مى شوند، چون به رضايت الهى و آثار اخروى انفاق توجّه دارند.
O شايد دليل آنكه (ليل ) بر (نهار) ويا (سرّ) بر (علانية ) مقدّم شده است ، آن باشد كه انفاق هاى پنهانى در دل شب ارزش بيشترى دارد.(752)
O اين آيه به منزله ى جمع بندى چهارده آيه گذشته است كه درباره انفاق بحث مى كرد. موضوعى كه هيچ موردى در قرآن اينگونه مفصّل بحث نشده است . آثار انفاق بر كسى پوشيده نيست ، از جمله : تعديل ثروت وكم شدن اختلافات طبقاتى ، ايجاد محبّت ، شكوفايى روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.
O انفاق ، علاوه بر انفاق مال و ثروت ، شامل انفاقِ علم ، آبرو و مقام نيز مى شود. كلمه ى انفاق ، در لغت به معناى پر كردن گودال و در اصطلاح ، به معناى پر كردن و بر طرف نمودن كمبودهاى مالى است .
O يادآورى اين نكته لازم است كه توجّه اسلام به مسئله انفاق ، به معناى گداپرورى و رواج تكدّى گرى نيست . زيرا در بسيارى از روايات ، از كسانى كه بدون داشتن نياز، از ديگران درخواست كمك مى كنند، مذمّت شده واز سوى ديگر بهترين نوع انفاق ، در اختيار قراردادن ابزار كار به جاى پول دادن ، معرفى شده است .
پيام ها:
1 داشتن روحيّه ى انفاق و سخاوت مهم است ، نه يكى دو بار انفاق آنهم از روى ترحّم . (ينفقون ) فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد.
2 تعيين نشدن اجر الهى ، نشانه ى گستردگى آن است . (اجرهم )
3 وعده هاى الهى ، بهترين مشوّق انسان در كارهاى نيك است . (فلهم اجرهم )
4 آرامش و امنيّت ، از بركات انفاق است . (لاخوف عليهم ولا هم يحزنون )
تفسير آيه : (275) الَّذِينَ يَاءْكُلُونَ الرِّبَو اْ لاَ يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الْشَّيْطَنُ مِنَ الْمَسِّ ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الْرِّبَو اْ وَ اءَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الْرِّبَو اْ فَمَنْ جَآءَهُمَ وْعِظَةٌ مِّنْ رَّبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَاءَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَاءُوْلََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه آيه :
كسانى كه ربا مى خورند، (در قيامت از قبرها) بر نمى خيزند مگر همانند برخاستن كسى كه بر اثر تماس شيطان ، آشفته وديوانه شده است . (نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد و گاهى بر مى خيزد.) اين (آسيب ) بدان سبب است كه گفتند: داد و ستد نيز مانند ربا است . در حالى كه خداوند خريد و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است . پس هركس كه موعظه اى از پروردگارش به او رسيد و (از رباخوارى ) خوددارى كرد، آنچه در گذشته (از طريق ربا بدست آورده ) مال اوست ، و كار او به خدا واگذار مى شود. امّا كسانى كه (دوباره به رباخوارى ) بازگردند، آنان اهل آتش خواهند بود و در آن جاودانه مى مانند.
نكته ها:
O ((ربا))، در لغت به معناى زيادى وافزايش است . و در شريعت اسلام به معناى زياده گرفتن در وام يا بيع است . مورد ربا، يا پول است يا جنس . گاهى پول را قرض مى دهد و بيش از آنچه داده باز پس مى گيرد، كه اين رباى در وام است و گاهى جنسى را مى دهد و مقدار بيشترى از همان جنس را تحويل مى گيرد، كه اين نيز در مواردى ربا مى شود.
O رباخوار، به كسى تشبيه شده كه شيطان او را خبط كرده است . ((خَبط)) به معناى افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حركت است .
رباخوار در قيامت همچون ديوانگان محشور مى شود، چرا كه در دنيا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گرديده است . ثروت پرستى ، چشم عقلش را كور كرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و كينه را بر مى انگيزد كه فقر و كينه سبب انفجار شده و اصل مالكيّت را نيز متزلزل مى كند. براى اين افراد، گويا ربا اصل و خريد و فروش فرع است ، فلذا مى گويند: بيع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.
O انتقاد از رباخوارى ، ربا گرفتن و ربا دادن ، از ابتداى اسلام مطرح بوده است . در سوره روم كه در مكّه نازل شده است ، مى فرمايد: (و ما اوتيتم من ربا ليربوا فى اموال النّاس فلايربوا عند اللّه )(753) يعنى آنچه به قصد ربا مى دهيد تا براى شما در اموال مردم بيفزايد، بدانيد كه نزد خداوند افزون نمى شود. سپس در سوره ى آل عمران با فرمان (لاتاءكلوا الرّبا)(754) از آن نهى گرديده و بيشترين انتقاد از رباخوارى در همين آيات آمده است . ضمناً آيه (واءخذهم الرّبا وقد نُهوا عنه )(755)، يادآور مى شود كه در مذهب يهود نيز ((ربا)) حرام بوده ، همچنان كه اين حرمت در تورات (756) ذكر شده است .
O آيات مربوط به ربا، بدنبال آيات انفاق آمد، تا دو جهت خير وشر را كه توسط مال و ثروت پديد مى آيد مطرح كند. انفاق يعنى دادن بلاعوض و ربا يعنى گرفتن بلاعوض . هر آثار خوبى كه انفاق دارد، مقابلش آثار سوئى است كه ربا در جامعه پديد مى آورد. به همين جهت قرآن مى فرمايد: (يمحق اللّه الرّبا و يُربِى الصّدقات ) خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود، ولى صدقات را افزايش مى دهد.
O تهديدهايى كه در قرآن براى اخذ ربا و پذيرش حاكميّت طاغوت آمده ،براى قتل ، ظلم ، شرب خمر، قمار و زنا نيامده است .(757) حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامى ، قطعى واز گناهان كبيره است . وقتى به امام صادق عليه السّلام خبر دادند كه فلانى رباخوار است ، فرمود: اگر قدرت مى داشتم گردنش را مى زدم .(758) همچنان كه حضرت على عليه السّلام وقتى با رباخوارى مواجه شد، از او خواست توبه كند، وقتى توبه كرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود: رباخوار را بايد از عمل خود توبه دهند، همچنان كه از شرك توبه مى دهند. از امام باقرعليه السّلام نقل شده است كه فرمود: خبيث ترين درآمدها، رباخوارى است .(759) و رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرموده اند: هرگاه خداوند اراده ى هلاك قريه اى را داشته باشد، رباخوارى در آن قريه ظاهر مى شود.(760) و خداوند، فرد رباخوار، وكيل ، شاهد و كاتب ربا را لعنت نموده است .(761) در حديث مى خوانيم : رباخواران ، در قيامت همچون ديوانگان محشور مى شوند.(762)
O امام صادق عليه السّلام علّت تكرار آيات ربا را آماده سازى ثروتمندان براى كار خير و صدقات مى داند و مى فرمايد: چون از يكسو ((ربا)) حرام است و از طرف ديگر كنز و انباشتن ثروت به صورت راكد نيز حرام است ، پس چاره اى براى ثروتمندان جز انفاق و يا كارهاى توليدى مفيد باقى نمى ماند.(763) همچنان كه درباره ى علّت تحريم ربا گفته اند: رباخوارى مانع جريان پول در مسير توليد و كارهاى عام المنفعه است و به جاى تلاش و فكر و بازو، فقط از سود پول بهره گيرى مى شود، لذا ربا تحريم شده است . از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمودند: ((لو كان الرّبا حلالا لترك الناس التجارات )) اگر ربا حلال بود، مردم كسب و كار را رها مى كردند.(764) و از امام رضا عليه السّلام نيز روايت شده است كه فرمودند: اگر ربا شيوع پيدا كند راه قرض دادن بسته مى شود.(765) ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادى زياد است ، در حديث مى خوانيم : ((من اتّجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا))(766) هركس بدون دانش و آگاهى از مسائل تجارى وارد تجارت شود، گرفتار ربا مى شود.
آثار ربا:
O گرفتن پول اضافى ، بدون انجام كارى مفيد و يا مشاركت در توليد، نوعى ظلم و اجحاف است كه موجب پيدايش دشمنى و قساوت مى شود. ربا دهنده به جهت بدهى هاى تصاعدى ، گاهى ورشكست و مجبور به قبول انواع ذلّت ها و اسارت ها مى شود.(767) ربا، تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسيم جامعه به دو قطب مستكبر و مستضعف مى شود.(768)
با توجّه به اين آثار تخريبى ، نه تنها در شريعت اسلام ، بلكه در تمام اديان آسمانى ربا تحريم شده است . امّا برخى به بهانه هايى مى خواهند ربا را توجيه كنند و به دنبال راه فرار هستند. كلاه شرعى ساختن ، همانند حيله يهود براى گرفتن ماهى در روز شنبه كه در آيات قبل ماجراى آن بيان شد، نوعى بازى بيش نيست و قرآن از اين گونه بازى ها انتقاد كرده است .
ربا، آثار تخريبى خود را دارد هرچند كه جوامع انسانى آن را در سيستم اقتصادى خود پذيرفته باشند. علّت پيشرفت جوامع غربى ، توجّه به علم و صنعت است ، نه اينكه رباخوارى موجب ترقّى آنها شده باشد.
پيام ها:
1 رباخواران ، از تعادل روحى و روانى برخوردار نيستند و جامعه را نيز از تعادل اقتصادى خارج مى سازند. (كما يقوم الذى يتخبّطه الشيطان )
2 تشبيه بيع حلال به رباى حرام ، نشانه ى عدم تعادل فكرى آنان است . (يتخبّطه الشيطان ... بانّهم قالوا انّما البيع مثل الربا)
3 شيطان ، قدرت تصرف بر درون انسان را دارد. (يتخبّطه الشيطان من المَس )
4 توجيه گناه ، راه را براى انجام گناه باز مى كند. (انّماالبيع مثل الربا)
5 تا قبل از ابلاغ تكيف ، مسئوليّتى نيست . (فمن جائه موعظة من ربّه )
6 احكام الهى ، در جهت پند وتربيت مردم است . (جائه موعظة من ربّه )
7 قانون امروز، شامل گذشته افراد نمى شود. (فله ما سَلف )
8 از گناه ناآگاهان اغماض مى شود، ولى از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. (ومَن عاد فاولئك اصحاب النّار)
تفسير آيه : (276) يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَو اْ وَيُرْبِى الْصَّدَقَتِ وَاللّهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ اءَثِيمٍ
ترجمه آيه :
خداوند ربا را نابود مى كند، ولى صدقات را افزايش مى دهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس وكافرِ گنهكارى را دوست نمى دارد.
نكته ها:
O كلمه ى ((محق )) به معناى نقصان تدريجى است و مُحاق به ماه گفته مى شود كه نورش در شبهاى آخر آنچنان كاهش يافته كه ديده نمى شود. و در مقابل ، (ربا) به معنى رشد تدريجى است .
اين آيه يادآور مى شود كه هرچند رباخوار به قصد انباشت ثروت ، از ديگران ربا مى گيرد، ولى خداوند بركت و آثار خوبى كه بايد ازدياد مال داشته باشد از ربا مى گيرد. لازم نيست خود مال رَبَوى از بين برود، بلكه اهدافى كه از افزايش ثروت در نظر است از بين مى رود. در نظام رَبَوى ، سعادت ، محبّت و امنيّت نيست و چه بسيار ثروتمندانى كه از سرمايه خود، هيچ نوع راحتى و آرامش و يا محبوبيّتى بدست نمى آورند، ولى در نظامى كه در آن انفاق ، صدقه و قرض الحسنه رايج باشد، آن جامعه از بركات زيادى برخوردار است . در آن نظام ، فقرا ماءيوس نبوده و اغنيا در فكر تكاثر نيستند. محرومان به فكر انتقام و سرقت ، و اغنيا نگران حراست و حفاظت اموال خود نمى باشند و جامعه از يك تعادل نسبى همراه با الفت و رحمت و تفاهم و امنيّت برخوردار خواهد بود. در تفسير كبير فخررازى آمده است : وقتى رباخوار، عواطف و عدالت انسانى را در خود محو كند، خود و اموالش مورد نفرين فقرا قرار مى گيرد و كينه و انتقام و توطئه سرقت هر لحظه او را تهديد مى كند و اين نمونه اى از آن نابودى است كه در آيه مطرح شده است .
پيام ها:
1 به رشد ظاهرى ثروت خيره نشويد، نظام اقتصادى بر اساس ربا روبه نابودى است . (يمحق اللّه الربا)
2 نابود كردن مال ربوى ، از سنّت هاى الهى است . (يمحق اللّه الربا) فعل مضارع نشانه ى استمرار است .
3 رواج صدقه وزكات ، سبب رشد واستوارى اقتصاد است . (يربى الصدقات )
4 رباخوار، از رحمت و محبّت الهى محروم است . (انّ اللّه لايحبّ كلّ كفّار اثيم )
5 رباخوار، بسيار ناسپاس و گنهكار است . او با گرفتن ربا خود را ضامن مردم ، زندگى خود را حرام ، عباداتش را باطل ، و حرص و طمع قساوت را بر خود حاكم مى گرداند. (كفّار اثيم )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:34 PM
fehrest page
back page
تفسير آيه : (277) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الْصَّلِحَتِ وَاءَقَامُواْ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَوُاْ الْزَّكَو ةَ لَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند و نماز برپا داشته و زكات پرداخته اند، پاداششان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند.
نكته ها:
O اين آيه ، برابر رباخواران كه ((كفّار اثيم )) هستند، سيماى مؤ منان را ترسيم مى كند كه عمل صالح انجام داده و نماز را بر پاى مى دارند و زكات پرداخت مى كنند. تا اشاره به اين باشد كه زمينه ى برچيده شدن ربا در جامعه ، توجّه به ايمان وعمل صالح واحياى نماز وزكات است .
O مردم چهار گروهند:
1 گروهى ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند كه اينان ((مؤ منانند)).
2 گروهى ، نه ايمان آورده ونه كار شايسته انجام مى دهند كه اينان ((كافرانند)).
3 گروهى ايمان دارند، ولى عمل صالح ندارند كه اينان ((فاسقانند)).
4 گروهى ايمان ندارند، ولى اظهار ايمان مى كنند و در ظاهر كار نيك انجام مى دهند كه اينان ((منافقانند)).
O اگر رباخواران از خدا و مردم بريده اند، امّا در مقابل ، كسانى هستند كه اهل ايمان و عمل صالح بوده و از طريق نماز، با خداوند مرتبط مى باشند و با پرداخت زكات با مردم پيوند دارند.
پيام ها:
1 اسلام در كنار مسائل عبادى وفردى ، به مسائل اقتصادى ومردمى نيز توجّه دارد. نماز وزكات در كنار هم مطرحند. (اقاموا الصلوة و اتوا الزكاة )
2 ذكر نماز وزكات بعد از عمل صالح ، نشانه آن است كه در ميان كارهاى شايسته حساب اين دو جداست . (عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكاة )
3 تشويق نيكوكاران بدنبال تهديد بدكاران ، يك اصل تربيتى است . (لهم اجرهم عند ربّهم )
4 هوشمند كسى است كه در محاسبات ، تنها به موجودى امروز كه در دست دارد ننگرد، بلكه به آينده وذخيره هايى كه نزد خداوند است توجّه داشته باشد. (عند ربّهم )
5 پروردگار، به مؤ منانى كه اهل عمل صالح ونماز وزكاتند، نظر ويژه اى دارد. كلمه (ربّهم ) اشاره به لطف خاصّ اوست .
6 وعده هاى الهى ، انگيزه ى عمل صالح است . (لهم اجرهم عند ربّهم )
7 امنيّت وآرامش واقعى ، در سايه ى ايمان وعمل صالح وپيوند با خدا ومردم است . (لاخوف عليهم و لا هم يحزنون )
8 عوامل آرامش ، ايمان ، عمل صالح ، نماز وزكات است . (امنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة ... لاخوف عليهم ولا هم يحزنون )
تفسير آيه : (278) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِىَ مِنَ الْرِّبَو اْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و آنچه را از (مطالبات ) ربا باقى مانده است ، رها كنيد، اگر ايمان داريد.
نكته ها:
O در آيات قبل به مفاسد ربا اشاره شد كه ربا فرد وجامعه را از تعادل خارج و آشفته مى كند؛ (يتخبّطه الشيطان ) وروشن شد كه ربا در حقيقت كم شدن است ، نه زياد شدن ؛ (يمحق الربا) اكنون نهى از ربا را صريحا بيان مى كند. (ذروا مابقى من الربا)
O در تفاسيرِ مجمع البيان ، الميزان و مراغى نقل شده است كه وقتى آيه تحريم ربا نازل شد، برخى از صحابه همانند خالدبن وليد، عباس وعثمان ، از مردم مقدارى طلب از بابت ربا داشتند، آنها در مورد طلبكارى خود، از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله كسب تكليف كردند و آيه فوق نازل شد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از نزول اين آيه فرمود: عباس ، عموى من نيز حقّ مطالبه ربا ندارد و قبل از همه ، بايد خويشان من دست از ربا بردارند. همچنان كه در طى خطبه اى فرمود: ((وكلّ ربا فى الجاهلية موضوع تحت قدمىّ هاتين و اوّل ربا اَضع ربا العباس )) تمام رباهاى مقرّر در دوره جاهليّت را زير پاى مى اندازم و از همه پيشتر رباهايى كه براى عباس است .(769)
پيام ها:
1 رباخوارى ، از عادات زمان جاهليّت بود كه مسلمانان صدر اسلام نيز به آن آلوده بودند. (يا ايها الذين آمنوا... ذروا)
2 تقوا، مرحله اى بالاتر از ايمان است . (يا ايها الذين آمنوا اتّقوا اللّه )
3 رباخوار، مالك بهره نمى شود واسلام سود رَبَوى را به رسميّت نمى شناسد. (ذروا مابقى من الربا)
4 لازمه ى ايمان وتقوا، صرف نظر كردن از مال حرام است . (ان كنتم مؤ منين )
تفسير آيه : (279) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُواْ فَاءْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ اءَمْوَ لِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ
ترجمه آيه :
پس اگر چنين نكرديد، (بدانيد كه ) اعلان جنگ با خدا و رسولش داده ايد و اگر توبه كنيد، (اصل ) سرمايه هاى شما از آنِ خودتان است . (ودر اين صورت ) نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم مى شود.
نكته ها:
O در اسلام ، نه اجازه ربا وبهره كشى واستثمار داده شده و نه اموال مردم يك جانبه مصادره مى گردد. در بعضى نظام ها، مالكيّت ملغى وتمام اموال را از صاحبانشان مى گيرند و در برخى ديگر، استثمار و بهره كشى و ربا، به هر شكلى آزاد است .
پيام ها:
1 رباخوار، محارب با خداست . او بايد بداند كه در اين جنگ ، در يك طرف او قرار دارد و در طرف ديگر، خداوند جبّار. (فاءذنوا بحرب من اللّه )
2 رباخوارى ، گناه كبيره است . چون اعلام جنگ با خداوند است . (بحرب من اللّه )
3 رباخوار، گمان نكند با مردم محروم طرف است ، بلكه خداوند به حمايت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع مى كند. (بحرب من اللّه )
4 چون رباخوار محارب با خداست ، از وظايف حكومت اسلامى مبارزه با رباخواراى است . (فاءذنوا بحرب من اللّه )
5 براى محاربين با خدا نيز راه توبه باز است . (بحرب من اللّه ... وان تبتم )
6 رباخوار، تنها مالك اصل مال است ، نه بهره آن . (فلكم رؤ س اموالكم )
7 براى نجات محرومان ، اصل مالكيّت مردم را ناديده نگيريد ومالكيّت خصوصى در اقتصاد اسلامى پذيرفته شده است . (فلكم رؤ س اموالكم )
8 سلطه پذيرى و سلطه گرى هر دو محكوم است ، نه ظلم ببينيد و نه ظلم روا داريد. (لاتَظلِمون ولا تُظلمون )
9 انتقام ممنوع است . به رباخوار توبه كننده نيز نبايد ظلم شود. (فلكم رؤ س اموالكم لا تَظلمون ولا تُظلمون )
10 به توبه كنندگان ، نبايد بخاطر خلاف كارى هاى پيشين ظلمى شود. سرزنش كسانى كه قبلا خلاف كار بوده اند ممنوع است . (فان تبتم ... لاتَظلمون ولاتُظلمون )
11 استقرار عدالت اقتصادى ، از وظايف حكومت اسلامى است . (لاتَظلِمون ولا تُظلمون )
تفسير آيه : (280) وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَاءَنْ تَصَّدَّقُواْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
واگر (بدهكار) تنگ دست بود، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه واقعا توان پرداخت ندارد،) اگر ببخشيد براى شما بهتر است ، اگر (نتايج آنرا) بدانيد.
نكته ها:
O هر چند در اين آيه سفارش شده كه به بدهكار مهلت داده شود، ولى نبايد بدهكار از اين موضوع سوء استفاده كند. لذا اگر بدون عذر در پرداخت بدهى خود تاءخير كند، گناهكار است . در حديث آمده است : براى كسانى كه بدون عذر، بدهى خود را نمى پردازند، گناهِ دزد نوشته مى شود. همچنان كه براى مهلت دهندگان ، پاداشى چون پاداش شهيدان ثبت مى شود. به هر روزى كه به بدهكار مهلت داده شود، پاداش صدقه ى همان مبلغ ، براى طلبكار ثبت مى شود.(770)
O گذشت از بدهكار نادار، براى شما بهتر است ، زيرا:
الف : شايد فردا براى خود شما نيز اين صحنه پيش آيد.
ب : مال فراموش مى شود، ولى بخشيدن به نادار هرگز فراموش نمى شود.
ج : كسب رضايت دل محروم و رضاى خالق ، از كسب درآمد بمراتب بهتر است .
O در احكام فقهى آمده است : زندانى كردن بدهكار معذور، ممنوع است و در مواردى كه شخص بدهكار واقعا مالى نداشته باشد كه بدهى خود راپرداخت كند، وظيفه ى حكومت اسلامى است كه بدهى او را بپردازد.
پيام ها:
1 اسلام ، حامى مستضعفان است . (و ان كان ذوعسرة )
2 نه تنها ربا نگيريد، بلكه در گرفتن راءس المال و اصل سرمايه نيز مدارا كنيد. (فنظرة الى ميسرة )
3 اصل در زمان بندى براى بازپرداخت ، توان بدهكار است . (فنظرة الى ميسرة )
4 اجبار بدهكارى كه توانايى پرداخت دارد، مانعى ندارد. (ان كان ذو عسرة فنظرة )
5 بخشيدن بدهكار فقير، صدقه است . (وان تصدقوا خير لكم )
6 نظام حقوقى و اقتصادى اسلام ، با نظام اخلاقى آن پيوند دارد. گرچه بازپس گيرى وام حقّ است ، ولى مهلت دادن وبخشيدنِ بدهكار بايد مراعات شود. (فنظرة ... تصدقوا)
7 محدوديّت انسان وثروت دوستى او نمى گذارد كه انسان به حقيقت ارزشها و كمالات پى ببرد. (ان كنتم تعلمون )
تفسير آيه : (281) وَاتَّقُواْ يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
ترجمه آيه :
و پروا كنيد از روزى كه در آن به پيشگاه خداوند بازگردانده مى شويد و سپس هركس (جزاى ) آنچه را كسب كرده ، بدون كم وكاست داده مى شود و به آنان ستمى نمى رود.
نكته ها:
O اين آيه به منزله ى جمع بندى و هشدار عمومى در پايان آيات ربا است . در تفاسيرى همچون كشّاف ، الميزان ، مجمع البيان ، كبير فخر رازى و برهان آمده است كه اين آيه ، آخرين آيه اى بوده كه بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نازل شده ، ولى به دستور پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در اينجا قرار گرفته است .
پيام ها:
1 قيامت ، روز مهمى است . تنوين كلمه (يوما) اشاره به عظمت آن روز دارد.
2 ربا گرفتن و رسيدن به دنيا، ساده و زودگذر است ، آنچه ابدى وباقى است ، قيامت است . (واتقوا يوما)
3 تقوى و ياد قيامت ، قوى ترين عامل براى دور شدن از ربا وساير محرّمات است . (و اتقوا يوما ترجعون فيه )
4 ضامن اجراى نظام اقتصادى اسلام ، ايمان و تقواى مردم است . (واتقوا يوما)
5 در معاملات اين جهان ، امكان كم و كاست هست ، ولى در معامله با خداوند هيچگونه كم و كاستى نيست . (توفّى كلّ نفس ما كسبت )
6 ملاك جزا و پاداش ، عمل است ، نه آرزو. (ماكسبت )
7 نگران انفاق و ترك سود رباهايتان نباشيد، از اعمال نيك شما اندكى كاسته نمى شود. (توفّى كلّ نفس ... لا يظلمون )
تفسير آيه : (282) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِذَا تَدَايَنْتُم بِدَيْنٍ إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَاءْبَ كَاتِبٌ اءَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّوَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لاَيَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كَانَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً اءَوْ ضَعِيفاً اءَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ اءَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِنْ رِّجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَاءَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَآءِ اءَن تَضِلَّ إِحْدَيهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَيهُمَا الاُْخْرَى وَلاَ يَاءْبَ الْشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْئَمُوَّاْ اءَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً اءَوْ كَبِيراً إِلَى اءَجَلِهِ ذَ لِكُمْ اءَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ وَاءَقْوَمُ لِلشَّهَدَةِ وَ اءَدْنى اءَلا تَرْتَابُوَّاْ إِلا اءَنْ تَكُونَ تِجَرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَلا تَكْتُبُوهَا وَاءَشْهِدُوَّاْ إِذَا تَبايَعْتُمْ وَ لاَيُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه بدهى مدّت دارى (بر اثر وام يا معامله ) به يكديگر پيدا مى كنيد، آنرا بنويسيد. و بايد نويسنده اى در ميان شما به عدالت (سند را) بنويسد. كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن خوددارى كند، همانطور كه خدا به او تعليم داده است . پس بايد او بنويسد و آن كس كه حقّ بر ذمّه او (بدهكار) است املا كند و از خدايى كه پرورگار اوست بپرهيزد و چيزى از آن فروگذار ننمايد. و اگر كسى كه حقّ بر ذمّه اوست ، سفيه يا (از نظر عقل ) ضعيف و يا (به جهت لال بودن ) توانايى بر املا كردن ندارد، بايد ولىّ او (بجاى او) با رعايت عدالت (مدّت و مقدار بدهى را) املا كند و دو نفر از مردان را (بر اين حقّ) شاهد بگيرد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از گواهان ، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند (انتخاب كنيد) تا اگر يكى از آنان فراموش كرد، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را (براى اداى شهادت ) دعوت مى كنند خوددارى نمايند. و از نوشتن (بدهى هاى ) كوچك يا بزرگِ مدّت دار، ملول نشويد (هر چه باشد بنويسيد،) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى اداى شهادت استوارتر و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر مى باشد، مگر اينكه تجارت و داد و ستد نقدى باشد كه در ميان خود دست به دست مى كنيد كه ايرادى بر شما نيست كه آنرا ننويسيد. و هنگامى كه خريد و فروش (نقدى ) مى كنيد، (باز هم ) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقّگويى ) زيانى برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان خداوند خارج شده ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعليم مى دهد وخداوند به هر چيزى داناست .
نكته ها:
O بزرگترين آيه ى قرآن ، اين آيه است كه درباره ى مسائل حقوقى ونحوه ى تنظيم اسناد تجارى مى باشد. اين آيه نشانه ى دقّت نظر وجامعيّت اسلام است كه در دوره جاهليّت و در ميان مردمى عقب افتاده ، دقيق ترين مسائل حقوقى را طرح كرده است .
O كلمه ((تداينتم )) از ((دَين )) به معناى بدهى ، شامل هرگونه معامله غير نقدى ، وام و خريد سَلَف مى شود.
O در حديث آمده است : اگر كسى در معامله سند و شاهد نگيرد و مالش در معرض تلف قرار گيرد، هرچه دعا كند، خداوند مستجاب نمى كند و مى فرمايد: چرا به سفارشات من عمل نكردى ؟!(771)
O اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است ، حفظ بيت المال بمراتب ضرورى تر است !
O تنظيم سند، حتّى در معاملات نقدى مفيد است ، ولى ضرورت آن به اندازه ى معاملات نسيه نيست . چون در معاملات موعددار، ممكن است طرفهاى معامله ويا شاهدان از دنيا بروند يا فراموش كنند، بنابراين لازم است نوشته هم بشود.
O از فرمان نوشتن ، معلوم مى شود كه اسناد تنظيم شده اى كه همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است .
O از اين آيه استفاده مى شود كه جامعه اسلامى بايد يكديگر را در حفظ حقوق حمايت كنند. زيرا هر معامله اى ، نياز به كاتب و چند شاهد دارد.
O در زمانى كه در تمام جزيرة العرب به گفته مورخان ، 17 باسواد بيشتر نبوده ، اين همه سخن از نوشتن ، نشانه ى توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است .
پيام ها:
1 ايمان ، بستر ومقدّمه عمل به احكام ، وخطاب ؛ (يا ايّها الّذين آمنوا) تشويقى براى عمل به احكام است .
2 مدّت بدهكارى ، بايد روشن باشد. (الى اجل مسمّى )
3 براى حفظ اعتماد و خوش بينى به همديگر و آرامش روحى طرفين و جلوگيرى از فراموشى ، انكار و سوءظنّ، بايد بدهى ها نوشته شود. (فاكتبوه )
4 براى اطمينان و حفظ قرارداد از دخل وتصرّف احتمالى طرفين ، سند بايد با حضور طرفين وتوسط شخص سوّمى نوشته شود. (وليكتب بينكم كاتب )
5 نويسنده ى قرار داد، حقّ را در نظر گرفته و عين واقع را بنويسد. (بالعدل ) شرط گزينش نويسنده ى اسناد، داشتن عدالت در قلم است .
6 به شكرانه سواد و علمى كه خداوند به ما داده است ، كارگشايى كنيم . (ولا ياءب كاتب ان يكتب كما علّمه اللّه )
7 اهل هر فن وحرفه اى مسئوليّت ويژه دارد، كسى كه قلم دارد بايد براى مردم بنويسد. (ولا ياءب كاتب ان يكتب )
8 بايد بدهكار كه حقّ بر ذمّه اوست ، متن قرار داد را بگويد و كاتب بنويسد، نه آنچه را بستانكار ادعا نمايد. (و ليملِل الّذى عليه الحقّ)
9 اقرار انسان عليه خودش ، قابل قبول است . (فليملل الذى عليه الحقّ)
10 بدهكار، هنگام املاى قرارداد بايد خدا را در نظر بگيرد و چيزى را فروگذار نكند و تمام خصوصيّات بدهى را بگويد. (وليتّق اللّه ربّه )
11 تدوين قانون بايد به گونه اى باشد كه حقّ ناتوان ضايع نشود. اگر بدهكار، سفيه يا ضعيف و ناتوان و يا گنگ و لال بود، سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد. (فان كان الذى عليه الحقّ سفيها او ضعيفا... فليملل وليّه )
12 سفيهان وناتوانان در مناسبات اجتماعى ، نيازمند ولىّ هستند. (فليملل وليّه )
13 توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعيف ، از سوى مسئولان وسرپرستان لازم است . (فليملل ) صيغه امر نشانه لزوم اين كار است .
14 مردان ، در گواه شدن وگواهى دادن بر زنان مقدّم مى باشند. (شهيدين من رجالكم )
15 گواهان بايد عادل ومورد اطمينان و رضايت طرفين باشند. (ممن ترضون )
16 هر كدام از مردها به تنهايى مى توانند شاهد باشند، ولى اگر شاهد يك مرد و دو زن بود، آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت كنند. تا اگر يكى لغزش يا اشتباه كرد، نفر دوّم يادآورى كند. (فتذكّر احديهما)
دو زن به جاى يك مرد در گواهى ، يا به خاطر روحيّه ى ظريف و عاطفى آنهاست و يا به جهت آن است كه معمولا زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارندو آشنايى آنها با نحوه ى معاملات كمتر است .
17 اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت كردند، خوددارى نكنيد، گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نيست . (ولا ياءب الشهداء اذا ما دعوا)
18 مبلغ قرارداد مهم نيست ، حفظ اطمينان و حقّالناس مهم است . (ولاتساءموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا)
19 ثبتِ سند به صورت دقيق و عادلانه سه فايده دارد:
الف : ضامن اجراى عدالت است . (اقسط)
ب : موجب جراءت گواهان بر شهادت دادن است . (اقوَم )
ج : مانع ايجاد بدبينى در جامعه است . (ادنى اءلاّ ترتابوا)
20 اگر فايده واسرار احكام براى مردم گفته شود، پذيرفتن آن آسان مى شود. (ذلكم اقسط...)
21 معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد، بهتر از فتنه و اختلاف فرداست . (ادنى الا ترتابوا)
22 در معاملات نقدى ، لزومى به نوشتن نيست . (اِلاّ اءن تكون تجارة حاضرة )
23 در معاملات نقدى ، اگرچه نوشتن لازم نيست ، ولى شاهد بگيريد. (فليس عليكم جناح اءلاّ تكتبوها واشهدوا اذا تبايعتم )
24 كاتب و شاهد در امان هستند و نبايد به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذيّت يكى از طرفين قرار گيرند. (لايضارّ كاتب ولاشهيد)
25 اگر اداى شهادت و يا نوشتن قرارداد، نيازمند زمان يا تحمّل زحمتى بود، بايد شاهد و كاتب به نحوى تاءمين مالى شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند كرد. (ولا يضارّ كاتب ولا شهيد)
26 كاتب وشاهد حقّ ندارند سند را به گونه اى تنظيم كنند كه به يكى از طرفين ضررى وارد شود. (لايضارّ كاتب ولاشهيد)
27 هرگونه خدشه در سند، از هركس كه باشد، فسق و گناه است .(فانّه فسوق )
28 كاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شكستن مرزها همان خروج از مرز وفسق است .(فانّه فسوق )
29 قلب پاك و با تقوى ، همچون آينه علوم و حقايق را مى گيرد. (واتقواللّه و يعلّمكم اللّه )
30 خداوند تمام نيازهاى مادّى و معنوى شما را مى داند و بر اساس آن ، احكام و قوانين را براى شما بيان مى كند. قانون گذار بايد آگاهى عميق و گسترده داشته باشد. (واللّه بكل شى ء عليم )
تفسير آيه : (283) وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ كَاتِباً فَرِهَنٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ اءَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ اءَمَنَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لاَتَكْتُمُواْ الْشَّهَدَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و اگر در سفر بوديد و نويسنده اى نيافتيد، وثيقه اى بگيريد و اگر به يكديگر اطمينان داشتيد (وثيقه لازم نيست .) پس كسى كه امين شمرده شده ، امانت (و بدهى خود را بموقع ) بپردازد و از خدايى كه پروردگار اوست پروا كند. و شهادت را كتمان نكنيد و هر كس آنرا كتمان كند، پس بى شك قلبش گناهكاراست و خداوند به آنچه انجام مى دهيد داناست .
نكته ها:
O هرگاه براى تنظيم سند بدهى نويسنده اى نبود، مى توان از بدهكار گرو و وثيقه گرفت ، خواه در سفر باشيم يا نباشيم . بنابراين جمله ى (ان كنتم على سفر) براى آن است كه معمولا در سفرها انسان با كمبودها برخورد مى كند. نظير جمله ى (اذا حضر احدكم الموت الوصية ) يعنى هنگامى كه مرگ به سراغ شما آمد وصيّت كنيد. با اينكه مى دانيم وصيّت مخصوص زمان مرگ نيست ، لكن آخرين فرصت آن ، زمان فرا رسيدن مرگ است .
پيام ها:
1 شرط وثيقه ، بدست گرفتن و در اختيار بودن است . (مقبوضة )(772)
2 كار از محكم كارى عيب نمى كند، در برابر طلب ، وثيقه بگيريد.(فرهان مقبوضة )
3 جايگاه افراد در احكام تفاوت دارد. براى ناشناس رهن وبراى افراد مطمئن بدون رهن . (فرهان مقبوضة فان اءمن ...)
4 نگذاريد اعتمادها و اطمينان ها در معاملات سلب شود. (فان امن بعضكم بعضا فليؤ دّ الذى اؤ تمن ) فلسفه رهن گرفتن ، اطمينان است كه اگر بدون آن اطمينان بود، رهن گرفتن ضرورتى ندارد.
5 افراد آگاه به حقوق مردم ، در برابر مظلومان مسئولند. (ولاتكتموا الشهادة )
6 آنجا كه بيان حقّ لازم است ، سكوت حرام است . (ومن يكتمها فانّه اثمٌ قلبه )
7 انحراف درونى ، سبب انحراف بيرونى مى شود. قلب گناهكار، عامل كتمان گواهى مى شود. (ولم يكتمها فانّه آثم قلبه )
8 ايمان به اينكه خداوند همه كارهاى ما را مى داند، سبب پيدايش تقوا وبيان حقايق است . (واللّه بما تعملون عليم )
تفسير آيه : (284) لِلّهِ مَا فِى الْسَّمَوَ تِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَإِنْ تُبْدُواْ مَا فِى اءَنْفُسِكُمْ اءَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَآءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه آيه :
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، تنها از آنِ خداست . (بنابراين ) اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد، خداوند شما را طبق آن محاسبه مى كند. پس هر كه را بخواهد (وشايستگى داشته باشد) مى بخشد و هر كه را بخواهد (ومستحقّ باشد) مجازات مى كند و خداوند بر هرچيزى تواناست .
نكته ها:
O علامه طباطبائى در تفسير الميزان مى فرمايد: حالات قلبى انسان دو نوع است : گاهى خطور است كه بدون اختيار چيزى به ذهن مى آيد و انسان هيچگونه تصميمى بر آن نمى گيرد كه آن خطور گناه نيست ، چون به دست ما نيست . امّا آن حالات روحى كه سرچشمه ى اعمال بد انسان مى شود و در عمق روان ما پايگاه دارد، مورد مؤ اخذه قرار مى گيرد.
O ممكن است مراد آيه از كيفر حالات باطنى انسان ، گناهانى باشد كه ذاتا جنبه درونى دارد و عمل قلب است ، مانند كفر و كتمان حقّ، نه مواردى كه مقدّمه گناه بيرونى است .
O انسان ، در برابر روحيّات ، حالات و انگيزه هايش مسئول است و اين مطلب مكرّر در قرآن آمده است . از آن جمله :
# (يؤ اخذكم بماكسبت قلوبكم )(773) خداوند شما را به آنچه دلهاى شما كسب نموده است مؤ اخذه مى كند.
# (فانّه اثم قلبه )(774) براستى كه كتمان كننده ، دل او گناهكار است .
# (انّالسّمع و البصر والفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسئولا)(775) همانا گوش و چشم و دل ، هر كدام مورد سؤ ال هستند.
# (انّ الّذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين امنوا لهم عذابٌ اءليمٌ فى الدّنيا والاءخرة )(776) علاقه قبلى به شيوع گناه و فساد در ميان مؤ منان ، سبب عذاب دنيا و آخرت است .
O حضرت على عليه السّلام مى فرمايند: مردم بر اساس افكار ونيّات خود مجازات مى شوند.(777)
پيام ها:
1 خداوند، هم مالك مطلق است ؛ (للّه ما فى السموات و ما فى الارض ) و هم عالم مطلق ؛ (ان تبدوا...اوتخفوه ) و هم قادر مطلق . (واللّه على كلّ شى ء قدير)
2 از كوزه همان برون تراود كه در اوست . اعمال انسان ها نشانگر طرز تفكّر و اعتقادات درونى آنهاست . (تبدوا ما فى انفسكم )
3 مربّى بايد مردم را ميان بيم واميد نگه دارد. (يغفر، يعذّب )
تفسير آيه : (285) ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلُّ ءَامَنَ بِاللّهِ وَمَلََّئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُواْ سَمِعْنَا وَاءَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
ترجمه آيه :
پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و همه مؤ منان (نيز) به خدا و فرشتگان و كتاب ها(ى آسمانى ) و فرستادگانش ايمان دارند (و مى گويند:) ما ميان هيچ يك از پيامبران او فرق نمى گذاريم (و به همگى ايمان داريم ) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنيديم و اطاعت كرديم ،پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانيم ) و بازگشت (ما) به سوى توست .
نكته ها:
O در اين آيه اصول دين (توحيد، نبوّت ، معاد) بيان شده و در آيه بعد، آمادگى انسان براى انجام تكاليف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مى شود. لذا در حديث آمده است كه اين آيه و آيه بعد ارزش خاصّى دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است .
O تكريم پيامبر لازم است و حساب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله از ديگران جداست . لذا در اين آيه ابتدا نام رسول خدا و ايمان او آمد و سپس نام مؤ منان و عقايد آنان .
پيام ها:
1 تبلور مكتب در رهبر است . (آمن الرّسول بما انزل اليه )
2 مبلغان دينى بايد به آنچه دعوت مى كنند، باور داشته باشند. (آمن الرسول ...)
3 نزول كتب آسمانى ، براى پرورش وتربيت انسان هاست . (من ربّه )
4 ايمان به همه انبيا لازم است ، چون تمام انبيا يك هدف دارند. (كتبه ورسله )
5 زمينه ى دريافت مغفرت الهى ، ايمان وعمل است . (سمعنا واطعنا غفرانك ربّنا)
6 در كنار ايمان و عمل ، باز هم بايد چشم اميد به رحمت و غفران الهى داشت . (سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا)
7 بخشش ، از شئون ربوبيّت وزمينه ى پرورش است . (غفرانك ربّنا)
تفسير آيه : (286) لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَّسِيْنَآ اءَوْ اءَخْطَاءْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَآ إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَتُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ اءَنْتَ مَوْلنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند، هركس آنچه از كارها (ى نيك ) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است . (مؤ منان مى گويند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكاليف چيزى را) فراموش يا خطا نموديم ، ما را مؤ اخذه مكن . پرودگارا! تكليف سنگين بر ما قرار مده ، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان ) بر كسانى كه پيش از ما بودند قرار دادى . پروردگارا! آنچه را (ازمجازات ) كه طاقت تحمل آنرا نداريم ، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بيامرز و در رحمت خود قرارده ، تو مولى و سرپرست مايى ، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان .
نكته ها:
O گاهى منشا فراموشى ، سهل انگارى خود انسان است كه قابل مؤ اخذه مى باشد. چنانكه خداوند مى فرمايد: (كذلك اءتَتك اياتنا فنَسيتَها و كذلك اليوم تنسى )(778) آن چنانكه آيات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش كردى ، همانگونه امروز نيز تو به فراموشى سپرده مى شوى . لذا در اين آيه از فراموش كارى در كنار خطاكارى ، طلب آمرزش مى شود. در ضمن از مجازات هاى سنگين كه در اثر طغيان و فساد امّت هاى پيشين بر آنها تحميل شد، درخواست عفو مى شود.
در اين آيه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مى خواهد: مرحله اوّل عفو است كه محو آثار گناه و عقاب است . مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهره گيرى از رحمت پروردگار و پيروزى بر كافران مى باشد.
O (لايكلّف اللّه نفسا الاّ وُسعها) در آيات ديگر نيز فرموده است : (ما جعل عليكم فى الدين من حرج )(779) و (يريد اللّه بكم اليسر)(780) پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز فرموده است : من به دين آسان و سهل مبعوث شده ام .(781)
پيام ها:
1 تكاليف الهى ، بيش از توان انسان نيست . (لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها)
اسلام ، دينِ آسانى است ، نه سخت گيرى .
2 اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمى گردد. (لها ما كسبت وعليها ما...)
3 انسان ، آزاد و صاحب اختيار است . (لها ما كسبت )
4 انجام يا ترك دستورات الهى ، سود وضررش براى خود ماست . (لها... عليها)
5 كسانى كه مى گويند: (سَمِعنا واطعَنا) وسراپا عادل ومتّقى هستند، بازهم از خطا ونسيان هاى خود نگرانند ودعا مى كنند. (ان نسينا او اءخطاءنا)
6 به تاريخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگريم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببريم . (كما حَمَلتْه على الّذين من قبلنا)
7 آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنيم ؛ (لا طاقة لنا) سپس به عظمت خداوند گواهى دهيم ؛ (انت مولينا) آنگاه خواست خود را مطرح كنيم . (واعف عنّا واغفرلنا وارحمنا) 8 - پيروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤ منان است . (وانصرناعلى القوم الكافرين )
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:44 PM
جلد دوم
مقدّمه ناشر
انقلاب اسلامى ايران با رهبرى امام خمينى قدّس سرّه و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهداى گرانقدر قبل و بعد از پيروزى ، زمينه رشد و ترويج فرهنگ اسلامى و خصوصا قرآن كريم را فراهم آورد. در اين راستا دانشمندان درد آشناى حوزه هاى علميّه ، با تاءليف كتب مناسب در جهت تبليغ دين گام هاى بسيارى برداشتند.
كتاب حاضر كه بخشى از مجموعه دوازده جلدى ((تفسير نور)) مى باشد، در جهت مهجوريت زاديى از قرآن و ارائه پيام هاى انسان ساز كلام الهى به شيوه اى نو و قلمى شيوا، توسط حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتى به رشته تحرير درآمده است كه در سال 76 به عنوان كتاب سال جمهورى اسلامى ايران معرّفى گرديد.
بدنبال چاپ اوّلين مجلدات اين تفسير، نظرات و پيشنهادات بسيارى از سوى فضلاى حوزه و دانشگاه طرح گرديد كه بيانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگى جامعه ، به شناخت مفاهيم قرآن
كريم از طريق اين شيوه مى باشد.
اكنون به جهت آشنايى با شيوه ى كار و چگونگى ارائه تفسير نور، اين موارد به اختصار بيان مى شود كه خود نيز مى تواند راهگشاى طلاب جوان در جهت فعاليّت هاى تفسيرى باشد.
شيوه كار
پس از انتخاب حداقل دوازده تفسير معتبر از مفسّران شيعه و اهل سنّت ، از قدما و معاصران ، چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقيق آنها، به استخراج نكات و برداشت هاى تفسيرى آنها پرداخته و به صورت مكتوب آن را در اختيار مؤ لّف قرار مى دهند.
ايشان ضمن مطالعه ى آن مطالب ، خود نيز به تحقيق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نيازهاى دينى جامعه ، پيام هاى راهبردى قرآن را براى نسل امروز كه تشنه ى دريافت مفاهيم قرآنى هستند، در قالب نكات و پيام هاى آيه ، با نثرى ساده و روان ارائه مى دهند. البتّه در برخى موارد نيز برداشت هاى خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخى بزرگان حوزه قرار مى دهند.
نوشته هاى ايشان پس از ارائه در برنامه آينه وحى راديو، ويراستارى شده و قبل از چاپ يكبار ديگر توسط خودشان مورد بازبينى نهايى قرار مى گيرد.
شيوه ارائه
مطالب هر آيه در قالب 5 عنوان ارائه مى گردد:
1- متن آيه ، كه با رسم الخط عثمان طه و با اعراب كامل ، تايپ و چندين بار مورد دقّت قرار گرفته است .
2- ترجمه هر آيه ، كه به صورت گروهى و زير نظر مؤ لّف محترم و با استفاده از بهترين ترجمه هاى موجود، (حداقل 6 ترجمه ) نگارش يافته و به جهت گويايى و روانى آن ، مطالب توضيحى مورد لزوم در ميان پرانتز آمده است .
3- نكته ها، كه امور زير در اين قالب عرضه گرديده است :
الف : بيان ريشه و ترجمه ى لغات مشكل آيه .
ب : بيان شاءن نزول آيه كه در فهم محتواى آيه نقش كليدى داشته است .
ج : بيان آيات مرتبط با آيه كه در فهم موضوعى قرآن تاءثير به سزايى دارد.
د: بيان روايات ذيل آيه ، كه در اين بخش با توجّه به گستردگى روايات ، تنها به ذكر نمونه هايى بسنده شده است .
ه : بيان برخى توضيحات براى روشن تر شدن مفهوم آيه .
و: طرح برخى پرسش ها و پاسخ گويى به آنها.
4- پيام ها، كه مقصود اصلى مؤ لّف از اين تفسير همين بخش بوده است تا نشان دهد قرآن كتاب زندگى بشر در همه ى عصرها و براى همه نسل هاست . البته مستند برداشت هاى مؤ لّف ، چنانكه در پايان هر پيام آمده است يكى از امور زير مى باشد:
الف : مفردات كلمات هر آيه .
ب : عبارتى مركّب از چند كلمه .
ج : رابطه ى صدر و ذيل آيه .
د: رابطه ى هر آيه با آيات قبل .
5- پاورقى كه نشانى آيات و روايات و كتب تفسيرى را باختصار آورده است . همچنين مطالبى مربوط به آيه كه در قالب نكته ها و پيام ها نمى گنجيده ، در پاورقى ذكر شده است .
تذكّرات لازم :
1- گاهى تعداد نكته ها و پيام هاى يك آيه ، از يك مورد تجاوز نكرده است كه به جهت حفظ قالب كار، بازهم عنوان نكته ها و پيام ها به صورت جمع آمده است .
2- در مورد كتب تفسيرى ، هرجا كه مراد، مطالب آن تفسير در ذيل آيه بوده است ، نشانى جلد و صفحه ذكر نشده است .
در پايان از زحمات آقايان سيّد جواد بهشتى ، رحمت جعفرى ، حسن دهشيرى و محمود متوسل كه در تتبّع و بررسى تفاسير و آقاى على محمّد متوسلى كه در امر مقابله و تصحيح نهايى اين جلد نهايت همكارى را داشته اند صميمانه تشكّر مى گردد.
و همچنين اعلام مى داريم : با همه ى تلاش هايى كه در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحيح اغلاط تايپى صورت گرفته است ، يقينا نواقص و كاستى هايى در عرضه اين تفسير وجود دارد كه اميدواريم همچون گذشته خوانندگان گرامى بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پيشنهادات خود، به نشانى :
تهران صندوق پستى 586/14185
ما را در جهت اصلاح و تكميل آن يارى نمايند وپيشاپيش سپاس ماراپذيراباشند.
مركز فرهنگى درسهايى از قرآن
مقدّمه مؤ لّف
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در سال 1378 كه براى تجديد چاپ جلد اوّل ((تفسير نور)) توسط ((مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) يك بار ديگر آن را با دقّت مطالعه كردم ، مطالبى را حذف يا ادغام نموده و مطالب جديدى را كه خداوند به ذهنم انداخت و يا از ((تفسير راهنما)) و ((نخبة التفاسير)) استفاده مى شد به مطالب قبلى اضافه كردم .
در يك لحظه به فكر فرو رفتم ، نوشته اى را كه بعد از دو سه سال به دست خودم تغيير مى دهم ، اگر به قيامت برسد و از نظر اولياى خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغيير خواهد كرد. تازه اين اصلاحات و تغييرات به شرطى مفيد است كه اصل كار با ريا و سُمعه وعُجب ، حبط و باطل نشده باشد.
به هر حال زحمت ها كشيدم ، ولى نمى دانم حتّى يك صفحه ى آن در قيامت سبب نجاتم خواهد شد يا نه !
البتّه قرآن نور است ونقص از كار ونوشته هاى ماست . به هر حال به لطف خداوند اميدوارم تا همانگونه كه در گلستان ، خاك به گل تبديل مى شود، در سايه ى آيات نورانى قرآن ، نوشته هاى ما نيز به نور تبديل گردد.
اللّهم آمين
محسن قرائتى
6-/4/78
سيماى سوره آل عمران
سوره آل عمران داراى دويست آيه است و آيات آن از يك نظام و هماهنگى خاصّى برخوردارند. اين سوره در مدينه نازل شد و نزول آن زمانى بود كه نداى دعوت اسلام درجهان آن روز بلند ودشمنان حساس وگوش به زنگ شده بودند.
چنانكه در تفسير الميزان آمده است ، عدّه اى از مسيحيان منطقه ى نجرانِ يمن ، براى شنيدن سخنان پيامبر به مدينه آمدند كه هشتاد وچند آيه اوّل اين سوره براى توضيح معارف اسلام به آنان يكجا نازل گرديد و با ماجراى مباهله به انجام رسيد.
همچنين ماجراى جنگ اُحد و دعوت مسلمانان به صبر و پايدارى ، در اين سوره مطرح شده است . نام اين سوره بر اساس آيات 33 و 35 آن مى باشد كه ماجراى تولّد مريم فرزند عِمران را بيان مى دارد. لذا مراد از آل عمران در اين سوره ، حضرت مريم عليها السّلام و حضرت عيسى عليه السّلام مى باشند، گرچه نام پدر حضرت موسى نيز، عمران بوده است .
تفسير آيه :(1) الَّمَّ
ترجمه :
الف لام ميم
بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
نكته ها
o در جلد اوّل تفسير، درباره ى آيه (بِسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) گفته شد كه از جايگاه خاصّى برخوردار وخود آيه اى مستقل است . گفتن آن در اوّل هر كار سفارش شده و تكرار آن درابتداى هر سوره ، نشانه ى اهميّت آن است . (بسم اللّه ) مخصوص اسلام نيست وپيامبران ديگر نيز اين آيه را با همين عبارت بكار برده اند. اينكه (بسم اللّه ) با حرف ((باء)) شروع شده كه به معناى استمداد و كمك خواهى است ، نشانه ى آن است كه بدون خواست واراده او هيچ كارى صورت نمى گيرد.
استعانت از خدا، يعنى كمك گرفتن از تمام صفات او. او رحمن و رحيم است و چشم اميد ما به رحمت اوست ، رحمتى گسترده و عمومى براى اين جهان و آن جهان . آرى ! ديگران يا رحم ندارند و يا رحمشان محدود به افراد خاص و يا زمان و مكان خاصّى است و هدفشان از رحم كردن بازگشت آن است ، نظير علفى كه به حيوان يا دانه اى كه به مرغ مى دهند تا از او بهره مند شوند. رحمتى گسترده و ابدى براى همه بدون قصد بازگشت مخصوص خداوند است . پس از چنين خداى رحمن و رحيمى استمداد كنيم و بگوييم : ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ))
o چنانكه در سوره ى بقره ذكر شد (المَّ) از حروف مقطعه است . شايد مشهورترين و بهترين نظر درباره حروف مقطعه همين باشد كه بگوييم رمزى است ميان خدا و پيامبرش .(1) و يا اعلام اين موضوع باشد كه قرآن ، كلام الهى نيز از همين حروف الفبا تاءليف يافته ، ولى با اين حال معجزه است . اگر شما هم مى توانيد از همين حروف ، كتابى همچون قرآن بياوريد. همان گونه كه قدرت الهى از خاك ، انسان مى آفريند ولى بشر از خاك ، سفال و آجر و كوزه مى سازد. اين تفاوت قدرت الهى با قدرت بشرى است .
O حروف مقطّعه (الم ) در ابتداى شش سوره بقره ، آل عمران ، عنكبوت ، روم ، لقمان و سجده آمده است .
تفسير آيه :(2) اللَّهُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ
ترجمه :
خداوند كه معبودى جز او نيست ، زنده وپاينده است .
نكته ها
o ((قَيّوم )) به كسى گفته مى شود كه خود به ديگرى تكيه نداشته باشد، ولى ديگران به او تكيه دارند و يا قوام بخش همه چيز است .
O خداوند در آفريدن ، تدبير و تسلّط كامل دارد. عوامل و اسباب مادّى وسيله ى پيدايش مى شوند، ولى مستقل نيستند و سبب بودنشان از خودشان نيست . موجودات ديگر، علم ، حيات و قدرت مستقلّى ندارند. تنها او زنده اى است كه زندگى هر موجود زنده وابسته به اوست .
در دعاى جوشن كبير مى خوانيم : او قبل از هر زنده اى زنده وبعد از هر زنده اى زنده است . هيچ زنده اى شريك او نيست و به كسى نياز ندارد. جان همه ى زنده ها و رزق آنها به دست اوست . او زنده اى است كه زنده بودن خود را از كسى ارث نبرده است .
پيام ها
1- توحيد، سرلوحه ى كتب آسمانى است . (لااله الاّ هو)
2- شرط معبود شدن ، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خويش و بى نياز مطلق است . (الحىّ القيّوم )
تفسير آيه :(3) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَاءَنزَلَا لتَّوَْريةَ وَ الاِْنجِيلَ
ترجمه :
او كتاب را به حقّ بر تو نازل كرد، كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين است و (او بود كه ) تورات و انجيل را فرو فرستاد.
نكته ها
o كلمه ى ((تورات ))، در زبان عِبرى به معناى شريعت و قانون است . تورات كنونى داراى پنج بخش به نام هاى : 1 سِفر پيدايش 2 سِفر خروج 3 سِفر لاويان 4- سِفر اعداد 5 سِفر تثنيه مى باشد. از آنجايى كه در تورات شرح وفات و دفن حضرت موسى عليه السّلام مطرح شده ، معلوم مى شود كه اين مطالب بعد از حضرت موسى جمع آورى شده است .
O كلمه ى ((انجيل ))، ريشه يونانى دارد و به معناى بشارت است . انجيل نام كتاب مسيحيان است و قرآن هر كجا از آن نام برده ، به صورت مفرد بيان كرده است ، ولى امروزه در ميان مسيحيان اناجيل متعدّد وجود دارد كه همه پس از حضرت عيسى عليه السّلام و بدست ياران و پيروان او نوشته شده اند. اين اناجيل كه به نام خود آنان معروف است ، عبارتند از: ا انجيل مَتّى . 2 انجيل مرقس . 3 انجيل لوقا. 4 انجيل يوحنّا.
پيام ها
1- آمدن كتب آسمانى ، جلوه اى از قيّوميّت خداست . (القيّوم نزّل عليك الكتاب )
2- نزول قرآن بر پيامبر، مربوط به شخصيّت او و تكريم خداوند از اوست . (نزل عليك الكتاب ) كلمه ((عليك )) مقدّم بر كلمه ((الكتاب )) است .
3- قرآن از هرگونه باطلى مصونيّت داشته و منطبق با حقيقت است . (بالحقّ)
4- كتاب هاى آسمانى انبيا، مؤ يّد يكديگرند. (مصدّقا لما بين يديه )
5- تصديق كتب آسمانى پيشين ، عاملى براى وحدت خداپرستان و يكى از شيوه هاى دعوت ديگران است . (مصدّقاً)
6- تصديق قرآن نسبت به تورات و انجيل ، حقّى بزرگ بر اديان سابق است ، و گرنه با خرافاتى كه وارد تورات و انجيل شده ، آسمانى بودن آنها به كلّى فراموش مى شد. (مصدّقاً)
7- با آنكه مراحل تربيت الهى ، ابزار و دستورالعمل هاى آن در هر زمان و شرايط متفاوت بوده اند، ولى از آهنگ تكاملى ووحدت در هدف برخوردارند. (مصدقاً)
تفسير آيه :(4) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَاءَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِا للَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ
ترجمه :
او پيش از اين (تورات و انجيل را) براى هدايت مردم (فرو فرستاد) و اينك فرقان را (كه وسيله ى تميز حقّ از باطل است ) نازل كرد، البتّه براى كسانى كه به آيات الهى كفر ورزند، عذاب شديدى است و خداوند شكست ناپذير صاحب انتقام است .
نكته ها
o يكى از نام هاى قرآن ، فرقان است . فرقان ، يعنى آنچه مايه ى افتراق ، جدايى و فرق گذاشتن است . از آنجا كه راه تشخيص حقّ از باطل ، در همه امور قرآن مى باشد، لذا به آن فرقان گفته شده است .
O عذاب شديد مخصوص آخرت نيست . در اين آيه نفرموده كه عذاب كفّار مربوط به آخرت است ، زيرا گاهى سرگرمى و حرص بر اندوختن مال و غفلت از خداوند و معنويات خود عذاب است . در آيه 85 سوره توبه مى فرمايد: خداوند به گروهى مال و اولاد مى دهد تا بدان ها عذابشان كند.
O امام صادق عليه السّلام درباره ى (انزل الفرقان ) فرمودند: هر امر محكم ، فرقان است و كتاب در (انزل الكتاب )، مجموع قرآن است .(2)
پيام ها
1- هدايت مردم ، يك سنّت هميشگى الهى بوده است . (من قبل )
2- مخاطب كتب آسمانى ، عموم مردم هستند، نه قبيله و نژاد خاص . (للنّاس )
3- قرآن ، وسيله ى شناخت حقّ از باطل است . (و انزل الفرقان )
4- هركجا ميان سليقه ها، افكار و عقايد به هر نحو دچار تحيّر شديم ، حرف آخر از آن قرآن است . (حتّى اگر در ميان روايات نيز دچار حيرت شديم ، بايد به حديثى توجّه كنيم كه مطابق با قرآن باشد.) (الفرقان )
5- بعد از نزول آن همه كتاب و اسباب هدايت ، جزاى شخص لجوج عذاب شديد است . (عذاب شديد)
6- عذاب الهى ، پس از اتمام حجّت بر مردم است . (هدى للناس ... الّذين كفروا... لهم عذاب شديد)
7- اين آيه مايه ى دلگرمى و تسليت خاطر پيامبر و مؤ منان است كه خداوند به حساب كفّار سرسخت مى رسد. (عزيز ذوانتقام )
8- سرچشمه كيفر و انتقام او، عملكرد ماست ، وگرنه او عزيزى است كه هيچ كمبودى ندارد. (عزيز ذوانتقام )
9- كفر مردم در خداوند اثرى ندارد. (كفروا، واللّه عزيز)
تفسير آيه :(5) إِنَّ اللَّهَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ شَى ءٌ فِى الاَْرْضِ وَلاَ فِى السَّمَآءِ
ترجمه :
همانا هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان ، بر خداوند پوشيده نمى ماند.
نكته ها
o در چند آيه ى قبل ، سخن از قيّوم بودن خداوند بود. در اين آيه ، آشكار بودن همه چيز براى او مطرح شده ، كه جلوه اى از قيّوميّت اوست .
پيام ها
1- خداوند بر همه چيز آگاه است . ما وهمه ى هستى هر لحظه در محضر خدا هستيم ، در محضر او گناه نكنيم . با توجّه به آيه قبل ، استفاده مى شود كه كفر و معصيتِ هيچ كس بر خدا پوشيده نيست . (كفروا... لا يخفى عليه شى ء)
2- تعدّد افراد، تعدّد اعمال ، تعدّد مكان ها وزمان ها هيچ كدام مساءله اى را بر خداوند پنهان نمى سازد. (فى الارض ولا فى السماء)
تفسير آيه :(6) هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الاَْرْحَامِ كَيْفَ يَشَآءُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَا لْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
ترجمه :
او كسى است كه شما را آنگونه كه مى خواهد در رحم ها صورت مى دهد. جز او كه مقتدر حكيم است ، معبودى نيست .
نكته ها
o شكل گيرى جنين در رحم ، نشانه ى ديگرى از قيّوم بودن خداوند است كه در آيات قبل خوانديم .
O موضوع صورت گيرى انسان در رحم مادر، در ميان دو آيه ى نزول كتاب آمده است ، شايد رمز اين باشد كه خدايى كه در رحم مادر به شما سر و سامان مى دهد، با تشريع قوانين الهى و ارسال كتب آسمانى ، به رشد آينده و ابدى شما نيز سامان مى بخشد.
O تاءثير هريك از عوامل وراثتى ، بهداشتى ، غذايى ويا روانى در شكل گيرى صورت و جسم افراد نيز از سنّت هاى الهى ودر مدار قدرت وتدبير وحكمت اوست .
پيام ها
1- منشاء تكوين و تشريع يكى است . آن كه براى هدايت شما كتاب فرستاده ، همان است كه شما را آفريده است . (هدىً للنّاس ... يصوّركم )
2- صورت گرى انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست . (هو الّذى يصوّركم )
3- اكنون كه صورت بندى ها به دست اوست ، يكديگر را به خاطر شكل و قيافه سرزنش نكنيم . (هوالّذى يصوّركم )
4- قدرت نمايى او محدود به مكان و زمان خاصّى نيست . (يصوّركم فى الارحام )
5- تفكّر در آفرينش خود، عامل ايمان به خداوند است . (يصوّركم ... لااله الاّ هو)
6- گرچه خداوند به هر كارى قادر است ؛ (كيف يشاء) ولى كارى بر خلاف حكمت نمى كند. (هوالعزيزالحكيم )
7- صورت هاى گوناگون افراد بشر، نشانه ى قدرت و حكمت اوست . (يصوّركم ... العزيز الحكيم )
تفسير آيه :(7) هُوَ الَّذِى اءَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَبَ مِنْهُ ءَايَتٌ مُّحْكَمَتٌ هُنَّ اءُمُّا لْكِتَبِ وَ اءُخَرُ مُتَشَبِهَتٌ فَاءَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَآءَ تَاءْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَاءْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَاَمَنَّا بِهِ كُلُّ مِّنْ عِنْدِ رَبِّنَاوَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ اءُوْلُواْ الاَْلْبَبِ
ترجمه :
او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بخشى از آن ، آيات محكم (روشن و صريح ) است كه اصل و اساس اين كتاب را تشكيل مى دهد. (و هرگونه ابهامى در آيات ديگر، با مراجعه به اين محكمات روشن مى شود) و بخشى از آن ، آيات متشابه است (كه احتمالات مختلفى در معناى آيه مى رود، ولى با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها روشن مى شود.) امّا كسانى كه در دلهايشان انحراف است ، به جهت ايجاد فتنه (و گمراه كردن مردم ) و نيز به جهت تفسير آيه به دلخواه خود، به سراغ آيات متشابه مى روند، در حالى كه تفسير اين آيات را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. آنان كه مى گويند: ما به آن ايمان آورده ايم همه ى آيات از طرف پروردگار ماست (خواه محكم باشد يامتشابه ) و جز خردمندان پند نگيرند.
نكته ها
o در اين آيه ، چند سؤ ال مطرح است :
سؤ ال : قرآن در يكجا همه ى آيات خود را محكم دانسته و فرموده : (كتاب اُحكمت آياته )(3) و در جاى ديگر همه را متشابه دانسته و فرموده : (كتابا متشابها)(4) ولى در اين آيه بعضى را محكم وبعضى را متشابه معرّفى نموده است ، مساءله چيست ؟
پاسخ : آنجا كه فرمود: تمام آياتِ قرآن محكم است ، يعنى سخن سست و بى اساس در هيچ آيه اى نيست و آنجا كه فرمود: همه ى آيات متشابه هستند، يعنى سيستم و آهنگ آيات قرآن ، هماهنگ ، يكنواخت و شبيه بهم است .
اما با اين حال ، از نظر فهم مردم همه ى آيات يكسان نيستند، بعضى صريح و روشن و همه كس فهم ، ولى بعضى داراى معانى بلند وپيچيده اند كه همين امر موجب شبهه و اشتباه آنان مى گردد.
سؤ ال : چرا در قرآن آيات متشابه به كار رفته است ؟
پاسخ : اوّلا: وجود آيات متشابه زمينه ى فكر و تدّبر در آيات است .
ثانيا: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانى مى شود. آرى ، اگر همه ى درس آسان باشد، شاگرد احساس نياز به استاد نمى كند.
ثالثا: متشابهات وسيله آزمايش مردم است . گروهى كژانديش ، از لابلاى آنها به سراغ اهداف شوم خود مى روند و گروهى انديشمند، به فرموده امام رضا عليه السّلام با مراجعه به محكمات ، معناى صحيح آيات را كشف مى نمايند.(5)
سؤ ال : نمونه آيات متشابه كدام است ؟
پاسخ : در قرآن مى خوانيم : (الى ربّها ناظرة )(6) در قيامت ، چشم ها به پروردگارشان مى نگرند. چون عقل سليم ، جسم بودن را براى خداوند محال مى داند و در آيات ديگر قرآن نيز مى خوانيم : (لاتدركه الابصار)(7) چشمها او را درك نمى كنند، لذا مى فهميم كه مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قيامت است .
همچنين مراد از ((دست خدا)) در آيه ى (يداللّه فوق ايديهم ) قدرت اوست ، چنانكه در فارسى نيز مى گوييم : فلانى در فلان شهر يا اداره دست دارد، يعنى قدرت دارد. وگرنه خداوند كه جسم نيست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نيز مى فرمايد: (ليس كمثله شى ء)(8) او همانندى ندارد.
اين گونه آيات ، سبب انحراف ساده انديشانى شده كه به آيات ديگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعى يعنى اهل بيت پيامبر عليهم السّلام جدا افتاده اند و شايد به جهت همين خطرات باشد كه قرآن ، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شيطان به خداوند پناه ببريد. (فاذا قراءت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم )(9)
سؤ ال : تاءويل قرآن به چه معناست ؟
پاسخ : مراد از تاءويل ، اهداف و معارف و اسرار پشت پرده اى است كه بعد روشن مى شود. نظير تعبير خوابى كه حضرت يوسف ديد و بعد روشن شد و يا اسرارى كه در شكستن كشتى توسط خضر و موسى بود كه بعد روشن شد.
O در روايات مى خوانيم : آيات ناسخ ، از محكمات وآيات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومين عليهم السّلام مصداق بارز راسخون در علم هستند.(10) همچنان كه خروج كنندگان بر حاكم اسلامى ، كج انديشانى هستند كه به دنبال آيات متشابه مى روند.(11)
o حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه (12) از راسخان در علم ستايش مى كند. آنان كه به عجز علمى خود اعتراف دارند و از تعمق در چيزى كه ضرورتى ندارد دست باز مى دارند.
پيام ها
1- هر كس همه ى آيات را نمى فهمد. (و اُخر متشابهات )
2- قلب هاى منحرف ، منشاء فساد و فتنه است . (فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة )
3- فتنه ، تنها آشوب نظامى و فيزيكى نيست ، تفسير به راءى و تحريفِ فرهنگ و معانى آيات ، نيز فتنه است . (ابتغاء الفتنة )
4- گاهى حقّ دستاويز باطل مى شود. (ابتغاء الفتنة )
5- هدف نهايى و مقصد اعلاى آيات الهى را تنها خدا و راسخان در علم مى دانند. (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
6- نام راسخان در علم در كنار نام مقدّس خداوند آمده و مقامشان بعد از مقام الهى است . (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
7- علم ، درجاتى دارد كه بالاترين آن آشنا شدن به تاءويل و رسيدن به هدف نهايى است . (ومايعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم )
8- عالمان واقعى بى تكبّرند. (والراسخون فى العلم يقولون امنّا به )
9- گرايش به باطل ، مانع از رسوخ علم است . (الراسخون فى العلم ) در برابر (فى قلوبهم زيغ ) قرار داده شده است .
10- هر چه را نمى فهميم انكار نكنيم . (كل من عند ربّنا)
11- نزول آيات محكم و متشابه ، در مسير تربيت است . (كل من عند ربّنا)
تفسير آيه :(8) رَبَّنَآ لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنْكَ رَحْمَةًاِنَّكَ اءَنتَ الْوَهَّابُ
ترجمه :
(راسخان در علم مى گويند:) پروردگارا! پس از آن كه ما را هدايت كردى ، دلهاى مارا به باطل مايل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش . به راستى كه تو خود بسيار بخشنده اى .
پيام ها
1- به علم و دانش خود مغرور نشويم ، از خداوند هدايت بخواهيم . (ربّنا لاتزغ قلوبنا...)
2- نشانه ى علم واقعى و رسوخ در علم ، توجّه به خدا و استمداد از اوست . (الاّ الراسخون فى العلم ... ربّنا لاتزغ قلوبنا)
3- محور هدايت و گمراهى ، قلب و افكار انسانى است . (لاتزغ قلوبنا)
4- در خط قرار گرفتن خيلى مهم نيست ، از خط خارج نشدن بسيار اهميّت دارد. (بعد اذ هديتنا...)
5- هديه و هبه ى دائمى و بى منّت ، مخصوص اوست . (انّك انت الوهّاب )
تفسير آيه :(9) رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ الْنَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُا لْمِيعَادَ
ترجمه :
(راسخان علم در ادامه دعا گويند:) پروردگارا! همانا تو مردم را براى روزى كه در آن شكى نيست گرد آورى . همانا خداوند وعده ى خود را تخلّف نمى كند.
نكته ها
o كسى كه به قيامت ايمان دارد؛ (ليوم لاريب فيه ) نگران بد عاقبت شدن خود مى شود و از خداوند استمداد مى كند.
O منشاء خُلف وعده ، غفلت ، عجز، ترس ، جهل و يا پشيمانى است كه هيچ كدام از اينها در ذات مقدّس الهى راه ندارد. (لايخلف الميعاد)
پيام ها
1- راسخان در علم ، به آينده و قيامت چشم دوخته اند. (انك جامع الناس ليوم ...)
2- توجّه به حالات روحى در دنيا؛ (لاتزغ قلوبنا) وپاسخگويى به اعمال در آخرت ، نشانه ى دانشمندان واقعى است . (ليوم لاريب فيه )
3- روز قيامت ، هم روز جمع است كه مردم يكجا براى حسابرسى جمع مى شوند؛ (جامع الناس ) و هم روز فصل است كه بعد از محاكمه ، هر يك جداگانه به جايگاه خود مى روند. (انّ يوم الفصل كان ميقاتا)(13)
4- راسخان در علم به قيامت يقين دارند، (لاريب فيه ) چون به وفاى خداوند يقين دارند. (لايخلف الميعاد)
تفسير آيه :(10) إِنَّ الَّذينَ كَفَرُواْ لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ اءَمْوَ لُهُمْ وَلاََّ اءَوْلَدُهُمْ مِّنَ اللَّهِشَيْئاً وَاءُوْلََِّكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ
ترجمه :
همانا كسانى كه كفر ورزيدند، نه اموالشان و نه فرزندانشان در برابر (عذاب ) خدا (در قيامت ) هيچ به كارشان نمى آيد وآنان خود هيزم و سوخت آتشند.
نكته ها
o ((وَقود)) به معناى مادّه ى سوختنى است . وسيله ى آتش زايى دوزخ دو چيز است : سنگ ها و انسان ها؛ (وقودها الناس و الحجارة )(14) خصلت ها و افكار و اعمال ، هويّت انسان را دگرگون مى كند و انسان به سوخت آتش تبديل و خود عامل سوختن خود مى شود.
O غير او هيچ كس ، نه در دنيا و نه در آخرت ، نيازهاى واقعى انسان را تاءمين نمى كند و انسان در هر حال به او نيازمند است .
پيام ها
1- به مال و فرزند مغرور نشويد. دلبستگى به غير خدا هر چه باشد، محكوم است . (لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولادهم )
2- كفر، انسان را از مدار انسانيّت خارج و در حدّ اشياى مادّى و طبيعى پايين مى آورد. (اولئك هم وقود النّار)
تفسير آيه :(11) كَدَاءْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَاءَخَذَهُمُا للَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ
ترجمه :
(شيوه كفّار) مانند روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنها بودند، آيات مارا تكذيب كردند، پس خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان بگرفت . و خدا سخت كيفر است .
پيام ها
1- بعد از بيان كلّيات ، بيان نمونه ها لازم است . (كفروا... كداءب آل فرعون )
2- تكيه بر قدرت مادّى ، مال و اولاد، شيوه ى فرعون است . (كداءب آل فرعون )
3- تاريخ و تجربه ى گذشتگان ، بهترين درس است . (كداءب آل فرعون ...)
فرعون و آل فرعون كه قهرمان قدرت و زور بودند، در برابر قهر خداوند نتوانستند لحظه اى مقاومت كنند، شما به اين مال و قدرت اندك خود ننازيد.
4- گاهى نقش اطرافيان طاغوت از خود طاغوت كمتر نيست . (كداءب آل فرعون )
5- گناه بد است ، ولى بدتر از آن عادت به گناه و روحيّه ى گناه است . (كداءب آل فرعون و...)
6- خصلت ها، شيوه ها واعمال وگناهان مشابه ، جزا و پاداش مشابه دارد. (كداءب آل فرعون )
7- عامل هلاكت امّت ها، گناهان آنان بوده است . (فاءخذهم اللّه بذنوبهم )
8- آنجا كه گناه جزو روحيّه و عادت شد، عقوبت پروردگار سخت است . (كداءب ... شديد العقاب )
تفسير آيه :(12) قُلْ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَا لْمِهَادُ
ترجمه :
به كسانى كه كافر شدند بگو: به زودى شكست مى خوريد و به سوى جهنّم رانده مى شويد و چه بد جايگاهى است .
نكته ها
o چنانكه در تفاسير مجمع البيان وكبير ومراغى آمده است : وقتى مسلمانان در سال دوّم هجرى در جنگ بدر پيروز شدند، گروهى از يهود گفتند: اين پيروزى نشانه ى صدق محمّد صلّى اللّه عليه و آله است ، چون در تورات آمده است : او بر دشمنانش پيروز مى شود. گروهى ديگر از يهود گفتند: عجله نكنيد، شايد در جنگ هاى ديگر شكست بخورد. وقتى در سال سوّم ، جنگ اُحد پيش آمد ومسلمانان شكست خوردند، اين گروه از يهوديان خوشحال شدند.
آيه نازل شد كه زود قضاوت نكنيد، در آينده ى نزديك شما شكست مى خوريد. طولى نكشيد كه مسلمانان ، يهود بنى قريظه و بنى نضير مدينه را درهم شكستند و در فتح مكّه نيز مشركان را از بين بردند.
پيام ها
1- دلدارى مؤ منان و تهديد كفّار، نشانه رهبرى صحيح و ايمان به هدف است . (قل للذين كفروا ستغلبون )
2- يكى از معجزات قرآن ، پيشگويى هاى صادق آن است . (ستغلبون )
3- حق ، پيروز و كفر، محكوم به شكست است . (ستغلبون )
4- با شايعات وتبليغات دشمن ، برخورد كنيد. (ستغلبون )
5- از شكست هايى نگران باشيد كه به جهنّم منتهى مى شود، والاّ در هر جنگى احتمال شكست وجود دارد. (ستغلبون وتحشرون الى جهنّم )
تفسير آيه :(13) قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَاءُخْرى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِّثْلَيْهِمْ رَاءْىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَآءُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لاُِّولِى الاَْبْصَرِ
ترجمه :
به يقين در دو گروهى كه (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، براى شما نشانه (و درس عبرتى ) بود. گروهى در راه خدا نبرد مى كردند و گروه ديگر كه كافر بودند (در راه شيطان و هوس خود.) كفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر مى ديدند (واين عاملى براى ترس آنان مى شد) وخداوند هر كس را بخواهد به يارى خود تاءييد مى كند. همانا در اين امر براى اهل بينش ، پند وعبرت است .
نكته ها
o اين آيه مربوط به جنگ بدر است كه دو گروهِ مسلمانان و كفّار در برابر يكديگر قرار گرفتند. در اين نبرد تعداد مسلمانان سيصد وسيزده نفر بود كه هفتاد وهفت نفر آنها از مهاجرين و دويست وسى وشش نفر از انصار بودند. پرچمدار مهاجرين حضرت على عليه السّلام و پرچمدار انصار سعدبن عباده بود. مسلمانان هفتاد شتر، دو اسب ، شش زره و هشت شمشير داشتند، ولى لشكر كفر بيش از هزار رزمنده و صد اسب سوار داشت . مسلمانان در آن جنگ با دادن بيست ودو شهيد 14 نفر از مهاجرين و8 نفر از انصار بر دشمن كافر با 70 كشته و70 اسير پيروز شدند.
O جنگ بدر با پيش بينى قبلى انجام نشد. هدف ، مصادره اموال كفّار به تلافى مصادره ى اموال مسلمين مهاجر از مكّه بود كه به جنگ و برخورد نظامى انجاميد. (فى فئتين التقتا)
o سؤ ال : در اين آيه مى خوانيم كه كفّار، مسلمانان را دو برابر ديدند؛ (يرونهم مثليهم ) در حالى كه در آيه 44 سوره انفال مى خوانيم : مسلمانان در چشم كفّار كم جلوه كردند؛ (يقلّلكم فى اعينهم ) چگونه چنين چيزى ممكن است ؟
پاسخ : در آغاز جنگ ، مسلمين را كم ديدند تا جراءت هجوم پيدا كنند و از كفّار مكّه كمك نخواهند، ولى در هنگام جنگ ، آنان را زيادى ديدند و خود را باختند. بنابراين كم ديدن و زياد ديدن در دو مرحله و دو زمان بود، لذا تناقضى نيست .(15)
پيام ها
1- هدف جنگ بايد خدا و دين خدا باشد. (فى سبيل اللّه )
2- رزمندگان مسلمان داراى يك هدف هستند. (فئة تقاتل فى سبيل اللّه ) (ولى رزمندگان كافر هركدام براى هدفى به جنگ آمده اند.)
3- آنجا كه خدا بخواهد ديدها، برداشت ها و افكار عوض مى شود. با همين چشم همين جمعيّت را دو برابر مى بيند. (يرونهم مثليهم راءى العين )
4- يكى از امدادهاى غيبى ، ايجاد رُعب در دل دشمنان است . (يرونهم مثليهم ... و اللّه يؤ يّد)
5- جنگ بدر نشان داد كه اراده خداوند بر اراده خلق غالب ، و تنها امكانات مادّى ، عامل پيروزى نيست . (يؤ يّد بنصره من يشاء)
6- گرچه خداوند هر كس را بخواهد يارى مى كند؛ (من يشاء) ولى شرط يارى آن است كه مردم در مقام نصرت دين او بپاخيزند.(16) (فى سبيل اللّه )
7- هدف از بيان تاريخ بايد عبرت و پندگيرى باشد. (لعبرة )
8-گرچه حوادث براى همه مايه ى پند و عبرت است ؛ (كان لكم آية ) ولى درس گرفتن از نشانه ها، بصيرت وبينش مى خواهد. (لعبرة لاءولى الاءبصار)
9- كسانى كه از جنگ بدر درس نگيرند، صاحب بصيرت نيستند. (لعبرة لاولى الابصار)
تفسير آيه :(14) زُيِّنَ لِّلنَّاسِ حُبُّ الْشَّهَوَتِ مِنَ الْنِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَطِيرِاْمُقَنْطَر َةِ مِنَ الْذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَمِ وَالْحَرْثِ ذَ لِكَ مَتَعُ الْحَيَو ةِ الْدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمََابِ
ترجمه :
عشق وعلاقه به زنان وفرزندان پسر واموال زياد از طلا ونقره واسبان ممتاز وچهارپايان و كشتزارها كه همه از شهوات و خواسته هاى نفسانى است ، در نظر مردم جلوه يافته است ، (در حالى كه ) اينها بهره اى گذرا از زندگانى دنياست و سرانجام نيكو تنها نزد خداوند است .
نكته ها
o ((قَناطير)) جمع ((قِنطار)) به معناى مال زياد است وآمدن كلمه ى ((مُقَنطرة )) به دنبال آن ، براى تاءكيد بيشتر است . نظير اينكه بگوييم : آلاف و اُلوف ، هزاران هزار.
((خَيل )) به معناى اسب و اسب سوار، هردو آمده است و ((مُسَوّمة )) يعنى نشاندار. اسب هايى كه به خاطر زيبايى اندام و يا تعليمى كه مى ديدند، داراى برجستگى هاى خاصّى مى شدند، به آنها ((خَيل مُسوّمة )) مى گفتند.
O جلوه كردن دنيا در نظر انسان ، گاهى از طريق خيالات شخصى و گاهى از سوى شيطان و گاهى از جانب اطرافيان متملّق صورت مى گيرد. از طريق اوهام شخصى : (يحسبون انّهم يُحسِنون صُنعا)(17) و (فرَآه حسَنا)(18) و از سوى شيطان : (زُيّن لهم الشيطان اعمالهم )(19) و از طرف اطرافيان متملّق (زُيّن لفرعون سوء عمَله) (20)
o مصاديق جلوه هاى دنيا كه در آيه ذكر شده ، با توجّه به زمان نزول آيه است و مى تواند در هر زمانى مصاديق جديدى داشته باشد. طلا و نقره ، كنايه از ثروت اندوزى ، و اسب كنايه از مركب و وسيله ى نقليّه است .
O سؤ ال : با اينكه خداوند زينت بودن مال و فرزند را پذيرفته است ؛ (المال و البنون زينة الحيوة الدنيا)(21) پس چرا اين آيه در مقام انتقاد است ؟
پاسخ : زينت بودن چيزى ، غير از دلبستگى به آن است . در اين آيه انتقاد از دلبستگى شديد است كه از آن به (حبّ الشهوات ) تعبير مى كند.
O كلمه ى ((بَنين )) شامل دختران نيز مى شود، نظير اينكه مى گوييم : عابرين محترم از پياده رو حركت كنند كه شامل زنان عابر نيز مى شود.
O امام صادق عليه السّلام با استناد به (حبّ الشهوات من النساء...) فرمودند: مردم در دنيا و آخرت از چيزى بيشتر از زنان لذّت نمى برند... اهل بهشت نيز بيش از هر چيز به نكاح تمايل دارند تا خوردنى ها و آشاميدنى ها.(22)
اين روايت دليل تقدّم ((النساء)) را بر ديگر موارد بيان مى كند.
پيام ها
1- علاقه ى طبيعى به مادّيات ، در نهاد هر انسانى وجود دارد، آنچه خطرناك است فريب خوردن از زينت ها وجلوه هاى آن ، وعدم كنترل دلبستگى هاست . (زُيّن للنّاس ...)
2- جلوه ى دنيا براى مردمِ عادّى است ، نه افراد فرزانه .(23) (زُيّن للناس )
3- علاقه ى بيش از حدّ به زن وفرزند، بيش از هر چيز مايه ى دلبستگى انسان به دنيا مى گردد. (حبّ الشهوات من النساء والبنين )
4- مراقب باشيم كه زينت ها وجلوه هاى دنيا، مقدّمه ى غفلت از آخرت است . (زُيّن للناس ... واللّه عنده حسن المآب )
5- يكى از عوامل بد عاقبت شدن ، شيفتگى و دلبستگى به دنياست . زيرا عاقبت نيكو تنها نزد خداست . (زُيّن للناس ... واللّه عنده حسن المآب )
6- يكى از شيوه هاى تربيتى ، تحقير مادّيات و بيان عظمت معنويات است . (ذلك متاع الحيوة الدنيا واللّه عنده حسن المآب )
7- بهترين راه براى كنترل علائق مخرّب ، مقايسه آن با الطاف جاودانه ى الهى است . (واللّه عنده حسن المآب )
تفسير آيه :(15) قُلْ اءَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِّنْ ذَ لِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّتٌتَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَاءَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
ترجمه :
بگو: آيا شمارا به بهتر از اينها (كه محبوب شماست ) خبر دهم ؟ براى كسانى كه تقوا داشته باشند، نزد پروردگارشان باغهايى (بهشتى ) است كه از زير (درختان ) آن نهرها جارى است . براى هميشه در آنجا (بهره مند) هستند و همسرانى پاك (خواهند داشت ) و رضا و خشنودى خداوند (شامل حالشان مى شود) و خداوند به حال بندگان بيناست .
نكته ها
o در آخرين جمله از آيه قبل خوانديم كه عاقبتِ نيك نزد خداوند است ؛ (واللّه عنده حسن المآب ) اين آيه سيمايى از بهشت نيكوكاران را ترسيم مى كند.
پيام ها
1-در دعوت مردم به حق ، آنان را به مقايسه ى دنيا و آخرت دعوت كنيم . (قل اءؤ نبّئكم بخير...)
2- دوام و ثباتِ بهشت ، و رضايت خداوند كجا و لذائد موقّت و ناپايدار دنيا كجا؟ (ذلك متاع الحيوة الدنيا... قل اءونبّئكم )
3- افراد با تقوا، شيفته ى زرق و برق دنيا نمى شوند. (متّقين ) در اين آيه ، در مقابل (ناس ) در آيه ى قبل بكار رفته است .
4- ملاك رسيدن به نعمت هاى آخرت ، تقوى است . (للذين اتقوا)
5- تشويق بايد هماهنگ با خواسته هاى طبيعى وفطرى باشد. (انهار، ازواج ، خالدين )
6- پاكدامنى و پاكيزگى ، برترين ارزش است . (اءزواج مطهرة )
7- لذّت هاى متّقين تنها محدود به لذايذ مادّى نيست ، رضايت الهى بالاترين لذّت معنوى است . (رضوان من اللّه )
8- ادّعاى تقوى را كم كنيم ، خداوند بصير و داناست . (واللّه بصير بالعباد)
تفسير آيه :(16) اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَاَّغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَا لْنَّارِ
ترجمه :
(پرهيزگاران ) كسانى اند كه مى گويند: پروردگارا! براستى كه ما ايمان آورده ايم ، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
پيام ها
1- متّقين ، همواره در انابه و دعا هستند. (يقولون )
2- ايمان ، زمينه ى عفو الهى است . (آمنّا فاغفرلنا)
3- عفو، از شئون ربوبيّت و لازمه ى تربيت است . (ربّنا... فاغفرلنا)
4- ترس از قهر و عذاب خداوند، از نشانه هاى تقواست . (قنا عذاب النار)
5- به كارهاى خوبتان اعتماد نكنيد. با آنكه اهل تقوا هستيد، باز هم از قهر الهى بايد ترسيد. (قنا عذاب النار)
تفسير آيه :(17) الْصَّبِرينَ وَالْصَّدِقِينَ وَالْقَنِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَوَالْمُسْ تَغْفِرِينَ بِالاَْسْحَارِ
ترجمه :
(پرهيزگاران ، همان ) صابران و راستگويان و فرمان برداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها هستند.
نكته ها
o افراد با تقوى داراى ويژگى هاى ذيل هستند:
1- صبر در برابر مشكلات ، صبر بر ترك گناهان و صبر بر انجام واجبات .
2- صداقت در گفتار و رفتار.
3- خضوع وفروتنى در انجام دستورات ، بدون غرور و خود برتربينى .
4- انفاق از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است .
5- مناجات هاى سحرى و آمرزش خواهى از خداوند. آرى ! سحر مناسب ترين زمان براى دعاست .(24)
o در برخى روايات آمده است : اگر كسى يكسال به طور مداوم ، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار كند، مشمول اين آيه مى شود.(25)
o ابى بصير از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((المستغفرين بالسحار)) پرسيد، حضرت فرمودند: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مى كرد.(26)
o مفضل بن عمر مى گويد به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : نماز شب من فوت مى شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا مى كنم ؟ حضرت فرمودند: اشكالى ندارد، ولى آن را براى خانواده ات آشكار نكن ، چون آن را سنّت مى پندارند و در اين صورت عمل به گفتار خداوند: ((المستغفرين بالاسحار)) را ابطال مى كند.(27)
پيام ها
1- هم رسيدگى به خلق ، هم عبادت خالق . (والمنفقين و المستغفرين بالاسحار)
2- تقوا به معناى انزوا، بى خبرى و گوشه گيرى نيست ، متقّى بايد جامع كمالات باشد. (الصابرين والصادقين و...)
تفسير آيه :(18) شَهِدَ اللَّهُ اءَنَّهُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلَِكَةُ وَاءُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاًبِالْقِسْطِ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمٌ
ترجمه :
خدايى كه همواره به عدل و قسط قيام دارد، گواهى داده كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز به يگانگى او گواهى داده اند) جز او كه مقتدر حكيم است ، معبودى نيست .
نكته ها
خداوند با ايجاد نظام واحد در هستى ، بر يگانگى ذات خود گواهى مى دهد، يعنى هماهنگى و نظم موجود در آفرينش ، همه گواه بر حاكميّت قدرتى يگانه بر هستى است ، چنانكه در دعاى صباح مى خوانيم : ((يا مَن دلّ على ذاته بذاته ))
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وى رُخ متاب
o ام ام باقر عليه السّلام فرمودند: مراد از ((اولوا العلم )) در آيه ، انبيا واوصيا هستند.(28)
o هر كجا تعدّد هست ، محدوديّت نيز هست . خانه ى بى حدّ نمى تواند بيش از يكى باشد. اگر گفتيم : فلان چراغ ، نور بى نهايت دارد، جايى براى چراغ دوّم باقى نمى ماند. خدا بى نهايت است ، زيرا اگر نهايت داشته باشد به نيستى برمى خورد و هيچ بى نهايتى قابل تعدّد نيست ، لذا خداوند قابل تعدّد نيست واو يكتاست .
پيام ها
1- شهادت عملى ، بهترين نوع شهادت است . هماهنگى در ميان آفريده ها، بهترين نمونه ى گواهى بر يكتايى خداست . (شهد اللّه انّه لااله الاّ هو)
2- راه ايمان به خدا، علم است وعلم واقعى ، انسان را با سرچشمه هستى آشنا مى كند. (واولوا العلم )
3- دانشمندان ، در كنار فرشتگان قرار مى گيرند. (والملائكة واولوا العلم )
4- عدل الهى ، در كنار توحيد مطرح است . بر خلاف ديگر قدرتمندان كه هر كجا احساس يكتايى و نداشتن رقيب و شريك كنند، زور مى گويند، او يكتايى است كه به پا دارنده ى عدل است . (لااله الاّ اللّه ... قائما بالقسط)
afsanah82
08-02-2011, 06:44 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(19) إِنَّ الْدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاِْسْلَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَاِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمْ الْعِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بَِايَتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ
ترجمه :
همانا دين (مورد پذيرش ) نزد خداوند، اسلام (وتسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام ) برايشان حاصل شد، (اين اختلاف ) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه ) همانا خداوندزود حساب است .
پيام ها
1- ايمان به يگانگى ، عدالت ، عزّت و حكمت خداوند (كه در آيه قبل بود،) زمينه ى تسليم شدن انسان است . (ان الدّين عند اللّه الاسلام )
2- لازمه ى تسليم بودن در برابر خداوند، پذيرش اسلام به عنوان آخرين دين الهى است . (ان الدّين عند اللّه الاسلام )
3- تجاوز از مرزهاى حق ، سبب بروز اختلاف است . (وما اختلف الّذين ... بغيا)
4- سرچشمه ى بسيارى از اختلافات مذهبى ، حسادت ها و ظلم هاست ؛ نه جهل و بى خبرى . (من بعد ما جائهم العلم )
5- حسد، زمينه ى كفر است . (بغيا... و من كفر)
6- كتاب وعلم ، به تنهايى سبب نجات نمى گردند. (اوتوا الكتاب ، جائهم العلم ، من يكفر)
7- كسانى كه آگاهانه ايجاد اختلاف مى كنند، بزودى سيلى مى خورند. (سريع الحساب )
تفسير ير آيه :(20) فَإِنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ اءَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِّلَّذِينَاءُوتُوا
الْكِتَبَ وَالاُْمِّيِّينَ ءَاءَسْلَمْتُمْ فَإِنْ اءَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَوْاْ وَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
ترجمه :
(از اين رو) پس اگر با تو به گفتگو وستيز ومحاجّه برخاستند، (با آنها مجادله مكن و) بگو: من و پيروانم روى به خدا تسليم كرده ايم . و به اهل كتاب (يهود و نصارى ) و اُميّين (مشركان بى سواد مكّه ) بگو: آيا شما هم (در برابر خدا) تسليم شده ايد، پس اگر تسليم شدند و اسلام آوردند همانا هدايت يافته اند، و اگر سرپيچى كردند (نگران مباش ، زيرا) وظيفه ى تو فقط رساندن دعوت الهى است ، (نه اجبار واكراه ) و خداوند به حال بندگان بيناست .
نكته ها
O اينكه مى گويند: سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند، قانون كلّى نيست . زيرا سخن پيامبر از دل بود، ولى بر دل كفّار نمى نشست . با آنكه حضرت از عمق دل
مى فرمود: (اَسلمتُ وجهى ) من با تمام وجود تسليم خدا هستم ، امّا گروهى اعراض مى كردند؛ (وان تولّوا)
O محور اصلى دين ، اسلام به معناى تسليم حقّ بودن است كه در آيه ى قبل و اين آيه چهار بار مطرح شده است . ((الاسلام ، اسلمت ، اسلمتم ، اسلموا))
پيام ها
1- جدال و محاجّه ، از خصلت هاى مخالفان انبياست . (فان حاجّوك )
2-ابلاغِ رسالت واستدلال آرى ، ولى ستيز با افراد لجوج ممنوع . (فان حاجّوك فقل اسلمتُ)
3- به مجادلات بى نتيجه و بيهوده ، پايان دهيد. (فان حاجّوك فقل اسلمتُ)
4- در گفتگوها، موضع خود وياران خود را صريح اعلام كنيم . (فان حاجّوك فقل اسلمتُ... ومن اتبعن )
5- پيروان واقعى پيامبر، كسانى هستند كه تسليم خدا باشند. (اسلمتُ وجهى و من اتبعن )
6- آنچه انسان را در برابر گفتگوهاى مغرضانه حفظ مى كند، اتصال به خداوند است . (اسلمت وجهى للّه )
7- انبيا با تمام وجود و با عشق و نشاط به خدا دل بسته اند. (وجهى للّه )
8- توجّه رهبر، بايد هم به افراد با فرهنگ باشد و هم به عوام مردم . (اوتوا الكتاب و الاميّين )
9- كتاب هاى آسمانى ، يك سند فرهنگى ارزشمند براى جوامع بشرى است . در آيه مردم به دو دسته تقسيم شده اند؛ فرهنگيان وعوام . (اوتوا الكتاب و الاميّين )
10- هدايت واقعى ، در سايه ى تسليم بودن در برابر خداوند است . (فان اسلموا فقد اهتدوا)
11- انسان در انتخاب راه آزاد است ، نه مجبور. (فان اسلموا... و ان تولّوا...)
12- علم و كتاب به تنهايى كافى نيست ، چه بسا علم باشد، ولى تسليم نباشد. (اوتوا الكتاب ... وان تولّوا)
13- ما ماءمور انجام وظيفه ايم ، نه ضامن نتيجه . (انمّا عليك البلاغ )
14- خداوند از طريق پيامبران ، با مردم اتمام حجّت مى كند. (فانما عليك البلاغ )
تفسير آيه :(21) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بَِايَتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَىَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَاءمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ الْنَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ اءَلِيمٍ
ترجمه :
براستى كسانى كه به آيات خداوند كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند وكسانى از مردم را كه فرمان به عدالت مى دهند مى كشند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده .
نكته ها
O در تفسير كبير ومجمع البيان وقرطبى مى خوانيم : بنى اسرائيل در اول روز آنهم در يك ساعت ، چهل و سه نفر از پيامبران الهى و يكصد و دوازده نفر از آمران به معروف را به درجه ى شهادت رساندند.
البتّه ناگفته پيداست كه در زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گروهى كه انبيا را شهيد كنند نبودند، ولى چون زنده ها به كار نياكان خود راضى بودند، خداوند در اين آيه ، كسانى را كه به خاطر رضايت قلبى ، شريك جرم نياكان هستند، با خطاب ((بشّرهم )) مورد انتقاد و تهديد قرار داده است .
O سؤ ال : از شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر آن است كه خطرى در كار نباشد، ولى در اين آيه از كسانى كه براى نهى از منكر تا پاى جان ايستاده اند، ستايش شده است ، علّت چيست ؟
پاسخ : اوّلا: شرايط افراد و نوع معروف ومنكر تفاوت مى كند؛ گاهى منكر، حكومت يزيد است كه امام حسين عليه السّلام براى نهى از آن به كربلا مى رود وشهيد مى شود، مى فرمايد: هدف من از اين حركت و قيام ، امر به معروف و نهى از منكر است ، امّا گاهى منكر در اين حدّ نيست ، بلكه گناهى است كه بايد ميان خطر ومفسده ى گناه و از دست دادن مال وجان وآبرو مقايسه و با توجّه به اهميّت و اولويّت عمل كرد.
ثانيا: شايد مراد از كسانى كه در اين آيه مورد ستايش قرار گرفته اند آنهايى باشند كه خود پيش بينى شهادت نمى كردند، ولى ستمكاران آنان را به شهادت رساندند.
پيام ها
1- از اعتقادات انحرافى و كفرآميز، اعمال خطرناكى همانند قتل و كشتار انبيا سر مى زند. (يكفرون بآيات اللّه ويقتلون النبيين ...)
2- در شرايطى ، اظهار حقّ لازم است ؛ اگرچه به قيمت شهادت انبيا و اوليا باشد.
3- دشمنان براى حق پوشى ، دست به كشتن پيامبران مى زنند. (يقتلون النبيّين )
4- گاهى طاغوت ها براى كشتن فرزانگان با تبليغات و شايعات و توجيهات ، كار خود را حقّ جلوه مى دهند. (بغير حقّ)
5- نام كسانى كه به عدالت دعوت مى كنند وآمرين به معروف وناهيان از منكر، در رديف انبيا برده شده است . لذا كيفر قاتلان آنان نيز همچون قاتلان پيامبران است . (فبشرهم بعذاب اليم )
تفسير آيه :(22) اءُولََّئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ اءَعْمَلُهُمْ فِى الْدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَمَا لَهُمْمِّنْ نَّصِرينَ
ترجمه :
آنان كسانى هستند كه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و هيچ ياورانى براى آنها نيست .
پيام ها
1- گاهى يك انحراف ، تمام اعمال شخص را تباه مى كند. (حبطت اعمالهم )
2- براى گناهانى همچون پيامبركُشى ، شفاعتى در كار نيست . (ما لهم من ناصرين )
تفسير آيه :(23) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ اءُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَبِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَبِا للَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
آيا نديدى كسانى را كه از كتاب آسمانى (تورات وانجيل ) بهره اى داده شدند، چون به كتاب الهى دعوت مى شوند تا ميانشان حكم كند، (وبه اختلافات پايان دهد) گروهى از آنان (باعلم و آگاهى ) از روى اعراض روى بر مى گردانند؟
نكته ها
O در تفاسير آمده است كه زن و مردى از يهود، با داشتن همسر مرتكب زنا شدند. آنان مى بايست طبق قانون تورات سنگسار مى شدند، ولى چون از اشراف بودند سعى بر اين داشتند از اجراى دستور تورات بگريزند. آنها نزد پيامبراسلام آمدند تا ايشان حكم كنند، آن حضرت نيز فرمان سنگسار داده وفرمودند: حكم اسلام نيز همانند حكم تورات است . آنها منكر حكم تورات شدند.
ابن صوريا كه از علماى يهود بود، از فدك به مدينه فراخوانده شد تا تورات را بخواند. ابن صوريا چون از ماجرا با خبر بود، هنگام خواندن آيات تورات ، دستش را روى جملاتى مى گذاشت تا آيه ى سنگسار ديده نشود. عبداللّه بن سلام كه در آن روز از علماى يهود بود ودر آن جلسه حضور داشت ، ماجرا را فهميد و موضوع را بر ملا كرد.(29)
O اين آيه هشدارى به مسلمانان است كه مبادا شما هم مثل يهود به هنگام اجراى قانون قرآن ، از دستور الهى رويگردان باشيد وميان مردم تبعيض قائل شويد.
پيام ها
1- كتاب قانون وداورى و حكم ، كتاب آسمانى است . (يُدعَون الى كتاب اللّه ليحكم )
2- اسلام ، دين انصاف و احترام به ديگران است . از علماى ديگر اديان دعوت مى كند تا كتاب خودشان را داور قرار دهند. (يُدعَون الى كتاب اللّه ليحكم )
3- همه ى علماى اهل كتاب بد نبودند. (يتولّى فريق منهم )
4- خطرناك تر از روى گردانى ، قصد اعراض و لجاجت است . (يتولّى ... معرضون )
5- قانون بايد در مورد همه ى افراد، بالسّويه اجرا شود. (با توجّه به شاءن نزول )
تفسير آيه :(24) ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَنْ تَمَسَّنَا الْنَّارُ إِلاَّ اءَيَّاماً مَعْدُودَ تٍ وَغَرَّهُمْفِى دِينِهِمْ مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ
ترجمه :
اين (روى گردانى از حكم خدا) براى آن بود كه اهل كتاب گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نمى رسد. و اين افتراها (و خيالبافى ها) آنان را در دينشان فريفته ساخت .
نكته ها
O در قرآن ، بارها شعارهاى پوچ وخيال هاى باطل يهود نقل شده است . آنها مى گفتند: ما نژاد برتر و محبوب خداييم و در قيامت جز آن چهل روزى كه اجداد ما گوساله پرست بودند، عذابى به ما نخواهد رسيد. و همين خيالها سبب غرور و انحراف آنها شد. اسرائيلِ امروز نيز برترى نژادى خود را باور داشته و براى رسيدن به آن ، از هيچ ظلمى خوددارى نمى كند.
پيام ها
1- سرچشمه اعراض ، عقائد خرافى و بى اساس است . (هم معرضون ذلك بانّهم ...)
2- خودبرتربينى ، چه بر اساس دين و چه براساس نژاد، ممنوع و محكوم است . (لن تمسّنا النار)
3- احساس امنيّت ومصونيّت در برابر كيفر، مايه ى گمراهى است . (لن تمسّنا النار)
4- يهود، قيامت و دوزخ را قبول و به گناهكارى خود اقرار داشتند. (لن تمسّنا النار الاّ ايّاما معدودة )
5- همه ى مردم در دادگاه الهى يكسان هستند. (لن تمسّنا النار... غرّهم فى دينهم )
تفسير آيه :(25) فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّاكَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
ترجمه :
پس (كسانى كه گمان مى كنند از قهر خداوند دورند،) چگونه خواهد بود حالشان ، آنگاه كه آنان را در روزى كه شكّى در آن نيست ، گرد آوريم و به هر كس در برابر آنچه تحصيل كرده ، پاداش يا كيفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد.
پيام ها
1- ياد قيامت باشيد وخرافات را كنار بگذاريد. (لن تمسّنا النار... فكيف اذا جمعنا)
2- كيفر و پاداش بر اساس عمل است ، نه آرزو وگمان . (لن تمسّنا النار... وفيّت كل نفس ما كسبت )
3- هيچ عملى محو ونابود نمى شود، بلكه به صاحبش برگردانده مى شود. (وفيّت ... ما كسبت )
4- دادگاه الهى بر اساس عدالت تشكيل مى شود وهركس به جزاى خود مى رسد. (وفيّت كل نفس ... هم لا يظلمون )
تفسير آيه :(26) قُلِ اللَّهُمَّ مَلِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشَآءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَمِمَّنْ تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍقَدِيرٌ
ترجمه :
بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى . به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهى حكومت مى دهى و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى و هر كه را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كه را بخواهى ذليل مى نمايى ، همه خيرها تنها به دست توست . همانا تو بر هر چيز توانايى .
نكته ها
O در تفاسير مى خوانيم كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پس از آنكه مكّه را فتح نمود، وعده ى فتح ايران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به يكديگر نگاه مى كردند كه اين آيه نازل شد. گروهى از مفسّران ، نزول آيه را در موقع حفر خندق دانسته اند. آن زمان كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقه اى برخاست ، فرمود: من در اين جرقه ها فتح كاخ هاى مدائن ويمن را از جبرئيل دريافت كردم . منافقان با شنيدن اين سخن ، لبخند تمسخر مى زدند كه اين آيه نازل شد.
O آنچه در اين آيه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده ، طبق قوانين و سنّت اوست وبدون جهت ودليل خداوند كسى را عزّت نمى بخشد ويا ذليل نمى سازد. مثلا در روايات مى خوانيم : هر كس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، خداوند او را عزيز مى كند وهر كس تكبّر نمايد، خدا او را ذليل مى گرداند.(30)
بنابراين عزّت و ذلّت از خداست ، ولى ايجاد زمينه هاى آن به دست خود ماست .
پيام ها
1- مالك واقعى تمامى حكومت ها خداست . مُلك براى غير خدا، موقّتى و محدود است . (مالك الملك )
2- اكنون كه مالك اوست پس ديگران امانتدارى بيش نيستند و بايد طبق رضاى مالك اصلى عمل كنند. (مالك الملك )
3- اگر انسان مالك مُلك نيست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش ماءيوس شود! (مالك الملك )
4- خداوند به هر كس كه شايسته و لايق باشد، حكومت مى دهد. همان گونه كه به سليمان ، يوسف ، طالوت و ذوالقرنين عطا نمود. (تؤ تى الملك من تشاء)
5- حكومت و حاكميّت ، دلبستگى آور است . (نزع ) به معناى كندن است و نشانه يك نوع دلبستگى است .
6- عزّت و ذلّت به دست خداست ، از ديگران توقّع عزّت نداشته باشيم .(31) (تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء)
7- توحيد در دعا و عبادت يك ضرورت است .(32) (بيدك الخير)
8- آنچه از اوست ، چه دادن ها وگرفتن ها، همه خير است ، گرچه در قضاوت هاى عجولانه ى ما فلسفه ى آن را ندانيم . (بيدك الخير)
9- سرچشمه ى بدى ها عجز و ناتوانى است . از كسى كه بر هر كارى قدرت دارد چيزى جز خير سر نمى زند. (بيدك الخير انك على كل شى ء قدير)
تفسير آيه :(27) تُولِجُ الَّيْلَ فِى الْنَّهَارِ وَتُولِجُ الْنَّهَارَ فِى الَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَىَّمِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
ترجمه :
(خداوندا!) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى وزنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون آورى وهر كه را خواهى بى شمار روزى مى دهى .
نكته ها
O اين آيه وآيه ، قبل دوازده مرتبه نشانه هاى قدرت خدا را نام برده است تا روح توحيد را در انسان شكوفا كند.
O مراد از داخل كردن شب در روز ويا روز در شب ، يا كم وزياد شدن طول ساعات شب وروز در فصل هاى مختلف است ويا غروب وطلوع تدريجى . البتّه معناى اوّل روشن تر است .
O نمونه قدرت نمايى خداوند در بيرون آوردن زنده از مرده ، آفريدن سلّول زنده از مواد غذايى بى جان است .
O گاهى از كافران مرده دل ، فرزندان مؤ من و زنده دل ، و از مؤ منان زنده دل ، فرزندانى كافر و مرده دل ظاهر مى شود(33) كه اين يكى از مصاديق آيه است .
O مراد از رزق بى حساب ، رزق فراوان وبى شمار است ، نه آنكه حسابش از دست او خارج باشد. و ممكن است مراد آن باشد كه رزق او خارج از محاسبات شماست ، و او از راهى كه گمان نمى بريد رزق مى دهد.
O تفاوت مردم در رزق ، يكى از حكمت هاى الهى است ، تا مردم به يكديگر نيازمند بوده و تشكيل زندگى اجتماعى دهند و صفات سخاوت و ايثار و صبر و قناعت در آنان شكوفا شود. زيرا در صورت يكسان بودن ، اين صفات شكوفا نمى شود. امّا اگر يكى نعمتى داشت و ديگرى كمتر داشت يا نعمتى ديگر داشت ، مردم براى جبران كمبودها دور هم جمع مى شوند و صفات تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت ، و صفات قناعت و عفّت و صبر از سوى نادار شكوفا مى شود.
پيام ها
1- تغييرات شب و روز و پيدايش فصل ها يكى از بركات و الطاف الهى است . (بيدك الخير... تولج الليل فى النهار)
2- علاوه بر آفرينش ، هرگونه تغيير وتدبير به دست اوست . (تولج الليل فى النهار)
3- قدرت خداوند محدود نيست . او از مرده ، زنده و از زنده ، مرده خارج مى سازد. (تخرج الحىّ من الميّت و تخرج الميّت من الحىّ)
4- سرچشمه لطف الهى بى انتهاست . رزق بى حساب ، يعنى براى سرچشمه رزق محدوديّتى نيست . (ترزق من تشاء بغير حساب )
تفسير آيه :(28) لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْىَفْعَلْ ذَ لِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَى ءْ إِلاَّ اءَنْ تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَةً وَ يُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ
ترجمه :
نبايد اهل ايمان ، بجاى مؤ منان ، كافران را دوست و سرپرست خود برگزينند و هر كس چنين كند نزد خدا هيچ ارزشى ندارد، مگر آنكه از كفّار پروا و تقيّه كنيد (وبه خاطر هدف هاى مهم تر، موقّتا با آنها مدارا كنيد) و خداوند شما را از (نافرمانى ) خود هشدار مى دهد و بازگشت (شما) به سوى خداوند است .
نكته ها
O با توجّه به قدرت بى انتهاى الهى در آيات قبل ، جايى براى پذيرفتن سلطه كفّار نيست . (بيدك الخير، تولج الليل ، لايتخذ...)
O در اين آيه سيماى سياست خارجى ، شيوه ى برخورد با كفّار، شرايط تقيّه و جلوگيرى از سوء استفاده از تقيّه بيان شده است .
O تقيّه ، به معناى كتمان عقيده ى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترك مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر يا خطرِ مهم تر است . تقيّه ، گاهى واجب و گاهى حرام است . قرآن در آيه 106 سوره نحل ، درباره ى تقيّه سخنى گفته كه شاءن نزول آن عمار ياسر است .
پيام ها
1- پذيرش ولايت كفّار از سوى مؤ منان ، ممنوع است . (لايتخذ المؤ منون الكافرين اولياء) (اگر مسلمانان جهان تنها به اين آيه عمل مى كردند الآن وضع كشورهاى اسلامى اين چنين نبود.)
2- در جامعه اسلامى ، ايمان شرط اصلى مديريّت و سرپرستى است . (لايتّخذ المؤ منون الكافرين اولياء)
3- ارتباط سياسى نبايد مُنجرّ به سلطه پذيرى يا پيوند قلبى با كفّار شود. (لايتخذ المؤ منون الكافرين اولياء)
4- ارتباط يا قطع رابطه بايد بر اساس فكر و عقيده باشد، نه بر اساس پيوندهاى فاميلى ، قومى و نژادى . (المؤ منين ، الكافرين )
5- هركس به سراغ كفّار برود، خداوند او را به حال خود رها واز امدادهاى غيبى خود محروم مى سازد. (و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء)
6- ارتباط ظاهرى با كفّار براى رسيدن به اهداف والاتر، در مواردى جايز است . (الا ان تتقوا منهم تقية )
7- تقيّه ، براى حفظ دين است . مبادا به بهانه ى تقيّه ، جذب كفّار شويد و از نام تقيّه سوء استفاده كنيد. (يحذّركم اللّه نفسه )
8- در مواردى كه اصل دين در خطر باشد، بايد همه چيز را فدا كرد و فقط بايد از خدا ترسيد. (يحذّركم اللّه نفسه )
9- ياد معاد، بهترين عامل تقواست . (يحذّركم اللّه نفسه و الى اللّه المصير)
10- مبادا بخاطر كاميابى و رفاه چند روز دنيا، سلطه ى كفّار را بپذيريد كه بازگشت همه ى شما به سوى اوست . (و الى اللّه المصير)
تفسير آيه :(29) قُلْ إِنْ تُخْفُواْ مَا فِى صُدُورِكُمْ اءَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَافِى الْسَّمَوَ تِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
ترجمه :
بگو: اگر آنچه در سينه ها داريد پنهان سازيد يا آشكارش نماييد، خداوند آن را مى داند و (نيز) آنچه را در آسمان ها وآنچه را در زمين است مى داند وخدا بر هر چيز تواناست .
نكته ها
O آمدن اين آيه به دنبال آيه ى تقيّه ، شايد اشاره به اين باشد كه مبادا به اسم تقيّه ، با كفّار پيوند پنهانى برقرار نماييد، بلكه بدانيد خدا بر افكار ونيّات شما آگاه است .
پيام ها
1- به كسانى كه به اسم تقيّه در صدد ارتباط با كفّار هستند، هشدار دهيد. (قل ان تخفوا)
2- سينه ى انسان ، صندوق اسرار اوست . (تخفوا ما فى صدوركم )
3- علم خداوند به آشكار و نهان ، به زمين و آسمان ، يكسان است . (تخفوا... تبدوا... يعلمه اللّه )
4- توجّه به علم خداوند، مايه ى زنده شدن وجدان مذهبى و مانع گناه و توجيه آن است . (يعلمه اللّه )
5- از خدايى كه به اسرار تمام آسمان ها آگاه است ، چه چيز را مى توان پنهان كرد؟ (يعلم ما فى السموات )
6- قدرت مطلق خداوند، پشتوانه تهديد او نسبت به مخالفان است . (ان تخفوا... و اللّه على كل شى قدير)
تفسير آيه :(30) يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْسُوَّءٍ تَوَدُّ لَوْ اءَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ اءَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
ترجمه :
روزى كه هر كس ، هر كار نيكى انجام داده حاضر بيابد و هرچه بدى كرده ، آرزو مى كنداى كاش بين آن عمل و او فاصله اى دور مى بود. وخداوند شما را از (مخالفت امرش ) بر حذر مى دارد و (در عين حال ) خداوند به بندگان مهربان است .
نكته ها
O در آيه ى قبل ، سخن از علم و قدرت خداوند بود، اين آيه نمونه اى از علم و قدرت الهى را بيان مى كند. اين آيه شبيه آيه 49 سوره كهف است كه مى فرمايد: در روز قيامت مردم تمام اعمال خود را در برابر خويش حاضر مى يابند. در تفسير برهان آمده است كه امام سجّاد عليه السّلام در هر جمعه در مسجد النبى هنگام موعظه ، اين آيه را براى مردم تلاوت مى فرمود.
پيام ها
1- اعمال انسان محو نمى شود و در قيامت در برابر او حاضر مى گردد. (محضرا)
2- اعتقاد به حضور عمل در قيامت ، مانع گناه است . (محضرا)
3- گنهكاران ، در قيامت از اعمال خود شرمنده اند، امّا چه سود؟ (تودّ لو انّ بينها)
4- بسيارى از اعمالى كه در دنيا مورد علاقه انسان است ، در قيامت مورد تنفّر او قرار خواهد گرفت . (تودّ لو انّ بينها و بينه اءمدا بعيدا)
5- در روز قيامت ، پشيمانى سودى ندارد و آرزوها نشدنى است . كلمه (لو) در مورد آرزوهاى نشدنى بكار مى رود. (لو انّ بينها و بينه اءمدا بعيدا)
6- خدا پروايى ، مانع گناه است . (يحذّركم اللّه )
7- سرچشمه ى هشدارهاى الهى ، محبّت و راءفت اوست . (يحذّركم اللّه نفسه واللّه رؤ ف بالعباد)
8- بيم و اميد در كنار هم نقش تربيتى دارند. اميد، به تنهايى سبب غرور، وبيم از تنهايى ، سبب ياءس مى شود. (يحذّركم اللّه نفسه ... واللّه رؤ ف بالعباد)
9- لطف و راءفت خداوند شامل حال همه ى بندگان است . (رؤ ف بالعباد)
تفسير آيه :(31) قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
ترجمه :
(اى پيامبر!) بگو: اگر خداوند را دوست مى داريد، پس مرا پيروى كنيد، تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشد و خداوند بسيار بخشنده ومهربان است .
نكته ها
O درباره جايگاه پيامبر ولزوم اطاعت از او، در قرآن مى خوانيم : (مَن يطع الرّسول فقد اطاع اللّه )(34) هركس از پيامبر پيروى كند، قطعا از خدا پيروى كرده است . و در جاى ديگر: (انّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه )(35) بيعت با تو بيعت با خداست .
O شخصى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: جانم فدايت ، ما فرزندان خود را به نام هاى شما و پدرانتان مى ناميم ، آيا براى ما مفيد است ؟ حضرت فرمودند: مگر دين غير از محبّت است ، خداوند فرموده : (ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى )(36)
پيام ها
1- هر ادّعايى با عمل ثابت مى شود.(37) (ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى )
2- لازمه ى ايمان به خدا، پيروى از اولياى خداست . (فاتّبعونى ) (آرى ، اسلام منهاى روحانيّت واقعى ، محكوم است .)
3- هر كس در عمل سست است ، در حقيقت پايه ى محبّت او سست است . (تحبّون ... فاتّبعونى )
4- در راه اصلاح جامعه ، از عواطف كمك بگيريم . (ان كنتم تحبّون اللّه )
5- عمل ، سخن و سكوت رسول خدا، حجّت و قابل پيروى است . (فاتبعونى )
6- پيامبر معصوم است ، زيرا فرمان پيروى عام و بى چون وچرا براى غير معصوم ، حكيمانه نيست . (قل ... فاتبعونى )
7- اگر مى خواهيد خداوند شما را دوست بدارد، بايد از سنّت رسول اللّه پيروى كنيد. (فاتّبعونى يحببكم اللّه )
8- انسان مى تواند به جايى برسد كه رضاى او، رضاى خدا و پيروى از او، پيروى از خدا باشد. (فاتّبعونى يحببكم اللّه )
9- امتياز دين الهى بر قوانين بشرى ، وجود عنصر محبّت ، الگوى عملى و صلاحيّتِ قانون گزار است . (تحبّون ... فاتبعونى يحببكم اللّه )
10- بهترين پاداش ها، پاداشِ معنوى است . محبوبيّت نزد خدا ودريافت مغفرت ، بهترين پاداش براى مؤ منان است . (يحببكم اللّه )
11- نشانه ى دوستى ، سرپوش گذاردن روى بدى ها و برخورد با عفو و رحمت است . (يحببكم ... يغفر لكم )
12- كارهاى نيك ، مايه ى آمرزش گناهان است . (فاتبعونى ... يغفرلكم ذنوبكم )
13- اطاعت وپيروى از پيامبر، موجب دريافت عفو الهى است . (فاتّبعونى ... يغفر لكم )
تفسير آيه :(32) قُلْ اءَطِيْعُواْ اللَّهَ وَالْرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّا لْكَفِرِينَ
ترجمه :
بگو: خدا و رسول را اطاعت كنيد. پس اگر سرپيچى كردند، (بدانيد كه ) همانا خداوند كافران را دوست نمى دارد.
نكته ها
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر آيات الهى ، دستوراتى حكومتى داشت . دستوراتى كه به تناسب زمان و مكان و افراد و شرايط تغيير مى كرد. البتّه آنها نيز در پرتو وحى الهى بود، ولى در قرآن مطرح نگرديده بود و معناى اطاعت از رسول در كنار اطاعتِ خداوند، عمل به همان دستورات نبوى است .
پيام ها
1- رفتار و گفتار و كردار پيامبر حجّت است ، زيرا اطاعت از پيامبر در كنار اطاعت خداست . (اطيعوا اللّه و الرسول )
2- محبوب شدن يا منفور شدن در نزد پروردگار، به دست خود ماست . (فان تولّوا فانّ اللّه لا يحبّ الكافرين )
3- سرپيچى از فرمان پيامبر، برابر با كفر است . (انّ اللّه لايحبّ الكافرين )
تفسير آيه :(33) إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحاً وَءَالَ إِبْرَ هِيمَ وَءَالَ عِمْرَ نَ عَلَى ا لْعَلَمِينَ
ترجمه :
براستى كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد.
نكته ها
O در آيه ى قبل ، دستور اطاعت از رسول صادر شد، اين آيه دليل آن را گزينشِ خداوند حكيم مى داند كه بر اساس برترى آنان بر ديگر مردم در كمالات است .
O برگزيدگى انبيا از طريق وحى ، علم ، ايمان و عصمت است .(38)
O امام باقر عليه السّلام در باره ى ((انّ اللّه اصطفى ... ذريّة ...)) فرمودند: ما از آن برگزيدگان و باقيمانده ى آن عترت هستيم .(39)
پيام ها
1- انسان ها همه در يك سطح نيستند و خداى حكيم ، بعضى را برگزيده است تا مسئوليّت سنگين رسالت را بر دوش آنان بگذارد. (انّ اللّه اصطفى )
2- اوّلين انسان ، پيامبر خدا بوده تا بشر هيچ گاه بدون هدايت نماند. (اصطفى آدم )
3- جريان بعثت ، در طول تاريخ بشر استمرار داشته است . (اصطفى آدم و نوحاو...)
4- رسالت بعضى از انبيا، جهانى بوده است . (على العالَمين )
تفسير آيه :(34) ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل ) بعضى ديگرند (از پدران برگزيده زاده شده و در پاكى همانند يكديگرند) و خداوند شنواى داناست .
پيام ها
1- در طول تاريخ ، دودمان نبوّت از نسل پاكان بوده است . (اصطفى ... على العالمين ذريّة ...)
2- بعضى از ويژگى ها وكمالات از طريق وراثت منتقل مى شود. (بعضها من بعض )
3- خداوند حتّى بر گفتار ورفتار برگزيدگان خود نظارت دارد. (اصطفى ... سميع عليم )
تفسير آيه :(35) إ ذْ قَالَتِ امْرَاءَتُ عِمْرَ نَ رَبِّ إِنِّى نَذَرَتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّراًفَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ اءَنْتَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه :
(بياد آور) هنگامى كه همسر عمران گفت : پروردگارا! همانا من نذر كرده ام آنچه را در رحم دارم ، براى تو آزاد باشد (و هيچ گونه مسئوليّتى به او نسپارم تا تمام وقت خود را صرف خدمت در بيت المقدّس كند،) پس از من قبول فرما، كه براستى تو شنواى دانايى .
نكته ها
O چنانكه در تفاسير و كتب روايى آمده است : دو خواهر به نام هاى ((حَنّه )) و ((اشياع ))، كه اوّلى همسر ((عمران )) از شخصيّت هاى برجسته بنى اسرائيل ، و دوّمى همسر زكريّاى پيامبر بود، بچّه دار نمى شدند. روزى ((حَنّه )) زير درختى نشسته بود، پرنده اى را ديد كه به جوجه هايش غذا مى دهد. محبّت مادرانه ، آتش عشقِ به فرزند را در وجود او شعله ور ساخت ، در همان حال دعا كرد و مستجاب شد. از سوى ديگر به شوهرش الهام شد كه فرزندش از اولياى خدا خواهد بود وبيماران را شفا و مردگان را زنده خواهد كرد.
وقتى ((حَنّه )) حامله شد، پيش بينى كرد آن فرزندى كه كارهاى خارق العاده انجام دهد، پسر خواهد بود، لذا نذر كرد كه فرزندش خدمتكار بيت المقدّس شود. امّا چون نوزاد به دنيا آمد، ديدند دختر است . آنها فهميدند كه آن الهام الهى در مورد خود مريم نبوده است ، بلكه درباره فرزند او خواهد بود.(40)
پيام ها
1- رشد معنوى زن تا آنجا بالا مى رود كه بعد از سالها انتظار، فرزند خود را نذر خدمت خانه خدا مى كند. (امراءت عمران ربّ انّى نذرت لك )
2- افراد دورانديش ، قبل از تولّدِ فرزند به فكر مسير خدمات او نيز هستند. (نذرت لك ما فى بطنى محرّرا)
3- از خود بگذريم و تنها در راه خدا صرف كنيم . (نذرتُ لك )
4- خدمت در مسجد به قدرى ارزشمند است كه اولياى خدا عزيزان خود را قبل از تولّد نذر آن مى كنند. (نذرت لك ...)
5- موضوع نذر، تاريخى بس طولانى در اديان الهى دارد. (ربّ انّى نذرت )
6- مادر، نوعى ولايت بر فرزند دارد. (نذرت لك ما فى بطنى )
7- ميان گذشت از فرزند و برگزيدگى خداوند رابطه است . (اصطفى ... آل عمران ... نذرت لك ما فى بطنى محرّرا)
8- كسانى در خدمات دينى موفّق ترند كه تمام وجود خود را صرف خدمت نمايند، نه بخشى از وقت را. (محرّرا)
9- خدمت فرزند به مادر، حقّ طبيعى مادر و قابل گذشت است . (محرّرا)
10- اگر عزيزترين ومحبوب ترين چيزها را مى دهيد، به فكر قبولى آن نيز باشيد. (فتَقبَّل )
تفسير آيه :(36) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَآ اءُنْثَى وَاللَّهُ اءَعْلَمُ بِمَاوَضَعَتْ وَلَيْسَ الْذَّكَرُ كَالاُْنْثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى اءُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الْشَّيطَنِ الْرَّجِيمِ
ترجمه :
پس چون فرزند را به دنيا آورد گفت : پروردگارا! من دختر زاده ام در حالى كه خداوند به آنچه او زاده داناتر است و پسر مانند دختر نيست و من نامش را مريم ناميدم و من او و فرزندانش را از (شرّ) شيطان رانده شده ، در پناه تو قرار مى دهم .
نكته ها
O مادر انتظار داشت فرزندش پسر باشد، تا بتواند خدمتكار بيت المقدّس شود، لذا چون نوزاد دختر به دنيا آمد، با حسرت گفت : پروردگارا! فرزند دخترى زاده ام حال چگونه به نذرم عمل كنم ؟ امّا خداوند براى تسلّى خاطر اين مادر مى فرمايد: آن پسرى كه انتظارش را داشتى به خوبى اين دختر نيست ، زيرا اين دختر داراى كمالاتى است و مادرِ پسرى مى شود كه او نيز مايه ى بركت خواهد بود، پس بهره ى تو از نسل مبارك چندين برابر خواهد شد.
O ((مَريم )) به معناى ((عابده )) و((خادمه )) است و اين نام 34 مرتبه در قرآن آمده است .
پيام ها
1- تمايلات انسان مهم نيست ، مصلحت و خواست خداوند مهم است . (واللّه اعلم بما وضعت )
2- گاهى دختر در پاكى و پاكدامنى ، به جايى مى رسد كه هرگز پسر به آن نمى رسد. (ليس الذكر كالانثى )
3- حضرت مريم مقام والايى دارد. (ليس الذكر كالاُنثى ) مراد از ((الاُنثى )) زن خاصّى است .
4- براى فرزندان خود، نام نيكو انتخاب نماييد. (انّى سمّيتها مريم )
5- مادر، حقّ نامگذارى فرزند خود را دارد. (انّى سمّيتها)
6- تغييرات جزيى ، شما را از خدا و اهداف عالى دور نكند. با اينكه فرزند بر خلاف تصوّر دختر شد، امّا نام او را مريم كه به معناى خادمه است گذاشت . (سمّيتها مريم )
7- قبل از هر چيز، به فكر سلامتى فرزند از شرّ شيطان باشيد. (اعيذها)
8- تنها فرزندان بلافصل را در نظر نگيريد وبا دورانديشى ، نسل هاى بعدى را نيز در نظر داشته باشيد. (اعيذها بك و ذرّيتها)
9- براى تاءمين سعادت فرزند، تنها به تربيت خود متّكى نباشيم ، او را به خدا بسپاريم كه توانايى هاى ما محدود وعوامل انحراف زياد است . (اعيذها بك )
10- مادر مريم ، جايگاهى خاص دارد. از بيان نذر او، اخلاص او، نام گذارى او و استعاذه او اين برداشت استفاده مى شود. (نذرت لك ، سمّيتها، اعيذها بك )
11- شيطان ، دشمن ديرينه نسل بشر است . (اعيذها... من الشيطان الرجيم )
تفسير آيه :(37) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَاءَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا؟ُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَمَرْيَمُ اءَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْيَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
ترجمه :
پس پروردگارش او را به پذيرشى نيكو پذيرفت و به رويشى نيكو روياند و سرپرستى او را به زكريّا سپرد. هرگاه زكريّا در محراب عبادت بر مريم وارد مى شد، خوراكى (شگفت آورى ) نزد او مى يافت . مى پرسيد: اى مريم اين (رزق تو) از كجاست ؟! مريم در پاسخ مى گفت : آن از نزد خداست . همانا خداوند به هر كس كه بخواهد بى شمار روزى مى دهد.
نكته ها
O كسى كه در راه خدا گام بر دارد، دنياى او نيز تاءمين مى شود. مادر مريم فرزندش را براى خدا نذر كرد، خداوند در اين آيه مى فرمايد: هم جسم او را رشد داديم و هم سرپرستى مانند زكريّا براى او قرار داديم و هم مائده آسمانى بر او نازل كرديم .
O رزق بى حساب ، به معناى نداشتن حساب نيست ، بلكه به معناى خارج بودن از محاسبات عمومى است . (يرزق من يشاء بغير حساب )
O حضرت مريم از نظر ظاهرى وجسمى ، رشد كامل وخوبى داشت . (فانبتها نباتا حسنا)
O مادرى همانند مريم ، محل تربيتى مثل مسجد و سرپرستى همچون زكريّاى پيامبر وبا تغذيه اى بهشتى ، محصولش فرزندى چون عيسى مى شود. عوامل مؤ ثّر در تربيت عبارتند از:
روح پاك مادر. (تقبّلها ربّها بقبول حسن )
جسم سالم . (نباتا حسنا)
تعليم و تربيت الهى . (كفّلها زكريّا)
تغذيه پاك . (وجد عندها رزقا)
O در تاريخ آمده است : زمانى قحطى مدينه را فرا گرفت ، روزى حضرت فاطمه عليها السّلام مقدارى نان وگوشت خدمت پيامبر آورد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: در زمان قحطى اين غذا كجا بوده است ؟ حضرت فرمود: ((هو من عنداللّه )) پيامبر فرمود: خدا را شكر كه تورا مانند مريم قرارداد. آنگاه پيامبر، حضرت على وامام حسن وامام حسين عليهم السّلام را جمع كرد واز آن غذا همگى خوردند وبه همسايگان نيز دادند.(41)
پيام ها
1- پذيرش دعا، جلوه اى از ربوبيّت الهى است . (تقبّلها ربّها)
2- قبولى خداوند درجاتى دارد. خداوند نذر مادر مريم را به بهترين وجه پذيرفت . (بقبول حسن )
3- كسى كه با اخلاص است ، خداوند كارش را به نيكى مى پذيرد. (بقبول حسن )
4- مادر مريم نذر كرد كودكش خادم خانه ى خدا شود، خداوند در پاسخ ، پيامبرش را خادم و متكفّل اين كودك قرار داد. (كفّلها زكريّا)
5- هر كه تحت تكفّل انبيا درآيد، از شيطان دور مى شود. (اعيذها... من الشيطان الرّجيم ... و كفّلها زكريّا)
6- عبادت ، نبايد موسمى و مقطعى باشد. (كلّما دخل )
7- شرط تكفّل ، نظارت و تفحّص است . (كفّلها... دخل عليها... انّى لك هذا)
8- عبادت ، جنگ با شيطان و محلّ عبادت ، مِحراب يعنى محلّ نبرد است . (دخل عليها زكريّا المحراب )
9- رزق پاك درسايه ى عبادت است . (المحراب وجد عندها رزقا)
10- زن مى تواند بدان مقام رسد كه پيامبر خدا را به شگفتى وادارد. (اَنّى لكِ هذا)
11- صادر شدن كرامت از اولياى الهى ، كار مشكلى نيست . (هو من عنداللّه )
12- نعمت ها را از او بدانيد، نه از تلاش خود. (هو من عنداللّه )
13- خداوند مى تواند خارج از اسباب مادّى روزى بدهد. (هذا من عند اللّه )
14- در شرايط و محيطى سالم ، زن و مرد مى توانند با هم سخن بگويند. (انّى لك هذا قالت هو من عنداللّه )
تفسير آيه :(38) هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةًاِنَّكَ سَمِيعُ الْدُّعَآءِ
ترجمه :
در اين هنگام زكريّا (كه اين همه كرامت و مائده آسمانى را ديد) پروردگارش را خواند و گفت : پروردگارا! از جانب خود نسلى پاك و پسنديده به من عطا كن كه همانا تو شنونده دعائى .
نكته ها
O چنانكه قبلا ذكر شد، مادر مريم با همسر زكريّا خواهر بودند و هر دو عقيم و نازا. مادر مريم با ديدن صحنه ى غذا دادن پرنده به جوجه هايش منقلب شد و به درگاه خدا دعا كرد، خداوند نيز به او مريم را عطا كرد. در اينجا هم وقتى حضرت زكريّا مقام ومرتبه ى مريم را ديد، از خداوند طلب فرزند نمود.
پيام ها
1- حالات انسان وساعات دعا، در استجابت آن مؤ ثّر است . (هنالك دعا زكريّا)
2- غبطه خوردن كمال ، ولى حسد ورزيدن نقص است . زكريّا عليه السّلام با ديدن مقام مريم عليها السّلام شيفته شد و غبطه خورد و دست به دعا برداشت . (هنالك دعا)
3- زن مى تواند پيامبر خدا را تحت تاءثير قرار دهد. (هنالك دعا زكريّا)
4- مشاهده ى كمالات ديگران ، زمينه ى درخواست كمالات و توجّه انسان به خداوند است . (هنالك دعا زكريّا)
5- درخواست فرزند ونسل پاك ، سنّت و روش انبياست . (هب لى ... ذرّية طيّبة )
6- ارزش ذريّه و فرزندان ، به پاكى آنهاست . (ذُرّيّةً طيّبةً)
7- در دعا بايد از خداوند تجليل كرد. (انّك سميع الدعاء)
تفسير آيه :(39) فَنَادَتْهُ الْمَلََّئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٌ يُصَلِّى فِى الِْمحْرَابِ اءَنَّ اللَّهَىُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيّاً مِّنَ الْصَّلِحِينَ
ترجمه :
پس درحالى كه زكريّا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند كه خداوند تو را به (فرزندى به نام ) يحيى بشارت مى دهد كه تصديق كننده ى (حقّانيت ) كلمة اللّه (حضرت مسيح ) است و سيّد و سرور، و خويشتن دار (از زنان ) و پيامبرى از صالحان است .
نكته ها
O در تاريخ آورده اند كه حضرت يحيى ، 6 ماه از حضرت عيسى بزرگ تر بود و چون در ميان مردم به زهد و پارسايى معروف بود، ايمان او به پسرخاله ى خود حضرت عيسى ، اثر عميقى در توجّه مردم به مسيح گذاشت . جالب آنكه معناى ((عيسى )) و ((يحيى )) يكى و هر دو به معناى ((زنده ماندن )) است .
بعضى ((حَصور)) را به معناى ترك ازدواج يحيى به خاطر مسافرت هاى زياد دانسته اند، ولى امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: عفّت يحيى باعث شد تا ازدواج نكند و از زنان كناره بگيرد.(42)
پيام ها
1- دعاى خالصانه از قلب پاك مستجاب مى شود. (دعا زكريّا... فنادته الملائكة )
2- نماز، در اديان پيشين نيز بوده است . (يصلى فى المحراب )
3- مِحراب مسجد، از قداست خاصّى برخوردار است . محل نزول مائده آسمانى ؛ (وجد عندها رزقا) استجابت دعا. (فنادته الملائكة ... فى المحراب )
4- نماز، زمينه ى نزول فرشتگان است . (نادته الملائكة و هو يصلّى فى المحراب )
5- اراده ى خداوند بر هر چيزى غلبه دارد. پيرىِ پدر و عقيمىِ مادر، مانع فرزنددار شدن نيست . (انّ اللّه يبشّرك بيحيى )
6- گاهى نامگذارى افراد از طرف خداست . (يُبشّرُك بيحيى )
7- فرزند از نعمت ها و بشارت هاى الهى است . (يبشّرك بيحيى )
8- انبيا يكديگر را تصديق مى كنند. (مصدقا بكلمة من اللّه )
9- حضرت عيسى نشانه اى از قدرت خداست ، نه فرزند خدا. (بكلمة من اللّه )
10- خداوند از آينده هر كس خبر دارد. (سيّدا و حصورا و نبيّا)
11- عفّت و كنترل تمايلات جنسى ، مورد ستايش خداوند است . (حصورا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:45 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(40) قَالَ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِىَ الْكِبَرُ وَامْرَاءَتِى عَاقِرٌقَالَ كَذَ لِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ
ترجمه :
(زكريّا) گفت : پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه پيرىِ من فرا رسيده و همسرم نازاست ؟! (خداوند) فرمود: اين چنين خداوند هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
پيام ها
1- در نوميدى بسى اميد است . (انّى يكون لى غلام ... كذلك يفعل ما يشاء)
2- در بيان ضعف ها از خود شروع كنيم . (بلغنى الكبر و امراءتى عاقر)
3- اراده ى خداوند، فوق وسائل و اسباب طبيعى است . (يفعل ما يشاء)
تفسير آيه :(41) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِّىَّ ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ اءَلا تُكَلِّمَ الْنَّاسَ ثَلَثَةَ اءَيَّامٍاِلا رَمْزاً وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِىِّ وَالاِْبْكَرِ
ترجمه :
(زكريّا) گفت : پروردگارا! براى من نشانه اى قرار ده (تا علم من به يقين و اطمينان تبديل شود. خداوند) فرمود: نشانه ى تو آن است كه تا سه روز با مردم سخن نگويى ، مگر از طريق اشاره . (البتّه به هنگام ذكر خدا زبانت باز مى شود. پس ) پروردگار خود را (به شكرانه ى اين نعمت ) بسيار ياد كن وهنگام شب و صبح او را تسبيح گوى .
پيام ها
1- خدايى كه مى تواند زبان را هنگام تكلّم با مردم ببندد و هنگام ذكر خدا باز كند، مى تواند از پدرى پير و مادرى عقيم نيز فرزندى به دنيا بياورد. (كذلك اللّه يغعل ما يشاء... الاّ تكلّم الناس )
2- انبيا، به دنبال رسيدن به مقام يقين و شهود هستند. (اجعل لى آية )
3- آنجا كه خداوند بخواهد، سبب را از كار مى اندازد و زبان قدرت حرف زدن را از دست مى دهد. (لاتكلّم الناس )
4- هر چه لطف الهى بيشتر مى شود بايد ياد او نيز بيشتر شود. (واذكر ربّك كثيرا)
5- ذكر خدا هر چه بيشتر، بهتر. (واذكر ربّك كثيرا)
6- در ميان ذكرهاى خداوند، تسبيح جايگاه خاصّى دارد. (واذكر ربّك ... و سبّح )
تفسير آيه :(42) وَإِذْ قَالَتِ الْمَلََّئِكَةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَكِ وَطَهَّرَكِوَاصْطَفَكِ عَلَى نِسَآءِ الْعَلَمِينَ
ترجمه :
و(بياد آور) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! همانا خداوند تو را برگزيده وپاك ساخته وبر زنان جهانيان برترى داده است .
نكته ها
O كلمه ((اِصطفى ))، هر جا همراه حرف ((على )) باشد، به معناى مقدّم بودن و سرآمدشدن است و هر جا بدون آن باشد، به معناى انتخاب است .
O در تفاسير المنار، قرطبى ، مراغى ، روح البيان و كبير مى خوانيم كه سرآمد زنان جهان چهار نفرند: مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه عليهم السّلام . در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز آمده است كه مريم سرآمد زنانِ زمان خود بود، ولى فاطمه عليها السّلام سرآمد زنان در طول تاريخ است .(43) البتّه خداوند حكيم هرگاه شخصى را بر مى گزيند، به جهت لياقت ها و قابليّت هاى ويژه ى اوست .
پيام ها
1- فرشتگان ، با غير انبيا نيز سخن مى گويند. (قالت الملائكة يا مريم )
2- زن مى تواند به مقام وليّة اللّهى برسد و خداوند براى او پيام بفرستد. (انّ اللّه اصطفاكِ)
3- حضرت مريم ، هم در كمالات برگزيده شد و هم بر ساير زنان برترى يافت . به همين جهت جمله (اصطفاكِ) دوباره تكرار شده است .
4- حضرت مريم معصوم بوده است . (طهّركِ)
5- حضرت مريم الگوى زنان است . (اصطفاكِ على نساء العالمين )
تفسير آيه :(43) يَمَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الْرَّ كِعِينَ
ترجمه :
اى مريم ! (به شكرانه اين همه نعمت ،) براى پروردگارت خضوع كن و سجده بجاى آور و با ركوع كنندگان ركوع نما.
نكته ها
O در آيه ى قبل ، خداوند سه كمال داده شده به مريم عليها السّلام را ياد نمود: گزينش الهى ؛ (اصطفاكِ) تطهير الهى ؛ (طهّركِ) و سرآمد ديگران شدن ؛ (اصطفاكِ على نساء العالمين ) در اين آيه سه مسئوليّت از او مى خواهد: قنوت ؛ (اُقنُتى ) سجده ؛ (اُسجُدى ) و ركوع ؛ (اِركعى ) پس هر نعمتى مسئوليّتى را بدنبال دارد.
پيام ها
1- افراد برجسته بايد تواضع و عبادتشان بيشتر باشد. (يا مريم اقنتى ...) (براى اولياى خدا، عبادات ويژه اى سفارش شده است ، همانگونه كه براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نماز شب واجب بود.)
2- نماز، ركوع و سجود، بهترين راه شكر است . در آيه قبل برگزيدگى خداوند مطرح شد كه سزاوار شكر است . (اصطفاك ... اقنتى )
3- عبادت بايد تنها براى پروردگار باشد. (لربّك )
4- عبادت ، مايه ى تربيت انسان است . (ربّك )
5- نمازجماعت وعبادت دسته جمعى ، قبل از اسلام نيز بوده است .(مع الراكعين )
6- حضور زن در اجتماعات عبادى واجتماعاتى كه مردان نيز حضور دارند سفارش شده است . (مع الراكعين ) به شرط آنكه زنان ، مريم گونه رفتار نمايند.
7- منتخبين وبرگزيدگان ، بايد همراه توده ها و در متن جامعه باشند، نه جدا و منزوى از مردم . (اركعى مع الراكعين )
تفسير آيه :(44) ذَ لِكَ مِنْ اءَنْبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَاءَقْلَمَهُمْ اءَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ
ترجمه :
اينها از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مى كنيم ، حال آنكه تو نزد آنان نبودى ، آنگاه كه قلم هاى خود را (براى قرعه كشى ) مى افكندند تا (به وسيله قرعه معلوم شود كه كداميك ) كفالت مريم را بر عهده بگيرد ونزد آنها نبودى آنگاه كه (براى گرفتن سرپرستى مريم ) با هم كشمكش مى كردند.
نكته ها
O همانگونه كه اشاره شد، پيش از تولّد مريم مادرش نذر كرده بود كه فرزندش خادم مسجد بيت المقدّس باشد. لذا پس از تولّد، نوزاد را در پارچه اى پيچيده به مسجد آورد و به بزرگان بنى اسرائيل گفت : اين كودك نذر مسجد است . چون اين مادر از خانواده اى بزرگ و محترم بود، بر سر گرفتنِ سرپرستى نوزاد، نزاع سختى (44) در گرفت و بنا بر قرعه شد.
پيام ها
1- انبيا از طرف خدا بر گوشه اى از غيب آگاه مى شوند. (من انباء الغيب )(45)
2- حكايت هاى قرآن ، تنها از طريق وحى براى رسول خدا كشف شد و قبل از آن نه در كتابى بود و نه در سينه اى . (من انباء الغيب )
3- يكى از راههاى شناخت تاريخ پيشينيان ، وحى است . (ذلك من انباء الغيب )
4- يكى از راههاى حلّ اختلاف ، قرعه است . (يلقون اقلامهم )(46)
5- يك گذشت از مادر واين همه كرامت براى فرزند.(47) (نذرت ... ايّهم يكفل مريم )
6- بزرگان ، در قبول مسئوليّت هاى مقدّس با هم رقابت مى كنند. (ايّهم يكفل مريم )
تفسير آيه :(45) إِذْ قَالَتِ الْمَلََّئِكَةُ يَ مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُا لْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِى الْدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ
ترجمه :
(بياد آور) آنگاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! همانا خداوند تو را به كلمه و نشانه اى از سوى خويش به نام مسيح ، عيسى پسر مريم ، بشارت مى دهد. او كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است .
نكته ها
O در قرآن ، از حضرت عيسى به ((كلمة )) ياد شده است كه در فرهنگ قرآن ، به معناى ((مخلوق )) مى باشد. نظير آيه 109 سوره كهف كه مى فرمايد: (قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربّى لَنَفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربّى ) اگر درياها براى نوشتن كلمات الهى مُركّب شوند، درياها تمام مى شوند، ولى كلمات الهى به پايان نمى رسد.
O وصف (وجيها فى الدنيا و الآخرة ) در قرآن تنها براى حضرت عيسى عليه السّلام آمده و در مورد شخص ديگرى اين صفت گفته نشده است .
پيام ها
1- مقام زن بدانجا مى رسد كه خداوند از طريق فرشتگان با وى سخن مى گويد. (اذ قالت الملائكة يا مريم )
2- فرزند، نعمت است . (يبشّرك )
3- عيسى فرزند خدا نيست ، مخلوق خداست ، ولى مخلوقى بس بزرگ و ناشناخته .(48) (كلمة منه )
4- خداوند براى اولياى خود قبل از تولّدشان نامگذارى مى كند. (اسمه المسيح )
5- كسى كه از مريم متولّد شده و دوران جنينى را طى كرده است ، چگونه مى تواند فرزند خدا باشد؟ (عيسى بن مريم )
6- وجاهت دنيوى نيز يك ارزش است وكسب آن مانعى ندارد. (وجيها فى الدنيا)
تفسير آيه :(46) وَيُكَلِّمُ الْنَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الْصَّلِحِينَ
ترجمه :
(آن فرزندى كه به تو بشارت داده شد) در گهواره ، (به اعجاز) و در ميان سالى (به وحى ) با مردم سخن مى گويد و از شايستگان است .
نكته ها
O سخن گفتن در گهواره ، هم پيش گويى از آينده و هم معجزه ى حضرت مسيح است كه در گهواره با مردم سخن گفت . گفتگو در بزرگى ، پيشگويى ديگرى است كه او تا بزرگى زنده خواهد بود. همان گونه كه خبر از شايستگى و وارستگى او نيز يك پيشگويى و بشارت است .
پيام ها
1- كسى كه مى تواند به مريم ، بدون داشتن همسر فرزند دهد، مى تواند در گهواره ، زبان كودك او را به سخن گفتن باز كند. (يكلّم النّاس فى المهد)
2- آنجا كه خدا بخواهد پاكدامنى را از اتهام پاك نمايد، زبان بسته ى كودك را باز مى كند. (يكلّم النّاس فى المهد)
3- در كودكى نيز مى توان پيام الهى را به ديگران رساند.(49) (يكلّم النّاس فى المهد)
4- آنجا كه خدا بخواهد، كودك همانند بزرگسالان سخن مى گويد. (فى المهد وكهلا)
5- از مادرى صالحه چون مريم ، فرزندى مثل عيسى پديد مى آيد. (من الصالحين )
تفسير آيه :(47) قَالَتْ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ قَالَ كَذَ لِكَا للَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ إِذَا قَضَىَّ اءَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
ترجمه :
(مريم ) گفت : پروردگارا! چگونه براى من فرزندى باشد، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نداشته است ؟ خداوند فرمود: چنين است (كار) پروردگار، او هر چه را بخواهد مى آفريند. هرگاه اراده كارى كند، فقط به آن مى گويد: باش ، پس (همان لحظه ) موجود مى شود.
نكته ها
O اراده ى خداوند سبب پيدايش وآفرينش موجودات است و مى تواند بدون اسباب و وسيله مادّى نيز بيافريند. او سبب ساز و سبب سوز است ، گاهى تاءثير چيزى را از آن مى گيرد و گاهى به چيزى اثر مى بخشد. پيدايش وبقا و آثار همه چيز بسته به اراده و خواست اوست .
O خداوند در پاسخ زكريّا فرمود: (يفعل مايشاء) و در جواب مريم فرمود: (يخلق مايشاء) شايد رمزش اين باشد كه فرزند براى بانوى بى شوهر شگفت آورتر از فرزند براى پيرمرد باشد.
پيام ها
1- ريشه سؤ ال و تعجّب ، اگر انكار و لجاجت نباشد مانعى ندارد. (اءَنّى يكون لى ولد) اولياى خدا نيز اراده خداوند در امور جهان را بر پايه ى اسباب و علل طبيعى مى دانند و لذا اگر بشارت ويژه اى بر خلاف آن آمد، چگونگى آن را از خداوند مى پرسند.
2- آفرينش خداوند از راه غير معمول ، كار تازه اى نيست و عوامل طبيعى نيز منحصر در امور شناخته شده نيستند. (كذلك )
3- دست خداوند براى آفرينش باز است . آفريدن از راه اسباب طبيعى و غير طبيعى براى خداوند يكسان است . (يخلق ما يشاء)
4- شرط آفرينش ، اراده ى حتمى الهى است . (قضى امرا... كن فيكون )
تفسير آيه :(48) وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَالْتَّوْرَيةَ وَالاِْنْجِيلَ
ترجمه :
و خداوند به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل را مى آموزد.
نكته ها
O در تفاسير شيعه و سنّى مى خوانيم كه مراد از تعليم كتاب ، آموزش خط و نوشتن است ومراد از حكمت ، آگاهى برمصالح و مفاسد اشيا و افعال و اخلاق و عقايد است ، خواه آثار دنيوى باشد، خواه اخروى .
پيام ها
1- يكى از اصول و شرايط رهبرى الهى ، داشتن آگاهى هاى لازم است . آگاهى براساس علم و حكمت وكتب آسمانى . (يعلّمه الكتاب و...)
2- رهبر هر زمانى بايد به حوادث و قوانين گذشته نيز آگاه باشد. خداوند به عيسى عليه السّلام ، تورات موسى عليه السّلام را آموخت . (والتوراة )
تفسير آيه :(49)وَرَسُولاً إِلَى بَنِىَّ إِسْرَ ءِِيلَ اءَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بَِايَةٍ مِّنْ رَّبِّكُمْ اءَنِّى اءَخْلُقُ لَكُمْ مِّنَ الْطِّينِ كَهَيْئَةِ الْطَّيْرِ فَاءَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاءُبْرِئُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَاءُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اءُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَاءْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَّكُمْإِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
ترجمه :
و (عيسى را به ) پيامبرى به سوى بنى اسرائيل (فرستاد تا بگويد) كه همانا من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه اى آورده ام . من از گل براى شما (چيزى ) به شكل پرنده مى سازم ، پس در آن مى دمم ، پس به اراده و اذن خداوند پرنده اى مى گردد. و همچنين با اذن خدا كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى كنم واز آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى كنيد به شما خبر مى دهم ، براستى اگر ايمان داشته باشيد در اين معجزات براى شما نشانه و عبرتى است .
نكته ها
O هرجا احساس خطر مى شود بايد توجّه بيشتر در كار باشد. در زنده كردن مردگان ، شفا دادن كوران و ساير بيماران ، خطر انحراف عقيده و غلوّ وجود دارد، لذا در اين آيه دو بار ودر آيه 110 سوره مائده ، چهار مرتبه مساءله اذن خدا مطرح شده است .
O رسالت عيسى عليه السّلام كه همراه با لطف يا قهر الهى بوده ، مخصوص بنى اسرائيل است ؛ (رسولا الى بنى اسرائيل ) ولى نبوّت او كه مقام تبليغ و ارشاد بوده ، براى تمام مردم است . همانند حضرت موسى كه به او خطاب مى شود: (اذهب الى فرعون انّه طغى )(50) ولى هنگامى كه ساحران شهر، معجزه حضرت موسى را مى بينند به او ايمان مى آورند. بنابراين حضرت موسى يك ماءموريت ويژه نسبت به شخص فرعون داشت و ماءموريت ديگر براى ارشاد عمومى همه ى مردم .(51)
O هر پيامبرى بايد معجزه اى داشته و معجزه اش نيز بايد متناسب با شرايط وافكار مردم آن عصر باشد. امام رضا عليه السّلام فرمود: عيسى عليه السّلام در زمانى ظهور كرد كه بيمارى ها شيوع داشته و مردم به طبيب نياز داشتند.(52) لذا معجزات آن حضرت در جهت شفاى بيماران بود.
O اگر ولىّ خدا از گِل پرنده اى مى سازد، پس زنده شدن مردگان در روز قيامت با قدرت الهى كار مشكلى نيست .
پيام ها
1- معجزه ، جلوه اى از ربوبيّت خدا و در راستاى هدايت وتربيت انسان هاست . (جئتكم باية من ربّكم )
2- اولياى خداوند با اذن او قدرت تصرّف و تغيير در نظام آفرينش را دارند. (انفخ فيه فيكون طيرا باذن اللّه )
3- انبيا علم غيب دارند وحتى به جزئيات زندگى مردم آگاهند.(53) (انبئكم بما تاءكلون و ما تدّخرون فى بيوتكم )
تفسير آيه :(50) وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ الْتَّوْرَيةِ وَلاُِحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بَِايَةٍ مِّنْ رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاءَطِيعُونِ
ترجمه :
(عيسى فرمود:) من تصديق كننده توراتى هستم كه پيش روى من است و (آمده ام ) تا برخى از چيزهايى كه بر شما (به عنوان تنبيه ) حرام شده بود برايتان حلال كنم . وازجانب پروردگارتان براى شما نشانه اى آورم . پس ، از خداوند پروا و از من اطاعت كنيد.
نكته ها
O در اين آيه ، احترام به قانون قبلى ، بشارت به تخفيف تكليف ، تاءكيد به تقواى الهى و اطاعت از رهبرى ، مطرح شده است .
O در آيه 146 سوره انعام ، خداوند مى فرمايد: به خاطر ستم يهوديان ، آنان را تنبيه و هر حيوان ناخن دار را بر آنان تحريم كرديم و همچنين چربى و پيه گاو و گوسفند را جز مقدارى كه به استخوان و روده ها و كمر آنها چسبيده است ، حرام ساختيم . شايد مراد از حرام هايى كه در اين آيه با آمدن عيسى عليه السّلام حلال مى شود، همين موارد باشد.
O هر كجا بناى اصلاح و ارشاد باشد، بايد نكاتى را مراعات كرد:
الف : اصول مشتركه و صحيح ديگران را پذيرفت . (مصدّقا)
ب : حتّى المقدور به مقدّسات آنان احترام گذاشت . (من التوراة )
ج : فضاى باز و آزادى ها را بشارت داد. (لاحلّ لكم )
د: در چارچوب قوانين الهى حركت كرد. (فاتّقوا اللّه )
پيام ها
1- پيامبران ، يكديگر را قبول دارند و تصديق مى كنند. (و مصدّقا...)
2- دين ، يك جريان است نه يك جرقه ، و همه ى
afsanah82
08-02-2011, 06:45 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(65) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِىَّ إِبْرَ هِيمَ وَمَآ اءُنِزلَتِ الْتَّوْرَي ةُوَ الاِْنْجِيلُ إِلا مِنْ بَعْدِهِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
اى اهل كتاب ! چرا درباره ى ابراهيم گفتگو و نزاع مى كنيد؟ (و هر كدام او را پيرو آيين خود مى دانيد،) در حالى كه تورات وانجيل ، پس از او نازل شده است ، چرا تعقّل نمى كنيد؟
نكته ها
O هر يك از يهود و نصارى ، ابراهيم عليه السّلام را از خود مى دانستند و به قدرى بازار اين ادّعا داغ بود كه قرآن در دو آيه ى بعد مى فرمايد: (ما كان ابراهيم يهوديّا ولا نصرانيّا) اين آيه براى پوچى ادّعاى آنها مى گويد: چگونه شما ابراهيم را كه قبل از تورات و انجيل بوده ، تابع آن دو كتاب مى دانيد؟ كتابى كه هنوز نازل نشده است ، پيرو ندارد. آيا حاضر نيستيد اين مقدار هم فكر كنيد كه لااقل حرف شما با تاريخ منطبق باشد.
پيام ها
1- هنگام موعظه ، از القاب متين وعناوين فرهنگى مخاطبين استفاده شود. (يا اهل الكتاب )
2- علم و كتاب ، از چنان ارزشى برخوردارند كه منسوبين به آن نيز محترمند. اهل كتاب ، اهل قلم ، اهل علم . (يا اهل الكتاب )
3- سعى نكنيد با انتساب شخصيّت ها به خود، حقّانيت خود را اثبات كنيد. (لِمَتحاجّون فى ابراهيم ) به جاى نزاع در انتساب شخصيّت هاى والا، از فكر آنان پيروى كنيد.
4- ادّعاهاى خود را مستند و هماهنگ با منطق و فطرت و تاريخ قرار دهيد. (و ما اُنزلت التورات )
تفسير آيه :(66) هََّاءَنْتُمْ هَّؤُلاََّءِ حَ جَجْتُمْ فِيَما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَالَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَاءَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
هان (اى اهل كتاب !) شما همانان هستيد كه درباره (حضرت عيسى و) آنچه بدان علم داشتيد محاجّه و نزاع كرديد، پس چرا درباره (ابراهيم و) آنچه بدان علم نداريد نزاع مى كنيد؟ در حالى كه خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
نكته ها
O اين آيه تذكّر و هشدارى است به اهل كتاب ، كه شما در مورد آنچه بدان علم و آگاهى داريد، اشكال تراشى و سؤ الات بى جا مى كنيد. با آنكه شما زندگى طبيعى حضرت عيسى ونياز او به غذا ومسكن ولباس را ديده ايد، ولى باز هم در مورد او به گفتگو نشسته ايد. گروهى او را دروغگو وگروهى فرزند خدا مى پنداريد.(64) و يا در شناخت محمّد صلّى اللّه عليه و آله كه نشانه هايش در تورات وانجيل آمده وبراى شما شناخته شده است ، به بحث وگفتگو مى پردازيد.(65) شما كه درباره معلومات ، اهل جدال و بحث هستيد و به نقطه ى توافقى نمى رسيد، ديگر چه كار به مساءله اى داريد كه در مورد آن علم نداريد؟ مثل اينكه مذهب حضرت ابراهيم چه بوده است ؟
پيام ها
1- افراد مغرور و لجوج را تحقير كنيد. (هاانتم هؤ لاء)
2- افراد لجوج ، حتّى در امور روشن به نزاع مى نشينند. (حاججتم فيمالكم به علم )
3- اگر سرچشمه ى مباحثات ، تحقيق باشد ارزش دارد، ولى اگر براى طفره رفتن باشد، مورد انتقاد است . (حاججتم فيما لكم به علم )
تفسير آيه :(67) مَا كَانَ إِبْرَهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماًوَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه :
(برخلاف ادّعاى يهوديان و مسيحيان ،) ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى ، بلكه او فردى حق گرا و تسليم خدا بود و هرگز از مشركان نبود.
نكته ها
O ((حَنَف ))، به معناى گرايش به حقّ است و در مقابل آن واژه ى ((جَنَف ))، معنى گرايش و تمايل به باطل را مى دهد. بنابراين ((حَنيف )) به كسى گفته مى شود كه در مسير باشد، ولى بت پرستان آن را در مورد خود بكار مى بردند و مشركان نيز ((حُنفاء)) خوانده مى شدند.
O اين آيه ، با آوردن كلمه ى (مسلماً) در كنار كلمه ى (حنيفاً)، هم دامن ابراهيم را از لوث شرك پاك كرده است و هم دامن اين كلمه ى مقدّس را از لوث مشركان .(66)
O امام صادق عليه السّلام در تفسير عبارت (حنيفا مسلما) فرمودند: ((خالصا مخلصا ليس فيه شى ء من عبادة الاوثان )) يعنى ابراهيم شخصى خالص و برگزيده بود كه در او ذره اى از پرستش بت ها نبود.(67)
تفسير آيه :(68) إِنَّ اءَوْلَى الْنَّاسِ بِإِبْرَهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا الْنَّبِىُّ وَالَّذِينَءَاَمَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
همانا سزاوارترين افراد به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كردند و (نيز) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آورده اند، و خداوند سرور و سرپرست مؤ منان است .
نكته ها
O از اين آيه معلوم مى شود كه نسبت ايمانى ، فراتر و محكم تر از نسبت خويشاوندى است و افرادى كه همفكر و هم خط و هم هدف باشند، به همديگر نزديك تر از كسانى هستند كه در ظاهر قوم و خويشند، ولى به لحاظ فكرى و اعتقادى از همديگر جدايند. امام صادق عليه السّلام به يكى از ياران با وفايش فرمود: ((انتم واللّه من آل محمّد)) به خدا سوگند كه شما از آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله هستيد. و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.(68) رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز در مورد سلمان فارسى فرمودند: ((سلمان منّا اهل البيت ))(69)
O با اينكه آيه فرمود: نزديك ترين مردم به ابراهيم ، پيروان او هستند، لكن نام پيامبر اسلام و مسلمانان را جداگانه برد، تا بهترين نمونه ى پيروى را در وجود حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان ، به دنيا نشان دهد.
O در روايتى آمده است : (انّ ولىّ محمّد مَن اطاع اللّه و انْ بَعُدتْ لَحمَته ، و انّ عدوّ محمّد مَن عَصى اللّه و انْ قَرُبتْ قَرابته )(70) دوست و طرفدار محمّد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، هرچند به لحاظ فاميلى از او دور باشد و دشمن پيامبر كسى است كه خدا را نافرمانى كند، هرچند با پيامبر نسبت و نزديكى داشته باشد.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از ((الذّين آمنوا)) در آيه ، امامان و پيروان آنها هستند.(71)
پيام ها
1- پيوند مردم با رهبر، پيوند مكتبى است ، نه پيوند قبيله اى ، زبانى ، منطقه اى و نژادى . (انّ اءولَى النّاس بابراهيم لَلّذين اتّبعوه )
2- ملاك قُرب به انبيا، اطاعت از آنان است . (اءولَى النّاس بابراهيم لَلّذين اتّبعوه )
3- پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان ، در خط ابراهيم و هم مرام و هم هدف با او هستند. (اءولَى النّاس بابراهيم ... وهذا النّبى )
تفسير آيه :(69) وَدَّتْ طَآئِفَةٌ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّاءَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
ترجمه :
گروهى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمى كنند و (اين را) نمى فهمند.
نكته ها
O سيماى تهاجم فرهنگى و توطئه هاى دشمن براى بى دين كردن مسلمانان را در اين آيه و سه آيه بعد مى بينيم . اين آيه خبر از كينه هاى مكتبى ، آيه بعد خبر از لجاجت و كفر، آيه هفتاد و يكم خبراز شيوه حق پوشى و كتمان آگاهانه ، و آيه هفتاد و دوّم خبر از تاكتيك فريبنده ى دشمن مى دهد كه مجموعاً يك تهاجم فرهنگى برخاسته از باطن تاريك ، بكارگيرى شيوه هاى كتمان ، زير سؤ ال بردن و تضعيف و تزلزل عقايد توده ى مردم است .
پيام ها
1- خداوند، نقشه هاى دشمنان دين را افشا وآنان را رسوا مى كند. (ودّت طائفة ...)
2- شناخت دشمن وبرنامه هاى او، لازمه ى درامان ماندن از آسيب هاى احتمالى است . (ودّت طائفة ...)
3- خطر تهاجم فكرى و فرهنگى ، جدّى است . (ودّت طائفة ...)
4- به اظهاراتِ منافقانه ى مخالفان اعتماد نكنيد، آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند. (ودّت طائفة ...)
5- در قضاوت ها، انصاف را فراموش نكنيد. گروهى از اهل كتاب ، چنين آرزويى دارند، نه همه ى آنها. (ودّت طائفة من اهل الكتاب )
6- بايد كارى كنيد كه دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه ((لو)) در موارد ناشدنى بكار مى رود. (لو يضلّونكم )
7- كسانى كه در صدد انحراف ديگران هستند، ابتدا خود مرتكب حيله ، نفاق ، كينه ، تهمت وتوطئه مى شوند. (و مايضلّون الاّ انفسهم )
8- ميل به انحراف ديگران ، خود يك انحراف بزرگ اخلاقى است . (ودّت ... و مايضلّون الاّ انفسهم )
تفسير آيه :(70) يََّاءَهْلَ الْكِتَب لِمَ تَكْفُرُونَ بايت اللَّهِ وَاءَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
ترجمه :
اى اهل كتاب چرا به آيات خداوند (و نشانه هاى نبوّت رسول خدا) كفر مى ورزيد، در حالى كه خود (به درستى آن ) گواهيد.
نكته ها
O ظاهرا اين آيه به بشارت هايى نظر دارد كه اهل كتاب در تورات و انجيل درباره حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله خوانده بودند، ولى به خاطر حفظ موقعيّت اجتماعى و منافع مادّى ، همه ى آن نشانه هاى الهى را ناديده گرفتند.
پيام ها
1- سؤ ال از وجدان ، بهترين راه دعوت است . (لِمَ تكفرون ...)
2- دانستن تنها كفايت نمى كند، پذيرفتن نيز لازم است . (تكفرون ... تشهدون )
تفسير آيه :(71) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَ طِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَاءَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
اى اهل كتاب ! چرا حقّ را به باطل مشتبه مى سازيد و(يا) حقّ را كتمان مى كنيد، در حالى كه خود (به حقّانيت آن ) آگاهيد.
نكته ها
O امام صادق عليه السّلام درباره ى ((و انتم تعلمون )) فرمودند: يعنى اهل كتاب به صفات ذكر شده براى پيامبر در تورات آگاهند، (ولى آن را كتمان مى كنند).(72)
O بسيارى از تحريف گران ، با نام اسلام شناس ، مستشرق ، مورّخ وجهانگرد، در كتاب ها و ثبت مكان ها وزمان هاى تاريخى تصرّف كردند و در دائرة المعارف ها به عنوان محقّق چنان سيمايى از اسلام ترسيم كردند كه خواننده به فكر ايمان و تاءمّل در عقايد اسلامى نيفتد.
پيام ها
1- تلبيس ، مشتبه كردن وكتمان حق ، دو اهرم نيرومند دشمن براى ايجاد انحراف در بين مؤ منان است . در دو آيه قبل فرمود: (يضلّونكم ...) در اين آيه مى فرمايد: (تلبسون ، تكتمون )
2- كتمان حقّ، حرام و اظهار آن واجب است . (تكتمون الحقّ...)
تفسير آيه :(72) وَقَالَتْ طَّآئِفَةٌ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ ءَاِمِنُواْ بِالَّذِىَّ اءُنِْزلَ عَلَى الَّذِينَءَاَمَنُواْ وَجْهَ الْنَّهَارِ وَاكْفُرُوَّاْ ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
ترجمه :
وگروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤ منان نازل شده است ، در آغاز روز ايمان آوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد (با اين حيله آنها از اسلام ) باز گردند.
نكته ها
O دوازده نفر از دانشمندان يهود، تصميم گرفتند براى ايجاد تزلزل و ترديد در مسلمانان ، صبحگاهان نزد حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله آمده و اظهار ايمان كنند، ولى در آخر روز از اسلام برگردند و بگويند: ما محمّد و آيين او را ديديم ، ولى با آنچه در تورات وانجيل آمده است ، مطابقت ندارد. آنها با اين نقشه ى ماهرانه مى خواستند به هم كيشان خود اين طور وانمود كنند كه اگر اسلام مكتب خوبى بود، اهل علم و كتاب از آن دست برنمى داشتند، با اين كار هم در مسلمانان ترديد بوجود آورند و هم ساير يهوديان را از مسلمان شدن بازدارند. خداوند متعال نيز با نزول اين آيه ، نقشه ى آنان را برملا ساخت .
O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : وقتى رسول خدا عليه السّلام فرمان تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ كردند، يهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ايمان آوريد، ولى بدانچه در پايان روز آمده (تغيير قبله ) كفر ورزيد تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بيت المقدس نماز بخوانند.(73)
پيام ها
1- دشمنان براى انحراف مسلمانان ، برنامه ريزى مى كنند. در آيه 69 خوانديم كه اهل كتاب دوست دارند شما را منحرف سازند، اين آيه به نقشه ى آنان براى رسيدن به آن هدف مى پردازد. (يضلّونكم ... قالت طائفة )
2- چه بسا گروهى با نام اسلام ، در صفوف مسلمانان نفوذ كرده و از پشت خنجر بزنند، لذا بايد هشيار بود. (آمنوا... واكفروا... لعلّهم يرجعون )
3- مسلمان نبايد ساده انديش و زودباور بوده و به هر اظهار ايمانى ، اعتماد كند. (آمنوا... واكفروا)
4- خداوند در مراحل حسّاس ، از اسرار و توطئه هاى دشمنان پرده برمى دارد. (آمنوا... واكفروا)
5- بايد در مرحله اى از ايمان قرار بگيريم كه بازگشت برخى مسلمانان از دين ، مايه ى تزلزل ما نگردد. (واكفروا آخره لعلهم يرجعون )
6- يكى از سياست هاى دشمن ، ايجاد ارتباط و سپس قطع آن ، به منظور ايجاد تزلزل در جامعه است . (لعلّهم يرجعون )
تفسير ير آيه :(73) وَلاَ تُؤْمِنُوَّا إِلا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ اءَنْ يُؤْتَىَّاءَحَدٌ مِّثْلَ مَآ اءُوتِيتُمْ اءَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَآءُ وَاللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
(بزرگان يهود، براى جلوگيرى از گرايش يهود به اسلام ، به آنان مى گفتند:) جز به كسى كه آيين شما را پيروى كند، ايمان نياوريد. (زيرا دينِ حقّ منحصر به ماست . اى پيامبر! به آنان ) بگو: راه سعادت راهى است كه خدا بنمايد (ومانعى ندارد) كه به امّتى ديگر نيز همانند آنچه (از كتاب وشريعت ) به شما داده شده ، داده شود، تا در نزد پروردگار با شما احتجاج كنند. (همچنين اى پيامبر! به آنان ) بگو: فضل ورحمت بدست خداست ، اوبه هر كه بخواهد عطا مى كند وخداوند داراى رحمت وسيع وعلم بى انتهاست .
نكته ها
O اهل كتاب ، از گرايش يهود به اسلام نگران بودند و براى پيشگيرى از آن تبليغ مى كردند. (لا تؤ منوا الا لمَن تبع دينكم )
پيام ها
1- دشمنان اسلام ، در توطئه هاى خود سفارش به پنهان كارى مى كنند و به غير خود نيز اعتماد ندارند. (لا تؤ منوا الا لمَن تبع دينكم )(74)
2- هدايت الهى ، يك جريان مستمر در طول تاريخ بوده است و اختصاص به قوم خاصّى ندارد. (ان الهدى هدى اللّه )
3- تعصّب و خودبرتربينى ، يكى از آفت هاى ديندارى است . (الاّ لمَن تبع دينكم )
4- الطاف پروردگار، در انحصار گروه خاصّى نيست . نبوّت و هدايت ، فضل الهى است كه به هركس بخواهد مى دهد. (انّ الفضل بيد اللّه )
5- گزينش پيامبران از سوى خداوند، بر اساس علم اوست . (واسع عليم )
تفسير آيه :(74) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
ترجمه :
(خداوند) هر كه را بخواهد به رحمت خويش اختصاص دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است .
نكته ها
O اين آيه ، تصوّر غلط يهود را كه خداوند هيچ قومى را مانند يهود مورد لطف خويش قرار نمى دهد، نفى كرده و مى فرمايد: خداوند بهتر مى داند چه كسى را عهده دار رسالت خويش بگرداند. او در ميان بندگانش لايق ترين فرد را انتخاب نموده و مورد لطف خاص خويش قرار مى دهد. خداوند، هم لطفش توسعه دارد و هم حكمتش انتخابگر است .
تفسير آيه :(75)مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ مَنْ إِنْ تَاءْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَّنْاِنْ تَاءْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَإِلا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الاُْمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
واز اهل كتاب كسانى هستند كه اگر او را بر اموال بسيارى امين گردانى ، به تو باز مى گرداند و بعضى از آنان (به قدرى نادرستند كه ) اگر او را بر دينارى امين گردانى ، آن را به تو برنمى گرداند، مگر آنكه (براى مطالبه آن ) دائما بالاى سر او بايستى ، اين (خيانت در امانت ،) به جهت آن است كه گفتند: درباره ى امّيّين (غير اهل كتاب ) هرچه كنيم بر ما گناهى نيست ، در حالى كه آنها آگاهانه بر خداوند دروغ مى بندند.
نكته ها
O در روايات آمده است كه امانت را به صاحبش برگردانيد، حتّى اگر صاحب امانت ، فاسق باشد.(75)
تفسير آيه :(75) وَمِنْ اءَهْلِ الْكِتَـبِ مَنْ إِنْ تَاءْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَّنْا ِنْ تَاءْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْك َإِلا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الاُْمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
پيام ها
1- در مورد مخالفانِ خود، انصاف را مراعات كنيد و همه را خائن ندانيد. (من اهل الكتاب ... يؤ دّه اليك )
2- امانتدارى ، ملاكى براى ارزشيابى افراد است . (يؤ دّه ... لايؤ دّه )
3- ارزشهاى اخلاقى ، ثبات دارند. حفظ امانت ، در نزد همه نيكو، و خيانت در آن ، نسبت به هر كسى باشد زشت است . ردّ امانت ، يك ارزش است ، گرچه از يهود باشد. (يؤ دّه ... لايؤ دّه )
4- قيام ومقاومت ، براى گرفتن حقّ لازم است . (لايؤ دّه اليك الا ما دمت عليه قائما)
5- استثمار، استحمار و نژادپرستى ، ممنوع است . (ليس علينا فى الاُمّيين سبيل )
6- يهود و نصارى ، خود را انديشمند، و مسلمانان را بى سواد و امّى مى پنداشتند. (ليس علينا فى الاميّين سبيل )
7- بالاتر از گناه ، توجيه گناه است . يهود اموال مردم را به ناحق مى خوردند و مى گفتند: خداوند به اين كار راضى است . (يقولون على اللّه الكذب )
تفسير آيه :(76) بَلَى مَنْ اءَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ
ترجمه :
آرى ، هر كس به عهد خويش وفا كند و تقوا داشته باشد، پس بى گمان خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد.
نكته ها
O وفاى به عهد در تمام موارد زير لازم است :
الف : عهدى كه خداوند از طريق فطرت يا انبيا با انسان ها بسته است .(76)
ب : عهدى كه انسان با خدا مى بندد.(77)
ج : عهدى كه انسان با مردم مى بندد.(78)
د: عهد رهبر با امّت و بالعكس .(79)
پيام ها
1- در برابر تفكّرات غلط، موضع بگيريد. (بلى )(80)
2- تقوى ، انسان را از دروغ بستن به خدا و ضايع كردن حقّ مردم بيمه مى كند. (يقولون ... الكذب ... بلى من اوفى و اتّقى )
3- شعار، كار ساز نيست ، عمل و تقوا لازم است . (اوفى واتّقى )
4- وفاى به عهد، از نشانه هاى تقواست . (اوفى واتّقى )
5- وفاى به عهد وتقوا، ملاك محبوبيّت است ، نه اهل كتاب بودن . (يحبّ المتّقين )
تفسير آيه :(77) إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَاءَيْمَنِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً اءُوْلََّئِكَلاَخَلَقَ لَهُمْ فِى الاَْخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه :
همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خودشان را به بهاى ناچيزى مى فروشند، آنان برايشان نصيبى در آخرت نيست و خداوند در قيامت با آنها سخن نمى گويد و به آنان نيز نظر (لطف ) نمى كند، آنها را (از گناه ) پاك نمى سازد و براى آنان عذابى دردناك است .
نكته ها
O اين آيه ، كسانى را كه پيمان شكنى مى كنند، به پنج نوع قهر الهى تهديد مى كند: بى بهرگى در آخرت ، محروميّت از خطاب الهى ، محروميّت از نظر لطف الهى ، محروميّت از پاكى از گناه و گرفتارى به عذاب دردناك .
O در روايات شيعه و سنّى آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: (لا ايمان لِمَن لااَمان له و لا دين لِمَن لاعهد له ) كسى كه مراعات امانت نكند، ايمان ندارد و آن كسى كه به عهد خويش وفادار نباشد بى دين است .(81)
O در بعضى روايات آمده است كه مراد از ((عهد اللّه ))، حقايق مربوط به پيامبر اسلام در تورات است كه به دست عالمان يهود تحريف گشته است .
O مقايسه كنيم وضع كسانى را كه از جانب خداوند به آنها سلام داده مى شود؛ (سلامٌ قولاً من ربّ رحيم )(82) با كسانى كه خدا هيچ سخنى با آنان نگويد؛ (لايكلّمهم اللّه ) واگر ناله اى سر دهند با جمله ى (اخسئوا فيها ولاتكلمون )(83) خفه مى شوند.
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هر كس با سوگند، مال و ثروت برادرش را به ناحق بخورد، مورد غضب الهى است . سپس اين آيه را تلاوت نمودند.(84)
O حضرت على عليه السّلام فرمودند: مراد از نگاه خداوند در قيامت ؛ (لاينظر اليهم ) نگاه رحمت است ، (نه نگاه با چشم ).(85)
پيام ها
1- امانت مردم نزد انسان ، عهد الهى است . در آيات قبل خوانديم كه بعضى امانت مردم را بر نمى گردانند، در اين آيه به جاى امانت مردم ، كلمه ى (عهداللّه ) بكار رفته است .
2- پيمان شكنى ، از گناهان كبيره است . اين نوع تهديد پى درپى ، در باره هيچ گناهى در قرآن مطرح نشده است . (يشترون بعهد اللّه ... لا خلاق لهم ...)
3- سوگند دروغ ، سبب محروميّت در قيامت مى شود. (يشترون ... ايمانهم )
4- دنياپرستى ، ريشه ى پيمان شكنى است . (ثمنا)
5- بهاى پيمان شكنى هرچه باشد، كم است . (ثمنا قليلا)
6- كيفرهاى قيامت ، متناسب با عملكرد خود ماست . بى اعتنايى ما به تعهّدات الهى ، سبب بى اعتنايى خدا به ماست . (لا يكلّمهم ، لا ينظر اليهم ، لايزكّيهم )
7- عذاب هاى اُخروى ، هم جسمى است و هم روحى . هم تحقير است ؛ (لايكلّمهم اللّه ) و هم شكنجه و مجازات . (ولهم عذاب اليم )
تفسير آيه :(78) وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُُنَ اءَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَبِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَا لْكِتَبِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكِتَبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
وهمانا از ايشان (اهل كتاب ) گروهى هستند كه زبان خود به خواندن كتاب (ودست نوشته ى خودشان چنان ) مى چرخانند كه شما گمان كنيد آن از كتاب آسمانى است ، در حالى كه از كتاب نيست و مى گويند: آن (چه ما مى خوانيم ) از جانب خداست ، در حالى كه از جانب خدا نيست وآنها آگاهانه بر خداوند دروغ مى بندند.
نكته ها
O گناه علما و دانشمندانِ بى تقوا چند برابر است ، زيرا:
الف : مردم را به اشتباه مى اندازند. (لتحسبوه من الكتاب )
ب : به خداوند دروغ مى بندند. (هو من عنداللّه )
ج : تمام اين حركت ها را آگاهانه انجام مى دهند. (وهم يعلمون )
پيام ها
1- در قضاوت ها، انصاف داشته باشيم وهمه را به يك ديد نگاه نكنيم . (وانّ منهم لفريقا...)
2- حضور دانشمندان خائن در ميان اهل كتاب ، قطعى است . (لفريقاً)
3- عوام فريبى ولفّاظى ، از گناهان دانشمندان است . (يلوون السنتهم )
4- نطق خوب ، اگر در مسير حقّ نباشد، وسيله اى براى انحراف است . (يلوون السنتهم )
5- گمراه كنندگان ، مقدّسات مذهبى و كتب آسمانى را دستاويز خود قرار مى دهند. (بالكتاب )
6- التقاط، يكى از حربه هاى زهرآگين فرهنگى دشمن است . (لتحسبوه من الكتاب )
7- اگر دشمن زمينه ى پذيرش انحراف را در شما ببيند، ادّعاهاى خطرناك ترى مطرح مى كند. (لتحسبوه من الكتاب ...يقولون هو من عنداللّه )
8- بزرگ ترين خيانت به فرهنگ وعقيده ى انسان ، تحريفِ آگاهانه ومغرضانه ى علما و خواصّ است . (يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون )
تفسير آيه :(79) مَا كَانَ لِبَشَرٍ اءَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَبَ وَالْحُكْمَ وَالْنُّبُوَّةَ ثُمَّىَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُواْ رَبَّنِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَبَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
ترجمه :
هيچ (پيامبر و) بشرى كه خداوند به او كتاب و حكم و نبوّت داده است ، حقّ ندارد به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد. بنابراين (شما دانشمندان اهل كتاب به طريق اولى چنين حقّى نداريد، بلكه بايد) به خاطرسابقه ى آموزش كتاب و تدريسى كه داريد، ربّانى باشيد.
نكته ها
O امتياز پيامبران بر ديگران آن است كه هر قدر بر تعداد ياران و مقدار قدرتشان افزوده شود، مردم را بيشتر به بندگى خدا دعوت مى كنند، و هرگز راه توحيد را عوض نمى كنند و تاءكيد و هشدارشان بيشتر مى شود. امّا دعوت كننده هاى سودجو، در ابتدا با قيافه اى مقدّس مآبانه ودلسوزانه كار را شروع مى كنند، ولى پس از رسيدن به مسند قدرت ، استبداد و خودمحورى را پى ريزى مى نمايند.
O در روايات آمده است كه به بردگان خود، ((عَبدى )) نگوييد، بلكه ((فَتى )) بگوييد و بردگان نيز به مولاى خود ((ربّى )) نگويند، بلكه ((سَيّدى )) بگويند.(86)
O اگر انبيا نبايد پرستش بشوند، حساب ديگران روشن است . اگر مواهب معنوى عامل عبوديّت نشود، حساب زرق و برق مادّى روشن است .
O ((رَبّانيّين )) جمع ((رَبّانى )) به كسى گفته مى شود كه پيوند او با خدا محكم باشد و در فكر اصلاح و تربيت ديگران باشد.
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: درباره من دو گروه هلاك شدند: 1 پيروان افراطى ، كه مرا از حدّ بشرى بالا بردند. 2 دشمنان بى انصاف ، كه پيامبرى مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بيزارم . حضرت عيسى عليه السّلام نيز اين هشدار را براى پيروان خود گوشزد كرده بود و نظير اين معنا را در نهج البلاغه از حضرت على عليه السّلام نيز شاهد هستيم . همچنين فرمودند: ((لا تَرفعونى فَوق حقّى فاِنّ اللّه تعالى اِتّخذَنى عَبدا قبل اَن يَتّخذَنى نَبيّا)) مرا از آنچه هستم بالاتر نبريد، همانا خداوند پيش از آنكه مرا پيامبر قرار دهد، بنده آفريده است . سپس اين آيه را تلاوت فرمودند.(87)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درباره ى اين آيه فرمودند: هيچ مرد وزن مسلمان ، آزاد يا بنده اى نيست مگر آنكه حقّ واجبى از خداوند بر گردن اوست و آن اينكه قرآن را فراگيرد و در آن تفكّر كند.(88)
پيام ها
1- سوء استفاده از موقعيّت ، محبوبيّت ومسئوليّت ، ممنوع است . (ما كان لبشر)
2- كتاب و حكمت و نبوّت ، انسان را از بشر بودن خارج نمى كند. (ما كان لبشر)
3- هدف انبيا، تنها نجات بشر از شرك نيست ، بلكه رشد او تا مرحله ى ربّانى شدن است . (كونوا ربّانيّين )
4- راه ربّانى شدن ، علمِ دين و درس كتاب است ، نه تصوّف و چلّه نشينى .(89) (ربّانيّين بما كنتم تعلّمون ...)
5- اگر تعليم و تعلّم و درس ، انسان را ربّانى نكند، در واقع آن علم ، علم نبوده است .(90) (ربّانيّين بما كنتم تعلّمون ...)
6- علماى ربّانى ، مفسّران واقعى قرآن هستند. (كنتم تعلّمون الكتاب بما كنتم تدرسون )
7- تعليم و تدريس كتب آسمانى ، بايد هميشگى باشد. (كنتم تعلّمون ... تدرسون )
8- معلّمى ، شغل انبياست . (تعلّمون الكتاب )
تفسير آيه :(80) وَلاَ ياءْمُرَكُمْ اءَنْ تَتَّخِذُواْ الْمَلََّئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ اءَرْبَاباً اءَيَاءْمُرُكُمْبِالْكُفْ رِ بَعْدَ إِذْ اءَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
و(خداوند) به شما فرمان نمى دهد كه فرشتگان وانبيا را ارباب خود قرار دهيد، آيا ممكن است پس از آنكه تسليم خدا شديد، او شما را به كفر فرمان دهد؟
پيام ها
1- هرگونه دعوت به شرك از سوى هر كس كه باشد، ممنوع است . (ولاياءمركم ان تتخذوا...)
2- كفر، تنها انكار خدا نيست ؛ بلكه پذيرش هرگونه ربّ و مستقل دانستن هر مخلوقى ، كفر است . (تتّخذوا الملائكة و النبييّن اربابا اءياءمركم بالكفر)
تفسير آيه :(81) وَإِذْ اءَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ الْنَّبِيِّينَ لَمَآ ءَاتَيْتُكُمْ مِّنْ كِتَبٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّجَآءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ ءَاءَقْرَرْتُمْ وَاءَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِى قَالُوَّاْ اءَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَ اءَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الْشَّهِدِينَ
ترجمه :
و(بياد آور) هنگامى كه خداوند از پيامبرانِ (پيشين ) پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم ، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مى كرد، بايد به او ايمان آوريد واو را يارى كنيد. (سپس خداوند) فرمود: آيا به اين پيمان اقرار داريد و بار سنگين پيمان مرا (بر دوش ) مى گيريد؟ (انبيا در جواب ) گفتند: (بلى ) اقرار داريم ، (خداوند) فرمود: خودشاهد باشيد ومن هم با شما از جمله گواهانم .
تفسير آيه :(82) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَ لِكَ فَاءُولََّئِكَ هُمُ الْفَسِقُونَ
ترجمه :
پس كسانى كه بعد از اين (پيمان محكم ،) روى برگردانند، آنان همان فاسقانند.
نكته ها
O تفاوت مكتب انبيا، مانند تفاوت برنامه ى دو استاد يا دو استاندار است كه در اصول مسائل علمى و سياسى ، داراى جهت واحدى هستند، ولى در مسائل جزئى ، به جهت تفاوت هاى فردى دانش آموزان يا شرايط منطقه اى ، برنامه هاى گوناگون ارائه مى دهند.(91)
O حضرت على عليه السّلام فرمودند: خداوند از انبياى پيشين پيمان گرفت كه مردم را به بعثت پيامبر اسلام و صفات او خبر و بشارت دهند و به آنان فرمان تصديق آن حضرت را بدهند.(92) امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از (جائكم رسول مصدّق ) پيامبر اسلام است .(93)
پيام ها
1- در مديريّت الهى ، لازمه ى سپردن مسئوليّت ها، گرفتن پيمان است . (اخذ اللّه ميثاق النبيين )
2- هر جا كار سخت است ، پيمان گرفتن لازم است . دست برداشتن از آئين و سنّت موجود، و ايمان و حمايت از شخص نوظهور، ساده نيست . لذا خداوند ميثاق مى گيرد. (اخذ اللّه ميثاق ...)
3- آمدن پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله قطعى است ، لذا از همه ى انبيا پيمان گرفته شده ، نه بعضى از آنها. (ميثاق النبيين ... جائكم رسول )
4- جريان نبوّت ، مايه ى وحدت است ، نه اسباب تفرقه و انشعاب . (رسول مصدّق لما معكم لتؤ مننّ به )
5- انبيا داراى هدفى مشترك هستند. لذا پيامبران قبلى ، آمدن انبياى بعدى را بشارت مى دادند ونسبت به آنان پيمانِ ايمان ونصرت دارند، وپيامبران بعدى ، انبياى قبل را تصديق مى كردند. (مصدّق لما معكم لتؤ مننّ)
6- قديمى ها، جديدى ها را تحويل بگيرند، آنها را به مردم معرّفى كنند و زمينه ى رشد بعدى ها را فراهم آورند. (لتؤ مننّ... لتنصرنّه )
7- ايمان به تنهايى كفايت نمى كند، بلكه حمايت نيز لازم است . (لتومنن به ولتنصرنه )
8- در ميان انبيا، سلسله مراتب است و خاتم النبيّين اشرف آنهاست ، زيرا همه ى انبيا بايد مؤ من به او و حامى او باشند. (لتؤ مننّ به و لتنصرنّه )
9- وقتى انبياى پيشين موظّف به ايمان وحمايت از پيامبر اسلام هستند، پس پيروان آنها نيز بايد به او ايمان آورده و از او اطاعت كنند. (لتؤ مننّ به و لتنصرنّه )
10- حمايتى ارزشمند است كه از ايمان سرچشمه گرفته باشد. (لتؤ مننّ به ولتنصرنّه )
11- مهم ، داشتن روح تسليم و پذيرفتن حقّ است ، چه بسا در عمل ، شرايط لازم به وجود نيايد. انبياى قبل ، زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را درك نكردند، ولى اين روحيه را داشتند.(94) (لتؤ مننّ به ولتنصرنّه )
12- پيمان شكن فاسق است . (فمن تولّى ... هم الفاسقون )
تفسير آيه :(83) اءَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ اءَسْلَمَ مَنْ فِى الْسَّمَوَ تِ وَالاَْرْضِطَوْعَاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ
ترجمه :
پس آيا آنها جز دين خدا (دينى ) مى جويند؟ در حالى كه هر كه در آسمان ها و زمين است ، خواه ناخواه فقط تسليم اوست و به سوى او بازگردانده مى شوند.
نكته ها
O موجودات آسمان ها و زمين ، همگى تسليم خدايند. حتّى اگر در حال عادّى اين سرسپردگى را كتمان كنند، در حال احساس خطر به ناچار دل به او مى سپارند. مؤ منان با ميل و رغبت تسليم او هستند، ولى همگان در زمان احساس خطر يا مرگ يا مغلوب شدن در جنگ و يا درماندن در استدلال ، تسليم او مى شوند. همه ذرّات عالم ، از كوچك ترين اتم تا بزرگ ترين كرات ، همه تابع همان قانونى هستند كه خداوند بر آنها حاكم كرده است و هر لحظه مى تواند آن را تغيير دهد.(95)
O امام صادق عليه السّلام در مورد اين آيه فرمودند: زمانى كه قائم عليه السّلام قيام كند، تمام سرزمين ها شهادت ((لااله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه )) سر خواهند داد(96).
پيام ها
1- انتخاب راه غير خدا، با حركت هستى سازگار نيست . (اءفغير دين اللّه يبغون و له اسلم )
2- حقيقت دين ، تسليم است . (اءفغير دين اللّه يبغون و له اسلم ...)
3- انسان ، دائما در جستجوى راه و روشى است و گرايش به مكتب در نهاد او قرار دارد. (جمله (يبغون ) دلالت بر خواست و تمايل دائمى دارد.)
4- اگر هستى تسليم اوست ، چرا ما تسليم نباشيم ؟ (له اسلم من فى السموات والارض )
5- در آسمان ها موجودات با شعور هستند. (من فى السموات )(97)
6- اگر پايان كار ما اوست ، چرا از همان اوّل رو به سوى او نكنيم ؟ (اليه يرجعون )
تفسير آيه :(84) قُلْ ءَامَنّا بِاللَّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَاِسْمَعِيلَ وَ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَْسْبَاطِ وَمَآ اءُوتِىَ مُوسَى وَ عِيْسَى وَالْنَّبِيُّونَمِنْ رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُلَهُ مُسْلِمُونَ
ترجمه :
بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و اَسباط (پيامبران از نسل يعقوب ) نازل گرديده وآنچه به موسى و عيسى وپيامبران ديگر، از طرف پروردگارشان داده شده (به همه ى آنها) ايمان آورده ايم وميان هيچ يك از آنها فرقى نمى گذاريم وما تنها تسليم (فرمان ) او هستيم .
نكته ها
O اين آيه ، به غير از يكى دو كلمه ، كاملا شبيه آيه 136 سوره بقره است .
O شكل كار اصل نيست ، بلكه اصل ، آن هدف غايى و نهايى است . در هر زمانى ممكن است شكل كار و دعوت انبيا فرق كند، مثلاً حضرت موسى به سراغ فرعون برود و يا حضرت سليمان ، فرمانروايى مانند بلقيس را دعوت كند، ولى هدف نهايى يكى است . درست مانند حركت هاى گوناگون امامان معصوم عليهم السّلام .
O اگر از انبياى گذشته براى معرّفى و يارى پيامبر آينده پيمان گرفته شده ، پيامبر آينده نيز ماءمور است به نمايندگى از تمام پيروانش ، ايمان خود را نسبت به پيامبران گذشته اعلام نمايد.
پيام ها
1- ايمان خود را اظهار كنيد. (قل )
2- ايمان به انبيا، در كنار ايمان به خداوند است . (آمنا باللّه و ما انزل ... والنبيّون )
3- خدمات پيشينيان را ناديده نگيريم . (وما انزل على ابراهيم ... و ما اوتى موسى )
4- آمدن انبيا، جلوه اى از ربوبيّت الهى است . (والنّبيّون من ربّهم )
5- دين وهدايت الهى ، همواره همراه بشر بوده است . انبيا همچون معلّمان يك مدرسه اند كه به طور زنجيره اى ماءمور ارشاد مردم هستند. (ابراهيم واسماعيل و...)
6- تمام انبيا، داراى هدف واحد هستند. (لانفرّق بين احد منهم )
7- برترى بعضى از انبيا بر برخى ديگر؛ (فضّلنا بعض النبييّن على بعض )(98) هرگز مانع ايمان ما به همه ى آنها نيست . (لانفرّق بين احد منهم )
8- پيامبر اسلام ، با اظهار ايمان خود به ساير انبيا، پيروان آنها را به وحدت دعوت مى كند. (لانفرّق بين احد منهم )
9- پيامبر اسلام ، تسليم مطلق حقّ است . (نحن له مسلمون )
10- كسى كه ميان انبيا فرق بگذارد، در حقيقت تسليم خدا نيست . (لا نفرّق ... نحن له مسلمون )
11- مؤ منان ، هماهنگ با تمام موجودات ، تسليم خدا هستند. (له اسلم من فى السموات و الارض ... و نحن له مسلمون )
تفسير آيه :(85) وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلمِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِمِنَ الْخَسِرِينَ
ترجمه :
و هر كس غير از اسلام به سراغ دينى ديگر برود، پس هرگز از او قبول نمى شود و او در قيامت از زيانكاران خواهد بود.
نكته ها
O از جمله ى (يَبتَغ )، استفاده مى شود كه مراد آيه ، كسانى هستند كه اسلام به گوش آنها رسيده ، ولى آن را رها كرده و به سراغ ديگر مكاتب رفته اند. اين افراد در قيامت زيانكارند و دين آنها مورد پذيرش نيست .
O با توجّه به آيه 81، پذيرش دين اسلام ، ميثاق خداوند از همه ى پيامبران پيشين است ولذا با آمدن پيامبر اسلام ، غير آن مورد قبول نيست . (فلن يقبل منه )
O در آيات گذشته ، سيمايى از اصول مكتب اسلام ترسيم شد كه خطوط كلّى آن عبارتند از:
1- از تمام انبياى پيشين پيمان گرفته شده تا به پيامبر بعدى ايمان آورند.
2- تمام هستى تسليم خداست و نمى توان غير دين الهى را پذيرفت .
3- پيروان اسلام ، به تمام انبيا و كتب آسمانى ايمان دارند.
و در اين آيه با صراحت اعلام مى كند: هركس غير اين دين را بپذيرد، قابل قبول نيست . آرى ، بعد از دعوت ، استدلال ، مباهله واعلام همسويى با عقايد و كتب آسمانى ديگر، جاى صراحت و بى پرده سخن گفتن است .
پيام ها
1- اسلام ، ناسخ همه اديان پيشين است . (ومَن يبتَغِ غير الاسلام دينا فلن يُقبَل منه )
2- رها كردن مكتبى جامع ، مايه خسارتى ابدى است . (مَن يبتغ ... من الخاسرين )
3- آخرت ، جلوگاه خسارت هاى واقعى است . (فى الاخرة من الخاسرين )
4- انتخاب اسلام ، رمز و نشانه دورانديشى انسان است . (فى الاخرة من الخاسرين )
تفسير آيه :(86) كَيْفَ يَهْدِى اللَّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَنِهِمْ وَشَهِدُوَّاْ اءَنَّا لْرَّسُولَ حَقُّ وَجَآءَهُمُ الْبَيِّنَتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَومَ الْظَّلِمِينَ
ترجمه :
چگونه خداوند هدايت كند گروهى را كه بعد از ايمان و گواهى بر حقّانيت رسول و آمدن معجزات و دلايل روشن بر ايشان ، باز هم كافر شدند، و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.
پيام ها
1- هرچه دلايل هدايت ، بيشتر و روشن تر باشد، كفر و بى اعتنايى به آنها خطرناك تر است . (كيف يهدى ... لايهدى القوم الظالمين )
2- ايمان اوّليه كافى نيست ، تداوم ايمان و حسن عاقبت لازم است . زيرا خطر ارتداد، همواره انسان را تهديد مى كند. (كفروا بعد ايمانهم )
3- گروهى از مسلمانان ، در زمان پيامبر اكرم مرتدّ شدند. (كفروا بعد ايمانهم )
4- پشت كردن به حقّ، منطق و عقل ، رسول و بيّنه ، ظلم است و سبب خارج شدن از مدار الطاف الهى مى گردد. (لايهدى القوم الظالمين )
5- سنّت خدا آن است كه ظالمان را هدايت نكند. (واللّه لايهدى القوم الظالمين ) (جمله ((لايهدى )) نشانه استمرار و سنّت الهى است .)
6- توبه وبازگشت ، براى مرتدّ بسيار مشكل است . (كفروا بعد ايمانهم ... واللّه لايهدى ...)
7- كافران ناآگاه ، به هدايت نزديك تر از كفّارِ آگاهند. (جائهم البيّنات واللّه لايهدى القوم الظالمين )
8- برخوردارى از هدايت الهى و يا محروم شدن از آن ، بدست خودماست . (لايهدى القوم الظالمين )
تفسير آيه :(87)اءُولَّئِكَ جَزَآؤُهُمْ اءَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلََّئِكَةِ وَالْنَّاسِ اءَجْمَعِينَ
ترجمه :
آنان (كه با آن همه دلايل روشن وسابقه ى ايمان ، مرتدّ شدند،) كيفرشان آن است كه لعنت خدا و فرشتگان و عموم مردم بر آنان باشد.
تفسير آيه :(88) خَلِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ
ترجمه :
آنها همواره مورد لعن (خدا وفرشتگان ومردم ) هستند، نه عذاب از آنان كاسته شود و نه به آنها مهلت داده شود.
نكته ها
O شايد نفرين تمام مردم حتّى كفّار، به افراد مرتدّ، بدان جهت باشد كه وجدان هاى آگاه و فطرت هاى سالم ، اين اعراض و كفر آگاهانه را محكوم مى كند. شايد هم از آن رو باشد كه شعاعِ كفرِ آگاهانه ، به نسلها و عصرها سرايت كرده و افراد زيادى را در آتش خود مى سوزاند.
O مشابه اين لعنت خدا و فرشتگان و مردم را در آيه ى 159 سوره بقره نسبت به دانشمندانى كه حقايق را كتمان مى كنند، مى خوانيم . بنابراين گناه عالمى كه كتمان حق كند و مرتدّى كه آگاهانه دست از ايمان بردارد، يكسان است .
پيام ها
1- ملائكه در برابر افكار واعمال زشت انسان ، واكنش نشان مى دهند. (عليهم لعنة اللّه و الملائكة ...)
2- مردم بايد در برابر افراد مرتدّ و منحرف ، عكس العمل نشان بدهند. (عليهم لعنة ... الناس )
3- علم و آگاهى در مقدار و كيفيّت عذاب الهى مؤ ثر است . (شهدوا انّ الرّسول حقّ و وجائهم البيّنات ... لايخفّف عنهم العذاب و لاهم ينظرون )
تفسير آيه :(89) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَاءَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
7- توحيد، سبب تعالى انسان است . ((تعالوا)) در جايى بكار مى رود كه دعوت به رشد و بالا آمدن باشد. (تعالوا... الاّ نعبد الاّ اللّه )
8- اطاعت بى چون و چرا از ديگر انسان ها، نشانه ى پذيرش نوعى ربوبيّت براى آنها ويك نوع عبوديّت براى ماست . در حالى كه همه ى انسان ها با يكديگر مساوى هستند. (لايتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً)
9- انديشه ى آزاد و شخصيّت مستقل ، شعار قرآن است . (لايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً)
10- اعراض و سرپيچى مخالفان نبايد در اراده و ايمان ما اثر بگذارد. (فان تولّوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون )
11- هر مبلّغى بايد سرپيچى و اعراض مردم را پيش بينى كند تا ماءيوس نشود. (فان تولّوا فقولوا اشهدوا...)
12- پس از استدلال و برهان ، جَدل را قطع كنيد. (فان تولّوا فقولوا...)
13- بندگى خدا، نفى شرك و طرد حاكميّت غير خداوند، از ويژگى هاى يك مسلمان واقعى است . (اشهدوا بانّا مسلمون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:45 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(90) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَنِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْراً لَّنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْوَ اءُولَّئِكَ هُمُ الْضَّآلُّونَ
ترجمه :
البتّه كسانى كه پس از ايمان آوردن ، كافر شدند وسپس بر كفر خود افزودند، هرگز توبه ى آنها پذيرفته نخواهد شد و آنها همان گمراهانند.
نكته ها
O مرتدّين و از دين برگشتگان دو نوعند:
الف : مرتدّ ملّى ، كه پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه او كافر باشند، بعد از بلوغ اظهار كفر كند و سپس اسلام بياورد و پس از آن مجدداً از اسلام دست بردارد. چون اين شخص مسلمان زاده نيست ، مجازاتش خفيف و سبك است .
ب : مرتدّ فطرى ، كه هنگام انعقاد نطفه او پدر يا مادرش مسلمان باشند، بعد از بلوغ اظهار اسلام كند و سپس از دين و آيين خويش دست بردارد و به اسلام پشت كند. اين چنين شخصى مجازات سنگينى همانند اعدام را در پيش رو دارد.
O گرچه راه توبه بر احدى بسته نيست ، امّا نبايد گروهى از اين توبه ى مقدّس سوءاستفاده كنند. كسانى كه از ايمان خود دست برداشته ودائماً بر كفر و لجاجت خود مى افزايند و جز لحظه ى مرگ يا غلبه ى مسلمين ، حاضر به توبه نيستند، توبه اين گونه افراد قابل قبول نخواهد بود، زيرا توبه آداب و شرايط و شيوه اى دارد كه شامل حال اينها نمى شود.
پيام ها
1- ايمانى ارزش دارد كه تا پايان عمر تداوم داشته باشد. ايمانى كه با كفر پايان پذيرد، كارساز نيست . (كفروا بعد ايمانهم )
2- انسان مختار است ، مى تواند ايمان آورد و يا كفر ورزد. مى تواند بر ايمان خود پايدار و يا در كفر خود پافشارى كند. مى تواند توبه كند يا بر گناه اصرار بورزد. (كفروا بعد ايمانهم )
3- هر يك از كمالات و يا انحرافات ، قابل افزايش ويا كاهش است . ازدياد علم مانند: (زدنى علما)(99) افزايش هدايت : (زادهم هدى )(100) افزايش گمراهى : (ازدادوا كفراً)
4- خداوند توبه پذير است ، ولى گروهى زمينه ها را از دست داده اند. جرّاح هر چقدر هم لايق باشد، تا زمينه ى پيوند در مريض نباشد كارى پيش نمى برد. (لن تُقبَل توبتهم )
5- اصرار و تداوم كفر، سبب محروميّت از پذيرفته شدن توبه است . (ازدادوا كفرا لن تُقبَل توبتهم )
تفسير آيه :(91) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ اءَحَدِهِمْ مِّلْءُا لاَْرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ اءُولَّئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِّن نَّ صِرِينَ
ترجمه :
همانا كسانى كه كفر ورزيدند و در حال كفر (بدون توبه ) مردند، اگر چه زمين را پر از طلا كرده و به عنوان فديه و باز خريد (از عذاب ) بدهند، هرگز از هيچ يك از آنان پذيرفته نمى شود. آنان را عذابى دردناك است و برايشان هيچ ياورى نيست .
نكته ها
O دنيا و آخرت تفاوت هايى دارند، از جمله :
1- غم واندوه در دنيا از انسان به ديگران سرايت مى كند، ولى در آخرت چنين نيست .
2- در دنيا، انسان مى تواند با عذر يا كفّاره يا دروغ يا حيله يا توبه يا ناله مشكلش را حل كند، امّا در آخرت چنين نيست .
3- تلخى هاى دنيا قابل تخفيف است و اگر انسان با آن انس گرفت ، از تلخى آن كاسته مى شود، ولى در آخرت چنين نيست .
پيام ها
1- كافر مردن ، بزرگ ترين خطر است . (ماتوا و هم كفّار) ومسلمان مردن ، آرزوى پيامبران است . (توفّنى مسلما)
2- در قيامت ، مال دنيا بى ارزش است و ذرّه اى كارآيى ندارد. گرچه از جنس طلا و مقدار آن به اندازه ظرفيّت زمين باشد، باز هم پشيزى ارزش ندارد. (مل ء الارض ذهبا)
3- ايمان ، ارزشى فراتر از تمام مادّيات دارد. در قيامت تنها ايمان است كه مى تواند انسان را نجات دهد. (مل ء الارض ذهبا)
4- مرگ در حال كفر، زمينه ى شفاعت را از بين مى برد. (مالهم من ناصرين )
تفسير آيه :(92) لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ شَى ءٍفَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ
ترجمه :
هرگز به نيكى دست نمى يابيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد، (در راه خدا) انفاق كنيد و بدانيد هر چه را انفاق كنيد، قطعا خداوند به آن آگاه است .
نكته ها
O كلمه ى ((بِرّ)) به خير وبركت گسترده ، وزمينى كه براى كشت و زراعت ويا سكونت مهيّاست ، گفته مى شود. همچنين به گندم كه غذاى عموم انسان ها وانواع حيوانات است ، ((بُرّ)) گفته مى شود.
با توجّه به اشتقاق لغوى ((برّ)) كه به معناى توسعه در خير است ؛ در قرآن ، ايمان و عمل صالح و جهاد و نماز و وفاى به عهد، از نمونه هاى بِرّ معرفى شده اند.(101) همگان توصيه شده اند كه در انجام ((برّ)) همديگر را يارى كنند. (تعاونوا على البرّ)(102) و در اين آيه نيز مى فرمايد كه شما هرگز به اين گوهر گرانبها نمى رسيد، مگر آنكه از آنچه دلپسند شماست وآن را دوست مى داريد، انفاق كنيد.
نمونه هايى از انفاق مؤ منان
1- ابوطلحه انصارى ، بيشترين درختان خرما را در مدينه داشت وباغ او محبوب ترين اموالش بود. اين باغ كه روبروى مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله واقع شده بود، آب زلالى داشت . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گاه وبى گاه وارد آن باغ مى شد واز چشمه ى آن مى نوشيد. اين باغِ زيبا و عالى ، درآمد كلانى داشت كه مردم از آن سخن مى گفتند. وقتى آيه نازل شد كه (لن تنالوا البرّ حتى ...) او خدمت پيامبر رسيد وعرض كرد: محبوب ترين چيزها نزد من اين باغ است ، مى خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تجارت خوبى است ، آفرين بر تو، ولى پيشنهاد من آن است كه اين باغ را به فقراى فاميل و بستگان خويش دهى . او قبول كرد وباغ را بين آنان تقسيم نمود.(103)
2- مهمانى بر ابوذر وارد شد، ابوذر گفت : چون من گرفتارى دارم ، شما خودتان يكى از شتران مرا نحر و غذا تهيه كنيد. آنها شتر لاغرى را انتخاب كردند. ابوذر ناراحت شد و پرسيد: چرا شتر فربه و چاق را نياورديد؟ گفتند: آن را براى نياز آينده تو گذاشتيم . ابوذر فرمود: روز نياز من روز قبر من است .(104)
3- وقتى فاطمه زهرا عليها السّلام را در شب عروسى به خانه شوهر مى بردند، فقيرى از حضرت پيراهن كهنه اى خواست . فاطمه زهرا عليها السّلام به ياد اين آيه (لن تنالوا البر...) همان پيراهن نوى عروسيش را انفاق كرد.
4- عبداللّه بن جعفر، غلام سياهى را ديد كه در باغى كارگرى مى كند، به وقت غذا سگى وارد باغ شد و در برابر غلام نشست . غلام لقمه اى به او داد، باز سگ با نگاه خود تقاضاى غذا كرد، غلام غذاى خود را لقمه لقمه به او داد تا تمام شد. از او پرسيد: خودت چه مى خورى ؟ گفت : من امروز سهمى ندارم . پرسيد: چرا اين كار را كردى ؟ گفت : اين سگ از راه دور آمده و گرسنه بود. عبداللّه از فتوّت اين غلام تعجّب كرد. آن باغ و غلام را خريد، غلام را آزاد كرد و باغ را به او بخشيد.(105)
O در احاديث ذيل اين آيه مى خوانيم كه راه رسيدن به برّ، كمك به والدين است قبل از درخواست آنان ، گرچه بى نياز باشند.(106)
O امام صادق عليه السّلام به مفضل بن عمر فرمود: از پدرم شنيدم كه مى فرمود: كسى كه سال بر او بگذرد و از مال خود، كم يا زياد به ما نرساند، خداوند روز قيامت به او نظر نمى كند، مگر آنكه او را ببخشد. اى مفضل ! اين تكليفى است كه خداوند آن را بر شيعيان لازم كرده آنگاه كه در كتاب خود مى فرمايد: (لن تنالوا البرّ...) پس ما برّ و تقوى و راه هدايت هستيم .(107)
پيام ها
1- يگانه راه رسيدن به مقام نيكوكاران ، انفاق خالصانه از امور مورد علاقه است ، نه فقط ذكر و دعا. (لن تنالوا البرّ...)
2- در مكتب اسلام ، هدف از انفاق تنها فقرزدايى نيست ، بلكه رشد انفاق كننده نيز مطرح است . دل كندن از محبوب هاى خيالى وشكوفاشدن روح سخاوت ، از مهم ترين آثار انفاق براى انفاق كننده است . (لن تنالوا البرّ)
3- دلبستگى به دنيا سبب محروم شدن از رسيدن به مقام برّ است . (لن تنالوا البرّ)
4- سعادتِ فرد در سايه نگاه اجتماعى وكريمانه اوست . (لن تنالواالبرّحتّى تنفقوا)
5- بهترين چيز دوست داشتنى براى انسان ((جان )) است . پس شهدا كه جان خود را در راه خدا مى دهند، به بالاترين مقام بِرّ مى رسند. (تنفقوا مما تحبّون )
6- آنچه را كه خود دوست مى دارى انفاق كن ، نه آنچه را كه بينوايان دوست مى دارند. زيرا ممكن است فقرا به جهت شدّت فقر، به اشياى ناچيز نيز راضى باشند. (ممّا تحبّون )، نه ((ممّايحبّون ))
7- انسانى كه تربيت الهى يافته ، اسير مال و ثروت نيست ، بلكه حاكم بر آنهاست . (تنفقوا ممّا تحبّون )
8- در انفاق ، اصل كيفيّت است ، نه كميّت . (ممّاتحبّون )
9- اسلام ، مكتب انسان دوستى است نه مال دوستى . (تنفقون مما تحبون )
10- در انفاق نه افراط و نه تفريط، تنها بخشى از آنچه را دوست دارى ، انفاق كن . (ممّا تحبّون )
11- محبّت به مال در نهاد هر انسانى هست : (ممّا تحبّون )آنچه خطرناك است ، شدّت محبّت است كه مانع انفاق شود. (و انّه لحبّ الخير لشديد)(108)
12- مهم انفاق است حتّى اگر اندك باشد. (و ما تنفقوا من شى ء) آرى يك برگ زرد روى آب ، مى تواند كشتى صدها مورچه شود.
13- حال كه خداوند انفاق ما را مى بيند، چرا در كمّ و كيف آن كوتاهى كنيم ؟ بياييد بهترين ها را انفاق كنيم . (فان اللّه به عليم )
جزء ( 4 )
تفسير آيه :(93) كُلُّ الْطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِبَنىَّ إِسْرَ ءِيلَ إِلاّ مَا حَرَّمَ إِسْرَ ءِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تُنَزَّلَ الْتَّوْرَيةُ قُلْ فَاءْتُواْ بِالْتَّوْرَيةِ فَاتْلُوهَآ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
همه ى غذاها و خواركى ها براى بنى اسرائيل حلال بود، مگر آنچه را اسرائيل (يعقوب ) پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود، بگو: اگر راست مى گوييد (كه اينها از قبل در تورات حرام بوده است ،) تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد (تا ببينيد بسيارى از چيزها را بدون نزول وحى از پيش خود،بر خودتان حرام كرده ايد).
تفسير آيه :(94) فَمَنْ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَ لِكَ فَاءُولَّئِكَ هُمُا لْظَّلِمُونَ
ترجمه :
پس بعد از اين ، هر كسى بر خدا به دروغ افترا ببندد، آنان ستمگران هستند.
نكته ها
O در تفاسير آمده است كه بنى اسرائيل به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اشكال مى كردند كه اگر تعاليم او موافق تعاليم انبياى پيشين همچون ابراهيم ، موسى و عيسى عليهم السّلام است ، پس چرا گوشت و شير شتر را حرام نمى داند؟! اين آيه در جواب آنها نازل شد، كه تمام غذاها براى بنى اسرائيل حلال بوده است وتنها حضرت يعقوب بعضى از غذاها را بر خود تحريم نموده بود. و دليل اين تحريم نيز چنانكه در بعضى تفاسير آمده ، آن است كه وقتى حضرت يعقوب گوشت شتر را استفاده مى نمود، موجب ناراحتى جسمى او مى شد، او از اين غذا پرهيز مى كرد(109) و بنى اسرائيل گمان مى بردند كه اين يك تحريم شرعى وابدى است .
O ((طَعام )) به چيزى گفته مى شود كه به ذائقه ى انسان طعم دارد و كلمه ى ((حِلّ)) در برابر ((عَقد))، به معناى آزادى و رهايى است .
پيام ها
1- حلال بودن غذاها، يك اصل ثابت در اديان آسمانى است . (كلّ الطعام كان حلا)
2- بدون دليل و تحريم شرعى ، حلال ها را حرام نپنداريد. (حَرّم اسرائيلُ على نفسه )
3- بهترين نوع استدلال ، استدلال بر اساس عقايد و كتاب آسمانى طرف مقابل است . (فاءتوا بالتوراة )
تفسير آيه :(95) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَ هِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَا لْمُشْرِكِينَ
ترجمه :
(اى پيامبر!) بگو: خداوند راستگو است ، پس از آيين ابراهيم حقگرا پيروى كنيد كه او از مشركان نبود.
نكته ها
O ((حَنيف )) كسى است كه از گمراهى فاصله گرفته و به هدايت و راه راست ، روى آورده است .
پيام ها
1- اهل كتاب كه خود را پيرو ابراهيم مى دانند، بايد موحّد باشند، زيرا او مشرك نبود. (فاتّبعوا ملّة ابراهيم ... و ما كان من المشركين )
2- حق گرايى ابراهيم ، آيين او را پايدار واستوار ساخت . (فاتّبعوا ملّة ابراهيم حنيفا)
تفسير آيه :(96) إِنَّ اءَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىًلِّلْعَلَمِينَ
ترجمه :
همانا اوّلين خانه اى كه براى (عبادت ) مردم مقرّر شد، همان است كه در سرزمين مكّه است ، كه مايه ى بركت و هدايت جهانيان است .
نكته ها
O ((بَكّة )) به معناى محلّ ازدحام و اجتماع مردم است .
O يكى از ايرادهاى بنى اسرائيل اين بود كه چرا مسلمانان با توجّه به قدمت بيت المقدّس كه هزار سال قبل از ميلاد توسط حضرت سليمان ساخته شده است ، آن را كنار گذاشته و كعبه را قبله ى خود قرار داده اند. اين آيه در پاسخ آنان مى فرمايد: كعبه از روز نخستين ، اوّلين خانه ى عبادت بوده و قدمت آن بيشتر از هر جاى ديگر است .
O امام صادق عليه السّلام با توجّه به جمله ى (اوّل بيت ) فرمودند: چون مردم مكّه بعد از كعبه گرد آن جمع شده اند، پس حقّ اولويّت با كعبه است و لذا براى توسعه ى مسجدالحرام مى توان خانه هاى اطراف كعبه را به نفع حرم خراب كرد.(110)
O تفسير الميزان مى گويد: روايات ((دَحوُ الارض ))(111) بسيار است و هيچ دليل علمى كه مغاير آن باشد، پيدا نشده و با قرآن نيز مخالفتى ندارد.
O حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه خطبه 192 مى فرمايد: خداوند تمام مردم را از آدم عليه السّلام تا آخرين نفر با همين سنگ هاى كعبه آزمايش مى كند. امام باقر عليه السّلام فرمود: حضرت آدم و سليمان و نوح عليهم السّلام نيز دور همين كعبه ، حج انجام داده اند.(112)
O در قرآن ، از كعبه تعابير متعدّدى شده است كه برخى از آنها را بازگو مى كنيم :
1- كعبه ، اوّلين خانه است . (اوّل بيت )
2- مركز پايدارى و قيام مردم است . (قياماً للناس )(113)
3- خانه آزاد بدون مالك است . (البيت العتيق )(114)
4- محل تجمّع و خانه امن مردم است . (مثابة للنّاس واءمنا)(115)
پيام ها
1- كعبه ، اوّلين خانه اى است كه براى عبادت ونيايش مردم بنا نهاده شده است . (اوّل بيت وضع للناس )
2- سابقه تاريخى معابد، يكى از ملاك هاى ارزشى آن است . (انّ اوّل بيت وضع ...)
3- خير و بركت كعبه ، تنها براى مؤ منان يا نژاد خاصّى نيست ، بلكه براى همگان است . (وضع للناس )
4- مردمى بودن براى كعبه ، يك ارزش است . (وضع للناس )
5- كعبه ، مايه ى هدايت مردم است . (هدى للعالمين )
تفسير آيه :(97) فِيهِ ءَايَتٌ بَيِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَ هِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً وَلِلَّهِعَلَى الْنَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّىٌ عَنِ الْعَلَمِينَ
ترجمه :
در آن (خانه ) نشانه هاى روشن ، (از جمله ) مقام ابراهيم است و هر كس به آن درآيد، درامان است وبراى خدا بر عهده ى مردم است كه قصد حج آن خانه را نمايند، (البتّه ) هركه توانايى اين راه را دارد. وهركس كفر ورزد (وبا داشتن توانايى به حج نرود، بداند كه ) همانا خداوند از همه ى جهانيان بى نياز است .
نكته ها
O مكّه وكعبه ، نمايشگاهى از قدرت ونشانه هاى الهى ، وتاريخ آن مملوّ از خاطرات و سرگذشت هايى است كه توجّه به آنها درس آموز و عبرت انگيز مى باشد. در ساختن آن ابراهيم عليه السّلام بنّايى ، واسماعيل عليه السّلام كارگرى مى كرده اند. سپاهيان فيل سوار ابرهه كه به قصد ويرانى آن آمده اند، به قدرت الهى توسط پرندگان ابابيل نابود شده اند. ديوار آن به هنگام تولّد علىّ عليه السّلام براى مادرش شكافته مى شود تا در داخل آن ، نوزادى متولد شود كه در آينده اى نه چندان دور، بت هاى داخل آن را فرو ريزد. بلال ، برده سياهپوست حبشى ، در برابر چشمان حيرت زده اشراف مكّه بر بالاى آن اذان مى گويد و روزى نيز مى رسد كه آخرين حجّت الهى به ديوار آن تكيه زده و نداى نجات انسان ها را سر مى دهد و عالم را به اسلام دعوت مى كند.
O مكّه ، شهر اءمن الهى است كه هر كس در آن وارد شود، در امان است . حتّى اگر جنايتكار وارد مسجدالحرام شود، نمى توان متعرّض او شد، تنها مى توان او را در مضيقه قرار داد تا خود مجبور به خارج شدن شود.(116)
O در كنار كعبه ، مقام ابراهيم است . به گفته روايات ، مقام ابراهيم سنگى است كه به هنگام ساختن كعبه و بالا بردن ديوارهاى آن ، زير پاى ابراهيم عليه السّلام قرار داشت و اثر پاى آن حضرت بر روى آن مانده است . بقاى اين سنگ و اثر پا روى آن ، از قرن ها پيش از عيسى وموسى عليهما السّلام با آن همه تغيير وتحوّلى كه در كعبه واطراف آن در اثر حمله ها، سيل ها وخرابى ها بوجود آمده ، خود نشانه اى از قدرت الهى است .
O ((حج )) به معناى قصد همراه با حركت است و ((مَحجّة )) به راه صاف و مستقيم مى گويند كه انسان را به مقصد مى رساند. حج در اسلام به معناى قصد خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن است .
O پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به علىّ عليه السّلام فرمود: ((تارك الحج و هو مستطيع كافر)) هر توانمندى كه حج را انكار و ترك كند، كافر است . و كسى كه امروز و فردا كند تا بميرد، گويا يهودى و نصرانى از دنيا رفته است .(117)
O استطاعت مالى براى حج ، لازم نيست از خود انسان باشد، بلكه اگر كسى ديگرى را ميهمان كند، يا هزينه ى حجّ او را بپردازد، او مستطيع شده وحج بر او واجب است .(118)
O امام صادق عليه السّلام درباره ى ((آيات بيّنات )) فرمودند: مقصود مقام ابراهيم ، حجرالاسود و حجر اسماعيل است . و از آن حضرت پرسيدند مراد از ((مَن دخله )) كعبه است يا حرم ؟ حضرت فرمودند: حرم .(119)
O شخصى از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((مَن دخله كان آمنا)) سؤ ال كرد: حضرت فرمودند: كسى كه اين خانه را قصد كند و بداند كه اين همان خانه اى است كه خداوند رفتن به آنرا فرمان داده ، و اهل بيت عليهم السّلام را نيز آنگونه كه بايد بشناسد، او در دنيا و آخرت درامان خواهد بود.(120)
پيام ها
1- در خانه ى خدا، نشانه هاى روشن بسيار است . نشانه هاى قداست و معنويّت ، خاطرات انبيا از آدم تا خاتم ، مطاف بودن براى انبيا و قبله گاه براى همه ى نمازگزاران . (فيه آيات بيّنات )
2- ابراهيم عليه السّلام مقامى دارد كه جاى پاى او، به مكّه ارزش داده است . (مقام ابراهيم )
3- بر خلاف تفكّر وهابيّت ، اگر جماد در جوار اولياى خدا قرار گيرد، قداست مى يابد. (مقام ابراهيم )
4- از امتيازات اسلام آن است كه يك منطقه از زمين را منطقه ى امن قرار داده ، تا ضعيف و قوى در كنار يكديگر مجتمع شوند. (مَن دخله كان آمنا)
5- واجبات ، يك نوع تعهّد الهى برگردن انسان است . (وللّه على النّاس حِجّالبيت )
6- حج ، بايد خالصانه و تنها براى خدا باشد. (للّه على النّاس حِجّ البيت )
7- تكليف و وظيفه ، به مقدار توان است . توان فرد از نظر مالى و بدنى ، وفراهم بودن شرايط بيرونى . (من استطاع اليه سبيلاً)
8- استطاعت شرط حج است .(121) (من استطاع اليه سبيلاً)
9- انكار حج و ترك آن ، سبب كفر است . (و من كفر)
10- فايده ى انجام دستورات الهى ، به خود انسان برمى گردد وگرنه خداوند نيازى به اعمال ما ندارد. (فان اللّه غنىّ عن العالمين )
11- خداوند دعوت مى كند، ولى منّت نمى كشد. (وللّه على النّاس حِجّ البيت ... و من كفر فانّ اللّه غنىّ عن العالمين )
تفسير آيه :(98) قُلْ يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِ ايَ تِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
بگو: اى اهل كتاب ، چرا به آيات خداوند كفر مى ورزيد، با آنكه خداوند بر اعمال شما گواه است .
پيام ها
1- سؤ ال همراه با توبيخ ولى بالحنى مؤ دّبانه ، بهترين شيوه ى هشدار است . (يا اهل الكتاب لِمَتكفرون )
2- اگر خداوند را شاهد اعمال خود بدانيم ، دست از مخالفت او بر مى داريم . (لِمَتكفرون ... واللّه شهيد)
3- اهل كتاب ، فعّاليت هاى پنهانى عليه مسلمانان داشتند. (واللّه شهيدعلى ماتعملون )
تفسير آيه :(99) قُلْ يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاءَنْتُمْ شُهَدَآءُ وَمَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
بگو: اى اهل كتاب ! چرا كسانى را كه ايمان آورده اند از راه خدا باز مى داريد و مى خواهيد كه آن (طريقه ى الهى ) كج باشد، در حالى كه خود شما گواهيد (كه راه آنان درست است ) و خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست .
نكته ها
O در آيه ى قبل ، سؤ ال از كفر ورزى اهل كتاب بود؛ (لم تكفرون ) و در اين آيه ، انتقاد از اينكه اگر خودتان ايمان نمى آوريد و به آيات الهى كفر مى ورزيد، به چه دليل مانع رفتن ديگران در راه خدا مى شويد؟! (لم تصدّون عن سبيل اللّه )
پيام ها
1- اهل كتاب براى پيشرفت اسلام ، مانع تراشى واخلال گرى مى كنند. (لِم تصُدّون )
2- كج نشان دادن اسلام ، از راههاى مبارزه با اسلام است . (تبغونها عوجا)
3- دشمنان ، هر لحظه براى انحراف شما تلاش مى كنند. (تبغونها عوجا)
4- دشمنان ، بر حقّانيت آيين شما آگاه و گواهند. (و انتم شهداء)
5- سرچشمه ى فتنه ، دانشمندان منحرفند. (وانتم شهداء)
6- اگر بدانيم كه لحظه اى از ما و رفتار ما غفلت نمى شود، دست از خطاكارى برمى داريم . (ما اللّه بغافل عمّا تعملون )
تفسير آيه :(100) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَاَمَنُواْ إِنْ تُطِيعُواْ فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ اءُوتُواْا لْكِتَبَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَنِكُمْ كَفِرِينَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از گروهى از اهل كتاب اطاعت كنيد، شما را بعد از ايمانتان به كفر باز مى گردانند.
نكته ها
O در تفاسير(122) مى خوانيم : شخصى از يهوديان به نام شاس بن قيس ، وقتى صفا و صميميّت مسلمانان مدينه مخصوصا دو قبيله اوس وخزرج را ديد بسيار ناراحت شد و با خود گفت : اين دو قبيله روزگارى با هم جنگ مى كردند، ولى حالا در سايه رهبرى ومديريّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله در كنار هم به صلح وصفا زندگى مى گذرانند، اگر اين وضع ادامه داشته باشد، كيان يهود در خطر است . او با برنامه ريزى ، گروهى را با خود همراه وجوانى را در ميان مسلمانان ماءمور كرد تا با يادآورى خاطرات درگيرى هاى ((بُغاث )) محلّى كه بين دو قبيله جنگ واقع شده بود آنان را تحريك كند. اين جوان با اجراى اين برنامه ، عواطف آنان را تحريك نموده و نزديك بود كه نزاع و درگيرى سختى شعله ور شود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با سخنان آرامش بخش خويش به آنان هشدار داد و آنها را از توطئه ى دشمن باخبر ساخت . آنها سلاح را بر زمين گذاشته ، يكديگر را در آغوش گرفته واز عمل خود پشيمان شدند. به گفته ى مفسّران ، در اين حادثه اين آيه و دو آيه قبل نازل شد كه متضمّن توبيخ و سرزنش اهل كتاب و هشدار به مسلمانان است .
پيام ها
1- پيروى از دانشمندان منحرف ، سبب ارتداد است . (ان تطيعوا فريقا...يردّوكم )
2- عمل ، در عقيده اثر مى گذارد. اطاعت از منحرفان ، سر از انحراف عقيده در مى آورد. (ان تطيعوا فريقا...يردّوكم )
3- چون اطاعت از كفّار منجر به كفر مى شود، پس تبرّى و برائت از آنان لازم است . (ان تطيعوا فريقا...يردّوكم )
4- نتيجه پيروى از بيگانگان ، كفر وسوءعاقبت است . (يردّوكم بعدايمانكم كافرين )
تفسير آيه :(101) وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَاءَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ ءَاَيَتُ اللَّهِ وَفِيكُمْرَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه :
و چگونه شما كفر مى ورزيد، در حالى كه آيات خدا بر شما تلاوت مى شود و رسول او در ميان شماست و هر كس به (دين وكتاب ) خدا تمسّك جويد، پس قطعا به راه مستقيم هدايت شده است .
پيام ها
1- زمينه هاى انحراف و كفر، يا فقدان راه است و يا فقدان راهنما. امّا با وجود كتاب و سنّت و قوانين و رهبر الهى ديگر انحراف چرا؟ (كيف تكفرون و...)
2- وجود قانون به تنهايى براى جلوگيرى از كفر و انحراف كفايت نمى كند، رهبر نيز لازم است . (وفيكم رسوله ...)
3- تكيه و توكّل به خداوند و استمداد از او، رمز مصونيّت از تمام وسوسه ها و انحرافات است . (من يعتصم باللّه فقد هدى )
4- راه اعتصام به خداوند، به روى هر كسى باز است . (ومن يعتصم باللّه ...)
5- رو كردن به هر كس و هر مقامى غير از خداوند، انحراف است . (و من يعتصم باللّه فقد هدى الى صراط مستقيم )
6- آنچه مهم تر از حركت است ، پيدا كردن راه مستقيم و حركت در آن است . (هدى الى صراط مستقيم )
7- هدايت ، نتيجه ى قطعى اعتصام به خداوند است . (فقد هدى )
8- اعتصام به خداوند، يك حركت جدّى تواءم با انتخاب آگاهانه است كه لازمه ى آن رهسپارى با اولياى خداست .(123) (من يعتصم باللّه فقد هدى )
تفسير آيه :(102) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاّ وَاءَنْتُم مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خداوند پروا كنيد آن گونه كه سزاوار تقواى اوست و نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد.
نكته ها
O هر كمالى مثل ايمان ، علم وتقوا داراى مراحلى است . مرحله ى ابتدايى ومراحل بالاتر، تا مرحله كمال مطلق . در قرآن مى خوانيم : (ربّ زدنى علما)(124) خدايا! دانش مرا زياد كن . و يا در دعاى مكارم الاخلاق مى خوانيم : ((بلّغ بايمانى اكمل الايمان )) خداوندا! ايمان مرا به كمال برسان . در اين آيه نيز مى خوانيم : (اتّقوااللّه حقّ تُقاته ) عالى ترين درجه تقوا را پيشه كنيد.
پيام ها
1- مؤ من ، هر روز بايد مرحله ى بالاترى را بپيمايد. (آمنوا اتّقوا اللّه )
2- تقواى واقعى ، در سايه ايمان به مبداء ومعاد است . (ياايّها الّذين امنوا اتقّوا اللّه )
3- تقوا، رمز حسن عاقبت است . (اتّقوا اللّه ... تموتنّ... مسلمون )
4- ايمان آوردن كافى نيست ، با ايمان ماندن لازم است . شروع كار خيلى مهم نيست ، پايان كار مهم تر است . (لاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون )
5- اسلام ، نه تنها چگونه زيستن را به ما مى آموزد، بلكه چگونه مردن را نيز به ما آموزش مى دهد. (لاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون )
6- انسان در سرنوشت وعاقبت خود نقش دارد. (لاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون )
7- اسلام ، هم به كيفيّت تقوا توجّه دارد وهم به تداوم آن تا پايان عمر. (حق تقاته و لاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون )
تفسير آيه :(103) وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَا للَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ اءَعْدَآءًفَاءَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاءَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَ ناً وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ الْنَّارِ فَاءَنْقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
ترجمه :
وهمگى به ريسمان خدا چنگ زنيد وپراكنده نشويد ونعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آنگاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس خداوند ميان دلهايتان الفت انداخت ودر سايه نعمت او برادران يكديگر شديد، و بر لب پرتگاهى از آتش بوديد، پس شما را از آن نجات داد. اين گونه خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند، شايد هدايت شويد.
نكته ها
O حضرت علىّ عليه السّلام مى فرمايد: قرآن ، حبل اللّه است .(125) واز امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((نحن حبل اللّه )) ما اهل بيت ، حبل اللّه هستيم .(126) و در روايت ديگرى آمده است : علىّبن ابى طالب عليهما السّلام حبل اللّه است .(127)
O تاءليف دلها تنها به دست خداست . (فالّفَ بينَ قلوبكم ) قرآن خطاب به پيامبر مى فرمايد: (لو اَنفقتَ ما فِى الارضِ جَميعا ما اَلّفتَ بينَ قلوبِهم ) اگر همه ى سرمايه هاى زمين را خرج كنى نمى توانى بدون خواست او بين دلها ايجاد الفت نمايى .(128)
پيام ها
1- وحدت و دورى از تفرقه ، يك وظيفه ى الهى است . (واعتصموا)
2- محور وحدت بايد دين خدا باشد، نه نژاد، زبان ، ملّيت ، و... . (بحبل اللّه )
3- از بركات و خدمات اسلام غافل نشويد. (اذ كنتم اعداء فالّف بين قلوبكم )
4- وحدت ، عامل اخوّت است . (فاءصبحتم بنعمته اخوانا)
5- اتّحاد، نعمت بزرگ الهى است .(129) (فاصبحتم بنعمته )
6- تفرقه و عدوات ، پرتگاه و گودال آتش است . (شفا حفرة من النار)
7- نعمت هاى خداوند ،آيات او هستند. (واذكروا نعمت اللّه ...يبين اللّه لكم آياته )
8- يادآورى نعمت هاى الهى عامل عشق و زمينه ساز هدايت است . (واذكروا نعمت اللّه ... لعلكم تهتدون )
تفسير آيه :(104) وَلْتَكُنْ مِّنْكُمْ اءُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَاءْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَىَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاءُوْلََِّكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه :
و از ميان شما بايد گروهى باشند كه (ديگران را) به خير دعوت نمايند و امربه معروف ونهى از منكر كنند و آنها همان رستگارانند.
نكته ها
O قرارگرفتن آيه مربوط به امر به معروف ونهى از منكر در ميان دو آيه اى كه دستور اتّحاد و يكپارچگى مى دهد، شايد از آن رو باشد كه در نظام اجتماعىِ متفرّق و از هم پاشيده ، يا قدرت دعوت به خير و معروف وجود ندارد و يا اينكه چنين دعوت هايى مؤ ثّر و كارساز نيست .
O امر به معروف ونهى از منكر، به دو صورت انجام مى شود:
1- به عنوان وظيفه اى عمومى و همگانى كه هركس به مقدار توانايى خود بايد به آن اقدام نمايد.
2- وظيفه اى كه يك گروه سازمان يافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت ، آن را پى مى گيرد. چنانكه اگر راننده اى در خيابان خلاف كند، هم ساير رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض مى كنند و هم پليس راهنمايى براى برخورد قاطع با متخلّف وارد صحنه مى شود.
O درباره امربه معروف ونهى از منكر، روايات بسيارى آمده كه از نقل آنها صرف نظر و به اين مقدار بسنده مى كنيم كه على عليه السّلام فرمود: اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، كارهاى نيك و خير تعطيل و اشرار و بَدان مسلّط مى شوند.(130)
پيام ها
1- در جامعه اسلامى ، بايد گروهى بازرس و ناظر كه مورد تاءييد نظام هستند، بر رفتارهاى اجتماعى مردم نظارت داشته باشند. (ولتكن منكم امّة )
2- اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد، بدون قدرتِ منسجم و مسئول مشخّص امكان ندارد. (منكم امّة )
3- دعوت كننده ى به خير ومعروف بايد اسلام شناس ، مردم شناس وشيوه شناس باشد. لذا بعضى از امّت اين وظيفه را به عهده دارند، نه همه آنها. (منكم امّة )
4- دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر، بايد به صورت دائمى باشد، نه موسمى و موقّتى .(131) (يدعون ، ياءمرون ، ينهون )
5- امر به معروف ، بر نهى از منكر مقدّم است . اگر راه معروف ها باز شود، زمينه براى منكر كم مى گردد. (ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر)
6- كسانى كه براى رشد و اصلاح جامعه دل مى سوزانند، رستگاران واقعى هستند وگوشه گيرانِ بى تفاوت را از اين رستگارى سهمى نيست . (اولئك هم المفلحون )
7- فلاح و رستگارى ، تنها در نجات و رهايى خود خلاصه نمى شود، بلكه نجات و رشد ديگران نيز از شرايط فلاح است . (ياءمرون ، ينهون ، اولئك هم المفلحون )
تفسير آيه :(105) وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُا لْبَيِّنَتُ وَاءُوْلََّئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
و مانند كسانى نباشيد كه بعد از آنكه دلايل روشن برايشان آمد، باز هم اختلاف كرده و پراكنده شدند و آنان برايشان عذابى بزرگ است .
پيام ها
1- از تاريخِ تلخِ اختلافات پيشينيان ، درس بگيريم . (و لاتكونوا كالّذين ...)
2- هميشه ريشه ى اختلافات جهل نيست ، هوس ها نيز اختلاف برانگيز است . (واختلفوا من بعد ما جائهم البينات )
3- اختلاف و تفرقه ، نه تنها قدرت شما را در دنيا مى شكند، بلكه در قيامت نيز گرفتار عذاب جهنّم مى سازد.(لهم عذاب عظيم )
تفسير آيه :(106) يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَاءَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْوُجُوهُهُمْ اءَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَنِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ
ترجمه :
(قيامت ) روزى (است ) كه صورت هايى سفيد و نورانى ، و صورت هايى سياه مى شوند. پس كسانى كه روسياه شدند، (از آنان سؤ ال مى شود:) آيا بعد از ايمانتان كفرورزيديد؟ پس به خاطر كفرتان عذاب الهى را بچشيد.
تفسير آيه :(107) وَاءَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَاخَلِدُونَ
ترجمه :
و امّا آنان كه روسفيد شدند، غرق در رحمت خدا شده و در آن جاودانه اند.
نكته ها
O روسفيدى و روسياهى در قيامت ، در حقيقت تجسّم همان حالات و روحيّات انسان در دنياست . كسانى كه در دنيا ولايت خدا را پذيرفته اند، خداوند آنها را از ظلمات به نور مى برد ودر آن روز با چهره اى نورانى حاضر مى شوند، ولى آنان كه به ولايت طاغوت گردن نهاده اند، طاغوت ها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه وشرك وجهل سوق مى دهند و در قيامت در سياهى وتاريكى محشور مى شوند.
O در قرآن شانزده مرتبه كفرِ بعد از ايمان ، دوبار كفرِ بعد از اسلام ، سه بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى ، وبيست وهفت مرتبه انكار بعد از علم وبيّنه ، مطرح شده كه همه ى اين موارد نشان دهنده خطر ارتداد براى همه ما، وهشدارى جدّى است .
تفسير آيه :(108) تِلْكَ ءَايَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماًلِّلْعَلَمِينَ
ترجمه :
اينها آيات خداوند است كه ما آن را به حقّ بر تو مى خوانيم و خداوند هيچ ستمى را بر جهانيان نمى خواهد.
تفسير آيه :(109) وَلِلَّهِ مَا فِى الْسَّمَوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ
ترجمه :
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آن خداست و بازگشت همه امور تنها به سوى خداست .
نكته ها
O نزول آيات الهى بر پيامبر، بدون كم وكاست وبراساس حقّ و حقيقت است . همچنين عمل ها و عكس العمل ها، پاداش ها وكيفرهاى امّت ها، مطابق يك سرى اصول و سنّت هاى پايدار است . خداوند، نه بر بندگان تكليفِ فوق طاقت مى كند و نه در كيفر و پاداش ، شرايط و استعدادها و توان افراد را يكسان مى بيند، كه اينها موجب ظلم مى گردد.
O ظلم را كسى روا مى دارد كه يا كمبود داشته باشد و يا نتواند از راه حقّ به مقصود خود نايل شود و يا از بدى و زشتى ستم غافل باشد، و بر خداوند سبحان هيچ يك از اين موارد صادق نيست . خداوندى كه همه چيز از اوست و بازگشت همه چيز نيز به سوى اوست ، چه نيازى به ظلم كردن دارد؟!
پيام ها
1- نزول وحى بر پيامبر، حقّ است ، نه ساخته ى ذهن و خيال او. (آيات اللّه نتلوها عليك بالحق )
2- روسفيدى و روسياهى در قيامت ، بازتاب عقايد و افكار و اعمال خود انسان هاست ، نه ظلم خداوند. (و ما اللّه يريد ظلما للعالمين )
تفسير آيه :(110) كُنْتُمْ خَيْرَ اءُمَّةٍ اءُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاءْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَعَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ ءَامَنَ اءَهْلُ الْكِتَبِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَاءَكْثَرُهُمُ الْفَسِقُونَ
ترجمه :
شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ظاهر (وگزيده ) شده ايد. به خوبى ها فرمان مى دهيد و از بدى ها و زشتى ها، نهى مى كنيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب (نيز به چنين آئين درخشانى ) ايمان آورده بودند، قطعا برايشان بهتر بود. برخى از آنان مؤ منند، ولى بيشترشان فاسق اند.
نكته ها
O در آيه ى 104 همين سوره ، مرحله ى خاصّى از امر به معروف و نهى از منكر كه توسط گروه ويژه و رسمى صورت مى گرفت ، بيان شد. در اين آيه به مرحله عمومى كه يك وظيفه همگانى است اشاره مى شود.
پيام ها
1- بهترين امّت بودن با شعار نيست ، با ايمان و امر به معروف و نهى از منكر است . (كنتم خير امّة ... تاءمرون ...)
2- در امّتِ ساكت و ترسو خيرى نيست . (خير امّة ... تاءمرون ... تنهون )
3- امر به معروف و نهى از منكر به قدرى مهم است كه انجام آن معيار امتياز امّت هاست . (كنتم خير امّة )
4- امر به معروف و نهى از منكر، در صورتى محقّق مى شود كه مسلمانان به شكل يك امّت باشند، يعنى حاكميّت داشته باشند. (كنتم خير امّة )
5- مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشرى هستند. (اُخرجت للنّاس )
6- سفارش به خوبى ها بدون مبارزه با فساد، كم نتيجه است . (تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر)
7- هر يك از افراد امّت بايد امر به معروف ونهى از منكر كند. (يك دختر 9 ساله نيز حقّ امر به معروف ونهى از منكر رئيس جمهور را دارد) (تاءمرون ... تنهون )
8- در امر به معروف ، سنّ، منطقه ، نژاد، سواد و موقعيّت اقتصادى و اجتماعى نقشى ندارد. (خير امّة ... تاءمرون ... تنهون )
9- مسلمان بايد از موضع قدرت امر و نهى كند، نه از روى خواهش و التماس . (تاءمرون )
10- امر به معروف ، مقدّم بر نهى از منكر است . (تاءمرون ... تنهون )
11- امر ونهيى مى تواند مؤ ثّر باشد كه از ايمان مايه گرفته باشد. (تاءمرون ، تنهون ، تؤ منون )
12- خداوند اهل كتاب را به اسلام دعوت مى كند. (و لو آمن اهل الكتاب )
13- اسلام ، ناسخ تمام اديان است . (ولو آمن اهل الكتاب )
14- انسان ، در انتخاب راه آزاد است . (منهم المؤ منون و اكثرهم الفاسقون )
تفسير آيه :(111) لَن يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ اءَذىً وَإِن يُقَتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الاَْدْبَارَ ثُمَّ لاَ ىُنْصَرُونَ
ترجمه :
آنها (اهل كتاب ) جز آزارى اندك ، هرگز به شما زيانى نخواهند رسانيد و اگر با شما بجنگند، به شما پشت كرده و بگريزند، آنگاه هيچ يارى نشوند.
نكته ها
O اين آيه ، بشارت و تسلّى براى مسلمانان است كه شما در سايه ى ايمان ، وحدت و امر به معروف بيمه مى شويد. از تهديدات دشمن نترسيد كه پيروزى با شماست و دشمن خوار و زبون است .
پيام ها
1- روحيّه ها را بايد تقويت كرد. (لن يضرّوكم )
2- مسلمانان ، در سايه ى ايمان بيمه هستند. (لن يضرّوكم )
3- مخالفين شما براى نابودى شما تلاش مى كنند، لكن تنها به گوشه اى از اهداف ايذائى خود مى رسند. (الاّ اذى )
4- كسى كه ايمان ندارد، روحيّه ى مقاومت ندارد. (يولّوكم الادبار)
5- قرآن ، فرار و ضعف اهل كتاب در برابر مسلمانان را پيشگويى مى كند. (ان يقاتلوكم يولّوكم )
6- كسانى پيروز مى شوند و دشمن را فرارى مى دهند كه در ايمان و امر به معروف ثابت قدم باشند. (كنتم خير امّة ... و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار)
7- فسق ، زمينه ى ضعف در جبهه هاى جنگ است . (اكثرهم الفاسقون ... و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار)
8- توان دشمن را تحقير كنيد. (و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار)
تفسير آيه :(112) ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْذِّلَّةُ اءَيْنَ مَا ثُقِفُوَّاْ إِلا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍمِّنَ الْنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِايَتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الاَْنْبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَ لِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ
ترجمه :
(دشمنان شما به قدرى ترسو و زبون هستند كه ) هر كجا يافت شوند، مُهر ذلّت بر آنها خورده است ، مگر آنكه به ريسمان (امان ) الهى چنگ زنند (و از انحراف و فسق دست برداشته ، ايمان آورند) و با مردم پيوندى برقرار كنند. آنها گرفتار خشم خدا گشتند ومُهر بيچارگى بر آنها زده شد. اين به خاطر آن بود كه به آيات خدا كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند. اين بدان سبب بود كه عصيان ورزيده و تجاوز مى كردند.
نكته ها
چنانكه در روايات آمده ، اين آيه در مورد قوم يهود است كه به جهت نافرمانى حكم خدا و پيامبران ، دچار غضب الهى گرديده و مُهر ذلّت و مسكنت بر آنان زده شد. از جمله گناهان آنان كشتن پيامبران بوده است كه طبق روايات ، مراد از آن ، كشتن با شمشير نيست ، بلكه افشاى اخبار و اسرار آنان بوده كه موجب سلطه ى قدرت هاى ستمگر و قتل آنان مى گرديده است .(132)
پيام ها
1- نتيجه ى كفر و پيامبركشى ، ذلّت و مسكنت است . (ضربت عليهم الذلّة )
2- يهود هميشه ذليل است . گرچه گاهى سرنخ تبليغات و اقتصاد و سياست را به دست مى گيرد، امّا از نظر كرامت و عزّت و محبوبيّت و امنيّت ، بدترين جايگاه را دارد. (مثل افراد دزد وچاقوكشى كه ايجاد دلهره كرده ودرآمدهاى كلانى به دست مى آورند، ولى هرگز از جايگاه والايى برخوردار نيستند.) (ضربت عليهم الذلّة )
3- روحيّه ى مؤ منان را با بيان وضع نكبت بار مخالفان تقويت كنيد. (ضربت عليهم الذلّة )
4- رمز عزّت دو چيز است : ايمانى از درون به قدرت الهى ، ارتباطات حسنه اى از بيرون با امّت ها و ملّت ها. (حبل من اللّه و حبل من الناس )
5- راه نجات يهود، يا ايمان آوردن به اسلام است ؛ (حبل من اللّه ) يا عقد قرارداد با مسلمانان . (حبل من الناس )
6- عقيده ، در عمل اثر دارد. (ذلك بانهم كانوا يكفرون )
7- براى قوم يهود انبياى متعدّدى آمدند. (النبيين )
8- نسبت به بزرگ ترين شخصيّت ها نيز معيارها را فراموش نكنيد. با اينكه پيامبركشى بزرگ ترين جنايت است ، امّا كلمه ((بغير حق )) رمز آن است كه معيار، باطل است ، نه شخص پيامبر. (يقتلون النبيين بغير حق )
9- گناه و تجاوز، زمينه ساز گناهان بزرگ ترى همچون كفر و پيامبركشى مى گردد. (ذلك بما عصوا...)
10- آنچه از تجاوز و كفر بدتر است ، اصرار بر كفر و تجاوز است . (كانوا يعتدون )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:45 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(113) لَيْسُواْ سَوَآءً مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ اءُمَّةٌ قَآئِمَةٌ يَتْلُونَ ءَايَتِ اللَّهِءَانَآءَ الَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ
ترجمه :
اهل كتاب همه يكسان نيستند، طايفه اى از آنها (به طاعت خدا) ايستاده ، آيات الهى را در دل شب تلاوت مى كنند و سر به سجده مى نهند.
نكته ها
O اين آيه وآيه بعد، صفات خوب گروهى از اهل كتاب را بيان مى دارد كه عبارت است از قيام به اطاعت خدا، تلاوت كتاب آسمانى ، سجده ، امر به معروف و نهى از منكر و سرعت در كارهاى خير. شايد همين اعمال ، بيانگر ((حبل اللّه )) در آيه قبل باشد.
O همانگونه كه تلاوت قرآن براى مسلمين به همراه اقامه نماز مورد ستايش الهى است ،(133) تلاوت كتب آسمانى ، همراه با عبادت و سجده براى اهل كتاب نيزمورد ستايش است . (يتلون ... يسجدون )
O خداوند در اين آيه به ارزش علم ، عمل ، تداوم ، نشاط و عشق و جهت داشتن اشاره كرده است . با كلمه (يتلون ) به علم ، با كلمه (يسجدون ) به عمل ، با عبارت (اناءالليل ) به تداوم و با كلمه (قائمة ) به عشق و نشاط و با عبارت (آيات اللّه ) به جهت اشاره كرده است .
پيام ها
1- خوبى وكمال را از هر گروه و طايفه اى كه باشد، بپذيريم و بدان اقرار كنيم . در كنار انتقاد از ديگران ، از خوبى هاى آنان غافل نشويم . (من اهل الكتاب امّة قائمة )
2- يكى از راههاى جذب و دعوت ديگران ، اقرار و اعتراف به كمالاتِ آنان است . (من اهل الكتاب امّة قائمة )
3- عبادت ، نياز به همّت ، جدّيت ، عشق و آمادگى دارد. (امّة قائمة )
4- تلاوت آيات خدا و سجده هاى شبانه ، موجب ستايش خداوندى است . (يتلون آيات اللّه آناء الليل )
5- تلاوت آيات الهى وسجده به درگاه او، قيام به امر الهى است . (قائمة يتلون )
6- شب و بالاخص سحر، بهترين وقت براى مناجات است . (آناء الليل )
7- عالى ترين حالات عبادت ، سجده است . (وهم يسجدون )
تفسير آيه :(114) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَيَاءْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَعَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَرِعُونَ فِى الْخَيْرَ تِ وَاءُوْلََّئِكَ مِنَ الْصَّ لِحِينَ
ترجمه :
آنان به خدا و روز قيامت ايمان دارند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در كارهاى خير شتاب مى ورزند و آنان از افراد صالح و شايسته هستند.
تفسير آيه :(115) وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ
ترجمه :
و آنچه از خير انجام دهند، هرگز درباره آن ناسپاسى نبينند و خداوند به (حال ) پرهيزكاران داناست .
نكته ها
O همان گونه كه در سوره ى بقره آيه 3، در كنار ايمان ، نماز مطرح شده است ، (الّذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصلوة ) در اين آيه نيز در كنار ايمان ، امر به معروف و نهى از منكر آمده است . (يؤ منون ... ياءمرون )
O شيوه ى قرآن آن است كه امر به معروف را قبل از نهى از منكر مى آورد. آرى ، اگر درهاى معروف باز شود، راه منكر بسته مى شود. ازدواج آسان ، جلو فحشا را مى گيرد. نماز، انسان را از فحشا ومنكر باز مى دارد. اشتغالِ صحيح مى تواند مانع فسادهاى اجتماعى گردد. شخصيّت دادن به افراد، آنان را از سقوط به ابتذال باز مى دارد.
O صالحان كسانى اند كه همگان آرزوى ملحق شدن به آنان را دارند: (اَلحِقنى بالصّالحين )(134) و هر مسلمانى در هر روز، پنج مرتبه به آنان سلام مى كند. ((السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين ))
O در بينش الهى ، هيچ عمل صالحى ضايع نمى شود. (فلن يُكفروه ) البتّه چنانكه در قرآن مى خوانيم : (انّما يتقبّل اللّه من المتّقين )(135) شرط قبولى ، ايمان و تقواست ، لذا در اينجا مى فرمايد: ما خود مى شناسيم كه متّقين چه كسانيند كه بايد عملشان مورد قبول واقع شود.
پيام ها
1- امر به معروف ونهى از منكر، در اديان ديگر نيز مطرح بوده است . (اهل الكتاب ... ياءمرون بالمعروف )
2- سجده هاى سحر بايد همراه با امر و نهى در روز باشد. (يسجدون ... ياءمرون )
3- سرعت در كار خير، ارزش آن را بيشتر مى كند. (يسارعون فى الخيرات )
4- سبقت وسرعت صالحان در نيكى ها، موسمى نيست دائمى است .(يسارعون )
5- افراد صالح ، كسانى هستند كه با نشاط وشتاب ، به سراغ هر كار خيرى مى روند، نه فقط بعضى از كارها. (الخيرات )
6- ايمان ، عبادت ، تلاوت ، امر به معروف و نهى از منكر و سرعت در كار خير انسان را در زمره صالحان مى برد. (اولئك من الصالحين )
تفسير آيه :(116) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ اءَمْوَلُهُمْ وَلاََّ اءَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِشَيْئاً وَاءُوْلََّئكَ اءَصْحَ بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَ لِدُونَ
ترجمه :
همانا كسانى كه كافر شدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى از (عذاب ) خدا را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها همدم آتشند، همواره در آن ماندگار.
تفسير آيه :(117) مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِى هَذِهِ الْحَيَوةِ الْدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرُّاءَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوَّاْ اءَنْفُسَهُمْ فَاءَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمْ اللَّهُ وَ لَكِنْ اءَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
ترجمه :
مَثَل آنچه در اين زندگى دنيا انفاق مى كنند، چون مَثل بادى است كه در آن سرما و يا گرماى شديدى باشد، بر كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده اند بوزد، پس آن را از بين ببرد. خداوند به آنان ستم نكرده است ، بلكه آنان به خويشتن ستم مى كنند.
نكته ها
O بارها قرآن اعلام كرده كه نه مال ، نه فرزند، نه خويشان ، نه همسر، نه دوست ، نه مولا و نه هيچ چيز ديگر، در برابر قهر خدا ذرّه اى كارساز نيست .
O كلمه ى ((صِرّ))، به معناى گرما و سرماى سوزان است .(136)
O بودجه هايى كه كفّار در راه باطل صرف مى كنند، همچون بذرپاشى در كشتزارى است كه با يك باد سوزان نابود مى شود. از ابتداى اسلام تاكنون ، هرگونه توطئه ، تهاجم و تبليغات عليه اسلام با شكست روبرو شده و دين الهى هر روز رشد و گسترش يافته است و سرانجام پيروزى با اسلام است .
پيام ها
1- عقيده ، در عمل مؤ ثر است . كفر، سبب محروميّت از بركات انفاق مى گردد. (انّ الّذين كفروا... مَثَل ما ينفقون )
2- يكى از عوامل حوادث و بلاياى طبيعى ، گناهان بشر است . (ريح فيها صِرّ اصابت حَرثَ قوم ظلموا)
3- گناه ، كارهاى نيك را نابود مى كند. (ظلموا انفسهم فاهلكته )
4- قهر خداوندى ظلم نيست ، بلكه بازتاب عملكرد خود انسان هاست . (وما ظلمهم اللّه ولكن انفسهم يظلمون )
تغسير آيه :(118) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّنْ دُونِكُمْ لاَ يَاءْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَآءُ مِنْ اءَفْوَهِهِمْ وَمَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ اءَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَْيَتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از غير خودتان همراز نگيريد. آنان در تباهى شما كوتاهى نمى كنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا كينه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پيداست و آنچه دلهايشان در بردارد، بزرگتر است . به تحقيق ما آيات (روشنگر و افشاگر توطئه هاى دشمن ) را براى شمابيان كرديم اگر تعقّل كنيد.
نكته ها
O كلمه ى ((بِطانَة )) به لباس زير گفته مى شود كه به ((بَطن )) و شكم مى چسبد. اين كلمه ، كنايه از مَحرم اسرار است . كلمه ى ((خَبال )) به معناى نابودى فكر و عقل است . كلمه ى ((عَنَت )) به معنى سختى و رنج ، و كلمه ى ((يَاءلُون )) به معنى كوتاهى كردن در انجام كارى است .
دشمن براى ما چه آرزو مى كند؟
اگر به واژه ى ((وَدَّ)) در قرآن بنگريم ، آرزوهاى دشمنان را درباره خود در مى يابيم :
1- او مى خواهد ما از سلاح و سرمايه ى خود غافل باشيم . (ودّالّذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم )(137)
2- او از ما سازش و نرمش مى خواهد. (ودوّا لو تُدهِن فيُدهِنون )(138)
3- او براى ما رنج و فشار و زحمت مى خواهد. (وَدوّا ما عَنِتّم )
4- او براى ما ارتداد و بازگشت از دين را مى خواهد. (وَدّ كَثيرٌ مِن اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفّارا)(139)
پيام ها
1- بيگانگان را مَحرم اسرار خويش قرار ندهيم . (لا تتخذوا بطانة من دونكم ) وجود مستشاران خارجى در كشورهاى اسلامى ، ممنوع است .
2- رازدارى ، يك وظيفه ى قطعى است . (لاتتخذوا بطانة من دونكم )
3- هر مسلمانى هم كه مصداق (دونكم ) باشد، نبايد محرم اسرار قرار گيرد، زيرا در ميان مسلمانان نيز افراد فتنه جو و جاسوس ، كم نيستند. (لاتتخذوا بطانة من دونكم ...)
4- ملاك دوستى و روابط صميمانه ى مسلمانان با ساير جوامع بايد ايمان باشد. (لاتتخذوا بطانة من دونكم )
5- جامعه ى اسلامى ، برتر از جامعه ى غير اسلامى است . ((دونكم )) بجاى ((غيركم )) نشان آن است كه غير مسلمانان ، دون و پائين اند. (من دونكم )
6- اوّلين حركت و خطر دشمن ، تهاجم فرهنگى است . دشمن در ضربه زدن به فكر و انديشه كوتاهى نمى كند. (لاياءلونكم خبالاً)
7- دشمنان با روشهاى گوناگون با ما برخورد مى كنند: 1 فساد. (لاياءلونكم خبالاً) 2 فشار. (ودّوا ما عنتم ) 3 نفاق . (ماتخفى صدورهم اكبر)
8- دشمنان خود را بشناسيد و هشيار باشيد، آنان ذرّه اى در توطئه و فتنه عليه شما كوتاهى نمى كنند. (لا ياءلونكم خبالا ودّوا ما عنتّم )
9- اوامر و نواهى الهى ، دليل و فلسفه دارد. اگر شما را از روابط صميمانه با دشمنان نهى مى كند، به خاطر آن است كه آنان در توطئه عليه شما كوتاهى نمى كنند. (لاتتخذوا... لا ياءلونكم )
10- از كوزه همان برون تراود كه در اوست . از دشمن انتظارى جز بغض و كينه نيست . (قد بدت البغضاء من افواههم )
11- دشمنان خود را از تبليغات آنان بشناسيد. (قد بدت البغضاء من افواههم )
12- روابط صميمى با دشمنِ توطئه گر، نشانه ى بى عقلى است . برخورد با صفا، با افراد بى صفا، كم عقلى است . (ما تخفى صدورهم اكبر... ان كنتم تعقلون )
13- خداوند به درون همه آگاه است و نقشه هاى دشمنان اسلام را افشا مى كند. (وما تخفى صدورهم اكبر)
14- دشمنان شما منافق هستند، ظاهر و باطنشان يكى نيست . (ما تخفى صدرهم )
15- خداوند با معرّفى روحيات دشمن ، با شما اتمام حجّت كرده است . (قد بيّنا الايات )
16- مؤ من بودن مساءله اى است و عاقل بودن مساءله ديگر، لذا در اين آيه خداوند به مؤ منان مى فرمايد: كفّار را محرم اسرار خود قرار ندهيد، اگر عقل داريد. (يا ايها الّذين آمنوا... ان كنتم تعقلون )
تفسير أيه :(119) هََّاءَنْتُمْ اءُوْلاََّءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤ مِنُونَ بِالْكِتَ بِكُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الاَْنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الْصُّدُورِ
ترجمه :
هان (اى مسلمانان )! اين شماييد كه آنان را دوست مى داريد، ولى آنها شما را دوست نمى دارند، در حالى كه شما به همه ى كتاب ها(ى آسمانى ) ايمان داريد (ولى آنها به كتاب شما ايمان نمى آورند.) و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه ) مى گويند: ما ايمان آورديم ، و چون (با هم ) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مى گزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينه ها آگاه است .
پيام ها
1- تشخيص روحيات دشمن و انگيزه هاى حقيقى خود، بسيار دقيق است ، به همين جهت در صدر آيه ، كلمه ى (ها) براى هشدار و تنبيه آمده است .
2- دوستى بايد دو جانبه باشد وگرنه مايه ى ذلّت و خودباختگى و احساس حقارت است . (تحبّونهم و لا يحبّونكم )
3- مسلمان به تمام كتب آسمانى پيشين ايمان دارد، گرچه ديگران به قرآن ايمان نياورند. (تؤ منون بالكتاب كلّه )
4- به هر اظهار ايمانى اطمينان نكنيد. (قالوا امنّا و اذاخلوا...)
5- گمان نكنيد محبّت شما، دشمنان كينه توز را نسبت به شما دلگرم مى كند. (تحبّونهم ... عضّواعليكم الانامل من الغيظ)
6- انگيزه هاى درونى ، بازتاب بيرونى دارد. در آيه قبل : (قدبدت البغضاء من اءفواههم ) در اين آيه (عضّواعليكم الانامل من الغيظ)
7- دشمن نسبت به شما غضب ندارد، غيظ دارد. غيظ در مواردى بكار مى رود كه ظرف انسان از غضب پر شده باشد. (من الغيظ)
8- يكى از امدادهاى الهى ، افشاى روحيه هاى دشمن براى مسلمانان است ، تا اغفال نشوند و هوشيار باشند. (وما تخفى صدورهم اكبر... و اذا خَلوا عضّوا عليكم الانامل ...)
9- دشمنان خود را تحقير كنيد. (موتوا بغيظكم )
10- گاهى مسائل روانى چون حسد وكينه ، انسان را تا سرحد مرگ پيش مى برد. (موتوا بغيظكم )
11- برخورد اسلام با منافقانِ موذى ، شديدتر از كافران يكرنگ است . (اذا لقوكم قالوا آمنّا... موتوا بغيضكم )
12- گاهى اعلان نفرت و نفرين لازم است . كافران كينه توز و منافقان حيله گر شايسته ى نابودى هستند. (موتوا بغيظكم )
13- به بهانه ى جذب كفّار، به آنها محبّت نكنيد، زيرا گاهى انگيزه ى واقعى محبّت ، طمع يا ترس و يا خودباختگى است . (انّ اللّه عليم بذات الصدور)
14- خداوند به اسرار دلها آگاه است . (عليم بذات الصدور)
اگر باور كنيم كه خداوند همه چيز را مى داند، كمتر دست به حيله و فريب مى زنيم . منافقان توطئه گر نيز بدانند كه خداوند عملكرد آنان را مى داند و به موقع پاسخ خواهد داد.
تفسير آيه :(120) إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُواْ بِهَاوَإِنْ تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ
ترجمه :
اگر خوبى به شما رسد، آنان را غمگين سازد و اگر بدى به شما رسد، آنها بدان شادمان مى شوند و اگر (در برابرشان ) صبر كنيد و پرهيزكار باشيد، حيله ى بدخواهانه ى آنان هيچ آسيبى به شما نرساند. همانا خداوند به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد.
نكته ها
O اين آيه راه شناختِ دوست و دشمن را بيان مى كند، كه بهترين راه آن ، توجّه به روحيات و عكس العمل آنها در مواقع كاميابى و يا ناكامى مسلمانان است . در سياست خارجى نيز توجّه به محكوم كردن ها، تاءييدها، تبريك و تكذيب ها، و انواع كمك ها و تبليغات ، لازم است .
O در آيات قبل ، به مسلمانان سفارش نمود كه دشمنان را نه همراه بگيرند و نه دوست . اين آيه مى فرمايد: اين برخورد ممكن است تاوان سختى داشته باشد و آنان بر عليه شما توطئه كنند، بنابراين شما بايد اهل صبر و تقوا باشيد، تا حيله هاى آنان ضربه اى به شما نزند.
پيام ها
1-حسادتِ دشمنان به قدرى است كه اگر اندك خيرى به شما برسد، ناراحت مى شوند. (ان تمسسكم حسنة تسؤ هم )
2- راه نفوذ دشمن ، يا ترس و طمع ماست و يا بى پروايى و بى تقوايى ما، كه صبر و تقوا، راه خنثى كردن آنهاست . (ان تصبروا و تتّقوا لايضرّكم )
3- در برابر حسودانى كه از رشد ما ناراحتند، چاره اى جز صبر و تقوا نيست . (ان تصبروا و تتّقوا لايضرّكم )
4- خداوند با افشاى روحيّات دشمن ، به مسلمانان هم روحيّه مى دهد و هم بيدار باش . (ان تمسسكم حسنة تسؤ هم ... لا يضرّكم كيدهم )
تفسير آيه :(121) وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ اءَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُسَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
و (بيادآر) هنگامى كه بامدادان (براى جنگ اُحد) از نزد خانواده ات بيرون شدى (تا) مؤ منان را در مراكزى براى جنگيدن جاى دهى ، و خداوند (به گفتار و كردار شما) شنوا و داناست .
نكته ها
سيمايى از جنگ اُحُد
سال دوّم هجرى ، كفّار قريش با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسير در جنگ بدر شكست خورده و به مكّه بازگشتند. ابوسفيان گفت : بر كشته ها گريه نكنيد، تا عقده ها خالى نشود و كينه ها باقى بماند. همگى شعارِ انتقام سر دهيد و من نيز تا انتقام نگيرم با همسرم همبستر نخواهم شد.
سال بعد، كفّار مكّه با سه هزار سوار و دو هزار پياده وتجهيزات كامل به قصد جنگ با مسلمين به سوى مدينه حركت كردند. عبّاس عموى پيامبر كه تا آن روز اسلام نياورده بود و در مكّه زندگى مى كرد، به خاطر علاقه ومحبّت زيادى كه به پيامبر داشت ، ماجراى حركت وحمله ى كفّار را در نامه اى محرمانه توسّط مردى از قبيله بنى غفّار نزد پيامبر فرستاد. همين كه رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله از ماجرا با خبر شد، گروهى را از مدينه براى كسب اطلاعات بيشتر به سوى مكّه فرستاد. ماءموران در بازگشت ، حركت قواى كفّار به سركردگى ابوسفيان را تاءييد كردند.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز جمعه جلسه اى تشكيل داده و با مسلمانان در اين مورد مشورت فرمودند. در اين جلسه دو نظريّه مطرح شد:
1- در مدينه بمانيم ودر كوچه ها سنگر بگيريم تا همه بتوانند به ما كمك كنند.
2- از مدينه خارج شده و در بيرون شهر بجنگيم .
نظريّه ى دوّم كه همراه با حماسه و اظهار شجاعت بود، جوانان را جذب و طرفداران بيشترى پيدا كرد و در نتيجه راءى بر آن شد كه از شهر خارج شوند. با اينكه نظر مبارك شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ماندن در شهر بود، ولى به احترام احساسات جوانان ، از راءى خود صرف نظر كرد. پس پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همراه يك نفر براى آماده كردن اردوگاه از شهر مدينه خارج شده و محلى را در دامنه كوه اُحد كه شرايط نظامى خوبى داشت ، برگزيد. آنگاه پيامبر در خطبه هاى نماز جمعه مردم را از ماجرا مطلع فرموده و پس از نماز با هزار نفر از مهاجرين و انصار رهسپار اردوگاه جنگ شدند. فرمانده اين جنگ شخص رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند. حضرت چند پرچم را برافراشتند كه بعضى بدست مهاجرين و بعضى بدست انصار سپرده شد.
حركت از مدينه تا اردوگاه احد پياده بود و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از اصحاب در طىّ حركت سان مى ديدند وصفوف را منظّم مى فرمودند. پيامبر در بازديد از صفوف ، افراد تازه اى را ديده وسؤ ال فرمودند: شما كيستيد؟ گفتند: ما از يهوديانِ مدينه هستيم كه براى كمك به شما آمده ايم . حضرت با كمى تاءمّل فرمودند: براى جنگ با مشرك ، از مشرك كمك نمى گيريم . وبه همين دليل از هزار نفر لشگر اسلام سيصد نفر كم شدند. البتّه بعضى گفته اند كه همه ى اين سيصد نفر، يهودى نبودند بلكه مسلمانانى مانند عبداللّه بن اُبىّ هم بودند كه چون حركت مسلمانان با راءى آنان مبنى بر سنگر گرفتن در شهر موافق نشده بود، در ميان راه جدا شدند.(140)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نماز صبح را با هفتصد نفر در احد اقامه كردند، و عبداللّه بن جبير را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر، ماءمور حفظ دهانه ى حسّاس كوه قرار داده و سفارش فرمودند كه هرگز اين منطقه را خالى نكنيد.
ابوسفيان نيز خالدبن وليد را همراه با دويست نفر سرباز ماءمور نمود تا هرگاه نگهبانان از دهانه كوه غفلت نمايند، از پشت سر به سپاه اسلام حمله ور شوند.
سرانجام دو لشگر در برابر يكديگر صف آرايى كردند. ابوسفيان به نام بت ها و زنان زيبا، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به نام خداوند متعال ، سپاه خود را تشويق مى كردند. از لشگر مسلمانان فرياد اللّه اكبر، و از سپاه كفر صداى دُفّ و نى بلند بود.
جنگ كه شروع شد، مسلمانان با يك حمله ى سريع لشگر قريش را درهم شكستند و سپاه كفر پا به فرار گذاشته و مسلمانان آنها را تعقيب نمودند. بعضى از مسلمانان به خيال شكست قطعى كفّار سرگرم جمع آورى غنائم شدند و نگهبانانِ دهانه ى كوه نيز برخلاف سفارشات اكيد رسول الله صلّى اللّه عليه و آله به طمع جمع آورى غنائم ، منطقه ى تحت حفاظت خود را رها كردند. در اين هنگام خالدبن وليد با دويست نفر سپاه خود كه در كمين بودند، از فرصت استفاده نموده و از پشت به سپاه اسلام حمله كردند.
ناگهان مسلمانان خود را در محاصره كفّار ديدند. حمزه عموى گرامى پيامبر شهيد شد و جز افراد معدودى كه پروانه وار گرد وجود مبارك رسول الله بودند، بقيه مسلمانان پا به فرار گذاشتند.
در اين جنگ نقش علىّبن ابى طالب عليهما السّلام از همه ى افراد بيشتر بود، به نحوى كه شمشير آن حضرت شكست وپيامبر صلّى اللّه عليه و آله شمشير خود را كه ذوالفقار نام داشت به آن حضرت داد و على عليه السّلام از ايشان حفاظت مى كرد. در اين جنگ شصت ضربه و زخم بر پيكر مبارك على عليه السّلام وارد شد. امام صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله جبرئيل را در ميان زمين و آسمان ديد كه مى گويد: ((لا فتى الاّ علىّ لاسَيف الاّ ذوالفقار))
يكى از كفّار مكّه به نام ابن قمعه ، سرباز فداكار اسلام مَصعب را به خيال اينكه او پيامبر است ، شهيد كرد و فرياد زد: به لات و عزّى سوگند كه محمّد كشته شد. كفّار به شهادت رسول خدا مطمئن شده و راه مكّه را در پيش گرفته و جنگ را رها كردند و عملاً اين شعار به نفع مسلمانان تمام شد. در اين ميان مسلمانان نيز با شنيدن شايعه شهادت رسول خدا با ترس و وحشت پا به فرار گذاشته و بعد از با خبر شدن از زنده بودن پيامبر بازگشته و از آن حضرت عذرخواهى كردند. در اين جنگ هفتاد تن از مسلمانان شهيد و عدّه ى زيادى نيز مجروح شدند.(141)
پيام ها
1- روزهاى حسّاس گذشته را فراموش نكنيم وبه عنوان سند تجربه ، بياد آوريم . (و اذ غدوت ...)
2- در آستانه جنگ بايد از خانواده دل كند. (واذ غدوت من اهلك ...)
3- برنامه ريزى هاى فنّى ، جغرافيايى و طبيعى عمليات نظامى ، بايد قبل از حمله ى دشمن صورت گيرد. (واذ غدوت ... تبوّى ء)
4- فرماندهى جنگ و انتخاب پايگاه ها و مناطق استراتژيك دفاعى ، به عهده ى شخص پيامبر و رهبر مسلمانان است . (تبوّى ء المؤ منين مقاعد للقتال )
تفسير آيه :(122) إ ذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنْكُمْ اءَنْ تَفْشَلاَ وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِفَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آنگاه كه دو گروه از شما بر آن شدند كه (در جنگ ) سستى نمايند، امّا خداوند ولىّ آنان بود (و به آنان كمك كرد كه از اين فكر باز گردند،) پس مؤ منان تنها به خدا توكّل كنند.
نكته ها
O دو گروه از مسلمانان به نام هاى ((بنوسلمه )) از قبيله ى اوس و ((بنوحارثه )) از قبيله ى خزرج ، تصميم گرفتند كه از شركت در جنگ اُحد خوددارى كنند. دليل سستى اين دو گروه را عوامل متعدّدى ذكر كرده اند:
1- ترس از دشمن كه بيش از مسلمانان بودند.
2- ناراحتى از اينكه چرا در مقام مشورت به راءى ما توجّه نشد و به جاى دامنه اُحد، در شهر سنگر نگرفته اند.
3- ايراد به اينكه چرا پيامبر اجازه نداد يهوديانِ هم پيمان ، به آنان كمك كنند. ولى خداوند با لطف خود اين دو گروه را از افتادن به دام گناه و فرار از ميدان جنگ نگهداشت و آنان را در ولايت خود حفظ كرد.(142)
پيام ها
1- خداوند از تصميمات ما آگاه است و پيامبرش را از افكار مردم آگاه مى سازد. (اذ همّت )
2- روزهاى سخت و تجربه از آنها را فراموش نكنيد. (اذ همّت )
3- همه ى كسانى كه به جبهه جنگ مى روند يكسان نيستند. (طائفتان ... ان تفشلا)
4- وجود عناصر سست بنياد در جبهه ها، عامل شكست و خطر است . (تفشلا)
5- اگر انسان تحت ولايت خدا نباشد، سست مى شود. (ان تفشلا واللّه وليّهما)
6- خداوند مؤ منان را به حال خود رها نمى كند و در مواقع حساس دست آنان را مى گيرد. (واللّه وليّهما)
7- فكر گناه ، اگر به مرحله ى عمل نرسد، انسان را از تحت ولايت الهى خارج نمى كند. (همّت ... واللّه وليّهما)
8- يگانه داروى سستى ، توكّل بر خداست . كه اين دارو تنها در دست مؤ منان است . (وعلى اللّه فليتوكّل المؤ منون )
9- توكّل بر خداوند، عامل پيروزى است . (همّت ... ان تفشلا واللّه وليّهما و على اللّه فليتوكّل )
تفسير آيه :(123) وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَاءَنْتُمْ اءَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُم ْتَشْكُرُونَ
ترجمه :
و همانا خداوند شما را در جنگ بدر در حالى كه ناتوان بوديد يارى كرد، پس از خداوند پروا كنيد، باشد كه سپاس گزارى نمائيد.
نكته ها
O كلمه ((اذلّة )) يا به معنى كمبود نيروى انسانى مؤ منان در بدر است و يا به معناى كمبود ساز و برگ جنگى و تداركات است . يادآورى كمبودها در بدر، اشاره به توانمندى آنان در مقايسه با جنگ اُحد است .
O در سه آيه قبل خوانديم كه صبر و تقوا، انسان را بيمه مى كند و در اين آيه نمونه عملى آن را مجاهدان بدر معرفى مى كند. در آيه ى قبل نيز سخن از توكّل بود و مجاهدان بدر نمونه عملى توكّل هستند. اين آيه خطاب به مسلمانان مى فرمايد: شما كه در بدر نصرت خدا را ديديد، چرا در اُحد به فكر سستى افتاديد؟!
پيام ها
1- امدادهاى غيبى را در ميدان هاى كارزار فراموش نكنيد. (نصركم اللّه ببدر)
2- نصرت الهى ، نشانه ى ولايت الهى بر مؤ منان است . (واللّه وليّهما... و لقد نصركم اللّه ببدر)
3- به خداوند توكّل كنيم كه نصرت او را در صحنه هاى جنگ ديده ايم . (وعلى اللّه فليتوكّل ... نصركم اللّه ببدر)
4- امدادهاى الهى سرنوشت جنگ را معيّن مى كند، نه عوامل طبيعى . (نصركم اللّه ببدر و انتم اذلّة )
5- هركس طالب نصرت الهى است ، بايد تقوا پيشه كند. (نصركم اللّه ... فاتقوا اللّه )
6- شكر امدادهاى الهى آن است كه تقواى الهى پيشه كنيم . (فاتّقوا اللّه ... تشكرون )
تفسير آيه :(124) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ اءَلَن يَّكْفِيَكُمْ اءَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَثَةِءَالَفٍ مِّنَ الْمَلََّئِكَةِ مُنْزَلِينَ
ترجمه :
و (بياد آور) هنگامى كه به مؤ منان مى گفتى : آيا شما را كفايت نمى كند كه پروردگارتان شما را به سه هزار فرشته ى فرود آمده يارى كند؟
پيام ها
1- يكى از وظايف رهبرى ، اميدوار كردن مردم و توجّه دادن آنها به امدادهاى غيبى است . (اذ تقول للمؤ منين )
2- اميدوارى به لطف خداوند براى يك رزمنده ضرورى است . (اءلَن يَكفيكم )
3- ملائكه به فرمان خداوند در خدمت مؤ منان قرار مى گيرند. (يُمِدّكم ربّكم بثلاثة آلاف من الملائكة )
4- در جهان بينى الهى ، زندگى انسان ها با جهان فرشتگان مرتبط است . (يمدّكم ...)
5- امدادهاى الهى ، براساس ربوبيّت اوست . (يُمِدّكم ربّكم )
6- يكى از اسباب امدادهاى الهى در جبهه ها، نزول فرشتگان است . (يُمِدّكم ربّكم بثلاثة آلاف من الملائكة )
تفسير آيه :(125) بَلَىَّ إِنْ تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَاءْتُوكُم مِّنْ فَوْرِهِمْ هَذَ ا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمَْ بِخَمْسَةِ ءَالَفٍ مِنَ الْمَلََّئِكَةِ مُسَوِّمِينَ
ترجمه :
البتّه اگر صبر ومقاومت كنيد وپرهيزگارى نماييد (گرچه ) دشمنان با خشم و خروش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته مخصوص مدد مى رساند.
نكته ها
O در آيه ى قبل ، سخن از نزول سه هزار فرشته ى امدادرسان بود و در اين آيه ، سخن از پنج هزار فرشته ى مخصوص ، و اين در صورتِ صبر و تقواى رزمندگان است .
O ذكر تعداد فرشتگان ، نشان مى دهد كه قدرت آنان محدود است . همان گونه كه از كلمه ى ((مُنزَلين )) فهميده مى شود كه فرشتگان تحت امر خدا هستند و از پيش خود كارى انجام نمى دهند. و از كلمه ((مُسَوّمِين )) استفاده مى شود كه فرشتگان امدادى ، نيروهاى ويژه اى هستند. در صحيفه ى سجّاديه ، امام زين العابدين عليه السّلام در سلام خود به فرشتگان ، براى هر دسته از فرشتگان ، ماءموريّت خاصّى را بيان مى كند.(143)
پيام ها
1- استقامت وتقوا، عامل نزول فرشتگان وامدادهاى غيبى است . (ان تصبروا و تتّقوا... يمددكم ربّكم )
2- امدادهاى الهى ، اختصاص به زمان پيامبر ندارد. (ان تصبرواوتتّقوا... يمددكم ربّكم )
3- مقاومت همراه با تقوا ارزش دارد وگرنه لجاجت و يكدندگى است . (ان تصبروا و تتّقوا)
4- از دشمن غافل نشويم كه هجوم او خشمگينانه و خروشان است . (ياتوكم من فورهم )
5- هرگاه هجوم دشمن بر اهل تقوا شديد باشد، خداوند نيز برامدادهاى خود مى افزايد. (ياتوكم من فورهم ... بخمسة آلاف )
تفسير آيه :(126) وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَمَاا لْنَّصْرُ إِلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ
ترجمه :
و خداوند اين (نزول فرشتگان ) را جز مژده و بشارتى براى شما قرار نداد، تا دلهاى شما بدان آرام گيرد و (بدانيد كه ) هيچ پيروزيى نيست مگر از جانب خداوند عزيز و حكيم .
پيام ها
1- آرامش و اميد، نياز رزمندگان در جبهه هاست . (بُشرى لكم و لتطمئنّ)
2- تمام مقدّمات مادّى ، علمى ، روانى و انسانى ، بدون اراده ى خداوند كارى از پيش نمى برند. (و ما النّصر الاّ من عنداللّه )
3- قدرت خداوند همراه با حكمت اوست . لذا ممكن است در مواردى به دلايل خاصّى مسلمانان نيز شكست بخورند. (اللّه العزيز الحكيم )
تفسير آيه :(127) لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُواْخَآئِبِينَ
ترجمه :
(امدادهاى الهى براى آن بود) تا بعضى از كفّار را ريشه كن كند يا ناكام و ذليلشان گرداند كه نااميد برگردند.
نكته ها
O كلمه ى ((طَرف )) به معناى انتهاى يك چيز است ، نه گوشه ى آن . بنابراين آيه مى فرمايد: امدادهاى غيبى ما براى آن است كه ريشه ى بعضى از كفّار قطع شود. البتّه بعضى مفسّران ، ((طَرف )) را به معناى اَشراف گرفته اند. يعنى هدف جنگ بدر، نابودى اَشراف كفّار بود. نظير آيه ى (فقاتلوا ائمّة الكفر)(144)
O نااميدى بر دو گونه است ؛ اگر كسى از اوّل نااميد باشد مى گويند: ((ياءس )) دارد، ولى اگر بعد از اميدوارى ، نااميد شود مى گويند: ((خائب )) است .(145)
O جنگ در اسلام ، گاه دفاعى است و براى خنثى كردن تهاجم دشمن و گاه ابتدايى و آغازگرانه است .
پيام ها
1- سران كفر، يا بايد به كلّى ريشه كن شوند و يا خوار و ذليل و ماءيوس گردند. با برخوردهاى ضعيف و موسمى و موضعى كه به ريشه ى كفر لطمه نمى زند، دل خوش نباشيد. (ليقطع طرفا من الّذين كفروا)
2- وحدت و قدرت و سياست و مديريّت مسلمانان ، بايد به نوعى باشد كه دشمن به نااميدى كشيده شود. (فينقلبوا خائبين )
تفسير آيه :(128) لَيْسَ لَكَ مِنَ الاَْمْرِ شَىٍّْءٌ اءَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ اءَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُم ْظَلِمُونَ
ترجمه :
هيچ امرى (از هدايت يا كيفر مردم ) در اختيار تو نيست . (تنها خداوند است كه ) يا لطف خود را بر آنها برمى گرداند يا عذابشان مى كند، زيرا آنان ستمكارند.
نكته ها
O وقتى رهبرى امّت صداقت كامل دارد، اينگونه عمل مى كند كه حتّى آياتى را كه از او سلب مسئوليّت مى كند، با كمال صداقت و شهامت براى مردم باز مى خواند، كه خداوند فرمود: تو كاره اى نيستى . در تفاسير شيعه و سنّى مى خوانيم كه در جنگ اُحد هنگامى كه دندان پيامبر شكست و خون جارى شد، حضرت فرمود: چگونه اين مردم رستگار خواهند شد؟ آيه نازل شد كه تو مسئول رستگارى مردم نيستى ، ممكن است در آينده مورد عفو قرار بگيرند و ممكن است به حال خود رها شده و مجازات شوند.
پيام ها
1- عفو يا عذاب بدست خداوند است . شفاعتِ اوليا هم بدون اذن او صورت نمى گيرد و هرگز پيامبران از پيش خود در برابر خداوند استقلالى ندارند. (ليس لك من الامر شى ء)
2- راه توبه حتّى براى فراريان از جبهه حقّ و يا كفّارى كه بزرگ ترين صدمه را به مسلمانان زده اند، بسته نيست . (او يتوب عليهم )
3- عذاب مردم بخاطر ظلم و ستم خودشان است . (يعذّبهم فانّهم ظالمون )
تفسير آيه :(129) وَلِلَّهِ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَآءُوَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
وآنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . او (طبق حكمت خود) هركس را بخواهد مى بخشد و هركس را بخواهد عذاب مى كند و خداوند بخشنده ى مهربان است .
نكته ها
O اين آيه تاءكيدى بر آيه قبل است كه مجازات يا عفو، تنها به دست خداوند است . زيرا آفرينش و حاكميّت تمام هستى در دست اوست . جالب اينكه در آيه ، افرادِ مورد قهر يا لطف معيّن نمى شوند، تا غرور يا ياءس براى كسى پيدا نشود و همه در حالت خوف و رجا باشند. ناگفته پيداست كه عفو يا عذاب ، براساس حكمت الهى و وابسته به زمينه هايى است كه انسان در خود و يا جامعه بوجود مى آورد.
پيام ها
1- حقّ عفو يا كيفر، تنها بدست كسى است كه حاكميّت آسمان ها و زمين براى اوست . (للّه ما فى السموات ... يغفر... ويعذّب )
2- در نظام الهى ، اصل برعفو ومغفرت است . (يغفر) بر (يعذّب ) مقدّم شده است .
تفسير آيه :(130) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَاءْكُلُواْ الْرِّبَ وَّاْ اءَضْعَ فاً مُّضَ عَفَةًوَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا (و بهره ى پول ) را با افزودن هاى مكرّر نخوريد، از خدا پروا كنيد تا شايد رستگار شويد.
نكته ها
O اين آيه همراه با هشت آيه ى بعد، در ميان آيات جنگ اُحد قرار گرفته است . شايد اين امر به اين جهت باشد كه مسائل اخلاقى و اقتصادى ، در يك نظام دفاعى مؤ ثّر است . جامعه اى كه افرادش اهل اخلاص و ايثار، و سبقت در كارهاى خير، و اطاعت از رهبر باشند، در جنگ هم موفّق خواهند بود، ولى جامعه ى پول پرست و بخيل و نافرمان و مصرّ بر ارتكاب گناه ، يقينا شكست خواهد خورد.
O آيات تحريم ربا، در چند مرحله و به صورت تدريجى نازل شده است . گام اوّل ، انتقاد از رباخوارى يهود بود: (و اخذهم الرّبا وقد نهوا عنه )(146) گام دوّم اين آيه است كه منع از رباى چندين برابر مى كند و در گام سوّم ، اسلام حتّى يك درهم ربا را تحريم و به منزله ى جنگ با خدا معرّفى كرده است .
پيام ها
1- ايمان ، زير بناى عمل به دستورات است . (يا ايّها الّذين آمنوا لاتاكلوا الرّبا)
2- قبل از تحريم ربا، نمونه هاى زشت وبرجسته آن تحريم شد. (اضعافا مضاعفة )
3- رعايت تقوى در مسائل اقتصادى بشدّت لازم است . (لا تاءكلوا الربا... اتقوا اللّه )
4- رستگارى با رباخوارى بدست نمى آيد، بلكه با تقوا حاصل مى شود. (لا تاءكلوا الربا... واتّقوا اللّه لعلكم تفلحون )
5- رباخوار، نه در دنيا رستگار است ، (به خاطر تشديد اختلافات طبقاتى كه منجر به تفرقه و كينه ى محرومان و انفجار آنها مى شود) و نه در آخرت . (به خاطر گرفتارى به قهر خداوند). (لا تاءكلوا الربا... لعلّكم تفلحون )
تفسير آيه :(131) وَاتَّقُواْ الْنَّارَ الَّتِى اءُعِدَّتْ لِلْكَفِريِنَ
ترجمه :
و از آتشى كه براى كافران آماده شده است . بپرهيزيد.
پيام ها
1- رباخوارى يك نوع كفر است . (لا تاءكلوا الربا... اعدّت للكافرين )
2- مسلمان رباخوار، همان عذابى را مى بيند كه براى كافر فراهم شده است . (اعدّت للكافرين )
3- دوزخ ، براى كافران فراهم شده و اگر مسلمانانى گرفتار آن شوند، بخاطر تشابه عملى آنان با كفّار است . (اعدّت للكافرين )
4- دوزخ هم اكنون موجود است . (اعدّت للكافرين ) همانگونه كه بهشت براى نيكوكاران آماده است . (و اءزلفت الجنّة للمتّقين )(147)
تفسير آيه :(132) وَاءَطِيعُواْ اللَّهَ وَالْرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه :
و خدا و رسول را اطاعت كنيد، شايد مورد رحمت قرار گيريد.
نكته ها
O دليل شكست مسلمانان در جنگ اُحد، نافرمانى از دستور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود. زيرا آن حضرت فرموده بود كه منطقه حفاظتى واقع در ميان درّه هاى كوه احد را رها نكنند، ولى دسته محافظان بخاطر طمع ورزى و جمع آورى غنائم جنگى بر خلاف دستور، منطقه را رها كردند و دشمن از همان منطقه به مسلمانان ضربه زد.
پيام ها
1- دستورات و فرامينِ حكومتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، همچون فرمان خدا واجب الاطاعة است . (واطيعوا اللّه و الرسول )
2- رباخوارى ، عصيان وطغيان در برابر خدا و رسول است . (لاتاكلوا الربا... واطيعوا اللّه و الرسول )
3- كسى كه بخاطر اطاعت از فرمان خدا و رسول ، دست از رباخوارى بر دارد و به مردم رحم كند، مورد رحمت قرار خواهد گرفت . (اطيعوا... تُرحمون )
4- پيروى از خدا و رسول ، رمز نجات از دوزخ است . (اتّقوا النار... واطيعوا اللّه و الرسول )
5- نتيجه ى پيروى از خدا و رسول ، به خود انسان برمى گردد، نه به خدا و رسول . (لعلّكم تُرحمون )
6- اطاعت از خدا، بى پاداش نيست ، بلكه وسيله و بستر دريافت رحمت اوست . (اطيعوا... لعلكم تُرحمون )
تفسير آيه :(133) وَسَارِعُوَّاْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا الْسَّمَوَتُ وَا لاَْرْضُ اءُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ
ترجمه :
براى نيل به آمرزشى از پروردگارتان وبهشتى كه وسعت آن به قدر آسمان ها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده گرديده ، بشتابيد.
نكته ها
O گروهى از دانشمندان اسلامى ، عقيده دارند كه بهشت و دوزخ هم اكنون وجود دارند و يكى از دلايل آنان همين آيات ((اُعدّت للمتّقين )) يا ((اُعدّت للكافرين )) است .
O آمرزش گناه ، كار الهى است و مراد از سرعت به سوى مغفرت ، سرعت به سوى كارى است كه مغفرت را بدنبال داشته باشد.
O در اين آيه ، كلمه ى ((عَرض )) به معناى وسعت است ، نه كلمه اى در برابر طول .
O حضرت على عليه السّلام در تفسير اين آيه فرمودند: ((سارِعُوا الى اداء الفَرائِض )) به انجام تكاليف الهى سرعت كنيد.(148)
پيام ها
1- سرعت در كار خير، ارزش آن را بالا مى برد. (سارعوا)
2- اوّل بخشيده شدن ، سپس بهشت رفتن . (مغفرة ... جنّة )
3- آمرزش گناه مردم ، از شئون ربوبيّت الهى است . (مغفرة من ربّكم )
4- سرعت در توبه ، لازم است . (سارعوا الى مغفرة )
5- لازمه ى سرعت به سوى بهشت متّقين ، قرار گرفتن در زمره ى متّقين است . (جنّة ... اُعدّت للمتقين )
تفسير آيه :(134) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِى الْسَّرَّآءِ وَالْضَّرَّآءِ وَالْكَظِمِينَ الْغَيْظَ وَا لْعَافِينَ عَنِ الْنَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
(متّقين ) كسانى هستند كه در راحت ورنج انفاق مى كنند وخشم خود را فرو مى برند و از (خطاى ) مردم مى گذرند، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
نكته ها
O اين آيه ، بدنبال محكوم كردن ربا در آيات قبل ، از انفاق و عفو و گذشت و تعاون تمجيد مى كند.
يك واقعه ى تاريخى
آورده اند: روزى يكى از خدمتكاران امام سجاد عليه السّلام در موقع شستشوى سر و صورت آن حضرت ، ظرف آب از دستش افتاد و سر امام عليه السّلام را زخمى كرد. امام به او نگاهى كرد. او دريافت كه امام ناراحت شده است . بلافاصله گفت : ((والكاظمين الغيظ))، امام فرمود: من خشم خود را فرو بردم . او دوباره گفت : ((والعافين عن الناس ))، امام فرمود: ترا عفو كردم . او گفت : ((واللّه يحبّ المحسنين )) امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى .(149)
O امام صادق عليه السّلام فرمود: هيچ بنده اى نيست كه خشم خود را فرو ببرد، مگر آنكه خداوند عزّت او را در دنيا و آخرت فزونى بخشد. خداوند فرمود: (و الكاظمين الغيظ... و اللّه يحبّ المحسنين ) اين پاداش فروبردن آن خشم است .(150)
پيام ها
1- تقوا، از انفاق جدا نيست . (اُعدّت للمتّقين الّذين ينفقون ...)
2- انفاق ، سخاوت مى خواهد نه ثروت . (فى السرّاء والضرّاء)
3- نه در حال رفاه از محرومان غافل باشيم ، و نه در تنگدستى بگوييم كه ما خود گرفتاريم . (فى السرّاء والضرّاء)
4- متّقين محكوم غرايز نيستند، آنان حاكم ومالك خويشتن اند. (الكاظمين الغيظ)
5- تقوا، از سعه ى صدر جدا نيست . (والعافين عن الناس )
6- متّقى ، منزوى نيست ، بلكه با مال و اخلاق خوب خود، با مردم معاشرت مى كند. (ينفقون ، كاظمين ، عافين )
7- در عفو خطاكار، ايمان او شرط نيست . (والعافين عن الناس )
8- كسى كه مى خواهد محبوب خدا شود بايد از مال بگذرد و خشم وغضب را فرو برد. (واللّه يحبّ المحسنين )
9- انفاق به محرومان و گذشت از خطاى مردم ، از مصاديق احسان و نيكوكارى است . (ينفقون ، كاظمين ، عافين ، محسنين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:46 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(135) وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَةً اءَوْ ظَلَمُوَّاْ اءَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن يَغْفِرُ الْذُّنُوبَ إِلا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
(افراد با تقوا) كسانى هستند كه هرگاه كار زشتى انجام دهند و يا به خويشتن ستم كنند، خدا را ياد كرده و براى گناهان خود استغفار مى كنند. و جز خدا كيست كه گناهان را ببخشد؟ و (متّقين ) چون به زشتى گناه آگاهند بر انجام آنچه كرده اند، پافشارى ندارند.
نكته ها
O بعضى مفسّران ، مراد از ((فاحشة )) را زنا ومراد از ((ظلم )) را ساير گناهان دانسته اند و بعضى ديگر مراد از ((فاحشة )) را گناهان كبيره و ((ظلم )) را گناهان صغيره دانسته اند.
O در روايات مى خوانيم كه بى توجّهى به گناهان گذشته و ترك توبه از آنها، به منزله ى اصرار بر گناه است .(151)
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: وقتى اين آيه نازل شد، ابليس همه ى ياران خود را جمع كرد و چاره جويى نمود. شياطين پيشنهاداتى دادند كه پذيرفته نشد، وسواس خنّاس گفت : من چاره مى كنم ! گفتند: چگونه ؟ گفت : به آنها وعده مى دهم و به آرزوها گرفتارشان مى كنم تا دچار گناه شوند و وقتى گرفتار شدند، استغفار را از ياد آنها مى برم .(152)
پيام ها
1- گاهى از افراد متّقى نيز گناه صادر مى شود. (للمتّقين ... الّذين اذا فعلوا فاحشة )
2- خطرناك تر از انجام گناه ، غفلت از گناه و بى توجّهى به زشتى آن است . متّقين اگر هم گناه كنند، بلافاصله استغفار مى نمايند. (اذا فعلوا فاحشة ... ذكروا اللّه فاستغفروا)
3- نشانه ى تقوا، توبه فورى از گناه است . (اذا فعلوا فاحشة ... ذكروا اللّه فاستغفروا)
4- ياد خدا، رمز توبه است . (ذكروا اللّه فاستغفروا)
5- تا ياد خدا در دل گناهكار زنده است ، مى تواند در مدار متقين وارد شود. (اذا فعلوا فاحشة ... ذكروا اللّه )
6- گناه ، ظلم به خويشتن است . (ظلموا انفسهم )
7- تنها خداوند است كه گناهان را مى بخشد. (و من يغفر الذنوب الا اللّه )
8- متّقى كسى است كه اصرار بر گناه نداشته باشد. زيرا اصرار بر گناه ، نشانه ى سبك شمردن آن و غفلت از ياد خداست . (ولم يصرّوا على ما فعلوا)
9- اصرار آگاهانه بر گناه ، سبب محروميّت از مغفرت الهى است . (و من يغفر الذنوب الا اللّه و لم يصرّوا)
تفسير آيه :(136) اءُولََّئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِن رَّبِّهِمْ وَجَنَّتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَاا لاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ اءَجْرُ الْعَمِلِينَ
ترجمه :
پاداش آنان (متّقين ) از طرف پروردگارشان ، مغفرت و باغ هايى است كه از زير درختان آنها نهرها جارى است و براى همشيه در آن (باغ ها) هستند و چه نيكوست پاداش اهل عمل .
نكته ها
O آمدن كلمات ((مُتّقين ))، ((مُحسنين )) و ((عاملين )) در پايانِ سه آيه پى درپى ، نشانگر آن است كه تقوا يك حالت انزوا و عزلت و تنها كيفيّت روحى نيست ، بلكه حضور در صحنه ، همراه با عمل و احسان است .
پيام ها
1- تا انسان از گناه پاك نشود، شايستگى ورود به بهشت را ندارد. (مغفرة ...جنّات )
2- عفو ومغفرت خداوند، براى تربيت انسان است . (مغفرة من ربّهم )
3- تنها با آرزو نمى توان به الطاف خداوند رسيد، بلكه كار و عمل لازم است . (نعم اجر العاملين )
تفسير آيه :(137) قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِى الاَْرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
ترجمه :
به يقين پيش از شما سنّت هايى بوده (و سپرى شده ) است . پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد كه سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است .
نكته ها
O اين آيه به اهميّت جامعه شناسى و كشف اصول عزّت و ذلّت جوامع اشاره دارد. سنّت هايى كه در اقوام پيشين وجود داشته ، از اين قبيل است :
الف : حقّ پذيرى و نجات آنها.
ب : تكذيب حقّ و هلاك آنها.
ج :آزمايشات الهى براى آنها.
د:امدادهاى غيبى براى اهل حق .
ه: فرصت و مهلت به ستمگران .
و: مقاومت مردان خدا و رسيدن به اهداف .
ز: توطئه كفّار و خنثى سازى آن از جانب خداوند.
پيام ها
1- قوانين و سنّت هاى ثابتى بر تاريخ بشر حاكم است كه شناخت آن ، براى امروز بشر مفيد است . (قد خلت من قبلكم سنن )
2- تاريخ گذشتگان ، چراغ راه زندگى آيندگان است . (فسيروا... فانظروا)
3- جهانگردىِ هدفدار و بازديدِ تواءم با انديشه ، بهترين كلاس براى تربيت انسان هاست . (فسيروا... فانظروا)
4- شما با ساير امّت ها فرقى نداريد. عوامل عزّت يا سقوط همه يكسان است . (فسيروا... فانظروا)
5- شناخت رفتار و پايان كار پيشينيان در انتخاب راه مفيد است . (فسيروا... فانظروا)
6- با آگاهى از تاريخ گذشته ، مى توانيد آينده ى راه خود را پيش بينى كنيد. (فسيروا... فانظروا)
7- حفظ آثار باستانى براى عبرت آيندگان ، لازم است . (فسيروا فى الارض )
8- بررسى و تحقيق در تحولات تاريخ ، لازم است . (فسيروا... فانظروا)
9- در مطالعه ى تاريخ جلوه ها مهم نيست ، پايان كار مهم است . (فسيروا... فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين )
10- كيفرهاى الهى تنها مربوط به قيامت نيست ، گاهى در همين دنيا قهر الهى به سراغ گردنكشان مى آيد. (عاقبة المكذّبين )
تفسير آيه :(138) هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه :
اين (قرآن ) براى همه ى مردم بيانى روشنگر، ولى براى متّقين (وسيله ى ) هدايت و پندآموزى است .
نكته ها
O كلمه ى ((هذا)) يا اشاره به آيات 130 تا 137 است و يا اشاره به سنّت ها و عبرت هاى تاريخ در آيه ى قبل است .
پيام ها
1- قرآن ، قابل فهم براى همه ى مردم ، در هر عصرى است . (بيان للناس )
2- قرآن ، براى همه ى مردم ، در همه زمان ها و مكان هاست . (للناس )
3- جهانگردى هدفدار، از عوامل هدايت است . (سيروا فى الارض ...هدى )
4- با آنكه قرآن براى عموم مردم است ، ولى تنها افراد پرهيزگار و متّقى پند پذير هستند. (موعظة للمتقين )
5- روحيّه ى افراد در استفاده و بهره از آيات الهى مؤ ثّر است . (للمتقين )
تفسير آيه :(139) وَلاَ تَهِنُواْ وَلاَ تَحْزَنُواْ وَاءَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُم مُّؤْمِنِينَ
ترجمه :
و اگر مؤ من هستيد، سستى نكنيد و غمگين مباشيد كه شما برتريد.
نكته ها
O بعد از جنگ اُحد كه به خاطر عدم اطاعت از فرماندهى ، بر قواى اسلام شكست وارد شد، مسلمانان روحيّه خود را از دست دادند، اين آيه نازل شد كه مبادا با شكست خود را ببازيد، بلكه با ايمان خود را تقويت كنيد كه برترى با شماست .
پيام ها
1- شكستِ موضعى در يك جنگ ، نشانه ى شكست نهايى مسلمانان نيست . (ولا تهنوا ولا تحزنوا و انتم الاعلون )
2- رهبر بايد روحيه ها را تقويت كند. (وانتم الاعلون ...)
3- اگر به ايمان و اطاعت برگرديد، در جنگ ها به پيروزى خواهيد رسيد. (وانتم الاعلون ان كنتم مؤ منين )
4- در سايه ى ايمان ، مى توان بر همه جهان غالب شد. (انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين )
5- پيروزى و شكست ظاهرى ملاك نيست ، برترى به خاطر عقايد صحيح و تفكّر سالم اصل است . (وانتم الاعلون ان كنتم مؤ منين )
6- در جهان بينى مادّى ، عامل پيروزى سلاح و تجهيزات است ، ولى در بينش الهى ، عامل پيروزى ايمان است . (ان كنتم مؤ منين )
تفسير آيه :(140) إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الاَْيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ الْنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَآءَ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْظَّلِمِينَ
ترجمه :
اگر (در جنگ احد) به شما جراحتى مى رسد، پس قطعا به گروه كفّار نيز (در جنگ بدر) زخمى همانند آن رسيده است . و ما روزها(ى شكست و پيروزى ) را در ميان مردم مى گردانيم تا خداوند (با امتحان ) كسانى را كه ايمان آورده اند، معلوم دارد و از شما گواهانى (بر ديگران ) بگيرد و خداوند ستمگران رادوست نمى دارد. (گرچه گاهى به ظاهر پيروز شوند)
نكته ها
O اين آيه ضمن دلدارى به مسلمانان ، واقعيّتى را بيان مى كند و آن اينكه اگر شما به منظور حقّ و براى هدفى الهى متحمّل ضرر جانى شده ايد، دشمنان شما نيز كشته و مجروح داده اند. اگر شما امروز در احد پيروز نشده ايد، دشمنان شما نيز ديروز در بدر شكست خورده اند، پس در سختى ها بردبار باشيد.
O گرچه معمولا كلمات ((شهداء))، ((شهيد)) و((شاهد)) در قرآن به معناى ((گواه )) است ، لكن به دليل شاءن نزول و مساءله جنگ و موضوع زخم و جراحت در جبهه ، اگر كسى كلمه ى ((شهداء)) را در اين آيه به ((كشته شدگان در راه خدا)) معنى كند، راه دورى نرفته است .
O مسلمانان با توجّه به موارد ذيل بايد روحيّه داشته باشند:
الف : (انتم الاعلون ) شما بلند مرتبه ايد.
ب : (قد مسّ القوم قرح ) دشمنان شما نيز زخمى شده اند.
ج : (تلك الايام نداولها) اين روزهاى تلخ سپرى مى شود.
د: (و ليعلم اللّه الّذين امنوا) خدا مؤ منان واقعى را از منافقان باز مى شناساند.
ه : (و يتخذ منكم شهدا) خداوند از شما گواهانى را براى آينده تاريخ مى گيرد.
و: (واللّه لايحب الظالمين ) خداوند مخالفان شما را دوست ندارد.
O امام صادق عليه السّلام درباره ى اين آيه فرمودند: از روزى كه خداوند آدم را آفريد، قدرت و حكومت خدايى و شيطانى در تعارض با يكديگر بوده اند، امّا دولت كامل الهى با ظهور حضرت قائم عليه السّلام تحقّق مى يابد.(153)
پيام ها
1- مسلمانان نبايد در صبر وبردبارى از كفّار كمتر باشند. (فقد مسّ القوم قرح مثله )
2- حوادث تلخ و شيرين ، پايدار نيست . (تلك الايام نداولها بين الناس )
3- در جنگ ها و فراز و نشيب هاى زندگى ، اهل ايمان از مدّعيان ايمان باز شناخته مى شوند. (ليعلم اللّه الّذين آمنوا)
4- خداوند از شما شهيدانى ، كشته ى راه حقّ گرفت تا به آسانى از دين خدا دست برنداريد. (ويتّخذ منكم شهداء)
5- خداوند از خود شما گواهانى گرفت كه چگونه نافرمانى از رهبرى موجب شكست مى شود. (ويتّخذ منكم شهداء)
6- پيروزى موقّت كفّار، نشانه محبّت خداوند به آنان نيست . (اللّه لايحبّ الظّالمين )
7- حركت و جريان هاى تاريخى به اراده ى خداوند است . (نداولها)
تفسير آيه :(141) وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَاَمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَفِرِينَ
ترجمه :
و (فراز ونشيب هاى جنگ براى آن است ) تا خداوند افراد مؤ من را پاك و خالص ، و كافران را (به تدريج ) محو و نابود گرداند.
نكته ها
O كلمه ى ((تَمحِيص )) به معناى پاك نمودن از هرگونه عيب ، و ((مَحق )) به معناى كم شدن تدريجى است .
O گويا خداوند در اُحد مى خواست نقاط ضعف مسلمانان را به آنان نشان دهد تا به فكر اصلاح و جبران نقايص بيفتند و براى حركت هاى بعدى آمادگى لازم را داشته باشند. گاهى شكست هاى سازنده و بيدارگر، از پيروزى هاى خواب آور مطلوب تر است .
پيام ها
1- جنگ ، ميزانى است براى شناسايى افراد پاك از اشخاص پوك . (ليمحّص اللّه )
2- براى اهل ايمان ، شكست يا پيروزى سعادت است . زيرا يا شهادت ، يا تجربه ، يا غلبه بر دشمن را به دست مى آورد. (ليمحّص اللّه الّذين آمنوا)
3- رشد و شكوفايى ايمان ، محو و سرنگونى كفر، به مرور زمان و در طول تاريخ به دست مى آيد.(154) (ليمحّص ... يمحق )
4- آينده ى تاريخ به سوى محو و نابودى كفر است . (يمحق الكافرين )
5- شكست امروز مهم نيست ، پايان كار اصل است . (و يمحق الكافرين )
تفسير آيه :(142) اءَمْ حَسِبْتُمْ اءَنْ تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَهَدُواْمِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الْصَّبِرِينَ
ترجمه :
آيا گمان داريد كه (با ادّعاى ايمان ) وارد بهشت شويد، در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را معلوم نساخته است ؟
نكته ها
O اين آيه ، به جهاد و صبر و مقاومت مؤ منان اشاره مى كند. زيرا راه بهشت از طريق صبر و جهاد است . قرآن مى فرمايد: (سلام عليكم بما صبرتم )(155) سلام بر شما اهل بهشت ، بخاطر صبر و مقاومتى كه داشتيد. در اين تعبير لطفى است ، نمى گويد سلام بر شما بخاطر حج و روزه و يا خمس و زكات ، زيرا انجام هر عملى نيازمند صبر و پايدارى است .
پيام ها
1- از اميدها و آرزوهاى باطل دست برداريم . (ام حسبتم )
2- ايمانِ قلبى كافى نيست ، تلاش و عمل نيز لازم است . بهشت را به بها دهند نه بهانه . (ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم ...)
3- كليد بهشت ، صبر و جهاد است . صبر در برابر مصيبت ، معصيت و انجام عبادت و حضور در جبهه ى جهاد اكبر و جهاد اصغر. (و يعلم الصابرين )
4- صبر و مقاومت ، همراه با جهاد لازم است . زيرا شروع جنگ و ادامه ى آن و عوارض و آثار بعد از جنگ ، همه و همه نيازمند صبر و بردبارى است . (جاهدوا منكم و يعلم الصابرين )
تفسير آيه :(143) وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَاءَيْتُمُوهُ وَاءَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
ترجمه :
همانا شما مرگ (و شهادت ) را (پس از جنگ بدر) پيش از آنكه با آن روبرو شويد سخت آرزو مى كرديد، پس آن را (در جنگ اُحد) ديديد، ولى (ناخوشايند به آن ) نگاه مى كرديد.
نكته ها
O در شاءن نزول اين آيه آورده اند: پس از جنگ بدر كه مسلمانان پيروز شدند و عدّه اى نيز به شهادت رسيدند، برخى از افراد مى گفتند: اى كاش ما نيز در جنگ بدر در راه خدا به شهادت مى رسيديم . ولى همانها در سال بعد در جنگ اُحد پا به فرار گذاشتند كه در اين آيه مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفته اند.
در زيارت شهداى كربلا مى گوييم : اى كاش ما با شما بوديم و به شهادت مى رسيديم . هيچ فكر كرده ايم كه در مقام عمل ، ما چه مى كنيم ؟!
خوش بودگرمِحَك تجربه آيدبه ميان
تاسيه روى شودهركه در او غش باشد
پيام ها
1- فريب آرزوهاى خود را نخوريد و به هر شعار و شعاردهنده اى اطمينان نكنيد. (ولقد كنتم ... فقد رايتموه ...)
2- در ميدان عمل ، مردان آزموده مى شوند. (رايتموه ... و انتم تنظرون )
تفسير آيه :(144) وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الْرُّسُلُ اءَفَإِن مَّاتَ اءَوْقُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىَّ اءَعْقَ بِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِى اللَّهُ الْشَّكِرِينَ
ترجمه :
ومحمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او نيز پيامبران (ديگرى آمده و) در گذشته اند. (بنابراين مرگ براى انبيا نيز بوده و هست ،) پس آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به (آئين ) گذشتگان خود بر مى گرديد؟ و هر كس به عقب برگردد، پس هرگز هيچ ضررى به خداوند نمى زند و خداوند بزودى پاداش شاكران را خواهد داد.
نكته ها
O در تفاسير آمده است : وقتى در جنگ احد از سوى كفّار سنگى بر پيشانى پيامبر اصابت كرد و خون جارى شد، صدايى بلند شد كه محمّد كشته شد. برخى نيز به اشتباه شهادت مَصعب را شهادت پيامبر پنداشتند. اين شايعه موجب شادى و روحيه گرفتن كفّار شد و جمعى از مسلمانانِ متزلزل پا به فرار گذاشتند. برخى نيز به فكر گرفتن امان از ابوسفيان فرمانده كفّار افتادند. در برابر اين گروه ، مسلمانانى با صداى بلند فرياد مى زدند: اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است ، فرار نكنيد.(156)
O امام صادق عليه السّلام فرمود: حساب قتل از مرگ جداست ، وهر شهيدى در آينده تاريخ برگشته ودوباره خواهد مرد. زيرا قرآن مى فرمايد:(157) (كلّ نفس ذائقة الموت )(158)
پيام ها
1- وظيفه پيامبر، ابلاغ پيام خداست . ما هستيم كه بايد راهش را ادامه دهيم . (و ما محمّد الاّ رسول )
2- مگر با مرگِ انبياى قبل ، پيروانشان از دين برگشتند؟! (قد خلت من قبله الرسل ...)
3- جامعه ى اسلامى بايد چنان تشكّل و انسجامى داشته باشد كه حتّى رفتن رهبر به آن ضربه اى نزند. (اءفاِن مات او قتل انقلبتم على اعقابكم )
4- پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز تابع سنّت هاى الهى و قوانين طبيعى همچون مرگ و حيات است . (اءفاِن مات او قتل )
5- انتشار شايعه ، از حربه هاى دشمن است . (مات او قتل ) (با توجّه به شاءن نزول )
6- عمر پيامبر محدود است ، نه راه او. (افاِن مات او قتل انقلبتم )
7- فردپرستى ممنوع . راه خدا كه روشن شد، آمد و رفت افراد نبايد در پيمودن خط الهى ضربه وارد كند. (اءفاِن مات او قتل )
8- ايمان خود را چنان ثابت و استوار سازيد كه حوادث تاريخ آن را نلرزاند. (اءفاِن مات او قتل )
9 دست برداشتن از خط انبيا، سقوط و عقب گرد است . (انقلبتم على اعقابكم )
10- كفر مردم ، ضررى براى خداوند ندارد. (فلن يضرّاللّه )
11- مقاومت در راه حق ، بهترين نوع شكر عملى است كه پاداشش با خداست . (سيجزى اللّه الشاكرين )
تفسير آيه :(145) وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ اءَنْ تَمُوتَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَباً مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْثَوَابَ الْدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الاَْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ سَنَجْزِى الْشَّكِرِينَ
ترجمه :
هيچ كس جز به فرمان خدا نمى ميرد، (و اين ) سرنوشتى است تعيين شده . و هر كس پاداش دنيا را بخواهد از آن به او مى دهيم ، و هركس پاداش آخرت را بخواهد از آن به او مى دهيم ، و بزودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.
پيام ها
1- با فرار از جنگ ، از مرگ نمى توانيد فرار كنيد. (انقلبتم على اعقابكم ... ما كان لنفس )
2- مرگ ، به دست ما نيست ، (كتابا مؤ جّلا) ولى اراده و هدف به دست ماست . (ومن يرد...)
3- حال كه دنيا و آخرت در برابر ماست ، مسير ابديّت و رضاى خالق را ادامه دهيم . (من يرد... نؤ ته منها)
4- هر نوع انگيزه وعملى بازتاب و عكس العمل مخصوصى دارد. در هر مسيرى گام نهيم به مقصدى خاص خواهيم رسيد. (من يرد ثواب الدنيا... و من يرد...)
تفسير آيه :(146) وَكَاءَيِّن مِّن نَّبِي قَتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآاءَصَابَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْصَّبِرِينَ
ترجمه :
و چه بسيار پيامبرانى كه همراه آنان خداپرستان بسيارى جنگيدند، پس براى آنچه در راه خدا به آنان رسيد، نه سستى كردند و نه ناتوان شدند و تن به ذلّت ندادند و خداوند صابران را دوست دارد.
نكته ها
O ((رِبّيّون )) جمع ((رِبّى )) بر وزن ((ملّى )) به كسى گفته مى شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم و در دين ، دانشمند و مقاوم و با اخلاص باشد.(159)
پيام ها
1- تاريخ انبيا همراه با مبارزه است . (وكايّن ...)
2- هنگام احساس ضعف ، از زندگى رادمردان تاريخ و مقاومت آنان درس بگيريد. (و كايّن من نبىّ)
3- جنگ و جهادى حقّ است كه زير نظر رهبر الهى باشد. (قاتل معه )(160)
4- تعداد مجاهدان عالم و عارف در تاريخ بسيار است . (كايّن ...ربيّون كثير)
5- گرچه همه ى مجاهدان عزيزند، ولى رزمندگان عارف و عالم حساب ديگرى دارند. (ربّيّون )
6- ايمان به خدا، سرچشمه ى مقاومت است . (ربّيّون ... فما وهنوا)
7- مشكلات نبايد عامل سستى وضعف شود، بلكه بايد عامل حركت و تلاش جديدى گردد. (فما وهنوا لما اصابهم )
8- آنچه به انسان روحيّه مى دهد و تحمّل مشكلات را آسان مى كند، در راه خدا بودن آنهاست . (فى سبيل اللّه )
9- فشارها، مردان خدا را وادار به تسليم نمى كند. (وما استكانوا)
10- هر چند در بدر پيروز شديد، ولى راه آينده ى شما مسلمانان ، راه جهاد و مبارزه است ، پس بايد صبور و مقاوم باشيد. (با توجّه به آيات قبل و بعد)
11- رزمندگانِ بصير، نه از درون روحيّه خود را مى بازند؛ (فما وهنوا) و نه توان رزمى خود را از دست مى دهند؛ (وما ضعفوا) و نه در اثر فشارها تسليم مى شوند. (و ما استكانوا)
12- انجام وظيفه و پايدارى بر حقّ مهم است ، پيروز بشويم يا نشويم . آيه مى فرمايد: (واللّه يحبّ الصابرين ) و نفرمود: ((يحبّ الفاتحين ))
تفسير آيه :(147) وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ اءَنْ قَالُواْ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَافِىَّ اءَمْرِنَا وَثَبِّتْ اءَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْكَفِرِينَ
ترجمه :
و كلام آنها (رزمندگان مخلص و آگاه ) جز اين نبود كه گفتند: ((پروردگارا گناهانمان و زياده روى هايمان را در كارمان ببخش و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر گروه كافران يارى ده .
پيام ها
1- يكى از عوامل شكست در جنگ ، گناه و اسراف است . رزمندگان مخلص ، با استغفار اين موانع پيروزى را از بين مى برند. (اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا)
2- شكستِ خود را به قضا و قدر و يا ديگران نسبت ندهيد، به قصورها و تقصيرهاى خود نيز توجّه داشته باشيد. (ذنوبنا و اسرافنا)
3- اوّل استغفار، بعد استنصار. ابتدا طلب آمرزش كنيد، سپس از خداوند پيروزى بخواهيد. (اغفر لنا... وانصرنا)
4- بجاى تسليم در برابر دشمن ، در پيشگاه خداوند اظهار ذلّت نماييد. (و ما استكانوا...ربنّا اغفرلنا...)
5- صحنه هاى جهاد و جنگ ، انسان را به سوى دعا و استغفار مى كشاند. (و ما كان قولهم الا ان قالوا ربّنا اغفر لنا)
6- مردان خدا، نصرت و يارى خدا را براى نابودى كفر مى خواهند، نه براى كسب افتخار خود. (وانصرنا على القوم الكافرين )
7- بر لطف خداوند تكيه كنيد، نه بر نفرات خود. (ربّيون كثير... ربّنا... انصرنا)
تفسير آيه :(148) فََاتَيهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الاَْخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّا لْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
پس خداوند پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنان عطا كرد و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
نكته ها
O ممكن است مراد از پاداش دنيوىِ رزمندگان ، ثابت قدمى و پيروزى ، و مراد از ثواب آخروى آنان ، مغفرتِ گناهان باشد.
پيام ها
1- ميان پاداش هاى دنيوى و اخروى تفاوت فراوان است . (و حسن ثواب الاخرة ) در بهره هاى دنيوى ، تلخى هايى نيز وجود دارد، ولى ثواب آخرت ، به تمامى نيكى وخير است .
2- دعا، جهاد، صبر، استغفار، ايمان و توكّل به خداوند كه در آيات قبل آمده بود، از عوامل محبوبيّت نزد خداوند است . (واللّه يحب المحسنين )
تفسير آيه :(149) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِنْ تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَىَّاءَعْقَبِكُمْ فَتَنْقَلِبُواْ خَسِرِينَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از كسانى كه كفر ورزيدند اطاعت كنيد، شما را به آئين گذشتگانِ كافرتان بر مى گردانند، پس به خسارت و زيانكارى بازخواهيد گشت .
نكته ها
O در شاءن نزول اين آيه مى خوانيم كه در جنگ اُحد، وقتى كه مسلمانان شكست خوردند، رهبر منافقان عبداللّه بن اُبىّ فرياد زد: به برادران مشرك ملحق شويد و همان بت پرستى را ادامه دهيد.(161)
پيام ها
1- خطر ارتداد و انحراف در كمين مؤ منان است . (الّذين آمنوا...يردّوكم على اعقابكم )
2- در فراز و نشيب ها، مراقب تبليغات و وسوسه هاى دشمن باشيد، مبادا كم كم به آنان گرايش پيدا كنيد. (ان تطيعوا الّذين كفروا)
3- كفر پس از ايمان ، ارتجاع وسقوط است . (على اعقابكم ... خاسرين )
4- خسارت واقعى ، به هدر دادن سرمايه هاى ايمانى ، فكرى و روحى است ، از دست دادن بهشت و گرفتن دوزخ است . (فتنقلبوا خاسرين )
5- شكست در ميدان جنگ خسارت نيست ، شكست اعتقادى و ارتداد، خسارتى بس بزرگ است . (فتنقلبوا خاسرين )
تفسير آيه :(150) بَلِ اللَّهُ مَوْلكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّصِرِينَ
ترجمه :
(از آنها كه دوستدار شما نيستند پيروى نكنيد،) بلكه خداوند مولاى شماست و او بهترين ياوران است .
نكته ها
O در آيه قبل سخن از اطاعت كفّار بود، نه مولى گرفتن آنان ، كه اين آيه مى گويد: خداوند مولاى شماست ، پس معلوم مى شود هر كس كفّار را اطاعت كند، در حقيقت آنان را مولى گرفته است .
O انگيزه ى ارتداد و اطاعت از كفّار، كسب عزّت و قدرت است . قرآن در اين آيه و آياتى نظير آن ، اين خيال واهى را رد مى كند و مى فرمايد: (انّ القوّة للّه جميعا)(162) و (فانّ العزّة للّه جميعا)(163)
پيام ها
1- ولايت و اطاعت ، در خداوند منحصر است . (بل اللّه موليكم )
2- ولىّ گرفتن خداوند، سبب پيروزى شماست . (موليكم و هو خير الناصرين )
تفسير آيه :(151) سَنُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَآ اءَشْرَكُواْ بِاللَّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَناً وَمَاءْوَيهُمُ النَّارُ وَبِئسَ مَثْوَى الْظَّلِمِينَ
ترجمه :
بزودى در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند، بيم خواهيم افكند، زيرا چيزى را با خدا شريك كرده اند كه بر (حقّانيّت ) آن (خداوند) دليلى نازل نكرده است و جايگاه آنان آتش دوزخ است و چه بد است جايگاه ستمگران .
نكته ها
O پس از شكست مسلمانان در اُحد، ابوسفيان ولشكريانش كه هنوز در اطراف مدينه بودند، گفتند: مسلمان ها نابود شدند وباقيمانده آنان گريختند، خوب است بازگرديم وآنها را ريشه كن كنيم . ولى خداوند آنچنان رعبى در دل آنان افكند كه مانند شكست خوردگان به مكّه بازگشتند، چون نگران حمله مسلمانان بودند.(164)
پيام ها
1- خداوند، مسلمانان را با القاى ترس بر قلب دشمن يارى مى كند. (سنلقى فى قلوب الّذين كفروا الرعب )
2- تكيه به غير خدا، شرك و عامل ترس است . همان گونه كه ايمان و ياد خدا عامل اطمينان مى باشد. (الرعب بما اشركوا)
3- مشرك ، بر ادّعاى شرك برهان ندارد. (مالم ينزّل به سلطانا)
4- اصول عقايد بايد بر اساس منطق و استدلال باشد. (لم ينزّل به سلطانا)
5- برهان ، نورى الهى است كه بر دلها نازل مى شود و مشركين اين نور را ندارند. (لم ينزّل به سلطانا)
6- شرك ، ظلم است . لذا پايان آيه مى فرمايد: (بئس مثوى الظالمين )
تفسير آيه :(152) وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إ ذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّىَّ إِذَا فَشِلْتُم ْوَ تَنَزَعْتُمْ فِى الاَْمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَآ اءَرَيكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنْكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُم مَّن يُرِيدُ الاَْخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و قطعا خداوند وعده ى خود را (مبنى بر پيروزى شما در جنگ اُحد) محقّق گرداند، زيرا كه دشمن را با خواست او مى كشتيد، تا آنكه سست شديد و در كار (جنگ و تقسيم غنائم ) به نزاع پرداختيد و از (دستور پيامبر) نافرمانى كرديد، با آنكه خداوند (پيروزى و) آنچه را (از غنائم ) كه محبوب شما بود به شما نشان داده بود. برخى از شما خواهان دنيايند (و غنائم جنگى ،) و برخى خواهان آخرت (و شهادت در راه خدا). پس آنگاه خداوند شما را از (تعقيب ) آنان منصرف ساخت (و پيروزى شما به شكست انجاميد،) تا شما را بيازمايد، ولى از (خطاى ) شما درگذشت و همانا خداوند نسبت به مؤ منان ، صاحب فضل و بخشش است .
نكته ها
O مسلمانان در سال دوّم هجرى ، در جنگ بدر پيروز شدند و خداوند وعده داده بود كه در جنگ هاى آينده نيز پيروز مى شوند. در سال بعد كه جنگ اُحد واقع شد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پنجاه نفر مسلح را براى حفاظت از درّه ها و كوهها نصب كرد. چون جنگ شروع شد، در آغاز مسلمانان حمله كرده و نفس دشمن را گرفته و آنها را شكست دادند، اما متاءسّفانه در بين آن پنجاه نفر كه مسئول حفاظت از كوه بودند، اختلاف شد، عدّه اى گفتند: پيروزى ما قطعى است ، پس به سراغ جمع غنائم برويم و عدّه ى كمى همچنان سنگرها را حفظ كردند. دشمنِ شكست خورده ، از همان منطقه اى كه بدون محافظ مانده بود حمله كرد و اين بار مسلمان ها ضربه ى سنگينى خوردند و شهداى بسيارى دادند، تا آنجا كه جان پيامبر در معرض خطر قرار گرفت و بسيارى از مسلمانان پا به فرار گذاشتند.
پس از پايان جنگ ، مسلمانان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انتقاد مى كردند كه مگر خدا به ما وعده ى پيروزى نداده بود، پس چرا شكست خورديم ؟ اين آيه پاسخ مى دهد كه وعده ى خدا راست بود، ولى سستى و نزاع و نافرمانى عاملِ شكست شما شد.
پيام ها
1- معناى تحقق وعده هاى خدا، ناديده گرفتن سنّت هاى الهى نيست . نصرت خداوند تا زمانى است كه شما به وظيفه عمل كنيد. (لقد صدقكم اللّه وعده ...اذا فشلتم و تنازعتم )
2- از جمله عوامل شكست ، سستى ، نزاع و عدم اطاعت از فرماندهى است . (فشلتم و تنازعتم ... وعصيتم )
3- افراد براى هدف هاى متفاوت جنگ مى كنند. بعضى براى دنيا مى جنگند و بعضى براى آخرت . (منكم من يريدالدنيا و منكم من يريد الاخرة )
4- پايدارى در نبرد، حفظ وحدت و اطاعت ، نشانه ى آخرت خواهى رزمندگان است . (منكم من يريد الا خرة )
5- جزاى كسى كه بجاى شكر نعمت پيروزى ، به اختلاف و نافرمانى و سستى دامن زند، شكست است . (صرفكم عنهم )
6- عامل شكست هاى بيرونى ، درونى است . شما در درون سست و نافرمان شديد، لذا در بيرون شكست خورديد. (فشلتم ... صرفكم عنهم )
7- شكست ها، وسيله ى آزمايش الهى هستند. (ليبتليكم )
8- هنگام تخلّف و شكست نيز از لطف خدا ماءيوس نشويد. (عفا عنكم )
9- ايمان ، بستر و زمينه ى دريافت فضل خاص خداوند است . (عفا عنكم و اللّه ذو فضل على المؤ منين )
10- مؤ من را به خاطر يك خلاف نبايد از صفوف اهل ايمان خارج دانست ، بلكه بايد از يك سو هشدار داد و از سوى ديگر با تشويق دلگرمش كرد. (عفا عنكم و اللّه ذو فضل على المؤ منين )
تفسير آيه :(153) إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَىَّ اءَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِىَّاءُخْريكُمْ فَاءَثَبَكُمْ غَمّاً بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَآ اءَصَبَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
(به خاطر بياوريد) هنگامى كه (در جنگ احد به هنگام فرار، از كوه ) بالا مى رفتيد و به هيچ كس توجّه نمى كرديد، (در حالى كه ) پيامبر شما را از پشت سرتان فرا مى خواند (كه به جاى خود برگرديد). پس به سزاى آن ، خداوند غمى بر غم هايتان افزود تا ديگر بر آنچه (از غنائم ) از كفتان رفته يا (از آسيب و زخم ) بر سرتان آمد، اندوه نخوريد و (بدانيد كه ) خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
نكته ها
O درباره جمله ى (فاثابكم غمّا بغمّ) تفسيرهاى گوناگونى مطرح شد است از جمله :
1- خداوند به لطف خود، غم پسنديده ى پيروزى كفّار بر مسلمانان را جايگزين غم ناپسندِ از دست دادن غنائم ساخت .
2- خداوند به سزاى غمى كه بر دل پيامبر وادار كرديد، شما را دچار غم و اندوه فراوان كرد.
3- خداوند به سزاى فرار از جنگ و نافرمانى پيامبر، غم هاى فراوانى را يكى پس از ديگرى بر شما وارد كرد.
O بر اساس روايات ، تسلّط خالدبن وليد بر مسلمانان موجب افزايش اندوه آنان از شكست در جنگ احد گرديد.(165)
پيام ها
1- نتيجه ى سستى ، اختلاف و عدم اطاعت از فرماندهى ؛ فرار و سراسيمگى در جبهه ى نبرد است . (حتّى اذا فشلتم و تنازعتم ... اذتصعدون )
2- ياد نقاط ضعف ، مايه ى بهره گيرى از تجربه هاست . (اذ تصعدون )
3- هنگام خطر، انسان عادّى جز خودش به فكر ديگرى نيست . (لاتلوون على اءحد)
4- فرياد رهبر، در افراد ترسو وسست ايمان تاءثيرگذار نيست . (والرسول يدعوكم )
5- اظهار علاقه ، در روز آسايش مهم نيست ؛ همدلى و همراهى در روزهاى سختى نشانه ى دوستى واقعى است . (والرسول يدعوكم ...)
6- آنجا كه همه فرار مى كنند، رهبر بايد در صحنه بماند و فراريان را فرابخواند. (والرسول يدعوكم ...)
7- يك لحظه غفلت و كوتاهى در انجام وظيفه ، موجب هجوم ناگوارى هاى پى درپى مى شود. (غمّا بغمّ)
8- از ناگوارى هاى گذشته درس بگيريد و ديگر بر از دست دادن اموال دنيا و يا چشيدن مصيبت ها، اندوه نخوريد. (لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اصابكم )
تفسير آيه :(154) ثُمَّ اءَنْزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ اءَمَنَةً نُّعَاسَاً يَغْشى طَآئِفَةًمِّنْكُمْ وَ طَآئِفَةٌ قَدْ اءَهَمَّتْهُم اءَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الاَْمْرِ مِنْ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِىَّ اءَنْفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الاَْمْرِ شَىْءٌ مَّا قُتِلْنَا ههُنَا قُلْ لَّوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
ترجمه :
سپس (خداوند) به دنبال آن غم ، آرامشى (به گونه ى ) خوابى سبك بر شما فروفرستاد كه گروهى از شما را فراگرفت (و با آن ، خستگى و اضطراب از تن شما بيرون رفت . اين آرامش براى كسانى بود كه از فرار خود در اُحد ناراحت و تائب بودند)، ولى گروه ديگر كه همّتشان (حفظ) جان خودشان بود و به (وعده هاى ) خدا همچون دوران جاهليّت گمان ناحق داشتند، (به طعنه ) مى گفتند: آيا چيزى از امر (نصرت الهى ) با ماست ؟ بگو: براستى كه امر (پيروزى ) همه اش بدست خداست . آن
afsanah82
08-02-2011, 06:46 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(158) وَلَئِن مُّتُّمْ اءَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ
ترجمه :
و اگر بميريد يا كشته شويد، قطعا به سوى خداوند برانگيخته مى شويد.
نكته ها
O در اين آيه عبارت ((فى سبيل اللّه )) نيامده است ، تا بگويد: محشور شدن همه ى كسانى كه بميرند يا كشته شوند در هر راهى كه باشند، به سوى خداست . اكنون كه مرگ براى همه حتمى است و حشرِ همه در محضر خداوند نيز حتمى است ، پس چرا بهترين نوع رفتن را با رضايت پذيرا نباشيم ؟ اگر مرگ و شهادت ، هر دو بازگشت به سوى خداست ، پس ديگر نگرانى از شهادت چرا؟
امام حسين عليه السّلام مى فرمايند:
فان تكن الابدان للموت انشئت
فقتل امرء فى اللّه بالسّيف افضل
اگر بدنها براى مرگ آماده شده اند، پس شهادتِ مرد در راه خدا با شمشير بهترين مرگ است .(166)
تفسير آيه :(159) فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
ترجمه :
(اى رسول ما!) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده ،) با مردم مهربان گشته اى و اگر خشن و سنگدل بودى ، (مردم ) از دور تو پراكنده مى شدند. پس از (تقصير) آنان درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خداوندتوكّل كن . براستى كه خداوند توكّل كنندگان رادوست مى دارد.
نكته ها
O گرچه محتواى آيه دستورات كلّى است ، لكن نزول آيه درباره ى جنگ اُحد است . زيرا مسلمانانى كه در جنگ احد فرار كرده و شكست خورده بودند، در آتش افسوس وندامت وپشيمانى مى سوختند. آنان اطراف پيامبر را گرفته وعذرخواهى مى نمودند، خداوند نيز با اين آيه دستور عفو عمومى آنان را صادر نمود.
O كلمه ى ((شُوْر)) در اصل به معنى مكيدن زنبور، از شيره ى گل هاست . در مشورت كردن نيز انسان بهترين نظريه ها را جذب مى كند. مولوى مى گويد:
كاين خردها چون مصابيح ، انوراست
بيست مصباح ،از يكى روشنتر است .
پيام ها
1- نرمش با مردم ، يك هديه ى الهى است . (فبما رحمة من اللّه لنت لهم )
2- افراد خشن و سختگير نمى توانند مردم دارى كنند. (لانفضّوا من حولك )
3- نظام حكومتى اسلام ، بر مبناى محبّت و اتصال به مردم است . (حولك )
4- رهبرى و مديريّت صحيح ، با عفو و عطوفت همراه است . (فاعف عنهم )
5- خطاكارانِ پشيمان و گنهكاران شرمنده را بپذيريدو جذب كنيد. (فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم )
6- ارزش مشورت را با ناكامى هاى موسمى ناديده نگيريد.(167) (وشاورهم )
7- در مشورتِ پيامبر، تفقّد از نيروها، شكوفايى استعدادها، شناسايى دوستان از دشمنان ، گزينش بهترين راءى ، ايجاد محبّت و علاقه و درس عملى براى ديگران نهفته است . (وشاورهم )
8- ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن ؛ (فاعف عنهم ) براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن ؛ (واستغفرلهم ) در مسائل سياسى اجتماعى ، آنان را طرف مشورت خود قرار ده . (وشاورهم )
9- استغفارِ پيامبر درباره ى امّتش ، به دستور خداست . پس مورد قبول نيز هست . (واستغفر لهم )
10- مشورت ، منافاتى با حاكميّت واحد و قاطعيّت ندارد. (وشاورهم ... و اذا عزمتَ)
11- در كنار فكر و مشورت ، توكّل بر خدا فراموش نشود. (فتوكّل )
12- ابتدا مشورت و سپس توكّل ، راه چاره ى كارهاست ، خواه به نتيجه برسيم يا نرسيم . (شاورهم ... فتوكّل ... انّ اللّه يحبّ المتوكّلين )
تفسير آيه :(160) إِن يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي ينْصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
ترجمه :
اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ (بنابراين ) مؤ منان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند.
نكته ها
O در آيه قبل سفارش به توكّل شد و در اين آيه ، دليل توكّل بر خدا را چنين مطرح مى كند كه عزّت و ذلّت تنها به دست اوست .
O در حديث آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از جبرئيل پرسيد: توكّل بر خدا چيست ؟ گفت : اينكه بدانى مخلوق ، سود و زيانى به تو نمى رساند و از غير خدا كاملا ماءيوس شوى . اگر انسان به اين درجه رسيد، جز براى خدا كار نمى كند و از غير خدا نمى هراسد و جز به خدا اميد ندارد و اين حقيقت توكّل است .(168)
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: هرگاه ميان انسان و گناه ، مانعى حائل نشد و انسان گرفتار معصيت گرديد، اين خذلان الهى است .(169)
پيام ها
1- پيروزى هاى طبيعى تحت الشعاع عوامل ديگر واقع مى شوند، امّا نصرت و امداد الهى تحت الشعاع قرار نمى گيرد. (ان ينصركم اللّه فلا غالب لكم )
2- پيروزى و شكست هردو با اراده ى خداوند است . (ينصركم ... يخذلكم )
3- ايمان ، از توكّل بر خدا جدا نيست . (فليتوكّل المتوكّلون )
تفسير آيه :(161) وَمَا كَانَ لِنَبِي اءَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَاءْتِ بِمَا غَلَّ يَوَمَ الْقِيَمَةِثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
ترجمه :
و هيچ پيامبرى را نسزد كه خيانت كند و هر كس خيانت كند، آنچه را كه (در آن ) خيانت نموده روز قيامت به همراه آورد، سپس به هر كس پاداشِ كاملِ آنچه كسب كرده ، داده شود و آنها ستم نبينند.
نكته ها
O شايد اين آيه ، پاسخى به آنان باشد كه به خاطر جمع غنايم ، منطقه حفاظتى اُحد را رها كردند. آنها به گمان اينكه از سهم غنيمت محروم نشوند، هشدارهاى فرمانده خود را كه مى گفت : سهم شما محفوظ است و از نظر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دور نخواهد بود، ناديده گرفتند. اين آيه مى فرمايد: پيامبر در سهم شما از غنيمت خيانت نخواهد كرد، پس مطمئن باشيد و به وظيفه ى خود عمل كنيد.
O امام باقر عليه السّلام فرمودند: جنسِ به سرقت رفته ، در دوزخ در برابر چشم خائن مجسّم ، و به او گفته مى شود به آتش داخل شو وآن را خارج كن .(170)
O غشّ، تقلّب ، غصب و خيانت از موارد ((غِلّ)) است . شخصى كه مسئول جمع آورى زكات بود، خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد و گفت : اين مقدار از اموالى كه جمع كرده ام زكات است و مربوط به شماست و اين مقدار نيز هداياى مردم به خود من است . حضرت بالاى منبر رفت و فرمود: آيا اگر اين شخص در خانه اش مى نشست كسى به او هديه مى داد؟! به خدا سوگند او با همين اموال حرام در قيامت محشور خواهد شد.(171)
O آنجا كه به انبيا بدبين مى شوند، شما چه انتظارى نسبت به خودتان داريد؟! از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: رضايت مردم به دست نمى آيد و زبانشان قابل كنترل نيست .(172)
پيام ها
1- نه تنها پيامبر اسلام ، بلكه همه ى انبياى الهى امين هستند. (و ما كان لنبىّ...) نبوّت با خيانت سازگار نيست . كسى كه مى خواهد امين تربيت كند بايد خود اهل خيانت نباشد. گرچه در بين رهبران غير الهى ، اهل خيانت كم نيست .
2- هيچ كس حتّى انبيا، از سوءظنّ مردم به دور نيست . (ما كان لنبىّ ان يَغُلّ)
(ضعف ايمان از يكسو و حبّ دنيا از سوى ديگر، انسان را وادار مى كند به انبيا سوءظنّ ببرد.)
3- از حريم انسان هاى پاك و اولياى خدا دفاع كنيد. (و ما كان لنبىّ ان يغل ...)
4- آوردن مال حرام در قيامت ، نوعى مجازات است . و چه سخت است كه در قيامت ، در برابر انبيا، شهدا وهمه ى مردم ، انسان را همراه با مالى كه خيانت كرده بياورند. (ياءت بما غلّ)
5- ياد قيامت ، بازدارنده از خيانت است . (ياءت بما غلّ)
6- خيانت ، خيانت است و مقدار آن مهم نيست . كلمه ((ما)) در جمله ى ((ياءت بما غلّ)) شامل كم و زياد هر دو مى شود.
7- قيامت صحنه اى است كه نيكان ، حسنات خود را مى آورند، (جاء بالحسنة )(173) و خائنين خيانت هاى خود را به همراه دارند. (ياءت بما غلّ)
8- خداوند عادل است . هم جزا را كامل مى دهد و هم ذرّه اى افراط نمى كند. (وهم لايظلمون )
تفسير آيه :(162) اءَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَ نَ اللَّهِ كَمَن بَآءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَاءْوَيهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
ترجمه :
آيا كسى كه در پى خشنودى خداوند است ، مانند كسى است كه به خشم و غضب خدا دچار گشته و جايگاه او جهنّم است ؟ و چه بد بازگشتگاهى است .
تفسير آيه :(163) هُمْ دَرَجَتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
ترجمه :
آنان نزد خداوند (داراى ) درجاتى هستند و خداوند به آنچه انجام مى دهند، بيناست .
نكته ها
O در شاءن نزول اين آيه آمده است كه وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور حركت به سوى اُحد را صادر كردند، منافقان به بهانه هاى مختلف در مدينه ماندند و گروهى از مسلمانان ضعيف الايمان نيز از آنها پيروى كرده و در جبهه حاضر نشدند.
O در آيه ى 155 خوانديم كه خداوند كسانى را كه از جبهه فرار كرده و پشيمان شدند مى بخشد، امّا اين آيه مى فرمايد: مرفّهان و منافقان بهانه گير را نمى بخشد.
O در آياتى از قرآن اين تعبير آمده است كه براى مؤ منان درجاتى است : (لهم درجات عند ربّهم )(174)، (لهم الدّرجات العُلى )(175) امّا در اين آيه مى فرمايد: خود مؤ منان درجات مى شوند. همان گونه كه انسان هاى پاك همچون علىّبن ابيطالب عليهما السّلام ابتدا طبق ميزان حركت مى كنند و سپس خود آنان ميزان مى شوند، ابتدا دور محور مى گردند، سپس خود آنان محور حقّ مى شوند.
پيام ها
1- هدف مجاهدان واقعى ، بدست آوردن رضاى خداست ، نه پيروزى و غنائم و خودنمايى . (افمن اتّبع رضوان اللّه ...)
2- در جامعه اسلامى ، نبايد مجاهدان و مرفّهان يكسان ديده شوند. (با توجّه به شاءن نزول ) (افمن اتّبع رضوان اللّه ... كمن باء...)
3- روى گردانى از جبهه و جنگ ، بازگشت به غضب خداست . (كمن باء بسخط)
4- خشنودى يا خشم الهى بايد تنها ملاك عمل يك مسلمان باشد. (رضوان اللّه ... بسخط من اللّه )
تفسير آيه :(164) لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤ مِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ اءَنْفُسِهِمْ يتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِهِ وَيُزَكِّيْهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُواْ مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
همانا خداوند بر مؤ منان منّت گذاشت كه در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت ، تا آيات او را بر آنها تلاوت كند و ايشان را پاك كرده و رشد دهد و به آنان كتاب و حكمت بياموزد، هر چند كه پيش از آن ، قطعا آنها در گمراهى آشكار بودند.
نكته ها
O ((مَنّ))، به معناى سنگى است كه براى وزن كردن اشيا بكار مى رود. و اعطاى هر نعمت سنگين و گرانبهايى را منّت گويند. امّا سنگين و بزرگ جلوه دادنِ نعمت هاى كوچك ، ناپسند است . بنابراين بخشيدن نعمت بزرگ ، نيكو ولى بزرگ جلوه دادن نعمت هاى كوچك ، ناپسند است .(176)
O بعثت انبيا از ميان مردم داراى بركاتى است :
الف : مردم سابقه او را مى شناسند و به او اعتماد مى كنند.
ب : الگوى مردم در اجراى دستورات و فرامين الهى هستند.
ج : درد آشنا و شريك در غم و شادى مردمند.
د: در دسترس مردم هستند.
O همچنان كه از فرمايشات حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه استفاده مى شود، در دوره جاهليّت مردم نه فرهنگ سالم داشتند و نه از بهداشت بهره مند بودند.
برادر ايشان ، جعفر طيّار نيز در هجرت به حبشه ، در برابر نجاشى اوضاع دوره جاهلى را چنين ترسيم مى كند: ((كنّا اهل الجاهليّة نعبد الاصنام و ناءكل الميتة و ناءتى الفواحش و نقطع الارحام و نُسى ء الجوار، ياءكل القوى منا الضعيف حتّى بعث اللّه رسولا...)) ما بت پرستانى بوديم كه در آن روزها مردارخوار و اهل فحشا و فساد بوديم ، با بستگان قطع رابطه و با همسايگان بد رفتارى مى كرديم ، قدرتمندان ما حقوق ناتوانان را پايمال مى كردند تا اينكه خداوند پيامبرش را مبعوث كرد... .(177)
پيام ها
1- بعثت انبيا، بزرگ ترين هديه ى آسمانى و نعمت الهى است . (لقد من اللّه )
2- گرچه بعثت براى همه ى مردم است ، ولى تنها مؤ منان شكرگزار اين نعمت هستند و از نور هدايت بهره مى گيرند. (لقد منّ اللّه على المؤ منين )
3- انبيا، مردمى بودند. (من انفسهم )
4- تلاوت آيات قرآن ، وسيله ى تزكيه و تعليم است . (يتلوا... يزكّيهم و يعلمهم )
5- تزكيه بر تعليم مقدّم است . (يزكيهم و يعلمهم )
6- تزكيه و تعليم در راءس برنامه هاى انبياست . (يزكيهم و يعلمهم )
7- رشد و خودسازى بايد در سايه ى مكتب انبيا و آيات الهى باشد. (رياضت ها و رهبانيّت هايى كه سرچشمه اش آيات الهى و معلّمش انبيا نباشند، خود يك انحراف است ). (يتلوا عليهم آياته و يزكيهم )
8- براى شناخت بهتر نعمت بعثت انبيا، به تاريخِ مردمان قبل از آنان بايد مراجعه كرد. (ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين )
9- در محيطهاى گناه آلود وگمراه نيز مى توان كار كرد. (يزكيهم و يعلمهم ... وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين )
10- در مكتب انبيا، پرورش روحى و آموزش فكرى ، در كنار بينش و بصيرت مطرح است . (يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة )
تفسير آيه :(165) اءَوَلَمَّآ اءَصَبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ اءَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ اءَنَّى هَذَا قُلْهُوَ مِنْ عِنْدِ اءَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه :
آيا چون مصيبتى (در جنگ اُحد) به شما رسيد كه دو برابرش را (در جنگ بدر) به آنها (دشمن ) وارد ساخته بوديد، گفتند: اين مصيبت از كجاست ؟ (و چرا به ما رسيد؟) بگو: آن از سوى خودتان است . قطعا خداوند بر هر كارى تواناست .
نكته ها
O مسلمانان كه در احد هفتاد كشته دادند و شكست خوردند، از پيامبر مى پرسيدند: چرا ما شكست خورديم ؟ خداوند خطاب به پيامبرش مى فرمايد كه به آنها بگو: شما دو برابر اين تعداد را در سال قبل ، در جنگ بدر، به دشمن ضربه وارد كرديد. شما از آنها هفتاد كشته و هفتاد اسير گرفتيد، به علاوه شكست امسال به خاطر تفرقه و سستى و اطاعت نكردن خودتان از فرماندهى بوده است .
پيام ها
1- هنگام قضاوت ، تلخى ها و شيرينى ها را با هم در نظر بگيريد. تنها شكست اُحد را نبينيد، پيروزى بدر را هم ياد كنيد. (قد اصبتم مثلَيها)
2- در جستجوى عوامل شكست ، ابتدا به سراغ عوامل درونى و روحى و فكرى خود برويد، سپس عوامل ديگر را پيگيرى كنيد. (قل هو من عند انفسكم )
3- خداوند بر هر چيزى قادر است ، ولى ما بايد شرايط لازم و لياقت بهره بردارى را به دست آوريم . (هو من عند انفسكم ... ان اللّه على كل شى قدير)
4- گمان نكنيد كه تنها مسلمان بودن براى پيروزى كافى است ، تا در هر شكستى كلمه ى ((چرا وچطور)) را بكار ببريد، بلكه علاوه بر ايمان ، رعايت اصول و قوانين نظامى وسنّت هاى الهى لازم است . (قلتم اَنّى هذا قل هو من عند انفسكم )
تفسير آيه :(166) وَمَآ اءَصَبَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و آنچه روز مقابله ى دو گروه (كفر و ايمان در احد) به شما وارد شد، به اذن خدا بود (تا شما را آزمايش كند) و مؤ منان را مشخّص كند.
نكته ها
O خداوند براى هر كارى ، علّتى را مقرّر كرده است و هر يك از شكست و پيروزى دليلى دارند. علّت شكست شما در اُحد اين بود كه سست شده و ناهماهنگى كرديد و براى جمع آورى غنائم حرص ورزيديد، كه در آيه قبل فرمود: (هو من عند انفسكم ) اين آيه مى فرمايد: هر يك از انتخاب هاى شما، ميان اتحاد يا تفرقه ، جدّى بودن يا سست شدن ، در مدار اراده ى الهى است . اوست كه به شما قدرت انتخاب مى دهد و هر راهى برگزينيد، به همان نتيجه اش مى رسيد. (ما اصابكم ... فباذن اللّه )
پيام ها
1- شكست ها و پيروزى ها، به اراده ى خداوند محقّق مى شود كه همان سنّت هاى اوست . (فباذن اللّه )
2- حوادث تلخ وشيرين ، ميدان آزمايش وشناسايى انسان هاست . (ليعلم المؤ منين )
تفسير آيه :(167) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَتِلُواْ فِى سَبِيلِ ا للَّهِ اءَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لا تَّبَعْنَكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ اءَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِيمَنِ يَقُولُونَ بِاءَفْوَهِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ اءَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ
ترجمه :
و چهره ى منافقان معلوم شود، (كسانى كه چون ) به آنها گفته شد: بياييد شما (هم مثل ديگران ) در راه خدا بجنگيد و يا (لااقل از حريم خود) دفاع كنيد، گفتند: اگر (فنون ) جنگى را مى دانستيم ، حتما از شما پيروى مى كرديم . آنها در آن روز، به كفر نزديك تر بودند تا به ايمان . با دهانشان چيزى مى گويند كه دردلشان نيست و خداوند به آنچه كتمان مى كنند آگاه تر است .
نكته ها
O براى جمله ى (لو نعلم قتالا) سه معنا شده است :
الف : حركت شما براى اُحد در خارج از شهر، جنگ برابر نيست ، بلكه يك نوع خودكشى است و لذا ما اين را جنگ نمى دانيم و شركت نمى كنيم .
ب : ما اگر فنون نظامى مى دانستيم شركت مى كرديم .
ج : ما يقين داريم كه جنگى رخ نخواهد داد ولذا شركت در جبهه ضرورتى ندارد.
پيام ها
1- جبهه ى جنگ ، چهره منافقان را افشا مى سازد. (و ليعلم الّذين نافقوا)
2- رهبر بايد مردم را براى مقابله با دشمن بسيج كند. (تعالوا قاتلوا)
3- جهاد، گاهى ابتدايى و براى برداشتن طاغوت هاست و گاهى دفاعى و براى حفظ جان و مال مسلمانان است . (قاتلوا فى سبيل اللّه او ادفعوا)
4- انگيزه ها و درجات و ارزش آنها متفاوت است . (قاتلوا فى سبيل اللّه او ادفعوا)
5- دفاع از وطن و جان ، يك ارزش است . (او ادفعوا)
6- منافقان ، موضع گيرى هاى خودشان را توجيه مى كنند. (لو نعلم قتالاً لاتبعناكم )
7- سر باز زدن از جبهه ، نشانه ى كفر است . (هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان )
8- ايمان انسان در شرايط و زمان هاى مختلف فرق مى كند. (هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان )
9- همه ى اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عادل نبودند. (هم للكفر يومئذ اءقرب منهم للايمان )
10- خداوند در باره ى منافقان ، هم تهديد مى كند و هم افشاگرى . (هم للكفر يومئذ اقرب ... يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم )
11- آنچه در اُحد براى همه كشف شد، گوشه اى از نفاق بود، بخش بيشترش را خدا مى داند. (واللّه اعلم بما يكتمون )
تفسير آيه :(168) الَّذِينَ قَالُواْ لاِخْوَنِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ اءَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ قُلْفَادْرَءُواْ عَنْ اءَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
منافقان كسانى هستند كه (بعد از پايان جنگ اُحد، دست به تبليغات ياءس آور زده و در حالى كه خود از جنگ سر باز زده و در خانه هاى ) خود نشسته اند و در حقّ برادران خود گفتند: اگر از ما پيروى مى كردند كشته نمى شدند. به آنان بگو: اگر راست مى گوييد، مرگ را از خودتان باز داريد.
پيام ها
1- منافقان به هنگام حركت مردم به جبهه ها، در خانه ها مى نشينند. (و قعدوا)
2- منافقان ، روحيه ى خانواده هاى شهدا را تضعيف مى كنند. (لو اطاعونا ما قتلوا)
3- منافقان ، خود را رهبر فكرى ديگران مى دانند. (لو اطاعونا)
4- در جهان بينى منافقان ، اصالت با زندگى مادّى و رفاه است . (و قعدوا لو اطاعونا ما قتلوا)
5- ايمان به مقدّر بودن مرگ ، سبب شجاعت و پذيرش رفتن به جبهه است و در بينش منافقان ، شهادت و سعادت اُخروى جايگاه ندارد. (لو اطاعونا ما قتلوا)
6- بايد با تبليغات سوء منافقان برخورد كرد. (قل فادرؤ ا عن انفسكم الموت )
7- انسان نمى تواند مرگ را از خود دفع كند. (فادرؤ ا عن انفسكم الموت )
8- مرگ به دست خداست ، جبهه يا خانه در مرگ نقش اصلى را ندارند. (فادرؤ ا عن انفسكم الموت و ان كنتم صادقين )
تفسير آيه :(169) وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ اءَمْوَتاً بَلْ اءَحْيَآءٌ عِنْدَرَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
ترجمه :
و هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند؛ بلكه آنها زندگانى هستند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
نكته ها
O ما بر مبناى قرآن كه شهيدان را زنده مى داند، به شهداى راه اسلام و خصوصا شهداى كربلا سلام كرده ، با آنان حرف مى زنيم و توسل مى جوييم .
O ابوسفيان در پايان جنگ اُحد با صداى بلند فرياد مى زد: اين هفتاد كشته ى مسلمانان در احد، به عوض هفتاد كشته ى ما در جنگ بدر. ولى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كشته هاى ما در بهشت جاى دارند، ولى كشتگان شما در دوزخند.(178)
نكاتى پيرامون شهيد و شهادت
1- در روايات آمده است كه شهيد، هفت ويژگى اعطايى از جانب خداوند دارد: اوّلين قطره ى خونش ، موجب آمرزش گناهانش مى گردد. سر در دامن حورالعين مى نهد. به لباس هاى بهشتى آراسته مى گردد. معطّر به خوش بوترين عطرها مى شود. جايگاه خود را در بهشت مشاهده مى كند. اجازه ى سير و گردش در تمام بهشت به او داده مى شود. پرده ها كنار رفته و به وجه خدا نظاره مى كند.(179)
2- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از شخصى شنيد كه در دعا مى گويد: ((اسئلك خير ما تسئل )) خدايا! بهترين چيزى كه از تو درخواست مى شود به من عطا كن ، فرمود: اگر اين دعا مستجاب شود، در راه خدا شهيد مى شود.(180)
3- در روايت آمده است : بالاتر از هر نيكى ، نيكوترى هست ، مگر شهادت كه هرگاه شخصى شهيد شود، بالاتر از آن خيرى متصوّر نيست .(181)
4- در روز قيامت ، شهيد مقام شفاعت دارد.(182)
5- از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود: در قيامت لغزش هاى شهيدبه خودش نيز نشان داده نمى شود.(183)
6- شهداى صف اوّلِ حمله و خط شكن ، مقامشان برتر است .(184)
7- مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت مى شوند(185) و قبل از همه به بهشت مى روند(186) و در بهشت جايگاه مخصوصى دارند.(187)
8- تنها شهيد است كه آرزو مى كند به دنيا بيايد و دوباره شهيد شود.(188)
9- بهترين و برترين مرگ ها، شهادت است .(189)
10- هيچ قطره اى محبوب تر از قطره ى خونى كه در راه خدا ريخته شود، در نزد خداوند نيست .(190)
11- در قيامت ، شهيد سلاح به دست ، با لباس رزم و بوى خوش به صحنه مى آيد و فرشتگان به او درود مى فرستند.(191)
12- امامان ما شهيد شدند. بسيارى از انبيا ورهروان وپيروان آنان نيز شهيد شدند. (وكايّن من نبىّ قاتل معه ربّيّون كثيرا)(192)، (يقتلون النبيين بغير حق )(193)
13- حضرت على عليه السّلام با داشتن دهها فضيلت اختصاصى ، تنها وقتى كه در آستانه ى شهادت قرار گرفت فرمود: ((فزت و ربّ الكعبة )) او اوّل كسى بود كه ايمان آورد، جاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خوابيد، برادر پيامبر شد، تنها خانه ى او به مسجد پيامبر درب داشت ، پدر امامان و همسر زهرا عليها السّلام بود. بت شكن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلين افضل شد. امّا در هيچ يك از موارد مذكور نفرمود: ((فُزت ))
14- على عليه السّلام مى فرمود: قسم به خدايى كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست ، تحمّل هزار ضربه شمشير در راه خدا، آسان تر از مرگ در رختخواب است .(194)
15- على عليه السّلام در جنگ احد ناراحت بود كه چرا به شهادت نرسيده است تا اينكه مژده شهادت در آينده را از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دريافت نمود.
16- شهيد مطهرى در كتاب حماسه حسينى مى نويسد: سخاوتمند، هنرمند و عالم ؛مال ، هنر و علم خود را كه بخشى از وجود اوست جاودانه مى كند، امّا شهيد، خودش را جاودانه مى كند.(195)
17- در عالم حيوانات نيز گوسفندِ مرده بى ارزش است ، گوسفندى كه به سوى قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18- همان گونه كه كور، مفهوم بينايى را درك نمى كند، زندگان دنيا حيات شهدا را درك نمى كنند.
19- وقتى انفاق مال در راه خدا، قابليّت رشد تا هفتصد برابر و بيشتر را دارد، دادن خون و جان ، در راه خدا چگونه است ؟
پيام ها
1- شهادت ، پايان زندگى نيست ، آغاز حيات است . بسيارى از زندگان مرده اند، ولى كشتگان راه خدا زنده اند. (بل اءحياءٌ)
2- شهادت ، باختن و از دست دادن نيست ؛ بلكه يافتن و به دست آوردن است . (بل اءحياء... يرزقون )
3- كشته شدن ، آنگاه ارزشمند است كه در راه خدا باشد. (قتلوا فى سبيل اللّه )
4- تصوّر هلاكت و يا خسارت براى شهيد، تفكّرى انحرافى است كه بايد اصلاح شود. (لا تحسبنّ)
تفسير آيه :(170) فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ َيلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ اءَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه :
آنان بخاطر آنچه خداوند از فضلش به آنها داده ، شادمانند و به كسانى كه به دنبال ايشانند، ولى هنوز به آنها ملحق نشده اند، مژده مى دهند كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت .
نكته ها
O در روايات آمده است : مؤ منان واقعى كه قرآن و اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را با هيچ كتاب و رهبر ديگرى عوض نمى كنند، مشمول بشارت اين آيه هستند. همچنين استفاده مى شود كه زندگى برزخى يك زندگى واقعى داراى رزق و حيات و شادى و بشارت است . و مراد از آن تنها باقى ماندن نام نيك در تاريخ نيست .
پيام ها
1- شادى شهدا به الطاف الهى است ، نه عملكرد خودشان . (فرحين بما اتاهم اللّه )
2- شهدا الطاف الهى را تفضّل الهى مى دانند، نه پاداش خون خود. (من فضله )
3- شهدا از همرزمان خود دل نمى كنند و آينده خوب را به آنها بشارت مى دهند. (يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم )
4- شهدا زندگى جمعى دارند، به يكديگر ملحق مى شوند و در انتظار ملحق شدن ديگران هستند. (يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم )
5- علاقه به سعادت ديگران و ملحق شدن آنان به كاروان عزّت و شرف ، يك ارزش است . (و يستبشرون بالّذين لم يلحقوا)
6- كاميابى شهدا، هميشگى است و هرگز غم از دست دادن نعمتى را ندارند. (لاخوف عليهم و لا هم يحزنون )
تفسير آيه :(171) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَاءَنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ اءَجْرَا لْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
به نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤ منان را تباه نمى كند، (آيندگان را) مژده مى دهند.
پيام ها
1- در عالم برزخ ، بشارت وشادمانى وجود دارد. (يستبشرون )
2- شهدا به نعمت و فضلى مى رسند كه براى ما شناخته نيست . كلمه (نعمة ) و (فضل ) نكره آمده است .
3- پاداش عملكرد مؤ منان ، بيمه شده است . (لايضيع اجر المحسنين )
4- وعده ى تضمين پاداش ، انگيزه عمل است . (لايضيع )
تفسير آيه :(172) اءَلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالْرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ اءَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِين َ اءَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْاْ اءَجْرٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
آنان كه دعوت خدا و رسول را (براى شركتِ دوباره در جهاد عليه كفّار) پذيرفتند، با آنكه جراحاتى به آنان رسيده بود، براى نيكوكاران و پرهيزكارانِ آنها، پاداش بزرگى است .
نكته ها
O كفّار قريش ، پس از پيروزى در احد بسوى مكّه بازگشتند. در بين راه به اين فكر افتادند كه چه بهتر است به مدينه بازگرديم و باقيمانده مسلمانان را نيز از بين ببريم ، تا كار اسلام يكسره شود. اين خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد. آن حضرت فرمان بسيج داد و فرمود: شركت كنندگان در احد حركت كنند. مسلمانان آماده شدند. ابوسفيان وقتى از بسيج عمومى مسلمانان آگاه شد، گمان كرد كه لشكر تازه نفسى مهيّا شده است تا شيرينى پيروزى احد را بر كام آنان تلخ كند، لذا از حمله ى مجدّد منصرف شد و به سرعت به طرف مكّه حركت نمود.
O در تاريخ مى خوانيم كه در جنگ احد حضرت على عليه السّلام بيش از شصت زخم و جراحت برداشت ، ولى لحظه اى دست از يارى پيامبر برنداشت . در تفسير كنزالدقائق آمده است كه اين آيه درباره ى حضرت على عليه السّلام و نه نفر ديگر نازل شده است .
پيام ها
1- مؤ منان واقعى ، در سخت ترين شرايط نيز دست از يارى اسلام برنمى دارند. (استجابوا... من بعد ما اصابهم القرح )
2- شركت مجروحان در جبهه ، مايه ى تشويق و تقويت روحيّه افراد سالم است . (استجابوا... من بعد ما اصابهم القرح )
3- اطاعت از رسول خدا، همچون اطاعت از خداست . (استجابوا للّه و الرّسول )
4- شركت مجروحان در جبهه ، نشانه ى وفادارى و عشق و معرفت كامل آنان به مكتب و رهبر و هدف است . (من بعد ما اصابهم القرح )
5- گاهى شرايط جنگ به گونه اى است كه حتّى مجروحان نيز بايد حاضر شوند. (استجابوا... من بعد ما اصابهم القرح )
6- هرچه عمل دشوارتر باشد، قابل ستايش بيشترى است . (استجابوا... من بعد ما اصابهم القرح )
7- حضور در جبهه و مجروح شدن ، اگر همراه با تقوى نباشد بى ارزش است . (للذين احسنوا منهم واتّقوا)
8- برخى از اصحاب پيامبر كه در جبهه هم شركت كرده اند، از سلامت فكر و تقوى دور شدند. (للذين احسنوا منهم واتّقوا)
9- رزمنده اى قابل ستايش است كه :
الف : از جنگ خسته نشود. (استجابوا... من بعد ما اصابهم القرح )
ب : اهل كار نيك باشد. (للذين احسنوا منهم )
ج : از فرمان خدا و رسول تخلّف نكند. (واتّقوا)
تفسير آيه :(173) اءَلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْفَزَادَهُمْ إِيمَناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ
ترجمه :
مؤ منان كسانى هستند كه (چون ) مردم (منافق ) به ايشان گفتند: بى شك مردم (كافر مكّه ) بر ضد شما گرد آمده (و بسيج شده )اند، پس از آنان بترسيد، (آنها به جاى ترس ) بر ايمانشان بيافزود و گفتند: خداوند ما را كفايت مى كند و او چه خوب نگهبان و ياورى است .
نكته ها
O عوامل تبليغاتى دشمن و برخى از مردمان ساده انديش و ترسو، به رزمندگان و مجاهدان تلقين و نصيحت مى كنند كه دشمن قوى است و كسى نمى تواند حريف آنان بشود، پس بهتر است درگير جنگ نشويد. امّا مسلمانان واقعى ، بدون هيچ ترس و هراسى ، با آرامش خاطر و با توكّل به خداوند، به آنان پاسخ مى گويند.
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: تعجّب مى كنم از كسى كه مى ترسد، چرا به گفته ى خداوند ((حسبنا الّه و نعم الوكيل )) پناه نمى برد.(196)
پيام ها
1- در برابر تبليغاتِ توخالى دشمن نهراسيد. (فاخشوهم فزادهم ايمانا)
2- در جبهه ها، مواظب افراد نفوذى دشمن باشيد. (فاخشوهم )
3- قوى ترين اهرم در برابر تهديدات دشمن ، ايمان و توكّل به خداست . (حسبنا اللّه و نعم الوكيل )
4- مؤ من وقتى در گرداب بلا قرار مى گيرد، توكّل و اتصال خود را با خدا بيشتر مى كند. (زادهم ايمانا)
5- هم حركت وتلاش لازم است ، هم ايمان وتوكّل . (استجابوا... حسبنا اللّه ونعم الوكيل )
تفسير آيه :(174) فَانْقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوَّءٌ وَاتَّبَعُواْرِضْوَنَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ
ترجمه :
پس (اين مجروحينى كه براى بار دوّم آماده دفاع شدند؛ بدون رخ دادن عملياتى ) با نعمت و فضل خداوند (به مقرّ خود) بازگشتند، در حالى كه هيچ گزندى به آنها نرسيد و (همچنان ) از رضاى پروردگار پيروى كردند و خداوندصاحب فضل بزرگى است .
نكته ها
O پس از آنكه مجروحان جنگ اُحد، به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بار ديگر براى دفاع از اسلام بسيج شده و تا منزلگاه حمراءالاسد در تعقيب دشمن رفتند، دشمنان از آمادگى و روحيّه ى مسلمانان به هراس افتاده ، از هجوم مجدّد منصرف شده و بازگشتند. اين آيه در تقدير از رزمندگان مجروح و مخلص جنگ احد است .
پيام ها
1- حركت در مسير انجام وظيفه ، همراه با توكّل به خدا، سبب تبديل مشكلات به آسانى مى شود. (فانقلبوا بنعمة ....)
2- چه بسيار كسانى كه در راه خدا، به استقبال خطر رفته و سالم برگشته اند. (لم يمسسهم سوء)
3- براى مردان خدا اصل رضايت الهى است ، نه شهادت . (لم يمسّهم سوء واتّبعوا رضوان اللّه )
4- فضلِ بزرگ خدا، نصيب شركت كننده در جبهه است . (واللّه ذوفضل عظيم )
تفسير آيه :(175) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَنُ يُخَوِّفُ اءَوْلِيَآءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ اِنْ كُنْتُم مُّؤْمِنِينَ
ترجمه :
اين شيطان است كه دوستان خويش را (از قدرت كفّار) مى ترساند، پس اگر ايمان داريد از آنان نترسيد و فقط از (مخالفت ) من بترسيد.
پيام ها
1- هرگونه شايعه اى كه مايه ى ترس و ياءس مسلمانان گردد، شيطانى است . (انما ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه )
2- شيوه ى ارعاب و تهديد، سياست دائمى قدرت هاى شيطانى است . (يخوّف )
3- افراد ترسوى ميدان هاى نبرد، يار شيطان وتحت نفوذ شيطانند. (يخوّف اوليائه )
4- مؤ منان شجاع ، از ولايت شيطان دورند. (الشيطان يخوّف اوليائه )
5- ترس از خدا، زمينه ى فرمان پذيرى و ترس از غير خدا، زمينه ى فرمان گريزى است . (فلا تخافون و خافون ) (با توجّه به آيات قبل )
6- مؤ من واقعى از غير خدا نمى ترسد و مى داند كه ايمان از شجاعت جدا نيست . (و خافون ان كنتم مومنين )
تفسير آيه :(176) وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَرِعُونَ فِى الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ اءَلا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِى الاَْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
و (اى پيامبر!) كسانى كه در كفر مى شتابند، ترا اندوهگين نكنند. آنان هرگز به خداوند ضررى نمى زنند. خداوند خواسته است كه براى آنها هيچ بهره اى در قيامت قرار ندهد و براى آنان عذابى بزرگ است .
نكته ها
O گويا شركت كنندگان در جنگ اُحد، از همديگر مى پرسيدند: حال كه ما شكست خورديم و كفّار پيروزمندانه به مكّه برگشتند، چه خواهد شد؟ آيه در پاسخ آنان مى فرمايد: ناراحت نباشيد، اين مهلت الهى است تا پيمان كفرشان پر شود و ديگر حظّى در آخرت نداشته باشند.
پيام ها
1- آرامش خود را حفظ كنيد، كه تلاش هاى كفّار در محو اسلام بى اثر است . (لايحزنك ... انهم لن يضرّوا اللّه )
2- كفر انسان ها، اندك ضررى به ساحت قدس خدا نمى زند. (لن يضرّوا اللّه شيئا)
3- حضور در ميدان كفر، انسان را از قابليّت توبه و دريافت رحمت الهى محروم مى كند. (الاّ يجعل لهم حظّا فى الاخرة )
4- مهلت دادن به كفّار، سنّت الهى است ، نه آنكه نشانه ى ناآگاهى و يا ناتوانى خداوند باشد. (يريداللّه الاّ يجعل لهم حظّا فى الاخرة )
5- محروميّت انسان در آخرت ، ناشى از عملكرد او در دنياست . (يسارعون فى الكفر... الا يجعل لهم حظّاً فى الاخرة )
6- هم فضل الهى بزرگ است و هم قهر او. (در دو آيه قبل ، نسبت به مجروحانى كه به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به جبهه رفتند، از فضل عظيم الهى بشارت داد و در اين آيه نسبت به كفّار سرسخت ، عذاب عظيم را يادآور مى شود). (لهم عذاب عظيم )
تفسير آيه :(177) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالاِْيمَنِ لَّن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيْئاًوَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه :
قطعا كسانى كه ايمان را با كفر معامله كردند، هرگز به خداوند ضررى نمى رسانند و براى آنان عذاب دردناكى است .
نكته ها
O در قرآن مساءله ى خريد و فروش و سود و زيان سرمايه عمر، بارها تكرار شده است . قرآن ، دنيا را بازار مى داند و مردم را فروشنده و عقايد و اعمال انسان را در طول عمر، كالاى اين بازار. در اين بازار، فروش اجبارى است ولى انتخاب مشترى با انسان است . يعنى ما نمى توانيم آنچه را داريم ، از قدرت و عمل و عقيده رها بگذاريم ، ولى مى توانيم مسير عقايد و كردار را سودبخش يا زيان آور قرار دهيم .
در قرآن از عدّه اى ستايش شده كه جان خود را با خدا معامله مى كنند و در عوض بهشت و رضوان مى گيرند، و از عدّه اى انتقاد شده كه بخاطر انحراف و انتخاب سوء يا سودى نمى برند؛ (فما ربحت تجارتهم )(197) و يا دچار خسارت مى شوند؛ (انّ الانسان لفى خُسر) و در بعضى از آيات همچون آيه ى فوق ، كسانى كه ايمان خود را با كفر معامله مى كنند، تحقير مى شوند و در مقابل به مؤ منان دلدارى داده مى شود كه ارتداد آنها، به خدا و راه خدا هيچ ضررى نمى زند.
پيام ها
1- سرمايه اصلى انسان ، ايمان ويا زمينه هاى فطرى ايمان است . (اشتروا الكفر بالايمان )
2- در يك انقلاب عقيدتى و فرهنگى ، از ريزش هاى جزئى نگران مباشيد. (اشتروا الكفر... لن يضرّوا اللّه )
تفسير آيه :(178) وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاَِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَانُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُوَّاْ إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ترجمه :
و كسانى كه كافر شدند، مپندارند مهلتى كه به آنان مى دهيم برايشان خوب است ، همانا به آنان مهلت مى دهيم تا بر گناه (خود) بيفزايند و براى آنان عذابى خواركننده است .
نكته ها
O قرآن ، واژه ى ((گمان نكنيد)) را بارها خطاب به كفّار و منافقين و افراد سست ايمان بكار برده ، و اين بخاطر آن است كه اين افراد از واقع بينى و تحليل درست و روشن ضميرى لازم محرومند. آنها آفرينش را بيهوده ، شهادت را نابودى ، دنيا را پايدار، عزّت را در گرو تكيه به كفّار و طول عمر خود را مايه ى خير و بركت مى پندارند كه قرآن بر همه ى اين پندارها قلم بطلان كشيده است .
O اهل كفر، داشتن امكانات ، بدست آوردن پيروزى ها و زندگى در رفاه خود را نشان شايستگى خود مى دانند، در حالى كه خداوند آنان را به دليل آلودگى به كفر و فساد، مهلت مى دهد تا در تباهى خويش غرق شوند.
در تاريخ مى خوانيم كه وقتى يزيد امام حسين عليه السّلام را به شهادت رساند، خاندان آن حضرت را همراه زينب كبرى عليها السّلام به اسارت به شام بردند. يزيد در مجلس خود با غرور تمام خطاب به حضرت زينب گفت : ((ديديد كه خدا با ماست ))، حضرت در پاسخ او، اين آيه را خواند و فرمود: من ترا پست و كوچك و شايسته هرگونه تحقير مى دانم . هر آنچه مى خواهى انجام بده ، ولى به خدا سوگند كه نور خدا را نمى توانى خاموش كنى . آرى ، براى چنين افراد خوشگذرانى ، عذاب خوار كننده آماده شده ، تا عزّت خيالى و دنيايى آنان ، با خوارى و ذلّت در آخرت همراه باشد.
O مجرومان دوگونه اند: گروهى كه قابل اصلاحند و خداوند آنها را با موعظه و حوادث تلخ و شيرين ، هشدار داده و بيدار مى كند، و گروهى كه قابل هدايت نيستند، خداوند آنها را به حال خويش رها مى كند تا تمام قابليّت هاى آنان بروز كند. به همين جهت امام باقر عليه السّلام ذيل اين آيه فرمود: مرگ براى كفّار يك نعمت است ، زيرا هر چه بيشتر بمانند زيادتر گناه مى كنند.(198)
O حضرت على عليه السّلام درباره ى (انّما نملى لهم ليزدادوا اثما) فرمود: چه بسيارند كسانى كه احسان به آنان (از جانب خداوند)، استدراج و به تحليل بردن آنان است و چه بسيارند كسانى كه به خاطر پوشانده شدن گناه و عيوبشان ، مغرورند و چه بسيارند افرادى كه به خاطر گفته هاى خوب درباره آنان مفتون شده اند. خداوند هيچ بنده اى را به چيزى همانند ((املاء)) مبتلا نكرده است .(199)
پيام ها
1- كفر، مانع شناخت حقيقت است . (لا يحسبن الّذين كفروا...)
2- كوتاه يا بلند بودن عمر وزمان رفاه ، بدست خداست . (نملى لهم ... نملى لهم )
3- همه ى انسان ها دنبال خير هستند، لكن بعضى در مصداق اشتباه مى كنند. (لايحسبن ... خير لانفسهم )
4- مهلت هاى الهى ، نشانه ى محبوبيّت نيست . (لايحسبنّ... خير لانفسهم )
5- نعمت ها به شرطى سودمند هستند كه در راه رشد و خير قرار گيرند، نه شرّ و گناه . (انما نملى لهم ليزدادوا اثماً)
6- طول عمر مهم نيست ، بهره از عمر مهم است . (انّما نملى لهم )
امام سجاد عليه السّلام در دعاى مكارم الاخلاق چنين مى فرمايد: خدايا! اگر عمر من چراگاه شيطان خواهد شد، آن را كوتاه بگردان .
7- زود قضاوت نكنيد، پايان كار و آخرت را نيز به حساب بياوريد. (انّما نملى لهم خير... و لهم عذاب مهين )
8- رفاه و حاكميّت ستمگران ، نشانه ى رضاى خداوند از آنان نيست . چنانكه دليلى بر سكوت ما در برابر آنان نمى باشد. (نملى لهم ... لهم عذاب مهين )
9- عذاب هاى آخرت ، انواع و مراحل متعدّد دارد. (عذاب اليم ) در آيه قبل ، و (عذاب مهين ) در اين آيه .
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:46 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(179) مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ اءَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَا لْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَآءُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ اءَجْرٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
خداوند بر آن نيست كه (شما) مؤ منان را بر آن حالى كه اكنون هستيد رها كند، مگر اينكه (با پيش آوردن آزمايش هاى پى در پى ،) ناپاك را از پاك جدا كند. و خداوند بر آن نيست كه شما را بر غيب آگاه سازد، ولى از پيامبرانش ، هر كه را بخواهد (براى آگاهى از غيب ) بر مى گزيند، پس به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد و (بدانيد) اگر ايمان آورده وتقوا پيشه كنيد، پس براى شما پاداش بزرگى خواهد بود.
نكته ها
O اين آيه ، آخرين آيه درباره ى جنگ اُحد است كه مى فرمايد: جهان يك آزمايشگاه بزرگ است وچنين نيست كه هر كس ادّعاى ايمان كند رها شود و در جامعه به طور عادّى زندگى كند، بلكه شكست ها و پيروزى ها، براى شناخته شدن نهان انسان هاست . بعضى مؤ منان خواستار آگاهى از غيب و نهان انسان ها بودند و مى خواستند از طريق غيب منافقان را بشناسند، نه از طريق آزمايش كه اين آيه مى فرمايد: راه شناخت ، آزمايش است نه غيب ، و شناسايى خوب و بد، از طريق آزمايش هاى تدريجى صورت مى گيرد. چون اگر به علم غيب ، افراد بد و خوب شناخته شوند، شعله ى اميد خاموش و پيوندهاى اجتماعى گسسته و زندگى دچار هرج و مرج مى شود.
پيام ها
1- خداوند، كفّار را به حال خود رها مى كند؛ (نملى لهم ليزدادوا اثما) ولى مؤ منان را رها نمى كند. (ما كان اللّه ليذر المؤ منين )
2- جداسازى پاك از پليد، از سنّت هاى الهى است . (حتى يميز الخبيث من الطيّب )
3- ايمان و كفر افراد، از امور درونى وغيبى است كه بايد از طريق آزمايش ظاهر شود، نه علم غيب . (حتّى يميز الخبيث من الطيّب و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب )
4- زندگى با مردم بايد بر اساس ظاهر آنان باشد، آگاهى بر اسرار مردم ، زندگى را فلج مى كند. (و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب )
5- علم غيب ، مخصوص خداست و فقط به بعضى از پيامبران برگزيده اش ، آن هم در حدّ اطلاع بر غيب نه تمام ابعاد آن ، بهره اى داده است . (ليطلعكم )
6- هر چند زندگى بايد به نحو عادّى سپرى شود، ولى خدا به افرادى علم غيب را عطا مى كند. (ولكن اللّه يجتبى من رسله )
7- درجات انبيا يكسان نيست . (يجتبى من رسله من يشاء)
8- خداوند علم غيب را به كسانى مى دهد كه از جانب او صاحب رسالتى باشند. (ولكن اللّه يجتبى من رسله )
9- ايمان قلبى بايد همراه با تقواى عملى باشد. (تؤ منوا و تتقوا)
10- طيب وپاكى اصالت داشته وپايدار است ، ولى خبث عارضى ورفتنى است . (يميزالخبيث من الطيّب ) جداكردن ناپاك از پاك ، نشانه عارضى بودن ناپاك است .
تفسير آيه :(180) وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَخَيْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَابَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَلِلَّهِ مِيرَ ثُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
ترجمه :
و كسانى كه نسبت به (انفاق ) آنچه خداوند از فضلش به آنان داده ، بخل مى ورزند، گمان نكنند كه (اين بخل ) براى آنان بهتر است ، بلكه آن برايشان بدتر است . به زودى آنچه را كه بخل كرده اند در روز قيامت ، (به صورت ) طوقى بر گردنشان آويخته مى شود. و ميراث آسمان ها و زمين مخصوص خداست و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
پيام ها
1- واقع بين باشيد واز خيال و گمان انحرافى دورى كنيد. (لايحسبنّ)
2- مال كه از آنِ تو نيست ، پس بخل چرا؟ (اتاهم اللّه من فضله )
3- سرچشمه ى بخل ، ناآگاهى و تحليل غلط از خير و شرّ است . (لايحسبنّ الّذين يبخلون ... خيرا لهم بل هو شرّ لهم )
4- يكى از وظايف انبيا، اصلاح بينش و تفكّر انسان هاست . (لايحسبنّ...هو خيرا لهم بل هو شرّ لهم )
5- حبّ دنيا، شرور را نزد انسان خير جلوه مى دهد. (لا يحسبنّ... هو خير)
6- در قيامت ، برخى جمادات نيز محشور مى شوند. (سيطوقون ما بخلوا)
7- معاد، جسمانى است . (سيطوقون ما بخلوا)
8- قيامت ، صحنه ى ظهور خير و شرّ واقعى است . (هو شرّ لهم سيطوّقون ما بخلوا)
9- انسان ، در تصرّف اموال خود آزاد مطلق نيست . (سيطوقون ما بخلوا)
10- قيامت ، صحنه ى تجسّم عمل است . (سيطوقون ما بخلوا) در حديث آمده است : هر كس زكات مال خود را ندهد، در قيامت اموالش به صورت مار و طوقى بر گردنش نهاده مى شود.(200)
11- زمان برپايى قيامت ، دور نيست . (سيطوقوّن )
12- اسير مال شدن در دنيا، موجب اسارت در آخرت است . (سيطوّقون )
13- بدترين نوع شكنجه ، شلاق خوردن از دست محبوب هاست . آنچه را در دنيا بخل ورزيده ايم ، همان مايه ى عذاب ما مى شود. (سيطوّقون ما بخلوا)
14- خداوند هم صاحب ميراث ماندگار دنياست و هم نيازمند انفاق ما نيست . پس دستور انفاق ، براى سعادت خود ماست . (و للّه ميراث السموات والارض )
15- وارث واقعى همه چيز و همه كس خداست . ما با دست خالى آمده ايم و با دست خالى مى رويم ، پس بخل چرا؟ (و للّه ميراث السموات والارض )
تفسير آيه :(181) لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوَّاْ إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ اءَغْنِيَآءُسَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الاَْنْبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ
ترجمه :
همانا خداوند سخن كسانى را كه گفتند: خدا فقير است و ما توانگريم ، شنيد. به زودى اين سخن آنان ، و به ناحق كشتن آنان پيامبران را، خواهيم نوشت و به آنان خواهيم گفت : بچشيد عذاب آتش سوزان را.
تفسير آيه :(182) ذَ لِكَ بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيكُمْ وَاءَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلا مٍ لِّلْعَبِيدِ
ترجمه :
آن (عذاب ) به سبب دست آورد قبلى خودتان است و همانا خداوند نسبت به بندگان ، ستمگر نيست .
نكته ها
O در تفاسير مى خوانيم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نامه اى به يهود بنى قينقاع نوشت و آنان را به ايمان ، نماز، زكات و انفاق ، دعوت كرد. وقتى اين نامه به دست دانشمند يهوديان به نام ((فتحاص )) در محل تدريس او رسيد، رو به شاگردان و حاضران كرد و با استهزا گفت : طبق اين دعوت ، خدا فقير است و ما غنى هستيم . او از ما قرض مى خواهد و وعده ى ربا و اضافه مى دهد!
O يهوديان زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون به رفتار نياكان خود در مورد قتل انبيا راضى بودند، خداوند نسبت قتل را به آنان نيز مى دهد. (و قتلهم الانبياء)
O امام باقر عليه السّلام درباره ى اين آيه فرمودند: كسانى كه امام را نسبت به آنچه به او مى دهند فقير مى دانند، نظير كسانى هستند كه مى گويند: (انّ اللّه فقير)(201)
پيام ها
1- خدا همه ى گفته ها را مى شنود، پس هر حرفى را بر زبان نياوريم . (لقد سمع اللّه )
2- جهل وغرور، مرز و نهايت ندارد، تا آنجا كه بشر ناتوان نيازمند مى گويد: خداوند فقير است و ما غنى هستيم . (ان اللّه فقير و نحن اغنياء)
3- احساس غنا و بى نيازى ، زمينه ى سرپيچى از فرامين الهى و استهزاى آنهاست . (نحن اغنياء)
4- برخى كوته فكر، گمان مى كنند ريشه ى دستورات الهى نياز است . (انّ اللّه فقير)
5- همه ى گفتارها و كردارها ثبت مى شود. (سنكتب ما قالوا و قتلهم )
6- گناهِ ياوه گويى درباره ى خداوند، هم سنگِ گناه كشتن انبياست . (قالوا ان اللّه فقير... و قتلهم الانبياء)
7- ملاك ارزيابى گفتار و كردار، از هركس كه باشد، حقّ است . حتّى كشتن پيامبران چون ناحق است مورد كيفر واقع مى شود. (قتلهم الانبياء بغير حق )
8- انسان در انجام عمل آزاد است ، لذا كارها به خود او نسبت داده مى شود. (قدّمت ايديكم )
9- پاداش و كيفر الهى ، بر طبق عدالت و بر اساس اعمال آزادانه و آگاهانه خود انسان است . (ذلك بما قدّمت ايديكم )
10- كيفرهاى الهى ، ظلم خدا بر بشر نيست ، بلكه ظلم بشر بر نفس خويشتن است . (انّ اللّه ليس بظلام للعبيد)
11- اگر خداوند افراد بخيل و قاتلان انبيا را مجازات نكند، به فقرا و انبيا ظلم كرده است . (انّ اللّه ليس بظلام للعبيد)
تفسير أيه :(183) اءَلَّذِينَ قَالُوَّاْ إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا اءَلا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَاءْتِيَنَابِقُرْبَانٍ تَاءْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَآءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِى بِالْبَيِّنَتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
كسانى كه گفتند: همانا خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم ، مگر آنكه (به صورت معجزه ) يك قربانى براى ما بياورد، كه آتش (صاعقه آسمانى ) آن را بخورد! بگو: (اين حرف ها بهانه است ،) بى گمان پيامبرانى پيش از من ، با دلائلى روشن و (حتى ) با همين (پيشنهادى ) كه گفتيد،براى شما آمدند، پس اگر راست مى گوييد چرا آنان را كشتيد؟
نكته ها
O برخى براى فرار از قبول اسلام ، بهانه تراشى نموده و مى گفتند: خداوند از ما تعهّد گرفته تنها به پيامبرى ايمان بياوريم كه حيوانى را قربانى كند و صاعقه ى آسمانى آن قربانى را در برابر چشم مردم بسوزاند، تا به پيامبرى او يقين كنيم . اين آيه نازل شد تا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آن بهانه تراشان لجوج بگويد: اگر شما راست مى گوييد، چرا به پيامبران قبل از من كه علاوه بر انواع معجزات ، آنچه را شما درخواست مى كنيد به شما عرضه كردند، ايمان نياورديد؟
O امام صادق عليه السّلام پس از تلاوت اين آيه فرمود: ميان يهوديانِ بهانه جوى زمان پيامبر اسلام و يهوديانى كه انبيا را مى كشتند، پانصد سال فاصله بوده است ، امّا به خاطر رضايت آنان بر قتل نياكان ، خداوند نسبت قتل را به آنان نيز داده است .(202)
O در تورات ، كتاب اوّل پادشاهان ، باب 18 جمله 3 و 4، ماجراى به شهادت رساندن انبياى بنى اسرائيل آمده است . همچنين در سِفر لاويان ، باب 9 جمله ى دوّم ، موضوع قربانى قوچ آمده است .
پيام ها
1- فرار از پذيرش حقّ را با عناوين مذهبى توجيه نكنيد. (انّاللّه عهدالينااَلاّ نؤ من )
2- يهود، موسى را آخرين پيامبر نمى دانستند، بلكه مى گفتند: عهد خدا با ما آن بوده است كه پيامبر بعدى ، چنين وچنان باشد. (عهد الينا... ياءتينا بقربان )
3- انسانى كه روحيه ى استكبارى پيدا كرد، هم به خدا تهمت مى زند؛ (انّ اللّه عهد الينا) و هم تسليم هيچ پيامبرى نمى شود؛ (اءلاّ نؤ من لرسول ) و هم توقّع دارد كه معجزه ها، مطابق تمايلات و خواست هاى او باشد. (حتى ياءتينا بقربان )
4- قربانى حيوان ، تاريخى بس طولانى دارد. (...بقربان )
5- سوابق هر گروه وملّتى ، بهترين گواه بر صدق يا كذب ادّعاى آنهاست . (جاءكم ... بالبيّنات و بالّذى قلتم )
6- بهانه تراشى مخالفان ، در طول تاريخ شبيه هم است . (و بالّذى قلتم )
7- استدلال و احتجاج پيامبر با يهود، به تعليم خداوند بود. (قل قد جائكم )
8- گاهى براى اثبات يا حقّانيت يك امر يا مصلحت مهم تر بايد اموالى فدا شود. آرى ، اگر مالى آتش گرفت ولى چشمى بيدار و يا دلى روشن شد، اسراف نخواهد بود. (قد جائكم رسلى ... بالّذى قلتم ...)
9- رضايت بر گناهِ نياكان ، سبب شريك شدن در جرم آنان است . (فلم قتلتموهم )
تفسير آيه :(184) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّنْ قَبْلِكَ جَآءُواْ بِالْبَيِّنَت ِوَالزُّبُرِ وَ الْكِتَبِ الْمُنِيرِ
ترجمه :
(بنابراين ) پس اگر تو را تكذيب كردند (چيز تازه اى نيست ، زيرا) انبياى قبل از تو نيز كه همراه با معجزات و نوشته ها و كتاب روشنگر آمده بودند، تكذيب شدند.
پيام ها
1- آشنايى با تاريخ گذشتگان ، روحيه ى صبر و مقاومت را در انسان بالا مى برد. (فان كذّبوك فقد كُذّب رسل من قبلك )
2- تمام انبيا، مخالفانى داشته اند. (كُذِّب رسل )
3- حركت انبيا در طول تاريخ ، يك حركت فرهنگى ، فكرى و اعتقادى بوده است . (بالبيّنات والزبر والكتاب )
4- معجزات پيامبران متنوّع بوده اند، ولى اصول همه ى اديان يكى بوده است . كلمه ى (البينات ) جمع ، ولى (الكتاب ) مفرد آمده است .
تفسير آيه :(185) كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ اءُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِفَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَاءُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَو ةُ الدُّنْيَآ إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ
ترجمه :
هركسى چشنده ى مرگ است . و بى گمان روز قيامت پاداش هاى شما به طور كامل پرداخت خواهد شد. پس هركس از آتش بر كنار شد و به بهشت وارد گشت ، قطعا رستگار است و زندگانى دنيا، جز مايه ى فريب نيست .
نكته ها
O اين آيه به پيامبر و ديگر مصلحان كه مورد آزار و اذيّت و تكذيب كفّار قرار مى گيرند، روحيه ى صبر ومقاومت مى بخشد، زيرا مى فرمايد: همه مى ميرند ولجاجت ها موقّتى است و پاداش تحمّل اين مشكلات را خداوند بى كم وكاست عطا مى كند.
O امام صادق عليه السّلام درباره ى (كلّ نفس ذائقة الموت ) فرمودند: همه ى اهل زمين و آسمان مى ميرند و فقط ملك الموت و حاملان عرش و جبرئيل و ميكائيل باقى مى مانند، سپس ملك الموت ماءمور مى شود كه روح آنان را نيز بگيرد و تنها خود باقى مى ماند و خداوند به او خطاب مى كند كه بمير، او نيز مى ميرد.(203) و همچنين آن حضرت فرمودند: كسى كه مرگ را نچشيده و كشته شده ، به دنيا برگردانده مى شود تا مرگ را بچشد.(204)
پيام ها
1- مرگ در راه است ، پس اين همه لجاجت واستكبار در برابر حق ، براى چه ؟ (كذّبوك ... كلّ نفس ذائقة الموت )
2- مرگ ، عدم نيست ، يك امر وجودى است كه قابل چشيدن است ، راه انتقال از دنيا به آخرت است . (ذائقة الموت )
3- گناهان وعوامل سوق دهنده به دوزخ ، داراى جاذبه هايى است كه بايد انسان با نيروى ايمان و عمل صالح خود را برهاند. (زُحزِح عن النّار)
4- جزاى كامل در آخرت است ، و پاداش هاى دنيوى بى ارزش . (توفون اُجوركم يوم القيامة ... ما الحيوة الدنيا الاّ متاع الغرور)
تفسير آيه :(186) لَتُبْلَوُنَّ فِىَّ اءَمْوَ لِكُمْ وَاءَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ اءُوتُواْا لْكِتَبَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ اءَشْرَكُوَّاْ اءَذىً كَثِيراً وَإِنْ تَصْبِرُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ
ترجمه :
قطعا شما در اموال وجان هاى خويش آزمايش خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما كتاب (آسمانى ) داده شده اند واز كسانى كه شرك ورزيده اند، آزار بسيارى مى شنويد و اگر صبورى و پرهيزگارى پيشه كنيد، پس قطعا آن (صبر، نشانه ى ) عزم استوار شما در كارهاست .
نكته ها
O وقتى مسلمانان از مكّه به مدينه مهاجرت كردند، مشركان دست تجاوز به اموال آنان گشودند، چنانكه به هركس نيز دست مى يافتند، او را مورد آزار قرار مى دادند. از طرف ديگر، در مدينه هم يهوديان به آنها زخم زبان مى زدند و حتّى برخى با كمال بى شرمى براى زنان و دختران مسلمان ، غزل سرايى كرده و يا آنها را هَجو مى نمودند. سردمدارى اين جريان با شخصى به نام كعب بن اشرف بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور قتل وى را صادر نمود. اين آيه ضمن تسلّى خاطر دادن به مسلمانان ، از آنان مى خواهد در برابر آزار دشمنان صبر و تقوى پيشه كنند كه مايه ى استوارى آنان در ايمان مى گردد.
O امام رضا عليه السّلام پرداخت زكات را يكى از مصاديق آزمايش در اموال دانستند كه در اين آيه مطرح گرديده است .(205)
پيام ها
1- آزمايش ، يك سنّت جدّى الهى است ، خود را آماده كنيم . (حرف لام در اوّل و حرف نون مشدّد در آخرِ (لتبلونّ) نشانه ى جدّى بودن مسئله است .)
2- ياد مرگ و زودگذرى دنيا، مسائل را براى انسان آسان مى كند. (كل نفس ذائقة الموت ... لتبلونّ فى اموالكم )
3- بيشترين ابزار آزمايش ، مال و جان است . (اموالكم و انفسكم )
4- علاوه بر پذيرش خطر جان و مال ، بايد خود را براى شنيدن انواع نيش ها و تحقيرها آماده كرد. (ولتسمعنّ...)
5- شنيدن تحقير و هجو، و آزار ديدن از دشمن ، يكى از وسايل آزمايش است . (لتبلونّ... ولتسمعنّ... اذىً كثيراً)
6- براى رسيدن به اهداف مقدّس ، گاهى بايد همه گونه سختى را تحمّل كرد. ضربه به مال ، جان ، حيثيّت و آبرو. (اموالكم و انفسكم ولتسمعنّ... اذىً كثيرا)
7- انتظار زخم زبان از مخالفان ، سبب آمادگى مسلمانان است . (لتسمعنّ...)
8- مخالفان اسلام در ضربه زدن به مسلمان ها، وحدت در هدف و گاهى وحدت در شيوه دارند. (لتسمعنّ من الّذين اوتوا الكتاب ... و من الّذين اشركوا)
9- دشمن به كم قانع نيست . (اذىً كثيراً)
10- صبر و تقوى در كنار هم رمز موفقيّت است . استقامت بدون تقوا، در افراد لجوج نيز پيدا مى شود. (تصبروا و تتّقوا)
11- صبر و تقوى ، ملازم يكديگرند.كلمه ى (ذلك ) مفرد است ، در حالى كه به صبر و تقوى كه دو چيزند، اشاره دارد.
تفسير آيه :(187) وَإِذْ اءَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَتَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ
ترجمه :
و (به ياد آور) زمانى كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى ) داده شد، پيمان گرفت كه حتما بايد آن را براى مردم بيان كنيد و كتمانش نكنيد، پس آنها آن (عهد) راپشت سر خويش انداختند و به بهاى كمى مبادله كردند، پس چه بد معامله اى كردند.
نكته ها
O امام باقر عليه السّلام درباره اين آيه فرمودند: خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آنچه درباره ى حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله در تورات و انجيل آمده است براى مردم بگويند و كتمان نكنند.(206)
O اگر امروز ميليون ها مسيحى ، يهودى و مجوسى در دنيا هست ، همه به سبب سكوت نابجاى دانشمندان آنهاست . به گفته ى صاحب تفسير اطيب البيان ، بيش از شصت مورد بشارت اسلام و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در عهدين آمده است ، ولى دانشمندان اهل كتاب همه را رها كرده اند.
پيام ها
1- خداوند براى هدايت مردم ، از دانشمندان پيمان مخصوص گرفته است . (اخذ اللّه ميثاق الّذين اوتوا الكتاب لتبيّننّه للناس )
2- بيان حقايق بايد به نوعى باشد كه چيزى براى مردم مخفى نماند. (لتبيّننّه للناس و لاتكتمونه )
3- وظيفه ى دانشمندان ، تبيين كتاب آسمانى براى مردم است . (لتبيّننّه للنّاس )
4- انگيزه ى سكوت دانشمندان از بيان حق ، رسيدن به مال و مقام و يا حفظ آن است . (واشتروا به ثمناً قليلاً)
5- علم به تنهايى براى سعادت و نجات كافى نيست ، بى اعتنايى به مال و مقام نيز لازم است . (اوتوا الكتاب ... اشتروا به ثمنا قليلا)
6- هرچه در برابر كتمان آيات الهى گرفته شود اندك است . (...اشتروابه ثمنا قليلا)
7- عمل به دين و تعهّدات الهى ارزش والا دارد. اگر به هر مقام و مالى برسيم ، ولى آن را از دست بدهيم باخته ايم . (ثمناً قليلا بئس ما يشترون )
تفسير آيه :(188) لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَآ اءَتَوَاْ وَّيُحِبُّونَ اءَنْ يُحْمَدُواْ بِمَالَمْ يَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه :
گمان مبر كسانى كه به آنچه كرده اند، شادمانى مى كنند و دوست دارند براى آنچه نكرده اند ستايش شوند، مپندار كه آنها از عذاب الهى رسته اند، (زيرا) براى آنها عذابى دردناك است .
نكته ها
O مردم سه دسته اند:
1- گروهى كه كار مى كنند وانتظار پاداش يا تشكّر از مردم ندارند. (لانريد منكم جزاء و لاشكورا)(207)
2- گروهى كه كار مى كنند تا مردم بدانند و ستايش كنند. (رئاء الناس )(208)
3- گروهى كه كار نكرده ، انتظار ستايش از مردم دارند. (يحمدوا بمالم يفعلوا...)
O از مواردى كه غيبت جايز است ، در مورد كسى است كه ادّعاى مقام يا تخصّص يا مسئوليّتى را مى كند كه صلاحيّت آن را ندارد. (يحبّون ان يحمدوا بما لم يفعلوا)
O براى اينكه اين تمايل نابجا ستايش بدون عمل كور شود، در اسلام هرگونه تملّق و چاپلوسى منع شده است .
پيام ها
1- رذايل اخلاقى ، همچون عُجب و غرور و انتظار تملّق از مردم ، هلاكت قطعى را به دنبال دارد. (يفرحون ... يحبّون ... فلا تحسبنّهم بمفازة )
2- قرآن ، هرگونه تحليل و تفسير نابجا را نسبت به هر كس و هر موردى محكوم مى كند.(209) (لاتحسبنّ... فلا تحسبنّهم )
3- خداوند نه تنها براى رفتار، بلكه براى خواسته هاى خير و شرّ انسان نيز حساب باز مى كند.(210) (يحبّون ان يحمدوا... لهم عذاب اليم )
4- آنچه خطرش بيشتر است ، توقّع حمد است ، نه توقّع شكر و مدح . زيرا در حمد، نوعى ستايش آميخته با پرستش نهفته است . (يحبّون ان يحمدوا)
5- گنهكار ممكن است پشيمان شده ، توبه كند و نجات يابد، ولى افراد مغرور، حتى در صدد توبه برنمى آيند، لذا اميدى به نجات آنان نيست . (ولاتحسبنّهم بمفازة من العذاب )
6- كسانى كه در دنيا گرفتار اوهامِ خودپرستى و اسير زندان ((منيّت )) هستند، در قيامت نيز اسير و گرفتار عذاب الهى اند. (و لهم عذاب اليم )
تفسير آيه :(189) وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه :
و حكومت آسمان ها و زمين براى خداست و خداوند بر هر كارى تواناست .
نكته ها
O حكومت خداوند نسبت به جهان ، حقيقى است نه اعتبارى ، چون وجود و بقاى هرچيز تنها بدست اوست . براى ايجاد مى فرمايد: (كن فيكون )(211) و براى محو مى فرمايد: (ان يشاء يذهبكم و ياءت بخلقٍ جديد)(212)
حكومت خداوند دائمى و هميشگى است ، ولى حكومت هاى غيرالهى چند صباحى بيش نيست . (تلك الايام نداولها بين الناس )(213) آرى ، اين نوع حكومت حقيقى و دائمى تنها در انحصار خداوند است . (وللّه مُلكُ السموات والارض )
پيام ها
1- در قرآن هرجا سخن از حاكميّت الهى است ، آسمان ها قبل از زمين مطرح شده و اين نشانگر وسعت و عظمت آسمان هاست . (ملك السموات والارض )
2- بسيارند افرادى كه حكومت در دست آنهاست ، ولى نمى توانند به خواسته هاى خود جامه ى تحقّق بپوشانند، ولى خداوند هم حكومت دارد و هم بر هر كارى قادر است . (ملك السموات ... على كل شى ءٍ قدير)
تفسير آيه :(190) إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَوتِ وَالاَْرضِ وَاخْتِلَفِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِلاََيَتٍ لاُِّولِى الاَْلْبَبِ
ترجمه :
همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز، نشانه هايى (از علم ، رحمت ، قدرت ، مالكيّت ، حاكميّت و تدبير خداوند) براى خردمندان است .
نكته ها
O در تفاسير فخررازى ، قرطبى و مراغى آمده است : از عايشه پرسيدند: بهترين خاطره اى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ياد دارى چيست ؟ گفت : تمام كارهاى پيامبر شگفت انگيز بود، امّا مهم تر از همه براى من ، اين بود كه رسول خدا شبى در منزل من استراحت مى كرد، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا برخاست ، وضو گرفت و به نماز ايستاد و بقدرى گريه كرد كه جلو لباسش تر شد، بعد به سجده رفت و به اندازه اى گريه كرد كه زمين تر شد. صبح كه بلال آمد سبب اين همه گريه را پرسيد، فرمود: ديشب آياتى از قرآن بر من نازل شده است . آنگاه آيات 190 تا 194 سوره آل عمران را قرائت كرد وفرمود: واى بركسى كه اين آيات را بخواند و فكر نكند.
O در تفسير كبير فخررازى و مجمع البيان از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله همواره قبل از نماز شب اين آيات را مى خواند. و در احاديث سفارش شده است كه ما نيز اين آيات را بخوانيم .
O در تفسير نمونه از ((نوف بكّالى )) صحابه ى خاصّ حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه شبى خدمت حضرت على عليه السّلام بودم . امام از بستر بلند شد و اين آيات را خواند. سپس از من پرسيد: خوابى يا بيدار؟ عرض كردم بيدارم . فرمود: خوشا به حال كسانى كه آلودگى هاى زمين را پذيرا نگشتند و در آسمان ها سير مى كنند.
O كلمه ((اَلباب )) جمع ((لُبّ)) به معناى عقل خالص و دور از وهم و خيال است .
پيام ها
1- آفرينش جهان ، هدفدار است . (خلق السموات ... لايات لاولى الالباب )
2- هستى شناسى ، مقدّمه ى خداشناسى است . (خلق السموات ...لايات )
برگ درختانِ سبز، در نظر هوشيار
هر ورقش دفترى است ، معرفت كردگار
3- اختلاف ساعات شب و روز در طول سال ، در نظر خردمندان تصادفى نيست . (و اختلاف الليل و النّهار لَايات )
4- قرآن ، مردم را به تفكّر در آفرينش ترغيب مى كند. (خلق ... لَايات لاولى الالباب )
5- هركه خردمندتر است بايد نشانه هاى بيشترى را دريابد. (لَايات لاولى الالباب )
6- آفرينش ، پر از راز و رمز، و ظرافت و دقّت است كه تنها خردمندان به درك آن راه دارند. (لَايات لاولى الالباب )
تفسير آيه :(191) اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وََيتَفَكَّرُونَ فِى خَلِقْ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً سُبْحَنَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
ترجمه :
(خردمندان ) كسانى هستند كه ايستاده و نشسته و (خوابيده ) بر پهلو ياد خدا مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين انديشه مى كنند (و از عمق جان مى گويند:) پروردگارا! اين هستى را باطل و بى هدف نيافريده اى ، تو (از كار عبث ) پاك و منزّهى ، پس ما را از عذاب آتش نگهدار.
نكته ها
O به فرموده ى امام باقر عليه السّلام ، افراد سالم ، نماز را ايستاده و افراد مريض ، نشسته و افراد عاجز، به پهلو خوابيده ، به جا آورند.(214)
پيام ها
1- نشانه ى خردمندى ، ياد خدا در هر حال است . (اولوا الالباب الّذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم )
2- اهل فكر، بايد اهل ذكرباشند. (اولوا الالباب الّذين يذكرون ... و يتفكّرون )
3- ايمان بر اساس فكر و انديشه ارزشمند است . (يتفكّرون فى خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا)
4- ايمان و اعتراف با تمام وجود ارزش دارد. نبايد به اعتراف زبانى اكتفا كرد. (يتفكّرون ... ربّنا ما خلقت ...)
5- ذكر وفكر، همراه يكديگر ارزش است . متاءسفانه كسانى ذكر مى گويند، ولى اهل فكر نيستند وكسانى اهل فكر هستند، ولى اهل ذكر نيستند. (يذكرون ... يتفكّرون )
6- آنچه سبب رشد و قرب است ، ذكر و فكر دائمى است نه موسمى . (يذكرون ) و (يتفكّرون ) فعل مضارع اند كه نشان استمرار است .
7- شناختِ حسّى طبيعت كافى نيست ، تعقّل و تفكّر لازم است . (يتفكّرون فى خلق السموات والارض )
8- كسى كه در آفرينش آسمان ها و زمين فكر كند، پى مى برد كه خالق هستى ، پروردگار ما نيز هست . (يتفكّرون ... ربّنا)
9- آفرينش بيهوده نيست ، گرچه همه اسرار آن را درك نكنيم . (ماخلقت هذاباطلا)
10- اوّل تعقّل و انديشه ، سپس ايمان و عرفان ،آنگاه دعا و مناجات . (يتفكّرون ... ربّنا... فقنا)
11- اگر هستى بيهوده و باطل نيست ، ما هم نبايد بيهوده و باطل باشيم . (ماخلقت هذا باطلا... فقنا عذاب النار)
12- هستى هدفدار است ، پس هر چه از هدف الهى دور شويم به دوزخ نزديك مى شويم . (فقنا عذاب النّار)
13- قبل از دعا، خدا را ستايش كنيم . (سبحانك فقنا...)
14- ثمره ى عقل و خرد، ترس از قيامت است . (اولوا الالباب ... فقنا عذاب النار)
تفسير آيه :(192) رَبَّنَآ إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ اءَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ اءَنْصَارٍ
ترجمه :
پروردگارا! هر كه را تو (بخاطر اعمال بدش ) به دوزخ افكنى ، پس بى شك او را خوار و رسوا ساخته اى و براى ستمگران هيچ ياورانى نيست .
نكته ها
O از امام باقر عليه السّلام درباره ى (و ما للظالمين من انصار) سؤ ال كردند، حضرت فرمودند: يعنى آنها امامانى ندارند تا آنان را به نام بخوانند، (و از آنان شفاعت كنند).(215)
پيام ها
1- آتش قيامت سخت است ، امّا نزد اولوا الالباب كه خواهان كرامت انسان هستند خوارى ورسوايى قيامت ، دردناك تر از آن است . (من تدخل النّار فقد اخزيته )
2- ستمگران ، از شفاعتِ ديگران محروم هستند. (ما للظالمين من انصار)
تفسير آيه :(193) رَبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِى لِلاِْيمَنِ اءَنْ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمْ فََامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ
ترجمه :
پروردگارا! همانا ما دعوت منادى ايمان را شنيديم كه (مى گفت :) به پروردگارتان ايمان بياوريد، پس ايمان آورديم . پروردگارا! پس گناهان ما را بيامرز و زشتى هاى ما را بپوشان و ما را با نيكان بميران .
نكته ها
O شايد مراد از ((ذنوب )) گناهان كبيره باشد و مراد از ((سيّئات )) گناهان صغيره ، چنانكه در آيه ى شريفه (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم ...)(216) ((سيّئات )) در برابر ((كبائر)) آمده است . و ممكن است مراد از ((سيّئات )) آثار گناه باشد.
O در برابر خردمندانى كه دعوت ايمان را اجابت كرده و مى گويند: ((سَمِعنا))، افرادى هستند كه نسبت به اين دعوت بى اعتنايى مى كنند و در قيامت با حسرت تمام مى گويند: (لوكنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير)(217)
پيام ها
1- خردمندان ، آماده ى پذيرش حقّ هستند و در كنار پاسخگويى به نداى فطرت ، به نداى انبيا، علما و شهدا پاسخ مى دهند. (انّنا سمعنا مناديا ينادى للايمان ...)
2- استغفار و اعتراف ، نشانه ى عقل است . (اولواالالباب ... ربّنا فاغفر لنا)
3- از آداب دعا كه زمينه ى عفو الهى را فراهم مى كند، توجّه به ربوبيّت الهى است . (ربّنا فاغفر لنا)
4- ايمان ، زمينه ى دريافت مغفرت است . (امنّا، فاغفر لنا)
5- ديگران را در دعاى خود شريك كنيم . (فاغفر لنا)
6- پرده پوشى وعفو، از شئون ربوبيّت واز شيوه هاى تربيت است . (ربّنا... كفّرعنّا)
7- مرگِ انسان با اراده الهى است . (توفّنا)
8- خردمندانِ دورانديش ، مرگ با نيكان را آرزو مى كنند و به فكر حسن عاقبت هستند. (توفّنا مع الابرار)
9- ابرار مقامى دارند كه خردمندان آرزوى آن را مى كند. (اولواالالباب ...توفّنا مع الابرار)
تفسير آيه :(194) رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ القِيمَةِا نَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ
ترجمه :
(خردمندان مى گويند:) پروردگارا! آنچه را به واسطه ى پيامبرانت به ما وعده داده اى ، به ما مرحمت فرما و ما را در روز قيامت خوار مساز، كه البتّه تو خلاف وعده انجام نمى دهى .
نكته ها
O در اين چند آيه ، خداوند متعال مسير رشد خردمندان و اولوا الالباب را اين گونه ترسيم مى كند: ياد خدا، فكر، رسيدن به حكمت ، تسليم انبيا شدن ، استغفار، خوب مردن ، در انتظار الطاف الهى و نجات از رسوايى و خوارى .
O در آيات قبل ايمان خردمندان به خداوند و قيامت مطرح بود و در اين آيه ايمان به نبوّت نيز مطرح شده است . (ما وعدتنا على رسلك )
O تكرار ((ربّنا)) در سخنان اولواالالباب ، نشان شيفتگى آنان به ربوبيّت الهى است .
O اولوا الالباب ، هم عزّت دنيا را مى خواهند و هم عزّت آخرت را. جمله ى (آتنا ما وعدتنا على رسلك ) مربوط به دنياست كه خداوند وعده نصرت به اهل حقّ داده است : (انّا لننصر رسلنا)(218) وجمله ى ((و لاتخزنا)) مربوط به عزّت در آخرت است .
پيام ها
1- وفاى به وعده ، از شئون ربوبيّت الهى است . (ربّنا اتنا ما وعدتنا)
2- گرچه خداوند به وعده هاى خود وفا مى كند، لكن ما نيز بايد دعا كنيم . (اتنا ما وعدتنا)
3- خردمندان به همه ى انبيا وهمه وعده هاى الهى ايمان دارند. (ماوعدتنا على رسلك )
4- نهايت آرزوى خردمندان ، رسيدن به الطاف الهى و نجات از دوزخ و رسوايى در قيامت است . (اتنا ما وعدتنا، ولاتخزنا يوم القيمة )
5- بيم و اميد بايد در كنار هم باشد. (اتنا ما وعدتنا... ولاتخزنا)
تفسير آيه :(195) فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اءَنِّى لاََّ اءُضِيعُ عَمَلَ عَمِلٍ مِّنْكُم مِنْ ذَكَرٍاءَوْ اءُنْثَى بَعْضُكُمْ مِن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَاءُخْرِجُواْ مِنْ دِيَرِهِمْ وَ اءُوذُواْ فِى سَبِيلىِ وَقَتَلُواْ وَقُتِلُواْ لاَُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ لاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ ثَوَاباً مِّنْ عِنْدِ اللَّهِ واللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ
ترجمه :
پس پروردگارشان دعاى آنان را مستجاب كرد (و فرمود:) كه من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، خواه مرد يا زن ، (گرچه ) همه از يكديگريد، تباه نمى كنم (وبى پاداش نمى گذارم ). پس كسانى كه هجرت كرده واز خانه هايشان رانده شده و در راه من آزار و اذيّت ديده ، جنگيده و كشته شدند، قطعا من لغزش هايشان را مى پوشانم و در باغ هايى كه نهرها از زيرشان جارى است ، واردشان مى كنم . (اين ) پاداشى است ازطرف خدا، و پاداش نيكو تنها نزد خداست .
پيام ها
1- دعاى قلبى ، استجابت قطعى دارد. دعايى كه همراه با ياد دائمى خدا؛ (يَذكرون ) فكر؛ (يتفكّرون ) و ستايش خدا باشد، (سبحانك ) قطعا مستجاب مى شود. (فاستجاب لهم ربّهم )
2- دعاى اهل فكر و ذكر، سريعاً مستجاب مى شود. (فاستجاب )
3- استجابت دعا، جلوه اى از ربوبيّت الهى است . (فاستجاب لهم ربّهم )
4- در جهان بينى الهى ، هيچ عملى بدون پاداش نيست . (لا اُضيع عمل عاملٍ)
5- دعائى مستجاب مى شود كه همراه با عمل و تلاش دعا كننده باشد، گرچه خود دعا نيز نوعى عمل است . (فاستجاب لهم ... لااضيع عمل عاملٍ)
6- عمل و عامل هر دو مورد توجّهند. حُسن فعلى و حُسن فاعلى هر دو مدّ نظر هستند. (لا اُضيع عمل عامل )
7- پاداش عمل تنها به مؤ منان داده مى شود، چرا كه اعمال كفّار حبط مى گردد. (عمل عامل منكم )
8- در بينش الهى ، مرد و زن در رسيدن به مقام والاى انسانى برابر هستند. (من ذكرٍ او اُنثى )
9- جنس مرد برتر از زن نيست . (من ذكر او اُنثى بعضكم من بعض )
10- در جامعه اسلامى ، همه ى مسلمانان از يكديگرند. (بعضكم من بعض )
11- تا گناهان وعيوب محو نشود، كسى وارد بهشت نمى شود. (لاكفّرن ... لادخلّنهم )
12- هجرت ، جهاد، تبعيد و متحمّل آزار شدن در راه خدا؛ وسايل عفو خداوند هستند. (هاجروا، اخرجوا من ديارهم و... لاكفّرن عنهم ...)
13- علاقه به وطن ، يك حقّ پذيرفته شده قرآنى است و گرفتن اين حق ، ظلم است . (اخرجوا من ديارهم )
14- در پيمودن راه خدا؛ هجرت ، تبعيد، شكنجه و جهاد و شهادت لازم است . (فى سبيلى )
15- گرچه شهادت بالاترين مرتبه است ، ولى مقاومت در برابر آزار و اذيّت هاى دشمن ، نياز به صبر بيشترى دارد، لذا كلمه ى (فى سبيلى ) در كنار (اوذوا) آمده است . آرى ، جانبازان معلولين جبهه ، بيش از شهدا بايد صبر و تحمّل كنند.
16- به خاطر بعضى لغزشها، افراد را طرد نكنيم . در اين آيه ، خردمندانى كه حتّى از اولياى خدا و اهل بهشتند، سابقه اى از لغزش دارند، ولى خداوند آنها را مى پوشاند. (لاُكفرنّ)
17- عنايت و توجّه مخصوص خداوند، براى خردمندان مؤ من است . (لااُضيع ... لاُكفرنّ... لاُدخلنّ...) همه ى اين فعلها به صيغه متكلم وحده آمده است . به علاوه كلمه ى (ربّهم ) نشانه ى عنايت خاص خداوند به اولوا الالباب است .
18- در وعده هاى خداوند، ذرّه اى شك و ترديد نكنيد. تمام وعده ها با تاءكيد بيان شده است . (انّى ... لاُكفّرنّ... لاُدخلنّ)
19- هر پاداشى ممكن است با تغيير مكان و زمان ارزش خود را از دست بدهد، اما پاداش هاى الهى مطابق فطرت و خلقت انسان است و هرگز از ارزش آن كاسته نمى شود. (جنات تجرى من ...)
20- نهرهاى بهشت ، هم از پاى درختان آن جارى است ؛ (جنات تجرى من تحتها) و هم از زير جايگاه مسكونى بهشتيان . (من تحتهم )
21- مغفرت و بهشت ، ثوابى عمومى است ، ولى آن ثوابى كه در شاءن لطف خدا و مؤ منان است ، ثواب ديگرى است كه فقط نزد خداست و ما از آن خبر نداريم . (واللّه عنده حسن الثواب )
22- پاداش هاى الهى براى مردم به طور كامل قابل وصف نيست ، همين اندازه بدانيم كه از هر پاداشى بهتر است . (واللّه عنده حسن الثّواب )
23- پاداش هاى الهى ، همراه با انواع كرامت هاست . (واللّه عنده حسن الثواب )
تفسير آيه :(196) لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى الْبِلَدِ
ترجمه :
رفت و آمد كفّار در شهرها ترا فريب ندهد.
تفسير آيه :(197) مَتَعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ
ترجمه :
(بهره ى آنها از اين رفت و آمدها) متاع ناچيزى است ، سپس جايگاه ابدى آنان جهنّم است كه بد جايگاهى است .
نكته ها
O مشركان مكّه ويهوديان مدينه به خاطر مسافرت هاى تجارتى ، سر وسامان داشتند، ولى مسلمانان به خاطر هجرت به مدينه و رها كردن مال و دارايى وزندگى خود در مكّه ، وهمچنين محاصره ى اقتصادى ، در فشار وتنگنا بودند. اين آيه مايه ى تسلّى آنهاست .
O در روايتى از حضرت على عليه السّلام آمده است : (ماخير بخير بعدها النّار)(219) خير و خوشى هايى كه به دنبال آن آتش باشد، ارزشى ندارند. لذّت هاى كوتاه مدّت و عذاب ابدى براى كافران ، ولى سختى هاى موقّت و آرامش وآسايش ابدى از آنِ مؤ منان است .
پيام ها
1- انبيا نيز نياز به هشدار دارند، تا در معرض تاءثير پذيرى قرار نگيرند. (لايغرّنّك )
2- اعزام هياءت هاى سياسى ، اقتصادى ، نظامى ، تشكيل جلسات و مصاحبه ها از سوى دشمن ، شما را فريب ندهد. (لايغرّنّك تقلّب الّذين كفروا)
3- كاميابى هاى مادّى هر اندازه باشد، محدود و ناچيز است . (متاع قليل )
4- كاميابى هاى كافران ، نشانه ى حقّانيت ومحبوبيّت آنان نيست . (ماءواهم جهنّم )
تفسير آيه :(198) لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُخَلِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِّنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِّلاَْبْرَارِ
ترجمه :
لكن براى كسانى كه نسبت به پروردگارشان پروا داشته باشند، باغ هايى است كه نهرها از زير درختانش جارى است . آنان براى هميشه در آنجا هستند و اين پذيرايى (اوّليه ) از جانب خداوند است ، ولى آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است .
نكته ها
O واژه ى ((نُزُل )) به نخستين چيزى كه با آن از مهمان پذيرايى مى كنند، اطلاق مى شود. مانند شربت و ميوه . گويا با اين تعبير مى فرمايد: در برابر رفت و آمدهاى تجارى كفّار، شما از مدار تقوى و ايمان خارج نشويد، زيرا باغ هاى بهشت ، مقدّمه ى پذيرايى شما خواهد بود، نه اصل آن .
پيام ها
1- نعمت هاى دنيوى نسبت به نعمت هاى اخروى بى ارزش است . (متاع قليل ... ما عنداللّه خير)
2- تلاش و رفت و آمد براى كسب دنيا، با حفظ تقوى و توجّه به منافع اخروى مانعى ندارد. (لايغرّنّك تقلّب الّذين كفروا فى البلاد.... لكن الّذين اتّقوا)
3- توجّه به نعمت هاى بهشتِ جاودان ، سبب گرايش به تقوى و فريفته نشدن به بهره هاى قليل دنياست . (اتّقوا ربّهم لهم جنّات )
4- مقام ابرار بالاتر از متّقين است . (اتقوا، لهم جنات ، و ما عنداللّه خير للابرار)
تفسير آيه :(199) وَإِنَّ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَآاءُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خَشِعِينَ لِلَّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِاَيَتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً اءُولََّئِكَ لَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ
ترجمه :
و همانا بعضى از اهل كتاب ، كسانى هستند كه به خداوند و آنچه به شما نازل شده و آنچه به خودشان نازل شده ، خاشعانه ايمان مى آورند. آيات الهى را به بهاى اندك معامله نمى كنند. آنها هستند كه برايشان نزد پروردگارشان پاداش است . همانا خداوند سريع الحساب است .
نكته ها
برخى مفسّران معتقدند كه اين آيه درباره كسانى از اهل كتاب نازل شده است كه به اسلام گرويدند. آنها عبارت بودند از چهل نفر از اهل نجران ، سى و دو نفر از حبشه و هشت نفر از روم .(220) امّا بعضى ديگر از مفسّران گفته اند كه آيه درباره ى نجاشى ، پادشاه حبشه است كه در سال نهم هجرى در ماه رجب وفات يافت . وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مطلع شد، به مردم فرمود: يكى از برادران شما در خارج از حجاز وفات يافته ، حاضر شويد تا به پاس خدمات او بر وى نماز بخوانيم . پرسيدند: او كيست ؟ فرمود: نجاشى . آنگاه مسلمانان به همراه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به قبرستان بقيع رفته بر او نماز گزاردند.(221)
پيام ها
1- بايد انصاف را مراعات كرد و از خوبان اهل كتاب ستايش نمود. (و انّ من اهل الكتاب لمن يؤ من ...)
2- هر مكتبى ، ريزش و رويش دارد. اگر گروهى ايمان نمى آورند و حقايق را كتمان مى كنند، در عوض گروهى با خشوع ايمان مى آورند. (انّ من اهل الكتاب لمن يؤ من )
3- ايمانى ارزش دارد كه خاشعانه ، (خاشعين ) وجامع باشد. (ما انزل اليكم وما انزل اليهم ) وپايدار بوده و با مادّيات تغيير نيابد. (لايشترون بايات اللّه ثمناً قليلاً)
4- هر بهائى در برابر دين فروشى پرداخت شود، كم و ناچيز است . (و لايشترون بايات اللّه ثمناً قليلاً)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:47 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(200) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ واتَّقُواْا للَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و (در برابر دشمنان نيز) پايدار باشيد (و ديگران را به صبر دعوت كنيد) و از مرزها مراقبت كنيد و از خداوند پروا داشته باشيد، شايد كه رستگار شويد.
نكته ها
O اين آيه ، صبر در برابر انواع حوادث و مصائب را توصيه مى كند؛
در مرحله ى اوّل در برابر ناگوارى هاى شخصى و هوسها صبر كنيد. (اصبروا)
در مرحله ى دوّم در برابر فشارهاى كفّار، مقاومت بيشتر كنيد. (صابروا)
در مرحله ى سوّم در حفظ مرزهاى جغرافيايى از هجوم دشمن ، حفظ مرزهاى اعتقادى و فكرى ، از طريق مباحثات علمى و حفظ مرز دلها، از هجوم وسوسه ها بكوشيد. (رابطوا)
O كلمه ى ((رابطوا)) از ريشه ى ((رباط)) به معناى بستن چيزى در مكانى است . به كاروانسرا نيز به اين دليل رُباط مى گويند كه كاروان ها در آنجا اتراق كرده و مال التجاره و اسب و شترها را در آنجا نگه مى دارند. همچنين به قلبى كه محكم و بسته به لطف خدا باشد، رُباط گفته مى شود. كلماتِ ((ارتباط))، ((مربوط)) و ((رباط)) ريشه ى واحدى دارند.
O در روايات ، ((رابطوا)) به معناى انتظار اقامه ى نماز آمده است .(222) گويا مسلمانان دل و جان خود را با پيوندى كه در نماز ايجاد مى كنند، محكم مى سازند.
O امام صادق عليه السّلام فرمود:
((اصبروا على الفرائض )) در برابر واجبات صبر كنيد.
((صابروا على المصائب )) در برابر مشكلات صبر كنيد.
((ورابطوا على الائمّه )) از پيشوايان خود دفاع كنيد.(223)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((اصبروا على الصَلَوات الخمس وصابروا على قتال عدوّكم بالسيف ورابطوا فى سبيل اللّه لعلّكم تفلحون )) بر نمازهاى شبانه روزى پايدارى كنيد ودر جهاد با دشمن ، فعّال ودر راه خدا با يكديگر هماهنگ باشيد تا رستگار شويد.(224)
پيام ها
1- در سايه ى ايمان ، به كمالات مى رسيد. (يا ايها الّذين امنوا اصبروا و صابروا...)
2- تا در مشكلات فردى صابر نباشيد، نمى توانيد در برابر دشمنان دين مقاومت كنيد. ابتدا (اصبروا) سپس (صابروا)
3- از ديگران عقب نمانيد، اگر كفّار در كفر خود مقاومت مى كنند، كشته مى دهند و مال خرج مى كنند، شما نيز در راه خدا با جان و مال پايدارى كنيد. (صابروا)
4- مسلمانان بايد مشكلات يكديگر را تحمل كنند، و يكديگر را به صبر سفارش كنند. (صابروا)
5- اسلام ، دين ارتباط است . ارتباط با مردم ، خدا و پيامبران . (رابطوا)
6- صبر و مصابره و مرابطه بايد جهت دار باشد و در مسير تقوى و رضاى الهى قرار گيرد، وگرنه كفّار هم اين امور را دارند. (صابروا و رابطوا واتقوااللّه )
7- اسلام دين جامعى است ، صبر و تقوى در كنار توجّه به مرزها بيان شده است . (اصبروا... رابطوا)
8- تقوى ، مرتبه اى بالاتر از ايمان است . (امنوا... واتقوا)
9- صبر، زمينه ى رسيدن به سعادت و پيروزى است . (لعلّكم تفلحون )
سيماى سوره نساء
اين سوره يكصد و هفتاد و شش آيه دارد و در مدينه نازل شده است . محتواى آن ، دعوت به ايمان و عدالت ، عبرت از اُمّت هاى پيشين ، قطع رابطه ى دوستانه با دشمنان خدا، حمايت از يتيمان ، احكام ازدواج و ارث ، لزوم اطاعت از رهبر الهى ، هجرت ، جهاد در راه خدا و... است . و از آنجا كه سى و پنج آيه ى اوّل اين سوره ، پيرامون مسائل خانوادگى است ، به سوره ى نساء (زنان ) نام گذارى شده است .
تفسير آيه :(1) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَ حِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لاَْرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً
ترجمه :
اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس ) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين ) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مى كنيد، پروا كنيد. و (نسبت ) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
نكته ها
O اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرمودند: صله ى رحم كنيد، گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود: (و اتّقوا اللّه ... و الارحام ...)(225)
پيام ها
1- آغاز سوره ى خانواده ، با سفارش به تقوا شروع شده است ، يعنى بنيان خانواده ، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است . (يا ايّها الناس اتّقوا)
2- خلقت و تربيت انسان ، هر دو به دست خداست ، پس پروا و اطاعت هم بايد از او باشد. (اتّقوا ربكم الّذى خلقكم )
3- همه ى انسان ها از يك نوعند، پس هر نوع تبعيض نژادى ، زبانى ، اقليمى و... ممنوع است . (خلقكم من نفس واحدة )
4- زن و مرد در آفرينش وحدت دارند و هيچكدام از نظر جنسيّت بر ديگرى برترى ندارند. (خلق منها زوجها)
5- همه ى انسان ها در طول تاريخ ، از يك پدر ومادرند. (بثّ منهما رجالاً...)
روايات درباره ى ازدواج فرزندان آدم دو نوع است ، آنچه با قرآن هماهنگ است ، رواياتى است كه مى گويد فرزندان آدم با يكديگر ازدواج كردند.(226)
6- در مسائل تربيتى ، تكرار يك اصل است . (اتّقوا ربّكم ... اتّقوا اللّه )
7- رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان ، لازمه ى تقواست . (اتّقوا اللّه ... والارحام ) امام باقر عليه السّلام فرمود: قرابت دلبستگان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بايد با موّدت مراعات كرد.(227)
تفسير آيه :(2)وَءَاتُواْ الْيَتَمَىَّ اءَمْوَ لَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَتَاءْكُلُوَّاْ اءَمْوَ لَهُمْ إِلَىَّ اءَمْوَ لِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً
ترجمه :
و اموال يتيمان را به آنان (باز) دهيد و اموال بد (خودتان ) را با اموال خوبِ (يتيمان ) تبديل نكنيد و اموال آنان را با اموال خود نخوريد، همانا اين (تصرّفاتِ ظالمانه ) گناهى بزرگ است .
پيام ها
1- اموال يتيمان را بايد به آنان پس داد، هرچند خود ندانند يا فراموش كنند. (آتوا اليتامى اءموالهم )
2- اسلام ، حامى طبقه ى محروم و ضعيف است . (اليتامى )
3- كودكان يتيم ، حقّ مالكيّت دارند. (اموالهم )
4- ممانعت ، تبديل وكاستن از مال يتيم ، گناه بزرگ است . (انّه كان حوباً كبيراً)
5- گناهان ، كبيره و صغيره دارند. (حوباً كبيراً)
تفسير آيه :(3) وَإِنْ خِفْتُمْ اءَلا تُقْسِطُواْ فِى الْيَتَمَى فَانْكِحُواْ مَا طَابَ لَكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَى وَثُلَثَ وَرُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ اءَلا تَعْدِلُواْ فَوَحِدَةً اءَوْ مَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُكُمْ ذَ لِكَ اءَدْنَىَّاءَلا تَعُولُواْ
ترجمه :
و اگر مى ترسيد كه عدالت را درباره ى (ازدواج با) دختران يتيم مراعات نكنيد، (از ازدواج با آنان صرف نظر نماييد و) با زنان دلخواه (ديگر) ازدواج كنيد، دوتا، سه تا، يا چهار تا. پس اگر ترسيديد كه (ميان همسران ) به عدالت رفتار نكنيد، پس يك همسر (كافى است ) يا (به جاى همسر دوّم از) كنيزى كه مال شماست (كام بگيريد، گرچه كنيز هم حقوقى دارد كه بايد مراعات شود) اين نزديك تر است كه ستم نكنيد.
نكته ها
O بعضى مردان ، دختران يتيم را براى تكفّل و سرپرستى به خانه مى بردند، بعد هم با آنان ، با مهريه ى كم ازدواج كرده و به آسانى هم آنان را طلاق مى دادند. آيه نازل شد كه اگر از بى عدالتى بيم داريد، با زنان ديگر ازدواج كنيد. آيه ى قبل ، درباره ى رعايت عدالت در اموال يتيمان بود، اين آيه ، فرمان عدالت در ازدواج با دختران يتيم است .
O درباره ى حكمتِ تعدّد زوجات ، مى توان به موارد زير اشاره نمود:
الف : تلفات مردها در جنگ ها و حوادث بيشتر است و زنانى بيوه مى شوند.
ب : جوانان ، كمتر حاضرند با بيوه ازدواج كنند.
ج : همه ى زنان بيوه و بى همسر، تقواى كافى و قدرت كنترل خود را ندارند.
د: زنان در هرماه ، مدّتى عذر دارند و مسائل زناشويى تعطيل است .
نتيجه آنكه براى حفظ حقوق بيوه ها طبق شرايطى مرد مى تواند همسر دوّم بگيرد تا مشكل هر دو طرف حل شود.
O سؤ ال : در اين آيه مسئله ى بى عدالتى به صورت مشكوك بيان شده است : (ان خفتم الا تقسطوا)، امّا در آيه 129 همين سوره مى فرمايد: (لن تستطيعوا) كه شما قدرت آن را نداريد، اين دو آيه را چگونه مى توان جمع نمود؟
پاسخ : در مسائل مادّى مانند لباس ، مسكن ، خوراك و هم خوابى بايد عادل باشيد و اگر مى ترسيد عادل نباشيد برنامه ديگرى را براى خود تنظيم كنيد، ولى در آيه 129 مى فرمايد: شما هرگز قدرت بر عدالت نداريد كه مراد عدالت در علاقه و تمايلات قلبى است چون علاقه در اختيار انسان نيست تا بتواند آن را يكسان تقسيم كند. اين پاسخ با استفاده از حديثى از امام صادق عليه السّلام مى باشد.(228)
پيام ها
1- اسلام ، حامى محرومان ، به ويژه يتيمان و بالاخص دختران يتيم است ، آن هم در مساءله ى عفّت و زناشويى و پرهيز از سوء استفاده از آنان . (...فى اليتامى )
2- لازم نيست براى ترك ازدواج با يتيمان ، يقين به بى عدالتى داشته باشيم ، احتمال و ترس از آن هم كافى است . (ان خفتم )
3- در انتخاب همسر، مى توان سراغ ايتام رفت ، مگر آنكه خوف بى عدالتى باشد. (ان خفتم ... فانكحوا)
4- در انتخاب همسر، تمايل قلبى يك اصل است . (طاب لكم )
5- اسلام ، با تعدّد همسر براى مرد، فى الجمله موافق است . (فانكحوا... مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ... فواحدة )
6- تعدّد زوجات ، هم محدود به چهار همسر است و هم مشروط به مراعات . ه است .(229) (فانكحوا... رباع فان خفتم ... فواحدة )
تفسير آيه :(4) وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىْءٍ مِّنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئَّاً مَّرِيَّئاً
ترجمه :
ومهر وكابين زنان را به صورت هديه و با رغبت بدهيد و اگر با ميل و رغبت خويش چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را حلال وگوارا مصرف كنيد.
نكته ها
O كلمه ى ((نِحلَة )) به گفته ى راغب اصفهانى ، از ((نَحل )) به معناى زنبور عسل است . چون زنبور عسل به مردم عسل مى بخشد و توقّعى هم ندارد، به هديه هم ((نحلة )) گفته مى شود. البتّه بعضى مفسّرين ((نحلة )) را به معناى ((دَين )) گرفته اند. يعنى مهريّه ، دَين و بدهى قطعى مرد است .
O در حديث است : بهترين اموال خويش را براى سه مصرف قرار دهيد:
1- مهريّه . 2 حج . 3 كفن . اگر بهترين اموال را صرف مهريّه كنيد، فرزندان شما صالح مى شوند.(230)
پيام ها
1- پرداخت مهريّه به زن حقّ او و الزامى است . (و آتوا النساء...)
2- مهريّه ، نرخ زن نيست ، بلكه نشانه ى صداقت مرد در علاقه و دوستى به همسر است . (صدقاتهن )
3- زن ، مالك مهريه ى خود است . پدر و بستگان زن ، حقّ گرفتن مهريه ى او را براى خود ندارند.(231) (آتوا النّساء صدقاتهن )
4- مهريّه ، بهاى زن نيست ، بلكه هديه ى مرد به همسرش مى باشد. (نحلة )
5- زن ، در گرفتن يا بخشيدن مهريه ، آزاد و مستقل است . (فان طبن لكم )
6- مال گوارا، مالى است كه صاحبش آنرا با طيب خاطر و رضايت ببخشد. (فان طبن ... هنيئاً)
7- رضايت ظاهرى كافى نيست . رضايت قلبى لازم است . بخشش هاى اكراهى ، اجبارى و يا رودربايستى اعتبار ندارد. (طبن ... نفسا)
8- مهر و هبه ، از اسباب مالك شدن است . (صدقاتهنّ، فَان طبن لكم عن شى ء)
9- زنان تحت تاءثير عواطف همه ى مهر خود را نبخشند. (شى ء منه )
تفسير آيه :(5) وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَآءَ اءَمْوَ لَكُمْ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً
ترجمه :
و اموال خود را كه خداوند وسيله ى برپائى زندگى شما قرار داده ، به دست سفيهان ندهيد (ولى ) رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهيد و آنان را بپوشانيد و با آنان سخن شايسته و نيكو بگوييد.
نكته ها
O در روايات ، افراد شرابخوار و فاسق ، سفيه خوانده شده اند.(232) پس اموال عمومى نبايد در دست چنين افرادى قرار گيرد، زيرا مال ، قوام جامعه است و سپردن هرگونه مقام و مسئوليتِ مالى به اين افراد، خيانت به جامعه است .
O امام صادق عليه السّلام به شخصى فرمودند: مال خود را حفظ كن ، چون مال موجب قوام دين تو است . و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند. (و لاتؤ توا السفهاء اموالكم التى جعل اللّه لكم قياما...)(233)
O امام باقر عليه السّلام درباره ى معناى (السفهاء) فرمودند: مقصود كسى است كه به او اطمينان ندارى .(234)
پيام ها
1- سفيه ، از تصرّف در مال خود ممنوع است . (لاتؤ توا السفهاء)
2- مالى كه سبب برپا ماندن جامعه است ، نبايد در اختيار سفيه باشد. (اموالكم التى ... قياما)
3- حاكم شدن سفيه حتّى بر اموال خود، ضربه ى اقتصادى به جامعه است و جامعه نست به اموال شخصى افراد حقّ دارد. (اموالكم ) به جاى ((اموالهم ))
4- در برخوردها، به مصالح اقتصادى جامعه و رشد فكرى افراد بايد توجّه كرد، نه عواطف و ترحّم هاى گذرا. (لاتؤ توا السفهاء اموالكم )
5- مال و ثروت ، قوام زندگى و اهرم نظام است . (جعل اللّه لكم قياماً)
6- سرمايه نبايد راكد بماند. اموال يتيمان و سفيهان هم ، بايد در مدار توليد و سوددهى قرار گيرد و از درآمدش زندگى آنان بچرخد، نه از اصل مال . (وارزقوهم فيها) به جاى ((منها))
7- به ابعاد روحى و شخصيّت محرومان بايد توجّه كرد. (قولوا لهم قولاً معروفا)
8- ممنوع كردن افراد از تصرّف در اموالشان ، واكنش دارد. چاره ى آن برخورد و سخن نيكوست . (قولاً معروفا)
تفسير آيه :(6)َابْتَلُواْ الْيَتَمَى حَتَّىَّ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَاَنَسْتُمْ مِّنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوَّاْ إِلَيْهِمْ اءَمْوَ لَهُمْ وَلاَ تَاءْكُلُوهَآ إِسْرَافاً وَبِدَاراً اءَنْ يَكْبَرُواْ وَ مَنْ كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيراً فَلْيَاءْكُل ْبِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ اءَمْوَ لَهُمْ فَاءَشْهِدُواْ عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً
ترجمه :
و يتيمان را بيازماييد، تا هنگامى كه به (سنّ بلوغ و ازدواج ) برسند، پس اگر در آنان رشدى (فكرى ) يافتيد، اموالشان را به ايشان برگردانيد و آن را به اسراف و شتاب ، از (بيم ) اينكه بزرگ شوند (و اموالشان را از شما بگيرند) مصرف نكنيد. وهر (قيّم وسرپرستى ) كه بى نياز است ، عفّت به خرج دهد (و از گرفتن حق الزّحمه ى امور يتيمان چشم بپوشد) وآن كه نيازمند است ، به مقدار متعارف (در برابر نگهدارى از مال يتيم ) مى تواند ارتزاق كند. پس هرگاه اموالشان را به آنان ردّ كرديد، (افرادى را) بر آنان گواه وشاهد بگيريد. (اين گواهى براى حفظ حقوق يتيمان است ، وگرنه ) خدا براى محاسبه كافى است .
پيام ها
آيين نامه ى پرداخت اموال يتميان
1- يتيمان را پيش از بلوغ ، از نظر رشد اقتصادى ، آزمايش كرده و با كارآموزى و ياددادن روش دادوستد انان را رشد دهيد. (وابتلوا اليتامى ...)
2- يتيم ، زير نظر ولىّ خود، حقّ تصرّف در مال خود را دارد. لازمه ى عمل به ((وابتلوا))، آن است كه يتيم زير نظر ولىّ خود تصرّف كند، تا آزمايش شود.
3- براى در اختيار داشتن سرمايه ، علاوه بر بلوغ جنسى ، بلوغ اقتصادى و اجتماعى هم لازم است . (اذابلغوالنكاح فان آنستم منهم رشداً)
امام صادق عليه السّلام فرمودند: مراد از (آنستم رشدا) اين است كه بتواتند مال خود را حفظ كند.(235)
4- در سپردن اموال يتيم به او، حدس و گمان كافى نيست . بايد اطمينان به رشد داشته باشيد. (آنستم منهم رشداً)
5- مالكيّت ، همواره همراه با جواز تصرّف نيست . يتيم مالك هست ، امّا تا رشد نيابد، حقّ تصرّف ندارد. (فَان انستم منهم رُشداً)
6- افراد متمكّن ، خدمات اجتماعى را بدون چشمداشت انجام دهند. (من كان غنياً فليستعفف )
7- در گرفتن حقّالزّحمه ، حدّ متعارف را در نظر بگيريد. (فلياءكل بالمعروف )
امام صادق عليه السّلام فرمودند: مراد از (فلياكل بالمعروف ) به مقدارى است كه شكم خود را سير كند.(236)
8- هم اموال يتميان را حفظ كنيد، هم با شاهد گرفتن و جلوگيرى از اختلافات و تهمت هاى آينده ، آبروى خود را حفظ كنيد. (فاشهدواعليهم )
9- گواهى مردم ، براى حفظ عزّت دنياست و گواهى خدا براى عزّت آخرت . (وكفى باللّه حسيباً)
10- گواه گرفتن در جامعه ، نزاع را خاتمه مى دهد، ولى حساب قيامت همچنان پابرجاست . (وكفى باللّه حسيباً)
تفسير آيه :(7) لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَلِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ اءَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً
ترجمه :
براى مردان ، از آنچه پدر و مادر ونزديكان ، (پس از مرگ ) بر جاى گذاشته اند سهمى است ، وبراى زنان (نيز) از آنچه پدر ومادر وخويشاوندان بر جاى گذاشته اند، سهمى است ، خواه (مقدار مال ) كم باشد يا زياد، سهمى معيّن و مقرّر است .
پيام ها
1- زنان همانند مردان حقّ ارث دارند و دين ، حافظ حقوق آنان است . (للرّجال نصيب ... للنّساء نصيب )
2- ارث ، از اسباب مالكيّت است . (للرّجال نصيبٌ)
3- خويشاوندى كه نزديك تر است ، در ارث مقدّم تر است . (الاقربون )
4- تقسيم عادلانه ى ميراث ، مهمّ است ،نه مقدار آن .(قَلّ منه او كثر)
5- سهم ارث ، تغيير ناپذير است . (نصيباً مفروضا)
تفسير آيه :(8) وإ ذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اءُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَمى والْمَسَكِينَ فَارْزُقُوهُمْ مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً
ترجمه :
واگر هنگام تقسيم (ارث ) خويشاوندانى (كه ارث نمى برند)ويتيمان ومستمندان حاضر شدند، پس چيزى از آن مال به آنان روزى دهيد و با آنان پسنديده سخن بگوئيد.
نكته ها
O از اينكه كلمه ى ((اولواالقربى )) در كنار ((اليتامى )) و ((المساكين )) آمده ، معلوم مى شود كه مراد از بستگان ، بستگانى هستند كه فقيرند وبه طور طبيعى ارث نمى برند، و سفارش عاطفى آخر آيه نيز اين معنا را تاءييد مى كند.
پيام ها
1- به نگاه ها، حضورها وتوقّعات طبيعى محرومان توجّه كنيد. (واذا حضر القسمة )
2- اموال ارثى را مخفيانه تقسيم نكنيد، تا امكان حضور ديگران هم باشد. (حَضر القسمة اولوا القربى )
3- در تقسيم ارث ، علاوه بر افرادى كه سهم مشخّص دارند، به فكر محرومان و يتيمان نيز باشيد. (نصيبا مفروضا... فارزقوهم منه )
4- با هداياى مالى و زبان شيرين ، از كينه ها و حسادت ها، پيشگيرى و پيوندهاى خانوادگى را مستحكم تر كنيد. (فارزقوهم ... قولوا)
5- هداياى مادّى ، همراه با محبّت و عواطف معنوى باشد. (قولوا لهم قولاً معروفاً)
تفسير آيه :(9) وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفاً خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُواْ اللَّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيداً
ترجمه :
و كسانى كه اگر پس از خود فرزندان ناتوانى به يادگار بگذارند، بر (فقر آينده ) آنان مى ترسند، بايد (از ستم درباره يتيمان مردم نيز) بترسند. از خداوند پروا كنند و سخنى استوار گويند.
نكته ها
O به گفته ى روايات ، خوردن مال يتيم ، هم بازتاب دنيوى دارد و هم اخروى . در دنيا خسارت به اولاد مى رسد، كه در اين آيه مطرح شده و در آخرت ، عذاب دوزخ دارد كه در آيه ى بعد مطرح شده است .(237)
O ممكن است مراد آيه ، نهى از انفاق و وصيت هاى غير متعادل باشد، بدين معنا كه : مبادا با داشتن كودكان خردسال و ضعيف ، همه ى اموال خود را وقف يا انفاق كنيد و پس از مرگ ، اولاد خود را در فقر و بدبختى رها سازيد.(238) و ممكن است خطاب آيه به كسانى باشد كه فرزندان عقب افتاده دارند، تا آينده ى آنان را با برنامه ريزى تاءمين كنند.(239)
O در رسيدن به خير يا شرّ، ميان نسل ها ارتباط است ، زيرا آثار عمل محدود به عمر ما نيست ، شرّ كار پدر به فرزند مى رسد و به عكس ، اولاد از آثار كار نيك پدر بهره مند مى شود. داستان موسى و خضر و مرمّت ديوارى كه گنج يتيم را در خود داشت ، از نمونه هاى آن است كه قرآن درباره آن مى فرمايد: (كان اءبوهماصالحاً)(240)
پيام ها
1- بايد خود را جاى ديگران گذاشت ، تا دردها را بهتر درك كرد. با يتيمان مردم چنان رفتار كنيم كه دوست داريم با يتيمان ما آنگونه رفتار شود. (تركوا من خلفهم ذرّيةً ضعافاً)
2- هركه آتشى روشن كند، دودش به چشم خودش مى رود. ظلم امروز به ايتام مردم ، به صورت سنّت در جامعه در مى آيد و فردا دامن يتيمان ما را هم مى گيرد. (وليخش الّذين لو تركوا...)
3- در شيوه هاى تبليغى ، بايد از عواطف وفطريّات هم استفاده كرد. (ذرّية ضعافاً)
4- نه خيانت در اموال يتيمان ، نه خشونت در گفتار با آنان . (فليتّقوااللّه وليقولوا...)
5- يتيمان ، در كنار لباس وخوراك ، به محبّت و عاطفه و ارشاد هم نياز دارند. (وليقولوا قولاً سديداً)
تفسير آيه :(10) إِنَّ الَّذِينَ يَاءْكُلُونَ اءَمْوَ لَ الْيَتَمَى ظُلْماً إِنَّمَا يَاءْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً
ترجمه :
همانا، آنان كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، در حقيقت ، آتشى را در شكم خود فرو مى برند و بزودى در آتشى افروخته وارد خواهند شد.
نكته ها
O علامه طباطبايى اين آيه را دليل بر تجسّم اعمال در قيامت دانسته است ، زيرا قرآن مى فرمايد: مال يتيم به صورت آتش مى شود و خورنده ى آن را مى سوزاند.
پيام ها
1- چهره ى واقعى خوردن مال يتيم در دنيا، به صورت خوردن آتش در قيامت آشكار خواهد شد. (ياءكلون اموال اليتامى ... ياءكلون ... نارا)
2- حضور در منزل ايتام و خوردن از مال آنان ، در صورتى كه مايه ى ضرر و زيان به آنان نباشد، اشكالى ندارد. (ياءكلون ... ظلما)
تفسير آيه :(11) يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِىَّ اءَوْلَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَآءًفَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَ حِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لاَِبَوَيْهِ لِكُلِّ وَ حِدٍ مِّنْهُمَا وَلَدٌ فَإِنْ لَّمْ يَكُنْ لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ اءَبَوَاهُ فَلاُِمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاُِمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِى بِهَآ اءَوْ دَيْنٍ ءَاَبَآؤُكُمْ وَ اءَبْنَآؤُكُمْ لاَ تَدْرُون َاءَيُّهُمْ اءَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
خداوند درباره (ارث ) فرزندانتان به شما سفارش مى كند، براى پسر مانند سهم دو دختر است ، پس اگر وارثان از جنس زن و بيش از دو نفر باشند، دوسوّم ميراث ، سهم آنان است و اگر يكى باشد، نصف ميراث از آنِ اوست . و براى هر يك از پدر و مادرِ (ميّت )، يك ششم ميراث است ، اگر ميّت ، فرزندى داشته باشد. امّا اگر فرزندى نداشته و پدر ومادر، تنها وارث او باشند، مادر يك سوّم مى برد (و باقى براى پدر است ) و اگر متوفّى برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم مى برد. (البتّه تقسيم ارث ) پس از عمل به وصيّتى است كه او (متوفّى ) سفارش كرده يا پرداخت بدهى اوست . شما نمى دانيد پدران و پسرانتان ، كداميك برايتان سودمندترند. اين احكام ، از سوى خدا واجب شده است ، همانا خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها
O گرچه دريافتى ارث زن نصف مرد است ، ولى بهره گيرى اش دو برابر مرد است . فرض كنيد مقدار موجودى 30 باشد كه دختر 10 و پسر 20 مى برد، ولى دختر به خاطر آنكه تعهّدى ندارد، سهم خود را پس انداز مى كند و براى مخارج زندگى از سهم پسر كه 20 بود بهره مند مى شود. پس نياز خود را از سهم مرد تاءمين كرده و سهم خود را ذخيره دارد. بنابراين دختر در گرفتن نصف مى گيرد، ولى در بهره گيرى كاملاً تاءمين است .
O در حديثى از امام جواد عليه السّلام آمده است : هيچگونه هزينه فردى واجتماعى بر عهده زن نيست ، علاوه بر آنكه هنگام ازدواج مهريه مى گيرد، ولى مرد هم مهريه مى دهد، هم خرج زن را عهده دار است . زن بى هيچ مسئوليّتى سهم ارث دريافت مى كند وحقّ پس انداز دارد ولى در بهره گيرى ، از همان سهم مرد بهره مى گيرد.(241)
O احكام ارث ، در تورات نيز بيان شده (242) و در انجيل آمده است كه مسيح گفت : من نيامده ام تا احكام تورات را تغيير دهم .
O عرب جاهلى ، زنان و كودكان را از ارث محروم مى كرد، ولى اسلام براى هريك از فرزند و همسر، متناسب با نيازهاى آنان سهم الارث قرار داد.
O رسيدن ارث به فرزند، انگيزه ى فعّاليت بيشتر است . اگر انسان بداند كه اموالش به فرزندش نمى رسد، چندان تحرّك از خود نشان نمى دهد. در فرانسه ، هنگامى كه قانون ارث لغو شد، فعّاليت هاى اقتصادى ضعيف شد.
O بيشتر بودن سهم فرزندان متوفّى از والدين او، شايد براى آن است كه والدين ، سال هاى پايانى عمر را مى گذرانند و نياز كمترى دارند. اگر متوفّى برادر نداشت ، سهم مادر يك سوّم ، و اگر داشت يك ششم ، و باقى براى پدر است . شايد بدان جهت كه مخارج برادران متوفّى معمولاً به عهده ى پدر است ، نه مادر.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: پرداخت بدهى ميّت برانجام وصيّت او مقدّم است (243) چنانكه اگر وصيّت او خلاف شرع باشد نبايد عملى شود.(244)
O شخصى از اينكه زنش دختر زاييده بود، نگران بود. امام صادق عليه السّلام اين قسمت از آيه را براى او تلاوت فرمود كه : (لاتدرون ايّهم اقرب لكم نفعاً)(245)
پيام ها
1- اسلام ، آيين فطرت است . آن گونه كه وجود فرزند، تداوم وجود والدين است و خصوصيّات و صفات جسمى و روحى آنان به فرزند منتقل مى شود، اموال هم بايد به فرزندان منتقل گردد. (يوصيكم اللّه فى اولادكم )
2- وصيّت كه حقّ خود انسان است ، بر حقوق وارثان مقدّم است . (من بعد وصيّة )
3- حقوق مردم ، بر حقوق وارثان و بستگان مقدّم است . (من بعد... دين )
4- در تفاوت سهم ارثِ بستگان ، حكمت هايى نهفته است كه ما نمى دانيم . سهم ارث ، بر اساس مصالح واقعى بشر استوار است ، هرچند خود انسان بى توجّه باشد. (لاتدرون ايهم اقرب لكم نفعاً)
5- علم و حكمت ، دو شرط ضرورى براى قانونگذارى است . احكام ارث ، بر علم و حكمت الهى استوار است . (فريضة من اللّه ...حكيماً عليما)
تفسير آيه :(12) وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ اءَزْوَ جُكُمْ إِنْ لَّمْ يَكُنْ لَّهُنَّ وَلَدُ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌفَلَكُمْ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ يُوصِينَ بِهَآ اءَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَّمْ يَكُنْ لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِّنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَآ اءَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَللَةً اءَوْ مْرَاءَةٌ وَلَهُ اءَخٌ اءَوْ اءُخْتٌ فَلِكُلِّ وَ حِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوَّاْ اءَكْثَرَ مِنْ ذَ لِكَ فَهُمْ شُرَكَآءٌ فِى الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِهَآ اءَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ
ترجمه :
و براى شما (مردان ) نصف ارثى است كه همسرانتان به جا گذاشته اند، اگر آنان فرزندى نداشته باشند، (هر چند از شوهر ديگر)، ولى اگر براى آنان فرزندى باشد، سهم شما يك چهارم از ميراث است ، البتّه پس از عمل به وصيّتى كه كرده اند يا اداى دَينى كه دارند و (امّا اگر شوهر از دنيا رفت ) سهم زنان يك چهارم از چيزى است كه به جا گذاشته ايد، البتّه اگر فرزندى نداشته باشيد، ولى اگر فرزندى داشته باشيد (اگر چه از همسر ديگر) سهم همسران يك هشتم از چيزى است كه بر جاى نهاده ايد. (اين تقسيم ) پس از عمل به وصيّت يا پرداخت دينى است كه داريد و اگر مرد يا زنى كه از او ارث مى برند كلاله باشد (يعنى والدين و فرزندى نداشته باشد) و براى او برادر و خواهر باشد، براى هر يك از آنان يك ششم است و اگر آنان (خواهر و برادر) بيش از يكى باشند، همه آنان در يك سوّم ، به تساوى شريكند، (البتّه ) پس از انجام وصيّتِ ميّت يا اداى دينِ او، بى آنكه وصيّت ، ضرر به وارث داشته باشد. اين ، سفارشى از سوى خداست و خداوند، دانا و بردبار است .
نكته ها
O در آيه گذشته ، ارث فرزندان و والدين مطرح بود، در اين آيه ، ارث زن و شوهر و برادر و خواهر مادرى مطرح است . البتّه احكام ارث را بايد به كمك روايات اجرا كرد، چون فروع و شاخه هاى زيادى دارد، كه در آيات قرآن نيامده است .
O لفظ ((كلاله )) دوبار در قرآن آمده است ؛ يكى در اين آيه و ديگرى در آخرين آيه ى همين سوره . اين كلمه در لغت به معناى احاطه است ، فاميلى كه انسان و فرزند انسان را احاطه كرده اند. ((اَكليل ))، نيز تاجى است كه سر را احاطه مى كند. كُلّ، عددى است كه اعداد ديگر را احاطه كرده است .
اين كلمه در بحث ارث دو معنى دارد:
1- برادران و خواهرانِ مادرى ميّت ، كه در اين آيه به كار رفته است .
2- برادران و خواهرانِ پدر و مادرى يا پدرىِ ميّت ، كه مراد آيه آخر است .
O گرچه پرداخت بدهى ، بر انجام وصيّت مقدّم است ، لكن چون در عمل ، انجام وصيّت سخت تر است ، خداوند در آيه ، اوّل عمل به وصيّت را آورده ، بعد پرداخت بدهى را.(246)
O در حديث آمده است : وصيّت به ثلث مال ، زياد است ، سعى كنيد وارثان شما بهره ى بيشترى از ارث ببرند، تا همه بى نياز باشند. و ضرر رسانى در وصيّت از گناهان كبيره است . و عمل به وصيّتى كه به ضرر وارث باشد الزامى نيست .(247)
O اگر مردى چند همسر داشت ، يك هشتم يا يك چهارم ارث ، ميان آنان به طور يكسان تقسيم مى شود.
O ديون و بدهى هاى متوفّى ، هم شامل ديون الهى است ، مثل حج ، خمس ، زكات و كفّاره ، و هم شامل ديون مردمى است .(248)
پيام ها
1- پرداخت بدهى مردم ، آن قدر مهم است كه در اين دو آيه ، چهار بار مطرح شده است . (من بعد وصية ... اودين )(249)
2- داشتن فرزند اگر چه از همسر ديگر سهم هر يك از زن و شوهر را به نصف كاهش مى دهد، تا فرزندان نيز از متوفّى سهم ببرند، خواه فرزند دختر باشد يا پسر. (فان كان لهنّ ولد)
3- در وصيّت براى خود، بايد حال وارثان را مراعات كرد، تا به آنان زيان نرسد. (غير مضارّ)
4- اسلام ، نه فقط ضرر رسانى در زندگى ، بلكه زيان رساندن پس از مرگ را نيز مردود مى داند. (غير مضارّ)
5- تقسيم الهى ارث ، هم عالمانه است و هم اگر تخلّف كرديد، خداوند در قهر خود حليم است و شتابى ندارد. (وصيّةً من اللّه واللّه عليم حليم )
تفسير آيه :(13) تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
ترجمه :
آن (چه گفته شد،) حدود ومقررّات الهى است وهركس از خدا ورسولش پيروى كند خداوند او را به باغهايى وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، آنان هميشه در آن مى مانند، و اين است كاميابى و رستگارى بزرگ .
پيام ها
1- احكام ارث ، از حدود الهى است ، پس نبايد از مرز آن گذشت .(تلك حدوداللّه )
2- اطاعت از رسول خدا به منزله ى اطاعت از خداست . (يطع اللّه و رسوله )
3- سعادت و رستگارى ، در گرو حركت در مسير الهى است ، نه كام گيرى بيشتر از ارث . (ذلك الفوز)
تفسير آيه :(14) وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَلِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ترجمه :
و هركس خدا ورسولش را نافرمانى كند واز حدود الهى تجاوز نمايد، خدا او را وارد آتشى مى كند كه هميشه در آن مى ماند وبراى او عذابى خواركننده است .
پيام ها
1- آنان كه به وصيّت نامه عمل نمى كنند، يا بدهى متوفّى را نمى پردازند، يا با انكار حقّ يا ندادن سهم بعضى وارثان ، سعى در تصاحب اموال مى كنند، براى هميشه در عذاب و قهر الهى اند. (تلك حدود اللّه ... تعدّ حدود اللّه )
2- ملاك سعادت وشقاوت ، اطاعت يا نافرمانى نسبت به خدا و رسول اوست ، نه چيز ديگر. (من يطع اللّه ... و من يعص اللّه )
3- نافرمانى رسول خدا، نافرمانى خداست . (يعص اللّه و رسوله )
4- نافرمانى مستمرّ، سبب خلود است . (من يعص اللّه ... يدخله نارا خادا فيها) ((يعص )) فعل مضارع و رمز استمرار است .
5- متجاوزان به حقوق ديگران ، در رديف كفّار، گرفتار عذاب جاويدان مى شوند. (خالداً فيها)
6- قهر خدا، هم عذاب جسمى دارد، هم خوارى روحى . (عذاب مهين )
تفسير آيه :(15) وَالَّتِى يَاءْتِينَ الْفَحِشَةَ مِنْ نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ اءَرْبَعَةً مِّنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُواْ فَاءَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّهُنَّ الْمَوْتُ اءَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً
ترجمه :
واز زنان شما كسانى كه مرتكب زنا شوند، پس چهار نفر از ميان شما (مردان مسلمان ) را بر آنان شاهد بگيريد، پس اگر شهادت دادند، آن زنان را در خانه ها (ى خودشان ) نگاه داريد، تا مرگشان فرا رسد، يا آنكه خداوند، راهى براى آنان قرار دهد (و قانون جديدى بياورد).
نكته ها
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از راه ديگر كه خداوند قرار مى دهد، حدود الهى و سنگسار و شلاق است .(250)
O بعضى آيه را شامل مساحقه و همجنس گرايى زنان نيز گرفته و از مجمع البيان روايتى را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده اند كه مؤ يّد آن است .(251)
O در روايتى مى خوانيم كه مسئله ى حبس در خانه نسبت به زن زناكار، در جاهليّت نيز بوده و اسلام در آغاز آن را پذيرفته است ، ولى بعد از تقويت اسلام مسئله از حبس به اجراى حدّ تبديل شده است .(252)
پيام ها
1- براى حفظ آبرو و شرف ديگران ، اسلام براى اثبات زنا، چهار شاهد مقرّر كرده است ، و حتّى اگر سه شاهد گواهى دهند، هر سه شلاّق مى خورند، ولى براى اثبات قتل ، دو شاهد كافى است . (اربعة منكم )
2- شاهد بر زنا، هم بايد مرد باشد و هم مسلمان ، تا در اثبات جرم ، دقّت لازم صورت گيرد. (اربعة منكم )
3- گواهى بر زنا واجب نيست . (فاِن شهدوا)
4- در قضاوت به علم خود قناعت نكنيم ، گواهى لازم است . (فان شهدوا فامسكوهنّ)
5- كيفر زن زناكار، حبس در ((خانه )) است ، نه زندان هاى عمومى ، كه ممكن است فساد بيشتر بياموزد. (فامسكوهنّ فى البيوت )
6- حبس زن در خانه ، براى آنست كه افراد جامعه را فاسد نكند و از ازدواج محروم بماند و ميدانى براى لذّت پيدا نكند. (فاءمسكوهنّ)
7- براى سالم سازى و پاكسازى جامعه ، حبس مجرم لازم است . (فاءمسكوهنّ)
8- حبس ابد، كيفر زنان شوهردارى بوده است كه مرتكب زنا شده اند. (حتى يتوفّاهنّ الموت ) البتّه اين حكم موقّت بوده تا كيفر تازيانه وسنگسار كردن مطرح شود. (اءو يجعل اللّه لهنّ سبيلا)
تفسير آيه :(16) وَاللَّذَانِ يَاءْتِيَنِهَا مِنْكُمْ فَاَذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَاءَصْلَحَا فَاءَعْرِضُواْ عَنْهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّاباً رَّحِيماً
ترجمه :
و آن دو نفرى از شما كه سراغ فحشا و زنا روند (زن يا مرد زناكار و بدون همسر) هر دو را آزار دهيد (و بر آنان حدّ جارى كنيد). پس اگر توبه كرده و خود را اصلاح كردند، از آنان درگذريد (زيرا) خداوند توبه پذيرِ مهربان است .
نكته ها
O براى اين آيه در تفاسير، معانى گوناگونى گفته شده است ، ولى معناى فوق ، از تفسير نمونه گرفته شده است . البتّه معناى ديگرى نيز به ذهن مى رسد و آن اينكه :
هرگاه دو مرد تصميم به انجام فاحشه (لواط) بگيرند، ولى فقط كارهاى مقدّماتى را انجام دهند، به نحوى كه اطمينان به انجام آن در آينده است ، شما از باب نهى از منكر، آن دو را تنبيه و تعزير وتهديد كنيد. اگر شرمنده شده و دست كشيدند و گذشته را جبران كردند، شما هم از آنان بگذريد، كه خدا توبه پذير و رحيم است .
طبق اين معنى كلمه ى (اللّذان ) به معناى دو مرد آمده ، نه يك مرد ويك زن كه از باب تغليب باشد، و (آذوهما) به معناى آزار و تنبيه است ، نه اجراى حدّ. توبه و اصلاح هم به معناىِ صرف نظر واقعى است ، نه اينكه قبل از صدور حكم قاضى توبه كنند. (ياءتيانها) را هم مى توان به معناى انجام مقدّمات قريب الوقوع فحشا گرفت و اين در عرف رايج است كه كارى را به كسى نسبت دهند كه در آستانه ى انجام آن است . مثل اينكه به شخصى كه افراد را به مهمانى دعوت كرده و مشغول تهيه مقدّمات است ، مى گويند فلانى مهمانى مى كند، يا مهمان دارد. (واللّه العالم )
O توبه ى زناكار و صرف نظر نمودن از اجراى حد درباره او، تا وقتى است كه كار به دادگاه و اقامه ى شهود و صدور حكم نرسيده باشد، وگرنه پس از صدور حكم ، توبه مانع اجراى آن نمى شود.
تفسير آيه :(17) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَّءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَاءُوْلََّئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
بى گمان (پذيرش ) توبه بر خدا، براى كسانى است كه از روى جهالت كار بد مى كنند، سپس زود توبه مى كنند. پس خداوند توبه ى آنان را مى پذيرد و خداوند، دانا و حكيم است .
نكته ها
O اين آيه به گوشه اى از شرايط قبولى توبه اشاره مى كند. از جمله آنكه :
الف : گناه ، از روى نادانى وبى توجّهى به عواقب گناه باشد، نه از روى كفر و عناد.
ب : زود توبه كند، پيش از آنكه گناه او را احاطه كند، يا خصلت او شود، يا قهر و عذاب الهى فرا رسد.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: هر گناهى كه انسان مرتكب شود گرچه آگاهانه باشد در حقيقت جاهل است ، زيرا خود را در خطر قهر الهى قرار داده است .(253)
پيام ها
1- پذيرفتن توبه ى واقعى ، از حقوقى است كه خداوند براى مردم ، بر عهده ى خودش قرار داده است . (التوبة على اللّه )
2- علمى كه در برابر هوس ها وغرائز پايدار نباشد، جهل است . (يعملون ... بجهالة )
3- تا گناه زياد نشده ، توبه آسان است . در اين آيه مى خوانيم : (يعملون السوء) كه مراد انجام يك گناه است ، ولى در آيه ى بعد مى خوانيم : (يعملون السيّئات ) كه مراد گناهان زياد است كه توبه از آن مشكل است .
4- خداوند، گناهكاران را به توبه ى فورى تشويق مى كند. (يتوبون من قريب )
5- سرعت در توبه ، كليد قبولى آن است . (يتوبون من قريب )
6- توبه بايد واقعى باشد، اگر تظاهر به توبه كنيم خدا مى داند. (كان اللّه عليماً)
7- پذيرش عذر گناهكاران بى عناد، مطابق با حكمت است . (عليماً حكيما)
تفسير آيه :(18) وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِئَاتِ حَتَّىَّ إِذَا حَضَرَ اءَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الَْ نَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ اءُوْلََّئِكَ اءَعْتَدْنَا لهم عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
و پذيرش توبه ، براى كسانى كه كارهاى زشت مى كنند تا وقتى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، آنگاه مى گويد: همانا الا ن توبه كردم ، نيست . و نيز براى آنان كه كافر بميرند، بلكه براى آنان عذاب دردناك مهيّا كرده ايم .
پيام ها
1- توبه در حال اختيار و آزادى ارزش دارد، نه در حال اضطرار يا مواجهه با خطر. (اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الا ن )
2- اصرار بر گناه ، توفيق توبه را از انسان مى گيرد. كلمه ى (يعملون ) نشانه استمرار و كلمه ى (سيّئات ) به معناى تعدّد و تكرار گناه است .
3- توبه رانبايد به تاءخير انداخت . چون زمان مرگ معلوم نيست و توبه هنگام معاينه ى مرگ ، پذيرفته نمى شود. (اذا حضر احدهم الموت ...)
4- هنگام خطر ومرگ ، فطرت خداشناسى انسان آشكار مى شود. (انّى تُبت الا ن )
5- كافر مردن و بد عاقبتى ، همه ى اعمال نيك و از جمله توبه را تباه و حبط مى كند. (يموتون و هم كفّار)
تفسير آيه :(19) يَاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ اءَنْ تَرِثُواْ النِّسَآءَ كَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ اءَنْ يَاءْتِينَ بِفَحِشَةٍ مُّبَيَّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىَّ اءَنْ تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه زنان را به اكراه به ارث بريد و بر آنان سخت نگيريد تا بعضى از آنچه را به آنان بخشيده ايد، خود ببريد، مگر آنكه مرتكب فحشاء آشكار شوند و با آنان به نيكويى رفتار كنيد و اگر از همسرانتان خوشتان نيامد چه بسا شما چيزى را خوش نداشته باشيد، ولى خداوند، خير فراوان در آن قرار داده باشد.
نكته ها
O بر خلاف سنّت جاهليّت ، كه گاهى زن نيز به ارث برده مى شد، ممكن است آيه اشاره به اين باشد كه تنها اموال قابل ارث است و همسرِ متوفّى ، ارثِ كسى نيست . او خودش مى تواند بعد از فوت شوهرش ، همسر ديگرى انتخاب كند.
پيام ها
1- اسلام ، مدافع حقوق زن است . (لايحلّ لكم ان ترثوا النساء كَرهاً)
2- باز پس گرفتن مهريه با زور، حرام است . (لاتعضلوهنّلتذهبوا ببعض ما آتيتموهنّ)
3- تنها در صورتى كه زن در معرض بى عفّتى باشد، مرد حقّ سخت گيرى دارد. (لاتعضلوهنّ... الاّ ان ياءتين بفاحشة مبيّنة )
4- با زنان بايد خوش رفتارى كرد. (عاشروهنّ بالمعروف )
5- مرد، سنگ زيرين آسياى زندگى است و بايد با خوشرفتارى ، بر سختى ها شكيبا باشد. خطاب آيه به مرد است (لاتعضلوهنّ... عاشروهنّ)
6- بسيارى از خيرات ، در لابلاى ناگوارى هاى زندگى است . (يجعل اللّه فيه خيرا...)
7- حلّ مشكلات خانواده و داشتن حلم و حوصله ، براى سعادت فرزندان ، بهتر از جدايى و طلاق است . (فيه خيرا كثير)
8- هميشه خير و شرّ ما همراه با تمايلات ما نيست ، چه بسا چيزى را ناخوشايند داريم ، ولى خداوند خير زياد در آن قرار داده باشد. زيرا انسان به همه ى مصالح خويش آگاه نيست . (عَسى ان تكرهوا... فيه خيرا كثيرا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:47 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(20) وَإِنْ اءَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَيهُنَّ قِنْطَاراً فَلاَ تَاءْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئاً اءَتَاءْخُذُونَهُ بُهْتَناً وَإِثْماً مُّبِيناً
ترجمه :
و اگر خواستيد همسرى بجاى همسرى انتخاب كنيد ومال فراوانى به آنان داده باشيد، از او چيزى مگيريد. آيا مى خواهيد با بهتان و گناه آشكار، آن را بازپس گيريد؟!
نكته ها
O ((قِنطار)) به معناى مال زياد است كه مانند پل و قنطره وسيله ى بهره بردارى است .
O در دوران جاهليّت ، بعضى كه مى خواستند همسر ديگرى بگيرند، به همسر اوّل تهمت مى زدند تا او در فشار قرار گيرد و مهر خود را ببخشد تا شوهر طلاقش دهد، سپس شوهر از همان مهرِ برگردانده شده ، همسر ديگرى مى گرفت . آيه ، اين سنّت جاهلى را نكوهش مى كند.
پيام ها
1- ازدواج مجدّد از نظر اسلام مجاز است . (استبدال زوج مكان زوج )
2- طلاق ، به دست مرد است . (اردتم استبدال زوج )
3- مهريه زياد، اشكالى ندارد، گرچه سفارش به مهريه كم شده است . (آتيتم احداهنّ قنطاراً)
4- مالكيّت انسان در چهارچوب قوانين الهى محدوديّت ندارد. (قنطاراً)
5- اسلام ، حامى حقوق زن است و ازدواج دوّم را به قيمت ضايع كردن حقّ همسر اوّل منع مى كند. (فلا تاءخذوا منه شيئا)
6- زن ، حقّ مالكيّت دارد و مهريّه ، بى كم وكاست بايد به او تحويل شود. (فلاتاءخذوا منه شيئا)
7- اگر شخصى به حقّ، مالك شد، نمى توان مالش را اگرچه زياد باشد از او گرفت . (لاتاءخذوا...)
8- يكى از بدترين انواع ظلم ، گرفتن مال مردم ، همراه با توجيه كردن و تهمت زدن و بردن آبروى آنان است . (اءتاءخذونه بهتاناً واِثماً)
تفسير آيه :(21) وَكَيْفَ تَاءْخُذُونَهُ وَقَدْ اءَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَاءَخَذْنَ مِنْكُمْ مِّيثَقاً غَلِيظاً
ترجمه :
و چگونه آن مال را پس مى گيريد، در حالى كه هر يك از شما از ديگرى كام گرفته ايد و همسرانتان از شما (هنگام ازدواج ، براى پرداخت مهريه ) پيمان محكم گرفته اند!
پيام ها
1- در نهى از منكر بايد از عواطف انسانى هم بهره گرفت . شما كه مدّتها با همسر خود روابط كامل داشته و كامياب شده ايد چرا اكنون مهريه او را به ناحقّ پس مى گيريد. (قد افضى بعضكم الى بعض )
2- هنگام ناراحتى هاى زندگى ، بايد به ياد لذّت هاى قبل آن بود. (قد اءفضى ...)
3- در بيان امور مربوط به زناشويى ، ادب را مراعات كنيم . (افضى )
4- مهريّه حقّى است براى زنان كه در برابر هم خوابى تعيين شده است . (قدافضى )
5- عقد ازدواج ، يك ميثاق محكم است . (ميثاقاً غليظاً)
6- پس گرفتن مهريه پيمان شكنى است . (وكيف تاءخذونه ... واخذن منكم ميثاقا غليظا)
تفسير آيه :(22) وَلاَ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَحِشَةً وَمَقْتاً وَسَآءَ سَبِيلاً
ترجمه :
و با زنانى كه پدرانتان به ازدواج خود در آورده اند، ازدواج نكنيد، مگر آنچه درگذشته (پيش از نزول اين حكم ) انجام شده است . همانا اين گونه ازدواج ، بسيار زشت و مايه ى دشمنى و راه بدى است .
نكته ها
O از رسوم جاهلى آن بود كه هرگاه شخصى از دنيا مى رفت ، فرزندان او با نامادرى خود (همسر پدر) ازدواج مى كردند. يكى از انصار به نام ابوقيس از دنيا رفت . فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج كرد. آن زن گفت : بايد از پيامبر كسب تكليف كنم . چون پرسيد اين آيه نازل شد وازدواج با ((زن پدر)) را ممنوع كرد.
پيام ها
1- اسلام دين فطرت است . چون انسان طبعاً از ازدواج با مادر و نامادرى متنفّر است ، در اسلام حرام شده است . (لا تنكحوا ما نكح آباؤ كم )
2- ((زن پدر))ها به منزله ى مادرند. پس به جاى كينه و ناسازگارى ، بايد نسبت به فرزندان ((مادرى )) كنند. (لا تنكحوا ما نكح آباؤ كم )
3- فرزندان بايد حريم پدر را در ازدواج حفظ كنند. (لا تنكحوا ما نكح آباؤ كم )
4- فرزندان ، به زن پدر، به ديد ((مادر)) بنگرند. (ما نكح آباؤ كم )
5- اسلام از گذشته ها چشم مى پوشد.(254) ازدواج هاى پيش از اين حكم ، با نامادرى ، مورد عفو است . (الاّ ما قد سلف )
6- براى گفتار، بايد بطور اجمال يا تفصيل ، دليل و برهان آورد. (انه كان فاحشة و مقتاً وساء سبيلاً)
7- ازدواج با نامادرى ، راه ازدواج با ساير محارم را نيز باز مى كند. (ساء سبيلاً)
تفسير آيه :(23) حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ اءُمَّهَتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَاءَخَوَ تُكُمْ وَعَمَّتُكُمْ وَخَلَتُكُمْ وَ بَنَاتُ الاَْخِ وَبَنَاتُ الاُْخْتِ وَاءُمَّهَتُكُمُ الَّتِىَّ اءَرْضَعْنَكُمْ وَ اءَخَوَتُكُمْ مِّنَ الرَّضَعَةِ وَاءُمَّهَتُ مُ الَّتِى فِى حُجُورِكُمْ مِّنْ نِّسَآئِكُمُ الَّتِى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلََّئِلُ اءَبْنَآئِكُمُ الَّذِينَ مِنْ اءَصْلَبِكُمْ وَاءَنْ تَجْمَعُواْ بَيْنَ الاُْخْتَيْنِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
بر شما حرام شده است (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان ، و خواهرانتان و عمّه هايتان و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و آن مادرانتان كه به شما شير داده اند و خواهران رضاعى (شيرى ) شما و مادران همسرانتان و دختران همسرانتان (از شوهر قبلى ) كه در دامن شما تربيت يافته اند، به شرط آنكه با مادرانشان ، همبستر شده باشيد، پس اگر آميزش نكرده ايد مانعى ندارد (كه با آن دختران ازدواج كنيد) و (همچنين حرام است ازدواج با) همسران پسرانتان كه از نسل شمايند (نه پسر خوانده ها) و (حرام است در ازدواج ) جمع بين دو خواهر، مگر آنچه پيشتر انجام گرفته است . همانا خداوند بخشنده و مهربان است .
نكته ها
O در اين آيه گروه هايى از زنان كه به انسان محرمند و ازدواج با آنان حرام است ، ذكر شده است . محرميّت و حرمت ازدواج از سه راه حاصل مى شود:
1- ولادت (ارتباطنسبى ) 2 ازدواج (ارتباطسببى ) 3 شيرخوارى (ارتباطرضاعى )
O تحريم ازدواج با محارم در اديان پيشين نيز بوده است .(255)
O ازدواج با غير محارم ، عامل گسترش ارتباط خانواده ها است .
O ازدواج همزمان با دو خواهر، معمولاً آنان را به حسادت و رقابت شخصى و جنسى مى كشاند و علاقه هايشان به عداوت مى انجامد. شايد نهى به اين خاطر باشد. (و ان تجمعوا بين الاختين ...)
پيام ها
1- اختيار حرام و حلال كردن همه چيز (ماءكولات ، مشروبات ، معاملات و منكوحات ...) تنها براى خداست . (حرّمت عليكم )
2- شير مادر، همچون تولّد از مادر، يكى از اسباب محرميّت است . در انتخاب دايه دقّت كنيم . (امّهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعة )
3- به دخترانى كه از شوهر قبلىِ زن شما هستند و در خانه شما زندگى مى كنند، به چشم دختر خود نگاه كنيد و مربّى آنان باشيد. (و ربائبكم اللاتى فى حجوركم )
4- قانون عطف به ماسبق نمى شود. (الا ما قد سلف ) (كسانى كه قبل از تحريم ، دو خواهر را به عقد خود در آورده اند، كيفرى ندارند گرچه بعد از اعلام اين قانون بايد يكى از خواهران را نگاه و ديگرى را رها كند.)
تفسير آيه :(24) وَالْمُحْصَنَتُ مِنَ النِّسَآءِ إِلا مَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُكُمْ كِتَبَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَاءُحِلَّ لَكُمْ مَّا وَرَآءَ ذَ لِكُمْ اءَنْ تَبْتَغُواْ بِاءَمْوَ لِكُمْ مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَفِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ مِنْهُنَّ فَاَتُوهُن َّاءُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما تَرَ ضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّاللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
و(ازدواج با) زنان شوهردار (نيز بر شما حرام شده است ،) مگر آنان كه (به حكم خداوند، در جنگ با كفّار) مالك شده ايد. (اين احكام ،) نوشته و قانون خدا بر شماست . و جز اينها (كه گفته شد،) براى شما حلال است كه (زنان ديگر را) به وسيله ى اموال خود، به قصد پاكدامنى و نكاح ، نه به قصد زنا، طلب كنيد. پس هرگاه از آن زنان ، (به نكاح موقّت ) كام گرفتيد، مهرشان را به عنوان يك واجب بپردازيد و پس از تعيين مهر، در (تغيير مدّت عقد يا مقدار مهر) آنچه با يكديگر توافق كنيد، بر شما گناهى نيست . همانا خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها
O كلمه ى ((مُحصَنات )) از نظر لغوى ، يعنى آنچه در حِصن و حريم باشد و از دسترسى ديگران منع شود. ريشه اين كلمه در قرآن ، در مورد سه گروه استعمال شده است :
1- زنان عفيف وپاكدامن . چنانكه خداوند درباره حضرت مريم مى فرمايد: (التى احصنت فرجها)(256)
2- زنان شوهردار. زيرا شوهر نقش حفاظت از عفت زن را به عهده دارد. مراد از (المحصنات من النساء) در آيه مورد بحث ، همين معنى است .
3- زنان آزاده كه اسير جنگى نبوده و كنيز نيستند. زيرا اسارت سبب پاره شدن پرده هاى عفّت و حياى زن مى گردد و بى عفّتى در ميان كنيزان شايع بوده است . مراد از (المحصنات المؤ منات ) در آيه بعد، اين معناست .
O كلمه ى ((مُسفِحين )) از ((سفاح )) به معناى زنا مى باشد.
O اسارت براى زنان كافر، به منزله ى طلاق آنان از شوهران است . مثل ايمان آوردن زن ، كه اگر شوهرش به كفر ادامه دهد، ايمان آوردن او را از شوهر جدا مى كند.
ازدواج با زن شوهردار، از نظر اسلام حرام است ، از هر مذهب وملت كه باشد. ولى چون اسارت به منزله ى طلاق است ، زن اسير، پس از اسارت به مدّت يكبار قاعده شدن ، و اگر باردار است تا وضع حمل بايد عده نگهدارد و در مدّت عده هيچ گونه ارتباط زناشويى با او جايز نيست . اين طرح زناشويى بعنوان همسر يا كنيز، از طرح بازگرداندن به كفّار يا رها كردن و بى سرپرست گذاشتن ، بهتر است .
O كلمه ى ((مُتعة )) همچون كلمه ى حج ، صلوة ، ربا و غنيمت ، داراى معناى شرعى است ، نه لغوى . بنابراين به قول علامه در تفسير الميزان شكّى در آن نيست كه مراد از جمله ى (استمتعتم ) مُتعه است .
O پرداخت اجر، (آتوهنّ اجورهنّ) در مُتعه مربوط به استمتاع است ، (فما استمتعتم ) در حالى كه اگر مراد آيه نكاح دائم باشد، باخواندن عقد مهريه لازم است ، خواه استمتاع بشود يا نشود، لكن قبل از آميزش اگر طلاق صورت گرفت ، نصف مهريه پرداخت مى شود.
O جمله ى (فمااستمتعتم به منهنّ فاتوهنّ اُجورهنّ) به فرموده اهل بيت عليهم السّلام (257) واكثر تفاسير اهل سنّت ، مربوط به ازدواج موقّت است كه خليفه دوّم آن را حرام كرد، با آنكه كسى حقّ تحريم حكم خدا را ندارد. واگر حرام نمى شد به گفته روايات ،(258) كسى مرتكب زنا نمى شد مگر افراد شقىّ. ازدواج موقّت يك طرح صحيح است و دنيا بخاطر نداشتن آن ، زنا را آزاد كرده است . ازدواج موقّت يك ضرورت اجتماع است و در روايات اهل سنّت مى خوانيم ، جواز مُتعه به خاطر دورى از همسر و بروز جنگ ها بوده كه الا ن نيز همان شرايط موجود است . مُتعه طرحى براى حل اين مشكل اجتماعى و جلوگيرى از فساد است وتا قيامت هم جنبه شرعى دارد.
O دستاويز بعضى اين است كه در قرآن موضوع عدّه و ارث و حفظ فروج ، نسبت به ازدواج مطرح است و متعه ازدواج نيست . ولى پاسخ ما اين است :
اوّلاً نام ازدواج به متعه هم گفته مى شود، و ثانيا در متعه هم عدّه لازم است وفقط قانون ارث زن از مرد يا بالعكس ، در متعه استثنا شده است .
چند پرسش
1- آيا ازدواج موقّت نقابى بر چهره ى فحشا نيست ؟
پاسخ : خير، زيرا:
الف : در ازدواج موقّت زن فقط در اختيار يك نفر است .
ب : حداقل چهل و پنج روز بايد عدّه نگاه دارد.
ج : مولود مُتعه همچون مولود همسر دائمى است .
2- آيا مردان هوسباز از اين قانون سوء استفاده نمى كنند؟
پاسخ : ممكن است از هر قانون مفيد و ضرورى افرادى سوء استفاده كنند. مگر از انگور شراب نمى سازند؟ مگر زمانى كه بعضى از سفر حج سوء استفاده كردند، بايد منكر سفر حج شد؟
3- تكليف فرزندان مُتعه چيست ؟
پاسخ : در حقوق و ارث و امثال آن ، هيچ فرقى با فرزندان همسر دائم ندارند.
پيام ها
1- براى ازدواج ، نبايد سراغ زنان شوهردار رفت . (والمحصنات )
2- زنان اسير در جنگ با كفّار، نبايد بى سرپرست بمانند، يا به كفّار برگردانده شوند، بلكه به عنوان همسر يا كنيز، با مسلمانان رابطه ى شرعى داشته باشند. (الا ما ملكت ايمانكم )
3- حرام بودن ازدواج با محارم و زنان شوهر دار و جمع ميان دوخواهر، از احكام ثابت ، قطعى و تغيرناپذير الهى است . (حرمت ... كتاب اللّه عليكم )
4- صرف بودجه در مسير بى عفّتى وفحشا حرام است . (تبتغوا باموالكم ... غير مسافحين )
5- ازدواج موقّت ، شرعى است و مهريه زن بايد پرداخت شود. (فما استمتعتم ... آتوهن اءجورهن )
6- در مهريه ، رضايت طرفين شرط است . (فيما تراضيتم به )
7- بعد از پايان مدّت در ازدواج موقّت ، مى توان مدّت يا مهريه را با رضايت طرفين تمديد و اضافه كرد. (لاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة )
8- ازدواج موقّت و احكام و قوانين ازدواج ، برخاسته از علم و حكمت خداوند است . (عليماً حكيماً)
9- علم وحكمت دو شرط لازم براى قانون گذار است . (كتاب اللّه ... عليماً حكيماً)
جزء ( 5 )
تفسير آيه :(25) وَمَنْ لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً اءنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَتِ الْمُؤْمِنَتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ اءَيمَنُكُمِ مِّنْ فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَتِ وَاللَّهُ اءَعْلَمُ بِإِيمَنِكُمْ بَعْضُكُمْ مِّنْ بَعْضٍ فانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ اءَهْلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ اءُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَتٍ غَيْرَ مُسَفِحَتٍ وَلاَ مُتَّخِذَ تِ اءَخْدَانٍ فَإِذَآ اءُحْصِنَّ فَإِنْ اءَتَيْنَ بِفَحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَ لِكَ لِمَنْ خَشِىَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَاءَنْ تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
و هر كس از شما، كه توانايى مالى ندارد تا با زنان آزادِ باايمان ازدواج كند، پس از كنيزانِ با ايمانى كه شما مالك آنيد، (به زنى بگيرد) و خداوند به ايمان شما داناتر است . همه از يكديگريد، پس (نگوييد: كه من آزادم و تو كنيز. و) با اذن صاحبانشان آن كنيزان را به همسرى درآوريد و مهريه نيكو و به طور شايسته به آنان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتن هاى پنهانى . پس آنگاه كه كنيزان ، صاحب همسر شدند، اگر مرتكب زنا شوند، كيفرشان نصف كيفر زنانِ آزاد است . اين (نوع از ازدواج ،) براى كسانى از شما رواست كه از (رنج وفشار بى همسرى و) افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد، با اين همه ، صبر كردن (وازدواج نكردن با كنيزان ) برايتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است .
نكته ها
O چنانكه در نكته هاى آيه قبل گفته شد، مراد از (المحصنات المؤ منات ) در اين آيه ، زنان آزاد است . زيرا در مقابل آن ، (فتياتكم المؤ منات ) بكار رفته كه به معناى كنيزان است . قرآن در جاى ديگر نيز در مورد كنيزان ، واژه ى ((فتيات )) را بكار برده و مى فرمايد: (لاتكرهوافتياتكم على البغاء)(259) كنيزان خود را برارتكاب زنا اجبار نكنيد.
O كلمه ى ((اَخدان ))، جمع ((خِدن )) به معناى دوست ورفيق است ، امّا معمولا در مورد كسانى به كار مى رود كه ارتباط با آنها به صورت پنهانى وبراى امور نامشروع است . اين كلمه در مقابلِ ((مسافحات )) بكار رفته كه به معناى كسانى است كه زناى آشكار و علنى دارند.
O كلمه ى ((طَول )) به معناى توانايى و داشتن امكانات است و كلمه ى ((عَنت )) به معناى سختى و رنج و مشكلات اشت .
O كسانى كه مالك كنيز مى شوند، بدون آنكه نيازى به عقدِ ازدواج باشد، حقّ آميزش با او را دارند. لذا مراد از ازدواج با كنيزان كه در اين آيه مطرح شده است ، ازدواج با كنيز ديگران است كه بايد با اجازه ى صاحبان آنها باشد.
O گرچه ازدواج با كنيزان نكوهيده است ، امّا در ميان آنها زنان برجسته ى بسيارى بوده اند كه صاحب كمالات بوده و به همين جهت برخى اولياى خدا آنان را به همسرى گرفته و از آنان صاحب فرزندانى بزرگ شده اند.
پيام ها
1- در اسلام ، براى موضوع ازدواج ، بن بست نيست . (ومن لم يستطع )
2- قانونگذار بايد به نيازهاى طبيعى افراد جامعه از يك سو و فشارهاى اقتصادى آنان از سوى ديگر توجّه داشته باشد. (و من لم يستطع ....)
3- ازدواج با كنيز را تحمّل كنيد، ولى ننگ گناه را هرگز. (فمن ما ملكت ايمانكم )
4- از ازدواج با زن آزاد مى توان صرف نظر كرد، ولى از شرط ايمان نمى توان گذشت . (فتياتكم المؤ منات )
5- ايمان ، شرط اساسى در هر ازدواجى است . (المحصنات المؤ منات ، فتياتكم المؤ منات )
6- ايمان ظاهرى براى ازدواج كافى است ، ما ماءمور به باطن نيستيم . (واللّه اعلم بايمانكم )
7- ازدواج با كنيز، حقارت نيست . (بعضكم من بعض )
8- رضايتِ مالك كنيز در ازدواج ، مانند اذن پدرِ دختر، شرط است . (باذن اهلهنّ)
9- مالكان بدانند كه كنيزان از اهل خودشانند. (اهلهنّ)
10- به كنيزان نيز مثل زنان آزاد، بايد مهريه نيكو داد. (آتوهنّ اجورهنّ بالمعروف )
11- مهريه را به خود كنيز بدهيد. حقوق اقتصادى و اجتماعى بردگان بايد مراعات شود. (آتوهنّ اُجورهنّ)
12- ميزان مهريه بايد بر اساس عُرف و شئون زن باشد. (بالمعروف )
13- شرطِ بقاى ازدواج ، پاكدامنى ، دورى از فحشا و روابط نامشروع است . (محصنات غير مسافحات ...)
14- مجازات زن بدكار اگر كنيز باشد، به خاطر كنيز بودن و محروميّت هاى آن ،به نصف كاهش مى يابد. (فعليهنّ نصف ما على المحصنات )
15- فراهم آوردن ازدواج هاى سهل و آسان در جامعه ، راه جلوگيرى از مفاسد جنسى است . (ذلك لمن خشى العنت )
16- سالم سازى روانى از اهداف اسلام است . (ذلك لمن خشى العنت )
17- صبر و خوددارى ، از ازدواج با كنيز بهتر است . (وان تصبروا خير لكم )
تفسير آيه :(26) يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
خداوند مى خواهد (با اين قوانين ، راه سعادت را) براى شما آشكار سازد و شما را به سنّت هاى (خوب ) پيشينيانتان راهنمايى كند و شما را (با بيان احكام ) از گناه پاك سازد و خداوند، دانا و حكيم است .
پيام ها
1- سنّت خداوند، هدايت ، بيان و ابلاغ است . (ليبين لكم و يهديكم )
2- از سنّت هاى خوب گذشتگان بايد تبعيّت و تقليد كرد. (سنن الّذين من قبلكم )
3- احكام و مقرّرات اسلام درباره ى ازدواج ، همانند احكام ساير اديان آسمانى گذشته است . (سنن الّذين من قبلكم )
4- خداوند، لطف خويش را به انسان برمى گرداند. (يتوب عليكم )
5- موارد مجاز يا ممنوع ازدواج ، براساس علم وحكمت ومصلحت است . (واللّه عليم حكيم )
تفسير آيه :(27) وَاللَّهُ يُرِيدُ اءَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ ويُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَ تِ اءَنْ تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيماً
ترجمه :
و خداوند مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك سازد،) ولى كسانى كه از هوسها پيروى مى كنند، مى خواهند كه شما به انحرافى بزرگ تمايل پيدا كنيد.
نكته ها
O آزادى هاى جنسى در ديد اوّل ، نوعى لذّت و كامجويى است ، ليكن با توجّه به عوارض فردى و اجتماعى آنها، بزرگ ترين سقوط و انحراف است . بى بند وبارى ، جسم را ذوب ، فكر را مشغول ، اموال را تباه و اطمينان را سلب مى كند. ميل به تشكيل خانواده را از بين مى برد، فرزندان نامشروع به جامعه تحويل مى دهد، امراض مقاربتى و روانى به ارمغان مى آورد و در يك كلمه ، آزادى جنسى ، بزرگ ترين اسارت ها را به دنبال دارد.
پيام ها
1- محدوديّت ها و قيودى كه در ازدواج مطرح است ، رمز لطف خدا به انسان و جامعه ى بشرى است . (واللّه يريدان يتوب عليكم )
2- در مسير شهوترانان گام ننهيد و از آنان تقليد نكنيد، كه دشمن شمايند. (يريد الّذين يتّبعون الشهوات ...)
3- هوسبازان بى بند و بار، به چيزى جز غرق شدن شما در شهوات ، قانع نمى شوند و مى خواهند شما رفيق راهشان باشيد. (ان تميلوا ميلاً عظيماً)
4- اخلاق جنسى در اسلام ، معتدل و دور از افراط و تفريط است ، ولى هوس پرستان راه افراطى را براى شما مى خواهند. (ميلاً عظيماً)
5- در انتخاب راه دقّت كنيم . در آيه دوبار كلمه (يُريد) به كار رفته است ؛ يك اراده از خداى عليم حكيم و يك اراده از هوسبازان بدخواه . به سراغ كدام اراده ها مى رويم . (واللّه يريد... يريد الّذين يتّبعون الشهوات )
تفسير آيه :(28) يُرِيدُ اللَّهُ اءَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الاِنْسَنُ ضَعِيفاً
ترجمه :
خداوند مى خواهد (با آسان كردن قوانين ازدواج ، بار تكليف ) شما را سبك كند. و انسان ، ضعيف آفريده شده است .
نكته ها
O در اين سه آيه اخير، گوشه اى از الطاف خداوند در امر ازدواج پى در پى نقل شده است . خداوند احكام را براى شما بيان مى كند، (ليبيّن لكم ) راه نشان مى دهد، (يهديكم ) لطف خود را به شما برمى گرداند، (يتوب عليكم ) و بر شما آسان مى گيرد، (يخفّف عنكم ) و اين همه به خاطر آن كه انسان در برابر طوفان غرايز، ناتوان ، و قدرت صبر و خوددارى او اندك است .
پيام ها
1- اسلام ، دين آسانى است و بن بست ندارد. (يريداللّه ان يخفّف عنكم )
2- تكاليف دينى ، براساس توان وطاقت انسان است . (يريداللّه ان يخفّف عنكم )
3- مشكل تراشى در ازدواج ، خلاف خواست خداست . (يريد اللّه ان يخفّف )
4- پيروى و پايبندى شما در احكام ازدواج ، زمينه ى سبكبارى و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است . (يريد اللّه ان يخفف عنكم )
5- انسان در برابر غريزه ى جنسى ضعيف است . (خلق الانسان ضعيفاً)
6- ميان تكوين و آفرينش انسان ، و تشريع و احكام الهى هماهنگى است . (يخفّف ... ضعيفاً)
تفسير آيه :(29) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَاءْكُلُوَّاْ اءَمْوَ لَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَطِلِ إِلاَّ اءَنْ تَكُونَ تِجَرَةً عَنْ تَرَاضٍ مِّنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوَّاْ اءَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را در ميان خود به باطل نخوريد، مگر اينكه تجارتى با رضايت يكديگر باشد. و خود (و يكديگر) را نكشيد، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است .
نكته ها
O رمز اينكه نهى از قتل ، (لاتقتلوا) بدنبال نهى از حرام خورى ، (لاتاءكلوا) آمده است ، شايد آن باشد كه سيستم اقتصادى ناسالم ، زمينه ى قيام محرومان عليه زراندوزان و بروزدرگيرى ها و پيدايش قتل و هلاكت جامعه است .
O امام صادق عليه السّلام به هنگام تلاوت اين آيه فرمود: كسى كه قرض بگيرد و بداند كه نمى تواند بازپرداخت كند، مال باطل خورده است .(260) امام باقر عليه السّلام در ذيل آيه فرمود: ربا، قمار، كم فروشى و ظلم از مصاديق باطل است .(261)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درباره وضو و غسل با آب سرد، آنجا كه خطر جانى دارد فرمود: ((و لاتقتلوا انفسكم انّ اللّه كان بكم رحيماً)).(262)
O امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر مسلمانى به تنهايى وارد منطقه كفّار شد و كشته شد، خودكشى كرده است .(263)
O كشتن رهبران معصوم يكى از مصاديق خودكشى و به هلاكت انداختن جامعه است ، امام صادق عليه السّلام درباره ى (لا تقتلوا انفسكم ) فرمودند: يعنى اهل بيت پيامبر خود را نكشيد.(264)
پيام ها
1- مالكيّت فردى محترم است و تصرّف در اموال ديگران ، جز از راه معاملات صحيح و بر اساس رضايت ، حرام است . (لاتاءكلوا... الا... تجارة عن تراض )
2- جامعه ، داراى روح واحد و سرنوشت مشترك است . اموال ديگران را همچون اموال خودتان محترم بدانيد. (اموالكم بينكم )
3- هر نوع تصرّفى كه بر مبناى ((حقّ)) نباشد، ممنوع است . (لاتاءكلوا... بالباطل )
4- داد و ستدها بايد با رضايت طرفين باشد، نه با اجبار واكراه . (عن تراض منكم )
5- جان انسان محترم است ، لذا خودكشى ويا ديگركشى حرام است . (لاتقتلوا انفسكم )
6- احكام و مقرّرات اسلام پرتوى از رحمت خداوند است . (كان بكم رحيماً)
تفسير آيه :(30) وَمَنْ يَفْعَلْ ذَ لِكَ عُدْوَ ناً وَظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَاراً وَكَانَ ذَ لِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً
ترجمه :
و هر كس از روى تجاوز و ستم چنان كند (و دست به مال و جان مردم دراز كرده ، يا خودكشى و خونريزى كند) به زودى او را در آتشى (عظيم ) وارد سازيم و اين كار، بر خداوند آسان است .
نكته ها
O شايد تفاوت ((عدوان )) و ((ظلم )) اين باشد كه عدوان ، تجاوز به ديگران است ،ظلم ، شامل ستم بر خويش هم مى شود.
O كلمه ى ((صَلَو)) به معناى ورود در رحمت و كلمه ى ((صَلَى )) به معناى ورود در دوزخ است ، بنابراين كلمه ((نُصليه )) به معناى آن است كه او را در آتش وارد مى كنيم .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس به عمد خودكشى كند، براى هميشه در دوزخ است . آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(265)
پيام ها
1- كارهايى كه از سر ظلم و عدوان از انسان سر نزند، قهر الهى ندارد. (و من يفعل ذلك عدواناً و ظلماً...)
2- قصد وانگيزه ، نقش اصلى را در كيفر يا پاداش دارد. (مَن يفعل ذلك عدواناوظلماً)
تفسير آيه :(31) إِنْ تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُّدْخَلاً كَرِيماً
ترجمه :
اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد پرهيز كنيد، گناهان كوچكتان را بر شما مى پوشانيم و شما را در جايگاهى ارجمند وارد مى كنيم .
نكته ها
O از اين آيه استفاده مى شود كه گناهان ، دو نوعند: صغيره و كبيره . در آيه ى 49 سوره ى كهف نيز مى خوانيم كه مجرمان در قيامت ، با ديدن پرونده ى اعمال خود مى گويند: اين چه نامه ى عملى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده است . (لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً)
O از امام كاظم عليه السّلام سؤ ال شد كه در اين آيه خداوند وعده ى مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از كبائر داده است ، پس شفاعت براى كجاست ؟ امام فرمودند: شفاعت براى اهل كبائر امّت است .(266)
O گناه كبيره ، طبق روايات ، آن است كه خداوند وعده ى آتش به انجام دهنده اش داده است .(267) شايد وعده آتش در آيه قبل براى قتل يا خودكشى و تجاوز به مال مردم اشاره به همين باشد كه نمونه گناهان كبيره اى كه وعده عذاب داده شده ، تجاوز به مال و جان مردم است .
O تعداد گناهان كبيره در روايات ، متعدّد و مختلف است و اين به خاطر آن است كه كبائر نيز درجاتى دارند و به بعضى از گناهان ((اكبرالكبائر)) گفته شده است .
پيام ها
1- كسانى كه اصول فكرى و عملى آنان صحيح است ، بايد نسبت به تخلّفات جزئى آنان ، گذشت كرد. (ان تجتنبوا كبائر... نكفّر عنكم سيئاتكم )
2- پاداش كسانى كه گناهان بزرگ را ترك مى كنند، آن است كه خداوند از گناهان كوچكشان بگذرد. (ان تجتنبوا كبائر... نكفّر عنكم سيئاتكم )
3- تا از گناهان كبيره و صغيره پاك نشويم ، به بهشت نخواهيم رفت . (نكفّر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما)
تفسير آيه :(32) وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْئَلُواْ اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَى ءٍ عَلِيماً
ترجمه :
و آنچه را كه خداوند سبب برترى بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد. براى مردان از آنچه بدست آورده اند بهره اى است و براى زنان نيز از آنچه كسب كرده اند بهره اى مى باشد و (به جاى آرزو و حسادت ) از فضل خداوند بخواهيد، كه خداوند به هر چيزى داناست .
نكته ها
O آيات قبل ، از حرام خوارى نهى فرمود، اين آيه به ريشه ى حرام خوارى اشاره مى كند كه طمع ، آرزو و رقابت است .
O عدالت ، غير از تساوى است . عدالت همه جا ارزش است ، ولى تساوى گاهى ارزش است و گاهى ظلم . مثلاً اگر پزشك به همه مريض ها يك نوع دارو بدهد، يا معلّم به همه شاگردان يك نوع نمره بدهد، تساوى هست ، امّا عدالت نيست . عدالت ، آن است كه به هر كس بر اساس استحقاقش بدهيم ، گرچه موجب تفاوت شود، زيرا تفاوت گذاشتن بر اساس لياقت ها و كمالات حقّ است ، امّا تبعيض باطل است . تبعيض آن است كه بدون دليل و براساس هواى نفس يكى را بر ديگرى ترجيح دهيم ، ولى تفاوت آن است كه بر اساس معيارها يكى را بر ديگرى ترجيح دهيم . بنابراين بايد آرزوى عدالت داشت ، ولى تمنّاى يكسان بودن همه چيز و همه كس نابجاست . اعضاى يك بدن و اجزاى يك ماشين از نظر جنس و شكل و كارايى متفاوتند، امّا تفاوت آنها حكيمانه است . اگر خداوند، همه را يكسان نيافريده ، طبق حكمت اوست . بنابراين در امورى كه به دست ما نيست ، مثل جنسيّت ، زيبايى ، استعداد، بيان ، هوش ، عمر و... بايد به تقسيم و تقدير الهى راضى بود. ما كه خدا را عادل و حكيم مى دانيم ، اگر در جايى هم دليل و حكمت چيزى را نفهميديم نبايد قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن يا توقّع نابجا به خداوند حكيم داشته باشيم و يا بر دارندگان اين نعمت ها حسد ورزيم ، چرا كه با فزونى هر نعمتى ، مسئوليّت بيشتر مى شود و با آمدن هر نعمتى ، غم از دست دادنش همراه است . اين حقيقت را در نهج البلاغه مى خوانيم .
در موارد اختيارى ، بايد با كوشش و تلاش و پرهيز از كسالت و تنبلى ، در رقابتى سالم به قوّت و كثرت و استقلال رسيد و اجازه ى استثمار و استعمار به ديگران نداد و در مواردى كه بدست ما نيست ، بايد تفاوها را دليل رشد و آزمايش و تحرك و تعاون و پيوستگى جامعه دانست ، زيرا كه اگر همه مردم داراى امكانات يكسان باشند، صفات انسانى از قبيل سخاوت ، شجاعت و ايثار در انسان رشد نمى كند. انسان در لابلاى فراز و نشيب ها خود را نشان مى دهد، حركت مى كند و با ديگران به خاطر نيازش پيوند مى خورد.
O امام صادق عليه السّلام در پاسخ از آيه فرمودند: كسى به همسر و فرزند ديگران چشم داشت نداشته باشد، ولى همانند آن را از خداوند بخواهد.(268)
O زمانى كه اين آيه نازل شد، اصحاب پيامبراكرم گفتند: مقصود از فضل در (واسئلوا اللّه من فضله ) چيست ؟ قرار شد تا على عليه السّلام اين موضوع را از پيامبر سؤ ال كند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در ميان مردم از طريق حلال تقسيم كرده وحرام را نيز عرضه كرده است . كسى كه حرام را تحصيل كند، به همان اندازه از رزق حلال خود كاسته است وبرحرام مورد محاسبه قرار مى گيرد.(269)
پيام ها
1- به داده هاى الهى راضى باشيم و حسودانه ، آرزوى برتريهاى ديگران را نداشته باشيم . (ولا تتمنوا)
2- در اسلام مسائل اقتصادى واخلاقى بهم آميخته است . (لاتاءكلوا...بالباطل ... ولاتتمنّوا)
3- تبعيض ها وبرترى هاى استثمارگرانه و ظالمانه ، از حساب برترى هاى خداداد، جداست . (فضل اللّه به بعضكم على بعض )
4- تفاوت هاى زن و مرد از نظر خلقت و طبيعت ، از نمونه هاى برترى دادن خداوند در آفرينش است . (فضل اللّه ... للرجال ... للنساء)
5- هر يك از زن و مرد، نسبت به دستاوردهاى خود به طور مساوى مالكند. (للرّجال نصيب ، للنساء نصيب )
6- به جاى تمنّاى آنچه ديگران دارند، در پى كسب وتلاش باشيم . (نصيب ممّااكتسبوا...)
7- انسان ، تنها مالك بخشى از دست رنج خود است . ((ممااكتسبوا)) بخش ديگر سهم فقرا و حكومت اسلامى است .
8- هم كار، هم دعا. (اكتسبوا... واسئلوا اللّه )
9- به جاى چشمداشت به داشته هاى ديگران به فضل و لطف خدا چشم داشته باشيد. (ولا تتمنّوا... واسئلوا اللّه )
10- به خصلت ها جهت صحيح بدهيم . آرزو در انسان هست ، امّا جهت اين آرزو را درخواست نعمت از خدا قرار دهيم ، نه سلب نعمت از ديگران . (لاتتمنّوا... و اسئلوا اللّه من فضله )
11- اگر خداوند، چيزى به كسى داد يا از او گرفت ، حكيمانه و آگاهانه است . (بكل شى ء عليماً) (ايمان به علم خداوند سبب بازداشتن انسان از طمع و چشم داشت است .)
تفسير آيه :(33) وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَ لِىَ مِمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْفاءَيْمَنُكُم َاتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ شَهِيداً
ترجمه :
و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كسانى كه با آنان پيمان بسته ايد، برجا گذاشته اند، براى هر يك وارثانى قرار داده ايم ، پس سهم آنان را (از ارث ) بپردازيد، زيرا كه خداوند بر هر چيز، شاهد و ناظر است .
نكته ها
O ((مَوالى )) جمع ((مولى )) داراى معانى مختلفى است ، ولى دراينجا مراد وارثان است .
O جمله ى (عقدت ايمانكم ) اشاره به قراردادهاى است كه پيش از اسلام ، ميان دو نفر برقرار مى شد و اسلام ، با اندكى تغيير، آن را پذيرفت و نامش در كتب فقهى ، ((ضمان جريره )) است . متن قرارداد به اين صورت بوده كه دو نفر پيمان ببندند در زندگى ، همديگر را يارى كنند و در پرداخت غرامت ها، كمك هم باشند و از هم ارث برند. (چيزى شبيه قرارداد بيمه در امروز)، كه اگر خسارتى بر يكى وارد شد، هم پيمان او، ديه ى آنرا بپردازد. اسلام اين قرارداد را پذيرفت ، ولى ارث بردن از ديگرى را مشروط به آن كرد كه انسان وارثى نداشته باشد.
O امام رضا عليه السّلام درباره ى معناى (و الذين عقدت ايمانكم ) فرمودند: مقصود پيمانى است كه مردم با رهبران الهى و معصوم بسته اند.(270)
پيام ها
1- تعيين ميزان ارث ، به فرمان خداست . (لكل جعلنا موالى )
2- خويشان نزديك تر، در ارث بردن اولويّت دارند. (الاقربون )
3- انسان حقّ دارد در شرايطى مالكيّت خود را از طريق پيمان و قرارداد به ديگرى واگذار كند. (عقدت ايمانكم )
4- تعهّدات انسان در زمان حياتش ، پس از مرگ ، محترم است . (والّذين عقدت ايمانكم فآتوهم نصيبهم )
5- وفاى به پيمان و عهد، واجب است . (آتوهم نصيبهم )
6- بدهكاران بايد براى پرداخت بدهى ، به سراغ طلبكاران بروند. (آتوهم نصيبهم )
7- ايمان به حضور خداوند، رمز تقوى و هشدار به كسانى است كه وفادار به پيمان هاى خود نيستند. (ان اللّه كان على كل شى ء شهيدا)
تفسير آيه :(34) اَلرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَآ اءَنْفَقُواْ مِنْ اءَمْوَ لِهِمْ فالصَّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَالَّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُن َّفَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ اءَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاًإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً
ترجمه :
مردان داراى ولايت بر زنانند از آن جهت كه خدا بعضى از ايشان (مردان ) را بر بعضى (زنان ) برترى داده (قدرت بدنى ، توليدى واراده بيشترى دارند) و از آن جهت كه از اموال خود نفقه مى دهند، پس زنانِ شايسته ، فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا (براى آنان ) حفظ كرده ، (حقوق واسرار شوهر،) در غياب اويند. و(امّا) زنانى كه از سرپيچى آنان بيم داريد، پس (نخست ) آنان را موعظه كنيد و(اگر مؤ ثّر نشد) در خوابگاه از آنان دورى كنيد و(اگر پند وقهر اثر نكرد،) آنان را بزنيد (وتنبيه بدنى كنيد)، پس اگر اطاعت شما را كردند، بهانه اى بر آنان (براى ستم وآزار) مجوييد. همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است .
نكته ها
O ((قَوّام )) به كسى گفته مى شود كه تدبير و اصلاح ديگرى را بر عهده دارد.
O ((نشوز)) از ((نشز)) به معناى زمين بلند وبه سركشى وبلندپروازى نيز گفته مى شود.
O شرط سرپرستى و مديريّت ، لياقت تاءمين و اداره زندگى است و به اين جهت ، مردان نه تنها در امور خانواده ، بلكه در امور اجتماعى ، قضاوت و جنگ نيز بر زنان مقدّمند، (بما فضّل اللّه ... و بما انفقوا) و به اين خاطر نفرمود: ((قوّامون على ازواجهم ))، زيرا كه مسئله ى زوجيّت مخصوص زناشويى است و خدا اين برترى را مخصوص خانه قرار نداده است .
O گرچه برخى زنان ، در توان بدنى يا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه ، بايد عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
O براى جمله (حافظات للغيب بما حفظ اللّه ) معانى گوناگونى است :
الف : زنان ، آنچه را خدا خواهان حفظ آن است ، حفظ نمايند.
ب : زنان ، حقوق شوهران را حفظ كنند، همان گونه كه خدا حقوق زنان را در سايه تكاليفى كه بر مرد نهاده ، حفظ كرده است .
ج : زنان حافظ هستند، ولى اين توفيق را از حفظ الهى دارند.
O وقتى راههاى مسالمت آميز سود نبخشيد، يا بايد دست از انجام وظيفه كشيد، يا بايد در صورت تاءثير نداشتن موعظه و قهر، خشونت به خرج داد. به گفته ى روانشناسان ، بعضى افراد، حالت مازوشيسم (آزاد طلبى ) پيدا مى كنند كه تنبيه مختصر بدنى ، برايشان همچون مرهم است . در تنبيهات بدنى هم ، اسلام سفارش كرده كه نبايد به مرحله ى كبودى جسم يا زخمى شدن بدن برسد. به علاوه ، مرد متخلّف هم گاهى توسط قاضى تنبيه بدنى مى شود.
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كتك شما نبايد به نحوى باشد كه اثر آن در جسم زن نمودى داشته باشد، يا كتك نشانه خودنمايى و اظهار قدرت مرد باشد كه زهره چشمى بگيرد. ((ضرباً غير مبرّج ))(271)
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: نشوز زن آن است كه در فراش (همبستر شدن ) از شوهر تبعيت نكند و مقصود از ((اضربوهنّ))، زدن با چوب مسواك و شبيه آن است ، زدنى كه از روى رفق و دوستى باشد.(272)
پيام ها
1- در يك اجتماع دو نفرى هم ، يكى بايد مسئول و سرپرست باشد. مدير خانه مرد است . (الرّجال قوّامون على النساء)
2- در اداره امور زندگى ، بايد تعقّل و تدبير، بر احساسات و عواطف حاكم باشد. (الرّجال قوّامون على النساء)
3- نظام حقوقى اسلام با نظام تكوين و آفرينش هماهنگ است . حقّ مديريّت مرد، به خاطر ساختار جسمى و روحى اوست . (الرّجال قوّامون على النساء)
4- برترى هاى طبيعى فضل الهى است . (بما فضّل اللّه )
5- هزينه زندگى ، بر عهده مرد است . (بما انفقوا)
6- قانونگذار بايد در وضع قانون ، به تفاوت هاى طبيعىِ زن و مرد در آفرينش ، توجه داشته باشد. (الرّجال قوّامون ... بما فضّل اللّه )
7- نشانه شايستگى زن اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است . (قانتات )
8- نشانه همسر شايسته ، حفظ خود در غياب شوهر است . (حافظات للغيب )
9- اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وى ، مشروط به تاءمين زندگى او از سوى مرد است . (بما انفقوا...فالصالحات قانتات حافظات )
10- علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. پيش از آنكه زن ناشزه شود، چاره اى بينديشيد. (تخافون نشوزهنّ)
11- مرد هيچ حقّى در آزار همسر مطيع خود ندارد. (فان اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً)
12- سه مرحله موعظه ، ترك هم خوابى وتنبيه ، براى مطيع كردن زن است . پس اگر از راه ديگرى زن مطيع مى شود، مرد حقّ برخورد ندارد. جمله ى (فان اطعنكم ) نشانه آن است كه هدف اطاعت است ، گرچه از طريق ديگرى باشد.
13- تواضع زن ، ضعف نيست ، ارزش است . (فالصالحات قانتات )
14- نشانه ى همسر شايسته ، رازدارى ، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غياب اوست . (فالصالحات ... حافظات للغيب )
15- برخورد با منكرات بايد گام به گام و مرحله به مرحله باشد. موعظه ، قهر تنبيه . (فعظوهنّ واهجروهنّ...)
16- تا موعظه مؤ ثر باشد، قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدايى موقت اثر كند، تنبيه بدنى ممنوع است . (فعظوهنّ واهجروهنّ... واضربوهنّ)
17- برخورد خشن و تنبيه ، تنها براى انجام وظيفه است ، نه انتقام و كينه و بهانه . (فان اطعنكم فلاتبغوا عليهن )
18- برترى مردان ، نبايد سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است . (ان اللّه كان علياً كبيراً)
19- توجّه به برترى خداوند، كليد تقوى و پرهيز از ستم بر همسران است . (ان اللّه كان علياً)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:47 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(35) وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَماً مِّنْ اءَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ اءَهْلِهَآ إِنْ يُرِيدَآ إِصْلَحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً
ترجمه :
و اگر از (ناسازگارى و) جدايى ميان آن دو (زن و شوهر) بيم داشتيد، پس داورى از خانواده ى شوهر، و داورى از خانواده ى زن برگزينيد (تا به اختلاف آن دو رسيدگى كنند) اگر اين دو بناى اصلاح داشته باشند خداوند ميان آن دو را به توافق مى رساند، زيرا خداوند، (از نيّات همه ) با خبر و آگاه است .
نكته ها
O اين آيه ، براى رفع اختلاف ميان زن و شوهر، و پيشگيرى از وقوع طلاق ، يك دادگاه خانوادگى را با امتيازات زير مطرح مى كند:
1- داوران ، از هردو فاميل باشند تا سوز، تعهّد وخيرخواهى بيشترى داشته باشند.
2- اين دادگاه ، نياز به بودجه ندارد.
3- رسيدگى به اختلاف در اين دادگاه ، سريع ، بدون تراكم پرونده و مشكلات كارِ ادارى است .
4- اسرار دادگاه به بيگانگان نمى رسد ومسائل اختلافى در ميان خودشان مى ماند.
5- چون داوران از خود فاميلند، مورد اعتماد طرفين مى باشند.
O براى حل همه مشكلات ، انتخاب داور جايز است . امام باقر عليه السّلام در پاسخ اعتراضى كه به پذيرش حكميّت در صفّين براى حضرت على عليه السّلام بود اين آيه را تلاوت فرمودند.(273)
O از امام صادق عليه السّلام درباره ى (فابعثوا حَكما...) سؤ ال شد، حضرت فرمود: حَكمين نمى توانند به طلاق وجدايى حكم كنند، مگر آنكه از طرفين اجازه داشته باشند.(274)
پيام ها
1- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. نگرانى از شقاق و جدايى كافى است تا اقدام به گزينش داوران شود. (ان خفتم )
2- قبل از نگرانى از شقاق ، در زندگى مردم دخالت نكنيم . (وان خفتم )
3- طلاق و جدايى ، سزاوار ترس و نگرانى است . (خفتم شقاق )
4- زن و شوهر، يك روح در دو پيكرند. كلمه (شقاق ) در جايى بكار مى رود كه يك حقيقت به دو قسمت تقسيم شود.
5- اقدام براى اصلاح ميان زن و شوهر بايد سريع باشد. حرف ((فاء)) در جمله (فابعثوا) براى تسريع است .
6- جامعه در برابر اختلافات خانواده ها، مسئوليّت دارد. (وان خفتم ... فابعثوا)
7- بستگان ، در رفع اختلاف خانواده ها، مسئوليّت بيشترى دارند. (من اهله )
8- زن ومرد در انتخاب داور، حقّ يكسان دارند. (حَكماً من اهله و حَكماً من اهلها)
9- در جامعه به افرادى اعتماد كنيم و داورى آنان را بپذيريم . (فابعثوا حكما...)
10- مشكلات مردم را با كمك خود مردم حل كنيم . (فابعثوا حكما من اهله )
11- از آشتى دادن نااميد و ماءيوس و نسبت به آن بى تفاوت نباشيم . (فابعثوا)
12- بيش از نگرانى ، موج ايجاد نكنيم ، يك داور براى هر يك كافى است . (حَكما من اهله و حَكما من اهلها)
13- اسلام به مسائل شورايى وكدخدامنشى توجّه دارد. (حكما من اهله و... اهلها)
14- همه مسائل را به قاضى و دادگاه نكشانيد، خودتان درون گروهى حل كنيد. (فابعثوا حكما من اهله )
15- هرجا سخن از حقّ و حقوق است ، طرفين بايد حضور داشته باشند. (حكما من اهله و حَكما من اهلها)
16- بايد زن و شوهر، داورى داوران انتخاب شده را بپذيرند. (لازمه انتخاب داور، اطاعت از حكم اوست .)
17- در انتخاب داور بايد به آگاهى ، رازدارى واصلاح طلبى آنان توجّه كرد. (ان يريدا اصلاحا)
18- هرجا حسن نيّت و بناى اصلاح باشد، توفيق الهى هم سرازير مى شود. (ان يريدا اصلاحاً يوفّق اللّه بينهما)
19- دلها بدست خداست . (يوفّق اللّه بينهما)
20- به عقل و تدبير خود مغرور نشويد، توفيق را از خداوند بدانيد. (يوفّق اللّه )
21- طرح قرآن براى اصلاح خانواده برخاسته از علم و حكمت الهى است . (عليماً خبيراً)
22- بايد حسن نيّت داشت ، چرا كه خداوند، به انگيزه هاى همه آگاه است . (انّ اللّه كان عليماً خبيراً)
تفسير آيه :(36) وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَ لِدَينِ إِحْسَناً وَبِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمَى وَالْمَسَكِينِ وَالْجَارِ ذِى الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً
ترجمه :
و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و به بستگان و يتيمان و بينوايان و همسايه ى نزديك و همسايه ى دور و يار هم نشين و در راه مانده و زيردستان و بردگانتان (نيز نيكى كنيد.) همانا خداوند، هر كه را متكبّر و فخرفروش باشد، دوست نمى دارد.
نكته ها
O اين آيه ، از حقّ خدا (واعبدوااللّه ) تا حقّ بردگان (ملكت ايمانكم ) را بيان كرده و اين نشانه ى جامعيّت اسلام است .
O (الجار ذى القربى والجار الجنب )، شامل همسايه ى فاميل و غير فاميل ، هم عقيده و غير هم عقيده نيز مى شود. به گفته ى روايات تا چهل خانه از هر طرف ، همسايه اند.(275) يعنى در مناطق كوچك ، همه همسايه اند.
O (الصاحب بالجنب )، شامل رفقاى دائمى يا موقّت ، رفقاى سفر، يا آنان كه به اميد نفعى سراغ انسان مى آيند، مى شود.
O (ابن السبيل )، ممكن است در وطن خود متمكن باشد و ما شناختى از او و بستگانش نداشته باشيم ، فقط بدانيم كه درمانده ى در سفر و فرزند راه است كه بايد مورد حمايت قرار گيرد.
O (مختال )، كسى است كه در دنياى خيال ، خود را بزرگ مى پندارد و تكبر مى كند. اگر به اسب هم ((خيل )) مى گويند چون متكبّرانه راه مى رود.
O احسان به پدر و مادر، شامل محبّت ، خدمت ، كمك مالى ، علمى ، عاطفى و مشورت با آنان مى شود.
O شرط احسان به والدين خوب بودن آنان نيست ، ولى اطاعت از والدين در صورتى است كه آنان به امرى بر خلاف رضاى خدا فرمان ندهند.
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام پدران اين امّت هستند، زيرا در قرآن آمده : (اعبدوا اللّه ... و بالوالدين احسانا)(276)
پيام ها
1- تنها عبادت خدا كافى نيست ، دورى از هرگونه شرك و ريا لازم است . (واعبدوا اللّه ولاتشركوا...)
2- نيكى به پدر و مادر، در كنار بندگى خدا وتوحيد مطرح است . (واعبدوااللّه ... و بالوالدين احسانا)
3- خداپرست واقعى بايد نسبت به بستگان ، محرومان و همسايگان خود، متعهّد و مسئول باشد. (اعبدوااللّه ... ذى القربى و اليتامى )
4- همسايگان دور نيز بر انسان حقّ دارند. (الجار الجنب )
5- در احسان كردن به اولويّت ها توجّه كنيد. نام والدين قبل از بستگان و نام آنان قبل از يتيمان آمده است .
6- بى توجّهى به والدين و بستگان و يتيمان و محرومان جامعه ، نشانه ى تكبّر و فخر فروشى است . (ان اللّه لايحبّ من كان مختالاً فخوراً)
7- احسان ، بايد همراه با تواضع باشد. در ابتداى آيه سفارش به احسان شده و در پايان از تكبّر نهى نموده است . (لايحبّ كلّ مختال )
تفسير آيه :(37) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَاءْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً
ترجمه :
(متكبّران خود برتربين ) كسانى هستند كه (هم خود) بخل مى ورزند و (هم ) مردم را به بخل فرمان مى دهند و آنچه را كه خداوند از فضل خود به آنان بخشيده پنهان مى دارند. و ما براى كفران كنندگان نعمت ها عذابى خواركننده آماده كرده ايم .
نكته ها
O بخل ، علاوه بر بخل ورزيدن در اموال و نبخشيدن به ديگران ، شامل بخل نسبت به علم ، آبرو، قدرت و امكانات نيز مى شود.
پيام ها
1- امراض روحى انسان ، گسترش يافتنى است . افراد بخيل و مريض ، دوست دارند ديگران هم بخيل باشند. (يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل )
2- بخيل از محبّت خدا محروم است . (لا يحبّ كلّ مختال ...الّذين يبخلون )
3- از نشانه هاى تكبّر و فخرفروشى ، بخل كردن است . (مختال فخور الّذين يبخلون )
4- اظهار نعمت هاى الهى نوعى شكر، و كتمان آن يك نوع ناسپاسى و كفران است . (يكتمون ما اتاهم اللّه )
5- بخيل ، براى ترك احسان فقرنمايى مى كند. (يبخلون و يكتمون )
6- نعمت ها فضل خداست ، نه تنها نتيجه ى تلاش وتدبير ما. (آتاهم اللّه من فضله )
7- اگر بدانيم نعمت ها از اوست بخل نمى كنيم . (اتاهم اللّه من فضله )
8- بخل ، گاهى مى تواند زمينه ساز كفر باشد.(277) (يبخلون ... كافرين )
9- كيفر تكبر در دنيا تحقير در آخرت است . (مختال مهين )
تفسير آيه :(38) وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ اءَمْوَ لَهُمْ رِئَآءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَنُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً
ترجمه :
و (متكبّران خودبرتربين ) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ريا و براى نشان دادن به مردم انفاق مى كنند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و هر كس كه شيطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است .
نكته ها
O شيطان ، گاهى از دور چيزى را به افراد القا و وسوسه مى كند و گاهى از نزديك همدم آنان مى شود. مؤ منان از وسوسه ها و القائات شيطان مى گريزند، امّا آنگونه كه در آيه ى 36 سوره ى زخرف مى خوانيم : (من يعش عن ذكر الرّحمان نقيّض له شيطاناً فهو له قرين ) هركه از ياد خدا رخ برتافت ، شيطانى براى او برمى انگيزيم تا يار و همنشين دائمى او باشد.
پيام ها
1- هم بخل وترك انفاق بد است ، هم انفاق ريايى . در آيه ى پيش از بخل نكوهش شد و در اينجا از بخشش هاى رياكارانه . (يبخلون ، ينفقون ... رئاء الناس )
2- عامل ريا، عدم ايمان واقعى به خدا و قيامت است . (رئاء الناس و لايؤ منون باللّه و لا باليوم الا خر)
3- هدف از انفاق ، تنها سير كردن گرسنگان نيست ، چون اين هدف با رياكارى هم تاءمين مى شود. بلكه هدف ، رشد معنوى انفاق كننده نيز مى باشد. (ينفقون اموالهم رئاء الناس )
4- خداوند رياكاران را دوست ندارد. (لايحبّ كلّ مختال ... والّذين ينفقون رئاء الناس )
5- دل كه از خدا تهى شد، جايگاه هميشگى شيطان مى شود. (لايؤ منون باللّه ... يكن الشيطان له قريناً)
تفسير آيه :(39) وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَاءَنْفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً
ترجمه :
و بر ايشان چه مى شد، اگر به خداوند و روز قيامت ايمان مى آوردند و از آنچه خداوند، روزى آنان كرده (از روى اخلاص ، نه ريا) انفاق مى كردند؟ و خداوند به نيّت آنان داناست .
پيام ها
1- اظهار تاءسف بر حال منحرفان ، يكى از راههاى هشدار وتبليغ است . (و ماذا عليهم ...)
2- لازمه ى ايمان به خدا، انفاق به محرومان است . (آمنوا... انفقوا)
3- انفاق فقط در اموال نيست ، بلكه از هرچه كه خداوند داده ، (علم ، آبرو، مقام ...) پسنديده است . (ممّا رزقهم اللّه )
4- اگر بدانيم كه نعمت ها از خداوند است ، روحيّه ى انفاق در ما قوى مى شود. (رزقهم اللّه )
5- افراد بخيل ، يا رياكار بدانند كه زير نظر خدايند. (كان اللّه بهم عليما)
تفسير آيه :(40) إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَّدُنْهُ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
همانا خداوند، به مقدار ذرّه اى هم ستم نمى كند و اگر كار نيكى باشد آن را دوچندان مى كند و از جانب خويش نيز پاداش بزرگى عطا مى كند.
نكته ها
O معمولاً ريشه ى ظلم ، يا جهل است يا ترس ، يا نياز، يا حرص و... ولى خداوند غنى و دانا و منزّه است ، پس ظلم نمى كند. به علاوه خداوند خود به عدل و احسان فرمان داده ، چگونه ظلم مى كند؟ البتّه پاداش خداوند، چند برابر (ده برابر تا هفتصد برابر) است واين احسان و لطف اوست .
پيام ها
1- خداوند عادل است ومجازات هاى او عكس العمل كردارهاى خودماست . (ان اللّه لايظلم ...)
2- كيفرهاى الهى مطابق جرم ، ولى پاداش هاى الهى چند برابر است . (يضاعف )
3- خداوند، علاوه بر افزايش حسنات ، از جانب خود نيز اجر عظيم مى دهد. (من لدنه اجراً عظيماً)
تفسير آيه :(41) فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ اءُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هََّؤُلاََّءِ شَهِيداً
ترجمه :
پس چگونه خواهد بود آنگاه كه از هر امّتى گواهى (از خودشان ) بيآوريم و تو را نيز بر آنان گواه آوريم ؟!
نكته ها
O مضمون اين آيه كه گواه بودن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر اعمال امّت را بيان مى كند، در موارد ديگرى هم آمده است .(278)
O وقتى ابن مسعود، اين آيه را در ضمن تلاوتش بر پيامبر مى خواند، اشك آن حضرت جارى مى شد.(279)
O گرچه خداوند نيازى به آوردن شاهد ندارد، ولى انسان به گونه اى است كه هرچه بيشتر حضور شاهدان را حس كند، براى تربيت و تقوايش مؤ ثّرتر است . كسى كه در تلويزيون براى ميليونها نفر صحبت مى كند، چون همه او را مى بينند، وقتى عطسه اى يا اشتباهى مى كند، بيشتر خجالت مى كشد.
O به نقل آيات قرآن ، شهود در قيامت بسيارند؛ از جمله خداوند،(280) پيامبران ،(281) امامان معصوم ،(282) فرشتگان ،(283) زمين ،(284) زمان ،(285) اعضاى بدن (286) و قيامت ، روز اقامه ى شاهدان است . (يوم يقوم الاشهاد)(287)
O سنّت الهى بر آن است كه پيامبر هر امّتى شاهد آنان باشد. پس از رحلت پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز بايد كسى كه در صفات ، همچون پيامبر است ، شاهد بر مردم باشد. امام صادق عليه السّلام فرمود: در هر قرنى (زمانى ) امامى از ما اهل بيت ، شاهد بر مردم است و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شاهد بر ماست .(288)
O حضرت على عليه السّلام بعد از تلاوت اين آيه فرمود: ((هو محمّد شهيد على الشهداء و الشهداء هم الرّسل )).(289)
پيام ها
1- پيامبران ، اسوه ى مردم در دنيا و شاهد بر مردم در آخرتند. (من كلّ اُمّة بشهيد)
2- لازمه ى گواه بودن ، علم داشتن است ، پس انبيا از كارهاى ما آگاهند. (بشهيدٍ)
3- پيامبر اسلام اشرف انبياست ، چون انبيا بر اعمال اُمّت خود گواهند، ولى پيامبر اسلام بر اعمال انبيا گواه است . (جئناك بك على هؤ لاء شهيدا)
تفسير آيه :(42) يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهمْ الاَْرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً
ترجمه :
در چنين روز، كسانى كه كفر ورزيدند و پيامبر را نافرمانى كردند، آرزو مى كنند كه اى كاش با زمين يكسان مى شدند و هيچ سخنى را نمى توانند از خدا كتمان كنند.
نكته ها
O كفّار معصيت كار، پيش از اقامه ى شهود، منكر گناه و فساد خود مى شوند و در پى راه فرارند و مى گويند: (واللّه ربّنا ما كنّا مشركين )(290) به خدا سوگند ما مشرك نبوديم . ولى وقتى گواهان حقايق را گفتند، ديگر جايى براى كتمان نيست .
O در آيات قرآن ، آرزوهاى حسرت بار گناهكاران به اين گونه مطرح است :
كاش خاك بودم . كاش در خاك محو بودم . كاش با فلانى دوست نمى شدم . كاش در دنيا اهل تعقّل و فكر بودم . كاش با همان مرگ ، فانى شده بودم ...
پيام ها
1- نافرمانى از دستورهاى حكومتى پيامبر، در رديف كفر به خداست . (كفروا و عصوا الرسول )
2- روز قيامت ، روز حسرت و آرزوست . (يودّ... لوتسوّى )
3- روز قيامت ، هيچ سخن و مطلبى پوشيده نمى ماند. (لايكتمون اللّه حديثا)
تفسير آيه :(43) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلَو ةَ وَاءَنْتُمْ سُكَ رَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُباً إ لا عَابِرِى سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُواْ وَإِنْ كُنْتُمْ مَّرْضَىَّ اءَوْ عَلَى سَفَرٍ اءَوْ جَآءَ اءَحَدٌ مِّنْكُمْ مِّنَ الْغَآئِطِ اءَوْ لَمَسْتُمْ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْبِوُجُوهِكُمْ وَاءَيْدِيَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا آنكه بدانيد چه مى گوييد. و نيز در حال جنابت نزديك (مكان ) نماز، (مسجد) نشويد، مگر به طور عبورى (و بى توقّف ) تا اينكه غسل كنيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكى از شما از جاى گودى (كنايه از قضاى حاجت ) آمد، يا تماسى (و آميزش جنسى ) با زنان داشتيد و (در اين موارد) آب نيافتيد، پس بر زمين (و خاك ) پاك و دلپسندى تيمّم كنيد، (دو كف دست بر خاك زنيد) آنگاه صورت ودست هايتان را مسح كنيد، همانا خداوند، بخشنده و آمرزنده است .
نكته ها
O چون تحريم شراب ، در صدر اسلام به صورت تدريجى انجام گرفت . ابتدا شراب به عنوان نوشابه نامطلوب معرّفى شد؛ (ومن الثمرات النخيل و الاعناب تتّخذون منه سَكرا و رزقا حسنا)(291) سپس اين آيه نازل شد(292) ونماز در حال مستى را نهى كرد، آنگاه زيان آن را بيش از منافعش دانست ، (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للنّاس و اثمهما اكبر من نفعهما)(293) سپس از مصرف آن به عنوان عنصرى پليد و شيطانى نهى شد. (انّما الخمر و الميسر... رجس من عمل الشيطان )(294)
O در روايات (295) آمده كه از نماز در حالت خواب آلودگى و كسالت و سنگينى پرهيز كنيد. آيات ديگر نيز، نماز از روى كسالت را از نشانه هاى منافقان دانسته است .(296)
O ((غائط)) يعنى مكان گود. چون در قديم گودال هايى براى قضاى حاجت فراهم مى كردند، غائط كنايه از رفتن براى تخلّى است .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: ((صَعيد))، موضع بلندى است كه آب از آنجا جارى شود.(297)
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مقصود از ((لامستم )) جماع است ، ولى خداوند ستّار است و ستر را دوست دارد.(298)
پيام ها
1- مقام نماز به حدى رفيع است كه شرابخوار نبايد به آن نزديك شود. (لاتقربوا الصلوة و انتم سُكارى )
2- در نماز، تنها اذكار وحركات كافى نيست ، توجّه وشعور لازم است . (حتى تعلموا...)
3- عبادات ناآگاهانه ، بى ارزش است ، گرچه تكليف را ساقط مى كند. (حتى تعلموا ما تقولون )
4- در مسجد، نبايد با حالت جنابت وارد شد. (ولا جنبا...)
5- در غسل ، شستن تمام بدن لازم است . چون در آيه نام عضو خاصّى برده نشده است . (تغتسلوا)
6- احتمال خطر وضرر، يا تكليف را از انسان برمى دارد و يا سبب تخفيف تكليف مى شود. (و ان كنتم مرضى ... فتيمّموا)
7- در تعبيرات و گفتار، بايد ادب را رعايت كرد. (تعبير برگشت از گودى براى قضاى حاجت و لمس زنان ، كنايه از آميزش جنسى است وگرنه تنها لمس سبب وضو نمى شود.)(299) (من الغائط او لامستم النار)
8- احكام خدا، ترخيص دارد ولى تعطيل ندارد. اگر آب نبود، بايد تيمم كرد. (فلم تجدوا ماءً فتيمّموا)
9- شرط ارتباط با خدا از طريق نماز، طهارت و پاكى است ، وضو يا تيمّم . (فلم تجدوا ماء فتيمّموا)
10- تيمّم بايد بر خاك پاك باشد. (صعيداً طيّباً)
11- تخفيف احكام ، نمودى از رحمت و مغفرت الهى است . (فلم تجدوا ماءً فتيمّموا... غفوراً رحيماً)
تفسير آيه :(44) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الذَّيِنَ اءُوتُواْ نَصِيباً مِّن الكِتَبِ يَشْتَرُونَ الضَّلَلَةَ وَ يُرِيدُونَ اءَن تَضِلُّواْ السَّبِيلَ
ترجمه :
آيا نديدى آنان را كه بهره اى از كتاب خدا به آنان داده شده بود (به جاى آنكه هدايت كسب كنند) گمراهى مى خرند و مى خواهند شما (نيز) راه را گم كنيد.
پيام ها
1- علم به كتاب آسمانى ، به تنهايى براى هدايت كافى نيست . (اُتوا نصيبا من الكتاب ... يشترون الضّلالة )
2- آگاهى علماى اهل كتاب از تعاليم الهى ناقص است و همين نقص زمينه ى انحراف مى شود. (نصيباً من الكتاب يشترون الضّلالة )
3- دانشمندان منحرف ، از علم و مقام خود سوء استفاده كرده و در كمين انحراف و گمراهى ديگرانند. (يريدون ان تضلّوا السبيل )
تفسير آيه :(45) وَاللَّهُ اءَعْلَمُ بِاءَعْدَآئكُمْ وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيَّاً وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيراً
ترجمه :
و خداوند به دشمنان شما داناتر است و كافى است كه خدا سرپرست شما باشد و كافى است كه خدا ياور شما باشد.
پيام ها
1- ممكن است ما در شناخت دشمن اشتباه كنيم ، ولى خداوند دشمنان واقعى ما را بهتر مى شناسد. (واللّه اءعلم باعدائكم )
2- با وعده هاى الهى مبنى بر ولايت ونصرت مؤ منان ، نبايد از توطئه ها و دشمنى ها ترسيد. (و كفى باللّه وليّاً)
3- ولايت بايد همراه با قدرت و نصرت باشد. (وليّاً و كفى باللّه نصيراً)
تفسير آيه :(46) مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِه وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَ عِنَا لَيّاً بِاءَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْناً فِى الدِّينِ وَلَوْ اءَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَاءَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانُظرْنَا لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاءَقْوَمَ وَلَكِن لَّعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
بعضى از يهوديان ، سخنان را از جايگاهش تحريف مى كنند (و بجاى آنكه بگويند: شنيديم و اطاعت كرديم ) مى گويند: شنيديم و نافرمانى كرديم (و بى ادبانه به پيامبر اسلام مى گويند:) بشنو كه هرگز نشنوى و ما را تحميق كن ، (اين گونه مى گويند) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در دين شما طعنه زنند و اگر مى گفتند: (كلام خدا) را شنيديم و اطاعت كرديم و (كلام ما را) بشنو و به حال ما بنگر (تا حقايق را بهتر درك كنيم ) برايشان بهتر بود و با منطق سازگارتر، ولى خداوند آنان را به خاطر كفر و سرسختى شان لعن كرد، پس جز اندكى توفيق ايمان نيافتند.
نكته ها
O تعبير (سَمِعنا و عَصَينا) مثل آن است كه در فارسى از روى مسخره مى گويند: از تو گفتن و از ما گوش نكردن .
O كلمه ى ((راعِنا را مسلمانان به رسول خدا مى گفتند، و منظورشان اين بود كه مراقب و متوجّه ما باش ، امّا يهود با تحريف اين كلمه ، معناى زشتى را اراده مى كردند. چون كلمه ى ((راعِنا)) را اگر از ريشه ى ((رعى )) بگيرند، معنايش مراعات كردن است و اگر از ((رعونت )) گرفته شود و با تشديد نون ((راعنّا)) خوانده شود، به معناى آن است كه ما را احمق كن . يهود با پيچيدن زبانشان و جابجا كردن كلمات و حروف ، مسلمانان را تحقير و پيامبر را مسخره مى كردند.
پيام ها
1- گناه عدّه اى از يك گروه را نبايد به گردن همه ى آنان انداخت . (مِن الّذين ...)
2- تحريف در مفاهيم لغات و فرهنگ ، از گناهان كليدى و زمينه ساز گناهان ديگر و تضعيف مكتب است . (ليّاً بالسنتهم و طعناً فى الدين )
3- توهين به مقدّسات و شكستن حريم ها، حربه ى هميشگى كافران است . (واسمع غير مسمع )
4- اجابت دعوت انبيا، مايه ى نيكى و استوارى است . (خيراً لهم و اَقوَم )
5- سرنوشت انسان ، نتيجه ى انتخاب و عملكرد خود اوست . (لعنهم اللّه بكفرهم )
تفسير آيه :(47) يََّاءيُّهَا الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ اءَن نَّطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَىَّ اءَدْبَارِهَآ اءَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّآ اءَصحبَ السَّبْتِ وَكَانَ اءَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً
ترجمه :
اى كسانى كه به شما كتاب (آسمانى ) داده شده ! به آنچه نازل كرديم كه تصديق كننده ى چيزى است كه با شماست ، (تورات وانجيل ) ايمان آوريد، پيش از آنكه چهره هايى را محو و نابينا كنيم ، پس به پشت برگردانيم ، يا مورد لعن خويش سازيم ، آنگونه كه اصحابِ روزِ شنبه (يهوديان متخلّف ) را لعنت كرديم . و فرمان خداوند، شدنى است .
نكته ها
O منظور از محو و برگشت چهره ها، مى تواند، دگرگونى دل و فطرت سالم و عقل و هوش ، از مسير سعادت باشد، كه در نتيجه ى لجاجت و سرسختى در برابر آيات الهى ، بجاى يك قدم به جلو، گامى به عقب مى روند و چهره ى انسانى شان مسخ و محو مى شود. شايد هم منظور، برگشتِ ظاهرى صورت به پشت سر و مسخ چهره باشد، يا تغيير شكل در قيامت .
O اصحاب سَبت ، يهوديان متخلّفى بودند كه فرمان خدا را مبنى بر تحريم صيد ماهى در روزهاى شنبه نافرمانى كرده و با يك نيرنگ ، ماهيان را در روز شنبه حبس و روز يكشنبه صيد مى كردند. آنان به قهر الهى گرفتار شدند و صورت هايشان به شكل بوزينه ، مسخ شد.(300)
پيام ها
1- اسلام ، پيروان اديان ديگر را به دين خدا دعوت مى كند. (يا ايهاالّذين اوتوا الكتاب آمنوا)
2- چهره هاى علمى و آگاهان جامعه ، مسئول تر و مورد خطاب بيشتر خداوند هستند. (يا ايها الّذين اوتوا الكتاب آمنوا)
3- در شيوه ى دعوت و تبليغ ، بايد به اعتقادات و مشتركاتِ حقّ ديگران احترام گذاشت . (مصدقاً لما معكم )
4- اصول كلّى برنامه هاى همه ى انبيا، با هم هماهنگ است . (مصدّقاً لما معكم )
5- در برابر افراد لجوج ، بايد از اهرم تهديد استفاده كرد. (من قبل ان نطمس )
6- براى تاءثير تهديد، بايد نمونه هاى عينى و عملى آن را گوشزد كرد. (كما لعنا اصحاب السبت )
7- قهر الهى نسبت به لجوجان ، يك سنّت است . (كما لعنّا اصحاب السبت )
8- فرمان خداوند، قطعى است . (كان امراللّه مفعولاً)
تفسير آيه :(48) إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ اءَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىَّ إِثْماً عَظِيماً
ترجمه :
همانا خداوند، اين كه به او شرك ورزيده شود نمى بخشد، ولى هر چه پايين تر باشد، براى هر كه بخواهد مى بخشد. و هر كس به خداوند شرك ورزد به تحقيق گناهى بزرگ بر ساخته است .
نكته ها
O موضوع شرك ، بيش از دويست بار در قرآن مطرح شده و از هر گونه توجّه به غيرخدا، تحت هر عنوان (بت پرستى ، رياكارى ، گرايش هاى غير الهى ، مادّه گرايى و...) انتقاد شده است . مضمون اين آيه ، عيناً در آيه 116 همين سوره تكرار شده است و تكرار، عامل هدايت است .
O از آنجا كه شرك ، خروج از مدار حقّ و بريدن از خدا و پيوستن به ديگرى است ، بدون توبه آمرزيده نمى شود، ولى اگر مشرك ، دست از شرك بردارد و توبه ى واقعى كند، خداوند مى آمرزد. در آيه 54 سوره ى زمر، مى فرمايد: خداوند، همه گناهان را مى آمرزد، پس از رحمت او ماءيوس نباشيد و به درگاهش توبه كنيد.
O چون هيچ كس نمى داند نظر رحمت حكيمانه ى خدا متوجه چه كسى خواهد شد، پس جايى براى غرور و جراءت به گناه ، باقى نمى ماند.
O عوامل بخشش چند چيز است : 1 توبه . 2 انجام نيكى ها. 3 دورى از گناهان كبيره . 4 شفاعت . 5 عفو الهى . (تمام موارد در اين آيه مطرح است )
O امام صادق عليه السّلام درباره ى ((يغفر ما دون ذلك )) فرمود: مقصود گناهان كبيره وگناهان ديگر است ، (كه خداوند اگر بخواهد بدون توبه نيز مى بخشد).(301)
پيام ها
1- شرك ، منفورترين گناه و مانع بخشايش الهى است . (لايغفر ان يشرك به )
2- بخشايش گناهان ، مربوط به اراده ى حكيمانه خداست . (لمن يشاء)
3- شرك ، ادّعايى بى دليل و دروغى بزرگ است . (فقد افترى اثما عظيما)
تفسير آيه :(49) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ اءَنفُسَهُم بَلِ اللَّهُ يُزَكّىِ مَن يَشَآءُ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً
ترجمه :
آيا نديدى كسانى كه خود را پاك و بى عيب مى شمردند؟ (چنين نيست ) بلكه خداوند، هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و آنان به اندازه نخ هسته خرما ظلم نمى شوند.
نكته ها
O خودستايى و خويشتن را بى عيب دانستن و خود را برگزيده و ممتاز ديدن ، مورد نكوهش قرآن است ، چنانكه مى فرمايد: (فلا تزكّوا انفسكم هو اعلم بمن اتّقى )(302) از خود ستايش نكنيد، خداوند داناتر است كه متّقى كيست .
حضرت على عليه السّلام در خطبه ى ((همام )) يكى از نشانه هاى متّقين را اين مى داند كه هرگاه ستايش شوند، مى هراسند.
پيام ها
1- خودستايى كه برخاسته از غرور وبزرگ بينى است ، جايز نيست . (يزكّون انفسهم )
2- تزكيه اى ارزش دارد كه بر اساس دستورات الهى باشد، نه ارشادات بشرى . (بل اللّه يزكّى من يشاء)
3- كيفرهاى الهى ، نتيجه اعمال ناپسند انسان است ، نه ظلم خدا. (لايظلمون فتيلا)
تفسير آيه :(50) انظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْماً مُّبِيناً
ترجمه :
بنگر چگونه بر خدا دروغ مى بندند! و همين گناه آشكار براى (مجازات ) آنان بس است .
نكته ها
O خودبرتربينى يهود كه خود را نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا مى دانستند بزرگ ترين افترا بر خداست ، چون خداوند هيچ كسى را فرزند خويش قرار نداده و همه در نزد او برابرند و امتياز، براى ايمان و تقوى است .
O در افترا، علاوه بر دروغ ، تهمت ، ايذاء، ظلم و هتك حيثيّت هم هست . افترا بر خدا روزه را باطل مى كند.
O امام باقر عليه السّلام فرمود: دروغ ، از شرابخوارى بدتر است ، ولى افترا از دروغ هم سخت تر است .
پيام ها
1- پيامبر موظّف به شناخت وارزيابى اعمال وعقائد اهل كتاب است . (انظر كيف يفترون ...)
2- تزكيه ى نابجاى نفس و خود را مقرّب درگاه خدا دانستن ، افترا بر خدا و مانع رشد است . كلمه ((اثم )) در لغت به چيزى گفته مى شود كه انسان را از صلاح و ثواب باز دارد. (كفى به اثما مبينا)
تفسير آيه :(51) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ اءُوتُواْ نَصِيباً مِّن الْكِتَبِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَروُاْ هََّؤُلاََّءِ اءَهْدَى مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلاً
ترجمه :
آيا كسانى را كه بهره اى از كتاب (خدا) به آنها داده شده ، نديده اى كه به بت و طاغوت ايمان مى آورند و درباره كفّار مى گويند: اينان از كسانى كه (به اسلام و محمّد صلّى اللّه عليه و آله ايمان آورده اند، راه يافته ترند.
نكته ها
O پس از جنگ اُحد، جمعى از يهوديان به مكّه رفتند تا بر ضد مسلمانان ، با مشركان هم پيمان شوند و براى دلخوشى و اطمينان كفّار، در برابر بت هاى آنان سجده كردند و گفتند: بت پرستى شما از اسلام مسلمانان بهتر است .
O ((جِبت ))، كه به بت ، ساحر و كاهن گفته مى شود، يكبار در قرآن آمده ولى كلمه ى ((طاغوت ))، از ريشه ى ((طغيان ))، هشت مرتبه آمده است . شايد مراد از جِبت و طاغوت ، همان دو بت باشد كه يهوديان در برابر آنها سجده كردند، و شايد مراد از جبت ، بت باشد و مراد از طاغوت ، بت پرستان و حاميان بت پرستى باشد.
پيام ها
1- آگاهى ناقص از دين ، زمينه ى انحراف است . (نصيباً من الكتاب )
2- دشمنان ، براى مبارزه با اسلام حتّى از عقايد خود دست مى كشند (سجده ى يهود بر بت ، به خاطر خشنودى مشركان و هماهنگى بر ضد مسلمانان ). (يؤ منون بالجبت و الطاغوت )
3- روح لجاجت وعناد، مسير قضاوت را عوض مى كند. (يؤ منون بالجبت و الطاغوت و يقولون ... هؤ لاء اهدى ...)
تفسير آيه :(52) اءُوْلََّئكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِد لَهُ نَصِيراً
ترجمه :
آنانند كسانى كه خداوند، لعنتشان كرده است و هر كس را خدا لعن كند، هرگز براى او ياورى نخواهى يافت .
پيام ها
1- هر اتّحادى عليه حقّ ملعون است . همسويى اهل كتاب با مشركان عليه اسلام سبب لعنت آنان شد. (لعنهم اللّه )
2- پيمان هاى نامقدّس دشمنان عليه حقّ، هرگز به نتيجه ى مطلوب نمى رسد و در برابر اراده ى خدا سودى ندارد. (فلن تجد له نصيراً)
3- منفور خدا، هميشه مغلوب خواهد بود. (و من يلعن اللّه فلن تجدله نصيراً)
تفسير آيه :(53) اءَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً
ترجمه :
آيا براى آنان (يهوديان ) بهره اى از حكومت است ؟ كه در آن هنگام ذرّه اى به مردم نمى دادند.
نكته ها
O ((نَقير)) يا گودى پشت هسته ى خرماست ، و يا آن چيزى است كه پرندگان با منقار خود برمى دارند و كنايه از امر ناچيز و اندك است .
O امام باقر عليه السّلام درباره ى ((نصيب من الملك )) فرمود: مقصود امامت و خلافت است و مقصود از ((الناس )) ما اهل بيت هستيم .(303) يعنى اگر كسانى به قدرت برسند به اندازه نخ هسته ى خرمايى به اهل بيت عليهم السّلام قدرت نخواهند داد.
O در تفسير مجمع البيان آمده كه يهود به قدرى انحصار طلبند كه اگر قدرتى به دست آورند، به ديگران نمى دهند. اين معنى ، با روحيّه ى بخل و تنگ نظرى يهود، سازگارتر است .
پيام ها
1- از قضاوت هاى نابجاى ديگران درباره ى دينتان نگران نباشيد. (ام لهم نصيبٌ)
2- حكومتِ نامحدود، مخصوص خداست . هر فرد و قومى گوشه اى از حكومت را آن هم براى چند روزى بدست مى گيرد. (نصيب من الملك )
3- دشمنان خود را بشناسيد، كه اگر به قدرت برسند، شمارا به كلّى ناديده مى گيرند. (لايؤ تون الناس ...)
4- كسى كه حكومت و قدرت را بدست مى گيرد بايد به فكر رفاه مردم باشد. (نصيب من الملك ... لايؤ تون )
تفسير آيه :(54) اءَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَآ ءَالَ إِبْرَ هيم الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَهُم مُّلْكاً عَظِيماً
ترجمه :
يا اينكه (يهوديان ) نسبت به مردم (مسلمان ) به خاطر آنچه كه خداوند از فضل خويش به آنان داده است ، حسد مى ورزند. همانا ما قبلاً به آل ابراهيم (كه شما از نسل او هستيد نيز) كتاب آسمانى و حكمت و سلطنت بزرگى داديم . (چرا اكنون به آل محمّد عليهم السّلام ندهيم ؟)
نكته ها
O آيه ى قبل اشاره به بخل يهود بود و در اين آيه به حسادتشان اشاره شده است و حسد از بخل بدتر است . چون در بخل مال خود را نمى بخشد، ولى در حسد از بخششِ ديگرى هم ناراحت است .
يهود كه پيشتر مورد لطف و نعمت خدا قرار گرفته اند، چرا از اينكه ديگران به نعمت و قدرتى برسند، از روى حسد، ناراحت مى شوند؟ چرا آل ابراهيم برخوردار باشند و آل محمّد و بنى هاشم ، محروم ؟ در روايات ، اهل بيت فرموده اند: آنان كه مورد حسادت قرار گرفته اند، ماييم .(304)
O در حديث از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: مراد از ((كتاب ))، نبوّت و مراد از ((حكمت ))، فهم و قضاوت و مراد از ((ملك عظيم ))، اطاعت مردم است .(305) امام باقر عليه السّلام در تفسير ((ملك عظيم )) فرمود: مراد آن است كه خداوند در ميان آنان امامان بر حقّ قرار داد.(306) در حديث ديگر از حضرت على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: مراد از آل ابراهيم ما اهل بيت پيامبريم .(307)
پيام ها
1- حسود، در مقابل اراده ى خدا قد علم مى كند. (يحسدون الناس على ما آتاهم اللّه )
2- منشاء همه ى نعمت ها و بهره گيرى ها فضل خداست . (من فضله ) به جاى آرزوى زوال نعمت ديگران ، از خداوند آرزوى فضل او را داشته باشيد.
3- همسويى اهل كتاب با مشركان و قضاوت بر اينكه شرك شما بهتر از توحيد مسلمانان است ، به خاطر حسادت است . در آيات قبل خوانديم كه يهوديان به مشركان گفتند: (هولاء اهدى ...) در اين آيه مى خوانيم : (ام يحسدون )
4- همه ى الطاف از اوست . (سه بار كلمه (آتينا) تكرار شده است )
5- حكومت الهى بايد بدست كسانى باشد كه قبل از حكومت ، داراى مقام معنوى و علمى و بينش بالايى باشند. نام كتاب و حكمت قبل از ملك عظيم آمده است . (آرى نعمت هاى معنوى بر مادّى مقدّم است .) (آتينا... الكتاب و الحكمة و آتيناهم مُلكا عظيما)
تفسير آيه :(55) فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً
ترجمه :
پس بعضى از يهوديان به او (پيامبر اسلام ) ايمان آوردند و بعضى (نه تنها ايمان نياوردند، بلكه ) از ايمان آوردن مردم جلوگيرى كردند، و شعله ى سوزان دوزخ ، براى كيفر آنان بس است .
تفسير آيه :(56) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً
ترجمه :
همانا به زودى كسانى را كه به آيات ما كافر شدند در آتشى خواهيم افكند. هر چه پوست بدنشان بسوزد، پوست ديگرى بجاى آن قرار مى دهيم تا كيفر را بچشند. همانا خداوند توانا و حكيم است
نكته ها
O چون آنان هر لحظه ، لجاجت مى كنند پس بايد هر لحظه با پوست جديد كيفر شوند. چنانكه در تفسير صافى آمده است : ((ابن ابى العوجاء)) يكى از مخالفان دين در عصر ائمه ، از امام صادق عليه السّلام پرسيد: گناه پوست جديد چيست ؟ امام فرمود: پوست جديد، از سوخته هاى همان پوست اوّل است ، مثل خشتى كه شكسته و خورد مى شود و بار ديگر گل و خشت تازه اى ساخته مى شود.
پيام ها
1- كيفر كافران دائمى است . (بدّلناهم جلوداً)
2- پوست جديد، به خاطر چشيدن عذاب شديد است . (چون در سوختن ، بيشتر درد و سوزش مربوط به پوست است واگر آتش به استخوان برسد، درد كم مى شود). (بدّلناهم جلوداً)
3- معاد جسمانى است . (بدّلناهم جلوداً)
4- هرگز عذاب ، به خاطر استمرار، براى كافران عادّى نمى شود. (ليذوقوا العذاب )
5- عذاب كردن دائمى كفّار حكيمانه است و هيچ نيروئى قادر بر جلوگيرى از قهر خداوند در دوزخ نيست . (عزيزاً حكيماً)
تفسير آيه :(57) وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِديِنَ فِيهَآ اءَبَداً لَّهُمْ فِيهَآ اءَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً
ترجمه :
وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى نيك انجام داده اند، به زودى در باغ هايى كه از زير (درختان ) آن نهرها جارى است وارد مى كنيم . آنان هميشه در آن جاودانند، برايشان در آن جا همسرانى پاكيزه است و آنان را در سايه هايى پايدار (بدون سردى وگرمى و طوفان ) درآوريم .
نكته ها
O در تربيت بايد بيم واميد در كنار هم باشد. در آيه قبل بيم بود واين آيه اميد است .
O ((ظَليل ))، سايه ى كشيده و ممتد است .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از ازواج مطهره همسرانى هستند كه از آلودگى به حيض و حدث پاكند.(308)
پيام ها
1- ايمان و عمل صالح دو شرط اساسى براى ورود به بهشت است . (امنوا و عملوا الصالحات سندخلهم )
2- لطف خدا سريع تر از قهر اوست . (در آيه قبل براى دوزخيان حرف ((سوف )) بكار رفته كه نشانه آينده دور است ، ولى در اين آيه حرف ((سين )) (سيدخلهم ) كه نشانه ى آينده نزديك است )
3- پاكى همسران بهشتى هم جسمى است و هم روحى . ((مُطهّرة )) به كسى گفته مى شود كه از نظر جسمى و روحى هر دو پاك و منزّه باشد.
تفسير آيه :(58) إِنَّ اللَّهَ يَاءْمُرُكُمْ اءَن تُؤَدُّواْ الاَمَنَتِ إِلَى اءَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ اءَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيَعاً بَصِيراً
ترجمه :
همانا خداوند فرمانتان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد و هرگاه ميان مردم داورى كرديد، به عدل حكم كنيد. چه نيك است آنچه كه خداوند شما را بدان پند مى دهد. بى گمان خداوند شنواى بيناست .
نكته ها
O امانتدارى و رفتار عادلانه و دور از تبعيض ، از نشانه هاى مهم ايمان است ، چنانكه خيانت به امانت ، علامت نفاق است . در حديث است : به ركوع و سجود طولانى افراد نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و امانتدارى آنان بنگريد.(309)
O در روايات متعدّد، منظور از امانت ، رهبرى جامعه معرّفى شده كه اهلش اهل بيت عليهم السّلام مى باشند. اين مصداق بارز عمل به اين آيه است .
آرى ، كليد خوشبختى جامعه ، بر سر كار بودن افراد لايق ورفتار عادلانه است و منشاء نابسامانى هاى اجتماعى ، رياست نااهلان وقضاوت هاى ظالمانه است .(310)
خيانت در امانت شامل كتمان علم ، حرفه وحقّ، تصاحب اموال مردم ، اطاعت از رهبران غير الهى ، انتخاب همسر يا معلّم نااهل براى فرزندان و... مى شود.
O امام باقر وامام صادق عليهما السّلام فرمودند: اوامر ونواهى خدا امانت هاى الهى است .(311)
O امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه فرمود: خداوند امر فرموده كه هر امامى آنچه در نزدش است به امام بعد از خود بسپارد.(312)
O امانت سه گونه است :
الف : ميان انسان وخدا. (وظايف وواجباتى كه بر انسان تعيين شده است .)(313)
ب : ميان انسان و ديگران . (اموال يا اسرار ديگران نزد انسان )
ج : ميان انسان و خودش . (مثل علم و عمر و قدرت كه در دست ما امانتند.)
پيام ها
1- سپردن امور به كاردانان و قضاوت عادلانه ، از مصاديق عمل صالح و از نشانه هاى ايمان است . (با توجّه به آيه قبل )
2- هر امانتى صاحبى دارد وهركس لياقت واستعداد كار ومقامى را دارد. (اهلها)
3- در اداى امانت و دادگرى ، ايمان شرط نيست . نسبت به همه ى مردم بايد امين و دادگر بود. (اهلها، الناس )
4- قاضى و حاكم بايد عادل باشد. (تحكموا بالعدل )
5- تشكيل حكومت لازم است . لازمه ى سپردن مسئوليّت ها به اهلش و قضاوت عادلانه برقرارى نظام و حكومت الهى است . (تؤ دّوا الامانات ... تحكموا بالعدل )
6- موعظه ى خوب ، آن است كه علاوه بر پندهاى اخلاقى ، به مسائل اجتماعى و قضايى هم توجّه كند. (نعمّا يعظكم به )
7- اگر مردم هم خيانت در امانت يا ستم در قضاوت را نفهمند، خدا بينا و شنواست . (انّ اللّه كان سميعاً بصيراً)
تفسير آيه :(59) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَطِيعُواْ اللَّهَ وَاءَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاءُوْلِى الاَْمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَ زَعْتُمْ فِى شَىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهَ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَاءَحْسَن ُتَاءْوِيل ا
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خود (جانشينان پيامبر) اطاعت كنيد. پس اگر درباره چيزى نزاع كرديد آن را به حكم خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر به خدا و قيامت ايمان داريد. اين (رجوع به قرآن و سنّت براى حلّ اختلاف ) بهتر و پايانش نيكوتراست .
نكته ها
O آيه ى قبل ، بيان وظايف حكّام بود كه دادگر و امانتدار باشند، اين آيه به وظيفه ى مردم در برابر خدا و پيامبر اشاره مى كند. با وجود سه مرجع ((خدا))، ((پيامبر)) و ((اولى الامر)) هرگز مردم در بن بست قرار نمى گيرند.
آمدن اين سه مرجع براى اطاعت ، با توحيد قرآنى منافات ندارد، چون اطاعت از پيامبر و اولى الامر نيز، شعاعى از اطاعت خدا و در طول آن است ، نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از اين دو لازم است .
O در تفسير نمونه به نقل از ابن عباس آمده است كه وقتى پيامبر اسلام ، هنگام عزيمت به تبوك ، على عليه السّلام را در مدينه به جاى خود نهاد و فرمود: (انت منّى بمنزلة هارون من موسى ) اين آيه نازل شد.
O در آيه قبل سفارش شد كه امانات به اهلش سپرده شود. اين آيه گويا مى فرمايد: اين سپردن به اهل ، در سايه اطاعت از خدا و رسول و اولى الامر است .
O تكرار فرمانِ (اطيعوا) رمز تنوّع دستورهاست . پيامبر گاهى بيان احكام الهى مى كرد، گاهى دستور حكومتى مى داد ودو منصب ((رسالت )) و((حكومت )) داشت . قرآن گاهى خطاب به پيامبر مى فرمايد: (انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم )(314) آنچه را نازل كرده ايم براى مردم بيان كن . و گاهى مى فرمايد: (لتحكم بين الناس بما اراك اللّه )(315) ميان مردم بر اساس قوانين الهى ، حكومت و قضاوت كن .
O قرآن درباره مفسدان ، مسرفان ، گمراهان ، جاهلان ، جبّاران و... دستور (لاتطع ) و (لاتتّبع ) مى دهد. بنابراين موارد (اطيعوا) بايد كسانى باشند كه از اطاعتشان نهى نشده باشد و اطاعتشان در تضادّ با اوامر خدا و رسول قرار نگيرد.
O در آيه اطاعت از اولى الامر مطرح شده است ، ولى به هنگام نزاع ، مراجعه به آنان مطرح نشده ، بلكه تنها مرجع حلّ نزاع ، خدا و رسول معرفى شده اند. و اين نشانه آن است كه اگر در شناخت اولى الامر و مصداق آن نيز نزاع شد به خدا و رسول مراجعه كنيد كه در روايات نبوى ، اولى الامر اهل بيت پيامبر معرفى شده اند.(316)
O حسين بن ابى العلاء گويد: من عقيده ام را درباره ى اوصياى پيامبر واينكه اطاعت آنها واجب است ، بر امام صادق عليه السّلام عرضه كردم ، حضرت فرمود: آرى چنين است ، اينان همان كسانى هستند كه خداوند درباره ى آنان فرموده : ((اطيعوا اللّه ...)) و همان كسانى اند كه درباره ى آنها فرموده : (انمّا وليّكم اللّه ... و هم راكعون )(317)
O حضرت على عليه السّلام در خطبه 125 نهج البلاغه و عهدنامه مالك اشتر فرمودند: مراد از مراجعه به خدا و رسول ، مراجعه به آيات محكمات وسنّتى كه همه بر آن اتّفاق داشته باشند.
O حضرت على عليه السّلام فرمود: هر حاكمى كه به غير از نظر اهل بيت معصوم پيامبر عليهم السّلام قضاوت كند، طاغوت است .(318)
پيام ها
1- مردم بايد نظام اسلامى را بپذيرند و از رهبران الهى آن در قول و عمل پشتيبانى كنند. (اطيعوااللّه و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم )
2- اسلام مكتبى است كه عقايد و سياستش بهم آميخته است . اطاعت از رسول و اولى الامر كه امرى سياسى است ، به ايمان به خدا و قيامت كه امرى اعتقادى است ، آميخته است . (اطيعوااللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر)
3- سلسله مراتب در اطاعت بايد حفظ شود. (اللّه ، الرسول ، اولى الامر)
4- اولى الامر بايد همچون پيامبر معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در رديف اطاعت پيامبر، بى چون و چرا باشد. (اطيعواالرسول و اولى الامر)
5- اطاعت از حاكمى واجب است كه مؤ من و از خود مردم با ايمان باشد. (اطيعوا... منكم )
6- نام اولى الامر در كنار نام خدا و رسول ، همراه با اطاعت مطلق ، نشان آن است كه مسئول حكومت و نظام اسلامى بايد از قداست والايى برخوردار باشد. (اطيعواالرسول و اولى الامر)
7- نشانه ى ايمان واقعى ، مراجعه به خدا و رسول ، هنگام تنازع و بالا گرفتن درگيرى هاست و اطاعت در شرايط عادّى كار مهمّى نيست . (فان تنازعتم )
8- يكى از وظايف حكومت اسلامى ايجاد وحدت و حل تنازعات است . (ان تنازعتم ...)
9- دين كامل بايد براى همه ى اختلاف ها، راه حل داشته باشد. ( فى شى ء فردوه الى اللّه و الرسول )
10- پذيرش فرمان از حكومت هاى غير الهى و طاغوت ، حرام است . (فردّوه الى اللّه والرسول )
11- اگر همه ى فرقه ها، قرآن و سنّت را مَرجع بدانند، اختلاف ها حل شده ، وحدت و يكپارچگى حاكم مى شود. (فردّوه الى اللّه والرسول )
12- مخالفان با احكام خدا و رسول و رهبران الهى ، بايد در ايمان خود شك كنند. (ان كنتم تؤ منون ...)
13- برنامه عملى اسلام بر اساس برنامه اعتقادى آن است . (اطيعوا... ان كنتم تؤ منون ) به عبارت ديگر ايمان به خدا و قيامت ، پشتوانه ى اجرايى احكام اسلام و مايه ى پرهيز از نافرمانى خدا و رسول است .
14- دورانديشى و رعايت مصالح درازمدّت ، ميزان ارزش است . (احسن تاءويلا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:50 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(60) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ اءَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَآ اءُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنزِلَ مِن قَبْلك يُرِيدُونَ اءَن يَتَحَاكَمُوَّاْ إِلَى الطَّغُوتِ وَقَدْ اءُمِرُوَّاْ اءَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَنُ اءَن يُضِلَّهُمْ ضَلَلاًبَعِيداً
ترجمه :
آيا كسانى را كه مى پندارند به آنچه بر تو و آنچه (بر پيامبران ) پيش از تو نازل شده است ، ايمان آورده اند نمى بينى كه مى خواهند داورى را نزد طاغوت (وحكّام باطل ) ببرند، در حالى كه ماءمورند به طاغوت ، كفر ورزند. و شيطان مى خواهد آنان را گمراه كند، گمراهى دور و درازى !
نكته ها
O آيه ى قبل ، مرجع در منازعات را خدا و پيامبر معرفى كرد، اين آيه در انتقاد از كسانى است كه مرجع نزاع خود را طاغوت قرار مى دهند.
O ميان يك منافق مسلمان نما و يك يهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. يهودى پيامبر را به خاطر امانت وعدالت به داورى قبول كرد، ولى آن منافق گفت : من به داورى كعب بن اشرف (كه از بزرگان يهود بود) راضيم ، زيرا مى دانست كه با هدايايى مى تواند نظر كعب را به نفع خود جلب كند. اين آيه در نكوهش آن رفتار نازل شد.
O به تعبير امام صادق عليه السّلام طاغوت ، كسى است كه به حقّ حكم نكند و در برابر فرمان خدا، دستور دهد و اطاعت شود.(319)
پيام ها
1- ايمان بدون تبرّى از طاغوت ، ايمان نيست ، خيال ايمان است . (يزعمون انّهم آمنوا... يتحاكموا الى الطاغوت )
2- اديان ، هدف و ماهيّت مشترك دارند و ايمان به دستورات همه ى انبيا لازم است . (انزل اليك و ما انزل من قبلك )
3- سازش با طاغوت ، حرام است . (اءمروا ان يكفروا به )
4- ابتدا راه حقّ را نشان دهيد، سپس راه باطل را نفى كنيد. (فرُدّوه الى اللّه و الرسول ... يريدون ان يتحاكموا الى طاغوت )
5- حتّى فكر و اراده ى مراجعه به طاغوت مورد انتقاد است . (يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت )
6- موفّقيت شيطان ، در سايه ى اطاعت مردم از طاغوت هاست . (يتحاكموا الى الطاغوت ... يريدالشيطان ان يضلّهم )
7- منافق ، طاغوت و شيطان در يك خط و در برابر پيامبرانند. (الّذين يزعمون ... يتحاكموا الى الطاغوت ... يريد الشيطان )
8- كفر به طاغوت وحرام بودن مراجعه به دادگاه هاى طاغوتى ، فرمان همه اديان آسمانى است . (الم تَر... اُنزل اليك وما انزل من قبلك ... يتحاكموا الى الطاغوت )
9- در حل اختلافات داخلى ، سراغ بيگانگان رفتن ، خواست شيطان و ممنوع است . (يريد الشيطان ...)
10- منافقان ، تحت اراده ى شيطانند و طاغوت ها دام ها و ابزار كار شيطانند. (يريد الشيطان ان يضلهم )
11- نتيجه مراجعه به طاغوت سقوط به درّه هولناك است . (ضلالاً بعيداً)
تفسير آيه :(61) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَواْ إ لَى مَآ اءَنْزَلَ اللَّهُ وإِلى الرَّسُولِ رَاءَيْتَ الْمُنَفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً
ترجمه :
و چون به آنان گفته شود (كه براى داورى ) به سوى آنچه خداوند نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مى بينى كه به شدّت از پذيرش دعوت تو روى مى گردانند.
پيام ها
1- گرچه منافقان ، تسليم قانون خدا و فرمان پيامبر نيستند، ولى ما بايد آنان را دعوت كنيم . (قيل لهم تعالوا)
2- در پذيرش دعوت انبيا، رشد وبرترى است . (((تعالوا)) دعوت به بالاآمدن است )
3- كتاب و سنّت هماهنگ هستند، وگرنه ارجاع مردم به دو چيز متضاد حكيمانه نيست . (الى ما انزل اللّه و الى الرّسول )
4- مراجعه به طاغوت و قضاوت خواهى از بيگانگان ، خصلت و روحيّه ى منافقان است كه با رهبر آسمانى مخالفت و از راه حقّ اعراض كنند. (كلمه ((يصدّون )) نشانه ى خصلت و استمرار است )
5- منافق ، علاوه بر اعراض خود، مانع راه ديگران نيز مى شود. (يصدون )
6- آنچه پرده از كفر منافقان برمى دارد، مخالفتشان با رهبرى الهى است . (عنك )
7- منافقان ، حساسيّتى نسبت به ايمان قلبى مردم به خداوند ندارند، ناراحتى عمده ى آنان اجتماع مردم برگرد رهبر آسمانى است . (يصدّون عنك صدوداً)
تفسير آيه :(62) فَكَيْفَ إِذَآ اءَصبَتْهُم مُّصِيَبةٌ بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ اءَرَدْنَآ إ لاَّ إِحْسَناً وَتَوْفِيقاً
ترجمه :
پس چگونه وقتى به خاطر كارهايى كه از قبل انجام دادند، مصيبتى و مشكلى به آنان مى رسد و (از براى رهايى از آن ) سراغ تو مى آيند، به خدا سوگند ياد مى كنند كه هدف ما (از مراجعه به طاغوت ) جز نيكى وتوافق (ميان دو طرف نزاع ) نبوده است .
نكته ها
O توجيه منافقان براى داورى نزد طاغوت اين بود كه هدف ، آشتى دادن بوده و اگر براى داورى نزد پيامبر مى رفتيم و او به نفع يك طرف حكم مى داد، قهراً ديگرى از رسول خدا دلگير مى شد و سر و صدا به پا مى كرد كه با شاءن پيامبر سازگار نبود، از اين رو براى حفظ آبرو و موقعيّت و محبوبيّت پيامبر، نزاع را نزد وى نبرديم .
پيام ها
1- عامل خطر كارهاى خود انسان است . (مصيبة بما قدّمت ايديهم )
2- مسلمانان چند چهره و منافق ، هنگام بروز مشكل و احساس خطر به سراغ رهبران الهى مى آيند. (جاؤ ك )
3- مراجعه به طاغوت ، نابسامانى ها و مصائبى دارد، (اصابتهم مصيبة ) كه ناگزير بايد به راه انبياء برگرديد. (جاؤ ك )
4- منافقان ، خلاف هاى خود را توجيه مى كنند. (ان اردنا الاّ احساناً)
5- منافق سوگند به خدا را پوششى براى اهداف خود قرار مى دهد. (يحلفون بالله )
6- گاهى واژه هاى مقدّس دستاويز افراد نامقدّس مى شود. (احساناً و توفيقاً)
تفسير آيه :(63) اءُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَاءَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَ قُلْ لَّهُمْ فِىَّ اءَنْفُسِهِمْ قَوْلاَ بَلِيغاً
ترجمه :
آنان كسانى اند كه خداوند، آنچه را در دل دارند مى داند. پس از آنان درگذر و پندشان ده و با آنان سخنى رسا كه در جانشان بنشيند بگوى .
پيام ها
1- تلاش منافقان بيهوده است ، چون خداوند هم از درون و نياتشان آگاه است و هم بموقع ، افشاگرى مى كند. (يعلم اللّه ما فى قلوبهم )
2- معذرت خواهى منافقان ، صادقانه نيست ، وگرنه فرمان اعراض از آنان صادر نمى شد. (يعلم اللّه ما فى قلوبهم فاءعرض عنهم )
3- شيوه ى برخورد رهبر با منافقان بايد شيوه ى اعراض و موعظه باشد. (فاءعرض عنهم و عِظهم )
4- در مقام موعظه ، بايد با صراحت ، منافقان را نسبت به عواقب كار و سرنوشتشان هشدار داد. (فى انفسهم قولاً بليغاً)
تفسير آيه :(64) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ اءَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوَّاْ اءَنْفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوُاْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً
ترجمه :
و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى آنكه با اذن خداوند فرمان برده شود و اگر آنان هنگامى كه به خود ستم كردند (از راه خود برگشته و) نزد تو مى آمدند و از خداوند مغفرت مى خواستند و پيامبر هم براى آنان استغفارمى كرد قطعاً خداوند را توبه پذير و مهربان مى يافتند.
نكته ها
O سيماى يك جامعه و مديريّت سالم آن است كه مردمش با ايمان ، رهبرش آسمانى ، فرمان برى و اطاعت مردم قوى ، منحرفانش پشيمان و اهل استغفار و رهبرش پذيرا و مهربان باشد.
O چنانكه دعاى پيامبر در حقّ مؤ منان مستجاب است ، (استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه ) دعاى نيكان و فرشتگان نيز در حقّ آنان اثر دارد. در يك جا استغفار فرشتگان براى مردم مطرح است . (و يستغفرون لمن فى الارض )(320) و در جاى ديگر براى مؤ منان . (و يستغفرون للذين آمنوا)(321)
پيام ها
1- هدف از فرستادن انبيا، هدايت مردم از طريق اطاعت از آنان است . (الا ليطاع )
2- اطاعت مخصوص خداست . حتّى اطاعت از پيامبران بايد با اذن خدا باشد و گرنه شرك است . (ليطاع باذن اللّه )
3- توبه ى ترك رهبر، بازگشت به رهبر است . (ليطاع جاؤ ك )
4- رها كردن انبيا ورجوع به طاغوت ، ظلم به مقام انسانى خود است . (ظلموا انفسهم ) (با توجّه به ارتباط اين آيه با آيات قبل )
5- پيوند همه مردم با رسول اللّه بايد محكم باشد. چه مؤ من چه فاسق . مؤ من براى كسب فيض و فاسق براى درك شفاعت . (جاؤ ك )
6- راه بازگشت و توبه براى خطاكاران و حتّى منافقان باز است . (با توجّه به آيات قبل كه مربوط به منافقان است ) (فاستغفروا اللّه )
7- زيارت رهبران آسمانى و استمداد و توسل از طريق آن عزيزان ، مورد تاءييد قرآن است . (جاؤ ك فاستغفروااللّه و استغفر لهم الرسول )
8- پيامبر بخشنده ى گناه نيست ، واسطه ى عفو الهى است . (استغفر لهم الرسول )
9- خطاكار، ابتدا بايد پشيمان شود وبه سوى حقّ برگردد، سپس براى استحكام رابطه با خدا، از مقام رسالت كمك بگيرد. (استغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول )
10- گناهكاران نبايد ماءيوس شوند، استغفار، توبه و زيارت اولياى خدا، وسيله اى براى بازسازى روحى آنان است . (جاءوك فاستغفروا... )
11- در زيارت رسول خدا و اقرار به لغزش و استغفار خود احساس سبك شدن از گناه به انسان دست مى دهد. (لوجدوا اللّه تواباً)
12- اگر خطاكاران را بخشيديد به آنان محبّت نيز بكنيد. (توّاباً رحيماً)
13- گناه ، حجابى ميان انسان و رحمت الهى است و همين كه آن حجاب برطرف شد، رحمت دريافت مى شود. (استغفر.... لوجدوا اللّه )
14- اقرار و اعتراف به گناه و استغفار از آن در محضر اولياى خدا، وسيله و زمينه ى عفو الهى است . (جاؤ ك فاستغفروا... لوجدوا اللّه توّاباً رحيماً)
تفسير آيه :(65) فَلاَ وَرَبِّكَ لاَيُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَيَجِدُواْ فِىَّ اءَنْفُسِهِمْ حَرَجَاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً
ترجمه :
نه چنين است ؛ به پرودگارت سوگند، كه ايمان (واقعى ) نمى آورند مگر زمانى كه در مشاجرات و نزاع هاى خود، تو را داور قرار دهند، ودر دل خود هيچ گونه احساس ناراحتى از قضاوت تو نداشته باشند (و در برابر داورى تو) كاملاً تسليم باشند.
نكته ها
O ميان زبيربن عوام از مهاجرين و يكى از انصار، بر سر آبيارى نخلستان نزاع شد. پيامبر قضاوت كرد كه چون قسمت بالاى باغ ، از زبير است ، اوّل او آبيارى كند. مرد انصارى از قضاوت پيامبر ناراحت شد و گفت چون زبير، پسر عمه توست ، به نفع او داورى كردى ! رنگ پيامبر پريد و اين آيه نازل شد. عجبا كه خودشان رسول اللّه را به داورى پذيرفته اند، ولى سرباز مى زنند!
O امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر كسانى اهل نماز و حج و زكات باشند، ولى نسبت به كارهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سوءظن داشته باشند، در حقيقت مؤ من نيستند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند.(322)
پيام ها
1- نشانه هاى ايمان راستين سه چيز است :
الف : به جاى طاغوت ، داورى را نزد پيامبر بردن . (يحكموك )
ب : نسبت به قضاوت پيامبر، سوءظن نداشتن . (لايجدوا فى انفسهم حرجاً)
ج : فرمان پيامبر را با دلگرمى پذيرفتن و تسليم بودن . (و يسلّموا تسليما)
2- اسلام ، علاوه بر تسليم ظاهرى ، به ابعاد روحى و تسليم قلبى توجّه كامل دارد. (لا يجدوا فى انفسهم حرجاً)
3- قضاوت ، از شؤ ون رسالت و ولايت است . (ممّا قَضيت )
4- وجوب تسليم در برابر قضاوت پيامبر، نشان عصمت اوست . (يُسلّموا تسليماً)
تفسير آيه :(66) وَلَوْ اءَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ اءَنِ اقْتُلُوَّاْ اءَنْفُسَكُمْ اءَوِ اخْرُجُواْ مِنْ دِيَرِكُم مَّافَعَلُوهُ إِلا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ اءَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوْعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاءَشَدَّ تَثْبِيتاً
ترجمه :
و اگر به آنان حكم مى كرديم كه تن به كشتن دهيد (ويكديگر را به فرمان ما بكشيد) يا از خانه و سرزمين خود بيرون رويد، جز افرادى اندك ، اين دستور را انجام نمى دادند و اگر آنان به آنچه پند داده مى شوند عمل مى كردند،برايشان بهتر و در پايدارى مؤ ثرتر بود.
نكته ها
O اين آيه اشاره دارد به تكليف هاى سختى كه براى امّت هاى پيشين بوده است ، مثلاً خداوند به كيفر گوساله پرستى بنى اسرائيل ، فرمان داد يكديگر را بكشند. چون براى گناهى بزرگ مثل بت پرستى ، جبرانى عظيم مانند كشتن يكديگر و بيرون رفتن از شهر و ديار خود لازم بود.
پيام ها
1- مؤ منان بايد خود را بسنجند، كه اگر فرمان سختى صادر شد، در برابر آن چگونه خواهند بود؟ (و لو انّا كتبنا عليهم )
2- هنگام امتحان ، افراد كمترى از عهده ى انجام تكليف و اثبات ادعا برمى آيند. (ما فعلوه الا قليل )
3- فرمان كفر به طاغوت و رجوع به پيامبر و تسليم قضاوت هاى او بودن ، موعظه و خيرخواهى الهى است . (ما يوعظون به لكان خيراً لهم )
4- خير و سعادت در گرو عمل است (فعلوا خيراً)
5- احكام الهى (اوامر و نواهى ) مواعظ خداوند است . (فعلوا ما يوعظون به )
6- هرچه در راه خدا گام برداريم ، ثبات قدم وايمان بيشتر مى شود. (فعلوا...اشدّ تثبيتاً)
7- عمل ، در نفس و روح اثر دارد. عمل به احكام ، سبب پايدارى ايمان است .(فعلوا... اشدّ تثبيتاً)
8- تكاليف الهى هرچند به ظاهر ناخوشايند و سخت باشد، ولى به خير و صلاح انسان است . (و لو انّهم فعلوا... لكان خيرا لهم )
تفسير آيه :(67) وَإِذاً لاَتَيْنَهُم مِّن لَّدُنَّآ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
و در اين صورت يقيناً ما از جانب خود پاداشى بزرگ به آنان مى داديم .
تفسير آيه :(68) وَلَهَدَيْنَهُمْ صِرَ طَاً مُّسْتَقِيماً
ترجمه :
و قطعاً آنان را به راهى راست هدايت مى كرديم .
پيام ها
1- رسيدن به خير، ثبات قدم ، اجر بزرگ و رهيابى به راه مستقيم ، در سايه ى عمل به مواعظ و پشتكار انسان است . (فعلوا... خيراً تثبيتاً اجراً مستقيماً)
2- گام نهادن در راه خير، سبب رسيدن به خير بالاتر و بيشتر مى شود. (فعلوا اشدّ تثبيتاً اجراً عظيماً صراطاً مستقيماً)
تفسير آيه :(69) وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاءُولََِّكَ مَعَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّديقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّلِحِينَ وَ حَسُنَ اءُوْلََِّكَ رَفِيقاً
ترجمه :
و هر كس كه از خدا و پيامبر اطاعت كند، پس آنان (در قيامت ) با كسانى همدم خواهند بود كه خداوند بر آنان نعمت داده است ، مانند پيامبران ، صدّيقان ، شهيدان و صالحان و اينان چه همدم هاى خوبى هستند.
تفسير آيه :(70) ذَ لِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيماً
ترجمه :
اين همه تفضّل از سوى خداست و خداوند براى آگاه بودن بس است .
نكته ها
O در سوره ى حمد در كنار صراط مستقيم ، گروه (انعمت عليهم ) آمده بود، و اين بار دوّم است كه در كنار آيه ى صراط مستقيم ، گروه (انعم اللّه عليهم ) مطرح است . گويا غير از انبيا و شهدا و صدّيقان و صالحان ، ديگران بيراهه مى روند و راه مسقيم ، منحصراً راه يكى از اين چهار گروه است .
O در روايات ، بهترين نمونه ى صدّيقان ، امامان معصوم عليهم السّلام ، و صديقه ، فاطمه ى زهرا عليها السّلام معرّفى شده است . مراد از ((شهدا)) هم ، يا كشتگان ميدان جهادند، يا گواهان اعمال در قيامت .
O همنشينى با انبيا در دنيا براى همه ى پيروان واقعى امكان ندارد، بنابراين مراد آيه همنشينى در آخرت است .
پيام ها
1- قرار گرفتن در راه انبيا و شهدا و داشتن رفقاى خوب ، جز با اطاعت از فرمان خدا و رسول به دست نمى آيد. (و من يطع اللّه و الرسول ، فاولئك ...)
2- رفيق خوب ، انبيا، شهدا، صدّيقان و صالحانند. رفقاى دنيايى را هم بايد با همين خصلتها گزينش كرد. (حَسُن اولئك رفيقاً)
3- اطاعت از رسول ، پرتوى از اطاعت خدا و در طول آن است ، پس با توحيد، منافاتى ندارد. (من يطع اللّه و الرسول )
4- پاداش اطاعت از پيامبر، همجوارى با همه ى انبياست . چون همه يك نورند و يك هدف دارند و اطاعت از يكى ، همراه شدن با همه است . (من يطع اللّه و الرسول ... مع ... النّبيين )
5- آگاه بودن خدا، بهترين عامل تشويق براى انجام وظيفه است . (باللّه عليماً)
6- مقام نبوّت از مقام صدّيقين و شهدا و صالحين بالاتر است (چون نام انبيا قبل از آنها برده شده است ) (من النّبيين و الصدّيقين ...)
تفسير آيه :(71) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ اءَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در برابر دشمن هوشيار باشيد و به علامت آمادگى ) سلاح خود را برداريد، پس به صورت دسته هاى پراكنده و نامنظّم يا همه با هم بسوى دشمن حركت كنيد.
نكته ها
O در آيه ى پيش ، اطاعت از خدا ورهبرى معصوم و حاكميّت پيامبر، و در اين آيه ، ضرورت هوشيارى و آمادگى رزمى براى امّت اسلامى و رهبرى حقّ مطرح است .
O ((حِذْر))، به معناى بيدارى ، آماده باش و وسيله دفاع است . ((ثُبات ))، جمع ((ثُبه ))، به دسته هاى پراكنده (شامل گروه هاى پارتيزانى كه دشمن را گيج و تمركز فكرى او را سلب مى كند) مى گويند.
O مسلمانان بايد مرزهاى كشور خود را حفظ كنند. عمل به اين آيه ، رمز عزّت و غفلت از آن ، رمز سقوط و شكست مسلمانان مى باشد.
پيام ها
1- مسلمانان بايد در هر حال آماده و بيدار باشند، و از طرحها، نفرات ، نوع اسلحه ، روحيّه ، همكارى داخلى و خارجى دشمنان آگاه باشند و متناسب با آنها طرح بريزند و عمل كنند. (يا ايها الّذين آمنوا خذوا حذركم )
2- آمادگى رزمى در سايه ى ايمان ارزش دارد. (ياايّها الّذين آمنوا خذوا حذركم )
3- مسلمانان بايد بسيج شوند. (انفروا جميعاً)
4- مسلمانان بايد از تاكتيك هاى مختلف ، براى مقابله با دشمن استفاده كنند. (ثبات او انفروا جميعاً)
5- شيوه بسيج و مبارزه را خودتان تعيين كنيد. (ثبات او انفروا جميعا)
تفسير آيه :(72) وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَنْ لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِن اءَصَبَتْكُم مُّصِيَبةٌ قَالَ قَدْ اءَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ اءَكُن مَّعَهُمْ شَهِيداً
ترجمه :
وهمانا از شما كسانى اند كه (هم خودشان سست مى باشند وهم ) عامل كُندى و دلسردى رزمندگان مى شوند، چون به شما مشكلى برسد، مى گويد: خدا بر من منّت نهاده كه همراه آنان (در جبهه ) حضور نيافتم (يا همراه آنان شهيد نشدم )
نكته ها
O در آيه ى پيش ، خطر دشمنان خارجى مطرح بود، اينجا خطر دشمنان داخلى و عوامل نفوذى و منافق مطرح است .
O ((يُبطّئنّ)) از ريشه ى ((بطو)) به معناى كُندى است . به گفته اهل لغت ، ((بطوء)) هم حركت كند است و هم ديگران را به كندى در حركت فراخواندن .
پيام ها
1- صحنه هاى جنگ ، وسيله ى خوبى براى شناخت افراد ضعيف الايمان و منافقان است . (و ان منكم ...)
2- خداوند، از افكار و گفتار منافقان پرده برمى دارد. (و ان منكم ...)
3- منافقان ، گاهى چنان به رنگ مؤ منان در مى آيند كه جزء آنان جلوه مى كنند. (منكم )
4- همه اصحاب پيامبر عادل و در خط حضرت نبودند. (منكم ... ليُبطئنّ)
5- منافقان ، عامل تضعيف روحيّه ى مسلمانانند (ليبطّئنّ) پس بايد آنان را شناخت و به جبهه نفرستاد.
6- منافقان ، عدم شركت در جنگ ، فرار از جبهه و نجات از مرگ را رمز موفّقيت و سعادت مى دانند. (انعم اللّه علىّ)
7- هر رفاهى ، مصون ماندنى و لطف و نعمت خدا نيست . (اَنعم اللّه علىّ)
8- چشيدن سختى ها در كنار مؤ منان ، نعمت است ، امّا رفاه جدا از مؤ منان نعمت نيست . (اصابتكم مصيبة ... لم اكن معهم )
تفسير آيه :(73) وَلَئِنْ اءَصَبَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَاءَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَلَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَاءَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً
ترجمه :
واگر فضل وغنيمتى از سوى خداوند به شما برسد، آن چنان كه گويا ميان شما و او هرگز دوستى نبوده (تا نفع شما را نفع خود داند) خواهد گفت : اى كاش (در جهاد) با آنان بودم تا به رستگارى بزرگ (پيروزى وغنائم ) مى رسيدم .
نكته ها
O در رسيدن فضل و غنيمت ، نام خدا مطرح است ، (فضل من اللّه ) ولى در برخورد با سختى ها كه در آيه ى قبل مطرح بود، نامى از خدا نيست ، (اصابتكم مصيبة ) گويا اشاره به اين است كه از خداوند، جز فضل و رحمت ، چيزى به ما نمى رسد.
پيام ها
1- پيروزى در جنگ و غنائم آن ، از فضل خداست . (اصابكم فضل من اللّه )
2- به خاطر منافع دنيوى ، منافقان عاطفه را از دست مى دهند. (كان لم تكن بينكم و بينه مودّة )
3- آرزوهاى منافق ، صادقانه نيست . (لئن اصابكم فضل ... ياليتنى )
4- منافق ، نان به نرخ روز مى خورد. هنگام ناگواريها مى گويد: خدا لطف كرد كه ما نبوديم . (انعم اللّه على ) و هنگام فتح و غنيمت مى گويد: كاش مى بوديم . (ياليتنى كنت معهم )
5- آنكه در غمهاى مؤ منان شريك نيست ، ولى مى خواهد در بهره ها سهيم باشد، خصلتى از منافقان دارد. (لئن اصابكم فضل ... ياليتنى كنت معهم )
6- در نظر منافقان ، رستگارى ، رسيدن به دنياست . (فوزاً عظيماً)
تفسير آيه :(74) فَلْيُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَو ةَ الدُّنْيَا بِالاَْخِرَةِ وَ مَنْ يُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اءَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
پس بايد در راه خدا كسانى بجنگند كه زندگى دنيا را به آخرت مى فروشند و كسى كه در راه خدا مى جنگد، كشته شود يا پيروز گردد، بزودى پاداشى بزرگ به او خواهيم داد.
پيام ها
1- هدف از جنگ در اسلام ، فقط خداست ، نه كشورگشايى ، نه استثمار ونه انتقام . (فى سبيل اللّه )
2- جهاد، توفيقى است كه به همه داده نمى شود. (فليقاتل ... الّذين يشرون الحيوة الدنيا) دنياطلبان نه لياقت جبهه را دارند و نه شجاعت آن را.
3- جهاد اكبر و مبارزه با دنيا پرستى ، مقدّمه ى جهاد اصغر و مبارزه با دشمن است . (فليقاتل فى سبيل اللّه الّذين ...)
4- مجاهد فى سبيل اللّه هرگز مغلوب نيست . (به جاى ((يُغلب )) مى فرمايد: (يقتل )
5- در جبهه ى حقّ، فرار وشكست مطرح نيست ، يا شهادت يا پيروزى . (يقتل او يغلب )
6- منافق ، فقط غنائم را ((فوز عظيم )) مى داند (در آيه ى قبل ) ولى قرآن ، هم براى پيروزى و هم براى شهادت ، ((اجر عظيم )) قرار داده است . (اجرا عظيما)
7- وعده ى ((اجر عظيم )) تشويق براى عزيمت به جبهه است .
8- زندگى آخرت برتر از زندگى دنياست و معامله دنيا با آخرت كار بزرگى است . (يشرون الحيوة الدنيا بالاخرة ... اجرا عظيما)
9- پاداش شهيد و رزمنده پيروز يكسان است . (فيقتل او يغلب ....اجراً عظيماً)
تفسير آيه :(75) وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ اءَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ اءَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً
ترجمه :
شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات ) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى جنگيد، آنان كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه مردمش ستمگرند بيرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ماقرار ده و از سوى خودت ، ياورى براى ما تعيين فرما.
نكته ها
O آيه درباره ى مسلمانانى است كه تحت فشار و شكنجه ى مردم مكّه قرار داشتند. و از كسانى كه جهاد در راه آزادى آنان را رها كرده اند، نكوهش مى كند.
O امام باقر عليه السّلام فرمود: مقصود از مستضعفينى كه در تحت حكومت ظالمانند، ما هستيم . و امام صادق عليه السّلام در پاسخ به اينكه مستضعفين چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه نه مؤ من هستند و نه كافر.(323)
پيام ها
1- مسلمانان بايد نسبت به هم ، غيرت و تعصّب مكتبى داشته باشند و در برابر ناله ها و استغاثه ها بى تفاوت نباشند. (مالكم ....)
2- از اهداف جهاد اسلامى ، تلاش براى رهايى مستضعفان از سلطه ستمگران است . (فى سبيل اللّه و المستضعفين ).
3- اسلام مرز نمى شناسد، هرجا كه مستضعفى باشد، جهاد هست . (والمستضعفين )
4- ارتش اسلام بايد به حدى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان باشد. (ما لكم لاتقاتلون )
5- در شيوه ى دعوت به جهاد، بايد از عواطف مردم كمك گرفت . (المستضعفين ... الّذين يقولون ربّنا...)
6- سرپرستى و ولايت بر مسلمانان بايد از طرف خدا باشد. (من لدنك وليّا)
تفسير آيه :(76) الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّغُوتِ فَقَتِلُوَّاْ اءَوْلِيَآءَ الشَّيْطَنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَنِ كَانَ ضَعِيفاً
ترجمه :
كسانى كه ايمان آورده اند، در راه خدا جهاد مى كنند و كسانى كه كافر شده اند در راه طاغوت مى جنگند. پس با دوستان و ياران شيطان بجنگيد (و بيم نداشته باشيد) زيرا حيله ى شيطان ضعيف است .
نكته ها
O گرچه نيرنگ هاى شيطانى كفّار بزرگ است ، (ومكروا مكراً كبّارا)(324) و نزديك است كوهها از مكر كفّار، از جا كنده شود، (و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال )(325) ولى در برابر اراده ى خداوند، سست و ضعيف است .
پيام ها
1- لازمه ى ايمان ، جهاد با كفّار است . (الّذين آمنوا يقاتلون )
2- جهاد اسلامى ، در راه خدا و براى حفظ دين خداست ، نه كشورگشايى يا انتقام گيرى . (يقاتلون فى سبيل اللّه )
3- جامعه ى الهى و غير الهى را از نوع درگيرى هايشان مى توان شناخت . (فى سبيل اللّه ، فى سبيل الطاغوت )
4- درگيرى و تضاد هميشه بوده وهست ، ولى در چه راهى وبراى چه هدفى ؟ (فى سبيل اللّه ...)
5- مثلث كفر، طاغوت وشيطان ، اتحاد محكمى دارند. (كفروا، الطاغوت ، الشيطان )
6- با مقايسه ميان دو نوع مبارزه وهدف ، به ارزش كار خود پى ببريد ودر جنگ بكوشيد. (فقاتلوا اولياء الشيطان )
7- گرچه دشمنان نقشه ها دارند، ولى نترسيد، كه نقشه هايشان ضعيف است . (انّ كيد الشيطان كان ضعيفاً)
8- پايان خط طاغوت و راه شيطان ، ناكامى است . (انّ كيد الشيطان كان ضعيفاً)
تفسير آيه :(77) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوَّاْ اءَيْدِيَكُمْ وَاءَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوة فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ اءَوْ اءَشَدَّ خَشْيَةَ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْت َعَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلاََّ اءَخَّرْتَنَآ إِلَىَّ اءَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالاَْخِرَةُ خَيْرٌلِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً
ترجمه :
آيا نمى نگرى كسانى را كه (پيش از هجرت ) به آنان گفته شد (اكنون ) دست نگهداريد و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد. ليكن چون جهاد (در مدينه ) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرك مكّه ) چنان مى ترسيدند كه گويا از خدا مى ترسند، بلكه بيش از خدا (از كفّار مى ترسيدند) و (از روى اعتراض ) گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب كردى ؟ چرا ما را تا سرآمدى نزديك (مرگ طبيعى ) مهلت ندادى ؟ بگو: برخوردارى دنيا اندك و ناچيز است و براى كسى كه تقوا پيشه كند آخرت بهتر است ، و به اندازه ى رشته ى ميان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد.
نكته ها
O مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مكّه ، از پيامبر اسلام اجازه ى جنگ با مشركان را مى خواستند و مى گفتند: پيش از اسلام عزيز بوديم ، اينك به خاطر اسلام گرفتار فشاريم ، بگذار بجنگيم تا عزّت خود را به دست آوريم . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه آن هنگام ماءمور به جنگ نبود، اجازه نمى داد، ولى پس از هجرت كه فرمان جهاد آمد، جمعى از همان جهاد طلبان ، دست به اعتراض و بهانه جويى زدند و كفّار مكّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت مى ترسيدند.
O ((خَشية )) به ترسى گفته مى شود كه برخاسته از عظمت وبزرگ دانستن طرف باشد.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از (كُفّوا ايديكم )، ((كفّوا السنتكم )) است ، گويا شعارهاى توخالى مى دادند كه آيه نازل شد، دست برداريد.(326)
O امام باقر عليه السّلام يكى از نمونه ها را صلح امام حسن عليه السّلام معرّفى فرمودند كه آن صلح از آنچه خورشيد بر آن مى تابد براى امّت اسلام بهتر بود.(327)
آرى ، رهبر معصوم گاهى مثل امام حسن عليه السّلام فرمان آتش بس مى دهد و گاهى مانند امام حسين عليه السّلام جنگ و شهادت را لازم مى داند.
O در روايات متعددى مى خوانيم كه مراد از اجل قريب كه مردم تقاضاى تاءخير جهاد را تا آن زمان دارند، قيام حضرت مهدى عليه السّلام است .(328) يعنى افرادى مى گويند: تا زمان قيام امام زمان عليه السّلام نبايد حكم قتال بيايد.
پيام ها
1- توجّه به تاريخ ، سازنده است . (اءلم تر...)
2- در آغاز هر انقلابى ، تحمل مشكلات و سعه ى صدر لازم است . (كفوا ايديكم )
3- بايد احساسات زودرس و شعارهاى توخالى را كنترل كرد. (كفوا ايديكم )
4- دستورهاى خداوند، طبق مصالح واقعى است ، نه تقاضاى مردم . (كُفّوا ايديكم ) (با توجّه به شاءن نزول )
5- هميشه و همه جا شمشير كارساز نيست . در شرايط بحرانى و عدم آمادگى ، نبايد بهانه به دشمن قوى پنجه داد. (كُفّوا ايديكم )
6- از رسول خدا و فرمان خدا جلو نيفتيد و در امور دينى ، اظهار سليقه ى شخصى نكنيد. (كفّوا ايديكم )
7- با نماز كه ياد خداست ، آرامش درونى كسب كنيد و با زكات ، خلاهاى اقتصادى را پر كنيد. (اقيموا الصلوة و آتواالزكاة )
8- مسائل عبادى اسلام با مسائل اقتصادى آن بهم پيوسته است . (الصلوة ، الزكاة )
9- در ميان عبادات ، نماز و زكات جايگاه ويژه دارد. (اقيموا الصلوة و آتوا الزكاة )
10- نماز بر زكات مقدّم است . (هر كجا نامى از اين دو است ، اوّل نام نماز است )
11- فرمان نماز وزكات قبل از جهاد صادر وتشريع شده است . (كُفّوا ايديكم و اقيموا الصلوة ...)
12- خودسازى ، مقدّم بر جامعه سازى است ، آنكه اهل نماز و زكات نباشد، اهل اخلاص و ايثار هم نخواهد بود. (اقيموا الصلوة و آتواالزكاة )
13- آنان كه زود داغ مى شوند، زود هم سرد مى شوند. آرى هر داغى ، سرد مى شود، ولى هيچ پخته اى خام نمى شود. (كفّوا ايديكم ... فلما كتب ... لِمَ كتبت )
14- انقلابى بودن مهم نيست ، انقلابى ماندن مهم است . گاهى از شعار تا عمل فاصله زياد است . (فلما كتب ...اذا فريق منهم يخشون )
15- فرمان جهاد، وسيله ى آزمايش مردم است . (كتب ... القتال ... فريق منهم يخشون )
17- عامل مهم ترك جهاد، دلبستگى هاى دنيوى است . (لولااخرتنا الى اجل )
16- سرچشمه اعتراض به فرمان جهاد ترس است . (يخشون ... لِمَ كتبت )
18- به فرمان هاى خدا و زمان صدور آنها اعتراض نكنيد. در برابر امر الهى ، محاسبات زمانى و مكانى خود را كنار بگذاريد. (لولا اخّرتنا الى اجل قريب )
19- اعتراض به فرمان خدا نشانه ى بى تقوايى است . (لِمَ كتبت ... خيرٌ لمن اتّقى )
20- اگر چشم اندازتان را وسيعتر از اين جهان مادّى قرار دهيد، به متاع اندك دنيا دلبسته نمى شويد. (والاخرة خير)
21- كاميابان آخرت ، تنها اهل تقوايند. (خير لمن اتّقى )
تفسير آيه :(78) اءَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلُّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ فَمَالِ هََّؤُلاََّءِ الْقَوْمِ لاَيَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً
ترجمه :
هر كجا باشيد، مرگ شما را درمى يابد هر چند در دژهاى مستحكم (يا ستارگان ) باشيد. اگر به آنان (منافقان ) نيكى وپيروزى برسد، مى گويند: اين از سوى خداست ، و اگر بدى به ايشان رسد، مى گويند: اين از جانب تو است . بگو: همه چيز از سوى خداست . اين قوم را چه شده كه در معرض فهم هيچ سخنى نيستند؟
نكته ها
O اين آيه ، هم تشويقى به جهاد و نترسيدن از مرگ در جبهه ى درگيرى است و هم پاسخى به فال بد زدنهاى منافقان است ، كه بجاى بررسى و فهم درست مسائل ، تلخى ها و شكست ها را به گردن پيامبر خدا مى اندازند.
پيام ها
1- با توجّه به قطعى و حتمى بودن مرگ ، فرار از جنگ چرا؟ (اينما تكونوا...)
2- بدنام كردن رهبر، از شيوه هاى منافقان است . (هذه من عندك )
3- نبايد با سلب مسئوليّت از خود، لغزشها را توجيه كرد و گناهان خود را به گردن ديگرى انداخت . (يقولوا هذه من عندك )
4- پيروزى و شكست ، مرگ و حيات ، تلخى ها وشيرينى ها همه در مدار مقدرات حكيمانه خداست . (كلّ من عنداللّه )
5- منشاء همه ى حوادث تلخ وشيرين خداست ، نه آنچه ثنويّت مى گويد و اهريمن ويزدان را مطرح مى كند. (كلّ من عنداللّه )
6- منافقان عناد دارند و سخن حقّ را در نمى يابند. (لايكادون يفقهون حديثاً)
7- خداوند را محور همه چيز دانستن (توحيد افعالى ) نيازمند تفكّر دقيق و عميق است . (يفقهون )
8- كسى كه توحيد و محوريّت خدا را درك نكند، هيچ يك از معارف را درك نمى كند. (لايفقهون حديثاً)
تفسير آيه :(79) مَّآ اءَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ اءَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَ اءَرْسَلْنَكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً
ترجمه :
(اى انسان !) آنچه از نيكى به تو رسد از خداست و آنچه از بدى به تو برسد از نفس توست . و (اى پيامبر) ما تو را به رسالت براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره كافى است .
نكته ها
در بينش الهى ، همه چيز مخلوق خداست (اللّه خالق كلّ شى ء)(329) و خداوند، همه چيز را نيك آفريده است . (احسن كلّ شى ء خلقه )(330) آنچه به خداوند مربوط است ، آفرينش است كه از حُسن جدا نيست و ناگوارى ها و گرفتارى هاى ما، اوّلاً فقدان آن كمالات است كه مخلوق خدا نيست ، ثانياً آنچه سبب محروميّت از خيرات الهى است ، كردار فرد يا جامعه است .
O به تعبير يكى از علما، زمين كه به دور خورشيد مى گردد، همواره قسمتى كه رو به خورشيد است ، روشن است و اگر طرف ديگر تاريك است ، چون پشت به خورشيد كرده وگرنه خورشيد، همواره نور مى دهد. بنابراين مى توان به زمين گفت : اى زمين هر كجاى تو روشن است از خورشيد است و هر كجاى تو تاريك است از خودت مى باشد. در اين آيه نيز به انسان خطاب شده كه هر نيكى به تو رسد از خداست و هر بدى به تو رسد از خودت است .
O با آن همه ستايش قرآن از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، بايد گفت : مراد از (من نفسك ) نفس انسان است ، نه شخص پيامبر. واللّه العالم
O در آيه قبل خوانديم كه خوبى ها و بدى ها همه از نزد خداست و در اين آيه مى خوانيم : تنها خوبى ها از اوست و بدى ها از انسان است و اين به خاطر آن است كه بدى ها از آن جهت كه از انسان صادر مى شود به انسان نسبت داده شده و از آن جهت كه خود انسان و اراده او در تحت سيطره الهى است ، به خدا نسبت داده مى شود. چنانكه اگر كارمند دولت خلاف كند، اين خلاف هم به خود كارمند نسبت داده مى شود، و هم به دليل آنكه او كارمند دولت است ، به دولت نسبت داده مى شود.
O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: خداوند به انسان خطاب مى كند كه اراده و خواست تو نيز از من است .(331) آرى ، انسان با خواست خداوند مى تواند تصميم بگيرد.
پيام ها
1- در جهان بينى الهى ، هر نيكى و زيبايى از خداست . (من حسنة فمن اللّه )
2- در برابر تضعيف روحيّه ها، بايد تقويت روحيّه كرد. منافقان كه بدى ها را از رسول اللّه مى دانستند، اين آيه در جبران آن مى گويد: (من سيّئة فمن نفسك )
3- رسالت پيامبر اسلام ، جهانى است . (ارسلناك للناس )
4- انبيا براى همه مردم وسيله ى خير هستند. (للناس )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:50 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(80) وَمَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اءَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَآ اءَرْسَلْنَكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً
ترجمه :
هر كس پيامبر را پيروى كند، بى شك خداوند را اطاعت كرده است و هر كه اعراض كند و سرباز زند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم .
پيام ها
1- سخن ورفتار پيامبر همچون قرآن ، حجّت ولازم الاجراست . (من يطع الرسول ...)
2- اطاعت از اوامر حكومتى پيامبر واجب است . (مراد از اطاعت رسول ، فرمان هاى حكومتى اوست ، وگرنه اطاعت از دستورات الهى كه با بيان رسول ابلاغ مى شود، اطاعت از خداست نه رسول .) (من يطع الرسول )
3- انبيا معصومند. (من يطع الرسول فقد اطاع اللّه )
4- اوامر پيامبر، پرتوى از اوامر الهى ودر طول آن است . (يطع الرسول فقد اطاع اللّه )
5- انسان ، مختار است ، نه مجبور. (من يطع ... و من تولّى )
6- وظيفه ى پيامبران ، تبليغ است ، نه تحميل . (و من تولى فما اءرسلناك عليهم حفيظاً)
تفسير آيه :(81) وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِى تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَاءَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً
ترجمه :
(منافقان ، به هنگام روز و در حضور تو) مى گويند: اطاعت ! پس چون از نزد تو بيرون مى روند، گروهى از آنان در جلسات شبانه و بيتوته ها برخلاف گفته ى تو كار مى كنند، ولى خداوند، آنچه را در اين جلسات مى گذرد، مى نويسد. پس از آنان اعراض و بر خداوند توكّل كن ، وكافى است كه خداوند، پشتيبان باشد.
پيام ها
1- به هر اظهار وفادارى و ايمانى دلگرم نباشيد، چرا كه منافقان با چرب زبانى خود را مطيع جلوه مى دهند. (يقولون طاعة )
2- منافقان ، جلسات سرّى شبانه و تشكيلات گروهى دارند. (بيّت طائفة )
3- دشمنان از نقاط كور وتاريك استفاده مى كنند، از توطئه هاى آنان غافل نباشيد. (بيّت )
4- قرآن ، در انتقاد، همه را يكسان نمى داند. (طائفة منهم )
5- خداوند، به حساب توطئه ها وشيطنت هاى منافقان خواهد رسيد. (يكتب ما يبيّتون )
6- در برابر توطئه هاى سرى منافقان تنها بر خدا بايد توكّل كرد، توكّل عامل موفقيّت است . (توكّل على اللّه )
7- خداوند، حامى مسلمانان و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است و پرده از توطئه هاى منافقان برداشته و با امدادهاى غيبى آنان را يارى مى كند. (و كفى بالله وكيلا)
تفسير آيه :(82) اءَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدَواْ فِيهِ اخْتِلَفاً كَثِيراً
ترجمه :
چرا در معانى قرآن تدّبر نمى كنند؟ در حالى كه اگر اين قرآن ، از طرف غير خدا بود قطعاً اختلاف هاى بسيارى در آن مى يافتند.
نكته ها
O از تهمت هايى كه به پيامبر اسلام مى زدند، آن بود كه قرآن را شخص ديگرى به محمّد صلّى اللّه عليه و آله ياد داده است : (يُعلّمه بشر)(332) اين آيه در پاسخ آنان نازل شده است .
O معمولاً در نوع سخنان و نوشته هاى افراد بشر در درازمدّت تغيير، تكامل و تضاد پيش مى آيد. امّا اين كه قرآن در طول 23 سال نزول ، در شرايط گوناگون جنگ و صلح ، غربت و شهرت ، قوّت و ضعف ، و در فراز و نشيب هاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده ، بدون هيچگونه اختلاف و تناقض بيان شده ، دليل آن است كه كلام خداست ، نه آموخته ى بشر.
O فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى ، رمز آن است كه هر انديشمندى هر زمان ، به نكته اى خواهد رسيد. حضرت على عليه السّلام درباره ى بى كرانگى مفاهيم قرآن فرموده است : ((بَحرا لايُدرك قَعره ))(333) قرآن ، دريايى است كه تهِ آن درك نمى شود.
پيام ها
1- انديشه نكردن در قرآن ، مورد توبيخ و سرزنش خداوند است . (افلا يتدبرون )
2- تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است . (و يقولون طاعة ... افلا يتدبرون ...)
3- راه گرايش به اسلام و قرآن ، انديشه و تدبر است نه تقليد. (افلا يتدبرون )
4- قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درك معارف آن مى رسد. (افلا يتدبّرون القرآن )
5- پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن ، نتيجه ى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است . (افلايتدبّرون )
6- قرآن ، دليل حقّانيت رسالت پيامبر است . (لو كان من عند غير اللّه ...)
7- يكدستى و عدم اختلاف در آيات نشان آن است كه سرچشمه ى آن ، وجودى تغيير ناپذير است . (لو كان من عند غير اللّه )
8- هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراكندگى و تناقض است . (لو كان من عند غير اللّه لوجدوا...)
9- در قوانين غير الهى همواره تضاد و تناقض به چشم مى خورد. (لو كان من عند غير اللّه لوجدوا...)
10- اختلاف ، تغيير وتكامل ، لازمه ى نظريات انسان است . (لوجدوا فيه اختلافاً)
11- براى ابطال هر مكتبى ، بهترين راه كشف و بيان تناقض هاى آن است . (لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً)
تفسير آيه :(83) وَإِذَا جَآءَهُمْ اءَمْرٌ مِّنَ الاَْمْنِ اءَوِ الْخَوْفِ اءَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رُدُّوهُ إ لى الرَّسُولِ وَإِلَىَّ اءُولِى الاَْمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُم ُالشَّيْطَنَ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
هنگامى كه خبرى (و شايعه اى ) از ايمنى يا ترس (پيروزى يا شكست ) به آنان (منافقان ) برسد، آن را فاش ساخته و پخش مى كنند، در حالى كه اگر آن را (پيش از نشر) به پيامبر و اولياى امور خود ارجاع دهند، قطعاً آنان كه اهل درك و فهم و استنباطند، حقيقت آن را در مى يابند. و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، به جز اندكى ، پيروى از شيطان مى كرديد.
نكته ها
O نشر و پخش اخبار محرمانه و شايعات هميشه به مسلمانان ضربه زده است . نشر اخبار سرى معمولاً از روى سادگى ، انتقام ، ضربه زدن ، آلت دست شدن ، طمع مادّى ، خودنمايى و اظهار اطلاعات صورت مى گيرد. اسلام به خاطر جامعيّتى كه دارد، به اين مساءله پرداخته و در اين آيه از افشاى رازهاى نظامى نكوهش مى كند و نقل اخبار پيروزى يا شكست را پيش از عرضه به پيشوايان ، عامل غرور نابجا يا وحشت بى مورد از دشمن مى داند. و اگر هشدارها و عنايت هاى الهى نبود، مسلمانان بيشتر در اين مسير شيطانى (افشاى سر) قرار مى گرفتند.
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: كسى كه اسرار ما را فاش كند، همانند كسى است كه به روى ما شمشير كشيده باشد.(334)
O امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: مراد از اهل استنباط در آيه ، ائمّه معصومين هستند.(335)
پيام ها
1- رازدارى و حفظ اخبار امنيّتى وظيفه مسلمانان است و افشاى اسرار آنها حرام است . (اذا جاءهم امر... اذاعوا به )
2- پخش شايعات ، از حربه هاى منافقان است . (اذاعوا) (با توجّه با آيات قبل )
3- اخبار جبهه و اسرار نظامى بايد به يك نقطه برسد و پس از ارزيابى و تشخيص به اندازه ى مصلحت منتشر گردد. (ردّوه الى الرسول )
4- عوام و عموم مردم ، بايد به اهل استنباط رجوع كنند. (ردوه الى الرسول ...)
5- اولى الامر بايد از ميان خودِ مؤ منين باشد. (اولى الامر منهم )
6- مسلمانان بايد داراى حكومت و تشكيلات و رهبرى باشند. اولى الامر صاحب دولت و حكومت و قدرت است . (الى اولى الامر منهم )
7- مسائل نظامى ، سياسى و امنيّتى بايد تحت يك مديريّت داراى اجتهاد و استنباط باشد. (لعلمه الّذين يستنبطونه )
8- كنترل و هدايت اخبار امنيّتى و اسرار اجتماعى ، ايجاد تشكيلات خبرى براى جمع آورى و ارزيابى خبرهاى سرنوشت ساز و عرضه آن به مردم از شئون رهبرى است . (لعلمه الّذين يستنبطونه )
9- بين ولايت و فقاهت رابطه ى تنگاتنگ است . اولوالامر بايد اهل استنباط باشند. (اولى الامر... يستنبطونه )
10- استنباط، تنها مخصوص احكام فقهى نيست . (امر من الامن او الخوف ... يستنبطونه )
11- خنثى سازى توطئه از راه قراردادن مراجع صلاحيّت دار در جريان اخبار و بررسى آنها، مصداق فضل ورحمت الهى است . (ردّوه الى الرسول ... فضل اللّه )
12- تعيين رسول اللّه و اولوالامر بعنوان مرجع مردم ، و رهانيدن مردم از پيروى شيطان بزرگ ترين فضل و رحمت خدا است . (و لولا فضل اللّه عليكم و رحمته ...)
13- مركزيّت صحيح مانع انحراف است و جامعه ى بى رهبر در دام شيطان مى افتد. (لولا فضل اللّه لاتّبعتم )
14- انتشار اخبار نظامى و عدم مراجعه به رهبران الهى ، پيروى از شيطان است . (لاتّبعتم الشيطان )
15- اكثر مردم فريب شايعات را مى خورند. (لاتّبعتم الشيطان الا قليلاً)
تفسير آيه :(84) فَقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لاَتُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ اءَنْ يَكُفَّ بَاءْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَاللَّهُ اءَشَدُّ بَاءْسَاً وَاءَشَدُّ تَنْكِيلاً
ترجمه :
پس در راه خدا پيكار كن ، كه جز شخص تو (كسى بر آن ) مكلّف نيست و مؤ منان را (به جهاد) ترغيب كن ، باشد كه خداوند از گزند كافران جلوگيرى كند و خداوند قدرتمندتر و مجازاتش دردناكتر است .
نكته ها
O پس از پيروزى كفّار در احد ابوسفيان با غرور گفت : بار ديگر با مسلمانان در موسم بدر صغرى (محلّ برپايى بازارى در سرزمين بدر در ماه ذى قعده ) روبرو خواهيم شد. هنگام رسيدن موعد، پيامبر مردم را به جهاد دعوت كرد. عده اى به جهت شكست در احد روحيّه ى حضور نداشتند. آيه ى فوق نازل شد و پيامبر بار ديگر مردم را به جهاد دعوت كرد. هفتاد نفر حاضر شدند ولى درگيرى رخ نداد و مسلمانان سالم به مدينه برگشتند.
O ((نكول ))، به معناى امتناع كردن از روى ترس است . و ((تنكيل ))، انجام كارى است كه طرف را منصرف كند، همچون كيفر و مجازات .
O از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه به هيچ پيامبر ديگرى فرمان نيامد كه اگر تنها شدى جهاد كن .(336) در زمان ما نيز امام خمينى قدّس سرّه فرمود: ابرقدرت ها بدانند اگر خمينى يكه وتنها بماند به راه خود ومبارزه با شرك و كفر ادامه خواهد داد.
O امام باقر عليه السّلام فرمود: پس از نزول اين آيه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله تمام جنگ ها را شخصاً فرماندهى مى كرد.(337)
پيام ها
1- رهبر بايد پيشاهنگ ديگران باشد. (فقاتل )
2- اگر مسلمانان نسبت به ناله ى مستضعفان بى تفاوت شدند، پيشوا بايد به تنهايى حركت كند. (الاّ نفسك )
3- رهبر بايد چنان قاطع باشد كه همراهى يا عدم همراهى مردم در جهاد، در او بى اثر باشد. (الاّ نفسك )
4- هر كس مسئول كار خويش است . (لاتكلّف الا نفسك )
5- بايد دل به خدا بست ، نه مردم . (الاّ نفسك )
6- وظيفه ى پيامبران ، تشويق و دعوت است ، نه اجبار. (حرّض المؤ منين )
7- جبهه و جهاد، نياز به تبليغات قوى دارد. (حرّض المؤ منين )
8- وظيفه ى ما قيام و جهاد است ، شكستِ دشمن كار خداست . (فقاتل ... عسى اللّه ان يكفّ)
9- قدرت الهى ، برترين قدرت و مايه ى دلگرمى مؤ منان و تهديد متخلّفان است . (واللّه اشد باءساً)
تفسير آيه :(85) مَّنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلّ شَىْءٍ مُّقِيتاً
ترجمه :
هر كس وساطت نيكو كند، او هم سهمى از پاداش خواهد داشت و هر كس به كار بد وساطت كند، بهره اى از كيفر خواهد داشت و خداوند بر هر چيزى نگهبان است .
نكته ها
O ((مُقيت ))، يعنى آنكه قوت ديگرى را مى دهد و حافظ جان اوست و بطور عام ، به معناى حافظ و حسابرس به كار مى رود.
O در آيه پيش ، هر كس مسئول كار خود بود، امّا اين آيه نقش دعوت و وساطت در كار نيك را، در بهره داشتن از پاداش و كيفر بيان مى كند.
O موعظه ، آشتى دادن ، تدريس ، تشويق به جبهه ، تعاون بر كار نيك ، مصاديق (شفاعة حسنة ) هستند، چنانكه در حديث ، دعا در حقّ ديگران ، امر به معروف ، راهنمايى و حتّى اشاره به كار خير، از مصاديق ((شفاعة حسنة )) ذكر شده است .(338) غيبت ، سخن چينى ، كارشكنى ، تهمت ، فتنه ، ترساندن از جبهه ، وسوسه و توطئه ، مصاديق (شفاعة سيئة ) هستند.
پيام ها
1- فردگرايى و انزوا در اسلام ممنوع است . (يشفع شفاعة حسنة )
2- دعوت به نيك و بد، شركت در پاداش و كيفر است . (نصيبٌ منها)
3- به خاطر محدوديّت ها، نمى توان در هر كارى دخالت مستقيم داشت ، ولى با شفاعت هاى خير، مى توان از آنها بهره برد. (نصيب منها)
4- به دلاّل بايد حقّى پرداخت شود، كسانى كه در امور خيريّه يا در تجارت واسطه گرى مى كنند حقّى دارند. (يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها)
5- در وساطت ها، بايد خدا را در نظر داشت . (كان اللّه على كل شى ء مقيتاً)
تفسير آيه :(86) وَإِذَا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِاءَحْسَنَ مِنْهَآ اءَوْ رُدُّوهَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ حَسِيباً
ترجمه :
وهرگاه شما را به درودى ستايش گفتند، پس شما به بهتر از آن تحيّت گوييد يا (لااقّل ) همانند آن را (در پاسخ ) باز گوييد كه خداوند همواره بر هر چيزى حسابرس است .
نكته ها
O مراد از ((تحيّت ))، سلام كردن به ديگران ، يا هر امر ديگرى است (339) كه با آرزوى حيات و سلامتى و شادى ديگران همراه باشد، همچون هديه دادن . چنانكه وقتى كنيزى به امام حسن عليه السّلام دسته گلى هديه داد، امام او را آزاد كرد و در پاسخ سؤ ال مردم ، همين آيه را قرائت فرمود.
در اسلام ، تشويق به سلام به ديگران شده ، چه آنان را بشناسيم يا نشناسيم . و بخيل كسى شمرده شده كه در سلام بخل ورزد. و پيامبر به هر كس مى رسيد حتّى به كودكان ، سلام مى داد.
O در نظام تربيتى اسلام ، تحيّت تنها از كوچك نسبت به بزرگ نيست ، خدا، پيامبر و فرشتگان ، به مؤ منان سلام مى دهند.(340) (به آداب سلام در روايات مراجعه شود).
پيام ها
1- رابطه ى عاطفى خود را نسبت به يكديگر گرم تر كنيد. (فحيّوا باَحسن )
2- ردّ احسانِ مردم نارواست ، بايد آن را پذيرفت و به نحوى جبران كرد. (حيّوا باحسن منها)
3- پاسخ محبّت ها و هدايا را نبايد تاءخير انداخت . حرف فاء در كلمه (فحيوا)
4- پاداش بهتر در اسلام استحباب دارد. (فحيّوا باحسن منها)
5-در پاسخ نيكى هاى ديگران ، ابتدا به سراغ پاسخ بهتر رويد، اگر نشد، پاسخى مشابه . (باحسن منها او ردّوها)
6- در جنگ هم اگر دشمن پيشنهاد صلح كرد، شما با رحمت بيشترى بپذيريد، يا مقابله به مثل آن را بپذيريد. (حييتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها)
7- از تحيّت هاى بى جواب نگران باشيد، كه اگر مردم پاسخ ندهند، خداوند حساب آن را دارد و نه عواطف مردم را بى جواب گذاريد، كه خداوند به حساب شما مى رسد. (انّ اللّه كان على كلّ شيى ء حسيباً)
تفسير آيه :(87) اللَّهُ لاََّ إِلَهَ إِلا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ اءَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً
ترجمه :
خداوند كه معبودى جز او نيست ، همه شما را در روز قيامت كه هيچ شكّى در آن نيست جمع مى كند، و راستگوتر از خدا در سخن كيست ؟
پيام ها
1- مبداء و معاد هر دو به دست يك خداست . (اللّه لااله الا هو ليجمعنكم ...)
2- قيامت روز جمع شدن همه براى حسابرسى است ، پس بايد در راه جلب رضاى او كوشش كرد و تنها او را پرستيد. (ليجمعنّكم الى يوم القيامة )
3- با آن همه دلايل بر معاد (مثل عدالت خدا، حكمت او، نشانه هاى رستاخيز در طبيعت و حيات آن پس از مرگ در زمستان ، خواب و بيدارى ، تجديد سلول هاى بدن و ...) جايى براى ترديد در قيامت نيست . (لاريب )
4- هرجا كه غفلت بيشتر باشد، مربّى بايد هشدارهاى قاطع ترى دهد. (نشانه هاى تاءكيد در آيه : حرف لام ، نون تاءكيد ثقيله ، جمله (لاريب )، جمله (اصدق حديثاً)، همه به خاطر غفلت انسان از قيامت است .)
تفسير آيه :(88) فَمَا لَكُمْ فِى الْمُنَفِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ اءَرْكَسَهُمْ بِمَاكَسَبُوَّاْ اءَتُرِيدُونَ اءَنْ تَهْدُواْ مَنْ اءَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً
ترجمه :
چرا درباره ى منافقانى كه خداوند به خاطر اعمالشان ، آنان را سرنگون كرده دو دسته شده ايد؟! آيا مى خواهيد كسانى را كه خداوند گمراه كرده ، به راه آوريد؟ (مگر نمى دانيد) هر كه را خداوند گمراه كند، هرگز راهى براى نجاتش نخواهى يافت ؟
نكته ها
O كلمه ((اِركاس )) به معناى واژگون كردن است ، و مراد از (اركسهم ) در آيه واژگونى فكرى منافقان است .
O در چند آيه ى قبل براى واسطه شدن و شفاعت در كار خير و شر آيه اى خوانديم . اين آيه نمونه اى از شفاعت براى منافقان را بيان مى كند.
O گروهى در مكّه به ظاهر مسلمان شدند، ولى هجرت نكردند و در عمل با مشركان بودند. بعدها كه هجرت كردند، (شايد هم براى جاسوسى ) مؤ منان درباره ى آنان دو نظر داشتند. بعضى مى گفتند: چون به توحيد و معاد شهادت مى دهند، رفتار برادرانه با آنان داشته باشيم ، وبعضى به خاطر ترك هجرت وهمكارى آنان با كفّار، طرفدار برخورد منفى با آنان بودند، كه اين آيه نازل شد.
O جملات قرآن را در كنار هم معنا كنيم . در اين آيه هم (اضل اللّه ) داريم و هم (يضلل اللّه )، ولى جمله (بما كسبوا) نيز هست . يعنى گمراه كردن الهى به خاطر عملكرد خود ماست .
پيام ها
1- با وجود رهبرى همچون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، تشتت آراء ناپسند است . (فمالكم ...)
2- براى برخورد با منافقان ، قاطعيّت و يكپارچگى لازم است . (فمالكم ...فئتين )
3- عامل سقوط انسان ، اعمال خود اوست . (اركسهم بما كسبوا)
4- دايه ى مهربان تر از مادر نباشيد. آنكه خود، مقدّمات سقوطش را فراهم كرده ، چرا دلسوزى ؟ (بماكسبوا...اءتريدون )
5- وقتى پيمانه ى گناه پر شود، قهر خدا حتمى است . همه ى عوامل در برابر قدرت خداوند بى اثر مى شوند. (ومن يضلل اللّه فلن تجد له سبيلاً)
6- كسى كه طبق نظام قانونمند الهى بخاطر عملكردش از گردونه خارج شد، حتى تو كه پيامبرى راهى براى نجاتش نمى يابى . (فلن تجد له سبيلا)
تفسير آيه :(89) وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءً فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ اءَوْلِيَآءَ حَتَّى يُهَاجِرُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَنَصِيراً
ترجمه :
آنان (منافقان ) دوست دارند كه شما همچون خودشان كافر شويد، تا با آنان برابر گرديد. پس از آنان دوستانى نگيريد تا آنكه (توبه كرده و) در راه خدا هجرت كنند. پس اگر سرباز زدند (و به همكارى با كفّار ادامه دادند) پس آنان را هر جا يافتيد بگيريد و بكشيد و از آنان هيچ دوست و ياورى نگيريد.
نكته ها
O روش برخورد با اهل نفاق ، مراتبى دارد. اينگونه احكام شديد كه در اين آيه آمده ، مربوط به گروهى از منافقان است كه با مشركان در توطئه ها همكارى مى كردند.
پيام ها
1- خداوند از اسرار و خواسته هاى درونى منافقان پرده برمى دارد. (ودّوا...)
2- منافقان و دشمنان ، فكر و عقيده ى شما را مى خواهند. (ودّوا لو تكفرون )
3- جامعه ى اسلامى بايد از منافقان تصفيه شود و پيوند دوستى و علاقه با آنان را قطع كند. (فلا تتخذوا منهم اولياء)
4- هجرت از منطقه ى كفر و شرك و توطئه ، واجب است . (حتى يهاجروا)
5- نشانه ايمان واقعى ، هجرت در راه خداست . (حتى يهاجروا فى سبيل الله )
6- راه توبه هميشه باز است . (حتى يهاجروا)
7- توبه ى هر گناهى ، جبران همان گناه است . توبه ترك هجرت ، هجرت است . (حتى يهاجروا)
8- منافقان كارشكن و توطئه گر، بايد اعدام و سركوب شوند و براى اين كار، جامعه ى اسلامى بايد قدرتمند باشد. (خذوهم واقتلوهم )
9- اسلام در مبارزه با دشمن و تعقيب مفسدان ، مرز نمى شناسد. (خذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم )
10- نبايد به امكانات مادّى و نيروى نظامى منافقان دل بست و بايد از كمك آنان چشم پوشيد. (لاتتّخذوا منهم وليّاً ولانصيراً)
11- هرگونه ارتباط قلبى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى با منافق در اسلام محكوم است . (لاتتّخذوا منهم وليّاً ولانصيراً)
تفسير آيه :(90) إِلا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَقٌ اءَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اءَنْ يُقَتِلُوكُمْ اءَوْ يُقَتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَتَلُوكُمْ فَإِذَا اعْتَزَلُوكُمْ فَلَم ْيُقَتِلُوكُمْ وَ اءَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً
ترجمه :
مگر كسانى (از منافقان ) كه به قومى پيوسته اند كه ميان شما و آن قوم پيمانى است ، يا (كسانى كه ) نزد شما مى آيند در حالى كه سينه هاشان از جنگ با شما يا قوم خودشان به تنگ آمده است (و اصلاً حال جنگ با هيچ طرفى را ندارند و اين بى حوصلگى آنها لطف خداست ) زيرا اگر خداوند مى خواست آنان را بر شما مسلّط مى كرد و آنان با شما مقاتله مى كردند. پس اگر آنان از شما كناره گرفته و با شما نجنگيدند و پيشنهاد صلح و سازش دادند، خداوند براى شماراهى براى تعرّض و جنگ با آنان قرار نداده است .
پيام ها
1- به پيمان هاى نظامى حتّى با كفّار، بايد احترام گذاشت . (بينكم و بينهم ميثاق )
2- در جنگ ها، به كسانى كه اعلام بى طرفى مى كنند، متعرّض نشويد. (حصرت صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم )
3- مسلمانان بايد چنان قدرتمند باشند كه مخالفان در فكر هجوم نباشند. (حصرت صدورهم ان يقاتلوكم )
4- توجّه به قدرت الهى داشته باشيد تا دچار غرور نشويد. (لوشاءالله لسلّطهم )
5- با اراده ومشيّت الهى ، منافقان و كفّار از جنگ با شما باز ماندند. مبادا ضعف آنان را به حساب قدرت خود بگذاريد. (و لو شاء اللّه لَسلّطهم عليكم )
6- جهاد اسلام براى سلطه و تحميل عقيده نيست ، بلكه براى دفع شرّ و موانع است . پس اكنون كه آنان از شما دست برداشته اند شما تعرّض بر آنان نكنيد و اگر متعرّض شويد ممكن است خداوند به آنان نيرو دهد و شما را قلع و قمع نمايند. (و لو شاء اللّه .... لسلطهم ....)
7- به انگيزه هاى صلح طلبانه و تقاضاى آتش بس ، احترام بگذاريد. چون در اسلام ، صلح اصل است و جنگ ، در صورت ضرورت مجوّز دارد. (فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم ... فما جعل الله لكم عليهم سبيلاً)
8- تنها پيشنهاد صلح از سوى دشمن كافى نيست ، براى اطمينان ، ترك جنگ و القاى سلام لازم است . (فلم يقاتلوكم والقوا اليكم السلم )
9- ملاك و معيار و ضوابط جنگ و صلح را بايد خدا تعيين كند. (فما جعل اللّه لكم عليهم سبيلاً)
تفسير آيه :(91) سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ اءَنْ يَاءْمَنُوكُمْ وَيَاءْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوَّاْ إِلَى الْفِتْنَةِ اءُرْكِسُواْ فِيْهَا فَإِنْ لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوَّاْ إِلَيْكُمْ السَّلَمَ وَيَكُفُّوَّاْ اءَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْث ُثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اءُوْلََِّكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَناً مُّبِيناً
ترجمه :
بزودى گروهى ديگر را خواهيد يافت كه مى خواهند از شما (با اظهار اسلام ) در امان باشند و از قوم خود نيز (با اظهار كفر) ايمن باشند. آنان هر بار به سوى فتنه (و بت پرستى ) برگردند، در آن فرو مى افتند. پس اگر از درگيرى با شما كناره نگرفتند و به شما پيشنهاد صلح ندادند و دست از شما برنداشتند، آنان را هر جا يافتيد، بگيريد و بكشيد كه آنانند كسانى كه ما براى شما بر ايشان قدرت و تسلّطى آشكار قرار داده ايم .
نكته ها
O گروهى از مكّيان ، براى حفظ جان خود، نزد پيامبر آمده و منافقانه اظهار اسلام مى كردند و هنگامى كه به مكّه برمى گشتند، سراغ بت پرستى مى رفتند تا دچار شكنجه ى كافران نشوند و با اين روش ، از منافع هر دو گروه بهره مند مى شدند و از خطرات هر دو جناح ، در امان بودند و البتّه گرايش آنان به كفر بيشتر بود.
پيام ها
1- خداوند مسلمانان را از افكار وحركات آينده دشمن آگاه مى كند. (ستجدون )
2- مسلمانان بايد انواع دشمنان خود را شناخته ، با هر يك برخوردى متناسب داشته باشند. (ستجدون ءاخرين ...)
3- به اظهارات هر كس اطمينان نكنيد. (يريدون ان ياءمنوكم )
4- هدف منافقان ، رفاه وزندگى آسوده است . (يريدون ان ياءمنوكم وياءمنوا قومهم )
5- محيطها و زمينه هاى مناسب ، خصلت هاى درونى افراد را بروز مى دهد. (كلّما ردّوا الى الفتنة اُركسوا فيها)
6- عقربه ى روح منافقان به سوى كفر است و با مساعد ديدن زمينه ، در آن فرو مى روند. (كلّما ردّوا الى الفتنة اُركسوا فيها)
7- برخورد شديد و سركوبگرانه ، با منافقانى است كه حركت هاى براندازى عليه نظام اسلامى مى دارند. (لم يعتزلوكم ...يكفّوا ايديهم )
8- شناخت منافقان نياز به آگاهى و تحقيق و اطلاعات دقيق دارد. (ثقفتموهم ) از ((ثقافه )) به معناى فرهنگ و علم است .
9- مسلمانان بايد از هر جهت بر كفّار سلطه يابند. (سلطاناً مبيناً)
10- حكومت اسلامى در سركوب منافقان توطئه گر و تصفيه ى جامعه ، دستش باز است و ولايت دارد. (جعلنا لكم عليهم سلطاناً مبيناً)
تفسير آيه :(92)َمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ اءَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إ لا خَطَ اً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَ اً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىَّ اءَهْلِهِ إِلاَّ اءَنْ يَصَّدَّقُواْ فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُْمِنَةٍوَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىَّْ اءَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
و هيچ مؤ منى را نسزد كه مؤ من ديگر را بكُشد، مگر از روى اشتباه ، و هر كس مؤ منى را به خطا كشت ، پس بايد برده ى مؤ منى را آزاد كند و خونبهاى كشته را به خانواده اش تسليم كند، مگر آنكه (خانواده ى مقتول ، از ديه ى قاتل ) بگذرد و اگر (مقتول ) با آنكه مؤ من است ، از قومى است كه با شما دشمن است (جريمه اش فقط) آزاد كردن يك برده ى مؤ من است و اگر (مقتول ) از قومى باشد كه ميان شما و آنان پيمان است ، ديه ى او را به خانواده اش تسليم كند و برده ى مؤ منى را آزاد سازد. و اگر (برده اى براى آزاد كردن ، يا پولى براى خريد برده ) نيافت ، پس دو ماه پياپى روزه بگيرد. اين ، (تخفيف و) بازگشتى از سوى خدا (به مردم ) است ، و خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها
O مسلمانى به نام ((عيّاش بن ابى ربيعه )) كه سالها در مكّه به دست ((حارث )) شكنجه شده بود، روزى پس از هجرت مسلمانان به مدينه ، حارث را در مدينه ديد و بى خبر از مسلمان شدنش ، او را به عنوان كافر شكنجه گر كشت . خبر به پيامبر دادند، و اين آيه نازل شد.
O پرداخت ديه آثارى دارد:
الف : مرهمى براى بازماندگان مقتول است .
ب : جلوگيرى از بى مبالاتى مردم است ، تا نگويند قتل خطايى ، بها ندارد.
ج : احترام به جان افراد و امنيّت اجتماعى است .
د: جبران خلاء اقتصادى است كه در اثر قتل پيدا مى شود.
O در جايى كه بستگان مقتول ، از دشمنان مسلمين باشند، خونبها به آنان داده نمى شود، تا بنيه ى مالى دشمنان اسلام تقويت نشود. به علاوه اسلام ، ارتباط مقتول مؤ من با خانواده ى كافرش را بريده است ، پس جايى براى جبران نيست .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: آزاد كردن برده ، پرداخت حقّ خدا و ديه دادن پرداخت حقّ اولياى مقتول است .(341)
O يك ديه و خونبهاى كامل ، به اندازه ى متوسط درآمد يك فرد عادّى است . هزار مثقال طلا يا صد شتر و يا دويست گاو.(342)
O در آيه مقدار ديه بيان نشده ، تا نياز به مفسران واقعى قرآن و سنّت پيامبر و اهل بيت بيشتر احساس شود.
O ديه ى پرداختى به خانواده مقتول مسلمان ، اوّل آزادى برده مطرح شده ، سپس خونبها، (تحرير رقبة و دية ) ولى در بستگان كافر، اوّل سخن از خونبهاست ، سپس آزادى برده . (فدية مسلّمة ... وتحرير رقبة ) شايد چون خويشانِ غير مسلمان ، توجّهشان بيشتر به مادّيات است ويا آنكه پرداخت ديه ، در حفظ وبقاى پيمان مؤ ثّرتر است .
پيام ها
1- قتل بى گناه ، در اسلام حرام است . (وما كان لمؤ من ان يقتل )
2- قتل ، با ايمان ناسازگار است . (وما كان لمؤ من ان يقتل )
3- مؤ من ، جايزالخطاست ، بايد مواظب باشد. (و من قتل مؤ مناً خطاء)
4- احترام جان مسلمان تا حدّى است كه از قتل خطايى هم نمى توان به آسانى گذشت . (و من قتل مؤ مناً خطاء فتحرير)
5- خطا، يكى از ملاك هاى رفع تكليف يا تخفيف در كيفر است . (فتحرير رقبة )
6- جبران فقدان مؤ من ، با آزاد كردن انسان با ايمان است . (تحرير رقبة مؤ منة )
7- آزادى ، نوعى حيات است . وقتى حيات يك نفر گرفته مى شود، به جبرانش بايد يك نفر را آزاد كرد.(343) (تحرير رقبة )
8- آزادى بردگان ، در لابلاى برنامه هاى اسلام گنجانده شده است . (فتحرير رقبةٍ)
9- تسليم ديه ، مشروط به درخواست خانواده مقتول نيست ، بلكه وظيفه ى قاتل پرداخت آن است . (مُسلّمة الى اهله )
10- به هركس نبايد ديه داد، بايد به خانواده مقتول داد تا حقّ به حق دار برسد. (مسلّمة الى اهله )
11- خانواده ى مقتول ، مالك خونبها مى شود. (مسلّمة الى اهله )
12- تعيين ديه ى خطاكار، رمز وجود جريمه در نظام اسلامى است . (ديةٌ مسلّمة )
13- در حالات هيجانى هم ، عواطف و رحم نبايد فراموش شود و عفو از خطاكار، يك صدقه ى پسنديده است . (الاّ ان يصّدقوا)
14- ارزش پيمان تا آنجاست كه گاهى كافر را در رديف مؤ من قرار مى دهد. خونبها را به كافرى كه هم پيمان است بايد داد. (فَديةٌ مسلّمة ... و تحرير رقبة )
15- نوع جريمه ها بايد از يك سو به نفع افراد مؤ من باشد، (فتحرير رقبة مؤ منة ) و از سوى ديگر سبب تقويت جامعه ى كفّار نگردد. لذا پرداخت ديه و خونبها به دشمن حربى ، ممنوع است . (فان كان من قوم عدوٍّ لكم و هو مؤ من فتحرير رقبة )
16- شرط ايمان براى آزاد كردن برده ، تشويقى است براى بردگان كه به سراغ پذيرش اسلام بروند. (رقبة مؤ منة )
17- در اسلام و قوانينش ، بن بست نيست . احكام اسلامى تعطيل نمى شود، ولى تخفيف دارد. (فمن لم يجد)
18- در اسلام ، جريمه به مقدار توان جسمى و مالى افراد است . (فمن لم يجد)
19- روزه هاى پياپى ، وسيله اى براى پاكسازى روح است . (صيام شهرين متتابعين )
20- اسلام ، به بعد ايمانى افراد تكيه دارد. آزاد كردن برده و پرداخت ديه ، ديدنى است ، ولى روزه گرفتن ، ديدنى نيست و به اين وسيله ، انسان وجدان دينى و اخلاقى خود را جريمه مى كند. (فصيام شهرين متتابعين )
21- جان مؤ من بسيار مهم است ، و كفّارات ، نوعى تخفيف و ارفاق الهى است . (توبة من الله )
22- قتل غير عمدى نيز انسان را از لطف خدا دور مى كند و پرداخت ديه و آزاد كردن برده راهى است براى برگرداندن لطف الهى به قاتل . (توبة من اللّه )
23- قوانين الهى ، بر اساس علم و حكمت و با ملاحظه ى همه ى جوانب مساءله است . (كان الله عليماً حكيما)
تفسير آيه :(93) وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَاءَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً
ترجمه :
و هر كس به عمد مؤ منى را بكشد پس كيفرش دوزخ است كه هميشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت كرده و براى او عذابى بزرگ آماده ساخته است .
نكته ها
O در شرايط بحرانى جنگ احد، يكى از مسلمانان ، مسلمان ديگرى را به خاطر خصومت هاى شخصى دوران جاهليّت كشت . پيامبر اكرم از طريق وحى آگاه شد و در بازگشت از اُحد، در محلّه ى ((قُبا)) به قصاص قتل مؤ من دستور داد، آن مسلمان قاتل را بكشند و به پشيمانى او توجّهى نكرد.(344)
O اسلام براى جان مسلمان و حفظ امنيّت افراد، اهميّت بسيار قائل شده و كيفر عذاب ابدى را براى آن مقرّر داشته تا جلوى قتل و جرائم سنگين گرفته شود. تعبيراتى كه در اين آيه براى ((قتل عمدى مؤ من )) به كار رفته ، درباره ى هيچ گناهى نيامده است . امام صادق عليه السّلام فرمود: توبه ى كسى كه از روى عمد مؤ منى را بكشد قصاص است .(345)
O ((تعمّد)) از ((عمود)) است واز آنجا كه ستون كارها نيّت است ، به كارى كه با انگيزه ى قبلى باشد، عمدى گويند.
O در روايات متعدّدى به بزرگى گناه قتل تصريح شده ، از جمله :
1- در قيامت ، قتل بى گناهان اوّلين مساءله اى است كه از آن سؤ ال مى شود.
2- ياغى ترين افراد، كسى است كه انسانى را بكشد يا بزند.
3- علاوه بر گناه قتل ، گناهان مقتول هم به دوش قاتل مى افتد.
4- اگر اهل آسمان و زمين در قتل مؤ منى شريك شوند، همه عذاب مى شوند.
5- اگر همه دنيا فنا شود، آسان تر از قتل يك بى گناه است .(346)
پيام ها
1- در نظام اسلامى ، هيچ مقامى حقّ قتل و اعدام بى جهت ديگران را ندارد.(347) (من يقتل ... متعمّدا)
2- ارزش انسان به افكار و عقايد صحيح اوست . (مؤ مناً)
3- در كيفر، حساب لغزشهاى آگاهانه و مغرضانه جداست . (متعمداً)
4- قتل و خونريزى از گناهان كبيره است . (فجزاؤ ه جهنّم )
5- مجازات و كيفر سنگين ، از عوامل بازدارنده فساد در جامعه و عامل ايجاد و حفظ امنيّت اجتماعى است . (من يقتل ... فجزاؤ ه جهنّم )
تفسير آيه :(94) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَ لاَتَقُولُواْ لِمَنْ اءَلْقَىَّ إِلَيْكُمْ السَّلَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَ لِكَ كُنْتُمْ مِّنْ قَبْل ُفَمَنّ َاللَّهُ عَلَيْكُم فَتَبَيَّنُوَّاْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه در راه خدا (براى جهاد) گام برداشتيد پس (در كار دشمن ) تحقيق كنيد و به كسى كه نزد شما (با كلامى يا عملى يا سلامى يا پيشنهادى ) اظهار اسلام و صلح مى كند، نگوييد: تو مؤ من نيستى ، تا بدين بهانه كالاى زندگى دنيا و غنائم بدست آوريد. زيرا كه غنائم بسيار، نزد خداوند است . شما نيز خودتان قبلاً اين گونه بوديد، پس خداوند بر شما منّت نهاد (تا ايمان در جانتان نفوذ كرد) پس تحقيق كنيد (و زود دست به اسلحه نبريد) كه خداوند همواره به آنچه انجام مى دهيد، به خوبى آگاه است .
نكته ها
O پس از نبرد خيبر، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ((اُسامة بن زيد)) را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديان در يكى از روستاهاى فدك اعزام كرد تا آنان را به اسلام يا قبول شرايط ذمّه دعوت كنند. يكى از يهوديان به نام ((مرداس )) با آگاه شدن از آمدن سپاه اسلام ، اموال و خانواده ى خود را در پناه كوهى قرار داد و در حالى كه به توحيد و نبوّت پيامبر گواهى مى داد، به استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به خيال آنكه او از روى ترس اظهار اسلام مى كند، او را كشت و اموالش را به غنيمت گرفت . پيامبر خدا از اين رفتار كه به كشتن يك مسلمان انجاميد، ناراحت شد.
O انگيزه ى مادّى و كسب غنائم در جهاد، چيزى است كه اسلام آن را نكوهش كرده و از اقدام شتابزده و كشتن بى تحقيق ، زير عنوان حركت انقلابى و قاطعيّت ، انتقاد نموده است .
O جمله ى (كذلك كنتم من قبل ) هم مى تواند اشاره به اين باشد كه شما خودتان هم در آغاز، به ظاهر ادّعاى اسلام مى كرديد و هم مى تواند (آن گونه كه در الميزان آمده است ) اشاره به اين باشد كه خود شما نيز در جاهليّت با انگيزه هاى مادّى و براى رسيدن به غنائم مى جنگيديد و اسلام آن انگيزه ها را از ميان برد.
O ممكن است مراد از (القى اليكم السلام ) اظهار اسلام وگفتن شهادتين باشد كه با شاءن نزول موافق است ويا مراد از القاء سلام ، پيشنهاد آتش بس و ترك جنگ و تسليم باشد نه اسلام آوردن ، كه معناى آيه اين مى شود: به كسى كه پيشنهاد عدم تعرّض مى كند و اظهار تسليم و ترك جنگ دارد، نگوييد: تو به حرفت ايمان ندارى ودروغ مى گويى تا بتوانيد او را بكشيد و غنائمى به دست آوريد.(348)
O البتّه ممكن است مراد از جمله (تبيّنوا) در آخر آيه ، تحقيق در تاريخ جاهليّت باشد. يعنى شما قبل از اسلام براى دنيا جنگ مى كرديد پس تحقيق كنيد يعنى تاريخ را بررسى كنيد كه چگونه اسلام به شما رشد داد، پس از تازه مسلمانان توقّع بالا نداشته باشيد.(349)
پيام ها
1- جهاد بايد بر اساس اطلاعات وآگاهى از وضعيّت واهداف دشمن باشد. (فتبيّنوا)
2- كسانى را كه اظهار اسلام مى كنند، با آغوش باز بپذيريد. (لاتقولوا... لست مؤ مناً)
3- در جبهه ى جهاد، از قدرت خود سوء استفاده نكنيد. (لا تقولوا... لستَ مؤ مناً)
4- بر چسبِ بى دينى به ديگران زدن و عجله در نسبت دادن كفر به افراد مشكوك ممنوع . (لا تقولوا... لستَ مؤ مناً)
5- ما ماءمور به ظاهريم ، نه درون افراد، اگر گفتارشان را نمى پذيريم ، فورى هم ردّ نكنيم . (لا تقولوا... لستَ مؤ مناً)
6- نه تنها ادّعا دليل مى خواهد، بلكه ردّ مطلب نيز دليل مى خواهد. (لاتقولوا... لستَ مؤ منا)
7- با انگيزه هاى مادّى ديگران را تكفير نكنيد. (تبتغون عرض الحياة الدنيا)
8- در جنگ ها، اهداف مادّى را كنار بگذاريد و قداست جهاد را با غنيمت طلبى نشكنيد. (تبتغون عرض الحياة الدنيا)
9- جاذبه ى دنيا، رزمندگان جان بر كف را هم رها نمى كند. (اذا ضربتم فى سبيل اللّه ... تبتغون عرض الحياة الدنيا)
10- هدف از جهاد، پيوستن ديگران به اسلام است ، نه كسب غنائم . پس به خاطر غنائم ، ديگران را متّهم به بى دينى نكنيم . (لا تقولوا... لستَ مؤ مناًتبتغون عرض الحياة الدنيا)
11- خطر عوض شدن انگيزه ها در جهاد، بسيار مهم است .(تبتغون )
12- دنيا، عارضى ، ناپايدار و زودگذر است . (عرض الحياة الدينا)
13- زهد و بى اعتنايى به دنيا، بايد اخلاق رزمنده ى مؤ من باشد. (تبتغون عرض الحياة الدنيا)
14- شما بى تحقيق و بى پروا گام برنداريد، خداوند مسائل مادّى را حل مى كند. (فعنداللّه مغانم كثيرة )
15- ياد پاداش هاى الهى ، دنيا را در نظر كوچك مى كند. (فعنداللّه مغانم كثيرة )
16- نعمت هاى مادّى را هم از خدا بخواهيم . (فعندالله مغانم )
17- انسان فطرتا دنبال منافع مادّى است و بايد به نحوى تاءمين شود، چه بهتر كه با شناساندن ارزشهاى بهتر و جهت دادن به اين خواسته فطرى او را از سقوط در ورطه سودهاى كم و ناروا باز داريم . (فعندالله مغانم كثيرة )
18- دنياگرايى ، خصلتى جاهلى است . (كذلك كنتم من قبل )
19- خود را به جاى ديگران بگذاريد، بعد قضاوت كنيد. شما هم روزى چنين بوديد. (كذلك كنتم من قبل )
20- مغرور نشويد، كه ايمانتان از خداست . (فمنّ الله عليكم )
21- هدايت هاى الهى ، منّت خداوند بر ماست . (فمنّ الله عليكم )
22- نعمت ها مسئوليّت آورند. (منّ اللهّ عليكم فتبيّنوا)
23- خطر و ضرر قتل نابجا، بيش از احتمال نفاق از سوى دشمنان و از دست دادن غنائم است . عهده داران مال و جان و آبروى مردم ، بايد اصل احتياط و تحقيق را فراموش نكنند. (فتبيّنوا... فتبيّنوا)
24- نه ساده انديش باشيد، نه زود باور. نه بد انديش و نه كينه توز. (فتبيّنوا)
25- در حوادث جنگ كه زمينه و بهانه براى قتل بى گناهان است ، با عقل و حوصله برخورد كنيد، نه با احساسات ، كه خداوند، آگاه و بيناست . (ان اللّه كان بما تعملون خبيرا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:50 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(95) لاَ يَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ اءُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِاءَمْوَلِهِمْ وَاءَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ بِاءَمْوَ لِهِمْ وَاءَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّوَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
مؤ منانى كه بدون عذر و ضرر (مثل بيمارى و معلوليّت ) از جهاد بازنشسته اند، با مجاهدانى كه با اموال و جانهاى خويش در راه خدا جهاد مى كنند، يكسان نيستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ ) به درجه اى برترى داده است . خداوند همه مؤ منان را وعده ى (پاداش ) نيك تر داده است ، ولى خداوندمجاهدان را بر وانشستگان ، با پاداش بزرگى برترى داده است .
نكته ها
O كسانى كه به جبهه ى جهاد نمى روند، چند گروهند: منافقان بى ايمان ، مسلمانان ترسو، رفاه طلبان ، شكّاكان ، بى همّتان كه مى گويند: با مال و بيان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمايت مى كنيم ، و جهاد، براى ما واجب عينى نيست . اين آيه ، به اين گروه آخر مربوط مى شود و از آنان انتقاد مى كند. زيرا گروه هاى ديگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفته اند و هيچ گونه مقام و درجه اى ندارند تا مجاهدان يك درجه بالاتر از آنان باشند.
O در روايات آمده است ، كسانى كه به خاطر بيمارى نمى توانند بجنگند ولى دلشان همراه رزمندگان است ، با آنان در ثواب جهاد برابرند.(350)
O آيه مربوط به واجب كفايى است و اگر جهاد واجب عينى بود، از قاعدان به عنوان متخلّف ياد مى شد.
پيام ها
1- شيوه ى تبليغ و تشويق ، بايد مرحله اى باشد. (ابتدا فرمود: (لايستوى )، سپس فرمود: (درجة ) و در آخر: (اجرا عظيما)
2- با هر كس بايد به نحوى سخن گفت : قرآن با مؤ منان جبهه نرفته و منافقان و ترسوها و رفاه طلبان برخورد متفاوت دارد. تنها با كلمه (قاعدين ) از مؤ منان جبهه نرفته ياد كرده است .
3- آنان كه مشكلات جسمى دارند از جهاد معافند. (غير اولى الضرر)
4- جهاد مالى در كنار جهاد با جان مطرح است ، چون بدون پشتوانه ى مالى ، جبهه ضعيف مى شود. (باموالهم و انفسهم )
5- كمك هاى داوطلبانه ى مردم ، از جمله منابع تاءمين بودجه هاى دفاعى است . (باموالهو و انفسهم )
6- هر كجا خطر ناباورى مردم محتمل است ، اصرار و تكرار لازم است . (در اين آيه و آيه بعد جمله ى (فضل اللّه ) و (درجة ) تكرار شده است .)
7- خدمات و تلاش هر كس محترم است و به خاطر شركت كسانى در جبهه ، نبايد ارزش هاى ديگران ناديده گرفته شود. برترى مجاهدان آرى ، امّا طرد ديگران هرگز. (كلا وعدالله الحسنى )
8- هر كس در هر موقعيّت و مقام و خدمتى كه باشد، بايد بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است . (فضّل اللّه المجاهدين )
9- اگر خداوند به رزمندگان فضيلت داده است ، پس جامعه هم بايد براى مجاهدان و شهدا در اجتماع ، گزينش ها و برخوردها حساب خاصى باز كند. (البتّه به شرطى كه براى رزمنده نيز توقّعات نابجا پيدا نشود و گرفتار سوء عاقبت نگردد). (فضّل اللّه المجاهدين )
ترجمه :
تفسير آيه :(96) دَرَجَتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
(آن پاداش بزرگ ) درجاتِ (مهم و متعدّد) همراه با آمرزش و رحمتى از جانب اوست و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است .
پيام ها
1- تفاوت مبارزان با قاعدان اندك نيست ، بلكه فاصله بسيار است . (درجاتٍ)
2- شرط دريافت و برخوردارى از رحمت الهى ، پاك بودن و پاك شدن است . ابتدا (مغفرة ) آمده ، سپس (رحمة )
3- خداوند، غفور و رحيم است ، امّا شرط برخوردارى از اين غفران و رحمت ، جبهه رفتن و جهاد است . (مغفرة و رحمة ... غفورا رحيما)
ترجمه :
تفسير آيه :(97) إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَهُمُ الْمَلََّئِكَةُ ظَالِمِىَّ اءَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنْتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الاَْرْضِ قَالُوَّاْ اءَلَمْ تَكُنْ اءَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيَها فَاءُولََِّكَ مَاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَسَآءَت ْمَصِيراً
همانا كسانى كه فرشتگان ، جانشان را مى گيرند، در حالى كه بر خويشتن ستم كرده اند، از آنان مى پرسند: شما در چه وضعى بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم (و به ناچار در جبهه ى كافران قرار داشتيم ) فرشتگان (در پاسخ ) گويند: مگر زمين خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت كنيد؟ آنان ،جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامى است .
نكته ها
O پيش از جنگ بدر، كفّار مكّه مردم آن شهر را به جنگ با مسلمانان فراخواندند و تهديد كردند كه همه بايد شركت كنند و هر كس تخلّف كند، خانه اش ويران و اموالش مصادره خواهد شد. برخى از مسلمانان هم كه ساكن مكّه بودند و هنوز هجرت نكرده بودند، از ترس جان ، همراه كفّار به جبهه ى جنگ با مسلمانان آمدند و در ((بدر)) كشته شدند، آيه نازل شد و آنان را كه با ماندن در محيط كفر و ترك هجرت ، به خويش ستم كرده بودند، توبيخ كرد و مقصر دانست .
O در روايات آمده است : كسى كه به خاطر حفظ دين خود، حتّى يك قدم هجرت كند، اهل بهشت و همنشين حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ابراهيم عليه السّلام است .(351)
پيام ها
1- فرشتگان به كارهاى انسان آگاهند. (الملائكه ... قالوا فيم كنتم قالوا)
2- ترك هجرت واز دست دادن هدف وعقيده ، ظلم به خويش است . (شعار ((خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو)) از نظر قرآن مردود است .) (ظالمى انفسهم )
3- بازخواست گناه ((ترك هجرت )) پيش از هر چيز ديگر آغاز مى شود. فرشتگان ماءمور قبض روح در لحظه جان گرفتن ابتدا از آن بازخواست مى كنند. (فيم كنتم )
4- هجرت از محيط كفر واجب و سياهىِ لشكر كفّار شدن حرام است . (كنا مستضعفين ... الم تكن ارض اللّه واسعة )
5- اگر مى توانيد، محيط را تغيير دهيد، وگرنه از آنجا هجرت كنيد تا مؤ اخذه نشويد. (اءلم تكن ارض اللّه واسعة فَتهاجروا فيها)
6- توجيه گناه پذيرفته نمى شود. (كنا مستضعفين ...)
7- محيط و جوّ اكثريّت بر انسان مؤ ثر است ، لذا انسان بايد با هجرت ، فشار محيط را در هم بشكند. (فتهاجروا)
8- اصل ، خداپرستى است نه وطن پرستى . (اءلم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا)
9- هجرت ، يكى از درمان هاى استضعاف فكرى و عقيدتى است . (كنا مستضعفين ... اءلم تكن ارض اللّه واسعة )
تفسير آيه :(98) إِلا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً
ترجمه :
مگر مردان و زنان و كودكان مستضعف (و زيردستى ) كه قدرت تدبير و چاره جويى ندارند و راهى (براى هجرت ) نمى يابند.
تفسير آيه :(99) فَاءُوْلََِّكَ عَسَى اللَّهُ اءَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً
ترجمه :
پس آنانند كه اميد است خداوند از آنان درگذرد و خداوند همواره آمرزنده و بخشاينده است .
نكته ها
O آنان كه نه تدبيرى براى دفع كفر دارند و نه راهى براى تسليم حقّ، مستضعفند و تكليف از آنان برداشته شده است .(352)
O امام باقر عليه السّلام : مردان و زنانى كه عقلشان مثل كودكان است ، مستضعف هستند.(353)
پيام ها
1- قدرت ، شرط تكليف است . (الاّ المستضعفين ...)
2- هجرت حتّى بر زنان و كودكانى كه در سيطره كفرند و توان هجرت دارند، واجب است . (و النساء والولدان لا يستطعيون )
3- مستضعف واقعى كسى است كه توانايى هجرت و گريز از سيطره كفّار و مشركين را نداشته باشد. (لايستطيعون حيلة و لايهتدون )
4- نا آگاهى از معارف دينى با وجود امكان يادگيرى ، گناه و ظلم به خويشتن است . (ظالمى انفسهم .... الاّ المستضعفين .... لا يهتدون سبيلاً)
5- عذرهاى واقعى پذيرفته است ، نه عذرتراشى ها و بهانه جويى ها. (لايستطيعون ... لايهتدون )
6- ترك هجرت ، به قدرى مهم است كه بخشوده شدن اين گونه افراد گرفتار و عاجز، با ((شايد)) مطرح شده است ، نه به صورت قطعى . (عسى اللّه )
تفسير آيه :(100) وَمَنْ يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الاَْرْضِ مُرَ غَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اءَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراًرَّحِيماً
ترجمه :
و هر كه در راه خداوند هجرت كند، اقامتگاه هاى بسيار همراه با گشايش خواهد يافت و هر كه از خانه اش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش خارج شود، سپس مرگ ، او را دريابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوندآمرزنده ى مهربان است .
نكته ها
O يكى از مسلمانان مكّه بيمار شد گفت مرا از مكّه بيرون ببريد تا جزء مهاجران باشم . همين كه او را بيرون بردند، در راه درگذشت . سپس اين آيه نازل شد.
O همه ى هجرت هاى مقدّس ، مثل هجرت براى جهاد، تحصيل علم ، تبليغ و ... مصداق اين آيه است .
O امام صادق عليه السّلام فرمودند: كسى كه براى معرفت امام زمان خود از خانه و شهر خود خارج شود، ولى اجل به او مهلت ندهد، از مصاديق اين آيه است .(354)
پيام ها
1- هجرت ، زمينه ساز گشايش و توسعه است . (من يهاجر... يجد فى الارض مراغما) نابرده رنج ، گنج ميسّر نمى شود.
2- ما مكلّف به وظيفه ايم ، نه نتيجه . مهم خروج از منزل است ، نه وصول به مقصد. (و من يخرج من بيته )
3- راه خدا و رسول را برويد، نگران مرگ و حيات نباشيد. (ثم يدركه الموت )
4- پاداش ((مهاجر)) با خداست و بالاتر از بهشت است . (وقع اجره على اللّه )
تفسير آيه :(101) وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَنْ تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ اءَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِنَّ الْكَفِرينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوَّاً مُّبِيناً
ترجمه :
و هرگاه كه در زمين سفر كنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر بيم داريد كه كافران به شما آزار و ضرر رسانند. همانا كافران همواره دشمن آشكار شمايند.
نكته ها
O پس از سخن درباره ى جهاد وهجرت ، اين آيه حكم نماز مسافر را بيان مى كند.
O ((ضرب فى الارض )) كنايه از سفر است ، چون مسافر هنگام سفر، زمين را زير پاى خود مى كوبد.(355)
O در قرآن ، گاهى به جاى ((وجوب )) تعبير ((مانعى ندارد)) به كار رفته ، كه اين آيه نيز يكى از آن موارد است . گويا مسلمانان صدر اسلام به قدرى به نماز علاقمند بودند كه كوتاه كردن آن را گناه مى پنداشتند.
O نماز قصر، مخصوص موارد ترس از دشمن نيست . ولى چون معمولا در سفرها، بيم و نگرانى هست ، يا اينكه چون قانون نماز قصر، ابتدا در موارد ترس بوده و بعدها نسبت به هر سفر تعميم يافته ، قيد (ان خفتم ) آمده است .
O در روايات مقدار سفرى كه در آن نماز كوتاه و شكسته مى شود، مسير يك روز (هشت فرسخ ) مشخّص شده است .(356)
O تمام نمازهاى مسافر جز نماز مغرب دو ركعتى است .(357) و مراد از كوتاه كردن نماز، دو ركعتى شدن نمازهاى چهار ركعتى است .
پيام ها
1- واقع بينى و انعطاف پذيرى ، يك اصل در قوانين الهى است . (تَقصروا من الصّلوة ان خفتم ...)
2- در حال نماز هم از دشمن غافل نباشيد. سياست و ديانت ، عبادت و فطانت از هم جدا نيست . (إ ن خفتم اءن يفتنكم )
3- در مواردى يقين لازم نيست . احتمال توطئه و فتنه براى تصميم و تغيير برنامه كافى است . (إ ن خفتم اءن يفتنكم )
4- حتّى به هنگام احتمال خطر، اقامه نماز واجب است . (إ ن خفتم اءن يفتنكم ...)
5- كفر و ايمان با هم در تضادّند. (ان الكافرين كانوا لكم عدوّا)
6- كفّار، در دشمنى با شما متّحدند. (عدوّ) بجاى ((اعداء))
7- دشمنى كفّار با شما ريشه دار و پرسابقه و دائمى است . (كانوا لكم عدوا)
تفسير آيه :(102) وَإِذَا كُنْتَ فِيْهِمْ فَاءَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ مَّعَكَ وَلْيَاءْخُذُوَّاْ اءَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِنْ وَرَآئِكُمْ وَلْتَاءْتِ طَآئِفَةٌ اءُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ َلْيُصَلُّواْ معك ولياخذوا حِذْرَهُمْ وَاءَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ اءَسْلِحَتِكُمْ وَ اءَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَّيْلَةً وَحِدةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ اءَذىً مِّنْ مَّطَرٍ اءَوْ كُنتُمْ مَّرْضَىَّ اءَنْ تَضَعُوَّاْ اءَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ اءَعَدَّ لِلْكَفِرينَ عَذَاباً مُّهِيناً
ترجمه :
(اى پيامبر!) هرگاه (در سفرهاى جهادى ) در ميان سپاه اسلام بودى و براى آنان نماز برپا داشتى ، پس گروهى از آنان با تو (به نماز) بايستند و سلاحهاى خود را همراه داشته باشند، پس چون سجده كردند (قيام نمايند و ركعت دوّم را فرادى انجام داده پس بروند و) پشت سر شما (نگهبان ) باشند، و گروه ديگر كه نماز نخوانده اند (از ركعت دوّم ) با تو نماز بخوانند و وسايل دفاع و سلاحهاى خود را با خود داشته باشند، كافران دوست دارند كه شما از سلاح و ساز و برگ خود غافل شويد تا يكباره بر شما حمله آورند، و اگر از باران رنجى به شما رسيد يا بيمار و مجروح بوديد، گناهى بر شما نيست كه سلاحهايتان را بر زمين بگذاريد و (فقط) وسايل دفاع با خود داشته باشيد.همانا خداوند براى كافران عذابى خواركننده فراهم كرده است .
نكته ها
O در سال ششم هجرى ، پيامبر با گروهى به سوى مكّه عزيمت كردند. در منطقه ى حديبيّه ، با خالدبن وليد و دويست نفر همراه او مواجه شدند كه براى جلوگيرى از ورود آن حضرت ، سنگر گرفته بودند. پس از اذانِ بلال و برپايى نماز جماعت ، خالدبن وليد فرصت را مناسب ديد كه هنگام نماز عصر يكباره حمله كند. آيه نازل شد و از توطئه خبرداد. خالد پس از ديدن اين معجزه ى وحى ، مسلمان شد.(358)
O در اين نماز، گروه اوّل پس از پايان ركعت اوّل ، برخاسته بقيه نماز را خود تمام مى كنند و امام جماعت صبر مى كند تا گروه ديگر به ركعت دوّم برسند و با سلاح ، به نماز جماعت بپيوندند.
پيام ها
1- نماز، حتّى در صحنه ى جنگ تعطيل نمى شود و رزمنده ، بى نماز نيست . (اقمت لهم الصلوة ....و لياءخذوا اسلحتهم )
2- در اهميّت نماز جماعت همين بس كه در جبهه ى جنگ با دشمن ، حتّى با يك ركعت هم برپا مى شود. (و لتاءت طائفة اُخرى لم يُصلّوا فليُصلّوا)
3- در هنگام پيش آمدن دو وظيفه (جهاد و نماز)، نبايد يكى فداى ديگرى شود. (فلتقم ... ولياءخذوا)
4- در همه حال ، هشيارى لازم است ، حتّى نماز نبايد مسلمانان را از خطر دشمن غافل كند. (و لياءخذوا اسلحتهم )
5- رهبر، محور وحدت و عبادت است . (كنت فيهم ... اقمت لهم الصلوة )
6- تقسيم كار، تعاون و شريك كردن ديگران در كارهاى خير، حتّى در حسّاس ترين موارد، از عوامل الفت جامعه است . در اين آيه ، دو ركعت نماز جماعت ميان دو گروه تقسيم شده ، تا تبعيضى پيش نيايد و همه در خير شريك باشند. (و لتاءت طائفة اُخرى ...)
7- فرمان هاى الهى به تناسب شرايط، متفاوت است . (اين آيه مربوط به نماز خوف در برابر دشمن است .) (فلتقم طائفة منهم )
8- نماز جماعت در جبهه ، نشان عشق به هدف و خدا و رهبر و پايبندى به ارزشهاست . (اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة )
9- در جبهه بايد جابه جايى نيروها در فاصله ى يك ركعت نماز، امكان پذير بوده باشد. (و لتاءت طائفة اُخرى لم يُصلّوا فليُصلّوا)
10- هر چه مدّت نماز در جبهه بيشتر شود، فرصت دشمن براى حمله افزايش مى يابد. پس بايد حفاظت بيشترى داشت . در ركعت اوّل ، داشتن اسلحه كافى است ولى در ركعت دوّم ، هم اسلحه و هم ابزار دفاع . (ولياءخذوا اسلحتهم ... ولياءخذوا حذرهم و اسلحتهم )
11- خداوند، پيامبرش را از توطئه ها و نقشه هاى پنهانى دشمن آگاه مى كند. (با توجّه به شاءن نزول كه وليد قصد كرد تا هنگام نماز جماعت حمله كند و با اين آيه طرح او لغو شد.)
12- حركت با اخلاص شما، سبب امدادهاى الهى در وقت خود است . (نزول اين آيه و فرمان نماز خوف ، يك امداد الهى در مقابل آن توطئه بود.)
13- در جبهه ، مراسم عبادى نبايد طولانى شود و كارهاى مانع هوشيارى ، ممنوع است . (ودّ الذين كفروا لو تغفلون )
14- از آرزوهاى دشمن ، آگاه باشيد. (ودّالذين )
15- عبادت ، وسيله ى غفلت از دشمن نشود. (تغفلون )
16- احتمال غفلت در مسلمانان واقعى ضعيف است . (كلمه (لو) در جمله (لو تغفلون ) نشانه ى اين معناست .)
17- با هوشيارى ، بايد از امكانات نظامى و اقتصادى حفاظت كرد. (اسلحتكم و امتعتكم )
18- غفلت امّت اسلامى ، شبيخون كفّار را در پى خواهد داشت . (ميلة واحدة )
19- هر سخن و برنامه و حركتى كه مسلمانان را غافل كند، گامى است در جهت اهداف و خواسته هاى دشمن . (ودّ الذين كفروا لو تغفلون )
20- ملاك و مجوّز معافيّت از جبهه و سربازى ، مرض و ضرر است . (بكم اءذىً... او كنتم مرضى )
21- بارانى مجوّز زمين گذاشتن اسلحه است كه با ضرر و آزار همراه باشد. در باران بى ضرر رزمنده سلاح بر زمين نمى گذارد. (بكم اءذىً من مطرٍ)
22- در هيچ حالى ، رزمنده نبايد از وسائل حفاظتى دور باشد. حتّى اگر اسلحه ندارد، زره بر تن داشته باشد. (خذوا حذركم )
23- تهديد كفّار و اميد و دلگرمى دادن به مؤ منان ، از شيوه هاى قرآن است . (اءعدّ للكافرين عذاباً مهيناً)
24- در آينده ، ذلّت از آنِ كافران است . (للكافرين عذاباً مهيناً)
تفسير آيه :(103) فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَاءْنَنتُمْ فَاءَقِيمُواْ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَباً مَّوْقُوتاً
ترجمه :
پس چون نماز را به پايان برديد، خداوند را در (همه ) حال ايستاده و نشسته و به پهلو خوابيده ياد كنيد، پس هرگاه آرامش يافتيد (و حالت خوف تمام شد) نماز را (بصورت كامل ) برپا داريد. همانا، نماز بر مؤ منان در وقت هاى معيّن واجب شده است .
نكته ها
O كلمه ى ((قِياماً)) جمع ((قائم )) به معناى ايستاده و كلمه ى ((قُعوداً)) جمع ((قاعد)) به معناى نشسته و كلمه ى ((جُنوب )) جمع ((جَنب )) به معناى پهلو و كنايه از دراز كشيدن است . همچنين كلمه ى ((كتاباً)) به معناى امرى نوشته شده و واجب و كلمه ى ((مَوقوت )) به معناى كارى با وقت معيّن است .
O حضرت على عليه السّلام درباره ى آيه (اذكروا اللّه قياما و قعودا و على جنوبكم ) فرمودند: يعنى شخص سالم ايستاده ، مريض نشسته و كسى كه نشسته نمى تواند، خوابيده نماز بخواند.(359)
O امام باقر عليه السّلام درباره ى ((كتابا موقوتا)) فرمودند: يعنى مفروض و واجب .(360)
پيام ها
1- كمبودهاى نماز خوف ، با ياد خدا جبران مى شود. (فاذا قضيتم الصلوة فاذكروااللّه )
2- نماز و ياد خدا در هر حال لازم است ، در جبهه ى جنگ يا بستر بيمارى . (قياماً و قعوداً و على جنوبكم )
3- سلاح رزمنده مسلمان ، نماز و ياد خداست . (فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا اللّه )
4- نماز خوف ، يك استثناست . پس از برطرف شدن حالت اضطرار، نماز بايد به صورت عادّى خوانده شود. (فاذا اطماءننتم فاقيموا الصلوة )
5- نماز، از واجبات قطعى الهى در همه ى عصرها و براى همه ى نسل ها است . (كانت على المؤ منين كتابا)
6- وجوب هر نماز، در وقت مخصوص خودش است . (موقوتاً)
7- تعيين وقت براى نماز، رمز تداوم ، نظم و عامل مواظبت بر آن است كه خود درس نظم و عامل نظم بخشيدن به امور مسلمانان است . (كتابا موقوتاً)
تفسير آيه :(104) وَلاَ تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَومِ إِنْ تَكُونُواْ تَاءْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَاءْلَمُونَ كَمَاتَاءْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
و در تعقيب دشمن سستى نكنيد، اگر شما رنج مى كشيد، همانا آنان نيز همان گونه كه شما رنج مى بريد رنج مى برند، در حالى كه شما چيزى (امدادهاى غيبى و بهشت ) از خداوند اميد داريد كه آنان اميد ندارند، و خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها
O پس از جنگ اُحد، ابوسفيان بالاى كوه اُحد رفت و شعار داد كه پيروزى ما در مقابل شكست سال گذشته در جنگ بدر بود. ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: شهداى ما در بهشتند و كشته هاى شما در دوزخ .
آنان شعار دادند: ((انّ لنا العزّى و لاعزّى لكم )) ما بت عُزّى داريم ولى شما نداريد، مسلمانان پاسخ دادند: ((اللّه مولانا و لامولى لكم )) خداوند مولاى ماست ولى شما مولى نداريد.
آنگاه كفّار به نام بت هُبَل شعار دادند: ((اُعلُ هُبَل )) سر بلند باد بت هُبَل . مسلمانان در پاسخ فرياد زدند: ((اللّه اعلى و اَجلّ)) خداوند بالاتر و جليل تر است . پس از نزول اين آيه ، پيامبر فرمان بسيج عمومى (حتّى زخميان ) را صادر كرد، تا با اين حركت ، فكر بازگشت كفّار از سرشان بيرون رود.
پيام ها
1- مسلمانان بايد روحيّه ى قوى داشته باشند و شكست هاى موردى (مثل اُحد) آنان را سست نكند. (ولا تهنوا)
2- به جاى موضع تدافعى ، در تعقيب دشمن و در حالت تهاجمى باشيد. (لاتهنوا فى ابتغاء القوم )
3- از عوامل روحيّه گرفتن مؤ منان ، مقايسه ى دردهاى خود با رنج ديگران و اميد و توجّه به امدادهاى الهى و آگاهى اوست . (فانهم ياءلمون كماتاءلمون )
4- با همه ى آسيب ها و تلخى هاى جنگ ، شما پيروزيد، چون اميد به الطاف الهى داريد. (ترجون من الله )
5- مسلمانان ، اميدهاى گونه گون از خدا دارند. اميد به امدادهاى غيبى ، پيروزى ، مرعوب شدن دشمن ، پاداش هاى معنوى و امثال آن . (مورد اميد در آيه ذكر نشده و هر اميدى را شامل مى شود). (ترجون من الله )
6- اميد، بزرگ ترين اهرم حركت و سرمايه ى روحى رزمنده است . يا شهادت و سعادت ، يا پيروزى . (ترجون من الله ما لا يرجون )
7- رنج و مشقّت مؤ منان در جنگ ها، در مدار علم و حكمت خداوند است و لذا از آن جلوگيرى نمى كند. (عليما حكيما)
تفسير آيه :(105) إِنَّآ اءَنْزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَآ اءَرَيكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُنْ لِلْخَآئِنِينَ خَصيماً
ترجمه :
همانا ما اين كتاب را بحقّ بر تو فروفرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا (از طريق وحى ) تو را آموخته ونشان داده ، داورى كنى وبه نفع خيانت كاران به مخاصمت برنخيز.
تفسير آيه :(106) وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
و از خداوند طلب آمرزش كن كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است .
نكته ها
O شخصى از يك قبيله ى معروف ، مرتكب سرقتى شد. چون موضوع به اطلاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، آن سارق ، گناه را به گردن شخص ديگرى انداخت كه در خانه ى او زندگى مى كرد. متّهم ، با شمشير به او حمله كرد و خواستار اثبات اين ادّعا شد. او را آرام كردند ولى يكى از سخنوران قبيله را همراه جمعى براى تبرئه ى خود خدمت پيامبر فرستاد. پيامبر، طبق ظاهر و بر اساس گواهى آنان ، سارق واقعى را تبرئه كرد و خبر دهنده ى سرقت را (به نام قتاده ) سرزنش نمود، ولى قتاده كه مى دانست گواهى آنان دروغ است به شدّت ناراحت بود. اين آيه نازل شد و مظلوميّت قتاده و صحنه سازى وگواهى دروغ آنان را روشن ساخت .
O نقل ديگر در شاءن نزول آن است كه در يكى از جنگ ها، يكى از مسلمانان زرهى سرقت كرد. چون در آستانه ى رسوايى قرار گرفت ، زره را به خانه ى يك يهودى انداخت و افرادى را ماءمور كرد كه بگويند: يهودى سارق است ، نه فلانى . پيامبر، طبق ظاهر، حكم به تبرئه آن مسلمان كرد. امّا نزول اين آيه ، آن يهودى را تبرئه كرد.
O ((خَصيم )) به كسى گفته مى شود كه از ادّعايى طرفدارى مى كند و خائن به كسى گفته مى شود كه در محضر قاضى ادعاى امرى باطل مى كند.(361)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: من طبق ظاهر حكم مى كنم ، امّا چنانچه حقّ با شما نيست به اتكاى قضاوت من چيزى از كسى نگيريد كه قطعه اى از دوزخ است .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: جانشينان بر حقّ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همانند خود آن حضرت بايد بر اساس قرآن قضاوت نمايند.(362)
پيام ها
1- قرآن ، پايه ى قضاوت و عدالت ميان مردم است . (انا انزلنا اليك الكتاب )
2- قاضى بايد از قانونِ قرآن ، آگاهى كامل داشته باشد. (انزلنا اليك الكتاب لتحكم )
3- فراگيرى قرآن و سنّت شرط قاضى شدن است . (انزلنا اليك الكتاب ... لتحكم ... اراك اللّه )
4- چون نزول قرآن بر اساس حقّ است ، قضاوت ها هم بايد بر مبناى حقّ باشد، نه وابستگى هاى حزبى ، گروهى ، منطقه اى و نژادى . (بما اريك اللّه )
5- رفتار به عدالت ، حتّى نسبت به غير مسلمانان هم ضرورى است . (با توجّه به شاءن نزول دوّم ) (لتحكم ... بما اريك اللّه )
6- قضاوت ، از شئون انبياست . تنها ابلاغ احكام كافى نيست ، اجراى احكام نيز وظيفه است . (لتحكم بين النّاس )
7- كفر اشخاص ، دليل تهمت به آنان نمى شود. (با توجّه به شاءن نزول )
8- پيامبر، علاوه بر قانون و كتاب ، از امدادهاى الهى برخوردار است . (اراك الله )
9- خداوند علاوه بر قرآن برنامه هاى ديگرى به پيامبرش نشان داد. (اراك اللّه ) و نفرمود: ((لتحكم بين الناس به ))
10- خداوند، پيامبرش راحفظ مى كند و توطئه ها و صحنه سازى ها را فاش مى سازد. (اراك اللّه )
11- قانون محترم است ، ولى براى جلوگيرى از سوء استفاده ها بايد چاره اى جست . در اينجا، امداد الهى چاره ى كار شد. (بما اراك اللّه )
12- دفاع و حمايت از خائن ممنوع است . (و لا تكن للخائنين خصيماً)
13- خائنان نبايد اميدى به حمايت رهبران دينى داشته باشند. (و لاتكن للخائنين خصيما)
14- قضاوت ، مقامى است كه متصدى آن ، اگر معصوم هم باشد باز استغفار مى طلبد. (واستغفرالله )
15- از افتخارات اسلام اين است كه حتّى اگر به يك يهودى ظلم شود، شخص اوّل اسلام براى مسلمانانى كه سوء قصدى داشته اند بايد استغفار كند. (واستغفرالله )
16- اگر قرآن ، ساخته و پرداخته ى خود پيامبر بود، هرگز آياتش فرمان استغفار به رسول خدا نمى داد. (و استغفر اللّه )
17- قاضى بايد همواره براى دورى از هواى نفس استغفار كند. (استغفر اللّه )
18- استغفار، مايه ى بهره گيرى از مغفرت و رحمت پروردگار است . (غفوراً رحيماً)
19- خداوند علاوه بر بخشيدن گناه مهربان است . (غفوراً رحيماً)
تفسير آيه :(107) وَلاَ تُجَدِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ اءَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّاناً اءَثِيماً
ترجمه :
و از كسانى كه به خود خيانت مى ورزند، دفاع مكن كه خداوند خيانت پيشگان گنهكار را دوست ندارد.
نكته ها
O ظلم وخيانت به مردم ، خيانت به خود است . زيرا آثار سوء زير را بدنبال دارد:
الف : سبب از دست دادن روحيّه ى صفا و عدالتخواهى است .
ب : عامل محروم كردن مظلومانى است كه فردا به پا خواهند خواست .
ج : موجب آماده كردن قهر و دوزخ الهى براى خود است .
د: جامعه را آلوده مى كند و اين آلودگى دامن خود خائن را هم مى گيرد.
پيام ها
1- دفاع از خائن ، حرام و رضايت به خيانت ، به معناى شركت در جرم است . (لاتجادل ...)
2- حاكم اسلامى بايد پشتيبان مظلومان باشد، نه حامى ظالم . (و لاتجادل ...)
3- عناوين ، قدرت ها، تهديدها، جوّ و افكار عمومى ، هيچ يك مجوّز همكارى با خائن نيست . (و لا تجادل ....)
4- رهبر جامعه و قاضيان بايد خائنان را بشناسند و نقشه هايشان را بدانند، تا بتوانند موضعگيرى مناسب داشته باشند. (و لاتجادل )
5- هم از گذشته بايد استغفار كرد، (آيه قبل ) و هم نسبت به آينده هشيار بود. (لاتجادل ...)
6- در فرهنگ قرآن ، افراد جامعه به منزله ى اعضاى يك پيكرند و خيانت به جامعه به منزله ى خيانت به خود است . (يختانون انفسهم )
7- حساب خيانت هاى جزئى و ناآگاهانه ، از خيانت توطئه گران فسادانگيز، جداست . (يختانون ، خوّان ، اثيم )
8- آنكه با خيانت ، محبّت خود را از مردم مى بُرد، محبّت خدا هم از او قطع خواهد شد. (انّ اللّه لايحبّ)
9- در انسان غريزه ى محبوب شدن است كه بايد از اين غريزه براى تربيت استفاده كرد. (انّ اللّه لايُحبّ)
10- حُبّ و بغضِ خداوند، ملاك انتخاب و حركت رسول خدا و مؤ منان است . (انّ اللّه لايُحبّ...)
تفسير آيه :(108) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطاً
ترجمه :
(آنان خيانت خود را) از مردم پنهان مى كنند، ولى نمى توانند از خداوند پنهان دارند، در حالى كه او آنگاه كه شبانه ، سخنان غير خداپسندانه مى گويند (و توطئه هاى پنهانى مى كنند) با آنان است وخداوند همواره به آنچه انجام مى دهند، احاطه دارد.
پيام ها
1- بهره گيرى از جلسات مخفى شبانه براى توطئه ، از شيوه هاى كار منافقان خائن است . (يستخفون ، يبيتون )
2- مهم ترين عامل تقوا، ايمان به حضور و آگاهى خداوند و احاطه ى او به همه ى گفته ها و كارهاست . (هو معهم ، محيطا)
3- خداوند از نزديك ، ناظر بر اعمال ماست . (هو معهم )
4- گفتار نيز، جزء اعمال است . با اين كه آيه درباره ى گفتارهاى ناپسند سخن مى گويد، ولى تعبير (بما يعملون ) مى كند.
تفسير آيه :(109) هََّاءَنتُمْ هََّؤُلاََّءِ جَدَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا فَمَنْ يُجَ دِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ اءَمْ مَّنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
ترجمه :
هان شما همانها هستيد كه در زندگى دنيا از ايشان (خائنان ) جانبدارى كرديد، پس چه كسى در روز قيامت در برابر خداوند از آنان جانبدارى خواهد كرد؟ يا چه كسى (در آن روز،) وكيل و مدافع آنان خواهد شد؟
نكته ها
O در سه آيه 107 تا 109، به سه گروه سه هشدار داده شده است :
به قاضى مى گويد: مواظب باش از مرز حقّ تجاوز نكنى . (بما اراك الله )
به خائن مى گويد: خدا ناظر كار توست . (هو معهم )
به مدافع خائن مى گويد: تلاش شما به درد قيامت نمى خورد. (فمن يجادل الله عنهم يوم القيامة )
پيام ها
1- خائنان ، به حاميان امروز خود دلخوش نباشند كه فردايى هست . همه ى حمايت ها از خائنان ، موقّت و زودگذر است . (فمن يجادل اللّه عنهم يوم القيمة )
2- حكم دادگاه در دنيا نافذ است ، ولى مجرم ، حساب كار خود را براى قيامت بكند كه آن روز تنهاست . (فمن يجادل اللّه عنهم يوم القيمة )
3- وكيل مدافع خائن نشويم و فريب حقّ الوكاله را نخوريم . (فمن يجادل اللّه عنهم )
4- مظلومانى كه در دنيا نتوانند حقّشان را بگيرند، دلگرم باشند كه در قيامت ، پشتيبان دارند و به حساب ظالم رسيدگى مى شود. (فمن يجادل اللّه عنهم ...)
تفسير آيه :(110) وَمَنْ يَعْمَلْ سُوَّءًا اءَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
و هر كس بدى كند يا بر خويشتن ستم نمايد سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
نكته ها
O در كنار آيه قبل كه تهديد خائن بود، اين آيه راه توبه به روى او مى گشايد.
O ((سوء)) در لغت ، به معناى زيان رسانى به ديگران هم آمده است . پس آيه هم ظلم به مردم و هم ستم به خويش را مطرح مى كند. چنانكه برخى مراد از ((سوء)) را گناه صغيره و مراد از ((ظلم به نفس )) را گناهان كبيره دانسته اند.(363)
پيام ها
1- انسان حقّ ندارد حتّى به خودش ظلم كند و گناه در حقيقت ظلم به خويشتن است . (يظلم نفسه )
2- راه بازگشت براى خطاكاران باز است . (يستغفر اللّه )
3- ميان استغفار بنده و مغفرت الهى ، فاصله اى نيست . (يستغفراللّه يجداللّه غفورا)
4- توبه ى واقعى چنان شيرين است كه انسان ، رحمت الهى را در درون خود احساس مى كند. (يجدالله غفورا رحيما)
5- خداوند نه تنها بدى ها را مى بخشد، بلكه مهربان هم هست . (غفورا رحيما)
تفسير آيه :(111) وَمَن يَكْسِبْ إِثْمَاً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماًحَكِيماً
ترجمه :
و هر كس گناهى مرتكب شود، پس در حقيقت به زيان خود مرتكب شده و خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها
O گناه كه تجاوز از مرز قانون الهى است ، صفاى دل و تقواى روح و عدالت را از بين مى برد واين بزرگ ترين خسارت است . علاوه بر آنكه در نظام هستى و سنّت هاى الهى ، نتيجه ظلم به مردم ، دير يا زود به خود ظالم مى رسد. (فانّما يكسبه على نفسه )
پيام ها
1- هر گناهى در روح و جان انسان ، اثر مستقيم دارد. (يكسبه على نفسه )
2- انسان مجبور نيست وگناه را با سوء اختيار واراده خود انجام مى دهد.(يكسب )
3- آنچه در روح اثر سوء دارد، نيّت سوئى است كه گناه را به دنبال دارد، نه صرف عمل بى قصد. (يكسب )
4- در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهكار هيچ خطائى رخ نمى دهد و كارى حكيمانه است . (عليماً حكيماً)
5- كار حكيمانه مشروط به آگاهى و علم است . (عليماً حكيماً)
تفسير آيه :(112) وَمَنْ يَكْسِبْ خَطِيَّئَةً اءَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيَّئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَناً وَإِثْماً مُّبِيْناً
ترجمه :
و هر كس كه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، به يقين بار تهمت و گناه آشكارى را بر دوش گرفته است .
نكته ها
O ((خطا)) به معناى لغزش است ، عمدى يا غير عمدى ، ولى ((اِثم )) گناه عمدى است .
O تهمت ، از گناهان بسيار بزرگى است كه موجب ذوب شدن ايمان و محو عدالت و اعتماد در جامعه و سبب عذاب اخروى است . امام صادق عليه السّلام فرمود: تهمت به بى گناه ، از كوههاى عظيم سنگين تر است .(364)
O ((بُهتان )) به دروغى گفته مى شود كه انسان از شنيدن آن بهت زده مى شود.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: غيبت آن است كه درباره ى برادر دينى خود چيزى را كه خدا بر او پوشانده ابراز كنى ، ولى اگر درباره ى او چيزى بگويى كه در او نيست ، بُهتان است .(365)
پيام ها
1- تهمت ، پرتاب تير به آبروى مردم است . (يَرم به )
2- تهمت به بى گناه از هر نژاد و مكتب و در هر سنّ و شرايطى كه باشد، حرام است . (يرم به بريئا)
3- تهمت زننده ، بار سنگينى از گناه را به دوش مى كشد. (فقد احتمل )(366)
تفسير آيه :(113) وَلَولاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ اءَنْ يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاَّ اءَنْفُسَهُمْ وَمَايَضُرُّونَكَ مِنْ شَىْءٍ وَاءَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمْ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً
ترجمه :
و اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند كه تو را از مسير حقّ گمراه كنند، امّا جز خودشان را گمراه نمى كنند و به تو هيچ زيانى نمى زنند. و خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه رانمى دانستى به تو آموخت . و فضل خداوند بر تو، بسى بزرگ بوده است .
نكته ها
O ممكن است اين آيه ، همانند آيه 105، مربوط به ماجراى تهمت سرقت به يك بى گناه و شهادت دادن جمعى به دروغ ، بر سرقت باشد، كه پيامبر طبق گواهى آنان ، داورى كرد. و ممكن است مربوط به گروهى باشد كه به ديدار پيامبر آمدند و گفتند: با دو شرط حاضريم با تو بيعت كنيم ، يكى آنكه بت ها را با دست خود نشكنيم و ديگر آنكه تا يك سال ديگر، بت ((عُزّى )) را پرستش كنيم . آيه نازل شد و اين خواسته را رد كرد.
پيام ها
1- دشمنان ، حتّى براى پيامبر و لغزاندن او طرح و برنامه دارند، پس رهبران جامعه بايد به هوش باشند. (يضلوك )
2- تصميم به منحرف ساختن ديگران ، در حقيقت تصميم به منحرف كردن خود است . (و ما يضلون الا انفسهم )
3- خداوند، آنگونه كه قرآن را بيمه كرده (367)، پيامبرش را نيز بيمه مى كند. (و ما يضرّونك من شى ء)
4- تعليم حكمت و فرستادن كتاب ، نمونه ى روشن فضل و لطف الهى و رمز عصمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است . (انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة و علّمك )
5- خداوند به پيامبرش ، علم غيب و اسرار را مى آموزد. (علمك مالم تكن تعلم )
6- از نشانه هاى حقّانيت پيامبر، اين است كه مى گويد: تو بدون تعليم الهى امكان آگاهى از امورى را نداشتى . آرى ، اگر قرآن ساخته پيامبر بود، هرگز به خودش نسبت جهل نمى داد.(علّمك مالم تكن تعلم )
7- خداوند معلّم پيامبر است ، پس هيچ خطا واشتباهى در تعليم ، رخ نمى دهد. (علّمك )
8- مدار علم بشر حتّى پيامبر خدا، محدود است . (مالم تكن تعلم )
تفسير آيه :(114) لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَيهُمْ إ لا مَنْ اءَمَرَ بِصَدَقَةٍ اءَوْ مَعْرُوفٍ اءَوْ إِصْلَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤْتِيهِ اءَجْرَاً عَظِيماً
ترجمه :
در بسيارى از (جلسات و) سخنان درگوشى آنان ، خيرى نيست ، مگر (سخن ) كسى كه به صدقه يا كار نيك يا اصلاح و آشتى ميان مردم فرمان دهد و هر كس براى كسب رضاى خدا چنين كند پس به زودى او را پاداشى بزرگ خواهيم داد.
نكته ها
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از معروف در آيه ، قرض الحسنة دادن است .(368)
O امام صادق عليه السّلام فرمود: ايجاد خوش بينى و اصلاح ذات البين حتّى با دروغ ، عملى پسنديده است .(369)
پيام ها
1- نجوا، جز در موارد استثنايى ، ناپسند است ، چون سبب سوء ظنّ ميان مؤ منان مى شود. (لا خير فى كثير من نجويهم )
2- در اظهار نظر، بايد منصفانه رفتار كرد. همه ى نجواها را زير سؤ ال نبريم . (فى كثير من نجواهم )
3- گاهى آشتى دادن ميان مردم ، ايجاب مى كند كه با هر يك از طرفين ، مخفيانه گفتگو كنيم . (اصلاح بين الناس )
4- گاهى امر به معروف يا صدقه ى آشكار، سبب شرمندگى و لجاجت طرف مى شود، بايد با نجوا و پنهانى عمل كرد. (اَو معروف )
5- اهميّت آبروى مردم ، تا حدّى است كه نجواى ناپسند، به خاطر حفظ آن پسنديده مى شود وصدقه و امر به معروف مخفيانه ، زشتى نجوا را تحت الشعاع قرار مى دهد. (الا مَن امر بصدقة ...)
6- ارزش كارها به اخلاص است . (ابتغاء مرضات الله )
7- انجام هر كار خير پنهانى و محرمانه ، نشان اخلاص نيست ، شايد خود تظاهر باشد. (و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله )
8- خدمت به جامعه ، دعوت به نيكوكارى و همزيستى مسالمت آميز سبب دريافت اجر عظيم است . (نؤ تيه اجرا عظيما)
تفسير آيه :(115) وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِيراً
ترجمه :
و هركس پس از آنكه هدايت برايش آشكار شد با پيامبر مخالفت كند و راهى جز راه مؤ منان را پيروى كند، او را بدان سوى كه روى كرده بگردانيم و او را به دوزخ افكنيم كه سرانجام بدى است .
نكته ها
O اين آيه درباره ى كسانى است كه پس از پذيرش اسلام و رسالت پيامبر، به مخالفتِ آگاهانه با دستورات او مى پردازند و راهِ خود را از راه جماعت مسلمين جدا مى كنند.
O ((مُشاقّه رسول )) يعنى خودت را يك شِقّ و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را شِقّ ديگر قرار دهى . به كارشكنى بپردازى و دست به مخالفت آگاهانه همراه با عداوت بزنى .
O شقاق و مخالفت با پيامبر خدا انواع مختلفى دارد، مانند: انكار كل دين ، ايمان به بعضى و كفر به بعض ديگر، تحريف ، توجيه و حيله هاى شرعى .
O در روايات آمده است دو نفر براى مسخره كردن ، سوسمارى را مخاطب قرار داده و او را با لقب اميرالمومنين خواندند. حضرت على عليه السّلام فرمود: ((دَعْهما فهو امامهما يوم القيامة )) يعنى آن دو استهزا كننده را به حال خود رها كنيد كه همين سوسمار در قيامت امام آن دو خواهد شد. سپس اين جمله را تلاوت فرمود: (نولّه ما تولّى )(370)
O حضرت على عليه السّلام در نامه ششم نهج البلاغه مى فرمايد: اگر مردم روى شخصى اتّفاق آرا داشتند و او را امام ناميدند رضاى خدا در آن است و اگر كسى با طعن يا بدعت از مدار اطاعت او خارج شد او را برگردانيد و اگر برنگشت با او بجنگيد كه راه مؤ منان را پيروى نكرده است .(371)
پيام ها
1- علم و شناخت مسئوليّت آور است و كيفر مخالفان پيامبر زمانى است كه حقّانيت پيامبر اكرم را فهميده باشند. (و من يشاقق الرسول من بعد ما تبيّن له ... نصله جهنّم )
2- سيره ى عملى مسلمين به شرطى حجّت است كه با سنّت و راه رسول اللّه مخالفتى نداشته باشد. (من يشاقق الرسول .... يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
3- پيامبر اسلام و مؤ منان در يك جبهه قرار دارند و مخالفت با جامعه اسلامى ، مخالفت با پيامبر است . (يشاقق الرسول ... و يتبع غير سبيل المؤ منين )
4- تسليم بودن در برابر رسول خداوند واجب و مخالفت با او حرام است . (و من يشاقق الرسول )
5- تفرقه افكنى در صفوف مسلمين سبب دوزخ است . (يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
6- خداوند، كسى را بدون اتمام حجّت به دوزخ نمى برد. (بعد ما تبين له الهدى )
7- حساب افراد قاصر و مستضعف كه صداى حقّ را نمى شنوند، يا قدرت تشخيص ندارند، از حساب افراد آگاه ولجوج ، جداست . (بعدماتبيّن له الهدى )
8- مقدّمات سقوط انسان ، به دست خود اوست . (من يشاقق الرسول ... نصله جهنّم )
9- هر راهى جز راه مؤ منان واقعى ، به دوزخ منتهى مى شود. (يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
10- نتيجه ى مخالفت با رسول خدا و امّت اسلامى ، تحت ولايت غير خدا در آمدن و سقوط در جهنّم است . (نولّه ما تولّى )
11- خداوند، نعمت هاى خود را از منحرفان قطع نمى كند و هر كس را در مسيرى كه خودش انتخاب كرده است ، يارى مى دهد. (نولّه ما تولى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:50 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(116) إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ اءَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً
ترجمه :
همانا خداوند از اينكه به او شرك ورزيده شود (بدون توبه ) درنمى گذرد ولى پائين تر و كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و هركس به خداوند شرك ورزد حتماً گمراه شده است ، گمراهى دور و دراز.
نكته ها
O اين آيه با اندك تفاوتى در آيه ى 48 همين سوره گذشت . آرى ، در هدايت و تربيت تكرار لازم است .
O تا ريشه ى شرك كه يك مرض روحى عميق است قطع نشود، اخلاق و اعمال صالح سودى ندارد. توبه ، درمان شرك است و مشرك بايد از مدار شرك بيرون آيد تا عفو و رحمت الهى شامل او شود.
O اين آيه ، اميدبخش ترين آيات قرآن است .(372)
پيام ها
1- مخالفت با رسول خدا و شكستن وحدت مسلمين (كه در آيه قبل آمده بود) نوعى شرك است . (و من يشاقق ... يشرك به )
2- شرك ، بزرگ ترين گناه نابخشودنى است . (لايغفر ان يشرك به )
3- انسان بايد در حالتى بين بيم و اميد نسبت به مغفرت الهى باشد. (لمن يشاء)
4- شرك ، مايه ى گمراهى و دورى از هرگونه كمال است . (ضلالا بعيدا)
تفسير آيه :(117) إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا إِنَاثاً وَإِنْ يَدْعُونَ إِلا شَيْطاناً مَرِيداً
ترجمه :
(مشركان ) به جاى خدا، جز معبودانى مؤ نث (كه نام زن بر آنها نهاده اند مانند لات ومناة وعُزّى ) نمى خوانند وجز شيطان سركش وطغيانگر را نمى خوانند.
نكته ها
O آيه ى قبل ، مشركان را در ضلالت و گمراهى دانست ، اين آيه ، علّت آن را پرستش بت ها و پيروى از شيطان مى داند.
O مراد از معبودانِ مؤ نث در آيه (اناثا)، يا بت هايى است كه مشركان نام هاى مؤ نث چون لات و مناة و عُزّى بر آنها مى گذاشتند و يا فرشتگان كه به عقيده ى مشركان دختران خدا بودند. شايد هم مراد از ((اناث )) در آيه ، موجود تاءثيرپذير و ضعيف است و لذا صلاحيّت پرستش را ندارد.
پيام ها
1- معبودهاى غير الهى ، يا ضعيفند يا طيغانگر. (الاّاناثاً... الاّ شيطاناً مريداً)
2- فرار از معبود حقّ، راهى جز پناه به معبودهاى باطل و شيطان ندارد. (الاّاناثاً... الاّ شيطاناً مريداً)
3- همه ى راههاى انحرافى ، به يك راه پيروى از شيطان منتهى مى شود. (ان يدعون الا شيطانا مريدا)
4- پرستش هر معبودى جز خداوند در حقيقت شيطان پرستى است . (يدعون من دونه ... شيطانا مريدا)
تفسير آيه :(118) لَعَنَهُ اللّهُ وَقَالَ لاَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً
ترجمه :
خداوند لعنتش كرده وقتى كه گفت : من حتماً از بندگان تو سهمى معيّن خواهم گرفت . (و گروهى را منحرف خواهم كرد)
تفسير آيه :(119) وَلاَُضِلَّنَّهُمْ وَلاَُمَنِّيَنَّهُمْ وَلاََمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الاَنْعَمِ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الْشَّيْطَنَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِيناً
ترجمه :
و حتماً آنان را گمراه مى كنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان مى سازم و دستورشان مى دهم كه گوش چهارپايان را بشكافند (تا علامت باشد كه اين حيوان سهم بت هاست ) و به آنان فرمان مى دهم كه آفرينش خدا را دگرگون سازند. و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود بگيرد،بى گمان زيان كرده است ، زيانى آشكار.
نكته ها
O جمله (لاُمنينّهم ) به معناى القاى آرزوهاى پوچ و بيجا است .
O شكافتن گوش حيوان ، از برنامه هاى خرافى جاهليّت بود كه پس از آن ، سوار شدن و ذبح و هر استفاده اى را از آن حيوان حرام مى پنداشتند.
O تاءكيدهاى بسيار شيطان بر گمراه ساختن مردم ، كه در اين دو آيه آمده ، هشدارى بر صاحبان ايمان است .
O عبارت (من عبادك نصيباً مفروضاً) را دو گونه مى توان معنا كرد:
الف : بعضى از بندگان را گمراه مى كند.
ب : از هر بنده اى لحظاتى را شيطانى مى كند.
O در روايتى مى خوانيم : جمله (فليغيّرنّ خلق اللّه ) تغيير دين خدا را نيز شامل مى شود.(373)
پيام ها
1- شرك ورزيدن در دام شيطان قرار گرفتن است . (ان يدعون من دونه الاّ اناثا... لاتّخذن من عبادك )
2- ريشه ى همه ى شقاوت هاى شيطان ، ملعون شدن اوست . (لعنه الله )
3- شيطان ، دشمن ديرين انسان است ، به هوش باشيم در دام او نيفتيم . (لاتّخذن )
4- شيطان براى گمراهى انسان ، آخرين تلاش خود را مى كند. (تمام آيه ى 119)
5- شيطان ، همه را نمى تواند گمراه كند. (لاتخذن من عبادك )
6- شيطان ، خالقيّت خدا را قبول دارد. (عبادك )
7- خطر وسوسه ها، جدّى و دائمى است ، دشمن خود را بشناسيم . (حرف لام كه بر سر تمام افعال آمده است نشانه جدّى بودن خطر است ). (لاتخذنّ...)
8- شيطان ، هر كس را به نحوى گمراه مى كند. بدعت در دين ، تغيير در آفرينش . (لامنّينّهم ، فليبتّكنّ، فليغيّرنّ)
9- آرزوهاى طولانى از القائات شيطان است . (لاءمنّينّهم )
10- شيطان ، ابتدا در فكر و روح انسان اثر مى گذارد، سپس او را تسليم خود مى گرداند. (جمله ى گمراه كردن و آرزوى طولانى ابتدا مطرح شده ، سپس فرمان دادن ) (لاضلنّهم و لامنينّهم و لامرنّهم )
11- انسان فطرتاً در مسير حقّ است . كلمه (اضلال ) در جايى بكار مى رود كه قبلاً مسير حقّ باشد. (لاضلنّهم )
12- شيطان مردم را به حرام كردن حلال هاى الهى دعوت مى كند. (فليبتّكنّ اذان الانعام )
13- آرزوها زمينه اطاعت پذيرى از شيطان است . (لاُمنينّهم و لامرنّهم )
14- خرافات ، از القائات شيطانى است . (فليبتّكنّ اذان الانعام )
15- اسلام ، اجازه ى بى مصرف ماندن يك حيوان را نمى دهد تا چه رسد به بى مصرف ماندن انسان ها. (فليبتّكنّ اذان الانعام )
16- تغيير مخلوقات (نظير زن را به مرد و مرد را به زن تبديل كردن ) كار حرام و شيطانى است . (فليُغيّرنّ خلق اللّه )
17- اطاعت از شيطان در حقيقت پذيرش ولايت اوست . (يتّخذ الشيطان وليّاً)
18- تنها خداوند شايسته ولايت بر انسان است . (و من يتّخذ الشيطان ولياً من دون اللّه فقد خسر خسراناً مبيناً)
تفسير آيه :(120) يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيطَنُ إِلا غُرُوراً
ترجمه :
(شيطان ) به آنان وعده مى دهد و ايشان را در آرزو مى افكند و شيطان جز فريب ، وعده اى به آنان نمى دهد.
تفسير آيه :(121) اءُوْلَِكَ مَاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصاً
ترجمه :
آنانند كه جايگاهشان دوزخ است و از آن راه گريزى نيابند.
نكته ها
O ((مَحيص )) از ((حِيص )) به معناى عدول و صرف نظر كردن است .
O وقتى آيه ى 135 آل عمران در مورد بخشايش گناهان از سوى خداوند نازل شد ابليس با فريادى يارانش را جمع كرد و گفت : با توبه ى انسان ، همه ى زحمات ما ناكام مى شود. هر يك سخنى گفتند. يكى از شياطين گفت : هر گاه كسى تصميم به توبه گرفت ، او را گرفتار آرزوها و وعده ها مى كنم تا توبه را به تاءخير اندازد. ابليس راضى شد.(374)
O هم خدا و هم شيطان وعده داده اند، ولى وعده ى الهى راست (و لن يخلف الله وعده )(375) و وعده هاى شيطان جز دروغ و فريب چيز ديگرى نيست . (و ما يعدهم الشيطان الا غرورا)
O نشانه ى وعده هاى شيطان ، دعوت به تنگ نظرى و فساد است . در آيه ى ديگر مى خوانيم : (الشيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء)(376)
پيام ها
1- دلبستگى به آرزوها، افتادن در دام فريب شيطان است . (يعدهم و يمنّيهم )
2- آنان كه به ديگران حتّى به كودكان وعده ى دروغ مى دهند، كارى شيطانى مى كنند. (و ما يعدهم ...)
3- دوزخ ، براى گروهى جايگاه ابدى و خلود است . (ماءواهم جهنّم و...)
4- تهديد به كيفر، يكى از شيوه هاى جلوگيرى از فساد است . (ماءواهم جهنّم )
5- از همه ى ناگوارى هاى دنيا مى توان گريخت ، ولى از عذاب آخرت هرگز! (لا يجدون عنها محيصا)
6- در آخرت ، برگشت امكان ندارد، پس تا از دنيا نرفته ايم از بدى ها برگرديم . (لايجدون ...)
تفسير آيه :(122) وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَالِدِينَ فِيهَا اءَبَداً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً وَمَنْ اءَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً
ترجمه :
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، به زودى آنان را در باغهايى كه از زير (درختان ) آن ها جوى ها روان است وارد مى كنيم . هميشه در آن جاودانند. وعده ى الهى حقّ است . و چه كسى در سخن از خداوند،راستگوتر است ؟
پيام ها
1- ايمان از عمل جدا نيست . (آمنوا و عملوا)
2- اگر همه ى اعمال صالح بود، كارساز خواهد گشت . كلمه (الصالحات ) با الف و لام نشانه همه كارهاى نيك است .
3- تشويق در كنار تهديد، از شيوه هاى تربيتى قرآن است . (آيه ى قبل تهديد بود، اينجا تشويق است ). (ماءويهم حهنم ... سندخلهم جنّات )
4- وعده ى الهى از ذات مقدّس توانا وبى نياز اوست . (سندخلهم جنات ) ولى وعده هاى ديگران يا از روى جهل ونياز است ، يا برخاسته از عجز وناتوانى .
5- لذّت هاى دنيا، نگرانى از دست دادن دارد، امّا نعمت هاى بهشت ، جاودانه است . (خالدين فيها)
6- با مقايسه ى وعده هاى دروغ شيطان و وعده هاى راست خدا، به وعده ى الهى دل ببنديم . (وعداللّه حقّا)
تفسير آيه :(123) لَيْسَ بِاءَمَانِيِّكُمْ وَلاَ اءَمَانِيِّ اءَهْلِ الْكِتَبِ مَنْ يَعْمَلْ سُوَّءاً يُجْزَ بِهِ وَ لاَ يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً
ترجمه :
(پاداش و عقاب و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست ! هر كه بدى كند بدان كيفر داده مى شود و جز خداوند، براى خويش سرپرست و ياورى نيابد.
نكته ها
O مسلمانان به خاتميّت پيامبر اسلام واينكه بهترين امّتند افتخار مى كردند.(377) و اهل كتاب نيز به سابقه ى خود مى باليدند ومى گفتند: جز ايّام معدودى در آتش نخواهيم بود.(378) اين آيه در تصحيح پندار هر دو گروه ، ملاك را ((عمل )) قرار داد.
O در دوآيه قبل ، امانىّ را از شيطان دانست ، در اين آيه آرزوهاى باطل را ردّ مى كند.
O تعبير (يُجزَ به ) شامل جزاى دنيوى ، يا اخروى يا هر دو مى باشد. روايات ، جزاى خلافكارى مؤ من را گرفتارى ها و سختى هاى دنيا و برزخ معرّفى كرده است .(379)
O برخى مسلمانان انتظار داشتند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مشاجرات مسلمانان و اهل كتاب ، از مسلمانان جانبدارى كند، در حالى كه اصل بر عدالت است ، نه حمايت .(380)
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ كسى كه از جمله ى ((من يعمل سوء يجز به )) به وحشت افتاده بود، فرمود: امراض جسمى و گرفتارى ها، نوعى كيفر اعمال انسان است .(381)
پيام ها
1- از خيال ها و آرزوهاى بى اساس بپرهيزيد، كه كارآيى ندارد. (ليس بامانيكم )
2- در هر گروه و قشرى افراد پر توقّع و امتيازطلب پيدا مى شود. (ليس بامانيكم ، اهل الكتاب )
3- در گفتار و داورى منصفانه عمل كنيد و اگر انتقاد مى كنيد از ضعف همه بگوييد. (ليس باءمانيّكم و لااءمانىّ اءهل الكتاب )
4- در انتقاد يا رفع عيب ، از خودتان شروع كنيد. جمله (ليس باءمانيّكم ) قبل از جمله (اءمانى اهل الكتاب ) است .
5- قاطعيّت بجا و ايستادگى در مقابل اميتازطلبى هاى پوچ ، از بهترين شيوه هاى تربيت است . (ليس باءمانيّكم )
6- اسلام بر واقعيّات استوار است ، نه بر خيالات يا تمايلات افراد. (ليس بامانيّكم ...)
7- خداوند عادل است و پاداش و كيفرش بر اساس عمل است . (من يعمل )
8- در مكتب وحى ، همه در برابر قانون برابرند. (من يعمل ) (سوء استفاده و امتياز طلبى از نام و آرم ممنوع است )
9- اصل ، عمل است نه شعار، ضابطه است نه رابطه ! (من يعمل )
10- در اجراى حدود نسبت به مجرم ، وساطت و شفاعت ممنوع است . (لايجد... وليّا و لانصيرا)
تفسير آيه :(124) وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِنْ ذَكَرٍ اءَوْ اءُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاءُوْلَِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً
ترجمه :
و هر كس كارهاى شايسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن ، در حالى كه مؤ من باشد پس آنان به بهشت وارد مى شوند و كمترين ستمى به آنان نمى شود.
نكته ها
O كلمه ى ((نقير)) از نوك زدن گرفته شده و به گودى هسته ى خرما كه گويا نوك خورده است ، گفته مى شود.
O در آيه ى قبل (من يعمل سوء) بود، اينجا (يعمل من الصالحات )، يعنى كيفر و پاداش ، هر دو بر پايه ى ((عمل )) است .
O در اين آيه بهشت ، و در آيه ى 97 سوره ى نحل ، علاوه بر آن ((حيات طيّبه )) بيان شده است : (من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون )
پيام ها
1- عامل ورود به بهشت ، ايمان و عمل صالح است ، نه نژاد و ادّعا و آرزو (كه در آيه ى قبل مطرح بود). (ليس باءمانيّكم ... من يعمل من الصالحات ...)
2- همه ى نژادها، رنگ ها، ملل و طبقات ، در بهره گيرى از لطف خدا يكسانند. (من يعمل )
3- با انجام قسمتى از كارهاى صالح ، به بهشت اميد داشته باشيد. چون كمال بى نهايت است و قدرت كسب انسان محدود. (من الصالحات )
4- زن و مرد، در رسيدن به كمالات معنوى برابرند. (من ذكر و اءنثى ) بر خلاف اعتقادات گروهى از يهود و مسيحيان .(382)
5- ايمان ، شرط قبولى اعمال است و خدمات انسان هاى بى ايمان ، در همين دنيا جبران مى شود و ارزش اخروى ندارد.(383) (من يعمل ... و هو مؤ من )
6- جزاى مؤ منِ نيكوكار بهشت است . (فاؤ لئك يدخلون الجنّة )
7- كارهاى نيك ، گرچه اندك باشد ارزش دارد. (ولايظلمون نقيرا)
تفسير آيه :(125) وَمَنْ اءَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ اءَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيْمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً
ترجمه :
و دين و آيين چه كسى بهتر از آن كس است كه خود را تسليم خدا كرده ، در حالى كه نيكوكار است و از آيين ابراهيمِ حق گرا پيروى كرده است ؟ و خداوند، ابراهيم را به دوستى خود برگزيد.
نكته ها
O در دو آيه ى قبل ، اصل را بر ((عمل )) دانست ، نه انتساب به اسلام يا مسيحيّت . اين آيه براى جلوگيرى از اين است كه پنداشته نشود همه ى اديان وعقايد يكسانند.
O مخفى نماند كه تسليم خدا بودن از رضا به قضاى او بالاتر است . چون در رضا، انسانِ راضى خود را كسى مى داند ولى در تسليم ، انسان براى خود ارزشى در برابر خدا قائل نيست .(384)
O ((حَنيف )) يعنى كسى كه از راه انحرافى به حقّ گرويده است ، بر عكس ((جنيف )) كه كسى را گويند كه از حقّ به باطل گرويده است .
O ((خَليل )) يا از ريشه ى ((خُلَّت )) به معناى دوستى است ، يا از ((خَلَّت )) به معناى نياز است ، ولى معناى اوّل مناسب تر است .
O طبق روايات ، مقام خليل اللّهى ابراهيم ، به خاطر سجده هاى بسيار، اطعام مساكين ، نماز شب ، رد نكردن سائل و مهمان نوازى او بوده است .(385)
O پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تابع آيين ابراهيم است . (اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا)(386)
O ابراهيم ، ((خليل اللّه )) است و محمّد، ((حبيب اللّه )).(387)
O كسانى كه وجهه ى خود را الهى كنند، برنده اند. چون (كل شى ءهالك الا وجهه )(388) جز وجه الهى ، همه چيز فانى است .
پيام ها
1- برترين آيين ، پيروى از دين ابراهيم است . (و من احسن ديناً)
2- تسليم در برابر خداوند واحسان به مردم از اصول اديان الهى است . (اَسلم ... و هو محسن )
3- مكتب ، بر پايه ى ايمان و عمل ، هر دو استوار است و هر كدام بدون ديگرى ناقص است . (اسلم ...و هو محسن )
4- بهترين الگوهاى مردم كسانى هستند كه خداوند آنان را براى خود برگزيده است . (و اتّبع ملّة ابراهيم حنيفاً و اتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً)
5- هر كس از باطل روى گرداند خود را آماده مقام خليل اللّهى مى كند. (حنيفاً و اتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً)
تفسير آيه :(126) وَلِلّهِ مَا فِي السَّموَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً
ترجمه :
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است تنها از آن خداوند است . و خداوند همواره بر هر چيز احاطه دارد.
نكته ها
O خداوند بر همه ى مخلوقاتش احاطه ى كامل دارد. احاطه ى قهر و تسخير، احاطه ى علم و تدبير و احاطه ى خلق و تغيير.
پيام ها
1- چون همه چيز از آن اوست ، پس بايد تنها در مقابل اراده ى حكيمانه ى او تسليم بود. (اشاره به آيه ى قبل ) (و من اسلم وجهه للّه ... للّه ما فى السموات )
2- انتخاب ابراهيم به عنوان دوست (آيه قبل )، به خاطر نياز خداوند نيست . انسان هاى برگزيده نيز مملوك او هستند. (ابراهيم خليلاً و لله ما فى السموات ...)
3- مالكيّت مطلقه ، همراه با علم و احاطه ى كامل بر مملوك ، مخصوص خداست . (بكل شى ء محيط)
تفسير آيه :(127) وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِى النِّسَاءِ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِى الْكِتَبِ فِي يَتَمَى النِّسَاءِ الَّتِى لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ اءَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَاءَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَمَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيماً
ترجمه :
ودرباره ى (ارث ) زنان از تو فتوى مى خواهند، بگو: خدا درباره آنها به شما فتوى مى دهد، وآيه هاى قرآن كه بر شما تلاوت مى شود، درباره ى زنان يتيم كه حقّشان را نمى دهيد ومى خواهيد به ازدواجشان درآوريد وكودكانى كه مستضعفند (به شما فتوى مى دهد) كه با يتيمان به انصاف رفتار كنيد و هركار نيكى انجام دهيد، خدا از آن آگاه است .
پيام ها
1- حقوق زن ، مورد بحث و گفتگوى مسلمانان صدر اسلام بوده است . (يستفتونك فى النساء)
2- دفاع از حقوق زنان ، كودكان و يتيمان در كنار هم ، نشانه ى ظلم به آنان در طول تاريخ است . (النساء، يتامى ، الولدان )
3- حمايت از حقوق زنان ، حكم خدشه ناپذير خداوند است . (قل الله يفتيكم )
4- تشريع حكم از جانب خداوند است و بيان بر عهده ى پيامبر. (قل اللّه يفتيكم )
5- سنّت هاى جاهلى را بايد با فتواهاى صريح شكست . (قل اللّه يفتيكم )
6- به خاطر تفكّرات جاهلى ، زنان را از ارث محروم نكنيد. (لاتؤ تونهنّ ماكتب لهنّ)
7- خدا زنان را مالك دانسته وبرايشان بهره اى از ارث قرار داده است . (كتب لهن )
8- بى ميلى به ازدواج با دختران يتيم ، هم رديفِ محروم كردن آنان از ارث است . همچنين تمايل به ازدواج با آنان به خاطر تصاحب ارثشان ، نوعى ظلم به آنان است . (ترغبون ) (هم به معنى مايل بودن است وهم به معناى مايل نبودن )
9- حفظ حقوق يتيمان وظيفه همگان است . (و ان تقوموا لليتامى )
10- بايد جامعه اسلامى براى اجراى عدالت در ميان يتيمان قيام كند. (تقوموا لليتامى بالقسط)
11- برخورد عادلانه با يتيم ، نمونه ى كار خير است . (و ما تفعلوا من خير)
12- خدمت و حمايت از محرومان ، فراموش نمى شود. (فانّ اللّه كان به عليما)
13- ايمان به علم الهى ، بهترين تشويق براى انجام كار خير است . (كان به عليما)
14- علم خداوند به رخدادها، قبل از تحقّق آن است . (تفعلوا... كان به عليما)
تفسير آيه :(128) وَإِنِ امْرَاءَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً اءَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا اءَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَاءُحْضِرَتِ الاَْنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَاتَعْمَلُونَ خَبِيراً
ترجمه :
و اگر زنى از شوهرش بيم ناسازگارى يا اعراض داشته باشد بر آن دو باكى نيست كه به گونه اى با يكديگر صلح كنند (گرچه با چشم پوشى بعضى از حقوقش باشد) و صلح بهتر است ، ولى بخل وتنگ نظرى ، در نفْس ها حاضر شده (ومانع صلح ) است ، واگر نيكى كنيد و تقوا ورزيد، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است .
نكته ها
O ((نُشوز))، از ريشه ى ((نشز)) زمين بلند و معناى آن طغيان است . در آيه ى 34 سخن از نشوز زن بود (تخافون نشوزهنّ) و اينجا كلام از نشوز وسركشى مرد است .
O ((شُحّ)) در زن ، نپوشيدن لباس خوب و ترك آرايش است . و در مرد، نپرداختن مهريّه و نفقه و نشان ندادن علاقه .
O رافع بن خديج دو همسر داشت ، يكى پير و ديگرى جوان . همسر مسنّ را به خاطر اختلاف هايى طلاق داد و پيش از تمام شدن عدّه ، به او گفت : اگر حاضر باشى به اين شرط با تو آشتى مى كنم كه اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم صبر كنى ، وگرنه پس از تمام شدن مدّت عدّه ، از هم جدا مى شويم . زن ، آشتى را پذيرفت . سپس اين آيه نازل شد.
O امام صادق عليه السّلام در ذيل آيه فرمود: اين آيه مربوط به كسى است كه از همسرش لذّتى نمى برد و بناى طلاقش را دارد، زن مى گويد: مرا طلاق نده ، اگر خواستى همسر ديگرى بگير و مرا هم داشته باش .(389)
پيام ها
1- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. در مسائل خانوادگى قبل از آنكه كار به طلاق بكشد بايد چارهاى انديشيد. (خافت )
2- گذشت از حقّى براى رسيدن به مصلحت بالاتر وحفظ خانواده ، مانعى ندارد و بهتر از پافشارى براى گرفتن حقّ است . (فلا جناح )
3- در مسائل خانواده ، مرحله ى اوّل اصلاح خود زوجين ، بدون دخالت ديگران است . اگر نشد، ديگران دخالت كنند. (ان يصلحا بينهما)
4- بهره ى همسر از همسر، حقّى قابل گذشت است . حكمى نيست كه قابل تغيير نباشد. (لا جناح عليهما ان يصلحا)
5- حقّ خانواده بيش از حقّ شخصى زن يا مرد است . به خاطر حفظ خانواده ، بايد از حقّ شخصى گذشت . (والصلح خير)
6- صلح ، هميشه با پرداخت مال نيست . گاهى گذشت از حقّ، زمينه ساز مصالحه و آشتى است . و بخل مانع آن است . (و اُحضرت الانفس الشُح )
7- رمز تزلزل بسيارى از خانواده ها، تنگ نظرى و بخل و حرصى است كه انسان را احاطه كرده است . (واُحضرت الانفس الشح )
8- گذشت مرد از تمايلات جنسى و رعايت عدالت ميان دو همسر، از نمونه هاى تقوا و احسان است . (ان تحسنوا و تتّقوا)
9- نظام حقوقى اسلام با نظام اخلاقى آن آميخته است . (يُصلحا.... تحسنوا)
10- چه گذشتن از حقّ خود و چه نيكى به همسر، همه در محضر خداوند است . (فان الله كان بما تعملون خبيرا)
11- مرد هوسباز بداند كه اگر به خاطر كاميابى خود، همسر قبل را در فشار قرار دهد و او به ناچار مسئله اى را بپذيرد، خدا به عملكردش آگاه است . (كان بما تعملون خبيراً)
تفسير آيه :(129) وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا اءَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمُ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
و هرگز نمى توانيد (از نظر علاقه ى قلبى ) ميان همسران به عدالت رفتار كنيد، هرچند كوشش فراوان كنيد. پس تمايل خود را يكسره متوجّه يك طرف نسازيد تا ديگرى را بلاتكليف رها كنيد. و اگر راه صلح و آشتى و تقوا پيش گيريد، به يقين خداوند همواره آمرزنده و مهربان است .
نكته ها
O قانون آسمانى با فطرت تضاد ندارد. انسان به همسر جوان بيشتر از همسر سالخورده علاقه دارد. و لذا فرمان عدالت تنها نسبت به رفتار با آن دو است نه علاقه ى قلبى . حالا كه عدالت قلبى نمى شود عدالت در عمل بايستى باشد.(390) در اسلام ، تكليف فوق توان نيست . انسان قدرت بر تعديل محبّت را ندارد ولى حداقل عدالت در برخورد، را بايد داشته باشد.
O در روايات آمده است : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حتّى در ايام بيمارى در آستانه ى رحلت ، بستر خود را به عدالت به اتاق هاى همسران خود منتقل مى كرد، و حضرت على عليه السّلام در روزى كه متعلّق به همسرى بود، حتّى در خانه ى همسر ديگر وضو نمى گرفت .(391)
پيام ها
1- بلاتكليف گذاشتن زن ، حرام است . (فتذروها كالمعلقة )
2- با صلح و تقوا، هم ضعف هاى گذشته بخشوده مى شود، هم غفلت هاى ناآگاهانه ى امروز. (و ان تصلحوا و تتقوا فانّ اللّه كان غفوراً رحيماً)
تفسير آيه :(130) وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَسِعاً حَكِيماً
ترجمه :
و اگر آن دو از يكديگر جدا شدند، خداوند هر يك را از كرم و وسعت خويش بى نياز مى كند. و خداوند همواره گشايش دهنده ى حكيم است .
پيام ها
1-در اسلام ، براى خانواده بن بست نيست ، (بر خلاف مسيحيّت فعلى ،) اگر عفو، صلح و اجراى حدود و هشدارها كارساز نبود، طلاق وجود دارد. (و ان يتفرّقا...)
2- با پيدايش گره در زندگى ، نبايد ماءيوس شد. بلكه مسير را بايد عوض كرد. (وان يتفّرقا يغن الله ...)
3- گام اوّل ، اصلاح و تقوا است . (آيه ى قبل )، گام آخر، جدايى و طلاق است . (وان يتفّرقا)
4- طلاق و جدايى همه جا بد نيست ، گاهى راهگشاست . زيرا چه بسا اختلافات خانوادگى به خودكشى و روابط نامشروع بيانجامد. طلاق ، اميدِ تشكيل زندگى مجدّد را نويد مى دهد. (يغن اللّه كلاً من سعته )
5- خداوند، ضامن گره گشايى است . (يغن الله كلا من سعته )
6- راه توسعه ى زندگى براى هركس به گونه اى است . گاهى با ازدواج (ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه )(392) گاهى با طلاق (و ان يتفّرقا يغن الله ) تا وظيفه چه باشد. نه از ازدواج بايد ترسيد، چون خدا وعده ى بى نيازى داده است ؛ و نه از طلاق ، چون خداوند آن جا هم وعده ى وسعت رزق داده است . (يغن اللّه )
7- روزى دست خداست . (واسعا حكيما)
8-تشريعِ طلاق يك تفضل الهى و بر اساس حكمت است . (واسعا حكيما)
9- بهره گيرى از وسعت و قدرت ، اگر همراه با حكمت باشد ارزش است وگرنه خطر است . (واسعاً حكيماً)
تفسير آيه :(131) وَلِلّهِ مَا فِى الْسَمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ اءُوتُوا الْكِتَبَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ اءَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَانَ اللّهُ غَنِيّاً حَمِيداً
ترجمه :
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست و همانا كسانى را كه پيش از شما كتاب آسمانى داده شدند و نيز شما را به تقواى الهى سفارش كرديم و اگر كافر شويد، (چه باك كه ) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست و خداوند همواره بى نياز و ستوده (شايسته ى ستايش ) است .
تفسير آيه :(132) وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَوَتِ وَمَا فِي الاَْرْض وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
ترجمه :
و براى خداست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است و خداوند بس كارساز است .
نكته ها
O در آيه قبل خداوند وعده داد كه در صورت جدائى زن و شوهر هر دو را از رحمت گسترده خود بى نياز مى كند.
O تكرار جمله ى (و لِلّه ما فى السموات ) در اين آيات ، براى دفع اين توهم است كه كسى نپندارد خداوند نمى تواند همسران طلاق داده شده را كفايت كند، يا اينكه سفارش به تقوا به سود خداست ، يا اينكه خدا مجبور است شما را نگهدارد. چون آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست و اگر بخواهد شما را مى برد و ديگران را جايگزين شما مى سازد.
O على عليه السّلام درباره ى رابطه انسان با خدا مى فرمايد: ((غنياً عن طاعتهم لاتضره معصية من عصاء و لاتنفعه طاعة من اطاعه ))(393) نه گناه كسانى كه گناه مى كنند به او ضرر مى رساند نه عبادت عبادت كنندگان براى او سودى دارد.
پيام ها
1- قدرت و مالكيّت الهى ، ضامن اجراى وعده هاى اوست . (و للّه ما فى السموات )
2- سفارش به پرهيزگارى سفارش همه ى انبياست و تكرار اين توصيه در همه اديان ، از اصول مهم تربيتى است . (وصينا... من قبلكم و اياكم )
3- مشترك بودن دستورات الهى در همه اديان ، عمل به آنها را آسان مى نمايد. (وصينا... من قبلكم و ايّاكم ان اتقوا اللّه )
4- از او كه مالك آسمان ها و زمين است بايد پروا داشت ، نه ديگرى . (و لله ما فى السموات ...اتقواالله )
5- بى تقوايى زمينه ساز كفر است . (ان اتقوا اللّه و ان تكفروا)
6- خداوند غنى است و با داشتن مالكيّت آسمان ها و زمين ، نيازى به عبادت و ايمان ما ندارد. (ان تكفروا فان لله ما فى السموات )
7- كفر، مردم را از تحت قدرت خدا خارج نمى كند. (ان تكفروافانّللّه مافى السموات )
8- چون خدا بى نياز مطلق است پس بايد ستايش شود. (غنيا حميدا)
9- غناى او دائمى است . (كان اللّه غنيّاً)
10- خداوند به ايمان وتقواى مردم نيازى ندارد. (ان اتقوااللّه وان تكفروا... كان اللّه غنياً)
11- به كسى توكّل كنيد كه مالك آسمان ها و زمين است . (كفى باللّه وكيلا)
تفسير آيه :(133) إِنْ يَشَاءْ يُذْهِبْكُمْ اءَيُّهَا النَّاسُ وَيَاءْتِ بِاخَرِينَ وَكَانَ اللّهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيراً
ترجمه :
(اى مردم !) اگر خدا بخواهد شما را از ميان مى برد و ديگران را مى آورد و خداوند بر اين كار تواناست .
نكته ها
O چون اين آيه نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست مبارك خود را بر پشت سلمانِ فارسى زد و فرمود: آن جمعيّت كه خدا مى آورد، از قوم فارس هستند.(394) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين سخن خود، هم اسلام ايرانيان را پيشگويى كرد و هم خدمات آنان را به اسلام .
پيام ها
1- مهلت دادن خداوند به كافران از عجز او نيست بلكه از حكمت اوست . (ان يشاء يذهبكم )
2- امكانات و موقعيّتى كه داريد، هميشگى نيست ، بلكه مربوط به اراده ى خداست . به خود مغرور نشويد. (ان يشاء يذهبكم و ياءت باخرين )
تفسير آيه :(134) مَنْ كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَ كَانَ اللّهُ سَمِيعاً بَصِيراً
ترجمه :
هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پس (بداند كه ) پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنواى بيناست .
نكته ها
O انسان كه مى تواند از خداوند، دنيا و آخرت را بخواهد و از نعمت هاى هر دو سرا بهره مند شود، اگر تنها به دنيا اكتفا كند و در كارهاى نيك ، در پى اهداف مادّى باشد، به شدّت در اشتباه است .
O يكى از علل گرايش به كفر و بى تقوايى ، گمان رسيدن به دنياست كه اين آيه آن را ردّ مى كند.
پيام ها
1- در انسان غريزه سودجويى است . قرآن از اين غريزه در تربيت انسان ها استفاده مى كند. (من كان يريد ثواب الدنيا)
2- اسلام دين جامع و خواهان سعادت مردم در دنيا و آخرت و دستيابى به هر دو است . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
3- دنيا و آخرت ، همه به دست اوست ، پس ديد خود را گسترش دهيم و از مادّيات وتنگ نظرى برهيم . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
4- اگر دنيا هم مى خواهيم ، از خدا بخواهيم ، كه همه چيز به دست اوست . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
5- مؤ منانى كه از خداوند، هم دنيا و هم آخرت را طلب كنند برنده اند.(395) (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
6- پاداش الهى بر اساس علم و آگاهى او به اعمال ما است . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة و كان اللّه سميعاً بصيرا)
7- بايد به حقيقت ، مؤ من و مخلص بود نه به ظاهر، چرا كه خداوند، شنوا و بيناست . (كان اللّه سميعا بصيرا)
تفسير آيه :(135) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى اءَنْفُسِكُمْ اءَوِ الْوَ لِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اءَوْ فَقِيراً فَاللّهُ اءَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَىَّ اءَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُواْاءَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره بر پا دارنده ى عدالت باشيد و براى خدا گواهى دهيد، گرچه به ضرر خودتان يا والدين و بستگان باشد. اگر (يكى از طرفين دعوا) ثروتمند يا فقير باشد، پس خداوند به آنان سزاوارتر است . پس پيرو هواى نفس نباشيد تا بتوانيد به عدالت رفتار كنيد.(396) و اگر زبان بپيچانيد (و به ناحق گواهى دهيد) يا (از گواهى دادن به حقّ) اعراض كنيد،پس (بدانيد كه ) خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است .
نكته ها
O كلمه ى ((تلووا)) از ريشه ى ((لىّ)) به معناى پيماندن و تاب دادن است كه مراد از آن در اين آيه يا گرداندن زبان به ناحق و تحريف گواهى است و يا تاب دادن به اجراى عدالت و ايجاد تاءخير در آن است .
O تمام كلمات و جملات اين آيه در راستاى تشويق و تاءكيد بر عدالت است . قيام به عدالت و گواهى به عدالت ودورى از هرگونه فردگرايى ، نژادگرايى و ياضعيف گرايى ، معيار حقّ و عدالت است ، نه فقر و غنى ، يا خويش و خويشاوند.
O گواهى انسان چند حالت دارد:
گاهى عليه ثروتمندان به خاطر روحيّه ى ضدّ استكبارى .
گاهى به نفع ثروتمندان بخاطر طمع به مال و مقام او.
گاهى عليه فقير به خاطر بى اعتنايى به او.
گاهى به نفع فقير به خاطر دلسوزى براى او.
كه اين آيه همه ى اين انگيزه ها را باطل و تنها قيام به عدل را حقّ مى داند.
O امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤ من بر مؤ من هفت حقّ دارد كه واجب ترين آنها گفتن حقّ است ، گرچه به زيان خود و بستگانش تمام شود.(397)
پيام ها
1- به پاداشتن عدالت هم واجب است ، هم لازمه ى ايمان است . (يا ايها الذين امنوا كونوا قوّامين بالقسط)
2- قيام به عدالت ، بايد خوى و خصلت مؤ من گردد. كلمه (قوّام ) يعنى بر پا كننده دائمى قسط و عدل .
3- عدالت ، حتّى نسبت به غير مسلمان نيز بايد مراعات شود. به اقتضاى اطلاق (كونوا قوّامين بالقسط)
4- عدالت بايد در تمام ابعاد زندگى باشد. در اقامه عدل نام مورد خاصّى برده نشده است . (قوّامين بالقسط)
5- گواه شدن و گواهى دادن به حقّ، واجب است . (كونوا... شهداء للّه )
6- نبايد هدف از گواهى دادن ، دست يابى به اغراض دنيوى باشد. (شهداء للّه )
7- اقرار انسان عليه خودش معتبر است . (شهداء للّه و لو على انفسكم )
8- ضوابط بر روابط مقدّم است . (ولو على انفسكم او الوالدين و الاقربين )
9- رعايت مصالح خود و بستگان و فقرا، بايد تحت الشعاع حقّ و رضاى خدا باشد. (شهداء للّه و لو على انفسكم ...)
10- سود و مصلحت واقعى فقرا و اغنيا از طريق شهادت به ناحقّ تاءمين نخواهد شد. (ان يكن غنيّاً او فقيراً فاللّه اولى بهما)
11- همه در برابر قانون مساويند. (غنياً او فقيراً)
12- پيروى از هواى نفس مانع اجراى عدالت است و ملاحظه فاميل و فقر و غنا نشانه ى هوى پرستى است . (فلا تتّبعوا الهوى ان تعدلوا)
13- اداى شهادت واجب است وكتمان وتحريف آن ممنوع . (ان تلووا او تعرضوا)
14- هر نوع كارشكنى ، تاءخير وجلوگيرى از اجراى عدالت ، حرام است . (ان تلووا)
15- ضامن اجراى عدالت ، ايمان به علم الهى است . (فان الله كان بما تعملون خبيراً)
تفسير آيه :(136) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَبِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَبِ الَّذِي اءَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ فَقَدْ ضَلَّضَلَلاً بَعِيداً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خداوند و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و كتابى كه پيشتر فرستاده است ، (به همه ى آنها) ايمان (واقعى ) بياوريد. و هر كس به خدا و فرشتگان و كتب آسمانى و پيامبرانش و روزقيامت كفر ورزد پس همانا گمراه شده است ، گمراهى دور و درازى .
نكته ها
O مراد آيه يا آن است كه : اى مؤ منان ! گامى فراتر نهيد وبه درجات بالاتر دست يابيد، يا آنكه بر ايمانتان براى هميشه استوار بمانيد و اندكى از آن عدول نكنيد.
O ايمان داراى درجاتى است ، چنانكه در آيات ديگر نيز مى فرمايد: (والذين اهتدوا زادهم هدى )(398) كسانى كه هدايت شدند خداوند ب هدايت آنان بيافزايد، (ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم )(399) تا ايمانى بر ايمان خويش بيافزايند.
پيام ها
1- مؤ من ، بايد تلاش كند تا خود را به مرتبه ى بالاترى از ايمان برساند.(400) (يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا)
2- اديان آسمانى ، هدف و حقيقت واحدى دارند، همچون كلاس هاى يك مدرسه كه تحت نظارت يك مدير است . (الكتاب الذى نزل على رسوله والكتاب الذى انزل من قبل )
3- ايمان به همه ى پيامبران و كتاب هاى آسمانى ، لازم است . (امنوا... و من يكفر... فقد ضلّ)
تفسير آيه :(137) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً
ترجمه :
آنان كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، بار ديگر ايمان آوردند و دوباره كفر ورزيدند، سپس بر كفر خود افزودند، قطعاً اميدى به آن نيست كه خداوند آنان را ببخشد و به راه حقّ هدايتشان كند.
نكته ها
O در صدر اسلام گروهى از اهل كتاب در حضور مسلمانان اظهار ايمان مى كردند و براى القاى شبهه دوباره كافر مى شدند و دليل كفر خود را نادرستى اسلام قلمداد مى كردند چنانكه قوم يهود ابتدا به موسى ايمان آوردند، سپس گوساله پرست شدند، سپس توبه كرده و خداپرست گشتند، باز بر عيسى عليه السّلام كفر ورزيدند و سپس با كفر خود به پيامبر اسلام ، بر كفر خود افزودند.
O مشابه اين آيه قبلاً نيز گذشت ، كه چنين كسانى توبه شان پذيرفته نيست و گمراهان واقعى مى باشند. (انّ الّذين كفروا بعد ايمانهم ثمّ ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالّون )(401)
O هر روز به رنگى درآمدن ، يا به خاطر عدم تحقيق در پذيرش دين است ، يا از روى توطئه و نقشه براى متزلزل كردن عقيده ى مؤ منان . در آيه ى 72 آل عمران نيز از اين نقشه پرده برداشته كه آنان ، طرف صبح ايمان مى آورند و آخر روز كافر مى شوند تا مسلمانان را متزلزل كنند.
O از مصاديق بارز اين آيه ، كسانى همچون ((شَبَث بن ربعى )) هستند كه در تاريخ آورده اند: او در زمان پيامبر مسلمان شد، پس از پيامبر مرتد شد، سپس توبه كرد و يار حضرت على گشت . امّا بعد فرمانده خوارج شد وجنگ نهروان را به راه انداخت . باز توبه كرد ويار امام حسن و امام حسين عليهما السّلام شد واز كسانى بود كه به امام حسين عليه السّلام نامه دعوت نوشت ، امّا در كوفه با مسلم بى وفايى كرد. در كربلا جزء لشكر يزيد شد وبه شكرانه قتل امام حسين عليه السّلام مسجدى در كوفه ساخت .(402)
پيام ها
1- خطر ارتداد و بازگشت از دين ، هر مؤ منى را تهديد مى كند. (آمنوا ثمّ كفروا)
2- بى ثباتى در عقيده ، به گمراهى نهايى و عدم آمرزش الهى مى انجامد. (آمنوا ثمّ كفروا... لم يكن ليغفر لهم و لاليهديهم )
تفسير آيه :(138) بَشِّرِ الْمُنَفِقِينَ بِاءَنَّ لَهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
منافقان را بشارت ده كه برايشان عذابى دردناك است .
تفسير آيه :(139) الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَفِرِينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اءَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً
ترجمه :
آنان كه كافران را بجاى مؤ منان ، سرپرست و دوست خود مى گيرند آيا عزّت را نزد آنان مى جويند؟ همانا عزتّ به تمامى از آن خداست .
نكته ها
مضمون اين آيه كه انتقاد شديد از دوست و سرپرست گرفتن كفّار است ، در آيه ى 28 آل عمران نيز بيان شده است .
O در صدر اسلام ، منافقان با يهود مدينه و مشركان مكّه رابطه داشتند تا اگر مسلمانان شكست خوردند، آنها ضررى نبينند و جايگاه خود را از دست ندهند.
O عزّت تنها به دست خداست . چون سرچشمه ى عزّت يا علم است يا قدرت ، و ديگران از علم و قدرت بى بهره اند. در مناجات شعبانيّه مى خوانيم : ((الهى بيدك لا بيد غيرك زيادتى و نقصى )) خداوندا! زيادى و يا كاستى من تنها در دست توست ، نه در دست ديگرى .
پيام ها
1- عزّت را در وابستگى به كفّار جستن ، خصلتى منافقانه است . (الذين يتخذون الكافرين اولياء...)
2- كفّار، حقّ سرپرستى مؤ منان را ندارند و مؤ منان نيز نبايد ننگ سلطه ى كفّار را بپذيرند. (يتخذون الكافرين اولياء)
3- در سياست خارجى ، به جاى گسترش روابط با كشورهاى كفر، در فكر برقرارى روابط با كشورهاى اسلامى باشيم . (يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤ منين )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:50 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(140) وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَبِ اءَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءايَتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَاءُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إ ذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَفِقِين َوَالْكَفِرينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيعاً
ترجمه :
همانا خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما نازل كرده است كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد كفر يا تمسخر قرار مى گيرد با آنان ، همنشينى نكنيد تا به سخن ديگرى مشغول شوند، وگرنه شما هم مانند آنان خواهيد بود. هماناخداوند همه ى منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى كند.
نكته ها
O مشابه اين آيه ، آيه ى 68 سوره ى انعام است كه خطاب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اگر ديدى كسانى در آيات ما ياوه سرايى مى كنند. از آنان اعراض كن تا موضوع بحث آنان عوض شود. (واذا راءيت يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم يخوضوا فى حديث غيره )
پيام ها
1- انسان ، در برابر گفته هاى ناحقّ ديگران نبايد بى تفاوت باشد. (اذا سمعتم ... فلاتقعدوا معهم )
2- مجامله و سكوت در جلسه گناه ، گناه است . (يكفر بها... فلا تقعدوا)
3- يا محيط فاسد را عوض كنيد، يا از آن محيط خارج شويد. (فلاتقعدوا معهم )
4- تنها گناه نكردن ومستقيم بودن كافى نيست ، بايد بساط گناه را به هم زد و جلو انحراف ديگران را هم گرفت . (فلاتقعدوا معهم حتّى يخوضوا فى حديث غيره )
5- نبايد به بهانه و عنوان آزادى بيان ، سعه ى صدر، تسامح ، خوش اخلاقى ، مدارا، حيا، مردم دارى ، و امثال اينها، در مقابل تمسخر دين سكوت كرد. (سمعتم ... يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم )
6- تعصّب و غيرت دينى و موضعگيرى و برخورد شرط ايمان واقعى است . (فلا تقعدوا معهم )
7- تشويق و تقويت كفر و استهزاى دين ، به هر نحو كه باشد هرچند به صورت سياهى لشكر حرام است . (فلا تقعدوا معهم )
8- شرط مصاحبت با ديگران ، آن است كه ضرر فكرى و مكتبى نداشته باشد. (سمعتم ... يكفر بها يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم )
9- هم رابطه و هم قطع رابطه ، هركدام بجاى خود لازم است ، هم جاذبه و هم دافعه . (فلا تقعدوا معهم )
10- كسى كه راضى به گناه ديگران باشد، شريك گناه است . (انّكم اذاً مثلهم )
11- سكوت در برابر ياوه گويى هاى كفّار، نوعى نفاق است . (ان الله جامع المنافقين )
12- همنشينى هاى آخرت ، جزاى همنشينى هاى دنيوى است . (ان الله جامع المنافقين والكافرين فى جهنّم )
تفسير آيه :(141) الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَكُنْ مَّعَكُمْ وَإ نْ كَانَ لِلْكَفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللّهُ للِكَفِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً
ترجمه :
(منافقان ) كسانى اند كه پيوسته (از سر بدخواهى ) مراقب شما هستند تا اگر از سوى خدا براى شما پيروزى باشد، گويند: آيا ما با شما نبوديم ؟ (پس بايد در افتخارات و غنائم شريك شويم ) اگر براى كفّار بهره اى (از پيروزى ) بود، (به كفّار) گويند: آيا ما مشوّق شما (براى جنگ با مسلمانان ) و بازدارنده شما از گزند آنان و عدم تسليم در برابر) مؤ منان نبوديم ؟ پس خداوند روز قيامت ، ميان شما داورى خواهد كرد. و خداوندهرگز راهى براى سلطه ى كفّار بر مسلمانان قرار نداده است .
نكته ها
O قرآن ، از پيروزى مسلمانان با كلمه ى ((فتح )) و پيروزى كفّار با واژه ى ((نصيب )) تعبير كرده است ، تا بفهماند رونق كفر، زودگذر است و فرجام نيك و پيروزى واقعى ، با حقّ است .
O ((نَستَحوذ)) از ريشه ى ((حوذ)) به معناى عقبِ ران گرفته شده است . زيرا شتربان براى سوق و حركت دادن شتر، به آن قسمت ضربه مى زند و در اينجا مراد، تشويق كفّار به جنگ عليه مسلمانان است .
O فقها در مسائل مختلف فقهى ، براى اثبات عدم تسلّط كفّار بر مؤ منان ، به جمله ى (لن يجعل الله ) استناد مى كنند. البتّه رفت و آمد و كسب اطلاع و آموزش ديدن و تبادل فرهنگى و اقتصادى ، اگر سبب سلطه كفّار و ذلّت مؤ منان نباشد مانعى ندارد. چون در روايات مى خوانيم : آموزش ببينيد، گرچه به قيمت مسافرت به كشور چين باشد. و يا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كافر اسيرى ، ده مسلمان را آموزش دهد او را آزاد مى كنم . و در زمان معصومين عليهم السّلام معاملات ميان مسلمانان و ديگران انجام مى شده است .
پيام ها
1- منافقان فرصت طلبند واز هر پيشامدى به سود خود بهره مى گيرند. (يتربّصون بكم ...)
2- منافقان جاسوسان كفّار، و مشوّق آنان براى جنگ با مسلمانانند. (نستحوذ)
3- روز قيامت ، با داورى به حقّ خدا، همه ى نيرنگ ها و نفاق ها آشكار مى شود. (فالله يحكم بينكم يوم القيامة )
4- مؤ منان ، حقِ پذيرفتن سلطه ى كافران را ندارند، و سلطه پذيرى نشانه نداشتن ايمان واقعى است . (لن يجعل الله للكافرين على المؤ منين سبيلا)
5- بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤ منان براى هميشه ماءيوس باشند. (لن يجعل الله ...)
6- هر طرح ، عهد نامه ، رفت و آمد و قراردادى كه راه نفوذ كفّار بر مسلمانان را باز كند حرام است . پس مسلمانان بايد در تمام جهات سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى از استقلال كامل برخوردار باشند. (لن يجعل الله للكافرين ...)
تفسير آيه :(142) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوَّاْ إِلَى الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
همانا منافقان با خدا مكر و حيله مى كنند در حالى كه خداوند (به كيفر عملشان ) با آنان مكر مى كند. و هرگاه به نماز برخيزند با كسالت برخيزند، آن هم براى خودنمايى به مردم و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند.
نكته ها
O منافق ، كسى است كه در ظاهر احكام دينى را به جاى مى آورد، امّا انگيزه هاى او الهى نيست . نماز مى خواند، امّا از روى رياكارى ، كسالت و غفلت . او گمان مى كند با اين روش خدا را فريب مى دهد، در حالى كه نمى داند خودش را فريب داده و خداوند به درون او آگاه است و جزاى فريبكارى او را مى دهد.
O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: چون خداوند، جزاى خدعه آنان را مى دهد، به اين كيفر الهى ، خدعه گفته مى شود.(403)
O نماز مطلوب ، عاشقانه ، خالصانه و دائمى است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: آنان كه نماز را به آخر وقت مى اندازند و فشرده مى خوانند، نماز منافقان را انجام مى دهند.(404)
O قرآن نسبت به مؤ منان جمله ى (اقامواالصلوة ) به كار مى برد ولى درباره ى منافقين جمله ى (قاموا الى الصلوة ) و تفاوت ميان (اقاموا) و (قاموا) تفاوت ميان برپاداشتن و به پا خواستن است .
پيام ها
1- فريبكارى ، بى نشاطى در نماز، رياكارى و غفلت از ياد خدا، از نشانه هاى نفاق است . (ان المنافقين يخادعون ، يراؤ ون ، لا يذكرون )
2- منافقان بدانند كه با خدا طرفند. (و هو خادعهم )
3- كيفر خدا متناسب با عمل است . (يخادعون الله و هو خادعهم )
4- نماز منافقان نه روحيّه دارد، نه انگيزه ، نه مقدار. (كسالى ، يراؤ ون ، قليلاً)
تفسير آيه :(143) مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَ لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً
ترجمه :
(منافقان ) بين كفر و ايمان سرگشته اند، نه با اين گروه اند و نه با آن گروه و خداوند هر كه را گمراه كند، براى او راه نجاتى نخواهى يافت .
نكته ها
O ((تَذَبذُب )) حركت چيزى است كه در هوا آويخته باشد و هيچ جايگاه و پايگاه محكم و استوارى در روى زمين نداشته باشد.
پيام ها
1- منافقان ، استقلال فكر و عقيده ندارند به هر حركتى مى چرخند، به ديگران وابسته و بى هدف سرگردانند. (مذبذبين بين ذلك )
2- منافق ، آرامش ندارد. چون پيوسته بايد موضع جديد، تصميم فورى و عجولانه بگيرد. (مذبذبين بين ذلك )
3- در مواضع اعتقادى و بينش فكرى ، قاطعيّت لازم است . (مذبذبين بين ذلك )
4- منافق ، مورد قهر خداوند است . (من يضلل الله )
5- نفاق ، درد بى درمان است . (فلن تجدله سبيلاً)
تفسير آيه :(144) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَفِرينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اءَتُرِيدُونَ اءَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً مُّبِيناً
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كافران را به جاى مؤ منان دوست و سرپرست خود نگيريد، آيا مى خواهيد براى خداوند دليل و حجّت آشكار عليه خودتان قرار دهيد؟
نكته ها
O مؤ منان حقّ پذيرفتن ولايت كفّار را ندارند، ولى منافقان با كافران رابطه ى تنگاتنگ دارند. قرآن ، كفّار را شيطان هاى منافقان (خلوا الى شياطينهم )(405) و برادران منافقان معرفى مى كند (الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا)(406) تعبيرات قرآن در آيات 139 و 141 مبين كيفيّت رابطه ى آنان با كفّار بود.
پيام ها
1- پذيرش ولايت كفّار با ايمان سازگار نيست . يك دل ، دو دوستى برنمى دارد. (يا ايها الّذين آمنوا لاتتّخذوا...)
2- تولّى و تبرّى ، دوستى با مؤ منان و دورى از كافران ، لازمه ى ايمان است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء من دون المؤ منين )
3- از هر نوع اختلاط، رفاقت و قراردادى كه نتيجه اش به زيان مسلمانان باشد، بايد پرهيز كرد. (لاتتّخذوا الكافرين اولياء)
4- در سياست خارجى ، روابط سياسى و اقتصادى ، گزينش ها و عزل و نصب ها، هر اقدامى كه به سلطه ى كفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محكوم است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء)
5- مسلمان ذلّت پذير، در برابر خداوند پاسخى ندارد. (اتريدون ان تجعلوالله ...)
تفسير آيه : (145) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ فِى الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً
ترجمه :
قطعاً منافقان ، در پست ترين عمق آتشند وهرگز براى آنان هيچ ياورى نمى يابى .
نكته ها
O ((دَرك ))، عميق ترين نقطه ى درياست . به مطلبى هم كه عمق آن فهميده شود، مى گويند: درك شد. به پله هايى كه رو به پايين مى رود ((درك ))، و به پله هايى كه رو به بالا مى رود ((درجه )) مى گويند. همان گونه كه بهشت ، درجات دارد، دوزخ هم دركات دارد.
پيام ها
1- جايگاه منافقان در دوزخ از كفّار بدتر است . (فى الدرك الاسفل )
2- دوزخ ، مراتب و درجاتى دارد. (فى الدرك الاسفل )
3- در قيامت ، راهى براى نجات منافقان نيست . (لن تجدلهم نصيراً)
4- شفاعت ، شامل حال منافقان نمى شود. (لن تجدلهم نصيراً)
تفسير آيه :(146) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ وَاءَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَاءَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَاءُوْلََِّكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
مگر آنان كه توبه كرده و (گذشته ى خود را) اصلاح نموده و به (دامن لطف ) خدا پناه برده و براى خدا از روى اخلاص به دين گرويده اند، پس اينان در زمره ى مؤ منان هستند وبزودى خداوند به مؤ منان ، پاداشى بزرگ خواهد داد.
پيام ها
1- راه توبه ، براى همه حتّى منافقان باز است و آنان را از ((درك اسفل )) به بهشت اعلا مى رساند. (الاّ الّذين تابوا)
2- انسان آزاد است و مى تواند آگاهانه تغيير جهت دهد. (تابوا)
3- همراه با شديدترين تهديدها، به مردم اميد هم بدهيد. (فى الدرك الاسفل ... الا الذين تابوا)
4- توبه تنها يك اظهار پشيمانى نيست ، بلكه بازسازى همه جانبه است . (اصلحوا، اعتصموا، اخلصوا)
5- توبه ى هر گناهى ، به شكلى است . توبه ى نفاق ، اصلاح به جاى تخريب ، اعتصام به خداوند به جاى وابستگى به اين و آن ، و اخلاص به جاى ناخالصى است . (اصلحوا و اعتصموا و اخلصوا)
6- التقاط در عقايد و انديشه ، ممنوع است . (اخلصوا دينهم لله )
7- منافقانِ توّاب ، در جدا شدن از هم فكرانشان احساس غربت نكنند. چون دوستان بهترى مى يابند. (فاولئك مع المؤ منين )
8- مؤ منان ، از توبه كنندگان واقعى استقبال كنند و آنان را از خود بدانند. (فاولئك مع المؤ منين )
تفسير آيه :(147) مَّا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَءامَنْتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً
ترجمه :
اگر شكر گزاريد و ايمان آوريد، خداوند مى خواهد با عذاب شما چه كند؟ در حالى كه خداوند همواره حقّ شناس داناست .
پيام ها
1- كيفرهاى الهى ، بر پايه ى عدالت اوست ، نه انتقام و قدرت نمايى . عامل عذاب ، خود انسان هايند. (مايفعل الله بعذابكم ان شكرتم )
2- شناخت نعمت هاى او و شكر آنها، زمينه ى قبول دعوت و ايمان است . (شكرتم و آمنتم )
3- ايمان به خداوند، بارزترين جلوه شكرگزارى است . (ان شكرتم و آمنتم )
4- شكر، هم مايه ى نجات از قهر، هم سبب دريافت لطف بيشتر است . (مايفعل اللّه بعذابكم ، كان الله شاكراً)
5- اگر شما شكر كنيد، خداوند هم نسبت به شما شاكر است . (كان الله شاكراً)
6- خداوند، با آنكه بى نياز است ، ولى از بنده ى كوچكش تشكّر مى كند. چرا ما شكر او را به جا نياوريم ؟! (ان شكرتم ، كان الله شاكراً)
جزء ( 6 )
تفسير آيه :(148) لاَ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَّءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً
ترجمه :
خداوند، آشكار كردن گفتار بد را دوست نمى دارد، مگر از كسى كه به او ستم شده باشد و خداوند، شنواى داناست .
نكته ها
O اين آيه به مظلوم ، اجازه دادخواهى و فرياد مى دهد، نظير آيه ى 41 سوره شورى كه مى فرمايد: (و لِمَن انتَصر بعد ظلمِه فَاولئك ما عَليهم مِن سبيل ) و هركس پس از ستم ديدن ، يارى جويد و انتقام گيرد، راه نكوهشى بر او نيست .
O افشاى زشتى ها را بارها قرآن منع كرده واز گناهان كبيره شمرده و وعده عذاب داده است . از جمله آيه 19 سوره نور كه علاقه به افشاى زشتى هاى مؤ منان را گناه مى داند: (انّ الذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوالهم عذاب اليم فى الدنيا والاخرة )
O در تعبير (من ظُلم ) چند احتمال است :
1- به معناى ((ممن ظلم )) باشد، يعنى فرياد كسى كه مورد ظلم قرارگرفته ، جايز است .
2- به معناى ((لمن ظلم ))، يعنى فرياد به نفع مظلوم ، هر چند خودش مظلوم نباشد.
3- به معناى ((على من ظلم ))، يعنى فرياد اعتراض آميز به مظلومى كه ساكت نشسته و ذلّت مى پذيرد. البتّه احتمال اوّل ، نزديك ترين وجوه است .
O آنچه حرام است ، افشاى عيوب مردم در برابر ديگران است ، نه بازگويى عيوب افراد به خود آنان . چون پيامبر خدا فرموده است : مؤ من ، آيينه ى مؤ من است .(407)
O امام صادق عليه السّلام درباره ى اين آيه فرمودند: كسى كه افرادى را مهمان كند، ولى از آنان به صورت ناشايست پذيرائى كند، از كسانى است كه ستم كرده و بر مهمان باكى نيست كه درباره او چيزى بگويند.(408)
پيام ها
1- قانون كلّى و اصلى ، حرمت افشاگرى و بيان عيوب مردم است ، مگر در موارد خاص . (لايحبّ اللّه الجهر بالسوء)
2- افشاى عيوب مردم ، به هر نحو باشد حرام است . (با شعر، طنز، تصريح ، تلويح ، حكايت ، شكايت و ...) (لايحب الله الجهر بالسوء من القول )
3- نشانه ى جامعه اسلامى آن است كه مظلوم بتواند با آزادى كامل ، عليه ظالم فرياد بزند. (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم )
4- غيبت مظلوم از ظالم جايز است . (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم )
5- اسلام ، حامى ستمديدگان است . (الاّ من ظُلم )
6- سوء استفاده از قانون ممنوع است . ستمگران بدانند كه حرمت غيبت ، راه ستمگرى را برايشان نمى گشايد. (الا من ظُلم )
7- تنها مظلوم ، اجازه ى غيبت از ظالم را دارد، آن هم در مورد ظلم او، نه عيوب ديگرش .(409) (الاّ من ظُلم )
8- ظالم ، در جامعه ى اسلامى احترام ندارد، بايد محكوم و به مردم معرفى شود. (لايحبّ الله الجهر بالسوء... الا من ظُلم )
9- در تزاحم ارزش هاى انسانى ، بايد اهم و مهم رعايت شود. ارزش دفاع از مظلوم ، بيش از ارزش حيا وسكوت است . (لايحبّالله الجهربالسوء... الاّ من ظُلم )
10- در موارد جواز افشاى عيوب ، از مرز حقّ تجاوز نكنيد، چون خداوند شنوا و داناست . (سميعا عليما)
تفسير آيه :(149) إِنْ تُبْدُواْ خَيْراً اءَوْ تُخْفُوهُ اءَوْ تَعْفُواْ عَنْ سُوَّءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوَّاً قَدِيراً
ترجمه :
اگر كار نيكى را آشكارا يا پنهان انجام دهيد، يا از لغزش و بدى ديگران درگذريد، بدانيد كه قطعاً خداوند بخشاينده تواناست .
نكته ها
O هرجا كه مظلوم در موضع قدرت قرار گرفت وعفوِ ظالم اثر تربيتى دارد، بايد عفو كرد و هرجا كه سكوت ، موجب ذلّت مظلوم وتقويت ظلم است بايد فرياد زد.
O انتقام و قصاص ، ((حقّ)) است و عفو و گذشت ، ((فضل )). به فرموده ى حضرت على عليه السّلام ، بخشودن دشمن ، سپاس چيره شدن بر اوست . ((اذا قدرت على عدوّك فاجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه ))(410)
پيام ها
1- بايد نسبت به خوبى ها مشوق بود و نسبت به بدى ها، بخشاينده . (ان تبدوا خيرا... او تعفوا عن سوء)
2- گاهى ظلم ستيزى وفرياد، ارزش است و گاهى عفو وبخشش . (تعفوا عن سوء)
3- عفو از موضع قدرت ، ارزشمند است . (عفوّاً قديراً)
تفسير آيه :(150) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً
ترجمه :
قطعاً كسانى كه به خداوند و پيامبرانش كفر مى ورزند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و مى گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و به بعضى كافر مى شويم ، و مى خواهند در اين ميانه راهى در پيش گيرند، (كه مطابق هوس باشد، نه عقل و استدلال )
تفسير آيه :(151) اءُوْلََِّكَ هُمُ الْكَفِرُونَ حَقّاً وَاءَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً
ترجمه :
به حقيقت كافر همين هايند ومابراى كافران عذاب خواركننده آماده ساخته ايم .
نكته ها
O آيه 150 به منزله ى مبتدا و آيه ى 151 به منزله ى خبر آن است .
O يهوديان و مسيحيان ، به خاطر هوس ها و تعصّبات جاهلانه و تنگ نظرى هاى بى دليل ، برخى انبيا را قبول داشتند و به برخى كافر بودند.
پيام ها
1- نبوّت ، يك جريان وسنّت دائمى الهى و همچون زنجير بهم پيوسته است . پس بايد به همه ى اين جريان اعتقاد داشت .(411) (يريدون ان يفرّقوا بين اللّه و رسله )
2- خدا و رسول ، جبهه ى واحدند و جدايى در كار نيست . (يفرّقوا بين اللّه ورسله )
3- كفر به خدا و رسولان ، يا ايمان به خدا و كفر به همه ى پيامبران ، يا ايمان به خدا و كفر نسبت به بعضى انبيا، ممنوع است . راه حقّ، ايمان به خدا و همه ى پيامبران است . (يكفرون ، يقرّقوا، يقومون ، هم الكافرون حقّا)
4- همه اديان آسمانى بايد به رسميّت شناخته شوند. (البتّه در مرز تاريخى خود) (يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض )
5- پذيرش قوانين مخالف اسلام ، نوعى تبعيض در دين و ممنوع است . (نؤ من ببعض و نكفر ببعض )
6- التقاط و راه جديدى در برابر راه انبيا گشودن ، كفر است . (يتخذوا بين ذلك سبيلاً اولئك هم الكافرون )
7- جهنّم ، هم اكنون نيز موجود و آفريده شده است . (اعتدنا)
تفسير آيه :(152) وَالَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلُهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اءَحَدٍ مِّنْهُمْ اءُوْلََِّكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ يك از آنان جدايى نيفكنده اند، اينانند كه بزودى پاداششان را به آنان خواهد داد و خداوند، همواره بخشاينده و مهربان است .
پيام ها
1- بايد به خداوند وتمام پيامبرانش ايمان داشت . با اينكه درجات انبيا و شعاع ماءموريّت آنها متفاوت است ، ولى ايمان به همه ى آنها ضرورى است . (آمنوا باللّه و رسله )
2- با اينكه هستى ما و توفيقات ما و تمام امكانات و ابزارهاى ما از اوست ، ولى باز هم به ما پاداش مى دهد. (اجورهم )
3- خداوند در پاداش خود، كوتاهى ها و تقصيرات ما را به حساب نمى آورد. (يؤ تيهم اجورهم و كان اللّه غفورا رحيما)
تفسير آيه :(153) يَسئلُكَ اءَهلُ الْكِتَبِ اءَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَباً مِنَ السَّمَآء فَقَدْ سَاءَلُواْ مُوسَىَّ اءَكْبَرَ مِنْ ذَ لِكَ فَقَالُوَّا اءَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَاءَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَاجَآءَتْهُم ُالْبَيِّنَتُ فَعَفَونَا عَنْ ذَلِكَ وَءاتَيْنَا مُوسَى سُلْطَناً مُّبِيناً
ترجمه :
اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتاب ونوشته اى از آسمان برايشان فرود آورى ، بى گمان از موسى بزرگ تر از آن را خواستند كه گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده ! پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فراگرفت ، سپس بعد از آنكه معجزه هاى روشن براى آنان آمد، گوساله پرستى را پيش گرفتند، پس (بعد از توبه ) ما از آن (گناه ) هم درگذشتيم و عفو كرديم و به موسى حجّتى آشكار داديم .
نكته ها
O خواسته ى يهود از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن بود كه قرآن هم مانند تورات يكجا نازل شود و اين بهانه اى بيش نبود. خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: حتّى اگر قرآن را يكجا در نامه اى قابل لمس فرود آوريم ، كافران آن را جادو مى پندارند، (ولو نزّلنا عليك كتاباً فى قِرطاس فلمسوه بايديهم لقال الّذين كفروا انْ هذا الاّ سحرٌ مبين )(412)
O بهانه هاى كفّار، براى ايمان نياوردن ، شبيه به هم است . مشركان نيز همين تقاضا را از رسول خدا داشتند و مى گفتند: (لن نؤ من لرقيّك حتّى تنزّل علينا كتاباً نقرؤ ه )(413)
پيام ها
1- اعمال و افكار و اخلاق ناپسند نياكان ، براى آيندگان ، سوء سابقه مى شود. (فقد ساءلوا...)
2- بنى اسرائيل در پى حقّ نبودند. وگرنه پس از آن همه معجزات ، چرا گوساله پرست شدند؟ (اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات )
3- از ايمان نياوردن كفّار، نگران وناراحت نباشيد، چون در برابر همه انبيا افراد لجوج بوده اند. (ساءلوا موسى اكبر من ذلك )
4- خداوند با چشم ديده نمى شود و درخواست ديدن او بدين صورت ظلم و ستمگرى است . (ارنا اللّه جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم )
5- انكار حقّ و انحراف فكرى ، قهر خداوند را در همين دنيا به دنبال دارد. (اخذتهم الصاعقة بظلمهم )
6- رحمت الهى حتّى گناه گوساله پرستى را هم مى بخشايد. (فعفونا)
7- انبيا مورد حمايت پروردگارند. (و آتينا موسى سلطاناً مبيناً)
تفسير آيه :(154) وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمْ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَ قُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِى السَّبْتِ وَاءَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَقاً غَلِيظاً
ترجمه :
ما كوه طور را به خاطر پيمان گرفتن از آنان (بنى اسرائيل ) بالاى سرشان قرار داديم و به ايشان گفتيم : سجده كنان از آن در وارد شويد و به آنان گفتيم : در روز شنبه (به احكام خدا) تعدّى نكنيد و از آنان پيمانى محكم گرفتيم .
نكته ها
O مشابه اين آيه ، در سوره ى بقره آيات 63 و93 ونيز اعراف آيه ى 171 آمده است .
O منظور از پيمان خدا با بنى اسرائيل ، همان است كه در آيات 40 و 84 سوره ى بقره و 12 مائده آمده است .
O مكان هاى مقدّس ، آداب ويژه اى دارد: (ادخلوا الباب سجّدا)
نسبت به كوه طور، در قرآن آمده است : (فاخلع نعليك )(414)
در مورد خانه هاى پيامبر: (لاتدخلوا بيوت النبى حتّى يؤ ذن لكم )(415)
درباره ى مساجد: (خذوا زينتكم عند كل مسجد)(416)
درباره ى مسجد الحرام : (فلايقربوا المسجد الحرام )(417)
درباره ى كعبه : (طهّرا بيتى )(418)
و آداب ديگرى كه نسبت به مساجد در كتب فقهى و منابع حديثى آمده است .
پيام ها
1- در تربيت گاهى لازم است از اهرم ترس وارعاب استفاده شود. (و رفعنا فوقهم الطور)
2- اشتغال به كار هنگام تعطيلى وعبادت ، نوعى تعدّى از مرز است . (لاتعدوا فى السّبت )
تفسير آيه :(155) فَبَِما نَقْضِهِمْ مِّيثَقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِايَتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِم الاَْنْبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
و به خاطر پيمان شكنى ، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم ) بلكه خداوند بر دل هاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى ، ايمان نمى آورند.
نكته ها
O بنى اسرائيل زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انبيا را نكشته بودند، ولى پدران و اجداد آنان مرتكب چنين جنايتى شده بودند. امّا بدان جهت كه فرزندان به كار اجداد خود راضى بودند، جنايات به آنان نيز نسبت داده شده است .(419)
پيام ها
1- پيمان شكنى ، گناهى در رديف كفر، بلكه زمينه ساز آن است . (نقضهم ميثاقهم و كفرهم )
2- ناسپاسى نعمت تا جايى است كه آزاد شدگان به دست انبيا، قاتل انبيا مى شوند. (قتلهم الانبياء بغير حقّ)
3- انسان با كفر ولجاجت ، زمينه ى سقوط خود را فراهم مى كند. (طبع ... بكفرهم )
4- ايمان آوردن افراد اندك در برابر كفر اكثر مردم ، دليل بر آن است كه انسان ، قدرت انتخاب و تصميم دارد. پس دوستان ، محيط و نظام فاسد، نبايد اراده ى انسان را در راه حقّ عوض كنند. (فلا يؤ منون الا قليلا)
تفسير آيه :(156) وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَناً عَظِيماً
ترجمه :
و به خاطر كفرشان وسخنانشان كه تهمت بزرگى به مريم زدند وگناه عظيمى مرتكب شدند، (قهر ما آنان را فراگرفت .)
نكته ها
O تهمت به حضرت مريم ، در آيه ى 27 سوره ى مريم نيز مطرح شده است .
O نسبت زنا به حضرت مريم ، در واقع نسبت زنازادگى به حضرت عيسى و ناشايستگى او براى هدايت و رهبرى هم بود و همين تهمت ، دليل كفرشان به عيسى عليه السّلام بود.
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: تو مثل عيسى عليه السّلام هستى . گروهى نسبت ناروا به مادر عيسى دادند. گروهى هم او را خدا پنداشتند.(420)
O شايد از آن جهت به تهمت ، بهتان گفته مى شود كه افراد پاكدامن ، با شنيدن آن نسبت ها، بهتشان مى زند.
O بهتان عظيم ، عذاب عظيم دارد. در سوره ى نور، آيه 23 آمده است : آنان كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا مى دهند، عذاب عظيم دارند.
پيام ها
1- بهتان ، در رديف كفر قرار دارد. (بكفرهم و قولهم ... بهتانا)
2- در جامعه ى فاسد، گاهى به پاك ترين افراد، زشت ترين نسبت ها را مى دهند. (قولهم على مريم بهتانا)
تفسير آيه :(157) وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيْسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إ لا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُيَقِيناً
ترجمه :
و (عذاب ولعنت ما آنان را فرا گرفت ، به خاطر) سخنى كه (مغرورانه ) مى گفتند: ((ما عيسى بن مريم ، فرستاده ى خدا را كشتيم )) در حالى كه آنان عيسى را نه كشتند و نه به دار آويختند، بلكه كار بر آنان مشتبه شد (و كسى شبيه به او را كشتند) و كسانى كه درباره ى عيسى اختلاف كردند خود در شك بودند و جز پيروى از گمان ، هيچ يك به گفته ى خود علم نداشتند و به يقين او را نكشته اند.
تفسير آيه :(158) بَلْ رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً
ترجمه :
بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند عزيز و حكيم است .
نكته ها
O امام صادق عليه السّلام در پيرامون جمله ى ((و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبّه )) فرمودند: غيبت حضرت قائم عليه السّلام نيز همين طور است ، همانا امّت آن را به خاطر طولانى شدن انكار مى كنند، برخى مى گويند: قائم متولّد نشده است ، برخى مى گويند: متولّد شده ومرده است ، وبرخى ديگر مى گويند: يازدهمين ما عقيم بوده و...(421)
O عوامل و نشانه هاى مشتبه شدن امر و به دار آويختن شخصى ديگر به جاى حضرت عيسى به اين صورت بود:
1- ماءموران دستگير كننده ، رومى وغريب بودند وعيسى عليه السّلام را نمى شناختند.(422)
2- اقدام براى دستگيرى عيسى ، شبانه بود.
3 شخص دستگير شده ، از خداوند شكايت كرد. كه اين شكايت با مقام نبوّت سازگار نيست .
4- همه انجيل هاى مسيحيان كه فدا شدن عيسى وبه دارآويختن او را با آب وتاب نقل كرده اند، سالها پس از عيسى نوشته شده وامكان خطا در آنها بسيار است .
5- گروه هايى از مسيحيان مساءله صليب را قبول ندارند و در اناجيل هم تناقضاتى است كه موضوع را مبهم مى كند.
پيام ها
1- گاهى سقوط اخلاقى انسان تا آنجاست كه به پيامبر كشى افتخار مى كند. (انا قتلنا المسيح )
2- در برابر ادعاهاى باطل ، صراحت لازم است . (و ما قتلوه و ماصلبوه )
3- حضرت عيسى هم تولّدش ، هم رفتنش از اين جهان بطور غير طبيعى بود. عروج كرد تا ذخيره اى براى آينده باشد. (بل رَفعه اللّه اليه )
4- معراج ، براى غير از پيامبر اسلام هم بوده است . (بل رَفعه اللّه اليه )
5- عيسى ، مهمان خداست . (رفعه الله اليه )
6- در آسمان ها امكان زيستن انسان وجود دارد. (بل رفعه الله )
7- اراده ى الهى همه ى توطئه ها را خنثى مى كند. (كان الله عزيزا حكيما)
تفسير آيه :(159) وَإِنْ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ إِلا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً
ترجمه :
و هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او (مسيح ) ايمان مى آورد و او روز قيامت ، بر آنان گواه خواهد بود.
نكته ها
O شايد معنا اين باشد: قبل از مرگ مسيح عليه السّلام ، تمام اهل كتاب به او ايمان مى آورند. چون طبق روايات شيعه وسنّى ، عيسى عليه السّلام در آخرالزمان از آسمان فرود آمده و پشت سر امام زمان عليه السّلام نماز مى خواند و مدّت ها زيسته ، سپس از دنيا مى رود. آن روز، مسيحيان به او ايمان صحيح مى آورند، نه ايمانى كه او را پسر خدا بدانند.(423)
پيام ها
1- همه ى كافران و منحرفان ، در آستانه ى مرگ كه پرده ها كنار مى رود، به هوش مى آيند و ايمان مى آورند، ولى سودى ندارد. (و ان من اهل الكتاب ...)
2- مرگ ، يك سنّت قطعى براى همه است . حتّى براى عيسى كه قرنها در بهترين شرايط مهمان خدا و فرشتگان بوده است .(424) (قبل موته )
3- انبيا، گواهان و شاهدان بر انسان هايند. (يكون عليهم شهيدا)
تفسير آيه :(160) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَتٍ اءُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً
ترجمه :
و به خاطر ستمى كه يهوديان روا داشتند و به خاطر آن كه بسيارى از مردم را از راه خدا باز مى داشتند، ما چيزهاى پاك و دلپسندى را كه قبلاً برايشان حلال بود، بر آنان حرام كرديم .
نكته ها
O شايد مراد از طيباتى كه بر يهود حرام شد، همان باشد كه در آيه ى 146 انعام آمده است (و على الّذين هادوا حَرّمنا كلّ ذى ظُفرٍ و من البقر و الغنم ) اين تحريم در تورات كنونى نيز وجود دارد.(425)
O حالات و اعمال فرد و جامعه ، در برخوردارى از نعمت هاى الهى يا زوال آنها نقش اصلى دارد. در سوره ى فجر آيه 17 مى خوانيم كه گاهى دليل محروميّت ، بى توجّهى به يتيمان است . (كلاّ بل لاتكرمون اليتيم ) و در آيه ى 96 سوره اعراف مى خوانيم : اگر اهل قريه ها ايمان و تقوا داشته باشند از بركات آسمان بهره مند مى شوند. (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء)
چنانكه در حديث مى خوانيم : كسانى كه محصولات كشاورزى آنان نامرغوب مى شود، به خاطر ظلمى است كه از آنان سرزده است .(426)
پيام ها
1- ظلم ، زمينه ى محروميّت از نعمت هاست . (فبظلمٍ... حرّمنا)
2- گاهى محروميّت هاى اقتصادى و تنگناهاى مادّى نشانه ى قهر وكيفر الهى است . (فبظلمٍ... حرّمنا)
3- حرام ها هميشه به خاطر رعايت مسائل بهداشتى نيست . (فبظلمٍ... حرّمنا)
4- گرچه مجازات اصلى در قيامت است ، ولى كيفرهاى دنيوى حالت هشدار دارد وبراى خلاف كاران ، كيفر وبراى صالحان آزمايش است . (فبظلمٍ... حرّمنا)
5- بستن راه خدا به هر طريق (تحريف ، كتمان ، بدعت ، فساد، انحراف و...) عامل محروميّت از نعمت هاست . (و بصدهم عن سبيل الله )
تفسير آيه :(161) وَاءَخْذِهِمْ الرِّبَواْ وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَاءَكْلِهِمْ اءَمْوَلَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ اءَعْتَدْنَا لِلكَفِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
و به خاطر ربا گرفتن ، كه از آن نهى شده بودند وخوردن مال مردم به ناحقّ (طيّبات را بر آنان حرام كرديم ) و براى كافرانِ از ايشان عذاب دردناكى فراهم ساخته ايم .
نكته ها
O حكم تحريم ربا در تورات ، سِفر تثنيه ، فصل 23، جملات 19 و20 آمده است .(427)
پيام ها
1- رباخوارى گرچه به ظاهر منبع درآمد و عامل كاميابى است ، ولى در واقع زمينه ى محروميّت وعذاب است . (حرّمنا عليهم طيّبات ... اخذهم الربا... عذابا اليما)
2- همه ى اديان آسمانى ، نسبت به روابط مالى انسان ها و چگونگى دخل و خرج ، سخن و حساسيّت دارند. (اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اكلهم ... بالباطل )
3- تا ظلم و ربا و حرام خوارى ، انسان را در مدار كفر قرار نداده ، راه بازگشت آسان است . وگرنه اين گونه گناهان زمينه ى كفر و عذاب است . (اخذهم الربا... اعتدنا للكافرين )
تفسير آيه :(162) لَكِنِ الرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤ مِنُونَ بِمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَو ةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَو ةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ اءُوْلََّئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ اءَجْراً عَظِيماً
ترجمه :
ولى راسخان در علم از يهود و مؤ منان ، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات ، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد.
نكته ها
O از اينكه بارها در قرآن جمله ى (و ما انزل من قبلك ) آمده و يك بار هم عبارت ((من بعدك )) نيامده است ، خاتميّت دين اسلام را مى توان فهميد.
O در حديث آمده است : آنكه زكات نمى پردازد، نمازش قبول نيست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز نمازگزارانى را كه اهل پرداخت زكات نبودند، از مسجد بيرون مى كرد. و به فرموده ى قرآن ، نمازگزار واقعى بخيل نيست . (اذا مسّه الخير منوعا، الاّ المُصلّين )(428)
پيام ها
1- در انتقاد بايد انصاف داشت . در اين آيه مؤ منانِ يهود از ظالمان و حرام خواران استثنا شده اند. (لكن الراسخون ... منهم )
2- دانشى ارزشمند است كه ريشه ورسوخ در جان داشته باشد. (الراسخون فى العلم )
3- هدف و باورهاى مشترك مهم است ، نه نژاد و قبيله و زبان . (الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون )
4- ايمان به همه ى اصول در همه ى اديان الهى لازم است . (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك )
5- با آنكه نماز و زكات ، در همه ى اديان بوده اند، ولى به خاطر اهمّيت جداگانه ذكر شده اند. (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلاة و...)
6- نماز از زكات جدا نيست و اهل نماز بايد اهل انفاق هاى مالى هم باشند. (المقيمين الصلوة و المؤ تون الزكوة )
7- نماز جايگاه مخصوص دارد. (همه ى جملات آيه با واو و نون آمده ((راسخون ، مؤ منون ، مؤ تون ))، ولى درباره نماز به جاى ((مقيمون )) كلمه ى ((مقيمين )) بكار رفته كه در زبان عربى ، نشانه ى برجستگى آن است .)
تفسير آيه :(163) إِنَّا اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ كَمَآ اءَوْحَيْنَآ إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اءَوْحَيْنَآ إِلَىَّ إِبْرَاهِيمَ وإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَْسْبَاطِ وَ عِيسَى وَاءَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَرُونَ وَسُلَيَْمنَ وءَاتَيْنَادَاوُدَ زَبُوراً
ترجمه :
(اى پيامبر!) ما به تو وحى كرديم ، آن گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم . و (همچنين ) به ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، اسباط (= فرزندان يعقوب )، عيسى ، ايوب ، يونس ، هارون و سليمان وحى كرديم و به داود، ((زبور)) داديم .
نكته ها
O در تمام قرآن نام 25 نفر از پيامبران آمده است . نام يازده تن از آنان در اين آيه ذكر شده و نام بقيه آنان عبارت است از:
آدم ، ادريس ، هود، صالح ، لوط، يوسف ، شعيب ، ذى الكفل ، موسى ، الياس ، يسع ، زكريا، يحيى و عُزير.
O در حديث آمده است : آنچه بر انبياى پيشين وحى شده بود، بر پيامبر اسلام وحى شده است .(429)
O ((اَسباط)) جمع ((سِبط)) به معناى نوه ، عنوان فرزندانى از يعقوب است كه به پيامبرى رسيدند.
O ((زَبور)) در لغت به معناى كتاب است ، ولى در اصطلاح به كتاب حضرت داود گفته مى شود. ((مزامير داود)) از كتب عهد قديم (تورات ) است و 150 فصل دارد كه هر كدام يك ((مزمور)) است .
پيام ها
1- وحى و نبوّت ، يك جريان و سنّت خلل ناپذير در تاريخ انسان است . (اوحينا الى نوح و...)
2- بيان نمونه هاى تاريخى از يك موضوع (مثل وحى بر پيامبران پيشين ،) از شيوه هاى اثبات مدعاست و آگاهى از آنها زمينه ى پذيرش . (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...)
3- هدف ، شيوه و كلّيات محتواى اديان الهى ، يكى است . زيرا سرچشمه ى همه آنها خداوند است . (انا اوحينا...)
4- با آنكه در تاريخ ، بارها وحى الهى نازل شده است ، چرا اهل كتاب ، نبوّت پيامبر را نمى پذيرند و ميان او و ديگر انبيا فرق گذاشته ، توقّعات اضافى دارند؟ (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...)
تفسير آيه :(164) وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيماً
ترجمه :
وبه پيامبرانى كه پيش از اين داستان آنان را برايت باز گفته ايم وپيامبرانى كه ماجراى آنان را براى تو نگفته ايم نيز وحى كرديم و خداوند با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى ويژه .
نكته ها
O در ميان سوره هاى قرآن ، سوره هاى هود و شُعرا، در بيان قصص انبيا، جامعيّت بيشترى دارند.
O همه ى پيامبران طرف سخن خدايند، ولى در اين ميان تنها حضرت موسى عليه السّلام ((كليم اللّه )) شده است . شايد براى آنكه حضرت موسى در مبارزه با فرعون و تحمّل لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل ، لازم بود بيشتر و پى درپى با خداوند مرتبط باشد و پيام بگيرد، از اين رو كليم اللّه شد.
پيام ها
1- آشنايى با تاريخ انبيا، چنان مفيد و درس آموز است كه خداوند هم به آن پرداخته است . (رسلاً قد قصصناهم عليك )
2- تعداد انبيا بيش از آن است كه در قرآن آمده است . (و رسلاً لم نقصصهم )
3- نه عمر انسان براى شنيدن همه ى تاريخ كافى است و نه نيازى به شنيدن همه ى تاريخ است . بايد به مقدار عبرت شنيد. (رسلاً لم نقصصهم )
4- گاهى نقل يك حادثه ، بارها در قرآن تكرار مى شود و از برخى حوادث ، اصلا ذكرى به ميان نمى آيد، اين نشان مى دهد كه قرآن ، كتاب هدايت و تربيت است ، نه داستان سرايى . (لم نقصصهم )
تفسير آيه :(165) رُّسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً
ترجمه :
پيامبرانى (را فرستاديم ) كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا پس از پيامبران ، براى مردم بر خداوند حجّتى نباشد و خداوند همواره شكست ناپذير و حكيم است .
نكته ها
O اين آيه ، كلّيات دعوت انبيا و شيوه ى كار و هدف از بعثت آنان را بيان مى كند.
O عقل همچون وحى ، حجّت الهى است ، ولى چون مدار ادراكاتش محدود است ، به تنهايى كافى نيست و حجّت تمام نيست . لذا انبيا از دانستنى هاى غيبى و ملكوتى و اخروى كه دست عقل از آن كوتاه است خبر مى دهند.
O قرآن در جاى ديگر مى فرمايد: (و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا)(430) اگر ما پيش از فرستادن رسولان ، عذابشان كنيم ، مى گويند: چرا براى ما رسولى بيانگر و هشدار دهنده نفرستادى ؟
پيام ها
1- شيوه تبليغ انبيا بر دو محور بيم و اميد استوار است . (مبشّرين و منذرين )
2- فلسفه ى بعثت پيامبران ، اتمام حجّت خدا بر مردم است ، تا نگويند: رهبر و راهنما نداشتيم و نمى دانستيم . (لئلا يكون للناس على اللّه حجّة )
3- انبيا از نظر صفات شخصى و جسمى ، و سوابق زندگى و موقعيّت اجتماعى ، سياسى و خانوادگى ، و نيز از جهت داشتن معجزه ، بيان صريح و برخوردارى از امدادهاى غيبى ، بايد در مرحله اى باشند كه كسى نتواند در هيچ زمينه بهانه اى بر آنان بگيرد. (لئلايكون للناس على اللّه حجّة بعد الرسل )
4- چون خداوند عزيز وحكيم است ، هيچ كس حجّتى بر او ندارد.(عزيزاحكيما)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:51 PM
next page
fehrest page
back page
تفسير آيه :(166) لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَآ اءَنْزَلَ إِلَيْكَ اءَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَِّكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً
ترجمه :
(گرچه كفّار، بهانه مى گيرند) ولى خداوند، به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مى دهد، كه به علم خود بر تو نازل كرد و فرشتگان نيز (بر حقّانيت تو) شهادت مى دهند و گواهى خداوند (براى تو) كافى است .
نكته ها
O اين كه معارف والاى قرآن از زبان شخص درس ناخوانده اى ، در منطقه ى جهل و شرك و دشمنى بيان شده ، و مردم تحوّل يافتند و از تفرقه به وحدت ، از بخل به ايثار، از شرك به توحيد، از جهل به علم ، و از سقوط به عروج معنوى و تشكيل ((امّت اسلامى )) رسيدند، گواهى خداوند بر لطفى است كه به پيامبر ودين او دارد.
پيام ها
1- در برابر تضعيف هاى ناحقّ، بايد تقويت هاى بجا صورت گيرد. (لكن الله يشهد)
2- انبيا هم در مسير دعوت ، نياز به پشتيبانى خدا دارند. (لكن الله يشهد)
3- بهترين تكيه گاه ونقطه ى اميد هر مبلّغ دين ، بايد خدا باشد. (لكن اللّه يشهد)
4- سرچشمه ى وحى علم بى نهايت الهى است . (انزله بعلمه ) از اين رو با پيشرفت علوم ، هر روز از معارف قرآن پرده اى برداشته مى شود.
5- اگر در گوشه اى از زمين ، گنهكاران لجوج بهانه مى گيرند، ولى همه ى فرشتگان هستى ، به نفع تو گواهى مى دهند. (والملائكه يشهدون )
تفسير آيه :(167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلَلاً بَعِيداً
ترجمه :
قطعاً كسانى كه كافر شدند و (با القاى شبهه و تهمت و تحقير) مردم را از راه خدا باز داشتند، به تحقيق گمراه شدند، گمراهى دور (از نجات ).
تفسير آيه :(168) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً
ترجمه :
همانا كسانى كه كافر شدند و ستم كردند، خداوند بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايتشان كند.
تفسير آيه :(169) إِلا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَآ اءَبَداً وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً
ترجمه :
مگر به راه جهنّم ، كه براى هميشه در آن ماندگارند و اين (عذاب و كيفر) بر خداوند آسان است .
نكته ها
O مراد از ((ضلال بعيد)) گمراهى مضاعف كافران است . كفر، يك گمراهى است و مانع شدن از ايمان ديگران ، گمراهى دگر. كفر يك انحراف است و خود را بر حقّ دانستن ، انحرافى بالاتر. كفر، ظلم به خويش است و مانع راه ديگران شدن ، ظلم به تاريخ و نسل بشر.
O شايد مراد از ((ظلم )) در آيه ى 168، همان مانع شدن از هدايت ديگران باشد. زيرا چه ظلمى بالاتر از ظلم فكرى و فرهنگى و اعتقادى ؟
O سخت ترين عذاب ها و بدترين تعبيرات ، براى كافرانى بيان شده كه با انواع تبليغات ، تهمت ها و تهديدات ، مانع رسيدن پيام حقّ به گوش حقّجويانند. (عدم مغفرت ، عدم هدايت ، دوزخى شدن و جهنّم ابدى )
پيام ها
1- باز دارندگان مردم از هدايت ، خود در گمراهى سختى هستند. (ضلّوا ضلالا بعيدا)
2- كفر و ظلم ، در كنار همند و نتيجه ى آنها، محروميّت از آمرزش و هدايت الهى است . (كفروا و ظلموا... لا ليهديهم )
3- كيفر كافرانِ ظالم كه مانع هدايت مردمند، دوزخ ابدى است . (جهنّم خالدين فيها)
تفسير آيه :(170) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَّبِّكُمْ فَامِنُواْ خَيْراً لَّكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
اى مردم ! همانا پيامبر از سوى پروردگارتان همراه با حقّ (قرآن ) براى شما آمده است . پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر (ناسپاسى كرده و) كفر ورزيد پس (بدانيد كه ) آنچه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خداوند، دانا و حكيم است .
نكته ها
O اهل كتاب و حتّى مشركان در انتظار ظهور پيامبرى بودند و زمينه ى ذهنى داشتند، لذا در اين آيه بجاى ((رسولا)) مى فرمايد: (الرسول ) يعنى همان پيامبرى كه انتظارش را مى كشيد، اكنون آمده است ، پس به او ايمان بياوريد.
پيام ها
1- دعوت اسلام ، جهانى است و اختصاص به قوم عرب ندارد. (يا ايّها النّاس )
2- عامل گسترش دعوت انبيا، حقّانيت آن است . (بالحق )
3- ايمان به نفع خود مردم است و نبايد با ايمان خود، بر خداوند منّت گذارند. بلكه خداوند منّت نهاده كه ما را هدايت كرده است . (فآمنوا خيرلكم )
4- نه كفر مردم به خدا زيان مى رساند و نه ايمانشان به او نفعى دارد. (فآمنوا خير لكم و ان تكفروا فانّ للّه ما فى السموات ...)
5- بعثت انبيا و محتواى دعوت آنان ، بر اساس علم و حكمت الهى است . (كان اللّه عليما حكيما)
تفسير آيه :(171) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لاَ تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ اءَلْقَهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فََامِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواثَلَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إ لَهٌ وَ حِدٌ سُبْحَنَهُ اءَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
ترجمه :
اى اهل كتاب ! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح ، عيسى پسر مريم ، فرستاده ى خداوند و كلمه ى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف ) دست برداريد كه به نفع شماست . جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند براى تدبير وسرپرستى هستى كافى است .
نكته ها
O ((كلمة اللّه )) به انبيا و اوليا گفته مى شود، چون همانطور كه كلمه ، بيانگر مطالبى است كه در ذهن گوينده است ، پيامبران و اوليا بيانگر كمالات پروردگارند. چنانكه در حديث آمده است : ((نحن كلمات اللّه التّامات )) ما كلمات كامل الهى هستيم .(431)
شايد هم مراد از كلمه ، همان جمله ى (كن فيكون ) باشد كه قول خداوند است و مانند هر سخن ديگر، محصول آن كلمه است .(432) چنانكه در جاى ديگر، خداوند آفرينش عيسى عليه السّلام را به آفرينش آدم عليه السّلام تشبيه نموده و مى فرمايد: (انّ مثل عيسى عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له كن فيكون )(433)
O از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((روح منه )) سؤ ال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود روح خداست كه خداوند آن را در آدم و عيسى عليهما السّلام قرار داد.(434)
O مسيحيان عقيده به تثليث دارند و اللّه را خداى پدر، مسيح را خداى پسر و جبرئيل را واسطه ى اين دو خدا مى دانند، كه نوعى كفر است . قرآن هم مى فرمايد: (لقد كفر الّذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة )(435) آنانكه خدا را يكى از خدايان سه گانه مى دانند، كافرند. البتّه گروهى از آنان نيز حضرت مريم را به جاى جبرئيل ، يكى از خدايان سه گانه مى دانند كه قرآن در اين باره مى فرمايد: (يا عيسى بن مريم ءانت قلت للناس اتّخذونى و امّى الهَين من دون اللّه )(436) اى عيسى ! آيا تو به مردم گفته اى كه مرا و مادرم را دو خدا قرار دهيد؟
O در روايات ، به غلوّ كنندگان نفرين شده و آنان از بدترين اقسام كفّار و مشركان به شمار آمده اند.(437)
O اگر نداشتن پدر، دليل بر الوهيّت باشد، حضرت آدم بايد به طريق اولى الوهيّت داشته باشد، چون نه پدر داشت و نه مادر.
پيام ها
1- غلوّ نشانه ى تعصّب نابجا است و در همه ى اديان ممنوع مى باشد. يهود، ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مسيحيان ((عيسى )) را. (لاتغلوا فى دينكم )
2- يكى از آفات اديان آسمانى ، غلوّ درباره رهبران دينى است . (لاتغلوافى دينكم )
3- ميانه روى و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولياى خدا نبايد سر از غلوّ درآورد. (لاتغلوا فى دينكم )
4- غلوّ كردن درباره ى انسان ها، گرچه پيامبر باشند، توهين به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست . (لاتقولوا على الله الاالحقّ)
5- در قرآن و انجيل ، حضرت عيسى پيامبر خدا معرفى شده است ، نه خدا يا فرزند خدا.(438) (عيسى بن مريم رسول اللّه )
6- آفرينش غير طبيعى عيسى ، آيه و نشانه ى خداست ، آن گونه كه كلمه ، تابلو و نشانه ى معناست . (كلمته القاها)
7- عيسى جزيى از خدا نيست ، بلكه پرتوى از قدرت حيات بخش الهى است . (روح منه )
8- قرآن ، بيانگر عقيده ى صحيح ونافى عقايد باطل است . (لاتغلوا...لاتقولوا ثلاثة ...)
9- خداوند جسم نيست تا فرزند داشته باشد. (سبحانه ان يكون له ولد) (تعبيراتى چون ثارالله ، يدالله ، كلمة الله كه در متون دينى آمده ، تعبيرات مجازى است )
10- خدايى كه آسمان ها ملك اوست ، چه نيازى به فرزند و شريك دارد؟ (سبحانه ان يكون له ولد له ما فى السموات )
11- هر چيزى از خداست ، پس بايد بنده ى او بود و تنها به او توكّل كرد. (له ما فى السموات و ما فى الارض و كفى باللّه وكيلا)
تفسير آيه :(172) لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ اءَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلََِّكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً
ترجمه :
و هرگز مسيح از اينكه بنده خدا باشد استنكاف ندارد و فرشتگان مقرّب نيز (سرپيچى ندارند) و هر كس از بندگى خداوند سرپيچى كند و تكبّر ورزد، پس (بداند كه ) بزودى همه را به نزد خود محشور مى كند.
نكته ها
O امام رضا عليه السّلام به جاثليق رهبر مسيحيان آن زمان فرمود: همه چيزِ عيسى خوب بود، جز آنكه اهل عبادت نبود. جاثليق ناراحت شد و گفت : او بيشترين عبادت را انجام مى داد. حضرت پرسيد: چه كسى را مى پرستيد؟ جاثليق خاموش شد، چون فهميد كه هدف امام آن است كه بفهماند ((عابد)) نمى تواند ((معبود)) باشد.
O مردم نسبت به عبادت خداوند سه حالت دارند: گروهى مستكبر، گروهى تسليم و گروهى طالب . حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((كفى بى عزّا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربّا)) برايم همين افتخار بس كه بنده ى تو باشم .(439)
پيام ها
1- در امور دينى ، كاسه ى داغ تر از آش نباشيد. عيسى خود را بنده ى خدا مى داند، چرا شما او را فرزند خدا مى شناسيد؟! (لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لِلّه )
2- مسيح ، نه تنها عبادت مى كند، بلكه ((عبد)) ويكپارچه بنده اوست . (عبدا لِلّه )
3- فرشتگان مقرّب (از جمله روح القدس هم ) بندگى خدا مى كنند، چرا روح القدس را يكى از سه خدا مى دانيد؟ (ولاالملائكة المقرّبون )
4- سرچشمه ى ترك عبادت ، تكبّر است و اگر روح استكبارى شد، همه نوع خطر را در پى دارد. (و من يستنكف عن عبادته و يستكبر...)
5- بازگشت همه به سوى خداست ، پس از قيامت بترسيم و تكبّر نكنيم . (فسيحشرهم اليه جميعا)
تفسير آيه :(173) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ فَيُوَفِّيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُم مِّنْ فَضْلِهِ وَاءَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَنَصِيراً
ترجمه :
پس آنان كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند پاداش آنان را كامل مى دهد واز فضل خويش به ايشان افزون تر مى بخشد و امّا آنان كه سرپيچى كردند و تكبّر ورزيدند، خداوند آنان را به عذابى دردناك كيفرشان مى دهد و در برابر (قهر) خدا براى خود دوست و ياورى نخواهند يافت .
نكته ها
O اهل كتاب ، يا پيامبر خود را برتر مى دانستند و درباره ى او غلوّ مى كردند و يا خود را برتر مى دانستند و مى گفتند: (نحن ابناء اللّه )(440) و يا ديگران را تحقير مى كردند. (قالت اليهود ليست النصارى على شى ء...)(441) در حالى كه در قيامت هيچكدام از اينها كارساز نيست و ايمان و عمل لازم است .
پيام ها
1- راه نجات ، ايمان و عمل صالح است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
2- ايمان مقدّم بر عمل است و اعمال بدون ايمان ، مانند اسكناس بى پشتوانه است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
3- اگر مى خواهيد اخلاق الهى داشته باشيد، اجرت كارگر را كامل بپردازيد و چيزى هم اضافه دهيد. (فيوفّيهم اجورهم و يزيدهم من فضله )
4- بدون ايمان و عمل ، انتظار هيچ شفاعتى از مسيح و ديگران نداشته باشيد. (لايجدون لهم من دون اللّه وليّاً ولانصيراً)
تفسير آيه :(174) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ بُرْهَنٌ مِنْ رَّبِّكُمْ وَاءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِيْناً
ترجمه :
اى مردم ! از سوى پروردگارتان براى شما برهان و حجّتى آمده است و نورى روشنگر (همچون قرآن ) را به سوى شما فرود آورديم .
نكته ها
O طبق روايات ، مراد از ((برهان )) شخص پيامبر و مراد از ((نور مبين ))، قرآن است . و به راستى كه پيامبر، برهان دين است ، چرا كه كسى درس ناخوانده ، چنين معارف و كتابى را آورده كه هرچه زمان مى گذرد و علوم رشد مى كند، حقّانيت دين و عمق تعاليمش روشن تر مى شود.
پيام ها
1- اسلام با همه ى مردم و همه ى نسل ها و عصرها سخن مى گويد و پيامش جهانى است . (يا ايهاالناس )
2- فرستادن نور و برهان ، از شئون ربوبيّت خداست . (من ربّكم )
3- قرآن كتاب استدلال ، هدايت و نور است . (نورا مبينا)
تفسير آيه :(175) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَ طاً مُّسْتَقِيماً
ترجمه :
پس كسانى كه به خداوند ايمان آورده و به او توسّل جستند، به زودى آنان را در رحمت وفضل خويش وارد مى كند و آنان را به سوى خود در راه راست هدايت مى كند.
نكته ها
O ممكن است مراد از اعتصام به خداوند در اين آيه ، اعتصام به اوليا و رهبران الهى باشد كه مانع تفرّق و تشتّت مى گردند. در زيارت جامعه مى خوانيم : ((من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله )).
O در دو آيه ى قبل ، ايمان و عمل صالح وسيله ى دريافت لطف الهى عنوان شد و در اين آيه ايمان و اعتصام به خداوند. اين نشانه ى آن است كه راه اعتصام به خدا و پيوستن به او، عمل صالح است .
پيام ها
1- پاداش هاى الهى ، فضل ورحمت اوست ، نه استحقاق ما.(442) (فى رحمة منه وفضل )
2- گرچه خدا هركه را بخواهد هدايت مى كند، (يهدى من يشاء)(443) ولى زمينه و وسيله هدايت را خودمان با ايمان واعتصام بايد فراهم سازيم . (يهديهم اليه )
3- نياز به هدايت الهى ، حتّى پس از ايمان و اعتصام هم باقى است و يك لحظه از هدايت او بى نياز نيستيم . (يهديهم اليه )
4- راه مستقيم ، راهى است كه انسان را به خدا برساند. (يهديهم اليه صراطاً مستقيماً)
تفسير آيه :(176) يَسْتَفْتُونَكَ قُلْ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَللَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ اءُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهَا الثُّلثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْكَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَ نِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ اءَنْ تَضِلُّوا وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه :
(اى پيامبر!) از تو فتوا مى خواهند، بگو: خداوند درباره ى (ارث ) كلاله (= برادر و خواهر پدرى يا پدر و مادرى ) به شما چنين فتوا مى دهد كه : اگر مردى بميرد و فرزندى (يا پدر و مادرى ) نداشته باشد ولى خواهرى داشته باشد، نصف آنچه به جا گذاشته از آنِ خواهر است و او نيز از خواهرش اگر فرزندى نداشته باشد همه اموال را ارث مى برد و اگر دو خواهر باشند، دو سوّم دارايى به جامانده را ارث مى برند (= هر كدام يك سوّم ) و اگر چند برادر و خواهر باشند مرد برابر سهم دو زن ارث مى برد. خداوند احكام را براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و خداوند به هر چيز دانا است .
نكته ها
O در آيه 12 همين سوره آمده بود كه خواهر و برادر از يكديگر يك ششم ارث مى برند و اينجا مى فرمايد: نصف . اين به خاطر آن است كه در آنجا مراد، خواهر و برادر مادرى بود و در اينجا پدرى ، يا پدر و مادرى .(444)
O ارث بردن خواهر و برادر از ميّت ، وقتى است كه او فرزند يا پدر و مادر نداشته باشد. وگرنه نوبت به خواهر و برادر نمى رسد.
O سوره ى نساء با مسائل خانواده آغاز شد و با مسائل خانواده به پايان رسيد.
پيام ها
1- وظيفه ى مردم ، براى يادگيرى مسائل و احكام دينى ، رجوع به رهبران دينى است . (يستفتونك )
2- دين براى دنياى مردم برنامه دارد. موضوع ارث از يك جهت موضوعى اقتصادى و از جهتى موضوعى خانوادگى است و دين به لحاظ هر دو جهت ، براى آن احكامى مقرّر داشته است . (قل اللّه يفتيكم )
3- رعايت اولويّت ها در تقسيم ارث ، بيانگر اولويّت ها در رسيدگى به اعضاى فاميل است . پدر ومادر و فرزندان در يك رديف اند، امّا خواهران و برادران در مرحله ى بعدى . (ليس له ولد و له اخت )
4- دو برابر بودن سهم ارث مرد نسبت به زن ، بر پايه علم الهى است ، نه شرايط خاص اجتماعىِ زمان پيامبر كه زنان ضعيف شمرده مى شدند. (واللّه بكل شى ء عليم )
پايان نساء
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:55 PM
تفسير نور _ جلد هفتم
سيماى سوره ى اِسراء
سوره ى ((اِسراء))، يكصد و يازده آيه دارد و بنابر قول مشهور مكّى است . البتّه بعضى پنج آيه ى 26، 32، 33، 57 و 78 را مدنى مى دانند.
اين سوره ؛ به جهت كلمه ى اوّل آن ، ((سبحان )) وبه خاطر ماجراى معراج ، ((اِسراء)) و به سبب بازگويى داستان بنى اسرائيل ، ((بنى اسرائيل )) نامگذارى شده است .
در اين سوره همچون ديگر سوره هاى مكّى ، موضوعاتى از قبيل : توحيد، معاد، نصايح سودمند و مبارزه با هرگونه شرك ، ظلم و انحراف ، سنّت ها وقوانين فردى واجتماعى در تاريخ ، تاريخچه ى آدم و ابليس ، پيامبر اسلام و موقعيّت آن حضرت در مكّه ، بيان شده است . از مسائل عمده و قابل توجّه در اين سوره ، معراج حضرت رسول صلى الله عليه و آله است .
شروع سوره با ((تسبيح )) خداست و پايان آن با ((حمد)) و ستايش او.
در روايات به تلاوت اين سوره در شب هاى جمعه سفارش شده و از جمله فوائد آن ، ديدار امام زمان عليه السلام دانسته شده است .(9)
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) سُبْحَنَ الَّذِى اءَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَا الَّذِى بَرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
ترجمه :
پاك و منزّه است آن (خدايى ) كه بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجد الاقصى كه اطرافش را بركت داده ايم شبانه ، بُرد، تا از نشانه هاى خود به او نشان دهيم . همانا او شنوا و بيناست .
نكته ها
o معراج ، مقدّس ترين سفر در طول تاريخ است ، مسافرش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، فرودگاهش مسجدالحرام ، گذرگاهش مسجد الاقصى ، ميزبانش خدا، هدف آن ديدن آيات الهى ، سوغاتى اش اخبار آسمان ها و ملكوت و بالا بردن سطح فهم بشر از دنياى مادّى بوده است .(10)
o بر اساس روايات ، پيامبر يك سال قبل از هجرت ، پس از نماز مغرب در مسجدالحرام ، از طريق مسجدالاقصى به وسيله ى ((بُراق ))(11)به آسمان ها رفت و چون بازگشت ، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.(12)
o معراج پيامبر، جسمانى و در بيدارى بوده ، نه در خواب و با روح ! و اصل آن از ضروريات دين و مورد اتّفاق همه ى فرقه هاى اسلامى است .(13) روايات متواتر(14) و برخى دعاها و زيارتنامه ها هم به اين مساءله اشاره دارد و در برخى احاديث ، منكر آن كافر معرّفى شده است .
O خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمين آورد، ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله را از زمين به آسمان برد.(15) پيامبر در آن شب ، عوالم بالا، ملكوت آسمان ها و عجائب آفرينش را ديده (16) و با انبيا ملاقات كردند.(17) و احاديث قدسى در اين سفر بر آن حضرت وارد شده است ، رهبرى و ولايت على عليه السلام مطرح شد، در اين سفر، حضرت رسول ، بهشت و جهنّم را ديد، وضعيّت بهشتيان و نعمت هايشان و دوزخيان و عذاب هايشان از مشاهدات ديگر پيامبر بود. وقتى پيامبر داستان معراج را بيان فرمود، بعضى مردم كم ظرفيّت از دين برگشتند.(18)
اشكال و جواب :
O بعضى در مورد معراج و سفر آسمانى پيامبر صلى الله عليه و آله ، سؤ ال ها يا شبهه هايى را مطرح مى كنند، از قبيل اينكه : در فضاى بيرون جوّ، هوا نيست ، گرماى سوزان و سرماى كشنده هست ، مشكل بى وزنى وجود دارد، اشعّه هاى كيهانى خطرناك است ، يك شب براى سير در آسمان ها كوتاه است و اگر كسى بخواهد در فضا سير كند، بايد سرعتى شبيه سرعت نور يا بيشتر داشته باشد، براى فرار از جاذبه بايد سرعتى معادل 40000 كيلومتر در ساعت داشت و امثال اينها.
پاسخ اجمالى شبهات اين است : اصل معراج در قرآن وروايات متواتر آمده (19) و آنچه مهم است ، ايمان به اصل آن است وايمان به جزئيّاتش ضرورى نيست .(20) از طرفى معجزه بايد عقلا محال نباشد وچون معراج از معجزات پيامبراسلام صلى الله عليه و آله است ، مشمول قواعد كلّى همه ى معجزات مى شود. بقيّه ى مشكلات وشبهات نيز با توجّه به قدرت الهى قابل حلّ است . علاوه برآنكه امروزه كه انسان ، هواپيما و قمرمصنوعى وسفينه هاى فضايى به كرات ديگر مى فرستد، پذيرفتن معراج آسان است .
چنانكه قرآن ، جابه جايى تخت بلقيس را از كشورى به كشور ديگر در يك چشم به هم زدن مطرح مى كند كه اين مساءله ، مشكل طىّ مسافت را حلّ مى كند.
پيام ها :
1 معراج ، لغو نيست ، بلكه اسرارى قابل توجّه دارد. (سبحان الذى اسرى ...)
2 معراج ، اردوى خصوصى و بازديد علمى پيامبر بود، وگرنه خداوند بى مكان است . (سبحان الذى اسرى ... )
3 عبوديّت ، مقدّمه ى پرواز است و عروج ، بى خروج از صفات رذيله ، ممكن نيست . (اسرى بعبده )
4 انسان اگر هم به معراج برود، باز ((عبد)) است . پس درباره ى اولياى خدا غلوّ نكنيم . (اسرى بعبده )
5 عبوديّت ، از افتخارات پيامبر و زمينه ى دريافت هاى الهى اوست . (بعبده )
6 پيامبرى كه امتّش در آينده از فضانوردان نيز خواهند بود، لازم است به معراج و سفر آسمانى رفته باشد. (اسرى بعبده )
7 براى قرب به خدا، شب بهترين وقت است .(21) (اسرى ... ليلا) للّه
8 شب معراج ، شب بسيار مهمى است . (ليلا ) نكره آمده است .
9 اگر استعداد وشايستگى باشد، پرواز يكشبه انجام مى گيرد.(اسرى بعبده ليلا)
10 مسجد، بهترين سكوى پرواز معنوى مؤ من است . (من المسجد )
11 مسجد بايد محور كارهاى ما باشد. (من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى )
12 حركت هاى مقدّس ، بايد از راههاى مقدّس باشد. (اسرى ... من المسجد للّه )
13 سرسبزى و بركات ، بايد بر محور مسجد باشد. (المسجد... باركنا حوله )
14 بيت المقدّس و حوالى آن ، محلّ نزول بركات آسمانى ، مقّر پيامبران و فرودگاه فرشتگان در تاريخ بوده است . (باركنا حوله )
15 ظرفيّت علمى انسان ، از دانستنى هاى زمين بيشتر و شگفتى هاى آسمان نيز از زمين بيشتر است . (اسرى ... لنريه من آياتنا)
16 هدف معراج ، كسب معرفت و رشد معنوى بود. (لنريه من آياتنا )
17 آيات الهى آن قدر بى انتهاست كه رسول خدا نيز توان دستيابى به همه ى آنها را ندارد. (من آياتنا) (22)
18 خداوند، به مخالفان هشدار مى دهد كه آنان را مى بيند و سخنانشان را مى شنود. (السميع البصير )
(2) وَ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَجَعَلْناهُ هُدىً لِّبَنِىَّ إِسْرََّءِيلَ اءَلا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِى وَكِيلاً
ترجمه :
ما به موسى كتاب (آسمانى ) داديم واو را هدايت گر بنى اسرائيل قرار داديم ، كه غير از من تكيه گاه و كارسازى نگيريد.
نكته ها
o در قرآن ، بارها سفارش به توكّل بر خدا و دورى از توكّل به غير او شده و در كنار فرمان به توكّل ، دليل آن نيز بيان شده است . مثلا در سوره اعراف مى فرمايد: چون خداوند علم بى نهايت دارد، بر او توكّل كن .(23) و در سوره يوسف مى فرمايد: چون حكومت بدست اوست ، پس بر او توكّل كن .(24) و يا در سوره نساء مى فرمايد: چون مالك بى چون و چرا اوست ، پس او را وكيل خود بگير.(25)
o رسالت حضرت موسى جهانى بوده است ، هر چند در اين آيه ، موسى عليه السلام را براى بنى اسرائيل هادى مى داند، ولى در جاى ديگر او را برگزيده و هادى تمام مردم مى داند: (نورا و هدىً للنّاس )(26) ، (اصطفيتُك على النّاس ) (27).
پيام ها :
1 در تبليغ ، هموطن وهمشهرى بودنِ مبلّغ با مخاطبان تاثير دارد. (هدىً لبنى اسرائيل )
2 عصاره ى دعوت پيامبران ، توحيد است . (آتينا موسى الكتاب ... الاّ تتّخذوا)
3 انسان نياز به تكيه گاه دارد، و انبيا، خداوند را تكيه گاه واقعى او معرّفى مى كنند. (الاّ تتّخذوا من دونى وكيلا )
(3) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً
ترجمه :
(اى بنى اسرائيل !) اى فرزندانِ كسانى كه آنان را همراه نوح ، سوار (بر كشتى ) كرديم و (نجات داديم !) همانا نوح ، بنده اى بسيار شكرگزار بود (شما هم مثل او باشيد، تا نجات يابيد).
نكته ها
o حضرت نوح را ((پدر دوّم )) انسان گفته اند، چون در طوفان نوح ، همه ى مردم غرق شدند، جز آنان كه در كشتى همراه نوح بودند. از اين رو معناى ((ذُرّيّة مَن حَمَلنا)) همانند جمله ى ((يا بنى آدم )) است .
O حضرت نوح در ميان پيامبران ، بيش از همه عمر كرد و همواره گرفتار اذيّت و آزار كفّار و لجوجان بود، ولى بنده اى بسيار شاكر بود.(28) خداوند نيز براى حضرت نوح ، حساب ويژه اى باز كرده و سلام مخصوص به او داده است .(29)
پيام ها :
1 در مكتب انبيا بودن و همراهى با آنان ، رمز نجات و بقاى انسان است . (ذرّية مَن حملنا مع نوحٍ)
2 تاريخِ گذشتگان ، عامل تربيت و هشدار براى آيندگان است . (ذرّية مَن حملنا )
3 توجّه دادن فرزندان به شرافت و ايمان نياكان ، راهى عاطفى براى تربيت و پذيرش دعوت و مسئوليّت آنان است . (ذرّية مَن حملنا)
4 عبوديّت وبندگى خدا، زمينه ايمنى از حوادث و مهالك است . (حَملنا مع نوح انّه كان عبدا شكورا )
5 تجليل از مردان والا و اسوه ، از عوامل تربيت است . (كان عبدا شكورا) للّه
6 يكى از بركات شكور بودن ، ذرّيه پايدار داشتن است .(ذرّية مَن ... عبدا شكورا )
(4) وَقَضَيْنَآ إِلَى بَنِىَّ إِسْرََّءِيلَ فِى الْكِتَا بِ لَتُفْسِدُنَّ فِى الاَْرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً
ترجمه :
ما در كتاب (تورات )، به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه قطعا شما دوبار در زمين فساد مى كنيد و برترى جويىِ بزرگى خواهيد كرد.
نكته ها
o ممكن است دو نوبت فساد بنى اسرائيل ؛ يك بار به خاطر شهادت شعيا و مخالفت آرميا و يك بار هم به خاطر قتل زكريّا و يحيى بوده باشد، البتّه احتمال ماجراهاى ديگرى نيز داده شده كه در آيات بعد به آن اشاره مى شود.
O بهشت مخصوص كسانى است كه از هرگونه برترى طلبى و استكبار دورى كنند، نه كسانى كه خود را برتر و بزرگ تر از ديگران بدانند. (تلك الدار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الارض و لافسادا )(30)
پيام ها :
1 كتاب هاى آسمانى ، از آينده نيز خبر داده اند. (قضينا)
2 سوابق قوم يهود، در تورات هم ثبت شده است . (فى الكتاب )
3 فساد، شامل انواع فسادهاى جانى ، فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى و سياسى مى شود. (لتفسدن ) مطلق آمده است .
4 برترى جويى و فساد در زمين ، از خصلت هاى دنياطلبان است . (لتفسدن فى الارض و لتعلنّ )
5 فسادى خطرناك تر است كه ريشه ى استكبارى داشته باشد و تكرار شود. (لتفسدنّ... مرّتين و لتعلنّ)
6 گاهى مستضعفين نيز مستكبر مى شوند. (ولتَعلُنّ علوّا كبيرا )
(5) فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ اءُولَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَآ اءُوْلِى بَاءْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً
ترجمه :
پس همين كه وعده ى نخستين فتنه فرا رسد، گروهى از بندگان توانمند و جنگجوى خويش را (براى سركوبى شما) بر انگيزيم . پس درون خانه ها را جستجو كنند (تا فتنه گران را يافته كيفر دهند) و آن ، وعده اى قطعى است .
نكته ها
o قرآن ، براى آن گروهى كه فسادگران بنى اسرائيل را سركوب مى كنند، مصداقى بيان نكرده است . امّادر تفاسير، آن را به بخت النصّر، طالوت ، پادشاه روم ، هيتلر و... تطبيق داده اند، ولى هيچ كدام از آنان ، با كلمه ى مقدّس ((بَعثنا)) كه براى قيامت و بعثت انبيا آمده ، و((عبادا لنا)) كه براى افرادى همچون پيامبران بكار رفته است ، سازگار نيست . بنابراين شايد نظر آيه به آينده اى باشد كه هنوز نيامده است .
پيام ها :
1 از سنّت هاى الهى ، نابودى مستكبران طغيان گر است . (بعثنا عليكم للّه )
2 تحقّق وعده هاى الهى ، به معناى كنار بودن انسان از وظيفه ى جهاد نيست . (بعثنا عليكم عبادا)
3 جهاد و مبارزه با مستكبران ، مخصوص اسلام نيست . (بعثنا... اولى باءس شديد )
4 دست بالاى دست بسيار است . بنى اسرائيل طغيان كردند، خدا هم برتر از آنان را برايشان مسلطّ مى سازد. (بعثنا... اولى باءس شديد)
5 فراهم آوردن قدرت براى سركوبى فتنه گران و سلب امنيّت از آنان ، حتّى از طريق گشت خانه به خانه ، كارى نيكو است . (فجاسوا خلال الدّيار )
6 پيشگويى هاى آسمانى ، حتما به وقوع مى پيوندد. (وعدا مفعولا)
(6) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَاءَمْدَدْنَكُم بِاءَمْوَلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَكُمْ اءَكْثَرَ نَفِيراً
ترجمه :
سپس ، جنگ را به سود شما و عليه آنان برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان كمك كنيم و نفرات شما را بيشتر قرار دهيم .
نكته ها
o ظاهر آيه اين است كه پس از فسادگرى و شكست بنى اسرائيل ، خداوند دوباره آنان را با سرمايه و فرزندان سروسامان دهد، ولى احتمال دارد مخاطب ((رددنا لكم الكرّة ))، همان ((عبادا لنا اولى باءس )) آيه قبل باشد، يعنى به بندگان سلحشور خويش دو لطف داريم : يكى تارومار كردن متجاوزان بنى اسرائيل ، و ديگرى به قدرت و حكومت رساندن آنان .
پيام ها :
1 مهلت دادن و امتحان مجدّد از طريق سرمايه وفرزندان ، از سنّت هاى الهى است . (رددنا لكم )
2 سرمايه ونيروى انسانى ، وسيله قدرت وحكومت است . (امددناكم باموالٍ وبنين )
3 لطف خدا، هم شامل فرد گنهكارى مى شود كه توبه كند، و هم امّت گنهكار كه گوشمالى شده باشد. (رددنا لكم الكرّة )
4 كثرت جمعيّت ، از نعمت هاى الهى است . (جعلناكم اكثر نفيرا )
(7) إِنْ اءَحْسَنتُمْ اءَحْسَنتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ وَإِنْ اءَسَاءْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ لِيَسَُُّواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ اءَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً
ترجمه :
اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى كرده ايد واگر بدى كنيد (باز هم ) به خود بد كرده ايد. پس همين كه وعده ى (فسادگرى ) دوّم فرا رسد (جنگجويان نيرومند و مؤ من را براى قلع وقمع شما مى فرستيم ) تا سيماى (نظامى وعزّت دنيوى ) شما را زشت نمايند و(براى گرفتن قدرت ) به مسجدالاقصى وارد شوند، همان گونه كه بار نخست وارد شدند وتاآنچه را زير سلطه درآورده اند، به سختى ويران كنند.
نكته ها
o آنچه در حوادث تاريخى اهميّت داشته و موجب سازندگى مى شود، عبرت ها و درسهاى آن است ، نه جزئيات حوادث . ماجراى تارومار شدن مستكبران يهود به دست بندگان مؤ من خدا كه در دو آيه ى اخير بيان شده ، براى اين است كه بگويد: استكبار وكفر، بى پاسخ نيست . چون همين هدف كلّى و تربيتى مقصود بوده است ، لذا آيه به ذكر جزئيات درگيرى و نفرات و سلاح نپرداخته است ، مثل داستان حضرت يوسف عليه السلام كه چون هدف تربيتى و عفاف آموزى دارد، خيلى از جزئيّات داستان ، حتّى نام زليخا نيز مطرح نشده است .
O گرچه بعضى تفاسير، استكبار و فساد يهود و قلع و قمع شدن آنان را در دو نوبت ، به افرادى در گذشته هاى دور يا نزديك نسبت داده اند و مسجدالاقصى در طول چند هزار سال ، بارها شاهد حوادث و خاطرات تلخ بوده است ، ولى شايد با توجّه به آيات وروايات ، بايد منتظر تجاوز و استكبار اسرائيل در آينده و ريشه كن شدن آنان از سوى بندگان صالح خدا باشيم . چنانكه از ظاهر آيه ى 5 و 6 بر مى آيد، كه هنوز چنين فساد گسترده اى در زمين از طرف بنى اسرائيل وچنين قلع و قمع مهمى توسط مردان خدا انجام نشده است .(31)
o روايات متعدّدى كه در ذيل اين آيه در تفاسير آمده است ، برخى نابودى يهوديان متجاوز را به قبل از قيام حضرت مهدى عليه السلام توسط انقلابيون مؤ من دانسته است ، كه شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده ، تا مرز شهادت پيش مى روند و زمينه ساز حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام مى شوند. و برخى وقوع آن را در زمان ظهور امام زمان دانسته كه متجاوزان يهود، قلع و قمع خواهند شد.(32)
پيام ها :
1 نيكى و بدى ما، به خداوند سود يا زيانى نمى رساند بلكه نتيجه آن به خود ما باز مى گردد. (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اءساءتم فلها )
2 اوّل بايد از نيكى ها دم زد، سپس از بدى ها. (ان احسنتم ... ان اساءتم ) للّه
3 انسان در انتخاب و چگونگى عمل خويش ، آزاد است . (ان احسنتم ... ان اساءتم )
4 فراز ونشيب هاى تاريخ ونابودى يهود بدنبال بلندپروازى آن ، بر پايه قانون و سنّت الهى مى باشد. (ان احسنتم احسنتم ...)
5 مساجد، پيوسته پايگاه قدرت اديان و سمبل قدرت بوده و آزاد كردن مساجد از سلطه ى كفار از وظائف مؤ منان است . براى سركوب يهوديان متجاوز، مردان خدا وارد بيت المقدّس مى شوند، چنانكه مسلمانان با فتح مكّه وارد مسجدالحرام شدند. (ليدخلوا المسجدللّه )
6 براى تقويت حق ، قلع و قمع مستكبران لازم است . (و ليتبّروا ما علوا تتبيرا)
(8) عَسَى رَبُّكُمْ اءَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ حَصِيراً
ترجمه :
اميد است كه پروردگارتان بر شما رحم كند و اگر باز گرديد (و دوباره فتنه كنيد) ما نيز برمى گرديم (و قهر خود را مى فرستيم ) و ما دوزخ را براى كافران ، زندانى سخت قرار داده ايم .
نكته ها
o ((حَصير))، از((حَصر)) به معناى در تنگنا و محاصره افتادن است . به فرش حصيرى نيز از آن جهت حصير مى گويند كه در هم بافته شده است .
پيام ها :
1 ياءس و نااميدى از رحمت الهى روا نيست . خداوند، براى مفسدان نيز راه بازگشت را باز گذارده است . (عسى ربكم ان يرحمكم )
2 محور كار مربى بايد رحمت و محبّت باشد. (ربّكم ، يرحمكم )
3 در شيوه ى هدايت ، ابتدا از رحم ومهربانى بگوييم ، سپس از هشدار و تهديد استفاده كنيم . (يرحمكم ... عدنا)
4 قهر الهى وابسته به عملكرد خود ماست . (ان عدتم عدنا )
5 فسادى كه توبه در پى نداشته باشد، به كفر مى انجامد. (و جعلنا جهنّم للكافرين )
6 دوزخيان هيچ راه فرارى ندارند. (حصيرا )
(9) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ اءَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً كَبِيراً
ترجمه :
همانا اين قرآن به استوارترين راه ، هدايت مى كند و به مؤ منانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت مى دهد كه برايشان پاداش بزرگى است .
(10) وَاءَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ اءَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
و آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند، برايشان عذابى دردناك ، آماده كرده ايم .
نكته ها
o جمله ى ((يهدى للّتى هى اقوم )) را دو گونه مى توان معنا كرد:
الف : قرآن به پايدارترين شيوه هدايت مى كند.
ب : قرآن استوارترين ملّت ها و امّت ها را هدايت مى كند.
پيام ها :
1 خرافات و اوهام در منطق استوار قرآن راه ندارد. (يهدى للّتى هى اقوم )
2 قرآن تنها كتابى است كه قوانين ابدى و ثابت دارد. (يهدى للّتى هى اقوم )
3 دريافت اجر به ايمان و عمل نياز دارد، (المؤ منين الذين يعملون الصالحات ) ولى براى دوزخى شدن ، كفر به تنهايى كافى است . (الذين لايؤ منون ... لهم عذابا )
4 عذاب الهى از هم اكنون آماده است . (اعتدنا)
5 بيم واميد در كنار هم بايد باشد. (اجرا كبيرا... عذابا اليما )
(11) وَيَدْعُ الاِْنْسَنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الاِْنسَنُ عَجُولاًَ
ترجمه :
و انسان (شتابزده و نادان ) همانگونه كه خير را مى طلبد، شرّ را هم مى طلبد. و انسان همواره عجول است .
نكته ها
o در قرآن از شتاب زدگى انسان و شرّخواهى او بارها سخن به ميان آمده است : (و يستعجلونك بالسيّئة قبل الحسنه )(33) يعنى از تو عذاب فورى مى خواهند. در آيه اى ديگر از قول كافران مى فرمايد: (امطر علينا حجارةً من السماء) (34) مى گويند: خدايا اگر دين حقّ است ، از آسمان بر ما سنگ بباران . سرچشمه ى اين شتاب ها جهل و عناد و تعصّب است .
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ((انّما اهلك الناس العجلة ))(35) بيشترين هلاكت و تباهى انسان از عجله است . بسيارى از نفرين هايى را هم كه انسان عليه خود يا فرزندانش مى كند از همين عجله است .
پيام ها :
1 عجله و شتاب از آفات فكر و عمل بشر است . (و يدع الانسان بالشرّ... عجولا )
2 انسان فطرتا خيرگِراست . (يدع الانسان بالشرّ دعائه بالخير) للّه تشبيه شرّخواهى انسان به خيرخواهى او، نشانه آن است كه انسان در اصل ، خيرگِرا مى باشد.
3 آنان كه به هدايت استوار قرآن (يهدى للتى هى اقوم ) راه نيابند، شتابزده سراغ شرّ خواهند رفت . (يدع الانسان بالشرّ)
4 عجله در نهاد هر انسانى وجود دارد، امّا بايد جاى استفاده ى صحيح آن را بشناسيم . (كان الانسان عجولا )
(12) وَجَعَلْنَا الَّيْلَ وَالنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ وَكُلَّ شَىْءٍ فَصَّلْنَهُ تَفْصِيلاً
ترجمه :
و ما شب و روز را دو نشانه (از قدرت خود) قرار داديم ، پس نشانه ى شب (روشنى ماه ) را زدوديم و نشانه ى روز (خورشيد) را روشنگر ساختيم تا فضل و روزى از پروردگارتان بجوييد و تا شمار سالها و حساب را بدانيد و ما هر چيز را به روشنى بيان كرديم .
نكته ها
o شايد دليل اينكه در قرآن معمولا كلمه ى شب مقدّم بر روز آمده است ، اين باشد كه تاريكى زمين از خودش است و روشنايى آن از خورشيد.
پيام ها :
1 گردش زمين به دور خود و پيدايش روز و شب و تغييرات آن ، طبق اراده ى حكيمانه ى الهى است ، نه تصادفى . (جعلنا ... مَحَونا... لتبتغوا )
2 روز براى كار و شب براى استراحت است . (آية النهار مبصرةً لتبتغوا)
3 با آنكه فضل و رحمت از خداست ، ولى ما نيز بايد تلاش كنيم . (لتبتغواللّه )
4 آماده سازى زمينه هاى كسب روزى ، از شئون ربوبيّت الهى است . (لتبتغوا فضلا من ربّكم )
5 روزى ، از سوى خداست ، به زرنگى خود مغرور نشويم . (فضلا من ربّكم )
6 تدبير نظام آفرينش ، بى هدف نيست و در اين تدبير، محور هدف ها انسان است . (لتبتغوا ... لتعلموا)
7 شب و روز، تقويمى طبيعى ، دائمى ، همگانى ، آسان و قابل فهم ، و وسيله اى براى نظم و برنامه ريزى مى باشد. (لتعلموا عدد السنين و الحساب )
8 در نظام هستى ، همه چيز منظّم ، قانون مند و تفكيك شده است تا اصطكاك و تداخل و فروپاشى پيش نيايد. (وكل شى ء فصّلناه تفصيلا)
(13) وَ كُلَّ إِنسَنٍ اءَلْزَمْنَهُ طََّئِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَ مَةِ كِتَ باً يَلْقَ هُ مَنشُوراً
ترجمه :
وكارنامه ى هرانسانى را در گردنش بسته ايم و روز قيامت براى او نوشته اى بيرون آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند.
نكته ها
o كلمه ((طائر)) در آيه كنايه از عمل انسان است ، زيرا اعمال انسان همچون پرنده پرواز دارد تا به صاحبش برسد و پرونده عمل هر كس ، از خير و شرّ، به گردنش آويخته مى شود.
O در قرآن بارها به مساءله نامه ى عمل اشاره شده و در آيات مختلف نكاتى مطرح گرديده است ، از جمله :
1 نامه ى عمل براى همه است . (كلّ انسان الزمناه طائره ...)
2 در آن نامه چيزى فروگذار نشده است . (لا يغادر صغيرةً ولا كبيرة للّه )(36)
3 مجرمان از آن مى ترسند. (فترى المجرمين مشفقين ممّافيه ) (37)
4 خود انسان با خواندن نامه ى عملش ، حاكم و داور است . (اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا )(38)
5 رستگاران ، كتابشان به دست راست داده مى شود و دوزخيان به دست چپ . (اوتى كتابه بيمينه ... بشماله ) (39)
پيام ها :
1 حساب و كتاب ، براى همه است واستثنا ندارد. (كلّ انسان )
2 همه ى انسان ها با كارت شناسايىِ اعمال ، در محشر حضور پيدا مى كنند. (كلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه )
3 عمل انسان ، ملازم انسان است . (الزمناه ... فى عنقه )
4 براى خدا همه ى عمل ها روشن است ، به گردن آويختن نامه ى اعمال ، براى فهميدن خود انسان است . (نخرج له )
5 همه ى اعمال و حركات انسان ثبت مى شود. (كتابا يلقاه )
6 گرچه ثبت اعمال در دنيا براى انسان محسوس نيست ، ولى در قيامت ، آن را خواهد ديد. (يلقاه )
7 نامه ى اعمال انسان در قيامت ، باز و افشا مى شود (يلقاه منشورا )
(14) اِقْرَاءْ كِتَبَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً
ترجمه :
(در قيامت به انسان گفته مى شود:) كتابت را بخوان ، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خويش باشى .
نكته ها
o امام صادق عليه السلام مى فرمايد: انسان ، اعمال خويش را در پرونده ى خود چنان واضح مى بيند كه گويى همان ساعت آن را مرتكب شده است .(40)
o فخر رازى مى گويد: مراد از كتاب ، صفحه ى روح است كه اعمال انسان در آن اثر مى گذارد و مراد از خواندن ، درك و فهم آن است .(41) در تفسير الميزان ، از كتاب ، به نفس اعمال تفسير شده است .
O در روايات بسيارى توصيه شده كه انسان پيش از قيامت ، به حساب كار خود رسيدگى كند. ((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا))(42) و اينگونه محاسبه ها، زمينه ى بيدارى انسان و نبود آن نشانه ى غفلت اوست . در حديث آمده است : هر كس در دنيا از خود حساب بكشد، حسابش در آخرت آسان است . پس بايد در همين دنيا كتاب زندگى و پرونده ى اعمال خود را بخوانيم تا ضعف ها را جبران و از بدى ها توبه كرده و به اعمال نيك خود بيافزاييم .(43)
پيام ها :
1 در قيامت ، همه ى مردم قادر به خواندن نامه ى اعمال خود مى شوند. (اقرء )
2 در قيامت ، وجدان ها بيدار مى شود. (نفسك )
3 قيامت ، تنها دادگاهى است كه مجرم عليه خودش حكم مى كند. (كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا )
(15) مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لاَتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اءُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً
ترجمه :
هر كس هدايت يافت ، پس همانا به سود خويش هدايت يافته است و هر كس گمراه شد، تنها به زيان خويش گمراه شده است و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و ما هرگز عذاب كننده نبوده ايم ، مگر آنكه پيامبرى بفرستيم (و اتمام حجّت كنيم ).
نكته ها
o با توجّه به آيات 25 انعام و 13 عنكبوت و روايات ، پيشوايان كفر و گمراهى ، علاوه بر بار گناهان خود، بار گناهِ پيروان خود را نيز بر دوش مى كشند، بدون آنكه از گناه پيروان ، چيزى برداشته شود. زيرا اسباب گ مراهى آنان را فراهم كرده اند.
پيام ها :
1 انسان در انتخاب راه ، آزاد است . (مَن اهتدى ... مَن ضَلّ )
2 هدايت پذيرى به سود خود انسان و كفر واعراض ، به زيان خود اوست ؛ سود و زيانى به خدا نمى رسد. (يهتدى لنفسه ... يضلّ عليها)
3 هر كس ، گرفتار عمل خويش است . (لاتزر وازرة وزر اخرى )
4 اوّل بايد از مثبت ها سخن گفت ، بعد از منفى ها. ((مَن اِهتدى )) قبل از ((مَن ضلّ)) آمده است .
5 سنّت خدا بر آن است كه كسى يا امّتى را بدون بيان و اتمام حجّت ، عذاب نكند. (ما كنّا معذّبين حتّى نبعث رسولاً)
6 عقل ، به تنهايى براى سعادت بشر كافى نيست ، هدايت انبيا لازم است . (حتى نبعث رسولاً )
7 انبيا براى هدايت بشر، از ابتداى خلقت بوده اند. (ماكنّا معذّبين حتّى نبعث رسولاً)
8 لازمه ى آخرت ، آمدن انبياست ، چون براى بازخواست شدن انسان ، قبلاً بايد شرح وظايفش را از طريق پيامبران دريافت كند. (وما كنا معذبين ... )
(16) وَ إِذَآ اءَرَدْنَآ اءَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً اءَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَهَا تَدْمِيراً
ترجمه :
و هرگاه بخواهيم (مردم ) منطقه اى را (به كيفر گناهشان ) هلاك كنيم ، به خوشگذرانان آنان فرمان مى دهيم ، پس در آن مخالفت و عصيان مى كنند، كه مستحقّ عذاب و قهر الهى مى شوند، سپس آنجارا به سختى درهم مى كوبيم .
نكته ها
o ((اَمَرنا مُترفيها))، يعنى بزرگان قوم را فرمان به اطاعت مى دهيم ، زيرا خداوند به فسق و گناه دستور نمى دهد، بلكه به عدل و احسان فرمان مى دهد. شيوه ى هلاك كردن خدا به اين نحواست كه به اطاعت دستور مى دهد، مرفّهان بى درد مخالفت مى كنند و افراد عادّى هم از آنان پيروى مى كنند، آنگاه قهر الهى بر همگان حتمى و محقق مى شود، و عذاب و غضب الهى فرا مى رسد.
O اراده ى قهر خداى حكيم ، براساس زمينه هاى گناه و خصلت هاى منفى ماست ، و گرنه خداوند مهربان ، بى جهت اراده ى هلاك قومى را نمى كند. به فرموده ى حضرت رضا عليه السلام : اراده ى الهى در اين آيه ، مشروط به فسق ماست .(44)
پيام ها :
1 يكى از شيوه هاى قهر و كيفر الهى ، رفاه زدگى و فرورفتن در نعمت هاست . (اردنا ان نهلك قرية ... )
2 وجود مترفين در جامعه ، زمينه ساز قهر الهى است . (ففسقوا فيها فحقّ ...)
3 سقوط اخلاقى و اجتماعى جامعه ، به دست رؤ ساى مرفّه آنان است . (امرنا مترفيها ففسقوا )
4 مرفّهان بى درد، پيش از ديگران در برابر دعوت انبيا مى ايستند، چون رفاه ، معمولا سرچشمه ى فساد است . (امرنا مترفيها ففسقوا)
5 مهلت دادن به نافرمانان ، سنّت الهى است . (امرنا، ففسقوا، فحقّ للّه )
6 تهديدهاى الهى را جدّى بگيريم و خود را اصلاح كنيم ، چون عامل اجراى تهديدهاى الهى عملكرد خودماست . (ففسقوا فيها فحقّ عليها القول )
7 بدون اتمام حجّت ، عذاب الهى نازل نمى شود. (امرنا، ففسقوا، فحقّ، فدمّرنا )
8 قهر و عذاب الهى ، شديد است . (فدمّرناها تدميرا)
9 همه چيز و همه كار با قدرت الهى انجام مى شود. (اردنا، نهلك ، امرنا، دمّرنا )
afsanah82
08-02-2011, 06:55 PM
next page
fehrest page
back page
(17) وَ كَمْ اءَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً
ترجمه :
وچه بسيار مردمانى را كه پس از نوح (به كيفر گناه وكفرشان ) نابود كرديم و همين كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست .
نكته ها
O اين آيه كه انقراض نسلى از بشر و آغاز نظام نوينى در زندگى بشر را بازگو مى كند، نشان مى دهد كه زمان حضرت نوح عليه السلام ، نقطه ى عطفى در تاريخ بشر بوده است . زندگى قبل از نوح ، بسيار ساده و با جمعيّتى محدود بوده و تاريخ پرماجرايى نداشته است و تداوم نسل بشر، با چند مؤ منى صورت گرفته كه در كشتى همراه نوح عليه السلام بودند.
O آيه ، ضمن اينكه هشدار به غافلان و عبرت براى مردم است ، مايه ى تسكين و آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله است ، كه اگر كافران از آزارشان دست برندارند، گرفتار قهر الهى خواهند شد.
O پس از قوم نوح ، قوم عاد، ثمود، لوط، اصحاب مدين ، فرعون ، هامان ، قارون و اصحاب فيل هم ، گرفتار قهر الهى شدند. (من القرون من بعد نوح للّه )
پيام ها :
1 ملّت هايى كه در طول تاريخ ، به دليل نافرمانى ، گرفتار قهر و غضب خدا شده اند بسيارند. (كم اهلكنا)
2 قهر الهى مخصوص قيامت نيست ، در دنيا هم هلاك مى كند. (كم اهلكنا )
3 تاريخ ، سرچشمه ى عبرت و درس است . (من القرون )
4 توجّه به علم و آگاهى خدا به گناهان ، براى تربيت ما كافى است . (كفى بربّك )
5 خداوند در اراده ى هلاكت قومى نياز به شاهد و بيّنه ندارد. (كفى بربّك ...)
6 انسان گنهكار، بنده ى خداست . (بذنوب عباده ) نفرمود: ((بذنوب الناس ))
7 خداوند، به باطن ما خبير و به ظاهر ما بصير است . (خبيرا بصيرا) للّه
(18) مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً
ترجمه :
هر كس پيوسته زندگى دنياى زودگذر را بخواهد، به مقدارى كه بخواهيم و براى هركه اراده كنيم ، در اين دنيا بشتاب فراهم مى كنيم ، سپس جهنّم را برايش قرار مى دهيم كه با شرمندگى وطردشدگى ، وارد آن خواهد شد.
نكته ها
O از ديدگاه قرآن ، دنياطلبى و دنياگرايى اگر سبب غفلت از آخرت و انحصار خواسته ها در دنيا باشد، نكوهيده است . اين نكته در آيات فراوانى مطرح شده است ، از جمله : (يَعلمون ظاهِرا مِن الحَيوة الدّنيا و هم عَن الاخرة هم غافِلون ) (45)، (فاءعرض عن مَن تَولّى عن ذكرِنا و لم يُرِد الاّ الحيوةَ الدّنيا )(46) و (اءرَضيتُم بالحَيوة الدّنيا) (47)
O در جهان ماديّات نزاع و درگيرى زياد است و همه كس به همه آرزوهايش نمى رسد، پس بايد اندازه و سهميه اى باشد كه چه كسى چه مقدار داشته باشد: (عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد )، امّا در دنياى معنويات ، چون تزاحم و محدوديّتى نيست ، همه صد درصد كامياب مى شوند و راه براى بيشتر هم باز است . (كان سعيهم مشكورا) (48)
پيام ها :
1 دنيا زودگذر است . (العاجلة )
2 انسان ، با اراده خلق شده ودر انتخاب آزاد است ، ولى اراده ى الهى اصل است . (يريد... لمن نريد)
3 آنچه زشت است ، خصلت دنياگرايى است ، نه اصل دنيا. (كان يريد العاجله )
4 خواست انسان بى حدّ و حصر است ، پس بايد در چهارچوب اراده ى الهى محدود شود. (ما نشاء)
5 همه ى دنياخواهان به دنيا نمى رسند. (لمن نريد )
6 دنياطلبان دو دسته اند: برخى دنيا و آخرت را مى بازند، (خسر الدنيا و الاخرة ) بعضى به بخشى از خواسته هاى دنيايى شان مى رسند. (عجّلنا له فيها ما نشاء )
7 دنياطلبان و صاحبان اهداف مادّى ، شايد به مقدارى از نام و نان برسند، ولى قيامتشان تباه است . (جعلنا له جهنّم )
8 پايان دنياطلبى ، پشيمانى و دوزخ است . (جعلنا له جهنّم )
9 دنياطلبان ، هم در آتش مى سوزند (عذاب جسمى )، هم تحقير مى شوند (عذاب روحى ). (يصليها مذموما مدحورا)
(19) وَمَنْ اءَرَادَ الاَْخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاءُوْلََّئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً
ترجمه :
و هر كس خواهان آخرت باشد و براى آن تلاش شايسته و در خور كند، و مؤ من باشد، پس تلاش آنان سپاس گزارده مى شود.
پيام ها :
1 انسان ، آزاد وداراى اراده است . (مَن اراد)
2 آخرت ، بدون تلاش به دست نمى آيد. (سَعى لها )
3 براى سعادت اخروى ، تلاش ويژه اى لازم است . (سَعى لها سَعيَها) للّه
4 ايمان ، شرط نتيجه گيرى از تلاش هاى دنيوى است . (و هو مؤ من )
5 شرط سعادت اخروى ، ايمان و تلاش است . (كان سعيهم مشكورا)
6 تلاش مؤ منان مورد تقدير و سپاس است ، چه به نتيجه برسد يا نرسد. (كان سعيهم مشكورا )
7 دست يابى دنياگرايان به دنيا، احتمالى است ، (عجّلنا... لِمَن نريد) للّه ولى دست يابى مؤ منان آخرت گرا به پاداش ، قطعى است . (كان سعيهم مشكورا )
8 اراده وتلاش انسان در سعادت او نقش دارد. (اراد... سعى ... كان سعيهم مشكورا)
9 تشكّر از تلاش ديگران ، كارى الهى است . (كان سعيهم مشكورا )
10 سپاس خدا از مؤ منان ، بالاتر از باغ بهشت است ، چون تشكّر هر كس ، به اندازه ى شعاع وجودى اوست . (كان سعيهم مشكورا)
11 هر سعى و تلاشى مورد تقدير و ستايش خدا نيست . (من اراد الاخرة و سعى لها... كان سعيهم مشكورا )
(20) كُلاًّ نُمِدُّ هََّؤُلاََّءِ وَهََّؤُلاََّءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً
ترجمه :
ما از عطاى پروردگارت ، اينان (فرصت طلبان ) و آنان (دنيا طلبان ) را كمك مى كنيم و عطاى پروردگارت از كسى منع نمى شود.
نكته ها
O خداوند انسان ها را آزاد آفريد و با در اختيار قرار دادن امكانات ، آنان را آزمود تا نحوه ى عمل و گزينش آنان روشن شود و معامله كنندگان با خدا، از ديگران جدا شوند، مثل سازمان آب و برق كه اين دو نعمت را در اختيار همه ى خانه ها قرار مى دهد، تا افراد با انتخاب خود، از آنها استفاده ى خوب يا بد بكنند.
پيام ها :
1 سنّت خدا براين است كه نعمت و امداد خويش را در اختيار همگان قرار دهد، تا هركس صفات خوب و بد خويش را بروز دهد. (كلاً نمدّ )
2 ايمان به خداوند وآخرت طلبى ، با برخوردارى از امكانات مادّى منافاتى ندارد. (كلاً نمدّ)
3 الطاف الهى از شئون ربوبيّت و تفضّل اوست ، وگرنه ما طلبى از او نداريم . (عطاء ربّك )
4 عطاى خداوند، هميشگى است . (ما كان عطاء ربّك محظورا)
(21) اُنظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلاَْخِرَةُ اءَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ اءَكْبَرُ تَفْضِيلاً
ترجمه :
بنگر كه چگونه بعضى از آنان را بر بعض ديگر برترى داديم ، وقطعا درجات آخرت ، بزرگتر و ارزشمندتر است .
نكته ها
O برترى هاى افراد بر يكديگر دو نوع است : گاهى به خاطر استعداد، ذوق ، فكر، شرايط خانوادگى ، جغرافيايى و امثال آن انسان دريافت هايى دارد كه اينها لطف خداوند و همراه با مسئوليّت و آزمايش است كه اين آيه به همين برترى ها اشاره دارد و گاهى برترى ها بر اساس ظلم و استثمار و استحمار است كه حساب جداگانه اى دارد.
O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درجات بهشت ، به مقدار عقل اهل بهشت است .(49)
پيام ها :
1 توجّه به حكمتِ تفاوت در خلقت ، نياز به تاءمّل و دقّت دارد. (اُنظر كيف فضّلنا)
2 جايگاه همه در آخرت ، يكسان نيست وبرترى هاى بس بزرگى وجود دارد. (اكبر درجات )
(22) لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً
ترجمه :
با خداوند، معبود ديگرى قرار مده كه نكوهيده و سرافكنده خواهى نشست .
نكته ها
O گرچه مخاطب آيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، ولى مقصود ديگرانند. نظير اينگونه خطاب در آيات قرآن فراوان است ، از جمله آيه ى (و امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اُفٍّ )(50) يعنى هرگاه يكى از پدر و مادر يا هردو، نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان افّ مگو، با آنكه پيامبر پدر و مادر خود را در كودكى از دست داده بود. در اين آيه نيز مراد از ((لا تجعل )) مردم هستند كه به دليل رهبرى پيامبر، آن حضرت مورد خطاب واقع شده است .
پيام ها :
1 شكوفايى و عزّت انسان در سايه ى توحيد است و شرك و پرستش غير خدا انسان را خوار و ذليل مى كند. (ملوما مخذولا)
2 مكاتب غير الهى ، انسان را به بن بست و ركود و باتلاق مى كشاند. (فتقعد ملوما مخذولا )
3 مشرك ، مورد نكوهش خدا، فرشتگان ، مؤ منين ، وجدان هاى بيدار و خردمندان جهان است . (ملوما مخذولا) زيرا نامى از مذمّت كننده نيامده است ، تا مطلق و فراگير باشد.
(23) وَقَضَى رَبُّكَ اءَلا تَعْبُدُوَّاْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسَناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ اءَحَدُهُمَآ اءَوْ كِلاَ هُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ اءُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً
ترجمه :
پروردگارت مقرّر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان ((اُف )) مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو.
نكته ها
O در احاديث ، در مورد احسان به والدين بسيار سفارش شده و از آزردن آنان نكوهش به عمل آمده است :
پاداش نگاه رحمت به والدين ، حج مقبول است . رضايت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست . احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مى كند و سبب مى شود كه فرزندان نيز به ما احسان كنند. در احاديث آمده است : حتّى اگر تو را زدند، تو ((اُفّ)) نگو، خيره نگاه مكن ، دست بلند مكن ، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن ، كارى مكن كه مردم به آنان دشنام دهند، پيش از آنان منشين و پيش از آنكه از تو چيزى بخواهند به آنان كمك كن .(51)
O مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مى داد، پيامبر را در همان حالت ديد، پرسيد: آيا حقّ مادرم را ادا كردم ؟ فرمود: حتّى حقّ يكى از ناله هاى زمان زايمان را ادا نكردى .(52)
O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤ ال شد: آيا پس از مرگ هم احسانى براى والدين هست ؟ فرمود: آرى ، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برايشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهى هايشان و احترام دوستانشان .(53)
O مردى از پدرش نزد پيامبر شكايت كرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پير گفت : روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم كمك مى كردم ، امّا امروز او پولدار شده و به من كمك نمى كند. رسول خدا گريست و فرمود: هيچ سنگ و شنى نيست كه اين قصه را بشنود و نگريد! سپس به آن فرزند فرمود: ((انت و مالُك لابيك )) تو و دارايى ات از آنِ پدرت هستيد.(54)
O در حديث آمده است : حتّى اگر والدين فرزند خود را زدند، فرزند بگويد: ((خدا شما را ببخشد)) كه اين كلمه همان ((قول كريم )) است .(55)
O احسان به والدين ، از صفات انبياست . چنانكه در مورد حضرت عيسى عليه السلام ، توصيفِ (برّا بوالدتى ) (56) ودر مورد حضرت يحيى عليه السلام (برّا بوالديه )(57) آمده است .
O والدين ، تنها پدر و مادر طبيعى نيستند. در برخى احاديث ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام پدر امّت به حساب آمده اند.(58) همچنان كه حضرت ابراهيم ، پدر عرب به حساب آمده است .(59) (ملّة ابيكم ابراهيم )للّه (60)
O اگر والدين توجّه كنند كه پس از توحيد مطرحند، انگيزه ى دعوت فرزندان به توحيد در آنان زنده مى شود. (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
پيام ها :
1 توحيد، در راءس همه ى سفارش هاى الهى است . (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه )
2 احترام به والدين ، در كنار اطاعت از خداوند مطرح است . (الاّتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
3 فرمانِ نيكى به والدين مانند فرمانِ توحيد، قطعى ونسخ نشدنى است . (قَضى )
4 احسان به والدين در كنار توحيد آمده است تا نشان دهد اين كار، هم واجب عقلى و وظيفه ى انسانى است ، هم واجب شرعى . (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
5 نسل نو بايد در سايه ى ايمان ، با نسل گذشته ، پيوند محكم داشته باشند. (لاتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احسانا)
6 در احسان به والدين ، مسلمان بودن آنها شرط نيست . (بالوالدين احساناللّه )
7 در احسان به پدر و مادر، فرقى ميان آن دو نيست . (بالوالدين احسانا) للّه
8 نيكى به پدر ومادر را بى واسطه وبه دست خود انجام دهيم . (بالوالدين احسانا )
9 احسان ، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت ، ادب ، آموزش ، مشورت ، اطاعت ، تشكّر، مراقبت و امثال اينها مى شود. (بالوالدين احسانا)
10 احسان به والدين ، حدّ و مرز ندارد. (بالوالدين احسانا ) (نه مثل فقير، كه تا سير شود، وجهاد كه تا رفع فتنه باشد و روزه كه تا افطار باشد.)
11 سفارش قرآن به احسان ، متوجّه فرزندان است ، نه والدين . (و بالوالدين احسانا) زيرا والدين نيازى به سفارش ندارند و به طور طبيعى به فرزندان خود احسان مى كنند.
12 هرچه نياز جسمى وروحىِ والدين بيشتر باشد، احسان به آنان ضرورى تر است . (يبلغنّ عندك الكبر )
13 پدر و مادر سالمند را به آسايشگاه نبريم ، بلكه نزد خود نگهداريم . (عندك )
14 وقتى قرآن از رنجاندن سائل بيگانه اى نهى مى كند، (امّا السائل فلا تنهر ) تكليف پدر و مادر روشن است . (لا تنهر هما)
15 هم احسان لازم است ، هم سخن زيبا و خوب . (احسانا ... قل لهما قولا كريما )
(بعد از احسان ، گفتار كريمانه مهم ترين شيوه ى برخورد با والدين است .)
16 در احسان به والدين و قول كريمانه ، شرط مقابله نيامده است . يعنى اگر آنان هم با تو كريمانه برخورد نكردند، تو كريمانه سخن بگو. (وقل لهما قولا كريما)
(24) وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً
ترجمه :
و از روى مهربانى و لطف ، بال تواضع خويش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همانگونه كه مرا در كودكى تربيت كردند.
پيام ها :
1 فرزند در هر موقعيّتى كه هست ، بايد متواضع باشد و كمالات خود را به رُخ والدين نكشد. (واخفض لهما جناح الذّل )
2 تواضع در برابر والدين ، بايد از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى ، يا براى گرفتن اموال آنان . (واخفض لهما... من الرّحمة )
3 فرزند بايد نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برايشان از خداوند رحمت بخواهد. (واخفض ... و قل ربّ ارحمهما)
4 دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است ، وگرنه خداوند دستور به دعا نمى داد. (وقل ربّ ارحمهما... )
5 دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانه ى شكرگزارى از آنان است . (قل ربّ)
6 در دعا از كلمه ((ربّ)) غفلت نكنيم . (قل ربّ ارحمهما )
7 رحمت الهى ، جبران زحمات تربيتى والدين است . (ربّ ارحمهما كما ربّيانى ) گويا خداوند به فرزند مى گويد: تو رحمت خود را دريغ مدار، واز خدا نيز استمداد كن كه اداى حقّ آنان از عهده ى تو خارج است .
8 گذشته ى خود، تلخى ها و مشكلات دوران كودكى وخردسالى را كه بر والدين تحميل شده است از ياد نبريد. (كما ربّيانى صغيرا )
9 پدر و مادر بايد بر اساس محبّت فرزندان را تربيت كنند. (ارحمهما كما ربّيانى )
10 انسان بايد از مربّيان خود تشكّر وقدردانى كند. (ارحمهما كما ربّيانى للّه )
(25) رَّبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَْوَّ بِينَ غَفُوراً
ترجمه :
پروردگارتان به آنچه در درون شماست ، آگاه تر (از خودتان ) است . اگر صالح باشيد، قطعاً او آمرزنده توبه كنندگان است .
پيام ها :
1 از شئون ربوبيّت خداوند، آگاهى اوست . (ربّكم اعلم )
2 انگيزه ما در هر كار ودر خدمت به والدين زير نظر اوست . (ربّكم اعلم ...)
3 صلاحيّت ها مربوط به درون و انگيزه هاست . (فى نفوسكم ان تكونوا صالحين )
4 اگر دل و درون ، صاف و صالح باشد، دَر توبه باز است . (تكونوا صالحين ... للاوّابين غفورا)
5 توبه ى خود را با انابه ى پى درپى انجام دهيم . (اوّابين )
6 خداوند بخشاينده است ، امّا شرط برخوردارى ما از مغفرت الهى ، توبه است . (ان تكونوا صالحين ... للاوّابين غفوراً)
7 اگر از روى نادانى برخورد نامناسبى با والدين داشته ايم ، با توبه مى توانيم رحمت خدا را جلب كنيم . (صالحين ... غفورا ) (با توجّه به آيه ى قبل )
8 عفو و بخشش الهى از شئون ربوبيّت اوست . (ربّكم ... غفورا)
9 يكى از نشانه هاى صالح بودن ، توبه كردن است . (ان تكونوا صالحين ... للاوّابين )
10 گاهى از افراد صالح نيز لغزشى سر مى زند، كه البتّه بايد اين كوتاهى ها را با توبه جبران كرد. (ان تكونوا صالحين ... اوّابين )
(26) وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً
ترجمه :
حقّ خويشاوند و بيچاره و در راه مانده را ادا كن و هيچ گونه ريخت و پاش و اسرافى نكن .
نكته ها
O ((تَبذير)) از ريشه ى ((بَذر)) به معناى ريخت و پاش است . مانند آنكه براى دو نفر مهمان ، غذاى ده نفر را تهيه كنيم .
O امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس چيزى را در غير مسير طاعت خدا مصرف كند، مبذّر است .(61) آن حضرت در پاسخ به اين سؤ ال كه آيا در مخارج حلال نيز اسراف وجود دارد؟ فرمودند: بلى ، زيرا كسى كه دارايى خود را چنان بخشش كند كه چيزى براى خود نگذارد، در مصرف حلال اسراف كرده است .(62)
O پس از نزول اين آيه ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدنبال مراد خداوند از ((ذى القربى )) بود. خداوند به او وحى كرد كه ((فدك )) را به فاطمه عليها السلام بدهد و آن حضرت ((فَدك ))(63) را به فاطمه بخشيد. امّا پس از آن حضرت ، فدك را از اهل بيت به ناحقّ گرفتند واهل بيت براى گرفتن حقّ خود همواره به اين آيه استناد مى كردند.
O مفسّران شيعه وسنّى مانند طبرى ، با الهام از روايات ، مى نويسند: امام سجاد عليه السلام در دوران اسارت وقتى همراه قافله اسرا به شام رسيد، در مقام محاجّه با آنان كه اسراى اهل بيت را بى دين و خارجى مى خواندند، با استناد به اين آيه فرمودند: مراد از ((ذا القربى )) ما هستيم !(64)
O برخى روايات آيه را مربوط به خمس دانسته و برخى ديگر موضوع آيه را بالاتر از مسائل مادّى دانسته و گفته اند: آيه ، به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد كه حقّ علىّبن ابى طالب عليهما السلام را با وصيّت به جانشينى او ادا كند.(65) و مراد از تبذير در آيه كه از آن نهى شده ، ((غُلوّ)) است .(66)
پيام ها :
1 دستورات دينى با فطرت هماهنگ است . انسان به طور فطرى در درجه اوّل به والدين و سپس به نزديكان علاقه دارد، دستور اداى حقّ در اسلام نيز بر اين اساس است . با توجّه به آيات قبل و (آت ذا القربى حقه والمسكين و ابن السبيل )
2 در انفاق ، بايد اولويّت ها را در نظر گرفت . اوّل والدين ، سپس فاميل ، بعداً فقرا و ابن السبيل . (آت ذا القربى ... للّه )
3 خويشاوندان ، به گردن ما حقّ دارند وما منّتى بر آنان نداريم . (آت ذاالقربى حقه )
4 خويشاوندى ، فقر و در راه ماندگى سبب پيدايش حقوق ويژه است . (آت ذاالقربى حقّه و المسكين و ابن السبيل )
5 در پرداخت حقّ خويشاوندان ، فقر شرط نيست . (آت ذا القربى حقّه والمسكين و ابن السبيل )
6 در انفاق بايد اعتدال را رعايت كنيم و از حد نگذريم . (آت ... و لاتبذّر للّه )
7 ريخت و پاش و مصرف بى مورد مال ، حرام است . (ولا تبذّر)
8 انسان در مصرف مال و ثروت خود به هر شكلى آزاد نيست . (و لاتبذّر تبذيرا )
(27) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوَّاْ إِخْوَنَ الشَّيَطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَنُ لِرَبِّهِ كَفُوراً
ترجمه :
همانا اسرافكاران برادران شيطان هايند و شيطان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس بود.
نكته ها
O كلمه ى ((اَخ )) در عربى هم به معناى برادر، هم به معناى ملازم و همراه مى باشد. مثل ((اخو السفر)) به كسى كه پيوسته در سفر است ، و ((اخو الكرم )) كه به انسان كريم گفته مى شود. برادرى گاهى نسبى است ، گاهى مسلكى ومرامى ؛ اسرافكاران برادران مسلكى شيطانند. ((اِخوان الشياطين )) يعنى كسانى كه در مسير شيطان و همراه اويند.
O در قرآن ، پيوسته از وسوسه يا ولايت شيطان بر افراد، سخن به ميان آمده است ، اما تنها موردى كه ((اِخوان الشياطين )) آمده اين آيه است ، يعنى اسرافكاران همكار شيطانند، نه تحت امر او. پس كار از وسوسه شدن گذشته و به مرحله ى همكارى و معاونت رسيده است . چنانكه در جاى ديگر آمده است : (نُقيّض له شيطانا فهو له قرين )(67)
O ((تَبذير))، گرچه بيشتر در مسائل مالى است ، ولى در مورد نعمت هاى ديگر نيز وجود دارد، مانند هدر دادن عمر و جوانى ، به كار گرفتن فكر، چشم ، گوش و زبان در راه ناصحيح ، سپردن مسئوليّت ها به افراد ناصالح ، پذيرش مسئوليّت بدون داشتن لياقت و بيش از حد توان و ظرفيّت ، آموزش و آموختن مطالب غير ضرورى وغير مفيد و امثال اينها.(68)
پيام ها :
1 مصرف مال و دارايى در غير مورد آن ، كارى شيطانى ونوعى ناسپاسى است . (المبذّرين ... اخوان الشياطين )
2 مبذّر و اهل ريخت و پاش بايد تحقير شود، نه آنكه مورد تقدير و احترام قرار گيرد. (اخوان الشياطين )
3 مؤ من با مؤ من برادر است ، (انّما المؤ منون اخوة ) (69) و اسرافكار با شيطان . (انّ المبذّرين ... اخوان الشياطين )
4 تبذير، نشانه ى كفران و ناسپاسى است ، نه نشانه ى سخاوت و بخشندگى . (المبذّرين ... لربّه كفورا)
(28) وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً
ترجمه :
و اگر به انتظار رحمتى از پروردگارت كه به آن اميدوارى ، از آنان اعراض مى كنى ، پس با آنان سخنى نرم بگو.
نكته ها
O اين آيه ، درباره ى برخورد مناسب با مردم است . لذا پيامبر حتّى آنگاه كه در انتظار گشايش و رحمت الهى بود، اگر كسى از ايشان چيزى درخواست مى كرد كه حضرت آن را نداشت ، برايش دعا مى كرد و مى فرمود: خداوند، ما و شما را از فضل خويش روزى دهد.(70)
O فاطمه ى زهرا عليها السلام هنگامى كه براى كمك در كارهاى خانه ى خود، از پيامبر كنيزى درخواست كرد، حضرت فرمود: در مسجد 400 نفرند كه لباس و غذا ندارند، اگر چنين نبود، خدمتكارى برايت تعيين مى كردم . آنگاه تسبيحات معروف به ((تسبيح حضرت زهرا)) را به او آموخت .(71)
O قرآن درباره ى نحوه ى سخن گفتن با مردم ، دستورهايى دارد، از جمله اينكه با آنان سخنى نرم ، ملايم ، آسان ، استوار، معروف و رسا گفته شود. (قولا ميسورا) ، (قولا ليّنا )(72)، (قولا كريما) (73)، (قولا سديدا )(74)، (قولا معروفا) (75)، (قولا بليغا )(76)
پيام ها :
1 پيامبران نيز گاهى دستشان براى كمك به ديگران خالى است . (ابتغاء رحمةٍ من ربّك ترجوها)
2 بايد به رحمت الهى اميدوار بود. (رحمةٍ من ربّك )
3 ما از خدا طلبكار نيستيم ، آنچه هم بدهد از رحمت اوست . (رحمةٍ من ربّك ) للّه
4 تلاش واميد بايد در كنار هم باشد وهيچكدام به تنهايى كافى نيست . (ابتغاء... ترجوها )
5 مؤ من در جستجوى امكانات براى رسيدگى به محرومان است . (ابتغاءرحمةٍ)
6 امكانات مادّى را از رحمت الهى بدانيم . (ابتغاء رحمة من ربّك )
7 امكانات مادّى در جهت تربيت و تكامل انسان است . (رحمةٍ من ربّك )
8 نداشتن ، عذر پذيرفته اى براى كمك نكردن است . (تعرضنّ عنهم ابتغاء... )
9 اگر نياز مالى كسى را برطرف نكرديم ، لااقل دل او را با سخن شايسته به دست آوريم . (قل لهم قولا ميسورا)
10 به فقرا وعده اى بدهيد كه بتوانيد عمل كنيد ومشكل زا نباشد.(قل لهم قولا ميسورا )
(29) وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ
ترجمه :
مَلُوماً مَّحْسُوراً
و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (كه هيچ انفاقى نكنى ) و نه آن را كاملا باز گذار كه (چيزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و حسرت خورده (به كنجى ) نشينى .
نكته ها
O امام صادق عليه السلام فرمودند: مراد از ((مَحسور)) حسرتِ فقر و تنگدستى است .(77)
O بعضى گفته اند: ((ملامت )) مربوط به اوّل آيه است كه درباره بخل است و ((حسرت )) مربوط به آخر آيه و ولخرجى است .
O زنى پسر خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و از آن حضرت پيراهنش را به عنوان تبرّك درخواست كرد. پيامبر تنها پيراهن خود را داد و چون لباس ديگرى نداشت ، براى نماز از خانه بيرون نيامد. اين آيه نازل شد تا پيام دهد كه سخاوت ، آن نيست كه يكتا پيراهن خود را بدهى .
در روايتى ديگر آمده است : مقدارى طلا، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، پيامبر در همان زمان همه را انفاق كرد. روز بعد فقيرى از حضرت درخواستى كرد. حضرت چيزى نداشت كه به او بدهد. مرد فقير حضرت را سرزنش كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه چيزى نداشت تا به او كمك كند اندوهناك شد كه اين آيه نازل شد.(78)
پيام ها :
1 اسلام مكتب اعتدال و ميانه روى ، حتى در انفاق است . (لاتجعل ، لاتبسطها )
2 افراط و تفريط، هر دو محكوم و ميانه روى شيوه ى پسنديده است . (لاتجعل ... لاتبسطها)
3 نتيجه ى ولخرجى ، خانه نشينى و ملامت و حسرت است . (ملوما محسورا للّه )
4 اسلام ، هرگز به ذلّت و خوارى مسلمانان راضى نيست و از هر عملى كه آنان را به ذلّت كشاند، نهى كرده است . (لا تجعل ... لا تبسطها...فتقعد ملوما محسورا)
5 زياده روى در انفاق ، سبب باز ماندن از كارهاى ديگر و موجب حسرت و اندوه است . (فتقعد ملوما محسورا )
6 توجّه به عاقبت شوم كار، سبب دورى از آن است . (لا تجعل ... فتقعد...)
7 آينده نگرى از اصول مديريّت است . (لا تجعل ... فتقعد... )
(30) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرا بَصِيراً
ترجمه :
همانا پروردگارت براى هر كس بخواهد، روزى را گشاده يا تنگ مى سازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
نكته ها
O در قرآن بطور گسترده درباره ى رزق و روزى ، بحث شده است . برخى از نكاتِ آن آيات عبارت است از:
الف : رزق هر جنبنده اى بر عهده خداست . (مامن دابّةٍفى الارض الاّعلى اللّه رزقها )(79)
ب : سرچشمه ى روزى ، در آسمان است . (و فى السماء رزقكم ) (80)
ج : اگر همه ى مردم رزق گسترده داشته باشند، فساد گسترش مى يابد. (و لو بَسط اللّه الرزق لعباده لَبَغوا فى الارض )(81)
د: مردم بايد تلاش كنند و به دنبال رزق بروند. (فابتغوا عنداللّه الرّزق )للّه (82)
ه: تقوا از عوامل گشايش و موجب توسعه در رزق است . (و من يتّق اللّه يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لايحتسب )(83)
O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((قَدّر الاءرزاق فكثّرها و قلّلها و قسّمها على الضيق و السّعة فعدل فيها ليبتلى من اراد بميسورها ومعسورها وليختبر بذلك الشكر والصبر مِن غنيّها و فقيرها))(84) خداوند، روزى مردم را با كم و زياد كردن ، تقدير كرد تا هر كه را بخواهد در تنگناها و گشايش ها بيازمايد و غنى و فقير را با شكر و صبرى كه از خود بروز مى دهد، امتحان و گزينش كند.
پيام ها :
1 كمى و زيادى رزق به دست خداست . (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر) للّه
2 وسعت يا تنگى رزق ، از شئون ربوبيّت خدا وبراى رشد و تربيت انسان هاست . (انّ ربّك يبسط الرزق ... ويقدر )
3 خواست خداوند بر اساس بصيرت و آگاهى اوست . (لمن يشاء ... خبيرا بصيرا)
4 از ترس فقرِ خود، بخل نورزيد و براى نفى فقر ديگران تمام اموال خود را يكجا نبخشيد، كه روزى بدست خداست و فقر برخى حكيمانه است . (لاتجعل يدك ... انّ ربّك يبسط الرزق )
(31) وَلاَ تَقْتُلُوَّاْ اءَوْلَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً
ترجمه :
فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مى دهيم . يقينا كشتن آنان گناهى است بزرگ !
نكته ها
O ((املاق )) به معناى فقر و تنگدستى است . شايد ريشه ى آن ((مَلَق )) باشد، چون فقير اهل تملّق مى شود.
O اين آيه ، سيماى نابسامان اقتصاد دوران جاهليّت را نشان مى دهد. امروز هم كه دنيا به خاطر نگرانى از افزايش جمعيّت و كمبودهاى اقتصادى ، سقط جنين را مجاز مى داند، گرفتار نوعى جاهليّت شده است .
O در آيه 151 سوره ى انعام ، كشتن فرزندان را به خاطر فقر مى داند، (لا تقتلوا اولادكم من املاقٍ ) ولى در اين آيه ، كشتن را به خاطر ترس از فقر مى شمرد. (خشية املاق ) در آنجا در مورد فقر مى فرمايد: (نحن نرزقكم و ايّاهم ) ما زندگى شما و فرزندانتان را تاءمين مى كنيم ، در اينجا در مورد ترس از فقر مى فرمايد: (نحن نرزقهم و ايّاكم ) رزق بچه هايتان و خودتان با ماست . چون هيجانِ ترس بيشتر است ، خداوند اوّل اولاد را بيمه مى كند، سپس خود انسان را، تا هيجان كاهش يابد.(85) و شايد سرّ اين تفاوت در اين باشد كه چون گرسنگى الا ن است و ترس از فقر براى آينده ، لذا در صورت اوّل مى فرمايد: ما هم اكنون خود شما و فرزندانتان را رزق مى دهيم ، ولى در مورد ترس از آينده مى فرمايد: نگران نباشيد ما فرزندانتان و خودتان را روزى مى دهيم .
پيام ها :
1 كودك ، حقّ حيات دارد و والدين نمى توانند اين حق را از او بگيرند. (لا تقتلوا اولادكم )
2 به خاطر ترس از فقر، نبايد دست به گناه زد. (لا تقتلوا... خشية املاق )
3 به خاطر ترس از فقر، عواطف را زير پا نگذاريد. (لا تقتلوا اولادكم خشية املاق )
4 اگر امنيت روانى نباشد، نه فقط فقر كه ترس از فقر نيز سبب آدم كشى مى شود. (لا تقتلوا... خشية املاق )
5 توجّه به ضمانت الهى ، مانع گناه است . (لا تقتلوا... نحن نرزقهم للّه )
6 ايمان و توكّل را از ياد نبريد. (نحن نرزقهم )
7 خداوند از پدر ومادر مهربان تر است ، به او سوءظنّ نبريد. (نحن نرزقهم )
8 رزق به دست خداست و زيادى نفرات و جمعيّت بى اثر است ، پس فرزند عامل فقر نيست . (نحن نرزقهم و ايّاكم )
9 گاهى رزق وروزى ما در سايه ى روزى فرزندان است . (نرزقهم و ايّاكم للّه )
10 فرزندكشى و سقط جنين ، گناه و جنايت است ، چه پسر باشد، چه دختر. (لاتقتلوا اولادكم ... خطا كبيرا)
11 گناهان يكسان نيستند، گناهان صغيره و كبيره داريم . (خطا كبيرا للّه )
(32) وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَىَّ إِنَّهُ كَانَ فَا حِشَةً وَسَآءَ سَبِيلاً
ترجمه :
به زنا نزديك نشويد، كه كار زشت و راه بدى است .
نكته ها
O رابطه ى نامشروع جنسى (زنا)، مفاسد و زيان هاى فردى ، اجتماعى و خانوادگى فراوانى بدنبال دارد و لذا در اسلام حرام شده و در قرآن ، در كنار شرك ، قتل (86) و سرقت (87) آمده است . گوشه اى از مفاسد زنا از اين قرار است :
1 سرچشمه ى بسيارى از درگيرى ها، خودكشى ها، فرار از خانه ها، فرزندان نامشروع ، بيمارى هاى مقاربتى و دلهره براى خانواده هاى آبرومند است .
2 زناكاران چون براى شهوترانى سراغ هم مى روند، ميانشان انس و الفت عميق و آرامش نيست .
3 زناكار، طرف مقابل را شريك زندگى نمى داند، وسيله ى اطفاى شهوت مى داند.
4 زنا، سبب كاهش تشكيل خانواده از طريق ازدواج و موجب به وجود نيامدن ارتباطهاى فاميلى و قطع صله ى رحم است . چون باز شدن راه زنا، بى رغبتى به ازدواج را در پى دارد.
5 در زنا، احساس تعهّد و تكليف نسبت به بقاى نسل و تربيت كودك نيست و احساس پدرى و مادرى از ميان مى رود.
6 زنا، نظام ارث برى را بر هم مى زند و وارث واقعى معلوم نمى شود.
7 سبب از بين رفتن شخصيّت و هويّت انسانى مى شود و موجب مرگ هاى زودرس مى گردد. ((يذهب بالبهاء ويعجّل الفناء))(88)
8 چون ارتكاب زنا، بدون زحمت و خرج نيست ، زناكار براى ارضاى هوس خود، به سراغ گناهان زيادى مى رود. مثلا گاهى براى كاميابى ، تهمت ، ارعاب و قتل دست مى زند.
9 در جامعه ، فرزندان نامشروع و بى هويّت پديد مى آيد، كه زمينه ى بسيارى از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنى براى فحشا است .
O اسلام براى پيشگيرى از زنا، برنامه هايى ارائه داده است ، از قبيل :
1 ممنوعيّت اختلاط زن و مرد در بعضى مكان ها.
2 ممنوعيّت خلوت مرد با زن نامحرم .
3 حرمت زينت زن براى نامحرمان .
4 حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهيز از فكر زنا و تماشاى عكس هاى تحريك كننده .
5 مجازات شديد براى زناكار.
6 توصيه به ازدواج و پايين گرفتن مهريّه .
7 نكوهش از ازدواج دير هنگام .
8 عبادت شمردن همسردارى و تلاش براى خانواده .
پيام ها :
1 جاذبه بعضى گناهان به حدّى است كه نزديك شدن به آن هم خطر دارد. (لاتقربوا )
2 نه فقط زنا، بلكه از مقدّمات زنا هم بايد پرهيز كرد. (گاهى يك نگاه ، تلفن ، نامه و تماس ، زمينه ى ارتباطهاى نامشروع مى شود.) (لاتقربوا)
3 زنا، در طول تاريخ عملى زشت و ناپسند، و در اديان ديگر نيز حرام بوده است . (كان فاحشةً )
4 در نهى از منكر، زشتى گناه را بيان كنيم . (لاتقربوا... ساء سبيلا) للّه
5 زنا هم گناه است ، هم راهى براى گناهان ديگر و هم سبب بدعاقبتى است . (ساء سبيلا )
(33) وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَناً فَلاَ يُسْرِف فِّى الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً
ترجمه :
وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعا براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص ) قرار داده ايم ، پس نبايد در كشتن (و قصاص ) زياده روى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه ) يارى و حمايت شده است .
نكته ها
O ((فلايسرف فى القتل )) يعنى در قصاص بيش از قاتل رانكشيد و يا او را مثله نكنيد، چنانكه در جاهليّت چنين رسمى وجود داشته است .
O قتل نفس و آدم كشى از گناهان كبيره است . هر كس در غير مورد قصاص يا فساد، كسى را بكشد، گويا همه ى مردم را كشته است ، (من قتل نفسا بغير نفسٍ او فسادٍ فى الارض فكاّنما قتل النّاس جميعا )(89) و كيفر چنين قتلى دوزخ ابدى است . (من يقتل مؤ منا متعمّدا فجزائه جهّنم خالدا فيها) (90) اين كيفر، براى كسى كه اسلحه بكشد و تهديد به قتل كند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود، نيز ثابت است .(91)
O در روايات يكى از مصاديق ((ولىّ))، حضرت مهدى عليه السلام شمرده شده كه انتقام جدّ عزيزش امام حسين عليه السلام را خواهد گرفت .(92) (فقد جعلنا لوليّه سلطانا )
O حمايت خداوند از مظلوم و سپردن حقّ قصاص به ولىّ دم 7 هم عامل بازدارنده از آدم كشى است و هم بازدارنده از اسراف در قصاص . (جعلنا لوليّه سلطانا)
پيام ها :
1 هر انسانى حقّ حيات دارد، حتّى غير مسلمانى كه با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد، مصونيّت جانى و مالى دارد. (لا تقتلوا النفس ... )
2 قانون الهى ، محور ارزشها و حرمت هاست . (حرّم اللّه )
3 خودكشى حرام است . (لا تقتلوا النّفس الّتى حرم ا للّه )
4 از نظر اسلام ، كشتن افراد، در مواردِ حق (همچون قصاص ، دفاع ، ارتداد، لواط يا زناى محصنه ) جايز است . (الاّ بالحق )
5 مظلوم ، هر كه باشد بايد مورد حمايت قرار گيرد. (من قتل مظلوما... منصورا )
6 قرار دادن حقّ قصاص ، براى حمايت از مظلوم است . (جعلنا لوليه سلطانا)
7 در قصاص بايد خشم و غضب مهار شود و عدالت مراعات گردد. (فلا يسرف فى القتل )
8 در مورد متجاوزان نيز عدالت بايد رعايت شود. اولياى مقتول ، حقّ ندارند به عنوان قصاص ، بيش از يك نفر را بكشند و از مظلوميّت مقتول سوء استفاده كنند. (فلا يسرف )
9 قاتل را مُثله نكنيد و در نوع و كيفيّت قصاص ، ناجوانمردى نكنيد. (فلا يسرف فى القتل )
10 از سنّت هاى الهى ، حمايت از مظلوم است . (انّه كان منصورا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:55 PM
next page
fehrest page
back page
(34)وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلا بِالَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ اءَشُدَّهُ وَ اءَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً
ترجمه :
و به مال يتيم ، جز به بهترين راه (كه به نفع يتيم باشد) نزديك نشويد، تا آنكه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (كه آنگاه اموالش را به او بر مى گردانيد) وبه پيمان وفا كنيد، كه (در قيامت ) از عهد و پيمان سؤ ال خواهد شد.
نكته ها
O كلمه ى ((اَشُدّ)) از ((شَدّ))، به گره محكم گفته مى شود و در اينجا منظور مرحله ى رشد يتيم و استحكام جسمى و روحى در حفظ اموالش مى باشد.
O قرآن درباره ى حفظ حقوق يتيم و مراعات حال او و رسيدگى و تكفّل امور يتيمان سفارش فراوان كرده است . ولى چون احتمال لغزش مالى و سوء استفاده كردن از اموال يتيمان بسيار است ، لذا هشدار بيشترى لازم است ، به گونه اى كه از نزديك شدن به آن نيز نهى شده و تصرّف ظالمانه در اموال يتيمان ، خوردن آتش شمرده شده است .(93)
O وقتى اين آيه نازل شد، مسلمانان از حضور بر سر سفره ى ايتام كناره گرفتند و آنان را منزوى ساختند. آيه ى ديگرى نازل شد كه مراد از نزديك نشدن ، سوءاستفاده است ، والاّ افراد مصلح نبايد به بهانه ى تقوا، يتيمان را رها كنند. (و ان تخالطوهم فاخوانكم واللّه يعلم المفسد من المصلح ) (94)
O در حديث مى خوانيم : مراد از عهد و پيمانى كه مورد سؤ ال است ، محبّت و دوستى و اطاعت از علىّ عليه السلام است .(95)
پيام ها :
1 اسلام ، پشتيبان محرومان ، ضعيفان و يتيمان است . (لاتقربوا مال اليتيم )
2 هر جا احتمال سوءاستفاده باشد، بايد بيشتر سفارش كرد.(96) (لا تقربوا)
3 جاذبه ى مال به قدرى زياد است كه نزديك شدن به آن هم گاهى گناه و حرمت را در پى دارد. (لا تقربوا )
4 كودكان ، حقّ مالكيّت دارند. (مال اليتيم )
5 ارث يكى از اسباب مالكيّت است . (مال اليتيم )
6 تصرّف در مال يتيم مشروط به رعايت بالاترين و پرثمرترين شيوه هاست . (اگر منافع يتيم در گردش مال اوست ، بايد آن را به كار انداخت ، نه آنكه بى تفاوت ماند.) (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
7 در تصميم گيرى هاى مالى ، بايد منافع و مصالح يتيمان مراعات شود. (الاّ بالّتى هى احسن )
8 تصرّف نابجا و حيف و ميل اموال يتيمان ، ممنوع است . (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
9 زمان واگذارى مال يتيم به خود او، وقتى است كه به بلوغ فكرى و اقتصادى و جسمى برسد. (حتّى يبلغ اشدّه )
10 به پيمان ها هرچه و با هر كه باشد وفادار باشيم . (اوفوا بالعهد)
11 توجّه به مسئوليّت ، انسان را از گناه باز مى دارد. (انّ العهد كان مسئولا )
(35) وَ اءَوْفُواْ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ اءَحْسَنُ تَاءْوِيلاً
ترجمه :
و چون با پيمانه داد وستد كنيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه اين بهتر و سرانجامش نيكوتر است .
نكته ها
O ((قِسطاس ))، از تركيب دو كلمه ى ((قِسط)) به معناى عدل و ((طاس )) به معناى كفه ى ترازو مى باشد.(97) در حديث آمده است : امام معصوم ، نمونه و مصداق ((قسطاس مستقيم )) در جامعه ى اسلامى است .(98)
O مسائل داد وستد و رعايت حقوق مردم در معاملات ، چنان مهم است كه قرآن بارها روى آن تاءكيد كرده و بزرگ ترين آيه قرآن ،(99) مربوط به آن و سوره اى به نام ((مطففّين )) (كم فروشان ) نام نهاده شده است . اوّلين دعوت بعضى پيامبران ، همچون حضرت شعيب نيز ترك كم فروشى بوده است .(100)
پيام ها :
1 بازار مسلمانان ، بايد از تقلّب و كم فروشى دور باشد و فروشنده ى آن بايد امين ، دقيق ، درستكار و با حساب و كتاب باشد. (اوفوا الكيل )
2 ايفاى كيل و پيمانه ى صحيح ، از نمونه هاى وفاى به پيمان است كه در آيه ى قبل گذشت ، زيرا معامله ، نوعى تعهّد است . (اوفوا بالعهد... اوفوا الكيل )
3 ترازو و وسايل سنجش و محاسبات تجارى ، بايد سالم و دقيق باشد. (وزنوا بالقسطاس المستقيم )
4 دقّت در ترازو، وزن و محاسبات ، عامل خير وبركت است و كم فروشى ، خير و بركت را مى برد. (ذلك خيرٌ)
5 فلسفه ى فرمان هاى الهى ، خير خود انسان هاست . (اوفوا، زنوا... ذلك خير )
6 درستكارى اقتصادى ، برتر از كسب مال از راه كم فروشى است . (ذلك خير)
7 نتيجه ى دادوستد درست و رعايت حقوق مردم ، به خود انسان باز مى گردد، چون ايجاد اعتماد مى كند، ولى كم فروشى و نادرست بودن ميزان و حساب ، جامعه را به فساد مالى و سلب اعتماد مى كشاند. پس پايان و پيامد خوب ، در گرو درستكارى است . (ذلك خير )
8 كسب صحيح ، موجب خوش عاقبتى است . (احسن تاءويلا)
كم فروش گرچه به سود موّقت مى رسد، ولى از دست دادن اعتبار دنيوى و فراهم شدن عذاب اخروى ، كار او را بدفرجام مى كند.
(36) وَ لاَتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اءُوْلََّئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً
ترجمه :
و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن ، چون گوش و چشم و دل ، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت .
نكته ها
O ذكر چشم و گوش و دل در آيه ، شايد از باب نمونه باشد، زيرا در قيامت علاوه بر خود انسان ، از دست و پا و اعضاى ديگر هم سؤ ال مى شود(101) و آنها به سخن آمده ، اعتراف مى كنند.(102)
O در طول تاريخ ، بسيارى از فتنه ها و نزاع ها، از قضاوت هاى عجولانه يا حرف هاى بى مدرك ونظريه هاى بدون تحقيق و علم ، بروز كرده است . عمل به اين آيه ، فرد و جامعه را در برابر بسيارى از فريب ها و خطاها بيمه مى كند. چرا كه خوش بينى بيجا، زودباورى وشايعه پذيرى ، جامعه را دستخوش ذلّت وتسليم دشمن مى كند.
O تقليد كوركورانه ، پيروى از عادات وخيالات ، تبعيّت از نياكان ، باور كردن پيشگويى ها، خواب ها، حدس ها و گمان ها، قضاوت بدون علم ، گواهى دادن بدون علم ، موضعگيرى ، ستايش يا انتقاد بدون علم ، تفسير و تحليل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم ، نقل شنيده هاى بى اساس و شايعات ، نسبت دادن چيزى به خدا و دين بدون علم ، تصميم در شرايط هيجانى و بحرانى وبدون دليل وبرهان ، تكيه به سوگندها و اشك هاى دروغين ديگران ، همه ى اينها مصداق ((لاتقف ما ليس لك به علم )) بوده و ممنوع است .
O به مقتضاى روايات متواتر و معتبر، پيروى از اصول قطعى شرعى (مانند فتواى مجتهد، يا علمى كه به اطمينان هاى نزديك به يقين اطلاق مى شود) پيروى از علم است . همچنان كه مردم از نسخه ى پزشك متخصّص و دلسوز، علم پيدا مى كنند، از فتواى مجتهد جامع الشرايط و متّقى نيز علم به حكم خدا پيدا مى كنند. بنابراين اين مرحله از علم كافى است ، هر چند علم درجاتى دارد و مراحل عميق تر آن مانند: علم اليقين ، حقّ اليقين و عين اليقين مى باشد.
O امامان معصوم عليهم السلام ، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مى داشتند و به آنان توصيه مى كردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. ودر اين امر، به اين آيه استناد مى كردند.
چنانكه امام صادق عليه السلام براى متنبّه كردن شخصى كه هنگام رفتن به دستشويى ، توقّف خودرا در آنجا طول مى داد تا صداى ساز وآواز همسايه را بشنود، اين آيه را تلاوت كرد وفرمود: گوش از شنيده ها، چشم از ديده ها ودل از خاطرات مؤ اخذه مى شود. امام سجاد عليه السلام نيز فرمود: انسان حقّ ندارد هرچه مى خواهد بگويد.(103)
پيام ها :
1 زندگى بايد براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد. (لاتقف ما ليس لك به علم )
2 بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده هاى بى اساس ، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم . (لا تقف ... )
3 قرآن بساط ساحران ، كاهنان و پيش گويان را كه مردم ساده لوح را دور خود جمع مى كنند، بر هم مى زند. (لاتقف ما ليس لك به علم )
4 راه شناخت ، تنها حس نيست ، دل نيز يكى از راههاى شناخت است . (السمع و البصر و الفؤ اد )
5 در قيامت ، از باطن و نيّات هم بازخواست مى شود. (الفؤ اد)
6 ايمان به قيامت وحسابرسى ، عامل پيدايش تقواست . (كلّ اولئك ... مسئولا )
7 بهره بردارى صحيح نكردن از جسم و امكانات ، مؤ اخذه خواهد داشت . (كلّ اولئك كان مسئولا)
(37) وَ لاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً
ترجمه :
و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعا تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه هانخواهى رسيد.
(38) كُلُّ ذَلِكَ كَان سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً
ترجمه :
همه ى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است .
نكته ها
O از جامعيّت اسلام اينكه علاوه بر مسائل اعتقادى ، سياسى ، نظامى واقتصادى ، براى كارهاى جزئى مانند رفت وآمد بيرون خانه نيز دستور دارد. از جمله اينكه :
الف : (واقصد فى مشيك )(104) در راه رفتن ، ميانه رو باش .
ب : (ولا تمش فى الارض مرحا) در زمين با تكبّر و سرمستى راه نرو.
ج : (و عباد الرحمن الذّين يمشون على الارض هونا )(105) بندگان خدا آنانند كه در زمين با آرامش و بى تكبّر راه مى روند.
د: از قارون هم انتقاد مى كند كه هنگام عبور در كوچه و بازار، با تكبّر و جلال و جبروت ظاهر مى شد.(106)
O در سيره ى پيامبر اسلام است كه وى حتّى روز فتح مكّه بر الاغى بدون پالان سوار شد. امام حسن مجتبى عليه السلام نيز با داشتن مركب هاى زياد، پياده به مكّه مى رفت . اينها نشانه ى فروتنى اولياى دين است . حضرت على عليه السلام نيز از اوصاف متّقين ، راه رفتن متواضعانه را بر مى شمارد. ((و مشيهم التواضع ))(107)
پيام ها :
1 تكبّر، حتّى در راه ، رفتن از نظر قرآن نكوهيده است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
2 راه مقابله با تكبّر، توجّه دادن به ضعف ها وعجزهاست . (انّك لن تخرق الارض )
3 خصلت هاى درونى در رفتار انسان اثر گذار است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
4 بدى اعمال زشت در همه ى اديان الهى امرى ثابت است . (كان سيّئه ...مكروها )
5 اوامر و نواهى پروردگار، در جهت رشد و تربيت انسان است . (عند ربّك )
(39) ذَلِكَ مِمَّآ اءَوْحَىَّ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَتَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَ هاً ءَاخَرَ فَتُلْقَى فِى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً
ترجمه :
اين (دستورات ) از حكمت هايى است كه پروردگارت بر تو وحى كرده است ، و با خدا معبودى ديگر قرار نده كه سرزنش شده و رانده ، در دوزخ افكنده خواهى شد.
نكته ها
O برخى مفسّران مى گويند: مراد از ((حكمت ))، احكام ثابتى است كه در آيات قبل گفته شده و در اديان ديگر هم بوده و نسخ شدنى نيست .
در آيه ى 22 فرمان نهى از شرك اوّلين حكمت بود و در اين آيه نيز نهى از شرك ، پايان حكمت هاست .
O گاهى خداوند، با خطابى تند به پيامبرش ، در واقع به كفّار هشدار مى دهد كه اميد خود را از پيامبر قطع كنند، مثل اينكه مى فرمايد: اگر سراغ غير خدا بروى ، به جهنّم افكنده مى شوى .
پيام ها :
1 اوامر و نواهى خداوند، بر پايه ى حكمت ، علم به نيازهاى تربيتى بشر و مطابق با عقل است . (اوحى اليك ربّك من الحكمة )
2 عقل و فطرت ، انسان را از وحى بى نياز نمى كند، بلكه انسان نيازمند وحى است . (ذلك ممّا اوحى اليك )
3 در زشتى شرك ، همين بس كه اگر پيامبر نيز در پى آن رود، نابود مى شود. (لاتجعل ... فتلقى فى جهّنم )
4 غير از مكتب وحى و قانون خدا، راهها و مكاتب ديگر بيراهه است و محروميّت وملامت ودوزخ را درپى دارد. (لاتجعل مع اللّه ... فتلقى فى جهنّم )
5 پايان شرك ، دوزخ ومشرك مستحقّ دورى از رحمت خداست . (فتلقى ...) للّه
6 مشركان در دوزخ علاوه بر سوختن ، عذاب روحى نيز دارند. (مَلوما مَدحوراللّه )
(40) اءَفَاءَصْفَكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلََّئِكَةِ إِنَا ثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً
ترجمه :
آيا (مى پنداريد) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزيده و خودش از فرشتگان ، دخترانى گرفته است ؟ همانا شما سخن (و تهمت ) بزرگى مى گوييد.
نكته ها
O از جمله عقايد انحرافى مشركان اين بود كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و قرآن بارها با اين مساءله برخورد كرده و آن را دروغ و تهمتى بزرگ شمرده است ، از جمله : (اءم له البنات و لكم البنون )(108)، (اءلكم الذَّكَر و له الاُنثى ) (109)
البتّه عقيده به فرزند داشتن خدا، نزد يهود و نصارا هم بوده است ، ولى اعتقاد به دختر داشتن ، مخصوص بت پرستان است .
پيام ها :
1 برترى پسر بر دختر، پندارى بى اساس است . (اءفاصفاكم ... بالبنين )
2 ربوبيّت خداوند حتّى شامل مشركان نيز مى شود. (ربّكم )
3 عقيده به فرزند داشتن خداوند، هم محكوم است و هم بى انصافى . (لتقولون قولا عظيما )
4 پندار اينكه فرشتگان دخترند، غلط است . (الملائكة اناثا... قولا عظيما)
5 انسان نبايد آنچه را خود نمى پسندد، براى ديگران بپسندد، چه رسد آنكه براى خدا باشد! (لتقولون قولا عظيما )
(41) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا نُفُوراً
ترجمه :
وبه يقين ، ما در اين قرآن (حقايق را با بيان هاى گوناگون و) مكرّر بيان كرديم ، تا پند گيرند، و جز بر رميدگى آنان نيفزود.
نكته ها
O ((صَرّفنا))، بيان گوناگون و متنوّع و تكرارهاى مختلف گفتار در جهت روشن تر شدن موضوع بحث است .
O انسان فطرتا تنوّع طلب است ، خواه در طبيعت باشد، يا كتاب الهى و اين رمز برخى تكرارها و تنوّع بيان ها در قرآن است .
O همچنان كه از بارش باران بر يك لاشه ى متعفّن ، بوى تعفّن برمى خيزد، ورود آيات الهى در دلهاى خوگرفته به تكبّر و لجاجت ، عفونت تنفّر را بيشتر مى كند. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
پيام ها :
1 تكرار مطلب ، بايد متنوّع و جذّاب باشد، (صرّفنا) زيرا يكنواختى اغلب خستگى آور است .
2 انسان پيوسته نيازمند تذكّر است وچه بسا در هربار تكرار، گروهى جذب شوند. (صرّفنا )
3 تكرار در آيات قرآن ، براى تذكّر و پندگيرى است . (صرّفنا، ليذكّروا)
4 تكرار، براى دوستان دلربا، ولى براى لجوجان نفرت آور. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
(42) قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لا بْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود آنگونه كه مشركان مى گويند در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).
(43) سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً
ترجمه :
خداوند منزّه و برتر است از آنچه مى گويند، برترى بزرگ !
نكته ها
O مشركان ، خداوند را قبول داشتند و ((اللّه )) را آفريدگار هستى مى دانستند، ولى بت ها را شفيع خود يا شريك خدا مى پنداشتند. اين آيه وجود چنين رابطه اى را ميان خدا و بت ها نفى مى كند، چون بت ها نه مى توانند قدرت را از دست خداى بزرگ بيرون آورند، نه راهى براى تقويت خود دارند.
پيام ها :
1 نظام هستى ، بهترين دليل بريكتايى خداست . (اگر خدايان ديگر بودند، رقابت مى شد واگر رقابت بود نظام بهم مى خورد.) (اذا لابتغوا الى ذى العرش سبيلا)
2 هرگاه نسبت ناروايى داده شود، تبرئه و تنزيه لازم است . (سبحانه للّه )
3 خداوند از هرگونه شريك پاك است و ميان ذات مقدّس او و خرافاتى كه مى گويند، فاصله و برترى بسيارى است . (سبحانه و تعالى عمّا يقولون )
4 هر كه و به هر مقدار خدا را ستايش كند، باز خداوند برتر از آن گفته هاو توصيف هاست . (تعالى عمّا يقولون علوّاً كبيراً )
(44) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَ اتُ السَّبْعُ وَالاَْرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَىْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِن لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً
ترجمه :
آسمان هاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست ، تسبيح خداوند را مى گويند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش ، از او به پاكى ياد مى كند، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد. همانا او بردبار و آمرزنده است .
نكته ها
O اين آيه مى گويد: همه ى هستى براى خداوند تسبيح و سجده و قنوت دارند. برخى مفسّران اين تسبيح را تسبيح تكوينى دانسته اند، يعنى ساختار وجودىِ هر ذرّه اى از عالم ، نشان از اراده ، حكمت ، علم و عدل خدا دارد.
بعضى ديگر معتقدند كه هستى ، شعور و علم دارد و همه در حال تسبيح اند، ولى گوش ما صداى آنها را نمى شنود. اين نظر با ظاهر آيات سازگارتر است . نطق داشتن اشيا محال نيست ، چون در قيامت تحقّق مى يابد. (انطق كلّ شى )(110) حتّى سنگ هم علم و خشيت دارد و از خوف خدا از كوه سقوط مى كند. (و ان منها لما يهبط من خشية اللّه ) (111) حضرت سليمان سخن مورچه را مى فهميد و منطق الطير مى دانست . هدهد انحراف مردم را تشخيص مى داد كه نزد سليمان آمد و گزارش داد. خداوند كوهها را مخاطب قرار داده : (يا جبال اوّبى معه )(112) اى كوهها! همراه با داود نيايش كنيد. در قرآن علاوه بر اين موارد از تسبيحِ ديگر موجودات نيز سخن به ميان آمده است .
جمله ذرات عالم در نهانggggg با تو مى گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هُشيمggggg با شما نامحرمان ، ما خامشيم
O تسبيح گويى حيوانات و موجودات ، در روايات هم آمده است ، از جمله :
الف : به چهره ى حيوانات سيلى نزنيد، كه تسبيح خدا مى گويند.(113)
ب : هرگاه صيد تسبيح نگويد، شكارِ صيّاد مى شود.(114)
ج : هيچ درختى قطع نمى شود، مگر به خاطر ترك تسبيح او.(115)
د: سنگريزه در دست پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به نبوّت او گواهى داد.(116)
ه: زنبور عسل تسبيح مى گويد.(117)
ح : صداى گنجشك ها تسبيح آنهاست .(118)
همه ى اين روايات ، گوياى تسبيح واقعى است ، نه زبان حال .
هر كس به زبانى صفت حمد تو گويدgggggبلبل به غزلخوانى و قُمرى به ترانه
پيام ها :
1 همه ى هستى خدا را تسبيح مى گويند، پس چرا انسان از اين كاروان عقب بماند. (تسبّح له السموات ...)
2 در آسمان ها نيز موجودات زنده و با شعور هست . (مَن فيهنّ )
3 تسبيح هستى ، همراه با حمد و ستايش است . (يسبّح بحمده )
4 بعضى صداها را ممكن است بشنويم ، امّا نمى فهميم كه تسبيح است . (لاتفقهون تسبيحهم )
5 همه ى هستى شعور دارند، ولى اطلاعات انسان از هستى ناقص است . (ان من شى ءٍ الاّ يسبّح ... لا تفقهون )
6 حقايق ، از غير اهلش پوشيده است . (لا تفقهون تسبيحهم )
7 تحمّل عقايد خرافى و سخنان ناروا، برخاسته از حلم و بردبارى خداست . (عمّا يقولون ... حليما غفورا) اگر برگشتيم حتما او مى بخشد.
(45) وَإِذَا قَرَاءْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً
ترجمه :
و هرگاه قرآن مى خوانى ، ميان تو و كسانى كه به قيامت ايمان ندارند، حجابى ناپيدا (و معنوى ) قرار مى دهيم (تا از درك معارف حقّ محروم بمانند).
نكته ها
O قرآن وسيله ى هدايت متّقين است ، (هدىً للمتّقين ) (119) و از نشانه هاى متّقين ، يقين به آخرت است ، (و بالاخره هم يوقنون )(120) پس قرآن براى آنان كه به قيامت ايمان ندارند، هدايت گر نيست . اين همان حجاب پنهانى است كه سبب مى شود انسان از فهم وحى و لذّت درك معارف الهى محروم بماند، گرچه از زبان خود پيامبر صلى الله عليه و آله نيز وحى را بشنود.
پيام ها :
1 اگر انسان ، قابليّت هدايت نداشته باشد، تلاوت قرآن ، توسّط رسول اللّه هم بى اثر است . (اذا قراءت ... حجابا مستورا)
2 قهر الهى ، پس از لجاجت وكفر انسان است . (جعلنا... لايؤ منون بالاخرة ... حجابا )
3 تلاوت قرآن مى تواند انسان را از شرّ كفّار، ايمن كند. (اذا قراءت ، جعلنا... حجابا)
4 تلاوت قرآن ، روح تبرّى از مشركان را در انسان تقويت مى كند. (اذا قراءت جعلنا... حجابا )
5 محروميّت از درك وحى ، عذاب و قهر الهى است . (جعلنا... حجابا مستورا)للّه چوب خدا صدا ندارد.
6 ايمان به معاد، عامل پذيرش دعوت انبيا و كفر به معاد، سبب نپذيرفتن نبوّت و معارف الهى است . (لايؤ منون بالاخرة ... حجابا مستورا )
7 خداوند حقايق و معارف را از غير اهلش پوشيده داشته است . (حجابا مستورا)
(46) وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى اءَدْبَرِهِمْ نُفُوراً
ترجمه :
و بر دلهاى آنان (كفّار) پوشش هايى قرار داديم تا آن را نفهمند ودر گوشهايشان سنگينى (تا حقّ را نشنوند). و چون پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى ، آنان پشت كرده و گريزان مى شوند.
نكته ها
O ((اَكِنّة )) جمع ((كنان ))، يا ((كنّ))، به معناى وسيله ى پوشاندن است . ((وَقر))، به معناى سنگينى در گوش است . شبيه اين آيه در سوره هاى ديگر(121) هم آمده است .
O بيش از هزار بار در قرآن ، از توحيد ياد شده است ،(122) ولى متاءسّفانه كوردلان از شنيدن آيات توحيد و بهره گيرى از آنها محروم و ناراحتند، امّا از شنيدن سخن شرك و ياوه خرسند مى شوند. (و اذا ذُكِر اللّه وحده اِشماءزّتْ قلوب الّذين لايؤ منون بالاخرة و اذا ذُكِر الّذين من دونه اذا هم يَستبشِرون ) (123) امروز نيز هرگاه بحث از توحيد مى شود، بعضى متنفّرند، ولى سخن شرقى ها وغربى ها برايشان جاذبه دارد.
قرآن چنين گروه هاى گريزان از حقّ را به الاغ هايى تشبيه كرده كه از شيران رم مى كنند. (كانّهم حمرٌ مستنفرةٌ فَرّت من قَسورة )(124)
پيام ها :
1 روحِ بسته و دلِ مرده ، معارف ناب قرآن را نمى پذيرد. (اكنّةً ان يفقهوه )
2 شنيدن و فهميدن ساده ، غير از فهم عميق و لذّت بردن از آن است . (يفقهوه للّه )
3 محروم ماندن از درك معنويّات ، نوعى قهر الهى است . (اكنّةً ان يفقهوه ) للّه
4 ياد غير خدا كفر است ، ياد خدا و غير خدا شرك ، وتنها ياد خداى يكتا توحيد است . (ذكرت ... وحده )
5 توحيد در ربوبيّت ، سخت ترين چيز براى مشركان است . (ذكرت ربّك فى القرآن وحده ولّوا...)
(47) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلاً مَّسْحُوراً
ترجمه :
ما داناتريم كه چون به تو گوش مى دهند، براى چه گوش مى دهند و آنگاه كه (براى خنثى كردن تبليغات پيامبر) با هم نجوا مى كنند (نيز بهتر مى دانيم چه مى گويند). آن زمان كه ستمگران (به ديگران ) مى گويند: شما جز از مردى افسون شده پيروى نمى كنيد (آن را هم مى دانيم ).
نكته ها
O در تفاسير آمده است كه هر يك از سران كفّار، شبانه وبدون اطلاع يكديگر مخفيانه پشت خانه ى پيامبر حاضر مى شدند تا در تاريكى ، صوت قرآن را بشنوند وسپس تحليل كنند. گاهى هم در تاريكى به هم برمى خوردند ويكديگر را شناخته ملامت مى كردند كه ما خود، دل از صوت محمّد نمى كنيم ، مردم چه كار كنند!
O اين آيه ، به پيامبر خدا دلگرمى مى دهد كه از فرار و بى احترامى كفّار، متاءثّر نشود، چون همه چيز بر خدا روشن است .
پيام ها :
1 خداوند، از اهداف و اغراض مردم نيز آگاه است . (نحن اعلم بما يستمعون به )
2 همه ى شنوندگان ، حسن نيّت ندارند. (نحن اعلم ... )
3 مبلّغِ حق ، نبايد با فرار يا تهمت مردم عقب نشينى كند، بلكه بايد بداند كه زير نظر خداست و دلگرم باشد. (نحن اعلم ...)
4 دشمنان ، چون توجّه مردم را به رهبران الهى مى بينند، با تهمت و دروغ به آنان ضربه مى زنند. (رجلا مسحورا )
(48) اُنظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً
ترجمه :
(اى پيامبر!) بنگر كه چگونه براى تو مثلها زدند و در نتيجه گمراه شدند، پس نمى توانند راه حقّ را بيابند.
پيام ها :
1 پيامبر صلى الله عليه و آله و رهبران دينى ومؤ منين ، بايد از شيوه تبليغات دشمن آگاه باشند. (انظر كيف )
2 هم براى اثبات حق ، هم براى مكدّر ساختن حقايق ، مى توان از مثال و تمثيل استفاده كرد. (كيف ضربوا لك الامثال )
3 آنان كه براى رد كردن دين ، منطق ندارند، با مثل زدن ، به پيامبر بدگويى و او را تحقير مى كنند. (ضربوا لك الامثال )
4 توهين به رهبران الهى ، عامل گمراهى است . (ضربوا لك الامثال فضلّوا)
5 گمراهى انسان ها به تدريج حاصل مى شود، اوّل گرفتار توهين وضرب المثل نابجا مى شود، آنگاه به انحراف ، سپس به بن بست مى رسد. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا )
6 كفر، سرانجامى ندارد. كفّار با بهره گيرى از انواع تهمت ومثلها براى ضربه زدن به اسلام ، بازهم موفّق نشدند. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا)
(49) وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَرُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
ترجمه :
و گفتند: آيا آنگاه كه ما استخوان هاى پوسيده و پراكنده شويم ، آيا براستى ما با آفرينشى تازه ، برانگيخته مى شويم ؟
نكته ها
O ((رُفات )) به معناىِ گِل خورد شده است .(125)
O در آيات قرآن ، هيچ جا دليلى از سوى منكران معاد بيان نشده است . هرچه هست ، تعجّب و سؤ ال و استبعاد است و با طرح سؤ ال ها ايجاد شبهه مى كنند. قرآن نيز در پاسخ آنان ، تكيه بر علم و قدرت و حكمت خدا در آفرينش و ذكر نمونه هايى در طبيعت و تاريخ و خود انسان دارد كه اوّل نبوده و سپس پديد آمده است . پس خداوند مى تواند بار ديگر موجودات را پس از مرگ ، زنده كند.
(50) قُلْ كُونُواْ حِجَارَةً اءَوْ حَدِيداً
ترجمه :
بگو: (استخوان خرد شده كه آسان است ، شما) سنگ باشيد يا آهن .
(51) اءَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِى صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِى فَطَرَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى اءَن يَكُونَ قَرِيباً
ترجمه :
يا هر مخلوقى از آنچه كه در نظر شما از آن هم سخت تر است (باز خدا مى تواند شما را دوباره زنده كند) آنان بزودى خواهند گفت : چه كسى ما را باز مى گرداند؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار شما را آفريد. پس بزودى سرهاى خويش را (با تعجّب ) به سوى تو تكان خواهند داد و گويند: آن روز، چه زمان خواهد بود؟ بگو: شايد نزديك باشد!
نكته ها
O گرچه انسان پس از مرگ ، متلاشى و خاك مى شود، ولى خاك ، سرچشمه و دروازه ى حيات و زندگى است . گياهان از خاك مى رويند و موجودات زنده در خاك پرورش مى يابند. پس زنده كردن مردگان از خاك ، نزد خداوند متعال مهم و دشوار نيست ، حتّى اگر شما سنگ و آهن و سخت تر از اينها هم باشيد، كه فاصله شان با حيات ، دورتر است ، باز هم خداوند، شما را زنده خواهد كرد.
O منكران ، دليلى بر انكار معاد ندارند، تنها سؤ ال دارند كه چه كسى و چه زمانى و چگونه ما را زنده مى كند؟ پاسخ قرآن اين است كه همان خدا كه اوّلين بار شما را آفريد، قدرت بازآفرينى شما را دارد، زمان آن نيز خيلى دور نيست ، شايد نزديك باشد! (من يعيدنا؟ متى هو؟ عسى ان يكون قريبا) للّه
پيام ها :
1 پيامبر، ماءمور پاسخگويى به سؤ الات ، شبهات و ايرادهاست . (قل )
2 زنده ساختن مجدّد مردگان ، حتّى اگر سنگ و آهن هم شده باشند، بر خدا آسان است . (حجارةً او حديدا او خلقا ...)
3 معاد جسمانى است . (كونوا حجارة او حديدا... )
4 بسيارى از چيزها، تنها در ذهن و دل ما بزرگ مى نمايد، ولى در واقع بزرگ نيست . (يكبر فى صدوركم )
5 دليل انكار معاد، غفلت از قدرت الهى است . (من يعيدنا... الّذى فطركم للّه )
6 افراد لجوج با شنيدن دليل نيز از روى استهزا و انكار و استبعاد، سر تكان مى دهند. (فسيُنغضون اليك رئوسهم )
7 عمر دنيا نسبت به آخرت ، كم و كوتاه است و هر كس بايد مرگ و قيامت را نزديك بداند. (ان يكون قربيا )
(52) يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
روزى كه شما را (از قبرهايتان ) فرامى خواند، پس شما حمدگويان اجابت مى كنيد و مى پنداريد كه جز مدّت كوتاهى (در دنيا يا برزخ ) درنگ نكرده ايد.
پيام ها :
1 قيامت را فراموش نكنيد. (يوم ) قبل از ((يوم ))، كلمه ى ((اُذكر)) در تقدير است .
2 قيامت ، روز فراخوانى عمومى مردم است . (يدعوكم )
3 هنگام رستاخيز، همه ى مردگان ثناگوى خدايند (ولى براى كافران سودى ندارد). (فيستجيبون بحمده )
4 مدّت دنيا و برزخ ، نسبت به قيامت ، بسيار كوتاه است . (ان لبثتم الاّ قليلا)
(53) وَقُل لِّعِبَادِى يَقُولُواْ الَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَنَ كَانَ لِلاِْنسَانِ عَدُوّاً مُّبِيناً
ترجمه :
وبه بندگانم بگو: سخنى گويند كه نيكوتر است ، چرا كه شيطان (با سخنان ناموزون ) ميان آنان فتنه وفساد مى كند. همانا شيطان همواره براى انسان ، دشمنى آشكار بوده است .
نكته ها
O خداوند، آفريدگار بهترين هاست ؛ (احسن كلّ شى ءٍ خلقه ) ،(126) (فاحسن صوركم )،(127) (احسن تقويم )للّه (128) از ما نيز بهترين ها را مى خواهد؛ بهترين عمل ، (ليبلوكم ايّكم احسن عملا )(129) بهترين سخن (يقولوا التّى هى احسن ) وبهترين حرفها را پيروى كردن . (فيتّبعون احسنه ) (130)
O گويا مسلمانان در نحوه ى برخورد با كفّار ونيشخندهاى آنان و نحوه ى مقابله به مثل ، سؤ الاتى داشتند كه آيه با ((قل )) پاسخ داده است ، چرا كه گاهى بدگويى به بت هاى كفّار، آنان را گستاخ مى كرد كه آنان نيز به خداوند ناسزا گويند.
O ((كلام احسن )) شامل هر نوع سخن شايسته است ، همچون : سلام ، دعا، ارشاد، اظهار محبّت ، امربه معروف و نهى از منكر، ذكر خدا، توبه و استغفار و امثال آن .
پيام ها :
1 در دعوت به كلام نيكو، بايد خود نيكو سخن بود. (يقولوا التى هى احسن )
2 كلام و گفتار خوب ، زمينه ساز محبّت ، و سخن ناروا، زمينه ساز انواع وسوسه هاى شيطانى است . آرى سخن نيكو، زمينه ى وسوسه را مى زدايد. (يقولوا التى هى احسن انّ الشيطان ينزغ ...)
3 لازمه ى عبوديّت ، خوش گفتارى با ديگران است . (لعبادى ، يقولوا التى هى احسن )
4 شيطان ، همواره دشمن انسان بوده و در دشمنى لحظه اى درنگ نكرده است . (كان الشيطان للانسان عدوّا)
5 القاى دشمنى ميان مردم ، كار شيطان است و كسى كه چنين كند، همكار شيطان است . (ينزغ بينهم )
6 شيطان در فتنه گرى ودشمنى با انسان ، بسيار جدّى است . (عدوّا مبينا)
(54) رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَاءْ يَرْحَمْكُمْ اءَوْ إِن يَشَاءْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
ترجمه :
پروردگار شما به شما داناتر است ، اگر بخواهد بر شما رحمت مى آورد، يا اگر بخواهد (به خاطر كردارتان ) شما را عذاب مى كند. و ما تو را به عنوان وكيل مردم نفرستاديم (تا به ايمان آوردن مجبورشان كنى ).
نكته ها
O در آيه ى قبل ، تاءكيد بر خوب حرف زدن بود، در اين آيه نمونه هايى از آن بيان شده است : انسان خود را برتر از ديگران نداند، آنان را تحقير نكند و حتّى به كفّار نگويد: شما اهل دوزخيد و ما اهل بهشت ، چرا كه چنين روشى ، سبب فتنه مى شود. به علاوه ما چه مى دانيم عاقبت خوش با كيست ؟ خدا آگاه تر است ، اگر بخواهد مى بخشد يا عذاب مى كند.
پيام ها :
1 به ايمان خود مغرور نشويم . (ربّكم اعلم بكم )
2 كارهاى الهى ، بر اساس علم اوست . (اعلم بكم ، يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
3 علم خدا ومهر و قهر او، از شئون ربوبيّت خداست . (ربّكم ، يرحمكم ، يعذّبكم )
4 سخن از رحمت و عطوفت ، پيش از قهر و عذاب است . (يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
5 انسان بايد بين خوف و رجا باشد. (يرحمكم ، يعذّبكم )
6 انسان ها در انتخاب عقيده آزادند، حتّى پيامبران هم ماءمور اجبار مردم بر ايمان نيستند. (ما ارسلناك عليهم وكيلا )
7 مبلّغ دين ، نبايد خود را وكيل و سرپرست مردم بداند. (وكيلا)
(55) وَرَبُّكَ اءَعْلَمُ بِمَن فِى السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّنَ عَلَى بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً
ترجمه :
و پروردگارت به هر كه در آسمان ها و زمين است ، داناتر است . و البتّه ما بعضى از پيامبران را بر بعض ديگر برترى بخشيديم و به داود زبور داديم .
نكته ها
O در آيه ى قبل ، علم خدا به انسان ها مطرح شد، اينجا علم او به همه ى موجودات آسمانى و زمينى بيان شده است .
O در احاديث آمده است : پيامبران ، يكصد وبيست وچهار هزار نفر بوده اند؛ بعضى از آنان مبعوث بر همه ى مردم و داراى كتاب آسمانى بودند، برخى نيز در منطقه يا بر قوم خاصّى ماءمور بودند وتحت فرمان پيامبر بزرگ ترى انجام وظيفه مى كردند.
پيام ها :
1 پيامبران تحت توجّه خاصّ الهى مى باشند. (ربّك )
2 عالم ، محضر خداست و او بر همه چيز آگاه است . (ربّك اعلم )
3 در آسمان ها نيز موجودات با شعور وجود دارند. (من فى السموات ) للّه
4 در ميان پيامبران نيز سلسله مراتب و برترى وجود دارد. حتى بهترين افراد و متّقين با هم يكسان نيستند. (فضّلنا )
5 تفاوت و برترى دادن هاى الهى ، بر اساس علم همه جانبه ى او بر همه چيز و همه كس است . (ربّك اعلم ، فضّلنا)
6 كتاب آسمانى ، از نشانه هاى برترى يك پيامبر است . (فضّلنا، آتينا داود زبورا )
7 برترى فرهنگى ، اساسى ترين برترى است ، نه مال ومقام وعمر. (فضّلنا، زبورا)
(56) قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لاَ تَحْوِيلاً
ترجمه :
بگو: كسانى را كه غير خداوند گمان مى كرديد (كه معبود شمايند) بخوانيد. كه آنها نه مشكلى را مى توانند از شما برطرف كنند و نه تغييرى در آن دهند.
پيام ها :
1 سراغ غير خدا رفتن و به آن اميد داشتن ، خيالى بيش نيست . (زعمتم ) للّه
2 در شيوه ى تبليغ ، ضمن آنكه بايد حقيقت را بيان كرد، بايد مردم را در انتخاب به حال خود گذاشت تا آن را با اختيار رد كرده يا بپذيرند. (قل ادعوا الّذين زعمتم ... لايملكون كشف الضّر )
3 انگيزه ى پرستش ، پناهجويى به يك قدرت است و بت ها اين توان را ندارند. (فلا يملكون كشف الضّر)
4 غير خدا، نه مى تواند خطر را رفع كند و نه آن را به ديگرى برگرداند، آن را تبديل كند و يا تخفيف دهد. (كشف الضّر، تحويلا ) (عقيده به شفاعت اولياى خدا براى رفع مشكلات و عذاب ، به اذن خداست و حساب ديگرى دارد.)
(57) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ اءَيُّهُمْ اءَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً
ترجمه :
آنان را كه (مشركان به جاى خدا) مى خوانند (مانند عيسى و فرشتگان ) خودشان وسيله اى براى تقرّب به پروردگارشان مى جويند، وسيله اى هر چه نزديكتر، و به رحمت او اميدوارند و از عذابش بيمناك . همانا عذاب پروردگارت در خور پرهيز و وحشت است .
نكته ها
O آيه را چنين نيز ترجمه كرده اند: پيامبرانى كه مردم رابه حقّ دعوت مى كنند، خودشان نيز (در حركت معنوى ) به سوى پروردگارشان ، به سراغ وسيله مى روند، آن هم وسيله اى كه بيشتر و سريعتر آنان را به خدا نزديك كند. يا هر پيامبرى مقرّب تر است ، بيشتر سراغ خدا مى رود.
O در روايات بسيارى ذيل اين آيه آمده است كه دو كفه ى بيم و اميد در انسان بايد يكسان باشد، وگرنه يا ماءيوس مى شود، يا مغرور.
پيام ها :
1 بيم و اميد، نشان وابستگى و ضعف است ، پس كسى كه خود در پى وسيله مى رود، چگونه او را وسيله قرار مى دهيد؟ (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
2 براى قرب به خدا، راهها و وسائلى وجود دارد. (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
3 سراغ وسيله رفتن و شفاعت طلبى ، نبايد انسان را از عذاب غافل كند. (يبتغون ... يخافون عذابه )
4 در تقرّب به خدا، سبقت ومسابقه ارزش دارد. (ايّهم اقرب ) (هر كه به خدا نزديكتر است ، تلاشش براى توسّل بيشتر است .)
5 بهترين وسيله آن است كه انسان را به خدا نزديكتر كند. (ايّهم اقرب للّه )
6 رحمت الهى بر غضبش سبقت دارد. (اميد به رحمت ، پيش از خوف از عذاب آمده است .) (يرجون ... يخافون )
7 عذاب ، از شئون ربوبيّت خداوند است ، آن را شوخى نگيريم . (عذاب ربّك ... محذورا... )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:56 PM
next page
fehrest page
back page
(58) وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَمَةِ اءَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذَ لِكَ فِى الْكِتَبِ مَسْطُوراً
ترجمه :
وهيچ منطقه آبادى نيست ، مگر آنكه پيش از روز قيامت ، آن را هلاك مى كنيم يا (به خاطر گناهانشان ) به شدّت عذاب مى كنيم ، اين در كتاب الهى (و لوح محفوظ) ثبت شده است .
نكته ها
O ((قَرية )) محلّ اجتماع مردم وآبادى است ، چه شهر باشد چه روستا. و مراد از ((الكتاب ))، يا لوح محفوظ است ، يا قرآن كه علل سقوط و هلاكت امّت ها در آن بيان شده است .
پيام ها :
1 زندگى براى هيچ كس ماندگار و پايدار نيست . (ان من قرية ... )
2 برچيده شدن بساط زندگى روى زمين ، نه يك تصادف ، بلكه براساس قانونى است كه خداوند، از پيش تعيين و ثبت كرده است . (فى الكتاب مسطورا)
(59) وَمَا مَنَعَنَآ اءَن نُّرْسِلَ بِالاَْيَتِ إِلا اءَن كَذَّبَ بِهَا الاَْوَّلُونَ وَءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالاَْيَتِ إِلا تَخْوِيفاً
ترجمه :
و هيچ چيزى ما را از فرستادن آيات و معجزات (مورد درخواست مردم ) بازنداشت ، جز اينكه امّت هاى پيشين آنها را تكذيب كردند (وهلاك شدند). ما به قوم ثمود ماده شترى داديم كه روشنگر (اذهان مردم ) بود، امّا به آن ستم كردند و ما معجزات (درخواستى ) را نمى فرستيم مگر براى بيم دادن .
نكته ها
O كفّارِ بهانه جوى مكّه ، از پيامبر تقاضاى معجزات متعدّدى داشتند، از جمله مى خواستند بعضى از كوههاى مكّه (كوه صفا) را به طلا تبديل كند، يا كوهها جابه جا شده و زمين براى كشاورزى به وجود آيد. خداوند مى فرمايد: به تجربه ى تاريخ ، كفّار لجوج با ديدن اين نشانه ها نيز ايمان نمى آورند و نظام آفرينش ، دستخوش هوسهاى افراد لجوج نمى شود. و اگر معجزه به پيشنهاد مردم ارائه شود و به آن كفر ورزند، عقوبت دنيوى آنان حتمى است .
O شتر يك حيوان است ، ولى خداوند درباره ى شتر صالح مى فرمايد: (ناقة اللّه ) ، چون هرچه به خدا منسوب شود قداست دارد، حتّى نام ابولهب چون در قرآن است ، بى وضو به آن نمى توان دست زد.
پيام ها :
1 پيامبران با داشتن معجزه هاى گوناگون ، پيوسته گرفتار افراد لجوج بودند. (كذّب بها الاءوّلون )
2 خداوند بر هر كارى تواناست ، امّا كارش براساس حكمت است ، نه ارضاى هوسهاى مردم . (ما منعنا...)
3 توهين به مقدّسات و تكذيب معجزات ، قهر و عذاب الهى را به دنبال دارد. (آتينا... فظلموا بها )
4 آنچه از سوى خداست ورنگ خدايى دارد، حسابش از امور عادّى جداست . (آتينا... فظلموا بها)
5 معجزات ، وسيله ى شناخت و بينش و هشدار مردم است (مبصرةً، تخويفا للّه )
(60) وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ اءَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى اءَرَيْنَكَ إِلا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيَناً كَبِيراً
ترجمه :
و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم : همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤ يايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم . و ما مردم را بيم مى دهيم ، ولى (هشدار ما) جزطغيان و سركشى بزرگ ، چيزى بر آنان نمى افزايد.
نكته ها
O در آيه ى قبل سخن از كشتن ناقه ى صالح بود و در اين آيه ، سخن از شجره ى ملعونه كه قاتل اهل بيت پيامبر عليهم السلام بودند. در روايات مى خوانيم كه اهل بيت فرمودند: ما كمتر از ناقه ى صالح نيستيم ، جسارت به ما هلاكت را به دنبال دارد.(131)
O در قرآن ، چند رؤ يا براى پيامبر اسلام بيان شده است : يك رؤ يا در آستانه ى جنگ بدر، كه خداوند دشمنان را به چشم پيامبر اندك نشان داد، تا مسلمانان سست نشوند.(132) ديگرى رؤ ياى ورود فاتحانه به مسجدالحرام .(133) و يكى هم خوابى كه در اين آيه مطرح است . دو خواب قبلى پس از هجرت و در مدينه بوده ، اما اين خواب در مكّه بوده است . البتّه برخى رؤ يا را مربوط به معراج دانسته اند، در حالى كه معراج در بيدارى بود و رؤ يا ظهور در خواب ديدن دارد.
آن خواب و شجره ى ملعونه يكى است ، چون نتيجه ى واحدى دارد و آن فتنه بودن براى مردم است . خداوند اين شجره ى ملعونه و اعمالشان را در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد و فرمود كه اين سبب فتنه ى امت توست و با جمله ى ((انّ ربّك احاط بالناس ))، آن حضرت را دلدارى داد.
O ((شَجرة ))، هم به معناى درخت است ، هم هر اصلى كه شاخه ها و فروعى داشته باشد. لذا به قبيله هم شجره گفته مى شود. پيامبر نيز فرمود: من و على از يك شجره ايم ((اءنا و علىٌّ من شجرة واحدة )).(134) به سلسله ى نسب و نژاد نيز ((شجره نامه )) گفته مى شود. پس شجره ى ملعونه ، قومى ريشه دارند كه ملعونند.
O در آخر اين آيه آمده است كه هشدارهاى الهى نسبت به شجره ى ملعونه ، نتيجه اى جز افزايش طغيان بزرگ اينان ندارد. و ((طغيان كبير)) تنها يكبار و در همين آيه به كار رفته است . پس بايد در قرآن از يك شجره ملعونه واز قوم و قبيله اى سراغ گرفت كه به ظاهر مسلمان ، ولى در باطن داراى نفاق وسبب فتنه ى مردم اند.
در قرآن ، امور متعدّدى لعنت شده است ، مثل : ابليس ، يهود، منافقان ، مشركان ، علمايى كه حقّ را كتمان كردند، آزاردهندگان پيامبر، امّا تنها منافقانند كه همراه مسلمانان وموجب فتنه آنانند، زيرا ابليس و اهل كتاب ومشركين ، چهره اى روشن دارند، ولى منافقان به ظاهر مسلمان ، پيوسته عامل فتنه بوده اند.(135)
O بعضى پنداشته اند شجره ى ملعونه ، همان ((درخت زقّوم )) است كه وسيله ى عذاب الهى است ، ولى چيزهاى ديگرى هم وسيله ى عذاب الهى بوده است كه اين نشانه ى لعنت شدن آن وسيله نيست ، مثل رود نيل كه فرعون را غرق كرد، يا فرشتگان كه بر اقوامى عذاب نازل كردند، يا مؤ منان كه در جنگ ها بازوى خدا در عذاب و نابودى كفّار بودند. ((قاتلوهم يعذّبهم الله بايديكم ))(136)
O علامه ى طباطبايى قدس سره در بحث روايى سوره ى قدر، از برجستگان اهل سنّت مثل خطيب بغدادى ، ترمذى ، ابن جرير، طبرانى ، بيهقى ، ابن مردويه و از علماى شيعه مثل كافى نقل مى كند كه پيامبراكرم در خواب ، بالا رفتن بوزينگان را از منبر خود ديد و بسيار غمگين شد. جبرئيل نازل شد. حضرت خواب خود را بر او بيان كرد. جبرئيل به آسمان رفت و چون برگشت ، اين آيات را با خود آورد: (افراءيت ان متعّناهم سنين . ثمّ جائهم ما كانوا يوعدون . ما اغنى عنهم ماكانوا يمتعّون )(137) آيا نمى بينى كه اگر ما ساليانى آنان را بهره مند سازيم ، سپس عذابى كه به آنان وعده داده شده ، سراغشان آيد، بهره گيرى هاى دنيوى برايشان سودى نخواهد بخشيد. اين رؤ يا، همچنين سبب نزول سوره ى قدر شد، تا به پيامبر تسلى بدهد كه اگر بنى اميه هزار ماه حكومت مى كنند، در عوض ما به تو شب قدر داديم كه بهتر از هزار ماه است .
مساءله خواب ديدن بوزينه هايى كه حكومت را به دست گرفتند و بر منبر پيامبر بالا مى رفتند، از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز روايت شده است .(138) و مفسّران شيعه و سنّى مراد از شجره ى ملعونه را ((بنى اميّه )) مى دانند.
امام سجاد عليه السلام فرمود: جبرئيل بوزينه ها را بر بنى اميه تطبيق داد. پيامبر پرسيد: آيا اين حادثه در زمان من رخ مى دهد؟ پاسخ داد: نه ، حدود چهل سال بعد از هجرت تو رخ مى دهد.(139)
در ميان بنى اميه هم ، آن كس كه بيش از همه طغيان كرد و حادثه ى كربلا را به وجود آورد، ((يزيد)) بود و اين فاجعه ، بزرگ ترين طغيان در تاريخ بود.
پيام ها :
1 خداوند، گاهى از طريق خواب ، بعضى حقايق را به پيامبر و ديگران الهام مى كند. (اريناك )
2 هر حادثه اى ، حتّى تعبير خواب ، مى تواند وسيله ى آزمايش مردم قرار گيرد. (الرؤ يا... فتنة )
3 قبايل و گروه هايى كه عامل انحراف شوند، ((شجره ى ملعونه ))اند. (فتنة للناس و الشجرة الملعونه )
4 هشدار به مردم ، حتّى به قبايل و دودمان هاى ملعون ، از سنّت هاى الهى است . (نخوّفهم )
5 در دل لجوجان متعصّب ، هشدارها اثر ندارد. (نرود ميخ آهنين در سنگ ) (فما يزيدهم الاّ طغيانا كبيرا)
(61) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ قَالَ ءَاءَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً
ترجمه :
و به يادآور زمانى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد. پس سجده گردند، مگر ابليس كه گفت : آيا براى كسى سجده كنم كه از گل آفريده اى ؟!
نكته ها
O در قرآن بارها به مساءله ى سجود فرشتگان و سرپيچى ابليس اشاره شده است .
O ابليس ، از جنّ است ، (كان من الجنّ) (140) ولشكريانى دارد، (وجنودابليس اجمعون )(141) و سپاه او پياده و سواره ، (و اجلب عليهم بخيلك و رجلك ) (142) و عامل انحراف و سجده نكردنش نيز قياس خاك و آتش بود. (خلقتنى من نارٍ و خلقته من طين )(143)
پيام ها :
1 سجده براى غير خدا، اما به فرمان خداوند، مانعى ندارد. (قلنا...اسجدوا لا دم )
2 انسان گل سرسبد موجودات است ، چرا كه فرشتگان معصوم در برابر او سجده كردند. (اسجدوا لا دم فسجدوا )
3 فرشتگان ، تسليم فرمان خدايند. (اسجدوا... فسجدوا)
4 اعتقاد به برترى هاى موهوم ، شيطانى است ، زيرا شيطان ، به برترى نوع خود عقيده داشت . (ءاسجد لمن خلقت طينا )
5 اعتراض به حكمت ، عدل وامر خدا، بدتر از سجده نكردن است . (ءاسجد...)
6 ابليس موجودى سنجش گر و داراى اختيار است . (الاّ ابليس ءاسجد... للّه )
7 اجتهاد در مقابل نصّ ممنوع است . (ابليس ، در برابر نصّ خداوند، اجتهاد كرد) (قلنا... اسجدوا... ءاسجد لمن خلقت طينا)
8 ريشه ى معصيت گاهى خودبرتربينى است . (ءاسجد لمن خلقت طينا للّه )
9 حسد ابليس ، چشم حقيقت بين او را بست ، خاك و گل بودن آدم را ديد، ولى روح الهى (نفخت فيه من روحى ) (144) او را نديد. (ءاسجد... طينا )
10 ابليس ملاك ارزش را عناصر مادّى مى پندارد. (طينا)
(62) قَالَ اءَرَءَيْتَكَ هَذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ اءَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ
ترجمه :
لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلا قَلِيلاً
ابليس گفت : به من خبر ده ، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى ؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى ، يقيناً بر نسل او افسار زده ، به زير سلطه مى كشم ، مگر اندكى را.
نكته ها
O ((اءراءيت )) به معناى ((اخْبرنى ))، به من خبر ده مى باشد. ((اَحتنكنّ)) از ((حَنك ))، طنابى است كه به گردن حيوان انداخته و او را مى كشند. ((اِحتناك ))، به معناى از ريشه درآوردن و سلطه ى كامل يافتن نيز مى باشد.(145)
پيام ها :
1 خودپرستى ، انسان را به طغيان در برابر خدا مى كشد. (هذا الّذى كرّمت علىّ)
2 دل كندن از جاه و مقام ، يكى از سخت ترين امتحانات است . (كرمت على للّه )(146)
3 حسادت ، به تدريج به كينه تبديل مى شود. (لئن اخّرتن ...)
4 برخى حسدها وكينه ها نسل هاى آينده را نيز در برمى گيرد. (ذرّيته للّه )
5 ابليس هم از قيامت آگاه بود و هم به آن ايمان داشت . (اخّرتن الى يوم القيامة )
6 انسان در برابر وسوسه هاى شيطان ، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. (الاّ قليلاً )
7 برخى مردم ، از خطر سلطه ى ابليس درامانند. (الاّ قليلاً)
(63) قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَآءً مَّوْفُوراً
ترجمه :
(خداوند به ابليس ) گفت : برو، هر كس از آدميان از تو پيروى كند، قطعاً كيفرتان دوزخ است ، كيفرى كامل !
پيام ها :
1 خداوند تقاضاى مهلت خواهى ابليس را پذيرفت . (اذهب )
2 انسان در پذيرش راه خدا يا پيروى از شيطان ، آزاد است . (فمن تبعك للّه )
3 جايگاه ابليس و پيروانش دوزخ است . (جزائكم جهنّم )
4 كيفر الهى كامل است ، گنهكاران هم كيفر گناهان خودرا مى چشند، هم كيفر گمراه كردن ديگران را به طور كامل دريافت مى كنند. (موفورا )
(64) وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَاءَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِى الاَْمْوَ لِ وَالاَْوْلَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلا غُرُوراً
ترجمه :
و (اى شيطان !) هر كس از مردم را مى توانى با صداى خود بلغزان و نيروهاى سواره و پياده ات را بر ضدّ آنان گسيل دار ودر اموال وفرزندان با آنان شريك شو و به آنان وعده بده ، و شيطان جز فريب ، وعده اى به آنان نمى دهد.
نكته ها
O ((اِستفزاز)) به معناى لغزاندن با سرعت و تردستى و هُل دادن است .
O ابليس براى فريب انسان از يك راه وارد نمى شود، بلكه با تبليغات ، وعده ها، آرزوها، وسوسه ها، همراهى و مشاركت ، پياده و سواره ، انسان را محاصره مى كند و در اين ميان عدّه اى همراه او مى شوند.
O در روايات مى خوانيم : كسى كه باكى ندارد كه چه مى گويد و يا درباره او چه گفته مى شود ودست به هر كارى مى زند وعلنا گناه يا غيبت مى كند، شريك شيطان است .(147) و همچنين لقمه ى حرام ، حرام خوارى ، زنا و به وجود آوردن نسلى فاسد و منحرف ،(148) از موارد شريك شدن شيطان است . وكسى كه اهل بيت پيامبر عليهم السلام را دشمن بدارد، شيطان در نسل او شريك شده است .(149)
O توليد و مصرف ناسالم ، كنزاندوزى ، وسرمايه گذارى شركت ها وكارخانجات خارجى ، وايجاد مراكز علمى ، فرهنگى ، هنرى ومسابقات بين المللى استعمارى نوعى مشاركت شيطان است .
پيام ها :
1 قدرت ابليس محدود است . (مَن استطعت )
2 تبليغات فاسد، در انحراف مردم نقش دارد. (بصوتك )
3 تهاجم تبليغاتى و فرهنگى دشمن ، مقدّم بر تهاجم نظامى است . ((صوت )) قبل از ((خيل )) آمده است . (بصوتك ، اجلب عليهم بخيلك )
شيطان ابتدا با تبليغات ، انگيزه ى توحيدى انسان را مى گيرد، سپس با تسليحات و لشكريانش بر او هجوم مى آورد.
4 ابليس ، هم خود مايه ى گمراهى است ، (استفزز) وهم نيروهاى او. (خيلك )
5 شيوه ى شيطان ، در كمين نشستن و جلب و ربودن است . (اجلب )
6 شركت ابليس در مال و فرزند انسان ، از آغاز آن شروع مى شود و تا لقمه ى حرام و مشتبه و زنا ادامه مى يابد. (شاركهم )
7 هر آزادى و اختيارى نشان لطف الهى نيست ، گاهى قدرت مانور، نوعى قهر الهى است . (استفزز، اجلب ، شاركهم ، و عِدهم )
8 بستر نفوذ شيطان ، آرزوهاى انسان است كه با وعده هاى خيالى شيطان تقويت مى شود. (عِدهم و مايعدهم الشيطان الاّ غرورا )
9 شيطان ، علاوه بر فريب ، گناه را توجيه مى كند، وعده ى دروغ شفاعت مى دهد و توبه را به تاءخير مى اندازد. (و ما يعدهم الشيطان الا غرورا)
(65) إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً
ترجمه :
قطعاً تو بر بندگان (خالص ) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان ) كافى است .
نكته ها
O با آنكه همه ى مردم بندگان خدايند، ولى خداوند بعضى را از روى احترام و تكريم به خود نسبت داده است . (عبادى ) همانگونه كه در مورد اشيا و جامدات نيز چنين نسبتى داده شده است . ((بيتى ))
O عِباد خدا، در آيه ديگرى با ويژگى هاى ايمان وتوكّل ، معرّفى شده اند كه شيطان را بر آنان تسلّطى نيست . (اِنّه ليس له سلطانٌ على الّذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون )(150) البتّه شيطان وسوسه مى كند و تماس مى گيرد، ولى آنان متذكّر شده و مقاومت مى كنند. (انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكّروا) (151)
در حديث آمده است : اذان و نماز، عامل طرد شيطان است .(152)
پيام ها :
1 بندگان واقعى خداوند، كم هستند. (الاّ قليلا... انّ عبادى )
2 بندگى خدا، انسان را در برابر تبليغات و لشكركشى هاى ابليسى بيمه مى كند. (انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان )
3 كسى كه به قدرت بى نهايت متّصل شد، نفوذ ناپذير مى شود. (انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان )
4 انسان آزاد است و در برابر هجوم ابليس مى تواند با پناه بردن به ايمان و عبوديّت ، مقاومت كند. (عبادى ليس لك عليهم سلطان )
5 كسى كه عبد خدا شد، خداوند هم وكيل ، حافظ و عهده دار او مى شود. (عبادى ... كفى بربّك وكيلاً )
6 پيامبر تحت حفاظت خاصّ الهى است واز نفوذ شيطان درامان است . (انّ عبادى ... كفى بربّك وكيلاً)
(66) رَبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكُمُ الْفُلْكَ فِى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً
ترجمه :
پروردگار شما كسى است كه برايتان كشتى را در دريا به حركت درمى آورد، تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره بريد. البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است .
نكته ها
O راههاى دريايى از نظرِ ارزانى ، هميشگى و عمومى بودن ، نقش خوبى در نقل و انتقال اشخاص و اجناس دارد و بركات كشتيرانى در حمل و نقل بار و مسافر و ماهيگيرى ، فراوان است . سهم دريا در اكسيژن سازى ، توليد بخار و ابر و باران ، پرورش ماهى و شگفتى هاى جمادى و گياهى و حيوانى آن بسيار است . در دعاى جوشن كبير مى خوانيم : ((يا مَن فى البحر عجائبه )).
پيام ها :
1 تاءمين نيازهاى مادّى انسان ، نشانه ى قدرت خداوند بر كفايت انسان است . (كفى بربّك وكيلا ربّكم الذى ...)
2 امكانات وفضل از سوى خداست و كار و تلاش از ما. (يزجى ، لتبتغوا من فضله )
3 آنچه از نعمت هاى دريا به دست مى آوريم ، تفضّل اوست . (من فضله )
4 ربوبيّت خداوند همراه رحمتِ دائمى اوست . (ربّكم ... كان بكم رحيما للّه )
(67) وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّكُمْ إِلَى الْبَرِّ اءَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الاِْنْسَنُ كَفُوراً
ترجمه :
وهرگاه در دريا به شما محنت و رنج رسد، هر كه را جز خداوند مى خوانيد، محو وگم مى شود، پس چون شما را نجات دهد و به خشكى رساند، از او رومى گردانيد. وانسان بسيار ناسپاس است .
نكته ها
O يكى از دلايل فطرى بودن توحيد، اين است كه انسان در حالت درماندگى و نااميدى از همه وسايل مادّى ، متوجّه يك نقطه غيبى مى شود كه او را نجات دهد.
O شخصى منكر خدا، از امام صادق عليه السلام دليلى بر اثبات خدا مى خواست . حضرت پرسيد: آيا تاكنون سوار كشتى شده اى كه دچار حادثه شود؟ گفت : آرى ، يك بار در سفرى دريايى كشتى ما متلاشى شد و من بر تخته پاره اى سوار شدم . امام پرسيد: آيا در آن هنگام ، دل تو متوجّه قدرتى بود كه تو را نجات دهد؟ گفت : آرى . فرمود: همان قدرت غيبى ، خداست .
پيام ها :
1 ايمان و توبه ى موسمى و موضعى ارزشى ندارد. (مسّكم الضرّ... للّه )
2 در گرداب خطر، انسان يكتاپرست مى شود، (الاّ اياه ) و نارسايى همه ى اسباب ظاهرى و پندارى روشن مى گردد. (ضلّ من تدعون للّه )
3 فاصله گرفتن از وسايل مادّى ، عامل درك بهتر حقايق است . (مسكم الضر فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ايّاه )
4 جز خداوند، هر معبودى محو و نابود مى شود. (ضلّ من تدعون الاّ ايّاه للّه )
5 دعاى خالصانه مستجاب مى شود. (الاّ ايّاه فلمّا نجّاكم )
6 آسايش ، عامل غفلت است . (نجّاكم الى البَرّ اعرضتم )
7 جاذبه هاى دنيا به قدرى دلفريب است كه انسان پس از ساعتى نجات از مهلكه ، همه چيز را فراموش مى كند. (فلمّا نجّاكم ... اعرضتم )
8 فراموش كردن خداوند پس از نجات ، جلوه ى روشن كفران است . (و كان الانسان كفورا )
(68) اءَفَاءَمِنتُمْ اءَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ اءَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلاً
ترجمه :
پس آيا ايمن شده ايد از اين كه شما را در ناحيه ى خشكى (به قهر خود) فرو برد، يا باران ريگ بر شما بباراند، سپس نگهبانى براى خود نيابيد؟
نكته ها
O هلاكت اقوام پيشين ، به گونه هاى متفاوت بوده است ؛ خداوند برخى متجاوزان و دشمنان را در زمين فرو برد، بعضى را در دريا غرق كرد، بعضى را سنگباران و با صاعقه ى آسمانى نابود كرد. پس دست خدا براى هلاكت كفّار باز است ، اگر امروز شما را از دريا به سلامت به ساحل رساند، گمان نكنيد راهى براى تنبيه شما نيست ! يا ديگر عذاب نمى شويد.
پيام ها :
1 به نعمت هاى الهى مغرور نشويم . (نجّاكم ... افاءمنتم ) نجات از يك حادثه ، نشانه نجات ابدى نيست ، شايد دروقتى ديگر يا نقطه اى ديگر دچار مصيبت شويم .
2 احساس امنيّت از عقوبت ، زمينه ساز غفلت و تجاوز است . (اءفامنتم ) للّه
3 انسان در هر لحظه و هر جا كه باشد، در دست قدرت خداست و خشكى و دريا براى قهر خدا فرق نمى كند. (يخسف بكم جانب البَرّ )
4 در برابر قهر خدا، هيچ قدرت وتكيه گاهى نيست . (ثمّ لاتجدوا لكم وكيلا)
(69) اءَمْ اءَمِنتُمْ اءَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً اءُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً
ترجمه :
يا اينكه ايمن شده ايد از اينكه خداوند دوباره شما را به دريا ببرد و طوفانى شكننده بر شما بفرستد، پس شما را به خاطر كفرتان غرق كند. آنگاه براى خودتان هيچ دادخواه و پيجويى در برابر قهر ما نيابيد!؟
نكته ها
O ((حاصِب ))، به طوفان در خشكى و((قاصِف ))، به طوفان دريائى گفته مى شود. ((تَبيع )) از كلمه ((تَبَع ))، به كسى كه خونبها وانتقام را پيگيرى ودادخواهى كند، گفته مى شود.
پيام ها :
1 به آرامش هاى موقّت مغرور نشويم ، خطر هميشه در كمين است . (امنتم ان يعيدكم فيه تارةًاخرى ) با نجات از مهلكه اى ، خطر براى هميشه رفع نشده است .
2 كيفر برخى ناسپاسى ها، در همين دنياست . (يغرقكم بما كفرتم )
3 غفلت از خدا پس از نجات ، نمونه اى از كفر و كفران است . (بما كفرتم )
4 عامل هلاكت وبدبختى انسان ، گرايش او به كفر وعملكرد خود اوست . (يغرقكم بما كفرتم )
5 هيچ قدرتى نمى تواند در برابر خداوند، قرار گيرد و خداوند در برابر هيچ كس مسئول نيست . (لا تجدوا لكم علينا تبيعا)
(70) وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّيِّبَتِ وَفَضَّلْنَهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً
ترجمه :
وهمانا فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا (بر مركب ها) حمل كرديم و از چيزهاى پاكيزه روزى شان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى كامل داديم .
نكته ها
O كرامت ، گاهى كرامت معنوى واكتسابى ونزد خداست ، مثل كرامتى كه خاصّ اهل تقواست . (اِنّ اَكرمَكم عنداللّه اتقاكم ) (153) وگاهى كرامت در آفرينش است ، نظير (احسن تقويم )(154) كه در خلقت انسان آمده است . مراد از ((كَرّمنا)) در اين آيه ، احتمالا وجه دوّم باشد. كرامت انسان هم در خلقت و هوش و عقل و استعداد است ، و هم در دارا بودن قانون آسمانى و رهبرى معصوم ، و مسجود فرشتگان واقع شدن .
O انسان برتر از فرشته است ، زيرا:
الف : انسان ، مسجود فرشتگان است .
ب : فرشته ، عقل محض است وشهوت ندارد و از اين رو كمالش به ارزش كمال انسان نيست . هر كه عقلش را بر شهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است .
ج : در شب معراج ، جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : تو امام باش تا به تو اقتدا كنم ، زيرا خداوند شما را بر ما برترى داده است .(155)
O با آنكه خداوند بشر را بر همه ى موجودات ، حتّى فرشتگان برترى داد، (فضّلناهم على كثيرٍ ممّن خلقنا) ولى سوء انتخاب و عمل ناپسند انسان او را به پست ترين درجه (اسفل سافلين )(156) و به مرتبه ى حيوانات و پست تر از آن پايين مى آورد. (كمثل الحمار) (157)، (كمثل الكلب )(158)، (كالانعام بل هم اضلّ) (159)، (كالحجارة او اشدّ... )(160)
O در آيه ، هم كرامت مطرح است ، هم فضيلت . ((كرّمنا، فضلّنا)) شايد تفاوت اين دو عبارت باشد از:
الف : كرامت ، امتيازى است كه در ديگران نيست ، فضيلت ، امتيازى است كه در ديگران هست .
ب : كرامت اشاره به نعمت هاى خدادادى در وجود انسان است ، بدون تلاش . ولى فضيلت اشاره به نعمت هايى است كه با تلاش خود انسان همراه با توفيق الهى بدست آمده است .
ج : كرامت مربوط به نعمت هاى مادّى است ، ولى فضيلت مربوط به نعمت هاى معنوى است .
O سفر يكى از لوازم زندگى بشر، براى رفع نيازها و كسب تجربه هاست ، كه خداوند اسباب آن را در خشكى و دريا، در اختيار بشر قرار داده و آن را به عنوان يكى از نعمت هاى خود برشمرده است .
O به گفته ى بعضى مفسّران ، ((حمل در خشكى و دريا)) اشاره به تسخير تمام قواى زمينى و دريايى به دست بشر است ، نه فقط سوار شدن بر كشتى و الاغ و مانند آن !
O ((طَيّبات ))، اقسامى دارد: حيات طيّبه ، ذرّيه ى طيّبه و رزق طيّب . و امام باقر عليه السلام مى فرمايد: رزقِ طيّب همان علم مفيد است .(161)
پيام ها :
1 توجّه انسان به مقام و كرامت خود، سبب شكر و دورى از كفران است . (بماكفرتم ... و لقد كرّمنا)
2 نه تنها حضرت آدم ، بلكه نسل انسان مورد كرامت و برترى و گراميداشت است . (كرّمنا بنى آدم )
3 تفاوت انسان با جانداران ديگر بسيار زياد است . (فضّلناهم ... تفضيلا)
4 زمينه هاى رشد وكمال انسان از سوى خداست . (كرّمنا، حملنا، رزقنا، فضّلنا، خلقنا )
(71) يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ اءُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ اءُوتِىَ كِتَبَهُ بِيَمِينِهِ فَاءُوْلََّئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَا بَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً
ترجمه :
روزى كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان فرامى خوانيم ، پس هر كس نامه ى عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه ى خود را (با شادى ) مى خوانند و كمترين ستمى بر آنان نمى شود.
نكته ها
O ((فَتيل ))، رشته ى باريك ميان شكاف هسته ى خرماست ، كنايه از چيز بسيار اندك و حقير مى باشد.
O در قرآن از دو گونه پيشوا نام برده شده است : يكى امام نور و هدايت ، (ائمّةً يهدون باءمرنا )(162) و ديگرى امام نار و ضلالت ، (ائمّةً يدعون الى النّار) (163) كه گروه دوّم ، با زور و تهديد و تطميع و تحقير، مردم را به اطاعت خود وامى دارند.
O ابوبصير به امام صادق عليه السلام گفت : ((اشهد انّك امامى ))، گواهى مى دهم كه تو امام من هستى . امام فرمود: در قيامت ، هر گروهى با امامشان محشور مى شوند، خورشيدپرستان با خورشيد و ماه پرستان با ماه .(164)
پيام ها :
1 قيامت رافراموش نكنيم . (يوم ندعوا )
2 تقسيم بندى مردم در قيامت ، براساس رهبرانشان خواهد بود. (كل اناس بامامهم )
3 انسان ، ناگزير الگو و رهبرى را براى خود انتخاب مى كند. (كل اناس بامامهم )
4 مسلمان نبايد در مسائل رهبرى ، منزوى و بى تفاوت باشد. (ندعوا كل اناسٍ بامامهم )
5 آثار مساءله انتخاب رهبرى و اطاعت از او، تا دامنه ى قيامت ادامه دارد. (ندعوا كلّ اناسٍ بامامهم )
6 قيامت ، نه تنها دادگاه افراد، بلكه محكمه ى بزرگ امّت ها و ملّت ها و احزاب و مكتب ها و حكومت ها نيز هست . (ندعوا كل اناسٍ بامامهم )
7 امامت و ولايت ، در متن زندگى مطرح است ، نه آنكه صرفا موضوعى اعتقادى و در حاشيه ى زندگى باشد. رهبرى است كه مردم را اهل سعادت يا شقاوت مى كند (بامامهم )
8 در قيامت ، نيكان از خواندن نامه ى عمل خود شاد مى شوند. (يقرئون كتابهم ) و يكديگر را صدا مى زنند كه بياييد نامه ى مرا بخوانيد. (هاؤ م اقروا كتابيه ) (165)
9 انسان عملكرد خود رابه صورت مكتوب دريافت خواهد كرد. (كتابه للّه )
10 محاكمه ى انسان ها در قيامت بر اساس دلائل و اسناد مكتوب است . (و لا يظلمون فتيلا)
11 كيفر و پاداش در قيامت ، صددرصد عادلانه است . (ولا يظلمون فتيلا للّه )
(72) وَمَن كَانَ فِى هَذِهِ اءَعْمَى فَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ اءَعْمَى وَاءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
و هر كس در اين دنيا كوردل و گمراه باشد، در آخرت نيز كور و گمراه تر خواهد بود.
نكته ها
O در قيامت علاوه بر صحنه هايى كه انسان ها مُهر بر لب و لال برانگيخته مى شوند، عده اى هم نابينايند. نابينايىِ آنجا ريشه در كور دلى دنيا دارد.
O در روايات است : كسى كه حج بر او واجب شود ولى حج نرود، يا قرآن بخواند ولى عمل نكند، كور محشور مى شود.(166)
O كور دلى بدتر از كورى چشم است ، چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((شرّ العمى عمى القلب ))، بدترين كورى ، كورى دل است . و همچنين فرمودند: ((اشدّ العمى مَن عمى عن فضلنا)) بدترين و سخت ترين كورى ، كورى كسى است كه چشم ديدن فضايل مارا ندارد.(167)
O كورى در قيامت در آيات ديگر هم آمده است ، از جمله : (نحشرهم يوم القيامة على وجوههم عمياً )(168)، همچنين آيه ى 125 سوره طه ، كور برانگيخته شدن در قيامت را در اثر كور دلى در دنيا و فراموش كردن آيات الهى و اعراض از حقّ دانسته است .
O امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه از ديدن آفرينش بهره ى معنوى نگيرد، پس نسبت به آخرتى كه نديده ، كوردل تر است .(169)
O سؤ ال : در آياتى آمده است كه به گنهكاران گفته مى شود: كتابت (نامه ى عملت ) را بخوان ، (اقرءكتابك ) اين آيات با نابينايى آنان درقيامت چگونه قابل جمع است ؟
پاسخ : كورى در يكى از مواقف قيامت است ، در موقف ديگر بينا مى شوند و حقايقى را كه در دنيا نشناخته اند، آنجا آشكارا مى بينند.
پيام ها :
1 شخصيّت اخروى انسان ، بازتابى از شخصيّت دنيوى اوست . (فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ) بصيرتِ اينجا، بصيرت آنجا را در پى دارد و كور دلى اينجا، كورى آنجاست .
(73) وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذاً لا تَّخَذُوكَ خَلِيلاً
ترجمه :
و بسا نزديك بود كه تو را از آنچه به تو وحى كرديم غافل كنند تا چيز ديگرى غير از وحى را به ما نسبت دهى ، و آنگاه تورا دوست خود گيرند.
نكته ها
O در روايات مى خوانيم كه مشركان از پيامبر اكرم درخواست احترام به بت ها يا مهلت يكساله براى ادامه بت پرستى داشتند و پيامبر نزديك بود كه بپزيرد، ولى خداوند او را حفظ كرد!! اما اين روايات مردود است و با اصل عصمت و قاطعيّت پيامبر كه در آيات ديگر قرآن آمده و سيره ى حضرت است ، سازگار نيست .(170)
O صاحب تفسير اطيب البيان مى گويد: اينكه در آيه ، ((عن الّذى اوحينا)) آمده است ، نه ((عمّا اوحينا)) نشان مى دهد كه تلاش كفّار براى برگرداندن نظر پيامبر و عنايت او از شخص خاصّى بوده است ، نه مطالب وحى شده . امّا اينكه آن شخص چه كسى بوده كه خداوند درباره اش وحى فرموده است ؟
حديثى از امام باقر و امام كاظم عليهما السلام نقل شده كه درباره ى ولايت حضرت على عليه السلام است كه خداوند از طريق وحى سفارش هايى را به پيامبر كرد. خداوند براى توجه نكردن پيامبر به حسادت مردم و نپذيرفتن و تحمّل نكردن آنان ، اين آيه را نازل كرد و تلاش هاى كفّار براى عدول و تغيير موضع پيامبر را بى نتيجه گذارد.
البتّه اين كلام با توجّه به كلمه ى ((الذى )) و حديث ياد شده قابل قبول است ، به شرط آنكه مراد معرّفى حضرت على عليه السلام در مكّه باشد، چون سوره مكّى است .
پيام ها :
1 كفّار براى جذب انبيا نيز طرح و برنامه مى ريزند. (كادوا ليفتنونك للّه )
2 رهبران مذهبى بايد از توطئه هاى دشمن در جهت ايجاد سستى و تغيير در مواضع مكتبى ، هوشيار باشند. (كادوا ليفتنونك )
3 اگر دوستى و ارتباط با افراد و كشورها به قيمت چشم پوشى از مكتب و مقدّسات باشد، بى ارزش است . (اذاً لاتّخذوك خليلاً )
4 تا مسلمانان دست از مكتب و آيين خود بر ندارند، كفّار و دشمنان ، دوست واقعى آنان نخواهند شد، دشمن به كم قانع نيست ، مى خواهد شما را از مكتب جدا كند. (اذاً لاتّخدوك خليلاً) (171)
(74) وَ لَوْلاَ اءَن ثَبَّتْنَكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً
ترجمه :
واگر ما تورا استوار نكرده بوديم ، هر آينه نزديك بود كه اندكى به آنان تمايل پيدا كنى .
نكته ها
O اين آيه با عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گونه تعارضى ندارد. جمله ى ((نزديك بود گناه كنى )) به معناى ((گناه كردن )) نيست . به علاوه جمله ى ((اگر استوار كردن ما نبود...)) حالت شرطى دارد، يعنى اگر حمايت ما نبود شايد متمايل مى شدى . ولى چون آن بود، تمايل هم پيدا نشد. در موارد ديگر هم شرطِ (اگر) به معناى انجام قطعى نيست ، مثل آيه (ولو تَقَوّل علينا بعض الاَقاويل ... لقَطّعنا منه الوَتين ) (172) اگر بر ما سخنى دروغ نسبت دهد، شاهرگش را قطع مى كنيم . وآيه (لئن اشركت ليحبطنّ عملك )(173) اگر شرك بورزى اعمالت تباه مى شود. كه به معناى انجام شدن آن كارها نمى باشد.
چنانكه امام رضا عليه السلام فرمودند: اين آيه از اين باب مى باشد كه به در مى گويند تا ديوار بشنود.(174) و در واقع خطاب آيه به مسلمانان است ، نه شخص پيامبر.
پيام ها :
1 اگر لطف و نگهدارى الهى نباشد، براى مصونيّت و عصمت پيامبران هم ضمانتى نيست . (لولا ان ثبّتناك )
2 قاطعيّت ونفوذناپذيرى در برابر دشمنان وكفّار، از امتيازات انبياست . (ثبّتناك )
3 خداوند پيامبران را معصوم نگاه مى دارد. (ثبّتناك )
4 عقب نشينى در مسائل اعتقادى واصول مكتب ، تمايل وگرايش به ظالمان است ورهبران در معرض چنين خطرى مى باشند. (لولا ان ثبّتناك لقدتركن اليهم )
5 انحراف حتّى اگر اندك باشد، از كسى مانند پيامبر بسيار است . (شيئا قليلا)
6 كمترين عقب نشينى از اصول و ارزشها نيز ممنوع است . زيرا براى دشمنان يك موفّقيت و پيروزى حساب مى شود. (شيئاً قليلاً )
(75) إِذاً لاَذَقْنَكَ ضِعْفَ الْحَيَوةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً
ترجمه :
آنگاه دو برابر (كيفر مشركان ) در زندگى و دو برابر در مرگ ، عذابت مى چشانديم و براى خويش در برابر قهر ما ياورى نمى يافتى .
نكته ها
O پس از نزول اين آيه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله اين دعا را مى خواندند: ((الّلهم لاتَكلنِى الى نفسى طَرفَة عين ))، خدايا! به اندازه ى چشم برهم زدنى مرا به خود وامگذار!
پيام ها :
1 خداوند، هم لطف دارد، هم قهر. (ثبّتناك ، اذقناك )
2 ركون ، (گرايش و اعتماد) به كفّار، از گناهان كبيره است ، چون وعده ى عذاب درباره اش داده شده است . (تركن اليهم ... اذقناك )
3 كيفر كمترين لغزش رهبران ، دو برابر ديگران است . هرچه مقام علمى و موقعيّت اجتماعى و معنوى انسان بيشتر باشد، مسئوليّت و خطر هم بيشتر است . (شيئا قليلا... ضعف الحيوة )
4 اگر در قوانين كيفرى ، براى مسئولين جريمه ى سنگين ترى وضع شود، خلاف عدالت نيست . (اذقناك ضعف الحيوة )
5 در برابر قهر الهى حتّى براى پيامبر نيز هيچ قدرت و مقامى نمى تواند مانع ايجاد كند. (لاتجد لك علينا نصيراً )
6 تمايل به كفّار، سبب تنها ماندن انسان و محروم شدن از نصرت خداوند است . (تركن اليهم ... لاتجد... نصيرا)
(76) وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الاَْرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلَفَكَ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
وبسا نزديك بود كافران (با نيرنگ يا غلبه ) تو را از اين سرزمين بلغزانند تا از آن بيرونت كنند، ودر آن هنگام ، جز مدّت كمى پس از تو پايدار نمى ماندند (و به خاطر اين ظلم گرفتار قهر الهى مى شدند).
نكته ها
O اين آيه ، اشاره به آيه ى 30 سوره ى انفال است كه مى فرمايد: يادآور زمانى را كه كفّار نقشه مى كشيدند تا تو را حبس كنند يا بكشند يا بيرونت كنند، آنان نيرنگ مى زنند و خدا هم تدبير مى كند و خداوند بهترين تدبير كنندگان است . (واذ يَمكر بِك الذّين كفروا لِيثبِتوك او يَقتلوك او يخرِجوك و يمكرون و يمكراللّه واللّه خيرالماكرين )
پيام ها :
1 پيامبر در معرض هرگونه خطر، توطئه ، ترور، آوارگى وتبعيد بود. (كادوا ليستفزّونك ... )
2 دشمنان مكتب ، هدفشان قلع و قمع كردن اساس دين است و در اين راه ، به احدى حتى پيامبر رحم نمى كنند. (ليستفزّونك )
3 طرح كافران در مرحله اوّل ، ايجاد رخنه در فكر واعتقاد رهبر است ، (ليفتنونك عن الذى ... ) ودر مرحله بعد، شدّت عمل وتبعيد واخراج اوست . (ليخرجوك ...)
4 حضور پيامبر در ميان مردم ، مانع قهر الهى است و اگر آن حضرت را از خود دور و تبعيد كنند، در فاصله كمى نابود مى شوند. (لايلبثون خلافك الاّ قليلا للّه )
5 قرآن كريم ، هم از غيب خبر مى دهد و هم با بيان ناكامى توطئه هاى دشمن به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله تسلّى مى دهد. (كادوا ليستفزّونك ... لايلبثون خلافك الاّ قليلا)
(77) سُنَّةَ مَن قَدْ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً
ترجمه :
اين ، سنّت (هلاكت طغيان گران ) درباره ى پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم جارى بوده است و براى سنّت ما هيچ تغييرى نمى يابى .
نكته ها
O تاءييد پيامبران و هلاكت كافران و ظالمان ، سنّت الهى است كه در سوره ى ابراهيم آيه ى 13 نيز آمده است : (قال الذّين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من ارضنا او لتعودنّ فى ملّتنا فاوحى اليهم ربّهم لنهلكنّ الظّالمين ) ، كفّار به پيامبرانشان گفتند: قطعا ما شما را از سرزمين خود بيرون مى كنيم ، مگر آنكه به آيين ما درآييد، ولى خدا به آنان وحى كرد كه ما قطعا ستمگران را نابود مى كنيم .
پيام ها :
1 سنّت هاى الهى چون براساس حكمت خداست ، ثابت است و در طول تاريخ دگرگون نمى شود. (سنّة مَن قد ارسلنا )
2 توطئه كفّار وامدادهاى غيبى خدا نسبت به پيامبران ، ريشه ى تاريخى دارد. (سنّة مَن قد ارسلنا)
3 تحوّلات تاريخى براساس سنّت هاى ثابت الهى است . (لاتجد لسنّتنا تحويلا )
4 خداوند، عادل است و در شرايط يكسان ، مهر و قهرش نيز يكسان است . (لاتجد لسنّتنا تحويلا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:56 PM
next page
fehrest page
back page
(78) اءَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ الَّيْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً
ترجمه :
نماز را به هنگام بازگشت خورشيد (به سمت مغرب ) تا تاريكى شب ، بپادار، و همچنين قرآنِ سپيده دمان را. همانا (قرائت ) قرآن (به هنگام ) فجر (در نماز صبح ) مورد مشاهده (فرشتگان ) است .
نكته ها
O ((دلوك ))، هنگامى است كه خورشيد از وسط آسمان روبه مغرب ميل مى كند كه زوال ناميده مى شود، ووقت نماز ظهر و عصر است . و ((غَسق الليل )) وقت نماز مغرب و عشاست كه تاريكى ، فراگير مى شود و ((فجر))، وقت نماز صبح است .(175)
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اوّلين نمازى كه واجب شد نماز ظهر بود. و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(176) در روايت ديگرى آمده است : اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى كنند.(177) و ((مشهود)) بودن نماز صبح نيز ممكن است به همين معنا باشد.(178) يعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند.
پيام ها :
1 معيار شناخت اوقات در اسلام ، طبيعى است به نحوى كه قابل فهم و درك همه كس در همه جا و هميشه باشد. (دلوك الشمس ، غسق الليل ، الفجر)
2 برنامه هاى دينى ، زمان بندى شده است . (لدلوك الشمس الى غسق الليل )
3 نماز تنها عبادتى است كه به نام ((قرآن )) توصيف شده است . (قرآن الفجر)
4 قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است . (قرآن الفجر )(179)
5 در ميان نمازها، نماز صبح جايگاه ويژه اى دارد. (انّ قرآن الفجر كان مشهوداً)
(79) وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى اءَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً
ترجمه :
و پاسى از شب را بيدار باش و تهجّد و عبادت كن ، و اين وظيفه اى افزون براى توست ، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسنديده برانگيزد.
نكته ها
O ((هَجود)) به معناى خوابيدن است و ((تَهجّد)) به معناى برطرف كردن خواب با عبادت مى باشد.
O نماز شب از نمازهاى بسيار با فضيلت است و در سوره هاى مزّمل و مدّثر آمده است : (قم اللّيل الاّ قليلا) در روايات بيش از 30 فضيلت براى نمازشب برشمرده شده است كه به برخى از فضايل آن اشاره مى شود:
# تمام انبيا نمازشب داشتند. نماز شب ، رمز سلامتى بدن وروشنايى قبر است . نماز شب ، در اخلاق ، رزق ، برطرف شدن اندوه ، اداى دين و نورچشم مؤ ثّر است .(180)
# نماز شب ، گناه روز را محو مى كند و نور قيامت است .(181)
# امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پاداش نماز شب آن قدر زياد است كه خداوند مى فرمايد: (فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون للّه ) هيچ كس پاداشى را كه براى آنان در نظر گرفته شده نمى داند.(182)
# امام صادق عليه السلام مى فرمايد: شرف مؤ من ، نماز شب است و عزّتش ، آزار واذيّت نكردن مردم .
# ابوذر كنار كعبه مردم را نصيحت مى كرد كه براى وحشت و تنهايى قبر، در دل شب دو ركعت نماز بخوانيد.
# محروم كسى است كه از نماز شب محروم باشد.
# بهترين شما كسى است كه اطعام كند، سلام را آشكارا بدهد و هنگامى كه مردم در خوابند، نماز بخواند.
O سه چيز بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واجب بود و بر ديگران مستحبّ: نماز شب ، مسواك و سحرخيزى .(183)
O در كلمه ى ((مقاما)) عظمت نهفته است (به خاطر تنوين ) و در روايات آمده كه ((مقام محمود)) همان شفاعت است .(184)
O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اعمال بد و گناهان انسان ، موجب محروميّت از نمازشب مى شود.(185)
O خداوند به تمام قطعات زمان سوگند ياد كرده است . مثلا: (والفجر)للّه (186)، (والصبح )(187)، (والنهار) للّه (188)، (والعصر ) اما به سحر سه بار سوگند ياد شده است : (والليل اذا يسر) (189)، (والليل اذا عسعس )(190)، (والليل اذ ادبر) (191) يعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش . و در باره ى استغفار در سحر دو آيه آمده است : (وبالاسحار هم يستغفرون )(192)، (المستغفرين بالاسحار) (193)
پيام ها :
1 نماز شب بر پيامبر اسلام واجب بود. (فتهّجد به نافلة لك ) آرى مقام رهبرى ، مستلزم تكاليف سنگين ترى است .
2 دل شب بهترين زمان براى عبادت است . (و من الليل فتهجّد)
3 مقامات پسنديده معنوى ، در سايه ى عبادت وعبوديّت پيدا مى شود. (فتهّجد، مقاما محمودا )
4 ما با عبادت هاى خويش ، حقى بر خدا نداريم كه طلب كنيم ، هرچه هست ، اميد است و فضل او. (عسى )
5 نماز شب به تنهايى كافى نيست ، كمالات ديگرى نيز لازم است . (عسى للّه )
6 تا كسى خود گامى به سوى كمال برندارد، خداوند او را به مقامى نمى رساند. (فتهجّد... يبعثك ربّك )
7 مقامى ارزشمند است كه نزد خدا پسنديده باشد، وگرنه شهرت هاى پوچ ، ارزشمند و ماندگار نيست . آرى دود به هوا و بالا مى رود، ولى روسياه است . (يبعثك ربّك )
8 خداوند، خودش شفاعت را براى اوليا پسنديده است ، نه آنكه اولياى الهى نسبت به بندگان از خدا مهربان تر باشند. (يبعثك ربّك مقاما محمودا)
(80) وَقُل رَبِّ اءَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَناً نَّصِيراً
ترجمه :
و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده .
نكته ها
O صدق ، بهترين وصف و حالت يك كار و يك شخص در آغاز و انجام آن است . چه بسا كارهايى كه آغاز غير صادقانه دارد و با قصد ريا، سمعه ، فريب ، برترى جويى و مانند آن شروع مى شود، يا آغازى صادقانه دارد، ولى پايانى آميخته به غرور، عُجب ، منّت ، حبط و سوءعاقب پيدا مى كند و بركات آن محو مى شود. رمز شكست بسيارى از حركت ها، نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهى از آن است .
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه براى ورود به كارى ، ترس و وحشت داشتى اين آيه را بخوان و اقدام كن .(194)
O انسان به جايى مى رسد كه از ((صدّيّقين )) مى شود، هرچه مى گويد عمل مى كند و هرچه را عمل مى كند، مى گويد.(195) قلب و زبان و عملش يكى مى شود.
O از مصاديق ((سلطان نصير))، داشتن جانشينى لايق ، يارى باوفا و وزيرى دلسوز و كاردان است .
پيام ها :
1 خواسته هاى خود را در برابر خداوند به زبان بياوريم . (وقل ربّ)
2 دعايى كه همراه با نماز و بعد از آن باشد، اثر بيشترى دارد. (اقم الصلوة ... فتهجّد... و قل ربّ... )
3 دعا كردن را هم بايد از خدا آموخت كه چگونه بخوانيم وچه بخواهيم . (و قل ربّ ادخلنى ...)
4 يكى از اصول مديريّت ، آينده نگرى و دورانديشى است . (اخرجنى مخرج صدق )
5 مهم تر از آغاز نيك ، پايان و فرجام خوب است . نبايد به آغاز شيرين دلخوش بود، بلكه بايد از خطر بدعاقبتى به خدا پناه برد. (اخرجنى مخرج صدق ) للّه
6 رهبرى يك نهضت جهانى كه شروع و پايانش صادقانه و بى انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دريافت امداد الهى ممكن نيست . (ربّ اخرجنى )
7 همه ى امور به دست خداست و بايد از او مدد خواست (ادخلنى ، اخرجنى ، اجعل )
8 كسب قدرت براى اهداف مقدّس ارزش دارد. (واجعل لى من لدنك سلطانا )
9 مؤ من ، نصرت و امداد را تنها از خدا مى طلبد. (من لدنك سلطانا نصيرا)
(81) وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ كَانَ زَهُوقاً
ترجمه :
و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل ، نابود شدنى است .
نكته ها
O ((حقّ))، به معناى ثابت و باقى است . لذا خدا و هرچه از سوى باشد حقّ است . ((حقّ)) يكى از نام هاى خداوند است . كلمه ى ((زَهوق )) به معناى رفتن است . ((زهق نفسه )) يعنى روح از بدنش خارج شد.
O براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام ، ورود به مدينه ، فتح مكّه و شكستن بت ها را گفته اند كه در همه ى آنها باطل شكست خورده است . ولى آيه داراى مفهوم گسترده اى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مى دهد.
O قرآن مى فرمايد: (نقذف بالحقّ على الباطل فيدمغه ) (196) ما حقّ را بر سر باطل مى كوبيم و آن را نابود مى سازيم . و در اين صورت است كه باطل رفتنى است . بنابراين حقّ بايد با قدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.
O بقاى حقّ و نابودى باطل يك سنّت وقانون الهى است ، نه پندارى و تصادفى ، هر چند پيروان حقّ كم طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب ، ماندگار و باطل مانند كف ، ناپايدار و فانى است . (فامّا الزَبَد فيذهب جُفاءً و امّا ما ينفع الناس فَيَمكث فى الارض )(197)
پيام ها :
1 پيامبر بايد با قاطعيّت ، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. (قل جاء الحق )
2 بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. (جاء...زهق )
3 عاقبت ، باطل رفتنى و نابودى شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. (جاء...زهق ) (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است .)
4 از جلوه ها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. (كان زهوقا للّه )
(82) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلا خَسَاراً
ترجمه :
و آنچه از قرآن فرو مى فرستيم ، مايه ى شفا(ى دل ) و رحمتى براى مؤ منان است و ستمگران را جز خسران نمى افزايد.
نكته ها
O كلمه ى ((مِن )) در ((من القرآن ))، به معناى ((بعض )) نيست تا دلالت كند بر اينكه بعضى از قسمت هاى قرآن شفاست ، بلكه بيان مى كند كه آنچه از قرآن نازل مى شود، شفابخش است .
O با آنكه قرآن براى هدايتِ همه است ؛ ((هدىً للنّاس )) ولى تنها كسانى از اين نور بهره مى برند كه پنجره ى روح خود را به سوى آن باز كنند و لجاجت و عناد را كنار گذاشته ، با روحى سالم به سراغ قرآن روند؛ ((هدىً للمتّقين )) و لذا لجوجانِ بيماردل را جز خسارت نمى افزايد. مانند باران كه وقتى بر مردارى ببارد، بوى تعفّن برخيزد، هر چند باران زلال و پاك است .
O استدلال قرآن ، ركود فكرى را شفا مى دهد؛ موعظه ى قرآن ، قساوت را درمان مى كند؛ تاريخ قرآن تحيّر را برطرف مى سازد؛ زيبايى آهنگ و فصاحتش روح فرارى را جذب مى كند؛ قوانين و احكامش عادات خرافى را ريشه كن مى سازد؛ تلاوت و تدبر در آن ، بيمارى غفلت را شفا مى بخشد؛ تبرّك به آن ، امراض جسمى را شفا مى دهد و رهنمودهاى آن ، تاريكى ها را روشن مى كند.
O شفاى قرآن با شفاى داروهاى مادّى تفاوت هاى زيادى دارد. داروى قرآن ، ضررى را به دنبال ندارد، كهنه نمى شود و تاريخ مصرف ندارد. شفا يافته ى قرآن عامل شفاى ديگران مى شود. در نسخه ى شفاى قرآن اشتباه نيست ، هميشه و در اختيار همه است ، طبيب اين دارو، هم ما را مى شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتيجه ى نسخه اش ابدى است ، نسخه و داروى او هم مشابه ندارد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((فانّ القرآن شفاءٌ من اكبر داء و هوالكفر و النفاق و الغى و الضلال ))(198)، قرآن درمان بزرگ ترين دردهاست كه كفر و نفاق و گمراهى باشد.
O خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است : (كتب على نفسه الرحمة للّه )(199) و پيامبرش را براى جهانيان ، رحمت قرار داده است ، (رحمة للعالمين ) (200) هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، (رحماء بينهم )(201) و هم كتابش رحمت است . (شفاء و رحمة )
پيام ها :
1 چون قرآن از جانب خدايى است كه خالق بشر و فطرتِ اوست ، قوانين آن نيز با فطرت مطابق و نجات دهنده ى اوست . (شفاء )
2 آنچه از سوى خداى رحمان و رحيم باشد، رحمت است . (رحمة للمؤ منين ) للّه
3 چون كافران به اوامر و نواهى قرآن عمل نمى كنند، نزول هر دستور، جرمشان را بيشتر و خسارتشان را افزون تر مى سازد. (لايزيدالظالمين الا خساراً )
(83) وَإِذَآ اءَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنْسَنِ اءَعْرَضَ وَنََا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُساً
ترجمه :
و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم ، روى گرداند و شانه ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين ) گزندى به او رسد (از همه چيز) ماءيوس و نوميد شود.
نكته ها
O ((ن ابجانبه )) يعنى به سوى خود رفته ، به خود گرايش مى يابد و شانه مى چرخاند.
پيام ها :
1 رفاه و آسايش ، زمينه ساز غفلت است . (اذا انعمنا، اعرض )
2 انسان به جاى اينكه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود، آن را از فكر، استعداد، نبوغ و كار خود مى پندارد و خدا را رها مى كند. (ناءبجانبه )
3 نعمت ها از خداست ، ولى شرّ وبدى از عملكرد خودماست . (انعمنا، مسّه الشرّللّه )
4 انسان آن قدر ضعيف است كه با نعمتى ، گرفتار غفلت شده و با سختى و حادثه ى كوچكى ، نا اميد مى شود.(اذا انعمنا...اعرض ، اذا مسه الشر كان يؤ ساً) للّه
(84) قُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اءَهْدَى سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: هر كس بر ساختار وخُلق و خوى خويش عمل مى كند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديك تر است .
نكته ها
O ((شاكله )) به معناى ساختار و بافت روحى انسان است كه در اثر وراثت و تربيت و فرهنگ اجتماعى براى انسان پيدا مى شود. بعضى ((شاكله )) را به معناى فطرت گرفته اند، در حالى كه فطرت ها يكدست و ثابت است و آنچه در انسان ها متفاوت
است ، انگيزه ها، خلق و خوى ، عادات و بافت فكرى و خانوادگى افراد است و عمل هر كس هم در گرو آنهاست .(202)
O امام صادق عليه السلام در بحث از نيّت واينكه نيّت از عمل بهتر است ، اين آيه را تلاوت فرمودند.(203)
پيام ها :
1 رفتار انسان برگرفته از شخصيّت فكرى و روحى و اخلاقى اوست . (يعمل على شاكلته ) (از كوزه همان برون تراود كه در اوست .)
2 چون رفتارها ريشه در حالات و عادات دارد، بايد از انگيزه ها و خوگرفتن هاى نابجا پرهيز كرد تا اعمال نابجا به صورت ملكه در نيايد.(كلّ يَعمل على شاكلته )
3 راههاى هدايت نيز درجات و سلسله مراتب دارد. (اهدى )
4 هر كس نيّت بهترى داشته باشد، به هدايت نزديك تر است . (اهدى سبيلاًللّه )
(85) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اءَمْرِ رَبِّى وَمَآ اءُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
و از تو درباره ى روح مى پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندكى از دانش به شما نداده اند.
نكته ها
O كلمه ى ((روح ))، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است :
الف : روحى كه در كالبد انسان دميده شده است . (نفخ فيه من روحه )(204)
ب : وحى . (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده ) (205)
ج : قرآن . (كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا )(206)
د: روح القدس . (ايّدناه بروح القدس ) (207)
ه: بزرگ فرشتگان . (تنزّل الملائكة والروّح )(208)
ولى به هر حال روح بشر، امرى پيچيده ، ناشناخته و نفخه اى الهى و داراى بعد آسمانى است و تنها خداوند آن را مى شناسد.
O امام باقر عليه السلام كلمه ى ((قليل )) را به علم قليل تفسير نكردند، بلكه به معناى افراد قليل تفسير فرمودند.(209) يعنى علم كامل ، تنها به اندكى از مردم داده شده است و تنها آنان به روح آگاهى دارند.
پيام ها :
1 پيامبران ، مرجع پرسش هاى مردم بودند. (يسئلونك )
2 حقيقت روح ، فوق فهم و دانش بشر و سرّى از اسرار الهى است . (من امر ربّى )
3 تمام علوم بشرى ، هديه ى الهى است . (اوتيتم )
4 دانش انسان ، محدود و بسيار اندك است . (ما اوتيتم من العلم الاّ قليلا للّه )
(86) وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِى اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً
ترجمه :
واگر بخواهيم ، هر آينه آنچه را به تو وحى كرده ايم ، (از يادت ) مى بريم ، سپس كسى را نمى يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند.
(87) إِلا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً
ترجمه :
جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت )، قطعا فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است .
نكته ها
O آيه ى 86، حالت تهديدآميز نسبت به پيامبر دارد كه خداوند، همچنان كه عطا مى كند، اگر بخواهد بازپس مى گيرد.(210) و آيه ى 87، لحن تشويق آميزى دارد.
O قرآن ، وحى ، نبوّت ، خاتميّت وشفاعت ، همه از تفضّلات الهى نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله بوده واز مقام ربوبيّت خدا سرچشمه مى گيرد و خداوند عطاهايش را از او بازپس نمى گيرد، هر چند دستش باز، قدرتش استوار و مى تواند همه را بازگيرد.
پيام ها :
1 نعمت ها را از خداوند بدانيم و مغرور نشويم ، زيرا بقا و زوال نعمت ها به ارداه ى اوست . (لنذهبنّ بالّذى اوحينا)
2 هيچ كس در برابر قهر الهى نمى تواند نقشى داشته باشد. (ثم لاتجدللّه )
3 نزول كتب آسمانى و وحى ، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است . (الذى اوحينا... الاّ رحمة من ربّك )
4 قرآن ، فضل بزرگ الهى است . (اوحينا... كان فضله عليك كبيرا )
چون خداوند بزرگ و والاست ، لطف او نيز بزرگ ، و فضل بزرگ او مخصوص پيامبر است .
(88) قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اءَن يَاءْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لاَ يَاءْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً
ترجمه :
بگو: اگر (تمام ) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمى توانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند.
نكته ها
O ((ظهير))، از ((ظَهر)) به معناى پشتوانه و پشتيبان است .
O آيه ، پاسخى است به سخن كفّار كه مى گفتند: (لو نشاء لقلنا مثل هذا )(211) ما هم اگر بخواهيم ، مى توانيم مثل قرآن را بياوريم . و اين دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونه اى مثل خود (تحّدى )، قرن هاست كه بى جواب مانده است و تا كنون نيز دشمنان عرب زبان از اهل كتاب و مكتب هاى الحادى ، با همه ى دشمنى هايشان با اسلام و حمايت قدرت هاى گوناگون ، نتوانسته اند مثل قرآن را بياورند.
O ويژگى هاى بى همتاى قرآن ، عبارت است از اينكه : هم معجزه است ، هم روان و متنوّع ، هم خبر از آينده مى دهد، هم بهترين داستان ها را دارد، هم بهترين شيوه ى دعوت را دارد، هم بيان كننده ى همه ى مسائل و نيازهاى فردى و اجتماعى ، دنيوى و اخروى در همه ى زمينه ها و در تمام زمان هاست .
پيام ها :
1 جنّيان نيز همانند انسان ها مكلفنّد و قرآن ، كتاب آنان نيز مى باشد. (اجتمعت الانس و الجنّ)
2 ناتوانى در آوردن نظيرِ قرآن ، دليل اعجاز اين كتاب است . (لاياءتون بمثله )
(89) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَاءَبَى اءَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُوراً
ترجمه :
و همانا در اين قرآن ، از هرگونه مثال براى مردم آورديم ، ولى بيشتر مردم سرباززده ، و جز انكار كارى نكردند!
پيام ها :
1 تنوّع ودگرگونى هاى بيانى قرآن ، از ابعاد اعجاز قرآن است . (صرّفنا )
2 خداوند با آيات قرآن حجّت را بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا ...)
3 يكنواختى خستگى آور است ، پيام دعوت بايد متنوّع باشد. (صرّفنا للّه )
4 يكى از بهترين شيوه هاى تعليم وتربيت ، ضرب المثل وبيان تمثيلى است . (من كل مثل )
5 مردم متفاوتند ومثال هاى متنوّع ، هر كدام مى تواند براى گروهى روشنگر باشد. (من كل مثل )
6 كتاب هدايت ، بايد در دسترس همگان باشد. (هذا القرآن )
7 دليل انكار مردم ، لجاجت آنان است ، نه آنكه حجّت براى آنان نيامده است . (فاءبى اكثر الناس ... )
8 اكثريّت ، نشانه ى حقّانيت نيست . (فاءبى اكثر الناس )
(90) وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَْرْضِ يَنبُوعاً
ترجمه :
وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر براى ما چشمه اى از زمين جارى سازى ،
(91) اءَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَْنْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِيراً
ترجمه :
يا براى تو باغى از خرما و انگور باشد كه از ميان آن ، نهرها جارى گردانى .
نكته ها
O ((يَنبوع ))، به چشمه اى گفته مى شود كه خشك نشودو همواره بجوشد.
O مشركان كه منكر اعجاز قرآن بودند، شرط ايمان آوردن خود را رسيدن به مادّيات قرار داده و توقّعات نابجايى از پيامبر داشتند. غافل از آنكه پيامبران ، براى اثبات نبوّت خود معجزه انجام مى دهند، نه براى اِشباع هوسهاى مردم لجوج ، يا سرگرمى و تفريح ، يا فرار از كار و تلاش .
O در واقع توقّع نابجا، قساوت ، لجاجت ، بهانه گيرى ، ناآگاهى به هدف و بى ادبى دست به دست هم مى داد و سبب مى شد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست هاى غير منطقى داشته باشند، از قبيل : چشمه ى آب ، باغ ، رودخانه ، سقوط آسمان ، احضار خدا و فرشتگان ، خانه ى طلا، پرواز به آسمان ، نامه ى خصوصى از سوى خدا.
پيام ها :
1 هر كس به قدر فكرش درخواست دارد، ملاك نبوّت در ديد مشركان باغ و چشمه و مادّيات بود. (لن نؤ من لك حتى تفجر... )
2 هدف پيامبران ، ارشاد مردم به توحيد بود، ولى گروهى به فكر باغ و طلا و نقره بودند. (لن نؤ من لك حتّى تفجر لنا...)
3 هر درخواست و توقّعى منطقى نيست . از پيامبران و مبلغان مكتبى ، توقّعات نابجا زياد است . (حتى تفجر... )
(92) اءَوْ تُسْقِطَ السَّمَآءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً اءَوْ تَاءْتِىَ بِاللّهِ وَ الْمَلََّئِكَةِ قَبِيلا
ترجمه :
يا آسمان را همان گونه كه مى پندارى به صورت پاره هايى بر ما بيفكنى ، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى .
(93) اءَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ اءَوْ تَرْقَى فِى السَّمَآءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنتُ إِلا بَشَراً رَّسُولاً
ترجمه :
يا براى تو خانه اى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم . بگو: پروردگار من منزّه است . آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شده ام ؟!
نكته ها
O ((كما زعمت )) اشاره به تهديد و وعده ى عذابى است كه پيامبر در سوره سباء داشته است . (او تسقط عليهم كسفا من السماء) (212)
O معجزه از شئون ربوبيّت خداوند و سرچشمه ى آن اراده و حكمت الهى است واز
شرايط معجزه آن است كه بى هدف و بيهوده يا محال نباشد. درخواست هاى كفّار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين آيه بيهوده است . ساقط ساختن آسمان به نابودى همسر مى انجامد و كسى نمى ماند تا ايمان آورد. احضار خدا و فرشتگان هم محال است ، چون جسم نيستند تا احضار شوند و ما آنان را مشاهده كنيم .
پيام ها :
1 كفّار، لجوج و بى ادبند. در تعبير (لن نؤ من ) و (كمازعمت ) نوعى بى ادبى است .
2 كفّار، تهديدات انبيا را باور نداشتند. (كما زعمت )
3 درخواست هاى محال و بيهوده پذيرفته نمى شود. (تاءتى باللّه ) للّه
4 حس گرايى مشركان ، دليل توقعات نابجاى آنان مى باشد. (تسقط... تاءتى )
(94) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى إِلا اءَن قَالُوَّاْ اءَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَّسُولاً
ترجمه :
وآنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت ، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است ؟
نكته ها
O كسانى كه داراى منطق درستى نيستند، نقطه ى قوّت را نقطه ضعف مى پندارند. انسان بودنِ پيامبر نقطه ى قوّت است ، نه ضعف . چون به خاطر داشتن غرائز و اميال و مشكلات ، درد انسان ها را درك مى كند و مى تواند الگوى عملى باشد و نسخه ى مفيدى ارائه بدهد.
O بر طبق آيات قرآن ، بهانه هاى كفّار براى ايمان نياوردن ، از اين قرار است :
الف : چرا انبيا انسان هايى همچون ما هستند؟
پاسخ : بهترين نوع تبليغ آن است كه همراه با نمونه ى عملى و ارائه الگو باشد.
ب : اگر بناست انسانى پيامبر باشد، چرا فلانى از فلان خانواده يا شهر نباشد؟
پاسخ : تقسيمات مردم براساس خيال و معيارهاى مادّى است ، امّا نزول وحى لياقت مى خواهد.
ج : چرا خود ما پيامبر نباشيم ؟
پاسخ : نبوّت مقامى بس والا، حتّى برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانى با هر سابقه اى سزاوار پيامبرى نيست .
د: چرا فرشتگان برخود ما فرود نمى آيند؟
پاسخ : نزول فرشته بر كسانى است كه سابقه انحراف و گناهى نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافى را به نام وحى براى مردم مى آورند.
پيام ها :
1 كفّار، بهانه جو و بى منطقند. بهانه ى كفّار اين بود كه چرا پيامبر بشرى همانند آنهاست . (ما منع ... )
2 پيامبران براى هدايت و تربيت مردم ، به سراغ آنان مى رفتند. (جائهم الهدى )
3 شخصيّت و كرامت انسان ، چون براى انسان جاهلى ناشناخته بود، مى پنداشت كه انسان لايق نبوّت نيست . (بشرا رسولا )
(95) قُل لَّوْ كَانَ فِى الاَْرْضِ مَلََّئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ الْسَّمَآءِ مَلَكاً رَّسُولاً
ترجمه :
بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مى رفتند، هر آينه ما از آسمان فرشته اى را به عنوان فرستاده بر آنان مى فرستاديم .
نكته ها
O آيه ، در ردّ ديدگاه آنان كه به بشر بودن پيامبر اعتراض داشتند، مى فرمايد: فرستادن پيامبر، سنّت الهى وضرورت دينى است ، حتّى اگر همه اهل زمين فرشته بودند و نزاع و كشمكشى نيز ميان آنان نبود و همه در آرامش و رفاه بودند، باز هم فرستاده اى از جنس آنان از جانب خداوند مى آمد، چون وظيفه ى انبيا، تكامل و رشد معنوى و الگو دادن است ، نه تنها رفع خصومت و دشمنى ميان آنان .
پيام ها :
1 همگونى رهبران با مردم ، لازمه ى تربيت و الگوپذيرى آنان است . انسان براى انسان ، فرشته براى فرشته . (ملائكة ، ملكاً )
2 رسالت و پيامبرى از جانب خداست و انتخابى نيست . (لنزّلنا... رسولا)
(96) قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً
ترجمه :
بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است ، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
پيام ها :
1 خداوند با بيان گواه بودن و علم خود به برخوردهاى بى منطق كفّار، پيامبر را دلدارى مى دهد. (قل كفى بالله )
2 تكيه گاه پيامبران خداست ، لذا قاطعيّت دارند وعقب نشينى ندارند. (كفى با للّه )
3 خداوند با مشركان اتمام حجّت كرده است ، بنابراين به مجادلات بايد پايان داد. (كفى باللّه شهيدا)
4 ايمان به علم و آگاهى خداوند، سبب دورى از انحراف وبهانه جويى است . (كفى بالله شهيدا )
5 شاهد بايد عالم ، دقيق و بصير باشد. (شهيدا... خبيرا بصيرا)
6 خداوند، هم شاهد آن است كه پيامبر به وظيفه اش عمل كرده است ، هم از لجاجت و سرسختى يا ايمان و تسليم بندگانش آگاه است . (كفى باللّه شهيدا... انّه كان بعباده خبيرا بصيرا )
(97) وَمَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَّاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَهُمْ سَعِيراً
ترجمه :
و هر كه را خدا هدايت كند، پس همو هدايت يافته است و هر كه را گمراه سازد، هرگز ياورانى جز خدا براى آنان نخواهى يافت و ما در روز قيامت ، آنان را واژگون (به صورت خزنده ) كور و كر و لال محشور مى كنيم و جايگاهشان دوزخ است ، كه هرگاه خاموش شود، آتش آنان را بيافزاييم .
نكته ها
O ((خَبت ))، به معناى فروكش كردن شعله است . و ((سَعير))، به معناى شعله ور شدن آتش و از نام هاى جهنّم است .
O سؤ ال : اگر گمراهان در قيامت ، كر و كور و لالند، پس چگونه در آيات ديگر، از ديدن آتش ؛ (راءى المجرمون النّار )(213)، يا شنيدن صداى دوزخ ؛ (سمعوا لها تغيّضا و زفيرا) (214)، يا فرياد و شيون آنان ؛ (دعوا هنالك ثبورا )(215) سخن به ميان آمده است ؟
پاسخ : مراحل و مواقف قيامت متفاوت و متعدّد است . در هر موقفى ممكن است حالتى باشد كه در مرحله ى بعد از آن نباشد.(216)
پيام ها :
1 هدايت تنها به علم ، عقل و استدلال نيست ، توفيق الهى نيز مى خواهد. (من يهدى الله )
2 گمراهان را نجات بخشى جز خدا نيست . (من يضلل فلن تجد ... )
3 انسان ها در قيامت به چند گونه محشور مى شوند، گروهى واژگونه و عدّه اى كر وكور و لال محشور مى شوند. (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما و صمّا)
4 كسى كه از گوش ، چشم و زبان خود در مسير حقّيافتن ، حقّگفتن و حقّديدن بهره نگيرد، در قيامت نيز كور، كر، لال و واژگون محشور مى شود. اين در واقع نوعى تجسّم عمل انسان است ! (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما وصمّا )
5 آتش دوزخ ، براى مجرمان پيوسته شعله ورتر مى شود. (كلمّا خَبت زدناهم سعيرا)
(98) ذَ لِكَ جَزَآؤُهُم بِاءَنَّهُمْ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَ رُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
ترجمه :
آن (دوزخ ) كيفر آنان است ، بدان جهت كه كافر شدند و گفتند: آيا پس از آنكه (مرديم و به صورت ) استخوان و (مثل كاه ) ريزريز شديم ، آيا واقعا به صورت آفريده ى جديدى برانگيخته خواهيم شد؟
نكته ها
O ((رُفات ))، ذرّات كاه است كه چنان ريز شده كه ديگر قابل شكستن نيست .(217)
پيام ها :
1 قهر خدا نسبت به كافران ، بى دليل نيست ، بلكه نتيجه ى عملكرد خودشان است . (ذلك بانّهم )
2 كافران بر انكار معاد دليل ندارند و آنچه مى گويند يا از روى استهزا، يا تعجّب و يا استبعاد است . (ءانّا )
3 معاد، جسمانى است . (عظاما و رفاتا، خلقا جديدا)
(99) اءَوَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّ اللّهَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضَ قَادِرٌ عَلَى اءَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ اءَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَاءَبَى الظَّلِمُونَ إِلا كُفُوراً
ترجمه :
آيا نيانديشيده اند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده است ، بر آفريدن مثل اين مردم نيز تواناست ؟ و خداوند براى آنان مدّتى معيّن كرده كه شكّى در آن نيست ، امّا ستمگران سرباز زده و جز به كفر به چيزى تن نمى دهند.
نكته ها
O ((لاريب فيه )) يعنى جاى هيچ ترديدى در قرآن نيست ، نه آنكه كسى ترديدى در آن نمى كند.
O قرآن بارها براى شك زدايى از معاد، به آفرينش آسمان ها وزمين وعظمت دستگاه خلقت و قدرت الهى بر آفرينش ، اشاره كرده است . (ءانتم اشدّ خلقا ام السماء بناها) (218) آيا آفرينش شما سخت تر است يا آسمان كه آن را بنا نهاد؟ يعنى بهترين دليل بر امكان وجود يك چيز، واقع شدن و بودن آن است .
O در قيامت ، استخوان هاى پوسيده همان استخوان هاى دنيوى و روح ملحق شده به آنها همان روح است ، امّا قرآن ((مثلهم )) مى گويد، مانند خشتى كه اگر در هم كوبيده و دوباره از همان گل خشتى بسازند، مى گويند: اين مثل اوّلى است ، نه عين آن . با آنكه موادّش همان مواد است .(219) (مثلهم )
پيام ها :
1 بهترين دليل بر امكان معاد، توجّه به قدرت الهى در طبيعت است . (اولم يروا)
2 زندگى دنيا چند روزى بيشتر نيست ، كافران اين همه سرسختى نكنند، يا مرگشان مى رسد، يا قيامت . (جعل لهم اجلا )
3 بى توجّهى به قدرت خداوند و استبعاد قيامت ، عملى ظالمانه است ، (فاءبى الظالمون ) و ظلم زمينه ى كفر است . (الاّ كفورا )
(100) قُل لَّوْ اءَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لاَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الاِْنفَاقِ وَ كَانَ الاِْنسَنُ قَتُوراً
ترجمه :
بگو: اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بوديد، قطعا از ترس انفاق (و تهى دستى ،) چيزى به كسى نمى داديد. وانسان تنگ نظر و بخيل است !
نكته ها
O ((قَتور)) از ((قِتر)) به معناى بخل وامساك از بخشش است .
پيام ها :
1 كثرت مال اثرى در سخاوتِ افراد حريص وبخيل ندارد. بعضى انسان ها سيرى ناپذيرند و هرچه بيندوزند، باز نگران كم شدن آنند. (لو انتم تملكون خزائن ... لا مسكتم ... )
2 ترس از تهى دستى يكى از ريشه هاى بخل است . (امسكتم خشية الانفاق )
3 سرچشمه رفتار بشر، روحيّه وخصلت هاى اوست . (امسكتم ...كان الانسان قتورا )
(101) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ فَسْئَلْ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّى لاََظُنُّكَ يَمُوسَى مَسْحُوراً
ترجمه :
همانا به موسى نُه معجزه ى روشن داديم . پس ، از بنى اسرائيل آنگاه كه (موسى ) به سراغشان آمد سؤ ال كن . پس فرعون (با ديدن آن همه معجزه ) به او گفت : اى موسى ! من تو را قطعا افسون شده مى پندارم .
نكته ها
O معجزات نه گانه ى حضرت موسى عليه السلام عبارت بود از:
1 اژدها شدن عصا. 2 سفيدى كف دست . 3 شكافتن دريا با عصا. 4 طوفان . 5 هجوم ملخ . 6 هجوم شپش . 7 هجوم قورباغه . 8 خون شدن آبها. 9 جارى شدن دوازده چشمه از سنگ با يك عصا زدن .
البتّه مى توان گفت : معجزات آن حضرت هيجده تا بوده است ، چون بازگشت هر يك از آنها به حالت اوّل نيز معجزه اى ديگر است .
O سؤ ال : قرآن غير از اين نه معجزه ، معجزات ديگرى هم براى حضرت موسى بيان كرده است ، مانند كنده شدن كوه و بالاى سر يهود قرار گرفتن آن ، نزول طعامِ مَنّ و سَلوى ، گاو ذبح شده اى كه مرده را زنده كرد، پس چرا نه معجزه ذكر شده است ؟
پاسخ : تعداد 9 معجزه درباره ى فرعون بود كه با ديدن آنها باز هم ايمان نياورد. معجزات ديگر به فرعون ارتباط نداشت .(220)
پيام ها :
1 خداوند، از پيامبران خود پشتيبانى مى كند. (لقد آتينا )
2 خداوند براى هدايت مردم اتمام حجت مى كند. (لقد آتينا)
3 آنان كه سرسخت ترند، نياز به استدلال و معجزه ى بيشترى دارند. (تسع آياتٍ )
4 معجزه ، بايد روشن و بى ترديد باشد. (بيّنات )
5 پيامبران ، پزشكانى اند كه به سراغ مردم مى روند.(221) (جاءهم للّه )
6 مستكبران در برابر معجزات و برهان ها دست به تحقير و توهين مى زنند. (لاءظنّك يا موسى مسحورا)
(102) قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ اءَنزَلَ هََّؤُلاَ ءِ إِلا رَبُّ السَّمَا واَ تِ وَالاَْرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّى لاََظُنُّكَ يَ فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً
ترجمه :
موسى گفت : قطعا مى دانى كه اين (معجزات ) را جز پروردگار آسمان ها وزمين براى بصيرت شما نفرستاده است ومن تو را اى فرعون ! هلاك شده مى پندارم .
نكته ها
O سؤ ال : با آنكه موسى عليه السلام به هلاك فرعون يقين داشت ، چرا مى گويد: ((لاءظنّك )) گمان دارم ؟
پاسخ : اوّلا: ظنّ تنها به معناى گمان نيست ، بلكه به باور ويقين نيز گفته شده است .
ثانيا: شايد اميدى به هدايتش داشت .
ثالثا: وقتى دشمن پرده درى نمى كند، ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نيز حريم را نگه داريم . فرعون گفت : (لاظنّك يا موسى مسحورا) موسى نيز در جواب او فرمود: (لاظنّك يافرعون مثبورا )
پيام ها :
1 گاهى انسان با آنكه حقّ را مى داند، امّا خود را به جهالت مى زند. (لقد عَلِمتَ...)
2 علم به تنهايى در هدايت و راهيابى انسان كافى نيست ، بلكه ايمان و تسليم لازم است ، وگرنه فرعون هم علم داشت . (عَلِمتَ )
3 معجزات موسى به قدرى روشن بود كه فرعون هم به آن علم داشت . (عَلِمتَ)
4 معجزات براى بصيرت مردم است ، ولى در سحر و جادو بصيرت نيست . (بصائر )
5 در نظام هاى حكومتى فاسد، براى هدايت مردم بايد به سراغ رئيس حكومت رفت . (يا فرعون )
6 پيامبران الهى ، به راه خود مطمئن بودند، از اين رو با صراحت به طاغوت ها اخطار مى كردند. (لاءظنّك يا فرعون مثبورا )
7 هركه حقّ را بفهمد، امّا لجاجت وكبر ورزد، هلاك مى شود. (عَلِمتَ...مثبورا) للّه
(103) فَاءَرَادَ اءَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الاَْرْضِ فَاءَغْرَقْنَهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعاً
ترجمه :
پس (فرعون ) تصميم گرفت كه آنان را از آن سرزمين تبعيد كند، پس ما او و همه ى همراهانش را غرق كرديم .
(104) وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِى إِسْرَ ءِيلَ اسْكُنُواْ الاَْرْضَ فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفاً
ترجمه :
و پس از آن (غرق فرعون ) به بنى اسرائيل گفتيم : در اين سرزمين مستقر شويد، پس چون موعد آخرت فرا رسد، همه ى شما را با هم گرد خواهيم آورد.
نكته ها
O ((استفزاز)) به معناى بيرون كردن با زور است . قرآن بارها به اين شيوه ى ظالمان نسبت به اولياى الهى و ناكام ماندنشان اشاره كرده است . ابراهيم را در آتش افكندند، خدا آتش را سرد كرد، يوسف را به چاه انداختند، عزيز مصرش كرد. پيامبر را از مكّه بيرون كردند، خداوند حكومتِ جهان اسلام را به او عطا كرد. اين سنّت و قانون الهى است كه در برابر مكر اهل باطل ، تدبير مناسب دارد.
O ((لفيف ))، به معناى گروه هاى به هم پيوسته و انبوه مى باشد.
پيام ها :
1 منطق طاغوت ، خشونت وتبعيد است ومردان حقّ را تحمّل نمى كنند. (فاراد )
2 در برابر اراده ى طاغوت ، اراده و قهر خداوند است . (فاراد... فاغرقناه )
3 هرچند فكر گناه ، گناه نيست ، امّا اراده ى خطرناكى همچون تبعيد پيامبران ، قهر الهى را به دنبال دارد. (فاراد... فاغرقناه )
4 همه ى قدرت نمايى طاغوت ها، در زمين ومحدود است . (فى الارض ) للّه
5 عذاب الهى ، پس از اتمام حجّت است . بعد از آمدن معجزات ، (اغرقناه للّه )
6 پايان كار طاغوت ها و همكارانشان ، هلاكت نابودى است . (اغرقناه و من معه جمعياً)
7 كمك به ستمگران سبب شريك شدن در هلاكت آنان است . (من معه )
8 رهبران فاسد در هلاكت مردم نقش دارند. (اغرقناه و من معه )
9 آنان كه چند روزى بر منطقه اى حاكم مى شوند، بايد پاسخگوى خدا در قيامت باشند. (اسكنوا الارض ... جئنا بكم لفيفا )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:56 PM
next page
fehrest page
back page
(105) وَبِالْحَقِّ اءَنزَلْنَهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا مُبَشِّراً وَنَذِيراً
ترجمه :
و ما قرآن را به حقّ نازل كرديم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بيم رسان نفرستاديم .
پيام ها :
1 سلامت قرآن تضمين شده است . هم خداوند قرآن را به حقّ نازل كرد، هم وحى الهى به سلامت به مقصد رسيد و شياطين نتوانستند آسيبى به آن رسانند. (بالحق انزلناه و بالحق نزل )
2 محور كار پيامبران ، بشارت و انذار است و حقِّ كاستن و افزودن بر وحى را ندارند. (بشيرا و نذيرا)
3 مسئوليّت پذيرش يا نپذيرفتن مردم با پيامبر نيست و كسى حقّ تحميل عقيده بر ديگران را ندارد. (ما ارسلناك الاّ مبشّرا و نذيرا )
4 بشارت و انذار در كنار هم مؤ ثّر است . (مبشّرا و نذيرا)
(106) وَقُرْءَاناً فَرَقْنَهُ لِتَقْرَاءَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَهُ تَنزِيلاً
ترجمه :
و قرآنى كه آن را بخش بخش كرديم تا آن را با تاءنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه كه بايد به تدريج نازل كرديم .
نكته ها
O يكى از اعتراض هاى كفّار اين بود كه چرا قرآن يكباره نازل نمى شود، (لولا نزّل القرآن جملة واحدة ) (222) اين آيه پاسخى به گفته ى آنان است .
O آيات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و براى رفع نياز همه ى طبقات در طول تاريخ است ، بخش بخش نازل شده تا با رويدادهاى گوناگون ، تطبيق داشته و براى منتظران دلچسب تر باشد. مثلاً اگر آيات جهاد در زمان صلح نازل مى شد، در جايگاه واقعى خود نبود.
O تدريج ، يكى از سنّت هاى الهى است ، چه در آفرينش ، كه جهان را در شش روز آفريد و چه در نزول قرآن ، با آنكه مى توانست يكباره نازل كند يا بيافريند.
نزول تدريجى آيات قرآن براى آن بود كه علم به آن تواءم با عمل به آن شود. البتّه از نزول تدريجى قرآن ، ارتباط دائمى پيامبر صلى الله عليه و آله با مبداء وحى نيز استفاده مى شود.
پيام ها :
1 بخش بخش شدن قرآن به اراده خداوند است . (فرقناه )
2 تعليم و تربيت و ارشاد، بايد تدريجى باشد. (فرقناه ، على مكثٍ) للّه
3 تلاوت تدريجى قرآن ، شنونده را براى آيات ديگر تشنه و منتظر مى كند. (على مكثٍ ) ((مُكث )) آرامش همراه اطمينان است .
4 يك مربّى و مصلح ، بايد براى دراز مدّت برنامه داشته باشد و از زمان و نيازمندى هاى جديد غافل نباشد. (على مكثٍ)
5 گرچه روح بزرگ پيامبر ظرفيّت دريافت همه ى وحى را يكجا دارد، امّا مردم كم ظرفيّتند و بايد به تدريج آن را دريابند. (لتقراءه على الناس على مكثٍللّه )
6 قرآن ، علاوه بر جنبه ى تعليمى ، جنبه ى اجرايى هم دارد كه بايد به تدريج اجرا شود. اجراى صدها دستور در جامعه اى كه صدها فساد دارد، يكباره محال است . (نزّلناه تنزيلا)
(107) قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ اءَوْ لاَ تُؤْمِنُوَّاْ إِنَّ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ سُجَّداً
ترجمه :
بگو: به قرآن ايمان آوريد يا ايمان نياوريد (براى خداوند فرقى ندارد)، قطعا آنان كه پيش از اين علم داده شده اند، هرگاه برآنان تلاوت مى شود، سجده كنان بر چانه ها به زمين مى افتند.
نكته ها
O ((يَخرّون ))، از ((خَرير))، به معناى صداى آبى است كه از بلندى سرازير مى شود. همچنين به كسانى كه براى خدا بى اختيار به سجده مى افتند در حالى كه صدايشان به تسبيح بلند است نيز گفته مى شود.
O به چانه افتادن ، كنايه از نهايت تواضع و تسليم است كه علاوه بر پيشانى ، همه ى صورت و چانه هم بر روى خاك قرار مى گيرد.
پيام ها :
1 ايمان و كفر مردم ، در حقانيّت قرآن اثرى ندارد. (آمنوا به او لا تؤ منوا)
2 علم ، هديه اى الهى است . (اوتوا العلم )
3 برخلاف آنان كه جهل را منشاء ايمان به خدا و مذهب مى دانند، قرآن علم و دانايى را ريشه ى ايمان مى داند. (اوتوا العلم ... يخرّون )
4 جمعى از علماى اهل كتاب ، به قرآن ايمان آوردند و قرآن در روح آنان اثرى عميق گذاشت . (اوتوا العلم من قبله ... يخرّون )
5 علم واقعى آن است كه انسان را در برابر حق ، به خضوع وادار كند. (اوتوا العلم ، يخرّون للاذقان سجّدا)
6 هنگام لجاجتِ گروهى در برابر حق ، بايد يادآور گروهى شد كه اهل اطاعت بودند، تا سرسختى مخالفان در روحيه ى ما اثر بدى نگذارد. (من قبله ، يخرّون للاذقان سجّدا )
7 قرآن به قدرى بلندمرتبه و پر محتواست كه هنگام تلاوت خضوع دانشمندان را به دنبال دارد. (اذا يتلى ... يخرّون للاذقان سجّدا)
(108) وَيَقُولُونَ سُبْحَنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً
ترجمه :
و مى گويند: پروردگارمان منزّه است ، همانا وعده ى پروردگار ما انجام شدنى است .
(109) وَيَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً
ترجمه :
و گريه كنان بر چانه ها (به سجده ) مى افتند وهمواره بر خشوعشان افزوده مى شود.
نكته ها
O تكرار تعبير ((يخرّون ))؛ يا براى تكرار سجده ى آنان است ، يا براى ارج نهادن به آن كمال ، و يا براى آنكه در مرحله ى اوّل ، سجودشان براى معرفت آيات قرآن و رسيدن به وعده ى تورات و انجيل بوده و در مرحله ى دوّم ، به خاطر اشك و روحيّه ى خشوع بوده است . واللّه العالم .
O در تورات و انجيل ، بارها وعده ى آمدن پيامبر خاتم داده شده بود. اين آيه اشاره به آن است كه برخى اهل كتاب ، چون تحقّق وعده ى الهى را مى ديدند، به تسبيح خدا و سجود خاشعانه مى پرداختند.
پيام ها :
1 بازگويى گفتار و رفتار خوبان و مؤ منان ، در تربيت ديگران مؤ ثر است (و يقولون ... )
2 عالمان ، خدا را از هر عيبى منزّه مى دانند، (اوتوا العلم ... يقولون سبحان ربّنا) (عقيده به نقص خداوند، برخاسته از جهل انسان است .)
3 تلاوت قرآن ، در بعضى از چند جهت تاءثير مى گذارد: عمل ، بيان وقلب . (سجّدا، يقولون ، يبكون و يزيدهم خشوعا )
4 معرفت و خشوع ، محدوديّتى ندارد. هرچه معرفت بيشتر شود، خشوع هم بيشتر است . (يزيدهم خشوعا)
5 تلاوت قرآن ، انسان را دائما بالا مى برد. (اذا يتلى ، يزيدهم خشوعا للّه )
6 گريه در حال عبادت و سجود، ارزشمند است . (يخرّون للاءذقان يبكون )
7 ذكر خدا در سجده ، نشان دهنده ى ارزش سجده است . (يخرّون للاءذقان سجّدا، يخرّون للاءذقان يبكون )
8 گريه از بركات و آثار علم است . (اوتوا العلم ، يبكون )
9 اشكى ارزشمند است كه دائمى باشد، نه لحظه اى . (يبكون )
(110) قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اءَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اءَيّاً مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَى وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَ تِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَ لِكَ سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: نام اللّه را بخوانيد يا نام رحمان را، هر كدام را بخوانيد، پس بهترين نامها از آن اوست . ونمازت را خيلى بلند يا خيلى آهسته نخوان وميان اين دو، راهِ (معتدلى ) را انتخاب كن .
نكته ها
O در بعضى تفاسير آمده است : پيامبر در مسجدالحرام دعا مى خواند و مى گفت : ((ياالله ، يارحمان )) عدّه اى پنداشتند كه او دو خدا را مى خواند كه يكى ((اللّه )) است و ديگرى ((رحمان )). آيه نازل شد و اين شبهه را زدود.(223)
O بعضى نام ها تنها علامت و نشان است و كارى به تطابق معنا با مسمّى ندارد، مثل شناسايى افراد از طريق صدا، لباس ، ماشين ، يا شناسايى كشور يا مؤ سسه اى از راه آرم و نشان . امّا گاهى اسامى تنها آرم نيستند، بلكه محتوا و پيام دارند، مثل نام هاى مبارك خدا كه هر يك ، گوياى كمالى از ذات اوست .
O هرگاه پيامبر بلند نماز مى خواند، كفّار با شعر خواندن بلند، مزاحم مى شدند و هرگاه آهسته مى خواند، اصحاب نمى شنيدند. نزول اين آيه ، دستور به قرائتى بين بلند و آهسته بود.(224)
O در روايات شيعه و سنّى آمده است : خداوند 99 اسم دارد كه هر كه در دعا خداوند را به آنها بخواند، رستگار وپيروز مى شود.(225)
پيام ها :
1 پيامبر بايد شبهات را برطرف كند. (قل )
2 نام هاى خدا، همه به يك حقيقت برمى گردد و عين ذات اوست . (ايّاما تدعوا)
3 اسماى حُسنى وبرترين صفات ، مخصوص خداوند است . (فله الاسماء الحسنى )
4 چون از سويى خدا و كمالاتش بى نهايت است ، و از سوى ديگر عقل و كلمات انسان محدود، بهترين راه آن است كه خدا را به نام هايى بخوانيم كه از خود او و قرآن گرفته ايم ، وگرنه انسان ممكن است به انحراف افتد واسم هاى نامناسب براى خدا بتراشد.(الاسماء الحسنى )
5 در دعا خواندن ، انسان آزاد است كه خدا را به هر يك از نام هايش كه مى خواهد، بخواند. (اياما تدعوا ... )
6 در همه ى نام هاى خدا، بهترين معانى و مقدّس ترين مفاهيم به كار رفته است . (فله الاسماء الحسنى )
7 اسلام ، دينى ميانه و معتدل است ، حتّى قرائت نمازش بايد با صدايى ميانه باشد. (وابتغ بين ذلك سبيلا )
8 اسلام ، غير از نيّت و عمل ، به شيوه و كيفيّت عمل هم نظر دارد. نماز بايد روى آداب خاصّ خوانده شود. (لاتجهر، لاتخافت ، ابتغ بين ذلك )
(111) وَقُلْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِىُّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرا
ترجمه :
و بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه نه فرزندى براى خود گرفته است ، و نه در حاكميّت ، شريكى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف ، ياورى گرفته است . و او را به طور شايسته ، بزرگ بشمار.
نكته ها
O اين سوره ، با تسبيح خداوند آغاز شد و با حمد و تكبير او پايان گرفت ، چنانكه سوره ى مؤ منون نيز با رستگارى مؤ منان آغاز شده ، (قد افلح المؤ منون ) و با رستگار نشدن كفّار، پايان گرفته است . (لا يفلح الكافرون )
O در روايات ، تلاوت اين آيه ، براى اداى دين و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بيمارى ، مؤ ثرّ شمرده شده است .
O نفى فرزند از خداوند، در مقابل يهود و مسيحيّت است ، و نفى شريك در مقابل قريش و نفى ولىّ در مقابل برخى از مجوسان و ستاره پرستان است .(226)
پيام ها :
1 ستايش خدا را از خدا بياموزيم . (قل الحمدللّه ...)
2 دليل اختصاص ستايش ها به خدا، بى نيازى اوست . (الحمدلله الذى لم يتّخد ولدا )
3 عظمت و بزرگى خدا را عظمتى ويژه دانسته و او را بى نياز مطلق بدانيم . (كبّره تكبيرا)
تصحيح شده
سيماى سوره كهف
اين سوره ، يكصد وده آيه دارد، و جز آيه ى 28، همه ى آن در مكّه نازل شده است . در اين سوره از داستان اصحاب كهف و داستان موسى و خضر و داستان ذوالقرنين (227) و مسائل مبداء و معاد بحث شده است .
مشركان قريش افرادى را از مكّه به مدينه فرستادند تا ماجراى بعثت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نشانه ى صداقت او را از علماى يهود بپرسند. علماى يهود به فرستادگان مشركان گفتند: از او سه چيز سؤ ال كنيد؛ اگر دو چيز را جواب داد و يكى را بى پاسخ گذاشت ، او صادق است . درباره ى اصحاب كهف ، ذوالقرنين و روح بپرسيد. اگر از اصحاب كهف و ذوالقرنين جواب داد، ولى از روح جواب نداد، او پيامبر است .(228)
در فضيلت اين سوره و آثار تلاوت آن ، احاديث بسيارى است كه به چند نمونه آن اشاره مى شود: هركه اين سوره را بخواند از فتنه ى دجّال بيمه است . تلاوت آن در شب جمعه ، سبب آمرزش گناهان تا جمعه ى ديگر و سه روز بعد از آن مى شود. تلاوت آيه ى آخر آن سبب بيدار شدن در هر ساعتى از شب كه بخواهيد مى گردد. تلاوت اين سوره مانع از عذاب دوزخ و مانع ورود شيطان به خانه اى است كه در آن شب ، اين سوره خوانده شده است .
به هر حال خواندن و تلاوت همراه با فهميدن و عمل كردن ، رمز رسيدن به بركات قرآن است .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
به نام خداوند بخشنده ى مهربان .
(1)الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى اءَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَبَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجاً
ترجمه :
ستايش مخصوص خدايى است كه كتاب (آسمانى قرآن را) بر بنده ى خود نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحرافى قرار نداد.
(2) قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَاءْساً شَدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً حَسَناً
ترجمه :
(كتابى كه ) استوار و نگهبانِ (كتاب هاى آسمانى ديگر) است ، تا از عذاب شديدى كه از سوى اوست بترساند و به مؤ منانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست .
نكته ها
O از ميان سوره هاى قرآن ، حمد، انعام ، سباء، فاطر و كهف ، باجمله ى ((الحمدللّه )) شروع شده است و در سه سوره از آنها سخن از آفرينش هستى است . در سوره ى حمد از تربيت و در اينجا از كتاب آسمانى سخن به ميان آمده است . گويا هستى و آفرينش ، همراه با كتاب و قانون ، دو بال براى تربيت انسان ها هستند.
O ((اِعوجاج )) يعنى انحراف و كجى . ((عَوَج )) در مورد محسوسات و ((عِوَج )) در غير محسوسات به كار مى رود.(229) و ((قيّم )) به معناى برپادارنده وسامان بخش است .
O سوره ى قبل با ((سبحان الّذى )) شروع شده بود و اين سوره با ((الحمدللّه ))، تسبيح و تحميد معمولاً در كنار هم اند.
O كلمه ى ((عبده )) در قرآن هرجا به طور مطلق آمده ، مراد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، مثل (انزل الفرقان على عبده )(230)، (فاوحى الى عبده ) (231)، (ينزّل على عبده )(232)، (اءليس اللّه بكاف عبده ) (233).
پيام ها :
1 نعمت كتاب وقانون ، به قدرى مهم است كه خداوند، خود را به خاطر آن ستوده است . (الحمدلِلّه الّذى انزل ... )
2 بندگى خدا، زمينه ساز دريافت كمالات معنوى است . (انزل على عبده )
3 نه در كتاب خدا اعوجاج است ، نه در رسول او، نه از حقّ به باطل مى گرايد، نه از مفيد به غير مفيد و نه از صحيح به فاسد. (لم يجعل له عوجاً )
4 قرآن تا قيامت ، استوار وغيرقابل نسخ است . (قيّماً)
5 قرآن ، نگهبان كتب آسمانى ودر بردارنده تمام مصالح بندگان است . تناقض ، اختلاف ، افراط و تفريط در آن نيست ، هم دعوت به قيام مى كند، هم قيام به دعوت دارد. (قيّماً )
6 شرط قيام به مصالح ديگران ، اعوجاج نداشتن مصلح است . (لم يجعل له عوجاً، قيّماً)
7 دفع ضرر، مهم تر از جلب منفعت است . لذا انذار قبل از بشارت آمده است . (لينذر، يبشّر )
8 ايمان همراه با عمل صالح كارساز است . (المؤ منين ، يعملون الصالحات )
9 عمل صالح بايد استمرار داشته باشد. (يعملون )
(3) مَكِثِينَ فِيهِ اءَبَداً
ترجمه :
براى هميشه در آن (اجر الهى و بهشت ) ماندگارند.
(4) وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً
ترجمه :
و تا (كتاب الهى و پيامبر) به آنان كه گويند: خداوند براى خود فرزندى گرفته است ، هشدار دهد.
(5) مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لاَِبَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ اءَفْوَ هِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلا كَذِباً
ترجمه :
آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمه اى كه از دهانشان بيرون مى آيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمى گويند.
نكته ها
O با آنكه هشدار در آيه ى قبل نيز آمده بود، امّا به خاطر اهميّت انحراف مشركان در مورد فرزند گرفتن خدا، انذار تكرار شده است .
O با توجّه به آيات ديگر قرآن ، اتّهام فرزند داشتن خدا، تهمتى بزرگ و شايع ميان مشركان بوده است . مسيحيان هم ((اءب ، اِبن و روح القدس )) مى گفتند. يهوديان نيز ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مشركان ، فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند. در حالى كه اين عقيده نه موافق با واقعيّت است و نه منطبق با عقل .
پيام ها :
1 عمل دائم ، پاداش دائم دارد. در آيه ى قبل ((يعملون الصالحات )) نشانه دوام عمل بود و در اين آيه ((ماكثين )) يعنى پاداش دائم مى باشد.
2 انسان علاقه به زندگى هميشگى وماندگار دارد، و خداوند آن را در قيامت قرار داده است . (ماكثين فيه ابدا )
3 از ويژگى نعمت هاى الهى در آخرت ، جاودانگى آنهاست و در قيامت ، مرگ و فنا نيست . (ماكثين فيه ابداً)
4 اصلاح عقيده ى مردم ، از وظايف انبياست . (ينذر الذين قالوا )
5 جهل و ناآگاهى ، بستر انحراف است . (قالوا... مالهم به من علم )
6 عقايد بايد بر اساس علم باشد و از عقيده بدون علم انتقاد شده است . (ما لهم به من علم )
7 كسى كه ايمان نداشته باشد، به خالق خود نيز تهمت مى زند. (كَبُرت كلمة ...)
8 فرزند داشتن خداوند، تهمتى بى اساس است . (ما لهم به من علم )
9 نسبت دادن فرزند به خدا، هم شرك است ، هم تشبيه نابجا و هم نيازمند دانستن خدا به جانشين و همكار. (كَبُرت ...)
(6) فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ اءَسَفاً
ترجمه :
پس بيم آن مى رود كه اگر به اين حديث (قرآن ) ايمان نياورند، تو در پى آنان خود را هلاك كنى !.
نكته ها
O ((اءَسَف ))، مرحله اى شديدتر از حُزن است .
O تعبير ((لعلّك باخع نفسك على آثارهم )) نهايت دلسوزى پيامبر را مى رساند. گويا پيامبر به شخصى تشبيه شده كه مى بيند عزيزترين افرادش از او جدا مى شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه مى كند.
پيام ها :
1 دلسوزى وتاءسّف بر گمراهى ديگران يك ارزش است و پيامبر دلسوزترين افراد است . (باخعٌ نفسك )
2 رهبر بايد در فكر اصلاح عقايد واعمال مردم وپيگير آن باشد. (على آثارهم )
3 قرآن حرف تازه و پيام نو دارد. (حديث ) مبلّغ نيز بايد نوآورى داشته باشد. (حديث به معناى جديد و نو است .)
(7) إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاَْرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ اءَيُّهُمْ اءَحْسَنُ عَمَلاً
ترجمه :
البتّه ما آنچه را روى زمين است ، زينت براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدامشان بهتر و نيكوتر عمل مى كنند.
(8) وَإِنَّا لَجَعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً
ترجمه :
و ما (سرانجام ) آنچه را روى آن است ، به صورت خاك وزمينى بى گياه قرار مى دهيم .
نكته ها
O ((صَعيد)) به خاك و مطلق روى زمين گفته شده است . ((جُرُز))، زمين بى گياه است .
O خداوند، كلمه ى ((لِيَبلوَكم )) مربوط به مسئله ى آزمايش مردم را در ميان دو كلمه ى ((جعلنا)) و ((جاعِلون )) قرارداد كه يكى مربوط به سرسبزى زمين است و ديگرى مربوط به بى گياهى آن ، تا اشاره باشد به اينكه آزمايش و امتحان مردم در لابلاى سبزى و شادابى و خشكى و غم ها مى باشد، امّا آنچه مهم است عملكرد انسان و پيروزى اوست .
O در روايات مراد از ((احسن عملا)) كار عاقلانه و همراه با تقواست كه ذخيره ى قيامت نيز شده باشد.(234)
پيام ها :
1 دليل ايمان نياوردن كفّار، سرمستى به جلوه هاى دنياست . (لم يؤ منوا... جعلنا ما على الارض زينة )
2 همه ى آنچه روى زمين است ، باغها، گل ها، ميوه ها، حيوانات ، آبها، معادن ، رنگ ها، بوها، زينت زمين است . (زينةًلها) امّا براى انسان هاى رشد يافته ، ايمان ، زينت و آرايش است .(235)
3 زينت ها، وسيله ى آزمايش است . (زينةًلها لنبلوكم ) تا معلوم شود چه كسى فريفته شده و خود را مى فروشد و چه كسى با قناعت و زهد و برخورد كريمانه ، آنها را مقدّمه ى عمل صالح قرار مى دهد.
4 آزمايش ، نشانه ى اختيار انسان است .(236) (ليبلوكم )
5 كيفيّت عمل مهم است ، نه مقدار و كمّيت آن . (احسن عملاً) ، نه ((اكثرعملاً))
6 زيبايى گل ها و طبيعت فانى است ، ولى كار نيك ماندگار است . (ايّكم احسن عملاً... صعيدا جرزا )
7 به زيبايى هاى ظاهرى دنيا مغرور نشويم ، كه همه با خاك يكسان مى شود. (صعيداً جرزا)
(9) اءَمْ حَسِبْتَ اءَنَّ اءَصْحَبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَباً
ترجمه :
آيا نپنداشته اى كه اصحاب كهف و رقيم ، از نشانه هاى شگفت ما بودند؟
نكته ها
O ((رَقِيم )) به معناى نوشته و لوحى است كه داستان اصحاف كهف برآن نوشته شده و نام آنان برآن رقم خورده است . ((كَهف )) به غار بزرگ گفته مى شود.
O آيه مى گويد: مهم تر از خواب كردن چند نفر در غار و سپس بيدار كردن آنها، ايجاد زيبايى هاى متعدد و فراوان در روى زمين و سپس محو كردن آنهاست . زيرا ماجراى اصحاب كهف ، در برابر قدرت الهى چندان شگفت انگيز نيست .
O ماجراى اصحاب كهف ، بعد از زمان حضرت عيسى و قبل از بعثت پيامبر اسلام و در سرزمين روم و شهر افسوس بوده و طاغوتشان دقيانوس نام داشته است . درس عبرتى كه از اين حادثه مى توان گرفت ، درسِ هجرت و پايمردى و امدادهاى الهى است و نبايد كارى به مكان وزمان و تعداد و... داشت .
O ظاهراً اصحاب كهف و رقيم ، نام يك گروه باشد. وبرخى رقيم را نام منطقه ى اصحاب كهف دانسته اند. گرچه در برخى تفاسير، اصحاب رقيم را آن سه نفرى دانسته اند كه براى كسب و كار و زندگى ، از خانه بيرون رفتند، در راه باران گرفت و به غارى پناهنده شدند. با ريزش قطعه سنگى از كوه ، دَرِ غار بسته شد و آنان زندانى شدند. آنان هر يك كار خير و خالصانه اى را كه انجام داده بودند يادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل ، آنان را نجات دهد. در هر نوبت ، كمى سنگ كنار مى رفت ، تا سرانجام نجات يافتند. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نقل اين داستان فرمودند: هركه با خدا باشد نجات مى يابد.(237)
(10) إِذْ اءَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّى ءْ لَنَا مِنْ اءَمْرِنَا رَشَداً
ترجمه :
آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز.
(11) فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً
ترجمه :
پس ما تا چند سالى كه در آن غار بودند، بر گوش هاى آنان (پرده ى خواب و بيهوشى ) زديم .
نكته ها
O ((فِتيَة )) جمع ((فَتى )) به معناى جوانمرد است . امام صادق عليه السلام فرمودند: ((فتى ))، به انسان با ايمان گفته مى شود، زيرا خداوند آنان را با آنكه سالمند بودند، ولى به سبب ايمانشان ، ((فتى )) معرفى كرده است .(238)
O ((رَشَد)) به معناى رُشد، نجات و رضاى الهى آمده است (239) و در اين سوره سه مورد كلمه ى رشد به كار رفته است : در داستان اصحاب كهف ، داستان موسى و خضر (آيه 66) و پيامبر اسلام (آيه 23).
O در حديثى آمده كه مراد از ((ضربنا فى آذانهم )) زدن بر گوشهاى آنان ، خواب سيصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است .(240)
پيام ها :
1 براى حفظ دين ، جوانمردى ، گذشت از رفاه و آسايش و هجرت لازم است . (اوى الفتية الى الكهف )
2 دعا همراه با تلاش و حركت مؤ ثّر است . (اوى ... ربّنا )
3 هجرت براى حفظ مكتب لازم است . (اوى الفتية الى الكهف )
4 هجرت و قيام براى خدا، زمينه ى دريافت امدادهاى الهى است . (اوى الفتية الى الكهف فضربنا )
(12) ثُمَّ بَعَثْنَهُمْ لِنَعْلَمَ اءَىُّ الْحِزْبَيْنِ اءَحْصَى لِمَا لَبِثُوَّاْ اءَمَداً
ترجمه :
سپس آنان را برانگيختيم (و بيدارشان كرديم ) تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه ، مدّت خواب و درنگ خود را دقيق تر شماره مى كند.
نكته ها
O اينكه كدام گروه دقيق تر مى شمارند، شايد اشاره به آيه ى 19 همين سوره باشد كه اصحاب كهف نسبت به مدّت خواب ودرنگ خود اختلاف داشتند. (قال قائل منهم كم لبثتم ... )
O خداوند همه چيز را از آغاز مى داند و عالم است ، بنابراين مراد از ((لنعلم )) يا اين است كه خدا به زبان مردم سخن گفته و يا اينكه آنچه را خدا مى داند، تحقق بخشيده وبه صحنه آورد.
(13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَاءَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَهُمْ هُدىً
ترجمه :
ما داستان آنان (اصحاب كهف ) را به درستى براى تو حكايت مى كنيم . آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم .
نكته ها
O مردم نسبت به فساد و جامعه ى فاسد سه دسته اند:
الف : گروهى در فساد جامعه هضم مى شوند. (آنان كه هجرت نكنند و ايمان كامل نداشته باشند.) (كنّا نخوض مع الخائضين )
ب : گروهى كه در جامعه ى فاسد، خود را حفظ مى كنند. (مثل اصحاب كهف ) (انّهم فتية آمنوا)
ج : گروهى كه جامعه ى فاسد را تغيير مى دهند و اصلاح مى كنند. (مثل انبيا و اوليا) (يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة )
O در روايات آمده است كه اصحاب كهف ، جزء اصحاب وياران حضرت مهدى عليه السلام خواهند بود.(241)
پيام ها :
1 داستان سرايى و قصه ى حق وحقيقى گفتن ، كار هر كس نيست . (نحن نقصّ)
2 داستان اصحاب كهف مهم و مفيد است . (نباء )، خبر مهم و مفيد است .
3 بهره گيرى از حقايق و عبرت هاى تاريخ ، از روشهاى تربيتى قرآن است . (نحن نقصّ نباءهم بالحقّ)
4 قصه هاى قرآن ، حقيقت دارد و ساختگى يا آميخته به اوهام و تحريف شده نيست . (بالحقّ )
5 حركت وتلاش انسان ، سبب رشد وهدايت اوست . (آمنوابربّهم وزدناهم هدى )
6 ايمان و هدايت مراتبى دارد. (زدناهم هدىً )
(14) وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَ الاَْرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلَهاً لَّقَدْ قُلْنَآ إِذاً شَطَطاً
ترجمه :
و ما به دلهايشان نيرو و استحكام بخشيديم ، آنگاه كه آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم ) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها وزمين است ، هرگز جز او (كسى را به ) خدايى نخواهيم خواند، چرا كه در اين صورت حرف خطايى گفته ايم .
نكته ها
O ((شَطَط))، به معناى افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است كه به هيچ وجه قابل قبول نباشد.
پيام ها :
1 آرامش و پايدارى دلها به دست خداست . (ربطنا )
2 در برابر انحرافات جامعه ، نشستن جايز نيست ، بايد قيام كرد. (اذقاموا)
3 امدادهاى الهى ، در سايه ى ايمان ، وحدت ، قيام و توكّل بر اوست . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا )
4 قيام در برابر ستمگر، نياز به ايمانى استوار و دلى مطمئن دارد. (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا)
5 ايمان واقعى همراه با قيام است . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا )
6 موحّد واقعى ، هرگز سراغ شرك نمى رود. (لن ندعوا من دونه الها) للّه
7 ثمره ى توحيد در ربوبيّت ، (ربّنا ربّ السموات و الارض ) توحيد در بندگى است . (لن ندعوا من دونه الها)
8 شرك ، انحراف بعيد و فاحشى است كه هرگز قابل عفو نيست . (شططا )
(15) هََّؤُلاَ ءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْلاَ يَاءْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَا نٍ بَيِّنٍ فَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً
ترجمه :
آنان قوم مايند كه به جز او، خدايان ديگرى گرفته اند. چرا آنان دليل آشكارى بر خدايان خود نمى آورند؟ پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند، دروغى افترا بندد؟
نكته ها
O با اينكه در كلمه ى ((افتراء)) نسبت دروغ نهفته است ، ولى بازهم كلمه ((كذبا)) در آيه مطرح شده است . اين شايد به خاطر آن باشد كه افترا دو گونه است : گاهى امكان نسبت هست ، ولى گاهى امكان نسبت هم نيست و شرك از نوع دوّم است . زيرا شريك براى قدرت و علم بى نهايت محال است .
پيام ها :
1 بى تفاوتى نسبت به گمراهى وانحراف ديگران ، ممنوع است . (هؤ لاء قومنا ) (اصحاب كهف ، از انحراف قوم خود ناراحت بودند.)
2 بزرگ ترين دغدغه ى مردان خدا، انحراف عقيدتى مردم است . (اتّخذوا من دونه آلهة )
3 تقليد و تبعيّت از محيط در عقايد، منطق صحيحى نيست ، براى عقايد، بايد دليل روشن داشت . (قومنا اتخّذوا ... لولا ياءتون عليهم بسلطان مبين للّه )
4 شرك ، افترا بر خدا و بى دليل است . (ممن افترى على الله )
5 دروغ ، ظلم است و دروغگو ظالم ، و كسى كه به خدا دروغ بربندد، ظالم تر است . (فمن اظلم )
(16) وَإِذْ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ فَاءْوُ وَّاْ إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّى ءْ لَكُم مِّنْ اءَمْرِكُم مِّرْفَقاً
ترجمه :
و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت ) شما گشايشى فراهم آورد.
نكته ها
O اين آيه از قول رهبر اصحاب كهف است كه به جوانمردانِ همراه خويش ، اميد رحمت الهى و گشايش مى دهد.(242)
پيام ها :
1 موحّد واقعى ، هم بت ها را رها مى كند، هم از بت پرستان جدا مى شود. (اعتزلتموهم و ما يعبدون )
2 خداپرستان از سوى مشركان در معرض تهديد هستند. (فاءووا الى الكهف )
3 غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است . (فاءووا الى الكهف ) حضرت يوسف نيز زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت : (ربّ السجن احبّ الى ) (243)
4 آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت ، دست از مسكن و جامعه ى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مى شود. (ينشر لكم )
5 سختى ها زودگذر و مقدّمه ى آسايش است . (يهيّى ء لكم من امركم مرفقا)
الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَ وَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَتِ اللّهِ مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاًمُّرْشِداً
ترجمه :
و (اگر آنجا بودى ) خورشيد را مى ديدى كه هنگام طلوع ، به سمت راست آنان متمايل مى شود وچون غروب كند، ايشان را وامى گذارد وبه چپ متمايل مى گردد و آنان در محلّى وسيع از آن غار قرار داشتند. اين از آيات و نشانه هاى خداست . هر كس را خدا هدايت كند، او هدايت يافته ى واقعى است و هر كه را به بيراهه واگذارد وگمراه كند،هرگز براى او ياورى راهنما نخواهى يافت .
نكته ها
O غار اصحاب كهف ، از نظر جغرافيايى نه رو به شرق بود، نه غرب ، بلكه در شمال شرقى بود كه هيچگاه نور خورشيد تا عمق غار نمى تابيد.
در مورد مكان غار اختلاف است ؛ بعضى مى گويند در كوههاى اطراف دمشق بوده كه به غار اصحاب كهف مشهور است . برخى هم آن را در اطراف شهر عمان پايتخت اردن مى دانند كه تعدادى قبر در آنجاست ونقش يك سگ نيز بر ديوار آن است ، وبالاى غار، صومعه اى قديمى است ومسلمانان نيز مسجدى ساخته اند.(244)
به هر حال ويژگى هاى غار، نمونه اى از رحمت الهى است كه در آيه قبل به آن وعده داده شده بود.
پيام ها :
1 هميشه حفاظت الهى به صورت معجزه نيست ، گاهى هم عوامل طبيعى ابزار و زمينه ى حفاظت است ، آنگونه كه در حفاظت اصحاب كهف بود. (ترى الشمس ...) (نتابيدن مستقيم خورشيد و وجود نسيم و وسعت مكان غار، از عوامل طبيعى براى سلامت اصحاب كهف بود.)
2 توفيق ايمان ، رها كردن قوم مشرك و پناهندگى به غارى با آن خصوصيات ، جز با اراده و هدايت الهى نمى شود. (ذلك من آيات ا للّه )
(18) وَتَحْسَبُهُمْ اءَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَ كَلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
ترجمه :
و (اگر به آنان نگاه مى كردى ) آنان را بيدار مى پنداشتى (زيرا چشمانشان باز بود،) در حالى كه آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مى گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دست هاى خود را بر آستانه ى غار نهاده بود (و نگهبانى مى داد) اگر نگاهشان مى كردى ، پشت كرده و از آنان مى گريختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مى شدى .
نكته ها
O به گفته ى تفسير مجمع البيان ، ظاهر جمله ى ((وكَلبُهم باسِط زراعيه )) آن است كه سگ 309 سال زنده بود و پاسبانى مى داد.
آرى ، اگر خدا اراده كند، در يك غار، با تار عنكبوتى پيامبرش را حفاظت و كافران را ماءيوس و پشيمان مى كند، و در غار ديگر، با نشستن و نگهبانى سگى ، مؤ منانى را از دست ظالمى حفظ مى كند.
پيام ها :
1 يكى از نعمت هاى خدا، غلتيدن انسان در خواب است . (نقلّبهم )
2 خداوند سبب ساز و سبب سوز است وتغيير عوامل وآثار، از آيات الهى است . خداوند خواب اصحاب كهف را از نظر كمّى از چند ساعت به 309 سال و از نظر كيفى نيز به خوابى كه چشم ها باز و در حدقه مى چرخد، تغيير داد. (تحسبهم ايقاظا و هم رقود)
3 گاهى حيوانات نيز ماءمور اهداف الهى اند. از نقش حيوانات در زندگى بشر غافل نباشيم . (وكلبهم باسط )
4 شكل وقيافه ى افراد، معيار شناخت صحيح نيست ، چه بسا قيافه اى كه مردم از آن مى گريزند، ولى از اولياى خدا باشد.(245) (لو اطلعت عليهم لولّيت منهم فرارا)
َقَآئِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُواْ رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوَّاْ اءَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ اءَيُّهَآ اءَزْكَى طَعَاماً فَلْيَاءْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُترجمه :
وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ اءَحَداً
وما آنگونه (كه خوابشان كرديم )، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت : چه مدّت (در اين غار) مانده ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام ) گفتند: پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار مانده ايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزه ترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت به خرج دهد، ومبادا كسى را از شما آگاه كند!
نكته ها
O ((وَرِق ))، درهم هايى بوده كه نقش پادشاه برآن بوده است .
O عبارت ((وَلْيَتلَطّف )) وسط قرآن قرار دارد كه به معناى مدارا و هوشيارى همراه با مهربانى است و اين خود لطفى است كه كلمه ى وسط قرآن را لطف و تلطّف و مهربانى تشكيل داده است .
O در مبارزات بر عليه جوامع فاسد، وحدت بين نيروها عامل مهمى است . در اين آيه چهار مرتبه كلمه ((كُم )) مطرح شده است :
الف : در تهيه غذا همه يكى هستيم . ((احدكم ))
ب : پول براى همه است . ((بورقكم ))
ج : غذايى كه تهيه مى شود براى همه است . ((فلياءتكم ))
د: حفاظت از جان همه لازم است . ((لايشعرنّ بكم ))
پيام ها :
1 براى خداوند، هيچ كارى مشكل نيست ، نه خواب كردن 309 ساله ، نه بيدار ساختن آنچنانى . (كذلك بعثناهم )
2 از حشر وبرانگيخته شدن در قيامت تعجّب نكنيد، هر بيدار شدن از خواب ، نوعى بعث و نشور است . (بعثنا )
3 بيدار شدن از خواب نيز به اراده ى الهى است . (بعثنا)
4 بيدار كردن اصحاب كهف دو ثمر داشت ، يكى براى خودشان كه طرح سؤ ال بود، (ليتسائلوا ) يكى براى ديگران كه نمونه اى از رستاخيز وبعث قيامت بود. (كذلك بعثناهم )
5 در آنچه نمى دانيم ، اظهار نظر نكنيم . (ربّكم اعلم بما لبثتم )
6 حتّى يك گروه كوچك نيز بايد مسئول ورهبر داشته باشد. (در ميان اصحاب كهف يك نفر بود كه امر و نهى وپرسش مى كرد.) (قال قائل ... فابعثوا)
7 اقدام براى معاش زندگى ، منافات با توكّل ندارد. اصحاب كهف هم پول و نقدينه داشتند، هم براى تهيه غذا حركت كردند. (فابعثوا احدكم بورقكم هذه )
8 وكالت و پذيرش وكالت از گروه جايز است . (فابعثوا احدكم ) للّه
9 پول و نقدينگى ، سابقه اى تاريخى و كهن دارد. (بوَرقكم )
10 هر پولى نمى تواند بهاى جنس قرار گيرد. (بورقكم هذه )
11 وارستگان مؤ من هر غذايى را نمى خورند، نوع غذا و مقدار برايشان مطرح نيست ، پاك و حلال بودن مهم است (ازكى طعاما، رزقٍ منه )
12 مؤ من بايد رازدار وهوشيار باشد وبا مدارا وتقيّه واصول ايمنى ، دشمن را از وجود خود آگاه نكند. (ليتلطّف ) كسى كه مسئوليّت مى پذيرد بايد مراقبت هاى لازم را داشته باشد.
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:56 PM
next page
fehrest page
back page
(20) إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ اءَوْ يُعِيدُوكُمْ فِى مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوَّاْ إِذاً اءَبَداً
ترجمه :
زيرا اگر آنان (مشركان ) بر شما دست يابند، سنگسارتان خواهند كرد، يا شما را به آيين خودشان باز خواهند گرداند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.
پيام ها :
1 در مواردى براى حفظ جان و ايمان ، تقيه واجب است . (لايشعرنّ... يرجموكم او يعيدوكم ...)
2 كسى كه در حفاظت از خود و ايمانش كوتاهى كند و منحرف شود، هرگز رستگار نمى شود. (لن تفلحوا )
3 منطقِ ((خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو)) با قرآن مخالف است . (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا)
4 قهر محيط و جبر جامعه و حكومت ، غالبا نوع مردم را منحرف و بدبخت مى كند، ولى بايد در مقابل آن ايستاد. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا اذا ابدا )
5 سنگسار شدن در راه حق ، عيب نيست ، ولى انحراف و ارتداد عيب است . (يرجموكم او يعيدوكم فى ملّتهم و لن تفلحوا اذا ابدا)
6 مرتد، هرگز رستگار نمى شود. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا اذا ابداللّه )
عْلَمُوَّاْ اءَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَاءَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَآ إِذْ يَتَنَزَعُونَ بَيْنَهُمْ اءَمْرَهُمْ فَقَالُواْ ابْنُواْ عَلَيْهِم بُنْيَناً رَّبُّهُمْ اءَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى اءَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّعَلَيْهِم مَّسْجِداً
ترجمه :
و بدين گونه (مردم را) بر حالشان آگاه كرديم تا زمانى كه ميانشان درباره كارشان (معاد وقيامت ) گفتگو بود، بدانند كه وعده ى خدا (درباره ى رستاخيز) حقّ است و اينكه در فرارسيدن قيامت ترديدى نيست ، پس (از آشكار شدن اين حقيقت ) عدّه اى گفتند: بر روى آنان بناى يادبودى بنا كنيد، پروردگارشان به حال آنان داناتر است ، آنان كه بر كارشان آگاهى و دسترسى يافته بودندگفتند: ما بر آنان معبد ومسجدى مى سازيم (تا نشان حركتِ توحيدى آنان باشد).
نكته ها
O ((اِعثار)) به اطلاع يافتن تصادفى وبدون جستجو گفته مى شود، چنانكه مردم آن زمان بدون زحمت واز راه پول وسكّه ى آنان ، از راز مهم آنان آگاه شدند.
O در داستان اصحاب كهف ، مساءله قدرت و اراده ى الهى ، شجاعت ، دل كندن از دنيا، هجرت ، تقيّه ، امدادهاى الهى و تغذيه ى حلال مطرح است .
پيام ها :
1 ارشاد و آموزشِ تجربى ، عينى و نمايشى ، از بهترين ارشادهاست . (اَعثَرنا عليهم ليعلموا )
2 هيچ يك از كارهاى خدا عبث و بيهوده نيست . (اَعثَرنا...ليعلموا انّ وعد اللّه حق )
3 عقايد بايد بر اساس علم باشد. (ليعلموا انّ وعد اللّه حق )
4 قدرتى كه بتواند انسان را بيش از سه قرن بى غذا زنده نگاه دارد، مى تواند مرده ها را هم زنده كند. (انّ وعدالله حق )
5 انسان از كنار بعضى حوادث تاريخى به سادگى مى گذرد و از آثار تربيتى آن غافل است . اصحاب كهف ، بعد از كشف ماجرا از دنيا رفتند، و مردم در فكر يادبود وساختن مقبره بودند، نه عبرت و درس آموزى . (ابنوا عليهم بنيانا )
6 اغلب افراد سطحى و ساده انديش ، حال كار ندارند و به ديگران مى گويند كار كنند، (قالوا ابنوا) ولى افراد نيرومند مى گويند ما خودمان انجام مى دهيم . (لنتّخذنّ )
7 ساختن مسجد بر مزار اولياى خدا، ريشه ى قرآنى دارد. (لنتّخذنّ عليهم مسجدا)
8 آثار مقدس بايد در مكان هاى مقدس و به مناسبت هاى مقدس باشد. مسجد در كنار غار يكتاپرستان مهاجر، ارزش بيشترى دارد. (لنتّخذنّ عليهم مسجدا )
9 از هر فرصتى براى ترويج دين استفاده كنيم . (لنتّخذنّ عليهم مسجدا)للّه (اگر بناست ساختمانى به عنوان يادبود ساخته شود، مسجد بسازيم كه آثار معنوى و مادى زيادى دارد.)
لْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّى اءَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِيلٌ فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلا مِرَآءً ظَهِراً وَ لاَتَسْتَفْتِ فِيهِم
مِّنْهُمْ اءَحَداً
ترجمه :
بزودى خواهند گفت : (اصحاب كهف ) سه نفر بودند، چهارمينشان سگشان بود و (عدّه اى ) گويند: پنج نفر بودند، ششمين آنان سگشان بود. (اين سخنى بى دليل و) پرتاب تيرِ گمان به گذشته اى ناپيداست . و (عدّه اى ديگر) گويند: هفت تن بودند و هشتمين آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به تعدادشان داناتر است (و شمار) آنان را جز اندكى ، كسى نمى داند. پس درباره ى آنان جز به ظاهر (و آنچه آشكار كرده ايم )، مجادله مكن و درباره ى ايشان از هيچ كس از (اهل كتاب ) نظر مخواه .
نكته ها
O در مورد ((رابعهم )) و ((سادسهم ))، كلمه ى ((واو)) نيامده است ، ولى همراه ((ثامنهم ))، ((واو)) آمده است ، شايد به اين جهت كه نظريّه ى سه نفر يا پنج نفر بودن آنان ، از نااهلان است كه خدا هم تعبير ((رجما بالغيب )) دارد، ولى نظريّه ى هفت تن بودن از مؤ منان و اهل دقّت است .(246) از اين رو، كلمه ى ((رَجما بالغيب )) نيامده وبه احترام آنان ، ميان اصحاب كهف و سگشان با واوِ عاطفه فاصله شده است .
O اگر حركت ها با ارزش وانسان ها هدف داشته باشند، وابسته ها و متعلّقات و حتى حيوانات همراه نيز بايد به حساب آيند. چون حيوان بودن و نجس بودن دليل بر بى ارزشى نيست . در اين آيه سه بار از سگ ياد شده و در آيه ى 18 نيز به نقش مثبت سگ اصحاب كهف اشاره شده است . (وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد)
O در آيات مختلف اين سوره از حدس گرايى انتقاد شده است :
(ربّكم اعلم بمالبثتم ) آيه 19، (ربّهم اعلم بهم )للّه آيه 21، (ربّى اعلم بعدّتهم ) آيه 22 و (قل اللّه اعلم بما لَبثوا) آيه 26.
پيام ها :
1 قرآن از آينده خبر مى دهد. (سيقولون )
2 سخن بى دليل نگوييم و به تخمين و حدس تكيه نكنيم . (رجما بالغيب )
3 در موارد غير لازم بايد از بحث و جدل چشم پوشيد. (لا تمار فيهم ... للّه )
4 به جاى انديشيدن به عدد، به هدف بينديشيد و دنبال دانستنى هاى بى فايده نرويد. (لا تستفت فيهم منهم احدا)
5 دانستن وسؤ ال از هركسى جايز نيست ، از نااهلان نپرسيم . (لاتستفت ... منهم )
(23) وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَاْىْءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَ لِكَ غَداً
ترجمه :
درباره ى هيچ چيز و هيچ كار، مگو كه من آن را فردا انجام مى دهم ،
(24) إِلا اءَن يَشَآءَ اللّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى اءَن يَهْدِيَنِ رَبِّى لاَِقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً
ترجمه :
مگر آنكه (بگويى :) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش كردى (گفتن : ان شاءاللّه ، همين كه يادت آمد) پروردگارت را ياد كن و بگو: اميد است كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر است ، راهنمايى كند.
نكته ها
O گفتنِ ((ان شاء اللّه )) كه اعتقاد به قدرت ومشيّت الهى را مى رساند، تكيه كلام اولياى الهى است . چنانكه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است ؛ يعقوب به فرزندانش مى گويد: (اُدخلو مصر ان شاءالله آمنين ) (247) وارد مصر شويد، ان شاءالله درامانيد، خضر به موسى مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله صابرا )(248) اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت . حضرت شعيب به حضرت موسى مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله من الصالحين ) (249) و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مى گويد: (ستجدنى ان شاءالله من الصابرين )(250) مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت .
البتّه مراد از گفتن ((ان شاءالله )) و ((اعوذبالله )) و امثال آن ، لقلقه ى زبان نيست ، بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است .
O امام صادق عليه السلام فرمود: در نوشته هاى خود نيز ((ان شاءالله )) را فراموش نكنيد. روزى دستور داد نامه اى بنويسند، هنگامى كه نامه را بدون ((ان شاءالله )) ديد، فرمود: ((كيف رجوتم ان يتمّ هذا؟)) چگونه اميد داريد كه اين كار به سامان برسد؟(251) پيامبر اسلام هنگام ورود به قبرستان مى فرمود: ((وانّا ان شاءالله بكم لاحقون )) اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهيم پيوست ، در حالى كه مرگ ، حتمى است .(252)
O انسان در عين حال كه اراده دارد و آزاد است ، ولى به طور مستقل نيست و همه ى كارها به او سپرده نشده كه بدون خواست خدا هم بتواند كارى انجام دهد. يعنى انسان نه در جبر است و نه اختيار تمام امور به او داده شده است ، بلكه آزادى انسان در سايه ى مشيّت خداوند است . (الا ان يشائ اللّه )
پيام ها :
1 در سخن گفتن و تصميم گيرى خدا را فراموش نكنيم . (ولا تقولنّ... للّه )
2 هرگز خود را مستقل از خدا ندانيم و بطور قطع از انجام كارى هر چند كوچك ، در آينده خبر ندهيم . (لاتقولنّ... انّى فاعل ...)
3 به امكانات و توان خود تكيه نكنيم ، كه فراهم بودن مقدّمات ، تضمين كننده انجام قطعى كار نيست . (لاتقولنّ... انّى فاعل ... ) در آنچه هم يقين داريم ، بايد ((ان شاءالله )) بگوييم .
4 انسان پيوسته نيازمند خداست و در هر كارى بايد خود را وابسته به اراده ى الهى بداند. (لا تقولن لشى ء انى فاعل ...)
5 جبران از دست رفته ها لازم است . (واذكر ربّك اذا نسيت )
6 پيامبران نيز به تعليم و هدايت الهى نياز داشته اند. (قل عسى ان يهدين ربّى )
7 اظهار اميدوارى به امدادهاى الهى ، از شيوه هاى صحيح دعاست . (عسى ...للّه )
8 هدايت مراحلى دارد و همه آنها به دست خداوند است . (يهدين ربى لاقرب ...)
9 بايد راه ميان بُر ونزديك ترين راه به حقّ و صواب را پيدا كرد. (اقرب من هذا... )
10 آرزوى رسيدن به رشد برتر، آرزوى انبياست . (عسى ان يهدين ربّى لاقرب ...)
11 براى انبيا نيز رشد و رسيدن به مراحل بالاتر وجود دارد. (عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا )
12 تداوم ذكر خدا، كوتاه ترين راه رسيدن به رشد است . (واذكر ربّك ... عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا)
(25) وَلَبِثُواْ فِى كَهْفِهِمْ ثَلَثَ مِاْئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُواْ تِسْعاً
ترجمه :
و آنان در غارشان سيصد سال ماندند و نُه سال (نيز بر آن ) افزودند.
(26) قُلِ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُ غَيْبُ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ اءَبْصِرْ بِهِ وَ اءَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِي وَلاَ يُشْرِكُ فِى حُكْمِهِ اءَحَداً
ترجمه :
بگو: خداوند به مدّتى كه در غار ماندند، داناتر است . غيب آسمان ها و زمين از آنِ اوست . چه بينا و شنواست ! جز او براى مردم هيچ يار و ياورى نيست و هيچ كس را در حكم و فرمانروايى خود شريك نمى گيرد.
نكته ها
O يهوديان در مورد مقدار توقّف اصحاب كهف در غار، از حضرت على عليه السلام سؤ ال كردند. حضرت فرمود: 309 سال . گفتند: در كتاب ما 300 سال آمده است ! آن حضرت فرمود: 9 سال به خاطر تفاوت سال شمسى و قمرى است .(253)
در تفسير مراغى اين تفاوت نه سال را، نشانه ى معجزه بودن قرآن دانسته كه چه اندازه دقيق است و تفاوت سال هاى قمرى و شمسى را هم در نظر گرفته است .
O ممكن است گفته شود: مقدار، همان سيصد سال بوده كه مردم نه سال به آن افزوده اند، ((وازدادواتسعا)) از اين رو خداوند در جواب مى فرمايد: (قل اللّه اعلم بما لبثوا ) بگو: خدا داناتر است .
O عمر انسان حدّ معيّنى ندارد، مثل آب نيست كه در صد درجه بجوشد و در درجه ى صفر يخ بزند. در آزمايش ها عمر بعضى موجودات زنده تا دوازده برابر افزايش يافته است . چنانچه در جرايد نوشتند: ماهى منجمدى كه مربوط به چند هزار سال پيش بود و در ميان يخهاى قطبى پيدا شد، پس از قرار گرفتن در آب ملايم ، زندگى را از سر گرفت .(254)
O اگر آمار، ساده وعادّى بيان شود، ممكن است يا فراموش شود و ياشنونده به آن توجّه خاص نكند. مثلا اگر بيمارى به پزشك بگويد: من چهار ساعت در نوبت نشسته ام ، يا بگويد چهار ساعت 7 دقيقه كم ، توجّه پزشك تفاوت دارد. زيرا ارقام گاهى براى بيان كم وزياد است وخيلى درآن دقّت نيست ، ولى اگر ريز ودقيق بيان شود، شنونده را جذب مى كند. لذا درباره مدّت تبليغ حضرت نوح مى فرمايد: هزار سال مگر پنجاه سال ، تا اعلام كند ارقام دقيق است . در اين آيه نيز مى فرمايد: سيصد سال وسپس مى فرمايد: نه سال اضافه . تا بگويد آمار دقيق است .
پيام ها :
1 شيوه بيان آمار واعداد بايد دقيق باشد. (ثلاث ماءئة سنين وازدادوا تسعا)
2 دقّت در بيان ارقام و آمار، آن را در ذهن ، ماندگارتر مى كند. (ثلاث ماءئة سنين وازدادوا تسعا )
(27) وَاتْلُ مَآ اءُوحِىَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً
ترجمه :
وآنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است (بر مردم ) بخوان ، (سنّت ها و) كلمات الهى را تغيير دهنده اى نيست و هرگز جز او پناهگاهى نخواهى يافت (كه به آن پناهنده شوى ).
نكته ها
O از بهانه هاى مخالفان پيامبر، اين بود كه از آن حضرت تقاضاى تغيير وتبديل قرآن را داشتند و مى گفتند: (ائت بقرآنٍ غير هذا او بدّله )(255) قرآن ديگرى بياور يا آن را عوض كن . پيامبر در جواب آنان مى فرمود: اين در اختيار من نيست ، تبديل آيات تنها كار خداوند است .
پيام ها :
1 وحى و نزول كتب آسمانى لازمه ى ربوبيّت الهى و در مسير تربيت انسان است . (ما اوحى اليك من كتاب ربّك )
2 قرآن از هر گونه تغيير و تحريف مصون بوده است . آنگونه كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران است ، قرآن نيز آخرين كتاب آسمانى است . (لامبدّل لكلماته )
(28) وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَ وَةِ وَالْعَشِىِّ ترجمه :
يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ اءَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَيَهُ وَكَانَ اءَمْرُهُ فُرُطاً
وبا كسانى كه پروردگارشان را (همواره و در هر) صبحگاه و شامگاه مى خوانند و خشنودى او را مى جويند، خود را شكيبا ساز و ديدگانت را از آنان برمگير كه زيور دنيا را بطلبى و از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل كرده ايم و در پى هوس خويشند و كارشان بر گزافه و زياده روى است ، پيروى مكن .
نكته ها
O در طول تاريخ ، اغنيا و ثروتمندان كافر، پيوسته شرط ايمان آوردن خود را طرد فقرا و بينوايان مى دانستند، چنانچه از نوح چنين درخواستى كردند و حضرت در جواب آنان فرمود: (ما اءنا بطارد الذين آمنوا )(256) من مؤ منان را به خاطر تهيدستى طرد نمى كنم . در زمان پيامبر اسلام نيز از آن حضرت مى خواستند تهيدستانى چون سلمان و ابوذر و عمار و خباب را از خويش براند تا آنان ايمان آورده و همراه او شوند. اين آيه از چنين تفكّر و عملى نكوهش مى كند.
O امام صادق و امام باقر عليهما السلام فرمودند: مراد از خواندن خداوند در صبحگاه و شامگاه ، اقامه ى نماز است .(257)
پيام ها :
1 ثروتمندان براى منصرف كردن پيامبر از معاشرت با تهى دستان مؤ من تلاش مى كردند و پيامبر در برابر آن تلاشها، ماءمور به مقاومت شد. (واصبر نفسك )
2 همدلى با تهى دستان سخت است ، ولى بايد تحمّل كرد. (واصبر نفسك )
3 رهبر بايد نسبت به محرومان همدل وهمدم باشد، نه بى اعتنا.(258) (واصبر نفسك مع الذّين ... ولا تعد عيناك عنهم )
4 دعاى دائمى وخالصانه ، ارزشمند است . (بالغداة والعشى يريدون وجهه )
5 در آغاز و پايان هر روز بايد به ياد خدا بود. (بالغداة والعشى للّه )
6 دعا بايد خالصانه باشد. (يريدون وجهه )
7 براى بدست آوردن دنيا و رضايت سرمايه داران ، از تهى دستان فاصله نگيريم . (تريد زينة الحياة الدنيا )
8 زشت ترين كار آن است كه مردم به خدا توجّه كنند، ولى رهبر، به دنيا. (يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا)
9 خطر دنياطلبى تا حدّى است كه خداوند، به پيامبران هم هشدار مى دهد. (ولاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا )
10 كسى كه بدنبال دنيا مى رود، از مسير رهروان الهى خارج مى شود. (يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا) دنياگرايى در مقابل خداگرايى است .
11 كيفر دنياگرايى ، غفلت از ياد خداوند است . (تريد زينة الحياة الدنيا ولا تطع من اغفلنا قلبه )
12 ارزش ياد خدا، به ريشه دار بودن آن در قلب وروح است . (اغفلنا قلبه عن ذكرنا)
13 انسان گام به گام سقوط مى كند؛ اوّل غفلت ، آنگاه هوسرانى و سپس مسير انحرافى . (اغفلنا، اتّبع هواه ، كان امره فُرطا )
14 رهبرى افراد غافل ، هواپرست و افراطى ممنوع است . (اغفلنا، اتبع هواه ، كان امره فرطا)
15 اعتدال ، ارزش و زياده روى ضد ارزش است . (وكان امره فرطا )
لْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ اءَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ نَاراً اءَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است ، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كرده ايم كه (شعله هايش ) همچون سراپرده اى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس ) گداخته كه چهره ها را بريان مى كند يارى مى شوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است !
نكته ها
O آيه ، گويا پاسخ به كسانى است كه براى ايمان آوردنشان ، شرط و شروط مى گذارند و مى گويند: شرط گرويدن ما آن است كه فقرا را طرد كنى .
O گرچه مردم در انتخاب ايمان و كفر مختارند، ولى بايد بدانند كه سرانجام كفر، عذاب سوزان قيامت است .
O ((سُرادِق )) يعنى سراپرده ، وتنها يك بار در قرآن آمده است ، آن هم درباره دوزخيان .
O امام رضا عليه السلام به يكى از كارمندان طاغوت فرمود: اگر از كوه بيفتم و قطعه قطعه شوم ، بهتر از آن است كه كارگزار طاغوت باشم ، مگر آنكه مشكلى از مؤ منان بگشايم . سپس فرمود: خداوند، كارگزاران طاغوت را در سرادقى از آتش قرار مى دهد تا از حساب خلايق ، فارغ شود.
پيام ها :
1 تنها سرچشمه ى حقّ خداوند است . (الحقّ من ربّكم )
2 تقاضاى طرد فقراى مؤ من حقّ نيست ، بلكه حقّ آن است كه از طرف خدا باشد. (قل الحق من ربّكم )
3 گرايش و عدم گرايش مردم ، در حقّانيّت دين تاءثيرى ندارد. (قل الحق من ربّكم فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر )
4 پيامبر مسئول ابلاغ است وانسان ها در پذيرش ايمان و كفر آزادند. (من شاء فليؤ من و من شاء فليفكر)
متاع كفر و دين ، بى مشترى نيست gggggگروهى آن ، گروهى اين پسندند
5 كفر، ظلم به خويشتن است (فليكفر، اعتدنا للظالمين )
6 دوزخ از هم اكنون آماده است . (اعتدنا)
7 سرنوشت انسان در گرو گرايش ها و اعمال اوست . (اعتدنا للظالمين نارا احاط بها سرادقها ) شهوات و مفاسدى كه انسان را فرامى گيرد، در آخرت آتشى است كه او را احاطه مى كند.
8 توجّه به فرجام شوم كافران ، نقش مهمى در تربيت انسان دارد. (للظالمين نارا احاط بها...)
9 معاد، جسمانى است . (يشوى الوجوه )
(30) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ إِنَّا لاَ نُضِيعُ اءَجْرَ مَنْ اءَحْسَنَ عَمَلاً
ترجمه :
همانا آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده اند (بدانند كه ) همانا ما پاداش كسى را كه عمل خوب انجام داده تباه نمى كنيم .
نكته ها
O خداوند عمل هاى صالح ما را تباه نمى كند، بلكه اين خصلت ها و عمل هاى بد ماست كه موجب حبط و نابودى كارهاى نيك مى شود.
O هر عمل صالح را مى توان به چند روش انجام داد: به روش عادّى ، خوب و عالى . اين آيه ، عالى ترين وجه را تشويق مى كند. آرى ، گاهى مواد غذايى خوب است ، ولى شيوه ى پخت آن خوب يا متوسط است .
پيام ها :
1 در تربيت ، تهديد و بشارت و بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (آيه قبل تهديد بود و اين آيه بشارت .) (انّا اعتدنا للظالمين ... انّا لا نضيع اجر... )
2 فكر وفرهنگ الهى ، بر عمل صالح مقدّم است . (آمنوا و عملوا الصالحات )
3 در بينش اسلامى ، نه چيزى از حساب الهى مخفى مى ماند و نه اجر عملى ضايع مى گردد. (انّا لانضيع ... )
4 ملاك در ارزش عمل ، كيفيّت است ، نه كمّيت . (احسن عملا) نه ((اكثر عملا))
(31) اءُوْلََّئِكَ لَهُمْ جَنَّا تُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الاْنْهَ رُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ اءَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباًخُضْراً مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى
الاَْرآئِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
آنان برايشان باغهاى جاودانه اى است كه نهرها از زير (قصرها و تخت هايشان ) جارى است . در آنجا با دستبندهايى طلايى آراسته مى شوند و جامه هاى سبز از حرير نازك و ضخيم مى پوشند، در حالى كه در آنجا برتخت ها(ى بهشتى ) تكيه داده اند. چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى !
نكته ها
O ((عَدن )) يعنى اقامت وجايگاه . ((اءساور)) جمع ((اءسوره )) به دستبند، ((سُندس )) به ابريشم نازك و ((اِستبرق )) به حرير ضخيم گفته مى شود و ((اءرائك )) جمع ((اءريكه )) به تخت سلطنتى كه با تور پوشانده باشند، گفته مى شود.
O در دو آيه ى قبل ، درباره ى دوزخيان خوانديم : (بئس الشراب و ساءت مُرتفقا) چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى و اين آيه درباره ى بهشتيان مى فرمايد: (نعم الثواب و حسنت مرتفقا ) چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى .
O با توجّه به اينكه در بهشت هر لباس با هر نوع جنس و رنگى در اختيار بهشتيان قرار دارد، امّا اختصاص لباس سبز شايد اشاره به لباس رسمى و عمومى آنان باشد كه هنگام تكيه بر تخت ها خود را به آن تزيين مى نمايند.
پيام ها :
1 نهرهاى بهشتى هم از زير درختان جارى است ،(تحتها الانهار) (259) هم از زير قصرهاى بهشتى . (من تحتهم الانهار )
2 بهره مندى بهشتيان از زيورآلات ، نشان مى دهد كه انسان فطرتا زيور و آرايش را دوست دارد. (يحلّون فيها من اءساور)
3 دورى از تجمّلات حرام در دنيا، رمز رسيدن به تجمّلات ابدى در آخرت است . (يحلّون فيها من اءساور... )
4 معاد، روحانى و جسمانى است ، چون اگر روحانى بود، نيازى به طلا و حرير و تخت نبود. (يحلّون فيها من اءساور...)
5 رنگ سبز، رنگ بهشتى است . (ثيابا خضرا )
(32) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لاَِحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِن اءَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً
ترجمه :
(اى پيامبر!) براى آنان (سرگذشت ) دو مردى را مثَل بزن كه براى يكى از آن دو، دو باغ انگور قرار داديم و دور آنها را با نخل پوشانديم و ميان آن دو باغ را كشتزار قرار داديم .
(33) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ اءُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نَهَراً
ترجمه :
هر دو باغ ، محصول خود را داد و چيزى از آن نكاست و ميان آن دو، نهرى روان ساختيم .
نكته ها
O ((اُكل )) به معناى محصول و ميوه ى قابل مصرف وخوردنى است .
O از اين آيات مى توان اصول باغدارى يا احداث باغهاى نمونه و دلربا را استفاده كرد، كه عبارت است از:
الف : درختان كوتاه در وسط ((اعناب )) و درختان بلند در اطراف باغ باشد. ((نخل ))
ب : باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. ((جعلنا بينهما))
ج : زمين هايى كه در فاصله ميان باغهاست كشت شده باشد. ((بينهما زرعا))
د: ميان باغها آب جارى باشد. ((فجّرنا خلالهما))
ه: باغها سست و ضعيف و آفت زا نباشد. ((لم تظلم منه شيئا))
بنابراين بهترين منظره ، از باغهاى انگور گوناگون ، (اعناب ) و انگور و خرما در كنار هم ، (اعناب و نخل ) و انواع كشت ها، (زرعا) و كِشتى كه در اطرافش درخت باشد، (حففناهما ) و آبها از زير درختان و كنار مزرعه جارى باشد، (فجّرنا خلالهما نهرا) پديد مى آيد.
O اين آيات ، گويا پاسخى به درخواست كفّار سرمايه دار است كه مى خواستند پيامبر، فقرا را از دور خويش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ايمان آورند، خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: نه فقر نشانه ى ذلّت است و نه ثروت نشانه ى عزّت انسان . چنانكه در آيه 28 نيز به پيامبرش فرمود: (واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم ... )
پيام ها :
1 از ساده ترين ، فطرى ترين و عمومى ترين شيوه هاى انتقال مطلب ، استفاده از تمثيل و ضرب المثل است . (واضرب لهم مثلا) للّه
2 تفاوت فقر و غناى انسان ، از جانب خداوند حكيم است . (جعلنا لاحدهما... للّه )
3 كشاورز حقيقى خداست ، نه انسان . (حففنا، فجّرنا، جعلنا)
(34) وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ اءَنَاْ اءَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ اءَعَزُّ نَفَراً
ترجمه :
و براى آن مرد ميوه اى (فراوان ) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد، گفت : من از تو مالدارتر و از نظر نفرات ، نيرومندترم .
نكته ها
O ((ثَمر)) به انواع ميوه و به انواع مال و دارايى و حتّى به درخت نيز گفته مى شود. چنانكه در آيه ى 42 مى خوانيم : (اُحيط بثمره ) كه قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه كرد، نه تنها ميوه ى آن را.
O ((صاحب )) يعنى همراه و هم سخن ، چه مؤ من باشد مثل اين آيه ، چه كافر مانند آيه ى 37 اين سوره كه مى فرمايد: (قال لصاحبه و هو يحاوره اَكفرت )
پيام ها :
1 دلبستگى وغرور به مال و قبيله ، زمينه ى طغيان است . (انا اكثر منك ) للّه
2 نه فقر نشانه ى ذلّت است ، نه ثروت دليل عزّت ، پس بر فقرا فخر نفروشيم . (انا اكثر منك مالا واعزّ... )
خاكساران جهان را به حقارت منگركوزه بى دسته چو بينى ، به دو دستش بردار
(35) وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَآ اءَظُنُّ اءَن تَبِيدَ هَذِهِ اءَبَداً
ترجمه :
و او در حالى كه بر خويش ستمكار بود، به درون باغ خود آمد (و با غرور و سرمستى ) گفت : گمان ندارم كه هرگز اين (باغ ، يا دنيا) نابود شود!
پيام ها :
1 همه ى دارايى هاى انسان از خداست و مالك حقيقى اوست . در آيه ى 32 فرمود: ((جعلنا لاحدهما جنّتين )) و در اين آيه مى فرمايد: ((دخل جنّته ))
2 دارايى و نعمت هاى سرشار، زمينه ى غرور است . (دخل جنّته ... قال )
3 غفلت از خدا، خودبرتربينى ، تحقير ديگران و فريفته شدن به جلوه هاى مادّى دنيا ظلم به خويشتن است . (ظالم لنفسه )
4 انسانِ منحرف و غافل ، از جماد ونبات بدتر است . خداوند درباره ى باغ در آيه ى 23 فرمود: ((ولم تظلم منه شيئا)) يعنى چيزى كم نگذاشت ، ولى درباره ى صاحب باغ فرمود: ((ظالم لنفسه )).
5 نعمت ها و برخوردارى ها را هرگز باقى و جاودانه مپنداريم . (ما اظنّ ان تبيد )
(36) وَمَآ اءَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّى لاََجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً
ترجمه :
و گمان نمى كنم كه قيامت برپا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم ، يقينا بهتر از اين (باغ ) را در بازگشت ، خواهم يافت .
نكته ها
O كافران مى پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و اين حقّ انسان است كه بايد همواره برخوردار باشد. چنانكه در آيه 50 سوره ى فصّلت مى خوانيم : (لئن رجعت الى ربّى انّ لى عنده للحُسنى ) اگر قيامتى هم باشد، بهترين ها براى ما خواهد بود. ولى اين تفكّر در قرآن رد شده است . انسان از لطف وفضل خدا بهره مند است ، ولى اگر خدا بخواهد، آبها راتلخ ، درخت ها را خشك وكافران را نابود يا وحى به انبيا را قطع مى كند، تا مپندارند كه بدون لطف الهى استحقاق اين نعمت ها را دارند.
پيام ها :
1 دلبستگى به دنيا و دنياگرايى ، زمينه ى انكار قيامت است . (انا اكثر منك ... وما اظنّ الساعة قائمة ...)
2 منكران قيامت ، دليلى بر نفى آن ندارند. (ما اظنّ )
3 اميد و آرزوى بى جا و بى دليل محكوم است . (ولئن رددت )
4 انسان فطرتا گرايش به خدا و معنويات دارد. (الى ربّى )
5 بعضى ها به غلط نعمت را نشانه ى كرامت و ارزش خود مى پندارند و آن را ابدى مى دانند. (لئن رددت الى ربّى لاجدنّ خيرا)
(37) قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ اءَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّيَكَ رَجُلاً
ترجمه :
دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد گفت : آيا به آن (خدايى ) كه تو را از خاك ، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشده اى ؟!
(38) لَكِنَّاْ هُوَ اللّهُ رَبِّىِ وَلاَ اءُشْرِكُ بِرَبِّىَّ اءَحَداً
ترجمه :
ولى من (گويم :) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم .
نكته ها
O ((محاوره )) به معناى گفتگو و ردّ و بدل كردن كلام و پاسخگويى به يكديگر است . كلمه ى ((لكنّا)) در واقع ، ((لكن اءنا)) بوده است .
پيام ها :
1 گفتگو و بحث آزاد ميان مكتب ها مورد قبول قرآن است . (و هو يحاوره للّه )
2 در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان ، بدون احساس حقارت وبا كمال عزّت ، به ارشاد بپردازيد. (قال له صاحبه ... اءكفرت )
3 گاهى علاقه به مال وثروت ، زمينه ى كفر انسان به خدا وقيامت است . (انا اكثر منك ... اءكفرت بالذى خلقك )
4 آنكه به مال و خويشاوندان خود مى بالد، علاجش يادآورى اصل خاكى اوست . (انا اكثر منك ... خلقك من ترابٍ ثم من نطفة )
5 انكار معاد، انكار خداست او با گفتن (ما اظنّ الساعة قائمة ) معاد را انكار كرد، ولى صاحبش به او گفت : (اءكفرت بالذى خلقك ) آيا به خدايى كه تو را آفريد كفرورزيدى ؟!
6 كفر به خدا، جاى تعجّب و شگفتى و توبيخ دارد. (اكفرت )
7 اعتراض به كفّار جايز است . (اءكفرت ) ولى بايد همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد. (الذى خلقك من تراب )
8 در تربيت وبازداشتن از انحراف ديگران ، با استدلال سخن بگوييم . (اءكفرت بالذى خلقك )
9 در برابر شك و ترديد ديگران ، مؤ من بايد موضع خود را با صراحت اعلام كند. (لكنّا هو ا للّه )
10 تكيه بر غير خدا، شرك است . (اءنا اكثر منك ... و لكنّا... لااشرك بربّى احدا)
11 توحيد ناب آن است كه همراه با نفى هرگونه شرك باشد. (اللّه ربّى و لااشرك بربّى احدا )
(39) وَلَوْلاََّ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللّهُ لاَ قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ إِن تَرَنِ اءَنَاْ اءَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً
ترجمه :
و چرا آنگاه كه وارد باغت شدى ، نگفتى : ماشاءالله (آنچه خدا بخواهد)، هيچ نيرويى جز به (قدرت ) خدا نيست ؟ اگر مرا از نظر مال و فرزند، كمتر از خويش مى بينى !
نكته ها
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر نعمتى كه خداوند از مال و فرزند به بنده اش مى بخشد، اگر بگويد: ((ما شاء اللّه ولاقوّة الاّ باللّه ))، خداوند آفات و ناراحتى هاى او را دفع مى كند تا به آرزويش برسد. سپس اين آيه را تلاوت فرمود.(260) همچنين در روايات آمده است : جمله ى ((لاحول ولا قوّة الاّ باللّه )) سبب دفع بلا و دوام نعمت مى شود و گنجى از گنج هاى بهشت است .(261)
پيام ها :
1 توبيخ وسرزنش بايد همراه با ارشاد ورهنمود باشد. (لولا... قلت ماشاءا للّه )
2 عقيده به تنهايى كافى نيست ، بايد با زبان نيز اقرار كرد. (قلت ماشاءاللّه )
3 هنگام برخورد با مناظر زيباى طبيعت ، به ياد خدا باشيم كه همه ى نعمت ها از اوست . (لولا اذ دخلت جنّتك قلت ماشاءا للّه )
4 براى پيشگيرى از غفلت و غرور، هنگام برخورد با نعمت ها اراده الهى را فراموش نكنيم . (ماشاء اللّه )
5 مؤ من به خاطر كمى مال و فرزند، خود را نمى بازد. (ان ترنِ ) يعنى تو مرا كم مى بينى ، نه آنكه من كم هستم .
(40) فَعَسَى رَبِّىَّ اءَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِّن السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً
ترجمه :
پس اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند ومجازات (صاعقه و عذابى ) حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمينى هموار و بى گياه و لغزنده تبديل شود.
(41) اءَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً
ترجمه :
يا آب آن (باغ به زمين ) فروكش كند، پس هرگز نتوانى آن را بازيابى .
نكته ها
O ((زَلق )) به زمين صاف وبدون گياه گفته مى شود، آن چنانكه پاى انسان در آن بلغزد.
پيام ها :
1 دادن و گرفتن هاى خدا، براساس ربوبيّت وتربيت اوست . (فعسى ربّى ان يؤ تين )
2 فقيران ماءيوس نباشند كه ياءس ونااميدى بدتر از فقر است . (انا اقلّ... عسى ربى )
3 اگر خدا بخواهد، فقير، غنى ، بلكه برتر از غنى مى شود. (خيرا من جنّتك )
4 آرزوى سلب نعمت از كفّار فخرفروش ، و نفرين بر آنان ، پسنديده است . (يرسل عليها حسبانا... )
5 قهر خداوند حساب شده و عادلانه است . (حسبانا)
6 ثروتمندان به داشته هاى خود مغرور نشوند، شايد در يك لحظه همه ثروتشان نابود شود. (فتصبح صعيدا زلقا )
7 شرك و كفر و فخرفروشى ، دارايى و سرسبزى را به كوير تبديل مى كند. (فتصبح صعيدا زلقا)
8 دست خدا براى قهر و عذاب ، باز است ، چه از آسمان ، چه از زمين . (يرسل عليها حسبانا من السماء يصبح ماؤ ها غورا )
9 در برابر خشم و غضب الهى ، قدرت و راه نجاتى نيست . (فلن تستطيع له طلبا)
(42) وَاءُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَاءَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَآ اءَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَلَيْتَنِى لَمْ اءُشْرِكْ بِرَبِّى اءَحَداً
ترجمه :
و (سرانجام ) فرآورده هاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى ) احاطه شد، پس او چنان شد كه دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت ) برهم مى ماليد، در حالى كه آن (باغ وتاكستان ) بر داربست هايش فروريخته بود و مى گفت : اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نمى دادم .
نكته ها
O بعضى با غرور وخودبرتربينى وگفتنِ (انا اكثر منك مالا...) للّه از خدا غافل شده واز مدار توحيد خارج ومشرك مى شوند، امّا دير يا زود به پروردگار يكتا اقرار خواهند كرد، چه مؤ منان (لااشرك بربّى احدا )(262) وچه كافران . (ياليتنى لم اشرك بربّى احدا)
پيام ها :
1 خداوند محيط است ، (واللّه محيط )(263)؛ هم لطفش احاطه دارد، (رحمتى وسعت كل شى ء) (264) وهم قهرش فراگير است . (اُحيط بثمره )
2 كيفر خداوند در كمين مغروران است . (اُحيط بثمره )
3 حوادث و عذاب هاى الهى ، پيامد افكار و اعمال بد ماست . به دنبالِ كفر و كفرانِ صاحب باغ در آيات قبل ، (احيط بثمره ) آمده است .
4 نااميدى ها وحالات درونى ، در ظاهر وكردار انسان اثر مى گذارد. (يقلّب كفّيه )
5 دنياطلبان ، ابتدا از حوادث تحليل اقتصادى مى كنند، سپس تحليل معنوى . (در اين آيه ابتدا حسرت بر پول هاى خرج شده است ، سپس غصّه براى شرك )
6 عذاب هاى دنيوى ، بيدارباشى براى وجدان هاى خفته و دلهاى غافل است . (احيط بثمره ... يقول ياليتنى )
(43) وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَمَاكَانَ مُنتَصِراً
ترجمه :
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمى توانست خودش را يارى كند.
(44) هُنَالِكَ الْوَلَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً
ترجمه :
آنجا (ثابت شد كه ) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام .
نكته ها
O قرآن بارها تاءكيد كرده كه انسان ، هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسايل مادّى ، رو به خدا مى آورد و او را از عمق جان صدا مى زند، در دريا وقتى گرفتار امواج مى شود يا وقتى عذاب مى آيد، اظهار ايمان مى كند. اينجا نيز وقتى آن شخص با باغ سوخته اش روبرو شد و فريادرسى نداشت ، فهميد كه ولايت حق ، مخصوص خداوند يكتاست . ((هنالك الولاية للّه الحق ))
O كلمه ى ((ولايت )) در اين آيه ، به معناى قدرت و نصرت مى باشد.
پيام ها :
1 عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است . (لم تكن له فئة ينصرونه ) للّه
2 هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمى آيد. (ولم تكن له فئة ينصرونه ) (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست .)
3 قطعنامه ى همه ى حوادث تلخ ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست . (هنالك الولاية للّه الحقّ)
4 ولايت هاى غير الهى ناپايدار و باطل است ، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ است . (الولاية لله الحق )
5 چه محاسبه گر باشيم ، چه دورانديش ، بايد به سراغ خدا برويم . (هو خيرٌ ثوابا و خيرٌ عقبا)
6 نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است . (هنالك الولاية لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا )
7 ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است . (خير ثوابا و خير عقبا)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:57 PM
next page
fehrest page
back page
(45) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَاءَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ مُّقْتَدِراً
ترجمه :
و (اى پيامبر!) براى آنان زندگى دنيا را مثَل بزن كه (در ناپايدارى ) همچون آبى است كه از آسمان فرو فرستاديم ، پس گياه زمين به وسيله ى آن (چنان رشد كند وانبوه شود كه ) در هم فرو رود، پس ناگهان خشك شود، آن چنان كه بادها پراكنده اش كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست .
نكته ها
O در آيه ، سخن از رويش وسرسبزى زمين وفرارسيدن قهر الهى وسوختن و خاكستر شدن آنهاست ، تا درس عبرتى براى مردمان مغرور وغافل از خدا باشد.(265)
آرى ، دنيا همچون گياه بى ريشه اى است كه با اندك بارانى سبز و با اندك بادى خشك مى شود، البتّه آنچه باقى مى ماند، عمل انسان است . چنانچه در ديوان منسوب به اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم :
يا مَن بدنياه اشتَغلggggg قد غَرّه طُول الا مل
پيام ها :
1 پيامبر خدا براى تربيت مردم ، ماءمور به استفاده از تمثيل است . (واضرب لهم مثل الحياة الدنيا)
2 يكى از اصول تربيت و تبليغ ، استفاده از مثل هاى قابل فهم عموم و طبيعى باشد. (اضرب لهم مثل ... كماء انزلناه ... )
3 هر بهارى را خزانى و هر وصالى را فراقى است . (نبات ... هشيما) للّه
4 به جلوه هاى زودگذر دنيا دلخوش و مغرور نشويم و به آينده ى پايدار بينديشيم . (فاصبح هشيما تذروه الرياح )
(46)الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَالْبَقِيَتُ الصَّلِحَتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ اءَمَلاً
ترجمه :
مال و فرزندان ، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته ، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است .
نكته ها
O در روايات ، براى ((باقيات الصالحات )) نمونه هايى همچون ، نمازهاى پنجگانه ،(266) ذكر خدا(267) و محبّت اهل بيت عليهم السلام بيان شده است ،(268) ولى اينها مصاديقى است كه مفاهيم قرآن را مخصوص به خود نمى سازد.
O همه ى نعمت هاى مادّى ، زينت دنيا هستند، ولى مال و فرزند جلوه ى بيشترى دارد و به همين دليل نام اين دو از ميان نعمت هاى بى شمار الهى مطرح شده است . و چون غالبا پسران نيروى فعّال اقتصادى هستند، نه دختران ، لذا در كنار ((مال ))، ((بنون )) آمده است ، نه ((بنات )).
پيام ها :
1 جلوه ى مال وفرزند تنها در دنياست ، در آخرت ، ثروت وفرزند، سودى نمى بخشد. (زينة الحيوة الدنيا )
2 آنان كه امكانات مادى دارند مغرور نشوند. آنان هم كه ندارند، ماءيوس نباشند. (المال والبنون زينة ... والباقيات الصالحات خير)
3 مال و فرزند، ماندگار نيست ، به چيزى بينديشيم و دل ببنديم كه باقى است . (الباقيات الصالحات خير )
4 در پيشگاه خداوند، هيچ عمل صالحى محو نمى شود و پاداش ها تضمين شده است . (والباقيات الصالحات خير عند ربّك ثوابا)
5 ارزش كارهاى نيك را همه نمى دانند. بيشتر مردم خير و ارزش را در كاميابى هاى مادّى مى پندارند. (خيرٌ عند ربّك )
6 پاداش و كيفر، لازمه ى تربيت و از شئون ربوبيّت است . (عند ربّك )
7 تنها به پاداش فكر نكنيد، به آينده ى پايدار هم بينديشيد. (خير عند ربّك ثواباً و خير املاً )
8 در ارشاد و تربيت ، از آرزوها واميدهاى مردم استفاده كنيم . (خير عند ربّك ثوابا و خير املا)
(47) وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الاَْرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ اءَحَداً
ترجمه :
و(ياد كن ) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف وهموار) مى بينى در حالى كه همگان را برانگيخته يم ، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى كنيم .
نكته ها
O قرآن وضعيّت كوهها را در آستانه ى برپايى رستاخيز، به صورت هاى گوناگونى بيان كرده است ، از قبيل :
1 زلزله و لرزش زمين وكوهها. (ترجف الارض والجبال ) (269)
2 حركت و جابجايى . (نُسيّر الجبال )
3 تكّه تكّه شدن وبه صورت ريگ درآمدن . (بثّت الجبال بثاً فكانت هباءً منبثاً) (270)
پيام ها :
1 براى دل نبستن به زندگى دنيا، يادآورى قيامت لازم است . (ويوم ... للّه )
2 كارهاى نيك ، در جاهاى بسيار بكار مى آيد، از جمله در قيامت كه كوهها نيز به حركت درآيند. (و يوم نسيّر الجبال ) (271)
3 در سرزمين قيامت و عرصات محشر، هيچ پستى وبلندى وجود ندارد. (ترى الارض بارزةً )
4 حشر و رستاخيز، حتمى است . (حشرنا) (فعل ماضى ، براى آينده آمده است )
5 قيامت براى همه است و هيچ استثنايى در كار نيست . (فلم نغادر منهم احداًللّه )
(48) وَعُرِضُواْ عَلَى رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اءَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِداً
ترجمه :
و(در آن روز) همه ى مردم صف كشيده ، بر پروردگارت عرضه مى شوند. (خدا به آنان مى فرمايد:) همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم ، (امروز هم ) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت ؟
نكته ها
O ((صف )) نشانه ى نظم و ساماندهى و رمز ادب و تواضع است . در قرآن ، براى بيان اوصاف مجاهدان و همچنين فرشتگان ، تعبير ((صف )) آمده است و دو سوره ى از قرآن نيز به نام ((صف )) و ((صافّات )) مى باشد.
O اگر در دنيا، قواى مسلّح با نظم خاصّى بر رؤ سا عرضه مى شوند، در قيامت ، همه ى انسان ها به طور قهرى و منظّم بر خداوند عرضه خواهند شد.
پيام ها :
1 حضور در قيامت و عرضه بر پروردگار، قطعى است . (عرضوا على ربّك )
2 طبقات دنيوى در قيامت از بين مى رود و همه ى مردم ، توانگر و فقير در يك صف قرار مى گيرند. (صفّاً)
3 نظم ، ارزشى است كه هم در دنيا مطرح است ، هم در آخرت ، هم در جامعه و هم در عبادت . (عُرضوا... صفّاً )
4 نحوه ى حضور در قيامت ، مانند هنگام تولّد و حضور در دنياست ؛ عاجز، گريان و عريان .(272) (كما خلقناكم اوّل مرّة )
5 معاد جسمانى است . (جئتمونا كما خلقناكم ... )
6 آفرينش مجدّد در قيامت ، همچون آفرينش در دنياست . (كما خلقناكم اوّل مرّة )
7 كافران ، دليلى بر انكار معاد ندارند. (بل زعمتم الن نجعل لكم موعدا )
(49) وَوُضِعَ الْكِتَبُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَوَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَبِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلا اءَحْصَهَا وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ اءَحَداً
ترجمه :
و كتاب (و نامه ى اعمال ) در ميان نهاده مى شود، پس مجرمان را مى بينى كه از آنچه در آن است بيمناك اند و مى گويند: واى بر ما، اين چه نوشته اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است ! و آنچه را انجام داده اند (در برابر خود) حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند.
نكته ها
O بارها قرآن از مسئله ى كتاب و پرونده و نامه ى عمل در قيامت سخن به ميان آورده است و مى فرمايد: فرستادگان ما مى نويسند: (انّ رسلنا يكتبون )(273)، آثار كارها را هم مى نويسيم : (نكتب ما قدّموا و آثارهم ) (274)، نامه عمل آنان بر گردنشان آويخته مى شود: (الزمناه طائره فى عنقه )(275)، پرونده ها در قيامت گشوده مى شود: (و اذ الصُّحف نُشرت ) للّه (276)، نامه ها به دست خود افراد داده مى شود؛ نامه ى خوبان به دست راست و نامه بدكاران به دست چپ آنان داده مى شود. همان گونه كه هر فردى پرونده اى دارد، هر امّتى نيز كتاب و پرونده اى دارد. (كل امّة تُدعى الى كتابها )(277)
O پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در بازگشت از جنگ حُنين ، در يك صحراى خشك فرود آمد. به اصحاب فرمود: بگرديد تا هر چه از چوب وخاشاك يافتيد گرد آوريد. اصحاب رفتند و هر كس چيزى آورد. روى هم ريختند و انباشته شد. پيامبر فرمود: ((هكذا تجتمع الذنوب ، اياكم و المحقّرات من الذنوب )) گناهان اينگونه جمع مى شوند، پس از گناهان كوچك پرهيز كنيد.(278)
از اين برنامه اين درس را نيز مى توان گرفت كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آموزشى اردوئى و بيابانى تجسّمى ، نمايشى و عملى ، همراه با پركردن اوقات فراغت براى ياران خود داشتند، آن هم وقتى كه خطر غرور ناشى پيروزى در جنگ در كمين آنان بود، واصحاب خود را بى گناه يا كم گناه مى پنداشتند.
O امام صادق عليه السلام فرمودند: در روز قيامت هنگامى كه كارنامه ى عمل انسان به او داده مى شود، پس از نگاه به آن و ديدن آنكه تمام لحظه ها و كلمه ها و حركات و كارهاى او ثبت شده ، همه ى آنها را به ياد مى آورد، مانند اينكه ساعتى قبل آنها را مرتكب شده است ، لذا مى گويد: ((يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة ...)).(279)
O آنان كه در دنيا بى خيال و بى تفاوت بوده و به هر كارى دست مى زنند، در آخرت هراس و دلهره خواهند داشت ، (مشفقين ) ولى مؤ منان كه در دنيا اهل تعهّد و خداترسى بودند در آنجا آسوده اند. (انّا كنّا قبل فى اهلنا مشفقين )(280)
پيام ها :
1 در قيامت ، هم نامه ى عمل هر فرد به دستش داده مى شود، هم كتابى در برابر همه قرار داده مى شود. (و وضع الكتاب )
2 نگرانى و هراس مجرمان ، از عملكرد ثبت شده ى خويش است ، نه از خداوند. (مشفقين ممّا فيه )
3 قيامت ، روز حسرت و افسوس مجرمان است . (يا ويلتنا)
4 علم افراد به عملكرد خودشان در قيامت چنان است كه گويا همه با سواد مى شوند، چون كتاب و خواندن براى همه مطرح است . (وضع الكتاب ... مشفقين ممّا فيه للّه )
5 عمل هاى انسان داراى درجات است . (صغيرةً ولا كبيرةً)
6 قيامت ، صحنه ى تجسّم عمل هاى انسان است . (وجدوا ما عملوا حاضرا للّه )
7 ظلم نكردن و به عدالت رفتار كردن ، لازمه ربوبيّت الهى است . (ولايظلم ربّك احدا)
(50) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اءَمْرِ رَبِّهِ اءَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِينَ بَدَلاً
ترجمه :
و(ياد كن ) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت . آيا (با اين حال ) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند.
نكته ها
O سجده سه نوع است :
الف : سجده ى عبادت كه مخصوص خداست مثل سجده ى نماز.
ب : سجده ى اطاعت ، مثل سجده ى فرشتگان بر آدم ، كه براى اطاعت فرمان خداوند بود.
ج : سجده ى تحيّت و تكريم ، مثل سجده ى يعقوب بر يوسف .
پيام ها :
1 سرگذشت سجده فرشتگان بر آدم و تمرّد ابليس ، قابل تاءمّل و مايه ى عبرت است . (واذ قلنا...)
2 فرشتگان پيش از انسان بوده اند. (قلنا للملائكة اسجدوا لآدم )
3 انسان برتر از فرشته است كه مسجود او قرار گرفته است . (اسجدوا لآدم )
4 فرشتگان مطيع امر خدايند. (اسجدوا... فسجدوا )
5 آنان كه سجده اى ندارند، در خط ابليس اند. (فسجدوا الاّ ابليس ) للّه
6 نبايد به سابقه ى خود مغرور شد. ابليس با سابقه ى طولانى عبادت ، فاسق شد. (كان من الجنّ ففسق ... )
7 ابليس فرزند و ذريّه دارد. (و ذريّته )
8 فاسقان را نبايد دوست خود گرفت . (ففسق ... افتتّخذونه و ذريّته اولياء )
9 پيروان شيطان بايد در عملكرد خود بازنگرى كنند كه چه مى كنند. (افتتّخذونه و ذريّته اولياء)
10 شيطان و نسل او، دشمن انسانند. (وهم لكم عدوّ )
11 آنان كه به جاى خدا پيرو شيطان مى شوند، ستمگرند. (بئس للظّالمين بدلا)
12 رها كردن خدا و پيروى از شيطان ، انتخاب بدترين جايگزين است . (بئس للظّالمين بدلا )
(51) مَاَّ اءَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلاَ خَلْقَ اءَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً
ترجمه :
من آنان (ابليس و فرزندانش ) را نه در آفرينش آسمان ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى گيرم .
نكته ها
O به حضرت على عليه السلام گفتند: تا استقرار يافتن حكومتت ، معاويه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت يافتن ، او را كنار بگذار. حضرت در جواب آنان فرمود: ((ما كنت متّخذ المضلّين عضدا))(281)
O خداوند، بى نياز مطلق است وبه هيچ ياورى حتّى در آفرينش نياز ندارد و اگر امورى را به ديگران مى سپارد، مانند واگذارى تدبير به فرشتگان ، (و المدبّرات امرا )(282) از روى عجز و ناتوانى نيست ، بلكه از روى حكمت ودر مسير تربيت و رشد انسان است .
پيام ها :
1 خداوند در آفرينش ، نيازى به شاهد ندارد. (ما اشهدتهم )
2 اسرار هستى و آفرينش را جز خدا كسى نمى داند. (ما اشهدتهم خلق ... للّه )
3 كسى كه آفريده ، حقّ ولايت دارد. (اءفتتخذونه اولياء... ما اشهدتهم خلق ...)
4 كارگزاران الهى بايد امين باشند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا )
5 آنان كه در راه و خط خدايند، نبايد از منحرفان كمك بگيرند و بايد استقلال سياسى و اقتصادى خود را حفظ كنند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا) للّه
(52) وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِىَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَّوْبِقاً
ترجمه :
و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان ) مى گويد: آنان را كه شريك من مى پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان ) آنها را مى خوانند ولى پاسخى به آنان نمى دهند و ما ميانشان ورطه ى هلاكت قرار مى دهيم .
نكته ها
O آنان كه از خدا جدا شوند سرگردانند و به هر چيز روى مى آورند، از انسان تا جماد و حيوانات ، از خورشيد و ماه در آسمان تا گاو وگوساله در زمين ، از فرشتگان معصوم تا شياطين فاسق ، ولى هرچه بخوانند جوابى نمى شنوند، (فلم يستجيبوا لهم ) امّا اگر خدا را بخوانند، حتما پاسخشان داده مى شود. (ادعونى استجب لكم )(283)
O سؤ ال : در قرآن مى خوانيم كه خدا با كتمان كنندگان حقّ وپيمان شكنان حرف نمى زند، (لا يكلّمهم الله ) (284) پس چرا در اين آيه بامشركان سخن مى گويد؟
پاسخ : شايد به خاطر اين است كه دانشمندانِ كتمان كننده از مشركان بدترند، يا آنكه قيامت مراحل مختلفى دارد، در يك مرحله خدا سخن نمى گويد، ولى در مرحله اى ديگر با آنان سخن گفته و مورد عتاب قرار مى دهد. و ممكن است مراد اين باشد كه سخنى محبّت آميز با آنان نمى گويد، ولى سخنان توبيخى و تحقيرآميز مى گويد.
پيام ها :
1 در قيامت ميان مشركان و معبودهاى آنان ، فاصله زيادى است . (نادوا )
2 خداوند در قيامت به مشركان فرصت استمداد از معبودها را مى دهد، ولى چه سود؟ (نادوا شركائى ...فلم يستجيبوا لهم )
3 ريشه ى شرك ، جهل وپندارهاى بى اساس است . (زعمتم )
(53) وَرَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوَّاْ اءَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُواْ عَنْهَا مَصْرِفاً
ترجمه :
و گناهكاران (در قيامت ) آتش دوزخ را مى بينند، پس درمى يابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى يابند.
نكته ها
O مجرمان در قيامت راه فرار ندارند، زيرا نجات يا در سايه ى ايمان است ، يا به خاطر عفو الهى براساس توبه وعمل صالح ، كه دستشان از اين موارد تهى است ، و يا شفاعت ، كه از بت ها كارى ساخته نيست ، پس دوزخ برايشان حتمى است .
پيام ها :
1 مكان هلاكت بارى كه در آيه قبل وعده داده شده بود، (موبقا ) دوزخ است . (راءى المجرمون النار)
2 شرك ، جرم و مشرك مجرم است . (نادوا شركائى ... راءى المجرمون للّه )
3 ديدن آتش ، عذاب است وسوختن در آن عذابى ديگر. (راءى المجرمون ) للّه
4 در قيامت ، گرچه مجرمان آتش را از دور دست مى بينند(285)، ولى چنان با صدا و نفير است كه مى پندارند الا ن در آن مى افتند. (فظنّوا انهم مواقعوها)
5 شرك ، عذابى ابدى دارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً )
6 مجرم در قيامت اميدى به نجات و راه فرار ندارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً)
(54) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الاِْنْسَنُ اءَكْثَرَ شَىْءٍ جَدَلاً
ترجمه :
والبتّه ما در اين قرآن از هر مثلى براى مردم متنوّع بيان كرديم ، و(لى ) انسان بيش از هر چيز جدال كننده است .
نكته ها
O ((صرّفنا)) به معناى بيان هاى گوناگون است ، يعنى ما به هر زبان و منطقى كه امكان اثر داشته ، با آنان سخن گفته ايم . ((جدال )) به معناى گفتگو به گونه ى نزاع و برترى طلبى است .
O انسان در كنار زمينه هاى مثبتى كه دارد، همچون داشتن روح الهى ، برترى بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخير هستى و مانند آن ، نقاط منفى زيادى نيز دارد كه در آيات قرآن به آن اشاره شده است ، از قبيل : ((ظلوما، جهولا، اكثر شى ءٍ جدلا، جزوعا، هلوعا، منوعا، لفى خسر، ليطغى ، و ...)).
پيام ها :
1 تكرار و تنوّع وتمثيل ، شيوه ى ضرورى و مفيد براى ارشاد و هدايت و تربيت مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل )
2 هدف قرآن ، هدايت همه ى مردم است و مثال هاى قرآن براى فهم عموم مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل )
3 خداوند حجّت را به وسيله ى قرآن بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا للناس )
4 در قرآن براى هر يك از اصول ارشاد و هدايت ، مثالى است . (كلّ مثل )
5 اگر روحيّه ى پذيرش در انسان نباشد، مثال هاى بيشتر او را به جدال بيشتر مى كشاند. (كلّ مثل ، اكثر شئىٍ جدلا)
6 انسان موجودى تنوّع طلب و مجادله گر است . (صرّفنا... جدلا )
(55) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُواْ رَبَّهُمْ إِلا اءَن تَاءْتِيَهُمْ سُنَّةُ الاَْوَّلِينَ اءَوْ يَاءْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً
ترجمه :
و چه چيزى مردم را پس از آنكه هدايت براى آنان آمد، از ايمان آوردن و آمرزش خواهى از پروردگارشان باز داشت ؟ جز آنكه (خواستند) سنّت خداوند درباره ى پيشينيان (كه عذاب الهى بود) براى آنان (نيز) بيايد، يا آنكه عذاب ، روياروى آنان قرار گيرد!
پيام ها :
1 سرباز زدن از ايمان با ديدن آن همه آيات ، نشانه جدال گرى انسان است . (جدلا و ما منع الناس )
2 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند تا هيچ راه و بهانه اى براى كفر باقى نماند. (و ما منع النّاس )
3 تنها ايمان كافى نيست ، استغفار از لغزش ها هم لازم است . (يؤ منوا، يستغفروا )
4 لازمه ربوبيّت او، باز گذاردن راه توبه و استغفار است . (ويستغفروا ربّهم )
5 تاريخ ، سنّت هاى ثابتى دارد كه بايد از آن درس گرفت . (سنّة الاوّلين )
6 موعظه واستدلال همه جا كارساز نيست ، گاهى عقوبت لازم است . (ياءتيهم العذاب ) گاهى هيچ يك از عوامل تربيت از قبيل : وحى آسمانى ، تبليغ دائمى ، مشاهده تاريخ و عبرت ها، در انسان لجوج اثر ندارد.
7 ايمان و استغفار، مانع عذاب الهى است . (يؤ منوا... يستغفروا...ياتيهم العذاب )
8 دست خدا براى عذاب باز است ، چه عذابى از نوع پيشينيان يا عذابى جديد. (سنّة الاءوّلين او ياءتيهم العذاب قبلا) (286)
(56) وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَدِلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالْبَطِلِ لِيُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوَّاْ ءَايَتِى وَمَآ اءُنذِرُواْ هُزُوَاً
ترجمه :
وما پيامبران را جز بشارت دهندگان (براى مؤ منان ) و بيم دهندگان (براى مجرمان ) نمى فرستيم ، ولى كافران به باطل مجادله و ستيز مى كنند تا به وسيله ى آن حقّ را در هم كوبند. و آنان نشانه ها و آيات مرا و آنچه را كه به آن بيم داده شدند، به مسخره گرفتند.
پيام ها :
1 آگاهى بر سنّت خداوند و رسالت انبيا و عكس العمل مردم و سرنوشت اقوام لجوج ، نوعى تسلّى براى پيامبر است . (ومانرسل المرسلين ...)
2 كار انبيا بشارت و انذار است ، نه اجبار مردم بر پذيرش . (الا مبشّرين و منذرين )
3 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند. (وما نرسل المرسلين ...)
پذيرش آن مردم اجبارى نداشتند. (مبشرين و منذرين و يجادل الذين كفروا... )
4 هدف كافران ، محو حق ، (ليدحضوا) و ابزار كارشان ، جدال و استهزا مى باشد. (يجادل الذين كفروا )
5 درگيرى و جدال ميان حقّ و باطل هميشگى بوده است . (يجادل ) (فعل مضارع رمز تداوم كار است .)
6 كافران مى خواهند جلوى حقّ را با باطل بگيرند، (ليدحضوا به الحق للّه ) غافل از آنكه باطل رفتنى است . (انّ الباطل كان زهوقا) (287)
7 مژده ها و هشدارهاى انبيا، واقعيّت هايى است كه كفّار براى محو آن تلاش مى كنند. (مبشرين و منذرين ... ليدحضوا به الحق )
8 مسخره كردن آيات خدا و احكام الهى ، كار كافران است . (واتخذّوا آياتى و ما انذروا هزوا)
ءَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِايَتِ رَبِّهِ فَاءَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِىَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْوَقْراً وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوَّاْ إِذاً اءَبَداً
ترجمه :
و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش ) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينه ى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پرده هايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى ،هرگز به راه نخواهند آمد.
نكته ها
O ((تذكّر))، رمز آن است كه انسان در عمق روح و فطرت خود، خدا را يافته ، لكن از آن غافل شده است و تذكّر براى كنار زدن پرده ى غفلت است . حضرت على عليه السلام در توصيف انبيا مى فرمايد: هدف از بعثت انبيا آن است كه مردم را به وفا كردن به فراموش شده ها يادآورى كنند. ((و يذكّرهم منسىّ نعمته )).(288)
O ((اَكنّة )) جمع ((كنان )) به معناى پرده و پوشش است .
پيام ها :
1 بى اعتنايى به آيات الهى و درنگ نكردن در آنها، بزرگ ترين ستم است . (من اظلم ، ذكّر، اعرض ، نسى )
2 ياد عملكرد بد، زمينه ساز توبه و عذرخواهى است و بر عكس غفلت از آن ، سبب تيرگى روح و كليد همه ى بدبختى هاست . (نسى ما قدّمت يداه )
3 كيفر بى اعتنايى به آيات الهى و استهزا و غفلت از گناهان ، محروم شدن از درك حقايق است . (اعرض ... جعلنا)
4 عذاب الهى تنها در قيامت نيست ، گرفتن قوه ى درك حقايق ، نيز عذاب است . (اكنةً ان يفقهوه )
5 در هدايت مردم ، تنها برهان ودليل كافى نيست ، پذيرش مخاطب هم لازم است . (و ان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا)
6 راه هدايت ، دل نرم و گوش شنواست ، وقتى اين دو دگرگون شد، حتّى در برابر دعوت شخص پيامبر، هدايت پذير نمى شود. (فلن يهتدوا اذا ابدا )
(58) وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً
ترجمه :
و پروردگارت آمرزنده ى صاحب رحمت است ، اگر مردم را به خاطر آنچه كسب كرده اند مجازات كند، هرچه زودتر عذاب برايشان مى فرستد، (ولى چنين نمى كند) بلكه براى آنان موعدى قرار داده كه (با فرارسيدنش ) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمى يابند.
نكته ها
O ((مَوئِل )) به معناى پناهگاه و وسيله ى نجات است .
O خداوند هم عادل است ، هم غفور. به مقتضاى عدلش بايد گنهكار را عذاب كند، ولى به خاطر غفّار بودنش به انسان مهلت مى دهد تا توبه كنند، امّا اگر توبه نكرد با عدلش مؤ اخذه مى كند.
پيام ها :
1 آمرزش ورحمت ، از شئون ربوبيّت الهى ولازمه ى تربيت است . (ربّك الغفور )
2 خدا هم بسيار بخشنده است وهم داراى رحمت گسترده . (الغفور، ذوالرحمة )
3 قهر و عذاب الهى نتيجه ى عمل خود مردم است . (يؤ اخذهم بماكسبوا )
4 گناهانى زشت تر و عذابش بيشتر است كه انسان با انگيزه به سراغ آنها برود. (بماكسبوا)
5 سنّت الهى مهلت دادن به گنهكاران است . (بل لهم موعد )
6 مهلت دادن و تاءخير در عذاب ، از نشانه هاى لطف الهى است . (الغفور ذو الرحمة ... لهم موعدٌ)
7 گنهكاران به مهلت دادن هاى الهى مغرور نشوند، چون موعد آن تمام و نوبت قهرى مى رسد كه هيچ راهى براى نجات آنان نيست . (لن يجدوا من دونه موئلا )
(59) وَتِلْكَ الْقُرَى اءَهْلَكْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً
ترجمه :
و (مردمِ) آن آبادى ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش ) زمانى را قرار داديم .
پيام ها :
1 از تاريخ و سرگذشت پيشينيان بايد درس گرفت . (تلك القرى اهلكناهم )
2 رمز بدبختى و هلاكت مردم ، عملكرد ظالمانه ى خودشان است . (لمّا ظلموا)
3 زوال تمدن ها و جوامع ، تحت اراده الهى است . (اهلكناهم لمّا ظلموا )
4 قهر الهى از روى حكمت بوده و داراى زمانى خاص است . (موعدا)
5 اگر ستمگران را در رفاه و آسايش ديديد، ماءيوس نشويد، آنان هم مهلتى دارند. (جعلنا لمهلكم موعدا )
(60) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَهُ لاَ اءَبْرَحُ حَتَّىَّ اءَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ اءَوْ اءَمْضِىَ حُقُباً
ترجمه :
و(بيادآور) زمانى كه موسى به جوان (همراهش ) گفت : من دست از جستجو برنمى دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم ، حتّى اگر سال ها (به راه خود) ادامه دهم .
(61) فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً
ترجمه :
پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت .
نكته ها
O كلمه ى ((موسى )) 136 بار در قرآن آمده و همه ى موارد مراد همان پيامبر اولواالعزم است .
O بكار بردن كلمه ى ((فَتى )) كه به معناى جوان و جوانمرد است ، به جاى غلام و پسر، نشانه ى ادب ، مهربانى و نام نيك است . مراد از ((فتاه )) در آيه ، ((يوشع بن نون )) است كه مصاحب و ملازم حضرت موسى در آن سفر بوده است .(289)
O ((حُقُب )) به معناى سال هاى طولانى است ، 70 الى 80 سال .
O در تفاسير وروايات ، ماجراى موسى وخضر بيان شده است . چنانكه در كتاب صحيح بخارى از ابن عباس از اُبىّبن كعب آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن ، مورد سؤ ال بنى اسرائيل قرار گرفت كه عالم ترين افراد كيست ؟ موسى گفت : من هستم . خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد كه چرا نگفتى : خدا بهتر مى داند. خضر از تو عالم تر است . موسى گفت : خضر كجاست ؟ خطاب آمد: در منطقه ى مجمع البحرين است و رمز ونشانه ى آن اين است كه يك ماهى در سبدى قرار بده و حركت كن ، هرجا ماهى را نيافتى ، وعده گاه ملاقات خضر همان جا مى باشد.(290)
موسى ماهى را در سبد قرارداده و به كسى كه همراهش بود فرمود: هركجا ماهى را نيافتى به من خبر بده . موسى و همراهش حركت كردند تا كنار دريايى رسيدند و براى استراحت كنار سنگى توقّف كردند. در حالى كه موسى در خواب بود و همراهش بيدار، ماهى حركتى كرده و از سبد به دريا پريد! همراه موسى چون او را در خواب ديد، او را صدا نزد. پس از بيدارى موسى نيز فراموش كرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند، پس از يك شبانه روز موسى گفت : غذايى بياور كه ما از اين سفر خسته شديم . همراه موسى ، ماجراى زنده شدن ماهى و پريدنش در آب را بازگو كرد. موسى گفت : بايد برگرديم به همان منطقه اى كه ماهى در آب پريده كه وعده گاه ما آنجاست .
O امام باقر وامام صادق عليهما السلام فرمودند: همراه موسى ، ماهى نمك زده را كنار دريا برد تا بشويد، ماهى در دست او به حركت در آمد و به دريا رفت .(291)
O بعضى مجمع البحرين را تلاقى دو درياى نبوّت (موسى و خضر) دانسته اند؛ موسى درياى حكمت ظاهرى و خضر، درياى حكمت باطنى است .
O از آنجا كه پيامبران معصوم اند و فراموش نمى كنند، مراد از نسيان ماهى در آيه ، كنار گذاشتن ماهى و واگذاشتن آن است . مثل آياتى كه نسبتِ نسيان به خدا مى دهد، (اليوم نَنساكم ) (292) و (انّا نسيناكم )(293) به علاوه آن دو بزرگوار، ماهى را فراموش نكردند، بلكه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل كرديم همراه موسى چون نخواست حضرت را از خواب بيدار كند، صبر كرد و بعد از بيدارى ، فراموش كرد ماجرا را بازگو كند.
O در قرآن ، بارها حيوانات علامت ، يا الهام بخش و يا خبررسان بوده اند، مانند چگونگى دفن هابيل با الهام از كلاغ ، اطلاع از كفر مردم سباء با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهى ، در ماجراى ملاقات اين دو پيامبر، و نقش عنكبوت در حفاظت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غار و نقش حفاظتى سگ براى اصحاب كهف .
پيام ها :
1 تلاش موسى براى ملاقات خضر و تحصيل علم قابل ذكر است . (واذ...)
2 در مسافرت ، همراه و همسفر داشته باشيم . (قال موسى لفتاه )
3 انتخاب عنوان زيبا، سفارش اسلام است . (قال ... لفتاه )
4 سفرهاى علمى ، تاريخى بس طولانى دارد. (لاابرح ... )
5 طالب علم بايد سراغ عالم برود، نه آنكه به انتظار عالم بنشيند. (لاابرح ) يعنى تا رسيدن به عالم ، دست از جستجو بر نمى دارم .
6 در طلب علم و عالم ، اگر عمرى جستجو كنيم جا دارد. (امضى حقبا )
7 تحصيل علم پايان و حدّى ندارد. پيامبرى چون موسى نيز براى فراگيرى علم بايد آماده ى سفر طولانى شود. (امضى حقبا)
8 همسفر جوانمرد كسى است كه تا پايان سفر همراه انسان باشد. (حتى ابلغ مجمع البحرين ... فلمّا بلغا مجمع بينهما )
9 دريا و كنار دريا مى تواند محلّ مناسب و سالم و آماده اى براى آموزش و ملاقات هاى معنوى باشد. (فلمّا بلغا مجمع بينهما)
(62) فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً
ترجمه :
پس همين كه (از كنار دريا) گذشتند، موسى به جوان (همراه ) خود گفت : غذاى چاشت ما را بياور، به راستى كه از اين سفر رنج بسيار ديده ايم .
(63) قَالَ اءَرَءَيْتَ إِذْ اءَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَآ اءَنسَنِيهُ إِلا الشَّيْطَنُ اءَنْ اءَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ عَجَباً
ترجمه :
(آن جوان ) گفت : آيا به ياد دارى وقتى كه به صخره پناه برديم و من (پريدن ) ماهى (به دريا) را فراموش كردم (كه براى تو بگويم ) و كسى جز شيطان آن را از ياد من نبرد، تا آن را يادآورى كنم . و (در كمال ) شگفتى ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و رفت ).
نكته ها
O ((غَداء)) به غذاى صبح و ((عَشاء)) به غذاى شب گفته مى شود.
O به فرموده ى امام صادق عليه السلام ، حضرت موسى در سه نوبت از گرسنگى به خدا شكايت كرد:
اوّل : پس از آنكه براى دختران شعيب آب آورد و به گوسفندان آنان كمك كرد، به گوشه اى رفت و گفت : پروردگارا! براى خيرى كه بر من نازل كنى نيازمندم .(294)
دوّم : در اين آيه .(295)
سوّم : آنجا كه از اهل روستا غذا خواستند و آنها ندادند، به خضر اعتراض كرد كه چرا براى مردمى كه غذا به ما ندادند، رايگان كار مى كنى ؟(296)
O وعده گاه موسى و خضر نشانه اى داشت و آن اينكه آن ماهى كه غذاى موسى و همراهش بود، از ظرف غذا به دريا برود. وقتى به محلّ قرار رسيدند و ماهى به دريا پريد، همراه موسى فراموش كرد آن را به موسى بگويد. چون مقدار زيادى راه رفتند، همراه موسى ماجرا را نقل كرد. مقدار اضافه ى راه را برگشتند و در همان محلّ، خضر را ديدار كردند.
O حضرت موسى عليه السلام چهار سفر داشت :
1 سفر هَرب . (ففررت منكم لمّا خقتكم )(297)
2 سفر طَلب . (فلما اتيها نودى من شاطى الوادى الاءيمن ) (298)
3 سفر طرَب . (ولمّا جاء موسى لميقاتنا )(299)
4 سفر تَعب . (لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا) (300)
پيام ها :
1 از آداب سفر، داشتن همسفر وتدارك غذا است . (آتنا غداءنا )(301)
2 در راه تحصيل علم و معرفت و رسيدن به آرمان ها، پيامبران نيز سختى ها را متحمّل شده اند. (لقينا من سفرنا هذا نصباً )
3 شياطين ، مانع ملاقات موسى وخضرها هستند و به همين دليل همراه موسى را به فراموشى انداختند. (ما انسانيه الا الشيطان ) للّه
(64) قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى ءَاثَارِهِمَا قَصَصاً
ترجمه :
(موسى ) گفت : اين همان (محلّ قرارى ) بود كه در پى آن بوديم . پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت ) دنبال مى كردند.
(65) فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَآ ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً
ترجمه :
پس (در آنجا) بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم ) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان ) به او آموخته بوديم .
نكته ها
O چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: موسى در علم شرع از خضر آگاه تر بود، ولى خضر در رشته و ماءموريّت ديگرى غير از آن ، آگاه تر بود.(302)
O مراد از ((عَبد)) در اين آيه ، حضرت خضر است كه به دلائل زير پيامبر بوده است :
الف : كسى كه استاد پيامبرى همچون موسى مى شود حتما پيامبر است .
ب : تعابير ((عبدنا، عبده ، عبادنا)) در قرآن ، غالبا مخصوص پيامبران است .
ج : خضر به موسى گفت : تمام كارهاى خارق العاده كه از من ديدى و صبر نكردى ، همه طبق فرمان و راءى خدا بوده ، نه راءى من . (ما فعلته من امرى )
د: موسى قول داد كه من خلاف دستور تو كارى انجام نمى دهم . (لا اعصى لك امرا) وكسى كه پيامبر اولواالعزمى ، تسليم بى چون و چراى او مى شود، حتما معصوم و پيامبر است .
ه : علم لدنّى ، مخصوص انبياست . خداوند درباره خضر فرمود: (علّمناه من لدنّاللّه )
و: بعضى از مفسّران نيز مراد از ((رَحمة )) را نبوّت دانسته اند. (آتيناه رحمة من لدنّا)
پيام ها :
1 برخى علوم ، با تمرين و تجربه و آموزش به دست نمى آيد و علم لدنّى لازم دارد، مانند علم انبيا. (من لدنّا علما )
2 سرانجام رنج و جويندگى ، يافتن و رسيدن است . (فوجدا عبداً)
3 در جامعه ، خضرهاى راهنما يافت مى شوند،(303) مهم گشتن و پيدا نمودن و شاگردى آنان است . (عبدا من عبادنا )
4 كسى كه مى خواهد مردم را به عبوديّت خدا فرابخواند، بايد هم خودش و هم استادش عبد باشند. (من عبادنا)
5 دريافت رحمت و علم الهى ، در سايه ى عبوديّت است . (عبداً من عبادنا آتيناه رحمة ... وعلّمناه )
6 بالاتر از هر دانايى ، داناترى است ، پس به علم خود مغرور نشويم . (عبداً... علّمناه من لدنا علماً)
(66) قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ اءَتَّبِعُكَ عَلَى اءَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
ترجمه :
موسى به او (خضر) گفت : آيا (اجازه مى دهى ) در پى تو بيايم ، تا از آنچه براى رشد وكمال به تو آموخته اند، به من بياموزى ؟
نكته ها
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه موسى ، خضر را ملاقات كرد، پرنده اى در برابر آنان قطره اى از آب دريا را با منقارش برداشت و برزمين ريخت . خضر به موسى گفت : آيا رمز اين كار پرنده را دانستى ؟ او به ما مى آموزد كه علم ما در برابر علم خداوند، همانند قطره اى در برابر دريايى بى كران است .(304)
O در اين آيات كوتاه ، نكات متعدّدى در ادب و تواضع نسبت به استاد ديده مى شود، از جمله :
الف : موسى شاگردى خود را با اجازه آغاز كرد. ((هل ))
ب : خود را پيرو استاد معرّفى كرد. ((اتبعّك ))
ج : خضر را استاد معرفى كرد. ((تعلّمن ))
د: خود را شاگرد بخشى از علوم استاد دانست . ((ممّا))
ه : علم استاد را به غيب پيوند داد. ((علّمت ))
و: تعليم استاد را اثربخش دانست . ((رشدا))
ز: همانگونه كه خداوند به تو آموخت تونيز به من بياموز. ((ممّا علمت رشدا))
ح : قول داد كه نافرمانى نكند. (دو آيه ى بعد): ((لا اعصى لك امرا))
ط: كارها و سخنان استاد را فرمان دانست . ((لا اعصى لك امرا))
ى : براى آينده و پايداريش وعده نداد و گفت : ((ان شاء اللّه ))
پيام ها :
1 براى دريافت علم ، بايد در مقابل استاد، ادب و تواضع داشت . (هل اتبعّك ...)
2 تواضع نسبت به عالمان واساتيد، از اخلاق انبياست . (هل اتبعّك ... )
3 كسى كه عاشق علم و آموختن است ، تلاش وحركت مى كند. (هل اتبعّك )
4 مسافرت با عالم و تحمّل سختى ها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد. (هل اتّبعك )
5 طالب علم بايد هدف داشته باشد و شخصيّت زده نباشد. (على ان تعلّمن )
6 كارهاى الهى گرچه گاهى با معجزه پيش مى رود، ولى قانون اصلى ، پيمودن مسير طبيعى است . موسى بايد شاگردى كند تا حكمت بياموزد. (ان تعلّمن )
7 پيامبران اولواالعزم نيز از فراگيرى دانش دريغ نداشتند. (على ان تعلّمن )
8 حضرت خضر، پيامبر و داراى علم لدنّى از سوى خدا بود. (علّمت )
9 پيمودن راه تكامل ورسيدن به معارف ويژه ى الهى ، به معلّم و راهنما نياز دارد. (تعلّمن ممّا علّمت )
10 علم انبيا، محدود و قابل افزايش است . (تعلّمن ممّا... ) (اعلم افراد زمان نيز محدوديّت علمى دارند.)
11 مراتب انبيا در بهره مندى از علم و كمال متفاوت است . (تعلّمن ممّا...) للّه
12 برخوردارى از تمام مراتب علم و كمال ، شرط نبوّت نيست . (تعلّمن للّه )
13 آگاهى به معارف وعلوم الهى ، تضمين كننده رشد و كمال انسان است . (تعلّمن ممّا علّمت رشدا)
14 علم به تنهايى هدف نيست ، بلكه بايد مايه ى رشد باشد وانسان را به عمل صالح بكشاند و فروتنى آورد، نه غرور و مجادله .(305) (رشدا للّه )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:57 PM
next page
fehrest page
back page
(67) قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : تو هرگز نمى توانى بر همراهى من صبر كنى .
(68) وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
ترجمه :
و چگونه بر چيزى كه آگاهى كامل به (راز) آن ندارى صبر مى كنى ؟
(69) قَالَ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللّهُ صَابِراً وَلاَ اءَعْصِى لَكَ اءَمْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى ، تو را نافرمانى نخواهم كرد.
(70) قَالَ فَإِن اتَّبَعْتَنِى فَلاَ تَسْئَلْنِى عَن شَىْءٍ حَتَّى اءُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : پس اگر در پى من آمدى ، از چيزى (از كارهاى شگفت من ) مپرس ، تا آنكه خودم درباره ى آن سخن آغاز كنم .
نكته ها
O چنانكه در آيات قبل بيان كرديم ؛ حضرت موسى با آنكه از پيامبران اولواالعزم است و در علم شريعت ، اعلم مى باشد، ولى در ساير علوم ، دانش خضر بيشتر بوده است .
پيام ها :
1 مربّى و معلّم بايد از ظرفيّت شاگردان آگاه باشد. (انك لن تستطيع ...)
2 در واگذارى مسئوليّت هاى فرهنگى ، بايد لياقت ها شناخته و ضعف ها گوشزد شود. (انك لن تستطيع ... )
3 ظرفيّت افراد براى آگاهى ها متفاوت است ، حتّى موسى تحمّل كارهاى خضر را ندارد. (لن تستطيع )
4 رشد علمى بدون صبر، ميسّر نيست . (رشدا ... و كيف تصبر )
5 آگاهى و احاطه ى علمى ، ظرفيّت و صبر انسان را بالا مى برد. (كيف تصبر على مالم تحط به خُبرا)
6 بسيارى از مجادلات و كدورت ها، در اثر بى اطلاعى افراد از افكار و اهداف يكديگر است . (و كيف تصبر ... )
7 با صبر و لطف الهى مى توان به رشد و كمال رسيد. (ان شاءالله صابرا)
8 براى هر كارى كه در آينده مى خواهيم انجام دهيم ، مشيّت الهى را فراموش نكرده و ((ان شاءالله )) بگوييم . (ستجدنى ان شاء اللّه صابرا )
9 خضر معصوم بود، چون موسى تعهّد كرد كه از دستورهاى او نافرمانى نكند. (لا اعصى لك امرا)
10 اطاعت از معلّم وصبر در راه تحصيل ، ادب وشرط تعلّم است . (ستجدنى ... صابرا )
11 تعهّد گرفتن در مسايل علمى و تربيتى جايز است . (فان اتبعتنى فلا تسئلنى )
12 سؤ ال كردن ، زمان دارد وشتابزدگى در سؤ ال ، ممنوع است . (فلا تسئلنى ... حتّى احدث لك )
13 تمام كارهاى انبيا، با دليل ، منطق و حكيمانه است . (احدث لك منه ذكرا)
14 استاد و مربّى بايد از ذهن شاگردان ، ابهام زدايى كند. (حتى احدث لك منه ذكرا )
(71) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِى السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ اءَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ اءَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً
ترجمه :
پس آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند، تا آنكه سوار كشتى شدند. (خضر) آن را سوراخ كرد. موسى (از روى اعتراض يا تعجّب ) گفت : آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را غرق كنى ؟ راستى كه كار ناروايى انجام دادى !
(72) قَالَ اءَلَمْ اءَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : آيا نگفتم تو هرگز نمى توانى همراه من شكيبا باشى ؟
نكته ها
O ((خَرق )) به معناى پاره كردن چيزى از روى فساد و بدون مطالعه است . كلمه ى ((اِمر)) به كار مهم شگفت آور يا بسيار زشت گفته مى شود.
پيام ها :
1 در آموزش ، زمان را از دست ندهيد. (فانطلقا) (حرف ((ف)) نشانه فوريّت است )
2 همراهى افراد، گاهى تا پايان راه نيست . همسفر اوّل موسى ، در ادامه راه با آنان نبود و موسى وخضر، دو نفرى به راه افتادند. (فانطلقا ) و نفرمود: ((فانطلقوا))
3 فراگيرى علم ، محدود به زمان و مكان و وسيله ى خاصّى نيست . (ركبا فى السفينة ) (در دريا و سوار بر كشتى و در سفر هم مى توان آموخت .)
4 اگر علم و حكمتِ كسى را پذيرفتيم بايد در برابر كارهايش ، حتّى اگر به نظر ما عجيب آيد، سكوت كنيم . (السفينة خرقها )
5 گاهى لازمه ى آموزش ، خراب كردن است . (خرقها)
6 هنگام خطر، هر كسى خود و منافع خود را مى بيند، ولى انبيا به فكر ديگرانند. (لتغرق اهلها ) و نفرمود: ((لتغرقنا))
7 سوراخ كردن كشتى ، هم تصرّف بى اجازه در مال ديگرى بود، هم زيان و خسارت رساندن به مال و جان خود و ديگران . (شيئا امرا)
(73) قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِى بِمَا نَسِيتُ وَلاَ تُرْهِقْنِى مِنْ اءَمْرِى عُسْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : مرا به خاطر فراموشى ام مؤ اخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير.
(74) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ اءَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً
ترجمه :
پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانى برخورد كردند، پس خضر او را كشت . موسى گفت : آيا بى گناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى ؟ به راستى كار زشت و منكرى انجام دادى !
نكته ها
O نه انبيا فراموشكارند، نه فراموشى قابل انتقاد و مؤ اخذه است . بنابراين در جمله ى ((لا تؤ اخذنى بما نسيت ))، مراد از نسيان ، رها كردن قرار تبعيّت و سكوت ، به دليل كارهايى بود كه به نظر موسى خلاف شرع مى آمد.
O ((اِرهاق ))، هم به معناى فراگير شدن با قهر و غلبه است و هم به تكليف كردن به كار سخت گفته مى شود.
O از كلمه ى ((غلام )) و((زكيّة )) استفاده مى شود كه نوجوان به تكليف نرسيده بود. كلمه ((نُكر)) از ((اِمر)) شديدتر است ، زيرا در مورد سوراخ كردن كشتى فرمود: ((شيئا اِمرا))، ولى در مورد كشتن نوجوان فرمود: ((شيئا نُكرا)).
پيام ها :
1 معلّم و استاد مى تواند شاگرد خود را مؤ اخذه كند. (لاتؤ اخذنى )
2 در تعليم وتربيت نبايد كار را بر شاگردان سخت گرفت . (لاترهقنى من امرى عسرا)
3 معلّم و استاد، پس از پذيرش اشتباه وعذرخواهى شاگرد، تعليم و ارشاد را ادامه دهد. (فانطلقا )
4 معلّم بايد شاگرد را به تدريج با معارف آشنا كند. (فانطلقا) (موسى گام به گام با اسرار آشنا مى شود.)
5 مراعات محكمات ، مهم تر از تعهّدات اخلاقى است . (اءقتلت نفسا زكيّة للّه ) موسى به خاطر قتل را از منكرات مى دانست ، نهى از منكر را برخورد لازم ديد و نهى كرد و از تعهّد اخلاقى كه داده بود، دست برداشت .
6 قانون قصاص ، در دين موسى نيز بوده است . (اءقتلت نفسا زكيّة بغير نفس ) اعتراض موسى اين بود كه چرا نوجوانى را كه قاتل نبوده كشتى ؟
7 گاهى آنچه نزد كسى ((معروف )) است ، نزد ديگرى ((منكر)) جلوه مى كند. (جئت شيئا نكرا )
جزء ( 16 )
(75) قَالَ اءَلَمْ اءَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
ترجمه :
گفت : آيا نگفتمت كه نمى توانى همپاى من صبر كنى ؟
(76) قَالَ إِن سَاءَلْتُكَ عَن شَىْءِ بَعْدَهَا فَلاَ تُصَحِبْنِى قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ، ديگر با من همراه مباش ، قطعا از سوى من معذور خواهى بود (و اگر رهايم كنى حقّ دارى ).
نكته ها
O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر موسى صبر مى كرد، عجايب بيشترى از خضر مى ديد.(306)
پيام ها :
1 اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت ، در يك درجه نيستند. (لن تستطيع للّه )
2 سه بار آزمايش و مهلت دادن ، براى شناخت خصلت ها كافى است . (ان سئلتك عن شى ء بعدها)
3 اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى كنيم ، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم . (فلا تصاحبنى )
4 اعتراض هاى موسى به خاطر ابهام هايى بود كه در كار خضر مى ديد و جنبه ى سؤ ال داشت . (ان سئلتك )
5 درباره ى عملكرد خود، راءى منصفانه بدهيم . (لاتصاحبنى ) موسى مسئوليّت بى صبرى خود را بر عهده گرفت .
6 وقتى از كسى جدا مى شويم ، ادب را مراعات كنيم . (لا تصاحبنى قدبلغت من لدنّى عذرا)
7 هر جدايى ، نشانه ى كينه و عقده و غرور و تكبّر نيست . (بلغت من لدنّى عذرا )
(77) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَآ اءَتَيَآ اءَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَآ اءَهْلَهَا فَاءَبَوْاْ اءَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ اءَن يَنقَضَّ فَاءَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْراً
ترجمه :
پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل يك آبادى رسيدند، از اهل آنجا غذا خواستند، آنان از مهمان كردن آن دو سرباز زدند. پس آن دو در آنجا ديوارى را يافتند كه در حال ريزش بود. خضر، ديوار را برپا كرد. (موسى با تعجّب ) گفت : اگر مى خواستى براى اين كار مزد مى گرفتى !
نكته ها
O مردم از دادن غذا به موسى خضر امتناع كردند، ولى خضر به تنهايى ديوارِ خراب را مجّانى تعمير كرد.
پيام ها :
1 هر دوره ى آموزشى ، نياز به حركت دارد و تنوّع در مكان براى آموزش هاى جديد، يك ارزش است . (فانطلقا )
2 ملّتى كه سقوط اخلاقى كند، از دادن نان به پيامبر اولواالعزم هم خوددارى مى كند. (ابوا ان يضيّفوهما) (البتّه اين در صورتى است كه آنان را مى شناختند.)
3 آنان كه از مهمانانى غريب پذيرايى نكنند، قابل نكوهش اند. (فابوا ... )
4 بى اعتنايى و بى مهرى مردم ، در كار ما تاءثير منفى نگذارد. (فابوا ان يضيّفوهما)
5 انبيا گاهى در شدّت نياز به سر مى بردند. (استطعما )
6 گرچه نيازمندان به حداقل قناعت كنند، ولى كرامت انسانى مى گويد كه در حدّ ضيافت پذيرايى كنيد. (استطعما... يضيّفوهما)
7 لازم نيست مهمان هميشه آشنا باشد، از مهمان غريب و ابن السبيل هم بايد پذيرايى كرد. (فابوا ان يضيّفوهما )
8 بايد نواقص را اصلاح و تعمير كرد، نه آنكه هر چيز عيب دار را بى ارزش پنداشت و از آن دست كشيد. (فوجدا فيها جدارا ... فاقامه )
9 اولياى الهى اهل كينه و انتقام نيستند. گرچه آنان را مهمان نكردند، ولى خضر به آنان خدمت كرد. (ابوا ان يضيّفوهما فاقامه )
10 پيامبران بر مال و جان مردم ولايت دارند كه هرگونه تصرّف كنند و نياز به كسب اجازه از مالك ندارند. (فاقامه )
11 وقتى نياز را ديديم ، دست به كار شويم و منتظر دعوت و بودجه و همكار و آيين نامه نباشيم . (جدارا، فاقامه )
12 همه جا منطقِ ((اوّل معاش سپس كار)) و((اوّل تاءمين سپس تمكين ))، درست نيست . پيامبرِ گرسنه ، مجّانى كارگرى مى كند. (ابوا... فاقامه )
13 كار كردن براى خدا بدون گرفتن مزد، عيب نيست . (فاقامه )
14 وقتى كارى را مفيد و لازم تشخيص داديم ، به انتقاد اين و آن كارى نداشته باشيم . (لتّخذت عليه اجرا)
15 كار كردن و مزد گرفتن و اجير شدن ننگ نيست . (لتّخذت عليه اجرا للّه )
16 اولياى خدا براى پول كار نمى كنند. (لو شئت لتّخذت عليه اجرا) للّه
(78) قَالَ هَذَا فِراقُ بَيْنِى وَبَيْنِكَ سَاءُنَبِّئُكَ بِتَاءْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَّلَيْهِ صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : اين (بار) جدايى ميان من و توست ، بزودى تو را از تاءويل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
نكته ها
O ((تاءويل )) به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هركارى كه به هدف برسد يا پرده از اسرارى بردارد گفته مى شود.
O جدايىِ خضر از موسى به پيشنهاد خود موسى بود كه گفت : ((ان ساءلتك عن شى ء بعدها فلا تصاحبنى )) و زمينه ى آن را با سؤ ال ها و اعتراض هاى مكرّر و تنها گذاشتن او در ساختن ديوار فراهم كرد.
O از موسى پرسيدند: سخت ترين لحظاتى كه بر تو گذشت ، كدام لحظه بود؟ گفت : با آنكه از فرعونيان تهمت ها شنيدم و از بنى اسرائيل بهانه جويى ها ديدم ، ولى دشوارترين زمان ، آن لحظه اى بود كه خضر گفت : ((هذا فراق بينى و بينك )).(307)
بگذار تا بگريم ، چون ابر در بهارانggggg كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران
پيام ها :
1 هر كس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. (هذا فراق ...) للّه
2 به كوچكترين انتقادى ياران خود را از دست ندهيم . خضر بعد از چند مرحله فرمود: (هذا فراق ... )
3 هر چه سريعتر ابهام ذهنى ديگران را بر طرف كنيد. (ساءنبّئك )
4 با تعليم حكمت ، ظرفيّت افراد را افزايش دهيم . (ساءنبّئك بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا )
5 حوادث ظاهرى ، گاهى جنبه ى باطنى هم دارد. (تاءويل مالم تستطع عليه صبرا)
(79) اءَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَكِينَ يَعْمَلُونَ فِى الْبَحْرِ فَاءَرَدْتُّ اءَنْ اءَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَاءْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً
ترجمه :
اما آن كشتى (كه سوراخ كردم ) از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى كردند. خواستم آن را معيوبش كنم ، (چون ) در كمين آنان پادشاهى بود كه غاصبانه و به زور، هر كشتى (سالمى ) را مى گرفت .
نكته ها
O ((وراء)) به هر مكان پنهانى و پوشيده گفته مى شود؛ خواه آن مكان روبروى انسان باشد، يا پشت سر او.
O آنچه را انسان مشاهده مى كند، يك چهره ى ظاهرى امور است كه چه بسا براى آن ، چهره ى باطنى نيز وجود داشته باشد. ظاهر كارهاى خضر در ديدگاه حضرت موسى كار خلاف بود، ولى در باطن آن ، راز و رمز و حقيقتى نهفته بود.
O خضر، كشتى را به گونه اى سوراخ نكرد كه آب در آن رفته وسبب غرق شود، بلكه آن را معيوب ساخت . چه بسا عيب ها ونواقصى كه مصلحت ها در آن است .(308)
O معيوب كردن كشتى براى آن بود كه به دست آن پادشاه ستمگر نيفتد و آن بينوايان ، بينواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود. كه اين كار همه كس نيست و تشخيص اهمّ و مهم كار دين شناسان عميق است .
O اهل بيت عليهم السلام ، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران نكوهش و عيبجويى مى كردند، تا مورد سوءظنّ حكومت ستمگر قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنان كه امام صادق عليه السلام از زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان درامان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم . آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: ((اما السفينة ...)) و فرمودند: تو بهترين كشتى اين دريايى كه طاغوت در پى تو و مراقب توست .(309)
O كسانى پا به دنياى اسرار گذاشته و به باطن اشيا آگاه مى شوند كه از مرحله ى ظاهر گذشته باشند، همچون موسى عليه السلام كه عالم به شريعت بود و به آن عمل مى كرد، در دوره ى همراهى با خضر، به اسرار باطنى نيز آگاه شد.
پيام ها :
1 مراعات نظم در شيوه ى آموزش مهم است . سؤ ال اوّل از شكستن كشتى بود، ابتدا پاسخ همين سؤ ال مطرح مى شود. (امّا السفينة )
2 اسرار ناگفته و راز كارها، روزى آشكار مى شود. (امّا السفينة )
3 شخص حكيم ، هرگز كار لغو نمى كند و اعمالش براساس حكمت ومصلحت است .(310) (امّا السفينة )
4 افراد متعهّد، بايد حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. (فكانت لمساكين ...للّه )
5 اولياى خدا دلسوز مساكين و محرومانند. (لمساكين )
6 چه بسا كسانى با داشتن سرمايه و كار، باز هم درآمدشان براى مخارجشان كافى نباشد و از نظر قرآن ، مسكين محسوب شوند. (مساكين يعملون )
7 شركت در سرمايه وكار، عقد قانونى ودر اديان قبل نيز بوده است .(مساكين يعملون )
8 بايد حاكمان غاصب را از دست يابى به اموال مردم محروم كرد. (اعيبها... ملك ياءخذ )
9 دفع افسد به فاسد جايز ورعايت اهمّ ومهم لازم است . (اعيبها... ملك ياءخذ)
10 طاغوت ها به كم راضى نيستند. به فقرا و سرمايه هاى اندك هم رحم نمى كنند. (ياءخذ كل سفينةٍ )
11 هر چند كار خضر به فرمان خدا بود، (ما فعلتُه عن اءمرى ) امّا براى رعايت ادب ، عيب دار ساختن كشتى را به خود نسبت داد. (اءعيبها )
12 كار پيامبران معمولا براساس قوانين ظاهرى است ، امّا وظيفه ى خضر، براساس واقعيّات بود. (اردت ان اعيبها... ملك ياءخذ)
(80) وَاءَمَّا الْغُلَمُ فَكَانَ اءَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَآ اءَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَناً ترجمه :
وَ كُفْراً
و امّا نوجوان (كه او را كشتم ) پدر و مادرش هر دو مؤ من بودند. ترسيديم كه او آن دو را به كفر و طغيان وا دارد.
(81) فَاءَرَدْنَآ اءَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ زَكَوةً وَاءَقْرَبَ رُحْماً
ترجمه :
(از اين رو) خواستيم كه پروردگارشان به جاى او (فرزندى ) پاك تر و بهتر و با محبّت تر به آن دو بدهد.
نكته ها
O ((اِرهاق )) به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت فرسا باشد.
O در حديث آمده است : خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤ من داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند.(311)
O گاهى فرزند، سبب انحراف
afsanah82
08-02-2011, 06:57 PM
next page
fehrest page
back page
(95) قَالَ مَا مَكَّنِّى فِيهِ رَبِّى خَيْرٌ فَاءَعِينُونِى بِقُوَّةٍ اءَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً
ترجمه :
(ذوالقرنين در پاسخ ) گفت : آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده ، (از كمك مالى شما) بهتر است . پس مرا با نيرويى كمك كنيد تا ميان شما و آنان سدّى محكم بسازم .
(96) ءَاتُونِى زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُواْ حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِى اءُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً
ترجمه :
پاره هاى آهن براى من بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه (با انباشتن پاره هاى آهن ) برابر شد، گفت : بدميد؛ تا وقتى كه آن را (مانند) آتشى گرداند، گفت : مس گداخته و آب شده بياوريد تا روى آهن ها بريزم .
(97) فَمَا اسْطَعُوَّاْ اءَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَعُواْ لَهُ نَقْباً
ترجمه :
(پس از ساختن اين ديوار آهنى ، ياءجوج وماءجوج ) نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنه اى پديد آورند.
نكته ها
O ((رَدم )) به بستن شكاف ، ((صَدف )) به كناره وجانب ، ((قِطر)) به مس گداخته و ((زُبَر)) به قطعه هاى بزرگ آهنى گفته مى شود.
O امام صادق عليه السلام فرمود: تقيّه ، سدّى ميان شما و مخالفان است كه قابل بالا رفتن از آن و سوراخ كردن نيست .(327)
پيام ها :
1 از ديدگاه اولياى الهى ، همه ى امكانات از خداست . (ما مكّنى فيه ربّى )
2 پيامبران براى رسالت و هدايت مردم ، درخواست پول و ماديات از آنان نداشتند.(328) (ما مكّنى فيه ربّى خير )
3 امكانات مردمى را در راه مصالح آنان بايد به كار گرفت . (فاعينونى )
4 براى رسيدن به هدف ، علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه ، همّت و مشاركت مردمى نيز لازم است . (اعينونى )
5 گاهى به جاى كمك هاى مالى بايد نيروى انسانى را به كمك طلبيد. (فاعينونى )
6 تركيب آهن و مس (آلياژ سازى )، ابتكار انبياست . (آتونى زبرالحديد... قطرا ) (امروزه از نظر علمى ، اهميّت اين تركيب ثابت شده است .)
7 محكم كارى و بى نقص انجام دادن كارها، شيوه ى انبياست . (فما اسطاعوا...)
8 سدّ ذوالقرنين چنان محكم وبزرگ بود كه نمى توانستند آن را خراب كنند يا از آن بگذرند. (ان يظهروه ... له نقبا )
9 در حلّ مشكلات اجتماعى ، هميارى مردمى كه صاحبان درد هستند، لازم است . (زيرا نشاط كارى بيشتر مى شود، ارزش زحمات را مى دانند و كم كارى نمى كنند.) (فاعينونى ... فما اسطاعوا...)
10 رهبران لايق ، به كمك علم ، هنر، سوز و تعاون ، از ساده ترين افراد و ابزار، بهترين كارها را توليد مى كنند، بنابراين اگر مدير لايق باشد، كارگران ساده مهم ترين پروژه ها را انجام دهند. (فاعينونى ... فما اسطاعوا... )
(98) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّى فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّى جَعَلَهُ دَكَّآءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّى حَقّاً
ترجمه :
(ذوالقرنين ) گفت : اين رحمت بزرگى از پروردگارم است (و تا موعد مقرّر پابرجاست ) پس هرگاه وعده ى پروردگار من فرارسد، آن (سدّ) را خورد و هموار مى كند و وعده ى پروردگارم حقّ است .
نكته ها
O سدّ ذوالقرنين ، نه ديوار چين است و نه موارد ديگر كه گفته اند، چون اينها از آهن و مس نيست . در سرزمين قفقاز در تنگه ى داريال ، سدّى آهنين پيدا شده كه زديك آن نيز نهرى به نام سائوس (به معناى كوروش ) است ، اينكه اين همان سدّ باشد، پذيرفتنى تر مى نمايد.(329)
پيام ها :
1 مردان الهى ، توفيقات خويش را از رحمت خداوند مى دانند، و هرگز مغرور نمى شوند. (رحمة من ربّى )
2 همه ى تلاش ها و تغيير و تحوّل ها براى پرورش و رشد انسان هاست . (ربّى ) سه بار در آيه تكرار شده است .
3 رحمت و ربوبيّت الهى بهم پيوسته است . (رحمة من ربّى )
4 ايجاد امنيّت ، رحمت الهى است . (رحمة من ربّى ) ساخت سد براى امنيّت بود.
5 قداست كار و تلاش ، محكم كارى ، همكارى مردم ، مديريّت و صنعت ، و اهداف والا، همه مجموعه اى از الطاف الهى است . (هذا رحمة من ربّى )
6 با تاءمين امنيّتِ مردم ، بهتر مى توان تبليغ و ارشاد كرد و زمينه ى كارهاى ديگر فراهم مى شود. (رحمة ربى ... وعد ربى حقّا) ذوالقرنين بعد از اتمام سدّ، مردم را با مبداء و معاد آشنا كرد.
7 در آستانه ى قيامت ، همه چيز خراب مى شود. (جعله دكّاء )
8 محكم ترين دژهاى بشر، در برابر اراده وقدرت خدا ناپايدار است . (جعله دكّاء)
9 مردان خدا با تكيه به لطف خدا پيشگويى مى كنند. (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء )
10 محكم كارى را بايد از اولياى خدا آموخت ، سدى مى سازند كه تا آستانه ى قيامت پابرجاست . (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء)
11 هم بايد كارهاى دنيايى را بى خلل و استوار انجام داد، هم بايد متذكّر قدرت الهى و پوچى قدرت خود شد. (فمااستطاعوا... كان وعد ربّى حقّا )
12 رهبران الهى ، هم دنياى مردم را آباد مى كنند و هم آخرت آنان را متذكّر مى شوند. (فمااستطاعوا... كان وعد ربّى حقّا)
(99) وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِى بَعْضٍ وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَجَمَعْنَهُمْ جَمْعاً
ترجمه :
و در آن روز (پايان جهان )، مردم را رها مى كنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و(چون ) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد.
(100) وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَفِرِينَ عَرْضاً
ترجمه :
و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد.
(101) الَّذِينَ كَانَتْ اءَعْيُنُهُمْ فِى غِطَآءٍ عَن ذِكْرِى وَكَانُواْ لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً
ترجمه :
آنان كه چشمانشان از ياد من در پرده ى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت ) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند.
نكته ها
O اگر آيه (وتركنا...) را در كنار آيه ى (حتّى اذا فتحت ياءجوج و ماءجوج و هم من كل حدبٍ ينسلون واقترب الوعد... )(330) قرار دهيم ، به نظر مى رسد كه مساءله ى قوم ياءجوج و ماءجوج ، مربوط به قيامت و گويا مقدّمه ى آن است . يعنى پيش از قيامت ، قوم ياءجوج و ماءجوج ، آزاد و رها و مثل موج گسترده مى شوند.
O از امام رضا عليه السلام در تفسير آيه ى (اعينهم فى غطاء عن ذكرى ) نقل شده كه به ماءمون فرمود: مراد از ((ذكر)) در اين آيه على بن ابى طالب عليهما السلام است .(331)
O مراد از چشم و گوش در آيه 101، معرفت ، بصيرت و شناخت است ، يعنى چشم و گوش دل ، نه عضو خاص در سر. زيرا قرآن گاهى كورى را به دل نسبت مى دهد. (من كان فى هذه اعمى )(332)
پيام ها :
1 هر جا كه امنيّت هست از لطف اوست ، اگر لحظه اى مردم را رها كند، جهان نااءمن مى شود. (تركنا بعضهم ...)
2 شكسته شدن سدّ ذوالقرنين از نشانه هاى قيامت است . (اذا جاء وعد ربّى ... نفخ فى الصور )
3 پيش از قيامت ، زمين توسط اقوامى به هرج و مرج كشيده مى شود. (تركنا... يموج ) هر چند با ظهور امام زمان عليه السلام اين هرج و مرج اصلاح مى شود.
4 راه شناخت ، بيشتر به وسيله ى چشم و گوش است . آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنيدن حقّ را نداشت . و حقّ را نمى فهميدند، والاّ ذكر كه ديدنى نيست ! (اعينهم فى غطاء عن ذكرى )
5 انسان شنوا به خاطر عناد، به جايى مى رسد كه توان شنيدن حقّ را ندارد. (لايستطيعون سمعا)
6 دليل عرضه ى جهنّم بر كافران ، عملكرد و قساوت خودشان در دنياست . (عرضنا جهنّم ...الذّين كانت ... )
(102) اءَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِى مِن دُونِى اءَوْلِيَآءَ إِنَّآ اءَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ نُزُلاً
ترجمه :
آيا آنان كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه بندگان مرا به جاى من به سرپرستى بگيرند؟ قطعا ما جهنّم را براى پذيرايى از كافران مهيّا كرده ايم .
نكته ها
O در اين آيات ، سيماى كافران چنين ترسيم شده است :
الف : كوردلى ، (كانت اعينهم فى غطاء )
ب : بندگى بندگان به جاى بندگى خدا، (يتخّذوا عبادى من دونى اولياء)
ج : جهل و تعصّب ، (يحسبون انّهم يحسنون صنعا ) (آيه بعد)
O كلمه ى ((نُزُل )) يا به معناى منزلگاه است و يا نخستين چيزى كه با آن از ميهمان پذيرايى مى شود.
پيام ها :
1 شرك و باورهاى مشركان ، خيالى بيش نيست . (اءفحسب )
2 غير خدا، هر كه باشد، (دون الله )، مخلوق وبنده ى خداست . (عبادى ) چگونه مخلوق را به جاى خدا گرفته اند؟
3 پذيرفتن ولايت غير خدا كفر است . (كفروا، من دونى اولياء )
4 دوزخ هم اكنون موجود است و عذاب الهى جدّى وقطعى است . (انّا اعتدنا) للّه
5 كيفر كفر، دوزخ است . (اعتدنا جهنّم للكافرين )
(103) قُلْ هَلَ نُنَبِّئُكُم بِالاَْخْسَرِينَ اءَعْمَلاً
ترجمه :
بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست ؟
(104) الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ اءَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
ترجمه :
آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مى شود، در حالى كه مى پندارند (همچنان ) كار شايسته و نيك انجام مى دهند.
نكته ها
O در روايات ، اين آيه به منكران ولايت اميرمؤ منان على عليه السلام (333) و كسانى كه در انجام حج ، امروز و فردا مى كنند(334) تفسير شده است .
O حضرت على عليه السلام فرمود: مصداق آيه ، اهل كتابند كه در آغاز برحق بودند، سپس بدعت هايى در دين گذاشتند و گمان مى كردند كه كار نيكى انجام مى دهند. آنگاه فرمود: ((و ما اهل النهر منهم ببعيد))، نهروانيان دست كمى از آنان ندارند.(335)
O امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد: خدايا خوبى هاى ما بدى است و حقيقت هاى ما ادّعايى بيش نيست .
O همان گونه كه بهره مندى ها متفاوت و داراى درجاتى است ؛ دو برابر، چند برابر، ده برابر: (ضعف ، اضعاف ، عشرة امثالها) و گاهى هفت صد برابر، (فى كلّ سنبلةٍ ماءة حبّة )(336) و گاهى فوق تصوّر، (فلا تعلم نفسٌ ما اُخفى لهم ) (337)، ضرر و زيان ها نيز داراى مراحل و تفاوت هايى است :
الف : گاهى معامله ى بدى است . (بئسما اشتروا )(338)
ب : گاهى سودى ندارد. (فماربحت تجارتهم ) (339)
ج : گاهى خسارت است . (اشتروا الضّلالة بالهدى )(340)
د: گاهى غرق در زيان است . (لفى خسر) (341)
ه: گاهى خسارت بزرگ و آشكار است . (خسرانا مبينا )(342)
و: گاهى خسارت در تمام ابعاد است . (بالاءخسرين اعمالا) (343)
O زيانكاران چند گروهند:
الف : گروهى كه كار نيك نمى كنند.
ب : گروهى كه براى دنيا كار مى كنند، نه آخرت .
ج : گروهى كه كار مى كنند و مى دانند كه كارشان صحيح نيست .
د: گروهى كه در زيانند و مى پندارند كه سود مى برند.
سه گروه اوّل ، ممكن است با توبه به فكر اصلاح خود و جبران بيفتند، ولى گروه چهارم چون به فكر چاره نمى افتند، بدترين مردمند. مثل راهبان مسيحى كه خود را از لذّات حلال دنيا محروم مى كنند ومورد انتقاد انبيا نيز هستند، يا مثل زاهدنماهاى رياكار.
O كسانى كه اعتقادات صحيحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پيروى مى كنند، تنها در يك عمل خسارت نمى كنند، بلكه در همه ى برنامه ها زيان مى بينند. زيرا معيار ارزش هر كارى انگيزه درست آن است و قرآن نيز با تعابيرى همچون : (اءحسب ، يحسبون ، لا يحسبنّ، اءفحسبتم و... ) از حسابگرى هاى متّكى به خيال و پندار بى اساس ، انتقاد كرده است .
پيام ها :
1 پيامبر ماءمور بيان سود و زيان واقعى مردم است . (قل ... اعمالا)
2 شيوه ى پرسش و پاسخ ، از بهترين روشهاى آموزش و تربيت است . (هل ... )
3 انسان در معرض غفلت از سود و زيان خويش است . (هل ننبّئكم ...)
4 هيچ عملى محو نمى شود، گرچه به نظر گم مى شود. (ضلّ سعيهم للّه )
5 تكيه بر خيال نكنيم و واقع گرا باشيم . (يحسبون )
(105) اءَوْلََّئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَا تِ رَبِّهِمْ وَلِقَآئِهِ فَحَبِطَتْ اءَعْمَ لُهُمْ فَلاَنُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَ مَةِ وَزْناً
ترجمه :
آنان ، كسانى اند كه به آيات پروردگارشان و ديدار او (در قيامت ) كفر ورزيدند، پس كارهايشان تباه ونابود شد. پس ما براى آنان در قيامت ، ميزانى برپا نخواهيم كرد، (چون كارشان وزن وارزشى ندارد تا نياز به ميزان باشد.)
(106) ذَلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَاتَّخَذُواْ ءَايَتِى وَرُسُلِى هُزُواً
ترجمه :
اين است كه كيفر آنان دوزخ است ، به خاطر كفرى كه ورزيدند و آيات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند.
نكته ها
O ((حَبط))، در لغت آن است كه شكم حيوان به خاطر خوردن گياه سمّى باد كند و آن را در معرض مرگ قرار دهد كه هر كس مى بيند، مى پندارد حيوانى سالم و پرگوشت است ، در حالى كه در شكم آن باد و خودش مسموم است . تباه شدن اعمال انسان را نيز از اين رو حبط مى گويند كه آنان توسط گناهان ، مسموم و توخالى و در معرض نابودى قرار گرفته اند.
O مردم در قيامت سه گروهند:
الف : گروهى كه از خوبى نياز به ميزان ندارند.
ب : گروهى كه از بدى و شقاوت نياز به ميزان ندارند. (فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا )
ج : گروهى متوسّط كه بايد عمل هايشان محاسبه گردد. (اما من ثقلت موازينه . فهو فى عيشة راضية . و امّا من خفّت موازينه . فامّه هاوية ) (344)
پيام ها :
1 كفر به خدا، سبب حبط اعمال مى شود و هر چه كه پوك شد، وزنى ندارد. (حبطت ، فلا نقيم لهم ... وزنا )
2 حقّ، نزد خدا وزن دارد، ولى باطل پوچ و بى وزن است . (فلا نقيم ... وزنا)
3 سرنوشت انسان در گرو اعمال خودش است . (جزائهم ... بما كفروا للّه )
4 سرانجام كفرو مسخره كردن آيات ورسولان الهى ، دوزخ است . (بما كفروا و...)
(107) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً
ترجمه :
يقينا آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، بهشت برين برايشان منزلگاه پذيرايى است .
(108) خَلِدِينَ فِيهَا لاَ يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً
ترجمه :
همواره در آن جاودانه اند ودرخواست دگرگونى وجابه جايى نمى كنند.
نكته ها
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بهشت صد درجه دارد كه بهترين آنها ((فردوس )) است . هرگاه دعا مى كنيد، از خداوند فردوس بخواهيد.(345)
پيام ها :
1 ايمان و عمل صالح ، شرط دريافت نعمت هاى بهشتى است . (آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم ... )
2 در تربيت ، هشدار در كنار بشارت و پاداش در مقابل عذاب لازم است . در چند آيه ى قبل ، وسيله ى پذيرايى از كافران دوزخ بود، (اعتدنا جهنّم للكافرين نُزلا) و در اينجا فردوس وسيله ى پذيرايى از مؤ منان است . (الفردوس نزلا )
3 انسان در هر جا به مدّت طولانى ساكن شود، خسته مى شود واگر جاى بهترى ببيند، آرزوى انتقال به آنجا را دارد، ولى با وجود جاودانگى بهشت ، هرگز بهشتيان آرزوى انتقال از آن را ندارند. (لا يبغون عنها حولا)
(109) قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اءَن تَنفَدَ كَلِمَتُ رَبِّى وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً
ترجمه :
بگو: اگر دريا براى (نوشتن ) كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، دريا پايان مى پذيرد، هر چند درياى ديگرى همانند را به كمك آن آوريم .
نكته ها
O ((مداد)) به جوهرى گفته مى شود كه در دوات ريخته مى شود و وسيله ى كشيدن قلم روى كاغذ مى گردد و قلم را در نوشتن مدد مى كند.
O ((كلمات ربّ))، يا وعده ها وآفريده هاست ويا حكمت ها ومفاهيم ، ويا وحى وهرچه نشانى از خدا دارد. پس هر ذرّه وهر اتم وهر سلّول ، يكى از كلمات ربّ است .
پيام ها :
1 نشانه هاى الهى ، بى نهايت است وانسان حتّى از شمارش و نگارش آنها نيز ناتوان است . (لنفد البحر قبل ان تنفد)
2 هر پديده اى نشانه وكلمه اى از پروردگار و در مسير رشد و تربيت انسان است . (كلمات ربّى )
(110) قُلْ إِنَّمَآ اءَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ اءَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اءَحَداً
ترجمه :
بگو: همانا من بشرى همچون شمايم (جز اينكه ) به من وحى مى شود كه خداى شما خداى يگانه است . پس هر كه به ديدار پروردگارش (در قيامت و به دريافت الطاف او) اميد و ايمان دارد، كارى شايسته انجام دهد. و هيچ كس رادر عبادت پروردگارش شريك نسازد.
نكته ها
O در اين آيه هم توحيد، (الهٌ واحد ) هم نبوّت ، (يُوحى الىّ) و هم معاد، (لقاء ربّه ) هم اميد به رحمت الهى ، (يرجوا) هم تلاش در رسيدن به آن ، (فليَعمل ) و هم اخلاص در عمل (لايُشرك ) آمده است . از اين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر تنها آيه ى آخر سوره ى كهف بر امّت من نازل مى شد، براى آنان كافى بود.(346)
O در روايات بسيارى در ذيل اين آيه ، از اهميّت اخلاص و خطر ريا و شرك خفىّ، سخن به ميان آمده است .
O امام رضا عليه السلام ماءمون را در حال وضو گرفتن ديد كه غلامش روى دست او آب مى ريزد، امام با تلاوت جمله ى (ولا يشرك بعبادة ربّه احدا ) به او فهماند كه در وضو و كارهاى عبادى ، كمك گرفتن شرك ، و موجب بطلان عمل است .(347)
O در حديث آمده است : هر كس هنگام خوابيدن اين آيه را بخواند، هر ساعتى كه بخواهد از خواب بيدار مى شود.(348)
پيام ها :
1 نبايد خود را بيش از آنچه هستيم معرّفى كنيم ، پيامبران خود را بشر مى دانستند. (اءنا بشر مثلكم )
2 شرط نبوّت ، انسان بودن است تا پيامبر در عمل نيز الگوى ديگر انسان ها باشد. (اءنا بشر مثلكم )
3 رهبران الهى بايد جلو غُلوّ و مبالغه ها را بگيرند. (اءنا بشر مثلكم ) للّه
4 براى كار خدايى كردن ، حتّى اميد به پاداش الهى كافى است گرچه يقين نباشد. (فمن كان يرجوا... فليعمل )
5 اميد در انسان بايد به صورت يك حالت دائمى و پيوسته باشد، نه لحظه اى . (فمن كان يرجوا)
6 اميد بدون عمل ، كارساز نيست . (يرجوا، فليعمل )
7 مرگ براى همه حتمى است ، امّا ارزشمندتر آن است كه انسان آرزوى ملاقات با خدا را داشته باشد. (يرجوا لقاء ربّه )
8 ارزش كارها در سه جهت است : اصل كار، انجام دهنده ى كار، نيّت وهدف . در اين آيه هر سه آمده است . (عملا صالحا، من كان يرجوا، و لايشرك بعبادة ربّه )
9 شرك ، به هر نحوى باشد ممنوع است . (لايشرك بعبادة ربّه احدا) للّه
10 اين آيه ، هم توحيد در الوهيّت را بيان مى كند، (الهكم اله واحد ) هم توحيد در ربوبيّت و عبادت را. (لا يشرك بعبادة ربّه احدا)
6/12 تصحيح شده
سيماى سوره مريم
سوره مريم نوزدهمين سوره ى قرآن ، داراى نود و هشت آيه و در مكّه نازل شده است .(349)
محتواى سوره را همچون ساير سوره هاى مكّى ، مسائل مربوط به قيامت و سرنوشت مجرمان و پاداش نيكوكاران و قسمتى از سرگذشت زكريّا و مريم و عيسى بن مريم و يحيى و ابراهيم و اسماعيل و ادريس عليهم السلام تشكيل داده است .
در تفسير الميزان مى خوانيم : خداوند در دو آيه ى آخر اين سوره مى فرمايد: هدف ما از نزول اين سوره ، بشارت و انذار است و اين هدف در قالب زيباى داستان زندگى پيامبران آمده است .
نام مريم 34 بار در قرآن آمده است و خداوند نام هيچ زنى را با اسم خاص در قرآن ذكر نكرده ، جز مريم و تنها سوره اى كه به نام يك زن در قرآن ناميده شده ، همين سوره مريم است .
در فضيلت تلاوت اين سوره آمده است كه هر كس مداومت به خواندن اين سوره كند، از دنيا نمى رود مگر آنكه خداوند او را از نظر جان و مال و فرزند بى نياز كند.(350) البتّه شكى نيست با عمل به محتواى اين سوره انسان خود را از ديگران بى نياز خواهد ديد.
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمْ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) كَّهيعَّصَّ (2) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّآ
ترجمه :
كاف ،ها، يا، عين ، صاد. (در اين سوره ) يادى از لطف پروردگارت نسبت به بنده اش زكريّا (به ميان آمده است ).
(3) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَآءً خَفِيّاً
ترجمه :
زمانى كه پروردگارش را با ندايى پنهان خواند.
نكته ها
O ((كهيعص ))، از حروف مقطّعه قرآن است كه در آن اسرار و رموزى نهفته ودر برخى دعاها خداوند را به اين حروف سوگند مى دهيم ومى گوييم : ((بحقّ كهيعص )) چنانكه حضرت على عليه السلام در دعايى فرمودند: ((اللهم نسئلك يا كاف ها يا عين صاد)).(351)
O ((نداء)) به معناى خواندن با صداى فرياد است و ((خَفيّا)) به معناى پنهانى است نه آهسته ، چون چنين ندايى آهسته نمى شود، ولى پنهانى مى شود.(352) شايد دعاى پنهانى زكريّا به خاطر استهزاى مردم باشد كه نگويند چرا اين پيرمرد از خداوند فرزند مى خواهد. (نداء خفيّا)
O در حديث آمده است : ((خير الدّعا الخفىّ)) بهترين دعا، دعايى است كه پنهانى باشد.(353)
O نام ((زكريّا)) هفت مرتبه در قرآن آمده است ، او از انبياى بنى اسرائيل و از فرزندان هارون ، برادر موسى است .
پيام ها :
1 يادآورى نعمت هاى ويژه ى خداوند، عامل محبّت الهى است . (ذكر رحمت ربّك للّه )
2 ياد اولياى خدا يك ارزش است . (ذكر... زكريّا)
3 عبادت ودعا، زمينه ى دريافت رحمت است . (رحمت ربّك ... اذ نادى ربّه للّه )
4 از نقش دعا در تحوّلات زندگى بشر غافل نشويم . (اذ نادى ) پيامبران نيز براى حل مشكلات خويش به دعا روى مى آورند.
5 مؤ من هرگز احساس تنهايى نمى كند. (اذ نادى ربّه )
6 اگر خداوند بخواهد نداى مخفى بندگان خالص را براى تاريخ علنى مى كند. (نداء خفيّا)
7 دعاى پنهانى با ارزش تر است ، چون به اخلاص نزديك تر است . (نداء خفيّا )
(4) قَالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّاءْسُ شَيْباً وَلَمْ اءَكُن بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّاً
ترجمه :
(زكريّا) گفت : پروردگارا! همانا استخوانم سست شده ، و (موى ) سرم از شعله ى پيرى ، سفيد شده است و پروردگارا! من هرگز در دعاى تو (از اجابت ) محروم نبوده ام .
(5) وَإِنِّى خِفْتُ الْمَوَلِىَ مِن وَرَآءِى وَكَانَتِ امْرَاءَتِى عَاقِراً فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً
ترجمه :
و همانا من براى پس از (مرگ ) خود، از بستگانم بيمناكم و همسرم نازا بوده است ، پس از جانب خود جانشينى (فرزندى ) به من عطا فرما.
نكته ها
O ((عاقِر)) به مرد يا زنى گفته مى شود كه از او فرزندى به عمل نمى آيد. ((اشتعال )) به معناى زبانه كشيدن آتش و انتشار آن است . بنابراين ، جمله ى (واشتعل الرّاءس ) يعنى سفيدى موها در سر من ، مثل آتش شعله كشيده و منتشر شده است .
O با توجّه به آيه 38 آل عمران ، كه دعاى زكريّا را چنين نقل مى كند: (ربّ هب لى من لدنك ذرّية طيّبة ) معلوم مى شود كه مراد از (وليّا) در اين آيه ، فرزند صالحى است كه جانشين پدر باشد.
O در دعا، گاهى رابطه ى بنده و خدا به قدرى تنگاتنگ مى شود كه به جاى ((يا ربّ))، ((ربّ)) مى گويد.(354)
O امام صادق عليه السلام فرمود: نگرانى زكريّا از عمو وپسر عموهايش بود.(355)
پيام ها :
1 در دعا از كلمه ى ((ربّ)) استمداد بجوييم ، (ربّ... ربّ... ربّ ) از ضعف هاى خود بگوييم ، (واشتعل الراءس شيبا) نعمت ها و الطاف خدا را ذكر كنيم . (ولم اكن بدعائك ربّ شقيّا ) آنگاه حاجت خود را به زبان آوريم . (فهب لى من لدنك وليّا)
2 پايه ى بدن آدمى استخوان است و ضعف استخوان ، ضعف تمام بدن را به دنبال دارد. (وهن العظم )
3 مؤ من ، هرگز از رحمت خدا ماءيوس نمى شود. (زكريّا در پيرى از خداوند فرزند مى خواهد) (ربّ انّى وهن العظم ... لم اكن بدعائك ربّ شقيّا)
4 انسان ماءيوس ، بدبخت وشقى است . (ولم اكن بدعائك ربّ شقيّا ) حتّى در سخت ترين شرايط، در دل مردان خدا ياءس راه ندارد.
5 مردان خدا، از وارث بد مى ترسند. (خفت الموالى من ورائى )
6 در بينش الهى ، اراده خداوند بر عوامل طبيعى حاكم است . (هب لى من لدنك للّه )
7 با اينكه خداوند حاجات انسان را مى داند، امّا در دعا و ناله ، بركاتى مانند آرامش روحى ، تواضع و عبوديّت دعاكننده و مدح و ستايش خداوند نهفته است . (انّى وهن العظم ... هب لى من لدنك وليّا)
8 فرزند، هبه ى آسمانى از جانب خداوند است . (فهب لى من لدنك )
9 نه همسر نازا را رها كنيد و نه اميد خود را از دست بدهيد. (كانت امراءتى عاقرا... هب لى من لدنك وليّا)
10 علاقه به جاودانگى و خلود، در فطرت بشر وجود دارد و انسان دوست ندارد فراموش شده و اَبتر باشد. (هب لى من لدنك وليّا )
11 گرچه يكى از نگرانى هاى انسان ، بى فرزند بودن است (خفت ) للّه ، ولى اولياى خدا فرزند را بيشتر براى تداوم اهداف معنوى خود مى خواهند. (وليّا )
(6) يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً
ترجمه :
(خداوندا! به من جانشينى عطا كن ) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد و پروردگارا! او را پسنديده قرار ده .
(7) يَزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَمٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْنَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً
ترجمه :
(خداوند فرمود:) اى زكريّا! ما تو را بشارت مى دهيم به پسرى كه نامش يحيى است (و) قبلا همنامى براى او قرار نداده ايم .
(8) قَالَ رَبِّ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَكَانَتِ امْرَاءَتِى عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً
ترجمه :
(زكريّا) گفت : پروردگارا! چگونه براى من پسرى باشد در حالى كه همسرم نازاست و من از پيرى ، ناتوان شده ام ؟
نكته ها
O در آيات قرآن ، گاهى مراد از ارث ، علم است : (و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب )(356) و گاهى حكومت : (و ورث سليمان داود) (357) ولى هر جا كه دليل خاصى نباشد، مراد از ارث ، مال است . چنانكه در اين آيات ، مراد از (يرثنى )، فرزندى است كه از پدر ارث مى برد.(358)
O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: ميراث خداوند از بنده ى مؤ من ، فرزند صالحى است كه پس از مرگ او، خدا را عبادت كند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(359)
O كلمه ى ((رَضى )) هم به معناى مرضىّ خداوند است و هم به معناى محبوب مردم . مقام رضايت خدا از انسان و انسان از خدا، بالاترين مقام ها و فوز عظيم است .
O جمله ى ((مِن قبل سَميّا)) يا به معناى آن است كه نام يحيى بى سابقه است و يا آنكه ويژگى هاى شخصيّتى او سابقه ندارد.
O ((عِتيّا)) به معناى از حدّ گذشتن است و درباره ى كسى گفته مى شود كه در اثر پيرى ، اندامش خشكيده باشد.
O سؤ ال زكريّا كه گفت : (انّى يكون لى غلام ) به اين معناست كه آيا من و همسرم نيز جوان مى شويم يا در همين حالت پيرى بچه دار مى شويم .(360) آرى ، دانش انبيا نيز محدود است و تعجّب از چيزى ، با مقام نبوّت آنان منافاتى ندارد.
O امام باقر عليه السلام فرمودند: ميان بشارت به فرزند و تولّد حضرت يحيى ، پنج سال فاصله شد.(361)
پيام ها :
1 قداست نبوّت با خواسته هاى فطرى و غريزى ، همچون فرزندخواهى منافاتى ندارد. (يرثنى )
2 دنبال كردن خط انبيا يك ارزش معنوى است . (يرثنى )
3 انبيا هم مثل افراد عادّى ارث مى گذارند. (يرثنى )
4 مردان خدا حتّى در نيازهاى مادّى خود، به ارزشهاى معنوى نيز توجّه دارند. (يرثنى ... رضيّا)
5 اگر اولاد مورد رضايت خدا باشد نعمت است . (و اجعله ربّ رضيّا )
6 براى صلاح و خوبى فرزند، حتّى قبل از انعقاد نطفه ، بايد دعا كرد. (و اجعله ربّ رضيّا)
7 از خداوند، فرزند صالح بخواهيم . (واجعله ربّ رضيّا )
8 نام گذارى را ساده ننگريم ، بعضى از نامها از جانب خدا نازل شده است . (نبشِّرك بغلام اسمه يحيى ) (نام ، نشانه ى عقايد، فرهنگ ، علاقه ها، وابستگى ها، اهداف ، آرمان ها و ديدگاه هاى انسان است .)
9 مردان و زنان نازا، از لطف الهى ماءيوس نباشند. (انّا نبشّرك بغلام ... عاقرا... عتيّا )
10 پسر يا دختر بودن فرزند، به دست خداست . (نبشّرك بغلام )
(9) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً
ترجمه :
(زكريّا) چنين گفت : امّا پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است ، (زيرا) پيش از اين من تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى .
(10) قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّى ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ اءَلا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً
ترجمه :
(زكريّا) گفت : پروردگارا! براى من نشانه اى قرار ده . (خداوند) فرمود: نشانه ى تو اين است كه سه شبانه روز قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت ، (با اينكه سالم هستى .)
نكته ها
O خداوند بر هر چيزى قادر و هر كارى براى او آسان است . چنانكه در اين آيه مى فرمايد: (هو علىّ هيّن ) اين كار بر من آسان است . در آيه ى 22 حديد و 7 تغابن نيز مى خوانيم : (ذلك على اللّه يسير) در آيه ى 20 و 106 بقره نيز آمده است : (انّ اللّه على كلّ شيى ء قدير ) در آيه ى 45 كهف نيز مى فرمايد: (و كان اللّه على كلّ شيى ء مقتدرا) خداوند بر همه چيز تواناست .
O گاهى مراد از شب در عرف عرب ، شبانه روز است .(362) لذا در آيه ى 41 آل عمران مى خوانيم : (ثلاثة ايّام ) و در اينجا مى فرمايد: ((ثلاث ليال )) و اين به خاطر آن است كه گاهى شب و روز به جاى يكديگر ذكر مى شوند.
O در تفاسير مجمع البيان و طبرى والميزان ، درباره ى حضرت زكريّا آمده است : هنگام تلاوت آيات الهى و ذكر خدا، زبانش باز مى شد، ولى هنگام گفتگو با مردم زبانش بند مى آمد.
O حضرت زكريّا براى تميز بين حقّ و باطل ، بين وحى الهى و توهّمات شيطانى ، از خداوند طلبِ نشانه كرد.(363)
پيام ها :
1 قوانين طبيعى وعلل مادّى ، هرگز قدرت خدا را محدود نمى كند. (هو علىّ هيّن )
2 تفكّر در خلقت و پديده ها، هر شك و ترديدى در قدرت خدا را برطرف مى كند. (خلقتك ... و لم تك شيئا )
3 انبيا در فكر رسيدن به مراحل بالاترى از يقين بودند. ابراهيم از خدا نشانه مى خواهد كه (ليطمئنّ قلبى ) (364) زكريّا نيز از خداوند نشانه اى خاص درخواست مى كند. (اجعل لى آية )
4 تمام حركات ما با اراده ى الهى است ، اگر او نخواهد با سلامتى كامل هم قدرت سخن نداريم . (لا تكلّم الناس )
(11) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَاءَوْحَى إِلَيْهِمْ اءَن سَبِّحُواْ بُكْرَةً وَ عَشِيّاً
ترجمه :
پس (زكريّا) از محراب عبادت به سوى مردم خارج شد، آنگاه به آنان اشاره كرد كه در صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.
نكته ها
O ((بُكرة )) به زمان ميان طلوع فجر تا طلوع خورشيد گفته مى شود و ((عَشيّا)) يا به فاصله ظهر تا غروب و يا به آخر روز گفته مى شود.
O ((محراب )) را محراب گويند، چون محل جنگ با شيطان و وسوسه هايى است كه مانع تمركز فكر انسان مى شود. شايد محراب هاى بنى اسرائيل همان مسجدهايى بوده است كه مردم آنجا را براى عبادت انتخاب كرده و در آن عبادت مى كردند.
O به گفته طبرسى و فخررازى ، مراد از تسبيح در اين آيه ، نماز است ، زيرا نماز مشتمل بر تسبيح است .
پيام ها :
1 در تبليغ ، هموطن بودن مبلّغ اولويّت دارد. (فخرج على قومه )
2 مردان خدا، مكان خاصّى را براى عبادات خود قرار مى دهند. (المحراب للّه )
3 كسى كه مردم را به عبادت دعوت مى كند، بايد خود نيز اهل عبادت باشد. (فخرج على قومه من المحراب فاوحى اليهم )
4 با هر وسيله اى بايد تبليغ كرد. (آنجا كه زبان زكريّا بند مى آيد، با اشاره به مردم سفارش مى كند كه خدا را تسبيح كنيد.) (فاوحى اليهم )
5 وظيفه ى انبيا، دعوت مردم به عبادت است . (فاوحى اليهم ان سبّحوا) للّه
6 فرزنددار شدن پيرمرد از همسر نازا، نشانه ى منزّه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است . (سبّحوا )
7 عبادت زمانى ارزش دارد كه دائمى باشد، نه مقطعى و موسمى . (بكرة و عشيّا)
8 از بهترين اوقات عبادت ، اوّل صبح و اوّل شب است . (بكرة و عشيّا )
(12) يَيَحْيَى خُذِ الْكِتَبَ بِقُوَّةٍ وَءَاتَيْنَهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً
ترجمه :
اى يحيى ! كتاب (خدا) را با قدرت بگير و در كودكى به او حكمت (ونبوّت ) داديم .
(13) وَحَنَاناً مّن لَّدُنَّا وَزَكَوةً وَكَانَ تَقِيّاً
ترجمه :
و نيز از جانب خود، مهربانى و پاكى به او داديم و او تقواپيشه بود.
نكته ها
O ((حكم )) به معناى علم و فهم (365) و قدرت قضاوت (366) آمده است و در تفسير الميزان مى خوانيم : مراد از ((حكم ))، علم به معارف الهى و كنار رفتن پرده ى غيب است .
O سه نفر در كودكى به نبوّت رسيدند: سليمان ، عيسى و يحيى عليهم السلام و سه نفر نيز در كودكى به امامت رسيدند: امام جواد و امام هادى وامام مهدى عليهم السلام (367)
O برخى گفته اند: يحيى عليه السلام در كتاب عهد جديد، يوحنّا ناميده شده است .
O شايد مراد از كتاب آسمانى در اينجا، تورات باشد. زيرا كتاب ديگرى كه بر حضرت يحيى نازل شده باشد، شناخته شده نيست .
O در آيات 63 و 93 سوره ى بقره نيز اين فرمان آمده است كه كتاب آسمانى را با قدرت بگيريد.
O ((حنان )) به معناى شفقت ومهربانى است . راءفت خدا به يحيى وعشق او به خدا، مهر مردم به يحيى و محبّت يحيى به مردم ، پرتو ((حنانا من لدنّا))ى الهى است .
O راه خدا همه چيزش رحمت است : خداى آن رحمان ، پيامبرش (رحمة للعالمين ) (368) و(حنانا من لّدنّا )، كتابش (رحمة للعالمين ) (369) ومردمش (رحماء بينهم )(370) است .
O ((زكات )) به معناى صدقه ، رشد، پاكى از گناه و بركت آمده است . يحيى براى حضرت زكريّا، هديه اى مبارك و نمونه ى انسان پاك و رشد يافته بود.
پيام ها :
1 رهبر بايد در تحقّق بخشيدن به اهداف كتاب آسمانى ، صلابت داشته باشد. (يا يحيى خُذ الكتاب بقوّة )
2 حفظ دين و اجراى احكام ، به قاطعيّت و قدرت نياز دارد. (خُذ الكتاب بقوّة للّه )
3 ديندارى بايد با قدرت و جدّيت باشد. (خُذ الكتاب بقوّة )
4 اگر خدا بخواهد، طفل را هم به مقام نبوّت مى رساند. (آتيناه الحكم صبيّاللّه )
5 لازمه ى تبليغ و تربيت ، راءفت ، محبّت و پاكى است . (و حنانا و زكوة )
6 سرچشمه ى راءفت و مودّت ، خداوند است . (من لّدنّا )
7 روحيّه ى راءفت و عطوفت براى انسان ارزش است . (حنانا)
8 تقوايى ارزش دارد كه هميشگى و خصلت انسان باشد. (كان تقيّا )
9 تقوا به معناى انزوا و خشن بودن نيست ، بلكه همراه مردم بودن با مهربانى و محبّت است . (حنانا... كان تقيّا)
10 تقوا زمينه ى رشد و محبوبيّت است . (حنانا... زكوة ... كان تقيّا )
(14) وَبَرّاً بِوَ لِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً
ترجمه :
و نسبت به پدر ومادرش نيكوكار بود و (نسبت به مردم ، زورگويى ) سركش و نافرمان نبود.
(15) وَسَلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً
ترجمه :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:57 PM
next page
fehrest page
back page
(16) وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مَرْيَمَ إِذ انتَبَذَتْ مِنْ اءَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب ، مريم را ياد كن ، هنگامى كه از خاندانش جدا شد و در مكانى شرقى قرار گرفت .
(17) فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَاءَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً
ترجمه :
آنگاه دور از ديگران براى خود پرده اى قرارداد، در اين هنگام ما روح خود (روح القدس ) را به سوى او فرستاديم ، پس به شكل انسانى راست قامت بر او نمايان شد.
نكته ها
O رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مريم يكى از چهار زن نمونه است .(374)
O ((نَبذ)) به معناى دور افكندن چيزى از روى بى اعتنايى به آن است و ((انتباذ)) به گوشه گيرى كردن از مردم گفته مى شود. از آنجا كه مريم وقف مسجدالاقصى شده بود، لذا گوشه اى در شرق مسجد را براى خود برگزيده بود.
پيام ها :
1 يكى از وظايف رهبران دينى ، بزرگداشت پاكان تاريخ است . (واذكر ...للّه )
2 تاريخ زنان قهرمان نيز همچون تاريخ مردان بزرگ بايد زنده نگه داشته شود. (واذكر فى الكتاب مريم ) ، (واذكر فى الكتاب ابراهيم للّه )(375)
3 براى عبادت ، مكان خلوتى را انتخاب كنيم . (فاتّخذت من دونهم حجابا)
4 عبادت ، زمينه ى نزول الطاف الهى است (فاتّخذت فارسلنا )
5 جدا كردن وآويختن پرده در جايى كه بانوان عبادت مى كنند، يك ارزش است . (فاتخذت من دونهم حجابا) مريم براى عبادت در گوشه اى از مسجد، پرده اى آويخته بود.
6 جبرئيل نزد خداوند مقام والايى دارد. (روحنا )
7 فرشتگان مى توانند بدون آنكه تغيير ماهيّت دهند، به شكلى در آيند كه انسان آنها را ببيند. (فتمثّل لها بشرا)
8 گاهى براى انجام برخى ماءموريت ها بايد چهره عوض كرد. (فتمثّل لها )
9 تربيت بايد گام به گام باشد. خداوند ابتدا داستان تولّد يحيى را از پدر و مادرى پير نقل كرد، سپس تولّد عيسى را بدون پدر بيان فرمود. (فتمثّل لها)
10 جبرئيل نزد غير انبيا نيز مى رود. (فتمثّل لها )
11 زن ، مى تواند به مقامى برسد كه فرشته با او تماس بگيرد. (فتمثّل لها)
12 قدرت و اراده ى خداوند، در چهارچوب وسايل و علل محدود نيست ، بلكه بر آنها غالب است . (ارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشرا )
(18) قَالَتْ إِنِّى اءَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً
ترجمه :
(مريم به آن فرشته ) گفت : همانا من از تو به خداى رحمان پناه مى برم ، اگر پرهيزكارى (از من دور شو).
(19) قَالَ إِنَّمَآ اءَنَاْ رَسُولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلَماً زَكِيّاً
ترجمه :
(فرشته ) گفت : همانا من فرستاده ى پروردگار توام (و آمده ام ) تا پسرى پاكيزه به تو بخشم .
(20) قَالَتْ اءَنَّى يَكُونُ لِى غُلَمٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَلَمْ اءَكُ بَغِيّاً
ترجمه :
(مريم ) گفت : چگونه ممكن است براى من فرزندى باشد؟ در حالى كه نه بشرى با من تماس گرفته و نه من بدكاره بوده ام .
نكته ها
O ((زَكىّ))، ز ريشه ى ((زكوة )) به معناى طهارت ، نموّ و بركت است و ((بَغيّا)) در اينجا به معناى زناكار است .
O در اين سوره ، بارها به مساءله هبه كردن فرزند از طرف خداوند اشاره شده است : در آيه ى 19، هبه ى عيسى به مريم و در آيه ى 49، هبه ى اسحاق و يعقوب به ابراهيم و در آيه ى 53، هبه ى هارون به موسى و در آيه ى 7، بشارت فرزند به زكريّا مطرح شده است .
پيام ها :
1 افراد پاكدامن با احساس احتمال گناه به خود مى لرزند و به خدا پناه مى برند. (قالت انّى اعوذ ... )
2 بهترين پناهگاه ، رحمت الهى است . (اعوذ بالرحمن )
3 استعاذه و پناه بردن به خداى متعال ، يكى از سفارش هاى خداوند به انبيا و سيره ى پيامبران و اولياى الهى است .(376) (اعوذ بالرحمن )
4 به حريم افراد، نبايد سرزده وارد شد. (اعوذ بالرحمن منك )
5 خلوت كردن زن با مرد اجنبى خطرناك است . (انّى اعوذ بالرحمن منك للّه )
6 در نهى از منكر، از غيرت دينى افراد استفاده كنيد. (ان كنت تقيّا)
7 تقوا، راه پاكدامنى وعامل بازدارنده از گناه است . (ان كنت تقيّا )
8 معرّفى خود براى رفع تهمت و نگرانى مردم ، لازم است . (انّما انا رسول ربّك )
9 فرشتگان تنها ماءمور ابلاغ وحى الهى نيستند، بلكه واسطه ى افعال آنان نيز هستند. (رسول ربّك لاَهب لك غلاما )
10 فرزند داشتن ارزش ولى بالاتر از آن پاكى فرزند است . (لاَهب لك غلاما زكيّا)
11 زنا عملى منفور در تمام اديان آسمانى است . (ولم اَك بغيّا )
(21) قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ اءَمْراً مَّقْضِيّاً
ترجمه :
(فرشته ى الهى ) گفت : مطلب همين است . پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است (كه پسرى بدون پدر به تو عطا كنم ) و تا او را براى مردم نشانه و رحمتى از خود قرار دهيم و اين كارى است شدنى و قطعى .
(22) فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً
ترجمه :
پس مريم (به عيسى ) باردار شد و با وى در مكانى دور خلوت گزيد.
(23) فَاءَجَآءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِالنَّخْلَةِ قَالَتْ يَلَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ كُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً
ترجمه :
آنگاه درد زايمان او را به سوى تنه ى درخت خرمايى كشاند (تا تكيه دهد. از شدّت ناراحتى ) گفت : اى كاش پيش از اين مرده و فراموش شده بودم .
نكته ها
O فرشته ى الهى ، در قياقه ى بشرى نزد مريم ظاهر شد، به او دميد و او حامله شد. آنگاه مريم به خاطر نگرانى از تهمت كسانى كه توجيه نبودند و يا براى اينكه زن باردار بيشتر نياز به آرامش و فضاى آرام دارد، به مكان دورى رفت .
درباره ى آن مكان و چگونگى باردار شدن مريم و اوّلين كسى كه از اين ماجرا با خبر شد، در تفاسير سخن فراوان است ، ولى چون قرآن در اين موارد چيزى نفرموده است ما نيز بحثى نداريم ، زيرا اين اطلاعات در رشد فهم ما نقشى ندارد.
O گاهى بهترين برگزيده هاى خداوند، بيشترين سختى ها را كشيده اند. برخى از مشكلات و سختى هايى كه حضرت مريم تحمل كرد عبارت است از:
الف : تهمت و سوء ظنّ مردم
ب : باردارى و زايمان در تنهايى و غربت
ج : نداشتن محل استراحت و پناه بردن به كنار درخت خرما
د: نگه دارى كودك بدون پدر با آن برخوردها و نگاه هاى بد مردم
پيام ها :
1 خداوند، حاكم بر اسباب و علل طبيعى است . (هو علىّ هيّن )
2 چگونگى تولّد عيسى ، اوّلين معجزه ى آن حضرت است . (و لنجعله آية للناس )
3 انجام كارهاى خارق العاده و معجزه ، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است . (ربّك )
4 وجود عيسى رحمت است . كسى كه وجودش ايمان به خدا را در انسان ها زنده كند و كارش ارشاد و هدايت مردم باشد، قطعا رحمت است . (رحمةً منّا)
5 هيچ كس نمى تواند مانع كار خداوند شود. (و كان امرا مقضيّا )
6 گاهى انسان هاى پاك بايد به خاطر دور ماندن از تهمتِ مردم ، از آنان فاصله گيرند. (مكانا قصيّا)
7 گاهى مشكلات ، وسيله ى پيدا شدن راه هاى خير است . مشكل زايمان و دلهره ، زمينه ى يافتن رطب تازه مى شود. (جذع النخلة للّه )
8 گاهى انسان راز دلش را به خانواده اش نيز نمى تواند بگويد و آرزوى مرگ مى كند. (يا ليتنى مت قبل هذا)
9 مردن ، از زندگى با بدنامى بهتر است . (ياليتنى متّ قبل هذا )
(24) فَنَادَيهَا مِن تَحْتِهَآ اءَلا تَحْزَنِى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً
ترجمه :
پس (عيسى در شكم ) از طرف پايين پايش وى را صدا زد كه (اى مادر!) غم مخور، همانا پروردگارت زير (پاى ) تو چشمه ى آبى روان ساخت .
(25) وَهُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً
ترجمه :
و شاخه اين نخل را به سوى خود تكان ده ، رطب تازه بر تو فرو ريزد.
نكته ها
O كلمه ى ((سَريّا))، به معناى نهر كوچك است و ((جنيّا)) به ميوه اى گفته مى شود كه رسيده و وقت چيدن آن باشد.
O بعضى گفته اند: ندا كننده ، جبرئيل بوده است ، امّا سياق آيات نشان مى دهد كه منادى ، عيسى بوده است تا مادر سخن او را بشنود و باور كند و بعد با خاطرى آسوده به مردم بگويد كه پاكدامنى مرا از نوزاد در گهواره بپرسيد.
O زنان هنگام زايمان و پس از آن نياز به آرامش ، آب و غذاى مناسب دارند كه در اين آيات بدان اشاره شده است .
غذاى مورد سفارش قرآن و روايات براى زنى كه وضع حمل كرده است ، خرماى تازه است . چنانكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: زنانى كه زايمان كرده اند، اوّلين غذايشان رطب باشد.(377) و حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بهترين غذاى زن باردار، خرماى تازه است و هيچ دارويى براى او بهتر از خرما مداوا نيست .(378)
O امان از امتحان الهى ! آن روز كه مريم سالم بود، مائده ى آسمانى برايش نازل مى شد، امّا امروز كه باردار و بى كس است ، بايد درخت خرما را تكان دهد تا غذايى بدست آورد.
پيام ها :
1 الهامات غيبى ، راهگشاى انسان در هنگام اضطراب است . (فناديها)
2 براى زن پاكدامن ، غمى به اندازه ى غم تهمت بى عفّتى نيست . (لا تحزنى )
3 براى زن باردار، هيجان و اضطراب مضر است . (لا تحزنى )
4 انسان در سخت ترين شرايط نيز بايد براى كسب روزى تلاش كند. (هزّى )
5 آرامش ، بر تغذيه مقدم است . (لا تحزنى ، رطبا جنيّا) انسان مضطرب ، بهترين غذاها را نيز ميل ندارد.
6 خرماى تازه ، غذايى مناسب براى زنانى است كه زايمان كرده اند. (رطبا جنيّا )
(26) فَكُلِى وَاشْرَبِى وَقَرِّى عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اءَحَداً فَقُولِى إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْماً فَلَنْ اءُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً
ترجمه :
پس (از آن رطب ) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عيسى ) روشن دار، پس اگر كسى از آدميان را ديدى ، (كه درباره نوزاد مى پرسند، با اشاره به آنان ) بگو: من براى خداوند رحمان ، روزه ى سكوت نذر كرده ام ، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت .
نكته ها
O روزه ى سكوت حضرت مريم در برابر مردم ، يا براى اين بود كه آنان ظرفيّت جواب را نداشتند، يا گفتگوى با آنان ، تاءثير منفى به دنبال داشت و يا در ادامه ى پاسخ وسخن گفتن ، سؤ الات و بهانه هاى ديگرى را مطرح مى كردند.
O امام صادق عليه السلام فرمودند: روزه تنها به امساك از خوردن و آشاميدن نيست و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(379)
O ممكن است اين آيه ، ادامه ى سخن حضرت عيسى با مادرش در آيه قبل باشد.
پيام ها :
1 فرزند، عامل نور چشم و اميدوارى انسان به الطاف است . (قرّى عينا للّه )
2 بهترين غذا آن است كه با نوعى آرامش و شادى همراه باشد. (كلى واشربى وقرّى عينا)
3 نذر، سابقه اى بس طولانى دارد و مى توان براى خارج شدن از برخى بن بست ها به نذر متوسّل شد. (فقولى انى نذرت )
4 در نذر قصد قربت لازم است و بايد نام خدا برده شود. (نذرت للرحمن )
5 قصد قربت با قصد رهايى از ناملايمات ، منافاتى ندارد. (نذرت للرحمن ) (تا مردم درباره نوزاد مرا زير سؤ ال نبرند)
6 وفاى به نذر واجب است . (نذرت ... فلن اكلّم )
7 گاهى بايد در برابر حرف مردم سكوت كرد. (فلن اكلّم اليوم انسيّا للّه )
(27) فَاءَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُواْ يَمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاًفَرِيّاً
ترجمه :
پس مريم در حالى كه نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مريم ! به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده اى .
(28) يََّاءُخْتَهَ رُونَ مَا كَانَ اءَبُوكِ امْرَاءَ سَوْءٍ وَمَاكَانَتْ اءُمُّكِ بَغِيّاً
ترجمه :
اى خواهر هارون ! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود.
نكته ها
O كلمه ى ((فَريّا)) به معناى كار زشت و منكر بزرگ است .
O گرچه بعضى هارون را برادر واقعى مريم دانسته اند، لكن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مريم از بستگان هارون برادر موسى مى باشد.(380)
پيام ها :
1 حقيقت را آشكار كنيم هرچند گروهى ناراحت شده و تهمت بزنند. (فاءتت به قومها تحمله )
2 قضاوت مردم ، عجولانه وبراساس قرائن ظاهرى است ، نه واقعيّات . (لقد جئت شيئا فريّا ) (آنان به محض ديدن نوزادى همراه مريم ، حكم به بدى او كردند)
3 يكى از راههاى تربيت ، توجّه دادن افراد به نيكى و فضيلت نياكان و خانواده است . (يا اخت هارون ...)
4 از والدين وخانواده صالح ، جز فرزند صالح انتظار نيست . (يا اخت هارون ماكان ابوك ... امّك بغيّا ) (صالح بودن پدر ومادر وخانواده در رفتار و كردار فرزند مؤ ثّر است .)
5 انجام كار بد از دودمان شريف ، بيشتر مورد سرزنش است . (ماكان ابوك ...)
(29) فَاءَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً
ترجمه :
پس مريم به سوى او (عيسى ) اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهوراه (و) كودك است سخن بگوييم ؟
(30) قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللّهِ ءَاتَنِىَ الْكِتَبَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً
ترجمه :
(عيسى به سخن آمد و) گفت : منم بنده ى خدا، او به من كتاب (آسمانى ) داده و مرا پيامبر قرار داده است .
نكته ها
O حضرت مريم چون روزه ى سكوت گرفته بود، به خاطر وفاى به نذر به جاى سخن ، اشاره كرد. (فاشارت )
O با اينكه اوّلين سخن عيسى عليه السلام درباره ى بندگى خدا بود، ولى پيروان او غلوّ كرده ، او را خدا و فرزند خدا دانسته اند!
O از امام باقر سؤ ال شد كه آيا حضرت عيسى در گهواره نيز حجّت خدا بر مردم بود؟ حضرت فرمودند: عيسى عليه السلام نبىّ بود، امّا مرسل نبود تا آنكه به سن هفت سالگى رسيد، مقام رسالت نيز به او اعطا شد.(381)
O عيسى عليه السلام با يك جمله ى كوتاه ، هم تهمت را از مادرش دور كرد، هم از آينده ى خود سخن گفت و هم به وظيفه ى آينده ى مردم اشاره كرد. (انّى عبدالله ... جعلنى نبيّا)
پيام ها :
1 آنجا كه خداوند بخواهد، كودكى در گهواره به سخن مى آيد وشايعات و فتنه ها را مى خواباند. (قال انّى عبداللّه ... )
2 در معرّفى خود، قبل از هر چيز مُهر بندگى خدا را بر خود بزنيم كه اين ، بزرگ ترين افتخار است . (انّى عبداللّه ... وجعلنى نبيّا)
3 بندگى خدا سرچشمه ى همه ى فيوضات الهى است . (انّى عبداللّه ... وجعلنى نبيّا )
4 در نبوّت (و امامت ) سن خاصى شرط نيست . (فى المهد... جعلنى نبيّا) للّه
(31) وَجَعَلَنِى مُبَارَكاً اءَيْنَ مَا كُنتُ وَاءَوْصَنِى بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً
ترجمه :
و هر جا كه باشم ، خداوند مرا مايه ى بركت قرار داده و تا زنده ام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است .
(32) وَبَرَّا بِوَلِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّاراً شَقِيّاً
ترجمه :
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و (نسبت به مردم ) ستمگر و سنگدل قرار نداده است .
نكته ها
O چيزى با بركت است كه در آن منفعت زياد، تعليم و تاءديب ديگران و با ثبات باشد؛ حضرت عيسى عليه السلام هم عمر با بركتى دارد و تا بعد از ظهور امام زمان عليه السلام زنده است و هم پيروانش بسيارند و بر كافرانى كه در پى قتل آن حضرت بودند، پيروزند. (وجاعل الذين اتّبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامة )(382)
O سرچشمه ى خيرات و بركات ، نيّت ها، اهداف ، حالات و خصلت هاى درونى است . لذا بعضى انسان ها هر جا كه باشند مباركند. (جعلنى مباركا اين ما كنت ) للّه (383) و بعضى به خاطر مشكلات روحى و دورى از معنويّت ، در هر جا كه باشند گرفتار خصلت هاى نارواى خويش اند و خيرشان به ديگران نمى رسد.
O عيسى عليه السلام با كلمه ((والدتى ))، به پاكدامنى مادر و نداشتن پدر اشاره كرد. (و برّا بوالدتى ) و نفرمود: ((بوالدىّ)).
پيام ها :
1 امتيازات و برترى هاى خود را از خدا بدانيد. (جعلنى )
2 ستايش از خود، اگر براى فخر فروشى نباشد مانعى ندارد. (و جعلنى مباركا... )
3 پيامبران ، سرچشمه ى خير و بركت و آثار ابدى هستند. (مباركا)
4 ارزش هاى معنوى ، فوق زمان و مكان است . (اين ما كنت ... مادمت حيّا )
5 نماز و زكات از مشتركات اديان آسمانى است . (و اوصانى بالصلوة والزكوة )
(شايد بتوان شرط مبارك بودن را اقامه نماز و پرداخت زكات دانست .)
6 رابطه با خدا (انجام نماز)، از رابطه با محرومان (پرداخت زكات ) جدا نيست . (بالصلوة والزكوة )
7 نماز و زكات ، در طول عمر تعطيل بردار نيست (مادمت حيّا)
8 نيكى به مادر، از اخلاق انبياست . (و برّا بوالدتى )
9 كسى كه به مادرش بى مهرى كند، به مردم نيز رحم نخواهد كرد. (برّا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيّا)
10 پيامبران بدنبال استبداد و سلطه گرى بر مردم نيستند. (لم يجعلنى جبّارا شقيّا )
(33) وَالسَّلَمُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ اءَمُوتُ وَيَوْمَ اءُبْعَثُ حَيّاً
ترجمه :
و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى شوم .
پيام ها :
1 خط انبيا، تنها خطى است كه از تولّد تا معاد، از هر گونه انحراف سالم است . (والسلام علىّ يوم ولد و يوم ... ابعث حيّا )
2 در مواردى ، تجليل از خود جايز است . (والسلام علىّ ...)
3 مهم ترين روزها براى انسان ، روز تولّد، وفات و زنده شدن در قيامت است .(384) (ولدت ... اموت ...ابعث )
4 مرگ و قيامت براى همه است . (عيسى عليه السلام گرچه تاكنون زنده است و در آسمان ها به سر مى برد، امّا او هم روزى خواهد مرد.) (يوم اموت )
5 كسى كه محكوم به تولّد و مرگ و رستاخيز است ، چگونه او را شريك خدا مى پنداريد؟ (ولدت ... اموت ...ابعث )
(34) ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْتَرُونَ
ترجمه :
اين است عيسى ، پسر مريم ؛ (همان ) گفتار درستى كه در آن شك مى كنند.
(35) مَاكَانَ لِلَّهِ اءَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَنَهُ إِذَا قَضَى اءَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ
ترجمه :
شايسته نيست كه خداوند فرزندى برگيرد، او منزّه است ، هرگاه انجام كارى را اراده كند، همين قدر كه گويد: موجود باش ، بى درنگ موجود مى شود.
نكته ها
O در چند آيه اى كه گذشت ، عيسى عليه السلام با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفى شده است ؛ امّا صفات برجسته ى او:
الف : بنده ى خدا بودن . (انّى عبدالله )
ب : آوردن كتاب آسمانى . (آتانى الكتاب )
ج : پيامبرى . (وجعلنى نبيّا)
د: مبارك بودن . (وجعلنى مباركا )
ه: نيكى به مادر. (و برّا بوالدتى )
و: جبّار و شقى نبودن . (لم يجعلنى جبّارا شقيّا )
ز: متواضع ، حقّ شناس و سعادتمند بودن . (والسلام علىّ...)
و امّا دو برنامه ى عيسى ، يكى نماز و ديگرى زكات است . اين آيه مى فرمايد: سخن درست درباره عيسى همان است كه گفتيم . (ذلك عيسى بن مريم )
O خداوند در قرآن ، بارها مسيحيان را منحرف و عقايد آنان را درباره حضرت عيسى باطل دانسته است ، چنانكه در آيه 73 سوره مائده : (لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة ) و آيه 30 سوره توبه : (وقالت النصارى المسيح ابن اللّه ) از آنان انتقاد كرده است ، امّا در اينجا با بيان سيماى واقعى حضرت عيسى عليه السلام ، راه صحيح را در مقابل راه باطل نشان مى دهد.
O براى تحقّق اراده ى خداوند، هيچ گونه لفظى ، حتّى به لفظ ((كُن )) نيازى نيست ، ولى خداوند براى فهم ما اراده ى خود را در اين قالب بيان كرده است .
O خداوند قادر مطلق است و در آفريدن نيازى به اسباب ندارد و قدرت بى نهايت او، دليل منزّه بودن او از عجز و ناتوانى ، و اختيار كردن فرزند است .
قرآن و مسيح
پس از فشارهاى شديد كفّار مكّه بر پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله ، جمعى از مسلمانان همراه جعفربن ابيطالب ، به حبشه هجرت كردند. كفّار قريش گفتند: اگر مسلمين در آنجا قدرتى پيدا كنند و حكومتى تشكيل دهند، بت پرستى ما را ريشه كن خواهند كرد. آنان عمر و عاص و جمعى را همراه با هدايايى براى وزيران نجاشى به حبشه فرستادند. آنان هدايا را گرفتند تا نجاشى را عليه مسلمانان مهاجر تحريك نمايند؛ امّا نجاشى تصميم گرفت شخصا مسلمانان را احضار كند و سخن آنان را بشنود.
جعفر كه سخنگوى مسلمانان بود، در حضور پادشاده حبشه سخنان خود را آغاز كرد. او از ظلمت هاى بت پرستى و خرافات و تجاوزهاى دوران جاهليّت و از طلوع اسلام و نورانيّت دين محمّد صلى الله عليه و آله چنان سخن گفت ، كه نجاشى گريست و هداياى كفّار را برگرداند و گفت : خداوند كه به من قدرت داد، از من رشوه نگرفت ، چرا من از شما رشوه بگيرم ؟!
اين جلسه ، به نفع مسلمانان و زيان كفّار پايان يافت . عمرو عاص پس از اين شكست به فكر فرو رفت و از فرداى آن روز پيشنهاد تازه اى مطرح كرد. او براى آنكه غيرت دينى نجاشى را تحريك كند، گفت : مسلمانان ، عقايدى دارند كه ضد عقيده شماست . نجاشى بار ديگر مسلمانان را احضار كرد و عقيده آنها را درباره ى حضرت مسيح عليه السلام جويا شد. جعفر طيّار در پاسخ ، آياتى از سوره ى مريم را تا آيه (ذلك عيسى بن مريم قول الحقّ الذى فيه يمترون ) تلاوت كرد. نجاشى با شنيدن آيات نورانى قرآن ، اشك ريخت و گفت : حقيقت همين است . عمروعاص پس از شكست و رسوايى مجدّد، همين كه خواست حركت تازه اى انجام دهد نجاشى دست خود را بلند كرد و سيلى محكمى بر او نواخت .(385)
پيام ها :
1 در مقابل منحرفين و عقايد انحرافى ، نشان دادن راه صحيح لازم است . (ذلك عيسى بن مريم قول الحقّ)
2 شاءن خداوند با فرزند داشتن سازگار نيست . (ماكان للّه ... ) (زيرا فرزند خواهى ، يا به خاطر عمر محدود ماست ، يا به دليل نياز ما به نيروى انسانى ، يا نياز روحى و عاطفى انسان چنين اقتضا مى كند، كه خداوند از همه ى اينها منزّه است . (سبحانه ) )
3 خداوند هيچ گونه فرزندى ندارد. (من ولد ) (برخلاف بعضى ها كه ملائكه را دختران خدا، يا عيسى را پسر خدا مى پنداشتند.)
4 فرزند بايد از جنس پدر و مثل پدر باشد، امّا خداوند مثل ندارد. (سبحانه )
5 هرگاه سخنان نارواى ديگران را نقل مى كنيم ، فورا با كلامى توحيدى ذهن خود و ديگران را تبرئه كنيم . (سبحانه )
6 نه تنها عيسى عليه السلام بدون داشتن پدر و آدم عليه السلام بدون داشتن پدر و مادر خلق مى شوند، بلكه هر چيزى به اراده ى خدا ايجاد مى شود. (كن فيكون )
7 ميان خواست خدا و تحقّق اشيا، فاصله اى نيست . حرف ((فا)) در (فيكون للّه )
8 رابطه ى موجودات با خداوند، رابطه ى خالق و مخلوق است ، نه رابطه ى پدر و فرزند. (كن فيكون )
(36) وَإِنَّ اللّهَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ
ترجمه :
و در حقيقت ، خدا پروردگار من و پروردگار شماست ، پس او را بپرستيد كه راه مستقيم همين (بندگى او) است .
نكته ها
O اصرارِ حضرت مسيح بر يكتاپرستى و تاءكيد بر اينكه راه مستقيم همين است و بس ، پاسخى است به طرفداران تثليث و ديگران .(386)
O حضرت عيسى عليه السلام در معرّفى خود گفت : من بنده ى خدايم . (انّى عبدالله ) اوّلين دستورى كه دريافت كرد درباره ى نماز و عبادت بود. (و اوصانى بالصلوة ) و اوّلين برنامه اى را هم كه اعلام كرد پرستش و عبادت خداوند بود. (فاعبدوه )
پيام ها :
1 عبادت ، سزاوار كسى است كه پروردگار ماست . (ربّى و ربّكم فاعبدوه للّه )
2 عيسى را فرزند خدا دانستن ، تحريف در دين و مايه ى كفر است . (اللّه ربّى و ربّكم فاعبدوه )
3 يكتاپرستى و بندگى خدا، راه مستقيم و بقيّه ى راهها بيراهه است . (در قرآن ، راه خدا و رسول و عبادت و اعتصام به خدا، راه مستقيم معرّفى شده است .) (هذا صراط مستقيم )
(37) فَاخْتَلَفَ الاَْحْزَابُ مِن بَيْنَهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ
ترجمه :
پس گروه هايى از ميان خودشان به اختلاف پرداختند، پس واى بر كسانى كه كافر شدند از حضور در روز بزرگ (قيامت ).
(38) اءَسْمِعْ بِهِمْ وَاءَبْصِرْ يَوْمَ ياءَتُونَنَا لَكِنِ الظَّلِمُونَ الْيَوْمَ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
چه خوب شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى آيند، ولى ستمگران امروز در گمراهىِ آشكارند.
نكته ها
O ((حزب )) گروهى است كه داراى مواضع و اهداف خاص و متّحدى باشند.
O كلمه ى ((مشهد)) يا به معناى محلّ حضور مردم است و يا محل گواهى و اداى شهادت . زيرا در قيامت ، هم مردم حاضر مى شوند و هم گواهان بسيارى از فرشتگان و انبيا، درباره ى اعمال انسان گواهى مى دهند.
O بعضى از مردم ، عيسى را خدا مى دانستند، نظير فرقه ى ((يعقوبيّه )) و بعضى گفتند: او فرزند خداست ، مثل ((نسطوريّه )) و گروهى به تثليث قائل شدند، مانند ((اسرائيليّه ))، ولى همه در قيامت بر بطلان عقايد خود شهادت خواهند داد.(387)
پيام ها :
1 با اينكه حضرت عيسى عليه السلام ، راه مستقيم را نشان داد، باز گروهى اختلاف ايجاد كردند. (فاختلف )
2 حزب گرايى و اختلاف آگاهانه ، در طول تاريخ بوده است . (فاختلف الاحزاب )
3 كفّار ظالمند. (به خود، مكتب وجامعه ، ظلم مى كنند) (للذين كفروا... الظالمون )
(39) وَاءَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الاَْمْرُ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ وَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان ، آن هنگام كه كار (از كار) بگذرد (و همه چيز پايان يابد) در حالى كه (اكنون ) آنان در غفلتند و ايمان نمى آورند.
(40) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الاَْرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ
ترجمه :
تنها ماييم كه زمين واهلش را به ارث مى بريم و (همه ) به سوى ما باز گردانده مى شوند.
نكته ها
O كليد همه ى بدبختى ها، غفلت است . غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از گناه ، غفلت از توطئه ها، غفلت از محرومان ، غفلت از تاريخ و سنّت هاى آن و غفلت از جوانى و استعدادها وزمينه هاى رشد.
O مشابه اين آيه ، در مواردى از قرآن به چشم مى خورد، از جمله :
الف : (كلّ من عليها فان و يبقى وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام )(388) همه ى مردم
afsanah82
08-02-2011, 06:57 PM
next page
fehrest page
back page
(48) وَاءَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَاءَدْعُواْ رَبِّى عَسَى اءَلا اءَكُونَ ترجمه :
بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيّاً
و من از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم و پروردگارم را مى خوانم ، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بى پاسخ ) نمانم .
نكته ها
O جوانان خداپرستى كه در خانواده هاى منحرف زندگى مى كنند، بايد خط ابراهيم را پيش گيرند. دعوت همراه با ادب ، (يا اءبت ) دلسوزى همراه با منطق ، (لِمَتعبد...) انذار همراه با دعا، (انّى اخاف ... ساستغفر لك ) سلام همراه با استغفار (سلام عليك ساستغفر لك ) و در پايان جدايى . (واعتزلكم )
پيام ها :
1 از مراحل نهايى نهى از منكر، قطع رابطه است . (واعتزلكم ) (اگر نمى توانيم محيط فاسد را عوض كنيم ، لااقل آن را ترك كنيم .)
2 يكى از اصول اساسى مكتب هاى الهى ، برائت از كفّار است . (واعتزلكم للّه )
3 برائت ، قبل از ولايت است . ابتدا بايد از شرك و طاغوت و فساد جدا شويم ، بعد به حقّ وصل شويم . (اعتزلكم ... ادعوا ربّى )
آرى ، ديو چو بيرون رود، فرشته در آيد. ابتدا ((لا اله )) سپس ((الاّ اللّه ))، در قرآن ابتدا جمله ى ((يكفر بالطاغوت )) را مى خوانيم بعد جمله ى ((يؤ من باللّه ))(394) را.
4 اگر بخواهيم دعاى ما دعاى ابراهيمى شود، بايد از افراد و مراكز آلوده دورى كنيم . (اعتزلكم ... ادعوا )
5 كلمه ى ((ربّ)) در دعا نقش مهمى دارد. (ادعوا ربّى بدعاء ربّى )
6 مؤ من ميان خوف و رجا است . (عسى ... ) اگر خوف در انسان غلب شود، او را به ياءس مى كشاند و اگر اميد بر او غالب شود، او را تن پرور مى كند، بنابراين بايد انسان بين خوف و رجا و بيم و اميد باشد.
7 استجابت دعا تفضّل الهى است . (عسى )
8 حتّى انبيا براى آينده ى خود به خداوند اميدوارند.(395) (عسى الا اكون ... شقيّا )
(49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنَا نَبِيّاً
ترجمه :
چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مى پرستيدند كناره گرفت ، ما اسحاق و(فرزندش ) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم .
(50) وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً
ترجمه :
و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم ) نام بلند و نيكو قرار داديم .
نكته ها
سيماى ابراهيم عليه السلام
# ابراهيم عليه السلام از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. (لا احبّ الافلين ... وجّهت وجهى ...) (396)
# عموى منحرف را رها كرد، خود براى همه ى مردم پدر شد. (ملّة ابيكم للّه )(397)
# عمو با او قهر كرد، (واهجرنى مليّاً) (398) امّا خدا به او لطف كرد. (انّه كان بى حفياً )(399)
# براى خدا كناره گيرى كرد، (اعتزلكم ) (400) شهره آفاق شد. (جعلنالهم لسان صدق )
# از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. (اذيرفع ابراهيم القواعدمن البيت ) (401)
# جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. (ياناركونى برداوسلاما )(402)
# فرزند را براى ذبح آماده كرد، (و تلّه للجبين ) (403) جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جايگاهش واجب شد.
# تا اواخر عمر بى فرزند، ولى راضى بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت .
# در خلوت ترين مكان ها كعبه را ساخت ، پرجاذبه ترين مناطق زمين شد.
# در بيابان ، تنهاى تنها فرياد زد، از تمام زمين ، لبّيك گو رسيد. (اذّن فى النّاس بالحجّ )(404)
# كودك تشنه ى خود را رها كرد، آب زمزم ، براى هميشه جارى شد.
# در برابر تهديد عموى بت پرستش سلام كرد، (قال سلامٌ عليك ) (405) خداوند به او سلام فرستاد. (سلامٌ على ابراهيم )(406)
# يك نفر بود، امروز همه مكتب هاى آسمانى ، خود را ابراهيمى مى دانند.
# همه با اودشمنى كردند، خدا او را خليل خود دانست . (واتّخذاللّه ابراهيم خليلا) (407)
پيام ها :
1 هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه ، زيرا كناره گيرى از منحرفان ، زمانى مؤ ثر است كه با كناره گيرى از انحراف همراه باشد. (اعتزلكم و ماتدعون اعتزلهم و ما يعبدون )
2 فرزند صالح ، پاداش مجاهدت هاى والدين است . (فلمّا اعتزلهم ... وهبنا)
3 اگر غير خدا را رها كنيم ، امدادهاى الهى مى رسد. (فلمّا اعتزلهم ... وهبناللّه )
4 مهم تر از فرزند، مقام معنوى اوست . (وهبنا له اسحق و يعقوب و كلاً جعلنا نبياً)
5 نوه ى انسان نيز از الطاف الهى است . (وهبنا له اسحق و يعقوب ) (يعقوب نوه ى ابراهيم بود.)(408)
6 نبوّت ، مقامى است كه خداوند تعيين مى كند. (جعلنا نبيّاً )
7 يك حركت الهى از يك پدر بزرگ ، نسلى را در رحمت الهى غرق مى كند. (اعتزلهم ... وهبنا له )
8 هر كس ، هرچه دارد از خداست . (وهبنا... جعلنا... رحمتنا )
9 رحمت خداوند به قدرى وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مى كنند، تنها گوشه اى از آن است . (من رحمتنا)
10 محبوبيّت وخوشنامى ، از الطاف الهى است . (جعلنا لهم لسان صدق للّه ) (مقام ابراهيم به جايى رسيد كه همه ى مشركان ويهوديان ومسيحيان مى گفتند: ابراهيم از ماست .)
11 دعاى مردان خدا مستجاب است . (ابراهيم از خدا نام نيك خواست (واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ) در اين آيه مى فرمايد: (جعلنا لهم لسان صدق عليّا )
(51) وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب از موسى ياد كن ، زيرا كه او بنده ى (برگزيده و) خالص شده (خدا) و فرستاده اى پيامبر بود.
نكته ها
O كلمه ((مُخلِص )) (با كسر لام ) به معناى كسى است كه فقط براى خداوند كار مى كند، ولى ممكن است شيطان در او اثر گذارده و او را به شرك بكشاند. چه بسيارند كسانى كه هنگام عذاب و غرق شدن مخلص هستند، ولى بعد از نجات به شرك مى گرايند. امّا كلمه ((مُخلَص )) آن گروه از افراد برگزيده اى هستند كه شيطان راه نفوذ بر آنان را ندارد. (الاّ عبادك منهم المخلَصين )(409) به گفته تفسير كشّاف ((مخلِص )) كسى است كه براى خدا كار مى كند و ((مخلَص )) كسى است كه خداوند او را براى خود خالص كرده و برگزيده است و غير خدا در او اثر نمى كند.
O برگزيدگى موسى را در آيات ديگر مى بينيم : (و اَنَا اختَرتُك )للّه (410) من تو را انتخاب كردم ودر جاى ديگر آمده : (واصطنعَتك لنفسى )(411) من تورا براى خودم برگزيدم .
O حضرت موسى عليه السلام هم رسول بود و هم نبىّ. ((نبىّ))، كسى است كه صداى فرشته را مى شنود، ولى شخص فرشته را نمى بيند، امّا ((رسول )) علاوه بر شنيدن صدا، خود فرشته را هم مى بيند.(412) (رسولاً نبيّاً)
پيام ها :
1 ياد بزرگان ، آثار تربيتى و الگويى دارد. (واذكر... )
آشنايى با تاريخ انبيا و مجاهدت هاى آنان ، سنّت هاى الهى و امدادهاى غيبى ، زمينه ى كسب تجربه ها وعبرت ها و عامل دلگرمى است . (خصوصاً تاريخ پرماجراى موسى كه صدها آيه را به خود اختصاص داده است ) (واذكر)
2 ارزشهاى معنوى ملاك بزرگداشت است . (واذكر... انه كان مخلصا )
3 خلوص ، زمينه ى دست يابى به رتبه هاى معنوى است . (مخلصا... رسولا نبيّا)
4 انبيا معصومند و شيطان در آنان نفوذى ندارد. (مخلَصاً )
5 خداوند، افرادى را براى اتمام رسالت خالص كرده است .(413) (كان مخلَصاً )
(52) وَنَدَيْنَهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ وَقَرَّبْنَهُ نَجِيّاً
ترجمه :
و از جانب راست (كوهِ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويى نزديكش ساختيم .
نكته ها
O كلمه ((اَيمن )) يا از ((يُمن )) به معناى مبارك است ويا از ((يَمين )) به معناى جانب راست .
O در آغاز آيه ، ندا و در پايانش مناجات مطرح شده و اين نشانه ى مهربانى خداوند است ، مثل اينكه مولايى عزيز، برده اش را بلند صدا زند كه ((بيا نزد من بنشين تا با هم خصوصى صحبت كنيم )).(414)
O در قرآن ، درباره ى گفتگو و ارتباط موسى عليه السلام با خداوند هم به ((تكلّم )) تعبير شده ، (كلّم اللّه موسى تكليما )(415)، هم به ((ندا))، (ناديناه ) و هم به نجوى . (قرّبناه نجيّا للّه )
O مراد از قرب در آيه ، قرب و نزديكى مكانى نيست ، بلكه قرب مقامى است .
O كوه طور، ميان مصر و مدين واقع است .(416)
پيام ها :
1 خداوند متعال با لطف ومهربانى ، انبيا را گام به گام به خود نزديك مى كند. (ناديناه ... قرّبناه )
2 بعضى مكان ها قداست دارند. (جانب الطور )
3 مقام قرب و نجوى ، بالاترين مقام هاست .(417) (و قرّبناه نجيّا )
4 خداوند بعضى مطالب را با انبيا نجوا كرده و محرمانه مى گويد. (نجيّا)
(53) وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ اءَخَاهُ هَرُونَ نَبِيّاً
ترجمه :
و از رحمت خويش ، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم .
پيام ها :
1 دعاى انبيا مستجاب است . موسى عليه السلام از خداوند خواست برادرش هارون را وزير او قرار دهد. (واجعل لى وزيراً من اهلى . هارون اخى . اشدد به ازرى ) (418) خداوند نيز با درخواست او موافقت كرد. (وهبنا له ... هارون نبيّاً للّه )
2 همكار خوب ، يكى از الطاف الهى است . (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا)
3 در يك زمان ممكن است پيامبران متعدّدى حضور داشته باشند. (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا )
4 مقام نبوّت مانع پيروى يك پيامبر از پيامبر ديگر نيست . (وهبناله ... هارون نبيّا)
(54) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِسْمَعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده هايش صادق و فرستاده اى پيامبر بود.
(55) وَكَانَ يَاءْمُرُ اءَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً
ترجمه :
و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مى كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود.
نكته ها
O مراد از اسماعيل ، يا فرزند حضرت ابراهيم است ، يا يكى ديگر از پيامبران بنى اسرائيل به نام اسماعيل بن حزقيل .
O همه ى پيامبران ، صادق الوعد بوده اند، امّا بروز اين خصلت در حضرت اسماعيل بيشتر بوده است .
درباره ى رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت با شخصى در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند وآن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص خبر دادند، آن شخص آمد وعذرخواهى كرد.(419) همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله با كسى وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولى چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند.
O صادق الوعد بودن ، صفتى الهى است ، (ان اللّه لايخلف الميعاد للّه )(420) وتخلّف در وعده ، نشانه ى نفاق است . در احاديث مى خوانيم : علامت منافق سه چيز است : خيانت در امانت ، دروغ در سخن ، تخلّف در وعده .(421)
O مقام رضوان و رضايت ، بزرگ ترين خواسته و هدف انبيا است . (واجعله رب رضيا) (422)، (وكان عند ربه مرضيّا )(423) در حديث مى خوانيم : چون اهل بهشت در بهشت مستقر شوند، خطاب مى رسد آيا حاجت ديگرى داريد؟ مى گويند: ((ربّنا رضاك )) پروردگارا! رضاى تو هدف ماست .(424)
پيام ها :
1 تجليل از بزرگان لازم است . (واذكر فى الكتاب اسماعيل )
2 تجليل از بزرگان ، بايد پايدار و عميق باشد، نه سطحى و زودگذر. (فى الكتاب )
3 ملاك تجليل بايد كمالات معنوى پايدار باشد. (كان صادق الوعد) للّه
4 وفاى به عهد، از صفات ارزشمند انسانى است . (كان صادق الوعد للّه )
5 پيامبران ، علاوه بر مسئوليّت اجتماعى ، مسئوليّت خانوادگى هم دارند. (و كان ياءمر اهله )
6 سفارش به نماز وزكات ، از وظايف پدر خانواده است . (وكان ياءمر اهله بالصلوة و الزكوة ) (با اينكه سفارش به نماز در خانواده ها كم وبيش هست ، امّا سفارش به زكات نيست .)
7 امر به نماز و زكات ، از مصاديق امر به معروف است . (وكان ياءمر) للّه
8 نماز و زكات ، سابقه اى بس طولانى دارند. (وكان ياءمر ... )
9 نماز (ارتباط با خالق ) و زكات (ارتباط با مخلوق )، از هم جدا نيست . (عبادت بدنى به تنهايى شرط كمال نيست .) (بالصلوة والزكوة )
10 در امر به معروف وتوصيه به نماز، بايد از نزديكان شروع كنيم . (كان ياءمراهله )
11 ارشاد و توصيه به نماز بايد دايمى باشد. (وكان ياءمر ...)
(56) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب ، از ادريس ياد كن ، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود.
(57) وَ رَفَعْنَهُ مَكَاناً عَلِيّاً
ترجمه :
و ما او را به مقام والايى رسانديم .
نكته ها
O مراد از ((مكانا عليّا))، يا مقام بلند معنوى است يا عروج به آسمان ها، زيرا خداوند چهار پيامبر ديگر را به آسمان ها برد: ادريس ، عيسى ، خضر و الياس .(425)
O ((صدّيق )) به كسى گفته مى شود كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.
سيماى ادريس عليه السلام
# حضرت ادريس ، از اجداد حضرت نوح است وبه دليل اشتغال زياد او به درس (426) يا به خاطر آن كه اوّلين كسى بود كه با قلم نوشت ، به ادريس مشهور شد.(427)
# نام شريف ادريس ، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف ((صدّيق ))، ((صابر)) و ((نبى )) از او تجليل شده است .
# در حديثى مى خوانيم : خانه ى ادريس ، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است .(428)
# ادريس ، اوّلين كسى بود كه علم نجوم و حساب را مى دانست .(429)
# اوّلين كسى بود كه به انسان ، خياطى آموخت .(430)
# ادريس عليه السلام 365 سال عمر كرد و بعد به آسمان رفت و اكنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام حاضر خواهد شد.(431)
پيام ها :
1 ياد و تجليل از بزرگان وسيله رشد و هدايت ديگران است . (واذكر للّه )
2 تجليل ها بايد پايدار بماند. (فى الكتاب )
3 معيار تجليل از افراد، بايد ارزشهاى معنوى آنان باشد. (صدّيقاً نبيّاً للّه )
4 صداقت ، شرط تاءثيرگذارى در تبليغ است . (صدّيقاً نبيّاً) تقدّم كلمه ى ((صدّيق )) بر ((نبىّ))، نشانه ى آن است كه صداقت زمينه ى نبوّت است .
ئِكَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْرََّءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَ تُ الرَّحْمَا نِ خَرُّواْ سُجَّداً وَبُكِيّاً
ترجمه :
آنان پيامبرانى بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه ) ارزانى داشت ؛ از نسل آدم و از (فرزندان ) كسانى كه با نوح (در كشتى ) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب ) واز كسانى كه هدايت نموديم و برگزيديم ؛ هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان خوانده مى شد سجده كنان و گريان از رو به خاك مى افتادند.
نكته ها
O نام ده نفر از انبيا در آيات قبل ذكر شد: زكريّا، يحيى ، عيسى ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، موسى ، هارون ، اسماعيل وادريس . اكنون اين آيه با اشاره به آنان مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه خدا به ايشان نعمت داد. اين گروه ، همان هايى هستند كه هر روز ده بار در نماز از خدا مى خواهيم كه راه آنان را برويم ، نه راه گمراهان و منحرفان را. (اهدنا الصراط المستقيم . صراط الّذين انعمت عليهم )
O مراد از ذريّه آدم ، ادريس است و مراد از ((ذّريّة مَن حمَلنا مع نوح )) حضرت ابراهيم است كه نوه ى نوح است ، و منظور از ((ذرّية ابراهيم ))، اسحاق و اسماعيل و يعقوب است ومنظور از ((ذرّية اسرائيل ))، موسى وهارون و زكريّا ويحيى وعيسى است .(432)
O در حديث مى خوانيم : هنگام تلاوت قرآن ، محزون شده و گريه كنيد يا خود را به حالت گريان در آوريد.(433)
O بهترين مصداق برگزيدگان الهى كه سجده هاى طولانى همراه با اشك داشته اند، پيامبر اسلام و اهل بيت معصومش عليهم السلام بوده اند. درباره همه ى آنان خاطراتى از سجده ها وگريه هاى فراوانشان در مناجات هاى ماه رمضان وعرفه و... وجود دارد.
پيام ها :
1 هدف همه ى انبيا يكى است . (خداوند پيامبران را در كنار هم قرار مى دهد و همه را با يك وصف توصيف مى كند) (اولئك الذين انعم الله عليهم ... )
2 مُنعِم حقيقى ، خداوند است . (انعم اللّه عليهم )
3 والدين و نياكان ، از نظر وراثت در تربيت نسل مؤ ثّرند. (ذرّية آدم ... ذرّية ابراهيم )
4 گرچه همه ى انبيا از ذرّيه آدم هستند، ولى در نام بردن نوح و ابراهيم و اسرائيل (يعقوب )، از آنان تجليل خاصّى شده است . (مع نوح و من ذرّية ...)
5 گريه در سجده آن قدر ارزشمند است كه خداوند از اهل آن تجليل كرده است . (سجّدا و بكيّا )
6 گريه وزارى به درگاه الهى ، نشانه ى رشد، شناخت ، توفيق و برگزيدگى است . (و ممنّ هدينا واجتبينا...)
(59) فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اءَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوَ اتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً
ترجمه :
آنگاه پس از آنان ، جانشينان بد و ناشايسته اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد.
(60) إِلا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَاءُوْلََّئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاَيُظْلَمُونَ شَيْئاً
ترجمه :
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى گيرند (و از پاداششان كاسته نمى شود).
نكته ها
O ((خَلَف ))، فرزند صالح را گويند و ((خَلْف )) فرزند ناصالح است . كلمه ى ((غىّ)) در مقابل رشد است . (قد تبيّن الرّشد من الغىّ )(434)
O ضايع كردن نماز، غير از نخواندن و ترك آن است . كسى كه نماز مى خواند، ولى بدون رعايت شرايط آن يا با تاءخير، چنين كسى نماز را ضايع كرده و آن را سبك شمرده است .(435)
O در روايتى مى خوانيم : همين كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت مى فرمودند، منقلب شده ، فرمودند: بعد از 60 سال ، گروهى نماز را ضايع خواهند كرد.(436)
اگر اين سخن در اوايل سال اوّل هجرى گفته شده باشد، سال 60 همان سال شهادت امام حسين عليه السلام و سال به قدرت رسيدن يزيد است .
توبه در قرآن
# معمولا قرآن كريم بدنبال آيا عذاب ، جمله ى ((الاّالذين تابوا)) يا جمله ى ((الاّ من تاب )) را آورده تا بگويد: راه اصلاح ، هرگز بر كسى بسته نيست .
# توبه ، واجب است . زيرا فرمان خداوند است . (توبوا الى اللّه ) (437)
# قبول توبه ، واقعى قطعى است ، زيرا نمى توان باور كرد كه ما به امر او توبه كنيم ولى او نپذيرد. (هوالذى يقبل التوبة عن عباده )(438)، (هوالتّواب الرحيم ) (439)
# خداوند هم توبه را مى پذيرد و هم كسانى را كه بسيار توبه مى كنند دوست دارد. (يحبّ التّوابين )(440)
# توبه ، بايد با عمل نيك و جبران گناهان همراه باشد. (تاب و عمل صالحا) (441)، (تاب من بعده و اصلح )(442)، (تابوا واصلحوا و بيّنوا) (443)
# توبه ، رمز رستگارى است . (توبوا ... لعلكم تفلحون )(444)
# توبه ، وسيله ى تبديل سيئات به حسنات است . (الاّ من تاب و عمل صالحا فاولئك يبدّل الله سيئاتهم حسنات ) (445)
# توبه ، سبب نزول باران است . (توبوا ... يرسل السماء )(446)
# توبه ، سبب رزق نيكو است . (توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا) (447)
# توبه در هنگام ديدن آثار مرگ و عذاب پذيرفته نمى شود. (حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الان )(448)
# خداوند علاوه بر قبول توبه ، لطف ويژه نيز دارد. (هو التّواب الرحيم )للّه (449)
(ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحيم )(450)، (ثمّ تاب عليهم انّه بهم رؤ ف رحيم ) (451)
(الاّ من تاب و امن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنّة )(452)، (ثمّ توبوا اليه ان ربّى رحيم ودود) (453) در اين آيات در كنار توبه به مسئله رحمت و راءفت و محبّت الهى اشاره شده است .
# قرآن ترك توبه را ظلم و هلاكت دانسته است . (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون )(454) (ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنّم ) (455)
پيام ها :
1 گاهى فرزندان ونسل آينده ، زحمت هاى پدران را تباه مى كنند. (گاهى از خوبان ، نسل نااهل پيدا مى شود) (خَلْف اضاعوا الصلوة )
2 نماز محور دين است . (براى نشان دادن چهره ى نسلى به نسل ديگر، ضايع كردن نماز آنان را نشان مى دهد) (فخلف خَلْف اضاعوا الصلوة )
3 نماز، سدّى است ميان انسان و شهوت ها و اگر اين سدّ شكسته شود، پيروى از شهوت ها براى انسان آسان مى شود. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
4 كسى كه از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پيوند مى خورد. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
5 كيفر ضايع كردن نماز، سردرگمى است . (يلقون غيّا ) (رشد واقعى در سايه ى معنويّت است )
6 رونق يافتن شهوات ، غىّ و گمراهى است . (واتّبعوا الشهوات ... يلقون غيّا)
7 سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست (اضاعوا... يلقون ... الاّ من تاب ...للّه )
8 توبه ، يك تحول است نه تظاهر. (تاب و امن و عمل صالحا)
9 شرط رستگارى و ورود به بهشت ، توبه وايمان و عمل صالح است . (تاب و آمن و عمل صالحا... يدخلون الجنّة )
(61) جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَاءْتِيّاً
ترجمه :
بهشت هاى جاويدى كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده ، مسلّما وعده ى او تحقّق يافتنى است .
(62) لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سَلَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً
ترجمه :
در آنجا سخن بيهوده اى نمى شنوند، (و گفتارشان ) جز سلام (نيست ) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه ، روزى آنان آماده است .
(63) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً
ترجمه :
اين ، همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مى دهيم .
نكته ها
O در آيه قبل كلمه ى ((جنّت )) به صورت مفرد بكار رفته بود، (يدخلون الجنّة )، ولى در اين آيه كلمه ى ((جنّات )) به صورت جمع مطرح شده و اين نشان مى دهد كه باغ و بوستان اهل بهشت مجموعه اى از بوستان هاى متعدّد است و اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه هر يك از بهشتيان چهار باغ دارند كه در سوره ى الرّحمن به آن اشاره شده است : (و لمن خاف مقام ربّه جنّتان ... و من دونهما جنّتان )للّه (456) يعنى براى هركس كه اهل تقوا باشد، دو باغ است و پس از توصيف دو باغ مى فرمايد: غير اين دو باغ ، دو باغ ديگر نيز هست كه روى هم مى شود چهار باغ كه اين دو باغ يا نزديك ترند و يا سطح پايين ترى دارند و يا به خاطر اختلاف درجات اهل بهشت ، نوع باغها نيز تفاوت دارد.
O قرآن كريم از تحقّق يافتن وعده هاى الهى بارها سخن به ميان آورده است ، از جمله فرمود: ((و من اوفى بعهده من الله ))(457) كيست كه از خداوند با وفاتر باشد؟
O ستايش بهشت به اينكه در آنجا لغوى نمى شنوند، هم توصيه به امروز ماست كه از لغو دورى كنيم و هم اشاره به اين است كه سخنان ياوه كفّار و شنيده هايى كه مؤ منان را در دنيا رنج مى داد، در آنجا نيست .
O در جمله ى (نورث من كان تقيّا ) هم به تقوا اشاره شده است كه كليد بهشت است و هم تعبير ارث آمده كه به معناى رسيدن به مال و نعمت بدون رنج و زحمت است . گرچه تقوا كليد بهشت است ، امّا آن همه پاداش ، ارث خدا به ماست و اعمال ما به اين اندازه پاداش ندارد و در حقيقت پاداشهاى ما ارثى است كه از طرف خداوند بدون رنج به ما مى رسد.
O در حديثى مى خوانيم : هر انسانى در بهشت و دوزخ جايگاهى دارد؛ اگر اهل بهشت شد، جايگاه دوزخى او به دوزخيان ارث مى رسد و اگر اهل دوزخ شد، جايگاه بهشتى او به بهشتيان ارث مى رسد.(458)
O شخصى به امام صادق عليه السلام از درد معده اش شكايت كرد. حضرت به او فرمودند: دو نوبت غذا بخور، صبح وغروب ، و بين آن دو غذا نخور كه موجب فساد بدن مى شود. آنگاه اين آيه را (رزقهم فيها بكرة وعشيّا) تلاوت كردند.(459)
پيام ها :
1 استقرار در باغ هاى بهشت هميشگى است . (جنّات عدن )(460)
2 سرچشمه ى آن همه الطاف موعود، لطف خداوند رحمان است . (وعد الرحمن )
3 ما امروز حقيقت وعده هاى خداوند را درك نمى كنيم . (بالغيب )
4 كلام رايج بهشتيان ، سلام است . (لايسمعون ... الا سلاما) محيط بهشت ، محيطى امن و سالم است و بهشتيان ، هم از فرشتگان سلام مى شنوند، (سلام عليكم طبتم )(461) و هم از دوستان خود. (فسلام لك من اصحاب اليمين ) (462)
5 در بهشت تنوّع زمان (بامداد و غروب ) وجود دارد. (بكرة و عشيّا )
6 در بهشت هم امنيّت روحى است ، (الاّ سلاما) و هم تاءمين نيازهاى جسمى . (رزقهم بكرة و عشيّا )
7 در عطا كردن بهشت ، برگرداندن و نقضى در كار نيست و اين ، قوى ترين نوع مالكيّت است .(463) (نورث )
8 بهشت ، ميراث پرهيزكاران است . (نورث من عبادنا مَن كان تقيّا )
(64) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِاءَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ اءَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً
ترجمه :
ما (فرشتگان ) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم ؛ آنچه پيش روى ما (در آينده ) و آنچه پشت سر ما (در گذشته ) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست .
نكته ها
O در تفسير الميزان مى خوانيم : اين آيه مستقل است ، گرچه بعضى تلاش كرده اند تا با آيات قبل ارتباطش دهند.
O در تفاسير فخررازى ، طبرى وتبيان مى خوانيم : مدّتى وحى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قطع شد و اين ، سبب نگرانى پيامبر وطعنه ى مخالفان گرديد. آيه نازل شد: پروردگارت فراموشكار نيست . (ماكان ربّك نسيّا ) نظير آيه ى (ما وَدّعك ربّك و ما قَلى ) (464)
پيام ها :
1 نزول قرآن ، تدريجى و بر اساس فرمان خداست . (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
2 فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
3 مالك حقيقى همه چيز اوست . (له )
4 تاءخير وحى به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد.(465) (ما كان ربّك نسيّا)
(65) رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً
ترجمه :
پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو قرار دارد؛ تنها او را پرستش كن و براى عبادتش شكيبا باش ، آيا براى او همتا و هم نامى مى شناسى ؟
نكته ها
O براى كلمه ى ((سمىّ)) چند معنا ذكر شده است : شريك ، همانند، همنام و فرزند.
O كلمه ((ربّك )) در آيه قبل و كلمه (ربّ السموات و الارض ) در اين آيه نشان وحدت مديريّت در اداره زندگى بشر با تمام هستى است .
O عبادت ، تنها ذكر خداوند و نماز نيست ، زيرا اين گونه عبادت ها مشكلى ندارد تا به صبر و مقاومت نيازمند باشد. پس مراد از (فاعبد و اصطبر ) عبادتى است كه انسان را دچار تضادها، طاغوت ها و مشكلات فراوان مى كند و به خاطر همين ، نيازمند صبر و استقامت است .
O در روايتى از حضرت على عليه السلام مى خوانيم كه درباره معناى (هل تعلم له سميّا) فرمودند: هيچ كس به نام اللّه ناميده نشده است .(466)
پيام ها :
1 فلسفه ى عبادت ما در برابر خداوند، ربوبيّت انحصارى او نسبت به همه ى هستى است . (ربّ السموات ... فاعبد )
2 عبادت ، صبر لازم دارد. (فاعبده واصطبر) (عبادت ، يك نوع مبارزه با هوس ها و طاغوت هاست كه صبر مى خواهد.)
3 خداوند تورا فراموش نكرده است ، پس تو نيز او را فراموش نكن . (وما كان ربّك نسيّاً... فاعبده )
4 خداوند، فرزند ندارد و هيچ موجودى مثل او نيست . (هل تعلم له سميّاً)
(66) وَيَقُولُ الاِْنْسَنُ اءَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ اءُخْرَجُ حَيّاً
ترجمه :
وانسان مى گويد: آيا آنگاه كه مُردم ، دوباره زنده (از قبر) خارج خواهم شد؟
(67) اءَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَنُ اءَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً
ترجمه :
آيا انسان (در زنده شدن دوباره ى خود شك دارد؟ و) به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريده ايم ، در حالى كه چيزى نبود؟
نكته ها
O اين آيه شبيه آيات 78 و 79 سوره ى يس است كه شخصى با آوردن استخوانى پوسيده و خرد كردن آن مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله ، با پيامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت : كيست كه استخوان هاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ فرمود: (اى پيامبر!) بگو: همان كسى كه اوّل آفريد، پس از مرگ هم زنده مى كند، و او همه چيز را مى داند. (وضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم . قل يحيها الذى انشاءها اوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم )
O از امام صادق عليه السلام درباره (خلقناه من قبل و لم يك شيئا) سؤ ال شد، حضرت فرمودند: يعنى نه در مرحله ى تقدير و نه در مرحله تكوين هيچ چيز نبود. راوى حديث درباره ى (لم يكن شيئا مذكوراللّه )(467) پرسيد، حضرت فرمودند: يعنى مقدّر بود، ولى نامى از آن در ميان نبود.(468) بنابراين ، اين دو آيه از دو مرحله ى پيش از آفرينش انسان سخن مى گويد.
در حديث ديگرى نيز امام باقر عليه السلام در مورد (من قبل ) فرمودند: نه در كتاب و نه در علم سخنى از او نبود.(469)
پيام ها :
1 باور نداشتن معاد، راه توجيه گناه وفرار از عبادت است . (فاعبده و اصطبر لعبادته ... يقول الانسان ... )
2 تعجّب از معاد وزنده شدن دوباره ، مربوط به يك زمان و يك گروه خاص از انسان ها نيست . (يقول الانسان )
3 معاد، جسمانى است . (اُخرج ) يعنى خارج شدن جسم از زمين .
4 معاد، قهرى واجبارى است . (اُخرج ) يعنى خروج قهرى وبدون اختيار.
5 ترديد در معاد با توجّه به آفرينش ابتدائى خود،
afsanah82
08-02-2011, 06:58 PM
next page
fehrest page
back page
(72) ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّنَذَرُ الظَّلِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً
ترجمه :
سپس اهل تقوا را (از دوزخ ) نجات مى دهيم و ستمكاران را (در حالى كه از ضعف و ذلّت ) به زانو درآمده (اند) در آن رها مى كنيم .
نكته ها
O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمودند: همه ى مردم وارد آتش مى شوند، آنگاه به ميزان اعمالشان از آن خارج مى گردند؛ گروهى مثل برق ، گروهى مثل باد، گروهى مانند اسب ، گروهى مانند دويدن مرد و گروهى مثل راه رفتن عادّى از آتش خارج مى شوند.(473)
پيام ها :
1 دوزخ گذرگاه تقواپيشگان و اقامتگاه ستمكاران است . (ان منكم الاّ واردها... ثم ننجّى الّذين اتّقوا)
2 تقوا، يگانه راه نجات از دوزخ است . (ثم ننجّى الّذين اتّقوا )
3 انسان بى تقوا ظالم است . (و نذر الظالمين )
4 ستمگران مستحقّ تحقير مى باشند. (نذر الظالمين ) (اين جمله در موردى بكار مى رود كه چيزى را از روى حقارت و پستى رهايش كنند)
(73)وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ ترجمه :
اءَىُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَاماً وَاءَحْسَنُ نَدِيّاً
وهرگاه آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كسانى كه كفر ورزيده اند به آنان كه ايمان آورده اند مى گويند: كدام يك از ما دو گروه ، جايگاهش بهتر و محفلش آراسته تر است .
نكته ها
O ((نَدىّ))، به هر مجلس يا به مجلس مشاوره گويند. ((دار النَدوة )) يعنى مجلس شورا. (و تاءتون فى ناديكم المنكر )(474) يعنى شما در مجالس خود گناه مى كنيد. (فليدع ناديه ) (475) يعنى مشاورين خود را فراخواند.
O كفّار، در قالب تمسخر مؤ منان ، يا به صورت سؤ ال مى گفتند: آيا ثروتمندانى مثل نضربن حارث و وليدبن مغيره ارزش وجايگاه دارند، يافقيرانى مانند بلال وعمّار؟ و با اين ديد متكبّرانه خود را از مسلمانان جدا كرده و ايمان نمى آوردند.
آرى ، بعضى افراد مى كوشند تا كمبودهاى معنوى خود را با جلوه هاى مادّى جبران كنند. چنانكه در بعضى روايات آمده است : اشراف كافر، لباس هاى زيبا و فاخر مى پوشيدند و در مقابل پيامبر ويارانش راه مى رفتند وبه آنان با ديده ى تحقير مى نگريستند.(476)
خاكساران جهان را به حقارت منگرgggggكوزه بى دسته چو بينى ، به دو دستش بردار
پيام ها :
1 بايد مؤ منان را در برابر فشار تبليغاتى و شبهات دشمنان آماده ى پاسخ كرد. (قال الذين كفروا للذين آمنوا )
2 حساب عقيده و منطق صحيح ، از رفاه دنيوى جداست . (اىّ الفريقَين خيرٌ)للّه كفّار مى گفتند: اگر راه ما باطل است ، چرا وضع دنيايى ما از شما بهتر است ؟
3 پول و ثروت ، نشانه ى حقانيّت و شخصيّت نيست . (اىّ الفريقين خيرٌ مقاما )
4 فخر و مباهات ، زمينه ساز كفر است . (قال الّذين كفروا... اىّ الفريقين خيرٌ)
(74) وَكَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ اءَحْسَنُ اءَثَثاً وَرِءْياً
ترجمه :
و چه بسيار نسل ها را پيش از آنان نابود كرديم كه مال و ثروتشان بهتر بود و منظرى آراسته تر داشتند.
نكته ها
O كلمه ى ((اَثاث )) به معناى امكانات زندگى و رفاهى است . ((رِءيا)) منظره هاى ديدنى را گويند. ((قَرن )) به مردمى گفته مى شود كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند.
پيام ها :
1 تاريخ سقوط طاغوتيان و كافران ، از منابع شناخت انسان و عبرت آموز است . (و كم اهلكنا قبلهم ) (تاريخ ، يك مجموعه ى به هم پيوسته است كه مى توان از گذشته ى آن براى آينده عبرت گرفت )
2 تعداد كفّار و طاغوتيانى كه نابود شده اند كم نيستند. (و كم اهلكنا للّه )
3 تحوّلات تاريخى ، طبق سنّت هايى است كه خدا مقرّر كرده است . (كم اهلكنا)
4 امكانات رفاهى و مادّيات ، نه نشانه ى سعادت است و نه از قهر خداوند جلوگيرى مى كند. (اهلكنا... هم احسن اثاثا )
5 رفاه و مكانات ، عامل غرور، غفلت ، طغيان و سرانجام هلاكت است . (كم اهلكنا... احسن اثاثا و رءيا)
(75) قُلْ مَن كَانَ فِى الضَّلَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدّاً حَتَّى إِذَا رَاءَوْاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرُّ مَّكَاناً وَ اءَضْعَفُ جُنداً
ترجمه :
بگو: هركه در گمراهى است ، خداوند رحمان (طبق سنّت خود) مدّتى به او مهلت و مدد مى دهد، تا زمانى كه آنچه را وعده داده مى شوند ببينند، يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب ) قيامت را. پس (در آن روز) خواهند دانست چه كسى جايگاهش بدتر ولشكرش ناتوان تر است .
نكته ها
O ((مَدّ)) و ((امداد)) به يك معناست ، لكن به گفته ى راغب ، معمولا ((امداد)) در مورد كار پسنديده ومحبوب و ((مدّ)) در مورد كار ناپسند و مكروه استفاده مى شود.
O خداوند به همه ى كسانى كه راه شرّى را انتخاب كنند، مهلت مى دهد. اين مهلت براى اين است كه شايد توبه كنند، يا فرزندان صالحى از نسل آنان به وجود آيد. گرچه برخى گمراهان از مهلت الهى سوء استفاده كرده ، گناهان بيشترى مرتكب مى شوند و عذاب خود را بيشتر مى كنند.(477)
لطف حقّ با تو مداراها كند gggggچون كه از حد بگذرد رسوا كند
O امام صادق عليه السلام درباره ((اذا راءوا ما يوعدون )) فرمودند: آن وعده ى ظهور حضرت قائم عليه السلام است و ((شرّ مكانا)) يعنى روز قيام قائم معلوم خواهد شد كه چه كسى در موقعيّت ناپسند و ضعيف قرار دارد.(478)
پيام ها :
1 سنّت خداوند بر اين است كه زمينه ى حركت و رشد را براى همه ى انسان ها فراهم كند، واين انسان است كه اگر گمراهى را برگزيد. خداوند مدّتى به او مهلت مى دهد، (من كان فى الضلالة فليمدد) و اگر راه هدايت را در پيش گرفت خداوند بر هدايتش مى افزايد. (و يزيدالله الذين اهتدوا هدىً )
2 مهلت و امداد، برخاسته از رحمت الهى است . (فليمدد له الرحمن )
3 كفّار بارها به خطر و عذاب تهديد مى شدند، ولى چه سود. (ما يوعدون للّه )
4 خدا بعضى گمراهان را در دنيا عذاب مى كند وحساب قيامتش همچنان باقى مى ماند، ولى بعضى را تنها در قيامت كيفر مى دهد. (امّا العذاب وامّا الساعة )
5 در لحظه ى مرگ ، مقام و موقعيّت ، بستگان و نفرات به كار نمى آيند. (شرُّ مكانا و اضعف جندا )
6 قيامت روز ظهور حقايق و كشف و شهود است . ( حتّى اذا راءوا... فسيعلمون ...)
(76) وَيَزِيدُ اللّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْاْ هُدىً وَالْبَقِيَتُ الصَّلِحَتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً
ترجمه :
كسانى كه هدايت يافته اند، خداوند بر هدايتشان مى افزايد و نيكى هاى ماندگار، ثوابش نزد پروردگارت بهتر و خوش فرجام تر است .
نكته ها
O كلمه ى ((مَرَدّ)) به معناى عاقبت ومنفعت است . وكلمه ى ((ثواب )) به معناى جزاى عمل است كه به انسان بر مى گردد، چه خير باشد و چه شر؛ لكن بيشتر در خير استعمال مى شود.(479)
O در آيه ى قبل خوانديم كه گمراهان ، در گمراهى بيشترى قرار مى گيرند. اين آيه مى فرمايد: هدايت يافتگان نيز در هدايت و نورانيّت بيشترى قرار مى گيرند.
O در بعضى روايات مى خوانيم : مراد از ((الباقيات الصّالحات )) ذكرِ ((سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الاّاللّه واللّه اكبر)) است .(480)
پيام ها :
1 هدايت ، مراحل ودرجاتى دارد. (و يزيدالله ...)
2 اعمال صالح نزد خداوند محفوظ مى ماند. (والباقيات الصالحات خير عند ربّك )
3 توفيق انجام كارهاى شايسته ، در پرتو هدايت الهى است . (اهتدوا هدى و الباقيات الصالحات )
4 خداوند به پيامبرش عنايت مخصوص دارد. (عند ربّك )
5 كيفر و پاداش از شئون ربوبيّت الهى است . (عند ربّك ثوابا)
6 كار نيك ، رمز خوش عاقبتى است . (الباقيات الصالحات ... خير مردّا للّه )
(77) اءَفَرَءَيْتَ الَّذِى كَفَرَ بََايَتِنَا وَقَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالاً وَوَلَداً
ترجمه :
پس آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت : قطعا به من مال و فرزند (بسيار) داده خواهد شد!
(78) اءَطَّلَعَ الْغَيْبَ اءَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً
ترجمه :
آيا (اين خوش خيالى به خاطر آن است كه ) از غيب آگاه است ، يا از خداى رحمان تعهّدى گرفته است ؟
(79) كَلا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً
ترجمه :
هرگز (چنين نيست ،) به زودى هر چه مى گويد مى نويسيم و براى هميشه عذابش مى كنيم .
(80) وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَاءْتِينَا فَرْداً
ترجمه :
و هر چه (از مال و فرزند) دم مى زند ما وارث خواهيم شد و او بى كس و تنها نزد ما خواهد آمد.
نكته ها
O امام باقر عليه السلام درباره ى شاءن نزول (اءفراءيت الذى كفر) فرمودند: عاص بن وائل به خبّاب بدهكار بود، خبّاب براى دريافت طلب خود نزد او آمد، ولى عاص گفت : آيا شما معتقد نيستيد كه در بهشت طلا و نقره و حرير هست ؟ خبّاب گفت : آرى ؛ عاص گفت : پس وعده ى ما در بهشت و قسم مى خورم كه در بهشت بهتر از آنچه شما داديد به شما داده شود.(481)
پيام ها :
1 رها كردن خدا و پناه بردن به مال و فرزند، شگفت آور است . (افرءيت للّه )
2 كافر، دين را مانع پيشرفت ، وكفر را عامل رشد مى داند. (كفر باياتنا وقال لاوتينّ)
3 ملاك ارزش نزد كفّار، مال و فرزند است . (لاوتينّ مالا و ولدا ) (كافر در برابر منطق و تهديد، تنها به آنچه در دست دارد دلخوش است .)
4 مرفّهان كج فكر را تحقير كنيد تا در جامعه الگو نشوند. (اءفراءيت ... اطلع الغيب ... نمدّ له من العذاب )
5 خداوند با هيچ كس قرار دادى امضا نكرده است . (ام اتّخذ عندالرحمن عهداللّه )
6 گرچه عهد خداوند تخلّف ندارد، ولى كفّار با خداوند عهدى نبسته اند. (ام اتّخذ عند الرحمن عهدا)
7 پندارهاى باطل را با صراحت سركوب كنيد. (كلاّ )
8 رفتار و گفتار آدمى در ديوان الهى ثبت مى گردد. (سنكتب ما يقول )
9 براى هر گفتار و عملى تا مدّتى مهلت است ، شايد پشيمان شده و توبه كند، ولى اگر آن مدّت سرآمد و پشيمان نشد، ثبت مى شود. حرف ((سين )) در (سنكتب للّه ) نشانه ى مهلت است .(482)
10 سخن بايد به علم و دليل تكيه داشته باشد، چرا كه انسان مسئول گفته هاى خود است . (سنكتب ما قالوا)
11 در قيامت ، انسان مال و فرزندى را كه عامل كفر و غرور او گرديدند، رها مى كند و در پيشگاه خداوند، به تنهايى حاضر مى شود. (ياءتينا فردا )
(81) وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُواْ لَهُمْ عِزّاً
ترجمه :
به جاى خداى يگانه خدايانى (دروغين ) برگزيدند تا براى ايشان سبب عزّت باشد.
(82) كَلا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً
ترجمه :
هرگز (به اين آرزو نمى رسند، بلكه ) به زودى (معبودها) پرستش آنان را منكر خواهند شد و در برابر آنان (به جاى عزت بخشى ) به مخالفت بر مى خيزند.
نكته ها
O به گفته ى علامه طباطبايى ، جمله ى (كلاّ سيكفرون ) دو گونه تفسير دارد:
الف : مشركين به عبادت خويش كفر خواهند ورزيد و مخالف بت ها خواهند شد.
ب : طاغوت ها وبت ها، بجاى شفاعت وعزّت ويارى عبادت كنندگان خود، عليه آنان قيام خواهند كرد. در قرآن آيات ديگرى نيز به اين معنا دلالت دارد.(483)
O ((عَزيز)) يعنى پيروز ونفوذناپذيرى كه نمى توان به او ضرر و شرّى رساند.
O امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود از ((آلهة )) رؤ سايى هستند كه مردم با اطاعت از آنان ، در جستجوى عزّتند.(484) البتّه ضدّيت معبودهايى مانند طاغوت ها و شيطان ها با پيروان خود روشن است ، امّا معبودهايى مانند سنگ و چوب و غيره ممكن است به اراده ى خداوند در روز قيامت به زبان در آيند و از مشركين و پرستش كنندگان خود، بيزارى جويند.(485)
O امام صادق عليه السلام در ذيل آيه فرمودند: مراد از عبادت در آيه ، سجده وركوع نيست ، بلكه اطاعت است وفرمود: ((مَن اطاع مخلوقا فى معصية الخالق فقد عبده )) هركس با اطاعت از مخلوقى مرتكب گناه شود، آن اطاعت به منزله ى پرستش است .(486)
پيام ها :
1 عزّت خواهى در فطرت انسان هست ، ولى او در مصداق اشتباه مى كند و سراغ منبع حقيقى عزّت نمى رود. (اتّخذوا من دون الله ... )
2 قيامت نزديك است ، آن را باور كنيم . (سيكفرون )
3 همان كسانى كه انسان بجاى خدا به آنان دل بسته ، بر ضد او قيام خواهند كرد. (ويكونون عليهم ضدّا ) (تكيه بر غير خدا، سبب دشمنى آنان در قيامت است )
(83) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّآ اءَرْسَلْنَا الشَّيَطِينَ عَلَى الْكَفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ اءَزّاً
ترجمه :
آيا نديدى كه ما شيطان ها را به سوى كافران فرستاديم تا آنان را شديدا تحريك كنند؟
(84) فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً
ترجمه :
پس بر (عذاب ) آنان عجله مكن ، ما حساب آنها (وروز وساعت واعمال و حتّى نفس زدن آنان ) را شماره كنيم (تا موعدشان فرا رسد).
نكته ها
O كلمه ى ((اَزّ)) به معناى تحريك كردن شديد و از جاكندن است . ((اَزّ القِدر)) يعنى ديگ چنان به جوش آمد كه هر چه در آن بود زير و رو شد.
O رابطه ى شيطان با اهل ايمان ، ساده ودنبالش هشيارى و توبه است . (وسوس اليه ) (487) ولى رابطه ى شيطان با كفّار، رابطه اى سلطه گرانه است . (ارسلنا الشياطين على الكافرين ) نه ((الى الكافرين )). البتّه اين سلطه اى است كه كافر، خود زمينه ى آن را فراهم كرده است . (انّما سلطانه على الذين يتولّونه ) (488)
O ممكن است مراد از فرستادن شيطان ها از سوى خدا، رها كردن آنها باشد؛ مثلا كسى كه سگ خود را نبندد و مانعش نشود مى گويند سگ خود را فرستاد.
O در تفسير قمى آمده است : آيه ى (وارسلنا الشياطين ) درباره ى كسانى نازل شده كه خمس و زكات خود را نمى پردازند، خداوند بر اينان سلطان يا شيطانى را مى فرستد تا آن مقدار از مالى كه از بابت خمس و زكات پرداخت نكرده اند، در غير راه خداوند مصرف نمايند.
O امام صادق عليه السلام فرمود: روزهاى عمر انسان را پدر ومادر او نيز مى توانند بشمارند؛ پس مراد از (نعدّلهم عدّا) اين است كه ما شماره نفَس هاى آنان را نيز مى دانيم .(489)
پيام ها :
1 كسانى كه كفر را انتخاب كردند و ولايت شيطان را پذيرفتند، خداوند شيطان ها را براى تشويق و تحريك آنان به فساد به سراغشان مى فرستد. (يكى از كيفرهاى كافران ، سلطه ى شيطان بر آنهاست ) (انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين )
2 شيطان انسان را تحريك مى كند، ولى اجبار نمى كند. (تؤ زّهم اءزّا) للّه
3 تحريك شيطان بسيار قوى است . (تؤ زّهم اءزّا )
4 هيچ چيز حتّى وسوسه هاى شيطان ، از اراده خداوند خارج نيست . (انّا ارسلنا... تؤ زّهم اءزّا)
5 كفر، مايه ى تحريك پذيرى از شيطان است . (على الكافرين تؤ زّهم للّه )
6 سنّت خداوند بر مهلت دادن به مردم است . (نعدّلهم عدّا) پس در مرگ و هلاكت كافران عجله نكنيم . (فلا تعجل عليهم )
7 برنامه هاى الهى منظّم و زمان بندى شده است . (فلا تعجل عليهم )
8 علم انبيا به مصالح و حوادث محدود است . (فلا تعجل عليهم )
9 لجاجت در كفر و دشمنى ، پيامبرى را كه خلق عظيم و سعه صدر داشت ، به درخواست عذاب براى آنان وادار كرد. (فلا تعجل عليهم )
10 اوامر ونواهى ودستورات خود را مستدل بيان كنيد. (فلاتعجل ... انّما نعدّ لهم )
(85) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْداً
ترجمه :
(ياد كن ) روزى كه ما پرهيزكاران را دسته جمعى به سوى (ضيافت ) خداى رحمان گرد آوريم .
(86) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً
ترجمه :
و مجرمان را (پياده و) تشنه به سوى جهنّم مى رانيم .
نكته ها
O ((وَفد)) به گروهى تازه وارد مى گويند كه براى زيارت يا طلب حاجت سواره مى آيند. كلمه ى ((وِرد)) به معناى عطش است .
پيام ها :
1 صحنه هاى قيامت ياد كردنى است ، قيامت روز ظهور تفاوت متّقين ومجرمين
است . (و يوم ...)
2 نحوه ى حضور بهشتيان و ورود دوزخيان بسيار مهم است . (وفدا... وردا للّه )
3 مهم تر از بهشت ، رحمت الهى است كه بهشت يكى از جلوه هاى آن است . ((الى الرّحمن )) بجاى ((الى الجنّة )) آمده است .
4 پرهيزكاران مهمان خدايند، (وفدا) ولى مجرمان به ذلّت روانه مى شوند. (نسوق ) متّقن با تشريفات ويژه و با استقبال ملائكه وارد بهشت مى شوند.(490)
5 كليد بهشت تقواى الهى است . (نحشر المتّقين الى الرّحمن )
(87) لاَ يَمْلِكُونَ الشَّفَعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً
ترجمه :
آنان مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه با خداى رحمان پيمانى بسته باشد.
نكته ها
O قرآن ، براى شفاعت شرايطى قائل است و چنين نيست كه هر كس هر چه را خواست شفيع خود قرار دهد. در قيامت ، كفّار به هر درى مى زنند و از هر كسى پناه مى خواهند، ولى جواب منفى مى شنوند.
O ممكن است مراد از ((عَهد))، همان عهد بندگى خدا و دورى از شيطان باشد كه قرآن مى فرمايد: (الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدوّ مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ) (491) اى انسان ها! آيا از شما پيمان نگرفتم كه از شيطان اطاعت نكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است و اينكه تنها مرا پرستش كنيد كه اين صراط مستقيم است . و در جاى ديگرى مى خوانيم : (لا تنفع الشفاعة الاّ من اذن له الرحمن و رضى له قولا )(492) در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى بخشد جز كسى كه خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضى است .
O در روايات ، ((عهد)) به چند چيز تفسير شده است از جمله :
الف : تعهّد به ولايت اميرالمؤ منين علىّبن ابيطالب عليهما السلام و امامان پس از او.(493)
ب : وصيّت هنگام مرگ كه انسان مردم را گرد خود جمع كند و بگويد: من متعهّدم به ((لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ))، و حقانيّت بهشت و دوزخ .(494)
ج : تعهّد ومواظبت بر نمازهاى شبانه روزى .(495)
پيام ها :
1 شفاعت ، داراى نظامى قانون مند و تحت نظارت خداوند است . (لايملكون الشفاعة الاّ مَن ...)
2 كسى خودسرانه و از پيش خود قدرت و حقّ شفاعت ندارد. (لا يملكون للّه )
3 شفاعت ، جلوه اى از رحمت گسترده ى الهى است . (عند الرحمن عهدا)
4 افراد خاص ومتعهّد از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند. (الاّ مَن اتّخذ عند الرّحمن عهدا )
(88) وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً
ترجمه :
و (كفّار) گفتند: خداى رحمان (براى خود) فرزندى انتخاب كرده است .
(89) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً
ترجمه :
راستى ، مطلب زشتى گفتيد.
نكته ها
O كلمه ى ((اِدّ)) به معناى منكر بزرگ و بسيار زشت است .
O اين آيه شامل گروه هاى زيادى مى شود، از جمله :
الف : مشركين ، كه ملائكه را دختران خدا مى دانستند. (واتّخذ من الملائكة اناثا) (496)
ب : يهود، كه عُزير را فرزند خدا مى پنداشتند. (و قالت اليهود عزير ابن الله )(497)
ج : نصارى ، كه مسيح را فرزند خدا مى شمردند. (قالت النصارى المسيح ابن الله ) (498)
پيام ها :
1 اعتقاد به فرزند داشتن خدا، سخنى بى پايه وبسيار زشت است . (ولدا...شيئاادّا )
2 فرزند داشتن خدا نشانه ى كمال نيست ، بلكه مايه ى نقص است . (شيئاادّا)
(90) تَكَادُ السَّمَوَ تُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الاَْرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً
ترجمه :
نزديك است از اين سخن ، آسمان ها متلاشى و زمين شكافته شود و كوه ها به شدّت فرو ريزد.
(91) اءَن دَعَوْاْ لِلرَّحْمَنِ وَلَداً (92) وَمَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَنِ اءَن يَتَّخِذَ وَلَداً
ترجمه :
زيرا براى خداى رحمان ، فرزندى قائل شدند. در حالى كه براى خداى رحمان ،
سزاوار نيست كه فرزند بگيرد.
(93) إِن كُلُّ مَن فِى السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ إِلا ءَاتِى الرَّحْمَنِ عَبْداً
ترجمه :
موجودى در آسمان ها و زمين نيست مگر آن كه بنده وار نزد خداوندِ رحمان مى آيد.
نكته ها
O ((هَدّ)) به معناى سقوط است .
O مساءله ى واكنش طبيعت در برابر حقايق ، بارها در قرآن مطرح شده است . يك جا مى فرمايد: بعضى از سنگ ها از خشيت خداوند، از كوه فرو مى ريزند. (و انّ منها لما يهبط من خشية ا للّه )(499) يا اينكه مى فرمايد: اگر قرآن بر كوه ها نازل مى شد، هر آينه از ترس خداوند قطعه قطعه مى شدند. (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدّعا من خشية اللّه ) (500)
پيام ها :
1 گناه مى تواند مايه ى برهم ريختن نظام هستى گردد. (تكاد السموات يتفطّرن منه )
2 خداوند، هستى را براى انسان آفريد و اگر انسان منحرف شود، سقوط هستى بى جا نيست . (تكاد السموات يتفطّرن منه )
3 بالاترين فساد در جهان هستى ، عقيده ى فاسد است . (دعوا للرحمن ولداللّه )
4 فرزند داشتن خداوند، به اين معناست كه او محتاج بقاى نسل است ، كمك و ياور مى خواهد و از تنهايى رنج مى برد، در حالى كه او از همه ى اينها منزه است . (ما ينبغى للرّحمن ان يتّخذ ولدا)
5 تمام هستى تحت سلطه ى خداست وبه سوى او باز مى گردد. (آتى الرحمن عبدا )
6 هستى و موجودات آن همگى تحت فرمان خدا وبنده ى او هستند، چرا بنده ى او را فرزند او مى خوانيد. (و ما ينبغى ... ان كلّ... عبدا)
(94) لَقَدْ اءَحْصَهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً
ترجمه :
قطعا خداوند همه ى آنان را حساب كرده ، با دقّت شمرده است .
(95) وَكُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَرْداً
ترجمه :
و همگى روز قيامت تنها (و تهى دست ) نزد او خواهند آمد.
پيام ها :
1 آمار دقيق همه ى اجزاى هستى بدست اوست . (لقد احصاهم و عدّهم عدّا ) علم خداوند، تنها به كليّات احاطه ندارد، بلكه مسائل جزيى را هم مى داند.
هشدار كه هر ذرّه حساب است در اينجاgggggديوان حساب است و كتاب است در اينجا(501)
2 موجودات هستى محدودند. (عدّهم عدّا)
3 قيامت براى همه است . (كلّهم )
4 با اينكه حشر براى همه است ، ولى هر كس به فكر خويش است و گويا انسان ، تنهاى تنهاست . (فردا) (لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اوّل مرّة )(502)
5 روز قيامت تمام وابستگى هاى فاميلى ، اقتصادى و اجتماعى ، حزبى و غيره گسسته مى شود. (فردا)
6 در قيامت ، مال و فرزند و دوست و ... سودى ندارد. (فردا )
(96) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً
ترجمه :
همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند به زودى خداى
رحمان براى آنان محبّتى (در دلها) قرار مى دهد.
نكته ها
O بارها ديده ايم كه هرگاه انسان هاى با ايمان و صالح از دنيا مى روند، حتّى افراد لاابالى و فاسق هم در غم فرو مى روند و ناخودآگاه به عزا مى نشينند و اشك مى ريزند و يادش را گرامى داشته ، قبرش را زيارت مى كنند و يا خاطراتش براى ديگران بازگو مى كنند. همه اينها به خاطر فطرت پاك وكمال دوستى انسان است .
آرى ، كسى كه تنها به خدا دل ببندد، خداوند هم دل هاى مردم را به او متوجّه مى كند. كسى كه به ياد خدا باشد، خداوند او را ياد مى كند. (فاذكرونى اذكركم )(503)
O از امام صادق عليه السلام روايت شده است : ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام پاداشى است كه خدا به مؤ منان داراى عمل صالح مى دهد.(504) و نظير اين روايت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد مهر و محبّت اهل ايمان به علىّ عليه السلام آمده است .(505)
پيام ها :
1 ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان ، كارساز نيست . (آمنوا و عملوا...) للّه
2 ايمان وكار شايسته ، كليد محبوبيّت نزد مردم است . (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل ... ودّا ) هرگاه ديديم محبوبيّت ما كم شده ، عقيده يا عملكرد خود تجزيه و تحليل كنيم . زيرا كه وعده ى خداوند تخلّف ندارد.
3 محبوب شدن به دست خداست . (سيجعل لهم الرحمن ) دلها نيز به دست اوست .
4 محبوب شدن ، رحمتى الهى است كه نصيب مؤ منان و صالحان مى شود. (سيجعل لهم الرحمن )
5 ممكن است امروز به كار شايسته ى شما ارج ننهند، ولى صبر و تلاش مداوم
شما، در آينده به ثمر خواهد نشست . (سيجعل ...)
6 محبوبيّت ، از الطاف و پاداش هاى الهى در دنياست . (سيجعل لهم الرحمن ودّا ) (مؤ منان وصالحان علاوه بر پاداش آخرت ، در همين دنيا نيز پاداش مى گيرند)
(97) فَإِنَّمَا يَسَّرْنَهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً
ترجمه :
پس همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را به وسيله ى آن بشارت دهى و مردم ستيزه جو را بدان هشدار دهى .
نكته ها
O كلمه ى ((لُدّ)) به معناى دشمنى شديد است .
پيام ها :
1 آسان گويى ، شيوه اى قرآنى براى ارشاد است . (يسّرنا ) البتّه آسان گويى غير از سست گويى است ، سخن بايد محكم ولى روان باشد. (اُحكمت آياته ) (506)
2 بيان روان ، از الطاف الهى است . (يسّرنا بلسانك )
3 با هر گروهى به نحوى خاص بايد سخن گفت . (لتبشّر ... و تنذر) للّه (با متّقين به زبان بشارت و با دشمنان به صورت انذار.)
(98) وَكَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ قَرْنٍ هَل تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ اءَحَدٍ اءَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاَ
ترجمه :
وچه بسيار نسل هايى كه پيش از آنان هلاك كرديم . آيا كسى از آنها را مى يابى يا كمترين صدايى از ايشان مى شنوى ؟
نكته ها
O اين آيه ى شريفه ، مايه ى تسكين و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و تلويحا به او نويد مى دهد كه دشمنان لجوج تو به زودى نابود خواهند شد؛ چنان كه بسيارى از حقّ ستيزان در گذشته به هلاكت رسيدند.
O كلمه ى ((رِكز)) به معناى صداى آهسته و مخفى است .
O امام صادق عليه السلام در پاسخ جابر درباره آيه فرمودند: قوم هلاكت يافته بنى اميّه هستند، هيچ يك از آنان را به حالى كه اميدى داشته باشد و يا در ترس و وحشت نباشد نبينى . جابر مى گويد: عرض كردم آيا اين شدنى است ؟ فرمودند: بسيار زود اتفاق خواهد افتاد.(507)
پيام ها :
1 هلاكت اقوام لجوج ، نشانه جدّى بودن هشدارهاى قرآن است . (و تنذر به قوما لدّا و كم اهلكنا)
2 هلاكت دشمنان حقّ، يكى از سنّت هاى الهى است . (و كم اهلكنا )
3 تاريخ آئينه ى عبرت است . (هل تحسّ... او تسمع )
سيماى سوره طه
سوره طه با يكصد وسى وپنج آيه ، از سوره هاى مكّى است و محتواى آن نيز همانند ديگر سوره هاى مكّى ، بيشتر سخن از مبداء و معاد مى باشد.
اين سوره ، اوّلين سوره اى است كه ماجراى حضرت موسى عليه السلام را به تفصيل بيان نموده و حدود هشتاد آيه را بدان اختصاص داده است . بخشى از آن نيز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشى در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شيطان است و در پايان اندرزهاى بيدار كننده اى را بيان مى دارد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه به تلاوت سوره ى طه مداومت كند، محبوب خداوند بوده و در روز قيامت ، نامه ى عمل او را به دست راستش خواهند داد.(508)
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِم
به نام خداوند بخشنده مهربان .
(1) طََّه (2) مَآ اءَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى
ترجمه :
طاها. ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به زحمت و مشقت بيفتى .
(3) إِلا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى
ترجمه :
مگر آنكه مايه ى تذكّر و يادآورى باشد براى كسى كه (از خدا) مى ترسد.
(4) تَنزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الاَْرْضَ وَالسَّمَوَتِ الْعُلَى
ترجمه :
از جانب كسى كه زمين و آسمان هاى بلند را آفريده ، نازل شده است .
نكته ها
O براى حروف مقطّعه ى ((طه )) معانى و تعبيرهاى مختلفى بيان شده است ؛ از جمله آن كه نام خدا يا كلمه سوگند و يا نام پيامبر است .(509) چنانكه اهل بيت پيامبر را ((آل طه )) يا حضرت على عليه السلام را ((طه ))(510) و در دعاى ندبه امام زمان عليه السلام را ((يابن طه )) مى خوانيم . به هر حال اين حروف زايد وبدون معنا نيست ، و در طول زمان زيادى كه از نزول قرآن مى گذرد وبا وجود دشمنان زبان شناس بسيار، تاكنون هيچ گونه ايراد وخدشه قابل تاءمّلى دراين مورد وارد نشده است .(511)
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظيفه ، بى تاب مى شد، (لتشقى ) تا جايى كه در انجام تكليف ، پاهاى حضرت متورم و رنگ مباركش زرد شده بود.(512)
O ((تنزيل )) به معناى نزول تدريجى است ، يعنى قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبت هاى گوناگون ، نازل گرديده است و اين با نزول دفعى قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد.
پيام ها :
1 وحى الهى براى ايجاد رنج و زحمت نازل نشده است . (ما انزلنا...لتشقى )
2 در انجام تكاليف دينى ، تحمّل مشقّت هاى طاقت فرسا لازم نيست . (ما انزلنا...لتشقى )
3 انسان فطرتاً داراى باورهايى است ، ولى چون از آنها غافل مى شود نياز به تذكّر دارد. (تذكرة )
4 تقوى و علم و خشيت با يكديگر ملازمند.(513) (تذكرة لمن يخشى للّه )
5 براى رشد مناسب ، تنها كمال مربّى و مبلّغ كافى نيست ، بايد زمينه ى پذيرش نيز فراهم باشد. (لمن يخشى ) چنانكه براى برداشت محصول خوب ، بذر خوب ، زمين مناسب و مراقبت لازم است .
6 احساس مسئوليّت مقدّمه پندپذيرى است . (تذكرة لمن يخشى )
7 وظيفه ى پيامبر تذكّر است نه اجبار مردم بر پذيرش . (الا تذكرة لمن يخشى )
8 تشريع و تكوين ، هر دو از يك منبع هستند و قوانين آنها با يكديگر مطابقت دارد. (تنزيلاً ممّن خلق )
9 آفريدگار آسمان هاى با عظمت ، اگر سخنى بگويد آن سخن ، بسيار مهمّ است . (تنزيلاً ممن خلق السموات العُلى ...) (كلام الامير امير الكلام )
(5) الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى
ترجمه :
(او خداوندى بخشنده و) رحمان است كه بر عرش (تخت فرمانروايى هستى )، تسلّط دارد.
(6) لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى
ترجمه :
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين و آنچه در ميان آنها و آنچه در زير زمين است ، براى اوست .
(7) وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَاءَخْفَى
ترجمه :
و اگر سخنت را آشكار بگويى (و يا پنهان كنى ، تفاوتى ندارد)، پس همانا او اسرار (شما) و پنهان تر (از آن ) را مى داند.
(8) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَى
ترجمه :
(زيرا او) خدايى است كه معبودى جز او نيست (و) بهترين نام ها براى اوست .
نكته ها
O در اين چند آيه ، چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است ؛
الف : خالقيّت . (خلق الارض والسموات )
ب : حاكميّت . (على العرش استوى )
ج : مالكيّت . (له ما فى السموات و ما... )
د: عالميّت . (يعلم السّر و اخفى )
O تسلّط پروردگار بر عرش كه در سوره هاى ديگر قرآن با عبارت (استوى على العرش ) آمده است ، كنايه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستى است . مثلاً وقتى در فارسى مى گويند: فلانى بر تخت نشست ، و يا فلانى را از تخت به پايين كشيدند، يعنى او حاكم شد و يا قدرت و حكومت را از او گرفتند.
O معمولا همراه با عبارت ((استوى على العرش )) و شبه آن ، جمله اى مى آيد كه به منزله ى تفسير آن است ، مانند:
(ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار) (514) او بر عرش سلطه دارد و با شب ، روز را مى پوشاند؛ (ثم استوى على العرش يدبّر الامر )(515) او بر هستى احاطه دارد و امور را تدبير مى كند؛ (ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما...) (516) او بر هستى تسلّط دارد وهمه چيز را مى داند؛ (ثم استوى على العرش مالكم من دونه من ولّى )(517) او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستى نيست ؛ ودر اين آيه : (على العرش استوى له ما فى السموات و ما فى الارض )
O كلمه ((ثَرى )) به معناى خاك نمناك است و ((تحت الثرى )) شامل اموات ، گنج ها و هر چيز ديگرى كه در خاك پنهان شده مى باشد.
O ((اسماء حُسنى ))(518) همان صفات خداوند است كه بنا بر روايات ، 99 اسم مى باشد و اگر در دعا خداوند با اين اسامى ياد شود، بركات و آثار فراوانى به همراه مى آورد. اسماى الهى منحصر به اينها نيست و در بعضى ادعيه ، مثل دعاى جوشن كبير، تا هزار اسم ذكر شده است . البتّه توسّل به اين اسما، تنها حفظ و قرائت آنها نيست ، بلكه بايد خود را به آن صفات نزديك كرد.(519)
O در روايات مى خوانيم كه امامان معصوم عليهم السلام فرموده اند: به خدا سوگند، ما اسماء حسناى الهى هستيم .(520)
O امام صادق عليه السلام فرمودند: ((سرّ)) آن چيزى است كه در دل پنهان مى كنى و ((اخفى )) آن است كه از ذهنت عبور كرده ، ولى آن را فراموش كرده اى .(521) يعنى نه تنها از ديگران پنهان است ، بلكه خود نيز از آن غافل شده اى .
O خداوند بر همه چيز آگاه است ، (يعلم السّر واخفى ) غيب آسمان ها و زمين را مى داند، (اعلم غيب السموات والارض ) (522)، حمل ماده ى باردار را مى داند، (يعلم ما تحمل كل انثى )(523)، هدف و معناى نگاه ها را مى داند، (يعلم خائنة الاعين ) (524)، خطورات قلبى را مى داند، (يعلم ما فى قلوبكم )(525) و هيچ برگى از درخت نمى افتد مگر اينكه او مى داند. (و ما تسقط من ورقة الاّ يعلمها) (526)
پيام ها :
1 تسلّط خداوند بر هستى ، رحيمانه است ، نه جبّارانه . (الرحمن على العرش استوى )
2 نزول قرآن جلوه اى از رحمانيّت و اقتدار خداوند بر هستى است . (تنزيلا ممن خلق ... الرحمن على العرش استوى )
3 تسلّط خداوند بر همه ى هستى ، يكسان است .(527) (على العرش استوى )
4 خداوند، هم آفريدگار هستى است و هم نگهدار و حاكم برآن . (خلق ... على العرش استوى )
5 خداوند بر تمام آنچه ديدنى و ناديدنى است ، آگاهى و مالكيّت مطلقه دارد. (له ما فى السموات ... و ما تحت الثرى )
6 يكى از راههاى جلوگيرى از منكرات ، توجّه مردم به علم الهى بر پنهان و آشكار آنهاست . (يعلم السّر واخفى )
7 نام نيكو وزيبا چه در لفظ و چه در معنا، يك ارزش است و خداوند، هم خود جميل است و هم بهترين و نيكوترين نام ها را دارد. (له الاسماء الحسنى للّه )
(9) وَهَلْ اءَتَكَ حَدِيثُ مُوسَى
ترجمه :
و آيا خبر موسى به تو رسيده است ؟!
(10) إِذْ رَءَا نَاراً فَقَالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوَّاْ إِنِّى ءَانَسْتُ نَاراً لَّعَلِّى ءَاتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ اءَوْ اءَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً
ترجمه :
هنگامى كه آتشى را ديد، پس به خانواده ى خود گفت : قدرى درنگ كنيد، همانا من آتشى يافتم ، شايد (بتوانم ) مقدارى از آن را براى شما بياورم يا به واسطه ى (آن ) آتش ، راهى بيابم .
نكته ها
O ((قبس )) به قطعه اى از آتش مى گويند كه از مجموعه آن جدا شده باشد.
O در بخشى از سوره فرازهايى از داستان موسى عليه السلام به تفصيل بيان شده است :
الف : انتخاب حضرت موسى عليه السلام براى رسالت .
ب : دعوت آن حضرت از فرعون براى پذيرش حقّ.
ج : خروج او از مصر و غرق شدن فرعون .
د: گوساله پرستى بنى اسرائيل .
O حضرت موسى عليه السلام به همراه همسر باردار خود، عزم سفر نمود و در بيابان راه را گم كردند. در آن بيابان تاريك و هواى سرد و بارانى ، براى گرمى و راهيابى ، نياز به آتش داشتند كه از دور آتشى نمايان شد و حضرت براى به دست آوردن آتش و آسايش خانواده ، راهىِ آن مكان شد كه ناگهان ندايى آمد و خداوند موسى را به پيامبرى برگزيد.(528)
آرى ، موسى عليه السلام براى پيدا كردن راه نجاتِ خود و خانواده اش به سراغ آتش رفت ، ولى خداوند راه نجات ديگران را به روى او گشود. او راه زمينى را مى جست ، امّا خدا راه معنويت و سعادت را به او نشان داد، او راه هدايت فردى را دنبال مى كرد، ولى خدا راه هدايت امّت را به او ارائه نمود.
پيام ها :
1 در نقل حقايق تاريخى ، ابتدا مخاطبان خود را تشنه ى شنيدن كنيم ، سپس ماجرا را براى آنها بيان نماييم . (هل اتيك )
2 سؤ ال كردن ، شيوه اى مناسب براى تبليغ و تربيت است . (هل اتيك )
3 بيان تاريخ ، ارائه يك موعظه تجربى و وسيله اى براى عبرت است و دل و خاطر پيامبر را تسلى مى دهد. (حديث موسى ) (در فرهنگ قرآن ، حديث به معناى تاريخ است ، نه حادثه ى جديد.)
4 گاهى انسان ، نور الهى را به صورت نار مى بيند.(529) (اذ راى نارا )
5 زنان ، دوشادوش مردان در چشيدن ناگوارى ها سهيم بوده اند. (لاهله ) للّه
6 از حوادث تلخ نهراسيد، چرا كه گاهى از دل حوادث به ظاهر ناگوار، لطف خداوند ظاهر مى شود. (اذ راءى نارا للّه )
7 مرد، متكفّل تاءمين رفاه خانواده ى خويش است . (لعلّى اتيكم بقبس ) للّه
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:58 PM
next page
fehrest page
back page
(11) فَلَمَّآ اءَتَهَا نُودِىَ يَمُوسَى
ترجمه :
پس همين كه نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى !
(12) إِنِّى اءَنَاْ رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً
ترجمه :
همانا من پروردگار تو هستم . پس كفش خود را بيرون آور، به درستى كه تو در سرزمين مقدّس ((طُوى )) هستى .
نكته ها
O نام موسى در بيست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وماجراى موسى عليه السلام از بزرگ ترين داستان هاى قرآن است ، زيرا حدود نهصد آيه از قرآن را به خود اختصاص داده است .
O كلمه ((ربّ)) كه از اسماى حسناى الهى است ، بيش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلين تجلّى بر حضرت موسى عليه السلام خودش را با اين نام به او معرفى فرمود. (انّى اءنا ربّك ) وچون نبوّت حضرت موسى عليه السلام با ندا و كلام الهى آغاز شد، لذا او را كليم اللّه مى نامند. (و كلّم اللّه موسى تكليما) (530)
O ((وادى المقدّس )) به مكان دور از عيب و گناه اطلاق مى گردد و ((طوى )) يعنى چيزى يا جايى كه با بركت آميخته شده است .
O در حديثى مى خوانيم كه مراد از كندن دو كفش ، دل كندن از دو نگرانى است : يكى نگرانى از وضع همسر در آن سرما و ديگرى ، نگرانى از شرّ فرعون .(531) بعضى نيز آن را اشاره به همسر و فرزند و يا حبّ دنيا و آخرت دانسته اند. در تورات كنونى نيز عبارت ((فاخلع نعليك )) به همين تعبير آمده است .(532)
پيام ها :
1 چه بسا انسان به قصد كارى گام برمى دارد، امّا به نتيجه ديگرى مى رسد. (اتيكم منها بقبس ... نودى )
رفت موسى كآتشى آرد بدست gggggآتشى ديد او كه از آتش بِرَست
2 همين كه اراده ى خداوند بر تحقّق چيزى تعلّق گرفت ، تمام وسايل به خدمت آن هدف درمى آيند. (تاريكى شب ، باردارى همسر، گم كردن راه ، ديدن آتش ، همه مقدّمه جذب موسى عليه السلام و ارائه وحى و نبوّت به او در ميعادگاه الهى شد.)
3 هر كجا كه ناباورى احساس مى شود، بايد تاءكيد بيشترى كرد. (انّى انا ربّك )
4 آثار قداست و معنويت كار بايد در ظاهر افراد نيز پيدا باشد. (فاخلع نعليك )
5 رابطه ى عميق با خداوند، در گرو دل كندن از وابستگى هاست . (فاخلع نعليك )
6 براى دريافت مسئوليت ، فروتنى از ابتدائى ترين لوازم است . (فاخلع نعليك )
7 بعضى از مكان ها داراى قداست خاصى هستند. (فاخلع نعليك انّك بالواد المقدّس ) (پابرهنه شدن وبيرون آوردن كفش ها از آداب ورود به مكان هاى مقدّس است .)
8 پيام هاى مقدّس ، در مكان هاى مقدّس نازل مى شوند. (نودى ... بالواد المقدّس )
9 پذيرش مسئوليت هاى آسمانى در دل پاك طبيعت ، همچون ؛ كوه طور، وادى مقدّس طُوى و غار حرا بوده است . (نودى ... بالواد المقدّس طُوى )
(13) وَاءَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى
ترجمه :
و من تو را (به پيامبرى ) برگزيده ام ، پس به آنچه وحى مى شود گوش فرا ده .
(14) إِنَّنِى اءَنَا اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا اءَنَاْ فَاعْبُدْنِى وَاءَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى
ترجمه :
همانا منم اللّه ، جز من خدايى نيست ، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى .
(15) إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ اءَكَادُ اءُخْفِيهَالِتُجْزَى كُلُّ نَفْسِ بِمَا تَسْعَى
ترجمه :
همانا قيامت خواهد آمد (ولى ) من مى خواهم (زمان ) آن را مخفى كنم تا هر كس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود.
نكته ها
O يكى از اسامى قيامت ، ساعت است .(533)
پيام ها :
1 پيامبران ، از جانب خداوند منصوب مى شوند، نه از طرف مردم . (انَا اخترتك )
2 بايد كلمات وحى را با تمام وجود وبا جان ودل شنيد. (فاستمع ) نه ((فاسمع )).
3 از آداب گفتگو، معرفى خود است . (انّنى انا اللّه )
4 در نظام الهى ، شناخت ، اساس عمل است . (انّنى انا اللّه فاعبدنى للّه )
5 شناخت اصول دين ، بر انجام فروع دين مقدّم است . (لااله الاّ انَا فاعبدنى )
6 توحيد نظرى مقدّم بر توحيد عملى است . (اعتقاد به توحيد و انجام عبادات ، ملازم يكديگرند.) (انّنى انا الله فاعبدنى )
7 عبادت بايد خالصانه باشد. ارزش عبادت به ميزان خلوص آن است . (فاعبدنى )
8 توحيد در راءس همه عقايد و نماز در راءس همه عبادات است . (لااله الاّ انا، فاعبدنى و اقم الصلوة )
9 نماز، اوّلين دستور كار و برنامه ى عملى انبياست . (اقم الصلوة ) للّه
10 نماز، در اديان ديگر نيز بوده است . (اقم الصلوة )
11 هدف از اقامه نماز، تنها رعايت قالب آن نيست ، بلكه توجّه به قلب آن ، يعنى احساس حضور است . (اقم الصلوة لذكرى )
12 توجّه به قيامت ، سبب برپايى نماز مى شود. (اقم الصلوة انّ الساعة آتية ) در قيامت از نماز مى پرسند.
13 برپايى نماز به خاطر ياد اوست ، (اقم الصلوة لذكرى ) و ياد او موجب آرامش دلهاست . (الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب )(534) چنانكه ياد ما از خدا، سبب ياد خدا از ماست . (اذكرونى اذكركم ) (535)
14 توحيد ومعاد، اوّلين پيام هاى الهى براى بشر است . (لااله الاّانَا، الساعة آتية )
15 از زمان وقوع قيامت ، هيچ كس به جز خدا آگاه نيست . (اكاد اخفيها)
16 برپايى قيامت حتمى است ، (انّالساعة آتية ) امّا زمانش مخفى است . (اخفيها)
17 هر آگاهى و دانستنى مفيد نيست . (اكاد اخفيها ) ندانستن زمان وقوع قيامت داراى حكمت و لطفى است . زيرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هيجان و ترس نيست . كسى كه ساعت آمدن ميهمان را نمى داند، دائما آمادگى خود را حفظ مى كند.
18 با پنهانى زمان قيامت است كه پاداش مردم بر اساس واقعيّات و به اندازه تلاش و كوشش آنها خواهد بود. (اخفيها... لتجزى )
19 پاداش و كيفر دنيوى كامل نيست . (انّ الساعة ... لتجزى )
20 در قيامت ، اجراى قانون وپاداش وكيفر در حقّ همه يكسان است . (كل نفس )
21 پاداش بر اساس سعى وتلاش است ، خواه به انجام برسد، يا نرسد. (لتجزى بماتسعى )
(16) فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنَهَا مَن لا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَيهُ فَتَرْدَى
ترجمه :
پس مبادا كسى كه به قيامت ايمان ندارد و پيرو هواى نفس خويش است ، تو را از توجّه به قيامت باز دارد كه سقوط مى كنى .
پيام ها :
1 كفّار را از خود ماءيوس كنيد. (فلا يصدّنّك ... )
2 تنها اعتقاد و عمل به اصول و فروع كافى نيست ، بلكه صلابت در برابر مخالفان نيز لازم است . (لااله الا انا فاعبدنى فلا يصدّنّك )
3 افراد بى ايمان در صدد باز داشتن شما از راه حقّ هستند. توطئه وكارشكنى آنان ، در راه وروش شما خللى وارد نسازد. (فلايصدّنّك )
4 ايمان به معاد، بهترين عامل براى كنترل هوى پرستى است . (مَن لايؤ من بها و اتّبع هويه )
5 سرچشمه ى انكار معاد، پيروى از هواى نفس است .(536) (مَن لايؤ من بها و اتّبع هويه )
6 نتيجه هوى پرستى سقوط است ، گرچه آن شخص پيامبر باشد. (فتردى )
7 سازش با كفّار و افراد بى ايمان ، مايه ى هلاكت است . (فلا يصدّنّك ... فتردى )
8 كافران و هواپرستان درصدد بازداشتن مؤ منان از نمازند. (اقم الصلوة ... لايصدّنّك عنها)
(17) وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسَى
ترجمه :
و (خداوند فرمود:) اى موسى ! آنچه به دست راست توست چيست ؟
(18) قَالَ هِىَ عَصَاىَ اءَتَوَكَّؤُاْ عَلَيْهَا وَاءَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِيهَا مََارِبُ اءُخْرَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : اين عصاى من است كه بر آن تكيه مى دهم و با آن براى گوسفندانم (از درختان ) برگ مى ريزم ودر آن منافع ديگرى (نيز) براى من است .
(19) قَالَ اءَلْقِهَا يَمُوسَى (20) فَاءَلْقَهَا فَإِذَا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعَى
ترجمه :
(خداوند) فرمود: اى موسى ! عصا را بيفكن . پس (موسى ) آن را افكند، پس ناگهان آن (عصا) مارى شد كه مى شتافت .
(21) قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الاُْوْلَى
ترجمه :
(خداوند) فرمود: آن را بگير و نترس ، ما بزودى آن را به حالت اوليّه اش بر مى گردانيم .
نكته ها
O انسان ها به طور طبيعى از خطر و عوامل شرّ و ضرر مى ترسند و از رويارويى با آن پرهيز مى كنند و بديهى است موسى عليه السلام نيز كه انسان است بترسد، آنچه مورد انتقاد و مذمّت است ، تاءثّر، خشيت و اضطراب قلبى از غير خداست كه مخالف شجاعت واز صفات رذيله است والبتّه موسى از آن دور بوده است .
O شايد ترس موسى عليه السلام به خاطر آن بود كه فرمان ((القها)) را مثل فرمان ((فاخلع نعليك )) براى احترام مى پنداشت ، امّا همين كه تبديل به مار شد، جا خورد.
اصلا همين ترس ، خود دليلى بر معجزه بودن اين واقعه است ، وگرنه ، ساحرى كه خودش مى داند سحرش واقعيّت ندارد، از سحر و جادوى خود نمى ترسد.
O خداوند در هر لحظه به ميليون ها بى جان ، جان مى دهد و يا جان ميليون ها جاندار را مى گيرد، در اينجا نيز به عصاى بى جان ، جان داد و سپس آن را گرفت و بار ديگر عصا شد.(537) آيا با اين حال او نمى تواند انسان زنده را بميراند و سپس او را به صورت اوليّه اش در آورد؟
به راستى اگر نظر الهى چوب را اژدها مى كند، پس اگر بر ما نظر لطفى كند چه مى شود؟! و اگر نظر كرده ى او سحر تمامى ساحران را مى بلعد، آيا نظر او بر قلب ما همه وسوسه ها را نخواهد بلعيد؟!
O در همين ابتداى كار براى موسى دو معجزه صورت گرفت ، يكى اينكه عصا به اژدها تبديل شد، (فاذا هى حيةّ تسعى ) و ديگر اينكه اژدها به صورت عصاى اوّليه در آمد. (سيرتها الا ولى )
پيام ها :
1 خداوند براى قدرت نمايى خود، حتّى از نزديك ترين و ساده ترين ابزارها نيز استفاده مى كند. (و ما تلك بيمينك يا موسى )
2 با بهره بردارى از ابزارهاى چند منظوره مى توان از حجم كمتر استفاده ى بيشترى برد. (اتوكّؤ عليها واهش بها ... )
3 تكيه بر عصا و ابزار مادّى ، با توكّل بر خداوند منافاتى ندارد. (اتوكّؤ عليها)
4 چوپانى شغل اكثر انبيا بوده است . (اهش بها على غنمى )
5 تمرين ، تجربه و آمادگى قبل از دعوت ضرورى است . موسى عليه السلام كه مى خواهد در برابر فرعون عصا را بيفكند تا اژدها شود، بايد خودش قبلا صحنه را ديده باشد. (فالقاها فاذا هى حيةّ تسعى )
(22) وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوَّءٍ ءَايَةً اءُخْرَى
ترجمه :
و دستت را به زير بازو وبغل خويش فروبر تا سفيد و بى عيب بيرون آيد (كه اين نيز) نشانه و معجزه ى ديگرى است .
(23) لِنُرِيَكَ مِنْ ءَايَتِنَا الْكُبْرَى
ترجمه :
تا از نشانه هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم .
(24) اِذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى
ترجمه :
(اى موسى ! اكنون ) به سوى فرعون حركت كن كه او طغيان كرده است .
نكته ها
O دوّمين معجزه ى حضرت موسى عليه السلام ((يدبيضاء)) (دست سفيد) بود كه با سه تعبير در قرآن آمده است ؛ يكى (اسلك يدك فى جيبك ) (538) وديگرى (وادخل يدك فى جيبك )(539) و ديگرى آيه ى (اضمم يدك الى جناحك ) كه مى توان بين همه ى آنها جمع كرد و گفت : دست خود را در گربيان فرو ببر وتا زير بغل ادامه بده .
در تورات ، آمده است : سفيدى دست موسى گرفتار مرض برص و پيسى شده بود،(540) ولى در قرآن كلمه ى (من غير سوء ) آمده تا بگويد سفيدى دست ، نور بود نه مرض و تورات تحريف شده است .
پيام ها :
1 دست قدرت الهى باز است و هر لحظه با هر وسيله كه بخواهد مى تواند قدرت نمايى كند. (اضمم يدك )
2 هر چه تكبّر و لجاجت مخاطب بيشتر باشد، معجزه هاى بيشترى ارائه شود. (آية اخرى ) (براى فرعون ها، چند معجزه لازم است .)
3 كسى كه بنا دارد طاغوت را به حقّ دعوت كند، بايد خودش آثار حقّ را ديده باشد. (لنريك من آياتنا الكبرى )
4 معجزات انبيا، گوشه اى از آيات الهى است . (من آياتنا )
5 اوّلين ماءموريت انبيا، مبارزه با طاغوت هاست . (اذهب )
6 هميشه نبايد منتظر آمدن مردم بود، گاهى لازم است حتّى پيامبران براى هدايتِ حاكمان حركت كنند. (اذهب الى فرعون انّه طغى )
7 براى اصلاح جامعه ، بايد به سراغ سرچشمه و ريشه ى فتنه و فساد رفت . (اذهب الى فرعون )
8 دين از سياست جدا نيست ، موسى براى اصلاح حكومت حركت كرد. (اذهب الى فرعون )
9 مبارزه با طاغوت يك تكليف الهى است ، نه يك نمايش سياسى . (اذهب ) للّه
10 سرچشمه ى همه انكارها، طغيان وگردنكشى در مقابل حقّ است . (انّه طغى ) طغيان فرعون در ادعاى ربوبيت ، ايجاد وحشت ، تفرقه و برده كشى مردم بود.
11 كسانى مى توانند با طاغوت مبارزه كنند كه با ايمان ، عبادت و صلابت خود را ساخته باشند. (فاعبدنى ... اقم الصلوة ... لايصدّنّك ...اذهب الى ...) للّه
(25) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى
ترجمه :
(موسى ) گفت : پروردگارا! (اكنون كه مرا به اين كار بزرگ ماءمور فرمودى ) سينه ام را برايم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله ام بيفزا).
(26) وَيَسِّرْ لِى اءَمْرِى
ترجمه :
و كارم را برايم آسان فرما.
(27) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى (28) يَفْقَهُواْ قَوْلِى
ترجمه :
و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب ) بفهمند.
نكته ها
O همين كه حضرت موسى عليه السلام به رسالت الهى ماءمور گرديد، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:
1 سعه ى صدر. (ربّ اشرح لى صدرى )2 شرايط آماده . (و يسّرلى امرى )
3 بيان روان . (واحلل عقدة من لسانى )4 داشتن وزير. (واجعل لى وزيرا)
O چون حضرت موسى عليه السلام به مسائل متعدّد عبادى ، سياسى ، انقلابى ، اجتماعى ، اخلاقى ، فردى و جمعى ماءمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر كدام ، انسان را از ساير امور غافل مى سازد، لذا سعه صدر در رسيدن به همه ى اين موارد كاملاً ضرورت دارد.(541)
O سعه ى صدر، هم براى خود انسان لازم است ، هم براى انجام مسئوليّت وكلمه (لى ) رمز آن است كه دريافت وحى ، نياز به ظرفيت بزرگ دارد. چنانكه در سوره انشراح در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : (الم نشرح لك صدرك ... انّ مع العسر يسرا)
ويژگى هاى قلب مؤ من و كافر
O قلب مؤ من و كافر هريك جايگاه امرى است ، از جمله :
قلب مؤ من قلب كافر
1 حيات . (اءومن كان ميتاً فاحييناه )(542)1 مرض . (فى قلوبهم مرض ) (543)
2 شفا. (و يشف صدور قوم مؤ منين )(544)2 قساوت . (جعلنا قلوبهم قاسية ) (545)
3 طهارت . (امتحن الله قلوبهم )(546)3 عدم پذيرش . (اَزاغ الله قلوبهم ) (547)
4 سعه صدر. (رب اشرح لى صدرى )(548)4 مُهرخوردن . (طبع اللّه على قلوبهم ) (549)
5 هدايت . (من يؤ من بالله يهدقلبه )(550)5 احاطه ظلمت . (ران على قلوبهم ) (551)
6 ايمان . (كتب فى قلوبهم الايمان )(552)6 حجاب . (جعلنا على قلوبهم اكنة ) (553)
7 سكينه . (السكينة فى قلوب المؤ منين )(554)7 قفل شدن . (ام على قلوب اقفالها) (555)
8 الفت . (و الّف بين قلوبهم )(556)8 سختى . (ختم الله على قلوبهم ) (557)
9 اطمينان قلبى . (الا بذكر الله تطمئن 9 برگشت و نفهمى . (صرف الله
القلوب )(558)قلوبهم ) (559)
پيام ها :
1 سعه ى صدر اوّلين شرط موفقيّت در هر كارى است . (رب اشرح لى صدرى )
2 به جاى ترس و فرار از مسئوليّت ، امكانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم . (رب اشرح لى صدرى )
3 دعا قبل از هر كارى ، رمز توكّل ومايه ى دفع خطرات و آفات راه است ، هر چند دعا خود نيز عبادت واعلام نياز به شمار مى رود. (ربّاشرح لى صدرى )
4 ارشاد و تربيت مردم و مبارزه با طاغوت ها، بستگى تام به صبر و حوصله ى مربى و مجاهد دارد. (رب اشرح لى صدرى )
5 رسالت ، با تندى و خشونت سازگار نيست . كار بزرگ ، روح بزرگ مى خواهد. (رب اشرح لى صدرى ) (موسى عليه السلام در يك درگيرى ، يك نفر را با مشت كشته بود، از اين روى از خداوند طلب شرح صدر كرد.)
6 دعاى انبيا در قرآن ، با اسم ((ربّ)) است . (ربّ)
7 دريافت الطاف الهى ، روح وسينه اى گشاده لازم دارد. (رب اشرح لى صدرى )
8 با سعه ى صدر كارها آسان مى شود. (رب اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى )
9 ساده گويى و بيان روان ، كمال است . (واحلل عقدة من لسانى )
10 در هدايت و بسيج كردن مردم وروحيه دادن به نيروها و ارعاب و تضعيف روحيه ى طاغوت ، زبان گويا بسيار مهم است . (واحلل عقدة من لسانى )
11 اصل ، فهميدن مردم است ، نه اصطلاحات زيبا. (يفقهوا قولى )
12 شرط موفقيت در تبليغ آن است كه مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند. (يفقهوا قولى )
13 در تبليغ بايد از هر وسيله اى كه شناخت مردم را عميق تر مى كند استفاده كرد. (يفقهوا قولى )
(29) وَاجْعَل لِّى وَزِيراً مِّنْ اءَهْلِى (30) هَرُونَ اءَخِى
ترجمه :
و از خاندانم (ياور و) وزيرى برايم قرار بده . برادرم هارون را.
(31) اُشْدُدْ بِهِ اءَزْرِى (32) وَاءَشْرِكْهُ فِى اءَمْرِى
ترجمه :
(و اينگونه ) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در كارم شريك گردان .
(33) كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (34) وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً
ترجمه :
تا ما تورا بسيار به پاكى بستاييم . و تورا بسيار ياد نماييم .
نكته ها
O ((وزير)) از ((وِزْر)) به معناى بار سنگين ، به كسى گفته مى شود كه بار مسئوليت ديگرى را نيز بر دوش مى كشد. كلمه ى ((اَزْرى ))، نيز به معناى ((پُشت )) است .
O در تفاسير آمده است كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بارها اين آيات را مى خواند و مى فرمود: خدايا من نيز مثل موسى عليه السلام وزيرى از اهل خودم مى خواهم .(560)
O حضرت موسى عليه السلام در دريافت وحى مشكلى نداشت و وزير خواستن او تنها به خاطر سنگينى مسئوليت رسالت و سختى تبليغ بود.
O هارون عليه السلام سه سال از حضرت موسى بزرگ تر بود و به همين مقدار، زودتر از موسى عليه السلام از دنيا رفت .(561) و انبياى بعدى ، همه از نسل هارون عليه السلام هستند.
O علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى فرمايد: حديث منزلت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: ((انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لانبىّ بعدى )) از صد طريق از اهل سنّت و هفتاد طريق از شيعه نقل شده است .
O استمداد از مردم ، منافاتى با توكّل و كمك از خداوند نداشته و شرك نيست . در قرآن بارها به مسئله ى استمداد و تعاون اشاره شده است ، از جمله : (تعاونوا على البرّ و التّقوى ) (562) يكديگر را در كار خير يارى كنيد. چنانكه حضرت عيسى فرمود: (من انصارى الى ا للّه )(563)، ياور من به سوى خدا كيست ؟ يا خداوند در جواب پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (حسبك اللّه و من اتبعك من المؤ منين ) (564)، خداوند و م ومنان پيرو، براى تو كافى هستند. يا ذوالقرنين از مردم براى ساختن سد كمك درخواست كرد وفرمود: (اعينونى بقوّة ... )(565) با نيروى خود مرا كمك كنيد. و در اين ماجرا نيز حضرت موسى از خداوند انسانى شايسته را به كمك مى طلبد تا او را در امر تبليغ دين يارى نمايد.
پيام ها :
1 مبارزه با طاغوتى مثل فرعون به تنهايى ممكن نيست . (اجعل لى وزيراً)
2 هرچه كار مهم تر باشد، انتخاب وزير و همراه نيز حسّاس تر است ، وزير موسى عليه السلام را بايد خداوند تعيين فرمايد. (اجعل لى وزيراً )
3 اگر همكار انسان از اهل خود او باشد بهتر است .(566) (من اهلى )
4 رهبرى و مديريّت بايد متمركز در شخص واحد باشد و ديگران با او همكارى كنند. (اُشدد به ازرى ، اشركه فى امرى )
5 همكارى مايه پيشرفت امور است كه همفكر و همراه باشد، نه در مقابل . (اشركه فى امرى )
6 تسبيح واقعى ، در فضاى مبارزه با طاغوت است . (انّه طغى ، كى نسبّحك )
7 فلسفه ى حكومت و قدرت ، برپايى و ارتقاى معنويّت در جامعه است . (اشدد به ازرى كى نسبّحك كثيراً و نذكرك كثيرا )
8 وظيفه ى انبيا، تنزيه خداوند از شرك ، اوهام و خرافات است . (نسبّحك )
9 مسئوليّت زياد، تسبيح زياد لازم دارد. (نسبحك ، كثيراً )
10 ابتدا خداوند را از هر عيب و نقصى تنزيه كنيم ، سپس به ذكر و شكر او بپردازيم . (نسبّحك ، نذكرك )
11 آنچه ارزش دارد ذكر كثير است وگرنه هر انسانى هنگام خطر و گرفتارى ياد خدا مى كند. (نذكرك كثيراً )
(35) إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً
ترجمه :
(پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى .
(36) قَالَ قَدْ اءُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَمُوسَى
ترجمه :
(خداوند) فرمود: اى موسى ! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو داده شد.
(37) وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً اءُخْرَى
ترجمه :
وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمت هاى خويش ساختيم ).
پيام ها :
1 انبيا، هميشه خود را در محضر الهى مى ديدند، و به اراده و مصلحت او راضى بودند. (انّك كنتَ بنا بصيراً )
2 با اينكه خداوند به همه چيز آگاه است ، ولى بازهم دعا و درخواست از او مطلوب است . (ربّ اشرح ... انّك كنتَ بنا بصيراً)
3 اگر درخواست ، صحيح و بجا، و دعا خالصانه باشد، استجابت قطعى است . (قد اوتيت )
4 عطاى الهى حكيمانه و بر اساس بصيرت است . (بنا بصيرا... اوتيت سؤ لك )
5 كسى را كه منصوب وماءمور انجام كارى مى كنيم ، ابزار كار وخواسته هاى او را نيز تاءمين كنيم . (اذهب الى فرعون ... رب اشرح لى صدرى ... وزيرا من اهلى ... قد اوتيت )
6 نعمت هاى الهى از باب امتنان است ، نه استحقاق . (و لقد مننّا)
7 هيچگاه الطاف خداوند را از ياد نبريم . (و لقد مننّا عليك مرّة اُخرى للّه )
(38) إِذْ اءَوْحَيْنَآ إِلَى اءُمِّكَ مَا يُوحَى
ترجمه :
آنگاه كه به مادرت آنچه را بايد الهام كرد، وحى كرديم .
(39) اءَنِ اقْذِفِيهِ فِى التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِى الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَاءْخُذْهُ عَدُوُّ لِّى وَعَدُوُّ لَّهُ وَاءَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّى وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِى
ترجمه :
(به او وحى كرديم ) كه كودك خود را در صندوقى بگذار، پس آن (صندوق ) را در دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند و (كسى كه ) دشمن من و دشمن او (است )، آن را (از دريا) بگيرد. و (اى موسى !) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى ). نكته ها
O مراد از وحى در اينجا، الهام و القا بر قلب است ، نه آن وحى اصطلاحى كه مخصوص پيامبران است . زيرا رسالت ، مخصوص مردان است . چنانكه در سوره يوسف ، آيه 109 مى فرمايد: (و ما ارسلنا من قبلك الا رجالاً نوحى اليهم )
O ((تابوت ))(567) به معناى صندوق و ((يم )) به معناى درياست و تمام هشت مورد استعمال ((يم )) در قرآن ، در داستان حضرت موسى مى باشد.
O بر خلاف امروزه كه صنعت تنها به ساخت كالاها گفته مى شود، قرآن صنعت را هم به كالا گفته ((اصنع الفلك )) و هم به تربيت انسانى . ((لتصنع على عينى ))
O همين كه خداوند بر كارى اراده كند، تمام مقدمات آن را نيز فراهم مى سازد. در اينجا براى حفظ موسى عليه السلام ، به مادرش الهام مى كند كه فرزندت را به دريا بينداز، به دريا امر مى نمايد كه صندوق حامل كودك را به ساحل ببر، به قلب دشمن القا مى فرمايد كه او را بگير و محبّت كودك را نيز در دل او قرار مى دهد.
O امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند چنان محبّتى از موسى در دل مردم انداخت كه هر كس موسى عليه السلام را مى ديد به او علاقه مند مى شد.(568)
O رمز رسيدن به كمالات ، دل كندن از وابستگى ها و دوستى هاست . ((اقذفيه ))
الف : دل كندن از خود؛ ابراهيم حاضر شد در آتش افتد.
ب : دل كندن از همسر؛ ابراهيم همسرش را در مكّه ى بى آب و گياه گذارد.
ج : دل كندن از نوزاد؛ مادر موسى فرزند خود را در آب افكند.
د: دل كندن از نوجوان ؛ ابراهيم حاضر شد اسماعيل را قربانى كند.
ه: دل كندن از شهوت ؛ يوسف ، درخواست كاميابى همسر عزيز مصر را نپذيرفت .
و: دل كندن از خواب ؛ ثواب نماز در دل شب را كسى جز خدا نمى داند. (فلا تَعلم نفس ما اُخفى لهم من قرّة اعين ) (569)
پيام ها :
1 گاهى والدين به خاطر فرزند، مشمول لطف خاص مى شوند. (اوحينا الى امّك )
2 زن نيز مى تواند به مقامى برسد كه مورد وحى و الهام الهى قرار بگيرد. (اوحينا الى امك ) (اگر چه اين وحى ، براى رسالت بشمار نمى رود، امّا الهام ساده نيز به حساب نمى آيد، زيرا مادر موسى به واسطه ى آن ، فرزند خود را تسليم امواج آب كرد.)
3 در حركت ونهضت انبيا، زنان نيز ايفاى نقش كرده اند. (امّك )
4 دريا نيز همچون تمام هستى ، تحت امر الهى است . (فليلقه اليم بالساحل )
5 تكرار كلمه ((عدّو)) نشانه عمق عداوت طاغوت نسبت به فرستادگان الهى است . (عدوٌ لى و عدوٌ له )
6 عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد. (ياءخذه عدوٌ لى و عدوٌ له )
7 محبوبيّت يكى از الطاف الهى است . آنكه دلها از اوست ، محبّت نيز از اوست . (محبّة منّى )
8 اولياى خدا، تحت نظر و تربيت ويژه ى پروردگار قرار دارند. (على عينى )
ترجمه : (40) إِذْ تَمْشِى اءُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ اءَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَكَ إِلَى اءُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَتَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِى اءَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ
يَمُوسَى
آنگاه كه خواهرت (در پى آن صندوق ) مى رفت تا بگويد: آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل و پرستارى او را بپذيرد؟! (و آنان پذيرفتند.) پس (اين گونه ) ما تورا به سوى مادرت باز گردانيديم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگين نگردد. و(اى موسى !) تو شخصى (از فرعونيان ) را به قتل رساندى (واز اين بابت دچار اندوه گرديدى )، پس تو را از غم نجات داديم و تو را در آزمون هاى مختلف آزموديم . پس چند سالى را در ميان مردم مدين (ودر كنار شعيب پيامبر) درنگ كردى ، سپس (اينك ) درزمان مقدّر (براى پذيرش رسالت به اينجا) آمدى .
نكته ها
O فرعون كه صندوق را از آب گرفت ، در آغاز تصميم كشتن طفل را داشت ، ولى همسرش او را از اين كار بازداشت . لذا دايه ها را براى شيردادن كودك دعوت كردند، امّا موسى سينه ى هيچ يك از آنان را قبول نكرد، و نظام فرعونى در تغذيه كودك عاجز شد. خواهر موسى كه ماجرا را دنبال مى كرد، جلو آمد و با حالت عادّى گفت : من شما را به كسى معرّفى مى كنم كه اين كودك سينه ى او را قبول كند. بدين گونه موسى به دامان مادر بازگشت .
O در تاريخ زندگانى و مبارزات حضرت موسى عليه السلام چند زن نقش اساسى داشته اند؛ مادر موسى ، خواهر موسى ، همسر موسى و زن فرعون .
O حوادث زندگانى انبيا، گاهى به يكديگر شباهت دارد. مثلاً سرگذشت حضرت موسى عليه السلام با زندگانى حضرت يوسف عليه السلام از جهاتى مشابه است ، از جمله :
الف : هر دو پيامبر مدّتى را در كاخ زندگى كرده اند.
ب : زندگى در كاخ ، به انتخاب هيچ يك نبود.
ج : پدر و مادر هر دو پيامبر به فراق مبتلا شدند.
د: سرانجام ، هر دو به سوى والدين خود بازگشتند.
ه: هر دو به فتنه ى ديگران دچار شدند؛ يوسف عليه السلام به فتنه برادران و موسى عليه السلام به فتنه فرعون .
و: در زندگى هر كدام ، زنى كاخ نشين نقش داشته است ، همسر عزيز مصر در نقش منفى وهمسر فرعون در نقش مثبت .
پيام ها :
1 در نظام حاكميت طاغوت ، هر كس از طرفداران حقّ، چه زن و چه مرد، بايد نقش مبارزاتى خود را به خوبى انجام دهد. (تمشى اختك )
2 براى دريافت الطاف الهى بايد حركت نمود. (اوحينا... تمشى اختك للّه )
3 پيشنهادات حقّ ومنطقى خود را با نرمى وملاطفت مطرح كنيم . (هل )
4 اسرار را فاش نكنيم . (من يكفله ) و نگفت : ((الى امّه ))
5 شير دادن فرزند، كافى نيست ، بلكه تكفّل كامل مهم است . (يكفله )
6 خدا به وعده هاى خويش وفادار است .(570) (انّا رادّوه اليك فرجعناك الى امّك )
7 سرپرستى مادر، بهترين شرايط براى رشد فرزند است . (لتصنع على عينى ... فرجعناك الى امّك )
8 رضايت مادر، جايگاه ويژه اى نزد خدا دارد. (فرجعناك الى امّك كى تقر عينها )
9 نگرانى از بازتاب كارها، به اخلاص و عصمت ضربه نمى زند. (فنجّيناك من الغّم ) (موسى عليه السلام يك قبطى را بدون تعمّد كشته بود و اگر چه گناهى نداشت ، ولى نگران و غمگين بود.)
10 مردان خدا آزمايشات سختى را در پيش روى دارند. (فتنّاك فتونا )
11 پشت سر گذاردن مراحل سخت ، مقدمه ى رسيدن به مقام الهى و معنوى است . (فتنّاك ... ثمّ جئت على قدر يا موسى )
12 انبيا نيز بايد مزه ى حوادث سخت را بچشند. (فتنّاك فتونا فلبثت سنين فى اهل مدين ) (بعد از سال ها زندگانى در كاخ ، اينك چوپانى در بيابان شروع مى شود.)
13 مسئوليّت ها، توفيقات و الطاف الهى ، داراى زمان بندى و حساب شده است . (جئت على قدر يا موسى )
(41) وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى
ترجمه :
(اى موسى !) من تو را براى خودم ساخته و برگزيدم .
(42) اِذْهَبْ اءَنتَ وَاءَخُوكَ بََايَتِى وَلاَ تَنِيَا فِى ذِكْرِى
ترجمه :
(اكنون ) تو وبرادرت با (معجزات و) آياتى كه من به شما داده ام برويد و در ياد (و رسالت ) من سستى نكنيد.
(43) اِذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى
ترجمه :
برويد به سوى فرعون كه او طغيان كرده است .
(44) فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اءَوْ يَخْشَى
ترجمه :
پس به نرمى با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد.
نكته ها
O ((خشيت ))، ترس برخاسته از معرفت واحساس عظمت در برابر ديگرى است .
O خداوند درباره ى حضرت موسى عليه السلام تعبيرات خاصى بيان فرموده است :
الف : (قرّبناه نجيّا )(571) ما او را به هم رازى خود نزديك كرديم .
ب : (انَا اخترتك ) (572) من تو را برگزيده ام .
ج : (ولتصنع على عينى )(573) زير نظر من پرورش يابى .
د: (اصتنعتك لنفسى ) تو را براى خود ساختم .
O در آيات قبل ، دو معجزه ى تبديل عصا به اژدها ويد بيضا براى موسى عليه السلام مطرح شد، در اين آيه مى فرمايد: ((بآياتى )) يعنى معجزات ديگرى نيز به تو خواهيم داد.
O در آيه ى 24 همين سوره ، فرمان رسيد كه ((اذهب الى فرعون )) امّا موسى عليه السلام از خداوند درخواست ياور نمود، اينك با استجابت خواسته ى او، در اين آيه مى فرمايد: ((اذهبا الى فرعون )).
O عدىّبن حاتم مى گويد: اميرالمؤ منين عليه السلام هنگام برخورد با معاويه در صفّين ، با صداى بلند فرمود: قسم به خداوند با معاويه و اصحاب او نبرد خواهم كرد، ولى به دنبال آن آهسته مى فرمود: ان شاءاللّه . گفتم : يا علىّ! شما با صداى بلند از نبرد سخن مى گوييد، ولى با صداى آهسته ان شاءاللّه مى گويى ؟ فرمود: جنگ خدعه است و من درغگو نيستم ، غرضم از اين كار برانگيختن يارانم براى جنگ است تا متفرّق نشوند. سپس حضرت اين آيه را گواه كار خود آورد كه خداوند به موسى گفت : (فقولا... لعلّه يتذكّر ) خداوند مى دانست فرعون متذكّر نمى شود، ولى به جهت برانگيختن موسى براى رفتن به سوى فرعون اين گونه سخن گفت .(574)
پيام ها :
1 براى اهداف بزرگ بايد افرادى را تربيت كرد. (واصطنعتك لنفسى )
2 خداوند براى انبيا برنامه هاى خاصى دارد. (واصطنعتك لنفسى )
3 ابتدا خودسازى ، آنگاه جامعه سازى . (اصطنعتك ... اذهب )
4 اگر به عنوان مدير، كسى را براى كارى اعزام مى كنيم ، بكوشيم كه روحيه او مالامال از عشق و احساس غرور و دلگرمى باشد. (اصطنعتك لنفسى ... اذهب للّه )
5 گاهى بايد ديگران را احضار كرد، (و اءتونى مسلمين ) (575) و گاهى بايد خود به طرف آنان رفت . (اذهب )
6 در بعضى مراحل ، نبايد پيك ها و پيام برها يك نفر باشد. (اذهب انت و اخوك )
7 مبلغ بايد به ابزار ارشاد مجهز باشد. (بآياتى )
8 مبلغ بايد شجاع و مصمم و نفوذناپذير باشد. (ولا تينا فى ذكرى ) للّه تا مبادا كاخ و قدرت و هيبت طاغوت ، او را در انجام ماءموريت مرعوب كند و از ياد خدا غافل شده و دست از صراحت لازم بردارد.
9 رمز موفقيت انسان ، توجّه كامل و دائم به خداوند است . (لاتنيا فى ذكرى للّه )
10 تبليغ ، ارشاد، امربه معروف و نهى از منكر، ذكر و ياد خداست . (اذهب انت و اخوك باياتى ولا تينا فى ذكرى )
11 يكى از بزرگ ترين اهداف و خدمات انبيا، مبارزه با طاغوت و برداشتن موانع راه خداپرستى است . (اذهب انّه طغى )
12 گام اوّل در امر به معروف و نهى از منكر، بيان نرم است . (فقولا له قولا لينّا)
13 اميدها در نرمى است ، وانتظارى از خشونت نمى رود. ( قولا ليّنا لعّله يتذكّر... )
14 شروع تربيت وارشاد بايد از طريق گفتگوى صميمانه باشد.(576) (فقولاله قولا لينّا ) حتّى با سركش ترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى ولطافت سخن گفت .
15 هرگز از هدايت ديگران ماءيوس نشويد. (لعّله يتذكّر ...)
16 وظيفه ى پيامبر تذكّر وارشاد است . (يتذكّر او يخشى )
(45) قَالاَ رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ اءَن يَفْرُطَ عَلَيْنَآ اءَوْ اءَن يَطْغَى
ترجمه :
(موسى وهارون ) گفتند: پروردگارا! همانا مى ترسيم كه او بر ضد ما تعدّى كند يا بر طغيان ادامه دهد (و بر آن بيفزايد).
(46) قَالَ لاَ تَخَافَآ إِنَّنِى مَعَكُمَآ اءَسْمَعُ وَاءَرَى
ترجمه :
(خداوند) فرمود: نترسيد، همانا من با شما هستم (و همه چيز را) مى شنوم و مى بينم .
نكته ها
O ((فَرط)) به معناى سرعت گرفتن وپيش افتادن است و ((انن يفرط علينا)) يعنى ما مى ترسيم كه فرعون ، قبل از بيان استدلال و آوردن معجزات بر ما پيشى گرفته و طغيان خود را نسبت به بنى اسرائيل افزايش دهد.(577)
O آنچه براى انبيا مذموم است ، خشيت و ترس قلبى از غير خداست وگرنه ، خوف طبيعى ، لازمه ى انسانيّت آن بزرگواران و همه انسان هاست وهر انسانى در برابر خطرات اين ترس را دارد.
پيام ها :
1 بررسى مشكلات و موانع احتمالى و ترس از آينده و ناكامى ، منافاتى با اخلاص و مقام نبوّت ندارد. (اننّا نخاف ...)
2 جوسازى و شايعه سازى ، شيوه ى طاغوت ها و ستمگران است . آنان فضا را مسموم و مردان خدا را متهم مى نمايند و يا بعد از شنيدن حقّ دست به آشوب مى زنند تا سخن حقّ آنان اثر نكند. (يفرط علينا او ان يطغى )
3 ايمان به حضور در پيشگاه خداوند و يقين به امدادهاى الهى ، عامل شجاعت و روحيه يافتن مؤ منان است . (انّنى معكما)
4 اگر كسى را به كارى ماءمور كرديد، بايد از هر جهت او را تاءمين نموده و به او روحيه بدهيد. (انّنى معكما اسمع وارى )
5 اگر چه همه ى انسان ها مورد نظر و مرحمت الهى هستند، ولى لطف او بر انبيا بيشتر است . (انّنى معكما اسمع وارى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:58 PM
next page
fehrest page
back page
(47)فَاءْتِيَاهُ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَاءَرْسِلْ مَعَنَا بَنِى إِسْرََّءِيلَ وَ لاَتُعَذِّبْهُمْ قَدْجِئْنَا كَ بََايَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَا مُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
ترجمه :
پس به سراغ او برويد، پس (به او) بگوييد: (اى فرعون ) ما دو فرستاده ى پروردگار تو هستيم ، وبنى اسرائيل را به همراه ما بفرست (وبيش از اين ) آنها را آزار مده . البتّه ما با معجزه اى از جانب پروردگارت به سوى تو آمده ايم و درود بر كسى كه هدايت را پيروى كند.
(48) إِنَّا قَدْ اءُوحِىَ إِلَيْنَآ اءَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى
ترجمه :
(به او بگوييد:) همانا به ما وحى گرديده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند (و از آنها) سرپيچى نمايد.
نكته ها
O چون ارشاد و تبليغ سران ستمگر و هدايت آنان كار بسيار سخت و مهمى بوده است ، لذا خداوند فرمان حركت به سوى فرعون را تكرار مى فرمايد:
(اذهب الى فرعون )، (اذهب انت و اخوك ) ، (اذهبا الى فرعون )، (فاءتياه ) .
O در اين آيات به سه ركن اعتقادى ؛ يعنى توحيد، نبوّت ومعاد اشاره شده است : (ربّك ، اُوحى الينا، انّ العذاب )
O خداوند، دستورالعمل ماءموريت موسى و هارون عليهما السلام را در پنج مرحله تنظيم فرموده است : الف : رفتن . ((فاءتياه )) ب : گفتن . ((فقولا)) ج : دليل آوردن . ((جئناك باءية ))، د: تشويق . ((والسلام على من اتبع الهدى )) د: تهديد. ((انّ العذاب على من كذّب و تولّى )).
پيام ها :
1 كارهاى ارشادى و تبليغى بايد بديع وتهاجمى باشد، نه تدافعى . (فاءتياه )
2 رسالت انبيا از شئون ربوبيّت خداوند است . (رسول ربّك )
3 غرور مستكبران را بشكنيد. (ربّك ) در مقابل كسى كه مى گويد: (انا ربّكم )
4 سخن با نرمى و لطافت ، منافاتى با قاطعيت و صراحت ندارد. (انا رسول ربّك )
5 آزادسازى انسان ها از ستم وبردگى طاغوت ، در راءس وظايف انبياست . (ارسل معنا بنى اسرائيل ) (آرى دين از سياست جدا نيست ، مبارزه با طاغوت ها و آزاد كردن مردم در متن دستورات الهى است .)
6 هجرت از محيط ظلم و گناه ، مقدمه نجات است . ابتدا آزادى ، سپس ايمان . (ارسل معنا بنى اسرائيل ...)
7 مبارزه با طاغوت وآزادى مردم زمانى ارزش واقعى و همه جانبه دارد كه در خط انبيا باشند. (ارسل معنا )
8 آزار وشكنجه ى مردم ، ممنوع است . (لا تعذّبهم )
9 عملكرد ماءموران ، به حساب فرمانده و مسئول آنان نيز گذارده مى شود. (لاتعذّبهم ) با توجّه به اينكه شخص فرعون ، شكنجه گر تك تك مردم نبود.
10 امنيّت و سلامتى كامل و جامع ، تنها در پرتو پيروى از هدايت هاى الهى بدست مى آيد. (والسلام على من اتبع الهدى )
11 سلام به طاغوت وستمگران ممنوع است . (والسلام على من اتبع الهدى للّه )
12 آنچه مهم است پيروى از حقّ است . (اتبع الهدى )
13 سلام دادن در پايان سخن ، از آداب سخن است . (والسلام على ... )
(49) قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَمُوسَى
ترجمه :
(فرعون ) گفت : اى موسى ! پس پروردگار شما دو نفر كيست ؟!
(50) قَالَ رَبُّنَا الَّذِى اءَعْطَى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى آفرينش خاص آن را عطا كرده وآنگاه (آن را به راه كمال ) هدايت فرمود.
(51) قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الاُْولَى
ترجمه :
(فرعون ) گفت : پس حال نسل هاى پيشين چگونه است ؟!
نكته ها
O ((بال )) به معناى فكر است ، ولى به معناى حال نيز بكار مى رود.
O آنچه در نزد فرعون مطرح بود، ربوبيّت است ، نه الوهيت و خالقيت ، زيرا او ادعاى خالقيت نمى كرد و خود نيز الهه داشت ؛ (و يذرك و الهتك )(578) و ساير كفّار نيز ((اللّه )) را بعنوان خالق قبول داشتند، (و لئن ساءلتهم من خلق السموات و الارض ... ليقولُنّ اللّه )للّه (579)، بلكه ادعاى فرعون ، رهبرى و حاكميّت مطلقه خودش بود، از اين روى موسى عليه السلام در جواب فرمود: خالق ، مدبّر و حاكم هستى يكى است .
O همه ى انبيا مردم را دعوت به توحيد كرده و تنها راه كمال و هدايت را از جانب خدا دانسته اند؛ حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: (الّذى خلَقنى فهو يَهدين )(580)، خدايى كه مرا آفريد پس او مرا هدايت كرد. حضرت موسى عليه السلام فرمود: (اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )للّه (581) او به هر چيز آفرينش داده و هدايت كرد و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله فرمود: (الّذى خلق فسوىّ، والّذى قدّر فهدى )(582) خدايى كه آفريد سپس تعديل كرد و كسى كه اندازه گرفت و هدايت كرد.
O رهبرى حركت وقيام با موسى عليه السلام بود. (يا موسى ) اگر چه موسى و هارون به سوى فرعون رفتند و او ابتدا گفت : ((من ربّكما))، ولى رهبر موسى بود، لذا فرعون بلافاصله اضافه كرد: ((يا موسى )).
پيام ها :
1 آنچه مورد ادّعا و نزاع است ، ربوبيّت خداوند است ، نه خالقيّت . (من ربّكما )
2 روحيّه ى استكبار و غرور طاغوتى حتّى در گفتار و شيوه ى سؤ ال نيز مشهود است . به جاى اينكه بپرسد ((من ربّى ))، گفت : (من ربّكما)
3 ما از خداوند طلبى نداريم ، هر چه هست عطاى اوست . (اعطى كل شى ء )
4 خداوند يكتا، هم مى آفريند و هم با هدايت تكوينى اداره مى كند. (اعطى كل شى ء خلقه ثمّ هدى ) (آرى او پس از آفرينش ، راه ادامه ى زندگى و كمال را نيز در آنان قرار داده است . (ثمّ هدى ))
5 خداوند به هر موجودى ، آفرينش كامل و ويژگى هايى متناسب با او عطا كرده است . (خلقه )
6 لازمه ى ربوبيت الهى ، هدايت اوست . (ربّنا... ثمّ هدى )
7 ربوبيّت ، حقِ كسى است كه آفريدگار است . (ربّنا الذى اعطى كل شى ء خلقه )
8 همه ى موجودات ، مشمول هدايت الهى هستند. تمام قوانين حاكم بر هستى و غرايز موجود در انسان ها و حيوانات ، از هدايت الهى است . (خلقه ثمّ هدى )
9 در برابر منطق نبايد به راه نياكان تكيه كرد. (فما بال القرون الاولى )
موسى عليه السلام با منطق سخن مى گويد ولى فرعون ، مسير بحث را به تاريخ مى كشاند، تا عواطف مردم را تحريك كند. (فما بال القرون الاولى )
(52) قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى فِى كِتَبٍ لا يَضِلُّ رَبِّى وَلاَ يَنسَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : علم آن (احوال ) در كتابى نزد پروردگار من است (و) پروردگار من نه (خطا و چيزى را) گم مى كند و نه فراموش مى نمايد.
نكته ها
O وقتى فرعون از حال اقوام قبلى و مردگان پرسيد، حضرت موسى عليه السلام با اينكه مى توانست به تفصيل جواب دهد، امّا چون مى دانست مردم نسبت به نياكان خويش غيرت و حساسيّت دارند، لذا در جواب آنان كلّى گويى كرده و به اجمال ، علم آن را به خداوند احاله داد تا هم به (قولا ليّنا ) عمل كرده باشد و هم وسيله اى براى بهانه و اشكال به دست آنان نداده باشد.
پيام ها :
1 انبيا هر چه را نمى دانستند، يا گفتن آن را به صلاح نمى دانستند، علم آن را به خداوند نسبت مى دادند. (علمها عند ربّى )
2 مربّى بايد با سياست ، بعضى پاسخ ها را كلّى و يا با سكوت جواب دهد تا بحث منحرف نشده و دستاويز دشمن نگردد. (علمها عند ربّى )
3 در تشكيلات الهى ، همه چيز حساب وكتاب دارد. (فى كتاب )
4 كتاب الهى بسيار با عظمت وبزرگ است . ((كتابٍ)) نكره آمده است .
5 در علم خداوند خطا راه ندارد. (لايضّل ربّى و لاينسى ) (سهو و خطا در مورد كسانى است كه واقعيت را نمى دانند، امّا در مورد خداوندى كه ظاهر و باطن هر چيز را همان گونه كه هست مى داند، هرگز احتمال خطا وجود ندارد.)
6 علم انسان دو آفت دارد؛ يا از ابتدا اشتباه مى فهمد و حقيقت را گم مى كند و يا بعد از فهميدن فراموش مى كند، امّا علم خداوند از اين آفات مبرّاست . (لايضّل ربّى و لا ينسى )
7 كسى حقّ ربوبيت دارد كه انحراف و فراموشى در او راه نداشته باشد. (لا يضّل ربّى و لا ينسى )
(53) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَاءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَاءَخْرَجْنَا بِهِ اءَزْوَجاً مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى
ترجمه :
خدايى كه زمين را براى شما بستر آسايش قرار داد وراههايى را در آن براى شما ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد، پس به واسطه ى آن ، انواع زوج هاى گوناگون گياهان را (از خاك ) بيرون آورديم .
نكته ها
O عبارت ((سلك لكم )) را مى توان دو گونه معنا كرد؛ الف : راهها وجاده هايى كه خداوند براى عبور انسان در زمين قرار داده است . ب : راههاى كسب درآمد.(583)
O حضرت موسى عليه السلام در معرفى خداوند به فرعون فرمود: پروردگار ما كسى است كه همه چيز را آفريد و هدايت كرد، و در اين آيات به نمونه هايى از هدايت الهى در طبيعت اشاره مى فرمايد؛ زمينى كه مهد آسايش انسان هاست ، راههاى زمينى كه وسيله ارتباط واتصال مناطق به يكديگرند، باران و گياهان گوناگون كه قانون زوجيّت را به همراه دارند.
O زمانى نعمت هاى خداوند متعال را بهتر مى شناسيم كه خلاف آن را فرض نماييم ، مثلا اگر اين زمين ، آرام نبود وحركتش كُند يا تند بود، باران نمى باريد يا زمين آن را جذب نمى كرد، روئيدنى ها وچشمه ها در آن نبود، و يا ... آيا باز هم ((مَهد)) به شمار مى رفت ؟!
پيام ها :
1 زمين ، آسايشگاه انسان است ، همه نيازهاى او را تاءمين مى كند، مرده و زنده ى او را حمل كرده و به امر الهى مسخّر اوست . (مهدا )
2 همان گونه كه طفل ، در مهد و گهواره براى زندگىِ خارج از آن رشد مى يابد، انسان نيز بايد در مهد زمين براى زندگى بيرون از زمين يعنى جهان آخرت رشد كند.(584) (مهدا)
3 آفرينش وشرايط زمين هدفدار و براى انسان است . (جعل لكم ... سلك لكم )
4 نظام آفرينش بر اساس اصل عليت و سبب و مسبب است . (فاخرجنا به ) للّه
5 توجّه به قانون زوجيت در گياهان ، از معجزات علمى قرآن است .(585) (ازواجا من نبات )
(54) كُلُواْ وَارْعَوْاْ اءَنْعَمَكُمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لاُِّوْلِى النُّهَى
ترجمه :
(تا هم خودتان از آن ) بخوريد و (هم ) چهار پايانتان را (در آن ) بچرانيد. البتّه در اين (امور) نشانه هايى براى خردمندان است .
(55) مِنْهَا خَلَقْنَكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً اءُخْرَى
ترجمه :
ما شما را از آن (زمين ) آفريديم و در آن باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى آوريم .
نكته ها
O ((نُهى )) جمع ((نُهيه )) از ريشه ى ((نَهى )) به معناى بازداشتن است و ((اولى النُهى )) يعنى صاحبان عقل وخرد. از اين جهت به عقل ، ((نُهيه )) مى گويند كه انسان را از پيروى هوسها باز مى دارد.(586)
O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤ ال كردند ((اولى النّهى )) چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: ((هم اولوا الاخلاق الحسنة ... والبررة بالامّهات و الآباء، والمتعاهدين للفقراء والجيران واليتامى ، و يطعمون الطعام و يفشون السلام فى العالم ، و يصلون والناس نيام غافلون )) آنان كه داراى اخلاق حسنه اند...، به پدران و مادران نيكى مى كنند، به فقرا و همسايگان نيازمند و يتيمان كمك مى رسانند، به گرسنگان غذا مى دهند، صلح و آسايش در جهان مى گسترانند و همان هايى كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند و بى خبر.(587)
O اميرمؤ منان على عليه السلام راز سجده هاى نماز را اشاراتِ به اين آيه دانسته و فرموده اند: معنى سجده ى اوّل آن است كه خدايا! من در آغاز از اين خاك بودم ، هنگامى كه سر از سجده برمى دارى اشاره به آن دارد كه تو مرا از خاك آفريدى . سجده ى دوّم اين مفهوم را مى رساند كه تو مرا به خاك برمى گردانى ، و بلند شدن از آن ، يعنى تو بار ديگر در قيامت مرا از خاك زنده خواهى كرد.(588)
پيام ها :
1 آفرينش نباتات نيز هدفدار است . (نبات شتّى ، كلوا و ارعوا)
2 تنوّع نباتات براى تنوّع نيازهاست . (نبات شتّى ، كلوا و ارعوا )
3 چهار پايان براى انسان آفريده شده اند. (انعامكم )
4 بهره گيرى از مادّيات ، شما را از ياد خدا غافل نسازد. (كلوا... انّ فى ذلك لآيات )
5 سرچشمه و مادّه ى خلقت انسان از زمين است . (منها خلقناكم )
6 تفكّر در طبيعت يكى از راههاى خداشناسى است . (لآيات لاولى النّهى للّه )
7 مهم تر از داشتن عقل ، استفاده وپيروى از آن است . (لا يات لاولى النّهى )
8 انسان بايد در خاك دفن شود. (فيها نعيدكم )
9 معاد، جسمانى است . (نخرجكم تارة اخرى )
(56) وَلَقَدْ اءَرَيْنَهُ ءَايَتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَاءَبَى
ترجمه :
و به تحقيق ما تمام آيات و معجزات خويش را به او (فرعون ) نشان داديم ، ولى او تكذيب و امتناع كرد.
(57) قَالَ اءَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ اءَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَمُوسَى
ترجمه :
(فرعون ) گفت : اى موسى ! آيا تو آمده اى تا با سحر خود ما را از منطقه و سرزمينمان بيرون كنى ؟!
پيام ها :
1 خداوند متعال حتّى براى فرعون ها نيز اتمام حجّت مى كند. (اريناه آياتنا للّه )
2 براى بعضى از منكرين يك معجزه كافى است ، امّا براى طاغوتى مثل فرعون بايد معجزات متعدّدى را ارائه كرد. (اريناه آياتنا كلّها)
3 هرگاه قلب و روح انسان مريض شود، هيچ دليلى نمى تواند او را قانع سازد. (و لقد اريناه آياتنا كلّها فكذّب و اَبى )
4 انسان لجوج به منزله ى ابليس است . (فكذّب و ابى ) چنانكه خداوند در آيه 34 سوره بقره در مورد شيطان مى فرمايد: (ابى و استكبرللّه )
5 طاغوت ها در زمان درماندگى با سوء استفاده از عواطف و حربه ى وطن دوستى ، احساسات مردم را تحريك مى كنند. (لتخرجنا من ارضنا)
6 تهمت و ايجاد سوءظنّ نسبت به مردان خدا، شيوه ى استكبارى است . (لتخرجنا من ارضنا بسحرك )
(58) فَلَنَاءْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ اءَنتَ مَكَاناً سُوىً
ترجمه :
(فرعون ادامه داد) پس ما (هم ) حتما سحرى همانند آن (سحر) را براى تو خواهيم آورد. پس (اكنون ) بين ما و خودت زمانى قرار بده كه از آن تخلّف نكنيم (آن هم در) مكانى هموار و با فاصله اى كه نسبت به همه يكسان باشد.
(59) قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَاءَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحىً
ترجمه :
(موسى ) گفت : وعدگاه (ما و) شما، روز زينت (روز عيد) و در وقت چاشت (نيمروز) كه همه ى مردم جمع شده باشند.
(60) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ اءَتَى
ترجمه :
پس فرعون پشت كرد (ومجلس را ترك كرد)، پس (تمام ) مكر و حيله ى خود را جمع كرد، سپس (در روز موعود) باز آمد.
نكته ها
O يكى از بهترين كارهاى حضرت موسى عليه السلام اين بود كه از عيد ملى ، يك روز و يك اجتماع هدفدار و متعالى ساخت و چنان كرد كه در آن روز، همه ى ساحران با ديدن معجزه او تغيير فكر و عقيده دادند.
پيام ها :
1 تحقير و تهمت و عادى سازى جريان هاى مهم ، شيوه ى طاغوت هاست . (فلناءتينّك بسحر مثله )
2 گاهى با آنكه احساس پوچى در درون است ، ولى ژست قدرت نمايى و قاطعيّت گرفته مى شود. (فلناءتينّك ...)
3 حتّى اگر به دشمن هم وعده مى دهيم ، بر آن وفا كنيم . (موعدا لا نخلفه للّه )
4 عدالت و انصاف حتّى درباره ى دشمن نيز نيكوست . (مكانا سوى ) (مسافت آن مكان ، نسبت به هر دو گروه يكسان باشد و هيچ امتيازى در آن نباشد)
5 از ايام فراغت به بهترين نحو بهره بردارى كنيد. (موعدكم يوم الزّينة للّه )
6 اگر ارشاد، با زيبايى و زينت و دلخوشى مردم همراه باشد، داراى اثر بيشترى است . (موعدكم يوم الزّينة )
7 مسئله عيد و زينت ، تاريخى بسيار طولانى دارد. (يوم الزّينة )
8 بحث هاى منطقى وآزاد بايد در حضور مردم باشد. (ان يحشر الناس ضحىً)
9 در تبليغ از عنصر زمان ومكان غفلت نشود. (يوم الزينة ... ضحىً... مكانا سوى ) (هم فراغت مردم ، ((يوم الزينة ))، هم دسترسى مردم ، ((مكانا سوى )) و هم روشنايى و لطافت هوا، ((ضحى )) همه در تبليغات موسى جمع شده بود.)
10 دشمنانِ حقّ در اوّلين فرصت ممكن ، در فكر و توطئه براندازى حقّ هستند. (فتولّى ... فجمع كيده )
(61) قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لاَ تَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى
ترجمه :
موسى به آنان (فرعونيان ) گفت : واى بر شما! بر خدا دروغ نبنديد، كه شما را با عذابى (سخت ) هلاك و ريشه كن خواهد كرد و به تحقيق آن كس كه (به خدا) دروغ ببندد، ناكام و زيانكار گردد.
(62) فَتَنَزَعُوَّاْ اءَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَاءَسَرُّواْ النَّجْوَى
ترجمه :
پس آنان در كارشان به كشمكش پرداختند و نجوى (و نتيجه نزاع خود) را مخفى كردند.
پيام ها :
1 معجزه را سحر دانستن ، افتراء بر خداوند است . (لا تفتروا على الله للّه )
2 قبل از انجام معجزه ، هشدار و تبليغ مردم ضرورى است ، موسى عليه السلام در ميان انبوه مردم گفت : (لا تفتروا على الله )
3 افترا زننده بر خداوند، هم در دنيا ناكام مى ماند و هم در آخرت به كيفر و عذاب مى رسد. (فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى )
4 با دروغ و افترا هرگز به نتيجه نخواهيم رسيد. (و قد خاب من افترى )
5 كسى كه در برابر حقّ بايستد، هلاك مى شود.(589) (و قد خاب من افترى )
6 شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد، اگر در افراد اثر نكند لااقل در ديگران شك و ترديد به وجود مى آورد. (لا تفتروا... فتنازعوا امرهم ...)
7 دشمنان اختلافات خود را پنهان مى كنند. (فتنازعوا امرهم واسرّوا النجوى للّه )
(63) قَالُوَّاْ إِنْ هَذَانِ لَسَحِرَنِ يُرِيدَانِ اءَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ اءَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى
ترجمه :
(فرعونيان ) گفتند: همانا اين دو (موسى و هارون ) قطعا جادوگرند (كه ) مى خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را براندازند.
(64) فَاءَجْمِعُواْ كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُواْ صَفّاً وَقَدْ اءَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى
ترجمه :
پس (اينك تمام نقشه و) كيد خود را گرد آوريد، سپس در يك صف (و بطور منظم ) حاضر شويد. و به تحقيق امروز پيروزى از آن كسى است كه برترى يابد (و سحر او غالب شود).
نكته ها
O مسئولان و حاكمان ، نقش مهمى در اعتقادات مردم دارند. همان گونه كه فرعون در آيه 57 به موسى گفت : تو با سحر، ما را از سرزمينمان خارج مى كنى ، در اين آيه طرفداران او نيز همان حرف را مى زنند.
O در منطق مردانِ خدا، پيروزى از آنِ پرهيزكاران است ، (قدافلح من تزكّى ) (590) و شعار ابرقدرت ها، برترى طلبى و سلطه جويى است ، (قد افلح اليوم من استعلى ) مى باشد مى باشد.
پيام ها :
1 طاغوت ها براى تحريك مردم عليه مردان خدا، آنها را عناصرى متجاوز و مخالف آيين ملى قلمداد مى كنند. (يخرجاكم من ارضكم ... يذهبا بطريقتكم المثلى )
2 مالكيّت ، يك خواسته طبيعى است و انسان ها با مخالف آن مبارزه مى كنند. (يخرجاكم من ارضكم ) (وطن دوستى ، امرى فطرى وخواسته همه مردم است )
3 وحدت ، رمز پيروزى واختلاف رمز سقوط است . (اجمعوا كيدكم ) طرفداران فرعون همه ياران خودرا به همفكرى وبهره گيرى از تمام حيله ها فراخواندند.
4 نظم ، يكى از عوامل هيبت در مقابل دشمنان است . (صفّا )
5 دشمنان براى سركوب حقّ، هم هدف خود را يكى مى كنند و هم قالب حركتشان را هماهنگ مى سازند. (اجمعوا... صفّا)
(65) قَالُواْ يَمُوسَى إِمَّآ اءَن تُلْقِىَ وَإِمَّآ اءَن نَّكُونَ اءَوَّلَ مَنْ اءَلْقَى
ترجمه :
(ساحران ) گفتند: اى موسى ! آيا تو (ابتدا عصاى خود را) مى افكنى يا ما اوّل كسى باشيم كه بيفكند؟!
(66) قَالَ بَلْ اءَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُم يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ اءَنَّهَا تَسْعَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : بلكه شما بيفكنيد. پس (همين كه آنان بساط خود را افكندند) ناگهان طناب ها و عصاهاى آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسى ) آمد كه حركت مى كنند!
(67) فَاءَوْجَسَ فِى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى
ترجمه :
پس موسى در دل خود احساس ترس كرد (كه مبادا مردم فريب بخورند).
نكته ها
O ((حِبال )) جمع ((حَبل )) به معناى ريسمان و ((عصّى )) جمع ((عَصا)) است .
O ((اوجس )) از ((وجس )) به معناى صداى پنهانى است و ((ايجاس )) به چيز پنهان در باطن گفته مى شود.
O حضرت على عليه السلام در خطبه 6 نهج البلاغه در تفسير ((فاوجس فى نفسه )) مى فرمايند: ترس موسى عليه السلام از تاءثير سحر در مردم جاهل بود.
پيام ها :
1 آزاد گذاشتن ها هميشه نشانه ى حقانيّت نيست . (امّا ان تلقى وامّا...) للّه (طرفداران فرعون و ساحران ، موسى را در انتخاب يكى از دو راه آزاد گذاشتند.)
2 به مخالفين اجازه آزادى عملى دهيم ، آنگاه با جواب محكم و منطقى آنها را رد كنيم . (القوا )
3 اجازه القاى شبهه جهت پاسخگويى و رفع اشكال مانعى ندارد. (القوا)
4 سحر، حقيقت اشيا را تغيير نمى دهد، بلكه نمودها را دگرگون مى سازد و در ادارك انسان تاءثير مى گذارد. (يخيلّ اليه )
5 رهبران نبايد نگرانى خود را در برابر دشمن اظهار كنند. (فاوجس فى نفسه )
6 پيامبر نيز مانند عموم مردم حالات وروحيات مختلفى دارد. (فاوجس فى نفسه )
(68) قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّكَ اءَنتَ الاَْعْلَى
ترجمه :
ما (به موسى ) گفتيم : نترس ! همانا تو خودت برترى .
(69) وَاءَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوَّاْ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيْدُ سَحِرٍ وَ لاَيُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ اءَتَى
ترجمه :
و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساخته اند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساخته اند (فقط) حيله ساحر است و ساحر هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد.
(70) فَاءُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوَّاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَرُونَ وَمُوسَى
ترجمه :
پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همه ى بافته هايشان را بلعيد، تمام ) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم .
نكته ها
O همين كه ساحران فهميدند كار موسى عليه السلام سحر و جادو نيست ، بى اختيار به سجده افتادند و در حالى كه صبح از كافران بشمار مى آمدند، غروب به جمع شهداء راه خدا پيوستند و با بيان ((آمنّا بربّ هارون و موسى )) اظهار داشتند كه كار ما غلط بوده است ، و چون فرعون خود را ((ربّ)) مردم مى دانست ، آنها هم كلمه ((رّب هارون و موسى )) را بكار بردند، زيرا اگر آنها تنها مى گفتند: ((ربّ موسى ))، فرعون مى گفت : موسى را من تربيت كرده ام ، از اينروى ساحران ، بعد از كلمه ((ربّ)) ابتدا نام هارون عليه السلام و سپس نام موسى عليه السلام را ذكر كردند.(591)
O خداوند بدون شرط به پيامبرش وعده برترى مى دهد، (انّك انت الاعلى ) ولى به مؤ منين به شرط وفادارى به ايمان ، وعده برترى مى دهد، (و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ) (592) زيرا انبيا وفادار هستند، ولى مؤ منين ممكن است دست از وفادارى بردارند، لذا خداوند مى فرمايد: آنان به شرط وفادارى برترند.
پيام ها :
1 هر كجا كه نگرانى زيادتر باشد، تاءييد و تاءكيد بيشترى را مى طلبد. (لا تخف انّك انت الاعلى )(593)
2 تلقين ، عامل تقويت روحيه است . (انّك انت الاعلى )
3 جواب بايد متناسب با سخن مجادله گر باشد وبا زبان خود او سخن بگوييم . فرعون گفت : (قدافلح اليوم مَن استعلى )، خداوند فرمود: (انّك انت الاعلى )
4 حقّ، باطل را نابود مى سازد. (تلقف ما صنعوا )، (ان الباطل كان زهوقا) (594)
5 نه تنها ساحران زمان حضرت موسى كه تمام ساحران تاريخ تيره بخت هستند. (لا يفلح السّاحر )(595)
6 براى افراد سالم و غير لجوج ، روشن شدن حقّ همان وتسليم شدن همان . (اُلقى ) (گويا در باطن مجبور به سجده شدند)
7 انسان ، موجودى است كه مى تواند در يك لحظه تصميم بگيرد و تغيير عقيده و ايدئولوژى دهد. (اُلقى السحرة )
8 راه توبه براى همگان باز است ، توبه از شرك ، ايمان آوردن به خداست . (اُلقى السحرة ) هر انسان منحرفى را بد ندانيم ، شايد توبه كند.
9 انسان ها در انتخاب عقيده آزادند و مجبور محيط نيستند. (القى السحرة للّه )
10 سجده ، از آثار يقين است ، ايمان بدون سجده نمى شود. (القى السحرة سجّدا)
11 ساحران ، در يك جمله ، ايمان خود را به توحيد و نبوّت اظهار داشتند. (آمنّا برّب هارون و موسى ) (قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى )
7) قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ اءَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلاَُقَطِّعَنَّ اءَيْدِيَكُمْ وَاءَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَفٍ وَلاَُصَلِّبَنَّكُمْ فِى جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ اءَيُّنَآ اءَشَدُّ عَذَاباً وَاءَبْقَى
ترجمه :
(فرعون كه تمام نقشه هاى خود را بر آب ديد به ساحران ) گفت : آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ، به او ايمان آورديد؟! بى گمان او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است . پس قطعاً دست ها وپاهاى شما را بر خلاف (يكديگر، يعنى دست راست وپاى چپ يا به عكس ) قطع خواهم كرد و شما را بر شاخه هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت و به زودى خواهيد دانست كه شكنجه ومجازات كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است .
نكته ها
O در آيه ى 61، موسى فرعونيان را به عذاب تهديد كرد، (لاتفتروا على اللّه فيسحتكم بعذاب ) در اين آيه فرعون مى گويد: به زودى مى دانيد كه عذاب چه كسى سخت تر است .
پيام ها :
1 عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. (قال آمنتم ) فرعون ، همه كارشناسان را براى نابودى حقّ جمع كرده بود، ولى همه به دست موسى عليه السلام هدايت شدند.
2 در نظام طاغوتى ، خفقان حاكم است ومردم حتّى از آزادى عقيده نيز محرومند. (آمنتم له قبل ان آذن لكم )
3 تهديد و تهمت ، شيوه ى كار طاغوت هاست . (انّه لكبيركم )
4 انبيا با روح انسان كار مى كنند، ولى طاغوت ها با ضربه به جسم انتقام مى گيرند. (لاقطّعن ... ) غافل از آنكه با شكنجه و قتل نمى توان باور واعتقادات مردم را تغيير داد.
5 ستمگران مغرور، خود را جاودانه مى پندارند. (ايّنا اشدّ عذاباً وابقى )
(72) قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَآءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَالَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَآ اءَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِى هَذِهِ الْحَيَوةَ الدُّنْيَآ
ترجمه :
(ساحرانى كه ايمان آورده بودند به فرعون ) گفتند: ما هرگز تو را بر كسى كه ما را آفريده وبر آن معجزاتى كه براى ما آمده ، ترجيح نخواهيم داد. پس تو هر حكم وقضاوتى كه مى خواهى بكن ، تو فقط در اين زندگانى دنيا حكم مى كنى .
(73) إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَيَنَا وَمَآ اءَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللّهُ خَيْرٌ وَاءَبْقَى
ترجمه :
همانا ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پاينده تر است .
نكته ها
O ((خطايا)) جمع ((خطيئه ))، به گناهان عمدى گفته مى شود.(596)
O جمله ى ((ما اكرهتنا عليه من السحر)) يعنى ما از خداوند به خاطر خطاهايى كه تو ما را بر آن مجبور كردى ، استغفار مى كنيم . و مراد از اكراه بر سحر، احضار ساحران و عمل سحر آنان است .(597)
O كسى كه از جان خود در راه هدف الهى بگذرد، هر لحظه رشد بيشترى پيدا مى كند. ساحران در اين آيات ، سه گونه تعبير درباره ى خداوند آوردند: ((الذى فطرنا))، ((آمنّا بربّنا))، ((واللّه خير و ابقى )).
O در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : هركس خود را از ديگران برتر بداند مستكبر است . پرسيدند: آيا افراد پاك كه خود را بهتر از گناهكاران مى دانند مستكبرند؟ امام ماجراى ايمان آوردن ساحران را بيان فرمود كه انسان گاهى در چند لحظه تغيير فكر مى دهد، بنابراين خود را بهتر ندانيد چون خبر از سرانجام و عاقبت نداريد.(598)
پيام ها :
1 انسان ها در عقيده و ايمان ، آزاد و انتخابگرند و با تهديد و تطميع نمى توان باورهاى آنان را عوض كرد. (لاقطعنّ، لاصلبنّ... لن نؤ ثرك )
2 دشمنان را از خود ماءيوس كنيد. (لن نؤ ثرك )
3 ايمان ، به انسان قدرت و جراءت مى بخشد. (لن نؤ ثرك )
4 ابرقدرت ها در ديد مؤ منين واقعى ، حقير و بى ارزشند. (لن نؤ ثرك )
5 ايمان ، زمانى ارزش دارد كه بر اساس منطق و بصيرت باشد. (لن نؤ ثرك على ماجاءنا من البيّنات )
6 نشانه ى ايمان واقعى ، آمادگى براى فدا كردن تمام هستى در راه دفاع از ارزشهاى الهى است . (ما جاءنا من البينات ... فاقض ما انت قاض )
7 كسى كه ايمان ندارد، جذب هديه طاغوت مى شود، (ءَانّ لنا لاجراً ) ولى مؤ من ، همه چيز غير از خدا را كوچك و بى ارزش مى داند. (انماتقضى هذه الحيوة الدنيا)
8 اوّلين گام در عفو و بخشش الهى ، ايمان به اوست . (امنّا بربنا ليغفر لنا )
9 سحر، گناه است و بايد از آن توبه كرد. (ليغفرلنا خطايانا... من السحر)
10 طاغوت ها از تخصّص مردم سوء استفاده مى كنند. (مااكرهتنا عليه من السحر )
11 با دشمنان مقابله به مثل كنيد. فرعون گفت : (لتعلمنّ ايّنا اشد عذاباً و ابقى ) ، ساحرانى كه ايمان آورده بودند گفتند: (والله خير و ابقى )
(74) إِنَّهُ مَن يَاءْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمُ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَى
ترجمه :
همانا هركس كه گناهكار ومجرم نزد پروردگار خود بيايد، پس براى او جهنّمى است كه نه در آن مى ميرد (تا رهايى يابد) ونه (با خوشى ) زندگى مى كند.
(75) وَمَن يَاءْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّلِحَتِ فَاءُوْلََّئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَا تُ الْعُلَى
ترجمه :
و هر كس در حالى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است .
(76) جَنَّتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّى
ترجمه :
(و) باغهاى جاويدانى كه در زير آنها نهرها جارى است (و آنان براى ) هميشه در آنجا خواهند بود، واين پاداش كسى است كه (خود را از كفر وگناه ) پاكيزه گرداند.
نكته ها
O ساحران پس از ايمان آوردن ، به فرعون گفتند: اِعمال شكنجه و قتل تو تنها در اين چند روز دنياست ، در حالى كه قهر يا لطف الهى دائمى است . هم دوزخيان در جهنّم ابدى هستند، ((لايموت فيها و لايحيى )) و هم بهشتيان در بهشت ، جاودانه اند. ((جنات عدن ... خالدين فيها))
O جايگاه مؤ من بهشت است ، امّا كسب درجه ، مربوط به مقدار تزكيه اوست كه بايد تلاش كند و در تمام ابعاد خود را از آلودگى ها پاك و تزكيه كند؛ تزكيه ى روح از عقايد انحرافى ، تزكيه ى اخلاق از رذائل اخلاقى ، تزكيه ى جسم از خبائث و تزكيه ى اعمال و رفتار از كارهاى زشت و ناشايست .
پيام ها :
1 كسى كه توبه نكند، مجرم محشور مى شود. (من ياءت ربه مجرما ) (ساحران گفتند: ما ايمان آورديم تا خدا توبه ى ما را بپذيرد وما را ببخشد، سپس گفتند: هركس مجرم نزد خدا آيد، يعنى بدون ايمان و توبه از كردار گذشته ، جهنّم جايگاه اوست .)
2 از گناه بدتر، گناهكار مردن است . (ياءت ربّه مجرما)
3 انسان بايد ايمان خود را تا آخر عمر حفظ كند. (ياءته مؤ منا )
4 انسان در انتخاب عقيده آزاد است . (من ياءت ربّه مجرما... من ياءته مؤ منا)
5 ايمان از عمل صالح جدا نيست . (مؤ منا قد عمل الصالحات )
6 مؤ من واقعى ، عامل به هر كار صالحى است . (عمل الصالحات )
7 بهشت داراى سلسله مراتب است . (درجات العلى )
8 تزكيه ، كليد بهشت است . (و ذلك جزاء من تزكّى )
9 مؤ من ، اهل خودسازى وتزكيه است . (مؤ منا... لهم الدرجات ... جزاء من تزكّى )
(77) وَلَقَدْ اءَوْحَيْنَآ إِلَى مُوسَى اءَنْ اءَسْرِ بِعِبَادِى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِى الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخَفُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَى
ترجمه :
وبه تحقيق ما به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ بده و براى آنان راهى خشك در ميان دريا بگشا تا نه از تعقيب (فرعونيان ) بترسى و نه (از غرق شدن ،) بيمناك باشى .
(78) فَاءَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ
ترجمه :
پس فرعون با سپاهيانش آنان را دنبال كرد، پس (موجى ) از دريا آنان را گرفت و به طور كامل غرق كرد.
(79) وَاءَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى
ترجمه :
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هيچ هدايتى نكرد.
نكته ها
O هنگامى كه ساحران و مردم مصر به موسى عليه السلام ايمان آوردند و از تهديدات فرعون نهراسيدند، راه امداد الهى گشوده شد. از اين روى به موسى عليه السلام خطاب گرديد كه مردم را شبانه از مصر حركت بده كه ما دريا را براى تو خشك و شرّ فرعون را از شما دور مى كنيم .(599)
O ((اسراء)) به معناى حركت در شب است ، ((يَبَس )) به مكانى گفته مى شود كه قبلا آب داشته ، امّا اينك خشك شده و ((دَرَك )) به خساراتى كه دامنگير انسان مى شود گفته مى شود، و مراد از ((عبادى )) بنى اسرائيل است .
پيام ها :
1 حركت انبيا و شيوه ى مبارزه ى آنان برخاسته از وحى الهى است . (اوحيناللّه )
2 اگر نمى توانيم در محيطى اثر بگذاريم ، لااقل آن محيط را ترك و از آنجا هجرت كنيم . (اسر بعبادى )
3 عزّت همراه آوارگى ، بهتر از ذلّت در وطن است . (اسر بعبادى )
4 از جمله اهداف بعثت انبيا، نجات مردم از شرّ طاغوت هاست . (اسر بعبادى )
5 اوّلين گام عليه ظالم ، خالى كردن اطراف اوست . (اسر بعبادى )
6 خداوند ياور محرومان است . (عبادى )
7 هدايت و اداره ى مردم ، بر عهده ى رهبران الهى است . (اسر بعبادى فاضرب )
8 معجزه ى موسى عليه السلام چنان جامعه را تكان داد و به حركت واداشت كه فرعون خود مجبور به تعقيب آنان گرديد. (فاتبعهم فرعون )
9 دريا نيز همچون همه ى طبيعت ، ماءمور قهر يا مهر خداست . (فغشيهم للّه )
10 رهبران و حاكمان جامعه ، در هدايت يا گمراهى مردم نقش كليدى دارند. (اضلّ فرعون قومه و ما هدى )
11 شعارهاى انحرافى را بى پاسخ نگذاريد. فرعون مى گفت : (ما اهديكم الاّ سبيل الرشاد )(600) امّا خداوند مى فرمايد: (و اضلّ فرعون قومه و ما هدى ) فرعون نه تنها مردم را هدايت نكرد بلكه گمراه كرد.
(80) يَبَنِى إِسْرَ ءِيلَ قَدْ اءَنجَيْنَكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَعَدْنَكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الاَْيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى
ترجمه :
اى بنى اسرائيل ! همانا ما شما را از (دست ) دشمنانتان نجات داديم و با شما در سمت راست كوه طور، قرار و وعده گذارديم و بر شما (غذاهاى آماده اى همچون ) منّ و سلوى نازل كرديم .
نكته ها
O مساءله ى نجات بنى اسرائيل از ستم فرعون و نزول غذاهاى مَنّ و سَلوى در حالى كه در بيابان سرگردان بودند، بارها در قرآن ذكر شده است .
O ((مَنّ)) ظاهرا عسل وترنجبين و((سَلوى )) نوعى پرنده حلال گوشت ولذيذ است .
O ((واعدناكم من جانب الطور)) اشاره به جريان رفتن حضرت موسى همراه جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است كه در آنجا خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد.
پيام ها :
1 يادآورى نعمت هاى الهى ، يكى از وظايف انبيا وزمينه ى رشد و تشكر انسان است . (يا بنى اسرائيل قد انجيناكم ...)
2 آزادى و امنيّت از بزرگ ترين نعمت هاى الهى و زمينه ساز استفاده از ساير نعمت هاست . (انجيناكم ... )
3 پس از سقوط طاغوت وتشكيل حكومت ، مهم ترين نياز، قانون است . (انجيناكم ... واعدناكم ) (وعده ى خدا اعطاى تورات وقانون الهى بود)
4 همه ى الطاف از جانب خداوند است . (انجينا واعدنا نزلّنا )
5 نعمت معنوى بر نعمت مادّى مقدم است . ابتدا فرمود: (واعدناكم ) كه مربوط به نزول تورات است ، سپس فرمود: (المنّ والسّلوى ) كه غذاى جسم است .
(81) كُلُواْ مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَلاَ تَطْغَوْاْ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِى وَ مَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِى فَقَدْ هَوَى
ترجمه :
(اينك ) از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى شما كرده ايم بخوريد، و(لى ) در آن طغيان نكنيد كه قهر و غضب من بر شما وارد خواهد شد و هر كس كه قهر من او را بگيرد، قطعا سقوط كرده است .
پيام ها :
1 اصل در چيزهاى طيّب وپاكيزه ، مباح بودن استفاده از آنهاست .(كلوامن طيّبات )
2 اديان الهى به بهداشت تغذيه توجّه دارند. (كلوامن طيّبات ...)
3 تحريم طيّبات ممنوع است . (كلوامن طيبّات )
4 طبع انسان يكى از معيارهاى شناخت حلال هاست . (طيبّات ) (طيّب به چيزى گفته مى شود كه مطابق طبع و دلپسند باشد.)
5 رعايت نكردن احكام خوردنى ها، از بسترهاى طغيان است . (كلوا... لاتطغواللّه )
6 امّت هاى رها شده از ستم ، در معرض طغيان هستند. (انجيناكم ...كلوا... ولاتطغوا)
7 حلال هاى الهى را در راه حرام مصرف نكنيم . (لا تطغوا فيه )
8 مصرف بيش از اندازه ى مورد نياز، سرپيچى از حكم خداست . (لا تطغوا فيه )
9 قهر الهى نسبت به طغيان گران تهديدى جدى است . (فيحل )
10 طغيان در مصرف از گناهان كبيره است ، چون عذاب الهى را در پى دارد. (لاتطغوا فيحلّ عليكم غضبى )
11 افرادى كه مغضوب خداوند هستند، نبايد در ميان مردم عزيز باشند. (من يحلل عليه غضبى فقد هوى )
12 سقوط واقعى ، گرفتار شدن به غضب الهى است ، نه ورشكستگى هاى سياسى ، اقتصادى وامثال آن . (من يحلل عليه غضبى فقد هوى )
(82) وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً ثُمَّ اهْتَدَى
ترجمه :
و البتّه من ، هر كس را كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، به هدايت برسد، قطعا مى بخشم .
نكته ها
O به دنبال آيه ى قبل كه با تهديد به اتمام رسيد، اين آيه بشارت الهى را به همراه دارد و اين شيوه در همه جاى قرآن ديده مى شود.
O توبه از هر گناه و خلاف بايد متناسب با همان گناه و خلاف باشد. مثلا توبه كسى كه نماز نخوانده ، قضاى نماز است ، توبه ى مردم آزارى ، عذرخواهى است ، توبه ى كتمانِ حقايق ، بيان آن است ، توبه ى شرك ، ايمان به خداست ، توبه ى مال مردم خوارى ، ردّ اموال به صاحبان آن است .
O گرچه در اين آيه سخن از بخشش توبه كنندگان است ، امّا در آيه ى ديگر مى خوانيم : كسانى كه بعد از ايمان ، كفر بورزند وبر آن بيفزايند، ديگر هرگز توبه آنان قبول نخواهد شد. (انّ الّذين كفروا بعد ايمانهم ثمّ ازدادوا كفرا لن تقبل توبتهم ) (601)
O انبياى الهى نيز از خدا طلب مغفرت مى كردند؛ آدم عليه السلام : (ان لم تغفرلنا )(602)، نوح عليه السلام : (الاّ تغفرلى وترحمنى ) (603)، ابراهيم عليه السلام : (اطمع ان يغفرلى )(604)، موسى عليه السلام : (ربّ اغفرلى ولاخى ) (605)، عيسى عليه السلام : (وان تغفرلهم )(606) ومحمّد صلى الله عليه و آله : (واستغفره ) (607)
O در روايات مراد از ((اِهتدى ))، هدايت به ولايت اهلبيت عليهم السلام دانسته شده است .(608)
پيام ها :
1 راه توبه بر آنان كه مشمول غضب الهى شده اند، باز است . (فقد هوى ...انّى لغفّار )
2 بازگشت واقعى انسان ، مغفرت وآثار بسيارى را از جانب خدا در پى دارد. (انّى لغفّار لمن تاب )
3 توبه با شرايطى پذيرفته مى شود. الف : بازگشت (تاب )، ب : ايمان (آمن ) ، ج : كار خوب (عمل صالحا )، د: هدايت پذيرى (اهتدى ) .
4 حتّى ايمان وعمل صالح بدون هدايت پذيرى از هاديان الهى كافى نيست . (آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى ) (آرى ، اگر ايمان وعمل صالح باشد، ولى انسان در خط هدايت هاديان الهى قرار نگيرد، صيد سامرى وبلعم باعوراها مى شود.)
5 مؤ من بودن و مؤ من شدن مهم است ، امّا مؤ من ماندن مهم تر است . (ثم اهتدى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:58 PM
next page
fehrest page
back page
(83) وَمَآ اءَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَمُوسَى
ترجمه :
و(به موسى گفتيم :) اى موسى ! چه چيز سبب تعجيل (و پيشى گرفتن ) تو از قومت شد؟! (چرا زودتر به وعدگاه آمدى ؟)
(84) قَالَ هُمْ اءُوْلاَ ءِ عَلَى اءَثَرِى وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى
ترجمه :
(موسى ) گفت : آنها (قوم من ) به دنبال من هستند و پروردگارا! براى خشنودى تو به سوى تو شتاب كردم .
(85) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَاءَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ
ترجمه :
(خداوند) فرمود: همانا ما قوم تو را بعد از (آمدن ) تو آزمايش كرديم و سامرى آنها را گمراه كرد.
نكته ها
O امام صادق عليه السلام در ذيل آيات فوق ، سيماى عاشق را چنين بيان فرمود: انسان مشتاق نه در فكر غذا، لباس ومسكن است ونه آرام وقرار دارد تا به محبوبش برسد، همان گونه كه حضرت موسى به عشقِ دريافت وحى ، خواب و خوراك نداشت و فرمود: خدايا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضى شوى .(609)
پيام ها :
1 پيامبر نيز در مقابل عملكرد خود مسئول است . (ما اعجلك ...)
2 رهبر بايد پيشگام باشد تا امّت به دنبال او حركت كنند. (اولاء على اثرى )
3 موسى عليه السلام عاشق خدا و استماع كلام الهى بود. (عجلت اليك ) للّه
4 عجله در كار خير و براى كسب رضاى الهى مانعى ندارد. (عجلت ... لترضى )
5 بالاترين هدف انبيا ومقصد اعلاى آنان ، جلب رضايت الهى است . (لترضى )
6 با حضور رهبر در جامعه ، از دشمنان كارى ساخته نيست . منحرفان ، از غيبت و نبود رهبر الهى سوءاستفاده مى كنند. (من بعدك )
7 امّت ها در غيبت پيشوايان ، در معرض آزمون وفتنه هستند. (فتنّا...من بعدك )
8 نقش هنر وهنرمند غير متعهّد در تخريب باورهاى دينى و انحراف مردم ، كمتر از قدرت طاغوت نيست . (اضلّهم السامرى )
9 ارتداد براى تازه ايمان آورده ها، خطر وتهديدى جدّى است . (اضلّهم السامرى )
10 اصحاب پيامبر بودن كافى نيست ، حسن عاقبت و استوارى دينى لازم است . (اضلّهم السامرّى ) (خداوند بنى اسرائيل را نجات داد و طيّبات را روزى آنان كرد، امّا بد عاقبت شدند.)
(86) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَنَ اءَسِفاً قَالَ يَقَوْمِ اءَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً اءَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ اءَمْ اءَرَدتُّمْ اءَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَاءَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى
ترجمه :
پس موسى خشگمين واندوهناك به سوى قوم خود بازگشت (و) گفت : اى قوم من ! آيا پروردگارتان به شما وعده اى نيكو (نزول تورات ) نداد؟ آيا مدّت (غيبت من ) بر شما طولانى شد؟ يا اينكه مى خواستيد خشمى از طرف پروردگارتان بر شما فرود آيد، كه با قرار و موعد من تخلّف كرديد؟!
نكته ها
O در اين آيه به دو وعده اشاره شده است ، يكى وعده اى از جانب خداوند كه نزول تورات بوده است ، ((الم يعدكم ربّكم وعدا حسنا)) و ديگرى ، وعده اى از طرف موسى عليه السلام با مردم كه در زمان غيبت او از برادرش هارون اطاعت كنند، ولى مردم با گوساله پرستى آنها را ناديده گرفتند. البتّه موسى هنگام توبيخ آنان ، علّت انحرافشان را سؤ ال كرد وپرسيد: آيا انحراف شما عامدانه بود وبا آگاهى به سراغ قهر خدا رفتيد؟ يا از روى غفلت به آن روى آورديد؟ آيا به خاطر اينكه سى روز غيبت من به چهل روز منتهى گرديد، شما منحرف شديد؟ و آيا... .(610)
O در اين آيه همچون آيه ى 81، از حلول غضب الهى سخن به ميان آمده است ، ليكن در آنجا عامل غضب ، طغيان ودر اينجا پيمان شكنى مردم بيان شده است . اينها عواملى است كه رمز سقوط بنى اسرائيل در آنها نهفته است .
پيام ها :
1 همين كه از انحرافى با خبر شديد، فورا عكس العمل نشان دهيد. (فرجع ) (حرف ((فا)) در ((فرجع )) نشانه فوريت است .)
2 غيرت دينى از صفات بارز اولياى خداست . (غضبان اسفا) (رهبران دينى و اولياى خدا، غصه ى انحراف مردم را مى خورند.)
3 خشم و غضبى كه در راه رضاى الهى باشد مذموم نيست . (غضبان اسفا للّه ) (خشم و تاءسّف اولياى خدا، به خاطر ارتداد وانحراف معنوى مردم است .)
4 در جاى خود بايد خطاكار را توبيخ كرد. (اَلم يعدكم )
5 عدم حضور رهبر، يا تغييرات جزئى در برنامه ها، نبايد سبب انحراف و ارتداد شود. (اءفطال عليكم العهد )
6 ارتجاع ، ارتداد و عهدشكنى ، عامل قهر وغضب الهى است . (يحلّ عليكم غضبى )
7 قهر و غضب از لوازم تربيت است . (غضب من ربكم )
8 تخلّف از عهد وپيمان پيامبر، عامل قهر خداوند است . (يحل عليكم غضب ... فاخلفتم موعدى ) (ميان انبيا و مردم تعهّدات و قرارهايى است كه اين قرارها شامل سيره ، احكام و نمايندگان آنها در ميان مردم مى شود كه بايد مردم به آنها وفادار باشند، وقرار موسى تبعيت از هارون بود.)
9 تخلّف از وصىّ ونماينده پيامبر، تخلّف از خود اوست . (فاخلفتم موعدى للّه ) (تخلّف از پيروى هارون ، تخلّف از موسى مى باشد.)(611)
10 هنگام توبيخ ، روزنه ى توبه وبازگشتى را براى خلافكار باز بگذاريد. (اءفطال عليكم العهد ام اردتم ) (از سؤ ال هاى متعدّد موسى ، اين پيام استفاده مى شود.)
(87) قَالُواْ مَآ اءَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَآ اءَوْزَاراً مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَهَا فَكَذَلِكَ اءَلْقَى السَّامِرِىُّ
ترجمه :
(مردم به موسى ) گفتند: ما به ميل و اراده ى خود خلاف وعده نكرديم ، وليكن از زيور آلات قومِ (فرعون ، چيزها و) بارهايى بر ما نهاده شد، پس ما آنها را (در آتش ) افكنديم پس اينگونه سامرى (بر ما) القا كرد.
پيام ها :
1 گناهكاران براى فرار از مجازات ، به بهانه هايى چون اجبار و اكراه و فشار خارجى پناه مى برند. (ما اخلفنا موعدك بملكنا)
2 مال حرام ، خرج كار حرام مى شود. (من زينة القوم ) (زيور آلاتى كه فرعونيان از راه ظلم بدست آورده بودند و به ارث به بنى اسرائيل رسيده بود، سرانجام خرج ساخت بت وگوساله شد.)(612)
3 چه بسا جلوه ها، زيورها واموال دنيا كه براى انسان وزر ووبال است . (اوزارا)
4 منحرفان از سرمايه ى خود مردم براى گمراه كردن آنان و رسيدن به اهداف شوم خويش استفاده مى كنند. (من زينة القوم )
5 جامعه ى سست ايمان و سلطه پذير، با يك ترفند هنرمندانه همه چيز خود را مى بازد. (فكذلك القى السامرى )
6 تلقين منحرفان وهنرنمايى آنان در جامعه بى اثر نيست . (القى السامرى )
7 شخص مجرم مى كوشد تا گناه را به گردن ديگران بيندازد. (القى السامرى )
8 بزرگ ترين ضربه ها را عوامل خودى منحرف مى زنند. (السامرى للّه )
(88) فَاءَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَذَآ إِلَهُكُمْ وَ إِلَهُ مُوسَى فَنَسِىَ
ترجمه :
پس (سامرى ) براى آنها پيكر گوساله ى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم ) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است . پس سامرى (خدا و همه ى تعليمات موسى را) فراموش كرد.
(89) اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَلا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً
ترجمه :
پس آيا نمى بينند كه (اين گوساله ) برايشان پاسخى ندارد و مالك (هيچ گونه ) سود و زيانى براى آنها نيست ؟!
نكته ها
O از جمله هنرهاى سامرى اين بود كه چگونگى ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم يكدفعه با پيكر گوساله اى صدادار مواجه شدند. ((فاخرج ))
O بنى اسرائيل نينديشيدند كه اگر گوساله قابل پرستيدن است ، خود سامرى كه سازنده ى آن است به طريق اولى قابل پرستش است .
پيام ها :
1 هنرى كه با جامعه شناسى و روانشناسى همراه باشد، مؤ ثّرتر است . (فاخرج لهم عجلاً) (عامل موفّقيت سريع سامرى در جلب توجّه بنى اسرائيل ، شناختِ زمينه هاى بت پرستى و گاوپرستى در آن جامعه وحضور نداشتن رهبر بود.)
2 هنر در اختيار افراد منحرف ، همچون تيغ در كف زنگى مست ، مهلك و خطرناك است و گوساله سامرى مى شود. (القى السامرى )
3 مجسمه سازى ، ذوب فلزات وريخته گرى ، سابقه طولانى دارد. (عجلاًجسداً)
4 بزرگ ترين خطرى كه هر امّت و انقلابى را تهديد مى كند، ارتجاع ، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقيدتى است . (هذا الهكم )
5 فطرت همه ى انسان ها بر خداپرستى است ، انبيا عليهم السلام راه صحيح و معبود واقعى را نشان مى دهند، امّا سامرى ها، كج راهه و گوساله ها را. (هذا الهكم )
6 اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند، راه براى خراب كردن ديگر افراد هموار مى شود. (و اله موسى )
7 نتيجه ى فراموش نمودن احكام و دستورات الهى و جداشدن از رهبران دينى ، انحراف و بدعاقبتى است . (فنسى ) (مى گويند: سامرى از ياران موسى عليه السلام بود كه تعهّدات خويش را در قبال او فراموش كرد.)(613)
8 راه ومكتب انبيا، استدلالى ومنطقى است . (افلا يرون ... لايملك لهم نفعا و لا ضرّا ) (عقل مى گويد كه معبود انسان بايد قدرت جلب منفعت را براى انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)
(90) وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَرُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِى وَاءَطِيعُوَّاْ اءَمْرِى
ترجمه :
و البتّه هارون (نيز) پيش از اين (آمدن موسى ) به آنان گفته بود: اى قوم من ! شما قطعا به واسطه ى آن (گوساله )، مورد آزمايش قرار گرفته ايد و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است ، پس از من پيروى كنيد و دستور مرااطاعت نماييد.
(91) قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى
ترجمه :
(اما قوم مرتدّ، به هارون ) گفتند: ما همچنان برپاداريم (و هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت ) تا موسى به سوى ما باز گردد.
پيام ها :
1 بعضى چنان خودباخته اند كه نه عقل بر آنان حكمفرماست (افلا يرون )للّه و نه پيامبر برايشان راهنما. (قال لهم هارون )
2 انحراف و ارتداد بنى اسرائيل آگاهانه بوده است . (و لقد قال لهم هارون ...)
3 وظيفه رهبر وپيروانش هنگام بروز بدعت ، فرياد و اتمام حجّت است . (و لقد قال لهم هارون )
4 انبيا دلسوز مردمند. (و لقد قال لهم هارون ... يا قوم )
5 - آزمايش انسان ها يك سنّت قطعى الهى است ، ليكن ابزار آن متفاوت است . (انّما فتنتم به )
6 يادآورى لطف و رحمت الهى مى تواند زمينه ى ارشاد و توبه را براى انسان ها فراهم نمايد. (ربكم الرحّمن )
7 اطاعت از وصى و نماينده پيامبر واجب است . (فاتبعونى و اطيعوا امرى للّه )
8 پيروى از رهبران الهى ، مايه ى مصونيت از فتنه هاست . (فتنتم ... اطيعوا امرى )
9 براى افراد لجوج ، فرياد پيامبران نيز بى اثر است . (قالوا لن نبرح للّه )
10 بنى اسرائيل بجاى فكر، شخصيّت گرا بودند. (حتى يرجع الينا موسى )
(92) قَالَ يَهَرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَاءَيْتَهُمْ ضَلُّوَّاْ
ترجمه :
(موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت : اى هارون ! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت ؟
(93) اءَلا تَتَّبِعَنِ اءَفَعَصَيْتَ اءَمْرِى
ترجمه :
از اينكه مرا پيروى نكنى ؟ (چرا براى نجات مردم فورا به سراغ من نيامدى ؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى ؟
(94) قَالَ يَبْنَؤُمَّ لاَ تَاءْخُذْ بِلِحْيَتِى وَلاَ بِرَاءْسِى إِنِّى خَشِيتُ اءَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِى
ترجمه :
(هارون در جواب ) گفت : (اى برادر و) اى فرزند مادرم ! (موى ) ريش و سر مرا (به مؤ اخذه ) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من و آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى !
نكته ها
O هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف ديد، سه گروه را زير سؤ ال برد: الف : مردم (يا قوم الم يعدكم ربّكم )للّه ، ب : هارون عليه السلام (يا هارون ما منعك ... )، ج : سامرى (فما خطبك يا سامرى ) .
O به گفته ى تفسير اطيب البيان ، چون هارون عليه السلام پيامبر و معصوم است و به وظيفه ى نهى از منكر خود نيز عمل كرده است ، مى توان مؤ اخذه موسى عليه السلام را به اصطلاح يك جنگ زرگرى دانست كه به در مى گويد تا ديوار بشنود. به هارون مى گويد كه مردم حساب كار خود را بكنند.
O در تفسير صافى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه توبيخ موسى عليه السلام براى آن بود كه چرا هارون عليه السلام به محض ديدن آن وضع ، آن را فورا به موسى اطلاع نداد.
O در شيوه ى تبليغ گاه مى بايست براى تكان دادن افكار عمومى و ايجاد لرزه بر اندام مرده ى جامعه ، دست به كار تازه اى زد. چنانچه موسى عليه السلام آن برخورد تند را با جانشين معصوم خويش انجام داد و يا حضرت على عليه السلام در هنگام خطبه خواندن سيلى محكمى به صورت خود زدند، تا مردم را توجّه دهند.
پيام ها :
1 رهبران بايد پاسخگوى انحرافات مردم باشند. (يا هارون ما منعك للّه )
2 سكوت و بى تفاوتى مسئولين ، مورد توبيخ است . (ما منعك )
3 بدعاقبتى ، آفتى براى دينداران است . (راءيتهم ضلّوا )
4 پيامبر مى تواند فرمان بَر پيامبر ديگر باشد. (اءفعصيت امرى ) للّه
5 در جامعه بايد مديريت واحد حاكم باشد. (اءفعصيت امرى )
6 براى خاموش كردن غضب ديگران ، از كلمات عاطفى استفاده كنيم . (يابن امّ)
7 دين وديندارى مهم تر از فاميل دارى است . (لاتاءخذ بلحيتى )
8 غيرت و تعصّب دينى ، لازمه ى پيامبرى است . (لاتاءخذ بلحيتى ) للّه
9 به متّهم فرصت دفاع بدهيم . (لاتاءخذ بلحيتى )
10 موى بلند وزلف داشتن براى مرد جايز است . (و لا براءسى )
11 خطر تفرقه ى يك امّت ، هارون پيامبر را نيز مى ترساند. (انىّ خشيت للّه )
12 حفظ وحدت ، مهم تر از نجات يك گروه است . (انىّ خشيت ... فرّقت ) للّه
13 در تصميم گيرى ها بايد به مسئله ى اهمّ ومهم توجّه كرد. (انىّ خشيت للّه )
14 در برخوردهاى انقلابى بايد به عوارض كار توجّه كرد و نبايد يكسو نگر بود. (انىّ خشيت ...)
15 خطر تفرقه افكنى مهم تر از خطر سكوت در برابر انحراف است . (فرّقت بين بنى اسرائيل ... )
(95) قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَسَمِرِىُّ
ترجمه :
(سپس موسى به سامرى ) گفت : اى سامرى ! (منظور تو از) اين كار (و فتنه ى ) بزرگ كه كردى چيست ؟
(96) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ اءَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى
ترجمه :
(سامرى ) گفت : من به چيزى پى بردم كه (ديگران ) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (حقّ) را بر گرفتم ، پس آن را (در گوساله ) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد).
نكته ها
O جمله ى ((بصرت به )) معمولا در ((بصيرت )) به معناى فهميدن كه جمع آن ((بصائر)) است بكار مى رود، نه در ((بصر)) به معناى چشم كه جمع آن ((ابصار)) است .(614)
O در كتاب ((احتجاج طبرسى )) آمده است كه وقتى حضرت على عليه السلام بصره را فتح كرد، مردم دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند، چشم حضرت در ميان مردم به حسن بصرى افتاد كه چيزى را يادداشت مى كرد.
امام عليه السلام با صداى بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند: چه مى كنى ؟ عرض كرد سخنان شما را مى نويسم تا براى ديگران بازگو نمايم . امام عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد كه هر قوم و جمعيّتى يك سامرى دارد و تو اى حسن ! سامرى اين امّت هستى ، تو از من آثار رسول خدا را مى گيرى و با هواى نفس و تفسير به راءى خودت ، مكتب تازه اى مى سازى و مردم را به آن فرا مى خوانى .(615)
O بر طبق تفاسير الميزان ، فرقان و نمونه ، مراد سامرى از ((قبضت قبضة من اثر الرسول )) آن است كه من مقدارى از آثار موسى عليه السلام را فرا گرفته و بر آن مؤ من شدم ، سپس آن را رها كرده و گوساله را ساختم و قهرا جمله ى ((بصرت بمالم يبصروا)) يعنى به طرحى براى انجام اين كار پى بردم كه ديگران از آن غافل بودند و اين معنا با حديث فوق مناسب تر است .
پيام ها :
1 براى برطرف كردن انحراف ، ابتدا بايد ريشه ى انحراف را بررسى كرد. (فما خطبك يا سامرى )
2 با منحرفان ومفسدان فرهنگى بايد برخورد كرد. (فما خطبك يا سامرى للّه )
3 در يك انقلاب ، همه ى مردم از درون عوض نمى شوند، بلكه افرادى مثل سامرى ها منتظر فرصت مى مانند. (فما خطبك يا سامرى )
4 گاهى منحرفين ، دريافت هايى دارند كه متديّنين از آن بى خبرند. (بصرت بما لم يبصروا )
5 طرّاحان انحراف ، از جهل مردم استفاده مى كنند. (بمالم يبصروا)
6 سردمداران باطل براى انحراف مردم ، حتّى از مقدّسات نيز سوءاستفاده مى كنند. (من اثر الرسول ) (سياستِ مذهب عليه مذهب )
7 اگر هنر با هواى نفس همراه شد، بالاترين خطرهاست . (سوّلت لى نفسى )
8 تا انسانى از درون فريب نفس خويش را نخورد، نمى تواند ديگران را فريب دهد. (سوّلت لى نفسى )
(97) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِى الْحَيَوةِ اءَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِى الْيَمِّ نَسْفاً
ترجمه :
(موسى به سامرى ) گفت : پس برو (دور شو)، پس همانا بهره ى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائما) مى گويى : ((به من دست نزنيد)) و همانا براى تو (در آخرت ) ميعادگاهى است كه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون ) به سوى معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى كردى نگاه كن ، ما حتماآن را مى سوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.
(98) إِنَّمَآ إِلَهُكُمُ اللّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً
ترجمه :
(اى قوم من !) همانا معبود شما ((اللّه )) است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است .
نكته ها
O در تفاسير مجمع البيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف نظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله ((فاذهب )) او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.
O كلمه ((لامساس )) به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مى كرد وهركس به او نزديك مى شد فرياد مى زد: ((لامساس )) دور شو، دور شو.(616)
O حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:
الف : طرد ((فاذهب ))، ب : نفرين ((لامساس ))، ج : تهديد به عذاب آخرت ((لك موعدا))، د: آتش زدن گوساله ((لنحرّقنّه )).
پيام ها :
1 بعد از ثبوت جرم ، بايد مجرم را مجازات كرد. (سولّت لى نفسى فاذهب )
2 يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است . (فاذهب )
3 مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست . (فاذهب )
4 انبيا با علم غيب ، از آينده افراد خبر مى دهند. (ان تقول لامساس )
5 بعضى از امراض ، قهر الهى است . (لامساس )
6 براى مروّجين فكرهاى باطل ، مجازات دنيوى وسيله ى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست . (لامساس و ان لك موعدا )
7 شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست . (لك موعدا لن تخلفه )
8 بدترين نوع جرم ، اصرار مجرم بر جرم است . (ظلت عليه عاكفا للّه ) (سامرى خود نيز گوساله خود را مى پرستيد.)
9 ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود.(617) (لنحرّقنّه ) للّه
10 محو آثار كفر وشرك بايد در ملاءعام وبا حضور مردم باشد. (لنحرّقنّه للّه ) و نفرمود: ((لاُحرّقنّه ))
11 حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهم تر است . گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. (لنحرّقنّه )
12 غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف ، لازمه ى رهبرى است . (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه ) (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن ، تصميم قطعى موسى بود)
13 بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. (لنحرّقنّه ثم لننسفنّه )
14 هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. (انّما الهكم الله )
15 خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. (وسع كل شى ء علما)
(99) كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اءَنبَآءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ ءَاتَيْنَكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً
ترجمه :
(اى پيامبر!) ما اين گونه از اخبار گذشته بر تو حكايت مى كنيم و همانا ما از جانب خويش به تو ذكر (قرآن ) داده ايم .
نكته ها
O در نقل تاريخ انبيا بركات زيادى وجود دارد از جمله :
الف : افزايش علم و آگاهى ، ب : بدست آوردن بصيرت و پيدا كردن راه سعادت ، ج : تنبيه و تذكّر مردم ، د: بشارت و دلگرمى مؤ منين .
پيام ها :
1 نقل تاريخ ، يكى از شيوه هاى تربيتى قرآن است . (كذلك نقصّ)
2 داستان هاى قرآن ، بهترين و صادق ترين داستان هاست ، زيرا گوينده ى آن خداوند و مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله و ماجراى آن حقيقى است . (نقصّ عليك للّه )
3 هر تاريخى ارزش بيان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است .(618) (انباء)
4 در بيان تاريخ ، از نقل جزئياتى كه دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى كنيد. (من انباء )
5 تاريخ وسيله ى تذكّر است ، نه عامل سرگرمى . (انباء ما قد سبق ذكرا)
6 قرآن ياد و يادآور مهمّى است . (((ذكرا)) با تنوين نشانه ى عظمت است .)
7 سرچشمه ى تاريخ و داستان هاى قرآنى ، وحى الهى است ، نه گفته هاى اين و آن . ((لدنّا))
(100) مَنْ اءَعْرَضَ عَنهُ فَاءِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْراً
ترجمه :
پس هركس از آن (ذكر) روى برگرداند، قطعا او در روز قيامت ، بار سنگينى (از گناه ) را بر دوش خواهد كشيد.
(101) خَلِدِينَ فِيهِ وَسَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ حِمْلاً
ترجمه :
(آنها) براى هميشه در آن (بار گناه و عقوبتش ) خواهند ماند و چه بد بارى است براى آنها، (بار گناه ) در روز قيامت .
(102) يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً
ترجمه :
(همان ) روزى كه در صور دميده مى شود وما در آن روز، مجرمان را با چشمان تيره (و بدن هاى كبود) محشور مى كنيم .
(103) يَتَخَفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا عَشْراً
ترجمه :
(آنها) در بين خودشان آهسته با يكديگر گفتگو مى كنند كه شما جز چندى (ده روز در دنيا بيشتر) توقّف نداشتيد.
نكته ها
O كلمه ى ((حِمل )) و كلمه ى ((حَمل )) در لغت به يك معناست ، ليكن ((حِمل )) به بار ظاهرى و ((حَمل )) به بار باطنى مثل بچه در شكم مادر اطلاق مى گردد.
O ((زُرق )) رنگى است كه از اختلاط سفيد و سياه بوجود مى آيد، مثل رنگ خاكسترى و شايد كنايه از كورى ، ترس و يا رنگ پريدگى باشد.
O كلمه ى ((صُور)) يا به معناى شاخ است و يا جمع صورت مى باشد كه مراد دميدن در صورت هاى مردگان براى زنده شدن است .
O در قرآن مجيد به دو نفخه اشاره شده است كه در نفخه ى اوّل ، همه موجودات مى ميرند و در نفخه ى دوّم انسان ها براى حساب زنده مى شوند. (ونفخ فى الصور، فصعق مَن فى السموات و مَن فى الارض الاّ مَن شاءاللّه ، ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون )(619) و منظور از ((ينفخ فى الصور)) در اين آيه ، به قرينه جمله ى ((و نحشر المجرمين ))، نفخه ى دوّم در روز قيامت است .
پيام ها :
1 انسان ها در انتخاب راه آزادند، مى توانند حقّ را بپذيرند ومى توانند اعراض نمايند. (اعرض )
2 پيامد اعراض از ذكر خدا، تنها به زندگانى نكبت بار در اين دنيا خلاصه نمى شود، (من اعرض فانّ له معيشة ضنكا )(620) بلكه بدبختى آخرت را نيز به همراه دارد. (من اعرض ... يحمل يوم القيامة وزرا)
3 ميزان خطر وسنگينى بار قيامت ، براى كسى روشن نيست . (((وزرا)) نكره آمده )
4 در قيامت مجرم يا كور و رو سياه محشور مى شود و يا در اثر ترس ، وحشت و خيره نگرى ، به كبودى چشم مبتلا مى گردد. (زرقا )
5 مدّت زمان دنيا و برزخ نسبت به آخرت بسيار ناچيز و در حكم چند روز است . (ان لبثتم الا عشرا)
(104) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ اءَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلا يَوْماً
ترجمه :
(البتّه ) ما به آنچه آنها مى گويند داناتريم ، آنگاه كه بهترين آنان در رفتار، مى گويد: شما درنگ نكرديد مگر يك روز!
نكته ها
O عظمت قيامت به قدرى است كه انسان ها پس از حضور در آن عمر خود را در دنيا، نيم روز يا يك روز و يا حدّاكثر ده روز مى شمرند كه قرآن از زبان افراد و گروه هاى مختلف ، آن را چنين بيان مى دارد:
الف : ده روز. (ان لبثتم الاّ عشرا)
ب : يك روز. (ان لبثتم الاّ يوما )
ج : بخشى از يك روز. (لم يلبثوا الاّ عشيّة او ضحيها) (621)، (لبثت يوما او بعض يوم )(622)
د: لحظاتى كوتاه . (ما لبثوا غير ساعة ) (623)
ه: زمانى اندك . (ان لبثتم الاّ قليلا )(624)
به نظر مى رسد اين تفاوت نظر در مقدار عمر دنيا، بستگى به مقدار بصيرت و درك افراد دارد. چنانكه در اين آيه كسانى كه قرآن از آنها به (امثلهم طريقة ) للّه تعبير كرده است ، عمر دنيا را يك روز مى شمرند و در آيه ى قبل ، گنهكاران مدّت آن را ده روز.
پيام ها :
1 همه ى مجرمين ، در قيامت در يك سطح نيستند. (امثلهم طريقة )
2 هركس عاقل تراست ، دنيا را كوچك تر مى بيند. (يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الاّيوما)
(105) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفاً
ترجمه :
و (اى پيامبر!) از تو درباره ى كوهها (در قيامت ) مى پرسند، بگو: پروردگار من آنها را از بُن بركنده و متلاشى مى كند.
(106) فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً
ترجمه :
پس آنها را (همچون ) كويرى صاف و هموار، رها مى سازد.
(107) لا تَرَى فِيهَا عِوَجاً وَلاَ اءَمْتاً
ترجمه :
كه در آن هيچ پستى و بلندى مشاهده نمى كنى .
نكته ها
O كلمه ى ((نَسْف )) يعنى قلع و قمع و نابود كردن ، ((قاع )) يعنى زمين صاف ، ((صَفْصَف )) يعنى زمين صاف به گونه اى كه همه ى قسمت هاى آن در يك صف و خط باشند، و كلمه ى ((عِوَج )) و((اَمْت )) به معناى گودى و بلندى است .
پيام ها :
1 مردم درباره ى قيامت سؤ الاتى دارند كه پيامبر بايد پاسخگو باشد. (يسئلونك ... قل ينسفها ربّى )
2 نظام حاكم بر طبيعت ، دائمى نيست . (ينسفها ربّى )
3 متلاشى كردن كوهها و به وجود آوردن قيامت ، جلوه اى از ربوبيّت خداست . (ينسفها ربّى نسفا)
(108) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلا هَمْسَاً
ترجمه :
در آن روز، (مردم ) از دعوت كننده اى كه (هيچ ) انحرافى ندارد پيروى مى كنند (و گوش به صداى اسرافيل هستند) و همه صداها در برابر (عظمت خداوند) رحمان فرو مى نشيند. پس (در آن روز) جز صدايى آهسته نمى شنوى .
پيام ها :
1 اگر كسانى در دنيا از داعيان الهى اعراض مى كردند، در روز قيامت ، چاره اى جز پيروى نخواهند داشت . (يتّبعون الدّاعى )
2 قيامت ، روز تجلّى و ظهور رحمانيّت خداوند است و رحمانيّت او، اميد و ملجاء تمام مردم است . (خشعت الاصوات للرحمن )
(109) يَوْمَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلا مَنْ اءَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلاً
ترجمه :
در آن روز، شفاعت (هيچ كس ) سودى ندارد، مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت كننده يا شفاعت شونده ) راضى باشد.
نكته ها
O از آنجا كه انكار شفاعت ، خلاف قرآن و روايات و مايه ى ياءس مؤ منانِ گناهكار است ، و قبول شفاعتِ بى قيد و شرط نيز سبب جراءت خلافكاران و خلاف عدالت الهى است ، لذا قرآن كريم براى شفاعت ، حساب و كتاب و مقرّراتى در نظر گرفته است .
از نظر قرآن ، شفاعت ، روزنه ى اميد گناهكاران و وسيله اى براى ارتباط آنان با اولياى خدا و پيروى از آنان است . شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت ، تنها كسانى هستند كه در مدار توحيد و داراى منطقِ صحيح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد، يعنى شهادتين آنان موضعى ، موسمى ، اكراهى ، سطحى و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در اين صورت اگر در عمل كمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنايت قرار مى گيرند.
از اين روى قرآن ، شفاعت بت ها را براى بت پرستان باطل دانسته و شفاعت به معناى فدا شدن حضرت عيسى عليه السلام براى پاك شدن گناهان پيروانش و يا شهادت امام حسين عليه السلام به خاطر شفاعت از شيعيان قابل پذيرش نيست ، هر چند امام حسين عليه السلام از شافعان بزرگ قيامت است ، امّا بايد دانست كه هدف او از شهادت ، شفاعت كردن طرفدارانش نبود.
O امام باقر عليه السلام درباره اين آيه فرمودند: شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله تنها براى كسانى است كه از نظر عمل و گفتار مورد رضايت باشند و بر مودّت آل پيامبر عليهم السلام زندگى كرده و بر آن مرده اند.(625)
پيام ها :
1 شفاعت ، مقام والايى است كه افراد خاصى از آن برخوردارند. (مَن اذن له الرحمن و رضى له قولا )
2 شفاعت ، تصرّف در اراده ى خدا و يا تخلّف از حكمت و عدل و محاسبات و سنّت هاى الهى نيست ، بلكه بر اساس خواست خداوند است . (اذن ... رضى )
(110) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
ترجمه :
(خداوند به ) آنچه آنان در پيش روى دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته اند آگاه است ، ولى مردم بر او احاطه علمى ندارند.
(111) وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
ترجمه :
و (در آن روز) همه ى چهره ها در برابر خداوندِ زنده ى پاينده ، خوار و فروتن مى شود و البتّه هر كس كه بار ستم برداشت ، ماءيوس و زيان كار است .
نكته ها
O كلمه ((عَنَت )) از ((عَنوة )) به معناى ذلّت در برابر قهر و سلطه است ، و ((قيّوم )) به كسى گفته مى شود كه قائم به ذات خود و حافظ همه چيز است و مايه ى قوام هر چيز را به آن عطا كرده باشد، و كلمه ى ((خاب )) از ((خيبة )) به معناى از دست دادن مطلوب است .
پيام ها :
1 در قيامت ، حسابرسى بسيار دقيق است ، زيرا حسابگر همه چيز را به خوبى مى داند و راهى براى سوء استفاده از شفاعت نيست . (يعلم ما بين ايديهم و ... )
2 احاطه ى علمى خداوند نسبت به همه كارهاى گذشته و آينده مردم يكسان است . (يعلم مابين ايديهم و ما خلفهم )
3 محدود هرگز نمى تواند بر بى نهايت احاطه پيدا كند. (لا يحيطون به للّه ) نه بر ذات او، نه بر صفات او، نه بر آفريده هاى او و نه بر قدرت و كارهاى او.
4 حالات روحى انسان ، قبل از هرچيز در صورت او جلوه مى كند. (عنت الوجوه )
5 سرانجام ظلم ، محروميت از رحمت الهى است . (و قد خاب من حمل ظلما )
6 بسيارى از ظلم ها را مى توان در دنيا با توبه وعذرخواهى از مردم ، جبران و محو كرد، بدبخت آن كه ظلم خود را تا قيامت حمل كند. (خاب من حمل ظلما)
(112) وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ يَخَافُ ظُلْماً وَ لاَ هَضْماً
ترجمه :
و (اما) هر كس از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤ من باشد، پس (در آن روز) نه از ستم و كاستى (در پاداشش ) نترسد.
نكته ها
O كلمه ((هَضم )) به معناى كم شدن است و شايد از آن روى به جذب غذا در بدن ((هضم )) مى گويند كه ظاهرا غذا كم مى شود و تفاله هاى آن باقى مى ماند.(626)
O از قرآن و روايات به دست مى آيد كه اعمال و روحيات انسان در يكديگر تاءثير متقابل دارند، لذا هرگاه يك عمل نيكو كه از شخصى منافق ، مشرك ، رياكار و... كه داراى روحيه اى فاسد است سر زند، مورد قبول واقع نمى شود. چنانكه اگر كافرى ، كار شايسته و خوبى مثل اختراع و اكتشاف نافع انجام دهد، در حالى كه حقّ را فهميده و آگاهانه در كفر اصرار ورزد، كار نيكوى او پذيرفته نخواهد شد. همانند ريختن شربت شيرين و گوارا در ظرفى كثيف و آلوده كه طبيعتا ديگر قابل پذيرش نيست .
O در ده آيه ى اخير، به سيمايى اجمالى از برپايى قيامت اشاره شده است :
الف : در صور دميده شده ومردگان زنده مى شوند. (يوم ينفخ فى الصور)
ب : مجرمان محشور مى گردند. (نحشر المجرمين )
ج : كوهها متلاشى مى شوند. (ينسفها ربى نسفا)
د: همه گوش به فرمان دعوت كننده ى الهى هستند. (يتّبعون الداعى للّه )
ه: شفاعت بدون اذن خدا مؤ ثّر نيست . (لاتنفع الشفاعه )
و: خداوند با احاطه علمى اش به همه حساب ها مى رسد. (يعلم مابين ايديهم و... )
ز: همگى در برابر حكم الهى تسليم هستند. (عنت الوجوه )
ح : ظالمان ماءيوسند. (خاب من حمل ظلما )
ط: مؤ منان صالح در آرامش به سر مى برند. (لايخاف ظلما و لاهضما) للّه .(627)
پيام ها :
1 اگر چه انجام تمام كارهاى شايسته امكان پذير نيست ، ولى بايد به اندازه ى توان و طاقت ، كار صالح انجام داد. (مَن يعمل من الصالحات )
2 نه تنها كارهاى بزرگ كه ذرهّاى از كار صالح بى پاداش نمى ماند. (من الصالحات )
3 شرط قبولى عمل صالح ، ايمان به خداست . (و هو مؤ من )
4 ايمان از عمل جدا نيست ، ايمان بى عمل ، مثل درخت بى ثمر و عمل بى ايمان همچون درخت بى ريشه است . (و هو مؤ من )
5 آرامش و امنيّت روحى مؤ منان در قيامت در گرو كارهاى صالح آنان است . (من يعمل من الصالحات ...فلا يخاف ظلما )
6 در قيامت ، نه اصل عمل وپاداش از بين مى رود تا ظلمى صورت گيرد (لا يخاف ظلما) و نه آنكه از پاداش كم گذاشته مى شود. (و لا هضما )
7 با آنكه پاداش ، تفضّل الهى است نه استحقاق انسان ، امّا خداوند در پاداش كسى كوتاهى نمى كند و كم نمى گذارد. (لا يخاف ظلما و لاهضما)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:59 PM
next page
fehrest page
back page
(113) وَكَذَلِكَ اءَنزَلْنَهُ قُرْءَاناً عَرَبِيّاً وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ اءَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً
ترجمه :
و بدينسان ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم و در آن با انواع بيان ها هشدار داديم ، شايد آنها پروا كنند و يا برايشان پندى ايجاد شود.
نكته ها
O ((كذلك انزلناه )) يعنى ما با بيان صحنه هاى قيامت (در آيات قبل ) و پاداش و عذاب هاى آنچنانى ، اين گونه قرآن را هشدار دهنده فرستاديم .
O كلمه ى ((عربى )) از نظر لغت به معناى روشن است و احتمال دارد كه به معناى منسوب به زبان عربى باشد. كلمه ى ((صرّفنا)) به معناى بيانات گوناگونى از يك واقعيّت است ؛ گاهى با اشاره ، گاهى با استدلال ، گاهى با مثال و تمثيل و گاهى از طريق نقل تاريخ .
پيام ها :
1 مقدّس بودن قانون وحى (انزلنا) ، روشن بودن مقاصد آن (عربيّا )، گوناگونى وتنوّع بيانات آن (صرفّنا) للّه و هشداردهندگى آن (من الوعيد ) از زمينه هاى تقواگرايى و پندپذيرى است . (لعلّهم يتّقون او يحدث لهم ذكرا)
2 همه ى مردم به وحى نياز دارند، ليكن بعضى از باب اخطار و بعضى از باب تذكّر. (يتّقون ، ذكرا )
3 هشدار بى اثر نيست ، يا تاءثير عميق دارد، (يتّقون ) ويا حداقل ، تذكّر است . (ذكرا ) يا نتيجه مى دهد، (يتّقون )للّه و يا اتمام حجّت مى كند. (ذكرا )
(114) فَتَعَلَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ اءَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِى عِلْماً
ترجمه :
پس (بدان كه ) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن .
نكته ها
O از عبارت ((لاتعجل بالقرآن ))(628) به دست مى آيد كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مجموعه آيات قرآن را مى دانسته و آن را پيش خوانى مى كرده است واين خود دليل روشنى است بر آنكه قرآن مجيد دو بار بر پيامبر نازل شده است ، يكبار به صورت دفعى و بار ديگر به شكل تدريجى و آنچه را پيامبر در نزول دفعى در شب قدر دريافت كرده بوده ، در هنگام نزول تدريجى ، قبل از وحى مى خوانده است .(629)
O ميان شتابزدگى و عجله از يك طرف و سرعت و سبقت كه در قرآن با عباراتِ (سارعوا) (630)، (سابقوا )(631) مورد ستايش و دستور قرار گرفته از طرف ديگر، تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد. حُسن سرعت و سبقت در جايى است كه تمام مسائل محاسبه و تنظيم شده باشد، لذا نبايد فرصت و وقت را از دست داد، ولى شتابزدگى و عجله در جايى است كه هنوز موعد انجام نرسيده و يا نياز به تكميل و بررسى است ، از اين روى مى بايست درنگ كرد.
O سرچشمه ى عجله و شتاب ، گاه امور منفى چون كم صبرى ، غرور و اظهار وجود است كه البتّه اين صفات ، مذموم ، و از ذات مقدّس نبوى به دور است ، و گاهى به خاطر شدّت عشق و علاقه به دريافت مطلب و دلسوزى براى حفظ چيزى است ، كه در اين صورت امر نيكويى به شمار مى رود و تعجيل پيامبر صلى الله عليه و آله در وحى از اين جهت بوده است ، يعنى دريافت عاشقانه ، و هيجان و نگرانى براى حفظ وحى .
O خداوند، حضرت موسى عليه السلام را براى آموزش در اختيار حضرت خضر گذاشت ، لذا موسى عليه السلام از او كسب اجازه كرد كه (هل اتّبعك على ان تعلّمن ممّا علّمت رشدا) (632) آيا اجازه مى دهى كه من همراه و پيرو تو باشم تا از آنچه آموخته اى به من نيز بياموزى ؟ امّا تعليم و آموزش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ذات مقدّس الهى بر عهده گرفت و به او فرمود: (قل ربّ زدنى علما ) بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن .
O اوّلين معلّم ، خداوند علاّم و عليم است ، (علّم آدم الاسماء) (633)، (الرحمن ، علّم القرآن ، علّمه البيان )(634) پس علم را از او بخواهيم . (ربّ زدنى علما)
O در حديث آمده است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر روزى بر من بگذرد و در آن بر علم من افزوده نشود، آن روز براى من مبارك نيست .(635)
پيام ها :
1 آفرينش بى هدف و انسان رها نيست ، زيرا بيهودگى وبى هدفى در شاءن خدا نيست . (فتعالى ا للّه )
2 ذات مقدّس الهى را از هر فكر و انديشه اى برتر و افعال او را از هر امر باطل ، پاك ومنزّه بدانيم . (فتعالى اللّه )
3 حكومت حكيمانه ، حقيقى ، مطلق ومنحصربه فرد، از آنِ خداست . (الملك الحق للّه )
4 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عاشقانه طالب شنيدن و گرفتن وحى بود. (لاتعجل بالقرآن )
5 فراگيرى هر چيزى به تناسب خود آدابى دارد. (لا تعجل بالقرآن )
6 نهى ها وعتاب هاى قرآن نسبت به پيامبر، نشانه ى صداقت پيامبر است وگرنه كسى خود را مورد نهى وعتاب قرار نمى دهد. (لاتعجل بالقرآن )
7 در بيان قوانين الهى ، بايد به شرايط زمانى توجّه كرد. (لاتعجل ... قبل ان يقضى )
8 علم را از عالم حقيقى طلب كنيم . (ربّ زدنى علما)
9 براى علم و دانش نهايتى نيست و فارغ التحصيل معنا ندارد. (زدنى علماللّه )
10 علم حقيقى ، قرآن مجيد است . (لا تعجل بالقرآن و قل ربّ زدنى علما)
11 اگر كسى را از چيزى نهى مى كنيم ، در مقابل ، راه صحيح و حقّ را هم به او نشان دهيم . (لا تعجل قل ربّ زدنى علما )
12 افزون طلبى در كمالات ارزش است . (ربّ زدنى علما)
13 علم ، وسيله ى رشد انسان هاست . (ربّ زدنى علما )
14 علمى داراى ارزش و اعتبار است كه همراه با فراگيرى آن ، ظرفيّت انسان نيز زياد شود و رشد كند. (زدنى علما) ، نه ، ((زد علمى ))
15 اگر چه خداوند مى تواند بدون دعا هم لطف كند، ولى از پيامبرش مى خواهد كه دعا نمايد. (قل ربّ زدنى علما )
16 در دعا از كلمه ربّ و ربوبيّت خدا استمداد كنيم . (ربّ زدنى علما) للّه
17 جز خداوند، علم همه حتّى علم پيامبر محدود است . (ربّ زدنى علما )
(115) وَلَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً
ترجمه :
وبه تحقيق ، پيش از اين با آدم پيمان بستيم ، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم .
(116) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ اءَبَى
ترجمه :
وزمانى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند، مگر ابليس كه سرپيچى و امتناع كرد.
نكته ها
O اين ششمين مرتبه اى است كه از آغاز قرآن تاكنون به داستان آدم و ابليس برمى خوريم ، قبلا نيز در سوره هاى بقره ، اعراف ، حجر، اسراء و كهف در اين مورد اشاراتى شده بود.(636)
O مراد از عهد و پيمان ، همان فرمانِ نخوردن از گياه مخصوص است و مراد از نسيان ، دقّت نكردن در انجام فرمان ، وگرنه فراموشى مطلق ، عتاب و انتقاد ندارد. منظور از ((عزم ))، اراده ى محكم در برابر وسوسه هاى ابليس است .
O امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: فرمان سجده و نافرمانى ابليس ، نوعى تسلّى و دلدارى پيامبر اسلام است كه اگر به فرمان تو عمل نشد نگران نباش كه ابليس فرمان مرا نيز اطاعت نكرد.(637)
پيام ها :
1 خداوند، بشر را به حال خود رها نكرده است . (عهدنا الى آدم )
2 انسان موجودى است كه به طور طبيعى در معرض خطر افراط وتفريط قرار دارد، مگر آنكه خداوند انسان را حفظ نمايد. (لا تعجل فنسى )
3 عزم بر انجام تكاليف الهى ، لازم است . (لم نجد له عزما)
4 از عوامل مهم انحراف انسان ، يكى غفلت از كرامت و مقام انسانيّت و ديگرى غفلت از دشمن درونى و بيرونى است كه قرآن بارها بر آن هشدار داده است . (و اذقلنا للّه )
5 سجده فرشتگان بر آدم ، به دستور خداوند بر كرامت هاى والاى آدم ونشانه ى برترى او بر آنها بود وگرنه ابليس نمى گفت : ((انَا خير منه )) (اسجدوا لآدم )
6 فرشتگان در انجام ماءموريت الهى ، لحظه اى درنگ نمى كنند. (فسجدواللّه )
(117) فَقُلْنَا يَََّادَمُ إِنَّ هَ ذَا عَدُوُّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ ترجمه :
الْجَنَّةِ فَتَشْقَى
پس گفتيم : اى آدم ! همانا اين (ابليس ) دشمن تو وهمسر توست ، پس (مواظب باش كه با وسوسه هايش ) شما را از بهشت بيرون نكند كه به رنج و مشقّت خواهى افتاد.
(118) إِنَّ لَكَ اءَلا تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَى
ترجمه :
(در صورتى كه ) همانا تو در آنجا (بهشت )، نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى .
(119) وَاءَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُاْ فِيهَا وَلاَ تَضْحَى
ترجمه :
ودر آنجا (بهشت )، نه تشنه مى شوى و نه از حرارت آفتاب آزار مى بينى .
نكته ها
O گرچه شيطان در اينجا، تنها دشمن آدم و حوا معرّفى شده است ، ولى در جاى ديگر به دشمنى او با همه ى انسان ها هشدار داده شده است . (عدوٌ لكم للّه )(638)
O مراد از (تشقى ) در اينجا، مشقّت هاى زندگى مادّى است كه از آيات بعدى استفاده مى شود كه مى فرمايد: در بهشت ، گرسنگى ، برهنگى و تشنگى نيست ، يعنى اگر از بهشت بيرون شديد، به مشقّت مبتلا خواهيد شد.
پيام ها :
1 از بزرگ ترين الطاف الهى بر بندگان ، معرّفى خطر شيطان است . (هذا عدوٌ )
2 جنگ و دشمنى ميان حقّ و باطل ، از ابتداى آفرينش انسان وجود داشته است . (هذا عدوٌ لك و لزوجك )
3 زن و مرد، هر دو در تيررس تبليغات دشمن و وسوسه هاى شيطان قرار دارند. (عدوٌ لك و لزوجك )
4 سنّت الهى بر اتمام حجّت با بندگان است . (هذا عدوٌ لك و لزوجك ) للّه
5 زندگى در دنيا، همراه با مشقّت است . (فتشقى )
6 نيازها و خواسته هاى اوليّه ى انسان در چهار چيز نمود پيدا مى كند: گرسنگى و تشنگى كه مشقّت درونى است وبرهنگى وبى مسكنى كه مشقّت بيرونى است و در آيه به هر چهار مورد اشاره شده است . (الاّ تجوع ، لاتعرى ، لاتظماء لاتضحى ) للّه
(120) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَنُ قَالَ يَََّادَمُ هَلْ اءَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لا يَبْلَى
ترجمه :
پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت : اى آدم ! آيا (مى خواهى كه ) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى ) فنا ناپذير راهنمايى كنم ؟!
(121) فَاءَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
ترجمه :
پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه ) خوردند، پس (به ناگاه لباس هايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچارا) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان ) بهشت بر خودشان مشغول شدندو (اين چنين ) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت .
نكته ها
O شيطان ، نام ديگر ابليس است . (فسجدوا الا ابليس ... فوسوس اليه الشيطان )
O وسوسه شدن آدم ، قبل از رسيدن او به مقام نبوّت بوده است .(639)
O سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مى فرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، (هل ادلّك ) وبعد او را تدليه و وسوسه كرد (فدلاّهما بغرورللّه )(640)، پس واى به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغرا وفريب ما مى آيد. (فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين ) (641)
O كلمه ((غَوى )) از ((غَىّ)) در برابر رشد است ، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مى دارد. خداوند درباره ى آدم فرمود: ((فغوى )) امّا درباره ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (ما ضلّ صاحبكم و ما غوى )(642)
O وسوسه ى شيطان ، اختيار انسان را سلب نمى كند، از اين رو بعد از وسوسه شدن ، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مى گيرد، در حالى كه اگر وسوسه ، اختيار انسان ها را سلب مى كرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمى كرد.
گناه حضرت آدم
در ارتباط با جمله (عصى آدم ربّه فغوى ) چند احتمال داده شده است :
الف : آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و ((غوى )) يعنى رشد نكرد، نه اينكه گمراه شد.
ب : نهى آدم از درخت ممنوعه ، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى .(643)
ج : ((عصيان )) هم در ترك واجب بكار مى رود و هم در ترك مستحب .(644)
امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛
اوّلا: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.
ثانيا: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم .
ثالثا: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست ، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است .
رابعا: مگر توبه از كار منهىّعنه با نهى ارشادى معنا دارد؟
خامسا: عصيان در قرآن ، تنها به معناى گناه بكار رفته است .
بنابراين بهتر است به سراغ امام معصوم برويم آنجا كه ماءمون از امام رضا عليه السلام پرسيد: اگر پيامبران معصومند، پس معناى آيه (و عصى آدم ربّه فغوى ) چيست ؟ امام عليه السلام فرمودند: ((كان ذلك من آدم قبل النبوة ... من الذنوب الّتى تجوز على الانبياء قبل نزول الوحى عليهم ...))(645) يعنى نافرمانى حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافى بوده كه ارتكاب آن با مقام نبوّت منافاتى ندارد.
پيام ها :
1 راه نفوذ شيطان ، تمايلات انسانى است . (هل ادلّك على شجرة الخلد)
(شيطان بر نيازها وخواسته هاى آدمى آگاه بوده است لذا آدم را از راه ميل به جاودانگى ، اغفال كرد. آرى آرزوهاى طول ودراز، انسان را به گناه مى كشاند.)
2 شياطين از نام ها و عناوين زيبا و جذاب براى انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده مى كنند. (هل ادلّك على شجرة الخلد )
3 دروغ ، ابزار شيطان براى فريفتن انسان هاست . (هل ادلّك على شجرة الخلد)
4 اگر اولياى الهى لغزش داشته باشند، فوراً تنبيه مى شوند. (فبدت للّه )
5 ظاهر شدن زشتى ها وبرهنگى ، اوّلين اثر عصيان آدم بود. (فبدت لهما)
6 پوشش براى انسان ، كرامت وزيبايى ، وبرهنگى ، پستى وزشتى است . (سوءاتهما )
7 لقمه ى نابجا، سبب ريختن شرم وحيا و ظهور زشتى ها مى شود. (فاكلا... فبدت لهما سوءاتهما)
8 پوشاندن زشتى ، در فطرت تمام انسان هاست . (و طفقا يخصفان للّه )
9 مخالفت با امر خدا، مخالفت با رشد وتربيت خود انسان است . (عصى آدم ربّه )
10 پيامدهاى گناه براى تمامى مرتكبان آن يكسان نيست . (فاكلا... عصى آدم ) (با اينكه هر دو نافرمانى كرده و از درخت ممنوعه خوردند، ولى معصيت به آدم نسبت داده شده است .)
11 گناه سبب محروميت انسان مى شود. (عصى ... فغوى )
(122) ثُمَّ اجْتَبَهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى
ترجمه :
سپس پروردگارش او را برگزيد، پس (لطف خويش را) بر او باز گرداند و او را هدايت كرد.
(123) قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ فَإِمَّا يَاءْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَى
ترجمه :
(خداوند به آدم وحوا) فرمود: از آن (بهشت و مقام والا) فرود آييد (كه ) بعضى از شما، دشمن بعض ديگر خواهد بود، پس اگر از جانب من رهنمودى براى شما آمد، پس (بدانيد كه ) هر كس از رهنمون من پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت .
نكته ها
O ((اجتباء)) از ((جباية )) به معناى جمع آورى و انتخاب و برگزيدن است .
O ((تاب )) اگر با حرف ((الى )) بيايد، توبه ى انسان خواهد بود، مثل جمله ((تبت اليك )) ولى اگر در كنار حرف ((على )) قرار گرفت ، توبه ى خداوند قلمداد مى گردد، مانند آيه ى فوق يعنى خداوند لطف خودش را بر بنده باز گرداند.
O در اينكه مخاطب ((اهبطا)) چه كسانى هستند، مى توان گفت : يا آدم و حوا هستند، يا انسان و شيطان است ، و يا آدم و ذريّه او بوده اند.
O در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: هيچ پيامبرى به اندازه حضرت آدم عليه السلام گريه نكرد.(646) تا پس از نافرمانى توبه كند.
پيام ها :
1 در گزينش افراد به سرشت پاك آنها توجّه كنيد و يكى دو لغرش را ملاك ردّ انتخاب قرار ندهيد. (ثم اجتباه ربّه فتاب عليه )
2 گناه آدم ، قبل از بعثت او به مقام پيامبرى بوده است . (ثم اجتباه )
3 زمان ، در گزينش نقش دارد. (ثمّ اجتباه ) (((ثمّ)) نشان گذشت زمان است )
4 پذيرش توبه ، از شئون ربوبيت الهى است . (ثم اجتباه ربّه فتاب عليه )
5 به جاى طرد نيروهاى خلافكار، آنها را با عفو، جذب و هدايت كنيم . (فتاب عليه و هدى )
6 توبه ، زمينه ى هدايت است . (فتاب عليه و هدى )
7 پذيرش توبه ، مانع بروز آثار وضعى گناه نيست . (فتاب عليه اهبطا )
8 يك گناه مى تواند نسلى را در هبوط نگه دارد. (اهبطا منها جميعا)
9 هبوط بشر، سبب بروز دشمنى ها مى گردد. (اهبطا... بعضكم لبعض عدّوللّه )
10 اوّلين بشارت به آدم ، آمدن رهنمودهاى الهى است كه با پيروى از آنها راه براى سعادت و برگشت به بهشت باز مى شود. (اهبطا فمن اتبع ...)
11 آمدن انبيا و هدايت الهى قطعى است . (((ياءتينّكم )) نون تاءكيد دارد)
12 در مديريت و تربيت ، حتّى اگر بنا به مصالحى فرمان اخراج داديم باز هم وسيله ى رشد وبازسازى او را فراهم كنيم . (اهبطا ياءتينّكم منّى هدى ... )
13 كسى جز خداوند نمى تواند هادى و راهنماى انسان باشد. (ياءتينّكم منّى هدى )
14 در جهان مادّيات ، بروز تضاد و تزاحم قطعى است ، مهم آن است كه انسان در اين بين خط الهى را گم نكند. (بعضكم لبعض عدو... فمن اتّبع هداى ... )
15 انسان ها در انتخاب آزادند. (فمن اتّبع )
16 خوشبختى و نجات انسان ، در سايه ى پيروى از اوامر الهى است . (فمن اتّبع هداى فلايضلّ و لا يشقى )
(124) وَمَنْ اءَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ اءَعْمَى
ترجمه :
و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى كنيم .
(125) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى اءَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً
ترجمه :
(در قيامت خواهد) گفت : پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم ؟!
نكته ها
O آيه ى قبل بشارت به پيروان حقّ مى داد، ولى اين آيه هشدار واخطار به روى گردانان از حقّ، تا بيم و اميد در كنار هم مطرح شده و مؤ ثّر باشد.
O در روايات ، رها كردن خط ولايت اهلبيت عليه السلام يا ترك كردن فريضه ى حج ، مصداق اعراض از ياد خدا شمرده شده است .(647)
O مراد از سختى و تنگى زندگى ، نداشتن نيست ، بلكه بسيارى از سرمايه داران به خاطر حرص ، ترس و دلهره ، در فشار و تنگنا زندگى مى كنند.(648)
O سؤ ال : كور بودن مجرمين ، با آيه (اقرء كتابك ) (649) كه خواندن نامه اعمال نياز به چشم دارد، چگونه قابل جمع است ؟
پاسخ : چون در قيامت مواقف متعدّد است ، ممكن است در موقفى بينا و در موقف ديگر اعمى باشند.
O روايات متعدّدى مراد از كورى در قيامت را نديدن راه حقّ وخير دانسته اند.(650)
O امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه ى (مَن اعرض ... ضنكا للّه ) فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ هاى بهشت يا گودالى از گودال هاى جهنّم است .(651) بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد.
پيام ها :
1 انسان ها در انتخاب آزادند. (من اعرض )
2 فطرت انسان بر خداپرستى است ، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى كنند. (عن ذكرى )(652)
3 دورى از ياد خدا مايه اضطراب ، حيرت و حسرت است ، هر چند تمكّن مالى بالا باشد. (من اعرض ...)
4 زندگى آرام و شيرين ، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست . (من اعرض عن ذكرى )
5 معنويت در زندگى مادّى نيز نقش مهمى دارد. (ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا)
6 كسى كه در دنيا چشم جانش را بر روى حقايق بست ، در قيامت كور محشور خواهد شد. (من اعرض يوم القيامة اعمى )
7 بى ايمان ، هم در دنيا زندگى مشقّت بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است . (من اعرض معيشة ضنكا يوم القيامة اعمى )
(126) قَالَ كَذَلِكَ اءَتَتْكَ ءَايَتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى
ترجمه :
(وخداوند در جواب خواهد) فرمود: همان گونه كه آيات ما به تو رسيد وتو آنها را فراموش كردى ، امروز هم همانطور فراموش گرديده اى .
(127) وَكَذَلِكَ نَجْزِى مَنْ اءَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بَِايَتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الاَْخِرَةِ اءَشَدُّ وَاءَبْقَى
ترجمه :
و ما اين گونه هر كس را كه افراط واسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد جزا مى دهيم وقطعا عذاب آخرت سخت تر وپايدارتر است .
نكته ها
O از مصاديق روشن ياد خدا، نماز است ، خداوند مى فرمايد: (اقم الصلوة لذكرى )(653) و بديهى است كه هر كس خدا را ياد كند، خداوند هم او را ياد خواهد كرد، اين وعده ى الهى است كه (اُذكرونى اَذكركم ) (654) و قهرا كسانى كه خدا را فراموش كنند، خداوند نيز آنان را رها خواهد كرد. (و كذلك اليوم تنسى )
O رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه قرآن بخواند و عمل نكند، خداوند او را كور محشور مى كند. آن بنده مى گويد: چرا مرا كور محشور كردى ؟ خطاب مى رسد او را به دوزخ ببريد.(655) (و لعذاب الاخرة اشدّ و ابقى )
O امام صادق عليه السلام درباره ى جمله (اتتك ايتنا ) فرمود: امامان معصوم آيات خدا هستند و كسى كه آنان را ترك كند، روز قيامت در آتش رها خواهد شد.(656)
پيام ها :
1 كيفرهاى الهى عادلانه است . (كذلك ... نسيتها... تنسى )
2 اگر سرچشمه ى نسيان ، بى اعتنايى باشد، عقوبت خواهد داشت و گرنه نسيانى كه بدون اختيار باشد توبيخى ندارد. (فنسيتها )
3 خداوند ابتدا اتمام حجّت مى كند، آنگاه قهر وعذاب . (اتتك اياتنا... اليوم تنسى )
4 اسراف واستفاده نابجا از نعمت ها، زمينه ساز كفر است . (اسرف ولم يؤ من للّه )
(128) اءَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ اءَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لاُِّولِى النُّهَى
ترجمه :
پس آيا مردمانى كه پيش از اين مورد قهر و هلاكت ما قرار گرفتند و (اينان امروز) در خانه هاى آنان رفت و آمد مى كنند، براى هوشيارى و هدايتشان كافى نيست ؟! همانا در آن (حوادث ) براى صاحبان عقل و انديشه نشانه ها و عبرت هاست .
(129) وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَاءَجَلٌ مُّسَمّىً
ترجمه :
و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و (ملاحظه ى ) زمان مقرّر نبود، هر آينه عذاب الهى لازم مى آمد (و دامان آنان را نيز مى گرفت ).
نكته ها
O كلمه ((نُهى )) جمع ((نُهيه )) به معناى چيزى است كه انسان را از زشتى ها نهى مى كند و از اين روى به عقل ، ((نُهيه )) گفته مى شود، زيرا انسان را از هوسها بازمى دارد. بنابراين عقل واقعى ، علاوه بر انديشيدن و فهميدن ، سبب دور شدن از خطرها و بدى ها مى شود.
O ((قَرن )) به معناى قوم و مردمى است كه در يك زمان زندگى مى كنند و گاهى به خود زمان نيز گفته مى شود. ((لزام )) به معناى امر ملازم و حتمى است .
O مراد از ((كلمة سبقت )) همان جمله اى است كه خداوند هنگام هبوط به حضرت آدم فرمود:(657) (و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ) (658)
O اهل مكّه در سفرهاى خود از مكان هاى قوم عاد و ثمود مى گذشتند و آثار باقيمانده و خرابه هاى آنها را مى ديدند. خداوند در اين آيات به آنان هشدار مى دهد كه سرنوشت آنان را فراموش نكنيد وبا تفكّر وانديشه در آثار آنان ، درس عبرت بگيريد.(659)
پيام ها :
1 تاريخ ، بهترين معلّم و صادق ترين واعظ است ، هر كس از آن عبرت نگيرد، سزاوار توبيخ است . (افلم يهد... )
2 تهديدات الهى را جدّى بگيريم . (كم اهلكنا...)
3 تحوّلات تاريخى به دست خداوند است . (اهلكنا... )
4 علم به تنهايى كافى نيست ، عبرت لازم است . آنان با رفت و آمد خود ماجرا را مى بينند، ولى غافلند. (يمشون فى مساكنهم )
5 مناطق مخروبه و مقهوره ، براى هر صاحب عقلى مايه تاءمل و انديشه است . (آيات لاولى النّهى )
6 در بازديد از آثار باستانى ، تنها به جنبه تفريحى آن اكتفا نشود. (آيات لاولى النّهى ) هركس عبرت نگيرد بى خرد است .
7 هركسى چشم عبرت بين ندارد، عبرت گرفتن مخصوص كسانى است كه نفس خود را از آلودگى ها باز دارند. (آيات لاولى النّهى )
8 تاريخ داراى فلسفه وبراساس قانون علّت و معلول است . (كم اهلكنا آيات لاولى النّهى ) آرى هلاكت اقوام پيشين براساس دلايلى بود كه اگر امروز نيز آن امور باشد، همان هلاكت ها خواهد بود.
9 سنّت الهى بر مبناى برنامه وزمان بندى و مهلت دادن است وگرنه مجرمان فورا به هلاكت مى رسيدند. (و لولا كلمة ... ) (هر امّتى زمانى خاص دارد)
10 ستمكاران بى ايمان از تاءخير عذاب الهى مغرور نشوند. (كلمه سبقت من ربّك )
11 خداوند، مجرمان را پس از اتمام حجّت به عذاب مى رساند. (لولا كلمه سبقت من ربّك )
12 عمر انسان ها براساس برنامه و زمان بندى است . (اجلٌ مسّمى )
(130) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ ءَانَآئِ الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَاءَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى
ترجمه :
پس بر آنچه مى گويند، شكيبا باش و پيش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح كن و (همچنين ) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبيح بگوى ، باشد كه خشنود شوى .
نكته ها
O اين آيه همچون آيه ى (واستعينوا بالصبر والصلوة ) (660) پيامبر صلى الله عليه و آله را به شكيبايى و حمد وستايش پروردگار دعوت مى كند، وگرچه مخاطب اين آيه ظاهرا پيامبر صلى الله عليه و آله است ، امّا بديهى است كه آيه جنبه عمومى دارد.
O خداوند در قرآن كريم ، 19 مرتبه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صبر، فرمان داده است .
O بر طبق بعضى از روايات (661) و نظر برخى از مفسّرين ، اين آيه با نمازهاى يوميه و شبانه روزى تطبيق دارد و مراد از ((اطراف النهار)) نوافل روزانه است .
پيام ها :
1 توجّه به تدبير خداوند و قانون مند بودن كيفر و عذاب و توجّه به سنّت هاى الهى ، مقدمه ى صبر و تسبيح وتحميد است . (فاصبر ) (با توجّه به آيات قبل )
2 صبر در امور بايد به اندازه ى مشكلات باشد. (فاصبر على ما يقولون )
3 حمد و تسبيح الهى وسيله اى براى تقويت روحيه در مقابل لجاجت ها و تبليغات دشمن است . (فاصبر سبّح )
4 تنزيه خداوند از راه ستايش و حمد او است . (سبّح بحمد)
5 پيرايش از بدى ها بر آرايش به خوبى ها مقدم است . تسبيح بر تحميد تقدم دارد. (سبّح بحمد )
6 قرآن براى بيان زمان انجام تكاليف ، از ابزار و معيارهاى طبيعى استفاده كرده است . (قبل طلوع ... وقبل غروبها)
7 تسبيح و حمد الهى قبل از طلوع وغروب آفتاب اثر خاصى دارد. (قبل طلوع ... و قبل غروبها )
8 اوقات خود را با ياد خدا پر كنيم تا زمينه اى براى ساير افكار باقى نماند. (قبل طلوع قبل غروب آناء الليل اطراف النهار)
9 شب ، تنها براى استراحت و خواب نيست ، بايد بخشى از آن را به عبادت اختصاص داد. (و من آناء الليل )
10 اگر ذكر خدا با ساير شرايط انجام شود، نتيجه بخش خواهد بود. (لعلّك ) (662)
11 مقام رضا، بالاترين درجه ى تكامل است . (لعلّك ترضى )
(تكامل داراى درجاتى است : اوّل : صبر (فاصبر) ، دوّم : تنزيه خداوند (وسبّح ... فسبّح )، سوّم : سپاس و ستايش پروردگار (فسبّح بحمد ربّك ) ، چهارم : رضا به قضاى الهى . (لعلّك ترضى ))
(131) وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ اءَزْوَ جاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَاءَبْقَى
ترجمه :
و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها داده ايم ، چشم مدوز كه (اين ) شكوفه و جلوه ى زندگى دنياست (و ما مى خواهيم ) تا آنها را در آن بيازمائيم و (به يقين ) روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است .
نكته ها
O از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: هر كس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانى گردد و غيظش باقى ماند.(663)
O گرچه قرآن كريم ، مال دنيا را خير(664)، فضل (665) و زينت (666) مى داند و بهره مندى از آن را حلال و مجاز مى شمارد، ليكن دلبستگى شديد به آن را مذمّت مى كند. چرا كه زندگى دنيا مثل يك غنچه ، عمرى كوتاه دارد و با يك نسيم از بين مى رود.
پيام ها :
1 رسيدن به مقام رضايت از خداوند، در صورتى است كه به زرق و برق دنيا خيره نشوى . (آرى كسى كه جذب جلوه هاى مادّى شد، احساس كمبود و تبعيض مى كند و از خدا راضى نمى شود) (لعلّك ترضى ، لا تمدّن عينيك )
2 انسان به طور طبيعى به سوى مادّيات گرايش دارد، امّا بايد آن را مهار كند. (لاتمدّن )
3 نگاه ، مقدّمه جذب و دلبستگى است . (لا تمدّن عينيك )
ز دست ديده و دل هر دو فريادgggggكه هر چه ديده بيند دل كند ياد
4 رهبرى امّت نبايد چشم داشتى به مال ديگران و توجّهى به مادّيات داشته باشد و مقهور و شيفته ى دنياى پر زرق و برق ديگران شود. (لا تمدّن عينيك للّه )
5 جلوه هاى مادّى حتّى براى انبيا مى تواند خطرساز باشد. (لاتمدّن عينيك )
6 همه ى متاع هاى دنيوى و وسايل كاميابى ، نعمت الهى محسوب نمى شوند. (متّعنا ) نه ، ((انعمنا))
7 همه ى كافران ، كامياب نيستند. (ازواجا منهم )
8 جلوه هاى زندگى دنيوى همچون غنچه و شكوفه اى است كه هرگز گل نمى شود. (زهرة الحيوة الدنيا )
9 جلوه هاى زندگى دنيا، ابزار آزمايش انسان هاست . (لنفتنهم فيه ) للّه
10 به آنچه در خود داريم بينديشيم ، نه آنچه در دست ديگران مى بينيم . (رزق ربّك خير )
11 رزق دادن از شئون ربوبيّت خداوند است . (رزق ربّك )
12 همه ى دارايى هاى انسان رزق او نيست . چون بسيارند كسانى كه همه نوع امكانات دارند، امّا بهره خودشان كم است . (لاتمدنّ... متّعنا... رزق ربّك خير )
13 ملاك ارزش هر چيز دو امر است ؛ يكى خير بودن و ديگرى پايدار بودن . (خير و ابقى )
(132) وَاءْمُرْ اءَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَ نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى
ترجمه :
وخانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش . ما از تو روزى نمى خواهيم ، (بلكه ) ما تو را روزى مى دهيم ، و سرانجامِ (نيكو) براى (اهل ) تقوا است .
نكته ها
O در روايات متعدّدى آمده است كه پس از نزول اين آيه ، پيامبر صلى الله عليه و آله تا چندين ماه دَرب خانه ى حضرت على و فاطمه عليهما السلام را مى زدند و در آستانه در مى فرمودند: ((الصلوة )) آنگاه به قرائت آيه تطهير مى پرداختند.(667)
O هرگاه وضع زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله تنگ مى شد، اين آيه را تلاوت مى فرمود، آنگاه به افراد خانه دستور مى دادند تا نماز بخوانند.(668)
O ((اِصطَبر عليها)) يعنى هم در انجام نماز وهم در امر به آن تاءكيد وپايدارى كن .
پيام ها :
1 امر به معروف از كسانى اثر بيشترى دارد كه خود جذب مادّيات نشده باشند. (لا تمدّن ... وامر اهلك )
2 رهبر جامعه ى اسلامى نبايد از خانواده خود غافل باشد. (وامر اهلك بالصلوة )
3 مرد نسبت به سرنوشت فكرى و دينى خانواده خود مسئول است و تنها رعايت امور مادّى آنان كافى نيست . (واءمر اهلك )
4 يكى از مهم ترين زمينه هاى امر به معروف ، خانواده ونزديكان انسان است . (واءمر اهلك ... ) (دايره ى اهل ، به زن و فرزند منحصر نيست ، بلكه همه ى افراد خاندان را شامل مى شود.)
5 مبلّغ بايد در مرحله ى اوّل به تبليغ خانواده خود بپردازد. (واءمر اهلك )
6 اوّلين مرحله ى تربيت ، كانون خانواه است . (واءمر اهلك )
7 فرمان به نماز از ميان ساير واجبات ، رمز بيمه شدن اعضاى خانواده است . (واءمر اهلك بالصلوة )
8 براى عدم وابستگى به زرق و برق دنيا، به نماز پناهنده شويم . (لا تمدّن ... وامر اهلك بالصلوة )
9 يكى از مصاديق روشن و بلند معروف ، نماز است . (واءمر اهلك بالصلوة )
10 موضوع نماز در خانواده داراى اهميت خاصى است ، بايد والدين بر آن اصرار كنند.(669) (واءمر اهلك بالصلوة واصطبر عليها )
11 امر به معروف ، مداومت و پايدارى لازم دارد. (اصطبر عليها)
12 خداوند از عبادت ما سودى نمى برد، ثمره ى آن به خود ما باز مى گردد. (لانسئلك رزقا )
13 سفارش به نيكى ها بايد جدّى و همراه بيان آثار باشد. (وامر اهلك ... و العاقبة للتّقوى )
14 نماز، زمينه ساز پاكدامنى و تقواست . (واءمر اهلك بالصلوة ... والعاقبة للتقوى )
15 حسن عاقبت در سايه ى تقواى الهى است ، نه مادّيات . (والعاقبة للتقوى )
(133) وَقَالُواْ لَوْلاَ يَاءْتِينَا بََايَةٍ مِّن رَّبِّهِ اءَوَلَمْ تَاءْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِى الصُّحُفِ الاُْولَى
ترجمه :
و (كافران ) گفتند: چرا (پيامبر) از جانب پروردگارش معجزه و نشانه اى براى ما نمى آورد؟ آيا دليل و نشانه ى روشن در كتب قبلى برايشان نيامده (كه ايمان نياورند؟)
نكته ها
O مشركين توقّع داشتند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز معجزه اى همانند عصاى موسى و شكافتن دريا بياورد، امّا خداوند مى فرمايد: مگر نمى دانيد كه معجزه ى قرآن ، از تمام معجزات قبلى بالاتر است ، با اين وجود مگر در برابر همان معجزات لجاجت نكردند؟!
O مراد از (صحف اولى ) تورات و انجيل و زبور است .
پيام ها :
1 به درخواست هايى كه جنبه ى بهانه جويى دارد، نبايد توجّه كرد. (فاصبر على ما يقولون ... و قالوا لولا ياءتينا... ) (اين خصيصه ى انسان هاى لجوج و متكبّر است كه معجزات و دلايل روشن موجود (قرآن ) را كنار مى گذارند و از سر لجاجت دليل ديگر طلب مى كنند.)
2 نوع معجزه مهم نيست ، روحيّه پذيرش لازم است . (لولا ياءتينا... او لم تاءتهم )
(134) وَلَوْ اءَنَّآ اءَهْلَكْنَهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلاَ اءَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَتِكَ مِن قَبْلِ اءَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى
ترجمه :
واگر ما آنان را قبل از (آمدن پيامبر ونزول قرآن ) با عذابى هلاك مى كرديم ، مى گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما از آيات تو پيروى كنيم ، پيش از آنكه ذليل و خوار شويم .
پيام ها :
1 بعثت انبيا عليهم السلام براى اتمام حجّت است ، تا مردم بى خبرى خود را بهانه قرار ندهند. (لولا ارسلت ...)
2 تا قانون ابلاغ نشود، جريمه و كيفر عادلانه نخواهد بود. (لولا ارسلت ... )
3 تبليغ دين واجب است ، خواه مردم توجّه كنند يا نكنند. زيرا در غير اين صورت آنان حقّ اعتراض خواهند داشت . (لولا ارسلت ...)
4 پيروى از انبيا كليد عزت و آبرومندى است . (من قبل ان نذلّ و نخزى )
(135) قُلْ كُلُّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُواْ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ اءَصْحَبُ الصِّرَطِ السَّوِىِّ وَمَنِ اهْتَدَى
ترجمه :
بگو: هر يك (از ماو شما) در انتظاريم ، پس انتظار بكشيد كه به زودى خواهيد دانست ياران راه راست كيانند و چه كسى راه يافته است .
نكته ها
O مراد از (اصحاب الصراط السوّى ) امامان معصوم عليهم السلام و منظور از (من اهتدى ) ياوران آنها مى باشد.(670)
O امام كاظم عليه السلام درباره آيه ى (مَن اصحاب الصراط السوىّ و مَن اهتدى ) فرمودند: راه راست ، راه قائم عليه السلام ما است و هدايت يافته آن كسى است كه به اطاعت او هدايت شود.(671)
پيام ها :
1 پيامبر مامور انذار و هشدار است . (فتربّصوا)
2 گذشت زمان وتاريخ همه چيز را روشن مى كند. (فستعلمون )
3 كفّار خود را هدايت يافته مى پندارند. (فستعلمون من اهتدى )
4 اسلام مكتب اعتدال و مسلمانان هدايت يافتگانند. (من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى )
نكته آخر آيه 94
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:59 PM
next page
fehrest page
back page
سيماى سوره انبيا
O سوره ى انبيا، مكّى است و يكصد و دوازده آيه دارد. در اين سوره به داستان شانزده نفر از پيامبران كه مورد عنايت پروردگار واقع گرديده اند، اشاره شده است .
براى تلاوت اين سوره ، بركاتى ذكر كرده اند كه از جمله آنها، آسان شدن حساب در قيامت و مصافحه با انبيا عليهم السلام است ، به شرط آنكه اين تلاوت ، عاشقانه ((حبّالها)) و مقدّمه ى ايمان و عمل باشد.(672)
همچنين در اين سوره ، وعيد و انذار، بيش از وعده و بشارت بكار رفته است .
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِم
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
(زمان ) حساب مردم نزديك شده است ، در حالى كه آنان در بى خبرى ، (از آن ) روى گردانند!
نكته ها
O سؤ ال : با توجّه به اينكه معناى ((غفلت )) بى توجّهى نسبت به چيزى ، و معناى ((اعراض )) روى گرداندن با توجّه از چيزى است ، پس چگونه غفلت و اعراض در كنار هم مطرح شده اند؟
پاسخ : غفلت و بى توجّهى دو گونه است :
الف : غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مى شود.
ب : غفلتى كه مقدّمه ى اعراض است ، يعنى شخصِ غافل نمى خواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خواب زده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمى كند.
O از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم ، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره ، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است . ((يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا))
نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت
آنچه از آيات بدست مى آيد اين است كه :
1 همه ى افراد مورد سؤ ال قرار مى گيرند. (فلنسئلنّ الذين ارسل اليهم ولنسئلنّ المرسلين )(673)
2 همه ى اعمال مورد محاسبه واقع مى شود. (لتُسئلنّ عما كنتم تعملون ) للّه (674)
3 همه ى احوال مورد رسيدگى قرار مى گيرد. (ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله )(675)
4 از همه ى اعضاى بدن انسان سؤ ال خواهد شد. (انّ السمع والبصر و... كلّ اولئك كان عنه مسئولا) (676)
5 از نعمت هاى الهى سؤ ال مى شود. (و لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم )(677)
6 همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت . (ان تك مثقال حبةّ من خردل فتكن فى صخرة ) (678)
در اوّلين سؤ ال ، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون ، جوانى ، عمر، راه كسب درآمد و هزينه ى آن و بويژه مساءله ى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. (كفى بناحاسبين )(679)
پيام ها :
1 حسابرسى مردم قطعى است . (اقترب ) (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع ، نشانه ى قطعى بودن است .)
2 قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم . (اقترب )
3 حساب ، براى همه انسان هاست . (للناس )
4 نظم وحساب ، لازمه ى يك زندگى كامل است . (حسابهم ) (انسان ، پديده اى تصادفى نيست ، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است .)
5 گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد. سوره با جمله (اقترب للناس حسابهم ) شروع شده است .
6 اين حساب است كه به سراغ انسان ها مى آيد، هر چند آنان از حساب ، غافل باشند ويا از آن بگريزند. (اقترب للناس حسابهم ) ونفرمود: ((اقترب الناس الى حسابهم ))
7 غفلت ، زمانى خطرناك است كه بر اساس بى اعتنايى باشد. (غفلة معرضون )
(2) مَا يَاءْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ
ترجمه :
هيچ پند تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنان نيامد، مگر اينكه آن را شنيدند و (باز) سرگرم بازى شدند.
نكته ها
O مساءله ى قديم يا حادث بودن كلام خدا، از جمله مسائلى است كه در زمان خلفاى بنى عباس مطرح شد و مورد جرّ وبحث فراوان قرار گرفت . به نظر مى رسد كه طرح اين بحث ، بيشتر جنبه سياسى داشت تا مردم را از امور اساسى و حقايق اصيل اسلامى و برخورد با حكّام ستمگر، منصرف سازند. بديهى است كه محتواى قرآن ، از علم خداوند سرچشمه گرفته و قديم است ، ولى الفاظ آن كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده ، حادث و جديد است . به هر حال ، اين گونه مباحث ، مشكلى را از افراد و جامعه حل نمى كند و امامان ما نيز از آن پرهيز داشته اند.(680)
پيام ها :
1 تذكّرات الهى با تداوم و تكرار همراه است . (ما ياءتيهم ) (فعل مضارع )
2 تذكّر و تربيت ، ملازم يكديگرند. (ذكر من ربّهم )
3 قرآن ، مايه ى ذكر است . (ذكر من ربّهم )
4 نوآورى در تذكّر، يك ارزش است . (ذكر من ربّهم محدث )
5 گوش دادن وفهميدن كافى نيست ، پذيرش وعمل لازم است . (استمعوه و هم يلعبون )
6 سرچشمه لهو و لعب ، غفلت و اعراض است . (فى غفلة معرضون يلعبون للّه )
7 زندگى به دور از وحى و ياد الهى ، بازيچه اى بيش نيست . (و هم يلعبون )
(3) لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَاءَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَآ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اءَفَتَاءْتُونَ السِّحْرَ وَاءَنتُمْ تُبْصِرُونَ
ترجمه :
در حالى كه دلهاى آنان (از حقّ، غافل و به چيز ديگرى ) سرگرم است و كسانى كه (كافر شدند و به خود) ستم كردند، مخفيانه نجوى مى كنند كه آيا اين (مرد) جز بشرى مثل شماست ؟ آيا با اينكه مى بينيد به سوى سحر مى رويد؟!
پيام ها :
1 سرگرمى به مسائل بى ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلى مثل حساب و قيامت غافل مى كند. (و هم فى غفلة ... لاهية قلوبهم )
2 افراد منحرف ، انحراف خود را توجيه مى كنند. (بشر مثلكم افتاءتون السحر )
3 تا دل از خدا غافل نشود، انسان ، آيات الهى را به بازى نمى گيرد. (يلعبون لاهية قلوبهم )
4 مخالفان انبيا، در پنهان توطئه مى كنند ومعجزات را سحر وجادو مى شمرند. (و اسروا النجوى افتاءتون السحر )
5 كفّار با پوشاندن حقايق ، نسبت به خود و ديگران ظلم مى كنند. (ظلموا)
6 تهمت ستمگران به انبيا نشانه آن است كه مكتب انبيا ظلم ستيز است . (الذين ظلموا... هل هذا الابشرٌ )
7 زندگى انبيا در ميان مردم وبسيار ساده و عادّى بود. (بشر مثلكم ) للّه
(4) قَالَ رَبِّى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه :
(پيامبر) گفت : پروردگار من ، هر سخنى كه در آسمان و زمين باشد مى داند. او شنواى داناست .
پيام ها :
1 پيامبران در مقابل توطئه ها و تهمت ها، به خداوند توكّل مى كنند. (قال ربى يعلم القول )
2 هر چند دشمنان ، در توطئه ، نجوا و مخفى كارى مى كنند (و اسرّوا النجوى )، امّا خداوند همه چيز را مى داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است . (يعلم القول فى السماء والارض )
3 توجّه به علم خداوند، سبب كنار گذاشتن توطئه ها و نجوى ها است . (و اسرّوا النجوى ... ربّى يعلم ... )
(5) بَلْ قَالُوَّاْ اءَضْغَثُ اءَحْلَمٍ بَلِ افْتَرَيهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَاءْتِنَا بَِايَةٍ كَمَآ اءُرْسِلَ الاَْوَّلُونَ
ترجمه :
(كفّار) گفتند: (آنچه محمّد آورده ، وحى نيست ) بلكه خواب هاى آشفته است ، بلكه آنها را به دروغ به خدا نسبت داده ، بلكه او يك شاعر است ، پس (اگر راست مى گويد) بايد همان گونه كه (پيامبران ) پيشين (با معجزه ) فرستاده شده بودند، او براى ما معجزه اى بياورد.
نكته ها
O كلمه ((اضغاث )) جمع ((ضِغث )) به معناى دسته و مجموعه و ((احلام )) جمع ((حُلم )) به معناى خواب است . ((اضغاث احلام )) به معناى مجموعه خواب هاى پراكنده است .
O كفّار از پيامبر اسلام معجزاتى همچون معجزات موسى و عيسى مى خواستند، ولى هدفشان بهانه جويى بود. زيرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حكمت الهى است نه هوسهاى مردم .
پيام ها :
1 تناقض گويى كفّار نشانه ى بى منطقى آنان است . (بل ... بل ... بل ... )
2 دشمن به وارد كردن يك تهمت قانع نمى شود. (بل ... بل ... بل ...) (او از همه راهها ضربه مى زند (اسرّوا النجوى ... هل هذا الا بشر... بل هو شاعر ) و تهاجم تبليغاتى و اتهامات پى در پى ، از شيوه هاى اصلى كار دشمن است .)
3 دشمن با همه ى تهمت هايى كه مى زند، امّا از درون دچار ترديد است .(681) (بل ... بل ... بل ... فلياءتنا بايه )
4 مشركين هم مى دانند كه لازمه ى نبوت ، آوردن معجزه است . (فلياءتنا للّه )
5 مردم ، خواهان معجزه ى حسى هستند. (فلياءتنا بآية )
(6) مَآ ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَآ اءَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
تمام آبادى هايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم ، (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى همين كه پيشنهادشان عملى شد) ايمان نياوردند، پس آيا اينان ايمان مى آورند؟
(7) وَمَآ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلا رِجَالاً نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوَّاْ اءَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
و (اى پيامبر! به آنان بگو:) ما (هيچ پيامبرى را) پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه (آنها نيز) مردانى بودند كه ما به ايشان وحى مى كرديم ، پس اگر نمى دانيد از اهل اطلاع (و اهل كتب آسمانى ) بپرسيد.
نكته ها
O در آيات قبل ، كفّار مى گفتند: ((هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم ))؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست ؟ در اين آيه خداوند مى فرمايد: نه تنها اين پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان هايى بودند كه به آنان وحى مى شده است . بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد.
O چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى ) سؤ ال كنيد.
O سؤ ال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس ، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل بيت پيامبر عليهم السلام سؤ ال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل ذكر هستند.
O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد ونه جاهل خاموش . ((لاينبغى للعالم ان يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل ان يسكت على جهله و قد قال الله : فاسئلوا اهل الذكر...))(682)
پيام ها :
1 سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. (ما آمنت ... اهلكناهم ) (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است .)
2 با ديده ى عبرت به تاريخ بنگريم . (اءفهم يؤ منون )
3 تمام انبيا از مردان بوده اند. (و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالا )
4 به همه ى انبيا وحى مى شده وعلم آنان از همين سرچشمه است . (نوحى اليهم )
5 سؤ ال و پرسش ، سفارش دين است . (فاسئلوا )
6 سؤ ال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. (فاسئلوا ... ان كنتم لا تعلمون )
7 تا از اهلش نپرسيم ، به علم نمى رسيم . (فاسئلوا اهل الذكر ... )
8 در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم ، كاوش وتحقيق كنيم . (فاسئلوا...)
9 عالم بايد در دسترس باشد تا سؤ ال از او ممكن باشد. (فاسئلوا اهل الذكر )
10 اهل علم بودن كافى نيست ، اهل ذكر بودن با ارزش است . (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) (فاسئلوا اهل الذكر)
11 در هر كارى اهليّت لازم است ، داشتن اطلاعات سطحى ، تقليدى وگذرايى كارساز نيست . (اهل الذكر )
12 بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤ ال ، لغو و بيهوده خواهد بود. (فاسئلوا اهل الذكر)
(8) وَمَا جَعَلنَهُمْ جَسَداً لا يَاءْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُواْ خَلِدِينَ
ترجمه :
و (همچنين ) ما آنها را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنان جاويدان نبودند (كه نميرند).
نكته ها
O از جمله رموز موفّقيّت يك رهبر آن است كه در امور زندگى ، در كنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با ديدن او و برخوردهاى او ساخته شوند.
پيام ها :
1 انبيا در بعد مادّى و نيازهاى انسانى هيچ فرقى با ساير مردم ندارند. (ما جعناهم ... لا ياءكلون )
2 انتظار فرشته بودن انبيا و مصلحين و مربيان ، توقّعى نابجاست . (ما جعناهم ... )
3 ترك غذا و همسر، خواست خدا و اديان الهى نيست . (ما جعناهم ... لا ياءكلون )
4 مرگ فراگير است ، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. (ما كانوا خالدين للّه )
(9) ثُمَّ صَدَقْنَهُمُ الْوَعْدَ فَاءَنجَيْنَهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَاءَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ
ترجمه :
سپس ما به وعده اى كه به آنان داده بوديم ، وفا كرديم . پس آنان و هر كه را خواستيم ، نجات داديم و اسراف كاران را هلاك نموديم .
نكته ها
O اين آيه در مقام تسليت و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، كه ما به وعده هاى خود در مورد نجاتِ مؤ منان وفا مى كنيم .
پيام ها :
1 وعده پيروزى كه خداوند به انبيا داده ، حتمى است . (ثمّصدقناهم الوعدللّه )
2 وعده ى خداوند به انبيا نجات آنان وهلاكت مخالفان آنهاست . (فانجيناهم ... و اهلكنا)
3 كيفرهاى الهى ، نتيجه ى اعمال خودماست . (اهلكنا المسرفين )
4 اسراف ، زمينه ساز هلاكت است . و هلاكت ، سرنوشت همه ى اسراف كاران است . (المسرفين )
(10) لَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ كِتَباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
همانا بر شما كتابى نازل كرديم كه در آن وسيله ى تذكّر شماست ، آيا نمى انديشيد؟!
نكته ها
O كلمه ((ذكركم )) يا به معناى وسيله ى تذكّر است و يا به معناى مايه ى عزّت و نام شما. كلمه ى ((ذكر)) در لغت به معناى شرافت و شهرت نيز آمده است .(683)
O امام كاظم عليه السلام درباره ى اين آيه فرمود: مراد از جمله ى (فيه ذكركم ) آن است كه در كتاب ذكر شده كه اطاعت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى امام است .(684) يعنى عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پيامبر است .
پيام ها :
1 كتاب و قانونى سبب رشد و بيدارى است كه از سوى خداوند باشد. (انزلنا فيه ذكركم )
2 قرآن ، داراى موقعيّت والا و جايگاه بلندى است . (كتابا) (685)
3 يكى از اهداف نزول كتب آسمانى ، تذكّر و كرامت بخشيدن به انسان هاست . (فيه ذكركم )
4 تاريخ گذشته ى انسان و سرنوشت و آينده ى او در قرآن ترسيم شده است . (فيه ذكركم )
5 قوم عرب و سرزمين حجاز از بركت قرآن ، عزيز و نامدار شد. (فيه ذكركم )
6 اگر انسان ها بينديشند، حتما دست نياز به سوى وحى و كتاب آسمانى دراز خواهند كرد. (افلا تعقلون )
7 از تمايلات فطرى مردم براى ارشاد آنان كمك بگيريم . (هر كس ميل دارد نامش در تاريخ به خوبى وكرامت بماند، خدا در اين آيه مى فرمايد: كتابى براى شما فرستاديم كه نامتان بماند.) (فيه ذكركم )
8 تكذيب انبيا، بى خردى است . زيرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است . (انزلنا كتابا ... افلا تعقلون )
(11) وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَاءَنشَاءْنَا بَعْدَهَا قَوْماًءَاخَرِينَ
ترجمه :
و ما چه بسيار آبادى هايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى ديگر را پديد آورديم .
پيام ها :
1 هلاكت بدنبال ظلم ، يك سنت الهى است . (كم )
2 هر كس قانون الهى را بشكند، شكسته مى شود. (قصمنا ) (كلمه ى قصم به معناى شكستن شديد است ).
3 انسان ها خود، سرنوشت خويش را رقم مى زنند. (قصمنا ظالمة )
4 اگر ظلم به صورت يك سيره و روش در آيد، قهر الهى را در پى خواهد داشت . (كانت ظالمة ) لكن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه كند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت ).
5 نابود ساختن وايجاد كردن ، براى خداوند تفاوتى ندارد. (قصمنا... انشاءنا)
(12) فَلَمَّآ اءَحَسُّواْ بَاءْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ
ترجمه :
پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند.
(13) لاَ تَرْكُضُواْ وَارْجِعُوَّاْ إِلَى مَآ اءُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ
ترجمه :
(امّا خطاب رسيد كه ) فرار نكنيد! و به خانه هايتان و آنچه در آن كامياب بوديد باز گرديد، شايد مورد سؤ ال قرار گيريد.
(14) قَالُواْ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ
ترجمه :
(و چون عذاب ما را جدّى ديدند) گفتند: ((اى واى بر ما! همانا ما ستمكار بوديم )).
(15) فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَيهُمْ حَتَّى جَعَلْنَهُمْ حَصِيداً خَمِدِينَ
ترجمه :
وپيوسته ، اين سخن آنان بود تا ما آنها را درو كرده وخاموش و بى حركت ساختيم .
نكته ها
O كلمه ى ((حَصيد)) به معناى محصود يعنى درو شده است . كلمه ((خامد)) به معناى خاموش شدن است .
O در اينكه مراد از ((مورد سؤ ال قرار گيريد)) چيست ؟ ممكن است اين باشد كه خودتان از يكديگر، يا فقرا از شما، يا تاريخ آينده از شما سؤ ال كند. واللّه العالم .
پيام ها :
1 عذابى كه بر جوامع ستمگر نازل مى شود تدريجى است . (فلَمّا اَحَسّواللّه ) (احساس در مورد ديدن آثار قهر است كه به تدريج پيدا مى شود).
2 هيچ كس را در مقابل قهر خداوند، تاب مقاومت نيست . (يركضون ) (مغرورها نيز بهنگام خطر، صحنه را خالى كرده و مى گريزند.)
3 از قهر الهى نمى توان فرار كرد. (لا تركضوا )
4 كاميابى مى تواند زمينه ساز ظلم وطغيان باشد. (ما اترفتم فيه ) للّه
5 بايد مجازات را در محل وقوع جرم اجرا كرد، شايد مورد سؤ ال واقع شوند. (لعلكم تسئلون )
6 ستمگران سرانجام مورد بازخواست قرار خواهند گرفت . (تسئلون ) للّه
7 پايان ظلم ، پشيمانى است . (يا ويلنا )
8 عاقبت ، وجدان هاى خفته ، بيدار و منكران حقيقت ، بر آن اقرار خواهند كرد. (انّا كنا ظالمين )
9 به هنگام نزول بلا، ناله ها از اثر مى افتد. (فما زالت تلك دعوئهم ...للّه )
10 كفر و ظلم ، سرنوشتى همچون گياهان درو شده وبى جان براى انسان به ارمغان مى آورد. (حصيدا خامدين )
11 جا و جنجال هاى تبليغاتى ، ستايش ها و تملّق ها، و تهديدها و ارعاب ها در محضر الهى محكوم به خاموشى است . (خامدين )
12 ظلم مستمر، عذاب الهى را در پى دارد. (انّا كنا ظالمين ... حصيدا خامدين )
(16) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَعِبِينَ
ترجمه :
و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم .
(17) لَوْ اءَرَدْنَآ اءَن نَّتَّخِذَ لَهْواً لا تَّخَذْنَهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَعِلِينَ
ترجمه :
(و) اگر چنانچه (بر فرض محال ) مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم ، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود) انتخاب مى كرديم .
نكته ها
O كلمه ى ((لو)) در لغت عرب در مورد كارهاى محال آورده مى شود و چون در اينجا لهو براى خداوند محال است ، آن كلمه بكار رفته است .
O در اين آيات ، ابتدا خداوند مى فرمايد: ما ((لاعب )) نيستيم و سپس در ادامه بجاى آنكه بفرمايد: ((لو اردنا ان نتّخذ لعبا)) فرمود: (ان نتّخذ لهوا )، بنابراين معلوم مى شود كه جوهره ى لهو و لعب يكى است ، لذا در تفسير الميزان مى خوانيم : كار منظم و شكل يافته اى كه با اهداف خيالى همچون افعال كودكان صورت مى پذيرد، ((لَعِب )) نام دارد، ولى همين كه اين كارهاى خيالى به جدّى رسيد كه انسان را از امور اصلى باز داشت و به صورت سرگرمى در آمد، به آن ((لَهو)) مى گويند و اين هر دو در مورد خداوند، بى معنا و باطل است .
O در قرآن مجيد بارها بر اين مسئله تاءكيد شده است كه جهان هستى بازيچه نيست و هدفدار آفريده شده است . از جمله ، آيه 12 سوره ى طلاق ، هدف را ايمان انسان ها دانسته ومى فرمايد: (اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ ... لتعلموا انّ اللّه على كل شى ء قدير وانّ اللّه قداحاط بكل شى ء عِلما) خداوند آسمان هاى هفتگانه و مثل آنها زمين را خلق كرد ... تا شما بدانيد كه او بر هر كارى قادر است و علم او بر هر چيزى احاطه دارد. البتّه تحقّق اين هدف با تفكّر در هستى و درس گرفتن و اقرار بر آنست .
O در معناى اين جمله كه ((اگر بنا داشتيم سرگرمى براى خود بگيريم ، قطعا از پيش خود اين كار را مى كرديم )) چند معنا گفته شده است :
الف : آفريدن هستى ، بر فرض براى سرگرمى باشد، كار اوست نه بت ها.
ب : بر فرض بناى سرگرمى داشتيم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمى درست مى كرديم و كارى به جهان مادّيات و طبيعت نداشتيم .
O امام صادق عليه السلام با استناد به آيه ، انسان را از انجام كارهاى لهو، نهى فرمودند.(686)
پيام ها :
1 هستى هدفدار است . (و ما خلقنا ... لاعبين ) (اگر آفرينش ، بيهوده نيست ، پس مرگ هم ، نيستى وپايان كار محسوب نمى شود.)
2 كسى كه هدفش بازيگرى است ، وسايل بازى مى سازد، نه جهان بى نهايتى كه تنها، سلّول و اتم آن عصرها و نسل ها را به مطالعه پيرامون آن واداشته است . (و ما بينهما لاعبين )
3 اگر بر فرض محال بناى خداوند بر بازى و كار لغو بود، بايد آن را متناسب با ذات خود مى آفريد، (نه مادّيات و اجسام ).(687) (لا تّخذناه من لدنّا للّه )
4 اگر بر فرض محال ، خداوند هدف بازيگرى داشت ، ديگر كارى به خلقت انسان نداشت ، اين همه انبيا را بزحمت نمى انداخت ، امر و نهى نمى كرد و ثواب و عقابى مقرّر نمى داشت . (لو اردنا ان نتّخذ لهوا لاتّخذناه من لدنّا)
(18) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
ترجمه :
(اين چنين نيست ،) بلكه ما حقّ را بر باطل مى كوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بى درنگ ، باطل محو و نابود مى شود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن ) توصيف مى كنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مى دهيد).
نكته ها
O كلمه ((قَذف )) به معناى پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و كلمه ((دَمغ )) نيز به ضربه اى گفته مى شود كه به سر مى خورد و تا مغز اثر مى گذارد.
O كلمه (وَيل ) به معناى عذاب و هلاكت است و در جايى بكار مى رود كه مورد استحقاق هلاكت را داشته باشد.(688)
پيام ها :
1 پيروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوه اى از هدفدارى نظام آفرينش است . (بل نقذف بالحقّ )
2 برخورد حقّ با باطل بايد تهاجمى باشد نه تدافعى . (نقذف )
3 سنت خداوند بر نابودى و محو باطل است . (نقذف فيدمغه )
4 حقّ بر باطل پيروز است . (فاذا هو زاهق )
5 محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است . (نقذف بالحقّ على الباطل )
6 در مبارزه عليه باطل بايد سرعت ، قدرت و هدف گيرى درست مراعات شود. (نقذف فيدمغه )
7 باطل بايد به كلّى نابود شود، نه آنكه نيمه جانى داشته باشد. (يدمغه )
8 باطل رفتنى است . (فاذا هو زاهق )
9 حكومت چند روزه ى باطل ، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقين و اهل حقّ است . (فاذا هو زاهق )
10 واى بر كسانى كه آفرينش را بازيچه مى دانند. (و لكم الويل مما تصفون )
(19) وَلَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ يَسْتَحْسِرُونَ
ترجمه :
و براى اوست هر كه در آسمان ها و زمين است ، و كسانى كه نزد او هستند (فرشتگان ) از (براى ) عبادت او تكبّر نمى ورزند و خسته و درمانده نمى شوند.
(20) يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لاَ يَفْتُرُونَ
ترجمه :
آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مى ستايند.
(21) اءَمِ اتَّخَذُوَّاْ ءَالِهَةً مِّنَ الاَْرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ
ترجمه :
آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده اند، مردگان را زنده مى كنند؟
نكته ها
O در مالكيّت مجازى ، هر چه انسان به مولى نزديكتر مى شود، كمتر حساب مى برد و لذا گاهى هم خلاف مى كند ولى در مالكيّت حقيقى ، هر چه انسان به معبود نزديكتر مى شود، بيشتر عبادت مى كند.(689) (و من عنده لا يستكبرون )
O در خطبه ى اوّل نهج البلاغه درباره ى آمده است : ((لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول ولافترة الابدان ولا غفلة النسيان )) يعنى خواب ، فراموشى ، خستگى و غفلت در ملائكه نيست .
پيام ها :
1 مالكيّت حقيقى جهان هستى ، تنها از آن خداوند است . (و له من فى ... للّه ) (پس اكنون كه مملوك او هستيم ، به وظيفه ى بندگى خود عمل كنيم .)
2 عبادت و بندگى منحصر به انسان نيست . (و من عنده ...)
3 در آسمان ها موجوداتى با شعور هستند. (كلمه ((مَن )) در جمله (مَن فى السموات ) كه در مقابل (مَن عنده ) آمده ، نشانه ى موجوداتى باشعور، غير از فرشتگان است .)
4 بعضى از مخلوقات خداوند به مقام قرب او مى رسند. (و من عنده )
5 ريشه ى ترك عبادت ، تكبّر است . (لا يستكبرون عن عبادته )
6 عبادت ، انسان را با فرشتگان همسو مى كند. (لا يستكبرون عن عبادته للّه )
7 نشاط، مايه ارزشمندى عبادت است . (لا يستحسرون )
8 فرشتگان ، خواب ندارند. (يسبحون الليل والنهار )
9 تداوم عبادت ، به آن ارزش مى دهد. (يسبحون الليل والنهار لا يفترون )
10 عقائد باطل را زير سؤ ال ببريم . (ام اتخذوا الهة من الارض هم ينشرون للّه )
(22) لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلا اللّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
ترجمه :
اگر در آسمان ها و زمين خدايانى جز اللّه بود، هر آينه آن دو فاسد مى شدند، پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش ، از آنچه (ناآگاهان ) توصيف مى كنند.
نكته ها
O اگر به كتابى كه نويسنده ى آن چند نفر باشند نگاهى دقيق بيندازيم ، بخوبى خواهيم ديد كه جملات ، سياق و محتواى هر قسمت از كتاب با بخش ديگر آن متفاوت است و بديهى است كه هر چه كتاب ، بزرگتر و مفصل تر باشد، اين اختلاف ، بيشتر و بارزتر خواهد بود، زيرا بر فرض كه در نوشتن يك جمله ، يك سطر و يا يك صفحه ، هماهنگى تصادفى پيدا شود ولى در كتاب بزرگ هستى ، اين هماهنگى و نظم بدون پروردگارى يكتا محال است .
O سؤ ال : اگر خدايى يكتا در مصدر امور است ،پس تضادهاى موجود براى چيست ؟
پاسخ : اگر بشود نام آنها را تضاد گذاشت ، بايد گفت از نوع تضاد دو لبه قيچى و يا دو كفّه ى ترازوست كه تحت يك تدبير و براى انجام يك هدف صورت مى پذيرد و يا مثل حركت متضاد دو دست يك انسان براى فشار دادن پارچه اى است كه مى خواهد آب آن را بگيرد مى باشد.
O هشام بن حَكَم از امام صادق عليه السلام پرسيد: دليل يكتايى خداوند چيست ؟ حضرت فرمود: ((اتصال التدبير وتمام الصنع كما قال اللّه عزّوجلّ: (لوكان فيهما... ))) پيوستگى و انسجام تدبير جهان وكامل بودن آفرينش ، دليل وحدانيّت اوست .(690)
O اين آيه در پاسخ كسانى است كه براى هر چيز و هر امرى ، ربّ، مدبر و خدايى قائل بودند و لذا فرمود: ((ربّ العرش )) يعنى پروردگار همه هستى ، اللّه است .
پيام ها :
1 تعدّد پروردگار، امرى محال است . (لوكان ) (كلمه ((لَو)) در جايى بكار مى رود كه انجام شدنى نباشد.)
2 خداى آسمان ها و زمين يكى است . (فيهما ) بر خلاف مشركين كه براى هر كدام از آسمان ها و زمين ، ربّى قائل بودند، قرآن پروردگار همه را يكى مى داند. (و هوالذى فى السماء اله و فى الارض اله ) (691)
3 تعدّد در مديريّت ، مايه ى از هم پاشيدگى و فساد است . (آلهة لفسدتاللّه )
4 به هنگام ذكر سخن باطل ، تنزيه خداوند لازم است . (لوكان فيهما فسبحان اللّه )
5 تسبيح خداوند بايد پس از آگاهى و بر اساس استدلال و منطق باشد نه كوركورانه و از روى لقلقه ى زبان . (لوكان فيهما فسبحان ا للّه ) (اوّل استدلال شد كه اگر دو مديريّت بود هستى به فساد كشيده مى شد سپس تسبيح خدا آمد. (سبحان اللّه عمّا يصفون ) )
(23) لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ
ترجمه :
او (خداوند) از آنچه انجام مى دهد سؤ ال نمى شود، امّا آنها (مردم ، در انجام كارهايشان ) مورد بازخواست قرار مى گيرند.
نكته ها
O مسئوليّتِ پاسخگويى انسان در قبال كارهايى كه انجام مى دهد، بارها در قرآن مطرح شده است ، از آن جمله مى فرمايد: (فو ربّك لنسئلنّهم اجمعين ) (692) به پروردگارت سوگند كه از همه ى مردم سؤ ال خواهيم كرد. و يا در جايى ديگر مى خوانيم : (و قفوهم انّهم مسئولون للّه )(693) آنها را متوقّف كنيد، آنها بايد بازخواست شوند. به هر حال در روز قيامت ، از افكار و نيات ، از جوانى و عمر، از درآمد و مصرف ، از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان ، سؤ ال خواهد شد.
O سؤ ال : چگونه است كه در آيه ديگرى مى فرمايد: از هيچ جنّ و انسى سؤ ال نمى شود؟ (فيومئذٍ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ) (694)
پاسخ : در قيامت صحنه ها متفاوت است و هر صحنه اى شرايط خاص خود را دارد. مثلا در يك موقف وقتى از انسان ها سؤ ال شود، آنها مى توانند با زبان پاسخ گو باشند، امّا در موقف ديگر بر لب هاى آنان مهر مى زنند و ديگر اعضا وجوارح به شهادت بر اعمال مى پردازند.
پيام ها :
1 خداوند، مالك حقيقى ومطلق هستى است و مالك در تصرّف در محكومش ، مورد مؤ اخذه واقع نمى شود. (ربّ العرش ... لا يسئل )
2 كسى مى تواند سؤ ال كند كه طلبى و يا حقّى داشته باشد و هيچ كس از خداوند طلبى و يا بر او حقّى ندارد. (لا يسئل )
3 كسى مى تواند از خداوند بازخواست كند كه مافوق او و بر او برترى داشته باشد و چنين موجودى نيست . (لا يسئل )
4 انسان ها در قبال كارهايشان مسئول و متعهّدند. (و هم يسئلون )
5 سؤ ال ومؤ اخذه ، بهترين نشانه بر مسئوليّت ومهم ترين علامت بر آزادى و اختيار انسان هاست .(695) (وهم يسئلون ) (آرى انسان مجبور بازخواست نمى شود)
زيرا بازخواست و سؤ ال از شخصى غير مسئول و مجبور، عقلا قبيح است .
(24) اءَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
آيا آنها (كافران ) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفته اند؟ (پس به آنان ) بگو: دليل تان را بياوريد. اين (قرآن ) ياد نامه ى پيروان من و ياد نامه ى كسانى است كه پيش از من بوده اند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم ، حقّ را نمى دانند، پس (از آن ) روى گردانند.
نكته ها
O على عليه السلام فرمود: همانا با نزول قرآن به پيامبر، علم پيامبران پيشين و علم اوصيا و علم آنچه كه تا قيامت رخ مى دهد، داده شده است . آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند به پيامبرش مى گويد:(696) (هذا ذكر مَن معى و ذكر مَن قبلى ... ) بنابراين قرآن ، حاوى علم ما كان و ما يكون است .
پيام ها :
1 هر كس از خداى واحد دور شود، در دام خدايان متعدّد مى افتد. (من دونه آلهة )
2 پيامبر بايد با مردم برخورد استدلالى كند واز آنان برهان بخواهد. (قل هاتوا برهانكم )
3 توحيد، داراى دليل است ، (لوكان فيهما...) امّا شرك دليلى ندارد.(697) (هاتوا برهانكم )
4 در اصول عقايد نمى توان تقليد كرد. (هاتوا برهانكم )
5 توحيد پيام تمام كتب آسمانى است . (ذكر مَن معى وذكر مَن قبلى )
6 كتب آسمانى مايه زنده شدن فطرت خفته و يادآور دانسته هاى فراموش شده است . (ذكر من معى و ذكر من قبلى )
7 در فضاى جهل ، نه اقبال اكثريّت ارزش دارد و نه اعراض آنها. (اكثرهم لا يعلمون الحقّ فهم معرضون )
(25) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلا نُوحِى إِلَيْهِ اءَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلا اءَنَاْ فَاعْبُدُونِ
ترجمه :
و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست ، پس (تنها) مرا بپرستيد.
نكته ها
O اگر چه خداوند در آيه ى 40 سوره احزاب بطور صريح مساءله ى خاتميّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مطرح فرموده كه (ما كان محمّد اَبا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين ) ولى باز به طرق مختلف بر آن اشاره كرده است . از آن جمله اينكه بيش از 30 مرتبه در عبارت هاى مختلف ، كلمه ى ((من قبلك )) ذكر شده ولى حتّى براى يكبار هم كلمه ى ((من بعدك )) نيامده است .
پيام ها :
1 رسالت ، همراه با دريافت وحى است . (ما ارسلنا ... من رسول الاّ نوحى اليه )
2 توحيد در راءس برنامه همه ى انبياى الهى بوده است . (ما ارسلنا ... الاّ نوحى اليه انّه لا اله الاّ انا)
3 عمل بايد بر مبناى اعتقاد باشد، اوّل مَبنا، دوّم بِنا. (ابتدا توحيد در الوهيّت ، سپس توحيد در عبادت ) (لا اله الاّ انا، فاعبدون )
4 انحصار طلبى حقّ در قبال باطل ، شعارى الهى است . (لا اله الاّ انا)
(26) وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ
ترجمه :
و (كفّار) گفتند: خداوند رحمان (فرشتگان را براى خود) فرزند گرفته است ! منزّه است او، بلكه (فرشتگان ) بندگانى گرامى هستند.
(27) لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِاءَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
(فرشتگان ) در كلام بر او سبقت نمى گيرند و (تنها) به فرمان او عمل مى كنند.
نكته ها
O اين تفكّر كه فرشتگان ، فرزندان خدا هستند، علاوه بر مشركين ، در ميان يهود و نصارى نيز شايع بوده است .(698)
O اطلاق كلمه ((مكرمون )) بر فرشتگان از اين جهت است كه آنان اوّلا بندگان خدا هستند و ثانيا اين بندگى همراه با اخلاص است .
O كلمه ى ((رَحمن )) نزد مشركان نامى شناخته شده براى خداوند بوده است . ((قالوا اّتخذ الرحمن ))
O شرايط حاكم بر انسان ، در باورها و قضاوت هاى او اثر مى گذارد. چون افراد بشر داراى جسم هستند و خودشان را نيازمند به فرزند مى بينند، درباره ى خداوند مبراى از جسمانيّت و نيازمندى نيز اينگونه فكر مى كنند.
پيام ها :
1 به هنگام نقل سخن كفرآميز ديگران ، خداوند را تنزيه كنيم . (والدا سبحانه )
2 هرگاه به نقل انحرافات ديگران مى پردازيم ، راه حقّ را نيز بيان كنيم . (قالوا بل )
3 تسليم فرمان خدا بودن ، رمز كرامت بنده است . (مكرمون لا يسبقون للّه )
(آرى كسانى مورد كرامت واقع مى شوند كه نه در قول و نه در عمل ، از دستور خدا پيشى نگيرند.) (مكرمون لا يسبقون ) للّه
4 فرشتگان ، ماءموران الهى اند كه تنها به فرمان او عمل مى كنند و هيچگاه بر اوامر او پيشى نمى گيرند. (لا يسبقونه بامره يعملون )
(28) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ
ترجمه :
(خداوند) آنچه را كه در (آينده ) پيش روى آنان و يا گذشته ى آنهاست مى داند و آنان (فرشتگان ) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى كنند و از ترس او (پروردگار) بيمناكند.
نكته ها
O ((خوف )) يعنى ترس از گناه ، ولى ((خشيت )) به معناى ترس از عظمت الهى است ، ترسى كه با تعظيم و احترام همراه باشد.
O در روايات آمده است كه مراد از ((من ارتضى )) يعنى كسى كه دين او مورد رضايت است ، هر چند گناهكار باشد، زيرا شخص با ايمان به خاطر توبه اى كه پس از گناه مى كند، مورد لطف قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع مى شود.(699)
پيام ها :
1 تسليم بى چون و چرا بودن ، در برابر خدايى ارزش دارد كه به همه چيز آگاه است . (بامره يعملون ، يعلم ) توجّه به اينكه خداوند همه چيز را مى داند سبب تسليم همراه با خشيت مى شود.)
2 علم خداوند نسبت به گذشته و آينده يكسان است ، بخلاف علم انسان كه فقط نسبت به گذشته است . (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
3 بندگى و تسليم در برابر خداوند، سببِ داشتن مقام شفاعت است . (عبادٌ مكرمون ، لا يسبقونه ، يشفعون )
4 فرشتگان نيز اهل شفاعت هستند. (لا يشفعون الاّ لمن ارتضى )
5 شفاعت ، لياقت مى خواهد. كسانى مشمول شفاعت واقع مى شوند كه خداوند از دين آنها راضى باشد. (الاّ لمن ارتضى للّه )
6 معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. (و هم من خشيته مشفقون ) (مقام عصمت ، مانع از خشيت از خداوند نيست .)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 06:59 PM
next page
fehrest page
back page
(29) وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّى إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِى الظَّلِمِينَ
ترجمه :
و هر كه از آنها (فرشتگان ) بگويد: من بجاى خداوند، معبود هستم ، پس جزاى او را جهنّم قرار مى دهيم (و) ما اينگونه ستمكاران را كيفر خواهيم داد.
نكته ها
O شايد اين آيه ، از اين باب باشد كه : به در بگو تا ديوار بشنود، يعنى مردم بدانيد هر كس حتّى اگر فرشتگان مكّرم (كه اين تصور در مورد آنها محال است ) ديگران را به شرك دعوت كنند بايد منتظر كيفر دوزخ باشند.
پيام ها :
1 ادّعاى شرك از هيچ موجودى قابل قبول و بخشش نيست . (و من يقل منهم )
2 هر كس در برابر خداوند، قد علم و خود را به عنوان شريك مطرح كند، چه طرفدارى بيابد و چه نيابد، كيفر او جهنّم است . (انىّ اله نجزيه جهنّم )
3 كيفرهاى الهى بر طبق يك سنت و قانون جاويد است . (كذلك )
4 مشرك ، ظالم است و كيفر ظلم جز دوزخ نيست . (نجزى الظالمين )
(30) اءَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَنَّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْءٍ حَي اءَفَلاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آيا كافران نمى بينند كه آسمان ها و زمين بهم بسته بودند، پس ما، آن دو را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم . آيا (با اين همه ) باز ايمان نمى آورند؟
نكته ها
O در اينكه مراد از بسته بودن و سپس باز شدن آسمان ها و زمين چيست ، اقوالى ذكر شده است :
الف : زمين و آسمان در آغاز خلقت ، يك چيز بودند و آن ، توده ى عظيمى از گازها بود، سپس بر اثر انفجارات درونى و حركت ها، تدريجا از هم جدا شدند.
ب : مواد اصلى آسمان و زمين در ابتدا يكى بود ولى با گذشت زمان ، شكل جديدى پيدا كردند.
ج : مراد از بسته بودن آسمان ، نباريدن ومنظور از بسته بودن زمين ، گياه نداشتن است ، خداوند آنها را گشود، از آسمان باران نازل كرد واز زمين گياهان را روياند.(700)
O سرچشمه ى پيدايش انسان و حيوانات ، آب است . 70 بدن انسان ها و حيوانات از آب است . حيات گياهان ، وابسته به آب است .
پيام ها :
1 مشاهده ى طبيعت با هدف ، كليد كسب ايمان است . (اولم ير ... افلا يؤ منون للّه )
2 جهان طبيعت دوران هاى مختلفى داشته است . (كانتا رتقا ففتقناهما)
3 در جمود و بسته بودن ، خيرى نيست ، باز شدن سرچشمه ى حيات است . (رتقا ففتقناهما )
4 سرچشمه ى همه موجودات زنده ، از آب است . (و جعلنا من الماء كل شى ء حى )
(31) وَجَعَلْنَا فِى الاَْرْضِ رَوَسِىَ اءَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ
ترجمه :
و در زمين ، كوه هاى ثابت و استوار قرار داديم تا (مبادا زمين ) آنها (مردم ) را بلرزاند و در لابلاى كوه ها، (دره ها و) راههاى فراخ پديد آورديم ، شايد كه آنها راه يابند.
نكته ها
O كلمه ى ((رواسى )) جمع ((راسيه )) به معناى ثابت است و مقصود از آن در اين آيه ، كوه هاى پابرجا است . كلمه ى ((تَميد)) از ((ميد)) به معناى اضطراب چيزهاى بزرگ است . كلمه ((فجاج )) نيز به راههاى پهن ميان دو كوه گفته مى شود، همانگونه كه راههاى باريك و تنگ بين كوه ها ((شعب )) نام دارد.(701)
O براى كوه ها، فوائد بسيارى ذكر شده است ، از جمله : نگهدارى برف و ذخيره ى آب براى تابستان ها، جلوگيرى از تندبادهاى ناشى از جابجايى هوا، فراهم آوردن محيط مناسب براى پرورش گياهان و جانوران ، بهره دهى انواع سنگ ها براى بناى ساختمان ، و ...
O چگونه مى توان باور كرد كه خداوند حكيم براى جلوگيرى از تزلزل زمين ، كوه ها را قرار داده است ، امّا براى پيشگيرى از لغزش انسان ها در برابر حوادث ، اوليا و پيشوايان صبور و قوى قرار نداده باشد؟!
پيام ها :
1 آفرينش كوه ها تصادفى نيست ، بلكه بر اساس تدبير الهى است . (جعلنا)
2 كوه ها مايه ى آرامش زمين اند. زمين بدون وجود كوه ، به خاطر گازهاى درونى و موادّ مذابّ، در معرض لرزشهاى شديد قرار دارد. (رواسى ان تميدبهم )
3 در لابلاى موانع بزرگ نيز راههاى نجات وجود دارد. (جعلنا فيها فجاجا)
4 راههاى ميان كوه ها، هم وسيله دستيابى به مناطق ديگر و هم عامل هدايت به حكمت الهى است . (لعلّهم يهتدون )
(32) وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ ءَايَتِهَا مُعْرِضُونَ
ترجمه :
وآسمان را سقفى محفوظ قرار داديم ، و آنها از نشانه هاى آن روى گردانند.
نكته ها
O زمين داراى دو نوع حفاظت است ، يكى از درون و ديگرى از بيرون . يكى به واسطه كوه ها، از تحركات و فشار گازهاى درونى كه باعث زلزله و لرزشهاى شديد است ، و ديگرى بوسيله هواى آسمان و جوّى كه گرداگرد زمين را فراگرفته است ، از بمباران شبانه روزى شهاب سنگ ها، شعاع كشنده ى نور خورشيد واشعه هاى مرگبار كيهانى كه دائما زمين را در معرض خطرناك ترين تهديدها قرار مى دهد.
O شايد مراد از محفوظ بودن آسمان ، حفاظت آسمان ها از آمد و رفت شيطان ها باشد، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: (و حفظناها من كل شيطان رجيم )(702)
پيام ها :
1 آفرينش آسمان روى حساب و هدف است . (جعلنا السماء سقفا محفوظا) للّه
2 نه تنها زمين كه آسمان ها نيز حفظ مى شوند. (محفوظا ) (حفظ مى شوند از اينكه بر انسان ها سقوط كنند)
3 آسمان ، هم حافظ است (سقفا) و هم محفوظ. (محفوظاللّه )
4 آسمان داراى نشانه هايى از قدرت و حكمت الهى است . (آياتها)
5 هر چه خداوند بر عبرت آموزى و هدايت پذيرى از آيات و نشانه هاى قدرت خويش تاءكيد مى فرمايد، امّا انسان غافل و مغرو از آن اعراض مى كند. (عن آياتها معرضون )
(33) وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ
ترجمه :
و او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد (كه ) هر يك (از آنها) در مدارى (معيّن )، شناور (و در حركت ) است .
نكته ها
O شب نيز همچون روز، مخلوق و مجعول الهى است ، نظير آيه اى كه مى فرمايد: (خلق الموت و الحياة )(703) يعنى مرگ نيز مثل حيات داراى وجودى است كه خداوند آن را خلق فرموده است .
O در كلمه ى ((كلّ)) در اين آيه چند احتمال است :
الف : نه تنها خورشيد و ماه ، بلكه همه ى كرات آسمانى در حركت هستند.
ب : محلّ طلوع خورشيد وماه در مواقع مختلف متعدّد است .(704)
ج : شب و روز نيز مثل خورشيد و ماه در حركتند، زيرا اگر ما از بيرون از فضاى زمين به كره ى زمين نگاه كنيم ، شب را كه همان سايه ى زمين است ، به صورت يك مخروط و روز را به شكل يك استوانه ى روشن ، در حال گردش به دور زمين خواهيم ديد.(705)
پيام ها :
1 بهترين راه خداشناسى ، دقّت در آفريده هاى الهى است . (هو الّذى خلق ...)للّه زيرا طبيعت ، همواره در اختيار همه ى انسان ها قرار دارد.
2 همه ى كرات داراى مدارى هستند كه در آن حركت مى كنند. (فى كلّ فلك ...للّه )
(34) وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ اءَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ الْخَلِدُونَ
ترجمه :
و ما پيش از تو براى (هيچ ) انسانى ، جاودانگى (و زندگى ابدى ) قرار نداديم ، پس آيا اگر تو از دنيا بروى ، آنان ! زندگانى جاويد خواهند يافت ؟!
(35) كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
ترجمه :
هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدى هاو خوبى ها آزمايش مى كنيم و بسوى ما باز گردانده مى شويد.
نكته ها
O حضرت على عليه السلام درباره ى (نبلوكم بالشرّ و الخير) للّه فرمودند: سلامتى و غنى ، خير، و بيمارى و فقر، شرّ است و هر دو براى امتحان مى باشد.(706)
سيماى مرگ در قرآن و روايات
1 آمادگى براى مرگ ، نشانه ى اولياى خداست . (ان زعمتم انكم اولياء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت )(707)
2 جايگاه مرگ در زندگى انسان ها همچون گردنبند بر روى سينه ى دختران است . ((خطّ الموت على وُلد آدم مَخطّ القلاده على جيد الفتاة ))(708)
3 مرگ ، پايان راه نيست ، بلكه به منزله ى تغيير در حيات و شيوه ى زندگى است ، مانند لباسى كه تعويض مى شود.(709)
4 هر كس از انسان ها به نحوى از اين جهان رخت برمى بندند، بعضى با سخت ترين حالات و عدّه اى مثل بو كردن گل .(710)
5 ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده اى است كه يا سوخت ندارد ((آهٍ من قلّة الزّاد و طول الطريق ))،(711) يا بار قاچاق و كالاى ممنوعه حمل مى كند (گناهكار است ) و يا آماده ى رانندگى نيست ، وگرنه ترس چرا؟
پيام ها :
1 سنّت الهى بر جاويد نبودن انسان در اين جهان است . (ما جعلنا لبشر... الخلد)
2 اگر بنا باشد انسانى در دنيا همواره زنده بماند، آن شخص ، پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. (اءفاين متّ فهم الخالدون )
3 گرچه خير و شر، هر دو ابزار آزمايش اند، ولى آزمايش با تلخى ها مناسب تر است . (نبلوكم بالشر والخير) (شايد تقدّم ((شرّ)) نيز به همين مناسبت باشد)
4 آزمايشات الهى سخت و مهم است . (نبلوكم ... فتنه )
5 با مرگ ، نيست و نابود نمى شويم . (الينا ترجعون )
(36) وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلا هُزُواً اءَهَذَا الَّذِى يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَفِرُونَ
ترجمه :
و هرگاه كفّار تورا ببينند، كارى غير از به استهزا گرفتن تو ندارند، (با همديگر مى گويند:) آيا اين است آنكه خدايان شمارا (به بدى ) ياد مى كند؟ در حالى كه (اين كافران ) خودشان ، ياد خداى رحمان را منكرند (و به او كفر مى ورزند).
نكته ها
O كفر، انسان را به جايى مى رساند كه منطق قوى و قول معصوم را مسخره مى كند، ولى حاضر نيست كوچك ترين بى احترامى نسبت به سنگ و چوب روا دارد، از اينرو گفتند: (يذكر الهتكم ) در حالى كه منظورشان ((يذكر الهتكم بسوء)) بود.
O اگر در حوض يا استخر آبى ، لاشه بدبويى افتاده باشد، با آمدن باران ، تعفّن و بدبويى آن بيشتر مى شود. كفر همچون لاشه ى مردارى در روح انسان است كه با ديدن پيامبر لجاجت بيشترى بروز مى دهد.
پيام ها :
1 كفّار جز مسخره و تحقير كردن حربه علمى و منطقى ندارند. (ان يتخذونك ... ) (استهزا، نشانه ى ناتوانى از استدلال است .)
2 كفّار عواطف مردم را عليه پيامبر تحريك مى كردند. (الهتكم )
3 كسى كه به خباثت درونى مبتلا شد، هرچه بيشتر رهبران الهى را ببيند، بيشتر عقب گرد مى كند. (راءك يتّخذونك )
(37) خُلِقَ الاِْنْسَنُ مِنْ عَجَلٍ سَاءُوْرِيكُمْ ءَايَتِى فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ
ترجمه :
(طبيعت بشر به گونه اى است كه گويا) انسان ، از عجله آفريده شده ، (امّا) من بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد، پس (در تقاضاى عذاب از من ) شتاب مكنيد!
پيام ها :
1 تعجيل انسان ها درخواسته هايشان ، بر مشيّت و حكمت الهى تاءثيرى ندارد. (ساءوريكم آياتى فلاتستعجلون )
2 انسان بر كنترل و مهار غرائز خود توانمند است . (خلق الانسان من عجل ... فلاتستعجلون )
(38) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
(كفّار، به پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤ منين ) مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (قيامت ) كى فرا مى رسد؟
پيام ها :
1 خصلت شتاب زدگى انسان ، زمينه ى پرسش كفّار از زمان تحقّق وعده هاى الهى است . (خلق الانسان من عجل ... يقولون متى هذا الوعد)
2 كفّار، پيامبر اسلام و طرفدارنشان را دروغگو مى پنداشتند. (ان كنتم صادقين )
(39) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِم النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
ترجمه :
اگر كفّار مى دانستند زمانى كه (آنروز فرا رسد، ديگر) نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت ها و از پشت هايشان دور كنند و (هيچ چيز و هيچ ) كسى آنان را يارى نمى كند، (اين قدر درباره ى قيامت شتاب نمى كردند).
نكته ها
O در اين آيه به نمونه اى از عجله ى انسان اشاره شده وآن اينكه كفّار مرتّباً از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤ ال مى كردند: قيامت موعود و زمانى كه به خاطر كفرمان عذاب مى شويم ، چه زمانى است ؟ و بدين وسيله مايه ى ناراحتى حضرت مى شدند. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله تسلى خاطر مى دهد كه اگر آنها از روزى كه نه تنها از پيش روى و از پشت سر، بلكه از همه سوى آتش بر آنان احاطه پيدا خواهد كرد و هيچ راه فرارى هم نخواهند داشت ، آگاه بودند وشتابى در رسيدن آن نداشتند.
پيام ها :
1 عجله انسان ، به خاطر جهل است . (لويعلم ... ) (اگر مى دانستند عجله نمى كردند)
2 علم به خطرات قيامت ، مانع حقّ ستيزى است . (لو يعلم ...)
3 كفر مانع شفاعت است . (ولاهم ينصرون )
4 معبودهاى ديگر فاقد هر گونه كارآيى هستند. (ولاهم ينصرون )
5 كفّار در قيامت ، نه خود توان دور كردن آتش را دارند و نه از جانب بت ها و طاغوت ها به آنان كمكى خواهد شد. (ولاهم ينصرون )
(40) بَلْ تَاءْتِيِهم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ
ترجمه :
بلكه (اين آتش ) ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنانرا بهت زده خواهد كرد. پس (ديگر) نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتى داده خواهد شد.
پيام ها :
1 فكر كه مختل شد، توانايى نيز مختل مى شود. (بهت زدگى فكرى ، قدرت را مى گيرد.) (فتبهتهم فلا يستطيعون )
2 مهلت دادن به كفّار، سنّت الهى در دنياست ، نه آخرت . (ولاهم ينظرون )
(41) وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ
ترجمه :
و (نگران مباش كه تو را ستهزا مى كنند) همانا پيامبران پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. امّا آنچه (از وعده هاى الهى ) كه مسخره مى كردند، (سرانجام ) دامان (خود) مسخره كنندگان را گرفت !
پيام ها :
1 بشر در طول تاريخ از انبيا بهره مند بوده است . (برسل من قبلك )
2 شيوه ى كفّار در طول تاريخ تمسخر و استهزا بوده است . (سخروا منهم للّه )
3 آگاهى از رنجهاى ديگران ، رنجهاى انسان را تسكين مى بخشد. (استهزى ء برسل من قبلك )
4 كارهاى حكيمانه نبايد به خاطر تمسخر گروهى تعطيل شود. (با اينكه پيامبران مسخره مى شدند، ولى آمدن انبيا تعطيل نشد) (استهزى ء برسل من قبلك )
5 استهزا، سبب گرفتارى است . (سخروا ... فحاق ...)
6 كيفر، با گناه سنخيّت دارد. (فحاق بالذين سخروا... ما كانوا يستهزءؤ ن للّه )
(42) قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
بگو كيست كه شمارا در شب و روز از (عذاب ) خداى رحمان نگاه مى دارد؟! امّا (باز) آنان از ياد پروردگارشان روى مى گردانند.
پيام ها :
1 قدرت ها نمى توانند انسان را از خطرات حفظ كنند. (قل مَن يكلؤ كم ... )
2 انسان دائما نياز به حفاظت و حمايت الهى دارد. (مَن يكلؤ كم ...)
3 از شيوه هاى موفّق تبليغ ، مخاطب قراردادن وجدان هاست . (قل مَن يكلؤ كم ... )
4 حفاظت خداوند، دائمى و نسبت به همه حتّى كفّار است . (مَن يكلؤ كم ) للّه
5 كردار ما به نحوى است كه حتّى سرچشمه ى رحمت را به غضب مى آورد. (من الرحمن ) (حفاظت او بر اساس مهر و رحمت است ) (يكلؤ كم ... من الرحمن )
6 حفاظت ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (يكلؤ كم ربهم ) (از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حيوانات ، تا دفاع در برابر ميكروب هايى كه وارد بدن مى شود، صدها نوع حفاظت در هر لحظه برابر انسان وجود دارد).
7 اگر انسان ها از ياد خداوند اعراض كنند، او نيز از آنها اعراض خواهد كرد. ابتدا خداوند، كافران را مخاطب قرار داد (يكلؤ كم ) ولى بعد گويا از آنان اعراض نموده و آنها را بطور غايب مطرح فرموده است . (بل هم )
8 انسان لازم است از مربّى واقعى خويش ياد كند، در غير اين صورت سزاوار توبيخ است . (بل هم عن ذكر ربهم معرضون )
(43) اءَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ اءَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ
ترجمه :
يا براى آنان (كفّار) خدايانى است كه آنان را در برابر (عذاب ) ما حفظ كند؟ آنان ، (خدايان ساختگى ) قادر بر يارى (و حفظ) خودشان نيستند (تا چه رسد به ديگران )، و از جانب ما نيز همراهى نمى شوند.
پيام ها :
1 غير خدا، نه از درون توان دفاع از خويش را دارد و نه از بيرون توان كمك به ديگران . (لايستطيعون نصر...)
2 نيازمند چگونه مى تواند پرستش شود. (لا يستطيعون نصر انفسهم للّه )
3 ذات نايافته از هستى بخش ،كى تواند كه شود هستى بخش . (آلهة ... لايستطيعون نصر انفسهم و لا هم منّا يُصحبون )
(44) بَلْ مَتَّعْنَا هََّؤُلاَ ءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ اءَفَلاَ يَرَوْنَ اءَنَّا نَاءْتِى الاَْرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اءَطْرَافِهَآ اءَفَهُمُ الْغَ لِبُونَ
ترجمه :
با اين وجود، ما آنها و پدرانشان را (از نعمت ها) كامياب ساختيم تا آنجا كه عمرشان طولانى شد (و مايه ى غرور وطغيان آنان گرديد). آيا نمى بينند كه ما به سراغ زمين آمده (و با مرگ و فنا) از اطراف آن مى كاهيم ؟ پس آيا ايشان (بر ما) غلبه دارند؟
نكته ها
O در اينكه مراد از عبارت ((ننقصها من اطرافها)) كم شدن اطراف زمين چيست ، معانى مختلفى ذكر شده است :
الف : منظور، مرگ علما وفقدان آنهاست .(712)
ب : مقصود، انقراض امتها و نابودى ساكنان زمين است .(713)
ج : با گسترش اسلام ، از مناطق كفر نشين كاسته مى شود.(714)
د: حجم زمين از نظر جغرافيايى روبه نقصان است .
پيام ها :
1 طول عمر وكاميابى به اراده خداست وهيچ معبودى درآن نقش ندارد. (متّعنا)
2 هر كاميابى ، براى انسان ها و نياكانشان ، نشانه ى لطف الهى نيست . (بل متّعنا ) (عمر طولانى و كاميابى نياكان ، شما را غافل نكند.)
3 خداوند براى عقوبت كافران عجله اى ندارد. (متعنا)
4 به هر طول عمرى نبايد دل خوش داشت . (حتى طال عليهم العمر ) خداوند، طول عمر كافران را مهلتى براى ازدياد گناهانشان قرار داده است . (انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً) (715)
5 آگاهى از تاريخ ملّت ها و تمدّن ها و عبرت گرفتن از آن ، مورد ستايش است . (افلا يرون ... )
6 با مشاهده انقراض پى در پى ملتها، آيا باز هم كفّار، گمان پيروزى دارند؟ (ننقصها من اطرافها، افهم الغالبون )
(45) قُلْ إِنَّمَآ اءُنذِرُكُم بِالْوَحْىِ وَلاَ يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ
ترجمه :
بگو من فقط از طريق وحى به شما هشدار مى دهم . امّا (اى پيامبر، بدان ) كسانى كه (نسبت به شنيدن حقّ) كر هستند، زمانى كه انذار مى شوند، آن را نمى شنوند!.
پيام ها :
1 بشارت وهشدار پيامبران بر مبناى آراى شخصى ، حدس ، گمان و خيالات انسانى نيست ، بلكه بر اساس وحى قطعى الهى است . (انّما انذركم بالوحى )
2 كسانى كه از نعمت هاى الهى ، استفاده صحيح نمى كنند، گويا از آن نعمت بى بهره اند. (الصّم ) يعنى اگر كسى به ظاهر گوش دارد ولى حقّ را نمى شنود و يا چشم دارد ولى حقايق را نمى بيند، در واقع هم كر است و هم كور.
3 گاهى بى اثر بودن تبليغ به خاطر قابليّت نداشتن مردم است ، نه آنكه در تبليغ كننده يا روش او كمبودى است . (انذركم ... لا يسمع )
4 از هدايت بعضى بايد ماءيوس شد. (ولا يسمع الصم ... )
5 بر سيه دل چه سود خواندن وعظ، نرود ميخ آهنين بر سنگ . (ولايسمع الصم الدعاء)
(46) وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ
ترجمه :
در حالى كه اگر دمى از عذاب پروردگارت به آنان برسد، قطعاً خواهند گفت : اى واى بر ما، همانا ما ستمكار بوديم .
پيام ها :
1 كسانى كه با انذار و هشدار انبيا بيدار نمى شوند با شلاق عذاب بيدار خواهند شد. با پيش آمدن ساده ترين خطرها، همه ى غرورهاى ادّعايى ، درهم مى شكند و وجدان هاى خفته بيدار مى شود. (لئن مستهم نفحة )
2 ستمگران ، روزى به ظلم و ستم خويش اعتراف خواهند كرد. (ليقولنّ للّه )
3 كسانى كه نسبت به هشدار انبيا بى تفاوتند ظالمند. (لايُسمع الصُمّ... انّاكنّا ظالمين )
(47) وَنَضَعُ الْمَوَزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ اءَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَسِبِينَ
ترجمه :
و ما براى روز قيامت ، ترازوهاى عدل برپا خواهيم كرد، پس (در آن روز) هيچ ستمى به احدى نخواهد شد و اگر (عملى ) همسنگ دانه ى خردلى (هم ) باشد، ما آن را (براى محاسبه ) خواهيم آورد و (همين قدر در دقّت محاسبات ) كافى است كه ما حسابرس باشيم .
نكته ها
O اين آيه بشارتى به نيكوكاران و هشدارى به خلافكاران است كه اعمال شما بى كم و كاست ، كيفر و پاداش داده مى شود، چنانكه فيض كاشانى مى گويد:
هشدار كه هر ذرّه حسابست در اينجاgggggديوان حسابست و كتابست در اينجا
O ((خَردل )) نام گياهى است كه دانه هاى بسيار ريز سياه دارد و در كوچكى و حقارت ، ضرب المثل شده است .
O ((ميزان )) به معناى وسيله ى سنجش ، بارها در قرآن مجيد مطرح شده و مورد تاءكيد خداوند متعال قرار گرفته است . ناگفته پيداست كه سنجش هر چيزى با وسيله اى متناسب با آن صورت مى پذيرد، مثلاً براى سنجش درجه ى هوا، آن را با دماسنج ، براى اندازه گيرى طول ، آن را با متر و براى سنجش وزن اشيا، آن را با كيلو محاسبه مى كنند. بديهى است كه براى سنجيدن انسان و اعمال او نيز از وسيله اى متناسب با او كه همان انسان كامل است استفاده شود، همانطور كه در روايات آمده است : امامان معصوم و انبيا و اوصيا عليهم السلام موازين قسط هستند. (716) و در زيارتنامه ى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام نيز مى خوانيم : ((السلام على ميزان الاعمال ))(717)
O سؤ ال : اگر واقعاً محاسبات خداوند، اينچنين دقيق است ، پس ديگر عفو و كرم الهى چه جايگاه و توجيهى دارد؟!
پاسخ : حسابرسى يك اصل است و لطف و بخشش اصل ديگر كه هر كدام در جاى خود محفوظ است و منافاتى با ديگرى ندارد.
O سؤ ال : در بعضى آيات آمده است كه خداوند براى گروهى از مردم ، ميزانى برپا نمى كند، (فلانقيم لهم يوم القيامة وزنا) آيا ميزان براى افراد خاصّى خواهد بود؟
پاسخ : خير، ميزان براى همه ى انسان ها اقامه خواهد شد، امّا از آنجا كه ميزان براى محاسبه ى اعمال است وقتى تبهكارى چيزى در بساط ندارد تا ارائه كند و جهنّمى بودنش قطعى و مسلم است ، ديگر نيازى به برپايى ميزان نيست و سنجش بى معناست .(718)
پيام ها :
1 هر چيز، هر شخص و هر عملى كه قابليّت سنجش داشته باشد، براى خود ميزانى خواهد داشت . (الموازين )
2 حساب خداوند بسيار دقيق است . (مثقال حبة من خردل )
3 اعمال انسان در نظام آفرينش محو نمى شود و در قيامت با آن روبرو هستيم . (اتينا بها )
4 خدا، هم عالم است (اتينا بها) ، هم عادل (القسط )، وهم حسابرس . (حاسبين )
(48) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى وَهَرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه :
وهمانا ما به موسى و هارون ، فرقان ونور وتذكّرى براى اهل پروا عطا كرديم .
(49) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ
ترجمه :
(همان ) كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند و همانانى كه از قيامت در هراسند.
نكته ها
O همان گونه كه اهداف كلّى انبيا يكى است ، صفات كتب آسمانى آنان نيز يكسان است . صفاتى كه در اين آيه براى كتاب تورات ذكر شده ، در آيات ديگر، براى قرآن هم آمده است :
الف : فرقان ، (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده )(719) (((فرقان )) به خبرى گفته مى شود كه به واسطه ى آن ، حقّ از باطل شناخته مى شود.)
ب : ضياء (نور)، (و انزل اليكم نوراً مبينا) (720)
ج : ذكر، (انّا نحن نزلنا الذكر )(721)
پيام ها :
1 لازم نيست كه هر پيامبرى براى خود كتابى جداگانه داشته باشد، چنانكه موسى و هارون ، هر دو پيامبر، ولى يك كتاب داشتند و آن تورات بود. (آتينا موسى و هارون ...)
2 براى توفيق در يك حركت ، انسان به چند چيز نياز دارد:
الف : شناخت راه از بيراهه . (الفرقان )
ب : نورى كه در پرتو آن ببيند و به پيش برود. (ضياءً)
ج : توجّه و عنايت به هدف ، تا از مسير اصلى ، منحرف نگردد.(722) (ذكرا )
3 براى بهره مندى از هدايت انبيا بايد به روحيه تقوى مجهّز شد. (ذكراً للمتقين )
4 نشانه ى تقوى ، خداترسى ونگرانى از قيامت است . (للمتّقين الذين يخشون ربّهم ... من الساعة مشفقون )
(50) وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ اءَنزَلْنَهُ اءَفَاءَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ
ترجمه :
و اين (قرآن )، مبارك ذكرى است كه ما آن را (براى شما) نازل كرديم ، آيا شما آن را انكار مى كنيد؟!
نكته ها
O در مبارك بودن قرآن همين بس كه توانسته است در مدّت كوتاهى ، انسان هاى بسيارى را از شرك به توحيد، از تفرقه به وحدت ، از جهل به علم ، از توحش به تمدن ، از اسارت به امارت ، از آلودگى به نظافت ، از فقر به غنا، از ركود به حركت ، از خرافات به حقايق ، از ذلت به عزّت ، از پيروى طاغوت به اطاعت معصوم ، از غفلت به هوشيارى ، از تزلزل به ثبات ، از كفر به ايمان و در يك كلمه ، از ظلمات به نور برساند.
O در آيه قبل براى تورات تنها كلمه ((ذكر)) بكار رفت ، ولى در اين آيه قرآن را ((ذكرٌ مباركٌ)) مى داند، البتّه صفت فرقان ونور در آيات ديگر براى قرآن نيز آمده است .
پيام ها :
1 قرآن ، كتابى است كه تذكّراتش مى تواند ميليونها دل را در عصرها و نسل هاى مختلف ، به خود جذب كند. (ذكر مبارك )
2 بركت قرآن ، قابل انكار نيست . (اءفانتم له منكرون )
(51) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَلِمِينَ
ترجمه :
و همانا ما پيش از اين ، ابراهيم را به رشد و كمال خود رسانديم ، و (البتّه ) ما به (شايستگى هاى ) او آگاه بوديم .
(52) إِذْ قَالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى اءَنتُمْ لَهَا عَكِفُونَ
ترجمه :
آن زمان كه به پدرش (عمويش ) و قومش گفت : چيست اين (صورت ها و) مجمسه هاى بى روحى كه شما همواره آنها را پرستش مى كنيد؟
(53) قَالُواْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَبِدِينَ
ترجمه :
(آنان در پاسخ ) گفتند: ما پدرانمان را بر پرستش آنها يافته ايم !
(54) قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ اءَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : به تحقيق كه شما و پدرانتان در گمراهى آشكار بوده و هستيد!
نكته ها
O در آيات گذشته ، سخن پيرامون تورات و قرآن بود، امّا در اين آيه خداوند مى فرمايد: فرستادن پيامبران و كتب آسمانى ، مسئله جديدى نيست و ما پيش از اينها نيز در زمان ابراهيم عليه السلام برنامه ى دعوت منحرفان را داشتيم .
O با نگاهى به تاريخچه بت پرستى ، بدست مى آيد كه ساختن مجسّمه در ابتدا، جنبه يادبود بزرگان را داشته كه تدريجاً حالت قداست به خود گرفته و به صورت پرستش آنها درآمده است .(723)
O كلمه ى ((تماثيل )) جمع ((تمثال )) به معناى مجسّمه هاى بى روح است .
پيام ها :
1 انبيا پيش از مبعوث شدن ، مورد توجّه خداوند هستند. (من قبل وكنّا به عالمين )
2 رشد واقعى آن است كه انسان را به يكتاپرستى برساند. (رشده ... اذ قال لابيه ...)
3 حضرت ابراهيم خود آمادگى پذيرش رشد را داشت . (رشده ) و نفرمود: ((رشداً)). (استعدادها وظرفيت هاى وجودى انسان ها براى رشد متفاوت است )
4 در نهى از منكر، شرط سنّى وجود ندارد. (قال لابيه )
5 نهى از منكر را از نزديكان خود شروع كنيم . (قال لابيه )
6 در نهى از منكر، تعداد ملاك نيست ، گاه مى بايست يك نفر در مقابل يك گروه قرار گيرد. (قال لابيه و قومه )
7 در نهى از منكر، ابتدا به نهى از بزرگ ترين منكرات بپردازيم . (قال ما هذه التماثيل )
8 يكى از شيوه هاى موفّق در نهى از منكر، مخاطب قرار دادن وجدان هاست . (ما هذه التماثيل )
9 باطل ها و منكرات را تحقير كنيم . (ما هذه التماثيل )
10 در نهى از منكر، مردم را از شخصيّت و كرامت انسانى شان آگاه سازيم . (انتم لها عاكفون ) و نفرمود (تعكفونها )
11 جلوه رشد در مبارزه با خرافات و ترك آن است . (رشده اذقال ...)
12 پدران ، زمينه ساز انحرافات نسل خود هستند. (وجدنا آباءنا )
13 رفتار نياكان در تربيت فرزندان مؤ ثر است ، هرچند برآن سفارش هم نكنند. (وجدنا آباءنا)
14 تقليد كوركورانه ، مذموم و ممنوع است . (انتم و آباءكم )
15 در نهى از منكر، خجالت كشيدن ، كنايه گويى و رودربايستى ، جايگاهى ندارد. (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
16 نه قدمت و نه كثرت ، هيچكدام دليلى بر حقّانيت نيست . (انتم و آباءكم فى ضلال مبين )
17 در عقائد بايد تكيه گاه استدلال باشد نه راه نياكان . (وجدنا آباءنا... آباءكم فى ضلال مبين )
18 تعصّب كور بر رفتار نياكان ، ممنوع است . (وجدنا آباءنا )
19 گمراهى ، درجاتى دارد. (ضلال مبين )
(55) قَالُوَّاْ اءَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ اءَمْ اءَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ
ترجمه :
(مشركين به ابراهيم ) گفتند: آيا تو سخن حقّى براى ما آورده اى يا اينكه شوخى مى كنى ؟!
(56) قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَاءَنَاْ عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : البتّه (كه حقّ مى گويم و) پروردگار شما (همان ) پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را بوجود آورده و من (نيز) بر اين حقيقت از گواهانم .
نكته ها
O كلمه ((حقّ)) در مقابل كلمه ((لاعب )) به معناى جدّى بودن است ، يعنى آيا جدّى مى گويى يا شوخى مى كنى ؟
پيام ها :
1 كسانى كه نسل در نسل با تقليدهاى كوركورانه خود منحرف شده اند، پذيرش يكباره ى حقّ برايشان آسان نيست . (اجئتنا بالحقّ ام ... )
2 ربوبيّت و تربيت پروردگار، مخصوص انسان ها نيست ، بلكه شامل همه هستى است . (ربكم رب السموات و الارض )
3 پروردگار همه ى هستى يكى است . (ربكم رب السموات و الارض للّه )
(بر خلاف عقيده كسانى كه براى هر يك از آسمان ها و زمين و انسان ، پروردگارى قائل هستند.)
4 مردان خدا در عقيده ى حقّ خويش تنها نيستند، بلكه خود را به همه ى موحدان تاريخ و فرشتگان الهى متصل مى بينند. (من الشاهدين )
(57) وَتَاللّهِ لاََكِيدَنَّ اءَصْنَمَكُم بَعْدَ اءَن تُوَلُّواْ مُدْبِرِينَ
ترجمه :
و به خداوند سوگند كه در غياب شما، نقشه اى براى (نابودى ) بت هايتان خواهم كشيد.
نكته ها
O در اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام اين جمله جسورانه را چگونه بيان فرموده ، بين مفسّران اختلاف است ، بعضى همچون صاحبان تفاسير صافى و الميزان برآنند كه اين جمله بطور علنى اظهار نشده و حضرت آن را به صورت سرّى بيان داشته است ، زيرا متعقدند كه ادعاى صريح مبارزه بر عليه خدايان ريز و درشت يك ملّت ، آن هم در روز اوّل و يك تنه برخلاف احتياط است ، امّا به نظر مى رسد كه چنين نيست و حساب مردان خدا از محاسبات عادّى ما انسان ها جداست و هيچ چيز نمى تواند مانع راه روشن و رسالت الهى آنان گردد.
مگر در آيات قبل نخوانديم كه ابراهيم عليه السلام آشكارا به مردم فرمود: ((انتم وآباءكم فى ضلال مبين )) مگر حضرت زينب كبرى عليها السلام در حال اسارت در شام به يزيد نفرمود: ((انّى اَستصغِرك )) من تورا حقير مى دانم وسپس رگبار انتقاد را نثار حكومت او كرد؟
مگر امام خمينى قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه كه همه ى قدرت هاى داخلى و حمايت هاى خارجى را پشتيبان خود داشت نفرمود: ((شاه بايد برود)) و مگر به جانشين شاه نفرمود: ((من توى دهن اين دولت مى زنم )) مگر به استكبار مسلّط جهانى ، آمريكا نفرمود كه : ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند)) به راستى اين جملات باكدام ملاحظات سياسى واحتياطات معمولى سازگار است ؟
O بعضى معتقدند كه براى برخورد با مظاهر و عوامل فساد بايد با آنها مبارزه ى منفى كرد، همانطور كه يكى از بزرگان نسبت به سينماهاى زمان طاغوت كه وسيله اى جدّى در انحراف نسل جوان بود اظهار مى داشت كه اگر مردم به سينما نروند خود بخود تعطيل مى شود، امّا آيه فوق اين تفكّر را محكوم مى كند و اصرار دارد كه بايد مايه ى فساد برچيده شود. چنانچه حضرت موسى عليه السلام گوساله طلايى را آتش زد و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مسجد ضرار پايگاه منافقان را تخريب كرد.
پيام ها :
1 ايمان به هدف ويقين بدرستى راه ، انسان را قدرتمند مى سازد. (تالله لاكيدنّ)
2 كارهاى بزرگ به طراحى هاى مهم نيز نياز دارد. (لاكيدنّ ) كلمه ((اكيدنّ)) از ((كيد)) به معناى تدبير و طرّاحى است .
3 قاطعيّت ، لازمه ى يك رهبرى موفّق است . (تالله لاكيدنّ) قسم با كلمه ى (تا للّه ) از قسم با كلمه ى (واللّه ) شديدتر است .(724)
4 پيامبران با اتصال به منبع وحى ، به تنهايى قدرت برنامه ريزى دارند. (لاكيدن )
5 مبارزه حضرت ابراهيم با بت ها كاملاً جدّى بود و قصد ارعاب نداشت . (لاكيدن ) (حرف ((لام )) و نون مشدّد، نشانه ى حتمى بودن است .)
6 كثرت و تعدّد بت ها، مانع تدبير و تصميم ابراهيم نشد. (اصنامكم للّه )
7 اگر حضور بت پرستان نباشد، همه بت ها در برابر يك تبر نيز عاجزند. (بعد ان تولّوا مدبرين ) در واقع ، اين بت پرستان هستند كه محافظت بت ها را به عهده دارند، نه بت ها حفاظت آنها را!!
8 براى اجراى اهداف بزرگ ، گاه حضور مردم لازم است . (و ان يحشرالناس ضحى ) و گاه عدم حضور آنان شرط است . (بعد ان تولوا مدبرين )
9 تا بت باشد، گرايش به بت پرستى نيز خواهد بود، پس بايد بت ها را نابود كرد. (لاكيدنّ اصنامكم )
(58) فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ
ترجمه :
پس (سرانجام ، ابراهيم در يك فرصت مناسب ) همه آنها، جز بزرگشان را كاملاً خرد كرد تا شايد آنها به سراغ آن بيايند (و وجدان هاى خفته ى آنها بيدار شود).
(59) قَالُواْ مَن فَعَلَ هَذَا بَِالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
گفتند: چه كسى با خدايان ما اين چنين كرده ؟ قطعاً او از ستمكاران است .
(60) قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَهِيمُ
ترجمه :
گفتند: شنيده ايم جوانى كه به او ابراهيم مى گويند، آن (بت )ها را (به بدى ) ياد مى كرد.
نكته ها
O حضرت ابراهيم عليه السلام روزى كه همه ى مردم از شهر بيرون مى رفتند، با آنها نيز همراه شد، امّا در ميانه راه با عنوان كردن عذرى به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده ، هدف خويش را عملى ساخت .
O كلمه ((جذاذ)) بمعناى قطعه قطعه شدن است .
O اگر چه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز در روز فتح مكّه حدود 360 بت را شكست ، امّا اين كار به اتّفاق همراهان و لشكريان ايشان بود، ولى حضرت ابراهيم عليه السلام به تنهايى و يك تنه آن همه بت را خرد كرد.
O شايد اگر حضرت ابراهيم بت بزرگ را هم مى شكست ، با جريحه دار كردن كامل احساسات آنان ، نه تنها به مقصود خود دست نمى يافت ، بلكه نتيجه معكوس مى گرفت و زمينه تفكّر بكلّى از ميان مى رفت . (الاً كبيراً لهم )
پيام ها :
1 بت شكنى ، از جمله وظايف اصلى پيامبران الهى است . (فجعلهم جذاذا) للّه
2 اگر استدلال و موعظه فايده اى نبخشد، نوبت به برخورد انقلابى مى رسد. (فجعلهم جذاذا )
3 قدرت جسمانى و جسارت ، يك ارزش ، و ناتوانى و زبونى يك نقيصه است . (فجعلهم جذاذا)
4 براى بيدار كردن افكار عمومى و محو شرك ، تلف كردنِ برخى اشيا و اموال لازم است . (بت هاى زمان ابراهيم و گوساله سامرى داراى قيمت و ارزشى بودند). (فجعلهم جذاذا )
5 بت از احترام ومالكيّت ساقط است وشكستن آن جايز است . (فجعلهم جذاذاللّه )
6 بت هاى بزرگ ، در ديد بت پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان . (كبيراً لهم )
7 شكستن بت ها مقدّمه رهايى فكر از جمود و فراهم آمدن زمينه ى سؤ ال و جواب است . (لعلهم اليه يرجعون )
8 عقيده ى انحرافى ، انسان را دچار قضاوت انحرافى مى كند. (انه لمن الظالمين )
(گاهى انسان چنان سقوط مى كند كه بالاترين ظلم (شرك ) را حقّ، و روشن ترين حقايق (توحيد) را ظلم مى پندارد)
9 كفّار، ابتدا حضرت ابراهيم عليه السلام را ظالم معرفى كردند تا بتوانند براحتى او را محاكمه كنند. (انه لمن الظالمين )
10 فرياد مبارزه و ظلم ستيزى ابراهيم عليه السلام به همه جا رسيده بود. (سمعنا)
11 جوانان هم مى توانند در راه حقّ، موج آفرينى كنند. (فتىً )
12 حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از عمليات تخريب ، با تبليغات خود زمينه انقلاب عليه بت ها را فراهم آورده بود. (يذكرهم )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:01 PM
next page
fehrest page
back page
(61) قَالُواْ فَاءْتُواْ بِهِ عَلَى اءَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ
ترجمه :
(بزرگان قوم ) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر مجرم بودن او) گواهى دهند.
(62) قَالُوَّاْ ءَاءَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالِهَتِنَا يََّإِبْرَا هِيمُ
ترجمه :
گفتند: اى ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما اين چنين كرده اى ؟
(63) قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است . پس از خودشان بپرسيد اگر سخن مى گويند!!
نكته ها
O سؤ ال : آيا اين جمله ى حضرت ابراهيم كه فرمود: ((بت بزرگ چنين كرده است )) دروغ نيست ؟ و اگر هست چگونه بايد آن را توجيه كرد؟ زيرا ابراهيم عليه السلام پيامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمى گويد.
پاسخ : در تفسير اين جمله ، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
الف : حضرت ابراهيم ، دروغ نگفت ، زيرا اگر چه اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى چون قرينه وجود دارد كه حضرت از اين سخن قصد جدّى نداشته و مى خواسته اين عقيده ى باطل را به رخ آنها بكشد، لذا دروغ محسوب نمى شود زيرا دروغ در جايى است كه قرينه اى همراه كلام نباشد، از اين روى اگر به هنگام ورود آدم كودنى بگويند: بوعلى سينا آمد، آن را دروغ به حساب نمى آورند.(725)
ب : حضرت ابراهيم باصطلاح ((توريه )) كرده ومرادش از ((كبيرهم )) خدا بوده است .
ج : حضرت دروغ گفت ، ولى از آنجا كه دروغ در مواردى مثل اصلاح ذات البين جايز است و حكم آن تابع مصلحت و مفسده مى باشد، چه مصحلتى از اين بالاتر كه حضرت با كلامش ، افكار جامد انسان ها را تكان داده است ؟(726)
د: اين خبر، مشروط به نطق بت هاست ، يعنى اگر بت ها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار را كرده است ، مثل آنكه پيرمردى بگويد، من الان كودكم اگر هيچ گياهى در زمين نباشد، يعنى حال كه گياه وجود دارد، پس من كودك نيستم .(727)
O احضار ابراهيم عليه السلام در برابر مردم و درخواست گواهى از آنان ، يك جوسازى و ايجاد زمينه براى قتل او بود. (فاءتوا به على اعين الناس لعلهم )
پيام ها :
1 بت پرستان نيز براى يقين به جرم وتكميل پرونده وقضاوت نهايى ، به مسئله ى گواهى مردم اعتماد دارند. (لعلهم يشهدون )
2 بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند. به جاى عبارت (يقال له ابراهيم ) در آيه گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى و شناخت داشت خطاب كردند. (يا ابراهيم )
3 استهزا وطعنه بر خرافات ، در مواردى لازم است . (بل فعله كبيرهم )
4 فيلمسازى ، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان ، كارى پسنديده و جايز است . (فجعلهم جذاذا بل فعله كبيرهم )
(64) فَرَجَعُوَّاْ إِلَى اءَنفُسِهِمْ فَقَالُوَّاْ إِنَّكُمْ اءَنتُمُ الظَّلِمُونَ
ترجمه :
پس به (وجدان هاى ) خود بازگشتند، پس (به يكديگر يا به خويش ) گفتند: هر آينه شما خودتان ستمگر و ظالميد.
(65) ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هََّؤْلاَ ءِ يَنطِقُونَ
ترجمه :
سپس سرهايشان را به زير انداختند (و باشرمندگى گفتند: اى ابراهيم !) براستى تو خود مى دانى كه اينها (حرف نمى زنند و) اهل سخن گفتن نيستند.
پيام ها :
1 بيدار كردن وجدان ها، خوديابى ، بازگشت به خويشتن و توجّه به فطرت ، از اهداف عمده انبياست . (بل فعله كبيرهم ... فرجعوا الى انفسهم )
2 شرك ، ازخود بيگانگى و توحيد، خوديابى است . (فرجعوا الى انفسهم للّه )
3 در وقت بيدارى افكار، هر خلافكارى تقصير را به گردن ديگران مى اندازد. (انّكم انتم الظالمون ) چنانكه در قيامت نيز گناهكاران و مجرمين به يكديگر مى گويند: (لولا انتم لكنّا مؤ منين )(728)
4 تاريخ ، فطرت و وجدان ، از جمله عوامل روشن كننده ى حقايق اند. (رجعوا الى انفسهم انتم الظالمون ) كسانى كه تا ديروز، ابراهيم را ظالم مى دانستند (من فعل هذا بالهتنا انه لَمن الظالمين ) امروز با مراجعه به وجدان هاى خود، خويشتن را ظالم مى دانند. (انكم انتم الظالمون )
(66) قَالَ اءَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعَكُمْ شَيْئاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : پس آيا شما بجاى خداوند چيزى را مى پرستيد كه هيچ سودى براى شما ندارد و هيچ زيانى به شما نمى رساند؟!
(67) اءُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
اُف بر شما و بر هر چه كه غير از خدا پرستش مى كنيد، آيا نمى انديشيد؟!
(68) قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَانصُرُوَّاْ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ
ترجمه :
(امّا مشركان لجوج و متعصّب ) گفتند: اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد! او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد.
(69) قُلْنَا يَنَارُ كُونِى بَرْداً وَسَلَماً عَلَى إِبْرَهِيمَ
ترجمه :
(و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما) گفتيم : اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سلامت باش .
(70) وَاءَرَادُواْ بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَهُمُ الاَْخْسَرِينَ
ترجمه :
و (اگر چه ) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از زيانكارترين (مردم ) قرار داديم .
نكته ها
O مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرايطى دنبال مى كنند و لحظه اى آرام نمى گيرند، هرچند تلاشهاى آنان در قالب هاى متفاوتى صورت پذيرد. حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير رسالت الهى خويش ابتدا به سراغ عمو و قومش مى رود و آنانرا به سوى توحيد و يكتا پرستى دعوت مى كند و چون نتيجه اى حاصل نمى شود در دوّمين مرحله به سراغ بت ها مى شتابد و همه آنها را درهم مى شكند، آنگاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بيدار كردن آنان مى پردازد و سرانجام پس از اندرز و توبيخ ، آنها را به تعمق و انديشه وامى دارد.
O در ماجراى پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش ، مطالب زيادى در تفاسير آمده است ، از جمله اينكه مشركان با كمك و راهنمايى شيطان منجنيق ساختند، ولى آن حضرت با توكّل بى نظيرش به خداوند، از احدى از فرشتگان حتّى جبرئيل كمكى نگرفت ودر آن هنگام به مناجات و راز و نياز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام مشغول بود.
O واژه ((اخسرين )) در قرآن به كسانى اطلاق شده است كه كار بدى را انجام مى دهند امّا گمان مى كنند كه كارشان خوب است ، پس زيانِ خود را درك نمى كنند، تا در پى جبران آن باشند.
O امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى خداوند به آتش امر كرد: (كونى بردا) دندان هاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان ) به هم مى خورد، تا آنكه گفته شد: (و سلاما )(729)
پيام ها :
1 يكى از شيوه هاى دعوت مردم به دين ، آگاه كردن آنان به ضرر بى دينى است . (لاينفعكم و لا يضركم )
2 سرچشمه و انگيزه ى عبادت ، دستيابى به خير و يا نجات از شر است كه بت ها بر هيچكدام قادر نيستند. (لاينفعكم شيئاً و لا يضركم )
3 اگر زمينه مناسبى براى بيدارى پيدا شد بايد منحرفان را تحقير كرد. (اُفٍ لكم و لما تعبدون من دون الله )
4 عواطف بايد تحت الشعاع مكتب باشد. (افّ لكم ) با توجّه به اينكه عموى او نيز بت پرست بود.
5 بت پرستى با عقل سازگار نيست . (افلا تعقلون ؟) (افراد بى خرد لجوج سزاوار توبيخ هستند) (افلا تعقلون )
6 توحيد، انديشه اى عقلانى است . (افلا تعقلون )
7 كسانى به زور متوسل مى شوند كه از عقل و منطق بى بهره اند. (حرّقوه للّه )
8 مردان خدا تا پاى جان بر اهداف خود پايدار هستند. (حرّقوه ) سوزاندن ، سخت ترين نوع قتل است .
9 بقاى شرك با نابودى موحّدان امكان پذير است . (حرّقوه وانصروا آلهتكم للّه )
10 تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مى برد. (حرّقوه و انصروا آلهتكم )
11 دشمن در تحريك توده هاى ناآگاه ، به مقدّسات متوسّل مى شود، (انصروا آلهتكم ) وبه غيرت وحميّت نيز تمسّك مى جويد. (ان كنتم فاعلين )
12 خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز. (يا نار كونى برداً و سلاماًللّه )
سبب ساز است ، زيرا نفسِ حضرت عيسى عليه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار مى دهد، و سبب سوز است ، زيرا سوزندگى را از آتش مى گيرد و آن را بر ابراهيم سرد و سلامت مى كند.
13 هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى گيرد. (يا نار كونى برداً وسلاماً)للّه و نفرمود: ((فجعلنا النار برداً و سلاماً))
14 آثار موجودات به خواست و اراده ى الهى است . (يا نار كونى برداً و سلاماً )
15 نور حقّ، با نار كفر خاموش نمى شود. (قالوا حرّقوه ... قلنا يا نار كونى برداً)
16 قدرت خداوند مى تواند همه ى توطئه ها را خنثى كند. (ارادوا به كيداً فجعلناهم الاخسرين )
17 عاقبت ، حقّ پيروز است . (ارادوا جعلناهم الاخسرين )
(71) وَنَجَّيْنَهُ وَلُوطاً إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَرَكْنَا فِيهَا لِلْعَلَمِينَ
ترجمه :
و ما، او (ابراهيم ) ولوط را (از شرّ كافران ) به سرزمينى كه در آنجا براى همه جهانيان بركت نهاديم ، نجات داديم .
(72) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَلِحِينَ
ترجمه :
وبه او (ابراهيم ) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از صالحان قرار داديم .
نكته ها
O دشمن مى خواست ابراهيم را نابود كند (ارادوا به كيدا ) امّا ما نه تنها او را نجات داديم (نجّيناه ) بلكه به او نسل با بركتى بخشيده (و وهبنا له ) و همه آنها را نيز از صالحان و شايستگان قرار داديم . (و كلاًّ جعلنا صالحين )
O اينكه نام اسحاق عليه السلام در اين آيه ذكر شد، ولى از اسماعيل عليه السلام كه فرزند اوّل حضرت ابراهيم است ، نامى به ميان نيامد، شايد بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب و فوق العاده ى اسحاق باشد كه با اراده ى الهى از مادرى نازا يعنى ساره ، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است .
پيام ها :
1 خداوند، اولياى خود را رها نمى كند. (و نجينّاه و لوطا )
2 كسى كه از كوه آتش و درياى دشمن نترسد، به منطقه مبارك خواهد رسيد. (الى الارض التى باركنا)
3 نجات الهى در گرو تلاش و هجرت انسان است . (نجينا ... الى الارض للّه )
4 نوادگان ، عطيّه الهى هستند. (يعقوب نوه ابراهيم است ) (وهبنا له )
5 زمين ها يكسان نيستند. (الارض الّتى باركنا ) گاهى قطعه زمينى براى همه جهانيان بركت دارد. (للعالمين )
(بعضى مبارك بودن زمين ها را بخاطر سكونت اولياى خدا در آنها مى دانند، ولى اين آيه ، بركت را به خود زمين نسبت داده است .)
6 بركت بدست خداست . (باركنا )
7 ايمان و عمل صالح ، علاوه بر خود شخص ، در نسل او نيز بازتاب و اثر دارد. (وهبنا له اسحاق ... كلا جعلنا صالحين ) للّه
8 افراد و نسل مبارك مى بايست در سرزمين مبارك باشند. (الى الارض التى باركنا كّلا جعلنا صالحين )
9 فرزند، عطيه ى الهى است (وهبنا) ولى آنچه از وجود فرزند مهم تر است ، صالح بودن اوست . (كّلا جعلنا صالحين )
10 صالح بودن ، شرط اساسى در رهبرى و نبوت است . (كّلا جعلنا صالحين )
(73) وَجَعَلْنَهُمْ اءَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاءَمْرِنَا وَاءَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَوةِ وَكَانُواْ لَنَا عَبِدِينَ
ترجمه :
وآنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند و به آنان ، انجام كارهاى نيك و برپايى نماز و پرداخت زكاة را وحى كرديم و آنان فقط عبادت كنندگان ما بودند.
پيام ها :
1 امامت نيز همچون نبوت ، بايد با انتخاب خداوند باشد. (جعلناهم ائمة )
2 پيامبران بزرگ علاوه بر مقام رسالت (رساندن پيام وحى )، امامت و رهبرى جامعه را نيز بر عهده داشته اند. (جعلناهم ائمة )
3 اگر امامت با زور و قلدرى بدست آيد، دعوت به دوزخ است (ائمّة يدعون الى النار) ، امّا اگر خداوند آن را عنايت فرمود، مبارك و در مسير حقّ خواهد بود. (جعلناهم ائمة يهدون بامرنا )
4 هدايت كردن انبيا، نه از پيش خود و سليقه شخصى است ، (ما ينطق عن الهوى ) (730) بلكه با فرمان خداست . (يهدون بامرنا )
5 توجّه به انجام كارهاى خير، از الطاف ويژه الهى است . (اوحينا اليهم فعل الخيرات )
6 نماز و زكات در ميان كارهاى خير، جايگاه ويژه اى دارند. (فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكاة )
7 نماز وزكات ، دوركن اساسى در همه اديان بوده است . (اقام الصلوة وايتاءالزكاة )
8 بدون نماز و زكات ، انسان به درجه بندگى خدا نمى رسد. (اقام الصلوة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين )
9 رهبران الهى ، بندگان مخلص خدا هستند. (كانوا لنا عابدين )
10 نعمت هاى الهى ، ما را از بندگى خدا غافل نسازد. (وهبنا له ... كانوا لنا عابدين )
(انبيا با اينكه به مقام رهبرى (جعلناهم ائمة ) نائل آمدند، امّا با اين وجود، باز بنده ى خدا هستند. (و كانوا لنا عابدين للّه )
11 دين از سياست جدا نيست . (جعلناهم ائمّة يهدون بامرنا... كانوا لنا عابدين )
12 رهبر بايد به آنچه هدايت مى كند، عامل باشد. (ائمّة يهدون ...كانوا لناعابدين )
(74) وَلُوطاً ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبََّئِثَ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ فَ سِقِينَ
ترجمه :
و به لوط، حكمت و دانش عطا كرديم و او را از قريه اى كه كارهاى زشت انجام مى دادند رهانيديم ، براستى آنان مردمى بد و منحرف بودند.
(75) وَاءَدْخَلْنَهُ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُ مِنَ الْصَّلِحِينَ
ترجمه :
و او را در رحمت خويش وارد نموديم ، همانا او از شايستگان بود.
نكته ها
O در زمان حضرت ابراهيم ، لوط پيامبر بود وامامت ورهبرى از ابراهيم بود. شايد به همين دليل در آيه ى قبل درباره اسحاق و يعقوب خوانديم : ((جعلناهم ائمه )) و در اين آيه نام لوط جداگانه برده شد و كلمه ائمة شامل او نيست ، زيرا امام ابراهيم بود.
O دراين آيه ، خداوند به چهار نعمت مهمى كه به حضرت لوط داده شده ، اشاره مى فرمايد كه عبارتند از: حكم ، علم ، نجات و دخول در رحمت .
O شايد مراد از ((حكم )) در اين آيه ، مقام نبوت باشد، چنانكه درباره ى حضرت يحيى نيز به همين معنا آمده است ، ((و آتيناه الحكم صبّيا))(731)
O نجات دادن خداوند با تلاش خود انسان ها منافاتى ندارد، چنانكه نجات حضرت لوط با فرمان و هدايت الهى و با خواست و تلاش خودش صورت پذيرفت . ((فاسر باهلك بقطع من الليل ))(732)
O مراد از ((فاسقين )) در اينجا، كفّار است ، نظير آيه ى : ((افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا))(733)
پيام ها :
1 خداوند، اولياى خودش را نجات مى دهد. (نجّيناه )
2 در منطقه گناه خيز نمانيد. (نجّيناه )
3 گاهى انجام يك گناه ، سبب ارتكاب گناهان ديگرى مى شود. (الخبائث )
4 بدتر از گناه ، اصرار بر گناه واستمرار آن است . (كانت تعمل الخبائث )
5 استمرار در گناه ، ثمره ى كفر و سبب بد عاقبتى است . (تعمل الخبائث ، انهم كانوا قوم سوء فاسقين )
6 محيط و جامعه ، جبر آفرين نيست . (كانوا قوم سوء فاسقين ، و ادخلناه فى رحمتنا )
7 اگر ما صالح باشيم ، خداوند ما را از رحمت خويش سرشار مى سازد. (ادخلناه فى رحمتنا انه من الصالحين )
(76) وَنُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَاءَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ
ترجمه :
و (بياد آور ماجراى ) نوح را از پيش (از ابراهيم و لوط) آن زمان كه (پروردگار خويش را) ندا كرد، پس (خواسته ى ) او را اجابت كرديم ، پس او و خاندانش را از (آن اندوه و) بلاى بزرگ ، نجات بخشيديم .
(77) وَنَصَرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ فَاءَغْرَقْنَهُمْ اءَجْمَعِينَ
ترجمه :
و او را در برابر مردمى كه آيات (و نشانه هاى ) ما را تكذيب مى كردند، يارى داديم ، بدرستى كه آنان ، مردم بدى بودند، پس همه ى آنها را غرق كرديم .
نكته ها
O شايد مراد از دعا و ناله ى حضرت نوح ((ندا))، همان نفرينى باشد كه در آيه 27 از سوره ى نوح بدان اشاره شده است كه : (ربّ لا تَذر على الارض مِن الكافرين دَيّارا )، پروردگارا! هيچ كافرى را بر روى زمين باقى مگذار. و شايد اين نفرين ، بعد از ياءس از ايمان مردم بوده است كه : (لن يؤ من من قومك الاّ من قد آمن ) (734) اى نوح ! جز آن كسانى كه به تو ايمان آورده اند، هرگز، كس ديگرى ايمان نخواهد آورد. از اين روى پس از 950 سال تبليغ و آن همه صبر و تحمل ، سرانجام دست به دعا برداشت : (فدعا ربّه انّى مغلوبٌ فانتصر )(735) خداوندا! من مغلوب هستم ، پس مرا يارى فرما.
پيام ها :
1 شنيدن تاريخ ديگران و توجّه به مصائب و مشكلات آنان ، انسان را صبور مى سازد. (و نوحا اذ...)
2 دعاى انبيا مستجاب است . (نادى فاستجبنا ) (دعا در تحولات تاريخ نقش دارد) (نادى ... اغرقنا)
3 اگر قدرتى بر تغيير جامعه ى فاسد نداريد، به فكر نجات خود از آنجا باشيد. (فنجينّاه ... )
4 زندگى در جامعه ى كفرآلود بلايى بسيار بزرگ است . (الكرب العظيم )
5 عاقبت ، اهل حقّ، پيروز و اهل باطل ، نابود شدنى هستند. (نصرناه اغرقناهم )
6 بلاها، بازتاب افكار و اعمال خود انسان هاست . (انهم كانوا قوم سوء فاغرقناهم )
(78) وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَهِدِينَ
ترجمه :
و داود و سليمان (را ياد كن ) آن هنگام كه درباره ى كشتزارى كه گوسفندان قوم ، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه ساخته بودند) داورى مى كردند و ما شاهد داورى آنان بوديم .
(79) فَفَهَّمْنَهَا سُلَيْمَنَ وَكُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَعِلِينَ
ترجمه :
پس ما آن (حكم حقّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگى و دانش داديم ، و كوهها را رام داود ساختيم (بطورى كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح مى گفتند، و ما انجام دهنده ى اين كارها بوديم .
نكته ها
O آنچه از روايات و تفاسير، پيرامون ماجراى مطرح در اين آيه بدست مى آيد اين است كه : گوسفندانى شبانه وارد تاكستان شخصى مى شوند و آن را ضايع و خراب مى كنند، صاحب درختان انگور، شكايت به نزد داود عليه السلام مى برد، و حضرت براى جبران خسارت ، حكم به تحويل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مى كند، امّا فرزند ايشان ، سليمان ، راه حلّ ديگرى به پدر پيشنهاد مى دهد و آن اينكه گوسفندان در اختيار شاكى قرار گيرد تا او از منافع آنها استفاده كند و باغ به صاحب گوسفندان تحويل گردد تا او به ترميم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت ، هر يك مال اصلى خود را باز پس گيرند.(736)
بديهى است كه هر دو پيامبر بدنبال راهى براى جبران خسارت بودند، ليكن پدر (داود عليه السلام ) آن را در تحويل گوسفندان مى دانست ولى فرزند (سليمان عليه السلام ) مى خواست به وسيله منافع گوسفندان آن را تدارك كند.
O خداوند مى فرمايد: اگر چه ما به هر دو، علم و حكمت عطا كرديم ، ولى در اين مورد داورى سليمان بهتر بود.
O در حديثى آمده است كه هرگاه داود عليه السلام به خواندن كتاب آسمانى ((زبور)) مشغول مى شد، كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر اينكه با شنيدن صداى داود عليه السلام با او همنوا مى گرديد.(737)
پيام ها :
1 بايد احترام پدر، حتّى در ترتيب ذكر نام او با فرزند رعايت شود. (داود و سليمان )
2 قضاوت ، يكى از شئون انبيا است . (اذ يحكمان )
3 انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. (اذ يحكمان )
4 جبران ضرر و زيان ، اختصاص به موارد عمد ندارد. (نفشت فيه غنم القوم )
5 قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. (كنّا لحكمهم شاهدين )
6 فهم و درك درست بدون عنايت الهى ميسور نيست . (فهّمناها)
7 گاهى خداوند به فرزند خيرى عطا مى كند كه به پدر نمى دهد. (فهّمناهاسليمان )
8 تسبيح كوه ها، بازتاب صداى تسبيح كننده نيست ، بلكه خود يك تسبيح واقعى و حقيقى است . (مع داود يسبّحن )
9 همه موجودات از جمله كوه ها و پرندگان بهره اى از شعور دارند و به تسبيح خداوند مشغولند. (يسبّحن )
(80) وَعَلَّمْنَهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَاءْسِكُمْ فَهَلْ اءَنتُمْ شَكِرُونَ
ترجمه :
و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات ) جنگتان حفظ كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟!
(81) وَلِسُلَيْمَنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِى بِاءَمْرِهِ إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَرَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِمِينَ
ترجمه :
و براى سليمان ، تند باد را (رام نموديم ) كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت قرار داديم حركت مى كرد و ما به هر چيزى آگاهيم .
نكته ها
O اگر چه در اين آيه ، تند بادى مطرح است كه در سرزمين مبارك ، (شامات ) مى وزيده ، ولى چنانكه از آيه 36 سوره ى ص ، بدست مى آيد، حضرت سليمان بر بادهاى آرام ، در ساير مناطق نيز قدرت تصرّف و فرماندهى داشته است . ((سخّرنا له الريح تجرى بامره رخاءً حيث اصاب )) ما باد را در اختيار سليمان قرار داديم تا نرم و آهسته ، هر كجا كه مى خواهد برود.
O در اينكه حضرت سليمان چه مسافتى را در چه زمانى با باد طى مى كرده است ، در آيه 12 سوره ى سباء مى خوانيم : ((و لسليمان الريح غدوّها شهر و رواحها شهر)) و براى سليمان بود (حركت با) باد در صبحگاهان (باندازه مسافت ) يك ماه و در غروب (نيز به مقدار سفر در) يك ماه .
پيام ها :
1 اختراعات ، الهاماتى الهى است . (علمناه )
2 حضرت داود مبتكر صنعت زره سازى است . (علمناه صنعة لبوس )
3 انبيا نيز اهل كار و فن و حرفه بوده اند. (صنعة لبوس )
4 انبيا مردم را از راههاى طبيعى و عادّى بشرى حفظ مى كرده اند. (صنعة لبوس )
5 صنعت بايد در خدمت به مردم باشد، نه در سلطه ى مستكبرين وافراد خاص . (لتحصنكم )
6 تدارك مقدّمات امور دفاعى امرى لازم و ضرورى است . (لتحصنكم للّه )
7 نعمت امنيّت سزاوار شكرگزارى است . (لتحصنكم ... شاكرون ) (امنيّت در سايه صنعت است .) (صنعة لبوس لتحصنكم )
8 همه (از مبتكر و مردم ) بايد براى بهره مندى از اختراعات و صنايع از خداوند، تشكّر كنند. (شاكرون )
9 اولياى خداوند مى توانند با اذن الهى در طبيعت تصرف نمايند. (تجرى بامره )
10 بادها نيز شعور دارند و فرمان خداوند و اولياى او را درك و اجرا مى كنند. (تجرى بامره )
(82) وَمِنَ الشَّيَطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَفِظِينَ
ترجمه :
و گروهى از شيطان ها براى او (سليمان ) غوّاصى مى كردند و كارهاى غير از اين را (نيز) انجام مى دادند و ما مراقب آنان بوديم ، (تا از فرمان او تجاوز و سركشى نكنند).
نكته ها
O شياطين از جنس جنّ، و موجوداتى داراى شعور وتكليف هستند كه حضرت سليمان علاوه بر انسان ها، بر بعضى از آنان نيز حكومت داشت . (وحشر لسليمان جنوده من الجن والانس ) (738)
O غوّاصى ، از جمله فعاليّت جن ها براى سليمان بود. (يغوصون له للّه ) ولى هنر جن ها تنها به غوّاصى خلاصه نمى شود. (يعملون عملاً دون ذلك ) در آيات ديگر به بعضى از كارهاى آنان اشاره شده است . (يعملون له ما يشاء من محاريب وتماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات )(739) آنها براى او هرچه را كه مى خواست از محرابها ومعابد عالى وزيبا و وسايل مختلف زندگى مثل ديگ وسينى هاى بزرگ مى ساختند.
پيام ها :
1 هنر و حرفه در ميان جنّيان نيز هست . (من الشياطين ...)
2 جنّ مى تواند در خدمت بشر باشد. (يغوصون له )
3 اگر كنترل و حفاظت نباشد، حتّى در حكومت بى نظير سليمان هم فساد راه پيدا مى كند. (كنّا لهم حافظين )
(83) وَاءَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ اءَنِّى مَسَّنِى الضُّرُّ وَاءَنتَ اءَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ
ترجمه :
و (بياد آور) ايوب را آن زمان كه پروردگارش را ندا داد كه همانا به من آسيب رسيده و تو مهربانترين مهربانانى .
(84) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَءَاتَيْنَهُ اءَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَبِدِينَ
ترجمه :
پس (دعاى ) او را مستجاب كرديم و سختى او را برداشتيم و خاندانش را به او باز گردانديم و همانندشان را (نيز) با ايشان (همراه كرديم تا هم ) رحمتى از سوى ما (به او باشد و هم يادآورى ) و پند و تذكّرى براى عبادت كنندگان .
نكته ها
O حضرت ايوب پيامبرى است كه در قرآن مجيد به دريافت نشان صبر مفتخر گرديده است . (انّا وجدناه صابراً، نعم العبد، انّه اوّاب )(740) همانا ما او را انسان صابرى يافتيم ، چه نيكو بنده اى بود، بدرستى كه او بسيار اهل توبه و انابه بود.
O اگر چه حضرت ايّوب به مشكلات و بيمارى هاى بسيار سختى مبتلا شد، ولى بر خلاف آنچه در بعضى كتب آمده اين مسائل ، مايه تنفّر مردم از او نبوده است ، زيرا در اين صورت ، علاوه بر آنكه برخلاف قاعده لطف است ، با بسيارى از روايات و تفاسير، از جمله تفاسير الميزان ، فخر رازى ، اطيب البيان ، ابوالفتوح و نمونه نيز سازگار نيست .
O از امام صادق عليه السلام درباره ى ((و مِثلهم مَعهم )) سؤ ال شد كه چگونه همانند آنان را نيز به ايّوب داد؟ حضرت فرمود: خداوند از فرزندان او كه قبلا به مرگ طبيعى مرده بودند نيز به همراه كسانى كه هلاك شده بودند، به او برگرداند.(741)
پيام ها :
1 يادآورى و مرور تاريخ زندگانى بزرگان ، بهترين وسيله ى تسكين و صبر و ارشاد و راهنمايى است . (و ايوب )
2 انبيا نيز در زندگى مادّى ، همچون ساير مردم عادّى به گرفتارى ها و بيمارى هايى مبتلا مى شده اند. (مَسّنى الضر )
3 اگر چه گرفتارى ها در ظاهر، ضرر مى نمايد، ولى در بسيارى از مواقع باطناً لطف خفى و رحمت الهى است . (مَسّنى الضر و انت ارحم الراحمين )
4 هميشه بلاها و مصائب جنبه كيفرى و تنبيهى ندارد، بلكه گاهى براى اعطاى درجه است و جنبه آزمايشى دارد. (مَسّنى الضر ) (با توجّه به اينكه انبيا معصوم هستند ناگوارى ها بخاطر ارتكاب گناه و گوشمالى نيست ).
5 انبيا نمونه ادب هستند. (مسنى الضر و انت ارحم الراحمين )
حضرت ايّوب عليه السلام نفرمود: پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما، بلكه به گونه اى دعا كرد كه يعنى خدايا تو خود مى دانى .
6 در مقام دعا، خدا را با صفتى بخوانيم كه با نياز ما تناسب دارد. (ارحم الراحمين )
7 دعاى انبيا مستجاب است . (فاستجبنا)
8 لطف الهى بيش از تقاضا و دعاى انسان است . (كشفنا ما به من ضرّ و آتيناه ... )
(حضرت ايوب عليه السلام از خداوند درخواست ((كشف ضر)) داشت ، ولى پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او، اهلش را به او باز گرداند.)
9 فرزند، عنايت و رحمت الهى است . (آتيناه اهله و مثلهم معهم )
10 خداوند، هم اهل جود است و هم جبروت . (آتيناه اهله و مثلهم معهم )
در قنوت نماز عيد فطر مى خوانيم : ((اللهم ... اهل الجود والجبروت ...)) در اينجا خداوند، هر چه را كه از ايوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم كرد، هم گذشته اش را جبران كرد و هم نسبت به آينده اش جود و كرم نمود.
11 ميان دعا از يك طرف و ربوبيّت و سرازير شدن رحمت الهى از سوى ديگر، ارتباط خاصّى وجود دارد. (نادىْ، ربه ، رحمة )
12 استجابت دعاى انبيا نيز نه براساس استحقاق شخصى آنان كه برمبناى فضل و رحمت الهى است . (رحمة من عندنا )
13 بلاها داراى ابعاد گوناگونى است ، گاهى براى آزمايش است ، گاهى براى رشد فكرى و علمى ، و زمانى براى عبرت آموزى به ديگران . (ذكرى للعابدين )
14 عبادت زمينه پندپذيرى است . (ذكرى للعابدين )
15 همه مردم حتّى عبادت پيشگان به تذكّر نياز دارند. (ذكرى للعابدين )
(85) وَإِسْمَعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلُّ مِّنَ الصَّبِرِينَ
ترجمه :
و اسماعيل و ادريس و ذى الكفل (را ياد كن كه ) همه از شكيبايان بودند.
(86) وَاءَدْخَلْنَهُمْ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّلِحِينَ
ترجمه :
و ما آنانرا در رحمت خويش وارد ساختيم . بدرستى كه آنان از شايستگان بودند.
نكته ها
O اسماعيل عليه السلام فرزند برومند حضرت ابراهيم و جدّ بزرگوار رسول گرامى اسلام است . او زيباترين حماسه ى اطاعت از فرمان حقّ و صبر بر دستور الهى را در ماجراى رؤ ياى صادقه ى كشتن او توسط پدرش به نمايش گذاشت .
O حضرت ادريس جدّ حضرت نوح و اوّلين كسى است كه به طرح علم نجوم پرداخت ، طرز دوختن لباس را به ديگران آموخت و با قلم ، خط نوشت و به نويسندگى پرداخت . گفته اند كه سى صحيفه بر او نازل شد و سرانجام به آسمان ها بالا رفت و اكنون نيز زنده است .(742) (و رفعناه مكاناً علياً )(743)
O حضرت ذوالكفل عليه السلام يكى از پيامبران الهى است كه بعد از حضرت سليمان و قبل از حضرت عيسى زندگى مى كرده است .(744) چنانكه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.
در تفسير تبيان مى خوانيم : چون اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حقّ قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آنچه متكفّل شده و تعهّد كرده بود وفادار ماند، او را ((ذاالكفل )) يعنى ((داراى تعهّد)) ناميدند. بعضى نيز همچون فخر رازى معتقدند كه ((ذاالكفل )) لقب حضرت الياس پيامبر است و مشهور به اين نام و يكى از صالحان بوده است ، ولى ما با عنايت به روايتى كه در تفسير مجمع البيان از عبدالعظيم حسنى از امام جواد عليه السلام نقل شده كه خداوند براى هدايت انسان ها يكصد و بيست چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از اين ميان ، سيصد و سيزده نفر آنان مرسل هستند و ذى الكفل يكى از آن مرسلين است ، ذى الكفل را نه لقب حضرت الياس ، بلكه يكى از انبيا و مرسلين مى دانيم .
O حضرت اسماعيل عليه السلام در مقابل فرمان الهى مبنى بر ذبح او توسط پدرش صبر كرد و حضرت ادريس نيز 365 سال مردم را به دين حقّ دعوت نمود، امّا كسى به او ايمان نياورد.(745)
پيام ها :
1 نام بزرگان را زنده نگاه داريم و كمالات آنانرا بازگو نماييم . (و اسماعيل و ...)
2 صبر، خصلت ارزشمندى است كه خداوند، دارندگان آن را مى ستايد. (من الصابرين )
3 صبر، زمينه ساز ورود انسان در رحمت الهى است . (الصابرين و ادخلناهم فى رحمتنا)
4 كسب درجات و مقامات ، پس از موفّقيّت در آزمايشات الهى است . (الصابرين و ادخلناهم )
5 برخوردارى از رحمت الهى در گرو عمل صالح است . (ادخلناهم من الصالحين )
6 صبر و صلاح ، از صفات انبيا است ، و هر كه به آنها متصف باشد، نشان از پيامبران دارد. (و اسماعيل و ... من الصابرين من الصالحين )
(87) وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِباً فَظَنَّ اءَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَتِ اءَن لا إِلَهَ إِلا اءَنتَ سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتَ مِنَ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون ) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست ) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست ، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمى بايست مردم را بخاطر سرسختى شان رها كرده و تنها بگذارم ).
(88) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
پس ( دعاى ) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين ، مؤ منان را نجات مى دهيم .
نكته ها
O آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سال هاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم ، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت ، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است ، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت ، سوار بر كشتى شده و به منطقه اى ديگر عزيمت نمود. در ميانه ى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت ، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
يونس عليه السلام در آن تاريكى هاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد.
از آن پس يونس لقب ((ذوالنون )) به معناى صاحب ماهى يافت .
در آيات 143 و144 سوره ى صافّات آمده است كه : (فلولا انّه كان من المسبّحين . للبث فى بطنه الى يوم يبعثون ) يعنى اگر نبود كه او از زمره ى تسبيح كنندگان به شمار مى رفت ، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مى گرديد.
پيام ها :
1 در بيان تاريخ ، هميشه از شيرينى ها و موفّقيّت ها سخن نگوييم ، بلكه به حوادث تلخ و شكست ها نيز اشاره كنيم . (وذاالنون )
2 هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم . (اذ ذهب )
3 گاه يك حركت عجولانه ، بدون حساب و بى اجازه ، كيفر سختى را بدنبال مى آورد. (اذ ذهب فنادى فى الظلمات )
4 خداوند بر خيالات ، افكار و گمان هاى ما آگاه است . (فظن ان لن نقدر عليه )
5 گاهى انبيا بر حوادث آينده ى خود آگاهى ندارند. (فظن ان لن نقدر عليه )
6 يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مى كند. (مغاضباً فنادى )
7 گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمت ها مى گردد. (الظلمات للّه )
8 در تحليل گرفتارى ها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمه ى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم . (سبحانك انى كنت )
9 اگر حركت ها و حبّ و بغض ها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت . (ذهب مغاضباً انى كنت من الظالمين )
10 اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست . (انّى كنت من الظالمين )
11 دعايى كه در آن ، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است . (سبحانك انى كنت ... فاستجبنا )
12 تنزيه خداوند و اقرار به گناه ، رمز نجات از مصائب و محروميّت هاست . (سبحانك انى كنت ... فاستجبنا)
13 تنها راه نجات ، خواست و اراده ى الهى است . (فاستجينا له و نجّيناه للّه )
14 داستان هاى قرآن ، يك واقعه ى تمام شده نيست ، يك جريان و سنّت دائمى است . (كذلك )
15 نجات اهل ايمان ، يك سنّت و قانون خداوند است . (كذلك ننجى المؤ منين للّه )
16 هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مى يابد. (انى كنت من الظالمين فاستجبنا... كذلك ننجى المؤ منين )
(89) وَزَكَرِيَّآ إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَاءَنتَ خَيْرُ الْوَرِثِينَ
ترجمه :
وزكريّا (را ياد كن ) آنگاه كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها مگذار و (فرزندى به عنوان وارث به من عطا فرما و البتّه كه ) تو خود، بهترين وارثان هستى .
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:02 PM
fehrest page
back page
(90) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَاءَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُواْ يُسَرِعُونَ فِى الْخَيْرَتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُواْ لَنَا خَشِعِينَ
ترجمه :
پس (دعاى ) او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم ، و همسرش را (كه نازا بود) براى او شايسته قرار داديم (و اين بخاطر آن بود كه ) همانا آنان در كارهاى نيك ، شتاب داشتند و مارا از روى اميد و بيم مى خواندند و در برابر ما فروتن بودند.
نكته ها
O انبيا با پيش آمدن هر مشكلى ، به درگاه خداوند شتافته و گشايش آن را از پروردگار خويش خواستار مى شدند. در آيات قبل به نمونه هايى از اين درخواست ها برخورد داشتيم .(746)
O رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام جنگ خندق به درگاه خداوند چنين عرضه داشت : خدايا! تو عبيدة بن الحارث را روز بدر از من گرفتى و حمزه را روز اُحد، و اين علىّ است . آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: (ربّ لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين )(747)
O امام صادق عليه السلام درباره ى ((رغبا و رهبا)) فرمود: رغبت آن است كه در حال دعا كف دست را به سوى آسمان قرار دهى و رهبت آن است كه پشت دست ها به طرف آسمان نمايى .(748)
پيام ها :
1 هرگز از رحمت الهى ماءيوس نشويم . (و زكريا اذ نادى ) (خداوند حتّى به انسانى كهنسال همچون زكريا عليه السلام از همسرى نازا فرزند عنايت مى كند.)
2 ذكر كلمه ى ((ربّ)) و تكرار آن در دعا، درخواست ها را با اجابت مقرون مى سازد. (نادى ربّه ربّ لا تذرنى )
3 در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى كه با خواسته ما تناسب بيشترى دارد ياد كنيم . (لا تذرنى فرداً و انت خيرالوارثين )
4 ايمان به ((خيرالوارثين )) بودن خداوند، با آرزوهاى طبيعى مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار، منافاتى ندارد. (لا تذرنى فرداً و انت خيرالوارثين )
5 دعاى انبيا مستجاب است . (فاستجبنا)
6 فرزند، عطيه الهى است . (و وهبنا له يحيى )
7 خداوند به اولياى خود نظر خاص دارد. سه بار كلمه ((له )) تكرار شده است . (فاستجبنا له و وهبنا له اصلحنا له )
8 دست خداوند بسته نيست و مى تواند زن نازا را هم شايسته ى بارورى گرداند. (اصلحنا له زوجه )
9 انسان مى تواند از طريق دعا نازائى را اصلاح كند. (فاستجبناله ووهبنا له )
10 سعادت كامل ، زمانى است كه همه ى اعضاى خانواده در انجام كار خير، با يكديگر شريك ، همفكر و همگام باشند. (انهم كانوا يسارعون فى الخيرات )
11 آنچه مايه ى ارزش بيشتر كارهاى خوبست ، سرعت و نشاط در انجام آنهاست . (يسارعون )
12 بيم و اميد نسبت به خداوند (خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّى براى پيامبران است . (رغباً و رهباً )
13 در هنگام دعا بايد خدا را با حالت خوف ورجا خواند. (يدعوننا رغباً و رهباً)
14 اولياى الهى ، تنها در مقابل او سر تعظيم فرود مى آورند. (لنا خاشعين ) نه ((خاشعين لنا))
15 كمالات انسانى زمانى با ارزش است كه دائمى باشد نه زودگذر و موقت . (كانوا يسارعون ، يدعوننا، و كانوا لنا خاشعين )
16 سرعت در كار خير و دعا همراه با بيم و اميد، در استجابت دعا مؤ ثر است . (فاستجبنا له ... كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا ... )
(91)وَالَّتِى اءَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَهَا وَابْنَهَآ ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ
ترجمه :
و (بياد آور مريم را، آن ) زنى كه دامان خويش را پاك نگاه داشت ، پس ما از روح خود در او دميديم و او و پسرش (عيسى مسيح ) را (آيت و) نشانه اى براى جهانيان قرار داديم .
پيام ها :
1 محور در بيان مطالب قرآنى ، ارائه الگوها و كمالات انسانى است و زن و مرد در آن فرقى ندارند. (التى احصنت فرجها )
2 الطاف الهى زمانى نازل مى شود كه قابليّتى موجود باشد. (احصنت فرجها، فنفخنا)
3 پاكدامنى از برجسته ترين كمالات زن است . (احصنت فرجها )
4 وجود يك كمال در انسان ، بركت هاى زيادى را به همراه مى آورد. (احصنت فرجها، فنفخنا، روحنا، جعلناها، آية للعالمين )
5 پاكدامنى مادر مى تواند او وفرزندانش را به بالاترين مقام ها برساند. (وجعلناها و ابنها آية للعالمين )
6 مقام زن تا بدانجا مى رسد كه خداوند، او را همچون انبيا مى ستايد و نشانه و آيت خويش در ميان جهانيان قرار مى دهد. (آية للعالمين )
(92) إِنَّ هَذِهِ اءُمَّتُكُمْ اءُمَّةً وَ حِدَةً وَاءَنَاْ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ
ترجمه :
همانا اين ، امت شماست ، امتى يگانه ، و من پروردگار شما هستم ، پس مرا پرستش كنيد.
(93) وَتَقَطَّعُوَّاْ اءَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلُّ إِلَيْنَا رَ جِعُونَ
ترجمه :
و (از تفرقه بپرهيزيد، ولى با اين وجود) آنها كار خودرا در ميانشان به تفرقه كشاندند (و بايد بدانند كه سرانجام ) همگى به سوى ما باز مى گردند.
پيام ها :
1 همه ى اديان الهى ، در مقصد و هدف يكى هستند. (ان هذه امّتكم امّة واحدة للّه )
2 توحيد و وحدت كلمه ، اساس كار اديان الهى است . (اُمّة واحدة )
3 ربوبيّت مقتضى پرستش است . (و انّا ربكم فاعبدون )
4 منشاء تفرقه در اديان الهى و دين اسلام ، خود مردم هستند. (تقطّعوا امرهم )
5 تفرقه اندازان بايد خود را براى پاسخگويى در محضر الهى آماده كنند. (وتقطعوا امرهم ، كل الينا راجعون )
(94) فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَتِبُونَ
ترجمه :
پس هركه از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤ من باشد، پس براى تلاش او هيچ گونه ناسپاسى نخواهد بود و همانا ما (كارهاى نيكويش را) براى او ثبت مى كنيم .
نكته ها
O وعده ى پاداش و اجر و ثواب با تعابير گوناگونى در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است . در يكجا مى فرمايد: ما اجر نيكوكاران را ضايع نمى كنيم ، (انا لا نضيع اجرالمحسنين )(749) در جاى ديگر مى فرمايد: سعى و تلاش مردم مورد تشكّر و سپاس است ، (كان سعيهم مشكورا) (750) و خداوند، شاكر و شكور است ، (انّ اللّه شاكر عليم ) در جاى ديگر نيز مى فرمايد: خداوند، ذرّه اى از پاداش شمارا كم نمى كند. (لا يلتكم من اعمالكم شيئاً) (751) و اگر ذرّه اى كار نيك انجام دهيد، آن را خواهيد ديد، (فمن يعمل مثقال ذرّةٍ خيراً يره )(752).
پيام ها :
1 حفظ وحدت از اعمال صالح است . (تقطعوا امرهم ... فمن يعمل ...)
2 اسلام ، مكتب معيارها و ارزشهاست و هر ارزشى را از هر شخصى و در هر زمان مى ستايد. (من يعمل من الصالحات )
3 اگر توفيق همه ى كارهاى خير را بدست نياورديد، لااقل هر مقدار از آن را كه برايتان ممكن است ، انجام دهيد. (يعمل من الصالحات ) نه ، ((يعمل الصالحات )).
4 انگيزه ها و هدف هاى الهى به كارها ارزش مى دهد. (و هو مؤ من )
5 در جهان بينى الهى ، تلاش مثبت هيچ كس بى پاسخ و نتيجه نمى ماند. (فلاكفران ) (ما نيز نيكى هاى مردم را ناديده نگيريم ).
6 آنچه مهم است ، سعى و تلاش براى انجام كار نيك است ، هر چند جامه ى عمل نپوشد. (لسعيه )
7 اعمال انسان ثبت مى شود وپاداش بر اساس حساب وكتاب است . (كاتبون )
(95) وَحَرَ مٌ عَلَى قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَآ اءَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ
ترجمه :
و بر آبادى هايى كه آنها را (بخاطر فساد و گناه ) هلاك نموديم ، حرام است (كه باز گردند) آنان باز نمى گردند.
(96) حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَاءْجُوجُ وَمَاءْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ
ترجمه :
تا آن زمان كه (راه بر) ياءجوج وماءجوج گشوده شود وآنان از هر بلندى بتازند و به سرعت عبور كنند.
نكته ها
O در اينكه مراد از عدم بازگشت كفّار چيست ، از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرموده اند: براى افرادى كه (به قهر الهى ) در دنيا هلاك شده اند، ديگر رجعت دنيوى ممكن نيست ، ولى براى كفّارى كه هلاك نشده اند (و به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند) اين رجعت به دنيا امكان پذير است .(753) بنابراين ، منظور عدم بازگشت به دنياست و بديهى است كه در آخرت ، همه باز خواهند گشت .
O چنانكه در آيات 93 تا 98 سوره كهف گذشت ، ياءجوج و ماءجوج اقوامى بودند كه با حملات خود به مناطق همجوار، موجب فساد در زمين و خرابى و نابودى مى شدند، تا آنكه به دستِ ذوالقرنين سدّى ساخته شد و راه نفوذ آنان به ديگر مناطق بسته شد.
ولى يكى از نشانه هاى قيامت و پايان عمر زمين ، خراب شدن اين سدّ و هجوم مجدّد اين اقوام است . چنانكه در آنجا فرمود: (فاذا جاء وعد ربّى جعله دكّاء )(754) و در اينجا در آيه بعد مى فرمايد: (واقترب الوعد الحقّ) .
به هر حال اين آيات ، نوعى پيشگويى در مورد يورش تجاوزكاران و سرازير شدن آنان به همه ى مناطق زمين است .
پيام ها :
1 رجعت و آرزوى بازگشت اقوام هلاك شده تنها در زمان ظهور ياءجوج و ماءجوج محقّق خواهد شد. (لا يرجعون حتّى ... )
2 دنيا، جولانگاه طغيانگران خواهد شد. (حتّى اذا فتحت )
3 در آينده ى تاريخ نيز مفسدان تاخت و تاز خواهند كرد. (من كلّ حدب للّه )
(97) وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَخِصَةٌ اءَبْصَرُ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَلِمِينَ
ترجمه :
و وعده ى حقّ (برپايى قيامت ) نزديك گرديد، پس در آن هنگام چشم هاى كفّار (از وحشت و حيرت ) خيره و باز ماند (و با خود گويند:) اى واى بر ما! براستى كه ما از اين (روز) در غفلت بوديم ، بلكه ما ستمگر بوديم .
نكته ها
O كلمه ى ((شاخصة )) از ماده ى ((شخوص )) به معناى خارج شدن از مكانى بسوى مكان ديگر است و چون در هنگام تعجّب ، چشم حالتى پيدا مى كند كه گويا مى خواهد از حدقه خارج شود، لذا به اين حالت چشم نيز شخوص مى گويند.
O گرچه قيامت در نظر دور مى نمايد، ولى در حقيقت نزديك است . (اقترب الوعد ) اين نزديك بودن ، در آيات ديگر نيز مورد تاءكيد قرار گرفته است . از جمله در آيه (اقترب الساعة ...) (755) و (انهم يرونه بعيداً و نراه قريباً )(756)
پيام ها :
1 هجوم فتنه گران (ياءجوج و ماءجوج ) نشانه ى پايان عمر دنيا و نزديكى قيامت است . (حتى اذا فتحت ياءجوج ... و اقترب الوعد الحقّ)
2 وقوع قيامت ، قطعى و حتمى است . (اقترب الوعد الحق )
3 قيامت و حوادث آن ، ناگهانى است . (فاذاهى )
4 قيامت ، روز بُهت و حيرت است . (شاخصة ابصار الذين )
5 قيامت ، روز بيدارى و تاءسف وجدان هاى خفته است . (يا ويلنا)
6 غفلت از قيامت ، از نشانه هاى بارز كفر و كافران است . (كفروا ... كنا فى غفلة )
7 ريشه همه ى انحراف ها و بدبختى ها، غفلت است . (كنّا فى غفلة )
8 غفلت از قيامت ، مايه ى ستم به خود و ديگران است . (كنّا فى غفلة ... كنّا ظالمين )
9 قيامت ، روز اقرار و اعتراف است . (كنّا ظالمين )
(98) إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ اءَنتُمْ لَهَا وَ رِدُونَ
ترجمه :
(به آنان گفته مى شود) همانا شما و هر آنچه كه غير از خدا مى پرستيد، هيزم دوزخ خواهد بود (و قطعاً) در آن وارد خواهيد شد.
نكته ها
O سؤ ال : اين آيه مى فرمايد: هم بت پرستان و هم معبودهاى آنان ، هيزم و آتشگيره ى دوزخ خواهند بود، آيا افرادى همچون حضرت عيسى عليه السلام نيز كه معبود قرار گرفته اند، شامل اين قاعده مى شوند و يا اينكه مستثنى هستند؟
پاسخ : اين گونه معبودها استثنا شده اند، زيرا اوّلاً، قرآن از آن معبودها به ((وما تعبدون )) تعبير آورده كه وجود كلمه ((ما)) در اين عبارت ، به موجودات غير ذوى العقول اشاره دارد،(757) ثانياً، مخاطبين اين آيه ، بت پرستان مكّه بودند كه بت هاى سنگى و چوبى و... را مى پرستيدند، ثالثاً در آيات بعدى همين سوره آمده است كه : آن كسانى كه (مثل حضرت عيسى ) از طرف خداوند به آنان وعده نيكو داده شده ، از دوزخ دور هستند.
پيام ها :
1 پرستش غير خدا، عابد ومعبود را به دوزخ مى كشاند. (انّكم و ماتعبدون ... حصب جهنّم )
2 هيزم جهنّم ، كافران ومعبودهاى خيالى آنان است . (انّكم و ماتعبدون ... حصب جهنّم )
(99) لَوْ كَانَ هََّؤُلاَ ءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلُّ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه :
اگر اينها خدايان (واقعى ) بودند، وارد آن (دوزخ ) نمى شدند، در حالى كه همگى براى هميشه در آن ماندگار خواهند بود.
(100) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ
ترجمه :
براى آنان در دوزخ ، ناله ها ونعرهاست و آنان در آنجا (هيچ پاسخى ) نمى شنوند.
نكته ها
O معمولاً بيان صداها در زبان عرب بر وزن فعيل است ، مثل : زفير، شهيق ، زئير و هرير، و زفير به صدايى گفته مى شود كه با بازدم همراه است .
O منظور از جمله ((لا يسمعون )) اين نيست كه اهل دوزخ هيچ صدايى نمى شنوند، بلكه مراد آنست كه هر چه فرياد مى زنند پاسخ نجات بخشى دريافت نمى كنند، زيرا در قرآن آياتى است كه بر شنيدن اهل جهنّم دلالت مى كند، آنجا كه از ماءمور عذاب ، مهلت مى خواهند و يا از خداوند، درخواست نجات مى كنند و يا زمانى كه از آنان سؤ ال مى شود پاسخ مى دهند.
پيام ها :
1 به غير خدا دل نبنديم و سرنوشت خود را به خدايان دروغين وعاجز گره نزنيم . (لوكان ... ما وردوها)
2 عجز و محكوميّت با جايگاه خداوندى سازگار نيست . (لوكان ... ما وردوهاللّه )
3 عذاب شرك ، عذابى ابدى است . (كل فيها خالدون )
4 دوزخ ، جايگاه ناله هاى بى جواب است . (فيها زفير ... لا يسمعون للّه )
5 بى پاسخى ناله ها و فريادها، خود شكنجه ديگرى براى اهل دوزخ است . (و هم فيها لا يسمعون )
(101) إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى اءُوْلََّئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ
ترجمه :
همانا كسانى كه قبلاً از جانب ما به آنان (در برابر كارشان ، وعده ) نيكو داده شده است ، آنان از آن (دوزخ ) دور نگاهداشته خواهند شد.
نكته ها
O در روايات آمده است كه عدّه اى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيدند: اگر قرآن جايگاه عابد و معبودِ غير خدا را آتش دوزخ قرار داده است ،(758) پس حال عيسى عليه السلام و مريم عليها السلام كه ناخواسته معبود ديگران واقع شده اند چگونه است ؟ حضرت صلى الله عليه و آله در پاسخ آنان ، همين آيه ى شريفه را تلاوت فرمودند.
پيام ها :
1 خداوند، به وعده هايى كه به اهل ايمان و تقوى داده است وفا مى كند. (سبقت لهم مناالحُسنى اولئك عنها مبعدون )
2 كسى كه به بهشت وارد شود، ديگر وارد جهنّم نمى شود. (اولئك عنها مبعدون )
(102) لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ اءَنفُسُهُمْ خَا لِدُونَ
ترجمه :
آنان صداى (زبانه كشيدن ) آن را نمى شنوند و آنان در آنچه (از نعمتها و كاميابى ها) كه دلشان بخواهد جاودانه اند.
نكته ها
O انسان در دنيا، هر چند هم در رفاه و كاميابى باشد، ولى خواسته يا ناخواسته ممكن است خبرهاى ناگوار و حوادث تلخ به گوشش برسد و از لذّت و عيش او بكاهد، امّا در قيامت ، اهل بهشت به دور از هر خبر بد و سر و صداى ناهنجار و ناله و فرياد گرفتاران ، با عيش كامل به كامروايى مشغولند.
O اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در خطبه 183 نهج البلاغه مى فرمايد: خداوند، آن چنان اهل بهشت را گرامى داشته كه حتّى گوشهايشان صداى آتش دوزخ و ناله و فرياد اهل آن را نمى شنود.(759)
O قرآن در بيان گستردگى كمّى و كيفى نعمت هاى بهشتى ، آيات متنوّعى دارد. در آيه اى مى فرمايد: (ما تشتهية الانفس و تلذّ الاعين )(760) هر چه كه ميل انسان بكشد و هر چه كه چشم از آن لذّت ببرد. در اين آيه مى فرمايد: (و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون ) آنان در هر چه كه دلشان بخواهد براى هميشه متنعّم اند، و در جاى ديگر با اين چنين عبارتى توصيف مى فرمايد كه : (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم )(761) احدى نمى داند كه چه لذائذ وكاميابى هايى براى اهل بهشت ، ذخيره ومخفى شده است .
O در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه : كيفيّت نعمت هاى بهشتى را نه گوشى شنيده و نه چشمى ديده است .(762)
پيام ها :
1 در قيامت ، اهل بهشت ، فارغ از رنج و ناله گرفتاران به كامروايى مشغولند. (لايسمعون حسيسها)
2 اشباع واقعى غرايز، تنها در بهشت ممكن است . (فيما اشتهت )
3 در بهشت ، نه محدوديّت در نعمت هاست (فيما اشتهت ) و نه محدوديّت در زمان بهره مندى . (خالدون )
(103) لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَْكْبَرُ وَتَتَلَقَّهُمُ الْمَلََّئِكَةُ هَ ذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ
ترجمه :
بزرگ ترين وحشت (آن روز) آنان را غمگين (و مضطرب ) نمى سازد و فرشتگان به ملاقات (و استقبال ) آنان مى روند (و مى گويند:) اين روزى است ، كه به شما وعده داده شده بود.
نكته ها
O بر اساس روايات ، مخاطب آيه كسانى هستند كه علاوه بر داشتن عقايد صحيح ، در خط رهبرانى حركت مى كنند كه از طرف خدا و رسول او صلى الله عليه و آله تعيين شده اند.(763)
پيام ها :
1 دفع شرّ، مهم تر از جلب منفعت است . لذا اوّل سخن از دورى از غم هاست بعد دريافت بشارت ها. (لايحزنهم الفزع الاكبر و تتلقاهم الملائكه )
2 ناگوارى هاى دنيا هر چند هم كه بزرگ باشند، نسبت به مصائب اخروى ناچيزند. (الفزع الاكبر)
3 در قيامت ، فرشتگان با انسان ها سخن مى گويند. (تتلقاهم الملائكه للّه )
4 استقبال و ديدار از مؤ منين ، كارى فرشته گونه است . (تتلقاهم الملائكه )
5 اگر امروز دنيا به كام طاغوتيان است غمگين مباشيم كه روزگار مؤ منان نيز فرا خواهد رسيد. (هذا يومكم )
6 وعده هاى الهى حتمى است . (كنتم توعدون )
(104)يَوْمَ نَطْوِى السَّمَآءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَاءْنَآ اءَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَآ إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ
ترجمه :
روزى كه آسمان را همچون طومار نوشته ها درهم مى پيچيم (و) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم ، آن را باز مى گردانيم ، (اين ) وعده اى است بر عهده ى ما (و) ما هر حتما انجام دهنده ى وعده هاى خود هستيم .
نكته ها
O كلمه ((سجلّ)) در اصل به قطعه سنگى گفته مى شده كه روى آن مى نوشتند، ولى كم كم به اوراقى كه مطالب بر روى آن نوشته مى شود، اطلاق گرديده است .
O تشابه پيدايش قيامت با آفرينش ابتدائى جهان ، بارها مورد اشاره قرآن قرار گرفته است ، يكجا مى فرمايد: (كما بدئكم تعودون ) (764) همان گونه كه در آغاز شما را آفريد، باز شما برمى گرديد، در آيه اى ديگر مى خوانيم : (هوالذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه )(765) او كسى است كه آفرينش را آغاز كرده و سپس آن را تكرار مى كند، در حالى كه آن بر او آسان تر است .
O مراد از آسمان در اين آيه ، تمام آسمان هاست ، زيرا در جاى ديگرى فرموده است : (و السموات مطويّات بيمينه ...) (766)
O حضرت على عليه السلام فرمودند: انسان در قيامت عريان محشور مى شود، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: (كما بدءنا اوّل خلق ... )(767)
پيام ها :
1 نظام هستى ازلى و ابدى نيست و سرانجام دستخوش تغيير و تحول خواهد گرديد. (يوم نطوى السماء... كما بَدَءنا)
2 قدرت خداوند نسبت به درهم پيچيدن آسمان ها، به آسانى پيچيدن يك طومار است . (كطىّ السجلّ )
3 تمثيل ، بهترين و رساترين راه براى تفهيم و تفهم است . (كطىّ السجلّ)
4 همان گونه كه پيچيدن يك طومار به معناى محو نوشته هاى آن نيست ، درهم پيچيده شدن آسمان ها نيز نشانه نابودى آفريده ها نيست . (كطىّ السجلّ للكتب للّه )
5 هرگونه تغيير و تحوّل در آسمان ها با خواست و اراده ى الهى است . (نطوى بداءنا نعيده )
6 خدا مخلوقات درهم پيچيده را مانند آفرينش اوّل باز خواهد آفريد. (نعيده للّه )
7 وعده هاى الهى حتمى است و عملى مى شود. (انا كنا فاعلين )
(105) وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ اءَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ
ترجمه :
و همانا در (كتاب آسمانى ) زبور (كه ) بعد از ذكر، (تورات ، نازل شده ) نوشتيم كه قطعاً بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.
نكته ها
O كلمه ى ((زبور)) در لغت عرب به معناى هر نوع نوشته و كتاب است . (و كل شى ء فعلوه فى الزبر) (768) ولى به قرينه ى آيه (و آتينا داود زبوراً )(769) به نظر مى رسد كه مراد، كتاب اختصاصى حضرت داود عليه السلام باشد كه در برگيرنده مجموعه ى مناجات ها، نيايش ها واندرزهاى آن حضرت است . اين كتاب بعد از تورات نازل شده ومراد از ((ذِكْر)) در اين آيه نيز همان تورات است ، چنانكه در آيه 48 همين سوره هم گذشت كه تورات ، ذكر است . (و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكراً للمتقين )
O بعضى گفته اند كه منظور از ((زبور)) در اين آيه ، تمام كتب آسمانى و مراد از ((ذكر))، قرآن مجيد است و كلمه ى ((من بعد)) نيز بمعناى ((علاوه بر)) مى آيد، كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: ما علاوه بر قرآن ، در تمام كتب آسمانى نوشتيم كه وارثان زمين هر آينه بندگان صالح من خواهند بود.
O از امام صادق عليه السلام درباره ى زبور و ذكر سؤ ال شد، حضرت فرمودند: ذكر در نزد خداوند است و زبور كتاب نازل شده بر داود است و همه ى كتاب هاى نازل شده در نزد اهل علم است و آنان ما (اهل بيت ) هستيم .(770)
O در پنج مورد از زبور ((مزامير)) حضرت داود كه امروزه جزء كتب عهد قديم بشمار مى رود، شبيه اين تعابير آمده است كه : مردان صالح ، وارث زمين خواهند شد. (771)
O در روايات متعدّد آمده است كه آن بندگان صالحى كه وارث زمين خواهند شد، ياران حضرت مهدى عليه السلام هستند.(772)
O در بعضى روايات مى خوانيم كه اهل بيت پيامبر اسلام عليهم السلام وارثان زمين خواهند شد و بدان دوباره زنده خواهند شد.(773)
پيام ها :
1 سنّت الهى آن است كه بندگان صالح ، حاكم و وارث جهان باشند. (كتبناللّه )
2 پيشگوئى هاى قرآن قطعى است . (لقد كتبنا فى الزبور ...)
3 قرآن ، از آينده ى تاريخ خبر مى دهد. (يرثها ... )
4 آينده از آن صالحان است . (يرثها عبادى الصالحون )
5 دين از سياست جدا نيست . (يرثها عبادى الصالحون )
6 عبادت تنها كافى نيست ، صلاحيّت وعمل صالح نيز لازم است . (عبادى الصالحون )
7 وراثت زمين و حكومت بر جهان دو شرط دارد، بندگى خداوند و انجام اعمال صالح . (عبادى الصالحون )
(106) إِنَّ فِى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ
ترجمه :
همانا در اين (پيشگويى ) براى گروهِ عبادت كننده ، پيام (مهم و) روشنى است .
نكته ها
O در آيه قبل خوانديم كه وراثت و حكومت صالحان بر زمين با دو شرط محقّق مى شود، يكى با بندگى خالص خدا كه با لفظ ((عبادى )) آمده بود و ديگرى با كسب صلاحيّت ، ((الصالحون )). در اين آيه خداوند باز تاءكيد مى فرمايد كه ، بندگان بايد اين پيام را دريافت نمايند كه هم مى بايست در بندگى خالص شوند و از مرحله ى بندگى كلّى و عام ((عابدين )) به مرحله بندگى ويژه ((عبادى )) برسند و هم در ايجاد صلاحيّت بكوشند.
O حضرت على عليه السلام مى فرمايند: ((اللّه اللّه فِى القرآن ، لا يَسبقنّكم فى العمل به غَيركم )) شما را به خدا! شما را به خدا! پيام هاى قرآن را دريابيد، مبادا ديگران از راز و رمزها و دستورات و عمل به آن بر شما سبقت گيرند!
پيام ها :
1 بشارت ها و پيام هاى قرآن براى هدايت و سعادت كافى است .(774) (لبلاغا )
2 بندگان خدا، به سراغ كسب صلاحيّت و لياقت برويد تا وارث زمين شويد. (يرثها عبادى الصالحون ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين )
3 بندگان خوب خدا مى بايست قبل از هر كس پيام هاى الهى را دريافت كنند. (لبلاغاً لقوم عابدين )
(107)وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ
ترجمه :
و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم .
پيام ها :
1 حكومت بندگان صالح بر زمين تبلور لطف و رحمتى است كه در سايه رسالت بدست مى آيد و هر آنچه از رحمت نبوى صلى الله عليه و آله كه در دنيا و آخرت نصيب افراد مى شود، پرتوى از رحمت الهى است . (و ما ارسلناك الا رحمة )
2 همه ى احكام الهى حتّى جهاد، حدود و قصاص و ساير كيفرها و قوانين جزايى اسلام نيز براى جامعه ى بشرى رحمت است . (الا رحمة )
3 خداوند، ((ربّ العالمين )) و رسولش ((رحمة للعالمين )) است ، يعنى تربيت واقعى در سايه هدايت انبيا امكان پذير است . (رحمة للعالمين )
4 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى همه ى انسان ها، در همه ى اعصار و تمامى مكان ها رحمت است و نيازى به پيامبر ديگرى نيست . (رحمة للعالمين )
5 رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حتّى براى ملائكه مقرب الهى نيز رحمت است . (رحمة للعالمين ) در حديثى مى خوانيم كه جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار داشت كه رحمت تو مرا نيز شامل شد.(775)
6 دستورات اسلام جهان شمول است . (للعالمين )
7 يك انسان با اراده ى الهى مى تواند در تمام هستى اثر بگذارد. (للعالمين )
(108) قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَىَّ اءَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَهَلْ اءَنتُم مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
(پس به آنان ) بگو: جز اين نيست كه به من وحى مى شود كه معبود شما فقط خداى واحد است ، پس آيا شما تسليم هستيد؟!
نكته ها
O امام رضا عليه السلام در ميان هزاران نفر علاقمند در نيشابور در برابر تقاضاى مردم ، حديث قدسى سلسلة الذهب را بيان فرمودند كه توحيد قلعه و دژ الهى است كه هركس در آن قرار گيرد، از هر جهت بيمه است ، سپس فرمودند: شرط اين توحيد، پذيرش و تبعيت از امام زنده است . ((كلمة لااله الاّ اللّه حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى و انَا من شروطها))(776)
پيام ها :
1 دعوت به توحيد، جلوه اى از رحمت الهى است . (رحمة للعالمين ، قل انما يوحى )
(109) فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ ءَاذَنتُكُمْ عَلَى سَوَآءٍ وَإِنْ اءَدْرِى اءَقَرِيبٌ اءَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ
ترجمه :
پس اگر روى برگرداندند پس (به آنان ) بگو: به همه ى شما بطور يكسان اعلام (خطر) كردم و من نمى دانم آن وعده اى (از عذاب الهى ) كه به شما داده شده ، آيا (زمان وقوعش ) نزديك است ، يا دور!
نكته ها
O سؤ ال : از آيات و روايات بسيارى استفاده مى شود كه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله علم غيب گسترده اى داشته اند، همانگونه كه در دعاى ندبه مى خوانيم : ((و علمته علم ما كان و مايكون الى انقضاء خلقه )) يعنى خدايا! تو به پيامبرت ، علم گذشته و علم آينده جهان را تعليم دادى . امّا در آياتى نظير آيه ى فوق به عباراتى برمى خوريم كه نشانى از عدم علم پيامبر صلى الله عليه و آله است ، آيا اين آيات و روايات با يكديگر متناقضند و يا وجه جمعى ميان آنها وجود دارد؟
پاسخ : علم غيب دو گونه است ، بخشى از آن به ذات احديّت اختصاص دارد و كسى را بر آن راهى نيست ، از جمله زمان وقوع قيامت ، چنانكه در دعا نيز مى خوانيم : ((و بحقّ علمك الّذى استاءثرت به لنفسك )) خدايا! تو را بحقّ علمى كه آن را مخصوص خودت قرار دادى ، امّا بخش ديگرى از آن را خداوند به انبيا واوليا و هركه بخواهد عنايت مى فرمايد، آنچنان كه در اين آيه مى بينيم : (تلك من انباء الغيب نوحيه اليك )(777) همان طور كه بسيارى از مسائل قرآن را امورى غيبى تشكيل مى دهد.
O وعده ى الهى براى كفّار، هم شكست و نابودى در جنگ ها و هم هلاكت و قهر و عذاب در قيامت است . (ما توعدون )
پيام ها :
1 بعضى از مردمِ لجوج ، حتّى از ((رحمة للعالمين )) نيز روى برمى گردانند. (و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين ... فان تولّوا )
2 انسان مختار است نه مجبور، لذا مى تواند حتّى در برابر دعوت و درخواست انبيا نيز مقاومت و اعراض كند. (فان تولّوا)
3 نبايد انتظار داشت كه همه ى مردم سخن حقّ را بپذيرند كه اين هدف براى انبيا نيز محقّق نشده است . (فان تولّوا )
4 در مقابل لجاجت و اعراض مردم ، مسئوليّت خود را از دست ندهيم . (فان تولّوا فقل )
5 همه مردم بطور يكسان مخاطب هشدارهاى پيامبران هستند و در اين ميان ، جنسيّت ، نژاد و زبان مطرح نيست . (آذنتكم على سواء )
(آرى در تبليغ ، همه مردم را با ديده ى يكسان بنگريم ) (على سواء) للّه
6 هر چه را نمى دانيم ، با صراحت بگوييم ، نمى دانم . (ان ادرى )
7 يك سرى علوم ، مخصوص به ذات مقدّس خداوند است . (ان ادرى اءقريب )
(110) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ
ترجمه :
همانا او، هم سخن آشكار را مى داند و هم آنچه را كه پنهان مى كنيد.
(111) وَإِنْ اءَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَعٌ إِلَى حِينٍ
ترجمه :
و من نمى دانم ، شايد اين (تاءخير در عذاب ) براى شما آزمونى باشد و (فرصتى براى ) كاميابى تا مدّتى ديگر.
نكته ها
O اگر گاهى در تحقّق وعده هاى الهى تاءخيرى ديده مى شود، اين به معناى بى خبرى وغفلت او نيست كه او طبق صريح آيه ى قرآن ، همه چيز را مى داند و از همه جا آگاه است ، بلكه به دلايل مختلف است ، از جمله :
الف : تا هر ميزان كه خلافكار مى تواند، پيمانه گناه خودرا پر كند. (انّما نُملى لهم ليزدادوا اثما )(778) همانا به آنان مهلت مى دهيم تا گناهانشان زياد شود.
ب : خطاكار توفيقى بيابد و توبه كند.
ج : كارهاى نيك گناهكار مصرف شود و او ديگر در قيامت طلبى نداشته باشد.
پيام ها :
1 براى خداوند غيب و شهود تفاوتى ندارد. (يعلم الجهر ... يعلم ما تكتمون )
2 وقتى خداوند پنهان كارى ها را مى داند، ديگر توطئه و نفاق براى چيست ؟ (يعلم ما تكتمون )
3 علم پيامبران نسبت به علم خداوند، محدود است . (ان ادرى )
4 تاءخير قهر و كيفر الهى يا بخاطر آزمايش است و يا بجهت پر شدن پيمانه مهلت . (فتنة متاع الى حين )
5 كاميابى ها و لذّت جويى هاى دنيا موقت است . (الى حين )
(112) قَلَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ
ترجمه :
(پيامبر) گفت : پروردگارا! (تو خود ميان ما) به حقّ داورى كن ، و (اى كافران بدانيد كه ) پروردگار همه ما خداوند رحمان است كه در برابر آنچه (از نسبت هاى ناروا كه او را) توصيف مى كنيد كمك خواسته مى شود.
نكته ها
O آنچه در قرآن در موارد افترا بر خداوند آمده است ، وصف خيالى مردم از خداوند است نه وصف حقّ و لذا مى خوانيم (و لكم الويل مما تصفون ) (779) واى بر شما از توصيفى كه مى كنيد، و يا در جاى ديگر آمده است : (سيجزيهم وصفهم )(780) خداوند بزودى كيفر وصف آنانرا خواهد داد، و يا در اين آيه مى فرمايد: (المستعان على ما تصفون ) از خداوند بر آنچه كه شما وصف مى كنيد كمك مى خواهم .
پيام ها :
1 گاه لجاجت ها به حدّى مى رسد كه ((رحمة للعالمين )) را به نفرين وا مى دارد. (رحمة للعالمين قال رب احكم )
2 در برابر لجاجت دشمنان ، از خداوند كمك بگيريم . (والله المستعان ) للّه
3 دعا را با كلمه ((ربّ)) آغاز كنيم . (رب احكم )
4 ربوبيّت و قضاوت با يكديگر رابطه نزديك دارند. (رب احكم )
5 عالم مطلقى كه همه چيز را مى داند، قضاوتش به حقّ است . (يعلم الجهر يعلم ما تكتمون رب احكم بالحقّ )
6 حتّى در مورد دشمنان نيز از حقّ تجاوز نكنيم و كيفر بيش از حقّ نخواهيم . (رب احكم بالحقّ) (البتّه قضاوت ها و احكام الهى هميشه بر حقّ است و اين ما هستيم كه بايد به مقدار حقّ راضى باشيم ).
7 حتّى در هنگام نفرين و درخواست كيفر، باز هم رحمت را فراموش نكنيم تا روزنه ى اميدى براى هميشه و نزد همگان باز بماند. (ربنا الرحمن )
8 تهمت ها و هرزه گوئى ها، بى پاسخ نخواهد ماند. (المستعان على ما تصفون )
9 بياد داشته باشيم كه حساب و كتاب در كار است ، پس در ستايش ها و انتقادها دقّت كنيم . (المستعان على ما تصفون )
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:03 PM
تفسير نور جلد هشتم
سيماى سوره ى حج
اين سوره هفتاد و هشت آيه دارد و در مدينه نازل شده است .
كلمه ى ((حج )) در لغت به معناى قصد و آهنگ انجام كارى است ، ولى در شريعت اسلامى به مراسم خاصّى كه هر ساله در مكّه برگزار مى گردد گفته مى شود. از آنجا كه حدود سيزده آيه از اين سوره (از آيه 25 تا 37) درباره ى كعبه و تاريخ آن و آثار سياسى و اجتماعى حج سخن مى گويد، اين سوره ، ((حج )) ناميده شده است .
البتّه در اين سوره دعوت پيامبران الهى نسبت به اقوام بسيارى مطرح گرديده و سرنوشت آنها نيز بيان شده است . طبق روايات ، پيامبر گرامى اسلام فرمودند: هركس سوره حج را بخواند، خداوند به تعداد كسانى كه در گذشته و آينده حج و عمره به جا آوردند، به او پاداش حج و عمره مى دهد.(16)
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد، كه همانا زلزله ى قيامت ، حادثه اى بزرگ و هولناك است .
نكته ها :
O در روايات مى خوانيم : در ماه شعبان سال ششم هجرى ، هنگامى كه مسلمانان به سوى جنگ ((بنى المُصطلق )) در حركت بودند، آيه ى اوّل و دوّم سوره حج نازل شد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور توقّف داد، مسلمانان ايستادند، حضرت اين دو آيه را تلاوت فرمودند، برخى از ياران پيامبر آن شب را به گريه مشغول شدند و از دنيا بيزارى جستند، ولى رسول خدا با بشارت هايى آنان را آرام كردند.(17)
پيام ها :
1 مخاطبين قرآن ، همه ى مردمند. (يا ايّها النّاس )
2 با غافلان بايد صريح سخن گفت وبه آنان هشدار داد. (اتّقوا... انّ زلزلة الساعة )
3 راه نجات از خطرهاى قيامت ، تقواست . (اتّقوا... زلزلة الساعة )
4 ياد قيامت ، عامل ايجاد تقواست . (اتّقوا... زلزلة الساعة )
5 تمام هستى متاع قليل است ، ولى زلزله ى قيامت بزرگ است . (زلزلة الساعة شى ء عظيم )
6 از خدايى كه پروردگار و صاحب عالم است ، پروا كنيم . (اتّقوا ربكم اِنّ زلزلة ...)
7 نظام موجود هستى ، با زلزله اى از هم فرومى پاشد. (اِنّ زلزلة الساعة شى ءعظيم )
(2)يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ اءَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَرَى وَمَا هُم بِسُكَرَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللّهِ شَدِيدٌ
ترجمه :
روزى كه آن (زلزله ى بزرگ ) را مشاهده كنيد (چنان ترس و وحشت وجودتان را فرا خواهد گرفت كه ) هر شير دهنده اى ، آن را كه شير مى دهد فراموش كند و هر باردارى جنين خود را سقط كند، و مردم را مست مى بينى ، ولى مست نيستند، بلكه عذاب خداوند شديد است .
نكته ها :
O قرآن در معرفى سيماى قيامت ، تعبيرات تكان دهنده اى دارد، از جمله :
# (يوماً يَجعل الوِلدان شَيبا)(18) روزى كه كودكان را پير مى كند.
# (يوماً عَبوساً قَمطريرا)(19) روزى كه عبوس و سخت است .
# (يوماً كان شَرّه مُستطيرا)(20) روزى كه عذابش گسترده است .
O علاقه ى مادر به فرزند، قوى ترين علاقه هاست . لذا خداوند در بيان سختى قيامت ، به قطع رابطه ى مادر شيرده و مادر باردار با فرزندش مثال زده است . و گرنه در قيامت ، هيچ مادر باردار يا شيردهى وجود ندارد.
پيام ها :
1 حوادث سخت قيامت ، هم عاطفه را مى گيرد، (تَذهَل كلّ مرضعة )هم عقل را. (تَرىَ الناس سُكارى )
2 در بيان مسائل تربيتى ، از مثال هاى محسوس و عاطفى استفاده كنيم . (مُرضعة ... ذات حمل )
3 تمثيل ، لازم نيست با واقعيّت همراه باشد. (كلّذات حَمل ... تَرىَالناس سُكارى )
4 تمثيلات قرآن ، با گذشت زمان كهنه نمى شود. (كلّ ذات حمل ...)
5 عامل مستى ، تنها شراب نيست . (گاهى ، غرور، غفلت ، ثروت ومقام نيز وسيله ى از دست دادن اعتدال مى شوند) (ترىَ النّاس سُكارى ... عذاب اللّه شديد)
6 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از خطرهاى قيامت بيمه و مصون است . (ترىَ النّاس سُكارى )
(3) وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَدِلُ فِى اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَنٍ مَّرِيدٍ
ترجمه :
و بعضى از مردم ، ناآگاهانه درباره ى خداوند به جدال مى پردازند و از هر شيطانِ سركشى پيروى مى كنند.
نكته ها :
O ((مَريد)) به معناى بى خير است ، به بيابان بى گياه مريد مى گويند و به نوجوان بى مو ((اَمرَد)) گفته مى شود.
O آنچه كه اين آيه از آن نهى مى كند، بحث و جدال بدون داشتن آگاهى هاى لازم است ، وگرنه جدال با مخالفان اگر با منطق صحيح و يا منطق خودشان باشد، بسيار هم بجاست . چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: (جادلهم بالّتى هىَ اءحسن ) (21)
پيام ها :
1 عذاب قيامّت ، كسانى را هدف مى گيرد كه با ايجاد شبهه و ترديد، به عقايد دينى مردم ضربه مى زنند. (عذاب اللّه شديد و من النّاس مَن يُجادل )
2 گفتگوها بايد براساس منطق وعلم باشد، نه جدال وتعصّب . (يُجادل ... بغيرعلم )
3 بحث وجدال بدون علم ، پيروى از شيطان است . (يُجادل ... يتّبع )
4 جهل و تعصب ، مانع پذيرفتن حقّ است . (بغير علم )
5 كسى كه از خدا و راه او جدا شود، هر لحظه در دام شيطانى اسير است . (يتّبع كلّ شيطان )
6 شيطان ها بسيارند و هر يك به نحوى وسيله ى انحراف مردمند. (كلّ شيطان )
7 در پيروى از شيطان خيرى نيست . (مَريد)
(4) كُتِبَ عَلَيْهِ اءَنَّهُ مَن تَوَلا هُ فَاءَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ
ترجمه :
بر او (شيطان ) نوشته (و مقرّر) شد كه هر كس ولايت او را بپذيرد، قطعاً او را گمراه مى كند و به آتش سوزانش مى كشاند.
نكته ها :
O در معناى ((كُتِبَ))، جبرى عليه شيطان وجود ندارد، زيرا در آيات ديگر مى خوانيم : شيطان با اراده ى خود و لجاجت با حقّ، سجده نكرد و به كار خداوند اعتراض نمود و سوگند ياد كرد كه مردم را گمراه كند.(22) بنابراين ، ((كُتِب عليه )) يعنى براساس اراده و تصميمى كه شيطان گرفت ، گمراه كردن پيروانش براى او حتمى شده است .
پيام ها :
1 انتخاب راه شيطان و پيروى از او جز عذاب قطعى الهى ، هيچ نتيجه اى ندارد. (كتب عليه )(اراده ى حتمى خداوند مبنى بر مجازات گناهكاران ، بعد از ارتكاب جرم به وسيله ى آنهاست ).
2 پيروى از شيطان ، پذيرفتن ولايت اوست . (و يتّبع كلّ شيطان ... مَن تولاّه )
3 شيطان تنها كسانى را گمراه مى كند كه از او پيروى كنند، نه هر كه را بخواهد. (مَن تولاّه فانّه يضلّه )
4 تمام شيطان ها، انسان را به يك راه مى برند: آتش سوزان . (يتّبع كلّ شيطان ... و يهديه الى عذاب السعير)
ترجمه :
(5) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَ كُمْ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِى الاَْرْحَامِ مَا إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّنُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوَّاْ اءَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى اءَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الاَْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآاءَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَاءَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ
اى مردم ! اگر درباره ى قيامت شك داريد (با دقّت در وجود خود، شكّ خود را برطرف كنيد،) ما شمارا از خاك آفريديم (مواد غذايى خاك از طريق غذا به صورت نطفه در آمد) سپس از نطفه ، سپس (به صورت ) خون بسته شده ، سپس (به صورت چيزى مانند) گوشت جويده شده كه بعضى خلقت كامل يافته (وبه دنيا آيد) وبعضى خلقت كامل نيافته (و سقط شود)، تا براى شما روشن سازيم (كه بر هرچيز قادريم ) وآنچه (از جنين ها) را كه بخواهيم تا سرآمدى معيّن در رحم مادران قرار دهيم ، سپس شمارا به صورت طفل بيرون مى آوريم ، تا به حدّ رشد و بلوغ برسيد و (در اين ميان ) بعضى از شما مى ميرند و بعضى به پست ترين مرحله ى زندگى (و پيرى ) مى رسند تا جايى كه دانسته هاى خودرا از دست دهند. (همچنين ) زمين را (در زمستان ) خشك و مرده مى بينى امّا هنگامى كه باران بر آن فرومى باريم ، به حركت درآيد و رشد كند و انواع گياهان زيبا مى روياند.
نكته ها :
O كلمه ى ((يُتَوفّى )) كه از ريشه ى ((وفاة )) است ، به معناى گرفتن كامل روح از وجود انسان و بيانگر بقاى روح بشر پس از مرگ است .
O كلمه ى ((بَهيج )) از ريشه ى ((بهجة )) به معناى شادابى و خرّمى است . چنانكه نگاه به سبزه و گياه مايه ى ابتهاج و شادابى انسان مى شود.
O گرچه در اين آيه ، دوران پيرى و كهنسالى ، پست ترين دوران عمر انسان شمرده شده ، امّا علّتى كه براى آن بيان گرديده ، اختصاص به پيران ندارد، بلكه هر زمان كه قواى عقلانى انسان ضعيف و ناتوان گردد، دوران پستى است ، گرچه در جوانى باشد. (اءرذَل العُمُر... لايعلم مِن بَعد علمٍ شيئا)
پيام ها :
1 سرچشمه ى شك غفلت از قدرت خداوند است . (اِن كنتم فى رَيب فانّا خَلقناكم )
2 با كفّار، مستدلّ، منطقى وقابل فهم سخن بگوييم . (اِن كنتم فى رَيب ... فانّا خَلقناكم )
3 از راه محسوسات ، مى توان با معقولات آشنا شد. (اِن كنتم فى رَيب ... فانّا خَلقناكم )
4 معاد، هم جسمانى است و هم روحانى . (اِن كنتم فى رَيب من البَعث فانّا خَلقناكم )
5 منشاء انسان و مادّه اوّليه ى او از خاك است . (خَلقناكم من تُراب )
6 انسان ، پيش از مرگ ، هفت مرحله را طى مى كند. (تراب ، نطفه ، علقه ، مضغه ، طفوليّت ، بلوغ ، پيرى ) (خلقناكم من تُراب ثمّ من نُطفة ...)
7 دوران مُضغه (كه انسان در رحم مادر به شكل لخته گوشتى است ) دوران شكل گيرى انسان است . (مُضغة مُخَلّقة )
8 كسى كه در دنيا از خاكِ بى جان انسان آفريد، پس در قيامت هم مى تواند. (لنُبيّن لكم )
9 زندگى داراى دو منحنى صعود و نزول است . صعود از خاك تا رسيدن به مرحله (اشدّكم )و منحنى نزول رسيدن به مرحله (اءرذل العُمُر)
10 تمام مراحل خلقت ، از استقرار نطفه تا تولد طفل ، به دست خداست . (خلقنا نُقرّ فى الارحام نُخرجكم طفلاً)
11 تحوّلات طبيعى ، نياز به زمان دارد. (در آيه چندبار كلمه ((ثمّ)) كه براى فاصله زمانى است ، تكرار شده است )
12 استقرار نطفه و يا سِقط آن با خواست خداست . (نُقِرّ فى الارحام ما نشاء)
13 مدّت حمل ، از جانب خدا زمان بندى شده است . (الى اءجل مسمّى )
14 تولّد انسان ، به اراده ى خداوند است . (نُخرجكم )
15 همه ى انسان ها روز اوّل يكسانند. (طفلاً)نه ((اطفالا)) بعد به خاطر تغذيه و تربيت هركدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص مى گردند.
16 مرگ ، مخصوص پيران نيست . (و منكم مَن يُتوفّى )
17 انسان با مرگ محو نمى شود. (يُتوفّى )
18 ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم و آگاهى و عقل اوست . (قرآن دليل پست ترين مرحله عمر را فراموش كردن دانسته ها و اندوخته هاى علمى مى داند). (اءرذل العُمُر لكيلا يعلم من بعد علم شيئا)
19 زوجيّت و نر و ماده بودن ، در گياهان نيز مطرح است . (من كلّ زوجٍ بَهيج )
(6) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَاءَنَّهُ يُحْىِ الْمَوْتَى وَاءَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه :
اين (مراحل مختلف خلقت انسان و گياه ) به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزى تواناست .
(7) وَاءَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَاءَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَن فِى الْقُبُورِ
ترجمه :
و(آفرينش انسان از خاك و رويش گياهان از زمين خشك ، نشانه آن است كه ) همانا قيامت آمدنى است و شكى در آن نيست ، و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده خواهد كرد.
پيام ها :
1 آفرينش انسان و گياه ، نشانه ى حقانيّت خداوند است . (ذلك بانّ اللّه هوالحقّ)
2 خداوند هرگز آفرينش را با مرگ و مير رها نمى كند زيرا كسى كه حقّ است ، هرگز كار لغو و باطل از او سر نمى زند. پس بايد آفريده هاى خود را به مقصد و هدف نهائى برساند و پس از مرگ مرحله ى ديگرى باشد. (بانّ اللّه هوالحقّ و انّه يُحيى الموتى )
3 كسى كه يك بار آفريد، باز هم مى تواند بيافريند. (يُحيى المَوتى )
4 كسى كه هم ابتداءً خلق مى كند و هم مى تواند در آفريده ى خود هرگونه تصّرفى انجام دهد، قادر مطلق است . (على كلّ شى ء قدير)
5 معاد، جسمانى است . (يَبعثُ مَن فى القبور)
(8) وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَدِلُ فِى اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَبٍ مُّنِيرٍ
ترجمه :
و از (ميان ) مردم كسى است كه درباره ى خدا بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى مجادله مى كند.
پيام ها :
1 سعى كنيم كه در انتقاد، همه را توبيخ نكنيم . (و من النّاس )
2 جدال اگر از روى علم باشد مانعى ندارد. (يُجادل ... بغير علم )
3 راههاى شناخت انسان متعدّد است ، گاهى از راه فكر و تعقّل و تحصيل بدست مى آيد كه شايد كلمه (بِغَير علم )اشاره به آن باشد و گاهى به دل الهام مى شود كه شايد كلمه (هُدى ) اشاره به آن باشد و گاهى از طريق كتب آسمانى و وحى و نبوّت . (ولا كتاب مُنير)
(9) ثَانِىَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللّهِ لَهُ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ
ترجمه :
(و) با تكبر و نخوت ، مى خواهد مردم را از راه خدا گمراه كند، براى او در دنيا رسوايى است و در قيامت ، عذاب سوزان به او مى چشانيم .
نكته ها :
O كلمه ى ((ثانِى )) به معناى پيچاندن و ((عِطف )) به معناى پهلو است و پيچاندن پهلو، كنايه از تكبّر و غرور است .
پيام ها :
1 سرچشمه جدال ناآگاهان ، غرور و تكبّر است . (ثانِىَ عِطفه )
2 كيفر با گناه تناسب دارد. كيفر متكبّر خوارى است . (فى الدّنيا خِزى )
3 متكبّر، در همين دنيا بد عاقبت است . (فى الدّنيا خِزى )
(10) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَاءَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
ترجمه :
(در قيامت به او گفته مى شود: اين عذاب سوزان ،) به خاطر چيزى است كه دست هايت از پيش فرستاده است ، و قطعاً خدا به بندگانش ظلم نمى كند.
(11) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِ وَ إِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ
ترجمه :
و از (ميان ) مردم ، كسى است كه خداوند را تنها با زبان مى پرستد، (ايمان او در حاشيه و در مرز كفر است و با حادثه اى كوچك مى لغزد) پس اگر خيرى به او برسد، به آن اطمينان يابد، و اگر مصيبت و آزمايشى به او رسد، دگرگون شود (و به سوى كفر رود، چنين كسى ) در دنيا و آخرت زيانكار است ، اين همان زيان آشكار است .
نكته ها :
O شايد به خاطر آن كه ظلمِ كم نيز از خداوندِ عادل ، ظلمِ بسيار محسوب مى شود، در آيه ى شريفه ، كلمه ى ((ظَلاّم )) آمده است .
پيام ها :
1 خداوند عادل است و قهر يا مهر او نتيجه ى عملكرد ماست . (ذلك بما قَدّمت )
2 ديگران را عامل گناه و خلاف خودمان ندانيم ، كه هرچه هست از خودماست . (قَدّمت يَداك )
3 ايمان بعضى ها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شيرين آن را تغيير مى دهد. (و من النّاس ...)
4 حساب عقيده و عملى كه بر اساس منطق است ، از حساب فراز و نشيب هاى مادّى جداست . (دين را براى نان نخواهيم ) (فَاِن اَصابَه خَير...)
5 انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شيرين است . (اَصابَه ... اَصابته )
6 فقر و ناملايمات وسائل آزمايشند. (اَصابته فِتنة )
7 ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شديد الهى و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. (اِنقَلَب على وَجهه خَسِرالدّنيا و الا خره )
(12) يَدْعُواْ مِن دُونِ اللّهِ مَالاَيَضُرُّهُ وَمَا لاَيَنفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَلُ الْبَعِيدُ
ترجمه :
او غير از خداوند چيزى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند و نه سودى ، اين است همان انحراف دور و عميق .
(13) يَدْعُواْ لَمَن ضَرُّهُ اءَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ
ترجمه :
بلكه كسى را مى خواند كه ضررش از نفعش بيشتر است ، چه مولا و سرپرست بدى و چه همدم زشتى .
پيام ها :
1 تمام سود و زيان ها به دست خداست و غير او هيچ نقشى ندارد. (دونِ اللّه ما لايَضُرّه و ما لا يَنفَعه )
2 شرك و دلبستگى به غير خدا، بزرگ ترين انحراف است . (دون اللّه ... هوالضّلال البعيد)
3 شرك ، پايگاه عقلى و منطقى ندارد. (دونِ اللّه مالا يَضُرّه )زيرا پرستش ، يا براى رسيدن به سودى است و يا جلوگيرى از شرّى ، كه بت ها هيچ كدام را ندارند.
4 شرك ، به تمامى انواعش (معبودهاى عاقل و بى عقل ) محكوم است . (يكبار در كنار كلمه (يَدعوا)، حرف (ما) آمد كه براى موجودات بى شعور است و يكبار در كنار جمله (يَدعو)، حرف (مَن )آمد كه براى معبودهاى با شعور از قبيل انسان ، ملائكه و اجنّه مى باشد.
5 به خاطر منافع زودگذر دنيا، ضرر دائمى آخرت را نخريم . (ضَرّه اءقرَب مِن نفعه )
6 ضرر طاغوت ها براى مردم بيش از چيزى است كه به آنان مى دهند. (ضَرّه اءقرب من نفعه )
7 با كسى كه تورا از خداوند باز مى دارد و به سوى خود دعوت مى كند معاشرت مكن و او را سرپرست و رهبر خود قرار مده . (لبئس المولى )
(14) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعِملُواْ الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ إِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
next page
fehrest page
afsanah82
08-02-2011, 07:03 PM
next page
fehrest page
back page
ترجمه :
همانا خداوند اهل ايمان و عمل صالح را در باغ هايى (از بهشت ) وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است ، (آرى ) خداوند هرچه اراده كند، انجام مى دهد.
پيام ها :
1 ايمان و اميد به وعده هاى حقّ، بزرگ ترين عامل براى رها كردن غير اوست . (اِنّ اللّه يُدخِل ...)
2 ايمان همراه با عمل ، كليد نجات است و هيچ يك به تنهايى كارساز نيست . (آمنوا و عملوا الصالحات )
3 تنوّع نعمت هاى الهى ، براى كاميابى بيشتر بهشتيان است . (جنّات ، اَنهار)
4 خداوند بر اساس تمايلات بشر پاداش مى دهد. (انسان از باغ و نهر لذّت مى برد، در بهشت هم باغ ها و نهرهاست ). (جنّات ، اَنهار)
5 خداوند، قادر مطلق است و در انجام كارهايى كه اراده مى كند، به هيچ مانع و بن بستى نمى رسد. (يَفعل مايُريد)(همين قدرت سبب تضمين عمل به وعده هاى اوست ).
(15) مَن كَانَ يَظُنُّ اءَن لَّن يَنصُرَهُ اللّهُ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ
ترجمه :
هر كس گمان مى كند كه خداوند او (پيامبرش ) را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، (و در پى مكر و حيله است ، بگو تا) طنابى به آسمان بياويزد (و خود را حلق آويز كند) سپس (آن را) قطع كند، آن گاه بنگرد كه آيا نيرنگش خشم او را فرو مى نشاند؟!
نكته ها :
O بعضى آيه را مخصوص به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ندانسته و اين گونه ترجمه كرده اند: هر كس گمان مى كند كه خداوند او را يارى نمى كند...
O شايد معناى آيه اين باشد كه فضانوردى نيز انسان بى خدا را آرام نمى كند. كلمه (سبب الى السماء)مراد وسيله فضانوردى و كلمه (ليقطع )به معناى پيمودن راه است ، كه در اين صورت اين آيه از معجزات علمى و پيش گوئى هاى قرآن است . به هرحال مشكل روحى بشر حتّى با تكنولوژى پيشرفته و فضانوردى نيز حل نمى شود. (هل يُذهبنّ كَيده ما يغيظ)
پيام ها :
1 امداد و نصرت الهى ، در دنيا و آخرت قطعى است . (يَظنّ اءن لن يَنصُره اللّه فى الدّنيا والا خرة )
2 نااميدى از قدرت و نصرت الهى ، تعادل انسان را از بين مى برد. (يَظنّ اءن لن يَنصُره اللّه )
3 خودكشى هرگز راه نجات نيست . (هل يُذهِبنّ كَيدُه ما يَغيظ)
(تنها وسيله ى آرام بخش ، ايمان و توكّل به خداست و هرگونه طرح وبرنامه ى ديگرى ، منهاى اراده ى الهى و ايمان به او بيهوده است .)
4 به كارگيرى زمين و آسمان ، صعود و سقوط، و هر اقدامى كه فاقد ايمان باشد، بى اثر است . (هل يُذهبنّ كَيدُه ما يَغيظ)
(16) وَكَذَلِكَ اءَنزَلْنَهُ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ وَاءَنَّ اللّهَ يَهْدِى مَن يُرِيدُ
ترجمه :
و اين گونه قرآن را (به صورت ) آيات روشن نازل كرديم ، و البتّه خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند.
پيام ها :
1 سنّت خداوند، بر نازل كردن آيات و وسايل هدايت است . (كذلك اَنزلناه )
2 قرآن ، كتاب نور و آياتش روشن است . (بيّنات )(بر خلاف نظر بعضى كه مى گويند: قرآن ، قطعى الصدور و ظنّى الدلالة است .)
3 قرآن وسيله ى هدايت است ، ولى اصل هدايت كار خداوند و لطف اوست . (اءنّ اللّه يَهدى )
4 خداوند هر كه را اراده كند هدايت مى كند، ولى اراده او تابع حكمت اوست و لذا كسى را هدايت مى كند كه زمينه هاى لازم را در خودش ايجاد كرده باشد. (يَهدى مَن يُريد)
(17) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّبِئِينَ وَالنَّصَرَى وَ الْمَجُوسَ وَالَّذِينَ اءَشْرَكُوَّاْ إِنَّ اللّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ
ترجمه :
همانا خداوند در قيامت ، ميان مؤ منان (مسلمان ) و يهوديان و صابئين و نصارى و مجوس و مشركان ، داورى كرده و حقّ را از باطل جدا خواهد نمود، همانا خداوند بر هر چيزى گواه (و از همه چيز آگاه ) است .
نكته ها :
O در اين كه صابئين چه كسانى هستند، سخن بسيار است . بعضى گفته اند: ستاره پرستند، بعضى ملائكه پرست مى دانند وبعضى مى گويند: اينان گروهى از پيروان نوح عليه السلام هستند.
O شخصى از حضرت على عليه السلام پرسيد: چرا از مجوس جزيه (نوعى ماليات ) گرفته مى شود در حالى كه آنان نه پيامبر داشتند و نه كتاب و جزيه گرفتن مخصوص اهل كتاب است ؟! حضرت فرمود: مجوس هم كتاب آسمانى دارند و هم پيامبر الهى .(23)
O در اين آيه ميان گروه ها با كلمه ى ((الّذين )) فيصله داده شده است ، در قيامت نيز حساب مؤ منان بر حقّ، از حساب مشركان منحرف و هر دو از حساب پيروان اديان آسمانى ديگر جداست . كلمه ى ((الّذين )) سه مرتبه بكار رفته است : درباره مؤ منان ، اديان ديگر ومشركان .
پيام ها :
1 در نام بردن از گروه ها، حقّ مؤ منان واقعى مقدّم است . (الّذين آمنوا)
2 يهوديّت ، مسيحيّت ، مجوسيّت وصابئيّت همه از اديان توحيدى و آسمانى اند، چون نام آنان در برابر مشركان برده شده است . (والّذين هادوا... والّذين اَشركوا)
3 قيامت براى همه است و در آن روز بين همه ى گروه ها داورى مى شود و تمام دعواها پايان مى پذيرد. (اِنّ اللّه يَفصِل بينهم )
4 در قيامت ، خداوند هم قاضى است و هم شاهد. (اِنّ اللّه يَفصِل اِنّ اللّه على كلّ شى ء شهيد)
5 قضاوتى كامل است كه قاضى اطلاعات همه جانبه داشته باشد. (يَفصِل ... على كلّ شى ء شهيد)
6 دعوت به اسلام ومجادله نيكو لازم است ، ولى توقّع تمام شدن اختلافات اديان را در دنيا نداشته باشيد. در دنيا همزيستى مسالمت آميز داشته باشيد تا در قيامت خداوند فيصله دهد. (اِنّ اللّه يَفصِل بينهم يوم القيامة )
ترجمه :
(18) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الاَْرْضِ وَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِاللّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍإِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ
ترجمه :
آيا نديدى كه هركه در آسمان ها وهركه در زمين است و خورشيد و ماه ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى خدا سجده مى كنند؟ البتّه بسيارى از مردم (به خاطر تكبر و لجاجت ) قطعاً گرفتار عذابند، و هر كه را خدا خوار كند، هيچ احترام كننده اى براى اونيست ، همانا خداوند هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
پيام ها :
1 در آسمان ها موجوداتى با شعور هستند. (مَن فِى السموات )(كلمه ى ((مَن )) براى صاحبان شعور است )
2 تمام هستى براى خداوند سجده و خضوع مى كند. (يَسجُد)و شعور، مخصوص انسان نيست . (مَن فى السموات و الارض )(اگر بدانيم همه هستى تسليم خدا هستند ما نيز وصله ناهمرنگ نخواهيم بود. شرك و تكبّر مخالف نظام هستى است )
3 انسان انتخابگر است . (يَسجُد... كثيرٌ من النّاس و كثيرٌ حقّ عليه العذاب )
4 عذاب هاى الهى بر اساس حقّ و عدل است . (حَقَّ عليه العذاب )
5 عزّت و ذلّت تنها به دست خداست . (مَن يُهِن اللّه فما له من مُكرِم )
6 در برابر اراده ى خداوند، هيچ مانعى وجود ندارد. (يفعل ما يشاء)
(19) هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِى رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُواْ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَميِمُ
ترجمه :
اين دوگروه مخالف ، (كثيرى كه اهل عبادتند باكثير ديگرى كه مستحق عذابند) درباره ى پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، پس براى كسانى كه كفر ورزيدند، لباس هايى از آتش بريده شده است ، (و) از بالاى سرشان مايع جوشانى ريخته مى شود.
پيام ها :
1 در طول تاريخ نزاع درباره خداوند بوده است . (اِختَصَموا فى ربّهم )
2 لباس هر يك از دوزخيان ، مخصوص بدن اوست . (قُطّعَت لهم ثياب )
3 لباس آتشين دوزخيان سرد نمى شود و دائماً از بالاى سرشان مواد گداخته به آن تزريق مى شود. (يُصَبّ من فوق رُؤ سهم الحَميم )
(20) يُصْهَرُ بِهِ مَا فِى بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ
ترجمه :
با آن مايع جوشان (كه از بالاى سرشان ريخته مى شود)، آنچه در درون و برونشان هست گداخته مى شود.
(21) وَلَهُم مَّقَمِعُ مِنْ حَدِيدٍ (22) كُلَّمَآ اءَرَادُوَّاْ اءَن يَخْرُجُواْ مِنْهَا مِنْ غَمٍّ اءُعِيدُواْ فِيهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ
ترجمه :
و براى (كيفر) آنان گرزهايى از آهن است . هرگاه اراده كنند كه از (شدّت ) غم از دوزخ خارج شوند، به آن برگردانده مى شوند (و به آنان گفته مى شود:) بچشيد عذاب سوزان را.
پيام ها :
1 آتش دوزخ ، درون و برون را مى سوزاند. (بُطونِهم والجُلود)
2 دوزخيان براى نجات خود دست و پا مى زنند، امّا تلاش آنان بى نتيجه است . (اءرادوا اءن يَخرُجوا منها اُعيدوا فيها)
3 دردناك تر از آتش دوزخ ، غم ها و عذاب هاى روحى است . (من غَمّ)
4 عذاب دوزخ ، ابدى است . (اُعيدوا فيها)
5 دوزخيان ، تحقير و سرزنش مى شوند. (ذوقوا)
(23) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ اءَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤ اً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ
ترجمه :
قطعاً خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند، به باغ هايى كه نهرها از زير (درختان ) آن جارى است ، وارد مى كند، در آن جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت داده مى شوند و در آن جا لباسشان از ابريشم است .
پيام ها :
1 بهترين راه شادى وتفريح ، استفاده از طبيعت است . (جنّات اَنهار)
2 در كنار تهديد، اميد و بشارت لازم است ، در آيه ى قبل فرمود: (ذوقوا عذاب الحَريق )و در اين آيه فرمود: (لباسُهم فيها حَرير)
3 يكى از زيبايى هاى قرآن ، تناسب ميان بيم ها و اميدها، انذارها و بشارت هاى آن است . (قُطّعَت لهم ثياب و لباسهم فيها حَرير)
4 برهنگى ارزش نيست ، بهشتيان هم لباس دارند. (لباسهم فيها حَرير)
5 خداوند، محروميّت ها را جبران مى كند. ابريشم و طلا كه در دنيا براى مردان حرام است ، در آخرت وسيله ى زيورشان خواهد بود. (ذَهَبٍ حَرير)
6 زيبايى و موزون بودن كلمه ها و جمله ها، نوعى فصاحت است . (آخرين جمله ى آيه قبل (حَريق )بود و آخرين جمله اين آيه (حَرير) است )
(24) وَهُدُوَّاْ إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوَّاْ إِلَى صِرَطِ الْحَمِيدِ
ترجمه :
و (اهل بهشت ) به سخنان پاك (و دلنشين ) هدايت مى شوند، و به راه خداوندى كه شايسته ى ستايش است رهبرى مى گردند.
پيام ها :
1 در كنار نعمت هاى مادّى بهشت ، نعمت هاى معنوى است . (لباسُهم فيها حَرير... و هُدوا الى الطَيّب من القول )
2 سخنان دلنشين ، ارمغان بهشتيان است . (الطَيّب من القول )
3 پيمودن راه خدا، آراستگى ظاهرى و باطنى لازم دارد. (اَساوِرَ من ذَهَب الطَيّب من القول صراط الحميد)
4 بهترين كاميابى ، خوش عاقبتى است . (هدوا الى صِراط الحَميد)
(25) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً الْعَكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ اءَلِيمٍ
ترجمه :
همانا كسانى كه كفر ورزيدند و(مؤ منان را) از راه خدا و مسجدالحرامى كه آن را براى همه ى مردم ، ساكنين مكّه و يا (مسافرين ) باديه نشين مساوى قرار داديم بازمى دارند (گرفتار قهر ما خواهند بود) وهر كس در مسجدالحرام اراده انحراف وظلم كند، ما به او عذاب دردناك مى چشانيم .
نكته ها :
O امام صادق عليه السلام ذيل آيه فرمود: هر كس غير خدا را در مسجد الحرام پرستش كند يا غير اولياى خدا را متولّى آن مكان مقدّس بگيرد پس او دچار ظلم و الحاد شده است .(24)
پيام ها :
1 عقيده ى فاسد، انسان را به كردار فاسد مى كشاند. (كفروا يَصُدّون )
2 گناهان عادّى ، مقدّمه ى گناهان بزرگتر مى شوند. (يَصدّون عن سبيل اللّه و المسجدالحرام )
3 مراكز دينى ، خارى است در چشم منحرفان . (يَصدّون عن ... المسجدالحرام )
4 قوانين مكّه بايد از طرف مالك حقيقى تعيين شود. (جَعلناه للنّاس سَواء...)
5 مسجد الحرام ، منطقه اى بين المللى است و همچون آسمان ها و اقيانوس ها حق هيچ فرد و كشور و حكومتى نيست . (سَواءٌ العاكِف فيه و الباد)
6 كيفر خداوند نسبت به منحرفان ، قطعى است و هيچ كافر و ستمگرى از عذاب الهى در امان نيست . (و مَن يُرد)
7 مكان ها يكسان نيستند. (و مَن يُرد فيه بالحاد...)(مسجد الحرام بايد مركز امنى براى همه باشد).
8 حساب انحراف عمدى وآگاهانه كه به قصد ظلم است ، از انحراف ناآگاهانه جداست . (يَصُدّون و مَن يُرِد)لذا اراده ى الحاد مجازات دارد. (نُذِقْه )
9 توهين به مقدّسات ومراكز مذهبى ، استحقاق عذاب دارد. (نُذِقه من عذاب )
(26) وَإِذْ بَوَّاءْنَا لاِِبْرَهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ اءَن لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْقَآئِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
ترجمه :
و (به يادآور) آنگاه كه مكان كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (به او گفتيم :) هيچ گونه شركى نسبت به من روا مدار و خانه ى مرا براى طواف كنندگان وقيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه دار.
پيام ها :
1 ماجراى كعبه و ابراهيم واقعه اى است كه نبايد فراموش شود. (و اذ)
2 همه ى ما محتاج توفيقات الهى هستيم . (بَوّاءنا)
3 مكان هاى مقدّس بايد در اختيار افراد مقدّس قرار گيرد. (بَوّاءنا لابراهيم مكان البيت )
4 مردم دنيا، كعبه را از قديم مى شناختند. (البيت )
5 هيچ گونه شركى براى خدا مجاز نيست . (لا تُشرك بى شيئا)
6 اوّل طهارت درون ، بعد پاكى برون . (لا تُشرك بى طَهّر بَيتى )
7 خدمت به مسجد، افتخارى ابراهيمى است . (طَهِّر بَيتى )
8 تنها خودسازى كافى نيست ، خدمت به خلق نيز لازم است . (لاتُشرك بى ... طَهِّر بيتى للطّائفين و...)
9 هر كجا به خدا منسوب باشد مقدّس است و همه بايد به آن احترام بگذارند. (طَهّر بَيتى )
10 مركز عبادت بايد پاك باشد. (طَهّر بَيتى )
11 نماز و نمازگزار به قدرى عزيز است كه حتّى ابراهيم بايد خادم مكان آن باشد. (طَهّر بَيتى للطّائفين ... و الرُّكّع السؤ جود)
12 حقّ مسجد الحرام ، طواف و قيام و نماز است و از ميان اينها طواف ، پاداش بيشترى دارد. (للطّائفين )(اينكه نام طواف قبل از ركوع آمده شايد اشاره به اين باشد كه در مسجدالحرام ، طواف مهم تر از نماز است )
(27) وَاءَذِّن فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَاءْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَاءْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ
ترجمه :
و در ميان مردم بانگ حج برآور تاآنان ، پياده و سوار بر مركب هاى چابك از هر راه دورى به سراغ تو بيايند.
نكته ها :
O كلمه ى ((ضامِر)) به معناى حيوانى است كه پيه بدنش آب شده و گوشت هايش به ماهيچه تبديل شده و چابك است ، مانند حيوانى كه بدن سازى شده و براى مسابقات آماده است . حضرت على عليه السلام در خطبه ى 28 نهج البلاغه مى فرمايد: ((اءليوم المِضمار و غَدا السّباق )) يعنى امروز خود را چابك كنيد تا در قيامت بتوانيد سبقت بگيريد.
O در روايات مى خوانيم : حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : خداوندا! صداى من به گوش كسى نمى رسد. خداوند فرمود: تو فرياد بزن ، من به مردم ابلاغ مى كنم .
O اوّلين وظيفه ى زائران كعبه ، پوشيدن لباس احرام و گفتن ((لبّيك الّلهم لبّيك )) است ، امام صادق عليه السلام فرمود: اين جملات پاسخ دعوت ابراهيم است .(25)
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در مدينه در سال دهم دستور داد كه مؤ ذّنين با بلندترين صدا مردم را براى حج همراه پيامبر دعوت كنند.(26)
پيام ها :
1 فرياد امروز اولياى خدا، در آيندگان اثر خواهد كرد. (اءذِّن يَاءتوك )
2 انبيا از پيشگامان امر به معروف بوده اند. (و اءذِّن )
3 حج رفتن ، به محضر اولياى خدا رسيدن است . (يَاءتوك ) (نفرمود: ((ياءتوه )) آرى ، در مراسم حج محور رهبر الهى است )
4 خداوند از غيب و آينده ى تاريخ خبر مى دهد. (يَاءتوك يَاءتين )
5 اگر انسان بر انجام كارى مكلّف شد، بايد مقدّمات آن را فراهم كند. (و على كلّ ضامر...)
6 پياده رفتن به حج برتر از سواره است . (((رجالا)) قبل از ((كل ضامر)) آمده است )
7 اگر در انجام كارى ، اراده و عشق باشد، امكانات در مرحله ى بعد قرار مى گيرد. (رجالا و على كلّ ضامر)
8 حج ، تنها مقصدى است كه هميشه واز همه ى مناطق جهان مسافر دارد. (من كلّ فَجّ عميق )
(28) لِيَشْهَدُواْ مَنَفِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُواْ اسْمَاللّهِ فِى اءَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَمِ فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ
ترجمه :
(مردم از هر منطقه اى به حج خواهند آمد) تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و در ايام مخصوص حج خدا را ياد كنند، به خاطر چهار پايان زبان بسته اى كه رزقشان شده ؛ پس از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را اطعام كنيد.
نكته ها :
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از (اءيّاما معلومات ) ايام تشريق ، يعنى روزهاى 11 و 12 و 13 از ماه ذى الحجة است .(27)
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از (يُذكروا اسم اللّه ) ، گفتنِ اللّه اكبر وجملات بعد از آن است كه در دعاى معروفى بعد از پانزده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد قربان است ، خوانده مى شود.(28)
O امام كاظم عليه السلام در پاسخ شخصى فرمود: اگر پوست قربانى مكّه را به سلاخ به عنوان مزد بدهند مانعى ندارد، زيرا آنچه را كه خوردنى است بايد خود يا فقير مصرف كند (كُلوا منها و اَطعِموا...)و پوست خوردنى نيست .(29)
O سيماى حج :
# حج ، يك بسيج عمومى و مانور موحدين است .
# حج ، چهره ى زيباى عشق و تعبد است .
# حج ، زنده نگاه داشتن خاطرات وخدمات پيامبرانى همچون ابراهيم واسماعيل و محمّد است . (درود خداوند بر همه ى آنان باد)
# حج ، مركز اجتماعات بين المللى مسلمين است .
# حج ، مركز ارتباطها و تبادل اخبار و اطلاعات جهان اسلام است .
# حج ، پشتوانه ى اقتصاد مسلمين وايجاد اشتغال براى ده ها هزار مسلمان است .
# حج ، بهترين فرصت و زمان براى تبليغات اسلامى ، افشاگرى توطئه ها، حمايت از مظلومان ، برائت از كفّار و ايجاد رعب و وحشت در دل آنان است .
# حج ، بهترين فرصت و زمان براى توبه ، ياد مرگ و معاد، از همه چيز بريدن و صحراى عرفات و مشعر را ديدن و در انتظار مهدى موعود عليه السلام نشستن است .
پيام ها :
1 مسلمانان بايد براى به دست آوردن منافع مادژى و معنوى حج در صحنه حاضر باشند. (لِيَشهدوا)
2 منافع حج به قدرى مهم است كه اگر مردم از دورترين نقاط دنيا هم بيايند، باز ارزش دارد. (فَجٍّ عميق ليَشهدوا)
3 انجام فرمان خدا و قصد قربت داشتن در حج ، با بهره گيرى هاى گوناگون جنبى منافاتى ندارد. (لِيَشهدوا منافع لهم )
4 دستورات الهى به سود مردم است . (منافع لهم )نفرمود: ((منافعهم ))
5 در حج ، هم منافع دنيوى است و هم اخروى . ( (منافع )مطلق آمده است و امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((منافع )) در آيه ، منافع دنيا وآخرت است .)(30)
6 فلسفه ى عبادات ، ياد خداست . (و يُذكروا اسم اللّه )(درباره ى فلسفه ى نماز نيز مى خوانيم : (اءقِم الصّلوة لِذكرى )يعنى براى ياد خدا، نماز به پادار)
7 عنصر زمان ، در نيايش و دعا مؤ ثّر است . (فى اءيّام مَعلومات ) (عبادات اسلامى زمان بندى مخصوصى دارد)
8 چهار پايان و تسليم بودن آنها در برابر انسان و قربانى آنها و سودهاى ديگرى كه دارند، از نعمت هاى الهى است كه به بشر داده شده است . (رَزَقَهم )
9 استفاده از گوشت قربانى براى خود زائران جايز است . (فكُلوا) (بر خلاف عادت هاى زمان جاهليّت كه مصرفش را براى حاجى حرام مى دانستند)
10 حضور در حج و رسيدن به منافع آن ، بايد با فقرزدايى همراه باشد. (واَطعِموا البائس )
11 اجتماع اغنيا در حج نبايد آنان را از فقرا غافل كند. (اَطعِموا البائس الفقير)
(29) ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ
ترجمه :
(زائران خانه خدا در روز عيد قربان كه قربانى كردند) سپس بايد آلودگى خود را بر طرف سازند وبه نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه ى كهن و آزاد (كعبه ) طواف نمايند.
نكته ها :
O كلمه ى ((تَفث )) به معناى چرك ، مو، ناخن و شارب است ، و ((قضاء تفث ))، يعنى با گرفتن ناخن و مو از احرام بيرون آييد و سپس براى ادامه اعمال حج ، دور خانه ى كعبه طواف كنيد.
O در روز عيد قربان ، در سرزمين منا، در كنار مكّه براى زائران خانه خدا سه كار واجب است :
1 پرتاب هفت سنگريزه به جايگاه شيطان كه آن را ((رمى جمره )) مى گويند.
2 ذبح و قربانى كه در آيه ى قبل به آن اشاره شد.
3 تراشيدن سر و يا كوتاه كردن مو و ناخن كه در اين آيه آمده است .
O امام باقر عليه السلام فرمود: كعبه نه ساكنى دارد و نه مالكى ، بلكه خانه اى حُر و آزاد است .(31)
پيام ها :
1 بهداشت و نظافت ، در بعض عبادات مثل نماز، شرط ورود است ، و در بعضى ديگر مثل حج ، جزء آن و در مواردى مثل قرائت قرآن و اعتكاف شرط كمال آن به حساب مى آيد. (ثُمّ لْيَقضوا تَفَثهم )
2 سنّت چرك زدايى و رفع آلودگى ، يك فرمان حتمى و جدّى است ، نه يك توصيه . (ثمّ لْيَقضوا)
3 آلودگى ها از خود انسان است ، (تَفَثهم )ولى منافع ، لطف الهى است كه براى انسان قرار داده شد. (منافع لهم )
4 براى طواف دور خانه ى مقدّس و آزاد، بايد از آلودگى ها و تعهدها آزاد شويد. (ثمّ ليَقضوا ولْيُوفوا وليَطّوفوا)
5 انجام نذر، واجب است . (و ليوفوا)
6 سابقه ، مى تواند يك ارزش باشد. (العَتيق )(كلمه ((عَتيق )) به معناى قديمى است و عتيقه به اشياى قديمى گويند).
7 خانه ى خدا ملك هيچ كس نيست . (العَتيق )
(30) ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَاءُحِلَّتْ لَكُمُ الاَْنْعَمُ إِلا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثَنِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ
ترجمه :
اين است (مناسك حج ) وهر كس آنچه را خداوند محترم شمرده گرامى بدارد، قطعاً براى او نزد پروردگارش بهتر است ، و چهار پايان براى شما حلال شده است ، مگر آنچه (حرام بودنش ) بر شما خوانده شده باشد پس ، از پليدى بت ها دورى كنيد و از كلام باطل اجتناب ورزيد.
نكته ها :
O براى ((قول زور)) مصاديق فراوانى ذكر شده است ، از جمله : دروغ ، گواهى ناحق و غنا، همان گونه كه براى ((حُرمات خدا)) مصاديقى ذكر شده ، مانند قانون خدا، كتاب خدا و اهل بيت رسول خدا عليهم السلام كه حفظ حرمتِ همه ى آنها لازم است .(32)
O گواهى دروغ ، در رديف شرك به خدا آمده وقول زور از گناهان كبيره است .(33)
پيام ها :
1 آنچه را خداوند محترم داشته ، گرامى بداريم . (و مَن يُعظّم حُرُمات اللّه ) (دستورات الهى را با احترام و عظمت ياد كنيم و در اجراى آنها، با نشاط و حسّاس باشيم )
2 احترام به قوانين و مقدّسات الهى به نفع خود ماست . (فهو خيرٌ له ) و پاداش اين احترام نزد خداوند است . (عند ربّه )
3 اصل در چهارپايان ، حلال بودن آنهاست ، مگر دليل خاصّى از وحى داشته باشيم . (اُحِلّت الاّ ما يُتلى )
4 بت پرستى ، آلودگى است . (فاجتَنِبوا الرّجس مِنَ الاَوثان ) (مراسم حج و قربانى با شرك و بت پرستى آميخته بود). (فاجتَنِبوا)
(31) حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَاءَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِفَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ اءَوْتَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍسَحِيقٍ
ترجمه :
(مراسم حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچ گونه شركى به خداوند نورزيد، و هر كس به خدا شرك ورزد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرنده اى در فضا او را مى ربايد، يا باد او را به مكانى دور پرتاب مى كند.
نكته ها :
O ((حُنفاء)) جمع حنيف ، به معناى كسى است كه پيرو دين حقّ باشد.
O ((خَطَف )) به معناى ربودن سريع و ((سَحيق )) به معناى دور است .
O توحيد، به همه چيز ارزش مى دهد و شرك ، ارزش را از بهترين موجودات سلب مى كند. هُدهُد كه به پروردگار جهان ، ايمان داشت به خاطر سوز و علاقه اى كه براى هدايت مردم مشرك داشت ، به جايى رسيد كه واسطه هدايت يك منطقه شد ولى انسان به خاطر شرك ، طورى سقوط مى كند كه خوراك پرنده مى شود.
O مثال هاى قرآن ، در هيچ زمان و مكانى كهنه نمى شود، هم طبيعى است و هم قابل فهم . (كانّما خَرّ من السماء)
پيام ها :
1 قربانى ، طواف ، وفاى به نذر وهمه ى اعمال تنها براى خدا باشد. (حُنفاء للّه )
2 جز خدا به هر قدرتى وصل شويم ، پايانش سقوط است ، حتّى ابرقدرت ها. (ومَن يُشرك ... خَرّ من السماء)
3 شرك ، از هيچ كس بخشوده نيست . (و مَن يُشرك )
4 توحيد و اخلاص ، مانند حضور در آسمان است و شرك ، همچون سقوط از آسمان و طعمه پرندگان شدن . (خَرّ من السماء)
5 ميان جدا شدن از خدا و سقوط كردن و طعمه صيّادان شدن ، لحظه اى فاصله نيست . (فَتَخطَفُه )(حرف فاء و كلمه ى ((خطف )))
6 مقدّس ترين كارها (طواف )، در مقدّس ترين مكان ها (مسجدالحرام ) و در مقدّس ترين ايّام (عيد قربان )، اگر با اخلاص همراه نباشد، عاقبتش سقوط است نه رشد. (ومَن يُشرك ... خَرّ من السماء)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:03 PM
next page
fehrest page
back page
7 اخلاص ، انسان را در برابر بادها و طوفان ها بيمه ونداشتن اخلاص انسان را در مسير طوفان ها قرار مى دهد. (او تَهوى به الرِّيح )
8 شرك ، گرچه كم يا در يك لحظه باشد، هيچ سرمايه اى را باقى نمى گذارد. (خَرّ من السماء فى مكان سَحيق )
(32) ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعََّئِرَ اللّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ
ترجمه :
اين است (دستورات خداوند درباره ى حج ) و هر كس شعائر خدا را گرامى بدارد، پس اين از تقواى دل هاست .
نكته ها :
O قرآن كريم در آيات ديگر، با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه هاى حج را جزء شعائر الهى شمرده است : يكى ((صفا و مروه )) و ديگر ((شتران قربانى ))، ولى شعائر الهى در اين دو خلاصه نمى شود و تمام عبادت هاى دسته جمعى از شعائر خداوند است ، مانند نماز جمعه وجماعت وهمه ى مراسم حج .
O تقوا، از حالت هاى روحى است كه از آثار و نشانه ها به وجود آن پى برده مى شود، زيرا در كارهاى ظاهرى ، بين گناه و ثواب فرق چندانى نيست ، مثلاً: نماز خالصانه با نماز رياكارانه در ظاهر يكى است وآنچه يكى را ارزشمند وديگرى را ضدارزش مى كند، همان روح وباطن كار است كه مربوط به قلب هاست . (تقوى القلوب )
پيام ها :
1 تقواى درونى بايد آثار بيرونى هم داشته باشد، هر كس به شعائر بى اعتنا باشد، در حقيقت تقواى قلبى او كم است . (مَن يُعظِّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب )
2 بزرگداشت ها بايد بر اساس تقوا باشد، نه رقابت . (مَن يُعظِّم ... تقوى القلوب )
(33) لَكُمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلَى اءَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ
ترجمه :
در آن (حيوانات قربانى ) براى شما تا رسيدن زمان معيّن (عيد قربان ) منافعى است ، سپس جايگاه آن (قربانى ) به سوى آن خانه قديمى و آزاد (كعبه ) است .
نكته ها :
O بعضى گمان مى كردند همين كه شتر يا حيوان ديگرى را براى قربانى معيّن كردند، حقّ سوار شدن برآن و شير دوشيدن از آن را ندارند. اين آيه اين تفكّر را رد مى كند.
پيام ها :
1 در سايه ى تعظيم شعائر، منافع مادّى شما نيز تاءمين مى شود. (و لكم فيها منافع )
2 در مراسم حج محوريّت با كعبه است . (وليَطّوفّوا بالبيت ... مَحِلّها الى البيت العتيق )
(34) وَلِكُلِّ اءُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً لِّيَذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَمِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَلَهُ اءَسْلِمُواْ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ
ترجمه :
و (شما تنها امّتى نيستيد كه تكليف قربانى دارد، زيرا) ما براى هر اُمّتى آئينى قرار داديم ، تا هنگام قربانى نام خدا را بر حيواناتى كه خداوند روزى آنان كرده ببرند، خداى شما معبود يكتاست ، پس فقط تسليم او باشيد، و به بندگان خالص بشارت ده .
نكته ها :
O كلمه ((مُخبتين )) از ((خَبت )) يعنى زمين وسيع وهموار كه خالى از فراز و نشيب است و مخبت به انسان آرام ومطمئن گفته مى شود كه از هرگونه پندار شرك دور باشد.
O كلمه ى ((مَنسَك )) يا مصدر، يا اسم زمان ويا اسم مكان است .لذا معنا چنين است : ما براى هر اُمّتى برنامه عبادت يا زمانى را براى قربانى يا مكانى را براى آن قرار داديم .
پيام ها :
1 برنامه قربانى ، در تمام اديان آسمانى بوده است . (لكلّ اُمّة ...)
2 هنگام قربانى ، نام خدا را بايد به زبان آورد. (ليَذكُروا)
3 شيوه ى بندگى خداوند، تنها بايد از طريق وحى باشد. (جَعلنا مَنسكاً)
4 خداى ما پروردگار يكتاست . (فالهكم اله واحد)، همان خدايى كه هم دين مارا تاءمين مى كند، (جعلنا مَنسكاً)و هم دنياى مارا (رَزَقهم من بَهيمة الانعام ).
5 نام خداوند به قدرى ارزش دارد كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جارى شود، گوشت آن حيوان حلال ، وگرنه حرام خواهد بود. (ليَذكُروا اسم اللّه )
6 غذاى انسان هاى خداپرست نيز بايد رنگ الهى داشته باشد. (ليَذكُروا اسم اللّه )
7 جز براى خدا تسليم نشويد. (فله اَسلِموا)
8 همين كه در تمام اديان نام خدا بردن مطرح است ، پس آفريدگار همه يكى است . زيرا اگر خداى ديگرى بود اين مراسم به صورت هاى ديگرى نيز مطرح مى شد. (فالهكم اله واحد)(حرف ((فاء)) براى نتيجه است يعنى وحدت مكتب ، نشانه ى وحدت معبود است ).
9 بشارت هاى الهى ، مخصوص كسانى است كه متواضع و تسليم خدا هستند. (بَشّر المخبِتين )
(35) اءَلَّذِينَإِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّبِرِينَ عَلَى مَآ اءَصَابَهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصَّلَوةِ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ
ترجمه :
(مُخبتين ) كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دل هايشان از خوف (خداوند) مى لرزد و بر آنچه (از سختى ها) به آنان مى رسد مقاومند و برپاكنندگان نمازند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند.
نكته ها :
O ياد خدا هم آرام بخش است وهم براى اهل ايمان ، خوف آور، همانند كودكى كه با ياد والدين ، هم آرام مى گيرد وهم از آنان پروا مى كند وحساب مى برد.
پيام ها :
1 ترس از خدا و پرواى درونى ، يك ارزش است . (وَجِلت قلوبهم )
2 تقوا، بر همه ى كمالات مقدّم است . (وَجِلت قلوبهم ... والصّابرين ...)
3 زيربناى انجام وظيفه بعد از تقوا، مقاومت و صبر است . (وَجِلت قلوبهم والصّابرين )
4 صبرى ارزش دارد كه در برابر مشكلات دوام بياورد. (الصابرين على مااصابهم )
5 رابطه با خدا، از رابطه با محرومان جدا نيست . (والمقيمى الصلوة ينفقون )
6 بخشش ، مخصوص مال نيست ، از علم و آبرو و هنر نيز مى توان انفاق كرد. (ممّا رزقناهم )
7 انفاقى ارزش دارد كه دائمى باشد. (((ينفقون )) فعل مضارع نشانه استمرار است )
8 در انفاق نيز اعتدال و ميانه روى لازم است . (و ممّا...)
9 اموال و دارائى هاى انسان رزق الهى است . (رزقناهم )
ترجمه :
(36) وَالْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكُم مِّن شَعََّئِرِ اللّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَ لِكَ سَخَّرْنَهَا لَكُمْلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
و (قربانى كردن ) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم ، در آنها براى شما خير است ، پس (هنگام قربانى ) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت ) آنها بخوريد و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤ ال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم ، تاشايد شكرگزارى كنيد.
نكته ها :
O ((بُدن )) جمع ((بُدنَة )) است به معناى شتر سالم و فربه ، و ((صَوافّ)) حيوانى است كه زانوى خود را صاف نگاه داشته است .
O جمله ى ((وَجَبتْ جنوبها)) يعنى استقرار به پهلو و كنايه از جان دادن حيوان است . ((قانع )) فقيرى است كه قانع است و ((مُعتَرّ)) فقيرى را گويند كه نيازمند است امّا حرفى به زبان نمى آورد، ولى به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مى كند.(34)
O در اسلام ، هر جا مساءله خوردن مطرح است ، در كنارش وظيفه ديگرى نيز ذكر شده است :
(كُلوا... ولاتسرفوا)(35) بخوريد ولى اسراف نكنيد.
(كُلوا... واطعموا)(36) بخوريد و به ديگران بخورانيد.
(كُلوا... واعلموا)(37) بخوريد و عمل صالح انجام دهيد.
(كُلوا... واشكروا)(38) بخوريد و سپاس گزاريد.
پيام ها :
1 در بزرگداشت شعائر الهى ، سخاوت مندانه خرج كنيد. (والبُدن ) (((بُدن )) به معناى شتر چاق است )
2 عرب جاهلى مى پنداشت كه از گوشت قربانى نبايد استفاده كند. (فكلوا)
3 در تعظيم شعائر دينى ، مهم توجّه وعنايت الهى است ، خواه نسبت به جماد باشد، خواه نسبت به حيوان . (اِنّ الصفا و المروة من شعائر اللّه )، للّه (والبُدن ... من شعائر اللّه )
4 احكام دينى بايد از طريق وحى معيّن شود. (جعلنا)
5 در شعائر الهى ، منافع انسان ها نيز تاءمين است . (لكم ) (برخلاف قربانى در راه بت ها و يا ريخت وپاش هاى مسرفانه )
6 در مكتب تربيتى اسلام ، در تغذيه نيز خدا مطرح است . (فاذكروا اسم اللّه )
7 بهترين روشِ قربانىِ شتر، نحر آن در حال ايستاده است . (صَوافّ)
8 تا جان در بدن حيوان هست ، مصرف گوشتش ممنوع است . (فاذا وَجَبت جُنوبها فكلوا)
9 گوشت قربانى بايد تقسيم شود. (بين خود و ديگران ) (كلوا اطعموا)
10 به تمام گروه هاى بى بضاعت رسيدگى كنيد. (القانع المعترّ)
11 قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. (المعترّ)
12 رام بودن و مسخّر بودن حيوانات ، خوردن گوشت قربانى واطعام به ديگران ، ذِبح ونَحر حيوانات در مراسم حج واخلاص ورنگ الهى داشتن ، نعمت هايى است كه بايد شكرگزارى شود. (لعلّكم تشكرون )
(37) لَن يَنَالَ اللّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَآؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَيَكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
هرگز گوشت و خون حيوانات قربانى ، به خداوند نمى رسد، بلكه آنچه از طرف شما به او مى رسد تقواست ، اين گونه خداوند حيوانات را براى شما مسخّر نمود، تا خدا را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است به بزرگى ياد كنيد، و به نيكوكاران بشارت ده .
پيام ها :
1 خداوند به تكاليفى كه انجام مى دهيم ، نيازى ندارد. (لن يَنالَ اللّه لُحومها)
2 در وراى مسائل ظاهرى دين ، اهداف والاترى وجود دارد. (به ظاهر دستورات دينى بسنده نكنيم ، داشتن اخلاص و روح تعبّد و تسليم در برابر فرمان خداوند، باطن احكام الهى است ). (و لكن يَنالُه التّقوى )
3 رابطه ى انسان با خداوند از راه تقواست . (يَنالُه التّقوى منكم )
4 خدا را به بزرگى يادكردن ، يك نوع شكر الهى است . (لتكبّروا اللّه على ماهداكم )
5 نعمت هدايت ، از نعمت هايى است كه براى شكر آن سفارش ويژه اى شده است . (على ما هداكم )
6 اگر لطف خداوند نباشد، همه گمراه خواهيم شد. (هداكم )
7 حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است . (على ما هداكم )
8 انجام مناسك حج ، انسان را در زمره محسنين قرار مى دهد. (وبَشّر المحسنين )
(38) إِنَّ اللّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
ترجمه :
قطعاً خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، بى شك خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.
نكته ها :
O يكى از وعده ها و سنّت هاى الهى ، نصرت و دفاع از مؤ منين است و خداوند اين دفاع و حمايت را به عنوان يك حقّ، بر خود لازم فرموده است : (و كان حَقّاً علينا نَصرالمؤ منين )(39) البتّه معناى دفاع و نصرت الهى ، هميشه دفاع و نصرت فورى و كوتاه مدّت نيست ، بلكه دفاع دراز مدّت را نيز شامل مى شود، زيرا در آيات ديگر مى فرمايد: (والعاقبة للمتّقين ) آرى ، ممكن است در يك درگيرى و جنگ ، مؤ منين به ظاهر شكست بخورند ولى اهداف و تفّكر آنان پيروز شود، چنانكه ابن ملجم ، حضرت على عليه السلام را به شهادت رساند، ولى آيا خداوند او را حمايت كرد يا على عليه السلام را؟ نام على ، فرزند على ، كتاب على ، مناجات على ، عزّت على ، شيعه ى على و تفكّر على سرانجام به پيروزى رسيد.
O ((خَوّان )) و ((كَفور)) به معناى كسى است كه كفر و خيانت ، كار و سيره ى او باشد.
پيام ها :
1 تحقّق وعده ى الهى در دفاع از مؤ منان ، حتمى است . (اِنَّ)
2 مؤ منان ، تنها و بى مدافع نيستند. (اِنّ اللّه يُدافع عن الّذين آمنوا)
3 حمايت خداوند، ابدى است . (يُدافع )
4 مؤ منان ، از حريم خدا دفاع مى كنند وخدا از حريم مؤ منان . (يُدافع )، نه ((يدفع ))
5 مؤ منان ، محبوب خدا هستند. (اِنّ اللّه يُدافع )
6 عنصرى كه نصرت و دفاع خدا را جلب مى كند، ايمان است . (عن الّذين آمنوا) (و كان حقّاً عَلينا نَصرالمؤ منين )(40)
7 قهر و غضب خداوند، بر اساس معيارهاست . (يدافع عن الّذين آمنوا لايحبّ كل خَوّان )(دين خداوند امانتى در دست ماست كه نبايد به آن خيانت شود) (لايحبّ كلّ خَوّان ...)
8 همه ى مردم در برابر خداوند يكسانند، (كلّ خَوّان )و خيانت از هيچ كس بخشيده نيست .
9 بدتر از خيانت ، خيانت پيشگى ؛ (خَوّان )بدتر از كفر، كفرپيشگى است . (كَفور)
10 خيانت ، زمينه ى كفر است . (اوّل ((خَوّان )) مطرح شده ، بعد ((كَفور)))
11 كسى كه ايمان ندارد به خود و خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله خيانت كرده است . (((خوّان )) در برابر ((آمنوا)) قرار داده شده )
(39) اءُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَإِنَّ اللّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
ترجمه :
به كسانى كه همواره و مظلومانه مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفته اند، اجازه دفاع وجهاد داده شده است والبتّه خداوند بر يارى آنان قادر است .
نكته ها :
O گفته اند: اين آيه اوّلين آيه اى است كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اجازه جهاد و جنگ مسلحانه داده است ، زيرا كار آن حضرت چند مرحله داشت : 1 دعوت و اصلاح قلبى و خودسازى نيروها. 2 تشكّل و بسيج نيروها. 3 دفاع يا حمله .
پيام ها :
1 جهاد، بدون اذن خدا و رسول جايز نيست . (اُذِنَ)
2 مظلومان ، مجازند با دشمنان خود جهاد كنند. (اُذِن بانّهم ظلموا)
3 نصرت خدا، بعد از بپاخاستن وحركت ماست . (اُذِن اِنّاللّه على نصرهم لقدير)
4 به رزمندگان روحيه دهيد. (واِنّ اللّه على نَصرهم لقدير)
5 حقّ بر باطل پيروز است . (و اِنّ اللّه على نَصرهم لقدير)
6 امداد الهى ، تنها جنبه ى نظامى ندارد و انواع نصرت ها و امدادها را شامل مى شود. (نصرهم )به طور مطلق مطرح شده است .
7 نصرت الهى حتمى است . (كلمه ((انّ))، ((لقدير))، حرف لام و جمله ى اسميّه )
8 امداد و يارى خداوند نسبت به مؤ منان گسترده است . (قدير)، نفرمود: ((قادر))
ترجمه :
(40) اءَلَّذِينَ اءُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلا اءَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَتٌ وَ مَسَجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللّهُمَن يَنصُرُهُ إِنَّاللّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ
ترجمه :
(مظلومان مورد تهاجم ،) كسانى هستند كه به ناحق از خانه و كاشانه ى خود رانده شدند (و گناهى نداشتند) جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و اگر خداوند (ظلم و تجاوز) بعضى از مردم را به وسيله ى بعضى ديگر دفع نكند، صومعه ها و كنيسه ها و كليساها و مساجدى كه نام خداوند در آنها بسيار برده مى شود ويران مى گردد، و قطعاً خداوند كسى كه (دين ) او را يارى كند، يارى مى دهد، همانا خداوند نيرومند شكست ناپذير است .
نكته ها :
O كلمه ى ((صَوامِع )) جمع ((صومعه )) به معناى دِير و محل عبادت و رياضت راهبان در بيابان ها و غارهاست . كلمه ى ((بِيَع )) جمع ((بيعه ))، محل عبادت مسيحيان است و كلمه ى ((صَلوات )) جمع ((صلاة ))، همان كنيسه و محل عبادت يهوديان است .
O خرابى مسجد يعنى : محو اتّحاد و تشكّل ، قطع رابطه با امام عادل ، فراموشى فقرا، عدم آگاهى از اوضاع و غفلت از خدا و لذا اگر دشمن بتواند، اوّل اين مراكز را قلع و قمع مى كند. (لهُدّمت صَوامع و بِيَع ...)
پيام ها :
1 آوارگى از وطن روشن ترين نمونه مظلوميّت است . (ظُلموا ... الّذين اُخرجوا)
2 علاقه به وطن ، حقّ طبيعى انسان واخراج از وطن ، سلب اين حقّ و سبب ظلم است . (اُخرجوا من ديارهم )
3 در قرآن ، تبعيد مفسدين فى الارض حقّ وتبعيد مؤ منان ناحقّ است . (بغيرحقّ)
4 ديندارى ، سختى و ناگوارى دارد. (اُخرجوا... الاّ اءن يقولوا ربّنا اللّه )
5 مؤ منان ، وسيله ى تحقّق اراده ى الهى اند. (دَفعُ اللّه النّاس بعضهم ببعض )(دفاع از خداوند است ولى بدست مؤ منين )
6 براى حفظ مراكز دينى ، گاهى بايد خون داد. (دَفعُ اللّه النّاس بعضهم ببعض ...)
7 آنچه مهم است ، دفاع از حريم مساجد است ، خواه با جنگ باشد و وخواه با قلم و بيان و يا برنامه هاى ديگر. (دَفعُ اللّه ...)
8 مهم ترين برنامه ى دشمن ، نابودى مراكز دينى بيدار كننده است . (لَهُدّمت )(معابد، نشانه ى حضور دين در جامعه است ).
9 نام عبادتگاه مهم نيست ، كفّار و متجاوزين با ياد خدا و راه او به هر شكل و در هر كجا كه باشد مخالفند. (صَوامع بِيَع صَلَوات مساجد)
10 ياد خدا هدف اصلى و روح اعمال در مراكز دينى است . (يُذكر فيها اسم اللّه )
11 مساجدى مورد ستايش قرآن است كه در آنها از خداوند بسيار ياد شود و به حداقل اكتفا نشود. (كثيرا)(در هر مكانى كه بيشتر ياد او شود، مقدّس تر است )
12 امداد و نصرت الهى ، بعد از حركت و تلاش ماست . (ليَنصُرَنّ اللّه مَن ينصره )
(41) اءَلَّذِينَ إ ن مَّكَّنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ اءَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ اءَمَرُواْبِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْاْ عَنِالْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَقِبَةُ الاُْمُورِ
ترجمه :
كسانى كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم ، نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و (ديگران را) به خوبى ها دعوت مى كنند و از بدى ها باز مى دارند؛ و پايان همه ى امور براى خداست .
نكته ها :
O اگر قدرت و امكانات ، در دست افراد صالح باشد، بهره بردارى صحيح مى كنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد سوء استفاده مى كنند. بنابراين دنيا و قدرت ، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسيله ى بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه ياد كرده است : اگر مؤ منان به قدرت برسند، به سراغ نماز و زكات و امر به معروف مى روند ولى انسان هاى منحرف و نااهل ، اگر قدرتمند شوند كارشان طغيان است ، (اِنّ الانسان لَيَطغى )(41) و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مى دارند، (و اذا تَولّى سَعى فى الارض ليفسد فيها و يُهلك الحَرث و النَّسل )(42) و عاقبت ، مردم را به دوزخ مى كشانند. (ائمّة يدعون الى النّار)(43)
پيام ها :
1 يارى خداوند از طريق احياى دين اوست . (و لينصرنّ اللّه من ينصره ) ، (الّذين اِن مَكّنّاهم ...)
2 امر به معروف و نهى از منكر، به قدرت نياز دارد. (مكّنّاهم )
3 پيروزى مؤ منان ، زمينه ى بندگى و تعاون مالى و فرهنگى را فراهم مى كند و غفلت و غرور را از بين مى برد. (اِن مَكّنّاهم ...)
4 براى مؤ منان ، تمام زمين يكسان است ، آنان هر كجا كه توان دارند هدف مقدّس خود را پياده مى كنند. (فى الارض )
5 همه ى قدرت ها را از خدا بدانيم . (مَكّنّا)
6 اوّلين ثمره ى حكومت صالحان ، نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر است . (اِن مكّناهم فى الارض اَقاموا الصلوة ...)
7 رابطه با خدا و دستگيرى از محرومان و آگاهى دادن به جامعه و جلوگيرى از مفاسد، از هم جدا نيست . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة و امروا بالمعروف ...)
8 اقامه ى نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر از وظايف و كارهاى قطعى مسئولان حكومت اسلامى است . (اَقاموا)نه ((يقيمون ))
9 حاكمان مؤ من ، هم در فكر ارتقاى روحى و رشد امور معنوى هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادى و فقرزدايى و اصلاح جامعه . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة ...)
10 جامعه اى تحت حمايت خداوند است كه اين چهار ارزش محورى را داشته باشد: نماز، زكات ، امر به معروف و نهى از منكر. (و لينصرن اللّه من ينصره ) ، (الّذين اِن مكنّاهم اَقاموا الصلوة )
11 امر و نهى شما، زمانى در جامعه موثّر است كه اوّل به وظايف فردى خود عمل كنيد. (اقاموا الصلوة ... اَمَروا بالمعروف )
12 اقامه ى نماز، به قدرت و امكانات نياز دارد. (اِن مكنّاهم ... اقاموا الصلوة )
13 زكات ، همتاى ناگسستنى نماز است . (اَقاموا الصلوة و آتوا الزكوة ) (در 28 آيه ى قرآن ، زكات در كنار نماز آمده است ).
14 با انجام همه ى وظايف ، باز هم به حسن عاقبت خود و نتيجه ى نهايى كارتان مطمئن نشويد و بر خداوند اميد و توكل داشته باشيد. (وللّه عاقبة الامور)
15 امكانات ، بيش از چند روزى در دست شما نيست . (وللّه عاقبة الامور)
(42) وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ
ترجمه :
و (اى پيامبر!) اگر تو را تكذيب مى كنند (نگران مباش ، زيرا) قوم نوح و عاد و ثمود نيز كه قبل از اينها بودند، انبيا را تكذيب كردند.
(43) وَقَوْمُ إِبْرَهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ
ترجمه :
و قوم ابراهيم و لوط (نيز پيامبرشان را تكذيب كردند).
(44) وَاءَصْحَبُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَاءَمْلَيْتُ لِلْكَفِرِينَ ثُمَّ اءَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ
ترجمه :
ومردم (منطقه ى ) مَدْيَن ، انبياى خود را تكذيب كردند، موسى (نيز) مورد تكذيب مردم قرار گرفت ، پس به كافران مهلت دادم (و همين كه در غفلت غرق شدند) آنان را (با قهر خود) گرفتم ، پس چگونه خواهد بود عذابى كه براى آنان مجهول و مبهم است (و نمى توانند عمق آن را بفهمند)؟
پيام ها :
1 تكذيب دشمنان ، نبايد مانع ادامه ى راه شود. (و اِن يُكذّبوك ...)
2 از دشمنى كفّار نهراسيد. (اِن يكذّبوك ...)(خداوند پيامبر را دلدارى مى دهد)
3 تاريخ تكرار مى شود. (فقد كُذّبت قبلهم )
4 براى عبرت و تربيت ، از تاريخ استفاده كنيد. (قبلهم )
5 نوح و ابراهيم و لوط از طرف قوم خود تكذيب شدند. (قوم ابراهيم قوم لوط قوم نوح ) ولى موسى از طرف قومش تكذيب نشد بلكه از طرف قبطيان تكذيب شد. (كذّب موسى )و نفرمود: ((قوم موسى ))
6 سنّت خداوند بر فرستادن انبياست . (نوح ، ابراهيم ، موسى ، شعيب ، و لوط)
7 خداوند به تبهكاران مهلت مى دهد. (فَاءمليت )
8 تبهكاران ، مهلت خداوند را نشانه ى محبت يا غفلت او ندانند. (ثم اءخذتهم )
(45) فَكَاءَيِّن مِّن قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ
ترجمه :
پس چه بسيار از (شهرها و) آبادى هايى كه ستمگر بودند و آنها را هلاك كرديم ، پس (ديوارهاى ) آن بر سقف هايش فرو ريخت ، (نخست سقف ها ويران شد، و بعد ديوارها و پايه ها بر روى سقف ها سقوط كرد). و چه بسيار چاه (پر آب )، متروكه و چه بسا قصرهاى بلند (و محكمى كه بى ساكن يا مخروبه شد).
نكته ها :
O كلمه ((خاوية )) از ((خواء)) به معناى فرو ريختن و سقوط كردن است و كلمه ((مَشيد)) هم به معناى كاخ بلند است و هم كاخ گچ كارى شده .
پيام ها :
1 قهر خدا بر ستمگران حادثه نيست ، يك جريان است . (فكاءيّن )
2 از تاريخ درس بگيريد. (فكاءيّن من قَرية ...)
3 نتيجه ى ظلم ، نابودى است . (و هى ظالمة اهلكناها)
4 در برابر قهر خدا، نه سقفى مى ماند و نه ستونى . (خاوية على عُروشها)
(46) اءَفَلَمْ يَسِيِرُواْ فِى الاَْرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ اءَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الاَْبْصَرُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ
ترجمه :
آيا آنان در زمين سير نكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند، يا گوش هايى كه با آن حقيقت را بشنوند؟ البتّه چشم هاى آنان كور نيست ، لكن دل هايى كه در سينه دارند نابينا است .
پيام ها :
1 سفرهاى علمى و تجربى ، كارى ارزشمند و راهى مطلوب براى گسترش شناخت است . (اءفلَم يسيروا)
2 زمين و زمان ، كلاس درس است و كسانى كه عبرت نمى گيرند سزاوار توبيخ هستند. (اءفلَم يسيروا فى الارض )
3 گروهى از مردم ، نه از پيامبران بيرونى پند مى گيرند و نه از عقل كه پيامبر درونى است . (يعقلون بها)
4 عقل ، گوش و چشم از ابزار شناخت است . (يعقلون ... آذان ... ابصار)
5 بدتر از نابينايى چشم ، نابينايى دل است كه با پند گرفتن بينا نمى شود. (تعمى القلوب )
آرى ، اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مى كند و او را به جايى مى رساند كه نه با عقل حقيقت را درك مى كند و نه با چشم و گوش .
(47) وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَاءَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ
ترجمه :
و كفّار، تعجيل عذاب الهى را از تو مى خواهند، در حالى كه خداوند هرگز از وعده ى خود تخلف نمى كند و يك روز نزد پروردگارت به منزله ى هزار سال (از سال هايى ) است كه شما مى شمريد.
نكته ها :
O در برابر هشدار انبيا، كفّار بارها از آنان مى پرسيدند: آن قهر الهى كه از آن سخن مى گوييد، چه زمانى مارا فرا خواهد گرفت ؟ (ويقولون مَتى هذا الوَعد اِن كنتم صادقين )(44)، اين آيه به آنان پاسخ مى دهد كه عجله نكنيد، وعده ى الهى حتمى است .
پيام ها :
1 مهلت دادن خدا را نشانه ى غفلت او و رها شدن خود ندانيم . (يَستعجِلونك )
2 درخواست هاى بيجا و جوسازى ها و سؤ ال هاى بى ربط، ما را تحت تاءثير قرار ندهد. (يَستَعجِلونك )
3 زمان در نزد ما با نزد خداوند متفاوت است . (و اِنّ يَوما عند ربّك )
(48) وَكَاءَيِّن مِّن قَرْيَةٍ اءَمْلَيْتُ لَهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ اءَخَذْتُهَا وَإِلَىَّ الْمَصِيرُ
ترجمه :
و چه بسيار از (شهرها و) آبادى هايى كه به (اهل ) آن مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (امّا از اين مهلت ، براى توبه و اصلاح خويش استفاده نكردند و بر كفر خود اصرار ورزيدند). سپس آن (ها) را با قهر خود گرفتم و بازگشت (همه ) به سوى من است .
پيام ها :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:03 PM
next page
fehrest page
back page
1 يكى از سنّت هاى الهى ، مهلت دادن به ستمگران است پس عجله ما بيهوده است . (و كايّن من قَرية اءملَيتُ)
2 ظلم انسان ، سبب قهر الهى است . (و هى ظالمة اءخَذتُها)
(49) قُلْ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَآ اءَنَاْ لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ
ترجمه :
بگو: اى مردم ! همانا من براى شما هشدار دهنده اى روشنگرم .
(50) فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ
ترجمه :
پس كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، برايشان آمرزش و رزق نيكو خواهد بود.
(51) وَالَّذِينَ سَعَوْاْ فِى ءَايَتِنَا مُعَجِزِينَ اءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بُ الْجَحِيمِ
ترجمه :
و كسانى كه در (انكار و رد) آيات ما تلاش كردند و چنين پنداشتند كه مى توانند مارا عاجز كنند (و بر ما پيروز شوند) آنان اهل دوزخند.
پيام ها :
1 پيامبران ، از پيش خود سخن نمى گفتند. (قل )
2 هشدار انبيا به نفع مردم است . (لكم )
3 پيامبر، بر مردم تحكّم و سيطره و حقّ اجبار ندارد. (انّما اءنَا لكم نذير مبين )
4 نياز مردم به انذار، بيش از تبشير است . (اءنَا لكم نذير)
5 پيامبر، با مردم به روشنى سخن مى گويد. (مبين )
6 ايمان از عمل صالح جدا نيست ، (هر دو با هم شرط بهره گيرى از پاداش هاى الهى است ). (آمنوا و عملوا الصّالحات لهم مغفرة ...)
7 پاداش معنوى ، بر پاداش مادّى مقدّم است . (مغفرة رزق كريم )
8 رزقى ارزش دارد كه با كرامت و تكريم باشد. (رزق كريم )
9 هيچ كس نمى تواند مانع تحقّق اهداف الهى شود، گرچه كافران تلاش مى كنند. (سَعَوا)
10 كفّار، نه حرف تازه دارند و نه منطق ، تنها كارشان ، تلاش براى خنثى كردن راه حق است . (مُعاجِزين )
11 دوزخ ، براى گروهى از مردم دائمى است . (اصحاب الجحيم )
(52) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِي إِلا إِذَا تَمَنَّى اءَلْقَى الشَّيْطَنُ فِى اءُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ ءَايَتِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
و پيش از تو هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم ، مگر اين كه هرگاه آرزو مى كرد (و براى پيشبرد اهداف الهى خود طرحى مى ريخت ) شيطان در (طرح و) آرزوى او (مسائلى را) القا مى كرد، لكن خداوند هر چه را كه شيطان القا مى كرد از بين مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند آگاه و حكيم است .
نكته ها :
O مردم در برابر وسوسه هاى شيطان چند دسته اند:
1 افرادى وسوسه ى شيطان در روحشان كارساز است . (يُوَسوسُ فى صُدورالنّاس )(45)
2 بعضى ها شيطان با آنان تماس مى گيرد، ولى فوراً متوجّه مى شوند و او را طرد مى كنند. (مَسّهم طائفٌ من الشيطان تذكّروا)(46)
3 گروهى ، شيطان هميشه با آنهاست . (فَهُو لَه قَرين )(47)
پيامبران الهى جزء هيچ يك از اين سه دسته نيستند، آنان معصومند و شيطان نه قرين آنهاست ، نه در روحشان وسوسه مى كند و نه با آنان تماس مى گيرد، شيطان در طرح و برنامه و آرزوى آنان القائاتى دارد و ناگفته پيداست كه حساب طرح پيامبران و برنامه ها و اهدافشان ، از حساب شخصى آنان جداست .
پيام ها :
1 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر است . (قبلك ) (در تمام قرآن درباره ى پيامبر اسلام ، كلمه ى بعدك وجود ندارد).
2 تضاد ميان حقّ و باطل ، يك جريان دائمى است . (مِن رسول و لانبىّ الاّ اذا تَمنّى اءلقَى الشيطان ...)
3 همه ى پيامبران در يك سطح نيستند. (رسول نبىّ)(رسول مسئول تبليغ گسترده است ، ولى نبىّ در آن حدّ نيست ).
4 انبيا براى اهداف خود طرح و برنامه دارند. (تَمنّى )
5 شيطان در انبيا اثرى ندارد ولى در اهداف آنان وسوسه مى كند. (اُمنيّته )
6 وسوسه هاى شيطان ، بهترين برنامه ها را نيز تهديد مى كند. (اُمنيّته )
7 در تضادّ ميان حقّ و باطل ، خداوند باطل را محو و حقّ را تثبيت مى كند. (فيَنسَخ اللّه ... ثمّ يحكم )
8 در پيروزى حقّ بر باطل عجله نكنيد. ( (ثمّ)رمز دراز مدّت است )
9 حقّ، بدون حمايت خداوند پايدار نيست . (يُحكم اللّه آياته )
10 تضاد حقّ و باطل و پيروزى حقّ بر باطل ، نقشه ى حكيمانه و عالمانه ى الهى است . (يُحكم اللّه عليم حكيم )
(53) لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّلِمِينَ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيدٍ
ترجمه :
تا (خداوند) القائات شيطان را براى آنان كه در دل هايشان بيمارى است و (نيز) براى سنگدلان ، وسيله ى آزمايش قرار دهد و قطعاً ستمگران در دشمنى طولانى و عميقى هستند.
پيام ها :
1 القائات شيطان ، وسيله ى آزمايش افراد سنگدل و بيمار دل است . (فِتنة )(بيمارى روحى و سنگدلى زمينه اى مناسب براى قرار گرفتن در دام فتنه ها و شيطان است ).
2 با اين كه سنگدلى ، نوعى بيمارى روحى است ، ولى جداگانه مطرح شده تا اهميّت آن مشخص شود. (والقاسية قلوبهم )
3 سنگدلانى كه تحت تاءثير القائات شيطان قرار گيرند ستمگرند. (واِنّالظالمين )
(54) وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْعِلْمَ اءَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْبِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه :
و نيز آگاهان بدانند (وحى كدام است و القائات شيطان كدام ، و بدانند) كه طرح و آرزوى انبيا حقّى است از طرف پروردگار تو، پس به آن ايمان آورند و دل هايشان در برابر آن خاضع گردد و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آورده اند به راه مستقيم هدايت مى كند.
نكته ها :
O القائات شيطان ، در برنامه هاى انبيا و نسخ آنها از طرف خداوند، دو اثر دارد:
1 وسيله ى آزمايش براى بيمار دلان و سنگدلان است .
2 خنثى شدن القائات شيطان ، سبب نورانيّت دل وايمانِ اهل علم و آگاهى است .
پيام ها :
1 علم آن است كه به انسان قدرت تشخيص حقّ از باطل را بدهد. (و تنها محفوظات تقليدى و سطحى نباشد). (و ليعلم اَنّه الحقّ...)
2 گاهى بهره بردارى ها و برداشت هاى مادى يا معنوى ، مربوط به خلق و خوى شخصى افراد است . يك القاى شيطانى براى افراد سنگدل فتنه است ولى براى اهل علم ، كليد شناخت مى شود. (ليعلم )
3 علم ، يك موهبت الهى است كه به افراد داده مى شود. (اوتوا)
4 اهل علم نبايد سنگدل و بيمار دل باشند. زيرا در اين آيه ، (اوتوا العلم ) در برابر (فى قلوبهم مرض والقاسية قلوبهم )كه در آيه ى قبل آمده قرار گرفته است .
5 علم از اوست (اوتوا العلم )، حقّ از اوست (الحقّ من ربّك )، هدايت هم از اوست . (انّ اللّه لهاد الّذين )
6 علم ، ايمان وخضوع از مراحل تكامل انسان است . (اوتواالعلم ، فيؤ منوا، فتُخبِت )
7 هر كس گام اوّل ايمان را برداشت ، خداوند او را به گام هاى بعد هدايت مى كند. (فيؤ منوا... اِنّ اللّه لهاد الّذين )
(55) وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَاءْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً اءَوْ يَاءْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ
ترجمه :
و كسانى كه كفر ورزيدند همواره از قرآن و نبوّت در شك هستند، تا زمانى كه قيامت به طور ناگهانى براى آنان فرا رسد، يا عذاب روز عقيم (روزى كه بر جبران گذشته قادر نيستند) به سراغشان آيد.
پيام ها :
1 اگر شك و ترديد، مقدّمه ى تحقيق و ايمان شود ارزشمند است . شك و ترديد دائمى است كه پايانش انحراف و عذاب است . (لايَزال )
2 از همه ى مردم انتظار ايمان نداشته باشيد، زيرا براى گروهى از آنان هيچ دليل و برهانى مؤ ثّر نيست . (لايَزال ... فى مِريَة )
3 كسى كه خط كفر و مبارزه با حقّ را پذيرفت ، در برابر هر حقيقتى با سوء ظن و ترديد برخورد مى كند. (الّذين كفروا فى مِريَة )
4 چون مرگ و قيامت ناگهانى است ، هرگز غافل نباشيم . (بَغتَة )
5 بعد از برپايى قيامت ، فرصتى نيست كه گذشته ى خود را جبران كنيم . (عَقيم )
(56) اءَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ فِى جَنَّتِ النَّعِيمِ
ترجمه :
در روز قيامت حكومت براى خداست ، او در ميان مردم حكم و داورى مى كند، پس كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند در باغ هاى پر نعمت (بهشت ) خواهند بود.
پيام ها :
1 روز قيامت ، هيچ كس هيچ قدرتى ندارد، جز با اراده ى او. (المُلك يومئذ للّه )
2 داورى خداوند بر اساس عملكرد ماست . (يُحكم ... فالّذين آمنوا... جنّات )
(57) وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَاءُوْلََّئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ترجمه :
و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات مارا تكذيب كردند، پس براى آنان عذاب خوار كننده اى است .
پيام ها :
1 مبناى داورى خداوند در قيامت ، كفر و ايمان مردم است . (يُحكم ... فالّذين آمنوا... و الّذين كفروا)
2 كيفر كسى كه متكبّرانه حقّ را نپذيرد، عذاب خواركننده است . (والّذين كفروا و كذّبوا... لهم عذاب مُهين )
(58) وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوَّاْ اءَوْ مَاتُواْ لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّزِقِينَ
ترجمه :
و كسانى كه در راه خدا هجرت كنند، سپس كشته شوند يا بميرند قطعاً خداوندرزق نيكويى به آنان خواهد داد، و همانا خداوند بهترين روزى دهندگان است .
(59) لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ
ترجمه :
بى ترديد خداوند آنان را در محلى وارد مى كند كه مورد رضايتشان باشد، همانا خداوند دانا و بردبار است .
پيام ها :
1 هجرت هدفدار يك ارزش است . (والّذين هاجروا)
2 مرگ افراد مهاجر همسنگ شهادت است . (قُتِلوا اءو ماتوا)(مرگ يا شهادت مهم نيست ، مهم در راه خدا بودن است )
3 در راه خدا ناكامى نيست ، اگر بندگان شايسته ى خداوند از لذّت هاى دنيا محروم شوند به نعمت هاى بزرگ آخرت مى رسند. (ليَرزُقنّهم )
4 تحقق وعده هاى الهى قطعى است . (ليَرزُقنّهم )(حرف لام و حرف نون )
5 رزق دنيا گاهى نيكوست و گاهى تلخ ، ولى بهشتيان تنها از رزق نيكو برخوردارند. (رِزقاً حَسَنا)
6 رازق واقعى خداست و ديگران واسطه ى رزق هستند. (خير الرّازقين )
7 مسكن و جايگاه دل پذير از برجسته ترين نمونه هاى رزق نيكو است . (رِزقا حَسَنا... مُدخلا يَرضونه )
(60) ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ
ترجمه :
(آرى ،) مطلب چنين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، ولى باز هم به او ظلم شود، قطعاً خداوند او را يارى خواهد كرد، البتّه خداوند بخشايشگر و آمرزنده است .
نكته ها :
O در تفسير نمونه مى خوانيم : مشركين در ماه محرم گفتند: چون مسلمانان جنگ در اين ماه را حرام مى دانند، ما به آنان هجوم ببريم زيرا آنان از خود دفاعى نمى كنند. لكن اين آيه مى فرمايد: دفاع از خود واجب است ، در هر ماهى كه باشد.
پيام ها :
1 دفاع ، حقّ طبيعى هر انسانى است . (و مَن عاقب بمثل ما عُوقِبَ به )
2 عدالت ، در همه جا يك ارزش است . (بمثل ما عُوقِب )
3 ياور مظلومان خداست . (لينصُرَنّه اللّه )
4 يارى مظلوم ، هميشه با نابودى ظالم همراه نيست . خداوند مظلوم را يارى مى كند، ولى ممكن است ظالم نيز به دليلى مورد عفو الهى قرار گيرد. (لَينصُرَنّه اللّه عفوُّ غَفور)
(61) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِى النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّيْلِ وَاءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ
ترجمه :
اين (وعده ى نصرت الهى ) به خاطر آن است كه خداوند (بر هر چيزى قادر است ، اوست كه ) شب را در روز فرو مى برد و روز را در شب فرو مى برد، البتّه خداوند شنوا و بيناست .
نكته ها :
O در آيه ى قبل خداوند فرمود: ((لينصُرَنّه ))، ما مظلوم را يارى مى كنيم . در اين آيه و آيه ى بعد به دلايل و زمينه هاى نصرت ، اشاره كرده و آن عبارت است از:
1 قدرت خداوند ((يُولِج الليل )) 2 علم او ((سَميع بصير)) 3 حقّ بودن او ((ذلك بانّ اللّه هوالحقّ)) 4 بزرگى و عظمت او ((العلى الكبير)).
پيام ها :
1 مشت ، نمونه ى خروار است . قدرت وعلم خدا در تغيير شبانه روز، نشانه ى قدرت او بر نصرت بندگان است . (يُولِج الليل )
2 تغييرات شب و روز تصادفى نيست و تدبير امور جهان ، مدبرى حكيم و دانا دارد. (يُولِج ...)
(62) ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَاءَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَطِلُ وَاءَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ
ترجمه :
اين (يارى مظلوم از سوى خداوند) به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و هر چه را غير از او بخوانند، آن باطل است ؛ البتّه خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است .
پيام ها :
1 جا به جايى شب و روز نشانه اى گويا از تدبير و ربوبيّت و يكتائى اوست . (ذلك باَنّ اللّه هو الحقّ)
2 هر معبودى جز او موهوم است . (باَنّ اللّه هو الحقّ ... من دونه هو الباطل )
3 خداى متعال معيار حقّ است ، نه چيز ديگر. (ذلك باَنّ اللّه هو الحقّ)
(63) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَتُصْبِحُ الاَْرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ
ترجمه :
آيا نديدى كه خداوند از آسمان ، آبى فرو فرستاد، آنگاه زمين سرسبز گشت ؟ همانا خداوند داراى لطف و آگاهى است .
پيام ها :
1 مطالعه در هستى ، زمينه ى ايمان به خداست . (اءلم تَر)
2 خداوند در جهان هستى ، بر اساس عوامل طبيعى كار مى كند. (اءنزل من السماء ماءً فتُصبِح )
3 آثار و بركات طبيعت از اوست . (اگر باران ، زمين و طبيعت مرده را سبز و خرم مى كند، اين هم لطف الهى است ). (فتُصبِح اِنّ اللّه لطيف )
(64) لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ
ترجمه :
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است مخصوص اوست ، و در حقيقت ، اين خداوند است كه بى نياز و ستوده است .
نكته ها :
O وجود انسان ، سراسر فقر و به هوا، غذا، مسكن ، لباس و چيزهاى ديگر محتاج است و اگر چند روزى در شاخه اى از امور خود را بى نياز بپندارد، دست به طغيان مى زند و عوارض و خطراتى به دنبال دارد، مانند: بى تفاوتى ، غفلت ، استثمار، ولى خداوند (الغنىّ الحميد)، بى نياز مطلق و شايسته ى هر گونه ستايش است .
پيام ها :
1 هستى محتاج ونيازمند است و او تنها بى نياز. (اِنّ اللّه لهوالغنىّ...)
(65) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِاءَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَآءَ اءَن تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است و نيز كشتى هايى كه به امر او در دريا مى روند براى شما رام كرده است و آسمان را نگاه داشته تا جز به فرمان او به زمين نيفتد؟ همانا خداوند نسبت به مردم راءفت ورحمت دارد.
نكته ها :
O مراد از تسخير موجودات آن است كه همه در مسير كام گيرى و منافع بشر قرار داده شده ، مثلا خورشيد مسخر ماست يعنى از او بهره مند مى شويم .
O نام بردن از كشتى در كنار نعمت هاى زمينى به خاطر نقش مهم آن است ، همين امروز نيز اگر يك روز كشتى ها متوقّف شوند، چرخ اقتصاد دنيا فلج مى شود.
پيام ها :
1 مطالعه ى آفرينش ، هم ايمان آفرين است و هم عشق آفرين . (اءلم تَر)
2 تسخير جهان هستى ، به اراده ى خداست . (اِنّ اللّه سَخّر لكم )
3 انسان مى تواند بر زمين و پديده هاى آن غالب شود و حقّ مشروع اوست . (سخّر لكم )(انسان شريف ترين پديده هاى زمين است ).
4 سير طبيعت ، در مسير اراده ى خداوند است . (تَجرى بامره )
5 آسمان و اجرام آن ساقط شدنى است و خداوند آنها را نگاه داشته است . (يُمسِك )
6 برپائى نظام آفرينش و مصونيّت آن از فروپاشى به حفظ دائمى خداوند نيازمند است . (يُمسِك )
7 قوانين طبيعى ، مانع اراده ى الهى نيست . (الاّ باذنه )
8 دليل الطاف الهى ، راءفت و لطف اوست . (اِنّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم )
رام بودن طبيعت براى انسان ، حركت كشتى در دريا و امنيّت زمين از برخورد كرات آسمانى به آن جلوه هاى راءفت و رحمت گسترده الهى است . (سَخّر لكم ... تَجرى فى البحر ... يُمسك السماء ... لرؤ ف رحيم )
9 همه ى مردم مورد لطف خداوند هستند. (بالنّاس لرؤ ف ...)
(66) وَهُوَ الَّذِى اءَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الاِْنْسَنَ لَكَفُورٌ
ترجمه :
و او كسى است كه شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند؛ البتّه انسان بسيار ناسپاس است .
پيام ها :
1 با اينكه مرگ و حيات و گذشته و حال و آينده انسان بدست خداوند است ، ولى باز انسان سركشى و ناسپاسى مى كند. (احياكم ... اِنّ الانسان لكفور)
(67) لِكُلِّ اءُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلاَ يُنَزِعُنَّكَ فِى الاَْمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدىً مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه :
براى هر امّتى (شريعت و) آيينى قرار داده ايم كه عمل كننده به آن باشند، پس نبايد در (باره ى ) اين امر با تو نزاع كنند (كه چگونه آيين تازه اى آورده اى ؛ مردم را) به راه پروردگارت دعوت كن ، همانا تو بر هدايت مستقيم قرار دارى .
نكته ها :
O چون انسان ها، نيازهاى موسمى و اجتماعى و غير ثابتى دارند، بايد علاوه بر دستورات كلّى و ثابت ، در شرايط مختلف دستورات جديدى صادر شود، همان گونه كه پزشك نسخه هاى خود را در شرايط گوناگون بيمار تغيير مى دهد و در زمان ما مسائل جديد را فقها در چارچوب قوانين كلّى و ثابت براى مسلمين تعيين مى نمايند.
O بعضى ((مَنسَك )) را مصدر به معناى ((نُسك )) و قربانى كردن گرفته اند كه معناى آيه اين مى شود: ما براى هر امّتى نوعى قربانى قرار داديم كه آنان انجام دهنده آن بودند، بنابراين مشركان نبايد به برنامه قربانى تو بهانه اى بگيرند.
پيام ها :
1 خداوند، هيچ امّتى را بدون مكتب نمى گذارد. (لكلّ اُمّة )
2 دين بايد از طرف خدا باشد. (جعلنا)
3 مردم بايد در راه الهى گام بردارند. (هم ناسِكوه )
4 وظيفه ى مبلغ ، هدايت امّت و استقامت در اين راه است . (وادعُ الى ربّك )
5 راه درست ، راه انبياست . (اِنّك لعَلى هدًى )
6 در برابر جدال و ستيز و تضعيف مخالفان ، تقويت رهبران حقّ لازم است . (فلا ينازعنّك فى الامر... اِنّك لعلى هُدىً مستقيم )
7 كسى كه مسئول ارشاد ديگران است بايد تسلّط بر راه حقّ و مستقيم داشته باشد. (لعَلى هدىً مستقيم )، (انّك لَمِن المرسلين عَلى صراط مستقيم )(48) (كلمه ((عَلى )) رمز تسلّط است )
(68) وَإِن جَدَلُوكَ فَقُلِ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
و اگر (كفّار) با توبه جدال برخاستند، پس به آنان بگو: خداوند به آنچه شما عمل مى كنيد آگاه تر است .
(69) اللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
ترجمه :
خداوند در در روز قيامت ، ميان شما در مورد آنچه اختلاف مى كرديد داورى خواهد كرد.
پيام ها :
1 خداوند پيامبرش را دلدارى و آموزش مى دهد. (و اِن جادَلوك فقل )
2 انبيا با آن همه معجزه ومنطق ، باز گرفتار افراد لجوج بودند. (واِن جادَلوك )
3 ياد خدا و واگذارى امور به او، بهترين وسيله ى آرامش است . (و اِن جادَلوك فقل اللّه اعلم ...)
4 با افراد لجوج و اهل جدل درگير نشويد. (و اِن جادَلوك فقل اللّه اءعلَم )
5 در قيامت ، داور و حاكم همان خداى متعال است كه شاهد و آگاه است . (اللّه اءعلَم اللّه يحكم )(قضاوت كامل در سايه علم كامل است )
6 ايمان به علم و داورى خداوند، آرامبخش مؤ منان و تهديد كننده ى كافران است . (اللّه اءعلَم اللّه يحكم )
7 ايمان به قيامت بهترين اهرم براى مهار كردن اختلاف ها و مجادله هاست . (اللّه يحكم يوم القيامة )
8 درگيرى جبهه حقّ با باطل سابقه اى بس طولانى دارد. (كنتم فيه تختلفون )(كلمه ى ((كنتم )) همراه با فعل مضارع ، نشانه ى سابقه طولانى است )
(70) اءَلَمْ تَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِى كِتَبٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ
ترجمه :
آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در زمين وآسمان است مى داند؟ همه ى اينها در كتاب (ثبت ) است واين بر خداوند آسان است .
پيام ها :
1 علم خداوند نسبت به تمام هستى يكسان است . (يَعلم ما فى السماء والارض )
2 علم خداوند در كتابى ثبت است . (فى كتاب )(يا اعمالى كه شما انجام مى دهيد كه در دو آيه قبل به آن اشاره شد، در كتاب ثبت است )
3 احاطه ى علمى خداوند بر همه ى امور و ثبت آن در كتابى مخصوص ، براى او آسان است . (على اللّه يَسير)
(71) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ
ترجمه :
و كافران ، غير از خداوند چيزى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است ، و آنها نسبت به آن هيچ گونه اطلاعى ندارند و براى ستمگران هيچ ياورى نيست .
نكته ها :
O ديدگاه مشركان اين بود كه خداوند به بعضى اشيا و بت ها قدرت تدبير و تصميم عطا كرده ولى خودش فوق همه آنهاست ، آنان خيال مى كردند كه جهان تحت تدبير خدايان (ارباب ) است و خدا را ((رب الارباب )) و خداى خدايان مى پنداشتند. اين آيه مى فرمايد: خداوند هيچ گونه اقتدارى به هيچ يك از معبودهاى خيالى شما نداده و هستى تحت تدبير خداى يكتاست . (يَعبدون من دون اللّه مالم يُنزّل به سُلطانا)
O شايد مراد از نزول سلطان در آيه ، سلطه ى علمى است . يعنى مشركان به سراغ معبودها و بت هايى مى روند كه هرگز خداوند دليل و برهانى از علم و منطق يا وحى به حمايت آنان نفرستاده است .
پيام ها :
1 انگيزه ى پرستش ، يا فرمان الهى است : (يُنزّل به سلطانا)، يا رهنمود عقل وعلم است : (ليس لهم به علم )و يا به اميد يارى و استمداد اوست . (ما للظّالمين من نصير)و مشركين هيچ كدام را ندارند.
2 هر پرستشى كه بدون دليلى از وحى وعلم باشد، ظلم است . (و ما للظّالمين )
ترجمه :
(72) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا قُلْ اءَفَاءُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللّهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى شود، در چهره ى كسانى كه كفر ورزيدند ترش روئى و خشم را مى شناسى (به گونه اى كه ) نزديك است به كسانى كه آيات ما را بر آنان مى خوانند حمله كنند، (به آنان ) بگو: آيا شما را به چيزى بدتر از اين خبر دهم ؟ آتشى كه خداوند به كافران وعده داده است ، و چه بد سرانجامى است .
نكته ها :
O كلمه ى ((يَسطون )) از ((سطو)) به معناى حمله و تهاجم است .
O در مبارزه ميان كفر وايمان ، لبه تيز حمله هاى كافران ، روى مراكز وشخصيت هاى معنوى و فرهنگى متمركز است ، آنان گاهى مراكز عبادت را هدف قرار مى دهند كه در آيه ى 40 همين سوره خوانديم : (لَهُدّمت صَوامِع وبِيَع )وگاهى بدنبال حمله به مبلّغان ومروّجان دين يا مستمعين آنان هستند. (يَسطون بالّذين يَتلون )
پيام ها :
1 كافران هميشه حالت انكار دارند. (اذا تُتلى ... تَعرِفُ فى وجوه الّذين كفروا المنكر)
2 خداوند با كافران اتمام حجّت مى كند. (تُتلى عليهم )
3 حجّت و استدلال بايد روشن باشد. (بَيّنات )
4 بغض و كينه ى كافران پوشيده نمى ماند. (تَعرِفُ يَسطون )
5 انكار قلبى و روحى در جسم اثر مى گذارد. (فى وجوه )
6 كسى كه برهان ندارد، به حمله و يورش تمسّك مى جويد. (يَسطون )(توسّل به زور نشانه ى عجز در منطق است )
7 مبلّغان يا گروندگان به دين ، خود را براى حمله ى مخالفان آماده كنند. (يَسطون بالّذين يَتلون )
8 تبليغات روشنگر دينى ، آتش سردى است به جان كافران . (بِشَرٍّ من ذلكم النّار)
9 در انذار و تهديد افراد لجوج ، از دوزخ ياد كنيد. (النّار)
ترجمه :
(73) يََّاءَيُّهَاالنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخْلُقُواْ ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئاً لا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُوَالْمَطْلُوبُ
اى مردم ! مثلى زده شده است ، پس به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداى يكتا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمى توانند از او بازستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
(74) مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ
ترجمه :
(مشركان ،) خدا را آن گونه كه شايسته اوست بزرگ نداشتند، قطعاً خداوند نيرومند و شكست ناپذير است .
پيام ها :
1 نحوه خطاب بايد با مخاطبان تناسب داشته باشد. (يا ايّهاالنّاس تَدعون من دون اللّه )(مشركان در مرحله اى نيستند كه به آنان بهتر از (يا ايّها النّاس )گفته شود)
2 در ارشاد و تبليغ ، ابتدا مردم را براى شنيدن آماده كنيم ، سپس سخن بگوييم . (ضُرِبَ مَثلٌ فاستَمعوا له )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:04 PM
next page
fehrest page
back page
3 در مثال هاى قرآنى ، دقّت و توجّه كنيم . (فاستَمِعوا له )
4 اگر انسان ها، همه ى توان خود را هم به كار گيرند، نمى توانند موجود زنده اى خلق كنند. (لن يَخلُقوا ذُبابا ولو اجتمعوا له )
5 مخلوقات كوچك را كوچك نشمريم . (اِن يَسلُبهم الذُّباب )
6 كسى كه در برابر يك مگس عاجز است ، لايق نيست پرستش شود. (لايَستَنقِذوه منه )
7 مشركان خدا را قبول داشتند، ولى غير او را نيز مى پرستيدند. (قدردانى صحيح از خداوند، يكتا پرستى است ). (ما قدروا اللّه حقّ قَدرِه )
8 انگيزه ى شرك ، استمداد از شريك هاست ، ولى بايد غير خدا را كنار گذاشت و تنها به سراغ او رفت ، كه قدرت وعزّت مخصوص خداوند است . (اِنّ اللّه لَقوىّ عزيز)
(75) اللّهُ يَصْطَفِى مِنَ الْمَلََّئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ
ترجمه :
خداوند از ميان فرشتگان ومردم رسولانى برمى انگيزد، همانا خداوند شنوا و بيناست .
(76) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ
ترجمه :
آنچه را پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و تمام كارها به خدا بازگردانده مى شود.
نكته ها :
O كلمه ((اِصطَفى )) از ((صَفوَة )) به معناى خالص و ناب است و برگزيدن ناب نشانه آن است كه بعضى از مردم و فرشتگان لياقت دارند و ناب و خالص هستند.
O ابوذر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه تعداد انبيا يكصد و بيست و چهار هزار نفرند كه سيصد و سيزده نفرشان رسول بودند.(49)
O فرشتگان خداوند يكسان نيستند؛ هم مقام آنان تفاوت دارد و هم مسئوليّت آنان . مقام بعضى مانند جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل از سايرين برتر است .
پيام ها :
1 گزينش پيامبر، حقّ خداست ، كه خالق وبصير است . (يَصطفِى بصير) (شايد كلمه سميع و بصير رمز آن باشد كه ما هر كس را انتخاب مى كنيم و مسئوليّت مى دهيم ، بر كارشان نظارت و حمايت داريم )
2 هر كسى لياقت واستعداد پيام رسانى الهى ندارد. (من الملائكة رُسلا ومن النّاس )
3 عالم ، محضر خداست . (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
4 اكنون كه خدا مى داند وهمه به سوى او مى رويم ، گناه نكنيم . (يعلم ... تُرجَع )
5 خداوند آفرينش را طورى آفريده كه بازگشت همه ى مسائل به سوى اوست . (و الى اللّه تُرجَع الامور)
6 حركت هستى به سوى خدا، به خواستن يا نخواستن آنها نيازى ندارد. (تُرجع )
7 كاروان هستى به سوى هدفى مشخص ، روان است . (تُرجَع الامور)
(77) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ارْكَعُواْ وَاسْجُدُواْ وَاعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَافْعَلُواْ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد و سجده نماييد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد.
نكته ها :
O با اينكه ركوع و سجود از مصاديق عبادت هستند ولى در اين آيه نام آن دو در كنار ((واعبدوا)) آمده كه نشانه ى اهميّت نماز و اين دو ركن نماز است .
O براى سعادت انسان دو برنامه مطرح شده و رستگارى او در انجام هر دو نوع عمل است : الف : برنامه هاى ثابت مانند ركوع وسجود و عبادت هاى ديگر. ب : برنامه هاى متغيّر و تابع زمان ومكان كه در هر زمان كار خير مصداق خاصّى دارد. (آمنوااركعوا... وافعلواالخير)
پيام ها :
1 كار خير (و ابتكارات و اختراعات و خدمات ،) زمانى مؤ ثّر است كه در سايه ى ايمان و بندگى خدا باشد. (آمنوا اركعوا ... وافعلوا الخير)
2 حتّى با ركوع و سجود و تعبد و كار خير، رستگارى خود را قطعى ندانيد، زيرا آفت غرور و حبط عمل در كار است . (لعلّكم تفلحون )
3 فلاح و رستگارى ، آخرين مرحله ى تكامل است كه بعد از انجام عبادات و كارهاى خير بايد اميد آن را داشت . (لعلّكم تفلحون )
ترجمه :
(78) وَ جَهِدُواْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُم فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اءَبِيكُمْ اءِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فِى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًاعَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاَّءَعَلَى النَّاسِ فَاءَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَاعْتَصِمُوا باْللّهِ هُوَ مَوْلَكُمْ فَنِعْمَ الْمَولَى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ
ترجمه :
و در راه خدا جهاد كنيد چنان كه شايسته جهاد (در راه ) اوست ، او شمارا (بر همه ى امّت ها) برگزيد و در دين (اسلام ) هيچ گونه دشوارى بر شما قرار نداد، آيين پدرتان ابراهيم (را پيروى كنيد)، او كه شما را از قبل مسلمان ناميد و در اين (كتاب نيز مطلب چنين است ) تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد، پس نماز بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا تمسّك جوييد، كه او مولا و سرپرست شماست ، پس چه خوب سرپرستى است و چه خوب ياورى .
نكته ها :
O مى دانيم كه گواه بودن ، به علم و عدالت نياز دارد و همه ى مردم نه عادلند و نه آگاه كه بتوانند بر ديگران شاهد باشند، بنابراين ، مراد از گواه بودن مسلمانان كه در اين آيه عنوان شده است ، بعضى از آنان هستند كه هم به اعمال و رفتار مردم علم دارند و هم امين و عادلند و چنين افرادى همان گونه كه در روايات مى خوانيم ، اهل بيت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام هستند كه اعمال و رفتار ما بر آنان عرضه مى شود.
O خداوند در آغاز اين سوره ، از زلزله عظيم قيامت وعذاب شديد الهى ياد كرد و در پايان سوره از جهاد و نماز و زكات سخن گفت و يادآور شد كه او براى همه بندگانش ، مولا وسرپرست و ياورى نيكوست ، اين نكته به ما مى آموزد كه براى نجات از خطرهاى زلزله ى عظيم قيامت و عذاب شديد الهى ، بنده ى او باشيم و به او پناه ببريم كه ((نِعم المَولى و نعم النصير)).
O نفى ((حَرَج )) به معناى سخت نبودن احكام الهى نيست ، زيرا در همين آيه كه مى فرمايد: جهاد كنيد آن گونه كه حقّ جهاد است . و ناگفته پيداست كه جهاد كار بس سختى است . پس مراد از نبودن حرج در دين آن است كه اسلام بن بست ندارد. مثلا در فرمان جهاد افراد بيمار، لنگ ، نابينا، سالمند و زنان و كودكان و ناتوانان معافند، ولى دفاع با همه ى سختى آن وظيفه است .
پيام ها :
1 ارزش كارها، به انگيزه و شيوه ومقدار آن بستگى دارد. (جهادى ارزش دارد كه با تمام توان در راه خدا باشد) (فى اللّه حقّ جهاده )
2 هم به مردم شخصيت دهيد، (اِجتَباكم اءبيكم تَكونوا شهداء على الناس ) و هم سخت گيرى نكنيد. (ما جَعَل عليكم فى الدّين من حَرَج )
3 در وضع قانون ، مراعات توان مردم را بكنيم . (ما جَعل عليكم فى الدّين من حَرَج )
4 اسلام ، دين آسان واحكام آن انعطاف پذير است . در زمان ها و مكان هاى مختلف ، شايستگى اجرا شدن را دارد. (ما جَعل عليكم فى الدّين من حَرَج )
5 اسلام آئين ابراهيمى و سابقه بس درخشان دارد. (هو سَمّاكم المسلمين )
6 پيامبران ، پدران امّت ها هستند. (اءبيكم )
7 ((مسلمان )) نام مباركى است كه از قبل براى ما انتخاب شده است . (مِن قَبل )
8 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر اعمال ما گواه است . (ليكون الرّسول شهيدا)
9 نماز و زكات ، تشكّر از خداوند است . (بايد به شكرانه ى برگزيدگى و سابقه و لياقت و گواه بودن امّت اسلام ، نماز به پا داشت . (فاقيموا الصلوة ...)
10 تنها به برگزيده بودن و نام اسلام و مسلمانى تكيه نكنيم ، با نماز و زكات و تمسّك به خدا، اين افتخارات را پاسدارى كنيم . (فاقيموا الصلوة و آتواالزكوة )
11 مشروعيّت ولايت ها و حكومت هاى بشرى در گرو منتهى شدن به ولايت الهى است . (هو مولاكم )
((الحمدللّه ربّ العالمين ))
سيماى سوره ى مؤ منون
اين سوره كه يكصد وهجده آيه دارد، در مكّه نازل شده است .
با توجّه به بيان سيماى مؤ منان و آثار و نشانه هاى ايمان در آيات ابتدايى اين سوره ، نام ((مؤ منون )) براى آن انتخاب گرديده است . البتّه سرگذشت پيامبرانى چون حضرت نوح ، هود، موسى و عيسى عليهم السلام و پاسخ اقوام مختلف به دعوت آنان در ادامه آمده است .
در فضيلت تلاوت اين سوره ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: تداوم بر تلاوت اين سوره خصوصا در روزهاى جمعه ، مايه ى سعادت دنيا و آخرت و همنشينى با پيامبران الهى در فردوس برين مى گردد.(50)
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) قَدْ اءَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (2) الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَشِعُونَ
ترجمه :
قطعاً مؤ منان رستگار شدند. همان كسانى كه در نمازشان خشوع دارند.
نكته ها :
O در قرآن ، يازده مورد كلمه ى فلاح (رستگارى ) با كلمه ى ((لعلّ)) (شايد) همراه است : ((لعلّكم تفلحون )) لكن در سه مورد بدون اين كلمه و به طور حتمى مطرح شده است ، يكى در همين سوره ويكى در سوره ى شمس : (قد اءَفلح مَن زكّاها) وديگرى در سوره ى اعلى : (قد اَفلح مَن تَزكّى ). از مقايسه اين سه مورد با يكديگر، روشن مى شود كه ايمان و تزكيه داراى جوهر واحدى هستند.
O برترين و آخرين هدف تمام برنامه هاى اسلام ، فلاح و رستگارى است . در بسيارى از آيات قرآن از تقوا سخن گفته شده و هدف از احكام دين هم رسيدن به تقواست : (لعلّكم تتّقون )(51) و آخرين هدف تقوا نيز فلاح است : (واتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون )(52) جالب است كه مهم ترين و آخرين هدف دين اسلام در اوّلين شعار آن آمده است : ((قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا)) به يگانگى خداوند ايمان آوريد و ((لا اله الاّ اللّه )) بگوييد تا رستگار شويد.
O هر شبانه روز، در اذان و اقامه ى نمازهاى يوميّه جمله ى ((حَىّ على الفَلاح )) را بيست بار بر زبان مى آوريم و هدف نهائى را با فرياد رسا اعلام مى كنيم ، تا راه را گم نكنيم .
O اسلام مى گويد: (قد اءفلح المؤ منون )، (قد اءفلَح مَن تَزكّى )(53) كسانى رستگارند كه ايمان و تزكيه ى نفس داشته باشند، ولى كفر مى گويد: (قد اءفلح اليوم مَنِ استعلى ) (54) فرعون مى گفت : امروز هر كس زور و برترى دارد رستگار است .
O كلمه ى ((فَلاح )) به معناى رستن است ، شايد دليل اينكه به كشاورز، ((فَلاّح )) مى گويند آن باشد كه وسيله ى رستن دانه را فراهم مى كند. دانه كه در خاك قرار مى گيرد با سه عمل خود را نجات مى دهد و به فضاى باز مى رسد: اوّل آنكه ريشه ى خود را به عمق زمين بند مى كند. دوّم اينكه مواد غذايى زمين را جذب مى كند. سوّم آنكه خاك هاى مزاحم را دفع مى كند.
آرى ، انسان هم براى رهايى خود و رسيدن به فضاى باز توحيد و نجات از تاريكى هاى مادّيات و هوسها و طاغوت ها بايد مثل دانه همان سه عمل را انجام دهد: اوّل ريشه ى عقايد خود را از طريق استدلال محكم كند. دوّم از امكانات خدادادى آنچه را براى تكامل و رشد معنوى اوست جذب كند. سوّم تمام دشمنان و مزاحمان را كنار زند و هر معبودى جز خدا را با كلمه ((لا اله )) دفع كند تا به فضاى باز توحيدى برسد.
O شخصى در حال نماز با ريش خود بازى مى كرد، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر او در دل خشوع داشت ، در عمل اين گونه نماز نمى خواند.(55)
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از خشوع در نماز، فرونهادن چشم است .(56)
چه كسانى رستگارند؟
1 عابدان . (واعبدوا ربّكم وافعلوا الخير لعلّكم تفلحون )(57) پروردگارتان را پرستش كنيد، شايد رستگار شويد.
2 آنان كه اعمالشان ارزشمند وسنگين است . (فَمَن ثَقُلت مَوازينه فاولئك هم المفلِحون )(58)
3 دورى كنندگان از بخل . (و مَن يُوقَ شُحَّ نفسه فاولئك هم المفلِحون ) (59)
4 حزب اللّه . (اَلا اِنّ حزب اللّه هم المفلِحون )(60) حزب خدا رستگارند.
5 اهل ذكركثير. (واذكروا اللّه كثيرا لعلّكم تفلحون )(61) خدارا بسيار يادكنيد تا رستگار شويد.
6 تقوا پيشگان . (فاتّقوا اللّه يا اولى الالباب لعلّكم تُفلِحون ) (62) اى خردمندان ! تقوا پيشه كنيد تا رستگار شويد.
7 مجاهدان . (و جاهدوا فى سَبيله لعلّكم تُفلحون )(63) در راه خدا جهاد كنيد تا رستگار شويد.
8 توبه كنندگان . (تُوبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤ منون لعلّكم تُفلحون ) (64) اى اهل ايمان ! همگى توبه كنيد تا رستگار شويد.
پيام ها :
1 رستگارى مؤ منان حتمى است . (قد اءفلح )
2 ايمان ، شرايط و نشانه هايى دارد. (المؤ منون الّذين ...)
3 نماز، در راءس برنامه هاى اسلامى است . (فى صلاتهم )
4 در نماز، حالت وكيفيّت مهم است . (خاشعون )
(3) وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (4) وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَعِلُونَ
ترجمه :
و آنان كه از بيهوده روى گردانند. و همان كسانى كه زكات مى پردازند.
(5) وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ
ترجمه :
و آنان كه دامان خود را (از گناه ) حفظ مى كنند.
(6) إِلا عَلَى اءَزْوَجِهِمْ اءَوْ مَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ
ترجمه :
مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده اند، پس آنان (در آميزش با اين دو گروه ) ملامت نمى شوند.
نكته ها :
O ((لغو))، به كار و سخن بيهوده مى گويند.
O دورى و پرهيز از لغو، مخصوص مسلمانان نيست ، قرآن درباره ى خوبان اهل كتاب نيز مى فرمايد: (و اذا سَمعوا اللغو اعرضوا عنه ...) (65) اهل كتاب با ايمان ، از لغو گريزانند.
O ((زكات )) در لغت ، به معناى رشد و نموّ و پاكيزگى است و در اصطلاح ، يك نوع ماليات شرعى و از اركان و واجبات دين است .
O در جامعه اسلامى ، پاسدارى از نماز وناموس ، بسيار مهم است . در همين چند آيه ، نسبت به ناموس با تعبير (حافظون )و درباره نماز با جمله (على صلوتهم يحافظون )ياد شده است .
O دورى از لغو در دنيا، بهره اش ، محفوظ ماندن از لغو در قيامت است . (عن اللغو معرضون )، (لا تسمع فيها لاغيه )(66)
O اعراض از لغو، نبايد با بدگويى و تندخويى همراه باشد، زيرا در آيه ى ديگر مى فرمايد: (و اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما)(67)
O در روايات براى لغو، نمونه هايى آمده است از جمله : سخنى كه در آن ياد خدا نباشد و يا غنا و لهويّات باشد.(68)
O در روايات مى خوانيم : جز با زن عفيفه ازدواج نكنيد و با كسى كه در مال خود او را امين نمى دانيد، هم بستر نشويد.(69)
اهميّت زكات
# زكات ، يكى از پنج چيزى است كه بناى اسلام بر آن استوار است .
# در قرآن 32بار كلمه ((زكات )) و 32بار واژه ((بَرَك )) آمده ، گويا زكات مساوى با بركت است .
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله افرادى را كه زكات نمى دادند، از مسجد بيرون كرد.
# حضرت مهدى عليه السلام در انقلاب بزرگ خود، با تاركين زكات مى جنگد.
# كسى كه زكات ندهد، هنگام مرگش به او گفته مى شود: يهودى بمير يا مسيحى .
# تارك زكات در لحظه ى مرگ از خداوند مى خواهد كه او را به دنيا باز گرداند تا كار نيك انجام دهد، امّا مهلت او پايان يافته است .
# امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم زكات بدهند، هيچ فقيرى در زمين باقى نمى ماند.
پيام ها :
1 نشانه ى ايمان ، دورى از لغو است . (والّذينهم عن اللغو معرضون ) (مؤ من بايد در تمام كارها و سخنان خود هدف صحيح داشته باشد)
2 دورى از لغو، به اندازه اى مهم است كه بين نماز و زكات ذكر شده است . (خاشعون معرضون للزّكوة فاعلون )
3 اهميّت زكات مانند اهميّت نماز است . (در 28 آيه ، نماز و زكات در كنار هم آمده است ) (فى صلوتهم خاشعون ، للزّكوة فاعلون )
4 اعتقاد به تنهايى كافى نيست ، عمل هم لازم است . (المؤ منون ... فاعلون )
5 حيا شرط ايمان است . (لفروجهم حافظون )(آلودگى جنسى نشانه ى ضعف ايمان است )
6 شهوت ، طغيانگر است و به كنترل و حفاظت نياز دارد. (حافظون )
7 در ارضاى غريزه ى جنسى ، محدوديّت لازم است ولى ممنوعيّت خلاف فطرت است . (الاّ على ازواجهم )
8 حياى نابجا ممنوع . همين كه اسلام ، انجام كارى را اجازه داد، همه ى سنّت ها و عادت ها و سليقه هاى شخصى و مخالف دين ، محكوم است . (غير ملومين )
(7) فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَلِكَ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْعَادُونَ
ترجمه :
پس هر كس فراتر از اين (همسر و كنيز) طلب كند، پس آنانند كه متجاوزند.
(8) وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَنَتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَعُونَ
ترجمه :
و(مؤ منان رستگار) كسانى هستند كه امانت ها وپيمان هاى خود را رعايت مى كنند.
(9) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَتِهِمْ يُحَافِظُونَ (10) اءُوْلََّئِكَ هُمُ الْوَ رِثُونَ
ترجمه :
و آنان بر نمازهاى خود مواظبت دارند. آنان وارثانند.
(11) اءَلَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
ترجمه :
كسانى كه بهشت برين را ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند.
نكته ها :
O كلمه ى ((فردوس )) به معناى بوستان ، برترين جاى بهشت مى باشد.(70) و چون به جاى جنّت بكار رفته ، براى آن ضمير مؤ نث آمده است .
O امام صادق عليه السلام در پاسخ از حكم استمناء، آيه ى 7 را تلاوت فرمودند.(71)
اهمّيت امانت در روايات
# به نماز و روزه و حجّ مردم ننگريد، به صداقت و امانتدارى آنان بنگريد.(72)
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخرين لحظه هاى عمر خود به حضرت على عليه السلام فرمود: ((ادّ الامانة الى البّر و الفاجر فيما قلّ و جلّ حتّى الخيط و الَمخيط)) امانت را به صاحبش برگردان ، چه نيكوكار باشد و چه گناهكار، ارزشمند باشد يا ناچيز، اگر چه مقدارى نخ باشد و يا پارچه و لباسى دوخته شده .(73)
# همه ى نعمت هاى مادّى ، معنوى و سياسى ، امانت الهى هستند. (امام خمينى قدس سره فرمود: جمهورى اسلامى امانت الهى است )
# قرآن كريم برخى از اهل كتاب را كه امانتدار هستند، ستوده است . (و من اهل الكتاب من ان تاءمنه بِقنطار يُؤ دّه اليك )(74) اگر به برخى از اهل كتاب ، مال فراوانى به امانت بسپارى ، آن را به تو برمى گرداند.
پيام ها :
1 قانون شكنى ، تجاوز به حدودى كه خداوند تعيين نموده مى باشد. (العادون )
2 به سراغ گناه رفتن نيز گناه است . (ابتغى عادون )
3 مؤ من ، متعهّد است . (عهدهم راعون )خلف وعده ، نشانه ى ضعف ايمان است .
4 مراعات عهد وپيمان لازم است ، گرچه در عمل نتوانيم وفا كنيم . (راعون ) نه ((موفون ))
5 در معرّفى سيماى مؤ منان ، نماز هم در ابتدا مطرح شد: (فى صلوتهم خاشعون )و هم در پايان (على صلوتهم يحافظون )اين تكرار وتاءكيد، نشان اهميّت نماز است .
(12) وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَنَ مِن سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ
ترجمه :
و همانا ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم .
(13) ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ
ترجمه :
سپس او را به صورت نطفه در جايگاهى استوار قرار داديم .
(14) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَماً فَكَسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْماً ثُمَّ اءَنشَاءْنَهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللّهُ اءَحْسَنُ الْخَلِقِينَ
ترجمه :
سپس از نطفه ، لخته خونى آفريديم ، آن گاه لخته خون را پاره گوشتى ساختيم وپاره گوشت را به صورت استخوان هايى در آورديم ، و استخوان ها را با گوشت پوشانديم ، سپس آن را آفرينش تازه اى داديم ،پس شايسته ى تكريم و تعظيم است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است .
نكته ها :
O كلمه ى ((سُلالة )) به معناى عصاره و كلمه ((عَلَقة ))به معناى خون غليظ وبسته شده و كلمه ((مُضغة )) به معناى پاره گوشت بدون استخوان است .
O امام باقر عليه السلام فرمودند: مراد از (خلقا آخر)دميده شدن روح در بدن است .(75)
O مراد از (احسن الخالقين )به فرموده امام رضا عليه السلام آن است كه قدرت آفريدن را خدا به ديگران نيز داده ، مثلا حضرت عيسى از طرف خداوند مى آفريند.(76) (اءخلق لكم من الطين كهيئة الطّير)(77)
O دلائل بهترين خالق بودن خداوند بسيار است از جمله :
الف : خالقيّت او دائمى است .
ب : محدوديّت به اشياى خاصّى ندارد.
ج : تنوّع در آن نامحدود است .
د: از ساده ترين چيز مهم ترين را مى سازد.
ه: مواد اوّليه اش از خودش مى باشد.
و: در ساختن تقليد نمى كند.
ز: پشيمانى و ترديد در او راه ندارد.
ح : بر اساس رحمت مى آفريند، و تمام ساخته هايش هدفدار است .
ط: ساخته او با نظام هستى هماهنگ است .
پيام ها :
1 ياد گذشته ها و ضعف هاى انسان و توجّه به قدرت و لطف خداوند، زمينه اى است براى تقويت ايمان و عبادت بيشتر. (لقد خلقنا)
2 آفرينش انسان در چند مرحله انجام گرفته است . (طين نطفة علقة ...)
3 با اين كه مادر انواع حركت ها را دارد، ولى رحم او براى فرزند، جايگاهى مطمئن است . (قرار مَكين )
4 تمام مراحل آفرينش ، زير نظر خداوند است . (خلقنا كسونا انشاءنا)
5 ارزش انسان به روح اوست . (خلقاً آخر)
6 خودشناسى ، مقدّمه ى خداشناسى است . (نطفة ، علقة ، مضغة فتبارك اللّه احسن الخالقين )
(15) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ (16) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تُبْعَثُونَ
ترجمه :
سپس بدون ترديد بعد از آن (مراحل ) مى ميريد. آن گاه شما روز قيامت برانگيخته مى شويد.
نكته ها :
O خداوند در اين آيات ، مردن را قطعى و حتمى شمرده است ، در اين جا ذكر كلامى از اميرالمؤ منين عليه السلام مناسب است :
((فلو اءنّ احداً يجد الى البقاء سُلّماً او لدفع الموت سبيلاً لكان ذلك سليمان بن داوود عليه السلام الّذى سُخّر له ملك الجنّ و الانس ، مع النبوّة و عظيم الزلفة ... رمته قسى الفناء بنبال الموت )).(78) حضرت فرمود: اگر كسى براى ماندن هميشگى در دنيا چاره اى مى انديشيد يا براى برطرف كردن مرگ راهى مى يافت ، او سليمان پسر داود عليه السلام بود كه بر جن و انس حكومت داشت ، علاوه بر آن كه پيامبر بود و مقام و منزلتى بزرگ داشت ... (با اين حال ) كمان هاى نيستى با تيرهاى مرگ ، او را از پاى درآوردند (و از جهان هستى رخت بربست ).
O آيه ى قبل سير تكامل خلقت انسان را بيان و خداوند به خود تبريك گفت ، اين دو آيه نيز مراحل نهائى تكامل را پس از مرگ بيان مى كند.
پيام ها :
1 مرگ نابود شدن نيست ، مرحله اى از تكامل است . (ثمّ انّكم بعد ذلك لميّتون )
2 مرگ ، سرنوشت قطعى انسان است . (ثمّ انّكم ... لميّتون ) (((انّ)) و حرف ((لام )) و جمله ى اسميّه همه نشانه ى تاءكيد است )
3 آفرينش انسان ، هدفدار است . (ثمّ انّكم يوم القيامة تبعثون )
4 ميان مرگ ورستاخيز فاصله طولانى است . (((ثمّ)) نشان فاصله ى طولانى است )
(17) وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَفِلِينَ
ترجمه :
و همانا ما بالاى سر شما هفت راه (هفت آسمان ) آفريديم ، و ما از خلق (و جهان هستى ) غافل نبوده ايم .
نكته ها :
O شايد مراد از كلمه ((طرائق ))، راه عبور فرشتگان و يا راه و مدار حركت كرات باشد و ممكن است منظور، هفت آسمان باشد كه به يكديگر راه دارند.
O آيات قبل ، آفرينش انسان را طرح كرد و اين آيه آفرينش آسمان ها را.
پيام ها :
1 خداوند، هم خالق است و هم ناظر. (عالم محضر خداست ) (وما كنّا عن الخلق غافلين )
2 آفريدن وتدبير جهان هستى ، مديريّت دائمى لازم دارد. (ماكنّاعن الخلق غافلين )
(18) وَاءَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً بِقَدَرٍ فَاءَسْكَنَّهُ فِى الاَْرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَدِرُونَ
ترجمه :
و از آسمان ، آبى به اندازه ى (معين ) فرو فرستاديم ، و آن را در زمين جاى داديم و همانا ما بر بردن آن قادريم .
پيام ها :
1 قدرت خداوند، در دادن و گرفتن نعمت ها يكسان است . (انزلنا ذهاب )
2 قطره هاى باران ، حساب و كتاب دارد. (بقدر)(باران يك پديده ى طبيعى بى هدف و بى حساب نيست ).
3 ذخيره سازى آب از الطاف الهى ونشانه ى غافل نبودن از خلق است . (و ماكنّا عن الخَلقِ غافلين و انزلنا... فاسكناه )
4 خداوند بر پديده ها حاكم است . (و اِنّا على ذهاب به )
5 فكر نكنيم نعمت ها هميشگى است . (على ذهاب به لَقادرون )
(19) فَاءَنشَاءْنَا لَكُم بِهِ جَنَّتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَاءَعْنَبٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْهَا تَاءْكُلُونَ
ترجمه :
پس به وسيله ى آن (آب ) براى شما باغ هايى از خرما و انگور پديد آورديم كه در آن باغها براى شما ميوه هاى فراوانى است و از آنها مى خوريد.
(20) وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلاَْكِلِينَ
ترجمه :
و (نيز) درختى كه از طور سينا مى رويد، (و) روغن و نان خورش براى خورندگان به بار مى آورد.
پيام ها :
1 آب ، سرچشمه ى حيات گياهان ونباتات است . (فاَنشاءنا لكم به )
2 درختان و گياهان ، براى استفاده ى انسان ها آفريده شده اند. (كلمه ى ((لكم )) دو بار در آيه ى 19 به كار رفته است ).
3 در ميان ميوه ها، بعضى مثل خرما وانگور حساب ديگرى دارد. (نَخيل واَعناب )
4 خداوند حكيم ، نيازهاى مادّى انسان را تاءمين كرده است . (نَخيل واَعناب )
5 توليد خداوند بيش از مصرف انسان هاست . (فَواكِهُ كثيرةٌ و منها تاءكلون )
6 آنچه را كه خداوند آفريده ، مفيد ومبارك است . (فَواكهُ كثيرة تَاءكلون صِبغٍ)(ولى آن جا كه زيان و خرابى است ، كار انسان است ، چنانكه در آيه 67 سوره نحل مى خوانيم : (تتّخذون منه سكراً)شما از آن شراب درست مى كنيد)
7 هر منطقه اى براى درخت وگياه مخصوصى مناسب است . (تخرج من طورسيناء)
8 بعضى زمين ها از نظر معنوى و مادّى مباركند. (طور سينا محل نزول وحى و محل رويش درختان زيتون است ). (من طور سيناء)
9 روغن زيتون ، يكى از نعمت هاى الهى است . (تَنبُتُ بالدُّهن )
(21) وَإِنَّ لَكُمْ فِى الاَْنْعَمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَفِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَاءْكُلُونَ
ترجمه :
و همانا براى شما در چهارپايان عبرتى است ، از آنچه در شكم آنهاست (شير) به شما مى نوشانيم و براى شما در آنها منافع زيادى است و از (گوشت ) آنها مى خوريد.
(22) وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ
ترجمه :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:04 PM
next page
fehrest page
back page
و بر آنها و بر كشتى ها سوار مى شويد.
پيام ها :
1 چهارپايان براى انسان آفريده شده اند. (در آيه دوبار كلمه ((لكم )) آمده است )
2 حتّى حيوانات را ساده ننگريم . (لَعِبرة )استخراج آهن از خاك نياز به صدها كارشناس ، متخصّص وابزار دارد، ولى خداوند شير را از دل علف بيرون مى كشد و با همين قدرت در قيامت انسان ها را از دل خاك بيرون خواهد كشيد. (لَعِبرَة )
3 شير، يكى از نعمت هايى است كه قرآن به آن توجّه دارد. (نُسقيكم )
4 ميوه ها و روغن گياهى ، بر غذاهاى حيوانى مقدّم است . اوّل نام (نَخيل ، اَعناب ، زَيتون )بعد فرمود: (نُسقيكم ، تاءكلون )
5 شير، گوشت وسوارى ، قسمتى از منافع حيوانات است . (لكم فيها منافعُ كثيرة )به راه افتادن كارخانجات لبنيات ، چرم سازى ، كنسروسازى ، ريسندگى ، بافندگى و ايجاد اشتغال و بهره دهى براى ميليون ها انسان ، منافع جنبى حيوانات است .
6 نقش كشتى را در حمل و نقل ساده ننگريم . (صدها فرمول دست به دست هم مى دهد تا اين امكان فراهم مى شود) (على الفلك تحملون )
(23) وَلَقَدْ اءَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ اءَفَلاَ تَتَّقُونَ
ترجمه :
و همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم ، پس (به آنها) گفت : اى قوم من ! خداوند (يكتا) را بپرستيد. جز او هيچ خدايى براى شما نيست ، آيا پروا نمى كنيد؟
نكته ها :
O خداوند در آيات قبل ، از آفرينش انسان و آنچه در زمينه ى تاءمين منافع مادّى اوست سخن گفت و در اين آيات به تاءمين غذاى فكرى و عقيدتى او مى پردازد.
پيام ها :
1 در تبليغ دين ، مردم را با محبّت مورد خطاب قرار دهيد. (يا قوم )
2 دعوت به توحيد، اوّلين وظيفه ى انبياست . (در تبليغ ، به مسائل اصلى توجّه كنيد) (اعبدوا اللّه )
3 روح پرستش در باطن انسان وجود دارد، انبيا مورد پرستش را بيان مى كنند. (اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره )
4 به سراغ غير خدا رفتن ، بى پروايى است . (اءفلا تتّقون )
(24) فَقَالَ الْمَلَؤُاْ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا هَذَآ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ اءَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ لاََنزَلَ مَلََّئِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَ ذَا فِى ءَابَآئِنَا الاَْوَّلِينَ
ترجمه :
پس اشراف قوم او كه كافر شدند، گفتند: اين نوح جز انسانى همانند شما نيست ، او مى خواهد بر شما برترى جويد، اگر خداوند مى خواست (براى ما پيامبرى بفرستد) قطعاً فرشتگانى مى فرستاد. ما اين (دعوت نوح ) را در ميان (تاريخ ) پدران قبلى خود نشنيده ايم .
پيام ها :
1 اشراف ، در خط مقدّم مخالفان انبيا بودند. (مَلَاء)
2 حُبّ ذات ، غريزه اى عميق در انسان هاست . (انسان از اين كه كسى بر او برترى يابد نگران است ) (يتفضّل عليكم )
3 تهمت برترى جويى ، وسيله ى تبليغات كفّار است . (يريد اَن يَتفضّل عليكم )
4 انسان متكبّر، براى خدا هم تكليف معيّن مى كند. (لو شاءاللّه لانزل ملائكةً)
5 كافران كمال را نقص مى پندارند. (ماهذا الاّ بشر... لانزل ملائكةً)(انسان بودن انبيا براى راهنمايى بشر كمال است ، امّا كفّار مى گفتند: او نبايد بشر باشد)
6 در برابر منطق صحيح ، به تاريخ و تقليد نياكان و فرهنگ ملّى خود تكيه نكنيد و مدافع وضع موجود نباشيد. (ما سَمِعنا بهذا)
(25) إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُواْ بِهِ حَتَّى حِينٍ
ترجمه :
او نيست جز مردى كه در او نوعى جنون است ، پس تا مدّتى درباره ى او صبر كنيد. (تا از جنون نجات يابد يا بميرد يا ما تكليف خود را با او روشن كنيم )
(26) قَالَ رَبِّ انصُرْنِى بِمَا كَذَّبُونِ
ترجمه :
نوح گفت : پروردگارا ! مرا در برابر تكذيب آنان يارى فرما.
پيام ها :
1 شنيدن تاريخ گذشتگان ، مايه ى تسلّى آيندگان است . (اى پيامبر ! به انبياى قبل نيز نسبت جنون مى دادند) (رجل به جِنّة )
2 برخى كه نمى توانند رشد كنند، مقام بزرگان را پايين مى آورند. (رجل به جِنّة )
3 غرور و لجاجت ، سبب مى شود كه به عاقل ترين مردم نسبت جنون داده شود. (رجل به جِنّة )
4 سران كفر، دعوت انبيا را يك حادثه روحى و روانى مى پندارند و مى گويند: صبر كنيد هيجان ها و ادّعاهاى او تمام مى شود. (فتربّصوا)
5 توكّل و دعا، بزرگ ترين اهرم در برابر تهمت ها و تحقيرهاست . (قال ربّ)
6 درخواست كمك از خداوند براى پيروزى ايمان بر كفر است ، نه پيروزى فرد بر فرد. (انصرنى بما كذّبون )نفرمود: ((انصرنى عليهم ))
ترجمه :
(27) فَاءَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ اءَن اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاءَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَآءَ اءَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَاءَهْلَكَ إِلا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلاَتُخَطِبْنِى فِى الَّذِينَظَلَمُوَّاْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
پس ما به نوح وحى كرديم : زير نظر ما و(مطابق دستور وآموزش و) وحى ما كشتى بساز. پس همين كه فرمان (قهر) ما آمد و (آب از) تنور جوشيد، از تمام حيوانات يك جفت (نر و ماده ) و (نيز) اهل خود را در كشتى وارد كن ، مگر كسى از آنان را كه قبلاً درباره ى او سخن به ميان آمده (و وعده ى هلاكتش داده شده )، و درباره ى ستمگران با من سخن مگو (و نزد من ازآنان شفاعت مكن ) كه قطعاً آنان غرق خواهند شد.
نكته ها :
O امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت نوح عليه السلام 950 سال مردم را پنهانى وآشكارا به توحيد دعوت كرد، تا آنجا كه خداوند با جمله ى (لن يؤ من مِن قومك الاّ مَن قد آمن )(79) به او فرمود: جز آنها كه به تو ايمان آورده اند، ديگر ايمان نخواهند آورد، پس نوح گفت : نسل آنان نيز قابل هدايت نيستند. (ولايلدوا الاّ فاجراكفّارا)(80) سپس خداوند فرمان ساختن كشتى را داد.(81)
پيام ها :
1 دعاى انبيا مستجاب مى شود. (ربّ انصرنى فاوحينا)
2 صنعت ، يك الهام الهى است . (اوحينا اَن اِصنع )
3 تقاضاى نصرت الهى ، با تلاش انسان منافاتى ندارد. (اِصنَع الفُلك )انبيا در كنار دعاهاى خود كار هم مى كردند.
4 افراد تحقير شده را حمايت كنيم . (مردم تو را مجنون مى پندارند ولى تو زير نظر ما هستى ) (باعيننا)
5 اگر در تمام كارها مطابق وحى عمل كنيم ، موفّق مى شويم . (اِصنَع الفلك باعيننا و وحينا)
6 با اراده ى خدا از تنور آتش ، آب مى جوشد. (فارالتّنّور)(شايد فوران آب از تنور، نشانه ى زمان حادثه باشد)
7 نگذاريد نسل حيوانات منقرض شود. (من كلّ زوجين اثنين )
8 حتّى همسر و فرزند پيامبر هم اگر نااهل باشند، مورد قهر الهى قرار مى گيرند. (الاّ من سبق عليه القول )
9 شفاعت ، همه جا كارساز نيست . (ولاتخاطبنى )شفاعت انبيا با اذن الهى است .
10 مشرك ، ظالم است . (فى الّذين ظلموا)
11 عاقبت ظلم ، هلاكت است . (ظلموا مغرقون )
12 گاهى ، آبى كه مايه ى حيات است ، مايه ى هلاك مى شود. (مغرقون )
(28) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ اءَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى نَجَّنَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
پس هنگامى كه تو و همراهانت بر كشتى سوار شديد، بگو: حمد و سپاس براى خداوندى است كه مارا از گروه ستمگران نجات داد.
پيام ها :
1 دورى از ستمگران و نجات از سلطه ى آنان ، يكى از نعمت هاى الهى است . (الحمدللّه الّذى نجّانا)
2 براى هر نعمتى شكرى لازم است . (الحمدللّه الّذى نجّانا)
3 بهترين صيغه ى شكر، كلمه مباركه ى (الحمدللّه )است .
4 به خاطر نابودى و هلاكت ديگران خدا را شكر نكنيد، بلكه براى نجات خود شكر كنيد. (نجّانا)نفرمود: ((اهلكهم ))
5 كشتى ، وسيله ى است ولى نجات كار خداوند است . (نجّانا)
(29) وَقُل رَّبِّ اءَنزِلْنِى مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَاءَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ
ترجمه :
وبگو: پروردگارا! مرا با نزولى پر بركت فرودآور كه تو بهترين فرود آورندگانى .
(30) إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ
ترجمه :
البتّه در اين داستان نشانه هايى است ، و همانا ما آزمايش كنندگانيم . (قوم نوح وديگران را بارها آزمايش كرديم تا زمينه ى توبه ورشد خود را نشان دهند)
نكته ها :
O در حديث مى خوانيم : رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: هرگاه وارد منزلى شدى آيه (29) را تلاوت كن تا خداوند از خير آن جا كاميابت كند و شرّش را از تو دور سازد.(82)
ياد خدا در هر حال
# در دعوت به توحيد. (اعبدواللّه )(83)
# در ساختن كشتى با الهام خداوند. (اِصنع الفلك باعيننا و وحينا) (84)
# در سوار شدن ، با حمد الهى . (فاذا استويت ... فقل الحمدللّه )(85)
# در حركت با نام خدا. (بسم اللّه مَجراها و مُرساها)(86)
# در توقّف ، با دعا به درگاه او. (ربّ اَنزلنى )(87)
پيام ها :
1 ابتدا خداوند را بر نعمت هاى گذشته شكر كنيم ، سپس از او نعمت جديدى بخواهيم . (الحمدللّه الّذى ربّ اَنزلنى )
2 در دعا و مناجات ، خداوند را با آن نامى بخوانيم كه با نيازمان تناسب داشته باشد. (اَنزلنى خيرالمنزلين )
3 مطالب تاريخى قرآن ، آيه ى هدايت و مايه ى رشد است . (نه سرگرمى و خاطره ) (لا يات )
4 سنّت خداوند، بر آزمايش مردم در هر حال است ، و ماجراى نوح نيز يكى از نمونه هاى آزمايش الهى است . (مبتلين )
(31) ثُمَّ اءَنشَاءْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً ءَاخَرِينَ (32) فَاءَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ اءَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ اءَفَلاَ تَتَّقُونَ
ترجمه :
سپس بعد از قوم نوح ، نسل ديگرى پديد آورديم . و در ميان آنان (نيز) پيامبرى از خودشان فرستاديم كه (به آنان گفت :) خدا را بپرستيد. جز او معبودى براى شما نيست ، پس آيا پروا نمى كنيد؟
پيام ها :
1 خداوند براى هر امّتى پيامبرى فرستاده است . (قَرناً آخرين فارسلنا)
2 پيامبر بايد از خود مردم باشد. (تا الگوئى عملى و درد آشنا داشته باشند و حجّت بر آنان تمام باشد) (منهم )
3 عبادت خدا همراه با نفى شرك ارزش دارد. (اءن اعبدوااللّه مالكم من اله غيره )
4 گرايش به توحيد، به تقوا نياز دارد. (اءن اعبدوا اللّه ... افلا تتّقون )
(33) وَقَالَ الْمَلاَُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِلِقَآءِ الاَْخِرَةِ وَ اءَتْرَفْنَهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا مَا هَذَآ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْيَاءْكُلُ مِمَّا تَاءْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ
ترجمه :
و اشرافى از قوم آن پيامبر كه كفر ورزيدند و ديدار قيامت را تكذيب نمودند و آنان را در دنيا در ناز و نعمت قرار داده بوديم (در پاسخ رسولشان ، به مردم ) گفتند: اين ، جر انسانى مثل شما نيست ، از هر چه مى خوريد مى خورد، و از هر چه مى نوشيد مى نوشد.
پيام ها :
1 دعوت انبيا بر اساس آزاد سازى مردم از سلطه ى اشراف و ستمگران است و به همين دليل ، اشراف بيش از ديگران با انبيا مخالفت مى كنند. (قال الملاء)
2 مخالفان چون جراءت ندارند كه منطق و اصل اصلاحات انبيا را نفى كنند، مى گويند: انبيا لايق آن اصلاحات نيستند. (بشر مثلكم )
3 زندگى انبيا، يك زن
afsanah82
08-02-2011, 07:04 PM
next page
fehrest page
back page
ترجمه :
شتاب مى كنيم كه خيرهايى به آنان برسانيم ؟ (هرگز چنين نيست ) بلكه آنان نمى فهمند (كه مال و فرزند وسيله ى امتحان آنهاست ).
نكته ها :
O كلمه ى ((غَمرة )) به معناى غرقاب و مراد در اينجا غرق شدن اهل مكّه در جمود و تعصّب بت پرستى است .
پيام ها :
1 بدترين نوع گمراهى ، آن است كه خداوند انسان را به حال خود واگذارد. (فذرهم )
2 اختلاف و تفرقه ، ورطه ى هلاكت و مايه ى قهر و غضب خدا و رسول است . (فتقطّعوا امرهم ... فذرهم فى غَمرَتهم )
3 گودال بدبختى انسان را خود او حفر مى كند. (غَمرَتهم )
4 منحرفان تفرقه جو، مهلت زيادى ندارند وقهر الهى در انتظارشان است . (حتّى حين )
5 مرفّهين ثروتمند، تحليل ناروا دارند. رفاه ، امكانات وفرزند پسر، سبب فريفته شدن آنان به خود واحساس محبوبيّت نزد خدا شده است . (يحسبون ...)
6 ارزيابى تنها بر مبناى مال وفرزند، نشانه ى بى شعورى است . (بل لايشعرون )
(57) إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ
ترجمه :
همانا كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند،
(58) وَالَّذِينَ هُم بِئَايَتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند.
(59) والَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ
ترجمه :
و به پروردگارشان شرك نمى ورزند،
نكته ها :
O ((خَشيت )) ترسى است كه برخاسته از علم وشناخت باشد و ((اِشفاق )) ترسى است كه با محبّت و احترام آميخته باشد. خشيت ، بيشتر جنبه ى قلبى دارد و اشفاق جنبه ى عملى . آيه مى فرمايد: مؤ منان و سبقت گيرندگان در خيرات ، كسانى هستند كه در دل آنان ترس آميخته با عظمت خدا جاى كرده است و در عمل ، حريم خدا را حفظ مى كنند و حيا دارند.
پيام ها :
1 ترس از روى آگاهى و توجّه به عظمت خداوند، مايه ى رشد است . (من خَشية ربّهم مشفقون )
2 ايمان آوردن به هر قانونى كه خداوند مى فرستد و دور شدن از انواع شرك ها، وظيفه ى دائمى ماست . (كلمه ى ((يؤ منون )) و ((لايشركون )) فعل مضارع و نشانه ى دوام و استمرار است )
(60) وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ اءَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَجِعُونَ
ترجمه :
و كسانى كه (اموال خود را در راه خدا) مى دهند آنچه را دادند، در حالى كه دل هايشان ترسان است از اين كه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند.
نكته ها :
O ((وَجِل )) به معناى اضطراب و نگرانى است .
O تكامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مى پذيرد كه در اين آيات مطرح شده است :
مرحله ى اوّل ؛ علم و شناختى كه مايه ى خشيت شود. (من خشية ربّهم )
مرحله ى دوّم ؛ ايمان عميق و دائمى به آنچه درك كرده است . (يؤ منون )
مرحله ى سوّم ؛ دورى از انواع شرك ها، مخفى و آشكار. (لايشركون )
مرحله ى چهارم ؛ انفاق از آنچه خدا عطا نموده است . (يؤ تون ...)
مرحله ى پنجم ؛ مغرور نشدن و دغدغه داشتن كه مبادا كارم ناقص يا عملم مردود يا وظيفه ام چيزى ديگرى باشد و در قيامت پاسخ گو نباشم . (قلوبهم وَجِلَة )
پيام ها :
1 به انفاق خود مغرور نشويم . (يؤ تون ... و قلوبهم وجلة )
2 ترس مؤ من از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قيامت است . (وَجلة اَنّهم الى ربّهم راجعون )
(61) اءُوْلََّئِكَ يُسَ رِعُونَ فِى الْخَيْرَ تِ وَهُمْ لَهَا سَ بِقُونَ
ترجمه :
چنين كسانى ، در خيرات شتاب مى ورزند و همانان هستند كه در (رسيدن به ) خيرات از يكديگر پيشى مى گيرند.
نكته ها :
O در آيه 56 بيان شد كه برخى از مردم تنها داشتن مال و فرزند را مايه ى سعادت و نشانه ى سرعت در خير مى دانند، امّا اين آيه مى فرمايد: سرعت در خير، علم و ايمان و اخلاص و انفاق همراه با خوف و خشيت است ، نه آنچه آنان مى پندارند.
پيام ها :
1 ترس از خداوند و قيامت ، سبب شتاب در كارهاى خير است . (من خشية ربّهم مشفقون ... اولئك ...)
2 نشانه ى ايمان واقعى ، سرعت دائمى در كارهاى خير است . (((يسارعون )) فعل مضارع ، رمز استمرار است )
3 سرعت و سبقت در كار خير، يك ارزش است . (يُسارعون فى الخيرات )
(62) وَلاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَبٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ
ترجمه :
و ما هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمى كنيم ، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مى گويد (و بر كار مردم گواه است ) و به آنان هيچ ستمى نمى شود.
نكته ها :
O در فقه قاعده اى به نام قاعده ى ((نفى عُسر و حَرَج )) وجود دارد، كه مبناى آن همين آيه است . يعنى هرگاه تكليفى موجب سختىِ غير قابل تحمّل گرديد، آن تكليف ساقط مى شود.
پيام ها :
1 گرچه سبقت و سرعت در كارهاى خير ارزش دارد، ولى افراط ممنوع است . (الاّ وُسعها)
2 تكليف همه ى انسان ها يكسان نيست . هر كس به مقدار توانِ جسمى ، فكرى و ماليش مكلّف است و خداوند تكليف غنى را از فقير نمى خواهد. (لا نكلّف نفسا الاّ وسعها)
3 در جهان بينى الهى ، هيچ كس گرفتار عقده و احساس حقارت نمى شود، چون بيش از توانش تكليفى ندارد. (الاّ وسعها)(آرى هر كس توانى دارد و وظيفه اى ، پس بايد آرامش داشته باشيم )
4 نظام آفرينش ، حساب و كتاب دارد. (و لَدَينا كتاب )
5 برخى از شرايط مديريّت در اين آيه ذكر شده است ، از جمله :
الف : آشنايى به توانايى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان . (وسعها)
ب : نظارت دقيق بر كار و وظايف آنان . (كتاب ينطق بالحقّ)
ج : عدالت در تنبيه يا تشويق آنان . (و هم لا يظلمون )
(63) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ اءَعْمَلٌ مِّن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَمِلُونَ
ترجمه :
بلكه دل هاى آنان از اين (كتاب ) در غفلت و بى خبرى است و علاوه بر اين كارهايى (ناروا) دارند كه انجام مى دهند.
نكته ها :
O در دو آيه ى قبل ، درباره ى فرزانگان مخلص فرمود: ((هم لها سابقون )) در اين آيه ، درباره ى گروه منحرف مى فرمايد: ((هم لها عاملون ))
آرى ، ((هر كس با طينت خود مى تند)) و ((از كوزه همان برون تراود كه در اوست )).
O كلمه ى ((بل )) در آغاز كلام ، براى انتقال مطلب است . در آيات قبل سخن از نيكان بود،در اين آيه سخن از كفّار است كه عملشان غير از عمل آنان است .
O كلمه ى ((غمرة )) به معناى غرقاب و آبى است كه تمام انسان را فراگيرد. گويا غفلت همه ى وجود آنان را فراگرفته است .
پيام ها :
1 ابتدا روح منحرف مى شود، سپس رفتار تغيير مى كند. (قلوبهم لهم اعمال )
2 بدتر از رفتار زشت ، اصرار و تكرار آن است . (لهم اعمال هم لها عاملون )
3 انسان ، ابتدا دست به كار خلاف مى زند، سپس كار خلاف براى او عادت مى شود و او را به خود جذب مى كند، يعنى در مسير عمل و ارتكاب آن قرار مى گيرد و پس از ارتكاب گناه ، اسير آن مى شود. (لهم اعمال هم لها عاملون )
(64) حَتَّى إِذَآ اءَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ
ترجمه :
(جهل و انحراف و كارهاى ناپسند آنان همچنان ادامه دارد) تا زمانى كه مرفّهان (و خوشگذرانان مغرور) را به قهر خود گرفتار سازيم ، در اين هنگام است كه ناله سر مى دهند.
(65) لاَ تَجْئَرُواْ الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِّنَّا لاَ تُنصَرُونَ
ترجمه :
(امّا به آنان خطاب مى شود:) امروز ناله نكنيد، قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
نكته ها :
O كلمه ى ((يَجئَرون )) از ((جوار)) به معناى زوزه ى سگ وشغال و گرگ هنگام صدمه ديدن است و تشبيه ناله ى مرفّهان غافل ، به زوزه ى سگ ، نشانه ى تحقير و ذلّتى است كه در برابر بدمستى هاى دنيوى داشته اند.
پيام ها :
1 براى گروه مرفّه و مغرور، جز عذاب الهى ، وسيله ى ديگرى براى هشيارى نيست . (حتّى اذا ...)
2 پايان ناز و نعمت هاى غافلانه ، ناله هاى عاجزانه خواهد بود. (يَجئرون )
در پس هر خنده آخر گريه اى است
مرد آخربين ، مبارك بنده اى است
3 روز قيامت ، روز كيفر است نه التماس . (لا تَجئروا اليوم )
4 كسانى كه با مال و امكانات خود، مردم را يارى نكردند، در قيامت يارى نمى شوند. (لا تنصرون )
(66) قَدْ كَانَتْ ءَايَتِى تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى اءَعْقَبِكُمْ تَنكِصُونَ
ترجمه :
همانا آيات من به طور مداوم بر شما تلاوت مى شد ولى شما اعراض كرده ، به عقب باز مى گشتيد.
(67) مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَمِراً تَهْجُرُونَ
ترجمه :
در حالى كه نسبت به آن (پيامبر و قرآن ) تكبّر مى ورزيديد و شب ها تا ديروقت بدگويى مى كرديد.
نكته ها :
O ((نكوص )) به معناى بازگشت به عقب است و ((على اَعقابكم )) تاءكيد آن است .
O ((سامر)) از ((سَمر)) به معناى گفت وگوى شبانه است .
O ((هَجر)) به معناى جدايى و ((هُجر)) ناسزا و فحش را گويند كه سبب جدايى است .
پيام ها :
1 ارتجاع واعراض از حقّ، از اوصاف مرفّهان ومستكبران است . (فكنتم على اعقابكم تنكصون )
2 بى اعتنايى به انبيا، نشانه ى رشد و ترقّى نيست ، بلكه عامل سقوط و عقب گرد است . دستورات و قوانين الهى ، عامل رسيدن به تكامل و اعراض از آنها مايه ى سقوط است . (اعقابكم تنكصون )
3 بدتر از عقب گرد واعراض از حقّ، آن است كه هدف از اين عمل ، استكبار باشد. (مستكبرين به )
4 كسى كه روز منطق ندارد، شب ياوه سرايى مى كند. (سامراً تَهجُرون )
5 كسى كه حرف حساب ندارد، فحش مى دهد. (تَهجُرون )
(68) اءَفَلَمْ يَدَّبَّرُواْ الْقَوْلَ اءَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ يَاءْتِ ءَابَآءَهُمُ الاَْوَّلِينَ
ترجمه :
آيا آنها در اين گفتار (قرآن ) نينديشيدند، يا مطالبى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است ؟ (لذا قبول حرف تازه براى آنان سخت است ).
(69) اءَمْ لَمْ يَعْرِفُواْ رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ
ترجمه :
يا اين كه پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) پس براى همين او را انكار مى كنند؟
(70) اءَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةُ بَلْ جَآءَهُم بِالْحَقِّ وَاءَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَرِهُونَ
ترجمه :
يا مى گويند: او جنون دارد؟ (چنين نيست ) بلكه او حقّ را براى آنان آورده امّا بيشترشان از پذيرش حقّ كراهت دارند.
پيام ها :
1 نخستين عامل بدبختى مردم ، تعطيل كردن انديشه و تفكّر است . (اءفلم يدّبّروا القول )
2 قرآن ، كتاب تدبّر و انديشه است . (نه فقط تلاوت وتجويد و...، و هركس در آن تدبّر كند، حقّانيّت آن را مى فهمد) (اءفلم يدّبّروا القول )
3 خداوند در تمام دوران ها نداى خود را به مردم رسانده و اساس اديان آسمانى يكى است . (ام جائهم ما لم ياءت )
4 در تبليغ و دعوت ، تمام راه هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. (ام جائهم ما لم ياءت )، (ام لم يعرفوا)
5 پيامبر بايد در ميان مردم (به خوبى ) شناخته شده باشد تا بهانه اى براى انكار نباشد. (ام لم يعرفوا رسولهم )
6 گرچه انسان در برابر سخن تازه عكس العمل نشان مى دهد، ولى نزول وحى تازگى ندارد. (ام جائهم ما لم ياءت آبائهم الاوّلين )
7 دشمنان دين ، براى حفظ مرام خود، شخصيّت مردان خدا را خدشه دار مى كنند. (ام يقولون به جِنّة )
8 حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريّت ناراحت شوند. (بل جاءهم بالحقّ و اكثرهم للحقّ كارهون )
9 بعضى كفّار، فطرت سالم دارند و حقّ را مى پذيرند. (اكثرهم للحقّ كارهون )
(71) وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اءَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَوَتُ وَالاَْرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ اءَتَيْنَهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
و اگر حقّ، از هوس هاى آنان پيروى مى كرد، قطعاً آسمان ها و زمين و كسانى كه در آنها هستند تباه مى شدند، ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ى ياد (وشرف وحيثيّت ) آنهاست ، امّا آنان از اين ياد رويگردانند.
نكته ها :
O اگر حقّ، تابع هوس هاى مردم باشد، نظام هستى فاسد وتباه مى شود، زيرا:
1 هوس هاى مردم حتّى هوس هاى يك نفر در زمان هاى مختلف ، متضاد است .
2 هوس هاى مردم ، مفسده دارد.
3 خواسته هاى مردم ، يك بُعدى است وبه ابعاد ديگر وآثار دور ونزديك توجّه ندارد.
پيام ها :
1 حقّ، هرگز نبايد تابع تمايلات و خواسته هاى مردم باشد. (ولو اتّبع )
2 اشراف كافر، دوست دارند كه دين طبق ميل آنان باشد. (ولو اتّبع الحقّ)
3 حقّ پرستى با هوا پرستى تضاد دارد. (لفسدت )
4 تمايلات و هوس هاى بشر، جهان را فاسد مى كند. (لفسدت )
5 نظم موجود در جهان ، نشانه ى حقّانيّت و حكمت خداوند يكتاست . (و لو اتّبع الحقّ... لفسدت )
6 در آسمان ها، موجودات زنده و با شعور وجود دارد. (مَن فيهنّ)
7 قرآن وسيله ى تذكّر است . (بذكرهم )
8 دين ، وسيله بيدارى وشرف ملّت ها ونجات آنان از نابودى است . (بذكرهم )
9 گاهى انسان از توجّه به آنچه سبب عزّت و نام نيك اوست اعراض مى كند. (فهم عن ذكرهم معرضون )
(72) اءَمْ تَسْئَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّ زِقِينَ
ترجمه :
آيا تو از آنها (در برابر دعوتت ) مزدى خواسته اى ؟ با اين كه پاداش دائمى پروردگارت بهتر، و او بهترين روزى دهندگان است .
(73) وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه :
و قطعاً تو مردم را به راه راست دعوت مى كنى .
(74) وَإِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ عَنِ الصِّرَطِ لَنَكِبُونَ
ترجمه :
و همانا كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، از راه راست منحرفند.
نكته ها :
O ((خرج )) چيزى است كه مصرف مى شود، ولى ((خراج )) بودجه ى مستمرى است كه تعيين مى شود.(99) كلمه ى ((نكب )) به معناى انحراف است و ((نكبت ))، يعنى دنيا به او پشت كرده و بدبخت شده است .
O روزى الهى چون خير است ، (خراج ربّك خيرٌ)چند مزيّت دارد: بى منّت ، دائمى ، زياد و مبارك است .
O در حديث مى خوانيم : كسانى كه به جاى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ ديگران بروند و رهبرى آنان را بپذيرند، از راه راست منحرفند.(100)
پيام ها :
1 در تبليغ دين ، نبايد از مردم پولى طلب كرد؛ اگر خود آنها دادند حساب جدايى دارد. (ام تسئلهم )
2 مردم در برابر پول خواستن مبلّغ حسّاسيّت دارند. (ام تسئلهم خرجا)
3 مردم يك بار خرجى مى دهند، ولى خداوند هميشه روزى مى دهد. (خرج خراج ) (با توجّه به تفاوتى كه ميان ((خرج )) و ((خراج )) بيان شد)
4 روزى دادن به صورت مستمر، از شئون پروردگار است . (فخراج ربّك )
5 خداوند ضامن روزى مبلّغان دين است . (فخراج ربّك )
6 واسطه هاى رزق ، شما را نفريبند. (وهو خيرالرّازقين )
7 پيامبر، منادى راه درست است . (انّك لتدعوهم الى صراط مستقيم )
8 ايمان به معاد، عامل پايدارى در راه راست و عدم ايمان ، عامل انحراف است . (لا يؤ منون لناكبون )
(75) وَلَوْ رَحِمْنَهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّواْ فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ
ترجمه :
و (بر فرض ) اگر به آنها رحم كنيم و (رنج و عذاب و) بدبختى هاى آنان را برطرف سازيم (به جاى هوشيارى و شكر) در طغيانشان كوردلانه اصرار مى ورزند.
نكته ها :
O در تفسير ((كنزالدّقائق )) و ((روح البيان )) مى خوانيم : زمانى در مكّه قحطى شد، ابوسفيان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درخواست دعا كرد، حضرت دست به دعا برداشت و قحطى برطرف گرديد، سپس آيه ى فوق نازل شد.
O طغيان در افراد مختلف ، تفاوت دارد:
# طغيان عالمان ، در علم است كه به وسيله ى تفاخر و مباهات جلوه مى كند.
# طغيان ثروتمندان در مال است كه به وسيله ى بخل خود را نشان مى دهد.
# طغيان صالحان در عمل نيك است كه به وسيله ى ريا وسُمعه (خودنمايى وشهرت طلبى ) نمايان مى شود.
# طغيان هواپرستان در پيروى از شهوت ها جلوه مى كند.(101)
پيام ها :
1 رفاه و آسايش ، جلوه ى رحمت الهى است . (رَحِمناهم و كشفنا)
2 خدمت و محبّت به افراد بى شخصيّت ، بى ثمر است . (رَحِمنا للجّوا)
3 انسان هاى بى ايمان ، از فرصت ها و مهلت ها سوء استفاده مى كنند. (لايؤ منون بالا خرة ... للجّوا فى طغيانهم )
4 طغيانگرى ، انسان را سرگردان مى كند. (فى طغيانهم يعمهون )
(76) وَلَقَدْ اءَخَذْنَهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُواْ لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ
ترجمه :
و همانا آنان را به عذاب گرفتار كرديم ولى آنان در برابر پروردگارشان نه تواضع كردند و نه تضرّع .
نكته ها :
O در حديث مى خوانيم : ((اِستكانت )) خضوع است و ((تضرّع )) دست ها را به دعا بلند كردن .(102)
O در آيه ى قبل ، درباره ى كافران لجوج فرمود: اگر به آنان رحم كنيم ، لجاجت مى كنند و به راه نمى آيند؛ در اين آيه مى فرمايد: اگر آنان را با قهر خود بگيريم وعذابشان كنيم ، باز هم به راه نمى آيند. شاعر مى گويد:
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين بر سنگ
پيام ها :
1 هدف از قهر الهى در دنيا، بيدارى غافلان است . (اخذناهم ... فما استكانوا)
2 گاهى كافران وگمراهان ، در دنيا نيز به كيفرهاى الهى مبتلا مى شوند. (اخذناهم )
3 كافران لجوج ، نه با رحمت خداوند هدايت مى شوند و نه با قهر و عذاب الهى . (فما استكانوا)
4 بدترين نوع تكبر، استكبار در برابر ربّ است . (فما استكانوا لربّهم )
(انسان سنگدل به جايى مى رسد كه در برابر خداى بزرگ ، هرگز خضوع و تضرّع و ناله نمى كند)
(77) حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ
ترجمه :
(نه رحمت در آنان اثر كرد و نه مؤ اخذه ، ما هم اين سنگدلان را رها مى كنيم ) تا زمانى كه درى از عذاب شديد به روى آنان بگشاييم (و چنان گرفتار شوند كه ) ناگهان در آن (عذاب ) ماءيوس شوند.
نكته ها :
O ((مُبلس )) از مادّه ى ((اِبلاس )) به معناى اندوهى است كه پس از وقوع حادثه ى تلخ و شديد به انسان دست مى دهد و غالباً او را به سكوت و حيرت و ياءس مى كشاند.(103)
پيام ها :
1 درهاى عذاب ، ابتدا به روى ما بسته است امّا سرسختى و لجاجت ما در برابر حقّ، سبب مى شود كه خداوند آن درها را باز كند. (فتحنا)
2 خداوند در مراحل تربيت ، اصولى را اجرا مى كند:
اوّل : با رحمت ومهربانى رفتار مى كند. (ولو رَحِمناهم وكشفنا ما بهم من ضرّ للجوّا)
دوّم : با عذاب تنبيهى : (و لقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا)
سوّم : با عذاب نهايى كه مايه ى بيچارگى و درماندگى است . (عذابٍ شديدٍ)
3 كسى كه بخواهد با لجاجت ، انبيا را به ياءس كشاند، گرفتار قهرى مى شود كه خود به ياءس كشيده شود. (مبلسون )
4 در عذاب نهايى ، جايى براى توبه و نجات نيست و عذاب شدگان ماءيوس مى شوند. (مبلسون )
(78) وَ هُوَ الَّذِى اءَنشَاءَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَرَ وَ الاَْفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ
ترجمه :
و اوست كه براى شما گوش و چشم ها و دل ها آفريد، چه اندك سپاسگزاريد.
(79) وَهُوَ الَّذِى ذَرَاءَكُمْ فِى الاَْرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
ترجمه :
و اوست كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور مى شويد.
(80) وَهُوَ الَّذِى يُحْيِىْ وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَفُ الَّيْلَ وَالنَّهَارِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
و اوست كه زنده مى كند و مى ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز براى اوست ، پس آيا نمى انديشيد؟
پيام ها :
1 راه هاى شناخت ، از بزرگ ترين نعمت هاى الهى اند. (اَنشاء لكم السمع ...)
2 راه شناخت ، در محسوسات منحصر نيست ، بلكه دل نيز ابزار شناخت است . (السمع و الافئدة )
3 شكر مُنعم واجب است و كسى كه از نعمت ها درست استفاده نكند، ناسپاس و مورد توبيخ است . (قليلاً ما تشكرون )
4 ياد نعمت هاى الهى ، زمينه ى شناخت و شكر است . (تشكرون )
5 آفرينش انسان ، هدفدار است . (ذراءكم و اليه تحشرون )
6 انديشه و تعقّل ، انسان را به توحيد مى رساند. (و هو الّذى ... اءفلاتعقلون )
(81) بَلْ قَالُواْ مِثْلَ مَا قَالَ الاَْوَّلُونَ
ترجمه :
(كافران هدايت نشدند) بلكه سخنى همانند گفته ى پيشينيان گفتند.
(82) قَالُوَّاْ اءَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَماً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ
ترجمه :
گفتند: آيا اگر مرديم و خاك و استخوان هايى (پوسيده ) شديم ، آيا ما بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟
(83) لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَآ إِلا اءَسَطِيرُ الاْ وَّلِينَ
ترجمه :
البتّه اين حرف از قبل ، به ما و پدران ما وعده داده شده ، اين (حرف ها و وعده ها) جز افسانه هاى پيشينيان (چيزى ) نيست .
نكته ها :
O ((اساطير)) جمع ((اسطوره )) و به معناى افسانه هاى دروغين است . اين كلمه نُه بار در قرآن ، از زبان كفّار در برابر انبيا به كار رفته است .
پيام ها :
1 كفّار در انكار معاد حرف تازه اى ندارند. (مثل ما قال الاوّلون )
2 كفّار، منطق و استدلال ندارند و تنها حربه ى آنان در برابر حقّ، تعجب همراه با انكار است . (ءَاِذا)
3 عدم تعقّل ، ريشه ى انكار حقّ است . (توجّه به مرگ و حيات و گردش شب و روز، زمينه ساز ايمان به معاد مى شود) (يحيى ويميت ... اءفلاتعقلون ... قالوا ءاذا مِتنا)
(84) قُل لِّمَنِ الاَْرْضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (85)سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ اءَفَلاَ تَذَكَّرُونَ
ترجمه :
(به اين كفّار) بگو: اگر شما علم داريد، (بگوييد) زمين وكسانى كه در آن زندگى مى كننداز كيست ؟ آنان خواهند گفت : براى خداست بگو: پس آيا متذكّر نمى شويد؟
(86) قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَوَتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
ترجمه :
بگو: پروردگار آسمان هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست ؟
(87) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ اءَفَلاَ تَتَّقُونَ
ترجمه :
(باز هم ) خواهند گفت : براى خداست ، بگو: آيا پروا نمى كنيد؟
نكته ها :
O ((ربّ)) به مالكى گفته مى شود كه درصدد حفظ وتدبير ملك خود باشد.
O ((عرش )) مركز فرماندهى خداوند و غير از آسمان هاى هفتگانه است .
پيام ها :
1 ريشه ى شرك ، جهل و غفلت است . (لمن الارض ... اِن كنتم تعلمون )
2 يكى از شيوه هاى تبليغ ، طرح سؤ ال است . (لمَن الارض )
3 علم مفيد آن است كه انسان را خداشناس كند. (لمَن الارض ... ان كنتم تعلمون )
4 هر انسان آگاهى مى داند كه زمين و همه ى كسانى كه در آن هستند، بى صاحب و بى حساب نيست . (سيقولون لله )
5 وجدان ، بهترين داور است . (سيقولون لله )
6 از گفتارها و پاسخ هاى خود مردم ، سند موعظه و استدلال آماده كنيد. (قل اءفلاتذكّرون )
7 آسمان هاى هفتگانه و تمام هستى ، تحت تدبير اوست . (ربّ السموات ...)
(88) قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
بگو: اگر مى دانيد (بگوييد) فرمانروايى همه ى موجودات به دست كيست ؟ او كه (به همه ) پناه مى دهد، ولى هيچ كس در برابر او پناه ندارد.
(89) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَاءَنَّى تُسْحَرُونَ
ترجمه :
به زودى خواهند گفت : (حكومت بر همه چيز) براى خداست . بگو: پس چگونه (مى گوييد پيامبر شما را سحر كرده و) شما مسحور او شده ايد؟
(90) بَلْ اءَتَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ
ترجمه :
(ما آنان را سحر نمى كنيم ) بلكه حقّ را براى آنان آورديم ، وقطعاً آنان دروغ مى گويند.
نكته ها :
O قرآن در سوره ى يس مى فرمايد: (انّما اءمره اذا اراد شيئاً اَن يَقول له كُن فيكون فسُبحان الّذى بيده ملكوت كلّ شى ء)(104) هر گاه خداوند چيزى را اراده كند، فرمان مى دهد و آن ، آفريده مى شود؛ پس منزّه است خداوندى كه ملكوت همه چيز به دست اوست . (بنابراين كلمه ى ملكوت به معناى قدرت مطلقه بر هستى است )
O كلمات ((يجير)) و ((يجار)) از ريشه ى ((جوار)) به معناى همسايگى است . از آنجا كه يكى از حقوق همسايگى ، حمايت از همسايه در برابر سوءقصد ديگران است ، لذا اين كلمه به معناى پناه دادن و حمايت كردن بكار مى رود.(105)
O مراد از حقّ در آيه (اَتيناهم بالحقّ)يا معاد است يا قرآن ، يا منطق واستدلال توحيدى .
پيام ها :
1 نحوه ى گفتگو با مخالفان را از قرآن بياموزيم . (قل )
2 در شيوه ى تبليغ ، از فطرت هاى سالم و باورهاى صحيح مردم ، در راه رشد و هدايت آنان كمك بگيريم . (قل مَن بيده ...)
3 مالكيّت خداوند گسترده و همه جانبه است . (ملكوت كلّ شى ء)
4 پناه دادن خداوند، دائمى ، مطلق و انحصارى است . (و هو يجير)
5 در برابر قهر خداوند، هيچ پناهگاهى نيست . (و لا يُجار عليه )
6 حاكميّت مطلقه خداوندرا تنها عالمان در مى يابند. (ان كنتم تعلمون )
7 در برابر عقايد انحرافى ديگران ، موضع روشنى بگيريد. (بل اَتيناهم بالحقّ)
8 كارهاى خداوند، حقّ و حكيمانه است . (بالحقّ)
(91) مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَنَ اللّهِ عَمَّا يَصِفُونَ
ترجمه :
خداوند هيچ گونه فرزندى براى خود نگرفته است ، و هيچ معبودى با او نيست ، (و اگر جز اين بود،) قطعاً هر خدايى به سوى آفريده ى خود مى رفت ، و بى ترديد بعضى از خدايان بر بعضى ديگر برترى مى جست (و با اين كار، هستى تباه مى شد) خداوند از آنچه (مشركان ) توصيف مى كنندمنزّه است .
پيام ها :
1 عقيده به هرگونه فرزند براى خداوند ممنوع است . (خواه عيسى را فرزند او بدانيم يا فرشتگان و ديگران را) (من ولد)
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:04 PM
next page
fehrest page
back page
2 هر مخلوقى در سيطره ى خالق است . (لذهب كلّ اله بما خلق )
3 تعدّد مديريّت ، مانع موفّقيّت است . (لذهب كلّ اله بما خلق )
4 نظام هماهنگ و سامان يافته ، نشانه يكتايى خداوند است . (اذا لذهب كلّ اله )
5 داشتن فرزند وشريك ، نشانه ى نياز ومحدوديّت است ، و لازمه محدوديّت ، برترى جويى است . (لذهب لعلا)
6 تضاد ميان قدرت ها، عامل فساد وناپايدارى است . (لعلا بعضهم على بعض )
7 هر گاه تصورات غلط و انحرافى ديگران را بازگو كرديم ، براى پاكسازى روح خود و ديگران خداوند را تسبيح كنيم . (سبحان اللّه عمّا يصفون )
8 خدا را از همه ى انحراف ها و خرافه ها دور و منزّه بدانيم . (عمّا يَصفون )
(92) عَلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَدَةِ فَتَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ
ترجمه :
(اوست كه ) به غيب و شهود (نهان و آشكار) آگاه است ؛ پس از هر چيزى كه براى او شريك مى گيرند برتر است .
(93) قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّى مَا يُوعَدُونَ
ترجمه :
بگو: پروردگارا! اگر آنچه را (از عذاب ) كه به آنان وعده داده شده (مى خواهى ) به من نشان دهى .
(94) رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِى فِى الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
پس پروردگارا! مرا در ميان قوم ستمگر قرار مده .
نكته ها :
O امام صادق عليه السلام درباره ى جمله ((عالم الغيب و الشهادة )) فرمود: غيب آن است كه واقع نشده و شهادت چيزى است كه محقّق گشته باشد.(106)
پيام ها :
1 علم خداوند به همه چيز، رمز بى نيازى او از شريك است . (ما كان معه من اله ... عالم الغيب )
2 علم خداوند نسبت به غيب و شهود يكسان است . (عالم الغيب و الشهادة )
3 آگاهى به غيب مهم تر و مسائل غيبى بيشتر است . (در تمام قرآن ، كلمه ى غيب قبل از شهادت آمده است ). (عالم الغيب و الشهادة )
4 پيامبر صلى الله عليه و آله امين وحى است . حتّى كلمه ى ((قل )) را نقل مى كند.
5 حضور در ميان ظالمان ، خطر گرفتارى به عذاب هاى الهى را در پى دارد. (فى القوم الظالمين )
(95) وَإِنَّا عَلَى اءَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَدِرُونَ
ترجمه :
و بدون شك ما مى توانيم آنچه را به آنان وعده مى دهيم به تو نشان دهيم .
نكته ها :
O خداوند در اين آيه پيامبرش را دلدارى داده است كه قدرت دارد گمراهان و كافران را عذاب كند امّا به دلايلى عذاب آنان را به تاءخير مى اندازد از جمله :
الف : به آنان مهلت مى دهد تا توبه كنند.
ب : با آنان اتمام حجّت كند.
ج : در آينده افراد مؤ منى از نسل آنان به وجود مى آيد.
د: به خاطر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله كه مايه ى رحمت و بركت است .
پيام ها :
1 تاءخير عذاب ، نشانه ى ناتوانى خداوند نيست . (لقادرون )
2 از اينكه عاقبت كفّار را به چشم خود نمى بينيد، در قدرت خداوند شك نكنيد. (نريك ما نعدهم لقارون )
(96) اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ
ترجمه :
(اى پيامبر!) بدى را به بهترين روش دفع كن . (در مقام انتقام و مقابله به مثل مباش ) ما به آنچه مخالفان توصيف مى كنند آگاه تريم . (مى دانيم كه مشركان مرا به گرفتن فرزند وشريك وتو را به سحر وجادو توصيف مى كنند)
(97) وَقُل رَّبِّ اءَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَتِ الشَّيَطِينِ (98) وَاءَعُوذُ بِكَ رَبِّ اءَن يَحْضُرُونِ
ترجمه :
و بگو: پروردگارا! من از وسوسه هاى شيطان ها به تو پناه مى برم . و پناه مى برم به تو اى پروردگار! از اين كه آنان نزد من حاضر شوند.
پيام ها :
1 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تحت تربيت خداوند و ماءمور برخورد به بهترين شيوه با بدى هاى دشمنان است . (اِدفع بالّتى هِىَ اَحسن )
2 بدى را مى توان با بدى پاسخ داد ولى اين ، براى رهبر شايسته نيست . (ادفع بالّتى هىَ اَحسن )
3 ايمان ما به علم خداوند، عامل صبر وحلم در ماست . (نحن اعلم )
4 پناه دادن از شئون ربوبيّت است . (ربّ اَعوذبك )
5 پيامبران نيز بايد به خدا پناه ببرند. (قل ربّ اَعوذبك )
6 پناه بردن به خداوند بايد مكرر و جدى باشد. (تكرار ((اعوذ)))
7 تنها پناهگاه مطمئن خداست . (بك )
8 يكى از راه هاى نفوذ شيطان ، اشاره ها و وسوسه هاى او نسبت به برخوردهاى بد ما با ديگران است . (هَمزات )
9 شياطين ، متعدّد و وسوسه هاى آنان نيز گوناگون است . (هَمَزات الشياطين )
10 شيطان ها در انبيا نيز طمع دارند. (هَمَزات الشياطين )
11 بالاتر از وسوسه ، حضور شيطان هاست . (اَن يَحضُرون )
12 حضور افراد فاسد ومفسد در جامعه ، مقدّمه فساد ديگران است . (يَحضُرون )
(99) حَتَّى إِذَا جَآءَ اءَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ
ترجمه :
(آنها همچنان به توصيف هاى ناروا و كردارهاى زشت خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ به سراغ يكى از آنان آيد، مى گويد: پروردگارا! مرا بازگردان .
(100) لَعَلِّى اءَعْمَلُ صَلِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ
ترجمه :
شايد در آنچه از خود به جاى گذاشته ام (از مال و...) كار نيكى انجام دهم . (به او گفته مى شود:) هرگز. اين گفته سخنى است كه (به ظاهر) مى گويد (ولى اگر برگردد، به آن عمل نمى كند) و در پى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.
پيام ها :
1 غرور و غفلت براى گروهى دائمى است . (حتّى اذا)
2 منحرفان روزى بيدار خواهند شد و تقاضاى بازگشت به دنيا خواهند كرد، امّا آن تقاضا نشدنى است . (ربّ ارجعون )
3 ضايع كردن عمر وفرصت ، سبب حسرت در هنگام مرگ است . (ربّ ارجعون )
4 تقاضاى بازگشت از سوى كفّار جدى است ولى قول آنان در مورد صالح شدن مشكوك است . (لعلّى اعمل )
5 عمل صالح ، زاد و توشه ى بعد از مرگ است . (ارجعون لعلّى اعمل صالحا)
6 كسانى كه مُكنت و امكاناتى دارند، بايد بيشتر عمل صالح انجام دهند. (اعمل صالحا فيما تركت )
اى كه دستت مى رسد كارى بكن
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
7 دنيا مزرعه ى آخرت است . (اعمل صالحا فيما تركت )
8 اقرار كافران به اشتباه ، تنها با زبان است و پشتوانه ى قلبى ندارد. (انّها كلمة هوقائلها)
(101) فَإِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ اءَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلاَ يَتَسَآءَلُونَ (102) فَمَن ثَقُلَتْ مَوَزِينُهُ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه :
پس آن گاه كه در صور دميده شود، در آن روز نه ميانشان خويشاوندى است و نه (از حال يكديگر) سؤ ال مى كنند. پس كسانى كه كفّه ى اعمالشان سنگين باشد، ايشان همان رستگارانند.
(103) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَزِينُهُ فَاءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ فِى جَهَنَّمَ خَ لِدُونَ
ترجمه :
و كسانى كه كفّه ى اعمالشان سبك باشد، پس آنان كسانى هستند كه سرمايه ى وجود خود را از دست داده اند و هميشه در جهنّم مى مانند.
نكته ها :
O سؤ ال : در بعضى آيات آمده است كه در قيامت مردم از يكديگر سؤ ال مى كنند، (واَقبل بعضهم على بعض يَتسائلون )(107) و يا اهل بهشت از دوزخيان مى پرسند: چه چيز باعث شد كه شما به دوزخ در آييد؟ (ما سَلكَكم فى سقر)(108) پس چرا در آيه ى مورد بحث مى فرمايد: مردم از يكديگر سؤ ال نمى كنند (و لا يتسائلون ) دليل اين تفاوت چيست ؟
پاسخ : اين دو مطلب با هم منافاتى ندارند؛ در مورد اوّل كه مى فرمايد: ((مردم از همديگر سؤ ال مى كنند)) اين مربوط به پس از رسيدگى به حساب و كتاب است و درباره ى اهل بهشت و دوزخ است كه مطالبى از يكديگر مى پرسند، ولى آيه ى مورد بحث درباره ى آغاز قيامت و زمان حساب و مرحله ى پيش از ورود مردم به بهشت يا دوزخ است كه مى فرمايد: از يكديگر سؤ ال نمى كنند.(109)
پيام ها :
1 آغاز رستاخيز با نفخ صور است . (فاذا نفخ ... فلا انساب )
2 در قيامت ، اسناد افتخار دنيوى محو مى شود. (فلا انساب بينهم )
3 همه ى عمل هاى دنيوى حساب و كتاب دارند. (فمَن ثَقُلت و مَن خَفّت )
4 براى هر كارى ميزانى است . (مَوازينه )
5 بزرگ ترين خسارت انسان ، هدر دادن عمر و استعدادهاى خويش است . (خسروا انفسهم )
6 رستگاران ، كسانى هستند كه براى قيامت ذخايرى داشته باشند. (هم المفلحون )
(104) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَلِحُونَ
ترجمه :
آتش ، صورت آنها را مى سوزاند و آنان در دوزخ چهره اى (زشت و) عبوس دارند. (با لب هايى وارونه و دندان هايى آشكار).
(105) اءَلَمْ تَكُنْ ءَايَتِى تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ
ترجمه :
(به آنان گفته مى شود:) آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد، پس آنها را دروغ مى شمرديد؟
نكته ها :
O كلمه ى ((لفح )) به معناى سوزاندن چهره و كلمه ى ((كلح )) به معناى برگشتن لب و آشكار شدن دندان هاست .
پيام ها :
1 آتش هر لحظه و پيوسته صورت هاى دوزخيان را مى سوزاند. (((تَلفَح )) فعل مضارع و رمز استمرار است )
2 كفّار در دوزخ ، هم عذاب جسمى دارند، (تَلفَح وجوههم )و هم توبيخ و عذاب روحى . (اءلم تكن ...)
3 تغيير صورت توسّط آتش ، مايه ى تحقير گنهكاران مى گردد. (كالِحون )
4 عذاب خداوند بعد از اتمام حجّت است . (تَلفح وجوههم ... اءلم تكن آياتى تُتلى )
5 اصرار بر تكذيب ، اساسى ترين رمز رفتن به دوزخ است . (فكنتم بها تكذّبون )
(106) قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْماً ضَآلِّينَ
ترجمه :
گويند: پروردگارا! شقاوت (وبدبختى ) ما بر ما چيره شد وگروهى گمراه بوديم .
(107) رَبَّنَآ اءَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَلِمُونَ
ترجمه :
پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آور، اگر بار ديگر (به كفر و گناه ) بازگشتيم قطعا ستمگريم .
(108) قَالَ اخْسَئُواْ فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ
ترجمه :
(خداوند به آنان ) گويد: دور شويد ودر آتش گم شويد و با من سخن مگوييد.
نكته ها :
O كلمه ى ((خساء)) به معناى دور شدن همراه با توهين است كه به سگ گفته مى شود.
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: با كسى كه شراب مى نوشد ننشينيد كه آنان سگان دوزخند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند:(110) (قال اخسئوا فيها...)
O در حديثى آمده كه صورت دوزخيان بعد از شنيدن ((اخسئوا)) به صورت قطعه گوشتى در مى آيد كه تنها نفس مى كشد.(111)
O امام صادق عليه السلام فرمود: دوزخيان به خاطر اعمالشان شقاوت مند شدند.(112)
پيام ها :
1 وجدان ها در قيامت بيدار مى شوند و مجرمان به گناهان خود ذليلانه اعتراف مى كنند. (غَلَبت علينا شِقوتنا)
2 دورى از راه انبيا، مايه ى شقاوت وبدبختى است . (آياتى تُتلى ، غَلَبت علينا شِقوتنا)
3 خداوند در قيامت با كوبنده ترين كلمات ، با كفّار سخن مى گويد. (اخسئوا فيها و لاتكلّمون )
(109) إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِى يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَاءَنتَ خَيْرُ الرَّ حِمِينَ
ترجمه :
(آيا شما فراموش كرديد كه ) گروهى از بندگان من مى گفتند: پروردگارا! ايمان آورديم ، پس ما را ببخش و بر ما رحم كن و تو بهترين رحم كنندگانى .
پيام ها :
1 خداوند، زخم زبان منحرفين به مؤ منين را بى پاسخ نمى گذارد. (انّه كان ...)
2 دعا به درگاه خداوند در دنيا مفيد است ، (كان فريق من عبادى يقولون ربّنا...)ولى دعا و التماس در قيامت مفيد نيست . (ربّنا اخرجنا... قال اخسئوا)
3 بندگان خداوند همواره از كاستى هاى خود بيمناك بوده و استغفار مى كنند. (كان ... يقولون ربّنا...)
4 ايمان مقدّمه ى مغفرت و مغفرت ، مقدّمه ى دريافت رحمت الهى است . (آمنّا فاغفرلنا وارحمنا)
5 سرچشمه ى مهربانى ها خداست . (و انت خيرالرّاحمين )
6 از آداب دعا، تجليل از خداوند است . (و انت خيرالرّاحمين )
(110) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّى اءَنسَوْكُمْ ذِكْرِى وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ
ترجمه :
(امّا) شما آنان را به مسخره گرفتيد تا آن كه (با اين كار) ياد مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان مى خنديديد.
نكته ها :
O بين ((سُخريّا)) و ((سِخريّا)) تفاوت بسيارى است . اگر در جامعه روابط انسان ها بر اساس همدلى ، تعاون و خدمت باشد و همه ى افراد از هنر و ابتكار يكديگر بهره مند شوند، جامعه رشد مى يابد، تقويت مى شود و همه ى كارها سامان مى يابد كه آيه ى شريفه ى (ليتّخذ بعضهم بعضا سُخريّا)(113) اين پيام را دارد. امّا اگر روابط افراد بر اساس تحقير، تضعيف و دشنام و دلسردى باشد، چنين جامعه اى فراموشى خدا و سقوط را در پى خواهد داشت و آيه ى مورد بحث اين معنا را بازگو مى كند. (فاتّخذتموهم سخريّا)
O اينكه مؤ منين وسيله ى غفلت كفّارقلمداد شده اند، (انسوكم ذكرى ) شايد به خاطر آن باشد كه اگر مؤ منين نبودند، حقيقت حقّ ستيزى آنان آشكار نمى شد.(114)
پيام ها :
1 كيفر توهين كردن ، توهين شدن است . (خداوند از مؤ منين حمايت مى كند و اهانت به آنان را پاسخ مى دهد) (فاتّخذتموهم سخريّا اخسئوا فيها)
2 بى اعتنايى به مراسم دعا ونيايش بندگان خدا، بى اعتنايى خدا را به دنبال دارد. (سخريّا ولا تكلّمون )
3 مؤ منين همواره در معرض تمسخر كفّار هستند. (و كنتم منهم تضحكون )
4 كيفر مسخره كردن مؤ منان ، فراموش كردن ياد خداست . (انسوكم ذكرى )
5 خنده ى تحقيرآميز از گناهان كبيره است .(115) (و كنتم منهم تضحكون ) (حساب خنده هاى معمولى از خنده هاى مستكبرانه جداست )
(111) إِنِّى جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوَّاْ اءَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ
ترجمه :
من امروز به خاطر آن كه (مؤ منان در برابر تمسخر و خنده ى شما) صبر كردند، به آنان پاداش دادم كه ايشانند رستگاران .
(112) قَلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِى الاَْرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (113) قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعَآدِّينَ
ترجمه :
(خداوند) از آنان مى پرسد: شما در زمين چقدر مانديد؟ مى گويند: يك روز يا بخشى از يك روز، پس از شمارگران بپرس .
(114) قَلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا قَلِيلاً لَّوْ اءَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
مى گويد: اگر آگاهى داشتيد مى دانستيد كه جز اندكى درنگ نكرده ايد.
نكته ها :
O كلمه ((فوز)) به معناى رسيدن به مقصود است .
O در قيامت از مردم سؤ ال مى شود: شما چه مدّتى در دنيا اقامت داشتيد؟ ((كم لبثتم )) اين سؤ ال چندين بار در قرآن مطرح شده وهركس طبق پندار خود پاسخى مى دهد از جمله :
# ما به مقدار ساعتى از يك روز، در دنيا مانديم . (ساعة من نهار) (116)
# يك شامگاه ، يا يك صبح . (عشيّة اوضحاها)(117)
# يك روز يا قسمتى از يك روز. (يوما او بعض يوم )(118)
O ممكن است مراد از ((كم لبثتم فى الارض )) مدّت توقّف در قبر و عالم برزخ باشد.
پيام ها :
1 پاداش صابران ، از طرف خود خداوند است . (اِنّى جزيتهم ) (صبر در برابر اذيّت ها، نيش ها و تمسخرها پاداش بزرگى دارد)
2 رستگارى در سايه ى استقامت است . (اَنّهم هم الفائزون )
3 در قيامت تنها گروه رستگار صابرانند.(119) (اَنّهم هم الفائزون )
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد.
4 حسرت بزرگ آن است كه انسان براى لذّت و راحتى چند روزه ، دوزخ و عذاب هميشگى را خريدارى كند. (لبثنا يوما)
5 به مهلت روزگار مغرور نشويد، كه مدّتى بسيار اندك است . (يَوما اوبعض يوم )
6 همه ى عمر دنيا نسبت به ابديّت اندك است . (يوما او بَعض يوم )
7 برخى از فرشتگان ، ماءمور شمارش و آمار ايّام هستند. (فسئل العادّين )
(115) اءَفَحَسِبْتُمْ اءَنَّمَا خَلَقْنَكُمْ عَبَثاً وَاءَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ
ترجمه :
پس آيا گمان مى كنيد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم ، و شما به سوى ما بازگردانده نمى شويد؟
نكته ها :
O قرآن براى آفرينش انسان اهدافى را بيان كرده است از جمله :
1 عبادت . (و ما خلقت الجنّ والانس الاّ ليعبدون )(120) من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند).
2 آزمايش . (خَلَق الموت والحياة ليَبلوكم ايّكم احسن عملا)(121) (خداوند) مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد، كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد.
3 براى دريافت رحمت الهى . (الاّ مَن رحم ربّك و لذلك خلقهم ) (122) مگر كسى كه پروردگارت به او رحم كند و(خداوند) براى همين (رحمت ) مردم را آفريد.
O حضرت على عليه السلام فرمود: ((رحم اللّه امرء عرف قدره )) خداوند رحمت كند كسى را كه ارزش و اعتبار خود را بشناسد.(123) و بداند از كجا آمده ، اكنون در كجاست وسپس به كجا مى رود.
O امام حسين عليه السلام فرمود: ((انّ اللّه ما خلق العباد الاّ ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه )) خداوند متعال بندگانش را نيافريده است مگر براى اين كه او را بشناسند، آن گاه كه او را شناختند، عبادتش كنند و چون خدا را عبادت كردند، با پرستش و عبادت او از پرستش غير او بى نياز شوند.(124)
O حضرت على عليه السلام فرمود: ((الدّنيا خُلقت لغيرها ولم تخلق لنفسها))(125) دنيا براى ديگرى آفريده شده و براى خود آفريده نشده است . (دنيا وسيله اى است براى رسيدن به آخرت )
آرى ، كسانى كه همه ى هدف هاى خود را در درون دنيا جستجو مى كنند، زمين گرا و زمين گير مى شوند. چنانكه در آيه ى 176 سوره اعراف آمده است : (اخلد الى الارض )
هر دم از عمر گرامى هست گنج بى بدل
مى رود گنجى چنين هرلحظه بر باد آه آه
پيام ها :
1 آفرينش انسان ، هدفدار است . (اءفحسبتم انّما خلقناكم عبثا)
2 همه ى محاسبات انسان ، واقع بينانه نيست . (اءفحَسِبتم )
3 در كار خداوند عبث و بيهودگى راه ندارد. (اءفحَسِبتم ... عَبَثا)
4 زندگى دنيا بدون آخرت ، بيهوده ولغو است . (عَبَثا)
5 انسان مسئول و متعهّد است . (بايد خود را براى پاسخ گويى در قيامت آماده كنيم ). (اءفحسبتم ... لا ترجعون )
6 هدف آفرينش انسان ، در اين جهان خلاصه نمى شود. (اءفحسبتم ...لاترجعون )
(116) فَتَعَلَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ
ترجمه :
پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حقّ است (از اين كه شما را بيهوده آفريده باشد) خدايى جز او نيست كه پروردگار عرش گرانقدر است .
(117) وَمَن يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ لاَ بُرْهَنَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَفِرُونَ
ترجمه :
و هر كس با خداوند، معبود ديگرى بخواند، هيچ برهانى بر كار خود ندارد، پس قطعا حساب او نزد پروردگارش خواهد بود، قطعا كافران رستگار نمى شوند.
(118) وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاءَنتَ خَيْرُ الرَّ حِمِينَ
ترجمه :
و بگو: پروردگارا! بيامرز و رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى .
نكته ها :
O در اوّل اين سوره ، ذيل آيه ى يك ، گروهى از رستگاران را ذكر كرديم ، در پايان سوره با توجّه به جمله ى ((لا يفلح )) گروهى از زيانكاران را نيز يادآور مى شويم :
# ستمگران . (لا يفلح الظالمون )(126)
# گنهكاران . (لا يفلح المجرمون )(127)
# جادوگران . (لا يفلح الساحرون )(128)
# كافران . (لا يفلح الكافرون )(129)
# آنها كه به خداوند دروغ مى بندند. (انّ الّذين يفترون على اللّه الكذب لا يفلحون )(130)
پيام ها :
1 خداوند، كار عبث و بيهوده نمى كند. (فتعالى اللّه )
2 حكومت حقّ، از آن خداست . (الملك الحقّ)
3 هستى ، تحت تربيت و مديريّت الهى است . (ربّ العرش )و در جاى ديگر مى خوانيم : (ربّ الناس )، (ربّ العالمين ) و (ربّ كلّ شى ء)
4 شرك ، هر چه باشد محكوم است . (يدع مع اللّه الها)
5 مشرك منطق ندارد. (لا برهان له )(عقائد و رفتار انسان بايد بر اساس دليل و برهان باشد)
6 پيامبر معصوم نيز به رحمت و مغفرت خداوند نياز دارد. (قل ربّ اغفر وارحم )
7 در دعا، ستايش از خدا را فراموش نكنيم . (ربّ اغفر وارحم و انت خيرالرّاحمين )
((الحمدللّه ربّ العالمين ))
سيماى سوره ى نور
اين سوره شصت و چهار آيه دارد و در مدينه نازل شده است .
علّت نام گذارى اين سوره به ((نور))، آيه ى سى وپنج است كه در آن خداوند به عنوانِ نور آسمان ها و زمين معرّفى شده است .
از آنجا كه در اين سوره سفارش هاى بسيار در مورد رعايت عفّت و پاكدامنى توسط عموم مؤ منان و خصوصا زنان صورت گرفته ، در روايات نسبت به آموزش و قرائت اين سوره توسط زنان تاءكيدات بسيار آمده است .
احكام مجازات مردان و زنان زناكار و كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت زنا بزنند، همچنين ماجراى معروفِ ((اِفك ))، حكم حجاب و رعايت پاكدامنى براى جلوگيرى از انحرافات ، موضوعاتى است كه اين سوره به آنها مى پردازد.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) سُورَةٌ اءَنزَلْنَهَا وَفَرَضْنَهَا وَاءَنزَلْنَا فِيهَآ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
ترجمه :
(اين ) سوره اى است كه آن را نازل كرديم و (عمل به ) آن را واجب نموديم و در آن آياتى روشن فرستاديم . باشد تا شما متذكّر شويد.
نكته ها :
O در اين آيه سه نشانه از عظمت سوره نور آمده است :
الف : كلمه ى ((سورة )) در اوّل آن نشانه ى عظمت است .
ب : تنوين كلمه ((سورةٌ)) كه براى عظمت است .
ج : كلمه ى ((انزلنا)) دوبار در يك آيه مطرح شده است .
پيام ها :
1 كلمه ى ((سوره )) يك نام گذارى از طرف خداوند براى مجموعه آياتى از قرآن است . (سورة ... انزلنا فيها آيات )
2 احكام بايد به دستور خداوند واجب شود. (فرضناها)
3 قرآن ، قانون اساسى و آيين نامه ى الزامى و اجرايى دين است . (فرضناها)
4 قرآن ، كتابى است كه آيات آن ، روشن وقابل فهم است . (فيها آيات بينات )(گرچه درك قسمتى از آياتش نيازمند دقّت وتحقيق وتفسير است )
5 انسان به پند و تذكّر نيازمند است . (لعلّكم تذكّرون )
6 معارف قرآن در فطرت انسان ريشه دارد و با تذكّر پرده ى غفلت برداشته مى شود. (تذكّرون )
(2) اَلزَّانِيَةُ وَالزَّانِى فَاجْلِدُواْ كُلَّ وَحِدٍ مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَاءْخُذْكُم بِهِمَا رَاءْفَةٌ فِى دِينِ اللّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد در اجراى دين خدا نسبت به آن دو گرفتار دلسوزى نشويد و بايد هنگام كيفر آن دو، گروهى از مؤ منين حاضر و ناظر باشند.
نكته ها :
O احكام زنا بر اساس شرايط افراد متفاوت است ، در اين آيه فقط به يك صورت اشاره شده كه اگر مرد يا زن مجردى زنا كند، صد تازيانه مى خورد، ولى اگر كسى با داشتن همسر، مرتكب زنا شود، رجم و سنگسار مى گردد. چنانكه اگر همسر دارد ولى به او دسترسى ندارد (مثلاً همسرش در زندان است ،) و در اين صورت مرتكب زنا شود، حكم سنگسار به تازيانه و شلاق تبديل مى شود.
O قرآن ، زنا را كارى زشت مى داند و از آن نهى مى كند. (و لاتقربوا الزّنا)(131) ترك زنا را نشانه ى بندگان راستين خداوند مى شمرد. (و عبادالرحمن ... و لايزنون )(132) و دورى از اين گناه را شرط بيعت با پيامبر مى داند. (اذا جائك ... و لا يزنين )(133)
مفاسد زنا در روايات
O برخى از مفاسد زنا، در يكى از سخنان حضرت رضا عليه السلام عنوان شده ، از جمله :
1 ارتكاب قتل به وسيله ى سقط جنين .
2 بر هم خوردن نظام خانوادگى و خويشاوندى .
3 ترك تربيت فرزندان .
4 از بين رفتن موازين ارث .(134)
# على عليه السلام ترك زنا را مايه ى استحكام خانواده وترك لواط را عامل حفظ نسل مى داند.(135)
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: زنا داراى زيان هاى دنيوى و اُخروى است :
امّا در دنيا: از بين رفتن نورانيّت و زيبايى انسان ، مرگ زودرس و قطع روزى .
امّا در آخرت : درماندگى ، هنگام حساب قيامت ؛ غضب الهى و جهنّم هميشگى .(136)
# از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است : هر گاه زنا زياد شود، مرگ ناگهانى هم زياد مى شود.(137)
# زنا نكنيد، تا همسران شما نيز به زنا آلوده نشوند. هر كه به ناموس ديگران تجاوز كند، به ناموسش تجاوز خواهد شد. همان گونه كه با ديگران رفتار كنيد، با شما رفتار خواهد شد.(138)
از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو
# چهار چيز است كه هر يكى از آنها در هر خانه اى باشد آن خانه ، ويرانه است و بركت ندارد: 1 خيانت . 2 دزدى . 3 شرابخوارى . 4 زنا.(139)
# زنا، از بزرگ ترين گناهان كبيره است .(140)
# امام صادق عليه السلام فرمود: هر گاه مردم مرتكب چهار گناه شوند، به چهار بلا گرفتار شوند:
1 زمانى كه زنا رواج يابد، زلزله خواهد آمد.
2 هر گاه مردم زكات نپردازند، چهار پايان به هلاكت مى رسند.
3 هرگاه قضاوت مسئولان قضايى ، ظالمانه باشد، باران نخواهد باريد.
4 زمانى كه پيمان شكنى شود، مشركان بر مسلمانان غلبه خواهند كرد.(141)
پيام ها :
1 آزادى جنسى و روابط نامشروع ، ممنوع است . (الزّانية ... فاجلدوا...)
2 نقش زنان در ايجاد روابط نامشروع و فراهم آوردن مقدّمات زنا، از مردان بيشتر است ، بر خلاف دزدى كه نقش مردان بيشتر است . به همين دليل كلمه زانيه قبل از كلمه زانى آمده است . (الزّانية و الزّانى )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:05 PM
next page
fehrest page
back page
3 تنبيه بدنى مجرم ، براى تاءديب او وحفظ عفت عمومى لازم است . (فاجلدوا)
4 در روابط نامشروع هر دو طرف به يك ميزان تنبيه مى شوند. (كل واحد)
5 حدود كيفر بايد از طرف خداوند معين شود. (ماءه جلدة )
6 در مجازات مجرمين ، ترحم و تحت تاءثير عواطف قرار گرفتن ، ممنوع است . (لا تاءخذكم بهما راءفة )
7 محبّت و راءفت بايد در مدار شرع باشد. (لا تاءخذكم بهما راءفة )
8 دين ، تنها نماز وروزه نيست ؛ حدود الهى نيز از اركان دين است . (فى دين اللّه )
9 صلابت و قاطعيّت در اجراى قوانين ، در سايه ى ايمان به مبداء و معاد به دست مى آيد. (اِن كنتم تومنون بالله واليوم الا خر)
10 اجراى حدود نشانه ى ايمان به خداست . (ان كنتم تؤ منون )
11 مجازات بايد به گونه اى باشد، كه مايه عبرت ديگران شود. (وليشهدعذابهما)
12 زناكار، علاوه بر شلاق و شكنجه ى جسمى ، از نظر روحى نيز بايد زجر ببيند. (وليشهد عذابهما طائفة ...)
13 حضور مردم ، اهرمى است براى كنترل قاضى ومجرى . (وليشهد...طائفة )
14 از حضور مؤ منان در صحنه ، براى نهى از منكر استفاده كنيم . (وليشهد)
15 تنها مسلمانان حقّ حضور در مراسم اجراى حدّ الهى را دارند. (من المؤ منين )
(3) اَلزَّانِى لاَ يَنكِحُ إِلا زَانِيَةً اءَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَآ إِلا زَانٍ اءَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نكند. و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد. واين زناشويى بر مؤ منان حرام است .
نكته ها :
O اين آيه ، حال و هواى آيه ى ((الخبيثات للخبيثين والخبيثون للخبيثات )) را دارد كه در آيه 26 همين سوره مى آيد. .
O علاوه بر تنبيه جسمى با شلاق و تنبيه روحى و اجتماعى ، بدليل حضور مردم به هنگام اجراى حدّ، بايد محدويّت هاى ديگرى نيز براى زناكار باشد.
O در روايات آمده است كه حكم اين آيه در باره ى كسانى است كه به زنا شهرت دارند. و اگر زناكارى توبه كرد مى تواند مانند ديگران با فرد دلخواهش ازدواج كند.(142)
O امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند زناكار را در برابر مؤ من نام برده و اين نشان مى دهد كه زناكار مؤ من نيست .(143)
پيام ها :
1 در ازدواج مساءله ى كفو بودن ، يك اصل است . (زنان و مردان ناپاك ، لايق همسران پاك نيستند). (الزّانى لا ينكح الاّ زانيه )
2 افراد فاسد، در جامعه ى اسلامى مطرودند. (لا ينكح الاّ...)
3 زناكار در كنار مشرك قرار گرفته است . (زانية او مشركة )
4 مردان و زنان مؤ من ، بايد همسران پاك و پاكدامن انتخاب كنند. (حرم ذلك على المؤ منين )
(4) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ ثُمَّ لَمْ يَاءْتُواْ بِاءَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَنِينَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَدَةً اءَبَداً وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْفَ سِقُونَ
ترجمه :
و كسانى كه نسبت زنا به زنان پاكدامن وشوهردار مى دهند و چهار شاهد نمى آورند، پس هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و گواهى آنان را هرگز نپذيريد كه آنان همان افراد فاسقند.
نكته ها :
O از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا براى اثبات قتل دو شاهد لازم است ، ولى براى اثبات زنا چهار شاهد؟ حضرت فرمود: شاهد قتل ، براى تنبيه يك نفر شهادت مى دهد، امّا شاهد زنا براى كيفر دو نفر (زن و مرد زناكار) گواهى مى دهد.(144)
پيام ها :
1 تهمت ، به منزله ى پرتاب تير وهجوم به آبروى مردم است . (يرمون )
2 تهمت زدن به زنان همسردار و پاكدامن ، كيفر سخت ترى دارد (المحصنات )
3 دفاع از حريم زنان پاكدامن واجب است . (يرمون المحصنات ... فاجلدوهم )
4 از ميان تهمت هاى گوناگون ، تهمت زنا حدّ و قانون معين دارد و قرآن با صراحت بر آن تكيه كرده است . (ثمانين جلدة )
5 تهمت به قدرى مهم است كه در مجازات مجرم ، فاصله ى تهمت زنا با خود زنا بيست ضربه شلاق است . (ماءة جلدة ثمانين جلدة )
6 كسى كه حتّى يك بار به ديگران تهمت بزند شهادتش اعتبار ندارد. (لا تقبلوا لهم شهادة ابدا)(آرى ، زبان ، انسان را مطرود دنيا و آخرت مى كند)
7 براى حفظ آبروى مردم ، گاهى افراد متعدّدى شلاق مى خورند. (فاجلدوهم )
8 گواهى كافر، بعد از ايمان پذيرفته مى شود، ولى گواهى مسلمان تهمت زننده هرگز پذيرفته نمى شود. (ابداً)
9 تهمت ، هم عقوبت بدنى دارد، (فاجلدوهم )هم اجتماعى ، (لا تقبلوا لهم شهادة ابدا)و هم اخروى . (اولئك هم الفاسقون )
10 كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت مى زنند، سرآمد فاسقانند. (هم الفاسقون )
11 شرط گواه و شاهد بودن ، عدالت است و گواهى فاسق قبول نيست . (لا تقبلوا لهم شهادة ... هم الفاسقون )
(5) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَاءَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
مگر كسانى كه پس از آن (تهمت زدن ) توبه كنند و در مقام اصلاح و جبران برآيند، كه قطعاً خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها :
O در حديث مى خوانيم : توبه كسى كه آبروى زنان پاكدامن را با تهمت زنا برده ، اين است كه در محضر مردم گفته خود را تكذيب نمايد.(145)
پيام ها :
1 توبه ، سبب تجديد حيات دينى و اجتماعى است . (الاّ الّذين تابوا واصلحوا)
2 پيروان اسلام هرگز به بن بست نمى رسند. (الاّ الّذين تابوا)
3 توبه ، بايد با اصلاح و جبران اشتباه و عمل نيك همراه باشد. (تابوا واصلحوا)
4 نااميدى ممنوع است . (اِنّ اللّه غفور رحيم )
5 باز بودن راه توبه براى همه ، نشانه ى رحمت الهى است . (رحيم )
(6) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ اءَزْوَجَهُمْ وَلَمْيَكُن لَّهُمْ شُهَدَآءُ إِلا اءَنفُسُهُمْ فَشَهَدَةُ/ اءَحَدِهِمْ اءَرْبَعُ شَهَدَتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّدِقِينَ
ترجمه :
و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مى دهند، و جز خودشان شاهدى ندارند، هر يك از آنان براى اثبات ادّعاى خود بايد چهار مرتبه به خدا سوگند ياد كند كه قطعاً از راستگويان است .
(7) وَالْخَمِسَةُ اءَنَّ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَذِبِينَ
ترجمه :
ودر پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او اگر از دروغگويان باشد!
(8) وَيَدْرَؤُاْ عَنْهَا الْعَذَابَ اءَن تَشْهَدَ اءَرْبَعَ شَهَدَتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَذِبِينَ
ترجمه :
و عذاب (سنگسار) را از زن دفع مى كند اينكه زن (در مقام دفاع ) چهار بار به خدا قسم بخورد كه قطعا آن مرد (در اين نسبتى كه به من مى دهد) از دروغگويان است .
(9) وَالْخَمِسَةَ اءَنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَيْهَآ إِن كَانَ مِنَ الصَّدِقِينَ
ترجمه :
و در مرتبه پنجم بگويد: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد.
(10) وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ ورَحْمَتُهُ وَاءَنَّ اللّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود (رسوا مى شديد و نظام خانوادگى شما مختل مى شد) قطعاً خداوند توبه پذير و حكيم است .
نكته ها :
O وقتى آيه ى چهارم اين سوره نازل شد و حكم نسبت دادن زنا به زنان پاكدامن را بيان كرد ((سعدبن عباده )) (يكى از انصار) گفت : يا رسول اللّه ! اگر مردى وارد خانه شد و فاسقى را در كنار همسر خود ديد چه كند؟ اگر فرياد بزند، شلاق مى خورد، چون يك نفر است و شاهد هم ندارد. اگر سكوت كند، غيرتش اجازه نمى دهد. اگر به دنبال يافتن شاهد برود، كار زنا تمام مى شود. به هر حال آيه ى مربوط به هشتاد ضربه شلاق ، براى سعد مساءله ى پيچيده اى شده بود. در اين ميان شخصى به نام ((هلال بن اميه )) با اضطراب وارد شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: زنم را با مردى در حال زنا ديدم ، به خدا سوگند راست مى گويم .
پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شد. اصحاب آن حضرت نيز هيجان زده شدند كه اين مرد، هم ناموسش را در چنين حالى ديده است و هم شلاق خواهد خورد، زيرا شاهدى ندارد تا سخن خود را ثابت كند. ناگهان اين آيه نازل شد ((والّذين يرمون ...)) كه اگر مردى به همسرش نسبت زنا داد و شاهدى نداشت ، به جاى آوردن چهار شاهد، چهار بار بگويد: ((اُشهد باللّه انّى لمن الصادقين )) خدا را گواه مى گيرم كه من از راستگويانم . و براى تحكيم و تثبيت ادّعاى خود يك بار هم اين جمله را بگويد: ((لعنة اللّه علىّ ان كنتُ من الكاذبين )) لعنت خدا بر من اگر از دروغگويان باشم .
زن نيز همچون مرد حقّ دارد از خود دفاع كند، زيرا ممكن است مردى با چهار سوگند دروغ ، همسر خود را به سنگسار شدن محكوم كند و براى هميشه آبروى او و بستگانش را ببرد. اسلام كه حامى حقوق همگان است براى پيشگيرى از وقوع اين كار، به زن نيز اجازه داده است تا براى اثبات پاكدامنى خود و نجات از سنگسار شدن ، چهار بار سوگند ياد كند و چنين بگويد: ((اُشهد باللّه انّه لَمِن الكاذِبين )) خدا را گواه مى گيرم كه همسرم از دروغگويان است . و براى محكم كارى بيشتر بگويد: ((غَضِب اللّه علىّ اِن كان من الصادقين )) قهر و غضب خدا بر من اگر همسرم از راستگويان باشد.
در پنجمين جمله ى مرد ((لعنت خدا)) بود و در پنجمين جمله ى زن ، ((غضب خدا)) كه از لعنت شديدتر است ، زيرا حساسيّت كسى كه مورد تهمت قرار گرفته است بيشتر است و براى نجات از سنگسار شدن حاضر است غضب خدا را تحمّل كند.
به هر حال در محضر قاضى و حاكم اسلامى اين ده جمله (پنج جمله از مرد و پنج جمله از زن ) گفته مى شود كه در اصطلاح به اين كار، ((لعان )) (يكديگر را لعن كردن ) مى گويند. در اين مورد مسائل فقهى و حقوقى خاصّى مطرح است . قاضى و حاكم اسلامى بايد زن و شوهر را موعظه نمايد و سعى كند لعان واقع نشود و در صورت لزوم اجرا، آن دو را به مكان هاى مقدّس مانند ((مسجدالحرام )) و ((مسجدالنّبى )) و يا مسجد ديگرى ببرد و رو به قبله بنشاند، آن گاه مراسم لعان انجام گيرد.
O با اجراى لعان و سوگند خوردن زن و شوهر و گفتن جمله هاى ذكر شده ، اسلام قوانينى را در نظر گرفته است كه بايد به آنها عمل شود:
1 زن و مرد، بدون صيغه ى طلاق ، براى هميشه از يكديگر جدا مى شوند و حقّ مراجعه و ازدواج مجدد ندارند.
2 مرد هشتاد ضربه شلاق نمى خورد و زن سنگسار نمى شود.
3 اگر فرزندى از آن زن متولد شود متعلق به خود اوست نه مرد.
O از اين چند آيه استفاده مى شود كه قرار دادن چهار شاهد يا چهار سوگند آن هم با لعنت و غضب براى اثبات زنا، نشانه ى آن است كه خداوند با فضل و رحمت خود از طريق اينگونه احكام مانع رسوايى شده و گرنه هر روز هزاران مرد و زن يكديگر را رسوا و قبيله ها و فاميل ها را به تباهى مى كشاندند.
آرى ، دفاع زن از شخصيّت و آبروى خود و نجات او از سنگسار شدن با گفتن چند جمله ، نشانه ى فضل الهى است و اگر چنين نبود بسيارى از افراد سنگسار مى شدند، و آبروهايى بر باد مى رفت و خانواده هايى متلاشى مى شد. (ولولا فضل اللّه )
پيام ها :
1 آبرو و حفظ آن در اسلام مورد توجّه است . (اءربع شهادات باللّه ) (قانون چهار سوگند و يك لعنت براى كنترل مردم از رسوا كردن يكديگر است )
2 در خصوص همسر، چهار سوگند و يك لعنت ، به جاى چهار شاهد پذيرفته است . (اِن لم يكن لهم شهداء... فَشَهادةُ اءحدهم اءربع شهادات )
3 اسلام ، حامى حقوق زن است . زن نيز با چهار سوگند مى تواند اتّهامى را كه مرد با چهار سوگند اثبات كرده ، از خود دفع كند. (اءربع شهادات ... اءربع شهادات )
4 اسلام براى پيشگيرى از فرو پاشى نظام خانواده ، علاوه بر چهار بار خدارا گواه گرفتن ، گفتن جمله ى پنجمى را نيز بر هر يك از طرفين واجب كرده است . (والخامسه )
5 با سوگند زن راه سوء استفاده مردها بسته مى شود (و يدرؤ ا عنها العذاب )
6 نفرين در شرايطى جايز است . (غضب اللّه عليها)
7 سود اجراى قوانين و دستورات خداوند براى خود مردم است . (و لولا فضل اللّه عليكم )
8 عذر پذيرى خداوند هميشه با مصلحت و حكمت همراه است . (تَوّابٌ حكيم )
9 قوانين كيفرى اسلام ، احكامى سنجيده و برخاسته از حكمت الهى است . (حكيم )
(11) إِنَّ الَّذِينَ جَآءُو بِالاِْفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الاِْثْمِ وَالَّذِى تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
قطعاً كسانى كه آن دروغ بزرگ را (در ميان ) آوردند، گروهى متشكل از خود شما بودند. آن را براى خود شر نپنداريد، بلكه آن (در نهايت ) به نفع شماست . هر كدام از آنان بدان اندازه از گناه كه مرتكب شده است ، به كيفر رسد وبراى كسى كه بخش بزرگ گناه را بر عهده گرفته عذاب بزرگى است .
نكته ها :
O كلمه ى ((اِفك )) در لغت به معناى انصراف از حقّ به باطل است . تهمت زدن نيز نوعى پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است .
O برخى مفسّران درباره ى شاءن نزول اين آيه گفته اند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در هر سفرى با قيد قرعه يكى از همسرانش را همراه خود مى برد. در جنگ ((بنى مصطلق )) عايشه را برد. وقتى كه نبرد پايان يافت و مردم به مدينه باز مى گشتند، عايشه براى تطهير و يا يافتن دانه هاى گردنبند گمشده اش از قافله عقب ماند. يكى از اصحاب كه او نيز از قافله دور مانده بود، عايشه را به لشكر رساند. بعضى افراد به عايشه و آن صحابى ، تهمت ناروا زدند. اين اتهام به گوش مردم رسيد، پيامبر ناراحت شد و عايشه به خانه ى پدر رفت و گريه ها كرد تا آن كه اين آيه نازل شد.(146)
O جمعى ديگر از مفسّران و مخصوصاً نويسنده تفسير ((اطيب البيان )) با استفاده از روايات متعدّد و مستند نقل مى كنند كه اين آيه درباره ى ((ماريه قبطيه )) (يكى ديگر از همسران رسول خدا) است ، كه خداوند به او فرزندى به نام ((ابراهيم )) داد ولى پس از 18 ماه از دنيا رفت . عايشه و حَفصِه گفتند: اى رسول خدا! چرا گريه مى كنى ؟ ابراهيم فرزند تو نبود، بلكه شخص ديگرى غير از تو با ماريه همبستر شده و ابراهيم متولد شده است . خليفه اوّل و دوّم نيز سخن دخترانشان را تاءييد كردند و اينجا بود كه اين آيه نازل شد.
O علاّمه جعفر مرتضى در كتاب گرانقدرش (حديث الافك ) مى گويد: شاءن نزول آيه درباره ى ماريه ى قبطيه است . و اصل ماجرا تهمتى ناروا بود، زيرا مردى كه به همبستر شدن با ماريه متهم شده بود هيچ گونه آلت مردى نداشت ، و اين زمانى روشن شد كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را براى تحقيق به سوى آن مرد فرستاد، او با ديدن على عليه السلام فرار كرد و بالاى درختى رفت . همين كه روى درخت ، جان خود را در خطر ديد پايين آمد و در آن حال لباسش كنار رفت و بدنش نمايان شد و روشن شد كه او آلت مردى ندارد. على عليه السلام ماجرا را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد وعايشه ، حفصه وشيخين شرمنده شدند و پاكدامنى آن بانوى محترمه ثابت شد.
گفتنى است كه در مورد هر دو شاءن نزول سؤ الاتى مطرح است ولى هدف ما در اين تفسير، پيام گيرى از متن آيات است و درباره ى شاءن نزولها بحث گسترده اى نداريم .
O در گناه افك چندين گناه نهفته است : دروغ ، سوءظن به مؤ من ، ايذاءمؤ من ، قَذف ، اهانت ، آزردن پيامبر صلى الله عليه و آله ، تضعيف خاندان رسالت و شايعه پردازى .
پيام ها :
1 برخى از اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله عادل نبودند. (جاءو بالاِفك )
2 گاهى شايعه سازان ، با سازماندهى قبلى و قصد توطئه ، شايعه را القا مى كنند. (عُصبة )(((عُصبة )) يعنى گروه متشكّل و متعصّبى كه هدفى را دنبال مى كند)
3 شايعه سازان در ميان خود شما هستند. (منكم )
4 گاهى در پيش آمدها وتهمت هاى ناروا منافعى وجود دارد. (مانند روشن شدن چهره ى مخالفان ، پيدا شدن هوشيارى ، امدادهاى الهى براى مظلوم ) (لاتحسبوه شرّا لكم )
5 اميد دادن به خودى ها در برابر توطئه و تهمت بدخواهان لازم است . (بل هو خيرٌ لكم )
6 كيفرهاى الهى ، عادلانه ومتناسب با اعمال ماست . (لكلّ امرىٍ منهم ما اكتسب )
7 در گناهان دسته جمعى ، هر يك از شركا به مقدار سهم خود مجرم است . (لكلّ امرىٍ منهم ما اكتسب من الاثم )
8 انسان زمانى مجرم و مقصّر است كه با علم و قصد گناه كند. (اِكتسب من الاثم )
9 پيامد گناه هر كس گريبان گير خود اوست . (لكلّ امرىٍ منهم مَا اكتسب من الاثم )
10 مجازات كسى كه مسئوليّت و نقش اصلى را دارد بزرگ تر است . (والّذى تَولّى كِبره ... عذابٌ عظيم )
(12) لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَتُ بِاءَنفُسِهِمْ خَيْراً وَ قَالُواْ هَذَآ إِفْكٌ مُّبِينٌ
ترجمه :
چرا زمانى كه تهمت را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خويش گمان خوب نبردند و نگفتند كه اين تهمت بزرگ وآشكار است ؟
نكته ها :
O خداوند در اين آيه ، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پيامبر و آسيب پذيرى آنان در برابر شايعات ، توبيخ مى كند.
O قرآن گاهى به جاى كلمه ى ((ديگران )) كلمه ى ((شما)) را به كار برده است تا به مسلمانان بگويد همه ى شما يكى هستيد. مثلا به جاى اين كه بگويد: به ديگران نيش و طعنه نزنيد مى فرمايد: (لا تَلمِزوا اَنفسكم )(147) به خودتان نيش نزنيد. و به جاى اين كه بگويد: وقتى كه وارد خانه اى شديد به ديگران سلام كنيد، مى فرمايد: (فسَلّموا على اَنفسِكم )(148) به خودتان سلام كنيد.
در اين آيه نيز به جاى اين كه بگويد: به ديگران حسن ظن داشته باشيد مى فرمايد: ((باءنفسهم خيرا)) به خودتان حسن ظن داشته باشيد.
O در قرآن كريم ، كلمه ى ((لولا)) در موارد متعدّدى براى انتقاد و توبيخ به كار رفته است كه در اين جا چند مورد را مى آوريم :
1 (لولا يَنهاهم الرّبّانيّون )(149) چرا علما نهى از منكر نمى كنند؟!
2 (لولا اذ سَمعتُموه )(150) چرا هر شنيده اى را مى پذيريد؟!
3 (لولا جاءوا عليه باَربعة شُهداء)(151) چرا براى سخن نارواى خود چهار شاهد نمى آورند؟
4 (لولا تَستَغفرون )(152) چرا از خدا آمرزش نمى خواهيد؟
5 (فلولا اذجاءهم باءسُنا تَضرّعوا)(153) چرا زمانى كه عذاب ما به آنان رسيد، تضرّع نكردند؟
6 (فلولا تَشكرون )(154) چرا شكرگزار نيستيد؟
7 (فلولا تصدّقون )(155) چرا تصديق نمى كنيد؟
8 (فلولا تذكّرون )(156) چرا عبرت نمى گيريد؟
9 (فلولا نَفَر من كلّ فِرقَة مِنهم طائفة لِيَتفقّهوا فِى الدّين ) (157) چرا از هر فرقه اى دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى پيدا كنند؟
پيام ها :
1 دامن زدن به شايعه و پخش آن ، ممنوع است . (((لولا)) نشانه ى توبيخ از سوءظن و پخش شايعات است )
2 در جامعه ى اسلامى بايد روحيه ى حسن ظن حاكم باشد. (ظَنّ المؤ منون و المؤ منات باءنفسهم خَيرا)(حسن ظن ، يكى از آثار ايمان است ).
3 همه ى مردم در برابر آبروى يك ((فرد)) مسئولند. (المؤ منون والمؤ منات )
4 بنى آدم اعضاى يكديگرند. تهمت به هر عضوى از جامعه ى اسلامى ، همانند تهمت به ديگر اعضاست . (باءنفسهم خَيرا)
5 اصل اوّليه در عمل مسلمان ، صحت است ، مگر جرم او با دليل ثابت شود. (ظَنّ المؤ منون والمؤ منات باءنفسِهم خَيرا)
6 حفظ حريم پيامبر صلى الله عليه و آله و خانواده اش بر هر مؤ منى واجب است . (لولا... قالوا هذا إ فك مبين )
7 در برابر شنيده هاى ناروا در مورد مؤ منان ، سكوت ممنوع است . (لولا... قالوا هذا إ فك مبين )
(13) لَوْلاَ جَآءُو عَلَيْهِ بِاءَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَإِذْ لَمْ يَاءْتُواْ بِالشُّهَدَآءِ فَاءُوْلََّئِكَ عِندَ اللّهِ هُمُ الْكَ ذِبُونَ
ترجمه :
چرا چهار شاهد بر صحت آن تهمت نياوردند؟ پس چون گواهان لازم را نياوردند، آنان نزد خدا همان دروغگويانند.
پيام ها :
1 جامعه ى ساده دل ، زودباور و ياوه گو، توبيخ مى شود. (لولاجاءو عليه باَربعة )
2 اتهام زنا اگر ثابت نشود، نسبت دهنده ى آن دروغگو است . (هم الكاذبون )
(14) وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِى مَآ اءَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سزاى آن سخنان كه مى گفتيد، قطعا عذابى بزرگ به شما مى رسيد.
نكته ها :
O كلمه ى ((اءفَضتم )) از ((اِفاضة )) در موردى به كار مى رود كه در مسئله اى بسيار گفتگو شود و همه را به خود مشغول سازد و اين نشان مى دهد كه تهمت به همسر پيامبر مسئله ى روز شده و همه در آن غرق و به آن مشغول بودند.
پيام ها :
1 انسان خوش باور و بى مبالات در معرض پذيرش تهمت ها، توطئه ها وعذابى سخت است . (و لولا... لمسّكم عذاب عظيم )
2 امّت اسلامى تحت حمايت و لطف خداست . (و لولافضل اللّه ...)
3 هيچ كس از خداطلبى ندارد. رحمت و لطف او از فضل اوست نه از استحقاق ما. (فضل اللّه عليكم و رحمته )
4 شايعات به منزله ى گردابى است كه برخى در آن غرق مى شوند. (اَفَضتم فيه )
(15) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِاءَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِاءَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللّهِ عَظِيمٌ
ترجمه :
آنگاه كه از زبان يكديگر (تهمت را) مى گرفتيد وبا آنكه علم نداشتيد دهان به دهان مى گفتيد واين را ساده وكوچك مى پنداشتيد در حالى كه آن نزد خدا بزرگ است .
نكته ها :
O زبان ، تنها عضوى است كه در طول عمر انسان ، از حرف زدن ، نه درد مى گيرد و نه خسته مى شود. شكل و اندازه ى آن كوچك امّا جرم و گناه آن بزرگ است . چه بسيارند انسان هاى كافرى كه با گفتن يك جمله (شهادت به يگانگى خداوند) مسلمان و پاك مى شوند و يا مسلمانانى كه با گفتن كفر به خدا، يا انكار احكام دين ، كافر و نجس مى شوند. زبان از يك سو مى تواند با راستگويى ، ذكر و دعا و نصيحت ديگران ، صفا بيافريند و از سوى ديگر قادر است با نيش زدن به اين و آن ، كدورت ايجاد كند. زبان كليد عقل و چراغ علم و ساده ترين و ارزان ترين وسيله ى انتقال تمام علوم و تجربيات است .
علماى اخلاق درباره ى زبان كتابها و مطالب بسيارى نوشته اند.
پيام ها :
1 پذيرش آنچه بر سرزبان هاست ، بدون تحقيق محكوم است . (تلقونه باَلسِنتكم )
2 سخن بايد بر اساس علم باشد. (تقولون باَفواهِكم ما ليس لكم به علم )
3 آبروى مردم را ساده ننگريم . (و تَحسِبونَه هَيّنا)
4 نقل تهمت ها و شايعات از گناهان كبيره است . (و هو عنداللّه عظيم )
5 كوچكى يا بزرگى گناه را بايد خداوند تعين كند. (عنداللّه عظيم )
6 همه ى اصحاب پيامبر اكرم عادل نبودند، بلكه گروهى از آنان مرتكب گناه بزرگ (تهمت به همسر پيامبر) شدند. (تَقولون باَفواهِكم ... و هو عنداللّه عظيم )
7 همه ى محاسبات انسان واقع بينانه نيست . (تَحسِبونه هَيّنا و هو عنداللّه عظيم )
(16) وَلَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ اءَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَنَكَ هَذَا بُهْتَنٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
چرا هنگامى كه (آن تهمت را) شنيديد، نگفتيد: ما را نرسد كه در اين تهمت بى دليل (از پيش خود) حرفى بزنيم (پروردگارا) تو منزّهى ، اين بهتانى بزرگ است .
نكته ها :
O بزرگى و كوچكى گناه ، گاهى به خاطر متعلّقات و آثار آن است و گاهى به خاطر انجام دهنده ى آن .
O در سه آيه پى درپى كلمه ى عظيم آمده است ؛ يك بار (عذابٌ عظيم ) و دو بار (با دو بيان ) (بهتانٌ عظيم )تا بگويد گناه بزرگ كيفر بزرگ دارد.
O سخن ناروا نسبت به مردم سبب بُهت آنان مى شود، لذا به آن ((بُهتان )) گفته مى شود.
پيام ها :
1 نهى از منكر واجب است . (و لولا اذ سَمعتموه )(سخن گفتن براى دفاع از آبروى مسلمان واجب است )
2 انسان در برابر شنيده ها، مسئول است . (لولا اذسمعتموه )
3 هنگام برخورد با مسائل مهم سبحان اللّه بگوييد. (سبحانك )
4 تمام دنيا متاع قليل است ، ولى بهتان به مسلمان نزد خداوند عظيم است . (بهتانٌ عظيم )
(17) يَعِظُكُمُ اللّهُ اءَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِ اءَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
ترجمه :
خداوند شما را موعظه مى كند كه اگر ايمان داريد هرگز امثال اين تهمت ها را تكرار نكنيد.
(18) وَيُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاَْيَتِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
خداوند براى شما آيات خود را بيان مى كند و او دانا و حكيم است .
پيام ها :
1 مردم به موعظه نياز دارند. (يَعِظُكم اللّه )
2 واعظ اصلى خداست . (يَعِظُكم اللّه )
3 ايمان شرط تاءثير موعظه است . (يَعِظُكم اللّه ... اِن كنتم مؤ منين )
4 موعظه بايد در مسير حفظ آبروى مردم و جلوگيرى از سوء ظن باشد. (يَعِظُكم اللّه اءن تَعودوا لمثله )
5 دامن زدن به سوءظن وافترا، سبب محو ايمان است . (يَعِظُكم ... ان كنتم مؤ منين )
6 پشيمانى كافى نيست ، گناه را هم نبايد تكرار كرد. (تَعودوا لمثله )
7 تكرار نكردن تخلّف ، نشانه ى ايمان است . (تَعودوا لمثله اِن كنتم مؤ منين )
8 تهمت نزنيد و عمل مسلمان را حمل بر صحّت كنيد. (اءن تَعودوا لمثله )
9 گناهكاران را به توبه از گناه موعظه كنيد. (يَعِظُكم اللّه اءن تَعودوا لمثله )
10 سرچشمه دستورات اسلام ، علم و حكمت الهى است . (عليمٌ حكيم )
11 مقتضاى علم و حكمت الهى بيان آيات براى مردم و رها نكردن آن هاست . (و يُبيّن اللّه ... عليمٌ حكيم )
(19) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ اءَن تَشِيعَ الْفَحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَاءَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتى ها درباره ى اهل ايمان شايع گردد، در دنيا وآخرت عذاب دردناكى است ، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:05 PM
next page
fehrest page
back page
نكته ها :
O علاقه به اشاعه ى فحشا، گاهى با زبان و قلم است و گاهى با ايجاد مراكز فحشا و تشويق ديگران به گناه و قرار دادن امكانات گناه در اختيار آنان .
O امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه آن چه را درباره ى مؤ منى ببيند يا بشنود، براى ديگران بازگو كند، جزء مصاديق اين آيه است .(158)
O در حديث مى خوانيم : كسى كه كار زشتى را شايع كند مانند كسى است كه آن را مرتكب شده است .(159)
پيام ها :
1 ما در برابر علاقه هاى قلبى خود مسئوليم . (يُحبّون ... لهم عذاب )
2 علاقه به گناه ، مقدّمه ى گناه است . در راه نهى از منكر، علاقه به منكر را محو كنيم . (يُحبّون ...)
3 در ميان گناهان ، تنها گناهى كه حتّى دوست داشتن آن ، گناه كبيره است ، تهمت است . (يُحبّون ... عذابٌ اليم )
4 علاقه به ريختن آبروى ديگران ، در همين دنيا كيفر دارد. (فى الدّنيا)
5 كسانى كه دنبال بى آبرو كردن ديگران هستند، نظام اسلامى بايد آنها را تنبيه كند. (عذابٌ اليمٌ فى الدّنيا)
6 ما عمق فاجعه ى تهمت را نمى دانيم . (و انتم لا تعلمون )
7 چه بسا سرچشمه ى برخى از عذاب هاى دنيوى كه نصيب ما مى شود، علاقه ى ما به بى آبرو كردن ديگران است . (و انتم لا تعلمون )
8 اگر علاقه به شيوع فحشا اين همه خطر دارد، خود اشاعه ى فحشا چه كيفرى خواهد داشت ؟ (يحبّون ...)
(20) وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَاءَنَّ اللّهَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود و اين كه خداوند رئوف و مهربان است (شما را سخت كيفر مى داد).
(21) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَ نِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَ نِ فَإِنَّهُ يَاءْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِّنْ اءَحَدٍاءَبَدَاً وَلَكِنَّ اللّهَ يُزَكِّى مَن يَشَآءُ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! گام هاى شيطان را پيروى نكنيد و هر كس پيرو گام هاى شيطان شود پس به درستى كه او به فحشا و منكر فرمان مى دهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمى شد ولى خداوند هر كس را بخواهد پاك مى سازد و خداوند شنوا و داناست .
نكته ها :
O در آيات 14، 20 و 21 سه بار سخن از فضل و رحمت خداوند آمده است تا بگويد اگر فضل او نبود، وضع شما چگونه بود!
O ((خُطوات )) جمع ((خُطوة )) به معناى گام است و قرآن در مسئله ى شهوت ، تغذيه و تهمت ، كلمه ى ((خطوات شيطان )) را به كار برده است تا بگويد شيطان گام به گام انسان را به بعضى گناهان وادار مى كند.
O در قرآن چند مرتبه از ((خُطوات الشيطان )) سخن به ميان آمده است ؛ در مورد اتحاد و وحدت كلمه داشتن مى فرمايد: (اُدخلوا فى السِلم كافّة و لاتَتّبعوا خُطوات )(160) و در مصرف غذا مى فرمايد: (كُلوا ممّا فى الارض حلالاً طيّبا و لا تَتّبعوا خُطوات )(161) از چيزهاى حلال و دلپسند بخوريد و مواظب گام هاى شيطان باشيد و از آن پيروى نكنيد. و در اين آيه نيز پيرامون اشاعه ى فحشا نسبت به مؤ منين مى فرمايد: از گام هاى شيطان پيروى نكنيد.
نمونه پيروى از گام هاى شيطان عبارت است از: دوستى با افراد فاسد، بعد شركت در مجالس آنان ، سپس فكر گناه ، بعد ارتكاب گناهان كوچك ، پس از آن گناهان بزرگ و در پايان قساوت قلب و بدعاقبتى و پايانى شوم .
پيام ها :
1 به ايمان خود تكيه نكنيم ، توجّه به هشدارهاى پى در پى لازم است . للّه (يا ايّها الّذين آمنوا لا تَتّبعوا)
2 شيطان براى گمراه كردن مؤ منان ، بيش از ديگران تلاش مى كند. (يا ايّها الّذين آمنوا لا تَتّبعوا خُطوات )
3 سياست شيطان نفوذ تدريجى و گام به گام است . (خطوات )(از همان گام اوّل مواظب باشيم ).
4 انسان به ناچار بايد راهى را طى كند و گامى را بردارد، مهم انتخاب راه مستقيم و دورى از گام هاى شيطان است . (خُطوات )
5 اشاعه ى فحشا، از گام هاى شيطانى است . (با توجّه به آيه قبل )
6 با مردم مستدل سخن بگوييم ، خداوند مى فرمايد: از شيطان پيروى نكنيد، (دليل آن را نيز ذكر مى كند:) زيرا او به گناه فرمان مى دهد. (فاِنّه ياءمر بالفحشاء...)
7 شيطان به كسى فرمان مى دهد كه اهل پيروى از او باشد. (و مَن يتّبع خُطوات ... فاِنّه يَاءمر...)
8 كار شيطان ، با اثر نماز در تضادّ است . شيطان به انسان دستور گناه مى دهد. (فاِنّه ياءمر بالفحشاء و المنكر)امّا نماز انسان را از گناه باز مى دارد. (انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر...)(162)
9 تزكيه ، بدون توفيق الهى امكان ندارد. (ولولا ... ما زَكى ...)
10 انسان در هر لحظه به لطف خداوند نياز دارد. (تكرار جمله ((لولا فضل اللّه )) در اين آيه و آيات قبل )
11 در مسير انسان ، فريب و فحشا وجود دارد، ولى راه توبه و نجات نيز باز است . (و لولا فضل اللّه )
12 حتّى اولياى خدا به توفيق الهى نياز دارند. (ما زَكى منكم من اَحد)
13 خداوند حكيم ، به مقدار آمادگى و لياقت و ظرفيّت افراد خير و سعادت نازل مى كند. (من يشاء)
14 علم به اينكه خداوند همه چيز را مى بيند و مى شنود، بهترين عامل بازدارنده از فحشا و منكرات است . (واللّه سميعٌ عليم )
(22) وَلاَ يَاءْتَلِ اءُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ اءَن يُؤْتُوَّاْ اءُوْلِى الْقُرْبَى وَ الْمَسَكِينَ وَالْمُهَجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُوَّاْ اءَلاَ تُحِبُّونَ اءَن يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
صاحبان مال و وسعت از شما نبايد سوگند بخورند كه به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند، بلكه بايد عفو و گذشت نمايند و از آنان درگذرند. آيا دوست نداريد كه خداوند شما را ببخشد؟ وخداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها :
O كلمه ى ((ياءتل )) از ريشه ى ((اَلْو)) به معناى كوتاهى كردن و يا از ريشه ى ((اَلى )) به معناى سوگند ياد كردن است . همانند ((ايلاء)) در مباحث فقهى .(163) ((عفو)) به معناى بخشيدن است و ((صَفح )) به معناى ناديده گرفتن كه مرحله ى بالاتر از عفو است . بعضى گفته اند كه ((صفح )) آن عفوى است كه در آن ملامت نباشد.
O در آيات قبل از كسانى كه تهمت زدند به شدّت انتقاد شد، بعضى از اصحاب سوگند ياد كردند كه به اين افراد تهمت زن هرگز انفاق نكنند، اين آيه مى فرمايد: بخاطر لغزشهاى قبل ، محرومان را بى نصيب نگذاريد. (شاءن نزول )
پيام ها :
1 مرفّهين در برابر محرومان مسئول هستند. (و لا يَاءتل ...)
2 مهم تر از انفاق ، استمرار آن و خسته نشدن از آن و كوتاهى نكردن در آن است . (و لا يَاءتل )
3 در كمك ، هم از وسعت مالى و هم از امكانات ديگر خود استفاده كنيد. (اولوا الفضل ... والسّعة )
4 در كمك كردن ، بستگان اولويّت دارند. (اولى القُربى )
5 در پيمودن مراحل تكامل ، بلند همّت باشيد وبه حداقل رشد اكتفا نكنيد. ابتدا كلمه ى ((عفو)) آمده ، بعد مرحله ى بالاتر ((صفح )) آمده است . (ولْيَعفوا وليَصفحوا)
6 كسى كه ديگران را ببخشد به بخشش الهى نزديكتر است . (عفو و گذشت وسيله ى جلب مغفرت الهى است ) (الا تحبّون اءن يغفر اللّه لكم )
7 هدف از عفو و گذشت كسب مغفرت خدا باشد نه چيز ديگر. (الا تُحبّون اءن يَغفر اللّه لكم )
8 در شيوه ى تبليغ ، از احساسات وعواطف مردم كمك بگيريم . (الا تحبون )
9 رهبران دينى بايد مردم را به انفاق و عفو تشويق كنند. (تمام آيه )
(23) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
همانا كسانى كه به زنان پاكدامن و بى خبر (از هرگونه آلودگى ) و با ايمان نسبت بد مى دهند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و برايشان عذاب بزرگى است .
نكته ها :
O با اينكه در قرآن گروه هاى كافران ، پيمان شكنان ، قاتلان ، طرفداران طاغوت ، منافقان ، مفسدان ، مشركان ، مستكبران ، ظالمان ، كتمان كنندگان حقّ و دروغگويان مورد لعنت قرار گرفته اند ولى لعنت دنيا و آخرت همراه با عذاب عظيم تنها مخصوص كسانى است كه آبروى افراد پاك را مى برند.
O امام صادق عليه السلام اين آيه را گواه بر آن دانستند كه نسبت ناروا به زنان پاكدامن و عفيف از گناهان كبيره است .(164)
پيام ها :
1 آسيب پذيرى زن بيشتر است ، بايد به افراد آسيب رسان هشدار داد. (يرمون المحصنات )
2 كسى كه پاك تر است تهمت به او خطرناكتر است . (المحصناتِ الغافلات المؤ منات )
3 بى خبرى از فساد ومراكز فساد وافراد فاسد، براى زن ارزش است . (الغافلات )
4 تهمت ، علاوه بر عذاب آخرت در دنيا نيز كيفر دارد. (لُعِنوا فى الدّنيا) (لعنت در دنيا، با اجراى حدّ و ردّ گواهى او به عنوان فاسق است .)
5 حمايت از حقوق زن ، از برنامه هاى قرآنى است . (يَرمون ... لُعِنوا)
(24) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اءَلْسِنَتُهُمْ وَاءَيْدِيهِمْ وَاءَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
روزى كه زبان ها و دست ها و پاهايشان عليه آنان به آنچه انجام داده اند گواهى مى دهند.
نكته ها :
O مساءله ى گواهى دادن اعضاى بدن بارها در قرآن مطرح شده است . در سوره ى فصّلت مى خوانيم : (حتّى اذا ما جاءوها شَهِد عليهم سَمعُهم و ابصارُهم و جُلودُهم بما كانوا يعملون )(165) هنگامى كه به دوزخ رسند، گوش و چشم و پوست بدن آنان به گناهانى كه انجام داده اند، گواهى دهند. و در سوره ى يس مى خوانيم : (اءليوم نَختِمُ على اءفواهِهم و تُكلِّمُنا ايديهِم و تَشهَد اءرجُلُهم بما كانوا يَكسِبون )(166) در آن روز بر دهان كافران مهر خموشى زنيم و دست هايشان با ما سخن گويند و پاهايشان به آنچه كرده اند گواهى دهند.
O چون در شهادت بايد عليه ديگرى گواهى داد، پس معلوم مى شود جوهر وشخصيّت انسان غيراز اعضاى اوست كه عليه او شهادت مى دهند. زيرا شاهد ومشهود بايد از هم جدا باشند.
O امام باقر عليه السلام فرمود: اين گواهى اعضاى بدن عليه مؤ من نيست ، بلكه عليه كسى است كه عذاب او حتمى شده باشد.(167)
پيام ها :
1 در قيامت ، تهمت زنندگان به زنان پاكدامن محكوم خواهند شد. (يَرمون المحصنات ... تشهد...)
2 در دادگاه قيامت ، انسان مالك اعضاى خود نيست . (تَشهدُ عليهم )
3 گواهى دادن ، به علم و شعور و حافظه و صداقت نياز دارد بنابراين اعضاى بدن از اين مزايا برخوردارند، گرچه ما نفهميم . (تَشهَدُ عليهم )
4 در قيامت بر تمامى گفتار و رفتار گواهى مى شود. (بما كانوا يعملون )
(25) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ اءَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ
ترجمه :
در آن روز، خداوند جزاى حقّ آنان را بى كم و كاست خواهد داد و آنان خواهند دانست كه خداوند همان حقيقت آشكار است .
نكته ها :
O كلمه ى ((دين )) در آيه ، يا به معناى جزاست و يا به معناى شريعت . بنابراين معناى آيه يا آن است كه در قيامت خداوند جزاى مردم را كاملاً مى دهد و يا آنكه شريعت حقّه در آن روز عرضه خواهد شد و همه ى مكتب سازان خيالى خواهند فهميد كه خداوند همان معبود واقعى بر حقّ و روشن است .(168)
O در دنيا بخاطر محدوديت هايى كه هست كيفر كامل داده نمى شود. مثلا اگر خلبانى شهرى را بمباران كرد و هزاران نفر را كشت ، ما در دنيا چگونه او را كيفر كنيم ، امّا در قيامت محدوديت نيست و مجرم بارها در دوزخ سوخته و دوباره زنده مى شود.
پيام ها :
1 تنها در قيامت است كه كيفرها بطور كامل داده مى شود. (يومئذ يُوَفّيهم )
2 كيفرهاى الهى در قيامت بر اساس شهادت وگواهى وحقّ است . (تشهد عليهم ... يُوَفّيهم اللّه )
3 خداوند از كيفر و پاداش كسى نمى كاهد. (يُوَفّيهم )
4 در قيامت ، وقتى پرده هاى غفلت ، غرور، جهل ، تبليغات كاذب و هوسها كنار مى روند، مردم حقيقت را مى فهمند. (و يعلمون )
(26) اَلْخَبِيثَتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَتِ وَالطَّيِّبَتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَتِ اءُوْلََّئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ
ترجمه :
زنان پليد سزاوار مردان پليدند ومردان پليد سزاوار زنان پليد، زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك . آنان از آنچه درباره شان مى گويند منزّهند و براى آنان مغفرت و روزى نيكويى است .
نكته ها :
O اين آيه يك اصل كلّى را مطرح مى كند و معنايش اين نيست كه اگر مردى يا زنى خوب بود حتماً همسرش نيز خوب و مشمول مغفرت و رزق كريم و اهل بهشت است . زيرا قرآن ملاك را ايمان و تقوا و عمل صالح مى داند و لذا با اينكه حضرت نوح و لوط طيب بودند همسرانشان از خبيثات و دوزخى اند.
O كلمه ى ((طيّب )) به معناى دلپسند و مطلوب است و در قرآن در توصيف مال ، ذرّيه ، فرزند، كلام ، شهر، همسر، غذا و رزق ، باد، مسكن ، فرشته ، درخت و تحيّت آمده است و در مقابل آن كلمه ى ((خَبيث )) است كه آن هم براى مال ، انسان ، همسر، سخن ، عمل و شجره به عنوان وصف مطرح شده است .
O اين آيه را چند نوع مى توان معنا كرد:
الف : با توجّه به آيات قبل كه درباره ى تهمت به زنان پاكدامن و ماجراى افك بود و با توجّه به جمله ى : ((مبرّئون ممّا يقولون ))، معناى آيه آن است كه كلمات خبيث مثل تهمت و افترا، شايسته افراد خبيث و سخنان پاك شايسته ى افراد پاك است .
ب : ممكن است مراد آيه بيان يك حكم شرعى باشد كه ازدواج پاكان با ناپاكان ممنوع است . نظير آيه اوّل همين سوره كه مى فرمود: (الزّانى لايَنكح الاّ زانية ) مرد زناكار جز زن زناكار را به همسرى نگيرد، همان گونه كه در روايتى امام باقر عليه السلام اين معنا را تاءييد مى كند.(169)
ب : ممكن است مراد آيه همسويى فكرى ، عقيدتى ، اخلاقى وبه اصطلاح هم شاءن و هم كفو بودن در انتخاب همسر باشد. يعنى هر كس بطور طبيعى به سراغ همفكر خود مى رود.
ذرّه اى كه در همه ارض و سماست
جنس خود را همچو كاه و كهرباست
ناريان مر ناريان را جاذبند
نوريان مر نوريان را طالبند
O در قرآن براى رزق اوصافى ذكر شده است از جمله :
(رزقا حسنا)(170)، (رزقٌ كريم )(171)، (رَزَقكم اللّه حلالا طيّبا)(172)، (يَرزُقه من حيث لايَحتسب )(173)، (يُرزَقون فيها بغير حساب )(174)
پيام ها :
1 طبع افراد پليد آن است كه به سراغ پليدى ها مى روند برعكس افراد خوب كه به سراغ خوبى ها مى روند. (الخبيثيات للخبيثين ... الطيّبات للطيّبين )
2 استفاده از نعمت ها و طيّبات ، حقّ اهل ايمان است . (والطّيّبات للطّيبّين )
3 سالم ماندن نسل هاى پاك ، از برنامه هاى قرآن است . (والطيّبات للطّيبّين )
4 حمايت از پاكدامن ها لازم است . (اولئك مبرؤ ن ممّا يقولون )
5 معنويّات بر ماديّات مقدّم است . (در قرآن هر جا جمله ى (رزق كريم ) آمده ، قبلش جمله ى (لهم مغفرة )آمده است .)
(27) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَدْخُلُواْ بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَاءْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَى اءَهْلِهَا ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه هايى كه منزل شما نيست پيش از آنكه اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام كنيد، وارد نشويد. اين دستور به نفع شماست شايد پند گيريد.
نكته ها :
O معناى ((اِستيناس )) اجازه خواستن و اعلام ورود است كه به گفته ى روايات مى تواند با ذكر خدا باشد و يا صداى پا و سلام كردن و امثال آن .(175)
O شخصى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد آيا براى ورود به منزل مادرم اجازه بگيرم ؟ فرمود: بله ، گفت : در خانه جز او كسى نيست و جز من خادمى ندارد! حضرت فرمود: آيا دوست دارى مادرت را برهنه ببينى ؟ گفت نه . فرمود: پس اجازه بگير.
O در روايتى ديگر آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از ورود مردان به خانه زنانى كه اولياى آنان حضور ندارند نهى فرمود.(176)
O در روايات مى خوانيم : اجازه گرفتن سه مرتبه باشد تا اهل خانه فرصت جمع و جور كردن خود را داشته باشند. (البتّه اجازه گرفتن براى ورود به خانه ديگران است ، ولى انسان مى تواند سرزده به خانه خود وارد شود.) وبراى نجات غريق و مظلوم و مورد آتش سوزى ، اجازه لازم نيست .(177)
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هرگاه مى خواست وارد منزلى شود، براى اجازه گرفتن ، روبروى در خانه نمى ايستاد بلكه سمت راست يا چپ مى ايستاد تا نگاه مباركشان به داخل خانه نيفتد.(178)
پيام ها :
1 اهل ايمان در هر كارى بايد از وحى الهى دستور بگيرند. (يا ايّها الّذين آمنوا)
2 امنيّت و آزادى براى ساكنين خانه بايد حفظ شود. (لا تَدخلوا) (وارد شدن به خانه ى ديگران به صورت سرزده ، حرام است .)
3 از مواضع تهمت دورى كنيد. (لا تَدخلوا... ذلكم خير)
4 باز بودن در خانه ، دليل جواز براى ورود نيست . (لا تَدخلوا)
5 مالكيّت افراد محترم است . (لا تَدخلوا)
6 اوّلين برخوردها بايد با محبّت همراه باشد. (تَستاءنسوا و تُسلّموا)
7 از هر كارى كه در آن احتمال شكستن حريم حيا وحجاب است دورى كنيد. (تستاءنسوا)
8 در ورود به خانه ديگران ، تحميل ، تكلّف و احساس سنگينى ممنوع است . (كلمه ((تستاءنسوا)) به جاى ((تستاءذنوا))، نشانه ى انس ، صفا و صميميّت است )
9 وارد شونده بايد سلام كند هر كه باشد. (تسلّموا على اهلها)آرى ، سلام كردن لازم نيست از كوچكترها به بزرگترها باشد.
10 مراعات ادب وحقّ ديگران ، سرچشمه ى سعادت بشر است . (ذلكم خيرلكم )
11 دستورات الهى را فراموش نكنيم و به ياد داشته باشيم . (لعلّكم تَذكّرون )
12 آداب واخلاق دينى ، همان نداى فطرت است لكن فطرت بيدار وهشيار. (تَذكّرون )
(28) فَإِن لَّمْ تَجِدُواْ فِيهَآ اءَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ اءَزْكَى لَكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ
ترجمه :
پس اگر كسى را در خانه نيافتيد، وارد آنجا نشويد تا آنكه (به نحوى ) به شما اجازه ى ورود داده شود واگر به شما گفته شد كه برگرديد، برگرديد (وناراحت نشويد) اين براى پاك ماندن شما بهتر است و خداوند به عملكرد شما آگاه است .
پيام ها :
1 ورود به خانه ى ديگران با علم به نبود كسى در آنجا، حرام است . (فلاتَدخلوا)
2 ورود اجازه ى قطعى مى خواهد، (حتّى يُؤ ذن لكم )ولى برگشتن نياز به صراحت صاحبخانه ندارد، بلكه به مجرد پيدا شدن علائم نارضايتى بازگشتن لازم است . (قيل )
3 ورود به خانه مردم نياز به اذن و اجازه دارد؛ خواه اذن دهنده صاحب خانه و مالك باشد، يا مقام مجاز ديگر نظير حاكم اسلامى . (جمله ((يؤ ذن )) مجهول آمده تا اصل اذن را ثابت كند و نامى از اذن دهنده نيامده است )
4 توقّف در كنار خانه ى مردم ممنوع است . (اِرجعُوا)
5 نپذيرفتن مهمان ناخوانده جايز است . (ارجِعوا)
6 عذر صاحب خانه را بپذيريم . (اِرجِعوا)و خود را به صاحب خانه تحميل نكنيم . (اِرجِعُوا فارجِعوا)
7 صفا، صميميّت و نداشتن توقّع بيجا، از بركات اخلاق اسلامى است . (اِرجِعوا فارجِعوا)
8 راه خودسازى و تزكيه ، عمل به آداب اسلامى و مراعات حقوق مردم است . (اِرجِعوا اَزكى لكم )
9 گاهى رشد انسان به اين است كه سر او به سنگ بخورد. (اِرجعوا اَزكى لكم )هر برگشتى شكست نيست . (اَزكى لكم )
10 ملاك در تنظيم روابط اجتماعى مردم ، رشد و طهارت است . (اَزكى لكم ) (اوامر و نواهى خداوند كليد رشد و طهارت است .)
11 علم خداوند به عملكرد ما رمز تشويق و تهديد ماست . (بما تعملون عليم )
(29) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَن تَدْخُلُواْ بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَعٌ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ
ترجمه :
بر شما گناهى نيست كه به منازل غير مسكونى كه در آن متاعى داريد وارد شويد وخداوند به آنچه ظاهر و يا كتمان مى كنيد آگاه است .
نكته ها :
O حساب مراكز عمومى كه ساكنين خاصّى ندارد، مثل هتل ها، كاروانسراها، فروشگاه ها و حمام ها كه درب آنها به روى همه باز است ومردم از رفت وآمد به آنجا بهره مند مى شوند، از حساب خانه هاى شخصى جداست و براى رفتن به آن مراكز اجازه گرفتن لازم نيست .(179)
پيام ها :
1 رفتن به مراكز عمومى بدون داشتن هدفى سودمند، براى ولگردى وپرسه زدن ممنوع است . (تدخلوا بيوتاً غير مسكونة فيها متاع لكم )
2 در ورود به مراكز عمومى ، خدا را در نظر بگيريم و بدانيم خداوند افكار و رفتار ما را زير نظر دارد. (واللّه يعلم ما تبدون و ما تكتمون )
(30) قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ اءَبْصَرِهِمْ وَيَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ اءَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ
ترجمه :
به مردان مؤ من بگو: از بعضى نگاه هاى خود (نگاه هاى غير مجاز) چشم پوشى كنند و دامن خود را حفظ نمايند. اين براى پاكتر ماندن آنان بهتر است . خداوند به آنچه انجام مى دهند آگاه است .
نكته ها :
O در شاءن نزول اين آيه مى خوانيم : جوانى در بين راه ، زنى را ديد و به او چشم دوخت و دنبال او راه افتاد. طورى غرق نگاه بود كه صورتش به ديوار برخورد كرد و مجروح شد، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ماجراى خود را نقل كرد. اين آيه نازل شد.(180)
رواياتى درباره ى نگاه :
# حضرت على عليه السلام فرمود: ((لكم اوّل نَظَرة الى المرئة فلا تتّبعوها بنَظرة اُخرى واحذروا الفتنة )) نگاه اوّل مانعى ندارد ولى ادامه ى نگاه اشكال دارد، زيرا سبب فتنه مى شود.(181)
# در حديثى مى خوانيم : تمام چشم ها در قيامت گريان است مگر سه چشم : چشمى كه از ترس خدا بگريد و چشمى كه از گناه بسته شود و چشمى كه در راه خدا بيدار بماند.(182)
# در ((صحيح بخارى )) مى خوانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: جلو راه مردم ننشينيد. مردم گفتند: ما ناچاريم از نشستن . فرمود: پس حقّ آن را ادا كنيد. پرسيدند حقّ آن چيست ؟ فرمود: ((غَضّ البَصر و كَفّ الاَذى و رَدّ السلام والامر بالمعروف و النهى عن المنكر)) ترك چشم چرانى و مردم آزارى ، جواب دادن به سلام ديگران ، امر به معروف و نهى از منكر.
# حضرت عيسى عليه السلام فرمود: از نگاه به نامحرم بپرهيزيد كه بذر شهوت را در دل مى نشاند و همين براى دچار شدن انسان به فتنه كافى است .(183)
# حضرت على عليه السلام فرمود: ((العَين رائِدُ القلب )) چشم ، دل را بدنبال خودمى كشد. ((العَين مَصائد الشيطان )) چشم ، قلاّب شيطان است . و چشم پوشى بهترين راه دورى از شهوات است .(184)
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ((النَظَر سَهْم مسموم مِن سهام ابليس فمَن تَركَها خَوفاً من اللّه اعطاه اللّه ايماناً يَجِد حلاوة فى قلبه ))(185) نگاه بد تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه هر كس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد خداوند به او ايمانى مى دهد كه از درون خويش شيرينى و مزه ى آن را احساس مى كند.
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هركس چشم خود را از حرام پر كند، در قيامت چشم او از آتش پر خواهد شد مگر اينكه توبه كند.(186)
# امام صادق عليه السلام درباره ى نگاه مجاز به زن نامحرم فرمود: ((الوَجه والكَفّين والقَدمَين )) يعنى نگاه به صورت و كف دست ها و روى پاها جايز است ، (لكن بدون شهوت ).(187)
پيام ها :
1 لازمه ى ايمان حفظ نگاه از حرام است . (قل للمؤ منين ... يغضّوا...)
2 جاذبه هاى غريزى را بايد كنترل كرد. (يغضّوا)
3 گناه را از سرچشمه جلوگيرى كنيم وتقوا را از چشم شروع كنيم . (من ابصارهم )
4 چشم پاك مقدّمه ى پاكدامنى است . (يَغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم )
5 پوشش ، براى مردان نيز واجب است . (يَحفظوا فُروجهم )
6 چشم چرانى و بى عفّتى مانع رشد معنوى انسان است . (يغضّوا يحفظوا ازكى )
7 چشم چرانى ، در محضر خداست . (در محضر خدا معصيت نكنيم ) (يغضّوا... اِنّ اللّه خبير)
(31) وَقُل لِّلْمُؤْمِنَتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اءَبْصَرِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنََّّاءَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّاءَوْ اءَبْنَآئِهِنَّ اءَوْ اءَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اءَوْ إِخْوَنِهِنَّ اءَوْ بَنِى إِخْوَنِهِنَّ اءَوْ بَنِى اءَخَوَتِهِنَّ اءَوْ نِسَآئِهِنَّ اءَوْ مَا مَلَكَتْ اءَيْمَنُهُنَّ اءَوِ التَّبِعِينَ غَيْرِ اءُوْلِى الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ اءَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْيَظْهَرُواْ عَلَى عَوْرَتِ النِّسَآءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ بِاءَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوَّاْ إِلَى اللّهِ جَمِيعاً اءَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
و به زنان با ايمان بگو: از بعضى نگاه هاى خود (نگاه هاى غير مجاز) چشم پوشى كنند و دامن هاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه (به طور طبيعى ) ظاهر است ، زينت هاى خود را آشكار نكنند و بايد روسرى خود را بر گردن خود بيفكنند (تا علاوه بر سر، گردن و سينه ى آنان نيز پوشيده باشد) و زينت خود را ظاهر نكنند جز براى شوهر خود، يا پدر خود يا پدرشوهر خود، يا پسر خود، يا پسرشوهر خود (كه از همسر ديگر است ) يا برادر خود، يا پسربرادر خود، يا پسرخواهر خود، يا زنان (هم كيش ) خود، يا آنچه را مالك شده اند (از كنيز و برده )، يا مردان خدمتگزار كه تمايل جنسى ندارند، يا كودكانى كه (به سنّ تمييز نرسيده و) بر امور جنسى زنان آگاه نيستند. و نيز پاى خود را به گونه اى به زمين نكوبند كه آنچه از زيور مخفى دارند آشكار شود. اى مؤ منان ! همگى به سوى خدا باز گرديدو به درگاه خدا توبه كنيد تا رستگار شويد.
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:05 PM
next page
fehrest page
back page
نكته ها :
O با اينكه خداوند در قرآن به عدد ركعت هاى نماز و طواف اشاره نكرده و بيان مقدار و نصاب زكات و بسيارى از مسائل ديگر را به عهده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گزارده ، ولى در مسائل خانوادگى و تربيتى و مفاسد اخلاقى به ريزترين مسائل پرداخته است .
O خداوند در اين آيه بيست وپنج مرتبه با آوردن ضمير مونث به زنان توجّه كرده است .(188)
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از آيه ى ((يَغضُضنَ من ابصارهنّ و يحفظوا فروجهنّ)) آن است كه حتّى زنان به عورت زنان نگاه نكنند و عورت خود را از نگاه ديگران حفظ نمايند.(189)
O كلمه ((اِربة )) به معناى حاجت و نياز است . مراد از ((اولى الاربة )) خدمتگزاران و ملازمانى هستند كه تمايل به همسر ندارند.(190)
O پيامبر صلى الله عليه و آله در تفسير جمله ى ((الاّ لِبُعولتهنّ)) فرمود: خداوند آن دسته از زنان را كه صورت و موى خود را براى شوهر آرايش نكنند ويا تقاضاى شوهر را نپذيرند، لعنت كرده است .(191)
O توبه ، گاهى پشيمانى از يك گناه فردى و گاهى براى تغيير دادن يك فرهنگ فاسد عمومى است ، كه آيه ظاهرا درباره ى نوع دوّم است . زيرا در جاهليّت گردن وسينه ى زنان باز بود.(192)
O حفظ حجاب و ترك جلوه گرى ثمرات بسيارى دارد كه برخى از آنها عبارت است از:
آرامش روحى ، استحكام پيوند خانواده ، حفظ نسل ، جلوگيرى از سوء قصد و تجاوز، پيشگيرى از امراض مقاربتى و روانى ، پائين آمدن آمار طلاق ، خودكشى ، فرزندان نامشروع و سقط جنين ، از بين رفتن رقابت هاى منفى ، حفظ شخصيّت و انسانيّت زن ، و نجات او از چشم ها و دلهاى هوسبازى كه امروز دنياى غرب و شرق را در لجن فرو برده است .
O ((خُمُر)) جمع ((خمار)) يعنى روسرى و ((جيوب )) جمع ((جيب )) به معناى گردن وسينه است .
پيام ها :
1 در لزوم عفّت و پاكدامنى و ترك نگاه حرام بين زن و مرد، فرقى نيست . (يَغضّوا يَغضُضن يَحفظوا يَحفظن )
2 جلوه گرى زنان ، در جامعه ممنوع است . (ولا يُبدين زينتهنّ)
3 ظاهر بودن قسمت هايى از بدن كه به طور طبيعى پيداست ، (صورت ، دست يا پا) مانعى ندارد. (الاّ ما ظَهَر منها)
4 در ميان انواع پوشش ها، نام مقنعه و روسرى بزرگ آمده و اين دليل بر اهميّت حجاب است . (خُمُرهنّ)
5 در قانون گزارى بايد به ضرورت ها، واقعيّت ها و نيازها توجّه شود. (اگر پوشاندن آن قسمت از بدن كه خود به خود آشكار است ، واجب مى شد، زندگى براى عموم زنان مشكل بود) (الاّ ما ظَهر منها)
6 اسلام به نيازهاى فطرى و غريزى بشر پاسخ مثبت مى دهد. (الاّ لبُعولتهنّ)
7 از بردگان و غلامان و افراد ملازمى كه نيازى به همسر ندارند، ستر و پوشاندن واجب نيست . (او ما مَلَكت ايمانهنّ او التّابعين غير اولِى الاربة )
8 هرگونه راه رفتنى كه سبب آشكار شدن زيورهاى مخفى زن شود ممنوع است . (ولا يضربن بارجلهنّ)
9 زن ، حقّ مالكيّت دارد. (مَلَكت ايمانهنّ)
10 زن ، زينت خود را تنها به زنان مسلمان مى تواند نشان دهد و نزد زنان كفّار بايد خود را بپوشاند. (نسائهنّ)يعنى زنان خودى و مسلمان نه بيگانه .
11 پوشش زن با تمايلات جنسى مردان نامحرم كاملا ارتباط دارد، براى (غير اولى الاِربَة )كه ميلى به همسر ندارد پوشش لازم نيست .
12 حجاب وپوشش ، واجب است ، (وليَضربنَ بخُمُرهنّ)وهركارى كه زينت زن را آشكار كند يا ديگران را از آن آگاه كند ممنوع است . (ليعلم مايُخفين من زينتهنّ)
13 مقدار واجب براى پوشش سر و صورت ، انداختن روسرى و مقنعه اى است كه گردن و سينه را بپوشاند. (خُمُرهنّ على جُيوبِهنّ)
14 با حفظ حجاب ، حضور زن در جامعه مانعى ندارد. (ولا يُبدينَ زينتهنّ) همان گونه كه شركت زن در نماز جماعت بلامانع است . (و اركَعى مع الرّاكعين )(193)
15 همه مردم نسبت به مساءله نگاه و حجاب مسئولند و براى نگاه هاى حرام خود بايد توبه كنند. (توبوا الى اللّه جميعا ايّها المؤ منون )
16 مقتضاى ايمان ، توبه به درگاه خداوند است . (توبوا الى اللّه جميعا ايّها المؤ منون )
17 توبه ، هم واجب است و هم كليد رستگارى است . (تُوبوا... تفلحون )
18 راه رستگارى ، بازگشت از مسيرهاى انحرافى به راه خداست . (تُوبوا الى اللّه ... تفلحون )
(32) وَاءَنكِحُواْ الاَْيَمَى مِنكُمْ وَالصَّلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
پسران و دختران بى همسر وغلامان وكنيزان شايسته ى (ازدواج ) خود را همسر دهيد. (و از فقر نترسيد كه ) اگر تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بى نيازشان مى گرداند. خداوند، گشايشگر داناست . (او از فقر ونياز شما آگاه است وبر كفايت شما وعده داده است ودر عمل به وعده اش قدرت دارد)
نكته ها :
O ((اَيامى )) جمع ((ايم ))، يعنى كسى كه همسر ندارد، خواه مرد باشد يا زن ، باكره باشد يا بيوه .
O بهترين واسطه گرى ها، شفاعت و واسطه گرى در امر ازدواج است . چنانكه در روايت آمده است : كسى كه ديگرى را داماد يا عروس كند، در سايه ى عرش خداست .(194)
O پدر و مادرى كه با داشتن امكانات ، فرزندشان را همسر نمى دهند، اگر فرزند مرتكب گناه شود، والدين در گناه او شريك هستند.(195)
O درباره ى ازدواج ، روايات بسيارى آمده است كه به چند مورد آن اشاره مى كنيم :
# امام صادق عليه السلام فرمود: توسعه ى زندگى ، در سايه ى ازدواج است .
# كسى كه از ترس فقر ازدواج نكند، به خداوند سوءظن برده است .
# دوركعت نماز كسى كه همسر دارد، بهتراز هفتاد ركعت نماز كسى است كه همسر ندارد.(196)
پيام ها :
1 جامعه ى اسلامى ، مسئول ازدواج افراد بى همسر است . (و اَنكِحوا)
2 ازدواج در اسلام ، امرى مقدّس و مورد تاءكيد است . (و اَنكحوا)
3 لازم نيست خواستگارى ، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مى توانند پيشقدم شوند. (و اَنكحوا)
4 تنها سفارش به ترك نگاه حرام ، كافى نيست ، مساءله ى ازدواج را بايد حل كنيم . (يَغضّوا، يَغضُضن ، انكحوا)
5 زنان بيوه را همسر دهيد. (((اَيامى ))، شامل آنان نيز مى شود.)
6 داشتن صلاحيّت ، شرط طرفين عقد است . (والصّالحين )(يعنى بايد صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند.)
7 اقدام جامعه براى عروس و داماد كردن افراد صالح ، تشويقى است كه جوانان لااُبالى و هرزه نيز خود را در مدار صالحان قرار دهند. (والصّالحين ...) (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت ، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد.)
8 در تاءمين نيازهاى جنسى ، فرقى ميان انسان ها نيست . (زن ، مرد، غلام و كنيز) (منكم ، عبادكم ، امائكم )
9 فقر، نبايد مانع اقدام در امر ازدواج شود. (اِن يكونوا فقراء...)
10 در صورت فقر، به ازدواج اقدام كنيد و بر خدا توكّل نماييد. (يُغنِهم اللّه )
11 فقر، براى عروس و داماد عيب نيست . (ان يكونوا فقراء ...)
12 خداوند، تاءمين زندگى عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج ، وسيله ى وسعت و بركت زندگى است . (يغنهم اللّه )
13 تحقّق وعده هاى الهى از سرچشمه ى فضل بى پايان اوست . (فضله واسع )
14 رشد و توسعه اى كه خداوند نصيب بندگانش مى فرمايد، بر اساس علم و حكمت اوست . (واسعٌ عليم )
(33) وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَبَ مِمَّا مَلَكَتْ اءَيْمَنُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللّهِ الَّذِى ءَاتَكُمْ وَلاَ تُكْرِهُواْفَتَيَتِكُمْ عَلَى الْبِغَآءِ إِنْ اءَرَدْنَ تَحَصُّناً لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الْحَيَوةِالدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
و كسانى كه وسيله ى ازدواج نمى يابند، بايد پاكدامنى و عفت پيشه كنند، تا آن كه خداوند از كرم خويش ، آنان را بى نياز نمايد. و هر كدام از غلامان و كنيزان شما كه خواهان بازخريد و آزادى (تدريجى ) خود باشند، (يعنى مايلند با قرارداد كتبى با مالك خويش كار كرده و خود را آزاد نمايند) اگر در آنان خير و شايستگى ديديد، تقاضاى آنان را بپذيريد (و براى كمك به آزاد شدن آنان ) از مالى كه خدا به شما داده به آنان بدهيد، و كنيزان خود را كه تصميم بر پاكدامنى دارند، به خاطر رسيدن به مال دنيا به فحشا وادار نكنيد، كه هر كس آنان را به فحشا مجبور كند، البتّه خداوند براى آن كنيزان كه به اكراه بدان كار وادار گشته اند، بخشنده ى مهربان است .
نكته ها :
O ابتدا بايد به توانمندان و مسئولان سفارش اقدام كرد، سپس به غير متاءهّلين سفارش عفت و پاكدامنى . (آيه ((وانكحوا)) قبل از آيه ((وليستعفف )) آمده است )
O على عليه السلام فرمود: در جاهليّت مردم كنيزان را براى كسب درآمد به فحشا وادار مى كردند.(197)
O اگر مسلمانان در جنگ پيروز شدند و اسير گرفتند، در مورد رفتار با اُسرا يكى از اين چند راه را مى توانيم پيش بگيريم :
الف : همه ى اسيران را يكجا آزاد كنيم ، كه در اين صورت ، دوباره جنگ شروع مى شود.
ب : همه را بكشيم ، كه اين ، نشانه ى سنگدلى مسلمانان خواهد بود.
ج : اسرا را در منطقه اى گرد آوريم و از بيت المال مسلمين ، مخارج آنان را تاءمين كنيم . (در اين طرح ، بايد بى گناهان هزينه ى مجرمان را بپردازند).
د: آنها را ميان مسلمانان تقسيم كنيم تا سيره ى اسلام و مسلمين را مشاهده كنند و به تدريج تحت تاءثير قرار گيرند و مسلمان شوند، سپس از راه هاى مختلف ، آنها را آزاد كنيم ، كه اين طرح ، بهترين است ، و طرح اسلام نيز همين است .
بگذريم كه نظام جنگ در آن زمان اين بود كه اسير جنگى را به عنوان برده مورد استفاده قرار مى دادند و اسلام نيز مقابله به مثل مى كرد، همان گونه كه امروز در دنيا اسيران را در اردوگاه ها قرار مى دهند كه ما نيز بايد قوانين بين المللى جنگ را تا آنجا كه منافاتى با مذهب ما نداشته باشد بپذيريم .
پيام ها :
1 دسترسى نداشتن به همسر، مجوّز گناه نيست ، صبر و عفّت لازم است . (وليَستَعفف )
2 هر كجا احساس خطر بيشتر شد، سفارش مخصوص لازم است . (وليَستَعفِف الّذين لايَجِدونَ نكاحا)(چون افراد غير متاءهل بيشتر از ديگران در معرض فحشا و منكر هستند، خداوند در فرمان به عفّت ، آنان را مخاطب قرار داده است )
3 اگر عفّت و تقوا داشته باشيم ، خداوند ما را بى نياز مى كند. (وليَستَعفِف ... يُغنيهم اللّه )(جوانان بخاطر امكانات ازدواج ، به سراغ تهيّه ى مال از راه حرام نروند و عفّت و تقواى مالى از خود نشان دهند)
4 در حفظ عفّت و پاكدامنى عمومى ، هم جوانان خود را حفظ كنند، (و ليَستَعفف ) ، هم حكومت قيام كند (واَنكحوا الاَيامى )، و هم ثروتمندان جامعه به پاخيزند. (و آتوهم من مال اللّه )
5 در هر قراردادى حتّى با زيردستان خود، سند كتبى داشته باشيد. (مما مَلَكت اَيمانكم فكاتِبوهم )
6 آسان گرفتن ازدواج بردگان از طريق قرارداد بازخريد بايد همراه با علم به مصلحت باشد. (فكاتبوهم اِن عَلِمتُم فيهم خَيراً)
7 اسلام براى آزادى بردگان ، طرح هاى مختلفى دارد. يكى از آنها قرارداد بازخريد است . (فكاتبوهم )
8 دارايى و اموال را از خود ندانيد بلكه از خداست كه چند روزى امانت به شما داده است . (مال اللّه )
9 ثروتمندان در قبال ازدواج جوانان ، مسئوليّت بيشترى دارند. (و آتوهم من مال اللّه الّذى آتاكم )
10 اوليا به بردگانى كه توان پرداخت بهاى بازخريد خود را ندارند كمك كنند. (و آتوهم من مال اللّه )حضرت على عليه السلام فرمودند: يك چهارم قيمت قرارداد را رها كنند.(198) وامام صادق عليه السلام فرمودند: چيزى از بهاى قرارداد را كم كنند.(199)
11 بردگان در بستن قرارداد، هم سنگ مالكان خود هستند. (((فكاتبوهم )) در موردى است كه هر دو طرف برابر هم باشند)
12 از مال الهى (بودجه ى زكات ) هم براى آزادى بردگان و هم براى ازدواج جوانان هزينه كنيد. (و آتوهم من مال اللّه )
13 بكارگيرى زيردستان در مسير حرام و واداشتن كنيزان عفيف بر فحشا، ممنوع است . (و لا تكرهوا فَتَياتكم على البِغاء)
14 دنياطلبى ، سرچشمه ى گناهان است . (لا تكرهوا ... عرض الحيوة الدّنيا)
15 ثروت اندوزى از راه هاى نامشروع جايز نيست . (لتَبتغوا عرض الحيوة الدّنيا)
16 دنيا زودگذر است . (عرض الحيوة الدّنيا)(كلمه ((عرض )) به معناى عارضى و زودگذر است )
17 ارزشها نبايد فداى رفاه و مال و ماديّات شود. (لاتكرهوا... لتبتغوا)
18 شخصيّت كنيزان مانند دخترانِ آزاد است . (((لاتكرهوا فَتَياتكم )) و نفرمود: ((لاتكرهوا امائكم )))
19 اسلام حامى كنيزان است . (لاتكرهوا...)
20 پاكدامنى و عفت براى زن بهترين ارزش است . (اِن اءرَدنَ تحصّنا)
21 سرچشمه بخشى از گناهان ، بزرگترها هستند. (لاتكرهوا... اءردن تحصّنا)
22 افراد مجبور شده به گناه ، مورد عفو قرار مى گيرند. (فاِنّ اللّه من بعد اكراههنّ غفورٌ رحيم )
(34) وَلَقَدْ اءَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَمَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه :
همانا ما به سوى شما آياتى روشنگر و از كسانى كه قبل از شما بودند نمونه هاى برجسته و تاريخى و پندى براى پرهيزكاران فرستاديم .
پيام ها :
1 خداوند با مردم اتمام حجّت مى كند. (اَنزلنا اليكم آيات مبيّنات )
2 آيات قرآن نور و روشنگر است . (آيات مبيّنات )
3 تاريخ گذشتگان ، چراغ راه آيندگان است . (مثلاً من الّذين خَلَوا من قبلكم )
4 قرآن كتاب جامعى است . (آيات مثلا موعظة )
5 پند پذيرى دلى آماده مى خواهد. (موعظةً للمتّقين )
6 متّقين نيز به موعظه نيازمندند. (موعظةً للمتّقين )
(35) اللّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَاءَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُزَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْتَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثَلَ لِلنَّاسِ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه :
خداوند، نور آسمان ها وزمين است . مثل نور او همچون چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ ) باشد. آن چراغ در ميان شيشه اى و آن شيشه همچون ستاره اى تابان و درخشان . اين چراغ از روغن درخت پر بركت زيتون بر افروخته است ، كه نه شرقى است و نه غربى . (روغنش به قدرى صاف و شفّاف است ) كه بدون تماس آتش نزديك است (شعله ور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور ديگر. هر كس را كه خداوند بخواهد به نور خويش هدايت مى كند، و خداوند براى مردم مثلها مى زند و به هر چيزى آگاه است .
نكته ها :
O ((مشكاة )) يعنى چراغدان . ((دُرّى )) به معناى پر نور و پر فروغ است . ((زِيت )) روغن زيتون را گويند. (مادّه اى كه وسيله ى روشنايى است )
O ((نور)) يعنى چيزى كه هم خودش روشن است و هم سبب روشنى اشياى ديگر است . در فرهنگ اسلام از چند چيز به عنوان ((نور)) ياد شده است ، از جمله : قرآن ، حديث ، علم ، عقل ، ايمان ، هدايت ، اسلام ، پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام .
O حضرت على عليه السلام فرمود: چيزى را نديدم مگر آن كه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه با آن ديدم . ((ما راءيتُ شيئاً الاّ و راءيت اللّه قبله و بعده و معه ))
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بينم
O (اللّه نور السموات )يعنى : خداوند هدايت كننده ى آسمان و زمين است . در ميان تمام اقوالى كه براى ((نور)) گفته شده است ، از قبيل روشنگر، زينت بخش و هادى ، معناى هدايت بهتر به نظر مى آيد، چون هدايت آفرينش ، در آيات ديگر نيز آمده است . (اءعطى كل شى ء خلقه ثمّ هَدى )وجمله ى (نورٌ على نور)به معناى هدايت هاى دايمى و پى در پى است و در پايان آيه نيز مى فرمايد: (يَهدى اللّه لنوره )
پيام ها :
1 هستى ، فيض خداوند و پرتوى از نور اوست ، قوام و بقاى هستى از اوست . (اللّه نور السموات ...)
2 نور خدا هم زياد است و هم ثابت . (شيشه ، هم نور را زياد مى كند و هم نور را از خاموش شدن حفظ مى كند.) (المصباح فى زُجاجة )
3 روشنى نور خدا از ذات اوست نه از جرقه هاى بيرونى . (يَكاد زَيتُها يضى ء و لو لم تمسسهُ نار)
4 زيتون درخت مباركى است . (شَجرةٍ مُباركةٍ زَيتونة )
5 اگر درخت زيتون در وسط باغ باشد، كه در تمام روز آفتاب بخورد، روغنش بهتر مى شود، ولى اگر در اطراف باغ و مزرعه بود، يا در وقت صبح آفتاب دارد يا عصر. (زيتونةٍ لاشرقيّةٍ و لا غربيّة )
(36) فِى بُيُوتٍ اءَذِنَ اللّهُ اءَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالغُدُوِّ وَالاَْصَالِ
ترجمه :
(اين نور هدايت ) در خانه هايى است كه خداوند اذن داده رفعت يابند و نام او در آنها ذكر شود و در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبيح گويند.
نكته ها :
O در زيارت جامعه خطاب به ائمّه شيعه عليهم السلام مى خوانيم : ((جَعَلكم فى بيوتٍ اءذِن اللّه اءن تُرفع ...)) بنابراين حرم امامان معصوم عليهم السلام ، يكى از مصاديق ((فى بيوت )) است .
O كلمه ى ((ترفع )) در آيه به معناى بلندى مكانى نيز مى باشد، نظير آيه ى (اذ يَرفع ابراهيم القواعِدَ من البيت و اسماعيل )(200) يعنى حضرت ابراهيم پايه هاى كعبه را بلند ساخت .
O امام باقر عليه السلام فرمود: آن خانه ها، خانه هاى انبيا و حكما و امامان معصوم مى باشد.(201) و ((ثعلبى )) در تفسير خود نقل مى كند: روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشغول تلاوت اين آيه بود. ابوبكر برخاست و پرسيد: آيا خانه ى فاطمه عليها السلام و على عليه السلام از مصاديق اين آيه است ؟ فرمود: آرى ، از بهترين مصاديق اين آيه است .(202)
O امام كاظم عليه السلام فرمود: مراد از ((بالغدوّ و الا صال )) در آيه ، نمازهاى اوّل وقت است .(203)
O در فرهنگ قرآن ، در موارد متعدّدى به جاى نماز، تسبيح آمده است . (وسبّح بالعشىّ والابكار)(204)، (و سَبّح بحَمدِ ربّك قبلَ طلوع الشمس و قبل الغروب )(205)
پيام ها :
1 راهيابى به نور خدا در هر كجا نيست ، بلكه در مكان ها و از راه هاى خاصّى است . (اللّه نور... فى بيوتٍ...)
2 بلند ساختن مساجد وكانون هاى عبادت مانعى ندارد. (اءذن اللّه اءن ترفع )
3 مكان ها يكسان نيستند و بعضى از آنها، بر بعضى ديگر برترى دارند. (فى بيوت اءذن اللّه اءن تُرفَع )
4 توجّه به نور هدايت خداوند با رفت و آمد به مساجد به دست مى آيد. (اللّه نور... يهدى اللّه لنوره ... فى بيوت ...)
5 مساجد بايد از هر جهت از خانه هاى ديگر بهتر و برتر باشند. (اءن تُرفَع )
6 بزرگى و عظمت ، مخصوص خدا و مواردى است كه او اجازه مى دهد. (اءذن اللّه اءن تُرفَع )
7 اصل در استفاده از مساجد، ذكر خداست ، نه مراسم ديگر. (يُذكرُ فيها اسمه )
8 درهاى مسجد بايد در اوقات نماز باز باشد و كسى حقّ ندارد آن را ببندد. (يسبّح له فيها بالغُدوّ و الا صال )
9 تسبيح خداوند، بايد هر صبح و شام تكرار شود. (يسبّح ... بالغُدوّ و الا صال )(عنصر زمان و مكان در عبادت مؤ ثّر است .)
(37) رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَرَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَإِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالاَْبْصَرُ
ترجمه :
مردانى كه هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات ، سرگرم و مشغول نمى كند، از روزى كه در آن ، دلها و چشم ها دگرگون مى شود بيمناكند.
نكته ها :
O ((تجارت )) داد و ستد دايمى است كه براى به دست آوردن سود انجام مى گيرد، ولى ((بيع )) خريد و فروش مقطعى و دفعى براى رفع نيازهاى روزمرّه زندگى است .(206)
O كلمه ى ((رِجال )) در اين جا شامل همه ى بندگان خدا مى شود، چه مرد و چه زن .
O در حديث مى خوانيم : مراد از كسانى كه در اين آيه از آنها ياد شده است ، تجارى هستند كه با شنيدن صداى اذان ، تجارت را رها مى كنند و به سوى نماز مى روند.(207)
O تجارت ، تنها عاملى نيست كه انسان را سرگرم مى كند و از ياد خدا باز مى دارد، عوامل ديگرى نيز در قرآن كريم ذكر شده است ، از جمله : تكاثر، آرزو، فرزند و دوست بد.
پيام ها :
1 كسانى كه تجارت آنان را غافل نكند، مردان بزرگى هستند. (كلمه ((رجالٌ)) با تنوين آمده كه علامت بزرگى و عظمت است )
2 تلاش و اقتصاد منهاى ياد خدا، پوچ و بى ارزش است . (((لا تُلهيهم )) به جاى ((لاتمنعهم )) بيانگر آن است كه اگر به تجارت سرگرم و از نماز غافل شدى كار تو لهو، پوچ و بى ارزش است .)
3 تجارت و اقتصاد، لغزشگاه بزرگى است . (لا تُلهيهم تجارة )
4 اگر ايمان و اراده ى قوى باشد، ابزار و وسائل اثرى ندارند. (رجالٌ لا تُلهيهم )
5 بازار اسلامى هنگام نماز، بايد تعطيل شود. (رجالٌ لا تُلهيهم ...)
6 از نظر اسلام ، حتّى كارهاى حلال و مباح نبايد انسان را از ياد خدا غافل كند، چه رسد به كارهاى مكروه و حرام . (لا تُلهيهم تجارة )
7 ترك تجارت ، ارزش نيست ، بلكه تجارت همراه با ياد خدا و نماز و زكات ارزش است . (لا تُلهيهم تجارة ... عن ذكر اللّه و...)(مردان خدا براى زندگى مادّى خود تلاش مى كنند، ولى از آخرت غافل نيستند.)
8 ايمان به آخرت ، دنيا را نزد انسان كوچك مى كند. (لا تُلهيهم ... يخافون يوماً)
9 با اين كه نماز ذكر خداست ، ولى به خاطر اهميّت آن در كنار ذكر اللّه جداگانه مطرح شده است . (ذكر اللّه و اقام الصلوة )
10 نماز و زكات عِدل يكديگرند و تاجرانى استحقاق ستايش دارند كه اهل هر دو باشند. (اَقام الصّلوة و ايتاء الزّكاة )
11 دنيا، شما را از آخرت غافل نكند. (يَخافون يوماً)
12 در قيامت ، چشم ها گاهى تيز و گاهى خاشع و دلها منقلب است . (تَتقلّب فيه القلوب والابصار)قيامت صحنه هاى هولناك و هراس آورى دارد. (يَخافون ...)
13 در قيامت ، معيارها عوض مى شود. (آنچه در دنيا در ديده ها و دل ها جلوه مى كند، در آخرت به شكل ديگرى درمى آيد. آنچه امروز به سوى آن مى رويم ، فردا از آن فرار خواهيم كرد). (تَتَقلّب فيه القلوب والابصار)
(38) لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ اءَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
ترجمه :
تا خداوند به آنان به نيكوتر از آنچه كرده اند پاداش بدهد واز فضل و رحمت خويش بر پاداششان بيفزايد و خداوند هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.
پيام ها :
1 خداوند كم و كاستى هاى اعمال مردان خدا را جبران كرده و پاداش عمل كامل به آنان مى دهد. (لِيجزيَهم اءحسن ما عملوا)
2 مردان خدا همواره در حال رشد مى باشند و ابعاد وجودى آنان افزايش مى يابد. (((يَزيدهم ...)) و نفرمود: ((يزيد لهم ...)))
3 پاداش را بيش از عمل بدهيد. (و يزيدهم من فضله )(در اسلام سفارش شده است كه مزد را معيّن كنيد، ولى هنگام پرداخت بيش از آن مقدار بدهيد.)
4 اگر از سود تجارت دنيا بگذريد به سود بى حساب آخرت مى رسيد. (لاتُلهيهم تجارة بغيرحساب )(مراد از بى حساب ، پاداشى فراوان و فوق انتظار است .)
(39) وَالَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَعْمَلُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئَانُ مَآءً حَتَّى إِذَا جَآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفَّهُ حِسَابَهُ وَ اللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ
ترجمه :
اعمال كسانى كه كافر شدند همچون سرابى در بيابان است كه تشنه آن را آب مى پندارد، (امّا) همين كه به سراغ آن آمد آن را چيزى نيافت ، امّا خدا را نزد خويش يافت كه حساب او را بى كم و كاست داده و خداوند زود به حساب ها مى رسد.
نكته ها :
O كلمه ((قِيعة )) به معناى زمين مسطح و بزرگ است و((ظَماءن )) كسى را مى گويند كه عطشش زياد باشد. كلمه ((وَفّى )) به معناى پاداش و كيفر كامل و بدون كم و كاست است .
پيام ها :
1 شرط قبولى عمل ، داشتن ايمان است و سعادت انسان نيز در گرو ايمان است . (والّذين كفروا اعمالهم كسَراب )(كفر سبب حبط و پوچى عمل است )
2 اعمال كفّار فريبنده است . (كسراب ...)به انگيزه ها بنگريد، نه به جلوه ها و ظاهر تلاش ها.
3 در تعليم و تربيت استفاده از مثال و تشبيه مؤ ثّر است . (كسراب ...)
4 قيامت ، روزِ بُروز حقايق است . (لم يجده شيئا و وجد اللّه عنده )
5 سعادت خواهى ، در فطرت همه انسان ها وجود دارد و انگيزه ى تمام حركت ها رسيدن به خير است لكن تفاوت در واقع بينى و خيال گرايى است . (يحسبه ... ماءً)
6 كفّار در قيامت ، هيچ سرمايه اى ندارند. (لم يجده شيئاً)
7 علاوه بر عقيده ، اعمال انسان در سرنوشت او مؤ ثّر است . (ليَجزيَهم اءحسن ما عملوا... اعمالهم كسراب ...)
8 همه ى مردم ، روزى خدا را باور خواهند كرد. (و وجَدَ اللّه عنده )
9 در قيامت ، رسيدگى به حساب افراد هم كامل و دقيق است و هم سريع . (فوَفّاه حسابه ... سريع الحساب )(برخلاف حسابرسى هاى دنيوى كه يادقيق و كامل نيست و يا همراه معطّلى است .)
(40) اءَوْ كَظُلُمَتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشَهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ اءَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَيَهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
ترجمه :
يا (اعمال كافران ) همچون ظلماتى است در درياى عميق و متلاطم كه موجى بزرگ روى آن را مى پوشاند، و روى آن ، موج بزرگ ديگرى است و بالاى آن موج (دوّم ) ابرى است ، (تاريكى عمق دريا و موج هاى انباشته و ابرهاى تيره ) ظلماتى است تو در تو (كه كافر در آن ها غرق شده است ) همين كه دست خود را (براى نجات ) برآورد، احدى دست او را نمى بيند (تا نجاتش دهد). و خداوند براى هر كس نورى قرار ندهد، هيچ نورى براى اونخواهد بود.
نكته ها :
O كافر معمولى و ساده به اسلام نزديك است ، و اميدى به بازگشت او هست . مانند كدورت ساده اى كه ميان دو نفر وجود دارد و كار آن دو به صلح و آشتى نزديك است . امّا كافرانى كه در راه كفر، تلاش ها و اعمال خلاف بسيارى دارند، برگشت آنان بسيار سخت است . كافرى كه در عقيده اش اصرار ورزيده و دنبال كفرش ، حقّ را تحقير و جنگ ها كرده و بودجه ها خرج نموده و افرادى را دور خود گرد آورده و به اين عنوان معروف شده است ، بازگشت او به دامن اسلام بسيار سخت و بعيد است . زيرا هر تلاش و عمل او، موجى از ظلمت بر موج هاى قبل افزوده و اعمال كفرآلودش ، كفر او را محكم تر ساخته است .
O اعمال كفّار به جاى اين كه راه را براى آنان باز كند، گمراه ترشان مى كند و حجابى روى حجاب ديگر است . نظير آيه ى (والّذين كفروا اوليائهم الطاغوت يُخرجونَهم من النّور الى الظلمات ...)(208)
پيام ها :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:05 PM
next page
fehrest page
back page
1 به هنگام معرّفى الگوها بايد از الگوهاى مثبت و منفى سخن گفت . (الگوى مثبت ؛ (رجالٌ لاتُلهيهِم ...)و الگوى منفى در آيه ى قبل و اين آيه (والّذين كفروا... او كظلمات ...))
2 در برابر نور الهى (آيه 35) كه (نورٌ على نور)بود، در اين آيه سخن از ظلمات و ظلمت فوق ظلمت است . (ظلماتٌ بعضها فوقَ بعض )
3 هر عملى از مؤ من نور و هر عملى از كافر ظلمت است . (او كظلمات )
4 اعمال خوب كفّار، سراب واعمال بد آنها ظلمات است . (كسَراب ...او كظلمات )
5 علم و عقل ، انسان را از نور وحى الهى بى نياز نمى كنند. اگر نور الهى نباشد، هيچ نورى انسان را نجات نمى دهد. (فما له من نور)
(41) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهُ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَالطَّيْرُ صََّفَّ تٍ كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاَ تَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ
ترجمه :
آيا نديدى كه هر كس در آسمان ها و زمين است و پرندگان بال گشوده (در پرواز) براى خدا تسبيح مى گويند، و هر يك نيايش و تسبيح خود را مى داند؟ و خداوند به آنچه مى كنند داناست .
(42) وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ
ترجمه :
و فرمانروايى آسمان ها و زمين ، مخصوص خداست . و بازگشت (همه ) به سوى اوست .
نكته ها :
O ظاهر آيه همانطور است كه ترجمه شد، امّا ممكن است فاعل (عَلِمَ)خدا باشد، نه موجودات كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: خداوند از نيايش و تسبيح همه ى موجودات آگاه است .
O قرآن ، بارها مساءله ى تسبيح موجودات و سجده و نماز آنها را با صراحت بيان كرده و گاهى فرموده است : شما تسبيح آنها را نمى فهميد.(209) از اين آيات به دست مى آيد كه علم و شعور، مخصوص انسان ها نيست . گرچه بعضى تسبيح موجودات هستى را تسبيح تكوينى و زبان حال آفرينش دانسته اند، ولى ظاهر آيات بر خلاف اين مطلب است .
O خداوند، در اين آيه چند مرتبه به صورت غير مستقيم ، به انسان هشدار داده است :
الف : موجودات آسمان و زمين و پرندگان در حال تسبيح هستند. چرا انسان غافل است ؟!
ب : تسبيح موجودات ، آگاهانه است . چرا انسان حضور قلب ندارد؟!
ج : پرندگان ، هنگام پرواز در هوا در حال تسبيح و نمازند، امّا برخى انسان ها هنگام پرواز در آسمان ، مظلومان را بمباران مى كنند و يا در حال غفلت و مستى به سر مى برند!
O در روايات مى خوانيم : امام صادق عليه السلام هنگامى كه صداى گنجشكى را شنيد فرمود: اين پرنده مشغول دعا و تسبيح است .(210)
پيام ها :
1 تنها به خود نينديشيد، به اطراف خود هم بنگريد و در هستى نيز مطالعه و انديشه كنيد. (اءلم تَرَ)
2 كسى كه مى خواهد ديگران را ارشاد كند، خود بايد از ديد عميقى برخوردار باشد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، تسبيح موجودات را مى ديد. (اءلم تَر)
3 در ميان موجودات هستى ، پرندگان ، آن هم در حال پرواز، توجّه خاصّى به خدا دارند. (و الطّير صافّات )
4 همه ى موجودات هستى ، شعور دارند ونماز و تسبيح موجودات ، آگاهانه است . (كلّ قد عَلِم صلاته )
5 نماز، در صورتى ارزش دارد كه نمازگزار بداند چه مى گويد و چه مى كند. (كلّ قد علم صلاته )
6 نماز و تسبيح هر موجودى به صورت خاصّى است . (صلاته و تَسبيحه )
7 خداوند، بر جزئيات كار تمام هستى آگاه است . (عليم بما يفعلون )
8 نظام هستى ، هم فرمانروا دارد؛ (ولِلّه مُلك ...)و هم هدفدار است . (و الى اللّه المصير)
(43) اءَلَمْ تَرَ اءَنَّ اللّهَ يُزْجِى سَحَاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَآءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَآءُ يَكَادُ سَنَابَرْقِهِيَذْهَبُ بِالاَْبْصَرِ
ترجمه :
آيا نديدى كه خداوند ابرها را به آرامى مى راند. سپس بين اجزاى آن پيوند برقرار مى كند. آن گاه آن را متراكم مى سازد. پس مى بينى كه باران از ميان آن بيرون مى آيد و خداوند از آسمان از ابرهائى كه مثل كوه است تگرگ فرو مى فرستد. پس (زيانِ) آن را به هر كس بخواهد مى رساند و از هر كس بخواهد باز مى دارد. نزديك است درخشندگى برق آن ابر، چشم ها را كور كند.
نكته ها :
O ((يُزجى )) به معناى حركت آهسته همراه با دفع است . ((بضاعة مزجاة )) يعنى سرمايه اى كه كم كم قابل دفع و برگرداندن است .
O كلمه ((رُكام )) به معناى تراكم و ((وَدق )) به معناى باران است . كلمه ى ((سَنا)) به معناى درخشش است و ((سَنا برق )) يعنى درخشش برق .
O اگر كسى با هواپيما بالاتر از ابرها پرواز كند، مى بيند كه توده هاى ابر مثل كوه است و اين از معجزات قرآن است كه 14 قرن قبل فرمود: ((يُنزّل من السماء من جبال فيها من بَرَد)) از كوهِ ابر، تگرگ مى فرستيم .
پيام ها :
1 سخن حقّ خود را با بيان نمونه ها تثبيت كنيد. (ولِلّه مُلك السموات ... اءلم تَرَ...)
2 دقّت در آفرينش ، بهترين راه شناخت خدا ومايه ى عشق به اوست . (اءلم تَرَ...)
3 تمام حركت ها در جهان طبيعت ، با قدرت و اراده ى الهى و براى هدفى حكيمانه انجام مى گيرد. (يُزجى ، يؤ لّف ، يَجعله )
4 عوامل طبيعى ، مسير تحقّق اراده ى خداست ، نه به جاى خدا. (يُزجى ، يؤ لّف ، يَجعله ، ينزّل )
5 بارش باران و تگرگ و مفيد بودن يا مضرّ بودن آن به اراده خداست . (فيُصيب به مَن يشاء و يَصرفه عن مَن يشاء)
(44) يُقَلِّبُ اللّهُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لاُِّوْلِى الاَْبْصَرِ
ترجمه :
خداوند، شب و روز را جا به جا مى كند. همانا در اين (قدرت نمايى ) براى اهل بصيرت ، عبرتى قطعى است .
پيام ها :
1 تغييرات و آمد و رفت شب و روز، تصادفى نيست ، بلكه بر اساس نظامى دقيق استوار است . (يقلّب اللّه )
2 پديده هاى هستى عبرت انگيز است ، درباره ى آنها تفكّر كنيد. (لَعِبرة لاُولى الابصار)
3 كسى كه اهل بصيرت باشد، مى تواند از همه ى زمانها و مكانها درس بگيرد. (الليل والنهار ... لاُولى الابصار)
4 تشويق به تدبّر و نهى از سطحى نگرى ، از سفارشات پى در پى قرآن است . (لاولى الابصار)
(45) وَاللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٍ مِّن مَّآءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى اءَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّهُ مَا يَشَآءُ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه :
و خداوند هر جنبده اى را از آب آفريد، پس برخى از آنها بر شكم خويش راه مى رود و برخى بر دو پا راه مى رود و بعضى بر چهار پا راه مى رود. خداوند هر چه بخواهد مى آفريند، زيرا خدا بر هر چيزى تواناست .
نكته ها :
O در اين آيه ، خداوند به اصناف حيوانات اشاره فرموده است : خزندگان ، چرندگان و پرندگان .
O تفكّر در ساختمان وجودى حيوانات ، گامى براى خداشناسى است . حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه درباره ى برخى حيوانات از جمله طاووس ومورچه سخنانى آموزنده گفته است .
O اين آيه بدنبال آيه قبل است ؛ يعنى همان گونه كه جابجايى شب و روز براى اهل بصيرت عبرت آموز است ، آفرينش آن همه موجودات گوناگون از آب نيز وسيله ى عبرت است .
O ممكن است تنوين در كلمه ى ((ماء)) به اصطلاح تنوين تنويع باشد، يعنى خداوند انواع موجودات را از انواع آبها و مايعات مناسب خود آفريد.(211)
پيام ها :
1 همه ى جنبنده ها با اراده ى او آفريده شده اند. (اِنّ اللّه خَلَقَ كلّ دابّة )
2 اگر انسان در حركت و رشد معنوى نباشد، در حركت ظاهرى همچون حيوانات خواهد بود. (اِنّ اللّه خَلَقَ كلّ دابّة ...)
3 مادّه ى اصلى همه ى جنبنده ها آب است ، (ماء)ولى قدرت نمايى خدا به گونه اى است كه از اين مادّه ى ساده ، اين همه موجودات متنوّع خلق مى كند. (اِنّ اللّه خلق كلّ دابّة ...)
(46) لَقَدْ اءَنزَلْنَآ ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَاللّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه :
به راستى كه آياتى روشنگر نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد به راه مستقيم هدايت مى كند.
نكته ها :
O بعضى در فرق ميان كلماتِ ((سبيل )) و ((طريق )) با ((صراط)) گفته اند كه صراط به راهى مى گويند كه پيمودن آن هموار باشد و هيچ پيچيدگى و دشوارى نداشته باشد.(212)
پيام ها :
1 خداوند، با فرستادن آيات روشنگر، اتمام حجّت كرده است . (انزلنا...)
2 آيات الهى وسيله ى هدايت هستند ولى اصل هدايت كار اوست . (واللّه يهدى )
(47) وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالرَّسُولِ وَاءَطَعْنَا ثُمَّ يَتَولَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَآ اءُوْلََّئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و مى گويند: ما به خدا و رسول ايمان آورديم و پيروى نموديم . امّا گروهى از آنان بعد از اين اقرار، (به گفته خود) پشت مى نمايند و آنان مؤ من واقعى نيستند.
نكته ها :
O اين آيه و آيات بعد درباره ى منافقان مدينه است كه ادّعاى يارىِ پيامبر را داشتند، ولى در عمل مخالف بودند.
پيام ها :
1 به شعارهاى زيبا وفريبنده تكيه نكنيم ، ايمان و ثبات قدم لازم است . (يقولون ... يَتولىّ)
2 منافقان ادّعاى ايمان خود را هم تكرار مى كردند و هم با تاءكيد مى گفتند. (كلمه ((يقولون )) فعل مضارع و نشانه ى تكرار است و تكرار حرف (باء) در ((باللّه و بالرّسول )) نشانه ى تاءكيد است .)
3 پيمان شكن ، دين ندارد. (يقولون يَتولّى ما اولئك بالمؤ منين )
4 ايمان ، از عمل جدا نيست . (يَتولّى ... و ما اولئك بالمؤ منين ) (حتّى منافقان در كنار كلمه ((آمنّا)) كلمه ى ((اءطَعنا)) را مى آوردند، ولى در عمل بى اعتنا بودند.)
للّه (48) وَإِذَا دُعُوَّاْ إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
و هرگاه به سوى خدا و رسول او خوانده شوند، تا پيامبر ميانشان داورى كند، آن گاه است كه گروهى از آنان ، روى گردان مى شوند.
نكته ها :
O قضاوت و داورى رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى جز بيان حكم خدا نيست . چنانكه در آيه ى 105 سوره نساء مى خوانيم : (لتَحكمَ بين النّاس بما اءراك اللّه )تا ميان مردم به (موجب ) آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى .
پيام ها :
1 نشانه ى ايمان واقعى ، پذيرفتن داورى پيامبر و نشانه ى نفاق روى گردانى از آن است . (اذا دُعوا... اذا فريق منهم مُعرضون )
2 داورى و قضاوت از شئون انبيا است . (لِيحكُمَ بينهم )
3 حكم پيامبر همان حكم خداوند است . (((ليحكم )) مفرد آمده ، نه تثنيه )
4 در انتقاد، انصاف داشته باشيد وهمه را نكوبيد. (فَريق منهم )
5 قضاوت عادلانه ، خوشايند گروهى از مردم نيست . (فَريق منهم مُعرضون )
(49) وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَاءْتُوَّاْ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ
ترجمه :
و(لى ) اگر حقّ با آنان (و به سودشان ) باشد، با رضايت و تسليم به سوى پيامبر مى آيند.
(50) اءَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ اءَمِ ارْتَابُوَّاْ اءَمْ يَخَافُونَ اءَن يَحِيفَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ اءُوْلََّئِكَ هُمُ الظَّ لِمُونَ
ترجمه :
آيا در دل هايشان مرضى است ، يا دچار شك شده اند ويا بيم آن دارند كه خداوند و پيامبرش حقّى از آنان را ضايع كنند؟ (نه )، بلكه آنان همان ستمگرانند.
نكته ها :
O كلمه ى ((حيف )) به معناى خروج از اعتدال ، از روى ظلم و جور است .
پيام ها :
1 به هر گرويدن و اظهار علاقه اى تكيه نكنيد. (واِن يكن لهم الحقّ ياءتوا اليه ...)(به سراغ پيامبر مى آيند، ولى نه براى حكم الهى بلكه براى دريافت سود!)
2 منافق ، فرصت طلب است و نان را به نرخ روز مى خورد. (و اِن يكن لهم الحقّ ياءتوا...)
3 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حتّى براى منافقان ، (آنجا كه حقّ با آنان بود) به نفع آنان حكم مى كرد و منافقان اذعان و اعتراف مى كردند. (مُذعِنين )
4 بى ايمانى ، يك مرض روحى است . (و ما اولئك بالمؤ منين ... اءفى قلوبهم مرض )
5 دليل اعراض از داورى پيامبر سه چيز است : بيمارى روحى ، ترديد و سوءظن . (اءفى قلوبهم مرَضٌ اءم ارتابوا اءم يخافون اءن يَحيف اللّه عليهم )
6 شك و سوءظن به خداوند، ظلم است . (ظلم به خود و ديگران و انبيا) (اولئك هم الظالمون )
(51) إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوَّاْ إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ اءَن يَقُولُواْ سَمِعْنَا وَاءَطَعْنَا وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه :
(ولى ) چون مؤ منان را به خدا وپيامبرش فراخوانند، تا ميانشان داورى كند، سخنشان جز اين نيست كه مى گويند: شنيديم واطاعت كرديم ، اينان همان رستگارانند.
نكته ها :
O در چهار آيه ى قبل برخورد منافقان نسبت به داورى پيامبر اسلام را ترسيم كرد و در اين آيه برخورد مؤ منان واقعى را مطرح مى كند تا مردم در خود بنگرند كه در برابر حكم خداوند از كدام دسته هستند.
پيام ها :
1 حرف و راه مؤ من يكى است . (انّما)
2 تسليم شدن در برابر حقّ، شيوه ى دائمى مؤ منان است . (كان قول المؤ منين ... اءن يقولوا...)
3 مؤ من ، كارى به دعوت كننده ندارد، بلكه توجّه او به راهى است كه دعوت مى شود. (دُعوا الى اللّه و رسوله )
4 آنچه براى مؤ من مهم است ، عمل به وظيفه ى الهى و پذيرش داورى خدا و رسول است . (خواه به نفع او باشد يا به ضررش ). (ليحكُم بينهم )
5 داورى از شئون انبيا است . (ليَحكُم بينهم )
6 آنچه مهم است ، شنيدن همراه با عمل است ، نه شنيدن تنها. (سَمِعنا و اَطعنا)
7 اطاعت مؤ منين واقعى از پيامبر براساس آگاهى است . (تقديم ((سمعنا)) بر ((اطعنا)))
8 رسيدن به رستگارى ، در سايه ى تسليم بودن در برابر فرمان خدا و اطاعت كردن از اوست . (سَمِعنا و اَطعنا و اولئك هم المفلحون )
9 ديندارى در نزاعها و قبول يا ردّ قضاوت هاى حقّ، معلوم مى شود. (اولئك هم المفلحون )
(52) وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللّهَ وَيَتَّقْهِ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ
ترجمه :
و هر كس از خدا و رسولش پيروى كند و از خدا بترسد و از او پروا كند، پس آنان همان رستگارانند.
نكته ها :
O ((فخر رازى )) در تفسيرش مى گويد: فوز و رستگارى در سه چيز است :
1 اطاعت خدا و رسول ، در شادى ها و غم ها.
2 ترس از خدا در مورد كردار گذشته .
3 رعايت تقوا، در باقيمانده ى عمر.
پيام ها :
1 سعادت ، كارى به نژاد و سن و جنس و قبيله ندارد، هركس تسليم خدا باشد، رستگار مى شود. (مَن يُطع ... هم الفائزون )
2 پيامبر صلى الله عليه و آله معصوم است ، زيرا به اطاعت بى قيد و شرط از او سفارش شده است . (مَن يُطع اللّه و رسوله )
3 آنچه ارزش است ، خشيت درونى و پرواى بيرونى است . (يخش اللّه و يَتّقْه )
4 اطاعت بايد هم از خدا باشد و هم از رسول ، و در كنار آن نه غرور، بلكه روحيّه ى خشيت و تقوا باشد. (يُطع اللّه و رسوله و يَخش اللّه )
5 خداترسانِ تقوا پيشه كه مطيع خدا و رسولند، حتما رستگار مى شوند. (فاولئك هم الفائزون )
(53) وَاءَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ اءَيْمَنِهِمْ لَئِنْ اءَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لا تُقْسِمُواْ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
و سخت ترين سوگندهايشان را به نام خدا خوردند، كه اگر (براى جبهه و جهاد) دستور دهى ، قطعاً از خانه خارج مى شوند. (به آنان ) بگو: سوگند نخوريد، اطاعت پسنديده (بهتر از گزافه گويى است )، البتّه خداوند به كارهايى كه انجام مى دهيد آگاه است .
نكته ها :
O ممكن است معناى آيه اين باشد كه سوگند نخوريد، اطاعت شما براى همه معروف و روشن است ، شما سابقه ى بدى داريد. يا معناى آيه اين باشد: آنچه نزد ما معروف و صحيح است ، اطاعت در عمل است نه سوگندهاى زبانى .
پيام ها :
1 به هر سوگندى اطمينان نكنيد. زيرا منافقان از مقدّسات سوء استفاده مى كنند. (واقسموا باللّه ...)
2 هرچه درون كسى پوك تر باشد، تظاهر او بيشتر است . (جَهْد ايمانهم )
3 مسلمانى ، تنها به گفتار نيست ، كردار هم لازم است . (طاعةٌ معروفة )
4 با نپذيرفتن سوگند منافقان ، جلو سوء استفاده آنان را بگيريد. (قل لاتقسموا)
5 خداوند، منافقان را تهديد مى كند كه من به گفتار و رفتار شما آگاه هستم . (ان اللّه خبير بما تعلمون )
(54) قُلْ اءَطِيعُواْ اللّهَ وَاءَطِيعُواْ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُواْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ
ترجمه :
بگو: خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را نيز اطاعت كنيد. پس اگر سرپيچى نماييد، (به او زيانى نمى رسد، زيرا) بر او فقط آن (تكليفى ) است كه به عهده اش گذاشته شده و بر شما نيز آن (تكليفى ) است كه به عهده ى شما گذاشته شده است . واگر اطاعتش كنيد، هدايت مى يابيد و پيامبر جز تبليغ روشن مسئوليّتى ندارد.
نكته ها :
O تكرار جمله ((اطيعوا)) نشان آن است كه پيامبر دو شاءن دارد: يكى بيان وحى الهى ؛ (اطيعوا اللّه )و ديگرى دستورات حكومتى ؛ (اطيعوا الرّسول ).
O در قرآن به مواردى برمى خوريم كه دو دستور از طرف خدا در كنار يكديگر ذكر شده است و بايد هر دو دستور اجرا شود وعمل كردن به يكى از آن دو كافى وقابل قبول نيست ، از جمله :
# ايمان و عمل . (آمنوا و عملوا الصالحات )(213)
# نماز و زكات . (اقيموا الصلاة و آتوا الزّكاة )(214)
# تشكّر از خداوند و والدين . (اءن اشكر لى و لوالديك )(215)
# اطاعت از خدا و رسول . (اطيعوا اللّه و اطعيوا الرّسول )كه در اين آيه آمده است .
O در قرآن جمله (و اِن تَولّوا)زياد بكار رفته است كه در تمام موارد به پيامبر دلدارى مى دهد كه از بى اعتنايى مردم نسبت به تبليغ خود دلسرد نشود.
پيام ها :
1 پيامبر ماءمور است كه منافقان را به اطاعت فراخواند. (قل اطيعوا...)
2 اطاعت از اوامر و نواهى پيامبر صلى الله عليه و آله مثل اطاعت از دستورات خدا، واجب است . (اطيعوا الرّسول )
3 رهنمودهاى پيامبر هماهنگ با فرمان هاى الهى است . (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول )وگرنه خدا نمى فرمود، اطاعت كنيد از من و از رهنمودهاى ضدّ من .
4 پيروى يا سرپيچى مردم از دستورات پيامبران ، در وظيفه ى آن بزرگواران اثرى ندارد. (فاِن تَولّوا فانّما عليه ما حمّل )
5 تكليف هر فردى ، مربوط به خود اوست . (عليه ما حُمّل و عليكم ما حُمّلتم )
6 هدايت ، در سايه اطاعت است . (اِن تُطيعوه تهتدوا)
7 پيامبران ، ابلاغ مى كنند نه اجبار. (و ما على الرّسول الاّ البلاغ )آرى نپذيرفتن مردم دليلى بر نگفتن مبلّغ نيست .
(55) وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْاءَمْناً يَعْبُدُونَنِى لاَيُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْفَ سِقُونَ
ترجمه :
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين قرار دهد، همان گونه كه كسانى پيش از ايشان را جانشين كرد، و قطعاً دينى را كه خداوند براى آنان پسنديده است ، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنيّت را جايگزين كند، تا (تنها) مرا بپرستند و چيزى را شريك من نكنند،و هر كس بعد از اين ، كفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.
نكته ها :
O در روايات بسيارى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام مى خوانيم : مصداق كامل اين آيه ، روز حكومت حضرت مهدى عليه السلام است .(216)
O در قرآن ، بارها به حكومت نهايى صالحان تصريح شده است ، از جمله : سه مرتبه فرمود: (ليُظهِره على الدّين كلّه )(217) يعنى اسلام بر همه ى اديان پيروز خواهد شد. در جاى ديگرى فرمود: (انّ الارض يرثها عبادىَ الصالحون )(218) يعنى بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد و در جاى ديگرى از قرآن كريم مى خوانيم : (والعاقبة للتّقوى ) (219) يا مى فرمايد: (والعاقبة للمتّقين )(220)
O مراد از جانشينى مؤ منين در آيه يا جانشينى از خداست و يا جانشينى از اقوام فاسد هلاك شده است .
O ((قُرطبى )) در تفسير خود، درباره ى پيروزى كامل اسلام چند حديث نقل مى كند و مى گويد: در زمين خانه اى نخواهد بود مگر آن كه اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخرين حج خود در مسير برگشت از مكّه (روز هيجدهم ذى الحجه ) در غدير خم به فرمان خداوند حضرت على عليه السلام را جانشين خود قرار داد، آيه نازل شد امروز من اسلام را براى شما پسنديدم ؛ (رَضيتُ لكم الاسلام دينا)(221) در اين آيه نيز مورد وعده ى خداوند پيروزى آن دينى است كه خدا پسنديده است ؛ (دينهم الّذِى ارتضى لهم )و دينى كه خدا پسنديده و اعلام كرده ، همان مكتب غدير خم است .
پيام ها :
1 اسلام ، دين آينده ى جهان است . آينده ى تاريخ به سود مؤ منان و شكست سلطه ى كافران است . (وعداللّه ... ليمكننّ لهم دينهم )
2 به محرومان مؤ من ، اميد دهيد تا فشار و سختى ها، آنها را ماءيوس نكند. (وعد اللّه الّذين آمنوا)
3 كليد و رمز لياقت براى بدست گرفتن حكومت گسترده حقّ، تنها ايمان و عمل صالح است . (الّذين آمنوا و عملوا الصالحات )به كسانى كه اهل ايمان و عمل باشند وعده ى پيروزى داده شده ، نه به آنان كه تنها اهل ايمان باشند.
4 دين ، از سياست جدا نيست ، بلكه سياست و حكومت براى حفظ دين است . (ليستخلفنّهم ... يعبدوننى )
5 در تبليغ و ارشاد مردم ، براى باور كردن آنان ، بيان نمونه هايى از تاريخ گذشته مفيد است . (كما استخلف الّذين من قبلهم )
6 پيروزى نهايى اهل حقّ، يك سنّت الهى است . (كما استخلف الّذين من قبلهم )
7 هدف از پيروزى و حكومت اهل ايمان ، استقرار دين الهى در زمين و رسيدن به توحيد و امنيّت كامل است . (ليمكّننّ لهم دينهم ليبدلّنهم لايشركون )
8 دست خدا را در تحولات تاريخ ببينيم . (وعداللّه ... ليمكّننّ لهم ليبدلّنهم )
9 دين اسلام ، تنها دين مورد رضايت الهى است . (دينهم الّذى ارتضى لهم )
10 امنيّت واقعى ، در سايه ى حكومت دين است . (وليبدلّنّهم من بعد خوفهم اءمنا)
11 امنيّت در جامعه ى اسلامى ، شرايط مناسبى براى عبادت فراهم مى سازد. (اءمنا يعبدوننى )(هدف نهايى وعده هاى الهى ، عبادت خالصانه خداوند است )
12 عبادت خدا، زمانى كامل است كه هيچ گونه شركى در كنار آن نباشد. (يعبدوننى لايشركون )
13 در حكومت صالحان نيز، گروهى انحراف خواهند داشت . (وعداللّه ... و من كفر بعد ذلك )
(56) وَاءَقِيمُواْ الصَّلَوةَوَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَاءَطِيعُواْ الرَّسُولَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه :
و نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و از پيامبر اطاعت كنيد. باشد تا مورد رحمت قرار گيريد.
(57) لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مُعْجِزِينَ فِى الاَْرْضِ وَمَاءْوَيَهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ
ترجمه :
هرگز گمان مبر كه كفّار مارا در زمين عاجز و درمانده مى كنند. جايگاه آنان آتش است و به راستى كه سرانجام بدى است .
نكته ها :
O امام صادق عليه السلام با تلاوت اين آيه فرمود: زكات فطره مصداق زكات در آيه و واجب است .(222)
O شايد آيه پاسخ سؤ الى باشد كه بعد از آيه قبل مطرح مى شود كه با آن همه كفر و نفاق و امكاناتى كه مخالفين دارند، چگونه خداوند به مؤ منين وعده حاكميّت بر زمين را مى دهد؟ اين آيه مى فرمايد: (ولا تحسبنّ الّذين كفروا معجزين فى الارض )ترديد نكن ، زيرا مخالفين نمى توانند در هيچ كجاى زمين اراده و راه خداوند را مختل و عاجز نمايند. بر خلاف ميل و پندار نادرست دشمنان ، روزى حكومت امام زمان عليه السلام محقّق خواهد شد.(223)
پيام ها :
1 نماز و زكات و اطاعت از رهبر الهى ، نمونه بارز ايمان و عمل صالحى است كه در آيه قبل وعده ى حاكميّت به آنان داده شد. (وعد اللّه الّذين آمنوا... اقيموا الصلوة و...)
2 در اسلام ، مسائل عبادى (اقيموا الصلوة )و مسائل مالى (آتوا الزكوة )و مسائل سياسى و حكومتى (اطعيوا الرسول )از يكديگر جدا نيستند.
3 وعده هاى الهى (كه در آيه قبل بود)، سبب تن پرورى نشود! (اقيموا... آتوا الزكوة ...)
4 شرط رسيدن به رحمت الهى ، پيروى از خدا و رسول است . (لعلّكم ترحمون )
5 كفّار، اگر چه ابرقدرت باشند، امّا در مبارزه با دين خدا شكست خواهند خورد. (لاتحسبنّ الّذين كفروا معجزين ...)
(58) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ اءَيْمَ نُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَ ثَ مَرَّ تٍ مِّن قَبْلِ صَلَو ةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَوةِالْعِشَآءِ ثَلَثُعَوْرَتٍ
لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّ فُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاَْيَتِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:05 PM
next page
fehrest page
back page
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بايد بردگانى كه مالكشان هستيد و كسانى از شما كه به سنّ بلوغ و احتلام نرسيده اند در سه وقت از شما (براى ورود به اتاق ) اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح و نيمروز، هنگامى كه لباس از تن بيرون مى كنيد، و بعد از نماز عشا. اين سه وقت هنگام خلوت شماست ، در غير اين سه وقت بر شما و بر آنان گناهى نيست كه بدون اذن وارد شوند، زيرا آنان پيوسته با شما در رفت و آمد هستند و بعضى بر بعضى واردمى شوند. خداوند آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى كند و خداوند عالم و حكيم است .
نكته ها :
O اگر بار ديگر از اوّل سوره نگاهى به آيات آن بكنيم خواهيم ديد كه سياست پيشگيرى از فحشا در آيات نهفته است ، مثلا زن و مرد زناكار را در برابر چشم ديگران تنبيه كنيد، (آيه 1) ازدواج آنان را محدود كنيد، (آيه 3) اگر بدون چهار شاهد نسبت ناروا داده شد، هشتاد تازيانه بزنيد، (آيه 4) كسانى كه به همسر پيامبر تهمت زدندعذاب عظيم خواهند داشت ، (آيه 11) اگر تهمتى را شنيديد برخورد كنيد، (آيه 12) هركس اشاعه فحشا را دوست بدارد، عذاب اليم خواهد داشت ، (آيه 19) بدنبال گام هاى شيطان نرويد، (آيه 21) كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت بزنند عذاب عظيم خواهند داشت ، (آيه 23) سخن زشت از افراد خبيث است نه شما، (آيه 26) سرزده به خانه ديگران نرويد و اگر گفتند برگرديد شما نيز بپذيريد و برگرديد، (آيه 27 28) مردان و زنان چشم خود را از نامحرم پيش كشند و خيره نشوند، (آيه 3031) زنان زيور خود را نشان ندهند و پايكوبى نكنند و براى ازدواج افراد بى همسر قيام كنيد و از فقر نترسيد، (آيه 32) و در اين آيه مى فرمايد: در ساعاتى كه انسان با همسرش خلوت مى كند حتّى فرزندان و بردگان سرزده وارد نشوند. آرى تمام اين دستورات براى جلوگيرى از فحشا و بلوغ زودرس و حفظ حريم و حيا و آبرو است .
پيام ها :
1 مسئول آموزش احكام دين به فرزندان ، والدين مؤ من هستند. (يا ايّها الّذين آمنوا ليستاءذنكم )
2 محل خواب والدين بايد جدا و دور از چشم فرزندان باشد، وگرنه نياز به اذن نبود. (ليستاءذنكم )
3 كودكى و بردگى بهانه اى براى شكست حريم ديگران نيست . (ليستاءذنكم )
4 مرد بايد در طول شبانه روز، ساعاتى را به همسر خود اختصاص دهد وفرزندان مزاحم نشوند. (ليستاءذنكم )
5 كودكان نيز تكليف دارند. (ليستاءذنكم ... الّذين لم يبلغوا الحُلُم )
6 اسلام دين زندگى است و از جامعيّت كاملى برخوردار است . هم براى مسائل جزئى مانند ورود كودك به اتاق والدين (كه در همين آيه آمده است ) و هم براى مسايل مهم مانند تشكيل حكومت جهانى (كه در آيه 55 آمده است ) طرح و برنامه دارد.
7 كودكان بايد پاكدامنى را از محيط خانه بياموزند. (ليستاءذنكم )
8 تربيت و آموختن آداب اسلامى را قبل از بلوغ كودكان شروع كنيم . (الّذين لم يبلغوا الحُلُم )
9 در خانه ، بايد لباس كار و لباس بيرون را كنار گذاشت . (تضعون ثيابكم )
10 استراحت ، بعد از ظهر و در ميان ساعات كار، مفيد و مناسب است . (تضعون ثيابكم من الظهيرة )
11 تنظيم وقت ، در زندگى مسلمانان بايد بر اساس اوقات نماز صورت گيرد. (قبل صلوة الفجر بعد صلوة العشاء)
12 تمام احكام الهى بر اساس حكمت است . (عليم حكيم )
(59) وَإِذَا بَلَغَ الاَْطْفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَئْذِنُواْ كَمَا اسْتَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
ترجمه :
و هر گاه كودكان شما به حد بلوغ رسيدند، پس بايد همانند بزرگسالانى كه قبلاً بالغ شده اند، (در همه وقت ) اجازه (ورود) بگيرند. خداوند اين گونه آيات خود را براى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است .
نكته ها :
O كلمه ى ((حُلُم )) و ((احتلام )) به معناى جنب شدن در خواب است كه يكى از نشانه هاى بلوغ مى باشد. البتّه نشانه هاى بلوغ براى دختران و پسران متفاوت است كه در رساله هاى مراجع تقليد آمده است .
پيام ها :
1 احتلام ، مرز رسيدن به بلوغ شرعى است . (و اذا بلغ )
2 بزرگان و اطرافيان ، براى نوجوانان الگو هستند. (كما استاءذن الّذين من قبلهم )
3 با اعمال خود، فرزندان را تربيت كنيد. (كما استاءذن )
4 در تربيت فرزندان ، از الگوهاى زنده استفاده كنيد. (كما استاءذن ...)
5 دستوراتى كه خداوند براى حفظ عفت صادر كرده ، آگاهانه وحكيمانه است . (عليم حكيم )
(60) وَالْقَوَعِدُ مِنَ النِّسَآءِ الَّتِى لاَ يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ اءَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَتٍ بِزِينَةٍ وَاءَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه :
و بر زنان وانشسته اى كه اميدى به ازدواج ندارند، باكى نيست كه پوشش خود را زمين گذارند، به شرطى كه زينت خود را آشكار نكنند. و عفت ورزيدن براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و آگاه است .
نكته ها :
O از آيات قرآن استفاده مى شود كه در مساءله ى حجاب ، ملاك اين است كه پوشش بانوان تحريك كننده و شهوت انگيز نباشد، زيرا تنها موارد زير را استثنا نموده است :
# (غير اولى الاربة )(224) كسى كه شهوتى ندارد.
# (او الطفل الّذين لم يظهروا على عَورات النساء)بچّه اى كه از مسائل شهوت ، چيزى نمى داند.
# (حين تَضعون ثيابكم )(225) هنگامى كه لباستان را كنار مى گذاريد وبا همسر خود هستيد.
# (لا يَرجون نكاحاً)زنان از كار افتاده اى كه اميد ازدواج ندارند.
بنابراين ، مساءله روى تحريك احساسات جنسى و گناه دور مى زند و اگر حدّاقلِّ حجاب اسلامى ، براى جلوگيرى از گناه كافى نبود، لازم است بانوان چادر و حجاب برتر داشته باشند، تا ديگران مرتكب گناه نشوند.
O مراد از جمله ى (يَضعن ثيابهنّ)اين نيست كه زنان سالخورده مجازند عريان شوند، زيرا در آيه قبل نيز مراد از (تضعون ثيابكم ) در آوردن لباس هاى بيرون بود، نه تمام لباسها، به علاوه امام صادق عليه السلام درباره ى اين آيه فرمودند: مراد كنار گذاشتن روسرى و روپوش است نه برهنگى .(226)
O اصل مساءله ى حجاب از احكام ثابت و ضرورى اسلام است ، ولى مسائل مربوط به كيفيّت پوشش ، بر اين اساس تنظيم مى شود كه تمايلات جنسى را تحريك نكند و عامل حفظ عفّت و پاكدامنى باشد. (لا يرجون نكاحاً فليس عليهن ...)
پيام ها :
1 قوانين اسلام مطابق با واقعيّت ها و ضرورت ها و نيازها و توانايى هاى اجتماعى است . (بايد براى پيرزنى كه ميل به همسر ندارد و آرايش نمى كند، مسئله را آسان گرفت ) (و القواعد من النساء الّتى لا يرجون نكاحاً... ان يضعن ثيابهن )
2 براى زنان پير وجوان ، آرايش ونشان دادن زينت ممنوع است . (غير متبرّجات )
3 سالخوردگى به تنهايى كافى نيست ، بلكه بايد بى ميلى به ازدواج نيز باشد تا اجازه برداشتن روسرى را داشته باشند. (القواعد... لايرجون )
4 حجاب ، مايه ى حفظ عفّت است . (يضعن ثيابهن ... و اءن يستعففن خير لهن )
5 حجاب ، به نفع زنان است . (خيرٌ لهن )
6 دوخت لباس و نوع و رنگ آن ، هر چه به عفت نزديك تر باشد، بهتر است . (و ان يستعففن خيرٌ لهن )
7 در كنار آزادى ، هشدار لازم است . (اگر از آسان بودن و راحتى احكام الهى ، سوء استفاده شود و براى اهداف شيطانى ، عمل شود، خدا شنوا و آگاه است و به حساب متخلفان مى رسد). (واللّه سميع عليم )
(61) لَيْسَ عَلَى الاَْعْمَى حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الاَْعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى اءَنفُسِكُمْ اءَن تَاءْكُلُواْ مِن بُيُوتِكُمْ اءَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ اءَوْ بُيُوتِ اءُمَّهَتِكُمْ اءَوْ بُيوُتِإِخْوَنِكُمْ اءَوْ بُيوُتِ اءَخَوَتِكُمْ اءَوْبُيُوتِ اءَعْمَمِكُمْ اءَوْ بُيُوتِ عَمَّتِكُمْ اءَوْ بُيُوتِ اءَخْوَلِكُمْ اءَوْ بُيوُتِ خَلَتِكُمْ اءَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ اءَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَن تَاءْكُلُواْ جَمِيعاً اءَوْ اءَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُواْ عَلَى اءَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللّهِ مُبَرَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الاَْيَتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
بر نابينا و لنگ و بيمار و بر خود شما ايرادى نيست كه بخوريد از خانه هاى خود يا خانه هاى پدرانتان يا خانه هاى مادرانتان يا خانه هاى برادرانتان يا خانه هاى خواهرانتان يا خانه هاى عموهايتان يا خانه هاى عمه هايتان يا خانه هاى دايى هايتان يا خانه هاى خاله هايتان يا آن خانه هايى كه كليدهايش را در اختيار داريد يا خانه هاى دوستانتان . بر شما باكى نيست كه به طور دسته جمعى بخوريد يا پراكنده (و تنها)، و چون وارد هر خانه اى شديد پس بر يكديگر سلام كنيد، كه تحيّت الهى است و مبارك و پسنديده است . خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى كند. باشد كه بينديشيد.
نكته ها :
O امام باقر عليه السلام مى فرمايد: قبل از اسلام ، نابينا و لنگ و مريض حقّ نداشتند با افراد سالم غذا بخورند اين آيه به آنان اجازه داد تا با افراد سالم و دسته جمعى غذا بخورند، يا اگر خواستند جداگانه ميل كنند.(227) آرى در جامعه بايد از شخصيّت چنين افرادى دفاع كرد.
O اگر دليل ديگرى در كار نباشد و ما باشيم و اين آيه ، به نظر مى رسد كه خداوند براى نابينا و لنگ و بيمار يك كارت سبز براى مصرف صادر كرده است كه اين سه گروه در همه جا مى توانند غذاى مورد نيازشان را ميل كنند و منطقه اى براى آنان ممنوعه نيست ، ولى ساير افراد تنها در موارد يازده گانه ى ذكر شده در آيه ، حقّ مصرف دارند. (اين برداشت را جايى نديدم ، اگر حقّ است از خداست و اگر باطل است از من است ).
O قرآن با بيان يك اصل و قانون كلّى بيان مى كند كه همان گونه كه افراد نابينا و لنگ و مريض از غذا خوردن در خانه هايى معافند، شما نيز در مصرف غذا از خانه هايى كه در آيه آمده معاف مى باشيد.
O اين آيه تنها اجازه ى استفاده از خانه ى خويشانِ نَسَبى را بيان كرده و نامى از فاميل سببى مثل پدر زن و مادر زن و برادر زن و خواهر زن نبرده است .
O اين آيه تنها درباره ى غذا خوردن است ، ولى تصرّفات ديگر در مال ديگران مشروط به گرفتن اجازه است . امام صادق عليه السلام فرمودند: مراد از خوردن در آيه خوردن خرما، نان و خورشت است نه غير آن .(228) و خوردن غذا از خانه هاى يازده گانه ، بايد طبيعى و دور از اسراف و تبذير باشد.(229)
O در موارد ذكر شده در آيه ، همين كه از رضايت صاحبخانه با خبر باشيم كافى است ، ولى گاهى قرائن نشان مى دهد كه همين يازده گروه ميل ندارند از غذاى خانه آنان بخوريم مثلاً اگر غذا را در جاى مخصوصى پنهان كرده باشند اين نشان مى دهد كه راضى نيستند ما استفاده كنيم . در چنين مواردى بايد دست نگه داريم .
O در مجمع البيان مى خوانيم : بخش اوّل آيه مربوط به معاف بودن نابينا و لنگ و بيمار از شركت در جهاد است و قسمت بعدى آيه مربوط به غذا خوردن است .
O امام باقر عليه السلام فرمود: همين كه شخصى وارد خانه شود و بر اهل آن سلام كند و آنان جواب دهند، اين سلام بر خويشتن است .(230)
پيام ها :
1 ديگران را بر خود مقدّم بداريم ، خصوصاً محرومان را. (الاعمى الاعرج المريض انفسكم )
2 مسائل عاطفى ، در مسائل حقوقى اثر مى گذارند. (گرچه غذا ملك صاحبخانه است ، ولى اسلام روابط خويشاوندى و عاطفى را در اين موارد بر مالكيّت افراد غالب نموده است .) (اءن تاءكلوا من ... بيوت اعمامكم )
3 خانه ى همسر و فرزند خانه خود شماست .(231) (بيوتكم ) (خانه ى فرزند در آيه نيست شايد به خاطر اين كه اين مورد، روشن و مسلم است . در حديث مى خوانيم : ((انت و مالك لابيك )) تو و مالت از آن پدرت مى باشيد.)
4 قرائن محكم و اطمينان عقلايى براى جواز مصرف كافى است .(مثلا دادن كليد خانه ، نشان رضايت است ) (ملكتم مفاتحه او صديقكم )
5 در اسلام ، حقّ دوست در كنار حقّ فاميل قرار داده شده است . (او صديقكم )
(از ((افلاطون )) پرسيدند: برادرت را بيشتر دوست دارى يا رفيقت را؟ گفت : برادرم را زمانى كه رفيقم باشد.)(232)
6 سلام كردن ، از آداب ورود به منزل است . (فسلّموا)
7 سلام ، ادبى آسمانى ، مبارك و دلپسند است . (تحيّة من عنداللّه مباركة طيّبة )
8 سلام كردن ، در خير و بركت زندگى مؤ ثّر است . (مباركة طيّبة )
9 اهل خانه به منزله ى جان شما هستند. (سلّموا على انفسكم )
10 مرز حقّ و حقوق را بايد خداوند تعيين فرمايد. (يبين اللّه لكم الا يات )
11 در احكام الهى بايد انديشيد. (لعلّكم تعقلون )
ترجمه :
(62) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُ عَلَى اءَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُواْ حَتَّى يَسْتَئْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَئْذِنُونَكَ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَااسْتَئْذَنُوكَ لِبَعْضِشَاءْنِهِمْ فَاءْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمُ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
مؤ منان (واقعى ) تنها كسانى هستند كه به خدا وپيامبرش ايمان آورده و هرگاه با پيامبر بر كارى اجتماع نمايند، بدون اجازه او نمى روند، (اى پيامبر!) كسانى كه اجازه مى گيرند آنانند كه به خدا وپيامبرش ايمان دارند. پس اگر براى بعضى از كارهاى خوداز تو اجازه خواستند، به هركس از آنان كه خواستى (ومصلحت بود)اجازه بده وبراى آنان از خدا طلب آمرزش كن ، كه خداوند بخشنده ومهربان است .
نكته ها :
O در كتب تفسير، درباره ى شاءن نزول اين آيه مطالب گوناگونى ذكر شده است كه موارد عمده ى آن را در اين جا مى آوريم :
1 بعضى گفته اند: اين آيه ، مربوط به ((حنظله )) است ، كه شب عروسى او فرمان جهاد صادر شده بود. او با كسب اجازه از محضر پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه رفت و مراسم زفاف را بجا آورد و به خاطر كمبود وقت ، بدون آن كه غسل كند به جبهه رفت و به شهادت رسيد. پيامبر فرمود: ((فرشتگان او را غسل دادند)).
خداوند از همان يك شبى كه حنظله با همسرش بود فرزندى به او عطا كرد كه تاريخ آن مفصّل است .(233)
2 بعضى ديگر گفته اند: اين آيه درباره ى منافقين است ، كه هرگاه با مردم بودند، به نماز مى ايستادند و اگر كسى آنان را نمى ديد و تنها بودند، از نماز فرار مى كردند.(234)
3 دسته اى گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله گروهى را براى كارى اعزام فرمود، ولى آنان به سراغ كارهاى شخصى خود رفتند، و آيه ى مذكور در اين باره سخن مى گويد.
4 برخى مى گويند: اين آيه در مورد مسلمانانى است كه مشغول كندن خندق بودند و براى سركشى به خانواده ى خود از پيامبر اجازه مى خواستند.
پيام ها :
1 حضور در كنار رهبرى براى كمك و حل مشكلات ، نشانه ى ايمان و ترك آن نشانه ى نفاق يا ضعف ايمان است . (كانوا معه على امر جامع )
2 در مسائل تشكيلاتى ، كه بر اساس همفكرى و مشورت ، تصميم گرفته مى شود، خودمحورى و خودمختارى ممنوع است . (على امر جامع لم يذهبوا)
3 در زندگى اجتماعى ، وجود رهبر و پيروى از او لازم است . (على امر جامع لم يذهبوا)
4 ايمان بايد همراه با تسليم و اطاعت باشد. (لم يذهبوا حتّى يستاءذنوه )
5 اجازه گرفتن از رهبر، نشانه ى ادب ، تسليم ، قانونمندى ، عشق به رهبر و نظم و نظام است . (با توجّه به كل آيه )
6 بايد نظام اجتماعى و كارهاى گروهى را ارج نهيم . (لم يذهبوا حتّى يستاءذنوه )
7 بعضى مسائل را بايد سربسته گفت . (لبعض شاءنهم )
8 رهبرى در اسلام ، همراه با مصلحت انديشى و رحمت است . (شئت منهم و استغفر لهم )
9 تصميم گيرى نهايى با رهبر است . (لمَن شئت منهم )(پيامبر در مسائل عمومى جامعه ، بر مردم ولايت دارد).
10 رهبر بايد در اعمال سياست هاى خود انعطاف پذير و واقع بين باشد. (فاءذن لمن شئت منهم )
11 رهبران الهى ، عذر پذير و مهربانند. (فاءذن لمن شئت منهم واستغفر لهم )
12 اذن پيامبر براى كارهاى شخصى ، كار را حلال مى كند ولى نفسِ رها كردن كارهاى عمومى در حضور رهبر، نياز به استغفار دارد. (فاءذن ... واستغفر لهم )
13 طرح مسائل شخصى در هنگام اشتغال به كارهاى عمومى ، گرچه با اجازه باشد، زيبا نيست و بايد عذرخواهى كرد. (واستغفر لهم )
14 استغفار ودعاى پيامبر صلى الله عليه و آله مستجاب است . (واستغفر لهم اللّه اِنّ اللّه غفور رحيم )
ترجمه :
(63) لاَ تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ اءَمْرِهِ اءَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ اءَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌاءَلِيمٌ
آن گونه كه يكديگر را صدا مى زنيد پيامبر را صدا نزنيد. خدا مى داند چه كسانى از شما مخفيانه و با پنهان شدن پشت سر ديگرى از صحنه مى گريزد. پس كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى كنند، بايد از اين كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا به عذاب دردناكى گرفتار شوند بترسند.
نكته ها :
O ((تسلّل )) خارج شدن پنهانى و((لواذ)) پنهان شدن پشت سر ديگرى است كه كار منافقان بود.
O در مورد معناى اين آيه ، چهار احتمال وجود دارد:
1 پيامبر را مثل ديگران صدا نزنيد. در روايت مى خوانيم : ((يا محمّد))، ((يا ابالقاسم )) نگوييد، بلكه يا ((رسول اللّه )) و ((يا نبى اللّه )) بگوييد.(235) و در روايت ديگر آمده است كه اين آيه درباره ى جانشينان آن حضرت نيز جريان دارد.(236)
2 اگر پيامبر صلى الله عليه و آله شما را به كارى مثل رفتن به جبهه و خواندن نماز دعوت كرد، حتماً اطاعت كنيد و دعوت او را ساده نگيريد.
3 در صدا زدن پيامبر، فرياد نكشيد.(237)
4 نفرين و دعاى پيامبر مستجاب است ، مواظب باشيد.(238)
پيام ها :
1 رهبرى الهى ، حريم دارد و داراى مقام و احترام است . هم نام او را با احترام ببريد و هم با تمام وجود تسليم او باشيد و فراخوانى او را مانند فراخوانى ديگران ندانيد. (لا تجعلوا دعاء الرسول ...)
2 نافرمانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نافرمانى از خداست . (اوّل آيه سخن از دعوت رسول است و آخر آيه ، سخن از مخالفت خدا). (فليحذر الّذين يخافون )
3 ساده گرفتن پيام هاى رهبرى و بى توجّهى به آنها، فتنه و عذاب به دنبال دارد. (فتنة او... عذاب اليم )
4 مخالفت فرمان خدا، يا فتنه ى دنيوى به دنبال دارد يا كيفر اُخروى . (فتنة او تصيبهم عذاب اليم )
(64) اءَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَآ اءَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمُ
ترجمه :
آگاه باش ! آنچه در آسمان ها وزمين است مخصوص خداست . بى شك آنچه را شما بر آن هستيد (از افكار ونيّات ) مى داند و روزى را كه به سوى او بازگردانده مى شوند، (مى داند) پس آنان را به آنچه عمل كرده اند آگاه مى كند و خداوند به همه چيز آگاه است .
پيام ها :
1 خداوند مالك تمام چيزها و آگاه به همه ى فكرها و نيّت هاست ، بنابراين گناه و نفاق و مخالفت از امر او چرا؟ (فليحذر الّذين يخافون ... قد يعلم ... فينبّئهم )
2 ايمان به علم خداوند بر افكار و اعمال انسان ، وسيله ى بازدارنده از بدى هاست . (يعلم ما انتم عليه ... فينبّئهم )
((الحمدللّه ربّ العالمين ))
نام سوره
سيماى سوره ى فرقان
اين سوره هفتاد و هفت آيه دارد و در مكّه نازل شده است .
در آيه ى اوّل اين سوره ، از قرآن ، به فُرقان تعبير شده است كه به معناى جداكننده ى حقّ از باطل مى باشد. لذا اين سوره ، ((فُرقان )) نام گرفته است .
اين سوره شامل آياتى درباره ى بهانه هاى مشركان و پاسخ آنان ، سرگذشت اقوام پيشين همچون اصحاب رسّ، حسرت مردم در قيامت ، نشانه هاى توحيد و عظمت خداوند در طبيعت و مقايسه ى مؤ منان با كافران مى باشد. امّا مهم ترين بخش آيات اين سوره درباره ى ويژگى هاى ((عباد الرّحمن )) يعنى بندگان راستين خداوند مى باشد كه از آيه ى 63 تا پايان سوره را در برگرفته است .
اميد آن كه با تلاوت و تدبّر در اين آيات و اصلاح رفتار و كردار خود بر اساس اين صفات ، زمينه هاى دريافتِ الطاف الهى در دنيا و آخرت و ورود به بهشت برين را فراهم سازيم .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1)تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً
ترجمه :
مبارك است آن كه قرآن ، وسيله ى شناخت حقّ از باطل را بر بنده اش نازل كرد، تا براى جهانيان مايه ى هشدار باشد.
نكته ها :
O كلمه ((تَبارك )) ممكن است از واژه ى ((بَرَك )) به معناى ثابت و پايدار باشد، و ممكن است از واژه ى ((بَركة )) به معناى خير زياد باشد، يعنى كسى كه قرآن را نازل كرد منشاء خيرات بسيار است كه نمونه ى بركت و خير او همين نزول قرآن است . آرى چه بركتى بالاتر از قانون الهى كه ميلياردها انسان را در طول تاريخ از ظلمات به نور هدايت كرده است .
O نزول ، اگر در قالب ((اَنزَلنا)) باشد به معناى فرستادن دفعى و يكجاست ، ولى اگر در قالب ((نَزّل )) باشد به معناى فرستادن تدريجى است و قرآن داراى هر دو نزول است ؛ يكبار در شب قدر به صورت دفعى بر پيامبر نازل شد، (اِنّا انزَلناه فى ليلة القَدر)(239) و بار ديگر به صورت تدريجى و در مدّت 23 سال نازل شده است ، (نزّل الفرقان )همان گونه كه در جاى ديگر قرآن مى خوانيم : (و قُرآنا فَرَقناه لِتَقراءه على النّاس على مُكثٍ و نزّلناه تنزيلا)(240) ما قرآن را قطعه قطعه فرستاديم تا بتدريج بر مردم بخوانى .
پيام ها :
1 قرآن ، از سرچشمه ى مباركى صادر شده است . (تبارك الّذى نزّل )
2 هم نظام تكوينى انسان (آفرينش او كه به قدرت خدا انجام گرفته ) سزاوار تحسين است ، (فتبارك اللّه احسن الخالقين )(241) و هم نظام تشريعى او (نزول قرآن و تدوين احكام دين ). (تبارك الّذى نزّل )
3 قرآن به تدريج نازل شده است . (نزّل )
4 قرآن ، بهترين وسيله ى شناخت حقّ از باطل است . (الفرقان )
5 اگر كتب آسمانى ورسالت انبيا نبود، انسان متحيّر وسرگردان بود. (الفرقان )
6 عبوديّت و بندگى ، زمينه ى دريافت وحى است . (نزّل الفرقان على عبده )
7 رسالت پيامبر اسلام جهانى است . (للعالمين )
8 وظيفه ى انبيا هشدار و انذار است . (نذيرا)
(2)اءَلَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً
ترجمه :
خداوندى كه فرمانروايى آسمان ها و زمين براى اوست ، و هيچ فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نيست ، و هر چيزى را آفريد و آن گونه كه بايد اندازه گيرى كرد.
نكته ها :
O مشركين و يهود و نصارا، هر كدام به نحوى معتقد بودند كه خداوند فرزند، يا شريكى دارد و قرآن كريم بارها اين عقيده ى خرافى را مردود شمرده است ، از جمله در همين آيه .
پيام ها :
1 حكومت و حاكميّت هستى ، مخصوص خداست . (له ملك ...)(در هستى يك نظام و يك اراده و مديريّت حاكم است )
2 حكومت خداوند نسبت به همه ى هستى يكسان است . (السموات والارض )
3 خداوند بى نياز است . (له ملك السموات ... لم يتخذ)(نياز به فرزند براى جبران كمبودهاست و كسى كه حكومت هستى به دست اوست چه كمبودى دارد؟!)
4 همه ى آفريده ها از سرچشمه ى قدرت واحدى برخاسته اند. (خلق كل شيى ء)
5 تدبير هستى ، به دست خالق هستى است . (له ملك السموات ... خلق كلّ شى ء)
6 آفرينش ، حساب و كتاب دارد. (فقدره تقديرا)
7 تدبير هستى ، بسيار دقيق است . (تقديرا)
(3)وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلاَ يَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَوةً وَ لاَ نُشُوراً
ترجمه :
(مشركان ) به جاى او خدايانى گرفتند كه هيچ چيز نمى آفرينند، ولى خود آفريده شده اند. (اين معبودهاى دروغين حتّى ) مالك هيچ گونه ضرر و نفعى براى خود نيستند و (براى ديگران ) اختيار مرگ و حيات و قيامت را ندارند.
پيام ها :
1 خداگرايى ، فطرى است و اگر كسى خداى يكتا را رها كند، سراغ خدايان دروغين مى رود. (واتّخذوا من دونه الهة )
2 با مشركين نيز مستدل سخن بگوييد. (لايخلقون ... لايملكون ) حيوان ، نفعى را به خود مى رساند و شرّى را از خود دور مى كند، امّا بت ها بر هيچ يك از اين دو قدرت ندارند و از حيوان هم كمترند.
3 دليل بندگى انسان ، قدرت خداوند بر حلّ مشكلات و بازشدن گره هاى اوست و بت ها فاقد اين آثارند. (لايملكون )
4 كسى كه از خود ضررى را دفع نكند و براى خود نفعى را جلب نكند، براى ديگران حتماً كارى نخواهد كرد. (لانفسهم )
5 دفع ضرر، بر جلب منفعت مقدّم است . (((لايَملكون لانفسهم ضَرّاً)) كه دفع ضرر است بر ((و لا نَفعا)) كه جلب منفعت است ، مقدّم شده است .)
6 كار انسان ، يا بايد با هدف دنيوى همراه باشد، يا با هدف اُخروى و بت ها در هيچ يك كارايى ندارند. (و لا حياة و لا نشورا)
(4) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِنْ هَذَآإِلا إِفْكٌ افْتَرَيهُ وَاءَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُلْماً وَزُوراً
ترجمه :
و كسانى كه كافر شدند، گفتند: اين قرآن جز افترايى كه او بر خدا بسته است چيزى نيست و گروه ديگرى او را بر اين كار يارى كرده اند. پس به راستى (با اين سخن ) ظلم و دروغى بزرگ را مرتكب شده اند.
نكته ها :
O كلمه ى ((اِفك )) به معناى دروغ و ((زور)) به معناى سخن باطل و دروغ است .(242) در تمام قرآن ، تنها اين جا كلمه ى ((ظلم )) و ((زور)) در كنار هم آمده است ، زيرا كفّار با تهمت به پيامبر و دروغ خواندن كتاب آسمانى مانع هدايت ديگران مى شدند.
پيام ها :
1 كفّار، كفر خود را با دروغ خواندن كتب آسمانى توجيه مى كنند. (اِنْ هذا الاّ اِفك افتراه )
2 تحقير كتاب ، (اِنْ هذا)و تحقير پيامبران ، (افتراه ) شيوه ى كفّار است .
3 عظمت قرآن را مخالفان نيز پذيرفته اند. (اعانه عليه قومٌ)
4 عوام فريبى از طريق تحقير وتهمت و مانع هدايت ديگران شدن ، از بدترين گناهان است . (ظلماً و زوراً)
(5) وَقَالُوَّاْ اءَسَطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَاءَصِيلاً
ترجمه :
و (كفّار) گفتند: (قرآن ) افسانه هاى پيشينيان است كه او براى خود نسخه اى نوشته و هر صبح و شام بر او ديكته مى شود.
(6) قُلْ اءَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
ترجمه :
بگو: (اين قرآن را) كسى فرستاد كه اسرار را در آسمان ها و زمين مى داند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است .
نكته ها :
O كفّار، هم به محتواى قرآن اشكال مى كردند كه نوآورى ندارد، بلكه افسانه هاى قديمى است ، ((اساطير الاوّلين )) و هم شخص پيامبر را زير سؤ ال مى بردند كه رونويسى كرده است ، ((اِكتَتَبها)) و هم يارانى خيالى براى پيامبر در نظر مى گرفتند، ((تُملى عليه )).
O مراد از نوشتن اساطير، يا اين است كه آنها معتقد بودند كسانى براى آن حضرت مى نوشتند ويا مى گفتند: پيامبر سواد دارد واُمّى بودن او را نفى مى كردند.
O در اين آيه آمده است : ((يعلم السرّ))، ولى علم خداوند به ظاهر را نفرموده است . آرى كسى كه اسرار و حقايق پنهان را مى داند، آگاهى او بر حقايق آشكار مسلّم است .
پيام ها :
1 در بيان مطالب مخالفان ، امانت را مراعات كنيد. (قالوا اساطير الاوّلين )
2 به ياوه گويان پاسخ دهيد. (قل )
3 قرآن ، از سرچشمه ى علم بى نهايت است ، نه افسانه . (انزله الّذى يعلم )
4 قرآن ساخته دست بشر نيست ، بلكه فرستاده ى كسى است كه به تمام اسرار عالم علم دارد. (انزله الّذى يعلم السرّ...)
5 قرآن حاوى دستوراتى اسرارآميز است . (انزله الّذى يعلم السرّ...)
6 علم خداوند نسبت به حقايق پنهان و آشكار، يكسان است . (يعلم السرّ)
7 در آسمان ها اسرارى است كه دست بشر به آن نمى رسد. (السرّ فى السموات )
8 راه توبه حتّى براى كفّارى كه قرآن را افسانه و پيامبر را دروغ پرداز مى خوانند، باز است . (انّه كان غفورا رحيما)
9 بخشش تنها كافى نيست ، لطف و رحمت نيز لازم است . (غفورا رحيما)
(7) وَقَالُواْ مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَاءْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِى فِى الاَْسْوَاقِ لَوْلاَ اءُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً
ترجمه :
(كفّار) گفتند : اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تاءييد كند)؟
نكته ها :
O كفّار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انتقاد كردند كه چرا غذا مى خورد و راه مى رود، آيه ى بيستم همين سوره پاسخ مى دهد كه همه ى پيامبران پيشين نيز غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند.
پيام ها :
1 برخى از مردم ، كمال را عيب و نقص مى بينند. (ما لهذا الرسول )(زندگى عادّى و حضور در ميان مردم ، براى رهبر كمال است .)
2 دعوت به خدا منافاتى با كاميابى از دنيا ندارد. (ياءكل يمشى )
3 رهبر نبايد از جامعه جدا باشد. كسى كه اهل رفت و آمد با مردم است ، بهتر مى تواند آنها را ارشاد كند. (يمشى فى الاسواق )
4 انبيا آن چه احتياج داشتند، شخصاً مى خريدند. (يمشى فى الاسواق )
(8) اءَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ اءَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَاءْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلاً مَّسْحُوراً
ترجمه :
يا (چرا) به او گنجى عطا نشده ، يا چرا براى او باغى نيست تا از (محصولات ) آن بخورد (و امرار معاش كند)؟ و ستمگران (به مؤ منان ) گفتند: شما جز مرد سحر شده اى را پيروى نمى كنيد.
نكته ها :
O در آيه ى قبل توقّع كفّار اين بود كه پيامبر نبايد نياز جسمى داشته باشد و غذا بخورد و براى رفع احتياجات خود به ميان مردم بيايد، (ما لِهذا الرّسول ياءكل الطعام و يَمشى فى الاسواق )در اين آيه توقّع اين است كه پيامبر بايد خودكفا باشد تا به حضور در بازار و ميان مردم نيازى نداشته باشد، (يُلقى اليه كَنز او تكون لَه جَنّة ) غافل از آنكه اين گونه خودكفائى منفى است ، زيرا يك شخص مرفه و استثنائى چگونه مى تواند رهبر مردم رنج كشيده باشد.
پيام ها :
1 مادّيگران ، حتّى به پيامبران از زاويه ى مادّيات مى نگرند. (يُلقى اليه كَنزٌ)
2 بهانه جويى در كار انبيا، ظلم است . (و قال الظالمون )
3 مستكبر وستيزه جو، هر لحظه بهانه اى مى گيرد وهمين كه از آن ماءيوس شد، بهانه ى ديگرى را جايگزين مى كند. (ياءكل يَمشى لولا اُنزل اليه او يُلقى اليه كنز)
4 مخالفان انبيا، گاهى آنان را ساحر ناميدند وگاهى مسحور. (رجلاً مَسحورا)
(9) اُنظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَلَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً
ترجمه :
بنگر كه چگونه براى تو مَثَل ها زدند (و تو را چگونه وصف كردند) پس گمراه شدند؛ در نتيجه نمى توانند راهى (به حقيقت ) بيابند.
نكته ها :
O ممكن است معناى آيه اين باشد: كسانى كه با طرح توقّعات و بهانه هاى نابجا مانع ارشاد انبيا مى شوند، راه به جايى نمى برند؛ يعنى در هدف موفّق نمى شوند. به قول شاعر: عِرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى .
پيام ها :
1 بهانه جوئى هاى دشمن را با دقّت بنگريد. (اُنظر)
2 در برابر تضعيف هاى مخالفان ، شما نيز انحرافات آنان را بيان كنيد. (ضربوا لك الامثال فضلّوا فلا يستطيعون سبيلا)
3 تشبيه و تمثيل نابجا، زمينه ى انحراف است . (فضلّوا)
4 رها كردن منطق و معجزه و كمالات پيامبر و رفتن به سراغ مال و مقام و بهانه جويى ، گمراهى است . (فضلّوا)
(10) تَبَارَكَ الَّذِى إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذَلِكَ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورا
ترجمه :
مبارك است خدايى كه اگر اراده كند، بهتر از آنچه آنها توقّع دارند، براى تو قرار مى دهد، باغ هايى كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد و قصرهايى را براى تو قرار مى دهد.
نكته ها :
O در آيات قبل بيان شد كه كفّار از پيامبر عزيز اسلام ، توقّع گنج و باغ داشتند، اين آيه مى فرمايد: اگر خدا بخواهد به جاى يك باغ ، باغ هايى را در اختيار پيامبر مى گذارد.
O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اگر خداوند مى خواست هنگام مبعوث شدن پيامبران ، درهاى گنج ها و معادن طلا و باغ هاى سرسبز و خرم را به روى آنان بگشايد، چنين مى كرد، ولى اگر اين كار را مى كرد مساءله ى آزمايش مردم از ميان مى رفت و همه ى آنان به عشق مال و رفاه گرد انبيا جمع مى شدند و نيّت ها خالص نبود.(243)
O ((تَبارك )) يا از ((بَرك )) به معناى ثابت و پايدار است و يا از ((بَرَكة )) به معناى خير زياد.(244)
پيام ها :
1 وجود خداوند، ثابت و سرچشمه ى بركات است . (تبارك )
2 زهد و سادگى براى انبيا، شايسته است و زندگى كاخ نشينى دور از شاءن و زىّ انبيا مى باشد. (اِن شاء جَعَل لك )
3 فقر و غنا به دست خداست . (اِن شاء جَعل لك )
4 اراده و خواست خداوند تخلّف ناپذير است . (اِن شاء جَعَل )
(11) بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَاءَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً
ترجمه :
(نه تنها تورا باور ندارند) بلكه قيامت را انكار كرده اند، و ما براى منكران قيامت آتشى فروزان و سوزان آماده كرده ايم .
نكته ها :
O كلمه ى ((سَعير)) به معناى آتش پر التهاب و سوزان است .
پيام ها :
1 سرچشمه ى بهانه هاى كفّار، بى اعتقادى به قيامت است . (بل كذّبوا بالساعة )(ريشه بهانه جويى كفّار كه چرا پيامبر گنج وباغ ندارد، تكذيب قيامت است )
2 تكذيب معاد بسيار خطرناك است . (كذّبوا بالسّاعة ... كذّب بالسّاعة )
3 بهشت و دوزخ ، از قبل آفريده و آماده شده است . (اعتدنا)
4 گناه بزرگ ، عذاب بزرگ به دنبال دارد. (كذّب سعيرا)
(12) إِذَا رَاءَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً
ترجمه :
چون (دوزخ ) از فاصله ى دور آنان را ببيند، خشم و خروشى از آن مى شنوند.
(13) وَإِذَآ اءُلْقُواْ مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُوراً
ترجمه :
و چون به زنجير بسته شده ، در مكانى تنگ از آن انداخته شوند، آنجاست كه ناله زنند (و مرگ خود را مى خواهند).
نكته ها :
O كلمه ى ((تَغيُّظ)) به معناى اظهار غيظ و شدّت خشم است كه گاهى با سر و صدا همراه است . ((زَفير)) صداى نفس كشيدن در حال گرفتگى سينه از شدّت غم را گويند. ((مُقرَّنين )) بستن با غُل و زنجير است و ((ثُبور)) به معناى واويلا گفتن است .
O دوزخ ، آن قدر بزرگ است كه روز قيامت اگر از او سؤ ال كنند: آيا پر شدى ؟ مى گويد: آيا باز هم هست ؟ (هل امتلا تِ فيقول هل من مَزيد)(245) ولى با همه ى بزرگى دوزخ ، خلافكار در آن ، مكانِ تنگى دارد. مانند وجود ميخ در ديوارى بزرگ كه هم بزرگى ديوار حقيقت دارد و هم تنگى مكان ميخ .
در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است : اهل دوزخ مثل ميخِ در ديوار، در فشارند.(246)
O غفلت از خدا در دنيا وآخرت ، تنگناهايى سخت بدنبال دارد، امّا در دنيا: (يَجعل صَدره ضَيّقا حَرَجا)(247) خداوند سينه او را تنگ قرار مى دهد، (وَ مَن اَعرَض عن ذِكرى فانّ له مَعيشةً ضَنكا) (248) هر كس از ياد من روى بگرداند، قطعا براى او زندگى تنگى است ودر آخرت : (واِذا اُلقوا منها مَكانا ضيّقا)(249) در جهنّم در مكانى تنگ انداخته شوند.
وبر عكس ، توجّه وايمان به خدا، هم در دنيا مايه ى گشايش است : (لَفَتحنا عليهم بركاتٍ من السماء والارض )(250) درهاى بركات آسمان وزمين را بر روى آنان مى گشاييم . هم در آخرت : (حتّى اذا جاؤ ها فُتحت ابوابها) (251) هنگام ورود به بهشت ، درهاى آن گشوده مى شود.
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((مكان بعيد))، فاصله ى يك سال راه است .(252)
پيام ها :
1 دوزخ نوعى ادراك و احساس دارد. (راءتهم )
2 معاد جسمانى است . (من مكان بعيد)
3 دوزخيان با غل و زنجير بسته مى شوند. (مقرنين )
4 دوزخيان با تحقير به دوزخ پرتاب مى شوند. (اُلقوا)و نفرمود: ((اُدخلوا))
5 ناله و فرياد دوزخيان از راه دور به گوش مى رسد. (دَعَوا هُنالك ثبورا) (((هنالك )) براى راه دور بكار مى رود)
(14) لاَ تَدْعُواْ الْيَوْمَ ثُبُوراً وَحِداً وَادْعُواْ ثُبُوراً كَثِيراً
ترجمه :
(به آنان گفته مى شود:) امروز يك بار درخواست هلاكت نكنيد، بلكه بسيار درخواست هلاكت كنيد.
(15) قُلْ اءَذَلِكَ خَيْرٌاءَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَ مَصِيراً
ترجمه :
(اى پيامبر!) به مردم بگو: آيا اين (ذلّت و عذاب ) بهتر است يا بهشت جاودانى كه به پرهيزكاران وعده داده شده و سزا و سرانجام آنان است ؟
پيام ها :
1 در قيامت ، براى كفّار فرياد رسى نيست . (وادعوا ثبوراً كثيرا)
2 بهشت ، جاودانى است . (جنّة الخلد)
3 وعده ى بهشت ، قطعى است . (جنّة الخلد الّتى وعد المتّقون )
(16) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَلِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْداً مَّسْئُولاً
ترجمه :
براى اهل بهشت آن چه بخواهند موجود است . آنان براى هميشه در آن جا هستند. (اين پاداش ) بر پروردگارت وعده اى است واجب .
نكته ها :
O خواسته هاى اهل بهشت ، همچون خواسته هاى خداوند در چهارچوب حكمت است . يعنى همان گونه كه ((يفعل ما يشاء)) از طرف خداوند در قالب كار حكيمانه است . ((لهم فيها ما يشاؤ ن )) نيز از سوى مؤ منان در قالب تقاضاى حكيمانه است و چنين نيست كه مؤ منان بخواهند اهل دوزخ رها شوند، يا درخواست كنند كه به درجات انبيا راه يابند، زيرا اين گونه تقاضاها حكيمانه نيست .
پيام ها :
1 انسان ، تنها در بهشت به همه ى آرزوهاى خود مى رسد. (لهم فيها مايشاءون )
2 در بهشت ، هر چه بخواهند هست . (لهم فيها مايشاءون )ولى در مورد دوزخيان مى خوانيم : (و حيل بينهم و بين ما يشتهون )(253) ميان اهل دوزخ و آن چه مى خواهند حايلى قرار مى گيرد.
3 خدا عمل به وعده هاى خود را بر خود لازم كرده است . (على ربّك وعدامسئولا)
(17) وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَقُولُ ءَاءَنتُمْ اءَضْلَلْتُمْ عِبَادِى هََّؤْلاَ ءِ اءَمْ هُمْ ضَلُّواْ السَّبِيلَ
ترجمه :
(و ياد كن ) روزى كه خداوند مشركان و آن چه را به جاى خدا مى پرستيدند (در يك جا) محشور كند، پس (به معبودهاى آنان ) گويد: آيا شما بندگان مرا گمراه كرديد، يا خودشان راه را گم كردند؟
نكته ها :
O در قرآن ، عوامل گمراهى و انحراف چنين معرّفى شده اند:
1 رفيق بد. (لقد اَضلّنى عن الذّكر)(254)، دوست بد مرا گمراه كرد.
2 هوى و هوس . (و لا تَتّبع الهَوى فيضلّك عن سبيل اللّه )(255)، از هوسهاى خود پيروى نكن ، زيرا تو را از راه خدا منحرف مى كند.
3 دانشمندان منحرف . (يَكتبون الكتاب بايديهم ثمّ يَقولون هذا من عِنداللّه ) (256)، مطالبى را با دست خود مى نويسند و مى گويند اين از طرف خداوند است .
4 رهبران گمراه . (وَ اضلّ فرعونُ قومَه )(257)، فرعون قوم خود را گمراه كرد.
5 شيطان . (انّه عدوُّ مُضِلّ مُبين )(258)، قطعا شيطان گمراه كننده آشكارى است .
6 اكثريّت گمراه . (و اِن تُطِع اكثر مَن فى الارض يُضِلّوك عن سبيلِ اللّه ) (259)، اگر از اكثريّت كسانى كه در زمين هستند پيروى نمائى ، تو را از راه خدا منحرف مى كنند.
7 والدين گمراه . (انّا وَجَدنا آباءنا... و انّا على آثارهم مُقتدون ) (260)، همانا ما والدين خود را بت پرست يافتيم و به آنان اقتدا كرديم .
O انگيزه هاى سؤ ال يكسان نيست :
الف : گاهى سؤ ال براى فهميدن است . (فاسئلوا اهل الذّكر)(261)
ب : گاهى سؤ ال براى توبيخ ديگران است . (ءَانت قلت للنّاس اتّخذونى واُمّى الهَين من دون اللّه )(262) خداوند براى توبيخ طرفداران حضرت عيسى عليه السلام او را مورد عتاب قرار مى دهد كه آيا تو به مردم گفتى علاوه بر ((اللّه ))، من و مادرم را دو خداى ديگر بگيريد؟
ج : گاهى سؤ ال براى توبيخ شخص است . (ام هم ضلّوا السبيل )
پيام ها :
1 در قيامت از مشركان ومعبودهاى آنان بازخواست مى شود. (يحشرهم و ما يعبدون فيقول ...)
2 در قيامت ، غير از انسان موجودات ديگرى نيز مبعوث خواهند شد، مانند بت ها. (و ما يعبدون )
3 در قيامت ، همه چيز شعور پيدا مى كند و مخاطب قرار مى گيرد. (ءَانتم )
4 خداپرستى ، در فطرت همه ى انسان ها وجود دارد و انحراف بشر عارضى است . (ءَانتم اضللتم ... اءم هم ضلّوا)(كلمه ى ((السبيل )) نيز نشانه ى آن است كه راه معهود، همان راه طبيعى و فطرى است .)
(18) قَالُواْ سُبْحَنَكَ مَا كَانَ يَنبَغِى لَنَآ اءَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ اءَوْلِيَآءَ وَ لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى نَسُواْ الذِّكْرَ وَكَانُواْ قَوْماً بُوراً
ترجمه :
(معبودها) گويند: خدايا! تو منزّهى ، مارا نرسد كه غير از تو سرپرستى بگيريم ولى تو آنان و پدرانشان را چنان كامياب گرداندى كه ياد (تو و قرآن ) را فراموش كردند و گروهى هلاك و سر در گم شدند.
نكته ها :
O كلمه ى ((بُور)) به معناى هلاكت و فساد است . به زمينى كه خالى از درخت ، گل وگياه باشد، ((باير)) گويند. در اين آيه ممكن است جمع ((بائر)) باشد و ممكن است مصدر باشد، يعنى قومى كه سراسر بورند.
O كلمه ى ((سبحانك )) در دو مورد بكار مى رود؛ يكى در مورد تعجّب و ديگرى در مورد برخورد با عقائد و سخنان انحرافى .
O عوامل نسيان وغفلت در قرآن متعدّد است و برخى از آنها عبارتند از:
الف : مال و ثروت كه در اين آيه آمده است .
ب : فرزند و خانواده . (لا تُلهِكُم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر اللّه ) (263)
ج : تجارت . (لا تُلهِيهم تجارة و لا بَيع عن ذكراللّه )(264)
د: شيطان ، تفرقه ، قمار و شراب . (انّما يُريد الشّيطان اءن يُوقع بينكم العَداوة و البَغضاء فى الخمر و المَيسر و يَصُدّكم عن ذكر اللّه )(265)
پيام ها :
1 در قيامت ، معبودها به سخن درمى آيند. (قالوا)
2 هر كجا سخنى از شرك به ميان آمد، تسبيح وتنزيه خدا لازم است . (سبحانك )
3 خداوند نعمت هاى خود را حتّى از منحرفان دريغ نمى دارد. (لكن متّعتهم )
4 خطر مال در جايى است كه سبب فراموشى خدا شود، نه اين كه مال مطلقا بد و خطرناك باشد. (متّعتهم ... حتّى نسوا)
5 در خانواده هايى كه چند نسل آنها مرفّه بوده اند، زمينه ى فراموشى از خدا و قيامت ، بيشتر است . (و آبائهم )
6 به مال و جلوه گرى هاى مرفّهين نگاه نكنيد، همه ى آنان تباه شدنى هستند. (كانوا قوماً بورا)
(19) فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً كَبِيراً
ترجمه :
(خداوند در آن روز به مشركان مى فرمايد:) اين معبودها گفته هاى شما را انكار كردند؟ نه براى برطرف كردنِ قهر خدا توانى داريد، نه مى توانيد حمايتى (از كسى ) دريافت كنيد وهر كس از شما ظلم كرده (و شرك ورزد) عذاب بزرگى به او مى چشانيم .
نكته ها :
O خداوند در قرآن براى ظلم آثارى بيان كرده است از جمله :
1 ناكامى . (واللّه لايُفلح الظالمون )(266) خداوند توطئه هاى ستمگران را به جايى نمى رساند.
2 محروميّت از الطاف الهى . (الا لَعنة اللّه على الظالمين )(267)
3 عذاب . (الا اِنّ الظالمون فى عذاب مُقيم )(268) و نيز آيه ى مورد بحث ؛ (نُذِقه عذاباً كبيرا)
4 نپذيرفتن جايگزين براى عذاب . (و لو انّ للّذين ظلموا ما فى الارض جَميعا ومثله معه لافتَدَوا به )(269)
5 نپذيرفتن عذر. (لا يَنفع الظالمين مَعذرتهم )(270) ولى بدتر از بى فايده بودن عذر، اجازه ندادن براى عذرخواهى است . (و لايُؤ ذن لهم فَيَعتذِرون )(271)
پيام ها :
1 معبودهاى خيالى و بت ها، نه تنها يار شما نيستند، بلكه كار شما را نيز تخطئه و تكذيب مى كنند. (فقد كذّبوكم )
2 انسان مشرك در قيامت از هيچ حمايتى برخوردار نيست و از هر اقدامى براى نجات خود عاجز است . (فما تستطيعون صَرفاً و لانَصرا)
3 مشرك ، ظالم است . (جمله ى ((وَ مَن يظلم )) در فضاى ((ومن يشرك )) قرار دارد)
(20) وَمَآ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلا إِنَّهُمْ لَيَاءْكُلُونَ الطَّعَامَ وَ يَمْشُونَ فِى الاَْسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً اءَتَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيراً
ترجمه :
و ما پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آن كه آنان (نيز) غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند، و ما بعضى از شما را وسيله ى آزمايش بعضى ديگر قرار داديم . آيا صبر و تحمّل از خود نشان مى دهيد؟و پروردگار تو همواره بيناست .
نكته ها :
O در آيه ى هفتم اين سوره ، بهانه جويى كفّار درباره ى زندگى عادى پيامبر اسلام عنوان شد. خداوند در اين آيه مى فرمايد: همه ى انبيا غذا مى خوردند و با مردم و در ميان آنان بودند و در بازارها رفت و آمد داشتند.
پيام ها :
1 فرستادن انبيا، از برنامه ها وسنّت هاى الهى است . (وماارسلنا قبلك من المرسلين )
2 آشنايى با تاريخ ، هم بهانه جويان را خلع سلاح مى كند و هم مايه ى تسلى پيامبر اكرم است . (و ماارسلنا قبلك ... انهم لياءكلون الطعام )
3 تمام انبيا، زندگى مردمى داشتند. (لياءكلون الطعام و يمشون ...)
4 مربّى بايد با مردم حشر و نشر داشته باشد. (يمشون فى الاسواق )
5 زندگى ساده انبيا، براى مردم آزمايش است . (يمشون فى الاسواق و جعلنا بعضكم لبعض فتنة )(آرى ، اگر پيامبران ، زندگى مرفّه و كاخ و طلا داشتند، مردم به خاطر دنياطلبى ، گرد آنان جمع مى شدند كه چنين گرايشى ارزش نداشت . ارزش در اين است كه انسان از فردى در ظاهر عادّى ، اطاعت كند.)
6 يكى از وسايل آزمايش مردم ، خود مردم اند. (جعلنا بعضكم لبعض فتنة ) گاهى كسى ثروتمند است تا معلوم شود شكر مى كند يا طغيان . و كسى فقير است تا آزمايش شود كه آيا صبر مى كند يا بر ثروتمند حسد مى ورزد.
7 كليد موفّقيّت در آزمايش هاى الهى صبر است . (فتنة اءتصبرون )
8 فلسفه ى آزمايش هاى الهى ، پرورش انسان هاست . (ربّك )
9 در آزمايش هاى الهى ، مساءله اى براى خداوند كشف نمى شود، زيرا او به همه چيز آگاه است . (و كان ربّك بصيرا)(آزمايش هاى او براى شكوفا شدن خصلت هاى درونى انسان است ، زيرا كيفر و پاداش بر اساس بروز و ظهور خصلت ها است .)
10 علم به اين كه زير نظر خداوند هستيم ، عامل پيداش صبر است . (اءتَصبرون و كان ربّك بصيرا)
جزء (19)
ترجمه :
(21) وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَآءَنَا لَوْلاَ اءُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلََّئِكَةُ اءَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُواْ فِى اءَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً
ترجمه :
و كسانى كه به ملاقات ما اميد ندارند (و رستاخيز را قبول نمى كنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند و يا چرا پروردگارمان را نمى بينيم ؟ قطعاً آنان در نفس خود استكبار ورزيدند و سركشى بزرگى كردند.
نكته ها :
O كلمه ى ((عُتوّ)) به معناى بدترين نوع ظلم است .(272)
O روز قيامت را روز ((لقاء)) مى نامند، چون در آن روز غفلت ها و جهل ها و موانع ديگر كنار مى روند و همه ى مردم عظمت خدا را مى بينند. (و يعلمون ان اللّه هو الحقّ المبين )(273)
پيام ها :
1 بى اعتقادى به معاد، مايه ى بهانه گيرى در برابر انبياست . (لايرجون لقائنا لولا...)
2 حتّى اميد به قيامت ، براى سازندگى انسان و اطاعت از خداوند كافى است . (لايرجون ...)
3 روز قيامت ، روز ملاقات الطاف يا قهر الهى است . (تا مردم كدام يك را براى خود فراهم كرده باشند). (لقائنا)
4 كفّار، فرشتگان را باور داشتند. (لولا انزل علينا الملائكة )
5 مادّيگرايان ، همه ى چيز را مادّى مى پندارند و به دنبال ديدن خداوند با چشم سر هستند. (نرى ربّنا)
6 سرچشمه ى طغيان و استكبار انسان ، بلند پروازى هاى درونى اوست . (استكبروا فى انفسهم )(از كوزه همان برون تراود كه در اوست .)
7 گناه وتجاوز درجاتى دارد. (عُتوّا كبيراً)
(22) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلََّئِكَةَ لاَ بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَّحْجُوراً
ترجمه :
روزى كه فرشتگان را مى بينند، آن روز براى گناهكاران مژده اى نيست ، (بلكه روز كيفر آنهاست ) و (فرشتگان به مجرمان ) مى گويند: (بهشت براى شما) حرام و ممنوع است .
نكته ها :
O در آيه قبل سخن از مستكبرانى بود كه اميدى به قيامت نداشته و توقّع نزول فرشتگان را داشتند، در اين آيه مى فرمايد: فرشته بر آنان نازل خواهد شد، امّا به جاى آنكه حامل نور و وحى باشند، حامل سخت ترين تهديدات خواهند بود و آن روز به فرموده ى امام باقر عليه السلام روز مرگ آنان است كه خداوند به ملك الموت فرمان گرفتن روح كافران را مى دهد و او جان آنان را مى گيرد و همين كه جان به گلويشان رسيد، فرشتگان بر صورت و پشت آنها مى زنند، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند.(274)
O كلمه ى ((حِجر)) به معناى بازداشتن است و چون عقل ، انسان را از تخلّف بازمى دارد به آن ((حِجر)) گفته مى شود: (هل فى ذلك قَسمٌ لِذى حِجر)(275) و به منطقه اى كه سنگ چينى شده باشد و مردم از رفت و آمد در آن منع شوند، ((مَحجور)) گفته مى شود. بنابراين ((حجراً مَحجوراً)) يعنى ((مَنعاً مَنعا)).
O ديدن خداوند محال است ، ولى ديدن فرشته در شرايطى ممكن است . (يوم يَرون الملائكة لا بُشرى يومئذ للمجرمين )چنانكه جاى ديگر مى خوانيم : در قيامت ، فرشتگان به مؤ منان سلام مى كنند،(276) و دوزخيان از فرشته ى ماءمور دوزخ استمداد مى كنند.(277)
پيام ها :
1 فرشتگان ، در شرايطى خاص ديده مى شوند. (يوم يرون )
2 مستكبرانى كه توقّع نزول فرشتگان را بر خود داشتند، هيچ گونه بشارتى از هيچ ناحيه اى دريافت نمى كنند. (لا بشرى يومئذ للمجرمين )
(23) وَقَدِمْنَآ إِلَى مَا عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَهُ هَبَآءً مَّنثُوراً
ترجمه :
ما به سراغ هر عملى كه (به عنوان خيرات ) انجام داده اند مى رويم و آن را غبارى پراكنده مى سازيم .
نكته ها :
O ((هباء)) خاك نرم را گويند و ((منثور)) يعنى پخش شده . قرآن كريم در جاى ديگر عمل كفّار را به خاكسترى تشبيه كرده است كه باد تندى آن را پراكنده سازد. (مَثلُ الّذين كفروا بربّهم اعمالهم كرِمادٍ اشتدّت به الرّيحُ فى يوم عاصِف لا يَقدرون ممّا كَسَبوا على شيى ء)(278) و در آيه اى ديگر، كار كفّار به سراب تشبيه شده است ، كه انسان تشنه آن را آب مى پندارد.(279)
O در روايات ، مصداق كسانى كه اعمالشان پوچ مى شود، افرادى معرّفى شده اند كه اهل نماز و روزه اند، ولى از لقمه ى حرام پرهيز ندارند ويا نسبت به علىّبن ابى طالب عليهما السلام و شيعيان او كينه و بغض دارند.(280)
پيام ها :
1 در قيامت ، اعمال انسان تجسّم مى يابد. (ما عملوا من عمل فجعلناه هباء ...)
2 پوچ شدن بر همه كارهاى مجرمين عارض مى شود. (ما عملوا من عمل ... هباء)
3 تباه شدن عمل در برابر چشم انسان ، از حسرت هاى او در قيامت است . (هباء) پس به كارها وتلاش هاى خود اطمينان نكنيم ، شايد بدعاقبت شويم و اعمالمان بى اثر باشد.
4 روح كار، انگبزه و نيّت كسى است كه آن را انجام مى دهد وگرنه عمل منهاى عقيده و اخلاص ، بى نتيجه و پوچ است . (هباء منثورا)
(24) اءَصْحَبُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَاءَحْسَنُ مَقِيلاً
ترجمه :
در آن روز، اهل بهشت جايگاه خوش و آسايشگاه نيكويى دارند.
نكته ها :
O گاهى كلمه ى ((خَير)) و ((اءحسن )) به معناى بهتر نيست ، زيرا نقطه ى مقابلش اصلا خوب نيست تا اين بهتر باشد، نظير (قل ما عنداللّه خير من اللهو)(281) در اين آيه نيز كلمه ى ((خير)) و ((احسن )) به معناى خوب و نيك است ، زيرا آنچه كه در آيه ى قبل از آن ياد شد، خوب نبود تا اين بهتر باشد.
O كلمه ى ((مَقيل )) به معناى استراحت نيمروز است ، خواه همراه خواب باشد يا نباشد.(282)
پيام ها :
1 تشويق و بشارت ، در كنار هشدار و انذار ضرورى است . (هباء منثورا خير مستقر و احسن مقيلا)
(25) وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَآءُ بِالْغَمَمِ وَنُزِّلَ الْمَلََّئِكَةُ تَنزِيلاً
ترجمه :
و روزى كه آسمان با ابرها بشكافد و فرشتگان فروآيند فروآمدنى .
(26) اَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْماً عَلَى الْكَفِرِينَ عَسِيراً
ترجمه :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است .
نكته ها :
O چون واسطه ها، عذرخواهى ها، اموال و اولاد، فاميل و مقام ، هيچ يك براى نجات كافران كارساز نيست ، لذا آن روز بر آنان سنگين است .
O ممكن است كلمه ى ((بالغَمام )) به معناى همراه با ابر باشد، يعنى آسمان همراه با ابرها شكافته مى شود.
O از كلمه ى ((نزّل )) استفاده مى شود كه نزول فرشتگان در روز قيامت ، غير منتظره و نزول خاصّى است .
پيام ها :
1 آسمان در ابتدا دود بوده ، (ثمّ استوى الى السماء و هى دخان ) (283) و در آينده نيز متلاشى خواهد شد. (تشقّق السماء)
2 جايگاه فرشتگان ، آسمان هاست . (نزّل الملائكة )
3 مالكيّت و حكومت خداوند، واقعى و حقيقى است ، نه اعتبارى و عارضى و ظالمانه . (الملك يومئذ الحق )
4 قيامت روز جلوه ى رحمت الهى است . (الملك يومئذ الحق للرحمن ...)
(27) وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً
ترجمه :
و روزى كه ستمكار (مشرك ) دو دست خود را (از روى حسرت ) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با پيامبر همراه مى شدم .
(28) يَوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ اءَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً
ترجمه :
اى واى بر من ! كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم .
(29) لَقَدْ اءَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَكَانَ الشَّيْطَنُ لِلاِْنسَنِ خَذُولاً
ترجمه :
رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت . و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى كند.
نكته ها :
O ((خذلان )) اين است كه انسان به حمايت كسى اميد داشته باشد، ولى او انسان را رها كند.
O به گفته ى روايات ، رهبر الهى ، مصداق ذكر است و گمراه كردن از ذكر (لقد اضلّنى عن الذكر)يعنى گمراه شدن از رهبر حقّ.(284)
O اسلام براى دوستى وانتخاب دوست ، سفارش هاى زيادى دارد و دوستى با افرادى را تشويق و از دوستى با افرادى نهى كرده است كه اين موضوع به بحث مستقلّى نياز دارد. برخى از عنوان هاى فرعى موضوع ((دوست و دوستى )) به اين شرح است :
راه هاى شناخت دوست ، مرزهاى دوستى ، ادامه ى دوستى ، قطع دوستى ، انگيزه هاى دوستى ، آداب معاشرت با دوستان و حقوق دوست ، كه براى هر يك آيات و روايات بسيارى است و ما به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم :
# اگر در شناخت كسى به ترديد افتاديد، به دوستانش بنگريد كه چه افرادى هستند. ((فانظروا الى خُلَطائه ))(285)
# تنهايى ، از رفيق بد بهتر است .(286)
# از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: بهترين دوست كيست ؟ فرمود: كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش ياد قيامت را در شما زنده كند.(287)
# حضرت على عليه السلام فرمود: هنگامى كه قدرتت از بين رفت ، رفقاى واقعى تو از دشمنان شناخته مى شوند.(288)
# حضرت على عليه السلام فرمود: رفيق خوب ، بهترين فاميل است .(289)
# در حديث آمده است : دوستت را در مورد غضب ، درهم ، دينار و مسافرت آزمايش كن . اگر در اين آزمايش ها موفّق شد، دوست خوبى است .(290)
در شعر شاعران نيز درباره ى دوست و دوستى ، بسيار سخن به ميان آمده و به معاشرت و همنشينى با دوستان خوب بسيار سفارش شده است ؛
همنشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد
و از همنشينى با دوستان بد مذمّت شده است ، رفيق بد به مار خوش خط و خالى تشبيه شده است كه زهرى كشنده در درون دارد؛
تا توانى مى گريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند
يا دوست بد به ابر تيره اى تشبيه شده است كه خورشيد با آن عظمت را مى پوشاند؛
با بدان منشين كه صحبت بد
گرچه پاكى تو را پليد كند
آفتاب بدين بزرگى را
پاره اى ابر ناپديد كند
پيام ها :
1 حسرت هاى درونى در اعمال و رفتار انسان مؤ ثّر است . (يعضّ الظالم )
2 رها كردن راه انبيا ظلم است . (ظلم به خود و ظلم به انبيا) (يعضّ الظالم )
3 عذاب قيامت بسيار سخت است . (يعضّ الظالم على يَدَيه )(مشرك تنها يك انگشت ويا يك دست خود را گاز نمى گيرد، بلكه دو دست خود را گاز مى گيرد)
4 در قيامت ، وجدان ها بيدار مى شود. (يعضّ يقول )
5 پشيمانى ، دليل بر اختيار انسان است و اگر كسى مجبور بود، پشيمانى معنا نداشت . (ياليتنى )
6 دوستى هاى نامشروع امروز، فرداى خطرناكى دارد. (ياليتنى ) دوست در سرنوشت انسان مؤ ثّر است .
7 ايمان به تنهايى كافى نيست ، همراه بودن با انبيا نيز لازم است . (مع الرسول )
8 ارتباط با انبيا هر چند اندك باشد، مى تواند راه نجات باشد. (سبيلا)
9 دو دوستى در يك دل جا نمى گيرد. (دوستى پيامبر و دوستى انسان گمراه ) (اتّخذت مع الرسول ... لم اتّخذ فلانا خليلا)
10 دوستان منحرف ، عوامل شيطانند. (فلانا خليلا و كان الشيطان )
11 نام و شخص افراد مهم نيست ، كارايى آنان مهم است . (فلانا اضلّنى )
12 نشانه ى دوست بد آن است كه انسان را غافل كند. (اضلّنى عن الذكر)
13 گاهى عواطف دوستى ، بر استدلال و منطق غلبه مى كند. (اضلّنى عن الذكر بعد اذ جاءنى )
14 خداوند با همه ى مردم اتمام حجّت مى كند. (بعد اذ جاءنى )
(30) وَقَالَ الرَّسُولُ يَرَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً
ترجمه :
پيامبر (در روز قيامت از روى شكايت ) مى گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند.
نكته ها :
O اين آيه ، از گلايه ى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سخن مى گويد و آن حضرت چون ((رحمة للعالمين )) است نفرين نمى كند.
O امام رضا عليه السلام فرمود: دليل آن كه در نماز، قرآن مى خوانيم آن است كه قرآن از مهجوريّت خارج شود.(291)
O در روايات آمده است : هر روز پنجاه آيه از قرآن را بخوانيد و هدفتان رسيدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانيد و دل خود را با تلاوت قرآن تكان دهيد و هرگاه فتنه ها همچون شب تاريك به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه بريد.(292)
O به نظرم رسيد اقرار بعضى بزرگان را درباره ى مهجوريّت قرآن نقل كنم :
الف : ملاصدرا قدس سره در مقدّمه تفسير سوره واقعه مى گويد: بسيار به مطالعه كتب حكما پرداختم تا آنجا كه گمان كردم كسى هستم ، ولى همين كه كمى بصيرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى ديدم . در آخر عمر به فكر رفتم كه به سراغ تدبّر در قرآن و روايات محمّد و آل محمّد عليهم السلام بروم . يقين كردم كه كارم بى اساس بوده است ، زيرا در طول عمرم به جاى نور در سايه ايستاده بودم . از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله كشيد، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا كرد و شروع به تفسير و تدبّر در قرآن كردم ، درِ خانه ى وحى را كوبيدم ، درها باز شد و پرده ها كنار رفت و ديدم فرشتگان به من مى گويند: ((سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين )).(293)
ب : فيض كاشانى قدس سره مى گويد: كتاب ها و رساله ها نوشتم ، تحقيقاتى كردم ، ولى در هيچ يك از علوم دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نيافتم ، بر خود ترسيدم و به سوى خدا فرار و انابه كردم تا خداوند مرا از طريق تعمّق در قرآن و حديث هدايت كرد.(294)
ج : امام خمينى قدس سره در گفتارى از اينكه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نكرده ، تاءسّف مى خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش مى كند كه قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه ى رشته ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برايّام جوانى تاءسّف بخورند.(295)
O ((هِجر))، جدايى با عمل ، بدن ، زبان و قلب را شامل مى شود.(296)
O رابطه ى ميان انسان و كتاب آسمانى ، بايد دائمى و در تمام زمينه ها باشد، زيرا كلمه ى ((هجر)) در جايى به كار مى رود كه ميان انسان و آن چيز رابطه باشد.(297)
بنابراين بايد تلاشى همه جانبه داشته باشيم تا قرآن را از مهجوريّت در آوريم و آن را در همه ى ابعاد زندگى ، محور علمى و عملى خود قرار دهيم تا رضايت پيامبر عزيز اسلام را جلب كنيم .
O نخواندن قرآن ، ترجيح غير قرآن بر قرآن ، محور قرار ندادن آن ، تدبّر نكردن در آن ، تعليم ندادنش به ديگران و عمل نكردن به آن ، از مصاديق مهجور كردن قرآن است . حتّى كسى كه قرآن را فرا گيرد ولى آن را كنار گذارد و به آن نگاه نكند و تعهّدى نداشته باشد، او نيز قرآن را مهجور كرده است .(298)
پيام ها :
1 در قيامت يكى از شاكيان ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است . (و قال الرسول )
2 انتقاد از كسانى است كه آگاهانه قرآن را كنار مى گذارند. (اتّخذوا...) و نفرمود: ((كان عندهم مهجورا))
3 جمع آورى و تدوين قرآن ، در زمان شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام شده و لذا مورد اشاره و خطاب قرار گرفته است . (هذَا القرآن )
4 مهجوريّت قرآن و گلايه ى پيامبر و مسئوليّت ما قطعى است . (((قال )) فعل ماضى نشانه ى حتمى بودن است )
5 تلاوت ظاهرى كافى نيست ، بلكه مهجوريّت زدايى لازم است . (مهجورا)
(31) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَ نَصِيراً
ترجمه :
و ما اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم ، و پروردگارت براى راهنمايى و حمايت تو كافى است .
پيام ها :
1 تضادّ ميان حقّ وباطل ، در مدار اراده الهى است . (كذلك جعلنا)
2 نداى حقّخواهى و حقّگويى ، هميشه مخالف داشته است . (لكلّ نبىّ عدوّا)
3 با توجّه به مشكلات ديگران ، خود را تسلى دهيد. (لكل نبى )
4 انسان ابتدا به گناه آلوده مى شود وكم كم دشمن انبيا مى شود. (عدوّاًمن المجرمين )
5 انسان با گناه ، از مسير حقّ جدا مى شود. (من المجرمين )(كلمه ى ((جُرم )) به معناى جدا شدن است ).
6 سختى ها ومخالفت ها، انسان را تربيت مى كند. (جعلنا ربّك )
7 تنها راه پيروزى بر دشمن ، تمسّك به هدايت و نصرت الهى است . (كفى بربّك هادياً و نصيراً)
8 در برابر مخالفين ، بر خدا توكّل كنيم . (كفى بربّك هادياً و نصيراً)
9 پروردگار براى حمايت وهدايت كافى است ، دلبستن به ديگران چرا؟ (كفى بربّك هاديا)
10 انبيا نيز به هدايت الهى نيازمندند. (كفى بربّك هادياً)
11 انسان در درگيرى هاى حقّ و باطل ، به دو چيز نياز دارد: يكى هدايت و ديگرى قدرت . (هادياً و نصيراً)
12 هدايت و نصرت از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّك هادياً و نصيرا)
(32) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً
ترجمه :
و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانه ى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام ) قرآن يكجا بر او نازل نشده است ؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم ) تا دل تو را به وسيله ى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم .
نكته ها :
O بهانه جويان ، هر لحظه بهانه ى جديدى مى گرفتند. گاهى مى گفتند: چرا به ما وحى نمى شود؟ گاهى مى گفتند: چرا فرشته وحى را نمى بينيم ؟ چرا پيامبر سرمايه و كاخ و طلا ندارد؟ و گاهى مى گفتند: چرا قرآن يكجا نازل نمى شود؟
در حالى كه قرآن داراى دو نزول است : يكى نزول دفعى كه در شب قدر بر قلب پيامبر نازل شده است و ديگرى نزول تدريجى كه به مناسبت هاى مختلف در طول بيست و سه سال نازل شده است .
آثار و دلايل نزول تدريجى قرآن :
1 نزول تدريجى ، عامل ارتباط دائمى و مستمرّ پيامبر اكرم با سرچشمه ى وحى و مايه ى استوارى او در راه است و بيانگر آن است كه رسالت يك جرقّه ى مقطعى نيست .
2 دينِ زنده و جامع آن است كه با حوادث و مناسبت ها ارتباطى نيرومند داشته باشد، و حوادث و مناسبت ها هم به مرور پيدا مى شود، نه يكدفعه .
3 انجام همه ى اوامر و ترك همه ى نواهى يكدفعه براى عموم مردم سخت بود وسبب عُسر و حَرَج مى شد.
4 چون هر سوره و آيه ى قرآن به تنهايى يك معجزه است ، بنابراين نزول تدريجى آن به منزله ى چندين معجزه ى پى در پى و هر معجزه اى مايه ى تسلّى قلب پيامبر در برابر آزار دشمنان است .
5 نزول هر آيه به مناسبت نيازى كه پيدا مى شود با نزول همه ى آيات بدون در نظر گرفتن نيازها، تفاوت بسيار است .
6 بعضى آيات پاسخ سؤ الات مردم است ، پس اوّل بايد سؤ الش مطرح شود تا بعد آيه اى درپاسخ آن نازل شود.
7 بعضى آيات و احكام براى مدّتى معيّن نازل شده است ، لذا بايد آيه ى ناسخ نازل شود.
ترتيل چيست ؟
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ترتيل آن است كه قرآن را با بيان روشن بخوانيد، (نه مثل شعر، نه مثل نثر)، هنگام برخورد بر لطايف آن توقّف كنيد، روح و دل خود را صفا دهيد و هدف شما در تلاوت ، رسيدن به آخر سوره نباشد.(299)
# حضرت على عليه السلام فرمود: مراد از ترتيل ، رعايت موارد وقف و اداى حروف است .(300)
# امام صادق عليه السلام فرمود: ترتيل ، يعنى زيبا و آرام خواندن قرآن ، مكث كردن در آن و پناه بردن به خداوند در هنگام تلاوت آيات مربوط به آتش و عذاب ، و دعا كردن هنگام برخورد با آيات بهشت و درخواست بهشت از خداى مهربان .(301)
پيام ها :
1 رهبر بايد قلبى مطمئن ، استوار وآرام داشته باشد. (لنثبّت به فؤ ادك )
2 نتيجه ى تربيت نبوى آرامش دلهاست ، نه تعليم و كسب اطلاعات . (لنُثبّت به فؤ ادك )
3 آموزش و تربيت بايد تدريجى باشد. (و رتّلناه ترتيلا)
(33) وَلاَ يَاءْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَكَ بِالْحَقِّ وَاءَحْسَنَ تَفْسِيراً
ترجمه :
و هيچ مَثَلى (از بهانه ها و طعنه ها) براى تو نياورند، مگر آن كه پاسخ به حقّ و بهترين بيان را براى تو آورديم .
نكته ها :
O قرآن كريم در اين آيه خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: حرف مخالفان ، يا باطل است كه ما در برابر آن براى تو سخن حقّ مى آوريم و يا حقّ است كه ما سخن بهتر و جامع تر از حقّ آنان براى تو بازگو مى كنيم .
پيام ها :
1 قرآن ، كتاب جامعى است و به همه ى ايرادها پاسخ مى دهد. (و لاياءتونك بمثل الاّ جئناك بالحقّ...)
2 انبيا با مخالفان درگير بودند و از راه استدلال با آنان رفتار مى كردند. (لاياءتونك بمثل الاّ جئناك بالحقّ...)
3 خداوند از انبيا دفاع مى كند و در برابر سخنان باطل كفّار، كلام حقّ را مطرح مى كند. (و لا ياءتونك بمثل الاّ جئناك )و نفرمود: ((جئتَ))
4 سخن و ادلّه ى مخالفان استحكام ندارد. (بمثل )
5 حقّ بر باطل پيروز است . (لا ياءتونك ... الا جئناك بالحق و احسن تفسيراً)
6 هدف انبيا، استقرار حقّ است . (جئناك بالحق )
7 سخن بايد منطقى و حقّ باشد. (جئناك بالحق )
8 علم و سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جانب خداست . (جئناك ...)
9 گفتار و اعتراض ديگران را با كلام بهتر جواب دهيم . (و احسن تفسيرا)
(34) اءَلَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ اءُوْلََّئِكَ شَرُّ مَّكَاناً وَ اءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
كسانى كه بر صورت هاشان به سوى جهنّم محشور مى شوند، آنان بدترين مكان را دارند و منحرف ترين راه را مى روند.
پيام ها :
1 تحقير انبيا، سبب تحقير خود در قيامت است . (يحشرون على وجوههم )
2 گمراه ترين مردم كسانى اند كه در برابر انبيا اشكال تراشى مى كنند. (اضلّسبيلا)
(35) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ اءَخَاهُ هَرُونَ وَزِيراً
ترجمه :
و همانا به موسى كتاب (تورات ) داديم وبرادرش هارون را كمك وهمراه او قرار داديم .
(36) فَقُلْنَا اذْهَبَآ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَدَمَّرْنَهُمْ تَدْمِيراً
ترجمه :
پس به آن دو گفتيم : (براى اتمام حجّت ) به سوى قومى كه آيات مارا تكذيب كردند برويد. آنگاه آنان را (به خاطر عنادشان ) به سختى قلع وقمع كرديم .
نكته ها :
O كلمه ى ((تَدمير)) از ((دمار))، به معناى هلاكت اعجاب انگيز است .(302)
O شيوه هاى تبليغ و تربيت در قرآن متفاوت است ؛ در يك جا مى فرمايد: بايد به سراغ منحرفان رفت ، (اِذهبا)و در جاى ديگر مى فرمايد: بايد فرمان داد تا آنان خود حاضر شوند و غرورشان شكسته شود. چنانكه حضرت سليمان به ملكه ى سباء چنين فرمان داد: (و آتونى مسلمين )(303) يعنى با تسليم كامل ، در برابر ما حاضر شويد.
پيام ها :
1 تا با كتاب آسمانى اُنس نگيريم ، حقّ تبليغ به ديگران را نداريم . (آتينا موسى الكتاب ... اذهبا)
2 جانشين انبيا را نيز بايد خداوند تعيين كند. (جعلنا معه اخاه ...)
3 در مسئوليّت هاى بزرگ ، به وجود وزير وهمكار نياز است . (جعلنا معه اخاه هارون وزيرا)
4 در برخى از دوره ها، انبيا متعدّد بودند، ولى رهبر يكى بود. (هارون وزيرا)
5 در تبليغ ، گاهى بايد افرادى را اعزام كرد تا با هم تبليغ كنند. (اِذهبا)
6 اتمام حجّت با گمراهان لازم است . (اِذهبا الى القوم الّذين كذّبوا)
7 انكار ولجاجت مردم ، مانع لطف خداوند نيست . (پيامبر را براى هدايت آنان مى فرستد) (اذهبا الى القوم الّذين كذّبوا)
8 تكذيب پيامبر، تكذيب خداست . (كذّبوا بآياتنا)
9 نتيجه ى تكذيب حقّ، قلع و قمع شدن است . (فدمّرناهم )
10 نقل تاريخ و سرگذشت كفّار قبل و بيان هلاكت آنان ، زمينه اى براى هشدار و نهى از منكر كفّار امروز است . (فدمّرناهم )
(37) وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُواْ الرُّسُلَ اءَغْرَقْنَهُمْ وَجَعَلْنَهُمْ لِلنَّاسِ ءَايَةً وَ اءَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
و قوم نوح كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق نموديم و آنان را براى مردم (تاريخ ) عبرت قرار داديم و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده نموديم .
پيام ها :
1 تكذيب يك پيامبر به منزله ى تكذيب همه ى پيامبران است . (و قوم نوح لمّا كذّبوا الرّسل )
2 تاريخ ، درس عبرت است . (جعلناهم للناس آية )
3 سرنوشت انسان ها به دست خودشان است . (كذّبوا... اغرقناهم )
4 تكذيب انبيا، ظلم است . (و اعتدنا للظالمين )
5 تكذيب انبيا، هم قهر دنيوى دارد، (اغرقنا)هم عذاب اُخروى . (عذاباً اليماً)
(38) وَعَاداً وَثَمُودَاْ وَاءَصْحَبَ الرَّسِّ وَقُرُونا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيراً
ترجمه :
و قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و نسل هاى فراوان ميان آنان را (هلاك كرديم ).
(39) وَكُلاًّ ضَرَبْنَا لَهُ الاَْمْثَلَ وَكُلاًّ تَبَّرْنَا تَتْبِيراً
ترجمه :
و براى هر يك نمونه هايى (براى پند گرفتن ) آورديم (و چون عبرت نگرفتند) همه را به سختى نابود كرديم .
نكته ها :
O ((قُرون )) جمع ((قَرن ))، در اصل به معناى جمعيّتى است كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند و به چهل تا صد سال هم يك قرن گفته اند. ((تتبير)) از دست دادنِ بزرگى و سرنگون شدن است ، به صورتى كه به نابودى و هلاكت كشيده شود.(304)
اصحاب رسّ چه كسانى بودند؟
O درباره ى قوم ((رَسّ)) در تفاسير مطالب زيادى آمده است از جمله : آنان همان قوم شعيب هستند، يا اين كه ((رَسّ)) شهرى است در ((يمامه ))، يا چاهى است در ((انطاكيه )) يا همان ((رود ارس )) است و يا غير آن ، ولى در كتاب ((عيون اخبار الرضا)) مى خوانيم :
امام رضا عليه السلام فرمود: شخصى از حضرت على عليه السلام درباره ى ((اصحاب رسّ)) پرسيد، امام عليه السلام پاسخ داد: بعد از طوفان نوح ، درختى به نام ((شاه درخت )) غرس شد. مردم (اين درخت را مقدّس مى دانستند و) در اطرافش دوازده قريه بنا كردند. نام قريه ها به نام ماه هاى ايرانى بود: فروردين ، ارديبهشت ، خرداد تا دوازده ماه ، آنان هر ماه در يكى از قريه ها جشن وعيد مى گرفتند، البتّه در قريه ى اسفند، عيدشان با شكوه تر بود و جمعيّت بيشترى جمع مى شدند. در آن مراسم جشن ، درختى را آتش مى زدند و همين كه دودش بالا مى رفت به گريه و زارى مى افتادند.
خداوند پيامبرى براى آنان فرستاد و آنان را ارشاد كرد، او را تكذيب كردند، پيامبرشان نفرين كرد و آن درخت مقدّسشان خشك شد. پس از آن چاه عميقى حفر كردند و پيامبر خدا را در آن افكندند و او را اين گونه به شهادت رساندند.(305)
و در نهج البلاغه مى فرمايد: ((اءينَ اصحابُ مدائن الرّس الّذين قَتلوا الانبياء))
پيام ها :
1 سنّت الهى فرستادن رسولان براى هدايت مردم و هلاكت تكذيب كنندگان آنان بوده است . (كذّبوا الرسل اغرقناهم ... و عادا و ثمودَ...)
2 خداوند با همه ى اُمّت ها اتمام حجّت كرده است . (و كلاً ضربنا له الامثال )
3 قهر و غضب خداوند بر كفّار، يكى از سنّت هاى الهى است . (و كلاً تبّرنا تتبيرا)
(40) وَلَقَدْ اءَتَوْاْ عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اءُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ اءَفَلَمْ يَكُونُواْ يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُواْ لاَ يَرْجُونَ نُشُوراً
ترجمه :
همانا (مشركان مكّه به هنگام مسافرت به شام ) بر منطقه اى كه باران بلا بر آن باريده بود (و سنگباران شده بودند) گذر كردند. آيا آن را نمى ديدند (تا پند گيرند؟) چرا، (منطقه ى قوم لوط را ديدند ولى عبرت نگرفتند زيرا) آنان به قيامت و رستاخيز اميد و ايمانى نداشتند.
نكته ها :
O مراد از قريه اى كه باران بلا بر آن باريده ، قريه ى قوم لوط است كه بارانى از سنگ بر آن باريد، و به فرموده ى امام باقر عليه السلام نام منطقه ى آنان ، ((سدوم )) بوده است .(306)
پيام ها :
1 آثار باستانى مى تواند وسيله ى عبرت باشد. (اءفلم يكونوا يرونها) (نقل تاريخ و بيان سرگذشت گمراهان ، زمينه اى براى تبليغ ، تربيت و نهى از منكر است .)
هر كه ناموخت از گذشت روزگار
هيچ ناموزد زهيچ آموزگار
2 گردنكشى در برابر حقّ و استمرار بر كفر، مانع دريافت حقّ است . (افلم يكونوا يرونها بل كانوا لا يرجون )
3 تنها كسانى كه نور اميد در دل دارند وقيامت را باور دارند، از حوادث و جرقه ها استفاده مى كنند. (بل كانوا لا يرجون نشورا)
(41) وَإِذَا رَاءَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلا هُزُواً اءَهَذَا الَّذِى بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً
ترجمه :
و هرگاه (كفّار) تو را ببينند، جز به مسخره ات نگيرند، (حرف آنان اين است كه ) آيا اين همان كسى است كه خداوند او را پيامبر قرار داده است ؟
پيام ها :
1 كسى كه لجاجت و غرور دارد، حقّ را نمى پذيرد. (الا هزواً)
2 تمسخر وتحقير انبيا، شيوه ى دائمى كفّار است . (و اذا راءوك ... اءهذا الّذى ...)
3 كفّار با انكار شخص پيامبر، رسالت را زير سؤ ال مى بردند. (اءهذا الّذى بعث ...)
(42) إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا لَوْلاَ اءَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ اءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
اگر ما بر پرستش بت ها مقاومت نمى كرديم ، نزديك بود كه (اين شخص ) ما را از خدايانمان منحرف كند. آن گاه كه عذاب را ببينند خواهند دانست كه چه كسى گمراه تر است .
پيام ها :
1 مشركين به تاءثير سخنان پيامبر اسلام اعتراف دارند. (ليضلّنا عن آلهتنا)
2 گاهى انسان چنان واژگون فكر مى كند كه هدايت را گمراهى مى پندارد. (ليضلّنا عن آلهتنا)
3 كسانى كه يك خداى با شعور را نپذيرند، چندين بت بى شعور را به عنوان خدا خواهند پذيرفت . (آلهتنا)
4 صبر و مقاومت در همه جا ارزش نيست ، گاهى يكدندگى و لجاجت است ، همچون صبر و مقاومت در گمراهى و انحراف . (صَبَرنا)
5 برنامه هاى اسلام ، انسان هاى غير لجوج را جذب مى كند وتنها لجوجان محروم مى مانند. (لولا اءن صَبَرنا عليها)
(43) اءَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَإِلَهَهُ هَوَيهُ اءَفَاءَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً
ترجمه :
آيا كسى كه هواى نفس خود را معبود خود قرار داده است ديده اى ؟ آيا تو مى توانى وكيل او باشى (و به دفاع از او برخيزى و او را هدايت كنى )؟
نكته ها :
O به هر معبودى غير از حقّ، هوى گفته مى شود.(307)
هوى پرستى از نظر قرآن و روايات :
# هواپرستى ، سرچشمه غفلت است . (و لاتُطِع مَن اءغفَلنا قَلبه عن ذِكرنا واتّبع هَواه )(308)
# هواپرستى ، سرچشمه ى كفر است . (مَن لا يؤ من بها و اتّبع هَواه ) (309)
# هواپرستى ، بدترين انحراف است . (و مَن اءضلّ ممّن اتّبع هَواه ) (310)
# هواپرستى ، مانع قضاوت عادلانه است . (فَاحكُم بين النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهَوى )(311)
# هواپرستى ، سرچشمه ى فساد است . (لو اتّبَع الحقّ اءهوائهم لفَسدتِ السّموات والارض )(312)
# هواپرستى ، سرچشمه ى غصّه هاست .
# هواپرست ، ايمان ندارد.
# هواپرست ، بى عقل است .
# آغاز فتنه ها پيروى از هوسها و ايجاد بدعت ها مى باشد.
# هوا وهوسها انسان را كر وكور كرده وقدرت تشخيص حقّ از باطل را مى گيرد.
# شجاع ترين مردم كسانى هستند كه بر هوس هاى خود غلبه كنند.
# پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هوى را بدان سبب هوى ناميده اند كه صاحب خود را فرو مى افكند.(313)
پيام ها :
1 ريشه ى بت پرستى ، هواپرستى است . (صبرنا على الهتنا اتّخذ الهه هواه )
2 خداجويى در فطرت هر انسانى وجود دارد، لكن او در مصداق و يافتن حقّ گرفتار اشتباه مى شود. (اتّخذ الهه هواه )
3 انبيا مسئوليّتى در هدايت اجبارى هواپرستان ندارند. (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
4 انسان داراى اختيار است . (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
5 تربيت و ايمان بايد بدون اجبار و اكراه باشد. (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
(44) اءَمْ تَحْسَبُ اءَنَّ اءَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ اءَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلا كَالاَْنْعَمِ بَلْ هُمْ اءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
آيا گمان مى كنى كه اكثر كفّار (حقّ را) مى شنوند و (در آن ) مى انديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند، بلكه گمراه ترند. (زيرا ارزش انسان به تعقّل و بينش اوست ).
نكته ها :
O قرآن به هنگام انتقاد از كفّار، كلمه ى اكثر را به كار مى برد تا حساب آن دسته را كه هدايت مى شوند از باقى جدا كند.
O سؤ ال : چرا انسان منحرف از چهارپايان بدتر است ؟
پاسخ : 1 حيوان نمى تواند بيش از آنچه كه هست رشد كند، ولى انسان مى تواند و زمينه و امكانات رشد كاملاً براى او فراهم است .
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
2 حيوان عقل ندارد تا خوب وبد را بفهمد و حقّ و باطل را بشناسد، ولى انسان هاى منحرف با داشتن عقل ، آن را زير پا گذارده و بر اساس هوس عمل مى كنند.
3 حيوان از يك غريزه ى ثابت پيروى مى كند، ولى انسان منحرف از صدها هوى وهوس .
4 انسان منحرف ، هم كج مى رود و هم انحراف خود را توجيه مى كند.
5 حيوان ، نسبت به كسى كه به او محبّت كند رام است ، ولى انسان منحرف نسبت به خداى مهربان كفر مى ورزد و بسيار ناسپاس است .
6 حيوانات ، تسبيح آگاهانه دارند؛ (كلّ قد عَلِم صلاته و تَسبيحه ) (314) امّا انسان هاى منحرف ، اهل ذكر و تسبيح نيستند و از خدا غافل اند.
7 حيوانات ، استحقاق عذاب الهى را ندارند، ولى انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد.
در حديث آمد كه يزدان مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود
او فرشته است و نداند جز سجود
يك گروه ديگر از دانش تهى
همچو حيوان از علف در فربهى
اين سوم هست آدمى زاد بشر
نيم از او فرشته و نيمى ز خر
آن دو قوم آسوده از جنگ و خراب
وين بشر با دو مخالف در عذاب
يك گروه مستغرق مطلق شده
همچو عيسى با ملك ملحق شده
نقش آدم ليك معنا جبرئيل
رسته از خشم و هوا و قال و قيل
قسم ديگر با خران ملحق شدند
خشم محض و شهوت مطلق شدند(315)
آدمى زاده طرفه معجونى است
كز فرشته سرشته وز حيوان
گر رود سوى اين ، شود به از اين
ور رود سوى آن ، شود پس از آن
پيام ها :
1 انسان براى هدايت خود بايد به رهنمودهاى پيامبر درونى ، (عقل ) و پيامبر بيرونى گوش فرا دهد. (ام تحسب اَنّ اكثرهم يسمعون او يعقلون )
2 كفر ونپذيرفتن دعوت انبيا، بى خردى است . (ام تحسب انّاكثرهم يسمعون اويعقلون )
3 انسان كه خليفه ى خدا مى باشد، با ناديده گرفتن فطرت خود از حيوان نيز پست تر مى شود. (اِن هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا)
(45) اءَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً
ترجمه :
آيا به (قدرت ) پروردگارت نمى نگرى كه چگونه سايه را گسترده است ؟ و اگر مى خواست آن را ساكن (و ثابت ) قرار مى داد (تا هميشه شب يا بين الطلوعين باشد) سپس خورشيد را دليل و نمايانگر آن قرار داديم .
(46) ثُمَّ قَبَضْنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً
ترجمه :
سپس آن سايه را (اندك اندك ) به سوى خود جمع مى كنيم .
نكته ها :
O امام باقر عليه السلام فرمود: مراد از سايه گسترده در آيه ، سايه ى مابين طلوع فجر و طلوع خورشيد است .(316) گرچه بعضى مراد از سايه را سايه ى شب يا بعد از ظهر گرفته اند، ولى با توجّه به جمله بعد كه مى فرمايد: (ثمّ جَعلنا الشّمس عليه دَليلا)، سخن امام مورد قبول است .
كيف مدّالظل نقش اولياست
كو دليل نور خورشيد خداست (317)
اندرين وادى مرو بى اين دليل
لا اُحبّ الا فلين گو چون خليل (318)
پيام ها :
1 بهترين راه خداشناسى براى همگان ، تفكّر در پديده هاى هستى است كه بر اساس حكمت الهى آفريده شده اند. (اءلم تر)
2 گردش زمين به دور خود و خورشيد تصادفى نيست ، حكيمانه و مدبرانه است . (اءلم تَر الى ربّك كيف مدّ الظل )
3 انسان غرق در نعمت هاست ، ولى با ديده ى عبرت به آنها نمى نگرد. (اءلم تر الى ربّك كيف مدّ الظل )
4 گستردگى و طولانى شدن مدّت سايه به خاطر پرورش و رشد و شكوفايى است . (ربّك ... مدّالظل )(اگر نور، مستقيم و يا سايه دائمى بود، يا همگى مى سوختند و يا منجمد مى شدند.)
5 گرچه خداوند قدرت دارد كه در طبيعت ، تغيير و تحوّل شديد ايجاد كند، ولى خداوند سنّت خود را ترك نمى كند. (ولوشاء)
6 تداوم گردش هستى به دست اوست . (ولوشاء لجعله ساكنا)
7 شناخت سايه با وجود خورشيد و نور ممكن است ، زيرا هر چيزى با وجود ضدش شناخته مى شود. (ثمّ جعلنا الشمس عليه دليلا)
8 حركت هستى و عملكرد طبيعت ، عمل خداست . (مدّ جعلنا قبضنا)
9 همان گونه كه آفرينش جهان به تدريج و آرامى و در شش مرحله صورت گرفته است ، تغيير آن نيز به تدريج خواهد بود. (قبضاً يسيراً)
10 گرفتن هيچ چيز براى خدا سخت نيست . (قبضاً يسيراً)
(47) وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً
ترجمه :
و او كسى است كه شب را براى شما پوشش و خواب را آرام بخش گردانيد و روز را زمان برخاستن (و تلاش ) شما قرار داد.
نكته ها :
O در قرآن كريم از چند چيز به عنوان ((لباس )) ياد شده است : شب ، (جعل لكم الليل لباسا)(319)، همسر؛ (هُنّ لباس لكم وانتم لباس لهنّ)(320) وتقوا (ولباس التّقوى ذلك خير) (321)
O ((سَبت )) يعنى قطع و تعطيل كار. به استراحت بعد از تلاش نيز ((سبت )) مى گويند.(322) ((نُشور)) از ((نَشر))، به معناى پخش شدن مردم در روز براى كار و تلاش است .
پيام ها :
1 گردش شب و روز تصادف نيست ، اهداف و برنامه هاى حكيمانه اى در آن نهفته است . (جعل لكم الليل لباسا والنوم سُباتا)
2 پديده ى شب ، يك نعمت الهى براى بشر است . (لكم )
3 خواب و بيدارى خود را با طبيعت هماهنگ كنيم . (الليل لباسا والنوم سُباتا)تاريكى و سكوت ، در ايجاد آرامش مؤ ثّرند، چنانكه وجود نور در تلاش و جنب و جوش انسان ، مؤ ثّر است .
4 شب ، حافظ جسم وسلامتى است ، چنانكه لباس ، حافظ بدن است . (الليل لباسا)
5 گردش شب و روز و آرامش در شب و تلاش در روز، نشانه ى ربوبيّت خداوند است . (ربّك كيف مدّ الظل ... و هوالّذى ...)
(48) وَهُوَ الَّذِى اءَرْسَلَ الرِّيَحَ بُشْرا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ وَاءَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً طَهُوراً
ترجمه :
و او خداوندى است كه بادها را مژده اى پيشاپيش (باران ) رحمتش فرستاد و از آسمان ، آبى پاكيزه كننده فرو فرستاديم .
(49) لِنُحْيِىَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَآ اءَنْعَماً وَاءَنَاسِىَّ كَثِيراً
ترجمه :
تا به وسيله ى آن سرزمين مرده (و پژمرده و خشك ) را زنده گردانيم و آن را به چهارپايان و مردمان بسيار از مخلوقات خود بنوشانيم .
نكته ها :
O ((طهور)) چيزى را گويند كه هم در نهايت پاكى است و هم پاك كننده مى باشد. كلمه ى ((بلد)) به معناى سرزمين است ، خواه شهر باشد يا روستا ومزرعه ، به دليل آيه ى 58 سوره اعراف كه مى فرمايد: (و البَلَد الطيّبُ يَخرُج نَباته باِذنِ ربّه )سرزمين نيكو با اذن پروردگارش گياه خود را بيرون مى آورد، و روشن است كه روئيدن گياه مخصوص شهر نيست . كلمه ى ((اناسىّ)) جمع ((اِنسىّ)) مرادف معناى ((انسان )) است .
O چون معنى ((بَلَد)) و((بَلدة )) يكى است ، در توصيف آن فرمود: ((ميتا)) و نفرمود: ((ميتة ))(323)
O در استفاده از آب ، بيشترين سهم به كشاورزى اختصاص دارد، بعد حيوانات بيشترين استفاده را از آن مى برند و سپس انسان ها. به خاطر همين ، در آيه ى شريفه ابتدا از كشاورزى و احياى زمين ياد شده است ، سپس از حيوانات ، آن گاه از انسان .
O بادها فوايد بسيارى دارند از جمله : هوا را لطيف مى كنند، ابرها را انتقال مى دهند، حرارت را كم مى كنند و گياهان را بارور مى سازند.
پيام ها :
1 حركت بادها، به اراده ى خداوند است . (هوالّذى ارسل الرياح )
2 بادها انواع مختلفى دارند و گاهى با باران ملازمند. (ارسل الرياح ... انزلنا...)
3 نزول باران از ابر با اراده ى خداوند است . (انزلنا)
4 آب هم پاك است و هم پاك كننده ، جسم آدمى و اشياى ديگر را پاك مى كند و در وضو و غسل نيز مايه ى پاكى روح انسان است . (طهوراً)
5 زندگى بشر مرهون نباتات و حيوانات است . (زنده شدن زمين و سيرابى چارپايان ، قبل از سيراب شدن انسان آمده است )
6 كارهاى خدا از طريق اسباب طبيعى صورت مى گيرد. (ارسل الرياح انزلنا لنحيى )
(50) وَلَقَدْ صَرَّفْنَهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُواْ فَاءَبَى اءَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُوراً
ترجمه :
و همانا ما آن (آيات قرآن يا ابر و باران ) را در ميانشان گونه گون كرديم تا شايد به ياد خدا بيفتند امّا اكثر مردم سر باز زدند و ناسپاسى كردند.
نكته ها :
O ممكن است مراد از ((تصريف )) نقل و انتقال باران باشد، يعنى باران را به صورت مكرر و پراكنده فرستاديم ، گاهى با قطرات ريز و گاهى با قطرات درشت ، گاهى تند و گاهى كند و همه ى اين تغييرها و تنوّع ها براى تذكّر و شكرگزارى است ، امّا صد حيف كه ...
و ممكن است مراد از جمله ى ((صرّفنا بينهم )) تكرار و بيان نقل هاى گوناگون آيات قرآن باشد، كه اين معنا در قرآن زياد آمده است . ((واللّه العالم ))
پيام ها :
1 يادآورى بايد مكرر و متنوّع باشد. (صرّفنا)
2 قرآن ، كتاب هدايت است وتكرار و تذكّر لازمه ى هدايت . (صرّفنا... ليذّكّروا)
3 يادآورى نعمت ها، شكر نعمت هاست و غفلت از آنها، كفران آنهاست . (ليذّكّروا... كفورا)
4 شاكران نعمت ها، كم هستند. (فَابى اكثر الناس الاّ كفورا)
(51) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِى كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً
ترجمه :
واگر مى خواستيم در هر آبادى ، (پيامبر و) هشداردهنده اى برمى انگيختيم (تا كار تو سبك شود، ولى اين كار لزومى نداشت ).
نكته ها :
O اين آيه به نوعى بيانگر خاتميّت پيامبر اسلام و جامعيّت مكتب اوست ، چرا كه مى فرمايد: در كنار تو هيچ پيامبرى در هيچ كجا مبعوث نشده است ، زيرا در مكتب و شخصيّت تو توان اداره ى كلّ جامعه هست و نيازى به ديگرى نيست . تو داراى چنان مقامى هستى كه با وجود تو پرونده ى نبوّت خاتمه مى يابد.
پيام ها :
1 گرچه براى هر امّتى رهبرى لازم است ، (و اِنْ من اُمّة الاّ خَلا فيها نذير) (324) ولى اگر در هر قريه اى يك پيامبر بود، اين كار به وحدتِ رهبرىِ امّت ضربه مى زد. (ولو شئنا لبعثنا...)
2 رسالت امرى توقيفى است ، نه قراردادى و انتخابى . (ولو شئنا لبعثنا...)
(52) فَلاَ تُطِعِ الْكَفِرِينَ وَجَهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً كَبِيراً
ترجمه :
پس ، از كافران پيروى نكن و به وسيله ى قرآن (يا ترك پيروى از آنان ) با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.
نكته ها :
O برخورد ما با كفّار چند مرحله دارد:
اوّل : عدم اطاعت از آنان . ((فلا تُطِع ))
دوّم : مبارزه و جهاد. ((و جاهِدهم ))
جهاد و مبارزه نيز چند قسم است : جهاد با شمشير كه جهاد اصغر است ، جهاد علمى با منطق قرآن و پاسخ دادن به شبهات دشمنان كه جهاد كبير است .
پيام ها :
1 سازش با كفّار ممنوع است . (فلا تطع )(هرگونه تقاضاى انحرافى كفّاررا با قاطعيّت رد كنيد)
2 زمانى مى توانيد در برابر كفّار، مستقل و مقاوم و با صلابت باشيد كه متمركز باشيد. (لوشئنا لبعثنا فى كل قرية نذيراً فلا تطع )يعنى اكنون كه رهبرى در وجود يك پيامبر متمركز است ، شما نيرومنديد، پس سازش نكنيد.
3 پيروى نكردن از كفّار كافى نيست ، جهاد لازم است ، آن هم جهادى بزرگ و همه جانبه . (فلا تُطِع ... و جاهدهم به جهادا كبيرا)
4 مبارزه ى منفى ، يكى از شيوه هاى مبارزه است . (با ترك اطاعت از كفّار، با آنان جهاد كن ) (فلاتُطِع ... و جاهدهم )
5 قرآن بهترين ابزار جهاد علمى و فرهنگى و نيرومندترين وسيله ى بحث و محاجه با دشمنان اسلام است . (جاهدهم به )
6 دشمنان شما براى تهاجم فرهنگى و فكرى تلاش ها دارند، شما هم بيكار نباشيد. (جاهدهم )طرفينى است .
7 جهاد علمى و منطقى عليه كفر و شرك ، بزرگ ترين جهاد است . (جهادا كبيرا)
(53) وَهُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ اءُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً
ترجمه :
و او خدايى است كه دو دريا را به هم پيوست ، اين يكى شيرين و گوارا و آن ديگرى شور و تلخ و ميان اين دو حايلى قرار داد كه هميشه از هم جدا باشند.
نكته ها :
O كلمه ى ((مَرَج )) به معناى مخلوط كردن و دو دريا را روان ساختن است تا بيكديگر برسند.(325) ((عَذب ))، يعنى گوارا و ((فُرات )) به آب بسيار گوارا متمايل به شيرين مى گويند. ((مِلح )) يعنى شور و((اُجاج )) يعنى آب بسيار شور كه متمايل به تلخى باشد.
پيام ها :
1 خدايى كه اجازه نمى دهد آب گوارا و آب شورى كه در كنار يكديگرند با هم مخلوط شوند، چگونه اجازه مى دهد حقّ و باطل و كفر وايمان ، آميخته شوند؟ (فلا تُطِع الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا... مَرَج البحرين ...)
2 با اراده ى خداوند حتّى اگر مايعات در كنار هم باشند با يكديگر مخلوط نمى شوند. (جعل بينهما برزخا)
(54) وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً
ترجمه :
و او كسى است كه انسان را از آب آفريد و او را داراى پيوند نسبى و سببى گردانيد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)، و پروردگار تو همواره تواناست .
نكته ها :
O مراد از آب در اين آيه ، نطفه ى انسان است ، به دليل آيه ى : (اءلم نخلقكم من ماء مهين )(326) و آيه ى : (خُلِقَ من ماء دافِق )(327)
O ((نَسَب )) پيوندى است كه از طريق زاد و ولد به وجود مى آيد، نظير پيوند پدر و فرزند و برادران با يكديگر. كلمه ى ((صِهر)) به معناى داماد است و دامادى پيوندى است كه بين يك مرد و يك خانواده ى ديگر به وجود مى آيد، مانند پيوند داماد با بستگان همسرش كه در اصطلاح به آن خويشاوندى سببى مى گويند.
پيام ها :
1 هم انسان از آب است ، (خلق من الماء بشرا)هم حيوان ، (واللّه خلق كلّ دابّة من ماء)(328) و هم ساير موجودات زنده . (و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ)(329)
2 همه ى انسان ها از يك مادّه آفريده شده اند، (خلق من الماء بشرا) پس امتيازات و برترى هاى نژادى پوچ است .
3 انسان موجود با عظمتى است . (بشرا)(تنوين نشانه عظمت است )
4 زندگى انسان بر اساس پيوندهاى سببى و نسبى شكل مى گيرد. (نَسبا و صِهرا)
5 در اين آيه از بستگان نسبى قبل از بستگان سببى سخن به ميان آمده است تا رمز اولويّت آنان باشد. (نَسبا و صِهرا)
(55) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُهُمْ وَلاَ يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيراً
ترجمه :
و آنان غير از خداوند چيزهايى را مى پرستند كه نه سودشان مى دهد و نه زيانشان مى رساند؛ و كافر همواره در برابر پروردگارش پشتيبان (گمراهان و خطوط انحرافى ) است .
پيام ها :
1 عملى ارزشمند است كه بدنبال آن جلب منفعت يا دفع ضررى باشد، پرستش غير خدا ارزشى ندارد. (ويعبدون من دون اللّه ما لاينفعهم و لايضرّهم )
2 مشركان ، هيچ دليل ومنطقى براى پرستش بت ها ندارند. (لاينفعهم ولايضرّهم )
3 نفع و ضرر تنها به دست خداست ، نه ديگران . (لا ينفعهم و لا يضرّهم )
4 مشركان ، كافرند ودر كفر پشتيبان يكديگرند. (كان الكافر على ربّه ظهيرا)
(56) وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا مُبَشِّراً وَنَذِيراً
ترجمه :
و تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم .
نكته ها :
O در اين آيه ى كوتاه ، هم به توحيد اشاره شده است ، ((ارسلنا)) هم به نبوّت ، ((ك )) و هم به معاد، ((مبشّرا و نذيرا)).
O چون در آيه قبل سخن از مخالفت كفّار ومشركين وپشتيبانى آنان از يكديگر بود، شايد اين آيه براى دلدارى پيامبر صلى الله عليه و آله باشد كه نگران مباش ، زيرا وظيفه اى جز بشارت وهشدار ندارى .
پيام ها :
1 انبيا ضامن وظيفه ى خود هستند، نه نتيجه . (و ما ارسلناك الا مبشّرا و نذيرا)
2 در ارشاد و تبليغ ، هشدار و مژده در كنار هم كارساز است . (مبشّرا و نذيرا)
3 انبيا حقّ اجبار مردم و سيطره بر آنها را ندارند. (الاّ مبشّرا و نذيرا)
4 انسان ، به هشدار بيشتر نياز دارد تا بشارت . (كلمه ى ((نذير)) صيغه ى مبالغه و نشانه ى تاءكيد است ) (نذيرا)
(57) قُلْ مَآ اءَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اءَجْرٍ إِلا مَن شَآءَ اءَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: از شما هيچ گونه مزدى در برابر رسالتم درخواست نمى كنم ، مگر (اين كه ) كسى بخواهد (با راهنمايى من ) به سوى پروردگارش راهى در پيش گيرد.
نكته ها :
O قرآن درباره ى پاداش زحمات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چند نوع تعبير دارد كه در دعاى ندبه ، همه ى آيات اين موضوع در كنار هم آمده است :
# پاداش من بر خداست . (اِن اجرىَ الاّ على اللّه )(330)
# پاداش من محبّت اهلبيت من است . (الاّ المَودّة فى القُربى )(331)
# پاداش من قرار گرفتن شما در خط خداست . (يتّخذ الى ربّه سبيلا) (332)
# پاداشى كه خواستم به نفع خود شماست . (و ما سئلتكم من اجر فهو لكم ) (333) زيرا مودّت رهبران معصوم كليد و رمز قرار گرفتن در خط خدا مى باشد و بهره بردن مردم از انتخاب چنين راهى ، به سود خود آنان مى باشد، پس سود مادّى براى شخص پيامبر در كار نيست .
پيام ها :
1 رهبرى موفّق است كه بى توقّعى خود را به مردم اعلام كند. (قل ما اسئلكم )
2 انسان ، زمانى به اخلاص مى رسد كه هيچ گونه پاداش مادّى و عنوانى و زبانى نخواهد. (ما اسئلكم من اجر)
3 انسان در انتخاب راه و عقيده آزاد است . (من شاء اءن يتّخذ)
4 مزد انبيا اين است كه مردم خدا را بندگى كنند. (الى ربّه سبيلا)
(58) وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذِى لاَ يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً
ترجمه :
و بر (خداى ) زنده اى كه هرگز نمى ميرد توكّل كن و به ستايش او تسبيح گوى همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاهى دقيق دارد.
نكته ها :
O واژه ى ((توكّل )) با مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است . توكّل به معناى تكيه كردن بر خدا و وكيل گرفتن او در كارها است .
O در آيه ى قبل به پيامبر فرمود: به مردم بگو: من مزدى از شما نمى خواهم ، گويا در اين آيه مى فرمايد: رهبران دينى كه به مال مردم چشم داشتى ندارند، براى زندگى خود بايد تنها به خداوند توكّل نمايند.
O توكّل بر خداوند به معناى رها كردن تلاش و كوشش نيست . چنانكه مولوى مى گويد:
گفت پيغمبر به آواز بلند
با توكّل زانوى اشتر ببند
رمز الكاسب حبيب اللّه شنو
از توكّل در سبب كاهل مشو
رو توكّل كن تو با كسب اى عمو
جهد مى كن كسب مى كن مو به مو
پيام ها :
1 تكيه ى فانى بر فانى لغو است . (توكّل على الحىّ الّذى لايموت )
2 تكيه ى ضعيف بر ضعيف لغو است . (توكّل على ... الّذى خلق السموات )
3 تكيه ى جاهل بر جاهل لغو است . (توكّل على الحىّ الّذى ... خبيرا)
4 انبيا نيز به موعظه و تذكر الهى نياز دارند. (و توكّل )
5 حيات ابدى مخصوص خداست . (الحىّ الّذى لايموت )
6 خدايى را وكيل بگير كه براى هميشه زنده است و اگر امروز به دشمن مهلت داد تا شايد از كارشكنى و كفر دست بردارد، فردا فرصت و مهلت دارد تا از او انتقام گيرد. (لايموت )
7 توكّل قلبى بايد با تسبيح و حمد عملى همراه باشد. (و سبّح بحمد)
8 خداوند به كارهاى جزئى مردم علم دقيق دارد. (بذنوب عباده )
9 گناهكاران نيز بندگان خدا هستند. (ذنوب عباده )
10 ايمان انسان به اين كه خداوند بر گناهانش آگاه است ، بهترين اهرم براى پيدايش تقواست . (بذنوب عباده )
11 آگاهى خداوند بر گناهان مردم ، علاوه بر اينكه تهديدى براى كفّار است ، براى پيامبر نيز تسلّى و دلدارى مى باشد كه نگران نباش ، ما از كارشكنى هاى آنان آگاهيم و به حساب كفّار لجوج مى رسيم . (و كفى به بذنوب عباده خبيرا)
(59) اءَلَّذِى خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ اءَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً
ترجمه :
خدايى كه آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روزگار آفريد. سپس بر عرش (قدرت ) استيلا يافت (وبه تدبير جهان پرداخت ). اوست خداى رحمان ، پس از او بخواه كه بر همه چيز آگاه است ، (يا درباره او از خُبره اى بپرس كه مى داند).
نكته ها :
O درباره آفرينش جهان در شش روز، در قرآن شش مرتبه سخن به ميان آمده است . مراد از شش روز، يا شش دوره ومرحله و يا مدّتى برابر شش روز طبيعى مى باشد. مولوى مى گويد:
با تاءنّى گشت از عالم جدا
تا به شش روز اين زمين و چرخ ها
ورنه قادر بود كز كن فيكون
صد زمين و چرخ آوردى برون
اين تاءنّى از پى تعظيم توست
صبر كن در كار دير آى و درست
O كلمه ى ((عَرش )) در فرهنگ اسلام ، مركز فرماندهى و تدبير آفرينش است و مراد از ((استوى على العرش )) همان تسلّط و تدبير الهى است ، به دليل آيه ى 3 سوره يونس كه مى فرمايد: (ثمّ استوى على العرش يُدبّر الاَمر)
O رحمت الهى بر همه چيز گسترده است :
1 نظام تكوين وآفرينش جهان ، بر اساس رحمت است . (خلق السموات والارض ... الرحمن )
2 نظام آفرينش انسان ، بر اساس رحمت است . (الاّ مَن رحم ربّى و لذلك خلقهم )(334)
3 نظام تشريع و قانون گذارى ، بر اساس رحمت است . (الرّحمن علّم القرآن )(335)
4 نظام قيامت و حسابرسى ، بر اساس رحمت است . (كتب على نفسه الرحمة ليجمعنّكم )(336)
پيام ها :
1 آفرينش هستى ، به تدريج صورت گرفته است . (خلق ... فى ستّة ايّام )
2 خداوند هم جهان را آفريد و هم بر آن سلطه ى كامل دارد. (خلق ... ثم استوى )
3 تدبير هستى بر اساس رحمت الهى است . (ثم استوى على العرش الرّحمن )
4 از كسى چيزى بخواهيد كه اهل رحمت باشد. (الرّحمن فاسئل به )
5 سؤ ال كردن عيب نيست ، ندانستن عيب است . (فاسئل به خبيرا)
6 مراجعه به كارشناس در معارف الهى لازم است . (فاسئل به خبيرا)
(60) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُواْ لِلرَّحْمَنِ قَالُواْ وَمَا الرَّحْمَنُ اءَنَسْجُدُ لِمَا تَاءْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً
ترجمه :
و چون به آنان گفته شود: (خداى ) رحمان را سجده كنيد، گويند: رحمان چيست ؟ آيا به چيزى كه تو فرمانمان مى دهى سجده كنيم ؟ (اين دعوت ) بر رميدگى آنان مى افزايد.
نكته ها :
O در اين آيه دو بار كلمه ى ((ما)) مطرح شده است كه براى جمادات به كار مى رود. هدف كفّار از اين تعبير، تحقير ذات مقدّس الهى بود. لذا به جاى ((و مَن الرّحمن )) گفتند: ((ما الرّحمن )) و به جاى ((لمَن تاءمرنا)) گفتند: ((لما تاءمرنا)).
O كلمه ى ((رحمن )) رمز رحمت دائمى و بى پايان و از صفات اختصاصى پرودگار است .(337)
پيام ها :
1 سجده ، مظهر يكتاپرستى و روح اديان توحيدى است . (اسجدوا) (از ميان همه ى تكاليف ، تنها سخن از سجده به ميان آمده است )
2 در امر به معروف ، به دليل امر خود اشاره كنيد. (اسجدوا للرحمن ) (دليل سجده شما، رحمت گسترده ى خداوند است )
3 كفر و لجاجت باعث مى شود دعوت انبيا نه تنها كارساز نباشد، بلكه مايه ى زدگى و نفرت بيشتر كفّار از كلام حقّ شود. (زادهم نفوراً)
(61) تَبَارَكَ الَّذِى جَعَلَ فِى السَّمَآءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيهَا سِرَجاً وَقَمَراً مُّنِيراً
ترجمه :
فرخنده و مبارك است كسى كه در آسمان بُرج هايى قرار داد، و در آن ، خورشيد و ماه تابانى نهاد.
نكته ها :
O كلمه ى ((تبارك )) تنها در قالب ماضى به كار رفته و در اين سوره سه بار آمده است . (در آيات يك و ده و همين آيه ) و چنانكه گفته شد يا از ((بَرَك ))، به معناى ثابت و پايدار است ، يا از ((بركة )) به معناى خير زياد.
O به فرموده ى امام باقر عليه السلام ، مراد از ((بروج )) در اين آيه ستارگانند.(338)
O ((سراج )) به معناى خورشيد است كه نورش از خودش مى باشد، چنانكه مى خوانيم : (وجعلنا الشمس سراجا)(339) و اگر نورش از بيرون باشد به آن ((مُنير)) گفته مى شود.(340)
پيام ها :
1 آفرينشِ ستارگان ، خورشيد وماه ، جلوه اى از بركات الهى است . (تبارك الّذى ...)
(62) وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ اءَرَادَ اءَن يَذَّكَرَ اءَوْ اءَرَادَ شُكُوراً
ترجمه :
و اوست كه شب و روز را براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، جانشين يكديگر قرار داد.
نكته ها :
O كلمه ى ((خلفة )) به معناى جايگزينى دو چيز به جاى يكديگر است .(341)
O امام صادق عليه السلام فرمود: هر چه از نمازهاى نافله ى شب از تو فوت شد، مى توانى در روز جبران كنى . سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (و هوالّذى جعل ...)(342)
O درس توحيد گرفتن از نظام حاكم بر هستى ، به اراده ما بستگى دارد. چه بسيارند كسانى كه عمر خود را به تحقيق درباره پديده اى سپرى مى كنند، ولى چون اراده عبرت گرفتن ندارند، درسى از آن نمى گيرند. اين گونه افراد به آئينه فروشى مى مانند كه همواره در آئينه نگاه مى كند، ولى لباس خود را مرتّب نمى كند، در حالى كه ممكن است عابرى تنها با يك نگاهِ با توجّه ، كجى يقه اش را صاف كند. پس تنها نگاه كافى نيست ، اراده ى اصلاح نيز لازم است .
با اين سخن ، پاسخ اين پرسش كه چرا بعضى دانشمندان علوم طبيعى با آنكه عمرى را در كنكاش در طبيعت گذرانده اند، خداشناس نيستند نيز مشخص شد، چون آنان به قصد شناخت خالق اقدامى نكرده اند. همچون نجّارى كه نردبان هاى زيادى ساخته ، امّا خودش اراده ى بالا رفتن از آن را نداشته است .
پيام ها :
1 اراده و خواست انسان ، زمينه ى رشد اوست . (لمن اراد ان يذّكر)
2 انسان موجودى داراى اختيار است . (لمن اراد)
3 انسان ، داراى فطرتى است كه با تذكّر بيدار مى شود. (يذكر) (تذكّر در جايى بكار مى رود كه انسان از درون مطلبى را مى دانسته ، ولى فراموش كرده است )
4 هم شناخت ، اراده مى خواهد و هم عمل و شكر. (((اءَرادَ)) تكرار شده است )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
5 شب و روز، نعمتى شايسته ى شكر و سپاسگزارى است . (اراد شكورا)
6 ياد خدا زمانى ارزش دارد كه بر اساس آگاهى و بصيرت باشد. (اراد اءن يذكر)
(63) وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَماً
ترجمه :
و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه روى زمين بى تكبّر راه مى روند، و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند (و سخنان نابخردانه گويند) با ملايمت (و سلامت نفس ) پاسخ دهند.
(64) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيماً
ترجمه :
و آنان براى پروردگارشان ، در حال سجده وقيام شب زنده دارى مى كنند.
نكته ها :
O در اين آيات ، دوازده صفت از صفات ويژه ى ((عباد الرّحمن )) بيان شده كه بعضى اعتقادى ، بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى است .
O شايد مراد از ((مَشى )) و حركت آرام در زمين ، تنها نحوه ى راه رفتن نباشد، بلكه شيوه ى زندگى متعادل را هم شامل شود.
O ((هَوْن )) هم به معناى تواضع و مدارا و نرمخويى است و هم به معناى سكينه ووقار.
امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((هوناً)) زندگى كردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحيه اى است كه خداوند آفريده است . يعنى بندگان خدا، خود را به تكلّف و رنج و تعب نمى اندازند.(343)
O كلمه ى ((سلام )) در اين جا به معناى سلامِ وداع با ياوه ها و برخورد مسالمت آميز است . چنانكه درباره ى حضرت ابراهيم عليه السلام مى خوانيم : همين كه عمويش او را طرد كرد و گفت : از من دور شو، ابراهيم گفت : (سلام عليك ساءستغفر لك ) (344) خداحافظ، به زودى براى تو از پيشگاه خداوند طلب آمرزش خواهم كرد.
O ((بيتوته )) به معناى شب زنده دارى است ، خواه تمام شب يا نيمى يا بخشى از آن . چنانكه يكى از اعمال حج ، بيتوته ى زائران و حاجيان در شب يازدهم و شب دوازدهم ذى الحجه در سرزمين منى است و فقها مقدار بيتوته در آن مكان را نيمى از شب دانسته اند.
O حضرت على عليه السلام در وصف پارسايان مى فرمايد: ((امّا الليل فصافّون اقدامهم )) آنان شب ها در حال قيام و شب زنده دارى اند، آنان عابدان شب ، و شيران روزند.(345)
پيام ها :
1 بالاترين مدال براى انسان ، مدال بندگى خداست . (و عبادالرحمن ) زيرا انتساب به بى نهايت ، انسان را بالا مى برد.
2 رفتار هر كس ، نشان دهنده ى شخصيّت اوست . (عبادالرحمن ... يمشون على الارض هونا)(بندگان خاص خداوند، مظهر تواضع هستند.)
3 اسلام ، دين جامعى است كه حتّى براى چگونه راه رفتن برنامه دارد. (يمشون على الارض هونا)
4 ايمان واعتقاد انسان ، در رفتار شخصى او مؤ ثّر است . (عبادالرحمن ... يمشون )
5 تواضع ، ثمره ى بندگى و نخستين نشانه ى آن است . (هوناً)
6 سرچشمه ى مدارا و نرمخويى بندگان خدا، ايمان است ، نه ترس و ضعف آنان . (عباد الرحمن الّذين يمشون ...)
7 وقار و نرمى از بارزترين صفات مؤ من است . (يمشون ... هونا)
8 تواضع نسبت به همه ى مردم لازم است . (نسبت به زن و مرد، كوچك و بزرگ ، دانا و نادان ). (يمشون ... هونا... قالوا سلاما)
9 با جاهلان مقابله به مثل نكنيد. (اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)
10 مُدارا و حلم و حوصله ، از صفات بارز مؤ منان است . (قالوا سلاما)
11 تواضع بايد هم در عمل باشد، (يمشون ... هونا)، هم در كلام ، (قالوا سلاما)و هم در عبادت . (سجداً و قياماً)
12 با افراد نادان و فرومايه مجادله نكنيد. (قالوا سلاما)(آنان سخنى در شاءن خود مى گويند، ولى شما سخنى عالمانه و كريمانه بگوييد)
13 بهترين وقت عبادت ، شب است و بين شب ونماز ومناجات ، رابطه محكمى است . (يَبيتُون لربّهم )(فضاى آرام ، دورى از ريا، تمركز فكر، از بركات شب است )
14 شب زنده دارى و استمرار و تداوم عبادت ، نشانه ى بندگان خاصّ خداوند است . (فعل مضارع ((يَبيتُون )) نشانه ى استمرار است )
15 آنچه به عبادت ارزش مى دهد، اخلاص است . (لربّهم )
(65) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً
ترجمه :
آنان كه مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان كه عذاب آن دامنگير است .
(66) إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً
ترجمه :
به درستى كه دوزخ ، جايگاه و منزلگاه بدى است .
نكته ها :
O كلمه ى ((غَرام )) در اصل به معناى مصيبتى است كه انسان در برابر آن راه فرار ندارد و نوعى التزام وتعهّد بر دوش او قرار مى دهد كه در زبان فارسى به آن تاوان مى گويند.(346)
O فكر نجات از آتش هم بايد از طريق عبادت باشد و هم از طريق ديگر اعمال نيك . حضرت على عليه السلام آن گاه كه اموالى را در راه خدا وقف مى كردند، در وقفنامه ى خود مى نوشتند: اين اموال را وقف كردم ، تا بدين وسيله از آتش دوزخ درامان باشم وآتش دوزخ نيز از من دور باشد.(347)
پيام ها :
1 اگر شب زنده دار هم هستيد، مغرور نشويد. (والّذين يقولون ...)
2 ياد معاد از ويژگى هاى بندگان خاصّ خداست . (ربّنا اصرف عنا عذاب جهنّم )
3 بندگان خاصّ خداوند، بيش از آنكه طمع بهشت داشته باشند، از آتش دوزخ خوف دارند. (يبيّتون ... يقولون ربّنا اصرف عنا عذاب جهنّم )
(67) وَالَّذِينَ إِذَآ اءَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَلَمْ يَقْتُرُواْ وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً
ترجمه :
آنان كه هرگاه انفاق كنند، نه از حد گذرند و نه تنگ گيرند و ميان اين دو روش اعتدال دارند.
نكته ها :
O كلمه ى ((قَوام )) به معناى حد وسط و كلمه ى ((قِوام )) به معناى وسيله ى قيام است .
O امام رضا عليه السلام مقدار هزينه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفى دانستند كه در سوره بقره آمده : (على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف )(348) يعنى توانگر در شاءن توانمندى خود و تهيدست در حدّ توان خود مطابق عُرف پسنديده و شاءن خود بدهد.(349)
O امام صادق عليه السلام فرمود: بخشش در راه باطل ، اسراف است (گرچه كم باشد) و بخل در راه حقّ، اِقتار است .(350)
O در جاى ديگر از قرآن كريم نيز مى خوانيم : (لا تجعل يدك مغلولةً الى عنقك و لا تبسطها كل البسط)(351) نه دستت را به گردنت غل و زنجير كن و بخيل باش و نه كاملاً آن را باز بگذار و ولخرجى و اسراف كن .
O امام صادق عليه السلام مقدارى سنگريزه از زمين برداشت و مشت خود را بست و فرمود: اين اِقتار (سختگيرى و بخل ورزيدن ) است ، سپس مشت ديگرى برداشت و دست خود را چنان گشود كه همه ى سنگريزه ها به زمين ريخت ، آن گاه فرمود: اين اسراف است . بار سوّم مشت ديگرى برداشت و دست خود را كمى باز كرد به طورى كه مقدارى از سنگريزه ها ريخت و مقدارى در دستش باقى ماند، سپس فرمود: اين ، قَوام و اعتدال و حد وسط است .(352)
پيام ها :
1 انفاق براى عبادالرحمن ، يك وظيفه ومساءله ى قطعى است . (اذا انفقوا...) (در ادبيات عرب ((اِذا)) نشان عملى شدن و ((لَو)) نشان عملى نشدن است .)
2 نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهى ، بايد در كنار رسيدگى به محرومان جامعه باشد. (يبيتون لربّهم انفقوا)
3 انسان مالك است ، ولى در خرج كردن محدوديّت دارد. (لم يسرفوا)
4 اسراف جايز نيست ، حتّى در انفاق . (اذا انفقوا لم يسرفوا)
5 بندگان خاصّ خداوند، از بخل بدورند. (لم يقتروا)
6 امّت ميانه ووسط، بايد برنامه هاى معتدل داشته باشد. (و كان بين ذالك قواما)
7 ميانه روى در عبادت و انفاق ، ارزش است . (قَواما)
(68) وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ اءَثَاماً
ترجمه :
و (بندگان خاص خدا) كسانى هستند كه با خداوند، خداى ديگرى را نمى خوانند و انسانى كه خداوند (خونش را) حرام كرده است ، جز به حقّ نمى كشند، و زنا نمى كنند، و هر كس چنين كند عقوبت گناهش را خواهد ديد.
نكته ها :
O ((اِثم )) گناه و ((اثام )) كيفر گناه است .
O در اين آيات در كنار كارهاى مثبتِ بندگان ويژه ى خدا، كارهاى منفى كه از آن دورى مى كنند نيز ذكر شده است .
O در اين آيه شرك ، قتل و زنا مطرح شده است كه در روايات از بزرگ ترين گناهان شمرده شده اند.(353)
O قتل نفس ، از گناهان كبيره است ، ولى جمله ى ((الاّ بالحقّ)) مى گويد: قتل ، در مواردى لازم و حقّ است از جمله : 1 قصاص قاتل . 2 زناى با محارم . 3 زناى كافر با زن مسلمان . 4 زناكارى كه زن را مجبور كند. 5 زناى كسى كه همسر دارد. 6 مدعى نبوّت . 7 سَبّ و توهين و دشنام به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام . 8 مسلمان ساحر. 9 مُفسد و محارب . 10 مرتد. 11 كسى كه بر امام عادل زمان خروج كند. 12 مشركِ محارب .(354)
پيام ها :
1 خطرناك ترين غريزه اى كه انسان را به گناه وادار مى كند، غريزه غضب و شهوت است ومؤ من بايد بر غرائز خود مسلط باشد. (لا يقتلون لا يزنون )
2 خداوند در برخى از موارد به قتل و كشته شدن بعضى از انسان ها راضى است . (الا بالحق )ولى به هيچ عنوان و در هيچ شرايطى رضايت نمى دهد كه فردى به شرك و زنا آلوده شود. (لا يزنون )
3 دستور قرآن در زمينه ى دورى از شرك ، زنا وقتل ، تنها يك موعظه نيست ، قانونى است كه تخلّف از آن كيفرى شديد دارد. (ومن يفعل ذلك يلق اثاما)
4 كيفرهاى الهى استثنابردار نيست ، هر كس تخلّف كند كيفر مى شود. (و من يفعل ذلك يلق اثاما)
(69) يُضَعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً
ترجمه :
در روز قيامت عذاب او دوچندان مى شود و هميشه به خوارى در آن خواهد ماند.
(70) إِلا مَن تَابَ وَءَامَن وَعَمِلَ عَمَلاً صَلِحاً فَاءُوْلََّئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَ تٍ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
ترجمه :
مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. پس اينان (كسانى هستند كه ) خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مى كند، و خداوند آمرزنده و مهربان است .
نكته ها :
O چند برابر شدن عذاب مجرمين كه در جمله ى ((يضاعف )) آمده است ، با عدل الهى مخالفتى ندارد، زيرا عذاب مضاعف در شرايطى است كه گناه ، آثار شوم و چند برابر داشته باشد. مثلاً زناكار هم گناه مى كند و هم ديگرى را به گناه وادار مى سازد و هم چه بسا از اين گناه ، فرزند حرامزاده اى به دنيا مى آورد كه گرايش هاى منفى دارد. در قتل نفس نيز قاتل ، فردى را مى كشد، ولى افرادى را داغدار، بى سرپرست ويتيم وجامعه را ناامن مى كند. هريك از اين عناوين به تنهايى قابل كيفر است ، همان گونه كه اگر كسى سنّت بدى را در جامعه بنا نهد در طول تاريخ هر كس به آن سنّت عمل كند، براى مؤ سّس آن نيز گناهى ثبت مى شود.
O از آنجا كه به اتّفاق همه ى علما ومفسّران ، زنا به تنهايى سبب جاودانگى در دوزخ نمى شود، بنابراين مسئله ى خلود و جاودانگى در دوزخ تنها براى مشركانى است كه زناكار باشند. آرى ، عقيده ى حقّ و باطل و جهان بينى كفر و شرك ، در كيفرها تاءثيرگذار است .
O امام رضا عليه السلام فرمود: به پيامبر صلى الله عليه و آله گفته شد: فلانى انسان بدبختى است ، زيرا بسيارى از گناهان را مرتكب شده است . پيامبر فرمود: هرگز چنين نيست كه شما مى گوييد، بلكه او نجات يافت و به حسن عاقبت رسيد و گناهانش از بين رفت و به حسنات تبديل شد. زيرا او روزى از راهى مى گذشت ، مؤ منى را ديد كه عورتش پيدا بود و خود متوجّه نبود. (گويا خواب بوده است ) اين شخص بدن او را پوشاند و براى آن كه خجالت نكشد او را با خبر نكرد، وقتى آن مؤ من متوجّه شد، در حقّ او چنين دعا كرد: خداوند به تو پاداش بسيار عطا كند، آخرت تو را با خير همراه سازد و در حساب با تو مناقشه و سختگيرى نكند. خداوند دعاى آن مؤ من را در حقّ آن شخص ، مستجاب فرمود و او خوش عاقبت شد.
وقتى كه اين مژده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به آن گناهكار رسيد او از همه ى گناهانش توبه كرد و اهل طاعت خدا شد. پس از يك هفته كه گروهى از دشمنان اسلام به مدينه حمله كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور دفاع داد، آن مرد نيز همراه با مسلمانان ديگر براى دفاع آماده شد و در درگيرى با دشمنان به شهادت رسيد و عاقبتش به خير وسعادت ختم گرديد.(355)
O عواملى وجود دارد كه كيفر را چند برابر مى كند. برخى از آن عوامل به اين شرح است :
1 گاهى داشتن شخصيّت اجتماعى ، كيفر مجرم را دو برابر مى كند. خداوند به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (مَن يَاءت منكُنّ بِفاحشَة مُبيّنَة يُضاعف لها العَذاب )(356) هر كس از شما همسران پيامبر كار زشت انجام دهيد، دو برابر كيفر داريد.
2 گاهى زمان ، گناه را دو برابر مى كند. مثل گناه در روز جمعه ، چنانكه در روايات آمده است كه كار خير و يا شر در روز جمعه دو برابر سنجيده مى شود.(357)
3 گاهى گناهِ كليدى است ، يعنى علاوه بر انحراف شخص ، ديگران را نيز منحرف مى كند. (الّذين يَصدّون عن سبيل اللّه و يَبغونها عِوجاً... يُضاعف لهم العذاب ) (358)
پيام ها :
1 كيفرهاى قيامت ، هم كمّى است ، (يخلد)و هم كيفى . للّه (مهانا)
2 اسلام ، بن بست ندارد. گنهكار نيز راه بازگشت دارد. (الاّ مَن تاب )
3 در هنگام ارتكاب گناه ، ايمان از كف مى رود، و هنگام توبه باز مى گردد. (الا من تاب و آمن )
4 توبه ، يك انقلاب همه جانبه است ، نه يك حركت سطحى ولفظى ، عمل صالح نشانه ى توبه واقعى است . (تاب وآمن و عمل )
5 توبه و ايمان واقعى ، كارهاى انسان را تغيير مى دهد و رفتار ناپسند او را اصلاح مى كند. (وعمل عملاً صالحا)
6 همان گونه كه خداوند در آفرينش هستى از خاك وكود، گُل مى سازد، سيّئات انسان ها را به حسنات تبديل مى كند. (يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات )
(71) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللّهِ مَتَاباً
ترجمه :
و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، در حقيقت به سوى خدا بازگشتى پسنديده دارد (و پاداش خود را از او مى گيرد).
پيام ها :
1 توبه ى واقعى آن است كه با عمل صالح همراه باشد. (تاب و عمل صالحا)
2 توبه كننده ، مهمان خداست . (يتوب الى اللّه )
(72) وَالَّذِينَ لاَيَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَاماً
ترجمه :
و (بندگان خدا) كسانى هستند كه در مجلس (گفتار و كردار) باطل حاضر نمى شوند و چون بر لغوى عبور كنند كريمانه بگذرند.
نكته ها :
O كلمه ((شَهِد)) دو معنا دارد؛ يكى حضور يافتن است و ديگرى خبر و گواهى دادن . در اين آيه هر دو معنا را مى توان استفاده كرد. يعنى آنان نه در مجالس بد حاضر مى شوند و نه بر باطل گواهى مى دهند. كلمه ى ((زور)) به معناى كار باطلى است كه در قالب حقّ باشد و در تفاسير به معناى گواهى باطل ، دروغ و غنا آمده است .
O در روايتى از امام صادق عليه السلام مراد از ((زور)) در ((لايشهدون الزور)) غنا شمرده شده است .(359)
O در تفسير ((مجمع البيان )) مى خوانيم : مرور با كرامت ، آن است كه هرگاه ناچار شدند نام چيز زشتى را ببرند، با كنايه نام مى برند. چنانكه در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم : آنان هرگاه خواستند نام عورت را ببرند، با كنايه از آن نام مى برند. البتّه اين ، يكى از مصاديق رفتار كريمانه است .
O امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند بر گوش واجب نمود كه از شنيدن هرچه حرام است دورى نمايد، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (واذا مرّوا باللغو مرّوا كراما)(360)
پيام ها :
1 نه تنها انجام گناه حرام است ، بلكه شركت در جلسه ى گناه و شاهد بودن بر گناه نيز ممنوع است . (لا يشهدون الزور)
2 هر نوع آگاهى و اطلاع و حضور در صحنه اى ، ارزش نيست . (لا يشهدون الزور)(گاهى انزوا و گوشه گيرى از اجتماع ، ارزش است )
3 حاضر نشدن در مجلس گناه و بى اعتنايى به گناهكاران ، نوعى نهى از منكر است . (لايشهدون ... مرّوا كراما)
4 شركت در مجالس فاسد، حتّى در بندگان واقعى خدا اثر مى كند. (لا يشهدون )
5 هرگونه لغو در كلام ، عمل وآرزو ممنوع است . (مرّوا باللغو) (بندگان خدا، هدف معقول و مفيدى دارند و عمر خود را صرف امور بيهوده نمى كنند)
6 در شيوه ى نهى از منكر، همه جا خشونت لازم نيست . (لا يشهدون ... مرّوا)
7 نگذاريم فكر بد در روح ما مستقر شود. (مرّوا كراما)
(73) وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِايَتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمّاً وعُمْيَاناً
ترجمه :
وآنان كسانى هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كر و كور (چشم وگوش بسته ) به سجده نمى افتند (بلكه عمل آنان آگاهانه است ).
(74) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ اءَزْوَجِنَا وَذُرِّيَّتِنَا قُرَّةَ اءَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً
ترجمه :
و كسانى اند كه مى گويند: پروردگارا! به ما از ناحيه ى همسران و فرزندانمان مايه ى روشنى چشم عطا كن و مارا پيشواى پرهيزگاران قرار ده .
نكته ها :
O ايمان بايد بر اساس آگاهى وبصيرت باشد. در قرآن مى خوانيم : (و يَتفكّرون فى خَلق السموات والارض ربّنا ما خَلَقت هذا باطلاً)(361) يعنى مؤ منان خردمند، ابتدا در آفرينش آسمان ها و زمين فكر مى كنند، سپس اقرار مى نمايند كه پروردگارا! تو اينها را بيهوده نيافريدى . در اين آيه نيز مى فرمايد: مؤ منان ، چشم وگوش بسته عبادت نمى كنند.
پيام ها :
1 تعبّد وبصيرت ، از اوصاف عباد الرّحمن است . (اذا ذكّروا... لم يخرّواعليهاصُماً وعمياناً)بندگان رحمن ، آگاهانه به سراغ دين مى روند.
2 انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهّد است و بايد براى عاقبت نيكوى آنها تلاش و دعا كند. (ربّنا هب لنا من ازواجنا...)
3 در تربيت علاوه بر علم وتلاش بايد از خدا نيز كمك خواست . (ربّنا هب لنا...)
4 فرزند صالح ، نور چشم است . (قرّة اعين )
5 تشكيل خانواده وداشتن همسر و فرزند و دعا براى بدست آوردن آنها، مورد توجّه اسلام است . (ربّنا هب لنا...)
6 در دست گرفتن مديريّت جامعه ، آرزوى عبادالرحمن است ، زيرا عهده دار شدن امامت و رهبرى متّقين ، ارزش است . (واجعلنا للمتّقين اماما)
7 در دعا به حداقل اكتفا نكنيد، بلند همّت باشيد. (واجعلنا للمتّقين اماما) (خدايا ما را در رسيدن به كمال ، رهبر متّقين قرار ده ، نه آنكه تنها از متّقين باشيم )
8 بندگان خدا، وحدت هدف و وحدت كلمه دارند. (اماماً)و نفرمود: ((ائمّةً)). (ممكن است كلمه ((امام )) به جاى ((ائمّة ))، رمز آن باشد كه در جامعه اسلامى رهبر بايد يك نفر باشد)
(75) اءُوْلََّئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَ ماً
ترجمه :
آنان (بندگان رحمن ) به خاطر آن كه صبر كردند، غرفه هاى بهشتى داده مى شوند و در آن جا با تحيّت و سلام گرم روبرو خواهند شد.
(76) خَلِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً
ترجمه :
در آن جا، جاودانه هستند. چه نيكو جايگاه و منزلگاهى است .
نكته ها :
O ((غُرفة )) به اتاقى گويند كه از كف زمين بالاتر باشد و چشم انداز داشته باشد.
پيام ها :
1 بهشت را به بها دهند، نه بهانه . (يُجزون ... بما صبروا)
2 بنده ى خدا شدن ، به صبر و پشتكار نياز دارد. (بما صبروا)
(77) قُلْ مَا يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَاما
ترجمه :
بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من براى شما وزن و ارزشى قائل نيست (زيرا سابقه ى خوبى نداريد). شما حقّ را تكذيب كرده ايد و به زودى كيفر تكذيبتان دامن شما را خواهد گرفت .
نكته ها :
O كلمه ى ((عَباء)) به معناى وزن و سنگينى است و جمله ى ((ما يعباء بكم ربّى )) يعنى خداوند براى شما وزن و ارزشى قائل نيست ، مگر در سايه دعا و عبادت شما.
O كلمه ى ((دعائكم )) دو نوع معنا شده است :
الف : دعا كردن شما به درگاه خداوند، كه همين ناله ها و تضرّع ها و دعاها سبب عنايت خداوند به شماست . چنانكه در حديث مى خوانيم : كسى كه اهل دعا باشد، هلاك نمى شود.(362) بعد خداوند از گروه مقابل كه اهل دعا نيستند شكايت مى كند كه شماحقّ را تكذيب كردند و به جاى نيايش به سراغ بت ها و هوسها و طاغوت ها رفتيد وحقّ را تكذيب نموديد كه كيفرتان را خواهيد ديد.
ب : دعوت خداوند از مردم ، زيرا سنّت الهى دعوت از مردم براى پذيرفتن حقّ و اتمام حجّت بر آنان است و اگر اين دعوت نباشد؛ ((لولا دعائكم )) مردم ارزشى ندارند. آنچه آنان را موجود برتر و ارزشمند مى كند، همان پذيرش دعوت خداوند مى باشد، ولى شما دعوت الهى را نپذيرفتيد و تكذيب نموديد، پس اميد خيرى در شما نيست وبه كيفر عملتان مى رسيد.
O خداوند در يك جا مى فرمايد: (و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لِيعبدون ) (363) بشر را براى عبادت آفريدم و در اين آيه مى فرمايد: اگر دعاى انسان نبود، او ارزشى نداشت ، بنابراين دعا روح و مغز عبادت است . چنانكه در روايت مى خوانيم : ((الدعاء مُخّ العبادة ))(364)
پيام ها :
1 تكذيب دين ، باعث سقوط ارزش انسان است . (قل ما يعبؤ ا بكم ... فقد كذّبتم )
2 دعا وسيله ى تحصيل ارزش هاست . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعاؤ كم )
3 انسان منهاى هدايت و عبادت ناچيز است . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعائكم )
4 دعوت به حقّ، از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّى لولا دعائكم )
5 محور هستى معنويات است . (ما يعبؤ ا بكم ... لولا دعائكم )زيرا هستى براى انسان آفريده شده است و انسان براى پذيرش حقّ و عبادت خداوند.
6 انسانِ منهاى هدايت وعبادت ، در حقيقت انبيا ودستورات آنان را تكذيب نموده است . (لولا دعائكم فقد كذّبتم )
سيماى سوره ى نمل
اين سوره نود و سه آيه دارد و نام معروف آن به مناسبت آيه ى 18 كه درباره ى داستان مورچگان و حضرت سليمان است ، ((نمل )) مى باشد، ولى نام ((سليمان )) و ((طاسين )) نيز بر آن نهاده شده است .
تمام اين سوره در مكّه در جريان ها و مناسبت هاى مختلف نازل شده و ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) دوبار در آن آمده است ؛ يكى در آغاز سوره و ديگرى در آيه ى 30 در آغاز نامه ى حضرت سليمان به ملكه ى سباء.
مبارزات چهار پيامبر بزرگ الهى ، (موسى ، سليمان ، صالح و لوط عليهم السلام ) با اقوام منحرف زمان خود در اين سوره آمده است كه مفصّل ترين آن ، برخورد حضرت سليمان با ملكه ى سباء و چگونگى ايمان آوردن او به خدا مى باشد.
سخن گفتن پرندگانى همچون هدهد و حشراتى چون مورچه ، حضور افرادى از جنّ در لشگر و دربار سليمان و بالاخره آوردن تخت بلقيس از يمن به شام در يك چشم بهم زدن ، بخشى ديگر از آيات اين سوره را به خود اختصاص داده است .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) طَّس تِلْكَ ءَايَتُ الْقُرْءَانِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
طا، سين . آن است آيات قرآن و كتاب روشنگر.
(2) هُدىً وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
ترجمه :
كه (وسيله ى ) هدايت و بشارت براى اهل ايمان است . كسانى كه نماز بر پامى دارند و زكات مى پردازند و تنها ايشانند كه به آخرت يقين دارند.
نكته ها :
O زكات دو معنا دارد: يكى معناى خاص كه زكات معروف است و ديگرى معناى عام كه كمك به نيازمندان به هر نحو است . در اين آيه مراد معناى دوّم زكات است ، زيرا اين سوره در مكّه نازل شده و دستور زكات رسمى در مدينه صادر شده است . (يؤ تون الزّكوة )
O كلمه ى ((مُبين )) از ((اِبانة ))، هم به معناى ((روشن )) به كار مى رود كه به اصطلاح فعل لازم است و هم به معناى ((روشنگر)) كه فعل متعدّى است .
پيام ها :
1 يكى از سنّت هاى الهى اين است كه وحى را با برترى و مقامى كه دارد در دسترس انسان قرار دهد. (تلك )
2 دايره ى ارشاد از طريق گفتن و شنيدن ، گسترده تر از نوشتن و خواندن است . (كلمه ى قرآن قبل از كتاب آمده است ) (القرآن و كتاب )
3 حركت انبيا فرهنگى و با قرائت و كتابت همراه است . (آيات القرآن و كتاب )
4 قرآن ، كتابى بس بزرگ است . (((كتابٍ))، بدون ((الف و لام )) و همراه با تنوين نشانه ى عظمت است )
5 قرآن براى مردم قابل درك است . (كتاب مبين )
6 ارشاد و تبليغ ، بايد با محتواى روشن و شيوه اى صريح و قاطع همراه باشد. (تلك مبين )
7 هدايت ، درجات و مراحلى دارد: هدايت ابتدايى : (هُدىً للنّاس )هدايت تكميلى : (هُدىً... للمؤ منين )
8 از امتيازات قرآن ، مكتوب بودن : (كتاب )روشن و روشنگر بودن : (مبين )هدايت كردن : (هُدىً)و بشارت دادن است . (بُشرى )
9 رسالت اصلى قرآن ، هدايت و بشارت است و توجّه قرآن به علوم و مسائل ديگر جنبى است . (هُدىً و بُشرى )
10 ايمان ، كليد هدايت و نجات است . (هُدىً و بشرى للمؤ منين )
11 در هدايت شدن ، قابليّت شرط اصلى است . (للمؤ منين )
12 براى ترويج خوبى ها، از خوبان تجليل كنيم . (الّذين ...)
13 در تجليل ، محور كردار مردم است ، نه نام وعنوان آنها. (يقيمون ... يؤ تون ...)
14 عمل ، نشانه ى ايمان است . (للمؤ منين الّذين يقيمون ...)
15 حتّى مؤ منان اهل نماز و زكات براى تداوم كار خود به هدايت الهى نياز دارند. (هُدىً... للمؤ منين الّذين ...)در قيامت نيز انسان به مرحله اى از هدايت محتاج است . (يهديهم ربّهم بايمانهم )(365)
16 نمازى ارزش دارد كه با شرايط صحّت و كمال انجام گيرد. (يقيمون )(معناى اقامه ى نماز، انجام دادن آن با شرايط است )
17 رابطه با خداوند بر رابطه با مردم مقدّم است . (يقيمون الصلوة ويؤ تون الزكوة )(نماز، قبل از زكات آمده است )
18 چون نماز و رابطه با خدا، زمينه ساز ساير كارهاى خير است ، نام آن در ابتدا آمده است . (الصلوة )
19 تداوم عمل ، به عمل ارزش مى دهد. (يقيمون يؤ تون ) (فعل مضارع نشانه ى استمرار و تدوام است )
20 يكى از امتيازات اسلام اين است كه مسايل الهى و مردمى ، معنوى و مادّى ، اين جهانى و آن جهانى را در كنار هم قرار داده است . (الصلوة الزكوة )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
21 در تبليغ ، اوّل كارهايى را مطرح كنيد كه براى مردم خرج ندارد. (اوّل نماز، بعد زكات ) (الصلوة الزكوة )
22 مؤ من در برابر مسايل اجتماعى و نياز محرومان و گرسنگان ، احساس مسئوليّت مى كند. (يؤ تون الزكوة )
23 هركجا حسّاسيّت لازم است ، كلام را تكرار كنيد. (نماز وزكات با يك كلمه (الّذين )آمده ، ولى يقين به معاد با دو بار كلمه ى (هُم ) بكار رفته است .)
24 نماز و زكاتى ارزش دارد كه با ايمان به معاد همراه باشد. (و هُم بالاخرة )
25 اهل يقين ، تنها گروه خاصّى هستند. (هم بالاخرة هم يوقنون ) تكرار كلمه ى ((هُم )) نشانه ى اين است كه اين گروه ، گروه خاصّى هستند.
26 مؤ منين برنده هستند؛ با نماز خودسازى مى كنند و با زكات مشكلات جامعه را حل و با يقين به معاد، آينده ى خود را تاءمين مى كنند. (يقيمون الصلوة ... الزكوة ... يوقنون )
27 علم ، به فراموشى تبديل مى شود ولى يقين ، با توجّه دائمى همراه است . (يوقنون )
28 گمان و دانستن كافى نيست ، باور قلبى و يقين لازم است . (يوقنون )
(4) إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ اءَعْمَلَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ
ترجمه :
همانا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كارهاى (زشت )شان را زيبا جلوه مى دهيم تا (همچنان ) سرگشته باشند.
(5) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوَّءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِى الاَْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ
ترجمه :
آنان كسانى هستند كه براى ايشان عذاب بد (و دردناك ) خواهد بود و آنان در قيامت زيانكارترين افرادند.
نكته ها :
O در اين آيه و آيه ى 108 سوره ى انعام ، خوب پنداشتن كارهاى زشت ، به خداوند نسبت داده شده است . در حالى كه قرآن كريم در چند مورد ديگر، اين كار را كار شيطان دانسته است . اين به خاطر آن است كه خداوند نظام هستى را بر اساس علل و اسباب قرار داده است و كارهايى را كه انجام مى شود به هر يك از علل مى توان نسبت داد، مثلاً مى توان گفت : كليد، در را باز كرد و مى توان گفت : دستم در را باز كرد و نيز مى توان گفت : خودم در را باز كردم ، زيرا كليد در دست و دست در اختيار من است . در اين جا نيز شيطان كار زشت را زيبا جلوه مى دهد ولى با تكرار كار زشت ، انسان به آن خو مى گيرد واين خو گرفتن ، سنّت الهى است .
سيماى زيانكاران
O زيانكاران چند نوع هستند: الف : خاسر، ب : لفى خسر، ج : خسران مبين د: اخسرون .
الف : كسى كه عمرش تباه شده است . (قل اِنّ الخاسرين الّذين خَسروا انفسهم )(366)
ب : كسى كه اهل ايمان و عمل صالح نباشد. (اِنّ الانسان لفى خُسر الاّ الّذين آمنوا)(367)
ج : كسى كه با تزلزل بندگى خدا مى كند. (اِنْ اءصابه خيرٌ اطماءنّ به و اِن اءصابته فتنة انقلب على وَجهِه خَسِرالدّنيا و الا خرة ذلك هو الخُسرانُ المبين ) (368)
د: كسانى كه منحرفند، وگمان مى كنندراه درست مى روند. (اءَلّذين ضَلّ سَعيهم فى الحياة الدنياو هم يحسبون اَنّهم يحسنون صُنعا)(369)
# در روايات مى خوانيم : اءخسرون ، كسانى هستند كه زكات نمى پردازند، بر گناه اصرار مى ورزند، قدرت حقّ گفتن دارند، ولى نمى گويند، ظالم ترين افرادند.
با ضايع كردن دين ، دنياى خود را اصلاح مى كنند.
پيام ها :
1 ايمان نداشتن به معاد، زمينه ى جلوه گرى زشتى هاست . (انسان بى ايمان ، برهنگى را تمدّن ، تجمّل را شخصيّت ، كلاه بردارى را زرنگى ، دروغ و ريا را نشانه ى سياست واستعمار را نشانه قدرت مى داند) (اِنّالّذين لايؤ منون ... زيّنّا)
2 كج فهمى و سردرگمى افراد بى ايمان ، بزرگ ترين كيفر وسيلى خداوند است . (لايؤ منون ... فهم يعمهون )
3 اگر قيامت را باور كنيم ، از كارهاى بسيارى كه به نظر ما زيباست توبه خواهيم كرد. (لايؤ منون زيّنّا)
4 كسى كه قيامت را آينده ى روشن خود نمى داند، دنياى متغير، هر لحظه او را دگرگون و سردرگم مى كند. (لايؤ منون يَعمهون )
5 كفر به قيامت ، عامل بزرگ ترين خسارت هاست . (الّذين لايؤ منون بالاخرة ... هم الاخسرون )
(6) وَإِنَّك لَتُلَقَّى الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ
ترجمه :
به يقين كه تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى كنى .
پيام ها :
1 دريافت كننده ى وحى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است . (و انّك لتلقّى القرآن )
2 قرآن ، تبلور علم و حكمت الهى است . (القرآن من لدن حكيم عليم )
3 علم پيامبر لدنّى است . (من لدن )
4 در نزول ودريافت قرآن ، هيچ واسطه ى غير امينى وجود ندارد. (لتلقّى القرآن من لدن حكيم عليم )
5 احكام دين ، از سرچشمه ى علم الهى است و در هر دستورى ، حكمتى نهفته است . (حكيم عليم )
(7) إِذْ قَالَ مُوسَى لاَِهْلِهِ إِنِّى ءَانَسْتُ نَاراً سََاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ اءَوْ ءَاتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
ترجمه :
(ياد كن ) زمانى كه موسى به خانواده ى خود گفت : همانا من آتشى احساس كردم (شما در همين مكان توقّف كنيد)، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله ى آتشى براى شما مى آورم ، باشد كه خود را گرم كنيد.
(8) فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِىَ اءَن بُورِكَ مَن فِى النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه :
پس همين كه (موسى ) نزد آن آمد، ندا داده شد كه هر كه در آتش و هر كه اطراف آن است بركت داده شد و منزّه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است .
(9) يَمُوسَى إِنَّهُ اءَنَا اللّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
ترجمه :
اى موسى ! همانا اين منم خداى عزيز حكيم .
نكته ها :
O در قرآن 136 مرتبه نام حضرت موسى و در 34 سوره داستان او ذكر شده و حدود 900 آيه درباره ى ماجراى بنى اسرائيل است .
O حضرت موسى با همسر باردارش از مَدْيَن به سوى مصر در حركت بود. شب و سرما و طوفان بيابان از يك سو و وضع حمل همسرش از سوى ديگر موسى را به تكاپو واداشت ؛ آيات مورد بحث به اين ماجرا نظر دارد.
O در ميان تمام احتمالات ، به نظر مى رسد كه مراداز ((مَن فى النّار)) حضرت موسى است كه در منطقه آتش بود ومراد از ((مَن حَولها)) خانواده او يا پيامبرانى كه در ارض مقدّسه بوده اند.
آتش در قرآن
# ابليس به آن افتخار كرد. (خلقتنى من نار)(370)
# كافر به آن كيفر مى شود. (تصلى ناراً حاميه )(371)
# ابراهيم در آن سالم ماند. (يا نار كونى برداً)(372)
# موسى به سراغ آن رفت ، ولى پيامبر شد. (انست ناراً ... نودى ) (373)
# ذوالقرنين به وسيله آن فلزات را ذوب وسدسازى كرد. (قال انفخوا حتّى اذا جعله ناراً)(374)
پيام ها :
1 داستان موسى قابل ذكر و مايه ى تذكّر است ونبايد فراموش شود. (اذ قال ...)
2 گاهى در مسير كمك به همسر و خانواده ، الطاف ويژه اى پيدا مى شود. (آتيكم بشهاب ... نُودِى )
3 مرد، مسئول اداره امور زندگى همسر است . (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
4 انبيا زندگى عادّى داشتند. (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
5 ما ماءمور به ظاهريم ، الطاف خفيّه كار خداست . (فلما جاءها نودى )
6 سخن خداوند با موسى ، گرفتن پيام رسالت و نمايش معجزات و بعثت ساير انبيا در آن منطقه رمز بركت است . (بورك مَن فى النار و مَن حولها)
7 نداهاى الهى به پيامبران را وهم وخيال نپنداريم . (در كنار كلمه ى ((نودى ))، ((سبحان اللّه )) آمده ، يعنى خداوند منزّه است از اين كه اين ندا وهم و خيال و وسوسه باشد).
8 بعثت انبيا از شئون ربوبيّت الهى است . (نودى رب العالمين )
9 لازمه ى ربوبيّت ، عزّت و حكمت است . (ربّ العالمين ... العزيز الحكيم )
(10) وَاءَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَاءَنَّهَا جَآنُّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَمُوسَى لاَ تَخَفْ إِنِّى لاَ يَخَافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ
ترجمه :
و عصايت را بيفكن ! (موسى عصا را افكند،) پس همين كه آن را ديد چنان جست و خيز مى كند كه گويا مارى كوچك است ، پشت كنان فرار كرد و به عقب برنگشت . (ما به او گفتيم :) اى موسى ! نترس كه پيامبران در آستان من نمى ترسند.
(11) إِلا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنا بَعْدَ سُوَّءٍ فَإِنِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه :
مگر كسى كه ستم كند؛ سپس بعد از بدى كار خوبى را جايگزين نمايد همانا كه من بخشنده ى مهربانم .
نكته ها :
O كلمه ى ((جانٌ)) يا به معناى مار كوچك است كه در مرحله ى اوّل ، عصا به آن صورت درآمد و يا مار بزرگى كه مثل مار كوچك سرعت حركت داشت .
O در اين كه جمله ى ((الاّ مَن ظلم )) به كجا مربوط مى شود احتمالاتى است . بهترين آنها اين است كه در آيه ، جمله اى در تقدير است ؛ به اين صورت كه غير انبيا ترس دارند، مگر كسانى كه ستمى كرده و بعد عمل خوبى انجام دهند كه آنان نيز به خاطر غفور و رحيم بودن خدا ترسى ندارند.
O ترس دو نوع است : غريزى و معنوى . جمله ى (لا تَخَف ) درباره ى خوف غريزى است ، ولى خوف معنوى كه خوف از مقام الهى است ، در آيات ديگر عنوان شده است .
پيام ها :
1 نداى آسمانى بايد با نشانه اى همراه باشد تا اثر كند. (نودى ... الق عصاك )
2 ابزار معجزه ، وسايل عادّى است . (عصاك )
3 قبل از ارشاد ديگران ، بايد از علم و تجربه و رشد كافى برخوردار بود. (موسى در اين جا معجزه را مى بيند تا در كاخ فرعون با قدرت سخن گويد). (رَآها)
4 انبيا تحت تربيت پروردگارند و خداوند آنها را امر و نهى مى كند. (لا تخف )
5 كسى كه خدا را حاضر بداند و خود را در محضر او ببيند، نمى ترسد. (لا يخاف لدى المرسلون )
6 الخائن خائف . كسى كه ظلم كند بايد بترسد، مگر آن كه گناهش را جبران كند زيرا خداوند بخشنده است . (لا يخاف ... الاّ مَن ظَلَم )
7 تبديل گناه به خوبى ، غير از محو گناه يا عفو گناه يا انجام خوبى بعد از بدى است ؛ مثل آنكه وسايل گناه را در اختيار نيكوكاران قرار دهد. (بَدّلَ حُسنا)
8 بخشش خداوند، پس از عمل نيك انسان و جبران گناه است . (بَدّل حُسنا... فانّى غفور رحيم )
(12) وَاءَدْخِلْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوَّءٍ فِى تِسْعِ ءَايَتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً فَسِقِينَ
ترجمه :
و دستت را در گريبانت كن ؛ سفيد و درخشنده خارج شود، بى آنكه عيبى در آن باشد؛ (اين معجزه ) در زمره ى معجزات نه گانه به سوى فرعون و قومش (آمده است ) كه آنان قومى فاسق هستند.
(13)فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ ءَايَتُنَا مُبْصِرَةً قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
ترجمه :
پس چون آيات و معجزات روشنگر ما به سويشان آمد، گفتند: اين سحرى است آشكار.
نكته ها :
O مراد از معجزات نه گانه ، معجزاتى است كه موسى عليه السلام در برابر فرعون آورده وگرنه حضرت موسى معجزات بيشترى داشته است ؛ ضمنا هر معجزه اى را مى توان دو معجزه به حساب آورد، زيرا اژدها شدن عصا يك معجزه است و برگشتن اژدها به عصا، معجزه اى ديگر، لكن قرآن يك طرف را معجزه دانسته است ، امّا معجزات نه گانه موسى عبارت است از:
1 ((يد بيضاء)) (درخشيدن دست ).
2 اژدها شدن عصا.
3 طوفان كوبنده براى دشمنان .
4 ((جَراد)) (تسلّط ملخ بر زراعت ها و درختان ).
5 ((قُمّل )) (نوعى آفت نباتى كه غلات را نابود مى كرد).
6 ((ضَفادع ))(هجوم قورباغه ها از رود نيل به زندگى مردم ).
7 ((دَم )) (ابتلاى عمومى به خون دماغ ؛ يا به رنگ خون در آمدن آب رود نيل ).(375)
8 قحطى و خشكسالى .(376)
9 شكافته شدن دريا.(377)
# معجزات ديگر موسى عليه السلام عبارتند از: فوران دوازده چشمه از سنگ (378) نزول مَنّ وسَلوى (379) (شيره ى مخصوص و لذيذ درختان مانند گزانگبين و مرغان مخصوص ، شبيه كبوتر).
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((من غير سوء)) يعنى اين سفيدىِ دست به خاطر بيمارى برص و پيسى نبود.(380)
پيام ها :
1 قهر و مهر، بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (دست نورانى در كنار اژدها) (جانّ... بيضاء)
2 براى بعضى ، يك استدلال و تذكّر و معجزه كافى نيست . (تسع آيات )
3 كافران از يك سو تقاضاى معجزه مى كردند و از سوى ديگر معجزات را سحر و جادو مى خواندند. (قالوا هذا سحر مبين )
(14) وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَآ اءَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
ترجمه :
و با آن كه در دل به آن يقين داشتند، از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند، پس بنگر كه فرجام تبهكاران چگونه است .
نكته ها :
O ابوعمر زبيرى از امام صادق عليه السلام انواع كفر را كه در قرآن آمده سؤ ال كرد، امام فرمود: كفر پنج نوع است : يكى از اقسام آن اين است كه انسان در دل باور و شناخت دارد، ولى باز هم انكار مى كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم )(381)
پيام ها :
1 انكار، زمينه ى افساد است . (جحدوا ... مفسدين )
2 علم و يقين ، اگر با تقوا همراه نباشد كارساز نيست . (واستيقنتها ظلما و علوّا)
3 بسيارى از كفّار در دل ايمان دارند و انگيزه ى انكارشان جهل نيست ، بلكه ظلم و برترى جويى است . (ظلما و علوّا)
4 تاريخ و مطالعه ى آن را وسيله ى عبرت قرار دهيد. (فانظر)
5 فرجام كار مفسدان ، سقوط و تباهى است . (كيف كان عاقبة المفسدين )
(15) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و به راستى به داوود و سليمان دانشى (ويژه ) عطا كرديم ، و آن دو گفتند: ستايش ، مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.
نكته ها :
O ممكن است مراد از علمى كه به حضرت داود و سليمان داده شده علم قضاوت باشد، به دليل آيه ى (و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب )(382) يعنى ما به داوود حكمت و قضاوت مرحمت كرديم . و نيز به دليل آيه ى (كلاّ آتينا حكما و علما)(383) و شايد هم مراد از علم ، علم گفتگو با پرندگان باشد به دليل آيه ى (علّمنا منطق الطّير) (384) و شايد علم زره بافى باشد؛ (و علّمناه صَنعة لبوس ) (385) امّا بهتر اين است كه علم را به طور عام معنا كنيم ، يعنى علم اداره ى كشور.
O سؤ ال : چرا خداوند به بعضى از بندگان خود نعمت هاى ويژه اى عطا مى كند؟ آيا اين كار با عدالت سازگار است ؟
پاسخ : اوّلا معناى عدالت اين نيست كه به همه يكسان بدهيم . آيا معلّمى كه به هر شاگردى نمره اى مى دهد و يا پزشكى كه براى هر بيمارى دارويى تجويز مى كند، ظالم است ؟ ثانيا نعمت هاى ويژه ، مسئوليّت هاى ويژه اى را نيز بدنبال دارد. ثالثا ما از خدا طلبى نداريم ، تا هر چه بخواهيم به ما عطا كند. رابعا الطاف الهى بر اساس حكمت و شرايطى است كه انسان يا جامعه آن را بوجود مى آورد. به قول شاعر:
چون چنان بوديم ، بوديم آن چنان
چون چنين گشتيم گشتيم اين چنين
افرادى با اخلاص ، تلاش ، علم ، تدبير، صرفه جويى ، عدالت و وحدت كلمه ، شرايطى را در خود ايجاد مى نمايند كه زمينه ى دريافت الطاف الهى و نعمت هاى ويژه مى شود.
البتّه گاهى الطاف ويژه به خاطر پاداش عملى است كه والدين انسان داشته اند و خداوند مزد كارشان را به نسل آنان عطا مى كند. همان گونه كه در داستان موسى و خضر، خداوند آن دو پيامبر را ماءمور مى كند ديوارى را كه گنجى زير آن بود و از آنِ كودكان يتيمى بود تعمير كنند تا در آينده از آن گنج استفاده نمايند، زيرا والدين كودكان نيكوكار و صالح بوده اند. (وكان ابوهما صالحا)(386)
تعليمات ويژه ى الهى
O خداوند علوم خاصّى را به افراد خاصّى داده ودر قرآن از آنها ياد كرده است از جمله :
1 آدم ، علوم همه ى اشيا. (و علّم آدم الاسماء كلّها)(387)
2 خضر، علوم باطنى وتاءويل . (تا موسى شاگردش شود) (هل اتّبعك على ان تعلّمَن ...)(388)
3 يوسف ، علم تعبير خواب . (علّمنى ربّى )(389)
4 داوود، علم زره سازى . (و علّمناه صَنعة لَبوس )(390)
5 سليمان ، علم زبان پرندگان . (علّمنا منطق الطير)(391)
6 معاون سليمان ، علمى كه با آن تخت سلطنتى را از كشورى به كشور ديگر مى آورد. (قال الّذى عنده علم من الكتاب )(392)
7 طالوت ، علوم نظامى . (و زاده بسطة فى العلم والجسم ) (393)
8 رسول اكرم وساير انبيا، علوم غيب . (فلايظهر على غيبه احدا الاّ مَنِارتضى من رسول )(394)
پيام ها :
1 علم انبيا لدنّى است و به الهام الهى به آنان عطا شده است . (آتينا)
2 احترام و شئون افراد را حفظ كنيم . (اوّل نام پدر آمده است بعد نام پسر) (داود و سليمان )
3 در ميان نعمت هاى الهى ، حساب علم جداست . (آتينا... علما)
4 علم ، زمانى ارزش دارد كه در اختيار افراد صالح قرار گيرد. (آتينا داود وسليمان علما)
5 بهترين جمله براى شكر الهى ، ((الحمدللّه )) است . (الحمدللّه )
6 علم ، يكى از ملاك هاى برترى است . (آتينا... علما... فضّلنا)
7 برخى از بندگان خداوند از داوود و سليمان هم برترند. (فضّلنا على كثير)
8 در هيچ مقامى خود را برتر از همگان ندانيم . (على كثير)
(16) وَوَرِثَ سُلَيْمَنُ دَاوُدَ وَقَالَ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ اءُوتِينَا مِن كُلِّ شَىْءٍ إِنَّ هَ ذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
ترجمه :
و سليمان وارث داوود شد و گفت : اى مردم ! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده ، و از هرچيز به ما عطا گرديده ؛ قطعا اين (بخشش ) همان برترى و امتياز روشن است .
نكته ها :
O مراد از ارث در اين آيه ، وارث شدن مال و حكومت است نه علم و نبوّت ؛ زيرا نبوّت قابل انتقال نيست و علوم انبيا نيز چون اكتسابى نيست ، قابل ارث بردن نيست ، بنابراين حديثى كه مى گويد: انبيا ارث نمى گذارند و به استناد اين حديث فدك را از فاطمه ى زهرا عليها السلام گرفتند با اين آيه سازگارى ندارد و بايد طرد شود. (حضرت زهرا عليها السلام همين آيه را در دفاع از حقّ خود براى خليفه ى اوّل تلاوت فرمود.(395) و در ((تفسير نمونه )) از ((سيره ى حلبى )) نقل شده است كه ابوبكر تحت تاءثير سخنان فاطمه ى زهرا عليها السلام قرار گرفت و سند فدك را پس داد و گريه كرد، ولى عمر دوباره سند را گرفت و پاره كرد!)
O حضرت على عليه السلام فرمود: من از طرف خداوند منطق پرندگان و تمام جنبنده هاى زمينى و دريايى را مى دانم .(396)
پيام ها :
1 ارث در تاريخ ، سابقه اى بس طولانى دارد. (و ورث سليمان ...)
2 علم انبيا الهى است . (عُلّمنا)
3 نعمت هاى الهى را ابراز كنيد. (علّمنا منطق الطير)در جاى ديگر مى فرمايد: نعمت پروردگارت را بازگو كن . (و امّا بنعمة ربّك فحدّث ) (397)
4 پرندگان ، شعور و قدرت نطق دارند. (منطق الطير)
5 علم بر همه ى نعمت ها مقدّم است . اوّل (علّمنا)بعد (اوتينا من كلّ شى ء)
6 علوم و امكانات خود را از خدا بدانيم ، نه از خود. (علّمنا اوتينا)
7 ايمان و توكّل ، با داشتن امكانات ، منافاتى ندارد. (و اوتينا من كل شى ء)
8 نعمت ها را از فضل او بدانيم نه از لياقت خود. (انّ هذا لهوالفضل المبين )
(17) وَحُشِرَ لِسُلَيْمَنَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
ترجمه :
و براى سليمان ، سپاهيانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند، پس از تشتّت و بى نظمى بازداشته مى شدند (تا در ركابش باشند).
نكته ها :
O كلمه ى ((يُوزعون )) از ماده ى ((وَزْع )) (بر وزن جمع ) به معناى بازداشتن است و هرگاه اين تعبير در مورد لشكر به كار رود به اين معناست كه براى جلوگيرى از پراكندگى نيروها، ابتداى لشكر را نگه مى دارند تا بقيه ى افراد به لشكر ملحق شوند.(398) ((ايزاع )) يعنى تقسيم حكيمانه ى نيروها به صورتى كه هر يك در جاى خود قرار گيرند و در يك خط باشند.(399)
O جنّ و پرنده كه در اين آيه ذكر شده ، از باب مثال است وگرنه باد و ابر و چيزهاى ديگر نيز تحت فرمان سليمان بود.
O قرآن كريم بارها از جنّ سخن به ميان آورده و يكى از سوره هاى آن به همين نام است . در اين جا به چند ويژگى آنها اشاره مى كنيم :
# جنّ، موجودى است باشعور ومخاطب پروردگار قرار مى گيرد. (يامعشرالجنّ والانس )(400)
# بعضى از آنها مؤ من و بعضى كافرند. (و انّا منّا المسلمون ) (401)، (و انّا منّا الصالحون و منّا دون ذلك )(402)
# زن ومرد دارند، زاد وولد دارند وطبيعتا شهوت دارند. (لم يَطمثهنّ اِنس قبلهم ولاجانّ)(403)
# براى سليمان ، غوّاصى و بنّايى مى كردند.(404) (والشّياطين كل بنّاء و غوّاص )(405)
پيام ها :
1 سليمان از لشكريانش سان مى ديد. (و حُشِر لسليمان جنوده )
2 انسان داراى قدرتى است كه مى تواند جنّ و پرنده را تحت فرمان خود درآورد. (و حُشِر لسليمان جنوده من الجنّ والانس والطّير)
3 برخى انبيا حكومت داشتند. (حشر لسليمان جنوده )
4 جنّ مى تواند به انسان كمك كند. (من الجنّ والانس )
5 ولايت انبيا تنها بر انسان ها نيست . (من الجنّ والانس والطّير)
6 نظم ، در همه جا ارزشمند است ولى در لشكر و سپاه يك ضرورت و ارزش ويژه است . (فهم يوزعون )
7 تمرين وآموزش و آماده باش ، براى لشكر الهى يك ضرورت است . (و حُشر لسليمان ... يوزعون )
8 علم ودانش سليمان وسيله ومقدّمه ى دست يابى به آن همه امكانات وتسخير نيروها شد. (و لقد آتينا داود وسليمان ... اوتينا من كل شى ء... وحشر لسليمان ...)
(18) حَتَّى إِذَآ اءَتَوْاْ عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يََّاءَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَ كِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَ نُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ
ترجمه :
(سليمان با لشكر خود حركت مى كرد) تا به وادى مورچگان رسيدند، مورچه اى گفت : اى مورچگان ! به خانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكريانش شما را ناآگاهانه پايمال نكنند.
نكته ها :
O ((نمل )) در لغت به معناى حركت زياد با پاى كوچك است .(406)
O كلمه ى ((نَملةٌ)) را مى توان به خاطر تنوين آن ، مورچه اى بزرگ و فرمانده معنا كرد كه در اين صورت در زندگى مورچگان مديريّت و فرماندهى وجود دارد و مى توان تنوين را نشانه ى ناشناسى مورچه معنا كرد كه در اين صورت پيام آيه اين مى شود كه حتّى اگر ناشناسى اخطار دلسوزانه مى دهد، به هشدارش توجّه كنيم .
پيام ها :
1 حيوانات ، با شعور خود منطقه اى را براى زندگى انتخاب مى كنند. (وادالّنمل )
2 گفتگو و امر ونهى در ميان حيوانات نيز وجود دارد. (قالت نملة يا ايّها النمل )
3 در ميان مورچگان ، هم فرماندهى و هم اطلاع رسانى و هم فرمان برى وجود دارد. (قالت نملة ... اُدخلوا)
4 حيوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را مى شناسند و به يكديگر هشدار مى دهند. (اُدخلوا مساكنكم )
5 غريزه دفع ضرر احتمالى ، در حيوانات نيز وجود دارد. (اُدخلوا... لايحطمنّكم )
6 كسى كه با احساس خطر، همنوع خود را هشدار ندهد از مورچه هم كمتر است . (لا يحطمنّكم )
7 هنگام راه رفتن دقّت كنيم تا مورچگان را پايمال نكنيم . (لا يحطمنّكم )
8 انبيا در امور عادّى خود، مثل ديگران زندگى مى كردند. (لا يحطمنّكم سليمان )
9 فساد رهبر، مقدّمه ى فساد مردم است . (لا يحطمنّكم سليمان و جنوده )
10 مورچه ، افراد انسان ها، بلكه شغل آنها را هم مى شناسد. (سليمان و جنوده )
11 اولياى خدا با آگاهى و عمد، حتّى به مورچه اى ضرر نمى رسانند. (و هم لا يشعرون )مورچگان از عدالت و تقواى حضرت سليمان آگاهند و مى دانند آن بزرگوار آگاهانه به مورچه اى نيز ظلم نمى كند.
(19) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ اءَوْزِعْنِى اءَنْ اءَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى اءَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَى وَلِدَىَّ وَاءَنْ اءَعْمَلَ صَلِحاً تَرْضَهُ وَ اءَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّلِحِينَ
ترجمه :
پس (سليمان ) از سخن اين مورچه با تبسّمى خندان شد و گفت : پروردگارا! به من الهام كن (و توفيق ده ) كه نعمتى كه به من و به والدينم بخشيده اى شكر كنم و عمل صالحى كه آن را مى پسندى انجام دهم و در سايه ى رحمت خود، مرا در زمره ى بندگان شايسته ات وارد كن .
نكته ها :
O در آيه ى 16 ذكر شد كه حضرت سليمان عليه السلام گفت : زبان پرندگان را مى دانيم ، از اين آيه معلوم مى شود كه دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است . زيرا آن حضرت كلام و گفتگوى مورچه را هم مى دانست .
O كلمه ى ((ايزاع )) بالاتر از توفيق و چيزى شبيه الهام است ، نظير آيه ى (و اوحينا اليهم فعل الخيرات )(407) يعنى ما انجام كارهاى خير را به انبيا الهام كرديم .(408)
O كار صالح به تنهايى كافى نيست ، ورود در گروه صالحان مهم است ، زيرا:
# گاهى كار، صالح است ، ولى فرد از نظر نفسانى صالح نيست و گرفتار ريا، سُمعه ، غرور، عُجب و حَبط مى شود.
# گاهى كار صالح است ، ولى عاقبت انحرافى پيش مى آيد و شخص عاقبت به خير نمى شود.
# گاهى كار صالح است ، ولى يك نوع تك روى در آن است و شخص حاضر نيست با بندگان خدا همراه باشد. (اعمل صالحا ... فى عبادك الصالحين )
پيام ها :
1 يكى از اصول و شرايط رهبرى و مديريّت ، سعه ى صدر است . حضرت سليمان جمله ى ((لايشعرون )) را آن هم از مورچه اى مى شنود، ولى به روى خود نمى آورد و لبخند مى زند. (فتبسّم )
2 انتقاد وحرف حقّ را از هر كس بشنويد و از آن استقبال كنيد. (سليمان سخن مورچه را پسنديد) (فتبسّم ) انتقادپذيرى ، يك ارزش است .
3 خداوند اولياى خود را تحت تربيت مخصوص خود قرار مى دهد. (و هم لايشعرون فتبسّم )خداوند، سليمان را با آن مقام و سلطنتش گرفتار حرف يك مورچه مى كند تا بدين وسيله در وجود او تعادل برقرار كند.
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
4 زمانى بايد شاد و خندان باشيم كه حتّى مورچه ها به عدالت ما اميدوار باشند. (و هم لايشعرون فتبسّم )
5 خنده ى انبيا، تبسّم است نه قهقهه . سليمان در حالى كه خنده اش گرفته بود، تبسّم كرد. (فتبسّم ضاحكا)
6 سليمان سخنان مورچه را فهميد و به زيردستان خود توجّه كرد. (من قولها)
7 دعا، مخصوص هنگام اضطرار نيست ؛ انبيا در اوج عظمت و قدرت دعا مى كردند. (ربّ)
8 توفيق شكرگزارى را از خدا بخواهيم . (ربّ اوزعنى اءن اشكر)
9 انسان در برابر نعمت هايى كه تاكنون به او رسيده بايد شكر كند و در برابر مسئوليّت آينده بايد به فكر عمل صالح و جلب رضاى خدا و ملحق شدن به نيكان باشد. (اشكر اعمل صالحا ...)
10 فرزندان ، هم بايد در مقابل نعمت هايى كه خداوند به آنان داده شكر كنند و هم در مقابل نعمت هايى كه به والدين آنان داده است . (علىّ و على والدىّ)
11 شكر خدا تنها با زبان نيست ، عمل صالح و استفاده ى صحيح از نعمت ها نيز شكر الهى است . (اشكر... اعمل صالحا)
12 سليمان با آن كه لشكريان فراوان و حاكميّت قوى دارد و زبان حيوانات را نيز مى داند، باز به فكر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعه ى قدرت و افتخار. (اعمل صالحا)
13 دعا وتلاش حاكمان بايد براى انجام كار خوب باشد. (اعمل صالحا)
14 كار، به شرطى نيك است كه خداپسند باشد. (صالحا ترضاه )
15 كار نيكى ارزش دارد كه رضاى خدا را جلب كند، نه فقط رضاى مردم را. (صالحا ترضاه )
16 عالى ترين مقصد در حكومت صالحان ، رضاى خداست . (ترضاه )
17 انبيا نيز به امداد الهى نياز دارند. (اوزعنى ... ادخلنى )
18 زندگى در جامعه صالح ارزش است ، نه زندگى در ميان مردم ناصالح ، آن هم به خاطر رفاه يا درآمد و لذّت . (ادخلنى ... فى عبادك الصالحين )
19 برخوردارى از امكانات ، و قدرت امروز خود را نشانه ى رسيدن به رحمت الهى ندانيد و براى رشد و تعالى خود دعا كنيد. (و ادخلنى )
20 امكانات انسان ، نتيجه ى كار او نيست بلكه از رحمت الهى سرچشمه مى گيرد. (برحمتك )
21 هر كس ، در هر شرايطى بايد به رحمت الهى متوسّل شود، حتّى پيامبران . (برحمتك )
22 تكروى ، ممنوع . (و ادخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين )
(20) وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَالِىَ لاَ اءَرَى الْهُدْهُدَ اءَمْ كَانَ مِنَ الْغَآئِبِينَ
ترجمه :
و(سليمان ) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت : مرا چه شده كه هدهد را نمى بينم ؟ (آيا حضور دارد و من نمى بينم ) يا از غايبان است .
(21) لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً اءَوْ لاََذْبَحَنَّهُ اءَوْ لَيَاءْتِيَنِّى بِسُلْطَنٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مى كنم ، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى ) براى من بياورد.
(22) فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ اءَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
ترجمه :
پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت : از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همه ى عزّت و شوكتى كه دارى ) از آن آگاه نشده اى و براى تو از (منطقه ى ) سبا گزارشى مهم و درست آورده ام .
نكته ها :
O بعضى گفته اند: مراد از هدهد در اين جا، هدهد خاصّى است ؛ و دليل خود را الف و لام در ((الهدهد)) و قدرت انسان شناسى و مكتب شناسى او دانسته اند كه توضيح اين مطلب را در آيات بعد خواهيم خواند.(409)
O ابوحنيفه از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد: چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت ؟ امام فرمودند: زيرا او آب را در درون زمين مى بيند، همان گونه كه ما روغن را در ظرف بلورين مى بينيم .(410)
O بعضى براى عذاب هدهد نمونه هايى را ذكر كرده اند از جمله : جدا كردن او از جفتش ، كندن پرهاى او، در معرض آفتاب قرار دادن ، طرد كردن او از دربار سليمان يا قرار دادن او با دشمن در يك قفس .(411)
پيام ها :
1 تفقّد از زيردست ، بازديد از كار آنان و جست وجو از احوالشان ، از اصول اسلامى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تربيتى و مديريّتى است . (تفقّد)
2 مسايل بزرگ ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. (تفقّد الطّير)
3 زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحت امر خود را متهم نكنيم ؛ شايد مشكلى در ميان باشد كه ندانيم . (مالى لا اءرى الهدهد)
4 تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است . (مالى لا اءرى الهدهد)
5 حاكم وقاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله :
الف : محبّت و دقّت . (تفقّد الطير)
ب : تواضع . (مالى لا اءرى الهدهد)
ج : صلابت در برابر متخلّف . (لاُعذّبنّه او لاذبحنّه )
د: فرصت دادن به متهم . (لياءتينّى )
6 نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است ، همان گونه كه تخلّف بى دليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است . (ام كان من الغائبين )
7 تنبيه حيوان متخلف ، مانعى ندارد. (لاُعذّبنّه )
8 حيوان ، تنبيه را درك مى كند. (لاُعذّبنّه )
9 وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبت ها و عدم حضورها چه تكليفى داريم ؟ (لاُعذّبنّه )
10 انبيا، هم قانون مى آورند و هم اجرا مى كنند. (لاُعذّبنّه )
11 براى مجازات متخلفان ، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون ، به بن بست نرسيم . (لاُعذّبنّه او لاذبحنّه )
12 قاطعيّت و عذرپذيرى ، همراه يكديگر لازم است . (لاُعذّبنّه لياءتينّى )
13 در مديريّت و تشكيلات ، سهل انگارى ممنوع . (لاُعذّبنّه لاَذبحنّه لياءتينّى )(وجود حرف ((لام )) در سه جمله ، نشانه ى قاطعيّت است )
14 براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان ، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك ، جريمه ى سنگينى قرار دهيم . (عذابا شديدا)
15 راه دفاع را به روى متهم نبنديد. (او لياءتينّى بسلطان مبين )
16 حيوانات ، شعورى دارند كه مى توانند براى كارهاى خود استدلال و توجيه داشته باشند. (لياءتينّى بسلطان )
17 با وجود منطق و استدلال ، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مى شود. (لياءتينّى بسلطان )
18 در يك تشكيلات ، براى هر كار و ماءموريّتى ، حكم و مجوزى لازم است . (بسلطان مبين )
19 آن را كه حساب پاك است ، از محاسبه چه باك است . (فمكث غيربعيدفقال )
20 حيوان مى تواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. (احطت بمالم تحط)
21 سيروسياحت ، كليد كسب اطلاعات جديد است . (احطّ)
22 آزادى بيان ، يكى از ويژگى هاى حكومت صالحان است . (احطت بمالم تحط به )
23 علم و دانايى ، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. (احطت بمالم تحط)
24 انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مى گفت : ((اوتينا من كل شى ء)) به من همه چيز داده شده ، پرنده اى به او مى گويد: من چيزى مى دانم كه تو هم نمى دانى . (احطتُ بمالم تحط به )
25 در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. (احطتُ بمالم تحط به )
26 بزرگان ومسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خودرا در افراد يا گروه هاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) (احطت جئتك )
27 در گزارش ها، اخبار قطعى و تاءييد شده را بگوييد. (بنباء يقين )
28 وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقه ى حكومتى لازم است . (البتّه نه براى جاسوسى ، بلكه براى دعوت وارشاد يا آمادگى دفاعى ) (من سباء)
29 آنچه در خبر مهم است ، قطعى بودن آن است ؛ خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك ، انسان باشد يا حيوان . (بنباء يقين )
30 مسئولان حكومت ، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. (بنباء يقين )
(23) إِنِّى وَجَدتُّ امْرَاءَةً تَمْلِكُهُمْ وَاءُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَىْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
(هدهد توضيح داد:) همانا من زنى را يافتم (به نام بلقيس ) كه بر مردم سلطنت مى كرد و از همه چيز (دنيا) برخوردار بود وتخت بزرگى داشت .
(24) وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ اءَعْمَلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ
ترجمه :
آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته ، پس آنان را از راه (حقّ) بازداشته و آنان هدايت نمى شوند.
پيام ها :
1 برخى حيوانات شناخت بالايى دارند. (انّى وجدتُ امراة )هدهد مفاهيمى چون زن و مرد، تاج وتخت ، حكومت ومالكيّت ، توحيد وشرك ، خورشيد و سجده ، شيطان و تزيين هاى او، حقّ وباطل ، هدايت و ضلالت را مى شناسد.
2 گوش دادن به سخنان ديگران ، نشانه ى ادب و يكى از شرايط مديريّت است ؛ گرچه گوينده ى سخن ، حيوان باشد. (انّى وجدتُ امراة )
3 زن مى تواند حكومت كند؛ (تملكهم )ولى حكومت زن بر جامعه ، حتّى براى يك پرنده هم عجيب است . (وجدتُ امراءة وجدتُها و قومها)
4 حكومت حضرت سليمان ، در ابتدا جهانى نبوده است . (امراءة تملكهم )
5 تشكيل نظام و حكومت ، سابقه ى تاريخى دارد. (تملكهم )
6 عوامل انحراف عبارتند از:
الف : رهبر گمراه . (وجدتها و قومها يسجدون للشمس )
ب : زرق و برق . (يسجدون للشمس )
ج : امكانات و رفاه . (اوتيت من كل شى ء)
د: شيطان و تزيين هاى او. (زين لهم الشيطان )
7 برخوردارى از نعمت هاى الهى ، نشانه ى قُرب يا بُعد نيست . (خداوند هم به سليمان مى دهد وهم به زنى كافر. در آيات قبل سليمان گفت : ((اوتينامن كل شى ء)) به ما همه چيز داده شده ؛ درباره ى بلقيس نيز مى خوانيم : ((و اوتيت من كل شى ء)) به او نيز همه چيز داده شده است ).
8 نعمت هاى خداوند در دست صالحان ، فضل مبين و آشكار است ؛ (اوتينا من كل شى ء انّ هذا لهوالفضل المبين )ولى در دست ديگران تاج و تخت و عرش عظيم مى شود. (اُوتيت من كل شى ء و لها عرش عظيم )
9 انسان از نظر فطرت ، پرستشگر است ؛ اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل مى رود. (وجدتها و قومها يسجدون ...)
10 مردم ، دينى را مى پذيرند كه حاكمان و پيشوايانشان پذيرفته باشند. ((الناس على دين ملوكهم )) (وجدتها و قومها يسجدون للشمس )
11 هر مشكلى را به اهلش بگوييد. (گزارش انحراف و شرك را بايد به سليمان گفت ). (يسجدون للشمس )
12 سابقه ى خورشيدپرستى ، هم در زمان ابراهيم عليه السلام بوده است ؛ (هذا ربّى هذا اكبر)(412) و هم در زمان سليمان عليه السلام . (يسجدون للشمس )
13 بهترين وسيله ى انحراف مردم ، تزيين كارهاى زشت آنهاست . (زيّن لهم الشيطان )
14 گذشته ى بدِ افراد، نشانه ى انحراف قطعى آنها در آينده نيست . (بلقيس و قوم او منحرف بودند ولى بعداً هدايت شدند). (لايهتدون )
15 در گزارش ها، اصل خبر را بگوييد و تحليل و برداشت را به اهلش واگذار كنيد. (انّى وجدتُ... فهم لايهتدون )(آنچه هدهد گزارش داد صحيح بود، ولى آن جا كه تحليل كرد خلاف گفت ، زيرا آنها هدايت شدند).
(25) اءَلا يَسْجُدُواْ لِلَّهِ الَّذِى يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ
ترجمه :
(جلوه دادن شيطان ، اعمال مردم را براى آن است ) كه آنان سجده نكنند براى خداوندى كه چيزهاى ناپيداى آسمان ها وزمين را بيرون مى آورد (و آشكار مى كند) و عملكرد نهان و آشكار شمارا مى داند.
(26) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
ترجمه :
خداوندى كه معبودى جز او نيست (و) پروردگار عرش بزرگ است .
نكته ها :
O كلمه ى ((خَب ء)) به معناى پوشيده و پنهان است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((المرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانه ))(413) ارزش و شخصيّت انسان در زير زبانش مخفى است .
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
O نمونه ى بيرون آوردن مخفى ها در آسمان ها و زمين ؛ رويش گياهان و بارش باران است . خوشه در درون دانه مخفى است وقدرت الهى ، آن را از دل دانه بيرون مى آورد. همه ى چيزهايى كه از قوّه به فعليّت در مى آيند مصداق همين آيه ى ((يخرج الخباء)) هستند.
پيام ها :
1 هدف شيطان از تزيين بدى هاى مردم آن است كه آنان براى خدا سجده نكنند. (زيّن لهم الشيطان اءلاّ يسجدوا)
2 كسى كه در برابر خدا سجده نكند، حيوان هم از او انتقاد مى كند. (اءلاّ يسجدوا)
3 سجده ، مظهر خداپرستى است . (اءلاّ يسجدوا للّه )
4 عوامل طبيعى ، ابزار ووسايل قدرت نمايى خدا هستند. (يخرج الخباء) گرچه آب ، خاك و نور نقش دارند، ولى بيرون آورنده حقيقى اوست .
5 عالم محضر خداست . (يعلم ما تخفون و ما تُعلنون )
بر او علم يك ذرّه پوشيده نيست
كه پنهان و پيدا به نزدش يكى است
6 دليل سجده ى ما، قدرت او، (يخرج الخباء)علم او، (يعلم )يكتايى او، (لا اله الا هو)و ربوبيّت و عظمت اوست . (ربّ العرش العظيم )
(27) قَالَ سَنَنظُرُ اءَصَدَقْتَ اءَمْ كُنتَ مِنَ الْكَذِبِينَ
ترجمه :
(سليمان بعد از شنيدن گزارش هدهد) گفت : به زودى خواهيم ديد كه آيا (در گزارشت ) راست گفتى يا از دروغگويانى ؟
(28) إِذْهَبْ بِّكِتَبِى هَذَا فَاءَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ
ترجمه :
اين نامه ى مرا ببر و به سوى آنها بيفكن ؛ آن گاه از آنان روى برتاب ، پس بنگر چه جوابى مى دهند.
نكته ها :
O نامه نگارى و مكاتبه پيامبران با كفّار و مشركان ، سايقه اى طولانى دارد و سيره ى پيامبراسلام صلى الله عليه و آله نيز بود. آن حضرت نامه هايى به سران كشورهاى ايران و روم فرستادند. فرستادن پيام و رايزن فرهنگى و سفير و ماءمور، و پيش قدم شدن در اين مسايل ، به خاطر رسيدن به اهداف ارشادى و فرهنگى ، از سيره ى پيامبران است .
پيام ها :
1 زودباورى ممنوع ؛ ردّ كردن حرف ديگران نيز بدون دليل ممنوع . (سننظر)
(در مورد مسايل مهم ، به يك گزارش اعتماد نكنيد.)
2 ادّعا وتبليغات ديگران ، ما را از تحقيق باز ندارد. (هدهد ادّعا كرد: خبر من يقينى است ، ولى سليمان گفت : ما بايد بررسى كنيم ) (سننظر)
3 تحقيق كردن ، مخصوص گزارش هاى شخص فاسق نيست ؛ بلكه هنگام شك نيز تحقيق و بررسى لازم است . (سننظر)
4 نه تصديق ، نه تكذيب ، بلكه تحقيق . (سننظر اءصَدقتَ اءم كنت من الكاذبين )
5 نقاط مثبت را قبل از نقاط منفى بازگو كنيد. (اءصَدقتَ ام ...)
6 با يك راستگويى در گروه صادقين قرار نمى گيريم ، ولى با يك دروغ جزو دروغگويان مى شويم . (((صَدقتَ)) به صورت فعل ولى ((كاذبين )) به صورت اسم فاعل آن هم با كلمه ى ((كنتَ)) آمده است ).
7 پرندگان نيز در اختيار اجراى اوامر خدا و اولياى او قرار دارند. (اِذهب بكتابى )
8 قلم ، يكى از مهم ترين ابزار هدايت و ارشاد است . (اِذهب بكتابى )
9 براى ارشاد و هدايت ديگران و برقرارى ارتباط صحيح و مفيد با آنان ، پيش قدم باشيم . (اِذهب بكتابى )
10 در گزينش افراد براى انجام ماءموريّت ها، هر كس شناخت و احساس بيشترى دارد اولويت خواهد داشت . (اِذهب )
11 براى رسيدن به اهداف الهى ، نامه نوشتن مرد به زن مانعى ندارد. (كتابى )
12 در زمينه مسايل عقيدتى ، بعد از شنيدن گزارش هاى تلخ ، بايد عكس العمل فورى و غيرت دينى از خود نشان داد. (اذهب بكتابى )
13 در انتقال مطالب و مفاهيم ، امين باشيم . (بكتابى هذا)
14 شناسايى مخفيانه و دور از چشم ، عميق ترين نوع شناخت هاست . (ثم تولّ)
15 با حكومت ها و سيستم هاى سياسى و پيچيده ، نمى توان ساده برخورد كرد. (القه ثم تولّ)
16 قدرت طرّاحى وبرنامه ريزى ، از شرايط مديريّت است . (اِذهب بكتابى ثمّتولّ)
17 به ديگران فرصت تفكّر دهيم . (فانظر ماذا يرجعون )
18 شرط توفيق در ارشاد و امر به معروف ، شناسايى حالت ها و روحيّه ى ديگران است . (فانظر ماذا يرجعون )
19 شناسايى فرد كافى نيست ؛ نظام و دست اندركاران را بايد به حساب آورد. (اليهم عنهم يرجعون )
20 حالت هاى دشمن را زير نظر داشته باشيد. (فانظر ماذا يرجعون )
(29) قَالَتْ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ إِنِّى اءُلْقِىَ إِلَىَّ كِتَ بٌ كَرِيمٌ
ترجمه :
(چون هدهد نامه را نزد بلقيس افكند، او به شگفت آمد و) گفت : اى اشراف (و بزرگان كشور)! نامه اى پرارزش به سوى من افكنده شد.
(30) إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَنَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
ترجمه :
نامه از سليمان است و (مضمون آن ) اين است : به نام خداوند بخشنده مهربان .
(31) اءَلا تَعْلُواْ عَلَىَّ وَاءْتُونِى مُسْلِمِينَ
ترجمه :
بر من برترى نجوييد. نزد من آييد و تسليم (حقّ و مطيع من ) باشيد.
نكته ها :
O در اين كه چرا بلقيس به نامه سليمان ، ((كتاب كريم )) گفته است ، دلايلى نقل شده از جمله :
الف : به خاطر جمله ى مباركه ى ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )).
ب : ممهور بودن نامه به مهر سليمان .
ج : محتواى ارشادى نامه .
د: به دليل مقام سليمان ؛ و شايد هم به خاطر همه ى اين موارد باشد.
پيام ها :
1 بلقيس ، دارى اطرافيان و مشاورانى بود كه اخبار و حوادث را با آنان در ميان مى گذاشت . (يا ايّها الملؤ ا)
2 سواد براى زن ، يك ارزش است . (القى الىّ كتاب كريم )
3 بلقيس ، تيزهوش و داراى قدرت شناخت بالايى بود. (كتاب كريم )
4 ارشاد وتبليغ را با مهربانى و رحمت آغاز كنيم . (بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )
5 حتّى در نوشتن چند كلمه ، جمله ى بسم اللّه الرحمن الرحيم را به صورت كامل بنويسيم ، نه خلاصه . (انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )
6 برترى جويى در برابر انبيا، برترى جويى در برابر خداوند است . للّه (اءلاّتَعلوا علىّ)
7 دورى از تكبّر و برترى جويى ، زمينه ى تسليم حقّ شدن است . (اءلاّ تعلوا علىّ و اءتونى مسلمين )
8 نامه ها را ساده و خلاصه بنويسيم . القاب را حذف و اهداف را روشن نماييم . از لعن و توهين دورى كنيم . رحمت و صلابت را در كنار هم مطرح نماييم . (بسم اللّه ... لا تعلوا... و اءتونى )
(32) قَالَتْ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ اءَفْتُونِى فِى اءَمْرِى مَا كُنتُ قَاطِعَةً اءَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ
ترجمه :
(بلقيس ) گفت : اى بزرگان ! در كارم نظر دهيد كه بى حضور شما (تاكنون ) كارى را فيصله نداده ام .
(33) قَالُواْ نَحْنُ اءُوْلُواْ قُوَّةٍ وَاءُوْلُواْ بَاءْسٍ شَدِيدٍ وَالاَْمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِى مَاذَا تَاءْمُرِينَ
ترجمه :
(اشراف ) گفتند: ما سخت نيرومند و دلاوريم (و نبايد در برابر يك نامه از موضع ضعف برخورد كنيم )، ولى اختيار كار با توست ، نظر خود را بيان فرما تا ببينيم چه دستور مى دهى ؟ (و ما با قدرت انجام دهيم ).
نكته ها :
O كلمه ى ((فَتوى )) و ((فَتى )) از يك ريشه است . ((شاب )) به هر جوانى گفته مى شود، ولى ((فَتى )) به جوانى گفته مى شود كه مدبّر، شجاع ، عاقل و با صلابت باشد. ((فتوى )) نيز به معناى حرف عاقلانه ، پخته و كامل است .
پيام ها :
1 بلقيس ، به اطرافيان خود بها مى داد و با آنان مشورت مى كرد. (ما كنت قاطعة امرا حتّى تشهدون )
2 گاهى قدرت و امكانات ، مانع پذيرفتن حقّ مى شود. (نحن اولوا قوّة و اولوا باءس )(قدرت ومقام ، مشاوران بلقيس را مغرور كرده بود.)
3 در مسايل حكومتى ، بايد حرف آخر را يك نفر بزند. (والامر اليك ) (ديگران نظر مى دهند ولى حقّ تصميم گيرى با يك نفر است ). (فانظرى ماذا تاءمرين )
4 بلقيس ، فرمانده نيروهاى مسلّح زمان خود بود. (نحن اولوا قوّة و اولوا باءس و الامر اليك )
(34) قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْيَةً اءَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوَّاْ اءَعِزَّةَ اءَهْلِهَآ اءَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ
ترجمه :
(بلقيس ) گفت : بى شك ، هرگاه پادشاهان به منطقه ى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى كنند و اين ، سيره ى هميشگى آنان است .
پيام ها :
1 اعتراف به روحيّات وخصلت هاى پادشاهان ، نشانه ى شهامتِ بلقيس است . (قالت اِنّ الملوك ...)
2 بلقيس هم دغدغه ى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت . (افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّة )
3 تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مى گفتند: ((نحن اولوا قوّة و اولوا باءس شديد))، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). (قالت ان الملوك ...)
4 شيوه ى حكومت هاى غير الهى ، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است . (كذلك يفعلون )
5 آفت حكومت وقدرت ، سلطه طلبى ، جنگ افروزى و ويرانگرى است . (الملوك ... افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّة )
(35) وَإِنِّى مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
ترجمه :
و همانا من (جنگ را صلاح نمى بينم ،) هديه اى با ارزش به سويشان مى فرستم ، پس چشم براهم تا ببينم فرستادگان من با چه خبرى برمى گردند. (شايد با قبول هدايا از سوى سليمان ، ما هم درامان باشيم )
پيام ها :
1 زن ، ذاتا جنگجو نيست . (انّى مرسلة اليهم بهديّة )
2 حركت هايى كه انگيزه ى مادّى داشته باشد، با رسيدن به مادّيات آرام مى گيرد. (بهديّة )(خصلت پادشاهان ، فريفتگى آنان در برابر هدايا است )
3 هديه ، گاهى در واقع رشوه و حقّالسكوت است . (بهديّة )
4 دشمنان نيز ما را با فرستادن هدايا آزمايش مى كنند. (مُرسلة اليهم بهديّة )
5 طاغوت ها و پادشاهان ، مى دانستند كه انبيا هدف مادّى ندارند ولى با اين حال براى جذب و آرام كردن آنان تلاش مى كردند. (مُرسلة اليهم بهديّة )
(36) فَلَمَّآ جَآءَ سُلَيْمَنَ قَالَ اءَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَآ ءَاتَنِ اللّهُ خَيْرٌ مِّمَّآ ءَاتَكُم بَلْ اءَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
ترجمه :
چون (پيك حامل هدايا) نزد سليمان آمد، سليمان گفت : آيا مرا با مالى ناچيز مدد مى كنيد؟ پس (بدانيد) آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است ، (من با هديه ى شما شاد نمى شوم ) بلكه شماهستيد كه به هديه ى خودتان خوشحاليد.
(37) إِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَاءْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَآ اءَذِلَّةً وَهُمْ صَغِرُونَ
ترجمه :
(سليمان به پيك بلقيس ) گفت : به سوى آنان برگرد، پس ما حتما لشكريانى برآنان وارد مى كنيم كه براى آنان تاب مقابله نيست و ما حتما آنان را از منطقه ، ذليلانه آواره مى كنيم در حالى كه خوارى را احساس خواهند كرد.
پيام ها :
1 انگيزه ى اولياى خدا مادّيات نيست . (اءتمدّونن )(مردان خدا خود را با پول معامله نمى كنند، زيرا آنان امير دنيا هستند نه اسير آن ).
2 مردان خدا، تيزبين و هوشيار و قاطعند. انگيزه هاى فاسد را در پشت هدايا مى بينند و مى گريزند و صاحبان آن انگيزه ها را توبيخ و سرزنش مى كنند. (اءتمدّونن بمال )
3 هدايا را به نحو احسن بپذيريد و پاسخ دهيد. (اذاحيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها)(414) امّا نه در مواردى كه هديه جنبه ى رشوه دارد. (اءتمدّونن )
4 كافر، همه را به كيش خود پندارد. (اءتمدّونن بمال )
5 مال دنيا چيزى نيست . (بمالٍ)به اصطلاح ادبى ، تنوين براى تحقير است .
6 مردان خدا نعمت ها را از او مى دانند. (فما آتانِ اللّه )
7 گاهى بيان قدرت خود، لازم است . (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
8 بهترين اهرم براى طرد مال حرام ، توجّه به الطاف الهى است . (اءتمدّونن بمال فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
9 اولياى خدا با الطاف الهى به آرامش مى رسند. (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )و مردم مادّى با مادّيات . (بل انتم بهديّتكم تفرحون )
10 علم و حكمت ، بهتر از مال است . (فما آتانِ اللّه خير ممّا آتاكم )
11 بعد از منطق ، نوبت قدرت نمايى است . (فلناءتينّهم )
12 در برابر كسانى كه تنها به قدرت متكى هستند، با صلابت سخن بگوييد. (فلناءتينّهم )
13 جهاد، در اديان قبل نيز مطرح بوده است . (فلناءتينّهم )
14 تبليغ و ارشاد، بدون هجرت و قدرت كارساز نيست . (فلناءتينّهم )
15 كسى كه از مادّيات بگذرد، مى تواند با قدرت سخن بگويد و از حقّ دفاع كند. (اِرجع اليهم فلناءتينّهم )
16 رهبر بايد از قواى مسلح خود اطمينان كافى داشته باشد. (بجنودٍ لاقِبَلَ لهم بها)
17 قدرتِ نظامى اهل حقّ بايد بيش از قدرت اهل باطل باشد. (بجنودٍ لاقِبَل لهم )
18 تحقير و به ذلّت كشاندن حكومت هاى كفر وشرك جايز است . (اَذلّةً وهم صاغرون )
(38) قَالَ يََّاءَيُّهَا الْمَلَؤُاْ اءَيُّكُمْ يَاءْتِينِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ اءَن يَاءْتُونِى مُسْلِمِينَ
ترجمه :
(سليمان ) گفت : اى بزرگان ! كدام يك از شما تخت او (بلقيس ، ملكه ى سبا) را قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند براى من مى آورد؟
(39) قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ اءَنَاْ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ اءَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىُّ اءَمِينٌ
ترجمه :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:06 PM
next page
fehrest page
back page
عِفريتى از جنّ (كه داراى قدرت و زيركى خاصّى بود به سليمان ) گفت : من آن را نزد تو مى آورم پيش از آن كه از جاى خود برخيزى ، و من قطعا بر اين كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم .
نكته ها :
O در كلمه ى ((عِفريت ))، معناى شدّت و قدرت نهفته است .
O پس از بازگشت فرستادگان بلقيس ، همراه با هديه هاى خود و آگاهى ملكه ى سبا از اين كه سليمان يك پادشاه نيست ؛ ملكه تصميم گرفت شخصا نزد سليمان آيد تا اوضاع را از نزديك ببيند. سليمان از حركت بلقيس آگاه شد و خود را براى قدرت نمايى آماده كرد.
پيام ها :
1 اطرافيان سليمان ، داراى قدرت فوق العاده يا خارق العاده بودند. (ايّكم )
2 ميدان را براى رقابت صحيح باز گزاريد. (ايّكم )
3 در شرايط مناسب از توانايى ديگران استفاده كنيد. (ايّكم ياءتينى )
4 ملاك ، لياقت و توانايى است ، نه جنسيّت . (ايّكم ياءتينى )با اين كه در ميان اطرافيان سليمان ، جنّ و پرنده و انسان ، همه بودند ولى ملاك برترى ، قدرت آوردن تخت است نه جنسيّت آورنده ى آن .
5 اگر تخت وتاج را از انسان بگيريم ، تسليم شدن او آسان است . (ياءتينى بعرشها)
6 قرآن مساءله ى طىّ الارض (415) را مى پذيرد. (ياءتينى بعرشها قبل اءن ...)
7 قدرت نمايى بايد با مخاطب تناسب داشته باشد. (عرشها)
8 براى ارشاد و هدايت ديگران ، از امكانات خود آنان استفاده كنيد. (عرشها)
9 پيروز كسى است كه قبل از دشمن اقدام كند. (قبل اءن ياءتونى )
10 كارهاى فوق العاده بايد با هدف عالى همراه باشد. (ياءتينى بعرشها ياءتونى مسلمين )
11 حضرت سليمان علم غيب داشت . (ياءتونى مسلمين )
12 در يك نظام و حكومت موفّق ، بايد از همه ى نيروها در جاى خود استفاده كرد. (قال عِفريت من الجنّ)
13 جنّ مى تواند به انسان كمك كند. (قال عِفريت من الجنّ)
14 لياقت هاى خود را به ديگران اعلام كنيد. (اءنَا آتيك )
15 سرعت ، قدرت و امانت ، شرط انجام كارهاى بزرگ است . (قبل اءن تَقوم من مقامك لَقوىّ اَمين )
(40) قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَبِ اءَنَاْ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ اءَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَاءَشْكُرُ اءَمْ اءَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىُّ كَرِيمٌ
ترجمه :
كسى (به نام آصِف بن بَرخيا) كه به بخشى از كتاب (الهى ) آگاهى داشت (سليمان ) گفت : من آن (تخت ) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مى آورم . (سليمان پذيرفت و او تخت را آورد.) همين كه (سليمان ) آن (تخت ) را نزد خود مستقرّ ديد، (به جاى غرور وتكبّر) گفت : اين (توانايى وزير من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مى داند،) از لطف پروردگار من است ، تا مرا (با اين نعمت ها) بيازمايد كه آيا شكرگزارم يا كفران مى كنم ؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خويش شكر ورزيده و هر كس كفران نمايد (به ضرر خويش گام نهاده ، زيرا) پروردگار من (از شكر مردم ) بى نياز و كريم است . (بى نيازى و كرامت ، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر يا كفران كسى نيست ).
(41) قَالَ نَكِّرُواْ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ اءَتَهْتَدِى اءَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لاَ يَهْتَدُونَ
ترجمه :
(سليمان ) گفت : تخت (ملكه ) را برايش ناشناس گردانيد، تا ببينم آيا پى مى برد يا از كسانى است كه پى نمى برند؟
نكته ها :
O كسى كه مقدارى از علم كتاب را مى دانست ، ((آصف بن بَرخيا)) وزير حضرت سليمان و خواهر زاده ى او بود، چنانكه از امام هادى عليه السلام نيز نقل شده است .(416) و امام باقر عليه السلام فرمودند: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه آصف بن برخيا تنها با دانستن يك حرف چنين قدرت نمايى كرد.(417)
O در اين كه منظور از علم كتاب چيست ؟ گفته اند: مراد از آن ، يا آگاهى از كتب آسمانى يا لوح محفوظ و يا اسم اعظم است .
O سؤ ال : ((آصف بن بَرخيا)) چگونه تخت را بدون اجازه ى صاحبش حركت داد و در آن تصرّف كرد؟
پاسخ : اين كار به خاطر ولايت انبيا بر اموال مردم و اهميّت ارشاد بلقيس و مردم او بوده است .
O كفر چند نوع است : يكى انكار خدا و يكى كفران نعمت ها.
O شكر خداوند، اقسامى دارد: شكر با زبان ، با قلب و با عمل .
فضايل امير مؤ منان و اهل بيت عليهم السلام
# در آيه ى مورد بحث مى فرمايد: كسى كه بخشى از علم كتاب را داشت ، گفت : اى سليمان ! قبل از به هم زدن يك چشم ، من تخت ملكه ى سباء را از كشورش در اين جا حاضر مى كنم . امّا در آيه ى آخر سوره ى رعد، خداوند به پيامبرش مى فرمايد: كفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو كافى است كه خداوند و كسى كه تمام علم كتاب را دارد، ميان من و شما گواه باشد. در روايات مى خوانيم : مراد از كسى كه تمام علم كتاب را دارد، على بن ابى طالب عليهما السلام است . اگر كسى كه بخشى از علم كتاب را مى داند تخت بلقيس را در يك آن حاضر مى كند، پس كسى كه تمام علم كتاب را مى داند، در تمام عمر چه قدرتى دارد؟
# امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آگاهى كسى كه بخشى از علم را داشت ، نسبت به علم على عليه السلام ، مثل مقدار آبى است كه بر بال يك مگس باشد نسبت به دريا.(418)
# در روايات مى خوانيم : امام صادق عليه السلام به سينه ى مباركش اشاره كرد و فرمود: ((و عندنا واللّه علم الكتاب كله )) به خدا سوگند تمام علم كتاب نزد ما موجود است .(419)
# در روايات بسيارى مى خوانيم كه امامان معصوم عليهم السلام خارج از قيد زمان و مكان در مناطقى حاضر مى شدند، مثلاً:
امام جواد عليه السلام ، در لحظه ى شهادت پدرش از مدينه به طوس رفت .
امام كاظم عليه السلام ، از زندان بغداد بيرون آمد و در مدينه حاضر شد.
امام سجاد عليه السلام ، در زمان اسارت ، به كربلا رفت و بدن پدرش امام حسين عليه السلام ، را دفن نمود.
امام حسين عليه السلام ، قبل از شهادت ، قبضه ى خاكى از كربلا برداشت و در مدينه به ام السّلمه داد.(420) بنابراين طىّالارض و حركت برق آسا براى امامان سابقه دارد.
پيام ها :
1 در كابينه ى سليمان ، دانشمندترين چهره ها وجود داشتند. (عنده علم من الكتاب )
2 انسان مى تواند بر طبيعت وقوانين طبيعى حاكم شود. (اءنا آتيك )
3 قدرت انسان مى تواند از جنّ بيشتر باشد. (عِفريت من الجنّ الّذى عنده علم ...)
4 در مواردى بايد قدرت خود را اظهار كرد. (اءنَا آتيك )
5 علم منشاء قدرت است . با قدرت علمى مى توان به جاى شنيدن صدا و ديدن تصوير، خود اشيا و موجودات را جا به جا كرد. (در انسان ، استعدادها، توانايى ها و اسرارى است كه تاكنون كشف نشده است ). (اءنَا آتيك )
توانا بود هر كه دانا بود
ز دانش دل پير بُرنا بود
6 در واگذارى ماءموريّت ها، مسارعه (سرعت عمل ) يك امتياز است . همان گونه كه در فروش ، مزايده ودر خريد، مناقصه ، عامل رقابت و ارزش است . (اءنَا آتيك به قبل اءن يرتدّ اليك طرفك )
7 مدّعيان علم وقدرت ، بايد عملاً حرف خود را اثبات كنند. (فلمّا رآه مستقرّاً)
8 اولياى خدا نعمت را از او مى دانند. (هذا من فضل ربّى )
9 نعمت هاى الهى را حقّ خود ندانيم . (فضل ربّى )
10 به علم و قدرت خود مغرور نشويم . (هذا من فضل ربّى )
11 نعمت هاى الهى را به زبان آوريم . (هذا من فضل ربّى )
12 دادن يا گرفتن نعمت ها براى رشد دادن ماست . (ربّى )
13 نعمت هاى الهى وسيله ى بندگى و آزمايشند، نه كاميابى و لذّت جويى . (ليبلونى ءاشكر)
14 انبيا نيز آزمايش مى شوند. (ليبلونى )
15 انسان ، مختار است ، نه مجبور. (مَن شكر... و مَن كفر)
16 انسان در گرو عمل خويش است . (و مَن شكر فانّما يشكُر لنفسه )
17 خداوند به شكر ما نياز ندارد. (مَن شكر... ومَن كفر فانّ ربّى غنى كريم )
نعمت هاى الهى برخاسته از فضل و لطف بى پايان اوست وحتى اگر ما ناسپاسى كنيم ، او به مقتضاى ربوبيّت خود به ما لطف مى كند.
شكر نعمت ، نعمتت افزون كند
كفر نعمت از كفت بيرون كند
18 در شيوه ى دعوت ، تملّق ممنوع است . (و مَن كفر فانّ ربّى غنى )
19 دارايى و سخاوت در كنار هم ، ارزش است . (غنى كريم )
20 اولياى خدا بر اموال مردم ولايت دارند. (نَكّروا لها)
21 گاهى براى آزمايش هوش ، تغيير وتحوّل جايز است . (نكّروا لها... ننظر اءتهتدى )
(42) فَلَمَّا جَآءَتْ قِيلَ اءَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَاءَنَّهُ هُوَ وَاءُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ
ترجمه :
پس هنگامى كه (بلقيس ) آمد، به او گفته شد: آيا تخت تو اين گونه است ؟ گفت : گويا خود آن است ، و پيش از اين ، به ما علم (به حقّانيّت سليمان ) داده شده و ما فرمان بردار بوده ايم .
(43) وَصَدَّهَا مَاكَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَفِرِينَ
ترجمه :
آنچه (آن زن ) به جاى خدا مى پرستيد، او را (از تسليم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ايمان آورد).
نكته ها :
O جمله ى ((و اوتينا العلم )) ظاهراً ادامه ى كلام بلقيس است (كه در ترجمه آورده ايم ) و ممكن است سخن سليمان و اطرافيان او باشد كه گفته باشند: به ما، قبل از بلقيس علم داده شده و قبل از او مسلمان بوديم .(421)
O سؤ ال : بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟
پاسخ : جامعه و محيطِ شرك مانع خطشكنى و تسليم او شده بود، چنانكه قرآن فرمود: (وصَدّها ما كانت تَعبد من دون اللّه اِنّها كانت من قومٍ كافرين )
پيام ها :
1 در برخوردهاى ابتدايى ، حرف آخر را اوّل نزنيد. (اهكذا كانه هو)(نفرمود: ((هذا عرشك )) و او هم نگفت : ((انّه هو)). )
2 مكتبى ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. (و اوتينا العلم من قبلها و كنّا مسلمين )
3 محيط، جامعه وعقائد خرافى ، مانع از ايمان واقعى است . (و صدّها ما كانت )
4 سوء سابقه ، دليل داشتن آينده ى بد نيست . (انّها كانت من قوم كافرين )
(44) قِيلَ لَهَا ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمَّا رَاءَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَاءَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَنَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه :
به او (بلقيس ) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را ديد، پنداشت بِركه آبى است ، (براى عبور) جامه از ساق پايش برگرفت ، (تا تر نشود. سليمان به او) گفت : (اين جا آبى نيست ،) بلكه قصرى از شيشه و بلور صيقلى است . (ملكه ى سبا) گفت : پروردگارا! من به خودم ظلم كردم و (اكنون )همراه سليمان ، در برابر پروردگار جهانيان سر تسليم فرود آورده ام .
نكته ها :
O كلمه ى ((صَرح ))، به معناى فضا يا قصر بزرگ است . ((لُجّة )) يعنى متلاطم و متراكم ، و ((مُمَرّد)) به معناى صاف است .
پيام ها :
1 مقام رسالت ، با جلال و شكوه و حكومت منافاتى ندارد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
2 در ارشاد وتبليغ ، هر كس را بايد به شيوه اى هدايت كرد. (قيل لها ادخلى الصّرح )با مرفّهان ، جورى برخورد نكنيم كه خيال كنند ايمان به معناى فقر است .
3 امكانات مادّى بايد در خدمت تبليغ دين قرار گيرد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
با اهداف سليمان گونه مى توان از صنعت و امكانات مادّى ، براى ارشاد و هدايت ديگران كمك گرفت .
4 از مهمانان كافر با حُسن خلق پذيرايى كنيد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
5 شاءن افراد را در پذيرايى ها حفظ كنيد. (قيل لها ادخلى الصّرح )
6 گاهى انسان مى بيند، امّا اشتباه تشخيص مى دهد. (خطاى چشم ) (حسبته لجّة )
7 كاخ نشينان كافر را در برابر صنعت و ابتكار و هنر و زيبايى هاى نظام خود، به كرنش واداريد. (صرح ممرّد من قوارير)
8 سابقه ى آينه كارى و استفاده از شيشه در معمارى ، به زمان حضرت سليمان بر مى گردد. (صرح ممرّد من قوارير)
9 پذيرفتن حقّ، نشانه ى حريّت است نه ضعف . (ربّ ظلمتُ نفسى )
10 وابستگى و دلبستگى به غير خدا و پرستش غير او هر كس و هر چه باشد ظلم است . (ظلمتُ نفسى )
11 توبه ى واقعى آن است كه گذشته ها را با اقرار جبران كنيم و راه آينده را با چراغ هدايت الهى طى كنيم . (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ مع سليمان )
12 داشتن نام و نان و عنوان و اطرافيان ، شمارا در اقرار به حقّ و تغيير عقيده اسير نكند. (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ)
13 تكامل ، مراحلى دارد: مرحله ى نخست : خروج از ظلمت و مرحله ى بعد ورود در نور است . (ظلمتُ نفسى و اءسلمتُ مع سليمان )
14 روح ايمان ، همان تسليم است . (هم سليمان در دعوتنامه ى خود به آن اشاره دارد: (واءتونى مسلمين )و هم ملكه ى سبا در پايان كار مى گويد: (اءسلمتُ)
15 ايمان ، تسليم شدن در برابر خالق هستى است ، نه در برابر خلق ، گرچه سليمان باشد. (اءسلمتُ للّه )
16 زن در انتخاب عقيده و اظهار آن مستقل است . (اءسلمتُ للّه )
17 ايمان به تنهايى كافى نيست ، با اوليا و انبيا همراه بودن انسان را بيمه مى كند. (اءسلمتُ مع سليمان للّه )
18 در برابر پيوندهاى سياسى ، اقتصادى ، نظامى و خانوادگى ، پيوندهاى الهى و مقدّس نيز يافت مى شود. (مع سليمان )
19 زر و زيور افراد وارسته را سيراب نمى كند، گمشده ى آنان دستيابى به سرچشمه ى هستى است . (اءسلمتُ... للّه ربّ العالمين )
20 هدف حكومت انبيا، دعوت به سوى خداوند است ، نه كشورگشايى . ملكه ى سبا نيز اين حقيقت را فهميد، لذا در پايان سخنش گفت : (اءسلمتُ مع سليمان للّه ربّ العالمين )
(45) وَلَقَدْ اءَرْسَلْنَآ إِلَى ثَمُودَ اءَخَاهُمْ صَلِحاً اءَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ
ترجمه :
و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان (حضرت ) صالح را فرستاديم كه (او به مردم گفت :) خداوند را بپرستيد. پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسيم شدند.
(46) قَالَ يَقَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه :
صالح گفت : اى قوم من ! چرا پيش از نيكى شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خداوند آمرزش نمى خواهيد تا مشمول رحمت گرديد؟
نكته ها :
O حضرت صالح ، مردم را از عذاب الهى مى ترسانيد و به آنان هشدار مى داد، ولى آنان مى گفتند: (يا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا)(422) آن عذابى كه وعده مى دهى بر ما بياور. در اين آيه ، صالح مى گويد: چرا شما به جاى خير، سراغ شر را مى گيريد؟ همان گونه كه كفّار از حضرت هود عليه السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز تعجيل در عقوبت را مى خواستند.
O امام باقر عليه السلام فرمود: گروهى دعوت حضرت صالح را تصديق وگروهى تكذيب نمودند.(423)
O با اينكه تمام انبيا با مردم برخورد عاطفى و برادرانه داشته اند، ولى از اينكه كلمه ى ((اخاهم )) تنها براى بعضى از آنان بكار رفته است ، شايد بتوان استفاده كرد كه بعضى از انبيا علاوه بر برخورد عطوفانه فاميل قوم خود نيز بوده اند.
پيام ها :
1 برخورد انبيا با مردم ، برادرانه بوده است . (اَخاهم )
2 دعوت به توحيد، سرلوحه ى دعوت انبياست . (اءنِ اعبدوا اللّه )
3 انتظار نداشته باشيد همه ى مردم منطق شمارا بپذيرند. (فاذا هم فريقان )
4 نزاع ميان حقّ و باطل دائمى است . (يختصمون )
5 راه توبه را براى بازگشت مجرمان باز بگذاريد. (لولا تستغفرون )
6 انبيا دلسوز مردمند. (يا قوم ... لولا تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون )
7 استغفار، زمينه ى جذب رحمت الهى است . (تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون )
(47) قَالُواْ اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طََّئِرُكُمْ عِندَ اللّهِ بَلْ اءَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ
ترجمه :
(مردم به صالح ) گفتند: ما به تو وهمراهانت فال بد زده ايم (وقحطى موجود به خاطر وجود شماست . صالح ) گفت : فال (وسرنوشت نيك وبد) شما نزد خداست ، بلكه شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد.
(48) وَكَانَ فِى الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ
ترجمه :
و در آن شهر نُه دسته (و گروه ) بودند كه در آن سرزمين فساد مى كردند و اهل اصلاح نبودند.
نكته ها :
O كلمه ى ((رَهط)) به دسته اى گفته مى شود كه ميانشان رابطه ى گرمى باشد.(424)
O كلمه ى ((تَطيُّر)) از ((طير)) به معناى پرنده است . مردم عرب هنگام سفر، پرنده اى را رها مى كردند كه اگر به سمت راست مى پريد (اين كار را به فال نيك مى گرفتند و) سفر مى كردند و اگر به سمت چپ مى پريد (فال بد مى زدند و) سفر را تعطيل مى كردند.(425)
O در اسلام ، فال بد زدن (به نام طيره ) شرك دانسته شده است . فال بد، رها كردن دلايل اصلى و رفتن به سراغ خرافات است .
O فال بد زدن به انبيا، در قرآن مكرّر آمده است : فرعونيان بدبختى ها را از موسى مى دانستند؛ (يطّيّروا بموسى )(426) به حضرت عيسى مى گفتند: (انّا تطيّرنا بكم )(427) در اين آيه نيز مى فرمايد: به صالح گفتند: (اطّيّرنا بك )
O جمله ى ((بل انتم قوم تفتنون )) را چند نوع معنا كرده اند:
الف : شما توسط عوامل خدعه گر فريب خورده ايد كه اين گونه مقاومت مى كنيد. (بنا بر اينكه ((فتنه )) به معناى فريب و خدعه باشد)
ب : شما با حوادث تلخ آزمايش مى شويد. (اگر مراد از فتنه ، امتحان وآزمايش باشد)
ج : شما به خاطر لجاجت كيفر مى شويد. (بنا بر اينكه مراد از فتنه ، عذاب باشد)
پيام ها :
1 پيامبر اسلام و مسلمين بدانند كه انبياى گذشته و يارانشان چگونه تحقير مى شدند، پس سختى ها را تحمّل كنند. (قالوا اطّيّرنا)
2 فال زدن ، تاريخى بس طولانى دارد. (كسى كه به خدا و حكمت الهى ايمان نداشته باشد، به خرافات روى مى آورد). (اطّيّرنا)
3 در نظامى كه علم و ادب و منطق و وحى ، حاكم نباشد، چهره هايى كه مايه ى بركت هستند مايه ى بدبختى معرّفى مى شوند. (اطّيّرنا بك )
4 حضور انبيا، به معناى محو مشكلات طبيعى و روزمره نيست . (اطّيّرنا بك )
5 تلخى ها و ناگوارى ها، هر يك دلايل حكيمانه اى دارد كه خداوند قرار داده است . (طائركم عنداللّه )
6 برخورد با انبيا، يك آزمايش الهى است . (تفتنون )
(49) قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَاءَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ اءَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَدِقُونَ
ترجمه :
(آن گروه مفسد) گفتند: به خداوند سوگند ياد كنيد (و هم قسم شويد) كه بر او و خانواده اش شبيخون مى زنيم ، سپس به ولىّ او خواهيم گفت : ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم (تا چه رسد به اينكه آنان را كشته باشيم )، و ما قطعاً راست مى گوييم .
نكته ها :
O ((نبيّتنّه ))، از واژه ى ((تبييت ))، به معناى سوءقصد و هجوم شبانه است .
O در اسلام ، سوگندى ارزش دارد و وفاى به آن لازم است كه نسبت به انجام كارى ارزشمند يا ترك كارى ناپسند صورت گيرد، لذا اگر شخصى سوگند ياد كرد كه به مظلومى ضربه اى بزند يا از ظالمى حمايتى كند، اين سوگند ارزش شرعى و قانونى ندارد.
O اين آيه ، مارا به ياد هم سوگند شدن كفّار مكّه مى اندازد كه تصميم گرفتند شبيخون بزنند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را در بستر خواب شهيد كنند، ولى پيامبر اكرم ، حضرت على عليه السلام را به جاى خود خواباند و توطئه ى دشمن خنثى شد.
پيام ها :
1 گفته هاى مخفيانه ، بعد از قرن ها كشف مى شود. (قالوا تقاسموا)
2 دشمن ، از مقدّسات دينى سوء استفاده مى كند. (تقاسموا باللّه )
3 مجرم ترين افراد كه قاتلان انبيا هستند در دل ، خدا را قبول دارند و با نام او شرارت هاى خود را سر و سامان مى دهند. (تقاسموا باللّه )
4 افراد يا گروه هاى باطل ، براى اهداف مشترك خود، متحدّ و هم قسم مى شوند. (تقاسموا)
5 در تاريخ ، عبرت هاى زيادى است . (سوگند به نام خدا براى قتل پيامبر خدا!) (تقاسموا باللّه لَنبيّتنه )(همچنان كه خوارج در خانه ى خدا و در ماه خدا، ولىّ خدا را در حال عبادت خدا، به نيّت تقرب به خدا در ليالى قدر وسحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهيد كردند).
6 استفاده از تاريكى شب ، براى انجام توطئه ها، تاريخى طولانى دارد. (لَنبيّتنّه )
7 انبيا و ياورانشان ، در معرض سخت ترين توطئه ها بوده اند. (لَنبيّتنّه و اهله )
8 قساوت بشر، حدّ و مرزى ندارد. (پيامبركشى ، قتل بستگان پيامبر و شبيخون زدن ). (لنبيّتنّه و اهله )
9 قصاص ، قانون عقلى و در تمام اديان آسمانى نيز بوده است . (نقولنّ لوليّه )
10 مجرم ، با ظاهرسازى وتوجيه ، بر گناه خود سرپوش مى گذارد. (ما شهدنا)
11 به همه ى كسانى كه ادّعاى صداقت دارند و شعار صداقت مى دهند، اطمينان نكنيد. (لنقولنّ... انّا لصادقون )
12 صداقت را حتّى قاتلان انبيا، يك شرف و ارزش مى دانند. (انّا لصادقون )
(50) وَمَكَرُواْ مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ
ترجمه :
و (آن نه گروه مفسد) دست به تدبير بزرگى زدند و ما نيز به تدبير بزرگى دست زديم ، ولى آنها نمى فهميدند.
(51) فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ مَكْرِهِمْ اءَنَّا دَمَّرْنَهُمْ وَقَوْمَهُمْ اءَجْمَعِينَ
ترجمه :
پس بنگر كه پايان تدبير آنان (و شبيخون به صالح و كسانش ) به كجا انجاميد، ما آنان و قومشان همگى را هلاك كرديم .
نكته ها :
O هلاكت قوم ثمود با چند تعبير در قرآن آمده است :
الف : زلزله . (فاخذتهم الرَّجفة )(428)
ب : صاعقه . (فاخذتهم الصاعقة )(429)
ج : صيحه . (و اَخَذ الّذين ظلموا الصَيحة )(430)
البتّه هيچ مانعى ندارد كه هر سه عذاب ، در يك زمان واقع شده باشد.
O يكى از نمونه هاى مكر الهى ، همان مهلت و نعمت دادن به گناهكاران است ، تا آنان سرگرم شوند و همين كه پيمانه ى آنان پر شد، ناگهان به قهر الهى گرفتار شوند.
پيام ها :
1 كيفرهاى الهى ، با جُرم انسان متناسب است . (مكروا مكرنا)
2 كسانى كه عليه اولياى خدا توطئه مى كنند، طرف آنها خداست . (مكروا مكرا و مكرنا مكرا)
3 در برابر نقشه هاى كفّار شما نيز بايد اهل تدبير و نقشه باشيد. (مكروا مكرا و مكرنا مكرا)
4 خداوند تدبير مردم را مى داند، امّا مردم تدبير او را نمى دانند. (وهم لايشعرون )
5 چوب خدا صدا ندارد. (مكرنا... و هم لايشعرون )
6 تاريخ ، بر قانون و سنّت معيّنى استوار است و دقّت در آن ، براى دوران هاى ديگر سودمند است . (فانظر كيف كان عاقبة مكرهم )
7 سنّت الهى بر پيروزى حقّ بنا نهاده شده است . (فانظر كيف كان عاقبة مكرهم )
8 زود قضاوت نكنيد؛ از توفيقاتى كه به خاطر مكر، نصيب بعضى ها مى شود، فريب نخوريد، بلكه به عاقبت آنان توجّه كنيد. (عاقبة مكرهم )
9 آماده باش دشمنان براى ارتكاب جنايت ، سبب قهر الهى است ، گرچه آنان به اهداف پليد خود نرسند. (دشمنان ، هم قسم شدند تا پيامبر را بكشند و در كمين هم نشستند، ولى حضرت را نكشتند، لكن خودشان هلاك شدند). (دمّرناهم )
10 پيروى از مفسدان ، عقوبت دارد. (دمّرناهم و قومهم )
(52) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوَّاْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
پس اين خانه هاى آنهاست كه به خاطر ظلمى كه كردند ويران و خالى شده است ، و قطعاً در اين (كيفر، عبرت و) نشانه روشنى است براى اهل علم و آگاهى .
(53) وَاءَنجَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ
ترجمه :
و مؤ منان و كسانى را كه اهل پروا بودند، (از مهلكه ) نجات داديم .
نكته ها :
O كلمه ى ((خاوية ))، هم به معناى سقوط، فنا و ويرانى است ، و هم به معناى خالى شدن از ساكنان مى باشد.
پيام ها :
1 آثار باستانى عبرت آموز بايد براى آيندگان حفظ شود. (فتلك بيوتهم )
2 عقوبت ، مخصوص آخرت نيست ، گاهى ستمگران ، در دنيا به عقوبت مى رسند. (فتلك بيوتهم خاوية )
3 عبرت ها و نشانه ها، به تنهايى كافى نيست ؛ انگيزه ى عبرت آموزى در انسان ها لازم است . (لا ية لقوم يعلمون )
4 سرنوشت انسان ، در گرو اعمال اوست . (خاوية بما ظلموا انجينا الّذين آمنوا)
5 قهر الهى ،تر و خشك را با هم نمى سوزاند، لذا افراد متّقى استثنا مى شوند و نجات مى يابند. (و انجينا الّذين آمنوا و كانوا يتّقون )
6 آثار ايمان و تقوا، مخصوص آخرت نيست ؛ اهل تقوا، در دنيا نيز نتيجه ى كار خود را مى بينند. (و انجينا الّذين آمنوا و كانوا يتّقون )
7 ايمانى كارساز است كه با تقواى دائمى همراه باشد. (آمنوا و كانوا يتّقون )
(54) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اءَتَاءْتُونَ الْفَحِشَةَ وَاءَنتُمْ تُبْصِرُونَ
ترجمه :
و (نيز) لوط را (فرستاديم ) كه به قومش گفت : آيا اين كار بسيار زشت را در حالى كه به زشتى آن آگاهيد، انجام مى دهيد؟
(55) اءَئِنَّكُمْ لَتَاءْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِالنِّسَآءِ بَلْ اءَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
ترجمه :
آيا شما با بودن زنان ، براى غريزه ى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟ بلكه شما مردمى (نادان و) جهالت پيشه ايد.
نكته ها :
O قوم لوط در برابر چشم يكديگر و در جلسه ى علنى ، لواط مى كردند. در آيه ى 29 عنكبوت مى خوانيم : (و تاءتون فى ناديكم المنكر)يعنى شما در انجمن و جلسه ى علنى ، منكر انجام مى دهيد. در اين آيه نيز مى فرمايد: (و انتم تبصرون )يعنى در برابر چشم يكديگر و يا با بصيرت و آگاهى گناه مى كنيد.
O لواط از گناهان كبيره است ، زيرا در آيات بعد آمده است كه عذاب الهى را به دنبال دارد.
O در آيات ديگر قرآن كريم آمده است : همسر براى آرامش ، تربيت نسل و تعاون در زندگى ، است ، ولى در اين جا تنها مساءله ى شهوت را بيان كرده است ، زيرا قوم لوط هدفى جز شهوت نداشتند. (شهوة من دون النساء)
پيام ها :
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:08 PM
next page
fehrest page
back page
نكته ها :
O حرف (تاء) در كلمه ى ((غائبة ))، يا براى مبالغه است ، نظير علاّمة ، يعنى چيزهايى كه خيلى سرّى و مخفى است و يا براى تاءنيث است به اعتبار آنكه كلمه ى ((غائبة )) صفت براى كلمه ى ((اشياء)) يا ((خصال )) باشد، كه محذوفند.(442)
O غيب آسمان ها و زمين ، تمام كارهاى مخفى بشر، نيّت ها، وقوع قيامت ، زمان نزول رحمت يا عذاب و اسرار ديگر را شامل مى شود.
O شايد مراد از ((كتاب مبين ))، لوح محفوظ و علم بى پايان خدا باشد.
پيام ها :
1 چه بسيار امورى كه حواسّ بشرى از ادراك آنها عاجز است . (غائبة فى السماء والارض )
2 تمام هستى ، زير نظر خداوند است وحساب وكتاب دارد. (وما من غائبة ... الاّ فى كتاب مبين )
(76) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَى بَنِى إِسْرََّءِيلَ اءَكْثَرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
ترجمه :
همانا اين قرآن ، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح ) بر آنان حكايت مى كند.
نكته ها :
O از اين آيه معلوم مى شود كه تورات وانجيل در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل كتاب نبوده وتنها قرآن ، كه حاكم بر كتب آسمانى پيشين است ، قدرت حلّ اختلافات را دارد.
پيام ها :
1 حلّ اختلافات فكرى و ريشه دار، آن هم به دست پيامبرى كه درس نخوانده و مكتب نرفته ، نشانه ى اعجاز و حقانيّت قرآن است . (اِنّ هذا القرآن ...)
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساءله آموز صد مدرّس شد
2 يكى از بركات قرآن ، حل اختلافات است . (ان هذا القرآن ... يختلفون )
3 اختلاف از مردم است ، وگرنه مكاتب الهى اختلاف ندارند. (هم فيه مختلفون )
(77) وَإِنَّهُ لَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و البتّه كه آن (قرآن ) براى اهل ايمان ، مايه ى رحمت و هدايت است .
(78) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
ترجمه :
بدون شك ، پروردگار تو با حكم خود ميانشان داورى خواهد كرد و او صاحب قدرت و آگاه است .
(79) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ
ترجمه :
پس بر خداوند توكّل كن (و بدان ) كه تو بر حقّ آشكار هستى .
پيام ها :
1 رفع اختلاف ، نمونه ى روشن هدايت و رحمت الهى است . (لهدىً و رحمة ... انّ ربّك يقضى )
2 ايمان ، سبب دريافت رحمت الهى است . (رحمة للمؤ منين )
3 خداوند پيامبرش را دلدارى مى دهد. (انّ ربّك يقضى )
4 قضاوت ، از شئون ربوبيّت الهى است . (انّ ربّك يقضى )
5 حكم هاى الهى ، مخصوص ذات مقدّس اوست ، زيرا جهل و ترس و غرائز و حوادث در او اثر ندارد و صد در صد عادلانه است . (بحكمه )
6 در قضاوت ، علاوه بر عدالت ، علم و قدرت نيز شرط است . (يقضى بينهم بحكمه و هوالعزيز العليم )
7 توكّل بر خداوند، يكى از شرايط موفّقيّت رهبر است . (فتوكّل على اللّه )
8 توجّه به حقانيّت راه و تلقين آن ، انسان را در برابر حوادث زودگذر بيمه مى كند. (انّك على الحقّ المبين )
9 مخالفان پيامبر، بهانه جويى مى كردند، وگرنه راه او ابهامى نداشت . للّه (انّك على الحقّ المبين )
10 توكّل بر خداوند تنها در مسير حقّ معنا و ثمر دارد، نه در مسير باطل . (فتوكّل على اللّه انّك على الحقّ المبين )
11 رهبر بايد به حقّانيت راهش ايمان داشته باشد. (انّك على الحقّ المبين )
(80) إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ
ترجمه :
بى شك ، نمى توانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى ، ونمى توانى كران را آنگاه كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى ).
(81) وَمَآ اءَنتَ بِهَدِى الْعُمْىِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بَِايَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى ؛ تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند و در برابر حقّ تسليم هستند.
نكته ها :
O مرگ و حيات در فرهنگ قرآن ، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مى شود و هم به مرگ و حيات معنوى .
قرآن ، كسانى را كه تحت تاءثير كلام حقّ قرار نمى گيرند، مرده مى داند ((انّك لا تسمع الموتى )) چنانكه مكرّر مى فرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مى دهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين ، زنده هاى سنگدل و لجوج ، مرده اند، و شهيدان كه از دنيا رفته اند، زنده اند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم :
مراحل حيات
O حيات ، داراى مراحلى است :
1 حيات نباتى . قرآن مى فرمايد: (يحيى الارض بعد موتها) (443) خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيله ى باران زنده مى كند.
2 حيات حيوانى . قرآن مى فرمايد: (يحييكم )(444) ما به شما حيات داديم .
3 حيات روحى . (لينذر مَن كان حيّا)(445) تا افراد زنده را هشدار دهى . يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مى فرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست ، (دعاكم لمايحييكم )(446)
4 حيات سياسى واجتماعى . (ولكم فى القصاص حياة )(447) اگر با اجراى حكم قصاص ، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعه ى مرده اى داريد).
5 حيات اخروى . (ياليتنى قدّمت لحياتى )(448) اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مى فرستادم و ذخيره اى مى اندوختم .
پاسخ يك اشكال
O در تفسير نمونه (449) مى خوانيم : فرقه ى وهّابيون ، آيه ى ((انّك لاتسمع الموتى )) را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده ، مى گويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمى شنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم .
پاسخ فرقه ى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است ؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تاءثير ناپذيرى ، (قلوبكم ... كالحجارة ) (450) نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است ، زيرا قرآن ، حيات برزخى را درباره ى شهدا پذيرفته ونسبت به آن ، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است :
1 محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه ، ص 41، مى گويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى ، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مى دهند مى شنود.
2 روايات فراوانى در كتب شيعه واهل سنّت ، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك ، سلام مى دهند مى شنوند و پاسخ مى دهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مى شود.(451)
3 ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل ، لباس عمل پوشيده است .
4 در صحيح بخارى مى خوانيم : رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاك شده ى جنگ بدر گفتگو مى كرد و همين كه مورد سؤ ال عمر قرار گرفت ، فرمود: ((والّذى نفس محّمد بيده ما انتم باسمَع )) به خدايى كه جانم در دست اوست ، شما از آنان شنواتر نيستيد.(452)
5 حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشه ى كعب بن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش ، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد.(453)
پيام ها :
1 كار كوردلان را به خداوند واگذار كن . (فتوكّل ... انّك لا تسمع الموتى )
2 اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گوينده ى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى ، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمى شود. (انّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين در سنگ
3 بى اثر بودن تبليغ پيامبران ، به خاطر ابهام در كار نيست ، بلكه به خاطر كوردلى منكران است . (اِنّك على الحقّ المبين انّك لا تسمع الموتى )
4 ايمان به منزله ى روح در كالبد است . كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق ، ايمان نمى آورند، لاشه اى بى روح و مرده هستند. (انّك لا تسمع الموتى ) آرى حقّ شنوى و حقّ پذيرى ، نشانه ى سلامت روح است .
5 اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. (انك على الحق المبين ولّوا مدبرين )
6 افراد كر مى توانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شده اند، اشارات را هم نمى فهمند. (ولّوا مدبرين )
7 بدتر از اعراض ، تداوم اعراض است . (ولّوا مدبرين )
(82)وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اءَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِّنَ الاَْرْضِ تُكَلِّمُهُمْ اءَنَّ النَّاسَ كَانُواْ بَِايَتِنَا لاَ يُوقِنُونَ
ترجمه :
و هرگاه سخن (و وعده ى عذاب الهى ) بر مردم حتمى شود، جنبنده اى را براى آنان از زمين بيرون آوريم تا با مردم سخن گويد، كه همانا مردم آيات ما را باور نمى كردند.
نكته ها :
O اين آيه ظاهرا به جريان قبل از قيامت مربوط است كه هرگاه قهر خداوند بر مردم حتمى شد، خداى متعال ، با قدرت خود موجود زنده اى را از زمين بيرون مى آورد، تا با مردم سخن گويد، و سخنش اين است كه : مردم ايمان نمى آورند.
O گرچه كلمه ى دابّة به غير انسان گفته مى شود ولى بارها در قرآن ، اين كلمه در جايى به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود و از آن جا كه دابّه بايد در موقعيّتى باشد كه حرفش نسبت به همه ى كفّار يك سند باشد، بايد گفت : مراد از دابّه يك شخصيّت مهم است كه در روايات ، به علىّبن ابى طالب عليهما السلام تفسير شده است .
O شايد هر يك از اولياى خدا كه در آخرالزّمان قيام و حركت فوق العاده اى انجام دهند و حقّ و باطل و مؤ من و كافر را از هم جدا سازند، نيز مشمول اين آيه باشند. ((واللّه العالم ))
دابّة كيست و چيست ؟
O در آيه ، قرائنى است كه نشان مى دهد اين دابّة موجود بسيار مهمى است ، زيرا:
1 در آستانه ى قهر الهى ظاهر مى شود. ((اذا وقع القول عليهم )) اقتضاى سخنان مهم آن است كه از سرچشمه هاى مهم صادر شود.
2 به نحو استثنايى پيدا مى شود. ((اخرجنا... من الارض ))
3 حرف مى زند، ((تكلّمهم )) قضاوت مى كند و از آينده مردم خبر مى دهد. ((انّ الناس كانوا...))
4 حرف او همچون صوراسرافيل ، آخرين سخن است . ((اذا وقع القول ))
5 كلمه ى دابّة ، با تنوين ، نشانه ى عظمت و بزرگى اين موجود است .
6 آيه ى بعد، مربوط به رجعت است كه اولياى خدا قبل از قيامت زنده مى شوند.
7 آيه نمى گويد: ((بآيات اللّه )) بلكه مى گويد: ((بآياتنا)) گويا نشانه هاى او همان نشانه هاى خداوند است .
جمع بندى ميان اين قرائن كه در ظاهر آيه است و روايات متعدّدى كه در تفاسير آمده است ، ما را به اين حقيقت مى رساند كه بگوييم : مراد از ((دابّة من الارض ))، حضرت علىّ عليه السلام است . اوست كه لايق است حرف آخر را بگويد وبر پيشانى بعضى ، مهر عدم ايمان بزند واز آينده شوم گمراهان خبر دهد.
O دو سؤ ال :
1 آيا كلمه ى دابّه ، مخصوص جنبنده هاى غير انسانى نيست ؟
پاسخ : خير، در قرآن بارها كلمه ى دابّه به كار رفته كه شامل انسان نيز مى شود، نظير (و ما من دابّة فى الارض الاّ على اللّه رزقها) (454)
2 آيا اطلاق كلمه ى جنبنده بر حضرت على عليه السلام توهين به آن حضرت نيست ؟
پاسخ : هرگز؛ همان گونه كه اطلاق كلمه ى ((بَشر)) بر پيامبر توهين نيست ، و اطلاق كلمات ((شى ء، عالم ، نور و وجود)) بر خداوند جايز است ، لكن فرق است ميان علم ، نور و وجود خداوند با سايرين .
(83) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ اءُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ
ترجمه :
و (ياد كن ) روزى كه از هر امّتى گروهى از كسانى كه آيات ما را انكار مى كنند محشور مى كنيم ، پس آنان از پراكنده شدن منع مى شوند.
(84) حَتَّى إِذَا جَآءُواْ قَالَ اءَكَذَّبْتُم بَِايَتِى وَلَمْ تُحِيطُواْ بِهَا عِلْماً اءَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
چون گردآيند، (خداوند) مى فرمايد: آيا آيات مرا دروغ انگاشتيد و حال آن كه به آنها احاطه ى علمى نداشتيد، آيا شما (در طول حيات جز تكذيب ) چه مى كرديد؟
نكته ها :
O با توجّه به اينكه در قيامت همه ى مردم محشور مى شوند، (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا)(455) و آيه ى مورد بحث (83 نمل ) مى فرمايد: از هر امّتى تنها گروهى را محشور مى كنيم ، روشن مى شود كه اين آيه مربوط به قيامت نيست ، بلكه مربوط به رجعت است كه قبل از قيامت گروهى زنده مى شوند.
O در قرآن براى زنده شدن در دنيا، نمونه هايى آمده است ، از جمله در سوره ى بقره مى خوانيم : خداوند به گروهى فرمان مردن داد، سپس آنان را زنده كرد؛ (فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم )(456) يا در جاى ديگر مى فرمايد: ما شما را بعد از مرگ در همين دنيا زنده كرديم ؛ (بَعَثناكم مِن بَعد مَوتِكم ) (457) و به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: تو با اذن من مرده ها را زنده از قبرها خارج مى كنى ؛ (اذ تخرج المَوتى بِاِذنى )(458) و درباره ى يكى از اولياى خدا مى فرمايد: او را براى صد سال ميرانديم و بعد از اين مدّت او را زنده كرديم ؛ (فاَماتَه اللّه مائة عام ثمّ بَعَثه )(459) همچنين در روايات بسيارى نيز وارد شده است كه قبل از قيامت ، افرادى كه در ايمان يا كفر برجستگى دارند، به اراده ى خداوند زنده مى شوند و با حاكميّت اهل حقّ، براى مدّتى زندگى مى كنند و سردمداران كفر، كيفر مى شوند.
پيام ها :
1 حشر عمومى مردم ، در قيامت است ولى حشر گروهى از كفّار ويژه در همين دنياست . (و يوم نحشر من كلّ امّة فوجا)
2 تضادّ ميان ايمان وكفر، در همه ى امّت ها بوده است . (من كلّامّة فوجا ممّن يكذّب )
3 حشر قبل از قيامت ، مخصوص كافر مطلق است . (ممّن يكذّب باياتنا) (در روايات نيز آمده است : رجعت ، مخصوص مؤ منان وكافران درجه يك است )
4 بدون آگاهى ، چيزى را تكذيب نكنيد. (اءكذّبتم باياتى ولم تحيطوا بها علما)(عقائد بايد بر اساس دليل قطعى باشد)
5 عملكرد انسان ها بازتاب عقائد و افكار آنان است . (اوّل تكذيب ، بعد كارهاى خلاف ). (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
6 كفّار ويژه بعد از زنده شدن در دنيا همچنان تحت كنترل هستند تا محاكمه آنان آغاز شود. (يوزعون حتّى اذا جاؤ ا)
7 كفّار در دوران رجعت (زنده شدن در اين دنيا)، هم نسبت به عقائد توبيخ مى شوند و هم نسبت به رفتار خود. (اءكذّبتم امّا ذا كنتم تعملون )
8 همه بايد در محضر خدا پاسخگو باشند. (اءكذّبتم باياتى امّا ذاكنتم تعملون )
(85) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمْ لاَ يَنطِقُونَ
ترجمه :
و به خاطر ظلمى كه كردند، حكم (عذاب ) بر آنان مقرر گرديد، پس آنها حرفى نمى زنند (و سخنى ندارند كه بگويند).
(86) اءَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إ نَّ فِى ذَلِكَ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آيا نديدند كه ما شب را قرار داديم تا در آن آرام گيرند و روز را روشنى بخش ساختيم ؟ (تا در آن براى معاش خود تلاش كنند) حتما در اين امر براى كسانى كه ايمان دارند عبرت هايى است .
نكته ها :
O نقش تاريكى شب ، در آرامش اعصاب و روشنى روز در فعّاليّت وجود انسان يكى از مسايل علمى ثابت شده ى امروز است .(460)
O طرح مساءله ى خواب وبيدارى ، بعد از مساءله رجعت ومعاد، شايد داراى اين پيام باشد كه از رجعت ومعاد تعجب نكنيد، زيرا اين دو مثل خواب وبيدارى است .
O شب ، نمونه ى رحمت خدا بر مردم و نشانه ى حكمت و قدرت الهى است و ناديده گرفتن نقش شب ، نمونه اى از تكذيب جاهلانه اى است كه در آيه قبل مطرح شده بود.
وسايل آرامش
O در قرآن برخى امور به عنوان وسيله ى آرامش و سكينه معرّفى شده اند، از جمله :
1 ياد خدا. (الا بذكر اللّه تَطمئنّ القلوب )(461)
2 امداد غيبى . (هوالّذى اءنزل السّكينة فى قلوب المؤ منين ) (462)
3 آثار و اشياى مقدّس . (اءن ياءتيكم التّابوت فيه سكينة من ربّكم ) (463)
4 تشويق اولياى الهى . (اِنّ صلوتك سَكنٌ لهم )(464)
5 سرپناه و خانه . (واللّه جَعَل لكم من بيوتكم سَكنا)(465)
6 همسر. (خَلَق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا)(466)
7 شب . (انّا جعلنا الّيل ليسكنوا)(467)
گفتنى است كه نزول قرآن ، معراج پيامبر، وقت دعا ومناجات در هنگام شب است ؛ گرچه برخى منحرفان ، از نعمت شب وتاريكى آن سوء استفاده كرده وگناهانى مرتكب مى شوند.
# عصر حاضر، آرامش را در جاى ديگرى جستجو مى كند و لذا به نتيجه هم نرسيده است ، امروز دنيا به تكنولوژى ، اسلحه ، ثروت ، قدرت و روابط دپيلماسى دل بسته و به خاطر از دست دادن معنويّت ، رنگ آرامش را نمى بيند. بسيارند افرادى كه به موادّ مخدّر، شراب و شهوت و... آلوده شده اند و غرق گناهند؛ براى دريافت حقيقت ، كافى است كه به آمار جنايات در دنيا مراجعه كنيم .
پيام ها :
1 عذاب ستمگران قطعى است . (وقع )
2 وعده ى عذاب هاى الهى ، قبلا به ستمگران گفته شده است . (القول )
3 عامل بدبختى هاى انسان ، خود اوست . (بماظلموا)
4 تكذيب وتمرّد از هشدارهاى جدّى انبيا ظلم به خود است . (بماظلموا)
5 در قيامت ، ستمگر حرفى براى گفتن ندارد. (لاينطقون )
6 كسانى كه از آمد ورفت شب وروز درس عبرت نگيرند، مورد انتقادند. بيشترين انتقادهاى قرآن از كسانى است كه زندگى غافلانه دارند. (اءلم يروا)
7 نظام آفرينش با نيازهاى بشر هماهنگ است و اين هماهنگى نشانه ى وجود مدبّرى حكيم و يكتاست . (ليسكنوا)
8 در برنامه ى زندگى ، شب را مخصوص استراحت قرار دهيد. (ليسكنوا فيه )
9 نقش ايمان و تفكّرِ دينى آن است كه هستى را معنادار و هدفدار و نشانه ى قدرت و حكمت مى داند. (ليسكنوا مبصرا لا يات )
10 استراحت بايد مقدّمه ى كار و تلاش باشد. (ليسكنوا مبصرا) روشنى روز، براى كار است ، چنانكه در آيه ى 12 سوره ى اسراء مى فرمايد: (مبصرة لتبتغوا فضلا)تا فضل پروردگارتان را بجوييد (و به تلاش و كار بپردازيد).
11 تنها اهل ايمان از آيات الهى عبرت مى گيرند. (انّ فى ذلك لا يات لقوم يؤ منون )
(87) وَيَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الاَْرْضِ إِلا مَن شَآءَ اللّهُ وَكُلُّ اءَتَوْهُ دَخِرِينَ
ترجمه :
و(ياد كن ) روزى كه در صور دميده شود، پس هركه در آسمان ها وهركه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد وهمگى خاضعانه نزد او آيند.
نكته ها :
O كلمه ى ((دخور)) به معناى ذلّت و كوچكى است .
O در قرآن از دو ((نفخ صور)) سخن به ميان آمده است : يكى نفخه اى كه سبب مرگ همه مى شود و ديگرى نفخه اى كه سبب حيات و حضور مى گردد. در آيه ى 68 زمر مى خوانيم : (و نُفِخَ فى الصُّور فَصَعِقَ مَن فى السموات و مَن فِى الارض الاّ مَن شاءاللّه ثمّ نُفِخ فيه اُخرى فاذا هم قيامٌ يَنظُرون )در صور ((اسرافيل )) دميده شود و همه ى موجودات آسمانى و زمين مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده شود، ناگهان تمام خلايق برخيزند و در انتظار (حساب و جزا) باشند.
مراد از نفخه در اين آيه ، يا نفخه ى اوّل است ، به دليل كلمه ى (فزع )و يا نفخه ى دوّم ، به دليل (آتوه )و يا هر دو نفخه ، به دليل هر دو كلمه . ((واللّه العالم ))
O در روايات مى خوانيم : مسئول دميدن در صور، فرشته اى به نام اسرافيل است . در دعاى امّداوود مى خوانيم : ((الّلهم صلّ على اسرافيل حامل عرشك و صاحب الصّور))(468)
O گروهى كه از وحشت وهراس آغاز قيامت درامانند، (الاّ مَن شاءاللّه ) در دو آيه بعد معرّفى شده اند: (مَن جاء بالحسنة فله خيرٌ منها وهم من فَزَع يومئذٍ آمنون )چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : (لايَحزنهم الفَزَع الاكبر)(469) ناله ى بزرگ آن روز، آنان را محزون نمى كند.
پيام ها :
1 فروپاشى نظام هستى ، مرگ انسان ها و شروع قيامت ، با ايجاد صدايى مهيب (دميده شدن در صور) صورت مى گيرد. (ينفخ فى الصور)
2 در آسمان ها موجودات زنده و مسئول وجود دارند و اين موجودات ، حشر و قيامت نيز دارند. (من فى السموات كل اءتوه داخرين )
3 در قيامت همه از درون احساس كوچكى مى كنند. (داخرين )
(88) وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللّهِ الَّذِى اءَتْقَنَ كُلَّ شَىْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ
ترجمه :
و كوه ها را مى بينى و مى پندارى كه بى حركتند، در حالى كه آنها همچون ابر در حركتند. (اين ) صنعت (ماهرانه ) خداست كه هر چيزى را با دقّت ساخته است ، او به هرچه انجام مى دهيد آگاه است .
نكته ها :
O كلمه ى ((صُنع )) از صنعت ، به كارى گفته مى شود كه بر اساس علم ، دقّت و مهارت باشد.
O اوّلين كسانى كه حركت زمين را كشف كردند، گاليله ى ايتاليايى و كپرنيك لهستانى بوده اند كه در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 ميلادى مى زيسته اند. گاليله تحت فشار كليسا، در ظاهر از گفته ى خود توبه كرد. امّا قرآن هزار سال قبل از گاليله در آيات زيادى از حركت زمين خبر داده است .(470)
البتّه بعضى مفسّران ، حركت كوه ها را كنايه از متلاشى شدن آنها بعد از نفخه ى صور مى دانند كه در آيه ى قبل آمده بود و بر اساس اين معنا، پيام هاى ديگرى را از آيه ى شريفه استفاده كرده اند.(471)
پيام ها :
1 عالم در حركت است . حتّى كوه هايى كه به نظر ساكن مى آيند حركت دارند. (تحسبها جامدة و هى تمرّ)
2 خبر دادن از حركت كوه ها، از معجزات علمى قرآن است . (تمّر مرّالسحاب )
3 حركت كوه ها، از حركت زمين جدا نيست ، پس زمين نيز حركت مى كند. (تمّر)
4 حركت كوه ها، مثل حركت ابرها سريع است . (مرّالسّحاب )و آرامش زمين با وجود حركت آن ، از آيات الهى است .
5 حركت كوه ها، نشانه ى قدرت حكيمانه ى الهى است . (صُنع اللّه )
6 در بينش الهى ، هر چيزى در جاى خود متقن و محكم است . (اَتقن كلّ شى ء)
(89) مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ
ترجمه :
هر كس كار نيكى بياورد، پس براى او (پاداشى ) بهتر از عملش خواهد بود، و آنان از هراس آن روز ايمن هستند.
(90) وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
و هركس كه كار بدى بياورد، پس به رو در آتش (دوزخ ) سرنگون شوند، (به آنان گفته شود:) آيا جز آنچه مى كرديد سزا داده مى شويد؟
نكته ها :
O كلمه ى ((كُبّت )) به معناى سرنگون شدن است .
O لذّت ها، طغيان ها و تندروى هايى كه در اثر گناه در دنيا پيدا مى شود، در قيامت با سوختن در آتش ، به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد.
O يكى از بركات قرآن آن است كه راه را براى رشد و سعادت همگان باز كرده و فرموده است : هر كس كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن به او عطا مى شود؛ بدون اين كه سنّ و نژاد و جنسيّت در كار باشد. نيكى را نيز مطلق بيان كرده ((الحسنة )) تا تمام نيكى ها را شامل شود، قبول رهبرى حقّ، راه حقّ، كلام حقّ، شغل حقّ، انتخاب حقّ و... كه در روايات به بعضى از اين نمونه ها اشاره شده است ، لكن هر كار نيكى از هر كسى كه باشد، اگر با ريا، غرور، عجب و گناه از بين نرود و سالم به مقصد برسد، پاداش مضاعف دارد. ((مَن جاء بالحسنة ))
O در دو آيه قبل خوانديم كه بعد از نفخه ى صور همه در هراسند، جز آن كس را كه خداوند بخواهد. در اين آيات مى فرمايد: خداوند كسانى را از هراس و فزع درامان قرار مى دهد كه نيكى را با خود به صحنه ى قيامت بياورند.
پيام ها :
1 علم خداوند به كارهاى نيك ما، عامل تشويق به انجام نيكى ها است . (انّه خبير بما تفعلون مَن جاء بالحسنة )
2 مهم تر از انجام كار نيك در دنيا، بردن آن به صحنه ى قيامت است . (مَن جاء بالحسنة فله خير منها)
3 آينده در گرو اعمال ماست . (من جاء ... فله ...)(هر عملى عكس العملى دارد).
4 نيكى ها را قبل از منكرات مطرح كنيم . ((من جاءبالحسنة ))، سپس ((من جاءبالسيئة ))
5 براى رشد خوبى ها، تشويق خوبان ضرورى است . (من جاء فله خير منها)
6 تشويق و تهديد، در كنار هم موثرند. (من جاء بالحسنة من جاء بالسيئة )
7 پاداش هاى الهى برتر از كار ماست . (پاداش بعضى كارها دو برابر است ، (الضِعف )(472) بعضى چند برابر (اَضعافا) (473) بعضى ده برابر (فله عَشر)(474) تا هفتصد برابر و بيشتر، كه (خيرٌ منها)همه ى آنها را شامل مى شود.
8 نيكوكارى ، عامل نجات در قيامت است . (مَن جاء بالحسنه مِن فزع يومئذ آمنون )
9 بهتر بودن پاداش هاى الهى مطلق است ، هم از نظر زمانى ابدى است و هم از نظر مقدار، چند برابر عمل ماست . (خيرٌ منها)
10 بالاتر از عذاب ، خوارى انسان است . (كُبَّت وجوههم )
11 كيفرهاى الهى بازتاب اعمال و تجسّم عملكرد ماست . آرى كسانى كه بعد از شنيدن حقّ، روى خود را از آن بر مى گردانند، در آن روز با صورت به دوزخ مى افتند. (هل تجزون )
12 پاداش هاى الهى ، چند برابر است ؛ (خيرٌ منها)ولى كيفرهاى او يك برابر و عادلانه است . (ما كنتم تعملون )
13 معاد جسمانى است . (وجوههم )
14 اعمال انسان در قيامت مجسّم شده وانسان را گرفتار مى كند. (هل تجزون الاّ ما كنتم تعملون )
(91) إِنَّمَآ اءُمْرِتُ اءَنْ اءَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَىْءٍ وَ اءُمِرْتُ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
ترجمه :
(اى پيامبر! بگو:) فقط ماءمورم كه پروردگار اين شهرى كه خداوند آن را محترم شمرده پرستش كنم ، و همه چيز تنها براى اوست و ماءمورم كه از اهل تسليم و طاعت باشم .
نكته ها :
O روزى كه مكّه به دست مسلمين فتح شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد كعبه شدند و بت ها را شكستند و آنگاه در آستانه ى در كعبه فرمودند: ((اِنّ اللّه قد حرّم مكّة )) خداوند از روز اوّل تا قيامت مكّه را محترم شمرده است .(475)
پيام ها :
1 پيامبر، تحت فرمان الهى است . (اُمرت واُمرت )
2 مبلّغ بايد صلابت و قاطعيّت خود را به مردم اعلام كند و بگويد: شما ايمان بياوريد يا نياوريد، من راه خود را ادامه خواهم داد. (اُمرتُ واُمرتُ)
3 هيچ كس در هيچ شرايطى از عبادت بى نياز نيست ، حتّى پيامبر. (اُمرت اءن اءعبد)
4 عبادت بايد به امر الهى باشد، نه ساخته وبافته ى انسان . (اُمرت اءن اءعبد)
5 كسانى حقّ دارند مردم را به عبادت دعوت كنند كه خود پيشگام باشند. (اُمرت )
next page
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:08 PM
fehrest page
back page
6 بندگى بايد با تسليم قلبى همراه باشد. (اءعبد من المسلمين )
7 فلسفه ى بندگى خدا، ربوبيّت ومالكيّت اوست . (اءعبد ربّ وله كل شى ء)
8 هم خود را به كمال برسانيد و هم به كاملين ملحق شويد. (اءعبد من المسلمين )
9 همه چيز تحت تربيت اوست . (ربّ هذه البلدة )
10 مكّه ، احترام و جايگاه خاصّى دارد (حرّمها)
(92) وَاءَنْ اءَتْلُوَاْ الْقُرْءَانَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَآ اءَنَاْ مِنَ الْمُنذِرِينَ
ترجمه :
و (همچنين ماءمورم ) قرآن (را بر مردم ) تلاوت كنم . پس هر كس هدايت را بپذيرد تنها به سود خود پذيرفته وهركس گمراه شود، پس بگو: (من مسئول نيستم ، زيرا) من فقط هشداردهنده ام .
نكته ها :
O آغاز اين سوره درباره ى اهميّت قرآن بود؛ پايان آن نيز از قرآن كريم بحث مى كند. قرآن درباره ى تلاوت خودش مى فرمايد: (و ما تكون فى شاءن و ما تتلوا منه من قرآن و لاتعملون من عمل الاّ كنّا عليكم شهودا)(476) اى پيامبر! ما بر سه چيز گواهيم : الف : بر تمام كارهاى تو. ب : بر تلاوت قرآن تو. ج : بر تمام كارهايى كه شما مردم انجام مى دهيد. يعنى تمام شئون و كارهاى پيامبر و تمام كارهاى مردم در يك سو و تلاوت قرآن آن حضرت در سوى ديگر قرار گرفته و اين نشانه ى اهميّت بسيار زياد تلاوت قرآن است .
پيام ها :
1 آورنده ى قرآن ، بايد خود نيز اهل تلاوت باشد. (اتلوا القرآن )
2 مهم ترين ماءموريّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از توحيد، تلاوت آيات الهى بر مردم است . (اتلوا القرآن )
3 محور تبليغ بايد قرآن باشد. (اءن اتلوا القرآن فمن اهتدى ...)
4 وظيفه ى مبلّغ ، رساندن حقايق به مردم است ، پذيرش يا عدم پذيرش ، مربوط به خود آنهاست . (ان اتلوا القرآن فمن اهتدى ... و من ضلّ)
5 تلاوت قرآن ، مقدّمه ى هدايت است . (اتلوا القرآن فمن اهتدى )
6 سود و زيان ايمان يا كفر مردم ، به خود آنها برمى گردد. (لنفسه )
7 پيامبر مسئول گمراه شدگان نيست . (فقل انما انا من المنذرين )
(93) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ ءَايَتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
وبگو: ستايش براى خداست . به زودى آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت . وپروردگارت از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست .
نكته ها :
O ((الحمدللّه ))، بهترين جمله براى ستايش الهى است كه هم بارها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گفتن آن ماءمور شده و هم در سوره ى حمد همه ى مسلمانان ، هر روز بايد آن را تكرار كنند.
O سعدى درباره ى غفلت انسان از عاقبت كارش مى گويد:
كنون بايد اى خفته بيدار بود
چو مرگ اندر آيد زخوابت چه سُود
تو غافل در انديشه ى سود و مال
كه سرمايه ى عمر شد پايمال
كنون كوش كاب از كمر در گذشت
نه وقتى كه سيلاب از سرگذشت
سكندر كه بر عالمى حكم داشت
در آن دم كه بگذشت عالم گذاشت
ميسّر نبودش كز و عالمى
ستانند و مهلت دهندش دمى
پيام ها :
1 رسالت الهى ، لطفى است كه بايد براى آن شكر كرد. (انّما اُمرت ... و قل الحمدللّه )
2 آنچه تاكنون از آيات الهى ديده ايد، گوشه اى از آنهاست ؛ آيات ديگرى نيز در آينده به شما نشان خواهد داد. (سيريكم آياته )
3 مهلت هاى الهى را نشانه ى غفلت خداوند نگيريد. (و ما ربّك بغافل )
4 نظارت دائمى خداوند، از شئون ربوبيّت اوست . (وما ربّك بغافل )
5 انسان در برابر اعمال خويش مسئول است . (وما ربّك بغافل عمّاتعملون )
6 از كفر و شرك مخالفان نگران نباش . (و ما ربّك بغافل عمّاتعملون )
fehrest page
back page
afsanah82
08-02-2011, 07:09 PM
next page
fehrest page
back page
1 پيامبران و رهبران مصلح جامعه با گناهانِ شايع زمان خود به شدّت مبارزه مى كنند. (اءتاءتون الفاحشة )
2 با سؤ ال انتقادى ، وجدان ها را بيدار كنيد. (اءتاءتون الفاحشة )
3 يكى از وظايف انبيا، مبارزه با منكرات است . (اءتاءتون الفاحشة )
4 حرمت لواط، مخصوص اسلام نيست . (اءتاءتون الفاحشة )
5 گناه علنى و آگاهانه ، زشتى ، كيفر و انتقاد بيشترى دارد. (و انتم تبصرون )
6 زشتى لواط بر همه روشن است . (و انتم تبصرون )
7 در نهى از منكر، به سراغ منكرات علنى برويد. (و انتم تبصرون )
8 دفع شهوت بايد از طريق مشروع باشد. (اءئنّكم لتاءتون الرجال شهوة ...)
9 انحراف از مسير طبيعى و شرعى در امور جنسى ، جهل و حماقت است . (بل انتم قوم تجهلون )
10 هم جنس گرايى ، برخاسته از بى فرهنگى است . علم و دانشى كه انسان را از گناه باز ندارد، جهل است . (لتاءتون الرجال ... انتم قوم تجهلون )
جزء (20)
ترجمه :
(56) فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا اءَن قَالُوَّاْ اءَخْرِجُوَّاْ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ اءُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ
ترجمه :
ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكيزگى مى جويند.
پيام ها :
1 مجرمان ، چون منطق ندارند، در برابر انبيا به زور متوسّل مى شوند. (اَخرجوا)
2 در محيط آلوده ، پاكدامنى جرم است . (اَخرجوا آل لوط... انّهم اُناس يتطهّرون )
3 نهى از منكر، گاهى تاوان تبعيد شدن دارد. (اَخرجوا آل لوط)
4 در برابر گناه ، سكوت ممنوع است ، لااقل فضا را بر گناهكار تنگ كنيم . (اَخرجوا آل لوط)
5 آزادى براى گناه ، تفكّر قوم لوط است . (اَخرجوا آل لوط)
6 سابقه ى تبعيد مردان خدا، به زمان ابراهيم و لوط باز مى گردد. (اَخرجوا)
7 چون فطرت گناهكار پاك است ، لذا خود را مجرم و ديگران را پاك مى بيند. (انّهم اُناس يتطهّرون )
8 محيط، انسان را به گناه مجبور نمى كند زيرا در زمان شيوع فحشا نيز گروهى پاك زندگى مى كنند. (اُناس يتطهّرون )
(57) فَاءَنجَيْنَهُ وَاءَهْلَهُ إِلا امْرَاءَتَهُ قَدَّرْنَهَا مِنَ الْغَبِرِينَ
ترجمه :
پس ما لوط و خانواده اش را نجات داديم ، جز زنش را كه (به خاطر انحراف ) مقدّر كرده بوديم از بازماندگان (و هلاك شدگان در آن شهر) باشد.
(58) وَاءَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ
ترجمه :
سپس بارانى (از سنگ ) بر سر آنها باريديم (و همگى زير آن دفن شدند) و چه بد است باران انذار شدگان .
نكته ها :
O كلمه ى ((غابرين )) به معناى بازماندگان و هلاك شدگان است ، اين كلمه هفت بار در قرآن به كار رفته و تمام هفت مورد درباره ى همسر لوط است .
O مراد از باران ، گِل سخت است ، به دليل آيه ى (و اَمطرنا عليهم حجارة من سِجّيل )(431)
O خداوند بارها نجات مؤ منان و خوش عاقبتى متّقين را وعده داده و تحقّق آن را در تاريخ انبيا و امّت ها بيان كرده است ، از جمله :
الف : (انّا لننصر رسلنا والّذين آمنوا)(432) ما قطعا پيامبران و كسانى را كه ايمان آورده اند يارى خواهيم كرد.
ب : (حقّا علينا ننج المؤ منين )(433) بر ما لازم است كه اهل ايمان را نجات دهيم .
پيام ها :
1 ثمره ى تقوا و پاكدامنى در دنيا، نجات از قهر الهى است . (فانجيناه )
2 نجات الهى از طريق اسباب طبيعى است . (لوط به امر خدا از منطقه خارج شد تا نجات پيدا كند). (فانجيناه )
3 رهبران الهى ، تحت حمايت خداوند هستند. (فانجيناه )
4 زن در انتخاب عقيده ، مستقلّ است ونظام خانوادگى ، محيط زندگى و وابستگى اقتصادى به شوهر، او را در انتخاب عقيده و عمل مجبور نمى كند. (الاّامراته )
5 وابستگى ، عامل نجات نيست ؛ شايستگى لازم است . (الاّامراته )
6 در كيفر و مجازات متخلفان ، تحت تاءثير روابط قرار نگيريد. (الاّامراته )
7 در برخوردها، حساب هر كسى را جداگانه بررسى كنيم ؛ انحراف همسر، به پاكى شوهر ضررى نمى زند. (فانجيناه ... الاّامراته )(همسر پيامبر مى تواند دوزخى باشد)
8 گاهى همسر، عامل نفوذى مخالفان است . (هرگاه زمينه اى براى لواط پيدا مى شد، مثلا اگر مهمانان زيبا صورتى به خانه ى حضرت لوط مى آمدند، اين زن مردم را خبر مى كرد و به گناه ديگران راضى بود). (الاّامراته )
9 مقدرات الهى ، به عملكرد خود انسان بستگى دارد. (قدّرناها)
10 كسانى كه با لواط توليد نسل را قطع مى كنند، با سنگباران شدن ، نسل خودشان قطع مى شود. (امطرنا)
11 تغيير مسير ازدواج ، به هم جنس بازى ، و تغيير قانون خلقت ، سبب تغيير باران رحمت به باران عذاب مى شود. (فساء مطر المنذرين )
12 عقاب هاى الهى ، بعد از اتمام حجّت است . (مطر المنذرين )
(59) قُلِ الْحَمْدُ لِلِّهِ وَسَلَمٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى ءَآللّهُ خَيْرٌ اءَمَّا يُشْرِكُونَ
ترجمه :
بگو: سپاس براى خداست و سلام بر آن بندگانش ، كه آنان را برگزيد. آيا خدا بهتر است يا آنچه را كه شريك قرار مى دهند؟
پيام ها :
1 مجازات مجرمان و نجات مؤ منان ، از الطاف الهى است و بايد شكر آن را به جاى آورد. (فساء مطر المنذرين قل الحمدللّه )
2 شيوه ى شكر را بايد از خدا بياموزيم . (قل الحمدللّه )
3 ستايش بندگان خدا و سلام بر آنان ، در كنار ستايش خدا مطرح است . (الحمدللّه و سلام على عباده )
4 به ياد خدا باشيم ، (قل الحمدللّه )تا خدا هم ياد ما را زنده بدارد. (سلام على عباده )
5 ياد اولياى خدا را فراموش نكنيد. (سلام على عباده )
6 اولياى خدا زنده اند و سلام ما را دريافت مى كنند. (سلام على عباده )
7 دل به خدا بسپاريم و بنده ى او شويم تا سلام خدا و رسول را دريافت كنيم . (سلام على عباده )
8 بندگى انسان ، معيار گزينش الهى است . (عباده الّذين اصطفى )
9 با سؤ ال ، وجدان ها را بيدار كنيد. (ءاللّه خير امّا يشركون )
(60) اءَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَاءَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَاءَنبَتْنَا بِهِ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ اءَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَآ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ
ترجمه :
كيست كه آسمان ها و زمين را آفريد؟ و از آسمان براى شما آب فرستاد، پس به وسيله ى آن ، باغ هايى بهجت انگيز رويانيد؛ كار شما نبود كه درختانش را برويانيد، آيا معبودى با خداست ؟ (نه ) بلكه آنان قومى منحرفند.
نكته ها :
O ((حدائق ))، جمع ((حديقه ))، به معناى باغى است كه ديوار داشته باشد، نظير حدقه ى چشم .
پيام ها :
1 تفكّر در آفرينش ، بهترين راه وصول به خداست . (اءمّن خلق )
2 هر درخت و گياهى كه مى رويد، زير نظر خداوند و با اراده ى اوست . (اَنبتنا)
3 اِعمال قدرت الهى ، از طريق اسباب عادّى است . (اَنبتنا به )
4 زيبايى دل انگيز، يك ارزش است . (ذات بهجةٍ)
5 طورى سخن بگوييم كه همه بفهمند. (خواصّ و اسرار گياهان را همه نمى فهمند، ولى شادابى وزيبايى سبزه وگل ها را همه درك مى كنند. (حدائق ذات بهجةٍ)
6 وقتى به قدرت خدا پى مى بريم كه به ناتوانى خود حتّى براى روياندن يك درخت پى ببريم . (ما كان لكم ان تنبتوا)
7 با سؤ ال هاى پيام دار، وجدان ها را بيدار كنيم . (اءمّن خلق ... ءالهٌ مع اللّه )
8 جلوى شبهات را بگيريد. آفرينش آسمان ها و زمين ، مدعى ندارد، ولى كشت و زرع ، مدعى دارد. بعضى مى گويند: ما منطقه را سبز و آباد كرديم . و لذا خداوند مى فرمايد: (ما كان لكم ان تنبتوا شجرها)و در جاى ديگر مى فرمايد: (ءانتم تَزرعونه ام نحن الزّارعون )(434) آيا شما كشت و زراعت مى كنيد يا ما؟
9 توحيد، راه مستقيم و شرك ، راه انحرافى است . (يعدلون )
(61) اءَمَّن جَعَلَ الاَْرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلَلَهَآ اءَنْهَراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَسِىَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزاً اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
كيست كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن ، رودها قرار داد، و براى آن ، كوه ها را (مانند لنگر) ثابت و پابرجا قرار داد و ميان دو دريا (شور و شيرين ) مانعى قرار داد (كه مخلوط نشوند). آيا معبودى با خداست ؟ (نه ) بلكه اكثر آنان نمى دانند.
(62) اءَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوَّءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الاَْرْضِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ
ترجمه :
كيست كه هرگاه درمانده اى او را بخواند، اجابت نمايد و بدى و ناخوشى را برطرف كند، و شما را جانشينان (خود در) زمين قرار دهد؟ آيا با خداوند معبودى است ؟ چه كم پند مى پذيريد.
نكته ها :
O در روايات و تفاسير نديدم كه درباره ى تلاوت آيه ى 62 براى استجابت دعا نقشى باشد، لكن مردم به خاطر تناسب محتواى آيه تبّركا آن را مى خوانند و مانعى ندارد.
O مناجات با خداى سبحان و راز ونياز با او كارى پسنديده و لازم است ، دعا به درگاه او و درخواست حل مشكلات خصوصا هنگام درماندگى ، براى همگان ضرورى است .
اين نياز مريمى بوده است و درد
كان چنان طفلى سخن آغاز كرد
هر كجا دردى دوا آن جا بود
هر كجا فقرى نوا آن جا بود
هر كجا مشكل جواب آن جا رود
هر كجا پستى است آب آن جا رود
پيش حقّ يك ناله از روى نياز
به كه عمرى در سجود و در نماز
زور را بگذار زارى را بگير
رحم سوى زارى آيد اى فقير(435)
O در رواى ات مى خوانيم : نمونه ى مضطرّ واقعى ، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ) است و بدترين سوء ((و يكشف السوء))، سلطه ى كفّار است كه در زمان آن حضرت برطرف مى شود و نمونه ى ((يجعلكم خلفاء)) حكومت صالحان در آن زمان است .(436)
O هر جا كه دعاى ما مستجاب نشود، دليلى دارد، همچون :
الف : دعاى ما، طلبِ خير نبوده وما گمان مى كرديم خير است . (زيرا دعا، يعنى طلبِ خير)
ب : نحوه ى درخواست ، جدّى و همراه با درماندگى نبوده است .
ج : در دعا اخلاص نداشته ايم ، يعنى اگر به درگاه خداوند رو كرده ايم ، به ديگران نيز چشم اميد داشته ايم .
البتّه گاهى به جاى استجابتِ آنچه مى خواهيم ، خداوند حكيم مشابه آن را به ما مى دهد و گاهى به جاى خواسته ى ما، كه نزد خداوند به مصلحت ما نيست ، خداوند بلائى از ما دور مى كند و گاهى به جاى برآوردن حاجت در دنيا، در قيامت جبران مى كند و گاهى به جاى لطف به ما، به نسل ما لطف مى كند كه همه ى اين مطالب در روايات آمده است .
O اجابتِ مضطرّ، كارى الهى است ولى سنّت الهى را تغيير نمى دهد. مثلاً سنّت خداوند آن است كه مردم به نحوى بايد از دنيا بروند و همه ى انسان ها در لحظه ى احتضار، مضطرّند و اگر خداوند به همه جواب مثبت دهد، بايد قانون مرگ را لغو كند.
ريشه ى ايمان به خدا
O ريشه ى ايمان به خدا، عقل و فطرت است ؛ لكن مادّيون مى گويند: ريشه ى ايمان به خدا ترس است . يعنى انسان چون خود را در برابر حوادث عاجز مى بيند، هنگام بروز حادثه اى تلخ ، قدرتى را در ذهن خود تصوّر مى كند و به آن پناه مى برد.
مادّيون با اين محاسبه ، ايمان را زاييده ى ترس مى دانند؛ امّا اشتباه آنان اين است كه تفاوت رفتن به سوى خدا را با اصل ايمان به خدا نمى فهمند. مثلا ما هنگام ديدن سگ و احساس خطر، سراغ سنگ مى رويم . امّا آيا مى توان گفت : پيدايش سنگ به خاطر سگ است ؟ همچنين ما هنگام اضطرار و ترس رو به خدا مى رويم ، آيا مى توان گفت : اصل ايمان به خدا زاييده ى ترس است ؟
علاوه بر آنكه اگر سرچشمه ى ايمان ترس باشد، بايد هر كس ترسوتر است ، مؤ من تر باشد. در حالى كه مؤ منان واقعى ، شجاع ترين افراد زمان خود بوده اند و بايد انسان در لحظاتى كه احساس ترس ندارد، ايمانى هم نداشته باشد، در حالى كه ما در لحظه هايى كه ترس نداريم خدا را به دليل عقل و فطرت قبول داريم . در حقيقت ترس و اضطرار، پرده ى غفلت را كنار مى زند و مارا متوجّه خدا مى كند و لذا منكران خدا هرگاه در هواپيما يا كشتى نشسته باشند و خبر سقوط يا غرق شدن را بشنوند و يقين كنند كه هيچ قدرتى به فريادشان نمى رسد؛ از عمق جان به يك قدرت نجاتبخش اميد دارند. آنها در آن هنگام به يك نقطه و به يك قدرت غيبى دل مى بندند كه آن نقطه ، همان خداى متعال است .
پيام ها :
1 از راه هاى شناخت خدا و يكتايى او، توجّه به يك قدرت نجاتبخش و بريدن از قدرت ها ووسايل ديگر در هنگام اضطرار است . (اءمّن يجيب )
2 شرط استجابت دعا، قطع اميد از ديگران واخلاص در دعاست . (يجيب المضطر)
3 آنان كه با سكوت ، از خداوند حاجتى مى خواهند، خداوند از حالشان با خبر است ولى دوست دارد بندگانش حاجت خود را به زبان آورند. (اذا دعاه )
4 انسان بر طبيعت حكومت دارد. (يجعلكم خلفاء الارض )
5 آيا در حال اضطرار، به قدرت هاى مادّى توجّه مى كنيد؟! (ءاله مع اللّه )
(63) اءَمَّن يَهْدِيكُمْ فِى ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشْرا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ تَعَلَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
ترجمه :
كيست كه شما را در تاريكى هاى خشكى و دريا (به وسيله ى ستارگان ) هدايت مى كند، و كيست كه بادها را پيشاپيش (باران ) رحمتش به عنوان بشارت مى فرستد، آيا معبودى با خداست ؟ خداوند برتر است از آن چه براى او شريك قرار مى دهند.
نكته ها :
O شايد مراد از هدايت در تاريكى هاى دريا و خشكى ، هدايت از طريق ستارگان باشد. زيرا در جاى ديگر مى خوانيم : (و بالنّجم هم يهتدون ) (437)
پيام ها :
1 بهترين راه خداشناسى ، توجّه كردن به مشكلات و بن بست هاى زندگى و پيدا شدن راه حل وروزنه هاى اميد به لطف خداوند است . (اءمّن يهديكم من يرسل )
2 حركت بادها با تدبير اوست . (يرسل الرياح )
3 اگر وجدان خود را قاضى كنيم ، در مى يابيم كه جز او خدايى نيست . (ءالهٌ مع اللّه )
4 هرگونه شرك ، محكوم است . (عمّا)
5 قرار دادن شريك براى خداوند، توهين به مقام اوست . (تعالى اللّه عمّايشركون )
(64) اءَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ اءَءِلَهٌ مَّعَ اللّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
كيست كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (در قيامت ) باز مى گرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ آيا با خداوند معبودى هست ؟ بگو: اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد.
نكته ها :
O از آيه ى 60 تا اين آيه ، پنج مرتبه پى در پى ، جمله ى ((ءالهٌ مع اللّه )) آمده است كه براى باطل كردن شرك و نفى خدايان دروغين مى باشد.
O روزىِ انسان ، گاهى مثل نور، هوا و باران ، از آسمان است و گاهى مثل سبزى و ميوه از زمين و گاهى از حيوانات است كه آنها نيز با واسطه ، از زمين استفاده و رشد مى كنند و گاهى از معادن است كه آنها نيز از زمين هستند.(438)
O از نظر قرآن هيچ آفريده اى محو نمى شود بلكه از نظر ماست كه مفقود مى شود.(439) معاد، برگرداندن معدوم نيست تا بعضى خيال كنند كارى محال است ، بلكه رجوع موجودات به شكل اوّل است ، بعد از تغييرى كه در شكل آنها به وجود آمده است .
O آيات تكرارى قرآن ، با نوآورى همراه است : از آيه ى 60 تا 64، جمله ى (ءاله مع اللّه )تكرار شده ، لكن هر بار با يك جمله ى تازه همراه است :
# در آيه ى 60 مى خوانيم : (بل هم قوم يعدلون )مشركان انحراف دارند.
# در آيه ى 61 مى خوانيم : (بل اكثرهم لايعلمون )انحرافشان به خاطر جهل است .
# در آيه ى 62 مى خوانيم : (قليلا ما تذكّرون )و حالا كه جاهلند، كمتر متذكّر مى شوند.
# در آيه ى 63 مى خوانيم : (تعالى اللّه عمّا يشركون )خداوند از شرك آنان منزّه است .
# در آيه ى 64 مى خوانيم : (قل هاتوا برهانكم )اين ها بى دليل به سراغ شرك رفته اند.
پيام ها :
1 همان قدرتى كه در آغاز آفريد، باز هم مى تواند آن را برگرداند. (يبدؤ ا يعيد)
2 معاد، جسمانى است . (يعيده )
3 با سؤ ال ، وجدان ها را بيدار كنيد. (اءمّن يبدؤ ا الخلق من يرزقكم ءاله )
4 مخالفان شما اگر برهان دارند بپذيريد. (قل هاتوا)
5 اسلام ، دين برهان است و از مخالفان خود هم برهان مى طلبد. (قل هاتوا برهانكم )
(65) قُل لا يَعْلَمُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ الْغَيْبَ إِلا اللّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ اءَيَّانَ يُبْعَثُونَ
ترجمه :
بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمان ها و زمين ، غيب نمى داند و كسى نمى داند چه زمانى برانگيخته خواهد شد.
(66) بَلِ ادَّ رَكَ عِلْمُهُمْ فِى الاَْخِرَةِ بَلْ هُمْفِى شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ
ترجمه :
بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) درباره ى آن (آخرت ) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى ) وقوع آن كورند.
(67) وَقَالَالَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا تُرَباً وَءَابَآؤُنَآ اءَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ
ترجمه :
و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ ) خاك شديم ، آيا حتما (زنده از گور) بيرون آورده مى شويم ؟
(68) لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَآ مِن قَبْلُ إِنْ هَذَآ إِلا اءَسَطِيرُ الاَْوَّلِينَ
ترجمه :
در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل ، اين وعده داده شده ، (لكن ) اين وعده جز افسانه هاى پيشينيان چيز ديگرى نيست .
نكته ها :
O غيب ، چند نوع است : نوعى از آن را خداوند به انبيا مى آموزد، (تلك من انباء الغيب نوحيها اليك )(440) ولى نوعى ديگر نظير علم به زمان وقوع قيامت ، مخصوص ذات مقدّس اوست .
O كلمه ى ((مَن )) براى موجودات باشعور است ، بنابراين چه بسا در آسمان ها علاوه بر فرشتگان موجودات باشعورى باشند كه در قيامت همچون انسان ها مبعوث شوند.
O جمله ى ((بل ادّارك علمهم فى الا خرة )) نظير جمله (كلاّسيعلمون ثمّ كلاّسيعلمون )(441) است .
O كلمه ى ((ادّارك )) از ((تدارك )) به معناى پيوستن و ملحق شدن اجزا مى باشد. يعنى مشركان در دنيا گرفتار تشتّت فكرند، ولى در آخرت اطلاعات آنها بهم پيوسته و به علم مى رسند، البتّه ديگر چه سود!
O كلمه ((اساطير)) جمع ((اُسطوره )) به معناى افسانه است . كافران به پيامبران تهمت مى زدند كه آنچه درباره ى قيامت مى گوييد، مطالب بى اساسى است كه براى سرگرمى بيان مى شود.
پيام ها :
1 انكار معاد، كفر است . (قال الّذين كفروا)
2 اگر حقيقتى را ما نپذيرفتيم ، دليل آن نيست كه واقع نمى شود يا وجود ندارد. (ءاذا كنّا)
3 تكرار سؤ ال ، همراه با ناباورى ، نشانه ى انكار است . (ءاذا ءانّا)
4 يكى از كارهاى دشمنان ، ايجاد شك در مسايل عقيدتى است . (ءانّا لمجرمون )
5 قديمى بودن حرف ، نشانه ى ضعف آن نيست . (لقد وعدنا هذا ... من قبل )
6 همه ى انبيا وعده ى معاد مى دادند. (لقد وعدنا هذا نحن و اباؤ نا من قبل )
7 خلافكار، دنبال يافتن شريك جرم است . (نحن و اباؤ نا)
8 افسانه خواندن سخنان انبيا، يكى از حربه هاى كافران است . (اساطير الاوّلين )
(69) قُلْ سِيرُواْ فِى الاَْرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ
ترجمه :
بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است .
(70) وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُن فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ
ترجمه :
و بر (انحراف و عواقب شوم ) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه ) مى كنند، دلتنگ مباش .
نكته ها :
O قرآن بارها با جمله ى ((سيروا)) يا ((اءفلم يَسيروا)) مردم را براى سير در زمين تشويق كرده و در اكثر موارد براى انذار وهشدار وعبرت گرفتن از زندگى مجرمان بوده است .
پيام ها :
1 بازديد از آثاز بجا مانده از ستمگران تاريخ ، يكى از ابزار رشد و تربيت است . (سيروا... فانظروا)
2 تاريخ بشر، اصول ، قانون و سنّتى دارد كه بر اساس آن اصول ، عبرت هاى گذشته مى تواند براى امروز درس باشد. (سيروا ... فانظروا)
3 سفرها بايد هدفدار باشد. (سيروا... فانظروا)
4 حفظ آثار گذشتگان ، براى پندگيرى آيندگان لازم است . (فانظروا)
5 مناطقى كه با قهر خدا قلع و قمع شده ، مناطق ملى است و بازديد از آنها بايد براى همگان بدون مانع باشد. (سيروا... فانظروا)
6 مجرمان ، بد عاقبت هستند. (عاقبة المجرمين )(جرم پى در پى ، سبب كفر و تكذيب مى شود).
7 گناه ، كيفر دنيوى و اُخروى دارد. (مشت نمونه خروار است ، قهر دنيوى را ببينيد تا به قهر اخروى پى ببريد). (عاقبة المجرمين )
8 وقتى كه عاقبت مجرمان ، قلع و قمع شدن است ، چرا براى لجاجت و عناد آنان محزون باشيم ؟ (لاتحزن )
9 پيامبر حتّى براى هدايت دشمنان مكّار دلسوز بود. (لاتحزن عليهم ... يمكرون )
10 پيامبران ، تحت حمايت الهى هستند. (لا تحزن لا تكن )خداوند پيامبرش را تسلى مى دهد.
غم مخور زان رو كه غمخوارت منم
وز همه بدها نگهدارت منم
از تو گر اغيار برتابند روى
اين جهان و آن جهان يارت منم
11 توان و ظرفيّت انسان ها حتّى انبيا، محدود است . (فى ضيق ) نگرانى پيامبر اسلام از مؤ ثّر واقع شدن حيله ى كفّار و بى اثر ماندن تبليغ خودش بود كه خداوند به او اطمينان وتسلّى مى دهد. (لا تكن فى ضيق )
12 دشمنان اسلام ، دائماً مشغول حيله و توطئه هستند. (يمكرون )
(71) وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه :
و مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت ) كى خواهد بود؟
(72) قُلْ عَسَى اءَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِى تَسْتَعْجِلُونَ
ترجمه :
بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مى خواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد).
(73) وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ
ترجمه :
و البتّه پروردگار تو بر (اين ) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند.
(74) وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ
ترجمه :
و البتّه پروردگارت ، آنچه را در سينه هاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مى نمايند، (به خوبى ) مى داند.
نكته ها :
O هنگامى كه انبيا مردم را در مورد قيامت يا قهر خداوند هشدار مى دادند، مردم زمان وقوع قيامت را مى خواستند ولى از آن جا كه زمان قيامت را جز خدا كسى نمى داند، انبيا پاسخ نمى دادند و تنها نسبت به اصل قهر الهى به مردم هشدار مى دادند، نه زمان آن .
O آنچه در سينه هاست ؛ ((ما تكنّ صدورهم )) قبل از كارهاى علنى ؛ ((ما يعلنون )) آمده و اين مى تواند به چند دليل باشد:
الف : افكار و نيّت هاى درونى ، انگيزه ى كارهاى بيرونى است و لذا مقدّم شده است .
ب : دانستن باطن افراد مهم تر از دانستن ظاهر آنان است .
ج : علم خداوند به اهداف و افكار باطنى ، براى منكران معاد تهديد بيشترى دارد.
پيام ها :
1 كفّاربراى مشاهده ى عذاب ، شتابى همراه با مسخره دارند. (متى هذا الوعد ان كنتم صادقين )
2 ندانستن جزئيّات يك حقيقت ، دليل بر انكار اصل آن نيست . (اگر زمان وقوع قيامت را نمى دانيم ، اصل آن را تكذيب نكنيم ). (متى هذا الوعد)
3 ريشه ى سؤ ال از زمان وقوع قيامت ، شك در نبوّت است . (ان كنتم صادقين )
4 پاسخ دادن به هر سؤ الى لازم نيست . (كفّار از پيامبر مى خواستند وقت عذاب را معيّن كند، ولى آن حضرت تعيين نمى كردند). (عسى اءن يكون ردف لكم )
5 عجله ى مردم در نزول عذاب بر كافران ، حكمت خدا را تغيير نمى دهد. (عسى اءن يكون ... الّذى تستعجلون )
6 دنيا جاى كيفر كامل نيست . (بعض الّذى تَستعجلون )
7 كيفرهاى الهى داراى نظام و زمان بندى و مرحله به مرحله است . (ردف لكم )
8 بيم و اميد، در كنار هم سازنده است . (ردف لكم ... اِنّ ربّك لذو فضل )
9 در پى بودن قهرالهى نسبت به كفّار حتمى نيست ، آنان مى توانند با توبه وتغيير موضع ، نجات يابند. (عسى ...)(((عسى )) به معناى بازبودن راه بازگشت است )
10 چشيدن گوشه اى از عذاب دنيوى مى تواند وسيله ى هوشيارى وتوبه و نوعى فضل الهى باشد. (ردف لكم بعض الّذى تستعجلون و اِنّ ربّك لذو فضل )
11 تاءخير در كيفر، يكى از شيوه هاى تربيت ونشانه ى لطف الهى وفرصتى براى توبه است . (اِنّ ربّك لذو فضل )
12 اكثريّت ناسپاس ، مسير لطف خدا را تغيير نمى دهد. (لذوفضل ... اكثرهم لايشكرون )
13 در علم خدا شك نكنيد. (اِنّ ربّك ليعلم )
14 وقتى كه خداوند همه چيز را مى داند، گناه و نفاق براى چه ؟ (ليعلم ما تكنّ صدورهم و مايعلنون )مخفى يا علنى بودن امور، در علم خداوند تاءثيرى ندارد.
15 ربوبيّت خداوند، مستلزم آگاهى كامل اوست . (ربّك ليعلم )
16 علم خداوند به نهان و آشكار، ضامن عمل به وعده هاى اوست ، پس عجله نكنيد. (متى هذا الوعد... تستعجلون ... انّ ربّك ليعلم ...)
(75) وَمَا مِنْ غَآئِبَةٍ فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ إِلا فِى كِتَبٍ مُّبِينٍ
ترجمه :
و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست ، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت ) است .
next page
fehrest page
back page
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.