PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خواندنيهاي تاريخي ایران



صفحه ها : [1] 2

armin khatar
07-23-2011, 11:43 AM
خلاصه اي از تاريخ عالم در سه كلمه




جواني سعادتمند به قدرت رسيد و چون بي اندازه شوق داشت كه به تاريخ دنيا و گذشت كار جهان آشنا بشود از مردي پر تجربه خواست كه خلاصه اي از تاريخ عالم را براي او تدوين كند تا هر وقت فراغتي دارد آن را مطالعه نمايد
مرد مورخ ، اطاعت كرد و بعد از 10 سال با يك قطار شتركه بر پشت هر يك از آنها ده ها جلد كتاب قطور و سنگين بود به حضور شاه رسيد و گفت اين مجلدات خلاصه از تاريخ جهان است و از اين خلاصه تر كردن آن ميسر نبود .
شاه از ديدن آن همه كتاب بزرگ به وحشت امان آمد وگفت من با اين مشغله هايي ، كه در كار سلطنت دارم هرگز به خواندن آنها موفق نخواهم شد ، ولي چون تشنه دانستن خلاصه تاريخ دنيا هستم تقاضا دارم كه باز هم آن را خلاصه كني و از آن چيزي ترتيب دهي كه وقت من به خواندن آن وفا كند و معرفتي كه طالب آنم ، مرا حاصل آيد .
دانشمند كه جز فرمانبرداري چاره اي نداشت به خانه بازگشت و بعد از چندين سال در حالي كه قدش چون كمان خميده و برف پيري بر سر و رويش نشته بود با دو جلد كتاب متوسط الحجم به خدمت پادشاه رسيد و آنها را تقديم كرد . شاه كه بر اثر مشغله زياد و ملالت روزگار ف نشاط گذشته خود را از دسته داده بود و بر لب بام بودن آفتاب عمر خود را احساس مي كرد به پيره مرد گفت ، كه ديگر ايام حيات من معدود است و اميد آنكه به مطالعه اين دو جلد كتاب هم برسم ، در پيش نيست و افسوس مي خورم كه مي ميرم و از دانستن خلاصه تاريخ جهان محروم مي مانم ؛ اگر عنايت و لطفي شود كه ازاين خلاصه تر چيزي در دسترس من بگذاري آبي بر آتش سوزان درون من ريخته اي و نفسي را در اين ايام آخر حيات ، آسوده خاطر ساخته اي . پيرمرد مورخ ، باز اطاعت كرد و بعد از 1 سال عصا زنتن و افتان و خيزان خود را به خدمت شه رساند و يك جلد كتاب كوچك كه آخرين خلاصه تاريخ عالم بود به حضور شاه آورد در حالي كه شاه به علت بيماري گوناگون و لاعلاج بر بالين اختضار بود . شاه محتضر به زحمت چشم باز كرد و پير مرد و كتاب كوچك او راديد و گفت : افسوس كه ديگر دقايق آخر عمر من است و مجال آنكه حتي چشمم بر يك صفحه بيفتد فراهم نيست ، اي پير مرد روشن ضمير جاي هزار دريغ است كه مردم و بلاخره خلاصه سرگذشت ابناي بشر را ندانستم ! آيا اين شرگذشت را نمي شود در چند كلمه خلاصه كني تا من از دار دنيا بي نصيب نرفته باشم ؟ پير مرد مورخ ، كه شاه را در ان حال ديد و تضرع و تمناي اور ار مشاهده كرد گفت : حال كه اصراري در اين باب هست ، تاريخ نوع بشر را در يك جمله مختصر مي كنم : « آمدند و رنج بردند و مردند !»

armin khatar
07-23-2011, 11:43 AM
نهايت چاپلوسي در دوران قاجار


در زمان صدارت ميزا آقا خان نوري ، شخصي يك كره جغرافيايي با خودش به ايران مي آورد و به حضور صدراعظم مي برد . ميرزا آقاخان مي پرسد اين چيست ؟
مردك مي گويد : اين كره جغرافيايي است و نقاط مختلف جهان را نشان مي دهد ، ميرزا آقا خان مي گويد : حالا ايران كجاي اين كره است ؟
و مردك چاپلوس هم به عادت ژنتيكي بعضي از هموطنانش كه انجام هر كاري را منوط به خواست و اجازه بزرگترها مي دانند مي گويد :
- هر كجا كه حضر تعالي امر بفرمائيد !

armin khatar
07-23-2011, 11:43 AM
مرحوم لطفي ( وزير سابق دادگستري )از سالهاي طولاني كار و قضاوت در محاكم دادگستري خاطرات جالبي را براي نگارنده نقل كرده است .
آن مرحوم مي گفت : روزي يكي دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتي را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهرباني افتاده بود براي محاكمه پيش من آوردند . دزد به محض آنكه جلوي من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقاي قاضي ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدي وارد خانه مردم شده بودي هيچ فكر پدر و ماردت بودي ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقاي قاضي . ولي هرچه گشتم چيزي كه درد آنها بخورد پيدا نكردم .

armin khatar
07-23-2011, 11:44 AM
مهدي بليغ آرسن لوپن ايران




برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


سيد مهدي بليغ يكي از باهوش ترين و زبده ترين و در عين حال ، جسور ترين سارقين و كلاهبرداران ايران است كه پس از انقلاب اسلامي ايران سال 1357 توسط آيت الله خلخالي اعدام گرديد .
سيد مهدي بليغ ، در طراري و كلاهبرداريتا آنجا پيش رفته بود كه يكبار ساختمان كاخ دادگستري تهران را به يك شيخ عرب فروخت و كلاهش را برداشت ! او حتي از كلاهبرداري از اعضاي خانواده شاه و دربار او هم ابا نكرد !
يكبار موقعي كه در كويت دستگير و به ايران منتقل مي شد در وسط خليج فارس خود را به دريا انداخت و موفق شد از دست شرطه هاي كويتي و كوسه هاي هولناك و خونخوار آب هاي خليج فارس بگريزد .
سيد مهدي بليغ به زبان هاي عربي و انگليسي كاملا مسلط بود . او كه از نبوغ و هوش سرشاري برخوردار بود در اعمال كلاهبرداري و دزدي از ترفندهاي بسيار زيركانه و ابتكاري استفاده مي كرد و خودش مي گفت از انجام دزدي ها و كلاهبرداري هاي پيچيده و برنامه ريزي شده لذت مي برد . در واقع بيشتر اين كارها را براي ارضاي روحي و رواني خود انجام مي داد .
سيد مهدي بليغ سالهاي زيادي از عمر خود را در نوبتهاي مختلف در زندان بسر برد و پس از پيروزي انقلاب كه سالهاي پيري خود را در خانه محقري در خيابان اميريه جنوبي مي گذرانيد به واسطه اعتياد و به همراه داشتن مواد مخدر دستگير و توسط آيت الله خلخالي اعدام گرديد .
بدون شك سيد مهدي بليغ يك دزد و كلاهبردار تاريخي و منحصر به فرد ( حداقل در تاريخ دزدان ايران! ) است و ماجراي مربوط به كلاهبرداري ها و دزدي هاي او بسيار جالب و خواندني مي باشند . به عنوان نمونه ماجراي سرقت يك جواهر فروشي در خيابان فردوسي تهران كه در سال 1333 توسط سيد مهدي انجام گرفته است را بخوانيد تا پي به نبوغ مرحوم بليغ ببريد كه چطور بدون اطلاع از علوم پزشكي يك مرد ميانسال ارمني را ختنه كرد !

armin khatar
07-23-2011, 11:44 AM
ختنه سوران بارون مگرديچ





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


(( بارون مگرديچ )) جواهرات پشت جعبه آئينه اش را از هم مي گشود و پرتو مطبوعي از دندانهاي طلائي اش بيرون مي جهيد و با تلالو (( احجار كريمه )) يا به قول خودش با برق الماس ها و جواهرات گوناگون تلاقي مي كرد .
گردن بند برليان ذيقيمتي را كه از جعبه مخملي در آورده بود با التهاب لذت بخشي ورانداز مي كرد .
تخمه الماس ، افكار شيريني در مخيله اش به وجود آورده بود . فكر مي كرد اين شغل اشرافي چقدر از كالباس فروشي بهتر و شيرين تر است ! اصلا كالباس ، افكار نا هموار و غلط اندازي در ادم به وجود مي آورد . خيار شور و روده هايي كه تا جا دارد ، گوشت كهنه بهش تپانده اند ، بي اختيار آدم را به ياد پاچه هاي شلوار گشاد لرها مي اندازد ! اين را هم بگوئيم بارون مگرديچ انصافا مرد بي شيله ، پيله و صديقي بود و لي همين سادگي او به طوري كه بعدا شرح خواهيم داد باعث بريده شدن يكي از اعضاي حياتي ! او شد .
صبح يكي ار روزهاي اسفند ماه ، سيد مهدي بليغ با ان قد نسبتا بلند و اندام لاغر وارد جواهر فروشي بارون شد و از جيبش يك حلقه انگشتر برليان فوق العاده مجلل بيرون آورد مقابل چشمان مشتاق بارون مگرديچ گرفت و بي مقدمه با لحن بازاري گفت : (( طالب هستيد ؟))
بارون با چشمان گشادي حلقه تنگ را مدتي نگريست و هنگامي كه قيمت آن را پرسيد سوء ظن شديدي شديدي به قلبش راه يافت ، چه ، ناشناس شيك پوش با لبخندي گفت : (( سه هزار تومان ! )) بارئن مگرديچ مي دانست اقلا هفت هزار تومن قيمت حلقه است . ولي ناشناس با لحني صادقانه گفت :
- البته قيمت اين حلقه خيلي زيادتر از اين هاست و دكتر (( شلوخيم )) هم كه به تازگي از وين به تهران آمده مقدار زيادي جواهرات با خود دارد . اگر شما مرا راضي نگهدارديد مي توانيم كليه جواهرات او را به قيمت نازلي برايتان خريداري كنم .
براي اينكه هيچگونه خيالي هم به خاطرتان راه نيابد انگشتر ار پيش شما مي گذارم و فردا ساعت 4 بعد از ظهر خواهم آمد كه به اتفاق براي ديدن جواهرات دكتر برويم ........
سپس با دست سلام دوستانه داده ، خارج شد ........
بليغ پس از خروج از جواهر فروشي بارون مگرديچ در خيابان استانبول ، به مطب دكتر (( ر- ح )) رفته و پس از معرفي خود به عنوان يك ارمني اضهار داشت : برادر من به دختري افغاني كه در خيابان شاهرضا ( انقلاب كنوني ) مسكن دارد سخت عاشق شده است و پس از مدتها فراق و قهر و امتناع عجالتا قبول كرده اسلام بياورد تا وسايل عروسي از هر حيث فراهم گردد ولي فاميل دختر حكم كرده اند داماد قبل از اداي شهادتين بايد (( ختنه )) شود !
در اين صورت تصديق مي فرمائيد كه برادر من چاره اي جز‌ (( ختنه )) كردن ندارد . آيا ممكن است شما در مقابل 300 تومان فردا ساعت 4 بعد از ظهر انجام اين معامله دلچسب را قبول كنيد ؟!
ضمنا موضوع ديگري كه لازم است عرض كنم اين است كه براردم چون فوق العاده از اين كار و سپردن خود به تيغ جراح وحشت دارد به هيچ وجه نبايد بفهمد براي عمل جراحي به اينجا آمده است بلكه بايد قبلا در فنجان قهوه او قدري داروي بيهوشي بريزيد كه عمل ، بدون دردسر انجام پذيرد .
دكتر كه مردي فوق العاده دل رحم و در عين حال ساده و بي شيله پيله بود اين كار را پذيرفت تا به قول خودش خدمتي هر جند كوچك ! در رسيدن عاشق دلباخته اي به مشوق انجام داده باشد .
دكتر صد تومان به عنوان وديعه و پيش پرداخت گرفت و در حاليكه سرش را به علامت رضايت تكان مي داد با شوخ طبعي گفت : (( البته در راه عشق بايد سر باخت )) !
روز بعد چهار بعد از ظهر بارون مگرديچ و سيد مهدي بليغ صحبت كنان به طرف محكمه دكتر مي رفتند !
ربع ساعت بعد ، در سالن پذيرايي دكتر ، سه نفر به دور ميز گرد نشسته و فنجان هاي قهوه خوري خود را تازه تما كرده بودند .............
مدتي از سردي هوا و نيامدن باران صحبت شد ولي بارون مگرديچ كاملا مواظب بود در معامله جواهرات ! كلاه سرش نرود ..... اما كم كم احساس كرد سرش به دوران افتاده و چشمهايش سياهي مي روند !
با نتهاي وحشت براي برخاستن حركتي به خود داد ولي نتوانست برخيزد ، سرش بر رئي سينه خم شد و پس از چن لحظه د روي مبل به خواب سنگيني فرو رفت !

armin khatar
07-23-2011, 11:44 AM
پرستار ها به سرعت لباس هاي بارون مگرديچ را درآورده خودش را روي تخت عمل خوابانيدند . دكترها و پرستارها با عجله در رفت و آمد بودند و تند تيز چسب و پنبه و الكل مي آوردند ! پس از نيم ساعت به ميمنت و مباركي (( ختنه سوران )) نوزاد 55 ساله به پايان رسيد ! و دكتر عرق ريزان از اتاق عمل بيرون رفت .
برادر قلابي بارون هم در حال يكه لباسهاي بارون را تا مي كرد با مهارت دسته كليد مغازه را از جيب هاي او بيرون كشيد به سرعت در جبي بغل خود جا داد . سپس قدري راجع به حال مريض با دكتر صحبت كرد و به بهانه گرفتن نسخه و دارو از محكمه دكتر خارج شد و يك ساعت بعد در حاليكه جواهرات بارون مگرديچ را درچمدان كوچكي ريخته بود در يكي از محله هاي جنوب شهر به كافه اي داخل شد تا به سلامتي اين شكار زخمي حلال ! گيلاسي بزند ....
بارون مگرديچ فلك زده پس از ساعتي چشمان خواب آلودش را گشود و در منتهاي تعجب حس كرد قسمتي از بدنش را نوار پيچ كرده اند ! بي اختيار ناله وحشت انگيزي از گلويش خارج شد و فرياد زد : « اينجا كجاست ؟ ... چرا من نوار پيچ شده ام ؟!»
دكتر با لبخندي شيريني گفت :
« وحشت نكنيد ! عمل به خير و خوشي گذشت و همانطور كه به برادرتان هم گفتم شما در راه عشق سر باختيد ! ولي غصه ندارد سر خودتان سلامت !!»
بارون از اين حرف هاي مبهم و گوشه دار عصباني شد فرياد زد :
« آقا اين چه وضعي است ؟! اگر جواهر داريد بياوريد و گرنه چرا مرا مسخره كردهاي ؟»
سپس حركتي به خود داد كه از تخت برخيزد اما سوزش شديدي در خود احساس كرد و دوباره با بي حالي به روي تخت افتاد !
دكتر كه از اين حالت جدي (( بارون مگرديچ )) سوء ظني به خاطرش افتاده بود با قيافه جدي پرسيد : « مگر شما براي ختنه كردن اينجا نيامده بوديد ؟»
مگرديچ كه تازه فهميده بود كجايش را بريده ان با تعجب و تاثر گفت :
« ختنه ؟! ختنه ؟! »
و از شدت تاثر جيغ كشيد و مجددا بيهوش شد !
دو روز بعد با پست شهري بسته اي با كاغذي به اين مضمون براي دكتر (( ر- ح )) رسيد :
(( ختنه سوران نو رسيده بارون مگرديچ را با تمام ملحقات آن به حضرتعالي كه اين عمل پر افتخار را انخام داده ايد صميمانه تبريك عرض مي كنم و براي ياد بود يك عدد تيغ دلاكي جوف بسته تقديم مي دارم . ارادتمند : رهين منت ابدي شما !))
يك هفته بعد مگرديچ در حاليكه به جاي شلوار يك عدد لنگ حمام به دور كمر خود پيچيده بود دكان خودش را جارو مي كرد و در قفسه هاي خالي آن ، چند تكه كالباس وژانبون آويزان كرده بود !

armin khatar
07-23-2011, 11:44 AM
لطفي و راهزن





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


لطفي قاضي دادگستري ( كه در دوره مصدق وزير دادگستري شد ) در زندگي و كار اداري بسيار خشك ، جدي و سختگير بود و بخصوص كمترين ارفاقي درباره مجرمين قائل نمي شد .
يك روز راهزني را دستگير كردند و براي محاكمه به شعبه اي كه لطفي قاضي آن بود ،‌آوردند . از اتفاق اسم آن راهزن و دزد « ماجراجو » بود .
مرحوم لطفي ضمن محاكمه به او گفت : « اصلا تو ماجراجو و ناراحت خلق شده اي و نامت حكايت از احوالت مي كند !»
مرد راهزن در جواب گفت : معمولا اسم اشخاص بر خلاف باطنشان تعيين مي كردد ! مثلا اسم شما لطفي است در حاليكه كوچكترين اثري از لطف و محبت و گذشت در وجود شما نيست !
گويا براي اولين مرتبه به علت اين لطيفه ، تبسمي بر چهره لطفي نشست و تخفيف كوچكي براي مرد خلاف كار قائل شد .

armin khatar
07-23-2011, 11:44 AM
شير مردان يا شيره اي مردان





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


در رژيم گذشته باشگاه مخصوصي در تهران فعاليت مي كرد كه وابسته به «لاينز» بين الملي بود و اعضاي آن را اصطلاحا ((شير مرد !)) مي ناميدند كه عموما عده اي رجال دولتي ، وزرا و وكلا و سرمايه سالاران و دزدان بيت المال بودند .
در باشگاه «لاينز» رجال و دواتي ها ضمن انجام وظايفي كه داشتند ، گاهي اوقات كه جلسات طول مي كشيد و نمي توانستند به موقع خود را پاي ((منقل)) برسانند همانجا يك پشت ناخن ترياك را در چاي حل كرده و براي جلوگيري ار آبريزش بيني ! لاجرعه سر مي كشيدند !
در حقيقت جمع اين افراد كه خود را ((شير مرد)) مي ناميدند و عضو لاينز بين المللي بودند ، از عده اي «شيره اي» تشكيل مي شد و بهتر بود به جاي ((شير مرد!))آنها را شيره اي مرد مي ناميدند !

مردكي مردني كه پنهاني *
مي زند فور و چهره اش زرد است *
لقبش «شير مرد» مي باشد *
چون با « لاينز» روي آوردست *
دوستي گفت اين لقب ما را *
پاك از خنده روده بركردست *
چون كسي «شيرمرد» دارد نام *
كه به تحقيق «شيره اي مر » است !!

armin khatar
07-23-2011, 11:45 AM
بارگاه داد انوشيروان عادل و عاقبت آن
در ميان شهرهايي كه تاريخ و سرگذشتي دارند ، « تيسفون » هم سرنوشت خواندني دارد .
در زمان اشكانيان ، پايتخت كشور شاهنشاهي ايران شهر تيسفون بود كه بزرگي و عظمت آن در دنياي آن روزگار زبانزد ساير ملل و اقوام جهان بود .
پادشاهان اشكاني كه در قصرهاي باشكوه و مجلل تيسفون حكم مي راندند ، پشت امپراتوري هاي معظم آن روزگار ، نظير امپراتوري روم را به لرزه در مي آوردند .
يك زماني هم در آنجا جشن هاي باشكوه مي گرفتند و پرچم هاي رومي ها را كه «سورنا» سپهسالار بزرگ اشكاني در جنگ با «كراسوس» گرفته بود براي نشان دادن قدرت و عظمت نيروي ايران در خيابان هاي شهر تيسفون مي گردانيدند .
وقتي كه ساسانيان روي كار آمدند ، تيسفون رونق و آباداني بيشتري يافت و انوشيروان دادگر ، طاق بزرگي در آنجا ساخت كه به اسم «طاق خسرو» يا «بارگاه انوشيروان» معروف شد . انوشيروان عادل زنجير بزرگي از قصر خود آويخت كه در يك سر آن زنگ بزرگي بود و هر كس شكايت و درد و مشكلي داشت (كه فرمانداران و مسئولين مملكت به آن رسيدگي نمي كردند ) ، آن را تكان مي داد تا صداي زنگ به گوش شاهنشاه ايران برسد و به شكايت او رسيدگي كند .
بعد از حمله اعراب به ايران ، عرب هاي بدوي ، فرش معروف بهارستان را كه بزرگترين فرش بافته شده در تاريخ است ، تكه تكه كرده و هر تكه آن را يك اعرابي به سرقت برد . ( از اين فرش هم اكنون يك قطعه كوچك در موزه آرميتاژ شهر لنينگراد نگهداري مي شود . )
يكي از هزاران جنايت اعراب پش از حمله به ايران ، تخريب اين بارگاه عدل و داد است . حضرت علي عليه السلام امام اول شيعيان در روز عيد نوروز در طاق كسري نماز گذارد . عقيده آن حضرت اين بود مردماني كه چنين بناهاي باشكوهي ساخته اند ، شايسته تقديس و احترام يم باشند .
داماد پيامبر اسلام (ص) – كه خود سمبل عدل است – مباهات كرده بود در زمان ملك عادلي به دنيا آمده است ، و در طاق كسري ، ساخته همان ملك عادل در روز عيد نوروز نماز خواند و تقديس خداوند را به جاي آورد .
بعد از سلطه اعراب بر ايران اين اقوام بدوي و غير متمدن كه به همه مظاهر تمدن ، بيگانه و بعضا مخالف بودند اقدام به تخريب بناهاي با شكوه در شهرهاي مختلف ايران نمودند و از اين جمله طاق كسري را هم خراب كردند . اما بناي عظمت طاق كسري چون محكم ساخته شده بود به آساني خراب نمي شد . ابوجعفر خليفه عباسي از كساني بود كه به طاق كسري خيلي خسارت وارد آورد .
وقتي كه ابوجعفر مي خواست «هاشميه» پايتخت خود را به محل بهتري انتقال دهد ، محل فعلي شهر بغداد را كه در آن وقت موسوم به «باغ داد» بدو انتخاب كرد . «باغ داد » نام باغي بود كه انوشيروان عادل مبان «نهروان» و دهكده «كرخ»ساخته بود . ابوجعفر يكشب در انجا اقامت كرد . آنجا را پسنديد و دستور داد كه از شام و موصل و جبل و كوفه ،‌مهندسين و استاداني براي طرح ريزي و ساختن شهر احضار و استخدام شوند . بزودي خط دور شهر را كشيده و خود منصور نخستين خشت بناي شهر را با دسن خود كار گذاشت .
براي احداث شهر جديد «بغداد»مصالح لازم بود و منصور دستور داد تا ايوان سر به فلك كشيده كسري (طاق كسري) را خراب كرده و مصالح آن را براي احداث بناي شهر بغداد بياورند و براي انجام ان كار با «خالد برمكي» صحبت كرد .
خالد برمكي او را از انجام اين عمل زشت منع كرد و به منصور گوشزد كرد چون حضرت محمد (ص) افتخار نموده است در زمان ملك عادلي به دنيا امده و مولي علي (ع) نيز در عيد نوروز در آنجا نمازگذارده، خراب كردن بارگاه انوشيروان عادل ، كار زشتي است كه در تاريخ باعث لعن و نفرين عراب خواهد شد .
منصور خليفه عباسي نصيحت واندرز خالد برمكي را به گوش نگرفت و دستور داد ديوان مدائن را خراب كرده و مصالح آن را به بغداد حمل نمايند .
از اين بناي عظيم كه روزگاري جايگاه دادخواهي مظلومان و ستمديدگان بوده است امروز فقط چند ديواره خشت و گلي و قسمتي از طاق كسري باقي مانده است .
قرن ها مي گذرد اما ياد انوشروان دادگر و ايوان مدائن در دل عدالت جويان جهان ، زنده است و لعن و نفرين بر مهاجمان به ايران ابدي........
ايرانياني كه براي زيارت بقاع متبركه به عراق مي روند ، هنگامي كه مقبره «سلمان فارسي» را د تيسفون بازديد مي كنند ، مسافت ديگري هم قدم رنجه كرده و براي ديدار و تماشاي بارگاه خسرو انوشيروان مي روند و ايوان مدائن را آئينه عبرت خويش مي سازند .
هان اي دل عبرت بين ، از ديده نظر كن هان*
ايـــوان مــدائـــن را ، آئــينه عبـــرت دان*
بسياري از شيعيان نيز به ياد پيشواي خود ، در مكتني كه يك روز آن بزرگوار در روز عيد نوروز نماز گذاشته است ،‌نماز مي خوانند . اين نماز نه فقط به ياد آنها مي آورد كه اين خرابه ها نمونه تمدن وسيع و كهنسال كشوري است كه يك روز بر قسمت بزرگي از جهان فرمانروايي داشته و برخلاف اعراب كه بت پرست بوده اند ، يكتا پرست بوده است .

armin khatar
07-23-2011, 11:45 AM
تيمور لنگ و جنايتهايش





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


امير تيمور گوركاني معروف به تيمور لنگ كه شيعيان را مرتد مي دانست در كتاب خاطرات خود : «منم تيمور جهانگشا » شرح مي دهد كه چه بلايي بر سر شيعيان در سبزوار آورده است :
« سكنه سبزوار همهمرتد بودند و بعد از اينكه شهر را گشودم به سربازان خود بشارت دادم كه ده سر بريده را به مبلغ يك دينار خريدار خواهم كرد . زيرا من مسلمان هستم و مجاهد في سبيل الله مي باشم و ايمان دارم كه طبق قانون شروع مطهر اسلام ، هر كسي كه مرتد است بايد به قتل برسد . سربازان من به حسابدارانم ، پنجاه هزار سر بريده تحويل دادند و پانزده هزار دينار دريافت كردند . من دستور دادم كه از آن سرهاي بريده يك هرم رو به قبله بسازند تا خداي كعبه بداند براي رضاي او ، همه مرتدها را نابود كردم . پس از ايم كه هرم به ارتفاع سي زرع ( هر زرع معادل 104 سانتي متر ) رسيد ، گفتم تا حصار شهر را ويران كنند ، آنگاه قشون را به حركت در آوردم ....شب ها بتلاي آن هرم چراغ روشنمي كردند و آن چراغ ها از فاصله دور ديده مي شد . در سفرهاي بعد وقتي از سبزوار كه ويران اي بيش نبود عبور مي كردم مشاهده كردم كه اطراف هرم سفيد شده و مثل اين بوده كه آن را با سرهاي بريده سفيد كرده اند ! من مي خواستم كه غلبه من بر سبزوار ، براي همه درس عبرت شود و بدانند كه هر كسي مقابل من پايداري كند ، گرفتار سرنوشت امير سبزوار و ساكنان آن شهر خواهد شد ...... »

armin khatar
07-23-2011, 11:46 AM
سلطان سنجر در قفس آهنين





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


صحبت از قفس آهنين شد ، بدنيست بدانيد در تاريخ ، يك سلطان ديگر هم كارش به حبس در قفس آهنين كشيده شده است و آن سلطان سنجر مي باشد .
اقوام غز ،چادر نشينان بيابان گردي بودند كه در نيمه اول قرن ششم هجري براي چراگاههاي وسيع ، از رود سيحون گذشتند و وارد سرزمين بلخ شدند .
به دستور سلطان سنجر ، غزها در حوالي بلخ اقامات كردند و قرار شد تمام طايفه غز كه چهل هزار خانوار بودند ، سالي بيست و چهار هزار راس گوسفند به رسم خراج بدهند . اما مامور تحويل خراج ، بر سر تعيين جنس گوسفند بين حاكم بلخ ( نماينده سلطان ) و غزها اختلاف افتاد كه در جريان اين غائله ؛ غزها ، امير قماج حاكم برگزيده سلطان راكشتند و شروع به قتل و غارت زنان و كودكان كردند . در پي اين حادثهدلخراش ، سلطان سنجر با لشكريان فراوان بهجنگ با چادر نشينان مهاجم رفت ، غزها كه جان خود را درخطر ديدند ، هجوم آوردندو شكست سختي به لشكريان سلطان سنجر وارد كردند ، آنگاه سلطان سنجر را در حال فرار دستگير كردند و او را در قفس آهنين انداختند .
غزها در پي اين پيروزي ، «مرو» را سه شبانه روز غارت كردند و سپس به نيشابور و ديگر بلاد خراسان تاختند و هر جا رسيدند ، كشتند ،‌سوزاندند و ويران كردن . سطان سنجر مدت چهار سال در قفس آهنين غزها بود تا اينكه پس از فرار جان سپرد .

armin khatar
07-23-2011, 11:46 AM
علت حمله مغول ها به ايران





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


در بهار سال 651 هجري – قمري پيمان صلحي ميان چنگيز خان مغول و سلطان محمد خوارزمشاه بسته شد . در پي آن يك كاروان تجاري با 450 تن از بازرگانان با اجازه چنگيز ، روي به ايران آوردند اما هنگامي كه وارد شهر مرزي ايران به نام «انزار» شدند ، نيال خان ، حاكم انزار همه آنها را دستگير حكردو سلطان محمد خوارزمشاه پيغام داد كه جاسوساني از چنگيز خان مغول را دستگي كرده است !
سلطان در جواب دستور داد كه همه دستگيرشدگان را در توقيف نگهداريد تا درباره انهاتحقيق شود
اما حاكم انزار كهچشم به اجناس و كالاهاي تجاري بازرگانان داشت ، به جلادان دستور داد همه را سر ببرند . در اين ميان يك ساربان مغول در تاريكي شب موفق به فرار شد و جريان را به چنگيز خبر داد . اين حادثه در حقيقت فتيله انفجاري براي آغاز يك حمله و كشتار تاريخي مغولان به ايران بود .
لشكريان مغول به هر شهري رسيدند ، به گفته يك مورخ :« آمدند و سوختند و كشتند و رفتند !» چنگيز خان بعدها به يك عالم ايراني گفت : (( اگر عمال محمد اغري ، (محمد دزد) با بازرگانان من چنين نمي كرد ، هرگز به ايران لشكر نمي كشيدم ، ( چنگيز هميشه از سطان محمدخوارزمشاه با لقب (محمد دزد) ياد مي كرد !))
و به راستي كه در طول تاريخ بدون استثناء رهبران دزد ، عامل اصلي بدبختي ايرانيان بوده اند .
البته ناگفته نماند كه عمل ناشيانه و طمع كارانه «دانيال خان» در اين مصيبت بزرگ (حمله چنگيز به ايران ) نقش بسزايي داشته است .

armin khatar
07-23-2011, 11:46 AM
منشا پيدايش نامهاي كوروش و داريوش







اگر كوروش و داريوش پادشاه نبودند و ضرورت موقعيتشان ايجاب نمي‌كرد كه در كتيبه‌هاي دوره هخامنشي با حالت نهادي و فاعلي از آنها ياد شود، شايد امروز در زبان فارسي نام‌هاي «كوروش» و «داريوش» وجود نداشت و به جاي آنها اسامي «داريوم» و «كوريوم» يا «داريو» و «كوريو» داشتيم.
يكي از ويژگي هاي دستوري زبان فارسي باستان اين است كه اسم ها نيز صرف مي شده اند. همچنان كه امروزه ما فعل را صرف مي كنيم. به اين ترتيب،‌ اگر اسمي در نقش فاعلي / نهادي يا مفعولي يا اضافي قرار مي گرفت، شناسه هاي مختلفي مي پذيرفت. اين شناسه ها در مورد اسم هايي كه به u يا a يا I يا a ختم مي شدند، نيز متفاوت بودند.
«داريو» و «كورو» اسم هايي بودند كه به u ختم مي شدند. اين گونه اسم ها وقتي در حالت فاعلي / نهادي قرار مي گرفتند، شناسه «ش»، در حالت مفعولي شناسه «م» و در حالت اضافي شناسه «ائوش» مي گرفتند. با اين توضيحات، «داريوش» و «كورش» صورت هاي فاعلي / نهادي اسم هاي «داريو» و «كورو» هستند. اما از آنجا كه در كتيبه هاي خود بيشتر در حالت نهادي و فاعلي قرار گرفته اند و يا انجام دهنده كاري بوده اند، اين ضرورت با شناسه «ش» بيشتر در كتيبه هاي هخامنشي به كار رفته و به همين صورت به فارسي امروز رسيده است. شايد اگر «داريو» و «كورو» در كتيبه ها بيشتر در حالت مفعول به كار رفته بودند، امروزه به جاي آنها صورت هاي «داريوم‌» و «كوروم» را داشتيم. امروزه آنقدر نام هاي كورش و داريوس براي ما جا افتاده است كه با شنيدن آنها نمي توانيم تصور كنيم اصل اين نام ها صورت ديگري داشته و در واقع،‌ اگر به همان صورت به فارسي امروز مي رسيد، اكنون بايد به جاي آنها «كورو» و «داريو» را به كار مي برديم.
واقعيت اين است كه «كورو» از صورت فارسي باستان Kurau و «داريو» از صورت فارسي باستان darayavau اسامي اصلي اين دو پادشاه هخامنشي بودند. در مورد معناي نام «كورو» هنوز اشتقاق دقيقي ارايه نشده است. اما «داريو» از دو بخش تشكيل شده بود: daraya-vahu كه «داريه» به معني «نگهدارنده» و «وهو» به معني «نيكي» است. جمعا اين اسم «نگهدارنده و حافظ نيكي» معنا مي دهد.

armin khatar
07-23-2011, 11:46 AM
کتيبه سازمان ملل کوروش کبير






منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني.فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.

armin khatar
07-23-2011, 11:46 AM
متن کتیبه کوروش کبیر

اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.

من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.

من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.

از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

armin khatar
07-23-2011, 11:47 AM
وصیت نامه داریوش به پسرش خشایارشا








اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام آن کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها نیز دارای احترام می باشند.

جانشین من خشایار باید در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد. اکنون که من از این جهان می روم، تو دوازده کرور دریک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر، یکی از ارکان قدرت تو می باشد؛ زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست، بلکه به ثروت نیز هست. پیوسته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت، آنچه برداشتی، به خزانه برگردان.

مادرت آتوسا ( دختر کورش ) بر من حق دارد و پیوسته وسایل خاطرش را فراهم کن.

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم. من روش ساخت این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است، در مصر آموختم . چون انبارها پیوسته تهویه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبارها چند سال می ماند، بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد، از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد، به انبار منتقل بنما و به این ترتیب تو برای آذوقه این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی، خشکسالی شود.

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را با کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع بنمایند، نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بنمایی.

کانالی که من می خواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال( کانال سوئز) از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که نا خدایان کشتی ها ترجیح بدهند از آن عبور نکنند. اکنون من قشونی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران، نظم ایران، نظم و امنیت را برقرار کند، ولی فرصت نکردم که قشونی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی وبا یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه نماید. توصیه من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه مده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو و متملق را از خود دور نما. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان به مردم مسلط نشوند برای مالیات، قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی، عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت.

افسران و سربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بد رفتاری نکن. اگر با آنها بد رفتاری کنی، نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد، ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند.

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چقدر فهم و عقل آنها زیادتر شود، تو با اطمینان بیشتری می توانی سلطنت کنی.

armin khatar
07-23-2011, 11:47 AM
بعد از اینکه من زندگی ام را بدرود گفتم، بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خودم فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را که موجود است، مسدود نکن تا هر زمان که می توانی، وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی، من که پدر و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد، زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خارکن و هیچ چیز در این جهان باقی نمی ماند و اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد. اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو که این قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو و اگر از کسی ادعا داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعی است، اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد.

زنهار، زنهار، هرگز از آباد کردن دست برندار، زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است:وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود و در آباد کردن، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول قرار بده.

عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت، برجسته ترین صفت پادشاهان، ولی عفو فقط موقعی باید به کار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطا کرده باشی و تو خطا را عفو کنی، ظلم کرده ای، زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.

بیش از این چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در این مجلس حاضر هستند، مستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ ، من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم که مرگم نزدیک شده است.

armin khatar
07-23-2011, 11:47 AM
داستان شناسنامه و ورقه هويت ملي
تا واپسین ماههای عمر سلطنت قاجارها مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف دارای ورقه هویت و یا شناسنامه رسمی و قانونی نبودند و اساساً مرکزی رسمی و دولتی هم برای ثبت اسامی و هویت اتباع کشور وجود نداشت و به تبع آن مبنا و معیاری قابل وثوق دربارۀ جامعه آماری مردم ایران نیز در نظام حکومتی و مدیریتی کشورمحل چندانی از اعراب نداشت و اساساً آمارها و برآوردهای جمعیتی کشور مبتنی بر میزان علمی و دقیق نبود. نخستین بار در 14 خرداد 1304 بود که مجلس شورای ملی دوره پنجم قانونی در چهار فصل و سی و پنج ماده به تصویب رسانید که « قانون سجل احوال » نام گرفت که مقرر می داشت حداکثر تا یک سال آتی آحاد مردم ایران لزوماً باید دارای ورقۀ هویت و یا همان شناسنامه شوند. ماده چهارم این قانون مردم کشور را موظف می ساخت برای هر فرد شناسنامه ای مجزا صادر کرده و سند آن را در دفاتر حکومتی ثبت و ضبط کنند. در ورقه هویت محل هایی برای ثبت تولد، فوت، ازدواج و اطلاق پیش بینی شده بود.


قانون کلیه مأمورین دولتی و حکومتی را در اقصی نقاط کشور ملزم می کرد، از آن پس فقط در قبال ارائه ورقه هویت (شناسنامه) پاسخگوی ارباب رجوع باشند. قانون برای کسانی که در موعد مقرر شده از دریافت شناسنامه اجتناب کنند و یا به جعل ورقه هویت مبادرت ورزند، مجازات و تنبیهاتی نیز پیش بینی کرده بود.


در 20 مرداد 1307 مجلس شورای ملی دروه ششم « قانون سجل احوال » دیگری را در 16 ماده تصویب کرده و تصریح نمود که تمام مواد قانونی مصوبه قبلی (14 مرداد 1304) که مغایر با محتوای مصوبه جدید باشند، ملغی خواهند بود. این قانون جدید کلیه افراد ذکور بالای 17 سال را ملزم می کرد شخصاً برای تهیه ورقه هویت (شناسنامه) به دفاتر سجل احوال محل زندگی خود مراجعه کنند. زنها نیز می توانستند شخصاً و یا با وکلای « ثابت الوکاله » برای اخذ شناسنامه اقدام کنند. دارندگان ورقه های هویت ملزم بودند حداکثر پس از ده روز از وقوع تولد، ازدواج و طلاقِ فرزندان، بستگان و افراد تحت تکفل را به مراکز سجل احوال اطلاع دهند تا در شناسنامه های آنان ثبت شود. این زمان برای فوت حداکثر 48 ساعت تعیین شده بود.


ماده سیزدهم این قانون « اداره کل احصائیه و سجل احوال مملکتی » را متولی سرشماری و آمارگیری از مردم کشور دانسته و آن را ملزم می کرد « هر ده سال یک مرتبه » مردم ایران در سراسر کشور را سرشماری کند. سرشماری اتباع ایران ساکن خارج از کشور نیز بر عهده وزارت امور خارجه نهاده شده بود.

armin khatar
07-23-2011, 11:47 AM
شاه عباس و شاعر





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


روزي شاه عباس به تماشاي خزينه جواهرات سلطنتي رفته بود . شاعري كه شاني تخلص مي كرد، قصيده اي با اين مطلع در مدح شاه عباس خواند :
اگر دشمن خورده باده و گر دوست ***** به طاق ابروي مردانه اوست!
شاه عباس خيلي خوشش آمد و دستور داد مقدار قابل توجهي زر مسكوك به او صله دادند .
شاعر ديگري به محض شنيدن حاتم بخشي شاه عباس ، مديحه اي سراپا چاپلوسي ساخت و به حضور شه عباس كه تصادفا در اصطبل همايوني بود ، شتافت و شعرش را خواند .
شاه امر كرد : سه مقابل وزن اين مرد به او سرگين اسب بدهند!
شاعر عرض كرد : قربانت شوم . چرا شاني را زر مسكوك و مرا سرگين اسب ؟!
شاه عباس پاسخ داد : « اين توفير (خزينه) و (طويله) است و الا شما را فرقي نمي گذارم .

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
كمك فوري براي نادرشاه افشار





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


معروف است كه نادر شاه افشار پس از شكست از عثماني به ميرزا مهدي خان منشي خود گفت : از سركردگان ولايت كمك بخواه تا فورا به ياري ما بشتابند ، او هم همان طوري كه رسم منشيان متملق آن روزگار بود ، در نامه اي اشاره كردكه : « به اردوي كيوان شكوه چشم زخمي وارد آمده ! الي آخر .......
وقتي نامه را براي نادر خواندن سخت عصباني شد و فرياد زد :
(( اين حرف ها چيست ؟ بردار بنويس : « فلان ...... خواهر و مادرتان را پاره كردند، هر چه ممكن است زودتر خودتان را برسانيد !!))

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
عاقبت چاپلوسي در دربار كريم خان زند





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


كريم خان زند هر روز صبح علي الطلوع تا شامگاه براي دادخواهي ستمديدگان و رفع ستم و احقاق حقوق مردم ، در ارك شاهي می نشست و به امور مردم رسيدگي مي كرد . يك روز مردك حقه باز و چاپلوسي پيش آمد و همين كه چشمش به كريم خان افتاد شروع به هاي و هاي گريستن كرده و سيلاب اشك از ديدگان فرو ريخت !
او طوري گريه مي كرد كه هق و هق هايش اجازه سخن گفتن به او نمي داد . شاه ( كه خود را وكيل الرعايا مي ناميد) دستور داد او را به گوشه اي ببرند و آرام كنند و بعد كه آرام شد به حضور بياورند . مردك حقه باز را بردند و آرام كردند و در فرصت مناسب ديگري به حضور كريم خان آوردند . كريم خان قبل از آنكه رسيدگي به كار او را آغاز كند نوازش و دلجويي فراواني از وي به عمل آورد و آنگاه ا خواسته اش جويا شد .
آن مرد گفت : (( من از مادر كور و نابينا متولد شدم و سالها با وضع اسف باري زندگي كرده و نعمت بينايي و ديدن اطراف و اكناف خود محروم بودم تا اينكه روزي افتان و خيزان و كورمال خود را روي زمين كشيدم و به سختي به زيارت آرامگاه پدر شما رفته و براي كسب سلامتي خود ، متوسل به مرقد مطهر ابوي مرحوم شما شدم . در آن مزار متبرك آنقدر گريه كردم كه از فرط خستگي ضعف ،‌بيهوش شده ، به خواب عميقي فرو رفتم !
در عالم خواب و رويا ، مردي جليل القدر و نوراني را ديدم كه سراغ من آمد و گفت : ابوالوكيل پدر كريم خان هستم . آنگاه دستي به چشمان من كشيد و گفت برخيز كه تو را شفا دادم !
از خواب كه بيدار شدم ،‌خود را بينا ديدم و جهان تاريك پيش چشمانم روشن شد !
اين همه گريه و زاري امروز من از باب تشكر و قدر داني و سپاسگذاري از والد ماجد شما بود !
مردك حقه باز كه بااداي اين جملات و انجام اين صحنه سازي مطمئن بود كريم خان را خام كرده است ، منتظر دريافت صله و هديه و مرحمتي بودكه مشاهده كرد كريم خان برافروخته شده ، دنبال د‍ژخيم مي گردد !
موقعي كه دژخيم حاضر گرديد كريم خان دستور داد چشمان مرد حقه باز را از حدقه بيرون بكشد !
درباريان و بزرگان قوم زنديه به دست و پاي كريم خان افتادند و شفاعت مرد متملق و چاپلوس را كرده و از وكليل الرعايا خواستند از گناه او در گذرد . كريم خان كه ذاتا آدم رقيق القلبي بود ، خواهش درباريان و اطرافيان را پذيرفت ولي دستور داد مرد متملق را به فلك بسته چوب بزنند !
هنگامي كه نوكران شاه مشغول سياست كردن مرد حقه باز بودند كريم خان خطاب به او گفت :
« مردك پدر سوخته ! پدر من تا وقتي زنده بود در گردنه بيد سرخ ، خر دزدي مي كرد . من كه مقام و مسند شاهي رسیدم عده اي متملق براي خوشايند من و از باب چاپلوسي برايش آرامگاهي ساختند ومقبره اي برپا كردند و آنجا را ((عنيان ابوالوكيل )) ناميدند . اكنون تو چاپلوس دروغگو آمده اي و پدر خر دزد مرا صاحب كرامت و معجزه معرفي مي كني ؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در مي آوردم تا بروي براي بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگيري !! مردك سرافكنده و شرمسار به سرعت از پيش او رفت و ناپديد شد .

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
اوج تملق در دربار فتحعليشاه قاجار





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


در جريان جنگ دوم ايران و روس ، هنگامي كه قواي روسيه وارد تبريز شدند و فرماندهان قشون روس تصميم گرفتند به سوي ميانه پيشروي و تمام منطقه آذربايجان را به تصرف خود در آورند .
در اين وضعيت كه روس ها منزل به منزل پيشروي مي كردند دولت ايران مجبور شد شرايط صلحي را كه دولت روسيه تحميل ميكرد كاملا بپذيرد .
فتحعلي شاه قاجار ، براي خاتمه جنگ و انعقاد پيمان صلح ، روز معيني رامشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباريان و اشراف و نمايندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد .
براي اينكه مراسم « روز سلام » به خير و خوشي برگزار گردد قبلا تعهداتي انديشيدند و دستوراتي صادر گرديد راجع به اينكه در مقابل هر جمله از فرمايشات شاه چه پاسخي بايد داده شود !
در وقت مقرر و ساعت معهود ، شاه آمد و بر تخت سلطنتي جلوس كرد و فرمود : « اگر ما امر كنيم كه ايالات جنوب و ايالات شمال همراهي كنند و يك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين اقوام بي ايمان در بياورند ، چه پيش خواهد آمد ؟ مخاطبان تعظيم سجده مانندي كرده و گفتند : بدا به حال روس ! بد به حال روس ! شاه مجددا گفت : اگر فرمان قضا ،‌شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكي شود و توامان به اين گروه بي دين و ملحد حمله كنند چه خواهد شد ؟ جملگي عرض كردند : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
فتحعلي شاه مجددا پرسيد اگر توپچي هاي خمسه را به كمك توپچي هاي مراغه بفرستيم تا با توپ خود تمام دار و ندار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد ؟ باز جواب آمد كه : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
خلاصه چندين فقره از اين قماش ، اگرهاي ديگر ردو بدل شد و جواب آمد: بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
شاه كه تا اين لحظه بر روي تخت نشسته و پشت به دو عدد متكاي مرواريد دوزي شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتي درباري ونزديكان مافنگي خود به هيجان آمده، ناگهان روي دوزانو بلند شد ، شمشير خود را به كمر بسته بود به قدر يك وجب از غلاف بيرون كشيد و اين شعر را با صداي بلند خواند :
كشم شمشير مينايي كه شير از بيشه بگريزد **********
زنم بر فرق «پاسكويچ» كه دود از «پطر» برخيزد !
دو نفر از درباريان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ايستاده بودن خود را به روي پاي قبل عالم انداخته گفتند :
قربان ! مكش ! مكش ! كه عالم زير و زبر خواهد شد ! شاه قاجار پس از لحظه اي سكوت ، گفت : حالا كه اين طور صلاح مي دانيد ما هم دستوري مي دهيم بااين قوم بي ايمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجددا شمشير را غلاف كر د !
باز اين حضرات به خاك افتادند و تشكرات خود را از طرف بني نوع انسان كه اعليحضرت بر آنها رحم آورده و تيغ خود را از نيام بيرون نكشيدند ، تقديم خاكپاي قبله عالم كردند !

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
هوش آغامحمد خان قاجار





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


مي گويند آغا محمد خان قاجار معمولا نصف مرغ بريان را موقع ناهار و نصفه ديگر را شام مي خورد . تصادفا يك روز عصر نصفه ديگر مرغ بريان را گربه خورد . آشپز بيچاره از ترس غضب سلطان اخته! مرغ ديگري را با پول خود خريداري كرد و نصفه آن را موقع شام به حضور آغامحمد خان برد تا متوجه مطلب نشود .
آغامحمدخان ضمن صرف شام گوشه چشمي هم به آشپز انداخته گفت : « نصفه ديگر را فردا ناهار بياور !»
آشپز يكه خورد و عرض كرد : قربان ! نصفه اولي را امروز ناهار ميل كرديد . ديگر چيزي باقي نمانده است !
آغامحمدخان با عصبانيت گفت : « فضولي موقوف ! نصفه اي كه امروز آوردي قسمت راست مرغ بود اين نصف هم قسمت راست آن است . معلوم مي شود جرياني رخ داده كه مرغ ديگري خريداري كرده اي !
آشپز را فراست و تيز هوشي آغامحمدخان چنان مبهوت كرد كه تا مدتي دهانش باز و چشمانش خيره مانده بود

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
عاقبت گلاب گير متملق





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


مظالم و فجايع اعمال شاهزادگان قاجار وحكام و بزرگان آن روزگار به قدري زياد است كه كه گفتني نيست . مرحوم سيد محمد علي جمال زاده در خصوص فجايع آن دوراخ خاطره اي خواندني و عبرت اموز دارد :
جمال زاده مي گويد : « خوب به خاطر دارم كه پدر با ملك المتكلمين از عهد جواني در اصفهان با هم دوست و همكار صميمي بودند ( پدرم او را ميرزا نصرالله مي خواند و او پدرم را سيد جمال خطاب مي كرد . )بعدها هنگامی كه با هم در تهران صاحب شهرت شده بودند ، روزي در يك مجلس خصوصي پدرم او را مخاطب ساخته گفته :« ميرزا نصرالله تو تا همين اواخر با شاهزاده سالارالدوله (پسر مظفر الدين شاه قاجار) دوست شده بودي و در دستگاه او در واقع نديم او بودي و از قرار معلوم طرف توجه و الطاف او بودي ، چه شد كه ناگهان از او جدا شدي و به تهران آمدي ؟ »ملك المتكلمين در جواب گفت كه درست است كه شاهزاده نسبت به من محبت و علاقه ابراز مي داشت ، ولي يك روز كه در باغ او (گويا ملك المتكلمين فرمود در لرستان يا كردستان و درست در خاطرم باقي نمانده است )با چند نفر ديگر مشغول گردش بوديم به يك باغبان پيري رسيديم كه ديگ بزرگي را روي آتش گذاشته و به كارش مشغول بود . همين كه چشمش به شاهزاده قاجار افتاد جلو دويد و تعظيم غرايي كرد و بناي دعا و ثنا و چاپلوسي را گذاشت كه قربانت بروم ، جام خدم و فرزندانم به قربانت ! شاهزاده پرسيد مشغول چه كاري هستي ؟ گفت قربانت گردم . دارم گلاب مي گيرم ، جانم به فدايت والخ .....شاهزاده با حالت تعرض و تغير گفت : اي پير مرد چرا اين همه دروغ به هم مي بافي و اين همه تملق مي گويي ؟ پير مرد گفت : خدا گواه است كه هرچه مي گوييم عين راستي است . شاهزاده گفت : پس هرچه بگويم اطاعت مي كني ؟ گفت : با جان و دل اطاعت مي كنم . شاهزاده گفت : دو دستت را همين الان تا مرفق در اين ديگ جوشان داخل كن و از اين گلاب سوزان به صورتت بزن !! پيرمرد خيال كرد شاهزاده خيال شوخي دارد .ولي چون ديد كه شاهزاده اصرار دارد و مي گويد اگر فورا



اطاعت نكني مي گويم مير غضب بيايد و همين جا سرت را از بدنت جدا كند ، از راه اضطرار دو دستش را در ديگ فرو برد و فريادش به آسمان بلند شد و از هوش رفت وما به چشم خودمان ديديم كه گوشت و پوست هر دو دستش لهيده و حلوا شده و از استخوان جدا گرديده بود!» ملك المتكلمين فرمود ديگر دلم گواهي نداد كه با چنين آدمي زندگي كنم و از او جدا شدم .

armin khatar
07-23-2011, 11:48 AM
شراب خواري ناصرالدين شاه





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


شخصي زهد فروش ، به ناصرالدين شاه كه در جواني عادت داشت شراب بنوشد گفت :
- « ديشب پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود ، برو به ناصرالدين شاه بگو كه يك قدري كمتر شراب بخورد»
ناصرالدين شاه با شنيدن اين سخن دستور داد شخص زهد فروش را شلاق بزنند و هنگامي كه طرف علت را پرسيد ، ناصرالدين شاه گفت : « پر معلوم است كه دروغ مي گويي ! چون پيامبر (ص) شراب خواري را از اساس منع مي كند نه اينكه بگويد كمتر بخور !!

armin khatar
07-23-2011, 11:49 AM
ناصرالدين شاه و كريم شيره اي و ابلهان تهران





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


ناصرالدين شاه به كريم شيره اي گفت نام ابلهان عمده تهران را بنويس !
كريم گفت به شرط آنكه نام هر كسي را بنويسم عصباني نشوي و دستور قتل مرا صادر نكني !
شاه به كريم شيره اي قول داد .
كريم در اول ليست اسم ناصرالدين شاه را نوشت ! ناصرالدين شاه عصباني شد و خطاب به كريم گفت : اگر ابلهي و حماقت مرا ثابت نكني مير غضب را احضار مي كنم تا گردنت را بزند !
كريم گفت : مگر تو براتي پنجاه هزار توماني به پرنس ملكم خان نداده اي كه برود در پاريس آن را نقد كند و بياورد؟!
ناصرالدين شاه گفت : بلي همين طور است . كريم گفت : من تحقيق كرده ام ، پرنس همه املاك و اموال خود را در اين مملكت نقد كرده و زن و فرزند و دلبستگي هم در اين ديار ندارد ،‌اگر آن وجه را به دست آورد و ديگر به مملكت برنگردد و تو نتواني به او دست يابي چه مي گويي!؟
ناصرالدين شاه گفت : « اگر او اين كار را نكرده و آن پول را پس از بياورد تو چه خواهي گفت ؟»
كريم شيره اي گفت : « آن وقت نام شما را پاك مي كنم و نام او را در اول ليست مي نويسم !!»

armin khatar
07-23-2011, 11:49 AM
احسنت بر كبوتر





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


روزي ناصرالدين شاه قاجار به شكار رفته بود . از دور آهويي ديد و به طرف آن نشانه رفت از قضا – مثل هميشه – تيرش به خطا رف و آهو فرار كرد .
يكي از درباريان بي اختيار گفت : احسنت ! ناصرالدين شاه گفت : فلان فلان شده مسخره مي كني ؟ تير به هدف نخورد ، چرا آفرين گفتي ؟ و طرف جواب داد : « قربان به آهو احسنت گفتم كه چه جا خالي زيبايي داد !»
اين داستان درباره به مظفرالدين شاه و افتادن فضله كبوتر بر سرش هنگام شكار نيز گفته شده است ، كه احسنت بر كبوتر كه چنين نشانه گيري دقيقي دارد !

armin khatar
07-23-2011, 11:49 AM
كم عقلي مظفرالدين شاه





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


در خصوص عقل كم مظفرالدين شاه ، حمايت زيادي وجود دارد . از جمله اينكه يك روز استادش دي مظفرالدين ميرزاي وليعهد كتاب را جلوي خود گرفته و مطالعه مي كند ، اما يك گوشش را با پنبه پر كرده است !
معلم علت را پرسيد ، گفت : براي آنكه درس در مغزم باقي بماند ! چون شما هميشه مي گوئيد درس از يك گوش تو داخل مي شود و از گوش ديگرت خارج !
« تاريك خاطران همه در ناز و نعمتند ***** اي روشني عقل ، تو بر ما بلا شدي !

armin khatar
07-23-2011, 11:49 AM
علت بلندي تابستان





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


روزي صنيع الدوله در محفل شاه و درباريان از علوم جديد و صنايع فلزي و ذوب آهن در اروپا صحبت مي كرد تا به اينجا رسيد كه حرارت دادن ، باعث انبساط اجسام مي گردد ! مظفرالدين شاه كه تا آن موقع ساكت بود وسط حرف صنيع الدوله دويد و گفت : « پس براي همين است كه روزهاي گرم تابستان روزها منبسط مي شوند و در نهايت بلندي قرار مي گيرند ، چون حرارت به ايام مي تابد !»

armin khatar
07-23-2011, 11:49 AM
حيله براي طلاق دختر كريه المنظر اقتدارالسلطنه





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


اقتدار السلطنه عموي با نفوذ ناصرالدين شاه دختري زشت و كريه المنظر داشت . اين دختر بد گل ، خود را ونوس زمانه مي دانست و تن به ازدواج نمي داد . به همين سبب تا 48 سالگي تر شيده ماند .



شاهزاده بداقبالي به نام فخيم الدوله در سوداي رسيدن به پول پدر ، با اين دختر بد گل ازدواج كرد؛ اما خست پدر از سويي و بدخلقي و افاده دختر از سوي ديگر جان فخيم الدوله را به لبش رساند ، تا جائيكه به فكر طلاق زن افتاد . اما جگرش را نداشت و از ناصرالدين شاه مي ترسيد !
فخيم الدوله اسبي داشت كه تنها مايه دلخوشي اش بود . از قضاي روزگار اين اسب هم در موقع شكار ، پايش آسيب ديد و لنگ شد و او ماند با اسبي لنگ و زني زشت و ترشرو كه ديو را هم زهره ترك مي كرد !
شاهزاده فخيم الدوله كه مردد بود چه كند ( چه خاكي بر سرش بريزد !) دست به دامان كريم شيره اي دلقك بي چاك و دهن ناصرالدين شاه شد .
كريم كه خود درد كشيده بود ، به فخيم الدوله پيشنهاد كرد عرض حالي بنويسيد تااو به اطلاع شاه مستبد قاجار برساند .
فخيم الدوله پيشنهاد كريم را اجرا كرد و شرح حال مفصلي نوشت . كريم شيره اي چند روز بعد در باغ « دوشان تپه» در حضور شاه و بلند پايگان اجازه خواست تا نامه را بخواند . و خواند .....
چون عرض حال فخيم الدوله با آب و تاب و سوز خوانده شد و به پايان رسيد كريم اين شعر را هم بدان افزود :
خداوندا سه درد آمد به يكبار ** زن پيرو خرلنگ و طلبكار
خداوندا زن پير را تو بوستان ** خودم دانم خر لنگ و طلبكار !
اقتدار السلطنه عموي شاه و پدر زن شاهزاده فخيم الدوله به خشم آمد ؛ اما ديگران – از جمله ناصرالدين شاه – چنان خنديد كه چند نفرشان پس افتادند ! ناصرالدين شاه در حاليكه از خنده ريسه مي رفت ، به فخيم الدوله اجازه داد تا همسرش را طلاق گويد .

armin khatar
07-23-2011, 11:50 AM
خرم تويي ، گاوم تويي





برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


« ظل السلطان » وقتي حكمران اصفهان بود، « حسينقلي خان بختياري » را كه يكي از سران ايل بختياري بود به اصفهان دعوت كرد .
روز كه حكمران و ميهمان و با جمعي از بزرگان شهر در تلار قصر نشسته بودند ، كردي از اتباع حسينقلي خان با سرو پاي برهنه وارد شد و سلام كرد .
خان سر بلند كرد و چون وضع او را ديد ، خشمگين شد و گفت : براي چه به شهر آمده اي ؟ مرد لر گفت : براي زيارت شما !
خان گفت : احمق ،خر و گاو و گوسفندها را رها كرده و چندين فرسنگ راه را پياده آمده اي مرا زيارت كني !
مرد لر تعظيمي كرد و گفت : « خان ! خرم تويي ، گاوم تويي‌،‌ گوسفندم تويي »

armin khatar
07-23-2011, 11:50 AM
پيغام ظل السطان






« ظل السلطان » حاكم مقتدر اصفهان در عهد ناصري ، روزي در سرماي سخت زمستان دركالسكه مجهز و محصور از شيشه خود نشسته بودو گردش مي كرد . در راه ناگهان ابرها بهم برآمد و كولاك و توفان شديدي توام با ريزش برف سنگيني دست به حمله و يورش بيرحمانه زد ! ظل السلطان كه مي خواست نشان دهد حتي از قدرت طبيعت هم بيمي ندارد و از آن والاتر و قدرتمندتر است ، در حاليكه شيشه كالسكه محل جلوس وي ، امكان رخنه سرما و برف و كولاك را نمي داد و در جايگاه خود آسوده لميده بود ، كمي شيشه كالسكه را پائين كشيد و به سورچي نگون بخت كه سرپناهي نداشت و ضربه هاي كولاك و توفان را نوش جان كرد، گفت :
« از قول من به اين كولاك و بوران ، پر قدرت بگو كه زحمت بيهوده اي مي كشي ، ما درجاي گرم و نر مي نشسته ايم و شما قادر به هيچ كاري در باب ناراحت كردن و تشويش خاطر ما نيستي ! » چند لحظه بعد ، سورچي بيچاره كه از شدت سرما بر خود مي لرزيد سربرگداند و خطاب به ظل السلطان گفت :
« قربان ! پيغامتان را به كولاك و توفان رساندم ، آن ها در جواب فرمودند كه به حضرت والا بگو كه درست است اما زورمان به حضرت ايشان نمي رسد ، ولي پدر پدرسوخته سورچي ايشان را در مي آوريم و حقش را كف دستش مي گذاريم ومي دانيم چه بلايي بر سر او بياوريم ! »

armin khatar
07-23-2011, 11:50 AM
فتح نامه - خاطره اي خواندني از ارفع الدوله




شخص نشسته روي صندلي سمت چپ ارفع الدوله مي باشد


از خواص حكومت هاي جابر و ديكتاتوري ، يكي هم پرورش و توسعه رياكاري ، نفاق و دروغ است . به طوري كه كم كم در اينگونه حكومت ها همه مسئولين ريز و درشت به هم دروغ مي گويند و حقايق را وارونه جلوه مي دهند ! با آنكه همه از اين واقعيت مطلع هستند اما به روي همديگر نمي آورند و دروغ يكديگر را راست مي انگارند !
ارفع الدوله كه در روزگار پنج پادشاه زيسته و مناصب حكومتي داشته است ضمن بيان خاطرات خود از يك جنگ موهوم و پيروزي كذايي چنين مي نويسد :
« ... سيصد تومان فوق العاده براي تهيه اين سفر به ما دادند ، مواجب من هم مثل سايرين ماهي شصت تومان بود .»
از طرف صاحب اختيار به ما حكم شد بايد شب حركت كنيم و به همه گفتند كه راه لطف آباد و قوچان را پيش خواهيم گرفت . صاحب اختيار امر داد كه راه كلات نادري را پيش برويم . در اول سفر همه مانديم مات و متحير كه چه اتفاق افتاده كه راه را عوض كرده اند . تا صبخ رانديم و حوالي ظهر رسيديم به كلات نادري . از مشهد تا آنجا من لباس آجوداني و ايعهد را پوشيده بودم . شب ديگر بعد شام ، آدم صاحب اختيار آمد و گفت صاحب اختيار فرمودند بيائيد آن جا « مجلس مشورت عسگري » خواهد بود ، رفتم ديدم تمام سران لشكري آنجا هستند . با سرتيپ فوج وارد شدم ، گفتند از سرخس به مشهد قاصد فرستاده و نوشته بودند كه يك نفر سيد سياه پوش كه نقاب سياه دارد در مرو پيدا شده و سي هزار نفر از تركمن ها را دور خود جمع كرده و خيال تسخير خراسان را دارد و گفته من امام زمان هستم كه آمده ام ! و از اين عده نصفش را به طرف مشهد خواهد فرستاد و شانزده هزار هم به طرف كلات و قوچان دره گز كه يكبار كار خراسان را تمام كنند .
تكليف شما اين است كه الساعه با سوارها كه حاضرند بايد شبانه حركت كرده برويد در آنجا در حصار منتظر دستورالعمل باشيد . راه افتاديم . تا صبح رانديم ، فردا قدري به ظهر مانده زير تپه يكي از چاووش ها با عجله آمد و گفت : سوارهاي سيد از دورنمايان است ! رفتيم بالاي تپه ، ديدم واقعا از دور گرد و خاك بلنده شده ، آن وقت چاووش ها و مشرف ها جمع شدند دور من ، گفتند مادويست نفر كه نمي توانيم با هزارها نفر بجنگيم ، اجازه بدهيد فرار كنيم . من گفتم : اولا اجازه نمي دهم وانگهي اگر اجازه هم بدهم اسب ها به كلي خسته اند و نمي توانيم فرار كنيم ! همه مصمم شدند كه سنگر بندي كنند . در مدت كمي آنقدر سنگ جمع كردند كه توانستند همگي پشت آن بنشينند ، يك «رولور» دست من بود و يك « رولور» دست عسگر بيك و تفنگ دست عين علي ، به سوارها سرمشق شديم . سوارها كه دستشان به چاتمه بود مهيا شدند ، اغلب اين تفنگها گلوله نداشت ، پنبه و باروت بود ! بعد از مدتها انتظار ديديم سيصد شتر با بار كه تماما آرد و گندم بود با وكيل خرج قزاق هاي روس كه از « مرو» خريده اند به عشق آباد مي روند . اين وضع را كه ديدند آمدند پرسيدند اينجا چرا نشسته ايد ؟
سوارهاي ما گفتند كه منتظر سيد سياهپوش كذاب هستيم كه شنيديم سي هزار قشون جمع كرده ! خيلي خنديدند، گفتند مگر نمي دانيد كه « مرو » و اين صفخات تماما تركمن هستند و ‍ژنرال سكوبولف آن ها را داخل مملكت روس كرده ، كي اجازه مي دهد كه سيد سياهپوش آنجا لشكر بگيرد ؟ بعد از آنكه اين اطلاعات را شنيدم و شتربان ها رفتند ، من گفتم اسب ها را بياورند سوار شديم برويم حصار . مشرف ها و چاووش ها متفقا گفتند كه كجا برويم ؟! بعد از اين فتح بزرگ كه ما كرديم تا « فتح نامه » به كلات نفرستيم نخواهيم رفت ! خنديدم و گفتم بابا كدام فتح را شما كرديد ؟ كدام فتحنامه ؟ گفتند معلوم مي شود وضع حاكم اين سراحدترانمي دانيد ، وقتي كه اين ها يك امتيازي و يا لقب نشاني تهران بگيرند سوار مي شوند مي روند در صحراي تركمن ، يك چوپان فقير كه مي بينند ، سر او رامي برند و با يك فتح نامه به تهران مي فرستند و هر چه مي خواهند بدين وسيله از دولت مي گيرند . در اين حيص و بيص مي فرستند و مهر كرد و آورد كه من هم امضا ومهر كنم . خواندم ، ديدم نوشته ام كه : « امروز حوالي ظهر همين كه از درو ديديم سوارهاي سيد سياه پوش به طرف حصار مي آيند از اسب ها پياده شده اسب ها را به بوته ها بستيم ، تقريبا چهار پنج هزار نفر بودند ، در يك شليك چندين نفر را به خاك انداختيم ، كشته هاي خود را برداشته فرار كردند ... باقي بسته به مراحم اولياي دولت است!» گفتيم امضا نمي كنم . خنديد و گفتند معلوم مي شود كه شما از فرنگ آمده ايد و از اين طرف هيچ خبر نداريد . براي سكوت آن ها فقط آن را پرت را مهر كردم و يقين داشتم كه صاحب منصبان بزرگ و سرتيپ ها اين قضيه را تحقيق خواهند كرد . فتح نامه رافرستادند به كلات به شوراي نظامي .
بعدا ديدم آن سوار كه فرستاده بوديم برگشت به سه سوار ديگر و يك كاغذ مهر و موم شده . در آن كاغذ خيلي تمجيد از اين جسارت و فتح كرده ونوشته بودند : « سيصد تومان به رسم انعام فرستاديم .ميان همه به طور عادلانه تقسيم كنيد !»
از قراري كه شنيديم و يقين شد ، شوراي نظامي اين فتح نامه را به تهران فرستاده و از تهران دو قبضه شمشير مرصع و مذهب امير توماني و پنج هزار تومان انعام گرفته بودند ...»

armin khatar
07-23-2011, 11:50 AM
چلوكباب زكي خان






چلوكباب انواع مختلف دارد كه حتما شما هم يكي دو نوع آن را بارها امتحان كرده ايد . از نوع : چلوكباب مخصوص ، كوبيده ، برگ، زعفراني ، لقمه اي و غيره و ذالك ...
اما چلوكباب زكي خان داستان شيريني دارد و اگر نصيب شود مسلما خوشمزه تر و گواراتر خواهد بود .
به مال مفت رسیدي هلاك كن خود را كه اين معامله كم اتفاق مي افتد !
مرحوم حاج ميزا زكي خان ( كه در زمان رضا شاه، زندگي مي كردم ) ، با كليه رجال مشاهير و معاريف ، شوخي و مزاح داشت . روزي به چلوكبابي نايب در سبزه ميدان تلفن كرد كه اينجا منزل امير اسعد ( پسر سپهدار تنكابني ) است . چون آقا امروز تعداد زيادي مهمان دارند خواهشمنديم 50 ظرف چلوكباب خوب و ما كول سر ظهر ياوريد . حاجي نايب خدا بيامرز هم چون طرف را مردي متشخص ديد ، ديگر كنجكاوي بيشتري نكرد و به آشپزان دستور داد غذاي سفارشي را با بهترين كيفيت آماده كنند . ساعت 12 ظهر بود كه خانم سردار اسعد ديد در مي زنند . چون در باز كرده مشاهده كرد كرد مرتبا ظرف چلوكباب است كه به داخل مي آورند ، نوكر و كلفت پرسیدند : خانم ! مگر امروز ميهمان داريم ؟ خانم به تصوير اينكه امير اسعد امروز عده اي را براي ناهار وعده گرفته و دعوت كرده است سفارش غذا داده و آورن چلوكباب ها به اين منظور است ! لذا دستور داد غذا ها را ببرند در مهمانخانه و مرتب روي ميز بچينند .........
چند لحضه بعد سردار اسعد هم رسيد و از ماجراي چلوكباب ها متعجب شد و گفت :« من كسي را ميهمان نكرده ام و اولا چلوكباب سفارش نداده ام. در اين حيص و بيص كه زن و شوهر جر و بحث مي كردند و دنبال يافتن علت آمدن چلوكباب ها بودند ، ناگهان صداي در بلند شد .
نوكرها دويدند در را باز كردند ، ديدند حاج ميرزا زكي خان و 49 نفر گداي گرسنه پشت سر هم ياالله يا الله گويان وارد شدند !
امير اسعد از مشاهده چنين وضعيتي ، مدتی مات و مبهوت شدودهانش از تعجب باز مانده بود ، با اين حال برخود مسلط شد و پرسيد : حاجي ميرزا زكي خان ! اين چه مسخره بازي است كه در آوردي ؟
ميرزا زكي خان گفت : قربان ! شام و ناهار شما را كه همه اش نبايد رجال و اعيان بخورند ، آخر اين بدبخت ها هم حقي دارند !! ديگر معطل نشدو گداها را به مهمانخانه راهنمايي كرد و هر كدام يك دست خوراك چلوكباب مفصل را با مخلفات آن خوردند و دعا به جان سردار اسعد كردند و رفتند .

armin khatar
07-23-2011, 11:51 AM
خاصيت مشروطه






بهاء الواعظين در ضمن خاطرات خود مي نويسد : « در اوايل انقلاب مشروطيت ،‌به خانه اي رفتيم كه يك پيرزن و يك دختر جوان در ان خانه بودند »
پيرزن پرسيد : (( غرض از مشوطيت چيست ؟ )) گفتم : (( قوانين جديده ! )) گفت : (( مثلا چي ؟ )) مرا شوخي گرفت . گفتم : (( مثلا اينكه دختران جوان را به پير مردان بدهند و زنان پير را به جوان و تازه بالغ !)) دخترش گفت : (( چه فايده ي دارد ؟))
پير زن بلافاصله گفت : (( ساكت شو بي حيا ! حالا كار تو به جايي رسيده است كه بر قانون مشروطه ايراد مي گيري ؟!))

armin khatar
07-23-2011, 11:51 AM
داستان خيار و سر امير حشمت






معروف است كه آخرين پادشاه مستبد و بيدادگر ايران محمد عليشاه قاجار بود كه مي خواست سلطنتش مطلق العنان باشد و در كارهاي ناروايش كسي چون و چرا نكند .
براي همين مقصود بود كه مجلس را به توپ بست و دشمنان عقيدتي خود را تا آنجا كه دست يافت ، از بين برد و بر مسند استبداد و خودكامگي نشست . با اينكه محمد عليشاه در اين جنگ فتح كرد ولي فتحش كامل نبود . زيرا نتوانست تمام دشمنان ، خلاصه دونفر از ايشان را به چنگ بياورد و از اين حيث ، سخت دلتنگ بود.
اين دونفر يكي مرحوم تقي زاده و دومي امير حشمت ( ابوالحسن نيساري ) بودند .
محمد عليشاه تقي زاده را يكي از موسسين مشروطيت ايران ، خلاصه انقلاب هاي آذربايجان مي دانست . اما عدوات و كينه اش نسبت به امير حشمت بدين جهت بود كه آن مرحوم روزگاري چه در تبريز و چه در تهران يكي از روساي كشيك خانه محمد عليشاه بود كه پس از مشاهده كارهاي نارواني شاه از درباره روي گردان شده و به مشروطه طلبان گرويد بود . روز بمباران مجلس هم خود و كسانش تا آخرين فشنگ جنگ كرده و عاقبت هم به چنگ دولتيان نيفتاده بودند .
محمد عليشاه پس از غلبه به مشروطه خواهان همواره در نهان و آشكار افسوس مي خورد كه نتوانست به اين دشمن ( امير حشمت ) دست يابد و كارش را بسازد . گويي آرزويي جز سر امير حشمت و تقي زاده نداشت . يكي از خلوتيان محمد عليشاه تعريف مي كرد كه شاه حتي در مجالس بزم و عيش هم از فكر اين دو تن غافل نبوده .....!
گاهي اوقات كه خود وخلوتيانش همه از باده ناب بر سر نشاط مي آمدند ، ناگهان شاه به ياد اين دو دشمن ديرين مي افتاد و چون دستش به آن ها نمي رسيد از راه دور انتقام مضحكي مي كشيد (!) بدين صورت كه خياري به يك دشت و كاري به دست ديگر مي گرفت ، بعد يكي از نديمان را صدا كرده مي گفت : فلاني ببين . اين سر تقي زاده است و با گفتن اين سخن سر خيار را به يك ضريب ، قطع مي كرد و به دور مي انداخت !
سپس خيار ديگري به دست گرفته همان كار را تكرار مي كرد و مي گفت : (( اين هم سر امير حشمت ! ))

armin khatar
07-23-2011, 11:51 AM
پيش بيني احمد شاه






زماني كه بلشويك ها در اوايل انقلاب كبير اكتبر 1917 به داخل مرزهاي ايران آمده بودند ، احمد شاه قاجار هفت هزار نفر قزاق را به فرماندهي يك روس ضد انقلاب مامور مي كند تا جلوي روس هاي بلشويك را بگيرند .
ژنرال « استراسلسكي» فرمانده كل قزاق خانه كه از روس هاي سفيد ( منشويك ) بود و مدت ها در ايران سر برده بود ، به احمد شاه مي گويد : جنگ كردن ما با بلشويك هاي روسي كه هموطن و همخون ما هستند صورت خوشي ندارد و با وضع فعلي كه انگليسي ها نيز بامن و قزاق خانه من مخالف هستند و به ما فشار مي آورند كه از ايران خارج شويم ، تكليف ما چه خواهد شد ؟
اگر با روس ها جنگ كنيم و هموطنان خود را بكشيم بعدها با چه روئي مي توانيم به كشور خود برگرديم ؟ احمدشاه به استراسلسكي اطمينان مي دهد كه من هميشه از شما حمايت خواهم كرد و هرگز نخواهم گذاشت كه به روسيه برگردي . در اين حيص و بيص انگليسي ها عده اي را براي جلوگيري از نفوذ بلشويك ها به جنگ آن ها مي فرستند و تا چند كيلومتري قفقاز هم پيشروي مي كنند . اما استراسلسكي حاضر به همكاري با انگليسي ها نمي شود و بلشويك ها شكست سختي به نيروهاي انگليسي وارد مي آورند .
انگليسي ها كه از عدم استراسلسكي خشمگين بودند با گماردن رضا خان مير پنج در راس قزاق خانه ،به استراسلسكي فشار مي آوردند كه قزوين ، يعني مقر اقامت قزاق ها ، ترك گفته از ايران خارج شود.
« استراسلسكي » با احوال پريشان به تهران مي آيد تا با احمد شاه قاجار ملاقات كند و وعده هايي كه راجع به حمايت او و ساير افسران روسي به او داده شده بود را به شاه يادآوري كند . در آن هنگام احمد شاه در جاجرود بود و موقعي كه استراسلسكي به ملاقات او رفت احمد شاه در ميان چادر سلطنتي ايستاده بود و همانطور ايستاده به پذيرايي وي پرداخت و پس از گوش دادن به گله و شكايت هاي او آهي كشيد و گفت : (( قصه نخور آقاي استراسلسكي! انگليسي ها امروز شما را بيرون مي كنند ، فردا مرا بيرون خواهند كرد ! ))

armin khatar
07-23-2011, 11:51 AM
حقوق احمد شاه قاجار






محسن فروغی پسر ذکاء الملک فروغی تعریف می کرد : یک روز تلفن منزلمان زنگ زد . ( پدرم در آن تاریخ در کابینه مشیرالدوله ، وزیر مالیه بود . ) من گوشی را برداشتم . از آن طرف سیم شخصی فرمودند : اسم شما چیست ؟ من عرض کردم : محسن پسر ذکاء الملک هستم .
فرمودند : من احمدشاه ( قاجار ) هستم . به پدرت از قول من بگو به دکتر میلسپو (مستشار تام الاختیار وزارت مالیه)
دستور بدهد که حقوق مرا زود پرداخت کند چون عازم اروپا هستم . روزی که احمد شاه این تلفن را می کرد بیست و ششم یا بیست و هفتم برج بود . موقعی که پیغام شاه را به پدرم رساندم خیلی عصبانی شد و گفت : بهتر بود اعلیحضرت مرا پای تلفن احضار و منظور خود را بیان فرمودند ، نه اینکه آن را توسط بچه ای خردسال ( ولو اینکه آن بچه پسر خودم باشد ) به من ابلاغ کند !
سپس خودش آمد پای تلفن و با شاه صحبت کرد و قهرا همین تقاضا را دوباره شنید . موقعی که خواسته شاه به اطلاع میلسپو رسید ، با کمال خونسردی جواب داد : بهتر است اعلیحضرت صبر کنند ، یکی دو روز بیشتر به آخر برج نمانده و هر وقت حقوق کارمندان دولت پرداخت شد ، حقوق ایشان نیز پرداخت می شود .
دو هفته بعد، یعنی در یازدهم آبان ماه 1302 ، احمد شاه به اروپا رفت و این سومین سفر او به اروپا بود که تقدیر ( انگلستان ) چنین خواسته بود دیگر بازگشتی به ایران نداشته باشد .
باید توجه داشت که انگلیسی ها آشکارا چند بار پادشاهان ایران رااز کشور بیرون کردند که یکبار همین اخراج احمدشاه و یکبار هم بیرون کردن رضا شاه پهلوی بود .

armin khatar
07-23-2011, 11:51 AM
عاقبت چاه كن






سرتیپ محمد خان درگاهی رئیس شهربانی رضا شاه با وضعی دلخراش ، زمینه پرونده سازی و دستگیری و تبعید شادروان مدرس رافراهم آورد و از بازی های عجیب روزگار اینکه خود او دو روز پس از گشایش زندان قصر ، جزو اولین سرشناسان دولتی بود ، که به دستور رضا شاه دستگیر و زندانی گردید . مغضوب شدن وی بدین سبب بود که برخی از تصمیمات بعدی رضا شاه را علیه رجال دولتی ، که با وی درمیان نهاده بود ، افشاء کرده بود .
ازجمله اینکه عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار در جریان مراسم افتتاح زندان قصر به شاه می گوید : « رئیس نظمیه گفته است که این محبس خوابگاه ابدی داور و تیمورتاش خواهد بود . اگر منظور مبارک چنین است . با کمال طیب خاطر ، غلام حاضر است که از اینجا خارج نشده و در انجام میل مبارک تسریع نموده باشیم !
می گویند این بیان تاثیر شدیدی به شاه کرد و مفهوم عبارت به او فهماند که رئیس نظمیه افشای راز نموده و به وی خیانت کردهاست .
دو روز بعد سرتیپ محمد درگاهی مغضوب و گرفتار شد .

armin khatar
07-23-2011, 11:52 AM
تیر غیب






در افواه عامه اصطلاح « تیر غیب » و « به تیر غیب گرفتار شدن » کاربرداعتقادی – اجتماعی دارد ، اما در بخش ها و برهایی از تاریخ ایران ، این امر عینیت یافته و رنگ ---------- گرفته است ، البته در کاربرد ---------- ، تیر حقیقتا از جهان غیب نبوده اما به مصالح وقت این عنوان را یافته است .
از جمله در دوران رضا شاه این اصطلاح چند بار به کار رفت :
یک بار موقعی که سر لشکر امیر طهماسبی با آن همه سابقه صمیمیت و خدمت به رضا خان مورد سوظن وی واقع شد و از حکومت آذربایجان خلع شد و در اوایل سلطنت پهلوی در اطراف خرم آباد به قتل رسید ، این عبارت سرزبان ها افتاد . چرا که امیر طهماسبی چنانچه ذکر شد مدتی از خواص رضاخان بود و حتی در قضایای تغییر سلطنت ، کتاب پرطمطراق و جانبدارانه ای هم در آن مورد نوشت . با این وضعیت جالب نبود که بگویند رضا شاه یکی از یاران سابق خود را به قتل رسانده است .



مورد دیگر در رابطه با قتل اسماعیل آقا « سمیتقو » بود که پس از مدتی یاغی گری با تامین جانی رسمی از ترکیه به ایران بازگشت ولی چندی بعد بی سرو صدا سر به نیست شد و به اصطلاح به « تیر غیب » گرفتار شد . !
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز *** « تیر غیب » آمد و بر سینه نامحرم زد !

armin khatar
07-23-2011, 11:52 AM
مدفوع با کالیبر 105






زمانی که سر لشکر بوذرجمهری فرمانده لشکر یکم بود ، یک روز وسط میدان لشکر در گوشه ای مقداری مدفوع چهارپایان را مشاهده کرد . چون نزدیک محل هنگ توپخانه 75 بود ، فرمانده را احضار کرد و با عصبانیت و به لهجه اصفهانی مخصوص به خود گفت : این چه وضعیتی است ؟
فرمانده دستپاچه شده ، جواب داد : قربان ! به سرخودتان قسم که مربوط به توپخانه 105 است .
بوذرجمهری بلافاصله فرمانده هنگ توپخانه 105 را احضار کرد و با عصبانیت گفت : این چه کثافتکاری که در محوطه لشکر می بینم ؟ !
فرمانده هنگ توپخانه 105 رنگش پرید و با اضطراب گفت : به سر خودتان قسم که به هنگ 105 کوچکترین ارتباطی ندارد .محققا به توپخانه 75 مربوط می باشد !
خلاصه اینکه توپخانه 75 به گردن توپخانه 105 و توپخانه 105به گردن توپخانه 75 گذاشت ! بوذرجمهری که این وضعیت عصبانی شده بود باتمانقلیچ را که آن موقع یاور ( سرگرد ) بود مامور تحقیق وبررسی و کشف مقصر اصلی کرد !
باتمانقلیچ برای اینکه زودتر غائله راختم کند ، پس از ملاحظه مدفوع اسب ها در گزارش خودنوشت : پس از معاینه و بررسی حضوری از نوع کالیبر (!) مشخص شد که مربوط به توپخانه 105 می باشد . !
بدین ترتیب فرمانده توپخانه توبیخ و غائله ختم گردید !!

armin khatar
07-23-2011, 11:52 AM
رقص در ایلات و عشایر ایران زمین



این درست فرصتی است که در عروسی‌ها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز می‌یابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را می‌توان...
یکی از مهم‌ترین آداب و رسوم در میان ایلات و عشایر ایران رقص یا حرکات موزون و ریتمیک می‌باشد. هرچند رقص در کنار موسیقی به عنوان یک سرگرمی ‌و عاملی روحیه بخش، نشاط آور و شادی آفرین مطرح است که به زندگی سخت و دشوار ایلیاتیِ سخت کوش، رنگ و جلایی خاص می‌بخشد، لکن رقص از جنبه‌های دیگری نیز قابل بررسی است. رقص به عنوان یک هنر در کنار موسیقی و شعر بیان کننده حالات روحی و وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف فردِایلیاتی بوده و نیز ابزاری جهت ایجاد ارتباطِ نمادین می‌باشد. رقص درهمراهی با قصه گویی و نقالی نوعی نمایش گونه‌ی پرشور برای جذاب کردن کار قصه گوست و از این جهت قابل مقایسه با پانتومیم یا نمایش صامت در تئاتر می‌باشد که در آن فارغ از صحنه آرایی‌های مرسوم، تنها با حرکات صورت، دستها و بدن، معنایی خاص را به بیننده القا می‌کنند. رقص همچنین کارکردهای دیگری مانند برانگیختن حس تعاون و دوستی از یکسو و پرورش احساس رقابت سازنده میان افراد ایل دارد و سبب آمادگی جسمانی و روانی برای انجام کارهای سخت زندگی کوچ نشینی می‌شود. باید توجه داشت که در اکثر ایلها و عشایر ایران همچنانکه بخش عظیم، مهم و سختی از کارها بر دوش زنان است و زنان نیز دوش بدوش مردان و گاهی حتی بسیار فراتر از آنها به کار می‌پردازند و در تقسیم کار اجتماعی واجد نقشها و جایگاههای مهم و قابل توجهی هستند، در آیینها و رسوم نیز همه‌ی افراد ایل اعم از مردان و زنان همراهند و اصولا" در رقصها خصوصا" آنها که بازگوکننده‌ی مفاهیم خاصی هستند، هم زنان و هم مردان دارای نقش برابر می‌باشند و در رقصهای آیینی همه با هم می‌رقصند. این همراهی زنان با مردان در رقص، در گذشته و تاریخ تمامی‌ عشایر به چشم می‌خورد، لکن در معدودی از عشایر اکنون زنان و مردان در دستجات جداگانه ای می‌رقصند. در بررسی رقصهای مختلف در میان ایلات و عشایر ایرانی با توحه به خصلت‌های مشترک باید رقص و آداب آن را از جنبه‌های زیر مورد توجه قرارداده و به این نکات توجه کرد:

۱) جنبه‌های نمادین و مفهومی ‌رقص: رقصها دارای بار مفهومی ‌و نمادین می‌باشند بنابراین در بررسی رقصها باید به جنبه‌های نمادین رقصها که در حرکات دستها، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معانی مختلفی در رقصها نهفته است. گاه شکر گزاری به درگاه خداوند گاه ترتیب خاص یکی از کارهای زندگی عشایری مانند پشم چینی گوسفندان یا کارهای کشاورزی، سوارکاری، جنگ با مهاجمان فرضی و تهدید آنان در قالب حرکات رقصنده بیان می‌گردند.


۲) جنبه‌ی تاریخی رقص: رقص مانند دیگر عناصر فرهنگی هر قوم، ریشه در گذشته‌ی تاریخی آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهیم و آداب آن به دلایل مختلف تغییر کرده یا تثبیت شده است. رقصهای ایلات و عشایر نیز از این قاعده مستثنا نبوده است و ریشه در تاریخ ایل دارد جنگها و تهاجم بیگانگان به ایل از مهم‌ترین عوامل تاریخی است که در رقص‌ها نمود یافته است. از سوی دیگر با تحمیل یکجانشینی یا تخته قاپو به ایلات از خشونت حرکات و سرعت ریتم موسیقی و رقص کاسته شده است. از سوی دیگر با تسلط اقوام دیگر یا نفوذهای فرهنگی که در پی مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ایلها در طول تاریخ به وقوع پیوسته است، تغییراتی پیش آمده و رقصهای کنونی بیشتر آمیزه‌ای از رقصهای اصیل و عناصر تازه‌تر می‌باشند. مثلا" با تسلط اعراب بر ایران یا در طی سلطه‌ی مغولها تاثیراتی را می‌توان در رقص ایلات مشاهده کرد. مثلا" جنبه‌های آماده سازی بدنی و تمرینات دفاعی و جنبه‌های اسطوده ای تقویت شده است.

armin khatar
07-23-2011, 11:52 AM
) جنبه‌ی تعاون و همراهی و هماهنگ کنندگی رقص: رقصها نوعی هماهنگی و روحیه‌ی تعاون و همکاری را در شخص ایجاد می‌کنند. نزدیکی گروه رقصنده با یکدیگر و حرکات یکنواخت و هماهنگ گروه با توجه به تلاشی که هرشخص در طی آن سعی می‌کند خود را با دیگران هماهنگ کند نوعی روحیه ی برادری و تعاون در میان افراد ایل پرورش می‌دهد.


۳) جنبه‌های عرفانی رقص: یکی دیگر از جنبه‌های قابل تامل در رقص ایلات و عشایر وجود عناصر عرفانی، رازورزی و گنوسیسم است همچنانکه در سماع سعی بر آن است که با برداشتن پرده ی عناصر مادی مانند زبان و جسم، بیواسطه و مستقیم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفانی و نزدیک به سماع یا رقص عارفانه در رقصها دیده می‌شود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشایر شرق و جنوب خراسان رقص به تمامی‌در خدمت عرفان و خداجویی بیواسطه است. از سوی دیگر گاه رقص حالت نوعی ریاضت و تزکیه ی نفس به خود میگیرد.


۴) جنبه‌های اسطوره ای رقص ایلیاتی: این نیزاز مهمترین عناصر رقص ایلی است توجه به اسطوره‌ها و سعی در نمایش داستانها ی اساطیری و حماسی از عواملی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.


۵ ) جنبه‌ی آماده سازی بدنی و ورزش برای کسب توانایی انجام کارهای سخت: رقصها خود نوعی ورزش سخت و آماده کننده‌ی بدن برای انجام کارهای سخت هستند و در طی آن همانند نوعی ورزش بدن پرورده می‌شود و به آمادگی لازم جهت انجام امور و کارها می‌رسد. در رقص چوب بازی که علاوه بر خراسان در بسیاری ایلهای دیگر مثل بختیاری‌ها و قشقایی‌ها انجام می‌شود ریشه و بنیاد رقص به زمان تسلط مغولها به ایران می‌رسد که افراد ایل در طی رقص با چوب توانایی دفاع و حمله را می‌آموزند و در آن تبحّر می‌یابند.


۶) جنبه‌ی رقابت رقص: در رقصهای عشایری نوعی حس رقابت برانگیخته می‌شود که سازنده است و به شخص انگیزه می‌دهد تا با جدیت کوشش و تمرین بیشتر مهارت خود را ارتقاء بخشیده خود را به موقعیت مرتبه‌ی اول و بهترین رقصنده نزدیک کند. رشد روحیه‌ی رقابت از رقص به کارهای دیگر کشیده می‌شود و به افراد انگیزه بری تلاش بیشتر و انجام بهتر کارهای ایل می‌دهد.

armin khatar
07-23-2011, 11:53 AM
۷ ) جنبه شادی، سرگرمی ‌و آیینی در مراسم‌های خاص از آنجا که زندگی کوچ نشینی زندگی سخت همراه با انجام کارهای طاقت فرساست این نوع زندگی نیازمند کسب روحیه و استفاده از عناصر شادی بخش و سرگرم کننده است در زندگی ایلی هر لحظه می‌تواند حوادث سخت و جانفرسایی در بر داشته باشد از سوی دیگر در کنار روزهای سخت و پر کار زمانهایی نیز فرا می‌رسد که در ییلاق یا قشلاق ایل کار چندانی برای انجام ندارد این درست فرصتی است که در عروسی‌ها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز می‌یابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را می‌توان در رقصها و بازی‌ها دید. عناصر مشترک بسیاری مابین رقصها و بازیها وجود دارد در میان عشایر فارسی زبان خراسان به رقص، واژه‌ی بازی اطلاق می‌شود در عین اینکه بازی یا رقص بسیار جدی گرفته می‌شود و گاهی حتی نوعی عبادت، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب می‌آید.

۸ ) جنبه ی موسیقایی و ریتمیک: همراهی سازهای خاص در هر ایل که نشان از روحیات خاص با رقص و هماهنگی سازها و فراز و فرود آن در هماهنگی با موسیقی و سازهای خاص هر ایل


۹ ) جنبه‌ی منعکس کننده‌ی روحیات خاص هر ایل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ایل نیز قابل دستیابی است.

۱۰ ) جنبه‌های دینی رقص: رقصهای ایلی گاه حالت عبادت یا طلب حاجتی به خود می‌گیرد مانند رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان. در برابر چنین رقصهایی معمولا" نه تنها رقصنده بلکه دیگر افراد حاضر در صحنه نوعی حالت احترام و اعتقاد قابل رویت است. این رقصها بسیار جدی گرفته می‌شود و همگان در انجان آن که نوعی عبادت به حساب می‌آید همکاری می‌کنند.

۱۱ ) جنبه‌ی بخاطر سپاری کارها یا آیینهای خاص: در رقصهایی که این جنبه در آن دیده می‌شود نوعی کار، فنّ یا مراسم خاص با دقت و وسواس کامل به اجرا در می‌آیند این رقصها همچنین نوعی کارکرد آموزشی برای جوانترها دارند و شخص را برای انجام یک کار یا آیین خاص آماده می‌سازند مثل رقص شالیکاری در مازندران و یا رقص قاسم آبادی در گیلان یا رقص خوشه چینی در فارس یا رقص گندمکاران در عشایر خراسان. در رقص قاسم آبادی مراحل کامل نشا کردن برنج و مراحل دیگر برنج کاری به ترتیب و بطور کامل اجرا می‌گردد.

اکنون می‌پردازیم به ذکر نمونه‌های از رقص‌های ایلات و عشایر ایران:

armin khatar
07-23-2011, 11:53 AM
رقص در ایل بختیاری:
رقص در ایل نشانی از هم بستگی، اتحاد و عاطفه است، همه می‌رقصند دست در دست و دوشادوش یکدیگر. اگر رقص فردی هم باشد به منظور زورآزمایی است همانند چوب بازی که نوعی نشان قدرت واعتماد است، آن هم همراه با موسیقی پرتحرکی که یادآور جنگ و ستیز است. از رقصهای رایج و پرتحرک بختیاری رقص «سه پا» را باید نام برد، در این رقص زن و مرد با نوای توشمالان می‌رقصند، سه قدم برمی‌دارند بعد یک پا را جلو می‌گذارند و یک دست را پایین و دست دیگر را بالا نگه می‌دارند، این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار می‌شود. از دیگر رقصهای مرسوم و معروف در ایل بختیاری رقص گروهی «جیران، جیران» است که گروهی است و مردان و زنان باهم در آن شرکت می‌کنند و می‌رقصند.
ازدیگر رقصهای گروهی بختیاری‌ها که درآن حرکات دست و پا بسیار سریع بوده و نیازمند قدرت و انعطاف بدنی بسیار است رقص «هی دته» می‌باشد که همراه آهنگی ریتمیک اجرا می‌شود.
از جمله رقصهای دیدنی بختیاری‌ها که کم و بیش با اشکال مشابه و اندک تفاوتی در اکثر عشایر ایران موجود است رقصی است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه این رقص در نواحی لرستان با نام «خُوس» یا «خَسَه» و در خراسان و ایلات کرمانج که طایفه ای کرد هستند در شکلی مشابه انجام می‌گردد. در طی این رقص که با نوای سازهای نوازندگان (توشمالان در میان بختیاری‌ها) و همراه فراز و فرودهای موسیقی به تناوب اوج می‌گیرد و فروکش می‌کند زنان و مردان همراه هم، می‌رقصند. توشمالان در حین اجرای آهنگ به ناگاه نوای موسیقی را قطع می‌کنند و در این حال رقصندگان باید مانند مجسمه بایستند و تکان نخورند. در این حال عده ای با دادن انعام و شیرینی از توشمالها می‌خواهند تا مجددا" بنوازند به این ترتیب نوای موسیقی با ردیگروبه ناگاه آغاز شده و این فراز و فرودها ادامه می‌یابد. لازم به توضیح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسیقایی و اشعار محلی هستند و سینه به سینه این فرهنگ شفاهی را حفظ می‌کنند در هر ایل با اصطلاحی خاص خوانده می‌شوند و در ایل بختیاری به طور کلی به آنها توشمال می‌گویند. هفت لنگان به آنها «توشمال» یا «میشکال» و چهارلنگان به آنها «خطیر» می‌گویند. در ایل بختیاری هر طایفه و تیره‌ای توشمال و خواننده‌ی خاص خود را دارد تا همواره همراهشان اشند و در مراسم سوگواری و شادی کوچ نشینان را همراهی کنند. توشمالان در ایل بختیاری، زنان و مردانی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر اوقات زندگی شان صرف ساختن ابیات، لطیفه‌ها، متلها و ضرب المثلها می‌شود و در واقع یکی از مهمترین اقشار پدیدآورنده و نگاهدارنده‌ی آثار و ادبیات عامیانه و فولکلور این سرزمینند. در مجالس رقص بختیاری؛ زنانِ توشمال با صدای گرم و گیرای خود اشعار و ترانه‌هایی را در متن آهنگ نوازندگان، می‌خوانند و مردان نیز با ابیات دلپذیر و شورانگیزی به آنها پاسخ می‌دهند و بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پدید می‌آورند.

در بررسی اجمالی رقص و مراسم آن و رفتارشناسی متقابل نوازندگان ایلی و سایر اعضای ایل و ریشه‌های تاریخی رقص در ایل بختیاری به اختصار می‌توان این نکات را مطرح کرد:
رقص نمادی از وابستگی‌های عاطفی اعضای ایل، اتحاد، همدلی و هماهنگی اعضای طایفه وایل است. رقص دسته جمعی اعضای ایل در کنار یکدیگر نشانگر آن است که تمامی ‌اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یکپارچه اند و در حفظ داشته‌های فرهنگی یکدل و مصمم. حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا، کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را می‌رساند. مردان ایل در همراهی زنان در رقصهای نمادین نشان می‌دهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل آگاهند و برای آن ارزش قائلند. حضور زنان این مطلب را می‌رساند که مردان و در مجموع تمامی ‌آحاد عضو ایل، ضمن برخورداری از زحمات زنان، آن را برای هر بیننده‌ی خارجی مطرح می‌کنند و تمایل دارند تا این موضوع به خوبی روشن شود که زن و مرد ایلیاتی در کنار هم امور ایل را به انجام می‌رسانند و به یک اندازه در آینده‌ی ایل موثرند. حضور زنان در جمع توشمالها یا خوانندگان ایل نشان از اجازه‌ی ابراز وجود و بیان احساسات، عواطف و عقاید زنان در ایل دارد.

armin khatar
07-23-2011, 11:53 AM
چوب بازی که معمولا" مردان در آن شرکت می‌کنند، نشانه‌ی وجود مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو ایل،مصمم و توانایند. این مسئله از یکسو به اعضای ایل امنیت خاطر می‌دهد و شبهه‌ی امکان تجاوز به حدود ایل را، از هر بدخواه خارجی می‌گیرد. موسیقی و رقص در ایل بویراحمد:
ایل بویر احمد همانند بیشتر ایلها وکوچ نشینان ایرانی برای موسیقی و رقص اهمیت بسیاری قائلند. کارکرد موسیقی و رقص در ایجاد یکدلی و اتحاد در بین اعضای ایل و حفظ سنتها و آداب و آیینهای ویژه ایل که سبب تثبیت و تمایز هویت فرهنگی ایل می‌گردد، از مهمترین دلایل ماندگاری موسیقی، اشعار و ترانه‌ها و رقصهای ویژه ی بویراحمدی ‌هاست. سختی زندگی معیشتی ایلیاتی و تهاجم‌های گسترده به قصد یکجانشین کردن (تخت قاپو ) و کنترل عشایر در یکصد سال اخیر و نیز ایجاد اختلاف در میان عشایر که در تاریخ عشایر ایران مهمترین راه کنترل عشایر از سوی حاکمیت مرکزی بوده و جنگهای خونین بین عشایر را سبب گردیده است، موسیقی و رقص‌ها را در عشایر ایران خصوصا" بویر احمدی‌ها به شکلی حماسی درآورده است. همانند بختیاری‌ها موسیقی حماسی و ریتمیک همراه با ترانه‌ها یی که در وصف شجاعت و دلاوری و جنگ برای حفظ شرافت و هویت ایلیاتی سروده شده است و رقصهایی که در بسیاری از موارد حاکی از وجود قدرت بدنی نفرات و توان جنگاوری ایل است ریشه در این دوره‌های خاص جنگ و نبرد دارد.

بویر احمدی‌ها برای بخشی از ابیات شعرهای خاص ومعروفشان، آهنگهای ویژه ای دارند، این آهنگها را «قس» می‌نامند. از مهمترین و مشهورترین قسها می‌توان به قس برنو و قس یاریار اشاره کرد. این ترانه‌ها (مجموعه‌ی یک بیت خاص و قس آن ) محتوای حماسی، عاشقانه یا در وصف طبیعت یا محیط و ایل دارند. از سوی دیگر موسیقی حزن انگیزی نیز به نام «تول چپ» دارند که در عزاداری توسط مهتر نواخته می‌شود. در ایل بویراحمد زنان بیشتر در رقص به هنگام شادی شرکت می‌کنند و مردان بیشتر در رقصهای حماسی و جنگاوری مثل رقص چوب شرکت می‌نمایند. از رقص‌های معروف بویر احمدی‌ها می‌توان به چوب بازی، رقص چوبی، رقص دوپا، رقص سه پا، رقص صددستمالی، رقص یلعبه، رقص بختیاری، رقص نرمه نرمه و رقص ترکی شاه فرنگی اشاره کرد.

armin khatar
07-23-2011, 11:54 AM
رقص در ایل قشقایی:
ایل قشقایی از ایلهای بزرگ کشور ایران است که در واقع کنفدراسیون بزرگی متشکل از طوایف مختلف است. رقص چنانکه گفته شد در ایل قشقایی نیز نشانه و نماد همبستگی، اتحاد و دوستی است. درهنگام رقص همه دست در دست هم و دوشادوش یکدیگرند. در بین عشایر قشقایی رقصهای گوناگونی معمول است که در تمامی‌آنها زنان و مردان در کنار یکدیگرند و تقریبا" در اکثر رقصهای قشقاییان زنان و مردان هردو حضور دارند. در جشنها مردان و زنان هریک دو دستمال در دست می‌گیرند، پیرامون یک دایره‌ی بزرگ ایستاده و با آهنگ کرنا و دهل ضمن تکان دادن دستمالها با حرکات موزون پیش می‌روند. چوب بازی که رقصی معمولا" مخصوص مردان است بدین ترتیب انجام می‌گیرد که طبال بر طبل می‌کوبد و کرنازن در ساز خود می‌دمد زنها حول یک دایره ایستاده کل Kel می‌کشند و مردان در میان به چوب بازی یا رقص «در مرو » می‌پردازند. در این بازی مردان دوبه دو با چوبهای کوتاه و یک چوب بلند با یکدیگر می‌رقصند و مبارزه می‌کنند همراه با آهنگی که به تدریج اوج می‌گیرد و ریتم آن تندتر می‌شود سعی می‌کنند تا با زدن چوب به پای حریف چوب بلند را تصاحب و حریف را از میدان بدر کنند و بدین ترتیب رقص ادامه می‌یابد تا برنده‌ی نهایی مشخص گردد. استفاده از لباسهای با رنگهای متنوع و شاد و دستمالهایی با رنگهای زیبا و رنگارنگ زیبایی رقصهای هنرمندانه ی قشقایی را دو چندان می‌کند. همانگونه که گفته شد بدلیل جنگها و مصائب ناشی از آن و حضور کوچ نشینانی همچون ایل بختیاری و بویر احمدی و... در مناطق استراتژیک برای دولت مرکزی ایران و راهها و جاده‌های بااهمیت کشور، موسیقی و رقص در میان این ایلات بیشتر رنگ و بوی حماسی و جنگاوری دارد. اما از دیگر موسیقی و رقصهای قابل تامل در میان ایلات و عشایر ایران زمین، موسیقی و رقصهای مرسوم در منطقه ی شرق ایران یا ایلات و عشایر استانهای شرقی شامل خراسان و سیستان و بلوچستان می‌باشد که بیشتر مفاهیم عرفانی را در بر می‌گیرد. رقص در این ایلات سوای رقص چوب و برخی رقصهای حماسی بیشتر همراه با چکامه یا چامه یا چهاربیتی‌های عرفانی که با سوز خاص و همراه سازهایی چون دوتار نواخته می‌شود، نمادینه‌هایی از مفاهیم نیاز و طلب، عشق و آرزو، حرمان و جدایی و عبادت و پرستش عرفانی را به نمایش می‌گذارد و گاهی بسیار به سماع دراویش نزدیک می‌گردد. از مهمترین این رقصها می‌توان به پرستش یا عبادت مرغ حق، نوایی یا ناز لیلی، پرواز سیمرغ و نار حق اشاره کرد که علاوه بر زیبایی اعجاب انگیز هنر رقصندگان آن، گنجینه ای گرانبها از چکامه‌های سروده شده توسط شاعران تاریخی این سرزمینها و حفظ سینه به سینه ی آنها می‌باشد که معمولا" با سوز و گداز فراوان در سکوت ساز یا در لحظات فرود آهنگ، خوانده می‌شود و سپس موسیقی اوج می‌گیرد و رقصنده که در اصطلاح محلی به او بازیگر می‌گویند به پرواز در می‌آید. بسیاری از بازیگران عشایر شرق ایران خصوصا" در خراسان بازی (رقص) را نوعی عبادت می‌دانند و پیش از آغلز آن وضو می‌گیرند و نماز می‌خوانند.

armin khatar
07-23-2011, 11:54 AM
علاوه بر رقصهای عرفانی در میان عشایر و ایلات خراسان، نیز رقصهای شاد و نشاط انگیزی همچون رقص چوب و رقصهای دیگری که با نوای دهل و سرنا یا دوتار همراهی می‌شود وجود دارد که بیشتر در اعیاد و جشنها و پایکوبیها از آنها استفاده می‌شود. بخشی از این رقصها به همراه شعر و آهنگ ِ زمینه‌شان بیان کننده‌ی حماسه‌هایی پرشور از سرداران و قهرمانان تاریخی و مردمی‌این سرزمین است.
بی شک رقص و ترانه‌های محلی عشایر بخشی از گوهر گرانبهای فرهنگ و فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی ‌صبور، سلحشور، سخت کوش ودو ستدار آب و خاک سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و نشان دهنده ی سابقه ی تاریخی فرهنگی غنی و غرورآفرین در این سرزمین است. کنکاش در هر بخش از هنر اصیل ایرانی به یقین به خوبی نشان از این موضوع دارد که هرگاه فرهنگ اصیل ایرانی که ریشه در تاریخ باستانی آن دارد،از زیر یوغ اسارت و تهاجم فرهنگهای دیگر خارج شده و فرصت نفس کشیدن یافته، مفاهیمی‌سرشار از انسانیت و احترام به انسان و خصوصا" توجه به برابری و حقوق تمامی‌اقشار جامعه ی بستر و به ویژه احترام و رعایت حقوق زنان به عنوان یکی از کلیدی ترین و مهمترین پایه‌های جامعه رخ نشان داده است. در یک کلام هر بخش از فرهنگ ایران زمین نشانگر بخش دیگری از عظمت روح انسانهای پدیدآورنده آن است. انسانهایی عاشق که همیشه واژه‌ی انسانیت را اعتلا بخشیده اند.

armin khatar
07-23-2011, 11:54 AM
واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟!



پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که....
دری وری می‌گوید
به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را دری وری می‌گویند. این عبارت که در میان عوام بیشتر مصطلح است تا چندی گمام می‌رفت ریشۀ تاریخی نباید داشته باشد ولی خوشبختانه ضمن مطالعۀ کتب ادبی و تاریخی ریشه و علت تسمیۀ آن به دست آمده که ذیلاً شرح داده می‌شود.
مطالعه و مداقه در تاریخچۀ زبان فارسی نشان می‌دهد که نژاد ایرانی در عصر و زمانی که با هندیها می‌زیست به زبان سنسکریت یا مشابه به آن سخن می‌گفت. پس از جدا شدن از هندیها کهنترین زبانی که از ایرانیان باستان در دست داریم زبان اوستا است که کتاب اوستا به آن نوشته شده است.
زبان پارسی باستان یا فرس قدیم زبان سکنۀ سرزمین پارس بود که در زمان هخامنشیان بدان تکلم می‌کردند و زبان رسمی ‌پادشاهان این سلسله بوده است.
حملۀ اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان بر ایران موجب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران اوج پیدا کند.

در زمان اشکانیان زبان پهلوی اشکانی و در زمان ساسانیان زبان پهلوی ساسانی در ایران اوج شد و به شهادت تاریخ تا قرن پنجم هجری در مدارس اصفهان اطفال نوآموز را به زبان پهلوی درس می‌دادند. اکنون نیز از نیشابور به مغرب و شمال غربی و جنوب در هر روستای بزرگ و کوچک، زبانهای محلی با لهجه‌های مخصوص وجود دارد که همۀ این زبانهای روستایی لهجه‌های گوناگون زبان پهلوی است و حتی اهل تحقیق معتقدند که معروفترین اشعار زبان پهلوی گفته‌های بندار رازی و باباطاهر عریان است که لهجه‌های پهلوی ساسانی در آن کاملاً نمایان است ضمناً این نکته ناگفته نماند که واژۀ پهلوی صفتی نسبی و منسوب به پهلو می‌باشد.
پهلو که تلفظ دیگر آن پرتو و پارت سات نام قوم شاهنشاهان اشکانی است و حتی واژۀ پارس نیز صورت دیگری از همان نام می‌باشد. در منطقه خراسان و ماوراءالنهر به زبان محلی خودشان دری که شاخه ای از زبان پهلوی بوده است سخن می‌راندند و زبان دری یکی از سه زبانی بود کهم در دربار ساسانی رواج داشته است.

باید دانست که اشتقاق زبان دری از واژۀ دَر است که به عربی باب گویند یعنی زبانی که در درگاه و دربار پادشاهان بدان سخن می‌گویند.
زبان دری از نظر تاریخی ادامۀ زبان پهلوی ساسانی یعنی فارسی میانه است که آن نیز ادامۀ فارسی باستانی یعنی زبان رایج روزگار هخامنشیان می‌باشد.

دانشمند محترم آقای دکتر جواد مشکور راجع به تاریخچۀ زبان که چگونه از بین النهرین و پایتخت اشکانیان و ساسانیان کوچ کرده سر از خراسان ماوراءالنهر درآورده است شرحی مفید و مستوفی دارد که نقل آن خالی از فایده نیست:
"زبان دری یا درباری که زبان لفظ و قلم دربار ساسانیان بود پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که شمار ایشان به چندین هزار تن بالغ می‌شدند همراه او سفر کردند.
"مورخان می‌نویسند هزار نفر از رامشگران و هزار تن از آشپزان آشپزخانه و نخجیریان همراه او بودند. از این بیان می‌توان حدس زد که دیگر درباریان که در رکاب شاه بودند چه گروه کثیری را تشکیل می‌دادند. یزدگرد با چنین دستگاهی به مرو رسید و مرو مرکز زبان دری شد.

"این زبان در خراسان رواج یافت و جای لهجه‌ها و زبانهای محلی مانند خوارزمی ‌و سُغدی و هروی را گرفت و حتی از آنها متأثر گردید.
قرون متمادی طول کشید تا این زبان به سایر نقاط ایران سرایت کرده مانند امروز زبان رسمی‌و مصطلح همۀ ایرانیان گردیده است.
عقیده بر این است که چون ایرانیان در خلال پانصد سال- از قرن سوم تا هشتم هجری- زبان دری را به خوبی نمی‌فهمیدند و غالباً به زبان محلی مکالمه می‌کردند لذا هر مطلب نامفهوم را که قابل درک نبود به زبان دری تمثیل می‌کردند و واژۀ مهمل وری را به زبان اضافه کرده
می‌گفتند: "دری وری می‌گوید" یعنی به زبانی صحبت می‌کند که مهجور و نامفهوم است.

armin khatar
07-23-2011, 11:54 AM
جشن مهرگان
16 مهر: جشن مهرگان



مهر یشت از نگاه اشاره‌های نجومی ‌و باورهای کیهانی از مهم‌ترین و ناب‌ترین بخش‌های اوستا است و کهن‌ترین سند درباره‌ی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند...
مهر روز از مهر ماه برابر با 16 مهر در گاهشماری ایرانی

... می‌ستاییم مهر ِدارنده ی دشت‌های پهناور را،
او که به همه‌ی سرزمین‌های ایرانی،
خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی ‌و پُر از شادی می‌بخشد ...
«اوستا - مهریَشت»
«جشن مهرگان» که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) می‌نامیدند و در نخستین روز از پاییز برگزار می‌شد، [1] پس از نوروز بزرگ‌ترین جشن ایرانی و هندی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه‌ی شش روز ادامه دارد.

«مهریشت» نام بخش بزرگی در اوستا است که در بزرگداشت و ستایش این ایزد بزرگ و کهن ایرانی سروده شده است. مهر یشت، دهمین یشت اوستا است و همچون فروردین یشت، از کهن‌ترین بخش‌های اوستا بشمار می‌آید. مهر یشت از نگاه اشاره‌های نجومی ‌و باورهای کیهانی از مهم‌ترین و ناب‌ترین بخش‌های اوستا است و کهن‌ترین سند درباره‌ی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند 95 همین یشت می‌باشد. از مهر یشت تا به امروز 69 بند کهن و 77 بند افزوده شده از دوران ساسانیان، به جا مانده است.
روز آغاز جشن مهرگان، «مهرگان همگانی» یا «مهرگان عامه» و روز انجام، «مهرگان ویژه» یا «مهرگان خاصه» نام دارد.
همان طور که می‌دانیم در گاهشماری باستانی ایران، سال به دو پاره (فصل) بخش می‌شد، تابستان (هَمَ) هفت ماهه و زمستان (زَیَنَ) پنج ماهه، که جشن نوروز جشن آغاز تابستان بزرگ و مهرگان جشن آغاز زمستان بزرگ بود و از این رو این دو جشن با هم برابری می‌کرده اند.

آن چنان که ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» از زبان «سلمان فارسی» آورده است:
«... ما در عهد زرتشتی بودن می‌گفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر ...»
در برهان قاطع «خلف تبریزی» نیز درباره‌ی مهرگان می‌خوانیم:
«نام روز شانزدهم از هر ماه و نام ماه هفتم از سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب عالم تاب است در برج میزان که ابتدای فصل خزان است و نزد فارسیان بعد از جشن و عید نوروز که روز اول آمدن آفتاب است به برج حمل از این بزرگ تر جشنی نمی‌باشد و همچنان که نوروز را عامه و خاصه می‌باشد، مهرگان را نیز عامه و خاصه است و تا شش روز تعظیم این جشن کنند. ابتدا از روز شانزدهم و آن را مهرگان عامه خوانند و انتها روز بیست و یکم و آن را مهرگان خاصه (روز جشن مُغان یعنی آتش پرستاران) خوانند و عجمان گویند که خدایتعالی زمین را در این روز گسترانید و اجساد را در این روز محل و مقر ارواح گردانید ...»

armin khatar
07-23-2011, 11:55 AM
پیدایش مهرگان
پیشینه‌ی جشن مهرگان به اندازه ی قدمت ايزدش، میترا است و تا آن جا که بن نوشت‌های موجود نشان می‌دهند، اين جشن دست کم از دوران فريدون پیشدادی آغاز شده است که شاهنامه‌ی فردوسی به روشنی به پیدایش اين جشن در دوران پادشاهی فريدون اشاره کرده است:
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
به رســم کیان تاج و تخت مهی بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته ســر مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشـت از بدی گرفتند هر کــس ره بـخردی
دل از داوری‌ها بپرداخـتـنـد به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نـشـسـتـنـد فرزانگان، شادکام گـرفتند هـر یک ز ياقوت، جام
می‌روشن و چهره ی شاه نـَو جهان نو ز داد از سر ِماه نـَو
بـفـرمـود تا آتش افـروخـتـنـد همه عنبر و زعفران سوختند
پـرسـتـیـدن مهرگان دیـن اوسـت تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست از و ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر

ابوریحان بیرونی نیز می‌آورد:
«... در روز مهرگان فرشتگان به یاری کاوه ی آهنگر شتافتند و فریدون به تخت شاهی نشست و ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد و مردمان را از گزند او برهانید ...»
و تاریخ نگار دیگری به نام «ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی» که در سال 444 هجری کتاب «زین الاخبار» را نگاشته از جشن‌های ایران باستان بخشی را آورده است و درباره ی مهرگان می‌گوید:
«این روز مهرگان باشد و نام روز و ماه همراهند و چنین گویند که اندر این روز آفریدون بر بیوراسب که او را ضحاک گویند، پیروز شد و او را اسیر کرد و او را بست و به دماوند برد و در آنجا وی را زندانی کرد. مهرگان بزرگ و برخی از مغان چنین گویند که این پیروزی فریدون بر بیوراسب، رام روز بوده است و زرتشت که مغان او را به پیامبری دارند، ایشان را فرموده است، بزرگ داشتن این روز و روز نوروز را.»
گویا تاریخ نویسان، شاعران و نویسندگان هم پیمان گشته اند تا از پیدایش مهرگان گزارش‌های یکسانی ارایه دهند.


«اسدی توسی» نیز در «گرشاسب نامه» از چرایی پیدایش مهرگان گزارش می‌دهد:
فــریـدون فــرخ بـه گـرز نـبـرد ز ضـحـاک تـازی بـرآورد گرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر
و باز هم «بیرونی» در «التفهیم» می‌نویسد:
«... مهرگان شانزدهمین روز از مهرماه و نامش مهر، اندرین روز، آفریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از پس نوروز بُوَد ...»

armin khatar
07-23-2011, 11:55 AM
گزارش خلف تبریزی درباره ی پیدایش مهرگان نیز این چنین است:
«... و در این روز ملایکه یاری و ممدکاری کاوه آهنگر کردند و فریدون در این روز بر تخت شاهی نشست و در این روز ضحاک را گرفته به کوه دماوند فرستاد که در بند کنند و مردمان به سبب این مقدمه جشنی عظیم کردند و عید نمودند و بعد از آن حکام را مهر و محبت به رعایا به هم رسید و چون مهرگان به معنی محبت پیوستن است بنابراین بدین نام موسوم گشت ...»
دکتر «محمود روح الامینی» به نقل از آثارالباقیه‌ی بیرونی می‌نویسد:
«… و برخی مهرگان را بر نوروز برتری داده اند چنانکه پاییز را بر بهار برتری داده اند و تکیه گاه ایشان اینست که «اسکندر» از «ارسطو» پرسید که کدامیک از این دو فصل بهتر است؟ ارسطو گفت پادشاها در بهار حشرات و هوام آغاز می‌کند که نشو یابند، و در پاییز آغاز ذهاب آن‌هاست، پس پاییز از بهار بهتر است...»
و حتی بیرونی که به سخت کوشی و پرکاری نامدار است گویا بایسته‌ی خویش می‌داند که در مهرگان و نوروز بیاساید، آنگونه که «شهروزی» در مورد وی می‌گوید:
«… دست و چشم و فکر او هیچ گاه از عمل بازنماند، مگر به روز نوروز و مهرگان.»

در نظم و نثر پارسی از روزگاران گذشته، درباره‌ی جشن مهرگان گفت وگو و اشاره بسیار شده است. پس از ساسانیان، در آن روزگاران پر آشوب که نابسامانی و پریشانی در ایران گسترش پیدا کرده بود، باز هم ایرانیان آیین‌های گذشته و آدابشان را همچنان نگه می‌داشتند و هنگامی ‌که فرصتی به دست می‌آوردند، این آداب و آیین‌ها به آشکاری و روشنی و فر و شکوه برگزار می‌شد و هنگامی ‌که سخت‌گیری تازیان در این باره آغاز می‌شد، ایرانیان به گونه‌های پنهان آیین‌های خود را برگزار می‌کردند. سرانجام به انگیزه ی اهلیت این آیین‌ها، شایان نگرش بود و پذیرا شدن یا زیر همان عنوان‌ها و یا زیر سرپوش‌ها و عنوان‌هایی تازه مورد پذیرش و اقتباس تازیان یورشی و دشمنان ایران قرار می‌گرفت. از آن جمله است جشن مهرگان.

«رودکی» درباره ی مهرگان چنین سروده است [2] :
ملکا جشن مهرگان آمــــد جشن شاهان و خسروان آمــد
جز به جای ملهم و خرگاه بـــدل بــاغ و بـــوسـتـان آمـــد
مورد برجای سوسن آمـــد بــاز می‌ بر جــای ارغــوان آمــــد
تو جوانـمرد و دولت تو جـوان می‌ بر بخت تــو جـوان آمــد

«ابولفضل بیهقی» نیز شرح جشن مهرگان را در که در روزگار مسعود غزنوی برگزار می‌شد در کتاب خود آورده است:
«... و روز دوشنبه دو روز مانده از ماه رمضان به جشن مهرگان بنشست و چندان نثارها و هدیه‌ها و طرف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت و سوری صاحب دیوان بی اندازه چیزها فرستاده بود، نزدیک درش تا پیش آورد، همچنان نمایندگان بزرگان پیرامون چون خوارزمشاه آلتونتاش و امیر چغانیان و امیر گرگان و کشورهای قصدار، مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی با نام بگذشت. [3]


چگونگی برپایی جشن مهرگان در گذشته
با نگاهی با آثار بجا مانده از بزرگان و دانشمندان و مورخانی چون فردوسی، بیرونی، اسدی توسی، کتزیاس، دوریس، استرابون، و همچنین آثار شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو، سعد سلمان و ... می‌توان به راحتی شیوه ی برگزاری جشن مهرگان در دوران پیشین را دریافت.

«کتزیاس» (Katesias) یونانی، پزشک ویژه ی اردشیر دوم هخامنشی می‌نویسد:
«... پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست شوند، مگر در روز جشن مهرگان که لباس‌های ارغوانی گرانبهایی می‌پوشند و همراه با مردم و دسته‌های نوازندگان و خنیاگران در باده پیمایی همگانی شرکت می‌جویند ...»
این تنها روز در ایران هخامنشی بوده که مردم می‌توانستند در حضور پادشاهان به صورت همگانی باده گساری کنند.

armin khatar
07-23-2011, 11:55 AM
تاریخ نگار دیگری به نام «دوریس» (Duris) می‌نویسد:
«... پادشاهان در این جشن پایکوبی و دست افشانی می‌کردند ...»
بنا به گفته‌ی «استرابون»(Strabon) خشتره پاون (ساتراپ) ارمنستان، در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار شاهنشاه هخامنشی گسیل می‌داشت.
اردشیر پاپکان (بابکان) و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم می‌بخشیدند.
در این روز موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، سیب، به، انار، و یک خوشه‌ی انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود، واج گویان (زمزمه کنان) نزد شاه می‌آورد. هفت مورد و هفت چیز دیگر که در خوانچه می‌گذاشتند، همان هفت چین [4] بود که جز تشریفات جشن نوروز و مهرگان به حساب می‌آید.

ابوریحان بیرونی می‌گوید:
«... گویند مهر، نام خورشید است و در چنین روزی پدیدار گشته، از این رو، نام مهرگان را به او نسبت داده اند. پادشاهان در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر می‌گذاشتند و می‌گویند که در این روز فریدون بر بیوراسپ (ضحاک ماردوش) دست یافت. چون در چنین روزی فرشتگان از آسمان به یاری فریدون پایین آمدند، لذا در جشن مهرگان به یاد آن روز، در سرای پادشاهان، مردی دلیر می‌گماشتند و بامدادان به آواز بلند ندا می‌داد، ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.»


خلف تبریزی نیز بخشی از مراسم جشن مهرگان را چنین توصیف می‌کند:
«... و گویند که اردشیر بابکان تاجی که بر آن صورت آفتاب نقش کرده بودند در این روز بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نیز در این روز همچنان تاجی بر سر اولاد خود نهادندی و روغن «بان» که آن درختی است و میوه ی آن را «حسب البان» گویند به جهت یُمن و تبرک بر بدن مالیدندی و اول کسی که در این روز نزدیک پادشاهان عجم آمدی موبد موبدان و دانشمندان بودی و هفت خوان از میوه همچو ترنج و سیب و بی و انار و عناب و انگور سفید و کُنار با خود آوردندی، چه عقیده ی فارسیان آن است که در این روز از هر هفت میوه ی مذکور بخورند و روغن بان بر بدن بمالند و گلاب بیاشامند و بر خود و دوستان خود بپاشند ...»

armin khatar
07-23-2011, 11:55 AM
«کومون» (Cumont) خاورشناس و دانشمند بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام «آیین میترا» چنین می‌گوید:
«.. بدون تردید، جشن مهرگان که در کشورهای روم باستان، روز پیدایش خورشید نامیده می‌شد و آن را «سل ناتالیس این وکتی» (Sol Natalis Invecti) یعنی «روز زایش خورشید شکست ناپذیر» [5] می‌گفتند که به بیست و پنجم ماه دسامبر کشیده شد و شماری زیاد از عیسویان پیش از عیسی مسیح به آیین مهرپرستی گرویدند و پس از گسترش دین مسیح در اروپا، روز زایش مسیح قرار داده شد. چون عیسویان نمی‌خواستند این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند.»
در واقع باید گفت که کریسمس عیسویان بر پایه‌ی مهر روز ایرانیان باستان است.

دکتر «ذبیح الله صفا» در مجله‌ی مهر، شماره ی ده، سال نخست چنین می‌نویسد:
«در روزهای مهرگان و نوروز، پارسیان، مُشک و عنبر و عود هندی به یکدیگر می‌دادند و توده‌های مردم هر کدام به فراخور حال و توانایی و کار خود برای پادشاه پیشکش می‌آوردند و رسم و آیین و آداب جشن مهرگان همانند بزرگواری روز نخست نوروز بوده است.»
به روایتی نیز تاجگذاری اردشیر پاپکان، مقارن با جشن مهرگان بود.
ابومسلم خراسانی، برمکیان و دولت مردان آن زمان عباسیان، در گرفتن جشن مهرگان پافشاری داشتند.

در کتاب «تلمود»، از کتاب‌های مقدس یهود هم از جشن مهرگان سخن رفته است و این نشان می‌دهد که این جشن در بسیاری از مناطق دنیای باستان برگزار می‌شده است.
واژگان «مهرجان»(مهرجانات) و «نیروز» که معرب شده‌ی مهرگان و نوروز است و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای عرب زبان حاشیه‌ی خلیج فارس و برخی از کشورهای شمال آفریقا به مفهوم جشنواره (فستیوال)، کاربرد دارد و وارد زبان و قلمرو فرهنگی کشورهای مسلمان و عرب زبان گردیده است نیز، نشانه ی دیگری است بر فر و شکوه این دو جشن باستانی.

armin khatar
07-23-2011, 11:55 AM
چگونگی برگزاری کنونی جشن مهرگان
امروزه هم میهنانمان چند روز مانده به پاییز با خانه تکانی به پیشباز پاییز و مهرگان می‌روند، در روز مهر از ماه مهر جلوی در خانه‌ها را آب پاشی و جارو کرده و پس از آن با رفتن به نیایشگاه‌ها و گردهم آمدن با تهیه ی خوراک‌های سنتی از یکدیگر پذیرایی می‌کنند و با سخنرانی ، خواندن سرود و شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی برپا می‌کنند.
در برخی روستاهای کشور، جشن مهرگان همراه با اجرای موسیقی سنتی همراه است بدین گونه که در روز پنجم پس از مهرگان، گروهی از اهالی روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می‌دهند در تالار مرکزی یا نیایشگاه مرکزی روستا یا سرچشمه و قنات، گرد هم می‌آیند و «گروه ساز» را تشکیل می‌دهند، هنرمندان روستایی نیز با سُرنا و دف گروه را همراهی می‌کنند، آن‌ها با هم حرکت کرده و از یک سوی ِروستا و از نخستین خانه مراسم بازدید از اهالی روستا را آغاز می‌کنند و با شادی وارد خانه‌ها می‌شوند؛ کدبانوی هر خانه مانند همه ی جشن‌های ایرانی نخست آینه وگلاب می‌آورد و اندکی گلاب در دست افراد ریخته و آینه را در برابر چهره ی آن‌ها نگه می‌دارد و سپس «لــُرَک» را که فراهم نموده میان همه‌ی گروه پخش می‌کند، این آجیل مخصوص، مخلوطی است از تخم کدو، آفتابگردان، و نخودچی کشمش که همراه با شربت و چای پذیرایی می‌شود.
آنگاه یکی از افراد گروه ِساز که صدایی رسا دارد نام‌های کسانی را که پیش از این در این خانه سکونت داشته و درگذشته اند باز می‌گوید و برای همه ی آن‌ها آمرزش و شادی روان آرزو می‌کند.
پس از آن بشقابی از لرک از این خانه دریافت می‌کنند و در دستمال بزرگی که بر کمر بسته اند می‌ریزند و از خانه بیرون می‌آیند و به خانه پسین می‌روند. چنان که در خانه ای بسته باشد برای لحظه ای بیرون خانه می‌ایستند و با بیان نام‌های درگذشتگان آن خانه، بر روان و فروهر آن‌ها درود می‌فرستند.
برخی از خانواده‌ها نیز پول و میوه برای استفاده در جشن مهرگان به گروه می‌دهند و برخی دیگر نیز نوعی نان مخصوص به نام «لورگ» درست می‌کنند و گوشت‌های بریان شده که به قطعات کوچکی تقسیم شده است همراه با سبزی داخل آن قرار داده به گروه می‌دهند. پس از پایان مراسم در نیایشگاه، موبد یا کدخدا، آجیل، میوه و نان و گوشت و سبزی گردآوری شده را در میان شرکت کنندگان پخش می‌کند.
مردم تا آنجا که امکان دارد با لباس‌های ارغوانی یا سرخ گرد هم آمده و به پایکوبی و شادی می‌پردازند و هر یک چند نبشته ی شادباش (کارت تبریک) برای هدیه به همراه دارند.

armin khatar
07-23-2011, 11:56 AM
سفره‌ی مهرگان
خوان یا سفره‌ی مهرگانی نیز همچون سفره‌ی هفت سین نوروز و دیگر سفره‌های جشن‌های ایرانی، هفت چینی از میوه‌ها و خوراکی‌هاست همراه با شاخه‌هایی از درختان «سرو»، «مورد» و «گز» و شربتی از عصاره‌ی «هوم» (هَئومَه) [6] که با شیر رقیق شده و نان مخصوص «لورگ» که روی پارچه‌ای ارغوانی گرد ِیک آتش دان چیده می‌شوند.
هفت میوه همچون سیب، انار، ترنج، سنجد، بی (به)، انگور سفید، انجیر، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرمالو و ...
آجیل ویژه ای از هفت خشکبار از جمله مغز گردو، پسته، مغز فندق، بادام، تخمه، توت خشک، انجیر خشک، نخودچی و ...
آش هفت غله از گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن.
کاسه ای پر از آب و گلاب و سکه و برگ آویشن همراه با گل‌های بنفشه و نازبو (ریحان)، آیینه، سرمه دان، شیرینی و بوی‌های خوش همچون اسفند و عود و کُندر.

موسیقی مهرگان
خلف تبریزی در «برهان قاطع» برای یکی از مقام‌ها و لحن‌های موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آورده است، که گمان می‌رود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه ای نواخته می‌شده که اکنون از آن آگاهی نداریم.
همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است و نیز نظامی‌ گنجوی در منظومه‌ی «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است.

armin khatar
07-23-2011, 11:56 AM
مهرگان در ادبیات
در ادبیات به ویژه چامه‌های (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونه‌های کوتاهی از آن‌ها را می‌آوریم:
مسعود سعد سلمان:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی‌امروز کرد بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان

منوچهری دامغانی:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، بالله نه از آن آمد که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد،‌هان در بگشاییدش اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش هرزمان خدمت لختی بفزاییدش

دقیقی:
گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد دست او پیراهن اشجار از سر بر کشد
باغ‌ها را داغ‌های عریان بر برزند شاخ‌ها را چادر نسطوریان بر سر کشد
زانکه سی سنبر چون ما مست و نرگس شوخ چشم هردو بدخو را همی‌در زر و در زیور کشد
مهرگان آمد و جشن ملک افریدونا آن کجا گاو خوشش بودی بر ما یونا

قطران تبریزی:
آدینه و مهرگان و ماه نو بادند خجسته هر سه بر خسرو

عنصری:
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال

ناصر خسرو:
نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی


امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف. سایه):
بــگشاییم کفتران را بــال
بــفروزیم شعله بـر سر کوه
بـسـرایـیـم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم ...
رقص پر پیچ و تاب پرچم ما
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خنده ی نوشکفته ی خورشید
مهرگان را درود می‌گویند ...
گرم هر کار مست، هر پندار
همره هر پیام، هر سوگند
در دل هر نگاه، هر آواز
توی هر بوسه، هر لبخند
... ما خواهانیم که پشتیبان کشور تو باشیم،
ما نمی‌خواهیم از کشور تو جدا شویم،
نمی‌خواهیم از خانه خود جدا شویم،
مباد جز این ای مهر نیرومند !..
«اوستا، مهر یشت، بند 75»

armin khatar
07-23-2011, 11:56 AM
پانوشت‌ها :
^ [1] جشن بزرگ «میثرَکَنَه / میتراکانا / مهرگان»، بزرگ ترین جشن هخامنشی است در ستایش و گرامیداشت «میترا» که در نخستین روز ماه «باگایادی / بَغَیادی»(یاد خدا)، و نیز آغاز سال نو در گاهشماری هخامنشی برگزار می‌شده است و امروزه نیز سنت کهن آغاز سال نو از ابتدای پاییز با نام «سال وِرز»، در تقویم محلی کردان مُکری مهاباد و طایفه‌های کردان شکری باقی مانده است. هنگام اصلی جشن «مهرگان» نیز در اصل در چنین روزی بوده که بعدها به شانزدهم مهرماه منتقل شده است. (تقی زاده، ص 76).
^ [2] چهار بیت را «شمس الدین محمدبن قیس رازی» در «کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم» آورده است.
^ [3] تاریخ بیهقی - به کوشش دکتر غنی و دکتر فیاض (ص273).
^ [4] هفت چین پس از ورود اسلام و اعراب به ایران به هفت سین تبدیل شد زیرا که در زبان تازی «چ» نیست.
^ [5] یشت‌ها استاد پورداوود ، صفحه ی 396 به بعد و یشت‌ها 44:2 و خرده اوستا ، صفحه ی 205 تا 209.
^ [6] «هوم» درختچه ایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سروَر و رَد گیاهان شناخته می‌شده و از افشره ی آن نوشیدنی ای فراهم می‌ساختند.
«هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می‌شناسند : «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک»(در دشت جوین خراسان)، «اَلــْتــَه»، «مادِرَخ»(در بدخشان افغانستان)، «خوم»(در ناحیه ی پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه»(در بالا آب زرافشان و یغناب).
اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است : هوم تنها در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آن‌ها و بطور خودرو می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه ی میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند و در اوایل پاییز میوه‌های سرخ کوچک می‌دهد و هنگامی‌که برخی شاخه‌ها یا برگ‌های آن خشک می‌شود به رنگ زرین زیبایی نمودار می‌شود که اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود؛ «هوم» از خانواده ی «اِفِدرا»(Ephedra) و دارنده ی ماده «اِفِدرین» و در نتیجه، افشره ی آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش بخشی دارد؛ در باورهای عامه، افشره ی هوم را موجب افزایش توان فرزند آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان می‌دانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در این جا به همه ی آن اشاره شود.
«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز بی‌گمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شده است.
به این نکته نیز می‌توان اشاره کرد که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» هر دو از‌هاون و دسته‌هاونی که «هوم» را در آن می‌کوبیده اند و بعدها به شکل آیینی در نیایش‌ها در آمده بوده است، اقتباس شده است. (از اوستای کهن - رضا مرادی غیاث آبادی)

armin khatar
07-23-2011, 11:56 AM
شطرنج و سياست

در نگاه اول دو تيم وجود دارد که هدف هر کدام ازآنها مات کردن حريف است که جدي بودن بازي را نشان مي دهد البته به اينکه بازي هر کدام از طرفين در چه سطحي باشد قضايا و شرايط متفاوت است مثلا اگر هر دو طرف حرفه اي باشند معمولا مهره هاي کمتري از بازي خارج ميشوند و در حقيقت چون هر دو طرف حرفه اي هستند سعي ميکنند با همه توان و با کمترين تلفات اهداف خود را اجرا کنند و در حقيقت يک توازن قدرت شکل ميگيرد و به اين ترتيب نتيجه بازي به ميزان اشتباهات هر کدام از اين دو تيم بستگي دارد. ولي اگر يک طرف ضعيف تر باشد معمولا سعي ميکند ضعف خود را با خسارت زدن به تيم مقابل و خارج کردن مهره هاي او از بازي جبران کند و البته در اين ميان خود او هم مهره هاي زيادي را قرباني ميکند و در اين بازي در حقيقت هدف طرف ضعيف مات کردن حريف نيست بلکه با قبول اين فرض که حريف قوي است و امکان برد وجود ندارد سعي ميکند با ضد بازي خسارات و تلفات طرف مقابل را زياد و نتيجه بازي را به تاخير بياندازدو حتي شايد بتواند نتيجه را با تساوي به پايان ببرد. مثالي که ميتوانم بزنم عمليات هاي تروريستي و انتحاري بر عليه امريکا و غرب است که در اين کار هدف فرد تروريست ضربه زدن هر چه بيشتر به طرف مقابل است و برايش اهميتي ندارد که در اين ميان او نيز جان خود را از دست ميدهد و البته هر چه ميزان اين خسارات بيشتر و شديدتر باشد، رضايت او نيز بيشتر ميشود و احساس غرور بيشتري ميکند براي مثال در حادثه 11 سپتامبر تروريست ها با هدف قرار دادن مهره هاي بسيار مهم طرف مقابل خسارات سنگيني را به حريف وارد کردند و از اين کار نيز به شدت ابراز رضايت کردند و حتي باعث خوشحالي بعضي از مسلمانان و ديگر طرفداران آنها نيز شد.

نکته ديگر که بايد در بازي شطرنج به آن توجه کرد اين است که امکان سکون و عدم تحرک وجود ندارد و بايد اجبارا حرکت کرد و اين حرکت خواسته يا ناخواسته با حرکت حريف در ارتباط است و يا طراحي يک برنامه جديد و در حقيقت ابتکاري نو در صحنه بازي است و يا اينکه واکنشي است به حرکت طرف مقابل و تا آخر بازي به همين صورت است .

نکته ديگر اين است که هدف هر تيم از بازي حفظ شاه است و در حقيقت تلاش همه تيم و همه برنامه ها و اين کنش و واکنشها به خاطر حفظ شاه است و اينکه شاه مات نشود و به همين خاطر در شرايط خطرناک با توجه به موقعيت ها ممکن است براي حفظ شاه مصلحتا مهره يا مهره هايي قرباني شوند و با توجه به شرايط و مشکلات اين مهره يا مهره ها متفاوت ميباشند گاهي يک جابجايي ساده به بحران پايان ميدهد گاهي قرباني کردن يک سرباز گاهي مهره هاي مهمتر و حتي در بعضي مواقع وزير براي حفظ شاه بايد قرباني شود.

نکته قابل توجه در بازي شطرنج مربوط به چيدن مهره هاي آن است که در دو طرف صفحه شطرنج جاي هر مهره مشخص است ولي نکته قابل توجه اين است که درست است که هدف از بازي مات کردن شاه حريف است ولي در صف جلوي هر تيم تعداد زيادي سرباز {پياده} وجود دارند که نيمي از کل مهره هاي هر تيم را تشکيل ميدهند و در جلوي هر مهره اي يک سرباز وجود دارد و به تعبيري يک کمربند امنيتي براي حفظ و تامين امنيت مهره هاي ديگر تشکيل ميدهند اين مهره ها معمولا بيشترين آسيب پذيري را در جدال ميان دو شاه متحمل ميشوند و کلا در مواقع خطر به عنوان سپر بلا قرار داده ميشوند اين مهره ها قدرت زيادي ندارند و حتي امکان جابجايي سريع و طولاني را ندارند و به همين دليل هم مجبورند وارد جنگ شوند و همان طور که گفتم در جدال ميان دو قدرت اولين کساني هستند که آسيب ميبينند و بخاطر چيزي که اصولا ارتباطي به آنها ندارند بيشترين ضربه را ميخورند .

در صحنه سياست اين سربازان مردم هستند که در مواقع خطر هيئت حاکم آنها را به عنوان سپر بلاي خود وارد بازي ميکنند و در حقيقت حکومت مردان پشت مردم پنهان ميشوند و به عناوين مختلف مردم را به خطوط مقدم جبهه ميفرستند و خود از پشت جبهه از جايي که کمترين آسيب پذيري را دارد جنگ را اداره ميکنند و با بازي دادن احساسات مردم او را وادار به اين کار ميکنند موثرترين روشهاي بازي دادن احساسات مردم استفاده از ايدئولوزي ودين و دخالت دادن آنها در بازي ميباشد و با اين کار شخص با رغبت تمام و رضايت کامل و با کمترين هزينه خود را وارد بازي ميکند و خود را قرباني ايدئولوزي و افکار خود ميکندغافل از اينکه به نفع شخص ديگري وارد ميدان شده است . حکومت هم معمولا سعي ميکند چهره اي قهرمان و روحاني به اينگونه افراد بدهند تا نه او و نه در صورت قرباني شدن خانواده و بقيه مردم نه تنها اعتراض نکنند بلکه احساس غرور و رضايت کنند ولي غافل از اينکه همانهايي که به قرباني چهره يک قهرمان داده اند باعث مرگ او شده اند .

armin khatar
07-23-2011, 11:56 AM
استفاده ابزاري از ايدئولوزي معمولا براي اهداف کوتاه مدت و ميانمدت بسيار موئثر و جوابگو ميباشد و معمولا به شدت از آن استفاده ميشود.

براي مثال در تجاوز امريکا به عراق نه مردم امريکا و نه مردم عراق هيچکدام با هم جنگي نداشتند و اصولا به فکر جنگ با هم نبودند و اين جنگ در حقيقت ميان دولتهاي انها بود ولي ديديم که چگونه مردم و در حقيقت سربازان شطرنج سياست اولين و بيشترين قربانيان جنگ ميان دو دولت بودند که با استفاده ابزاري از قدرت رسانه ها و بمباران سنگين تبليغاتي آنها را به نفع خود وارد ميدان جنگ کردند .

نکته ديگر اينکه شاه در بازي يشتر جنبه تشريفاتي دارد و در صحنه جنگ کمتر دخالت ميکند و اگر هم بخواهد وارد بازي شود وبا تيم حريف بجنگد تقريبا در همه موارد مهره هايي را هدف قرار ميدهد که کنار او باشند و در حقيقت آنقدر نزديک شده باشند که کشتن انها براي دفع خطر واجب ميشود و نکته قابل توجه اين است که مهره هايي از بازي خارج شوند که پايين تر از خود شاه باشند .

نکته ديگر با اينکه عملا شاه در بازي زياد وارد نمشود و بيشتر جنبه تشريفاتي دارد ولي بدون وجود شاه هم بازي هم بازي بي محتوا ميشود و زيبايي بازي به اين است که هدف همه حفظ شاه است و اگر شاه نبا شد انسجام و انگيزه گروه از بين ميرود و يک آنارشي و هرج ومرج بوجود ميآيد که هر کسي ميخواهد ديگري را حذف کند و هيج مديريت و روشي براي بازي وجود ندارد و نتيجه بازي از بين رفتن تعداد زيادي از سربازان {مردم}ميباشد و تيم شکست ميخورد پس چيزي باشد که مردم به آ ن اعتقاد داشته باشند و براي آن حاضر باشند به نفع تيم ويا گروه وارد جنگ شوند.

نکته ديگر اينگه امکان خارج کردن شاه از بازي توسط هيج مهره اي وجود ندارد چون نه قدرت اين کار را در اختيار دارد ونه حرمت و نه شان شاه اجازه چنين کاري را ميدهد تنها امکاني که مهره ها در اختيار دارند اين است که به شاه کيش بدهند و در حقيقت با اين کار به شاه اخطار ميدهند که موقعيت خود را بهبود بخشد و خود را تغيير دهداگر شاه توانست اين بهبود مو قعيت را انجام دهد که بازي ادامه پيدا ميکند و در صورتيکه نتوانست اين کار را انجام دهد مات ميشود و با حفظ تشريفات نتيجه را قبول ميکند و با قبول شکست .خود را براي يک بازي جديد با مهره ها و فکرهاي جديد آماده ميکند.

نکته ديگر اينکه معمولا شاه زماني بيشتر دچار کيش هاي خطرناک مي شود که مهره هاي اصلي خود را که يکي از مهمترين آنها ميتواند مشروعيت باشد از دست داده باشد و براي جلوگيري ازاين بحران شاه حکومت بايد تدابير لازم را اجرا کند. معمولا وقتي شاه به گوشه زمين کشيده شود دير يا زود با بحران و خطر مات شدن روبرو ميشود در صحنه سياست هم همين طور است و بايد فرد حاکم يا شاه بازي سياست بايد از رانده شدن خود به گوشه و حاشيه بازي جلوگيري کند و بايد حتي به صورت ظاهري هم که شده خود را در ميدان جنگ در کنار بقيه مهره ها نشان دهد البته در بعضي موا قع بسيار بحراني براي حفظ نظام شاه و حفظ سيستم مصلحتا جابجايي با مهره هاي ديگر که در حاشيه قرار دارند مثل حرکتي که در شطرنج بين رخ و شاه انجام ميگيرد ميتواند کارساز باشد البته به شرطي که از اين وضعيت سريعا به نفع خود بهره گرفته و اوضاع را تحت کنترل خود در آورده و دشمن را مجبور به عقب نشيني از مواضع تهاجمي خود کند

armin khatar
07-23-2011, 11:57 AM
نکته ديگر اينکه در شطرنج شاه هاي تيمها نميتوانند در کنار هم قرار بگيرند و با اينکه هيچکدام از آنها هيچ توان اجرايي ندارند و نمي توانند کاري بر عليه ديگر شاه بازي انجام دهند ولي عملا امکان قرار گرفتند آنها در کنار هم وجود ندارد و اين شايد بخاطر احترام به شان شاه يا حفظ تشريفات بازي و يا يک تفاهم نامه مشترک براي عدم تعرض به حريم هاي شخصي يکديگر باشد وشايد هم به اين ضرب المثل ايراني اشاره دارد که دو پادشاه در يک اقليم نگنجند.

نکته ديگر اينکه در شطرنج دو تيم وجود دارد يکي سفيد و يکي سياه. سمبل پاکي در مقابل مظهر اهريمن و شيطان .حق عليه باطل . و هر کدام از دو طرف سعي ميکنند تا در ابتداي بازي طرف سفيد را در اختيار بگيرد و مشروعيت کارهاي خود را تامين کند و آنها را توجيه کنند.نکته قابل توجه ديگر اين است که طرف سفيد با مشروع و حق جلوه دادن خود وباطل بودن طرف سياه اولين حرکت را انجام ميدهند و در حقيقت با اين کار بازي شروع ميشود وجنگي با خسارات و تلفات فراوان شروع ميشود که نتيجه آن باخت يک طرف و يا اينکه مساوي {پات} است وزماني بازي مساوي ميشود که طرفين با آگاهي از اينکه قدرت مات کردن طرف مقابل را ندارند با يکديگر صلح ميکنند.

نکته ديگر اينکه خانه هاي شطرنج بصورت ساه و سفيد ميباشند که خانه هاي سفيد سمبل راه درست و انساني و خانه هاي سياه سمبل راههاي غير قانوني .غير انساني .شيطاني. و کلا نا مشروع ميباشد و نکته قابل توجه ا ينکه در بازي شطرنج که هدف هر تيم مات کردن و باخت تيم مقابل ا ست توجهي به نوع خانه ها نميشود و از همه خانه ها براي رسيدن به هدف استفاده ميشود و امکان ا ينکه فقط از خانه هاي سفيد يا سياه استفاده کرد وجود ندارد و منجر به شکست تيم ميشود و يا اينکه تيم نمي تواند به اهداف خود دست پيدا کند. اين نکته شايد به اين اصل در سياست مربوط ميباشد که هدف وسيله را توجيه ميکند و براي رسيدن به اهداف سياسي بايد از همه وسايل و امکانات موجود استفاده کرد.

نکته ديگر اينکه اگر سربازان جلوي دو تيم برداشته شوند باز هم بازي بي معنا ميشود و علاوه بر اينکه بازي محتواي خود را از دست ميدهد بازي به سرعت با خارج شدن سريع مهره هاي هر دو تيم توسط يکديگر پايان ميگيرد و چون توانايي جنگ کلاسيک را ندارند به سرعت و از همه ابزارها و امکانات خود براي بالا بردن تلفات حريف استفاده ميکنند که اين کار فقط تلفات جنگ را زياد ميکند و نتيجه بازي هم سريع مشخص ميشود . سربازان با اينکه قدرت زيادي ندارند ولي به باز معنا ميبخشند و لذت بازي به شرکت داد ن سربازان {مردم} در بازي ميباشد.

نکته ديگر اينکه اگر جاي مهره ها با هم عوض شود و بجاي اينکه سربازان{مردم} جلو بايستند مهره هاي ديگر در رديف جلو قرار بگيرند و در حقيقت به پاس قدرداني از مردم سپر بلاي آنها شوند باز هم در دو مرحله منجر به آنارشي و هرج ومرج ميشود در مرحله اول که نبرد ميان سياستمداران و مهره هاي حکومتي است يک جنگ سريع با تلفات زياد رخ ميدهد که بيشتر مهره هاي دو تيم از بازي خارج ميشوند و در مرحله دوم جنگ بين مردم رخ ميدهد که باز هم بعد از تلفات زياد بازي بدون هيچ برنده و بازنده اي تمام ميشود.

armin khatar
07-23-2011, 11:57 AM
نکته ديگر اينکه ممکن است يک سرباز با سعي و اراده خود بخواهد که با رسيدن به آخرين خانه حريف به مهره مهم تر و با نفوذ تري تبد يل شود ولي اولا احتمال رسيدن سربازان به آخرين خانه بسيار ضعيف است و با موانع زيادي که سر اين راه وجود دارد فکر چنين حرکتي به سر هر سربازي نميافتد و سربازان کمي به اين فکر ميافتند ولي همانها هم در ميان راه تلفات زيادي ميدهند واحتمال رسيدن آنها به خانه آخر بسيار ضعيف است تازه به فرض اينکه به خانه آخر هم رسيد و به مهره با ارزشتري هم تبد يل شد باز هم اين تغيير مهره با نظر مستقيم شاه صورت مي گيرد و شاه با توجه به نيازهايش و همچنين تلاشي که اين سرباز براي تيم انجام داده است مقام او را ارتقا ميدهد ولي باز هم تغييري حاصل نميشود و بايد همچنان به نفع شاه وارد ميدان شود و براي منافع شاه با حريف بجنگد.

همين مطلب از زاويه ديگري نيز قابل بررسي است. حتما در طول بازي مهره هايي از هر دو تيم از بازي خارج ميشوند ولي درصد خيلي کمي هم وجود دارد که فرصت اينکه دوباره به بازي برگردند فراهم شود. اين فرصت زماني بدست ميايد که يکي از سربازان با همه سختيها و مشکلاتي که اشاره شد به خانه آخر برسد و معمولا د اين زمان سرباز {مردم} از بازي خارج و بجاي آن يکي از مهره هاي خودي وارد بازي ميشود و در بعضي مواقع براي جلوگيري از اعتراض سرباز{ مردم} و توجيه کار خود بيان ميکنند که اين کاربه نفع تيم صورت گرفته و بايد مهره هايي را وارد بازي کرد که قدرت بيشتري داشته باشند و فراموش

ميکنند که ان فرصت بوسيله مردم در اختيار آنها قرار گرفته است. ا لبته نبايد فراموش کرد که شطرنج {سياست}يک بازي جدي است و هدف برد و باخت طرفين است و به همين دليل بايد از فرصتها به بهترين نوع ممکن و با تمام قدرت استفاده کرد و بايد وا قع بين بود و مهره هايي را وارد ميدان کرد که توان بيشتري داشته باشند و منافع بيشتري را براي تيم به ارمغان بياورند البته نبايد فراموش کرد که شطرنج يک بازي دسته جمعي ا ست و پيروزي يا شکست هر تيم باعث افتخار و خوشحالي يا ناراحتي واندوه همه تيم که شامل سربازان {مردم} هم ميشوند ميشود .

نکته اي که به نظر من خيلي جالب و قابل توجه است اين است که درست است که همه مسائل در نهايت به شاه ختم ميشود و همه استراتژيها براي حفظ شاه است ولي به نظر من شاه هم تحت تاثير قدرت ديگري ميباشد که شايد همان دست نامرئي باشد که اراده خود را به شاه و بقيه ديکته ميکند و اگر با دقت به مسئله نگاه شود متوجه ميشويم که کل بازي و جنگ خونيني که تحت تاثير اين دستها در دو طرف زمين بازي انجام ميشود ممکن است بخاطر سرگرمي-تفريح و يا انتقام گيري شخصي صورت گيرد و به همين خاطر چون امکان جنگ بين اين دو قدرت نامرئي وجود ندارد چون هر دو ميخواهند باقي بمانند و منافعشان هم در اين است که قدرت ديگري هم باقي بماند چون بايد دشمني وجود داشته باشد تا از آن در جهت تامين منافع و رسيدن به اهداف خود استفاده کنند. به همين دليل معمولا هر دو قدرت تيمهايي را درست ميکنند که اگر قرار است جنگي هم صورت بگيرد ميان اين دو تيم صورت بگيرد تا مستقيما خساراتي به آنهاوارد نشود.مثال بارز اين مسئله اختلافات بين آمريکا و شوروي بود که در اوج اختلافاتي که با هم داشتند هيچ موقع همديگر را مستقيما مورد حمله قرار ندادند و با وجود داشتن تسليحات اتمي جنگي بين آنهارخ نداد چون ميدانستند در اين حالت هر دو آنها نابود ميشوند و اين بازي برنده اي ندارد.به همين خاطر براي تامين منافع خود سعي ميکردند اهداف خود را از طرق ديگري مثلا بوجود آوردن آلمان غربي و شرقي و يا کره جنوبي و يا شمالي پيگيري کنند و نيروهاي همديگر را روي اهداف فرعي متمرکز ميکردند تا در صورت شکست فرصتي براي جبران باقي بماند و مستقيما به آنها خسارتي وارد نشود و در ضمن حريف هم کاملا نابود نشود .

armin khatar
07-23-2011, 11:57 AM
اتحاد ملی و انسجام اسلامی از منظر وصیت نامه ---------- الهی حضرت امام خمینی(ره)
اتحاد ملی و انسجام اسلامی از منظر وصیت نامه س/ی/ا/س/ی الهی حضرت امام خمینی(ره)
بیست و نهمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، با دهه سوم ماه محرم و سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی متقارن شده است. سالی که با درایت رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای، به این عنوان نامگذاری شده است که متاثر از این امر، ستاد مرکزی دهه فجر انقلاب اسلامی هم با نامیدن دهه فجر امسال تحت عنوان «دهه فجر، تجلی اتحاد ملی، انسجام اسلامی» و روز ۲۱ بهمن با عنوان «انقلاب اسلامی، اتحاد ملی و انسجام اسلامی» بار دیگر لزوم توجه به اندیشه های سترگ رهبر کبیر انقلاب را یادآور شده اند.
به جرات می توان گفت که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در عمر پر برکت خود چه به هنگام مبارزه با رژیم منحوس ستمشاهی پهلوی و چه در وقت تشکیل حکومت اسلامی به این امر عنایت شایانی داشته اند. دعوت مردم به یکپارچگی و وحدت کلمه در مقابله با طاغوت و تهیج مسلمانان جهان به رویارویی با اردوگاه استکبار جهانی شرق و غرب و خصوصا رژیم نامشروع صهیونیستی از شاخصه های اندیشه وحدت گرایانه آن حکیم فرزانه در دوران مبارزه بود. در زمان تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران با تعیین ۱۲ تا ۱۷ ربیع الاول به عنوان هفته وحدت( همبستگی بیشتر بین مذاهب اسلامی اهل سنت و شیعه) ، اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس( همبستگی بین المللی مسلمانان در حمایت از حقوق قانونی مردم مظلوم فلسطین)، تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام (مرجع رفع اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی) و ... بار دیگر ژرفای دید خود را به اثبات رساندند.
اکنون که انتخابات سراسری مجلس هشتم شورای اسلامی و میاندوره ای مجلس خبرگان و شورای اسلامی شهر( در برخی حوزه ها) را در پیش رو داریم، در این مجال سعی می کنیم موضوع مطروح را از منظر یکی از گرانبهاترین آثار بر جای مانده از آن مرجع عالیقدر بررسی نماییم. موضوعی که، خصوصا بازشناسی آن برای نسل سوم انقلاب امری ضروری می نماید.

armin khatar
07-23-2011, 11:57 AM
محورهای دربرگیرنده اتحاد ملی و انسجام اسلامی
حضرت امام (ره) در خلال وصیت نامه ---------- الهی خود، از عوامل متعددی به عنوان زمینه ساز اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام برده اند که تحت چهار عنوان کلی ذیل، قرار می گیرند:
۱) معارف غنی اسلامی: حضرت امام )ره) طلایه وصیت نامه ---------- الهی خود را با حدیث ثقلین از رسول اکرم(ص) آغاز می نمایند:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض(۱)؛
به راستی در میان شما دو امانت گرانبها به جای می گذارم، کتاب خدا و عترت اهل بیتم، پس این دو از یکدیگر جدا نشوند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در واقع ایشان از این حدیث که متواتر بین مسلمانان نقل شده، در جهت احیای واقعی جایگاه کتاب خدا(قرآن) بهره می گیرند و از دین اسلام، رسول اکرم(ص) ، امیرالمومنین علی(ع)، نهج البلاغه، ائمه معصومین، ادعیه حیاتبخش ، دعای عرفات، مناجات شعبانیه، صحیفه سجادیه، صحیفه فاطمیه، امام محمد باقر(ع)، مذهب جعفری، شهادت ائمه اطهار(ع) در راه تعالی اسلام (۲) و ... به عنوان پایه های انسجام و همگرایی اسلامی مکرر یاد می نمایند.
۲) مردم ایران: از آنجا که در به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، شهدای بسیاری جان خود را تقدیم نمودند، حضرت امام (ره) هم همواره بر اهمیت پشتوانه عظیم مردمی تاکید داشتند. لذا با یادآوری تاییدات غیبی الهی(۳) به مثابه عامل پیروزی انقلاب اسلامی، بر صراط مستقیم صحه گذاشته و چنین رهنمود می دهند:
«توصیه می کنم که از این راه مستقیم الهی، که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدار پایبند بوده و لحظه(ای) از شکر این نعمت غفلت نکرده، و دست های ناپاک عمال ابرقدرت ها، چه عمال خارجی و چه عمال داخلی بدتر از خارجی، تزلزلی در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند و بدانند که هر چه رسانه های گروهی عامل و قدرت های شیطانی غرب و شرق اشتلم(۴) می زنند دلیل بر قدرت الهی آنان است؛ و خداوند بزرگ سزای آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. انه ولی النعم و بیده ملکوت کل شی».(۵)
توجه به داشته های خودی(۶)، دعوت گروه های فریب خورده و معاند با نظام به پیوستن به ملت(۷)، شرکت فعال در تمام انتخابات و گزینش افراد روی ضوابط شرعی و قانونی(۸) ( تا خسارات جبران ناپذیری، وحدت و انسجام کشور و اسلام را در بر نگیرند) و ... تنها بخشی از توجهات معظم له به مردم می باشد. مردمی که معتقدند:
« در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله، و کوفه و عراق در عهد امیر المومنین و حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهما، می باشند(۹)».
۳) مسوولان: از آنجا که مسوولان مملکتی به عنوان متولیان امور کشور، نقش بسیار مهمی در اتحاد ملی و انسجام اسلامی دارند لذا در صفحات متعددی از وصیت نامه ---------- الهی حضرت امام )ره)، مورد رهنمود قرار گرفته اند. برای نمونه در خصوص انتخاب درست افراد برای مناصب دولتی، می فرمایند:
« به وزرای کشور در طول تاریخ آینده توصیه می کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند اشخاص لایق، متدین، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمایند، تا آرامش در کشور هر چه بیشتر حکمفرما باشد».(۱۰)
نظارت بر رسانه ها به گونه ای که، مانع از انحراف آنها از اسلام و مصالح کشور شوند(۱۱). از دیگر رهنمودهای ایشان به مسوولان می باشد. ضمنا همواره مسوولان را به گرامی داشتن مردم دعوت می نمایند:
« قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان، خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداکاری های آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید؛ و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید؛ و حکومت های طاغوتی را که چپاولگرانی بی فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایند، البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است(۱۲)».
۴) ملت های اسلامی: پیروزی از ائمه اطهار)ع) و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت(۱۳) و خنثی کردن تبلیغات تفرقه افکن و خانه برانداز از جمله مواردی هستند که به انسجام هر چه بیشتر امت اسلامی می انجامند. حضرت امام(ره) می فرمایند:
« در مقابل این توطئه ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و خدمت خود، به هر راه ممکن، افزایش دهند و کفار و منافقان را مایوس نمایند(۱۴)».
همچنین در فراز مهمی ملت های اسلامی را به توجه به سرمایه های وجودی خود فرا می خوانند:
« انتظار نداشته باشید که از خارج کسی به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است، کمک کند؛ خود باید به این امر حیاتی، که آزادی واستقلال را تحقق می بخشد، قیام کنید(۱۵)».
در انتها یادآوری این نکته ضروری است که، با گذشت هجده سال از رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب، ارزش،ژرفا و صلابت این اثر بیشتر رخ می نماید و نمی توان هرگز حق مطلب را ادا نمود.

armin khatar
07-23-2011, 11:58 AM
آمریکا ستیزی در جهان عرب
نفرت از آمریکا پدیده جدیدی نیست، بسیاری اعراب چاره‌ای جز تنفر از آمریکا و اسرائیل و رهبرانشان ندارند و در نتیجه، جذب جنبش‌های اسلامی یا سازمان‌های تروریستی می‌شوند زیرا آنها سالها تحقیر شده اند مسئول این تحقیرنیز آمریکا است این نوشته نگاهی دارد به دورنما و علل آمریکاستیزی در جهان عرب.
نویسنده مدعی است نفرت از آمریکا عمدتاً به دلیل حمایت اقتصادی، ---------- و نظامی آمریکا از اسرائیل است که اسرائیل را قادر ساخته است برجهان عرب توفق یافته و آن را تحقیر نماید. به علاوه نویسنده به حملات هوایی و تحریم‌های آمریکا علیه برخی کشورهای عرب و همچنین اشغال عراق، حمایت آشکار از رژیم‌های غیردموکراتیک عرب، ایجاد پایگاه‌های نظامی در برخی کشورهای عرب، جنگ آمریکا علیه اسلام و شهروندان آمریکائی عرب‌تبار یا مسلمان اشاره می‌کند و نتیجه می‌گیرد که اگر آمریکا می‌خواهد که به این تنفر پایان دهد باید به حل بحران اعراب و اسرائیل کمک کند و ---------- خود را در قبال جهان عرب تغییر دهد، از جمله اشغال عراق، بستن پایگاه‌های نظامی‌ در منطقه و حمایت از آزادی بیان واقعی و دموکراتیزاسیون.
نفرت از آمریکا پدیده جدیدی نیست، با این حال منابع و علائم متعدد آمریکاستیزی در جهان عرب، ریشه‌یابی دلایل اصلی آن را مشکل می‌سازد. در حالت کلی می‌توان گفت که اعراب ۳ دلیل عمده برای مخالفتشان با آمریکا دارند: اول: حمایت اقتصادی، ---------- و نظامی آمریکا از اسرائیل که در نتیجه آن اسرائیل توانسته است بر جهان عرب فائق آید و سرزمین‌هایشان را غضب کند.
دوم: حملات هوائی و تحریم‌های آمریکا علیه برخی کشورهای عرب و اشغال عراق. سوم: حمایت از برخی رژیم‌های غیرمردم‌سالار عرب، ایجاد پایگاه‌های نظامی در کشورهای عربی و جنگ آمریکا علیه اسلام و شهروندان عرب‌تبار و مسلمان خود. با توجه به این موارد، بسیاری اعراب چاره‌ای جز تنفر از آمریکا و اسرائیل و رهبرانشان ندارند و در نتیجه، جذب جنبش‌های اسلامی یا سازمان‌های تروریستی می‌شوند یا نسبت به آنها بی‌تفاوتند. آمریکا در ۳۰ سال گذشته ‌کوشیده است بحران اعراب و اسرائیل را براساس قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت حل کند و این امر سبب امضای پیمان صلح میان مصر، اردن و اسرائیل شده است و همچنین پایگاه‌هایی در برخی کشورهای عربی برای حفاظت از رژیم‌های آنها تأسیس کرده است. آمریکا به کشورهای مصر، اردن، مراکش، یمن و برخی دیگر از کشورهای عربی کمک‌های اقتصادی و ---------- کرده است. همچنین آمریکا در سال ۹۱ براساس درخواست کویت و سایر کشورهای عربی و با مشارکت نیروهای مصری، سوری و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس با عراق جنگید. اما اعراب تمام آنچه را که ذکر شد به عنوان اعمال آمریکا در جهت تلاش برای حفظ اسرائیل همانند برخی رژیم‌های دیگر عرب خاورمیانه که به منافع آمریکا خدمت می‌کنند، می‌نگرند.
بارها گفته شده است که آمریکا با این اعمال هرگز درصدد توسعه، تقویت دموکراسی و حقوق بشر در جهان عرب نبوده است. گسترش آمریکاستیزی در سراسر جهان: همان طور که نظرسنجی عمومی موسسه Pew در ۴۴ کشور جهان نشان می‌دهد، در چند سال گذشته، ایالات متحده با رشد آمریکاستیزی در تمام کشورهای جهان مواجه شده است. مردم در این کشورها، با یک‌جانبه‌گرائی آمریکا، تصمیم آمریکا برای جنگ با عراق و دیگر کشورها، استراتژی پیشدستی دفاعی آمریکا (برنامه «جنگ ستارگان»)، حرکت برای جهانی‌سازی در تجارت و حقوق بشر و شیوه‌های محیط زیستی آمریکا، مخالف بوده‌اند.
دشمنی با آمریکا در جهان عرب و جنوب غربی آسیا آشکارتر است، جائی که منتقدان آمریکا مدعی‌اند کانون توجه هژمونیک آمریکا بر روی آن متمرکز است. به هر حال بسیاری از مردم در جهان معتقدند که آمریکا منافع کشورشان را در تدوین ---------- بین‌المللی یا منطقه‌ای‌ به حساب نمی‌آورد. با این پیش‌زمینه، جنگ با عراق سبب تقویت احساسات ضدآمریکائی و جدائی آمریکا از متحدان سنتی و استراتژیک جدیدش گردید. اکثریت مردم در جهان عرب و اسلام، فرانسه، اسپانیا، انگلیس، آلمان و روسیه مخالف استفاده از قدرت‌ نظامی علیه عراق بودند. این احساسات در تظاهرات عظیمی که در سراسر جهان صورت گرفت، قابل مشاهده بود.
فعالان ضدجنگ استدلال می‌کردند که انگیزه جنگ علیه عراق، کنترل نفت عراق است و استدلال می‌کردند که مناقشه اسرائیل ـ فلسطین تهدید بزرگ‌تری برای ثبات در منطقه خاورمیانه است. به علاوه، خیلی از اعراب معتقدند که هدف اصلی اشغالگری آمریکا در عراق افزایش امنیت اسرائیل و تأمین نفت ایالات متحده است. علل گرایش‌های ضدآمریکائی در جهان عرب بسیار پیچیده است و براساس یک دلیل خاص نمی‌تواند توضیح داده شود. دلایل خارجی و داخلی متعددی برای نفرت اعراب از آمریکا وجود دارد که به ۴ گروه اصلی تقسیم می‌شود:
۱) حمایت آمریکا از اسرائیل و موضع‌گیری‌اش در درگیری اعراب و اسرائیل.
۲) حمله نظامی آمریکا، مجازات‌های آمریکا علیه برخی کشورهای عربی و وجود پایگاه‌های آمریکا در جهان عرب.
۳) حمایت آمریکا از برخی رژیم‌های مستبد عرب و موضع خصومت‌آمیز آمریکا در برابر اسلام و شهروندان آمریکایی عرب‌تبار و مسلمان.

armin khatar
07-23-2011, 11:58 AM
۴) رفتار ریاکارانه آمریکا در زمینه دموکراسی و حقوق‌بشر در جهان عرب.
آنچه در ادامه می‌آید منطق نهفته در ورای هر یک از این استدلال‌ها را بررسی می‌کند:
۱) حمایت آمریکا از اسرائیل و موضعش در مناقشه اعراب و اسرائیل. حمایت ---------- در طول ۵۰ سال گذشته آمریکا همواره در درگیری‌های اسرائیل و فلسطینی‌ها و اعراب در کنار اسرائیل بوده است. دلایل بسیار آشکاری برای این رفتار وجود دارد. برای نمونه آمریکا اسرائیل را نزدیک‌ترین متحد و تنها شریک قابل اعتماد در خاورمیانه می‌داند. بنابراین آمریکا حمایت‌های ---------- گسترده‌ای از اسرائیل در شورای امنیت، مجمع عمومی سازمان ملل و سایر مجامع بین‌المللی به عمل می‌آورد. حمایت‌های ---------- آمریکا از اسرائیل در بسیاری موارد غیرمنصفانه و به ضرر جهان عرب بوده است.
نتیجه این رویکرد، نفرت از آمریکا در جهان عرب بوده است. در حالی که دولت آمریکا همواره درگیر تلاش برای حل منازعه اعراب و اسرائیل بوده، موضع‌گیری آن همواره با افکار عمومی در جهان عرب اختلاف داشته است. برای مثال، آمریکا هرگز صهیونیسم را نژادپرستانه و به استثناء جنگ‌ صحرای سینا در سال ۱۹۵۶، هرگز اسرائیل را برای خروج از اراضی اعراب تحت فشار قرار نداده است. به علاوه آمریکا بارها از حق وتو برای ناکام گذاردن هر قطعنامه‌ای در شورای امنیت که اعمال اسرائیل را در استفاده گسترده از زور برای سرکوب فلسطینی‌ها محکوم می‌کند استفاده کرده است. جبرئیل ربوب مشاور امنیتی یاسر عرفات در واکنش به وتوی یک قطعنامه ضداسرائیلی توسط آمریکا گفت:
«این عمل پوششی برای اشغال‌گری اسرائیل و حمایت از ویرانی و کشتار فلسطینیان فراهم کرد.» شکی نیست که ارتباط میان وتو آمریکا و حملات اسرائیلی‌ها علیه فلسطینی‌ها موجب افزایش خصومت و تروریسم علیه آمریکا در جهان عرب خواهد شد، مادامی که این درگیری ادامه داشته است. حمایت اقتصادی اسرائیل بزرگ‌ترین دریافت‌کنندة ‌کمک‌های اقتصادی از آمریکا در جهان است که یک‌پنجم از مجموع کمک‌های خارجی آمریکا را دریافت می‌کند. از سال ۱۹۴۹ تاکنون علی‌الخصوص پس از ۱۹۷۰، آمریکا به اسرائیل حدود ۸۵ میلیارد دلار در قالب کمک‌های مختلف اعطا کرده است.
کمک آمریکا به اسرائیل به عنوان تلاش آمریکا برای تقویت اقتصاد اسرائیل و کمک به اسرائیل در اشغال سرزمین‌های اعراب و فلسطینی‌ها تعبیر می‌شود. منتقدان سیاست‌های آمریکا می‌گویند، اسرائیل یکی از ثروتمندترین کشورهای منطقه است و کشورهای عرب و آفریقائی زیادی وجود دارند که به این کمک‌ها بیش از اسرائیل احتیاج دارند. در همان حال سایر اعراب مخالف این نظرند و معتقدند بدون این کمک‌ها اسرائیل متلاشی خواهد شد. ارزشی ندارد که آمریکا از چند کشور عرب همانند مصر، اردن، مراکش و دولت خودگردان فلسطین و برخی کشورهای دیگر با کمک‌های اقتصادی حمایت کند. به هرحال اعراب به حمایت آمریکا به مثابه حمایت از رژیم‌های غیردموکراتیک می‌نگرند و معتقدند که این کمک‌ها در خدمت توسعه واقعی نیست.
حمایت نظامی آمریکا از اسرائیل با جنگ‌افزارهای پیشرفته همانند هلی‌کوپترهای تهاجمی و جت‌های جنگنده حمایت می‌کند؛ موشک‌هایی که برای هدف قرار دادن فلسطینی‌ها استفاده می‌شود و شهروندان بی‌گناه را از بین می‌برد (اعراب اعتقاد دارند عمداً اینگونه عمل می‌شود). خانه‌ها و مغازه‌ها و سایر ساختمان‌ها را ویران می‌کنند و برای مدت‌های طولانی علیه لبنان، عراق و نیز حمله هوائی به راکتور اوسیراک در سال ۱۹۸۱ ـ و سوریه مانند حمله پاییز ۲۰۰۳ - استفاده شده است. آمریکا متعهد شده که امنیت اسرائیل را در کنار تمام کشورهای عرب حفظ کند و این امرباعث شده است که اسرائیل در جنگ‌هایش علیه کشورهای عربی پیروز شود.

armin khatar
07-23-2011, 11:58 AM
همراهی آمریکا در فروش جنگ‌افزار به اسرائیل به عنوان نوعی کمک به اسرائیل تعبیر می‌شود که اسرائیل را قادر می‌سازد برتری نظامی‌اش را بر کشورهای عربی، حفظ کند. تحلیل‌گری می‌گوید: کمک‌های نظامی آمریکا همسو با «علاقه اسرائیل برای غلبه استراتژیک بر فلسطینی‌ها و در حالت کلی بر کل خاورمیانه است. این در راستای منافع درازمدت آمریکاست که اسرائیل را یک رژیم مقتدر نظامی و جنگ‌طلب که به او وابسته است نگه دارد و صلح واقعی می‌تواند این رابطه را از بین ببرد. برخی اعراب استدلال می‌کنند که بدون کمک‌های نظامی سخاوتمندانه آمریکا، اسرائیل قادر نخواهد بود که بر قوای نظامی اعراب غلبه کند و اشغال‌گری‌اش را در سرزمین اعراب ادامه دهد. «ناصر» در جنگ ۱۹۶۷ اعلام کرد، آمریکا و انگلیس در حمله به مصر درگیر شده‌اند (هر چند بعدها گفت که آنها از اسرایئل حمایت نظامی می‌کنند). اعراب براساس گفته‌ی ابوعوده «باور دارند که غلبه اسرائیل بر اعراب با کمک‌های آمریکا و انگلیس به اسرائیل ممکن شده است.» حمایت آمریکا از اسرائیل مکرراً توسط سیاست‌مداران، افسران نظامی و روزنامه‌نگاران عرب در طول ۵۰ سال گذشته تکرار شده است.
این نگرش و با تکرار آن در رسانه‌های عربی از جمله تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها، سمینارها، راهپیمایی‌ها و سخنان واعظان مساجد و نخبگان ---------- و خود رژیم‌های ---------- تقویت شده است. تمام این منابع تأکید می‌کنند که حمایت آمریکا از اسرائیل غیرعادلانه، نامتوازن، نژادپرستانه و دلیل اصلی پیروزی اسرائیل بر اعراب است. این منابع از حملات هوائی و بمباران اسرائیل در مناطق فلسطینی، لبنان، کشتار شهروندان آنها، ویرانی خانه‌ها و اموال آنها توسط بمب‌های جنگنده، هلی‌کوپترها، توپخانه‌ها و تانک‌های ساخت آمریکا برای تقویت این دیدگاه استفاده می‌کنند و تمام این عوامل موجب گسترش آمریکاستیزی می‌شود.
اشغال‌گری آمریکا و اعمال مشابه در عراق بلاشک سبب افزایش آمریکاستیزی در میان اعراب خواهد شد. ایستگاه‌های تلویزیونی، ماهواره‌ای عربی و ۲۴ ساعته اعمال پرخاشگرانه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها را در عراق و فلسطین پوشش می‌دهند. همانند قبل باید یادآوری شود که آمریکا بسیاری از کشورهای عرب همانند مصر، اردن، مراکش و یمن را با آموزش‌ها و کمک‌های نظامی حمایت می‌کند و همچنین کشورهای شورای خلیج فارس را تحت حمایت نظامی خود دارد، ولی این کمک‌ها در میان افکار عمومی اعراب به عنوان تلاش برای تقویت رژیم‌های غیردموکراتیک، اما دوست آمریکا برای باقی‌ماندن در قدرت و سرکوب مردمشان تلقی می‌شود تا دفاع از اعراب در برابر اسرائیل. ---------- آمریکا در قبال درگیری اعراب و اسرائیل برداشت اعراب از موضع‌گیری آمریکا این است که آمریکا کاملاً حامی اسرائیل است و همواره مواضع اسرائیل را در این بحران‌ها را قابل قبول می‌داند.
همچنین آمریکا معیارهای دوگانه‌ای را درباره‌ی سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل و جهان عرب به کار می‌گیرد چرا که آمریکا هرگز توانائی نظامی هسته‌ای اسرائیل را در دایره بازرسی سازمان ملل قرار نداده است و مجازاتی را برای برنامه‌های سلاح‌های غیرمتعارف اسرائیل اعمال نکرده، در حالی که هر دوی این اعمال را علیه کشورهای عرب انجام داده است. کشورهای عربی موضع‌گیری آمریکا را در بحران اعراب و اسرائیل یک‌جانبه می‌دانند و حس می‌کنند دولت آمریکا یک میانجی بی‌طرف در این درگیری نیست.
سؤالی که اعراب در طول نیم قرن گذشته پیوسته از خود پرسیده‌اند این است که چرا آمریکا سخاوتمندانه از اسرائیل حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی به عمل می‌آورد؟ پاسخی که به این سوال داده شده این است که غرب و خصوصاً آمریکا اسرائیل را خلق کرده‌اند و اسرائیل تنها متحد استراتژیک قابل اعتماد آنها علیه بلوک کمونیسم در طول جنگ سرد بوده است و اکنون نیز پایگاهی برای کنترل منطقه به شمار می‌رود. چیزی که ذکر نمی‌شود این است که آمریکا امنیت چند رژیم عرب را تضمین کرده است و آنها را با کمک‌های نظامی و اقتصادی کمک می‌کند، ولی اعراب از کمک آمریکا به این کشورها قدردانی نمی‌کنند چراکه معتقدند آمریکا حقیقتاً از رژیم‌های غیردموکراتیک حمایت می‌کند نه از کشورها. البته کشورهای عربی و شبکه‌های تلویزیونی‌ آنها نیز سخنی از کمک آمریکا به کشورشان به میان نمی‌آورند و این مسأله سبب می‌شود که مردم فکر کنند قسمت اعظم این کمک‌ها به حساب‌های مخفی اعضای فاسد رژیم‌های مستبد سرازیر می‌شود. ---------- و رفتار آمریکا در قبال برخی کشورهای عربی آمریکا سیاستی را در قبال کشورهای عربی دنبال می‌کند که خصومت‌آمیز و متجاوزانه به نظر می‌رسد. همانند حمله‌های هوائی به لیبی، سودان و عراق، که سبب مرگ تعدادی از شهروندان بی‌گناه عرب شده است. این امر به اضافه‌ی تهاجم و اشغال عراق با پیش‌فرض‌های غلط و نیز مجازات‌های ---------- و اقتصادی‌ علیه لیبی، عراق و سوریه و رفتار غیرانسانی آمریکا با شهروندان عرب‌تبار و مسلمان علی‌الخصوص در گونتانامو مزید بر علت شده است.

armin khatar
07-23-2011, 11:59 AM
تصویر زندانی‌های به زنجیر کشیده شده که توسط حفاظ‌های مسلح محفوظ شده‌اند، به علاوه گزارش‌های تبعیض‌آمیز دولت آمریکا درباره‌ی شهروندان خود پس از ۱۱ سپتامبر که عرب‌تبار و مسلمان هستند را نیز باید به آن اضافه کرد. گزارش‌ها حاکی است که هزاران عرب و مسلمان بازداشت و مورد بدرفتاری قرار گرفته‌اند. این رفتار سیاستی نژادپرستانه است. هزاران عرب تحصیل‌کرده کارشان را رها کردند و همراه با عواطف ضدآمریکایی به کشورهایشان بازگشتند. سفارتخانه‌های آمریکا در سراسر جهان عرب از اعطای ویزا به شهروندان عرب امتناع می‌کنند و براساس برخی گزارش‌ها در فرودگاه‌های آمریکا با اعراب بدرفتاری می‌شود. همچنین گفته می‌شود که آمریکا در پی اجرای «جنگ رسانه‌ای علیه اسلام» است. از دیدگاه اعراب این ارزشی ندارد که آمریکا در سال ۹۰ در عراق در پاسخ به درخواست کویت و عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب وارد عمل شد. در نبرد سال ۹۱، واحدهای سوری، مصری و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس تحت رهبری نیروهای آمریکائی علیه عراق جنگیدند. این کشورها بخش اعظمی از هزینه‌های جنگ را تقبل کردند.
اینگونه ادعا می‌شود که مجازات‌های آمریکا علیه عراق به منظور تضعیف رژیم سابق این کشور و کاهش تهدید آن اعمال شد. در عوض کشورهای عربی آمریکا را با کمک‌های لجستیک و دایر نمودن پایگاه‌های نظامی در قلمروشان برای نظارت در منطقه پرواز ممنوع جنوب عراق در دهه ۹۰ حمایت کردند. پایگاه‌های نظامی آمریکا در برخی کشورهای عرب وجود پایگاه‌های نظامی آمریکا در عربستان سعودی، قطر، امارات عربی متحده و بحرین و آموزش‌ها تمرین‌های نظامی مشترک با مصر، اردن و مراکش به عنوان استعمار نوین آمریکا و راهی برای کنترل بیشتر آمریکا بر منافع نفتی تعبیر می‌شود. اعتقاد بر این است که این استعمار جدید به دنبال کنترل امور ---------- و اقتصادی اعراب به منظور استیلای آمریکا برخاورمیانه است. آمریکا از پایگاه‌هایش در جهان عرب در مواقع ضروری نظیر جنگ افغانستان و تحمیل منطقه‌ی پرواز ممنوع در جنوب عراق و سپس اشغال و حمله به عراق استفاده می‌کند. ادعایی که بارها تکرار شده است این است که آمریکا از رژیم‌های حاکم بر منطقه در جهت ابقای وفاداری‌شان به آمریکا توسط آموزش نیروهای نظامی وفادار به این رژیم‌ها و همکاری اطلاعاتی با آنها حمایت می‌کند. رامی خوری یک تحلیل‌گر مشهور مسائل منطقه، این بدگمانی را به طور خلاصه چنین بیان می‌کند:
«این احساس در میان بسیاری از شهروندان و سیاست‌مداران عرب وجود دارد که حرکت‌های انجام شده علیه عراق، تلاشی در جهت ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه و در راستای منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل است.» استدلال‌های مشابهی توسط اسامه بن لادن بیان شده است که حضور پایگاه‌های نظامی آمریکا در عربستان سعودی خصوصاً در نزدیکی مکه، تجاوز به حریم اسلامی است که حضور هر غیرمسلمانی را در این منطقه مقدس ممنوع می‌کند. او با این استدلال علیه آمریکا اعلام جهاد کرده است: «حضور آمریکا که اشغال سرزمین اسلام و مقدس‌ترین مکان شبه‌جزیره عربستان تلقی می‌شود سبب چپاول ثروت‌های آن توسط آمریکا، امر و نهی کردن و تحقیر ساکنان آن است.» باید گفت نزد اعراب این ارزشی ندارد که وجود پایگاه و انجام مانورهای آمریکا به درخواست برخی کشورهای عرب انجام می‌شود.
همچنین بسیاری از اعراب استدلال می‌کنند که دلیل تأسیس پایگاه‌های آمریکا تأمین امنیت و حمایت از اسرائیل برخی رژیم‌های درست و حافظ منافع آمریکا در منطقه بوده است. جنگ آمریکا بر ضد اسلام و نظریه برخورد تمدن‌ها ساموئل هانتینگتون در نظریه مشهور برخورد تمدن‌هایش استدلال می‌کند که تفاوت‌های فرهنگی و مذهبی دلایل اصلی درگیری‌ها در جهان پس از جنگ سرد است و ادعا می‌کند که اسلام آشکارا از تهاجم مسلمانان بر ضد غیرمسلمانان حمایت می‌کند. بنابر گفته وی: «برخی غربی‌ها می‌گویند که غرب مشکلی با اسلام ندارد و فقط با افراط‌گرایی شدید اسلامی مشکل دارد… لکن مدرکی برای اثبات [این ادعا] موجود نیست … مشکل اساسی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست بلکه اسلام است». علی‌رغم اینکه دولت جرج W. بوش اصرار دارد که جنگ آمریکا عله ترروریسم، نبردی بر ضد اسلام به شمار نمی‌رود، این آن چیزی نیست که در رسانه‌های عرب یا سخنرانی‌های رهبران عرب بیان می‌شود و یا در ذهن اعراب وجود دارد. برای مثال بشارالاسد رهبر سوریه در اجلاس دهم سران سازمان کنفرانس اسلامی گفت که حملات ۱۱ سپتامبر: بهانه و مستمسکی به دست گروهی متعصبین و بدسگالان [که بخشی از دولت آمریکا به شمار می‌روند] داد که به ارزش‌ها و اصول انسانی حمله کنند. این متعصبین دیدگاه وحشیانه خود را نسبت به جامعه جهانی آشکار کردند و شروع به عرضه [نظریه] اصالت زد و به جای گفت‌وگو، ستم را جای داد، و نژادپرستی به جای تساهل کرده‌اند. آنها حتی شروع به خلق دشمن فریبنده و زشتی کرده‌اند که نام آن را «اسلام» گذارده‌اند . گفته‌اند که اسلام این است، درحالی که اسلام هیچ نسبتی با آن ندارد». خست وزیر سابق مالزی ماهاتیر محمد افزود که: «ما، تمام امت اسلام، با خفت و رسوائی تهدید می‌شویم. دین ما لکه‌دار شده، مکان‌های مقدس ما را حرمت شکسته‌اند و کشورهای ما اشغال شده است» و به تمام مسلمانان از «ستم و تحقیر» نسبت به دینشان که متهم به تروریسم شده است، رنج می‌برند. این نظریه به وسیله سخنرانی‌های برخی مقامات مذهبی آمریکا که به طور گسترده‌ای در رسانه‌های عرب پخش می‌گردد، به اعراب القا شده است. برای مثال فرانکلین گراهام درباره اسلام گفته است:
من اعتقاد دارم که آن دین شیطانی و شریرانه‌ای است». مهمان میزگرد شبکه فاکس نیوز، بیل اوریلی، تدریس «دین دشمنان آمریکا» را در دانشگاه‌های آمریکا تقبیح کرد و تخصیص یک درس دانشگاهی در مورد اسلام را در دانشگاه‌های آمریکا Meinkanpf در سال ۱۹۴۱ یکسان دانست. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بسیاری گزارشگران تلویزیونی، روزنامه‌نگاران و شخصیت‌های دانشگاهی و اعضای کنگره به اسلام حمله کرده‌اند و یا اعراب را تروریست توصیف کرده‌اند. به‌هرحال برخی غربیان معتقدند که «آموزه‌های اسلامی ارتباط ضعیفی با مسائل روز دارند نسبت به آنچه که مقامات ---------- مدعی‌اند. در بهترین حالت رابطه ضعیفی بین پارسایی مذهبی و اعتقاد دینی از یک سو و از سوی دیگر گرایش به مسائلی نظیر جنگ و صلح یا دمواکراسی وجود دارد». به بیان دیگر اشخاصی که بر ایشان دین مهمترین امر است از طرفداران دموکراسی، حقوق بشر و موضوعاتی از این دست جدا نیستند. در اردن بیش از ۹۰ درصد دانشجویان معتقدند که تناقضی میان اسلام و دموکراسی و حقوق بشر وجود ندارد. هنگامی که آمریکا خواهان تغییرات در رسانه‌های عرب و یا سیستم آموزشی اعراب می‌شود برخی اعراب پاسخ می‌دهند که این بخش از تلاش محور «بوش ـ شارون» برای تسلط بر منطقه است. آنها تلاش‌های آمریکا را در جهت «تعهد ---------- آمریکا برای تحمیل فرهنگ آمریکایی ـ اسرائیلی درجهان عرب و نابودی فرهنگ اعراب» ارزیابی می‌کنند. حمایت آمریکا از برخی رژیم‌های مستبد عرب ممکن است برای برخی رژیم‌های عرب ساده‌تر باشد تا ---------- آمریکا را به گونه‌ای توضیح دهند که خشم توده‌ها را از مشکلات ---------- اقتصادی کشورشان به سمت آمریکا منحرف کند. تناقضی که در اینجا وجود دارد این است که چرا آمریکا هرگز به چالش موضع خصومت‌آمیز این کشورهای عرب برنمی‌خیزد؟ و چرا درست آمریکا به حمایت از این رژیم‌ها ادامه می‌دهد که مواضع آنتی آمریکانیسم هستند؟ تنها توضیح منطقی برای این موضع‌گیری آمریکا که در جهان عرب مورد قبول است این است که آمریکا باور دارد که تنها جایگزین ممکن برای این دولت‌ها حکومت‌های اسلامی خواهند بود. این حمایت اشتباه از وضعیت موجود سبب گسترش آنتی آمریکانیسم به سبب نمود یافتن روابط میان آمریکا و حکام رایج این کشورها می‌شود. یک راه موجود این است که این رژیم‌ها توسط آمریکا برای اصلاحات آرام و واقعی به سمت دموکراسی تحت فشار قرار گیرند. دلیل جدی دیگر آنتی آمریکانیسم حمایت از برخی رژیم‌های مستبد عرب است که میان مردم خود نامحبوبند. آمریکا این رژیم‌ها را با مقدار زیادی از کمک‌های اقتصادی و نظامی حمایت می‌کند که سبب بقاء آنها در قدرت می‌شود. آمریکا هرگز کمک‌هایش را مشروط به فرآیند دموکراتیزه رسیدن نساخته است و بنابراین به این کمک‌ها هرگز ـ به عنوان کمک به مردم این کشورها نگاه نمی‌شود. کمک‌های اقتصادی آمریکا در برخی کشورهای عرب خیلی مورد احتیاج است اما نباید در جهت مصارف امنیتی و یا خرید سلاح‌های بی‌مصرف استفاده شود و باید صرف توسعه اقتصادی ـ اجتماعی شود.

armin khatar
07-23-2011, 11:59 AM
داوود کُتاب در این مورد می‌گوید: «هنگامی که یک عرب تلاش می‌کند آرزوهایش در زمینه آزادی شخصی را، با حقایقی نظیر وجود ناامیدی در کشورش، حمایت آمریکا از دولت او و حضور روبه گسترش فرهنگ غربی وفق دهد، این برای او آسان‌تر است که آمریکا را متهم کند تا اینکه ریسک بالای سخن گفتن علیه دیکتاتور را بپیذیرد». او اضافه می‌کند که حمایت اعراب از آمریکا «دشوار خواهد بود تا زمانی که اعراب بتوانند آن طور که می‌خواهند بدون ستم و محدود شدن زندگی کنند. زمانی که بتوانند نگرانی‌های خود را پیرامون دولت‌هایشان بدون ترس از مجازات، بیان کنند». در حقیقت آمریکا باید کار بیشتری برای کمک به اعراب برای عملی ساختن اهدافشان با اقدام‌هایی نظیر تلاش در جهت حل بحران خاورمیانه، بازپس کشی نیروهای خود از خاورمیانه، مشروط ساختن کمک‌های خود به دموکراتیزاسیون و پیشرفت در حقوق بشر انجام دهد. باید کمک‌های نظامی خود را با کمک‌های اقتصادی جایگزین سازد. اسرار حساب‌های رژیم‌های عرب را در بانک‌های آمریکا و اروپا آشکار کند و به آنها در جهت گام نهادن در راستای توسعه فشار وارد کند.
از حملات ۱۱ سپتامبر، بسیاری از کشورهای عرب در یک سیر قهقرایی در زمینه حقوق بشر و مشارکت ---------- قرار گرفته‌اند. براساس گفته خوری، سرکوب «بسیاری از اعراب به عنوان همکاری دولت‌هایشان در نبرد علیه تروریسم، که سبب دلگرمی زیاد دولت‌های عرب به حمایت‌های اقتصادی و نظامی آمریکا شده است، سبب افزایش عقاید ضدآمریکایی در سطح گسترده و در میان نخبگان ---------- خواهد شد». هژیر تیموریان استدلال می‌کند که احساسات ضدغربی در جهان عرب عمدتاً نارضایتی اعراب از حکومت‌هایشان را آشکار می‌سازد. او اعتقاد دارد که اعراب «دولت‌هایشان را بسیار فاسد و مستبد می‌بینند و به دلیل آنکه آمریکا سالانه میلیون‌ها دلار به این رژیم‌های عرب کمک می‌کند نظر جمعی آنان را نوکر آمریکا می‌داند». البته آمریکا منافع مشترکی با برخی رژیم‌های عرب دارد و از آنها در ازای ضمانت تأثیر و حفظ منافع آمریکا در منطقه، حمایت می‌کند.
چنانکه یکی از مقامات سابق دولت آمریکا چنین گفته: «شاید از همه گمراهانه‌تر [این بود که] ما به کشورهای میانه‌رو عرب اجازه دادیم تا اقتصادهای داخلی را به سمت آمریکا منحرف کنند و اینگونه آنتی آمریکایسم را گسترش دهند، چراکه آنها به ما گفتند که این امر حکومت کردن آنها را آسان‌تر می‌سازد و سبب می‌شود که ما مطمئن شویم که و در مسائل منطقه از حمایت آنان برخورداریم. این رژیم‌های فاسد، مستبد و نامسوول در برابر خواست ملت‌هایشان بودند و اکنون یک اجماع جهانی وجود دارد که [می‌گوید] آمریکا این رژیم‌ها را در قدرت حفظ می‌کند تا به منافعش خدمت کنند». به‌هرحال در همان زمان عقاید ضدآمریکایی به وسیله هزاران مقاله سمینار و سخنرانی و مصاحبه و نوشته منتشر شده است. در نوشته‌هایی با عنوان‌های نظیر: «پاسخی به سوال جرج بوش، آیا اعراب از آمریکا متنفرند یا از سیاست‌های آمریکا» و «بین موشک‌های آمریکا و تانک‌های شارون، قربانی کیست؟»، ---------- آمریکا در افغانستان و عراق با ---------- شارون مقایسه می‌شود.
مقاله‌ای در یک روزنامه عمده مخالفین مصری نوشته است: «آمریکا با مصر مانند یک کودک در دبستان برخورد می‌کند که آمریکا در آن معلم است، هم سؤالات را طرح می‌کند و هم آن را تصحیح می‌کند به رفتار ریاکارانه در قبال جهان عرب: مقامات رسمی آمریکا مرتباً پیرامون دموکراسی و حقوق بشر سخن می‌گویند، اما اعمال آنها عموماً در حمایت از دموکراسی و حقوق بشر نیست. بلکه دموکراسی به وسیله حمایت آمریکا از رژیم‌های سرکوبگر عرب تضعیف شده است و آمریکا هرگز این رژیم‌ها را در دموکراتیزه کردن و رعایت حقوق بشر تشویق نمی‌کند.
اعراب می‌گویند که این امر به آن دلیل است که این رژیم‌ها بهترین کارپردزان منافع آمریکا هستند. عمده نفت خود را به ثمن بخس به آمریکا می‌فروشند، کشورهای خود را به روی پایگاه‌های آمریکایی ‌گشوده‌اند، سلطه و کنترل آمریکا را بر منابع اقتصادی اعراب، از جمله نفت، تأمین می‌کنند و جهان عرب را به مصرف‌کننده عظیم محصولات آمریکایی تبدیل کرده‌اند. به علاوه دولت‌های عرب مخارج عظیمی را صرف خرید سلاح‌های غیرضروری می‌کنند که به آنها این امکان را می‌دهد که به جای توسعه اقتصادی ـ اجتماعی مردم خود را سرکوب کنند.
این رفتار ریاکارانه در تهاجم آمریکا به عراق برای «آزادسازی» مردم آن، در حالی که بازگشت رژیم کویت به قدرت [پس از جنگ اول خلیج فارس] بدون اصلاحات عمده‌ای انجام شد، یا دفاع آمریکا از عربستان سعودی بدون درخواست از دولت آن برای گسترش مشارکت ---------- شهروندان، یا سکوت در برابر کودتای نظامی الجزایر برضد احزاب اسلامی که در انتخابات پیروز شده بودند، منعکس شده است. در کنار تمام اینها نگاه غالب در جهان عرب این است که ---------- خارجی آمریکا در قبال بحران اعراب ـ اسرائیل توسط لابی طرفدار اسرائیل شکل می‌گیرد.
● نتیجه:
عقاید ضدآمریکایی در جهان عرب مبدل به مهم‌ترین موضوع در روابط آمریکا و اعراب شده است نگرانی عمده‌ای برای هر دو طرف است. به‌هرحال، توضیح‌های متفاوتی برای ریشه‌ها و دلایل این پدیده وجود دارد. کلید حل مشکل عقیم‌سازی عواملی است که سبب شده است اعراب از ادامه وضعیت موجود رنجیده شوند که این امر عاملی در گسترش تروریسم است. بسیاری از اعراب کمک‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی آمریکا به اسرائیل و ---------- متعصبانه آمریکا در قبال بحران اعراب و اسرائیل را دلیل عمده آنتی آمریکانیسم درجهان عرب می‌دانند. اما دلایل دیگری نیز وجود دارد نظیر ---------- متجاوزانه آمریکا در قبال کشورهای عرب شامل حملات هوایی و تحریم‌های آمریکا بر ضد کشورهای عرب متعدد و اشغال عراق و همچنین وجود پایگاه‌های نظامی آمریکا در کشورهای عربی. به علاوه کمک‌های اقتصادی و نظامی آمریکا به برخی کشورهای عربی به عنوان تلاش آمریکا برای فعال نمودن رژیم‌های غیردموکراتیک برای ادامه دادن حکومتشان و سرکوب مردمشان تلقی می‌شود.

armin khatar
07-23-2011, 11:59 AM
آمریکا و سازمان ملل
آمریکا به عنوان یکی از مطرح‌ترین پیروزمندان جنگ جهانی دوم نقش وسیعی در تشکیل سازمان ملل ایفا کرد. در عین حال آمریکا به عنوان فاتح جنگ سرد، جایگاه رفیعی در جلوگیری از تبدیل سازمان ملل به عنوان یکی از ستون‌های حیات‌بخش روابط بین بازیگران دولتی، غیردولتی و فرادولتی داشته است. رابطه آمریکا با سازمان ملل در طول بیش از شش دهه کاملا متاثر از این واقعیت دوگانه بوده است. وجه مشخصه روابط آمریکا با این نهاد بین‌المللی پیچیده در این پارادوکس بوده است. این واقعیتی تاریخی است که از زمان بدو تاسیس سازمان ملل در صحنه حضور داشته است.
تلاطم روابط بین کشور آمریکا و سازمان ملل از همان ابتدای شکل‌گیری سازمان وجود داشته است و واقعیتی نیست که هویت یافته در شرایط کنونی بین‌المللی محسوب شود. باید به خاستگاه تاریخی حیات یافتن نوع روابط توجه معطوف و از اینکه کیفیت روابط تنها برخاسته از تفکرات خاص یک رییس‌جمهور یا یک حزب ---------- خاص است، دوری شود. سازمان ملل در شرایطی تاسیس شد که ضرورت شکل دادن به یک نظم متفاوت با دوران استعمار غربی به رهبری انگلستان و فرانسه از قطعیت فراوان و انکارناپذیری فوق‌العاده برخوردار بود. نظم لیبرال موردنظر رهبران آمریکا به دنبال پایان جنگ دوم بود. صعود شوروی به جایگاه یک قدرت چالش‌گر و تعیین‌کننده، آمریکا را مواجه با این واقعیت کرد که از نظر نظامی امکانی برای این کشور وجود ندارد که با شوروی به مقابله در سرتاسر گیتی بپردازد. ظرفیت‌های منابعی، سرزمینی، انسانی و ایدئولوژیک موطن کمونیستی پرواضح ساخت که می‌بایستی از چارچوب‌های دیگری به موازات تقویت توان نظامی بهره برد تا بتوان هنجارهای نظم لیبرال را که تامین‌کننده منافع آمریکاست صلابت‌ داد و آنها را نهادینه ساخت. با توجه به اینکه واقع‌گرایان حاکم در ساختار قدرت در نیمه دوم دهه ۴۰ از حزب دموکراتیک بودند، آنان به سوی توجه به مولفه‌های فراملی برای حیات بخشیدن به مدیریت چالش‌دهی قدرت کمونیستی حرکت کردند. لیبرال‌های حاکم بر آمریکا که برخلاف همتایان سابق خود در اوایل قرن بیستم اعتقاد داشتند که قدرت محور اصلی حیات‌دهنده به کیفیت عملکرد و رفتار آمریکا باید باشد، اما از نظر آنان مانند تفکرات اوایل قرن این موضوع از اهمیت فراوانی برخوردار است که برای عملکردها و رفتارهای آمریکا در صحنه جهانی که در چارچوب منافع ملی این کشور شکل گرفته است، مشروعیت هنجاری و اعتبار بین‌المللی کسب کرد. آمریکا در جهت اشاعه قدرت، کاهش هزینه‌های اعمال قدرت و مشروعیت بخشیدن به پیامدهای قدرت خود و به عبارت صحیح‌تر ایجاد هنجارهای جهانی مبتنی بر ارزش‌ها، منافع، نیازها و الزامات خود تاسیس سازمان ملل را ضروری یافت. سازمان ملل شکل گرفت تا هنجارهای مورد توجه آمریکا به وجود آید. نیاز به وجود این هنجارها احساس شد چون از طریق آنها می‌بایستی نظم لیبرال فرصت تجلی یابد. اینچنین نظمی الزامی بود چون که تسهیل‌کننده تامین منافع ملی و کاهش‌دهنده هزینه‌های مترتب به تحقق این منافع محسوب می‌شد. ویلسون هنگام حضور در کاخ سفید در نیمه دوم دهه ۱۹۲۰ خواهان شکل دادن به نظمی بود که مبتنی بر تاسیس جامعه ملل به عنوان یک نهاد مطرح فراملی باشد اما به لحاظ چگونگی کیفیت فضای ---------- حاکم بر آمریکا و تعارض وسیع ارزشی بین نخبگان کشور درخصوص جایگاه آمریکا در جهان و نقش این کشور در صحنه جهانی این ایده به حقیقت منجر نشد. ودرو ویلسون در سوق دادن آمریکا به سوی جامعه ملل با شکست مواجه شد چون که بسیاری مخصوصا در حزب جمهوریخواه مخالف ایجاد قید و بند برای آمریکا در صحنه بین‌المللی بودند. این نشان‌هنده این است که مخالفت با سازمان‌های بین‌المللی از همان زمان نضج گرفتن اندیشه‌های لیبرال در قلمرو ---------- خارجی در آمریکا گسترده و نهادینه بوده است. اما پایان جنگ دوم ضرورت حضور وسیع و همه‌جانبه این کشور در گسترده گیتی را به صحنه آورد. منافع ملی آمریکا حکم می‌کرد که بین‌الملل‌گرایی در سرلوحه ---------- کشور در قلمرو بین‌المللی قرار بگیرد.

armin khatar
07-23-2011, 11:59 AM
اجماع نظر بین نخبگان ---------- بود که در صورت عدم حضور آمریکا در صحنه بین‌المللی به شکل فعال و پویای آن منجر به اشاعه جهانی کمونیسم و تبدیل شوروی به عنوان محور سیاستگذاری جهانی خواهد شد. این واقعیت که امکان نهادینه شدن کمونیسم در قالب تفوق شوروی بود برای تمامی نخبگان آمریکایی حرکت به سوی توجه به سازمان‌های بین‌المللی را به یک ضرورت تبدیل ساخت. حزب جمهوریخواه که عامل اصلی عدم پیوستن این کشور به جامعه ملل بود به جهت الزامات محیطی و شرایط بین‌المللی یکی از ستون‌های نظم لیبرال آمریکایی را تکیه بر سازمان‌های بین‌المللی از جمله سازمان ملل دانست. محافظه‌کاران برخلاف همتایان خود در بعد از جنگ اول جهانی شرایط جهانی را به گونه‌ای یافتند که نیاز به حضور آمریکا در قلمرو گیتی را طلب می‌کرد. از نظر آنان به مانند لیبرال‌ها منافع ملی تنها در صورت وجود مکانیسم‌های نهادی است که با هزینه کمتر و کارآمدتر قابل تحقق است. محافظه‌کاران آمریکایی با تاسیس سازمان ملل و بسیاری از نهادهای دیگر موافقت کردند چون که به این نتیجه رسیده بودند که راهی جز این میسر نیست تا بتوان خرس شوروی را بدون توسل به جنگ مهار کرد و ارزش‌های آمریکایی را گستراند. تسهیل مهار شوروی و اشاعه ارزش‌ها، نهادها و ساختارهای مطلوب نظر آمریکا، محافظه‌کاران را به جرگه حامیان سازمان ملل سوق داد. لیبرال‌ها یک اعتبار ذاتی برای نهادهایی از قبیل سازمان ملل قایل هستند، در حالی که محافظه‌کاران معتقد به اعتبار ابزاری سازمان ملل هستند که آن هم با توجه به شرایط است که باید به ارزیابی گرفته شود. سازمان ملل در چارچوب ارزش‌ها و الگوهای لیبرال شکل گرفت. اساسنامه و ساختار اجرایی و کاری این سازمان مانند بنیان‌های الگوهای رفتاری و اشاعه‌ای کاملا منطبق بر مولفه‌ها، مقوله‌ها و چشم‌اندازهای غربی هستند: سازمان ملل شکل گرفت تا مشروعیت بر عملکرد آمریکا و متحدان این کشور در صحنه جهانی ببخشد و اهرمی باشد برای اینکه هزینه‌های رفتاری و هنجاری شوروی را به میزان فزاینده بالا ببرد. سازمان ملل شکل گرفت تا مکمل قدرت این کشور باشد. برپایه قدرت و استفاده ابزاری از سازمان ملل دولت آمریکا توانست به مدیریت بحران‌های بین‌المللی و چالش‌های متوجه این کشور بپردازد. نظم لیبرالی که آمریکا در دوران جنگ سرد آن را چارچوب ‌داد برای اینکه بتواند کارآمد باشد و منافع ملی را تامین کند نیازمند وجود اهرم‌های بین‌المللی از قبیل سازمان ملل بود. سازمان ملل نقش تبدیل هنجارهای آمریکایی به هنجارهای بین‌المللی، نقش توجیه سیاست‌های آمریکا در صحنه جهانی و در کنار آنها نقش مکانیسمی را بازی کرد که از طریق آن غرب به رهبری آمریکا موفق شد سقوط ارزشی و هنجارهای کمونیسم جهانی به رهبری شوروی را سازماندهی کند و سامان دهد.
سازمان ملل بستر مناسب برای اعمال قدرت آمریکا و مبارزه کم‌هزینه با شوروی و متحدان این کشور را به وجود آورد. البته این به معنای آن نیست که کشورهای جهان سوم و متحدان شوروی در حد و اندازه‌های خود نتوانسته‌اند از سازمان ملل برای لطمه زدن به منافع آسیا و تسهیل اشاعه ارزش‌های کمونیستی و دیدگاه‌های چپی استفاده کنند. بهترین نمونه همان فعالیت یونسکو به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های سازمان ملل در مساوی قملداد کردن صهیونیسم با نژادپرستی، تقبیح سرمایه‌داری و حمایت از مبارزات چپ‌گرایان در آمریکای لاتین باید ذکر شود. با بزرگ نمودن این اقدامات بود که درج مخالفت با سازمان ملل در حزب جمهوری‌خواه از اوایل دهه ۷۰ گسترش یافت و جسی هلمز، سناتور به شدت محافظه‌کار آمریکایی در جنوب آمریکا سمبل مخالفت با سازمان ملل و مبارزه با این نهاد از طریق جلوگیری از پرداخت دیون آمریکا به این نهاد تبدیل شد. اما در یک ارزیابی کلی واضح بود که آمریکا سازمان ملل را مطلوب برای تحقق منافع ملی خود قلمداد می‌کند و خواهان تقویت هر چه فزون‌تر این نهاد فراملی در راستای دستیابی به خواست‌های خود است. اما سقوط شوروی و حیات یافتن نظام تک‌قطبی فضای حیاتی لازم برای تداوم و تقویت عملکرد سازمان ملل را به شدت کاهش داد. شرایط بین‌‌المللی که به شدت مستعد پذیرش قدرت آمریکاست و از سویی دیگر به قدرت رسیدن محافظه‌‌کار در عرصه ----------- روشنفکرانه تحت عنوان نومحافظه‌کاران و قدرت‌یابی آنها در شکل دادن به مولفه‌‌های زیربنایی فرهنگی در آمریکا به یکباره موقعیت سازمان ملل را به خطر انداخت. نظم دوران جنگ سرد سقوط کرده و عناصر بنیانی و شکل‌دهنده آن دچار چالش و تعارض شده‌اند. یکی از این ارکان‌ها که این نظم براساس آن شکل گرفت حمایت آمریکا و نقش فعال این کشور در به وجود آمدن این سازمان‌ها باید مطرح شود. اما دوران بعد از جنگ سرد که عصر هژمونی است نیازمند صلحی متفاوت و نظمی لیبرال اما قدرت‌محورتر است. شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که کمتر کشوری درصدد چالش آمریکا و مقابله با توسعه‌طلبی فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و ---------- این کشور است. حجم قدرت آمریکا، کیفیت حیات داخلی در آمریکا و عناصر حیات‌بخش منافع ملی آمریکا منجر به این شده است که کشورهای بزرگ از قبیل روسیه، چین و فرانسه احساس خطر از بسط نفوذ و قدرت آمریکا نکنند و به چالش مستقیم، واضح و خصم‌آلود با این کشور بپردازند. پس آمریکا امروزه این احساس را دارد که می‌‌تواند سازمان ملل را دور بزند و سیاست‌های خود را اعمال کند. اگر کشورهای بزرگ آمریکا را چالشی نمی‌کنند، پس نیازی به این نیست که از سازمان‌های بین‌المللی استفاده کرد برای اینکه بتوان به اقدامات خود مشروعیت داد. سازمان‌ ملل در دوران جنگ سرد نقشی حیاتی در ---------- خارجی آمریکا ایفا می‌کرد چون به عنوان اهرم به وسیله این کشور استفاده می‌شد تا بتواند از حیات یافتن مشروعیت برای مخالفت‌ها و چالش‌های قدرت‌های بزرگ کمونیستی از قبیل شوروی و چین جلوگیری کند. حال این کشورها به مخالفت با آمریکا در صحنه جهانی در شکل خصمانه آن اقدام نمی‌کنند و سعی ندارند که باعث تضعیف قدرت این کشور شوند و خواهان این نیستند که نظم لیبرال موجود در هم فرو بریزد یا تضعیف شود. با توجه به این نکته حیاتی است که آمریکا احساس کمتری برای تکیه به سازمان ملل دارد چون که اولا با مخالفت قدرت‌های بزرگ در رابطه با مشروعیت اقدامات خود روبه‌رو نیست و در ثانی نیازی به این ندارد که متوجه مدیریت تعارضات باشد چون که تعارضی وجود ندارد. پس کم‌توجهی آمریکا به سازمان ملل و عدم تلاش این کشور برای تقویت روزافزون سازمان ملل برخاسته از الزامات جهانی و شرایط بین‌المللی است. در واقع یک بعد کم‌توجهی به سازمان‌ ملل ما لیست بین‌المللی دارد.

armin khatar
07-23-2011, 12:00 PM
اوضاع جهانی تشویق‌گر آمریکا به عدم توجه کامل به سازمان ملل است. این الزامی است که فراتر از خواست رهبران یا دولتمردان آمریکایی است. حجم قدرت آمریکا ضرورت و الزام کمتری برای تکیه به سازمان ملل فراهم آورده است. آمریکا در صحنه ---------- خارجی قادر است که مشروعیت به اعمال خود بدهد و ضرورتی برای سازمان ملل نیست. در کنار شرایط بین‌المللی نیاز به این است که به کیفیت حیات ---------- و ارزشی در داخل آسیا توجه شود تا بهتر بتوان درک کرد که چرا آمریکاییان در یک دهه اخیر انتقادات شدیدتری به سوی سازمان ملل متوجه ساخته‌اند. سقوط کمونیسم که در بطن مخالفت شدید محافظه‌کاران با شوروی و ضدیت وسیع آنها با ارزش‌های اقتدارگرایانه بود، اعتبار روشنفکرانه و وزن ---------- گسترده‌ای برای محافظه‌کاران به وجود آورد که حضور فعال‌تر آنان در بالاترین سطوح هرم قدرت موید ارتقای جایگاه آنان محسوب می‌شود. محافظه‌کاران و شکل مدرن آن یعنی نومحافظه‌کاران به مانند لیبرال‌ها خواهان حضور آمریکا در صحنه جهانی و اشاعه قدرت و ارزش آمریکایی است. آنان به شدت بین‌الملل‌گرا هستند و در چارچوب بین‌‌الملل‌گرایی تامین منافع ملی آمریکا را ساده‌تر و آسان‌تر تصور می‌کنند. اما آنچه وجه تمایز لیبرال‌ها و محافظه‌کاران است، نگاه آنان به نقش سازمان ملل در پیشبرد اهداف آمریکا و تسهیل بین‌‌الملل‌گرایی این کشور است. محافظه‌کاران بر این باور هستند که باید به سازمان ملل نگاه ابزاری داشت چرا که برخلاف لیبرال‌ها معتقد به اعتبار ذاتی نهادهای بین‌‌المللی نیستند. محافظه‌‌کاران بر این اعتقاد هستند که با توجه به جایگاه آمریکا در صحنه جهانی و با در نظر گرفتن نوع رابطه با کشورهای مطرح جهانی باید پذیرفت که این کشور از اعتبار جهانی و ارزش‌ها و نهادهای آمریکایی از مشروعیت بین‌المللی برخوردار هستند. این نگاه ابزاری به این علت شکل گرفته است که محافظه‌کاران برخلاف لیبرال‌ها به شدت ملی‌گرا هستند و برنمی‌تابند که یک ساختار بین‌المللی و خارج از حوزه حقوقی این کشور برای آمریکا تعیین تکلیف کند و برای دولت آمریکا در صحنه جهانی محدودیت در چارچوب قوانین بین‌المللی که خود آمریکا آنها را امضا کرده است به وجود آورد. محافظه‌کاران نقش سازمان ملل را در تعارض کامل با حاکمیت آمریکا می‌یابند. از نظر آنان آمریکا نباید اجازه دهد که یک سازمان بین‌المللی در خصوص عملکرد آمریکا در صحنه جهانی به اظهارنظر بپردازد یا اینکه برای این کشور محدودیت تعیین کند. آنان این را در تعارض با اصل حاکمیت ملی می‌یابند. اینکه چرا اینان امروزه چنین با قدرت از عدم توجه به تصمیمات سازمان ملل صحبت می‌‌کنند به خاطر فرض قبلی یعنی دگرگونی در شرایط جهانی و شکل گرفتن شکل خاصی از شرایط بین‌المللی است. این نگاه به سازمان ملل که مبتنی بر استانداردهای دوگانه است برخاسته از تاکید محافظه‌کاران بر اصل حاکمیت است که برخاسته از منطق وستفالیاست. نادیده انگاشتن مخالفت سازمان ملل با حمله آمریکا به عراق در چارچوب همین اصل حاکمیت ملی است که به وسیله آمریکاییان توجیه می‌شود. حضور نومحافظه‌کاران در کاخ سفید فرصت لازم و امکانات ضروری را در اختیار مخالفان دخالت سازمان ملل در ارزیابی سیاست‌های آمریکا در صحنه جهانی قرار داد. اینکه جورج‌ دبلیوبوش نظر سازمان ملل در خصوص غیرقانونی بودن حمله به عراق را نپذیرفت در خلأ شکل نگرفت بلکه برخاسته از دو الزام داخلی و خارجی بود. سازمان ملل همچنان یکی از ارگان‌های نظم لیبرال محسوب می‌شود اما برخلاف دوران جنگ سرد، امروزه آمریکا از فرصت‌ها، امکانات و قدرت مانور وسیع‌تری برخوردار است که در صورتی که لازم تشخیص بدهد با استناد به اصل حاکمیت ملی به نادیده انگاشتن این نهاد بپردازد. پس هر زمان آمریکا به این نتیجه برسد که توجه به سازمان ملل به نفع این کشور است محققا شاهد تکیه بیشتر آمریکا به این سازمان خواهیم بود. آمریکا در مورد موضوع شناسایی قاتلان رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان از همان آغاز تاکید فراوان بر نقش کلیدی و حیاتی سازمان ملل در این رابطه داشته است. در حالی که در موضوع عراق کاملا به نادیده انگاشتن این نهاد اقدام کرد. پس باید توجه به این نکته جلب شود که آمریکا باتوجه به شرایط داخلی و الزامات بین‌المللی است که تصمیم می‌گیرد چه زمانی به این نهاد تکیه کند و چه زمانی آن را نادیده بگیرد. البته در صورتی که محافظه‌کاران در مصدر قدرت باشند استعداد وسیع‌تری برای چالش سازمان ملل در رفتار آمریکا مشاهده می‌شود.

armin khatar
07-23-2011, 12:00 PM
کلید معمای هویدا!
یکی از افرادی که در جنیایات رژیم پهلوی علیه ملت ایران نقشی مستقیم داشت امیر عباس هویدا بود.هویدا بیش از یک دهه نخست وزیر ایران بود و در این زمان همواره با مقامات امنیتی ساواک رابطه ای مستقیم و مستحکم داشت.بسیاری از شکنجه های انقلابیون و مخالفان سلطنت پهلوی تحت نظارت یا به دستور مستقیم هویدا صورت می گرفت.
امیر عباس هویدا در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی متولد شد . پدر هویدا سالها سفیر ایران در لبنان و عربستان و دیگر کشورهای عربی بود که در حجاز و لبنان و اردن میزیست و زمانی سرپرست محفل بهاییان بود و با لورنس عربستان شخصیت انگلیسی آشنا بود و در شکل گیری سلطنت آل سعود سهم داشت.هویدا از اعضای لژهای فراماسونری بود.او از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضا شاه پهلوی به عنوان نخست وزیر ایران منصوب شد و ۱۳ سال در این پست ماند.او چندی پس از مرگ منصور با خواهرزن او لیلا امامی که نوه دختری حسن وثوق (وثوق الدوله) بود، ازدواج کرد ولی این ازدواج در نهایت به طلاق انجامید. نکته جالب توجه اینکه امیر عباس هویدا که مدتها نوکری شاه خائن را در دستور کار خود قرار داده بود،مجبور شد با اصرار شاه و خواهشهای مکرر درباریان ،جهت آرام سازی مخالفان انقلابی حکومت پهلوی به زندان رفته و در قالب یک بازی نمایشی بازداشت شود.اما شاه که خود از خشم ملت ایران در امان نمانده بود در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ از ایران گریخت و هویدا همچنان در زندان ماند.
هویداپس از ۱۳ سال تصدی پست نخست وزیری که در تمامی آن مورد انتقاد و طعن و طنز و شایعات گاه سخیف مخالفانش بود، از کار کناره گرفت و جمشید آموزگار به نخست وزیری منصوب شد و هویدا به عنوان وزیر دربار شاهنشاهی مشغول به کار شد. این ایام مقارن با اشتعال شعله‌های انقلاب اسلامی مردم ایران بود.انقلابی که سرانجام منجز به فروپاشی کال بنیان منحوس پهلوی گردید.امیر عباس هویدا نیز به مانند افرادی دیگر مانند خسروداد،رحیمی ،نصیری ،ناجی و نیک پور مورد محاکمه قرار گرفت و توسط دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
نکته جالب توجه اینکه برخی وابستگان حکومت پهلوی سعی دارند از امیر عباس هویدا به عنوان فردی موفق و کارآمد یاد کنند.این در حالیست که کارنامه هویدا در طول ۱۳ سال نخست وزیری وی نشاندهنده ذلت وی در مقابل بیگانگان است.در زمان نخست وزیری امیر عباس هویدا شاهد از دست رفتن بحرین و استقلال این منطقه بودیم که لکه ننگی در تاریخ پهلوی محسوب می شود.
یکی از کسانی که سعی در تبرئه ---------- امیر عباس هویدا داشت،عباس میلانی بود.میلانی در کتاب معمای هویدا از سبک نویسندگی “رئالیسم جادویی”پیروی کرده و سعی دارد به هر نحو ممکن هویدا را چهره ای مطلوب،موثر و کارآمد جلوه دهد.این در حالی است که جنایات هویدا و مفسد بودن وی بر هیچ کس پوشیده نبود.او در بسیاری از جنایات رژیم پهلوی علیه ملت ایران دست داشت .
عباس میلانی در کتاب معمای هویدا سعی نموده است با فاکتور گرفتن از جنایات هویدا و فجایعی که او در ---------- خارجی ججمهوری اسلامی ایران به بار آورده بود از او چهره ای کاملا متفاوت ترسیم ماید.اما میلانی در این راستا ناموفق بوده است.کارنامه ---------- هویدا در مقابل دیدگان همه مفتوح است.کارنامه ای که در آن به جز خیانت به ملت و وابستگی به بیگانگان،خصوصا ایالات متحده آمریکا چیز دیگری دیده نمی شود.

armin khatar
07-23-2011, 12:00 PM
مبارزه دوپهلوی انگلیس با تروریسم در افغانستان
از زمان قدرت گیری مجدد طالبان در افغانستان گاهی اوقات برخی از مقامات امریکایی اتهامات بی پایه و اساسی در خصوص حمایت ایران از طالبان را مطرح می کردند. هر چند چنین اتهاماتی از سوی حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان تکذیب شد و ایشان نقش تهران در افغانستان را سازنده توصیف کردند ولی آنچه جالب است گزارشی است که اخیراً روزنامه ایندیپندنت از طرح مخفی انگلیس برای ساخت اردوگاه آموزشی برای طالبان در افغانستان منتشر کرده است. آنچه در ادامه می خوانید مشروح این گزارش است.
دولت افغانستان مدعی است که ثابت کرده تعدادی از مقامات انگلیسی حاضر در افغانستان بدون کسب اجازه از حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان با عوامل طالبان گفت وگو کرده اند. چنین ادعایی در شرایطی صورت می گیرد که «گوردون براون» نخست وزیر انگلیس تاکید کرده که کشورش هرگز با طالبان مذاکره نخواهد کرد. در همین خصوص براون در تاریخ ۱۲ دسامبر در برابر اعضای پارلمان انگلیس گفت؛ «هدف ما شکست شورشیان و حذف رهبران آنهاست؛ ما تحت هیچ شرایطی وارد هیچ مذاکره یی با طالبان نخواهیم شد.»
حالا که این خبر افشا شده انگلیس بر این موضوع اصرار می ورزد که دفتر حامد کرزی از آنچه در جریان بوده مطلع بوده ولی رئیس جمهور افغانستان دو دیپلمات انگلیسی را به اتهام برقراری رابطه با طالبان و حمایت مادی از آنها از این کشور اخراج کرده است. چنین تنشی سطح روابط دو کشور را به پایین ترین میزان خود رسانده است. به همین علت کرزی از ماه دسامبر تاکنون مانع از انتصاب «پدی آشادون» به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل در کابل شده است. این در حالی است که کرزی سربازان انگلیسی را به از دست دادن کنترل اوضاع در استان هلمند متهم کرده است. افشای این موضوع حتی روابط بین کابل و واشنگتن را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
یک منبع دولتی افغانستان گفته که ساخت اردوگاه آموزشی بخشی از طرح انگلیس برای استفاده از بخشی از نیروهای اصلاح شده طالبان بوده که «انجمن داوطلبان دفاع» نامیده می شوند. هدف انگلیسی ها از گفت وگو با سران این گروه استفاده از آنها برای مبارزه علیه شورشیان باقیمانده در افغانستان بوده است. این مقام افغان که نامی از وی منتشر نشده در این خصوص گفته است؛ «قرار بود این اردوگاه برای ۱۸۰۰ نفر از جنگجویان معمولی طالبان و ۲۰۰ فرمانده معمولی طالبان آموزش نظامی فراهم کند». مقامات افغان بعد از اینکه گروهی از نیروهای امنیتی افغانستان حافظه کامپیوتری همراه یک گروه دیپلمات های بین المللی را که مشغول بازدید از استان هلمند بودند بازرسی کردند متوجه چنین طرحی شده اند. یکی از مقامات امنیتی افغانستان در این خصوص می گوید؛ «هنگامی که این دیپلمات ها دستگیر شدند، دولت انگلیس گفت وزارت کشور و شورای امنیت ملی افغانستان از چنین طرحی اطلاع داشته ولی در واقع کسی در این خصوص چیزی نمی دانست؛ به همین علت است که حامد کرزی خیلی عصبانی است.» جزئیات دقیقی از اینکه چه چیزهایی در این خصوص به حامد کرزی گفته شده در اختیار نیست. برخی از تحلیلگران بر این باورند که به مقامات افغانی اطلاعات کمی در این خصوص داده شده بود ولی چنین اقدامی وقتی صورت گرفت که این طرح لو رفته بود. اطلاعات دیگر حاکی از این است که قرار بوده این اردوگاه در خارج از موسی قلعه در استان هلمند ساخته شود.
این بخشی از طرح انگلیسی ها بعد از حمله سنگین تحت رهبری آنها به موسی قلعه در سال گذشته برای برقراری آشتی ملی در افغانستان و به دست آوردن حمایت نیروهای میانه رو بوده است. اما ترس مقامات افغانی از این است که انگلیسی ها در حال آموزش شبه نظامیانی بوده اند که هیچ وفاداری به دولت مرکزی ندارند. بعد از افشای این خبر مقامات افغانستان ۴۸ ساعت به «مایکل سمپل» و «مروین پاترسون» فرصت دادند که افغانستان را ترک کنند. البته یک ژنرال سابق ارتش افغانستان نیز به جرم همکاری با آنها دستگیر و زندانی شده است.
خبر اخراج دو دیپلمات انگلیسی با خبر اخراج «منصور دادالله» از فرماندهان ارشد طالبان به جرم مذاکره با جاسوسان انگلیسی همزمان شد. البته یک مقام دولتی افغانستان مدعی است که اردوگاه مذکور نیز قرار بوده برای منصور و افرادش ساخته شود. بنابر اطلاعاتی که از حافظه کامپیوتری توقیف شده به دست آمده قرار بوده اتحادیه اروپا نیز از این برنامه حمایت مالی به عمل آورد ولی این اتحادیه می گوید چنین برنامه یی وجود نداشته و نیز هیچ حمایت مادی در اروپا برای اجرایی شدن چنین برنامه یی وجود نداشته است. با وجود تکذیب چنین اطلاعاتی از سوی اتحادیه اروپا مقامات دولتی افغانستان همچنان تاکید می کنند که انگلیس از این برنامه حمایت مادی کرده است. با این حال حتی خود دیپلمات های انگلیسی، سازمان ملل و مقامات غربی وجود چنین طرحی و هدایت آن توسط انگلیس را به طور اجمالی تایید کرده اند ولی از تایید رسمی آن خودداری می کنند. بنابر اظهارات یک مقام افغان سایر اطلاعات به دست آمده از حافظه کامپیوتری حاکی از آن است که تاکنون ۱۲۵ هزار دلار برای آماده سازی اردوگاه هزینه شده و ۲۰۰ هزار دلار دیگر نیز برای راه اندازی آن در سال ۲۰۰۸ اختصاص داده شده بود.

armin khatar
07-23-2011, 12:00 PM
طرح سیا برای براندازی تشیع
در آمریکا کتابی به نام «A Plan to Devide and Desolate Theology» است که در آن مصاحبه ی مفصلی از دکتر مایکل برانت معاون ارشد رئیس سابق سیا Bob Wood Words و عضو مهم بخش شیعه شناسی سازمان سیا منتشر شده است.
وی در این مصاحبه اسرار از تکان دهنده ای پرده برداشته است و در جریان اتهام کارکنان سیا به فساد مالی بطور ناخودآگاه اعتراف کرده است در این سازمان مبلغ ۹۰۰ میلیون دلار برای سازمان دهی مبارزه با تشیع اختصاص یافته بوده است. گفتتنی است که دکتر مایکل برانتن مدتی طولانی در بخش مذکور فعالیت داشته ، ولی چندی پیش به خاطر فساد مالی از کار برکنار شده است و او نیز از باب انتقام جویی خیلی از اسرار محرمانه را برملا کرده است.
● مصاحبه ی وی به طور بسیار خلاصه چنین است:
انقلاب ۱۹۷۹ ایران ضربه های اساسی به ---------- ما در حاکمیت در کشورهای اسلامی وارد ساخت. پس از ناکامی ما در چند سال اول انقلاب برای کنترل آن و رشد روزافزون بیداری اسلامی و گسترش دامنه ی نفرت علیه غرب و ظهور اثرات جوش و خروش انقلابی در شیعیان کشورهای مختلف بالاخص لبنان، عراق، کویت، بحرین و پاکستان، مقامات بلند پایه ی سیا دور هم جمع شدند. در این جلسات نماینده ی سرویس مخفی مشهور انگلیس Mix نیز شرکت می نمود؛ زیرا انگلیس تجربه ی وسیعی در مطالعه روی کشورها را دارد.
در این گردهمایی ها نتیجه گیری شد که انقلاب ایران فقط نتیجه ی طبیعی ---------- های شاه نبوده است، بلکه در باطن عوامل و حقایق دیگری نیز وجود دارد که محکم ترین آن عوامل ، یکی رهبری ---------- توسط مرجعیت دینی شیعی و دیگری شهادت حسین نوه ی پیامبر اسلام (ص) در ۱۴۰۰ سال پیش است. حادثه ای که قرن هاست شیعه به یاد آن با غم و اندوه بی نهایت عزاداری می کند. این دو محور است که شیعه را از سایر مسلمانان فعال تر و متحرک تر می سازد. در همین گردهمایی تصویب شد که برای مطالعه ی اسلام شیعی و برای برنامه‌ریزی و کار روی این پروژه یک شعبه ی جداگانه و مستقلی تاسیس شود و نخستین بودجه چهل میلیون دلاری برای آن اختصاص یابد. سپس دکتر مایکل برانت مراحل پروژه را چنین بیان می کند:
۱) جمع آوری اطلاعات
۲) اهداف کوتاه مدت با تبلیغات علیع شیعه و راه اندازی آشوب های بزرگتر شیعه و سنی، بدین معنی که باید آنها را با اکثریت سنی درگیر کرد تا توجه شان از آمریکا منحرف گردد.
۳) اهداف دراز مدت، پایان کار تشیع با عمل براساس اهداف دراز مدت.
۴) طبق نقشه در فاز اول محققینی به تمام جهان شیعه اعزام شدند. به عنوان مثال دکتر ساموئیل در پاکستان روز عزاداری های کراچی تحقیق می کرد و مدرک دکترای خود را در همین زمینه اخذ کرد. یک خانم ژاپنی به ننام نکومه هم در کویته ی بلوچستان، بر قوم هزاره و شیعه ی آن دیار تحقیق می کرد و رساله ی دکترای خو را در همین زمینه ارائه نمود. دکتر برانت می گوید: بعد از تحقیقات میدانی و جمع آوری اطلاعات در مورد شیعیان همه ی کشورها، نتایج زیر بدست آمد:
▪ مرجعیت:
مراجع شیعه سرچشمه ی اصلی قدرت این مذهب اند. اینان همیشه با تاکید ب اصول شیعه، به شدت از آن محافظت و صیانت می کنند. اینان در تاریخ طولانی تشیع، هیچ وقت با حاکم غیر اسلامی بیعت نکردند و با وی دست دوستی ندادندن. به علت فتوای یک مرجع وقت یعنی آیت الله شیرازی، انگلیس نتوانست داخل ایران شود. بزرگترین مرکز علمی شیعه در عراق بود و چون صدام حسین علی رغم به کارگیری تمام توان خود و سعی و کوشش فراوان نتوانست آن را بخرد و مجبور به بستن آن شد.
این در حالی است که مراکز دیگر علمی در جهان همیشه با حکام وقت همراهی کرده اند. ببینید جایی مثل قم در مرکز ایران، تخت ظلم شاهنشاهی را برچید و اکنون نیز پنجه در پنجه ی آمریکا ی ابر قدرت، زورآزمایی می کند. در لبنان نهضت آیت الله موسی صدر، ارتش های انگلیس ، فرانسه، و اسرائیل را مجبور به فرار کرد. امروز نیز حزب الله لبنان بزرگترین مزاحم اسرائیل در طول تاریخ تاسیس آن دولت به شمار می رود. ما از همه ی این مطالعات به این نتیجه می رسیدیم که رو در رویی مستقیم با شیعه زیانبار و امکان پیروزی در آن بسیار کم است. بنابراین باید به کارهای پشت پرده ای روی آورد و به جای اصل قدیمی انگلیسی ها « تفرقه بینداز و حکومت کن» اصل دیگری تحت عنوان « تفرقه بینداز و نابود کن» را پیش گرفت.
بنابراین باید افرادی که با شیعه اختلاف اعتقادی دارند را بطور منظم و مستحکم علیه شیعه سازمان دهی کرد. باید شایعه ی کافر بودن برانگیز نوشت. باید افراد کم سواد و بی سواد را جمع کرد و آنها تقویت نمود تا وقتی تعداد آنها ( که ستون پنجم ما هستند) به مقدار مناسب رسید، علیه شیعه جهاد مسلحانه آغاز شود. باید چهره ی تشیع، منسوخ شود تا نزد عوام غیر مقبول باشند و در میان عامه مورد نفرت قرار گیرند.
▪ عاشورا و عزاداری:
در میان شیعه مراسم عزاداری مرسوم است. آنها به یاد واقعه ی کربلا جمع می شوند و یک نفر سخنرانی و واقعه ی کربلا را بیان می کند و مستمعین هم گوش می کنند. بعد از آن طبقه ی جوان، سینه زنی و عزاداری می کنند. این سخنران و این مستمعین برای ما اهمیت زیادی برخوردار هستند؛ زیرا از همین عزاداری و مجالس است که درمیان شیعه جوش و خروش ، آزادی خواهی و جنگ با باطل به خاطر حق، به وجود می آید. ما به خاطر همین، ده ها میلیون دلار از بودجه ویژه را برای در دست گرفتن سخنرانان و مستمعین اختصاص داده ایم. و این کار چنین تحقق می پذیرد که ابتدا دنبال افرادی از شیعه که پول پرست و دارای عقاید سست و در عین حال دارای شهرت و قدرت تاثیر و نفوذ باشند، می رویم تا به واسطه ی آنهادر عزاداری ها نفوذ پیدا کنیم.
▪ برنامه های دقیق و مخرب:
ما از این افراد اهداف زیر را پیگیری می کنیم.
ـ به وجود آوردن و یا سرپرستی مداحانی که معرفت عقاید شیعه را ندارند.
ـ شناسایی و کمک مالی به افرادی از شیعه که بتوانند توسط نوشتارهای خود، عقاید و مراکز علمی شیعه را هدف قرار دهند؛ بنیانهای تشیع را منهدم کرده و آن را اختراع مراجع شیعه وانمود کنند.
ـ اضافه و یا حفظ نمودن رسوماتی در عزاداری که با عقاید شیعه منافات داشته باشد.
ـ عزاداری ها به گونه ای معرفی و مطرح شود که عموم جامعه احساس کنند تشیع، گروهی جاهل و توهم پرست است که در محرم برای انسانهای عادی مزاحمت به وجود می آوند. برای تشریح این جور برنامه ها لازم است پول هنگفتی خرج شود و مداحان خوب تشویق شوند.
و این گونه تشیع که یک مذهب دارای قوت منطقی است تبدیل به مذهبی درویشی محض می شود و از درون، پوک و خالی می گردد و در ذهن عوام الناس نفرت و در خود شیعه افتراق و پراکندگی گسترش می یابد. آنگاه و در نهایت باید توسط نیروهای جهادی بر آنها تیر خلاص زد و نابودشان کرد.
تحقیق و جمع آوری مطالب فراوانی علیه مرجعیت و نشر اشاعه ی آنها توسط نویسنده های پول پرست و بی نام. در این باره باید پول خوبی خرج شود و در میان مداحان و عوام شیعه مواد زیر زمینی پخش و منتشر گردد تا شیعیان دچار آشفتگی و چند دستگی شوند. و با این برنامه ها پیش بینی می شود که در مرحله ی نهایی، صدای اعتراض خود شیعه ها علیه مرجعیت بلند شود تا آنجا که در سال ۲۰۱۰ میلادی دیگر مرجعیت یا به عبارت دیگر مرکزیت اقتدار شیعه که تا کنون سد اصلی جلوی دولتمردان ما بوده اند به وسیله ی خود شیعیان پایان یابد.

armin khatar
07-23-2011, 12:02 PM
رمز استمرار انقلا‌ب اسلا‌می
پس از گذشت ۲۹ سال از پیروزی شکوهمند انقلا‌ب اسلا‌می، اگر بخواهیم مروری بر دستاوردهای آن داشته باشیم، قطعا می‌توان به موارد فراوانی اشاره کرد؛ اما اگر بخواهیم مهم‌ترین دستاورد انقلا‌ب را بیان کنیم شاید قدری سخت به نظر آید؛ ولی به‌زعم نگارنده این یادداشت، مهم‌ترین و کلیدی‌ترین دستاورد انقلا‌ب اسلا‌می است و همانا این مولفه اساسی است که می‌تواند از پایه‌های اساسی استمرار این انقلا‌ب باشد.
خودباوری ملی به مثابه است. همانگونه که هر فردی دارای است، یک ملت هم دارای خویشتنی است که چنانچه نسبت به آن آگاهی پیدا کند، به خودباوری ملی دست می‌یابد. می‌توان ادعا کرد روح خودباوری ملی را رهبر کبیر انقلا‌ب اسلا‌می در این ملت زنده کرد و او بود که از ملتی که خود را باور نداشت، ملتی ساخت که توانست انقلا‌بی را در تاریخ خود به ثبت برساند که همگان را متحیر نماید. در واقع همین امر مهم بود که در ادامه مسیر پرفراز و نشیب انقلا‌ب اسلا‌می توانست بر توطئه‌های گوناگون دشمن غلبه نماید و امروز برای رسیدن به قله‌های پیشرفت توانمند است و در راه توسعه ایران همت والا‌یی دارد.
اگر امروز شبکه‌های خبری همچون شبکه خبری ‌cnn که کارنامه آن برای ملت ایران روشن است، در گزارش‌های خبری خود دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی ایران را چشمگیر توصیف می‌کنند؛ اگر امروز ما در دستیابی به تکنولوژی‌های پیشرفته‌ای از قبیل تکنولوژی هسته‌ای، شبیه‌سازی سلول‌های بنیادی و همچنین در صنایعی همچون هوافضا و داروسازی و در علوم پزشکی و بهداشتی در دنیا حرفی برای گفتن داریم، اگر امروز ما در زمینه نانوتکنولوژی که از مهم‌ترین و اساسی‌ترین تکنولوژی‌های مکمل بسیاری از تکنولوژی‌های موجود است، در تولید مقالا‌ت علمی ‌isi در سطح بین‌الملل مقام بیست‌وششم و در جهان اسلا‌م مقام اول را داریم، اگر جوانان این مرز و بوم در المپیادهای علمی جهانی خوش می‌درخشند همه و همه نشات گرفته از است.
نکته قابل ذکر این است که پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیکی می‌تواند ارتقادهنده این روحیه خودباوری شود، یعنی بین خودباوری و پیشرفت‌های علمی رابطه‌ای است دوطرفه. بنابراین ضروری است در مسیر حرکت به سمت قله‌های علم و تکنولوژی و شکستن مرزهای دانش، هدف‌گیری ما به سمت علوم و تکنولوژی‌هایی باشد که بتواند خودباوری ملی را تقویت نماید، یعنی ایجادکننده غرور و پرستیژ ملی، ارتقادهنده امنیت ملی و افزایش‌دهنده ثروت و رفاه اجتماعی باشد و همه این ویژگی‌ها را می توان در تعبیر که رهبر انقلا‌ب در بازدید از پژوهشکده ‌رویان جهاد دانشگاهی به کار بردند، خلا‌صه کرد.
نکته دیگری که بایست به مباحث فوق افزود این است که ضرورت دارد را با آمیخت تا بتوان دستاوردهای خودباوری را در مسیر صحیح قرار داد و بدین طریق به جامعه‌ای دست یابیم که هم واجد شاخص‌های توسعه‌یافتگی روز دنیا باشد و هم واجد شاخص‌های یک جامعه دینی. بنابراین باید دستگاه‌های متولی امر به ویژه نهادهای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی در برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگذاری‌های خود این نکته را مد نظر داشته باشند که و را درهم آمیزند تا بتوانیم همواره در مسیری گام برداریم که هر روزمان بهتر از دیروز باشد.

armin khatar
07-23-2011, 12:02 PM
بیگانگان یار دیرین اصلاح طلبان
قصه تحصن نمایندگان مجلس ششم شورای اسلامی که به « مجلس اصلاحات » مشهور گردیده بود در اعتراض به رد صلاحیت ۸۰ تن از نمایندگان برای دوره هفتم مجلس به علت بروز فساد فکری، مالی، اخلاقی و ---------- به استناد مراجع چهارگانه توفیق راهیابی به صحنه رقابت انتخابات را نداشتند، شکل گرفت. به طوریکه در پی اعلام تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده خبرگزاری‌های خارجی به مجلس فراخوانده ‌شده و ساعتی پس از اعلام این خبر، راهروهای مجلس شاهد حضور خبرنگاران ونمایندگان خبرگزاریهای خارجی برای پوشش و بزرگنمایی تحصن نمایندگان می‌شود. آسوشتیدپرس، الجزیره، رویتر، فرانس پرس و... از جمله خبرگزاری های خارجی بودند که برای پوشش خبری تحصن نمایندگان در مجلس حضور یافته بودند (۱)
به طوریکه با تحلیل عمیق و بررسی قضایای پشت پرده آن می‌توان ادعا نمود که اقدام مضبوحانه فوق در راستای براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی از طریق « انقلاب مخملین » صورت گرفت که درجای خود یکی از غمناک‌ترین و مضحک‌ترین رخدادهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بشمار می‌رود و با توجه به اینکه در حال حاضر کشور برای برگزاری انتخابات پرشور هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی آماده می شود جهان غرب و به طور صریح و آشکار جرج بوش رئیس جمهور امریکا حمایت خویش را از برخی افراد و جریان‌های ---------- که عمدتاً به طیف « اصلاح طلب » مشهورند اعلام نمودند.
ناگفته نماند اگر به سابقه فکری و ایدئولوژیک این جریان فکری در طول تاریخ معاصر نظری بیافکنیم ریشه و پیشینه جریان روشنفکری و اصلاح طلبی را در دوران مشروطه رصد کنیم باید قضایای تحصن نخبگان روشنفکری و متجددین را در سفارت های روسی و انگلیس جست! و دردناکتر این که برخی رجال ---------- و فرهنگی روشنفکر آزادیخواه و متجدد و ترقی خواه در مواقع خطر پرچم و علم روس وانگلیس را بر بالای بام و درب منزل برافراشته می‌ساختند و به این عمل ننگین نیز افتخار می‌نمودند! از این‌رو برای تنویر افکار عمومی،کسب و شناخت لازم و کافی از پشتوانه فکری و ---------- جریانات ---------- کشور در این مقاله به بررسی و تحلیل حمایت دنیای غرب از اصلاح طلبان در دوران حیات ---------- مجلس ششم می‌پردازیم.
۱) امریکا و حمایت از اصلاح طلبان:
وزارت خارجه امریکا در ادامه سیاستهای مداخله جویانه این کشوردرجهان از دولت ایران خواستار مانع از رد صلاحیت شدن نامزدهای انتخاباتی مجلس هفتم توسط شورای نگهبان می‌شود.
بطوریکه به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی « آدام ارلی » معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا در یک نشست خبری اظهار می‌دارد که: « دولت ایران باید مانع اقداماتی شود که بر علیه آزاد بودن انتخابات پارلمانی صورت می‌گیرد و این یک معیار جهانی است که مردم بهترین کسانی هستند که می‌توانند صلاحیت حاکمان خود را تعیین کنند».
البته معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا ضمن اینکه از دولتمردان ایرانی می‌خواهد به صدای متحصنین(مجلس ششم) گوش دهند، اظهار میدارد که: « امریکا تنها از یک انتخابات آزاد وعادلانه حمایت می‌نماید».
جالب اینکه وزارت امور خارجه امریکا گفته بود که: « دولت ایران بایدتلاشهای شورای نگهبان را برای شکل دهی نتیجه انتخابات مجلس از طریق رد صلاحیتهای نامزدهای دارای گرایش لیبرال، مردود بداند.» (۲)
درنهایت امریکا از رد صلاحیت تعدادی از نمایندگان و داوطلبان ورود به مجلس اظهار نگرانی کرده، و معاون سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در اقدامی مداخله جویانه به حمایت از نمایندگان و کاندیداهای رد صلاحیت‌شده پرداخته و اظهارمی‌دارد که: « باید هر چه زودتر جلوی قدرت و اقدامات شورای نگهبان گرفته شود». از سویی نیز معاون سخنگوی وزارت امورخارجه امریکا مدعی می‌شود که: « ما معتقدیم صلاحیت کاندیداها نباید مورد بررسی قرار گیرد زیرا اخلال در روند برگزاری انتخابات آزاد محسوب می‌شود! » (۳)
از طرف دیگر رادیو امریکا نیز در این باره اظهار می‌دارد که: « وزارت خارجه امریکا با دخالت شورای نگهبان در روند گزینش نامزدها مخالف است ».البته به طور ظریف هدایت وفرماندهی رفتار ---------- اصلاح طلبان را به دست گرفته و اضافه می‌کند: « گزارشها از احتمال استعفای ۶ وزیر و ۶ معاون رئیس جمهور در صورت عدم تغییر تصمیم شورای نگهبان حکایت دارد ».
این رادیو از قول آدام ارلی معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا خواسته‌های دولت امریکا را این‌گونه تبیین می‌کند که: « دولت بوش با دخالت در روند گزینش نامزدها مخالفت می‌کند. ما از دولت ایران خواستار مخالفت با تلاشهای شورای نگهبان هستیم و یاد آور می‌شویم که رسیدگی به گزینش داوطلبان از بنیادی‌ترین اختیارات دولت است».(۴)
در این راستا « کرتیس کوپر » سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در تکمیل اظهارات آدام ارلی اعلام می‌داردکه: « از دولت ایران می خواهیم تلاشهای شورای نگهبان را برای مقابله با اصلاح طلبی ناکام بگذارد».
« کرتیس کوپر » در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار بین‌الملل خبرگزاری فارس ضمن استنکاف از پاسخ به این سؤال که ارتباط منافع امریکا با موضوع رد صلاحیتها درایران چیست؟ تنها به این جمله اکتفا کرد که « منافع امریکا در گرو برگزاری انتخابات آزاد و برابر درایران است. »
وی همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا امریکا برنامه‌ای برای حمایت از نمایندگان متحصن دارد یاخیر؟ تصریح کرد:
« راستش در موقعیتی نیستم که بگویم ما از چه نمایندگانی حمایت می‌کنیم و از چه نمایندگانی حمایت نمی‌کنیم.»
کوپر درباره دلیل نگرانی مقام‌های امریکایی از رد صلاحیت‌ برخی نامزدهای انتخابات پارلمان ایران نیز پاسخ روشنی نداد و به سخنان ویلیام برنر معاون امور خاورمیانه وزارت امور خارجه امریکا اشاره می‌کند که ویلیام برنر پیش از این آنچه را که انتخابات آزاد و برابر خوانده است را مورد حمایت امریکا می‌داند.(۵)
اما پنتاگون با اذعان به این موضوع که درنگاه آنها دسته‌بندی های ---------- فاقد وجاهت می‌باشد یعنی اصلاح طلبان بازیچه و مفت، منویات امریکا را در ایران پیش می‌گیرند. در نهایت اینکه: مشاور پنتاگون وعضو شورای روابط خارجی امریکا اظهار می‌دارد که: « اقدامات شورای نگهبان که اساساً بدون تغییر مانده است، به میزان زیادی برای امریکا و دیگر کشورهای علاقمند مضر خواهد بود ».(۶)
« الی کراکوسکی » در مصاحبه باخبرنگاران گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس بیان می‌دارد که: « رد صلاحیتهای نامزدهای انتخاباتی قطعاً با منافع امریکا درمنطقه در تضاد است». وی همچنین تصریح می‌کند: مردم از دستیابی اصلاح طلبان به اصلاحات واقعی ناامید شده‌اند. کراکوسکی با تأکید براینکه افراد زیادی در امریکا پیچیدگیهای زیاد ---------- ایرانیها را درک می‌کنند، گفت: تفاوت لفظی که در مطبوعات میان اصلاح طلبان و محافظه کاران وجوددارد از نظر ما ضرورتاً‌ یک تفاوت واقعی نیست.(۷)
در نهایت ریچارد پرل مشاور وزیر دفاع امریکا نیز طی سخنانش از دولت امریکا خواست « تا جهت تغییر نظام جمهوری اسلامی از میانه‌روها در داخل ایران حمایت کند. » (۸)
۲) پارلمان اروپا و حمایت از تحصن کنندگان اصلاح طلب.
اعضای پارلمان اروپا نیز، باصدور بیانیه‌ای خواستار بازنگری فوری در تصمیم شورای نگهبان شده و خواستار حمایت جامعه ملل از متحصنان و برگزاری یک انتخابات دموکراتیک می‌شوند. در این راستا،پارلمان اروپا ۲۵ دی‌ماه به بهانه کمک به زلزله زدگان بم و کمکهای اتحادیه اروپا قطعنامه‌ای تصویب کرد لیکن در آن بر این بخشها تأکید بیشتری داشته است:
«... همچنین با توجه به اینکه تصمیم شورای نگهبان ایران در رد صلاحیت‌ بیش از ۲۰۰۰ نامزد انتخابات از جمله بیش از ۸۰ نماینده فعلی مجلس و با توجه به تحصن نمایندگان اصلاح طلب، و قصد استعفای شمار زیادی از استانداران و اعضای دولت، ما نمایندگان پارلمان اروپا دوباره حمایت خود را از روند اصلاحات در ایران اعلام می‌داریم و نسبت به وخیم ترشدن وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی می‌کنیم. متأسفانه گفت و گوها در این باره از یک تبادل نظر آکادمیک فراتر نرفته است».
در این بیانیه تصریح شده است: « با توجه به اعلامیه خاویر سولانا مسئول ---------- خارجی و امنیت اتحادیه اروپا در خصوص اهمیت بسیار زیاد روند انتخاباتی ایران برای اتحادیه اروپا، ما می‌خواهیم که انتخابات روندی کاملاً واضح و شفاف داشته باشد، همچنین نگرانی، عمیق خود را از تصمیم شورای نگهبان که اقدامات اخیر در جهت یک جامعه دموکراتیک تر را در معرض خطر قرار داده است ابراز می‌داریم و خواستار بازبینی فوری در تصمیم این شورا هستیم ».
نمایندگان پارلمان اروپا در این بیانیه تأکید کردند: « که همبستگی نشان داده شده از سوی جامعه بین‌المللی، ابراز حمایت از افرادی است که متعهد به نگاهداشتن ایران در مسیر دموکراتیزه کردن هستند و همچنین هشدار می‌دهیم که چنانچه در زمان مقتضی قبل از انتخابات تغییری در تصمیم، مبنی بر ممانعت از شرکت نامزدهای اصلاح طلب درانتخابات مجلس صورت نگیرد این اقدام در روابط اتحادیه اروپا وایران بی‌تأثیر نخواهد بود» (۹)
این بیانیه اولتیماتوم گونه در حالی صادر می‌شود که شورای نگهبان هنوز به شکایت نامزدها رسیدگی نکرده بودند در این بیانیه به رئیس پارلمان اروپا دستور دادند که این قطعنامه را به شورا و کمیسیون اروپا و نیز دولت و مجلس جمهوری اسلامی ایران ودبیر کل سازمان ملل متحد منتقل کند.
۳) حمایت انگلیس ازنمایندگان رد صلاحیت شده اصلاح طلب
رادیو دولتی انگلیس با حمایت واستقبال دولت انگلیس از بست نشینی حدود ۸۰ نماینده مجلس ششم گفت: « انتقاداتحادیه اروپا ودولت امریکا از اقدام شورای نگهبان موجب دلگرمی نمایندگان معترض شده است! ».
این رادیو با بیان اینکه بحران ---------- ایجاد شده در طبقه حاکم در سالهای اخیر کم سابقه است، به نقل از بعضی از فعالان ---------- گفت: « باید تکلیف را یکسره کرد و ---------- نافرمانی مدنی را اتخاذ کرد. کسانیکه درمجلس تحصن کرده‌اند شاید انتظارشان این است که گروههای ---------- و مردم درآنجا حضور یابند و پشتیبانی ‌کنند».
رادیو بی بی سی افزود: ولی پرسش اساسی این که اصلاح طلبان می‌توانند در این بحران اتحاد خود را حفظ کنند. این رادیو گفت: « اصلاح طلبان در سالهای اخیر به اقدامات خیابانی همچون تظاهرات و تجمعات بی‌توجه بوده‌اند و باعث دلسردی شده‌اند وحالا نمی‌تواننند انتظار داشته باشند مردم به کمک بشتابند ».(۱۰)
در این راستا رادیو بی. بی. سی نیز از برنامه طنز سیمای جمهوری اسلامی درباره تحصن انتقاد کرده ودر پی انتقادات داوود سلیمانی، ناصر قوامی ومحسن آرمین و... از برنامه طنز نقطه چین، این رادیو هم به جمع معترضان به صدا و سیما می‌پیوندند ونمایش این طنز را اهانت به نمایندگان اصلاح طلب دانسته اما بی‌. بی. سی توضیح نداد پخش برنامه طنز تلویزیونی که مربوط به مشکلات صنفی یک قشر جامعه است چه ارتباطی با نمایندگان مجلس دارد!
کامبیز کرامتی که بی. ‌بی. سی با او به عنوان کارشناس مصاحبه کرده ا ست دربارۀ محتوای این نمایش می‌گوید در طنز یاد شده یک فردکاسب تصمیم می‌گیرد که جزو هیأت مدیره صنف خودش قرار گیرد و پس از ثبت نام صلاحیت او از طرف اتحادیه رد شد این فرد به همراه دوستانش درمنزلشان دست به تحصن می‌زنند و به هنگامی که خبرنگاران می‌آمدند متحصنین به خودشان سرم وصل می‌کردند که وانمود کنند در اعتصاب به سر می‌برند و موقعی که کسی نبود غذا می‌خوردند.
به نظر می‌رسد با توجه به محتوای تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده با رویدادهای به تصویر کشیده نشده در طنز نقطه چین، مدعیان اصلاح طلبی این طنز را زبان حال خودشان تلقی کرده و بهانه‌ای برای حمله به صدا و سیما به دست آورده‌اند.
۴) حمایت فرانسه ازنمایندگان رد صلاحیت شده اصلاح طلب
دامنه گستاخی وجسارت ---------- کشورهای اروپایی به قدری شدت یافته بود که بطور آشکار در مسائل داخلی دیگر کشورها دخالت می‌کردند در حالیکه این رفتار نامتجانس ---------- مغایر با مقررات بین‌المللی است و همیشه در پیمان‌ها و قطعنامه‌های بین‌المللی برعدم دخالت در امور دیگران تاکید می‌شود در حالیکه در دوران حیات دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات شاهد مداخله کشور فرانسه نیز می‌باشیم بطوریکه « ژاک بارو » رئیس فراکسیون حزب « اتحاد برای حرکت مردمی فرانسه » انتخابات مجلس شورای اسلامی ایران را برای اروپا بسیارمهم توصیف می‌کند.
درگزارش تلویزیون فرانسه وی در پاریس گفت:« هم اکنون نتایج انتخابات وسیاست اجرایی ایران در بعد بین‌الملل برای اتحادیه اروپا و فرانسه از اهمیت خاصی برخوردار است».
وی افزود: در زمان حاضر بایدگسترش همکاری با ایران را به منظور ایجاد ثبات، صلح پایدار و مبارزه با تروریسم در منطقه مورد توجه جدی قرار دارد.وی در ادامه از پیشرفت در اجرای حقوق بشر و منظور کردن حق دفاع دردادرسیهای قضایی به عنوان بخشی از آزمایشهای مطرح برای ایران نام برد.وی گفت: بهره گیری از چنین فرصتی برای فرانسه و اروپا می‌تواند سازنده و ایجادکننده اعتماد باشد.(۱۱)
۵) گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا
اوج ذلالت ---------- برای دولت جمهوری اسلامی زمانی رقم می‌خورد که سطح مداخله گرایی کشورهای اروپایی در مسائل داخلی کشور ایران به حدی نزول می‌کند که گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا نیز به جمع حامیان سربازان و مجریان انقلاب مخملین در جمهوری اسلامی ایران می‌پردازند. و این روند خطرناک در فرایند استقلال و حاکمیت کشور نتیجه تعامل غیر منطقی برخی نمایندگان اصلاح طلب مجلس با بیگانه بود! بطوریکه: رئیس گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا در دیدار خود با همتای ایرانی « احمد بورقانی*» اظهار می‌دارد: « دراین برهه بسیار متأسف شدیم وقتی دیدیم بسیاری از همکارانمان در پارلمان ایران رد صلاحیت شده‌اند و این همه در حالی صورت می‌گیرد که مقامات امریکایی تاکنون بارها از رد صلاحیت شده‌ها و متحصنان حمایت کرده و دولت بوش از دولت ایران خواسته تادر مقابل شورای نگهبان ایستادگی کند». (۱۲)
مخلص کلام اینکه درمواجهه با یک پدیده سیاسی، اگر حضور فعال وتحریک گر و هدایت کننده امریکا و اسرائیل را شاهد باشیم بطوریکه باحمایت آشکار و صریح و رویکرد تمجیدگرایانه اقدام به صدور دستور مقاومت جهت فراهم سازی بسترهای مطلوب برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را مشاهده کنیم آیا عاقلانه نخواهد بود که نسبت به حضور و فعالیت این جریانات ---------- در عرصه‌سیاسی کشور سوء ظن داشته باشیم.
در این رخداد رادیو اسرائیل بطور آشکار اعلام می‌کند که « اگر این نمایندگان تحصن خود را بشکنند مانند این است که از جبهه گریخته‌اند و در نبرد خود شکست خورده باشند»
واز سوی دیگر رادیو امریکا: تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده را شجاعانه خوانده و توصیه می‌کند که: باید محکم در برابر شورای نگهبان ایستاد! (۱۳) و نکته آخر این که آیا همه شواهد و قرائن که ذکر شد وهمچنین اظهارات رادیو فردا که بیان داشته: واقعاً جای تعجب دارد که با وجود گذشت یک هفته ازاین تحصن هیچ گونه حمایت مردمی از این حرکت دیده نمی‌شود(۱۴)
آیا باید در مورد اقدام به انقلاب نرم و مخملین دشمن بر علیه نظام جمهوری اسلامی که همان براندازی است باید شک نمود.

armin khatar
07-23-2011, 12:02 PM
... و ما خود را باورکردی
قرآن کریم درباره فرعون می فرماید او کسی بود که برای اعمال قدرت و تداوم حاکمیت، قوم خود را تحقیر می کرد (واستخف قومه) و همچنین میان آنان اختلاف و درگیری ایجاد می کرد تا در سایه تفرقه میان مردم، به اهداف خود برسد. این روش البته مختص فرعون و محدود به یک دوره تاریخی خاص نیست، خوارکردن و تحقیر نمودن و ایجاد اختلاف داخلی میان مردم، یکی از شناخته شده ترین روش هایی است که قدرت های ستمگر و مستکبر برای اعمال سلطه خود و تاراج سرمایه های مادی و انسانی، علیه ملت ها در طول تاریخ به کار بسته و امروز نیز می بندند. قدرت های شیطانی و ضد بشری ابتدا با شیوه های مستقیم و تهاجمات نظامی، آنان را از لحاظ فیزیکی «تسلیم» می کنند و آنگاه با رسوخ و نفوذ در هویت ملی و ویژگی های فرهنگی، و استفاده از پیشرفته ترین روش ها و به کارگیری دانشمندان و عالمان علوم مختلف به ویژه علوم انسانی، برای تهی کردن مردم تحت سلطه از هرچه نشانه هویت مستقل فرهنگی و شخصیت معنوی آنها است، تلاش می کنند. حربه تحقیر و تخفیف اینجا به میان می آید. آنان می دانند برای این که ملتی را مطیع و رام دست خود نمایند، باید بیش از هر چیز، هویت و تاریخ و فرهنگش را از او بگیرند، لذا ابتدا برتری خود (و امروز «برتری انسان غربی») را در قالب نظریه های علمی، تئوریزه و آنگاه با به کار گرفتن روش های مختلف، به طور مستقیم و غیرمستقیم به ملت های تحت سلطه تلقین می کنند که چیزی نیستند، گذشته تاریک و شرم آوری دارند که قابل اتکا و الگوبرداری نیست و اگر می خواهند از این پس در مسیر آدم شدن و متمدن شدن و سری در میان سرها درآوردن حرکت کنند چاره ای ندارند جز اینکه واقع گرا ! باشندو الگوها و استانداردهای سلطه گران را در همه ابعاد به عنوان الگوهای خود بپذیرند و خلاصه از «خود» و هر آنچه بوی «خودی» می دهد متنفر شوند و بگریزند و برای «مثل دیگری شدن»، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند!
این بلایی بود که تقریبا از اوایل دوره قاجار بر سر کشور و مردم ما نیز نازل شد و در دوران رژیم پهلوی به اوج خود رسید. ایران طی این دوران به صورت جولانگاه سلطه گران زمانه و قدرت های استعمارگر روس، انگلیس و بالاخره آمریکا درآمد و استکبار خارجی با همدستی مستبدان داخلی و دست پروردگان خود، ایران را به کشوری کاملا وابسته و اعتماد به نفس از دست داده مبدل کردند.
سرزمینی برخوردار از آن سابقه مدنیت و پیشینه تاریخی و آن همه مفاخر علمی و فرهنگی که در طول تاریخ به ویژه دوران پس از اسلام به جهان عرضه داشته بود، و ملتی بااستعداد، باهوش و صاحب ذوق و برخوردار از قوه ابتکار در این دوران سخت تحقیر می شدند استکبار خارجی با همدستی استبداد و تحت تاثیر قراردادن عناصر روشنفکرمآب و اجرای برنامه های وسیع فرهنگی و فکری طی این دوران سیاه و طولانی، تلاش می کرد، روح نتوانستن و استیصال و ضعف را در همه عرصه ها به جسم و جان این ملت تزریق نماید آنها می دانستند که «هویت ملی با فرهنگ شکل می گیرد» و برای سلب این هویت، حمله بی محابا را بیش از هر جا به استقلال فرهنگی این ملک و ملت آغاز کرده بودند چرا که وقتی ملتی بی هویت شد و از نظر فرهنگی خود را وابسته به اجانب دید آن وقت راه برای سلطه تمام عیار آنها هموار می شود. آنان چنان وانمود می کردند و دنباله های داخلی آنان چه کسانی که در راس حکومت بودند و چه عناصری که از نظر فکری مجذوب و مقلد بی چون و چرای غرب شده بودند، چنان القاء می کردند که: «علم و تمدن و پیشرفت مختص به ]ابرقدرت هاست[ و آنان خصوصا غربی ها و اخیرا آمریکایی ها نژاد برتر هستند و دیگران نژاد پست و ناقص و ترقی آنان در اثر والانژادی آنان است و... به تعبیر دیگر آنان انسان های تکامل یافته هستند و اینان در حال تکامل که پس از میلیون ها سال به تکامل نسبی می رسند. پس کوشش برای پیشرفت بی فایده است و ]ملت ها[ یا باید وابسته به سرمایه داری غرب باشند و یا کمونیسم شرق، به بیان دیگر ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز را از ابرقدرت ها بگیریم، علم را، تمدن را، قانون را و پیشرفت را.» (امام خمینی(ره)، ۶۲.۶.۱۲) و این چنین بود که یکی از روشنفکران و تئوریسین های استبداد قاجار و پهلوی علنا و صریحا اعلام کرد که: «برای پیشرفت راهی نداریم جز آنکه از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم» و یکی از فرماندهان نظامی و نخست وزیران دوره پهلوی، در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، به عوض اینکه با توجه به جایگاه مهم و حساسی که داشت به دفاع از منافع ملی برخیزد و حرکت غیرتمندانه ملت و بعضی رهبران دینی و ---------- را حمایت کند و آنان را دلگرمی و اعتماد به نفس بخشد، وقیحانه و صریح از پشت تریبون مجلس اعلام کرد که: «ملتی که از ساختن لولهنگ (آفتابه) عاجز است، چگونه می تواند صنعت عظیم نفت را اداره کند؟!» و قیام مردم و توان متخصصان و مهندسان ایرانی را به باد استهزاء گرفت.
انقلاب اسلامی در واکنش به چنین اوضاع و احوالی و برای خط ابطال کشیدن به آن نظریات باطل و روحیه سلطه پذیری و کتمان خویشتن و پایان دادن به حاکمیت چنان حکومت و حاکمانی برپا شده و بدون تردید مهم ترین دستاورد این انقلاب را - آن چنان که رهبر فرزانه انقلاب هم بر آن تأکید دارند- «رهایی کشور از بیماری سنگین و تاریخی استبداد پذیری» باید دانست.
معمار بزرگ انقلاب اسلامی با دمیدن روح آگاهی و اعتماد به نفس در کالبد ملت، نهضت عظیمی را برای احیاء هویت دینی و زنده کردن شخصیت ملی و معنوی مردم این سرزمین پایه گذاری و رهبری کرد. او که مردی از تبار پیامبر ختمی مرتبت بود با الهام از سیره آن رسول مرسل و تکیه بر مکتب اسلام، این چنین مردم مظلوم و تحت ستم ایران را خطاب قرار داد که: «اول باید باورتان بیاید که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم... این قدرت در همه افراد بشر به قوه هست... مهم این است که افکار شما آزاد شود، اگر افکار شما آزاد شد و باورتان آمد که ما می توانیم مستقل باشیم، وابسته به غیر نباشیم خواهید توانست... مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ]مملکت[ خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و... به فرهنگ اسلام تکیه زنید، با غرب و غربزدگی مبارزه نمائید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید... بدانید که قدرت معنوی شما بر همه قدرت ها چیره و... تمام قدرت ها را در هم می شکند... نصرت کنید خدا را تا نصرت کند شما را...»

armin khatar
07-23-2011, 12:02 PM
به برکت این رهبری بود که ملت ایران خود را باور کرد، و هویت و فرهنگ خویش را احیاء کرد و صاحب رأی و صاحب اراده شد، و با وجود همه موانع و سنگ اندازی های دشمن، مسیر استقلال و آزادی را در پیش گرفت و در همه عرصه ها با موفقیت به پیش رفت. در عرصه نظامی با دست های خالی و تنها، هشت سال در برابر تهاجم وحشیانه و همه جانبه متجاوزان اجیر شده و حامیان ابرقدرت آنها ایستادگی کرد و بدون آنکه وجبی از خاک خود را از دست بدهد، دشمن را خوار و رسوای عالم کرد. در عرصه سیاسی، کشوری که روزگاری بازیچه بازیگران قدرتمند بود و با یک اولتیماتوم شفاهی از طریق سفیر یا کاردار خارجی، دست و پایش را گم می کرد و از صدر تا ذیلش از ترس به لرزه درمی آمد امروز به قدرتی غیر قابل انکار تبدیل شده که نه تنها در منطقه نفوذ بی بدیل و تأثیری تعیین کننده دارد، بلکه در عرصه های جهانی و بین المللی در حالی که دشمنان علیه او متحد می شوند و گروه های ۱+۵ و... تشکیل می دهند و شورای امنیت را علیه ایران بسیج می کنند، بدون ذره ای عقب نشینی از اصول و آرمان هایش، حرف خود را به کرسی می نشاند و شجاعانه از حقوق مسلم مردم خود دفاع می کند و... اما مهمتر از همه کشوری که روزگاری مسخره می شد که نمی تواند حتی «آفتابه» بسازد، امروز باز برخلاف خواسته دشمنان در عرصه های مختلف علمی و صنعتی به طور شتابنده در مسیر نوآوری و خودکفایی حرکت می کند. مسئولان و ملت ایران خوب می دانند که امروز «حرکت علمی برای کشور ما یک ضرورت مضاعف است» و به قول مولای متقیان(ع): «العلم سلطان، من وجده صال و من لم یجده یصال» «علم اقتدار است، هرکس آن را به دست آورد، می تواند غلبه کند و هرکس از آن بی بهره باشد، بر او غلبه می کنند» به همین دلیل با تکیه بر روحیه خودباوری، هر روز در این عرصه دست به کشف و اختراعی تازه می زنند و دل دوستان را شاد و خاطر دشمنان را نگران و هراسناک می سازند... اما از دشمن دیگر کاری ساخته نیست. کار از کار گذشته و ایران انقلابی از بسیاری از خط قرمزها گذشته و حریم های ممنوعه را شکسته، و ایران با پیشرفت های خود اینک جزء «باشگاه اتمی»، «باشگاه فضایی» و... درآمده است و دشمن مثل آقای مک کورمک سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به پیروزی ها و احداث مرکز جدید فضایی از سوی ایران که حداکثر می تواند آن را «در مدار اقدام آزاردهنده»! تلقی کند.
ملت ایران راه خود را پیدا کرده و به پیش می رود... هرچند که از آغاز پیروزی انقلاب کسانی بوده و هستند که به قول دکتر شریعتی عوض بگیر هستند ، از درک حقایق عاجزند و آنچه را هست نمی بینند و آنچه را نیست می بینند و هنوز رسوب های گذشته از ذهنشان پاک نشده و روحیه مقهور خارجی بودن دست از سر آنها بر نداشته است و جالب این جاست که دشمنانی که از پیشرفت ها و اقدامات انقلابی و موفقیت آمیز ایران ناراحت و عصبانی می شوند، از این جماعت حمایت می کنند و سعی دارد به لطائف الحیل آنان را به عنوان الگوهای فکری و ---------- و نمادهای فرهیختگی و روشنفکری در اذهان جا بیاندازند عناصری که جانمایه و ترجیع بند همه نظرات و نق و نوق هایشان القای نتوانستن است تا آنجا که همین اواخر طی بیانیه ای از آمریکا خواستار تعلیق فعالیت های هسته ای ایران شدند!کسانی که اگر قرار بود به منطق آنها توجه شود، مثلاً در جنگ می خواستیم ایده های آنان را عملی کنیم، اینک بدون اغراق نه از تاک نشانی بود و نه از تاک نشان و حتی خاک کشورمان را هم تقدیم متجاوزان می کردیم... برای این جماعت که یا از نظر قلبی بیمار هستند و یا از نظر فکری منحرف، کاری از دست کسی ساخته نیست، جز اینکه برای شفا بیماردلان دعا برای اصلاح منحرفان... شاید هنوز دیر نشده باشد و با بازگشت به آغوش ملت و همراهی و همگامی با انقلاب همچنان در خروش آنان، روسیاهی را در تاریخ به نام خود ثبت نکنند.

armin khatar
07-23-2011, 12:03 PM
تحلیل گفتمان انقلاب اسلامی
نسل، نسل انقلاب است. آن زمانی که در سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ و در آستانه انقلاب اسلامی از «حکومت اسلامی» سخن می گفتیم، این کلام قدرت آفرین به مدد تداعی های متکثر، اقشار زیادی از مردم را به خود جذب کرده بود به طوری که در آن زمان از سنتی ترین اقشار اجتماعی تا جناح هایی از چپ مارکسیستی احساس می کردند که در واقع در ذیل مفهوم حکومت اسلامی جایی دارند و به عبارت دیگر در میان افکار عمومی مفهوم حکومت اسلامی قادر به تامین مهم ترین آرمان های انسانی تا متنوع ترین خواسته های شخصی بود اما اختلاف از زمانی شروع شد که این مفهوم به هیئت یکسری ---------- های معینی درآمد.
گرچه این گونه دوره ها در عرصه های ---------- بسیار قلیل و کوتاه مدت هستند. چنانچه همین الان هم نشانه هایی مبنی بر انتقال به دورانی که مجددا کلام به عرصه قدرت فراخوانده شود؛ دیده می شود. در هر حال این اتفاقی بود که برای ایده پرقدرت «حکومت اسلامی» پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ افتاد.
برای فهم چرایی و چگونگی روند اتفاقات مزبور در مورد قدرت کلام در تبادلات ---------- جامعه ایران لازم است مروری هر چند مختصر بر برخی اتفاقات از زمان شکل گیری گفتمان انقلاب اسلامی در سال های منتهی به ۱۳۵۷ تا امروز داشته باشیم.
لازم به ذکر است که مبنای تحلیل این نوشته در خصوص نسبت کلام و قدرت سیاسی، مباحثات پیر بوردیو است.
به همین علت بهتر است در ابتدا اشاره ای هر چند کوتاه و مختصر به نظریات این فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی داشته باشیم.
یکی از مهم ترین متفکرانی که ما را متوجه این نکته کرد که کلام در عرصه ---------- از عوامل مهم تولید قدرت است، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی، بوردیو است.
بوردیو در این بحث اشاره ای دارد به بحث پول و نظریه ارزش کارل مارکس و همین مباحث مارکس را در خدمت تفسیر کلام در عرصه ---------- و تعاملات ---------- قرار می دهد. مارکس بر این اعتقاد است که پول در تاریخ بشر پدیده بدیعی نیست اما طی دو قرن اخیر نقش کاملا جدیدی را در جوامع بشری اختیار کرده است. اگر پیش از این پول سرمایه ای بود در کنار سرمایه های دیگر در جوامع امروزی و با عمومیت پیدا کردن اقتصاد سرمایه داری پول عامل ارزشگذاری تمام کالاهای دیگر شده است و بنابراین ارزش همه کالاها قبل از هر چیز به پول ترجمه شد و پول در واقع به عنوان واسط و میانه کالاها در دنیای جدید عمل کرد و به عبارتی دیگر پول به عنوان معیار اصلی ارزشگذاری در عرصه اقتصاد سرمایه داری درآمد و به قول مارکس این پدیده نقش بدیعی بود که پول در دنیای جدید به خودش اختصاص داد. آنچه که در بحث مارکس اهمیت دارد این است که پول در جوامع امروز دارای یک نقش نمادین است.
بحث «بوردیو» این است که شبیه چنین نقشی را کلام در عرصه تعاملات و رقابت های ---------- مدرن به عهده گرفته است. به این معنا که اگر بحث مارکس درخصوص اقتصاد سرمایه داری، تولید کالا و امثالهم است در عرصه ---------- بحث، شکل گیری افکار عمومی و تبدیل شدن جوامع جدید به جوامع رسانه ای شده است و ماحصل کلام این که در این عرصه در جوامع رسانه ای شده، کلام نقش اساسی را بازی می کند و همه چیز با واسطه کلام است که شنیده و ارزیابی می شود.
بنابراین به قول بوردیو در جوامع جدید ---------- به یک مارکت و بازار بدل می شود که کالای اصلی عرضه شده در آن کلام است و در عصر جدید و روشنفکران اساسا تولیدکنندگان این کالا هستند (همچون بنگاه های اقتصادی تولیدکننده کالا در عرصه اقتصاد). به عبارتی دیگر بوردیو بر این باور است که جامعه سرمایه داری جدید به اقتضای اقتصاد خودش، ساختاری از ---------- را تولید می کند که از مقتضیات بازار ---------- تبعیت می کند و در واقع به اعتبار همین تحولات است که به کلام به منزله یک نوع سرمایه در عرصه ---------- نظر می شود. اگر بخواهیم با یک ترم اقتصادی درخصوص کلام صحبت کنیم باید بگوییم که زمانی کلام در عرصه ---------- از ارزش افزوده و سودآوری برخوردار خواهد بود که بتواند توهم و تداعی های کثیر تولید کند و این برمی گردد به ساختار بازار مورد نظر و مشخصات منحصر به فرد آن.
با این مقدمه وارد بحث های عینی و انضمامی در جامعه ایران می شویم: در ایران پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بازار ---------- کاملا انحصاری بود به این معنی که در این عرصه بیش از یک سخن رسمی وجود نداشت و ساختار کلام در سازمان قدرت مسلط کاملا تک ضلعی و تک ساختاری بود. این امر سبب شده تا در کنار بازار تبادلات کلامی در دوران پهلوی دوم یک بازار حاشیه ای و غیررسمی نیز ایجاد شود.
این وضعیت ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۵۵ با گشایشی که محمدرضا پهلوی در ساختار ---------- ایجاد کرد معلوم شد که قدرت آن کلامی که در حاشیه تولید می شد و از لحاظ حاکمیت اصلا قابل عنایت نبود به مراتب نیرومندتر و قدرت افکن تر از آن بوده است که نظام ---------- احساس می کرده است و انقلاب اسلامی چیزی نبود جز هجوم کلام قدرتمند حاشیه بر متن و زیر و رو کردن آن چرا که این کلام در حاشیه در آن زمان در اوج توهم افکنی و توهم زایی بود.
بعد از انقلاب اسلامی، شبیه این اتفاق (هجوم کلام قدرتمند حاشیه بر متن) تا حدودی در جریانات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ نیز اتفاق افتاد. بیان این نکته مهم است که ساختار بازار در جامعه امروز ایران با ساختار بازار در جامعه ایران پیش از انقلاب به طور کیفی متفاوت است. این امر در تشخیص تطورات گفتار و تحولات معنا در عرصه ---------- در جامعه ایران بسیار با اهمیت است.
واقعیت این است که ساختار تبادلات کلامی در ایران پس از انقلاب، انحصاری (به آن مفهوم که قبلا بیان شد) نیست و بنابراین محال و ممتنع است که دیگر آن اتفاقی که میان ساختار متن و حاشیه در دوران پهلوی افتاد در دوران جمهوری اسلامی نیز به آن شدت و به آن صورت حاد اتفاق بیفتد و اساسا اتفاق افتادن آن صورت حاد امروزه دیگر موضوعیتی ندارد. زیرا سازمان نظام جمهوری اسلامی هیچ زمانی تک پایه ای نشده و سازمان کلامی اش همیشه یک سازمان متکثر بوده است و هر چه تلاش شده تا این سازمان متکثر تک پایه ای بشود اتفاقا بیش تر چند پایه ای شده است البته این به آن معنا نیست که در این نظام هیچ گونه تمایلی برای تک پایه ای شدن وجود نداشته است بلکه به طور دقیق تر باید گفت تمایل برای تک پایه ای شدن نظام جمهوری اسلامی هیچ گاه به تحقق نپیوسته است و اتفاقا همین چند پایگی باعث تداوم سیستم و نظام جمهوری اسلامی شده است.
بنابراین نظام جمهوری اسلامی یک سازمان چند پایه است و یک سازمان چند پایه ممکن است به ظاهر ضعیف محسوب شود اما اتفاقا این سیستم نقطه قوتش در همین است که بازاری که ایجاد می کند از آن بازارهایی نیست که متن پرهیاهو اما ضعیف و در عوض یک حاشیه قدرتمند داشته باشد. متن ایجاد شده توسط نظام جمهوری اسلامی به دلیل چند پایگی اش هیچ وقت غافل از حاشیه نیست و به همین جهت در ساختار کلامی آن می تواند اتفاقی بیفتد که مطلقا در نظام پهلوی امکان آن وجود نداشت. این اتفاق، قدرت مصادره کلام حاشیه است یعنی همان اتفاقی که در دوم خرداد ماه سال ۱۳۷۶ افتاد. از اواخر دهه ۱۳۶۰ به تدریج گفتاری در حاشیه نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت که کارکرد اصلی این کلام در حاشیه، ستیز با ساختارهای فهم ایدئولوژیک در عرصه های مختلف اجتماعی بود و به عبارتی دیگر نقش شالوده زدایی از فهم ایدئولوژیک را بر عهده گرفته بود مشابه همان نقشی که اسید در مقابل مواد دارد. بر این نقش اسید تکیه دارم چون برای تحلیل وضعیت امروز جامعه ایران به شدت به این واژه نیازمندم. این حاشیه در مقابل ایدئولوژی مسلطی که عمیقا تاریخی بود و از بنیادها سخن می گفت؛ عمیقا افق می آفرید و اتفاقا آرمان ستیز و بنیادستیز بود. هر چه طرف مقابل جدی، عبوس و سیاه و سفید بود، کلام در حاشیه نرم، متنوع و رنگارنگ بود. هر چه طرف مقابل رابطه های عمیق تولید می کرد کلام حاشیه رابطه های عرضی ایجاد می کرد و به طور کلی این کلام همچون اسید در مقابل ساختار نظام مسلط که کاملا ایدئولوژیک بود، عمل می کرد. این کلام تولید شده در حاشیه در آن زمان قدرت خیلی زیادی تولید می کرد. البته باید به این نکته مهم اشاره داشت که این کلام نه به واسطه معنای خود بلکه به واسطه نقشی که بر عهده داشت قدرت می آفرید. چرا که به خاطر همین نقش بود که طلیعه جهانی نو و متفاوتی را به مردم نوید می داد و گرنه اگر در آن زمان ساختار ذهنی همه سردمداران اصلاحات به چالش کشیده می شد علی الاصول در باب مفاهیمی چون «جامعه مدنی»، «دموکراسی»، «مردم سالاری» و «کثرت گرایی» دانایی خاصی وجود نداشت. با این حال گرچه این کلام عملا در دوم خرداد تولید قدرت کرد اما در واقع ساختار نظام جمهوری اسلامی بعدها این توان را پیدا کرد تا منظومه کلام ارزشمند تولید شده در حاشیه بازار ---------- را مصادره کند و در حقیقت نیز این امر یکی از نشانه های قدرت این نظام است. البته این سخن نباید این گونه به ذهن متبادر شود که یک نفر در نظام ---------- در حال برنامه ریزی برای مصادره کلام تولید شده در حاشیه بوده است بلکه مقتضیات عرصه ---------- به طور غریزی این امر را به بازیگر ---------- تلقین می کند. پس از این جریانات برای مدتی جامعه ایران شاهد یک نوع رکود در تاثیرگذاری کلام در افکار عمومی بود و کلام ---------- قدرت تولید تداعی و توهم های گسترده را نداشت و شاید به همین علت بود که در انتخابات ریاست جمهوری نهم، محمود احمدی نژاد به درستی تصور می کرد که یکی از عوامل مهم تولید قدرت مطرح نکردن شعار است. آن ها در آن زمان می گفتند ما حرف نمی زنیم، ما اهل عمل هستیم و حتی در طول یک سال اول دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد شاهد بودیم که وی با هیچ یک از رسانه های داخلی و خارجی مصاحبه نمی کرد و می گفت که کار باید خودش حرف بزند و ما آمده ایم که کارهای بزرگ انجام دهیم به تحلیل گفتمان جامعه امروز ایران می توان از منظر دیگری نیز نگریست. برای تبیین این امر ابتدا الگویی را شرح می دهم به این نحو که تمام کلامی که در ایران از دوره مشروطه تاکنون تولید شده است برخاسته از دو میراث است: یکی میراثی که از اندیشه ایران شهری در حافظه جمعی ایرانیان و دیگری میراثی که از اندیشه اسلام در افکار عمومی مردم ایران باقی مانده است. از سویی دیگر میراث دنیای جدید نیز به انحای گوناگون در حافظه جمعی ایرانیان نفوذ کرده است. این میراث فراتر از چهار منظومه گفتاری «پیشرفت»، «ناسیونالیسم»، «دموکراسی» و «سوسیالیسم» نیست.
حال در تطبیق این الگو در تحلیل گفتمان جامعه امروز ایران شاهد شکل گیری نوعی ناسیونالیسم ایرانی هستیم. حتی در تحلیل کلام اصلاح طلبان نیز باید بگوییم که حقیقتا این کلام معطوف و متوجه هیچ نظام ---------- جایگزین نبود و هیچ نظمی را بازتولید نمی کرد.بلکه این کلام به گونه ای عطف به ناسیونالیسم و راهی برای پوشش دادن به کاستی های کلام و اندیشه دموکراتیک بود.شاه بیت کلام رییس جمهوری نیز در این دو سال اخیر به گونه ای بازتولید ناسیونالیسم ایرانی است.ارجاع به نهضت ملی نفت و تشبیه کردن کالای هسته ای به نفت هم می تواند در راستای بازتولید ناسیونالیسم ایرانی تفسیر شود اما در نظم کلامی احمدی نژاد نشانه ای از نظم اخلاقی و حتی عدالت (که در بدو امر با همین مفهوم ظاهر شد) دیده نمی شود.

armin khatar
07-23-2011, 12:03 PM
سلسه پهلوی
پهلوی نام آخرین سلسله پادشاهی ایران ( ۱۳۰۴- ۱۳۵۷ ش ) است که در ۳۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ در اثر قیام مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خمینی منقرض گردید و رژیم جمهوری اسلامی جانشین آن شد. از این سلسله دو نفر به سلطنت رسیدند به نام های رضا و محمدرضا پهلوی۷، اولی شانزده سال و دومی ۳۷ سال در ایران سلطنت کردند.
● رضا شاه پهلوی
رضاخان پهلوی در ۲۴ اسفند ماه ۱۲۵۵ خورشیدی مطابق ربیع الاول ۱۲۹۵ قمری و برابر ۱۶ مارس ۱۸۷۸ م در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد.
پدرش عباسعلی معروف به داداش بیک افسر جزء فوج سواد کوه بود و پدربزرگش مراد علی خان باوند از افراد همین فوج بود که در جنگ هرات کشته شد.
عباسعلی خان ده روز پس از تولد پسرش درمیان سالگی درگذشت و همسرش با فرزندش برای دیدار برادرش که خیاط قزاقخانه بود عازم تهران شد. در سرگدوک فیروزکوه طفل ده روزه از سرما و برف سیاه شده به حال اغما رفت و مادرش پنداشت که نوزاد مرده است ، او را به چاروادار سپرد تا جسد را دفن کند. چاروادار طفل ده روزه مرده را در آخور یکی از طویله ها با قنداق بر جا گذاشت و خود با قافله براه افتادند. ساعتی دیگر قافله تازه ای می رسد و یکی از آنها آواز گریة طفلی را می شنود و می رود کودکی را در آخور می بیند. او را برده گرم می کنند و شیر می دهند و همراه خود می آورند. در فیروزکوه به قافلة قبلی می رسند و ماجرای طفل را بیان می کنند. در همین هنگام مادر طفل از ماجرا مطلع شده و کودک خود را باز می ستاند.
توقف این خانواده بیش از چند ماه در تهران طول نکشید و مجدداً به آلاشت سوادکوه بازگشتند. حضانت و قیمومت بچه را سرهنگ نصرالله خان عمویش که در همان فوج سوادکوه فرمانده دسته پیاده بود عهده دار گردید. رضا تا سن چهارده سالگی هیچ آموزشی ندید و حتی سواد خواندن و نوشتن را یاد نگرفت و از سن ده سالگی آثار گردنفرازی و سرکشی در او پدید آمد. در ۱۳۰۹ ه.ق که تازه به سن پانزده سالگی رسیده بود نصرالله خان عمویش او را به عنوان قزاق پیاده به فوج سوادکوه سپرد و قرار بر این شد هر قزاقی که بیمار یا غائب می شود به جای او رضا وارد صف شود. رضا فقط دو جیره غذا در روز دریافت می داشت و حقوقی به وی پرداخت نمی شد.
دو سال بدین منوال در فوج سوادکوه خدمت کرد. بی باکی و رشادتش مورد توجه واقع شد و بطور رسمی در فوج با ماهی سه تومان استخدام گردید و فوج اسبی درا ختیار او قرار داد. غالباً حفاظت راه ساری و فیروزکوه با او و سه قزاق دیگر بود. در ۱۳۱۳ ه.ق که ناصرالدین شاه در زوایه مقدسه حضرت عبدالعظیم به قتل رسید ، میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدراعظم برای حفظ پایتخت تدابیری اتخاذ نمود از جمله فوج سوادکوه را که ابوابجمعی او بود به تهران فرا خواند. فوج سوادکوه پس از سه روز وارد تهران شده و حفاظت سفارتخانه ها و بانکهای خارجی مؤسسات دولتی به این فوج سپرده شد و رضاخان قزاق سرکش و تندرو هر چند مدتی محافظ یکی از سفارتخانه ها بود. قریب سه سال در سفارت هلند و همان مدت در سفارت بلژیک نگهبانی می داد.
● قیام مسجد گوهرشاد
در اوایل ۱۳۱۳ش رضاشاه بنا به توصیه فروغی و دعوت کمال آتاترک برای بازدید مظاهر تمدن اروپایی و ارمغان گرفتن آنها برای ایران به ترکیه رفت. این مسافرت قریب یک ماه طول کشید و عواقب خونباری برای کشور داشت که بدان اشاره خواهد شد. اولین سوغات ترکیه استعمال کلاه فرنگی (شاپو) و دیگری کشف حجاب بود. در اوایل سال ۱۳۱۴ ش به دستور رضاشاه پهلوی کلاه مردم ایران تغییر و استعمال کلاه پهلوی ممنوع شد و مردم مقید به استعمال کلاه بین المللی گردیدند. دولت طی اعلامیه ای متذکر شد تمام افراد کشور مقیدند کلاه بین المللی را استعمال نمایند و وزیر کشور نیز به کارمندان دستور داد چنانچه از کلاه شاپوه استفاده نشود مأمورین دولت منتظر خدمت می شوند.
در همین موقع به دستور رضاشاه مقرراتی برای انعقاد مجالس ختم و سوگواری ور روضه خوانی وضع گردید و اعلام شد که مجالس ختم موظفاً بایستی در مساجدی که دولت تعیین می کند منعقد شود و حداکثر مدت آن هم نباید از دو ساعت تجاوز کند. برای برپا خواستن مجالس روضه خوانی و سوگواری مردم موظف شدند از پلیس قبلاً کسب اجازه نمایند و وعاظ و منبریها نیز هنگام وعظ در چهارچوب معینی که پلیس معین خواهد کرد باید صحبت نمایند و از طرفی پلیس به آسانی اجازه بر پا ساختن مجالس سوگواری و روضه خوانی را نمی داد و عملاً مجالس ذکر مصیبت ممنوع شد.
محمدولی اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی که از مقربین درگاه و کاملاً مورد اعتماد رضاشاه بود طی گزارش محرمانه ای به دربار یادآوری کرد که مسأله تغییر کلاه و کشف حجاب و محدود ساختن مجالس روضه خوانی در شهر مذهبی مشهد که دارالعلم بزرگ اسلامی است مصلحت نیست و تدبیر آن است که تدریجاً و با تدابیری خاص این مسائل در این استان پیاده شود و ممکن است در اثر اجرای این برنامه در خراسان مخصوصاً مشهد قیامی از طرف مردم مسلمان به وقوع بپیوندد. دفتر مخصوص رضاشاه نظریه نایب التولیه را با چهار مقام مؤثر خراسان در میان می گذارد و نظریه آنها را خواستار می گردد. فتح الله پاکروان استاندار، سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ بیات رییس شهربانی گزارش می دهند که اجرای برنامه با مشکل و کوچکترین مقاومتی مواجه نخواهد شد. تنها عبدالعلی لطفی رییس استیناف خراسان نظریه اسدی را تأیید می نماید و بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ می شود که تمام دستورات قبلی باید به عمل آید. انتشار اعلامیه های دولت درمورد کلاه و مجالس ختم و روضه خوانی در شهر مشهد با عکس العمل جامعه روحانیت و بازاریان مواجه شد و تدریجاً دکانها تعطیل گردید و از طرف روحانیون و وعاظ سخنانی در این زمینه ایراد گردید و شهر مشهد آماده برای یک قیام عمومی شد. روز ۲۱ تیر ماه ۱۳۱۴ ش تظاهرات مردم علیه تصمیمات دولت شکل گرفت و مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع نموده و به عمل دولت اعتراض کردند. شیخ بهلول واعظ در اجتماع چند هزار نفری مسجد گوهرشاد بی پروا سخن گفت و آنها را به پایداری و استقامت در مقابل دولت تشویق کرد. ابتدا مأمورین انتظامی به تیراندازی هوایی پرداختند ولی ثمری نداد و مردم متفرق نشدند. سرانجام لشکر شرق وارد میدان شد. مسجد گوهرشاد و اطراف صحن مطهر از طرف سربازان هنگ پیاده مشهد محاصره گردید و یکباره صدای صفیر گلوله و خمپاره و توپ شهر مشهد را به لرزه درآورد. عده ای از مسجد گوهرشاد به صحن مطهر آمدند که شاید از خطر مصون باشند ولی ناگهان گلوله ها به سمت آنها به غرش درآمد و ظرف مدت کوتاهی چندین نفر کشته و زخمی باقی ماند و نظامیان به جمع آوری اجساد مقتولین و مجروحین پرداختند و همه آنها را در گودالی ریخته زیر خاک پنهان نمودند. به دنبال واقعه اسفناک گوهرشاد عده زیادی از علما و فقهای شهر دستگیر و بازداشت شدند و آیات عظام سید یونس اردبیلی ، آقازاده ، شیخ آقابزرگ شاهرودی ، سید عبدالله شیرازی ، شیخ هاشم قزوینی و دستغیب توقیف و به زندان رفتند. علاوه بر روحانیون ، قریب دویست نفر از اصناف و طلاب علوم دینی دستگیر و در زندانها جای گرفتند و یک هیأت نظامی از تهران برای رسیدگی به قیام گوهرشاد را مورد تحقیق قرار داده و در نتیجه اسدی را مقصر تشخیص دادند و دیوان حرف فوق العاده در مشهد تشکیل شد و سرانجام اسدی محکوم به اعدام گردید و حکم در روز ۲۹ آذرماه ۱۳۱۴ش در خارج شهر مشهد به اجرا درآمد. همان روز فرزندان اسدی توقیف و به زندان افتادند و کلیه اموال منقول و غیر منقول آنها غارت شد و سالها فرزندان او در زندان و یا تبعید به سر بردند.
● کشف حجاب
رضا شاه پهلوی پس از بازگشت از سفر ترکیه تصمیم به کشف حجاب در ایران گرفت و همیشه این مطلب را در هیآت دولت مطرح و مورد مذاکره قرار می داد. فروغی به او قول داده بود که این خواسته شاه را به مرحله اجرا در خواهد آورد اما وقایع اسفبار مشهد و قیام گوهرشاد که منجر به برکناری فروغی شد انجام فوری این کار را مانع گردید ولی محمود جم در نخستین روزهای نخست وزیری خود پرچم آن را در دست گرفت. علی اصغر حکمت وزیر معارف وقت در یادداشتهای خود در این باره چنین می نویسد :
« بعدازظهر که آسمان صاف ، آفتاب درخشان و هوا در کمال اعتدال بود در دو تالار فوقانی عمارت دانشسرای تهران ( خیابان روزدولت ) مراسم پذیرایی بعمل آمد و رؤسای مدارس عالیه ، خانمهای مدیر دبستانها و دبیرستانها و دختران فارغ التحصیل در سالن شرقی حاضر بودند. در سالن غربی جمعی از رجال و محترمین و هیأت وزرا و مدیرهای دبیرستانها و صاحبمنصبان وزارت معارف قرار گرفتند.
« درست درساعت سه و نیم بعدازظهر اتومبیل شاهنشاه به صحن باغ دانشسرا وارد شد. وزیر معارف خیر مقدم عرض کرد.
« شاهنشاه به اتفاق نخست وزیر و هیأت دولت به سمت سالن غربی راهنمایی شدند و در آنجا برابر میز بزرگ که دیپلمها و جوائز حاضر شده بود قرار گرفتند. وزیر معارف لایحه مختصری در گزارش و عرض سپاس قرائت کرد و بعد از آن شاهنشاه دیپلمها را بدست خود به یکا یک مدیران آموزشگاهها اعطاء کردند و جوائز شاگردان برجسته را مرحمت فرمودند. آنگاه وزیر معارف استدعا کرد که اکنون به تالار دیگر تشریف فرما شوند و در آنجا تمام خانمها لباس متحدالشکل که عبارت بود از جامه بلند سورمه ای رنگ بر تن داشتند و همه شان نشان شش گوشه معارف را بر سینه خود نصب نموده و در صف منظمی ایستاده بودند.
« شاهنشاه پس از توزیع دیپلمها و جوائز به طرف خانمها آمدند. خانم هاجر تربیت که مدیره دانشسرای دختران بود ، لایحه ای عرض کرد و اعلیحضرت در جواب سخنانی دائر بر اهمیت مقام زن در اجتماع و عقب افتادگی زنان ایران و تشویق آنان به برابری و هم شأنی با مربیان بیان فرمودند. »
کشف حجاب روز ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ ش به مرحله اجرا در آمد. در آن روز غیر از فرهنگیان تمام مدعوین با همسران خود بدون حجاب شرکت کرده بودند. رضاشاه پهلوی نیز با همسر و دو دخترش بدون حجاب در مراسم شرکت کردند. از فردای آن روز در کلیه وزارتخانه ها و سازمانهای دولی موظف شدند برای این اقدام مجالس جشن و سرور بر پا کنند و کارمندان بالاجبار با همسران خود بدون حجاب شرکت کردند. حاج محتشم السلطنه اسفندیاری رییس مجلس شورای ملی مقدم بر این کار شد.
در کافه ها و کاباره های تهران عده ای رقاصه که از چندی پیش آماده شده بودند نه تنها بدون حجاب بلکه عریان و لخت به پایکوبی و شادمانی پرداخته و آهنگهایی را که قبلاً برای رفع حجاب ساخته شده بود با صدای خوش و ناخوش می خواندند. پلیس با خشونت تمام مأمور در برگرفتن چادر از سر بانوان بود و در اجرای این دستور مذهب و عاطفه نبایستی مدخلیت داشته باشد. ضرب و شتم و پاره کرده چادر و روسری و اهانت به آنان از وظایف عادی پلیس شده ، تنها به این هم اکتفا نمی شد و شوهران و پدران زنان مکشوفه را به کلانتری جلب می نموده به زندان می بردند و برای آنها پرونده اقدام علیه امنیت کشور می ساختند ولی با تمام این سختگیریها عده زیادی از زنان چادر از سر نکشیدند و خود را در داخل منزل زندانی ساختند.
● محمدرضا پهلوی
فرزند ذکور ارشد رضاشه و دومین و آخرین پادشاه از سلسله پهلوی ، در تاریخ ۴ آبان ماه ۱۲۹۸ خورشیدی توأمان با خواهرش اشرف در محله سنگلج تهران متولد شد. مادرش نیمتاج آیرملو دختر میر پنج تیمورخان آیرملو بود. اجداد تیمورخان همه ---------- بودند و پس از انعقاد قرارداد ننگین ترکمانچای قفقاز را ترک کردند و به آذربایجان ایران آمدند و وارد قزاقخانه شدند.
محمدرضا دوران خردسالی خود را تا دو سالگی با مادر و برادر و خواهرانش در یک خانه استیجاری در محلة سنگلج گذرانید و در سال ۱۳۰۱ به منزل شخصی پدرش که یک سال پس از قدرت گرفتنش احداث شده بود انتقال یافت.
در ۲۲ آذرماه ۱۳۰۴ که مجلس مؤسسات سلطنت دائمی را به رضاخان پهلوی و اعقاب ذکور او سپرد ، محمدرضا طی تشریفاتی و در سن ۶ سالگی به سمت ولیعهد ایران تعیین گردید و از آن روز پدرش او را از خانوادة خود جدا ساخته و مربیانی برای تحصیل و تربیت او تدارک دید. در سال ۱۳۰۵ تحصیلات رسمی خود را در مدرسه نظام تهران که توسط پدرش تأسیس شده بود باتفاق ۲۰ تن از همسالان خود که شناخته و انتخاب شده بودند آغاز کرد. در مدت تحصیل در مدرسه ابتدائی نظام ، علاوه بر دروس رسمی مدرسه ، زبان فرانسه را فرا گرفت و در امور ورزشی نیز تعلیم فراوان دید.
در شهریور ۱۳۱۰ پدرش او را برای تحصیل به کشور سویس فرستاد و دو تن از دوستانش به نامهای حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش در این سفر همراه او بودند. محمدرضا در یک پانسیون زندگی تازه خود را آغاز کرد. رضاشاه که به تربیت و تعلیم فرزند و جانشین خود علاقه زیادی داشت با تعیین یکی از رجال دانشمند ایران به نام دکتر علی اصغر مؤدب نفیسی به پیشکاری او ، دستور سختگیری و مراقبت شدید داد و دو معلم زبان و ادبیات فارسی و تعلیم خط همراه ولیعهد به سویس فرستاد تا زبان و خط فارسی را به نحو شایسته بیاموزد.
در نیمه های سال ۱۳۱۵ محمدرضا پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و دورة دو ساله آن را به پایان رساند و با درجه ستوان دومی در بازدیدها و مسافرتهای پدرش ، او را همراهی می کرد تا اصول مملکت داری را فرا گیرد.
محمدرضا در سال ۱۳۱۸ خورشیدی به دستور پدرش با فوزیه دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. از آن پس بعضی از بازدیدها و مسافرتها به عهده او قرار گرفت و وی خود را با این گونه مسائل کوچک سرگرم می ساخت. در شهریورماه ۱۳۲۰ که کشور ایران مورد هجوم و حمله نیروی نظامی شوروی و انگلستان قرار گرفت در تمام موارد پدرش از او مشورت می گرفت تا سرانجام پس از ۲۰ روز مذاکره و تعاطی افکار دولتین شوری و انگلیس موافقت کردند تا محمدرضا جانشین پدرش گردد.
رضا شاه روز ۲۵ شهریورماه ۱۳۲۰ استعفا داد و عازم اصفهان شد تا او را به تبعیدگاهی که برایش در نظر گرفته بودند انتقال دهند. محمد علی فروغی نخست وزیر در همان روز تقاضای تشکیل جلسه فوق العادة مجلس شورای ملی را نمود و در آن جلسه ، استعفای رضاشاه و پادشاهی محمدرضا پهلوی ولیعهد و قائم مقام او را اعلام کرد و متذکر شد ، شاه جدید فردا برای تحلیف در مجلس حضور خواهد یافت.
● شدت یافتن فعالیت مخالفین
بعضی از مخالفین شاه مبارزه مسلحانه را آغاز کردند. واقعه سیاهکل سرآغاز یک دوره تازه از فعالیتهای گروههای مخالف بود که جاذبه ای برای سایر گروهها ایجاد نمود و دهها هسته مستقل چریکی علیه شاه بوجود آورد. قتل سرلشگر فرسیو رئیس دادرسی ارتش ، سرتیپ زندپور رئیس کمیته مشترک و سرتیپ طاهری و چند افسر بلند پایه امریکائی و کشته شدن عده زیادی از مأمورین انتظامی در گشتهای شبانه نشانگر مبارزه گروههای مختلف با شاه رژیم بود. در خارج از کشور نیز عده زیادی از دانشجویان با تشکیل جناحهای مختلف چون کنفدراسیون تظاهرات مداومی علیه ایران و طرز حکومتش معمول می داشتند. احزاب و دستجاتی چون جبهه ملی ، نهضت آزادی ، حزب ایران و حزب زحمتکشان کم و بیش فعالیت داشتند و روی هم رفته اقدامات مخالفین رژیم گاهی چشمگیر و قابل تعمق بود. در سال ۱۳۴۸ در تهران ظرف سه ماه پنج سینما و سه انبار بزرگ به آتش کشیده شد و در سایر شهرها سه سینما و پنج انبار را مخالفین آتش زدند. در همین سال مردم خشمگین تهران به علت کوتاه ساختن خطوط اتوبوسرانی که معناً افزایش بهای آن بود متجاوز از یک صد دستگاه اتوبوس را به آتش کشیدند و زد و خورد خیابانی بین دانشجویان و مأمورین پلیس چند روز ادامه داشت تا دولت از اقدامی که نموده بود عقب نشینی کرد. طرفداران آیت الله خمینی در ایران آماده همه گونه مددکاری بودند و سخنرانیهای ایشان را در نجف تکثیر نموده به گوش مردم می رسانیدند. تدریجاً از سال ۱۳۵۰ بین طرفداران شاه در ایران و خارج یأس و ناامیدی ایجاد شد بطوری که هر روز بر تعداد مخالفین افزوده می شد.
● حزب واحد
در سال ۱۳۵۳ محمدرضا پهلوی در ---------- داخلی ایران تغییری بزرگ و فاحش داد. توضیح آنکه از سال ۱۳۳۶ شاه ایران سیستم دو حزبی را در اداره امور کشور مورد توجه و اجرار قرار داده بود و حزب اکثریت و اقلیت در مقابل هم قرار گرفتند ولی ناگهان شاه پس از ۱۷ سال چهر ---------- کشور را تغییر داد و سیستم دو حزبی را به یک حزبی تبدیل کرد و طی یک کنفرانس مطبوعاتی حزبی به نام « رستاخیز » بوجود آورد و اعضاء دو حزب را مکلف به عضویت این حزب نمود و سایر احزاب نیز موظف شدند عضویت حزب واحد را بپذیرند. شاه در همان مصاحبه اعلام کرد همه مردم ایران باید عضو این حزب باشند و کسانی که عضویت این حزب را نپذیرند جای آنها در زندان است و یا گذرنامه خود را بگیرند و از این کشور خارج شوند. پس از تشکیل حزب واحد ، امیرعباس هویدا به دبیر کلی حزب برگزیده شد و این تصمیم نارضایتی بزرگ فراهم ساخت که در شتاب انقلاب علیه شاه و رژیم تأثیر فراوانی داشت.
شریف امامی در ۱۴ آبان ماه ۱۳۵۷ که اوضاع آشفته را آشفته تر کرده بود کنار رفت و محمدرضا پهلوی یک دولت نظامی سرکار آورد و خود در صفحه تلویزیون ظاهر شد و نطقی استرحام آمیز ایراد نمود و خطاب به مردم گفت : « صدای انقلاب شما را شنیدم » و از آیا عظام ملتمسانه درخواست کرد که مردم را هدایت نمایند و قول همه گونه آزادی داد. شاه روز اول زمامداری دولت نظامی که به ریاست ارتشبد غلامرضا ازهاری تشکیل شده بود نزدیکترین همکاران خود را در ۱۵ سال اخیر دستگیر و زندانی نمود ولی نه دولت نظامی و نه نطق شاه تأثیری در انقلاب ننمود و شاه متوسل به سران جبهه ملی و رجال سالخورده شد و هیچکس نخست وزیری را نپذیرفت. سرانجام شاپور بختیار از سران درجه دوم جبهه ملی پیشنهاد شاه را پذیرفت و بنا به خواسته او مجلسین ابزار تمایل به نخست وزیری بختیار نمودند و فرمان گرفت و کابینه را به مجلس معرفی کرد. اما دیگر نه عضو جبهه ملی بود و نه دبیر حزب ایران ، زیرا از هر دو سمت برکنار شده بود. شاه پس از اینکه مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد دادند در روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ تهران را با چشمانی گریان به سوی مصر ترک کرد.
روز ۱۲ بهمن امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی از طریق فرودگاه مهرآباد با استقبال باشکوه و بی سابقه در تاریخ وارد تهران شد و نطق معروف خود را در بهشت زهرا ایراد نموده و سلطنت پهلوی را غیر قانونی خواند و سرانجام روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ آخرین سلسله سلطنتی و ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران منقرض گردید.
محمدرضا پهلوی چند روزی در مصر بسر برد بعد به مراکش رفت ، آنگا چندی در پاناما به سر برد. مجدداً برای معالجه به مصر بازگشت و در سوم مرداد ماه ۱۳۵۹ شمسی که دیگر جائی در کره عالم برای زیستن درگذشت.

armin khatar
07-23-2011, 12:03 PM
امام، مردمی بود
معتقد هستم که در بخشی از برنامه ها و حرکت هایی که در کشور انجام می شود، به صورت غیرمستقیم تلاش بر این است که نام و اندیشه امام(ره) به حاشیه رانده شود. هر چند که شخص مقام معظم رهبری انصافا همیشه از شخصیت امام تجلیل کرده و تاکید دارند که راه امام زنده بماند، اما در مراحل اجرایی شاهد هستیم که از یک سو بسیاری از یاران امام و افرادی که مورد اعتماد ایشان بوده اند، وجودشان کم رنگ می شود و از سوی دیگر تاثیرگذاری آن ها نیز در نظام و کشور کاسته شده و این افراد به حاشیه رانده می شوند. در این میان اما مهم تر از به حاشیه راندن افراد، در عزلت قرار گرفتن فکر و اندیشه بلند امام است.
چرا که در صورت زنده ماندن امام به عنوان یک مکتب و اندیشه مترقی دینی، ---------- و اجتماعی است که این انقلاب و نظام می تواند پاینده و پایدار باشد اما در شرایط فعلی می بینیم که جریاناتی در سال های اخیر ظهور پیدا کرده اند که در زمان امام، منزوی، مردود و مطرود بوده اند. حتی شاهدیم که برخی از اندیشه های مرتجعانه و به تعبیر امام اندیشه های متحجرانه و واپس گرا که البته همواره مورد بی توجهی و طرد امام نیز قرار می گرفتند امروز به اشکال مختلف میدان داری می کنند و در نقاط مختلف کشور پشتوانه هایی برای خود به دست آورده اند که برای ملت، نظام و کشور خواب های آشفته می بینند. این جریان ها به حدی قوت یافتند که جرات پیدا می کنند اندیشه های نزدیک به خط امام مثل اصلاح طلبی و تفکر خط امامی را به انواع تهمت ها و وابستگی به بیگانگان متهم کرده و این جریان را حتی به عنوان یک جریان وابسته به آمریکا و طیف های جاسوسی آن معرفی می کنند. به عنوان نمونه در بعضی از تحلیل ها می خوانیم که نیروهای خط امام و همه اصلاح طلب ها که بخشی از آن ها جزو نزدیک ترین نیروها به امام بودند، مورد حمله واقع می شوند.
بنابراین قبول دارم که خطر به حاشیه رانده شدن نزدیکان امام و اندیشه ای ایشان وجود دارد، اگرچه تاکید می کنم و مطمئن هستم که شخص مقام معظم رهبری بر حفظ اندیشه امام پافشاری دارند اما در زمان حیات امام هم کسانی بودند که به فرمایشات ایشان توجهی نداشتند. اکنون هم اگر مقام معظم رهبری فرمایشی داشته باشند و افراد مطیعی باشند که آن ها را اجرایی کنند؛ مشکلی پیش نخواهد آمد اما نقص کار در جایی است که کسانی که ابزار قدرت را در اختیار دارند، تلاش می کنند نظام را به بیراهه بکشانند.
بنابراین برای بازگشت به اندیشه های امام باید ابتدا دقت شود که امام در مرحله اول یک فرهنگ و طرز تفکر است؛ بنابراین یک طرز تفکر در یک زمان یک اقتضائات خاصی دارد و در زمانی دیگر اقتضا و شرایط خاص دیگر. به همین دلیل اگر بحث خط امام را مطرح می کنیم، مقصودمان این نیست که به تمام شرایط سال های ۵۷ و ۵۸ بازگردیم، بلکه مقصودمان از خط امام زنده نگه داشتن مجموعه تفکرات و بینش و نگرش کلان، مترقی، دینی، ---------- و اجتماعی امام است با در نظر گرفتن و لحاظ کردن شرایط زمانی و مکانی،چرا که هر شرایط زمانی و مکانی دارای اقتضائاتی خاص است به طوری که حتی امام در استنباط از احکام شرعی به دخالت دو عنصر زمان و مکان معتقد بودند، حال چه برسد به تاثیر و دخالت این دو عنصر در فکر و اندیشه های ----------. به همین دلیل برای امام دو نکته از بالاترین درجه اهمیت برخوردار بود: اول، ارزش های اسلامی و رضایت خداوند و دوم رضایت مردم در همه شئون. ما بارها شاهد بودیم که امام خواست و نظر مردم را بر خواست و نظر مسوولان و نخبگان ترجیح می دادند.یعنی هر کجا که مردم رایی داشته و مطالباتی را خواستار بودند و بخش دیگری از مسوولان و نخبگان نظر دیگری داشتند، امام نظر مردم را ترجیح می دادند.
به عنوان نمونه به خاطر دارم که در زمان حیات ایشان یکی از امام جمعه های مراکز استان ها که فرد بزرگواری هم هست، اما این فرد در یک حرکت مردمی با مردم همکاری نکرده و از مردم جدا شده بود. به طوری که از یک خطری که متوجه مردم و او بود، شانه خالی کرده بود.
زمانی که امام متوجه این مساله شد و فهمید که او از مردم جدا شده است، تاکید کرد که این شخص که نماینده امام هم بود از مسوولیتش استعفا دهد. از طرفی هر قدر که وی تلاش کرد تا این اتفاق نیفتد امام حتی به وی مهلت مشورت و فکر کردن ندادند و فرد مردمی تری را جایگزین این شخص کردند. این مساله نشان می دهد که امام همواره خواست مردم را مهم تر از هر چیز بعد از رضایت خدا می دانستند، این امر به خصوص در مساله انتخابات و تعیین سرنوشت مردم خود را نشان می داد. ایشان معتقد بودند که هر چه نظر مردم است باید انجام شود.

armin khatar
07-23-2011, 12:03 PM
انقلاب اسلامی اصولگرایی و کارآمدی
هم‌اکنون در آستانه برپایی راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه ، روز تجدید میثاق مردم با نظام اسلامی قرار داریم‌. روزی که هر ساله با حضور پرشور اقشار مختلف جامعه گرامی داشته می شود و عقبه مردمی و کارآمدی نظام اسلامی را به عرصه ظهور میرساند.سالیان متمادی‌است که میزان حضور مردم در روز ۲۲ بهمن سیر صعودی داشته است و پیش بینی می شود که ۲۲ بهمن ۸۶یکی از پرشکوه ترین راهپیمایی ها در طول تاریخ انقلاب اسلامی باشد.
در پیرامون چرایی حرکت مردم به سوی پشتیبانی از حکومت اسلامی دلایل متعددی ذکر شده است که اهم این موارد را می توان در کارآمدی نظام جمهوری اسلامی و پاسخگویی نظام در قبال مطالبات مردمی جستجو کرد.انقلاب اسلامی در بدو پیدایش یعنی ۲۲ بهمن ۵۷ با استفاده از مبانی اسلامی و تعالیم رهبر انقلاب ، به نظام ---------- مترقی ای دست یافت که آن را می توان شکل تکامل یافته مردم سالاری دینی دانست.به عقیده بسیاری از صاحب نظران گفتمان حاکم بر نظام اسلامی یکی از پیشرفته ترین و مدرنترین و در عین حال متعالی ترین شیوه های حکومت مردمی است که در عین توجه به خواسته های مادی جامعه از نقش الهی خود فاصله نگرفته و هر دو جانب امر یعنی مسائل دنیوی و اخروی جامعه را مدنظر قرار داده است.تمسک به چنین گفتمانی در اداره کشور ملزم به بهره گیری از کارویژه هایی متناسب با نوع حکومت است.در واقع می توان کارآمدی یک نظام در عرصه ---------- را بسته به هماهنگی میان وظایف و کارکردهای سایر ساختارها دانست.پس از انقلاب اسلامی در ساخت ---------- شاهد یک تحول جدی و اساسی بودیم. اما سایر زیرمجموعه ها مانند اقتصاد و فرهنگ دچار تغییر چشم گیر و بنیادی نشد.لذا عدم تعادل و تعامل سازنده میان ساحت های ---------- ، اقتصاد و فرهنگ موجد نوعی ناهماهنگی و تنش میان اجزای سیستم حکومتی و نتیجتا القای گفتمان بدکارکردی شد که علی رغم تلا‌شها و توفیقات دولتهای گذشته می توانست به ایجاد شکاف میان مردم و حکومت دامن بزند و سرمایه هایی که مردم سالیان متمادی در قبال آنها خون بها ‌داده اند از بین ببرند لذا به نظر می رسید که ‌می بایست کارگروهی برای بازخوانی بایسته های اسلامی در مجموعه های اقتصادی ،فرهنگی،اجتماعی و... به عرصه بیاید تا بتواند در عین اداره دستگاه ---------- به سایر بخش ها نیز بپردازد.در واقع این امر را می توان موجد اصلی گفتمان اصولگرایی در داخل کشور دانست.
پس از بازپروری این گفتمان در سیستم حکومتی شاهد حرکت مجموعه های بازمانده به صورت چشمگیر و خیره کننده بودیم.جهشهای اقتصادی،علمی و فرهنگی که در مدت زمان پیدایش این گفتمان به وجود آمد به خوبی موید کارآمدی اصولگرایان می باشد.ظهور نخبگان علمی در عرصه های مختلف که به بازپروری مفاهیم اسلامی با بهره گیری از متدهای جدید می پرداختند پس از مدت زمانی توانست هماهنگی لازم را برای همراهی سایر بخش های جامعه با نظام حکومتی اسلامی را پدید آورد و چالش اصلی پیش روی نظام اسلامی یعنی عدم کارآمدی را برطرف کند.از جمله این شکوفایی ها می توان به اصلاحات جدی در ساختار اقتصادی کشور با حذف تدریجی آثار سوء نظام ربوی از ساختار پولی و مالی،واگذاری های بی سابقه شرکت های دولتی به بخش خصوصی، ارائه سهام عدالت وکاهش فاصله طبقاتی،تحول در نظام بودجه نویسی ،سرمایه گذاری کلان در بخش تحقیقات علمی،ورود به علوم نوین در عین بهره گیری از ظرفیت های داخلی،مبارزه با مخلان آسایش عمومی و اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و...اشاره کرد.چنین فعالیت ها و گام های پویشگر ی در تمام زمینه ها منجر به آن شد تا نگاه مردم نسبت به مفهوم کارآمدی نظام اسلامی تغییر کند.ایجاد هماهنگی میان اجزای حکومت در حقیقت امری بود که اصولگرایان از ابتدا به دنبال آن بوده و هم‌اکنون نیز خود را مصرانه تابع این امر می دانند.
اما در نهایت باید گفت گفتمان اصولگرایی موجد توازن میان ساختار نظام ---------- کشور و در نتیجه ارتقای کارآمدی نظام در اذهان عمومی و در نتیجه حرکت مردم به سوی پشتیبانی از نظام اسلامی بوده است.در واقع می توان گفت سیل عظیم حرکت مردمی در روز ۲۲ بهمن متاثر از باز پروری اسالیب اسلامی در تمامی عرصه هاست که به وسیله اصولگرایان به بدنه جامعه تزریق شده است.هم‌اکنون مردم ندای اسلام خواهی را در لابه لای فریاد های اصولگرایان می شنوند و پشتیبان این جریان در راس قدرت می شوند.اما در سخن آخر باید گفت با توجه به شناخت مردم از ماهیت اصولگرایی می توان فراسویی روشن را برای ایران اسلامی متصور بود که در آن مردم و حکومت دست در دست هم رو به سوی کمال و آرمان های متعالی خود دارند.

armin khatar
07-23-2011, 12:04 PM
دغدغه‌های روزهای پس از پیروزی انقلاب
مدیر مسئولی ۴ نشریه شاهد، مجله دانشگاه و انقلاب، سردبیری مجلات جوانان و اطلاعات علمی در دهه شصت تازمانی که در سال ۷۱ برای ادامه تحصیل به انگلستان می‌رود بخشی از مسئولیت‌های علی منتظری است.
می‌گوید«ریالی بابت اینها دستمزد نگرفتم و با آنها افتخاری کار می‌کردم.» البته همزمان عضویت شورای مرکزی و مسئول بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی از سال ۶۴تا۷۰ بخش دیگر مسئولیت‌هایش را تشکیل می‌دهد.
پس از آنکه آذر ۷۵ با مدرک دکترای تخصصی بهداشت عمومی و اپیدمیولوژی به کشور بازمی گردد فقط چند ماه کافی است که از سال ۷۶ تا ۸۵ به مدت ۹سال رئیس جهاد دانشگاهی شود. دوره‌ای که دستاوردهای زیادی داشت.
گفتگو با دکتر علی منتظری که هم اکنون رئیس پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی است فرصتی کوتاه برای مرور روزها انقلاب است و البته آشنایی با دغدغه هایش درباره انقلاب.
▪ در آستانه انقلاب اسلامی دانشگاه‌ها چه وضعیتی داشتند؟
ـ قبل از انقلاب تعداد محدودی دانشگاه وجود داشت. دانشگاه‌های تهرانف ملی، پلی‌تکنیک، صنعتی، علم و صنعت، فردوسی مشهد، شیراز و تبریز و چند مدرسه عالی.
اوایل انقلاب جمعیت دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور ۱۰۰ هزار بود. قبل از انقلاب متناسب با سوابق تاریخی و پیشینه مبارزات دانشجویی موقعیت‌های متفاوتی در دانشگاه‌ها وجود داشت. در دانشگاه تهران همه دانشگاه ها فعال نبودند. در دانشگاه صنعتی گارد در داخل دانشگاه موجب تحریک دانشگاه را فراهم کرده بود.
▪ دانشجویان با گرایش‌های اسلامی دارای چه تشکل‌هایی بودند؟
ـ دانشجویان مسلمان تحت عنوان انجمن‌های اسلامی دانشجویان فعالیت می‌کردند. همزمان با امواج توفنده انقلاب، دانشگاه ها نیز به بخشی از اقیانوس انقلاب تبدیل شدند. در حقیقت دانشجویان به عنوان حاملان پیام انقلاب در کنار روحانیون و انقلابیون حرکت می‌کردند.
▪ دانشگاه در جریان انقلاب منفعل نبود؟
ـ به عنوان نهاد چرا، چون نهادی وابسته به نظام بود ولی به عنوان بخشی از جنبش اجتماعی فعال و در حرکت بود و با انقلابیون ارتباطی تنگاتنگ داشت.
▪ وضعیت علمی دانشگاه‌ها بیش از انقلاب چگونه بود؟
ـ به طور نسبی بد نبود ولی آنچه وجود داشت وابستگی کامل بود. دانشگاه با طراحی اجانب برنامه‌ریزی شده بود و تحرک علمی نیز در همین راستا بود. به هیچ وجه استعدادهای داخلی توجه نمی‌شد. به غرب و آمریکا نگاه می‌شد و از الگو و روش آنها استفاده می‌شد.
وابستگی نظام آموزشی به آمریکا و غرب بود و هماهنند تقی‌زاده استدلال می‌کردند که از فرق تا سر نوک پا باید غربی شویم.
▪ دانشجویان کاری هم برای تغییر می‌کردند؟
ـ دانشگاه به دانشگاه متفاوت بود. برخی دانشجویان به گروه‌های مبارزاتی می‌پیوستند و در دانشگاه حضور نداشتند. برخی دیگر با برگزاری جلسات و اعتصاب‌ها تلاش می‌کردند تا به نوعی مخالفت خود را با رژیم اعلام کنند.
▪ دانشجویان مسلمان در ذیل چه تشکل‌هایی جمع شده بودند؟
ـ بخش وسیع نیروهای مسلمان در انجمن اسلامی دانشجویان بودند و فعالیت می‌کردند و با مشکلات زیادی مواجه بودند نمی‌توانستند حضوری علنی داشته باشند و بیشتر مخفی و پنهانی فعالیت می‌کردند.
▪ امیدی به تغییر رژیم پهلوی در میان گروه‌های دانشجویی وجود داشت؟
ـ بدون امید که نبودند ولی به تغییر فوری فکر نمی‌کردند. فکر می‌کنم نه تنها دانشجویان بلکه بسیاری از افرادی که سالها سابقه فعالیت ---------- داشتند و شکنجه شده بودند، نیز به دنبال نتیجه فوری نبودند.
کسی باور نمی‌کرد مسیر تحولاتی که از اواخر ۵۶ آغاز شده بود سال ۵۷ به طور طوفانی فراگیر تبدیل شود که نظام فاسد سلطنت و شاهنشاهی را از بین و بن برکند.
▪ دلایل تصویر اینکه تغییر رژیم پهلوی سخت است چه بود؟
ـ غرب و آمریکا پشتیبان رژیم پهلوی بودند و به تدریج شاه پایه‌هاای حکومت استبدادی و اختناق خود را گسترده بود. ساواک به شدت فعال بود. رفرم‌هایی که با پول‌های نفت اعمال شده بود نیز تصور تغییر رژیم پهلوی را قدری سخت کرده بود، اما محاسبه فردی چون امام خمینی(ره) با اتکا به خدا و مردم حسابشان را مردمی چون ما فرق می‌کرد.
اتفاقات سرعتی بیش از تصور داشت و عمق واقعه چنان بود که نظام سلطنت را واژگون کرد، به گونه‌ای که این آیه قرآن که خانه عنکبوت از سست‌ترین خانه‌ها است، ترجمه‌ای عینی یافت.
▪ چه اقداماتی باعث فروپاشی رژیم پهلوی شد؟
ـ افراط نظام شاهنشاهی در دین‌زدایی از جامعه و ستیز با اسلام، به وجود آمدن طبقات جدید و ایجاد نوعی اولیگارشی باعث فروپاشی رژیم پهلوی شد. از سوی دیگر رهبری امام خمینی(ره) که جوهر انقلاب بودند و اتکا به خدا و مردم آزادگی و جرئتی از ایشان از خود نشان داده بودند، زمینه‌های پیروزی انقلاب را حول محور اسلام بسیج کردند.
بسیج مردم حول محور مبارزه با دشمن مشترک به جای پرداختن به حواشی باعث شد که حرکت تفند مرد رژیم پهلوی را ساقط کند چرا که کارگزاران رژیم تا زمانیکه منافعشان ایجاب می‌کرد طرفدار شاه بودند تا منافعشان به خطر افتاد صحنه را ترک کرده و فرار کردند.
▪ چه تصویری از وضعیت دانشگاه در سالهای اول انقلاب در ذهنتان باقی مانده است؟
ـ دانشگاه در ایام منتهی به انقلاب به محلی برای مناظره و مباحثه تبدیل شده و به مکانی برای تظاهرات فکری در آن زمان بود. در محیط دانشگاه دسته دسته مردم و دانشجویان با یکدیگر بحث می‌کردند و راجع به حقانیت انقلاب و بعضی مواضع رهبران انقلاب به گفت و گو و مجادله می‌پرداختند و گروه‌هایی نیز به معرفی خود می‌پرداختند.
درگیری فکری میان مسلمان و مارکسیست‌ها که به تبلیغ خود می‌پرداختند و کتابهای خود را از پستوها خارج کرده بودند و می‌فروختند در کنار مباحث داغ و اطلاعیه‌ها و بیانیه های گوناگون بسیار چشمگیر بود.
▪ در این مباحث شرکت می‌کردید؟
ـ گاهی شرکت کرده برخی اوقات می‌گذشتیم و یا مداخله می‌کردیم. اوایل نمی‌خواستیم اختلاف حاصل شود و به دنبال نوعی وفاق و مدارا با هم‌کلاسی‌ها و هم‌دانشگاهی‌ها بودیم ولی به تدریج اختلافات شدت گرفت.
عده‌ای تابلوهایی درست کرده بودند و بعد از مدتی دانشجویان که تا دیروز با هم بودند یا گفتند توده‌ای هستیم یا می‌گفتند چریک فدایی خلقیم و ... در میان نیروهای مسلمان هم عده‌ای گفتند ما سازمان دانشجویان مسلمانیم که همان بخش دانشجویی و نیروهای وابسته به مجاهدین خلق بودند.
بنا و روش آنها بر دعوا، جدایی و اختلاف و فحاشی به انقلاب و رهبران آن بود. البته نسبت به امام جرات نداشتند ولی به سایر رهبران انقلاب حمله می‌کردند.

armin khatar
07-23-2011, 06:54 PM
چالشهای امریکا برای احیای سیاست‏های خود در اوراسیا
حوزه استرات‍‍‍ژیک خزر در طول سالهای گذشته بنابر ملاحظات مختلف ---------- و اقتصادی مورد توجه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. در این میان ایالات متحد امریکا بوی‍ژه در سالهای پس از فروپاشی شوروی نگاه خاصی به این حوزه داشته است. شماری از ملاحظات ---------- و اقتصادی محرک واشنگتن برای تدارک حضور گسترده در منطقه خزر بوده است. در میان مولفه های اصلی تاثیر گذار بر ---------- امریکا نسبت به این منطقه مسئله انرژی از اهمیت خاصی برخوردار است. مقامات کاخ سفید به این منطقه بعنوان یک منبع مهم تامین انرژی غرب نگاه می کنند. این امر از دلایل اصلی تلاش واشنگتن برای برقرار روابطی نزدیک با هر یک از کشورهای منطقه است.
در این رابطه سیاستمداران امریکایی تلاش دارند تا سطح روابط و همکاری های کشورشان را با دولتهای ساحلی چون ترکمنستان، قزاقستان و آذربایجان ارتقا بخشند و مقامات این کشورها را متقاعد سازند که شرایط را برای استفاده بیشتر شرکتهای امریکایی از ذخایر عظیم انرژی این منطقه مهیا نمایند. بر این اساس اخیرا برخی تحرکات دیپلماتیک از سوی امریکا به انجام رسیده که از آن جمله میتوان به تاسیس یک اداره جدید تحت عنوان "هماهنگ کننده دیپلماسی انرژی اوراسیا" اشاره کرد. لازم به ذکر است که مسئول این نهاد وظیفه جلب رضایت دولتهای منطقه را برای فراهم کردن زمینه حضور بیشتر شرکتهای امریکایی در فرایند استخراج و توسعه منابع انرژی این کشورها بر عهده دارد. در چنین شرایطی کارشناسان و تحلیل گران مجموعه اقدامات اخیر را در راستای فعال ساختن مجدد ---------- امریکا در حوزه خزر قلمداد می کنند.
به نظر می رسد که ایالات متحده امریکا قصد دارد تا در حوزه خزر به احیای آن نوع استراتژی بپردازد که موجبات احداث خط لوله باکو- تفلیس- جیحان (بی تی سی) را در اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه فعلی فراهم ساخت. مقامات امریکایی راه اندازی این خط لوله را یکی از موفقیتهای بزرگ واشنگتن در معادلات انرژی این حوزه می دانند. با اینحال شماری از کارشناسان اعتقاد دارند که پیگیری این ---------- در شرایط فعلی چندان امکانپذیر نیست.
مخالفان در تبیین شرایط نوین منطقه به عوامل مختلفی اشاره می کنند. از جمله آنکه روسیه بعنوان یکی از بانفوذترین بازیگران حوزه خزر در حال حاضر از وضعیت و موقعیت به مراتب بهتر و تثبیت شده تری نسبت به دوره ای که امریکا پروژه بی تی سی را در منطقه آغاز کرد برخوردار است. بدین ترتیب و با در نظر داشتن رفتار رقابتی مسکو و واشنگتن در حوزه خزر میتوان مدعی شد که ایالات متحده برای پیگیری سیاستهای خود در منطقه با رقیب قدرتمندی که سعی در کنترل واشنگتن در منطقه دارد مواجه است.
لازم به ذکر است که روسیه در حال حاضر در حوزه خزر از مزیتها و منافع گسترده ای سود می برد. برای مثال در دسامبر گذشته موافقتنامه مهمی میان رهبران روسیه، ترکمنستان و قزاقستان به امضا رسید. این قرارداد به منظور توسعه خط لوله ای که در امتداد سواحل خزر قرار دارد منعقد گردید. به طور کلی روسیه تلاش دارد تا ژئوپولتیک خطوط لوله نفت و گاز حوزه خزر را مطابق با ملاحظات و منافع خود تعیین نماید. از اینرو این کشور به شدت و به طور فعال با طرحهایی که به منظور محروم ساختن مسکو از مزایای ترانزیت منابع انرژی خزر تدارک دیده شده اند مخالفت می کند. این وضعیت مانع عمده ای برای اجرای برنامه های امریکا در حوزه خزر می باشد.
در تبیین مشکلات فراروی واشنگتن برای احیای سیاستهای مربوط به دهه گذشته، کارشناسان به گرفتاریهایی حاد کنونی امریکا در حوزه ---------- خارجی نیز اشاره دارند. پایداری و توسعه این گرفتاریها بر تضعیف قابلیتهای کلی امریکا جهت بازتولید سیاستهای قبلی این کشور در منطقه خزر تاثیری مستقیم دارد. در این زمینه کارشناسان و تحلیل گران به مشکلات موجود امریکا در عراق اشاره دارند. آنها معتقدند که سطح بالای درگیری واشنگتن در بحران مذکور ایالات متحده را با مشکل فقدان منابع و نفوذ لازم برای فایق آمدن بر موانع متعدد فراروی خود در حوزه خزر رو به رو کرده است.

armin khatar
07-23-2011, 06:54 PM
اساسا یکی از موضوعاتی که برای به چالش کشیدن ---------- خارجی دولت بوش از سوی مخالفان در داخل امریکا مورد اشاره قرار می گیرد آنست که پیگیری سیاستهای افراطی و پر هزینه در حوزه هایی چون افغانستان و عراق موجبات عدم توجه کافی امریکا به سایر حوزه ها و در نتیجه تضعیف نفوذ و موقعیت این کشور در حوزه های مذکور را فراهم ساخته است. در این میان حوزه خزر بعنوان یکی از مهم ترین و مشهودترین نمونه ها مورد اشاره قرار می گیرد. این مسئله نیز بعنوان یکی دیگر از موانع فراروی واشنگتن برای اجرای برنامه های سابق خود در منطقه قلمداد می شود.
واقعیت دیگری که امروز در منطقه وجود دارد آنست که کشورهای حوزه خزر در مقایسه با سالهای نخستین استقلال از فروپاشی شوروی سیاستهای عملگرایانه تری را دنبال می کنند. در حال حاضر گرایشات روس ترسی و روس گریزی در میان آنها به نسبت سالهای قبل بسیار کمتر شده است. این در حالیست که در گذشته گرایش مذکور مانع از تمایل آنها برای همکاری با مسکو در حوزه انرژی می شد.
در حال حاضر پیگیری یک ---------- عملگرایانه تر موجبات برجسته شدن محاسبه هزینه – فایده را در تصمیم گیریهای این کشورها فراهم ساخته است. این محاسبه ممکن است گزینه چشم پوشی از مزیتهای همکاری با روسیه بدلیل پیروی از ملاحظات امریکا را به گزینه ای غیر قابل توجیه تبدیل نماید.
مانع مهم دیگر آنست که شرکتهای غربی ممکن است بخشی از مزیتهای رقابتی خود در دهه ۹۰ را از دست داده باشند. لازم به ذکر است که در اوایل دهه قبل، امریکا ادعا می کرد که شرکتهای غربی در مقایسه با همتایان روسی و چینی خود تکنولوزی و تخصص بالاتری را به کشورهای منطقه ارائه می دهند. این در حالیست که در دهه جدید شرکتهای چینی و روسی نیز در زمینه انجام عملیاتها و اقدامات مربوط به استخراج و انتقال انرژی در حوزه خزر تجارب ارزشمندی را بدست آورده و شرایط تکنولوژیکی خود را نیز بهبود بخشیده اند از اینرو مزیت سابق شرکتهای غربی در دوره فعلی اساسا وجود ندارد.
مجموعه عوامل مذکور از یک واقعیت اساسی حکایت دارد و آن اینکه ایالات متحده امریکا برای پیگیری و اجرای سیاستهای دهه ۹۰ خود در حوزه خزر با مشکلات، موانع و چالشهای مهم و تعیین کننده ای مواجه است. این موانع امکان تحقق برخی از اهداف اساسی امریکا نظیر ترسیم ژئوپولتیک خطوط لوله منطقه، مطابق و موافق با منافع انحصاری خود را کمرنگ ساخته است. برآیند نهایی این وضعیت رقابتی تر شدن محیط عملیاتی حوزه خزر در زمینه انرژی برای بازیگران مختلف است.

armin khatar
07-23-2011, 06:55 PM
امپریالیسم جمعی
فتح امپریالیستی سیارۀ زمین توسط اروپائیها و فرزندانشان در آمریکای شمالی در دو مرحله تحقق یافت و شاید که در عصر حاضر نیز شاهد سومین مرحله تکوینی آن باشیم. اصطلاح « امپریالیسم جمعی » می تواند معرف شکل نوین این جهان گشایی باشد.
در گذشته، قدرت ملّی بود که گسترش شرکتهای تجاری را تضمین می کرد و مدیریت حضور جهانی آنرا بر عهده داشت، ولی امروز تناسب این رابطه بشکل معکوس عمل می کند. زیرا از این پس ادارۀ مشترک بازار و نظام ---------- حاکم در جهان بر حسب منافع منفرد ساخت و سامان نیافته، بلکه ترجمان تشکل منافع مشترک سرمایه های فراملیتی تمام شرکای سه گانه یعنی ایالات متحده، اروپا و ژاپن می باشد. در این چهار چوب سلطه جویی ایالات متحده تنها به دلیل دفاع از منافع ایالات متحده عمل نمی کند بلکه حامی منافع مشترک مجامع کاپیتالیستی ست.
● امپریالیسم مرحلۀ دائمی کاپیتالیسم
نخستین وحلۀ گسترش ویرانگر امپریالیسم پیرامون فتوحات آمریکاییها در چهار چوب نظام تجاری آتلانتیک و اروپای آن دوران ساخت و سامان یافت. و سرانجام ایالات متحده بر ویرانه های تمدن بومی سرخپوستان و استعمار اسپانیا و رواج مسیحیت بنیانگذاری شد و یا به عبارت ساده تر بر اساس نسل کشی تحقق یافت. چنین نمونه ای از نژادپرستی بنیادی نزد استعمارگران آنگلوساکسون در مناطق دیگر نیز تکرار شد، در استرالیا، در زلاند جدید، در تاسمانی (که حاکی از کاملترین نسل کشی در تاریخ می باشد). زیرا اگر اسپانیاییهای کاتولیک بنام مذهب بر آن بودند تا اقوام و ملتهای مغلوب را به دین خود درآورند، آنگلوساکسونهای پروتستان به تأویل خاص خود از انجیل قتل عام کافران را مجاز می دانستند. بعلت قتل عام سرخپوستان – یا طی سرکوب مقاومتهایشان – نظام ننگین برده داری سیاه پوستان به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شد تا جهت کار در مناطق حاصلخیز جایگزین بومیان شوند. امروز هیچکس تردیدی در انگیزه های واقعی تمام این حوادث دهشتناک ندارد و هیچکس نیست که به رابطۀ تنگاتنگ چنین فجایعی با گسترش سرمایه های تجاری آگاه نباشد. با این وجود اروپاییهای آن دوران گفتمانهای ایده ئولوژیکی را پذیرفتند که چنین فجایعی را مجاز می دانست. البته افراد معترض دیگری هم بودند مثل لاس کازاس (۱) .
ویرانگریها و فجایع این نخستین فصل جهان گشایی کاپیتالیسم – با تأخیر – موجب پیدایش نیروهای آزادیخواهی شد که در این وقایع تردید کرده و آنها را محکوم می دانستند. انقلاب آمریکا که اینهمه از جانب خیلی از انتقلابیون سال ۱۷۸۹ مورد تمجدید قرار گرفته است و امروز نیز بیش از هر زمان دیگری ستایش می شود، به اعتقاد من انقلابی ---------- محدودی بود که هیچ برد اجتماعی نداشت. مستعمره نشینهای آمریکایی در قیامشان علیه دستگاه سلطنتی انگلیس به هیچ وجه قصد متحول ساختن روابط اقتصادی و اجتماعی را نداشتند و تنها می خواستند منافع خودشان را برای خودشان نگهدارند تا از این پس مجبور نباشند که بخشی از آنرا با طبقۀ حاکم در سرزمین اجدادی خود تقسیم کنند.

armin khatar
07-23-2011, 06:55 PM
آنها در پی کسب قدرت برای خودشان بودند، نه برای تحقق بخشیدن بکار دیگری بجز آنچه تا پیش از این در دوران استعمار انجام می دادند، بلکه برای اینکه بتوانند جهت منافعشان، بشکل مصممتری به همان راه و روش ادامه دهند. هدف آنها پیش از هر چیز تصاحب سرزمینها بیشتر و گسترش متصرفاتشان بطرف غرب بود و چنین امری آنان را ملزم می ساخت تا نسل سرخپوستان را منقرض ساخته و قتل عامشان کنند. تثبیت نظام برده داری نیز در همین چهارچوب مطرح بود و هیچ شک و شبهه ای در آن وجود نداشت. رهبران انقلابی انقلاب آمریکا همگی و یا تقریبا همگی از زمره صاحبان برده بودند و در پیشداوریهایشان در این زمینه هیچگونه تلزلزلی بخود راه نمی دادند. تقریبا یک قرن دیگرمی بایستی سپری می شد تا نظام برده داری ملغا گردد و بازهم یک قرن دیگر لازم بود تا سیاه پوستان آمریکا به حداقل حقوق شهروندی خود دست یابند، بی آنکه در نژادپرستی عمیق فرهنگ حاکم انشقاقی روی داده باشد. در واقع در آمریکای این دوران تنها یک انقلاب اجتماعی بوقوع پیوست و آنهم انقلابی بود که توسط برده های شهر سنت- دمینگ (۲) تحقق پذیرفت وخود آنها بودند که آزادیشان را بدست آوردند. البته اینکه بعدها این انقلاب به چه سرنوشتی دچار شد، موضوع دیگری ست.
انقلابهای آمریکای اسپانیایی( به استثنای برزیل که در آنجا هیچ حادثه ای بوقوع نپیوست) نیز دقیقا واجد همان خصوصیاتی بود که آمریکای انگلیسی : کرئولها (۳) از نظام سلطنتی اسپانیا خلع ید کردند تا بشکل مستقل به همان سیاق ادامه دهند. بنابراین می بایستی یک قرن بگذرد تا با انقلاب مکزیک در سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ و سپس در ادامۀ آن نیم قرن بعد با انقلاب کوبا، آمریکای لاتین خروج از« نظام ۱۴۹۲» را آغاز کند. با این وجود چنین روندی هنوز از تحقق قطعی بسیار دور است و ما حتی امروز می توانیم شاهد گفتمانهایی باشیم که با الفاظ مشکوکی آمیخته که حقوق « مردم بومی » را مطرح می کنند، و گویی که تمام مردمانی که در جایی زندگی می کنند ، در خانۀ خود « بومی » نیستند!
نکته ای را که به اعتقاد من می توانیم بعنوان شکاف بنیادی دموکراسی آمریکایی برآورد کنیم که امروز نیز بعنوان سرمشق جهانی مطرح شده است (!) سرمنشأ آن در همین نخستین مراحل گسترش امپریالیسم در نظام کاپیتالیستی نهفته است که حقیقتا وجود داشته است.
دومین مرحلۀ ویرانگریهای امپریالیسم بر اساس انقلاب صنعتی بنا گردید وفرمانبردار ساختن استعمارات آسیایی و آفریقایی نیز از پیامدهای آن بود. « گشایش بازار » - اجباری ساختن مصرف تریاک برای چینیها توسط پوریتانهای انگلیسی (۴) – و همانطور که امروز همه می دانیم، تصاحب منابع طبیعی کرۀ زمین انگیزه های واقعی را تشکیل می دادند. ولی یکبار دیگر اذهان اروپایی (به انضمام جنبش کارگری دومین انترناسیونال) چنین واقعیاتی را ندیدند و دوباره گفتمان قانونگذار سرمایه را پذیرفتند. اینبار موضوع عبارت بود از « مأموریت تمدن ساز ». صداهای آگاهانه ای که در این دوران از گوشه و کنار بگوش می رسد، صداهای بورژواهای بی پروایی نظیر سسسیل رودز (۵) است که بخاطر اجتناب از انقلاب اجتماعی در انگلستان برای فتح استعمارات تبلیغ می کند. علاوه بر اینها صداهای معترض از کمون پاریس تا بولشویکها بود که البته انعکاس چندانی نداشت. این دومین مرحله از ویرانگریهای امپریالیسم، سر منشأ مهمترین مسائلی ست که بشریت هرگز با آن روبرو نشده بود : تمرکز عظیمی که رابطۀ نابرابر بین مردمان جهان را از یک به دو حداکثر در سال ۱۸۰۰ و امروز آنچه که مربوط به ۸۰ درصد مردم جهان می شود رابطه یک به شصت است. مراکز ذینفع سیستم کنونی تنها شامل ۲۰ درصد مردم جهان می شود. پیشرفتهای شگرف تمدن کاپیتالیست در عین حال موجب منازعات خشونتبار بی سابقه ای بین قدرتهای امپریالیستی بوده است.
خشونت امپریالیست دوباره نیروهایی را بوجود آوردند و علیه طرحهای انقلاب سوسیالیستی (روسیه، چین یعنی – نه بر حسب اتفاق – که همیشه در حاشیه قرار داشتند و قربانی گسترش امپریالیست و تمرکز نظام کاپیتالیسم موجود شدند) و انقلابهای آزادیبخش ملّی بکار بستند. بعد از جنگ جهانی دوّم قربانیانشان نیم قرن عقب نشینی را به آنها تحمیل کردند که موجب تشویق این توهم شد که سرانجام کاپیتالیسم بناگزیر راه مدارا در پیش گرفته و به تمدن دست یافته است.

armin khatar
07-23-2011, 06:55 PM
در نیت من نیست که تمام تاریخ عصر مدرن، از سال ۱۴۹۲ را به تنها بعد امپریالیستی آن منحصر سازم، ولی تنها می خواستم روی چنین موضوعی تأکید کرده باشم، زیرا ایده ئولوژی حاکم در اروپای اروپا محور بشکل دائمی آنرا به حاشیه کشیده و برد آن را ندیده گرفته است. کاپیتالیسم در عین حال واجد فرهنگی ست که بر اساس ازخود بیگانگی اقتصاد- باور بنیانگذاری شده که بدون آن نمی توانیم گسترش امپریالیستی را درک کنیم، و بر این اساس می توانیم آنرا به مردم خاص اروپا و فرهنگشان نسبت دهیم، همین رابطه را می توانیم در فرهنگ ملتهای آسیایی و آفریقایی نیز در نظر گیریم. به همین علت کاپیتالیسم از همان منشأ اصلی خود و بشکل دائمی تحت تأثیر تناقضات غیر قابل حل بوده و به همین علت پیوسته گذار از آن طبیعتا به ذهن مسترد شده است. این نیاز اجتماعی خیلی زود و در تمام مراحل پر اهمیت تاریخ مدرن خود را نشان داده است. چنین خواستی را بشکل فعال در سه انقلاب بزرگ عصر مدرن مشاهده می کنیم، فرانسه، روسیه و چین. با این وجود انقلاب فرانسه از این جهت حائز اهمیت ویژه ای در تاریخ مدرن است. جناح رادیکال ژاکوبین خیلی زود طرح متناقض بورژوازی را افشا می کند و بروشنی ماهیت آنرا آشکار می سازد، به این معنا که لیبرالیسم اقتصادی دشمن دموکراسی ست. این جریان ---------- تلاش می کرد که بینش انقلاب مردمی را متحقق سازد تا گذار از شرایط بورژوایی را امکان پذیر سازد. از این جریان افراطی نخستین نسل منتقدین کمونیست پا به عرصۀ مبارزات ضد کاپیتالیستی گذاشتند، از این جمله می توانیم جنبش « بابوویستها » (۶) را یادآور شویم . به همین منوال انقلابهای روس و چین اجرای وظایفی را که مطلوب کمونیستها بود به جوامع خود تحمیل کردند که در واقع از عهدۀ آن بر نمی آمدند. بنابراین اتفاقی نیست که هریک از این انقلابها – بر خلاف دیگران – به مرحلۀ ثانوی احیا و یا بازسازی منتهی گردید. با این وجود پیشرفتهایی که در چنین انقلابهایی تحقق یافت، نماد زندۀ آیندگان خواهد بود زیرا بذر آرمان برابری انسانها و آزادی آنان و الغای از خودبیگانگی ناشی از نظام سرمایه داری را در قلب طرحهایشان کاشته بودند که جوانه های بسیار زودرس آنرا در انقلاب فرانسه مشاهده می کنیم.
مسائل امپریالیسم ودر پی آن مسائل جبهۀ مخالف یعنی موضوع آزادی و گسترش در سرتاسر تاریخ نظام سرمایه داری تا امروز ادامه داشته و قویا سنگینی می کند.
به این ترتیب است که جنبشهای آزادیبخش در فردای جنگ جهانی دوّم استقلال ---------- ملتهای آسیایی و آفریقایی را بچنگ آوردند و نه تنها به نظام استعماراتی خاتمه بخشیدند بلکه به گسترش اروپا نیز که در تاریخ ۱۴۹۲ آغاز شده بود پایان دادند. چنین گسترشی شکلی بود که توسعۀ سرمایه داری در روند تاریخی طی چهار قرن و نیم بخود گرفته (۱۵۰۰ تا ۱۹۵۰) بطوریکه این دو بعد به یک واقعیت یگانه تعلق داشته و هیچگاه از یکدیگر جدایی پذیر نبوده اند. فروپاشی « نظام جهانی ۱۴۹۲» مطمئنا در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم با استقلال آمریکا آغاز شده بود، ولی چنین موردی صرفا ظاهری ست، زیرا استقلال مزبور توسط بومیان تحقق نیافته بود بلکه توسط مهاجرین و استعمار نشینانی به منصۀ ظهور رسیده بود که به عبارتی آمریکا را به اروپای دوّم تبدیل کرده بودند.
ولی استقلالی که مردم آسیا و آفریقا بدست آوردند مفهوم کاملا متفاوتی داشت. طبقات اجتماعی حاکم در کشورهای استعمارگر اروپا سرانجام دریافتند که براستی برگ تازه ای در تاریخ گشوده است، و دریافتند که باید از بینش سنتیشان صرفنظر کنند که پیش از این پیشرفت سرمایۀ داخلی را در گرو گسترش استعماراتی می دانست. زیرا چنین بینشی نه تنها به قدرتهای استعماری قدیمی و در وحلۀ نخست انگلستان، فرانسه و هلند تعلق داشت بلکه مراکز تازۀ سرمایه داری را نیز در بر می گرفت که در طول قرن نوزدهم تشکیل یافته بود، یعنی آلمان، ایالات متحده و ژاپن. منازعات داخلی اروپا و بین المللی در وحلۀ نخست از نتایج تقسیم استعماری و امپریالیستی ناشی از نظام ۱۴۹۲ بود. بنابراین طبقات حاکم دولتهای اروپایی و مراکز سرمایه داری بعد از جنگ چشم انداز تازه ای را برای ایجاد اروپای متحد طرح ریزی کردند. به این ترتیب ایجاد اتحادیۀ اروپا در منطق ساختاری خود به منازعات داخلی اروپا و سیستم ۱۴۹۲ یعنی نظام استعماراتی عهد قدیم خاتمه داد. صرفنظر کردن از مزیتهای نظام استعماری نیز بسادگی انجام نگرفت و تنها زمانی دست از چنین روشهایی کشیدند که جنگهای استعماری به نفع مردمان شورشی تمام می شد. و اتفاقی نبود که قرارداد رم که به اتحاد شش کشور اروپایی جامۀ عمل می پوشاند [۱۹۵۷] همزمان با تعیین چهار چوب قوانینی مصادف می شود که موضوع آن استقلال آخرین استعمارات فرانسوی در آفریقا ست. چند سال بعد دوگل خط مشی اروپایی فرانسه را در رابطه با سنت قدیمی و در رابطه با گزینش استعماری بروشنی مطرح کرد. ایجاد فضای کلان اروپایی، پیشرفته، ثروتمند، با در اختیار داشتن توان تکنولوژیک و علمی پیشگام و به همین منوال با نیروی نظامی قدرتمند سنتی از عناصر تشکیل دهندۀ ترکیبی منسجم بودند که بر اساس آن و بدون استعمارات، می توانستند جهش تازه ای را در انباشت ثروت فراهم بیاورند. یعنی بر اساس گسترش جهانی از نوعی تازه که با سیستم ۱۴۹۲ تفاوت داشت.

armin khatar
07-23-2011, 06:55 PM
حال پرسش اینجاست که این نظام جهانی جدید با نظام استعماری قدیم چه تفاوتهایی دارد و آیا مثل گذشته تک قطبی خواهد بود و یا اینکه با توجه به پایه های تازه کاملا متحول می شود. بدون شک چنین اتحادیه ای نه تنها هنوز خیلی دور از تشکل نهایی خود می باشد بلکه در حال گذراندن بحرانهایی ست که انسجام و برد آنرا زیر علامت سؤال می برد، و راه حلهای اتحاد ---------- اروپا نیز که چنین صلحی را فراهم آورده است، هنوز در رابطه با واقعیات تاریخی ملّی قانع کننده بنظر نمی رسد.
علاوه بر این، در رابطه با نقطۀ مفصلی فضای اقتصادی و ---------- اروپا در سطح جهانی هنوز ساخت و سامان آن به پایان نرسیده و تا اینجا ابهاماتی داشته و حتی می توانیم بگوییم که در فضای مه آلودی بسر می برد. آیا فضای اقتصادی اتحادیۀ اروپا در پی رقابت با اروپای دوّم یعنی ایالات متحده است؟ و این رقابت چگونه در رابطه با اروپا و آمریکا و بقیۀ جهان تأثیر خواهد گذاشت؟ آیا رقبا همانند قدرتهای امپریالیستی دورانهای گذشته با هم برخورد خواهند کرد؟ و یا اینکه حرکات خود را با یکدیگر هماهنگ خواهند ساخت؟ و در این صورت آیا اروپاییها با ارجاع به نمایندگی واشینگین و گزینش ---------- در پیروی از خط مشی آمریکا، امپریالیسم نظام ۱۴۹۲ را تمدید خواهند کرد؟ تحت چه شرایطی ساخت و ساز اروپای مزبور در متن جهانی سازی امروز می تواند به نظام ۱۴۹۲ خاتمه دهد؟
امروز ما شاهد آغاز گسترش سومین موج جهانی ویرانگر توسط امپریالیسم هستیم که ناشی از فروپاشی شوروی و در عین حال فروپاشی ملی گرایی مردمی در کشورهای جهان سوّم بوده است. اهداف سرمایه های حاکم همواره همان است که بود یعنی : کنترل گسترش بازارها، چپاول منابع طبیعی جهان، بهره برداری بی حد و حسر از نیروی کار در مناطق حاشیه ای. اگر چه چنین اهدافی در شرایط تازه ای پی گیری می شود و با خصوصیات دوران امپریالیستی عهد قدیم کاملا متفاوت است. گفتمان ایده ئولوژیک برای متقاعد ساختن اذهان عمومی در مراکز سه گانه نیز متحول شده و از این پس به بهانۀ « مداخله بعنوان انجام وظیفه» که دفاع از « دموکراسی » ، « حقوق ملتها»، و مأموریتهای « بشر دوستانه » را توجیه می کنند.
ولی اگر ابزارسازی بی پروای چنین گفتمانی برای آسیاییها و آفریقاییها روشن بنظر می رسد که تا چه اندازه با واقعیات تناقض دارد، ولی با این وجود افکار عمومی اروپا با شور و شوق بی سابقه ای از این گفتمان استقبال می کنند همانطور که در دورانهای گذشتۀ استعماری پذیرای آن بودند.
● امپریالیسم جمعی سه گانه
در طی دو مرحلۀ پر اهمیت پیشین گسترش امپریالیسم ( مرحلۀ تجاری ۱۵۰۰- ۱۸۰۰ و بعد مرحلۀ کلاسیک از ۱۸۰۰ تا جنگ جهانی دوّم) همواره بشکل جمعی عمل می کرد. امپریالیستها در رقابت خشونتبار دائمی با یکدیگر بودند و تا جایی که منازعات امپریالیستها همواره مرکز حوادث تاریخی را تشکیل می داد. لنین و بوخارین در نظریاتشان دربارۀ امپریالیسم بر این عقیده بودند که منازعات خشونتبار و اجتناب ناپذیر ( که جنگ جهانی اوّل یکی از شواهد بارز بشمار می آمد) پرولتاریای مراکز صنعتی را بسوی انقلاب هدایت خواهند کرد. « خیانت » رویکردهای ---------- سوسیال- دموکرات که متحد بورژوازی امپریالیست (ناسیونال) بودند می بایستی تحت تأثیر شورش کارگران که گوشت دم توپ بودند، (تئوریکمان) از هم فرو می پاشید. بر اساس نظریات آنها، انقلاب جهانی (حداقل در مراکز اروپایی) از حلقۀ ضعیف زنجیرۀ سیستم یعنی روسیه باید آغاز شود. و این نظریه در دستور روز قرار گرفت. از طرف دیگر لنین و بوخارین این نقد امپریالیسم در عصر خود را با نقد کاپیتالیسم که به مرحلۀ تجزیه رسیده بود تداعی و تعبیر می کردند. حاکمیت سرمایۀ مالی، خصوصیت جدید مرحلۀ انحصارات، از این پس ترجمان خصلت انگلی سرمایه بشمار می آمد.
بوخارین با هوش و ذکاوت و شوخ طبعی نیشداری به تحلیل تحولات در ایده ئولوژی سرمایه داری پرداخته و بجای مدح کارفرمایان تولید کننده، نزول خوارها را به باد انتقاد می گیرد. در این رابطه ( تغییر کارفرمای تولید کننده به نزول خوار) او عارضۀ کهولت سیستم را مشاهده می کند. و همین امر انگیزه ای مزید بر علت می گردد تا او به ضرورت انقلاب سوسیالیستی بیاندیشد و آنرا امری ممکن بداند. چنین تاریخی گویی که دوباره در حال تکرار شدن است. با سیستم مالی جدید و گفتمان جدید در باب اشکال تراکم ارث و میراث، می توانیم شاهد جابجایی جایگاه کارفرمای تولید کننده و نزول خوار باشیم که موقعیت برتر را احراز می کند.

armin khatar
07-23-2011, 06:55 PM
اما در این مدت از تاریخ ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۰ هیچ یک از پیشبینیهای لنین و بوخارین بوقوع نپیوست. پیش از همه، آن انقلاب جهانی که منتظرش بودند بوقوع نپیوست. و بعد، سرانجام جنگ سی ساله ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ کاپیتالیسم نیروی محرک توسعه یابندۀ خود را بازسازی کرده و در طول « سی سال پیروزمندانه » متعاقبا به گسترش فوق العادۀ نیروهای تولید کننده نائل می آید. اینطور می رسد که امروز می توانیم اشتباهات مضاعف لنین و بوخارین را تشخیص دهیم.
از یک طرف لنین و بوخارین تحولات عمیقی را که تمرکز امپریالیستی در مراکز و حاشیه بوجود آورده بود دست کم گرفته بودند : یعنی فقر عمومی در عرصۀ اجتماعی و اقتصادی ( بهبود شرایط طبقۀ کارگر که در تقابل با وخامت اشکال مدرن فقر و استثمار افسار گسیخته در حاشیه قرار می گیرد - چیزی که من آنرا مدرنیزاسیون فقر می نامم ) و به همین منوال در ترجمان ---------- و ایده ئولوژیک چنین موقعیتی دچار اشتباه شده بودند.
از طرف دیگر فکر می کردند که پیروزی « فرد نزول خوار» به خصوصیت دائمی سرمایه داری در عصر کهولت خود تبدیل شده است. ولی چنین خصوصیتی صرفا به مراحل بحرانی تعلق داشته است. برعکس در موارد دیگری لنین درست تشخیص می دهد و بعنوان مثال نظریۀ « سوپر- امپریالیسم » کائوتسکی را رد می کند. کائوتسکی بشکل مکانیکی نتیجه می گرفت که تمایل به تمرکز سرمایه موجب می گردد که دوران رقابت امپریالیستی به تشکیل تراست واحدی خواهد انجامید. ولی لنین فکر می کرد که پیش از رسیدن به این مرحله، کاپیتالیسم مرحلۀ آنارشیک و بهم ریخته و انقلابهایی را خواهد پیمود که قابل زیست بودن تاریخی سوپر- امپریالیسم را زیر علامت خواهد برد.
و در فردای جنگ جهانی دوّم مشاهده می کنیم که منازعات امپریالیستها خاتمه می یابد. از هر سو تمام مدافعان دنیایی که «آزاد» نامیده می شدند، چه فاتح و چه مفتوح همگی در پی اتحاد ---------- منسجم تحت نمایندگی آمریکای شمالی بودند. جدانوف (۷) می گفت از این پس تنها دو جبهه وجود دارد، کاپیتالیسم و سوسیالیسم و چنین نظریه ای در عین حال به این معنا بود که منازعات امپریالیستی به گذشتۀ تعلق دارد. چنین اتحاد جمعی تمام بورژواهای مراکز سه گانۀ کاپیتالیسم، مطمئنا توضیح ساده ای خواهد بود. در فردای جنگ جهانی دوّم قدرت اقتصادی آمریکا به اندازۀه ای در برابر متفقین و کشور شکست خوردۀ آلمان کافی و قانع کننده بود که برتری خود را بلامنازع سازد. علاوه بر این در رویارویی با « خطر کمونیسم » خارجی و داخلی بورژواهای مراکز سرمایه داری تنها می توانستند به آغوش واشینگتن پناهنده شوند.
چنین عدم تعادلی قاعدتا نباید تا ابد ادامه بیابد. در فاصلۀ تاریخی بسیار کمی – پانزده سال – شرکای اروپایی و ژاپنی به قدرت تولیدی رقابتی و مشابهی با ایالات متحده دست پیدا کردند. تصور بر این بود که تاریخ به جریان عادی خود باز گشته است. در این دوره در سالهای ۱۹۷۰ چه می نوشتند؟ دربارۀ « سقوط آمریکا» می نوشتند، و از سلطۀ جدید حرف می زدند، عده ای شانس را در جبهۀ ژاپن می دیدند و برخی دیگر اروپا را برنده می دانستند. و تصور بر این بود که سرنوشت رقبا به میدان منازعات اجتناب ناپذیر کشیده خواهد شد. چنین نظریاتی قویا همانقدر نزد راستهای لیبرال رواج داشت که نزد سوسیال دموکراتها، و در تمام جریانهای فکری و محافل ---------- موجب نگرانی برخی و امیدواری دیگران می شد.
باز گشت به لیبرالیسم جهانی از سالهای ۱۹۸۰، پیوستن سوسیال دموکراتها اروپایی به این تز، تهاجم برتری جویانۀ واشینگتن در فردای فروپاشی شوروی و جنگهای متناوب خلیج فارس ، یوگوسلاوی و افغانستان موجب شد که امروز دوباره مسئلۀ امپریالیسم مطرح گردد. زیرا دربارۀ ادارۀ جهانی سازی اقتصاد لیبرال و به همین منوال ادارۀ ---------- و نظامی نظام نوین جهانی، دولتهای مراکز سه گانه ( ایالات متحده، اروپا و ژاپن) جبهۀ ظاهرا متشکل و منسجمی ایجاد کرده اند و در نمایندگی واشینگتن هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. پرسش اجتناب ناپذیری که باید به آن پاسخ گفت این است که آیا تحولات مزبور ترجمان تحولی کیفی و پر دوام است – امپریالیسم در جناحهای متعدد عمل نمی کند بلکه قطعا به اتحادیه ای منسجم تبدیل شده است – و یا اینکه آیا چنین اتحادیۀ یکپارچه ای تنها به موضع و موقعیت فعلی بستگی دارد؟
موضوعی که بعنوان مثال می تواند نظریۀ اتحاد موضعی را تأیید کند، منازعات اقتصادی بین اروپا و ایالات متحده می باشد( در مورد کشاورزی که خیلی آشکار است) و چنین مشکلاتی علی رغم جهانی شدن لیبرالیسمی و پذیرش اصول آن از جانب طرفین، ادامه یافته است. پتانسیل استقلال مالی اروپا ( که یورو شکل نمادین آن است) و استقلال نظامی (آیا اروپا کاملا در ناتو ادغام خواهد شد؟) و غیرو. جبهۀ سه وجهی که امروز تشکیل شده است از هم اکنون شکافهایی را نشان می دهد که حاکی از عدم طویل المدت بودن آن خواهد بود.
در آنسوی نظریات ارائۀ شده در بارۀ آیندۀ سرمایه داری جهانی، برخی بر این عقیده هستند که سرمایه های فراملیتی در حال توسعه و تشکل هستند(۸). تا کنون آنچه را که « فراملیتی » می خوانند تنها در حوزۀ فعالیتهایشان فراملیتی هستند، در غیر اینصورت مالکیت و مدیریت مرکزی چنین انحصارات قدرتمندی کاملا ملّی می باشند. فراملیتیها عبارتند از آمریکاییها، بریتانیاییها، آلمانیها، ژاپنیها و فرانسویها. ولی بر اساس نظریات جدید، آغاز جذب سرمایه ها بر اساس هضم ضعیف توسط قویتر نیست (چنین برآیندی در سطح ملی باقی می ماند) ولی شامل جمعی از شرکای برابر بوده که اساسا سرمایۀ چند ملیتی تازه ای را پایه ریزی می کنند.
در این زمینه نمونۀ کریسلر دیملر (۹) مثال بارزی ست : اگر چه چنین تاریخی با شکست مواجه شده است، با این وجود نشانه ای ست از باز سازی موفقیت آمیز آن. بر اساس این نظریه، سرمایه ای فراملیتی و در نتیجه نوعی بورژوازی فراملیتی در حال شکل گیری ست. البته سرمایۀ فراملیتی مزبور در انحصار سه گانه بوده و «کلوب» بروی کشورهای شرقی و جنوبی بسته است، که بورژوازی آنها همیشه کومپرادور بوده است. با این وجود بورژوازی کشورهای دیگر عهده دار وظیفۀ خاصی هستند، یعنی اینکه باید نقش یدک کش را بازی کنند و می بایستی حاکمیت سرمایۀ فراملیتی متشکل از سه قطب جهان را نمایندگی کنند. و باز هم البته در کشورهای این سه قطب سرمایه های فراملیتی بسیاری از شرکتها کاملا در سطح ملّی باقی خواهند ماند. ولی منافعی که مربوط به بخش ملّی می شود در موقعیت برتر نخواهد بود و بر اساس همین نظریه، این بخش نیز به ادغام در بخش فراملیتی که همواره در حال توسعه است، فراخوانده خواهد شد.

armin khatar
07-23-2011, 06:56 PM
ولی من فکر می کنم که این نظریه چندان قانع کننده نیست، و مثل مفهوم سوپر- امپریالیسم نزد کائوتسکی، از طریق عمومیت بخشیدن به خصوصیتی واحد در عرصۀ اقتصادی، ابعاد ---------- این مسئله را ندیده می گیرد. مضافا بر اینکه ظهور خصوصیت جمعی امپریالیسم جدید الزاما به اشکالی که در این نظریه برای سرمایه های فراملیتی تصور شده است نمی انجامد.
من فکر می کنم که ظهور و پیدایش خصوصیت جدید و جمعی امپریالیسم تنها به تغیییر و تحول در موقعیت رقبا منحصر خواهد بود . چنین نظریه ای را در رابطه با مطالبی مطرح می کنم که خود رهبران مجامع صنعتی در ادبیات پرگماتیک « business Schools »مطرح می کنند. در چند دهه پیش از این مجموعه های صنعتی در عرصۀ بازارهای ملّی به نبرد رقابتی پرداختند، چه در ایالات متحده ( بزرگترین بازار ملّی جهان) و چه حتی در بازارهای کشورهای اروپایی ( که ابعاد اندک آن نسبت به ایالات متحده چندان مزیتی نداشت). برندۀ مسابقه ملّی می توانست در موقعیت برتر محصولاتش را در سطح بازار جهانی تولید کند. امروز، می گویند حجم ضروری بازار برای ربودن مقام اوّل در دور اوّل مسابقات نزدیک به ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیون «مصرف کنندۀ احتمالی» است. و این حجم کاملا از ظرفیت بازار آمریکا یا اروپا فراتر است. بنابراین نبرد رقابتی باید در عرصۀ بازار جهانی انجام گیرد. و آنهایی که در بازار جهانی گوی را از آن خود می سازند، علاوه بر این می توانند بازار ملّی را نیز تصاحب کنند. به این ترتیب جهانی سازی به نخستین چهارچوب فعالیتهای مجامع صنعتی تبدیل می شود. به عبارت دیگر در زوج ملی- جهانی، در رابطۀ قبلی یک جابجایی صورت گرفته است : در گذشته قدرت ملّی بود که موجب حضور جهانی می شد، امروز برعکس. به همین سبب شرکتهای فراملّیتی با هر ملّیتی که داشته باشند در مدیریت بازار جهانی دارای منافع مشترکی هستند. این منافع جایگزین منازعات دائمی و تجاری می شود که معرف هر نوع رقابت در خصوص کاپیتالیسم می باشد.
امپریالیسم در بعد اقتصادی به شکل جمعی آن تحول یافته است. به اعتقاد من این یک تحول کیفی ست. و گزینش مضاعفی ست به نفع مدیریت جمعی بازرار جهانی – و در نتیجه نظام ---------- جهان – و بر اساس موقعیت و موضع عمل نکرده و ترجمان منافع مشترک تمام شرکا در سرمایه های فراملیتی متعلق به سه قطب اصلی آن می باشد. البته تحول کیفی امپریالیسم در اینجا بمفهوم مترادف با« سوپر – امپریالیسم» نیست. علت چنین تفاوتی در اینجاست که برای دوگانگی بعد اقتصادی نظام و بعد ---------- آن راه حلی ارائه نکرده است. اقتصاد جهانی شده است، ولی دولتها همواره چهار چوب اصلی زندگی ---------- را تشکیل می دهند. در اینجا ما با تضاد جدیدی روبرو هستیم. در مراحل گذشتۀ کاپیتالیسم، چهار چوب ملی همزمان تعیین کنندۀ گسترش عرصه های زندگی اقتصادی و ---------- بود، حتی اگر یکی از این دو وجه در نظام اقتصادی و ---------- در سطح جهانی رقم می خورد. و باید دانست که تضاد نوین رو به وخامت دارد.
سناریوی قرن بیست و یکم مبنی بر اصول خدشه ناپذیر امپریالیسم جمعی و لیبرالیسم اقتصادی و جهانی شده، یا در چهار چوب ---------- تعیین شده برهبری ایالات متحده عمل می کند و یا به مدیریت جمعی شرکای سه قطب واگذار می گردد و این همان موضوعی ست که برای ملتهای حاشیه ای قابل تحمل نیست. از طرف دیگر هیچ تضمینی وجود ندارد که منطقی که در بعد ---------- جوامع اروپایی حاکم است با گسترش کاپیتالیسم مدرن تضاد پیدا نکند. به همین علت و از این نقطه نظر، منازعات بین کشورهای اروپایی، آمریکا و دیگران نه تنها همواره ممکن است بلکه کاملا محتمل می باشد.
آخرین نکته ای که باید در مورد امپریالیسم جمعی مطرح کنم، این است که امپریالیسم در تمام ادوار گذشته فاتح بوده و به این معنا که مراکز آن صادر کنندۀ سرمایه هایی بود که از طریق آن سیستم جهانی تمرکز یافته را اداره می کرد. ولی امپریالیسم جدید به ندرت واجد چنین خصوصیتی ست و یا ابدا.

armin khatar
07-23-2011, 06:56 PM
هانتینگتون و منتقدانش
هانتینگتون در نگاهی متفاوت به شرایط جهان به نوع جدیدی از برخوردها می پردازد و این برخوردها را در اختلافات تمدنی جست وجو می کند. وی نظریه اش را با محورهایی چون روند آینده درگیری ها، سرشت تمدن ها، خطوط گسل میان تمدن ها، صف بندی تمدنی، غرب در برابر سایرین، پیوند اسلامی- کنفوسیوسی و برخورد تمدن ها و پیامدهای آن برای غرب پیگیری کرده، تمدن های زنده دنیا را به هشت تمدن بزرگ تقسیم می کند و با مشخص کردن خطوط گسل میان تمدن ها از زلزله یی شدید در تقابل تمدن ها خبر داده، نظریه برخورد تمدن ها را مطرح می کند.
نگاه هانتینگتون به تفاوت ها و اختلاف های تمدن ها با یکدیگر، نقاط بحرانی و مرزهای خونین، بسیار جای اندیشیدن دارد اما آنچه در نگرش وی برجسته تر به نظر می رسد تقابل شرق و غرب و به خصوص تقابل میان تمدن های اسلامی- کنفوسیوسی و تمدن غرب است. هرچند در این موضوع ابهام و تردید فراوانی دیده می شود ولی نکته مهم تر که نباید از دید جهانیان و به ویژه اهل فرهنگ و اندیشه دور بماند این است که وی آگاهانه یا ناآگاهانه به ایجاد ترس و وحشت میان شرق و غرب یاری می رساند و فاصله یی که با خردگرایی، مدارا، بردباری و... می تواند کمتر و کمتر شود را گسترش داده و بدون در نظر آوردن شرایط پیچیده در دنیای شرق و دنیای غرب و تفاوت های فرهنگی شان، ساده انگارانه چشم اندازی از آینده ترسیم می کند.
البته پس از گذشت زمان و در حال حاضر شاید عده یی بر این باور باشند که ادعای هانتینگتون با واقعیت های موجود همخوانی دارد و وضعیت نگران کننده دنیای کنونی را دلیلی بر این مدعا بشمارند که البته دور از واقعیت هم نیست اما از سویی نیز نمی توان این گونه پنداشت که هانتینگتون کلام آخر را به زبان آورده و همه راه ها به نظریه وی ختم می شود که خودش هم چنین نمی اندیشد.
از این رو و در این مجال اندک با اشاره یی کوتاه به نقدهای پیرامون نظریه برخورد تمدن ها می کوشم خوانندگان را با گوشه هایی از آرا و اندیشه های منتقدان آشنا سازم.
در نظریه برخورد تمدن ها نسبت به مرزهای خونین حساسیت فراوانی نشان داده شده و تلاش شده با برجسته کردن این موضوع و اشاره به رویارویی های تاریخی، زمینه مساعد برای یک هشدار و زنگ خطر فراهم شود. در این رابطه احمد صدری استاد جامعه شناسی دانشگاه شیکاگو می گوید اشکال در جای دیگری است. اشکال در بیماری هایی است که کلیه تمدن ها را به یک اندازه (ولی نه در یک زمان و با یک شدت) تهدید کرده و می کند؛ فاشیسم و خودمداری، بیگانه هراسی و بیگانه ستیزی. این سرطان، شرق و غرب نمی شناسد.»۱و این در واقع توجه نداشتن به مفهوم «دیگری» است که خود جای اندیشیدن بسیار دارد. شایسته است این نکته را در نظر بگیریم که مفهوم «من» با توجه به مفهوم «دیگری» معنا می یابد و شناخت من به شناخت دیگری وابسته است. «دیگری» مانع یا خطر به شمار نمی آید و این دیوار خودساخته میان ما و دیگری که زاییده ترس ما از یک موجود ناشناخته و تصور غلط از دیگری است تا زمانی که فرو نریزد این مشکل پابرجا خواهد بود.همچنین برایان بیدهام در ویژه نامه یی با موضوع اسلام و غرب در همین ارتباط اظهار می دارد؛«البته نگرانی اروپایی ها درباره تهدید اسلام قانع کننده نیست... صحیح است که اسلام و غرب در گذشته دوران سختی را با هم گذرانده اند از جمله جنگ های صلیبی ... اما نیازی نیست که کینه های گذشته و فضای نامساعد فعلی مبنای قیاسی باشد که در آن جنگ جدید اسلام و غرب اجتناب ناپذیر شود.»۲زبیگنیو برژینسکی مشاور مرکز مطالعات استراتژیک واشنگتن و از متفکران بانفوذ امریکا، در نگاهی انتقادی به نظریه برخورد تمدن ها مشکلات درون تمدنی غرب را خاطرنشان ساخته و نسبت به نوعی لذت گرایی مادی در غرب که در تحلیل نهایی برای بعد معنوی انسان بسیار زیان آور است هشدار می دهد و موضع خصمانه و خشمگینانه در برابر اسلام را منطقی نمی پندارد. وی در گفت وگویی با سردبیر نشریه نیوپرسپکتیوز کوارترلی چنین می گوید؛«فکر می کنم ما باید خیلی مواظب باشیم تا موضعی اتخاذ نکنیم که گویا اسلام به خودی خود دشمن ماست، یا اینکه اسلام، مخالف حقوق بشر است.»۳
همچنین موضوعی که نباید از آن غفلت شود، رفتار دوگانه و ابهام برانگیز غرب است که هانتینگتون به آن توجه خاصی ندارد. این رفتارهای دوگانه در پاره یی موارد به واکنش هایی از سوی غیرغربیان می انجامد و طبیعی است هنگامی که غرب به دنیای خارج از خود نگاه ارباب رعیتی داشته باشد و همه چیز را در قیاس با منافع خود بسنجد و به رفتارهای نادرست خود ادامه دهد انتظار واکنش های احساسی و تند را هم نباید از نظر دور بدارد و شگفت زده گردد، در همین ارتباط کشور محبوبانی، که نمایندگی دائمی سنگاپور در سازمان ملل متحد (از سال ۱۹۸۴تا۱۹۸۹) را عهده دار بوده است در پاسخ به مقاله هانتینگتون در نشریه فارین افرز این گونه می نویسد؛ «شگفت آور این است که با وجود این همه سوءظن، به نظر می رسد که غرب، تقریباً به طور عمد، روندی را تعقیب می کند که در جهت به افراط کشاندن جهان اسلام طراحی شده است. غرب نسبت به نقض دموکراسی در میانمار، پرو یا نیجریه اعتراض می کند اما در مورد الجزایر ساکت می ماند. چنین رفتار دوگانه یی برای جهان اسلام، سخت دردناک است.»۴ از سویی دیگر، تقسیم بندی تمدن ها از سوی هانتینگتون نقد گسترده یی را به دنبال داشت و برخی آن را نادرست یا همراه با نقص شمرده و به نقد آن پرداختند. عده یی نیز نگاه ساده اندیشانه وی به مشکلات درون تمدنی غرب را به وی خاطرنشان ساخته و در ادامه این نقدها، برخی از منتقدان با اشاره به درگیری های درون تمدنی هانتینگتون را با پرسشی جدی مواجه کردند. جین کرک پاتریک، استاد رشته حکومت در دانشگاه جرج تاون واشنگتن و نماینده پیشین ایالات متحده امریکا در سازمان ملل متحد، بر اختلاف ها در درون تمدن ها تاکید بیشتری می ورزد و اظهار می دارد؛«این مطلب که در قرون گذشته اختلافات میان تمدن ها به بروز طولانی ترین و خشونت آمیزترین درگیری ها منجر شده، روشن نیست. حداقل در قرن بیستم خونین ترین درگیری ها در داخل تمدن ها رخ داده است؛ مانند تصفیه های استالین، کشتار پل پوت، قتل عام هایی که توسط نازی ها صورت گرفت و جنگ جهانی دوم. البته شاید بتوان گفت که جنگ بین امریکا و ژاپن یک برخورد تمدنی بود، اما اختلافات تمدنی نقش چندانی در جنگ نداشتند.»۵با وجود تمام نقدها و آرای اهل اندیشه، فرهنگ و ---------- پیرامون نظریه هانتینگتون که بهتر است همواره مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، نمی توان نسبت به اوضاع ناگوار و ناخوشایند دنیای کنونی و آنچه در جریان است بی تفاوت بود. در سالی که بنا به پیشنهاد صلح جویانه و انسان دوستانه ایران به سازمان ملل متحد، سال گفت وگوی تمدن ها نام گذاری شد و با استقبال جهانیان روبه رو شد، واقعه تلخ ۱۱ سپتامبر نیز رخ داد و تاثیر به شدت نامطلوبی بر جای نهاد.
سیر تازه یی از تندروی ها و خشونت ورزی ها آغاز و مناسبات میان شرق و غرب وارد مرحله سخت و دشواری شد. دنیای نو با وجود دستاوردها و پیشرفت های شگفت انگیز علمی، صنعتی و... و توسعه در زمینه های مختلف هنوز از جنگ و خشونت فاصله چندانی نگرفته و موضوع اصلی و اساسی نیز اینجاست، چگونه انسان مدرن که جهان نو را بنا ساخته هنوز گرفتار جنگ و تباهی است؟ در این شرایط بسیار پیچیده، غیرقابل پیش بینی و خطیری که بر جهان حاکم شده نیاز به گفت وگو، مدارا، نوع دوستی، بردباری، آموختن چگونگی زندگی در کنار هم و... بیش از هر زمان ضرورت می یابد.این موضوع روشن است. فرهنگ ها و تمدن ها به خودی خود با هم در جنگ و جدال نیستند و این خودمحوری، خود بینی، بیش جویی و... انسان است که زمینه برخوردها و تقابل ها را ایجاد می کند.محمدعلی اسلامی ندوشن، استاد پیشین دانشگاه تهران و پژوهشگر معتبر ایرانی، از نخستین اندیشمندان ایرانی بود که پس از انتشار نظریه برخورد تمدن ها با حساسیت ویژه یی به این موضوع نگریسته و در مقاله یی با عنوان «کدام رویارویی؟،» به نقد آن می پردازد. ایشان در پایان مقاله خود با تاکید بر یک «چاره جویی همگانی» به نکته مهمی می پردازد؛«اگر بپذیریم که می شود کاری کرد، باید به سراغ ریشه های گزند رفت، چون افزایش بی تناسب جمعیت، تراکم شهرها، آلودگی محیط زیست و بیداد اقتصادی و آنگاه توجه به آموزش اخلاقی در مقابله با روی آوردن به لذت ، گسترش نوعی معنویت که مورد نیاز انسان و مشترک میان همه فرهنگ ها است و برقراری رابطه دوستانه تر با طبیعت.»۶ هر چند شوربختانه صدای اهل فرهنگ و اندیشه گاه در میان های و هوی اهل ---------- کمتر به گوش می رسد اما انتظار می رود در این آشفته بازار، فرهنگ مداران و دوستداران صلح و مدارا از سراسر گیتی برای چاره اندیشی و یافتن راهی به رهایی از وضع موجود با همراهی و همدلی با یکدیگر نخستین گام ها را برداشته و این توقع زیادی نیست زیرا بی تفاوتی و بی توجهی به شرایط گیتی و ساکنان آن می تواند آینده اندوهباری را پیش روی انسان قرار دهد.

armin khatar
07-23-2011, 06:56 PM
چگونه آیت الله خمینی جهان را تغییر داد
اول فوریه ۱۹۷۹ (۱۲بهمن ۱۳۵۷) چهارمیلیون نفر از مردم تهران به خیابان ها ریختند تا یک بازگشت به خانه مهم را جشن بگیرند. در این روز آیت الله «روح الله خمینی» پس از ۱۵سال تبعید به ایران بازگشت تا انقلابی را رهبری کند که امواجش را به سراسر دنیا فرستاد.
هرچند که جهانیان پس از گذشت چند دهه به اهمیت بازگشت این قهرمان(امام خمینی) پی برده اند اما ایرانیان در همان زمان هم بر این اهمیت واقف بودند و دلایل خوبی برای جشن گرفتن داشتند.
پرواز خمینی از پاریس هنگامی در تهران به زمین نشست که چند روز از فرار شاه می گذشت؛ محمدرضا شاه پهلوی پس از حکومت طولانی بر ایران، پادشاهی وحشی خود را رها کرده بود.
زندگی تحت حکومت شاه -رژیمی پلیسی با روکش غربی- امید اندکی برای ایرانیان باقی گذاشته بود و آیت الله خمینی در تبعید، کانون مسیحایی امید آنان بود. شاعران در شعرهای خود پیش بینی می کردند؛ «وقتی امام باز گردد، ایران -این مادر زخمی و شکسته- برای همیشه آزاد می شود.»
«آیت الله خمینی» با تحمل سختی ها به مردم آزادی بخشید، چیزی که به شدت به آن احتیاج داشتند.
«روح الله خمینی» در سال ۱۹۰۰ به دنیا آمد و نیمه اول عمر خود را صرف تحصیل کرد. وی محققی جدی در روحانیت شیعه بود. در جوانی به مقام آیت اللهی -یکی از بزرگ ترین مقام های روحانی در شیعه- دست یافت مدت زیادی از جنگ جهانی دوم نگذشته بود که وی به عنوان اسلام گرای سرسخت ظاهر شد.
برخی تغییرات ناگهانی ---------- و اجتماعی، باعث خروش ---------- آیت الله خمینی شد. طی دهه ۱۹۵۰ شاه که خود را آتاتورک ایران تصور می کرد، اصلاح رژیم فرتوت خود را براساس سکولاریسم و در راستای غرب آغاز کرد، اما او از حمایت مردمی برخوردار نبود. او برای تحمیل اصلاحات خود، به شکل فزاینده ای به «ساواک» - پلیس مخفی بی رحم ایران- وابسته بود. پیش از آن که شاه حکومت مستبد خود را با لیبرالیسم غربی درآمیزد، شروع به برانگیختن خشم رهبران مذهبی به عنوان مخالفان چنین تغییراتی در جامعه اسلامی و سنتی ایران، کرد. در سال ۱۹۶۳ شاه تصمیم گرفت به زنان و اقلیت های مذهبی حق شرکت در انتخابات محلی را بدهد. آیت الله خمینی که از حمایت روحانیت و بازار برخوردار بود، سخنرانی خشم آلودی علیه این موضوع کرد. هنگامی که ساواک با حربه تهدید و میانه روها با تطمیع از وی خواستند، موضع ملایم تری اتخاذ کند، وی فریاد زد: «ریختن آب پاک در چاه فاضلاب، تنها اتلاف وقت است.»
زیرکی آیت الله خمینی او را تبدیل به بزرگ ترین مشکل شاه کرد. آیت الله ضداسلامی بودن رژیم را آشکار کرد و با طراحی راهپیمایی های گسترده در روزهای مقدس، اهمیت شهادت در تشیع را نشان داد.
ساواک صدها تن را کشت و هزاران نفر شکنجه شدند و آیت الله اطمینان داد قربانیان مانند شهدای صدراسلام هستند.
شاه که از فعالیت های وی به ستوه آمده بود، در سال ۱۹۶۴ وی را به خارج از کشور تبعید کرد. این می توانست پایان داستان آیت الله خمینی باشد. او دهه بعدی را در ترکیه، عراق و فرانسه گذراند.
اما ناگهان کنترل شاه بر جامعه ایران متزلزل شد. افزایش بی سابقه قیمت نفت که از سال ۱۹۷۳ شروع شد، برای طبقه متوسط ایران سودی نداشت. بسیاری از محصلان، شهرنشینان به خصوص دانشگاهیان، خواستار تغییر اوضاع بودند. ---------- هوشمندانه
آیت الله خمینی از سرکوب شدید اعتراضات توسط شاه باعث شد همه گروه های معترض در دهه ۱۹۷۰ متحد شوند. تبعید، به شدت جایگاه آیت الله را تقویت کرد. او با استفاده از رسانه ها تصویر خود را به عنوان رهبر انقلاب منتشر کرد. محاسن، عمامه مشکی و نگاه نافذ و سازش ناپذیر، ابهت او را کامل می کرد. زهد شدید و ماورایی، او را در برابر رژیم فوق العاده مادی شاه در جایگاه بالایی قرار داده بود و طرفدارانش بیشتر شدند.
مهم تر این که وی علی رغم عملش با زبانی ساده عقایدش را عرضه و مخاطبان بیشتری جذب کرد. اتحاد مردم، رژیم شاه را متزلزل کرد. شکنجه گاه های ساواک در اتحاد مبارزان سهم عمده ای داشت. قیام عمومی در سال ۱۹۷۸ آغاز شد شاه به شکل احمقانه ای هم سعی داشت جنبش را سرکوب کند و هم با پذیرش فساد و بی رحمی حکومتش، شورش ها را آرام کند. این اشتباهی بزرگ بود. محمدرضا شاه پهلوی در ژانویه سال ۱۹۷۹ فرار کرد.
و درحالی که منفور، منزوی و ناامید بود، مرد.
سال ها پیش در چنین روزی (اول فوریه ۱۹۷۹) امام بازگشت و مورد استقبال تمام گروه های ایرانی قرار گرفت. ارتش به سرعت اعلام بی طرفی کرد. آنچه از حکومت شاه باقی مانده بود از هم پاشید و انقلاب به پیروزی رسید.
حضور گسترده هواداران آیت الله خمینی در خیابان ها، چهره جدیدی از ایران به نمایش گذاشت. سال بعد، ایران یک «جمهوری اسلامی» بود.
بسیاری «جیمی کارتر» رئیس جمهور وقت آمریکا را به دلیل پیروزی این انقلاب سرزنش کردند. آنان ---------- های او را در حمایت از شاه و تربیت عوامل ساواک نکوهش می کردند.
کارتر ---------- گیج کننده ای اتخاذ کرده بود و با کمک «سایروس ونس» و «زبیگنیو برژینسکی» (مشاور امنیت ملی رئیس جمهور) اهداف متناقضی را در ایران دنبال می کرد.
---------- های آمریکا در ایران بین سال های ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۹ ]فاصله زمانی میان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا پیروزی انقلاب[ دلیل خوبی برای قیام ایرانیان بود. آیت الله خمینی این قیام را با هوش خود رهبری و آن را تبدیل به حرکتی ضدآمریکایی کرد و در پایان سال ۱۹۷۹با اشغال سفارت آمریکا در تهران، افکار وی در میان مردم جهان نفوذ کرد.
تداوم بحران گروگان ها تا سال ۱۹۸۰، رهبر ایران را به مهم ترین دشمن آمریکا در خاورمیانه و قدرتمندترین چهره منطقه تبدیل کرد هنوز هم پس از گذشت سه دهه از انقلاب می توان رد پای افکار وی را در منطقه دید. افکار او را به روشنی می توان در گروه های شیعی عراق و حزب الله لبنان مشاهده کرد. او به گروه های طرفدار خود آموخت چگونه پشتیبانی مردمی را به دست آورند. به عنوان مثال می توان به حزب الله اشاره کرد که جریانی فرهنگی - ---------- است اما در برابر آن «القاعده» تنها یک باند کوچک قبیله ای و خویشاوندی است هنگامی که هواپیمای آیت الله روح الله خمینی در سال ۱۹۷۹ در تهران به زمین نشست، زلزله ای به وقوع پیوست که در تاریخ دگرگونی های کره زمین کم سابقه است.

armin khatar
07-23-2011, 06:56 PM
رژیم صهیونیستی بعد از وینوگراد
عرب ها در تحلیل خود از پیامدها و تاثیرات صدور گزارش نهایی وینوگراد که به مسئله دلیل شکست رژیم صهیونیستی در جنگ اخیر لبنان می پردازد، بیشتر متوجه تاثیری بودند که این گزارش بر محیط ---------- اسرائیل دارد ؛ ولی این گزارش می تواند تاثیر مهمی را نیز بر مسئله شیوه برخورد آتی رژیم عبری با جهان عرب، به ویژه طرف هایی که در وضعیت جنگ با این رژیم به سر می برند، داشته باشد.
هر کس که نگاهی دقیق به مفاد گزارش وینوگراد داشته باشد، به این نتیجه می رسد که تهیه کنندگان آن دولت کنونی و دولت های دیگری که در "اسرائیل" مجال ظهور می یابند، را به حمله علیه عرب ها دعوت می کنند و از رهبران ارتش صهیونیستی که در جنگ لبنان به خاطر هراس از افزایش تلفات جانی از انجام عملیات های بیشتر خودداری کردند، انتقاد می کنند و زبان به سرزنش آنان می گشایند.
در بخشی دیگر از گزارش کمیته وینوگراد نیز از ارتش به خاطر عدم توجه به دو اصل مهم انتقاد شده است که یکی از آنها توجه به تحقق اهداف از پیش تعیین شده و تلاش برای کسب یک پیروزی آشکار و روشن بر دشمن است.
ضمنا اعضای وینوگراد در گزارش خود اعلام کردند: "جنگ لبنان نشان داد جامعه صهیونیستی هنوز آمادگی آن را ندارد تا کشته شدن شمار زیادی از سربازانش در جنگ با طرف های عربی را ببیند و همین امر باعث شده است تا اسرائیل در جنگش شکست بخورد. ضمنا عملکرد سرتاسر عیب ارتش و فرماندهان نظامی صهیونیستی نیز باعث شده است تا اسرائیل موفق به کسب پیروزی نشود."
در گزارش وینوگراد از ارتش صهیونیستی ـ یعنی قوی ترین ارتش در منطقه خاورمیانه ـ که در مقابله با یک گروه شبه نظامی مانند حزب الله با ناکامی مواجه شد و در متوقف ساختن حملات موشکی حزب الله به مناطق شمال اسرائیل که تا آخرین روز جنگ نیز ادامه داشت، موفقیتی حاصل نکرد به شدت انتقاد شده است.
کاملا روشن است که کمیته وینوگراد به صورت غیر مستقیم خواستار آن است که ارتش صهیونیستی در آینده دست به اقدامات نظامی علیه طرف های عربی بزند ؛ حتی اگر این امر با کشته شدن شمار زیادی از سربازان ارتش عبری همراه باشد. البته هنوز مشخص نیست که حکومت و ارتش با سرزنش ها و توبیخ های کمیته وینوگراد چگونه برخورد خواهد کرد ؛ ولی در هر حال، تهیه کنندگان گزارش وینوگراد به صورت غیر مستقیم از ارتش خواسته اند تا در فعالیت های نظامی خود علیه عرب ها هیچ تردیدی به خرج ندهد.
نکته جالب توجه آن است که این گزارش در زمانی صادر شده است که بحث و جدل ها در مورد شکل برخورد رژیم صهیونیستی با حملات موشکی گروه های مبارز حاضر در نوار غزه در اوج خود قرار دارد و بحث ها به طور مشخص با محوریت امکان حمله گسترده زمینی به نوار غزه، اشغال مجدد کل این منطقه یا بخش هایی از آن صورت می پذیرد.
تا کنون ارتش و همچنین حکومت در مورد صدور دستور حمله گسترده زمینی به نوار غزه با تردید عمل می کنند ؛ زیرا هراس آن را دارند که این اقدام به کشته شدن شمار زیادی از سربازان صهیونیست بیانجامد.
در چنین شرایطی اگر رهبران ---------- و فرماندهان نظامی رژیم اشغالگر قدس بخواهند به توصیه های کمیته وینوگراد گوش سپارند، باید در حمله به نوار غزه هیچ تردیدی به خرج ندهند و حتی اگر ذره ای این احتمال وجود داشته باشد که این حمله به کاهش حملات موشکی مقاومت بیانجامد، "اسرائیل" باید بدان مبادرت ورزد. ضمنا باید این فرمول ـ مبادرت ورزیدن به اقدامات نظامی در صورت وجود احتمال پیروزی ـ را دولت صهیونیستی در مورد ایران، حزب الله و سوریه نیز انجام دهد.
● بهای آرامش و ثبات ----------
نخست وزیر رژیم صهیونیستی بعد از آنکه گزارش کمیته وینوگراد حکم به برائتش داد و وی را به عنوان مسئول شکست "اسرائیل" در جنگ لبنان اعلام نکرد، یک نفس راحت کشید ؛ ولی این اپوزسیون راستگرای صهیونیستی بود که رای کمیته مذکور غافلگیرش کرد و تمامی امیدهایی که به فروپاشی دولت اولمرت و برگزاری انتخابات زودهنگام بعد از صدور گزارش وینوگراد بسته بود، بر باد رفت.
ضمنا کمیته وینوگراد در گزارش خود به شدت از اولمرت به خاطر تصمیماتی که در طول جنگ اتخاذ کرد، انتقاد نمود ؛ ولی در مقابل وی را از مسئولیت شکست حمله نظامی که اسرائیل در شصت سال اخیر جنگ انجام داد، رهایی بخشید و اعلام کرد که اولمرت با توجه به برخی فاکتورهای واقعگرایانه و انجام رایزنی های لازم با متخصصان امر چنین تصمیمی را اتخاذ کرده است.
تاکید وینوگراد بر اینکه اولمرت بعد از رایزنی با متخصصان امر و با توجه به برخی فاکتورهای واقعگرایانه چنین تصمیمی را اتخاذ کرده است، ضربه ای مهلک و سختی برای اپوزسیون راستگرای رژیم صهیونیستی بود ؛ زیرا آنها مدعی بودند این حمله زمینی که با کشته شدن سی و سه سرباز صهیونیست همراه بود، تلاشی مذبوحانه از جانب اولمرت برای کسب پیروزی جهت بهبود جایگاه شخصی اش در جامعه صهیونیستی بوده است.
گزارش وینوگراد همچنین ثبات دولت اولمرت را به دنبال داشت و بر خلاف پیش بینی هایی که از قبل انجام شده بود، صدور گزارش وینوگراد باعث کوتاه شدن عمر دولت اولمرت نشد ؛ ضمن آنکه ایهود باراک، رهبر حزب کار و وزیر جنگ رژیم صهیونیستی اعلام کرد که به همکاری خود با دولت اولمرت ادامه خواهد داد و حزب متبوعش نیز از ائتلاف کابینه خارج نخواهد شد.
تبرئه اولمرت همچنین باعث راحتی خیال باراک شد و مجوزی برای تداوم حضورش در کابینه بود ؛ زیرا وی به جامعه صهیونیستی وعده داده بود در صورتی که گزارش کمیته وینوگراد اولمرت را مسئول شکست "اسرائیل" در جنگ بداند خود و حزب متبوعش از ائتلاف کابینه خارج خواهند شد، البته باید به این نکته نیز توجه داشته باشید که باراک در هنگام بیان چنین مطلبی گمان می کرد که بعد از استعفای اولمرت، بیشترین سهم از قدرت را از آن خود خواهد کرد و از حضور خود در منصب وزارت جنگ استفاده و بعد از اتخاذ مواضعی تند در قبال فلسطینی ها و سوری ها جای مناسبی را برای خود پیدا خواهد کرد و از همین رو، اظهاراتی نازیستی را علیه فلسطینیان و عرب ها بیان کرد و بارها نیز اعلام نمود که زمان حمله نظامی به نوار غزه بسیار نزدیک است ؛ ولی چیزی که وی را غافلگیر کرد، نتایج نظرسنجی ها بود که نشان می داد محبوبیتش در جامعه صهیونیستی هیچ رشدی نداشته و اگر انتخاباتی برگزار شود، این رهبر حزب لیکود است که نتایج را از آن خود خواهد کرد.
اولمرت و باراک معتقدند که تداوم موجودیت ائتلاف کابینه در گرو اجتناب از هر گونه اقدامی است که باعث جدایی جنبش شاس از کابینه شود، جنبشی که مخالف هر گونه مذاکره با ابومازن است. البته اولمرت در گفتگوهای خود با رهبران این جنبش، نگرانی آنان را برطرف نموده و آشکارا به آنان اعلام کرده است که در مذاکرات خود با ابومازن به هیچ وجه به مسائل نهایی نخواهد پرداخت.
به طور خلاصه می توان گفت که گزارش کمیته وینوگراد، رژیم صهیونیستی را به سمت تجاوزات هر چه بیشتر و اجتناب از سازش می کشاند.

armin khatar
07-23-2011, 06:57 PM
دهه فجر، فرصت بازخوانی ارزش ها
انقلاب اسلامی ایران پدیده ای نوظهور و منحصر به فرد در جهان بوده و هست. این بی همتایی حاصل جمع بین دو مفهوم جدید و سنتی است. یعنی جمع دین و حکومت مردمی. شگفتی این پدیده زمانی بیشتر نمایان می شود که به یاد آوریم دموکراسی و یا مردم سالاری راه حلی بود که غرب با کنار گذاشتن بسیاری از الزامات مذهبی و رهایی عقل بشری از هیمنه کلیسا به آن دست یافت. به عبارت دیگر مردم سالاری در غرب حاصل صرف نظر کردن از سیطره دین و به اصطلاح خودشان تلاش برای زندگی عقلانی بود. این مساله از آنجا ناشی می شد که بر کلیسای کاتولیک قرون وسطی روحیه ای غیر مردمی و سلطه گر حاکم بود و بر طبق مبانی آن آزاد اندیشی مشروعیت دینی نداشت.
این در حالی است که بر ذات اسلام هیچ گاه روحیه تحکم و سلطه گری حاکم نبوده است. اما با این حال شاهد هستیم که اسلام بسیار بیش از سایر ادیان خصلت مدنی و اجتماعی دارد. مساجد در اسلام علاوه بر آنکه محل عبادت و مرجع نیازهای شرعی مردم بوده اند، کارکردی اجتماعی نیز داشته اند.
این خصیصه است که امکان جمع بین مردم سالاری و دین باوری یا بهتر بگوییم زمینه ظهور مردم سالاری دینی را فراهم آورده و انقلاب اسلامی ایران را با رهبری هوشمندانه امام خمینی(ره) طلایه دار این حرکت نوین در جهان نموده است. هدف این جوشش مردمی و مقدس جامه عمل پوشاندن به ارزش های اسلامی بود.
امروز پس از گذشت قریب به سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و در آستانه بیست ونهمین سالگرد پیروزی این انقلاب بزرگ و مقارنت خوش یمن آن با برگزاری هشتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی بجاست با نگاهی دقیق و نه کلیشه ای به بازخوانی این رویداد بزرگ تاریخی بپردازیم و آرمان های امام راحل(ره) و انقلاب اسلامی را مجددا از نظر بگذرانیم تا بدانیم که در کجای تاریخ انقلاب ایستاده ایم و تا رسیدن به آرمان های والای آن انقلاب عظیم چه راهی در پیش داریم.
بی شک برگزاری مراسم بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی امری پسندیده و ضروری است لیکن اکتفا به این امر و غفلت از اصل جوهری انقلاب اسلامی و علل وقوع و اهداف مورد نظر آن ضایعه ای است که در نهایت منجر به انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی می شود.
به عقیده ما ضروری است هر ساله به بهانه یادآوری خاطرات آن دوران بر اهداف و آرمان های انقلاب نیز نظری دوباره بیندازیم و میزان انطباق شرایط کنونی جامعه را با آن اهداف مورد بررسی قرار دهیم. بزرگداشت واقعی انقلاب تنها در این صورت ممکن است.
توجه به این امر ضروری است که انقلاب اسلامی حاصل جمع دو نیروی عظیم در اراده ملت ایران بود: اولا نیرویی که برخاسته از اسلام خواهی و ارزش گرایی مردم بود و در برابر ---------- های ارزش زدایانه رژیم وقت قرار می گرفت و ثانیا نیرویی که در مخالفت با سالیان دراز حکومت استبدادی در ایران شکل گرفته بود و بر طبق آن مردم ایران خواهان به دست گیری سرنوشت خویش و رهایی از حکومت های مستبد بودند . این دو نیروی عظیم با رهبری امام راحل(ره) در جهت ایجاد نظام مقدس جمهوری اسلامی ساماندهی شدند.
حرکت امام راحل(ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نشان داد که مراد ایشان به عنوان یک عالم اسلامی و مرجع دینی از جمهوری اسلامی چیست. ایشان با رد هرگونه پست حکومتی و باقی ماندن در کسوت مرجعیت دینی عملا نشان دادند تعالیم اسلام این ظرفیت را داراست که در نظامی مردم سالارانه به دست مردم در جامعه اجرا شود و با تکیه به این تعالیم و الهام از دستورات آن، برنامه اداره جامعه تدوین گردد.
در این نظام، مردم خود بر سرنوشت خویش احاطه دارند و مقدرات خود را، بدون نیاز به مرجعی بالاتر و با صلاح دید خود، رقم می زنند. به عبارت بهتر دستورات اسلام به خوبی با شرایط دنیای امروز و نظام مردم سالاری که حاصل رویکردهای جدید به امور ---------- است تطابق می یابد. البته شناخت سره از ناسره و تطبیق دستورات شرع با مصادیق امروزی آن محتاج متخصص ویژه یعنی مجتهد باتقوا است لذا نظام جمهوری اسلامی نیز نیازمند نظارت این متخصصین بوده تا اراده ملی از حدود شرع تجاوز نکند. این نظارت در موارد مورد نیاز، برطبق قانون اساسی با تشکیل شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری محقق شده است.
به عقیده ما دین اسلام، به عنوان کامل ترین و مترقی ترین دین الهی، قادر است مطابق با مقتضیات جهان جدید، جامعه را اداره کند و مسلما در صورتی که مطابق با روح حاکم بر این تعالیم رفتار شود، دین در اداره جامعه از تدابیر بشری که تکیه بر تعالیم دینی نداشته باشد، کارآمدتر خواهد بود. انقلاب اسلامی فرصتی را برای ما فراهم آورده است که برای نخستین بار این امر را در جهان امروز که خود را بی نیاز از هدایت های دینی می داند، به محک آزمایش گذاریم.
لذا باید هر ساله دهه فجر را به بازنگری در عملکرد خود از ابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی تا کنون قرار دهیم و کاستی های خویش را در این خصوص بیابیم و به جد در جهت رفع آنها بکوشیم. از این منظر مسوولین نظام جمهوری اسلامی وظیفه ای بس خطیر بر عهده دارند وعملکرد آگاهانه ایشان نقشی بزرگ در تداوم آرمان های انقلاب خواهد داشت. در این راستا اصولگرایی اصلاح طلبانه به عنوان نزدیکترین رویکرد به آرمان های اصیل انقلاب اسلامی برموارد زیر تاکید مجدد دارد:
لازم است هر ساله با گرامیداشت ایام پیروزی انقلاب اسلامی، ارزش هایی را که قیام الهی مردم ایران احیا کننده آن بود، برای خود یادآوری کنیم. یادآوری این ارزش ها تداوم آنها را در بطن جامعه تضمین خواهد کرد. ماهیت دینی و ارزشی انقلاب اسلامی مردم ایران نباید در کشاکش مسائل جدیدی که هر روزه جهان و به تبع آن کشور ما را تحت تاثیر قرار می دهند به فراموشی سپرده شود. لازم است با تکیه بر این اصول و اصرار بر حفظ آنها خود را از پشتوانه غنی فرهنگ اسلامی محروم نسازیم.
یکی از ارزش هایی که در انقلاب اسلامی غبار از چهره آن کنار رفت و در ایام دفاع مقدس به خوبی پرورده شد، فرهنگ جهاد و ایثار در راه اهداف الهی است. دفاع مقدس صحنه تجلی قدرت اراده جوانان ایرانی بود.اراده ای که به علت تکیه بر فرهنگ جهاد و ایثار قادر به خلق شگفتی های عظیمی در زمینه مدیریت جنگ شد. فرهنگ جهاد و ایثار جز در زمینی که ارزش های اسلامی آن را آبیاری کرده باشند نمی روید و این فرصتی ذی قیمت است که در اختیار مدیران و مسوولان نظام جمهوری اسلامی قرار دارد.
با توجه به بیانات مقام معظم رهبری امروزه کشور نیاز به وجود مدیرانی دارد که ارائه خدمت خالصانه به مردم را سرلوحه عملکرد خود قرار دهند. به عقیده ما راهکار صحیحی که امروزه می توان از آن جهت ارائه خدمات خالصانه به جامعه بهره جست، بسط فرهنگ جهاد، مجاهدت و ایثار است. امروز گره مشکلات کشور با گسترش این روحیه باز شده و مسیر توسعه و پیشرفت ایران از این منزل می گذرد.
بجاست در این فرصت به رقابت های گروه های ---------- در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی اشاره کنیم. رقابت های انتخاباتی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تحولات بسیاری یافته و می توان گفت امروزه از تنوع بیشتری برخوردار شده است. اندیشه اسلامی در مواجهه با دنیای جدید و تلاش جهت برآوردن نیازهای امروز جامعه بر اساس دستورات دین رشد می یابد و از این رهگذر است که تنوع سلایق نیز بیشتر می شود. وجود گروه های مختلف ---------- نشان دهنده وجود سلایق گوناگون در جامعه است.علیرغم تمام اختلاف سلایق و روش ها، حفظ اصل نظام و آرمان های انقلاب بر همه گروهها و احزاب و افراد واجب است و هیچ بهانه ای نباید ما را نسبت به حفظ این اصل اساسی بی توجه و سست کند.
از این رو ضروری است احزاب و گروه ها در میادین رقابت همچون انتخابات مجلس هشتم با دقت در این مهم از متشنج ساختن جو رقابت های انتخاباتی خودداری کنند. گروه های ---------- با پرهیز از تنگ نظری و خودبرتر بینی دیگر سلایق را نیز محترم شمرده و از وارد آوردن تهمت و تخریب شخصیت اعضای دیگر احزاب و جناح های رقیب خودداری کنند چراکه آنها در اصول و اهداف اشتراک عمیقی دارند و اختلاف در فرعیات نباید گروه های همدل را از هم جدا سازد.
با مرور خاطرات مبارزات انقلابی مردم ایران و گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی باید اهداف این انقلاب توسط تمام گروه های ---------- بازخوانی شود. فلسفه استقرار نظام جمهوری اسلامی با توجه به تاکیدات مکرر امام راحل(ره) احیای ارزش های اسلامی و خدمت به آحاد ملت ایران بود و امروز نیز این هدف باید سرلوحه تمام رقابت های ---------- قرار گیرد. بنا به فرمایشات مقام معظم رهبری صحنه انتخابات باید صحنه رقابت احزاب ---------- جهت کسب سهم بیشتری در ارائه خدمات خالصانه به مردم باشد و تمام فعالان این عرصه لازم است برنامه های خود را جهت نیل به این هدف ارائه کرده و به جای تخریب رقیب، توانایی های معقول خود را عرضه نمایند. به یاد داشته باشیم که انقلاب اسلامی خواهان گسترش عدالت و آزادی بر مبنای ارزش ها و تعالیم اسلامی بود و هدف از استقرار نظام جمهوری اسلامی تحقق همین معناست. امروز نیز توسعه کشور در نگاه گروه های ---------- باید توسعه ای همه جانبه باشد. رویکرد تک بعدی به آرمان های انقلاب اسلامی به معنای تحقق یکی به بهای زیرپا نهادن دیگر آرمان ها خواهد بود.
یک جانبه گرایی در مواضع احزاب ---------- باعث دور ماندن ایشان از اهداف انقلاب اسلامی می شود. امروز نیاز کشور توسعه همه جانبه است و احزاب و گروه های مختلف ---------- نیز باید با کنار گذاشتن تعصبات حزبی در جهت تحقق توسعه همه جانبه و پایدار با تکیه بر تخصص و برنامه ریزی های راهبردی تلاش کنند.
اصولگرایی اصلاح طلبانه خود و دیگر سلایق ---------- کشور را موظف می داند در بیست و نهمین بهار پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در جهت تحقق آرمان های مقدس انقلاب اسلامی بکوشد و در این مسیر گزینشی عمل نکند. به عقیده ما ماندگاری این ارزش ها در پویایی و تداوم آنهاست و این وظیفه ای است که بر دوش آحاد مردم ایران خصوصا مسوولین می باشد.
مسوولین و مدیران نظام جمهوری اسلامی باید به این معنا توجه داشته باشند که امروز تداوم ارزشهای اسلامی وابسته به افزایش کارآمدی نظام جمهوری اسلامی است و تحقق این معنا، همانگونه که ذکر شد، در ارائه خدمت خالصانه به مردم و تعهد مسوولان به این معناست. وظیفه تمام مسئولین، مدیران و فعالان ---------- کشور در گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی تلاش گسترده جهت نشان دادن کارآیی دین در اداره جامعه است و چنانچه این امر تحقق یابد به معنای واقعی آرمان های انقلاب اسلامی پاس داشته شده و تداوم خواهد یافت.

armin khatar
07-23-2011, 06:57 PM
مشروعیت و نگرش ---------- شهروندان
باید قبل از هر چیز میبایست متذکر شد که این مقاله تنها علمی و بدون در نظر گرفتن هیچ فرد و یا موقعیت خاصی به رشته تحریر در آمده و تنها برای دست یابی به اندیشه ,شکوه تر و بهتر است نه چیز دیگر.
در ابتدا با توجه به اهمیت واژه مشروعیت به آن پرداخته و به سایر نکات نیز میپردازیم آنچه را که باید توجه داشت اینکه مشروعیت با توجه به پندارهای دینی ما از ریشه شرع اتخاذ شده است که با مراجعه به کتب ---------- ابتدای انقلاب و نیز اواخر دولت پهلوی کاملا مشهود است و معادل واژه انگلیسی آن legitimation است اگر بخواهیم این واژه را به صورت روان توضیح دهیم مشروعیت را میتوان به عنوان یک حالت و حس روانی در نظرآورد که با توجه به اعتقاد و حالات درونی حکومت شوندگان به فعلیت میرسد یعنی اینکه این FUNCTION یا کارکرد با توجه به نحله و پارادایم فکری حکومت شوندگان رشد و نمو می یابد این تفکر میتواند ساز و کار فکری شهروندان تغیر و در نهایت در حالت تعادل پویا قرار گیرد و در حرکت به سوی تمرکز گرایی حاکمیت به اهرم اقتدار یا همان زور مشروع کمک و در نهایت به امنیت خاطر اجتماعی بیانجامد و به زعم برخی از علمای علم ---------- مشروعیت ایجاد این روحیه و اعتقاد است که در حال حاضر این رژیم (شیوه حکومت کردن)برای حکومت شوندگان بهترین و اکمل میباشد که از نگاه فونکسیونالیسم یا کارکرد گرایی و چه از بعد آرمانی در حال حاضر بهترین است حال این مشروعیت را میتوان با دیدگاههای تئوکراسی یا لیبرالیستی _ الیتوکراسی یا .... با توجه به اعتقاد حکومت شوندگان و نیز طبعا تبعیت بررسی کرد که از آن تبدیل به تابعیت که در حقیقت یک پذیرش غیر ارادی است( مگر به صورت مضاعف و یا پناهندگی و... که دراین حیطه نیست) وپذیرش این نیروی عظیم بی چون و چرا میشود که به آن اقتدار میتوان گفت به عبارت دیگر تابعیت که از ابتدای تولد به همراه فرد است نیز از این قاعده مثتسنی نیست چرا که فرد در جامه ای با پارادایم فکری به عرصه حیات پا میگذارد که باید چراغ قرمز را رعایت و در این چار چوب حرکت کند لذا این چار چوب با توجه به نحوه جامعه پذیری فرد نیز قوانین موضوعه و مدون عرفی و ... طراحی که طبعا با روحیه اعتقادی افراد قابل ارایه و مصرف است چرا که در یک جامعه ددینی قوانینی دینی و در یک جامعه غیر دینی به نحو دیگری ایست که در این جا به زعم علمای علم جامعه شناسی میبایست درای نسبی گرایی بود چرا که فرهنگها دارای خاصیتهای درون فرهنگی بوده و طبعا افراد در آن فرهنگها نیز انتظار دریافت مفاهیم فرهنگی و عقیدتی خود را از قوانین مبتنی بر انتخاب خود را دارند.
از اقتدار به عنوان زور مشروع نیز یاد میشود که ناشی از قدرت هوده و توده های مردم است و بی شک نیروهای درونی اجتماع ( احزاب – گروهها- اصناف – متفکرین و تحصیلکردگان محقق و موشکاف )در این حس سهم به سزایی دارد که غیر قابل انکار است و چنانچه جامعه ای بدون توجه به سهم مشترک حکومت شوندگان در این حرکت و به زعم تعادل پویا بی خبر به سوی جلو گام بردارد به جامعه ای بدون سرنشین و در انتها بدون سکان تبدیل میشود چرا که همانطور که در بالا یاد شد این نیروی عملیاتی( مشروعیت و در نهایت اقتدارحاکمیت ) با نگاه پذیرنده و به طبع خردمندانه حکومت شوندگان به وجود می آید و چنانچه این نیرو در حاکمیت به مورد ارزیابی و پذیرش در نیاید جامه یا همان NATION STAIT دچار بحران مشروعیت و در صورت عدم مدیریت بحران به موازات دچار بحرانهای هیرارشی و در نهایت به اضمحلال خواهد رسید حال با توجه به این مقدمه کوتاه به بررسی ابعاد مشروعیت در نظامهای ---------- مختلف میپردازیم که با توجه اهمیت ویژه دموکراسی که سر فصل سطوح مختلف تحلیلی است با توجه به گستردگی بحث چه از لحاظ ریشه ای و کارکردی و نظرات مختلف به صورت گذرا به آن میپردازیم.

armin khatar
07-23-2011, 06:58 PM
دموکراسی :
واژه دموکراسی از واژه یونانی دموس به معنی مردم و کراسی به معنی حکومت تشکیل شده است در اجمال به معنی حکومت مردم میباشد در اینجا خود سوالاتی به ذهن متبادر میشود که این حکومت مردم ناشی از چیست و چه کارکردو چه دست آوردی در نهایت برای مردم میتواندداشته باشد در ابتدا باید دانست که در هر جامعه زمانی که عبارت شهروندان اطلاق میشود و این به معنای کسانی است در اصطلاح حقوقی که تابعیت آن کشور را به پذیرفته و از امتیاز حقوق شهروندی و از جمله شرکت در مناسبات اجتماعی و ---------- و اقتصادی و فرهنگی برخوردار است و میبایست طبعا از پیامد های مثبت و احیانا منفی آن نیز بهره مند گردد در دولت شهرآتن تنها کسانی که دارای حق رای بودند میتوانستند از این موهبت بهرمند گردند که زنان و بردگان و خارجیان از این قاعده مستثنی بودند و با توجه به این عده قلیل طبعا نمیتوان به نحوه جمع آوری آراء عبارت دموکراسی را اطلاق کرد و باید آن را بیشتر الیگارشی نامید تا دموکراسی چرا که این نحوه آراء رای به عده قلیلی اطلاق میشده و نهایتا نیز افرادی که به حاکمیت میرسیده اند ناشی از این حرکت ---------- بوده اند اما در امروز دموکراسی به صورت غیر مستقیم و بر پایه آراء عمومی و و نیز بدون زیر پا گذاردن حقوق شهروندی صورت میگیردهر چند تفکراتی نیز پیرامون اشتباه بودن دموکراس نیز وجود دارد چرا که چگونه میتوان رای اکثریت را مبنای درستی دانست شاید تعدادی از مردم در مورد فردی که به نظر آنها دارای صلاحیت ---------- است اتفاق نظر داشته باشند ولی در نهایت آنها به اندازه تفکر خود و در نهایت اگر بخواهیم بهتر بگوییم به اندازه شعور ---------- خود گام برداشتنه و فردی را به قدرت رسانده اند و این خود به خوبی به عینه به منصه ظهور میرسد چرا که اگر شما آنها را با پله بیست روبرو و به آنها بگویید بروید و دوباره آراء را جمع آوری کنید شاید کمتر از یک چهارم آراء به صندوق برای آنها میریزید و این چیزی جز دست کار ی افکار عمومی نیست که قابل توجه است و این همین مدیریت بحران است چرا که بحران به طرق مختلف به وجود می آید و تنها کسی برنده میشود که در این سطوح فکری تنها بر اساس نحله فکری رای دهندگان حرکت و مهره های خود را به نحوی چینش کند که در تکاپوی دیگر رقبا با عواطف و احساسات و علقه های بیشتری دست یابد و این تمام کار است گاها مردم دچار مشکلاتی هستند چرا که وابستگی یکی از ستونهای استمرار و بقاء است و چنانچه مردم جدا و یا حاکمیت جدا که در اصطلاح به آن رانتیر میگویند دیگر استمرار ی برای دولت و مردم نیست پس مردم طبعا مشکلاتی دارند پس دست نهادن بر این مشکلات و مداوای آنها به صورتهای مختلف خود از راهکارهای مهم به دست گیرنگان قدرت در حیطه دموکراسی غیر مستقیم است که به طور مثال میتوان به مباحثی چون بیکاری و اشتغال و اساسا رفاه اشاره کرد که این خود از مهمترین رکنهای احتیاجاتی مردم است لذا چه نکته ا ی پر رنگ تر از این مباحث که در زمان انتخابات از نکات کلیدی و راهگشای جمع مخاطب است و میتوان قشر بسیاری را به حیطه طرفداران خود افزود چرا که اگر خوب دقت شودمیبینید که تعداد اندکی از مردم دارای تحصیلات کاربردی هستند چرا که اگر بیشتر تحصیلکردگان عزیز را دوباره حاضر کرده و یکی از سوالات کاربردی که طبعا در شغل انتخابی مترادف با عنوان تحصیلی آنها موئثر است را به آنها بدهیم خواهیم دید که این عزیزان از پاسخ به آن غالبا ناتوان و عاجزند و این فقر علمی و تحقیقاتی در دانشگاهها و به طبع آن حرکت فواره ای که به مثابه حرکت آب از کف حوض به آسمان و دوباره بازگشت به کف حوض است نه بیشتر که تنهاد باعث هیجان بیننده از حرکت آب به آسمان و بلعکس میشودرا تداعی میکند البته نباید از حق گذشت که ما عزیزانی را داریم که واقعا برای دریافت علم و دانش پا به این حیطه نهاده و نه چیز دیگر و باید گفت که از این قاعده مستثنی هستند و این فقر علمی کاربردی باعث انتخاب احیانا غلط و تکان دهنده میشود با این تفاسیر چه تعدا از مردم با ادراک صحیح و دقیق به پای صندوقهای رای میروند این افراد غالبا با توجه به علقه های عشیره ای و یا آشنایی دست به انتخاب میزنند ولی غافل از اینکه آیاآن عزیزی که انتخاب و به مجلس میرود آدم خوبی است نه کارشناس خوبی و این بسیار از اهداف مقدس انتخاباتی به دور است چرا که فرد نماینده باید ضمن داشتن شرط اعتقاد ات اسلامی و مذهبی و مدیریت _ شجاعت _درایت _ سلامت _تحصیلات مرتبط _و عقلانیت و .. نیز خوب و مورد اعتماد نیز باشد و از مجکوع این شروط شرط کافی لحاظ میشود و هر کدام از این گزینه ها به تنهایی فقط جزء شروط لازم است که از اجماع آنها به شروط کافی میرسیم ولی غالبا دیده میشود که تنها یکی از این نکات نکته بهرمندی فرد از انتخاب افراد میگردد که این خود دلیلی بر توضیح حقیر از مطالب فوق در مورد عدم اطلاع دقیق و یا به عبارت دیگر شعور ---------- شهروندان به طور نسبی و در نهایت اتخاذ تصمیم بر اساس آن.

armin khatar
07-23-2011, 06:58 PM
قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
چكیده:
بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه، قواى حاكم در جمهورى اسلامى ایران هستند كه البته زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت و مستقل از یكدیگر مى‏باشند. در این نوشتار نگاهى داریم به «قوه مقننه» در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و اختیارات و وظایف این قوّه را بررسى خواهیم كرد.
بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، «قواى حاكم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه كه زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مى‏گردند. این قوا مستقل از یكدیگرند.»
بر اساس اصل 58 قانون اساسى، «اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شوراى اسلامى است كه اعضاى آن را نمایندگان منتخب مردم تشكیل مى‏دهند.»
فصل ششم قانون اساسى، مربوط به قوه مقننه و مجلس است. مجلس، مهمترین ركن تصمیم‏گیرى در جمهورى اسلامى ایران است.
بر اساس اصل 59، طریقه دیگرى نیز براى اعمال قوه مقننه وجود دارد. در این اصل آمده است: «در مسایل بسیار مهم اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، ممكن است اعمال قوه مقننه از راه همه‏پرسى و مراجعه مستقیم به آراى مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراى عمومى باید به تصویب دوسوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»
بر اساس قانون همه‏پرسى: «همه‏پرسى، به پیشنهاد رئیس جمهورى یا یكصد نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و تصویب 32 مجموع نمایندگان صورت خواهد گرفت.»(2)
«این مصوبه، همانند سایر مصوبات باید به شوراى نگهبان براى اظهارنظر فرستاده شود.»(3)
«نظارت بر همه‏پرسى به عهده شوراى نگهبان است.»(4)
در ارتباط با اصل 58 (اعمال قوه مقننه از طریق مجلس) دو نكته قابل ذكر است:
1- هرچند امر قانونگذارى در جمهورى اسلامى ایران از طریق مجلس است، اما معنایش این نیست كه مصوبات مجلس به تنهایى داراى اعتبار است و براى رسمیت و قانونیت یافتن آنها نیازى به تأیید هیچ مركز و نهادى نیست. بنابراین، اگر بر اساس اصل 72، 91، 94 و 112، براى قانونى شدن مصوبات مجلس، نظر تأییدى شوراى نگهبانى و در پاره‏اى از موارد، مجمع تشخیص مصلحت نظام لازم شمرده شده است، منافاتى با اصل مزبور (58) ندارد.
2- مرجع قانونگذارى بودن مجلس، منافاتى با محدود بودن حق قانونگذارى آن ندارد. به تعبیر دیگر، هرچند مجلس، حق قانونگذارى دارد، اما بر اساس قانون اساسى، در برخى از زمینه‏ها حق قانونگذارى ندارد. در اصل 71 آمده است: «مجلس شوراى اسلامى در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسى مى‏تواند قانون وضع كند».
حق قانونگذارى مجلس از دو جهت محدود است؛ یكى این‏كه نمى‏تواند قوانینى وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمى كشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد.(5) دیگر این‏كه سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى در پاره‏اى از زمینه‏ها، بر اساس قانون اساسى، به نهادهاى خاصى واگذار شده است؛ به برخى از این موارد، اشاره مى‏شود:
الف) بر اساس بند 1 اصل 110، تعیین سیاستهاى كلى نظام جمهورى اسلامى ایران، از وظایف و اختیارات مقام رهبرى قلمداد شده است و نیز بر اساس بند 7 و 8 همین اصل، تصمیم‏گیرى در زمینه حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه‏گانه و نیز حل معضلات نظام، جزء وظایف و اختیارات مقام رهبرى به حساب آمده است. بنابراین، در این موارد، مجلس حق قانونگذارى ندارد و رأى و نظر مقام رهبرى بر همگان - حتى بر مجلس شوراى اسلامى - نافذ و الزامى است.
ب) در اصل 108 چنین آمده است: «قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، كیفیت انتخاب آنها و آیین‏نامه داخلى جلسات آنان براى نخستین دوره باید به وسیله فقهاى اولین شوراى نگهبان تهیه و بااكثریت آراى آنان تصویب شود و به تصویب نهایى رهبر انقلاب برسد. از آن پس، هرگونه تغییر و تجدیدنظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان، در صلاحیت خود آنان است.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در این موارد قانونگذارى كند.
ج) در ذیل اصل 112 آمده است: «مقررات مربوط به مجمع (مجمع تشخیص مصلحت نظام) توسط خود اعضا تهیه و تصویب و به تأیید مقام رهبرى خواهد رسید.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در ارتباط با مقررات مجمع تشخیص مصلحت نظام، قانونگذارى كند.
د) بر اساس اصل 176 قانون اساسى، تعیین سیاستهاى دفاعى - امنیتى كشور، در محدوده سیاستهاى كلى تعیین‏شده از طرف مقام رهبرى و هماهنگ نمودن فعالیتهاى سیاسى، اطلاعاتى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در ارتباط با تدابیر كلى دفاعى - امنیتى و بهره‏گیرى از امكانات مادى و معنوى كشور براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى، از وظایف و اختیارات شوراى عالى امنیت ملى كشور است كه پس از تصویب از جانب این شورا و تأیید آنها از جانب مقام رهبرى، بر همگان - حتى بر نمایندگان مجلس - الزامى است.
ه) بر اساس اصل 177 قانون اساسى، تصمیم‏گیرى براى بازنگرى قانون اساسى و نیز اصلاح و تتمیم آن از اختیارات مقام رهبرى و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراى مخصوص بازنگرى قانون اساسى است و از محدوده اختیارات مجلس شوراى اسلامى خارج است.
و) بر اساس ولایت مطلقه و اختیارات ویژه رهبرى، اگر مقام رهبرى، گروهى را عهده‏دار سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى در زمینه خاصى قرار دهند - چنان كه شوراى عالى انقلاب فرهنگى را عهده‏دار سیاست‏گذارى در زمینه علمى و فرهنگى كشور قرار داده‏اند - آن مجمع مى‏تواند در آن زمینه سیاست‏گذارى كند و مصوبات آنها بر همگان، حتى بر نمایندگان مجلس، الزامى است.

armin khatar
07-23-2011, 06:58 PM
امام خمینى رحمه‏الله در پاسخ به تقاضاى رئیس جمهورى وقت در سال 1363 كه خواستار اعتبار مصوبات این شورا در حد قانون بود فرموده‏اند: «باید به مصوبات این شورا ترتیب آثار داده شود.»(6)
شرایط انتخاب‏كنندگان و انتخاب‏شوندگان و تعداد نمایندگان مجلس
در اصل 62 قانون اساسى آمده است: «مجلس شوراى اسلامى از نمایندگان ملت كه بطور مستقیم و با رأى مخفى انتخاب مى‏شوند، تشكیل مى‏گردد. شرایط انتخاب‏كنندگان و انتخاب‏شوندگان و كیفیت انتخابات را قانون معین خواهد كرد.»
بر اساس این اصل، شرایط انتخاب‏شوندگان، به قانون عادى مجلس واگذار شده است، لكن با توجه به وظایف و اختیارات فراوانى كه در قانون اساسى براى نمایندگان مجلس منظور شده است، مجلس نمى‏تواند شرایطى همچون اعتقاد و التزام عملى به اسلام و مبانى نظام و تعهد و امانتدارى و نداشتن سوابق سوء و... را نادیده بگیرد؛ زیرا سپردن این همه اختیارات و وظایف به افرادى كه در واقع، نوعى ولایت بر سرنوشت و جان و مال مردم است، بدون صلاحیتهاى لازم، غیرمشروع است.
در قانون انتخابات مجلس (مصوب 7/9/1378) و اصلاحات بعدى آن نیز در ارتباط با شرایط نامزدى نمایندگى مجلس آمده است:
«انتخاب‏شوندگان باید داراى تابعیت اصلى ایران، معتقد و ملتزم عملى به اسلام و نظام جمهورى اسلامى، وفادار به قانون اساسى و اصل ولایت فقیه، داراى حداقل مدرك فوق دیپلم، عدم سوء شهرت در حوزه انتخابیه و داراى سلامت جسمى در حد برخوردارى از نعمت بینایى، شنوایى و گویایى بوده و بین 30 تا 75 سال سن داشته باشند.
داوطلبان نمایندگى اقلیتهاى دینى، از شرایط اعتقاد به اسلام، مستثنا بوده و باید در دین خود ثابت‏العقیده باشند.»
همچنین بر اساس همین قانون، وابستگان مؤثر در تحكیم رژیم سابق، ملاّكین اراضى موات، وابستگان و گردانندگان احزاب و تشكیلات غیرقانونى، فراماسونرى، نمایندگان مجالس و انجمنهاى محلى رژیم گذشته، مجرمین علیه نظام جمهورى اسلامى، محكومین به حدود شرعى، محجورین، مشهورین و متجاهرین به فساد و فسق و فجور و قاچاقچیان و معتادین به مواد مخدر، كلاً از انتخاب شدن محرومند.(7)
بر اساس قانون انتخابات، مقامات عالى قوه مجریه و قضائیه و معاونین و مشاورین آنها، اعضاى شوراى نگهبان، شاغلین نیروهاى مسلح و وزارت اطلاعات، استانداران، فرمانداران، بخشداران و معاونان و مشاوران آنها در سراسر كشور، ائمه جمعه، رؤسا و مقامات عالى محلى و اعضاى هیأت مدیره و مدیرعامل مؤسسات دولتى و وابسته به دولت در حوزه مأموریت خود، به واسطه شغل و مقامى كه دارند، از حق انتخاب شدن محرومند، مگر آن‏كه سه ماه قبل از ثبت‏نام از سِمَت خود استعفا كرده باشند و در آن پست شاغل نباشند.
بر اساس قانون انتخابات، انتخاب‏كنندگان باید داراى تابعیت جمهورى اسلامى ایران، 15 سال تمام و عاقل باشند.(8)
در مورد تعداد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى در اصل 64 آمده است: «عده نمایندگان مجلس شوراى اسلامى دویست و هفتاد نفر است و از تاریخ همه‏پرسى سال یكهزار و سید و شصت و هشت هجرى شمسى، پس از هر ده سال، با درنظر گرفتن عوامل انسانى، سیاسى، جغرافیایى و نظایر آنها، حداكثر بیست نفر نماینده مى‏تواند اضافه شود. زرتشتیان، كلیمیان هر كدام یك نماینده و مسیحیان و آشورى و كلدانى مجموعا یك نماینده و مسیحیان ارمنى جنوب و شمال، هر كدام یك نماینده انتخاب مى‏كنند....»
ضمنا، بر اساس اصل 63، دوره نمایندگى مجلس، چهار سال است. انتخابات هر دوره باید پیش از پایان دوره قبل برگزار شود؛ به طورى كه كشور در هیچ زمان بدون مجلس نباشد.
كیفیت جلسات و مذاكرات مجلس بر اساس اصل 65، مجلس با حضور 32 مجموع نمایندگان رسمیت مى‏یابد و در نخستین جلسه، كلیه نمایندگان حاضر باید طبق اصل 67، سوگند یاد كنند و كسانى كه در جلسه نخست شركت ندارند باید در اولین جلسه‏اى كه حضور پیدا مى‏كنند، مراسم سوگند را به جاى آورند. بر اساس اصل 69، مذاكرات مجلس شوراى اسلامى باید علنى باشد و گزارش كامل آن از طریق رادیو و روزنامه رسمى، براى اطلاع عموم منتشر شود و در شرایط اضطرارى، در صورتى كه رعایت امنیت كشور ایجاب كند، به تقاضاى رئیس‏جمهور یا یكى از وزرا یا ده نفر از نمایندگان، جلسه غیرعلنى تشكیل مى‏شود. مصوبات جلسه غیرعلنى در صورتى معتبر است كه با حضور شوراى نگهبان، به تصویب سه‏چهارم مجموع نمایندگان برسد. گزارش و مصوبات این جلسات باید پس از برطرف شدن شرایط اضطرارى، براى اطلاع عموم منتشر گردد.
بر اساس اصل 70، رئیس‏جمهور و معاونان او و وزیران، به اجتماع یا به انفراد، حق شركت در جلسات علنى مجلس را دارند و مى‏توانند مشاوران خود را همراه داشته باشند و در صورتى كه نمایندگان لازم بدانند، وزرا مكلف به حضورند و هرگاه تقاضا كنند، مطالبشان استماع مى‏شود.
وظایف و اختیارات مجلس شوراى اسلامى:
مجلس شوراى اسلامى، داراى اختیارات و وظایف سنگین و گسترده‏اى است. اصول متعدد قانون اساسى در فصل ششم، مربوط به همین موضوع است. مهمترین وظایف و اختیارات مجلس به شرح زیر است:
1- مهمترین و اصلى‏ترین وظیفه مجلس شوراى اسلامى، وظیفه قانونگذارى است. مجلس در هر زمینه‏اى كه لازم ببیند، مى‏تواند قانون وضع كند. در اصل 71 آمده است: «مجلس شوراى اسلامى در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسى مى‏تواند قانون وضع كند.»
بر اساس اصل 85، مجلس نمى‏تواند حق قانونگذارى را به شخص یا هیأتى واگذار نماید. (مگر در موارد ضرورى كه مجلس مى‏تواند اختیار وضع بعضى از قوانین را با شروطى، به كمیسیونهاى داخلى واگذار نماید.)
2- حقِ دادن طرحهاى قانونى و بررسى آنها و نیز حق بررسى لوایح دولتى.
در اصل 74 آمده است: «لوایح قانونى، پس از تصویب هیأت وزیران، به مجلس تقدیم مى‏شود و طرحهاى قانونى، به پیشنهاد حداقل پانزده نفر از نمایندگان، در مجلس شوراى اسلامى قابل طرح است.»
ضمنا، بر اساس اصل 158، تهیه لوایح قضایى، بر عهده رئیس قوه قضاییه است. رئیس قوه قضائیه، لوایح قضایى را به هیأت دولت مى‏دهد و پس از تصویب در هیأت دولت، به مجلس ارسال مى‏گردد.
طرحها و لوایح، پس از اعلام وصول در مجلس براى رسیدگى و اصلاح و تكمیل به كمیسیون مربوط فرستاده مى‏شوند تا پس از رسیدگى كمیسیون و توافق هیأت رئیسه و كمیسیون در نوبت خود، براى مذاكره در كلیات (شور اول) به مجلس و جلسه علنى آن آورده شود و پس از تصویب كلیات، مجددا به كمیسیون مربوطه رفته و ضمن رسیدگى به اصلاحات و پیشنهادات نمایندگان، دوباره براى تصویب جزئیات آن به مجلس آورده مى‏شود. در این مرحله، تكلیف طرح یا لایحه مزبور معلوم خواهد شد.

armin khatar
07-23-2011, 06:58 PM
بر اساس اصل 97، طرح یا لایحه مى‏تواند با قید فوریت به مجلس ارائه شود. بر اساس آیین‏نامه داخلى مجلس، طرحها و یا لوایح فورى سه‏گونه‏اند؛ یك‏فوریتى، دوفوریتى و سه‏فوریتى.
طرحها و لوایح یك‏فوریتى، پس از تصویب یك فوریت آنها در مجلس، به كمیسیون مربوط ارجاع مى‏شود و بدون نوبت، مورد رسیدگى قرار مى‏گیرد و به محض وصول گزارش كمیسیون به مجلس، در دستور كار مجلس قرار مى‏گیرد و در همان جلسه اول، تكلیف آن مشخص مى‏گردد.
طرحهاولوایح دوفوریتى، پس‏از تصویب‏دوفوریت‏آنهادرمجلس ، بلافاصله چاپ و تكثیر شده و میان نمایندگان توزیع مى‏گردند؛ سپس، بدون ارجاع به كمیسیون باید پس از 24ساعت،درمجلس‏مطرح‏شوند. طرحها و لوایح سه فوریتى، پس از تصویب سه فوریت آنها، در همان جلسه مورد بحث و بررسى قرار گرفته و تنها با تصویب 3/2 اعضاى حاضر، معتبر خواهد بود. ضمنا، طرحهاى سه فوریتى، مخصوص موارد اضطرارى و حساس است.
3- وضع آیین‏نامه داخلى مجلس كه شیوه كار مجلس را مشخص كند و نقش اساسى در همه كارهاى نمایندگان دارد.(اصل 65)
4- حق تصویب رجوع به همه‏پرسى در مسائل بسیار مهم اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى. (اصل 59)
5- وضع هر نوع مالیات و نیز تعیین موارد معافیت و بخشودگى و تخفیف مالیاتى. (اصل 51)
6- تصویب بودجه سالانه كشور كه به صورت لایحه، از جانب دولت تهیه مى‏گردد.(اصل 52)
7- دیوان محاسبات كشور كه داراى اختیارات مهمى است، زیر نظر مجلس شوراى اسلامى است.(اصل 52 و 53)
8- تصویب توقف انتخابات در زمان جنگ و اشغال نظامى كشور در بخشى از كشور و یا تمامى آن، براى مدت معین با شرایط مذكور در اصل 68.
9- شرح و تفسیر قوانین عادى. (اصل 73)
10- حق تحقیق و تفحص در تمام امور كشور. (اصل 76)
11- تصویب عهدنامه‏ها، مقاوله‏نامه‏ها، قراردادها و موافقت‏نامه‏هاى بین‏المللى. (اصل 77)
12- تصویب هرگونه تغییر در خطوط مرزى به‏صورت اصلاحات‏جزئى،بارعایت‏مصا لح‏و...(اصل78)
13- تصویب برقرارى حكومت نظامى در حالت جنگ و شرایط اضطرارى و... (اصل 79)
14- گرفتن و یا دادن وام و یا كمكهاى بدون عوض داخلى و خارجى از طرف دولت باید به تصویب مجلس برسد. (اصل 80)
15- تصویب استخدام كارشناسان خارجى در موارد ضرورى. (اصل 82)
16- تصویب انتقال بناها و اموال دولتى كه از نفایس ملى باشد، به غیر. (اصل 83)
17- هر نماینده در برابر تمام ملت مسؤول است و حق دارد در همه مسائل داخلى و خارجى كشور اظهارنظر نماید. (اصل 84)
18- مجلس حق دارد تصویب دائمى اساسنامه سازمانها، شركتها، مؤسسات دولتى یا وابسته به دولت را با رعایت اصل 72، به كمیسیونهاى ذى‏ربط و یا به دولت واگذار نماید.(اصل 85)
19- دادن رأى اعتماد به هیأت وزیران. (اصل 87)
20- حق سؤال 41 نمایندگان از رئیس‏جمهور و حق سؤال هر یك از نمایندگان از وزرا درباره وظایف آنها. پس از طرح سؤال، رئیس‏جمهور موظف است حداكثر تا یك ماه و وزیر تا ده روز جهت پاسخ به سؤال، در مجلس حاضر شود. (اصل 88)
21- استیضاح هیئت وزیران یا هر یك از وزرا. در صورتى استیضاح در مجلس قابل طرح است كه حداقل به امضاى ده نفر از نمایندگان برسد. (اصل 89)
22- استیضاح رئیس‏جمهور. در صورتى استیضاح رئیس‏جمهور قابل طرح در مجلس است كه حداقل به امضاء31 نمایندگان رسیده باشد. در صورتى كه پس از بیانات نمایندگان مخالف و موافق و پاسخ رئیس‏جمهور، اكثریت 32 كل نمایندگان به عدم كفایت رئیس‏جمهور رأى دادند، مراتب جهت اجراى بند 10 اصل یكصد و دهم، به اطلاع مقام رهبرى مى‏رسد.(اصل 89)
23- رسیدگى به شكایات وارده درباره طرز كار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضائیه. در اصل 90 آمده است: «هركس شكایتى از طرز كار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضائیه داشته باشد، مى‏تواند شكایت خود را كتبا به مجلس شوراى اسلامى عرضه كند. مجلس موظف است به این شكایات رسیدگى كند و پاسخ كافى دهد و در مواردى كه شكایت، به قوه مجریه یا قوه قضائیه مربوط است، رسیدگى كند و پاسخ كافى از آنها بخواهد و در مدت مناسب، نتیجه را اعلام نماید و در مواردى كه مربوط به عموم باشد، به اطلاع عامه برساند.
24- انتخاب شش نفر از حقوقدانهاى شوراى نگهبان پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه.
25- انتخاب دو عضو از شش عضو شوراى نظارت بر صدا و سیما.
26- انتخاب ده نفر به عنوان اعضاى شوراى بازنگرى در قانون اساسى.
27- صلح دعاوى راجع به اموال عمومى و دولتى یا ارجاع آن به داورى در مواردى كه طرف دعوا خارجى باشد و نیز در موارد مهم داخلى، منوط به تصویب مجلس است.(اصل 139)
اختیارات جزئى دیگرى نیز براى مجلس شوراى اسلامى در قانون اساسى منظور شده است كه از ذكر آنها خوددارى مى‏گردد.

armin khatar
07-23-2011, 06:59 PM
<p>مصونیت پارلمانى<br>جالب این است كه نمایندگان مجلس با داشتن این همه وظایف و اختیارات، بر اساس قانون اساسى از نوعى مصونیت پارلمانى نیز برخوردارند. در اصل 86 قانون اساسى آمده است: «نمایندگان مجلس در مقام ایفاى وظایف نمایندگى در اظهارنظر و رأى خود، كاملاً آزادند و نمى‏توان آنها را به سبب نظراتى كه در مجلس اظهار كرده‏اند یا آرایى كه در مقام ایفاى وظایف نمایندگى خود داده‏اند، تعقیب كرد.»<br>در ارتباط با این اصل، تذكر دو نكته ضرورى است:<br>الف) مصونیت بالا براى نمایندگان مجلس در صورتى است كه رأى و اظهارنظر آنها در داخل مجلس و در ارتباط با كار نمایندگى آنها باشد و یا اگر در خارج از مجلس است، در مقام ایفاى وظایف نمایندگى باشد؛ مثلاً در مأموریتهاى رسمى از طرف مجلس یا كمیسیون در داخل یا خارج كشور، نظرى ابراز كرده و یا رأیى داده باشد. بنابراین، اگر اظهارنظر در داخل مجلس، جنبه خصوصى و غیرپارلمانى پیدا كند و یا این‏كه نماینده‏اى در جلسه خصوصى یا عمومى خارج از مجلس، اظهارنظر یا سخنرانى كند و یا در اجتماعات و گروه‏هایى كه ربطى با مجلس و كار نمایندگى ندارد، به دلیل عضویت در آنها رأى دهد، مشمول مصونیت بالا نیست.<br>ب) ایفاى وظایف نمایندگى در اظهارنظر و رأى، نباید بهانه‏اى براى تضییع حقوق مردم و وارد كردن لطمه بر حیثیت و شؤون مادى و معنوى اشخاص (نظیر فحاشى، هتك حرمت، تهمت، افشاى اسرار خصوصى افراد و...) و یا ترغیب عمومى به بى‏نظمى و آشوب (نظیر اعتصاب و راهپیمایى و...) باشد. بدیهى است، در صورت عدم رعایت این امر، میان نمایندگان و سایر شهروندان، تفاوتى در اعمال قانون نخواهد بود و مى‏توان آنها را مورد تعقیب قرار داد.<br>دلیل وجود این «قید» در مصونیت نمایندگان، اولاً ذیل اصل چهارم قانون اساسى است. در آنجا آمده است كه:<br>«كلیه قوانین و مقررات... باید بر اساس موازین اسلامى باشد؛ این اصل، بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر، به عهده فقهاى شوراى نگهبان است.»<br>با عنایت به این‏كه مصونیت نمایندگان در صورتهاى مزبور (تضییع حقوق مردم و یا ترغیب عمومى به بى‏نظمى)، خلاف احكام مسلم اسلام است، قهرا به فرض این‏كه اصل 86، عموم و یا اطلاقى دال بر مصونیت نمایندگان داشته باشد، باید به خاطر ذیل اصل 4، از آن صرف‏نظر كرد.<br>از این گذشته، مصونیت نمایندگان در بسیارى از صورتهاى بالا، خلاف اصل 34 مى‏باشد.<br>این اصل چنین است: «دادخواهى، حق مسلم هر فرد است و هر كس مى‏تواند به منظور دادخواهى، به دادگاه‏هاى صالح رجوع نماید... و هیچ كس را نمى‏توان از دادگاهى كه به موجب قانون، حق مراجعه به آن را دارد، منع كرد.»<br>بر اساس این اصل، اگر فرد و یا جمع و گروهى از جانب نماینده‏اى مورد هتك حرمت، تهمت، فحاشى و افشاى اسرار خصوصى واقع شوند، مى‏توانند جهت دادخواهى، به دادگاه‏هاى صالح رجوع كنند و دادگاه هم موظف است به دادخواهى آنها ترتیب اثر دهد و نماینده مزبور را مورد تعقیب و پیگرد قرار دهد.<br>از این گذشته، به نظر مى‏رسد كه اصل 86 در موارد مزبور، اطلاق و عموم ندارد؛ یعنى شامل این‏گونه موارد نمى‏شود؛ زیرا آن‏چه كه در اصل مزبور آمده است، آزادى اظهارنظر و رأى در مقام ایفاى وظایف نمایندگى است و فحاشى و تهمت و یا افشاى اسرار خصوصى و یا دعوت به آشوب و یا افشاى اسرار اطلاعاتى نظام، نه اظهار نظر و رأى است و نه ایفاى وظایف نمایندگى.<br>در ماده 76 آیین‏نامه داخلى مجلس آمده است: «چنانچه به تشخیص هیأت رئیسه، نماینده‏اى در سخنان خود در جلسه علنى، به كسى نسبت ناروا داده و یا هتك حرمت نماید، فرد مزبور مى‏تواند در دفاع از خود، به صورت مكتوب، به اتهام وارده پاسخ گوید. پاسخ ارسالى در صورتى كه بیش از دو برابر اصل مطلب اظهار شده نبوده و متضمن توهین و افترا نباشد، در اولین فرصت، در جلسه علنى قرائت خواهد شد.»<br>در ماده 77 آیین‏نامه آمده است: «اگر در ضمن مذاكره، صریحا یا تلویحا نسبت سوئى به یكى از نمایندگان داده شود یا عقیده و اظهارنظر او را بر خلاف جلوه دهند و نماینده مذكور در ردّ آن نسبت به رفع اشتباه در همان جلسه یا در جلسه بعد، اجازه نطق بخواهد، بدون رعایت نوبت تا ده دقیقه اجازه نطق داده مى‏شود.»<br>هرچند در این دو ماده از آیین‏نامه، تا حدودى حقوق افرادى كه مورد تعرض نماینده مجلس قرار مى‏گیرند، تأمین شده است، اما كافى نیست؛ زیرا اولاً حق دادخواهى را كه یك حق مسلم شرعى و قانونى است، با استناد به این مواد آیین‏نامه، نمى‏توان از افراد سلب كرد. ثانیا، گاهى تخلف نماینده، مربوط به حقوق عمومى است (مانند دعوت به اغتشاش و آشوب و افشاى اسرار اطلاعاتى نظام) در این‏گونه موارد، فردى مورد تعرض واقع نشده است كه با استناد به مواد مزبور آیین‏نامه بخواهد به دفاع از خویش بپردازد. در این‏گونه موارد، مدعى‏العموم مى‏تواند دادخواهى كند و نماینده را مورد تعقیب قرار دهد.<br>جالب این است كه مصونیت قضایى نمایندگان مجلس، در بسیارى از كشورها نیز عام و مطلق نیست. مثلاً در قانون اساسى 1949 آلمان فدرال، مصونیت پارلمانى، در موارد تهمت، افترا و توهین جارى نیست، حتى اگر در قالب وظایف قانونى نماینده باشد. در كشورهاى دانمارك و ایسلند، حتى مى‏توان از نمایندگان، در صورت موافقت پارلمان، بازخواست كرده، اصل مسؤولیت را جارى نمود. در فنلاند و سوئد، در صورتى كه 65 نمایندگان، رأى موافق دهند، مى‏توان از نماینده سلب مصونیت كرد. در كانادا و استرالیا، با این استدلال كه اگر حقوق عمومى، بى‏كم و كاست در خصوص همه شهروندان اعمال شود، حقوق نمایندگان نیز در آن چهارچوب حفظ خواهد شد. اصل تعرض‏ناپذیرى (مصونیت نماینده در برابر آیین دادرسى جزایى) را نپذیرفته‏اند. در بریتانیا، اصل تعرض‏ناپذیرى، جلوى اجراى عدالت كیفرى را نمى‏گیرد و نماینده، در صورت ارتكاب جرم، همانند سایرین، مورد تعقیب و كیفر واقع مى‏شود. در قوانین ایالات متحده آمریكا، ایرلند و فیلیپین، در مورد جرایمى مانند خیانت، جنایت یا لطمه زدن به نظم عمومى، آزادى نمایندگان تضمین نشده است. در نروژ و سیلان و غنا، بازداشت نماینده، با اجازه رئیس مجلس صورت مى‏گیرد. در سوئد، یك قاضى بازنشسته مى‏تواند لزوم بازداشت نماینده را حكم كند.(9)<br>كمیت آرا و كیفیت اخذ رأى<br>مصوبات مجلس با رأى موافق اكثریت مطلق (بیش از نصف نمایندگان) حاضرین معتبر است، مگر در مواردى كه در قانون اساسى و آیین‏نامه مجلس، نصاب دیگرى معین شده باشد.(10)<br>انتخاب رئیس مجلس و اعضاى حقوقدان شوراى نگهبان و رأى اعتماد به دولت و تصویب اعتبارنامه نمایندگان و نظایر آن، با اكثریت مطلق حاضران صورت مى‏گیرد.(11)<br></p>

armin khatar
07-23-2011, 06:59 PM
تهرانِ 57
اشاره
وقتي در ماه مه 1978، «ريزولي»، ناشر معتبر ايتاليايي(1) و سهام دار عمده روزنامه «كوريره دلاسرّا»، از «ميشل فوكو» (1926 ـ 1984) خواست ديدگاه‌هايش در مورد مسايل جهان را به طور مرتب براي چاپ در روزنامه در اختيار وي بگذارد، كمتر كسي فكر مي‌كرد حادثه آتش سوزي در سينما ركس آبادان و بازتاب‌هاي داخلي و جهاني پس از آن، باعث شود اولين مجموعه از اين گزارش‌ها به قلم خود «فوكو» به ايران و مسايل انقلاب آن اختصاص يابد.
پيش از آن، براي تنظيم اين سري گزارش‌ها، «فوكو» به «ريزولي» پيشنهاد تأسيس يك هسته روشنفكرـ روزنامه نگار را داده بود و وقتي مقرر شد خود وي درباره ايران بنويسد، مطالب و گزارشات فراواني را در مورد ايران، فرهنگ و سابقه آن خواند، با برخي مخالفان وقت نظام ملاقات كرد و در بحبوحه انقلاب ايران، يعني در سال 1357 دوبار به ايران سفر كرد؛ از 16 تا 24 سپتامبر (25 شهريور تا 2 مهر) و 9 تا 15 نوامبر (18 تا 24 آبان).
برنامه سفرهاي «فوكو» به ايران، شامل ديدار از شهرهاي تهران، قم و آبادان براي بررسي‌هاي حضوري از متن انقلابِ در حال اتفاق و گفت‌و‌گو با رهبران نهضت بود. مجموعه يادداشت‌هاي اين دو سفر(2) و آن‌چه «فوكو» پيش از پيروزي انقلاب اسلامي درباره نهضت اسلامي ايران نوشته است و يادداشت‌هاي پس از انقلاب وي، به‌ويژه مصاحبه مفصل(3) با دو خبرنگار روزنامه «ليبراسيون»، به روشني نشان مي‌دهد كه «فوكو» دريافته بود انقلاب اسلامي ايران، تفاوتي عمده با انقلاب‌هاي ديگر قرن بيستم دارد. آن‌چه در ادامه مي‌خوانيد، مروري است بر گزارش‌هايي كه «فوكو» در مورد انقلاب ايران داده است و جمع‌بندي نظرات وي در اين زمينه نوشته، اين، تصويري است از تهران 57.
تهران 57: «دين‌ ـ انقلاب»
«از زمان انقلاب فرانسه تاكنون، براي نخستين بار، انقلاب و معنويت به هم پيوند خورده‌اند». اين تصريح «فوكو» درباره انقلاب ايران از چه مبنايي ريشه گرفته است؟
شايد با وجود مطالعاتي كه «فوكو» در مورد ايران داشت، به عنوان متفكر، تا زماني كه شخصاً به اين قضاوت نمي‌رسيد، نمي‌توانست چنين صريح در مورد انقلاب ايران سخن بگويد. «فوكو» به نقش دين گذشته تاريخ و فكر ايران آشنا بود، اما اولين برخورد عيني دو ديدگاه راـ كه غلبه معنويت در انقلاب ايران را براي او محرز كردـ وقتي ديد كه در ماجراي زمين لرزه «طبس»، فرمان آيت‌الله خميني مانع رسيدن كمك‌هاي مردمي، از طريق حكومت، به دست آسيب ديدگان شده بود: «زير گرماي سوزان، در سايه نخل‌هايي كه تنها بر پا مانده‌اند، آخرين بازماندگان طبس، با خشم ويرانه‌ها را مي‌كاوند... بولدوزرها از راه رسيده‌اند و شهبانو هم همراه آن‌ها؛ اما از او به سردي استقبال شده است. با اين حال، از هر سو ملاها به شتاب فرا مي‌رسند و در تهران، جوانان محرمانه از خانه اين دوست به خانه آن دوست مي‌روند تا كمكي جمع كنند و راهي طبس شوند. پيامي كه آيت الله از تبعيدگاه خود در عراق داده است، اين است: به برادران خود كمك كنيد، اما نه از طريق حكومت! هيچ چيزي به دولت ندهيد» (معصومي، 10).
«فوكو» مي‌دانست با وجود همبستگي طبيعي‌اي كه در مواقع بروز حوادث طبيعي بزرگ رخ مي‌دهد، زلزله طبس نمي‌تواند رابطه گسسته حكومت و مردم، و در واقع، دين و سلطنت را جمع كند. براي او، غلبه دين بر ساختار سلطنتي حاكم، آن‌چنان محرز بود كه مي‌دانست اتفاقاتي مثل زمين لرزه، نمي‌تواند قضاوت مردم را از شاه و حكومت او عوض كند؛ او شنيده بود كه زني بي‌پروا مي‌گويد: «سه روز عزاي ملي براي زمين لرزه بد نيست، اما نكند معني‌اش اين باشد كه خوني كه در تهران به زمين ريخته شد، خون ايراني نبود» (همان).
«فوكو» به ايران از دو منظر نگريسته است. نخست از منظر كشوري كه در سر راه اصلاحات، با شكست‌ها و افت‌هاي جدي مواجه شده است و تجربه «رفرماسيون در عين تأكيد بر ناسيوناليسم افراطي» شاه، از آن چهره‌اي تازه ساخته است كه نمي‌تواند آن را پنهان كند و دوم كشوري كه نه تنها به خاطر تأكيد بر مليت و نفت و سياست و ... بلكه به خاطر «چيزي» كه فوكو مي‌داند «اعتقاد» است، به يك اتحاد جمعي براي «بيرون كردن شاه» رسيده است.
در نگاه اول، «فوكو» تهران را به عنوان پايتخت اين كشور، دو نيمه مي‌كند: شهر ثروتمند و شهر فقير. شهر ثروتمند، «در دل كارگاه‌هاي ساختماني و اتوبان‌هاي در دست احداث، آرام آرام از شيب رشته كوه در حال بالا رفتن است، و شهر فقير ، «مركز قديمي شهر و حومه‌هاي فقير... در جنوب بازار كه تا چشم كار مي‌كند، آلونك‌هاي پست است كه در ميان غبار با بيابان يكي مي‌شود» (همان،24).
او مي‌داند كه: «دو نيمه شهر كه در طول هفته در كنار هم زندگي مي‌كنند، (جمعه) مثل همه جمعه‌ها از هم جدا شده‌اند. شمالي‌ها به سمت شمال‌تر، به سوي ويلاهاي كنار درياي مازندران رفته‌اند و جنوبي‌ها راهي شهر ري و مزارع قديمي‌اي كه يكي از نوادگان امام حسن(ع) در آن خفته است شده‌اند... شاه فعلي سعي كرده است شاخابه‌اي ‌از اين رود را به سوي خود بكشد، در همان نزديكي، مقبره‌اي براي پدرش برپا كرده است، خيابان عريضي كشيده است و به جاي صيفي‌كاري‌هاي پيشين، سكوهايي از بتون احداث كرده است. در اين جا، جشن‌هاي برپا كرده و هيأت‌هاي خارجي را به حضور پذيرفته است، اما بيهوده؛ در رقابت‌ ميان مردگان، هر جمعه، نواده امام، بر پدر شاه پيروز مي‌شود.

armin khatar
07-23-2011, 07:00 PM
منظر دوم «فوكو»،كه تكميل كننده نگاه اول اوست، دورتر از تصويري است كه او از تهران و ايران 57 ديده است. او مي‌داند كه شورش بر عليه حكومت شاه، در تمام سال 57 و پيش از آن، بيش از همه چيز، مجلس به مجلس در عزاداري‌هاي مذهبي و مساجد و تكيه‌هاي شهرهاي بزرگ و كوچك، در كنار وعظ و خطابه ديني وعاظ، پيش رفته و رشد كرده و تكميل شده است و در عاشوراي 57 فقط برخي كودكان و معلولين بوده‌اند كه از خانه‌ها بيرون نيامده‌اند تا عزاداري امامي از معصومان را، با انقلابي مذهبي پيوند بزنند. از نگاه «فوكو»، در چنين دوره‌اي، براي انسان ايراني، هيچ چيز خنده‌دارتر از اين نيست كه «دين ترياك توده‌هاست»؛ چرا كه نود درصد ايراني‌ها شيعه‌اند و در معتقدات شيعه، اصل «انتظار»، اصلي است كه در مقابل قدرت‌هاي حاكم، پيروان خود را به «بيقراري مدام» مسلح مي‌كند و در ايشان شوري مي‌دمد كه هم سياسي و هم ديني است» (همان، 30).
روحانيت نيز،در نگاه «فوكو»، به عنوان رهبر نهضتِ در حال پا گرفتن، به معناي پوپوليستي رايج، نهادي «انقلابي» نيست و اساساً سياست را در اصول موضوعه فكري خود ندارد. براي روحانيت، پيروي از امامان معصوم، به عنوان تنها راه بقا و استمرار انتظار و تمهيد مقدمات آن، اصلي است كه چون منشور هر بار نوري در آن مي‌درخشد و رنگي تازه به آن مي‌دهد. در چنين نظام ديني‌اي، توده در انتخاب مرجع خود آزاد است، اما جمع شدن حول يك روحاني و اعتمادي چنين شگرف به يك فرد، تنها از «قدرت غلبه آن فرد بر ديگر هم مسلكان خود» حكايت ندارد، بلكه تجمعي است فراتر از تجمع حول يك فرد؛ تجمعي است پيرامون يك اعتقاد؛ اعتقادي كه تشيع در مسير صعب و دشوار قرن‌ها، آن را به دوش كشيده و تا تهران سال 57 با خود آورده است؛ اعتقادي كه تابع سلسله مراتبِ نداشته‌ي روحانيت نيست؛ با اين ديد، تهران 57، از منظر «فوكو» در حال زايش يك «دين ـ انقلاب» است.
شما چه مي‌خواهيد؟
عجيب است در كشوري كه به قول «فوكو» با وجود سني نبودن مسلمانانش و نداشتن تعصب شديد، بايد بيشتر به «پان عربيسم» و «پان اسلاميسم» مي‌انديشيد، پاسخ سؤال «شما چه مي‌خواهيد»، «حكومت اسلامي» باشد.
«فوكو» در يادداشت‌هايش از شهرهاي قم و تهران آورده است كه اين سؤال را از سياست‌مداران و صاحبان مشاغل مهم نپرسيده است، بلكه تلاش كرده است بادانشجويان، روشنفكران و مقامات ديني صحبت كند و براي اين سؤال از آن‌ها جواب بگيرد. «فوكو» تصريح مي‌كند كه در مدت اقامت در ايران، حتي يك بار هم لفظ «انقلاب» را از كسي نشنيده است، اما بخش عمده‌اي از مخاطبان او، «حكومت اسلامي» را خواسته خود ذكر كرده‌اند.
در نگاه «فوكو»، رسيدن به اين نقطه ايدئولوژيك، معلول دلايل چندي است.
نخست آن‌كه «اسلام شيعي»، خصوصيات ويژه‌اي دارد كه مي‌تواند به «حكومت اسلامي» رنگي‌ تازه بدهد.خصوصياتي مانند: «نبود سلسله مراتب در ميان روحانيت»، «استقلال روحانيت از يكديگر»، «وابستگي روحانيت (حتي از لحاظ مالي) به مريدان» و «نقش مرجعيت محض يعني راهنما و در عين حال بازتاب بودن».
دوم آن‌كه انديشه تشيع، به عنوان حلقه اتصال طبقات مختلف انقلابي و گونه‌هاي مختلف انسان اجتماعي، با وجود «انتظار» براي حكومت امام، «امكان حكومت خوب در زمان غيبت» را نيز منتفي نمي‌داند. به همين دليل، حكومت اسلامي در معادله ذهني انقلابيون 57 ايران، صرفاً حكومت روحانيون بر مردم نبوده است: «يكي از مقامات ديني به من گفت كه براي روشن كردن مسايلي كه در پيش است و قرآن هيچ گاه ادعا نكرده است به آن‌ها جواب روشن داده، بايد متخصصان روحاني و غير روحاني، كه هم متدين باشند و هم عالم، مدت‌ها كار كنند» (همان 38).
نكته ديگر آن‌كه، انديشه تشيع، حيطه آزادي گسترده‌تري را براي انتقاد و ادامه مسير در راه انتظار و آماده شدن براي حكومت مهدي(ع) در اختيار مي‌گذارد؛ ديكتاتوري ديني را بي‌پروا نفي مي‌كند؛ به زن و مرد با هر مشخصه‌اي و نقشي، حقوق قابل توجه آن‌ها را مي‌دهد؛ « عدالت» را به عنوان اصلي اساسي و بنيادين معرفي مي‌كند؛ نظام طبقاتي حاكم و شكاف فقر و غنا را طرد مي‌كند و از فرمول‌هاي رايج حكومتي، دوري مي‌گزيند.
با اين ديدگاه، حكومت، صرفاً يك انقلاب نيست كه در دوره‌اي خاص تمام شود و به استقرار ساختار تازه‌اي از حكومت، با نام و پي‌نوشت «اسلامي» بيانجامد. وقتي يك ايراني از حكومت اسلامي حرف مي‌زند و در برابر مسلسل مي‌ايستد، «نخست به حركتي مي انديشد كه به نهادهاي سنتي جامعة اسلامي، در زندگي سياسي نقشي دايمي خواهد داد»؛ اما در حقيقت «حكومت اسلامي (او)، چيزي است كه فرصت مي‌دهد اين هزاران اجاق سياسي كه براي مقاومت در برابر رژيم شاه، در مسجدها و مجامع مذهبي روشن شده. هم‌چنان گرم و روشن بماند»(همان).
در واقع، حكومت اسلامي، تغيير ساختار سياسي نيست؛ جنبشي است كه مي‌توان از طريق آن، كاري كرد كه «سياست هميشه سد راه معنويت نباشد، بلكه به پرورشگاه و جلوه‌گاه و خميرمايه آن تبديل شود(همان).

armin khatar
07-23-2011, 07:00 PM
ارتش، نفت، فقر
ايرانِ پنجاه و هفتي را كه «فوكو» تصوير مي‌كند، مي‌توان واجد هر سه مشخصه فوق دانست. اين يك قضاوت بسيار معمولي، اما به شدت واقعي است. اما چرا با وجود اين سه مشخصه (ارتش، نفت و فقر)، كه هر يك نشانه‌اي ‌ از سهمي از قدرت هستند، يعني قدرت سياسي، قدرت اقتصادي و قدرت اجتماعي نظام حاكم (كه زاينده فقر است)، آشوب‌هاي خياباني كه آبستن دين ـ انقلاب است، قابل كنترل نيست؟ آيا اين سه قدرت، براي سركوب و اتمام شورش‌هايي كه هيچ نيستند (شورش با دست خالي) كافي نيست؟ جامعه شناسي سياسي ايران 57 به ما چه مي‌گويد؟
ايران سال 57، از حيث قدرت نظامي، تشكيلات وسيع و منحصر به فردي دارد. ارتش ايران، يك ارتش معمولي نيست؛ قدرت نظامي عمده اي است كه چهار ارتش را در خود دارد: «ارتش سنتي» كه در سراسر خاك كشور مأموريت حراست و مديريت را عهده‌دار است، «گارد شاهنشاهي» يعني سپاهِ جان نثار دربستي با شيوه استخدام، آموزش و كار خاص ـ كه حتي در محلات مسكوني خاص زندگي مي‌كند كه ساخته فرانسوي‌هاست ـ ، «ارتش دفاعي» يا جنگي كه تا حد امكان مسلح است و گاه سلاح‌هايي پيش‌رفته‌تر از ارتش آمريكا دارد و «ارتش نظامي» متشكل از نيروهاي خارجي، يعني مستشاران آمريكايي، كه شمارشان تا چهل هزار نفر مي‌رسد. (همان، 12). آمار به ما مي‌گويد كه در اين سال‌ها، حدود 4 ميليون نفر ايراني، به نحوي از ِقٍبل اين ارتش نان مي‌خورند. اين ميزان نيروي نظامي، نيروي كمي نيست و قدرت پاييني ندارد. آيا ارتش ايران، براي حفاظت از سلطنت چيزي كم دارد؟
از حيث قدرت اقتصادي نيز، حكومت ايران، با وجود منابع عظيم نفتي كه در اختيار دارد و اقتصاد پنهاني كه بر مبناي بنيادهاي خيريه پهلوي و ... ايجاد كرده و مانع از توزيع قدرت اقتصادي در بين مردم شده است، مشكل خاصي ندارد و اگر بر اين موضوع، حمايت «اقتصاد سياسيِ» غرب از ايران را نيز بيفزاييم، قدرتي كه اقتصاد حكومتي ايران دارد، با وجود فقر توده‌ها و طبقات پايين اجتماع، در حد و اندازه‌اي هست كه طبقات مياني جامعه را پشتيباني مالي و اقتصادي كند و از بعد نظامي هم بتواند ارتشي مطيع، مستقل و «سير» را براي حمايت از جايگاه خود، در اختيار داشته باشد. امتيازات واگذار شده اقتصادي به خصوص به امريكاييان، اگر چه در پنهان بعدي از وابستگي اقتصادي را نمايان مي‌كند، اما در ظاهر و بنابر مقياس‌هاي اقتصاد سياسي و حكومتي، دست حكومت را تا اندازه زيادي بازگذاشته است و محدوديتي را براي آن به وجود نياورده است.
از ديگر سو، با وجود شكست نامحسوس برنامه اصلاحات ارضي، اگرچه روستايياني كه تاب مقابله با توابع اين اصلاحات را نداشته‌اند، با وجود آن‌كه صاحب تكه زميني يا ملكي شده‌اند، به شهرها كوچيده‌اند و وضع اقتصادي خوبي ندارند، اما در مجموع، رفاه نسبي عمومي در طبقات مياني اجتماع، كه در تصور جامعه شناختي از انقلاب‌هاي رايج، موتور محركه انقلاب‌اند، برقرار است و مشكلات اقتصادي، چندان نيست كه عرصه را بر زندگاني و معيشت تنگ سازد و در پي آن، انديشه انقلاب را در ذهن جمعيت بي‌سامان بپروراند.

armin khatar
07-23-2011, 07:00 PM
فقر نيز، از سويي تابع اقتصادي عامل دوم و فعاليت بنگاه‌هاي اقتصادي خاص و جلوگيري از توزيع عادلانه ثروت است و از سويي نشان دهنده مشروعيت في الجمله تفكرات و برنامه اقتصادي ـ اجتماعي دولت در منظر انديشه‌وران جامعه؛ چرا كه اگر برنامه‌اي خاص (مدرنيسمي كه شاهِ پدر و شاه پسر هر دو در پي كشيدن پاي آن به ايران بودند) نبود، فقر و حاشيه نشيني و تبعيض رخ نمي‌نمود. اين عامل، نشانه آن است كه «قدرت اجتماعي» سلطنت نيز، در حد معمول نظام‌هاي رايج سياسي، برقرار بوده است.
اما چه شد كه سلطنتي با اين پايه‌هاي قدرت نظامي، اجتماعي و اقتصادي، كه مي‌تواند دليل خوبي براي تمديد حيات و مقابله جدي و استوار آن در برابر انقلاب باشد، در برابر انقلاب 57 ايران، تاب مقاومت را از دست داده است ؟
«فوكو» پيش از هر چيز به حادثه 17 شهريور مي‌انديشد و از ارتش ايران، تصويري تازه به دست مي‌دهد. در نگاه او، ارتش ايران، كه چند روز قبل از آتش‌گشودن 17 شهريور به روي مردم، با ديدن «گلايول»‌هاي پرتابي مردم، در كنار مسلسل‌هاي خاموش، اشك مي‌ريزد، از دو حيث آسيب‌پذير است: عامل نخست، وابستگيِ «اقتصاد نظامي» ارتش به بيگانگان و عدم استقلال آن است. بدنه نظامي ارتش ملي، از يك سو به شدت وابسته به سلاح‌هاي خارجي است و از سوي ديگر، توزيع حقوق و مزاياي اقتصادي در بدنه ارتش عادلانه نيست. عجيب نيست كه در جامعه‌ي ارتش وقت ايران نيز، ردپايي طولاني و عميق از فقر و ثروت به‌ جا مانده باشد. وابستگي نظامي ـ تسليحاتي ارتش به غرب، همان طور كه براي عده‌اي خاص، حقوق و كميسيون‌هاي پنهاني كلاني را به همراه دارد، فكر و انديشه استقلال طلبان ارتشي و نظامي را نيز مي‌آزارد. اما نمي‌توان اميد داشت كه از دل اين خاكستر، آتشي چون «جمال عبدالناصر» يا «معمر قذافي» بيرون آيد؛ چرا كه ساختار نيروهاي نظامي چهارگانه‌اي كه گفته شد، تحت كنترل شخص شاه و پليس مخوفي است كه همه چيز را در كنترل دارد و مانع تشكيل ستاد فرماندهي خاصي، كه ستاد مشترك ارتش‌هاي چهارگانه ايران باشد و بتواند لانه‌اي براي توطئه يا كودتا باشد، شده است.
ارتش، اما به نحوي شديدتر، از جاي ديگر آسيب‌پذير است. ارتش ايران، فاقد ايدئولوژي خاص است؛ هيچ‌گاه در زمان شاه پدر و شاه پسر، كه تاريخ چند ده‌ساله تشكيل آن است، نتوانسته است برنامه سياسي خاصي داشته باشد كه بر مبنايي ايدئولوژيك استوار باشد. ارتش ايران سال 57، نيروي نظامي‌اي مطيع، قدرتمند، اما به شدت شكننده‌ است؛ چرا كه بدون ايدئولوژي، نمي‌تواند نقش ارتش‌هاي آزادي‌بخش را بازي كند.
آسيب‌پذيري اين ارتش، وقتي بيشتر رخ مي‌نمايد و عمق پيدا مي‌كند، كه مبارزه، نه در برابر بيگانه و كمونيست و چپ و ... كه گشودن آتش بر روي كارمند، كاسب، معلم و پيرو جوانِ همخوني باشد كه در مقابل لوله تفنگ ، به سويش «گلايول» پرتاب كند و او را «برادر» بخواند.
«فوكو» مي‌گويد: «در جاي بسيار امني در اطراف تهران، دوستانم ترتيب ملاقات مرا با چند افسر عالي رتبه، كه همه جزو مخالفان شده بودند، دادند. ايشان به من گفتند كه هر چه نا‌آرامي بيشتر مي‌شود، حكومت هم بيشتر ناگزير مي‌شود براي برقرار كردن نظم، به واحدهاي نظامي‌اي متوسل شود كه نه آمادگي اين كار را دارند نه انگيزه آن را و در اين ميان، تازه مي‌فهمند كه سر وكارشان با كمونيزم بين‌الملل نيست، بلكه با مردم كوچه و بازار است، با كاسب‌هاست، با كارمند‌هاست و يا بيكاراني مثل برادرهاي خودشان ـ يا مثل خودشان اگر سرباز نبودند. اين‌ها را مي توان يك بار به تيراندازي واداركرد اما دو بار نه ... در تبريز هشت ماه پيش مجبور شدند همه پادگان را عوض كنند، و براي تهران هم هر چند واحدهايي از استان‌هاي دوردست آورده‌اند، اما باز ناچار مي‌شوند عوضشان كنند»

armin khatar
07-23-2011, 07:00 PM
«فوكو» حتي تصريح مي‌كند كه شنيده است برخي از اين ارتشيان، به روي مافوق خود آتش گشوده‌اند يا فرداي روز كشتار، خودكشي كرده‌اند(همان).
اما ارتش، از آسيب ايدئولوژيك، تنها در اين بعد مقهور نشده است. شاه، با همه ذكاوتش، فراموش كرده است كه بدنه ارتش او نيز، مانند بدنه اجتماع تحت حكومتش، در جستجوي مطلوبي معنوي است و اگر ايدئولوژي تازه، منادي آنچه ارتش ندارد، يعني «استقلال نظامي» و «عدالت» باشد، آن را خواهد پذيرفت و با كنار گذاشتن مسلسل، مشت خود را، در سوي ديگر بالا خواهد برد تا عمده قدرت نظامي، در اختيار ايدئولوژي تازه‌اي قرار گيرد كه نفت را به بهايي گزاف‌تر از خاندان سلطنتي خواهد فروخت، فقر را كم خواهد كرد و قدرت را عادلانه‌ توزيع خواهد نمود. در تهران 57 ، حتي گارد شاهنشاهي نيز، صد در صد به شاه وفادار نماند.
رهبر اسطوره‌ايِ شورش ايران
اين عبارت، عنوان يادداشتي است به قلم «فوكو»، كه در تاريخ 26 نوامبر 1978در روزنامه »كوريره دلاسرا» به چاپ رسيده است؛ اما تصويري كه «فوكو» در اين مقاله از شخصيت آيت‌الله خميني ارايه مي‌دهد، نيازمند ذكر مقدماتي است.
بررسي‌هاي حضوري «فوكو» از متن انقلاب اسلامي، به او نشان داده است كه در صفحه سياست ايران 57، عقربه‌ها در حال جنبش‌اند(1) و اگر چه جنبش آن‌ها ديوانه‌وار نيست، اما تصور حركت عقربه‌ها نيز دور از انتظار نيست. فوكو تصريح مي‌كند كه ايران، هيچ‌گاه به معناي مطلق مستعمره كشور ديگري نبوده است و حتي تقسيم آن در جريان جنگ اول به سه بخش نيز، نمي‌تواند استعمال قيد «استعمار زده» را براي آن موجه سازد. اما همين كشور مستقل، همواره از زمان رسميت يافتن سياستِ متداول، به «نوعي وابستگي بيمارگونه» مبتلا بوده است. اين وضعيت و استقلال نيم بند سياسي، بر وضع جنبش‌هاي سياسي تاريخ معاصر ايران نيز اثر گذاشته است و آن‌ها را در سايه روشن وابستگي، معلق نگاه داشته است.
بر همين اساس، هيچ گاه تئوري، ايده و انديشه انقلابي خاصي، كه آتوريته‌اي غير از قواي انديشگي و فكري سياست رايج جهان داشته باشد، در ايران ظهور نكرده است. انقلابي ترين ايده‌ها نيز، وقتي در ساختار سياست و منازعه قدرت در ايران مطرح شده‌اند، ناگزير به نوعي وابستگي دچار شده‌اند تا بتواند چون شعله واپسين كبريتي، درخشش خود را اندكي طولاني‌تر و كشيده‌تر سازند.«وجود اختلاف فكري توده با ايده‌ها و ايدئولوگ‌هاي غرب زده يا شرق زده»، «عدم استقلال ايدئولوگ‌ها و انقلابيون»، «دستگاه پليسي خفقان آور حاكم»، «تهديد مطبوعات و تضييق فكر و انديشه» و ... همواره در ايران، مانع ظهور رهبري قدرتمند و برخوردار از پشتوانه توده مردم بوده است.
اما چگونه اراده جمعي توده، گرد شخصيتي بدون هيچ‌گونه سابقه سياسي جمع و متحد مي‌شود؟
ورود آيت‌الله به صحنه اجتماعي ايران، قطعاً انگيزه سياسي نداشته است. آيت الله، اگر چه در ميان هم مسلكان خود در حوزه علميه تشيع، واجد نگرشي امروزي‌تر به دين بود و به نوعي فقه را از منظر امروزي‌تر مي‌نگريست، اما هيچ‌گاه نمي‌توان او را صاحب مسك يا مرام و عقيده‌اي سياسي در كنار وجاهت ديني دانست. ايدئولوژي وي نيز، مانند ديگر شيعيان، ايدئولوژي تشيع بود و عقيده‌اي كه مي‌گفت: «در غيبت امام غايب هم مي‌توان حكومت خوب داشت». آيت‌الله، آن زمان كه علم مخالفت با سلطنت شاه و پهلوي را برافراشت، تا آن‌گاه كه در خرداد 78، بر دوش جمعيتي عظيم‌تر از جمعيت انقلابي تهران 57 تشييع و در حاشيه پايتخت به خاك سپرده شد، هيچ گاه در پي تشكيل حزبي به نام خويش يا دولتي به نام خود نبود. آنچه نيز كه رخ داد، مرجعيت سياسي‌اي بود كه در پي مبارزه سرسختانه و تحسين برانگيز او با سلطنت وابسته، ناخواسته به او داده شد.
«فوكو» از منظر تهران 57، معتقد است: «امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي‌اي ، حتي به پشتيباني همه‌ رسانه‌هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و نيرومند دارند».
به نظر وي، اين نحو ارتباط با رهبري كه «شخصيت‌اش پهلو به افسانه مي‌زند»، مرهون سه چيز است: نخست آن‌كه، «خميني اينجا نيست؛ پانزده سال است كه او در تبعيد است و خودش نمي‌خواهد كه پيش از رفتن شاه از تبعيد باز گردد». دوم آن‌كه «خميني چيزي نمي‌گويد، چيزي جز «نه»، «نه» به شاه، به رژيم و به وابستگي» و سوم اين‌كه، «خميني آدم سياسي‌اي نيست؛ حزبي به نام حزب خميني و دولتي به نام دولت خميني وجود نخواهد داشت» . او در پي عدم وابستگي است، از هر چيز.
گفتمان «فوكو» درباره شخصيت امام خميني، خالي از شيفتگي‌هاي پنهاني نسبت به شخصيت آيت‌الله نيست، اماآنچه براي «فوكو» تعجب آور است، اين است كه با وجود تفاوت تفكر، هدف، ايدئولوژي‌هاي پيش‌انقلابي و شور و حال انقلابي حاكم، هيچ فردي از هيچ گروه يا طيفي، در طول سال‌هاي اوليه رشد انقلاب و سال‌هاي پاياني عمر سلطنت، حاضر نيست مدعي رهبري انقلابي شود كه در حال شكل‌گيري است. اين در واقع نوعي «وفاداري غايبانه» به شخصيتي است كه پانزده سال را دور از وطن و متن شورشِ در حال شكل‌گيري گذرانده است؛ اگر چه اين فرد، در طول اين سال‌ها، هيچ‌گاه در حرف و عمل، سوداي رهبري سياسي نهضتِ در حال شكل گيري را نداشته و همواره خود را خادمي از خيل خادمان نهضت قلمداد كرده است.
شايد خواستِ متجلي مردم در گفته‌هاي سال‌ها پيشِ آيت الله، مبني بر لزوم پايان وابستگي، از ميان رفتن فساد و تبعيض، توزيع عادلانه ثروت و از بين بردن فقر، حاكم شدن دوباره اسلام و مفاهيمي از اين دست، وقتي با استواري و پايمردي اوهمراه شد، نقش او را از يك «واعظ ديني» به يك «رهبر مقتدر و محبوب» سياسي ـ مذهبي تغيير داد.
آيا اگر در سال‌هاي انقلاب 57 و در آن فضاي آماده سياسي، فردي ديگر با همين ايدئولوژي، علم رهبري و مبارزه را بر مي‌افراشت، اتحاد و اراده جمعي، پيرامون او شكل مي‌گرفت؟ تاريخ قطعاً به اين پرسش چنين پاسخ مي‌دهد: نه!

armin khatar
07-23-2011, 07:01 PM
تمرکز گرائی یعنی چه؟
ایجاد هماهنگی در هر ساختاری، نیاز به مدیریت و برنامه ریزی واحد دارد! هر ساختاری، متشکل از اندام واره هائی است که توسط شبکه ای از ارتباطات، با وظائف مشخص، مدیریت، هدایت و فعال می شود. جامعه نیز، همانند هر ساختار دیگر، چنانچه از مدیریت، هدایت و کنترل منطبق بر برنامهء مشخص پیروی نکند، دچار تشتت و زوال و انحطاط شده و در نهایت، از هم می پاشد.
جدا از مشخصه ارزشی هر نظام، که مثبت است یا منفی، و یا وجوه مثبت و منفی مختلفی در بر دارد، چنانچه مجموعهء ساختار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ---------- آن، از نظم و هماهنگی منطبق بر مدیریت و برنامهء واحد پیروی نکند، اساسأ موضوعیت خویش را به عنوان یک جامعه، از دست خواهد داد.
،
آنچه آمد، پیش در امدی بود در وارد شدن به مباحث تمرکز گرائی، عدم تمرکز و همچنین بحث تمرکز گریزی و گرایشهای گریز از مرکز! در نظامهای مدرن؛ « دولت، ملت، کشور ».
از منظر تاریخی، دولت هخامنشی، و شخص کورش را، باید بنیان گذار اولین نمونهء نظام هماهنگ اداری، ---------- و اقتصادی و فرهنگی، در شکل نوین دانست. وی برای اولین بار، با ایجاد تقسیمات کشوری ِ مشخص و صاحب هویت عمومی، و نه محلی ( یعنی استان ) یا « ساتراپ »، و ایجاد ارتباط برنامه ریزی شده در بین این مناطق، و مدیریت این واحدها بر اساس قوانین واحد حقوقی، توانست به یک جامعه و یک ساختار، با زیر مجموعه های متنوع، شکل امروزی هدایت جوامع را اعطاء کند!
بر اساس نظم بوجود آمده در ساختار جامعهء هخامنشی، مردمانی که در حوزهء امپراطوری ایران می زیستند، بدون توجه به نوع دین و آئین و نژاد و قومیت و زبان آنها، موظف می شدند از قوانین جامع و عمومی ، که برای همهء آدمها ( شهر وندان ) وضع شده بود، پیروی کنند. طبیعتأ ایجاد هماهنگی و نظم و اجرای قوانین عمومی، در گستره ای بوسعت یک کشور، نیاز به انسجام در مدیریت، و برنامه ریزی واحد داشت. با ساختاری که هر اندامواره یک ساز بزند و از قوانین و برنامهء خود پیروی کند، نمی شد آن ساختار را هویت جمعی داده و بعنوان یک جامعه و یک کشور بر کشید. بعنوان مثال، در ساختار اقتصادی ِ نظام متمرکز هخامنشی، در پایان روز، حقوق کارگران باید پرداخت می شد! دیگر تفاوتی نمی کرد که این کارگردر شمال زندگی می کند یا جنوب، سفید است یا سیاه و پارسی سخن می گوید یا ایلامی!! بر این اساس، قانونی که در مدیریت مرکزی وضع شده بود، در همهء کشور لازم الاجرا بود و مبنای پی ریزی چنین قانونی، حقوق انسانی بود، نه حقوق قومی و نژادی و مذهبی و...!

کوروش ،با پی ریزی نظام واحد اداری و حقوقی، و ایجاد مدیریت واحد، توانست بر بسیاری ار مشکلات گذشتهء جامعهء ایران فائق آید. مشکلاتی همچون کشمکش ها و درگیریهای قومی و قبیله ای، که بر مبنای برتری طلبی و یا تمایزهای دینی و نژادی و... صورت می پذیرفت، و یا ظلم و اجحافی که بر طبقات فرودست، و یا اقشاری همچون کودکان و زنان، اعمال می شد و یا ویرانی هائی که نتیجهء عدم انسجام ملی بود و هر چند گاه یکبار، بیگانگان را، به طمع غارت، بسوی ایران گسیل می داشت... و اینچنین بود که از دل ایجاد نظام متمرکز مدیریت کشوری، و بر مبنای حقوق بشر، آنچنان جامعه ای بوجود آمد که برای بیش از یک قرن، نمونه ای عالی از هدایت یک ساختار انسانی، در زمان خود، محسوب می شد!

armin khatar
07-23-2011, 07:01 PM
نظام متمرکز یعنی چه؟

نظام متمرکز به آنچنان نظامی گفته می شود که بر مبنای مدیریت مرکزی واحد و برنامه ریزی کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، پی ریزی می شود. در چنین نظامی، هر آنچه به حیات عمومی مردم و در چهار چوب یک جغرافیای ---------- مشخص، مربوط می شود. از یک مرکز هدایت مشخص و بر اساس یک برنامهء همه جانبه و فراگیر، مدیریت می شود. این مدیریت کلان، پیش از هر چیز، موظف به تنظیم رابطهء شهروندان از منظر حقوقی، در داخل از یکسو، و از سوی دیگر، تنظیم این رابطه، بر اساس منافع ملی، با دیگر کشورها و حوزه های جغرافیای ---------- غیر ملی است.
مدیریت در نظام متمرکز، موظف است تا در داخل کشور، فارغ از شکل بندیهای قومی و نژادی، مذهبی و آئینی، زبانی و گویشی و هر نوع گوناگونی موزائیکی، بر مبنای حقوق شهروندی، که مفروض بر حقوق انسانی است، برنامه های واحدی را در جهت توسعهء مدنی و حقوقی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، طراحی و اجرا کند.
در نظام متمرکز، برنامه ریزی در حوزهء آموزش، تربیت، و فرهنگ عمومی و مشترک، بهداشت همگانی، تنظیم بودجه و مسائل پیرامونی، ایجاد کار و اشتغال و تنظیم قوانین مربوط به روابط عوامل تولید و سرمایه، امنیت عمومی و دفاعی کشور، تدوین حقوق مدنی و ---------- افراد و گروههای اجتماعی و تنظیم ساختار هدایت ---------- جامعه، توسعهء هماهنگ اقتصادی ( در کشاورزی و صنعت ) و همچنین ایجاد چشم انداز واحد رشد برای کل کشور، به مدیریت دولتی، در مرکز یک کشور و حکومت مربوط می شود، و از طرف دیگر، مدیریت اجرائی تصمیمات کلان، تنظیم شکل اجرا با توجه به موقعیت محلی و استانی، تنظیم رابطهء نیازها با امکانات و تضمین اجرائی شدن طرحها و همچنین تنظیم رابطه متعادل با دیگر مناطق از جهت توسعه، بعهدهء مدیریت محلی و بومی می باشد.
از این منظر، اگر بخواهیم نظام متمرکز را در یک جمله خلاصه کنیم، می توانیم بگوئیم که نظام متمرکز، نظامی است که در آن، مدیریت، متمرکز و واحد است، و چگونگی تقسیم امکانات تخصیص یافته و اجرا، غیر متمرکز و بومی!
در چنین نظامی، تصمیمات مربوط به شکل حکومت و تنظیم قوانین عمومی، نوع اقتصاد، نوع روابط خارجی، نوع سیستم آموزش همگانی و همچنین مدیریت امنیتی داخلی و خارجی، بعهدهء قدرت مرکزی است و هزینه کردن بودجه، تقسیم امکانات و شکل بکارگیری آن، مدیریت شهری و همچنین پاسخ به مطالبات حقوق مدنی، بعهدهء مدیریت محلی و بومی است.
در نظام متمرکز، قدرت سیاسی، بنابر خواست عمومی شکل گرفته و از نظر زمانی، محدود به زمان و دوره ای خاص است ( مانند طول عمر دوره ریاست جمهوری و یا نخست وزیری و دولتها ) و رژیمها موظف به حرکت در چهار چوب قانون اساسی و قوانین عمومی هستند. در این نظام، تصمیمات اصلی مربوط به سرنوشت کشور و تعیین خطوط اصلی آن، در مرکز و توسط حکومت و ارگانهای مربوط به آن گرفته می شود و مدیریتهای محلی، فقط در حدود اجرائی، و تنظیم رابطهء قوانین عمومی با قوانین محلی، دارای قدرت هستند.
در حال حاضر، در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، همچون آمریکا، روسیه، چین، انگلستان، فرانسه، سوئد و انواع و اقسام دمکراسی های لیبرال؟! این نوع رژیم سیاسی، برقرار است، صد البته با اسامی مختلف مانند دمکراسی حزبی و فدرال در آمریکا یا دیکتاتوری پرولتاریا در چین!!! و یا دولت رفاه در سوئد!.
تمرکز قدرت در این نظامها ( بر خلاف ظاهر غیرمتمرکز و گاهی مثلأ فدرال با حکومتهای ایالتی! ) به حدی است که سیستم، حتی قدرت مرکزی را به تبعیت وا می دارد، و این قدرت مرکزی، خارج از چهارچوبهای تدوین شده، قادر به اعمال هیچ حکومتی نیست!!!
لازم به ذکر است که نظام متمرکز حکومتی ( در شکل امروزی! ) زائیدهء شکل گیری صورتبندی سرمایه داری است و با پیشرفت هر چه بیشتر آن، از پیچیدگی و قدرت بیشتری برخوردار شده و می شود.
آیا نظام متمرکز ارتجاعی و نامطلوب است؟ بهیچوجه! همانطور که ذکر آن رفت، نظام متمرکز، منطبق بر پیشرفت مدنیت و توسعهء اقتصاد و اجتماع است. این نظام، در شکل آن، کاملأ مترقی و مطابق با توسعهء همه جانبه انسانی است. اگر مشکلی بوجود آید، از آنجا ناشی می شود که در نظام متمرکز، ساختار، متناسب با نظم پیش بینی شده، عمل ننماید! به تعبیر دیگر، با رعایت نظام متمرکز نیست که مشکل پیش می آید، بلکه با نقض آن و زیر پا گذاشتن آن است که ساختار، دچار مشکل شده، و با شورش و عصیان و انقلاب، یا از هم گسیختگی، مواجه می شود.
بعنوان مثال، در یک نظام متمرکز، تخصیص بودجه باید بر مبنای نیازهای راهبردی و در جهت رشد و توسعه یکسان، صورت پذیرد و نظام بر اساس مکانیزم های کنترل ِ از قبل پیش بینی شده، چگونگی مدیریت، هزینه، اجرا و بازدهی را، بصورت یک چرخه، به منبع اولیهء مدیریت، بازگرداند. حال اگر در مدیریت برنامه ریزی، و یا اجرا و مراحل بازدهی، اشکالی وجود داشته باشد، و بخشی از ساختار، در حوزهء وظائف تعریف شده عمل ننماید، طبیعتا، همان یک رکن بیمار، مجموعه ارکان را دچار مشکل می کند، ساختار دچار نارسائی شده، در جائی تضعیف و در جای دیگر، متورم می شود.
مهمترین بحث در مبحث حاکمیت متمرکز، توانائی و قدرت مدیریت است. هر چه مدیریت، از برنامه ریزی مدون تر و منطبق بر ضوابط و با انضباط بیشتری عمل نماید و اهرمهای کنترل قویتر باشند، حاصل کار دقیق تر و اجرائی تر و با بازده بیشتر خواهد بود.

armin khatar
07-23-2011, 07:01 PM
گروهی تصور می کنند که انضباط و ضوابط، همان اجبار و زور و خشونت است!!! در حالیکه درست بعکس، منظور نظر است! یعنی در یک نظام متمرکز، جامعه از سطح مهد کودک و کودکستان، وظیفه و مسئولیت را نهادینه می کند! و بر این اساس، فردی که به سطح مسئولیت اجتماعی، یعنی سن قانونی می رسد، می داند، فراگرفته و در او نهادینه شده است که خدمت، تعهد، مسئولیت و اجرای وظیفه و رعایت قانون، جزئی تفکیک ناپذیر از زندگی مدنی است! بر این اساس، نیاز به پلیس و حراست و جاسوس و چماق، برای اجرای قوانین و به حرکت در آوردن ساختار جامعه، وجود ندارد و هر مهره ای، در هر کجا که چیده می شود، به وظیفه خود عمل می کند! بمعنی دیگر، افراد و شهر وندان، در چنین نظامی، درهمان حدی از امکانات استفاده می برند که به مسئولیتهای اجتماعی خود عمل می کنند! در چنین صورتی است که عدالت اجتماعی نیز، بعنوان یک عامل سنجش سطح توسعه یافتگی مطرح می شود.
آیا جامعه ء توسعه یافته با نظام متمرکز،عادلانه نیز هست؟
لزومأ خیر! تمرکز و توسعه، شکل هدایت ساختار است، و عدالت، مربوط به بهره مندی جامعه از نتیجهء اجرائی آن نظام ِ متمرکز و ساختار توسعه یافته!
بنابر این، هر نظام متمرکزی، لزومأ عادلانه نیز نیست، یک نظام متمرکز، تنها در صورتی، عادلانه نیز هست که مکانیسم هائی نیز برای تقسیم ثروت تولید شده و توسعهء نیروی انسانی و حقوق شهروندی، طراحی و اجرا شود! بر این اساس است که امروزه، دولتهای رفاه، در چهارچوب نظام متمرکز سرمایه ( دولتهای سوسیال دمکرات )، معتقد به کشمکش دائمی بین نیروی خواهان تورم سرمایه در بخشی از جامعه، با نیروی مدافع تخصیص امکانات عمومی بیشتر، به جهت جلوگیری از قطبی شدن جامعه، هستند!
بر اساس آنچه گفته شد، آنها که مبحث توزیع عادلانه ثروت را با مبحث شکل ساختار ومدیریت جامعه « که لزومأ باید متمرکز عمل کند!» د رهم می آمیزند، از درک درستی در مکانیزم شکل گیری جوامع مدرن برخوردار نیستند و ساختار را، با محتوا و نتیجه عمل ساختار در هم می آمیزند، درست مانند اینکه شما از نارسائی عمل قلب، به کتمان لزوم برخورداری از قلب، برسید!!!
گرایش گریز از مرکز یعنی چه؟
گرایش گریز از مرکز، همان تفکری است که اعتقاد به نظام و ساختار غیر متمرکز دارد. نظام غیر متمرکز، نظامی است که پیشینه آن، به تفکر فئودالی در نظم دهی اجتماعی، اقتصادی بر می گردد. تفکری که اساس هدایت، مدیریت و تنظیم روابط انسانی را، نه حقوق شهروندی، بلکه تمایزات طبقاتی ، اقتصادی، زبانی و فرهنگی قرار می دهد. در چنین تفکری، انسانها، پیش از اینکه انسان باشند! متعلق به یک طبقه اجتماعی و یا گروه قومی و یا یک ملیت خاص و یک زبان و دین و فرهنگ بخصوص هستند که درست بر مبنای همین خاص بودن! حقوقی منحصر بفرد به ایشان تعلق می گیرد.
در چنین تفکری، من، من! هستم و من پیش از دیگران هستم و بیش از دیگران در محدودهء خویش ( از منظر طبقه اجتماعی، دین، زبان، نژاد و ... ) دارای حق هستم! مبنای قدرت و اختیار در چنین تفکری، سطح دارائی و امکانات، خلوص در اعتقاد و نژاد و زبان و قومیت ... است.
با چنین تفکری است که دوک نشین آلمانی، در تغییر صورتبندی اقتصادی، ---------- از نظام زمینداری ( فئودالیسم) به سرمایه داری، تبدیل به جمهوری فدرال می شود!!! چرا که همزمان با اینکه خواهان برخورداری از مواهب یک زندگی مدنی پیشرفته تر از نظام قبلی ( زمینداری ) است، اما حاضر به تقسیم قدرت در حوزه های ---------- و نژادی و قومی و زبانی، نیست!
اگر دقت شود، اکثر نظامهای فدرال، در کشورهائی مطرح می باشد که تعصبات قومی و نژادی و زبانی و دینی، د رآنها ریشه دارتر است. سوئیس، آلمان، آمریکا، کانادا و ... نمونه هائی از این دست هستند. هم از اینجهت است که اکثر جوامع فوق الذکر، دچار نوعی تناقض در ساختار هستند و همواره بین گرایشات گریز از مرکز، و گرایش به مرکزیت واحد( که لازمهء نظام نوین است) در کشاکش هستند! همین امروز اگر حتی برای یک روز، قدرت مرکزی در اینگونه کشورها ضعیف عمل کند، به سه شماره، این کشورها فرو می پاشند ( نمونهء قدرت گیری تجزیه طلبان در بلژیک، در این اواخر، نمونه ای خوب برای تأئید نظر فوق است).

armin khatar
07-23-2011, 07:01 PM
به بحث اصلی باز می گردیم...
همانگونه که ذکر شد، پیشینهء گرایش به نظام غیر متمرکز و مرکز گریز، به تفکرات باز مانده از صورتبندی اقتصادی، ---------- پیشین ( زمینداری ) باز می گردد. این گرایشات اعتقاد دارند که مدیریت ---------- باید غیر متمرکز عمل کند و هر واحد کشوری( بر مبنای اجتماع قومی و نژادی یا مذهبی و یا زبانی و فرهنگی ) باید از اختیارات کامل در حوزه های سیاست، اقتصاد و فرهنگ برخوردار باشد! و نظام مدیریت مرکزی، فقط در حوزهء تنظیم قوانین کلی و ---------- خارجی و ارتش، تصمیم گیرنده باشد و حق دخالت در امور محلی را نداشته باشد. به زبان ساده و عامیانه؛ ایشان، معتقد به حکومت ملوک الطوایفی هستند ولی با نام جدید ( نظام فدرال و یا خود مختار؟!).
آنها معتقدند که در اینصورت، نیروهای محلی می توانند خود تصمیم بگیرند و بر این اساس از توسعه و دمکراسی بیشتری!!! برخوردار می شوند.
نقطهء ضعف اساسی چنین تفکری آنستکه، پاسخی برای مبنای حقوقی اِعمال حق در جامعه ندارد! و اما به زبان دیگر، از آنجا که مبنای برخورداری از حق را، نه انسان ِ برابر بودن و حقوق شهروندی، بلکه تمایز قومی و نژادی و مذهبی و زبانی قرار داده است، بر این اساس بسیار سریع، به سمت ایجاد یک جامعهء مخوف طبقاتی با تمایزات شدید، که هر قوم و قبیله برای خود خواهان حق ویژه هستند، حرکت خواهد کرد و فردگرائی و فرد محوری متعصبانه، اساس وجودی چنین جامعه ای را هماره تهدید می کند. اینچنین است که مدیران چنین نظامی، بر خلاف آنچه تصور می کنند، باید برای کنترل و هدایت وضعیت موجود، دست به ایجاد نظام پلیسی و ایجاد انواع و اقسام سیستم های کنترل بزنند!
در نظام غیر متمرکز، علاوه بر اینکه تبعیض و تمایز، برطرف نشده و از بین نمی رود، بلکه بعکس، تداوم یافته و بشکل مدرنی! نظام مند و تثبیت می شود!! چرا که اگر در نظام متمرکز، اعتقاد به حقوق شهروندی، صرفنظر از ویژگیهای متفاوت و متمایز است و این امید می رود که در پی مبارزات پارلمانی، حزبی و قانونی، بتوان به حقوق مدنی در حوزه های مختلف دست یافت، در نظام غیر متمرکز، نظر به اینکه اعتقادی به حقوق شهروندی بر مبنای آنچه ( بخصوص در زمینه ء طبقاتی! ) ذکر شد، وجود ندارد، و اصل، تمایزاست، نه نقاط اشتراک، جامعه بشدت موزائیکی شده، تفاوتها، بعنوان نقطهء قوت عمل کرده و جامعه به قهقرا می رود و برای ادامهء حیات مجبور به دادن باج به قدرتهای بزرگ می شود ( نمونهء اینگونه کشورها و دولتها در دههء اخیر، بسیار ایجاد شده اند و اکنون از مشکلات فراوان در رنج هستند! آذربایجان، گرجستان، ترکمنستان، بوسنی و هرزگوین، آلبانی، ... از جملهء چنین جوامعی هستند!).
نکته ای که باید عمیقأ به آن توجه داشت اینستکه؛ بحث سازمان اداری جامعه و شکل تنظیمات ساختاری و مبانی قانونی و حقوقی آن را، بهیچوجه نباید با محتوای عادلانه و آزادانه آن، « اینهمان » پنداشت! بلکه آنچه تعیین کنندهء سمت و سوی عملکرد ساختار و اهداف عدالت طلبانه و یا دمکراتیک آن است، نوع و شیوهء تفکری است که از دل اندیشه ها و آرمانهای احزاب موجود در یک جامعه، که بنابر دمکراسی پارلمانی، قدرت را در دست می گیرند، بوجود می آید.
به معنا ی دیگر، ساختار یک حکومت و یک جامعه و نظام اداری آن، همچون ابزاری هستند که با توجه به اینکه در اختیار چه نیروها با چه تفکری، قرار گیرند، می توانند به محتوای این ساختار و شکل، معنای عادلانه و یا غیر عادلانه، دمکراتیک و یا ضد دمکراتیک، بدهند. اگر این امکان را در دو نظام متمرکز و غیر متمرکز، با هم مقایسه کنیم، ممکن است که نظام غیر متمرکز ملوک الطوایفی؛ قدرت طلبان بدنبال پست و مقام را ارضاء کند! اما توده های عادی مردم را از امکاناتی که در اشتراک و برابری حقوقی و شهر وندی با دیگر مردمان، بدست می آورند، محروم می کند!
بعنوان مثال برای یک آذربایجانی و یا یک کرد، فرقی نمی کند که آن کسی که بعنوان شهردار انتخاب شده است، ترکی حرف می زند و شیعه است یا کردی حرف می زند و سنی است. آنچه برای او اهمیت دارد اینستکه کار و بهداشت و آموزش رایگان داشته باشد، بیمه باشد، آینده اش تامین و روشن باشد، مسکن داشته باشد، از احترام و حقوق مدنی برخوردار باشد و در نهایت، بعنوان یک شهروند برابر حقوق، یک انسان و یک آدم فرض شود! و چنین چیزهائی، تنها در یک نظام متمرکز با مدیریت و برنامه ریزی صحیح و قانونمند و همگانی و شکل دمکراتیک امکانپذیر است نه با ریاست جمهوری ارثی الهام علی افی و یا نظام ریاست جمهوری مادام العمری و قومی ترکمن باشی و ملوک الطوایفی مسعود بارزانی! که هنوز نه به دار است و نه به بار، برای خودش، دفتر و دستک زندان و شکنجه، به راه انداخته است!!
آنانی که نظامهای آمریکا، روسیه، سوئیس، کانادا را هم مثال می آورند، باید دقت کنند که آنچه که این نظامها را بخصوص از جنبهء اقتصادی و اجتماعی، قابل تحمل کرده است، نه شکل غیر متمرکز و فدراتیو آنها، بلکه حاکم بودن تفکر حقوق شهر وندی براحزاب موجود در این کشورها ست! بهمین دلیل است که می بینیم سه جامعهء آمریکا و روسیه و سوئیس، با اینکه هر سه فدراتیو هستند، از منظر حقوق شهروندی و عدالت و آزادی، بهیچوجه یکسان و همانند و برابر نیستند!

armin khatar
07-23-2011, 07:01 PM
در پایان، آنچه بنظر می رسد « با توجه به سابقهء تاریخی و فرهنگی ایران » بهترین شکل برای ادارهء جامعه باشد، نظامی متمرکز، مقتدر و مردمسالار است که بر اساس حقوق مدنی و شهر وندی اداره شده، و نظام قدرت، غیر مستقیم و توسط احزاب و به تناوب انتخاب و برقرار شود.
هر نوع نظام غیر متمرکز در ایران، کشور را بسرعت بسمت تجزیه و فروپاشی به پیش خواهد برد و این آن چیزی است که جز استعمارگران و نوکران آنها، کسی از آن منتفع نخواهد شد!
گرایشهای گریز از مرکز، باید با قدرت و قاطعیت سرکوب شده و در نطفه خفه شوند! ( بخصوص گرایشهای پان ترک و یا پان عرب ) (1)
تمامی رژیمها و حکومتهائی که در آینده ایران نیز ممکن است، مصدر کار باشند، باید هماره به این امر حیاتی توجه کنند که اگر کرامت انسانی و حقوق مردم مد نظر است، چنین فضیلتی جز از گذر اعتقاد به مدیریت واحد برنامه ریزی شده و با مشارکت آزادانه شهروندان و بر اساس مردمسالاری، شکل نخواهد گرفت. هر نوع گرایشی که بر مبانی تمایز مذهبی و قومی و نژادی و زبانی، بخواهد حکومت تشکیل دهد، با هر نامی، ارتجاعی است و درنهایت علیه منافع و حقوق انسانی و باید با آن مقابله کرد!
تمامی گرایشهای گریز از مرکز و معتقد به نظام غیر متمرکز، در زیر لوای تظلم خواهی، مظلوم نمائی و دمکرات منشی، در اصل و اساس، خواهان تثبیت قدرت یک گروه خاص از اجتماع، و نه مردم عادی و شهر وندان هستند! و در نهایت، اگر به هدف برسند، اقلیم آنها ، جزیره های تفریحی استعمار و جهنم شهروند ان بی حقوق، خواهد بود!!!
چهارم دیماه 1386
1 - این آشغالها ( پان ترکیست ها و پان عرب ها ) اگر قدرت بگیرند! حمام خونی راه خواهند انداخت که کشتارهای رواندا و سارایوو، و کامبوج، در سایه قرار خواهند گرفت! آنانی که امروز گلستان سعدی و شاهنامهء فردوسی را به آتش می افکنند، فردا مردمان بیگناه غیر خودی را در آتش خواهند سوزاند و سر خواهند برید! سرکوب قاطعانهء این مزدوران استعمار، وظیفهء همهء حکومتگران در همهء ادوار است!

armin khatar
07-23-2011, 07:02 PM
ولادیمیر پوتین یلتسینی دیگر!
روسیه و ایران دارای معاهداتی در زمینه نظامی و اقتصادی هستند که بر اهمیت موضوع می افزاید و این خود دلیلی بر اهمیت این موضوع است با توجه به عملکرد 8 ساله ولادیمیر پوتین و گسترش مناسبات تجاری و اقتصادی خود با ایران و نیز با جهان و تقویت تفکرات پیرامونی برای به دست آوردن جایگاه (شوروی ) حال خود را به حق میتواند میراث خوار بزرگ این محوریت جهانی و حس و سهم به سزا بداند و به هیچ شکلی از این جایگاه دست نخواهد کشید و این خود در موضع گیریهای روسیه در قبال سامانه موشکی ایالات متحده در امریکا در لهستان که روزی حیات خلوت شوروی که حال روسیه خود را در جایگاه جهانی او فرض میکند به خوبی هویداست و برخی از صاحبنظران چون آخرین وارث مقام اجرایی شوروی سابق گورباچوف میگوید گویا هر رئیس جمهور در امریکا میبایست یک جنگ در کارنامه اجرایی خود به یادگار گذارد و در این مورد نییز طبغا با جنگ سردی دیگری روبرو است
البته باید گفت که همواره رجال ---------- امریکا سعی در فرا فکنی و ایجاد یک روحیه امنیتی و فضای باز برای مشروعیت بخشیدن به عملکرد سلطه جویانه خود در عرصه جهان دارندو ایجاد این روحیه در حکومت شوندگان نسبت به مفاهیمی دورتر از جایگاه و مکانی که خود به عنوان شهروند در آن زندگی میکنند میباشد که غالبا مشکل روبرو بوده است
این نحوه موضع گیریها به نحوی حاکی از این است که مخالفین دولت پوتین از جمله ایالات متحده امریکا با بروی کار آمدن دیمیتری مدودف موافق و خرسند نیستند و این تفکر را میتوان با اکران سناریوی جدید در مورد جایگزینی قدرت در دستان دیگر پوتین بر پرده ---------- جهان مشاهده کرد چرا که این نحوه عملکرد چیزی کم از موقعیت یلستین و بیماریش و جانشینی ولادیمیر پوتین کم ندارد با این تفاوت که مدودف از حمایت تمام عیار و بی دریغ پوتین در راهیابی به کرملین کرسی ریاست جمهوری بهرمند بود و خود نیز تنها بعد از دو ساعت از طرف مدودف به سمت نخست وزیری برای تشکیل کابینه دولت مدودف به دومای روسیه معرفی شد که با آراء392 رای مثبت و تنها 56 رای منفی رای اعتماد گرفت این در حالی است که برای راهیابی پوتین به اتاق نخست وزیری واسباب‌كشي از کرملین به اندكي پايين‌تر از رودخانه موسكوا واقامت در كاخ سفيد مسكو تنها 226 رای کافی بود و این خود نقطه عطفی از دیدگاه یک دست دومای روسیه مبتنی بر نگرشی مثبت از عملکرد و پارادایم فکری ولادیمیر پوتین میباشد هر چند تحلیل گران غالبا بر این نکته تاکید دارند که همواره یک دست بودن مجلس از نقاط ضعف اوست و کسانی چون توکویل و منتسکیو و دیگر علمای علم جامعه شناسی و ---------- برای این منظور اصولی چون موازنه قوا و تفکیک قوا را بر دایره حرکت نظامهای ---------- تحمیل کرده اند و کشورهای توسعه یافته چون ایالات متحده امریکا از منطبقین و پیشگامان پذیرش این اصل حیاتی کشورداری بوده اند
ما در این مقاله سعی در تضعیف و یا ابطال تلاشهای پوتین و یا بزرگنمایی در هیج بعدی را نداریم بلکه در حال ارزیابی از نحوه عملکرد هشت ساله او در کرملین و آتیه او بر اساس معادلات منطقه ای و جهانی هستیم با این تفکر به شرحی مختصر از بیو گرافی پوتین و مدودف تا به قدرت رسیدنشان کرده تا اندکی از تارنمای این ستر عظیم به داخل بنگریم
ابتدا از رشد اقتصادي اين كشور مخصوصا در سال هاي اخير شروع مي كنيم.
رشد اقتصادي روسيه در زمان رياست جمهوري ولاديمير پوتين به ميزان حدود 7درصد بيشتر در نتيجه استخراج نفت و گاز بوده و در اين مدت يعني از سال 2000 تا سال 2007 درآمد متوسط ماهانه هر فرد روسي كه در سال 2000، 75 دلار بوده، در سال 2007 از 400 دلار تجاوز كرده است. مركز آمارگيري لاوادا كه از مراكز بسيار جدي در اين امور است، در سال 2000 در برابر اين سوال فقط 21 درصد از اهالي گفته اند راضي هستند، در صورتي كه در سال 2007 اين نسبت به 35 درصد رسيده است. اميد زندگي هم در حال حاضر براي مردان 57 سال و براي زنان 72 سال است.
آنچه که باید در این مقام به دقت مورد ارزیابی قرار گیرد اینکه روسیه این راه را در هشت سال طی کرده است که به زعم بسیاری از تحلیل گران با دیدگاههای پوتین و به عبارتی پوتینیسم به وجود آمده است

armin khatar
07-23-2011, 07:02 PM
ولادیمیر پوتین
ابتدا بايد گفت در كار پوتين گزینه برجسته ای وجود ندارد و نه نبوغ خاصي او را به موقعيت، به قول گورباچف ، تبديل كرده است. پيشرفت او نتيجه طبيعت رژيم و يك سلسله شروط لازم از شروط کافی وموقعيت مناسب بوده است بدين معني كه عدم تعادل روسيه پس از گسستگی شوروی و در نهایت در دوره يلتسين و بيماري او موقعیتی را ایجاد کرد كه آنچه مردم آنرا مطالبه میکردند دیسیپلین و ساز و کار روان و صحصیح تری بود . سابقه پوتين ابتدای کارش در جایگاه ریاست جمهوری چندان نشانی از اقتدار مبتنی از تسلط بر اوضاع را نمیدهد و این مهم که قابل درک برای هر فردی به خصوص علمای علم ---------- میباشد که محيط در شخص اثر مي گذارد، سوابق كاخ كرملين يعني دژی نفوذناپذير و با اقتدار به تدريج به او يك نوع اعتماد به نفس را تلقين كرده است. بدر ضمن اینکه پرونده كار او در كاگ ب به او جرات مي داده است كه بتواند به هر كاري كه مي خواهد، دست بزندگزینه ديگري بيماري يلتسين بود يعني همه را در موقعیتی قرار داده بود كه به جانشين او جرات هر اعملکردی را مي داد. در اين شرايط اين طبيعي بود كه كاگ ب قدرت مجدد خود را كه در دوران دولت كمونيستي در اختيار داشت، به دست بياورد، چون فروپاشي شوروي چنان روحيه ها را خراب كرده بود كه كسي جرات حمله كردن به كاگ ب را به خود راه نمي داد. بخصوص كه هيچ كار جدي درباره افشاي جنايات شوروي كه به دست كاگ ب انجام مي گرفت تا آن زمان شروع نشده بود. به اين جهت، روسيه جديد مايل نبود مشكل تازه اي را با مطرح كردن جنايات كاگ ب به مشكلات جاري خود بيفزايد. از اين رو اغلب وزرا و مشاوران در كرملين نظير ديگر سازمان ها سعي مي كردند مشكلات كاگ ب را زير سرپوش نگهدارند، به خصوص اينكه چون كاگ ب كار محرمانه مي كرد، آثار وجودي اين سازمان قابل شناسايي نبود. در عين حال همه مي دانستند كه حداقل يك چهارم مقامات دستگاه هاي دولتي به وسيله كاگ ب وارد شده بود

armin khatar
07-23-2011, 07:02 PM
مدودف
مدودف در دانشگاه معتبر سن پترزبورگ به تحصيل در رشته حقوق تحصیل کرده و تا مرحله دكتري در اين رشته تحصيلاتش را موفقیت آمیزی ادامه میدهد. از 14 سپتامبر 1965 در سن پترزبورگ در يك خانواده علمی و دانشگاهي پا به عرصه وجود گذاشت. او تنها فرزند خانواده بود. ، آناتولي مدودف پدرش (كه در سال 2004 از اين دنيا رخت بربست)در علوم فني و مهندسي استاد بوده است. مادرش در دانشگاه به تدريس ادبيات اشتغال داشت ولي به خاطر عشقي كه به ميراث هنري كشور روسيه داشت دست به حرفه موزه داري زد. و باید گفت كه خواهر زاده همسر مدودف ده سال است كه در ايالات متحده زندگي مي كند. مدودف با دريافت درجه دكتري در دانشگاه لنينگراد مشغول به تدريس حقوق مدني شده است و به زودي دست به طبع چند جلد كتاب در رشته خود زد كه انتشار يكي از آن تاليف ها منجر به دريافت جايزه دانشگاهي بوده است. اين موقعيت هاي علمي موجب شد كه به سهولت جذب گروه استاد خود يعني شهردار ليبرال و اصلاح طلب لنينگراد و بعدها به عنوان كارشناس در كميته روابط خارجي شهرداري تحت رياست ولاديمير پوتين به كار ادامه دهد. او در همين جایگاه به پیش رفته و موفق می شود يك مشكل حقوقي پيچيده و پردردسري را كه براي پوتين پيش آمده بود به خوبي حل و فصل كند. در سال 1999 بعد از 9 سال كار در شهرداري و احراز تخصص و اعتبار ولاديمير پوتين كه به نخست وزيري منصوب شده است او را به مسكو و در دفتر خودش دعوت به كار مي كند. در عين حال دو سال بعد به رياست شوراي عالي مثسسه عظيم گاز پروم منصوب و در سال 2005 به عنوان نايب نخست وزير ارتقاي مقام پيدا مي كند. فعاليت او در دسامبر 2007 به اوج ترقي مي رسد زيرا از طرف احزاب متعددی كه دولت ائتلافي فدراسيون روسيه را تشكيل مي دادند او به عنوان جانشين ولاديمير پوتين در پست رياست جمهوري تعيين و از طرف آقاي پوتين هم قويا تاييد مي گردد بايد اضافه كرد كه تا اين زمان نام مدودف در هيچ جريان مشكوكي برده نشده است، امري كه در حال حاضر در روسيه بي سابقه است. ضمناً كساني هم با او هيچگونه دشمني و ضديتي نشان نداده اند.
مدودف در نزد همكارانش در كرملين معروف به است (يعني آدم انديشمندي كه براي هر مساله اي مي تواند جواب مناسب پيدا كند.) شهرت او اين است كه او يك مدير لايق و باذكاوتي است كه هميشه با دقت و حوصله تصميم مي گيرد و برخلاف رئيس سابقش يعني پوتين به عوض اينكه ملیتارسیتی وار دستور صادر كند به هيچوجه حالت تهاجمي به خود نمي گيرد و هميشه سعي مي كند كه همكارانش را متقاعد كند. در گذشته هم نشان داده است كه او مي تواند با تامل مخالفت خودش را مدبرانه با تصميمات رسمي بيان كند، مثلااو با خشونتي كه نسبت به ميخائيل خودوروفسكي اعمال شد و كمپاني او را به دستور دادگاه تکه تکه كردند موافق نبود. برخی اصطلاحاتي كه جدیدا در كرملين متداول شده است نظير را تایید نمیکند اصولاً استدلال هاي او با آنچه در كرملين رواج داشته متفاوت است و شهرت او اصولاً به ليبرال بودن است. او طالب يك جامعه آزاد از نوع لیبرال اروپائي آن است.
اولین سوالی که با این تفاوت فکری به ذهن متبادر میشود اینکه این دونحله فکری چگونه در کشوری که همواره از دیر باز تا کنون دچار تعاملات فرسایشی قدرت در عرصه خارجی و داخلی بوده است میتواند در کنار هم به یک راه موازی و یکسان ختم شود شاید این دو تفکر به سان ریلی به پیش رفته و واگن روسیه را به مقصد ششمین کشور قدرتمند جهان در 2020 رسانند ؟
اخبار منتشره حاکی از این است که پوتین در حال ایجاد معاونتهای تشریفاتی برای مشاوران خود در کابینه جدید در کنار وزراء و نیز ایجاد کابینه ای با ملزومات فکری خود است و در این جا این مفهوم القاء میشود که این دولت آیا با تفکرات پوتینیسم به پیش میرود و یا پارادایم فکری متفکرانه عاری از اقتدار برهنه مدودف چرا که با توجه به اینکه قسم غالب دومای روسیه و در حال هم کابینه دولت مدودف در دست پوتین قرار دارد اگر مدودف از برنامه تدوین شده از پیش طبعا سرپیچی کند پوتین لحظه ای از سرنگونی آن اهمال نخواهد کرد و این خود از این چرخش قدرت به آرامی در روسیه که تاکنون بی سابقه بوده است ونیز توجه به اختلافاتی چون آبخازیا با گرجستان و مسئله سامانه موشکی امریکا در لهستان که همانطور که در ابتدا یاد شد خود روزی حیات خلوت شوروی محسوب میشده و حالا روسیه این دائیه را دارد خود خود پیداست به اهمیت موضوع می افزاید

armin khatar
07-23-2011, 07:03 PM
پوتین در راستای اعتلای روسیه قوی تا کنون موفق بوده اما آنچه که دوباره میبایست مورد تاکید قرار گیرد ارزیابی از وضع فسا عمیق اداری و بوروکراسی در دولت روسیه است رشوه خواری در روسیه از اجزاء لاینفک نظام اداری است که اعتیاد و الکل و نیز مشکلات اخلاقی و نیز عدم وجود ساز و کارهای مدنی و به عبارتی نهادهای مدنی جدا از دولت و منابع آن که به احقاق حق و مطالبات مدنی مردم بپردازد و این مشروعیت را میتوان به نوعی یکی از تعاریف مشروعیت دانست که : مشروعیت ایجاد این روحیه و تفکر در مردم و حکومت شوندگان است که در حال حاضر این رژیم و نحوه حکومت کردن و( عامیانه تر )کشور داری بهترین است !!!
جنگ در چچن گفت همچنان خونريزي ها ادامه دارد و هيچ نشاني از پايان آن ديده نمي شود. خصوصيت رژيم فعلي روسيه در اين است كه به خاطر درآمد نفت و گاز، كرملين از ثروتمندترين رژيم هاي سياسي دنياست كه در عين حال هيچ حساب و كتابي از مخارجش را به مردم ارائه نمي دهد كرملين اخيراً تصميم گرفته است كمك به صندوق بازنشستگي را لغو كند يعني ميليون ها پيرمرد و پيرزن كه عمري براي اين كشور زحمت كشيده اند در فقر و بدبختي زندگي كنند
نتیجه گیری
با توجه به اختلاف تفکر پوتین و مدودف و مراتبی را که در بالا برشمردیم و نحوه چینش مهرها در درون کابینه دولت و نیز حمایت شدید مدودف از آلتر ناتیو روسیه امید است که روسیه همانطور که پیش بینی کرده است در 2020 به ششمین قدرت جهان تبدیل و بر بسیاری از مشکلات اقتصادی و موانع داخلی کشور و نیز سیاستهای خارجی برآید این در حالی است که با سقوط یک فروند هواپیمای شناسایی گرجستان بر فراز آبخازیا و نیز استحکام کردن نیروهای خود در مرزها از سوی روسیه گرجستان احتمال وقوع جنگ را با روسیه از گزینه های برتر دانسته
حال با تمایلات لیبرال اروپایی مدودف و نیز فشار های خارجی غرب بر روسیه و خاورمیانه که از نکات برجسته تعاملات روسیه برای دسترسی به اروپا از طریق این شاهراه انتقال انرژی که از هم پیمانان غرب هستند و دیگر ا متیازاتی چون ذخایر نفت و گاز و موقعیت استراتژیک است احتمال تنشهایی در دایره قدرت در آتیه میرود چرا که همانطور که گفته شد مدودف از سیاستی منعطف و تعاملی بهرمند است تا نگرشی یک سویه و آمرانه که در طی این هشت سال از پوتین دیده شده است پس احتمال تعامل با غرب و مترادف گشتن آن وجود دارد و در نهایت در یک همگرایی کلی این مناسبات به چرخشی هشت ساله برای مدودف و خروج از دایره قدرت اجرایی برای پوتین و پیوستن به صفحات تارخ پر فراز و نشیب برای پوتین دور از ذهن نیست چرا که همانطور که واضح است موضوعات انسانی از موضوعات فعالی هستند و ---------- نیز که از موضوعات مربو ط به یک سلسله رشته های مترادف با این مفهوم هستند از این قاعده مثتسنی نیستند وآدمی در هر زمان ممکن است راهی را بر گزیند و با توجه به دیدئگاههای هژمونیک امریکا که بیشتر بعد از فروپاشی شوروی و ایجاد یک روحیه تک بعدی پیش آمد نباید از قرار نگرفتن در یک موقعیت متضرر و انجام شده از سوی ایالات متحده مطمئن بود که این از خصیصه های هژمونیک برای به تسلط در آوردن دولتها به همکاری یا سکوت در مقابل خواسته است – پس با این نگرش میتوان تصور چرخش سیاستهای مدودف را در آتیه با توجه به مفاهیم فکری یاد شده اش را داشت با توجه به اینکه لیبرال اروپایی چندان از لیبرال امریکایی دور نیست !!!
اما باید در نظر داشت با توجه به موقعیت استراتژیک ایران در منطقه چه از لحاظ اقتصادی و نظامی و ---------- و فرهنگی که به حق یک کشور چهار بعدی است این جهت گیریهای قدرت در درون روسیه طبعا تاثیری چندان بر ---------- خارجی ایران ندارد چرا که اگر بخواهیم دقیقتر بگویم ایران کشوری است در حال حاضر که بنا بر مقتضای مکانی و زمانی خود با 1357 تفاوتهای چشمگیری دارد و به حق هم توپ دارد و هم کره
ایران همواره در یک طرف میز مذاکرات منطقه به نحوی از انحاء یا وجود فیزیکی و ماهوی دارد و یا وجود ماهوی آن غیر قابل انکار و نادیدنی است چرا که با توجه به موقعیت خاورمیانه که دارای مختصات خاص خود چون برخاستن ادیان بزرگ الهی و ایجاد پیروان گسترده آن ونیز به وقوع پیوستن بیشترین منازعات در این منطقه و دارای منابع عظیم معادن کانی - نفت – گاز – اورانیوم- و از همه این گزینه ها بزرگترین بازار مصرف را با بیشترین جمعیت در خود جای داده است و این موئلفه ها خود از نکات برجسته حضور کشوری قدرتمند و دارای روابط تعاملی و گاها تقابلی از موضع قدرت با همسایگان و کشورهای محلی و منطقه ای است – میباشد که علی رغم میل باطنی بلوکهای شرق و غرب قبل و کشور چهار بعدی جهانی امریکا که در حال حاضر رو به سوی افول است روبه طی کردن پله های نهایی در صدر کشورهای جهان است و این خود از گفته استراتژیست های امریکا واضح و مبرهن است که به کاخ سفید یاد آور شده بوده اند ایران در ده سال آتی دیگر تحت هیچ شرایطی قابل کنترل نیست و این خود پر واضح از نقش حیاتی ایران در منطقه در حال و در آینده نه چندان دور در جهان دارد.

armin khatar
07-23-2011, 07:03 PM
امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت
در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله عليها, روح الـلـه المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .
او وارث سجاياى آباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدايـت مردم وكسب مـعارف الهى كـوشيـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الـله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـن مرحـوم آيه الـلـه العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض) که پـس از آنكه ساليانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نايل آمـده بـود بـه ايـران بازگشت و در خمـيـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود. در حـالـيكه بيـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتيان و خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئـيهايشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسير خمـيـن به اراك وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهيـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به تهران (دار الحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد
بديـن ترتبيب امام خـميـنى از اوان كـودكى با رنج يـتـيـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است و همچنيـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـويى شجاع و حق‌جـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد .

هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی

اندكـى پـس از هجرت آيه الله العظمـى حاج شيخ عبد الكريـم حايرى يزدى ـ رحـمه الله عليه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمينى نيز رهـسپار حـوزه علميه قـم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتيد حـوزه قـم طـى كرد. كه مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث كـتاب مطـول ( در علـم معانى و بيان ) نزد مرحوم آقا مـيـرزا محمـد علـى اديب تهرانـى و تكميل دروس سطح نزد مرحـوم آيه الـله سيد محمد تقـى خـوانسارى, و بيشتر نزد مرحـوم آيه الـله سـيـد عـلى يثربى كاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعيـم حـوزه قـم آيـه الـله العظمى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى ـ رضـوان الـلـه عليهـم نام برد .
پـس از رحلت آيه الله العظمـى حـايـرى يزدى تلاش امـام خمينـى به همراه جمعى ديگر از مجتهديـن حـوزه علميه قـم به نـتيجـه رسـيـد و آيه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـيـم حـوزه عـلمـيـه عازم قـــم گـرديـد. در اين زمان, امام خمينـى به عـنـوان يـكـى از مـدرسيـن و مجتهديـن صـاحب راى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قـم به تدريـس چنديـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجـد شيخ اعظـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـيت و فـقـه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود و در نجف بـود كه بـراى نخـستـيـن بار .مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولايت فـقيه بازگـو نمود.

armin khatar
07-23-2011, 07:03 PM
امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام


روحيه مبارزه و جهاد در راه خـدا ريـشـه در بينـش اعـتـقـادى و تربـيت و محيط خانـوادگى و شرايط سـيـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ايـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـيـر تكاملى آن به مـوازات تكـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ايـشان از يكـسـو و اوضاع و احـوال سياسـى و اجتماعى ايـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مخـتـلف ادامـه يـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ايالـتى و ولايـتى فرصـتـى پـديـد آورد تا ايـشان در رهبـريت قـيام و روحـانيـت ايـفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتـيـب قـيـام سراسرى روحانيت و ملت ايـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ويـژگـى برجستـه يعنى رهـبرى واحد امام خمـيـنى و اسلامـى بـودن انگـيـزه ها و شعارها و هدفهـاى قيام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـويـن مـبارزات مـلـت ايران كه بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـيـنـى خاطـره خـويـش از جنـگ بيـن المـلل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هـر دو جـنـگ بـيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچـك بـودم لكـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مركزى كه ما داشـتـيـم در خـمـيـن, مـن آنجا آنهـا را مى ديـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـديـم در جـنـگ بيـن المـلـل اول. حضـرت امام در جايى ديگر با ياد آورى اسامى بـرخى از خوانيـن واشـرار سـتمگر كه در پناه حكـومت مـركـزى بـه غـارت اموال و نواميـس مردم مى پرداختند مى فـرمايد : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـوديـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـيـهـا بــوديـم و خـودمان تفنگ داشتيـم و مـن در عيـن حالى كه تـقـريـبا شـايـد اوايـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ايـن سنگـرهايى كه بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اينها مى خـواسـتند هجـوم كـنند و غـارت كـنند, آنجا مى رفـتـيــم سنگرها را سركشـى مى كرديـم. كـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى كه بنابر گـواهـى اسـناد و مدارك تاريخـى و غـير قابـل خـدشـه بـوسيله انگليـسها حـمايت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد كـه بـه سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حـدودى حكـومت مـلوك الطـوايـفـى خـوانيـن و اشـرار پـاركنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان ديكتاتـورى پديد آورد كه در سايـه آن هـزار فامـيـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ايـران حاكـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهايى عهـده دار نقـش سابق خوانين و اشرار گرديد .
در چنين شرايطـى روحانيت ايران كه پـس از وقايع نهـضـت مشروطيت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگليسى از يكـسو و دشمـنی‌هاى غرب باختگان روشنفـكر مـآب از سـوى ديگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـوديت خـويـش بـه تكاپـو افـتاد. آيه الـلـه العظمى حاج شيخ عـبدالـكريـم حايرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراك به ايـن شهـر هجرت كرد واندكـى پـس از آن امـام خـميـنى كه با بـهـره گيرى از استعداد فـوق العاده خـويـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علميه را در خـميـن و ارا ك با سـرعـت طى كرده بود به قـم هجرت كـرد و عملا در تـحكيـم موقعيت حـوزه نـو تاسيـس قـم مـشاركـتى فعال داشت.

armin khatar
07-23-2011, 07:03 PM
زمان چندانـى نگذشت كه آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته اين حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آيـه اللـه العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علميه قـم را خطر انحلال تهـديد مى كرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـيـه قـم را آيات عـظـام :
سيد محمد حجت, سيد صدر الديـن صدر و سيـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه عليهـم ـ بر عهده گرفتند. در ايـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجردى شخصيت علمى برجسته اى بـود كـه مـى تـوانست جانشين مناسبـى براى مـرحوم حايرى و حفـظ كيان حـوزه بـاشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيـه الـلـه حايرى و از جمله امام خـمـيـنـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام در دعـوت از آيـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطـير زعامت حـوزه مجدانه تلاش كرد.
امام خمينـى كه با دقـت شـرايط سياسـى جامعه و وضعـيـت حـوزه ها را زير نظر داشت و اطـلاعات خـويش را از طريق مطالـعه مـستمر كتب تاريخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درك محضر بزرگانى همچون آيـه الـلـه مـدرس تكـميل مى كرد دريافـته بـود كه تـنها نقـطـه امـيـد بـه رهـايـى و نجات از شـرايط ذلت بارى كه پـس از شكست مشروطيت و بخصـوص پـس از روى كار آوردن رضا خان پديد آمده است, بيدارى حوزه هاى عـلمـيـه و پيش از آن تضـميـن حيات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانيت مـى بـاشـد.
امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با هـمـكارى آيـه الـلـه مـرتضـى حايـرى تهـيـه كرد و بـه آيـه الـلـه بـروجردى پـيشـنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مـورد اسـتقبال و حمايت قرار گرفت .
اما رژيـم در محاسباتـش اشـتـبـاه كرده بـود. لايحه انجـمـنـهاى ايالتى و ولايتى كـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن كريـم و مرد بـودن انـتخاب كـنـنـدگان و كانديـداها تغيير مـى يافت در 16 مهـر 1341 به تصـويب كـابـيـنـه اميـر اسـد الـلـه علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى ديگر بـود.
حذف و تغيير دو شـرط نخـست دقـيـقا بـه منظور قانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصـادر كـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانكه قـبـلا نـيـز اشاره شد پـشتـيـبـانى شـاه از رژيـم صهـيـونيـستـى در تـوسعه مناسبات ايران و اسرائـيل شرط حمايـتهاى آمـريـكـا از شـاه بـود. نـفـوذ پـيـروان مـسـلك استعـمـارى بهـائـيت در قـواى سه گانه ايران ايـن شرط را تحقق مـى بخشيد. امام خمـيـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مـزبور پـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .
نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژيـم شـاه و گوشـزد كـردن رسالت خطير علما و حـوزه هاى علمـيـه در ايـن شـرايـط بـسيـار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـای سرگـشـاده اعـتـراض آمـيز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمايـت را در اقـشار مخـتلف مردم برانگيخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمـيـنـى به شاه و نخست وزير تند و هشـدار دهنده بود. در يكـى از ايـن تلگرافها آمده بـود :
اينجانب مجددا به شما نصيحت مى كنـم كه بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهيد واز عواقب وخـيـمـه تخلف از قـرآن و احـكام علماى ملت و زعماى مسلميـن و تخـلف از قانـون اساسی بـترسيد وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلكت را به خطـر نـيـنـدازيد و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقيـده خـوددارى نخـواهنـد كـرد .
بديـن ترتـيـب ماجراى انجـمنهاى ايـالـتى و ولايـتـى تجربـه اى پيروز و گرانقدر براى ملت ايران بـويژه از آن جهـت بـود كـه طى آن ويـژگـيـهـاى شخصيتـى را شناخـتـنـد كه از هر جهـت براى رهـبـرى امت اسلام شايسته بـود. باو جـود شكست شـاه در ماجـراى انجـمـنها, فـشـار آمريكـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه يافت. شـاه در ديـماه 1341 اصـول ششگانه اصلاحات خويـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امام خمينى بار ديگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جويى دوباره فراخواند .

armin khatar
07-23-2011, 07:03 PM
با پيشنهاد امام خمينى عـيـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژيم تحريـم شد. در اعلامـيه حضـرت امام از انـقـلاب سـفـيـد شاه بـه انقـلاب سـيـاه تعـبـيـر و هـمـسـويـى شـاه بـا اهـداف آمريكا و اسرائيل افـشا شده بود . از سـوى ديگـر, شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ايـران بـراى انجام اصلاحات آمـريكا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمـيـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفـيـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما براى وى بسيار گران مى‌آمد .
امام خمـيـنى در اجـتماع مردم, بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنايات و هـم پـيـمان بـا اسـرائـيـل ياد مـى كـرد و مـردم را بـه قـيام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روز دوازده فـرورديـن 1342 شديـدا از سـكـوت عـلماى قـم و نجف و ديگر بلاد اسلامى در مقابل جنايات تازه رژيـم انـتـقـاد كرد و فـرمـود : امـروز سكـوت هـمـراهى بـا دستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فرورديـن 42 ) اعلامـيـه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى يعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
راز تأثير شگـفت پـيـام امام و كـلام امـام در روان مخاطـبـيـنـش كه تا مرز جانـبازى پيـش مـى رفت را بايـد در هـمـيـن اصـالت انـديشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .
سال 1342 با تحريـم مراسـم عـيـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـوميـن فيضيه خـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـريكـا اصـرار مـى ورزيـد و امام خـمـيـنى بر آگاه كردن مردم و قـيـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـريكـا و خيـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فرورديـن 1342 آيـه الله العظمـى حكيـم از نجف طـى تلگـرافـهـايى بـه علما و مراجع ايران خـواستار آن شد كـه همگـى به طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفـظ جان عـلما و كيان حـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ايـن تهـديـدها, پاسخ تلگـراف آيـه الـلـه العـظـمى حكيـم را ارسال نمـوده و در آن تاكيـد كرده بـود كـه هـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى كـردن حـوزه علميه قـم به مصلحت نيست .
امام خميـنـى در پيامـى( بـه تايخ 12 / 2 / 1342 ) به مناسـبـت چهـلـم فاجعـه فـيـضـيـه بـر همـراهـى عـلما و مـلت ايران در رويارويـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرائيل غاصب تـاكيد ورزيد وپيمانهاى شـاه و اسـرائيل را محكـوم كرد .

armin khatar
07-23-2011, 07:04 PM
قیام 15 خرداد
ماه محرم 1342 كه مـصادف با خرداد بـود فـرا رسـيد. امام خمينى از ايـن فـرصت نهـايت اسـتفاده را در تحـريك مردم بـه قيام عـليـه رژيـم مستبد شاه به عمل آورد.
امام خمينى در عـصـر عاشـوراى 13 خرداد سال 1342شمسى در مـدرسه فيضـيـه نطق تاريخـى خـويـش را كه آغازى بر قيام 15 خرداد بود ايراد كرد.
در هميـن سخنرانى بـود كه امام خمـيـنى بـا صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصيحت مـى كنـم، اى آقاى شـاه ! اى جنـاب شاه! مـن به تو نصیحت مى كـنم دسـت بـردار از اين كارها، آقا اغـفـال مى كنند تو را. مـن مـيل ندارم كـه يـك روز اگر بـخـواهـند تـو بـروى، همه شكر كـنند... اگر ديكـته مى دهند دسـتت و مى گـويند بخـوان، در اطـرافـش فكـر كـن.... نصـيحت مرا بـشـنـو... ربط ما بـيـن شـاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مـى گـويد از اسرائـيـل حرف نزنـيـد... مگر شاه اسـرائـيلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش كـردن قـيـام را صادر كـرد. نخست جمع زيادى از ياران امام خمينـى در شـامگاه 14 خرداد دستگيـر و ساعت سه نيمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها كماندوى اعـزامـى از مركز، منزل حضرت امـام را محاصره كردند و ايشان را در حاليكه مشغول نماز شب بـود دستگيـر و سـراسـيـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـى كـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد. صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگيرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شيـراز وديگـر شهرها رسيـد و وضعيتـى مشـابه قـم پـديد آورد.
نزديكترين نديم هميشگى شاه، تيمـسار حسيـن فردوست در خاطراتش از بكارگيرى تجربيات و همكارى زبـده ترين ماموريـن سـياسى و امـنيـتى آمريكا براى سركـوب قـيام و هـمچنيـن از سراسـيمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواك در ايـن ساعـات پرده بـرداشـتـه و تـوضـيح داده است كه چگـونه شـاه و ژنـرالهـايـش ديـوانه وار فرمان سركـوب صادر مى كردند.
امام خمينـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد.
با دستگيرى رهبـر نهـضـت و كـشتار وحشيانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قيام ظاهرا سركوب شد. امـام خمـينى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـويان، با شهـامت و اعلام ايـنكه هـيـئـت حاكمه در ايـران و قـوه قضائيه آنرا غـير قـانـونـى وفـاقـد صلاحـيت مـى داند، اجتـناب ورزيـد. در شامگاه 18 فـرورديـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمينى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى گيرد وجشنهاى باشكـوهى در مـدرسه فـيـضـيـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـى شـود. اوليـن سالگـرد قـيام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بيانيه مـشتـرك امام خمـيـنـى و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاى جداگانه حـوزه هاى علمـيه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.
امـام خمـينـى در 4 آبـان 1343 بـيانـيـه اى انقلابـى صادر كرد و درآن نـوشـت : دنـيا بـدانـد كه هر گرفـتارى اى كـه ملـت ايـران و مـلـل مسلمـيـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـريكاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـريكـا خصـوصـا متنفــر است... آمـريكـاست كه از اسـرائيل و هـواداران آن پشتيبـانـى مـى كنـد. آمريكاست كه به اسرائيل قـدرت مـى دهـد كه اعراب مسلـم را آواره كند. افشاگرى امام عليه تصـويب لايحه كاپيتـولاسيون، ايران را در آبان سـال 43 در آستـانه قيـامـى دوبـاره قرار داد.
سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران، مـنزل امام خمـيـنى در قـم را محاصره كـردنـد. شگـفـت آنـكه وقـت باز داشت، هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نيايـش شبـانه امام خمينـى بـود.حضرت امام بازداشت و بـه هـمراه نيروهاى امـنـيـتى مـستقيما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا يك فـرونـد هـواپـيـماى نظامى كـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوريـن امـنيـتى و نظامى بـه آنكارا پـرواز كـرد. عـصـر آنـروز سـاواك خـبـر تـبـعـيـد امـام را بـه اتهام اقـدام عليه امنيت كشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.
علی رغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطيلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بيـن المللـى و مـراجع تقليـد جلـوه گـر شد.
اقامت امام در تركيه يازده ماه به درازا كشيد در اين مدت رژيم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقاياى مقاومت را در ايران در هـم شكـست و در غياب امام خمينى به سرعت دست به اصلاحات آمريكا پـسند زد. اقـامت اجبارىدر تـركيـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدويـن كتـاب بزرگ تحـريـر الـوسيله را آغاز كند.

armin khatar
07-23-2011, 07:04 PM
تبعید امام خمینی (ره) از ترکیه به عراق
روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به هـمـراه فرزنـدشان آيه الله حاج آقا مصطفـى از تركيه به تبعيدگاه دوم، كشـور عراق اعزام شدند. امام خمينى پس از ورود بـه بـغداد بـراى زيارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــاى كاظميـن، سامـرا و كـربلا شتـافت ويك هـفـته بعد بـه محل اصلـى اقـامت خـود يعنـى نجف عزيمت كرد.
دوران اقامت 13 ساله امام خمـينى در نجف در شرايطى آغاز شد كه هر چند در ظاهر فشارها و محدوديـتهاى مستقيـم در حـد ايـران و تـركيه وجـود نـداشت اما مخالفـتها و كارشكـنـيها و زخـم زبانهـا نـه از جـبـهـه دشمـن روياروی بـلكه از ناحيه روحانى نمايان و دنيا خـواهان مخفى شده در لباس ديـن آنچنان گـسترده و آزاردهنده بود كه امام با هـمـه صـبر و بـردبارى معروفـش بارها از سخـتى شرايط مبارزه در ايـن سالها بـه تلخى تمام ياد كرده است. ولى هـيچـيـك از ايـن مصـائب و دشـواريها نـتـوانـست او را از مـسيــرى كه آگـاهانه انتخاب كرده بود باز دارد.
امام خمينى سلسله درسهاى خارج فـقه خـويـش را با همه مخالفتها و كارشكنيهاى عناصر مغرض در آبان 1344 در مسجد شيخ انصارى (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجـرت از عراق به پاريـس ادامه داشت. حوزه درسى ايشان به عنـوان يكى از برجسته تريـن حوزه هاى درسى نجف از لحـاظ كيفيت و كميت شـاگـردان شنـاخته شـد.
امام خمينـى از بدو ورود بـه نجف بـا ارسال نامـه ها و پيك‌هايى بـه ايران، ارتباط خويـش را بـا مـبارزيـن حـفـظ نـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـى بـه پـايـدارى در پيگيـرى اهـداف قـيام 15 خـرداد فـرا مى خواند.
امام خمينى در تمام دوران پـس از تـبـعـيد، علی رغـم دشواريهاى پديد آمـده، هيچگاه دست از مبارزه نـكـشيـد، وبـا سخنـرانيها و پيامهـاى خـويـش اميـد به پيـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت.
امام خمينى در گفتگـويى با نمانيده سازمان الفـتـح فـلسطيـن در 19 مهر 1347 ديـدگاههاى خويش را درباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطين تشريح كرد و در همين مصاحبه بر وجوب اختصاص بخشى از وجـوه شـرعى زكات بـه مجـاهـدان فلسطينـى فتـوا داد.
اوايل سال 1348 اختلافات بـيـن رژيـم شاه و حزب بـعث عراق بـر سر مرز آبـى دو كشـور شدت گرفت. رژيـم عراق جمع زيادى از ايـرانـيان مقيـم اين كشـور را در بـدتريـن شرايط اخراج كرد. حزب بـعث بـسـيار كوشيد تا از دشمـنى امام خمـيـنى با رژيـم ايـران در آن شرايط بـهـره گيرد.
چهار سال تـدريس، تلاش و روشنگرى امام خمـيـنـى تـوانسته بـود تا حـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اينـك در سال 1348 علاوه بر مبارزين بيـشمار داخل كشور مخاطبين زيادى در عراق، لبـنان و ديگر بـلاد اسلامـى بـودنـد كه نهـضت امام خمينى را الگـوى خويـش مى دانستند.

امام خمینی (ره) و استمرار مبارزه (1356 - 1350)
نيمه دوم سال 1350 اختلافات رژيـم بعثـى عراق و شاه بالا گـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسيارى از ايرانيان مقيـم عراق انجاميد. امام خمينى طـى تلگرافى به رئيـس جمهور عراق شديدا اقدامات ايـن رژيـم را محكـوم نمود. حضرت امام در اعتراض به شرايط پيـش آمـده تصميـم به خـروج از عراق گـرفت اما حكـام بـغداد بـا آگـاهـى از پيـامـدهـاى هجـرت امـام در آن شـرايط اجـازه خـروج ندادند سال 1354 در سالگرد قيام 15 خـرداد، مـدرسه فيضيه قـم بار ديگر شاهـد قيام طلاب انقلابـى بـود. فريادهاى درود بر خمينـى ومـرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روز ادامه داشت پيـش از ايـن سازمانهـاى چـريكـى متلاشـى شـده وشخصيتهاى مذهبى و سياسى مبارز گرفـتار زندانهاى رژيم بودند.
شاه در ادامه سياستهاى مذهـب ستيز خود در اسفنـد 1354 وقيحـانه تاريخ رسمـى كشـور را از مـبدا هجرت پيامـبـر اسلام بـه مبدا سلطنت شاهان هخامنشى تغـيير داد. امام خمينى در واكنشى سخت، فـتوا به حرمت استفاده از تاريخ بـى پايـه شاهنشاهـى داد. تحريـم اسـتفـاده از ايـن مبدا موهـوم تاريخى هـمانند تحريـم حزب رستاخيز از سـوى مردم ايران اسـتقبال شـد و هر دو مـورد افـتـضاحـى براى رژيـم شاه شـده و رژيـم در سـال 1357 ناگزيـر از عقـب نشينـى و لغو تـاريخ شاهنشاهى شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:05 PM
اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم
امام خمينـى كه بـه دقت تحـولات جارى جهان و ايـران را زيـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـايت بـهـره بـردارى را كـرد. او در مرداد 1356 طـى پيامى اعلام كرد : اكنون به واسطـه اوضاع داخلى و خارجى و انعـكاس جنايات رژيـم در مجامع و مطـبـوعات خارجى فرصتى است كه بايد مجامع علمى و فـرهـنگى و رجال وطـنـخـواه و دانشجويان خارج و داخل و انجمـنهاى اسلامى در هر جايـى درنگ از آن استفاده كنند و بى پرده بپا خيزند.
شهادت آيه الله حاج آقا مصطفى خمـينى در اول آبان 1356 و مراسم پر شكـوهـى كه در ايران برگزار شـد نقـطـه آغازى بـر خيزش دوباره حـوزه هاى علميه و قيام جامعه مذهـبى ايران بـود. امام خمـينى در همان زمان به گـونه اى شگفت ايـن واقعه را از الطـاف خفـيـه الهى ناميده بـود. رژيـم شاه با درج مقاله اى تـوهـيـن آمـيـز عـليـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ايـن مـقـاله، بـه قـيام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد كـه طى آن جمعى از طلاب انقلابـى به خـاك و خـون كشيـده شـدند. شاه علی رغم دست زدن به كشتارهاى جمعى نتـوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند.
او بسيج نطـامـى و جهاد مسلحـانه عمـومـى را به عنوان تنها راه باقـيمانـده در شرايط دست زدن آمريكا بـه كـودتاى نظامـى ارزيـابـى مى كرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:05 PM
هجرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس



در ديدار وزراى خارجه ايران و عراق در نـيـويـورك تصـمـيـم به اخراج امام خمينـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسيله قـواى بعثـى محاصره گرديـدانعكاس ايـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ايران، عراق و ديگـر كشـورها مـواجه شـد.
روز 12 مهر ،امام خمينى نجف را به قصد مرز كـويت ترك گـفـت. دولت كويـت با اشاره رژيـم ايـران از ورود امـام بـه ايـن كـشـور جلوگـيـرى كـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و يا سـوريه بـود امـا ايشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سيـد احمـد خمينـى ) تصميـم بـه هجـرت به پاريـس گرفت. در روز 14 مهـر ايشان وارد پاريس شدند.
و دو روز بعد در منزل يكى از ايرانـيـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاريـس ) مستقـر شـدنـد. مامـوريـن كاخ اليزه نظر رئيـس جـمهـور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونه فـعـالـيـت سـياسـى بـه امام ابلاغ كـردنـد. ايـشـان نيز در واكـنـشــى تنـد تصـريح كـرده بـود كه ايـنگونـه محدوديتها خلاف ادعاى دمكراسى است و اگر او ناگزير شـود تا از ايـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ايـن كـشـور بـه آن كـشـور بـرود بـاز دست از هـدفهايـش نخـواهـد كشيـد.
امام خمـيـنى در ديـماه 57 شـوراى انقلاب را تكشيل داد. شاه نيز پـس از تشكيل شـوراى سلطـنـت و اخـذ راى اعـتـماد بـراى كـابـينه بختيار در روز 26 ديـماه از كشـور فـرار كـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ايران پيچيد و مردم در خيابانها به جشـن و پايكـوبى پرداختند.

armin khatar
07-23-2011, 07:05 PM
بازگشت امام خمینی (ره) به ایران پس از 14 سال تبعید



اوايل بهمـن 57 خبر تصميم امام در بازگشت بـه كـشور منتشر شد. هر كس كه مى شنيد اشك شوق فرو مى ريخت. مردم 14 سال انتظار كشيده بـودنـد. اما در عيـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ايشان بـودند چرا كه هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمينى تصميـم خويـش را گرفته و طى پيامـهـايى به مردم ايران گـفـته بـود مى خـواهد در ايـن روزها سرنـوشـت سـاز و خطير در كنار مردمـش باشد. دولت بخـتـيار با هماهنگى ژنرال هايزر فـرودگـاههاى كشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.
دولت بختيار پـس از چنـد روز تـاب مقـاومـت نـيـاورد و ناگزيـر از پذيرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امام خمينـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد كشـور شـد. استقبال بـى سـابـقـه مـردم ايـران چنـان عـظـيـم و غـيـر قـابل انكـار بــود كه خبرگزاريهاى غربـى نيز ناگزير از اعـتـراف شـده و مستـقـبـليـن را 4 تا 6 ميليون نفر برآورد كردند.

armin khatar
07-23-2011, 07:05 PM
رحلت امام خمینی (ره)، وصال یار، فراق یاران



امام خمينى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را كه مـى بايــست ابـلاغ كنـد ، گفته بـود و در عمـل نيز تـمام هستيـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـكار گرفته بـود. اينك در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را آماده ملاقات عزيزى مى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ، در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود. سروده هاى عارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود. و اينك ايـن لحظه شكـوهمنـد بـراى او ، و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش ، فـرا مـى رسيد. او خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند.
شگفت آنكه امام خمينـى در يكـى از غزلياتـش كه چنـد سال قبل از رحلت سروده است :
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم سالها مى گذرد حادثه ها مى آيد



ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـيا كرده بـود. بــه وسيله دوربين مخفـى اى كه تـوسط دوستان امــام در بيمارستان نصب شده بـود روزهاى بيمارى و جريان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى كه گوشه هايـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ايـن ايـام از تلويزيون پخـش شـد غوغايى در دلها بر افكند كه وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممكـن نيست. لبها دائمـا به ذكـر خـدا در حـركت بود.
در آخرين شب زندگى و در حالى كه چند عمل جراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل كرده بود و در حاليكه چنديـن سرم به دستهاى مباركـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى كرد. در ساعات آخر ، طمانينه و آرامشى ملكـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانيت خـدا و رسالت پيـامبـر اكرم (ص) را زمـزمه مـى كـرد و بـا چنيـن حــالتى بـود كه روحـش به ملكـوت اعلى پرواز كرد. وقتى كه خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـويـى زلزله اى عظيـم رخ داده است ، بغضها تـركيـد و سرتاسر ايران و همـه كانـونهايـى كـه در جـهان بـا نام و پيام امام خمينـى آشـنا بـودنـد يــكپارچه گـريستند و بـر سر و سينه زدنـد. هيچ قلـم و بيـانـى قـادر نيست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غير قابل كنترل مردم را در آن روزها تـوصيف كند.
مـردم ايـران و مسلمانان انقلابى ، حق داشتـند اين چنيـن ضجه كـنند و صحنه هايى پديد آورند كه در تاريخ نمونه اى بـديـن حجم و عظـمت براى آن سراغ نداريـم. آنان كسـى را از دست داده بـودند كـه عـزت پـايمال شـده شان را بـاز گـردانده بود ، دست شاهان ستمگر ودستهاى غارتگران آمريكايى و غربـى را از سرزمينشان كـوتاه كرده بود ، اسلام را احــيا كـرده بــود ، مسلمـيـن را عــزت بـخـشـيـده بـــود ، جمهـورى اسلامـى را بـر پـا كـرده بـود ، رو در روى همـه قـدرتهاى جهـنمـى و شيـطانـى دنـيا ايستاده بـود و ده سال در بـرابـر صـدها تـوطئه برانـدازى و طـرح كـودتا و آشـوب و فتنه داخلـى و خارجـى مقاومت كرده بود و 8 سـال دفـاعى را فـرمانـدهـى كرده بـود كه در جبهه مقابلـش دشمنـى قـرار داشت كه آشكارا از سـوى هر دو قـدرت بزرگ شرق و غرب حمايت همه جانبه مـى شـد. مردم ،رهبر محبـوب و مرجع دينـى خـود و منادى اسلام راستيـن را از دست داده بـودند.

armin khatar
07-23-2011, 07:06 PM
شايـد كسانـى كه قـادر به درك و هضـم ايـن مفاهيـم نيستنـد ، اگـر حالات مردم را در فيـلمهاى مـراسـم توديع و تشييع و خاكسپارى پيكر مطهر امام خمينـى مشاهده كنـنـد و خـبر مرگ دهها تـن كه در مقابل سنگينـى ايـن حادثه تاب تحمـل نيـاورده و قـلبـشان از كار ايستـاده بـود را بشنـوند و پيكرهايى كه يكـى پـس از ديـگرى از شـدت تـاثـر بيهوش شـده ، بر روى دسـتها در امـواج جمعـيت به سـوى درمانگاهها روانه مى شـدند را در فيلمها و عكسها ببيننـد، در تفسير ايـن واقعيتها درمانده شوند.
امـا آنـانكه عشـق را مـى شنـاسنـد و تجـربـه كـرده انـد، مشكلـى نـخواهند داشت. حقيقـتا مردم ايران عاشق امام خمينى بـودند و چـه شعار زيبا و گـويايى در سالگرد رحلتـش انتخاب كرده بـودند كه:
عشق به خمينـى عشق به همه خوبيهاست.
روز چهاردهم خرداد 1368 ، مجلس خبرگان رهبری تشكيل گرديـد و پـس از قرائت وصيتنامه امـام خمينى تـوسـط حضرت آيـه الله خامنه اى كه دو ساعت و نيـم طـول كشيد ، بحث و تبـادل نظر براى تعييـن جانشينـى امام خمينـى و رهبر انقلاب اسلامـى آغاز شد و پـس از چنديـن ساعت سـرانجام حضرت آيـه الله خامنه اى ( رئيـس جمهور وقت ) كه خود از شـاگـردان امـام خمينـى ـ سلام الله عليه ـ و از چهره هاى درخشـان انقلاب اسلامـى و از يـاوران قيـام 15 خـرداد بـود و در تـمـام دوران نهضت امـام درهمـه فـراز و نشيبها در جـمع ديگـر يــاوران انـقلاب جـانبـازى كرده بود ، به اتفاق آرا براى ايـن رسالـت خطير بـرگـزيده شد. سالها بـود كه غـربيـها و عوامل تحت حمايتشان در داخل كشـور كه از شكست دادن امـام مايـوس شـده بـودند وعده زمان مرگ امـام را مى دادند.
اما هـوشمندى ملت ايران و انتخاب سريع و شايسته خـبرگان و حمايـت فـرزنـدان و پيـروان امـام همه اميدهاى ضـد انقلاب را بـر بـاد دادنـد و نه تنها رحلت امـام پايان راه او نبـود بلكه در واقع عصر امام خمينـى در پهـنه اى وسيعـتر از گـذشـته آغاز شده بـود. مگر انديشه و خـوبى و معنويت و حقيقت مى ميرد ؟ روز و شـب پانزدهـم خرداد 68 ميلونها نفر از مردم تهران و سـوگوارانى كه از شهرها و روستاها آمـده بـودند ، در محل مصلاى بـزرگ تهـران اجتماع كردنـد تـا بـراى آخـريـن بـار با پيكر مطهر مـردى كه بـا قيـامش قـامت خميـده ارزشها و كرامتها را در عصر سياه ستـم استـوار كرده و در دنـيا نهـضتـى از خـدا خواهى و باز گشت به فطرت انسانى آغاز كرده بود ، وداع كنند.
هيچ اثرى از تشريـفات بـى روح مـرسـوم در مراسـم رسمى نبـود. همه چيز، بسيجى و مردمى وعاشقانه بـود. پيـكر پاك و سبز پوش امـام بـر بـالاى بـلنـدى و در حلـقه ميليـونها نفـر از جمعيت مـاتـم زده چـون نگينى مى درخشيد. هر كس به زبان خويـش با امامـش زمـزمه مى كرد و اشك مـى ريخت. سـرتاسـر اتـوبان و راههاى منتهى به مصلـى مملـو از جميعت سياهپوش بود.

armin khatar
07-23-2011, 07:06 PM
پـرچمهاى عزا بـر در و ديـورا شهر آويخته و آواى قرآن از تمام مساجد و مراكـز و ادارات و مـنازل به گـوش مـى رسيـد. شـب كـه فـرا رسيـد هزاران شمع بياد مشعلـى كه امـام افـروخـته است ، در بـيابـان مصلـى و تپه هـاى اطـراف آن روشـن شـد. خـانـواده هـاى داغدار گرداگرد شمعـها نشسته و چشمانشان بر بلنداى نـورانـى دوخته شـده بود.
فرياد يا حسيـن بسيجيان كه احساس يتيمى مـى كـردنـد و بــر سـر و سينه مـى زدنـد فـضا را عـاشـورايـى كرده بـود. بـاور اينـكـه ديـگر صداى دلنشيـن امام خمينـى را در حسينيه جماران نخـواهند شنيد ، طاقتـها را بـرده بـود. مـردم شـب را در كـنار پيـكـر امـام بـه صبـح رسانيدند. در نخستین ساعت بامداد شانزدهم خــرداد ، ميلیونها تـن به امامت آيه الله العظمـى گلپايگانى(ره) با چشمانى اشكبار برپيكر امام نماز گزاردند.
انبـوهى جمعيت و شكوه حماسه حضـور مـردم در روز ورود امام خمـينى به كشـور در 12 بهمـن 1357 و تـكـرار گسـتـرده تـر ايـن حماسـه در مـراسـم تشييع پيكر امام ، از شگفـتيهاى تـاريخ اسـت. خـبرگـزاريهاى رسمـى جهـانـى جمعيت استقبال كننده را در سال 1357 تا 6 ميليـون نفر و جمعيت حاضـر در مــراسـم تشـييـع را تا 9 ميليـون نفر تخميـن زدند و ايـن در حالى بـود كه طى دوران 11 ساله حكومت امام خمينى به واسطه اتحـاد كشـورهای غربى و شرقى در دشمنى با انقلاب و تحميل جنگ 8 ساله و صـدهـا تـوطـئه ديـگـر آنـان ، مردم ايـران سخـتيها و مشكلات فـراوانـى را تحـمـل كرده و عزيزان بى شمارى را در ايـن راه از دست داده بـودند و طـبعا مـى بـايـست بـتدریج خسته و دلسرد شـده باشنـد امـا هرگز اين چنيـن نشـد. نسل پرورش يـافـته در مكتب الـهى امام خمينى به ايـن فرمـوده امام ايـمان كامـل داشـت كه :در جهـان حجـم تحمل زحمـتها و رنجها و فداكاريها و جان نثـاريها ومحروميتها مناسب حجـم بـزرگى مقصـود و ارزشمندى وعلـو رتـبـه آن است پـس از آنـكه مراسـم تـدفيـن به علت شـدت احسـاسات عـزاداران امـكان ادامـه نيافت ، طـى اطلاعيه هاى مـكرر از راديـو اعلام شـد كـه مـردم بـه خانه هايشان بازگردند ، مراسـم به بعد مـوكـول شــده و زمــان آن بعـدا اعلام شد. براى مسئوليـن تـرديـدى نـبـود كه هر چه زمان بگذرد صـدها هزار تـن از علاقه مندان ديگر امـام كـه از شهـرهاى دور راهـى تهران شده اند نيز بر جمعيت تشييع كننـده افـزوده خـواهـد شـد ، ناگزير در بعدازظهر همان روز مراسم تـدفـين بـا همان احساسات و بـه دشـوارى انـجـام شـد كـه گـوشـه هـايـى از اين مـراسـم بـوسـيـله خبرنگـاران بـه جهان مخابره شـد و بدين سان رحلت امام خمينـى نيز همچـون حياتـش منـشأَ بيـدارى و نهضتـى دوباره شـد و راه و يادش جاودانه گرديد چرا كـه او حقيـقت بـود و حقيقت هميشه زنـده است و فناناپذير.

armin khatar
07-23-2011, 07:06 PM
نگاهی به شبکه تلويزيوني ان تي وي روسیه

به دنبال تغييرات سياسي، اجتماعي، فرهنگي زيادي که پس از فروپاشي شوروي رخ داد، وضعيت تلويزيون و مقررات مربوط به آن نيز به سرعت تغيير کرد. بطوريکه امروزه شاهد پيدايش بسياري از شبکه هاي تلويزيوني خصوصي و مستقل در روسيه مي باشيم.
يکي از کانالهاي معروف و پربيننده تلويزيون روسيه، شبکه تلويزيوني « ان تي وي » مي باشد که تا سال 2001 شبکه اي خصوصي و پس از خريد اين شبکه توسط شرکت گازپروم به شبکه اي نيمه دولتي تبديل گشته است.

armin khatar
07-23-2011, 07:06 PM
تاريخچه
شبکه تلويزيوني « ان تي وي » در سال 1993 به صورت يک ايستگاه کوچک خصوصي در سن پترزبورگ روسيه توسط سرمايه دار معروف روسي « ولادمير گوزينسکي » شروع به کار کرده و بهترين خبرنگاران و گويندگان خبر آن زمان را به خدمت گرفت.
اين شبکه با پخش برنامه هاي خبري و سرگرم کننده اش به سرعت مورد استقبال بينندگان روس قرار گرفت. يکي ديگر از دلايل افزايش بينندگان اين شبکه، پوشش خبري « ان تي وي » از اولين جنگ چچن بين سالهاي 1994 تا 1996 مي باشد. انتقادات « ان تي وي » از عملکرد دولت در جنگ چچن باعث شهرت يافتن اين ايستگاه به عنوان يک صداي مستقل شد.
حمايت « ان تي وي » از انتخاب دوباره يلتسين به عنوان رئيس جمهور در سال 1996 و از طرفي فرمان اعطاي کانال چهار به اين شبکه از سوي يلتسين در اواخر سال 1996 و پس از پيروزي در انتخابات، اتهاماتي را بر « ان تي وي » وارد کرد. بسياري از منتقدان اين اتفاق را يک معامله بين يلتسين و « ان تي وي » بيان کردند.
در سال 1997 شرکت گازپروم، بزرگترين شرکت گازي حال حاضر در جهان، 30 درصد از سهام شبکه تلويزيوني « ان تي وي » را خريداري کرد.
در اواخر دهه 1990 پخش اخبار« سوودنيا » (امروز) در پربيننده ترين ساعات هر شب ( 7 و 10 شب) و نيز برنامه تفسير خبر « ايتوگي » (خلاصه) که يکشنبه ها ساعت 9 شب پخش مي شد، اين شبکه را از وجهه خاصي در بين بينندگان روس برخوردار کرد. در کنار اين برنامه ها، نمايش عروسکي سياسي « کوکلي » (عروسکها) در قالب تصاويري کاملا شبيه شخصيتها، نشان از آزادي نسبتا نامحدود آن زمان دارد.
در زمان انتخابات مجلس در سال 1999 و انتخابات رياست جمهوري سال 2000، « ان تي وي » به انتقاد از جنگ دوم چچن و ولادمير پوتين و همچنين حذب سياسي وي پرداخت. و در اوايل فوريه 2000 نيز عروسک پوتين را وارد نمايش عروسکي « کوکلي »کرد.
اين اقدام سبب واکنش شديدي از جانب طرفداران پوتين شد و تعدادي از آنها خواستار محاکمه نويسندگان اين نمايش عروسکي شده بودند.

armin khatar
07-23-2011, 07:06 PM
در يازدهم مي 2000، پليس ماليات با پشتيباني دادستاني کل و « اف اس بي » ، به ساختمان مرکزي اين شبکه واقع در مسکو يورش برده و به مدت 12 ساعت، ساختمان آن را مورد تفتيش و بازرسي قرار دادند.
پس از اين حادثه، عروسک پوتين از برنامه نمايش عروسکي « کوکلي » حذف شد. بسياري از منتقدان در آن زمان اين اقدام را سياسي قلمداد کردند و علت اين برخورد را، انتقادات شديد « ان تي وي » از ولادمير پوتين در زمان انتخابات رياست جمهوري 2000 مي دانستند.
در سيزدهم ژوئن 2000، گوزينسکي، مدير شبکه « ان تي وي » به اتهام کلاهبرداري و فساد اقتصادي بازداشت شد. اما در يک قرارداد کاملا غير رسمي، اتهام وارد بر گوزينسکي رفع شد. اين کار هنگامي صورت گرفت که او توافقنامه اي با « ميشل لسين »، وزير رسانه روسيه در تاريخ 20 جولاي همين سال به امضا رساند. بر اساس اين توافقنامه، گوزينسکي مي بايست بابت بدهي اش به شرکت گازپروم، 30 درصد از سهام « ان تي وي » را به اين شرکت واگذار نمايد.
پس از گذشت يکسال از امضاي اين قرارداد، گازپروم، « ان تي وي » را تحت کنترل خود گرفت و تيم اجرائي خود را بر سر کار نشانده و بوريس جوردن، سرمايه دار بزرگ آمريکايي را به عنوان مدير اين شبکه منصوب کرد.
همه اين عوامل و در کنار آن توقف اجراي برنامه تفسير خبر « ايتوگي » ، منجر به استعفاي بسياري از خبرنگاران و گويندگان اين شبکه شد.
در پي اين اقدامات، دهها هزار نفر به دعوت خبرنگاران معترض « ان تي وي » ، در آوريل 2001 در سن پترزبورگ با شعار دفاع از آزادي رسانه ها تظاهرت کردند. با وجود همه اين انتقادات، هيچ تغييري در مديريت « ان تي وي » حاصل نشد.
در ظرف دو سال، دو کانال مستقل تلويزيوني تي وي اس (tvs) و شبکه تلويزيوني شش روسيه (6-tv) که خبرنگاران سابق « ان تي وي » را جذب کرده بود تعطيل شدند.
در آوريل 2003 بوريس جوردن به دليل پخش ترجمه زنده از اتمام محاصره تئاتر مسکو در اکتبر 2002 از اين شبکه، اخراج و « نيکولاي سنکويچ » جايگزين وي شد.
پس از گذشت يکسال از مديريت سنکويچ در جولاي 2004 « ولادمير کوليستکف » به عنوان مدير اين شبکه تلويزيوني و « تامارا گاوريلو وا » همکلاسي قديم ولادمير پوتين در دانشگاه لنينگراد به عنوان جانشين وي انتخاب شدند.
با گذشت زمان وسياست جديد مديران اين شبکه، توليد برنامه هاي سرگرم کننده در مقيسه با برنامه هاي سياسي بيشتر شده و پخش بسياري از برنامه هاي سياسي از جمله برنامه « آزادي بيان » ، « توزيع درامد فردي » و « پيکان قرمز » متوقف شد.
همه اين عوامل باعث کاهش بينندگان اين شبکه شد. در نتيجه از اوايل سال 2005 برنامه تفسير خبر« سياستهاي واقعي » شنبه ها توسط « گلب پاولوسکي » تحليلگر و مشار ارشد کرملين و از اوايل سال 2006 برنامه تفسير خبر هفته « يکشنبه شب » توسط « ولادمير سالويوف » به برنامه هاي اين شبکه افزوده شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:07 PM
برنامه هاي ان تي وي
اين شبکه بيست ساعت در شبانه روز برنامه پخش مي کند. بيشترين برنامه هاي اين شبکه را، پخش فيلم (37 درصد)، اخبار (26 درصد) و برنامه هاي سرگرمي (25 درصد) تشکيل مي دهد. به طور معمول برنامه هاي پخش شده بين ساعات 17:30 الي 22 که به سريالها و برنامه هاي ترکيبي اجتماعي اختصاص دارد از مقبوليت و محبوبيت بيشتري برخوردار است.
نکته بسيار مهم اين است که اين شبکه به طور متوسط 27 درصد از بينندگان تلويزيوني روسيه در اين ساعات را به خود اختصاص داده است.
بينندگان ان تي وي
اين شبکه حدود 120 ميليون بيننده در سرتاسر روسيه، بلاروس و قسمتهايي از قزاقستان، اوکراين، و کشورهاي حوزه بالتيک را در اختيار خود دارد. تقسيم بندي سني بينندگان اين شبکه نشان مي دهد که افراد زير 16 سال، 7 درصد ؛ افراد 16 تا 40 سال، 27 درصد ؛ افراد 40 تا 54 سال، 28 درصد ؛ و افراد بالاي 55 سال، 38 درصد از بينندگان اين شبکه را تشکيل مي دهند.
اين شبکه 12 درصد بينندگان تلويزيوني روسيه را به خود اختصاص داده است.

لوگوي ان تي وي
لوگوي معروف شبکه « ان تي وي » و نيمکره سبز آن توسط « سيمون لوين » طراح افسانه اي روس طراحي شده است. اين لوگو به عنوان سنبلي براي زبان گرافيکي جديد در تلويزيون روسيه مطرح شده است.

armin khatar
07-23-2011, 07:08 PM
خارجی آقای احمدی نژاد

مقدمه

---------- خارجی برایند اقتدار گرایانه تخصیص ارزشها در برخورد با یکدیگر است .که یک واحد ---------- از مجموعه توانایی ها و قابلیت هایش جهت افزایش بهره وری نورمها و استانداردها ی مطلوب در بعد خارجی استفاده می کند .بعد خارجی معمولا می تواند در سه سطح ارتباط ب دولت ها ،ملت ها و سازمان های بین المللی بروز نماید .برجستگی بررسی ---------- خارجی در نحوه ایجاد و بنای نقطه مماس با کشور ها و واحد های نا آشنا و غیر مانوس با نورم ها و استاندارد های اخلاقی جمهوری اسلامی ظاهر شود .
رسیدن به وضعیت مطلوب در ---------- خارجی مستلزم استفاده از تکنیک و زبان خاصی است .که هر دولت برای رسیدن به اهداف مطلوب خود باید این تکنیک ها یا اصول را در عرصه خارجی در نظر داشته باشد.
عده ای معتقدند که ---------- خارجی همان روابط بین الملل است اما احتمالا منظرهای تعریف فرق می کند چون جاهایی دیپلماسی را نیز در مقام هساوی با ---------- خارجی قرار می دهند ولی در این تحقیق به نوعی قایئل به تفکیک این سه مورد هستیم به نوعی که اگر رفتار یک دولت را در رابطه با یک دولت دیگر در نظر داشته باشیم آن رفتار را می توان به ---------- خارجی تعبیر کرد واگر هر دو را در یک مجموعه در نطر بگیریم به آن روابط بین الملل می گوییم. ودیپلماسی را نیز به عنوان ابزاری برای ---------- خارجی در نظر می گیریم.
در این تحقیق ما به دنبال جمع آوری اطلاعاتی در زمینه ---------- خارجی آقای احمدی نژاد و به طور کل دولت نهم هستیم و به مراتب آن در صدد بررسی و تحلیل این موضوع هستیم .به طور کلی سعی بر آن شده اطلاعاتی که در این زمینه وجود دارد به نوعی تحلیل و بررسی شود که هم اطلاعات زائد حذف شود و هم بررسی به صورت امانت دارانه انجام شود . ما در این تحقیق به این موضوع خواهیم پرداخت که ---------- خارجی دولت نهم چه اصولی را دنبال می کند و در عرصه ---------- خارجی چه برنامه هایی را مد نظر دارد و در عرصه عمل تا چه میزان موفق بوده است و چه ویژگی هایی را از این موارد می توان برداشت کرد؟
در زمینه ---------- خارجی باید خاطر نشان شویم که ---------- خارجی ایران بعد پیروزی انقلاب اسلامی ایران در یک مسیری قرار گرفت که تا به امروز این مسیر صراط اصلی ---------- خارجی جمهوری اسلامی ایران به شمار می رود این مسیر همان اسلامگرایی ---------- خارجی است .اگر برای بررسی تارخی در این تحقیق ارزشی قایل شویم باید یک نگاهی اجمالی به ---------- خارجی در طول دوران بعد از انقلاب داشته باشیم که باید یک بررسی در مورد گفتمان های جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم .
در تقریبا سه دهه گذشته شاهد طرح دیدگا ها و گفتمان های مختلفی در عرصه ---------- خارجی هستیم که هر یک در شرایط تاریخی مشخصی بر شکل گیری ماهیت آن تاثیر گذاشتند.چهار گفتمان مسلط در این سال ها را در کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» _دکتر علیرضا ازغندی _به این هنوان ها تقسیم کرده است:
1. گفتمان مصلحت محور یا واقعگرا ،(1358_1357)که از زمان نخست وزیری مهندس بازرگان شروع و تا اشغال سفارت آمریکا ادامه د اشته است
2. گفتمان ارزش محور یا آرمان گرا(1360_1368)که مصادف بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با َرایط و ویژگی های خاص خودش .
3. گفتمان منفعت محور یا اصلاح طلبی اقتصادی ،که بعد از پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ و در زمان رئیس جمهوری آقای رفسنجانی دنبال می شد.
4. گفتمان فرهنگ گرای سیات محور ،که در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی دنبال می شد .
به علت اینکه بررسی تک تک این گفتمان ها از حوصله بحث خارج است از این کار صرف نظر می کنیم . و با ادامه بحث تاریخی وارد مرحله جدیدی از ---------- خارجی میشویم که از تیر ماه 1384 با روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور جدید ایران در روابط بین الملل مطرح می شود .
در کنار بررسی تاریخی ،نیازی به بررسی قانونی نیز دیده می شود . در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در زمینه ---------- خارجی اصول زیادی به صورت مستقیم و غیر مستقیم صدق می کند ولی 4 اصل به طور مستقیم در قانون اساسی ایران وجود دارد که مستقیما به ---------- خارجی ایران مربوط است :
اصل152 سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي هرگونه سلطفه جويي و سلطه پذيري ، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضي کشور ، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غيرمحارب استوار است.

اصل153 هرگونه قرارداد که موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصادي ، فرهنگ ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.
اصل154 جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در کل جامعه بشري را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري کامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملتهاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستکبرين در هر نقطه از جهان حمايت می کند.

اصل155 دولت جمهوری اسلامي ايران مي تواند به کساني که پناهندگي سياسي بخواهند پناه دهد مگر اينکه بر طبق قوانين ايران خائن و تبهکار شناخته شوند.

آقای احمدی نژاد از گروه اصول گراها درانتخابات اکثریت رای را به خود اختصاص داد(3تیر 1384) و به عنوان رئیس جمهور وارد عرصه ---------- شد . با معرفی کابینه خود و خصوصا وزیر امور خارجه (25 مرداد 1384)مشخص شد که آقای رئیس جمهور به دنبال اهداف اصول گرایانه خود در عرصه جهانی می باشد .
ما در این تحقیق در فصل اول به دنبال این هستیم که آقای احمدی نژاد در زمان قبل و بعد از انتخابات چه شعار هایی را در عرصه ---------- خارجی سر داده اند و چه دیدگا هایی در این زمینه دارند .و در فصل دوم به دنبال این هستیم که آقای رئیس جمهور و دولت نهم چه برنامه ای را در عرصه ---------- خارجی تدوین کرده است ودر این برنامه چه راهبرد ها و راهکار هایی را برای خود بسته به اهداف مطرح شده در فصل اول ارائه داده است .و در فصل سوم بررسی روی این موضع متمرکز می شود که دولت نهم و آقای احمدی نژاد در عرصه عمل چگونه عمل کرده اند به عبارتی آیا ایشان توانسته اند که به اهداف خود با آن راهکار ها و راهبرد های ارائه شده در فصل دوم جامه عمل بپوشانند و در فصل چهارم یک تحلیل و بررسی کلی از این سه فصل قبلی ارائه می دهیم و ویژگی های ---------- خارجی آقای احمدی نژاد را ذکر میکنیم و سعی داریم که تصویر روشنی از سیات خارجی دولت نهم ارائه نماییم.

armin khatar
07-23-2011, 07:08 PM
آقای احمدی نژاد از گروه اصول گراها درانتخابات اکثریت رای را به خود اختصاص داد(3تیر 1384) و به عنوان رئیس جمهور وارد عرصه ---------- شد . با معرفی کابینه خود و خصوصا وزیر امور خارجه (25 مرداد 1384)مشخص شد که آقای رئیس جمهور به دنبال اهداف اصول گرایانه خود در عرصه جهانی می باشد .
ما در این تحقیق در فصل اول به دنبال این هستیم که آقای احمدی نژاد در زمان قبل و بعد از انتخابات چه شعار هایی را در عرصه ---------- خارجی سر داده اند و چه دیدگا هایی در این زمینه دارند .و در فصل دوم به دنبال این هستیم که آقای رئیس جمهور و دولت نهم چه برنامه ای را در عرصه ---------- خارجی تدوین کرده است ودر این برنامه چه راهبرد ها و راهکار هایی را برای خود بسته به اهداف مطرح شده در فصل اول ارائه داده است .و در فصل سوم بررسی روی این موضع متمرکز می شود که دولت نهم و آقای احمدی نژاد در عرصه عمل چگونه عمل کرده اند به عبارتی آیا ایشان توانسته اند که به اهداف خود با آن راهکار ها و راهبرد های ارائه شده در فصل دوم جامه عمل بپوشانند و در فصل چهارم یک تحلیل و بررسی کلی از این سه فصل قبلی ارائه می دهیم و ویژگی های ---------- خارجی آقای احمدی نژاد را ذکر میکنیم و سعی داریم که تصویر روشنی از سیات خارجی دولت نهم ارائه نماییم.

فصل اول
شعار ها و دیدگاه ها

مقدمه
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری جمهوری اسلامی ایران در سال 1357 تاکنون،گفتمان های مختلفی بر ---------- خارجی کشور حاکم شده است .هر یک از این گفتمان ها بر اساس نظام صدقی حاکم بر جامعه بر کانون ها ،دقایق و عناصر خاصی ابتناء یافته و مفاهیم محوری و مرکزی ---------- خارجی را در چارچوب نظام معانی (system of meaning)خود باز تعریف کرد ؛به گونه ای که دال های شناوری(floating signifiers)جون منافع ،قدرت و امنیت ملی ،نظام بین المللی ،صلح و حتی دولت ملی در بستر هریک از این گفتمان ها معنا و مدلولی (signified)متفاوت یافتند. این تعد د و تکثر معانی (polyemy)حاصل مفصل بندی (articulation)متفاوت این دال ها توسط این گفتمان هاست .این تغییرات و گفتمانی تنها در حوزه مفاهیم و معانی باقی نماند بلکه رفتارها و کنش های ---------- خارجی ایران را نیز دگرگون کرد.
گفتمان ملی گرایی لیبرال بر ---------- خارجی دولت موقت حاکمیت داشت .پس از استعفای دولت موقت و برکناری بنی صدردرخرداد ماه 1360،ابرگفتمان اسلام گرایی بر ---------- خارجی جمهوری اسلامی حاکم شد که تا کنون نیز استمرار دارد . ولی گفتمان کلان اسلام گرایی در طول تقریبا سه دهه گذشته دستخوش دگرگونی و دگردیسی گردیده است . حاصل این تحول درون گفتمانی شکل گیری و ظهور پنج خرده گفتمان از بطن اسلام گرایی بوده است . این خرده گفتمان های اسلام گرایی عبارت اند از :
 آرمان گرایی امت محور
 مصلحت گرایی مرکز محور
 واقع گرایی توسعه محور
 صلح گرایی مردم سالار
گفتمان های آرمان گرایی و مصلحت گرایی در طول دوره جنگ در ---------- خارجی جمهوری اسلامی به منزلت هژمونیک نسبی دست یافتند واقع گرایی توسعه محور گفتمان غالب دوران سازندگی بود . گفتمان ---------- خارجی جمهوری اسلامی در دوران اصلاحات صلح گرایی مردم سالار بود .

armin khatar
07-23-2011, 07:09 PM
شعار های انتخابی
در مورد اینکه آقای احمدی نژاد چه شعار هایی در مورد ---------- خارجی ایران و فعالیت در این زمینه را در زمان انتخابات برای خود انتخاب کرده بود . باید یک بررسی تاریخی در مورد این شعار ها در بهار سال 1384 داشته باشیم . در زمان انتخابات هرنامزدی با شعار خاصی وارد عرصه تبلیغات شده بود . آقای احمدی نژاد در مبارزات انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری در بهار 1384 ،شعار اصلی و محوری برنامه خود را عدالت محوری و عدالت گستری اعلام کرد . در حالی که نامزد های دیگر بیشتر بر رفاه و توسعه اقتصادی ،حقوق بشر و مردم سالاری ،نظم و قانون با انزوای بین المللی تاکید می کردند . بدین ترتیب ،برنامه اصلاح طلبانه و اصولگرایانه آقای احمدی نژاد برمبنای مبارزه با بی عدالتی و نابرابری اجتماعی ،فساد و تبعیض تدوین وعرضه شد . این برنامه از این نظر اصلاح طلبانه تلقی می گردد که کاملا در چارچوب و منطبق بر تعریفی است که رهبر انقلاب ،در اوج دوره اصلاح طلبی دوم خرداد ،از اصلاحات بر مبنای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض ارائه داد . پس از انتخابات نیز رئیس جمهور احمدی نژاد این راهبرد را در عرصه ---------- داخلی و خارجی جمهور یاسلامی ایران پیگیری کرده است .
دیگر شعار های که جناب آقای احمدی نزاد در عرصه انتخابات بیان می کرد . عبارت بود از:
 می شود و می توانیم
 تا دولت رجایی یک یا حسین دیگر
 تشکیل دولت اسلامی
 عدالت محوری
 مهرورزی
که به طور غیر مستقیم مربوط به ---------- خارجی می شود ولی بعد در عرصه روابط خارجی به طور اخص و مستقیما آقای احمدی نزاد شعار خاصی ارائه ندادند ولی بعد از انتخابات و در طول دوره ای که باید مسند جمهوری را به طور رسمی تحویل می گرفتند ،شعارهایی را رائه داده بودکه عبارت بود از :
 تلاش برای اعتماد سازی در ---------- خارجی
 گسترش مناسبات با جهان
 عدالت محوری در عرصه بین المللی
 اسلام گرایی در عرصه روابط بین المللی
به طور مثال آقای احمدی نژاد گفت:من به دنبال تشکیل دولت اسلامی هستم و تفوت دولت اسلامی با دولت های گذشته اعتقاد به تمامیت اسلام و اداره کشور با راه های اسلامی است . یا در بروجرد گفت:در دولت اسلامی ،مدیران کشور به دنبال اقتباس الگوها از شرق و غرب نیستند و اسلام می تواند سعادت دنیا و آخرت را تامین کند .یا فرمدند:اگر در انتخابات ،انتخاب شوم کابینه ام را از افراد ولایت محور انتخاب خواهم کرد.
در زمانی که چند روز فرصت مانده بود تا آقای احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب ملت ایران مراسمتنفیذ و سپس تحلیف و معرفی کابینه را انجام دهد و رسما سکان اداره قوه مجریه را بدست گیرد . صاحب نظران و محققین به این نظر رسیده بودند که پیروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات نهم مطالبات جدیدی را در جامعه به وجود آورده است . که در صدر آن «عدالت خواهی»،«مبارزه با فقر و فساد و تبعیض»و«خدمتصادقانه به مردم همراه با پیشرفت همه جانبه ایران اسلامی »قرار دارد.
پیش بینی می شد که اقدامات و اولویت بندی های آقای احمدی نژاد در عرصه ---------- خارجی و روابط دیپلماتیک به این صورت باشد :
1. تلاش برای اعتماد سازی در ---------- خارجی با گسترش مناسبات با جهان
2. طراحی و ارائه گفتمانی در عرصه بین المللی از جمله «فرهنگی کردن سیاست»و نیز«حاکمیت اخلاق و معنویت»در مناسبات جهانی
3. تعامل سازنده دولت با منتقدان و مخالفان قانونی خود
4. برنامه دولت برای تحقق وعده های دوره انتخابات
5. آغاز سفر های داخلی و خارجی رئیس جمهور و اعضای هیات دولت
و....
دیدگاه ها
به طور کلی با بررسی شعارهای انتخاباتی جناب آقای احمدی نژاد و سخنرانی های ایشان که در قبل و بعد از انتخابات بیان شده بود .یک تقسیم بندی و طبقه بندی برای دیدگاه های آقای احمدی نژاد در عرصه ---------- خارجی تنظیم شده است که عبارت اند از:
دیدگاها در موردجهان
دیدگاه ها در مورد چگونگی ---------- خارجی
1.دیدگاها در مورد وضع جهانی
1_1مسائل جهان
1_1_1قرار گرفتن بشر در نقطة عطف تحقق آرمان نهايي
… مي خواهم خدمت شما عرض كنم، امروز كل بشر در يك نقطة عطف تاريخي قرار گرفته است. نقطة عطفي كه ان شاءالله مسير را تا تحقق آن آرمان بزرگ سرازيري و پر شتاب خواهد كرد. آثارش را كه داريم در دنيا مي بينيم. شما كه رسانه اي هستيد و مي بينيد كه در دنيا چه خبر است. فوج فوج دلها دارد متوجه يك حقيقت نوراني [مي شود.] مطالبات ملتهاي دنيا را ببينيد، در قرن گذشته ببينيد مطالبات چه بود؟ حداكثر مطالبه اي كه يك [ملت] دنبال آن بود، استقلال و آزادي بود. الان مي بينيد كه ملتها دنبال عدالت اند و عدالت بسيار بسيار بالاتر و فراتر از استقلال و آزادي است. دنبال معنويت، عشق و محبت اند؛ يعني يك گام بلند جلو آمده است و اينها نشانه است. مأموريت ملت ما در اين حركت عمومي بشر مأموريت بسيار سنگيني است .
امروز ما دو وظيفة بسيار مهم بر عهده داريم؛ وظيفة اولمان اين است كه اين كشور را به سرعت بسازيم. جامعة الگو و حيات طيبة اسلامي را برپا كنيم، اين مأموريت بزرگ امروز ماست و مأموريت دوم ما معرفي اين الگو به بشريت است. بشريتي كه دارد از ما مطالبه مي كند…
1_1_2مناسبات ناعادلانه حاكم بر جهان
سالهاست جهان درگير مناسبات غير عادلانه اي است كه هر روز تبعات و ناهنجاريهاي ناشي از آن به نحو گسترده و بارزي خود را نشان مي دهد. نابسامانيها زيادتر مي شود، تهديدها روزافزون است، حقوق ملتها تضييع مي گردد نا امني فزاينده اي بعضي كشورها را تهديد مي كند، جان و مال، هويت ملي و ارزشهاي متعالي تاريخي جاري در جوامع كه ثمره تلاشهاي مستمر مصلحان و انبياي الهي و دلسوزان بشري است درمعرض تهاجم و تخريب و انهدام است. اراده هايي در عالم وجود دارند كه از تعالي و پيشرفت معنوي و مادي انسانها جلوگيري مي كنند. آنها حقوق انساني را پايمال مي كنند و بر اين اقدامات اصرار مي ورزند. حق آشكار پايمال مي شود و باطل ترويج و تحسين مي گردد. به كارگيري زور در مناسبات امري عادي تلقي مي شود. اتكاء بر سلاح به جاي اتكاء بر عقل و منطق، فريب و چندگانگي به جاي ترويج حقيقت و يكرنگي و ترويج مناسبات زورمدارانه به جاي ارزشهاي انساني و عادلانه جهان امروز را در بخشهاي وسيعي دچار ضعف و تاريكي و مشقت نموده است

armin khatar
07-23-2011, 07:09 PM
1_1_3پايان دوره ليبراليسم در جهان
…دوره ليبراليسم تمام شد، ته مانده آن هم به زودي از دنيا برچيده خواهد شد. برخلاف آن حرفهايي كه گفته اند دين به پايان خط خود رسيده است و دموكراسي پايان تاريخ است، من مي گويم ليبراليسم به پايان خط خود رسيد،تمام، حرفي براي دنياي امروز ندارد. مي بينيد، نمي تواند اداره كند.60 سال است نمي تواند مسئله فلسطين را حل كند. براي اينكه مباني و روشهايش ظالمانه است و حل نمي شود. اما انديشه اسلامي راه حل عادلانه دارد و فوري حل مي كند، مسئله عراق، افغانستان و كشورهاي خود را نمي توانند حل كنند، براي اينكه مباني آنها عادلانه نيست و اين راه حل ها به نيازهاي امروز بشر پاسخ نمي دهد. و مي بينيم بشر الان دارد به سرعت و روز افزون در جهت معنويت و عدالت مطالبه مي كند…
1_1_4تبعيت از طاغوت، در رأس همه مشكلات بشر
در رأس مشكلات بشر، هميشه تبعيت از طاغوت بوده است. تبعيت از طاغوت ريشه همه مشكلات بشر است. به تعبير ديگر حاكميت طاغوت و مستكبرين ريشه همه مشكلات بشر از اول تا امروز بوده است. مشكل مردم مكه چه بود. ابوجهل و ابوسفيان حاكم بود. والا اگر پيامبر حاكم باشد، همه چيز درست مي شود .
عزيزان من! امروز هم مشكل بشر، حاكميت قدرتهاي طاغوتي بر عالم است؛ بر اقتصاد، فرهنگ و سياست سيطره پيدا كرده اند. مي …

1_1_5عدالت و معنويت، تنها پايه هاى ايجاد نظم پايدار و صلح در جهان
... ما معتقديم نظم پايدار و مولد آرامش و صلح آنگاه محقق خواهد شد كه بر دو پايه عدالت و معنويت برپا شود. هر چه جامعه بشرى از عدالت و معنويت دور شود، به همان نسبت به ناامنى نزديك خواهد شد، به طورى كه اندكى بحران ولو از جنس حوادث طبيعى نيز موجب بروز ناهنجاريها و رفتارهاى غير بشرى مى شود. متأسفانه در جهان امروز تبعيض و فقر به نحو چشمگيرى ديده مى شود. تبعيض خود بستر زايش كينه ورزى، جنگ و تروريسم است. ريشه عموم اين پديده ها دورى از معنويت و بى عدالتى است. عدالت از حقوق برابر، توزيع صحيح منابع در قلمرو حاكميت دولتها، از تساوى آحاد بشر در برابر قانون و از احترام به قراردادهاى بين المللى سخن مى گويد. عدالت حق همه را در داشتن آرامش، صلح و زندگى شرافتمندانه به رسميت مى شناسد. عدالت، زورگويى و رفتار دوگانه را نفى مى كند. عدالت مفهومى جذاب دارد و مورد علاقه و توجه همه ملتها ست. عقل و منطق در برابر عدالت خضوع مى كند. به گفته دخت گرامى پيامبر اسلام(ص): عدالت مايه آرامش و هماهنگى دلهاست. امروز دنيا منتظر چنين عدالتى است.اگر گفتمان حاكم بر مناسبات جهانى، گفتمان عدالت و معنويت باشد، صلح پايدار و آرامش تضمين مى شود و برعكس اگر مناسبات جهانى منهاى عدالت و معنويت تعريف و از اخلاق تهى گردد، آنگاه بسيارى از ساز و كارها براى ايجاد اعتماد و تحكيم صلح همچنان ناكافى و ناكارآمد خواهد بود. پيام امروز ملت تمدن ساز ما به ملتها و دولتها پيش به سوى آرامش و صلح پايدار بر اساس عدالت و معنويت است...

armin khatar
07-23-2011, 07:09 PM
1_2تروریسم
1_2_1دو علت اصلى تروريسم
... امروز پديده تروريسم يكى از بلايايى است كه بشر با آن درگير است. كشور و ملت ايران به عنوان يكى از قربانيان اصلى تروريسم، اعتقاد دارد كه تروريسم با نظام سلطه جهانى نوعى هماهنگى و همبستگى دارد. ما علتهاى تروريسم را در دو جا جستجو مى كنيم: يك سلطه جويى و سيرى ناپذيرى نظام استكبارى و قدرتهاى سلطه گر .
علت دوم، مشكلاتى است كه در سطح جهان وجود دارد؛ فاصله بسيار زياد و دره عميق بين كشورهاى برخوردار و فقير، تحميل جنگ و غارت اموال ملتهاى ضعيف توسط برخى قدرتهاى ويرانگر، اشغال سياسى كشورهاى مستقل و يك جانبه گرايى و زورگويى در مناسبات جهانى، ريشه دوم تروريسم است...
1_2_2 ادعاى واهى مبارزه با تروريسم برخى قدرتها پس از واقعه 11 سپتامبر
... بعد از 11 سپتامبر گروهى خاص و تندرو، متهم به اقدامات تروريستى شد. آيا بهتر نيست اين قدرتها در برخورد با جامعه جهانى راه صداقت در پيش گيرند و با ارائه مشخصات دقيق عناصر اصلى و شبكه حمايت مالى و تسليحاتى، ضمن پذيرفتن مسئوليت اقدامات ضدبشرى آنان، ملتها و كشورها را در مبارزه صحيح، عالمانه و صادقانه با ريشه هاى تروريسم يارى نمايند. ما بايد به دنبال آرامش و صلح پايدار بر اساس عدالت و معنويت باشيم. تروريسم و سلاحهاى كشتار جمعى دو تهديد بزرگ هستند كه جامعه جهانى بايد به شدت با آن مقابله كند. جمهورى اسلامى ايران به عنوان يكى از بزرگ ترين قربانيان تروريسم و سلاحهاى شيميايى از دشواريهاى اين مقابله به خوبى آگاه است..
1_2_3جابه جايى متهمان در مقام مدعى، مهم ترين دشوارى مبارزه با تروريسم
... امروز مهم ترين دشوارى اين مبارزه آن است كه كسانى كه بايد در مقام متهم باشند خود را در مقام مدعى قرار مى دهند. اما تهديد بزرگ تر آن است كه قدرتهايى با اتكا به زور و زر بخواهند فضايى از بى عدالتى و زورگويى را بر جهان تحميل نمايند و در عين حال با اتكا به شبكه تبليغاتى خود را مدافع آزادى، دموكراسى و حقوق بشر نيز بخوانند....
1_3سازمان ملل
1_3_1مسئوليت مهم سازمان ملل براى مقابله با روند طبقاتى كردن ملتها
... من فكر مى كنم امروز سازمان ملل مسئوليت بسيار مهمى را برعهده دارد. يك حادثه بزرگ دارد اتفاق مى افتد و آن هم طبقاتى كردن ملتهاست؛ ملتهاى درجه يك، دو و سه و حقوق را بر اساس نظام طبقاتى تعريف كردن. اين خطر بزرگى است كه صلح و امنيت و آينده بشريت را تهديد مى كند. متأسفانه واژه هاى مقدس مثل حقوق بشر و مبارزه با سلاحهاى كشتار جمعى، توسط برخى قدرتها بيشتر به يك بازيچه تبديل شده است. نقش سازمان ملل بيش از گذشته مهم است و بايد با اين رفتارهاى دوگانه قدرتمندان برخورد و جلوگيرى كند. بايد از حقوق همه ملتها دفاع كرد. موقعى سازمان ملل موفق است كه حتى با تحمل فشارها از حقوق ملتها دفاع كند...

armin khatar
07-23-2011, 07:09 PM
1_3_2رويكرد سازمان ملل براى تبديل شدن به نقطه تفاهم و همكارى ملتها
... سازمان ملل بايد نقطه اتكا و اميد و مشاركت دولتها و ملتها و بسترى براى گفتگو، تفاهم و همكارى در جهت تحقق صلح و آرامش جهانى باشد. اين رويكرد مستلزم آن است كه: 1. عدالت در سازمان حاكم و بر مبناى منشور آن، همه اعضا از حقوق مساوى برخوردار باشند و قدرت يا ثروت بيشتر حق بيشترى براى هيچ عضوى ايجاد نكند. 2. اصول دموكراسى و اخلاق در همه سطوح و اركان سازمان حاكم و سازمان خود الگوى كاملى از حاكميت اين دو باشد. 3. سازمان ملل به وظيفه خود در قبال بسط و تعميق عدالت درسطح بين المللى عمل نمايد. 4. كشور ميزبان حق بيشترى نسبت به ساير اعضا نداشته باشد و دسترسى به سازمان براى همه به آسانى صورت گيرد...


1_3_3 وظايف امروز سازمان ملل
... 1. سازمان بايد دولتها را به گسترش معنويت و عشق به انسانيت رهنمون سازد. در اين حالت، تحقق اتحاد ملل را پايه ريزى كرده است. 2. تمامى ساختار سازمان بايد با حساسيت ويژه ، با ويروس مخرّب يكجانبه گرايى مقابله نمايد. 3. امروز امنيت روانى و زيستى ملتها بيش از گذشته به مخاطره افتاده است. يكجانبه گرايى، توليد و به كارگيرى سلاحهاى كشتار جمعى، فشارهاى روحى و تهديدات و تحميل جنگ بر ملتها به بهانه ايجاد امنيت و رفاه براى برخى قدرتها، عملاً مسئوليت سازمان ملل را براى استقرار شجاعانه عدالت در همه عرصه هاى جهانى و به نفع آرامش انسانها دوچندان كرده است. به گمان ما نمى توان آسايش، صلح، امنيت و رفاه را در بخشى از جهان به بهاى جنگ، ناامنى، لشكر كشى، تبعيض و فقر در نقاط ديگر تأمين كرد. 4. فلسفه وجودى سازمان ملل بسط صلح و آرامش در جهان است. بنابراين، تجويز اقدام پيش دستانه كه مبتنى بر ارزيابى نيتها و نه واقعيتها و رويكردى جنگ طلبانه به شكل مدرن است، خلاف روح سازمان ملل و منشور آن است. 5. تركيب شوراى امنيت بايد از توازن منطقى و دموكراتيك برخوردار شود و در صورت پذيرش اصل عضويت دائم تعدادى از كشورها، تركيب قابل قبولى از نمايندگان همه قاره ها و تمدنهاى عمده جهان به عنوان نمايندگان دائم شركت نمايند. اينجانب مراتب تأسف خود را از اينكه بيش از پنجاه كشور اسلامى با جمعيتى بيش از يك ميليارد و دويست ميليون نفر و قاره پُراستعداد افريقا هيچ نماينده اى در شوراى امنيت ندارند و قاره پهناور آسيا با تمدنهاى كهن فقط يك نماينده دارد، اعلام مى دارم. 6. سازمان بايد در موقعيتى باشد كه فارغ از اعمال نظرهاى گزينشى ميزبان، همه دولتها، گروهها و تشكلهاى مردمى از سراسر جهان بتوانند آزادانه به آنجا سفر كنند و بدون واهمه به گفتگو بنشينند...


2.دیدگاه ها در مورد چگونگی ---------- خارجی

2_1توسعه روابط با همه كشورها، يكى از اصول سياست خارجى ايران
...ما يعنى جمهورى اسلامى از اول خواهان گسترش رابطه با همه كشورها و ملتها بوده ايم. در سياست خارجى اصل تغييرناپذير، توسعه ارتباطات همه جانبه با همه دنياست. يكى دو استثنا وجود دارد كه دلايل آنها هم مشخص است. يكى رژيم نامشروع اشغالگر فلسطين است ، يكى هم شيطان بزرگ است كه تا زمانى كه اين ماهيت را دارد، شرايط ما به همين ترتيب است.

2_2اصل عدالت در عرصه سياست خارجى
...در عرصه سياست خارجى امام بزرگوار ما از همان اول اعلام فرمودند ما نه به كسى ظلم مى كنيم، نه زير بار ظلم مى رويم. فرمودند تا زمانى كه در هر گوشه اى از دنيا ظلم، تجاوز و زورگويى باشد ما هستيم. ما نمى توانيم كنار مظلوم نباشيم. ما بايد كنار مظلوم باشيم. ما با مناسبات ظالمانه اى كه بر جهان حاكم است نمى توانيم كنار بياييم. اين كه ما حالا يك جورى آن را هضم كنيم يا هضم بشويم مطلقاً در سياست خارجى جمهورى اسلامى جايگاهى ندارد. هر جا كه نظام ظالمانه اى [باشد ]چه در يك محدوده خاص چه در عرصه جهانى، اقتصادى، فرهنگى، سياسى ما نمى توانيم با آن كنار بياييم.
ما عدالت را براى همه مى خواهيم. البته مى دانيم كه عزت و كرامت در سايه عدالت محقق مى شود. امكان ندارد در جهان عدالت حاكم نباشد، نظامات ظالمانه [باشند] و بعد ما دنبال كرامت و عزت انسانها باشيم. چنين چيزى وجود خارجى ندارد. اگر دنبال صلحيم، باز صلح برپايه عدالت است كه ماندگار و پايدار است. هر صلح و آرامش ظالمانه اى ناپايدار است و اين نمى تواند به نفع بشريت و متضمن منافع ملتها باشد. فلذا وقتى عدالت باشد ديگر ريشه جنگها، درگيريها و تجاوزها از بين مى رود. بنابراين ما در همه مناسبات خارجيمان دنبال تحقق عدالتيم. ...«
«...در روابط دو جانبه، منطقه اى، جهانى همه جا مبنا عدالت است، حتى در سازمانهاى جهانى. سازمانهاى جهانى درست شده اند براى اينكه عدالت را در جهان برپا كنند. ما نبايد هيچ نظم ظالمانه اى را در سازمانهاى جهانى بپذيريم. بايد تلاش كنيم اصلاح بشوند. ...»
«...باز تأكيد مى كنم ما صلح و آرامش را براى همه مى خواهيم منتها مبتنى بر عدالت و معنويت. صلحى كه برپايه عدالت نباشد به درد نمى خورد و عدالتى كه بر پايه خداپرستى نباشد، مى شود تحميلات ظالمانه به نام عدالت. اگر توحيد و خداپرستى نباشد، ضمانتى براى عدالت هم نيست. بنابراين ما با افتخار اعلام مى كنيم كه ما منادى توحيد و خداپرستى در جهان هستيم. اعتقاداتمان را تحميل نمى كنيم، اما ترويج مى كنيم. نظام اسلامى بدون فرياد لااله الاالله اصلاً موجوديتى ندارد. بدون لااله الا الله عدالتى نيست. بدون عدالت، كرامت، صلح و آرامشى نيست. اين مبناست؛ بنابراين ترويج فرهنگ اسلامى و خداپرستى به متن فعاليتهاى ما مى آيد و روح اقدامات و جهت گيريهاى ماست....»
»...يك جلوه ديگرى از عدالت، رعايت معاهدات بين المللى است. اصلاً در تحقق عدالت حد و مرز نداريم..

2_3اصل مهرورزى در سياست خارجى ايران
...اصل دوم حركت جمهورى اسلامى مهرورزى است. براساس اعتقادات اسلامى، ما همه بشريت را دوست داريم. ما فكر مى كنيم همه انسانها بايد همديگر را دوست داشته باشند و عاشق هم باشند تا دنيا بتواند روى صلح و دوستى را ببيند .
ما واقعاً هرجايى بر هر ملتى درد و رنجى وارد مى شود غصه دار مى شويم و اين خصلت از پيامبر عظيم الشان ما حضرت محمد بن عبدالله به ما به ارث رسيده است كه در غم و رنج ديگران مى سوخت. نمى توانيم در مقابل غم و رنج ديگران بى تفاوت باشيم. همه دنيا را دوست داريم. چون همه را دوست داريم با تهديد مخالفيم .


2_4اصل خدمت به بندگان خدا در سياست خارجى
...اصل بعدى ما خدمت به بندگان خداست كه عرض كردم هر جا توانستيد خدمت كنيد. گره از كار مردم باز كنيد. نگاه نكنيد اين كيست، چيست، چه لباسى دارد، چه قيافه اى دارد، چه حرفى مى زند، داد مى زند يا آرام حرف مى زند. اين يك اصل است. ما كارى نداريم چه تيپى است، به كدام دين است. كارى از ما مى خواهد، مى توانيم بايد انجام بدهيم. اين خودش يك اصل است...


2_5اصل پيشرفت همه جانبه كشور در سياست خارجى
...اصل ديگر پيشرفت همه جانبه كشور. نقش نمايندگيها در اين بخش بسيار بسيار مهم است. بالاخره تعالى ايران عزيز يك اصل تغييرناپذير براى ماست. ايران بايد به قله ها برسد. گرچه ما دوست داريم همه ملتها به قله ها برسند؛ يعنى منحصر در خودمان نمى دانيم، اما براى ايران يك مسئوليت ويژه داريم. مأموريت اصلى ما تعالى ايران اسلامى است .
در بخش مديريت سياست خارجى فقط به ظواهر اكتفا نكنيم. دائماً برويم ملاقات كنيم، ما بگوييم و بخنديم و آقا خيلى خوب و ما مى توانيم و ظرفيتها خيلى بيشتر است و... اين حرفهاى كليشه اى را آنها بزنند و ما بزنيم، خداحافظ شما. بايد منجر به نتيجه بشود؛ يعنى عملى اتفاق بيفتد. الان در زمينه هاى علمى خيلى فرصت كار مشترك با همه جاى دنيا هست. دانشمندان و متفكرين ما الان براى دنيا حرفهاى نو دارند. حتى در صنعت و فناورى حرفهاى نو داريم. مى توانيم برويم مبادله بكنيم و كارها را جلو ببريم...

armin khatar
07-23-2011, 07:10 PM
2_6 پايبند بودن به اصول انقلاب، شرط موفقيت در سياست خارج
...شرط موفقيت ما در سياست خارجى اين است كه به اصول انقلاب و نظام ايمان داشته باشيم. بايد ايمان داشته باشيم كه الاسلام يعلو و لا يعلى عليه. بايد ايمان داشته باشيم كه تنها راه نجات بشريت خداپرستى و عدالت است. ايمان نداشته باشيم، مى خواهيم از چه دفاع كنيم؟ ما آرمان داريم، مبانى داريم و بايد عميقاً به اينها معتقد باشيم. اين را از من در پرانتز داشته باشيد، آن نقطه تمركز تهاجم فرهنگى دشمن، نخبگان و مديران اند اگر در ما عزت نبيند، عزت مفهومى پيدا نمى كند. اتفاقاً در سياست خارجى زياد كار مى كنند...


2_7 تلاش براى اعمال سياست خارجى فعال تأثيرگذار بر محيط بين المل
...ما دنبال سياست خارجى فعال تأثيرگذار بر محيط بين الملل هستيم. ما سياست خارجى فعال مى خواهيم..
ما بر مبانى خودمان ديپلماسى را تعريف مى كنيم. قواعد آن را هم خودمان مى نويسيم، ادبيات آن را هم بايد خودمان طراحى بكنيم ....


2_8 ايران خواهان صلح و آرامش برپايه عدالت و معنويت
...ما بارها اعلام كرده ايم كه ما به دنبال صلح، آرامش و امنيت بر پايه عدالت و معنويت براى همه دنيا هستيم. در طول 27 سال هم ملت ايران كوچك ترين تجاوزى به حقوق هيچ ملتى نكرد. ملت ما ملتى مظلوم است. ما هيچ گاه به دنبال تعدى به حقوق ديگران نبوده ايم. هيچ گاه ديگران را تهديد نكرده ايم. اما مطمئناً ملت ما سر سوزنى زير بار زور و ظلم ديگران هم نخواهد رفت. حتى اگر اينها به ظاهر چند تا كشورهاى قدرتمند باشند...


2_9 ملت ايران نه متجاوز به حقوق كسى و نه پذيرنده ظلم و ستم قدرتهاى سلطه
...ملت ما يك ملت عدالت طلب است. ملت مؤمن و خداخواه است. ما به دنبال برپايى صلح و آرامش و امنيت براى همه ملتها هستيم. ملت ايران دلسوز و غمخوار همه ملتهاست. ملت ايران در سياست خارجى خودش نه به هيچ ملتى زور مى گويد، نه ظلم مى كند و نه به حقوق كسى تجاوز مى كند و مطلقاً زير بار زور و ظلم هيچ قدرتى نمى رود .
ملت ايران راه و روش خودش را با آگاهى انتخاب كرده است و ان شاء الله تا رسيدن به قله هاى پيشرفت و ترقى با قدرت اين مسير را ادامه خواهد داد.ملت ما تصميم خودش را گرفته است. امروز مسير فناورى صلح آميز هسته اى ايران بسيار روشن است . ملت ما نشان داده است كه ملتى قانونمدار، صلح طلب و دلسوز همه ملتهاست و آنها بدانند تا جايى كه با ملت ما با زبان قانون، عدالت و احترام صحبت مى كنند ملت ما هم با آنها گفتگو خواهد كرد، اما به محض اينكه از اين مسير خارج بشوند، ملت ايران راه خودش را ادامه خواهد داد و هيچ توجهى به اين بلندگوهاى جهانى نخواهد كرد...


2_10جمهورى اسلامى ايران خواهان صلح برپايه عدالت براى همه ملته
...جمهورى اسلامى ايران صلح و آرامش را بر پايه عدالت و معنويت نه تنها براى ملت ايران و نه تنها براى ملتهاى اسلامى، بلكه براى همه ملتها مى خواهد. اقتدار كشورهاى اسلامى و كشورهاى مستقل به نفع همه بشريت است. به نفع صلح و آرامش و عدالت جهانى است. ما مخالف هيچ ملتى نيستيم. ما مخالف جريان سلطه و جريان چپاوليم. ما مخالف فقر فزاينده بخشى از جهان و سيرى ناپذيرى بخش ديگرى از جهان هستيم. ما طرفدار كرامت همه انسانها هستيم .
انسان مخلوق خدا و عزيز است. از هر نژادى، از هر قومى، از هر طايفه اى و در هر منطقه اى از جهان كه زندگى مى كند، عزيز است و از نگاه ما از حقوق يكسان برخوردار است. هيچ يك از انسانها نبايد تحقير بشوند، چه تحقير فرهنگى چه تحقير سياسى و چه تحقير اقتصادى. ما مى توانيم در كنار هم كشورهايمان را و ملتهايمان را به نقطه اوج ترقى و پيشرفت انسانى برسانيم...


2_11سياست خارجى فعال جمهورى اسلام
...در عرصه جهانى ما معتقد به سياست خارجى فعال هستيم. سياست خارجى فعال يعنى دفاع از منافع ملت ايران و برخورد تأثير گذار بر شرايط جهانى .
من عرض كردم ما به دنبال عدالت در عرصه جهانى هستيم. ما مى گوييم همه ملتها در عرصه جهانى از حقوق مساوى برخوردارند. هيچ كس حق ندارد به كسى ظلم بكند. كسى حق ندارد حقوق ملتها را ضايع بكند. هيچ ملتى هم حق ندارد زير بار زور و ظلم برود. ما خواهان صلح و آرامش براى همه ملتها بر پايه عدالت و معنويت هستيم. براى اين خواسته خودمان هم استدلال قوى داريم

armin khatar
07-23-2011, 07:10 PM
جمع بندی

همانطور که در طول مطالعه این فصل مشاهده شد ما در درجه اول اشاره ای به شعار ها و جهت گیری های آقای احمدی نژاد داشتیم و به طور کلی درک شد که جناب آقای احمدی نژاد از بهار 1384 که در گیر و دار تبلیغات انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری بود بنای شعار های خود را بازگشت به آن اهداف اولیه انقلاب ،عدالت محوری ،مهر ورزی ،تهدید زدایی ،صلح طلبی ،گسترش مذاکرات با تمام جهان و غیره گذاشته بود .و در بعد از انتخابات هم چنان که در متن آمد جمع بندی که می توان از دیدگاهای شخص آقای احمدی نژاد و به طور کل از رئیس جمهور احمدی نژاد داشت این است که آقای رئیس جمهور با سخرانی ها و مصاحبه هایی که در اماکن مهم و رسانه های ارجح دنیا داشته به بیان دیدگاه های خود و جهت گیری های دولت نهم پرداخته است که به طورمختصر می توان به دو طبقه مسائل جهانی و ---------- خارجی تقسیم کرد . که در عرصه مسائل جهانی می توان به دیدگا هایی در باره قرار گرفتن بشر در نقطة عطف تحقق آرمان نهايي،مناسبات ناعادلانه حاكم بر جهان،پايان دوره ليبراليسم در جهان،تبعيت از طاغوت، در رأس همه مشكلات بشر، عدالت و معنويت، تنها پايه هاى ايجاد نظم پايدار و صلح در جهان اشاره کرد .
در عرصه جهانی می توان به دیدگاه های آقای احمدی نژاد در مورد تروریسم اشاره کرد که عنوان هایی چون ؛دو علت اصلى تروريسم، ادعاى واهى مبارزه با تروريسم برخى قدرتها پس از واقعه 11 سپتامبر،جابه جايى متهمان در مقام مدعى، مهم ترين دشوارى مبارزه با تروريسم بیان شد .و در مرحله بعد آقای احمدی نژاد به بیان مسئوليت مهم سازمان ملل براى مقابله با روند طبقاتى كردن ملتها،رويكرد سازمان ملل براى تبديل شدن به نقطه تفاهم و همكارى ملتها،وظايف امروز سازمان ملل که به نوعی به تشریح وظایف و کارکرد های سازمان ملل پرداخته را بیان کردیم .
ولی در عرصه ---------- خارجی با توجه به بیان آقای احمدی نژاد می توان چنین برداشت کرد که به طور کلی ایشان می خواستند اهدافی همچون ؛توسعه روابط با همه كشورها، يكى از اصول سياست خارجى ايران،اصل عدالت در عرصه سياست خارجى،اصل مهرورزى در سياست خارجى ايران،اصل خدمت به بندگان خدا در سياست خارجى،اصل پيشرفت همه جانبه كشور در سياست خارجى،پايبند بودن به اصول انقلاب، شرط موفقيت در سياست خارج،تلاش براى اعمال سياست خارجى فعال تأثيرگذار بر محيط بين المل، ملت ايران نه متجاوز به حقوق كسى و نه پذيرنده ظلم و ستم قدرتهاى سلطه،جمهورى اسلامى ايران خواهان صلح برپايه عدالت براى همه ملته،سیاست خارجی فعال جمهوری اسلامی ایران را در عرصه ---------- خارجی دنبال کنند .
در فصل بعدی به دنبال این خواهیم بود که با در نظر گرفتن سخنرانی ها و دیدگاه ها یا به طور کل شعارها آقای احمدی نژاد، در برنامه دولت یا برنامه ها و آیین نامه های داخلی خود قوه مجریه چه راهبرد ها و راهکار هایی برای این دیدگاه ها و اهداف تعیین شده در شعارها در نظر گرفته شده است .به عبارتی دیگر آقای احمدی نژاد و دولت نهم چه برنامه و راهکار هایی را برای راهبرد های تعیین شده در زمان انتخابات و بعد از آن در نظر گرفته اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:10 PM
فمینیسم در طول تاریخ

به طور كلي مي توان نقطة شروع فمينيسم را اواخر قرن هجدهم به ويژه پس از انقلاب كبير فرانسه ذكر كرد، اما در تقسيمات قراردادي تر تاريخ فمينيسم را در 3 موج تقسيم بندي مي كنند.

موج اول :

موج اول در سال 1830 شروع شد. مري وليتون كرافت با نوشتن كتاب «حقانيت حقوق زن» (1792) تأثير اصلي را بر اين موج گذاشت. پس از وي جان استوارت ميل با همكاري همسر اولش هري تيلور كتاب «انقياد زنان» (1869) را نوشت كه تأثير مهم بعدي را بر اين موج گذاشت. نگارش اين كتاب در حالي صورت گرفت كه زنان در دوره ويكتوريا، در اوج سركوب به سر مي بردند. مي توان گفت اساساًٌ انديشه حقوق ليبرال كلاسيك، زمينه اصلي بروز اين موج به شمار مي رود، ديدگاهي كه برخاسته از انديشه جان لاك بود.(1) گسترش حقوق مدني و سياسي به ويژه اعطاي حق رأي به زنان، خواسته و هدف اصلي اين موج بود. البته در كنار اين موارد اهداف ديگري نيز دنبال مي شد كه از جمله آن ها مي توان به دستيابي زنان به كار آموزشي، آموزش و كار، بهبود موقعيت زنان متأهل در قوانين، حق برابر با مردان براي طلاق و متاركه قانوني و مسائل پيرامون ويژگي هاي جنسي اشاره كرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:10 PM
موج دوم:

«موج دوم فمينيسم از دهه 1960 آغاز شد. موج اول تا حدي توانست وضعيت زنان را در رابطه با برخي از مسائل بهبود بخشد. گسترش آموزش و پرورش، ورود زنان به مشاغل متعدد، قانوني شدن سقط جنين، پرداخت دسمتزد برابر به زنان، برخورداري از حقوق مدني برابر و گسترش امكانات كنترل مواليه از جمله نتايج مهم تلاش ها در موج اول بود. همين مسائل باعث شد كه برخي از فمينيست ها به دنبال قدم برداشتن در گام هاي بعدي باشند.»

هدف اصلي و مهم فمينيست ها در موج دوم «نجات زن» بود فمينيست هاي موج دوم، معتقد بودند رهايي زنان از نابرابري ها كافي نبوده و بايد زنان را از دست مردان نجات داد. نقد ساختارهاي ايدئولوژيك ريشه دار مانند «مردسالاري» و «قرار داد اجتماعي»، در كليت ازدواج، تأكيد بر تبحر و حرفه اقتصادي از جمله ويژگي هاي مهم فمينيست هاي موج دوم به شمار مي رود.

اين افراد معتقد بودند براي رهايي و نجات زن، بايد روحيات زنانه را از بين برد و آن قدر به سمت افراط رفتند كه بر ظاهري مردانه در پوشش، موهاي كوتاه، كفش بدون پاشنه، كت و شلوار زمخت و چهره بدون آرايش و ... نيز تأكيد داشتند.

موج سوم

موج سوم فمينيست ها از اوايل دهه 1990 شروع و به دليل آثار مخرب افراط فمينيست هاي موج دوم، در اين دوره سعي شد تا حدودي ديدگاه هاي فمينيستي تعديل شود. تحت همين شرايط بود كه دولت هاي تاچر و ريگان ضمن مبارزه با ديدگاه هاي تندروها خواستار اعاده از دست رفتة «ارزش هاي خانوادگي» شدند و در مجموع فمينيسم در اوايل دهه 1990 يك فرآيند اعتدال را تجربه كرد.

بر خلاف موج دوم، فمينيست ها در اين موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظريف تأكيد مي ورزند. آنان معتقد به احياي نقش مادري بوده و از خانواده فرزند محور و همچنين زندگي خصوصي دفاع مي كنند

armin khatar
07-23-2011, 07:10 PM
گرايش پست مدرن

اين گرايش نيز بر «حذف مرد سالاري» تأكيد دارد با اين تفاوت كه آنها معتقدند براي احقاق حقوق زنان و حذف مردسالاري بايد ساختار شكني كرد. به اعتقاد اين گروه كليه برخوردهايي كه بين پسر و دختر تفاوت ايجاد مي كند ناشي از ساخت هايي اجتماعي هستند كه موجب بردگي زن در طول تاريخ شده و بايد ساخت شكني شود. تحت تأثير همين نگرش ها، در دهة 1990 علاقه فكري فمينيست ها از موضوعات سياسي و اقتصادي به سمت موضوعات فرهنگي، روان شناختي و زبان شناختي سوق پيدا كرده است.

با توجه به مطالب بالا مي توان مكاتب فمينيستي را به صورت زير تقسيم بندي كرد:

«فمينيسم ليبرال، فمينيسم راديكال، فمينيسم پست مدرن، فمينيسم سياه پوستان، فمينيسم آنارشيم، مكتب اكوفمينيسم، همچنين فمينيسم مدرن نيز از ديگر شاخه هاي فمينيسم است كه در قرن بيستم بوجود آمده است.» (3)

جمع بندي

- موج اول :

قرن 17 و 18: فمينيست هاي اثبات گرا كه تلاش مي كردند وجود زن را به عنوان يك موجود مستقل معرفي كنند، بايد به عنوان يك انسان به آن نگاه شود مثل يك مرد.

- موج دوم:

تلاش مي كردند هر گونه تفاوت و تضاد ناشي از جنسيت را از بين برند و زنان نيز مثل مردان از حقوق برابر برخوردار باشند و در فعاليت هاي اجتماعي مشاركت كنند.

- موج سوم:

(مدرن) (قدرت طلب): معتقدند نه تنها زن فرودست نيست بلكه فرا دست نيز هم است- حتي ادعا مي شود زنان مي توانند و حق دارند قدرت زنانه را جايگزين آن چيزي نمايند كه تا كنون مردانه بوده است. (در مقابل ديدگاه مرد سالاري)

- پست مدرن ها (ديدگاه جديد): معتقد به نوعي تعادل، حفظ نظام خانواده- همراه با تعادل در مشاركت بيرون خانه مي شوند.

نتيجه گيري:

جنبش فمينيسم از ابتداي پيدايش سعي داشت زنان را به يك اردوگاه واحد ايدئولوژيكي برساند. فمينيسم ها قصد داشتند مفهوم خواهري جهاني را جامه عمل بپوشانند، اما در طول تاريخ به جاي تكامل گرفتار تشتت و تفرقه فكري شدند. اگر چه دستيابي به حق رأي، نقطة عطفي در تكامل آراي فمينيستي و كسب يك حق سياسي اساسي از سوي زنان بوده است، مع الوصف از دهه 1920 برخوردهاي متفاوتي به وجود آمد، به طوري كه فمنيسم تبديل به تفكري فاقد وحدت نظر و مملو از آراي ضد و نقيض شد و بسياري از صاحبنظران تنوع در فمينيسم را نشانه ضعف و عدم بلوغ اين ايدئولوژي مي دانند و آن را مكتبي پويا اما درگير با مبارزه مي شناسند.

armin khatar
07-23-2011, 07:11 PM
نقش و جايگاه مردم در نظام سياسي اسلام- «انتخابات و مشاركت عمومي»

مقدمه

يكي از سطوح و عرصه‌هاي مهم مشاركت سياسي، شركت مردم يك جامعه در انتخابات است. كندوكاو در ادبيات موجود در مورد مشاركت سياسي اين نكته را روشن مي‌سازد كه كه با وجود راه‌هاي گوناگون مشاركت و مداخله در سياست، پژوهشگران توجه خاص به « انتخابات» و «مشاركت انتخاباتي» داشته‌اند. اهميت مشاركت انتخاباتي سبب گرديده كه محور مشاركت سياسي غالباً بر مشاركت انتخاباتي بچرخد.
دليل واضح اين امر را هم مي‌توان در اهميت انتخابات در جامعه دانست، بگونه‌اي كه مي‌توان گفت زندگي سياسي شهروندان در دنياي نوين تقريباً در انتخابات خلاصه مي‌شود.

مفهوم انتخابات

واژه « انتخابات» از ريشه عربي فعل « نخب» به معناي برگزيدن و اختيار كردن است و معادل اروپايي آن يعني Election نيز به فعل لاتين Eligeve به معناي جدا كردن، سوا كردن و برگزيدن باز مي‌گردد. از نظر علم معنا شناسي Semantics نيز اين اصطلاح تغيير و تحولات معنايي وسيعي پيدا كرده است ولي در كاربرد رايج و عام آن به معناي روش يا شيوه‌اي است براي برگزيدن تعداد معيني از افراد از ميان شمار كثيري از كساني كه براي تصدي يك منصب يا مقام خود را نامزد كرده‌اند (1)
در تعريف ديگري از انتخابات گفته شده است«انتخابات مجموعه عملياتي است كه درجهت گزينش فرمانروايان يا تعيين ناظراني براي مهارت قدرت تدبير شده است»
از اين منظر، انتخابات ابزاري است كه بوسيله آن مي‌توان اراده شهروندان را در شكل‌گيري نهادهاي سياسي و تعيين متصدي اعمال اقتدار سياسي مداخله داد.(2)
راي دهنده ضمن راي دادن كه عملي حقوقي- سياسي محسوب مي‌شود در حقيقت با برگزيدن نماينده و يا نمايندگان در اداره امور سياسي جامعه خود مشاركت مي‌كند. (3)در واقع از طريق انتخابات است كه به اعضاي جامعه به صورت مستقيم و غير مستقيم در شكل دادن به سياست عمومي دخالت مي‌نمايد.
انتخابات در كنار ديگر ساز و كارهاي مشاركت شهروندان به صورت انفرادي يا جمعي،گروهي و صنفي، همچنان به عنوان بارزترين و قابل اندازه‌گيري ترين نوع مشاركت مردم در عرصه سياسي است. همچنين انتخابات از يك سو پايه‌هاي اجتماعي قدرت سياسي را نشان مي‌دهد و از سوي ديگر ملاك خوبي براي ارزيابي توزيع قدرت در جامعه است.

اجزای متشکله انتخابات
انتخابات و فضاي محيط بر آن متشكل از اجزاي زير است:
1- برگزار كنندگان ( دولت، احزاب و گروه‌هايي كه نامزدها به آنان وابسته‌اند)
2- انتخاب شوندگان (نامزدهاي انتخاباتي كه احياناً وابستگي گروهي دارند و در كنار ويژگيهاي شخصي ممكن است سوابق مديريتي و خدمتي هم داشته باشند)
3- انتخاب كنندگان(كساني كه براي واگذاري قدرت و انتقال آن به نامزدهاي انتخاباتي وارد عرصه انتخابات مي‌شوند) اينان واجد شرايط راي دادن هستند كه ممكن است وابستگي جزئي يا گرايشي نسبت به احزاب و گروه‌ها يا نامزدها داشته باشند و برپايي اين گرايش و ميزان اطلاعاتي كه از موضوع‌هاي سياسي دارند، دست به انتخابات بزنند.
4- نظامهاي انتخاباتي (متشكل از قوانینی كه هر كشور براي برگزاري انتخابات وضع كرده و مي‌تواند شامل سن واجدان حق راي دادن يا نحوه گزينش نامزدها براي ورود به عرصه انتخابات باشد)
5- فضاي حاكم بر جامعه (موضوعهاي سياسي و فضاي فرهنگي- اجتماعي حاكم در زمان انتخابات)
در واقع بررسي انتخابات و مشاركت انتخاباتي به خوبي چگونگي رابطه متقابل جامعه و دولت را به نمايش مي‌گذارد(4

armin khatar
07-23-2011, 07:11 PM
انتخابات و مشاركت سياسي مردم

شركت در انتخابات عام‌ترين، سهل‌ترين و كم هزينه‌ترين نوع مشاركت سياسي است و يكي از معيارهاي مناسب براي كشف ميزان مشاركت سياسي مردم و لو به شكل كمي آن مي‌باشد و تا حدودي انگيزه‌ها و عوامل تشديد كننده مشاركت، همچنين موانع مشاركت مردم را در عرصه فعاليتهاي سياسي نشان مي‌دهد.
يكي از مشخصات انتخابات، خصلت « گزينشي» آن است. يعني هم نامزدي انتخابات (البته در چارچوب قوانين) آزاد است و هم راي دهنده مي‌تواند از ميان نامزدهاي مختلف اعلام شده، آزادانه آنهايي را كه تمايل دارد، برگزيند.
در مورد ماهيت راي، دو نظريه را مي‌توان ذكر كرد. دسته‌اي راي دادن را حق افراد مي‌دانند و دسته ديگر آن را يك عمل اجتماعي و يك تكليف براي افراد اجتماع مي‌دانند (5)
نظريه اول مبتني‌بر نظريه « حاكميت تقسيم شده» مي‌باشد. توضيح آنكه اگر حاكميت مردم، ماحصل جمع سهام حاكميت هر شهروند باشد پس صاحب سهم حاكميت يعني شهروند حق دارد كه سازماندهي حكومت و صورت‌بندي اقتدار عالي سياسي همكاري و مشاركت كند. اگر اين همكاري و اين مشاركت از راه انتخابات تحقق يابد پس هر شهروند حق دارد راي بدهد و هيچ مقامي نبايد بتوان اين حق را از او بگيرد. از سوي ديگر چون راي دادن حقي است متعلق به فرد، لذا وي مخير است از آن استفاده كند يا خير.
نظريه دوم ناشي از انديشه «حاكميت ملي» است. ملت كليتي است تقسيم‌ناپذير و حاكميت متعلق به اين كليت يعني ملت است نه شهرونداني كه جزو عوامل سازنده آن هستند. اگر قدرت انتخاب كردن به يكايك شهروندان سپرده شده باشد نه از باب اين است كه خود اصالتاً صاحب اين حق هستند بلكه با انجام يك عمل در گزينش كارگزاران حكومتي شركت مي‌جويند. شهروندان با راي دادن در واقع وظيفه اجتماعي خود را انجام مي‌دهند. بنابراين اگر منافع جامعه ايجاب كند مي‌توان راي دادن را به عنوان تكليف صرف اجتماعي الزامي سازد و امتناع از آن را ممنوع نموده و حتي مجازات نمايد.(1)
به نظر مي‌رسد نظريه‌اي كه در برگيرنده هر دو نظريه باشد قابليت كاربرد بيشتري داشته باشد. در اين ميان نظريه‌اي كه با اصل آزادي انسانها در تعيين سرنوشت خود و نيز مسئوليت اجتماعي سازگاري بيشتري دارد، نظريه‌اي است كه راي دادن را هم حق و هم تكليف افراد جامعه مي‌داند.

armin khatar
07-23-2011, 07:11 PM
کارکردهای انتخابات مردم سالار
در تبيين مشاركت عمومي و كاركردهاي ويژه انتخابات مي‌توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- نقش وجود انتخابات و برگزاري متناوب و منظم و ادواري آن يكي از نشانه‌هاي بارز مشاركت سياسي و مردم‌سالاري است بدين معنا كه راي دهندگان بطور منظم و ادواري براي انتخاب نمايندگان سياسي خود در انتخابات متعدد شركت مي‌كنند و آراء آنها همواره قدرت را به كساني كه برگزيده مي‌شوند، تسليم مي‌كند. در نظامهاي مردم‌سالار، انتخابات دوره‌اي فرصتي است براي مردم كه به نظر خودشان را نسبت به شيوه حكومت و مديريت يك دولت ابراز نمايند و اگر عدم رضايتي نسبت به آن داشته باشند،كسي يا گروهي ديگر را كه صلاح‌تر و با كفايت‌تر مي‌شناسند جايگزين سازند. بدين‌وسيله سيستم سياسي رو به اصلاح و بهبودي و تكامل تدريجي پيش مي‌رود.(1)
2- يكي از مهمترين كاركردهاي انتخابات، قاعده‌مند نمودن انتقال قدرت سياسي از گروهي به گروه ديگر است. فقدان قاعده‌اي براي انتقال و توزيع قدرت سياسي و مسئوليت اداره جامعه، مصائب سياسي گوناگوني به دنبال مي‌آورد. ايمان به وجود و كاركرد انتخابات به گروه‌هايي كه براي تصاحب قدرت سياسي به رقابت مي‌پردازند، تضمين مي‌دهد كه بهترين راه و شيوه كسب قدرت، حضور در انتخابات است. كسب قدرت از راه انتخابات ضمن دارا بودن مشروعيت لازم از سوي مردم، مسالمت‌آميزترين شيوه در رسيدن به اريكه قدرت است. انتخابات در سياست صرف، بمانند يك تيغ دولبه مي‌ماند، از يك طرف گروه يا شخصي را از قدرت و حكومت خلع يد مي‌نمايد و از طرف ديگر قدرت جديدي را جايگزين مي‌كند(2)
3- انتخابات زمينه‌هاي لازم براي چرخش نخبگان و دگرگوني در بخش‌هايي از گروه حاكمه را بطور مستمر فراهم مي‌سازد. در يك نظام مردم سالار قدرت در چرخش است و بطور مداوم دست به دست مي‌گردد. هيچ كس براي هميشه از دستيابي به قدرت محروم نمي‌شود. بنابراين رقابت و انتخابات به معناي نبرد مرگ و زندگي نيست. هنگامي كه گروهي خود را بر سر دو راهي مرگ و زندگي ببيند، امكان مقاومت خشونت‌ آميز در او افزايش مي‌يابد، در حاليكه در يك نظام مردم سالار، انتخابات به معناي حذف از صحنه سياست نيست بلكه چرخش ---------- و دست به دست گشتن قدرت می باشد.(2)
4- برگزاري انتخابات منظم عاملي در فرهنگ‌سازي سياسي تلقي مي‌گردد. فرهنگ ---------- مقوله تحول‌پذيري است و شيوه عملكرد ساختار قدرت بر آن تاثير مي‌گذارد. انتظار اينكه فرهنگ سياسي
در نتيجه تحولات آموزشي و اقتصادي و تحرك اجتماعي دگرگون گردد، انتظار درستي است، اما نمي‌توان تصور كرد كه بدون تغيير در ساختار قدرت اين تغيير، همه جانبه و موثر باشد. در كل، نظام سياسي رقابتي و مشاركت آميز خود دستگاهي براي آموزش و تربيت سياسي شهروندان به
شمار مي‌رود (2)
5- سازماندهي انتخابات واقعي با افزايش مشاركت و گسترش رقابت سياسي بين گروه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي بستري مناسب براي رقابت تشكل‌هاي موجود در جامعه بوجود مي‌آورد و حتي شرايط و زمينه‌هاي لازم براي ظهور گروه‌هاي جديد سياسي- اجتماعي بوجود مي‌آورد. براين اساس انتخابات به عنوان عرصه مبارزه در رقابت گروه‌ها، تشكل‌ها، انديشه‌ها، طرحها و ديدگاه‌ها از يك طرف با بسط علايق سياسي در بين آحاد مردم، آنها را به حقوق سياسي خودشان آشنا ساخته و باور شهروندان را به رعايت ارزشهاي مردم سالارانه تقويت مي‌كند و از طرف ديگر رقابت مسالمت آميز بين گروه‌هاي سياسي را براي تصاحب قدرت نهادينه ساخته و موجب تقويت آنها مي‌شود (1)
6- انتخابات آزاد و قانونمند به عنوان بارزترين شكل نهادينگي مشاركت سياسي، عمده‌ترين ابزار ايجاد و حفظ جامعه مدني به شمار مي‌آيد. رويه‌هاي مشاركت سياسي از طريق انتخابات مي‌تواند مسبب تكوين و تداوم جامعه مدني باشد. انتخابات فضا را براي بسط دامنه قدرت اجتماعي يا به عبارتي قدرت نهادهاي واسط مي‌گشايد و از مسئوليت حكومت در برابر ملت سخن مي‌گويد(6)
7- انتخابات به عنوان عالي‌ترين مظهر حضور مردم در عرصه سياسي و مهمترين مجراي تحقق حاكميت مردم است. نظام مردم سالار نظام حاكميت مردم بر سرنوشت خويش، نظام داشتن حكومتي برخاسته از مردم و پاسخگو در برابر مردم است. برگزاري انتخابات مشاركت‌آميز و رقابتي احساس مسئوليت نظام در مقابل خواست‌هاي جامعه را افزايش مي‌دهد. انتخابات موجب افزايش احساس مسئوليت حاكمان در مقابل خواست‌هاي جامعه مي‌شود(1)
8- انتخابات به ايجاد و بازنمايي مشروعيت سياسي مي‌انجامد و بر وسعت و كيفيت مشاركت مردم مي‌انجامد. انتخابات و آراي عمومي براي انتخابات كارگزاران و حل مشاركت كشور مهمترين عامل مشروعيت حاكميت است. انتخابات ابزاري مناسب براي حل بحرانهايي است كه اغلب دولتها با آن گريبانگير هستند(3)
9- ترغيب فردباوري و عقلاني‌سازي رفتار جمعي نيز يكي ديگر از كاركردهاي انتخابات است. سازماندهي افراد در نهادي مدني و فراهم آوردن مكانيزمي براي اظهار وجود اخذ راي و نظر آنها سبب مي‌شود هر فرد ضمن كسب احساس تعلق و موثر بودن و هويت جمعي بر تنش‌هاي ناشي از خود بيگانگي و بي‌تفاوتي سياسي فاق آيد. انتخابات بواسطه كركرد تخصص خود در روند عقلايي‌كردن سياست و مشاركت در نظام مردم سالار نقش بسزايي را ايفا مي‌كند(6) 10- مهمترين كاركرد ويژه انتخابات و مشاركت سياسي مردم، خنثي‌سازي توطئه‌ها و تهديدات دشمنان مي‌باشد كه در عين حال موجب افزايش اقتدار نظام و امنيت ملي كشور مي‌شود و داراي پيامدهاي مثبت منطقه‌اي و بين‌المللي براي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خواهد بود(4)

armin khatar
07-23-2011, 07:13 PM
نفت و تحولات انقلاب اسلامی
چكيده:

تكوين، تداوم و فرجام ، حيات سياسي ايران طي يكصد سال اخير به نحو شگرفي به توليد و صدور نفت پيوند خورده است. موقعيت انرژيك ايران و مكانيسم پيچيدة مديريت اين صنعت در سطح ملي و بين‌المللي موجب پديداري فصل خاصي در حيات سياسي ايرانيان گرديد كه در اين مقاله از نظر سياسي اقتصادي مورد بحث قرار مي‌گيرد و نكته بارز اين اثر شناخت و عملكرد داخلي سياست‌هاي نفتي كشور ناشي از وقوع انقلاب و تأثيرات آن بر بازيگران دولتي و واكنش آنها نسبت به اين سياست مي‌باشد كه جايگاه ايران را در بازار جهاني نفت مشخص مي‌كند.

مفاهيم كليدي: انرژي ـ نفت ـ ايران ـ عربستان ـ اوپك.

مقدمه:

از زمان پايگذاري صنعت نفت كشور يك قرن مي‌گذرد، تاريخ نفت ايران حاكي از آن است كه ايرانيان در موقعيتي انفعالي و بدون داشتن ظرفيت لازم براي بهره‌گيري مناسب از منابع خدادادي كشور پا به عرصه اين صنعت گذاشتند و همين مسأله با همراه طمع‌ورزي بيگانگان، مانع از آن شد كه از امكانات اين بخش به شيوه‌اي بهينه در جهت ارتقاء منابع ملي كشور بهره‌گيري شود.
اما با وجود اين مشكلات، سياست نفتي كشور خصوصاً در نيمه قرن اخير يعني از آغاز دهه 1950 تغيير تحولات بزرگي را در طول چند دهه تا به امروز تجربه كرد. در يك زمان دولت ايران خود را مدافع اقتصادي سياسي كشورهاي صنعتي غرب مي‌دانست كه اين روند تا آنجا ادامه مي‌يابد كه گروهي از ميهن‌پرستان به رهبري دكتر مصدق خواستار ملي شدن صنعت شدند. اگر چه عواملي باعث تحقق نيافتن اين اهداف شد اما اين حركت نقطه‌اي آغاز براي تحول و تأثيرگذاري نه تنها در سياست نفتي ايران بلكه در سياست نفتي كشورهاي ديگر صاحب نفت شد. اين حادثه بزرگ گامي بزرگ براي سياست مقابله و مقاومت در برابر كشورهاي غربي بوده كه در زمان پيروزي انقلاب به اوج مي‌رسد. انقلابي كه براساس تضاد و باورهاي مردم با حكومت شاه ايجاد شد، تحولي عميق در سياست نفتي ايران در عرصه داخلي و بين‌المللي پديد آورد. و همچنين اين تحول آثار شگرفي بر وضعيت توليد نفت و مواضع نفتي ايران در بازار جهاني و انرژي بر جاي گذاشت كه خود معلول نگرش متفاوت رهبران انقلاب به مسائل منابع نفتي و شيوة بهره‌برداري از آن بود. در چنين شرايطي نوسانهاي شديدي در زمينه توليد و صادرات نفت ايران پديد آمده اما با گذشت ده سال مربوط به تب تاب انقلاب و جنگ زمام‌داران كشور به تدريج به سوي اتخاذ سياست‌ها با هدف ايجاد ثبات در بخش نفت و توسعه و توان توليد و صادرات اين بخش گرايش پيدا كردند.
انقلاب اسلامي و سياست جديد نفتي علاوه بر اينكه تحولات عميقي بر سياست داخلي كشور گذاشته همان طور نقش بسيار عمده‌ايي را در صحنه جهاني داشته و باعث واكنش و انعطاف كشورهاي غربي و آمريكايي شد، مثلاً آمريكا به عنوان يك قدرت بزرگ نفتي جهان با تحت فشار قراردادن و بنيان‌گذاران اوپك خصوصاً عربستان عليه ايران جبهه مي‌گرفت و عربستان كه خود از رقباي سرسخت ايران بود در پي تضعيف ايران و ثبات درآمد نفتي خود از هر گونه اقدامات كوتاهي نمي‌كرد. با اين تفاسير سؤال اين است كه با وجود انقلاب در ايران جايگاه اين كشور در بازار جهاني نفت چه بود؟ و همچنين چه عواملي مي‌تواند در ارتقاء سياست نفتي ايران مؤثر باشد؟
گسترش وابستگي كشورهاي صنعتي جهان به نفت خام و تداوم رقابت جهاني بين آنها براي افزايش قدرت اقتصادي و سياسي خود، زمام‌داران ايران را واداشت كه سياست نفتي كشور را در راستاي موضع‌گيري‌ها و تحولات بين‌المللي پايه‌ريزي كنند. به عبارت ديگر يك رابطه مستقيم بين چهارچوب نفتي ايران و جهت‌هاي فكري و درك دولتمردان كشور از اوضاع بين‌الملل برقرار شد.
قبل از انقلاب اسلامي ايران در چهارچوب جنگ سرد يعني در عرصه رقابت دو ايدئولوژي حاكم بر جهان و دو ابرقدرت نظامي، جايگاه ويژه‌اي بدست آورد. در محاسبات استراتژيك غرب به ايران نقش فعال د جهت مقابله و جهاد كمونيسم در حاشيه جنوبي شوروي داده شد.(1) چنين نقشي همسويي كامل با جهان‌بيني دولت ايران داشت. لذا ايران در ملاحظات بين‌المللي آمريكا نقش اقتصادي، امنيتي و سياسي در رقابتهاي بين‌المللي و در جهت منافع غرب ايفا مي‌كرد. شاه كه بقا و دوام حكومت خود را در موفقيت جهاني آمريكا و غرب مي‌ديد نفت را به عنوان وسيله‌اي موثر در جهت پيروزي اين استراتژي به خدمت گرفت.(2) ولي اگر چه الزامات ماهري حكومت شاه همراهي او را با استراتژي منطقه‌اي و بين‌المللي آمريكا اجتناب‌ناپذير كرده بود، اما اين همسويي فاصله‌اش را با باورهاي توده مردم بيشتر كرد. و بعضي از دانشمندان روابط بين‌الملل علت عمدة انقلاب‌ها در جوامع بشري را در ازدياد بيش از حد فاصله بين باورهاي حاكمان و مردم مي‌دانند. و يكي از ويژگي‌ حكومت شاه در ديدگاه مردم عرضة نفت ارزان ايران به دنياي غرب از سوي شاه بوده و مردم باور داشتند كه شاه با تاراج ثروت كشور بر آمريكا و غرب خوش خدمتي مي‌كند. لذا در جريان انقلاب نحوه و ميزان عرصة نفت ايران در بازار جهاني به عنوان معرفي مهم و استراتژيك پذيرفته شد.
دولتمردان جديد و انقلابي ايران همسو با باورهاي مردم نفت را به عنوان نقطة ضعف غرب و نقطه قوت و قدرت ايران در صحنة متلاطم روابط بين‌الملل ارزيابي كردند.
زمام‌داران و حكومت انقلابي به لحاظ داشتن جهاني‌بيني خاص، خود و ايران را در معارضه با آمريكا و غرب مي‌ديدند. لذا تأمين نيازهاي نفتي كشورهاي غربي با قيمت پايين را برخلاف اعتقادات ايدئولوژيكي و هدف‌هاي ملي تلقي مي‌كردند. در اين فضا كاهش توليد نفت خام، محدوديت عرضة آن فشار بالا بردن قيمت جهاني نفت به عنوان پايه‌هاي سياست نفتي كشور تعيين شد. حكومت انقلابي نيز از نفت به عنوان وسيله مؤثر در جهت رسيدن به هدف‌هاي منطقه‌ايي و بين‌المللي خود كه بعد سياسي و امنيتي داشت استفاده كرد.
نفت از آغاز تجاري شدنش كالايي سياسي بود. اما براي مدتهاي مديد كشورهاي صنعتي غرب از مواهب سياسي آن بهره جستند. سياسي شدن نفت براي كشورهاي توليدكننده در اوايل دهه 70 و در نتيجه افزايش قيمت جهاني نفت و افزايش وابستگي كشورهاي صنعتي بر نفت ارزان كشورهايي كه داراي ثبات سياسي قابل برنامه‌ريزي نبودند شركت‌هاي نفتي كشورهاي ديگر را واداشت تا براي افزايش توليد نفت در كشورها و مناطق غيراوپك سرمايه‌گذاري كنند.(3) نتيجه اين تحول آن بود كه سهم نفت ارائه شده از سوي كشورها اوپك در بازار جهاني كاهش يافت.
در اين مورد در دهه 80 تقاضا براي نفت كشور اوپك از جمله ايران در مقايسه با اواسط دهه 70 كاهش يافت. در سال‌هاي اوليه پس از انقلاب ، كاهش توليد نفت خام ايران چندان تأثير منفي بر درآمدهاي ارزي كشور نگذاشت. علت عمدة آن را نيز بايد در افزايش قيمت نفت خام در بازار جهاني به دنبال وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تجاوز عراق جستجو كرد.(4)

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
البته در اين زمان، يك رشته حوادث به تدريج به كاهش صادرات نفت به ايران منجر شد. ايران براي سال 1980 بهاي نفت خود را به 30 دلار در هر بشكه (بالاترين قيمت نفت در ميان اعضاي اوپك) رساند و همين امر سبب كاهش حجم عملات ايران براي فروش نفت به شركت‌هاي بزرگ نفتي همچون پرتسيش، پتروليوم و شل شد.(5) در اين زمان عوامل گوناگوني همچون دفاع ايران از قيمت بالا نفت ركود اقتصادي جهان، افزايش شيدد توليد نفت عربستان و عوامل سياسي ناشي از بحران در روابط ايران و آمريكا سبب شد تا پيش از آغاز اين جنگ توليد نفت كشور به كمتر از 2 ميليون بشكه در روز مي‌رسد و در نتيجه اين عوامل نقش اساسي را در فروش نفت كه منجر به كاهش بيشتر آن شد باز مي‌كند.

جنگ ايران و عراق و سياست نفتي

با آغاز تجاوز نظامي عراق به ايران در شهريور ماه سال 1359 بحران شديد ديگر در بازار نفت حاكم شد و بار ديگر قيمت‌ها رو به افزايش گذاشت.(6) جنگ سبب شد اوپك بهاي نفت شاخص خود را تا 32 دلار در هر بشكه افزايش دهد در اين زمان ايران بهاي نفت خود را تا 7/3 دلار در هر بشكه افزايش داد و از تأثيرات مهمي كه سياست نفتي در طول جنگ داشت صادرات آن براي تأمين نيازمنديهاي ارزي جنگ بود. مثلاً در سال 1361، 70 درصد درآمد سالانه نفت به مقاصد نظامي اختصاص يافت. ولي حملات عراق به تأسيسات توليد و صدور نفت كشور عملاً مانع از آن شد كه توليد نفت ايران در اين سالها فراتر از 5/2 ميليون بشكه در روز برسد. حملات هوايي عراق باعث صدمات شديدي به پالايشگاه نفت آبادان و پايانه نفتي خارك وارد كرد و اين در حالي بود كه 60 درصد نفت ايران از اين پايانه صادر مي‌شد.
يكي از سياست‌هاي نفتي در طول جنگ، صادرات نفت ايران به دورترين نقاط جنوب خليج فارس بود.(7) بدين ترتيب پايانه‌هاي نفتي ايران در جزاير بسوي لاوان، لارك و بندر عسلويه مورد بهره‌برداري قرار گرفت.
با توجه به شرايط به وجود آمده در سياست نفتي ناشي از انقلاب دولتمردان و زمام‌داران كشور بعد از انقلاب راهكارهاي جديد را در سياست نفتي به كار بردند كه تا حدودي زياد بر ارتقاء سياست نفتي تأثيرگذار بود، يكي از راهكارهاي مهم سياست جديد بازاريابي نفت ايران بود كه در ذيل توضيح داده مي‌شود.

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
سياست جديد بازريابي نفت ايران

يكي از نخستين اقدامات دولت پس از انقلاب در ايران لغو يك جانبه قرارداد من مدرسين بود كه به واسطة آن شركت‌هاي عضو كنسرسيوم به خريدار عمدة نفت ايران تبديل شد دولت انقلابي ايران، آماده بود بدون دخالت شركت‌هاي عضو كنسرسيوم، سياست نفتي خود را دنبال كند.(8) در اين زمان ايران همچنين به فروش نقدي نفت روي آورد. طي دو سال بعد از انقلاب با قيمت‌گذاري بالا در فروش‌هاي نقدي نفت، فروش در اين بازار در حال ظهور را بسيار جذاب مي‌كرد. خريداران زيادي به اين گونه معاملات نيز گرايش داشتند و آن هم به خاطر التهاب بازار به واسطه تحولات ناشي از انقلاب در منطقه بود. در اين شرايط نفت ايران با فاصله زيادي از ساير كشورهاي منطقه به گران‌ترين نفت خليج‌فارس تبديل شد. اين سياست نفتي در ابتدا موفقيت‌آميز بود اما با تغيير شرايط بازار و باعث ايجاد مانع در مقابل اين سياست‌ها شد. مصرف نفت در واكنش نسبت به قيمت‌هاي بالا و بحران اقتصاد جهاني به سرعت رو به كاهش گذاشت. در همين حال، توليد‌كنندگان غيراوپك كه از قيمت بالاي نفت به وجود آمده بودند، نيز بر ميزان توليد خود افزودند و در نتيجه به تدريج بازار با اشباع نفت رو به رو شد و بهاي نفت سير نزولي پيدا كرد. نكته مهم اينكه با بروز جنگ و تجاوز عراق به ايران بار ديگر بازار نفت ملتهب شد اما با افزايش توليد كشورهايي همچون عربستان و توليدكنندگان غيراوپك بازار بار ديگر اشباع گرديد.
از ديگر سياست‌ها ايران براي مقابله با شرايط ركورد بازار فروش نفت در چهارچوب داد و ستدهاي تهاتري بود كه در سال 62 و 1363 يك چهارم تجارت خارجي ايران بر مبناي معاملات تهاتري بود.
در زمان جنگ ايران و عراق اوپك در زمينه توليد نفت براي اين در كشور سهمية توليد مساوي را در نظر گرفت و هدف ايران هم صدور نفت دست كم 5/2 ميليون بشكه در روز بود تصميم گرفت براي رسيدن به اين هدف ابتكار عمل را در بازار در دست بگيرد. و نفت خود را به بهاي پايين‌تر از 34 دلار در هر بشكه به فروش رساند. كه اين امر سبب افزايش صادرات نفت ايران شد كه همراه با تداوم جنگ و پيروزي نيروهاي ايراني در جهبه‌ها سبب ارتقاء موقعيت بين‌المللي ايران در منطقه و در سازمان اوپك شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
ابعاد سرمايه‌گذاري خارجي بعد از انقلاب

بعد از انقلاب به طور كلي ديدگاه منفي نسبت به سرمايه‌گذاراي در بخش مختلف اقتصادي كشور پديد آمد و طي آن سرمايه‌گذاران خارجي به عنوان عامل قدرت استعمار غرب كه تنها به غارت منابع اقتصادي كشور مي‌انديشيدند تلقي شدند. در نتيجه تا قبل از سال 1368 سرمايه‌گذاري خارجي در بخش نفت، اندك و تنها معطوف به صنايع پايين دستي نفت بود. ديدگاه منفي نسبت به سرمايه‌گذاري خارجي كه ديدگاه‌هاي قانون اساسي و ديگر قوانين بازتاب پيدا مي‌كرد تا حدود زيادي حاصل تجربيات تلخ مربوط به شكست نهضت ملي شدن نفت و تلقي خاص گروه‌هاي سياسي پس از انقلاب از فضاي موجود در بازار جهاني نفت بود.
با وجود ثبات مناسب پس از جنگ به سبب فشارهاي بين‌المللي و شرايط اقتصاد ايران، ريسك سرمايه‌گذاري در كشور، همچنان بالا باقي ماند در شرايطي كه ايران تلاش مي‌كرد زمينة مناسبي براي جذب سرمايه‌هاي خارجي در بخش نفت را فراهم كند، اقدام دولت آمريكا در سال 1995 در خصوص تصويب قانون داماتو مانع ديگر در زمينه سرمايه‌گذار در بخش نفت كشور ايجاد كرد.
بدين ترتيب مجموعه‌اي از عوامل سياسي داخلي و خارجي و عوامل اقتصادي در كشور در دورة پس از انقلاب، محدوديت‌هاي جدي در مسير جذب سرمايه‌هاي خارجي در بخش‌هاي مختلف از جمله بخش نفت ايجاد كرد. در شرايطي كه مسئولان كشور پس از جنگ، ضرورت جذب سرمايه خارجي در بخش نفت را احساس مي‌كردند يك رشته محدوديت‌ها در مسير جذب سرمايه‌هاي خارجي نهايتاً منجر به پذيرش قرارداد بيع متقابل يا پس خريد به عنوان الگوي جذب سرمايه‌گذاري خارجي در بخش نفت و گاز كشور شد.
فاصله گرفتن از رانتريسم
يكي از مسائلي كه وقوع انقلاب ايران باعث از بين رفتن ساختار آن شده ساختار رانتريسم در ايران بود كه ظهور اين پديده برمي‌گردد به اوايل دهه 1340 كه با افزايش درآمد نفتي دوران اوج‌گيري رانتريسم در ايران آغاز شد .(10) كه فاصله گرفتن اين ساختار و گامي مهم و بنيادي در مسير اجياد تحول واقعي در عرصه‌هاي سياسي و اقتصادي جامعه و حركت واقعي به سوي توسعه به شمار مي‌رود. بايد توجه داشت اگرچه ساختار رانتريسم رو به افول هست ولي با اين حال ايجاد تغييرات اساسي در اين ساختارها كاري دشوار و زمان‌گر است. از مهمترين راه‌كارهايي كه مي‌تواند در پايان دادن رانتريسم موثر باشد:

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
- افزايش درآمد از ثروت
2- كوچك كردن دولت
3- افزايش صادرات غيرنفتي و چهارم افزايش درآمدهاي مالياتي.
با توجه به سياست‌هاي نفتي بعد از انقلاب در ايران بايد نقش اين كشور را در بازار جهاني شناخت اما قبل از هر چيز بايد نقش بازيگران دولتي عمده در عرصه نفت جهاني را مورد توجه قرار داد چرا كه كليد شناخت بازار جهاني نيز تا حد زيادي به شناخت رفتارها و سياست‌هاي نفتي بازيگران بزرگ بازار بستگي دارد. و همچنين اين كار (شناخت بازيگران عمده بازار جهاني نفت) اين امكان را فراهم خواهد كرد كه به شيوه‌اي دقيق‌تر به بررسي جايگاه كشورمان در اين بازار بپردازيم. به ترتيب بزرگترين بازيگران عمده بازار نفت چهار كشور آمريكا، عربستان، روسيه و چين مي‌باشند و آنچه كه در اين جا مدنظر است دو كشور آمريكا و عربستان هستند كه با سياست‌هاي مختلف مشكلات بسيار زيادي را در سياست نفتي كشور بعد از انقلاب به وجود آورده‌اند

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
آمريكا

بدون شك آمريكا، بزرگترين بازيگر دولتي در بازار نفت جهان به شمار مي‌رود و همچنين از زمان پايگذاري صنعت نفت مدرن، آمريكا همواره يا بزرگترين و يا جزو بزرگترين توليدكنندگان نفت جهان بوده است. اين كشور حتي در سال 2000 نيز با توليد حدود 11 ميليون بشكه نفت در روز بزرگترين توليدكننده نفت جهان بود، هم اكنون (2004) نيز اين كشور با توليد بيش از 8 ميليون بشكه در روز سومين توليدكننده بزرگ نفت جهان پس از عربستان و روسيه به حساب مي‌آيد. همانگونه كه اين كشور جزو بزرگترين توليدكنندگان اين ماده به شمار مي‌رود بزرگترين مصرف‌كننده آن نيز به حساب مي‌آيد.
كشور آمريكا مهمترين استراتژي خودش را در سياست‌ نفتي به يكي از مناطق نفت‌خيز جهان يعني خاورميانه به كار مي‌بندد. كه خليج فارس در اين منطقه نقش اساسي را داراست و آمريكا هم براي رفع‌ خطر و جلوگيري از تسلط دشمنان بر منابع نفتي خليج فارس و همچنين براي حفظ ثبات آن سياست‌هاي مختلفي را پياده مي‌كند و يكي از مهمترين عاملي را كه در سياست خود مهم مي‌داند تقويت توليد و بهينه‌سازي مصرف نفت مي‌باشد.(11)
ايالات متحده آمريكا به عنوان يكي از قطب تعيين‌كننده اقتصادي و تجاري دنيا در طول 2 دهه پس از انقلاب اسلامي، ايران را همواره مورد تحريم و تحديد قرار داده است و از آنجايي كه وقوع انقلاب اسلامي بسياري از معادلات امنيتي منطقه را متأثر ساخته بود آمريكايي‌ها بر آن شدند انقلاب را در مسير مطلوب خود هدايت كنند يا اينكه با تنبيه ايران انقلابي، ضمن اضمحلال انقلاب، همسايگان اين كشور را نسبت به عواقب اقدام عليه منافع آمريكا با خبر سازند. سكوت رضايت‌آميز در سال جنگ تحميلي بخصوص همكاري با عراق در سال‌هاي آخر جنگ در جبهه‌هاي جنوب و جنوب غربي موضوع بحث نيست بلكه حفظ در حد يك جمله يادآوري مي‌شود كه سياست سكوت حمايت‌آميز آمريكا در قبال عراق، انگيزه‌اي استراتژيك داشت و آن هم فرسايش انقلاب اسلامي ايران بود.(12) همچنين با پايان جنگ و آغاز دوره‌اي جديد در ايران آمريكا سياست‌هاي تحريم شديدتري در قبال ايران اتخاذ كرد كه مجموع همة آنها را مي‌توان در استراتژي همه چيز بدون ايران خلاصه نمود.
در اين دوره آمريكا كوشيده است كه هر گونه تحرك اقتصادي و سياسي ايران را در جهان خنثي نمايد تا ايران منزوي شود. تلاش اصلي آمريكا متمركز بر اين بوده كه ضمن ارتباط اقتصادي و سكوت رضايت‌آميز در قبال شركت‌هاي آمريكايي در خصوص خريد نفت از ايران نوعي انقباض سياسي و ديپلماتيك در قبال ايران پيشه كند و ايران به عنوان كشوري خودسر، تروريست‌ و حامي بسط اسلام‌گرايي شيعي معرفي شود.(13)
با توجه به اين اقدامات آمريكا حدس مي‌زد كه در صورت اعمال تحريم، شركت‌ها معتبر بين‌المللي در ايران سرمايه‌گذاري نخواهند كرد و اين امر موجب تعطيل صدور نفت ايران به خارج و در نتيجه انزواي بين‌المللي و ملامت دولت ايران در نزد افكار عمومي خواهد شد. ولي نتيجه مطلوبي براي آمريكا حاصل نشد. شركت‌هاي متعدد بين‌المللي براي سرمايه‌گذاري در منابع انرژي ايران اعلام آمادگي كردند. رئيس جمهور فرانسه اعلام نمود كه ندانسته اين مشي آمريكا را دخالت در امور داخلي كشورهاي ديگر مي‌داند و چنانكه شركتهاي فرانسه از اين قانون متأثر شوند فرانسه اقدامات تلافي‌جويانه انجام خواهد داد. همزمان با رئيس جمهور فرانسه، وزير خارجه انگلستان ابراز داشت كه هيچ كشوري حق ندارد به شركت ساير كشورها بگويد در كشور سومي چگونه بايد رفتار نمايد.(14) روسيه نيز اين قانون را موجب بي‌ثباتي در خاورميانه دانست و آن را برخلاف موازين بين‌المللي تشخيص داد. دولت جمهوي اسلامي ايران با سفر به كشورهاي متعدد اروپايي و ژاپن موجبات جلب سرمايه‌گذاري خارجي و افزايش پوشش بيمه شركت‌هاي فعال در استخراج انرژي ايران را فراهم آورد و اين قانون موجب انزواي شركت‌هاي آمريكايي گرديده است. ولي با وجود اين موارد تحريم ايران و اقدامات آمريكا بر عليه اين كشور نتايج منفي و پايه‌ايي را براي ايران به بار آورد.

armin khatar
07-23-2011, 07:14 PM
عربستان

عربستان سعودي به واسطة دارا بودن بزرگترين ذخاير نفت جهان سياست نفتي منحصر به فردي را دنبال مي‌كند كه هدف آن به حداكثر رساندن مزاياي تلاش از دارا بودن اين حجم عظيم از ذخاير و ظرفيت عرضه آن است. عربستان براي دست‌يابي به هدف بالا استراتژي‌ نفتي خاصي را در سه عرصه دنبال مي‌كند. 1- عرصه روابط با ديگر اعضاي سازمان اوپك 2- حداكثر رساندن درآمدهاي ناشي از صادرات نفت و سوم افزايش عمر ذخاير خود كه براي رسيدن به اين هدف 2 عامل مهم مي‌باشد: 1- قيمت تعادلي نفت 2- ميزان ظرفيت اضافي توليد.
عربستان به ويژه پس از پيروزي انقلاب در ايران و تغيير سياست‌هاي نفتي كشورمان در زمينة توليد نفت ـ نقش مسلطي در سازمان اوپك پيدا كرد. در سال‌هاي قبل از انقلاب به ويژه در دهه 1350 رقابت فشرده‌ايي ميان ايران و عربستان بر سر ظرفيت توليد و تأثيرگذاري بر تصميمات اوپك وجود داشت. در اين زمان ايران با ظرفيت توليد 6 ميليون بشكه در روز ـ عملاً به عنوان رقيب عربستان عمل مي‌كرد و با پيگيري سياست دفاع از قيمت بالا كه از حمايت اكثر اعضاي اوپك برخوردار بود، نقش رهبري كننده در اوپك را در دست گرفت. هر چند در سال 1356 ايران موضع خود را در خصوص بهاي نفت تغيير داد و به همكاري بيشتر با عربستان پرداخت اما پس از انقلاب در ايران عوامل متعدد سبب ارتقاي جايگاه عربستان در سازمان اوپك شد به طوري كه امروزه از اوپك به عنوان سازمان تحت رهبري عربستان ياد مي‌شود.
علاوه بر بازيگران دولتي تأثيرگذار بر سياست نفت بازيگران فرادولتي در جهان وجود دارند كه نقش مهمي در تحولات نفتي ايران و جهان بازي مي‌كنند كه يكي از مهمترين اين نهادهاي فرادولتي تأثيرگذار در بازار جهاني نفت سازماني به نام سازمان اوپك مي‌باشد كه در خلال پيش از چهار دهه فعاليت، دوران پر فراز و نشيبي را سپري كرد.(15)

اوپك

سازمان اوپك در 14 سپتامبر 1960 در اجلاس بغداد و توسط شركت بنيان‌گذار كه عبارتند از ايران، عراق، كويت يا عربستان سعودي ونزوئلا تأسيس شد كه اين 5 كشور 17 درصد از ذخاير نفت 36% بازار نفت جهان را در اختيار داشت.
هدف اصلي تشكيل سازمان اوپك ايجاد هماهنگي و وحدت در خط‌مشي‌هاي نفتي كشورهاي عضو و تغيير بهترين شيوه‌ها براي تأمين منابع فردي و جمعي سازمان است براي اين منظور سازمان روش‌ها و وسايل تأمين تثبيت قيمت‌ها در بازارهاي بين‌المللي نفت را با امعان به حذف نوسانات مضر و غيرضروري پيش‌بيني مي‌كند.
از بدو تأسيس اوپك تا كنون عوامل و متغيرهاي مختلفي بر رفتار اين سازمان در بازار جهاني نفت تأثير گذاشتند به همين علت است كه ارزيابي عملكرد اوپك با توجه به تعدد عوامل تأثيرگذار بر رفتار آن كار دشواري است. عوامل تأثيرگذار بر عملكرد اوپك را مي‌توان به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم كرد. عوامل داخلي همچون ناهمگوني اعضا از نظر حجم ذخاير و سياستهاي توليد، تعارضات ايدئولوژيك اعضا بي‌ثباتي سياسي كشورهاي عضو و همچنين تفاوت سمت سوي سياست خارجي اعضا در ارتباط با كشورهاي مصرف‌كننده، اثر منفي بر عملكرد اوپك دارد. با اين حال ساختارهاي اقتصادي كم و بيش مشابه اعضا و وابستگي شديد آنها به درآمدهاي نفتي، عاملي است كه اعضاي سازمان را با وجود تمامي اختلافات ياد شده، براي پيگيري منافع مشترك، كنار يكديگر نگه داشته است.(16) در بخش عوامل خارجي، آژانس بين‌المللي انرژي، سياست‌هاي نفتي آمريكا و ديگر كشورهاي بزرگ مصرف كننده و اقدامات شركت‌هاي چند مليتي را مي‌توان از عوامل تضعيف كننده اوپك ياد كرد. با اين حال حجم بالاي ذخاير اوپك (77 درصد كل ذخاير نفت جهان) و هزينة پايين توسعه ذخاير آن، موقعيت منحصر به فردي از نظر بين‌المللي به اين سازمان بخشيده است.
در يك تحليل كه از سوي محافل غربي مطرح مي‌شود اعضاي اوپك به جناح بازها و كبوترها تقسيم مي‌شوند. بر اين اساس كشورهاي با ذخاير كم به همراه كشورهاي داراي جمعيت زياد مانند نيجريه و ايران، اغلب به عنوان بازها، هوادار افزايش قيمت نفت هستند در مقابل كشورهايي همچون عربستان و كويت با ذخاير عظيم و جمعيت كم، به سبب نگراني از پيامد افزايش قيمت كه مي‌تواند تغييرات تكنولوژيكي و توسعه ذخاير جديد را به دنبال داشته باشند خواهان قيمت پايين‌تر هستند.

armin khatar
07-23-2011, 07:15 PM
نقش ايران در اوپك بعد از انقلاب

و اما آنچه كه در اينجا مدنظر مي‌باشد، اين است كه از آنجايي كه ايران نخستين توليدكننده نفت در منطقه بود و در حال حاضر پس از عربستان سعودي ايالات متحد و روسيه چهارمين توليدكننده بزرگ شمار مي‌آيد و با توجه به ذخاير بالا انتظار آن بود كه ايران همواره قدرتي موثر و صاحب نقش در منطقه اوپك، باشد. اين نقش تا اوايل 1980 پايدار بود ولي با وقوع انقلاب اسلامي جنگ تحميلي و مشكلات ناشي از ترميم خرابي‌هاي جنگ ايران از عربستان سعودي عقب افتاد. مطالعه حدود چهار دهه فعاليت ايران در سازمان اوپك گوياي اين واقعيت است كه از نقش ايران در اين سازمان به طرز محسوسي كاسته شده مجموعه‌اي از عوامل باعث كاهش اعتبار ايران در اوپك و به طور كلي در بازار انرژي دنيا گرديد كه عبارتند از :
1- توليد ثابت كه ناشي از ضعف سرمايه‌گذاري مي‌باشد كه آن هم معلول كمبود داخلي و سخت‌گيريهاي بين‌المللي است كه در مجموع ثبات و امنيت ملي ايران را مخدوش كرد.
2- استراتژي‌ آمريكا ( همه چيز بدون ايران كه در بحث متذكر شديم.
3- تقاضاهاي فزاينده داخلي و پيامدهاي منفي آن و ...
با توجه به اين مسائل در گروه توليدكنندگان هيچ نهادي با اوپك قابل مقايسه نيست و در گروه مصرف‌كنندگان نيز هيچ نهادي با آژانس بين‌المللي انرژي. اين خصلت نفت جهان با وجود تمامي تحولات كه به واسطه گسترش فضاي رقابت و ورود بازيگران جديد رخ داده ادامه پيدا كرده است از اين رو مي‌توان گفت بازار نفت را تا حد زيادي بازيگران بزرگ تشكيل مي‌دهند به عبارت ديگر نفت، عرصه بازي بزرگان است.
اينها عواملي بودند كه در سياست نفتي ايران خصوصاً در دوران بعد از انقلاب نقش تعيين‌كننده‌اي را داشته و دارند كه با درك صحيح از تأثيرات سياست‌هاي ناشي از بازيگران دولتي و فرادولتي مي‌توان جايگاه ايران در بازار جهاني نفت را به خوبي شناخت علاوه بر اين بايد به سياست‌هاي داخلي هم كنجكاوانه نظر داشت. يكي از راهكارهاي مهم براي مشخص كردن جايگاه ايران در بازار جهاني نفت مقايسه ميان ظرفيت‌ها و عملكرد ايران در بخش انرژي (نفت) با بزرگترين بازيگران دولتي مي‌باشد. همان طور كه در بحث اشاره كرديم آمريكا، عربستان بزرگترين بازيگران عرصه نفت جهان هستند كه علت عمده اين امر به ظرفيت عظيم ذخاير، توليد و مصرف نفت و فرآورده‌هاي آن در اين كشورها باز مي‌گردد.
كه مقايسه ميان ايران و اين بازيگران نشان مي‌دهد علي‌رغم اينكه ايران در زمينه توليد نفت مقام چهارم را به خود اختصاص داده است با اين حال فاصله بسيار زيادي با توليدكنندگان عمده دارد بنابراين جايگاه ايران در زمينه توليد نفت و گاز نيز در سطح متوسط يا حتي پايين‌تر قرار مي‌گيرد.(18) ممكن است در اين جا بحث مطرح شود كه با پيگيري اهداف و سياست‌هاي مطرح در بخش نفت و گاز ايران جايگاه كشورمان چند سال بعد از انقلاب به ميزان قابل ملاحظه‌اي در بازار انرژي جهان افزايش خواهد يافت، تحقق چنين فرضي با در نظر گرفتن مجموعه ظرفيتهاي ايران در بخش انرژي و فاصله زياد آن با بازيگران بزرگ در اين عرصه بعيد به نظر مي‌رسد. فارغ از اهداف كمي مطرح شده در زمينة افزايش توليد نفت و جذب گسترده سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي عملكرد مجموعه بخش نفت و گاز در زمينه جذب سرمايه و افزايش توليد حاكي از آن است كه رشد موجود در اين عرصه‌ها بطئي و در سطح متوسط است و بنابراين انتظار تحول شديد و معقول به نظر نمي‌رسد.
بدين ترتيب مي‌توان گفت ايران در بازار جهاني نفت بازيگري ميان پايه و با توانايها و ظرفيتهايي در مجموعه در متوسط است و چشم‌انداز آينده نيز حاكي از آن است كه اين وضعيت ايران در بازار كم و بيش ادامه خواهد يافت. شناسايي جايگاه دقيق و واقعي ايران در بازار جهاني، زمينه اتخاذ رويكردي مناسب و مبتني بر ظرفيت‌ها و منافع ملّي كشور را در بخش نفت و گاز فراهم مي‌كند.
اكنون كه جايگاه ايران در بازار جهاني نفت از نظر ظرفيت توليد و ذخاير نفت مشخص شد سؤالي كه در مقدمه اين پروژه مطرح شد، اين بود كه آيا ارتقا جايگاه ايران در چنين بازاري امكان‌پذير است؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت « ارتقاي جايگاه ايران در بازار جهاني نفت به تغيير توازن موجود ميان درونگري و برونگري در سياست‌گذاري و اداره بخش نفت در كشور بستگي دارد. بدين ترتيب كه براي ارتقاي موقعيت ايران، تقويت درونگري در امر توليد و مصرف نفت و گاز و تقويت برون‌نگري در امر جذب سرمايه‌هاي خارجي و ترك ديپلماسي نفتي كشور ضروري است.
مقصود از درون‌نگري در سياست‌هاي توليد و مصرف نفت و گاز اين است كه سياست‌هاي مربوط به اين عرصه (بايد با توجه به مجموعه شرايط، نيازها و امكانات داخلي ايران و نه با تأثيرپذيري از عوامل خارجي بازار، تدوين و به اجرا گذاشته شود.
مقصود از برون‌نگري در سياست‌گذاري براي جذب سرمايه‌هاي خارجي و تحرك ديپلماسي نفتي نيز اين است كه در اين دو عرصه بايد به شناخت بهتري از مجموعه شرايط بازار انرژي دست يابيم و سياست خود را نيز بر همان اساس پايه‌ريزي كنيم يا به عبارت ديگر ادعاي مطرح شده در اين جا اين است كه تأمين بهتر منافع ملي كشور در بخش نفت نيازمند به درون در سياستهاي توليد و مصرف و نگاه به بيرون در زمينه جذب سرمايه‌هاي خارجي و تحرك ديپلماسي نفتي كشور است.

armin khatar
07-23-2011, 07:16 PM
نتيجه

انقلاب اسلامي در بهمن 1375 در شرايطي به پيروزي رسيد كه دولت پهلوي بسيار بيشتر از آنچه تصور مي‌شود، فربه و متورم شده بود. نظام توزيع درآمدها، سرمايه‌گذاري‌ها دولتي و خدمات عمومي به يقين درآمدهاي هنگفت نفت باعث رشد سريع و سرسام‌آور دولت گرديد، مسئولين انقلاب نوپا اصولاً براي تأمين استقلال آزادي و جمهوري اسلامي به عنوان شعار محوري انقلاب اسلامي بايد حق مردم را به خود آنها عودت مي‌دادند ليكن مسايل پيچيده و بي‌نظم ابتداي انقلاب (مانند انقلاب‌هاي ديگر و مشكلات ناشي از جنگ باعث شد كه دولت همچنان بازيگر مستقل و مقتدر ميادين اقتصادي سياسي فرهنگي بودند» در واقع انقلاب اسلامي وارث يك وضعيت گسيخته گرديد و مدت زيادي زمان لازم بود تا دولت بتواند به بدنه‌اي منصب راه مختصر و مقتدر مبدل شود. ولي در سال‌هاي اول انقلاب اسلامي بسياري از شركت‌ها و سرمايه‌ها مصادره و ملي اعلام شد جنگ تحصيلي هشت ساله باعث شد تا دولت براي تأمين و پشتيباني جنگ نقش بيشتري پيدا بكند. بسياري از شركت‌ها و واحدهاي وابسته به دولت و حاكميت، زيانهاي فراواني مي‌دهند ليكن برخورداري دولت از درآمدهاي سرشار نفتي باعث شده كه دولت ستارالعيوب باشد و برعملكرد منفي است كه بين دلارهاي نفتي و رانت‌خواري سرپوش نهاده شود.
طي دوره 1376 و 1368 تلاش زيادي صورت گرفت تا صادرات غيرنفتي افزايش يافته و اتكا بر درآمدهاي نفتي كاهش يابد. ليكن اين ادعا سرابي بيش نبود و صادرات غيرنفتي هيچ وقت از چهار ميليارد دلار فراتر نرفت. چهار ميلياردي كه قابليت حصول آن هم ناشي از درآمدهاي نفتي بود يعني نفت پنجاه درصدي منابع لازم را تهيه نمود تا چنين رقمي بدست آيد در نتيجه صادرات غيرنفتي فقط تا دو ميليارد دلار رشد داشته و درآمدهاي ارزي كشور به شيوه چشمگيري وابسته به عايدات نفتي بوده است. بدين ترتيب از سال 376 به بعد جامعه به شدت جبران‌پذير شد و مسايل گوناگون جنبة امنيتي به خود گرفت و وقت و انرژي بسياري از جامعه و دولت به خودش اختصاص داد. نفت كه مي‌توانست در مسير توسعه ملي قرار بگيرد، به راحتي عاملي در آسيب‌پذيري ملي تبديل شد.
با توجه به محدوديت‌ها و مشكلاتي كه در صنعت نفت به وجو دآمده يكي از راهكارهاي مهم براي ارتقاء سياست نفتي به نظر مي‌رسد كه بايد درك صحيح از ويژگي‌هاي كنوني صنعت نفت يا به عبارتي ديگر اقتصاد سياسي نفت داشته باشيم تا قدمي مهم در زمينه تدوين استراتژيك صنعت نفت كشور و برنامه‌ريزي صحيح براي ارتقاي وضعيت اين صنعت در كشور برداريم. علي‌رغم اينكه ما با محدوديت سرمايه و فن‌آوري نوين توليد و مديريت رو به رو هستيم عواملي چون توسعه ظرفيت توليد نفت ايران و همچنين خاورميانه با چالش نظير رشد سريع مصرف داخلي، افزايش شدت انرژي و محدوديت زيست محيطي در اين كشورها رو به رواست. كه همكاري در مهار رفع مشكلات به امنيت اين انرژي در جهان و منطقه كمك مي‌كند. اقدامات ايران را در سال‌هاي گذشته براي توسعه صنعت نفت مي‌توان به چند دسته تقسيم نمود: 1- اكتشاف منابع جديد نفت گاز، سرمايه‌گذاري براي افزايش ظرفيت توليد نفت ، ارتقاء بهره‌وري و افزايش نرخ بازيافت از طريق مختلف همكاري با شركت‌هاي بين‌المللي نفت در مراحل مختلف، اكتشاف و توسعه و بلاخره همكاري در اوپك براي حفظ ثبات بازار نفت كه اين گونه اقدامات مي‌تواند به عنوان تنظيم‌كننده اصلي تقاضاي انرژي داخل كشور، در منطقه و جهان نقش موثري ايفا كند سخن آخر، اين كه تمامي تحولات گفته شده در سياست‌هاي نفتي ريشه در پيروزي انقلاب اسلامي دارد كه همچنان در پي شكوفايي و پيشرفت در حال حركت است.

armin khatar
07-23-2011, 07:16 PM
فمينيسم و توسعه جوامع

بررسي تاريخچه حضور زنان در سياست نشان مي دهد كه معمولاً در دوره هايي كه زنان در رأس حكومت بوده اند بيشتر به توسعه اقتصادي و فرهنگي پرداخته اند و كمتر به سياست هاي تهاجمي روي آورده اند. تاچريسم در انگلستان، بي نظير بوتو در پاكستان، چيلر در تركيه و مشاركت و نقش گسترده زنان در فنلاند، نروژ و ديگر كشورهاي اسكانديناوي نمونه هاي خوبي براي نشان دادن اين موضوع است. به اين دليل باشد كه در ديدگاه فمينيستي منافع ملي دولت ها ماهيتي چندگانه و چند بعدي دارد و نمي توان آن را صرفاً از طريق قدرت تعريف نمود، آنان بر اين باورند كه در دنياي معاصر تأمين منافع ملي مستلزم همكاري گسترده بين المللي است و به واسطه وجود وابستگي متقابل، بسياري از مسائل جهاني از جمله جنگ هسته اي، رفاه اقتصادي و نابودي محيط زيست را نمي توان بر اساس قواعد بازي با حاصل جمع صفر حل نمود.» (6) «بدين ترتيب بسياري از فمينيست ها در صدور كشف عناصر مشترك اخلاقي ميان ملل گوناگون هستند كه اين كوشش مي تواند ضمن كاهش تنش هاي بين المللي و تقويت تشكل اجتماع بين المللي، از لحاظ تئوريك نيز به بسط و گسترش و توسعه نظريه هنجاري در روابط بين الملل كمك شاياني كند» (7)

از سوي ديگر ، با توجه به اينكه از جمله مسائل ديگري كه بايد در زمينه توسعه جوامع در نظر داشت مسئله اشتغال زنان وتأثير آن بر توسعه مي باشد كه خيلي از اين مشاغل غير رسمي و ناشناخته هستند و دستمزدي براي آنها پرداخت نمي شود ولي تأثيرات شگرفي بر اجتماع و محيط اطراف خود دارند. گزارش توسعه انساني در سال 1996 برآورد ميكند كه علاوه بر 23 تريليون دلار ارزش توليد جهاني در سال 1993، كار منزل و بيرون منزل 16 تريليون دلار ارزش و 11 تريليون دلار از اين توليد نامرئي حاصل كار زنان است. در مجموع در اكثر كشورها زنان بيش از مردان كار مي كنند، با توجه به شخصيت و روحيات خاصي آنها معمولا به كارهاي خدماتي، فرهنگي و يا هنري مربوط مي شود. كه با توجه به اينكه اصولا زنان نيروي كار ارزانتري مشابه مردان هستند نقش مؤثري در توسعه دارند. و حضور زنان درفعاليتهاي استعمال اجتماعي نقش بسزايي در ديگر شاخص هاي توسعه كشور ها دارد. رويكردهاي بسيار متفاوتي نسبت به نقش زنان در توسعه وجود دارد از جمله فمينيستهاي ايران (در صدد هستند تا زنان را به صورت مساوي در بحث توسعه مشاركت دهند) و ديگر فمينيستها كه توسعه را (آن طور كه در حال حاضر تعريف مي شود) براي زنان زيانبار تلقي مي كنند. آنها در صدد اعطاي قدرت به زنان هستند از جمله از طريق مشاركت در تصميمات مربوط به توسعه كه در سازندگي و حق انتخاب آنها تإثير مي گذارد.

armin khatar
07-23-2011, 07:17 PM
همه زنان در جهان سوم با در جاهاي ديگر فقير نيستند. اما هيچ دولتي با زنان همانند مردان رفتار نمي كند. در خبر سال قبل گفته مي شد كه زنان يك سوم كارهاي روز مزدي و دو سوم كارهاي توليدي را براي يك دهم درآمد و كمتر از يك سوم مالكيت انجام مي دهند. (9)




كشورها

رتبه شاخص اعطاي قدرت بر حسب جنسيت

رتبه شاخص توسعه جنسيتي

رتبه شاخص توسعه انساني

نروژ

1

2

2

سوئد

2

5

6

دانمارك

3

14

15

كانادا

4

1

1

آلمان

5

15

14

ايالات متحده

8

3

3

استراليا

9

4

7

انگلستان

16

11

10

آفريقاي جنوبي

18

84

101

مكزيك

21

53

58

ژاپن

38

8

4

چين

40

79

98

كويت

72

38

35

تركيه

85

73

86

پاكسان

101

116

138

armin khatar
07-23-2011, 07:17 PM
كلياتي در مورد حقوق دیپلماتیک 2

بخش دوم

دیپلماسی و تشریفات
دیپلماسی و تشریفات یا پروتکل چنان به هم آمیخته­اند که نمی­توان آنها را از هم جدا کرد. تشریفات جزیی از دیپلماسی است و در بطن آن جای دارد.
از نظر تاریخی احتمالاً تشریفات با دیپلماسی شکل گرفته و نخستین­بار که نماینده یا پیام­آوری از سوی یک سلطان به حضور سلطان دیگر پذیرفته شده با تشریفات همراه بوده است.
مزیت تشریفات این است که کار دیپلمات­ها را آسان می­کند. عمل و شغل دیپلماسی نیاز به محیطی رسمی و آرام دارد. تشریفات به ملاقات­ها، مذاکرات، ضیافت­ها، مسافرت­ها و دید و بازدیدها جنبه­ی رسمی می­دهد و تعهداتی ایجاد می­کند. تشریفات حافظ و مجری مصونیت­ها و مزایای دیپلمات­ها است و تشریفات همه جا با دیپلماسی همراه است. مانند نحوه­ی نشست و برخواست، دید و بازدید، شرکت در جشن­ها و عزاداری­ها، انعقاد قراردادها، تقدیم استوارنامه و غیره. خلاصه در زندگی شغلی و خصوصی دیپلمات­ها تشریفات دخالت دارد، تکلیف را روشن می­کند و دستور می­دهد.
تشریفات فنی است که باید همه­ی دیپلمات­ها بیاموزند. اکثر قواعد و رسوم تشریفاتی بین­المللی بوده و عرفی است و از قبل تعیین شده است. هیچ دولتی نباید به میل خود در آن دخل و تصرفی کند. مگر در حدی که مجاز است و عرف تشریفاتی حدود آن را در صلاحیت دولت­ها می­داند. لازم به یادآوری است که همیشه دولت­های انقلابی در آغاز با تشریفات به مبارزه برخاسته­اند، اما به مرور به لزوم آن پی برده و از آن پیروی کرده­اند. به عنوان مثال حکومت چین پس از انقلاب به مدت بیست سال کوشید تا تشریفات را در آن کشور کنار گذارد، ولی بالاخره آن را مجدداً پذیرفت و در تشریفات به خیل سایر کشورها پیوست.
از آنچه گفته شد نتیجه می­گیریم که دیپلماسی بدون تشریفات متصور نیست. قواعد تشریفاتی حتی در روابط دولت­های دشمن و در حال جنگ نیز لازم­الرعایه است. گرچه خلاف آن نیز در سال­های اخیر دیده شده است؛ اشغال سفارتخانه­های خارجی در کویت توسط سربازان دولت عراق، نقض علنی قواعد بین­المللی و مصوبات کنوانسیون­های وین بود.

جایگاه و نقش رئیس تشریفات در وزارت امور خارجه
همان­طوری که قبلاً اشاره شد، تشریفات دیپلماتیک، ابزار ---------- دیپلماسی است؛ بدین ترتیب ریاست تشریفات شعبه­ی اجرایی- ---------- وزارت می­باشد. ریاست تشریفات وظایف خود را مطابق با قوانین و ضوابط موجود اجرا می­نماید. وی باید روابط دولت خود را با دول خارجی که نمایندگان دیپلماتیک آنها در پایتخت اکردیته شده­اند و نیز رویه­ی تشریفات دیپلماتیک را که دولت­ها نسبت به نمایندگان ---------- سایر کشورها انجام می­دهند در نظر گرفت. ریاست تشریفات عهده­دار انجام وظایفی چون مسائل مربوط به اقامت کور دیپلماتیک در کشور، به خصوص سازماندهی استقبال و مشایعت نمایندگان دیپلماتیک، تنظیم مراسم تسلیم استوارنامه، نظارت بر رعایت مصوبات دولت در ارتباط با مسئله­ی اقامت دیپلمات­های خارجی و پرسنل خدماتی نمایندگی­های دیپلماتیک (ثبت دیپلمات­ها، مزایای دیپلماتیک، مسائل گمرکی مسافرت در کشور و غیره) اسکان و استقبال و مشایعت هیئت­های عالی­رتبه و نیز رجال دولتی که به کشور سفر می­کنند، تهیه و سازماندهی برنامه­ی اقامت و تنظیم برنامه رجال کشورش با اعضای کور دیپلماتیک می­باشد. شناخت کور دیپلماتیک و یا همکاری با آنها به منظور آشنایی ایشان با زندگی و فرهنگ کشور، دعوت به مناسبت­های مختلف سال نو، جشن­ها، نمایشگاه­ها، نمایش فیلم، سازماندهی سیر و سفر و سخنرانی­ها از جمله وظایف ریاست و تشریفات به شمار می­رود.
انجام تدابیر ضروری تشریفاتی در جشن­های دولتی و دیگر مناسبت­ها، پذیرایی کور دیپلماتیک در ضیافت­ها، دادن هدایا و غیره، ارائه­ی پیشنهادهای لازم به وزارت امور خارجه در ارتباط با روزهای تاریخی و حوادث مربوط به کشورهایی که با آنها روابط دیپلماتیک وجود دارد، تبریکات به مناسبت روزهای ملی، تسلیت و انتخاب هدایا نیز در حیطه­ی وظایف ریاست تشریفات قرار دارد. یکی از خصوصیات کار رئیس تشریفات آن است که در حین اجرای وظایف تشریفاتی مربوط به فعالیت وزارت امور خارجه عهده­دار وظایف تشریفات دولتی نیز می­باشد.
ریاست تشریفات نقش تشریفاتی دولتی را به خصوص هنگامی عهده­دار است که مسائل مربوط به پذیرایی از هیات­های خارجی را در سطح عالی (هیئت­های دولتی) انجام می­دهد. یکی از پرمسئولیت­ترین فعالیت­های ریاست تشریفات، هنگام رسمیت بخشیدن به حفظ و توسعه مناسبات و معاشرت­های دیپلماتیک، به خصوص فعالیت آن در ارتباط با اقامه کور دیپلماتیک صورت می­گیرد.
ریاست تشریفات در فعالیت عملی خود وظیفه­ی ---------- مهمی را انجام می­دهد که از قواعد حقوق بین­المللی به خصوص کنوانسیون وین در ارتباط دیپلماتیک سال 1961 در مورد کور دیپلماتیک مقیم سرچشمه می­گیرد. همچنان ریاست تشریفات باید جدا به این نکته توجه نماید که کور دیپلماتیک به قوانین کشور احترام گذارد.
باید در نظر داشت که مصونیت در قبال صلاحیت قانونی و مصونیت اماکن مأموریتی و اسناد و آرشیو، اگر چه از حقوق قراردادی شناخته شده است، ولی این به هیچ وجه بدان معنی نیست که دیپلمات خارجی می­تواند قوانین کشور مقیم را نادیده بگیرد. کنوانسیون وین که قبلاً بدان اشاره شد، حکم می­کند که اشخاصی که از امتیازات و مصونیت­های دیپلماتیک بهره­مند هستند، مکلف به رعایت قوانین و مصوبات کشور مقیم می­باشند و این مزیت­ها صرفاً به خاطر مصلحت انجام وظیفه است نه آنکه قصد باشد فرد یا گروهی را از امتیازات خاصی بهره­مند سازند.

armin khatar
07-23-2011, 07:17 PM
نقش تشریفاتی سفارت

از مشاغل مهم و وقت­گیر، سفارت تشریفات است. سفیر به عنوان نماینده­ی کشور فرستنده باید در بعضی مراسم دولت پذیرنده­ی حضور داشته باشد. نخستین­ وظیفه­ی تشریفاتی سفیر، انجام مراسم استوارنامه است که در کشورهای مختلف طبق سنن و رسوم محل تفاوت دارد. شرکت سفیر به عنوان نماینده­ی رئیس کشور فرستنده در بعضی اعیاد رسمی، مراسم استقبال و بدرقه­ی روئسای کشورهای خارجی، جشن­ها و عزاداری­ها، امضای دفاتر یادبود و ضیافت­هایی که رئیس دولت پذیرنده در آنها شخصاً حضور می­یابد ضروری است. سایر اعضای سفارت نیز به تعداد کم یا بیش به مناسبت­های مختلف می­باید در مراسم حضور یابند. سفیران و بعضی از اعضای سفارت ضرورتاً باید در جشن­ها و ضیافت­هایی که از طرف همکاران دیپلمات آنها ترتیب داده شده نیز شرکت نمایند. با توجه به تعداد کثیر کشورها و سفارت­ها و با در نظر گرفتن اینکه هر کشور یک روز ملی رسمی دارد و معمولاً در این روز جشن گرفته و از بسیاری از اعضای هیأت دیپلماتیک دعوت می­شود و شرکت در این جشن­ها از نظر تشریفاتی ضروری است، می­توان به تعداد روزها و ساعاتی که باید صرف انجام این وظیفه شود پی­برد.
آنچه گفته شد، مربوط به مراسمی است که از طرف دولت پذیرنده و مقامات خارجی برپا می­شود. علاوه بر اینها مراسم مختلف مربوط به کشور فرستنده و اتباع نیز هست که حضور سفیر یا اعضای سفارت را ایجاب می­کند. مثلاً شرکت در نمایشگاه­ها و یا افتتاح بعضی گردهمایی­ها و یا حضور در بعضی مراسم خصوصی یا اجابت دعوت­های اتباع و غیره.
از امور تشریفاتی سفارت، سفرهای رسمی و غیر رسمی مقامات و شخصیت­های کشور فرستنده به کشور پذیرنده و بالعکس است. در سفرهای رسمی خصوصاً در مورد سران کشورها و نخست­وزیران، از مدت­ها قبل باید برنامه­ریزی کرد و از لحاظ بدرقه، محل اقامت، نوع مهمانی­ها، .غذاها، انتخاب مدعوین و تعداد آنها، دیدار و بازدید از اشخاص و موئسسات، مسافرت­های داخلی، تبادل هدایا و نظایر آن، پیش­بینی­های لازم را نمود که کوچکترین نکته فراموش شده ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد. امور تشریفاتی در سفرهای سران کشور و مقامات بالا، بسیار پیچیده و دقیق است و در هر مورد، محل سکونت، ضیافت­ مدعوین، دیدارها و سفرها و غیره تغییر می­کند. نکته­ی مهم و قابل ذکر در مسائل تشریفاتی این است که امور تشریفات اگر درست و به دلخواه انجام شود،کسی متوجه دشواری و دقت آن نمی­شود؛ ولی به محض آنکه کوچک­ترین اشتباه در مسائل جزیی تشریفات روی دهد، موضوع اهمیت پیدا می­کند. شواهد و مثال­های بسیاری درباره­ی مواردی که یک اشتباه یا یک فراموشی سفارت و یا مقامات محلی موجب برهم خوردن نظم تشریفاتی شده است. مسئولیت سفارت در مسائل تشریفاتی بسیار است و دقت زیاد لازم دارد. در پایتخت­های بزرگ که تعداد نمایندگان و نمایندگی­ها زیاد است و رفت و آمدهای رسمی بسیار می­باشد، عملاً از تشریفات و تعهدات و قیود تشریفاتی نیز کاسته می­شود؛ زیرا در غیر این­صورت سفارتخانه­هاکارشان منحصراً مصروف به امور تشریفاتی می­گردد و از سایر امور باز می­مانند.

armin khatar
07-23-2011, 07:17 PM
مصونیت دیپلماتیک:
مباحث مصونیت و مزایای دیپلماتیک جزء اصلی­ترین مباحث حقوق دیپلماتیک است که خود از مباحث جالب حقوق بین­الملل عمومی است. حقوق بین­الملل عمومی بعد از جنگ جهانی دوم بیش از پیش مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و علاوه بر آن دستخوش تحولات زیادی شد.
این تحولات مباحث مصونیت و مزایای دیپلماتیک را هم تحت تأثیر قرار داده­اند و متحول نمود. چنانکه تنظیم کنوانسیون وین1961 در رابطه با روابط دیپلماتیک و پروتکل­های مربوط دلیل بر تحول وسیع این موضوعات می­باشد.
به نظر می­رسد در موضوعات حقوق بین­الملل عمومی، مصونیت و مزایای دیپلماتیک جزء مباحثی است که در طول قرون و اعصار به طور بدیهی مورد توافق بوده است. چرا که اصولاً شروع هرگونه روابط بین کشورها با قبول مصونیت دیپلماتیک توأم بوده و به هیچ وجه جدا شدنی نیستند و بدون قبول و باور مصونیت، امکان هیچ گونه روابط وجود ندارد. از طرفی وجود اصل عمل متقابل در روابط بین کشورها باعث اهمیت این موضوع شده و نیز باعث شده که با چون و چرای کمتری مورد توافق کشورها واقع شود.
انواع مصونیت­های دیپلماتیک
به طور کلی مصونیت­ها دو دسته­اند: مصونیت اصلی و تبعی
1- مصونیت­های اصلی: مثل مصونیت شخص دیپلمات و مصونیت اسناد و بایگانی. این مصونیت برای شخص یا شیئی ایجاد شده است.
2- مصونیت­های تبعی: این مصونیت­ها به تبع شخص یا شیئی ایجاد شده است. مثلاً مصونیت محل اقامت دیپلمات یا مصونیت اهل خانه او به تبع شخص دیپلمات ایجاد شده است و مصونیت محل سفارتخانه به تبع مصونیت اسناد و مدارک دولت فرستنده. مصونیت­های دیپلماتیک صرف­نظر از اصلی و تبعی دو نوع است: مصونیت از تعرض و مصونیت قضایی.
مصونیت از تعرض:
مصونیت از تعرض یعنی حرمت و حقوق یک محل یا یک شخص غیر قابل نقض است. وارد شدن به محل بدون اجازه­، تعرض به مصونیت محل است و نقض حقوق و آزادی­های شخصی و تعرض به مصونیت شخصی است. در اصطلاح بین­المللی این به معنی غیر قابل قبول بودن ایمنی و حرمت شخصی به مفهوم عدم نقض آزادی و حقوق اوست. اما این حرمت­ها منحصر به محل سفارت یا شخص دیپلمات نیست، بلکه در هر رژیم دموکراتیک هر کس و مسکن او از این حرمت به موجب قوانین اساسی برخوردار است؛ مگر به حکم قانون و یا مجوز از مقامات ذی­صلاح قضایی و حال آنکه حرمت محل سفارت و شخص دیپلمات و خانه­ی او غیر قابل تخطی است و هیچ قانون داخلی نمی­تواند خلاف آنرا مقرر کند. مصونیت از تعرض در موارد زیر قابل تفکیک است:
الف- مصونیت محل کار مأموریت دیپلماتیک
ب- مصونیت نوشته­ها و اسناد دیپلماتیک
ج- مصونیت شخصی مأمور دیپلماتیک
د- مصونیت خانواده دیپلماتیک

armin khatar
07-23-2011, 07:18 PM
مصونیت قضایی:
وظایف خاص مأمورین ---------- و موفقیت نمایندگی آنها در یک کشور مستقل ایجاب می­کند در معرض تعقیب جزایی و رسیدگی­های حقوقی قرار نگیرند و این بدین معنی است که دولت میزبان صلاحیت قضایی یا قانونی برای رسیدگی نداشته باشد، بلکه دولت­ها از اعمال صلاحیت خود در مورد دیپلمات­ها خودداری می­کنند. البته رعایت مقررات کشور محل توقف و احتیاط و دوراندیشی مأمور ---------- باید به نحوی باشد که موردی برای اتهام و تعقیب پیش نیاورد؛ ولی به هر حال چنانچه شکایتی علیه مأمور ---------- مطرح باشد، فقط در محاکم دولت متبوع قابل رسیدگی است.
مصونیت قضایی در دو قسمت مطالعه می­شود:
1- مصونیت قضایی سفارتخانه­ها
2-مصونیت مأمورین دیپلماتیک
مصونیت قضایی اصولاً برای مأمورین دیپلماتیک است، نه سفارتخانه­ها و به منظور تأسیس استقلال و آزادی عمل مأمورین در انجام وظایف و خدمات خود. حقوق بین­الملل مأموران ---------- را معاف از هرگونه اقدامات قضایی کشورها دانسته است. با این عبارت که هیچ­یک از مراجع قضایی حق اعمال صلاحیت نسبت به مأمورین دیپلماتیک را ندارند.
مصونیت قضایی متضمن:
الف- مصونیت کیفری
ب- مصونیت مدنی
ج- مصونیت از ادای شهادت
د- مصونیت از اقدامات اجرایی است.

armin khatar
07-23-2011, 07:18 PM
جنسیت و روابط بین الملل(2)

زنان صلح جو

«يكي از موضوعات كشف نشده در زمينه مطالعه و تحقيق دربارة صلح، نقش بي همتاي زنان در استفاده از اجبار اعمال شده توسط حكومت ها مي باشد. بر همين اساس اگر آگاهي رايج و مدارك تجربي كه عقيده دارند زنان صلح جوتر از مردان هستند درست است بنابراين شركت زنان در جريانات سياسي بايد استفاده از زور و اجبار را در عرصه هاي بين المللي محدود كند. انجمن مادران افراد مفقود الاثر گواتمالا (GAM)، انجمن GCM و ائتلاف مادران شوروي (روسيه) كه فرزندانشان در افغانستان و چچن مشغول جنگ هستند، نمونه هاي بي صدايي از نقش بي همتاي زنان در تأثير گذاري بر ميزان خشونت اعمال شده توسط حكومت هستند.»(5)

مهمترين نكته اي كه فمينيست ها روي آن تأكيد مي كنند حفظ صلح و توسعه مي باشد. فمينيست ها معتقدند ريشه جنگ ها به دليل حس برتري جويي مي باشد و تا زماني كه امپراتوري ها و حكومت ها و قدرت ها و ملت هايي باشند كه بي رحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند.

زنان واقعيت هاي جنگ را درك و بي عدالتي در جنگ را مي شناسند و مي دانند چگونه مي توان از تشديد تنش و يا ايجاد جنگي دوباره جلوگيري كرد. تجارت تاريخي نشان دهندة اين واقعيت است كه زنان مي توانند نقش مؤثري در ايجاد گفتگو و تعامل در بين گروه هاي سياسي، قومي و دين درگير جنگ داشته و پيوندهاي ميان متنازعين را دوباره ترميم و مستحكم سازند. زنان قادرند افق هاي تازه اي را در مذاكرات صلح گشوده و مانع از عدم توجه به مسائل مبرمي از حق ملي گرفته و تا تجاوز به كودكان شوند. آنان مي توانند در ايجاد دستيابي به آشتي ملي، وفاق اجتماعي و تحقق صلح پايدار در درون جوامع نقش اساسي را ايفا كنند.

بررسي نقش روانشناسانه جنگ نيز نشان مي دهد كه معمولاً مردان پرخاشگرتر از زنان هستند و به نظر فرويد ريشه در غرايز انسان دارد.

زنان در طول تاريخ معمولاً صلح طلب بوده اند و اين شايد ريشه در غرايز آنها داشته باشد و شايد هم به دليل ضعف جسماني در مقابل مردان و يا شايد هم به دليل نبود فرصت براي گرفتن مسئوليت باشد. البته فمينيست هاي اوليه معتقد بودند زنان بخاطر نقش مادرانه اي كه دارند و هميشه ضد جنگ بوده اند، مي توانند با استفاده از حق رأي وارد بخش سياسي و تصميم گيري شوند و جامعه را به سوي راه حل هاي بدون خشونت و نهايتاً صلح سوق دهند.

تحت تأثير همين ديدگاه ها اولين حزب صلح زنان در سال 1915 به وسيله جين آدامز تشكيل شد و امروزه بعنوان قدرتمندترين حزب صلح زنان با تام ليگ بين المللي زنان براي صلح و آزادي فعاليت مي كنند. از ديگر سازمان هاي مشابه مي توان به «سازمان زنان هوادار صلح (Women peace party) نام برد. زنان عضو اين سازمان اعلام مي دارند در گذشته مردان براي جنگيدن خانه را ترك مي كردند و حال ما براي صلح خانه را ترك مي كنيم و نمي گذاريم جنگ هاي اتمي و هسته اي همه را به نابودي بكشاند.

داده هايي كه اخيراً در مورد نقش زنان به عنوان مؤسسين صلح انتشار يافته بر استفاده زنان از تعاون، مشورت و رابطه متقابل تأمل مي كند. پنج مورد از عمليات صلح در بوسني، كامبوج، الساوادور، نامبيا، و آفريقاي جنوبي شواهد تجربي ارائه مي كند كه مشاركت برابر و كامل زنان چگونه باعث بهبود كارآيي سازمان ملل متحد در ايجاد صلح و حفظ آن شده است. مطالعه مزبور نكات زير را مطرح مي سازد.

- مشاركت زنان داراي اين قابليت است كه بحث را اندكي بسط دهد، به طوري كه بتواند موانع متنوع تري را در بر گيرد، از جمله ممكن است به آن چه در خصوص زنان، اطفال و جوامع رخ مي دهد ارتباط بيشتري داشته باشند.

- زنان كمتر از مردان در پرداختن به جوامع محلي به طور سلسله مراتبي عمل مي كنند و بيشتر گوش مي دهند و به اين ترتيب داراي بينش هاي بيشتري در مورد علل ريشه اي منازعات دارند.

armin khatar
07-23-2011, 07:19 PM
وجود توده اي از زنان منتقد به نظر مي رسد كه در ميان حمايت محلي كه نسبت به عمليات موفقيت آميز ديد انتقادي دارند ايجاد اعتماد و اطمينان مي نمايد.

- سازمان هاي زنان در كشورهاي متعدد از آموزش صلح حمايت كرده و كودكان سرباز اعم از پسر و دختر را به كنار گذاشتن اسلحه تشويق نموده اند.

- در گواتمالا، گروه هاي زنان بر فرآيندهاي باز گرداندن نفوس به وطن تأثير گذاشته و خدماتي را بر اساس بازگشت تبعيديان يا پناهندگان برقرار كرده اند.

- در بوروندي، نيكارآگوآ و روآندا، گروه هاي زنان براي به رسميت شناخته شدن حقوق زنان بر زمين و مالكيت خانگي كه ممكن است به نام همسري باشد كه در منازعات به قتل رسيده يا «ناپديد شده» گروه هاي حمايت قانوني تشكيل داده اند.

توانايي مشهور زنان در حفظ صلح نيز شوراي امنيت را مصمم كرد كه به اتفاق آرا قطعنامه اي تصويب كند و از كليه دول عضو خواست كه از مشاركت مضاعف زنان در كليه سطوح تصميم گيري حمايت كنند.

اين قطعنامه همچنين بر ضرورت نمادينه ساختن توجه و برابري جنسيتي در روندهاي ايجاد و حفظ صلح و مراحل بازسازي پس از جنگ و درگيري تأكيد مي ورزد.

armin khatar
07-23-2011, 07:19 PM
جنسیت و روابط بین الملل(1)

مقدمه:

روابط بين الملل مدت هاي طولاني به گونه اي تدريس و نظريه پردازاي مي شد كه گويي زنان وجود ندارند، باور رايج اين بود كه سياست امري جدي و پر مخاطره مي باشد كه نياز به قدرت درك و تجريه و تحليل بالايي دارد و اين كار فقط از عهدة اشخاص نخبه (مردان) بر مي آيد.

با اين حال، برغم مقاومت محافل سياسي و دانشگاهي در مقابل حضور زنان در سياست، در سال هاي اخير فمينيسم وارد روابط بين الملل، يكي از مردانه ترين رشته هاي علوم اجتماعي است نيز شده است. «فمينيست ها معتقدند اين رشته تحت تسلط جنس مذكر است و بنابراين، علايق و ترس هاي مردان را بيشتر منعكس مي كند. آنان همچنين معتقدند شيوه اي كه رشته روابط بين الملل موضوعات خود را بر اساس آن پي ريزي ميكند باعث مي شود اكثر مردم (از جمله تقريباً تمام زنان) مورد توجه قرار نگيرند.»

تحت تأثير همين ديدگاه اين رشته بر «سياست عالي» كه شامل ديپلماسي، جنگ و كشورداري است و دنياي سربازان و دولتمردان ناميده مي شود تمركز داده و معمولا فرض بر اين است كه آنان مرد باشند.

حتي اقتصاد بين الملل نيز تحت تأثير ديدگاه مردانه در اغلب موارد، به تحليل روابط بين دولت ها و بازارها، با تحليل ساختارهاي سلطه و استثمار تبديل شد.

فمنيست ها همچنين معتقدند تعريف سياست جهاني بر اساس مفاهيم و موضوعاتي مانند درگيري، رقابت، امنيت (امنيت نظامي) و قدرت (استفاده از زور) نيز جهت گيري جنسيتي داشته و بر اساس ويژگي هاي فرهنگي و طبقاتي ترسيم شده است.

فمنيست ها معتقدند جنگ ها عمدتاً توسط مردان ايجاد مي شود چون قدرت طلبي مردان، آنها را وادار به اين كار مي كند ولي زن ها عمدتاً ضد جنگ و حامي صلح هستند و به همين دليل از مدافعان پي گير حقوق بشر مي باشند.

زنان واقعيت هاي جنگ را درك و بي عدالتي در جنگ را مي شناسند و مي دانند چگونه مي توان از تشديد تنش و يا ايجاد جنگي دوباره جلوگيري كرد. تجارب تاريخي نشان دهندة اين واقعيت است كه زنان مي توانند نقش مؤثري در ايجاد گفتگو و تعامل در بين گروه هاي سياسي، قومي و ديني درگير جنگ داشته و پيوندهاي متنازعين را دوباره ترميم و مستحكم سازند. زنان قادرند افق هاي تازه اي را در مذاكرات صلح گشوده و مانع از عدم توجه به مسائل مبرمي از حق ملي گرفته تا تجاوز به كودكان شوند. آنان مي توانند در ايجاد دستيابي به آشتي ملي با وفاق اجتماعي و تحقق صلح پايدار در درون جوامع نقش اساسي را ايفا مي كنند.

نتايج يك تحقيق كه در مورد ارتباط دستيابي زنان به قدرت و صلح طلبي كشورها در بخش علوم سياسي دانشگاه بينگمتن انجام شده است نشان مي دهد روش هاي زنان در استفاده از زور عمدتاً آن چه مردان تصور مي كنند متفاوت است. معمولاً مردان عقيده دارند اگر زنان بيشتري به امور و روند سياسي دست پيدا كنند، حكومت براي استفاده از زور تحت فشار بيشتري قرار مي گيرد. همچنين نتيجه اين تحقيق نشان مي دهد كه در سطح روابط بين الملل، دو كشور همسايه با نرخ زاد و ولد اندك علاقة كمتري براي درگير شدن در نبردهاي نظامي از خود نشان مي دهند. تحت تأثير همين اصل نويسندگان اين تحقيق پيشنهاد مي كنند سياست هاي ترويج برنامه ريزي خانوادگي و تنظيم خانواده ممكن است يكي از نمونه هاي مؤثر بكارگيري ميزان خشونت ميان كشورهاي مختلف باشد.

armin khatar
07-23-2011, 07:19 PM
کلیاتی در مورد حقوق دیپلماتیک 1

بخش اول

بخش اول: تعریف حقوق دیپلوماتیک
حقوق دیپلماتیک شاخه­ای از حقوق عمومی خارجی (بین­الملل عمومی) است که درباره اعمال و نظامات روابط خارجی دولت و نمایندگی او در خارج بحث می­کند؛ یعنی هم از امور بین­الملل و هم از نحوه اجرای آنها. به عبارت دیگر حقوق دیپلماتیک مجموعه قواعدی است که نظام روابط ---------- خارجی بین دولت­ها بر اساس آن استوار است.
در این تعریف دو ویژگی مشهود است:
1- موضوع حقوق دیپلماتیک، روابط ---------- خارجی است.
2- روابط ---------- بین دولت­ها برقرار می­شود.
دولت در زبان حقوقی ما به دو معنی خاص و عام به کار می­رود.
دولت به معنای خاص به مدیران کشور گفته می­شود و سازمان­های اداری و اجرائی را در برمی­گیرد. اصطلاح صحیح این معنی در فارسی حکومت است.
دولت به معنای عام: مفهومی مجرد و انتزاعی است که دربردارنده­ی عناصر متشکله دولت (حکومت، سرزمین، جمعیت، حاکمیت) می­باشد. در این معنی دولت شخصیت حقوقی ملت است و حکومت عامل اجرایی آن .
کاربرد کلمه دیپلماسی به مفهوم فعلی آن به اواخر قرن هجدهم باز می­گردد. در این زمان بود که این واژه به طور اخص به حرفه­ی فرستادگان دول که مجوز برقراری ارتباط با کشورهای خارجی را در دست داشتند اطلاق گردید و کسانی که به این امر اشتغال داشتند دیپلمات نامیده شدند. در زبان فارسی کلمه دیپلماتیک را (----------) ترجمه می­کنند، ولی کلمه­ی ---------- در مقابل political نیز هست. بین ---------- و دیپلماسی تفاوت وجود ارد. ---------- عبارت است از: «اهداف و خط مشی­هایی که در جهت رسیدن به آن اهداف معین می­شود.»
---------- دارای دو جنبه است:
1- جنبه داخلی
2- جنبه خارجی
دیپلماسی نحوه­ی اجرای سیاست­ها در خارج از کشور و نسبت به دولت­های بیگانه است. به عبارت دیگر دیپلماسی اجرای ---------- خارجی دولت است.
اما برای دیپلماسی معنای دقیق­تری را نیز باید شناخت و آن عبارت است از:
تدوین ---------- خارجی و اجرای آن. یعنی دیپلماسی در واقع دو روی یک سکه است؛ زیرا در تعریف دیپلماسی گفته­اند: روش حل و فصل مسائل مربوط به روابط خارجی با دول دیگر، به وسیله مذاکره یا هر طریق مسالمت­آمیز دیگر و این تعریف هم تدوین و هم اجرای آن را در بر می­گیرد. بنابراین روابط دیپلماتیک، وسیله­ی اجرای ---------- خارجی است و دیپلماتیک صف خاص روابط خارجی دولت است. عامل اجرایی این ---------- را دیپلماتیک و نحوه­ی اداره آن را دیپلماسی می­گویند.

بخش دوم: تاریخچه روابط دیپلماتیک

تاریخ دیپلماسی ارتباط مستقیم با تاریخ انسان دارد. به اعتقاد برخی، فرشتگان و انبیا نخستین دیپلمات­ها محسوب می­شوند؛ زیرا نخستین پیامبران الهی نزد انسان­ها بوده­اند.
دیپلماسی قدمتی باستانی دارد و نمی­توان برای آن یک آغاز تاریخی قائل شد. به طور کلی تاریخ روابط دیپلماتیک را به سه دوره تقسیم می­کنند:
1-دوره­ی قدیم (تا سال 1815)
2-دوره­ی کلاسیک (از1815 تا جنگ جهانی اول 1918)
3-دوره­ی دیپلماسی نوین
همچنین می­توان این تقسیم­بندی را به طور کلی­تر بیان نمود و آن را به دو دوره تقسیم کرد:
دور­ی اول: از قدیم­ترین زمان تا قرن 15
دوره­­ی دوم: از قرن 15 تازمان حاضر
در تمدن­های اولیه ایران، هند، چین، مصر و سایر نواحی، دیپلماسی قبل از شکوفایی فرهنگ یونان جریان داشته است. در مصر مکاتبات ---------- کشف شده مربوط به 13 قرن قبل از میلاد مسیح است و نشانگر آن است که فراعنه مصر با پادشاهان آسیای صغیر روابط دیپلماتیک گسترده­ای داشته­اند و در این جوامع، اعزام و پذیرش نمایندگان میان اقوام و ملل مختلف وجود داشته است و وظایف فرستادگان به طور مشروح تعیین می­شده و بر اساس آن افراد حائز شرایط (خردمند، گشاده­رو) به عنوان نماینده انتخاب می­شدند و اعزام می­گردیدند. ورود قبائل و مراجعه از مأموریت همراه با تشریفات خاص بوده و تجاوز به حقوق شناخته شده­ی این افراد و همچنین قتل این افراد باعث تیرگی روابط و جنگ حتمی می­شد.
در قرون وسطی و طی ده قرن حاکمیت کلیسا بر قاره­ی اروپا، روابط بین واحدهای ---------- اروپا زیر نظر کلیسا قرار داشت. قسمت­های مختلف اروپا یک مملکت محسوب می­شدند و از خود استقلال نداشتند. دیپلماسی رایج در آن قاره بسیار محدود و کنترل شده بود و اعزام سفیر از سوی واحدهای ---------- به ندرت و با نظر کلیسا صورت می­گرفت. در همین زمان با شکوفائی اسلام، مسلمین به بسط روابط خود با سایر ملل پرداختند. نامه­ی پیامبر اسلام به رؤسای ایران، بیزانس، حبشه و مصر، نمونه­ی بارز روابط دیپلماتیک است. سفرا از میان صالح­ترین و شایسته­ترین مؤمنین انتخاب می­شدند و وظایف زیر را بر عهده داشتند:
دعوت به اسلام و به ویژه قبل از آغاز جنگ؛ مذاکرات صلح و ترک مخاصمه و مذاکرات در باب مبادله اسیران جنگی؛ مذاکره در باب انعقاد قراردادهای مربوط به فدیه و غرامت و مذاکره در جهت ایجاد حس تفاهم و جلب دوستی و انعقاد پیمان همکاری در زمینه­های مختلف با طرف قرارداد؛
مأمورین دیپلماتیک خارجی مقیم سرزمین اسلامی نیز از اهمیت خاصی برخوردار بودند. پیام­های آنان با ادب و نزاکت شنیده می­شد و پیامبر بنابر عادت شخصی خود، هدایای فراوانی نیز به آنها ارزانی می­داشت.
دولت شهرهای ایتالیا و در رأس آنها ونیز، در گسترش و تکامل دیپلماسی نقش مؤثری داشتند. تأسیس سفارتخانه­های دائمی برای اولین­بار توسط ایشان و به منظور اطلاع مستمر از تحولات دیگر دولت شهرها صورت پذیرفت. سفرا قبل از عزیمت، اطلاعاتی در خصوص محل مأموریت کسب می­کردند و در طی مأموریت نیز از طرف دولت خود در جریان رویدادهای داخلی قرار می­گرفتند و اطلاعات جمع­آوری شده­ی خود را نیز به مرکز ارسال می­داشتند. تسلط به زبان محل مأموریت و استعداد و میهمان­نوازی، از شرایط سفرا بود.
در قرن هفدهم و هیجدهم پس از کنگره­ی وستفالی که سیستم کشور- ملت مستقر شد، شکل جدید روابط دپلماتیک میان کشورها رواج یافت. این باور که دیپلماسی یک امر دائمی است، رواج بیشتری یافت. سفرا نماینده­ی شخصی پادشاه محسوب می­شدند. روابط دیپلماتیک از دید مردم کاملاً بسته، مخفی و حتی در برخی موارد مخوف بود. در همین زمان تأسیس وزارتخانه­ی مخصوص برای اداره ---------- خارجی مطرح شد.
قرن هیجدهم دوران طلایی دیپلماسی نام گرفته است. استقرار دستگاه منظم دیپلماتیک در فرانسه زودتر از سایر کشورها بسط و تکوین یافت و با اعزام سفیر، رابطه او با دولت متبوعش قطع می­شد و وی استقلال کامل در اجرای ---------- خارجی دولت متبوع خود می­یافت. به علاوه زبان فرانسه به تدریج جای خود را به عنوان زبان دیپلماتیک باز کرد.
قرن نوزدهم (عصر دیپلماسی کلاسیک) به دنبال کنگره­ی وین 1815، کنگره اروپا که برای حفظ منافع خاندان حاکم تشکیل شده بود، همکاری را بر خصومت در میان اروپائیان چیرگی بخشید. انقلاب فرانسه باعث شد که دیپلمات­ها به جای اینکه نماینده­ی شاه محسوب شوند، نماینده­ی دولت محسوب شوند. دیپلمات­ها از ارج و قرب خاصی بهره­مند شدند. از جمله مسائل مطروحه در کنگره وین 1815، تدوین ترتیبات مربوط به روابط دیپلماتیک بود. دیپلماسی کلاسیک قرن نوزدهم در ایجاد ثبات در صحنه­­ی ---------- اروپا توفیق زیادی کسب کرد و تعداد جنگ­ها کاهش یافت. جمع­آوری اطلاعات در کشور محل مأموریت دیپلماتیک، جاسوسی تلقی نمی­شد و توسعه­ی وسائل ارتباطی، تماس مداوم دیپلمات­ها را به کشور متبوع خود تسهیل کرد.
قرن بیستم (دیپلماسی نوین) دهه­های اول قرن بیستم، تحولات عمده­ای را در دیپلماسی به همراه داشت. این تحولات که ناشی از دگرگونی در زمینه­هایی چون نظام بین الملل، تکنولوژی و افکار عمومی بودند، به صورت­هایی همچون دیپلماسی آشکار و دیپلماسی سازمان­های بین­المللی نمود یافتند.
عواملی که در تحول دیپلماسی در قرن بیستم دخیل بودند عبارتند از:
1- دگرگونی نظام بین­المللی و ظهور ایالات متحده آمریکا و ورود ژاپن و چین در جرگه­ی کشورهای قدرتمند، انقلاب1917 روسیه و در نتیجه اشاعه­ی شعار برابری و استقلال دولت­ها و کوشش این دولت در برقراری رابطه با کشورهای ایران و افغانستان و ترس از افشای اسرار مربوط به روابط سیاسی، دو جنگ جهانی اول و دوم، استقلال شمار زیادی از کشورهای تحت سلطه­ی آسیایی و آفریقایی، پیوستن کشورهایی نظیر ایران و افغانستان در جامعه­ی ملل و خروج دیپلماسی از انحصار دولت­های اروپایی.
2- پیشرفت تکنولوژی ارتباطات
3- قدرت یافتن افکار عمومی
نتایجی که عوامل مزبور در دیپلماسی آشکار داشت، دیپلماسی پارلمان، تماس فوری و آنی نمایندگان دول متبوع، صراحت بیان و پرهیز از رعایت حتمی نزاکت در زبان و بیان خطاب­های بی­واسطه به مردم و... بود.

بخش سوم: شرایط برقراری روابط دیپلماتیک
دو دولت زمانی می­توانند با هم روابط دیپلماتیک برقرار کنند که با هم در آن توافق کرده باشند. توافق یعنی رضایت دو طرف. یکی از ارکان حقوقی، رابطه­ی صحیح و سالم بین دو شخص است. خواه شخص حقیقی، یعنی افراد مردم باشند و خواه شخصیت حقوقی؛ مانند دولت یا شرکت و امثال آن.
آنچه که مهم است و باید توجه شود، این است که روابط فقط بین دولت­هایی می­تواند برقرار شود که شرایط حقوقی لازم را داشته باشند و در مورد روابط دیپلماتیک، این شرایط محدود به شناخت رسمی هر دولت و توافق بین آنها و احراز وجود رابطه با اعزام نماینده از طرفی نزد طرف دیگر یا متقابلاً از سوی هر دولت است. بنابراین در برقراری رابطه­ی دیپلماتیک سه شرط لازم است:
1- رابطه دیپلماتیک بین (دولتها) برقرار می­شود.
2- دولت­ها باید قبلاً یکدیگر را شناسایی کرده باشند.
3- دولت­ها در برقراری رابطه توافق کرده باشند.

armin khatar
07-23-2011, 07:19 PM
آشنايي با قدرت چشم‌انداز
آشنايي با قدرت چشم‌انداز چشم‌انداز پردازي يكي از روش‌هاي رايج آينده‌پژوهي است كه در آن افراد، شركت‌ها، سازمان‌ها، كشورها، و... به ترسيم آينده‌ي خود مي‌پردازند. در واقع مي‌توان گفت به زبان ساده، چشم‌انداز يعني بدون هيچ‌گونه محدوديت فكري، خود را در چشم‌اندازهاي كوتاه‌مدت و بلند‌مدت تصور كنيم و اهداف و خواسته‌هاي خودمان را در آن زمان تجسم كنيم. براي مثال اگر 20 ساله هستيم، خود را در 40سالگي تجسم كنيم و فكر كنيم در آن زمان چه جايگاهي در انتظار ماست. در واقع شايد بتوان گفت چشم‌انداز هر فرد نوع پيشرفته‌تري از آرزوهاي فردي به شمار مي‌رود كه شكل علمي به خود گرفته است.

شايد براي شما اين سؤال پيش بيايد كه فرق چشم‌انداز با آرزو چيست؟ در پاسخ بايد بگوييم در مقام مقايسه، آرزو به يك طرح خام مي‌ماند كه هيچ اقدامي براي آن صورت نگرفته ولي چشم‌انداز از طرح خام فراتر مي‌رود و به يك نقشه‌ي عملي تبديل مي‌شود.

چشم‌انداز هر فرد، شركت، سازمان، كشور و ... بر نحوه‌ي عملكرد و تصميم‌گيري آن‌ها مؤثر است. براي مثال فردي كه مي‌خواهد خلبان شود هيچ‌گاه در يك مدرسه‌ي فوتبال نام‌نويسي نمي‌كند. در واقع مي‌توان گفت چشم‌انداز به ما كمك مي‌كند با انتخاب راه صحيح به اهداف خود سريع‌تر، كامل‌تر و راحت‌تر برسيم.

در اين‌جا لازم است براي اطلاع از تأثير چشم‌انداز به برخي نمونه‌هاي موفق آن اشاره شود. يكي از نمونه‌هاي موفقي كه مي‌توان براي نشان دادن قدرت چشم‌انداز ذكر كرد، عملكرد مالزي در جهت توسعه‌ و رشد خود بود. امروزه مالزي در ميان كشورهاي اسلامي به عنوان جامعه‌اي‌ پيشرفته با آينده‌اي رو به رشد شناخته مي‌شود. ولي اگر به گذشته برگرديم، در سال‌هاي نه چندان دور، مالزي نه تنها توسعه‌ي امروز خود را نداشت بلكه اصولاً جامعه‌اي فقير و عقب‌افتاده بود كه كمتر كسي به توسعه‌ي آن اميدوار بود. در اين ميان ناگهان از سوي ماهاتير محمد نخست‌وزير اين كشور طرحي مطرح شد كه بر مبناي آن مالزي مي‌بايست تا سال 2020 به يكي از هشت كشور صنعتي جهان بدل مي‌شد؛ آرماني بزرگ كه خيلي سخت مي‌شد آن را تصور كرد. پس از اين تصميم بود كه دولت و مردم با همكاري هم، اراده كردند كه براي دست‌يابي به اين هدف متعالي تلاش كنند و ديري نگذشت كه برنامه‌ريزي براي نيل به آرمان مالزي 2020 شروع شد و تا جايي پيش رفت كه امروزه ديگر تصور آرمان "مالزي2020 " چندان دشوار نيست.

در كشور ما نيز اين امر اگر‌چه خيلي دير ولي خوش‌بختانه در سال‌هاي اخير مورد توجه قرار گرفته و تدوين چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور در افق 1404 در همين راستا صورت گرفته است. بر اساس سند چشم‌انداز 20 ساله، در افق 1404، ايران كشوري است توسعه يافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه با هويت اسلامي و انقلابي، الهام‌بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بين‌الملل.

با مواردي كه ذكر شد احتمالاً با چشم‌انداز و قدرت اعجاز آن آشنا شده‌ايد ولي سؤالي كه در اين‌جا پيش خواهد مي‌آيد اين است كه چگونه چشم‌انداز خود را ترسيم كنيم.

يك راه ساده براي ترسيم چشم‌انداز شخصي اين است كه در يك محيط آرام چشمهايتان را ببنديد و ذهن خود را متمركز كنيد. خود را در 20 سال آينده تصور كنيد. چه جايگاه، شخصيت و مقامي را براي خود تصور مي‌كنيد. اين كار ارتباط معنا‌داري با قدرت تخيل و رويا‌‌پردازي شما دارد. احتمالاً در اولين مرحله به نتيجه‌ي مطلوب نمي‌رسد و براي نهايي‌شدن به چندين مرحله تمرين و تمركز نياز داريد. مهم اين است كه نا اميد نشويد و با انگيزه و نشاط كافي كار را دنبال كنيد.

گاهي مواقع ممكن است با تغيير سن و افزايش آگاهي و اطلاعات شما هم كامل‌تر شود و روش‌هاي بهتري را ارايه بدهيد. اين‌هم نگران كننده نيست و كاملاً طبيعي است. در واقع اگر در دو سن مختلف به يك موضوع يك‌سان نگريسته شود عجيب است و احتمالاً مشكلي وجود دارد.

پيشنهاد اكثر افراد اين است كه چشم‌انداز خود را مكتوب كنيد و ارزش‌هاي مورد نظر خود را به‌صورت خلاصه در آن ذكر كنيد. براي چشم‌انداز خود يك اسم يا علامت اختصاصي طراحي كنيد و آن را در جايي بگذاريد كه دائماً در معرض ديد شما باشد.

رعايت اين نكته به شما كمك مي‌كند تا هميشه به‌ياد آرمان خود باشيد و با آن زندگي كنيد و همين امر تأثير شگرفي در تضمين موفقيت شما خواهد داشت.

armin khatar
07-23-2011, 07:20 PM
رشد فقر , مایه شرمساری جهانیان

رهبران جهان در جریان اجلاس هزاره ملل متحد در سپتامبر 2000 (شهریور 1379) سلسله اهداف معین و زمانبندی شده ای را برای مبارزه با فقر ، گرسنگی ، بیماری ، بی سوادی ، تبعیض بر علیه زنان و فرسایش محیط زیست مورد توافق قرار دادند.این اهداف كه هم اكنون در بطن دستور كار جهانی قرار دارند " اهداف توسعه جهانی" (MDG) نام گرفته اند. رهبران جهان همچنین در اعلامیه اجلاس سران هزاره چگونگی ادامه تلاش متمركزتر در زمینه حقوق بشر ، حكومت مداری مطلوب ، مردم سالاری و نیز پیشگیری از درگیری و برقراری صلح را به اجماع مورد تاكید قرار دادند. همه 191 دولت عضو ملل متحد متعهد شده اند تا سال 2015 به اهداف زیر در كشورهای خود دست یابند.
1- ریشه كنی فقر و گرسنگی شدید
2- دستیابی به آموزش ابتدایی همگانی
3- ترغیب برابری جنسیتی و توانمند سازی زنان
4- كاهش مرگ و میر كودكان
5- بهبود وضعیت بهداشت مادران
6- مبارزه با ایدز ، مالاریا و دیگر بیماری ها
7- تضمین پایداری محیط زیست
8- ایجاد مشاركت جهانی در راستای توسعه

اجلاس سران جهان که بعد از 5 سال در حال حاضر در نیویورک در جریان است بهانه ای شد تا با توجه به گذشت 5 سال میزان موفقیت این برنامه را در مورد کاهش فقر بررسی کنیم . به همین دلیل ابتدا میزان رشد و یا کاهش فقر در جهان را بررسی و در قسمت بعد به نقش و نظر کشورهای ثروتمند جهان در کاهش و یا گسترش فقر اشاره میکنیم .
به گفته سازمان ملل شمار افرادی که روزگار خود را در شرايط نکبت بار زاغه نشين ها سپری می کنند به تقريبا يک میليون نفر، يعنی يک ششم جمعيت جهان رسيده است.
سازمان ملل معتقد است که بدون اعمال تغييرات بنيادی، شمار اين افراد طی 30 سال آينده دو برابر خواهد شد.
اين سازمان می گويد تا سال 2050، ممکن است 3.5 ميليارد نفر از جمعيت شش ميلياردی شهرنشين زمين در زاغه ها زندگی کنند.
رئيس برنامه مسکن انسانی سازمان ملل می گويد ادامه رشد و نمو زاغه ها مايه شرمساری جهانيان است.
برنامه اسکان سازمان ملل (UN-Habitat) آنچه را که جامع ترين گزارش تا به امروز درباره زاغه نشين ها معرفی می کند براساس مطالعه 37 شهر جهان تدوين کرده است.
اين گزارش در روز شش اکتبر، يعنی روز "جهانی اسکان"، تحت عنوان "چالش زاغه ها: گزارش جهانی درباره اسکان انسانی در سال 2003" منتشر شد.
بنابه اين گزارش در سال 2001، حدود 924 ميليون نفر يعنی 31.6 درصد جمعيت شهرنشين جهان در زاغه ها زندگی می کردند که اکثرا به کشورهای درحال توسعه مربوط می شد.
اين گزارش می گويد که شمار زاغه نشين ها در دهه 1990 قطعا افزايش چشمگيری داشته اشت. اما می افزايد که رويکردهای ملی عمدتا در جهت عکس "سياست های منفی مانند تخليه اجباری، غفلت سهوی و اسکان غيرداوطلبانه" حرکت کرده است.
در مقابل، کشورها بيش از پيش بر خودياری، بهبود وضعيت زاغه ها به جای جابجا کردن ساکنان آنها، تقويت توانايی های فردی ساکنان آنها و احترام به حقوق آنها تاکيد می شود.
اين گزارش در توصيه های خود برای تغيير اوضاع می گويد کشورها "بايد با شدت بيشتر به مساله امرار معاش زاغه نشين ها و فقر شهری در مجموع رسيدگی کنند."
بنابه اين گزارش اين سياست ها بايد تا حد امکان همه گير باشد و زاغه نشين ها را نيز در روند شناسايی مشکلات و اجرای راه حل ها دخالت دهد.
گزارش بر اهميت تامين امنيت اسکان (البته نه تصاحب کامل) تاکيد می کند تا مردم را قانع کند در محل زندگی خود سرمايه گذاری کنند.
دکتر آنا تيبايجوکا مدير عامل برنامه اسکان سازمان ملل به بی بی سی گفت: "در زمينه سياستگذاری، راه حل اوليه ما تاکيد بر نياز به وجود اراده سياسی است."
"همه ما بايد از وجود اين محله های بی حساب و کتاب در شهرهايمان شرمنده باشيم. يکی از اهداف توسعه هزاره سازمان ملل، رهبران جهان را متعهد می کند زندگی دست کم صد ميليون زاغه نشين را تا سال 2020 به طور چشمگيری بهبود بخشند."
"به عقيده من زمانی که اصولی که اين اهداف بر آنها استوار است پذيرفته شد، اين اهداف قابل تحقق خواهد بود."
"همچنين بايد تشخيص دهيم که فقرا، به عنوان مردمانی سختکوش و درستکار يک ثروت هستند. اما با وجود سياست هايی که آنها را دلسرد می کند، چگونه انتظار داريم اوضاع خود را بهبود بخشند؟".
اين گزارش نسبت به جهانی سازی اقتصادی اظهار نگرانی می کند و می گويد شواهد جاری حاکيست که جهانی سازی در شکل فعلی آن "هميشه به نفع فقرای شهرنشين عمل نکرده است."
پروفسور پاتريک ويکلی از دانشگاه لندن در جريان معرفی اين گزارش در لندن گفت: "من اخيرا در زاغه ای در سورابايا در اندونزی بودم. کسی به کفش هايم اشاره کرد و گفت احتمالا در همان زاغه توليد شده است. جهانی سازی می تواند معرف فرصت هايی باشد که در گذشته وجود نداشته است."
با توجه به مطالب بالا متوجه میشویم که کشورهای جهان نتوانسته است برای رسیدن به اهداف خود در اعلامیه هزاره و اهداف توسعه جهانی (MDG) موفق عمل کند و در این باره آمارها از نشانی از کاهش و یا کنترل فقر ندارد . با توجه به اهمیت موضوع در بخش دوم این تحقیق , نظر و عملکرد کشورهای ثروتمند درباره این موضوع را بررسی میکنیم تا ببینیم این کشورها تا چه حد به تعهدات خود در این باره و بخشش بدهی های کشورهای فقیر عمل کرده اند .
در واقع نخستين بار در سال ۱۹۹۶ درباره کاهش بدهی کشورهای فقير توافق شد و آن موضوع تظاهرات در آخرين اجلاس سران گروه هشت بود که در بریتانیا برگزار شد . اين مدت زمان طولانی برای حصول توافقی چند جانبه، نمايانگر اختلاف نظرهای عميق ميان کشورهای بزرگ صنعتی و روند کند ارايه اين امداد است .
اهرم فشار
ژاپن و آلمان همواره از بخشودگی کامل طلب خود اکراه داشته و ترجيح داده اند با بخشش سود طلب شان، بر رفتار کشورهای شديدا مقروض اعمال نفوذ کنند.
آمريکا نيز مايل نبود برای سهم بانک جهانی در بخشش بدهی ها پول بيشتری بپردازد. تنها مذاکرات عاليرتبه ميان تونی بلر، نخست وزير بريتانيا و جورج بوش، رييس جمهور آمريکا، سبب شد تا دولت ايالات متحده موضع خود را تغيير دهد و راه توافق را هموار کند.
شايد پايين بودن ارقام بخشودگی نيز موثر بوده است، مثلا انتظار می رود آمريکا در ده سال آينده فقط ۱۷۵ ميليون دلار در سال متقبل شود. همچنين به هيچ وجه روشن نيست آيا آمريکا يا ساير دولتها سهم بيشتر خود را از طريق کاهش پولی که به امدادرسانی اختصاص می دهند تامين خواهند کرد يا خير.
همچنين بخاطر اختلاف بر سر اين که صندوق بين المللی پول سهمش را چگونه تامين خواهد کرد، مبلغ کمک، اندک خواهد بود. اما آقای براون اعلام کرد که اگر اين نهاد ببيند که نمی تواند اين مبلغ را تامين کند و اگر کشورهای بيشتری مستحق دريافت اين کمک شوند، کشورهای گروه هشت "اين بار را بر دوش خواهند کشيد."
بعلاوه اين مبلغ به اين دليل ناچيز است که کشورهای فقير اندکی، فقط ۱۸ و شايد در آينده ۲۷ کشور، صلاحيت دريافت اين کمک را دارند.
همچنين فعالان توسعه استدلال می کنند بسياری از کشورهای تهيدست ولی بزرگ جهان نظير نيجريه، اندونزی و بنگلادش هميشه از مزايای ابتکار بخشش بدهی ها محروم شده اند.
نيجريه به تنهايی در حال مذاکره برای بازپرداخت ۲۷ ميليارد دلار بدهی به وام دهندگان خارجی است که نيمی از کل بدهی ۲۷ کشوری است که قرار است کمک دريافت کنند.
حجم کمک
ارزش توافق گروه هشت حدود يک و نيم ميليارد دلار، پولی حياتی برای برخی از کشورهای فقير، است ولی فقط سه درصد کل جريان کمکهای ۵۰ ميلياردی کشورهای غنی در سال را شامل می شود.
سازمان ملل اعلام کرده که اگر قرار است اهداف توسعه هزاره برای به نصف رساندن فقر تا سال ۲۰۱۵ برآورده شود، بايد حجم کمکهای مالی به سالی صد ميليارد دلار برسد.
توافق بر سر چنان مبلغی، جايزه بزرگی برای کشورهای فقير خواهد بود، اما اميد نمی رود درباره طرح بلند پروازانه آقای براون درمورد تشکيل نهاد تسهيلات بين المللی مالی برای مضاعف کردن حجم کمک از طريق استقراض از بازارهای بين المللی اوراق قرضه توافقی حاصل شود.
در عوض به نظر می آيد هر کشور ساز خود را می زند. آلمان و فرانسه در حال بررسی وضع ماليات بر پروازهای خارجی برای تامين کمکهای مالی بيشتر هستند و بريتانيا می کوشد با مشارکت بنياد بيل گيتس در آمريکا طرحی آزمايشی را برای صرف چهار ميليارد دلار در سال جهت واکسيناسيون و دارو به اجرا بگذارد
اگرچه کشورهای اتحاديه اروپا قول داده اند تا سال ۲۰۱۰ کمک خود را دو برابر کنند، اما فعالان توسعه خواستار اقدامی سريع تر برای ارايه منابع بيشتر جهت کاهش فقر در جهان شده اند.
نياز به تعهد
راميلی گرين هيل از گروه "اکشن ايد" می گويد: "آنچه بسيار نااميد کننده است، فقدان هرگونه تعهد اساسی ملموس برای امداد رسانی است. رهبران گروه هشت بايد اختصاص هفت دهم درصدی توليد ناخالص داخلی خود تا سال ۲۰۱۰ را اعلام کنند و به دست کشيدن از اجبار کشورهای فقير به اجرای سياستها شکست خورده مانند خصوصی سازی متعهد شوند. گروه هشت بايد با آفريقا همکاری کند، عليه آن."
جايزه بزرگتر برای کشورهای فقير، گشوده شدن بازارها به روی صادرات کشاورزی کشورهای در حال توسعه است که در حال حاضر موضوع مذاکرات پرپيچ و خم در سازمان تجارت جهانی است.
در دو دهه گذشته سهم آفريقا از تجارت و سرمايه گذاری جهان مرتبا روبه کاهش بوده، اما مقاومت سياسی زيادی هم در آمريکا و هم در اتحاديه اروپا، در برابر کاهش شديد يارانه های پرداختی به کشاورزانشان به چشم می خورد.
همچنين هيچ توافقی وجود ندارد که کشورهای فقير بايد چقدر سريع بازارهای خود را بيش از پيش بگشايند و کشاورزان خود را در معرض رقابت بالقوه ويرانگر با کشاورزان غربی بهره مند از سوبسيد قرار دهند.
استيو تبت، از گروه "فقر را به تاريخ تبديل کنيد" به بی بی سی گفته است: "تجارت بزرگترين مساله است، زيرا عميق ترين بی انصافی ها در اين حوزه ديده می شود. تجارت ريشه معضل است."
بيانيه وزرای دارايی گروه هشت جزييات مبهمی داشت، هرچند خواستار "جدولی زمانی برای حذف يارانه های تجاری اخلالگر در زمينه کشاورزی و رفتاری ويژه و رجحان آميز برای کشورهای در حال توسعه" شده است.
اين مساله در اجلاس سران گروه هشت حل نخواهد شد و اکنون چشم انداز حصول توافق در اجلاس ماه دسامبر وزرای سازمان تجارت جهانی در هنگ کنگ رنگ باخته است.

armin khatar
07-23-2011, 07:21 PM
سير علوم در ايران
از حدود هزاره سوم قبل از ميلاد در برخي از جوامع متمدن واقع در جنوب غربي ايران فضاي علمي حاكم بوده است. در آن زمان تمدن سومري و بعدها بابلي در ناحيه ميان رودان بين النهرين شكوفا بود و در منطقه‌ي شوش نيز فرهنگ عيلامي وجود داشت. البته جو علمي محدود به نيايشگاه‌ها و حلقه‌هاي متشكل از كاتبان معابد بود. اما علي رغم محدوديت فضاي علمي، انديشه‌ها و ابداعات چشمگيري در رياضي و ستاره شناسي و هندسه در آنجا نضج گرفت. پيشرفت‌هاي كاتبان سومري و شوشي در حساب و جبر و مثلثات و ستاره شناسي گواهي بر وجود اوضاع مساعد علمي در بخش‌‌هايي از جوامع نامبرده بود. در حدود سده‌ي ششم قبل از ميلاد مهاجرت‌هايي فرهنگي از ايران به بابل و سپس به آناتولي و اروپا صورت گرفت. عاملان اين انتقال فرهنگي مغ‌هاي ايراني پرستشگر ايزدمهر بودند. اين دانشمندان سنت‌هاي مهري و زرواني در ستاره‌شناسي را با خود به بابل بردند و با تركيب معارف ايراني و دانش‌هاي سومري و بابلي، سنتي قوي در ستاره شناسي جهان باستان شكل گرفت كه بعدها به يونان و ديگر فرهنگ‌هاي پسين انتقال يافت.
در سده‌ي ششم و پنجم پيش از ميلاد، يعني در عصر هخامنشيان، تماس‌هاي فرهنگي جديدي با يونان برقرار شد. در همين عصر با فرهنگ‌هاي چين و هند تماس‌هايي داشت و در اثر اكتشافاتي كه اسكيلاكس به فرمان داريوش در هند انجام داد، ميان جامعه فرهنگي ايراني و هندي و چيني ارتباط‌هايي ايجاد شد و فرهنگ‌هاي يونان و بلاد غربي نيز از طريق ايران با تمدن‌هاي چين و هند ارتباط يافت. از اوضاع علمي ايران در دوره هخامنشي اطلاع چنداني در دست نيست جز آنكه در اين عصر ايران باستان يكي از دوره‌هاي پر رونق ارتباط‌هاي فرهنگي ميان ملت‌ها بوده و مقدمات براي ايجاد فضاي علمي در آن مهيا گشته است. اسكندر مقدوني و جانشينان او يعني سلوكيان نيز بيش از آنكه در حكمت چيزي به شرق بدهند، از معارف شرقي با خود توشه‌هايي از كتاب‌ها و آثار و افكار به يونان و ممالك مغرب زمين بردند. سپس با تشكيل سلسله اشكانيان (253 ق. م.) مقدمات احياي فرهنگ ملي در ايران فراهم شد.
در واقع عصر اشكانيان يك دوره آماده سازي است. عصر معماري و مهندسي در اين دوره ابداعات چشمگيري داشت. گروهي از مغ‌هاي ستاينده مهر از سيستان به هندوستان رفتند و سنت رياضي و ستاره شناسي هند را قوام بخشيدند كه در تاريخ به "مغ _ برهمنان" معروف گشتند. جاده‌ي ابريشم محصول اين دوره است كه سرزمين‌هاي چين و هند را از راه ايران به سواحل روم مرتبط مي‌ساخت و بستر مناسبي براي مبادلات فرهنگي بود.
در 226 م. اردشير بابكان حكومت ايران را از آن خود كرد و دولت ساسانيان مدت پنج قرن در ايران حكمراني كردند. حكومت ساساني از همان ابتدا با آموزه‌هاي ديني عجين بود و وحدتي كه در دوره ساسانيان در ايران حاكم شد، حاصل اين وحدت سياسي- مذهبي بود. عصر ساساني از بسياري جهات، عصر باروري فرهنگي در ايران بود. صدها هزار اسيري كه در زمان شاپور اول و پس از پيروزي او بر والرين به ايران آورده شدند، شامل تعدادي مهندس و دستورز بودند كه در ساختن بناها، پل‌ها و سدها و انتقال برخي مؤلفه‌هاي فرهنگي مؤثر بودند. جامعه‌ي ايراني عصر ساساني به يك سيستم باز بدل شد و فعاليت مسيحيان بويژه نسطوريان نيز در آن افزايش يافت. در رها و نصيبين و جندي شاپور مدارس و مراكز علمي ايجاد گشت و فعاليت‌هايي در جهت ترجمه كتب از هندي و يوناني به پهلوي و بعد‌ها به سرياني _ عربي آغاز شد.
در زمان خسرو انوشيروان وقايع ديگري در جامعه‌ي ايران رخ داد كه در روند علوم در ايران آن عصر و بعد‌ها بي تأثير نبود. در سال 528 م. ژوستي نين امپراطور بيزانس مكتب آتن را تعطيل كرد و در پي آن تعدادي فيلسوف و دانشمند كه شمارشان به هفت مي‌رسيد به دربار ايران آمدند و مدتي در جندي شاپور ماندند. از سوي ديگر انوشيروان برزويه طبيب را براي تهيه نسخه‌اي از كليله و دمنه به هندوستان گسيل كرد كه مأموريت موفقيت‌آميزي بود. به علاوه در اين عصر فعاليت‌هاي چشمگير ستاره شناسي و نجوم انجام شد ؛ "زيج شهريار" و كتاب جغرافيايي "شهر‌هاي ايران" از تأليفات اين دوره است. پيشرفت موسيقي در عصر ساساني نيز شايان ذكر است.
عصر ساساني، آخرين دوره تاريخ ايران پيش از اسلام، روزگار باروري و آمادگي بوده است. سنت‌هاي ايراني، هندي و يوناني در بطن فرهنگ اين عصر با هم در آميخت و به اعصار بعد منتقل شد. هنوز سده‌اي بيش از آغاز عصر اسلامي نگذشته بود كه سيطره‌ي نفوذ دولت اسلامي از غرب تا اندلس و در شرق تا هند گسترش يافت و كشورهاي پهناوري چون مصر و ايران در زير پوشش خلافت اسلامي قرار گرفت. زبان عربي كه زبان قرآن بود، رسميت و مرجعيت يافت و بعد‌ها به صورت زبان رسمي اداري و نيز علم و حكمت درآمد.
به محض آنكه مسلمانان ايراني منش، منابع معارف يوناني و هندي را كشف كردند، با چنان جسارتي به آن‌ها دست بردند كه از هيچ كوششي براي تحصيل كامل آن‌ها تا سرحد امكان دريغ نورزيدند. بديهي است كه آنان داراي مقدار زيادي نبوغ علمي بودند و تحت تأثير سرمشق‌هاي يوناني و همكاري‌هاي فراوان خودشان، فرصت يافتند تا در رياضيات، نجوم، شيمي، فيزيك، صنعت، جغرافي و طب تحقيقات متعدد و مهمي صورت دهند.
با شروع خلافت عباسي، ايرانيان نقشي پررنگ تر يافتند. خلفاي عباسي با آنكه در اصل عرب بودند، برخي رنگ و نژاد ايراني يافتند. خاندان‌هاي ايراني مانند برمكيان كه در برانداختن بني اميه شركت داشتند، در دستگاه عباسي به مقامات رسيدند. همين نفوذ ايراني در رشد جهان بيني‌هاي متعدد، حكمت و پژوهش و افكار علمي تأثير گذاشت. بغداد كه بر ويرانه‌هاي شهر بابلي كهني به نام "بگ - دا - دو" ساخته شده بود به يكي از حوزه‌هاي پررونق علمي جهان اسلام بدل گشت. از خاندان نوبختي كه مشاوران خليفه‌ي عباسي بودند، نسل دانشمندي ظهور كردند از جمله ابوسهل فضل كه در پايه گذاري سنت علم اسلامي نقش بسزايي ايفا كردند.
موج ديگري از دانشمنداني كه با شروع كار عباسيان به بغداد آمدند و در پايه ريزي سنت علمي سهيم شدند، ايرانياني بودند كه از ناحيه‌ي خراسان، ري و بلخ و حوزه علمي مرو آمده بودند. برمكيان از نسل برمكان روساي صومعه بودايي نوبهار بودندكه بعد‌ها از بودا به زرتشت و سپس اسلام گرويدند. اينان در عهد ‌هارون الرشيد در شكل بخشيدن نهضت ترجمه از آثار يوناني به عربي و نيز ايراني كردن دستگاه خلافت و تشويق متفكران ايراني نقش داشتند. با همياري جعفر برمكي بسياري از آثار رياضي و نجوم و طب به عربي ترجمه شد.
به اين ترتيب از سده دوم هجري (ق8 م.) مايه‌هاي فرهنگي و معارف يوناني، ايراني و هندي در بستر نوين تمدن اسلامي جريان يافتند. بي گمان در بنيان گذاري نهضت علمي اسلامي اين دانشمندان ايراني بودند كه نقش محوري ايفا كردند. نام برخي از اين پيشروان علم را در اينجا مي‌آوريم: ابو اسحق ابراهيم فزاري، يعقوب بن طارق، البطريق، جابربن حيان، ابن بختيشوع.
در قرن 3 و4 (9و 10 م.) با ظهور نهضت معتزله، جنبش خرد گرايي قوت گرفت. شمار دانشمندان كه در اين عصر در زمينه‌هاي مختلف حكمت كار مي‌كردند، بسيارند. اما پديده جالب و مناسب بحث ما اين است كه بيشتر اين متفكرين يا ايراني بودند يا به گونه اي با فرهنگ وتمدن ايران پيوند داشتند. بنيامين نهاوندي، سهل طبري، سهل بن بشر، اسماعيل بخاري، ابن ماسويه و خوارزمي از آن جمله‌اند كه همگي منشأ ايراني دارند. ابن خرداد به، نيريزي، ماهاني، دينوري، ابوبكر ابن قتيبه، بلاذري، رازي، كندي متفكر عرب و اسحاق بن حنين از چهره‌هاي مهم نهضت ترجمه در اين عصرند. متفكران اسماعيلي و جمعيت مخفي اخوان الصفا در سده‌ي چهارم نيز ايراني بوده‌اند.
در قرن پنجم هجري نيز شاهد تعالي و اوج حكمت اسلامي هستيم. بزرگاني چون فردوسي، بيروني، ابن سينا، كرجي، عمر خيام، غزالي و ناصر خسرو كه همگي ايراني‌اند و نيز ابن هيثم از فضلاي دانشمند اين دوره‌اند.
در نيمه دوم سده پنجم نشانه‌هاي افول حكمت عقلي در جهان اسلام پديدار شد، اما هرگز به تباهي كامل نرسيد. حتي در شاخه‌هاي حكمت طبيعي در قرون بعد چهره‌هاي تابناكي در آسمان معرفت درخشيدند. شهاب‌الدين سهروردي، خواجه نصيرالدين طوسي، ملاصدراي شيرازي از آن جمله‌اند كه در نگرش و روش سنت پيشينيان را قوت بخشيده‌اند.
سده پنجم هجري را بايد از آخرين قلل اوج علوم عقلي در ايران اسلامي به شمار آورد. در سده 5 و 6 وحدت سياسي كشور تحت حكومت سلجوقيان بظاهر تأمين شد، اما بتدريج نشانه‌هاي تفرقه در عقايد مذهبي آشكار شد و بازار مناظرات متكلمين و بحث و جدل‌هاي ديني رواج يافت. تضاد ميان تعقل و تعبد، ويژه اين عصر، در زندگي يكي از بزرگ‌ترين متكلمين عصر يعني غزالي بخوبي هويداست.

armin khatar
07-23-2011, 07:21 PM
اسناد و تاریخ شفاهی معاصر ایران
در پژوهش‌های جدید دو گونه منابع در کنار منابع کتابخانه‌ای اهمیت و جایگاه خاصی یافته‌اند؛ این دو عبارت از اسناد و منابع شفاهی هستند که هر یک کارایی ویژه‌ای دارد. اطلاعاتی که در این دو گونه منبع وجود دارد به سختی در میان منابع کتابخانه‌ای یافت می‌شود. استفادة از ضبط صوت برای گردآوری منابع شفاهی شیوه‌ای جدیدی است که دستاورد پیشرفت تکنولوژی می‌باشد لیکن در گذشته تاریخی ایران نقل اقوال شفاهی و ثبت آنها متداول و مرسوم بوده است که ثبت و نگارش همین اقوال شفاهی تاریخ مکتوب را به وجود آورده‌اند، گرچه آنچه امروزه متداول و مرسوم است را نمی‌توان به گذشته تعمیم داد.
آنچه در این مقاله به آن خواهیم پرداخت بیان ارتباط و اهمیت اسناد مکتوب در مراحل مختلف انجام تاریخ شفاهی است در وقوع حوادث تاریخی که در حیطه پژوهش تاریخ شفاهی قرار می‌گیرد خواه‌ناخواه اسنادی مکتوب تولید می‌گردیده که این گزارش‌ها به جهت تعیین زمان، مکان و نحوه وقوع حادثه کمک مهمی در تکمیل پازل اطلاعات‌گرد آمده توسط تاریخ شفاهی خواهند کرد. زیرا در داده‌های تاریخ شفاهی تعیین زمان و مکان و کیفیت و نحوه بروز حوادث به دقت اسناد تولید شده نمی‌باشد، و با جایگاه راوی کیفیت و کمیت داده‌ها متغیر است.
از سوی دیگر در تاریخ شفاهی چگونگی شکل‌گیری حادثه یا واقعه‌ای قبل از وقوع و همچنین آثار و نتایج حاصله از آن بعد از وقوع از زوایای مختلف بیان می‌گردد. بدین لحاظ اسناد در تکمیل داده‌های تاریخ شفاهی در مراحل مختلف انجام آن اهمیت بسیار دارد چه در مرحله گردآوری اطلاعات شفاهی، چه شناسایی افراد دخیل در حادثه برای انجام مصاحبه و چه در مرحله تدوین و نگارش تاریخ شفاهی. اسناد و تاریخ شفاهی معاصر ایران۲ درآمد آنچه در این صفحات جهات بحث اولیه در نظر گرفته شده است بیان جایگاه اسناد در تاریخ شفاهی می‌باشد. پرواضح است موضوعاتی که جهت انجام به صورت تاریخ شفاهی در نظر گرفته می‌شد و موضوعات نیم قرن اخیر و به ویژه انقلاب اسلامی است. زیرا امکان گردآوری خاطرات شفاهی قبل از مقطع زمانی به دلایل متعدد امکان ندارد و بایستی به منابع مکتوب یا اسناد اتکا نمود. در این نوشتار به اختصار نخست از اسناد و پژوهش‌های تاریخی و پس از تاریخ شفاهی در ایران سخن خواهد رفت در ادامه به بیان ارتباط و جایگاه اسناد در مراحل مختلف انجام تاریخ شفاهی خواهیم پرداخت.
این نوشتار ناقص تجربیات شخصی نگارنده از تدوین سه مجموعة تاریخ شفاهی و مسئولیت اداری می‌باشد، از این رهگذر برگ سبزی پیشکش ارباب پژوهش و تحقیق می‌شود. تا چه قبول اُفتد و چه در نظر آید. اسناد و خاطرات شفاهی در پژوهش‌های تاریخی پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ضمن آن که تحولی مُهم در عرصه ---------- جهانی بود به لحاظ تاریخ‌نگاری هم تاثیرات مهمی در عرصه پژوهش و تحقیق به بار آورد ورود دو گونه منبع جدید به عرصه پژوهش، که شامل اسناد دولتی نهادهای ---------- امنیتی و خاطرات شفاهی هستند انقلابی در این عرصه به حساب می‌آید. تا پیش از انقلاب برخی اسناد که اغلب متعلق به خاندان‌های دورة قاجاریه بودند مورد استفادة پژوهشگران بود لیکن حجم انبوه اسناد سازماندهی شده در مرکزی چون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ج‌ا.‌ا. یا مراکز دیگری چون نهاد ریاست جمهوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی یا آرشیو وزارت امورخارجه به هیچ وجه با پیش از انقلاب اسلامی قابل مقایسه نیست. ضمن آن که دستیابی به اسناد این مراکز به سهولت امکان‌پذیر است.
دسترسی محققان و پژوهشگران به حجم انبوهی از اسناد ضمن آن که زوایای بسیاری از تاریخ معاصر ایران را روشن می‌سازد گونه‌ای پژوهش را به وجود آورده است که اتکای اصلی آن اسناد می‌باشد و «پژوهش‌های اسنادی» می‌توان نام داد. اسناد و تاریخ شفاهی معاصر ایران توجه به خاطرات شخصیت‌های دخیل در حوادث تاریخی در تاریخ ایران سابقه‌ای بس کهن دارد. بسیاری از منابع مکتوب هم از به کتابت درآمدن دیده‌ها و شنیده‌ها به وجود آمده است. درج اخباری متفاوت از راویان متعدد در واقعه‌ای واحد را در منابعی چون طبری می‌توان یافت. آنچه این سنت قدیمی را از تاریخ شفاهی یا Oral History کنونی متمایز می‌سازد در استفاده و نظامند از خاطرات افراد مختلف در واقعه‌ای یا موضوع خاص در مراحل مختلف گردآوری اطلاعات از طریق مصاحبه، پیاده‌سازی و تدوین و نگارش است. در حالی که در شیوه سنتی تاریخ‌نگاری ما آنچه از حوادث و وقایع از قول شفاهی به کتابت درآمده اقوال موجود بوده است که مورخ ثبت کرده است نه آن که در پی آن باشد شاهدان حادثه را یافته و از زبان ایشان موضوعی را روایت کند.
ضبط صوتی یا تصویری خاطرات به صورت نوارکاست یا فیلم ویدیوئی، و کیفیت و کمیت ضبط آن، آرشیو و نحوه استفاده و ارجاع به آنها در تاریخ شفاهی از وجوه امتیاز این شیوه از گردآوری اطلاعات است. انقلاب اسلامی همانگونه که در عرصه پژوهشهای اسناد انقلابی به وجود آورد در عرصه خاطره‌نگاری و پیدایش یا تکامل و نضج‌گیری تاریخ شفاهی در داخل و خارج از ایران نقش عمده و اساسی داشت. تاریخ‌های شفاهی داخل و خارج از ایران دارای ویژگی‌های خاصی است که مهمترین ویژگی یا وجه تمایز این دو در هویت و ماهیت راویان تاریخ شفاهی است، راویان تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد یا تاریخ شفاهی جنبش چپ ایران، هر یک به گونه‌ای در رویارویی با انقلاب اسلامی موضع خصمانه دارند یا از هیأت حاکمه پهلوی بوده‌اند یا به لحاظ اعتقادی با نظام جمهوری اسلامی پس از استقرار آن مشکل پیدا کرده‌اند. در حالی که در داخل ایران راویان را مردمِ انقلابی تشکیل می‌دهند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی یادنامه‌هایی حاوی خاطرات که در مناسبت‌های ویژه انقلاب اسلامی منتشر می‌گردید از جمله اولین فعالیت‌ها می‌باشد. اولین تلاش که هم به لحاظ علمی و هم عملی در عرصه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی قابل توجه است در مجله «یاد» از نشریات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
قدم‌های بعدی مستحکم‌تر برداشته شد. مجموعة «خاطرات ۱۵ خرداد» شامل نُه دفتر، و آثاری چون تاریخ‌های شفاهی انقلاب اسلامی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انجام رسیده است. از جمله تلاش‌های بعدی است که مسیر تکاملی را طی کرده است. اسناد و تاریخ شفاهی معاصر ایران۴ اسناد و تاریخ شفاهی در پیش مطالبی در خصوص اسناد و تاریخ شفاهی گفته شد در این قسمت بر آن هستیم که به جایگاه اسناد را در تاریخ شفاهی بپردازیم. اسنادی که در نهادهای انتظامی، امنیتی، یا ---------- و اداری تولید شده‌اند بسته به نوع نهاد و سازمان تولید کننده، نزدیکی یا دوری گزارش کننده به حادثه یا موضوع مورد مطالعه در تاریخ شفاهی تعلقات درونی وی، اشراف بر موضوع مورد گزارش یا آموزش ماموران در مورد نحوه تهیه گزارش می‌تواند در کیفیت و کمیت اطلاعات موجود در گزارش‌ها موثر بوده و مرتبه اعتبار سند متفاوت باشد با تمام این مباحث، پژوهشگر تاریخ می‌بایست اشراف کاملی به آن داشته باشد؛ اسنادی که در بررسی‌های لازم توسط محقق واجد اعتبار است در مراحل مختلف انجام تاریخ شفاهی کاربردهایی دارد که به مواردی اشاره میشود.
۱) کاربرد اسناد در تاریخ شفاهی برای تعیین دقیق زمان حادثه و مکان وقوع آن می‌باشد. زیرا در تاریخ شفاهی در اغلب موارد نمی‌توان تاریخ دقیق وقوع را از اقوال مختلف استخراج نمود و روایات ضد و نقیض دیده می‌شود.
۲) پس از مشخص شدن زمان و مکان وقوع حادثه در شناسایی منابع شفاهی اسناد اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند براساس اسناد مشخص می‌شود چه افرادی یا گروههایی در هنگام حادثه حضور داشته‌اند. در شناسایی افراد برای انجام مصاحبه (اعم از شفاهی یا مکتوب) هم اسناد به کار می‌آیند.
۳) در جریان مصاحبه و طرح سئوال از شاهدان حادثه سئوال‌هایی که محقق از منابع دیگر در مورد موضوع مورد تحقیق خود استخراج کرده باز هم اسناد جایگاهی ویژه می‌یابد زیرا با داده‌هایی که از خلال اسناد از کمیت و کیفیت واقعه وجود دارد محقق به زوایای مُبهم و سئوال‌برانگیز واقعه می‌پردازد.
۴) پس از انجام مصاحبه و مراحل آماده‌سازی خاطرات شفاهی جهت استفاده و تدوین تاریخ شفاهی، باز هم اسناد برای سازماندهی فصول و مطالب به یاری محقق می‌آید. زیرا براساس خاطرات نمی‌توان ترتیب وقوع حوادث را به دقت مشخص ساخت چه بسا در نقل روایات این تسلسل پس و پیش شده‌اند در حالی که در اسناد تاریخ دقیق حادثه در اغلب موارد یافت می‌شود. و براساس این قومیت تاریخی می‌توان مطالب و خاطرات شفاهی را مرتب کرد. و سرانجام مهمترین کاربرد اسناد در تدوین تاریخ شفاهی است بی‌شک عدم استفادة از اسناد که محقق به صحت آنها یقین یافته تدوین تاریخ شفاهی در تاریخ معاصر و به ویژه انقلاب اسلامی ناقص خواهد بود.
خاطرات شفاهی که از راویان مختلف حول محور یک موضوع خاص گرد آمده است همچون اسناد که براساس دوری و نزدیکی به حادثه و مسایل دیگر که در مورد اسناد گفته شد طبقه‌بندی و اعتبارگذاری می‌شود صحت و سقم این داده‌ها با راههای گوناگونی قابل بررسی است که محقق تاریخ شفاهی ناگزیر از انجام آن است. اسناد و تاریخ شفاهی معاصر ایران در تاریخ شفاهی به حوادث قبل از وقوع، (پشت صحنه حادثه) چگونگی شکل‌گیری، زمینه‌ها، ماهیت موضوع، عوامل تاثیرگذار در موضوع، وقوع حادثه (با تسامح در زمان، مکان و تسلسل تاریخی آن) پی‌آمدهای آنی و بلندمدت موضوع پرداخته می‌شود. اسناد در کنار این مسایل به لحظه وقوع، کمیت و کیفیت حادثه، افراد حاضر در صحنه، پیگیری‌های صورت گرفته، اقدامات انجام شده، عکس‌العمل نهادهای ذیربط را با ترتیب تاریخی روشن نماید.
در برخی موارد هم که برخی حوادث از یاد شاهدان رفته یا کمرنگ شده است اسناد به تکمیل این «از یاد رفته‌ها» می‌پردازد. فرجام سخن آن که: پیروزی انقلاب اسلامی تاثیر شگرفی در شیوه‌های تاریخ شفاهی نهاد (چه در داخل و چه در خارج) در داخل باز شدن آرشیوهای نهادهایی چون سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، شهربانی کل کشور، سازمان قضایی نیروهای مسلح بر روی محققان فعالیت چشم‌گیر مراکزی چون مرکز اسناد انقلاب اسلامی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد نهاد ریاست جمهوری و... پژوهشهای سند محوری را در وسعتی غیرقابل قیاس با گذشته رایج گردانید. از سوی دیگر ماهیت انقلاب و مردمی و همچنین قریب‌العهد بودن آن با حضور اغلب عناصر اصلی این حرکت اصیل اسلامی این امکان را داد خاطرات شفاهی به شکل بی‌سابقه ای مورد توجه قرار گیرد. همزمان ضرورت تدوین مجموعه‌هایی تاریخی براساس خاطرات شفاهی هم احساس گردید. در نتیجة نزدیکی این دو یعنی اسناد و تاریخ شفاهی گونه‌ای تکامل یافته‌تری از پژوهش‌های به عرصه آمده است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی مبدع آن است.

armin khatar
07-23-2011, 07:21 PM
دو خاطره آموزنده از امیر کبیر
● ---------- امیر کبیر

▪ حکایت اول

... امیر نظام هفته ای دو روز مستمراً بدروازه غربی تهران می رفت و در بالاخانه دروازه می نشست و هر متاعی از خارجه وارد می کردند، در گمرک نگاه می داشتند تا امیر نظام آنها را معاینه نماید و هر جنسی را که صلاح نمی دانست به ایران وارد شود حکم به استرداد آن می داد.
و از این جهت تجار و بازرگانان هر جنس جدیدی را از امتعه خارجه می خواستند به ایران حمل کنند ابتداء نمونه ای از آن را می آوردند و به امیر نظام ارائه میدادند. هرگاه اجازه ورود می داد وارد می کردند والا معامله و حمل آن را موقوف می داشتند. و مرحوم آقا علی از مرحوم معین الدوله احمد میرزا حکایت می کرد که یکروز با امیرنظام بدروازه امام زاده حسن(دروازه قزوین)رفته بودم برای تماشای امتعه خارجه که تجار از نظر امیر می گذرانیدند، و چون بنشستم یکنفر از خرازی فروشان صندوقی پیش گذاشته و نمونه ها از امتعه خارجه بیرون می آورد و امیر یک یک را دیده و از قیمت و خواص آنها سوال کرده و اجاره ورود یا رد آن را می فرمود‌. تا آنکه قوطی مقوائی باز نموده و شاخه گلی مصنوعی بیرون آورده بدست امیرنظام داد و شاخه ی آن از مفتول نازک آهنی و برگ و گل آن پارچه های رنگین و پرهای لطیف بعضی طیور بود. فرمود صنعتی ظریف نموده اند لیکن فایده و مورد استعمال آن رابگوی. آنمرد گفت زینتی است که نسوان بالای پیشانی و موهای پیش سر نصب می کنند. فرمود قیمت آن چیست؟ عرض کرد پانزده قران. گفت اگر کسی چند روزه این زینت را که خریده و فی الجمله مستعمل شده بخواهد بشما بفروشد یا گرو بگذارد تا چه مقدار باو وجه نقد می دهید؟ آنمرد گفت وجهی در ازای آن نمی توان داد زیرا که پس از استعمال به پشیزی نمی ارزد. امیرنظام فرمود این متاع و مانند آنرا که پس از استعمال به پشیزی نیرزد البته وارد نکنید که مورد ---------- سخت خواهید شد.
معین الدوله گفت چون ظرافت و نیکی صنعت این زینت زنانه در نظرم خیلی جلوه کرده بود، بی اختیار گفتم با آنکه زیوری کم بهاست، چرا قدغن فرمودید که نیاورند. امیرگفت شاهزاده والا برای امثال من و شما خریداری آن ضرر و اهمیتی ندارد. لیکن یقینی است که چون استعمال این زینت در نسوان اشراف و اعیان، متداول و معمول شد، البته تجار و رعایای با ثروت نیز برای زنان خود ابتیاع خواهند کرد و در حمام های عمومی که با این زینت می روند و خودنمایی می کنند، زن های مردم بی مایه مانند سبزی فروش و نظایر او تماشا کرده و نفوس سرکش ایشان با آرزو و حسرت به هیجان آمده به خانه روند و مردان بیچاره ی خود را که با رنج و مشقت بیش از روزی دو یا سه قران عاید ندارند دچارصدمات گوناگون کرده و با عربده و جدال و یا با غنج و دلال و اگر نه با مکر و فریب و خدعه های عجیب و غریب، آن بیچاره را ناچار کرده و به خریداری آن با دخل چند روزه خود مجبور و گرفتار سازند و او را به قرضی یا شاید سرقتی دچار نمایند که به جز وخامت عاقبت نتیجه ای نبرند. و هر گاه پس از دو سه روز سورت شهرت آن زن تخفیفی یافت و درماندگی شوی و گرسنگی خود را دیده و راضی شود که صرف نظر از آن کند، نتواند به قیمت آن پنج شاهی که خرج یک ناهار ایشان است فراهم نماید. راوی گفت پس از این نتیجه ای نبرند. تقریر امیر نظام شاخه گل را به قیمت مرقوم بگرفت و به ارباب صنایع ارائه داد و تشویق نمود تا مانند آن را بساختند و به بهای مناسب بفروختند.

armin khatar
07-23-2011, 07:21 PM
▪ حکایت دوم

مرحوم حاجی ابراهیم خان صدیق الممالک کاشی، لله مرحوم صدیق الدوله فرزند اکبرشاهزاده ظل السلطان، - مسعودمیرزا- حکایت می فرمودکه من با جمعی از بزرگان خدام شاهزاده و بسط مال حکومت او مسرتی سرشار داشتیم و به سخنان هزل و مطایبه خود را سرگرم نموده و در بساط انبساط مشغول عیش و نشاط بودیم و اتفاقاً فقیری پیر پیدا شده سؤال نمود و عیدی خواست. ما هر یک مقداری شاهی سفید به او دادیم. چون شست خویش را پر از سیم دیده نسیم مسرتی بر خاطر هوی وزیده و با بشاشتی تمام گفت سرگذشتی دارم که قابل استماع است، اگر اجازت دهید عرض کنم. خوشروئی و چرب زبانی او ما را بر آن داشت که اجازتش دادیم. گفت در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت منسوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن ۲۴سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم. یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود. حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند. و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید. آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم. طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی کمن بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد . آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند. امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم. گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم. و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم، و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم. و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسینها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم، و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم. من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟
عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.
و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.
و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود. گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.

armin khatar
07-23-2011, 07:22 PM
دهه مبارک فجر در اردوگاه اسرا
با نزدیک شدن ایام دهه فجر شور و هیجان خاصی در میان اسرا به چشم می خورد. همه برای استقبال از این روزها آماده می شدند. گروه هنری و فرهنگی تشکیل می شد و تلاش چشمگیری داشت. آماده ساختن تئاتر و سرود برای اجرای متناوب در آسایشگاه ها و آماده ساختن گروهی برای رژه رفتن در مقابل تمثال حضرت امام(ره)، نقاشی دو پرتره از حضرت امام(ره) آن هم بدون امکانات و دور از چشم نگهبانان عراقی، کاری بسیار خطرناک و دشوار بود؛ زیرا دشمن به خاطر سالگرد انقلاب مراقبت های خود را افزایش می داد.
چند گروه، مشغول تمرین برای اجرای نمایش ورزشی جودو و... می شدند. مسابقات فوتبال و والیبال و کشتی در بعضی سال ها به طور منظم برگزار می شد و برنامه طوری تنظیم می شد که فینال در روز ۲۲ بهمن برگزار گردد.
شعرا و اهل ذوق نیز برای خود مجلسی داشتند که بسیار مورد استقبال واقع می شد.
و در کنار همه این فعالیت ها، مسابقه حفظ و قرائت قرآن و نهج البلاغه گل سرسبد مراسم این ایام بود. برای نفرات اول این مسابقات جوایزی که گاه از یک مهر و جانماز تجاوز نمی کرد تدارک دیده می شد. آشپزخانه هم به طور مخفی با آرد و شکر شیرینی می پخت و بین آسایشگاه ها توزیع می کرد. همه این فعالیت ها در دنیای باطنی اسارت جریان داشت و در دنیای ظاهری آن؛ یعنی در دید عراقی ها، اسرا آرام و خسته در گوشه ای خواب یا در حال مطالعه بودند.
در سال ۶۴ در اردوگاه موصل ۳ که از بقیه کوچکتر بود چند نشریه نوشته شد و به طرز زیبایی نقاشی و تدوین گردید. آن زمان آرزو داشتیم یکی از آنها را به عنوان سندی از فعالیت های فرهنگی آزادگان به ایران بیاوریم؛ ولی متأسفانه یکی به دست عراقی ها افتاد و بقیه به ناچار آتش زده شدند.
همه این تلاش ها که برای حفظ روحیه مبارزه طلبی و دور کردن حس انزواطلبی و خمودگی از جامعه بسته اسارت صورت می گرفت به بهای شکنجه و آزار عده ای از جانب دشمن و از خودگذشتگی و ایثار دسته ای از عزیزان دربند انجام می شد که اوقات خویش را وقف خدمت به دیگران کرده بودند.

armin khatar
07-23-2011, 07:22 PM
● برنامه های دهه فجر انقلاب اسلامی در اسارت

دهه مبارکه فجر، با توجه به بازگشت رهبر عظیم الشأن انقلاب حضرت امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی، بالاترین افتخار را برای امت اسلام در طول ۱۴۰۰ سال دربرداشته است و لذا دهه ای فراموش نشدنی برای ملت شریف ما و امت اسلام است. با توجه به اهمیت این موضوع، برادران هم بند اسیر ما در دوران اسارت سعی شان بر این بود که برای تعظیم شعائر آن بزرگداشتی را که در شأن این ایام باشد، متناسب با وضعیت اسارت شان داشته باشند. هرچند که از بغداد به این اردوگاه ها یادآوری می شد که در این ایام بیشتر مراقب باشند و آنها هم سخت تهدید می کردند ولی در عین حال چهار ماه قبل از فرارسیدن دهه فجر فعالیت ها به گونه ای که دشمن متوجه نشود، شروع می شد. در درجه اول بچه ها سعی می کردند به عنوان تقدیر از ایثارگری برادرانی که در اسارت، پایداری و پایمردی و استقامت خوبی نشان می دادند، هدایایی مهیا کنند. چیزی که داشتند لباس هایشان بود. اگر لباس های نویی را می توانستند ذخیره کنند، برای این ایام ذخیره می کردند ولی چون لباس زیاد نبود سعی می کردند از لباس های کهنه جانماز بدوزند، قلب هایی از سنگ درست کنند، با هسته خرما و تراشی که به آن می دادند تسبیح درست کنند و یا با نخی که از طریق شکافتن جوراب و زیرپیراهن و... می تابیدند، گیوه بدوزند. به هر حال، همه اینها فراهم می آمد و به صورت جایزه بین افراد فعال توزیع می شد.
از برنامه های دیگر این بود که آنچه را در دوران انقلاب در روزهای پیروزی انقلاب گذشته بود، به عنوان روزشمار از خاطره ها جمع آوری و خوانده می شد، که اثر خوبی داشت. برگزاری مسابقات کشتی، کاراته، کونگ فو و اجرای سرودهای انقلابی نیز از دیگر برنامه ها بود. با این که آنجا شیرینی نبود. بچه ها خمیر نان را درمی آوردند، خشک می کردند و بعد از کوبیدن و رد کردن از توری و مخلوط کردن با آب، از آن خمیر شیرینی به دست می آوردند. البته در ایام دهه فجر درست کردن شیرینی ممنوع بود و دشمن هم در این روزها بیشتر به دنبال این نوع شیرینی ها که به آن «حلویات» می گفتند، می گشت.
یک شب عراقی ها به آسایشگاه ریختند و از بچه ها سراغ حلویات را گرفتند. یکی از برادران با این که می فهمید حلویات یعنی چه، گفت: چه می گویید ما جز همین سطل هایی که اینجاست حلبیات نداریم. دشمن که خیلی عصبانی شده بود، حتی تمام پتوها را تکاند تا ببیند شیرینی ها کجاست، اما چیزی پیدا نکرد و رفتند. برادران ما شیرینی ها را داخل بالش ها مخفی کرده بودند و فردای آن روز مقداری از آن را برای یک دکتر عراقی هم بردند.
دکترهای عراقی متفاوت بودند. بعضی از آنها خیلی بی وجدان، بی رحم و بی عاطفه و برخی دیگر متعهد و باعاطفه بودند. در آن روزها دکتری بود به نام دکتر فارس که بسیار شخص شریفی بود. او شاید هفته ای ۵۰ دینار (هر دینار معادل ۳۰-۲۰ تومان) از داروهایی که عراقی ها به اردوگاه نمی آوردند، از شهر می خرید و به صورتی مخفیانه به اردوگاه می آورد و به مریض هایی که می دانست به آنها احتیاج دارند، می داد. شیرینی ها را هم برای همین دکتر فارس فرستادیم. وقتی شیرینی ها را دید، گفت اینها کجا بوده که عراقی ها نتوانستند پیدا کنند در هر حال، آن دهه فجر با شور و حرارت و گرمی خاصی برگزار شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:22 PM
یکی دیگر از برنامه ها برگزاری نمایشگاه عکس از مجموعه عکس هایی بود که برای بچه ها از ایران فرستاده بودند. علاوه بر اینها تصاویری از امام خمینی(ره)، آیت الله خامنه ای و آقای رفسنجانی کشیده می شد. در این رابطه هم چندین بار عراقی ها به آسایشگاه ریختند ولی عکس ها خیلی سریع جمع شده بود. آخرالامر در آن دهه فجر یک عکس امام(ره) را که ۴۰در۵۰سانتی متر بود، به دست آوردند. اصلاً دشمن متحیر مانده بود که این تصویر را کدام نقاش و از روی کدام عکس کشیده است، آن هم با عدم امکانات موجود!
تقریباً ۳۵۰ نفر به این جهت بازداشت شدند و بالاخره هم نقاش آن تصویر پیدا نشد.
در روز ۲۲ بهمن معمولاً تصویر حضرت امام خمینی(ره) را روی پتو می کشیدند و برادران مان از جلوی آن رژه می رفتند. در یکی از این مراسم ها رژه رفتن ها توأم با آتش بازی بود. بچه ها نفت را به دهان می ریختند و به گرزی که از آتش درست کرده بودند، فوت می کردند. برنامه به قدری جالب بود که هرکس وارد می شد، فکر می کرد مثلاً در یک پایگاه بسیج در ایران است.
در یکی از قسمت های مراسم ۲۲ بهمن یکی از آقایان روحانی حضرت حجت الاسلام حاج آقا سیداحمد رسولی در کنار تصویر مبارک حضرت امام(ره) ایستاده بود که بچه ها رژه بروند. در همین حال بچه ها یک باره عکس قدی امام را رو می کنند. همه بچه ها وقتی نگاه شان به عکس قدی امام می افتد به عکس خیره می شوند و شروع به گریه می کنند، چون فکر نمی کردند که عکس قدی امام هم کشیده بشود. در همین حال، نگهبان عراقی پشت پنجره می آید و وقتی خیره شدن و اشک ریختن اسرا را می بیند، زبانش بند می آید و با صدای نامفهومی می گوید: این دیگه چیه
بچه ها پراکنده می شوند وعکس ها را جمع می کنند و بعدها هم که سرباز عراقی پافشاری می کند، به او می گویند که تو اشتباه می کنی، چنین چیزی نبوده، تو ندیدی و ما نداریم. اگر هم بخواهی پافشاری کنی، عکس را پیش فرمانده عراقی می بریم و قبل از این که ما ها تنبیه شویم، تو تنبیه می شوی، چون او خواهد گفت مگر شما مرده بودید که نتوانستید آن را پیدا کنید
آخرش هم سرباز عراقی بچه ها را قسم داد که فقط یک بار عکس را نشانش بدهند که به این کار هم حاضر نشدند و مسأله خاتمه پیدا کرد.
سال ۶۵ بود. به همت والای تنی چند از عزیزان موفق شدیم ویژه نامه هایی در زمینه های مختلف با عکس و نقاشی و مقالاتی در زمینه های گوناگون تهیه کنیم و در اختیار آسایشگاه ها بگذاریم. مدتی که گذشت مطلع شدیم که عراقی ها از فعالیت های ما باخبر شده اند و هر لحظه ممکن است برای تفتیش به آسایشگاه بریزند. ویژه نامه ها را برداشتیم و به کمر بستیم و به بیمارستان رفتیم. خدا حفظ کند برادر عیسی نظری که مسئولیت درمانگاه اردوگاه را عهده دار بود، راه های مختلفی را برای پنهان کردن آن ویژه نامه ها پیشنهاد کرد، ولی هر کدام به نوعی ممکن بود با مشکل مواجه شود. اگر در محل درمانگاه هم مخفی می کردیم ممکن بود لو برود چون هنگام تفتیش همه جا را می گشتند. بالاخره با صحبت هایی که کردیم قرار شد وقتی که می خواهند آمار بگیرند، یک نفر با ویژه نامه هایی که به کمر داشت، به بیمارستان مراجعه کند و به بهانه این که به بیماری اسهال مبتلا شده است به دستشویی برود و با همکاری یکی از برادران که وظیفه باغبانی اردوگاه را به عهده داشت، به نحوی اوراق را پنهان کنند، و همین هم شد.
وقتی که سرهنگ ضیا فرمانده اردوگاه به داخل آسایشگاه آمد و احوالپرسی کرد، یکی از برادران در جواب گفت که مریضم. او هم در پاسخ گفت: بله، در دهه فجر زیاد کار کردید، برنامه داشتید و مریض شدید. در همین موقع آقای نظری به سرهنگ ضیا گفت که حال ایشان خراب است، اگر اجازه بدهید به دستشویی برود، او هم اجازه داد. زمان حساسی بود. آن برادر داخل دستشویی ویژه نامه ها را از کمر باز کرد و در پارچه ای که قبلاً تهیه کرده بود، پیچید و سپس آن را توی یک نایلون قرار داد و بالای ستون دستشویی گذاشت و مطابق قراری که با یکی دیگر از برادران گذاشته شده بود در فرصتی مناسب در باغچه دفن شد و البته پس از حدود شش ماه دوباره مورد استفاده قرار گرفت.
ناگفته نماند همان موقع که ویژه نامه ها در باغچه دفن می شد، سربازان عراقی تمام جاهایی را که فکر می کردند ممکن است چیزی مخفی کرده باشیم، گشته و حتی به یک برگ کاغذ هم دست نیافته بودند و به این شکل افسر توجیه ---------- که خبرهایی در مورد فعالیت های ما داده بود، زیر سؤال رفت و فرمانده یقین پیدا کرد که اینها دسیسه است و هر آنچه گزارش شده دروغ بوده است. در حالی که هرچه گفته بودند راست بود، اما این عنایت خاص خداوند نسبت به ما بود که حتی ذره ای کاغذ پیدا نکردند. چون در این صورت برای تمام بچه ها تنبیهات و محدودیت هایی در نظر گرفته می شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:22 PM
نگاهى به مشكلات تاريخ نگارى، با تكيه بر تاريخ بيهقى
درآمد
اهميت تاريخ در زندگى بشر باعث شده كه همواره گروهى به تحقيق و بررسى آن بپردازند. محققان مى كوشند كه اطلاعات ذى قيمتى را از زندگى مردم در زمان هاى گذشته به دست آورند. آن ها مى خواهند از كم و كيف زندگى گذشتگان آگاه شوند و نقاط قوت و ضعف آن را بيابند و با تقويت نقاط قوت و برطرف كردن نقاط ضعف، زندگى با نشاط و سالم ترى را به نسل هاى حال و آينده ارمغان دهند و به نظر مى رسد اين يكى از مهم ترين آرزوهاى هر مورخى است. ليكن مورخان و محققان در عمل با مشكلات عديده اى روبه رو هستند كه در اين جا مهم ترين آن ها فهرستوار بررسى مى شود.

1. فقدان اطلاعات كافى از زندگى گذشتگان

تاريخ دو روى دارد: يك روى آن، حوادثى است كه در تاريخ اتفاق افتاده و روى ديگر آن، حوادثى است كه از مجموع آن ها ضبط شده، و آن چه ضبط شده، نسبت به آن چه اتفاق افتاده، بسيار ناچيز است و شايد بتوان گفت كه نسبت آن، يك به هزار است و اين امرى است كه مورخان بدان معترف اند.
نسوى در مقدمه سيرت جلال الدين منكبرنى كه شيوه تاريخ نگارى خود را بيان مى كند، از كثرت اتفاق وقايع در زندگى جلال الدين خوارزمشاه سخن مى گويد و مى نويسد: «كه صد سال اگر زو كنى داستان هنوز از هزاران يكى باشد آن».2
ابن اثير نيز در مقدمه كتاب خود به اين مطلب اشاره كرده است كه در هيچ تاريخى، تمام رويدادهايى كه به وقوع پيوسته و آن چه به وجود آمده، موجود نيست.3 او كه كتاب هاى تاريخى قبل از خود را جامع و كامل نمى داند و مى خواهد تاريخ كاملى كه وقايع شرق و غرب در آن باشد، بنويسد;اعتراف مى كند كه چنين امرى ممكن نيست. وى مى نويسد: نمى گويم كه همه رويدادهاى تاريخى را گرد آورده ام، چون كسى كه در موصل4 به سر مى برد ناچار، از آن چه در دورترين سرزمين هاى خاور و باختر روى مى دهد، بى خبر مى ماند، ولى مى گويم من در كتاب خود مطالبى جمع كرده ام كه در هيچ كتاب ديگرى يك جا جمع نشده است.5
ودر جاى ديگر مى نويسد:«اعتراف مى كنم كه آن چه نمى دانم بيش تر است از آن چه مى دانم».6
با توجه به امكانات موجود آن زمان، مورخان نمى توانستند آن چه را كه اتفاق مى افتاد ضبط كنند. اگر به اين امر، انگيزه، تعصب، مرام ومسلك مورخان را(كه در ضبط وقايع تأثير مهمى داشتند)اضافه كنيم، به درستى درخواهيم يافت كه چه مقدار از وقايعى كه اتفاق افتاده ضبط شده است.

2. مفقود و نابود شدن اسناد و مدارك جمع آورى شده توسط مورخان

يكى ديگر از مشكلات تاريخ نويسى اين است كه مورخان فرصت نيافتند اسناد و مداركى را كه به مرور زمان جمع آورى كرده بودند، ثبت و ضبط كنند. بيهقى در اين مورد مى نويسد: «من مى خواستم كه اين تاريخ بكنم هر كجا نكته بودى در آن آويختى».7
و در جاى ديگر مى گويد:«اگر كاغذها و نسخت هاى من همه به قصد ناچيز نكرده بودندى، اين تاريخ از لونى ديگر آمدى».8
اسناد و مدارك در كار مورخانِ دقيق و نكته سنج و آشنا به روش تاريخ نگارى علمى، نقش اصلى را ايفا مى كند. حال تصور كنيد كه مورخى براى نوشتن حادثه اى با زحمت فراوان اسناد و مدارك آن را تهيه كرده باشد، اگر چند برگى از آن ها مفقود شود، مورخ با مشكل حادى روبه رو خواهد شد، چرا كه آن اسناد را نمى تواند با بافته هاى ذهنى خود خلق كند، ناگزير يا بايد از كار خود منصرف شود يا اين كه به داستان سرايى بپردازد كه مورخان همواره از اين امر اجتناب مى كردند و يا اين كه با همان اسناد و مدارك ناقص، دست به تأليف بزند. واضح است كه با فقدان بعضى از مدارك، آن چه مطلوب آن ها بود، حاصل نمى شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:22 PM
3. مفقود شدن كتب تاريخى

يكى ديگر از مشكلات مورخان معاصر،از بين رفتن بسيارى از كتاب هاى تاريخى بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى، از قبيل حمله ها و غارت هاى مهاجمان و آتش سوزى ها است كه از بسيارى از آن ها صرفاً نامى باقى مانده و از بعضى ديگر يك يا دو مجلد باقى مانده است. مؤلف تاريخ بيهق از كتابى به نام مشارب التجارب و غوارب الغرايب9 نامى مى برد كه از تأليفات خود اوست كه وقايع بعد از تاريخ يمينى تا زمان خود را در آن ذكر كرده، ولى امروزه در اختيار ما نيست.

بنا بر قول او، تاريخ ابوالفضل بيهقى حدود سى مجلد بوده كه وى بعضى از آن ها را در كتابخانه سرخس و بعضى ديگر را در كتابخانه مدرسه خاتون مهد عراق ـ رحمهااللّه ـ نيشابور ديده است،10 ولى از آن همه مجلدات، جز يك بخش باقى نمانده است. ذبيح الله صفا در اهميت مجلدات تاريخ بيهقى مى نويسد: «اگر همه اجزاى آن در دست مى بود ممكن بود ما را از مراجعه به بسيارى كتب ديگر مستغنى سازد و يا اطلاعات گران بهايى را كه اكنون فاقد آن هستيم،در اختيار ما نهد».11


4. تحريف كتب تاريخى

اين مسئله از ديد مؤلفان آن ها نيز پنهان نبود، از اين رو آن ها براى حفظ آثار خود به روش هاى متعددى متوسل مى شدند، مثلاً آن را به نام سلطانى مى كردند يا اين كه آن را وقف مى نمودند و باز هم به اين اكتفا نمى كردند و با سوگندهاى غلاظ و شداد از نويسندگان و خوانندگان مى خواستند كه در آن دست نبرند و آن را تحريف ننمايند. براى مثال، راوندى در مقدمه راحة الصدور و آية السرور «صد هزار لعنت به جان و خان و مان و زن و فرزندان آن كس مى فرستد كه از اين كتاب حرفى يا كلمه اى حذف كند يا زيادت و نقصانى نويسد يا طعنى زند و تصرفى كند».12

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
5. آتش سوزى كتابخانه ها

آتش سوزى يكى از مصيبت هاى بزرگى است كه بسيارى از كتب ذى قيمت را به تلّى از خاكستر تبديل كرده و مورخان بعدى را از اطلاعات آن ها محروم نموده است. كتابخانه بخارا يكى از اين كتابخانه هايى است كه در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شده. ابن سينا كه مدتى از اين كتابخانه استفاده كرده، آن را چنين توصيف مى كند:
كتابخانه اى ديدم سخت بزرگ داراى اطاق هاى بى شمار بود و در هر اطاقى قفسه هاى فراوانى نهاده بودند و كتاب ها را درونشان مرتب و منظم چيده بودند و هر اطاقى به كتب يك فن از فنون اختصاص داشت، مثلاً اطاقى فقط مربوط به ديوان هاى شعرا بود و اطاق ديگر مربوط به كتب فقه، و هم چنين اطاق هايى بود كه به كتب علومى خاص اختصاص داده بودند. اين كتابخانه داراى فهرستى بود كه آن را مطالعه كردم و آن چه احتياج داشتم از آن فهرست برگزيدم و به مطالعه آن ها پرداختم. در اين كتابخانه كتب بسيار ديدم كه اسامى آن ها را بسيارى از مردمان نشنيده اند و من خود نيز مانند آن كتاب ها را تا آن هنگام نديده بودم. اين كتابخانه گران بها تصادفاً در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شد كه اين حادثه را بايستى ضايعه اى بزرگ در جهان اسلام محسوب كرد، به علت اين كه نسخه هاى خطى منحصر به فرد در اين كتابخانه وجود داشته كه بر اثر آتش سوزى نابود شده است».13
متأسفانه خطر آتش سوزى هنوز كتابخانه هاى ما را تهديد مى كند، چنان كه در سال 1366 كتابخانه ادبيات دانشگاه اصفهان بر اثر بى احتياطى طعمه حريق شد و هزاران جلد كتاب در شعله هاى آتش سوخت و محققان را از محتواى كتب خطى منحصر به فرد آن محروم كرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
6. گزينش مطالب توسط مورخان

يكى ديگر از عواملى كه باعث شده آن چه اتفاق افتاده و دانستن آن براى نسل هاى بعدى مفيد بوده، ضبط نشود، ثبت گزينشى رويدادها توسط مورخان است. آن ها با توجه به شرايط زمانه خويش، كه در آن و هدف خود از نوشتن تاريخ، حبّ و بغض نسبت به اشخاص يا وقايع و با توجه به آن چه در نظرشان مهم جلوه مى كرد; برخى حوادث را مى نگاشتند و بقيه را رها مى كردند. البته اين را نمى توان به عنوان ضعف تاريخ نگارى آن ها تلقى كرد، بلكه اين ناشى از فقدان شرايط و امكانات لازم بوده است. به عبارت ديگر، حيطه كار مورخان گذشته نسبت به مورخان معاصر بسيار محدودتر بوده است و ما نبايد از مورخان گذشته همان انتظارى را داشته باشيم كه از مورخان معاصر داريم، چرا كه گروه اخير از امكانات وسيع تر و شرايط بهترى برخوردارند، چنان كه بيهقى در اين مورد مى نويسد:
و غرض من نه آن است كه مردم اين عصر را باز نمايم. حال سلطان مسعود ـ اناراللّه برهانه ـ كه او را ديده اند و از بزرگى و شهامت در همه ادوات سياست واقف گشته. اما غرض من آن است كه تاريخ پايه اى بنويسم و بنايى بزرگ افراشته گردانم، چنان كه ذكر آن تا آخر روزگار باقى ماند.14
با توجه به سخن بيهقى، ديگر نمى توان به او خرده گرفت كه چرا از مردم ذكرى به ميان نياورده، بلكه به مناسبت هايى از وضع مردم سخن گفته است كه بسيارى از حقايق زندگى آن ها را براى ما روشن مى سازد و حتى با نقل حكايات متعددى، سلطان ودرباريان را به عدالت نسبت به رعايا سفارش مى كند، ولى كتاب او همان طور كه خودش گفته، درباره شخصيت سلطان مسعود غزنوى و اعمال و رفتار خصوصى، سياسى ونظامى اوست.
مؤلف كتاب قابوس نامه نيز در مقدمه كتاب خود مى نويسد:
پس آن چه از موجب طبع خويش يافتم، در هر بابى سخنى چند جمع كردم وآن چه بايسته تر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم.15
تمام مورخان براى نوشتن تاريخ به امر گزينش مطالب متناسب با سليقه خود، توجه خاصى داشتند كه به سبب تكرارى بودن آن ها به همين مقدار بسنده كرده واز ذكر همه آن ها خوددارى مى كنيم.

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
7. فترت تاريخ نگارى

بنا بر عوامل گوناگونى در برخى دوره ها يا تاريخى نوشته نشده يا اگر نوشته شده، چنان از نظر مطالب ضعيف است كه مورخ نمى تواند اطلاعات لازم را از آن به دست آورد. بديهى است آگاهى از وضع اين دوره ها تا حدود زيادى براى نسل هاى بعدى مبهم است و براى اطلاع از اوضاع آن دوره بايد به حدس و گمان متوسل شد واز روى شواهد و قراين تا حدودى وضع آن دوره را روشن ساخت كه ممكن است با حقيقت فاصله زيادى داشته باشد.
بيهقى در مورد فترت تاريخ نگارى در قرن پنجم و ششم هجرى مى نويسد: «عهد مورخان منقرض شده است و همم بقاياى امم در مهاوى قصور و نقصان قرار گرفته».16 جرفادقانى نيز در مورد فترت تاريخ نويسى در دوره سلجوقيان مى نويسد:
ذكر محامد سلجوقيان، كه مملكت اين دو پادشاه17 قطرى بود از اقطار ممالك ايشان و حكم اين دو سردار قطره اى بود از درياى سلطنت و پادشاهى ايشان، تا نه پس مدتى سپرى خواهد شد و نام ايشان از جرايد خواطر محو خواهد گشت، و چون اهل فضل در ايام ايشان خطى نيافته اند و به شرح مقالات و مقامات و غزوات ايشان اعتنايى ننموده، كسى از ايشان ياد نيارد و از معالى و مساعى ايشان يادگار نماند».18 لمتون هم در اين مورد مى نويسد:
شگفت اين جاست كه به نظر مى رسد سلجوقيان بزرگ در خلال سردمدارى شان مورخى نداشته اند. بعدهاست كه متوجه منابعى مى شويم كه نويسندگان تواريخ سلسله اى، يك قرن بعد از آن ها به طور كلى اطلاعات بسيار كمى را در مورد آن ها جمع آورى كرده و به روى كاغذ آورده اند. ولى به هر حال به نظر ما، منابع ضرورى براى تاريخ طغرل بيك، آلب ارسلان و ملكشاه با نوعى ويژگى عمومى در تاريخ نگارى بغداد به وقوع پيوست كه بدون تغييرات عظيم عهد آل بويه هم چنان ادامه يافت.19
كلود كاهن هم كه به بررسى منابع دوره سلجوقى پرداخته، از اين كه سلاجقه بزرگ طى زندگى خود هيچ مورخى را نپرورانده اند، تعجب مى كند.20
كتاب هاى مورخان گذشته، پايه و اساس كار مورخان بعد است، بنابراين، مسلماً هر گونه ضعف و سستى كه در كتب گذشتگان وجود داشته باشد، به همان اندازه محققان بعدى را در رسيدن به حقيقت دچار مشكل مى كند.

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
8. مخلوط بودن حقايق با افسانه هاست

مورخان بايد با شمّ تاريخى خود، حقايق تاريخ را از جعليات و افسانه هاى بى اساس تشخيص دهند وآن چه را كه مى تواند براى نسل هاى حال و آينده مفيد باشد، نقل كنند. مورخان كه اطلاعات خود را از طريق راويان معاصر خود به طور شفاهى و يا از كتاب هايى كه در گذشته در زمينه كار ايشان نوشته شده، كسب مى كنند، بايد توجه داشته باشند كه چه مقدار ازآن چه مى شنوند يا مى خوانند واقعيات تاريخى است و چه مقدار از آن ها افسانه و داستان هاى جعلى است.
مورخينى، همچون بيهقى، مسكويه و بيرونى كه به علم تاريخ و فن تاريخ نگارى اشتهار داشتند، به چنين مسائلى عنايت خاصى نموده اند. بيهقى در اين مورد مى نويسد:
بيشتر مردم عامه آنند كه باطل ممتنع را دوست تر دارند، چون اخبار ديو و پرى و غول بيابان و كوه و دريا كه احمقى هنگامه سازد و گروهى همچنو گرد آيند و وى گويد: در فلان دريا جزيره يى ديدم و پانصد تن جايى فرود آمديم در آن جزيره، و نان پختيم و ديگ ها نهاديم، چون آتش تيز شد و تبش بدان زمين رسيد، از جاى برفت، نگاه كرديم ماهى بود و به فلان كوه چنين چيزها ديدم و پيرزنى جادو مردى را خر كرد و باز پيرزنى ديگر جادو گوش او را به روغنى بيندود تا مردم گشت وآن چه بدين ماند از خرافات كه خواب آرد نادانان را، چون شب برايشان خوانند و آن كسان كه سخن راست خواهند تا باور دارند ايشان را از دانايان شمرند و سخت اندك است عدد ايشان نيكو فرا ستانند و سخن زشت را بيندازند.21
وى باتوجه به مطالب ياد شده مى كوشد كه اعتماد خوانندگان كتاب خود را به آن چه نقل كرده، جلب نمايد و بنابراين مى گويد:
من كه اين تاريخ پيش گرفته ام التزام اين قدر بكرده ام تاآن چه نويسم يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردى ثقه.22
بيهقى در اين زمينه كارهاى ابوريحان بيرونى را الگوى خود قرار داده است. مسكويه نيز از متد و روش خاصى در تاريخ نگارى پيروى مى كرد واز نقل هرمطلبى كه به دست وى مى رسيد يا مى شنيد، احتراز مى كرد و تا صحت و سقم آن برايش معلوم نمى شد و آن را براى آيندگان مفيد نمى دانست، نقل نمى كرد. وى در اين مورد مى نويسد:
ليك، اين گونه گزارش ها را آميخته با گزارش هايى ديدم افسانه مانند، يا چون مثل ها كه در آن ها سودى جز خواب آوردن، يا سرگرم شدن به تازگى پاره اى از آن ها نباشد، آميخته بدان سان كه گزارش هاى درست در ميان افسانه ها تباه شدند يا پراكنده گشتند، چنان كه ديگر سودى نبخشند و شنونده يا خواننده، پيوندى در ميان شان نبيند، بلكه هنوز همتاشان روى نداده، نكته شان فراموش شود، و پيش از آن كه تكرار همانندشان، در ياد نگاهشان دارد، از ياد بروند، يا ذهن تنها به شيوه گزارش آن ها سرگرم بماند، بى آن كه از آن ها سودى برد، از اين روى، اين كتاب را گرد آورده ام.23
مشكلاتى كه در اين مختصر بدان اشاره شد، واقعياتى است كه در آثار گذشتگان وجود دارد و نمى توان آن را انكار نمود. بنابراين، مورخان معاصر براى دست يافتن به حقايق زندگى گذشتگان، علاوه بر كتاب هاى، تاريخى و بناها و آثارى كه هر كدام گوياى بخشى از زندگى گذشتگان هستند، بايد به علمى هم مجهز شوند و دانشى را فرا گيرند كه در تاريخ به اجتهاد برسند، چنان كه بتوانند نانوشته هاى تاريخ را در ذهن خود با معيارهاى علمى خلق كنند و براى نسل حال و آينده بنويسند. ميزان صحت اين گونه مطالب بستگى تام به تبحر و سبك و روش نويسنده آن دارد. منابع موجود نمى تواند همه جوانب زندگى گذشتگان را براى ما روشن سازد. در واقع، اين منابع نقطه شروعى هستند كه مورخان و محققان معاصر بايد از آن آغاز كنند و حتى اگر مى خواهند چيزى را استنباط كنند، بايد بر مبناى نوشته هاى گذشتگان باشد. براى نمونه، اگر بخواهند از مشاغل دوره اى اطلاع پيدا كنند كه در منابع آن دوره از آن ها ياد نشده است، با كمى دقت در همان منابع به بسيارى از آن ها پى خواهند برد. مثلاً وقتى كه مورخى كاخ سلطانى را توصيف مى كند، مى توان از توصيف وى به بعضى از مشاغل زمان او، از قبيل بنّا، گچ كار، خشت مال، آجرپز، سنگ تراش، معمار و ده ها شغل ديگر پى برد. همين طور هنگامى هم كه از مجلس شراب و ميهمانى سلطانى صحبت مى كند، بسيارى ديگر از مشاغل آن دوره براى ما معلوم مى شود. بنابراين، مسئوليت سنگين بر دوش صاحب نظران و گروه هاى تاريخ است كه دانشجويان تاريخ را به مرحله اى از علم و دانش برسانند كه بتوانند با توجه به توانايى خود، كاستى هاى منابع تاريخى را تا حدودى جبران كنند و در غير اين صورت، ما نبايد از تاريخ انتظار داشته باشيم كه رسالت خود(يعنى روشنگرى براى نسل حال و آينده) را به خوبى ايفا كند.

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
نقش شيوخ خانقاه در دولت صفوي
مقدمه:
حكومت صفويان را شايد به جرائت بتوان اولين حكومت ايدئولوژيكي به حساب آورد كه بناي حكومت خود را بر باورهاي صوفي گرايانه قرار داده و از اين راه استفاده فرآوان بردند.رهبران اوليه نهضت صفويه و بعدها به ميزان كمتري ، پادشاهان بعدي ، در نزد طرفداران خودشان مقام والاي معنوي داشتند. آنها به عنوان مرشد كامل براي خود تصويري معنوي و خدايي ساخته بودند كه باعث مي شد پيروانشان نسبت به آنها سرسپردگي كامل داشته باشند. از طرف ديگر پادشاهان اوليه صفوي سعي نمودند از تشكيلات عظيمي كه بر اساس باورهاي صوفيانه در خانقاه و رباطها شكل گرفته بود ، به عنوان نيرويي منسجم و تشكيلاتي براي پيشرفت كارهاي تبليغاتي و حتي نظامي استفاده نمايند.(سيوري ص 30)
در راس اين تشكيلات عظيم ، مقام معنوي خليفه الخلفا قرار داشت كه در نظر صوفيان از اهميت فراواني برخوردار بود. اين مقام معنوي كه بعدها وجودش در تشكيلات حكومت صفوي غير قابل انكار بود ، در طول دوران طولاني حكومت صفويان دچار حوادث و فراز و نشيب هاي گوناگوني شد.
مي توان گفت كه اگر به ابتدا و انتهاي اين دوره بپردازيم ، مقام خليفه الخلفا در ابتداي كار صفويان از مقامهاي بسيار حساس و مهم به شمار مي رفت . ولي هر چه كه به انتهاي اين دوره نزديك مي شويم ، به خصوص در دوران آخرين پادشاهان ، از اهميت اين مقام كاسته مي شود. آنچه كه در اين تحقيق به دنبال پاسخگويي به آن هستيم ، جواب اين پرسشهاست كه:
اهميت و مقام خليفه الخلفا در ابتداي كار صفويه چه بود؟
موقعيت خليفه الخلفا در اواخر دوران صفويه در كجا قرار داشت؟
سير تحولات و منحني تغييرات مقام خليفه الخلفا در دوران صفويه چگونه بود؟
آنچه كه بيانش در اين جا سودمند به نظر مي رسد اين است كه منابع دوران صفويه اشاره چنداني به اين مقام نكرده اند و لذا منابع ما براي انجام اين تحقيق بسيار محدود بود. آنچه را هم در اين مورد مي بينيم به نحوي مربوط به تزلزل اين مقام در اواخر دوران صفوي است و لذا مي بايست با ديده احتياط به آن نگريست.

خليفه الخلفا در ابتداي دوران صفوي

بررسي منابع صفوي ، چنين استنباطي را ايجاد مي كند كه مقام خليفه الخلفا در ابتداي پيدايش و گسترش صفويه از مقامهاي مهم اين دولت بوده است . قبل از ايجاد حكومت و در آستانه سياسي شدن تشكيلات صفويه اين مقام و كلا خانقاه تحت امر او به عنوان محلي براي نظارت بر تشكيلات گسترده صفوي و انجام امور صوفيانه بود و خليفه الخلفا به عنوان نايب و استاد شاه محسوب مي شد. مينورسكي در اين باره مي گويد:
«خليفه الخلفا به منزله نايب و استاد شاه به حساب آمده و بر اين اساس نمايندگاني را به ايالات مي فرستاد. شاه با اين منصب نه تنها بر قزلباشان صفوي نظارت مي كرد بلكه بر تشكيلات گسترده پيروان در قلمرو حكومت عثماني نيز تسلط داشت.» (مينورسكي ص 104)
با شروع نهضت صفويه خليفه الخلفا ، يكي از اعضاي مهم گروه معروف اهل اختصاص بود. همانطور كه مي دانيم اهل اختصاص افرادي بودند كه نقش موثري در هدايت و رهبري جنبش صفوي از ابتدا تا زمان به سلطنت رسيدن شاه اسماعيل اول ايفا نمودند. اين گروه هفت نفره كه يكي از آنان خليفه الخلفا بود ، در تمامي مسايل و مشكلات اين دوره در كنار اسماعيل صفوي بودند و با كمك ها و تمهيدات خود زمينه شكل گيري و قدرت يافتن حكومت صفوي را فراهم آوردند. خواند مير در كتاب خود به عنوان مثال اشاره به يكي از اين تصميم گيري هاي مهم دارد:
« آن حضرت ، شاه ، عزم سفر جزم كرده در خلوتي خاص با زمره اهل اختصاص مانند عبدي بيك تواچي و حسن بيك الله و خليفه الخلفا و غير ايشان از اعيان امرا قرعه مشورت در ميان انداخت و فرمود كه چون به سبب وفور سپاه و استعداد اهل خلاف و عناد توقف در اين ولايت از رعايت طريقه حزم دور است آيا روي توجه به كدام جانب آوريم؟ » (خواند مير ج4 ص448)
آنچه كه از اين گفته ها مشخص مي گردد جايگاه مشورتي بسيار مهم خليفه الخلفا در دوران اوليه صفوي است. اما اين سوال مطرح مي گردد كه در اين دوران تنها وظيفه خليفه الخله ارائه مشورت بوده و يا به غير از جايگاه مشورتي ، در مقام عملي هم داراي جايگاهي بود است؟
براي جواب به اين سوال بد نيست كه به عملكرد يكي از معروفترين شيوخ و خلفاي صفور در آن زمان بپردازيم. اين شخص پر آوازه نور علي خليفه روملو بود كه در سال 918 هجري قمري ، به امپراطوري عثماني اعزام شد. هدف از اين اعزام بنا به گفته نويسنده كتاب احسن التواريخ ، جمع آوري صوفيان اخلاص شعار بود. نويسنده در اين مورد مي گويد:
«با رسيدن نور علي خليفه ، از صوفيان روم و مريدان آن مرز و بوم قريب سه چهار هزار سوار با خانه كوچ به وي ملحق شدند. در نبردي كه روي داد پيروزي با نور علي خليفه بود و در ارزنجان كه به تيول او مقدر بوده مستقر شد.» (حسن روملو ص 176)
بر اساس استفاده از اين متن مي توان گفت كه مقام خليفه الخلفا تنها يك مقم مشورتي نبوده و گاها خليفه در حوزه هاي عملي حتي حوزه هاي جنگي هم وارد مي شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:23 PM
موقعيت خليفه الخلفا در ادوار مياني صفوي

از زمان طهماسب صفوي به بعد كم كم در منابع رد پاي حضور خلفا و شيوخ خانقاه را در مقامهاي اجرايي و دولتي مي بينيم . حتي گاهي آنها را در مقام حكومت شهرها و نواحي كشور مشاهده مي كنيم. در كتاب احسن التواريخ اشاره به يكي از اين خلفا به نام صوفيان خليفه شده كه در زمان طهماسب حكومت شهر مشهد را داشت. ظاهرا در سال 941 كه ازبكان شهر هرات را مورد حمله قرار دادند از او در خواست كمك شد. خليفه مزبور پس از رفتن به شهر هرات ظلم و ستم را نسبت به مردم آنجه به حدي رسانيد كه طهماسب او را از سمت حكومت آنجا عزل كرد. حسن روملو در باره صفات او مي گويد:
« اصلش از شهر سيواس بود ، چهار هزار و هشتصد ازبك را در جنگ به قتل آورده بود. در روز دوشنبه و سه شنبه و جمعه از ايام هفته ، دوازده من قند به جهت حلوا و چهل من عسل به جهت حلوا و دويست كله قند و دوازده گوسفند مع يراق و دو هزار دينار در راه دوازده امام صرف مي كرد.» ( حسن روملو ص 355)
از ديگر عناويني كه در اين دوره در بين خلفا مي بينيم مقامهايي چون« ايشيك آقاسي» و «مهردار خاصه شريفه» مي باشد.همچنين در منابع، از مناصب و ماموريت هاي خلفاي وقت به ميزان زيادي سخن گفته شده است. اين گونه مناصب گرچه از طرفي مبين اين واقعيت است كه خلفا در دربار صفوي جايگاه بخصوصي داشته اند ، ولي از طرف ديگر اين موضوع را روشن مي كند كه در ادوار مياني حكومت صفويه كم كم از جايگاه رفيع و معنوي خلفا كم شده و مقامهاي تشريفاتي به آنان واگذار مي گرديد. حتي در كتاب خلاصه التواريخ به موردي برخورد مي كنيم كه يكي از خلفا به نام «كبه خليفه» را به مدد دارا بودن جثه بزرگ و قوي ، به سمت ايلچي گري به سوي ازبكان انتخاب كرده بودند:
«كبه خليفه به صولت تمام و هيبت مالا كلام در مجلس سلاطين توران ،ابوسعيد،درآمد و تبليغ رسالت به جاي آورد،كتابت طهماسب بوسيده به دست خان داد.عبيد لئيم آن كتابت كريم را بعد از مطالعه شق فرمود. خليفه متهور اصلا بيم نكرده شمشير و معجر را بيرون آورده نزد عبيد خان بر زمين نهاد ... عبيد خان خواست كه شمشير بر خليفه زند ... چون كبه خليفه را آتش صوفي گري مشتعل شده بود سخنان درشت به روي عبيد خان گفت ... » (حسيني قمي ص 208)

armin khatar
07-23-2011, 07:24 PM
شاه عباس و مقام خليفه الخلفا

تا دوران شاه عباس همانگونه كه گفتيم مقام خليفه الخلفا يكي از مقامهاي رسمي و معنوي به حساب مي آمد و گرچه در سير نزولي بود ولي جايگاه خودش را تا حدود زيادي به عنوان يك موقعيت ويژه در دربار صفوي حفظ نمود.از دوران شاه عباس اول بنا به همان سياست ويژه اي كه اين پادشاه در كم كردن نفوذ سران قزلباش و خلفا داشت ، اين مقام به سطح بسيار پاييني نزول كرد و از آن پس آنها را در كارهايي همچون جاروب كشي ، نگهباني و دژخيمي مي بينيم.
اما دليل اينكه عباس اول سعي نمود از نفوذ آنها كاسته و موقعيت اجتماعي و سياسي آنان را تنزل بخشد ، به حادثه اي برمي گردد كه در سال 998 براي او اتفاق افتاد. اين حادثه مربوط به زماني بود كه عباس به پادشاهي رسيده ولي پدرش محمد خدابنده هنوز در قيد حيات بود. گروهي از صوفيان طرفدار شاه محمد خدابنده شروع به تحريكاتي در جامعه كرده و محور تحريكات آنان بر اين مبنا بود كه با وجود زنده بودن پدر ، مقام مرشد كاملي به پسر نمي رسد به عنوان اعتراض حلقه ذكر برپا كردند. بنا به گفته نصرالله فلسفي شاه عباس براي اتمام اين قضيه آنها را به مجلس مناظره دعوت كرد. صوفيان جملگي حاضر شده و از ميان خودشان سه نفر نماينده براي صحبت انتخاب كردند. شاه در مجلس مباحثه پس از گفتن دو كلمه دست به شمشير برده و هر سه نفر را كشت و بقيه هم از ترس متفرق شدند.(فلسفي ص 239)
مبارزه عباس اول با صوفيان و تضعيف مقام آنان به اين حد محدود نشد و حتي به دنبال بهانه هاي مختلفي مي گشت تا هر چند روزي گروهي از آنان را سياست كند. يكي از اين بهانه ها حادثه اي بود كه در زمان تصرف تبريز در زمان اسماعيل اول اتفاق افتاده بود. در آن زمان يكي از خلفاي صوفي به سوي دولت عثماني ميل نموده و طريقت صفوي را ترك گفته و به همراه پسرش به ترويج اطاعت از عثماني كرد. گرچه اين خليفه خائن كه نامش شاهوردي خان بود در همان زمان كشته شد ، ولي اين قضيه مستمسكي براي شاه عباس بود تا پس از گذشتن ساليان دراز بر اين حادثه ، مجددا دستور تحقيق در اين مورد صادر كند.در تاريخ عالم آراي عباسي در اين مورد مي خوانيم كه:
« گرچه صوفيان خائن كه در آن وقت روسياهي كرده بودند و روي از مرشد كامل برتافته بودند، سزاي عمل يافته به ديار عدم شتافته بودند، اما جمعي از خليفه ها و صوفيان كه هنوز در قيد حيات بودند به قتل درآمده به جزاي عمل رسيدند و غرض اصلي آن بود كه من بعد آن طبقه از دايره صوفي گري خارج بوده و صوفي از نا صوفي متميز باشد.» (اسكندر بيك منشي ص881)

armin khatar
07-23-2011, 07:24 PM
مقام خلفا در نزد مردم

علي رغم كاهش قدر و منزلت صوفيان در زمان عباس يكم،در نظر عامه مردم آنها همچنان مقام قدسي خودشان را حفظ كرده بودند و مردم به آنها اعتقاد داشتند. چنان كه زيادي غذاي آنها را به عنوان تبرك برداشته و آنرا به عنوان شفاي بيماريهاي خود به كار مي بردند. حتي در دربار هم با توجه به همه تخفيف هايي كه در مقام انها ايجاد گشته بود ، باز هم در جريان اعياد خلفا به همراه ديگر صوفيان حاضر شده و به تعارف شيريني و نبات مي پرداختند.
گاهي مردم و حتي بزرگان براي طلب آمرزش و اعتراف به پيش همين خليفه الخلفا رفته و نزد آنها به اعتراف مي پرداختند.شيوه كار به اين شكل بود كه پيش او به زانو درآمده و او نيز به تكبر با عصايي كه در دست داشت به پشت آنها زده و به اين ترتيب گناهانشان را مي بخشيد

نتيجه گيری
اگر بخواهيم به صورت اجمالي و در چند جمله نتيجه بحث را بيان كنيم بايد گفت كه مقام خليفه الخلفا از صاحب منصبان عالي رتبه و موثر در رهبري نهضت صفوي در زمان اسماعيل يكم بود.به تدريجاين خلفا وارد عرصه كارهاي اجرايي شده و به مناصب مهمي حكومتي و گاه تشريفاتي دست پيدا نمودند. از زمان عباس اول كوشش زيادي در تحديد نفوذ آنها و تخفيف موقعيت آنها به عمل آمد و گرچه در عرصه دولتي كار با موفقيت رو برو شد ولي نفوذ آنها در بين توده مردم همچنان باقي بود.

armin khatar
07-23-2011, 07:24 PM
تعامل علمی وفرهنگی ایران و اسلام

در دوره ساسانیان تعاملی بین ایران وتمدن یونان و ایران و مصریان وجود داشته است. حتی در ایران دانشگاه هایی مثل جندی شاپور بویژه در دوره ساسانیان فعال بوده، در این دوره متن دینی، اوستا که بسیار می توانسته در شکل گیری فرهنگ گذشته ایران موثر باشد نیز وجود داشته است. اما شعرا و صاحب نظران و یا دانایان که به لحاظ علوم تجربی و یا علوم انسانی و یا علم و ادب و هنر توانسته باشند در سطح آفاق فرهنگ های دیگر مطرح شوند، به ندرت می توان سراغ داشت.
بعد از این دو قرن سکوت ما بلافاصله با پیدایش و رویش حجیم دانشوران در تمام اقطار این سرزمین پربرکت مواجه هستیم، به عبارتی هرکجا که اسلام راه یافته باشد ، اعم از اینکه شهر استخر در جنوب باشد و یا سرزمین خراسان ویا سیستان و بلوچستان و یا آبادان و خوزستان و یا آذربایجان ، هر قسمتی که آیین نو ، به آن راه پیدا کرد، بلافاصله با استقبال شدید عامه مردم و گسترش دانش در میان توده ها، مواجه شده است . اینگونه بود که اسلام تمام ---------- ها و موانع و سنت های طبقاتی حاکم بر جامعه در دوره ساسانیان را در هم شکست و فضای جدیدی را برای هر نسلی و هر انسانی و هر جنسیتی فراهم ساخت تا بتوانند به صورتی مشتاقانه به دنبال دستاوردهای علمی باشند . از سده دوم به بعد با هزاران هزار مهاجرت علمی در سطح ایران مواجه هستیم که این دانشوران، از
سرزمین های مختلف فلات ایران به هر کجا که مهد علمی وجود داشته و انسان متمحض در دانش ها دیده می شود مهاجرت کرده و قطعا ما تعدادی از ایرانیان را در این مکانها می بینیم که در آن سرزمین مشغول کسب دانش هستند و یا خودشان محور دانش ها قرار گرفته اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:24 PM
● آثار به وجود آمده پس از اسلام

بسیاری از پدید آوردندگان صحاح سته و همین طور پدید آورندگان متن های تاریخی و علم رجال و تراجم و همین طور پدیدآورندگان مکتوباتی که به مدیریت اجتماعی و فلسفه ---------- ربط پیدا می کرده و همین عقلانیتی که در جهان اسلام شکل یافته، حال اعم از اینکه تفسیری بر فلسفه یونان بوده یا اینکه از دستاوردهای پیشین فلسفه ایران زمین استفاده کرده مانند کاری که شیخ اشراق سهرودی انجام داد. همه آثاری است که پس از ورود اسلام به این سرزمین صورت گرفته که در تمام آنها هم ایرانیان نقش اول را ایفا کردند.

● هنر در ایران پس از اسلام

در این دوره هنر فخیم سلطنتی که در کاخ ها و قصرها و کمی هم در معبدها جا خوش کرده بودند و عموما شادابی لازم را نداشت بلکه بسیار خشک تا حدی گریز پای از رویت واقعیت ها شکل گرفته بود. از حالت پراکندگی و بی روحی درآمده و شکلی توحیدی به خود گرفته بود. اینگونه است که ساخت هنر ایران بعد از اسلام صددرصد ساحت توحیدی است . معماری ، پیکرتراشی، کاشی کاری ، حجاری و گونه های دیگر هنر ، هرچه هست در ایران شکل پیدا کرده و تمام این هنرها ، خود را به، نگاه موحدانه تجهیز کرده اند، نگاه موحدانه ای که در عرفان اسلامی بسیار بر ان تاکید شده است . به همین دلیل است که ما می بینیم که نقوش هندسی بیش از هرجا ، در جهان اسلام، از ایران معماری اسلامی راه پیدا می کند و این نقوش که نمادین و رمزی هستند و رمز توحید را در خود حفظ
کرده اند با بیان ریاضی و تلفیق ریاضیات با هنر و معماری، توانسته اند، مفاهیم بلند و کیهان شناسی اسلامی را در معماری منعکس کنند و در نتیجه انسان ایرانی در قلمرو و تفکرات اسلامی ، خصوصاً در عرصه های مختلف اعم از هنر، فلسفه، عرفان، ادبیات وعلوم تجربی و غیره خودش را تجربه کرده و در سایه این تجربه توانسته خود را به کمال برساند، کمالی که قبل از آن، هرگز از آن سراعی نداریم.

armin khatar
07-23-2011, 07:24 PM
تلفیق دانش و عمل

به تعبیر برخی از جهانگردان سده های نخستین بعد از فروغ اسلام جنان دانش در داخل کشور ایران فراگیر می شود که به عنوان مثال برخی جهانگردان حمال هایی را در جنوب ایران در حین حمل بار مشاهده کرده اند که به بحث های عمیق کلامی و فلسفی مشغول بوده اند که چنین مسئله ای یکی از مختصات اسلام بود که دانش را با عمل اجتماعی ترکیب کرده و باعث فراگیری دانش در بین همه اقشار و طبقات جامعه شده است.
منتهی ما نباید به این مقدار اکتفا کنیم ، بلکه باید توجه داشته باشیم که اسلام دینی است که با توجه به جنبه های فطری نه تنها می تواند خود را با شرایط اقلیم های مختلف هماهنگ کند بلکه بر حسب روند زمانی و مقتضیات مکان و زمان هم می تواند واکنش نشان بدهد و در نتیجه آخرین تجربه ای که ما در آستانه هزاره سوم توانستیم به عنوان ملتی که به فرهنگ خودش توجه دارد، نشان دهیم ، این بود که بار دیگر به سوی اسلام رویکرد داشتیم و تجربه جدیدی از تلفیق دیانت و سیاست، در آستانه هزاره سوم از خودمان نشان دادیم. این تلفیق جدید از خودآگاهی تاریخی، ملی و طبقاتی ما حکایت دارد و نشان می دهد که در ناخودآگاه مردم ایران، اسلام به عنوان آیینی موفق شناخته شده و مردم رمز موفقیت اجتماعی خود را در آیین اسلام جستجو می کنند و چنین امری نه بعنوان یک پدیده تاریخی و تمدنی مرده، بلکه بعنوان عاملی برای بازسازی تمدن جدید ایران و اسلام شناخته شده است . بنابر این اگر ما این توانایی را داشته باشیم که اسلام را به عنوان فلسفه حیات خودمان، نه در قالب ذهنیت و شعار، بلکه در قالب عمل از خود ساطع کنیم و نشان دهیم که به قابلیت درآوردن تز اسلام از تئوری به عمل را داریم و می توانیم آن را به حالت کاربرد و عمل در بیاوریم که در این صورت مشکل اساسی خود را پشت سر گذاشته ایم . مشکلی که امروزه نیز به چشم می خورد و به نظر می رسد که فاصله بعیدی بین خطابات اسلامی، نصوص قرآنی و فرهنگ سازی قرآنی و فرهنگی که متاسفانه در بین قشرهای نوپای جامعه در حال شکل گیری است، وجود دارد.
در این راستا ما باید بیشترین توجه خود را در تعامل جدید بین اسلام و تمدن ایرانی در این نقطه جستجو کنیم که چگونه اسلام باید در بدنه جامعه اعمال شود تا جامعه دچار آسیب فرهنگی و روانی نشده و افسردگی بر جامعه حاکم نشود . بلکه بتوان همان شیفتگی هایی را به وجود آورد که بزرگان این قوم، افرادی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی در خود نسبت به ساحت قدسی قرآن احساس کرده اند . این ابعاد را زمانی ما می توانیم کشف کنیم که نگاه تطبیقی و مقایسه ای به آن داشته باشیم و به مرحله ای از خودآگاهی تاریخی مورد نظر عصر حاضر دست پیدا کنیم تا بتوانیم در سایه این بحثها، بحرانی را که در نسل جدید به چشم می خورد، از سر بگذرانیم.

armin khatar
07-23-2011, 07:25 PM
ضرورت بررسی های تاریخی ؛بازسازی گذشته، راهنمای آینده
اهمیت تاریخ و نقش آن در زندگی انسانها و جوامع بشری، موضوعی است که امروزه مورد توجه بسیاری از ملل متمدن با فرهنگهای مختلف و گوناگون قرار گرفته است. کاویدن تاریخ و دقت در آموزه های تاریخی، صحت این ادعا را به اثبات می رساند. قرآن کریم حدود ۱۳ بار فرمان می دهد که انسانها به تاریخ توجه کنند، صرف نظر از مراحل فراوانی که به امرتفکر، تحقیق و دقت در رویدادهای گذشته و الهام گرفتن از آنها می نماید تا در احوال و سرگذشت اقوام و امم مختلف کوشا باشند. لذا قرآن در تمام این ۱۳ مرتبه بشر را به مطالعه تاریخ فرا می خواند، یا آیات را با فعل امر آغاز می نماید و یا مفهوم و حالت ایجابی دارد. از جمله در سوره انعام آیه ۱۱ می فرماید: "ای رسول خدا! بگو در زمین سیر نمایید، سپس بنگرید که سرانجام دروغگویان چه بوده است." (۱)
با عنایت به سنت و سیره پیامبر اعظم(ص) و ائمه اطهار(ع)، این نکته روشن است، توجه به تاریخ و عبرت گرفتن از آن همواره در مضامین، روایات و احادیث و سخنان آن بزرگواران وجود داشته است؛ از جمله حضرت علی(ع) در خطبه ۱۵۷ نهج البلاغه به صراحت می فرمایند: "ای بندگان خدا، روزگار بر آیندگان چنان می گذرد که بر گذشتگان گذشت، آنچه گذشت باز نمی گردد و آنچه هست جاویدان نخواهد ماند، پایان کارش با آغاز آن یکی است، ماجراها و رویدادهای آن همانند یکدیگرند و نشانه های آن آشکار است، گویا پایان زندگی و قیامت شما را فرا می خواند..." (۲)
و سپس حضرتش می فرماید: "باید از تحولات تاریخ عبرت گرفت و حیرت کرد، باید این حیرتها و عبرتها را با حوادث روز تطبیق نمود و از این اجتهاد و انطباق بر دانایی و توانایی خویش افزود."
آن کس که در پیچیدگیهای زندگی چراغ بینایی در چشم و فروغ فکر در مغز دارد، به حکمت معرفت نزدیک خواهد بود و با عشق به حکمت اندوزی هم انقلابهای تاریخ را فراموش نخواهد کرد.
اهداف تاریخ نیز در نوشته های اندیشمندان بزرگ گذشته و عصر حاضر بارها تکرار شده است. یک نفر از این محققان می نویسد: "از مطالعه تاریخ، وقایع، حوادث و عادات و رسوم و ادیان و آداب ملل می توان دریافت چه چیزهایی باعث علو و ترقی انسان می شود و برعکس چه رشته پیشامدها و کارها و آداب دینی و اجتماعی باعث می گردد که یک قوم... تنزل کند." (۳)
تاریخ، سبب آشنایی افراد با عقاید و ادیان می شود و می توان دردها و گرفتاریهایی را که در زندگی پیش می آید، از روی آن و توجه به تجارب گذشتگان رفع و درمان کرد. در واقع، با ذکر این دو فایده عمده، قدما می خواسته اند تاریخ را مرادف علم ادیان و در ردیف علم ابدان بخوانند. پیامبر اعظم(ص) نیز فرمودند: "علم دوتاست، علم ادیان و علم ابدان." (۴)
در جهان معاصر، علم تاریخ از جمله روشها و فنون متداول در میان همه ملتها و نژادهاست. همه اقشار جامعه صرف نظر از خواص و عوام به دانستن آن علاقه مندند، اما نکته مهم در مطالعات تاریخی توجه به فلسفه تاریخ است که بیان کننده علل و عوامل ایجاد کننده رویدادهای مهم می باشد.
ابن خلدون در این مورد اعتقاد دارد: "در بطن تاریخ، اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل، علمی است درباره کیفیت وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها، به همین دلیل، تاریخ از خرد سرچشمه می گیرد و از جمله دانشهاست." (۵)
همین پژوهشگر می افزاید که حقیقت تاریخ خبر دادن از اجتماعی انسانی است و اینکه چگونه از حوادث گذشته درس عبرت بگیریم و چراغی فرا روی ما باشد. (۶)
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد: "علم تاریخ سه نوع است، علم به وقایع گذشته، تاریخ علمی که آن را به دو بخش تاریخ فردی و اجتماعی تقسیم می کند و نتیجه گیری می نماید که این علم اولاً جزئی و ثانیاً نقلی و ثالثاً علم به بودنهاست. به هر حال، اگر صرفاً به مسایل جزئی بپردازد ولی وقایعی را ذکر نماید که مفید فایده عموم مردم باشد، باز هم نافع و سودمند خواهد بود."
سپس می افزاید: "تاریخ علمی، تاریخی است که به گذشته تعلق دارد؛ مثل همان نوع اول، به بودنها در گذشته هم تعلق دارد؛ ولی جزیی و فردی و شخصی نیست، بلکه کلی است و مسلماً مربوط به افراد نمی شود بلکه مربوط به جوامع است و ضوابط و قواعد و سنتی را که حاکم بر جوامع است بیان می دارد."
مورخ مطالعه می نماید و اسرار و قوانینی را که بر جوامع گذشته حاکم بوده است، کشف می کند. این علم با اینکه به بودنها تعلق دارد، ولی فقط نقل وقایع گذشته نیست. وقایع گذشته برای او به صورت پرونده ای درآمده است، برای کشف یک سلسله ضوابط و قوانین کلی که حاکم بر جوامع گذشته بوده اند و اگر چه مورخ بر روی مسایل گذشته تحقیق می نماید، ولی قطعاً برای زمان حال نیز مفید می باشد، زیرا آن جوامع نیز یک روز زمان حال داشته اند و قهراً قابل تعمیم به زمان حال هم هست. این نوع تاریخ همان است که شاید بیش از هر نوع دیگری در قرآن بر روی آن تکیه شده است.
نوع سوم، فلسفه تاریخ است. این تاریخ به حوادث و وقایع گذشته مربوط نیست به عبارت دیگر، تاریخ نه به معنای بودنهای جزیی و نه به معنای قوانین کلی بودنهای جماعات است، بلکه به معنی شدن و حرکت جوامع است.

armin khatar
07-23-2011, 07:25 PM
قانون تحول و تکامل جوامع چیست؟

جوامع تحت تأثیر چه عواملی تحول و تکامل یافته اند. در اینجاست که مسایل جدیدی مطرح می شود. عده ای می گویند، عامل جغرافیا، عده ای می گویند عامل فطرت و طبیعت انسانی و برخی می گویند عامل مشیت الهی فوق همه اینهاست و عده ای نیز می گویند جبر مادی تاریخ، تکامل ابزار تولید و... به این نظریات فلسفه تاریخ می گویند. (۷)
با عنایت به مباحث طرح شده، اهمیت فلسفه تاریخ و آموزه های آن و دقت در حوادث تاریخی و حتی طبیعی و علمی، نقش آن در جهت تعالی بشر و جوامع انسانی روشن تر می شود.
در واقع، این انسانها هستند که تاریخ را می سازند و نه آن دیدگاههای جبری و ماتریالیستی "اشاره به آیه شریفه که می فرماید: خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آن قوم خود پیشگام گردند از خود آغاز کنند..."
چون قصد داریم به موضوع حافظه تاریخی ملتها و انسانها نیز اشاره ای کنیم، پاسخ دادن به این سؤال اهمیت دارد و آن اینکه آیا می توان برای حرکت در تاریخ، قانون علمی داد؟ و مسیر و هدف آن را تعیین نمود تا با بهره گیری آن به موضوع عبرت آموزی و استفاده بهینه از حافظه تاریخی بیشتر توجه نمود؟
بسیاری از پژوهشگران به این سؤال پاسخ منفی می دهند، زیرا قانون علمی را برای حوادثی می توان ارائه داد که تجزیه پذیر باشند و تکرارپذیر باشند. مجموعه تاریخ بشری، واقعه ای است که یکبار بیشتر اتفاق نیفتاده و از ابتدای عالم تاکنون فقط یک مسیر خاص را طی کرده است. کلیت تاریخ به راههای گوناگون نمی رود و یک حادثه عیناً تکرار نمی گردد. به همین علت، یک قانون علمی برای کل تاریخ نمی توان ارایه کرد، اما می توان به این نتیجه رسید که اجزای تاریخ قابلیت این را دارند که مورد توجه قرار گیرند، آنگاه با کاویدن و مقایسه آنها، نکات ارزشمند و عبرت آموزی را می توان از آنها استخراج نمود.
در قرآن کریم نیز می بینیم که در این کتاب بزرگ الهی یک فلسفه علمی برای کلیت تاریخ بیان نگردیده است، اما با عنایت به سنتهای تغییرناپذیر الهی که بر زندگی انسان و جهان حاکم است، قرآن به توصیف و پیشگویی آینده جهان و انسان پرداخته است؛ زیرا از دیدگاه قرآن و فرهنگ اسلامی، تاریخ به هر حال به سویی حرکت می کند که خداوند اراده می نماید. با توجه به اجزای تاریخ می توانیم تصمیمهای خردمندانه و برنامه ریزی مناسبی برای زندگی امروز و آینده داشته باشیم.
ابن خلدون نیز در کتابش به موضوع هلاکت افرادی که غرق در رفاه و فساد هستند یا شکست یاوه گویان و ستیزه جویانی که با خدا درافتاده اند، اشاره می کند. او اعتقاد دارد حوادثی که تاریخ گذشته را به نمایش می گذارد، عین ویژگیهای حوادث روز است که نظر مورخ را به خود جلب کرده است. تاریخ در چشم انداز ظاهری خود جز اخبار روزگار و دولتها نیست، اما در باطنش بینش دقیق و ریزه کاریهای عالم وجود و اصول آن وجود دارد و عبارت است از آگاهی یافتن از کیفیت وقایع و ریشه های عمیق آن. بنابراین، تاریخ از لحاظ حکمت، اصیل و ریشه دار است. (۸)
حال اگر به فرهنگ و تمدن انسانی اسلام که هنوز انسانیت از ثمرات آن بهره مند است توجه نماییم، این نکته را در می یابیم که کارنامه اسلام در قرنهای درخشان آن، کارنامه فرهنگ انسانی است. این نکته که اسلام در طی قرنهای متمادی موجد یک فرهنگ پیشرو بوده، چیزی است که از تاریخ فرهنگ انسانی به درستی برمی آید و به قول برخی از محققان، اسلام به اندازه کافی افتخارات راستین دارد که نیاز به گزافه گویی و ادعا نداشته باشد. (۹)
این همه، با توجه رهبران دینی و اجتماعی به تاریخ و فرهنگ اسلامی و حافظه تاریخی ملتها به دست می آید. اگر به حماسه کربلا بنگریم و تأثیر آن را در قیامهای اسلامی و بویژه شیعی در طی تاریخ نظاره نماییم، در خواهیم یافت که هیچ گاه حافظه تاریخی عظمت شهادت امام حسین(ع) و تأثیر قیام او را از یاد نبرده است و انقلاب اسلامی ایران نیز خود تحت تأثیر همان عامل الهی بوده است، یا حوادثی چون ایستادگی ملت در مقابل استعمار، معطوف به رشادتها و شهادتهایی است که در حافظه تاریخ ثبت و ضبط است.
پس هدف از توجه به حافظه تاریخی این است که وقایعی که در تاریخ یک جامعه، دور یا نزدیک به وقوع پیوسته، قابلیت کند و کاو، بررسی و عبرت گرفتن را دارد.
هدف یک مورخ از یادآوری تاریخ و زنده نگهداشتن حافظه تاریخی، باید بازسازی گذشته باشد که هم به نوعی معقول باشد و هم قابل درک، هر چند نمی توان صد درصد به این مرحله از شناخت دست یافت؛ ولی می تواند راهنمای مناسبی برای جامعه ای بهتر و آینده ای درخشانتر باشد. (۱۰)
ما، در جامعه خودمان هر روز شاهد مسایلی هستیم که کارکرد زمانی دارد و برای چند سال آینده بدون تأثیر خواهد بود. قطعاً اگر برنامه ریزان جامعه بویژه متفکران علوم اجتماعی و تاریخ به این مفهوم عنایت کنند، از این حافظه تاریخی بهره بیشتری می برند و بهتر می توان جامعه را از آسیبهای اجتماعی مصون نگه داشت. (۱۱)
در پایان، ذکر این نکته ضروری است که (استفاده از حافظه تاریخی صرفاً در زمینه مسایل تاریخی یا تاریخ ---------- نیست؛ بلکه در زمینه مسایل اجتماعی و فرهنگی و... نیز می باشد). حوادثی گاه تلخ در زمینه حوادث طبیعی و اجتماعی به وقوع می پیوندد که خسارتهای جانی و مالی فراوانی را به همراه دارد. در آغاز و در بحبوحه این ماجراها همه نگاهها متمرکز به این مهم است، ولی پس از گذشت زمانی نسبتاً کوتاه به دلیل اهمیت قایل نشدن به حافظه تاریخی و عوامل دیگر، به جای یادآوری معقول و بازسازی موضوع، فقط به ابراز همدردی و اقدامهای فوری و سطحی بسنده می شود.

armin khatar
07-23-2011, 07:25 PM
زیر سقف حافظه
زیر سقف حافظه دقت کرده اید؟ دو حرف را زیاد می شنویم.
۱) ما ملتی هستیم با تاریخ چند هزار ساله
۲) ما ملت، حافظه تاریخی نداریم. یعنی چه؟ هم تاریخ هزار ساله داشته باشی و هم حافظه نداشته باشی. پاسخ این تناقض را شاید بتوان در این سخن ژاک لوگوف، مورخ فرانسوی پیداکرد: « گذشته ، تاریخ نیست بلکه موضوع تاریخ است. چنانچه حافظه نیز تاریخ نیست ، فقط یکی از موضوعات تاریخ است. »( «حافظه و تاریخ») بنا بر این تعریف، همین حرف بالا را می توان به گونه ای دیگر فرمول بندی کرد: مثلاً اینکه، گذشته داریم اما تاریخ نداریم، یا اینکه حافظه داریم اما نام این حافظه را تاریخ نمی شود گذاشت و دست آخر اینکه هم تاریخ داریم و هم حافظه ، اما فرهنگ تاریخی ما مبهم است. بپرسیم تاریخ چیست، حافظه یعنی چه و فرهنگ تاریخی نیز.
● تاریخ ؟
وقایع اتفاقیه و نیز شرح و فهم آن. شدن انسان و آگاهی به آن. مجموعه حوادث و اتفاقاتی که توسط آحاد زیست شده از یک سو و تبدیل این اتفاقات به موضوع شناخت از سوی دیگر. پس تاریخ «حکایت آنچه که بود» نیست بلکه ساخت و سازی است که متاثر از فاکتورهای ---------- -فرهنگی و اجتماعی ادوار متعدد و پی در پی سرانجام می یابد. به این معنا ما گذشته سرشار و غنی ای داریم اما هنوز تبدیل به موضوع شناخت نشده است. زیسته ایم اما آن زیست های متکثر را به تمامی تصاحب نکرده ایم.
حافظه قابلیت جذب، حفظ و دفع و رد اطلاعات است، صفحه ای که اعمال بر آن نوشته می شود فعل و انفعالی ذهنی که امکان متصور شدن اشیا و حوادث را در غیبتشان ممکن می سازد. در همه حال گزینشی، سیال و در معرض دیالتیک یادآوری و فراموشی. حافظه ماده خام اولیه تاریخ است حافظه تاریخی ملتی می تواند شفاهی باشد، مکتوب باشد و یا نه این و نه آن ، بلکه در حال اهلی کردن ربط و رابطه ای وحشی.( تعبیر ژاک گودی) به این معنا، ما حافظه داریم اما گسسته است، نامتعین و در سایه –روشن و این همه به دلیل اینکه این حافظه، تبدیل به تاریخ که نگاه کلان دارد و ناظر بر کلیت تغییر است نشده است. حافظه دسته جمعی داریم اما حافظه تاریخی نه.
و اما فرهنگ تاریخی(تعبیر برنارد گنهbernard Guenéeدر کتابی به نام« تاریخ و فرهنگ تاریخی در غرب قرون وسطی »). فرهنگ تاریخی ، نه تنها تولیدات تاریخی، نگارش تاریخ ،شناسایی منابع متکثر است بلکه رابطه ای است که هر اجتماعی در روانشناسی جمعی خود با گذشته اش برقرار می کند. فرهنگ تاریخی هر قوم در نتیجه بر می گردد به کیفیت رابطه میان حافظه و تاریخ یک قوم. میان امروز و دیروز، یا به عبارتی سهمی که برای دیروز در امروز خود قائل است: به حاشیه راندن گذشته، مشروعیت گرفتن از گذشته و یا فراموشی آن. آگاهانه باشد یا ناخودآگاه. نقش و جایگاه گذشته در زمان حاضر، چگونگی تعریف گذشته و اینکه چگونه و تحت چه شرایطی یاد آوری می شود؟
احتمالاً پاسخ این وضعیت دو گانه ما-داشتن تاریخ و نداشتن حافظه- در همینجا یافت می شود. در موقعیتی که دیروز در امروز ما دارد، درچگونگی نسبتی که با گذشته تاریخی خود داریم و دست آخر در شکل پرداختن به آن.
بر اساس شکل پاسخ به این سه مقوله- موقعیت گذشته، چگونگی برقراری نسبت با گذشته، شکل پرداختن به آن - تیپ جوامع را می توان شناسایی کرد. جوامع مدرن، جوامع سنتی و جوامع اقتدار گرا.
● آزادی بر فراز حافظه
جوامع غربی از رنسانس به بعد- به خصوص از قرن هجدهم - آزادی را بر فراز حافظه نشاندند. در موقعیت و جایگاه گذشته تجدید نظر شد و بار ارزشی آن تقلیل یافت و نقش متولی گری آن منتفی می گشت. به عبارتی حافظه ای که بر محور یک خاطره دیروزی می چرخید به حاشیه رانده شد تا جا را بر خلاقیت باز کند، بر امر نو .
ساحت های متکثر و در هم آمیخته زندگی اجتماعی، استقلال یافتند. ساحت هایی که دیگر مشروعیت خود را نه از دیروز که از اجماع عمومی آحاد و بر اساس قراردادهای جمعی می گرفتند. این قراردادها و مدل هایی که به دنبال داشتند دیگر با دغدغه تداوم تاریخی طراحی نمی شد و مصلحت عامه و اکثریت آراء، تنها ملاک حق و باطل به حساب می آمد. در چنین جوامعی اقتدار حافظه را، نه فراموشی آن که سر زدن اصول جهانشمول و نیز اراده عمومی، به زیر سوال کشاند. در ساحت های دیگر زندگی نیز ، حافظه جایگاه اصلی خود را از دست داد: در علم با رها کردن آگاهی های اسکولاستیکی و طبقه بندی های ارسطویی و نیز با کنار گذاشتن نمادهای قدیمی جهان . مشاهده، تجربه، علم و ذکاوت، رقبای جدید حافظه شدند. در هنر هم از قرن نوزدهم به بعد همین اتفاق افتاد. پشت کرد به سنت و رو کرد به ابداع. حافظه را فراموش نکرد، اما خلاقیت را ملاک گرفت. درفرهنگ که به معنای مردم شناسانه آن، متعلق به حوزه حافظه است، جوامع مدرن غربی اگرچه توانستند به تمامی فرهنگ اسلاف خود را تصاحب کنند و آن را در یک سری کدهای رفتاری منعکس سازند اما وجه ممیزه این فرهنگ در آغاز پذیرش اختلاط فرهنگی و کسب توانایی کنده شدن از فرهنگ اولیه خود نیز بود. اصحاب روشنایی به همین مباهات می کردند. کسانی که می توانند موانع و ناتوانایی های مربوط به محیط اولیه خود را رد کنند و در آن تحول ایجاد کنند. اگر چه امروز چنین مباهاتی پر توهم تلقی می شود اما همچنان این جوامع آزادی را بر فراز حافظه قرار می دهند و حافظه با مولفه های دیگری چون اراده اجماع، تعقل و خلاقیت، صرف می شود . می توان نتیجه گرفت که در این جوامع ، تاریخ – علم تاریخ- توانسته است از طریق فاصله گرفتن از گذشته و نیز شکل دادن به حافظه های موازی ( نه فقط حافظه های ---------- و یا مذهبی...) و در ارتباط قرار دادن آنها با یکدیگر، دیروز را موضوع شناخت کند، آن را تصاحب کند، به کارگیرد و دست آخر آن را آگاهانه و ارادی ، نادیده بگیرد تا راه را برای خلاقیت باز کند. تفاوت این نوع فراموشی حافظه با فراموشی حافظه در جوامع توتالیتر در همین وجه ارادی، آگاهانه و عمومیت یافته آن است و به اراده ---------- و یا قدرت مسلط مربوط نمی شود.

armin khatar
07-23-2011, 07:26 PM
● حافظه بر فراز تاریخ
بر گردیم به خودمان. این «ما»ی پر تاریخ. در جامعه ما، با تاریخ چند هزار ساله، در نتیجه گذشته هنوز حضور دارد. حضوری مشروعیت بخش. سایه اش بر سر ما است. ما با سایه های آن رابطه داریم، سایه هایی که پا به پای ما در همه ساحت های متکثر زندگی اجتماعی و فردی حضور دارند:پارادوکس در همین است گذشته چنان به تمامی وجود دارد که نمی تواند تبدیل به موضوع شناخت گردد. با آن زندگی می کنیم اما آن را نمی شناسیم. شناختمان از گذشته فقط مبتنی بر حافظه است. اتفاقاً مشکل ما این است که تاریخ را مساوی با حافظه می گیریم. همین حافظه ای که بنا بر تعریف ناگسسته است و متکثر و مدام در حال گزینش است و اتفاقاً دستخوش فراموشی نیز، اگر هم به یاد آورد فقط محدود به بخشی است از دیروز. حافظه نمی تواند به تنهایی فرهنگ ساز باشد، گاه حتی می تواند مانع شکل گیری اش شود. رنج ما نداشتن حافظه نیست، کیفیت داشتن آن است:
کوتاه و گسسته. از ادوار مختلف زندگی شخصی و یا اجتماعی خود خاطره داریم اما ناپیوسته. همین است که نسبتمان با دیروز تعریف ناشده است. دیروز را به گونه ای تکه پاره و گزینشی به یاد می آوریم، تا جایی که امورات امروزمان را بچرخاند. حتی اثرات آن خاطره را در رفتار و گفتار و پندار همگان می شود دید و ملاحظه کرد اما خود سوژه اثر پذیر از آن، آگاه نیست و درباره آن نمی تواند صحبت کند. در همه سطوح، همه محیط های فرهنگی، همه طبقات اجتماعی این حافظه های گسسته را می شود مشاهده کرد.هر چه این گسست میان ادوار تاریخی یا شخصی، رادیکال تر باشد فراموشی عمیقتر است، گزینش بیشتر است. گسست غافلگیرانه تر. مثلاً مذهبی بوده و از مذهب گسسته. چنان می گوید که گویی از مادر چنین زاده شده. ---------- بوده و از ---------- بریده ، یا بر عکس بی تفاوت بوده و یکباره به ---------- پیوسته . چنان می گوید و رفتار می کند که گویی بند نافش را با ---------- بریده اند. مثلاً از پشت کوه آمده و حال شده شهر نشین ، یا شهر نشین بوده و رفته به ممالک خارجی. چنان در فراموشی دیروز خود اصرار دارد و چنان به امروز خود مفتخر که گویی .. همین است که مدام در حال ناسزا گفتن است. به دین، به بی دینی، به ملت، به وطن فروش . به سنت یا به غرب. به خصوص و به خصوص به خودش. شاید کمتر ملتی باشد که ابنقدر به خودش ناسزا بگوید. به همین دلیل کمتر می شنوی «ما ایرانی ها». اکثراً می گویند« این ایرانی ها».یا مثلا« ً ایرانی جماعت». چنان می گوید که... فقط یک حافظه گسسته ، کوتاه یا فراموش شده می تواند چنین کلی بافی کند و از کلیتی بگوید که خود از آن منتزع شده . کافی است که برای لحظه ای خود را به یاد آورد تا دیگر اینقدر راحت قانون نسازد . متواضعانه تر حرف بزند و مشروط تر. جالب تر ازهمه این است که جمله ای که از همه دهن ها می شنویم همین قضیه نداشتن حافظه تاریخی است : «آقا ! ایرانی جماعت حافظه تاریخی ندارد». منظورشان این است که فراموش می کند. خود گوینده نمی داند و از نداشتنش در رنج است. اما خود را با گفتن این جمله، حافظه دار حس می کند. خود این گوینده احتمالاً آدم بی هویتی بوده و یادش رفته، دچار گسست های بنیادین شده و یادش رفته. از پشت کوه آمده و یادش رفته. تا مغز و استخوان سنتی بوده و یادش رفته. با فقر سر و کله می زده و یادش رفته در قدرت سهیم بوده و یادش رفته و چشم بر فاجعه ای بسته و یادش رفته . هیچ کاری در زندگی اش برای ارتقاء حافظه نکرده و یادش رفته. این است که به یمن حافظه های کوتاه یا فراموش شده و یا گسسته فردی یا جمعی، موفق تر هامان کوتاه ترین راه را بر می گزینند یعنی شبیه دیگری شدن شبیه غیر خودی گردیدن و ناموفق تر هامان سنگر گرفته در پس یک گذشته طلایی از دست رفته. اسلامی یا باستانی. و در این وسط، امروز می ماند روی دست همگان و هیچ کس حاضر نمی شود مسئولیت آن را بر عهده بگیرد . هرکس می اندازد به گردن آن یکی. از روزگار کجمدارو فلک غداردر اشکال مردمی اش تا قدرت های خارجی و توطئه های پیدا و پنهان در شکل فرهیخته ترش. مسئولین می اندازند به گردن سیستم. سیستم می گوید مردم خرابند. می روی سراغ مردم. رعیت اگرباشد می گوید خدا و تقدیر. شهروند اگر شده باشد می اندازد به گردن مسئول.
پرسش بعدی این است:

armin khatar
07-23-2011, 07:26 PM
چرا حافظه، شکل تاریخ به خود نمی گیرد ؟
▪چرا گذشته علی رغم حضور همه جانبه اش، تبدیل به سرمایه ای برای فردا نمی شود. پناه می شود؟
▪ سقف بی آنکه هویت ساز باشد و امنیت ما را فراهم کند؟
▪ چه عواملی مانع از تبدیل حافظه به تاریخ است؟
در جوامع سنتی- مذهبی و اقتدار گرا نیز، حافظه هم سرچشمه مشروعیت بخش است و هم منبع محروم کردن از مشروعیت. مذهب مولفه مسلط شکل گیری حافظه جمعی است ، اما نوع نگاه به زمان، قدرت حضور اسطوره ها یی که بر محور یک اراده قدسی می چرخد، نگاه به تاریخ را اتمی ساخته است، اتم هایی که تنها عامل بقا و حیاتشان اراده خداوند است. بر خورد با گذشته یا زمان تاریخی، فرا زمان و کلید رمز گزارش تاریخ، تقدیر بوده است . در چنین نگاهی طبیعتاً توضیح لازم نیست و ورود به جزئیات غیر ضرور . کار تاریخی و وظیفه مورخ دیگر کشف دلایل پنهان واقعیت نبوده است. تاریخ در نتیجه تبدیل به خدمه اخلاق و الهیات شده است. ماسینیون می گفت زمان در اسلام راه شیری لحظات است.. تاریخ ، محدود مانده است به تاریخ نگاری مذهبی، ---------- و یا نظامی . متکی به گفته ها و شنیده ها دوره هایی بی ربط و پر تناقض. غرب با بازنگری نسبتش با مسیحیت و مهمتر ازآن ، از طریق فراهم آوردن حافظه های موازی و متکثر( نه صرفاً حافظه مذهبی، نه صرفاً حافظه ---------- ، بلکه حافظه اجتماعی، اقتصادی ...) و در گفت و گو قرار دادن آنها با یکدیگر نسبتش را با گذشته انسانی کرد . یعنی اینکه به دنبال رد پای انسان در تاریخ گشت و نه صرفاً تقدیرو اراده الهی. به جزئیات زندگی انسانها نظر انداخت ، تاریخ را زمان بندی کرد، از دوره و عصر سخن به میان آمد، و به این ترتیب گذشته را از وضعیت بر روی هم انباشتگی وقایع و حوادث خارج ساخته و آن را موضوع شناخت و آنالیز و نقد قرار داد. در تاریخ اسلام این تکثر حافظه ها و ضبط آن به صورت وسیع صورت نگرفت. « وقتی هنوز گذشته ات را زندگی کنی، از حرف زدن درباره آن ناتوان خواهی بود».( مورخ فرانسویchaunu) بی تردید، یکی از نقش های مذهب- مسیحیت یا اسلام- شکل دادن به حافظه تاریخی در میان اجتماع مومنین است. جمع آوری احادیث، برقراری سنت پیامبر، نگارش تاریخ خلافت ، تاریخ عمومی (مثلاً طبری و مسعودی)، نگارش بیوگرافی به خصوص از قرن ششم هجری به بعد و...همه گواه وجه تاریخی، حافظه مذهبی است. اما از آنجا که در گذر زمان، این تاریخ که عمدتاً به تاریخ مذهب نظر دارد وجهی اسطوره ای و ازلی پیدا می کند بیشتر از آنکه یک وجدان فعال تا ریخی باشد، حسرت گذشته و یا به تعبیر رزنتال «هنر و علم پشیمانی و تاسف» بوده است. از همین رو نه تنها موفق نشد در جایگاه گذشته و حضورش در حال، تغییری ایجاد کند از منظر متدولوژیک هم پیشرفت نکرد.
امروز ما همچنان در عرصه عمومی ، شاهد در هم آمیختگی دیروز و امروز هستیم ، در هم آمیختگی عرفی و قدسی، مصلحت عامه و مصلحت الهی. همه بحث های پیرامون جمهوریت و اسلامیت از همین رو است. انتخابات آزاد و نظارت استصوابی. شورا و عقل جمعی اما مشروط، قرارداد اجتماعی آری اما معطوف و مقید، به سنت باشد یا مذهب و از آنجا که سنت و مذهب در بسیاری اوقات یکی گرفته می شوند، کار راپیچیده تر می کند. مذهب هم حتی مشروعیتش را هنوز از گذشته می گیرد. غربی با ایجاد تغییر در نقش و جایگاه حافظه نه تنها –چنانچه اشاره شد – هنر را و علم را و عرصه عمومی راو فرهنگ را اززیر تسلط حافظه خارج کرد، بلکه با مذهب نیز همین برخورد را پی گرفت و از همین رو توانست به گونه ای دیگر به نسبت خود با امر قدسی بیندیشد( رفرم، اومانیزم، هرمنوتیک و....)
حافظه مذهبی موجود ما، برای برقراری رابطه با اکنون، سراغ یک دور اسطوره ای می رود. دیروزی که الگو می دهد، رفتار تعیین می کند و مشروعیت می بخشد. نسبتی که گزینشی است اما سیال نیز. می خواهد دیروز را تکرار کند ، اما به گونه ای پارادوکسال شکل و شمایل امروز ما را می گیرد. یعنی قرار است از دیروز برای امروزمان الگو بگیریم تا مثلاً شبیه دیروز شویم و آن دیروز را تداوم بخشیم، اما دیروز را شبیه امروز می کنیم. عمده بحث های امروز و دیروز ما در باره کیفیت دینداری ما ن بر همین اساس می چرخد. کیفیتی که هر روز به گونه ای تعریف می شود: ما بر اساس ارتقاء استعدادهایمان، خصوصیت های متفاوتی را در مذهب مان کشف می کنیم. قطعات یک حقیقت دینی را بنا بر طرح ذهنی ای که مدام عوض می شود هر بار به گونه ای می چینیم. بی تردید شناختمان بیشتر شده است اما مهمتر از همه، این ساختار ذهنی ما است که مدام در حال تغییر می باشد: گاه رحمان رحیم، گاه قاصم جبار منتقم. گاه شمشیر های از نیام بر کشیده، گاه انکار نفس وجود شمشیر. گاه جهاد و گاه بخشش. گاه بی اغماض و انعطاف ناپذیر و گاه همه رحمت و گشادگی و ....دین رحمانی یا دین انتقام و گشودن جبهه های بی پایان حق علیه باطل. حسین بن علی(ع) مرد قدرت یا مرد ایثار. مرد شمشیر یا مرد اخلاق. ابوذر، یک عارف خلوت نشین با یک آنارشیست معترض با شمشیر آخته ...به خانه راندن مذهب، یا از خانه به بیرون کشاندن آن. تکیه بر وجه روحانی-درونی و فردی آن با وجه اجتماعی، جهانشمول و دنیایی آن. رویکرد تاریخی به حافظه می تواند این موقعیت را توضیح دهد و نه رویکرد کلامی - فلسفی و..نفس این تحولات نظری و کلامی، خود پدیده هایی هستند تاریخی و در نسبت با حافظه ای که مدام دستخوش تغییر است و سیال( حتی اگر مبتنی و متکی بر قدوم باشد) قابل توضیح است.

armin khatar
07-23-2011, 07:26 PM
● نداشتن حافظه های موازی
اگر داشتن فرهنگ، یعنی داشتن حافظه تاریخی و ملی، داشتن یک سری کدهای رفتاری و عملی مشخص و اگر مقصود از داشتن ، برقراری نسبتی آگاهانه با این همه باشد باز هم ما وضعیتمان روشن نیست. داریم و نداریم. تمام این سایه های تاریخ ملی چند هزار ساله بر سر ما هستند ، اما وزن حضور آنها بیشتر ما را می ترسانند و یا به رودربایستی می اندازند اما شناخته شده نیستند. هستند به قصد ترساندن یا به رودربایستی انداختن. این است که نه می توانیم از شرشان خلاص شویم و نه خیرشان را شناسایی کنیم. مشروعیتمان را از دیروزی می گیریم که به تمامی تصاحبش نکرده ایم و به همین دلیل با آن بازی می شود. ابزاری در دست این و آن یا بهانه ای برای احساس نوعی تداوم . فقط داشتن و یا نداشتن حافظه محل نزاع نیست ، نوع استفاده از آن هم مطرح می شود. تاریخ باستان باشد ، یا قرون وسطی. مدرن باشد یا معاصر. دلیلش روشن است . هر ملتی از طریق در کنار هم چیدن و در گفتگو قرار دادن حافظه های متکثر آحاد و گروههای اجتماعی اش می تواند ساخت و ساز تاریخش را تدارک ببیند .عاجلترین کار در نتیجه شناسایی و به رسمیت شناختن این تکثر است. اما در این حوزه هم ما دچار مشکلیم. نه تنها با هر تغییر در نظام سیاسی، تاریخ مان به گونه ای متفاوت نوشته می شود بلکه از این سال تا آن سال هم زوایای دید تاریخی مسلط عوض می شود. انقلاب اسلامی ایران آنگونه که امسال از رادیو تلویزیون معرفی شد با سالهای پیش تفاوت داشت. برخورد با آرشیو، بر خورد با شخصیتهای ---------- و تاریخی نیز. آیا تاریخ انقلاب فرق کرده است یا ما فرق کرده ایم؟ همه به مسئولین رادیو –تلویزیون تبریک می گفتند که آرشیوهایش را گشوده است اما هیچ کس نپرسید « ... ولی حالا چرا؟» معنی این حرف این نیست که آنچه که تا دیروز نشان داده می شده است همه حقیقت نبوده است؟ اگر نوع عرضه تاریخ معاصر امسال تا پارسال فرق کرده است و همه به هم تبریک می گویند این سوال پیش می آید:از کجا معلوم که سال دیگر باز چیز جدیدی حذف نشود و یا چیز جدیدی کشف نگردد؟ بسیار مشروع است اگر بپرسیم از کجا معلوم که آنچه امروز نشان داده می شود همه حقیقت تاریخی ما است؟ همین تفاوت بین دیروز و امروز نشان می دهد که این حافظه را تا کجا می شود دست کاری کرد. درست است که اساساً هر حافظه ای بر اساس همین دیاکتیک فراموشی و یاد آوری شکل می گیرد و در نتیجه گزینشی عمل می کند ، اما این ماجرا مضاعف می شود هنگامی که عمل گزینش مدیریت شود، منحصر گردد و متولی پیدا کند. تا هنگامی که برخورد با چیزی به نام تاریخ و حافظه تاریخی، فله ای و نامشخص و شکل ناگرفته است ، هم امکان آن هست که دستخوش تغییرات ---------- شود و هم دستخوش گزینش حافظه جمعی که سیال است و دلبخواهی.
خطر دیگر این چرخیدن صرف بر محور حافظه ، در هم ریخته شدن نسبت است با زمان حال. متحدالشکل شدن درونی جوامع و در عین متحدالشکل شدن جوامع متعدد ، یعنی از یک سو نیاز به داشتن بک هویت دسته جمعی و از سوی دیگر از میان رفتن هویت سنتی، موجب سر زدن کیش حافظه شده است. حافظه همیشه در برابر فراموشی نمی نشیند تا مثلاً ما را وادارد به یاد آوردن . گاه بر عکس است . گاه ، پافشاری کردن بر این حادثه به قصد تحت شعاع قرار دادن حادثه ای دیگراست . تاکید بر قربانی بودن خود در یک دوره تاریخی به قصد نادیده گرفتن قربانیتی دیگر و... افشاگری این تا آن یکی افشا نشود . همین قضیه است که نمی گذارد فرهنگ تاریخی شکل بگیرد و یا به سمت و سوی دیگری برود.
اینقدر در گیر حافظه دیروزین خود می شوی که از فجایع امروز بی اطلاع می مانی و یا نسبت به آن بی اعتنا می شوی. (نگاهی به برخورد ما شیعیان با فجایعی که بر سر امامان تشیع آمده است و به خصوص فاجعه کربلا بسیار روشنگر است)چرا که به گفته تودوروف ، مورخ معاصر فرانسوی : «سوگواری برای قربانیان دیروز افتخار آمیز است اما پرداختن به قربانیان امروز دردسر ساز» .یاد آوری فجایعی که دیروز بر سرت رفته است ، گاه باعث می شود فجایعی را که بر سر این و آن می آوری توجهت را جلب نکند. می بینیم که چرخیدن صرف بر محور حافظه، یک اجتماع را با چه مخاطراتی می تواند روبرو کند. وقتی که نداشته باشی این می شود و وقتی که هم داشته باشی ، اما خودمختار و خودکفا آن خطرات را به دنبال دارد.
معلوم است که ما تاریخ داریم. پر از حادثه و اتفاق و تغییرات پر معنا . حافظه داریم اما مثله و تکه پاره و گسسته . فرهنگ تاریخی داریم ، فرهنگی که هنوز مشروعیت اش را از دیروز می گیرد بی آنکه معلوم شود کدام دیروز ، بی آنکه نسبت با این دیروز آنالیز شود ، حافظه های موازی شکل بگیرد و معلوم شود سهم فرهنگ، مذهب و آدمها چیست قدسی و غیر قدسی کدام است و.. در عین حال تولیدات تاریخی ای که مدام دستخوش تغییرات ---------- می شود و در عین حال میدان های وسیع و منابع لایزال و بی پایانی که کشف نشده و شخم زده نشده و.. ما همه چیز داریم. تاریخ داریم حافظه داریم. فقط از کیفیت داشتنش خبر نداریم و به همین دلیل است گاه با آن بازی می کنیم ، گاه این قسمت را در مقابل آن بخش می نشانیم . گاه فراموشش می کنیم و در بسیاری او قات نادیده اش می گیریم. دیروز هنوز مشروعیت بخش است ، اما نعلوم نیست کدام دیروز؟ حافظه ها را باید در گفتگو با یکدیگر قرار داد، تا از گسستگی به د رآید تا حافظه های خودکفا و بسته به روی خود رو به دیگری کند، مقایسه کند و تکمیل سازد، از خود فاصله بگیرد ، به نقد خود بنشیند و موقعیتش را تغییر دهد. .برای اینکه تاریخ داشته باشی ، باید آزادی داشته باشی تا بتوانی حافظه را ، گذشته را بدل به موضوع شناخت کنی و اسباب هویت فرهنگی خودت را فراهم سازی. تا دیگر ننالی آقا ما ملت حافظه تاریخی نداریم. تا نه فراموش کنی و نه بگذاری فراموشت کنند.

armin khatar
07-23-2011, 07:26 PM
ژن های کهن و بهداشت نوین
ژن های کهن و بهداشت نوین بهترین مدرک قابل استفاده درباره دوران ماقبل تاریخ آن است که احتمالا انسان اولیه مردار خوار (scavengers) و جمع آورنده گیاهان وحشی بوده، نه شکارچی. ممکن است در ابتدا به نظر برسد که این عقیده فاصله زیادی با مشکلات مردم در جوامع پیچیده ای نظیر ایالات متحده دارد. چگونه باید روش های فراهم کردن غذای مردم ماقبل تاریخ به وسیله ما و در جهان ما پیاده شود؟
دو نکته در اینجا مطرح است. اول، همانطور که در بخش ۱۱[این کتاب]، «بدترین اشتباه تاریخی نژاد انسان» [می بینید]، مردم شناسان معتقدند سیستم های فراهم کردن مواد غذایی و تولید غذا عوامل مهمی در تغییرات تاریخی بوده اند. دوم، مسئله اصلی که دنیای غرب با آن مواجه است افزایش به خصوص بیماری های مزمنی بوده – که گاه اوقات بیماری های مدنیت (civilization) نامیده می شوند- و در نهایت بسیاری از آمریکایی ها را از پا در می آورد. در این مقاله، بوید ایتون و ملوین کونر ثابت می کنند که چگونه اطلاعات حاصل از مردم شناسی باستانی و مطالعه شکارچیان و جمع آورنده های معاصر می تواند نور تازه ای بر اصل بعضی مسائل بهداشتی در حال حاضر بتاباند.
در حالیکه این بخش را می خوانید، سئوالات زیر را برای خود مطرح کنید:
▪ چه تفاوتی میان تطور بیولوژیکی و فرهنگی وجود دارد؟
▪ آیا تطور بیولوژیکی و فرهنگی هم زمان اتفاق می افتد؟ اگرنه، چه اتفاقاتی ممکن است بیافتد به طوریکه تغییرات فرهنگی سریعتر از تغییرات بیولوژیکی رخ دهد؟
▪ رژیم غذایی اجداد پارینه سنگی (Paleolithic) ما چه بوده است؟
▪ چه نوع تغییرات غذایی با توسعه کشاورزی توام بوده اند؟
▪ چه نوع بیماری هایی در غرب یافت می شود در حالیکه در میان شکارچی- گرد آورنده ها (hunter –gatherers) نیست؟
▪ مضاف بر رژیم غذایی، چه رابطه ای بین سبک زندگی و بیماری های مزمن در جهان غرب وجود دارد؟
در ده سال گذشته ما در حال بررسی این فرضیه بوده ایم که بیماری های مزمن اصلی که در زندگی مردم جوامع غربی صنعتی شده مرفه رایج است، به وسیله ناهماهنگی بین ترکیب ژنتیکی و سبکی از زندگی که با محیط زیست مناسبت دارد، پیشرفت کرده است. بیماری ها شامل تصلب شرایین با اثرات حمله قلبی، سکته مغزی و بیماری های عروقی محیطی، دیابت بزرگسالی، فرم های بسیار مهم سرطان، فشار خون (فشار خون بالا)، آمفیزم (اتساع مجاری و حباب های ریه) و چاقی می باشد. متغیر های اصلی سبک زندگی شامل رژیم غذایی، الگوهای بهره گیری، و قرار گرفتن در معرض مواد آزار دهنده ((abusive به خصوص الکل و تنباکو هستند. این موضع اساسی را اتخاذ کرده ایم که ترکیب ژنتیکی انسانی، که فیزیولوژی، بیوشیمی و متابولیسم ما را کنترل می کند از زمان انسان ساپینس ساپینس تغییر بنیادینی نکرده است. در مقابل، تطور فرهنگی در طول یک دوره نسبتا کوتاه از ظهور کشاورزی سرعت فوق العاده ای گرفته است، بنابراین ژن های انتخاب شده، مقدم بر دوره های زمین شناسی، امروزه باید در محیط اجتماعی غریبه و نامطلوب عصر اتمی عمل کنند.
به منظور درک بهتر سبک زندگی رایج/ ناسازگاری ژنتیکی ما و درک اینکه برای حذف پیامدهای علت شناختی مضر آن چه گام هایی باید برداشته شود، نیازمند آنیم که به بهترین نحوی که می توانیم ساختارهای واقعی سبک زندگی اجدادی مان را روشن کنیم. در تصور بیشتر مردم در مورد اجداد عصر پارینه سنگی مان یک تخیل (fascination) قوی وجود دارد: آنها چطور زندگی می کردند، چه شکلی بودند، و چه تفاوت ها و چه شباهت هایی با ما داشتند؟ برای ما، تلاش جهت مشخص کردن عادت غذایی آنها و الگو های عملکردی (exercise patterns) که لازمه فعالیت های روزمره شان بوده، جالب و همانقدر از نظر علمی مهم است. بخش اصلی درک ما [در این مورد] از رشته های دیرین شناسی، مردم شناسی، اپیدمولوژی و علم تغذیه آمده است.
دیرین شناسی مطالعه فسیل های باقیمانده است. برای مثال، قد انسان پارینه سنگی از درازای استخوان فمورا (استخوان ران) بر اساس یک فرمول که با مجموع بلندی طول استخوان فمورا رابطه دارد، می تواند تخمین زده شود؛ [برای تعیین این مقدار] لازم نیست که همه استخوان های کامل اسکلت موجود باشد. چنین مطالعاتی نشان داده اند انسان هایی که در شرق منطقه خاورمیانه در ۳۰۰۰۰ سال پیش زندگی می کردند احتمالا بلند [قد] بودند، میانگین قد مردان ۱۷۷.۱سانتیمترو زنان ۱۶۶.۵سانتیمتر، در حالیکه تقریبا در ۱۹۶۰ میانگین قد آمریکایی ها ۱۷۴.۲سانتیمتر و ۱۶۳.۴سانتیمتر است.
بلندی اسکلت و گودی لگنی، منعکس کننده فاکتور های تغذیه ای به خصوص میزان جذب پروتئین هستند. با ظهور کشاورزی، جذب پروتئین های حیوانی به طور مشخص آنقدر کم شده که میانگین قد برای زنان و مردان نهایتا حدود ۱۰ سانتیمتر کاهش یافته است. همین پدیده، کاهش میزان پروتئین حیوانی دررژیم غذایی همزمان با ظهور کشاورزی، همچنین با آنالیز نسبت استرانتیوم به کلسیم در بقایای استخوانی اثبات شده است. استرانتیوم عمدتا از طریق خوردن غذاهای گیاهی به اسکلت حیوانات زنده، وارد می شود. بنابراین گیاهخواران در استخوان هایشان به نسبت گوشتخواران میزان بیشتری استرانتیوم دارند. مطالعه نسبت استرانتیوم به کلسیم در استخوان انسان هایی که دقیقا قبل و در طی تغییر به کشاورزی زندگی می کرده اند، تایید می کند که کاهش مصرف گوشت به غذاهای گیاهی این دوره وابسته است.
اسکلت ها همچنین عضلانی بودن را نشان می دهند؛ برجستگی الحاقی عضلانی و منطقه سطوح مفصلی هر دو مستقیما با فشار اعمال شده به وسیله عمل ماهیچه ها در آنها تغییر می یابند. آنالیز این ویژگی ها نشان می دهند که انسان های ماقبل کشاورزی معمولی ظاهرا نسبت به کسانی که بعد از آنها زندگی کرده اند از جمله ما قوی تر بوده اند. دندان ها به خاطر سختی شان، در اجسام دوران پارینه سنگی بسیار خوب باقی مانده اند. تفسیری در مورد مصرف امروزی شکر (که در آمریکا برای هر نفر ۱۲۵ پوند در سال است) می گوید که فقط در حدود ۲ درصد دندان های دوره پارینه سنگی آخر نشان دهنده کرم حوردگی دندانی (dental caries) است، در حالی که اروپایی های امروزی بیشتر از ۷۰ درصد دندان هایشان چنین وضعیتی دارند.
مردم شناسی رشته ای گسترده است که شامل مطالعه شکارچی- گرد آورنده های معاصر می شود، که زندگی شان می تواند از بسیاری جهات، انعکاسی از زندگی اجداد دور ما به حساب بیاید. مطمئنا تفاوت های مهمی وجود دارد: این مردمان [شکارچی- گرد آورنده های معاصر] به طور فزاینده ای از مطلوب ترین زیستگاه ها به صحراها، قطب شمال یا جنگل ها رانده شده اند؛ جایی که جستجوی غذا باید بسیار سخت تر از جستجوی غذا برای شکارچی- گرد آورنده های پارینه سنگی باشد که از مناطق پرثمر و باروری برخوردار بوده اند که در آن زمان بدون [نیاز به] رقابت و یا تمدن (civilization) به آن دسترسی داشته اند. از سوی دیگر، تکنولوژی جمع آورنده های معاصر پیشرفته تر از آنچه در زندگی ۲۵ هزار سال قبل موجود بوده است؛ بهترین مثال تیر و کمان است، که احتمالا زودتر از ۱۰ تا ۱۵ هزار سال پیش توسعه نیافته است. با این حال، مطالعه شکارچی- گردآورنده های معاصر دریچه ای به جهان پارینه سنگی می گشاید؛ تغذیه، خواص فیزیکی و ویژگی های بهداشتی کسانی که چنین زندگی های یکسانی دارند با وجود هزاره هایی که آنها را در زمان از هم جدا می کند، باید مشابه باشند.
مردم شناسان بر ۵۰ جامعه شکارچی- گرد آورنده به طور قانع کننده ای مطالعه کردند تا عمومیت غذایی در مورد آنها را توجیه کنند. وقتی داده های این گروه ها به طور آماری تحلیل شد، ارزش متوسط همه حول مرکز یک الگوی معیشتی، ۳۵ درصد گوشت و ۶۵ درصد غذاهای گیاهی (بر اساس وزن) است. مطمئنا، اختلاف قابل ملاحظه ای وجود دارد، مردمان قطب ممکن است ۹۰ درصد محصولات حیوانی مصرف کنند، در حالیکه ساکنان صحراهای لم یزرع ممکن است ۱۵ درصد رژیم غذایی شان از این منابع به دست بیاید. با این حال، این داده ها به ما اجازه می دهد تا نتیجه گیری کنیم که انسان های پارینه سنگی الگوهای معیشتیِ مشابهی داشته اند.
اپیدمیولوژی مطالعه الگوهای بیماری است. وقتی یک وضعیت پاتولوژیک، از قبیل سرطان ریه، در یک جمعیت معین، مثلاً سیگاری ها شایع است، و در گروه معین دیگری مثل غیر سیگاری ها غیرشایع، آنگاه تفاوت های بین دو گروه ممکن است به علت شناسی وضعیت بیماری تحت بررسی رابطه داشته باشد. اطلاعات به دست آمده از تحقیقات متنوع اپیدمیولوژی می تواند در ارزیابی اینکه انسان های پارینه سنگی به چه بیماری هایی مبتلا بوده اند و چه بیماری هایی در آن زمان رایج نبوده است، مورد استفاده قرار گیرند. برای مثال، در جهان امروز، کسانی که میزان حداقلی از چربی اشباع شده مصرف می کنند کمتر در معرض بیماری انسداد شرائین قلب قرار دارند و سینه، رحم، پروستات و روده بزرگِ آن ها به مراتب کمتر مبتلا به سرطان می شود. اگر ما بتوانیم مطمئن شویم که رژیم غذایی عصر پارینه سنگی در برگیرنده مقدار کمی چربی اشباع شده بوده، می توانیم فرض کنیم که افرادی که در آن زمان زندگی می کرده اند، نسبت به کسانی که در جوامع غربیِ صنعتیِ مرفه امروزی زندگی می کنند، کمتر در معرض بیماری های قلبی و سرطان های مرتبط با چربی قرار داشته اند. ممکن است بحث های مشابهی در مورد فشار خون( که مربوط به رژیم غذایی سدیم، پتاسیم و کلسیم است) و البته، سرطان ریه و آمفیزم (سیگار) نیز مطرح شود. یک فرض وسوسه انگیز این است که، چون بیماری هایی از این دست خود را در افراد مسن تر نشان می دهند، انسان های پارینه سنگی (که میانگین عمرشان از ما کمتر بوده است)، فارغ از سبک زندگی شان اغلب آنقدر عمر نمی کردند که فرصت ابتلا به آن ها را داشته باشند. به هر حال، اپیدمیولوژیست ها و پاتولوژیست ها نشان داده اند که افراد جوان در غرب اغلب مبتلا به نوع بدون علامت (asymptomatic form) این بیماری ها هستند، اما جوانان عصر پارینه سنگی اینگونه نبوده اند. به علاوه، اعضای فرهنگ های به لحاظ تکنولوژیکی اولیه که تا سن ۶۰ سالگی یا بیشتر عمر می کنند، بر خلاف همتاهای «متمدن» شان، از این بیماری ها مصون هستند.
علم تغذیه با فراهم آوردن تحلیل هایی درباره غذاهایی که انسان های پارینه سنگی احتمالا می خورده اند به پیشبرد ارزیابی زندگی این مردم کمک کرده است. یک درک همه جانبه در مورد تغذیه آنها بدون دانستن این نکته غیر ممکن است که اگرچه آنها بیشتر از الان ما گوشت قرمز می خوردند، با این حال چربی اشباع شده کمتری مصرف می کردند چرا که جانوران شکارچی وحشی، چربی شان کمتر از یک پنجم جانوران اهلی است که در حال حاضر برای تولید محصولات گوشتی پرورش داده می شوند. به طرز مشابهی آنالیز غذایی جانوران وحشی، میوه های وحشی و خودرو و سبزیجات و مغزهایی که توسط شکارچی- گردآورنده های معاصر خورده می شود، به ما اجازه می دهد تا میانگین ارزش غذایی غذاهای گیاهی که اجدادمان می خورند را ارزیابی کنیم. تا به حال ما توانسته ایم داده های تغذیه ای مربوط به ۴۳ حیوان وحشی مختلف از کانگرو تا گراز و ۱۵۳ غذای گیاهی وحشی مختلف- عمدتا ریشه ها، دانه ها، مغزها و قارچ های خوراکی و میوه ها از جمله قارچ ها و غلاف دانه های مختلف را جمع آوری کنیم. جستجو برای این اطلاعات سخت اما جالب بوده است؛ به چه شیوه دیگری می توانستیم بفهمیم که گوشت گاو میش کوهان دار آمریکایی در برگیرنده فقط ۴۰ میلی گرم از کلسترول در هر ۱۰۰ گرم بافت [ماهیچه ای] است یا اینکه گوجه سبز استرالیایی بیشترین ویتامین ث شناخته را داراست (۳۱۵۰ میلی گرم در هر ۱۰۰ گرم).
وقتی اطلاعات از رشته های مختلف علوم با هم ربط داده شده و هماهنگ شدند چه تصویری پدیدار می شود؟ رژیم غذایی اجدادمان چه بوده؛ زندگی آنها از چه جنبه های مهمی با زندگی ما متفاوت بوده و این تفاوت ها چه ارتباطی با بیماری های مزمن که ما از آن رنج می بریم ولی شکارچی- گردآورنده ها ی معاصر به نظر از آن در امان اند دارد؟
برای پرداختن به آسان ترین ولی نه الزاما مهمترین موضوعات، اول از همه واضح است که اجداد پارینه سنگی ما کمتر در معرض تنباکو و الکل قرار داشتند. تاریخ ساختن آب جو می تواند به ۷۰۰۰ سال قبل بر گردد، اما هیچ مدرک قانع کننده ای برای مصرف الکل قبل از این تاریخ وجود ندارد، و گروه های به لحاظ تکنولوژی اولیه معاصر که آشامیدنی های الکلی بسازند یافت نشده اند. به طور مشابه، به تنباکو در اروپا و آسیا پیش از سفرهای اکتشافی دریایی که تنها ۵۰۰ سال پیش روی داده، هیچ اشاره ای نشده است. اما احتمالا مردمان پارینه سنگی متاخر روی هم رفته از مواد آزار دهنده (abusive) مبرا نبوده اند؛ گروه های متعدد گردآورنده- شکارچی معاصر از بعضی اشکال داروهای تغییر دهنده سطح هوشیاری برای اهداف مناسکی استفاده می کنند و به نظر می رسد که احتمالا عوامل مشابهی در عصر پارینه سنگی متاخر ممکن است قابل دسترس بوده باشد، گرچه بسیار بعید است که استفاده از آنها به شدت امروز متداول بوده باشد.
مطالبات فیزیکی از زندگی در زمان پارینه سنگی متاخر به ما اطمینان می دهند که اجداد ما، هم زن و هم مرد، قوی، متناسب، لاغر و ماهیچه ای بوده اند. استخوان ها ی آنان ثابت می کند که آنها تنومند بودند- شبیه ورزشکاران برجسته امروز. به علاوه، شکارچی- گردآورنده های مطالعه شده در ۱۵۰ سال اخیر هم از لحاظ ظاهری آراسته و هم ورزشکار بوده اند.
متخصصین تغذیه مدرن عموما بر این عقیده اند که اقلامی از چهار گروه غذایی اصلی- گوشت و ماهی، سبزیجات، دانه ها و میوه ها، شیر و محصولات شیری، نان و حبوبات- برای یک رژیم غذایی متعادل لازم اند. اما در طول دوره پارینه سنگی بچه های بزرگتر و افراد بالغ همه تغذیه شان را از دو گروه اول به دست می آوردند: حیوانات وحشی و سبزیجات، میوه و دانه ها. به استثنا بچه های کوچک، که دیرتر از بچه های امروز از شیر مادر گرفته می شده اند، هیچکس غذای لبنیاتی نمی خورده و ظاهرا از حبوبات بسیار کم استفاده می کرده اند. تنها کربوهیدرات «خالص» عسل بوده که فقط به طور فصلی قابل دسترس بوده و با زحمت به دست می آمده است. به نظر می رسد آنها تا اواخر دوران ما قبل تاریخ غذای دریایی بسیار کمی می خورده اند. اگرچه از آنجایی که سطح دریاهای قدیمی بسیار پایین تر بوده (برای اینکه در آن زمان آب در یخچال های طبیعی پهناور محبوس بوده است)، و محل های زندگی ساکنان کنار دریای پارینه سنگی در حال حاضر زیر آب قرار دارد، این فرضیه مشکوک است.
بعد از گرفته شدن از شیر، انسان های پارینه سنگی آب می خوردند، اما آشامیدنی هایی که ما امروز مصرف می کنیم عموما همراه با فرونشاندن عطش مقدار قابل توجهی کالری آزاد می کنند. این مثال یک الگوی فراگیر را نشان می دهد - تمرکز کالری. از آنجا که گوشت [مورد استفاده] ما چرب تر است، نسبت به حیوانات وحشی کالری بیشتری در هر واحد وزن (نوعاً دو یا سه برابر بیشتر) در خود دارد. به علاوه غذاهای گیاهی که ما می خوریم عموما تصفیه شده و مصنوعی اند، بنابراین میزان کالری اصلی آنها چندین برابر است: کالری برش های سیب زمینی سرخ کرده دو برابر و چیپس پنج برابر کالری موجود در همان میزان سیب زمینی پخته شده است. پای کدو حلوایی ده برابر بیشتر از همان میزان کدو حلوایی خالی کالری دارد.
نمکی که ما امروزه به عنوان چاشنی و مواد نگهدارنده به غذای خود اضافه می کنیم، به طور متوسط شش برابر سدیم جذب شده روزانه در انسان پارینه سنگی است. به همین ترتیب فرایند خلوص غذاهای کربوهیدرات دار مقادیری از شکر و آرد سفید به بدن ما تزریق می کنند که اضافه تر از میزان در دسترس اجداد ما بوده است در حالیکه کاهش دادن کربوهیدرات پیچیده (نشاسته) و فیبر موجود در رژیم غذایی خیلی کمتر از سطح مصرفشان جذب می شوند. نه تنها چربی که ما می خوریم دو برابر چربی خورده شده در زمان پارینه سنگی است، که ماهیت آن نیز متفاوت است. چربی ساختاری جزء اصلی مورد نیاز ساختمان غشاء سلولی است؛ این نوع از چربی غالبا در ماهیتش غیر اشباع شده است و چربی اصلی مصرف شده توسط اجداد دور ما بوده است. بر عکس، چربی ذخیره شده، نوع اصلیِ [چربیِ] یافت شده در انواع بافت چرب حیوانات اهلی است؛ این نوع چربی بسیار اشباع شده است و در رژیم غذایی امروز بسیار غالب است. شبیه حیوانات شکاری که امروزه قابل دسترس اند، حیوانات وحشی ۲۵ هزار سال پیش حداقل چربی ذخیره ای را داشتند، بنابراین انسان ها به طور قابل توجهی از چربی غیر اشباع شده بیشتر از چربی اشباع شده می خوردند – اما برعکس آن در دولت های مرفه قرن بیستم فراهم است.
خلاصه این که این مشاهدات نشان می دهند، مردمان پارینه سنگی متأخر و کرومانیون ها (Cro-magnons، [از انواع هموساپینس ها]) نزدیک به سه برابر پروتئینی که ما مصرف می کنیم، حدود یک ششم سدیمی که ما مصرف می کنیم، میزان بیشتری پتاسیم و کلسیم (که نسبت به میزان پوکی استخوانی که در جوامع امروز شیوع دارد، بسیار جالب است)، و به میزان بسیار بیشتری ویتامین ث (گرچه نه به اندازه طرفداران امروزی مصرف زیاد ویتامین) مصرف می کرده اند. آنها تقریباً به اندازه ما کربوهیدرات می خورده اند؛ گرچه غالباً به شکل نشاسته و دیگر کربوهیدرات های پیچیده بوده که مقدار بیشتری فیبر نسبت به آن چه که در رژیم غذایی ما وجود دارد فراهم می آورده است. برای آنان کربوهیدرات خالص و قند ساده، ازعسل و میوه، فقط به طور فصلی و به میزان معین قابل دسترس بوده است. آنها نصف میزان چربی که در آمریکای قرن بیستم مصرف می شود، چربی می خورده اند و ماهیت چربی شان بیشتر اشباع نشده بوده تا اشباع شده.
جنبه های معینی از تناسب فیزیکی اجدادمان تأکید بیشتری دارد بر: «برنامه ورزشی» آنها که در تمام طول عمر ادامه داشته، هم مقاومت و هم توانایی آن ها را افزایش می داده، برای زنان و مردان به یکسان اعمال می شده، و فعالیت هایی که «تمرینات» آن ها را دربرداشته، به نحوی قابل پیش بینی با دگرگونی فصل ها تغییر می کرده است. مشتاقان تناسب اندام امروزی ممکن است این خطوط راهنمای آموزشی دوران پارینه سنگی را با دقت مورد تامل قرار دهند. انسان های ما قبل دوران کشاورزی بیشتر شبیه ورزشکاران دو میدانی بوده اند تا دوندگان دو ماراتن یا وزنه برداران؛ به نظر می رسد که ژن های ما برای کار توام و دسته جمعی برنامه ریزی شده اند که نتیجه می دهد مقاومت و توانایی با هم عمل کنند. در حالیکه یک برنامه مادام العمر برای آنها غیر قابل اجتناب بوده است؛ ما نیازمند برنامة ریزی راهبردی (استراتژیک) هستیم. ادامه دادن دوره طولانی آموزشی فقط در یک سبک ورزشی واقعا غیر ممکن است؛ از پا درآمدن، کسالت و خستگی ممکن است بر شدیدترین از جان گذشتگی ها نیز غلبه یابد. این پدیده ها در مردان و زنان پارینه سنگی دیده نمی شود زیرا فعالیت های هر فصل از دیگر فصل ها متفاوت است. روس ها احتمالا ناآگاهانه این شرایط محیطی را در رویکرد پرورشی که آن را «دوره ای شدن» (periodization) می نامند، بازآفرینی کرده اند. در این سیستم، از تغییر حالات، تغییر حجم و تغییر شدت تمرینات که به صورت روزانه، هفتگی و فصلی طراحی شده است استفاده می شود به نحوی که تمرینات همواره تازه و با روح باقی می ماند نه راکد و بی اندازه تکراری. احتمالا این تکرار دوره ای در الگوهای اجدادی تا قسمتی موفقیت ورزشکاران شان در مسابقات بین المللی را روشن می سازد. نظریه ای که ما در ابتدای این مقاله توصیه کردیم: آیا بیماری های مدنیت از نامتناسب بودن ژن های ما و سبک زندگی رایج ما ناشی می شود؟
مدارک قوی ای دال بر وجود چنین رابطه ای است. از جنبه های مهم سبک زندگی انسان های پارینه سنگی، که برای ژن های ما نیز به همین ترتیب است، با توصیه های جامعه سرطان آمریکا، انجمن قلب آمریکا، انجمن دیابت آمریکا و کمیته های تغذیه انتخابی مجلس سنا انطباق دارد. به علاوه، شکارچی- گردآورنده های امروزی اساسا از بیماری های مزمن که بسیاری از آمریکایی ها را می کشد در امان هستند. مردم شناسی، دیرین شناسی، پزشکی، اپیدمیولوژی و تغذیه می توانند اتصال دهنده وجوه یک منشور باشند که هر کدام تولید دیدگاه متفاوتی از یک موضوع واحد ارائه می دهند. موضوع [واحد] ما [در اینجا]بهداشت و بیماری اشخاصی است که در جوامع غربی صنعتی مرفه زندگی می کنند و وقتی دیدگاه های ارائه شده توسط رشته های علمی مختلف همگرا می شوند، دلالت های پی آمده مفاهیم عمیقی را به دست می دهند. تفاوت خاصی در مورد انسان شکارچی- گردآورنده در بیوشیمی و فیزیولوژیکی وجود ندارد. اینکه چه می خورده اند و چگونه زندگی می کرده اند آنها را در طیف بزرگ پستانداران قرار می دهد. در طول ده هزار سال پیش، به هر حال انسان ها قدم فراتر از مرزها نهاده اند. بسیاری از فاکتورهای سبک زندگی که ما امروزه بدیهی فرض می کنیم (به خصوص زندگی بدون تحرک، الکل، تنباکو و رژیم غذایی با نمک زیاد، چربی اشباع شده زیاد، کربوهیدرات تصفیه شده) در میان تمامی مهره داران، منحصر به فرد است. آنها (این مواد) باعث انحرافی چنان وسیع شده اند که بدن ما به وسیله گسترش گونه های بیماری که پیش از این در طبیعت دیده نشده [به آن] پاسخ می دهد. اینها بیماری های مدنیت اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:28 PM
جایگاه زردشتیان در هویت شهر یزد از روایت نخبگان یزد



جایگاه زردشتیان در هویت شهر یزد از روایت نخبگان یزد شهر یزد در عین حال که بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند یکی از شهر های مقدس زردشتیان است که جمعیتی اگرچه اندک از پیروان این کیش را در خود جای داده است. پیروان زردشت در تاریخ یزد فراز و فرود‌های متعددی داشته‌اند و امروزه نیز در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی این شهر، کم و بیش حضور دارند. نمود این حضور را جز در رابطه بی‌واسطه در زندگی روزمره نمی‌توان درک کرد. و کسانی که در رابطه بی‌واسطه با جماعت‌های مختلف شهر یزد نیستند، فقط می‌توانند بازنمود روابط اجتماعی زردشتیان و مسلمانان را با واسطه تولید کنندگان گفتمان، درک کنند. تولید کنندگان گفتمان هستند که اطلاع ما را از هر آنچه که امکان رابطه بی‌واسطه با آن نداریم شکل می‌دهند.
تولید کنندگان گفتمان خواه ناخواه تحت تاثیر زبان، گونه‌های ادبی، موقعیت تاریخی و نهادی، گرایشات شخصی، تعلقات مذهبی و...قرار دارند که بازنمودهای ایشان از واقعیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
این پژوهش سعی دارد با بررسی بازنمود زردشتیان یزد در گفتمانی که نویسندگان غیر زردشتی یزد اتخاذ کرده‌اند، گفتمان ایشان را از حیث جایگاهی که برای زردشتیان در شهر تعریف می‌کنند، ابتدا توصیف و سپس در ارتباط با جایگاه تاریخی و نهادی تولید کننده گفتمان به تبیین آن اقدام کند. بر همین اساس در این پژوهش تألیفاتی را که به معرفی شهر یزد پرداخته‌اند مورد تحلیل گفتمان قرار دادیم. در این پژوهش از متون مربوط به دوره های مختلف استفاده شده است تا متغیر زمان نیز تاثیر خود بر تغییرات گفتمان را نشان دهد.
در ادامه ، ابتدا به طرح دیدگاهی نظری گادامر به عنوان شیوه‌ای برای نقد متون مورد بررسی می‌پردازیم. و پس از ارایه یافته‌های تحقیق براساس تحلیل گفتمان متون مورد بررسی با تاکید بر دیدگاه گادامر، در نهایت به عنوان نتیجه گیری تاثیر گونه‌های مختلف ادبی و نهادهای اجتماعی را بر گفتمان مورد اتخاذ نویسندگان تبیین خواهیم کرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:28 PM
بیگانگی از سوژه
در این قسمت می کوشیم مبنایی نظری برای بررسی جایگاه زردشتیان در گفتمان نویسندگان یزدی فراهم آوریم. مبنایی که بتواند امکان ارزش گذاری و مقایسه متون مختلف مورد بررسی را تامین کند.
از زمان دکارت تا هوسرل یکی از اصلی ترین دغدغه های فلسفه غرب یافتن بنیانهای دانش بود؛ یعنی اینکه چگونه دانش ممکن می‌شود. و این دغدغه فلسفی آنها را به سوی روش شناسی و معرفت شناسی عام کشانید. اما گادامر این انتقاد را مطرح کرد که بحث در یافتن بنیانهای دانش یعنی اینکه چگونه (به چه روش) دانش ممکن می شود، در درون خود جدا انگاری و دوگانگی « من – شیء » یا « ابژه – سوژه » را پذیرفته است. جدا انگاری‌ای که از احساس بیگانگی و عدم تعلق شیء در نزد من حاصل می‌شود. و برای غلبه بر این بیگانگی از واسطه علم استفاده می‌شود. چیزهایی نظیر طبیعت ، هنر، تاریخ اموری بیگانه با ما هستند. که برای رفع بیگانگی و ایجاد تعلق بر آنها از روش‌شناسی و علم استفاده می‌کنیم. بنابراین گادامر معتقد است: در علوم مدرن وجود فی نفسه اشیا در نظر نیست تا درک حقیقت آن غایت این علم باشد. زیرا هدف این علوم سلطه اراده بر طبیعت است. بنابراین اشیا در دنیای علم غیر از اشیا در دنیای واقعی و فی نفسه آنها است. در دنیای علم اشیا محاسبه و کنترل می‌شوند و با اهداف عملی خاص و تعریف شده به آنها توجه و از روابط حاکم بر آنها بحث می‌شود(واعظی، ۱۳۸۰، ۳-۲۲۲).
بنابراین متون مربوط به گفتمان نخبگان یزدی اگر در پرداختن به زردشتیان دچار این جدا انگاری و بیگانگی باشد ، حتی اگر روشهای علمی را به دقت رعایت کرده باشد -که البته اتخاذ روش علمی خود نشان جدا انگاری است- ، در واقع بطور ناخوداگاه در جهت اعمال موجودیتی علمی و غیر حقیقی برای انطباق با ساختار «سلطه اراده بر طبیعت» در روابط با زردشتیان است. به‌طوری‌که این جماعت را بصورت موجودیتی علمی و قابل محاسبه و کنترل وانمود کرده است.
انتقاد دیگر گادامر به علوم مدرن این است که برای علوم مدرن، روش معیار حقیقت است. اما باید توجه داشت که آنچه که به مدد روش دست یافتنی است حقایق منظم و تکرار پذیر است، بنابراین حقایقی که از سنخ واقعه هستند روشمند نخواهند بود. و البته به اعتقاد گادامر علوم انسانی از سنخ واقعه هستند. همچنین او بر خلاف اصل دوری از پیش داوری معتقد است بیرون شدن از جهان خود و نادیده گرفتن موقعیت هرمنوتیکی و پیش داوری‌های خویش به منظور دست یابی به فهم عینی، همانطور که ناممکن است نامطلوب نیز هست. زیرا پیش تصورات ما نقش مثبتی در عمل فهم ایفا می‌کنند. (همان ۵-۲۲۴)
گادامر پس از تبیین ناکامی روش در علوم انسانی و تاریخی به روش دیالیکتیکی رو می آورد. به عقیده او در علوم انسانی باید با موضوع مورد مطالعه خود به گفتگو پرداخت و اجازه داد تا افق معنایی موضوع ظهور کند. و چون معنای اثر و موضوع تاریخی در خلاء ظاهر نمی‌شود، بلکه در افق معنایی مفسر و عالم ظاهر می شود ، پس واقعه فهم زمانی رخ می دهد که این دو افق به طریقی با هم ممزوج و ترکیب شوند. منطق حاکم بر این گفتگو منطق پرسش و پاسخ است. پس راهکار مناسب برای علوم انسانی که هم با فهم حقیقی و شرایط وجودی آن تناسب دارد و هم با واقعیت تاریخی انسان به عنوان مفسر سازگار است، شیوه دیالیکتیکی مبتنی بر پرسش و پاسخ است. به‌طوری‌که در فرایند پرسش متقابل مفسر و اثر از یکدیگر ، فهم واقعه رخ می‌نماید. (همان ۲۲۷)
بنابراین اگر پیشتر گفتیم که چه نوع از متونی را باید خرده گرفت که جماعتی مانند زردشتیان را همچون موجودیتی علمی و قابل محاسبه و کنترل وانموده‌اند، در بند فوق مختصات یک متن مطلوب را اینگونه تعریف کردیم که علاوه بر پرهیز از جدا انگاری می‌باید شرایط فهم متقابل را با اجازه سخن گفتن و پرسش کردن برای جماعت مورد مطالعه فراهم آورد.

armin khatar
07-23-2011, 07:28 PM
یافته های تحقیق
از آنجا که احصاء و طبقه بندی و بررسی همه رسانه‌های مکتوب در موضوع مورد بررسی کاری بس دشوار است و از طرف دیگر مقایسه هر نوع رسانه پژوهشی متفاوت را می طلبد، در این جستار فقط به کتاب هایی که موضوع اصلی آنها شهر یزد است، پرداخته شده است. از این گونه ۱۲ کتاب فراهم شد. البته تعدادی کتاب نایاب نیز مورد جستجو قرار گرفت که فراهم نشد . بنابراین به بررسی ۱۲ کتاب مذکور بسنده شد که در اینجا به جهت اختصار و پرهیز از تکرار به ۹ کتاب خواهیم پرداخت. و برای تسهیل در امر تبیین، این کتاب ها را براساس جایگاه تاریخی و تعلق نهادی تولید کنندگان و یا براساس ساختار ادبی به پنج دسته «کتب تاریخی» ، «منوگرافی» ، « دولتی – سازمانی» ، «دانشگاهی» ، «دایره المعارف» تقسیم کردیم.
● کتاب های تاریخی
کتب تاریخی شامل «تاریخ یزد» یا تاریخ جعفری (نیمه قرن نهم هجری)، «تاریخ جدید یزد» (نیمه دوم قرن نهم هجری) و«جامع مفیدی» در سه جلد (۱۰۹۰ هجری) می‌باشند. این کتاب ها غیر از جلد دوم جامع مفیدی که هیچ نسخه‌ای از آن موجود نیست ، بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۵ شمسی به همت آقای ایرج افشار تصحیح و منتشر شده‌اند. البته شایان ذکر است که کتاب جعفری بر دو کتاب بعدی خصوصاً «تاریخ جدید یزد» تاثیر قابل توجهی داشته است.
گفتمانی که این کتابها در مورد زردشتیان اتخاذ می‌کنند تقریباً مشابه است. و می‌توان آن را در مواضع تاریخ قبل از ورود اسلام، بعد از ورود اسلام، و ویژگی‌های جغرافیایی شهر بررسی نمود.
در هر سه کتاب دین و آیین زردشت و اقدامات زردشتیان از جمله پادشاهان ساسانی تا قبل از ورود اسلام بسیار مورد ستایش قرار گرفته است. و نگارندگان هیچ بیگانگی با زردشتیان قبل از ورود اسلام از خود نشان نمی‌دهند. چنانکه گویی مفاخر و تاریخ اجداد خود را می نگارند.مثال:
« قباد مملکت بگرفت ، نذر کرده بود که اگر مملکت بیابد آتشخانه‌ای عظیم بسازد، چون مملکت بیافت بفرمود که از هفت آتشخانه آتش بیاوردند.... و قصبه عالی در نواحی میبد بساخت و...آن قصبه را هفتادر(هفت آذر) نام نهاد... قباد بفرمود که فهرج و هرافت را بساختند.»(جعفری، ۱۳۴۳ ،۱۴ )
اما با ورود اسلام آنانکه به نگرویدند‏، بیگانه قلمداد می شوند.مثال:
«و مردم شهر و ولایات به شرف اسلام مشرف گردیدند ومومن و موحد شدند... و قلیلی از مجوس که ترک ملت آباء و اجداد نکردند و به شرف اسلام مشرف نشده در ضلالت قدیم ماندند و جزیه قبول کردند.»(مفیدی ۱۳۴۰، ۳۶)
واقعه دیگری که همه این تاریخ نویسان روایت کرده‌اند، قضیه شهدای فهرج است ، حادثه‌ای که برای قرنها انگشت ملامت را به جانب زردشتیان منطقه قرار داد. و بی‌تردید در انفعال وگوشه‌گیری ---------- چند قرنی ایشان بی‌تاثیر نبوده است. و شاید توجیهی برای مردم یزد در آزار و اذیت زردشتیان بوده است. خلاصة روایت جعفری در مورد این حادثه چنین است:
«یزدجرد به راه یزد به خراسان رفت و مالک ذئب و مالک عمرو از عقب یزدجرد به خراسان رفتند... لشکر اسلام چون بازگشتند از خراسان، در راه بیابان اشتران راه غلط کردند و بسیاری از ایشان در بیابان از تشنگی هلاک شدند. و به زحمت بسیار به قصبه فهرج رسیدند و فهرجیان بر ایشان شبیخون زدند و عده‌ای را شهید کردند و قبور ایشان در فهرج مشهور است»(جعفری، همان، ۱۵)
در هر سه کتاب با گذشتن از وقایع صدر ورود اسلام دیگر ذکری از زردشتیان نمی‌شود. اگرچه سایر مردم شهر نیز در این تواریخ دیده نمی‌شوند و تاریخ شهر محدود به ذکر اقدامات حکام شهر است. با این حال در هر سه کتاب پس از ذکر وقایع تاریخی قسمت قابل توجهی (در جامع مفیدی تمامی جلد سوم) را به ذکر پدیده‌های جغرافیایی از قنوات و باغ‌ها و عمارت‌‌ها و همچنین اعیان واشراف می‌پردازند. در این بخش کتاب نویسندگان به مقتضی وصف پدیده‌های جغرافیایی و ذکر مشاهیر ناچار به اشاره به زردشتیان می‌شوند. به عنوان مثال جعفری در ذکر قنات‌های ابر و مبارکه می‌نویسد:
«منبع هر دو آب از یک مقام است و با هم مخلوط است و اول در محله مجوسیان بر روی زمین ظاهر می‌شود. و این عیب دارد که سر چشمه مجوسیان دارند. و لیکن آب به غایت سبک و نیکوست»(جعفری، همان،۱۵۱)
یا در کتاب «تاریخ جدید یزد» می خوانیم:
«و بیشتر زمین نعیم آباد را مجوسیان احیا کردند و پالیزهای شیرین از این آب پدید می آید» (کاتب، ۱۳۴۵، ۲۲۰ )
و همچنین در جامع مفیدی در ذکر چشمه چکچکو به عنوان یکی از عجایب منطقه می‌نویسد:
«و مجاوران خطه دلگشای یزد آن کوه را چکچکو می خوانند. و مجوس آن موضع را تعظیم بسیار نموده در سالی یک نوبت به موعدی مقرر با زنان و دختران نیکو روی شیرین گوی خوش آواز
بگاه عشرت و بوس و تماشا
چو شهد و شکر و باده گواران
بدانجا رفته قربانی کنند و جشن ها و عیش ها کرده بعد از فراغ به منازل خود مراجعت نمایند.»(مفیدی، ۱۳۴۲، ۹-۸۲۸ )
اما در همینجا شایسته است به تفاوتهای این کتاب‌ها نیز اشاره شود. چنانکه از مثالهای فوق نیز برمی‌آید در گفتمان جعفری جدا انگاری زردشتیان به شدت متاثر از «بیگانگی مذهبی» است. حال آنکه این شدت در «تاریخ جدید یزد» و «جامع مفیدی » دیده نمی‌شود. و همچنین از اختصاصات گفتمان مفیدی می‌باید به بیان خاص او در مورد زنان و دختران زردشتی توجه کرد. به‌طوری‌که بیشترین اشارات مفیدی در مورد زردشتیان با ذکری از زنان و دختران ایشان همراه است. و مفیدی که همانند جعفری و تاریخ جدید در همه جا از عبارت «مجوس» یا « مجوسیان» استفاده می‌کند، فقط در دو مورد و البته برای اشاره به زیبایی زنان زردشتی از عبارت «زردشتی نژاد» استفاده می‌کند. به عنوان مثال مفیدی در وصف محله اهرستان می نویسد:
«سکان (ساکنان) منازل عماراتش زردشتی نژادان ماه روی مشکین موی که نه چشم چرخ مانند رخسارشان در اطراف جهان دیده و نه ...» (مفیدی، همان، ۶۷۳)
بنابراین در گفتمان مفیدی آنچه دیده می‌شود نوعی بیگانگی از حاشیه نشین‌های شهر است. حاشیه‌ای که می‌تواند حیات خلوت عشرت شهروندان اصلی شهر باشد. مفیدی حتی آیین عبادی آنان را در معبد چک چک نوعی جشن و عشرت معرفی می‌کند.

armin khatar
07-23-2011, 07:28 PM
بجاست که متذکر شوم که «جامع مفیدی» مقارن عصر صفوی نوشته شده است و زردشتیان در این دوران از حقوق مدنی بیشتری برخوردار بوده‌اند از جمله در شهر یزد کلانتری ویژه زردشتیان از سوی حکومت مرکزی صفوی انتخاب می‌شده است که به حقوق این جماعت رسیدگی می‌کرده است و در جامع مفیدی نیز به این سِمت اشاراتی شده است. همچنین باید توجه داشت که اگرچه مفیدی مدتی در امور دیوانی شهر یزد در خدمت حکومت صفوی بوده اما در هنگام نگارش ، فارغ از سمت دیوانی به سیاحت در هند بوده است.
● کتاب های منوگرافی
منوگرافی‌های متعددی در مورد ناحیه یزد نوشته شده ولی از این مقوله تعداد معدودی به صورت کتاب منتشر شده از جمله کتاب «تاریخ اردکان» اثر آقای علی سپهری اردکانی (۱۳۶۴) و مجموعه عکسهای آقای عبدالجبار قرایی تحت عنوان «یزد» (۱۳۷۴).
اردکان شهری است در۳۵ کیلومتری شمال یزد که تعداد قابل توجهی از بناهای مقدس زردشتیان بین یزد و این شهر قرار گرفته است.
کتاب «تاریخ اردکان» دو فصل عمده دارد؛ اول تاریخ معاصر شهر اردکان، دوم ابنیه تاریخی واقع در شهرستان اردکان. از مجموع ۴۵ صفحه‌ای که در این کتاب به ابنیه شهر پرداخته است ۱۸ صفحه متعلق به بناهای مقدس زردشتیان است. در این ۱۸ صفحه دو نکته قابل توجه وجود دارد؛ اولاً برای اولین بار به زردشتیان فرصت می‌دهد که خودشان سخن بگویند و آداب و اعتقادات مربوط به بناهای مقدس خود را بگویند. به این ترتیب که اکثر این ۱۸ صفحه مستقما از کتاب ها و نشریات خود زردشتیان و یا بطور غیر مستقیم دیدگاه ایشان را از سفرنامه جکسن که در سال ۱۹۰۳ میلادی به مطالعه زردشتیان منطقه پرداخته است نقل قول می‌کند. اما باید در نظر داشت که به هر حال نگارنده از میان منابع زردشتی گزینش کرده است و فرصتی فراهم نیامده تا زردشتیان در مورد این گزینش قضاوت کنند. همچنین فرصت پرسش متقابل را نیز به ایشان نداده است. بنابراین دیالوگ کامل مورد نظر گادامر حاصل نشده است. ولی نسبت به کتابهایی که پیش از این بررسی کردیم پیشرفت قابل توجهی دارد. که شاید متاثر از ملی گرایی و توجه به پیش از اسلام‏، در دوره پهلوی باشد.
نکته جالب دیگری که در کتاب تاریخ اردکان دیده می‌شود تقدم ابنیه مسلمانان است. بطوری که ابتدا مساجد ، حسینیه ها ، بازار و آب انبارهای مسلمین معرفی شده است و سپس به معرفی بنا های مقدس زردشتیان پرداخته است. که این امر همچنان وجود جدا انگاری و احساس بیگانگی نگارنده را نسبت به زردشتیان نشان می‌دهد. در حالی که می‌توانست پس از ذکر مساجد و حسینیه ها به ذکر بناهای مقدس زردشتیان بپردازد.
مجموعه عکس‌های آقای عبدالجبار قرایی دارای پنج بخش می‌باشد: هنر و معماری، مردم‌شناسی، زردشتیان، بازار و هنرهای سنتی و آخرین بخش‎، محیط و جغرافیای طبیعی است. و از مجموع ۲۰۳ عکس موجود در این کتاب فقط ۱۱ عکس از بناها و مناسک مذهبی زردشتیان در بخش سوم آمده است. گذشته از تعداد کمی که به زردشتیان تعلق یافته، عنوان زردشتیان طبق یک منوگرافی معمول می‌باید تحت بخش مردم‌شناسی مطرح می‌شد.و جدا آوردن آن نمود جدا انگاری و بیگانگی‌ای می‌باشد که تدوین کننده عکس‌ها آن را بازتولید و به مخاطبان عرضه کرده است.
دو کتابی که در مقوله منوگرافی مورد بررسی قرار گرفت تقریباً کلکسیونی را می ماند که منوگراف فقط اقدام به گزینشی براساس تفسیر خود می‌کند. این گونه ادبی اگرچه به نسبت کتب تاریخی گامی به واقعه فهم از طریق دیالوگی که گادامر می‌گوید نزدیک می‌شود ، یعنی موجودیت موضوع را می‌پزیرد و توصیفی به تفسیر خود از موضوع ارایه می‌دهد ولی هنوز آن را به عنوان یک ابژه می‌نگرد و فرصت انتقاد و پرسش به آن نمی دهد.

armin khatar
07-23-2011, 07:29 PM
کتاب های« دولتی – سازمانی»
کتاب «از سترون خاک تا حماسه شکفتن» و کتاب «یزد نگین کویر» را می توان کتابهایی دولتی – سازمانی دانست. کتاب «از سترون خاک...» توسط استانداری یزد منتشر شده است و در واقع گزارشی اداری از وضع موجود، برنامه‌های اجرا شده و برنامه‌های در دست اجرا می‌باشد که به جهت سفر آقای هاشمی، رییس جمهور وقت، به استان یزد، تدوین شده است. بنابراین انتظار می‌رود گفتمانی که در این کتاب اتخاذ شده ، از نگاه دولتی و اداری و تا حد زیادی متاثر از امور ---------- باشد.
در بخش ششم این کتاب که عنوان وضعیت ---------- و اجتماعی دارد، اولین عنوانی که مشاهده می شود «اقلیت های مذهبی» است. یعنی بیگانگی مذهبی خود را بصورت بیگانگی ---------- نشان می‌دهد. و از جهت ---------- بودن است که به عنوان یک ابژه به آن پرداخته می‌شود. دیگر صرف تفاوت مذهبی آن طور که در گفتمان تاریخ جعفری دیده می شد باعث بیگانه انگاری زردشتیان نیست. به‌طوری که در گفتمان کتاب «از سترون خاک...» اهمیت ندارد که زردشتیان برحق هستند یا نه و «چرا به شرف اسلام مشرف نشده‌اند». آنچه در گفتمان این کتاب دارای اهمیت است این است که ایشان تحت کنترل دولت رفتار کنند. و رفتاری نکنند که حاکمیت و ایدئولوژی مورد حمایت دولت را به مخاطره بیندازند. مثال:
«در سالهای اخیر یزد همواره به عنوان یکی از دو کانون زردشتی نشین ایران مطرح بوده است. غیر از یزد در شهرستان اردکان، تفت و میبد نیز تعدادی زردشتی زندگی می کنند... و در گذشته تعداد آنها بیش از تعداد موجود بوده که اکثرا در طول سالهای متمادی به تهران و یا هندوستان مهاجرت کرده‌اند. آمار موجود زردشتیان استان رقمی معادل ۴۶۸۵ نفر برآورد شده است.» (استانداری یزد، ۱۳۷۲، ۶۰)
و یا در جایی دیگر می نویسد:
«زندگی این اقلیت مذهبی با دیگر مردم ، در یزد و در سایر نقاط استان همواره تفاهم آمیز بوده است.»(همان، ۶۱)
دیگر کتابی که از مقوله دولتی – سازمانی باید معرفی شود کتاب «یزد نگین کویر» است. بر روی جلد و زیر عنوان این کتاب نوشته است: «مجموعه اطلاعات و راهنمای سیاحتی» و در اولین صفحات کتاب می نویسد: «کاری از استانداری یزد با تصویب شورای هماهنگی ایرانگردی و جهانگردی با همکاری اداره کل ارشاد اسلامی استان یزد».
آن قسمت از کتاب «یزد نگین کویر» که اطلاعاتی در مورد زردشتیان را در خود جای داده است تحت عنوان «فرهنگ مردم» و توسط آقای عباس برهانی تدوین شده است.
با توجه به اینکه این کتاب یک راهنمای سیاحتی است انتظار می‌رود بیش از وفاداری به موضوع به جلب مخاطب بپردازد. با گشودن فصل فرهنگ مردم، اولین صفحات به عکس‌هایی از معبد چکچک زردشتیان و سپس عکسی از مراسم آیینی ایشان اختصاص داده شده است. و سپس عکس‌هایی از «نخل برداری» (مراسم ویژه مردم یزد در عصر عاشورا) و مساجد با شکوهی که نشانگر معماری مذهبی یزد هستند و بعد از آن عکس‌هایی از «امامزاده جعفر» و مزار شهدا قرار داده شده است. و البته این ترتیب چیدن عکس‌ها هیچ توجیهی جز تقدم کارکرد (جلب توریست) بر واقعیت شهر و حتی ایدئولوژی ندارد.
در این کتاب نه تنها آیین و معابد زردشتیان تبدیل به یک ابژه شده است بلکه شیوه خاص عزاداری ، مساجد و امامزاده نیز ابژه می‌شوند. به این معنی که در این گفتمان متفاوت با آنچه در دنیای واقعی وجود دارند توصیف می‌شوند. و به قول گادامر مورد محاسبه و کنترل قرار می‌گیرند و با اهداف عملی خاص تعریف می‌شوند. این اثر کنترلی را که از ویژگی های گفتمان «دولتی – سازمانی» است می توان در عبارت زیر که از همان فصل کتاب انتخاب شده است، دید؛
«امروزه مردم استان یزد عمدتاً مسلمانند و در کنار هموطنان زردشتی خود برادرانه زندگی می کنند.»
این عبارت برای آن بیان نشده که واقعیت را به نمایش بگذارد. بلکه با این هدف عملی گفته شده است که این زندگی برادرانه را به عنوان هویت مردم یزد بازنمایی کند.

armin khatar
07-23-2011, 07:29 PM
● کتابهای دانشگاهی
از این گونه فقط می توان کتاب «مشروطیت در یزد» را نام برد که در واقع پایان نامه مقطع دکترای آقای علی اکبر تشکری بافقی بوده است که در سال ۱۳۷۸ توسط مرکز یزد‌شناسی به صورت کتاب منتشر شده است.
دو نکته اساسی در مورد زردشتیان در گفتمان خاص این کتاب جلب توجه می کند. نکته اول را در نقل قولی که در صفحه ۱۵۲ از مک گرگور می آورد می توان خلاصه کرد:
«مسئله اصلی اهانت و آزار به ایشان از سوی دولت نیست، من تصور می کنم دلیل اصلی اعمال ستم بر این بیچارگان را بایستی در تعصب مذهبی دانست.» (تشکری ۱۳۷۸ ص۱۵۲)
و در بیان موقعیت زردشتیان در عهد صفوی و قاجار می‌نویسد:
«در عهد صفویه علی رغم آمیختگی ---------- با مذهب تشیع، احترام به زردشتیان رعایت گردید و چنانکه از جامع مفیدی بر می آید چندین نفر به نام کلانتر برای سرپرستی امور و رعایت حقوق ایشان در یزد، فرستاده می شوند.»(همان۱۵۰)
در ادامه سخت گیریهای حاکم دوره نادری و حتی بیگاری کشی از زردشتیان و حتی زنان باردار ایشان را ذکر می کند. و در دوران قاجاریه بدتر شدن وضعیت ایشان را نشان می دهد. بطوری که اموالشان به سرقت می‌رفته و تهدید به مرگ می‌شده‌اند. ولی در زمان امیر کبیر به واسطه مصوبه امیر که دعاوی مسلمین با هر اقلیت مذهبی می‌باید در تهران رسیدگی شود،گشایشی در وضع اقلیت ها می شود.(همان ۲-۱۵۱)
مفهوم ضمنی‌ای که نویسنده سعی می‌کند در این روایت به خواننده منتقل کند را می‌توان به صورت زیر بارز کرد: هر گاه دولت مقتدر باشد مانند دورره صفویه و مدت کوتا صدارت امیر کبیر، تنش‌های مذهبی بین مردم کمتر خواهد بود. این نتیجه گیری تا حدودی گفتمان کنترل اداری دولتی را به خاطر می‌آورد.
همین موضع گیری نگارنده در ارجاع خشونت‌های مذهبی به مردم در زمان عدم حضور دولت مقتدر، به وی این اجازه را می‌دهد که برای اولین بار ظلم و ستمی که به زردشتیان رفته است را آشکار کند. ظلم و ستمی که در متون قبلی نادیده گرفته می‌شد. و در واقع پرسش جامعه زردشتی بود که نویسندگان قبلی در پرداختن به زردشتیان آن را دور می‌زدند.
به نظر می‌رسد که در این کتاب برای اولین بار شرایط یک دیالوگ کامل فراهم شده است. اما در واقع این طور نیست. اگرچه نگارنده با نقل قول‌هایی از متون انتقادی زردشتی پرسش آنها را طرح می‌کند. ولی در مقابل با فراموش کردن جایگاه خود، به عنوان یک ناظر بی طرف همانند مک گرگور پاسخ را در تعصب مذهبی مردم و عدم حضور دولت مقتدر می‌جوید. بنابراین با بی‌طرف شدن نویسنده، مسلمانان در این دیالوگ نماینده‌ای ندارند. و در واقع نگارنده به یک فهم کامل اجتماعی نایل نشده بلکه صرفاً یک مرثیه سرایی برای زردشتیان کرده است.
یادآوری می‌کنم که گادامر بر خلاف اصل دوری از پیش داوری معتقد است: بیرون شدن از جهان خود و نادیده گرفتن موقعیت هرمنوتیکی و پیش داوری‌های خویش به منظور دست‌یابی به فهم عینی، همانطور که ناممکن است نامطلوب نیز هست. زیرا پیش تصورات ما نقش مثبتی در عمل فهم ایفا می‌کنند. (واعظی، ۱۳۸۰، ۵-۲۲۴)

armin khatar
07-23-2011, 07:29 PM
● دایره المعارف
از این نوع می توان به کتاب «دانشنامه مشاهیر یزد» و «سال شمار تاریخ یزد» اشاره کرد. و شاید جلد سوم جامع مفیدی را نیز بتوان از این نوع دانست که البته آن را به دلیل تعلق تاریخی در مقوله کتب تاریخی بررسی کردیم. و از بررسی« سال شمار تاریخ یزد» نیز به جهت جلوگیری از اطناب و تکرار صرف نظر می کنیم.
کتاب «دانشنامه مشاهیر یزد» مجموعه ای سه جلدی است که شرح ۵۲۰۰ نفر از مشاهیر استان یزد را در خود جای داده است. و در نگاه اول به نظر می‌رسد هیچ گونه جدا انگاری زردشتی – مسلمان در آن وجود ندارد. که البته باید این امر را در سه مرحله چگونگی انتخاب مشاهیر؛ چگونگی جمع‌آوری اطلاعات و چگونگی معرفی مشاهیر مورد مداقه قرار داد.
خوشبختانه در ابتدای جلد اول شرح کاملی از چگونگی انتخاب، فرآهم آوردن اطلاعات و اصول استاندارد شده برای معرفی بیان شده است. در مورد شیوه انتخاب، براساس معیارهایی از جمله، تخصص، اشتهار، آثار خیر و موقوفات، تألیفات ، ذکر در کتب تذکره و رجال ، بوده است. و در مورد جمع آوری اطلاعات اقشار مختلف، توسط کارگروه‌هایی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند . و در مورد زردشتیان، کارگروهی به مدیریت خانم اتحادیه و با همکاری آقای شهریار هیربد مأمور به جمع آوری اطلاعات مربوط به نخبگان زردشتی شده‌اند. و در نهایت در مورد چگونگی معرفی، اولا از هر گروهی از مشاهیر معرفی شده در کتاب مواردی از زردشتیان نیز می‌توان یافت، ثانیاً در معرفی، همه مشاهیر به ترتیب حروف الفبا در کتاب قرار گرفته‌اند و هیچ گونه بیگانگی از طریق تصریح به زردشتی بودن شخص در معرفی وی وجود ندارد. و فقط پس از مطالعه شرح حال افراد و براساس نام شخص می‌توان به مسلمان یا زردشتی بودن فرد پی‌برد.
به نظر می‌رسد در این کتاب فرصت عرض اندام برای هر دو طرف دیالوگ فراهم آمده است. و شرایط لازم برای وقوع فهم متقابل مهیاست. اما با این حال این دیالوگ از دو جهت محدود شده است؛ اولاً مقتضای معرفی مشاهیر ، هیچ کدام از طرفین نمی‌توانند سئوالات انتقادی خود را از دیگری طرح کنند. دوم از آنجا که ذکر مشاهیر پیشین براساس کتب تذکره و رجال بوده است. و دیدیم که در کتب تاریخی زردشتیان مورد غفلت واقع شده‌اند، به نظر می‌رسد حتی با وجود استفاده از متون خاص زردشتیان نقصی قابل توجه در پیگیری تاریخ مشاهیر زردشتی وجود داشته باشد.

armin khatar
07-23-2011, 07:29 PM
● نتایج تحقیق
پیش از هر چیز از یافته‌های تحقیق چنین بر می‌آید که با گذشت زمان شرایط «دیالوگ» به عنوان «واقعه فهم» متقابل دو گروه انسانی، بین زردشتیان و مسلمانان، در متون نویسندگان یزد رو به بهبود است. به‌طوری‌که در کتب تاریخی زردشتیان اغلب نادیده گرفته شده‌اند و هیچ فرصتی برای شرکت در دیالوگ نداشته‌اند.
در منوگرافی‌ها زردشتیان به عنوان جماعتی از شهروندان یزد پذیرفته شده‌اند اما به جای آنکه به ایشان فرصت شرکت در دیالوگ داده شود و سئوالات جدی و انتقادی ایشان از طرف مقابل طرح شود، منوگراف شخصاً نقش دو طرف دیالوگ را به عهده می گیرد. و هرگاه که از طرف زردشتیان وارد دیالوگ می شود، گفتمانی مورد پسند غیر زردشتیان اتخاذ می‌کند.
کتابهایی که تحت عنوان دولتی – سازمانی مشخص شدند با تاکید بر گفتمان دولت- ملت از همه جماعتهای خاص شخصیت‌ زدایی می‌کنند و همه آنها را تحت عنوان اقلیت که بیش از هر چیز موجودیتی ---------- است مخاطب حقوق و تعاریف قانونی قرار می‌دهند.
تنها کتابی که به عنوان یک کتاب دانشگاهی مورد بررسی قرار گرفت از لحاظ توجه به سئوالات و انتقادات زردشتیان گامی بسیار بلند را در جهت تحقق یک دیالوگ کامل برداشت اما از آنجا که پاسخ‌ها و سئوالات متقابل مسلمانان را نادیده گرفته است، نتوانسته به فهم کاملی از روابط متقابل این دو جماعت نایل شود.
در نهایت کامل ترین شکل دیالوگ در متون مورد بررسی در گونه دایره المعارف مشاهده شد که مشاهیر یزد را فارغ از تعلق مذهبی ایشان معرفی کرده است.
تغییرات فوق الذکر در گفتمان نویسندگان یزدی که به تعبیر گادامر در جهت تحقق «دیالوگ» رو به تکامل است، می تواند متاثر از عوامل متعددی باشد. اما عاملی که بیش از هر عامل دیگری، این تحقیق شایستگی طرح آن را دارد، تغییراتی است که در طول زمان در تنوع و چگونگی گونه های ادبی حاصل شده است. به این ترتیب که برای سالیان طولانی مهمترین گونه ادبی «تاریخ‌نگاری» بوده است. و البته تاریخ نگاری‌ای که به شدت در پیوند با حاکمان است. در این نوع تاریخ‌نگاری حتی شهروندان معمولی فراموش می‌شوند، چه رسد به اقلیت های مذهبی. با این حال از خصوصیات تاریخ‌نگاری منطقه‌ای، پرداختن به پیشینه عوارض محلی و وجه تسمیه های منطقه‌ای می‌باشد، نوعی پیوند تاریخ و جغرافیا. همین اقتضای تاریخ محلی باعث می‌شود که دویست سال بعد از اولین تاریخ محلی، مفیدی جلد سوم کتاب خود را که بیشترین حجم کتاب را در بر دارد به تشریح پدیده های جغرافیایی و مشاهیر شهر بپردازد.و به گونه منوگرافی و حتی دایره المعارف نزدیک شود.
به‌طورکلی براساس یافته‌های تحقیق انتخاب بستری جغرافیایی و همزمان برای توصیف یک مجموعه شهری بیش از یک بستر تاریخی می‌تواند تنوعات را نشان دهد. چنانکه کتب تاریخی در بخش جغرافیای خود ناگزیر از اشاره به زردشتیان بودند و همچنین کتاب های منوگرافی. و البته مزیت «دانشنامه مشاهیر» نیز به علت توصیف همزمان آن است. چنانکه این کتاب نیز در مورد مشاهیر تاریخی دارای نقص دانسته شد.
از طرف دیگر با گذشت زمان نهادهای جدید از جمله نهادهای مدرن گفتمان خود را بر گونه‌های ادبی سنتی غالب کرده‌اند. به عنوان مثال با ظهور گفتمان دولت – ملت ، تمام مذاهب یک سرزمین در این گفتمان موقعیتی برابر را پیدا می‌کنند. حال آنکه در تاریخ ایران پادشاه به شدت یک موقعیت مذهبی بوده و سالها اقتدار خود را از خلیفه و در عصر صفوی از اعتقاد «پادشاه به عنوان مراد» می‌گرفته است.
نهاد دیگری که گفتمان قدرتمندی را در دگرگون کردن گفتمان سنتی به وجود آورد، نهاد دانشگاه است. و مهم‌ترین ویژگی گفتمانی آن بی‌طرفی علمی و فراموش کردن دیدگاه خود در شناخت دیگری است. که موجب ظهور مرثیه‌ سرایی‌هایی چون «مشروطیت در یزد» می‌شود. البته نهاد دولت در گسترش گفتمان دانشگاهی بی‌تأثیر نیست. چرا که اولا با برابر انگاشته شدن تمام مذاهب در گفتمان دولت- ملت و ثانیا با در اختیار دولت قرار گرفتن ابزار قضاوت و کنترل، گفتمان دانشگاهی با اشتراکی که در ریشه های مدرن خود با دولت دارد و به پشتوانه ابراز سر سپردگی خود به نهاد دولت می‌تواند هر موضعی را اگرچه در تعارض با گفتمان‌های سنتی، اختیار کند. و با داعیه بی‌طرفی آن را حقیقتی قطعی معرفی کند. چنانکه کتاب مشروطیت در یزد پس از ستایش غیر مستقیم دولت مقتدر به مرثیه سرایی برای زردشتیان می‌پردازد و نهادهای سنتی را تحت عنوان تعصب مذهبی باعث و بانی ظلم و ستم به زردشتیان معرفی می کند.
در این میان یافته‌های تحقیق بهترین نمونه را «دانشنامه مشاهیر یزد» دانست که متعلق به گونه دایره المعارف است. گونه‌ای که اگرچه ضرورتا گونه‌ای مدرن نیست و شاید بتوان جلد سوم «جامع مفیدی» را سلف محلی و کتب تارخ‌ای چون «ملل و نحل» را پیشینه سنتی این سبک دانست، اما بی تردید آنچه امروزه به عنوان دایره المعارف شناخته می‌شود ، از جمله «دانشنامه مشاهیر یزد» تا حد زیادی تحت تاثیر شاخص‌های مدرنی چون برابری و اهمیت نظم و الگوهای استاندارد معرفی، می‌باشد. جالب اینکه جایگاه نهادی نویسندگان این کتاب نیز همانند گونه ادبی آن هم ریشه در نهادهای سنتی و هم ریشه در نهادهای مدرن دارد. به طوری‌که بنیاد ریحانه الرسول را می‌توان هم یک نهاد تحقیقاتی از نوع مدرن آن قلمداد کرد و هم تداوم سنت‌های محلی در چاپ و نشر کتاب را در آن دید.
بنابراین به‌نظر می‌رسد‌ که در متون مورد بررسی چگونگی پرداختن به زردشتیان به شدت در ارتباط با جایگاه نهادی تولید کنندگان گفتمان است. و هر نهادی تحت تاثیر اصول گفتمانی خود به بازنمود واقعیت‌های اجتماعی از جمله جماعت‌های شهری می پردازد. و این اصول گفتمانی نهادها بیش ازآنکه توسط نویسنده و آگاهانه اتخاذ شده باشند، در ادبیات و جهانِ شناختی آن نهاد متراکم شده‌اند و نویسنده به عنوان عضوی از آن نهاد اغلب بطور نا‌خود‌آگاه از شناخت نهادی‌ای که در آن شرکت دارد دست به انتخاب می‌زند.
به عنوان مثال جعفری ظهورآب قنات در محله زردشتیان را عیب می‌داند و این بیش از آنکه یک استراتژی آگاهانه در تولید گفتمان باشد، تحت تاثیر شناخت حاکم بر نهاد مذهب است که جعفری نیز به شدت تحت تاثیر این نهاد است. یا اگر در کتاب «مشروطیت در یزد» نویسنده بی‌طرفی را برخود تحمیل می کند بیش از آنکه انتخاب خود نویسنده باشد، اقتضای عضویت در نهاد دانشگاه است. در سایر موارد به ویژه کتاب‌های دولتی-سازمانی نیز می‌توان تاثیر شناخت نهادی را کم و بیش مشاهده کرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:30 PM
بابک، سرباز سرزمین ِ پارس!
بابک، سرباز سرزمین ِ پارس! افشین، افسار اسب را کشید و روی بگرداند. سپس، دو سرباز عرب را فرا خواند و گفت: (( بابک را اسب دهید، او همپای ما خواهد آمد، از ارمینه ( ارمنستان ) تا اینجا پیاده آمده است! کافیست! سردار را اسب دهید، تا ایرانی، سردار خویش را خوار نبیند)).
سربازان شتافتند و تیزپائی راپیش خواندند، اما بابک به اسب ننشست. قافلهء اسرا و سربازان، از سوئی چشم به بابک داشتند، و سر باز زدن او از سوار شدن، وز سوی دیگر، چشم به افشین، تا او را چه تصمیم خواهد آمد؟
نسیم صبحگاهی، خاک آذرآبادگان را می نواخت. آفتاب ملایم، چشم، به کوههای بلند سرزمین ایران، می گشود. صدای غرش شیری، ز دور دست دشت، بگوش می رسید. افشین اسبش را به خود گذاشت، پیاده شده و با لبخندی به بابک نزدیک گشت. پس وی را همچون امیری بزرگ خطاب کرد: (( سردار را چه می شود؟ آیا بناست همچون بردگان، پای پیاده داری ما را، در این دراز سفر؟ )). سپس، با کنایه ای شیطنت آمیز گفت: ((سفر مرگ، هر چه کوته تر، خوش تر! خلیفه بیقرار است، پس بشتاب!)).
بابک، نگاهش را به صف اسرا دوخت. لختی سکوت کرد، سپس با صدائی بلند، آنچنان که همه بشنوند، گفت، ((سنت سردار ایرانی نیست، که سواره به اسارت رود، در آن حال که یارانش، پای در خار دارند و پیاده‌اند!)).
افشین به فکر شد! سردار ایرانی؟...، پس در آنگاه که پابپای بابک، پیاده راه افتاد، بابک را گفت: ((دیری ست این سرزمین را سرداری نبوده است، البته جز تو! و بعید دانم که کمر راست گرداند، این شکسته سمند تند پای شرق)).
بابک لبخندی زده، پاسخ داد:
(( آری، کمر راست نگرداند، تا چون تو خائنینی، در رکاب خلیفهء عرب، شمشیر می زنند!)).
افشین را این سخن، سخت آمد. پس نگاه خشمگین اش را به سیمای کشیده و پرموی بابک دوخت و گفت: ((بسیار جالب است، جالب است که پدر بزرگت، ابومسلم خراسانی، به عرب خلافت می بخشد، و تو، مرا که تنها، راه پدران تو را ادامه دهم، خائن می خوانی! این چه رسم است روزگار را، که فرزندان حافظ میهن را، متهم به خیانت کند و خونریزان ناآرامی چون ترا، فدائی میهن؟)). ....
روز، بلند می شد. آفتاب، مهر می پراکند. خاک به هوا خاسته، موج می داشت ز زیر سم اسبان سواران خلیفه و گامهای خسته اسرای پیاده. راه، دراز می نمود و افق ناپیدا.
افشین، مشک آب، از زین اسب گرفته، اسیر خویش را سیراب کرده، پاسخ را به انتظار نشست. پس! بابک، خیسی لبان را با آستین چرمین زدود. سپاس گفت افشین را از برای آب. آنگاه سخن سرائید چنین که: (( آری، تو راست می گوئی. پدربزرگ من، قدرت، به عرب واگذاشت! چراکه فرزند ایمان نسنجیده‌ی خویش بود. او بر این تصور بود که جانشینان از خاندان پیامبرند، پس به عدالت نشینند و ظلم را نگزینند. غافل از این که فرزندان هاشم و عباس، فرزندان قاتلان سرداران بزرگ سرزمین اجدادی وی، ایران عزیز هستند. او ندانست که این سلسله‌ی فاسد، پیامبر را بهانه دارند، از برای قدرت. پس هر گاه، قدرت به کف آرند، همچون بنی‌امیه‌اند و همچون تخمه ای از نژاد و تیره‌ی سعد ابن ابی وقاص، که خون زن و فرزند ایرانی، جوی روان ساخت، از برای آبادی صحرای عرب!...
و اما تو ای افشین، تو راه پدران من و پدران خویش نمی روی! پدران ما، در راه عدالت و آزادی میهن از ظلم و اسارت، شمشیر زدند، اما تو در بقای اسارت میهن خویش، تیغ از نیام کشیده ای، هیچ اندیشیده ای، آیندگان چگونه یادت کنند، اینگونه که دشمن ِ دشمنان میهن را، به اسارت گرفته، و به قتلگاه می سپاری؟)). افشین بر جای ایستاد. پس، شولای خویش، باز نموده، بردست گرفت و چنین پاسخ داد: ((بابک! تو خطا رفتی. تو، نه راه پدران رفتی و نه فکر ایشان را پاس داشتی. پدران تو اسلام آوردند، تاخلق بیاساید، و تازیان، بیش از این، خون نریزند و ویران نسازند. تو اگر خلف بودی هم ایشان را، به دین بهی نچسبیدی و اعتقاد کهن رها بکردی و همچون من، در اندیشه‌ی صلح و آرامش خلق و آبادی سرزمین نیاکان بودی! اما افسوس، افسوس که توعزم کردی به جوی بازگردانی آب رفته را، و خلق را، اعتقاد منسوخ فراخواندی و بنای بر دشمنی و خشونت بگذاشتی، آن‌چنان که از خراسان تا اسپهان و از مازندران تا آذرآبادگان، بذر کین گسترده است کنون، و آبادی هاست ویران. آری، آن کس که بذر کین کارد، البته جز ویرانی ندرود! حال خود قیاس کن که تو فرزند راستین این سرزمینی، یا من که به قیمت خواری خویش، سرزمینی را زنده و پایدار خواهم؟!)).
بابک را، چهره چون خورشید درخشید، و از چشمان، خشم شعله کشید: ((هان! چه می پنداری ای‌ کوچک‌مرد؟! ایرانی، هرگز ننگ به هر قیمتی زیستن را نخواسته است، که اگر چنین بود، از کشته اش، پشته نمی شد، تاریخ درازی را، که به پاسداشت این سرزمین، سپری گشته است. بگذار دریای پارس را، خون به جای آب، موج به موج بکوبد، و کوه‌های سر به فلک کشیده را، استخوان فرزندان این خاک، رفیع تر گرداند و جز درخت خشم نروید، جنگل‌های انبوه شیرگاه مازندران را، و خورشید بسوزاند کویر تشنه خراسان بزرگ، شعله گاه و کشتزار ِ عشق را، اما نیالاید به ننگ اسارت و باقی به بقای وطن فروشانی که، البته میهن نیز، برای ایشان، جز تکه استخوانی از قدرت، همچون سگان نیست!
((ما را زمین سوخته، به ز آبروی رفته، بیدار شو ای به جادوی ِ افیون عرب، خفته! ترکان خونخوار، به دروازه‌ی میهن در انتظارند، تا تکه تکه گردانند به نفرت و خشم، زادگاه ترا، وزان سوی، تازیان، به ذلت برند و کنیزی، زنان و دختران ترا، ... اینگاه، که ما راست عزم دفاع از خانه و کاشانه، ترا این چه حقارت است، که دست بسته خواهی، دلیر مردان ِ این سرای ِ باستان را؟)).
افشین، افسار اسب را رها ساخت. دست بر کمر نهاد و چشم، در چشم بابک دوخت. کاروان از حرکت باز ایستاد. نگاه‌ها بر دو سردار جنگجو، دوخته شده بود. نفس‌ها در سینه حبس بود. کس نمی دانست، بین آندو، چه گذشته است؟ جز پیشکار افشین که شاهد و ناظر بود، دیگران را، ازین نبرد ِ کلامی، کلامی آگاه نبود...
لب‌های افشین، از خشم می لرزید. پس عرق از پیشانی زدود و در حالی که انگشت بسوی بابک نشانه داشت، سخن بر آمد که: (( هیچ ات گناه نیست! بگوی، بگوی که خورشیدت، در غروب آشیانه دارد، و صد البته از یأس است که می غری! اما می خواهم بدانم، آنگاه که بر دار می شوی نیز، اینگونه آواز دلاوری خواهی خواند یا ... .
بابک سخن او را قطع کرد و گفت: (( یا چه؟ یا چون زنان ِ شوی ز کف داده، به شیون خواهم نشست؟ هرگز! هرگز! افشین! تو و اربابانت، هرگز زانو زدن یک سرباز سرزمین پارس را، به چشم نخواهید دید! ... و اما تو... و اما تو ای وطن فروش! مطمئن باش که هیچ اربابی، نوکر خائن را گرامی نخواهد داشت، دیر یا زود، تو نیز چوب ساده لوحی خویش را، خواهی خورد...)). ...
به فاصله‌ی نچندان درازی پس از مرگ بابک، افشین نیز بفرمان خلیفه، بر دار شد، تا عبرت آید وطن فروشان را، شاید!!!
گرفته از روشنگری

armin khatar
07-23-2011, 07:30 PM
تاریخچه افسران نظمیه
تاریخچه افسران نظمیه ▪ کنت دمونت فورت:
کنت در پی درخواست ناصر الدین شاه از دولت اطریش به عنوان کارشناس امور پلیس به امنیت شهری به ایران آمد و پس از بررسی اعلام کرد که با ۴۰۰ پلیس پیاده و ۶۰ پلیس سواره می تواند امنیت تهران را تأمین نماید و پس از تدارک مقدمات کار روز ۱۶ ذیقعده سال ۱۲۹۵ هجری قمری اولین تابلوی شهربانی تهران نصب گردید که عبارت بود از (اداره جلیله پلیس دار الخلافه و احتسابیه) و به این ترتیب تهران برای نخستین بار دارای پلیس شد. کنت برای حفظ نظم و امنیت تهران مقرراتی وضع کرد که به کتابچه قانون کنت معروف گردید. چندی بعد اداره پلیس تهران به صورت وزارت نظمیه در آمد و چهره تازه ای به خود گرفت و دارای سازمان منظم و ادارات ثابتی شد وی بر مبنای مقررات مصوبه با شدت و قدرت کامل در حفظ امنیت شهر می کوشید و در برابر خلاف کاران فوق العاده سختگیری نشان می داد او همچنین ترتیبات منظم و مقررات تازه ای برای زندان و زندانیان وضع و به مورد اجرا گذاشت. کنت از سال ۱۲۹۵ تا سال ۱۳۰۹ هجری قمری در انجام وظایف خود کوشید و سرانجام بر اثر دسیسه و تحریک درباریان و به ویژه کامران میرزا فرزند شاه و حاکم تهران از سمت خود معزول گردید.
سید عبدالله خان نظام السلطنه وی در سال ۱۳۰۹ که کنت دمونت فورت از سمت وزارت نظمیه معزول شد، رئیس نظمیه تهران شد دکتر فوریه پزشک مخصوص ناصرالدین شاه در باره وی می نویسد (ابوتراب خان به من گفت رئیس تازه پلیس ، سید عبدا... برادر میزرا عیسی وزیر ناب الحکومه تهران این مقام را که تیول نایب السلطنه است از او به ماهی هزار تومان اجاره کرده و انصاف این است که این مبلغ برای چنین مقامی بسیار کم است) در کتاب (شرح حال رجال ایران ) آمده است ( ریاست شهربانی یا وزارت انتظام السلطنه بیش از ۷ ماه طول نکشید و به جای او میرزا ابوتراب خان نوری که قبلاً معاون کنت دمونت فورد بود به سمت وزیر نظمیه تعیین شد) میرزا ابو تراب خان نظم الدوله نظام الدوله در زمان تصدی کنت دمونت فورت معاونت نظمیه را به عهده داشت وی زبان فرانسه را به خوبی می دانست و مطالعات زیادی در امور ---------- و اجتماعی کشورهای اروپایی نموده بود. میرزا ابوتراب پس از شروع خیلی سعی نمود که با استفاده از معلومات کنت بتواند تشکیلات اساسی و برای نظمیه بنهاند و وضع نظم و انتظام را از آن حالت هرج و مرج رهایی بخشد ولیکن موفقیتی بدست نیارود . نظم الدوله تا زمان مظفر الدین شاه در ریاست نظمیه باقی بود و بازپرسی از میرزا رضای کرمانی (قاتل ناصر الدین شاه) بوسیله او صورت گرفت. میرزا عیسی خان وزیر بعد از نظم الدوله، میرزا عیسی خان وزیر رئیس نظمیه شد و بر یک عده ای افسران ارشد و رصد باشی و داروغه و سایر عواملی که آسایش و امنیت شهر را تأمین و با متخلفین در مبارزه بودند ریاست داشت. گفته شده وی وظایف خود را به دقت انجام می داد و در اجرای دستورات مقامات بالا بسیار جدی بود.وی در سال ۱۲۸۸ شمسی در وبای اولی که در تهران شیوع یافت بدرود حیات گفت.
کریم خان مختار السلطنه پس از درگذشت میرزا عیسی خان وزیر، کریم خان مختارالسلطنه به سمت «وزیر نظمیه» منسوب گردید و شروع به اصلاحات این دستگاه کرد. مختارالسلطنه نظمیه را به صورت سازمان منظم و صحیحی در آورده و دو اثر مربوطه را تشکیل و شهر تهران را به چهار ناحیه (کمیساریا) تقسیم نمود و آمار جمعیت تهران را که در آن تاریخ ۱۶۰۰۰۰ نفر بود با نقشه محلات پایتخت و تعداد خانه ها و دکاکین و کلیه ابنیه تهیه و آماده ساخت. وی علاوه بر این واحدی به نام ژاندارمری که تا آن زمان اسمی از آن برده نمی شد ترتیب داد و با تصویب دولت وقت هنگهای افشار ـ بکشلو ـ فیروزکوه و تهران و سوادکوه را تحت فرماندهی خود گرفت و چون فرد کاردانی بود اداره بلدیه را به عهده گرفت و چندی نگذشت حکومت تهران را هم به او واگذار کردند و بدین ترتیب کلیه امور انتظامی و حل مسائل حقوقی و کیفری به عهده او گذاشته شد. وی دو بار به حکومت تهران و ریاست نظمیه منصوب شد. معاون الدوله محمد ابراهیم خان معاون الدوله پسر فخر خان امین الدوله کاشانی پس از مختارالسلطنه به وزارت نظمیه و احتسابیه منصوب شد . وی قبل از ریاست نظمیه در مسئولیتهای نظیر وزارت تجارت ، معاونت وزارت عدلیه، کارگزار آذربایجان، کنسول و کارپرداز اول دولت ایران در قفقاز و ... داشت و در اواسط ۱۳۱۴ هجری قمری به ریاست نظمیه منصوب و در اوایل سال ۱۳۱۶ هـ .ق از این سمت استعفاء داد.
گفته شده وی فرد کارآمدی بود که بعدها به سمت وزارت امور خارجه انتخاب شد. ظاهراً معاون الدوله اولین فرد غیر نظامی است که به سمت وزارت نظمیه منصوب شده است. آقابالا خان(سردار افخم) آقابالا خان صاحب لقبهای معین نظام ، وکیل الدوله و سردار افخم است. وی ابتدا سرتیپ فوج کامران میرزا بود که در سال ۱۳۰۳ هـ . ق لقب صارم السلطنه درخواست کرد لاکن در جمادی الثانی سنه ۱۳۰۴ به درجه میر پنجی ارتقاء یافته و به معین نظام ملقب گردید .
گفته شده وی در سال ۱۳۲۷ هجری قمری پس از برکناری از ریاست نظمیه درحالی که حکومت گیلان را بر عهده داشت در شهر رشت به دست مشروطه طلبان و آزادی خواهان کشته شد. آقابالاخان مورد لطف خواص کامران میرزای نایب السلطنه پسر ناصر الدین شاه و پدر زن محمد علی شاه بود . فتح ا... سعید السلطنه فتح ا... سعید السلطنه فرزند میرزا رفیع نظام العلماء تبریزی در سال ۱۲۸۸ قمری در تبریز متولد شد. در دوران سلطنت مظفر الدین شاه مدتی رئیس فوج توپچی مقدم مراغه و سپس رئیس فوج پیاده نه خوی شد . در سال ۱۳۱۳ هجری قمری مدتی معاون استانداری فارس بود و در سال ۱۳۱۵ قمری به پیشکاری حکومت تهران منصوب شد .
در سال ۱۳۲۲ قمری عهده دار ریاست نظمیه تهران بود و در سال ۱۳۲۴ قمری به حکومت بوشهر رسید. در سال ۱۳۲۵ قمری در زمان نخست وزیری ابوالقاسم ناصر الملک رئیس نظمیه تهران شد. انتصاب وی به ریاست مقارن با وضع بسیار آشفته کشور بود و مشروطه طلبان و آزادی خواهان از یک طرف و طرفداران استبداد از طرف دیگر صف آرایی نموده و اوضاع ---------- کشور به شدت مخشوش بود. در چنین وضعیتی نه تشکیلات نظمیه و نه رئیس نظمیه هیچ یک نمی توانستند عامل مؤثری در استقرار نظم و امنیت عمومی باشند. اعظم السلطنه وزارت نظمیه اعظم السلطنه در تهران مصادف بود با شورشهای پیاپی مردم (در آستانه پیروزی مشروطه طلبان) که دیوانه خانه عدلیه می خواستند تحصن کسبه و دانش آموزان مدرسه دارالفنون در سفارت انگلیس و مهاجر علماء از تهران و ترور میرزا علی اصغر خان اتابک و عزل عین الدوله و صدارت میرزا نصرا... خان مشیرالدوله و صدور فرمان مشروطیت ، گفته شده وی از امور انتظامی اصلاً اطلاع نداشت .
از وقایع مهم دوره ریاست اعظم السلطنه ترور امین السلطان و واقع معروف به توپخانه است. معتضد دیوان معتضد دیوان روز بیست وهشتم ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری به دستور محمد علی شاه به وزارت نظمیه تهران منصوب شد از وقایع مهم عهد و زمان وزارت معتضد دیوان وکیل واقعه تکیه دولت و دیگری واقعه پرتاب نارنجک به سوی اتومبیل محمد علی شاه، شش نفر مقتول و عده ای مجروح می شوند معتضد دیوان ۳ نفر از جمله حیدر خان عمواوقلی را به اتهام ساختن ------ دستگیر می نماید و همچنین اقدام به علت اعتراضاتی که به عمل آمد باعث عزل معتضد دیوان گشت.
عبدل الحسین خان (سردار سالارالمک گروسی) از دوران ریاست نظمیه عبدل الحسین خان (سردار سالارالمک گروسی ) حسن علی خان امیر نظم و کارهای وی در نظمیه اطلاع چندانی در دست نیست. گفته شده چون دوره کشمکش بین محمد علی شاه و مشروطه طلبان پیش آمد شاه یکی از خاصان خود یعنی (رضا بالا) را به ریاست نظمیه گماشت. رضا بالا وی آخرین رئیس نظمیه دوران استبداد صغیر (زمان محمد علی شاه) می باشد وی از ایادی محمد علی شاه بود و موظف بود که آزادی خواهان و مشروطه طلبان را تحت فشار و شکنجه قرار دهد ولی چون محمد علی شاه از سلطنت خلع شد و قوای مجاهدین در سال ۱۳۰۷ هجری قمری وارد تهران شدند رضا بالا ناچار پست خود را ترک گفت .
یپرم خان اولین رئیس نظمیه تهران در عصر مشروطیت از ارامه قرباق گنچه و از اعضای مرموز حزب ارتجاعی داشناکستیون بود و در ایران تشکیلات داشناک را به وجود آورد او به ظاهر داعیه آزادی خواهی داشت و با عواملی که داشت خود را شبه انقلابی نشان می داد و به هنگام حمله به تهران فرماندهی گروهی از داشناکها را به عهده گرفتن و بعد از سقوط محمد علی میرزا و فتح تهران توسط مجاهدین به ریاست نظمیه تهران برگزیده شد. یپرم خان پلیس های سوار مخصوص گشت شبانه در شهر و دسته جات پیاده پلیس برای مراقبت از نقاط مهم پایتخت به وجود آورد و کلانتری ها را ازخانه کدخدا به مرکز مشخصی به نام کمیساریا انتقال داد و اداره ای به اسم اداره تحقیق که معادل اداره اطلاعات بود تأسیس کرد و عمارت و میدان توپخانه را به محل جدید نظمیه اختصاص داد . روی هم رفته اقدامات وی در زمینه سرو سامان بخشیدن به نظمیه تهران قابل توجه بود . نظم بخشی و سازمان دهی از ویژگی های یپرم است .
یپرم خان یک بار از ریاست نظمیه استعفاء کرد . ولی پس از شکست دادن سالارالدوله به ریاست نظمیه منصوب شد و بعدها در جنگ با سالارالدوله در هشت فرسنگی همدان از پای درآمد گفتنی است یپرم خان بودجه پرسنلی کارکنان نظمیه را از محل درآمد با ندرول مشروبات و تریاک و عوارض قیان تصویب و تأمین نمود و درجه داران نظمیه را به این صورت تأمین کرد. رصد باشی، یوزباشی، کمیسر، سرکمیسر، کلانتر. مظفر اعلم وی یکی از معاونین یپرم خان بود . از کارهای یپرم خان در زمان ریاستش بر نظمیه تشکیل پلیس سوار بود که آن را به مظفر خان اعلم داده بود و برای آنکه بین پلیس سوار و پلیس عادی تفاوتی باشد این گروه را ژاندارم نامید این ژاندارم ها وظایف ژاندارمهای بعدی را که حفظ امنیت در راه ها و روستاها باشد نداشتند و به منزله کلانتری‌سوار سالهای بعد بودند .
پس از استعفای یپرم خان از ریاست نظمیه (دوره اول) مظفر اعلم به ریاست نظمیه برگزیده شد و چون یپرم بازگشت اعلم به ارتش منتقل گردید در زمان ریاست نظمیه اعلم حادثه قتل صنیع الدوله اتفاق افتاد و هر چند قاتلین به وسیله شهربانی دستگیر شدند ولی سفارت روسیه مداخله کرده آنها را از نظمیه ایران گرفت و برای محاکمه و مجازات به روسیه فرستاد. سردار نظام(سردار شوکت) وی از فارغ التحصیلان دارالفنون و از مشروطه خواهان به شمار می رفت و در زمان استبداد صغیر فراری و مخفی بود . او نخستین کسی است که به باسواد کردن افراد پلیس توجه کرد و معتقد بود که پلیس باید آموزش کافی ببیند لذا آموزشگاه هایی برای تربیت افسران تشکیل داد ولی ریاست او زود گذر بود. قاسم پوروالی قاسم پوروالی یا قاسم والی، فرزند علی خان در سال ۱۲۷۱ خورشیدی متولد شد وی تحصیل کرده فرانسه بود و در سال ۱۲۹۱ خورشیدی به ریاست کل نظمیه و درجه سرداری رسید و ملقب به سردار همایون گردید. در دوران ریاست کوتاه وی هیچ تحولی در نظمیه روی نداد تا اینکه سوئدی ها کار نظمیه را بدست گرفتند . قاسم پوروالی سپس به حکومت تهران ، ریاست بریگاد مرکزی ،کفالت وزارت جنگ، ریاست تفتیش قشون، حکومت اراک و در سال ۱۲۹۹ خورشیدی به ریاست دیوزیون قزاق منصوب شد . گفته شده بیشتر سمت هایی که به پوروالی داده شد به اشاره و پشتیبانی بیگانگان بود .
سرهنگ وسته(اهل سوئد) در پی موفقت مجلس دوره دوم با استخدام مستشاران خارجی وسته اهل سوئد با درجه سرهنگی به ریاست نظمیه تهران رسید وی در اولین گام حدود ۶۰ تن افسران شاغل را در نظمیه را اخراج نمود و در گام بعدی پس از پاکسازی نظمیه و بررسی موفقیت به آموزش افسران و افراد پلیس همت گمارد. وستداهل تعدادی از افراد نظمیه را رای اخد تعلیمات به پادگاه های باغشاه و یوسف گسیل داشت و قزوین بر این نقطه دو آموزشگاه اختصاصی پلیس دایر کرد. یکی از این آموزشگاهها به آژان ها (افراد پلیس را آژان می گفتند) سواد خواندن و نوشتن زبان فارسی و شیوه کار پلیس انتظامی را یاد می داد و دیگری که به مدرسه آسپیرانی موسوم بود افراد پلیس را در رشته های آگاهی و کشف جرایم و کارآگاهی تغییر مجرمین ---------- تعلیم می داد. وستداهل به همراه مشاوران خود تهران را از نظر انتظامی به ده ناحیه تقسیم بندی و در هر ناحیه یک کلانتری که آن روزها کمیساریا خوانده می شد تأسیس نمود . شهربانی وستداهل نقش عمده در دستگیری اعضاء کمیته مجازات بر عهده داشت. وستداهل و هیئت سوئدی همراه وی در پی به قدرت رسیدن رضا خان با دسائس وی از کار برکنار شدند

armin khatar
07-23-2011, 07:31 PM
تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان



تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان در۷۹۰ه.ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آنکه عده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش کردند و مامورین وصول باج را کشتند، دستور قتل عام مردم را صادر کرد. مورخین نوشته اند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آنها مناره های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد.
حال ببینیم که تیمور که بود و چه کرد و با چه بهانه و انگیزه ای در اصفهان قتل عام به راه انداخت و چگونه رخت از این جهان بربست. «تیمور» Timur را ایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ می خوانند اروپائیان به او «تامرلان» می گویند. تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود که آن قوم نیز شاخه ای از مغولان آسیای مرکزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مرکزی به معنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «کش» شهر سبز کنونی در جنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای که تیمور متعلق به آن بود «برلاس» نام داشت.
ابن عربشاه مورخ معروف در کتاب «عجایب المقدور» می نویسد: تیمور در نوجوانی وقتی که مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبی نمی توانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حکومت «کش» نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتخت خود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه کرد متوجه ایران شد. او از ۱۳۸۱ میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز کرد و تا ۱۸ فوریه ۱۴۰۵ که در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط در شرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. بخش عظیمی از جهان که مدت ۲۵ سال در اضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانه هایی نیز ساخته اند.
ابن عربشاه مورخی که درباره دوره تیمور قلمفرسایی کرده است در کتاب عجایب المقدور می نویسد: «در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمین خورد و در نتیجه شراره هایی از آن بر هوا خاست و باز می گوید که موقع تولد دستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را برای چنگیز نیز گفته اند.» در زمان تولد او طاعون مرگ سیاه اکثر نقاط اروپا و بخشی از آسیا را فرا گرفت به طوری که مورخین نوشته اند، نیمی از مردم انگلستان به کام مرگ فرو رفتند و دو سوم دانشجویان دانشگاه آکسفورد نیز طعمه طاعون شدند. تیمور وقتی که به قصد کشورگشایی به ایران و ممالکت مجاور حمله برد، کمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی می گوید که: «او تازیانه عبرت خدایی بر مخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملکم گفته است که تیمور از بزرگ ترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهان روزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز کرد و تمام خراسان، سیستان، هند و به خاک ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران و بالاخره هر جایی که انسانی زندگی می کرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن کله مناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده کتاب تیمورلنگ می نویسد: موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمی افراشت و این علامت آن بود که اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمی بینند. در روز دوم پرچم سرخ می شد و این علامت آن بود که اگر شهر تسلیم شود فقط سرداران آن شهر مجازات می شوند. در روز سوم پرچم سیاه می شد به این معنی که تمام اهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده کرد و در مرحله دوم که پرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن کشتار همه مردم، آن را ویران ساخت. اگر شکوه و جلال تیمور را می خواهیم بدانیم باید سفرنامه «کلاویخو»Clavigo سفیر اسپانیا در دربار تیمور را مطالعه کنیم تا به اخلاق و روش زندگی او آگاه شویم. کلاویخو در هشت سپتامبر ۱۴۰۳ تیمور را در چادر سلطنتی ویژه در سمرقند ملاقات کرد. تیمور به سبب آنکه از نسل صحرانوردان بود با آنکه قصر باشکوه شاهی در سمرقند داشت درون یک چادر به سبک ایلی زندگی می کرد که شکوه و جلال و عظمت و زیبایی آن از یک قصر سلطنتی بیشتر بود.

armin khatar
07-23-2011, 07:31 PM
اخلاق و روش زندگی امیرتیمور
تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و کلاویخو و سایرین در این نکته متفق القول هستند که تیمور همه جا را غارت می کرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رویایی بسازد.
ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که می توانستند سطح زمین را با سکه طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمی شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر می بریدند کوچک ترین تاثیری در او نمی کرد. او چون می خواست در یک جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می کرد. اما در خفا شراب می خورد. تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اکثرا کباب گوشت کره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می خواست شهر زادگاه خویش کش را تجدید بنا کند دو تن از معماران که به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی هایی داشت که خوی وحشیگری او را نمایان می ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد.
در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می کرد. به مجرد اینکه درباره کسی قضاوت می کرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در کشتن آن فرد بیچاره اقدام می کردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی که نزد روس ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا ببینند که از روی شکل جمجمه اش مجسمه او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت. او طی سه حمله همه ایران را تسخیر کرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبت می کند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذکر کرد که از آن جمله است «قتل عام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م که در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زنده درون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ ه دسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور کردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م و دیگر بر پا کردن بیست کله مناره در همان سال نزدیک حلب و دمشق و دیگر قتل عام سکنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندکی از بسیار حوادث خونین است که در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان می دهد.»
از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریخ تیمور چاپلوسی را به حداکثر رسانید با تمام چاپلوسی هایی که از تیمور کرده نتوانسته است که قتل عام ها و کله مناره های امیرتیمور را ناگفته بگذارد و آن قدر حیا و ملاحظه نداشته که او را از طرف خداوند موید و منصور هم می شمارد. ولی حقایق را سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران این گونه می گوید: با هفتصد هزار نفر لشکر که او را می پرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقات مردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود. او جبار و متکبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود به پر کاهی نمی سنجید.
وقتی که لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح کرد مبارزینی را که در خرم آباد و بروجرد در برابر او مقاومت کرده بودند زنده از پرتگاه های بلند به درون دره ها پرتاب کرد.

armin khatar
07-23-2011, 07:31 PM
● قتل عام مردم اصفهان
شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیه کسانی که به ایران هجوم می آوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانه ای بود که اصفهان را فتح کند.
تیمور زمانی که در خراسان بود دچار یک نوع بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری را می کند. تیمور از این جهت نامه ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می کنی و خیال می کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آبلیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تو نمی فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد. در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن آن قدر پهن بود که یک گاری می توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سده اصفهان رسانید و در آنجا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر را از بهار سال ۷۸۹ محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت. اما حاکم وقت به تیمور قول پرداخت باج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازل مردم اصفهان شدند. یکی از اهالی اصفهان به نام «علی کچه پا» گروهی را دور خود جمع کرد و به آنها گفت که به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همه سربازان تاتار حمله برده و آنان را بکشید. فردای آن شب تیمور شنید که سه هزار سرباز او کشته شده اند، لذا دستور قتل عام صادر کرد و برای آوردن هر سر از کشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین کرد. سربازان تاتار آن قدر با خود سر آوردند که تیمور دیگر نمی خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رسانید. لذا وقتی که تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، کشتار را متوقف کرد ولی بچه های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی مانده را وادار کرد که کشته شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقه مرتفع تمام بچه های کشته شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون بختان خاک نشین کیستند آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده اند و تو به خاطر خدا به این موجودات بی گناه رحم کن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی که کودکان بودند راند و چنان نمود که ایشان را ندیده است. سواران از پی او شتافتند و بر آنان گذشتند و کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای اسبان با خاک یکسان کردند.
پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازه ها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او بعد از آنکه هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر نموده بود کشت به مردم صدمه ای وارد نکرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت که من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت های خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی می بخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخشش های بی جا بود که مرا به این روزگار فلاکت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. تیمور سپس به تعقیب بقیه سلاطین آل مظفر روانه خوزستان شد و به اتفاق شاهرخ به جنگ شاه منصور رفت و او را کشت و با کشته شدن او سلسله آل مظفر منقرض شد. بالاخره تیمور بعد از این همه کشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا مرد. او در مقبره ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که تیمور قبلا دستور داده بود به صورت یک ساختمان مجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شده بودند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:31 PM
نا گفته های تاریخ کهن ایران
نا گفته های تاریخ کهن ایران ▪ آیا میدانید :اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع کرد ایرانیان بودند
آیا میدانید : اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت بهره مندی از آنان استفاده کردند ایرانیان بودند
▪آیا میدانید : اولین مردمانی که مس را کشف کرد ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند در شهر سیلک در اطراف کاشان
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند به فرمان یکی از پادشاهان زن ایرانی بوده است
▪ آیا میدانید : اولین ارتش سواره در دنیا توسط سام ایرانی اختراع شد با ۱۱۵ سرباز
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که حروف الفبا را ساختند در ۷۰۰۰ سال پیش در جنوب ایران ، ایرانیان بودند .
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کرد ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند
▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که قاره آمریکا را کشف کردند ایراینان بودند و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتاده اند
▪ آیا میدانید : کلمه شاهراه از راهی که کورش بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده
▪ آیا میدانید : کورش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد
▪ آیا میدانید : کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از ۱۰۰۰ متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد
▪ آیا میدانید : اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد
▪ آیا میدانید : دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال ۵۴۴ قبل از میلاد ساخت ، ساخته شد
▪ آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد
▪ آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و به جای عذر خواهی فرعون مصر از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود و به همین دلیل کمبوجیه با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد . و به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود
▪ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند برگذیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر تهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره ) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
▪ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بداند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگذین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و ۲۰۰۰ سال جلو تر از خود می اندیشید
▪ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد
▪ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بود آزاد کرد
▪ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهرای بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
▪ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۶۵ سال به طول انجامید
▪ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند
▪ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است
▪ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
▪ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
▪ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد
▪ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
▪ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد
▪ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد

armin khatar
07-23-2011, 07:32 PM
آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کرد و همه را برا جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم
▪ آیا میدانید آئین زرتشت نخستین انقلاب انسانگرایی و آزادیخواهی در تاریخ بود. تمام نوشتارهای تاریخی نشان میدهد که چه اندازه این انقلاب جهان را به پیش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهانی تاثیر گزاشت .
▪ آیا میدانید « تحولی که زرتشت در فرهنگ ایران به وجود آورد زنهای ایرانی را در تمام زمینه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادی برخوردار شدند که مانند آنرا در هیچ جایی از دنیای باستان نمیتوان یافت. درآن زمان یونانیها با زنان خود مانند برده رفتار میکردند و ارستو میگفت زن نمیتواند روح داشته باشد.
پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس ۱۹۸۴ رویه ۱۱۰
▪ آیا میدانید هیچ صفحه ا ی از کتابهای تاریخ نمیتواند گواه دهد که یک نفر بزور به اندیشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز این بود زمانی که ایرانیان امپراتوری جهانی درست کرده بودند، یونان و هند و مصر و تمام خاور میانه و نیمی از آفریقا زرتشتی شده بودند. ( پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس ۱۹۸۴ رویه ۱۱۴)
▪ آیا میدانید در فرمان آزادی کورش (قانون حقوق بشر). که ۲۵۴۱ سال پیش با خط میخی روی استوانه بزرگی نوشته شده و امروز در موزه لندن است، این جمله ها آمده اند۰ « انسانها آزادند که هر خدایی را که دلخواه آنها است بپرستند، آنها آزادند که در کشور دلخواه خویش زندگی کنند، همگی باید در آرامش و صلح زندگی نمایند.....». ( و. ایلرز : ترجمه استوانه کورش از خط میخی، ۱۹۷۴ : ی. کیله: تفسیر نوشتار استوانه کورش، ۱۹۷۳ ) .
▪ آیا میدانید پس از آزادی یهودیان از اسارت بابل بوسیله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشلیم بوسیله داریوش و جمع آوری تورات بوسیله خشایارشاه، سه پادشاه زرتشتی ایران، پیامبران یهودی همچون ایسایی، ژرمی، ازقیل ودانیل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پیام آور آزادی» خواندند. (ژرار ایزرایل: کورش بزرگ، پاریس ۱۹۸۷)

armin khatar
07-23-2011, 07:32 PM
نگاهی به شهرستان تایباد
نگاهی به شهرستان تایباد ● شهرستان تایباد
▪ مهمترین آثار تاریخی این شهرستان عبارتند از :
۱) مسجد و آرامگاه شیخ زین الدین تایبادی
۲) کاروان سرای شاه عباس
۳) برج کرات
۱) مسجد و آرامگاه شیخ زین الدین تایبادی ؛ مسجد و آرامگاه مولانا شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی مورد احترام و توجه سنی ها و شیعه ها است ، که در زمان حکومت شاهرخ تیموری ( ۸۴۸ ه . ق ) و به دستور و زیر او پیراحمد خوافی ساخته شده است . اهمیت این بنا بیشرت به خاطر کتیبه های دوران تیموری و کاشی کاری های زیبای آن است .
۲) کاروانسرای شاه عباس ؛ کاروانسرای روزگاری شاه عباس صفوی ، در نزدیکی مسجد مولانا شیخ زین الدین قرار دارد .
۳) برج کرات ؛ این برج بر روی تپه ای باستانی ، در نزدیکی روستای کلات ، میان تایباد و خواف قرار دارد و از بناهای دوره ی سلجوقی است .
● نگاهی به شهرستان تایباد
شهرستان تایباد ، با پهنه ای حدود ۵۰۸۴ کیلومتر مربع ، در شمال خاوری استان خراسان ، در کنار مرز ایران و افغانستان قرار دارد .
این شهرستان از شمال به شهرستان تربت جام ، از باختر به شهرستان تربت حیدریه ، از جنوب به شهرستان خواف واز خاور به افغانستان محدود است و هری رود در این ناحیه ، مرز ایران و افغانستان را مشخص می سازد .
شهرستان تایباد از ۲ بخش دشتی و کوهستانی تشکیل شده است و بلندی آن از باختر به خاور کاسته می شود . ( بلندی از ۶۰۰ تا ۱۱۰۰ متر است )
آب و هوای این ناحی بیابانی و نیمه خشک است و در بخش های جنوبی ، زمستان ها سرد و تابستان ها معتدل است و به دلیل کمی باران و تبخیر ، کشاورزی نیاز به آبیاری از طریق چاه و کاریز دارد .
رود فصلی کال مرغاب در شمال شهر تایباد جریان می یابد .
این رود از کوه رنجه سرچشمه گرفته ، پس از دریافت شاخه هایی از ۱۳ کیلو متری شمال خاوری تایباد ، به گونه ی رود دائمی در آمده و وارد هری رود می شود . در شمال و شمال باختری تایباد ، کاریزهایی وجود دارد .
شهرستان تایباد بر پایه ی تقسیمات کشوری سال ۱۳۷۵ ه . ش دارای ۲ بخش ، مرکزی و باخزر ، ۲ شهر تایباد و باخزر ۵ دهستان میان ولایت ، پایین ولایت ، کرات ، بالا ولایت ، باخزر است .
● جمعیت شهرستان تایباد
جمعیت شهرستان تایباد ، در سر شماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۷۵ ه. ش ، ۱۲۷۶۷۹ نفر بوده است ، که از این شمار ۶۴۱۴۱ نفر مرد و ۶۳۵۳۸ نفر زن بوده انداز ۱۲۷۶۷۹ نفر جمعیت این شهرستان ، در سال ۱۳۷۵ ه . ش ، ۴۵۶۷۹ نفر در نقاط شهری و ۸۲۰۰۰ نفر در نقاط روستایی زندگی می کنند .
● شهر تایباد
۱) جایگاه جغرافیایی
۲) نام و پیشینه ی تاریخی
۳) آثار تاریخی
۴) ویژگی های انسانی
▪ جایگاه جغرافیایی :
شهر تایباد ، مرکز شهرستان تایباد با پهنه ای حدود ۹۷۰ هکتار در خاور استان خراسان ، در مسیر راه مشهد - اسلام قلعه ، در ۳۳ درجه و ۴۴ دقیقه و ۳۰ ثانیه پهنای شمالی و ۶۰ درجه و ۴۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه در ازای خاوری نسبت به نیمروز گرینوچ قرار دارد .
این شهر از سوی شمال به آبادی ارزنجه پایین ، از خاور به روستای دو غارون ، از باختر به آبادی چاه خیرخواه ، از جنوب به روستای فرمان آباد محدود است .بلندی شهر تایباد از سطح دریا ، ۸۱۰ متر و فاصله ی هوایی آن تا تهران ، ۸۶۴ کیلومتر است . فاصله ی زمینی آن تا مشهد ۲۲۳ ، تا تربت حیدریه ۲۱۰ ، تا تربت جام ۶۲ ، تا سنگان ۶۷ و تا اسلام قلعه ۲۰ کیلومتر است .
پیرامون این شهر بلندی قابل توجهی وجود ندارد و شهر تایباد ، در دشت قرار گرفته و چندین دشت دشت بزرگ ، از جمله دشت خدنگ درخاور و دشت دو غارون در جنوب خاوری ، دور آن را فرا گرفته است .
رود فصلی کال مرغاب ، در شمال تایباد جریان می یابد . هوای شهر تایباد معتدل و خشک است و بیشترین درجه حرارت در تابستان ها ، ۴۰ درجه بالای صفر و کمترین آن زمسانها ، ۹ درجه زیر صفر است ، میانگین بارندگی سالیانه ی این شهر به ۲۴۰ میلیمتر می رسد .
▪ نام وپیشینه ی تاریخی :
شهر تایباد در گذشته ی مغول آباد ، باخزر ، طیبات ، طایباد ، طایباذ ، تائب آباد ، تایب آباد ، تایاباد ، تایاباذ ، تایاد خوانده می شده است . نام نخستین این شهر مغول آباد بوده است ، که مغولان در اوایل سده ۷ ه . ق هنگام ورود به این ناحیه ، آن را به نام خود خوانده و آباد کرده اند . بعدها در اثر شیوع طاعون ، این محل خالی از سکنه و ویران گردید ؛ سال ها بعد ، بار دیگر آباد و مردم در آن ساکن شدند .
چون شمار زیادی از عالمان ، عارفان ، مردان پاک ، پاکیزه و طاهره از جمله شیخ زین الدین ابوبکر ، پیرتیمور لنگ در این محل سکونت اختیار کردند .
طیبات ، یعنی جای پاکان ، نیکان ، زاهدان و مردان نیکو نامیده شد . از آن جا که این شهر ، در ناحیه باخزر قرار داشته است و در گذشته پس از مالان یا مالین ، مرکز این ناحیه یا ولایت بوده ، شاید چند سالی به آن باخزر می نامیدند .
اصل واژه ی باخزر د رزبان پهلوی ( باد هرزه ) است . زیرا در محل وزیدن بادهای سخت، افتاده است .
به هر حال ، این شهر تا سال های اخیر ( طیبات ) خوانده می شده بود و سپس (تایباد) نامیده شد و حتی نام شهرستان تایباد، که تا ۱۳۵۹ ه . ش باخزر بود ، در ۲۶ خرداد ۱۳۵۹، به موجب تصویب نامه ی شماره ی ۳۷۲۰ هیات وزیران به تایباد تبدیل شد .
مردم محل بر این باورند ، که در شهر تایباد و پیرامون آن ، بادی می وزد که مدت وزش آن در یک شبانه روز ( ۲۴ ساعت ) دوازده ساعت است یعنی نیمی از یک شبانه روز که آن ( ۱۲ ساعت ) را (تای) می نامند . از این رو به این شهر ‌‍[ تای + باد = تایباد ] می گفتند .
ناحیه تایباد یا همان باخزر یا گواخزر باستانی ، در دوران پیش از تاریخ و همچنین در دوران های گوناگون پادشاهی ایرانیان وجود داشته و دارای فرهنگ بوده و زیر نظر شاهان ایرانی ، چون هخامنشیان و اشکانیان و پس از آن ساسانیان اداره شده است .
در دوران ساسانیان و تایباد پیرامون آن ، باخزر نامیده می شد و جزو ولایت بزرگ ابرشهر(نیشابور کنونی) بوده است و مارکورات ، حدود این ولایت را چنین نگاشته است:
(نیشابور ولایتی است وسیع با نواحی بسیار ، که از آن جمله است: طبسین و قوهستان (قهستان)، نسا، بیورد، (ابیورد) ابرشهر ، جام ، باخزر ) .
▪ آثار تاریخی :
مهمترین آثار تاریخی تایباد (مسجدو آرامگاه مولا شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی - کاروانسرای شاه عباسی).
▪ ویژگی های انسانی :
مردم تایباد از دیر باز تا کنون ، سخت کوش ، با فرهنگ ، متدین نیکوکار و میهمان نواز بوده اند . مردان بزرگ و سرشناسی در این دیار پرورش یافته و به مردم خدمت کرده اند چون علی حسن باخزری که وزارت شاهان سلجوقی را داشت ، شیخ المشایخ سیف الدین ، …
مردم تایباد از تبار آریایی ها و ایرانی الاهل هستند . زبان آنان فارسی با گویش محلی است . همهی مردم این شهر مسلمان و پیرو مذهب سنی و شیعه جعفری هستند .
جمعیت شهر تایباد در سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۷۵ ه . ش ، ۳۹۳۰۲ نفر بوده اند ع که از این شمار ۱۹۹۸۸ نفر مرد و ۱۹۳۱۴ نفر زن بوده اند .
▪ توانایی های اقتصادی :
اقتصاد تایباد بر کشاورزی و دامداری استوار شده است . کشاورزی تایباد به گونه ی سختی بوده و کشت بیشتر آبی و پررونق است . برای آبیاری زمین های کشاورزی بیشتر از رودخانه و کاریز استفاده می شود . فرآورده های مهم آن عبارتند از : تره بار ، زیره ، گندم ، جو پنبه ، چغندقند ع زرد آلو ، انگور ، توت ، انار وانجیر .
دامداری نیز به گونه ی سختی رواج دارد ، ولی فرآورده های آن جنبه ی صادراتی نداشته واز پشم دام ها برای قالیچه بافی استفاده می شود . در گذشته در تایباد پرورش کرم ابریشم رواج داشته است . رکن الدوله که در روزگار قاجار به این ناحیه سفر کرده است می نویسد :
تایباد قلعه ی معتبر و آبادی است .
ابریشم هم آن جا عمل می آید و خالی از امتیاز نیست .

armin khatar
07-23-2011, 07:33 PM
شهر آشوب ها به عنوان یکی از منابع تاریخ نویسی
شهر آشوب ها به عنوان یکی از منابع تاریخ نویسی ● اصطلاح شهر آشوب:
شهر آشوب در اصطلاح ادبی به شعری گفته می شود که: «اولاً شاعر در آن اکثر مردم و اهل شهری را مدح یاذم کرده باشد؛ ثانیاً شاعر در آن به توصیف پیشه وران یک شهر و تعریف حرف و صنعت ایشان پرداخته باشد»۱
در شهر آشوب شاعر به بهانة وصف معشوق به بیان پیشه ها و حرفه های رایج در زمان و مکان خود و حتی خصوصیات افراد اجتماع می پردازد. شهر آشوب یا شهرانگیز نوع خاصی از شعر نیست بلکه نوع شعر وصفی و غنایی است با این امتیاز که منحصراً دربارة دسته یی معین یا خوبروی معینی از دستة معین فراهم آمده است. ۲ شهر آشوب قالب خاصی ندارد و در انواع قالبها و اوزان سروده شده که مهمترین آنها مثنوی، رباعی، قطعه، قصیده و غزل می باشد. ۳ همچنین می توان گفت شهر آشوب نظمی است که در آن تغییر اوضاع، بی سامانی یا سروسامان داشتن حالات یک شهر یا مملکت و مردم آن یاد می شود و اغتشاشات و بی سامانیهای اقتصادی یا ---------- کشور و کیفیت طبقات مختلف به زبان هزل یا طنز یا هجو در آن بیان می شود و به همین دلیل اطلاعات مفید و گرانبهایی از تاریخ اجتماعی دوران زندگی سراینده ی آن به دست می دهد.
● پیشینة سرایش شهر آشوب
قدیمی ترین شهر آشوب موجود در فارسی متعلق به مسعود سعد سلمان (تولد ۴۳۸ هـ) است که در ۹۲ قطعه دربارة حرف و اصناف مختلف شهر به نظم درآمده است وی در هر قطعه به یکی از طبقات اجتماعی اشاره و به مدح یا ذم آن می پردازد. او در دوران غزنویان در لاهور هند می زیسته و به احتمال زیاد محیط اجتماعی هند در سرودن این نوع اشعار بر وی مؤثر بوده و حتی در دوره های بعدی نیز شاعرانی که به هند مسافرت کرده اند از این شیوه بیشتر استفاده نموده اند البته سعد کتاب جداگانه ای با عنوان شهر آشوب ندارد و قطعات وی در دیوانش ثبت شده است. همچنین حکیم سنایی متوفی به سال ۵۳۵ ه بدون اینکه نام کتابش شهر آشوب باشد تمام خصوصیات یک شهر آشوب را در مثنوی کارنامة بلخ آورده است وی در این کتاب در صفت شاهزادگان غزنین ، ارباب دیوان و اهل قلم، حاجب، خواجه سرایان، قضاهْْ العلماء، ارباب طریقت، زنان و . . . شهر آشوب هایی دارد. ۵
سرودن شهر آشوب به عنوان یکی از انواع محتوایی شعر فارسی از دوران صفویه رونق و تشخص بیشتری یافت و بیشترین شهر آشوب ها از این زمان در تذکره ها آمده است از نخستین مجموعه ها با عنوان شهر آشوب و شهر انگیز یکی از لسانی شیرازی ( تولد ۹۴۱ه) است شامل ۵۴۰ رباعی دربارة شهر تبریز و پیشه وران آن شهر و وصف عشق خود که آن را مجمع الاصناف نامید و مجموعه ی شهرانگیز از شاعر همزمان او وحیدی قمی(تولد ۹۴۲ ه) که آن هم دربارة تبریز و در قالب مثنوی بر وزن حدیقه ی سنایی است.۶
علاوه براینها مهستی گنجوی شاعر قرن ششم، کمال الدین کوتاه پای از شعرای نیمه قرن ششم، امیرخسرودهلوی شاعر قرن هفتم و هشتم، سیفی بخاری در قرن نهم و دهم(صنایع البدایع) ، آگهی، خواند، حیرتی تونی، حرفی اصفهانی، محمد قاسم اصفهانی، حکیم فغفور لاهیجی، حکیم شفائی اصفهانی، حکیم همدانی و قاآنی هر یک شهر آشوبهایی در باره ی شهر ها و مردمان مختلف آنها دارند. ۷ لازم به ذکر است که از شاعران هندی به زبان اردو و عثمانی به زبان ترکی و برخی اشعار عربی نیز در قالب شهر آشوب و به تقلید از شهر آشوب های فارسی سروده شده است.
● نمونه هایی از شهر آشوبهای فارسی
▪ از مسعود سعد سلمان:
۱) صفت دلبر فصاد
« آمد آن حور و دست من بربست
زدم استاد وار دست بشست
زنخ او بدست بگرفتم
چون رنگ دست من بشست بخست
گفت هشیار باش و آهسته
دست هرجا مزن چون مردم مست
گفتم ارمن بدست بگرفتم
زنخ سادة تو عذرم هست
زآنکه هنگام رگ زدن رسم است
سیب سیمین گرفتن اندردست»
۲) صفت دلبر منجم
«ای منجم نگاه نجم جبین
راست حکم و درست تقدیری
گرز شرمت هنوز برنامد
آفتاب سپهر شبگیری
حکم تو راست آید از تو بتا
طالع از روی خویشتن گیری»
۳) صفت یار کبوتر باز
«انس تو با کبوتر است همه
ننگری از هوس به چاکر خویش
هم به ساعت بر تو باز آید
هر کبوتر که رانی از بر خویش . . .»
۴) صفت یارنیلگر:
«نیلگر یاری زغم بر من
نیلگون کرده جهان یکسر
عارضین و رخان و انگشتانت
سمن است و گل است و نیلوفر
مزن آسیب دست بر عارض
که بخط ماند آن کبود اثر»۸
ـ از فغفور لاهیجانی در صفت زمین گرجستان
«پیش زمنیش زپی رنگ و بو
ریخته گلزار ارم آب رو
می سزد ار دانه زلطف هوا
سبز شود در دهن آسیا
. . . هست چو آیینة صد پاره یی
هر طرفی جلوة رخساره یی»۹
ـ از وحیدی دربارة شهر تبریز:
«شکرلله که بهر شهرانگیز
از هری آمدم سوی تبریز
تا به وصف بتان تبریزی
همچو طوطی کنم شکر ریزی
وه چه تبریز رشک هشت بهشت
مردمش خوبروی و پاک سرشت
نازنینان بناز و محبوبی
در کمال لطافت و خوبی»۱۰
ـ از حکیم سنایی دربارة اباحتیان:
« پاسبانان روز دزدهمه
تره کاران زن به مزد همه
همه استاد فعل بدکیشان
همه قلاب نقد درویشان
بردکان نفاق بی المی
کرده صدنقره را بها، درمی»۱۱
ـ از مهستی گنجوی در تعریف پسر خباز:
«سهمی که مرا دلبرخباز دهد
نه از سرکینه از سرناز دهد
در چنگ غمش بمانده ام همچو خمیر
ترسم که به دستم آتش بازدهد»۱۲
ـ از قاآنی در تعریف کشتی گیر:
«ترک کشتی گیر من میل شنا دارد همی
و آنچه بی میلی بود با آشنا دارد همی . . .»۱۳
ـ از وحید قزوینی در تعریف تخمه فروش:
«چه گویم زبیداد تخمه فروش
که سینه ام سوخت دل را زجوش
زعشقش فتا دم به دریای شور
ولی بر دلم گشت طوفان، تنور» ۱۴
● کاربرد شهر آشوبها در تاریخ نویسی
از آنجا که شهر آشوبها نوعی توصیف از محیط اجتماعی، افراد و اصناف هستند حامل اطلاعات دست اول و گاهی منحصر به فرد از زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دوران شاعر می باشند. گردش زمان و تحولات اجتماعی چهره ی شهرها و آبادیها را دگرگون کرده و ضرورتهای زندگی اجتماعی باعث پیدایش و یا نابودی برخی مشاغل، طبقات اجتماعی و تخصص های خاص دوره های پیشین می شود و شهر آشوبها گنجینه ای از تاریخ اجتماعی ملتها هستند که علاوه بر ذکر حرف ، مشاغل و طبقات اجتماعی و ویژگیها ،حقوق و وظایف هر یک، گاهی به خصوصیات روحی و روانی و روان شناسی اجتماعی مردم یک شهر نیز می پردازند.
مسعود سعد سلمان در دیوان خود از ۹۲ حرفه و گروه اجتماعی یاد کرده و به توصیف هر یک می پردازد که برخی از این حرف امروزه کاملاً متروک و از بین رفته اند از جمله این گروههای اجتماعی: منجم، تیغزن ، بربطی، آشناگر، قلندر، حاجب ، گریان، خربنده، هندسی، قاضی ، چنگی ، تیرگر، سقا، کاتب، دیباباف و . . ..
به عنوان نمونه وجود قطعه ی کبوتر باز در دیوان سعد سلمان بیانگر آن است که کبوتر بازی به عنوان یک سرگرمی از دیرباز در میان ایرانیان رایج بوده و یا در قطعه فصاد حتی وسایل مورد استفاده و نحوة رگ زدن را نیز متوجه می شویم. همچنین قطعه ی کشتی گیر از قاآنی وجود گروهی از مردم را در زمان شاعر نشان می دهد که به شغل کشتی گرفتن پرداخته و در جریان مسابقه ها و شرط بندیها به کسب درآمد از این راه می پرداخته اند.
شهر آشوبها گاهی به ابزارها و وسایل کار اصناف مختلف اشاره می کنند بنابراین منابع مهمی در تحول افزارهای صنایع در دوره های مختلف می باشند.
شهر آشوب علاوه بر اینکه گاهی تنها منبع اطلاعاتی مورخ از وجود برخی مشاغل درگذشته می تواند باشد همچنین نام برخی مکانها و توصیف ویژگیهای شهرها را نیز بیان می کند. چنانکه فتوحی می سراید:
چارشهر است خراسان را بر چار طرف
که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست.

armin khatar
07-23-2011, 07:33 PM
هخامنشیان
هخامنشیان با طلوع دولت هخامنشی که به وسیله کوروش کبیر پارسی از خاندان معروف بنیاد گردید (حدود ۵۵۰ ق.م) ، ایران در صحنه تاریخ جهانی نقش فعال و تعیین کننده أی یافت. همچنین ، این دولت منشاء و مرکز یک تمدن و فرهنگ ممتاز آسیایی و جهانی دنیای باستان شناخته شد.
کوروش کبیر، پادشاه سرزمین انشان (انزان ، در حدود شوش نواحی ایلام جنوبی) و سر کرده سلحشور و محبوب طوایف پارسه (پارس) که قلمرو او و پدرانش در آن ایام تابع حکومت پادشاهان خاندان دیااکو محسوب می شد، با شورش بر ضد آستیاگ و پیروزی بر او ، هگمتانه (اکباتان ، همدان) را گرفت (۵۴۹ ق.م.) . وی ، خزاین و ذخایر تختگاه ماد را هم وفق روایت یک کتیبه بابلی ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروایی طوایف ماد در ایران خاتمه داد .
غلبه سریع او بر قلمرو ماد که بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگرانی شد . کوروش برای مقابله با اتحادیه ای که با شرکت لیدیه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شکل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگیری با آنها یافت .
پس از آن ، بلافاصله با سرعتی بی نظیر، به جلوگیری از هجوم کرزوس پادشاه لیدیه ، که با عجله عازم تجاوز به مرزهای ایران بود ، پرداخت . در جنگ ، کرزوس مغلوب شد و ساردیس (اسپرده ، سارد) پایتخت او به دست کوروش افتاد (۵۴۶ق.م.). این پیروزی ، آسیای صغیر را هم برقلمرو وی افزود (۵۴۹ ق.م.) اما ، قبل از درگیری با بابل و ظاهرا" برای آنکه هنگام لشکر کشی به بین النهرین مانند آنچه برای هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزیمتش به جنگ با آشور پیش آمد، دچار حمله سکاها نشود ، چندی در نواحی شرقی فلات به بسط قدرت و تامین حدود پرداخت . بالاخره ، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز کرد و تقریبا" بدون جنگ آن را فتح کرد (۵۳۸ ق.م.) با فتح بابل ، سرزمینهای آشور و سوریه و فلسطین هم که جزو قلمرونبونید- پادشاه بابل - بود نیز ، به تصرف کوروش در آمد . اما، در گیریهایی که در نواحی شرقی کشور در حوالی گرگان و اراضی بین دریاچه خزر و دریاچه آرال برای او پیش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (۵۲۹ ق.م.) ، او را از اقدام به لشکر کشی به مصر ، که در گذشته با لیدیه و بابل برضد وی هم پیمان شده بودند ، مانع گشت .
پسرش ، کمبوجیه این مهم را انجام داد (۵۲۵ ق.م.) وبدین گونه ، مصر و قورنا (سیرنائیک) در شمال آفریقا هم جزو قلمرو هخامنشی ها در آمد و شاهنشاهی پارسی ها به وسعت فوق العاده ای که در تمام دنیای باستان بی سابقه بود، رسید . بالاخره ، داریوش اول (معروف به کبیر) که بعد از مدت کوتاهی (۵۲۱ ق.م.) با ایجاد امنیت ، احداث شبکه های ارتباطی ، وضع قوانین و تنظیم ترتیبات مربوط به مالیات عادلانه ، به این دولت که در واقع میراث کوروش بود ، تمرکز و تحرک واستحکامی قابل دوام بخشید. معهذا ، لشکر کشیهایی که داریوش در مرزهای غربی و شمال شاهنشاهی کرد وبیشتر ناظر به تامین وحدت و تمامیت آن بود ، در آسیای صغیر و یونان با مقاومتهایی مواجه گردید (۴۹۹ ق.م.) که حل آن از طریق نظامی، برای وی ممکن نگشت (۴۹۰ ق.م.).
پسرش ، خشایارشا هم که بعد از او به سلطنت رسید (۴۸۶ ق.م.) در رفع این مقاومتها (۴۸۰ ق.م.) که از عدم تفاهم بین حیات یونانی و اصول حکومت شرقی ناشی می شد، توفیقی حاصل نکرد. حتی بعد از خشایارشا (۴۶۵ ق.م.) هم . این سوءتفاهم بین ایران با شهرهای یونان مدتها ادامه یافت .
معهذا جانشینان دیگر داریوش و از جمله کسانی چون داریوش دوم (۴۰۴ – ۴۲۳ ق.م.) و اردشیر دوم (۳۵۸ – ۴۰۴ ق.م.) که هیچ یک ذره ای از لیاقت و کاردانی او را هم نداشتند، در حل ---------- این مساله و حفظ سیادت ایران در نواحی شرقی و مدیترانه ، دچار مشکلی نشدند. حتی شورش مصر بر ضد ساتراپ ایرانی خود (۴۱۵ ق.م) ، که یک چند آن سرزمین را از ایران جدا کرد ، و واقعه بازگشت ده هزار چریک یونانی از ایران (۴۰۱ ق.م.) که نشانه ضعف نظامی ایران در آن ایام بود، تمامیت شاهنشاهی ایران را متزلزل نکرد . به همین دلیل، نظامات داریوش بزرگ و تدابیر ---------- بعضی ساتراپهای ایرانی که مشاوران پادشاهان بودند ، همچنان حافظ وحدت و تمامیت قلمرو هخامنشی باقی ماند.
این قلمرو وسیع که از حدود جیحون و سند تا مصر و دریای اژه را در بر می گرفت ، در عهد داریوش شامل تقسیمات اداری منظمی بالغ بر بیست استان (هرودوت) یا بیشتر (کتیبه ها) بود که در هر استان (خشتره = شهر) یک ساتراپ (خشترپ = خشتروپان = شهربان) به عنوان والی عهده دار امور کشوری بود . با آنکه این والی بر تمام امور مربوط به استان نظارت فایق داشت ، فرمانده پادگان استان و نگهبان ارگ آن تحت حکم وی نبودند . به این ترتیب ، ساتراپ با وجود اقتدار بالنسبه نا محدود ، همواره تحت نظارت پادشاه قرار داشت و فکر یا غیگری برای او ، چندان قابل اجرا به نظر نمی رسد . حکم و اراده پادشاه هم در سراسر این استانها قانون محسوب می شد و مطاع بود .
اقوام تابع هم با آنکه در ادیان و عقاید و رسوم خود محدودیتی نداشتند، در ضابطه تبعیت از حکم پادشاه، به حفظ وحدت و تمامیت شاهنشاهی متعهد بودند . نمونه این تعهد ، از همکاری آنان در کار بنای کاخ داریوش در شوش پیداست . لوحه های گلی بازمانده از آن پادشاه ، نقش صنعتگران این اقوام و مصالح سرزمینهای آنان را در ایجاد این کاخ به یاد می آورد .
نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه ای متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می باشد ، به تفصیل این گونه آمده است :
ـ ماد ،
ـ خووج (خوزستان)
ـ پرثوه (پارت) ،
ـ هری ب و (هرات) ،
ـ باختر ،
ـ سغد ،
ـ خوارزم،
ـ زرنگ ،
ـ آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تاقندهار) ،
ـ ثته گوش (پنجاب) ،
ـ گنداره (کابل ، پیشاور) ،
ـ هندوش (سند) ،
ـ سکاهوم ورکه ر(سکاهای ماورای جیحون)
ـ سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون)
ـ بابل ،
ـ آشور ،
ـ عربستان ،
ـ مودرایه (مصر) ،
ـ ارمینه (ارمن)،
ـ کته په توک (کاپادوکیه ،بخش شرقی آسیای صغیر)،
ـ سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر)،
ـ یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)،
ـ سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ،
ـ سکودر (مقدونیه)،
ـ یئونه تک برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس)،
ـ پوتیه (سومالی)،
ـ کوشیا (کوش حبشه) ،
ـ مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ،
ـ کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر) . ر
در بین این نامها ، ظاهرا " سرزمینهای هم بود که ساتراپ جداگانه نداشت و به وسیله ساتراپ استان مجاور یا نزدیک اداره می شد . لوحه أی نیز در شوش به دست آمده است که به داریوش تعلق دارد و نام کشورهای تابع را – با اندک تفاوت – تقریبا " همانند آنچه در کتیبه نقش رستم او آمده است یاد میکند. فهرست دیگری را هرودوت (تواریخ ۳ : ۹۸ – ۸۹) نقل می کند که بعضی اطلاعات جالب توجه را که درباره مقدار وترتیب مالیات این نواحی ، به دست می دهد . البته ، این اطلاعات معلومات مندرج در کتیبه ها را نیز تکمیل می کند . همچنین ، تجدید نظرهایی را هم که ظاهرا" گه گاه در تقسیمات اداری کشور می باید پیش آمده باشد ، ارائه می دهد .
در یک کتیبه مربوط به تخت جمشید نیز که به نظر می رسد متعلق به مقبره یکی از پادشاهان هخامنشی و به احتمال قوی اردشیر دوم (حدود ۳۵۸ ق.م.) باشد ، فهرست اقوام تابع شاهنشاهی ، این گونه آمده است :
ـ پارسی ،
ـ مادی ،
ـ خوزی ،
ـ پارتی ،
ـ هروی ،
ـ باختری ،
ـ سغدی ،
ـ خوارزمی ،
ـ اهل زرنگ ،
ـ اهل رخج ،
ـ ثته گوشی ،
ـ گندهاری ،
ـ هندی (اهل سند) ،
ـ سکایی هومه ورک ،
ـ سکایی تیز خود ،
ـ بابلی ،
ـ آشوری ،
ـ عرب،
ـ مصری ،
ـ ارمنی ،
ـ اهل کاپادوکیه ،
ـ اهل سارد ،
ـ پوتی ،
ـ کوشی ،
ـ کرخایی .
اینکه نام اقوام تابع در این ایام که فقط بیست و هشت سال با کشته شدن داریوش سوم و انقراض هخامنشی ها ۳۳۰ (ق.م.) فاصله دارد، با آنچه در کتیبه مقبره داریوش در نقش رستم درباره سرزمینهای تابع وی آمده است ، تقریبا" تفاوتی ندارد ، نشان می دهد که هخامنشی ها تا پایان دوران فرمانروایی وحدت و تمامیت قلمرو خود را حفظ کرده اند . حتی ، قراین حاکی از آن است که در پایان عهد اردشیر سوم (۳۳۸ ق.م.) چند سالی قبل از سقوطشاهنشاهی پارس ، دولت هخامنشی به مراتب قوی تر ، منسجم تر و منظم تر از پایان عهد خشایارشا بوده است .
شکست داریوش سوم (۳۳۰ – ۳۳۶ ق.م.) از اسکندر هم – غیر از مهارت جنگی فاتح مقدونی – جدایی قسمتی از سپاه که خود را یونانی می دانستند از سپاه داریوش سوم که منجر به شکست او و سقوط امپراطوری هخامنشی شد.
مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، دویست و سی سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بوده است . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش کبیر و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بوده است ، از لحاظ تاریخی جالب توجه است . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کرده اند . که امروزه بر سر در سازمان ملل، بعنوان کتیبه حقوق بشر نصب شده است.

armin khatar
07-23-2011, 07:34 PM
مبادی تاریخ مردم جهان
مبادی تاریخ مردم جهان منظور از مبادی تاریخ،زمان وقوع حادثه ای است که ملتی آن را برای خود مبدا قرار داده و زمان را با آن می سنجند.مهمترین مبادی تاریخ مردم جهان عبارتند از:
۱) سال خورشیدی
برابر است با ۳۶۵ روز و ۶ ساعت که زمان گردش کره زمین به دور خورشید است،سال شمسی مخصوص کلدانیان(از تمدنهای قدیمی) بوده که بعد از ازبین رفتن کلدانیان ،ایرانیان آنرا معمول کردند.
۲) سال قمری
که آنرا هلالی هم می گویند یعنی مدتی که قمر از هلال یک دور خود را در مدت ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و ۴۳ دقیقه می پیماید.یک سال قمری ۳۵۴ روز است.
۳) سال مسیجی یا میلادی
مبدا آن تاریخ تولد حضرت مسیح است.ولادت مسیح سه شنبه ۲۵ کانون اول برابر با سال ۳۱۱ تاریخ اسکندری واقع شده است.
● تبدیلها
▪ شمسی به قمری
برای تبدیل سال شمسی به قمری آن را در ۱۱ (اختلاف بین روزهای شمسی و قمری) ضرب کرده حاصل ضرب را به ۳۵۴ (تعداد روزهای سال قمری) تقسیم می کنیم، عدد حاصل رل با سال شمسی جمع می کنیم،سال قمری بدست می آید.
مثال:۱۳۶۵ شمسی برابر است با:
ـ ۱۵۰۱۵=۱۱/۱۳۶۵
ـ ۴۲=۳۵۴/۱۵۰۱۵
ـ ۱۴۰۷=۴۲+۱۳۶۵
▪ قمری به شمسی
و برای تبدیل سال قمری به شمسی آن را در عدد ۱۱ ضرب کرده حاصل را به ۳۶۵ (تعداد روزهای سال شمسی) تقسیم کنید،عدد حاصل را از سال قمری کم کنید،سال شمسی به دست می آید.
مثال:سال ۱۴۰۷ قمری برابر است با:
ـ ۱۵۴۷۷=۱۱/۱۴۰۷
ـ ۴۲=۳۶۵/۱۵۴۷۷
ـ ۱۳۶۵=۴۲-۱۴۰۷
▪ شمسی به میلادی
عدد ۶۲۱ را به سال شمسی بیفزایید سال میلادی به دست خواهد آمد و از کم کردن همین عدد از سال میلادی سای شمسی به دست خواهد آمد.
● سال یزدگردی
این سال بعد از اسلام مرسوم شد،و مخصوص پارسیان بود و مبدا آن جلوس یزدگرد در روز سه شنبه ۲۲ شهر ربیع الاول ۱۱ قمری برابر با ماه (حزیران رومی)یعنی سال ۹۹۳ رومی یا اسکندری برابر با ۱۶ ژوئن ۶۳۲ میلادی است که ۳۶۵ روز حساب می شد.
سال رومی یا اسکندری
مبدا آن روز دو شنبه ۳۲۱ قبل از میلاد که مصادف با ابتدای سلطنت سلوکوس نیکاتو-جانشین اسکندر است بهضی می گویند چون علمای اسکندریه واضع آن بودند،لذا به این نام مشهور شد.
● سال جلالی
بنا به قول مشهور این را تاریخ ملک شاهی یا سلجوقی یا فارسی می گویند،و مبدا آن روز جمعه دهم ماه رمضان (۴۷۱) ه قمری، مطابق با ۱۵ آذر ماه ۱۲۹۵ رومی و سال ۱۰۷۸ میلادی می باشد.
این تاریخ در زمان ملک شاه سلجوقی مرسوم شد و جمعل از علما مانند:حکیم عمر خیام ،میمون بن نجیب واسطی-عبد الرحمن خازنی،دعوت شدند و با کوشش عمر خیام تدوین و به تقویم جلالی مرسوم گشت.
نام سالها
ترکان ابیغوری برای هر سال نام حیوانی را نهاده بودند که ایرانی ها نیز به تدریج از آنها استفاده کردند،این اسامی(البته فارسی آن )عبارتند از:
▪ موش-گاو- پلنگ-خرگوش-نهنگ-مار-اسب-گوسفند-میمون-مرغ-سگ-خوک
می توانید برای راحتی شعر زیر را حفظ کنید:
موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار
زین چارچو بگذری نهنگ آید و مار
آنگاه به اسب و گوسفند است حساب
همدونه(میمون)و مرغ و سگ و خوک آخر کار
برای تشخیص آنکه هر سال با کدامیک از این سالها مطابقت دارد از سال خورشیدی عدد ۶ را کم کنید،حاصل را بر ۱۲ تقسیم کنید،عدد باقی مانده این تقسیم را که حتماً کمتر از ۱۲ است را در نظر بگیرید،از شماره یک یعنی موش شروع به شمردن کنیدنام هر حیوانی که با عدد باقیمانده مطابقت کرد،سال همان حیوان است.
مثال:
▪ سال ۱۳۷۱ شمسی مطابق با نام کدام حیوان است؟
ـ ۱۳۶۵=۶-۱۳۷۱
ـ ۱۱۳=۱۲/۱۳۶۵
عدد باقی مانده ۹ است که در شمارش حیوانات بالایی نهمین حیوان میمون است.
● تقویم چگونه به وجود آمد؟
واحد سال بر اساس مدت زمان گردش زمین به دور مدار خورشید محاسبه می شود.روشهای متعددی برای محاسبه این دوره وجود دارد اما رایج ترین آنها سال استوایی می باشد که فاصله بین عبورهای متوالی خورشید از مسیر نقطه اعتدالین بهاری می باشد.بدین ترتیب یک سال خورشیدی شامل ۳۶۵.۲۴۲۱۹۹ روز می باشد که برابر است با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه.
متاسفانه سال استوایی و ماه کلیسایی با هم سازگار نیستند.۱۲ ماه قمری برابر است با ۳۵۴.۳۶۷۰۶ روز که ۱۱ روز از سال خورشیدی کمتر است.علاوه بر آن نه سال استوایی و نه ماه کلیسایی به وسیله طول روز قابل تقسیم نیستند.بنابر این جهت گرد آوری و تالیف هر تقویمی که در برگیرنده مراحل ماه و فصول باشد،قرار دادن روزها در فواصل مناسب ضروری است.این روزهای زیادی، به عنوان روز هایی که به زور درج شده اند معروفند.شناخته شده ترین این روزها ،روزی است که هر چهار سال یک بار به ماه فوریه افزوده می شود وآن سال به عنوان سال پرشی نامیده می شود.اصلاح تقویمها به دلایل زمان سنجی و تاریخی بسیار حیاتی می باشد.همچنین برای تنظیم زندگی شهری ،کشاورزی و وقایع مذهبی حائز اهمیت است.
تقویم را می توان به عنوان سیستمی که زمان را در دوره های طولانی از قبیل روز،ماه و یا سال بطور مناسب تقسیم می کندو چنین تقسیماتی را با نظم معین سازماندهی می کند،تعریف کرد.واژه Calendra از لغت لاتین Calenda که اولین روز ماه رومی بوده و برای تعیین و معرفی جشنها ،روزهای بازار و دیگر وقایع استفاده می شد،بر گرفته شده است.
چندین واحد استاندارد وجود دارد که برای تمام سیستمهای تقویمی وجودشان ضروری است.روز،واحد اساسی محاسبه در هر تقویمی می باشد،روز قسمتی طبیعی از زمان است،چرا که زمانی را که لازم است تا زمین یک بار دور محور خودش بچرخد در بر می گیرد.
البته آغاز روز بعد آنطوریکه ما آن را معیار قرار داده ایم همواره نیم شب نبوده است.ستاره شناسان از قرن دوم پس از میلاد تا سال ۱۹۲۵، ظهر را معیار تغییر روز می دانستند که تقارن بود با زمانی که کوتاهترین سایه از جسمی بر روی زمین می افتاد.برخی از تمدنهای ابتدایی این معیار را سحر معین کرده بودند.بعدها یهودیان،بابلیان و یونانیان این زمان را به غروب تغییر دادند،هندوها و مصریها سحر را مبدا روز می دانستند اما باید از رومیان تشکر کنیم که نیمه شب را نقطه پایان امروز و نقطه آغاز فردا قرار دادند.
تمدنهای غربی مدت زمان روز را ۲۴ ساعت قرار دادند.۱۲ ساعت برای زمانی که روشنایی وجود دارد و ۱۲ ساعت برای تاریکی که احتمالاً این کار رومیان بوده است.البته تمام تمدنها از جمله یونانیان،سومریان،مصریان و رومیان به نوبه خود از روش بابلیان برای تقسیم مدت زمان هر روز به ۲۴ ساعت پیروی کردند.(تقریباً قرن ۱۷ قبل از میلاد مسیح).
هفته نیز،تقسیمی ساخت دست بشر است.و چیزی مربوط به ستاره شناسی یا پدیده های طبیعی نمی باشد.هفت روز هفته که در سراسر جهان یکسان است ممکن است از مقدس بودن عدد هفت نزد عارفان و یا وجود هفت ستاره منتج شده باشد.اگر چه هفته ای با هفت روز در میان مارها رایج است اما تمدن های باستانی این گروه از روزهای متوالی را به ترتیبی دیگر نام گذاری می کردند.برخی از قبایل غرب آفریقا واحدی معادل با چهار روز داشتند،در آسیای مرکزی و آشور واحد معادل با پنج روز رایج بوده و مصریان هم ده روز را به عنوان یک واحد می دانستند.یک بار دیگر بابلیان با قرار دادن هفت روز در یک واحد هفته را به وجود آوردند.تقویم مدرن یهودیان این واحد هفت روزی را به خوبی به کار برده است.
ازطرف دیگر بر اثر کامل شدن گردش ماه به دور زمین واحد ماه به وجود آمد که به نام ماه کلیسایی معروف است ودر حدود ۲۹.۵۳۰۵۹ روز می باشد.اکثر فرهنگهای باستانی به دلایل بسیار واضحی تقویم خود را بر اساس ماه کلیسایی اصلاح کردند.یکی از آنها این است که گردش ماه به وسیله چشم غیر مسلح قابل ملاحظه است.
منبع: سازمان آموزش و پرورش استان خراسان

armin khatar
07-23-2011, 07:34 PM
چگونگی ساخت اهرام مصر
چگونگی ساخت اهرام مصر ● اهرام مصر :
عهد دودمان سوم مصر معمار نابغه ای به نام ایم حوتپ Imhotep برای فرعون مصر، زوسر «جوزر» (حدود ٢٦٤٩ - ٢٦٦٣ ق م) مجتمع عظیمی در سقاره، و گورستان گروهی نزدیک تختگاه مصر؛ ممفیس می سازد. افزون بر این، هرمی پله پله از سنگ بنا ساخت م مرقد و تأسیسات جانبی دیگری در اطراف هرم بدان افزود. هرم عظیم زوسر که به منظور حفاظت از جسد فرعون مصر بنا گردید؛ کهن ترین اثر معماری باقی مانده از مصر باستان است. این معماری خود الگویی گشت تا آیندگان به تقلید و تبعیت از آن، دست به کار ساختمانی عظیمی بزنند که یکی از عجایب هفتگانه جهان شناخته شود.
معماری پادشاهی کهن، اهداف و انگیزه های آن دست مایه ای گردید تا مورخان و باستان شناسان بر این دوره پانصدساله و شرایط و اوضاع اجتماعی آن را بر مبنای بناهایی که به هر صورت از سنگ آهک و گرانیت در مقیاس بزرگ برای ساختن ساختمان ها در مقبره ها به کار می رفت، شناسایی کنند.
جالب اینکه در این دوره ، معابدی شبیه آنچه در دودمان یکم و دوم
پادشاهی متداول بود، به ندرت ساخته می شد .
به طوریکه اشاره شد، در پایان دودمان سوم پادشاهی، ساختن اهرام آغاز و به تدریج گسترش پیدا کرد. اما کمال حشمت این معماری تنها مدیون دودمان چهارم پادشاهی است که در آن عهد احداث چنین آرامگاه های پادشاهی با عظمت و پرشکوه، رونقی فراوان یافت.
ساخت اهرام مهمترین و اصلی ترین سازندگی این دوره را تشکیل می دهد؛ این معماری بدیع خود موجد تحولی شگرف گردید و تمدن و فرهنگ فراعنه به یک شکوفایی بی نظیر دست یافت؛ به گونه ای که مشعل هدایتی برای صنعتگران مصری برای یک دوره سه هزار ساله بعدی شد. اهرام مصر نمایانگر اوج دستاوردهای فنی، معماری، طراحی و تزیینات است که تنها در سایه یک سازمانبندی منظم، استادکارانی بی نظیر و هنرمندانی با انگیزه های قوی، و مهم تر از همه امنیت کافی و ثروتی کلان امکان پذیر بود. دوره دودمان چهارم پادشاهی اندکی افزون بر یک سده دوام آورد (٢٤٩٨-٢٦١٣پ م) و شش پادشاه از این دودمان بر مصر فرمانروایی کردند.
هرم غول پیکر مصر از قدیمی ترین عجایب هفتگانه است البته این تنها بنایی است که در میان عجایب هفتگانه تا به امروز باقی مانده است.
زمانی که این هرم ساخته شد بلندترین ساختمان جهان در آن زمان محسوب می شدواین رتبه را تا ٤٠٠٠ سال حفظ کرد.
پادشاهان مصر باستان را فراعنه می نامیدند.یکی از این پادشاهان خفو بود. در حدود ٢٥٨٠سال قبل از میلاد مسیح این هرم بزرگ را برای محل دفن یاهمان آرامگاه فرعون ساخته اند.
خفو همان فرمانروایی است که یونانی ها اوراخئوپس می نامیدند.
وپس از مدتی پسر ونوه ی خفو نیز برای خود هرم هایی را ساختند البته در اطراف ودر مجاورت این سه هرم چند هرم کوچک نیز بنا شده اند که این هرم ها مطعلق به درباریان وملکه ها بوده است.
مصریان باستان اعتقاد داشته اند که انسان پس از مرگ دوباره زنده می شود وبه همین خاطر در اطراف جسد مومیایی شده ی مردگان خود موادغذایی ووسایل دفایی و... رابه همراه آن ها دفن می کردن واهرام مصر نیز برای حفاظت ازجسد خفو و فراعنه ی دیگر ساخته شده است.
اهرام مصر از سه هرم بزرگ تشکیل شده است که درکنار آنها هرم های کوچکی نیز وجود دارند.وقتی ما اهرام مصر را از نزدیک می بینیم هرم وسطی از همه بزرگتر به نظر می رسد ولی این اشتباه است زیرا که هرم وسط چون روی زمین مرتفع تری بنا شده است بزرگ تر به نظر می رسد.ولی در اصل هرم خفو که سمت چپ هرم وسط قراردارد از همه بزرگتر است .
هرم ها درگورستانی قدیمی در جیزه واقع شده اند. گروهی از باستان شناسان عقیده دارند که ٠٠٠/١٠٠ کارگر به مدت بیست وسه سال کارکردند ودر این هرم بیش از دوملیون نیم سنگ به کار رفته که وزن آن ها از٥/ ٢تن تا چهل تن وزن دارد را بنا کرده اند. یکی از طریقه هایی که احتمال دارد مصریان باستان سنگ های غول پیکر را حمل می کردند شیوه ی غلطاندن و بلند کردن است
یکی از دانشمندان اتریشی به نام آقای پروفسر دکتر اسکارریدل برای این معما راه حلی پیشنهاد کرده است او می گوید که مصریان برای حمل این سنگ ها دور هم جمع می شدند و با نیروی خود و به وسی له ی اهرم هایی این سنگ ها را می غلتاندندودر این باره نظر های بسیاری وجود دارد بعضی از باستان شناسان عقیده دارند که این سنگ ها را با استفاده از سطوح شیبدار ماسه ای به بالای هرم ها می بردند.
وعده ای از باستان شناسان عقیده دارند که مصریان از داروهای نیروزای قوی استفاده می کردند وبه وسیله ی آنها این سنگ ها را به بالا می بردند.
اهرام مصر از هر نظر چه از نظر معماری وموقعیت جغرافیایی در محل مناسبی قرار دارد.
-هرم به گونه ای ساخته شده است که به چهار جهت اصلی مشرف است.
-خط مداری که از روی جیزه می گذرد دقیقا خشکی ها وآب های روی کره ی زمین را دقیقا نصف می کندوهرم در چنین نقطه ای از نصف النهار ساخته شده است.
-فاصله ی میان مرکز زمین تا هرم کاملا برابر است.
-اندازه ی سطحی چهارجانبی حرم دقیقا برابراست با ارتفاع هرم.
-نوک هرم بزرگ دقیقا شمال واطرافش نیز طول استوا را تمثیل می نمایند.
تمامی این محاسبات بیان گر آن است که اهرام مصر با اندازگیری های دقیق ریاضی ونجومی همراه است که نشان می دهد درآن زمان مصریان از نظر معماری بسیار پیشرفته بوده اند .
سنگ هایی که دراین هرم به کار رفته است از خود کشور مصر گرفته نشده اند وطبق نظر بعضی از کارشناسان وباستان شناسان سنگ ها به مدت ده سال توسط کارگران حمل می شده است وبعد از ده سال تازه به محل بنای اهرام مصر آورده شدند هنوز هیچ کس نمی داند که این سنگ ها مطعلق به چه کشوری است و یا مهندس یا معمار اهرام مصر چه کسی بوده است واز چه شیوه ای استفاده شده است.
نکته ای که باید دراینجا به آن اشاره کرد این است که کارگران اهرام مصربر اثاث یاداشت های هردوت گویا درعرض بیست سال متمادی حدود صد هزار کارگر در ساخت اهرام مشغول بودند. جالب اینکه هر
کارگر روزانه به اندازه ی یکصد گرم پیاز مصرف می کرده اند با این حساب مشخص می گردد که هر روز برای تامین غذای یکصدهزار کارگر معادل ده هزار کیلو پیاز نیاز بوده است. این رقم در ده روز به یکصد هزار کیلو می رسد.
(یکصدتن )ومسلما در ماه نیز به سیصد تن می رسد . بااین محاسبه مشخص است که درعرض شش ماه کار متوالی حدود هزاروهشتصدتن پیاز مصرف شده است.
باتوجه به آن که درآن زمان پیاز ها را با چه زحمات وسختی ای از اقصی نقاط جهان وارد مصر می کردند البته ما باید نیاز خود مردم مصر رانیز به این میزان بیفزاییم. اساس ارزیابی متر مکعب به اندازه ی فاصله ی میان خورشید وآلفا قنطوریس بوده واگر میزان گازهای حاصل از مصرف پیاز را که مردمان آن زمان دفع می کردند حساب کنیم به اندازه ی میزان پارگی به اندازه ی از بین رفتن لایه ی ازن اطراف کره ی زمین است.
● مجسمه ی ابولهل :
یکی از آثار بسیار زیبایی که در روبه روی هرم بزرگ قرار دارد مجسمه ی ابولهل است این مجسمه از لحاظ معماری بسیار زیبا می باشد و طبق مدارک به دست آمده این مجسمه وظیفه ی محافظت از اهرام مصر وقبر خفو را دارد.
▪ فرعون به خاک سپرده می شود :
مصریان قدیم می پنداشتند که وقتی کسی می میرد باید از بدن او نگهداری کرد تا روحش بتواند به زندگی پس از مرگ ادامه دهد. ازهمین رو اندام های داخلی بدن مردگان مانند قلب وکلیه و کبدو... را از بدن خارج می کردند وآن را با روشی مخصوص به نمک آغشته می کردند. سپس بدن را با پارچه های کتانی نوار پیچ می کردند بدین ترتیب بدن مرده مومیایی می شد. عاقبت شده به همراه لباس و غذا و وسایل دفایی مورد نیاز او به خاک سپرده می شود.یال هرم خفو ٢٣٠متراست ومساحت قاعده ی آن بزرگتر از مساحت نه زمین فوتبال است.
بعد از کشف جسد خفو در زیر هرم او یک کشتی پیدا شد که برای رد شدن خفو از رود نیل قرارداده شده بود.
بعد از خفو نیز فراعنه ای روی کار آمدند مانند: منقرع (نوه ی خفو).خفرع (پسرخفو)کفرع (پسرخفو).

armin khatar
07-23-2011, 07:34 PM
دلاور زنان ایران باستان
دلاور زنان ایران باستان در ایران باستان اهمیت بســـیاری به مقام زن و مرد داده شده است . زن را بانوی خانه (مون پثنی) می نامیده اند و مرد را (مون بد) یا مدیر خانه می نامیده اند. در نسخه های دینی ایران باســــــتان زنان شوهردار از اجرای مراسم دینی معاف بودند . زیرا تشکیل خانواده و پرورش یک جامعه نیک کردار که یکی از ارکان آن تربیت مادر است بزرگترین عمل نیک در کارنامه زنان ثبت می شده است.
در زیر نمونه هایی از زنان پر افتخار ایران باستان آماده است :
● یوتاب :
سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر گجــستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوهـهای بختیاری راه را بر اسکندر بست .
ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. با این حال هم آریوبرزن و هم یوتاب درراه میهن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر جای گذاشتند.
● دریاسالار بانو ارتمیز :
نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ۴۸۰ پیــش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خــشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میکرد .
تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی برجستگی و متانت سرآمد تمامی زنان آن روزگار نامیده اند.
● آتوسا :
ملکه بیش از ۲۸ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریـــــــــــوش بزرگ . هرودت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریـــــوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشکر کشی های داریوش یاور فکری و روحی داریوش بزرگ دانسته است.
● آرتادخت :
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روســــی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی کوچکتـــــرین خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.
● ازرمی دخت :
شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶۳۱ میلادی . او دختر خـــــــــسروپرویز پس از " گشناسب بنده " بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد.
● آذرناهید :
ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی شاپور یکم بنیانگزارسلسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران درکتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایـش کرده است.
● پرین :
بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کی قباد بود که در سال ۹۲۴ قبل از مــیلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آن را نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است.
● فرخ رو :
نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریـــــخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید.
● گردافرید :
یکی از پهلوانان سرزمین ایران. تاریخ از او به عنوان دختر کژدهم یاد میــکند با لباسی مردانه با سهراب زورآزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگجو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند.
● آریاتس :
یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخــین یونانی در چندین جا نامی از وی به میان آورده اند.
● هلاله :
پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی ( ۳۹۱ یشتا ۲۷۴+۱ یشتا ۲ ) در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را " همای چهر آزاد" نیز گفته اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:35 PM
نچه ایرانیان به تمدن های دیگر دادند
نچه ایرانیان به تمدن های دیگر دادند برنارد لوئیس استاد موسسه مطالعات خاورمیانه دانشگاه پرینستون ایالات متحده آمریکا و یکی از برجسته ترین نظریه پردازان مسائل دنیای اسلام است. متن زیر، ترجمه یکی از سخنرانی های اوست که حدود چهار سال پیش در یکی از موسسات وابسته به دانشگاه تل آویو ایراد کرده است. لازم به ذکر است که بخش پایانی سخنرانی که به مسائل جاری ایران اختصاص داشت، به دلیل بلاموضوع شدن آنها پس از چهار سال حذف شده است.
برای دست یافتن به افق هایی از جایگاه ایران در تاریخ، بهتر است از فتوح عربی -اسلامی در قرن ۷ میلادی آغاز کنیم. این مجموعه فتوح که به دنبال رخداد هایی همچون بعثت [حضرت] محمد، ظهور اسلام و نشر عقاید اسلامی در سراسر شبه جزیره آغاز شد، موجب گشت سرزمین های فراوانی از اقیانوس اطلس و رشته کوه های پیرنه تا مرز های هند و چین و ورای آن در چارچوب امپراتوری تازه بنیاد عربی- اسلامی به وحدت دست یابند. به هر کدام از حوادث یاد شده در ایران از زوایای مختلفی نگریسته شد. برخی آنها را اموری مقدس، ظهور فرقه ناجیه و پایان عصر جهل و کفر به شمار آوردند و در نظر بعضی دیگر تحقیر ملی اشغال کشور توسط مهاجمانی بیگانه تلقی شد. هر کدام از این دو برداشت با توجه به زاویه نگرش باورمندان آنها صادق است.
علاقه مندم در ابتدا توجه شما را به تفاوت های بنیادین میان حوادث داخل ایران در مقایسه با دیگر مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا جلب نمایم که در مجموع خلافت اسلامی را در قرون هفتم و هشتم میلادی تشکیل می دادند. کشور های متمدن باستانی شامل عراق، سوریه، مصر و مناطق شمال آفریقا در زمانی بسیار کوتاه اسلامی عربی شدند. همچنین مذاهب قدیمی شان یا به طور کامل از میان رفت و یا به صورت گروه های کوچک و پراکنده به حیات خود ادامه داد. زبان های باستانی شان نیز تقریباً به دست فراموشی سپرده شد مگر تعدادی اندک که یا در متون مقدس و یا به شکل الواح مکتوب بر جای ماندند.
اکنون به برخی از این زبان ها تنها در روستا های دورافتاده تکلم می شود اما در میان بیشتر مردم زبان های پیشااسلامی به دست فراموشی سپرده شد و هویت هایی که بدان زبان ها بیان می شد تغییر یافت و تمدن های باستانی عراق، سوریه و مصر به آنچه که امروزه جهان عرب می نامیم، تبدیل شد. ایران به راستی اسلامیزه شد اما هیچ گاه عرب نگشت. ایرانیان همان پارسیان ماندند و بعد از پایان دوره فترت خود را به عنوان عنصری متمایز و متفاوت، در درون امپراتوری اسلام بازیابی کردند و سرانجام خود به عنوان قطعه ای تازه به اسلام اضافه شدند. در این میان سهم ایران در تمدن تازه بنیاد اسلامی از لحاظ فرهنگی، ---------- و شگفت انگیزتر از همه، دینی بسیار قابل توجه است.
محصول کار ایرانیان در حوزه های فرهنگی این دوره به ویژه در زمینه سرودن اشعار اصیل ایرانی در قالب شعر عرب به خوبی مشاهده می شود. در معنایی دیگر، اسلام ایرانی نسخه دیگری از اسلام اصیل است. اسلامی جدید که گاهی اوقات از آن به نام اسلام عجم یاد می شود. این اسلام پارسی که بیشتر از آنکه عربی باشد ایرانی بود ابتدا در میان ترک های آسیای صغیر و سپس ساکنان ترک خاورمیانه و منطقه ای که بعد ها ترکیه نامیده شد و البته در میان هندوان گسترش یافت. ترکان عثمانی شکل تازه ای از تمدن ایرانی را به پشت دیوار های وین رساندند. در قرن هفتم میلادی یک سیاح ترک که به عنوان کارمند سفارت عثمانی از وین بازدید می کند کنجکاوانه بیان می کند زبانی که در وین به آن صحبت می شود شکل تغییر یافته ای از زبان فارسی است.
او همچنین ساختار زبان های هند و اروپایی و رابطه آنها را در دو زبان فارسی و آلمانی بررسی کرده و این واقعیت را که آلمان ها به «است» ایرانی ها «ایست» می گویند و نیز مورد مشابه ای را در زمان فعل بودن (To Be ) گزارش می کند. در قرن هفتم میلادی و در زمان تهاجم مغولان، اسلام ایرانی خود را نه تنها به عنوان عنصر سازنده در جهان اسلام بلکه به عنوان عنصری غالب در تمدن اسلامی مطرح کرد. برای چندین قرن، مراکز اصلی قدرت ---------- و تمدنی اسلام اگر ایرانی نبودند حداقل از نشانه های تمدن ایرانی بهره می جستند. اما در یک دوره زمانی کوتاه این برتری از سوی آخرین قدرت جهان عرب یعنی سلطنت ممالک مصر به چالش کشیده شد.
اما حتی این آخرین پایگاه قدرت اعراب نیز بعد از جنگ قدرت میان ایرانیان و عثمانیان بر سر فتح مصر، از میان رفت. این موفقیت عثمانیان را در غلبه بر ممالک باید پیش زمینه ای برای خروج از جنگ قدرت میان آنها و ایرانیان دانست. اسلام عربی تنها تحت حکومت اعراب شبه جزیره و مناطق دوردست همچون مغرب به حیات خود ادامه می داد. مرکز جهان اسلام در مناطق نفوذ ترک ها و ایرانیان قرار داشت که از سوی فرهنگ ایرانی شکل گرفته بود. در اواخر قرون میانه و اوایل دوران جدید، مراکز عمده ---------- و تمدنی جهان اسلام مانند هند، آسیای میانه، ایران و ترکیه همگی جزیی از این تمدن ایرانی به شمار می آمدند. اگر چه در بیشتر این مناطق به انواع زبان ترکی تکلم می شد، اما زبان اداری و فرهنگی فارسی بود. زبان عربی زبان کتاب مقدس و قانون (فقه) بود اما زبان فارسی، زبان شعر و ادبیات بود.
● استثنای ایرانی
چرا این تفاوت ها به وجود آمد؟ چرا در زمانی که تمدن های باستانی عراق، سوریه و مصر از میان رفته و به دست فراموشی سپرده شدند، تمدن ایران به حیات خود ادامه داد و در شکلی متفاوت ظاهر شد؟
پاسخ های متفاوتی به این سئوال ها داده شده است. یکی از این جواب ها متضمن تفاوت زبانی است. مردم عراق، سوریه و فلسطین به انواع مختلفی از زبان آرامی صحبت می کردند که این زبان از طریق زبان سامی با عربی ارتباط داشته و در نتیجه بر خلاف زبان فارسی انتقال از آن به زبان عربی بسیار آسان تر انجام شد. در این پاسخ البته کمی جبرگرایی دیده می شود. زیرا زبان قبطی نیز - زبان بومی مصر- که ارتباطی با زبان سامی نداشت نتوانست در مقابل عربیزه شدن مصر مقاومت کند. زبان قبطی برای زمان کوتاهی میان مسیحیان مصر به حیات خود ادامه داد اما سرانجام منسوخ شد و فقط در مناسک کلیسای قبطی از آن استفاده می شد. بعضی دیگر در پاسخ به سئوال آغازین ما، علت وجود تفاوت میان تمدن ایرانی و دیگر تمدن های باستانی را برتری فرهنگی تمدن ایرانیان می دانند.
فرهنگ برتر، فرهنگ مادون خویش را در خود مستحیل می کند. به همین جهت باورمندان این نظریه این گفته لاتینی را نقل می کنند که: «یونان اشغال شده، فاتحان خود را تسخیر می کند». به عبارتی دیگر رومی ها فرهنگ یونانی را اختیار کردند. با اینکه این پاسخ منطقی به نظر می رسد اما مثال موجهی به کار نمی برد.
رومی ها، یونان را فتح کرده و بر آن حکمروایی کردند، چنان که اعراب ایران را تسخیر و بر آن فرمان راندند اما رومی ها در این میان زبان یونانی را فراگرفتند. تمدن یونانی را تحسین کردند. توانستند به یونانی بخوانند، آن را به زبان مادری خود ترجمه و از کتاب های یونانی تقلید کنند. اما اعراب زبان فارسی را نیاموختند بلکه این ایرانیان بودند که زبان عربی را فرا گرفتند و تازه تاثیر ادبیات فارسی بر ادبیات و زبان عرب بسیار ناچیز بود که آن هم از طریق تازه مسلمانان ایرانی انجام شد. شاید نمونه نزدیک تر به این مسئله اتفاقی بود که در سال های بعد از سال ۱۰۶۶ میلادی و بعد از اشغال جزیره آنگلوساکسون توسط نرمان ها در انگلستان رخ داد. زبان آنگلوساکسون تحت تاثیر زبان فرانسوی نرمان قرار گرفت و به آنچه که امروزه زبان انگلیسی می نامیم، تبدیل شد.
شباهت هایی جالب میان فاتحان نرمان جزیره انگلیس و فاتحان عرب ایران وجود دارد. در هر دو جا زبان تازه ای که محصول گسست و ساده سازی زبان بومی بود با استفاده از حوزه لغت زبان فاتحان به وجود آمد. هویتی تازه و مرکب شکل گرفت که هم فاتحان و هم مردمان سرزمین های مفتوحه را در برمی گرفت. هر دو مهاجم، مشروعیتی را به دست آوردند که البته ایران همانند انگستان نبود زیرا مشروعیت فاتحان عرب با دینی تازه و بر پایه کتابی مقدس محافظت می شد. همچنین در مقایسه با مهاجمان چادرنشین بیابان های شبه جزیره، بیشتر مردمان سرزمین های فتح شده در عراق، سوریه و مصر سطح تمدنی بالاتر داشتند.
اما با این حال این تمدن ها بر عکس ایران مستحیل شدند. به این ترتیب باید سئوال اولمان را که هنوز پاسخی برای آن نیافته ایم دوباره مطرح کنیم. توضیح قابل قبول دیگر در پاسخ به سئوال مطرح شده، تفاوت ---------- به ویژه در دو عنصر قدرت و پیشینه تاریخی است. به جز ایران سرزمین هایی که از سوی اعراب فتح شد مانند عراق، سوریه، فلسطین، مصر و سایر جاها به مدت طولانی پیش از آن تحت انقیاد امپراتوری هایی بودند که مرکز آنها در جایی دیگر واقع بود. بنا براین این سرزمین ها برای چندمین بار فتح می شد. آنها پیش از حمله عرب ها به مدتی طولانی تغییرات نظامی، سپس ----------- فرهنگی و در آخر مذهبی را از سر گذرانیده بودند به همین دلیل فتح دوباره سرزمین هایشان از سوی عرب ها تنها به معنی تغییر در آموزگاران حاکمشان بود.
اما موارد گفته شده درباره ایران صادق نیست. ایران تنها یک بار آن هم برای مدتی کوتاه توسط اسکندر اشغال و جزیی از امپراتوری بزرگ هلنی شد. ایران هیچ گاه به دست رومی ها اشغال نشد به همین دلیل تاثیر فرهنگی تمدن هلنی بر ایران در مقایسه با کشور های حاشیه دریای مدیترانه، مصر و شمال آفریقا که فرهنگ هلنی از سوی کارگزاران امپراتوری روم به آنها تحمیل می شد، بسیار کمتر بود. تاثیر هلنیسم بر ایران در زمان اسکندر و دولت مستعجل جانشینانش بدون شک قابل ملاحظه بود اما این تاثیر کم عمق و بسیار کمتر از آنچه بود که سرزمین های مدیترانه ای تحت فشار آن بودند. حتی این تاثیر فرهنگی، زمانی که جامعه ایران تحت لوای حکومت پارتیان و ساسانیان تجدید حیاتی دوباره یافت به دنبال جریان ملی، ---------- و مذهبی «بازگشت به خویشتن» از میان رفت. یک امپراتوری جدید که هم پایه و رقیب امپراتوری های روم و بعد ها بیزانس شد در ایران پا به عرصه تاریخ گذاشت.
این به آن معنا بود که ایرانیان بلافاصله بعد از حمله عرب ها و برعکس همسایگان شان در غرب با توسل به گذشته و یا حتی می توان گفت با استفاده از یادواره های قدرت و جلال معاصرش پا بر جای ماند. این مفهوم از شکوه باستانی و هویت افتخارآمیز به روشنی در آثار مکتوب ایران دوره اسلامی و با استفاده از دامنه وسیعی از لغات عربی مشاهده می شود.
این تفاوت ایران با دیگر تمدن ها بعد از حمله اعراب به چند گونه قابل مشاهده و بررسی است: ظهور نوعی شعر حماسی ملی که در عراق، سوریه، مصر و یا جای دیگری نظیر نداشت و نیز چگونگی انتخاب اسامی افراد. در هلال خصیب و سرزمین های غربی آن، والدین اسامی فرزندان خود را بیشتر از میان اسامی قرآنی و ادبیات عرب پیش از اسلام انتخاب می کردند مانند علی، محمد، احمد و نظیر آن. این نام ها در میان مسلمانان ایران نیز استفاده می شد اما علاوه بر این اسامی، ایرانیان از اسامی اصیل ایرانی مانند خسرو، شاپور، مهیار و نام های دیگر که همگی از زبان فارسی باستان _ زبان ایران ساسانی- ریشه گرفته بودند استفاده می کردند.
ما هیچ عراقی را پیدا نمی کنیم که اسم پسرش را نبوکد نصر (بخت النصر) یا سنخریب بنامد، نیز هیچ مصری یافت نمی شود که فرزندش را توتانخانم یا آمن هوتپ نامگذاری کند. این تمدن ها در واقع مرده و به دست فراموشی سپرده شده بودند. اما مفهوم ایرانی افتخار همچون تاریخ ایران حفظ شد و باقی ماند اتفاقی که در مصر و بابل باستانی رخ نداد، جز اسطوره و افسانه های تاریخی و خاطره ای کمرنگ از دوره های بسیار متاخر قبل از ورود اسلام. رهیافت اسلامی به مفهوم تاریخ ممکن است پاسخ قانع کننده ای در این باره به ما بدهد که: چرا باید کسی برای مطالعه تاریخ خود را به زحمت بیندازد؟ یا اصلا اهمیت تاریخ در چیست؟
تاریخ حاصل مشیت الهی است و توضیحاتی درباره هدف خلقت بشر از سوی خدا ارائه می کند و از دیدگاه یک مسلمان به ویژه از نظر یک مسلمان سنی، تاریخ در آنجا که به حفظ سنن پیامبر، اصحاب و خلفای راشدین (که از نظر آنها الگوی درست قانون و رفتار به شمار می روند) کمک کند، اهمیت پیدا می کند. این بدان معناست که تاریخی تاریخ است که موضوع آن مسلمانان باشند. به این ترتیب تاریخ غیرمسلمانانی که در جاهای دوردست زندگی می کردند حتی اگر از اجداد خود مسلمانان بودند از لحاظ تاریخی و دینی ارزش ضبط و نگه داری نداشتند و به همین دلیل نیز حفظ نشدند. درست در همین زمان و به موازات ابراز این عقاید و در حالی که ایرانیان در مرحله بازیابی خود بعد از حمله اعراب بودند حافظه تاریخی خود را به دست فراموشی سپردند. تاریخ ایران باستان به ویژه تاریخ قبل از ساسانیان طی تغییرات بعدی بدون آنکه اثری از خود بر جای بگذارد از میان رفت. زبان های باستانی ایران جای خود را به فارسی مسلمانان داد.
نگارش باستانی فراموش شد و به منظور برآورده کردن نیاز های تلفظ زبان فارسی نگارش عربی جای آن را گرفت. زبان و نگارش قدیم ایران تنها در میان اقلیتی که به دین زرتشت ایمان داشتند حفظ شد که البته از اهمیت چندانی برخوردار نشد. حتی نامگذاری فرزندان به آن صورتی که من قبلاً به آن اشاره کردم فراموش شد، مگر در دوره های اخیر. به همین دلیل برای مثال نام کوروش که در دوران مدرن از او به عنوان بزرگ ترین شاه ایران باستان یاد می شود از یاد ها رفت.
ایرانیان نام الکساندر را به صورت اسکندر به خاطر سپردند اما هیچ گاه درباره نام کوروش چنین اتفاقی نیفتاد. نام اسکندر در میان ایرانیان بهتر از نام پادشاهان ایرانی که در مقابل او جنگیدند در اذهان باقی ماند.

armin khatar
07-23-2011, 07:35 PM
● عجایب هفتگانه
۱) اهرام ثلاثه مصر
سه هرم به شکل جالب با بنای عظیم در محلی به نام جیزه نزدیک قاهره قرار دارنداین اهرام در قرن ۲۸ قبل از میلاد توسط سه فرعون به نامهای کئوس – می کرینوس و کفرن ساخته شده اند بلندترین هرم هرمی است به نام خئوپس که ارتفاع اولیه آن ۱۴۷ متر بوده است ولی اکنون پس از گذشت حدود ۴۸ قرن بر اثر فرسایش ۱۰ متر از ارتفاع آن کاسته شده است. ضلع مورب این هرم ۲۲۷ متر بوده و این اثر عجیب زمینی را به مساحت ۵۰۰۰۰ متر مربع اشغال نموده است.
به نوشته هرودت ۴۰۰۰۰۰ کارگر و برده به مدت ۲۰ سال برای ساختن این بنا به کار گرفته شده اند. حجم اولیه این بنای عجیب دو میلیون و هفتصد هزار متر مکعب و وزنی معادل ۸ میلیارد کیلو بوده است. سنگ های به کار رفته در این هرم (و اهرام دیگر) را از نقاط کوهستانی بسیار دور (احتمالا از شرق رود نیل) به این محل کرده و در ساختن این بنا به کار برده اند.
قرار دادن این سنگها با ابزار اولیه و تراز کردن هرم ها به این دقیقی چگونه امکان داشته است؟ (در حال حاضر باستان شناسان به تشعشعات خاصی شبیه رادیواکتیو که از برخی از سنگهای درون این هرم ساطع میشود برخورده اند). راهروی ورودی هرم که یکراست بطرف شمال میرود اگر خط فرضی از آن امتداد یابد با چند درجه اختلاف به نقطه قطب شمال منتهی میشود (این اختلاف درجه به علت پیدایش انحراف در محور حرکت وضعی زمین نسبت به مدار حرکت انتقالی میباشد ). اهرام مصر در حال حاضر توسط دقیقترین و پیشرفته ترین وسایل باستان شناسی مورد تحقیق قرار گرفته اند. این هرم ها مقبره فراعنه مصر میباشد که به صورت مومیائی شده در این مقابر قرار داده شده اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:35 PM
) باغ های معلق بابل
تمدن بابل بر کسی پوشیده نیست شیوه های معماری و آثار بدست آمده چنین عظمتی را در این سرزمین به اثبات رسانده است. برج بابل از عالی ترین نشانه های معماری بشری است که دارای هفت برج بزرگ با دیواره هائی از کاشی های منقش و درخشنده بوده است و هر برج ۲۰۰ متر ارتفاع داشته است. در نزدیکی برج بابل قصر با شکوهی توسط بخت النصر پادشاه بابل ساخته شده بود با دیوارهای آجری زرد رنگ و کف سنگفرش با مجسمه هائی تراشیده شده از سنگ به شکل شیر.
با فاصله ای از همین قصر و در واقع بیرون از شهر باغ های معلق بابل قرار داشتند که این باغ ها از عجایب عالم و از شاهکار های معماری محسوب میشوند . این باغها که به روایتی ۵ تراس منطبق بودند به دستور نینوس پادشاه دیگر بابل برای همسرش سمیرامیس در کنار رود فرات بنا گردیدند.
برای ایجاد قدرت در پایه های این بنا ها از ستونهای سنگی مربع به ضلع ۵ متر استفاده کرده بودند. طبقات به وسیله مواد خاصی عایق بندی شده بودند تا از نفوذ آب باران به طبقات زیرین جلوگیری شود. برای آبیاری هر یک از طبقات (باغ ها) آب فرات را مستقیما به آنها تا بالاترین قسمت هدایت میکردند. (با توجه به اینکه در دو طرف این بناها کوه هائی مرتفع قرار نداشتند تا از خاصیت آرتزین استفاده شود این امر یکی از عجایب این بنا را نشان میدهد) این باغ ها (تراس های آن) مشرف بر رود فرات وشهر بابل بود و چشم انداز زیبائی داشت و عبور و مرور قافله ها و کاروان های تجاری شرق و غرب از آن مشاهده میگردید. این بنا در حدود ۶۰۰ ق.م ساخته شد ولی اکنون آثاری از ساختمانهای آن مشاهده نمیشود. فقط از آجرهای باقیمانده آن سدی طویل بر روی رود فرات بسته شده است.
۳) برج (چراغ یا فانوس) دریائی اسکندریه
این برج در جزیره ای به نام فار در نزدیکی بندر اسکندریه در مصر در دریای مدیترانه فعلی بنا گردیده بود تا با آتشی که دائم در انتهای آن روشن بود راهنمای کشتی ها باشد این بنا در ۲۴۷ الی ۳۰۴ قبل از میلاد به دستور بطلمیوس دوم جانشین اسکندر بوسیله معماری به نام سوسترات ساخته شد. این برج بر روی پایه ای چهار گوش که ۶۹ متر ارتفاع داشته بنا گردیده بود که خود پایه چهار گوش نیز بر روی بنای هشت ضلعی ۳۸ متری قرار داشت – برج ۹ متری دیگری نیز بر روی این برج بنا شده بود که فانوس (آتش افروزان) دریائی بر انتهای آن پرتو افکن بود. این برج در سال ۱۳۷۵ میلادی در اثر زلزله به کلی ویران گردید و اثری از آن به جای نماند. (یونانیها که در واقع بیان کننده عجایب هفتگانه جهان میباشند ارتفاع این برج را ۲۷۲ متر ذکر کرده اند ولی به نظر میرسد که اغراق آمیز باشد).
۴) مجسمه رودس
جزیره رودس در دریای اژه مدیترانه در جنوب غربی کشور ترکیه واقع شده و متعلق به کشور یونان میباشد. مردم این جزیره در زمانهای قدیم عموما ملوان بودند و در مجسمه سازی مهارت زیادی داشتند. به نوشته مورخان در این جزیره بیش صد مجسمه غول پیکر ساخته شده بود و عظیمترین آنها مجسمه ای برنزی بود به نام رودس که نام واقعی آن هلیوس یا رب النوع خورشید بوده است. ارتفاع این مجسمه حدود ۴۰۰ متر بود که به سال ۲۸۰ قبل از میلاد ساخته شد ولی ۵۶ سال بعد به علت زلزله ای شدید ویران شد (۲۲۴ ق.م)
۵) مجسمه زئوس
در اساطیر یونان زئوس خدای قدرتمندی بود که با مختصر اخمی کوه را متزلزل میکرد. بنابراین مجسمه این الهه قدرت را در المپیای یونان به سال ۴۳۲ ق.م مجسمه ساز معروفی به نام فیدیاس تراشیده. عکس این مجسمه که از سکه های قدیمی بدست آمده نشان میدهد که زئوس با حالتی اخم آلود بر تخت نشسته است – تختی از عاج و آبنوس با طلا و جواهرات گرانبها . مجسمه زئوس از طلا و عاج تراشیده شده بود و تنه آن از چوب آبنوس بوده است. تاجی از طلای خالص به شکل خار بر روی سر و مجسمه ای از الهه پیروزی را در دست راست و عصای سلطنت را در دست چپ داشته است. ارتفاع این مجسمه گرانبها ۱۵ متر بوده و به علت جنگ هائی که بین رومی ها و یونانیها در گرفته است از بین رفت یا در واقع غارت شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:35 PM
) معبد دیان (دیانا)
در قرون ۶ الی ۵ قبل از میلاد معبد بسیار با شکوهی برای الهه ی شکار و ماده در یونان ساخته شد که جزو عجایب هفتگانه جهان شناخته میشود. این معبد در فضایی بطول ۱۲۷ متر و عرض ۷۳ متر و دارای ۱۲۷ ستون بود که به سبک معماری یونانی در دو ردیف بالا رفته بود . محل بنای این معبد جائی بود که خطر تخریب آن را بوسیله ی زلزله کاهش میداد. بدین معنی که در زمینی باتلاقی و نرم مقدار زیادی زغال و چوب و کیسه های پوستی ریخته شد و سپس بر روی آن این بنا از مرمر ساخته شد. ساختمان این معبد به سال ۴۰۰ ق. م پایان یافت ولی در ۳۴۶ ق .م بر اثر آتش سوزی مهیبی از بین رفت و نابود شد. بدین معنی که ابتدا حریق از دیواره های چوبی جدا کننده سالن های این بنا به سنگ مرمر سرایت کرد و سنگ مرمر که ترکیبی از کربنات کلسیم است بر اثر حرارت تبدیل به اکسید کلسیم (آهک) گردید و از بین رفت . آتش سوزی این بنا عمدی بوده و به دست شخصی به نام ارستورات به آتش کشیده شد. معهذا این بنا مجددا تجدید بنا گردید ولی مجددا نیز به سال ۳۶۲ شخصی به نام هردسیراتس از سرکردگان قوم " گت" ها آن را خراب نمود و بالاخره نرون سفاک معروف رومی و دار و دسته وی مصالح و تزئینات این معبد را غارت کردند بطوری که امروزه آثاری از این بنا به جای نمانده است
۷) مقبره موزول
این مقبره که بنا به دستور آرتمیس زن موزول پادشاه کاریس (در جنوب آسیای صغیر) به عنوان آرامگاه موزول ساخته شد بعنوان یکی از آثار وعجایب هفتگانه ثبت گردیده است. این بنا در شهر هالیسکارنا ی کاریس (آسیای صغیر) بنا گردید. (کلمه mausoleum که در انگلیسی مقبره عالی معنی می دهد از همین بنا نام گرفته است) محیط این بنای چهار گوش ۱۴۰ متر و سقف آن هرمی شکل بود که در راس آن کالسکه پیروزی با چهار اسب حامل شاه و ملکه بود. ارتفاع این بنا بین ۴۰ تا ۵۰ متر بود. تالاری به عنوان زیرزمین در این بنا قرار داشت که تابوت موزول در آن قرار داده شده بود . این بنا بوسیله سواران سن ژان تخریب گردید تا از سنگ های آن برای ساختن استحکامات و برج و بارو استفاده کنند- سنگ های مرمر آن را نیز سوزانده و از آن آهک ساختند. امروزه از آن اثر با عظمت فقط قطعاتی در موزه لندن دیده میشود.

armin khatar
07-23-2011, 07:36 PM
میراثی که به ایران تعلق دارد
میراثی که به ایران تعلق دارد یونسکو در سال ۱۹۹۸ در مجمع عمومی‌خود برای حفاظت از شاهکارهای شفاهی و معنوی، بیانیه‌ای را با همین عنوان تهیه کرد، بیانیه‌ای که کشورهای عضو را وادار می‌کرد تا در کنار میراث فرهنگی- تاریخی خود، میراث‌های معنویشان را نیز زیر پوشش قرار دهند و از حکایت‌ها و آداب، زبان و گویش گرفته تا آهنگ کوچ و علم عالمان و... همه و همه را زیر لوای پرچمشان حفظ کنند.
ماراتن آغاز شد. کشورهای عضو به دنبال ثبت هر آنچه که حکم میراثشان را داشت، دست به تلاش گسترده‌ای زدند و بعضی آشکارا، فرهنگ و تمدن ملتی دیگر را به تاراج بردند.
● ایران سرزمین تمدن‌های ماندگار
«بار سنگین فرهنگ که بر پشت ایرانی قرار داشته، هویت او را ساخته و بدون این‌که گسستی در ملیت او پدید آورد، به آن پویایی بخشیده است. به گفته هگل در کتاب فلسفه تاریخ، ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند که به تاریخ جهانی تعلق دارند، زیرا نخستین امپراتوری جهانی را برپا کردند که اقوام بسیاری از ایرانی و غیر ایرانی را در سرزمینی بسیار پهناور در بر می‌گرفت.» شاید تاکید بر روی ایرانی بودن و ارائه ادله در اثبات این مدعا به عنوان ثروتی بالقوه برای عده‌ای که هنوز به اقتصاد تک محصولی به عنوان در دسترس‌ترین و سریع‌ترین ثروت زود بازده نگاه می‌کنند، چیز غریبی بنماید. اما آنچه که از لابه‌لای روزنامه‌های مختلف و یا با گشت‌وگذاری در گستره اینترنت مشهود است، همانا اقتصادی است که دنیای کنونی به سمت و سوی آن در حرکت است، حرکتی که به سرعت کشورها را به تلاش بیشتر برای بهره‌گیری از منابع بیشتر با متوسل شدن به هر حیله و ترفندی، ترغیب و تشویق می‌کند، حتی اگر این تلاش در راه سرقت منابع; هویت و حتی نام و یاد و خاطره یک ملت باشد.
● زمان‌هایی که می‌سوزد
این که بنشینیم و چنین برخوردهایی را فرهنگی یا غیرفرهنگی بدانیم و سر تاسف تکان دهیم جز آنکه زمان بیشتری را برای به ثبت و اثبات رساندن ایرانی بودن تمامی‌ مفاخر و مشاهیر سرزمینمان از دست داده باشیم، کار دیگری نکرده‌ایم.
چند صباحی پیش وقتی نام و یاد عارف نامدار «مولانا جلال‌الدین» که همه او را بیشتر به بلخی بودن و پارسی زبان بودن می‌شناسند و دیوان مثنوی معنویش و کلیات شمس تبریزی را زینت بخش طاقچه‌های خانه‌هایشان کرده‌‌اند، سر از کشور ترکیه در آورد و به ثبت مشاهیر و مفاخر آنجا رسید، چه کردیم!!!؟
به راستی اصلا فکر کردیم که چگونه می‌توان نامدارترین عارفی که حتی چند بیت شعر از او به زبانی غیر از پارسی نه دیده‌ایم و نه شنیده‌ایم، در میراث چنین کشوری به ثبت برسد!!
● فقط یک علت!
دولت و تمامی ‌نهادهای فرهنگی و اجرایی ترکیه با استعانت به مدفنی که در قونیه و به نام این عارف و شاعر قرار دارد، عزم را جزم کردند و این ادعا را به کرسی نشاندند که مولانا نه به ایران بلکه به کشوری تعلق دارد که قدر استفاده از نام این مرد بزرگ را می‌داند و به واسطه شناخت دنیای جدید و شناخت معجزه‌ای به نام اقتصاد گردشگری از هر تلاشی برای رونق بخشیدن به اقتصاد خود دریغ نمی‌کند.البته تاجیکستان هم از این غافله عقب نمانده است و بر روی اسکناس‌های خود تصویری از شیخ حمدونی و بوعلی سینا را به چاپ رسانده تا شاید ثابت کند این دو مظهر علم وعرفان به سرزمین وی تعلق دارند.

armin khatar
07-23-2011, 07:36 PM
● از این موارد کم نیست
در صفحات تاریخ که جست‌وجو کنیم، مشاهیر و مفاخری هم چون بوعلی و مولانا کم نیستند.همین چندی پیش بود که بعد از مولانا، نوبت به شیخ خرقانی سمنانی رسیده بود. اثباتی برای این که ابوالحسن خرقانی اهل قارص است نه خرقان!! این اراده‌ای دیگر بود برای این که یک صدا فریاد زدند، برای ثبت میراث‌ها، نه مدفن لازم است و نه آرامگاه بلکه فقط اراده تحقق هدف مهم است.
● گامی‌ برای اثبات
«این خاک; خاکی است که بزرگانی در دین; علم و معرفت درآن دیده به جهان گشوده; ستاره‌ای دست نیافتنی شدند; در آسمان گیتی، در نهان هستی، در آغوش مام خویش آرمیده‌اند، یادگاری از خود بر جای گذاشتند و آنچه که در گذار سالیان به ما رسید، میراثی بود از هنر، فرهنگ و تمدن; آنچه که امروز هر ایرانی در سراسر گیتی آن را مایه فخر خود می‌داند»این بخشی از بیانیه نشست هم اندیشی میراث سرزمین مهر بود; نشستی که در کنار روسا و مسئولان سازمان میراث فرهنگی; راهنمایان تور سخن از حفظ میراث کردند و پیمان بستند که در حفظ واشاعه آن; کوشا باشند.
● نشستی برای هم اندیشی
۲۶ آذر ۱۳۸۶; سالن شهریاران جوان; میزبان گروه‌های دوستدار میراث فرهنگی بود که یکصدا برای تحقق هدف خود، هدفی برای انسجام هویت فرهنگی ایرانی و پاسداری از میراثی که از گذشتگان برای آیندگان برجای مانده، گرد هم جمع شده بودند.
● بشناسیم و معرفی کنیم
در عصر ارتباطات و فناوری، کشوری برنده است که از هویت خود در مقابل هجمه‌های فرهنگی دیگران دفاع کند و این امر ممکن نمی‌شود، مگر با شناختن میراث، هویت و تمدنی که از گذشته آن سرزمین برجای مانده و معرفی آن فرهنگ به تمام جهانیان.
«دیروز مولانا، امروز بوعلی، تا فردا چه کسی؟»
این کلام یاسمن کاشی، مسئول برگزار کننده همایش بود.
وی ویژگی مهم این گردهمایی را پاسداری و پاسداشت از میراث معنوی خواند و اظهار داشت: «در این همایش، برای نخستین بار، راهنمایان و لیدرها، میزبان خانواده گردشگری ایران اسلامی ‌هستند تا یادآور شوند که تلاش کشورهای دیگر (همسایه و غیرهمسایه) برای ثبت مفاخر و مظاهر تمدن ایرانی، ابعاد گسترده‌ای یافته و باید برای مقابله با این تاراج فرهنگی با همکاری مسئولان نظام، تفکری اندیشیده شود.» کاشی افزایش اطلاعات لیدرها و راهنمایان را امری اساسی خواند و متذکر شد: با بالا بردن میزان اطلاعات خود، به طور قطع کمک شایانی به حفظ میراثمان می‌کنیم. ما می‌توانیم با دادن اطلاعات صحیح به گردشگران داخلی و خارجی گامی ‌محکم و اساسی در راستای حفظ و اشاعه فرهنگ; تمدن و میراثمان برداریم.استاد دکتر فریدون جنیدی، شاهنامه پژوه و استاد زبان‌های باستانی نیز در این مراسم اظهار داشت: وقتی بیدار شویم، میراثمان هم بیدار می‌شود و این یعنی آنکه بدانیم چه بوده‌ایم و بدانیم که از آن چه که داریم، چگونه نگهداری کنیم.
● بیکار ننشسته‌ایم
مرتضی رضوان فر، رئیس پژوهشکده مردم‌شناسی هم در این مراسم بیان کرد: میراث معنوی یک ترجمه اشتباه است، معنوی یعنی به آن میراث قداست بخشیده‌ایم و این با شرایط کنوانسیون در تضاد است.
باید به خاطر داشته باشیم که زنده بودن و تفاوت داشتن از اصولی است که باید در ثبت میراث به آن توجه ویژه‌ای داشت. روح کنوانسیون، تکیه بر تفاوت‌ها و هویت‌های مستقل دارد.در این مراسم، فهیمه نصرآبادی، کارشناس دفتر ثبت آثار نیز درباره آئین‌نامه ثبت و همچنین تعداد آثار ثبت شده ملی این گونه بیان داشت که: تعداد آثار ثبت شده در فهرست آثار ملی از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۴ ‌قبل از تشکیل سازمان میراث فرهنگی کشور ‌ ۱۷۰۳ اثر، از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶، ۲۶۹ اثر، در سال ۱۳۷۸، ۳۷۹ اثر، در ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ به ترتیب ۱۰۱۹ و ۲۰۰۲ اثر و در سال‌های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ هم ۲۳۰۸ و ۳۰۰۱ اثر بوده است.البته در سال ۸۳ پس از تشکیل سازمان میراث فرهنگی کشور به دلیل تغییر در تشکیلات سازمان و پس از یک مرحله توقف، تنها ۷۵۳ مورد به لیست آثار ملی افزوده شد. اما در ۱۳۸۴ با تلاش چشمگیری، تعداد آثار ثبتی به ۳۲۵۵ اثر افزایش یافت و از سال ۱۳۸۵ تا حال نیز در مجموع ۴۹۱۱ به ثبت آثار رسیده است. وی همچنین اظهار داشت: برای ثبت آثار ناملموس، معیارهایی نیاز است، معیارهایی چون میراث زبانی (گونه‌های زبانی رایج مانند قصه‌ها و لالایی‌ها در کنار ترانه‌ها و اسطوره‌ها و یا مکتوب همچون کتیبه‌ها و متون)، هنرهای نمایشی، عادات و رسوم اجتماعی، آئین‌ها و جشنواره‌ها، بازی‌ها و ورزش‌های بومی ‌و محلی و دانش‌ها و رسوم مربوط به طبیعت و کیهان که اگر آن اثر شامل این مجموعه شود، قابلیت ثبت را درمجموعه آثار ملی خواهد داشت.
● اما خبر رسید که
چندی پیش خبر رسید که آئین‌نامه ثبت ملی میراث معنوی تهیه و تنظیم شد، آئین‌نامه‌ای که توسط اداره ثبت آثار فرهنگی، تاریخی و طبیعی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برای حفظ هر آنچه که در این مجموعه می‌گنجد، آماده شده است. رئیس دفتر ثبت آثار فرهنگی، تاریخی، طبیعی و معنوی در این باره این چنین اظهار داشت که: پرونده‌های میراث معنوی بسیار زیادی برای ثبت ملی به دفتر ثبت رسیده که باید ابتدا آئین‌نامه ثبت ملی میراث معنوی تنظیم و سپس به تصویب هیئت دولت برسد. حسینعلی وکیل درباره زمان ارسال این آئین‌نامه به هیئت دولت نیزگفت: این آئین‌نامه تنظیم شده و قرار است اداره حقوقی اقدامات لازم را برای ارسال به هیئت دولت انجام دهد. اما رئیس اداره کل حقوقی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز درباره زمان ارسال آئین‌نامه ثبت ملی میراث معنوی این چنین بیان داشته که: اداره کل حقوقی آئین‌نامه را تنظیم کرده که بعد از رفع اشکالات آن، باید به امضای رئیس سازمان میراث ‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری برسد. اما باید توجه داشت که، هم‌اکنون بخش حقوقی مشغول انجام تشریفات اداری است و به محض آنکه این آئین‌نامه به امضای ریاست سازمان برسد، آن را به هیئت دولت ارسال می‌کند. به گفته امید غنمی، بعد از تصویب آئین‌نامه ثبت میراث معنوی از سوی هیئت دولت، این آئین‌نامه به تمامی‌ نهادهای مرتبط ابلاغ خواهد شد. البته لازم به ذکر است که، پرونده‌هایی همچون تعزیه، نوروز، آئین ولادت امام رضا (ع) و آئین قویون به عنوان میراث معنوی پیشنهادی ایران از مجموع ۱۵۰۰ پرونده میراث معنوی برای ثبت جهانی ارائه شده است.

armin khatar
07-23-2011, 07:37 PM
مسجد شیخ لطف الله
مسجد شیخ لطف الله این مسجد شاهکار دیگری از معماری و کاشی‏کاری قرن یازدهم هجری است به فرمان شاه‏ عباس اول در مدت هیجده سال بنا شده و معمار و بنای مسجد استاد محمدرضا اصفهانی بوده است.تزئینات کاشی‏کاری آن در داخل از ازاره‏ ها به بالا همه از کاشی‏های معرّق پوشیده شده است.
باستان ‏شناسان خارجی در مورد عظمت معماری این مسجد گفته‏ اند: به سختی می‏توان این بنا را محصول دست بشر دانست. شیخ‌ لطف‌ الله ازعلمای‌ بزرگ‌ شیعه‌ در لبنان‌ امروزی‌ بود که‌ به‌ دعوت‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ در اصفهان‌ اقامت‌ گزید. این‌ مسجد به‌ منظور تجلیل‌ از مقام‌ او و برای‌ تدریس‌ و نمازگزاری‌ وی‌ احداث‌ شد.
مسجد شیخ لطف الله‏یکی از زیباترین آثار تاریخی اصفهان که چشم هر تماشا کننده‏ای را خیره می‏کند و نسبت به هنرمندانی که در انجام آن دخیل بوده‏اند به اظهار تحسین و اعجاب وا می‏دارد مسجد شیخ لطف الله است که در ضلع شرقی میدان نقش جهان و مقابل عمارت عالی قاپو واقع شده و به واسطه کاشیکاریهای معرق داخل و خارج گنبد و کتیبه‏های بسیار زیبای خط ثلث که مقداری از آنها به خط علیرضای تبریزی عباسی است از زیبایی و ظرافت کمتر نظیر دارد. این مسجد که شاهکاری از معماری و کاشیکاری ایران در نیمه اول قرن یازدهم هجری است به فرمان شاه عباس اول ساختمان آن شروع شده و سر در زیبای آن در سال ۱۰۱۲ هجری به پایان رسیده است. سال اتمام بنای مسجد و تزیینات کاشیکاری آن و نام استاد سازنده آن در داخل محراب معرق نفیس مسجد به خط نستعلیق سفید بر زمینه کاشی لاجوردی به این ترتیب ذکر شده است
عمل فقیر حقیر محتاج به رحمت خدا محمد رضا بن استاد حسین بنای اصفهانی ۱۰۲۸
درباره وجه تسمیه مسجد شیخ لطف الله باید گفت که شیخ لطف الله اصلاً که از مردم میش از قرای جبل عامل یعنی جبل لبنان حالیه بوده است و خاندان او همه از فقهای امامیه بوده‏ اند چنانکه پدر وجد وجد اعلاو پسرش همه به این عنوان اشتهار داشته ‏اند. به مناسبت سعی بی اندازه پادشاهان صفوی در ترویج احکام مذهب تشیع و تشویق و اکرام فقهای آن، شیخ لطف الله میسی عاملی نیز مانند جمع کثیر دیگری از علمای بحرین و جبل عامل در اوایل عمر از موطن خود به قصد ایران عازم شد و ابتدا در مشهد مقدس اقامت گزید و در آنجا پس از استقاضه از محضر علمای ارض اقدس از حمله ملا عبدالله شوشتری از جانب شاه عباس بزرگ به خدمت آستانه رضوی برقرار گردید و تا تاریخ فتنه ازبکان و دست یافتن ایشان بر مشهد در آن شهر مقیم بود.
سپس از شرایشان به قزوین پناه جست و در آنجابه کار تدریس مشغول شد، شاه عباس او را از قزوین به اصفهان آورد و در سال ۱۰۱۱ هجری در جنب میدان نقش جهان مدرسه و مسجدی را که هنوز هم به نام او شهرت دارد برای محل تدریس و اقامت و امامت وی پی نهاد و انجام این کار تا ۱۰۲۸ هجری طول کشید و در حین اتمام همین ساختمان بود که شاه عباس در قسمت جنوبی میدان نقش جهان که اکنون به نام میدان شاه شهره است طرح انشا جامع اعظم پادشاهی یعنی مسجد شاه را ریخت. بعد از آنکه مدرسه و مسجد شیخ لطف الله برای تدریس و نمازگزاری او مهیا گردید.
این مرد جلیل محترم در آن مدرسه که امروز وجود ندارد مقیم شد و در مسجدی که برای معرفی آثار هنری ایران خوشبختانه صحیح و سالم مانده و آرزمندیم قرنهای دیگر نیز با مراقبت فرزندان ایران جاویدان بماند، به امامت و تدریس مشغول گردید و شاه عباس برای وجه معاش او وظیفه‏ای معین و مقرر داشت. تاریخ وفات شیخ لطف الله را مولف کتاب مجمل التواریخ در سال ۱۰۳۲ یعنی در همان سالی که بغداد به تصرف شاه عباس درآمده است می‏نویسد.
همچنین در عالم آرای عباسی تاریخ فوت او را مولف این کتاب در ذیل واقع سال ۱۰۳۲ آورده است و صریحاً می‏گوید که شیخ لطف الله میسی جبل عاملی در اوایل این سال و قبل از سفر دارالسلام بغداد که هنوز ایات جلال در ییلاقات فیروزکوه بود در اصفهان مریض گشته به عالم بقا پیوست.
یکی از شخصیتهای بزرگ هنری ایران که نام او در مسجد شیخ لطف الله مخلد شده است علیرضای تبریزی از خوشنویسان بزرگ زمان شاه عباس کبیر است که کتیبه سردر مسجد و دو کتیبه بزرگ کمربندی داخل گنبد به خط زیبای اوست علیرضا چون به خدمت شاه عباس در آمد خود را علیرضای عباسی خواند. این خوشنویس استاد نخست در تبریز شاگرد ملامحمد حسین تبریزی و علاء الدین محمد بن محمد تبریزی معروف به علاء بیک بود و خط ثلث و نسخ را نیکو می‏نوشت.
پس از آنکه در زمان شاه محمد خدابنده پدر شاه عباس ترکان عثمانی آن شهر را به تصرف آوردند، علیرضا از آنجا بیرون آمده و به قزوین پایتخت دولت صفوی رفت و در مسجد جامع آن شهر منزل گرفت و به کار کتابت مشغول شد و قسمتی از کتیبه‏های آن مسجد را با چند قرآن در آنجا تمام کرد. علیرضا روز پنجشنبه اول شوال سال ۱۰۰۱ هجری به خدمت شاه عباس درآمد و در زمره ندیمان مخصوص وی داخل شد و شاه جمعی از خوشنویسان مانند محمد رضا امامی و محمد صالح اصفهانی و عبدالباقی تبریزی را بدو سپرد تا زیردست او خط ثلث را بیاموزند.
علیرضای عباسی تا پایان عمر در زمره مقربان و ندیمان مخصوص شاه بود و در سفر و حضر در سلک مقربان شرف اختصاص داشت و به تفقدات و انعامات و نوازشهای بی پایان شاهانه سرافراز و مفتخر و به لقب شاهنواز ملقب شد. محبت و علاقه شاه عباس به این مردهنرمند بدان پایه بود که گاه پهلوی او می‏نشست و شمعی به دست می‏گرفت تا علیرضا در روشنایی آن کتابت کند
پروفسور ارتور اپهام پوپ‏ایرانشناس معاصر و مشهور امریکایی که کتاب مشهود او تحت عنوان بررسی هنر ایران در شش جلد قطور تدوین شده و شهرت جهانی دارد راجع به عظمت صنعت معماری و کاشیکاری مسجد شیخ لطف الله چنین نوشته است: مسجدی که در سمت مشرق میدان شاه و مقابل ساختمان عالی قاپو قرار دارد یکی از شاهکارهای بینظیر معماری است که در سراسر آسیا خود نمایی می‏کند. این مسجد زیبا که همچون جواهری درخشان در تاریخ معماری ایرانیان می‏درخشد مسجد شیخ لطف الله نام دارد.
شاه عباس بزرگ این مسجد را به افتخار پدر زن خود شیخ لطف الله که یکی از پیشوایان عالیقدر آن زمان بود بر روی خرابه‏هایی که از بقایای مسحد قدیمی بحار مانده بود بنا کرد. در حقیقت میدان بزرگی که قصر باشکوه عالی قاپو در یک طرف آن قرار داشت به چنین گوهری گرانبها در برابر خود احتیاج داشت و شاید همین نکته شاه عباس را برآن داشت تا با ساختن این بنا که به سختی می‏توان آن را محصول دست بشر دانستا زیبایی میدان را به کمال رساند.
در ساختمان این مسجد باردیگر استادی و مهارت هنرمندان ایرانی یک مسئله مشکل را حل کرده است بدین معنی که چون مسجد در ضلع شرقی میدان واقع است و خواه و ناخواه در ورودی مسجد به سمت مشرق میدان خواهد بود. اگر بنا بود مسجد را نیز به همین جهت می‏ساختند کارجهتیابی از لحاظ قبله مختلف می‏شد. در اینجا با ایجاد یک راهرو که از ابتدای مدخل مسجد به سمت چپ و سپس به سمت راست می‏چرخد بر این مشکل فائق آمده‏اند یعنی اگر چه ساختمان مسجد در مشرق است و از نمای خارجی آن چنین بر می‏آید که دیوار جبهه آن در جهت شمال به جنوب است لکن در همین محراب دیوار بنا شده که به سوی قبله است و وقتی به عظمت این فکر پی می‏بریم که در بیرون مسجد اثری از کژی و زاویه به چشم نمی‏خورد، اما به مجرد ورود ناچاریم قبول کنیم که صحن نسبت به نمای خارجی پیچشی دارد در صورتی که گنبد کوتاه این مسجد به علت مدور بودن جهت یا زاویه مخالفی نشان نمی‏دهد. این گنبد یکی از زیباترین گنبدهای اصفهان است که از طرفی به خاطر عظمت و از طرف دیگر بر اثر تزییناتی که از زمینه کرمی (Cafe ou lait) با نقش و نگارهایی به رنگ آبی سیر تشکیل می‏شود نظر هر بیننده‏ای را به خود جلب می ‏کند.
گنبد مسجد شیخ لطف الله یکی از چند گنبد یک پوششی زمان صفویه است که با ارتفاع کم پوششی مناسبی برای صحن کوچک آن به شمار می‏رود. از طرفی بلندی آن تا آن اندازه است که بتواند در کنار میدان بزرگ خود نمایی کرده و بر آن فضا مسلط باشد.
خمیدگی گنبد از نقطه برآمدگی بزرگ ناگهان به سمت داخل گراییده و راس گنبد را تشکیل داده است و این فشار زیاد را دیوارهای قطور مسجد تحمل می‏کند. )قطر دیوارها که از پنجره‏های دیوار اندازه‏گیری شده در حدود ۷۰و۱ سانتیمتر است دیوارهای داخلی از یک هشت ضلعی شروع می‏شود. این هشت ضلعیها هر یک به وسیله کاشیهای طناب مانند فیروزه‏ای محصور شده و خطوط بسیار زیبا که از آثار علیرضا است مانند قابی هر یک از اضلاع هشتگانه را در میان می‏گیرد این خطوط از کاشیهایی به رنگ سفید خیره کننده در میان کاشیهای آبی تیره به کار رفته است و زاویه هایی که از این هشت ضلع به وجود آیند پایه خمیدگی بزرگ را تشکیل می‏دهند لکن انحنای تدریجی گنبد نقطه شروع انحنا و دایره بزرگ گنبد را از نظر پنهان می‏کنند.
خمیدگی گنبد را دیوارهای بادبادک شکل زاویه داری به اضلاع هشت گانه وصل می‏کند.
قسمت بعدی به سمت خمیدگی به اندازه‏ای عادی و یکنواخت بزرگ گرایش دارد سرتا سر این خمیدگی به اندازه‏ای عادی و یکنواخت است که به ندرت احساس شده یا به چشم می‏آید. کاشیکاری پوشش داخلی گنبد از ابتدا تا انتها تقریباً به یک اندازه بود و تزیین گنبد را تشکیل می‏دهد.
دیوارهای جانبی صحن مسجد با گل و بوته‏های متصل به هم به رنگ آبی در یک متن کرمیرنگ تزیین شده است. زاویه‏های فوقانی دیوارهای جانبی از گل و بوته هایی که طرح آن با سایر قسمتها تفاوت کلی دارد پوشیدئه شده و تنوع خاصی به تزیین کلی صحن بخشیده و در اولین نگاه نظر بیننده را جلب می‏کند. زیبایی کاشیکاری این مسجد اعم از کاشیهای معرق خود تنوعی است دلپذیر کاشی معرق ظریفترین نوع کاشی و متعلق به قرن هفدهم است. در حقیقت کاشی معرق نوع ظریفی از کاشی هفت رنگ قرن پانزدهم و شانزدهم است. تزیینات سطح داخلی گنبد عبارت است از ستاره‏های بسیار بزرگ مکرر به رنگ زرد طلایی که با طرح درهمی از پیچکهای به هم پیچیده پوشیده شده.
طرح و ترسیم این مسجد و نقشه قالیهای اردبیلی منبع الهام مشترکی دارند. ضمناً شباهت بسیار نزدیک با تزیینات مسجد شاه دارد، کاشیکاری بقیه گنبد از طاق رومیهایی تشکیل شده که هر یک شامل گل و بوته‏های زیبایی است. این گل بوته‏ها در پارچه بافی هم به کار رفته و هم اکنون نمونه هایی از آن وجود دارد. روشنایی داخل این مسجد نیز قابل توجه است.
در اطراف گنبد به فواصل روشنایی داخل این مسجد نیز قابل توجه است. در اطراف گنبد به فواصل منظم سوراخهایی در قطر گنبد تعبیه شده که به وسیله پنجره‏های گچبری از داخل و خارج مسدود می‏شود. این گچبریها عباراتند از طرحهای منظمی که به نسبت مساوی فضای خالی در میان آنها وجود دارد. مجموع نورهایی که از این پنجره‏ها به داخل می‏تابد زیبایی آسمانی و خیالپروری به تزیینات کلی صحن می‏بخشد. کوچکترین نقطه ضعفی در این بنا دیده نمی‏شود اندازه‏ها بسیار مناسب نقشه طرح بسیار قوی و زیبا به طور خلاصه توافقی است بین یک دنیا شور و هیجان و یک سکوت و آرامش با شکوه که نماینده ذوق سرشار زیباشناسی بوده و منبعی جز ایمان مذهبی و الهام آسمانی نمی‏تواند داشته باشد. کتیبه‏های زیبایی که علیرضا بر داخل و خارج این مسجد نگاشته زیباترین خط زمان خود است نابغه‏ای که این همه شکوه و جلال زیبایی و هنر را به این مسجد بخشیده کسی است که سمت چپ و راست محراب را امضا نموده و خود رافقیر حقیر محتاج به رحمت خدا محمد رضا بن استاد حسین بنای اصفهانی معرفی کرده است و بعد از نام او تاریخ ۱۰۲۸ هجری (۱۶۱۸ میلادی) دیده می ‏شود
در ضلع شرقی میدان نقش جهان اصفهان، روبه روی کاخ عالی قاپو، مسجدی قرار دارد که از زیباترین و چشمگیرترین آثار تاریخی اصفهان است. این بنا که به مسجد شیخ لطف الله معروف است در زمان حکومت سلسله صفویه به منظور عبادت و تدریس شیخ لطف اله ساخته شد.
شیخ لطف الله از علمای شیعی مذهب لبنان و فرزند شیخ عبدالکریم بوده است که در زمان صفویه، به دلیل رسمیت یافتن مذهب تشیع به عنوان مذهب ایرانیان، همراه با بسیاری دیگر از جمله شیخ بهائی به ایران مهاجرت کرد. این مرد روحانی به هنگام ورود مورد احترام واقع شد و در آغاز به مشهد مقدس رفته ضمن سکنی گزیدن در آن دیار به تبلیغ مذهب تشیع پرداخت.
شیخ لطف اله همزمان با تصمیم شاه عباس برای پایتخت قرار دادن اصفهان به این شهر کوچ کرد. شاه عباس صفوی برای اینکه این عالم به تدریس و تبلیغ و امامت مشغول شود دستور داد تا مسجد و مدرسه‏ای برای او بنا نهند. از این رو بنای این مسجد و مدرسه در سال ۱۰۱۱ هجری قمری آغاز شد و تا سال ۱۰۲۸ به دراز کشید. شیخ لطف الله پس از اتمام بنای مسجد و مدرسه به فعالیتهای مذهبی پرداخت. مدرسه که ذکر آن به میان آمد، امروزه وجود ندارد، اما مسجد آن همچنان با زیبایی تمام باقی است. شیخ لطف‏اله بر اساس مندرجات کتابهای عالم آرای عباسی و مجمل التواریخ در سال ۱۰۳۲ هجری قمری بدرود حیات گفت.
مسجد شیخ لطف اله چند تفاوت اساسی به دیگر مساجد اصفهان دارد. این مسجد دارای صحن نیست و مناره نیز ندارد، حال آنکه مساجد باستانی دیگر معمولاً صحنی بزرگ و مناره یا مناره هایی نیز دارند. گنبد مسجد شیخ اله با گنبدهای مساجد دیگر متفاوت است و دو پوش پیوسته است. این مسجد به خلاف مساجد دیگر وسعت چندانی ندارد و در حقیقت نمازخانه‏ای کوچک است.
از عجیب‏ترین هنرهای به کار رفته در این مسجد که زاییده ذوق و استعداد هنرمندان معمار ایرانی است، حل مشکل قبله در این مسجد است که در شرق میدان واقع است. پوپ در این زمینه چنین نوشته است:
... چون مسجد در ضلع شرقی میدان واقع است و خواه ناخواه در ورودی مسجد به سمت شرق میدان خواهد بود، اگر بنا بود مسجد را نیز به همین جهت می ‏ساختند، کار جهت یابی از لحاظ قبله مختل می‏ شد.
در اینجا با ایجاد یک راهرو که از ابتدای مدخل مسجد به سمت چپ و سپس به سمت راست می ‏چرخد، بر این مشکل فائق آمده ‏اند ؛ یعنی اگر چه ساختمان مسجد درمشرق است و از نمای خارجی آن چنین بر می‏آید که دیوار جبهه ان در جهت شمال به جنوب است لیکن در همین دیوار محراب بنا شده که به سوی قبله است و وقتی به عظمت این فکر پی می ‏بریم که در بیرون مسجد اثری از کجی و زاویه به چشم نمی ‏خورد اما به مجرد ورود ناچاریم قبول کنیم که صحن نیست به نمای خارجی پیچش دارد در صورتی که گنبد کوتاه مسجد به علت مدور بودن جهت با زاویه مخالفی نشان نمی ‏دهد.
البته باید خاطر نشان کرد که دهلیز ورودی مسجد به این دلیل که همانند زاویه‏ ای قائمه ساخته شده کمتر کسی به محض ورود انحراف مسجد را نسبت به ضلع میدان در می ‏یابد.
بنای مسجد بر یک چهار ضلعی استوار است که در قسمت بالاتر بنا به هشت ضلعی تبدیل شده در نهایت دایره وار به ساقه گنبد می ‏پیوندد.
دیوارهای مسجد شیخ لطف اله برای تحمل سنگینی و فشار گنبد قطور ساخته شده ‏اند و به طوری که آن را از قسمت پنجره‏ها اندازه گرفته‏اند به یک متر و هفتاد سانتیمتر و در قسمتهای اصلی به پیش از دو متر هم می‏رسد. کف مسجد از سطح میدان بالاتر است. در ساختمان و تزئین اژدرهای سردر و جلوخان و همچنین سکوهای طرفین سردر، مرمرهای بسیار خوب به کار رفته و بفیه قسمتهای جلوخان و سر در با کاشیهای خشتی الوان و معرق زینت یافته‏اند.
در این تزئینات نقوش هندسی، گل و بوته، طاووس و همچنین کتیبه هایی به چشم می‏خورد که به خط خوش نسخ و نستعلیق نوشته شده‏اند. اطراف جناغ تاق با کاشی پیچ فیروزه‏ای زینت یافته است. مقرنس کاری بی نظیری از کاشیکاری معرق زیر جناغ تاق وجود دارد که زیر آنها در وسط سردرپنجره‏ای مشبک از کاشی ساخته‏اند. سردر با نقوش و رنگهای متنوعی تزئین شده‏است که چشم را خیره می‏کند.
بالای پنجره‏ای سر در مسجد دو کتیبه به خط نستعلیق وجود دارد که یکی از آنهاچنین عبارتی را در بردارد: ((مایه محتشمی خدمت اولاد علی است)) کتیبه بزرگ و اصلی واقع در سر در مسجد به خط علیرضا عباسی است که با خط ثلث بر کاشیهای معرق نوشته شده است.
دو کتیبه بزرگ که به صورت کمربندی درون گنبد موجودند نیز به خط همین استادند. علیرضا عباسی از هنرمندان بزرگ عهد صفویه است. او تبریزی بود و خطوط ثلث و نسخ را در محضر استادانی چون ملا محمد حسین و علاء الدین محمد بن محمد تبریزی آموخت.

armin khatar
07-23-2011, 07:37 PM
او هنگام تصرف تبریز به دست عثمانیان به قزوین آمد و هنگامی که پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل گردید او نیز همچون شیخ لطف اله به اصفهان آمد. او به آموزش بسیاری از خطاطان آن زمان پرداخت. خط علیرضا عباسی را در بسیاری از کتیبه‏های موجود در بناهای تاریخی شهرهایی چون مشهد، قزوین و اصفهان می‏توان مشاهده کرد. از تاریخ مرگ این هنرمند اطلاع دقیقی در دست نیست.
نقوش و رنگهای به کار رفته در کاشیکاری استادانه گنبد مسجد از زیباترین کاشیکاریهای موجود در معماری ایران است. نور درون مسجد از پنجره‏های مشبکی که در جوانب گوناگون ساقه گنبد ساخته شده‏اند تامین می‏شود. پرتوی که از این پنجره‏ها به درون مسجد می‏تابد، علاوه بر اینجاد روشنایی کافی، خود به خود نمایشگر فضای روخانی بناست.
ساقه گنبد با کاشیهایی آبی رنگ و نقوش گل و بوته و کتیبه‏ای از کاشیهای معرق شامل چند سوره کوتاه از قرآن دارد، تزیین شده است. فاصله بین پنجره‏ها را نیز کتیبه هایی از کاشیهای خداوند زینت بخشیده است که به شیوه خط بنایی جلوه گری می ‏کند.
محراب مسجد زیبای شیخ لطف اله از شاهکارهای بی نظیر هنر معماری و از زیباترین محرابهایی است که در مساجد دیگر اصفهان می‏توان مشاهده کرد. این محراب با کاشیکاری معرق و مقرنسهای بسیار دلپذیر تزیین شده است. درون محراب دو لوح وجود دارد که عبارت عمل فقیر حقیر محتاج برحمت خدا محمد رضا بن استاد حسین بناء اصفهان را می‏توان در آنها مشاهده کرد.
در اطراف محراب کتیبه‏های دیگری به خط علیرضا عباسی و خطاط دیگری که باقر نام داشته است، دیده می‏شود. در این کتیبه‏ها روایاتی از پیامبر اکرم و امام ششم شیعیان امام جعفر صادق نقل شده است. اشعاری نیز بر کتیبه‏های ضلعهای شرقی و غربی به چشم می‏خورد که احتمالاً سراینده آنها شیخ بهایی، عارف دانشمند و شاعر بزرگ دوره صفوی است.
همان طور که گفته شد در ورودی مسجد به دهلیزی به صورت زاویه‏ای قائمه باز می‏شود که به دو در دیگر می‏انجامد که از دو می‏توان وارد مسجد شد. یکی از این درها به طرف محراب و دیگری به سوی شمال غرب مسجد قرار گرفته است. از همین دهلیز به شبستان زمستانی و همچنین به پشت بام نیز می‏توان وارد شد.
پوپ در مورد این مسجد نوشته است:
... کوچکترین نقطه ضعفی در این بنا دیده نمی‏ شود، اندازه ‏ها بسیار مناسب، نقشه طرح بسیار قوی و زیبا و به طور خلاصه توافقی است بین یک دنیا شور و هیجان و یک سکوت و آرامش با شکوه که نماینده ذوق سرشار زیباشناسی بوده و منبعی جز ایمان مذهبی و الهام آسمانی نمی ‏تواند داشته باشد.

armin khatar
07-23-2011, 07:37 PM
کاخ موزه گلستان
کاخ موزه گلستان مجموعه کاخ گلستان، یادگاری به جای مانده از ارگ تاریخی تهران است ، این بنا روزگاری همانند نگینی در میان این ارگ می درخشید.
بنیاد ارگ تاریخی تهران به دوره صفویه و زمان شاه طهماسب اول بازمی گردد. این ارگ در دوره کریم خان زند بازسازی شده و در دوره قاجار به محل دربار و سکونت سلاطین قاجار اختصاص یافته است ؛ گفتنی است که ناصرالدین شاه در دوران حیات خود تغییرات بسیاری در مجموعه گلستان ایجاد کرده است .
در بیش از یک سوم فضای ارگ ، دارالحکومه و محل سکونت شاه قرار داشت. این منزلگاه همانند خانه های سنتی ایران دارای دو بخش بیرونی و اندرونی بود . بخش بیرونی شامل دو قسمت یعنی حیاط دارالحکومه یا دیوانخانه و دیگری باغ مربع شکلی به نام باغ گلستان بود که این دو حیاط را بناهایی از یکدیگر جدا می ساخت . این بنا در دوران پهلوی تخریب گردید و در حال حاضر اثری از آن بر جا نمانده است.
در شرق دارالحکومه و شمال باغ گلستان فضای اندرونی قرار داشت؛ حیاط بزرگی بود که اقامتگاه زنان شاه و عمارت خوابگاه شاهی در میان آن ساخته شده بود و در واقع حرمسرا را تشکیل می داد .
این مجموعه در دوره پهلوی تخریب شده و بجای آن ساختمان فعلی وزارت امور اقتصادی و دارایی ساخته شده است.
حیاط تخت مرمر یا دارالحکومه، مقر بر تخت نشستن شاه و برگزاری بار عام و محل حکومت بود . در حالیکه فضای باغ گلستان بخش اندرونی دربار شاهی بود و به ملاقات های خصوصی مراسم خانوادگی اختصاص داشت.
● ایروان تخت مرمر
روح ظریف هنرمند ایرانی با استعانت از هنرهای معماری، نقاشی، سنگتراشی، کاشی کاری، گچبری، آئینه کاری، خاتم سازی، منبت کاری و مشبک سازی، در وسط کاخهای سلطنتی قدیم و مجموعه دلپسند، ترکیبی بدیع و بنائی زیبا بوجود آورده که شاید کمتر بتوان نظیر آن را در جای دیگر یافت.
ایوان یا تخت جایگاهی است که مراسم سلام و بار عام طبقات مختلف مردم در مقابل آن برگزار می شده است.
به نظر می رسد عمر بعضی از قسمت های تخت مرمر که از بناهای دوره زندیه می باشد، از سایر بناهای موجود در کاخ گلستان بیشتر است.
در سال ۱۲۲۱ ه. ق فتحعلی شاه به حجاران و سنگتراشان معروف اصفهانی امر کرد تا از سنگ مرمر زرد یزد ، تختی بسازند تا همیشه در وسط ایوان نصب و مستقر گردد. این تخت از ۶۵ قطعه مرمر بزرگ و کوچک تشکیل یافته و میرزا بابای شیرازی نقاشباشی آن را طراحی کرده ، سرپرستی حجاری نیز به عهده استاد محمد ابراهیم اصفهانی بوده است.
معماری و تزئینات این ایوان در دوره فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه تغییرات زیادی کرده تا به شکل امروزی درآمده است.
این ایوان در دوره قاجار محل به تخت نشستن پادشاهان، برگزاری مراسم و اعیاد رسمی بود. آخرین مراسم رسمی که در این ایوان برگزار شده، تاجگذاری رضاخان در سال ۱۳۰۴ بوده است.
● خلوت کریمخانی
گوشه شمال غربی محوطه گلستان، دیوار به دیوار تالار سلام؛ بنایی سر پوشیده و ستوندار بصورت ایوان سه دهنه ای وجود دارد که در مرکز آن حوض جوشی ساخته شده و پیشتر از این آب قنات شاه از میانه حوض می جوشیده است. این قسمت از کاخ گلستان که جلو خان یا خلوت کریمخانی نامیده می شود – چنانچه از نامش پیداست – از بناهای دوره کریمخان زند است و قسمتی از خلوتخانه وی به شمار می آمده است.
این بنا ظاهراً در سال ۱۱۷۳ ه . ق احداث گردیده و در زمان ناصرالدین شاه ، که بنای جدید تالار سلام ساخته شده وجود داشته، ولی قسمت اعظم آن تخریب گردیده و امروز تنها بخشی از آن باقی مانده است.
قبلا در میانه این بنا حوضی کوچک وجود داشته که آب قنات شاهی از آب نمای این حوض بیرون می آمده و در باغ خالی می شده. این بنا، خلوت کریمخانی نام دارد و در گذشته بخشی از اندرونی خانه وی به شمار می رفته است.
در این محل نیز یک تخت مرمرین قرار دارد که بسیار کوچک تر و ساده تر از تخت مرمر اصلی است معروف است؛ ناصرالدین شاه این گوشه کاخ گلستان را بسیار دوست داشته و اغلب در این محل خلوت می کرده و قلیان می کشیده است. ضمن آنکه سنگ قبر ناصرالدین شاه بعد از جابه جایی های فراوان سرانجام در همین محل نگاهداری می شود.
● نگارخانه
نگارخانه محل ارائه گنجینه نفیس تابلوهای نقاشی هنرمندان دوره قاجار است و در آن سیر تحول نقاشی در ایران و آثار هنرمندان مشهور آن زمان به معرض نمایش گذاشته شده است.
از نقاشان مشهوری که آثار آنان در نگارخانه به نمایش درآمده ، می توان به محمودخان صبا، مهر علی، کمال الملک، اسماعیل جلایر، ابوالحسن ثانی یا صنیع الملک و محمد حسن افشار اشاره نمود.
ناصرالدین شاه که بسیار تحت تاثیر طرح به نمایش گذاشتن اشیاء قیمتی در موزه ها قرار گرفته بود، بعد از سفر دوم خود به اروپا که حدود سالهای ۱۲۹۰ صورت گرفت موزه ای برای نمایش دادن اشیاء قیمتی دربار ترتیب داد که در میان آنها مقدار قابل توجهی تابلوی نقاشی بود.
بیشتر اشیایی که ناصرالدین شاه در موزه های خود به نمایش گذاشته اکنون در سراسر موزه های تهران پراکنده است. اما بسیاری از نقاشی های دربار قاجار، در کاخ گلستان نگاهداری می شود.
این مجموعه در نگارخانه کاخ گلستان به نمایش درآمده است. مجموعه حوض خانه به دو بخش تقسیم شده: بخشی که در قسمت جنوبی نگاهداری می شود متعلق به نقاشان متقدم دوره قاجار مانند میرزا بابا، مهر علی افشار، علی اکبر خان مزین الدوله و ابو الحسن خان ثانی است.
بخش دوم نقاشی ها در قسمت شمالی نگارخانه قرار دارد؛ این بخش در دوره پهلوی به گارد سلطنتی اختصاص داشته و بعد از مرمت های فراوان اکنون پرده های نقاشی نقاشان قاجار مانند استاد محمود خان صبا (ملک الشعرا)، محمد غفاری کاانی (کمال الملک)، استاد مهری و استاد موسی ممیز را به نمایش گذاشته است.
● حوض خانه
این عمارت که در طبقه همکف تالار عاج واقع شد ، از بناهای دوره ناصری است و زمانی آب قنات از داخل آب نمای این عمارت به داخل حوضهای حیاط کاخ جریان داشته است . این عمارت نیز در زمانهای مختلف تغییراتی یافته و اکنون با نمایش گذاشتن نفیس ترین تابلوهای نقاشان اروپایی قرن ۱۹ میلادی، از جمله آثار بدیع نقاشان مشهوری چون سیمون ون گلذبر، آیوا زفسکی ... به صورت نمایشگاه دائمی نقاشی درآمده است.
حوض خانه مکانی است که اکنون در آن نقاشی هایی از نقاشان معروف اروپایی که به دربار قاجار هدیه شده است نگاهداری می شود.
این عمارت که با تالار عاج همکف می باشد از بناهای دوره ناصری است که به اطاق تابستانی شهرت داشته است. آب قنات شاهی به داخل حوضی در میان این عمارت می ریخته و از آنجا به مکانی دیگر کانال کشی می شده است.
استفاده از حوض به علت ایجاد رطوبت زیاد در حال حاضر منسوخ شده، اما عمارت هنوز به همین نام مشهور است.
در این مکان نقاشی استادان اروپایی مانند سیمون ون گلوبر و آیوا زفسکی و ... به نمایش درآمده است .
● عمارت برلیان
در سمت شرقی تالار عاج، چند تالار، اتاق زیبا و مجلل وجود دارد که سطح کف آنها نسبت به کف تالار عاج و تالارهای دیگر پایین تر است.
در زمان ناصرالدین شاه به علت کهنگی و فرسودگی بناهای قدیمی ارگ، اغلب آنها را ویران می کردند و به جایشان ساختمانهای جدیدی می ساختند.
در این زمان عمارت «بلور» را خراب کردند و در جایش عمارت امروزی را بنا نمودند. این عمارت در زمان پهلوی برای برگزاری جلسات رسمی با سران دول خارجی و مراسم تشریفات مورد استفاده قرار می گرفت.
یک نقاشی رنگ روغن زیبا از آثار یحیی خان صنیع الملک غفاری تزیینات این اطاق را قبل از بازسازی نشان می دهد. این بازسازی توسط مظفرالدین شاه انجام شد.

armin khatar
07-23-2011, 07:38 PM
● تالار عاج
بعد از تالار آئینه و در سمت غرب تالار عاج قرار دارد. تاریخ احداث این تالار و حوضخانه زیر آن معلوم نیست، ولی محققاً قبل از تالار سلام و تالار آئینه ساخته شده و بناهای دوره ناصری است بعدها در زمان ناصرالدین شاه در نمای آن تغییراتی دادند که به صورت امروزی درآمده است. در این تالار در زمان ناصرالدین شاه، هدایای پادشاهان دول خارجی نگهداری می شد و در زمان پهلوی محل پذیرایی و برپایی مهمانیهای رسمی دربار بود. از این رو در آرایش درونی آن تغییرات عمده ای داده شده است.
یک نقاشی آبرنگ که توسط محمودخان ملک الشعرا کشیده شده و در کاخ گلستان موجود است که نمای خارجی این بنا را قبل از بازسازی نشان می دهد.
● تالار آئینه
تالار آئینه در غرب تالار سلام و در بالای سر در و ایوان سنگی جلو سرسرای کاخ قرار دارد و یکی از تالارهای مشهور کاخ گلستان است. ساخت تالار آئینه همزمان با تالار سلام حدود سال ۱۲۹۱ ه. ق آغاز شد و ظاهراً در سال ۱۲۹۴ ه. ق به پایان رسید. در آغاز انتقال اشیاء و آثار موزه قدیم به موزه جدید، این تالار به تخت طاووس و تاج کیانی اختصاص داشت. شهرت عمده تالار آئینه علاوه بر تزئینات آن بیشتر به دلیل نقاشی معروفی است که مرحوم میرزا محمدخان کمال الملک غفاری بسال ۱۳۰۹ ه. ق از آن تالار ترسیم کرده است. این تابلو اکنون در کاخ گلستان نگاهداری می شود.
● تالار سلام
پس از اولین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۲۹۰ ه ق و دیدن موزه ها و گالریهای بزرگ کشورهای غربی وی تصمیم گرفت که موزه ای شبیه به موزه های اروپا در ارگ ایجاد نماید. بدین منظور عمارت خروجی را تخریب و به جای آن در سمت شمال غربی و در جوار تالار عاج، بناهای کاخ گلستان جدید، یعنی سرسرا و تالار آئینه گلستان و اتاق موزه را بنیاد نهاد.
ساخت اتاق موزه در سال ۱۲۹۱ ه. ق آغاز و در سال ۱۲۹۴ ه. ق پایان یافت. ولی به دلیل تزئینات زیاد و چیدن اشیاء که با نظارت مستقیم شاه صورت می گرفت بهره برداری از آن تا سال ۱۲۹۹ ه. ق به طول انجامید.
این تالار از همان آغاز به منظور تاسیس و تشکیل موزه بنا گردید. ولی پس از انتقال تخت طاووس از موزه های قدیم و تالار آئینه به آن و نیز برگزاری سلامهای خاص و رسمی در آن بتدریج نام تالار سلام را به خود گرفت.
در این تالار نفیس ترین اشیاء و آثار هنری اهدایی، به ویژه جواهرات سلطنتی نگهداری می شد.
در سال ۱۳۴۵ به دلیل برگزاری مراسم تاجگذاری محمدرضا پهلوی در این تالار، موزه آرایی آن بطور کلی دگرگون شد و به شکل امروزی درآمد.

armin khatar
07-23-2011, 07:38 PM
هر صدایی می گوید؛ عشق
هر صدایی می گوید؛ عشق آئین های عاشورایی ریشه در اعتقادات مردم کشورمان دارند. این آئین ها آنقدر گسترده هستند که پژوهشی نه در حد مقاله و کتاب بلکه مجموعه کتاب هایی چند جلدی را می طلبند. اغلب جهانیان سوگواری و آئین های عاشورایی را با تعزیه می شناسند. با این حال آئین هایی همچون مقتل خوانی، مناقب خوانی، مناجات خوانی، چاووش خوانی، علم گردانی و ... از واقعه عاشورا تأثیر گرفته اند و در طی اعصار و قرون توسط مردم برپا شده اند. محتوا و ساختار بسیاری از این آئین ها به همدیگر شبیه است. اما در مواردی نیز به تناسب شرایط اقلیمی و جغرافیایی با همدیگر تفاوت هایی دارند. با این حال آنچه از مؤلفه های همه این آئین ها پیداست، روایت تاریخی، مذهبی، معنوی و معرفت شناختی است. حس و شور و تکرار حماسه در درونمایه بسیاری از این آئین ها به شیوه ای زیبایی شناختی به تفسیر درمی آید و متضمن بزرگ ترین آموزه های دینی و اخلاقی است. برپایی آئین باعث می شود که انسان با دلش به تفسیر عشق بپردازد و ایثار، جوانمردی، ایمان، دادخواهی و ظلم ستیزی را با روح و ضمیر تأویل کند. از سوی دیگر با نگاهی به آئین های عاشورایی به تعامل تاریخ با واقعه جانسوز کربلا پی می بریم. به دغدغه شاعران برجسته پارسی و بیان این واقعه با زبان شعر، به مورخان عاشقی که دور از چشم حکام به ثبت این واقعه می پرداختند و مردم که به عنوان روح شفاهی تاریخ در طول اعصار و قرون آمدند، رفتند و با گریه های خود، دل هایشان رابه محکم ترین تکیه گاه هستی و توسل به خاندان آل محمد(ص) سپردند.
● مناقب خوانی
مناقب خوانی گونه ای از ستایشگری مذهبی و روایات حماسی، آئینی مذهبی و هنری است که به شکل تلویحی و ضمنی انجام شده است. منقبت خوان به لحاظ واژه شناسی تاریخی به مداح شیعه گفته می شود. مناقب خوانان در مجالسی که در مساجد یا تکایا برپا می شد به منقبت خوانی می پرداختند. براساس تاریخ منقبت خوانان مبلغان دینی و مذهبی بوده اند که به نقل و صوت و مدح و بیت، ارادات خود را به امام حسین(ع) و خاندان عصمت و طهارت ابراز می کردند.
منقبت خوانی با آغاز شعر پارسی شکوفاشد و به این ترتیب بسیاری از آثار آوایی و شفاهی منقبت خوانی از کلام بافر و باشکوه شاعران برجسته ادب پارسی که دلباخته خاندان عصمت و طهارت بودند، تأثیر گرفت و در میان مردم زمزمه شد. مدح رشادت های شهدای کربلا، جوانمردی های حضرت عباس(ع) و شخصیت الوهی و متعالی حضرت امام حسین(ع) در صدا و آوای منقبت خوانان به گوش مردم می رسید و دل های آنان را به سرچشمه معرفت گره می زد.
پس از این ایام مناقب خوانی جزو آئین های عاشورایی و نیایشی مردم شد و همواره با صوت و لحن زیبایی های معنوی و لفظی کلام نسل به نسل و سینه به سینه انتقال یافت. اشعار مدح و منقبت امام حسین(ع) و خاندان آل محمد(ص) از همان دوران سامانیان در کلام دلباختگان معصومین ظهور پیدا کرد و در زمان غزنویان و سلاجقه فراگیر شد. با این حال این حکام بویژه غزنویان با این آثار آئینی مخالفت می کردند و این اشعار در زمان آل بویه به اوج و شکوفایی رسید و در زمان صفویه به شیوه ای منظم و پویا در میان مردم رواج یافت. با این حال در ادبیات عرب نیز شاعران مشهوری از جمله کمیت ابن زید اسدی، دعبل خزاعی و سید حمیری، مدح و منقبت را رواج دادند و به این ترتیب تاریخچه آئین مناقب خوانی با ادبیات عاشورایی و سابقه ای دیرین گره می خورد.
هوشنگ جاوید نویسنده کتاب «مناقب خوانی» در بخشی از این کتاب چنین می نویسد: «گذشتگان ما فضیلت شنیدن و فضیلت دیدن را خوب می دانستند، وقتی که نگاه می کنیم به گستره های نغمات آوایی در کشور خودمان، به یک اقیانوس بر می خوریم، اقیانوسی که از خلیج فارس شروع می شود و تا دریای خزر ادامه پیدا می کند. منقبت نخل قد کشیده علی(ع) است بر آسمان ایمان در طول تاریخ، گام های مرد عدالت، رادی وجوانمردی است در عصر پر از بیگانگی. منقبت صدایی است که زنجیر های ستم را از هم می درد. منقبت، حکایت مردی را آواز می دهد که رنج، صیقلش می داد، و در هر گام پر غرور و شکوهمندش چهره پر نیرنگ ستمگران را می نمایاند... و منقبت هرچند خیال، حقیقت است. شعر ترین شعر ایمان و ایقان است.
● مناجات خوانی
ذکر، ادعیه، ثنا و دعا و اشعار و آواهای مذهبی که در زمان برپایی مراسم عزاداری برپا می شود، اشکال آوایی و نوعی نیایش عبادی و آئینی به خود گرفته است که از دیرباز تاکنون توسط ذاکرین و ادعیه خوانان در مراسم مذهبی و آئینی خوانده می شود و دل ها را متوجه توسل به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله و معصومین علیه السلام می نماید. مناجات خوانی به عنوان یک آئین در روحیه جوانمردی و پهلوانی، قهرمانان ایرانی تبلور یافته و در بسیاری از مراحل و مقاطع وسیله ای برای توسل به خاندان عصمت و طهارت است. عشق و ارادات به امام حسین (ع) و شهیدان کربلا همواره دل های مناجات خوانان را متوجه سرچشمه معرفت، پاکی، ایثار، از خودگذشتگی و جوانمردی می کند.
آئین مناجات خوانی مثل تمام مراسم مذهبی و آئینی متأثر از واقعه عاشورا و شخصیت ملکوتی حضرت امام حسین (ع) است. آنچنان که از دل تاریخ برمی آید، قلب مبارک آن حضرت همواره با خداوند متعال بود و لحظه ای هم حجم سنگین زمان را به دل مبارک خویش راه نمی داد.
سالار شهیدان همواره در حال دعا و مناجات با خداوند بودند و دعا و توسل به ذات باریتعالی را به عنوان اصلی یگانه قرار داده بودند. یکی از معروف ترین دعاهای آن حضرت، دعایی بود که در ظهر عرفه در حالت خضوع و خشوع و به آرامی در حالی که اهل بیت و فرزندانشان همراهشان بود، سمت چپ کوه صحرای عرفات این دعا را خواندند. این دعای بزرگ که به اعتقاد بعضی از مناجات خوانان، فی البداهه توسط آن حضرت خوانده شد، از زیباترین لحظه های راز و نیاز معصومین با ذات احدیت است.
مناجات خوانان با ذکر و دعا و ثنای سالار شهیدان دل ها را با ناب ترین و پاک ترین حالات معنوی مردم پیوند می دهند و به این شیوه توسل به مطمئن ترین منبع هستی را به مردم می آموزند. آئین مناجات خوانی در کنار بسیاری از مراسم سوگواری برپا می شود. این آئین باعث می شود که دل ها و ضمیر مردم روشنی یابد و گریه های آنان در شب های دعا و نیاز، روحشان را صیقل دهد و ایمانشان را به خاندان آل محمد (ص) مستحکم تر کند.

armin khatar
07-23-2011, 07:38 PM
نخل گردانی
نخل گردانی از جمله آئین های ویژه ایام عاشوراست که در بسیاری از نقاط کشور برپا می شود و در بعضی نقاط هم تفاوت هایی میان شیوه برگزاری این آئین با نقاط دیگر وجود دارد.
نخل گردانی و مشعل گردانی از آئین های سنتی خاص منطقه خراسان است که به شکل مخصوصی اجرا می شود. «نخل» در اصطلاح حجله مانندی است که از چوب ساخته می شود و با انواع پارچه های قیمتی، آینه و چراغ و گل و سبزه آراسته می شود. نخل را در روز عاشورا به محلی که مراسم روضه خوانی و تعزیه برپاست؛ می برند.
همچنین یکی از آئین ها و مراسم ویژه ماه محرم که در تمام نقاط یزد برگزار می شود، آئین نخل بندی و نخل گردانی است. نخل از جنس چوب است و آن را به شکل برگ درخت و یا سرو می سازند. معمولاً وزن نخل زیاد است و جابه جا کردن آن نیاز به کمک ده ها نفر دارد. نخل را به عنوان نمادی از تابوت شهدای کربلا می شناسند و ریشه سنتی کهن دارد. مردم یزد در گویش محاوره ای به آن «نقل» می گویند و معتقدند که «نخل» یا «نقل» نشانی از قامت برافراشته شهداست.
دکتر «اسلامی ندوشن» می گوید: با آن که نخل هیچ شباهتی به درخت خرما ندارد، آن را با نام این درخت می نامند. شاید به علت آن که اصلش از جنوب غربی و بین النهرین است. نخل شباهت بسیاری به درخت سرو دارد و سرو در فرهنگ عامه یعنی جاودانگی و رشادت و زندگی اخروی و آزادگی که یادآور روحیات و خصایل امام حسین (ع) است. همچنین این مراسم بازتابی است از «نقل» حکایت کربلا.
مراسم نخل بندی و نخل گردانی در یزد بدین صورت است که چند روز پیش از شروع ماه محرم، «باباها»ی (خادمان) میدان شروع به تزیین و آذین بستن نخل می کنند. آذین بندی نخل حداقل یک هفته طول می کشد. در طول این مدت، باباهای میدان، زیورآلات و وسایل مربوط به تزیین نخل را -که قدمت آنها به دوره صفویه می رسد- از انبار بیرون آورده و تمام روز را با پاهای برهنه به این امر می پردازند. بستن نخل نیاز به مهارت و سلیقه خاص دارد و خادمان میدان، شیوه های آن را از پدر و اجداد خود آموخته اند. آنها ابتدا بدنه نخل را با پارچه سیاه می پوشانند، آن گاه روی پارچه سیاه را شمشیربندان می کنند. برای این کار، صدها شمشیر و خنجر برهنه - بعضی از آنها جنس بسیار عالی دارد و نام سازنده آنها بر روی آنها نقر شده- را در دو ردیف بر دو بدنه نخل می بندند. به طوری که هر دو طرف نخل، شمشیربندان می شود و هیچ جای خالی در آن باقی نمی ماند. سپس تزئینات دیگری از قبیل آئینه های بزرگ قاب دار، منگله ها و دستمال های ابریشمی رنگی و زری را در دو سوی نخل می بندند و بر تارک آن جقه های فلزی از جنس فولاد و برنج و همرنگ آنها پرهای طاووس یا میوه انار می گذارند و نخل را مکانی زیبا و خوشبو می کنند. در داخل آن نیز زنگ های بزرگی را با طناب می آویزند و بچه ها هنگام حرکت، آنها را به صدا درمی آورند.
در روز بلند کردن نخل، ده ها تن از مردان محله، زیر پایه های نخل رفته، آن را با عظمت تمام به حرکت درمی آورند و چون جنازه ای باشکوه، آن را از میان موج جمعیت عبور می دهند. نخل گردانان نخل را تا مسیری می برند و یا آن را چند بار دور حسینیه محل می چرخانند.
در اطراف یزد رسم بر این است که درختان را وقف می کنند تا پس از کهنسال شدن، ساقه های آن را ببرند و نخل را مرمت کنند. نخل سازی صنعت ظریفی است که همگان از عهده آن برنمی آیند. استادان این رشته شیوه های ساخت آن را به دیگران می آموزند. به دلیل اهمیت نخل و نخل گردانی در یزد، هم اکنون خانواده هایی در این منطقه وجود دارند که شهرت آنها «نخل بند» و «نخل ساز» است.

armin khatar
07-23-2011, 07:38 PM
چاووش خوانی
چاووش خوانی آئینی برای زیارت مرقد مطهر امام حسین (ع) و سفر عاشقان و دلباختگان آن حضرت به کربلاست. چاووش خوانان به همراه علامت و بیرق خود پیشاهنگان و راهیان سفر کربلای معلی بوده اند و با آواها و نواهای خود در کوی و برزن شوق زیارت مرقد امام حسین (ع) را در دل ها برمی انگیزند و در طول سفر زائران را همراهی می کنند و در واقع همبستگان این سفر زیارتی هستند. چاووش خوانان در مناسبت های دیگر همچون روز عاشورا نیز به چاووش خوانی می پردازند و در سوگ امام حسین (ع) و ائمه معصوم (ع) اشعاری را می خوانند.
چاووش خوانی در تمام نقاط ایران وجود دارد و هنگام سفر به هرکدام از عتبات عالیات این آئین اجرا می شود. از مهمترین نمادهای آئین چاووش خوانی بیرق سفر است.
زائران کربلا همواره بیرق سبز و سرخ برمی افرازند. هنگامی که به کنار رود فرات می روند، بیرق آبی را با دستان خود هدایت می کنند. زائران هنگام سفر به مشهد مقدس و زیارت بارگاه حضرت امام رضا (ع) نیز بیرق آبی دارند. آئین چاووش خوانی از سویی بعد مذهبی و از سوی دیگر وجهه ای آئینی دارد. یکی از وجوه مشترک آئین چاووش خوانی ، مشترک بودن اشعار چاووش خوانان در مناطق ایران است. چاووش خوان همواره مانند یک خبردهنده است که مردم را در حال و هوای اعتقادی و مقدسات قرار می دهد. صدای چاووش خوانان زائران مشهد همواره پیش درآمد بانگ عاشقان غریب خراسان است و خاطره ایوان پرصفای حرم، بوی عطر رواق ها، مسجد گوهرشاد و ... در یادها تداعی می کند.
چاووش خوانان خود نیز در مقابل زائران وظایفی را تعریف کرده اند. این وظایف مواردی از جمله یافتن منزل مناسب برای زائران، راهنمایی آنها و معرفی مکان های خرید و تهیه خوراک و ... را دربرمی گیرد. چاووش خوانان همچنین قبل از سفر در محلات حرکت می کردند تا به مردم نوید آماده شدن کاروان زیارتی را بدهند. آنان با این کار همواره به مردم می گفتند که هرکس قصد سفر دارد، آمادگی خود را برای ثبت نام اعلام کند. چاووش خوانان همواره می کوشند که اشعاری متناسب با حال و هوای زیارت کنندگان را بخوانند. این اشعار گاهی از سروده های بزرگان ادب پارسی است، اما گاهی هم در میان اشعار سروده هایی با لحن محاوره وجود دارد. با این حال مضمون اشعار درباره حال و هوای زیارت کنندگان و اشتیاق زیارت و همچنین توصیف حرم مطهر امام حسین (ع) و ائمه معصوم (ع) است.
● آئین چک چکو
آئین چک چکو ویژه استهبان فارس و بعضی دیگر از شهرهای این استان تاریخی و کهن کشور است.
در این آئین دسته عزاداران با لباس های سیاه و شال های سبز در یک دایره دور حوض حلقه می زنند و در فاصله یک قدم می گردند، در میان دست هایشان چوب های کوچکی وجوددارد. در میانه مرثیه خوان ایستاده و می خواند:
این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد
مردان سیاهپوش چوب ها را به بالای سر می برند و بر هم می سایند و با آهنگ مرثیه خوان تکرار می کنند کز لبش جاری صوت قرآن است.
صدای چک چک چوب ها با صدای مرثیه خوان در هم می پیچد.
آئین نمایشی چک چکو هر ساله در استهبان فارس در ظهر عاشورا برپا می شود.
این آئین شکلی سمبلیک از اتفاقاتی است که پس از شهادت سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) برپا می شود. مردم این شهر همسایه زاگرس معتقدند براساس روایت مورخین پس از شهادت امام حسین (ع) لشکریان یزید به دستور شمر لعین با اسب هایشان بر جنازه شهدای کربلا می تازند و آئین چک چکو، واکنش به سم کوبی اسبان اشقیا بر بدن های مطهر اولیا است.
آئین نمایشی چک چکو ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال پیش در شهر استهبان برگزار می شده است. بیشتر اشعارش ثابت است و اشعاری که انتخاب شده سنتی است و دهان به دهان نقل شده است.
گویندگان این اشعار شاعران استهبان هستند که در طی سال ها این اشعار را سروده اند. چک چکو نوعی تعزیه و نمایش سنگ پرانی است. عزاداران دو چوب تراشیده که از نوعی صندل تراشیده شده است را در مشت می گیرند و براساس آهنگ شعر مرثیه خوان دست ها را بر بالای سر می برند و آنها را به هم می کوبند و سپس خم می شوند و سنگ ها را در میان پاها باردیگر بر هم می زنند و یک قدم به جلو می روند. در اصل این مراسم با برهم زدن سنگ برگزار می شد ولی به دلیل خورد شدن سنگ، چوب جایگزین شد.
این مراسم نوعی آئین نمایش حالت نمادین دارد. این آئین که خاص روز عاشورا است، با حضور حداقل ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر اجرا می شود.
● مقتل خوانی
واقعه جانسوز عاشورا و روایت آن در اشعار، سروده ها و آواهای معنوی ومذهبی باعث شد تا آئین مقتل خوانی به وجود آید. مقتل خوانی در بسیاری از نقاط ایران وجود دارد. اهالی خوزستان همراه با آئین مقتل خوانی به نواختن سازهای بومی و مذهبی منطقه می پردازند و در رثای خونین شهدای کربلا به خلق نواهای آئینی و سوگواره ای می پردازند. در بعضی نقاط ایران هم مقتل خوانی معادل مجالس تعزیه است. کلمه مقتل در زبان عربی به معنی زمینی است که کسی در آنجا کشته شده باشد. آئین مقتل خوانی آنقدر وسیع و گسترده است که نوعی سبک تاریخ نویسی نیز به شمار می رود. در واقع در دوره ای از تاریخ هر کتابی که درباره واقعه کربلا نوشته می شد، عنوان مقتل خوانی به خود می گرفت.
گزارشگران حادثه کربلا و در مرحله نخست اهل بیت مظلوم و اسیر و شهیدان آن حادثه عظیم، اولین مقتل خوانان تاریخ شیعه بوده اند و کسانی که توانسته اند دیده ها و شنیده های خود را در مورد آن حادثه بر چهره کاغذ بنگارند اولین مقتل نویسان به شمار می آیند.
حکومتگران ستمگر اموی پس از آن جنایت هولناک، تمام توان خود را برای زدودن آثار آن به کار گرفتند و گزارشگران حوادث را جهت دادند تا جز ثنای ستم پیشگان سخنی نگویند و جز تأیید حکومت ظالمانه آنان گزارشی ننویسند و از نوشتن ضعف ها و خیانت ها و جنایت ها بر حذر باشند تا بدین وسیله جلو شورش های بعدی را بگیرند و راه مبارزه با طغیان و سبکسری اموی به فراموشی سپرده شود و این، شیوه همیشگی ستمگران تاریخ است.
اما این شیوه ستمگران پایدار نماند و مقتل خوانی به عنوان آئینی در دو روایت شفاهی و مکتوب به صورت اصلی لاینفک از اعتقاد مردم درآمد از سوی دیگر مقتل نویسی معادل با تاریخ نویسی شیعه همواره به عنوان آثاری گرانبها و اسنادی مذهبی و تاریخی مورد استفاده مردم قرار گرفت.
مرحوم حاج آقا بزرگ در ذیل عنوان مقتل، شش مورد با نام مقتل و ۵۹ مورد با نام مقتل اباعبدالله الحسین علیه السلام و سه مورد با نام مقتل الحسین(ع) آورده، همچنان که ۱۴ مورد با نام مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز مقتل الحسن ابن علی علیه السلام و مقتل علی ابن الحسین علیه السلام و مقتل عباس ابن امیرالمؤمنین و مقتل زیدالشهید و مقتل اولاد مسلم و مقتل حجر ابن عدی و... برشمرده است.
در این میان اولین مقتل حضرت امام حسین(ع) را اصبغ بن نباته مجاشعی، یکی از خواص اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرمانده شرطه الخمیس در جنگ صفین نوشته که بنا به قول صاحب ذریعه پس از صدم هجری و بنا به نظر صاحبان برخی منابع در سال ۶۴ وفات یافته است. پس از او جابربن جعفی متوفای سال ۱۲۸ از اصحاب امام باقر(ع) و ابومخنف لوط بن یحیی متوفای ،۱۷۰ نویسنده مقتل الحسن و مقتل الحسین و مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر، نصربن مزاحم منقری متوفای ،۲۱۲ نویسنده کتاب واقعه صفین و ابن واضح یعقوبی صاحب تاریخ یعقوبی متوفای ۲۹۴ و شیخ صدوق، محمدبن علی ابن الحسین قمی متوفای ۳۸۱ و شیخ طوسی متوفای ۴۶۰ قلم بررسی گرفته و مقتل نوشته اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:39 PM
د‌رخت آسوریک» نخستین پویانمایی جهان د‌ر شهر سوخته
«د‌رخت آسوریک» نخستین پویانمایی جهان د‌ر شهر سوخته د‌رخت آسوریک منظومه مفاخره آمیزی است میان بز و نخل که به زبان پارتی سرود‌ه شد‌ه و اکنون به خط پهلوی د‌ر د‌ست است. کشف سفال منقوش به بز شهر سوخته و پژوهش‌های علمی تاکنون بازتاب‌های علمی فراوانی د‌اشته است.
به اعتقاد‌ سجاد‌ی، این سفال نشانگر نخستین پویانمایی جهان است و این موضوع نشان می‌د‌هد‌ د‌ر نخستین د‌وران شهر نشینی به چنین نقش‌هایی اهمیت می‌د‌اد‌ند‌.
مقاله حاضر نوشته «د‌لارام کی‌منش»، کارشناس ارشد‌ فرهنگ و زبان‌های باستانی است که د‌ر حال حاضر د‌ر بخش تبلیغات و بازاریابی سازمان میراث فرهنگی، صنایع د‌ستی و گرد‌شگری یزد‌ فعالیت می‌کند‌.
وی د‌ر این مقاله نگاهی تطبیقی به سفال منقوش به بز شهر سوخته و د‌استان مشهور د‌رخت آسوریک د‌ارد‌.
● پیشگفتار
وسعت ۱۵۱ هکتاری «شهر سوخته» و یافته‌های باستان‌شناسان و کاوشگران، این محوطه باستانی را از صورت یک محوطه عاد‌ی ۵۰۰۰ ساله خارج کرد‌ه و به این نتیجه رساند‌ه که زند‌گی د‌ر «شهر سوخته» با د‌وران آغاز شهرنشینی د‌ر فلات مرکزی ایران و بین‌النهرین همزمان است.
د‌ر میان یافته‌های کوچک و بزرگ باستان‌شناسان، سفالینه‌ای با نقش بز که د‌ر پنج حرکت به سمت د‌رختی می‌جهد‌ و برگهای آن را می‌خورد‌، نظر کارشناسان را بیش از سایر آثار مکشوفه به خود‌ جلب کرد‌ه و به عنوان نخستین پویا نمایی جهان مطرح شد‌ه است.
د‌ر این نوشتار نگارند‌ه برای نخستین بار این عقید‌ه را مطرح کرد‌ه است که این سـفالینه که به ناد‌رست «بز شهر سوخته» معروف شد‌ه است، د‌ر حقیقت پویانمایی د‌استان منظومه کهن و معروف «د‌رخت آسوریک و بز» است .
با توجه به تفاسیر و نظریه‌های رایج متعد‌د‌ی که د‌رباره منظومه «د‌رخت آسوریک» وجود‌ د‌ارد‌، بیان این عقید‌ه ضمن برجستگی سه نظریه و کم‌رنگ کرد‌ن سایر نظریه‌ها، تعامل د‌و سویه‌ای را د‌رباره:
۱) ایرانی بود‌ن اثر مکشوفه
۲) قد‌مت بالغ بر ۵۰۰۰ ساله منظومه «د‌رخت آسوریک» را رقم می‌زند‌.
تایید‌ این عقید‌ه از سوی سایر صاحب‌نظران، نه تنها هویت بخش سفالینه‌ای است که هم‌اکنون به عنوان نماد‌ آسیفا د‌ر د‌نیا مطرح شد‌ه بلکه گامی مثبت به منظور گشود‌ن و تکمیل پروند‌ه ثبت جهانی یکی از آثار منحصر به فرد‌ میراث فرهنگی ملموس و ملی ایران د‌ر یونسکو خواهد‌ بود‌.
● د‌استان منظومه آسوریک
«یاد‌گار زریران» و «منظومه د‌رخت آسوریک»، د‌ر شمار متن‌های اند‌ک شمار غیرد‌ینی است که از زبان پهلوی بر جای ماند‌ه است و سورستان یکی از استانهای ایران بود‌ه است که اکنون عراق مرکزی را تشکیل می‌د‌هد‌.
منظومه د‌رخت آسوریک چامه‌ای (شعر) پیوسته با مصراع‌های شش هجایی و یازد‌ه هجایی بود‌ه و بخش‌هایی از آن که باقی ماند‌ه اوزان شعرگون خود‌ را نگاه د‌اشته است و نشان می‌د‌هد‌ پساوند‌ها قافیه‌های آن با «الف و نون» و برخی با «نون و د‌ال» بود‌ه است.
با توجه به طولانی بود‌ن ترجمه فارسی و شعرگونه این منـــظومه، متن منثـــور و روان آن را بر گرفته از د‌استانهای ایرانی نوشته احمد‌ تمیم‌د‌اری بد‌ین ترتیب روایت شد‌ه است.
د‌ر سرزمین سورستان، د‌رختی بلند‌ رسته بود‌ که بُنش خشک بود‌. برگهایی سبز د‌اشت و میوه‌هایی شیرین می‌آورد‌. روزی آن د‌رخت بلند‌ با بز نبرد‌ کرد‌ که؛ من برپایه د‌اشته‌های بسیاری که د‌ارم از تو برترم، از جمله آن هنـــگامی که میوه نو بر می‌آورم، شاه از میوه‌های من می‌خورد‌، از چوب من کشتی می‌سازند‌، از برگهایم جــاروب می‌سازند‌، از من طنـــاب می‌سازند‌ تا تورا ببند‌ند‌، ســـایه‌ام د‌ر تابستان ســایبان شهریاران است و آشیان پرند‌گان هستم و اگرمرد‌م مرا نیازارند‌ تا روز رستاخیز جاوید‌ وسبز بر جا می‌مانم.
بز د‌ر پاسخ به او گفت؛ هر چند‌ که مرا مایه ننگ است که به سخنان بیهود‌ه‌ات پاسخ د‌هم اما ناچار از سخن گفتنم. برگهای تو د‌ر د‌رازی به موهای د‌یوان می‌ماند‌ که د‌ر آغاز د‌وران جمشید‌ بند‌ه مرد‌مان بود‌ند‌. (من آنم که د‌ر د‌ین مزد‌یسنی و د‌ر پرستش ایزد‌ان از شیر من بهره می‌سازند‌.) کمربند‌ی را که مروارید‌ د‌ر آن می‌نشانند‌ از من میسازند‌ و نیز از پوستم مشک می‌سازند‌. سفره‌های سور را با گوشت من می‌آرایند‌. پیش‌بند‌ شهریاران را ازمن می‌سازند‌. پیمان‌نامه‌ها را بر پوست من می‌نویسند‌. زه کمان را از من می‌سازند‌. برک و د‌وال را از من می‌سازند‌. من میتوانم از کوه به کوه د‌ر کشورهای بزرگ سفر کنم و مرد‌مانی از نژاد‌های د‌یگر را ببینم. از شیر من پنیر و افروشه «حلوا و ماست»، می‌سازند‌ و د‌وغم را کشک می‌کنند‌ . حتی بهای من د‌ر بازار بیش از بهای خرمای توست . هر چند‌ که سخنانم د‌ُرّی است که د‌ر پیش گراز اند‌اخته باشند‌ اما بد‌ان که من د‌ر کوهستان‌های خوشبو چرا می‌کنم و از گیاهان تازه می‌خورم و از چشمه‌های پاک می‌نوشم. د‌ر حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبید‌ه‌شد‌ه‌ای و توان رفتن ند‌اری. بد‌ین ترتیب بز پیروز و سربلند‌ از آنجا رفت و د‌رخت خرما سر افکند‌ه بر جای ماند‌.
یاد‌آوری این نکات د‌ر متن فوق الذکر و شباهت تصاویر منقوش بر سفالینه شهر سـوخته ضروری است که «آسوریک» د‌رختی بلند‌ با برگهای د‌رازست و اینکه بز می‌تواند‌ برگ گیاهان را بخورد‌ و پیروز از مناظره خارج شود‌ (می‌جهد‌ و برگ د‌رخت آسوریک را که چون میخی بر زمین ثابت است می‌خورد‌.)
● بر جستگی سه نظریه
نخستین نمونه از کاربرد‌ شیوه مناظره یا سؤال و جواب را د‌ر اد‌بیات فارسی که سابقه‌ای طولانی د‌ارد‌، د‌ر اد‌بیات پیش از اسلام و د‌ر آثار بازماند‌ه از فارسی میانه (زبان پهلوی) می‌توان د‌ر این اثر د‌ید‌.
د‌رخت آسوری (آسوریک) منظومه مفاخره‌آمیزی است میان بز و نخل که به زبان پارتی (پهلوی اشکانی) سرود‌ه شد‌ه ولی اکنون به خط پهلوی د‌ر د‌ست است.
این منظومه سرود‌ه‌ای فولکلور و مرد‌می است که از روزگاران کهن د‌ر میان عامه مرد‌م رواج د‌اشته است.
نظر فوق که بنــــا بر نوشتـــه محمود‌ روح الامینی مطرح شد‌ه است با نگاه تایید‌گرانه بر عقید‌ه تعلق روایت «منظومه‌آسوریک» به سفالینه ۵۰۰۰ساله «شهرسوخته» پررنگتر و نظریه رایج د‌یگری مبنی بر اینکه این منظومه نمونه‌ای از اد‌بیات باستانی و کهن کود‌کانه است کم‌رنگ و حتی رد‌ خواهد‌ شد‌.
بیان این نــکته ضـــروری است که صــرف پید‌ا شد‌ن اثری د‌ر مکتب‌خانه و یا استفاد‌ه از عناصر حیوانی د‌ر متنی اد‌بی نمی‌توان آن را منصوب به قشر خاص کود‌کان د‌انست.
این امر مانند‌ آن می‌ماند‌ که د‌ر سال‌های بسیار د‌ور و د‌ر آیند‌ه آثار عرفانی مولانا مانند‌ «طوطی و بازرگان» و یا اثری چون «کلیله و د‌منه» و یا حتی شاهنامه فرد‌وسی، که امروزه برای بهره‌مند‌ی کود‌کان و به سبک اد‌بیات مربوطه تألیف می‌شوند‌ د‌ر مد‌ارس یافت شوند‌! لابد‌ نظر کارشناسان آیند‌ه نیز این خواهد‌ بود‌ که این آثار، اد‌بیات کود‌کانه هستند‌؟
گر چه نظر فوق الذکر به صورت کلی بیان شد‌ه است، ولی نظریه‌ای د‌یگر نیز د‌رباره منظومه آسوریک رایج است که عد‌ه‌ای از کارشناسان نخل را نماد‌ د‌وره کشاورزی و بز را نماد‌ د‌وره شهرنشینی د‌انسته‌اند‌ که انتساب روایت منظومه «د‌رخت آسوریک» به سفالینه «شهر سوخته» با قد‌مت ۵۰۰۰ ساله و با توجه به د‌وره آغاز شهرنشینی د‌ر ۵۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال پیش، قد‌مت منظومه آسوریک از ۲۰۰۰ سال (اشکانی) به ۵۰۰۰سال (و بیشتر با توجه به یافته‌های باستانشناسی که د‌ر آیند‌ه صورت می‌پذیرد‌!) خواهد‌ رسید‌ و نظریه فوق قوت بیشتری خواهد‌ یافت.
این نظریه که بز را نمایند‌ه آیین مزد‌یسنی (مزد‌اپرستی، زرتشتی) و د‌رخت آسوریک را نمایند‌ه د‌ین چند‌گونه پرستی آسور د‌انسته‌اند‌ د‌ر صورتی که تاریخ د‌قیق رواج آیین اصیل زرتشتی مشخص شود‌ (اکنون حضوراشو زرتشت را ۶۰۰۰ سال الی ۱۲۰۰۰ سال پیش از میلاد‌ د‌انسته‌اند‌.) می‌تواند‌ با توجه به قد‌متی که سفالینه شهر سوخته و نزد‌یکی آن به سیستان و بلوچستان امروزی (سکستان د‌ر د‌وران باستان) جزء نظریه‌های قابل د‌رنگ قرار گیرد‌ ولی نظریه‌ای چون برتری نژاد‌ آریایی بر نژاد‌ سامی و... که تحت تاثیر جریانات ---------- و اجتماعی و بویژه د‌ر عصر کنونی مطرح شد‌ه است مرد‌ود‌ تلقی شد‌ه و قابل قبول نیست.

armin khatar
07-23-2011, 07:39 PM
میراث گذشته در سرزمین فرهاد
میراث گذشته در سرزمین فرهاد کرمانشاه دیار تاریخ و اساطیر است. سرزمین عاشقانه های جاوید. سرزمین شیرین و فرهاد، قلم برای توصیف استان کرمانشاه و غنای تاریخی و فرهنگی آن عاجز است؛ به همان اندازه عاجز و سخت که بخواهیم به سادگی به بنای قدیمی «فرهادتراش» نگاه کنیم. به همان اندازه سخت که بخواهیم به آرامی و بدون تفکر از کنار بزرگ ترین کتیبه جهان بگذریم.
اینجا سرزمین کردهای غیور است. اینجا رنگ عشق قرمز است و گرم. هنوز هم هستند کسانی که زندگی ماشینی آنها را بی روح و دل آزرده نکرده است و بر سر مسائل انسانی و آنچه عنوانی به نام غیرت دارند سر می دهند.
تاق بستان، قلعه یزدگرد، مجموعه آثار قصر شیرین (بان قلعه، عمارت خسرو، چهارقابی)، مجموعه آثار بیستون (کاخ خسرو، پل خسرو و فرهادتراش)، مجموعه آثار هرسین (ساعت آبی، دروازه سنگی و...) در این مجموعه به همراه صدها اثر تاریخی و طبیعی مکانی خوب برای بازدید مسافران است.
به طور کلی در استان ۳ هزار اثر تاریخی برآورد شده است که حدود ۷۱۶ اثر آن به ثبت آثار ملی و یک اثر به ثبت آثار جهانی رسیده است. آثار متعددی به صورت طبیعی مانند سراب ها، تالاب ها و مناطق کوهستانی وجود دارد و می توان به سراب صحنه بیستون، کنگاور، نیلوفر، تالاب هشیلان، آبشار پیران، یاوری، گیلانغرب، غار قوری قلعه، کوه های پرآو، دالاهو، سفیدکوه، شاهو، دالاخانی، آتشکده، نوا، بمو، قلاجه، دشت های صحنه، بینوار، بیستون، هرسین، اسلام آباد، کرند و رودهای قره سو، گاماسیاب، دینور، رازآور، مرگ، جامیشان، سیروان و الوند اشاره کرد.
بیستون اما در میان آثار تاریخی جایگاه ویژه و متفاوتی دارد. کمیته میراث جهانی یونسکو در سی امین اجلاس خود در لیتوانی، مجموعه باستانی بیستون را در فهرست آثار جهانی ثبت کرد. بیستون پس از ثبت تخت جمشید، چغازنبیل، نقش جهان، تخت سلیمان، پاسارگاد، بم و منظر فرهنگی آن و سلطانیه، هشتمین اثر ایرانی است که در فهرست جهانی یونسکو به ثبت می رسد.
بیستون در ۳۰ کیلومتری شرق شهر کرمانشاه بر سر راه همدان - کرمانشاه قرار دارد. کوه بهستان در ۳۰ کیلومتری شرق کرمانشاه استوار شده است. کوه بهستان در ادوار مختلف به صورت های بغستان، بگستان، بهستان، بهستون، بهیستون، بگیستان و بیستون در متون تاریخ آمده و امروز نیز به بیستون مشهور است. در محوطه بیستون ۲۹ اثر به ثبت ملی رسیده است.

armin khatar
07-23-2011, 07:39 PM
تپه نادری
تپه نادری نخستین اثر (از سمت شرق) در این مجموعه بزرگ محسوب می شود. درازای این تپه یک هزار و ۲۰۰ متر و پهنای آن ۳۰۰ متر است. علاوه بر آن که این تپه قدمتی ۵ هزار ساله دارد، بقایای سفال های قدیمی و قلعه ای که در دوره نادرشاه ساخته شده، روی این تپه قابل مشاهده است.
▪ پل معروف به صفوی بیستون
بالادست پل بتونی کنونی که بر سر راه صحنه به کرمانشاه واقع است، پل آجری عظیمی از بناهای عصر صفوی دیده می شود. این پل بر سر راهی است که در زمان صفویه از قزوین به همدان و کرمانشاه کشیده شده بود و به بغداد می رسید. درازای پل بیستون ۱۱۵ متر و پهنای آن با احتساب جان پناه دوطرف ۶۹۰ سانتیمتر است. پهنای جان پناه هر یک ۳۷ سانتیمتر و بلندی آنها از سطح پل ۵۰ سانتیمتر است که از آن فقط قسمتی باقی است. در طول پل
۲ دهنه اصلی و ۲ دهنه کوچک تر در شرق دهانه های اصلی قرار دارد.
▪ غار مرخِر
مرخر در اصطلاح ادبی به معنای غاری است که فضای ورودی آن گرد است و به غلط غار خُر نامیده می شود. این غار در نزدیکی روستای بیستون به طول ۲۷ متر قراردارد که قدمت بقایای باستانی آن حداقل به دوره پارینه سنگی میانی موستری Mousterian))تا عصر حاضر می رسد. این غار مقابل رودخانه گاماسیاب بر دامنه کوه بیستون واقع شده است.
▪ غار مرتاریک
این غار در حد فاصل دامنه و دیواره ای مرتفع واقع شده و مشرف بر یک سکوی طبیعی است. دهانه غار در ارتفاع ۳ متری دیواره واقع شده است.
▪ غار مرآفتاو
این غار در نزدیکی غار مرتاریک واقع شده، ۲۶ متر عمق دارد و دهانه آن به سمت شمال شرقی است. دهانه غار حدود ۶ متر ارتفاع دارد و به تدریج از ارتفاع آن کاسته می شود تا جایی که در انتهای غار به ۲ متر می رسد.
▪ غار مردودر
مرتفع ترین غار با بقایای دیرینه سنگی در این بخش بیستون است. این غار ۲۰ متر عمق و حدود ۱۷۰ متر مربع مساحت دارد. ارتفاع سقف غار بین یک تا ۳ متر است. غار مردودر ۲ دهانه دارد. دهانه اصلی در جهت جنوب - جنوب غربی مشرف بر دره ای پر شیب و کم عرض است که به پرتگاهی منتهی می شود. دهانه دیگر غار جهت شرقی - جنوب شرقی مشرف بر کوره راهی است که به غارهای مر آفتاب و مرتاریک منتهی است.
▪ آتشدان پارتی
در شمال حجاری داریوش در بیستون، بنایی از دوره پارتی باقی مانده است. به عقیده پروفسور لوشای، رئیس هیأت حفاری ایران و آلمان، این بنا پرستشگاهی است که در زمان اشکانیان همزمان با آثار دیگر این دوره در بیستون ساخته شده است. این پرستشگاه دوره پارتی که بر تخته سنگ منقوش اشکانی قرار دارد، از ۲ صفه به وسیله ۱۰ پله که از سنگ کوه در آورده شده ، به هم مربوط می شود. درازای هریک از پله ها حدود ۸۰ سانتیمتر است و به طور نامنظم تا نقش ولگش ادامه دارند. در دوره اسلامی قسمتی از این محل برای قبرستان استفاده شده است.
▪ شهر اشکانی بغستان
در دامنه کوه بیستون، در شمال شرقی دریاچه، یک چشمه ، دژ مادها و نقش برجسته داریوش، یک منطقه مسکونی اشکانی به طول ۸۰۰ متر و به عرض قریب به۳۰۰ متر قراردارد که با توجه به بقایای مکشوفه، اشکانی بودن آن به ثبوت رسیده است.
▪ سنگ بلاش
در دامنه کوه بیستون، در حدود چهارصد متری شرق گودرز، تخته سنگ بزرگی هست که بر آن نقش هایی کنده شده است. تخته سنگ چهارضلعی نامنظمی است به بلندی ۲۵۰ سانتیمتر که گرداگرد آن به ۶ متر می رسد. در ۳ طرف آن نقش هایی با برجستگی کم حجاری شده است. نقش میانی این سنگ، یکی از جانشینان گودرز دوم یعنی ولگش (ولخش = ولاش) است.

armin khatar
07-23-2011, 07:39 PM
مجسمه هرکول
در بهمن ماه سال ۱۳۳۷ هنگامی که کارگران شرکت شوسه برای ساخت راه جدید همدان به کرمانشاه در دامنه کوه بیستون مشغول خاکبرداری و خروج سنگ از پای کوه و تسطیح جاده بودند، در حین کار به مجسمه نسبتاً بزرگی برخورد کردند که قسمتی از شانه آن از زیر خاک نمایان شد. در دوران پارتی، ورثرغنه یکی از محبوب ترین خدایان بود که اغلب به صورت پیکره های گلی و سنگی نشان داده شده است. یک نمونه از این دست پیکره هرکول (ورثرغنه) است. هرکول به صورت شخص نیرومند عریانی با مو و ریش مجعد در حال استراحت بر پوست شیری نشان داده شده که بر سکویی به طول ۲‎/۲۰ متر به پهلوی چپ به طور نیم خیز به آرنج تکیه داده است.
▪ غار شکارچیان
بر دامنه کوه بیستون، بالای سر مجسمه هرکول، غاری معروف به «غار شکارچیان» است. چنین به نظر می رسد که این غار پیش از این که یک پناهگاه باشد؛ غار شکارچیان و مخفیگاهی برای آنها بوده است چون موقعیت مکانی غار طوری است که تا به آن نزدیک نشویم دیده نمی شود.
▪ نقش برجسته میتریدات دوم
در بیستون اثر یادگاری از میتریدات دوم موجود است. این بنای یادگاری در فاصله هرکول و کتیبه داریوش حجاری شده است. متأسفانه کتیبه شیخ علیخان زنگنه مقداری از این نقش را محو کرده است ولی هنوز می توان در طرف چپ آن ۲ صورت بزرگ را به خوبی تشخیص داد. بقایای کتیبه یونانی بالای آن نقش و همچنین اثر نقش دیگری در طرف راست آن مشهود است. در طرف چپ آن تصویر ۳ اسب سوار با یک کتیبه کوتاه یونانی دیده می شود.
پروفسور گیرشمن معتقد است که انتخاب جای این نقش برجسته در پایین نقش برجسته داریوش شاهنشاه هخامنشی اتفاقی نیست؛ شاه اشکانی می خواسته خود را اعقاب سلسله شکوهمند هخامنش بنمایاند و سلسله جدید اشکانی را به آن پیوند دهد.
در جهت شرقی نقش برجسته میتریدات دوم، روی همان صخره یکی از جانشینان او - گودرز دوم (۴۶-۵۱ م) - یک کتیبه و نقش به جا گذاشته است. در این نقش پیروزی گودرز دوم بر رقیبش، مهرداد نشان داده شده است.
▪ کتیبه وقفنامه شیخ علیخان زنگنه
شیخ علیخان اعظم زنگنه شاه سلیمان صفوی در زمان حیات خود برای سادات فاطمی و تعمیرات کاروانسرای بیستون رقباتی چند را وقف کرده و وقفنامه خود را روی یکی از حجاری ها (نقش گودرز و مهرداد) کنده است.
▪ کتیبه بیستون (کتیبه داریوش)
در ۳۰ کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع ۱۰۰ متری روی صخره ای داریوش کتیبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال ۱۳۸۵ کسی از راز آن آگاه نبود. نخستین کسی که این صخره را درنوردید راولینسون انگلیسی بود که از ستون اول متن فارسی باستان نسخه برداری کرد. او، افسر انگلیسی مأمور تربیت سربازان شاهی در ایران بود. مطالعات وی در سال ۱۸۵۷ مورد توجه انجمن آسیایی پادشاهی لندن و همچنین دانشمندان زیادی قرار گرفت. سپس در سال ۴۹-۱۹۴۸ ژرژکامرون کتیبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد. نتیجه مطالعات این دانشمند درباره کتیبه بیستون این بود که دارای ۳ نوع خط فارسی باستان، عیلامی نو، بابلی نو یا اکدی است. پس از رمزگشایی فارسی باستان، این نتیجه به دست آمد که تصاویر به داریوش، ۲ سردارش و ۱۰ شورشگر که در اوایل سلطنت او قیام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب این یاغیان را نقل کرده است.
مجموع سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول ۲۰ متر و ۵۰ سانتی متر و عرض ۷ متر و ۸۰ سانتیمتر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با ۱۲۰ مترمربع مساحت دارد. گفته می شود کتیبه بیستون مهم ترین دلیل ثبت جهانی این محوطه است.
▪ سراب بیستون
اگر چنانچه گفته شده ایران را دروازه آسیا بدانیم، کناره سراب بیستون یکی از اتراق گاه های مهم کاروان هایی است که از این دروازه می گذشتند. گرچه آثار به جای مانده در اطراف این سراب نشان از گذشته های بسیار دورتری دارد. این سراب شواهدی در کنار و کف خود دارد که تاکنون چنان که شایسته این اثر تاریخی است بررسی نشده است. تنها در سال ،۱۳۷۸ هنگام گمانه زنی در حاشیه سراب، بقایای راهی قدیمی پدیدار شد.
▪ جاده تاریخی حاشیه سراب
با توجه به روایات موجود، جاده آسفالت کنونی تا قبل از دهه ۳۰ راه ارتباطی بین کرمانشاه - همدان بوده است. بدون شک این جاده آسفالت روی جاده های ادوار قدیمی تر ساخته شده است، در حین حفاری در گوشه و کنار این جاده هنوز بقایایی از دیواره های گلی و خشتی دیده می شد. حفاری های صورت گرفته نشان می دهد که یک جاده قدیم مربوط به دوران اسلامی وجود دارد که در زیر آن به احتمال زیاد لایه های آثار فرهنگی- تاریخی قبل از اسلام هست.
▪ فرهاد تراش
بر دیواره حجاری شده ای در کوه بیستون فرهاد تراش دیده می شود. این دیواره در میان مردم به فراتاش یا فرهاد تراش معروف است. درازای فراتاش ۱۸۰ متر و بلندی آن ۳۳ متر است. در هیچ نقطه ای از ایران هیچ کوهی را به این اندازه نتراشیده اند.
▪ کاخ نیمه تمام ساسانی و بقایای کاروانسرای ایلخانی
در منطقه تاریخی بیستون در فاصله کاروانسرای صفوی و حاشیه چشمه آب سراب بیستون بنایی است که به دوره ساسانی و ایلخانی نسبت داده می شود.
شالوده این بنا در دوران ساسانی بر خاک بکر نهاد شده است، ولی به دلایل مختلف ساختمان آن به پایان نرسیده و در همان مراحل اولیه کار ساخت و سازش متوقف مانده است.
در دوره ایلخانی این بنا با استفاده از دیوارهای سنگی بنای ساسانی و با استفاده از آجر و چیدن آنها روی سنگ های ساسانی تبدیل به یک کاروانسرا شده است. به علت ریختن سقف های آجری اتاق ها، گمان می رود واقعه غیرمترقبه ای مانند زلزله در آن زمان اتفاق افتاده باشد. در این محوطه، تنورها احتمالا ً مربوط به دوره تیموری، خرابه ای از یک مسجد ایلخانی و محراب آن نیز وجود دارد که بعد از چند حفاری، مرمت شده است. متأسفانه این مرمت از لحاظ ساختار بنا کاملاً اشتباه است.
▪ دیوار عظیم دوره ساسانی
در ساحل راست رودخانه گاماسیاب، در اراضی جنوبی بیستون، دیواری طولانی از سنگ تراش و قلوه سنگ و ملات بنا شده است. درازای دیوار یک هزار متر و قطر آن ۲۵۰ سانتیمتر است. نمای خارجی دیوار با سنگ تراشیده شده است و پشت سنگ ها را با قلوه سنگ های ریز و درشت پر کرده اند. بلندی دیوار ۴ تا ۵ متر است. با توجه به سرستون های پیدا شده در بیستون، این تصور به وجود می آید که منظور از بنای آن شاید ایجاد کاخی بزرگ به بزرگی قصر شیرین بوده است که نتوانسته اند ساختمان آن را به پایان برسانند. نظریه دیگری نیز وجود دارد که طرفداران آن معتقدند؛ این دیوار سدی برای شکارگاه سلطنتی که تصاویر آن در تاق وسان وجود دارد بوده است. بر دیوار سمت چپ تاق بزرگ نیزاری است که گراز ماهی و مرغابی فراوان در آن دیده می شود. روی این دیوار ساسانی بقایای بنایی از دوره ایلخانی و مغول دیده می شود.
▪ پل خسرو
سنگ های پراکنده ای در کنار رودخانه گاماسیاب وجود دارد که به نظر می رسد سد ساسانی است. در تحقیقات سال ۱۳۵۰ - ۱۳۳۹ مؤسسه باستان شناسان آلمان آمده است: «پل زمان ساسانیان در این نقطه که از ۹ پایه تشکیل می شود و اهالی محل آن را پل خسرو می نامند، روی رودخانه گاماسیاب ساخته شد.» سراسر بستر رودخانه در زیر پل، سنگفرش شده و از این لحاظ با شیوه ساختمانی پل هایی که به دست ساسانیان در خوزستان ساخته شده است، مطابقت دارد. این پل ها در عین حال وظیفه تنظیم و تقسیم آب را نیز به عهده داشته و تا حدودی عمل سد بندهایی کنونی را انجام می داده است.
▪ سنگ های تراش خورده ساسانی
در سراسر دهکده بیستون و اراضی اطراف آن، روی سنگ های تراش خورده، یک یا چند علامت و یا خط مربوط به دوره ساسانی را می توان دید. حدود ۴۲۷ علامت حجاری شده (از حجاران ساسانی و سوریانی) شناسایی شده است. شگفتی های مجموعه تاریخی بیستون آنقدر زیاد بوده که موجب شد نماینده ایکوموس ثبت جهانی طبیعت بیستون در فهرست میراث طبیعی را پیشنهاد دهد.

armin khatar
07-23-2011, 07:39 PM
موزه ها را دریابیم
موزه ها را دریابیم جهانگردان و افرادی که ایران را از نزدیک دیده‌اند بر این باورند که ایران خود یک موزه بزرگ است که می‌تواند به روشنی دستاوردهای تمدنی خود را به نمایش بگذارد. مروری بر نوشته‌ها و یادبودهایی که جهانگردان و حتی سیاستمداران و دانشمندان پس از بازدید ایران از خود به جای گذاشته‌اند مؤید آن است که جذابیت‌های ایران جهانشمول بوده و هیچ کس را یارای انکار این زیبایی‌ها نیست. رایزن فرهنگی لبنان در تهران که برخی شهرها را از نزدیک دیده، ایران را موزه‌ای بزرگ و بی‌نظیر با میلیونها اثر تاریخی، هزاران یادگار کهن و تپه‌های باستانی می‌داند.
سفیر قرقیزستان نیز تاکید دارد که ایران یک موزه زنده است و می‌گوید: هر کوچه و خیابان‌ایران، تاریخ و فرهنگ خاص خود را دارد و با توجه به وسعتی که این کشور دارد، می‌تواند از نظر تاریخی و فرهنگی جاذبه بسیاری برای گردشگران کشور قرقیزستان داشته باشد.طبیعی است که در این شرایط صحبت از موزه و موزه داری در چنین کشوری با مختصات خاص گردشگری کمی قابل تامل باشد. قابل تامل از آن رو که متاسفانه همپا با داشته‌های تمدنی و فرهنگی موزه‌هایی در حد و اندازه موزه‌های بزرگ جهان در ایران شکل نگرفته‌اند. اگر به این مشکل، عدم برخورداری جامعه از فرهنگ موزه پذیری نیز اضافه گردد در می‌یابیم که در حوزه نظام برنامه ریزی فرهنگی با یک مشکل جدی مواجه شده ایم.هر چند که درباره موزه و موزه داری بسیار شنیده و یا بسیار خوانده ایم، اما واقعیت آن است که اطلا‌عات بسیاری از مردم در خصوص موزه چیزی فراتر از مباحث تئوریک و داده‌های عمومی‌را در بر نمی‌گیرد. منهای اینکه به دلیل عدم تبیین کارکردهای عمومی‌و تخصصی، جامعه کنونی ما هنوز نتوانسته تا از ظرفیت موزه‌های خود برای فرهنگ سازی و توسعه مبانی اقتصاد، استفاده درستی به عمل آورد.
شاید نخستین این باورناپذیری به توان فرهنگی موزه‌ها آن باشد که مفهوم موزه و اهمیت آن برای بسیاری از ایرانی‌ها شناخته شده نیست. حال آنکه نقش حیاتی موزه‌ها در جوامع بشری نقشی بدیع، ماندگار و مروج ناب‌ترین پدیده‌های فرهنگی است. موزه‌ها از معدود مراکز حافظ یادگاران نسل گذشته و در حقیقت فرزندان هنر و تاریخ هستند. هر یک از این اشیا در عین بی زبانی به هزار زبان سخن می‌گویند زیرا اسناد معتبری از هنر، فرهنگ و تاریخ را ارایه می‌دهند. طبق اساسنامه شورای بین المللی موزه‌ها (ایکوم) موزه یک مؤسسه دائمی و غیرانتقاعی است که در خدمت جامعه و توسعه آن می‌باشد و ورود به آن برای افرادی که به منظور مطالعه، آموزش و بهره گیری از شواهد مادی و محیط زیست مردم، محافظت، تحقیق، ارتباط و نمایش به عمل می‌آورند، آزاد است. یک تعریف دیگر، موزه را بنیادی دانسته که سه وظیفه اصلی جمع آوری، نگه داشتن و نمایش اشیا را بر عهده دارد. این اشیا ممکن است نمونه‌هایی از طبیعت و مربوط به زمین شناسی و ستاره شناسی یا زیست شناسی باشد.
یا آن که آفرینش‌های هنری و علمی انسان را در طول تاریخ به نمایش بگذارد.کارشناسان فرهنگی و موزه داری، موزه‌ها را به شکل‌های گوناگون چون موزه‌های تاریخ و باستان شناسی، موزه‌های فضای باز، موزه‌های مردم شناسی، کاخ موزه‌ها، موزه‌های علوم و تاریخی طبیعی، موزه‌های منطقه‌ای، موزه‌های سیار، پارک موزه‌ها، موزه‌های نظامی‌و موزه‌های اندیشمندان تقسیم بندی کرده‌اند، اما با ورود مباحث جدید چون غارموزه یا اکوموزه سطوح نوینی از فرهنگ موزه داری پیش روی ما گشوده شده که در نظام برنامه‌ریزی موزه‌های منطقه‌ای می‌توانند قطب‌های جدیدی برای توسعه گردشگری به شمار آیند. از سوی دیگر امروزه با تغییر نگرش به موزه در سطح دنیا، موزه‌ها اشکال متفاوتی یافته‌اند و نمی‌توان آنها را در یک قالب واحد نگریست.
چون موزه اینک به یک «پدیده مفهومی» تبدیل شده که این پدیده باید از سوی دستگاه‌های آموزشی و اجرایی مورد بحث و بررسی و در نهایت به یک سمت و سوی خاص جهات فرهنگ سازی سوق داده شود.شواهد موجود نشان می‌دهد که اولین بار به دستور ناصرالدین شاه قاجار در داخل کاخ سلطنتی گلستان، تالا‌ری به موزه اختصاص یافت که همین مکان پس از چندی با ملحقاتی غنی‌تر شد و به نام موزه «همایونی» گشایش یافت. روزنامه شرف در توصیف این موزه می‌نویسد: «موزه همایونی به طول چهل و سه زرع و عرض هیجده زرع مشتمل بر بیست اتاق است. این موزه خزینه ای است مشحون به ظواهر جواهر گرانبها و ظرایف و نفایس اشیا و آثار جلیله علمیه و مهمات حربیه قدیمه، آلا‌ت، ادوات متنوعه و مصنوعات ازمنه سابقه و نتایج خیالا‌ت حکمای بزرگوار و تماثیل و تصاویر نگارنده‌های بی مثل و مانند روزگار و پرده‌های نقاشی کار نقاش‌های مشهور و حاصل صناعی کارخانه‌های معروف و ظروف چینی بسیار و ممتاز کار چین و روسیه و انگلیس در بلورآلا‌ت، کارخانه‌های ساکس و نیز کارخانه‌های معتبر».با این حال باید ورود رسمی موزه به نظام میراث فرهنگی کشور را با تاسیس موزه ایران باستان مصادف دانست. این موزه تقریبا ۷۰ سال پیش توسط آندره گدار فرانسوی و برای پاسخ به نیازهای ۱۰ سال باستان شناسی ایران تاسیس شد و در سال ۱۳۱۶ به طور رسمی گشایش یافت. موزه ملی امروزه از نظر دارایی اشیای تاریخی و غنی بودن جزو ۴ موزه بزرگ جهان محسوب می‌شود که طرح توسعه آن اکنون به یکی از برنامه‌های اولویت دار سازمان تبدیل شده است.
برخی موزه‌های ایران همچون کاخ موزه‌های سعدآباد، نیاوران و موزه فرش نیز نظر به جایگاه خاص و ممتاز خود از آوازه خوبی در سطح جهان برخوردارند و در صورت تدوین طرح توسعه می‌توان چشم‌انداز مناسبی را برای آنها شاهد بود.تلخ‌ترین مسئله ممکن در حوزه موزه داری نهادینه نشدن فرهنگ بازدید از موزه‌ها در میان خانوارهای ایرانی است که این مسئله در دو حوزه آموزش و فرهنگ جای بحث و برسی دارد.«محمدرضا کارگر» در این باره می‌گوید: فرهنگ موزه داری و بازدید از موزه‌ها هنوز به طور کامل نهادینه نشده است که این مسئله دو دلیل عمده دارد:
▪ اول اینکه ساختار ذهنی ما شرقی‌ها خیلی ذهنیت گراست تا عینیت گرا. یعنی بیشتر با ذهن خودمان به مباحثی می‌پردازیم که ممکن است در جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، نتوانیم آنها را به شکل عینی لمس کرده و ببینیم، این درحالی است که موزه یک موضوع عینیت گراست و البته آموزش‌های لا‌زم هم در این زمینه وجود ندارد.
▪ دوم بحث خود موزه‌هاست، یعنی موزه‌ها تاکنون در کشورمان نتوانسته‌اند براساس نیاز جامعه امروز پیش بروند و حتی از امکانات رفاهی همچون آسانسور، پله‌های برقی، حمل ونقل، پارکینگ، بوفه‌های مطمئن با قیمت‌های مناسب، ویترین و دکوراسیون عالی، اطلا‌ع رسانی خوب و... بی بهره‌اند همه این موارد در راضی نگه داشتن مخاطب نقش موثری دارد و در جذب توریسم و گردشگر هم بسیار مهم است.

armin khatar
07-23-2011, 07:40 PM
اسفندگان، جشن بزرگداشت زن و زمین
اسفندگان، جشن بزرگداشت زن و زمین «ایرانیان باستان از گذشته‌های دور تحت تاثیر و نفوذ مادر خدایان یا الههگان بوده‌اند که آنها را حمایت می‌کردند. با دگرگونی نقش زن به عنوان عنصری سودمند در جامعه، گروه خدایان مادینه نیروی برتر شدند و دست به آفرینش و کارهای شگفت‌ آوردند»(۱)
این بانوخدایان دارای تندیسه‌هایی بوده‌اند که در جای جای سرزمین ایران یافت شده‌اند. این پیکره‌ها ویژگی‌های زنانه بارزی دارند که نماد باروری، مادری و زایش است.
هنگام پیام‌آوری اشوزرتشت، یکتاپرستی به معنای واقعی خود مطرح گردید، پس سایر خدایان به مقام پایین‌تر نزول کرده و بدین ترتیب امشاسپندان و ایزدان با حضور خود مفاهیم انتزاعی برخاسته از این خدایان را در درون خود و در باور مردمان حفظ نمودند. این فاصله گرفتن از خدایان اساطیری به طور کامل نبوده است و آدمی که مجذوب قدرت بیپایان بانوخدایان خود بوده با اقدامی جبرانی بخشی از قدرت زنانهی آنها را در قالب‌های دختر شاه پریان و داستانهای روزمرهی خود جای داده و قسمتی دیگر را هم به صورت زن برتر در ادبیات خود زنده کردند. آناهیتا و اشی از جمله ایزدهای ایرانی می‌باشند که در جای جای نوشته‌های باستانی جلوه می‌کنند.
در میان امشاسپندان سه امشاسپند نخستین یعنی وهومن، اشه وهیشته و خشتره وئیریه، نرینه و سه امشاسپند بعد یعنی سپندار آرمئیتی، هئورتات و امرتات از نظر لغوی مادینه‌اند.
هستهی اصلی این سه امشاسپند مادینه مهرورزی، عشق بی آلایش، زایندگی، از خودگذشتگی و پروراندن است و نشانگر اهمیت نقش زن و مادر در اندیشه و باور انسان نخستین و ایرانیان باستان است. از همین خواستگاه است که عبارتهای زیبا و دلانگیز «زبان مادری»، «مادر طبیعت»، «مام میهن» و «سرزمین مادری» به وجود آورده و فراگیر شده است.
همچنین در باورهای ایرانی «نسل بشر و نخستین زن و مرد جهان به نام مشی و مشیانه از ریشهی دوگانهی گیاهی به نام مهرگیاه در دل زمین به وجود آمده و آفریده شده‌اند و در واقع زمین یا سپندارمذ (۲)، مادر نسل بشری دانسته می‌شده است»(۳)
سپندارمذ واژه‌ای مرکب است از سپنته یا سپند به معنی پاک و مقدس و آرمئی‌تی به معنی فروتنی و بردباری نیک و مقدس، این واژه در پهلوی به گونه‌ی سپندارمت و در فارسی سپندارمذ، اسفندارمز و اسفند شده است. در شکل معنوی و مینوی‌اش مظهر بردباری و سازگاری اهورامزدا است و در جهان مادی و خاکی نگهبانی زمین به وی سپرده شده است. این فرشته که با زمین تجسم می‌یابد، دست یافتنی‌ترین فرشتگان است و هرکس در زندگی عادی خود همواره با آن در تماس است و به بدیهی‌ترین صورت ممکن از موهبت‌های آن بهره‌مند می‌شود بنابراین اهمیت فوق‌العادهی او برای مردمان ایران باستان که زندگی را بیشتر به چوپانی و برزگری می‌گذراندند، قابل درک است (۴)».
این فرشته در اندیشهی ایرانی جایی بس بزرگ دارد، واژهی «ایر» که در نام ایران دیده می‌شود، در واژهی آمیختهی «ایرتن» فروتنی است. زنان نیز بدان روی که افزایندی جهان‌اند و نمایندی مهر و فروتنی به سپندارمذ مانند می‌شوند (۵)»
در وندیداد آنجا که سخن از زمین می‌رود که چگونه می‌توان آن را شاد کرد، آمده است : « با برانداختن سوراخ‌های مار و جانوران زیانکار و ‌آبیاری و شخم زدن و برآوردن گل و گیاه و درخت ... چنین زمین‌هایی مانند زن زیبا و خوش اندامی است که شوی او در بستر او را شادمان می‌سازد و آن زن برای وی فرزندان برومند می‌آورد (۶)»
به علت اهمیت زمین و زن، روز پنجم هر ماه موسوم است به سپندارمذ، آخرین ماه سال نیز به همین نام است که از ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. ایرانیان روز سپندارمذ از ماه اسفند را جشنی به نام اسفندگان می‌گرفتند. یا به قولی جشن زن می‌گرفتند. و این است که سخن ابوریحان بیرونی و گواهی او که در هزار سال پیش (زمان ابوریحان) هنوز این جشن برگزار می‌شده است.
«اسفندارمز فرشتهی موکل بر زمین است و نیز بر زن‌های عفیف رستگار و شوهردوست و خیرخواه ... در زمان گذشته این ماه بویژه این روز عید زنان بوده است و در این عید مردان به زنان بخشش می‌نمودند و هنوز این رسم در اصفهان و دیگر شهرهای پهله (شهرهای ناحیهی مرکز و غرب ایران) باقی مانده است (۷)»
در جای دیگر آورده است که در این روز زنان بر تخت پادشاهی می‌نشستند و فرمان می‌راندند، همهی کارها نیز به دست مردان و پسران انجام می‌گرفت.
این جشن همراه با آداب رسوم و تشریفاتی ویژه برگزار می‌شد. نخستین جشنی که در این روز برگزار می‌شد جشن «مردگیران» یا «مژگیران» بوده است این جشن ویژهی زنان و به مناسبت تجلیل و بزرگداشت از آنان برگزار می‌شود.
کارکردهای آرمئی‌تی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است در گاتهای زرتشت، ۱۸ بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاک برای آرامبخشی به کشتزاران چراگاه‌ها جانوران برای پیدایی یک فرمانروای نیک و برای کمک به دخترش پورچیستا در گزینش شوی خویش به یاری فرا می‌خواند. در اساطیر ایرانی او بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیر و کمان برای آرش کمان‌گیر را به منوچهر شاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود بازتر کند در متون پهلوی (۸) او را یاری رسان نویسندگان به عنوان پدیدآورندگان فکر و اندیشه می‌دانند.
سراسر اوستا به ویژه فروردین یشت و یسنای ۳۸ آکنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است. با توجه به منابع موجود دانسته می‌شود که اسفندگان در ایران باستان روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است. اما منظور از زن در این جشن همسر است و نه جنسیت آن. بیرونی (۹) نیز در نقل آیین‌های جشن از زن به عنوان همسر یاد می‌کند و جنسیت زن را در نظر ندارد. آیین‌هایی که امروزه نیز در بسیاری از نقاط دور و نزدیک میهن برگزار می‌شود همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهرآمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارند. این جشن هنوز هم به نام اسفندی در بسیاری از نواحی مرکزی ایران چون اقلید کاشان و محلات برگزار می‌شود. و زنان در این روز برای خشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی می‌پزند که به نام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده می‌شود.
ایزدبانوی سپندارمذ، در اندیشهی جهانیان بسیار اثر گزار بوده است « ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی (و اندک اندک به فرهنگ آنان) راه یافت که اروپاییان در جنگ‌های صلیبی با فرهنگ ایرانی آشنا شدند.(۱۰)
امروزه در جهان جشنی به عنوان ولنتاین (۱۱) در کنار اسفندگان برگزار میشود. این دو جشن به لحاظ زمان‌بندی و برخی از درون‌مایه‌ها به یکدیگر شباهت دارند. ولنتاین از یک جریان عاشقانه در بعد از میلاد سرچشمه گرفته، اما جشن اسفندگان یادگاری بسیار کهن از اسطوره‌های زایش و باروری است. مقایسه کردن این دو جشن برای نگارنده انجام پذیر نیست. اما تصور می‌کنم مردمانی با فرهنگ و اندیشهی غنی و توانا شایسته است جشنی به بزرگی فرهنگشان برای زمین و زن (همسر)، این دو عنصر سودمند برگزار ‌کنند. ایرانیان که سپاسداری را از بایسته‌های زندگانی شمرده در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند و باید برای سپاسداری از جایگاه زن و مادر هستی آموزش و فرزندان این خاک و بوم و به یاد کوشش‌های بیوقفه زنان و مادران، این جشن را پاس دارند.

armin khatar
07-23-2011, 07:40 PM
نوروز در فرهنگ و تاریخ ایران
نوروز در فرهنگ و تاریخ ایران انسان، از نخستین سالهای زندگی اجتماعی، زمانی که از راه شکار و گردآوری خوراکهای گیاهی روزگار میگذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. زمان یخ بندانها موسم شکوفه ها، هنگام جفت گیری پرندگان و چرندگان را از یکدیگر جدا کرد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت؛ فصل بندیها و تقویم دهقانی و زراعی را بوجود آورد. نخستین محاسبهی فصلها، بیگمان در همهی جامعهها، با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده میشد، صورت گرفت. و بالاخره نارساییها و ناهماهنگیهایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت.
سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبوده، زمانی شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زمانی دیگر تابستان هفت ماه (از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردین) بوده، و سرانجام از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم گردیده است. گذشته از ایران، سال و ماه سغدیها، خوارزمیها، سیستانها در شرق و کاپادوکیها و ارمنیها در مغرب ایران، بدون کم و زیاد همان سال و ماه ایرانی است.
● آغاز سال
مردم شناسان را عقیده بر این است که محاسبهی آغاز سال، در میان قومها و گروههای کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحلهای از کاشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیینها در نخستین روزهای پاییز، یا زمستان و یا بهار میباشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید ولی «حمزه اصفهانی» در کتاب «سنی ملوک الارض و الا نبیاء» و «ابوریحان بیرونی» در «آثار الباقیه» گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزارهی هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطهی اعتدال ربیعی بود، و طالع سرطان بود.

armin khatar
07-23-2011, 07:40 PM
پیدایش جشن نوروز
در ادبیات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیینها، رسمها، فرهنگها و تمدنها به نخستین پادشاهان نسبت میدهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی بزرگ، منوچهری، عنصری، بیرونی، طبری، مسعودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطورهای آنان بیگمان ادبیات پیش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید میدانند، که تنها به چند نمونه و مورد [ از آنها ] اشاره میشود :
جهان انجمن شد بر تخت اوی از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروزروز
بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند
«محمد بن جریر طبری» نوروز را سرآغاز دادگری جمشید دانسته :
«... جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد میباشید تا هرچه در او داد و عدل باشد بنمایید، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشست روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند ...»
«ابوریحان بیرونی» پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز میداند :
«... چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب مینشینند و تاب میخورند ...»
به نوشته «گردیزی»، جمشید جشن نوروز را به شکرانهی این که خداوند «گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود» برگزار کرد و هم در این روز بود که «جمشید بر گوسالهای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد.»
و سرانجام «خیام» مینویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت :
«... سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقهی حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت [ آن را ] نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار میشده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب میکند، یادآور میشود که : «... آن روز را که روز تازهای بود جمشید عید گرفت؛ اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود ...»
گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشنها و آیینهایی را در آغاز بهار سراغ داریم.
در منطقهی لیدی و فری ژی، براساس اسطورههای کهن، به افتخار «سی بل»، الههی باروری و معروف به مادر خدایان، و الههی «آتیس» جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می­شد.
مورخان از برگزاری آن در زمان «اگُوست شاه» در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر میدهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مارس (۴ تا ۷ فروردین).
«صدرالدین عینی» دربارهی برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا (ازبکستان) مینویسد:
«... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت درآمدن تمام رستنیها، راست آمدن این عید، طبیعت انسان هم به حرکت میآید. از این جاست که تاجیکان میگویند : « حمل، همه چیز در عمل » در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشتهای غله، دانه و سر شدن (آغاز) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او میشود ...»
وی در جای دیگر میگوید : «... در بخارا نوروز را که عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت میکردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده، از وی فایده میبردند. از آیتهای قرآن هفت سلام نوشته به «غولونگ آب» که خوردن وی در نوروز از عادتهای ملی بیشتره بوده، تر کرده میخوردند ...»
ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاههای حکومتی و سازمانهای دولتی و غیر دولتی و در بین همهی قشرها و گروههای اجتماعی، بیگمان، از ویژگیهای ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکستها و دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پابرجا مانده، و افزون بر آن به جامعهها و فرهنگهای دیگر نیز راه یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعه و کشوری را با جشن و آیین چندین روزهای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد، سراغ نداریم.

armin khatar
07-23-2011, 07:40 PM
روزها یا ماه جشن نوروز
مدت برگزاری جشنهایی چون «مهرگان»، «یلدا»، «سده» و بسیاری دیگر، معمولا یک روز (یا یک شب) بیشتر نیست. ولی «جشن نوروز»، که دربارهاش اصطلاح «جشنها و آیینهای نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد.
ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه مینویسد :
«... چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند :
۱) ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند،
۲) ۵ روز دوم را به اشراف،
۳) ۵ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی،
۴) ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان،
۵) ۵ روز پنجم را به تودهی مردم
۶) پنجهی ششم را به برزیگران.»
«کمپفر» در سفرنامهی خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانیها، تفریح و جشنهای نوروز در میدانهای عمومی تا سه هفته طول میکشید.
«درو ویل» نیز مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته مینویسد.
ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبهی آخر سال» آغاز و در «سیزده بدر» پایان میپذیرد.
رسمها و آیینهای نوروزی که از روزگاران کهن برگزاری آنها از نسلی به نسل بعد به ارث رسیده، به ناگزیر با دگرگونی شیوههای زندگی، تکنولوژیهای صنعتی و ماشینی، سازمانهای اداری، شغلها، قانونها، وسایل ارتباط جمعی جدید - چنان که خواهیم دید - بدون آنکه هویت خود را از دست بدهد، تحول یافته است. از آداب و رسمهای کهن پیش از نوروز، بایستی از «پنجه» (خمسهی مسترقه)، «چهارشنبه سوری» و «خانه تکانی» یاد کرد.
● پنجه (خمسهی مسترقه)
بنابر سالنمای کهن ایران، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و پنج روز باقی ماندهی سال را پنجه، پنجک، خمسه مسترقه، پیتک (در زبان و تقویم مازندرانی) یا بهیزک (در روزشمار زردشتیان) گویند.
ابوریحان دربارهی پنجه مینویسد :
«... هر یک از ماههای فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را «پنجی» و «اندرگاه» گویند. سپس این نام تعریب شده و «اندرجاه» گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماهها حساب نمیشود ...»
این پنج روز را که همزمان با یکی از شش گهنبار است، جشن میگرفتند. مراسم پنجه تا سال ۱۳۰۴، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد، برگزار میشد.
برگزاری جشن خمسه در بین همهی قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در ۱۳۱۱ هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن درآمد موقوفهی خود، در استرک کاشان، سفارش میکند که :
«... بقیهی منافع وقف را هر ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک وضیع و شریف ذکور و اناث، صغیر و کبیر بالسویه برسانند.»
در گاهشماری تبری، که نوروز در مرداد ماه برگزار میشد، مراسم پنجه، در دورهی صفویه، همزمان با جشن و روز آب پاشان بود :
«... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد، ارادهی تماشای جشن و سرور پنجه که معتاد مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسهی مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار دادهاند، و در میانهی اهل عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و مونث به کنار دریا آمده، پنج روز به سور و سرور میپردازند و همگی از لباس تکلیف عریان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب درآمده، با یکدیگر آب بازی کرده، و بدین طرب و خرمی میگذرانند و الحق تماشای غریبی است ...»

armin khatar
07-23-2011, 07:40 PM
● میر نوروزی
از جمله آیینهای این جشن پنج روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی، حاکم و امیری انتخاب میکردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود، و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می­کرد. ابوریحان از مردی کوسه یاد میکند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور، در نخستین روز بهار مردم را سرگرم میکرد و چیزی میگرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان «میر نوروزی» دوران حکومتش را «بیش از پنج روز» نمیداند.
مسعودی در این باره مینویسد :
«... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و ایران کوسهای بر استر خود سوار شوَد (و این جز در عراق و دیار عجم رسم نیست و اهل شام و جزیره و مصر و یمن آن را ندانند)، و تا چند روز جوز و سیر و گوشت چاق و دیگر غذاهای گرم و نوشیدنیهای گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما را بیرون میکند و آب سرد بر او ریزد و احساس رنج نکند، و به فارسی بانگ زند : «گرما، گرما» و این هنگام عید عجمیان است که در اثنای آن طرب کنند و شاد باشند ...»
از برگزاری رسم میرنوروزی، تا ۷۳ سال پیش، آگاهی داریم؛ علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند دربارهی میرنوروزی - که مانند همهی پژوهشهای آن علامهی فقید، ادبی و فرهنگی میباشد - شرحی آورده است، که خود میتواند پژوهش مردم نگاری باشد و دریغم آمد که به اشاره بسنده شود.
«... یکی از دوستان موثق نگارنده، از اطبای مشهور، که سابق در خراسان مقیم بودهاند، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشتهاند که عینا درج میشود : در بهار ۱۳۰۲ هجری شمسی برای معالجهی بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم، در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری، سواره و پیاده میگذرند، که یکی از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشیدی نشسته، چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. یک دسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوبی در دست داشتند، در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود، یعنی استخوان جمجمهی حیوانی، و این رمز از آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود میآورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم، گفتند که در نوروز یک نفر امیر میشود، که تا سیزده عید، امیر و حکمفرمای شهر است، به اعیان و اعزه شهر حوالهی نقد و جنس میدهد، که همه کم یا زیاد تقدیم میکنند. به این طریق که مثلا حکمی مینویسد برای فلان متعین : «که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوق خانه کنید» البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید. البته این صد تومان را کم و زیاد میکردند، ولی در هر حال چیزی گفته میشد، غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی میدادند. زیرا، جزو عادات عید نوروز به فال نیک میگرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله میدادند که میپرداخت. بعد از تمام شدن سیزده عید دورهی امارت او به سر میآید، و گویا در یک خاندان این شغل ارثی بود.»
بیگمان امروز، کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباسهای قرمزرنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان میبینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم میکنند و پولی میگیرند، بازمانده­ی شوخیها و سرگرمیهای انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه» است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده میشوند، نه در وقت و جشنی دیگر؛ و آنان خود در شعرهایی که میخوانند، میگویند :
«حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه»

armin khatar
07-23-2011, 07:41 PM
روزهای مردگان و پنجشنبهی آخر سال
یکی از آیینهای کهن پیش از نوروز یاد کردن از مردگان است که به این مناسبت به گورستان میروند و خوراک میبرند و به دیگران میدهند. زردشتیان معتقدند که : «روان و فروهر مردگان، هیچ گاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانهی خود برمیگردند.»
در روزهای پنجه، از جمله رسمها، تهیه کردن غذا، آیینی مذهبی بوده، ابوریحان مینویسد :
«... و گبرکان در این پنج روز خورش و شراب نهند، روانهای مردگان را همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد ...»
غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس : «خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا میگذارند ...»
یکی از صورتهای برجا ماندهی این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن «پنجشنبهی آخر سال» است، به ویژه خانوادههایی که در طول سال عضوی را از دست دادهاند. رفتن به زیارتگاه ها و «زیارت اهل قبور»، در پنجشنبه - و نیز، روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز، خانوادهها خوراک (پلو خورش)، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان میگذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن میکنند. در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانوادههای عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی میکنند و در سر مزار جمع میشوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند.
● خانه تکانی
اصطلاح «خانه تکانی» را بیشتر در مورد شستن، تمیز کردن، نو خریدن، تعمیر کردن ابزارها، فرشها، لباسها، به مناسبت فرا رسیدن نوروز، به کار میبرند. در این خانه تکانی، که سه تا چهار هفته طول میکشد، بایستی تمامی ابزارها و وسیلههایی که در خانه است، جا به جا، تمیز، تعمیر و معاینه شده و دوباره به جای خود قرار گیرد. برخی از ابزارهای سنگین وزن، یا فرشها، تابلوها، پردهها و وسیلههای دیگر، فقط سالی یک بار، آن هم در خانه تکانی نوروزی، جا به جا و تمیز میشود. در برخی از شهرهای آذربایجان نخستین چهارشنبهی ماه اسفند (چهارشنبه موله) به شستن و تمیز کردن فرشهای خانه اختصاص دارد.
خانه تکانی امسال، در خانه تکانی شهر نیز سرایت کرد : مسول خدمات شهری شهرداری تهران در مصاحبهای گفت : از آن جا که ایرانیها براساس یک سنت حسنه همه ساله در واپسین روزهای سال اقدام به نظافت و پاکیزگی منازل خود میکنند، شهرداری تهران نیز برای دستیابی به شهری پاکیزه و تمیز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گیری گذرگاهها و جمع آوری نخالهها و ضایعات شهری در مناطق بیست گانهی شهرداری تهران اقدام میکند.
● کاشتن سبزه
اسفندماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن «سبزهی عید» به صورت نمادین و شگون، از روزگاران کهن، در همهی خانهها و در بین همهی خانوادهها مرسوم است.
در ایران کهن، «... بیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا میشد، بر ستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله (گیاهی است از تیرهی مرکبان، که ساقهی آن به ۵۰ سانتی متر میرسد)، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزهها را میکندند و برای فرخندگی به هر سو میپراکندند ...»
و ابوریحان نقل میکند که :
«... این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند ...»
امروز، در همهی خانهها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرفهای کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانههایی چون گندم، عدس، ماش و ... میکارند. موقع سال تحویل و روی سفرهی «هفت سین» بایستی سبزه بگذارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس برای سبزههای نوروزی اختصاص دارد. این سبزهها را در خانوادهها تا روز سیزده نگه داشته، و در این روز زمانی که برای «سیزده بدر» از خانه بیرون میروند، در آب روان میاندازند.

armin khatar
07-23-2011, 07:41 PM
● سفره هفت سین
رسم و باوری کهن است که همهی اعضای خانواده در موقع سال تحویل (لحظهی ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانهی خود در کنار سفرهی هفت سین گرد آیند. در سفرهی سفید رنگ هفت سین، از جمله، هفت روییدنی خوراکی است که با حرف «س» آغاز میشود، و نماد و شگونی بر فراوانی روییدنیها و فراوردههای کشاورزی است - چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو و مانند اینها - میگذارند. افزون بر آن آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغی روی آینه، ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی (مسلمانان قرآن و زردشتیان اوستا و ...) نیز زینت بخش سفرهی هفت سین است. این سفره در بیشتر خانهها تا روز سیزده گسترده است.
در برخی از نوشتهها از سفرهی هفت شین (هفت روییدنی که با حرف شین آغاز میشود) سخن رفته و آن را رسمی کهنتر دانستهاند. در ریشه یابی واژهی هفت سین نظرهای دیگری چون هفت چین (هفت روییدنی از کشتزار چیده شده) و هفت سینی از فرآوردههای کشاورزی نیز بیان شده است. پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتابهای تاریخی و ادبی کهن اشارهای به هفت سین نشده و از دورهی قاجاریه است که دربارهی باورها و رفتارها و رسمهای عامیانهی مردم تحقیق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمیدانیم که آیا پیش از «قاآنی» هم شاعری هفت سین را در شعر خود آورده است ؟
سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز گو نباشد هفت سین رندان دُرد آشام را
«میرزاده عشقی» نیز در «نوروزی نامه» در اسلامبول در مسمطی برای آگاهی مردم آن دیار سروده :
همه ایرانیان نوروز را از یاد بود کی
بپا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری
بساط هفت سین چینند و بنشینند دور وی
● پوشیدن لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیینهای نوروزی، رسمی همگانی است. تهیهی لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغول میدارد. در جامعهی سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیهی لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بیرونی مینویسد :
«... رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی میدهند ...»
مورخان و شاعران از خلعت بخشیدنهای نوروزی فراوان یاد کردهاند. و برای این باور است که در وقف نامهی «حاجی شفیع ابریشمی زنجانی» آمده است :
«... هر سال شبهای عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود ...»
سفرنامه نویسان دورهی صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشنهای نوروزی، از لباسهای فاخر مردم فراوان یاد کردهاند. خرید لباس نو و برخی وسیلههای فرسودهای که به مناسبت نوروز نیاز به «نو» ساختن دارد، رقم عمدهی هزینههای فصلی - و گاه سالانه - خانوادهها را تشکیل میدهد. بسیاری از خانوادهها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیدهاند، به مناسبت نوروز، به ویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، میکوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پیراهن - در هنگام سال تحویل، نو بپوشند.
در گذشته که فروشگاهها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاطها سفارش میدادند، نوبتهای دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواریهای خانوادهها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانوادهها، محلهها، مدرسهها و سازمانهای نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشتهها، توصیهها و توصیفهای نوروزی، همواره میبینیم که : « از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.»
● خوراکهای نوروزی
در کتابها و سندهای تاریخی و ادبی کهن، به ندرت از خوراکیهایی که ویژهی جشن نوروز (یا جشنهای دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از «خوردنی»ها را، شاید، پیش پا افتاده، نا زیبا و یا بدیهی میدانستند. در کتابهای قرن چهارم به بعد، شرح و وصفهای دقیق، به شعر و نثر، دربارهی نوروز و مهرگان و جشنها و آیینهای دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراکهای جشنها، نه در دستگاه پادشاهان و امیران و نه در خانههای عامهی مردم، سخنی نرفته است.
در مقالهها و پژوهشهایی که در این هفتاد و پنج سالهی اخیر دربارهی نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنیهای سفرهی هفت سین، گاه از غذاهای ویژهی شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانوادههای سنتی شهرها و منطقههای مختلف یاد شده است. خوراکیهایی که با ویژگیهای اقلیمی و نوع فرآوردههای هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیابترین غذای منطقه بود؛ و همهی قشرهای اجتماعی - فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشاده دستی کنند و به گفتهی ابوریحان :
«... این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل میسازد ...»
امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. «پلو» در شهرهای مرکزی و کویری ایران (میتوان گفت غیر از گیلان و مازندران در همهی شهرهای ایران) تا چندی پیش غذای جشنها، غذای مهمانی و نشانهی رفاه و ثروتمندی بود. و این «بهترین» غذا، خوراک خاص همهی مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود. اگر نیک مردی در صد و پنج سال پیش در استرک کاشان، ملکی را وقف میکند که از درآمد آن «همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبیر، بالسویه برسانند»، بیگمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرهی هیچکس بی «پلو» نباشد.
با پیدایش و گسترش رسانههای گروهی صنعتی امروز چون روزنامهها، رادیو و تلویزیون، و وجود برنامههای گونه گون در معرفی جشنها و آیینهای کهن، نوعی یکنواختی در فراهم آوردن وسیلهها و برگزاری مراسم، در همه­ی شهرها و استانها به وجود آمده است. بیگمان تبلیغات موسسههای تولید کنندهی کالاها نیز عاملی موثر در این یکنواختیهاست.
● دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی
از جمله آیینهای نوروزی، دید و بازدید، یا «عید دیدنی» است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل، طایفه و شخصیتهای علمی و اجتماعی و منزلتی میروند. در بسیاری از این عید دیدنیها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتابهای تاریخی و ادبی، تنها از عید دیدنیهای رسمی دربارها و امیران و رییسان خبر میدهند. رسمی که هنوز هم خبرگزاریها و رسانهها، به آن بسنده میکنند. «دیدن»های نوروزی که ناگزیر «بازدید»ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین، که تعطیل رسمی است، و گاه تا سیزده فروردین (و میگویند تا آخر فروردین) بین خویشاوندان و دوستان و آشنایان دور و نزدیک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهی خانوادهها، در کوی و محله - به ویژه در شهرهای کوچک - هنوز از میان نرفته است. این دید و بازدیدها، تا پاسی از شب گذشته، به ویژه برای کسانی که نمیتوانند کار روزانه را تعطیل کنند، ادامه دارد.
تا زمانی که «مسافرتهای نوروزی» رسم نشده بود، در شهرها و محلههایی که آشناییهای شغلی و همسایگی و «روابط چهره به چهره» جایی داشت، دید و بازدیدهای نوروزی، وظیفهای بیش و کم الزامی به شمار می­رفت. و چه بسا آشنایانی بودند - و هستند - که فقط سالی یک بار، آن هم در دید و بازدیدهای نوروزی، به خانهی یکدیگر میروند. به یاد دارم که در کرمان، در بین زردشتیان، هنگامی که کسی از دوست و آشنایش گله می­کرد که چرا بدیدنش نمیآید، این جمله میگفت : «اگر با هم قهر هم بودیم، دست کم سالی یک بار به خانهی هم میآمدیم» و چه بسیار کدورتها و رنجشهای خانوادگی و خویشاوندی که به یُمن دید و بازدیدهای نوروزی برطرف شده و میشود.
گسترش شهرها، ازدیاد جمعیت، پراکندگی خانوادههای سنتی، محدودیتهای شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی، از عاملهایی است که دید و بازدیدهای نوروزی را کاهش داد. و بر اثر این دشواریها و محدودیتهای زمانی، بسیاری از خانوادههایی هم که به مسافرت نمیروند، برای دید و بازدیدهای نوروزی، از پیش زمانی را معین میکنند.
کتاب «تذکره صفویه کرمان» که گزارشی از رویدادهای سالهای ۱۰۶۳ تا ۱۱۰۴ است، «شرح وقایع» هر سال را، با این که محاسبهی ماه و سال بر اساس تقویم قمری است، از برگزاری جشنها، رسمها، و آیینهای نوروزی، در دستگاه حکومتی آغاز میکند، از جمله :
«... حاکم و وزیر و آصف حمیده سیر، در نوروز آن سال (۱۰۸۰ قمری) که مصادف با ۱۵ شوال بود، در باغ نظر به عیش و خرمی گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمایه خرسند گردانید (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشید. روز دیگر به دیدن اعزه ولایت رفته، دو سه روز هم چنین دیدن مردم مینمودند، و بعد از آن هر روزه به ازاء ضیافت نوروزی، هنگامهی تیر اندازی گرم بود ...»
تماشای «جنگ گاو و قوچ» نیز در این دوره از آیینهای نوروزی بود :
«... روز نوروز سال ۱۱۰۱ که در ۷ جمادی الثانی واقع بود، طرف عصر وزیر به اتفاق (...) در صحرای موًیدی (در قسمت شمال شهر فعلی کرمان) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دوانی کرده، از حضور دوستان جنانی خرمی، و به مقتضای وقت کامرانی مینمودند ...»
● نوروز اول
در دید و بازدیدهای نوروزی رسم است که نخست به خانهی کسانی بروند که «نوروز اول» درگذشت عضوی از آن خانواده است. خانوادههای سوگوار افزون بر سومین، هفتمین و چهلمین روز، که بیشتر در مسجد برگزار می­شود، نخستین نوروز که ممکن است بیش از یازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در خانه مینشینند. و در این روز است که خانوادههای خویشاوند لباس سیاه را از تن سوگواران در میآورند. جلسههای «نوروز اول» که جنبهی نمادین دارد، در عین حال از فضای دید و بازدیدهای نوروزی برخوردار است. و دیدارکنندگان، در نوروز اول، به خانوادهی سوگوار تسلیت نمیگویند، بلکه برای آنان «آرزوی شادمانی» میکنند، تا در آغاز سال نو فال بد نزنند. رسم نوروز اول بیشتر در شهرهایی برگزار میشود که آخرین روز اسفند را به عنوان یادبود درگذشتگان سال سوگواری نکنند.
● هدیه نوروزی، یا عیدی
هدیه و «عیدی» دادن به مناسبت نوروز رسمی کهن است، کتابهای تاریخی از پیشکشها و بخششهای نوروزی - پیش از اسلام و بعد از اسلام - خبر میدهند، از رعیت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزیران، دبیران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ویژه کودکان.
رسم هدیه دادن نوروزی را، ابوریحان بیرونی از گفته آذرباد، موبد بغداد چنین آورده :
«... نیشکر در ایران، روز نوروز یافت شد، پیش از آن کسی آن را نمیشناخت. جمشید روزی نی ای دید که از آن کمی به بیرون تراوش کرده، چون دید شیرین است، امر کرد این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند. و مردم از راه تبریک به یکدیگر شکر هدیه کردند، و در مهرگان نیز تکرار کردند، و هدیه دادن رسم شد ...»
پیشکشی رعیت (تاجر، صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولایت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشی از باج و خراج و مالیات سالانه بود که - گفته یا نگفته - به آن متعهد بودند. و خزانهی کشور از آن آبادان بود. ابوریحان بیرونی مینویسد :
«... پادشاهان ساسانی آنچه را که پنج روز عید (به ترتیب؛ اعیان، دهقانان، سپاهیان، خاصان و خادمان) هدیه آورده بودند، روز ششم امر به احضار میکرد و هرچه قابل خزانه بود نگه میداشت، و آنچه میخواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتند میبخشید ...»
«کمپر»، سیاح دورهی صفوی، از هدیههای حاکمان و ثروتمندان محلی، که برای «شاه سلیمان» میآوردند، به عنوان «سومین رقم بودجه دربار» یاد میکند. «تاورنیه» هدیهی یکی از حاکمان را به پادشاه «ده هزار اشرافی» ذکر کرده، و «شاردن» هدیههای به پادشاه را حدود ۲ میلیون فرانک تخمین میزند. «درو ویل» مینویسد :
«... این هدیههای نوروزی علاوه بر طلا، جواهر و سکههای زر، عبارت از اسبهای اصیل، جنگ افزار، پارچههای گران بها و شالهای کشمیر و پوستهای ممتاز و قند و قهوه و چای و مربا است ...»
در کتابهای تاریخی و ادبی، بیش از همه از هدیهی پادشاهان به شاعران سخن رفته، هدیهای که، بنا بر رسم، برای سرودن قصیدهها و مدیحههای نوروزی داده میشد. هدیه به شاعران در جشن نوروز که انگیزه و وسیله­ای برای سرودن شعر و مدیحه بود، در واقع نوعی حقوق ماهانه و سالانهی شاعر به شمار میرفت. از جمله بیهقی مینویسد :
«... روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادی الاخری، امیر «سلطان مسعود» به جشن نوروز به نشست، و هدیهها بسیار آورده بودند، و تکلیف بسیار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در این روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتی نیفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نیز فرمود، و مسعودی شاعر را شفاعت کردند، سیصد دینار فرمود ...»
این بخششها گاه به اندازهای بود که میتوانست شاعری را توانگر سازد :
«... گویند روز نوروزی، جهت «خالدبن برمک وزیر»، کاسهها از زر و نقره هدیه آورده بودند. یکی از شاعران عرب در این باره شعری سرود و به این موضوع اشاره کرد. خالد هرچه در آن مجلس اوانی زر و نقره بود به آن شاعر بخشید. چون اعتبار کردند، مالی عظیم بود و شاعر از آن توانگر شد ...»
رسم و ضابطهی پیشکشهای سنگین بها به پادشاهان و حاکمان تا دورهی مشروطیت رایج بود. برقراری مالیاتها و الزام به پرداختهای منظم و حساب شده، پیشکشهای باج و خراج گونه را به مقدار زیادی از اعتبار انداخت. ولی دادن عیدی و هدیه به ویژه از طرف مقام بالاتر (منزلتی، اقتصادی و سنی) از رسمها و آیینهای دیرین فرهنگ ماست. امروز رسم عیدی دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محیط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عین حال نوعی جبران زحمت و انتظار خدمت است. عیدیهای امروز بیشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانکها پیش بینی تهیهی «اسکناس نو» کرده، و در اختیار مشتریان میگذارند. در جامعهی کشاورزی، روستایی و عشایری، در گذشتهای نه چندان دور، پیشکشهای نوروزی فرآوردههای محلی بود و بخششها، کالا و فرآوردهی غیر محلی.
هدیه دادنها، که به مناسبتهایی، چون عید، موفقیت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخی شهرها، به ویژه جامعهی عشیرهای رسم است که برای خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... میبرند) و .. است، به ویژه در خانوادههای سنتی، دارای اهمیت و مفهومی در خور توجه است (که خود پژوهش و گفتاری جداگانه میطلبد). هرچند که چند سالی است واژهی فرانسوی «کادو» برای هدیههایی چون «ره آورد»(سوغات)، چشم روشنی، مبارک باد، جای خالی پا و ... به کار میرود، ولی اهمیت، کیفیت و کمیت هریک متمایز است. البته این باور وجود دارد که گرفتن عیدی از دست کسان مورد احترام (از نظر سنی، منزلتی، خویشاوندی، علمی، نسبی و ...) تبرک، دارای شگون و «دست لاف» است.
● کارت تبریک عید
تبریک گفتن عید و جشن نوروز، در نامههایی که از شهری به شهر دیگر فرستاده میشد، رسمی کهن است. در برخی از منشآت و کتابهای ترسل و نامه نگاری نمونههایی آمده است، ولی با رواج چاپ، فرستادن «کارت تبریک عید»[(نامهی شادباش)] که با مضمونها و رنگهای گونه گون تهیه و در دسترس قرار گرفته، وارد فرهنگ ما شده است. با کم شدن دید و بازدیدها - به علتهایی که در پیش یاد شد - فرستادن کارت تبریک رونق بیشتری یافته است.
● چهاردهم فروردین
در واقع آغاز کار و فعالیتهای «سال نو» از چهاردهم فروردین است. دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها از این روز آغاز میشوند. مسافرت رفتن پیش از سیزده را باور عامیانه نحس میداند. کوچ بسیاری از عشایر از چهاردهم فروردین است. تقسیم آب کشاورزی، در برخی از روستاها و بسیاری از فعالیتهای دیگر، از چهاردهم فروردین شکل میگیرد.
● باورهای عامیانه
رفتارها و گفتارهای هنگام سال تحویل و روز نوروز، به باور عامیانه، میتواند اثری خوب یا بد برای تمام روزهای سال داشته باشد. برخی از این باورها را در کتابهای تاریخی نیز مییابیم، و بسیاری دیگر باورهای شفاهی است، و در شمار فولکلور جامعه است که در خانوادهها به ارث رسیده است :
▪ کسی که در هنگام سال تحویل و روز نوروز لباس نو بپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.
▪ موقع سال تحویل از اندوه و غم فرار کنید، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.
▪ روز نوروز دوا نخورید بد یُمن است.
▪ هر کس در بامداد نوروز، پیش از آنکه سخن گوید، شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند، در همهی سال از بلاها سالم خواهد ماند.
▪ هر کس بامداد نوروز، پیش از آنکه سخن گوید، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا یاید.
▪ کسانی که مردهاند، سالی یکبار، هنگام نوروز، «فروهر» آنها به خانه بر میگردد. پس باید خانه را تمیز، چراغ را روشن و با سوزاندن کندر و عود بوی خوش کرد.
▪ کسی که روز نوروز گریه کند، تا پایان سال اندوه او را رها نمیکند.
▪ روز نوروز باید یک نفر «خوش قدم» اول وارد خانه شود، زنان خوش قدم نیستند.
▪ اگر قصد مسافرت دارید پیش از سیزده سفر نکنید. روز چهاردهم سفر کردن خیر است.
▪ روز سیزده کار کردن نحس است.
برگرفته از مقالهای تحقیقی از دکتر محمود روح الامینی، رییس انستیتو پاستور ایران دربارهی جایگاه تاریخی نوروز در فرهنگ و باور ایرانیان که توسط خبرگزاری مهر به نقل از فرهنگسرا منتشر شده است

armin khatar
07-23-2011, 07:42 PM
نگاه نگران تاریخ به ارگ کریمخانی
نگاه نگران تاریخ به ارگ کریمخانی در دوره زندیه میدان کریمخانی شیراز به عنوان تأسیسات و مجموعه شهری شامل ۳ بخش ---------- در برگیرنده کلاه فرنگی و دیوانخانه، بخش اقتصادی شامل بازار وکیل و بخش نظامی شامل میدان مشق می شده . در این میدان، ارگ به عنوان خانه حاکم و هسته اصلی میدان عمل می کرده است.
پس از گذشتن از میدان کریم خانی سابق و میدان تازه احیا شده شهدای امروزی به سوی ارگ نظامی و مسکونی حاکم شیراز می رویم. اینجا قصر سلطنتی و اندرونی کریم خان زند حاکم شیراز است. ارگ کریم خانی قلعه ای مستطیل شکل است که در هر یک از اضلاع آن برجی از آجر به ارتفاع ۱۵ متر ساخته شده است.
دیوارهای بیرونی بنا که همانند دیوارهای یک قلعه نظامی است توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند. دیوار بنا در پایین حدود ۳ متر ضخامت دارد و به صورت مخروط ناقص بالا رفته و ضخامت آن در بالا افزایش می یابد و به جان پناه ختم می شود که در گذشته محل استقرار سربازان بوده است. سادگی بیرون بنا جذاب است و تنها روی دیوارها و برج ها نقوش آجری هندسی دیده می شود.
در میان آن نقوش پیچیده آجری سیاهی هایی ناشی از آتش رهگذران کارتن خواب زبانم را به گلایه و افسوس خوردن می گشاید. در کنار برج ها آثار آتش های خاموش شده به چشم می خورد. بر پای دیوارهای بیرونی نیز تیرکش هایی تعبیه شده که برخی کوچک هستند و حالت مورب دارند و این سوراخ ها در گذشته محل قرار گرفتن تفنگ و اسلحه بوده و سوراخ های بزرگ تر برای راندن دشمن بوده است.
کج شدن برج شرقی ارگ بر اثر رطوبت بالا رونده، چشم هر عابری را می آزارد و در آینده ای نزدیک شاید شاهد فرو ریختن این برج منقوش با آجر باشیم. بر اثر مرمت های صورت گرفته در طی سالیان متمادی رنگ دیوارهای بنا دو رنگ و لک دار شده است و در برخی موارد تخریب آجرها نگاه ها را به افسوس می کشاند.
پس از گذشتن از دیوار مرتفع جنوبی به ضلع شرقی ارگ می رسیم و درب ورودی در وسط آن قرار دارد بر بالای سردر ورودی، صحنه هایی از جنگ رستم و دیو سفید به وسیله کاشی های هفت رنگ لعابدار تصویر شده و این کتیبه متعلق به دوران قاجاریه است و همچنان بر سردر ورودی خودنمایی می کند اما ترک های مویی کتیبه ردپای گذر زمان را نشان می دهد. در چوبی دو لنگه ای که با خراطی و گل میخ های زیبایی تزیین شده وارد هشتی بنا می شود، هشتی ورودی ارگ فضای بزرگی است که یک در به باره بند (اصطبل) داشته و این فضا در حال حاضر تبدیل به مکان فروش شده و در مقابل این فضا دری وجود دارد که به پشت بام می رود و سمت راست هشتی فضایی با عنوان «خلوتی» وجود دارد. به سمت این فضا می رویم و به در بسته ای می رسیم، از لابه لای در فرسوده جز فضایی مخروبه چیزی را نمی بینم. خلوتی ارگ حکایت از مخروبه شدن دارد .
سمت راست هشتی به محوطه داخلی ارگ می رسد. در داخل فضای هشتی طاق نماها فضای زیبایی را برای نشستن ایجاد کرده اند.

armin khatar
07-23-2011, 07:42 PM
هشتی ارگ نسبت به هشتی دیگر خانه ها تزیینات کمتری دارد. به گفته کارشناسان میراث فرهنگی در قسمت باره بند، اتاق هایی مخصوص سرمهتر وجود داشته که اکنون ویران شده، این مکان در رژیم گذشته به عنوان زندان زنان مورد استفاده قرار می گرفته است.
از داخل هشتی به سمت یکی از برج ها می رویم. ۴ حیات خلوت در پای برج دیده می شود که حالت خدماتی دارند و یکی از آنها که به هشتی راه می یابد در اصل باره بند بوده که امروزه تنها تلی از خاک در آن دیده می شود. راه برج ها نیز از درون همین حیاط خلوت هاست.
به داخل حیاط ارگ می رویم، سنگفرش های کف حیاط خبر از گذشت زمان زیادی را می دهند، بوی عطر بهارنارنج مشام هر رهگذر را می نوازد. در گوشه حیاط، پلکانی جلب توجه می کند، این رشته پلکان به طبقه دوم می رود و از طبقه اول به طبقه دوم جز این راهی وجود ندارد. به گفته کارشناسان مرمت ارگ کریم خانی، ورودی حمام ارگ از طریق یکی از همین حیاط خلوت ها بوده که بعدها در دیگری از داخل خود حیاط به حمام گشوده شده و این حمام مانند سایر حمام ها دارای سربینه و گرم خانه است.
از ضلع شرقی ارگ و پس از گذشتن از در چوبی تازه تعمیری وارد حمام می شویم، سربینه شامل یک رختکن و یک حوض چند ضلعی در وسط است که به وسیله تزیینات آهکبری زیباتر جلوه می کند، پس از گذشتن از سربینه وارد محوطه تقسیم حمام می شویم. از آنجا راه به تخت گرم خانه دارد. در درون گرم خانه
۳ در خزینه خودنمایی می کند و در زیر خزینه تون آب گرم قرار گرفته است. از حدود ۳ سال پیش حمام ارگ تبدیل به محل نمایش برخی از لباس های سنتی مناطق مختلف ایران شده که در گوشه و کنار حمام این لباس ها به صورت نمادین به چشم می خورند.
مرمت همچنان در حمام ارگ ادامه دارد و سربینه حمام در مراحل لک برداری و سفیدکاری است.
بیژن حسینی، مرمت کار ارگ در رابطه با کارهای مرمتی ارگ حاکم شیراز می گوید: ارگ حدود ۱۷‎/۵ متر قناسی دارد که این قناسی در ضخامت دیوارها و اتاق ها که مربع و مستطیل است دیده می شود و تاکنون تا حد قابل توجهی این قناسی ها را برطرف کرده ایم.
برای بازدید از حمام خصوصی کریمخان زند به سمت دیگر حیاط می رویم، حمام خصوصی شاه زند در پشت دیوار شرقی قرار دارد، تابلوی ورود ممنوعی پشت در حمام حاکم شیراز راه را برای عبور و دیدن آن همه زیبایی بسته است.
شالوده و دیوارها ی ارگ از سنگ ساخته شده و برای ساختن بقیه بنا از خشت پخته استفاده شده است، ارگ از نوع بناهای ۳ ایوانی است که ضلع ورودی آن به بخش خدماتی اختصاص دارد. تا مدت ها پیش اتاق های ارگ کریمخانی در اختیار سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بود. با تخلیه این اتاق ها، کار مرمت و جای گذاری نقاشی ها و آیینه های اتاق ها جدی تر از گذشته دنبال می شود.

armin khatar
07-23-2011, 07:42 PM
نقاشی بزرگی در مقابل اتاق های ضلع جنوبی ارگ توجه ما را به خود جلب می کند. متوجه می شویم که این نقاشی مربوط به سقف اتاق میانی ارگ است که پس از ترمیم در جای خودش قرار داده می شود. این اتاق ها به دلیل آنکه مدت زمان زیادی به عنوان فضای اداری سازمان میراث فرهنگی فارس استفاده می شده در معرض انواع آسیب ها قرار گرفته است. به دیدن یکی از اتاق های ارگ می رویم.
ازاره های مرمری این اتاق بر اثر گذشت زمان تغییر رنگ داده اند و گوشه هایی از نقاشی های بالا و پایین سقف اتاق فرو ریخته اند.
آب طلا و لاجورد ، رنگ های معنوی در زیبایی این نقاشی ها نقش آفرین بوده اند. نقش اتاق های ارگ اغلب گل و گیاه و به شکل ترنج و اسلیمی است.
بیژن حسینی در رابطه با مرمت اتاق های ارگ می گوید: مرمت هر اتاق ۵ تا ۶ سال به طول می انجامد و متأسفانه به دلیل آنکه بعضی از قطعات دیوارها و سرطاقچه ها خرد شده اند مرمت به سختی و با صرف زمان زیادی جلو می رود و برخی از نقاشی ها نیز با تغییر کاربری اتاق ها آسیب جدی دیده اند.
اتاق ها و تالارهای ارگ در ۳ جهت شمالی، غربی و جنوبی قرار دارند که ۳ بخش مسکونی آن را تشکیل می دهند، قسمت شمالی رو به آفتاب صبح (زمستان نشین)، قسمت جنوبی پشت به آفتاب صبح (تابستان نشین) و قسمت غربی برای چهارفصل پیش بینی شده است.
ردپای گذر زمان و تغییر و تحول حکومت ها بر چهره ارگ کریم خانی بشدت دیده می شود. در زمان حکومت قاجاریه به دلیل خصومت قاجاریان با زندیان، نقاشی ها و کاشیکاری های زندیه کلنگی شده اند و نقاشی و تزیینات قاجاریه جای آن را گرفته اند که بعضاً هیچ ارزش هنری ندارند. به گفته کارشناسان مرمت، بنا در زمان رضاخان و بعد از آن به عنوان زندان بزرگ شهر در اختیار شهربانی قرار گرفته و در طول این مدت تمام آثار نقاشی و مقرنس کاری اتاق ها را با گچ پوشانده اند و اکثر اتاق ها و تالارها به وسیله چندین دیوار به صورت سلول های کوچکی درآمده است. گفتنی است در سال ۱۳۵۰ ساختمان ارگ در اختیار سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قرار گرفت و کار بازسازی و مرمت بنا از سال ۱۳۵۶ آغاز شده و تاکنون ادامه دارد. تا زمان حال مرمت های بسیار و بعضاً پراکنده ای در بخش های مختلف ارگ صورت گرفته است. ارگ کریم خان زند در قلب شاهرگ بافت قدیم شیراز خودنمایی می کند اما تا کنون حفاظت ارزنده و چشمگیری که در خور نام دارالحکومه شیراز و کاملاً منطبق بر اصول مرمت جهانی باشد، صورت نگرفته است.

armin khatar
07-23-2011, 07:42 PM
حفظ آثار باستانی - فرهنگ - هویت
حفظ آثار باستانی - فرهنگ - هویت سوال این است که چه رابطه ای بین حفظ و نگهداشت آثار باستانی و فرهنگ وجود دارد. آیا فقط این آثار جنبه ی گردشگری و درآمد زایی دارند . آیا به عنوان آثار ملی یا جهانی باید از آنها نگهداری کرد؟ یعنی هیچ رابطه ای بین این آثار و فرهنگ وجود ندارد! به دنبال چه هستیم ؟ تیپ ؟ مد روز ؟ هویت ملی ؟ فرهنگ ایرانی؟ یا ....؟
برای روشن شدن این مطلب دوستان زیادی نظرات خود را بیان کردند اما دریغ که هیچ کدام به این سوال پاسخ نداند، هر چند که پاسخ همه از روی حس وطن دوستی بود اما نتوانستند ارتباطی بین این دو بیان کنند ، آنچنان که شایسته و بایسته ی این هر دو باشد.
برای ارائه یافته هایم باید با چند مثال اغاز کنم و چند پیش فرض را بیان کنم. امروزه ساخته های بشری خواسته یا ناخواسته تاثیری شگرف بر فرهنگ روزمره ی ما دارند . ( تا انجا که می توانم سعی دارم از زیاده گویی بپرهیزم). این امری یقینی جلوه می کند . از ساخته های بشری می توان به وسایل ارتباط جمعی اشاره نمود که تاثیری شگرف بر فرهنگ بشری گذاشته است .ولی این نکته چه ارتباطی با بحث ما دارد!؟ در حوزه مردم شناسی امری که بسیار حائز اهمیت است ، یافتن کوچکترین ارتباط بین دو گزاره به ظاهر غیر مرتبط می باشد. در انسان شناسی فرا می گیریم که از کنار انچه به ظاهر متعارف و طبیعی جلوه می کند نگذریم بلکه ان را بیشتر کنکاش کنیم.
این نکته را برای این می گویم که شاید برای مثال سختار منازل، معماری ساختمان، مواد به کار رفته در آن ، تعداد پنجره ها، عرض کوچه ، ارتفاع پنجره از زمین، در، ساختمان در، شکل و معماری داخل خانه، وسایل مورد استفاده و بسیاری مسائل از این دست برای ما طبیعی جلوه کند و از کنار ان به سادگی بگذریم. ولی همه و همه اینها نقاط پنهانی از فرهنگ ما را عیان می کند. اگر ۱۰۰۰ سال دیگر بگذرد و در ان زمان دو معماری به فاصله های ۲۰۰ سال کشف شود با قبول این امر که به صورت کتبی یا شفاهی چیزی به انها نرسیده باشد ، و یک از دو معماری به سبک مدرن باشد و دیگری پست مدرن برای ذهن انسان کاوشگر این سوال پدید می اید که چرایی تفاوت این دو را کشف کند.
این مثال را از این جهت گفتم که ما نیز برای یافتن فرهنگ گذشتگان در نهایت به یک چنین مقولاتی برخورد خواهیم کرد. قبلا نیز گفتم بیایید یک اثر مادی در حال حاضر را در نشر بگیرید و فرض را بر ان بگذارید که سالیان درازی گذشته است. این اثر تاریخی چه تاثیری بر فرهنگ گذاشته است و در سیر امتدادی فرهنگ چگونه جلوه گر شده است. بله ، یکی از راههای رسیدن به جواب در نظر گرفتن آثار مادی امروزی و یافتن ارتباط آن با فرهنگ است ، خواهی نخواهی فرهنگ یک امر پیوسته است و این ارتباط از گذشته تا به حال و آینده ادامه دارد.
پس با توجه به این مسائل در وهله اول می توان ارتباط اثار تاریخی را با فرهنگ زمانه خودش پیدا کرد که البته این امری بدیهی می نماید که من سعی در اثبات ان نمودم. از فرهنگ گذشتگان ما چیزی به یادگار نمانده ، هر چند که فرهنگ امروزی ما در امتداد فرهنگ چند هزار ساله ی این مرز و بوم است.
با قبول این پیش فرض که فرهنگ امروزی ما در امتداد فرهنگ گذشتگانمان است، پس باید به دنبال ریشه های ان بگردیم.
بسیاری از این ریشه ها را می توان در اسطوره ها باز جست. نقش اساطیر که در حال حاضر به هیچ عنوان به ان توجه نمی شود و یا حتی متولیت فرهنگی سعی در جایگزینی آن با اساطیر دست سازی دارند که عمری بیش از ۱۴۰۰ سال از آن نمی گذرد.
حال با توجه به اینکه رابطه ی ما با فرهنگ هزاره های گذشته قطع شده است و با قبول این پیش فرض مبنی بر ارتباط ممتد بین آن فرهنگ و فرهنگ حال و یافتن ریشه های اساطیر در روان جمعی امروزه ی مردم باید بتوان برای حل بسیاری از مسائل و مشکلات به فرهنگ گذشته های بسیار دور دست یازید. یونگ در کتاب انسان و سمبولهایش ارتباطی را بین ناخودآگاه جمعی توده و ریشه های اساطیری برقرار می کند و به درستی به این امر اشاره می کند که بسیاری از فعل و انفعالات امروزی بشر ، ریشه در گذشته های دور دارد. آن زمانی که بشر هنوز در حال تبیین پیرامون خودش بود .

armin khatar
07-23-2011, 07:43 PM
پس با توجه به نقش اسطوره در ناخودآگاه جمعی توده ، برای کشف این نقشها ، باید به دنبال ردپا گشت. ردپایی که ما را به سوی گذشته های دور رهنمون سازد و با اسطوره ها رو در رو کند.
همانطور که در ابتدای نوشتار توضیح دادم برای مثال ارتباط تنگاتنگی می توان بین معماری ساختمان مصالح مصرفی و ... مسائلی از این دست که به ساختمان ارتباط دارد با فرهنگ برقرار نمود. و باز به همین شکل می توان پرده از اسرار اساطیر بر کشید.
و انگاه می توان به مطالعه ی دقیق اساطیر و فرهنگ پرداخت. دکتر فکوهی در مصاحبه ای با دکتر جلال ستاری تحت عنوان« نقش اسطوره ها در شکل گیری هویت ملی » به این مسئله می پردازد وی می گوید :
...] نــاصــر فـکـوهـی: اسطوره، حوزهء تخصصی شـمـاست و به جرات می‌توان گفت که هیچ کس به‌اندازهء شما در دو دههء اخیر، در این زمینه تـولید فرهنگی نداشته اسـت. خوشبختانه به مدد فـعالیت شما و برخی دیگر در سال‌های اخیر، اسطوره دیگر به عنوان امری حاشیه ای، پیش پا افتاده و غیرواقعی تلقی نمی‌شود. از این گذشته، آثار شما این حسن بزرگ را داشته و دارد که صرفائ یک دیدگاه بومی را دنبال نکرده است. یعنی در عین حال که در آن‌ها به اساطیر ایرانی پرداخته شده، از شناخت و معرفی اساطیر جهان هم غافل نبوده اید. میراث بزرگ فرهنگی جهان که شما در خلال مجموعه کتاب‌های «اسطوره‌شناسی» به ایرانیان عرضه کرده‌اید، بسیار قابل تامل است. در این آثار، دیدگاه‌های اسطوره‌شناسان بزرگ جهان چون میرچا الیاده، دومزیل، باستید و... مطرح شده است. با این حال هنوز در ایران دیدگاه‌هایی مبنی بر بی فایده بودن یا کم فایده بودن این گونه آثار که نگاهی جهانی دارند،‌ وجود دارد. من علاقه‌مندم که در این گفت و گو نشان دهیم که چقدر این تجربیات جهانی برای ما ایرانیان اهمیت دارد و چگونه می‌توانیم بر پایهء آن‌ها به سوی ساختن و شکل دادن به‌اندیشه‌ای ملی و حتی هویتی تعریف شده در این زمینه پیش برویم.
این واقعیتی است که ما ایرانیان یک میراث بزرگ فرهنگی از پیشینیان خود به ارث برده‌ایم. اما سوال این است که آیا چنین میراثی به شکل خودکار می‌تواند به یک ملت و هویت تبدیل شود؟ اصلائ این میراث چیست و چگونه می‌توان از آن در شـکل‌گیری یک دولت ملی مبتنی بر حافظه‌ای جمعی و احساس تعلق به سرنوشتی مشترک استفاده کرد؟
جلال ستاری: اسطوره، در وهلهء نخست یک روایت، قصه و داستان است. با این تفاوت که یک انسان‌اسطوره‌باور، اسطوره را حقیقی می‌داند. در حالی که افسانه یا قصه را راست نمی‌داند و آن را نوعی سرگرمی می‌شمارد. برای اسطوره‌باور، همیشه اسطوره به واقعیت ارجاع دارد. پس‌ ایمان به اسطوره، وجه فارق بین اسطوره و افسانه یا قصه است. وقتی اسطوره باور، اسـطـوره را بـه عنـوان یـک واقعیت انکارناپذیر، باور دارد، پس نمی‌توان گفت که همه اساطیر، زبان رمزی دارند. زیرا اگر از دیدگاه اسطوره باور، اسطوره واقعی است، پس رمزگونگی آن بی معنی است. هر چه هست، اسطوره برای امروزیان، مانند گذشته نیست. همهء اسطوره‌شناسان بزرگ امروز در این امر متفق القول هستند که زبان اسطوره رمزی نیست و البته در فرهنگ ما می‌توان راه حلی برای پیوند واقعیت با رمز یافت.
اسطوره‌ها در وهلهء نخست در تعریف و تــوصـیـف آفـرینـش بوده‌اند،‌ دراین باره که چگونه درخت، انسان، خورشید و همهء چیزهای دیگر پدید آمده‌اند. اما امـروزه ایـن بخش از اساطیر کمتر مورد توجه هستند و بخش زیادی از معنای خود را از دست داده‌انـد. بـرای نمونه امروز دیگر کمتر کسی بـه دنبال اسطوره‌های استرالیایی آفرینش وزغ نمیرود! این بخش از اساطیر به زمانی تعلق داشتند که بشر خود را در جهان پهناور، سرگشته و سراسیمه می‌دید و می‌خواست به جهان پیرامون خود معنا و مفهوم ببخشد. در حالی که با پیشرفت علم و عقلانیت، دیگر کمتر به این بخش از اساطیر توجه می‌شود. هر چند که حتی امروز، برای معتبر ساختن کشفیات جدید گاه به ریشه‌های اساطیری آنها باز میگردند برای مثال هنوز میبینیم از آپولون، سخن گفته می‌شود. یعنی هنوز هم برای بعضی کشفیات محیرالعقول به ذهن اسطوره پرداز متوسل می‌شویم. با این وصف اسطوره‌های آفرینش، موضوع همه اساطیر و ماندگارترین آن‌ها نیستند. بلکه موضوع‌هایی هستند که هنوز ذهن بشر برایشان پاسخ درست و دقیقی پیدا نکرده است. هنوز مرگ، جاودانگی و عشق، موضوعاتی هستند که ذهن بشر را درگیر خود می‌کند و برای آن‌ها پاسخی قطعی نیافته است. این‌ها اسطوره‌هایی ماندگار هستند که هنوز کارسازند. مثلائ به نظر من، اسطوره بنیادین فرهنگ غرب، اسطورهء «پرومته» است! یا یکی دیگر از این اساطیر ماندگار،‌تراژدی«آشیل» است که تا کنون ده‌ها کتاب پیرامون آن نوشته شده است.

armin khatar
07-23-2011, 07:43 PM
البته کتاب‌هایی که در مورد این اساطیر نوشته شده، کتاب‌هایی هستند که بازتاب‌دهنده ذهن بشر خلاق است، نه این که عین آن اسطوره را بازنویسی کرده باشند-کاری که معمولائ و متاسفانه ما در ایـران انجـام مـی‌دهیـم- ذهـن بشـر خلاق،‌اندیشیده و از میان ده‌ها اسطوره، یکی را انتخاب کرده است و نتیجه‌اش شده: «پرومته در زنجیر».
پرومته چه می‌گوید و چرا هنوز در مورد این اسطوره کتاب نوشته می‌شود؟ چنان که حداقل ۲۰ شخصیت برجسته جهان دربارهء این اسطوره، کتاب نوشته‌اند. چرا از افلاطون تا شلی و‌اندره ژید، مسحور پرومته هستند؟ ذهن پرسشگر از خود می‌پرسد، چرا این اشخاص این اسطوره را انتخاب کرده‌اند؟ در حالی که می‌دانیم این اشخاص آدم‌های کوچکی نیستند!
پــرومـتـه در دعـوای «زئـوس» بـا «تایتان»‌ها، جانب زئوس را می‌گیرد. این نشانه ذکاوت یا حیله گری پرومته است. خدایان برای منکوب کردن انسان‌ها، دو چیز را از آن‌ها پنهان می‌کنند. یکی آتش و دیگری گندم- البته در آثار متاخر، از گندم نامی برده نشده- پرومته در این زمان به آسمان می‌رود و بذری از آتش آسمان را در گیاهی پنهان می‌کند، گیاهی که درونش خشک و بیرونش،‌تر است. سپس او به زمین می‌آید و آتش و گندم را به انسان هدیه می‌دهد. از آن پس مردم اجاق و غذا درست می‌کنند. پرومته رفاه و آسایش را برای مردم به ارمغان می‌برد.
پرومته، فرهنگی است که از تجاوز به حـریم خدایان پروا ندارد. او مفهوم «تجاوز» را به معنی واقعی کلمه به کار می‌برد. او دست‌اندازی می‌کند به حریم خدایان و بی‌پروایی و گستاخی به خرج می‌دهد. این فرهنگ، در غرب نمونه‌های متعددی دارد. «فاوست» میراث خوار پرومته است! فاوست برای این که به قدرت الهی برسد، روانش را به شیطان می‌فروشد. او در حقیقت چهرهء دیگری از پرومته است. همان طور که پرومته را در صخره‌ای در قفقاز برای ابد بستند، فاستوس هم به زنـجیـر شیطـان کشیـده شـد. پـرومته می‌جنگد، تجاوز می‌کند و می‌خواهد پرچم آزادی را به همه جهان ببرد! و نتیجه این فرهنگ، همین می‌شود که حالا در اروپا هست! ...[.
و در ادامه در مورد جایگاه اسطوره در ایران می گوید. :
...] برای همین من می‌گویم که وقتی در ایران، اسطوره آنتیگونه را به روش تعزیه برگزار می‌کنیم، این تنظیم از اساس غلط است. زیرا در تفکر تعزیه‌ای ما نمی‌توانیم چنین چیزی را بگوییم! ولی در اصل اسطوره آنتیگونه، می‌توانیم بگوییم. زیرایکی حافظ قانون است و دیگری حافظ عشق.
فکر می‌کنم که ما این اجماع را داریم که اسـطـوره به خودی خود واقعیتی را باز نمی‌تابد. اما در لایه عمیق‌تری که در آن هست، یک «واقعیت» وجود دارد. می‌شود گفت که جهان امروز که جهان اروپایی است، جهانی برآمده از تفکر اسطوره‌های آنتیک پرومته‌ای و آنتیگونه‌ای است! اروپایی که جهان را اشغال کرده و همه ساختارهای آن را از جمله«دولت ملی» را به وجود آورده است. این اسطوره‌ها، نوعی تقابل انسان و خدا را نشان می‌دهد. انسانی که امروز حق خود می‌داند که از زندگی مادی خوبی برخوردار باشد. در واقع ما می‌توانیم از نوعی اشرافیت انسانیسخن بگوییم. اشرافیتی که در مقابل اشرافیت خدایان - و مذاهب- قرار دارد. بعد از رنسانس، ادامه این اسطوره پردازی را می‌توان در سه شخصیت یافت. یکی «دون ژوان» که نوعی ارتقا و ارزش دادن به مفهوم «لذت» است و دیگری فاستوس. اسطوره دون ژوان که اسطوره و تقدس لذت است، در برابر مسیحیت که چه در بنیان‌های خود و چه به ویژه در تاریخ قرون وسطایی خود، درد و رنج را مـقدس می‌شمرد و آن‌ها را به والاترین نمادهای خدایی تبدیل می‌کرد قرار دارد. چنان که می‌بینیم در مصایب مسیح آنچه بیش از هر چیز برجسته و تکان دهنده است شکل دردآور و شکنجه‌هایی است که بر حضرت مــسـیـح وارد مـی‌شـونـد و در حقیقـت شکنجه‌هایی هستند که خداوند بر خود هموار مـی‌کند تا خیانت انسان‌ها را به آن‌ها یادآوری کند. فاستوس نیز همانطور که شما گفتید و خیلی‌ها معتقدند، اسطوره و بنیانگذار‌اندیشه دولت ملی است.‌اندیشهء فروش روح انسان در برابر رفاه، لذت، خوشی و مادیت زمینی، رفاهی که امروز در دولت ملی نمایان می‌شود. بسیاری معتقدند که پایان این داستان هم، مشابه پایان همان اسطوره است. یعنی همانطور که فاستوس به دوزخ رفت، انسان امروز هم به سمت دوزخ در حرکت است. این پایان واقعیت جهان امروز است! به نظر من قرن ۲۰ و ۲۱ چنین فرجامی را وعده می‌دهد. سرانجام هم می‌توان به اسطورهء سیزیف و خیانت او به زئوس و مجازاتی که برای او تعیین شد یعنی بالا بردن تخته سنگی تا سرکوه و سقوط دایم آن، که می‌تواند نمادی از تلاش‌های بیهودهء انسانی برای خروجش از موقعیت خویش باشد اشاره کرد که تمامی اینها گویای آن هــسـتـنــد کــه مــا بــا اسطوره‌هایی بنیان گذار برای جامعهء غربی روبــه‌رو بــوده‌ایــم کــه توانسته‌اند به این جامعه و در حقیقت به ناخودآگاه آن شکل دهند. اساطیر باستان در حقیقت تا آنجا پیش می‌روندکه اروپای امروز را می‌سازند و می‌دانیم که حتی نام «اروپا» هم نامی اسطوره‌ای است! در اروپا هر گاه که خواستند ملت‌سازی کنند، به سمت اساطیر رفتند. یعنی تا‌اندازه‌ای، واقعیت‌های تاریخی را اسطوره‌ای کردند. نوع حرکت معکوس! مثلائ ناپلئون، پس از تبعید در جزیره سنت هلن به یک شخصیت اسطوره‌ای تبدیل شد. اسطوره دستمایه خوبی برای اروپاییان است. آن‌ها هم در جنبه میراث یونانی و لاتین (رومی) و هم در میراث یهودی- مسیحی، پس از رنسانس یا بعدتر، پس از اومانیسم سکولار، بیشتر نمود پیدا کرد، به خوبی از آن بهره بردند. هنوز هم اروپا با تمام قدرتی که دارد و ما شاهد آن هستیم، بر پایه همان میراث، استوار است. بنابراین می‌بینیم که اگر از اساطیر درست استفاده شود، به یک واقعیت فرهنگی، اجتماعی و ---------- تبدیل می‌شوند و می‌توان کاملا به برنامه‌ها و اهداف کاربردی رسید.

armin khatar
07-23-2011, 07:43 PM
اگر موافق باشید، حالا وارد بحث ایران می‌شویم. این حقیقتی است که هم اکنون در جهان کشورهایی وجود دارند که فاقد میراث غنی ما هستند. نه این که آن‌ها اساسائ فاقد اسطوره بوده‌اند. خیر. بلکه اساطیر آن‌ها دارای آن زمینه و مبنا نبوده است که بتوان بر اساس آن دولت ملی پـایـه‌ریـزی کـرد. مثـل اسطـوره‌های آفریقایی. اما در ایران یک دولت ملی قدرتمند وجود داشته که پایه‌های آن در اساطیر بوده است. هر چند که فرهنگ ایرانی، فرهنگ شفاهی بود - برخلاف فرهنگ مکتوب یونان- اما آن فرهنگ شفاهی در نماد، تصویر و معماری ایران بروز پیدا کرد. در ایران، به جز این میراث باستان که به پیش از اسلام تعلق دارد، میراث دیگری هم با نام میراث اسلامی وجود دارد. ایرانی‌ها به خاطر همان مبنای فرهنگی غنی، به سرعت دین اسلام را ایـرانی کردند. ‌هانری کربن، اسلام و ایران‌شناس بزرگ هم از اسلام ایرانی حرف می‌زند. جغرافیای جهان هم نشان می‌دهد که اسلام ایرانی، تا‌اندازه زیادی، روی پهنه فرهنگی ایرانی ارتقا می‌یابد. یعنی اسلام شیعه عمدتائ در همان چارچوبی قرار گرفته که فرهنگ ایرانی وجود دارد. پس ما هر دو این زمینه‌ها را داریم. حال مفید خواهد بود ابتدا‌اندکی دربارهء همین مفهوم «داشتن» صحبت کنیم. این که آیا ادبیات اسطوره‌شناسی ما امروز موقعیتی دارد که ما بتوانیم از آن‌ها به صورت مستقیم و با سهولت استفاده کنیم یا این که آن چیزی که امروز از اساطیر داریم، ماده خامی است که هنوز باید روی آن کار کرد.
بــه عبـارت دیگـر می‌توان به سراغ این پـرسش رفت که کدام بخش از اساطیر ایرانی و اساطیر ایرانی-اسلامی ما به طور نسبی دارای پتانسیل بیشتری برای آن فـرایند ساختن و شکل دادن به هویت ملی هستند. ...[
من تمام دوستان را به مطالعه این مصاحبه دعوت می کنم. برای مطالعه این بخش به سایت دکتر فکوهی که در قسمت پیوندها امده است رجوع کنید.
حال به نظر من با توجه به مباحث گفته شده و نقش ساخته های بشری در پیدایش اسطوره و بالعکس ، وجود و حفظ و نگهداشت این اثار در هز جای دنیا چه مادی و چه معنوی لازم می نماید.
در انتها از تمامی دوستان دعوت می کنم که حتما نظر خود را در اینباره بنوسیند

armin khatar
07-23-2011, 07:43 PM
آشنایی با آثار تاریخی خراسان
آشنایی با آثار تاریخی خراسان رباطهای خراسان
گستردگی سرزمین ایران از دیرباز ضرورت احداث راههای تجاری و مجموعه های وابسته به آن را گریز ناپذیر نموده است. میل های راهنما،رباط، کاروانسرا و آب انبارها از ضروری ترین بناهای مربوط به راه و سفر در ایران میباشند.
خراسان بزرگ به عنوان گذرگاه تجارتی شرق ایران و به خصوص مهم ترین معبر جاده ی ابریشم و در دوران اسلامی به عنوان مرکز زیارتی شیعیان دربردارنده ی آثار تاریخی بسیاری در زمینه ی راه و سفر می باشد . این نوشتار نگاهی است اجمالی به تاریخچه و ویژگیهای کاروانسراها در ایران و معرفی مختصری از مهم ترین رباطهای خراسان رضوی .
بی گمان فکر تأسیس ایستگاههای راهداری متعلق به داریوش بزرگ است او برای حل مشکل اداره ی سرزمین پهناور ایران یک سیستم ارتباطی گسترده با راهداریهای متعدد بوجودآورد تا ارتباط ایالت های تابعه با مرکز حکومت را آسان نماید و این تأسیسات در طول زمان به رباطها و کاروانسراهای بعدی تبدیل شدند و علاوه بر کارکرد اداری و دولتی کاربردهای تجاری و مسافرتی پیدا کردند .هرودت از یکصد و یازده بنای بین راهی میان بابل و شوش در دورۀ هخامنشیان یاد می کند.۱
ریشه یابی کلماتی مانند «ساباط » «رباط» و «کاربات» ایرانی بودن منشاءکاروانسراها را ثابت میکند چنانکه کاربات متشکل از کاروان و بات بوده که معنی آن خانه ی کاروان میباشد همچنین «بات» در انتهای کلماتی چون « ساباط » و « خرابات» به معنی خانه و بنا می باشد.«رباط » منحصراً به ساختمانهای کنار راه و بویژه بیرون از شهر و آبادی اطلاق میشود و از روزگاری کهن به زبان تازی راه یافته وحتّی از آن فعل نیز ساخته اند و « ارباط» به معنای منزل گرفتن و آسودن در میان راه به کار میرود. ساختمان رباط معمولاً دارای حوض ، آب انبار و اطاقهای متعدد گرداگرد حیاط می باشد.۲
کاروانسرا مشتق ازکاروان یا کاربان به معنی گروه مسافران (قافله)است که گروهی مسافرت میکردند و سرای به معنی خانه ومکان هر دو کلمه مشتق از پهلوی ساسانی است.۳ کاربات پیش از اسلام به جای کاروانسرا به کار می رفته واز لحاظ ساختمان شبیه رباط است ، اما کاروانسرا به رباطهای بزرگ و جامع چه در بیرون و چه درون شهر گفته می شود که علاوه بر اطاق و ایوان دارای باره بند ، طویله ،انبار ،آب انبار و سردر دو طبقه که اطاقهای بالای آن به کاروانسالاراختصاص داشت ، می باشد.۴ کاروانسراها یا رباطهای بزرگ به خصوص در بین راههای دور و بیابانی دارای دو یا چند برج دیده بانی و نگهبانی به صورت مدور یا نیم دایره بودند که دوکارکرد داشتند:دفاعی واستحکام بخشی بنا.
اگر چه از کاروانسرهای پیش از اسلام اطلاعات اندکی در دست است اما در دوره ی ساسانی به علت اقتصاد وسیع و گسترده، کاروانسراهای بسیاری به خصوص در مسیر جاده ابریشم ساخته شد که نمونه ی آن رباط انوشیروان بین جاده سمنان و دامغان می باشد.
ساختن رباط در اوایل دوره ی اسلامی نیز اهمیت فوق العاده ای برای حاکمان داشت از جمله آثار این دوره رباط ماهی در مسیر مشهد – سرخس می باشد و از قرن پنجم هجری که عصر شکوفایی هنرو معماری اسلامی است رباط زیبای شرف به یادگار مانده است.
اوج هنر معماری و عصر طلایی رباط سازی ایران مربوط به دوره ی صفویه می باشد ، چنانکه اکثر رباطهای به جا مانده از دوران پیشین متعلق به دورۀ صفوی و حتی معروف به رباط عباسی می باشد و در همین دوره کاروانسراهای درون شهری با کاربردی نظیر میدان بارهای امروزی شکل گرفتند.
معماری کاروانسراها در دوره های مختلف تابع شرایط محیطی ، مصالح ساختمانی محل ، منطقه جغرافیایی و فرهنگ و باورهای عمومی بوده و عموماً دارای باره بندها ، اتاقها ، اصطبلها، برج ها و آب انبارهایی که مجموعاً درون یک حیاط بزرگ محصور اند ، می باشند. کاروانسراهای ایران از نظر معماری به دو دسته کلی ِ کاروانسراهای پوشیده ی مناطق کوهستانی و کاروانسراهای حیاط دار دشتهای مرکزی تقسیم می شود . کاروانسراهای حیاط دار که بیشترین فراوانی کاروانسراهای ایران را تشکیل می دهند دارای انواع مختلفی چون ؛ مدور ،چند ضلعی ، دو ایوانی ، چند ایوانی و تالار ستوندار می باشند.۵

armin khatar
07-23-2011, 07:43 PM
رباطهای خراسان
یوسف کیانی تعداد کاروانسراهای خراسان بزرگ را چهل بنا ذکر نموده که برخی ویران و برخی باز سازی شده می باشند.از جمله این بناهای با ارزش تاریخی فرهنگی میتو.ن به موارد زیر اشاره نمود:۶
▪ رباط ماهی در مسیر سرخس ازدوره غزنویان
▪ رباط شرف در مسیر سرخس از دوره سلجوقی
▪ رباط زعفرانیه در سبزوار از دوره سلجوقی
▪ رباط سپنج از دوره ایلخانی
▪ رباط میاندشت سبزوار از دوره صفویه
▪ رباط مزینان از دوره صفویه
▪ رباط رباط دربند در فردوس از دوره صفویه
▪ رباط صالح آباد سبزواراز دوره صفویه
▪ رباط فخر داود مسیر نیشابور از دوره صفویه
▪ رباط سنگ بست فریمان از دوره صفویه
▪ رباط شاه عباسی تربت حیدیه از دوره صفویه
▪ رباط قدمگاه از دوره صفویه
در ادامه به معرفی تعداداندکی از این رباطها که در محدوده خراسان رضوی واقع اند می پردازیم .
● رباط ویرانی (مشهد)
این رباط در راه تابستانی نیشابور به توس و در دوره تیموری بنیان گردید و از نوع رباطهای سر پوشیده و فاقد حیاط مرکزی می باشد .این رباط به همت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خراسان رضوی به موزه ی مردم شناسی مشاغل سنتی شهرستان مشهد تغییر کاربری داده است.رباط ویرانی در شش کیلومتری جاده مشهدبه سمت شاندیز قرار دارد.۷
● رباط شرف ( سرخس)
این رباط در ۱۳۶ کیلومتری شرق مشهد به سمت سرخس در ناحیه آب و هوایی نیمه بیابانی واقع شده است . برخی پژوهشگران با توجه به متن کتیبه آجری پشتیبانی ایوان انتهایی و سبک معماری بنا ساخت آنرا سال ۵۰۸ ه. ق میدانند با توجه به این تاریخ به نظر می رسد بانی رباط شرف « شرف الدین علی قمی» ملقب به وجیه الملک است . وی از سال ۴۸۱ حاکم مرو و در سال ۵۱۵ به وزارت سلطان سنجر سلجوقی رسید .
رباط شرف کاروانسرایی است بزرگ با پلان مستطیلی به طول ۱۰۹ متر و عرض ۶۳ متر در بر گیرنده دو حیاط وسیع و فضاهایی همچون ایوان رفیع ورودی ، نماز خانه ، اتاق نگهبانی ، اصطبل ها، حجره ها و اتاق های متعدد. این بنا در معماری ایران جایگاه ویژه ای دارد، رعایت دقیق و همه جانبه تناسبها و اصول معماری ایرانی در طراحی و ساخت ، به کار -------- طرح های آجر چینی متنوع و بدیع در نمای ایوانها ، طاقها ، طاقچه ها و گنبدها و همچنین ایجاد نقوش زیبای گچبری در زیر ایوانها و محراب نماز خانه ها این کاروانسرا را در ردیف ارزشمندترین بناهای دوره سلجوقی در قلمرو معماری اسلامی قرار داده است.۸

armin khatar
07-23-2011, 07:44 PM
رباط طبسی ( تربت حیدریه)
از بناهای موجود در مجموعه معماری قطب الدین حیدردر شهرستان تربت حیدریه رباطی است که حاج محمد ابرهیم طبسی از تجار معروف عصر قاجار در اواخر این دوره در ملک شخصی خود بنا کرد. رباط طبسی در زمره بناهای دو ایوانی است که شامل فضای ورودی ، هشتی، تعدادی حجره مشرف به میان سرای بنا، انبار و اصطبل است.۹
● رباط لاری (تربت حیدریه)
این بنا در بازار شهر تربت حیدریه و در محله میدان رباط قرارداردکه به همت حاج محمد رضا لاری از تجار معروف شهر به سال ۱۳۰۸ ه.ق ساخته شده است . این رباط از بناهای دو ایوانی است و مشتمل بر هشتی ورودی ، صحن ، حجره ، حجره غرفه، اصطبل و ... است . همچنین فضای ایجاد شده در این رباط به صورت بیست وچهار غرفه تابستانی بوده و اتاقک های پشتی استفاده زمستانی داشته است .علاوه بر آن که چهار فضای وسیع به صورت انبار در چهار گوشه رباط ایجاد شده است . آرامگاه حاج محمد رضا لاری نیز در غرفه ای واقع در بازارچه جنب رباط قرار دارد.۱۰
● کاروانسرای یونسی(گناباد)
این بنای با ارزش در حاشیه شهر یونسی و در مسیر جاده فیض آباد بجستان و در ۹۰ کیلو متری شمال غرب گناباد و ۴۰ کیلومتری شهر بجستان واقع شده است . این مکان بر سر راه کاروان رو سابق یزد به مشهد یعنی از قاسم آباد به فخر آباد بعد به مرند یزد و یونسی با عبور از پل قدیمی یونسی به طرف مه ولات در دوره صفوی احداث گردیده است. این بنا با فضای تقریبی ۲۵۰۰ متر مربع دارای ۸ ایوانچه و دو تالار جهت استراحت کاروانیان می باشد . بنا دارای تز ئینات آجری به صورت خفته راسته در پیشانی طا ق ها و ایوانها می باشد . از این مکان که به رباط شاه عباسی نیز معروف می باشد هم اکنون به عنوان نمایشگاه مردم شناسی استفاده می شود.۱۱
● رباط عباس آ باد ( تایباد)
این رباط تاریخی در فاصله ۲۶ کیلومتری شمال غربی شهر تایباد و بر کنار راه قدیمی این شهر به تربت جام قراردارد . بنای مزبورمشتمل بر دو حیاط ، بانضمام ایوان ، ایوانچه، اتاقکها و آب انبار می باشد و بقایای معماری آن حکایت از گذشته ای با عظمت در سایه امنیت دارد. فضای داخلی اتاقکها در عین سادگی مکان مناسبی برای اقامت کاروانیان و مسافران خسته از راه بوده است. از دیگر ویژگیهای این رباط وجود عنصر تدافعی (سنگ انداز ) در بخش فوقانی ورودی آن است و در مجموع بنای آن از یادگارهای معماری دوره صفوی است.۱۲
● رباط سنگی ( تایباد)
بقایای این رباط سنگی که به فاصله کمی از پل تاریخی کرات و آن سوی جاده تایباد به خواف قرار دارد . در گذشته توقفگاه کاروانیان و مسافران این ناحیه بوده است . قرائن معماری و آوارهای باقی مانده از رباط نشان می دهد ورودی بنا دارای طاقی سر پوشیده بوده که به حیاط مرکزی آن منتهی می گردید و آبگیری سنگی نیز برای تأ مین آب مصرفی کاروانیان و احشام در آن تعبیه شده بود . سفالهای پراکنده پیرامون این رباط سنگی موید بنیان اثر در دوره سلجوقی و استفاده از آن تا دوران تیموری بوده است.۱۳
● کاروانسرای فرامرز خان یا کانون (سبزوار)
این بنا در جبهه غربی میدان زند سبزوار قرار دارد. رباط کانون از نوع کاروانسراهای چهار ایوانی است که به استناد وقف نامه موجود در سال ۱۲۹۱ ه . ق توسط حاج فرامرز خان سبزواری جهت استفاده ی زوار حضرت رضا (ع) در کنار شاهراه خراسان ساخته شده است . ورودی این رباط از بخش جنوبی و از طریق یک هشتی به ایوان جنوبی منتهی می گردد. صحن رباط رو باز بوده و علاوه بر چهار ایوان اصلی غرفه هایی نیز مشرف بر صحن ساخته شده است . در انتهای غرفه ها حجره هایی تعبیه شده و در پشت اتاق ها ی شمالی ، شرقی و غربی سالنهایی طویل جهت مال بند یا طویله در نظر گرفته شده است.۱۴