PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت (عليهم السلام)



afsanah82
07-22-2011, 10:20 AM
نام كتاب: شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت (عليهم السلام)جلد اول
نويسنده: رضا كوشارى
شرح فهرست:
اگر بادقت به مطالب اين فهرست نگاه كنيم، آنگاه وسعت و ابعاد علوم آل محمد را بهتر مى فهميم. همه ى آگاهى ها و اطلاعات رسيده از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين، نه تنها بيانگر عظمت و عزت آن هاست، بلكه بيانگر نشانه شگفتيهاى آفرينش خداوند است كه در بندگان شايسته ى او تجلى يافته و با الطاف خود، آنان را به چنين مقام رفيعى رسانده است.
از كجا تا به كجا، از موجودات نامرئى و درون ذرات غير قابل رؤيت، تا خورشيد دور و بزرگ و كهكشان هاى دورتر، آن ها از باد و صدا و نور و حركت ستاره ها و درون زمين و اعماق جسم ما و... تعريف نموده و از هزار و چهارصد سال بعد خبر داده اند و احوالات مردم و روزگار ما را بيان نمودند. آن ها كه تمام گفته هايشان درباره ى زمين و زمان، حقيقت يافته و به وقوع پيوستند، آيا ممكن است كه در مسايل ساده اخلاقى و اجتماعى دچار اشتباه شوند؟! آن ها كه اخبار و اطلاعاتشان از ستاره ها و كهكشان هاى دور، مطابق واقعيت بود، آيا ممكن است در روى زمين، پيرامون خود زندگى شان، مرتكب خطايى شوند؟! هرگز!!
به راستى آيا اين ها مصداق و مؤ يد گفتار پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نيستند كه فرمود: انى تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترنى: من دو چيز گران بها را در ميان شما پس از خود گذاشتم، قرآن كتاب خداوند و عترت من ائمه معصومين (عليه السلام)
ناگفته نماند كه علوم آل محمد، تنها اين كتاب است كه مى خوانيد، بلكه مطلب اين كتاب گوشه اى از ابعاد علمى آن هاست كه فراروى شما خوانندگان عزيز قرار گرفته است. به اميد اينكه مورد قبول درگاه خداى سبحان واقع گردد.
ان شاء الله
پيشگفتار
مطالعات زندگى افراد بشرى نشان مى دهد، عده اى از مردم به خصوص ‍ افرادى كه از امكانات بيشترى برخوردار بوده و زندگى مرفهى دارند، به محض كسب آگاهى از علوم متنوع پيرامون مسايل علمى و با دستيابى به پيشرفت و صنعت مدرن باعث مى شود تا از ايمان و اعتقادشان، كاسته شده و خود را امروزى و يا مدرنيته مى پندارند و نسبت به شگفتيهاى آفرينش پروردگار، دچار شك و ترديد مى شوند.
در ميان عده اى از جوان ها هستند كه مقدارى درس خواندن و با رشته اى از علم سرو كار داشتن، به دنيا با ديد فيزيك و شيمى نگريسته و همه چيز را با معادلات و محاسبات عقل خود، آن هم در ابعاد كم و با ديد تنگ نظرانه مقايسه مى كنند و از دستيابى به حقايق علمى و طبيعى پيرامون فطرت و خداجويى باز مى مانند، اما در عين حال خود را بسيار باسواد مى دانند.
در واقع اين قبيل افراد دچار نوعى غربزدگى شده اند كه آثار آن در رفتار و كردارشان به خوبى نمايان مى شود و نشانه هاى ديندارى در اين ها كمرنگ شده و يا به كلى ديده نمى شود و اين خود بسى جاى تأسف است.
مطالعه احوالات دانشمندان و نابغه هاى عالم، نشان مى دهد بسيارى از آنان كه زمينه ساز پيدايش علوم گسترده و اين پيشرفت و صنعت مدرن امروزى شده اند، از ايمان و اعتقاد راسخ ترى بر خوردار بودند و فرمول هايى علمى عجيبى را براى اثبات خالق هستى، آن هم به گونه هاى مختلفى ارائه كرده و هيچ استدلالى براى انكار آن نيافته اند.
در اين ميان آن عده كه از ايمان و اعتقاد روى گردان هستند و از گفتار علمى در قرآن و احاديث، اطلاع كافى ندارند - آن هم بياناتى كه در سطح وسيع و قبل از پيدايش مقدمات اوليه و ابزار هر عملى است - در صورت دقت و تحقيق در اين علوم، اعتراف مى كنند كه واقعا با مطالعه ى اين علوم، آدمى مات و متحير و شگفت زده شده، و زبان در وصف آن ها درمانده مى شود.
امروز ضعف ايمان، سبب و زمينه ساز تمام انحرافات و مفاسد اجتماعى است؛ چرا كه ضعف ايمان در تمام شعونات زندگى و سلسه مراتب، تاءثير ناشايستى مى گذارد. به طور مثال يك فرد وقتى كه ايمانش ضعيف و اعتقادش سست شد، بى بند و بار مى شود و بقيه ى حالات، رفتار و كردارش تحت تاءثير آن قرار گرفته و آغشته به گناه و خطا مى شود.
مشاهده مى كنيم بسيارى از آن ها كه ادعاى مدرن و امروزى بودن دارند و به خاطر اين تفكر، پز مى دهند، در اكثر زمينه هاى اخلاقى در جامعه، لاابالى بى بند و بار بوده و به علت سستى اعتقادشان، به هيچ اصولى پاى بند نيستند، از اين رو سعى بر اين است تا ضمن پاسخگويى يه اين نوع نگرشها و وضعيت اخلاقى در عصر حاضر، به تبيين ديدگاههاى معصومين و پيشوايان عليهم السلام پيرامون علوم مختلف بپردازيم تا ثابت شود كه ائمه ى هدى عليهم السلام با تسلط به انواع علوم قادر بودند، با استفاده از امدادهاى غيبى، پيشگويى هاى زيادى را درباره ى مسايل متنوع علمى بيان دارند، و همچنين از انحرافات مردم عصر حاضر است كه از ديد آنان مخفى نمانده است.
وما سعى بر اين داريم تا با تشريح اين مسايل، راه روشنى براى آنان كه به افكار علوم و معارف آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مى پردازند و اعتقادات و باورهاى مردم را كه ريشه در اعتقاد و فطرت خداجويى آنان دارند، و ميخواهند آنرا بى اساس جلوه دهند و بى بند و بارى و فساد خويش را توجيه مى نمايند، نشان دهيم.
اكنون ما اين مطالب علمى را كه همچون برگ سبزى است تحفه ى درويش، به آن ها كه عشق اسلام، وجودشان را فرا گرفته و براى آيين حق، قلبى در تپش دارند و براى پاكيزگى انسان، آرزوها دارند و هميشه مجهز به ايمان و اعتقاد قوى هستند؛ براى سعادت دنيا و آخرت همواره در سعى و تلاش ‍ مى باشند و در هر حال و در هر جا، ايمان، تعهد و احساس مسئوليت را وظيفه خود مى دانند، تقديم مى داريم.
با ارائه هر مطلب علمى از ائمه معصومين علهم السلام و با رو شدن بيانات پرارزش آن ها كه در واقع هر كدامش برگ برنده اى در دست ماست و سند پر افتخارى از حقانيت آيين ماست، به واسطه ى بيانات علمى آن ها پتكى بر سر دژخيم اهريمن خواهيم زد و قدم وقلم و زبان ياوه گويان كوردل را كوتاه مى كنيم. و با بيان هر موضوع علمى از پيشوايان، در واقع حقانيت دين و آيين خود را اثبات مى نماييم.
مسايل جوى
ايمان با علم بهتر است
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
من دخل فى الايمان بعلم ثبت فيه، نفعه ايمانه، و من دخل فيه بغير علم خرج منه كما دخل.
هركسى با علم در ايمان وارد شد، به يقين كه او در ايمان، استوار مى ماند، و ايمانش براى او منافع بسيار دارد، و آن كه بدون علم وارد ايمان شد، هر آينه احتمال دارد كه از ايمان به در آيد؛ همان گونه كه وارد به ايمان شده بود.
خلاصه ى معناى كلام آن حضرت، اين است كه ايمان بر پايه ى علم و دانش، استوار و محكم تر است و با علم بيشتر، امان قوى تر مى شود پس ‍ ايمان بدون علم و دانش، ممكن است سست و ناپايدار باشد.
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: 1العقل دليل المومن: همانا، عقل نشانه و راهنماى فرد با ايمان است.
شايد منظور حضرت اين است كه اين، عقل مومن است كه او را به ايمان صحيح و منطقى راهنمايى مى كند و اين ايمان نشانه ى تكامل عقل اوست. فرد با ايمان، عاقل است؛ چون آدم عاقل، با تفكر و انديشيدن، خوبى ها، بدى ها، حق و باطل را سنجيده و از هم تشخيص مى دهد.
حضرت امام كاظم (عليه السلام) مى فرمايد:
ان لكل شيى ء دليلا و دليل العقل اءلتفكر: براى هر چيزى نشانه اى است و فكر و انديشه كردن نشانه عقل و خرد است.
همچنين آنحضرت در جاى ديگرى مى فرمايند:
ان العقل مع العلم: به يقين كه عقل با علم همراه است.
البته احاديث متعدد ديگرى نيز به نقل از پيشوايان معصوم عليهم السلام كه بيانگر جايگاه و اهميت علم و ايمان است، وجود دارد ولى ما را مجال بحث آن ها نيست. از اين رو به ذكر همين احاديث اكتفا مى كنيم.
جو زمين از آب و دود است
در زمانى كه مردم از مواد و عناصر روى زمين خبر نداشتند، حضرت على (عليه السلام) از وجود عناصرى كه در جو و ارتفاعات آن هست، خبر داده و جو را تركيبى از گازها و بخار معرفى مى كند.
دانشمندان در آغاز، عناصر زمين را يكى پس از ديگرى كشف و شناسايى كردند و پس از آن، دانشمندان ديگرى به وجود عناصر گازى موجود در هواى و پراكنده در جو پى بردند.
حضرت على (عليه السلام) قبل از اين كه از زمين بگويد، اوضاع جو را براى ما تعريف كرده است.
مى دانيم كه اطراف زمين را هواى معمولى يا ((اءتمسفر)) فرا گرفته است كه مخلوطى از گازهاى حياتى مى باشد. هوا بيشتر از دو گاز اكسيژن و نيتروژن ((ازت)) تشكيل شده است و در بالاترين نقطه ى اتمسفر يك طبقه ى گازى به نام ((ازن)) وجود دارد.
اتمسفر علاوه بر اكسيژن و ازت، مقدارى نيز بخار آب دارد. بخار آب، گازى نامرئى است كه به وسيله ى آتش فشانيهاى كره زمين و تبخير به وجود مى آيد. بخار ذرات ريز آب كه به صورت ابرها قابل رؤيت هستند، پس از تبخير دوباره به شكل نزولات جوى به زمين فرود مى آيند و مورد استفاده ى تمام موجودات واقع مى گردند.
امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
اسم سماء الدنيا رفيع، و هى من ماء و دخان (1): نام آسمان دنياى ما، رفيع است، و آن از آب و دود تشكيل شده است.
هوايى كه در اطراف زمين است، تا صدها كيلومتر بر زمين مرتفع است. در واقع با اين پيام، حضرت براى ما، از مرتفع بودن آسمان زمين كه همان جو زمين است، خبر مى دهد و آن را داراى رفعت و اهميت مى داند.از اين رو آن را رفيع نام نهاده، و جنسش را متشكل از آب و دود معرفى كرده است.
جو مخلوطى از عناصر و تركيباتى است و دود به تنهايى يك عنصر خاصى نيست، بلكه آن مجموعه اى از ذرات ريز است كه از چند گانه عنصر تركيب شده و به صورت دود رقيق نمايان مى شود.
اصطلاح جديد ((گاز)) در قديم ناشناخته بود: از اين رو حضرت در بهترين و نزديكترين تشبيه، از آن دخان ياد كرده است. جالب اين جاست، فضانوردان پس از چهارده قرن تلاش به اين نتيجه رسيده اند كه اگر از فضاى دور به كره ى زمين بنگريم: مى بينيم كه غبار يا دود رقيقى اطراف زمين را فرا گرفته است. و اين در حالى است كه حضرت على (عليه السلام) بدون اين كه جو زمين بيرون برود، وضعيت اطراف كره ى زمين را به گونه اى تعريف كرده است كه فضانوردان عصر ما، به آن پى برده اند.(2)
يكى از ياران حضرت على (عليه السلام) از زبان حضرت نقل كرده است كه:
سمعت عليا ذات يوم يحلف: الذى خلق السماء من دخان و ماء.(3)
شنيدم آن حضرت روزى اين چنين سوگند ياد مى كند به خداوند كه آسمان زمين ((جو)) را از گازها و آب آفريده است.
اين جمله، در واقع، مؤ يد اين گفتار است كه امام على (عليه السلام) از علوم تختلف آگاهى داشته. و حقيقت امر اين است كه دانش امروز اين موضوع ها را كشف كرده است.
شايد مراد حضرت اين بود كه اين گونه مسايل، مردم را به جستجو و تحقق واداشته تا آنان مسايل را به گونه اى براى خودشان قابل فهم باشد، شناسايى نمايند؛ حضرت امير (عليه السلام) مسايل مختلف علمى را به طريق گوناگون براى مردم شرح مى داد.(4)
وجود انواع گازها در جو
ما در كف اقيانوس هوا كه سياره ى ما را در بر گرفته زندگى مى كنيم. غلظت هوايى كه اطراف زمين را فراگرفته، با افزايش ارتفاع، كاهش مى يابد. اين غلاف جوى كه بر تمامى اطراف زمين گسترانده شده است، مركب از شيطان نوع گاز مى باشد و هر كدام از اين گازها به مقدار چند درصد از كل محيط جو است كه تمامى آن ها بنا بر ضرورت نياز و تكميل اكوسيستم طبيعت زمين و حيات آن است.و در صورتى كه يكى از آن ها از حد لزوم، بيشتر يا كمتر شود، موازنه و سيستم حيات زمين به هم مى خورد؛ زيرا اين توازن در اندازه ى خاصى مى باشد و تمام موجودات و گياهان، احتياج كامل به وجود همه آن ها دارند.
محاسبات و دقت در اندازه، حجم و تركيب انواع گازها در جو، بسيار عجيب و دقيق است و در صورت كمترين تغيير در موازنه ى اين عناصر، ممكن است وضع روى زمين و درون آن، دچار مشكل شود و براى تمامى موجودات و گياه و جنگل و غيره، خطر عده اى در پى داشته باشد.
در صورتى كه بخواهيم دلايل علمى آن را يادآورى كنيم، آن گاه از بحث اين كتاب خارج مى شويم. اما با مراجعه به كتابهاى علمى، كه پاين موضوع به رشته تحرير در آمده اند، مى توانيم تعريف بسيار مفصل و پيچيده اى از آن ها را مشاهده كنيم.
براى شناسايى اوضاع جو، دانشمندان و متخصصان بى شمارى در مكان ها و زمان هاى مختلفى، به تحقق مداوم پرداخته اند. و با دستيابى به انواع تجهيزات، هواپيما، بالن و غيره با مسايل جوى آشنا شدند.
امام صادق (عليه السلام) بدون همه ى اين ها، ما را از موضوعى با خبر مى كند كه براى اهل خرد و انديشه، اهميت بسيار دارد.
اشكال گازها آن طور نيست كه با چشم ديده شوند. بلكه اين، لابراتورها و آزمايشگاه هاى دقيق هستند كه انواع آن ها را تشخيص و كشف مى كنند. نكته ى جالب اين است كه در هزار و سيصد سال پيش، كسى با تجهيزات پيشرفته به اعماق جو نرفته بود، تا آن جا را به خوبى شناسايى كند؛ ولى امام صادق (عليه السلام) از جايى سخن گفت كه دست كسى به آن جا نمى رسيد و با چشم ديده نمى شود.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
و هكذا الهواء لو لا كثرته وسعته لا ختنق هذا الانام من الدخان و البخار الذى يتحير فيه و يعجز عما يحول الى السحاب و الضباب (5)
و اگر زيادى و وسعت اين هوا نبود، به يقين كه تمام موجودات به توسط گازها درمانده مى شدند. و همچنين ممكن نبود كه ابر و مه يكى پس از ديگرى شكل بگيرد.
حضرت در زمانى كه هيچ كس عنوان گاز را نشنيده بود و به علت عدم شناسايى آن، اين نام در هيچ زبان و فرهنگى وجود نداشت، به ناچار براى فهماندن مردم، اصطلاح دود را به كار برد. چون دود، همچنين هوا بسيار رقيق است و گازها نيز مانند هوا بسيار رقيق مى باشد. و هوا در اءصل از همين گازها تشكيل شده پس راه ديگرى جز به كارگيرى اين كلمه نبود و جز دود چيزى به گاز نزديك تر و شبيه تر نبود. و آنحضرت چه به جا و درست و از روى آگاهى كامل، اين كلمه را انتخاب نمود و به كار برد.
در زمان ما معلوم شد كه جو زمين از گازهايى مانند نيتروژن، اكسيژن هيدروژن، گاز كربنيك، متان، آب و غيره به صورت دودى اطراف زمين و با نام جو، را فراگرفته است نكته جالب اينجا است، آن هايى كه به فضا رفتند، اين چنين ديدند كه اطراف كره ى زمين را گويى دود يا غبار رقيقى، فرا گرفته است كه علت آن، وجود همين گازها به بخار است.
امروز دانسته شد كه يكى از عوامل اصلى در تحولات منظم جوى كه با ادامه وجود حيات، سازگار است، بخار و گازهاست كه هر كدام با مقدار و حجم خاصى در جو وجو ندارد.
يكى از خواص وجود گازها، رقيق تر كردن گرما و تابش نور خورشيد است كه بدون آن ها، بخار و ابر و بارنى شكل نمى گرفت و همان گونه كه حضرت فرمود: بدون آنها ممكن نبود ابرومه و بارانى شكل بگيرد.
هوا معدن آب است
در جو هميشه بخار آب وجود دارد. هوا داراى ذرات آب است و هوا هيچ گاه در هيچ جا، خالى از بخار آب نيست. همواره بخار آبى كه در سطح زمين، براثر تبخير، حاصل مى شود، در هوا بالا مى رود.
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: الهواء معدن الماء(6) هوا معدن آب است. معدن يعنى خزينه. ذخيره موجود در هوا به صورت ذرات معلق و پراكنده است.گاهى رطوبت كم و نامحسوس است و گاهى رطوبت همچون مه، بسيار و محسوس مى باشد.
هر چند كه مقدار آب در هوا چند درصد است، ولى هميشه وصل به درياها و جنگل ها و مناطق كوهستانى و غيره مى باشد، و هيچ گاه در هر شرايطى كه پيش بيايد، مقدار ذخيره ى آب در معدن هوا بر اثر، آن چنان كاسته نمى شود. و هر چه از آن مصرف شود، همواره هوا بر اثر فعل و انفعالات فيزيكى و گرماى خورشيد، از آن مناطق ياد شده، آب جذب مى كند. پس با اين محاسبه نمى شود گفت چند درصد آب در هوا موجود است ؟ بلكه مى توان گفت كل آب ها در همين هوا انباشته شده است.
بنابراين گفته ى حضرت على (عليه السلام) كه هوا معدن آب است، مى توان گفت بدون هوا، آبى وجود ندارد و بخار و مه و رطوبت و بارانى شكل نمى گيرد، و براى تمام زمينهاى كره، اين هوا است كه آب افشانى مى كند. و اميد موجودات و گياه ها و جنگل ها، هوا است كه براى آن ها معدن و چشمه ى جوشان آب است.
يكى از نكته هاى جالب اين جاست كه آن حضرت كلمه معدن را به كار برده است. چون از معناى معدن، پاكيزگى و اصالت نيز فهميده مى شود؛ زيرا در اثر عمل تبخير همواره آب به هوا مى رود و دوباره به صورت نزولات جوى، پايين مى آيد، كه اين كار، خود يك نوع پالايش تدريجى و مستمر است. در غير اين صورت ممكن است املاح و تلخى آب دريا و آب بر زمين ها، به مراتب افزوده شود؛ تا آن حد كه براى زندگى و حيات موجودات آبى و خشكى و گياه و جنگل، مشكل ايجاد شود.
سيزده قرن قبل از پيدايش علم هواشناسى، به درستى كسى به خوبى، اهميت كلام آن حضرت را آن چنان كه شايسته است، درك نمى كرد. ولى امروز، اهل علم و فن، عظمت والاى آن حضرت و كلام او را مورد شگفتى و تحسين قرار مى دهند.
اكنون كه علم هواشناسى با تمام ابزار و وسايل گوناگون پيشرفته، به وجود آمده است، كسى سخن آن حضرت را بهتر مى فهميد كه با علم هواشناسى، آشنا بوده و در اين مورد مطالعه داشته باشد، آن وقت او به خوبى در مى يابد كه اين حضرت، يك حقيقت علمى است. عجيب تر آن كه اين سخن در زمانى بيان شد كه هنوز زمينه هاى ساده و اوليه ى دانش ‍ هواشناسى فراهم نشده بود.
رنگ آسمان، نشانه ى آب است
شايد موضوع علت آبى بودن رنگ آسمان، بسيار ساده و پيش پا افتاده به نظر برسد؛ زيرا آن را به طور مكرر شنيده ايم.اما چنين تصورى در مورد اين موضوع بسيار مهم، كه فهم آن به سادگى ميسر نبوده است، شايد تصور صحيحى نباشد. زيرا براى دانستن اين موضوع بايد از اوضاع جغرافيا و سطوح مختلف زمين، آگاهى كامل داشته و از اتمام مسايل فيزيكى و جوى باخبر باشيم تا بتوانيم علت آبى بودن رنگ آسمان را بدانيم. در واقع دانشمندان تمام مراحل شناخت كره ى زمين را يكى پس از ديگرى كشف كرده و سپس به اين موضوع پى بردند.
اگر در كتابهاى قديم از همه ى جاى دنيا، پى گير شويم و رديابى كنيم كه اولين و قديمى ترين اظهار نظر، درباره ى اين كه چرا رنگ آسمان آبى است و علت آبى بودن آن را جستجو كنيم، مى بينيم همين جمله از حضرت على (عليه السلام) است كه فرمود:
سئل على (عليه السلام) لماذا سميت السماء السماء فقان (عليه السلام) لانها وسم الماء.
شخصى از حضرت على (عليه السلام) پرسيد: براى چه نامگذارى شد آسمان با ((سماء))؟ آن حضرت در جواب فرمودند: به جهت اين كه نشانه ى آب است.
امروز براى همه معلوم و مسلم است كه سه چهارم سطح كره ى زمين را آب فرا گرفته، چون بيشترين انعكاس را اكثريت دارد، لذا آسمان را به رنگ آبى مى بينيم و در واقع مقصود آن حضرت از رنگ آبى آسمان، نشانه ى آب است. همان آب درياها كه بر سطر زمين وجود دارد.
پاسخ دادن به چنين سئوالى؛ رآن شرايط سخت، كه مردم هيچ گونه آشنايى با علوم روز نداشته اند، كار دشوارى به نظر مى رسد، اما مى بينيم كه حضرت بلافاصله به آن شخصيت اين گونه پاسخ داد. در عصر حاضر بر كسى پوشيده نيست كه دانشمندان و محققان در يك مورد علمى و جواب يك شئوال بايد با تحقيقات دامنه دار و در دراز مدت، آن هم با كمك ديگران، به نتايجى دست يافته و آن گاه اظهار نظر كرده و جواب مطلبى را به ديگران مى گويند.
جو زمين فراخ است
نسيم همان موجود ناپيدا و بى سرو صدا و نامحسوس، با موجهاى لطيف و دلنشين همواره در گذر است. اما همين همواى آرام كه در خاطر هر كس ‍ فراموش شده ترين چيز به نظر مى رسد، مانند دست خدا در عين نامرئى ها و نامحسوس بودن، در همه جا هست و هيچ كس بدون آن نمى تواند به وجود بيايد، و كسى تحمل نبودنش را نخواهد داشت.
1- و فسح بين الجو و بينها.(7) اين خداوند است كه فضاى بين جو زمين را فراخ و گسترده نمود.
2- و اعد الهواء متنسما لساكنها.(8) و اوست كه هوا را همچون نسيم، براى ساكنان زمين، پديد آورد.
3- و اخرج اليها على تمام مرافقها.(9) و اوست كه به توسط نسيم، براى اهل زمين، در تمام زمينه ها خوبى ها و لطف قرار داد و همه به آن نيازمندند.
معنى ((فسبح)) فراخ دلواز و وسيع است و بر دل گير نبودن و احساس دلتنگى نداشتن دلالت دارد. همان گونه كه مى دانيم، جو زمين از هواى متراكم تشكيل سده است و فضاى اطراف زمين را فرا گرفته و تا دهها كيلومتر ارتفاع، هوا وجود و ضخامت اين فراخى و وسعت، بدون اين كه سايه افكنده و بر چشمان ما منظره آسمان را تار كند، با صفا و ديدنش ‍ دلپذير است.
در جمله اول از كلام على (عليه السلام) اين چنين دانسته مى شود كه فضاى جو زمين وسيع و فراخ است. يعنى عرض جو به اندازه ى عرض تمامى سطوح زمين وسعت دارد، و از نظر ارتفاع فراخ و مرتفع است.
در جمله دوم از اين كلام زيبا، آن حضرت محل وزش نسيم هوا را پايين جو همان جا كه انسان ها زمين زندگى مى كنند، در اين محدوده ى فراخ از جو مشخص و معلوم كرده است.و در زمان ما كه انواع وسايل و ابزارهاى فنى و علمى مثل بالن، هواپيما و ساير علوم و ابزار پيشرفته به وجود آمده است، اين مطلب بيان مى شود. كه به جهت هواى كمتر، با رقيق تر بودن هوا از وجود بادهايى كه از يك نسيم و بيشتر كه وزش بادهاى تندترى است، در ارتفاع بالاى جو، خبرى نيست.
جمله سوم از بيانات آن حضرت، اين چنين معنا دارد كه حيات انسان و تمام موجودات و هر چيز به وجود هوا وابسته است، به خصوص براى ما در زمينه ها وزش هوا و نسين يك نياز حياتى است و همچون تنفس براى ماندن لازم است.
مى دانيم كه وزش هوا در كشاورزى و آب آشاميدنى و دامدارى و يا دريانوردى و خيلى مسايل ديگر و به طور كلى ادامه ى حيات به آن وابسته است و اين نسيم است كه همه چيز را به نحو احسن متحول و سازنده است در كل بايد گفت كه؛ رنسيم هوا خاصيت ها و منافع بسيارى نهفته است.
جو پالايشگاه سازنده
... و تحت ظل غمام (10) و در پناه اين جو،
اضمحل فى الجو متلفقها(11) خنثى مى شود در آن، آن چه را كه بدان رسد.
و عفا فى الاءرض مخطها(12) و در عافيت و سلامتى نگه مى دارد زمين و هر آن چه را كه در آن است.
علم امروز به ما مى گويد: قشر هوا يا جو اطراف كره مانند پرده ى بسيار نازك غبار و يا همچون سايه ى كمرنگ، دور كره ى زمين را فرا گرفته است.مى دانيم كه ابر كم رنگ است و همچون سايه ى چيزى، تيره نمى باشد.
به معانى برخاسته و مفهوم شده از جملات كلام على (عليه السلام) دقت كنيم.
ظل غمام اين جمله سايه ى ابر نيست؛ بلكه وضع جو را همانند سايه اى از ابر تشبيه نموده است و تشبيه على (عليه السلام) درباره ى وضعيت و شكل و رنگ جو، چقدر دقيق و به جا آمده است.يعنى كسى كه از فضاى دور و خارج از جو زمين اگر كره ى ما را مشاهده كرده و عكس گرفته اند؛ اين چنين ديدند كه اطراف كره ى زمين را غبار و يا همچون سايه همچنين سايه فرا گرفته است.
نكته جالب اينجاست كه حضرت على (عليه السلام) بيرون از كره زمين يعنى به سفر فضايى نرفته، اما وضع آن را به طور دقيق بيان فرموده است.افرادى كه امروزه به فضا رفته و از نزديك كره ى ما را مشاهده كرده و عكس گرفته اند؛ اين چنين ديدند كه اطراف كره ى زمين را غبار و يا همچون سايه فرا گرفته است.
در واقع آن حضرت اولين كسى بود كه اين موضوع مهم را بيان نمود. و ايشان در ادامه مى فرمايد كه در پناه اين جو است هر آن چه را كه به آن مى رسد، هر قدر كه هست، از شدت و زيادى آن مى كاهد و در اين جو است كه اثرات بد آن ها خنثى مى شود، و در اين جو، بلاياى آسمانى از قبيل: سرما و گرماى شديد، تابش بيش از حد نور خورشيد و ضرر شهاب ها خنثى و از زيان آن ها كاسته مى شود. و اين جو است كه هر آن چه از فضاهاى دور، بر ما مى آيند، ما را در عافيت و سلامتى و در امان نگه مى دارد.
از اين كلام پر معناى حضرت على (عليه السلام) دانسته مى شود كه جو زمين خيلى چيزها را تحويل مى گيرد و در آن جاست كه آن ها پالايش و تصفيه مى شوند. زيرا مطابق كلام حضرت كه مى فرمايد: از وجود همين جوى كه اين كارهاى مفيد را انجام مى دهد، ما در عافيت و سلامتى به سر مى بريم.
اين كلمات دقيقا، مطابق كشفيات علوم روز در اين زمينه است كه حضرت چندين قرن پيش، آن ها را بيان داشته است و كشفيات امروزى چيزى غير از اين هم نيست.
تلفيق: به معناى درهم كردن و سازگار شدن چند چيز در يك مجموعه است، همانند جو زمين كه همچون كارخانه و يا پالايشگاهى است كه انواع واردات خود را از قبيل سرما و گرماهاى هولناك از فضاى دور و تابش بيش ‍ از اندازه ى نور خورشيد و مسايل ديگر كه از فضاى دورتر به آن مى رسد، تحويل گرفته و درهم مى سازد و براى تاءمين مصالح زمين به همديگر ربط مى دهد. به طور مثال با تبديل آنها به جنس مفيد و مورد نياز حياتى ما، آن را به اندازه ى لازم به ما مى رساند. يعنى جو، ضررهاى آن را مى گيرد و از افت ها و و عوارض جنبى را پالايش مى كند و آثار زيان بار آن را پاك سازى و براى ما مى فرستد.
در زمان هاى قديم كه عنوان و بحث جو مطرح نبود و مردم جز مشاهده ى پرنده ها، از بقيه اوضاع بالاى سر خود بى خبر بودند و روى اين مساءله مهم آگاهى چندانى نداشته و حتى كلمه ى ((جو)) زياد رايج نبود و به كار نمى رفت و اگر هم بعضى بر زبان مى آوردند، آن به معناى دور و بر محيط خود منظور داشتند. حضرت على (عليه السلام) در چنين زمانى كه نه علم و نه ابزار مدرن به وجود آمده بود، مهمترين موضوعات روى زمين و جو و بالاتر از آن را به وضوح بيان نمود، بدون اين كه كسى در آن زمان قدرت درك معانى سخنان آن حضرت و شخصيت او را دريابد. متأسفانه در حال حاضر كه هم علم و هم ابزار مدرن به وجود آمده است، مى بينيم كه جهان از اين شخصيت و بياناتش هنوز هم غافل است.

afsanah82
07-22-2011, 10:21 AM
جو مرتفع و باز دارنده
حضرت على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
اللهم رب السقف المرفوع و الجو المكفوف الذى جعلته مغيضا لليل و النهار.(13)
بار خدايا! اى پرودگار اين سقف بر افراشته و مرتفع و اين جو نادانى و باز دارنده ! آن ها را قرار شان دادى كه فروكش كننده و باز دارنده اثرات شب و روز باشند.
مراد از سقف بلند و مرتفع، جو زمين است.جوى كه براى زمين كارهاى مهمى انجام مى دهد و فوايد آن استمرار حيات تمامى موجودات روى آنست. و در توضيح اين سه جمله و معانى بر خاسته از آن، مسايل ريز بسيارى هست كه براى درك بيشتر اهميت آن ها بايد چندى از موارد مربوط به آن ذكر شود.
ميدانيم شب هنگام، آسمانى كه حاصل آن سرماى شديد و هولناك است و روز هنگام، تابش زيادى نور خورشيد كه حاصل آن گرماى طاقت فرسا و اشعه ى زياد است، هر دو براى كره و حيات آن زيان بار است. با چنين اوضاعى حضرت در آن زمان به فروكش كردن آثار زيان بار حاصل از، سرماى شب و گرماى روز توسط جو اشاره داشته و آن را براى مردم تبيين نموده است. و در اين زمينه اولين نظريه را بيان نمودند و ما را از شدت و ضرر شب و روز فضايى، باخبر ساخت. و علاوه بر آن، آثار متنوع ديگرى مثل بمباران زمينن هر روزه، به توسط هزاران شهاب ريز و درشت، كه همه ى اين ها براى سلامت كره زمين و حيات تمامى موجودات و پديده هاى مختلف تهديد كننده است خبر داده و مى گويد: اين جو نامرئى كه به چشم نمى آيد، فروكش كننده و بازدارنده ى تمام اثرات نامطلوب آن است، و در همين جايگاه است يعنى اين جو، براى زمين و سلسله مراتب اكوسيستم حيات آن، سينه سپر مى كند و بلا گردان آن است.
در قديم الايام كه مردم آن زمان شناختى نداشتند و حال و احوال آن را نمى دانستند، حضرت على (عليه السلام) چندين بار در كلامش به موارد علمى متنوع اشاره داشته و آن ها را براى مردم بيان مى نمود. گاهى توسط دعا، مسايل مهمى را مطرح مى كند تا شايد كسى كه در آينده، اين معانى را درك كند. زيرا مخاطب على خدايى است كه آفريدگار و مدبر حيات و همه چيز ما است، و او را با كلامى كه برخاسته از آشنايى علمى وى از پروردگارش مى باشد، به نيايش او مى نشيند.و براى آيندگان به ارمغان مى گذارد.
جو يا لايه هاى دارنده ى هوا
علم امروز به اين جا رسيده كه فضاى بى كران آسمان ها، آن قدر وسيع است كه نمى توان روى وسعت آن محاسبه و يا فرضيه و يا انديشه اى ارايه كرد. ولى درباره ى كهكشانهاى بى شمار كه بيليونها تخمين زده شده و هر كهكشان مجموعه اى از بيليون ها ستاره است و بين هر ستاره با ستاره اى ديگر در هر كهكشان، و همين طور هر كهكشان تا كهكشان ديگر فاصله بسيارى است.
اما درباره ى ستاره ها كه در اين فضاى باز و لايتناهى آسمان ها غوطه ورند، اين همه ستاره در واقع جزيى از اين فضا را اشغال كرده اند. به فضاى اطراف هر ستاره در هر كجا كه باشد، آسمان گفته مى شود. پس هر جايى از اين فضاى بسيار وسيع و گسترده را هم آسمان مى گويند؛ هر چند كه همين دلالت بر گوشه اى از كل آسمان ها دارد، بنابراين وقتى صحبت از آسمان مى شود، بايد معلوم شود كه در آسمان كجا و كدام سمت و كدام ستاره و كدام كهكشان منظور است؟
حضرت امام على (عليه السلام) مى فرمايند:
و كيف علقت فى الهواء سمواتك
بار خدايا، چگونه آسمان هايت را در هوا معلق نگاهداشته اى؟!
هوا وزن دارد و هر ذره ى آن داراى حجمى است.مى دانيم كه در فضاى دور و وسيع آسمان ها هوايى وجود ندارد، پس اين سماواتى كه در آن هوا وجود دارد، همان لايه هاى جوى است كه هر لايه ى آن يك وضع خاص دارد و كار خاصى انجام مى دهد، و اين چند لايه به نحوى متمم و مكمل كارها و برنامه هاى همديگرند و روى هم رفته، گويى يك سازمان و يك تشكيلات خاص در يك نظام و براى منافع اهل زمين عمل مى كنند و اين كار لايه هاى جوى، شگفتى و تحسين همگان را از اين پديده و آفرينش الهى بر مى انگيزاند.
((و چگونه آسمان هايت را در هوا معلق نگه داشته اى؟!)) يعنى به اين مقارنه ى هوا با اين محدوده از لايه ها، آسمان ها گفته شده است و اگر هوا ذكر نمى شود، اين آسمان ها براى اين ناحيه، مشخص نبود. پس به هر ناحيه از اين لايه ها كه داراى طول و عرض بسيار است، آسمانى گفته شده و چند لايه ى آن به عنوان آسمان هاى زمين نام گرفته است.
لذا مى گويد كه چگونه ((علقت فى الهواء سمواتك)).
منظور آن حضرت خبردار كردن ما از آن نواحى است. يعنى ما دنبال كار رفته و بقيه ى امور را دريابيم تا بهتر و بيشتر، خورده ريز مسايل را پى گيرى كنيم. به اميد اين كه انسان در ترقى و افزون دانش خود، به راه و جايى براى تلاش و تحقيق در آن نواحى دست يابد.
خلاصه آن كه از كلام امام على (عليه السلام) اين چنين استنباط مى شود كه در اطراف زمين يا ناحيه ى جوى، چند لايه وجود دارد كه همگى از هوا تشكيل شده اند و هر سمتى و هر ناحيه اى از فضاى لايتناهى را ((سماء)) آسمان گويند و كلمه ى آسمان و آسمان ها منحصر به جايى خاص نمى باشد، پس چند لايه يعنى اين چند ناحيه جوى را كه ((سماوات)) آسمان ها به كار رفته است، چند لايه بودن اين جو را براى اولين بار به ما بيان فرموده است.
هوا و فضا، دو موضوع جداگانه
دعا بهترين وسيله ى ارتباط بين انسان و پرودگار است و بيشترين هدف و نتيجه گيرى از دعا خوانى، انسان سازى و پرورش روح به صفا و محبت و بندگى است؛ تا در پرتو آن، رفتار و كردارمان به خير و صلاح و نيكى و طلب ثواب همواره نمايان شود و همچنين دعا عامل تقويت و غلبه انسان بر هواهاى نفس است تا مبادا انسان، به كارهاى ناپسند و گناه و خطا مرتكب شود.
در دعاهايى كه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه ى معصومين (عليه السلام) به دست ما رسيده، در آن خواص و فايده و سر و اسرار بسيارى نهفته است و از جمله فوايد دعا، جلب توجه انسان به مسايل و موضوعات مهمى از طبيعت است كه اين، تعريف گوشه هايى از آفرينش پروردگار است.
دعاى جوشن كبير يكى از دعاهاى معروف است كه از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده است و حضرت مردم را به خواندن اين دعا سفارش ‍ بسيار نموده است. اين دعاى بزرگ كه سرتاسر آن، جهت دادن و راهنمايى و آموختن انسان به نيايشى سالم و منقطى با خداوند است و تمام جوانب زندگى بشر، در ارتباط با آفريدگار خود را در نظر گرفته و در لابه لاى اين دعا، نكات بسيارى از موضوعات گوناگون آفرينش اين جهان ديده مى شود كه قابل تفكر و تاءمين است.
نگاهى به فرازى از اين دعا بيانگر اين است كه انسان از راه شناخت طبيعت و جهان، همواره رابطه و تماس خود را با پروردگارش، بر پايه ى عقل و دانش، وصل و مستحكم سازد.
يا من له الهواء و الفضاء(14) بار الها! اى آن كه از براى تو است اين هوا، و فضاى بى نهايت گيتى.
اين جمله ى كوچك كه حامل معناى مهمى است، دانستن موضوع آن براى انسان، بسيار گران تمام شد، يعنى صدها انديشمند و متخصص طى ساليان متمادى و با استفاده از ابزار و تجهيزات پيشرفته و مدرن بود تا به اين مسايل مهم پى برده اند. ولى آن حضرت قبل از 13 قرن، و بسيار جلوتر از اين انديشمندان، مطلبى را ساده و خلاصه بيان مى كند و ما را از موضوعى مهم آگاه مى سازد.
يكى از قديمى ترين تشخيص موضوع دو گانه بودن اوضاع بالاى سر ما، در اين جمله ى دعا به صورت واضح، بيان شده و ما را از وجود جو و فضاى بعد از آن با خبر كرده و اين دو را به عنوان يك موضوع نگفته است. چون بحث جو، جدا و سوا از فضاى خارج بعد از آن است و امروز به خوبى دانسته شد كه جو، جدا و سوا از فضاى خارج بعد از آن است و امروز به خوبى دانسته شد كه جو، يك لايه و پوششى در اطراف كره ى زمين ، با وسعت دهها كيلومتر است و سپس اين محدوده تمام مى شود و مرزهاى جو تا جا به آخر مى رسد و بعد از آن وارد فضاى آسمان ها مى شويم، فضاى بى نهايت وسيع است، لذا آن حضرت آگاهانه در آغاز كلام خود، هوا و سپس فضا را ياد نموده و اكنون مى دانيم كه هوا و جو، بالاى سر ما است و پس از آن فضا است. مردم امروز به تدريج اوضاع و احوال جو با پوشش ‍ اتمسفر را به خوبى درك كردند، در حالى كه مردم گذشته، از جو و فضا، يا اتمسفر و خلا، اين دو دشمن آشتى ناپذير و اين دو متضادى كه هيچ گاه با هم سازشى ندارند، هيچ گونه آگاهى نداشتند.
در آن سوى جو يعنى فضاى خارج، در واقع كويرى سرد و دورى از هوا است كه بلافاصله بعد از جو زمين شروع مى شود. فضايى مرده، نه هوا و نه زندگى. ولى در زير اين جو، زندگى بر روى زمين به دليل وجود اتمسفر امكان پذير است.
در اتفاع صد كيلو مترى از سطح زمين، هوا بى نهايت رقيق است كه ارتفاع به مثابه مرز فضا در نظر گرفته شده است و همان گونه كه از فشا معناى مرز و حد، آن مشخص نيست، در واقع سخن آن حضرت بر همين نكته نيز دلالت دارد. ولى هوا يا جو، محدوده اى با عرض مشخص بين زمين و فضا است.
آن حضرت در اين دعا، چنين موضوعى را مطرح كرد. و آيا دانش امروز با تمام امكانات پيشرفته اش، سخنى به جز اين دارد؟ و آيا اين معانى كلامات آن حضرت در اين دعا، پس از گذشت بيش از هزار و چهارصدسال، كهنه شده و حقيقت آن حرف ها با حرف علم روز، مطابقش را از دست مى دهد؟ اين در صورتى است كه جو و فضاى آسمان ها يكى شود كه اين غير ممكن است؛ پس به همان اندازه، سخن آن حضرت حقيقت دارد و پا برجا و استوار است.
هوا و فضا دو موضوع جداگانه است و هر كدام وضعيت ديگرى است و علم روز، اين دو را هر كدام سوا و جدا از همديگر مى داند.
هوايى كه ديده نمى شود و چيزى به نام اكسيژن و عناصر ديگر كه در جستو جو هست به چشم نمى آيد، همانند فضا كه خالى است و در آن چيزى از اين ها وجود ندارد، يكى است. لذا تشخيص اين دو از همديگر امرى است خارق العاده و مهم. چون ممكن است كه اين دو به چشم ما يكى به نظر برسد و ما در خطا قرار بگيريم و علاوه برآن، ارتفاع بسيار اين دو، كه در گذسته، كسى قادر با بالا رفتن نبوده و اين تكامل دانش و تجهيزات دقيق بود كه آن را به ما فهماند كه اين دو موضوع سوا و جدا از هم مى باشد.
به طور ساده اگر كسى از ما بپرسد كه بالاى سر ما چيست؟ مى گوييم هوا يا اقيانوس جو. و اگر از ما بپرسند كه بالاتر از جو و بعد از آن چيست؟ حتما خواهيم گفت فضا. و آنحضرت در زمانى كه موضوعى به نام جو وجود نداشت و صحبتى از آن در ميان مردم نبود، و هنوز بالن و هواپيما به بالا صعود نكرده بود، موضوع هوا و فضا را در يك جمله و در يك راستا مطرح مى كند و نكته جالب اين جا است كه امروز، اصطلاح علومى و دانشگاه، تدريس و تحقيق مى شود و امروز رشته اى است از اين علوم به نام هوا و فضا ناميده مى شود. و در واقع، آنحضرت براى اولين بار بود ككه اصطلاح ((هوا و فضا)) را بكار برد
بالاى جو سپر حفاظتى در برابر شهابها
روزانه هزاران ميليون شهاب سنگ، ذرات گرد و غبار و سنگهاى آسمانى به سوى زمين پرتاب مى شود. اگر جو يا اتمسفر زمين وجود نداشت، اين اجرام فضايى مى توانستند خطر عمده اى براى زمين و حيات بر روى آن وجود آورند. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
و اقام رصدا من الشهب الثواقب على نقابها(15)
و بر پا شد كمينگاهى براى جلوگيرى از شهابهاى رخنه گر، بر نقاب جو.
مى دانيم كه جو زمين باعتبار عناصر موجود در آن به هفت طبقه تقسيم شده اند، و هر طبقه يا هر لايه ى جوى داراى وظايفى خاص حفاظتى براى زمين است و در پرتو اين مجموعه ى جوى، روى زمين، زندگى و آسايش و در نعمت و لطف خدا قرار داريم.
و اقام: به معناى خداوند بر پانمود، رصدا: به معناى جايى كه براى نابودى شهابها و رفع خطر و زيان آن ها است، شهاب: كلمه مفرد است و جمع آن يعنى تعداد بسيار و بيشمار شهابها ((شهب)) گويند، ثاقب كلمه مفرد و جمع آن كه دلالت بر بسيار بودن اين رخنه گر تندرو است ثواقب گفته مى شود.
على نقابها: يعنى محل اين رصد يا بازدارنده و سپر حفاظتى در نقاب آنست و نقاب جو ا همان لايه ى رو، يعنى لايه ى هفتم است و همان جاست كه از شهابهاى ريز و درشت و سنگ و غبار در برخورد با آن متلاشى و بى اثر مى شود.
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: شهابها در برخورد با نقاب جو كه همان لايه رو ميباشد، متلاشى مى شوند. و دانش امروز مى گويد شهابها در لايه ى هفتم، يعنى همان لايه رو است، متلاشى مى شوند. پس نظريه حضرت على (عليه السلام) در اين باره آن قدر به نظريه دانش پيشرفته امروز شباهت دارد كه گويى هر دو نظريه از يك مركز تحقيقات اعلام شده است و همچنين ما را با خبر مى سازد كه در بام جو، شهابها بى شمارند و همگى به جهت سرعتى كه دارند، ثاقب يعنى نفوذ كننده اند و دانش ‍ پيشرفته ى امروز به توسط دم و دستگاهى كه به وجود آمد به حقيقت يكايك كلمات آن حضرت رسيده است.
و امسكها من ان تمور فى خرق الهواء بايده
و در همان جا از رخنه شهابها جلوگيرى مى شود تا اين كه در فضاى جو زمين، گستاخانه وارد نشوند و امروز دانسته شد سپر بلاى اين شهابها، همان بالا و سطوح جو يا به اصطلاح امروزيها لايه ى هفتم است و كسى اين سخنان را مى گويد لااقل خودش يك سفرى به بالاى جو داشته باشد و از نزديك، آن صحنه ها را ديده است ولى على (عليه السلام) آگاهانه و به درستى، موضوعات مهمى را به يقين تام، در ميان مردم آن زمان مطرح مى كند.
و امرها ان تقف مستسلمه لامره
در همان جاست كه شهابها وادار به تسليم مى شوند به جهت وضعى كه در آن ناحيه از جو دارد.
وادار به تسليم شدن، يعنى جلوگيرى از رخنه و نفوذ كردن است و به جهت از بين رفتن آن ها در همان ناحيه جوى است.
بشر امروز به اين موضوعات و اطلاعات علمى جو ((اتمسفر)) در پرتو تلاش بسيار دانشمندان و كارشناسان مربوط، آن هم با كمك ابزار و وسايل پيشرفته و همچنين با بهره گيرى از بالن هواپيما و موشك و ماهواره و آزمايشكاه و لابراتور بود كه دانسته شد وبا مرور زمان اين آگاهى ها به تكامل رسيد و جاى شگفتى و تعجب است كه حضرت على (عليه السلام) با جملاتى كوتاه، آن چنان مطلب علمى را بسيار دقيق و خلاصه باز گو نموده، آن هم در زمانى كه هيچ وجه اين اطلاعات جوى و حتى مسايل ساده ى اوليه را هنوز مردم آن زمان نمى دانستند، و على (عليه السلام) در زمانى اين سخنان را بيان نمود كه مردم، درك و فهم اين كلمات را نداشته و اگر مفاهيم كلام على (عليه السلام) را دقيقا با تشريح علمى هفت لايه ى جو و عناصر و كار هر كدام آن حضرت آن چنان ساده نيست كه ما از كنار آن بدون تفكر و تعمق بگذريم پس روا نيست كه درباره ى عظمت اين شخصيت والا نينديشيم.
دانستنيهاى از كره ى زمين
وجود گازهاى سمى در اءعماق زمين
اصطلاح جديد عقيم كننده و كشنده را امروز، گاه و بيگاه در رسانه ها مى خوانيم و يا مى شنويم كه يك سلاح شيميايى هولناكى است و باعث مسموميت است و برخى از آنها به نازايى و نابودى انسان منجر مى شود و كشورهايى مثل آمريكا و روسيه و غيره، قادرند انرا توليد و نگهدارى كنند تا با اصطلاح آنها در صورت بروز جنگ: از آن سلاح شوم بر عليه يكديگر استفاده شود.
و اين موضوع استفاده از گازهاى سمى و عقيم كننده را اگر صد سال پيش ‍ مطرح مى شد، نه كسى انرا مى فهميد و نه باور مى كردند، ولى در قرآن مجيد، هزار و چهار صد و بيست سال پيش به طور مكرر، اين موضوع ياد آورى شد كه خداوند قوم عاد را، به خاطر ستمكارى و فساد بيش از حد، به توسط نسيم و عقيم كننده نابود ساخت.
امام باقر (عليه السلام) بيش از هزار و سشصد سال پيش، موضوعات بسيار مهمى را مطرح مى كند:
و اما الريح العقيم فانها ريح عذاب تخرج من الارضين البسع و ما خرجت منها ريح قط الا على قوم عاد حين غضب الله عليهم... فيجوز اءن يكون فى الماء مثل ذلك (16)
و اما بدانيد كه آن نسيم عقيم كننده كه به يقين آن عذاب هولناكى است كه از درون هفت طبقه زمين خارج نشده مگر بر قوم عاد، آن گاه كه خداوند بر آن ها غضب كرد... و همان گونه است در آب درياها همانند آن ممكن است اين نسيم خارج شود.
بله اين سخنان در آن زمان بود كه مردم براى يافتن آب، چاهى را مى كندند تا به آب برسند و هيچ گاه پايين تر از آن نرفته اند و از اوضاع و احوال كمى پايين تر، خبر نداشتند ولى آن حضرت در همان زمان، از اعماق و دل كره ى زمين تعريف مى كند كه در آن جا مواد گداخته اى كه به توسط گازهاى گرم و متنوع در حال جوش و خروش است كه در صورت خروج آن از دل زمين، همچون هولناك است كه مى توان هوا و جو را آغشته و آلوده كند و حيات روى زمين را كاملا نابود سازد.
تخرج من الاءرضين السبع ((كه خارج مى شود از زير طبقه هفتم زمين)). يعنى عميق ترين جاى زمين، كه اتفاقا دانشمندان و متخصصان زمان ما، زمين و درون آن را بر حسب مواد و عناصر و احوالات آن، بر چند طبقه و لايه، تشخيص و نامگذارى كرده اند.
و از نكات جالب ديگر در سخنان آن حضرت كه مى فرمايد همان طور كه از درون و عمق زمين، اين نسيم سمى روى سطح خشك زمين خارج مى شود، از زير آب درياها نيز همان گونه است يعنى در سطح قاره ها و كف آب درياها همچون لايه اى نازك بر زمين است و در زير آن، طبقات ديگر هست كه در صورت خروج آن مواد فرقى ندارد كه در خشكى و كوهستان فوران كند يا در درياها، كه گاه و بيگاه باخبر مى شويم كه در اين و آن كشور، آتشفشانى از درون زمين خارج مى شود و از مواد مذاب آن جزيره هايى شكل مى گيرد.
و بنا به تشخيص زمين شناسان، مواد گداخته اى كه اين چنين فوران مى كند و بالا مى آيد و بر سطح زمين و يا از كف درياها خارج مى شوند اين ها از لايه هاى روى گداخته هاى هسته زمين است و نه از اعماق آن، و همواره با مواد مذاب، گازهايى از چند عنصر به هوا فوران مى كند، و بزرگترين آتشفشانى را كه در نظر بگيريم، در واقع خارج شدن ذره اى از مواد مذاب كه از مواد مذاب كه از سطح جوشان بطن زمين و نه از عمق و هسته زمين، آن مواد مذاب يا عذاب، به همراه آن نسيم يا گازهاى خطرناك فوران كند و بر سطح زمين بيرون بيايد، آن گاه چه خواهد شد؟؟
با اين اوضاع و احوال، دانشمندان بر اين عقيده هستند كه، كره زمين همچون بمب بزرگ و پر قدرتى است كه ما روى آن، بى خيال و آسوده خاطر زندگى مى كنيم در حالى كه زير پاى ما، اقيانوسى از مواد مذاب و گازهاى سمى است و هر لحظه، خطر انفجار عظيمى در كمين ما است.
و گاه و بيگاه، هسته يا درون زمين گوشه ى چشمى به ما نشان مى دهد و به ما هشدار مى دهد، مثل زلزله ها و آتشفشانها كه در اين جا و آن جا، از آن با خبر مى شويم.
و نمونه اى از آن آتشفشان ها، سال 1883 در جزيره اى به نام ((كار كاتوآ)) در كشور اندونزى رخ داد، و كوه اين جزيره بر اثر آتشفشان منجر شد و اين جزيره بر اثر انفجار شديد ناپديد شد و انفجار آن، موجهاى عضيمى به وجود آورد كه در ساحلهاى مجاور فرو ريخت و 163 دهكده را ويران كرد، بيش از سى و شيطان هزار نفر غرق شدند، انفجار با چنان صداى عضيمى رخ داد كه از فاصله 5000 كيلومترى شنيده شد، صخره ها تا ارتفاع پنجاه و پنج كيلومترى به هوا پرتاب شده اند، و تمامى اين ها براى ياد آورى ما است كه لحظه خطر مهيبى در كمين است با اين وضع، به لطف خدا، ما در نعمت و آسايش هستيم و زندگى با صفا داريم، پس جا دارد كه همواره شكر گذار درگاه خداوند باشيم و در محضر او مرتكب گناه و خطايى نشويم
زمين گهواره ى زندگى
وظيفه انبياء راهنمايى مردم و هدايت آن ها به سوى خدا و سعادت دنيا و آخرت است و شيوه رفتار انبياء با مردم همواره اين چنين بود،
و يحتجوا عليهم بالتبليغ و از راه تبليغ و منطق با مردم به گفتگو مى نشستند،
و يروهم الاءيات المقتدره و آيات و معجزات را كه حكايت از نيروى توانمندى است به مردم نشان ميدادند.
يثروا لهم ذفاين العقول و بر مى انگيختند عقل هاى مرده و به كار گرفته نشده شان تا دريابند مردم ((همه ى امور و مسايل زندگى را)).
من سقف فوقهم مرفوع از سقفيكه بالاى سرشان افراشته و مرتفع است.
و مهاد تحتهم موضوع و زمين گسترده زير پايشان همچون گهواره نهاده شده.
پيامبران از همه چيز اين هستى براى مردم بازگو مى كردند مثلا از زمين و وضعى كه دارد گرفته ته جو زمين كه همچون سقفى بر افراشته بالاى سرشان و غيره. سخن يا جوى كه بالاى سر مردم وجود دارد مرتفع و استوار و همچنين از زمينى كه زير پاى مردم همچمن گهواره اى وضع شده است. از اين سخنان حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه معلوم مى شود كه انبياء و خود على (عليه السلام)، نمى توانستند خيلى واضح تر و مفصل تر، موضوعات علمى را براى مردم زمان خود بازگو كنند، چون جايى براى درك و غهم مردم وجود نداشت و عقل هاى آن ها گويى از كار افتاده و مرده و آن ها همچون جاندار بى انديشه اى بودند. و با اين سخنان مختصر، عقل هاى خام و به كار گرفته نشده را بر مى انگيختند، و از راه آشنا كردن مردم با علم و طبيعت تواءم با خداشناسى، مردم را راهنمايى و ارشاد و اين چنين تبليغ مى كردند.
سخنان مختصر، وليكن پر محتوا بود و اين جمله ها براى بعضى ها كه انديشه آن ها تكان خورده و يا آن هايى كه بعد از اين مستعدتر مى شوند و تا حدودى ميتوانستند بيانديشند تا در پرتو تفكر و راهنمايى آن ها همچون جرقه اءول كارشان شود، و پس از اين كم كم آن ها دنباله كار را بگيرند و جستجو كنند و همين طور كم كم جامعه متحول به تعقل و ساخت و پرداخت و باعث دگرگونى در اضاع محيط و زندگى و توسعه و پيشرفت آن ها سبب شود، بنابراين با راهنمايى پيامبران نتيجه هاى خوبى نصيب مردم مى شد و آن ها بودند كه مردم را وادار به تعقل و. تفكر كنند و انديشه مردم را از بعد كم به ابعاد وسيع تر گسترش مى دادند و بمردم مى فهماندند كه دنيا همين نيست كه تصور ميكنند خود و كشاورزى ساده و حيوانات هستند بلكه دنيا وسيع تر و بزرگتر از اين حرفاها است و اين جهان، پروردگارى دارد و به مرور زمان، اندك اندك مردم را به دانش هاى گوناگون رهنمون مى ساختند.
((مهد)) به معناى گهواره است، مى دانيم گهواره در عين حال كه در حركت است، اين حركت گهواره با طبيعت جسم و جان كودك سازگار و باعث آرامش و آسايش كودكى كه در آن است، و هر حركتى آرام بخش ‍ نيست، چه بسا باعث آشفتگى و دلهره آور هم باشد، بنابراين زمينى كه همچون گهواره اى در زير پاى انسان است و دلالت بر حركت طبيعى سازگار و سازنده است و مدام بر حركت دلالت دارد.
حركت گهواره رفت و برگشت در وضعى و جايگاه خاص است يعنى همان حركتها در حال تكرار است، پس اين زمين كه همچون گهواره سازگار انسان، و اين حركتى كه سازنده حيات همگانى است، و در صورتى كه گهواره و يا كره ى زمين بايستد، خواب كودك را آشفته و او بى تاب و بى قرار مى شود، ويا بهتر بگوييم كه در اين صورت نظم جهانى در هم فرو خواهد ريخت و همه چيز از هم مى گسلد و آن حضرت در آن زمان به مردم مى فهماند كه زمين همواره در حال حركت است و نظامى دارد و از جو به عنوان چتر نجات براى حيات مردم مى گويد و اين سخنان در زمانى بيان شد كه دانشمندان آن روز ا زمين را ثابت مى دانستند يعنى داراى هيچ حركتى نيست و اكنون گفته هاى آن ها باطل شده و كلام على (عليه السلام) دقيق و تازه در دانش پيشرفته قرن ما مى درخشيد.
و دانش امروزى بشر با پيشرفت خود كه از همان راهنمايى هاى آغازين نشاءت گرفته از آن حضرت است امروز بدين حد كمال رسيده، مؤ يد سخنان على (عليه السلام) مى باشد و حرفى بالاتر از اين ندارد.

afsanah82
07-22-2011, 10:21 AM
كره زمين باربر ما، جو زمين سپر بلاى ما
امام على (عليه السلام) مى فرمايند:
1- الا و ان الارض التى تحملكم: آگاه باشيد زمينى كه شما را بر روى خود حمل مى كند.
2- و السماء التى تظلكم: و آسمانى كه شما را در پناه خود قرار مى دهد.
3- مطيعتان لربكم: فرمانبر پروردگار شما هستند.
4- و ما اصبحتا تجودان لكم ببر كتهما توجعا اليكم: كره و جو زمين هيچ گاه براى شما كارنيك و تلاش بسيار انجام نمى دهد يا به جهت منفعت رسانى براى شما.
5- ولا زلفه اليكم: و نه به سبب تقرب جستن به شما و يا دلخوشى شما.
6- ولا خيرتر جوانه منكم: و نه به خاطر اين كه اميدوار بخير و توقع نيكى از شما داشته باشند.
7- ولكن امر تا بمنافعكم فاطاعتا: ولكن آن ها مامورند كه براى منافه شما كار انجام دهند و آن ها اطاعت امر كردند.
8- و اقيمتا على حدود مصالحكم فاقامتا(17): و آنها بر اساس ‍ مصالح و منافع حياتبخش شما بر پا شدند و اين كار را بدين جهت انجام مى دهند.
آن حضرت در جمله اول اين را مى رساند كه همه ى ما بر اين كره، همچون بارى هستيم كه بر آن حمل مى شويم، بالطبع حامل به سوى جهتى و سمتى بارى را بر خود حمل مى كند و اين نشان دهنده حركت مدام كره ى زمين است در حالى كه ستاره شناسان آن زمان فكر مى كردند كه زمين ثابت است.
و جمله دوم را مى رساند كه جو آن، شما را در پناه خود قرار داده است.
قاعدتا پناه دادن به معناى مصون نگاه داشتن و حفاظت از بلاهاى گوناگون است.
در حالى كه آن زمان، مردم از جو و اوضاع و اهميت آن بى خبر بودند و علم امروز براى ما ثابت كرده كه در صورت نبودن اين جو، چه خطرات و بلاهاى هولناكى، كره ى زمين را تهديد مى كرد و آن را به نابودى مى كشاند، و اين جو، سپر بلاى ما است و ما را بلطف خدا محافظت مينمايند و در سايه و پناه آن، ما در امان هستيم.پس اين چنين نيست كه اين كره ى فعال، و جو خدمتگزار، از روى دوست داشتن ما و يا به خاطر دل ما، آن ها مدام در تلاش بى وقفه هستند.
و يا اين كه قصدشان اين باشد كه خير و بركت آن ها به ما برسد و يا دلشان براى ما بسوزد. و يا اين كه ارادت خودشان را بخواهند به ما نشان بدهند، و يا اين كه از ما توقع خدمت و انتظار خيرى داشته باشند، اين چنين نيست، بلكه بفرمان خداوند ماءمور شدند كه در خدمت ما، منافع طبيعى و حياتى در حدود مصالح لازمه زندگى و استمرار بقاى ما، در تلاش دائم ميباشند.
كره زمين بر حركت مداوم محكم و پايدار است
و انشا الاءرض فاءمسكها من غير اشتغال ((و زمين را بر پا ساخته، و آن را نگاهداشت بدون اين كه براى هميشه او را سرگرم و مشغول آن كند.))
بر پا نمودن كره ى زمين يكى از جلوه هاى آفرينش پروردگار است و يكى از عجايب اين پديده، اين است كه در هنگام تكامل آفرينش كره ى زمين با اين همه عظمت و وسعت، خداوند آن را به نحوى آفريد كه از آغاز شروع به كار تا به ابد همواره حيات و نظم و زندگى زمين برقرار است، و هيچ گاه خداوند سر گرم مراقب از ادامه حيات زمين و يا همواره مشغول آن باشد، اين چنين نيست، و كارى را كه خداوند انجام داده بسيار نيكو و تا اءبد محكم و پايدا است و چه است و چه زيبا است كلام على (عليه السلام) در نهج البلاغه در اين باره كه مى فرمايد، بر پايى زمين بدون اين كه خداوند همواره مشغول و مراقب و سر گرم حيات آن باشد، كامل و ابدى آفريده است.
2- و اءرساها على غير قرار (آن را ((كره زمين)) بر غير توقف و قرار داشتن، محكم و استوار ساخت). يعنى همواره در بى قرارى پايدار است، اين بى قرارى همان حركتهاى وضعى و انتقالى است يعنى كره ى زمين با حركت مداوم به حيات خود ادامه مى دهد، همان گونه كه حيات انسان در گرو حركت و فعاليت است و بدون تحرك و كار و تلاش مرده و بيجان است، و كره ى زمين نيز به حركت و فعاليت، محكم و پايدار است.
سخن با ارزش ح 2ضرت على (عليه السلام) از روى آگاهى و برخواسته از نيروى الهى است كه بر او پرتو افكنده، و براى مردم زمان خود كه غافل از همه چيز بودند وضع زمين را از بنياد كار آن تعريف مى نمايد و مردم آگاه و پيشرفته امروز، كلامى بالاتر از اين را ندارند كه عرضه كنند، و اگر همه ى دانشمندان متخصصان علوم متنوع، يك جا جمع شوند و آخرين كلام و عصاره نتيجه كل انديشه آن ها اين است كه حيات و بقاء كره ى زمين همواره وابسته و در گرو جريان حركت وضعى انتقالى است.
و يكى از معانى برخاسته از اين جمله كلام على (عليه السلام) اين است كه دلالت بر كار و حركت وضعى و انتقالى كره ى زمين از روز نخست بوده كه به همين شكل و يكنواخت در جريان بوده است و آن حضرت هزار و دويست سال قبل از گاليله و غيره، به طور مكرر از كروى بودن و حركت كره ى زمين براى مردم گفته بود.
3- و اقامها بغير قوائم ((و كره ى زمين را بر پا ساخت بدون اين كه نگه دارنده اى در اطراف آن وجود داشته باشد)) يعنى كره اى بسيار بزرگ و شنگين و با عظمت در فضاى خالى و باز آسمان نصب شده بدون اين كه به جايى نگه داشته شده باشد بر خلاف آن هايى كه در آن زمان اعتقاد داشتند كه زمين بر شاخ گاو قرار دارد و افكار غير معقول بسيارى كه در آن زمان وجود داشت.
4- ورفعها بغير دعائم ((و بلندش نمود در فضاى آسمان ها، بدون ستون هايى كه آن را زير نگه دارند)).
5- و حصنها من الاود و الاعوجاج ((و آن را ايمن ساخت از فرسوده و كهنه شدن و همچنين از كج و تاب دار شدن كره ى زمين)).
يعنى بدون اين كه از حالت كروى بدون، در آيد، چون احتمال دارد در صورتى كه كار محكم نباشد به مرور زمانهاى بسيار طولانى، كره ى زمين فرسوده و يا از نظم طبيعى بدر شود و يا از حالت و شكلى كه دارد تغيير كند و به شكل ديگر در آيد، و على (عليه السلام) به ما مى رساند كه استوارى و ثباتت حيات كره و حفظ شكل و وضع آن را وابسته به حركت وضعى و انتقالى آن نسبت ميدهد
6- و منها من التهافت و الانفراج ((از باد كردن كره و يا از شكافتن و ترك برداشتن و متلاشى شدن آن جلوگيرى نمود)). يعنى هيچ گاه از نظم و قاعده اى كه دارد خارج نخواهد شد، و سخن از وضع عجيبى است كه اگر خداى ناكرده تمام ذرات عناصر كره ى زمين از همديگر جدا شوند و فاصله بگيرند، آن گاه كره ى زمين متورم و باد مى كند و سپس ‍ متلاشى مى شود
7- اءرسى اءوتادها كوههاى مرتفع و سر بر آورده را جايگاهى سخت و محكم گردانيد)).
8- و ضرب اءسدادها ((بر بست مانعهايى همچون سد محافظ در تمام اطرافش)). مى دانيم كه جو زمين همچون سد محافظ از گزند شهابها و از آسيب سرما و گرماهاى هولناك فضايى است و موصون مى كند كره ى زمين را از تابش هاى زياد نور خورشيد، و پالايش نور افشانى خورشيد بحد لازم زمين و موارد بسيارى ديگر، كه اگر اين سد و سپر محافظ نبود زمين در معرض آسيبها و خطرات گوناگون قرار مى گرفت
9- و اءستفاض عيونها و چشمه ها و منابع آبى آن را. به جوش و خروش در آورد.
10- و خد اءوديتها و اوست كه سرزمينهاى مرتفع وبر آمده را بر كره نمايان ساخت. ((كه منظور همان قاره ها و جزاير است)).
11- فلم يهن ما بناه پس آن چه را كه ساخت سست و فرسوده نگشته.
12- و لا ضعف ما قواه ((و آن چه را كه محكم و سخت آفريده هرگز ناتوان و ضعيف نمى گردد.
اگر كارشناسان مختلف مسايل كره ى زمين، روى علل پايدار بودن كره و ادامه حيات و نظم آن تحقيقات دقيق و جدى اءنجام شود و بدانند كه با چه برنامه و شرايطى مى تواند باشد، و يا اين كه بر عكس يعنى اگر روزى فرا رسد كه كره ى زمين از هم فرو پاشد، بالاءخره لين هم نظم قاعده اى دارد، يعنى زمين بايد چه مراحلى را طى كند و چه برنامه هايى را از دست بدهند و آن گاه به اين روز و اين وضع منجر شود، تمام اين موارد در چند جمله كلام حضرت على (عليه السلام) استنباط مى شود و به خوبى دانسته و معلوم مى شود و اين خود يكى از موارد مهمى است كه آن حضرت از آغاز كار و بنياد كره ى زمين از لحاظ علل ادامه حيات و حفظ بقاء آن و يا علل از بين رفتن كره و طرز فرو پاشى آن سخن گفته است، و اين خودش مسئله ساده اى نيست.
كره ى زمين از مسيرى كه دارد خارج نمى شود
حضرت على (عليه السلام) درباره ى وضعيت حركت كره ى زمين، براى ما اين چنين تعريف و توصيف دارد: فسكنت على حركتها من اءن تميد باءهلها اءو تسيخ بحلمها اءو تزول عن مواضعها(18) پس آرام و ساكن گشت كره ى زمين بر حركتى كه دارد، بدون اين كه اهل زمين را بجنباند. و يا اين كه آن ها را كه بر خود دارد آشفته و برنجاند. و يا اين كه از مواضعى كه دارد خارج شود.
يعنى كره ى زمين كه همواره در حال حركت و طى كردن مسيرى است در همان حال به نحوى حركت مى كند كه آرام و ساكن است به طورى كه هيچكس متوجه حركت آن نمى شود و گويى در يك جا مانده و هرگز ساكنان بر خود را، از بد حركتى نمى آزارد و هرگز از مسيرى كه در آن، همواره در حال حركت است خارج نمى شود.
در عنصر ناآگاهى و عدم توسعه و پيدايش علم و تكنولوژى، يعنى هزاروچهارصد سال پيش در سرزمين مجهول عربستان، حضرت على (عليه السلام) نكات مهمى را از وضعيت كره ى زمين براى مردم زمان خود سخنانى بيان مى فرمايد، و زمان ما كه مردم سال 2000 را، در اوج توسعه علم و دانش هستند، دقيقا به جايى رسيده اند كه كلام آن حضرت را تاءييد و جز اين حرف بهترى را هم ندارند كه بگويند و ارايه بدهند.
كره ى زمين كه همواره در حال حركت است، ساكن و آرام است بر پايه همين حركت وضعى و انتقالى است و معمولا در هر حركتى پس از مدتى، خسته كننده و موجب آزردگى مى شود، و يا هر حركتى احتمال لرزش و تكان هاى شديدى در سر راه خود دارد، و يا مدام در حال حركت بودن امكان لغزش و انحراف و خارج شدن از مسير وجود دارد.
و تنها حركت كره ى زمين با آن سرعتى كه دارد آرام بخش و ساكن است، بدون اين كه عوارض و اثرات بد و خطرناك داشته باشد، حركتى كه عامل حيات و بقاء تمامى موجودات است و حركتى كه سازنده طبيعى زيبا و حركتى كه خير و بركت آن در هر چيزى و هر جانمايان است و اشاره آنحضرت بحركت داشتن زمين در مسير خاص، كه امروز بعنوان خط سير مدار گردش زمين)) شناخته شده است
حركت كره زمين به دور خورشيد
گفتيم كه در زمانى كه ستاره شناسان بر اين عقيده بودند كه زمين ثابت و مركز جهان است و خورشيد و ماه به دور زمين مى گردند، در همان زمان، امام، صادق (عليه السلام) درباره ى زمين بر خلاف اعتقاد و نظر دانشمندان وقت، كه قرنها با افكار خود در خطا به سر مى برند و نمى دانستند كه در چه اشتباهى قرار دارند، آن حضرت مى فرمايد:
افلاترى كيف كان يكون للناس هذه الامور الجليله التى لم يكن عندهم فيها حيله فصارت تجرى على مجاريها لا تنفتل و لا تنخلف عن مواقتها لصالح العالم و ما فيه بقاؤ ها.(19)
آيا مگر نمى بينى كه چگونه اين وضعيت براى حيات مردم، چه گرانبها است، و بدون آن، توانايى بودن ممكن نيست، همانا كه زمين همواره در حال چند گونه حركت در مدار و مسير معين و خاص خود است و به گونه اى حركت مى كند كه هيچ گاه منصرف و يا منحرف از آن مسير و جهت هاى معين نمى شود و از آن زمان معين كه در اين حركتها برايش ‍ مشخص شده عقب نمى ماند، چون اين برنامه ى منظم براى صلاح زمين و آن چه را كه در آنست مى باشد.
متخصصان علوم طبيعى در تحقيقات وسيعى كه انجام داده اند مى بينيم كه تمامى گفته هاى امام صادق (عليه السلام) مطابقت دارد با اين تفاوت كه آن حضرت بيش از هزار سال قبل از دانشمندان و مكتشفين و محققين، اين موضوعات را بيان فرموده است. و نتيجه تحقيقات و عصاره اندشه انديشمندان، اكنون بر اين است كه حيات زمين و تمامى پديده ها در گرو حركت چند گونه زمين به دور خورشيد وابسته و برقرار است.
و همچنين خبر از حركت چند گونه زمين، اهميت بسيارى دارد در حالى كه زمان آن حضرت، كسى از حركت چند گونه زمين خبر نداشت. وهمچنين اگر سرعت حركت كره ى زمين بيشتر از اين شود، آن گاه چه فاجعه عظيمى از به هم ريختن سازمان حيات زمين و موجودات فراهم مى شود و اگر از سرعت حركت معمولى كره ى زمين كاسته شود باز هم فاجعه اى بشكلى ديگر ببار مى آيد و نظم حيات را از هم ميگسلد، و اگر اين كره از مسير خاص ‍ خود به دور خورشيد رها شود و يا حركت آن از حركت خورشيد عقب بماند. به يقين كه فاصله سال و شب و روز و ماه و سال، از قاعده اى كه دارد خارج مى شود.
دانش امروز همان را مى گويد كه امام صادق در گذشته گفته بود. و وجود حيات و بقاء همه و همه چيز را در حركت زمين به دور خورشيد مى داند و دانستن موضوعات كلام با ارزش و پر محتواى آن حضرت، بحثهاى بسيار مفصلى دارد و ما به همين خلاصه اكتفا مى كنيم كه در زمان بدون آگاهى و دم و دستگاه مدرن، امام صادق (عليه السلام) از حركت و برنامه و قانون عواملى كه موجب آورنده ى حيات تمام موجودات است براى مردم زمان خود با زبان ساده بيان نموده و امروز حرف بالاترى از آن كلام نداريم.
گردش وضعى كره ى زمين
از بيانات گهربار امام رضا (عليه السلام) درباره ى آفريدگار و آفرينش اين جهان، سخنان بسيار جالبى نقل مى كنيم كه بيانگر موضوعات مهمى است.
1- علمت اءن لهذا البنيان بانيا: به يقين دانستم كه از براى برپايى اين جهان آفريدگارى است.
2- فاقررت به مع مااءرى من دوران الفلك پس به او ايمان آوردم به آن چه را كه مى بينم همچون گردش زمين.
3- و انشاء السحاب و تصريف الرياح: و از برپايى ابرها و به راه افتادن بادها.
4- و مجرى الشمس و القمر و النجوم: و از حركت خورشيد و ماه و ستاره ها در مسير هايى معين.
5- و غير ذلك من الآيات العجيبات المتقنات: و غير از اين ها، نشانه هاى عجيب و دقيق و استوار بسيارى را كه ديدم.
6- علمت اءن لهذا مقدرا و منشا(20): به خوبى دانستم كه براى تمام اين ها كسى هست كه همه چيز را در نظام هماهنگى قرار داده و او است كه تمام اين ها را آفريده است.
و در توضيح جمله دوم: آن حضرت بيش از هزار سال قبل از آن ها كه فهميدند زمين در حال چرخش است، به طور صريح و ساده، چرخش زمين را بيان فرموده است. و در توضيح جمله سوم: از بر پا شدن ابرها سخن مى گويد در حالى كه آن زمان كسى نمى دانست كه ابرها چگونه ساخته و پرداخته مى شوند و شكل مى گيرند چون نظر آن ها بر اين بود كه نوع ابرها در بالا هميشه وجود دارند.
و تصريف الرياح يعنى در راه اندازى و بحركت در آوردن بادها، عامل و سبب و منشاءى دارد كه هوا متراكم و بجهتى، بادها بحركت در مى آيند و امروز معلوم شده كه شكل گيرى ابرها بدون حركت بادها ميسر نمى شود و اين دو در رابطه با هم، مورد بحث و تحقيق قرار مى گيرند و شكل گيرى ابرها و حركت بادها در واقع نتيجه حاصل شده از گردش وضعى زمين است.
و در جمله چهارم، آن حضرت از حركت خورشيد و ماه و ستاره ها يعنى منظومه شمسى در مسير و جهتى معين، بيان فرموده است و اين در حالى است كه در قرن ما كشف حركت خورشيد با تمام منظومه آن در جهت و مسيرى معين را با عنوان كشف بزرگ انسان ناميده و آن را مهمترين كشف قرن به ثبت رسانده اند يعنى دانشمندان پس از هزار و سيصد و پنجاه سال بعد از آن حضرت، اين موضوع مهم را دانسته اند.
و توضيح جمله پنجم: از عجائب بيشمار آفرينش سخن گفته و آن ها را شگفتيهاى بسيار دقيق در رابطه باهمديگر و هماهنگ و محكم و استوارند و اكنون براى همه معلوم شده كه هر چه در نظام خلقت جهان هست همه زنجير وار به هم پيوند دارند و تمام آن حلقه ها، مكمل و پديد آورنده حياتند.
و توضيح جمله اول و آخر بيانات آن حضرت در رابطه با آفريدگار و مدبر اين جهان كه با چنين وضعى آفريده يعنى از راه طبيعت، وجود خداوند را براى ما استدلال مى نمايد.
از چرخش وضعى، مشرقهاومغربها شكل مى گيرد
در زمانى كه تمامى ستاره شناسان بر اين عقيده بودند كه زمين مركز جهان و در يك جا ثابت است و اين خورشيد و ماه است كه به دور زمين مى گردند، دقيقا در همان زمان، امام صادق (عليه السلام) در اين بار سخنان بسيار و متنوعى از اوضاع جهان بيان نموده كه بر خلاف تمام افكار و نظريه دانشمندان و ستاره شناسان آن زمان بود و هر چند كه آن رو به حرفهاى آن حضرت از آن ها اعتنا نكردند ولى امروز دانش پيشرفته ستاره شناسى كه به اوج و كمال رسيده، مى بينيم كه مهر باطله بر تمامى حرفهاى ستاره شناسان آن زمان زده اند و گفته هاى آنها را بى اعتبار و دور از حقيقت و ياوه هاى عهد گذشته مى دانند، و در مقابل، سخن امام صادق (عليه السلام) و امامان و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)امروز بقدرى تازگى و مطابقت با علوم روز دارد به گونه اى كه دانش مدرن امروز، دقيقا بر اين عقيده هستند و حرفهايى را ميگويند كه امامان ما را در 1400 و 1300 سال پيش بيان نموده اند.
7- فجعلت تطلع اءول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب، فتشرق على ما استتر عنها فى اول النهار، فلا يبقى موضع من المواضع الا اءخذ بقسطه من المنفعه منها و الاءرب التى قدرت له.
پس اين چنين شد كه خورشيد در آغاز روز از طرف مشرق طلوع كند و از جايى كه طلوع مى كند در مقابل از جاى ديگرى از كره ى زمين غروب مى كند، پس در جايى كه نور خورشيد شروع به تابش مى كند جايى است كه در پشت زمين قرار داشت و ديده نمى شود و پس از آن جايى روى كره نمى ماند مگر اين كه سهميه خود را از خواص و منافع خورشيد بگيرد و آن اندازه استفاده هاى سر شارى كه برايش تعيين شده بهره مند مى شوند.(21)
در اين سخنان امام صادق (عليه السلام) چندين نكته مهم هست كه به ترتيب توضيح داده مى شود.
نكته اول: در زمانى كه مردم از كروى بودن زمين خبر نداشتند و علاوه بر آن، از چرخش وضعى زمين بى اطلاع بودند، آن حضرت مى فرمايد كه زمين هماره در حال چرخش وضعى است.
نكته دوم: آن حضرت جهت چرخش زمين را از سمت مغرب به طرف مشرق مى گويد و اين بر كروى بودن زمين هم دلالت دارد و اكنون مى دانيم كه زمين بر خلاف جهت حركت عقربه هاى ساعت، در حال چرخش ‍ وضعى است.
نكته سوم: از بيانات آن حضرت دانسته مى شود كه با پايدار شدن خورشيد از طلوع آن تا وقت غروب، نور خورشيد يكسان بر زمين نمى تابد و آن به جهت چرخش وضعى زمين در مقابل خورشيد است و امروز متخصصان علوم طبيعى با تقسيمات فرضى بر كره ى زمين، با محاسبات و اندازه گيرى ، نصف النهارات را مشخص كرده اند و آن حضرت با ذكر جابه جايى موضع زمين در مقابل نور خورشيد همواره از طلوع تا غروب تغيير شكل اندازه روشنايى روز و تاريكى شب، كم و زياد آن پديدار مى شود و سخن آن حضرت دقيقا مشابه آن تقسيمات فرضى است.
نكته چهارم: آن حضرت درباره ى دقت و نظم كار چرخش وضعى و هميشه بودن وضعيت يكسان زمين را به ما مى گويد.
نكته پنجم: آن حضرت درباره ى وابستگى و ضرورت حيات تمام پديده ها به پرتو خورشيد و تاءثيرات مهم و حياتبخش نور خورشيد بر زمين كه با چرخش منظم از آن بهره مند مى شود و بدون تابش نور خورشيدو حركت وضعى زمين: حيات وجود ندارد و نور خورشيد سرمنشاء ساخت و ساز حيات بر زمين است و بدون اين تابش، امكان زندگى براى تمام موجودات وجود ندارد.
نكته ششم: مى فرمايد كره با شرايط خاصى كه برايش مقدر شده، در آن حركت و حيات هست و بدون نظم و برنامه معين، خير و خاصيتى براى تمام پديده ها حاصل نمى شود. و اگر به خوبى دقت كنيم مى بينيم كه نظريه هاى گوناگون چندين دانشمند و مكتشف مثل گاليله و غيره، در جمله هاى اين سخنان امام صادق (عليه السلام) نهفته است با اين تفاوت كه آن حضرت قرنها قبل از كشفيات دانشمندان، همان موضوعات را مطرح كرده بود، به طور مثال مى بينيم كه آن حضرت بيش از هزار و صد سال قبل از گاليله، از كروى بودن و چرخش وضعى آن، سخنان بسيارى در اين باره بيان فرموده است.
در زمانى كه اروپا و علم و صنعتى به كار نبود، اگر نقطه پيشرفت و رشد ما با آن سطح علمى از همان زمان امامان معصوم شروع مى شد و تا به امروز ادامه داشت، آيا مى توانيم تصور كنيم كه امروز مسلمانان در چه حال و روزى بودند؟ و آيا مردم جهان در زمان ما در چه سطح ترقى و پيشرفت و عدالت بودند؟ به يقين كه به مراتب، جلوتر و پيشرفته تر بوديم.
فضا و ستارگان
فضا رفتن به روشهاى مخصوص خود ممكن است
انسان از دير باز شوق پرواز را در سر مى پروراند ليكن براى آن ها جز تخيل چيز ديگرى نبوده است، اما علم و دانش بشر معاصر آن چنان به مرحله ترقى و رشد رسيده كه اين آرزو از تخيل به مرحله واقعيت رسانيده است.
امروز مى دانيم كه در فضاى آسمان ها هر چند خالى و بدون هوا است ولى براى خود برنامه و قانونى خاص دارد، و حال كه انسان اين را دريافته، روى آن محاسبات، مركب يا سفينه هاى فضايى ساخته كه مى تواند با شيوه مطابق نظم قانون فضا به آسمان ها يا فضاى بسيار دور راه يابد و در آن به گشت و گذار و تحقيق بپردازد. حال به چند نكته از سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه در اين باره با دقت بخوانيم تا بدانيم كه آن حضرت اولين فردى در عمق تاريخ بود كه اين پيشنهاد را به بشريت داد و از نظم و قانون رفتن را براى مردم بيان نمود.
1- و خرق الفجاج فى آفاقها: و خداوند در هم نور ديدن اين راهها را به سوى فضا باز گذاشته (تا به هر جا كه بخواهند آمد و رفت كنند).
2- و اءقام المنار للسالكين على جواد طرقها: و بر پا نمود روشهايى براى رهروندگان با سواريهاى مخصوص آن راهها.
اين كلمات هرچند كه دو جمله مختصر است ولى حامل معانى وسيع است و باطنى پر عمق دارد، و اگر بخواهيم به ترجمه تنها اكتفا كنيم، آن وقت معانى واقعى آن ناقص، و ممكن نيست كه به مقصود معانى كلام آن حضرت برسيم، و اگر بخواهيم كه بهتر بدانيم، ناچاريم كه توضيح و تفسير بيشتر دهيم، تا بتوانيم به هدف و غرض اصلى معانى، آنچه كه حضرت على (عليه السلام) فرموده به آن دسترسى پيدا كنيم.
وخرق الفجاج فى آفاقها، در هم نور ديدن راه هاى فضايى به سوى آسمان به صورت اءمرى خارق العاده بيان فرموده تا اين كه در آفاق يعنى به فضاى بالا برسيم و دلالت دارد بر اين كه موضوع، مسئله ساده اى نيست و بسيار مشكل و براى نفوذ و رخنه به اين راهها بايد به صورت خرق يعنى بشيوه خارق العاده اى و با كمك نيرويى باشد يعنى غير از شيوه هاى مرسوم باشد، تا بتوان به آفاقها يعنى در ارتفاعات بسيار دور فضا رفتنن ممكن شود.
و اقام المنار للسالكين على جواد طرقها: يعنى خداوند قانون و نظامى وضع نمود براى آن ها كه ره روندگان و يا فضانوردان كه بر سواريهاى مخصوص آن راهها است تا در اين راه غير عادى، از جهات مختلف زمين به سوى فضا بروند، البته ما مى دانيم سيستم سوارى خيابان و جاده با سيستم سوارى فضا پيما فرق بسيار است.
و اين كلام على (عليه السلام) براى آن ها كه اهل علم و دانش هستند، بسيار با ارزش است، او در زمانى چنين سخنانى را بيان مى كند آن هم براى مردمى كه جز اسب و قاطر و الاغ و گارى سوارى نشده و نديده و نشنيده اند، و ممكن نبود كه آن حضرت مى توانست بيشتر بفهماند به اين مردم كه از هيچ چيز با خبر نبودند، و به گمان بنده اگر آن حضزت با توضيح بيشتر از وسايل و امكانات امروزى همچون موشك و سفينه هاى فضايى و غيره را تعريف مى نمود، آن گاه مردم آن زمان به طور يقين نه تنها باور نمى كردند بلكه چه بسا براى آن ها خنده آور هم بود، همان گونه كه گاليله كه نزديك به زمان ما هست و مقدارى از علم و دانش و صنعت هم در آن زمان به وجو آمده بود، او را به اتهام كفر گويى به خاطر ادعاى گاليله بر كروى بودن، چه مصيبتها و چه بدبختيها نبود كه بر سرش نياورند.

afsanah82
07-22-2011, 10:21 AM
على (عليه السلام) آشنا به راه هاى آسمان
راه شناسى خلبانان هواپيما، آن هم در فضا مرتفع جو، خواه در روز و يا در شب تاريك، حتما مستلزم دانستن قوانين سفر و شناخت جو و جغرافيا لازم است و مثال ساده بگوييم تا بعضى ها بهتر بفهمند، كره ى زمين و ماه هر كدام همچون فرفره چرخان در حال چرخش وضعى و انتقالى هستند، پس ‍ باى جابه جا شدن و سفر بين اين دو كره، با اين وضعيت خيلى مشكل است بنابراين محاسبه و شناخت مسايل فضايى، حركت و سفر از اين به آن، حتما دقت و شناخت لازم نياز است مثل هر كارى كه راه و روش ‍ مخصوص خود دارد.
كره ى ماه هميشه به يك اءندازه از كره ى زمين فاصله نداردن بعضى روزها قرص ماه را در كنار و پايين زمين و بسيار بزرگ مى بينيم و گاهى در شب اءو را در بالاى سر خود، كوچكتر مى بينيم و هر لحظه بين ماه و زمين اختلاف مسافت است و علاوه بر آن هر ثانيه، اختلاف مكان بين اين دو كره به وجود مى آيد، يعنى اين دو در يك جا ثابت و در يك فاصله معين قرار ندارند و در ميان تمام كرات جهان همين وضعيت است لذا راه شناسى بين كرات در آسمان مستلزم دانستنن كامل قوانين فضايى و آگاهى دقيق از وضعيت كليه كرات، لازم و ضرورى است.
مثلا از كره ى ماه اگر بخواهى به زمين بگردى و در آمريكا پياده شوى، اگر از همان جا با يك هزارم ميليمتر اشتباه در محاسبه حركت كنى، ناگاه خود رادر ميان كوههاى يخى قطب و يا در ژاپن و يا در سط اءقيانوس مى بينى، و اگر خطا كمى بيشتر باشد آن گاه زمين را از آنجا گذشته خاهى ديد.
در زمان قدين هيچ كس نمى دانست و در اين فكر نبود كه اين فضاى باز، و خالى آسمان، راهها دارد و براى طى كردن مسافت به كره اى ديگر، شناخت و محاسبه دقيق لازم است چون امروز مى دانيم كرات در حال حركت انتقالى و چرخش وضعى هستند و كره اى ثابت و ايستا در آسمان وجود ندارد ندارد و تمام كرات هر كدام با سرعت وحشتناك در حال چرخش ‍ است و در عين حال هر كدام با سرعت وحشتناك در حال شرخش است و در عين حال هر كدام با سرعت مهيب و ديوانه وار در حال حركت پر شتاب به جهتى مى باشند، لذا حركت و سفر از هر كره به كره ى ديگر، شناخت بسيار دقيق و آشنا بودن به كليه مسايل فضايى لازم است چون با اندك اشتباه و لحظه اى غفلت، فاجعه ببار خواهد آمد و مسافر در وادى وسيع آسمان ها به نيستى خواهد رفت.
نزديك به هزار و چهارصد سال پيش، از جو شناختى وجود نداشت قبل از اين كه شخصى به فكر سفر به فضا، در ذهن خود خطور كند در همان زمان على (عليه السلام) از علوم مختلف بسيار مى گفت و يكى از آن موارد، از راه هاى آسمان در ميان كرات به مردم خبر مى دهد و اءو فرمود: سلونى قبل اءن تفقدونى، ((از من هر چه مى خواهيد بپرسيد قبل از اين كه من از شما بروم)).
سلونى عن طرق السموات فانى اءعرف بها من طرق الارض . ((از من بپرسيد از راههايى كه در آسمان ها است به يقين كه من به آن راهها آشنا ترم تا از راه هاى زمين)).
اين سخن در ميان مردمى قدرناشناس بين شد، مردمى كه مى توانستند آنروز از وجود آن حضرت استفاده هاى سرشارى ببرند و اگر اين چنين بود واقعا وضع مردم آن روز تا به امروز، خوشبختى و سعادت و علم و سربلندى و آوازه اسلام سراسر دنيا رافرا گرفته بود، ولى جاى تأسف است كه اين چنين نشد، و در جواب آن حضرت، نابخردى برخاست و از آن حضرت سئوال كرد، يا على ريش من چند عدد مو دارد؟
على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از سفر و جابه جايى راه هاى فضايى بين كرات را بر زبان آورد، طرق السماوات: راه هاى آسمان يك مسئله مهم و حساس است و مطرح كردن اين موضوع آن هم در آن زمان اين چنين ساده نيست و به طور مثال: بدون راه شناسى، امروز كسى نمى توانست كه كره ى ماه و يا به كرات ديگر برود و طى كردن راه هاى آسمانى تنها روى محاسبات و شناخت علوم فضايى است و معناى كلام آن حضرت اشاره به اين موضوع است.
بى نهايت در حدود آسمان ها و تعداد كرات
الحمد لله الذى لا توارى عنه سماء سماء و لا ارض ارضا(22)، سپاس خداى را، آن كه بر او نهان نشود آسمانى از آسمان ديگر: و نه زمينى از زمين ديگر و از معناى كلام آن حضرت بر بى نهايت بودن وسعت فضاى آسمان ها و تعداد ستاره ها دلالت دارد.
وسعت بى كران آسمان ها به حدى است كه خارج از عقل و تصور و محاسبه بشرى، است و آنقدر كرات، بسيار است كه شمارش و شماسايى كامل آن ها براى ما ممكن و مقدور نيست.
بله، اين پرودگار است كه بر او درهم نمى شود، ناحيه اى از ناحيه ديگر آسمان ها، و بر او ناپذير نمى شود كره اى از كرات ديگر در اين انبوه كرات ريز و درشت در پهنه گيتى و دانش بشر در عصر ما بر آورده كرده كه هر كهكشان مجموعه اى از بيليونها ستاره است و تعداد كهكشانها، در بخش قابل رؤيت جهان و آن ها كه ديده نمى شوند متجاوز از بيليون عدد است و به موازات تكامل ابزارهاى نجومى، با گذست زمان تعداد بيشترى همواره كشف مى شوند و اكنون به نظريه دانشمندان علوم فضايى زمان ما و نظر حضرت على در هزار و چهار صد سال در اين باره ببينيم كه چه شباهتى دارد.
دانشمندان بر اين عقيده اند كه تا زمانى كه بشر روى زمين باشد و ستاره شناسان، به تحقيق نجوم بپردازد، هيچ گاه به محاسبه كامل از كهكشانها و تعداد ستاره ها دست نخواهد يافت.
از ديدگاه حضرت على (عليه السلام) درباره ى آسمان ها و كرات، در حدود بينهايت محاسبه شده است و با اين كلام، وسعت و عظمت و شگفتى آن ها را در اين حد براى ما توصيف نموده است. پس شايسته است همچون على (عليه السلام) بستايش خدايى بنشينيم كه اگر خداى ناكرده كوچكترين اتفاقى مى افتد، آن گاه واقعا چه مى شد؟، ستاره ها و كرات كه هر كدامشان با سرعت سرسام آورى در حال حركت سريع به سمتى هستند و اين همه تعداد بسيار و بيشمار آنها، و در هم بودن بين كرات و ستاره ها اگر تصادمى پيش بيايد و به هم ديگر برخورد مى كردند تبديل به پودر و غبار پراكنده در فضاى عظيم آسمان ها مى شدند و اگر عقل و كارگردانى نبو، آن گاه وجود ما حتمى نبود.
سنت الهى در تمام كرات يكى است
و ان حكمه فى اءهل اءلارض لواحد، و ما بين الله و بين اءحد من خلقه هواده فى اباحه حمى حرمه على العالمين (23) ((حكم و فرمان خداوند در اءهل آسمان و اءهل زمين يكى است، و بين او و هيچ يك از آفريدگانش در روا داشتن كمترين سخنى و تبعيض و فرق بين آن ها را بر تمام مردم جهانها نمى خواهد)).
قانون و احكام الهى نسبت به همه ى موجودات يكى است، يعنى چه آن ها كه بر كره ى زمين اند و چه آن ها كه در ساير كرات وجود دارند يكسان به معناى مشابهت دانستن است، يعنى اگر روزى فرا رسد كره اى كه داراى حيات و موجودات كشف شود و به آن ها دسترسى پيدا كنيم، آن گاه مى بينيم وضعيت آن ها همچون ما مى باشد.
از كلام على (عليه السلام) در اين باره، اين معنا را مى رساند كه موجودات و حيات در كرات ديگر هست و هر چه باشد همچون ما هستند و با حيات زمين تشابه بسيارى را مى رساند و فرقى با همديگر ندارند: چون قانون الهى در آن جا همچون حكم ما را دارد، لذا تشابه نوع طبيعت و اكوسيستم حيات آن ها با ما مشابه خواهد بود.
كسى نمى تواند به طور قطع و يقين ادعا كند كه در كرات ديگر در گهگشانهاى پراكنده، حيات موجودات در آن وجود ندارد. دانشمندان علوم فضايى عقيده و نظر آن ها، بيشتر بر امكان وجود حيات و موجودات در كرات ديگر هست و احتمال آن ها بر اين، به مراتب بيشر است تا نفى، حال كه اين چنين است نظر حضرت على (عليه السلام) را در اين باره كسى به قوت نمى تواند رد كند، و على (عليه السلام) او كه نظريات علمى بسيار وسيعى در تمام زمينه ها و امروز هيچ كدام دچار خطا و يا اشكال نشده و اكنون به حقيقت پيوسته اند، پس اين كلام على (عليه السلام) نيز به نوبه خود، صحيح و ما آن را قبول و باور داريم. آيا بعيد به نظر مى رسد كه شايد به زودى، روزى فرا رسد اعلام شود كره اى كه داراى حيات و موجودات است و در كلام سمت ما و فلان كهكشان كشف شده، و آن گاه يك معجزه عجيب ديگر از ايشان در همين كلام متبلور مى شود.
حكمه: حكم الهى شامل همه چيز است از طبيعت گرفته تا نظام و حيات و آيين؛ يكى از مصاديق كلام حضرت على (عليه السلام) اين است كه امروزه ثابت شده كه مواد و عناصر تشكيل دهنده ى كرات ريز و درشت از همان مواد و عناصرى است، يعنى جنسى است كه در زمين نيز هست و اين از زمينه هاى تشميل دهنده ى حيات از نوع حيات در كره ى زمين است.
تشويق پيامبر گرامى اسلاك به دانش علوم ستاره شناسى
قال ابن عباس دخل علينا رسول الله و نحن فى المسجد حلق حلق، فقال لنا: انتم؟
قلنا نتفكر فى الشمس كيف طلعت و كيف غربت، قال احسنتم كونوا هكذا تفكروا فى المخلوق و لا تفكروا فى الخالق، فان الله خلق ما شاء لما شاء و تعجبون من ذلك (24)
ابن عباس كه يكى از ياران پيامبر گرامى بود گفت كه در مسجد به دور هم نشسته بودند كه در اين هنگام، پيامبر گرامى بر ما وارد شد و از ما پرسيد كه در چه حالى هستيد و درباره ى چه صحبت مى كنيد؟ گفتيم كه صحبت ما دراين باره بود كه خورشيد چگونه طلوع و غروب مى كند، پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند كه آفرين بر شما، همواره در مخلوقات آفرنش خداوند بينديشيد ولى درباره ى تصور خداوند، هرگز فكر نكنيد، چون به يقين كه خداوند هر آن چه را كه آفريد براى آن چه كه مى خواست آفريد و شما شگفت زده و مات و متحير از آن ها مى شويد.
يعنى هميشه در طبيعت جهان بينديشيد ولى درباره ى آفريدگار هستى و چگونگى آن فكر نكنيد، چون بى نتيجه خواهد بود.
وقتى كه انسان دنياى خود را به درستى نفهمد، پس هرگز او نمى تواند خالق آن را درك كند، و آن حضرت كه اين گونه به ما مى گويد، حتما عظمت هستى را به خوبى مى داند و او است كه فرق بين عظمت هستى و خالق آن ها را تشخيص مى دهد، چون وقتى كه اين جهان بزرگ و با عظمت، براى ما قابل درك كامل نيست، پس حتما شناخت چگونگى آفريدگارش براى ما مشخص خواهد بود.
انسان هميشه شگفت زده اين جهان پيچيده و پر از اسرار است با اين كه دانش و پيشرفت تجهيزات و امكانات توسعه يافته، و بشر توانست شناخت خوبى را از اين جهان به دست آورد و آگاهيهاى وسيعى حاصلش شد و با اين وضع، انسان به اين نتيجه رسيده كه شناخت كامل از ابعاد پيچيده و با عظمت اين هستى برايش ممكن نيست و روز بروز بر اسرار نهفته و ناشناخته جهان، مسائل علمى بسيارى رابر انسان پيچيده تر و عرصه را بر او تنگ تر مى گرداند و هر چه در عمق ژرفناى معرفت جهان فرو رود، تازه در مى يابد كه مسايل و معضلات ناشناخته و مجهول بسيارى است كه او، خود را متحير و درمانده تر از گذشته مى بيند.
لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين جا مى فرمايد كه هر چه مى توانيد درباره ى جهان و خورشيد و ستاره ها، اين آفرينش خداوند بينديشد ولى هيچ گاه در اين فكر نباشيد كه خداوند چگونه است چون آن حضرت از ابعاد وسيع جهان به خوبى آگاه بوده و روى اين اءصل، مردم را از انديشه مهم چگونگى خداوند، بر حذر مى داشت، چون ظرفيت عقل و استعداد انسان ها قادر به تحمل و تصور كامل جهان را ندارد و ما كه در اين زمان از آفرينش مخلوقات خداوند را به درستى و با دقت دريافته ايم، در فهم اءبعاد وسيع آن عاجز هستيم، پس درست نيست كه در فكر چگونگى خالق آن ها عاجز هستيم، پس براى شناخت خداوند، امكان به خطا رفتن انديشه و در انحراف واقع شدن قطعى است.
اين سخن پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در زمانى بيان شد كه مردم آن روز، دنيا را خيلى ساه مى پنداشتند چون از همه چيز بى خبر بودند، ولى امروز كه بشر توانست با دانش و امكانات پيشرفته اش، كلاهش ‍ را بالا گرفته و بر گذشتگان فخر فروشى كند، مى بينيم وقتى كه صحبت از شناخت جهان مى شود زبانش كوتاه و در فهم كامل آن درمانده است ولى پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)درست در همان زمان كه مردم چيزى را نمى دانستند سخنى ماوراى عقل آن ها بيان فرمود و جوابى براى اداعاهاى توانايى ها و دانش معاصر نيز مى باشد و آن حضرت حرفى را زده كه انسان حتى در قرنهاى آينده و با رسيدن به اوج ترقى و پيشرفت علمى، در آخربه اين نتيجه مى رسد و اين را خواهد گفت كه در شناخت و چگونگى خداوند ناتوان است و تازه آنروز به حرف و نظر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خواهد رسيد.
و از اين جمله، بهترين نتيجه را از شناخت پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)به دست مى آوريم و آن اين است كه اولين فرد آگاهى بود كه قبل از پيدايش علوم، عظمت جهان را براى ما توصيف نموده و او از وسعت و پيچيدگى اين جهان به خوبى آگاه بوده، و بشر در قرنهاى آينده، با شكست تلاشهاى بسيار خود، براى شناخت خالق هستى، اظهار نظر خواهد كرد و آن وقت به جايى مى رسد كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در زمانهاى گذشته اين چنين بيان نموده است.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين سخنان خود، مردم را به دانش آسمان و ستاره شناسى تشويق مى كند و به آن ها كه در اين انديشه اند آفرين مى گويد ولى بدون شناخت كافى و كامل آفرينش و طبيعت جهان، شناخت خداوند كه به وجود آورنده ى اين پديده ها است، ممكن نمى داند و تحقيق روى شناخت چگونگى خالق، راه به جايى نمى برد و اين كار باعث انحراف و در خطا واقع شدن است.
ستاره ها مدام در حركتند
اغلب دعاها در اسلام؛ خداوند را از راه تعريف طبيعت، اين آفرينش با عظمت، ستايش مى شود و در واقع دعاها درسهايى از علم و ايمان است و مردم را از راه عقل و منطق به خداوند وصل مى كند.
حضرت على (عليه السلام) فرمود كه پيامبر گرامى اين دعا را به من آموخت و تمام جمله هاى اين دعا وصف خداوند قبل از آفرينش اين هستى و پس از آن است و تعريف گوشه هايى از جهان با وسعتى كه او آفريد، دعايى در دو صفحه است ولى حامل معانى مهمى است كه هر جمله اى از آن احتياج به توضيح و شرح بسيار است و اكنون به چند جمله از اين دعا توجه كنيم.
انت الله لا اله الا انت. كنت اذلم تكن سماء مبينه. و لا اءرضا مدحيه و لا شمس مضيئه، و لا نجم سار.(25)
بار خدايا! جز تو نيست خدايى، تو بودى آن گاه كه آسمانى بر پا نبود، و زمينى فشرده و سخت شكل نگرفته بود، و نه خورشيد فروزانى بود و نه ستاره اى در حال حركت وجود داشت.
دانستن معانى با ارزش دعاها، انسان را به طبيعت آشناتر مى كند و علاوه بر آن سبب تقويت ايمان او است و آفريده را به آفريدگار نزديك تر مى گرداند و اين تقرب و توسل به خداوند، روح انسان را آرامش مى دهد و بيم و اضطراب تنهايى، و ضعف انسان را در اين طبيعت بزرگ فروكش مى كند، طبيعتى سركش كه قلدرانه هر ذره اش يعنى هر ستاره اش پيوسته در حال حركت پر شتاب و خطرناكى از اين سو به آن سو مى باشد، وقتى كه هر ستاره در اين جهان ذره ايست، پس انسان در بى نهايت صفر هم بحساب نمى آيد و سخن بسيار است و اكنون ما به جمله اى از آن دعا كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) آموخت. اكتفا مى كنيم و مختصرا توضيح مى دهيم.
كلمات آن حضرت در زمانى بيان شد كه هنوز كسى خبر از آغاز شكل گيرى كره زمين و كرات ديگر نداشت و كسى نمى دانست كه تمام كرات از آغاز پيدايش، اين چنين سفت و سخت نبوده و طى سلسله مراتب تكوينى، آن ها اكنون به اين شكل در آمده اند همان گونه كه دانشمندان و نابغه هاى جهان معاصر، امروز نظريه هايى دارند كه زمين در آغاز از دود و گازهايى متراكم و جمع شده و رفته رفته به اين شكل در آمده اند و همچنين كسى نمى دانست زمين كروى است و اين كره در حال حركت است و همچنين كسى خبر نداشت كه تمام اين كرات و ستاره ها، مدام در حال حركتند و در زمانى اينحرفها بيان شد كه مردم فكر مى كردند ستاره ها، چراغهايى كوچك است كه به طاق آسمان آويزانند و تمام آگاهى آن زمان همين بود و بس، مى بينيم كه آن حضرت درست همان زمان كه مردم اين گونه فكر كى كردند، با يقين و اطمينان، سخنانى فراتر از عقل و تصور و باور مردم، از حركت ستاره ها مى گويد: ولا نجم سار ((خدايا تو بودى آن زمان كه هيچ ستاره اى در حال حركت به مسيرى وجود نداشت)) به اين معنا است كه خداوند ستاره ها را آفريد و آن ها را به حركت دائمى در آورد و كلام آن حضرت بر حركت تمامى ستاره ها، بدون استثنا دلالت دارد و علم و دانش انديشمندان و مختصصان علوم فضايى و ستاره شناسى با دم و دستگاه مافوق مدرنى كه امروز به وجود آمده، بر همين پايه و اءساس معتقدند كه تمامى ستاره هاى دور و نزديك، خواه در هر كهكشانى كه بوده باشد آن ها مدام در حال حركتند و هنوز كسى از آن ها حتى به صورت فرضيه و تخيل، سخن از يك ستاره ايستا و ثابت و بدون حركت بر زبان نياورده است بنابر اين نظر و نتيجه كاوش و تحقيق عده بسيار دانشمندان اين گوشه دنيا، درست به همان جا رسيد كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بيش از هزار و چهارصد سال پيش به صورت مختصر بيان فرموده است و آن حضرت سخنان بسيارى درباره ى آسمان و ستاره ها دارد و ما، تنها اين جمله كوچك را از آن حضرت در اين جا انتخاب و يادآورى نموده ايم.
بيانات مهم پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)نشان دهنده آگاهى او از اوضاع طبيعت جهان است و اين آگاهيها از سوى خداوند بر او نازل شده و نتيجه فكر و تحقق او نبوده، و اين به حق بودن رسالت پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)است و على (عليه السلام) شايسته پذيرفتن و درك و فهم اين معانى است لذا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين كلمات مهم و تمام موارد با اهميت ديگر را با على (عليه السلام) در ميان مى گذاشت و اين نشان دهنده مقام و منزلت على (عليه السلام) نزد پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)است.
سرعت حركت ستاره ها متفاوت است
متخصصان و كارشناسان علوم فضايى پس از سالها تحقيق آن هم با محاسبات علمى گوناگون و با كمك دستگاههاى مدرن، اكنون به اين نتيجه رسيدند كه حركت ستاره ها، با هم متفاوت است يعنى در هر كدام در حركت خود، سرعت مخصوصى دارد، و در كتابهاى علمى، موضوعات بسيارى را درباره ى حركت ستاره ها توضيح مفصلى داده اند كه رويهمرفته عجائب شگفت اءنگيزى از آفرينش پروردگار را مى رساند.
قرن ها قبل از پيدايش اين دانشمندان و اعلام نتيجه تلاش و كارشان، همراه و با يارى اءبزار پيشرفته آن ها، حضرت امام صادق (عليه السلام) موضوعى را در اين باره بيان فرموده است كه در صورت دقت و خوب فكر كردن روى كلام آن حضرت، واقعا آدمى را مات و متحير مى سازد كه چگونه از روى زمين و بدون امكانات، موضوع مهمى را مطرح كندو كلامى رابر زبان آورد كه نشان دهنده آگاهى او از كرات و آسمان ها است و امروز درباره ى حركت ستاره ها، مجموعه تشكيلات و مراكز تحقيق علمى جهان، دقيقا همان را مى گويد.
منها السريع و منها البطى ء و منها المعتدل السير(26) ((از آن ستاره ها عده اى پرشتاب و تند رو عده اى ديگر آهسته ترند و عده ديگر نه آن چنان با سرعت و نه آهسته، مدام در حركت اند)).
سخن آن حضرت در زمانى بيان شد كه مردم بيخبر و غافل از اسرار هستى و عظمت آن بودند و اكنون متخصصان علوم فضايى سرعت حركت برخى از ستاره ها را در هر ثانيه، ده كيلومتر بر آورد كردند و عده اى را بر صد و دويست و سيصد و چهار صد كيلومتر، و همين طور عدد و ارقام حركت انواع ستاره ها به بالاتر و بالاتر، متفاوت اعلام كردند تا برسد به ستاره هايى كه سرعت حركت آن ها به سه هزار كيلومتر در ثانيه، هر كرام در مسير خاص ‍ خود راه مى پيمايند.
نكته جالب اين جا است كه سخنان آن حضرت در زمانى بيان شد كه اعتقاد مردم بر اين بود كه ستاره ها، چيزهاى درخشانى بر طاق آسمان نصب شده اند و زمين را مركز كائنات و ايستاده و ثابت مى دانستند مى بينيم كه امام صادق (عليه السلام) فراتر از همه ى اين حرفها سخن از حركت ستاره ها، و از آن مهمتر حركت گوناگون آن ها را به مردم خبر مى دهد.طبعا زمين هم ستاره اى است و معناى كلام آن حضرت بر حركت زمين نيز دلالت دارد.
گردشگران در مدارها
نكات علمى و موضوعات مهم از طبيعت و جهان و مسايل بسيار متنوع، در اءحاديث و دعاها، فراوان ديده مى شوند كه شايد در برخورد با تك تك اين موضوعات اءهميت چندانى نداشته باشد ولى در مجموع، اگر همه ى اين موضوعات را در يك جا و در يك كتاب بزرگ جمع كنيم، آن گاه مايه تعجب و شگفتى نه تنها مردم جهان خواه از هر دين و مرامى كه بوده باشند و به خصوص آن ها كه اءهل دانش و تخصص در رشته هاى علمى هستند، اين اءفراد بيشتر از ديگران، متاءثر و شگفت زده علوم بزرگواران آيين ما خواهند شد.
نكته آخر كه خدمت شما خواننده عزيز مى رسانيم كه ما كار جمع آورى اءحاديثى كه در رابطه با موضوعات علمى است، در حال تهيه و تدوين كليه آن ها هستيم و كار و تحقيق ما، هرگز تنها به اين كتاب، متوقف نخواهد شد؛ بلكه اميدواريم تا بتوتنيم دهها جلد، يكى پس از ديگرى پيرامون مسايل و كشفيات جديد به دست شما برسانيم.
دعا بهترين شيوه براى ارتباط با خدا است و نيايشى مقبول و منطقى است كه بر پايه عقل و آگاهى استوار باشد، لذا بزرگواران دين ما، از هر فرصتى استفاده مى كردند و همواره در لابه لاى مسايل اخلاقى و عبادى، نكات بسيار مهمى از اوضاع طبيعت و جهان كه نشانه هاى آفرينش و عضمت خداوند است بيان مى كردند تا مردم را به علم و ايمان استوار، راهنمايى و آگاه سازند و براى نمونه به اين جمله توجه كنيم، حضرت على (عليه السلام) در دعاى ((صباح)) در مفاتيح الجنان با يك جمله كوچك توانسته يك موضوع مهمى را ماهرانه بيان كند و با خدايش اين چنين راز و نياز مى كردند. و اءتقن صنع الفلك الدوار فى مقادير تبرجه: خداوند محكم و منظم كرد آفرينش كرات گردشگر را، هر كدام از آن برجها، جايگاه و مقدار معينى در گردش قرار داد.
يكى از مسائل محير العقول جهان، كه دانشمندان را مات و متحير از اين همه دقت و نظم حركت ستاره ها نموده، اين است كه هر كدام از ستاره ها در مدارهاى خاص خود بدون تغيير و انحراف، در منظومه شمسى، همواره در حال حركت هستند.
فلك الدوار: يعنى همان كرات گردشگراند.
فى مقادير تبرجه: كه هر كدام در مدار خاص و در فاصله اى معين قرار دارند، كه همان سيارات منظومه شمسى است و هر كدام از آن ها در جايگاه و موقعيت خاصى در اطراف خورشيد حركت مى كنند.
برج: به معناى ساختمان ثابت براى زير نظر گرفتن منطقه زير دست خود، و همچنين برج به معناى آشيانه و جايگاه خاص پرنده اى است كه پس از پرواز بسيار، در آخر به جايگاه و منزلش باز مى گردد، و به معناى نمايش ‍ دهنده كه خود را به ديگران مى نماياند.
كره ى زمين در فاصله 150 ميليون كيلومترى در حول خورشيد همواره در حال گردش است و بقيه ستاره هاى منظومه شمسى نيز هر كدام در جاى خود، در همان محور حول خورشيد قرار دارند، همان گونه كه در كتابهاى علوم خوانده ايم، سيارات منظومه شمسى، هر كدام با فاصله معين، يكى پس از ديگرى قرار دارند، و دور خورشيد خطهاى دائرى كشيده اند كه اين دايره ها هر كدام بر حسب فاصله آن سياره تا خورشيد رسم شده و هر سياره روى مدار خاص خود، به دور خورشيد در حال حركت است و مسافت دائرى حركت آن ها به دور خورشيد، يكى از ديگرى بيشتر است.
اين كلمات در زمان عصر فضا و تجهيزات مدرن، گفته نشده بلكه در زمانى بود كه مردم، تنها از چند آبادى اءطراف خود خبر داشتند و آن طرف تر، كسى چيزى نمى دانست ولى حضرت على (عليه السلام) به گونه اى دقيق بياناتى را فرمود كه گويى خود به فضا رفته و تمام كرات را از نزديك، در مدارهاى خاص خود ديده است و اكنون سخنان او، گويا همچون ماكتى از منزومه شمسى كه بر روى ميزى ساخت و نصب كرده و يا از اين منظومه، يك نقاشى كرده كه ما آن را بر يك صفحه مى بينيم.

afsanah82
07-22-2011, 10:22 AM
بلاهاى آسمانى در كمين است
كره ى زمين با سرعت شش هزار كيلومتر در ساعت به دور خود ميچرخد با اينحال مدت يك چرخش كامل كره ى زمين به دور خود، مدت 24 ساعت بطول ميكشد و به آن، حركت وضعى ميگويند.
و اگر فرض كنيم كه سرعت چرخش اين كره كاسته مى شود يعنى ساعتى با چهار هزار كيلومتر، حركت وضعى زمين بدرازا بكشد آن گاه مى ديديم كه روز و شب، طولانى تر مى شد نسبت به آن سرعت چرخش معمولى كه بود، در اين صورت بر اءثر طولانى تر شدن روز، تابش نور خورشيد، زمين را به شدت گرم ميكرد و بر اءثر آن هر چيز روى زمين بسيار گرم و سوزنده مى شد، و نيز شبها بر اءثر طولانى تر شدن، هوا بسيار سرد و سرما بر همه چيز، آثار بدى مى گذاشت و اين وضعيت خواه ناخواه مخرب اكوسيستم حيات و همه چيز اءوضاع زمين مى شد، چون سيستم شرايط زمين همه ربط و وصل به همديگر است و رشته متصل به هم سازمان حيات بر اين كره از هم مى گسست بنايراين خداوند آن را به نحوى برقرار نموده حيات و بقاء كره و هر چيز بر آن تضمين شده است تا نظم و شرايط خاص زندگى بر آن ممكن و فراهم شود، و در اين زمينه حديث بسيار جالبى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه مى فرمايد:
ان الله عزوجل اذا اراد فناء دوله قوم، امر الفلك فاسرع السير فكانت على مقدار ما يريد(27)
خداوند عزوجل اگر هر آينه، نابودى دولت و قومى را بخواهد، به زمين فرمان ميدهد كه سرعت حركت آن، باءندازه اى كه لازم است اءفزايش ‍ دهد)).
اگر سرعت حركت زمين براى مدتى، با شتابى بيشتر از اين كه هست حركت كند، به طول مثال حركت وضعى زمين، ساعتى هشت هزار كيلومتر حركت كند آن گاه آثار مخربى براى حيات اين كره و هر آن چه را كه روى آنست به وجود مى آيد و به يقين كه نابودى و هلاكت مردمى فراهم مى گشت، يعنى اگر سرعت حركت طولانى تر شود آثار مخرب آن به گرنه اى خاص ظاهر مى شود، و برعكس اگر سرعت حركت كره ى زمين كاسته شود آثار مخرب آن به شكلى ديگر نمايان مى شد، و چه بلايى كه بر سر مردم و موجودات ديگر مى آمد كه بحث علمى پيرامون اين موضوع بسيار مفصل است.
در زمانى كه مردم از حركت كره ى زمين آگاه نبودند، آن حضرت مردم را از حركت كره زمين خبر مى دهد و علاوه بر آن مردم را از موضوع موازنه تمام پديده هاى طبيعت كره ى زمين در اين اندازه حركت، بازگو مى نمايد.
اگر كره ى زمين مقدار كمى به خورشيد نزديك تر و يا دورتر شود، چه مى شود؟ يعنى اگر كره ى زمين حلقه حركت انتقالى آن به دور خورشيد، مقدار آن كمتر و يا بيشتر شود، چه مى شود؟ و از اين اگرها آن قدر بسيار است كه تمام اين موارد، خطر و بلا و آفت آن چه كه بر زمين است مى باشد، بنابراين عذابهاى الهى در هر زمان، وقوع آن ممكن است ولى اين لطف الهى مانع آنست كه چنين اتفاقى رخ ندهد تا خطرى متوجه ما و جهان ما نگردد و كسى كه آگاهى به مسايل و علوم جهان است تنها او ميتواند با اين چنين محاسبات و آگاهى كامل، بر از وضعيت و دگرگونى آن داشته باشد و امروز دانشمندان معاصر، كلام آن حضرت را بهتر متوجه مى شوند و عظمت اين شخصيت علمى و الهى را بهتر در مى يابد.
آفتهاى شب و روز فضايى
تا قبل از قرن 19 ميلادى، باد و باران و گرما و سرما و اءغلب تحولات زمين را پديده هاى مستقل مى دانستند و هر كدام ربط به محل خود، تصور مى كردند و از روابط علت و معلولى و همبستگى آن ها در سطح وسيع برو بحرى و بين قاره اى ، چيزى نمى دانستند.
و در اواخر قرن 19 ميلادى، محل تكوين و تحول اين حوادث، در ضخامت تقريبا ده كيلومترى جو زمين شناخته شد، اما از اوائل قرن بيستم به بعد، با مطالعاتى كه با هواپيما و بالن هاى فوق جوى و بى سيم و رادار و موشك و اءقمار مصنوعى و با مشاهدات و كشفيات نجومى كه به عمل آمد كم كم به اين نتيجه رسيدند كه دخالت طبقات بالاى جو، يعنى دامنه اين نظريه به 500 كيلومترى بالاى جو زمين، جلوتر كشيده شد، و دهها سال پس از آن، اكنون كه علم و تجهيزات به اوج تكامل رسيده، نظر و اعتقاد دانشمندان زمان ما به اينجا رسيد كه فرمان اوليه حركات و حوادث بر زمين، از آسمان بالاتر، يعنى محدوده ى فضايى دورتر، صادر مى شود. يعنى سر نخ در دست اعماق فضا و در دست خورشيد است و تمام دگرگونى هايى كه بر زمين جارى است از تحولات آن ها تاثير مى گذارد و سرچشمه ى اصلى آثار و رساننده ى انرژى و مايه هاى حياتى به زمين، خورشيد است.
وقتى كه انسان از اوضاع جو با خبر شد و پس از آن كه به فضا راه يافت، از خيلى مسايل جديدترى آگاه شد كه يكى از آن ها سرما و گرماى فضايى بود كه ما را روى زمين آن را حس مى كنيم و در واقع به توسط جو، آن ها پالايش ‍ مى شود و به نحو رقيق ترى كه مناسب حيات زمين است به اندازه اى لازم از آن گرما و سرما و آثار گوناگون آن ها به ما مى رسد.
و علاوه بر اين ها، زيانهاى ديگر و بسيار متنوع كه هر لحظه براى زمين و حيات ما خطر سازاند كه بحث علمى آن مفصل است و ما چاره اى جز خلاصه گفتن نداريم تا اين كه موضوع اصلى خارج نشويم. امام زين العبدين (عليه السلام)، سلامتى و تندرستى مردم و همچون آفت زندگى آن ها را ربط به تغيير و تحولات آثار و پديده هاى فضايى مى داند و در دعاى خود در صحيفه سجاديه مى فرمايد.
و تقيهم طوارق الليل و النهار الا طارقا يطرق بخير:
خدايا! مردم و حيات همه چيز آن ها را مصون و در اءمان بدار از پديده آفتهاى شب و روز، مگر آن پديده ها كه آثار خيرى دارند.
معناى ((آفتاهاى شب و روز)) در ابعاد وسيعتر، همان آسيبهايى كه ممكن است از فضاى سرد و تاريك شب فضايى، و گرما و تشعشعات مرگ بار حاصل از تابش بسيار زياد نور خورشيد مى باشد و منظور آن حضرت اين شب و روز، آن چه در محدوده ى ما كه مى بينيم نيست بلكه بر ابعاد دورتر، در فضاى آسمان ها مى داند، چون روز براى كار و تلاش است و شب مايه آسايش ما است و همه اش خير است پس به آن معنا نيست چون در زمان قديم جايى براى قبولاندن و فهماندن مردم به ابعاد وسيع تر حوادث زمين كه از فضا تاثير مى گذارد، زمينه براى درك مردم وجود نداشت.
آن حضرت به ما مى رساند كه به طور يقين اين شب ورز همواره داراى خطرات و زيانها براى حيات زمين و هر آن چه را كه روى آن است ميباشد و همچنين شب و روز فضايى نيز مبداء و منشاء تحولات خوب و بد بر زمين معرفى مى كند.
آن حضرت نيز مى فرمايد: مگر آن پديده ها كه از فضاى شب و روشنايى نور خورشيد كه آثار خيرى داشته باشند. همان گونه كه منشاء آفت و زيان از فضا است كه به ما مى رسد، همان طور منشاء خير و بركت ها نيز از همان فضا، ناشى مى شود و آن حضرت از خدا مى طلبد آن آثارى كه در فضا، عامل سازدگى و خير و بركت بيشتر بر روى زمين و حيات ما است، آن ها به زمين و بر ما برخورد كند.
پس از 13 قرن، اكنون گفتار امام زين العابدين (عليه السلام) دقيقا همان است كه دانشمندان و متخصصان علوم زمان ما به آن رسيدند و آن را قبول دارند كه تنظيم قوانين و عوامل سازنده حيات ما بر كره ى زمين، از فضا شكل مى گيرد.
دانشمندان زيادى بودند كه در مسايل و موضوعات علمى گوناگون اظهار نظر كردند و سالها مردم همان را باور و قبول داشتند ولى سالها پس از آن، دانشمندان ديگرى آمدند و با نظريه هاى جديدتر و يا متفاوت اظهار نظر كردند و راءى و نظر پيشينيان خود را ناقص و يا مردود و باطل اعلام مى كردند و دوباره مردم سالها با اين نظريه ها موافق بودند و روزگار پى در پى همين طور گذشته تا امروز كه دانشمندان با كمك تكنلوژى و تجهيزات مدرن به اعتقاد و انديشه استوار و معقول رسيده اند و نكته ى جالب كه جلب توجه مى كند اين كه تمامى سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين به نحوى است كه مطابق و موافق عقل و آخرين نظريه هايى دانش امروز ما است.
در ساحل فضاى تاريك
آناء الليل و اءطراف النهار: در اعماق تاريكى شبانه و اءطراف روز؛ آناء به معناى ظرف است يعنى جايى كه در آن چيزى قرار مى گيرد، در اين جا شب به معناى ظرف آمده، و به اين دليل ظرف است چون تمامى ستاره ها و از آن جمله، كره ى زمين در اين فضاى وسيع، پخش و قرار دارند.
فضاى وسيع آسمان ها، هميشه تاريك و ظلمانى است، پس ليل در واقع قسمتى از رخ واقعى فضاى آسمان ها است كه بر ما نمايان مى شود.
اءطراف النهار ((طرفهاى روز)) مى دانيم كه بر همه جاى كره ى زمين، روز يكسان و يك زمان نيست چون كره زمين بر اثر چرخش، هر زمانى قسمتى از آن در مقابل نور خورشيد قرار مى گيرد و نهار كامل در آن جا پديدار مى شود، پس اطراف يا به قول دانش روز و محاسبات و تقسيات فنى آن، همان نصف النهارات است يعنى روزهايى كه در اين جا و آن جاى كره كه در حال چرخش است شكل مى گيرد پس روز بر زمين يك جا نيست.
امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
واقف لنا آثار الذين قاموا لك آناء الليل و اءطراف النهار:
پروردگارا! به ما عطا كن، همان آثار و نشانه هاى خوشبختى و سعادت را كه مى دهى به آن هايى كه در اءعماق شب و بخشهايى از روز به نيايش تو بر خاستند.(28)
آن حضرت در تعريف جايگاه و منزلت اءهل ايمان كه بر اءثر عبادت و نيايش ‍ به درگاه خداوند، مقامهاى والايى نصيبشان شده، ما را نيز به مانند آن ها تشويق مى كند كه اين گونه باشيم.
و در اين جا يكى از دلايل و جلوه، قرآن ناطق بودن آن حضرت اينستكه يكى از اسرار قرآن را با شيوه خاصى، عبادت تواءم با علم و آگاهى از آفرينش ‍ خداوند را در هم آميخته، چون كسانى خاشع خداوند هستند و نيايش آن ها مقبول و منطقى است كه بر خاسته از خرد و آگاهى از علم و شناخت طبيعت جهان باشد و در پرتو اين ديدگاه، آن ها اعتقادى محكم و راسخ دارند و اين گونه نيايش با خداوند، برخاسته از اعماق وجودشان مى باشد.
اين آگاهى جالب از وضعيت فضا و احوالات زمين است كه براى اولين بار در اعماق تاريخ، در قرآن مجيد چند بار ياد شده و امام سجاد (عليه السلام ) كه به حق مفسر واقعى و آگاه از اسرار و علوم قرآن است او نيز از همين معنا براى آن ها كه در اين وضعيت شب و روز و آگاهى از آن، همواره به ياد و نيايش او هستند استفاده نموده است.
شب به تاريكى فضا وصل و جزيى از آن است و هر شب، ما در ساحل فضايى تاريك جهان قرار مى گيريم و در واقع، شب نمايشى از حقيقت وضعيت فضا است ولى، روز، اءمرى حادث بر قسمتهايى از زمين است كه در پى در پى آن جا روز است و سپس جاى ديگر روشنايى روز بر اثر تابش ‍ مستقيم نور خورشيد: نهار نمايان مى شود و به همين ترتيب به دور كره ى زمين، روزهاى روشن، يكى پس از ديگرى شكل مى گيرد يعنى روشنايى روز بر آن قسمتى از زمين همچون پوششى موقت از روشنايى پديدار مى شود ولى شب، حكم آن با تاريكى فضايى يكى است چون وضعيت آن دايم است و در واقع چهره ى فضا است كه ما آن را مى بينيم.
كسى كه اين گونه سخن مى گويد حتما آگاه از وضعيت زمين و كروى بودن آن و چرخش وضعى و همچنين خبر از وضع تاريك كه هميشه در فضا حاكم است باخبر مى باشد لذا آن معصومين (عليه السلام) تا آن جا كه مى توانستند در لابه لاى كلمات خود موضوعات ديگر را در متن آن قرار مى دادند به اميد اين كه شايد پس از آن ها، مردم حقايق جهان را در يابند.
سخنان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)و ائمه معصومين در هر زمينه كه باشد مترادف با وضع طبيعت و هستى جهان است و با زبان و منطق علم بيان شده اند و بر ما است كه مفاهيم جنبى اين تعريف ها رادرك كنيم.
خورشيد تابش نور بى آتش
خورشيد به فاصله زيادى از ما قرار دارد، كه در حدود 150 ميليون كيلومتر است و اگر شما با موشكى كه سرعت آن 8 كيلومتر در ثانه است، به سوى خورشيد پرواز كنيد، هفت ماه طول خواهد كشيد تا به آن برسيد.
در حدود هزار و سيصد و هفتاد سال پيش مردى از تبار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)اسلام، آن هم در زمانى كه اسب، تند روترين وسيله ى نقليه ى آن زمان بود كه بر زمين حركت مى كرد، آن گاه او از وضعيت خورشيد براى مردم اين چنين گفت:
سئل محمد ابن مسلم قال: قلت لابى جعفر (عليه السلام) جعلت فدلك لاى شى ء صارت الشمس اشد حراره من القمر؟ فقال (عليه السلام) ان الله تبارك و تعالى خلق الشمس من نور النار... البسها لباسا من نار ثم صار اءشد حراره من القمر.(29)
محمد بن مسلم يكى از دوستان امام باقر (عليه السلام) مى گويد: از آن حضرت، پرسيدم فدايت شوم ! چرا و چگونه حرارت و گرماى خورشيد بيشتر از ماه است؟ امام باقر (عليه السلام) فرمود: خداوند تبارك و تعالى خورشيد را از نور آتش آفريد... و بر آن - خورشيد - لباسى از آتش ‍ پوشانيد، پس گرماى آن بدين جهت از ماه بيشتر است.
با تلاش بى وقفه ى دانشمندان بسيار و بيشمارى در همه جاى اين دنيا، آن هم با كمك ابزارهاى مدرن بود كه پس از سالها تحقيق، توانستند به مقدارى از اوضاع و احوال خورشيد، اطلاعات مهمى به دست آورند.
فقط در سطح خورشيد و فضاى پيرامون آن، براى ما قابل رؤيت است اما در مورد درون آن، اگر چه دانشمندان نمى توانند درون آن را مشاهده كنند، ولى چيزهايى در اين مورد ابراز عقيده كرده اند.
دانشمندان چنين بر آورد مى كنند، كه مركز خورشيد، بايستى دمايى در حدود 25 ميليون درجه، داشته باشد و مركز خورشيد، بيشتر از پروتونها تشكيل يافته است، پروتونها، بخشهايى از اتم ئيدروژن هستند، در دماى بالاتر، در مركز خورشيد، پروتونها با سرعت زيادى حركت مى كنند، و با نيروى زيادى نيز به هم برخورد مى كنند، و با نيروى زيادى نيز به هم مى چسبند، سرانجام، در نتيجه چسبيدن چهر پروتون به هم ديگر، بخشى از اتم هليم به وجود مى آيد، وقتى اين امر اتفاق مى افتد، تابشى به وجود مى آيد كه در سطح خورشيد به شكل نور ظاهر مى شود و به سوى فضا حركت كرده، و در نتيجه آن، ادامه زندگى كليه جانداران بر روى زمين، ممكن مى گردد.
يعنى گازها و غبارها با جذب شدن بطرف يكديگر، داغتر و داغتر ميشوند، و بقدرى داغ شده اند، كه منجر به شكستن اتمها به قتعات كوچكتر گرديده اند، اكثر اين قتعات پروتونها بوده اند، سپس بقدرى اين مجموعه گازى داغ شده است كه پروتونها، با نيروى كافى شروع به تصادم كرده، بعد از چسبيدن به يكديگر، تابش نور را به وجود مى آورند.
خلاصه مطلب اين است كه در خورشيد، چيزى مانند آتش نمى سوزد، خورشيد از هر نوع آتشى داغ تر است، در درون خورشيد يك نوع گاز، به گاز ديگرى تبديل مى شود و بر اثر انجام اين كار، نور زيادى توليد مى شود.
امام باقر (عليه السلام) در جمله اى مختصر ولى پر معنا فرمود، كه خداوند خورشيد را از نور آتشى آفريده است، طبعا هر آتشى نور دارد ولى در جمله كلام آن حضرت تنها از نور بى آتش عنوان شده و نگفته كه در خورشيد آتش ‍ گداخته وجود دارد، و گرماى خورشيد برخاسته از آن نور بيان شده است، و از مفهوم كلام آن حضرت اين چنين بر مى آيد كه ((نار)) به معناى مثل جهنم و يا بموازات تشبيه آن است، مى دانيم و بسيار شنيده ايم كه آتش ‍ جهنم بسيار گرم و هولناك است و قابل مقايسه با آتش دنياى ما نيست، پس ‍ اين را مى رساند كه گرماى خورشيد بسيار مهيب و درجه دماى آن بسيار است، و اين آتش همان عناصرى هستند كه به توسط فعل و انفعالات خود، تابشى، بسيار گرم توليد مى كنند. و اين ((نار)) آتش هيزم و غيره نيست. چون اين ها حرارتى آن چنان ندارند و در مقابل حرارت خورشيد صفر است.
و نكته جالب دوم سخن آن حضرت اين است كه ((و بر آن لباسى از آتش ‍ پوشاند))، آرى اين خورشيد همانند توپى است كه روى سطوح آن توپ است، خورشيد نيز، بر سطح خود آتش گداخته مانندى است، ارتفاع شعله هاى سطح خورشيد نيز، بر سطح آن را پوشانده است، هماره نمايان است، ارتفاع شعله هاى سطح خورشيد بسيار عظيم است، و حتى زبانه ى كوچكى در سطح خورشيد به مراتب از تمام حجم زمين بزرگتر است.
و نكته ديگر كه از سخنان امام باقر دانسته مى شود اينستكه بر سطح ماه هيچگون آتشى وجود ندارد و اين اعتقاد را برخى اينچنين فكر مى كردند رد مى كردند و امروز بخوبى معلوم شد كه در سطح ماه، چيزى بعنوان آتش ‍ وجود ندارد و تنها تابش بر ماه است كه ما آنرا روشن مى بينيم.
شراره هاى گرم خورشيد
شراره: آن تكه شعله كه از آتشى جدا مى شود و به اطراف پرتاب مى شود و با بر پا كردن يك آتش بزرگ، مى توانيم آن را ببينيم.
اگر فرضا آتش عظيمى بر پا شود آيا ممكن است از يك شراره پرتاب شده، حرارت آن تا هزار متر آن طرف تر، گرمايش را احساس كنيم؟
اگر كسى به ما بگويد از يك شرر آتش در آن سوى كره ى زمين. گرماى آن در اين سوى كره ى زمين احساس مى شود، آيا باور و تصور آن براى ما ممكن است؟ و اگر ممكن است چه چيزى را مى توانيم براى نمونه، مثال بياوريم؟؟.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد: كه يك شرر آتشين در مشرق، گرماى آن در مغرب احساس مى شود، آيا اين چنين چيزى وجود دارد؟ و در زمان ما كه دانش و آگاهى بشر توسعه يافته، درباره ى حقيقت داشتن اين موضوع چه خواهد گفت؟؟.
لو اءن شرره من شرر جهنم بالمشرق لو جد حرها من بالمغرب (30)
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)مى فرمايد: كه اگر شعله اى از شعله هاى آتش جهنم ((فرضا)) به مشرق باشد، آن كه در مغرب است گرماى آن را احساس مى كند.
عجيب است كه يك شراره، آن قدر گرمى دارد كه با فاصله دهها هزار كيلومتر دورتر، گرماى آن احساس مى شود.
باور كردن اين چنين موضوعى با اين حجم، براى مردم گذشته خيلى مشكل بود چون هيچ گاه اين چنين چيزى را نديده و نشنيده اند كه شرر جدا شده از شعله هاى آتشى، داراى اين همه حرارت باشد، و آيا اين چنين چيزى ممكن است وجود داشته باشد؟
ولى در زمان ما، حقيقت اين موضوع، صد درصد ثابت شده كه آن وجود دارد.
دانشمندانى كه درباره ى خورشيد همواره كار و تحقيق مى كنند، با كمك تجهيزات بسيار پيچيده و مدرن، فوران هاى عظيمى را بر سطح خورشيد ديدند كه زبانه هاى آتشين از سطح خورشيد بيرون مى جهند، و بسيار ديده اند كه يك شرر جدا شده از خورشيد، گاهى ممكن است از كره ى زمين به مراتب بزرگتر باشد، و نيروى عظيم شراره هاى خورشيد، مى تواند حتى به نزديكى زمين برسد كه فاصله ى خورشيد تا زمين 150 ميليون كيلومتر است چه برسد كه فاصله ى مشرق و مغرب كه دوازده هزار كيلومتر است.
وقتى كه شراره هاى خورشيد، اين گونه باشد پس قطعا، وضعيت دنياى عجيب جهنم، و شراره هاى آن به مراتب بيشتر و فراتر از اين حرفها است و در واقع آن حضرت تعريف مختصرى از جهنم را بيان نموده تا مردم از تعجب و ناباورى، دچار شك و ترديد نشود و بهترى مصداق براى تصور ما، درباره ى وجود شراره هاى اين چنانى جهنم، مى توانيم از وجود اين پديده در خورشيد مثال بزنيم.
نكته ديگر از بيانات آن حضرت كه مى فرمايد: ((شعله اى از شعله هاى جهنم)) پس اين چنين دانسته مى شود كه در جهنم همواره شعله ها زبانه مى كشد و در آن جا فوران هاى عظيمى است و شراره ها از هر طرف به بيرون يعنى به فضاى اطراف مى جهند، همان گونه كه تمام اطراف خورشيد، اين وضعيت، يكسره پديدار مى شود.
قطعا شراره هاى جهنم به مراتب از شراره هاى خورشيد بزرگتر و حرارت آن بيشتر است و نكته ى جالب اين جا است كه در كهكشان، خورشيد بسيارى است كه آن ها به مراتب بزرگتر و بيشتر است و خورشيد در مقابل آن خورشيدها، بسيار كوچكتر مى باشد.
و در راستاى اين تعريف و توصيف، بهترين مصداق و نمونه براى اين كه ما بتوانيم وجود شراره هاى آن چنانى جهنم را تصور كنيم، از وجود اين پديده ها در خورشيد كه در آن هم جزيى از آفرينش خداوند است مثال بياوريم.
ما شراره هاى جهنم را نديده ايم، ولى اكنون نمونه ى كوچك گفته ى پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) را در خورشيد مى بينيم و با اين وصف، امروز اين گفته ى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از تصور به حقيقت رسيد و در واقع آن حضرت براى اولين بار در تاريخ گذشته ، امكان وجود اين چنين وضعيتى را بيان نموده است.
و اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و يا فرد ديگر، بدون ذكر جهنم، وجود اين چنين شراره هاى عظيم و گرماى هولناك آن را تعريف مى كرد، قطعا به جز خورشيد، نمى توانستيم به جاى ديگر نسبت دهيم، چون اين وضعيت در جاى ديگر پديد نمى آيد.
حركت پرشتاب خورشيد
خورشيد مركز منظومه شمسى است، خورشيد با آن همه بزرگى و عظمت همواره در حال حركت با سرعت مهيبى است و در هر ثانيه 5/19 كيلومتر راه مى پيمايد يعنى در هر ثانيه 1170 كيلومتر حركت مى كند.
امام صادق (عليه السلام) اولين كسى بود كه به طور صريح، درباره ى حركت سريع خورشيد سخن گفته است.
انى اعلم ما فى اللحظه الواحده مسيره الشمس (31) ((به يقين من ميدانم كه در هر لحظه، حركت خورشيد چقدر است)).
از كلام آن حضرت درباره ى حركت خورشيد در هر لحظه، معناى مبالغه دانسته مى شود، يك لحظه يعنى يك ثانيه امروز ما است، مبالغه يعنى بيش ‍ از اين است كه ما مى دانيم و بسيار بسيار بيش از حد تند مى رود.
در زمان ما كه عصر سرعت نيز ناميده مى شود، معمولا براى حركت بسيار از ثانيه استفاده مى شود، در حالى كه در زمان قديم، مردم سرعت يك اسب دونده را نديده بودند و در آن زمان مردم در محاسبات زمانى خود، بيشتر از روز استفاده مى كردند، يعنى هر روز چقدر راه مى رود و اگر از اصطلاح ساعت استفاده مى شد، نه به معناى يك ساعت 60 دقيقه زمان ما است بلكه به معناى مقدارى از وقت و زمان است و در اين شرائط بود كه امام صادق (عليه السلام) براى حركت خورشيد در هر يك لحظه را به كار برد كه به معناى پرشتاب بودن حركت خورشيد است و مردم آن زمان قدرت تصور و درك اين را نداشتند كه خورشيد در هر لحظه ((ثانيه)) 5/19 كيلومتر راه مى پيمايد، لذا آن حضرت تنها اشاره به سرعت حركت آن در هر لحظه كه چه بسيار است اكتفا نمود.
از مفهوم كلام آن حضرت دانسته مى شود كه خورشيد با سرعت بسيار در حال حركت است چون يك لحظه به معناى آن است كه سرعت حركت خورشيد بسيار زياد است كه تنها روى لحظه ها مى شود سرعت حركت آن را محاسبه كرد كه آن چقدر راه مى رود، و نكته جالب اين است كه از زمان امام صادق (عليه السلام) هزار و سيصد سال گذشته ولى محاسبات زمانى آن حضرت همان گونه است كه دانشمندان امروز، محاسبات حركت خورشيد را در ثانيه به كار مى برند.
در زمان ما دانشمندان بى شمار، با تحقيقات انبوه خود در رصد خانه ها و مراكز تحقيق و با كمك دم و دستگاه مدرن بود كه به اين موضوع حركت بسيار زياد خورشيد پى بردند ولى امام صادق (عليه السلام) بدون همه ى اين ها، اشاره به اين موضوع نمود.
مسيره الشمس: مسيرى كه خورشيد در آن سير مى كند)) تنها اشاره به حركت خورشيد نيست بلكه برحركت خورشيد در مسير خاصى نيز دلالت دارد، مسيرى كه خورشيد در آن حركت مى كند همان گونه كه يك ماشين در جاده اى در حال حركت است تا از مبداء به مقصد خود برسد، و اين مسير مخصوص خورشيد است كه در اين جاده خاص خود، همواره در حال حركت بسيار زياد است و دانشمندان زمان ما نيز، دقيقا بر اين عقيده هستند كه خورشيد در مسير و جهت خاصى همواره در حال حركت است.
سخنان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ما قديمى هستند ولى عطر و بوى نو مى دهد و سخنان آن ها نه تنها خاصيت خود را از دست نداده، بلكه حقانيت و درستى آن ها را، امروز بيش از هر زمان ديگر، جلوه بهترى يافته است همانند اشياء قديمى را كه عتيقه جات مى گويند و آن ها در بين صنايع و محصولات لوكس و مدرن روز، باز هم بسيار گرانترند و جايى، نه در طاقچه ها دارند بلكه زينت بخش موزه ها هستند و سخنان آن ها مايه افتخار آن ها است كه به اين بزرگواران معتقدند.

afsanah82
07-22-2011, 10:22 AM
پيدايش خورشيد قبل از ماه
اگر كسى بپرسد كه اول خورشيد و يا ماه به وجود آمد؟، و يا بر عكس، و يا كه هر دو با هم ساخته و پرداخته شدند؟، جواب آن قطعا مشكل است، ولى امروز مجموعه دانشمندان علوم گوناگون و با كمك انواع تجهيزات مدرن، آن ها به اين نظريه رسيدند و متفق القول شدند كه به دلايل علمى بسيارى، خورشيد قبل از ماه وجود داشته.
آن هايى كه در رشته هاى مختلف مثل زمين شناسى و ستاره شناسى و فيزيك و غيره، پس از دهها سال تحقيق وسيع و مداوم، به اين نتيجه رسيدند كه خورشيد قبل از كرات منظومه اش به وجود آمد، يعنى پس از آن، ماه و كرات ديگر منظومه اش به عرصه ظهور رسيدند، آن هم به دلايل و عللى چنين اتفاقى رخ داد كه موضوع و بحث پيچيده ى آن در كتابهاى علوم به طور مفصل تعريف شده است.
امام صادق (عليه السلام) دوازده قرن قبل از انديشمندان كه تمامى نظريه هاى آن ها در مجموعه به توسط همديگر اصلاح شد و خطاهاى همديگر را برطرف كردند و با مرور زمان اين موضوع به تكامل رسيد، مى بينيم كلام آن حضرت علاوه بر قديمى بودن، هنوز هم به اصلاح و تكامل و غلط گيرى ديگران بى نياز است، او به تنهايى و بدون تجهيزات پيشرفته، آن هم در زمانى كه از علم و آگاهى، چندان خبرى نبود، سخنى را در اين باره بيان فرمودند:
و خلق الشمس قبل القمر
به يقين كه خداوند، خورشيد را قبل از ماه بيافريد.
او در زمان پيدايش خورشيد و ماه حضور نداشت و شاهد ماجرا نبود، واقعا كلام آن حضرت بالاتر و فراتر از عقل و خرد آدمى است و آن چنان به طور دقيق، اين موضوع مهم را مطرح كرد كه اين كلام، اولين و قديمى ترين نظريه اى بود كه درباره ى پيدايش تدريجى و به خصوص خورشيد قبل از ماه گفته شده بود، همين كلام آن حضرت است و چه بسا، رازى در سخن آن حضرت هست كه چرا او خورشيد و ماه را در كنار هم مطرح كرده در حالى كه كرات ديگر مثل زمين و مريخ و زحل و غيره وجود داند و اين دو چه نسبتى در رابطه با هم دارند؟ و آن در چه شرايطى در گذشته به وقوع پيوسته كه شايد در آينده علم پيشرفته تر و تجهيزات مدرن تر شود و فضا نوردان و فضا پيماهاى علمى، با تحقيقات بيشتر، به اين موضوع پى ببرند و سر معماى كلام آن حضرت بهتر دانسته شود.
درست است كه انسان معاصر در شناخت هستى به پيشرفتهايى نايل شده ولى به طور مسلم و بنا به گفته خود محققان علوم، رازهاى بسيارى در جهان هست كه هنوز بشر به آن ها پى نبرده و جاى اميد است كه بشر در پرتو دانش ‍ و ترقى هر چه بيشتر در آينده، رازهاى ناشناخته جهان را يكى پس از ديگرى شناسايى و كشف كند چون خداوند، انسان را اشرف مخلوقات آفريد و به برترين مجود خطاب كرد، لذا هميشه براى او ميدان علم و عمل باز است.
حديث ياد شده در كتاب انوار النعمانيه جلد اول صفحه 332 و كتابهاى معتبر بسيار نقل شده است.
نكته: اين را بدانيد وقتى كه در ذيل هر حديثى، ماءخذ آن را از جه كتابى ياد آورى كرده ام، اين به آن معنى نيست كه اين حديث، تنها در آن كتاب هست بلكه هر حديثى در چندين كتاب معتبر و قديمى وجود دارد و ما به ذكر يكى از مصادر اكتفا نموده ايم. البته آن مصدرى را ذكر مى كنيم كه براى شما آشناتر باشد.
اگر كسى از اين جانب بپرسد كه معصومين (عليه السلام) درباره ى علوم متنوع، تنها همين مضوعات را گفته اند كه در اين كتاب هست؟. در جواب خواهم گفت كه اين طور نيست بلكه، تنها اين حقير، بيش از دو هزار حديث كه درباره ى موضوعات علمى گوناگون است شناسايى نموده ام كه متأسفانه تاكنون در لابه لاب اوراق كتابهاى قديمى ناشناخته و متروك و بلا استفاده بوده اند، و دهها سال طول مى كشد تا به تدريج روى آن ها كار و تحقيق شود و در اختيار شما عزيزان قرار بگيرد و اگر عمرى باقى بود و لطف خدا شامل حال ما شد به يقين كه پيگير اين تحقيقات هستم، انشاء الله.
منظومه هاى شمسى در جهان بسيارند
دانشمندان معتبر قرن اخير، در پرتو تحقيقات بسيار، در زمينه هاى علوم فضايى، آن هم با كمك مدرن ترين دستگاه هاى پيشرفته به كشفيات عجيبى از عظمت پى برده اند و آن ها حركت خورشيد با منظومه اش را كشف كردند و آن را يك رخداد مهم در تاريخ علم و دانش، توصيف و ثبت شده و براى خود افتخار بزرگى مى دانند، كه به يك بعد مهم از ابعاد اين فضاى بى كران آسمان ها را شناسايى كرده اند.
در هزار و سيصد و پنجاه سال پيش، مردمى از تبار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، حضرت امام صادق (عليه السلام) پيش از آن كه يك نظريه ى علمى و گفتار عالمى در اين زمينه مطرح شده باشد، آن حضرت از وضعيت آسمان ها براى مردم زمان خود خبر مى دهد و علم و دانش امروز، با انبوه تلاش تلاشگران و با تكنولوژى مدرن آن ها، اكنون و اعتقاد آنها به همين معناى كلام آن حضرت رسيده است.
آن حضرت درباره ى كروى بودن زمين و چرخش و حركت در منظومه شمسى و همچنين خبر از حركت منظومه شمسى نيز سخنانى دارد و مهمتر از همه ى اين ها، وجود منظومه هاى شمسى بسيارى را براى ما بيان مى كردند و اين تعريف به تنهايى اهميت بالاترى از كشفيات مهم مجموعه دانشمندان ستاره شناسان و علوم فضايى، آن هم با وسائل و امكانات گران و بسيار متنوع و پيشرفته ى آن ها در اين زمينه است و آن حضرت در زمان بدون امكانات و تجهيزات اين چنين مى فرمايد:
ان من وراء شمسكم هذه اءربعين عين شمس (32)
به يقين كه آن سوى خورشيد شما، چهل خورشيد ديگر همانند آن در اين گيتى وجود دارد.
عقل مردم آن زمان قدرت تصور و درك بسيارى نداشت و فهم آن ها به مسايل علمى، كم و محدود بود، لذا آن حضرت با زبان ساده و قابل فهم عوام، عدد چهل را در كلام خود به كار برده است و اين نكته در زبان عرب بر تعداد بسيار دلالت دارد.
عين شمس، يعنى همانند خورشيد ما و منظومه اش و با همان برنامه و حركت و وضع و مسايل ديگر.
من وراء شمسكم: (در آن سوى اين خورشيد شما): به معناى آن است كه آن خورشيدها و منظومه هايشان، هر كدام خارج و سواى از منظومه ى شمسى ما است. و اين گفتار عالمانه آن حضرت مساءله ى ساده اى نيست و براى انديشمندان داراى اهميت بسيارى است. ما از فاصله بيش از يك كيلومتر آن طرف، چيزى را نمى دانيم و هيچ گاه نمى توانيم حدس بزنيم كه در آن جا چه خبر است، چه برسد به اين كه شخصى از روى زمين خبر از اعماق بسيار دور آسمان ها داشته باشد و بگويد: و علم در زمان ما با تمام امكاناتش دقيقا گفته هاى او را تاييد كند.
چهل ماه
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم از وضعيت و احوال مردم در آخر الزمان، سخنان بسيارى گفته اند كه امروز شاهد بحقيقت پيوستن بيشتر از نود درصد آن ها تاكنون بوده ايم و بقيه پيش بينى هادر آينده رخ ميدهد همان گونه درباره ى اوضاع و احوال كرات و كهكشان و مسايل بسيار متنوع از علوم و طبيعت جهان، سخنان بسيارى گفته اند كه امروز شاهد بحقيقت پيوستن بيش از نود درصد آن ها، به توسط دانشمندان و متخصصان آن هم با كمك وسايل و مكانيزم علمى بسيار مدرن، صحت گفتارشان بى چون و چرا بحقيقت رسيده است و اكنون به يكى از آن موارد پيش بينى شده توجه كنيم.
و ان من وراء قمر كم هذه اربعون قمرا.
به يقين كه پشت اين اين ماه شما، چهل ماه ديگر وجود دارد(33).
سخن آن حضرت در زمانى بيان شد كه مردم از چند سياره منظومه خورشيد با خبر بودند و تنها از وجود يك ماه كه شبها ظاهر مى شود آگاه بودند.
دانشمندان علوم ستاره شناسى در گذشته، كسى جز قمر زمين كه ماه است از وجود قمرهاى ديگر، در منظومه شمسى سخن نگفته، و كسى ادعايى حتى در حد فرضيه و تخيل هم بر زبان نياورده، ولى امام صادق (عليه السلام) آن هم 1300 سال پيش از به وجود آمدن تلسكوپهاى پر قدرت، از وجود چهل ماه ديگر، ما را باخبر مى كند و اكنون دانشمندان با دانش ‍ پيشرفته خود، ما را باخبر مى كند و اكنون دانشمندان با دانش پيشرفته خود، از وجو چندين ماه در منظومه شمسى، حول سيارات خود با خبر شده اند و تاكنون 35 ماه را كشف نموده اند و چند ماه پيش بود كه متخصصان علوم ستاره شناسى يك قمر جديد حول مشترى را كشف كردند كه تعداد وجود قمرها به 36 عدد رسيد، پس از نود درصد گفته امام صادق (عليه السلام) به حقيقت رسيده و چه بسا در ماهها و سالهاى آينده، قمرهاى ديگر با دستگاه هاى مدرنترى كه ساخته خواهد شد كشف شود و به اميد آنروز كه عدد چهل ماه تكميل شود و امروز كه تعداد ماهها به 36 عدد رسيده، خود گوياى عظمت اين شخصيت والاى علم و ايمان را مى رساند و براى باور نكردن كلامش، به خاطر كمبود چهار عدد ماه، منطقى نخاهد بود و ما نمى توانيم به حقيقت پيوستن وجود 36 قمر را براى كم بودن چهار قمر ديگر، كلام آن حضرت را مورد سئوال بدهيم در حالى كه اميد به كشف قمرهاى ديگر در آينده از نظر ستاره شناسان، اين احتمال قطعا وجود دارد چون راه تحقيق به پايان نرسيده است.
به اين نكته بسيار جالب و علمى ديگر در سخن آن حضرت توجه كنيم، چرا آن حضرت فرمود كه چهل ماه ((در پشت)) ماه شما وجود داردت و نه در جاى ديگر؟ جواب: دانشمندان زمان ما از اوضاع منظومه شمسى تا حدودى اطلاع و آگاهى خوب و دقيقى به دست آورده اند و از آن جمله، اكنون معلوم شده كه عطارد به خورشيد نزديكترين سياره است و زهره از آن دورتر و زمين پس از زهره به سمت خورشيد نزديكترين سياره است و بترتيب، سياره ها پس از زمين يكى پس از ديگرى، با فاصله بيشتر از خورشيد قرار دارند، و آن ها عبارت از مريخ و مشترى و زحل و اورانوى و نپتون و پلوتون است و قمرهاى كشف شده در اين سيارات پشت ما، يعنى آن ها كه دورتراند از ما به خورشيد، و اين جا درستى كلام آن حضرت دقيقا معلوم مى شود كه گفته است ((در پشت ماه شما، چهل ماه ديگر وجود دارد)).
پس مى توان گفت كه آن حضرت از اوضاع منظومه شمسى، آگاهى كامل داشته و ختى مى شود گفت كه آن حضرت از سيارت اورانوس و نپتون و پلوتن قبل از كشف آن ها، نيز با خبر بوده چون اشاره به تعداد وجود قمرهاى اين سيارات را بيان فرموده است.
سيارات هر اندازه كه باشند به يقين كه به مراتب، بزرگتر از قمرهاى حول خود هستند، پس آن حضرت نكته مهمتر از تعريف اين سيارات، از قمرهاى آن ها كه بسيار كوچكتر و ناديدنى ترند، به ما خبر داده است.
مريخ كره اى سرد است
مردم در گذشته از علوم گوناگون آن چنان آگاهى نداشتند لذا در برخورد با اين گونه مضوعات علمى، در كتابهاى قديمى بسيار ديده مى شود كه كلماتى در جمله هاى آن، جابه جا و يا حذف شده است و براى كاتبان آن ها اهميت نداشته، چون نمى دانستند و آگاهى نداشتند تا حق كلام را همان گونه كه هست در رابطه با علم بيان شود، مثل اين جمله از سخنان امام صادق (عليه السلام) كه در بيشتر كتابهاى بحار چاپ جديد كه از يك نسخه قديمى تجديد چاپ شده، و حديث اين چنين نقل شده كه مريخ ستاره اى گرم و زحل ستاره اى سرد است و حال آن كه بر عكس مى باشد، و در نسخه اى ديگر از كتاب بحار چاپ قديم، اين چنين آمده كه مريخ ستاره اى سرد و زحل ستاره اى گرم است و در واقع اين درست است و حقيقت آن با علم روز مطابقت دارد.
در نيم قرن اءخير، پس از سفرهاى مكرر سفينه هاى فضايى، وايكينگ و مارينر، دانسته شد كره مرخ بسيار سرد و منجمد كننده است و زحل به دلايلى گرم مى باشد.
و اكنون معلوم شد كه از مشخصات بارز و عمده مريخ، بسيار سرد بودن آن است و اين ستاره به سرد بودن وصف مى شود و نكته جالب اين جا است كه حضرت امام صادق (عليه السلام) در رابطه با تعريف مريخ، همان مشخصات بارز و عمده مريخ را هدف قرار مى دهد و آن را به سرد بودن، وصف مى كند.
عن الصادق (عليه السلام): ان المريخ كوكب باردو زحل كوكب حار(34)
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: به يقين بدانيد كه مريخ ستاره اى سرد و زحل ستاره اى گرم مى باشد.
در مريخ از شدت سرما، هيج چيز به شكل مايع در آب يافت نمى شود سرماى سطح مريخ از سرماى قطب زمين نيز سردتر است.
زحل كره اى است كه از انواع گازها تشكيل شده و كره اى جامد نيست، يعنى از خاك و سنگ نمى باشد و متخصصان علوم فضا، بر اين عقيده اند كه شايد هسته اين كره گازى، جامد باشد و عمدتا از دو گاز سبك هيدروژن و هليوم تشكيل شده و علاوه بر اين دو نوع، انواع گازهاى ديگر در آن يافت مى شود.
با وجود اين كه فاصله زحل از مريخ، به خورشيد بيشتر است با اين حال گرمتر از مريخ است چون گازها، معمولا گرمايى كه از خورشيد به آن مى رسد، جذب مى كند و گرما به راحتى به درون آن وارد مى شود و تمامى نواحى آن را گرم نگه مى دارد و هسته ى آن به يقين كه گرماى شديدترى مى يابد.
لذا گفته امام صادق (عليه السلام) دقيقا بر پايه تشخيص وضعيت اين دو كره بيان شده و امروز صحت كلام آن حضرت جلوه بيشتر يافته، چون در گذشته، مردم از احوالات و وضعيت اين دو كره بسيار دور، آگاهى نداشته و تنها از روى زمين، آن ستاره ها را مى ديدند و روى سخن آن حضرت كه در مريخ، سرما حكم فرما است، بى خبر بودند.
وجود كرات غير جامد
عن اءبى بصير، عن اءبى عبدالله (عليه السلام) قال: سئلته عن السماوات السبع، فقال: سبع سماوات ليس منها سماء الا و فيها خلق...
قلت: و الاءرض ((اءى مثل الاءرض))؟ قال: سبع منهن خمس، فيهن خلق من الرب، و اثنتان هواء ليس فيها شى ء(35)
ابى بصير مى گويد كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى هفت آسمان پرسيدم، آن حضرت فرمودند از اين هفت آسمان، در هر كدام حيات و مخلوقات از آفرينش پروردگار در آن هست... سپس پرسيدم، كرات آن همانند زمين اند؟ فرمودند زمينها ((كرات)) پنج آسمان در آن حيات و مخلوقات وجود دارد و در دو آسمان ديگر ((كرات)) آن از هوا است.
من نمى دانم كه هفت آسمان كجاست؟ شايد شما هم نمى دانم چون فضاى آسمان ها آن قدر وسيع است كه دانشمندان تا هزاران سال ديگر هم كه تحقيق كنند، آشنايى كامل از آن به دست نمى آورند، ولى اين را مى توانم بگويم كه هنوز، هيچ دانشمندى نتوانسته به طور يقين ادعا كند كه در ستاره هاى آسمان، يعنى كرات ديگر، در آن حيات و مخلوقات وجود ندارد و احتمال وجود حيات در ستاره ها بعيد نمى دانند.
دوم اين كه آن حضرت مى فرمايد: كرات كه در آن ناحيه از دو آسمان هستند، همه چيز آن از هوا است و هيچ چيز جز توده هوا در آن نيست، يعنى آن ها مثل كره ى زمين جامد نيستند، باز هم اين را نمى دانيم كه مشاهد آنحضرت از اين كرات كه از هوا تشكيل شده، كجا است.
ولى همه اين را مى دانيم كه در زمان ما، دانشمندان به توسط تجهيزات ما فوق مدرن و سفينه هاى فضايى، در همين منظومه شمسى كراتى را يافته اند كه همه ى آن از گاز تشكيل شده است مثل زحل و مشترى و اورانوس و نپتون و پلوتون.
در قديم اصطلاح گاز در ميان مردم رواج نداشته چون از آن شناختى نداشتند، شايد آن حضرت اصطلاحات هوا را به كار برد، به اين دليل كه گاز هم مثل هوا، رقيق و نامئى است.
و يا اينكه كرات ياد شده، بيشتر آن از اكسيژن تشكيل شده باشد و شايد در آينده، بشر كراتى را شناسايى كند كه به جاى هليم و هيدروژن و غيره باشد، خدا مى داند و در اين آسمان پر از عجايب، هيچ چيزى را بعيد نمى دانيم.
و نكته اى كه بسيار جالب و مهم است اين كه امام صادق (عليه السلام) اولين فردى بود كه در اعماق تاريخ گذشته، و در زمانى كه از دم و دستگاه خبر و اثرى نبود، از وجود كراتى كه غير خاكى هستند، بيان نمود، در حالى كه سيزده قرن پيش از آن حضرت، يعنى در قرن اخير بود كه دانشمندان، كم كم با اين نكته پى بردند و با تحقيقات بسيار خود، اين موضوع وجود كرات گازى به اثبات رسيد.
جدا شدن از طبيعت ممكن نيست
وقتى كه آمريكا و شوروى توانستند در سال 1960ميلادى، فضا پيماى بى سرنشين و پس از آن با سرنشين به فضا بفرستند، اين دو ابر قدرت ، براى تسخير كرات، نيت هاى عجيبى بذهنشان رسيد و اين ها براى پيدا كردن مستعمره هاى جديد فضايى كه به قصد دسترسى به معادن و استفاده هاى گوناگون و غرضهاى ديگر در آن جا، هر كدام از اين دو ابر قدرت تلاشهاى محرمانه اى را در فضا انجام دادند تا اين كه از همديگر سبقت بگيرند و هر كدام به اهداف خود، زودتر از ديگرى برسند.
در همان احوال، مى ديديم كه سالها لحن كلام دو ابر قدرت، قلدرانه و ياغى مآبانه بود و مدتى گذشت آن ها با اين شيوه و با اميدهاى استعمارى، رجز خوانى مى كردند و سالها پس از آن كه با فرستادن فضا پيماهاى پى در پى به كرات ديگر، دريافتند كه جز زمين براى آن ها جايى ديگر مناسب و محل زندگى نيست، چون زهره با گرماى هولناك آن، قابل استفاده نيست و مريخ كه يخ بندان است و در قمر هوا وجود ندارد و كرات ديگر گازى است و نمى شود بر آن فرود آمد و با اين راه طولانى و هزينه گزاف، معلوم شد كه آن جا حتى براى استراحت موقت، مناسب نيست چه برسد به ماندن و تشكيل مستعمرات، و اگر بخواهند از منظومه شمسى خارج شوند و به نزديك ترين ستاره بروند، ديدند كه 37 سال طول مى كشد تا يك تلگراف به آن جا برسد و 37 سال طول مى كشد تا جواب آن به زمين برگردد، چه برسد كه فضا پيما بفرستند، و در نهايت به اين نتيجه رسيدند كه به همين زمين قانع شوند و اكتفا كنند و پس از آن كه راه و چاره اى نيافتند، لحن كلام اين دو ابر قدرت، كم كم عوض شد و شروع با افشاگرى و سفرها را علنى اعلام كردند، و آن گاه به افتخار كردن براى گامهايى كه برداشتند اكتفا كردند، و ناچار شدند كه راه فروتنى را پيش بگيرند و از رجز خوانى و ادعاها و هوسها و فكرهاى جور واجور را كنار گذاشتند و خلاصه با اين نتيجه رسيدند كه جدا شدن از طبيعت و حيات بر زمين، غير ممكن است.
اگر آمريكايى ها و روسها پس از اين همه تلاش بى ثمر و آن همه هياهو، غرورشان را كنار مى گذاشتند و اءهل انصراف و ايمان بودند چاره اى نداشتند جز با اين كلمات، با خداى خود، اين چنين با نيايش و استغفار بپردازند و حالا كه آن ها به شكست قصدهايشان، اقرار و اعتراف نمى كنند ولى به جاى آن ها امام زين العابدين (عليه السلام) حرف حق را بيان فرمود:
ولا اءحد من يرحمنى سواك: فلو كان مهرب لهربت، ولو كان لى مصعد فى السماء اءو مسلك فى الاءرض لسلكت، ولكنه لامهرب لى ولا ملجا و لا منجا و لا ماءوى الا اليك (36) اءو كيف يستطيع يهرب منك من لا حيوه له الا برزقك، اءو كيف ينجو منك من لا مذهب له فى غير ملكك
پروردگارا جز تو، هيچ كس نمى تواند به من رحم كند، و اگر براى من، از اين جهان راه فرارى بود به يقين كه مى گريختم، و اگر به نحوى براى من امكان صعود به آسمان ((فضا)) بود به يقين كه مى رفتم، و اگر راه و روشى براى من بود كه مى توانستم به درون و اعماق زمين بروم، مى رفتم، ولى راه فرار براى من هرگز وجود ندارد و پناهگاهى در جاى ديگر برايم نيست و نه توانايى نجات و نه آشيانه اى ديگر، جز اين كه در اين جا به تو پناه آوردم.
و آيا چگونه مى تواند كه از جهان تو بگريزد آن كه حياتش به روزى تو در زمين وابسته است، و آيا چگونه مى تواند نجات يابد آن كه راه و چاره اى ندارد كه از ملك تو خارج شود.
امام صادق (عليه السلام) از اورانوس مى گويد
در سال 1790 ميلادى، اخترشناسان آلمانى و نام ويليام هرشل، تلسكوپى را ساخت كه دوازده متر طول داشت و آن بزرگترين و پيشرفته ترين تلسكوپ جهان، در زمان خود بود.
او مثل هر شب كه به توسط اين تلسكوپ به آسمان نگاه مى كرد، يك شب به طور اتفاقى نقطه اى نورانى را در آسمان مشاهده كرد و به آن خيره شد و از آن لحظه به بعد، شب ها به اين ستاره نگاه مى كرد و متوجه شد كه آن ستاره به آرامى حركت مى كند چون مى ديد كه هر شب نسبت به شب پيشين، تغيير مكان مى داد، هر شكل دريافت كه آن نقطه نورانى، بسيار دورتر از زحل، دورترين سياره شناخته شده در آن زمان بود، هر شكل پى برد كه سياره جديدى را كشف كرده است و اين سياره جديد، نخستين سياره اى است كه در عصر جديد كشف شده، از آن روز به بعد تا آخر حياتش، او به اين ستاره خيره مى شد، و بيشتر اوقاتش، به او مى انديشيد و تلاش بسيار كرد تا از آن، چيزهاى ديگرى هم بداند، با اين حال از آن ستاره، آگاهى ديگرى حاصل نشد، و در مدت دويست سال پس از او، كم كم با توسعه دانش و انديشمندان و تجهيزات همواره در حال مدرنتر شدن، و با كمك ماهواره هاى تحقيقاتى و بخصوص، ستاره فضايى ويجر كه به اورانوس رسيد، تا حدودى از اوضاع و احوال اين ستاره، اطلاعات خوبى به دست ما رساند.
امام صادق (عليه السلام) هزار و صد سال پيش از ويليام هرشل، و هزار و سيصد سال پيش از فضا پيماى ويجر كه به آن جا رفته و عكس بردارى كرده، آن حضرت از اورانوس تعريف مى كند.
شخسى كه معروف ترين ستاره شناس عراق باستان بود، به نزد آن حضرت رسيد و به گفتگو نشست و گفت، كسى به اندازه من، از نجوم، شناخت و آگاهى ندارد و من از تمام ستاره شناسان جهان، اطلاعات بيشترى دارم، حضرت در جواب، سئوالاتى درباره ى نور و نجوم و آسمان از او پرسيد، آن مرد با تعجب گفت كه من اين ها رانمى دانم و از هيچ منجمى اين چنين چيزى را نشنيده ام.
يكى از سوالاتى كه حضرت پرسيد، اين بود:
اءفتدرى كم بين الشمس و بين السكينه (37)
آيا تو ميدانى كه چه قدر فاصله بين خورشيد و ستاره ى ((سكينه)) است. آن مرد گفت، از اين ستاره هرگز خبر ندارم و نام و تعريف آن را از كسى نشنيده ام.امام (عليه السلام) در جواب فرمودند:
سبحان الله فاسقطتم نجما باسره
پناه مى برم به خدا؛ شما چگونه يك ستاره ى مهمى را نديده گرفته و آن را از حساب انداخته ايد.
امروز اورانوس در منظومه شمسى جايگاه ويژه دارد و براى دانش و محاسبات اختر شناسى اهميت دارد و همان گونه كه آن حضرت فرمود، علم نجوم تنها ستاره ديدن نيست و تمام اين سه مرحله يعنى نور و ستاره و فضاى آسمان، شرط اخترشناسى است، و علماى آن زمان وقتى كه به ستاره ها نگاه مى كردند، مسايل ديگرى را مثل نور و فضاشناسى و غيره را مربوط به آن نمى دانستند ولى آن حضرت تمام اين موارد را ربط به همديگر مى دانست و اين ها شرط اخترشناسى كامل است و اختر شناسان در زمان ما، اين سه مورد را زرورى ترين آگاهى در زمينه ستاره شناسى مى دانند، يعنى اندازه گيرى و كيفيت فواصل نور، مساحت شناسى فضا و ابعاد آن و ستاره ها را شناختن است پس بدون شناخت همه ى اين ها، در واقع فهم و توسعه كامل شناسى، ناقص و ممكن نيست.
امام صادق (عليه السلام) نه به طور اتفاقى مثل هرشل بلكه با يقين وآگاهى از اين ستاره اى كه هيچ گاه به چشم ديده نمى شود آن را تعريف نمود و حتى 11 قرن بعد از او، ستاره شناسان درباره ى اين ستاره، شناخت و آگاهى نداشتند چون ديده نمى شد ولى در قرن گذشته كم كم به آن پى برند و از اوضاع آن آگاه شدند.

afsanah82
07-22-2011, 10:22 AM
تفاوت روشنايى بر سطح كرات
قال الامام الرضا (عليه السلام) للحسن ابن سهل، كيف حسابك للنجوم؟ فقال ما بقى منها شى ء الا و قد تعلمته، فقال (عليه السلام): كم لنور الشمس على نور القمر فضل درجه؟ و كم لنور الزهره على نور المشترى فضل درجه؟ فقال لااءدرى، فقال (عليه السلام) ليس فى يدك شى، هذا ايسر(42)
امام رضا (عليه السلام) از حسن بى سهل - كه يك منجم بود - پرسيد: چگونه است محاسبات و آگاهى تو از ستاره ها؟ آن شخص در جواب گفت: همه چيز را از ستاره ها مى دانم و چيزى نمانده كه من از آن بى خبر باشم. حضرت رضا (عليه السلام) پرسيد: آيا نور خورشيد به مراتب، چند برابر ماه است؟ و آيا نور ماه بر نور مشترى چندين برابر افزون تر است؟ و آيا نور زهره چندين برابر نور سطح مشترى است؟ آن مرد در جواب گفت: در اين باره چيزى نمى دانم. آن حضرت به او گفت، دستهاى تو از دانش ‍ ستاره شناسى خالى است و اين ساده ترين سئوالى بود كه من از تو پرسيدم.
برخلاف اعتقاد آن شخص كه فكر مى كرد از اوضاع ستاره ها كاملا با خبر است و خيلى چيزها مى داند ولى از نظر آن حضرت، دانش ستاره شناسى، تنها اين مقدار نيست كه آن مرد ادعا مى كرد بلكه دانسته هاى او بسيار ناچيز و از خيلى موضوعات بى اطلاع است و فقط ستاره ها از دور شناختن و شناخت در حد ديدن كافى نيست و دانستنن اوقات ظاهر شدن آن ها كه در چه مواقع است و در كدام سمت از آسمان روئيت مى شوند، اين اندازه آگاهى، كم و شناخت ساده و اوليه ستاره شناسى است و آن حضرت مى خواهد به آن مرد بفهماند كه دانش ستاره شناسى بسيار پيچيده و مفصل و بيشتر از اين ها است كه او ادعا مى كند و هر كدام از سيارات براى خود، تعريف و توصيف بسيار دارد، و به طور مثال، آن حضرت به اين گوشه از اوضاع ستاره ها را از آن شخص مى پرسد در حالى كه آن شخص، از محاسبات نور و تفاوت روشنايى بر سطح سياره ها، به ذهنش خطور نكرده بود و از مقدار و تفاوت روشنايى بر سطح كرات نسبت بهكرات ديگر، كاملا بى خبر بود.
امام رضا (عليه السلام) براى اولين بار از تفاوت نور و روشنايى بر سطح ستاره را مطرح نمود و براى هر كدام اندازه ى معينى قايل شد كه از سياره ديگرى، چند برابر بيشتر است.
عصر ما كه در آن تلاش و تحقيق براى توسعه علوم و تجهيزات فضايى انجام شده و نتيجه هاى بسيار خوبى حاصل شده، به اين زمان، عصر فضايى انجام شده و نتيجه هاى بسيار خوبى حاصل شده، به و اين زمان، عصر فضا ناميده شد و در پرتو آن، آگاهى ما در ابعاد وسيعى گسترش يافته است و خيلى از مسايل شناخته و دانسته شده است به طور مثال، اكنون مى دانيم كه روشنايى ظطح زمين نهصد برابر روشنايى سطح نپتون است و اورانوس ‍ فقط باندازه 360/1 نورى كه بر زمين مى تابد از خورشيد نور مى گيرد، يعنى سيصد و شصت بار سطح زمين در روز، از اورانوس در روز روشن تر مى باشد و همچنين تفاوت بسيار تابش نور خورشيد بر سطح كرات، مقدار آن مشخص شده و مى دانيم كه تاثيرات مقدار نور، بر حرارت و سردى آن سياره ها نقش بسيار مهمى دارد و سلسله مراتب، تاءثيرات فيزيكى ديگر كه تمام آن ها از درجات و اندازه ى تابش نور بر آن ها به وجود مى آيد و اين سئوال آن حضرت در واقع اساسى ترين موضوع در حيات سيارات است.
در جايى ديگر، امام صادق (عليه السلام) از شخصى كه خود را بهترين ستاره شناس معرفى كرد، چند سئوالى مطرح مى كند.
كم السكينه من الزهره جزءا فى ضوئها، قال هذا و الله نجم ما سمعت به ولا سمعت احدا من الناس يزكره، قال (عليه السلام) فكم الزهره من القمر جزءا فى ضوئه.... فكم القمر جزءا من الشمس فى ضوئها(43)
آيا مى دانى كه هر سكينه ((اورانوس)) چند درجه نور آن كمتر از نور سطح سياره زهره است، آن مرد گفت به خدا هرگز نام اين ستاره را نشنيده ام و نشنيدم كسى از آن تعريف كند ووو آن حضرت پرسيد آيا مى دانى كه زهره چند درجه نور آن بيشتر از ماه است.... و آيا مى دانى كه نور ماه چند جزء از نور خورشيد است؟
چند نكته از اين جمله ها دانسته مى شود: آن حضرت مى خواهد به ما بگويد كه ستاره ستاره اى هست به نام سكينه ((اورانوس)) و مى خواهد به ما بگويد كه ميزان مقايسه در روشنايى سطح سيارات، نسبت به همديگر متفاوت است و مى خواهد به ما بگويد نورى كه بر سطح ماه نمايان است در واقع چند جزء از نور خورشيد است.
آن حضرت مى فرمايد: آيا مى دانى كه اورانوس چند درجه نور آن كمتر از زهره است؟ در اين جمله از سخن آن حضرت نكته اى است كه شايد محسوس نباشد ولى بنظر بنده اين نكته همان گونه كه مى دانيم پس از اورانوس دو سياره است كه پس از آن، مرزهاى منظومه شمسى به پايان محدود آن مى رسد و از اين طرف، زهره آن سويش عطارد و پس از آن خورشيد كه مركز منظومه است يعنى دو ستاره اى را معرفى نمود كه از دو سوى اينها، از لحاظى تعادل و تشابه دارد و شايد شما چيزى بهتر از اين در ذهن شما خطور كند؟.
بنابر اين همانگونه كه آنحضرت فرمودند: هيچگاه روشنائى روز بر سطح زهره با روشنائى روز بر سطح اورانوس، يكسان نمى باشد با اين معنا است كه روسنائى روز بر سطح اورانوس، بسيار كم است لذا ما آنرا كم نور مى بينيم بنابراين آن حضرت از دورى اورانوس بخورشيد، نسبت به فاصله زهره به خورشيد آگاه بوده، و از دورى آن با خبر بودند.
چراغانى فضايى
و اكنون به يك موضوع خيالى و بسيار جالب توجه كنيم، البته اين موضوع هيچ گاه اتفاق نمى افتد، ولى اگر چنين مى شد واقعا چه منظره عجيب و ديدنى بود و خب است كه با دقت روى آنفكر كنيم.
هنگامى كه نگاه چشمان ما به سوى آسمان خيره مى شود ستاره هاى ريز و درشت بسيار و بيشمارى را مى بينيم.
آيا چند سال است كه از عمر اين ستاره ها يا كرات آسمانى مى گذرد؟ چند قرن، چند هزار سال، جند ميليون سال؟ واقعا كسى حساب و كتاب آن را نمى داند.
آيا مى دانيد كه در آسمان ها ستاره ها بسيارند و چشمان ما، آن چه را كه انبوه ستاره ها مى بينيد، در واقع مقدارى از يك هزارم ستاره ها است و شايد هم كمتر، خدا مى داند، پس چشم ما همه ى ستاره هاى آسمان را نمى بيند چون قدرت ديد آن محدود است و فاصله بين ستاره ها بسيار است.
فاصله بين كره ى زمين و خورشيد و همچنين فاصله زمين و ماه به نحوى تنظيم شده كه به صلاح و مناسب كره ى زمين و حيات همه چيز آن هماهنگ شده است و اگر فاصله بين اين ها، مقدارى، بيشتر و يا كمنر شود، تمام معادلات و محاسبات و شرايط وضعيت كنونى زمين اين چنين نبوده و نمى ماند، و اين فاصله و مسافت به نحوى طراحى و تنظيم شده كه آن مقدار معين و حساب شده هيچ گاه تغير نمى يابد و در صورت اندك تغييرى، همه چيز در هم خواهد شد، پس كمترين اشكال در اين برنامه وضع شده، موازه طبيعت و بساط جهان بر چيده مى شد و فرو پاشى سازمان حيا ت آن ها قطعى بود.
فضاى بى كران آسمان ها بسيار وسيع است و تعداد ستاره ها در اين فضاى پهنارو به قدرى زياد است كه حتى به صورت نظريه دادن، تعداد و آمار ستاره ها ممكن نيست ارايه شود.
هر يك از كرات آسمانى با سرعت سرسام آورى، در حال حركت پرشتابى هستند، و از بس ستاره ها بسيار ديده مى شوند، گويى اين ها به دور زمين در حال طواف اند و اگر نزديك بودند معلوم مى شد كه تابش نور آن ها به قدرى است كه چشمان ما تاب و تحمل ديدن آن را نداشت.
فرض كنيم اگر ستاره با اين وضعيت كه تعريف شد از نزديك و با فاصله كم، از كنار زمين بگذرد، واقعا چه خواهد شد؟ و اين منظره بقدرى وحشتناك است كه همچون طوفان مهيبى است كه باعث نابودى زمين مى شد و هر آن چه را كه روى زمين بود بهلاكت مى رسيد، طوفانى كه با قدرت ميليونها برابر يك رعد و برق بزرگ است، طوفانى كه آميخته اى از صداى وحشتناك و نور و حرارت بسيار آن، كه در كمتر از يك ثانيه رخ مى دهد و آن كره از كنار ما مى گذشت و اين حادثه هولناك كه در يك لحظه اتفاق مى افتد، آيا مى توانيم تصور كنيم كه نتائج زيانبار آن چه خواهد بود؟
فرضا تصور كنيم كرات، همه و همه اين چنين با فاصله كم از كنار و نزديكى زمين عبور كنند، و هر كدام از يك طرف و به سويى در حال عبور، همچون گلوله اى بسيار بزرگ و آتشين از كنار ما بگذرند، آيا واقعا مى توان آن منظره را در ذهن خود تصور و مجسم كنيم كهه چگونه است ؟هرگز و هرگز و تمام اين حرفها مقدمه اى براى كلام حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) است كه مى فرمايد:
1- اءرايت لو كانت الشمس و القمر و النجوم بالقرب منا: آيا اگر مى ديدى كه خورشيد و ماه و ستاره ها نزديك ما بودند.
2- حتى يتبين لنا سرعه سيرها بكنه ما هى عليه: تا اين كه ديده مى شد از نزديك سرعت سير و حركت آن ها همان گونه كه هستند.
3- الم تكن تستخطف الابصار بوهجها و شعاعها كالذى يحدث اءحيانا من البروق اذا توالت و اضطرمت فى الجو؟: آيا اينطر نبود كه بر اثر بر افروختگى و درخشش نور زياد آن ها، ديدگان را به سرعت مى ربود، همان گونه كه گاهى نور قوى و پرشتابى، پى در پى بر اثر برخورد با جو، گداخته و شعله ور مى شوند.
4- و كذالك اءيضا لو اءن اناسا كانوا فى قبله مكلله بيصابيح تدور حولهم دورانا حثيثا، لحارت ابصارهم يخروا لوجههم (44) به طور مثال همان گونه است كه اگر عده اى از مردم در ميان قبه اى باشند كه چراغ هاى بسيار و پرنورى يكسره و بدون فاصله پشت سر همديگر به دور آن ها بچرخند، آنوقت ديدن از ديدگانش مى ربايد، و حيران و درمانده و بر رو مى افتادند.
اكنون با توضيح بيشتر، معانى با ارزش كلام حضرت را بهتر بدانيم: در جمله اول موضوع مهمى مطرح شده كه قبل از آن سابقه ندارد كسى اين چنين وضعيتى را گفته باشد و كسى اين گونه سخن مى گويد كه مى بايستس حتما از قانون طبيعى كل منظومه شمسى و فراتر از آن را كامل بداند و از تمام جوانب آن آگاه باشد تا بتواند جهت مخالفت و شرايط ديگرى را طرح و پيش بينى كند.
آن حضرت مى فرمايد: كه اگر اين چنين اتفاقى رخ دهد آن گاه چه پيامدهايى خواهد داشت؟ و آن اين است كه خورشيد و ماه و ستاره ها با همان وضعى كه دارند يعنى از جهت بزرگى و سرعت حركت و پرنور بودن آن ها، به طور فرض اگر از نزديك كره ى زمين مى گذشتند واقعا چه مى شد؟
نكته جالب ديگر كه از كلام آن حضرت دانسته مى شود، اين است خورشيد و ماه و ستاره ها، همواره با سرعت زياد، در حال حركت و طى كردن مسيرى هستند، و اين بيانات امام صادق (عليه السلام) در زمانى بود كه ستاره شناس ها، درباره ى خورشيد و ستاره ها به خصوص زمين اختلاف نظر و عقيده هاى متفاوت ابراز مى شد و بر يك راءى خاصى متفق القول نبودند و از آن مهمتر، تصور كروى بودن كرات و زمين، تا آن تاريخ هنوز وجود نداشته و قرنها بعد وجود نداشت و قرنها بعد از آن بود كه دانشمندان به كرويت آن ها پى بردند و از نكات ديگر از بيانات آن حضرت، تعريف از منظومه شمسى و ماه و ستارگان اين مجموعه است چون خورشيد را در ابتدا و آغاز كلام خود بيان فرموده است كه اين، اهميت جايگاه خورشيد و مركزيت آن در اين مجموعه دلالت دارد، در حالى كه ستاره شناسان آنزمان، زمين را مركز مى دانستند وسخنان بسيارى از امام صادق (عليه السلام) درباره ى اين موضوع اشاره شده، كه خورشيد در منظوه اش مركز است و در اين مجموعه داراى اقمار و سياره است و دانش زمان ما نيز دقيقا منظومه شمسى را با اين وضعيت شناسايى كرده است.
و از معناى جمله دوم از سخنان آن حضرت اين است كه اگر سرعت گذشتن ستاره ها پشت سر هم و از نزديك زمين با حجم بزرگشان ديده مى شدندوافعا جه منظره عجيب و پر غوغايى بود.
در جمله سوم، آن حضرت فرمودند كه سرعت سير و برافروختگى نور قوى آن ها بقدرى است كه ديدن از ديدگان مى روبد يعنى بينايى هر موجودى بى اختيار از بين مى رفت و نمونه كوچك آن، نور پر قدرت رعد و برق و شهابها بقدرى قوى و كوتاه مدت و زودگذر است كه نور آن در چشم ما نقش ‍ مى بندد كه پس از آن تا چند ثانيه گوئى در چشم ما، آن نور، روشنايى دارد، چه برسد كه نور بزرگتر و قوى تر ستاره هاى قول پيكر، آن هم پى در پى و هر كدام از يكسو در حال گذشتن از كنار و نزديك ما باشد، پس در اين صورت چشم ما قادر نيست كه به بالا بنگرد و از مشاهده كردن آن منظره ها عاجز مى ماند و چشمها نابينا مى گشت و انسان بيهوش و درمانده بر روى مى افتاد و مى دانيم كه سلولهاى حساس به نور چشم ما تا اندازه اى قدرت و تحمل ديدن نور دارد.
از نكات علمى و جالب در جمله سوم، اشاره به برق نورهايى كه بر اثر برخورد با جو زمين بر پا مى شوند و در زمان ما، اينك معلوم و ثابت شد كه شهاب ها، اين سنگهاى سرد و خاموش بر اثر اصطكاك با جو زمين شعله ور و گداخته مى شوند و نور بسيار قوى در يك لحظه ديده مى شوند جه برسد كرات بزرگتر كه اگر با جو زمين برخورد كنند آن گاه چه خواهد شد؟.
نكته ديگر جمله سوم اين است كه نور خورشيد و ستاره ها از نزديك، برافروختگى نور آن ها قوى است و از قدرت و تيزى درخشش آن همانند اشعه نورى بسيار قوى شده است.
هيجان: هيجانهاى خروشان نور خورشيد كه برخاسته از اضطرابات و تحولات درون عناصر آن است.
شعاع: اشعه و نور مستقيم تند و با نفوذى كه همچون بمباران، فروزش ‍ مى كند، و امروز بحث نور و عناصر و اندازه و تعريف آن در علم فيزيك جايگاه ويژه اى دارد.
تخيل و تصور يك حادثه هر چند كه اتفاق نمى افتد ولى گوياى مطلب بسيار مهم و با ارزش است و از آن عظمت و قدرت آفريدگار را مى رساند و نشاندهنده وجود نظم و محاسباتى است كه در هر گوشه اى از طبيعت جهان قابل درك است، و گاهى يك تصور، مى تواند مهم و كارساز باشد و بر اساس آن تصور، مى توان برنامه مهمى را بر پا كرد و درس و عبرت از عجايب آفرينش خداوند را مى رساند.
براى تصور از موارد و مسايل مهم، خود بخود قدرت انديشه توانمندى لازم است و اين نشان دهنده روح بزرگ آن حضرت و عقل و خرد وى را در سطح عالى دلالت دارد و اين يك مسئله ساده اى نيست كه در ذهن هر كس ‍ اين چنين موضوعات مهمى خطور كند، بنابراين تخيل آن حضرت هم نوعى بيان علم است.
مبارزه عليه خرافات
يكى از وظايفى كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بر عهده داشت اين بود كه عليه خرافات، تلاش بسيار كند و آن را ريشه كن نمايد تا به نتيجه هاى خوبى برسد و زمينه ها براى اصلاح و ارتقاء مردم، مهيا و فراهم سازد و آن حضرت همواره، در جا واز هر لحظه استفاده مى كرد و مردم را عليه خرافات پند مى داد و به كارها و انديشه صحيح و منطقى راهنمايى مى كرد.
عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) انه قال: فان ناسا يزعمون اءن كسوف الشمس و كسوف هذا القمر و زوال هذه النجوم عن مواضعها لموت رجال عظماء من اءهل الاءرض، انهم قد كذبوا و لكنها آيات من آيات الله ليعتبربها عباده، و لينظر ما حدث لهم مهنم من توبه.
از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه ايشان در ميان جمعى اين چنين فرمودند: مردمى هستند كه فكر مى كنند كسوف خورشيد و ماه گرفتگى و ناپديد شدن ستاره هاى درخشان از جايگاه خود، به دليل مردن مردانى بزرگ كه داراى شهرت و جاه و ثروت و قدرت هستند اين چنين مى شود، بدانيد كه آن ها دروغ گفتند و تمام اين ها نشانه هايى از آفرينش خداوند است و مردم با ديدن اين صحنه ها، از عظمت خدا عبرت بگيرند تا پس از آن بفكر توبه و اصلاح خود باشند.
در ميان مردم قديم خرافات زيادى رواج داشت شغل جادوگران و ساحران از مشاغل پر درآمد بود و به خصوص شغل منجمى، يعنى آن ها كه به ستاره ها نگاه مى كردند و بخت و اقبال تو و آينده ايت را مى گفتند و در تمام زمينه ها پيش گويى مى كردند و اين ها در ميان مردم و به خصوص در نزد سلاطين، جايگاه ويژه اى داشتند و تمام كارهاى مهم را با مشورت و آينده نگرى اين ها انجام مى شد، از جمله خرافات اين بود كه اگر كسوف خورشيد با ماه گرفتگى رخ مى داد، اين نشان دهنده مردن فردى بزرگوار، مثل سلطان توزير به نام، رئيس قبيله اى و يا ثروتمندى مى دانستند كه آن ها داراى شهرت و جاه بسيارند و سببش آن است.
و درباره ى شهابها نيز اين چنين فكر مى كردند و به نظر آن ها اين بود كه شهاب يكى از ستاره هايى بوده، ولى وقتى كه راه مى افتند و جرقه پر نور مى زند و سپس خاموش مى شود، به اين معنا است كه صاحب مقام و منصب و عنوانى، هم اكنون در گذشته، و آن ستاره او بود كه به حركت در آمد و خاموش شد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مردم را تشويق مى كرد تا به آسمان كه لبريز از عجايب و نشانه هاى عظمت آفرينش پروردگار است بنگرد و بينديشد و در پرتو اين انديشه ها، كم كم به مسايل و موضوعات آسمان، باخبر و آگاه شوند و به اتقاء علمى و شناخت منطقى دست يابد، و در واقع آن حضرت پايان دهنده خرافات بود و همچون سدى از علم و دانش در مقابل درياى پر طلاطم جهل و خرافات، قد علم كند.
گذر شب و روز بر كره ى زمين
به گوشه اى از دعاى امام زين العابدين (عليه السلام) در صحيفه سجاديه توجه كنيم.
1- اللهم صل على محمد و آله و اجعله ايمن يوم عهدناه: پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و اين روز را با ميمنت و با بركت ترين ايام كه بر ما گذشت قرار بده.
2- و افضل صاحب صحبناه: و امروز را بهترين مصاحب و رفيق ما كه با آن بوده ايم بگردان.
3- و خير وقت ظللنا فيه: و بهترين اءقاتى باشد كه آن را گذارانيديم مقرر فرما.
4- و اجعلنا من اءرضى من مر عليه الليل و النهار من جمله خلقك: و ما به درگاه تو از راضى ترين اءفرادى باشيم كه بر آن ها شب و روز گذشت، قرار بده.
ما هميشه عادت كرده ايم كه بگوييم ما روى كره و بر سطح زمين قرار داريم ولى اين چنين هم مى شود گفت كه، ما در قعر و كف اقيانوس جو قرار داريم. و آيا مى دانيد كه ما در ته اين درياى جو زمين، زير بار صداها تن هوا و گازهاى گوناگون، بر سر و اندام ما افكنده شده، سنگينى مى كند و بدون اين كه حس كنيم آن ها را در حال تحمل هستيم.
امام زين العابدين (عليه السلام) وقتى كه اين گونه سخن مى گويد، در تخيل اين چنين در ذهن ما مجسم مى شود كه گويى او اكنون در فضا، در ارتفاع يك ميليون كيلومترى بالاى سرما است و از آن جا صحنه هاى روى زمين را اين چنين مى بيند و فرضا روزى فرا رسد كه ما هم بتوانيم به همان جا بالا برويم و از آن جا ببينيم كه بر سر زمين چه مى آيد و چه مى گذرد؟ بله از آن بالا مردمى را مى بينيم كه روى سطح كره ى زيمن هستند، روزها اين مردم، زير دريايى از تشعشعات نور خورشيد و فرو ريختن خروارها ذرات گرم نور آن قرار دارند و شبها نيز اين مردم در كف اقيانوس فضاى تاريك و تلخ و سنگين فضايى هستند و اين دو وضعيت، مردم اين موجودات كوچك را همواره به زير گرفته و بر آن ها مى تازند و همه چير آن ها به بازيچه خود در آورده است.
در جمله چهارم نكته ظريفى در سخن آن حضرت نهفته كه شايسته توجه است، امام به نحوى آگاهانه از ابعاد وسيع تر پديد آمدن شب و روز بر ما، تعريف و استدلال علمى به روشى ديگر كه غير متعارف است بيان مى كند و آن حضرت مى خواهد به ما بگويد كه خداوند، خورشيد و نور و گرمى و فضاى شب آسمان و لطافت آن را، پى در پى بر ما نمايان مى سازد تا ما، از بالاى سر خود شاهد شب و روزى باشيم چون شب و روز بر زمين، و بر سطح آن پديد نمى آيد بلكه از بالا و آسمان ها است كه اين دو وضعيت بر ما منعكس مى شود و اين شب و روز كه از بالاست همچون غلطك بر ما پديد نمى آيد بلكه از بالا و آسمان ها است كه اين دو وضعيت بر ما منعكس ‍ مى شود و اين شب و روز اين دو وضعيت كه در بالاى ما پديد مى آيد قرار داريم و به اين صورت، سيستم طبيعت زمين به توسط آن عوامل عوامل عصلى شكل مى گيرد و زمينه هاى حيات و زندگى ما را تهديد مى كند پس ‍ شايسته و به جا است كه در مقابل اين همه كار وسيع و با عظمت خداوند، از بندگان خوب و شايسته اى باشيم از ما راضى باشد.
و در جمله سوم، آن حضرت مى فرمايد لحظات امروز كه بر ما پرتو افكنده، در پيدايش متوالى شب و روز است كه همواره با ما همراه است و ما شاهد پى در پى آن صحنه هاى تاريكى و روشنايى هستيم و آن حضرت شب و روز را به بهترين و مهمترين همراه خود معرفى مى كند و بدون اين همراهان كه يكى با چهره روشن و ديگرى با چهره تاريك است همراهى نداريم.
و در جمله ى اول: آن حضرت مى فرمايد، امروز كه ما با آن برخورد نموديم از خدا مى خواهد كه از روزهاى خوبى باشد كه ما آن را تاكنون ديده ايم ، و يقينا هميشه شاهد و ناظر اين گذشتن شب و روز بر ما نخواهيم بود چون مرگ انسان فراميرسد و پس از ما اين تحولات به وجود آمدن شب و روز بسيارى است كه ما آن را نخواهيم ديد و به ما مى فهماند كه با تلاش خود همواره سعى كنيم كه هر روز ما، از گذشته بهتر باشد.
رنگهاى نور سفيد
نور خورشيد را سفيد مى بينيم چون به نظر مى رسد كه اين نور، سفيد است ولى در واقع، نورى به رنگ سفيد وجود ندارد، و در زمان قديم مردم نور خورشيد را سفيد مى پنداشتند و بجز اين، نظر و عقيده ى ديگرى نداشتند،نور خورشيد را سفيد مى پنداشتند و بجز اين، نظر و عقيده ى ديگرى نداشتند، درست در همان زمان، حضرت امام باقر (عليه السلام) از رنگهاى نور تعريف مى كند و مى فرمايد كه نور سفيد از سه رنگ تشكيل شده، و رنگ نور سفيد به تنهايى وجود ندارد، و اين بيانات براى مردم آن زمان، باور كردنش دشوار بود كه چگونه نور سفيد را ببينيم و بگوييم كه نور سفيد وجود ندارد و حتى قرنها پس از آن حضرت، مردم در اين باره فكر نكردند.
امام باقر (عليه السلام) به طور بسيار ساده و صريح در 12 قرن قبل قبل از تكامل دانش فيزيك و پيدايش تجهيزات ظزيف و حساس به نور، بياناتى دارد كه امروز، دقيقا همان موضوع مطرح و ثابت شده است.
تجزيه و شناخت رنگهاى نور و مسايل ديگر، موضوع پيچيده و ظريفى است، و با تركيب رنگهاى نور، چگونه سفيد ديده مى شود، اهميت بسيار دارد چون، صداها نابغه و متفكر در اين جا و آن جا، همواره با هم تلاش ‍ بسيار كردند و عمرى درباره ى نور، تحقيقات بسيار انجام دادند تا اين موضوعات علمى رنگهاى نور و دانش گسترده ى آن شكل گرفت و به دست ما رسيد.
عن الباقر عن اءبيه (عليه السلام)... النور خلقه من الوان انوار مختلفه من ذلك االنور، نور اخضر منه اخضرت الخضره و نور اصفر منه اصفرت الصفره و نور احمر الحمره، و نور ابيض، و هو نور الانوار، و منه ضوء النهار.(45)...
خداوند نور را بيافريد از رنگهاى گوناگون در يك نور، نور سبز كه از رنگ، سبز ديده مى شود، و نور قرمز كه از آن قرمز رنگ، قرمز ديده مى شود، و نور سفيد كه آن، نورس از همه ى رنگها است، همانند نور خورشيد.
از سخنان آن حضرت اين چنين مى فهميم، همان گونه كه فيزيك آن را بازگو مى كند، آن است كه هر جسمى، سبز با قرمز و يا هر رنگ ديگر كه باشد، به توسط آن رنگ نورى است كه به چشم ما مى رسد و بدون نور، رنگى وجود ندارد و چيزى را رنگى نخواهيم ديد.
در پرتو اين دانش، معلوم و مشخص شد كه ما رنگهاى اءصلى و و فرعى داريم و نور سفيد در واقع از سه رنگ تشكيل شده و اين سه رنگ نور كه عبارت از قرمز و آبى و سبز، رنگ اصلى نور مى نامند و از آميختن اين رنگهاى اصلى، نورهاى رنگى ديگر را مى توان توليد كرد. هر كدام از نورهاى رنگى كه از آميختن دو نور اصلى به وجود مى آيند، نورهاى فرعى ناميده مى شوند.
نورهاى رنگى اصلى و فرعى از به هم آميختن آن ها نور سفيد به دست مى آيد و رنگهاى مكمل نور سفيد ناميده مى شوند.
آن حضرت در آخر جمله خود، نور خورشيد را ياد آورى مى كند و مى دانيم كه نور خورشيد در اصل، كاملترين نورى است كه داراى رنگهاى نورى مشخص تر است تا نور آتش و چراغ ماشين و غيره.

afsanah82
07-22-2011, 10:23 AM
نور و بينايى
بينايى چشم به واسطه نور است
براى شناخت نور، كه آن يك رشته مهم در علم فيزيك است راه پر پيچ و خمى دارد چون براى نور، برنامه ها و قانونهايى است كه داستان آن شرح بسيار مفصلى دارد.
و اكنون به يك نكته از اساسى ترين موضوع از اصول علمى رابطه ديد چشم و نور را براى شما به طور خلاصه بيان مى كنيم: مى دانيم كه ماه از خود نورى تابش نمى كند بلكه نور خورشيد را باز مى تاباند. پس اگر نور خورشيد بر آن نمى تابد ما آن را نمى توانستيم ببينيم و اين نور است كه ما به توسط آن اشياء را مى بينيم، در واقع نور عامل انتقال است براى ديدن هر چيزى را كه در نظر بگيريم.
خورشيد و لامپ و آتش، هر كدام چشمه و منبع مولد نور هستند، نور خورشيد و نور لامپ و نور آتش، به اين علت ديده مى شوند كه نور ديده شده توسط ما به چشم ديده مى رسد و اشيائى كه كه از خود نور توليد مى كنند هنگامى ديده مى شوند كه نور يك چشمه مانند نور خرشيد كه از سطح آن ها برگردد، و به چشم ما برسد، برگشت نور از سطح اشياء را، باز تابش نور گويند و شى ء كه هيچ نورى را باز نمى تواند تاباند ديده نمى شود، انسان اجسام را در راستاى پرتوهاى نورى مى بيند كه به چشم او مى رسد، به همين دليل به نظر مى رسد كه نور از نقطه مبدا آمده است و در واقع آن چرا كه شخص مى بيند، وجود خارجى ندارد
امام صادق (عليه السلام) درباره ى بينايى چشم و نور سخنان بسيار مهمى دارد كه بشر پيشرفته امروز در پرتو علم و دانش و ابزار مدرن، اكنون به اين حقيقت علمى رسيده است. فاءبصر بالنور پس چشمان انسان بينا شد به نور.
ولو لا ما ابصر و لا عقل: و اگر چنانچه نور نبود، هيچ گاه چشمهاى انسان بينا نمى شد و به عقل و به درك نمى رسيد.(46)
و بالاتر از آن امام صادق (عليه السلام) شكل گيرى و به وجود آمدن عقل را در پس بينايى مى داند كه شايد علم و دانش تا اين لحظه به اين نكته مهم علمى پى نبرده است و راز آن ناشناخته ماند، به اميد آنروز كه دانشمندان موفق به كشف اين موضوع گردند كه اين رشته اى از علم است كه براى خود اهميت بسزاى دارد
علت ظاهرى اين كه آن حضزت عقل را بعد از بينايى بيان فرمودند چون از ديدن است كه آدمى بعقل مى آيد و داراى خرد مى شود.
اكثريت مردم بينا هستند و ندرتا اگر يكفرد نابينا بود او چون كه در ميان آدمهاى بينا زندگى مى كند و در ميان آن ها پرورش مى يابد لذا عقل و خرد را از آن ها اقتباس مى كند.
نور عامل بينايى است
چشم يكى از حواس پنجگانه ما است، ساختمان چشم از اجزاء متعدد و متنوعى تشكيل يافته كه در آن، سيستم بسيار پيچيده اى وجود دارد و اكنون به يك جمله از دعايى كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) است توجه مى فرمايد: واجعل النور فى بصرى پروردگار همواره نور را در چشمان من قرار بده؛ يعنى تا اين كه هميشه بينا باشم.
در زمانى كه مسايل ساده و اوليه ى فيزيك به وجود نيامده بود و كسى از درون چشم و سيستم آن خبر نداشت، آن حضرت جمله اى را به كار مى برد كه در آن، موضوع اساسى بينايى چشم را بيان فرمود، و اين كلام نشان دهنده ى آگاهى آن حضرت از مسايل فيزيكى چشم است.
آن حضرت عامل اصلى بينايى چشم را نور مى داند، لذا از خدا مى خواهد كه چشم بينا باشد و گيرنده نور در، درون چشم، همواره صحيح و سالم برقرار باشد، يعنى آن سيستم درون چشم بتواند نور را دريابد تا هميشه بينا بماند.
امروز در پرتو تكامل فيزيك، دانسته شد كه رنگ هر جسمى بستگى به رنگ نورى دارد كه از آن به چشم ما مى رسد، و در واقع بدون نور، رنگ وجود ندارد.
درون چشم انسان داراى سلولهاى حساس به رنگ نور است كه به محض ‍ برخورد نور به چشمان ما، آن سلولهاى تحريك مى شوند، بنابراين گيرنده نور در ته چشمان مااست كه به توسط آن، چشم بينايى دارد، پس چشم سالم، به توسط وجود نور است كه مى بيند.
آن حضرت وقتى كه اين چنين مى گويد، به اين معنى است كه او تمام ذرات و زواياى درون چشم و سيستم آن آگاه است و از نور كه دانش وسيعى است آشنايى كامل دارد، پس با اين وضع مى توان گفت كه آن حضرت از مسايل فيزيكى اين دو در رابطه با همديگر، حتما باخبر است.
ما با خواندن هر دعايى، شايد، آن را بارها در فرصتهاى مناسب بخوانيم و در اين تكرارها حقيقتهايى نهفته است كه شايد پس از چند با خواندن، نكات و موضوعات عرفانى و علمى مهمى در آن دعا را متوجه شويم مثل اين دعا كه در مفاتيح الجنان آمده، در واقع آن حضرت به توسط دعا مى خواهد حقيقتى را به ما بفهماند و اين موضوع مهم را به ما برساند و اين جمله كلام او، همچون تابلويى است كه مى خواهد ما را به چيزى جلب و راهنمايى كند تا ما دنباله اين كار مهم را جستوجو و پيگيرى كنيم تا به نتيجه هاى خوب و مفيدى برسيم.
كور رنگى
يكى از مسائلى كه اخيرا دانسته شد موضوع كور رنگى است، كور رنگى در افراد بر دو نوع است، عده اى از آن ها هيچگونه رنگى را نمى بينند و دنيا را سرتاسر خاكسترى مى بينند و دنيا دا همان گونه مى بينند كه ما به تلويزيون سياه و سفيد، تكرنگ مى بينيم و عده اى از آن ها نمى توانند بين دو يا چند رنگ را تميز بدهند و باى تشخيص رنگها با مشكل روبرو مى شوند و تشخيص ندادن رنگها، در تمام موارد زندگى تاءثير نامطلوبى دارد و افرادى كه به كور رنگى مبتلا هستند، تعداد آن ها بسيار نادر است.
امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
فخلق البصر ليدرك الالوان، فلو كانت الالوان و لم يكن بصر يدر كها، لم تكن فيها منفعه.(47)
و اوست كه چسم را آفريد تا رنگها را دريابد و اگر رنگها باشد ولى چشمى آن را درك نكند، در آن چشم خير و فايده اى نباشد.
يعنى بينايى چشم اگر كامل نباشد ناقص و منافع آن بسيار كم است. پس ‍ فرق بسيار است بين آن ها كه طبيعت دنياى زيبا را همان گونه كه هست ببيند و آن ها كه همه چيز طبيعت را سياه و سفيد مى بينند.
چشم سالم از نعمتهاى بزرگ الهى است چون، انسان با چشم خود از طبيعت رنگانگ لذت مى برد ولى آن ها كه اين دنياى قشنگ را تك رنگ و همه چيز را خاكسترى مى بينند، هيچ گاه از زيباييها و جلوه هاى دلرباى طبيعت خبر ندارند و از اين نعمت بزرگ محروم و به دورند و چه زيبا و آگاهانه، امام صادق (عليه السلام) در اين باره سخنان بسيار مهم و جالبى بيان فرمودند كه چشمى كه رنگها را درك نكند در آن سود و فايده اى نيست.
دانستن كوررنگى مسئله مهمى است چون بايد فيزيك تكامل يافته باشد و آگاهى وسيعى از درون چشم و سيستم آن نيز باشد و به علاوه وسايل و امكانات، با فراهم بودن همه و همه ى اين موارد، آن گاه موضوع كوررنگى كاملا دانسته مى شود و قابل تشخيص است.
دالتون يك فيزيكدان انگليسى بود كه براى اولين بار متوجه كور رنگى خود شد و به همين جهت، كوررنگى به دالتونيسم ناميده مى شود. اگر دالتون، خود دچار اين مشكل كور رنگى نبود و سالها فيزيك هم نخوانده بود، حتما او هم متوجه اين قضيه نمى شد.
امام صادق (عليه السلام) هزار و سيصد سال پيش از دالتون، با اين كه چشمان وى صحيح و سالم بود و با اين كه در آن زمان موضوع فيزيك وجود نداشت مى بينيم كه آن حضرت موضوعات بسيار متنوع فيزيك، نور و رنگهاى آن و عوامل حساس چشم به رنگها و از همه مهمتر، موضوع كوررنگى را به طور مكرر بيان فرموده است ولى آن حضرت به خاطر انگليسى و يا اوروپايى نبودن، اكنون در تمام مؤ سسات علمى و تحقيقاتى جهان، كور رنگى را به نام دالتونيسم معروف و ثبت شده است.
پس اگر وجدان و انصافى در دنيا باشد لااقل بداند و بگويد كه شخصى به نام جعفر صادق (عليه السلام) در اعماق تاريخ، اين موضوع را نيز گفته بود.
رنگهايى كه چشم آن ها را نمى بيند
در آيات و احاديث و دعاها، كلمه ((بصيرا)) بسيار آمده است.
بصيرا: به معناى ((اءى بيناترين)) و اين عنوان تنها شايسته خداوند است، چون او است كه به خوبى مى بيند و آگاه است از آن چه را كه آفريده و بوجود آورده است.
به گوشه اى از بيانات حضرت امام جواد (عليه السلام) توجه كنيم
... و كذالك سميناه بصيرا، لانه لا يخفى عليه، ما لا يدرك بالاءبصار من لون...(48)
و همچنين او را بصير، يعنى بيناترين، خطاب مى كنيم، چون بر او پنهان نمى شود، رنگهايى را كه چشمها آن را نمى بيند و درك نمى كند.
وقتى كه بينايى در حد وسيع باشد همه چيز را مى بيند، از جانداران ناديدنى كوچك گرفته تا از اشياء ريز و ديگر و از رنگهاى نامرئى و غيره ، يعنى خيلى چيزها هست كه انسان و هر موجود، آن را كاملا نمى بيند. مى دانيم كه انسان با چشم خود تمام رنگها را مى بيند، پر رنگ و كم رنگ آن ها را به خوبى تشخيص مى دهد.
موضوع سخن امام جواد (عليه السلام) در مخاطب دادن خداوند به بينايى از رنگهايى كه چشم قادر به ديدن آن ها نيست، يكى از موارد منظور آن حضرت در اين فرمايشات اين است كه ما را از وجود رنگ هايى باخبر مى كند كه چشم آن را نمى بيند و اين سخن در زمانى بيان مى شود كه ملاك آن روز، بينايى و حقيقت، ديد چشم بود و مردم غافل و بى خبر از خيلى چيزها بودند و در زمان ما كه دانش و پيشرفت در سطح بالايى رسيده و انسان خيلى موارد را به خوبى دريافته، و منجمله آن ها از رنگهاى نامرئى نور هم با خبر شده و تازه متوجه شد كه چشم، همه چيزها را نمى بيند و خيلى چيزها هست كه نديده و نخواهد ديد مگر با كمك ابزارهاى مدرن و بسيار قوى، تا بتواند مشاهده كند و گاهى چيزهايى هست كه با ابزار مدرن هم قابل رؤيت نيست و چه بسا علم در آينده، با توسعه و پيشرفت بيشتر، بتواند موضوعات علمى ديگرى را كشف و از آن ها با خبر شويم.
يكى از مواردى كه بچشم ديده نمى شود، رنگهاى نامرئى نور است، و بنظر مى رسد كه نور خورشيد تنها يك رنگ دارد، آن هم رنگ سغيد، ولى در حقيقت نور آن، از همه ى رنگهاى رنگين كمان تشكيل يافته است، رنگها با هم تركيب شده اند، و نتيجه آن، سفيد رنگ به نظر مى آيد. گذشته از اين ها، نور خورشيد انواع ديگرى از ((نور)) ها را به همراه دارد، كه قابل روئيت نيستند، مثل مادون قرمز و ماواء بنفش و چندين اشعه ديگر، كه بر اثر بسيار كم رنگ بودن اين ها، متخصصان نام اشعه را بر آن ها نهاده اند، بنابراين سخن امام جواد (عليه السلام) از وجود رنگهايى كه چشم قادر بديدن اين ها نيست به اين معنا است و از اولين هاى خبر و صحت رنگهاى نامرئى، در زمان بسيار قديم بود، و امروز، اين موضوع يك حقيقت علمى است و كسى سخن آن حضرت را دور از تصور و مورد شك و ترديد قرار نمى دهد.
رنگها و اجسام نامرئى كه چشم آن ها را نمى بيند
حضرت على (عليه السلام) چندين بار از وجود رنگهاى نامرئى و اشياء بسيار ريز و ناديدنى مهم را به ما خبر مى دهد و در چند بعد تعريف و توصيف مى نمايد تا يان كه در پرتو آن، مردم به اهميت موضوع پى ببرند و به كاوش و تحقيق آن ها همت كنند و به گوشه هايى از اسرار آفرينش ‍ پروردگار آگاه شوند.
مبداء خلقت تنها رحم مادر نيست كه ما از آن به وجود مى آييم و تنها خاك، رحم گياه و درخت و غيره نيست كه به وجود آورنده ى اين هاست و تنها نور، مبداءو مصدر روشنايى نيست بلكه اهميت آن ها وابسته به ابعاد چيزهايى است ناديدنى تر و پنهان و دور از ديد چشمان ماست كه آن ها عوامل اصلى و تشكيل دهنده ى حيات زمين و هستى هر آن چه كه در آن مى باشد.
خداوند هيچ چيزى را بى حكمت نيافريده، پس نورهاى نامرئى و اشياء بسيار ريز و ناديدنى، داراى حكمت و اهميت و منافع بسيارند لذا حضرت على (عليه السلام) اين موارد را مكررا به مردم زمان خود گوشزد مى كند و امروز اهميت اين موضوع و حقيقت وجود آن چه را كه آن حضرت بيان فرموده است عيان و بر همه آشكار است.
حضرت، على (عليه السلام) مى فرمايند:
و كل بصير يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام (49)
و هر ديده كه مى بيند، غير از آن چيزهايى است كه چشم ناتوان از ديدنش ‍ هست از رنگهاى بسيار پنهان و نامرئى و اجسام بسيار ريز و لطيف و نامحسوس.
و كل ظاهر غيره غير ظاهر: و هر ظاهرى غير از آن چيزهايى هست كه نا آشكار است)).
و كل باطن غيره غير باطن: و هر باطنى، غير از آن چيزهايى هست كه غير باطن و آشكار است)).
و هر چشم بينايى كه مى بيند غير از آن جسمهاى كوچكى است كه آن ها را هيچ گاه نمى بيند و گويى آن چشم كور است و نمى بيند مانند موجودات ميكروسكوپى و ذره هاى بسيار كوچك ((اتم)) كه هر چيز ظاهرى كه ديده مى شوند همانند آن هست كه ديده نمى شوند مثل موجودات نامرئى كه اين ها داراى روح و زندگى و اعضاء بدن و حواس هستند، همانند اتم ها كه براى خود انواع حركت و تلاش و چرخش و خواصى هستند.
و هر چيز باطن يعنى پوشيده و نهان از چشم و نامرئى است غير از آن آثار و خواص و منافع آن آشكار هست كه ما حس نمى كنيم، مثل موجودات ميكروسكوپى كه خيلى از آن ها در سلامتى و دوام طبيعت و زندگى ما نقش ‍ مؤ ثر و حساسى دارند كه ما ظاهرا متوجه نمى شويم.
و اتمها ذرات گوناگون در عناصر مختلف كه همه چيز ما از همين ذرات تشكيل شده مانند يك قطعه آهن و مس و آب و خاك و غيره، بنابراين ذرات ناپيداست ولى خواص اين ها آشكار و منافع آن بسيار و لازم و ضرورى است در ادامه مى فرمايند:
و ما اسبغ نعمك فى الدنيا و ما اصغرها فى نعم الاخره
و خدايا چه بسيار و فراوان و بى شمار است نعمتهاى تو در اين دنيا و چقدر اين نعمتهاى دنيا ناچيز و پست است در مقابل نعمتهاى آخرت.
بله آن حضرت اين چنين به ما مى گويد كه اين موجودات و پديده هاى نامرئى و ناپيدا، مهمتر از آن چه كه ديده مى شوند.
و همچنين به ما مى گويد كه اين نعمتهاى گوناگون و بسيار دنيا، در مقابل آن چه را كه از نعمات در آخرت هست ناچيز و اندك است.
مى دانيم كه نور در واقع هفت رنگ است و ديده نمى شود و بنا به علل فيزيكى، ما آن را تنها سفيد مى بينيم و علاوه بر آن، رنگهايى نامرئى اخير كشف شده مثل مادون قرمز و ماوراء بنفش و اشعه ايكس و گاما و غيره كه اين ها رنگهايى بسيار كم رنگ و نامرئى هستند و دانشمندان بر آن ها اشعه، نام نهاده اند و چه بسا در آينده نورهاى نامرئى ديگر نيز كشف شود.
بله همان گونه كه سخن آن حضرت امروز به حقيقت پيوشت و ما از پديده هاى عجيب و غريب باخبر شديم و مشاهده كرديم، همان طور است سخن آن حضرت درباره ى برترى و بيشتر بودن نعمتهاى آخرت، كه اميدواريم در آخرت آن ها را ببينيم و از نعمات بى نهايت و نامحدود الطاف الهى نصيبمان شود و اين حاصل نمى شود جز با عمل صالح و ايمان راستين.
صوت و شنوايى
محدوده ى ديدن و شنيدن با وسيله توسعه مى يابد
فرضا اگر به زمان هزار و چهار صد سال پيش برگديم آن گاه از كسى بپرسيم كه وسيله و دستگاه گيرنده اى مثل راديو و بى سيم صداهايى را مى شنود كه گوش ما قادر به شنيدنش نيست، آن وقت در جواب به ما مى گفتند، راديو، بى سيم چيست و چطور مى شود كه گوش ما نشنود و آن ها شنوا هستند؟ و اگر در آن زمان از كسى بپرسيم كه به توسط چيزى مثل دستگاه ميكروسكوپ و دوربين ها، چيزهايى ديده مى شود كه چشم بدون آن ها قادر به ديدنشان نيست، آن وقت در جواب به ما مى گفتند چيزى كه چشم نمى تواند ببيند مگر ممكن است چيز جامدى مثل ميكروسكپ و دوربين آن ها را ببيند؟ در اين صورت مردم آن روز اين قبيل حرفها را نه تنها باور نمى كردند بلكه ما را به عنوان هذيان گفتن متهم مى كردند و ما را عاقل نمى دانستند، پس اصطلاحات بسيارى در زمان ما رواج دارد كه در زمان قديم اين جمله ها به كار نمى رفت چون مردم آن زمان به اين مسايل و وسيله دستگاه آشنايى نداشتند. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:
عن اءبى عبدالله الباقر (عليه السلام)... لا يدرك بالحواس الخمس،... سميع بغير جارحه و بصر بغير آله....(50)
خداوند با حواس پنج گانه درك نمى شود،... او شنواترين است به غير عضوى و بيناترين است به غير واسطه ى آلتى است.
مى دانيم كه حواس انسان تنها همين حواس پنج گانه است، حواس هم تا يك اندازه و حدودى توانايى دارد، بنابراين خداوند بزرگتر از اين تصورات و ابعاد است.
امروز اين معانى بهتر درك مى شوند چون انسان با كمك وسايل و دستگاهها توانسته قدرت و محدوده شنوايى و ديد خود را بسيار توسعه دهد، و نكته جالب اين جا است كه آن حضرت مى فرمايد: خداوند خارج از بهره جستن از عضو، يا كمك آلتى است و اين ما هستيم كه يا يه عضوى از بدن مثل گوش و چشم تكيه داريم و يا اين كه از آلت كه به معناى وسيله و دستگاههاى متنوع موجود در زمان ما است استفاده مى كنيم، و بدون واسطه دستگاهى ممكن نيست قدرت شنوايى گوش و ديد چشمان خود را بتوانيم بيش از اين توسعه دهيم تا اين كه محدود اطلاع از چيزهاى بيشتر گسترش يابد و اين سخن حضرت چه بسا مردم را رهنمون مى سازد تا به فكر ساخت دستگاهى براى كمك به كاربرد بيشتر شنوايى و ديد وسيع تر سبب شود.
اكنون كه ما نمى توانيم به زمان هاى گذشته برگرديم و از آن مردم بپرسيم ولى آن حضرت در همان زمان گذشته به شيوه هاى مختلفى مردم را راهنمايى مى كند تا با تلاش و تحقيق و ابتكار مردم را وادار كند و آن حضرت در ذهن مردم مسائلى را مطرح مى كند تا از نتيجه آن به علوم گسترده و ابعاد وسيع طبيعت عظيم جهان دسترسى پيدا شود. پس همان گونه كه از سخنان آن حضرت دانسته مى شود اين است كه مى خواهد به مردم بفهماند كه با دستگاه و وسائل، محدوده ديدن و شنيدن توسعه مى يابد چون در غير اين صورت، انسان در طبيعت محدود و محصور مى ماند و آن حضرت اولين فردى بود كه اين نظريه را درباره ى بهره ورى از مسائل، براى توسعه ديد و شنيد است بيان نموده و اين مطلب بخود عامل محرك براى ساخت و پرداخت تا رسيدن به هدف راهيابى و اطلاع از مسايل پيچيده و نامرئى و ناشنيدنى ممكن شود.
صداهايى كه گوش ما آن را نمى شنود
من و شما هر جا كه هستيم فضاى آن جا پر از سر و صداهاى عجيب و غريب است كه گوش ما هرگز قادر به شنيدن آن ها نيست. به طور مثال اگر در همان جا كه نشسته ايم راديو را روشن كنيم صداهاى بسيار گوناگون و با زبانهاى مختلف و آهنگ هاى متنوعى از راديو مى شنويم كه از فاصله هاى بسيار دور به گوش ما مى رسد كه هرگز بدوت راديو كه يك وسيله گيرنده است نمى توانيم آن ها را بشنويم، البته دستگاههاى گيرنده و فرستنده ها كه امروز بسيار و متنوع است، و صداهايى كه راديو آن ها را مى گيرد، بى سيم قادر به گرفتن آن ها نيست و همچنين بالعكس ، رادارها و ماهوارها و دكل هاى مخابراتى و غيره آن ها نيز اينچنينند كه هر كدام روى نوع سيستم آن، مى تواند صدايى در فركانس هاى مخصوص خود را بگيرد.
صداها فقط اين ها نيستند، پرنده ها و حيوانات ريز و درشت، آن ها هم سر و صدايى دارند و حرفها و پيامهايى بين همنوعان خود مبادله مى كنند و يان ها هم براى خود هر كدام فركانسهاى خاصى دارند. و خيلى چيزها هست كه ما نمى دانيم، و خلاصه در اين هوا كه فضايى خالى و باز است سر و صدا بسيار در آن وجود دارد كه شنيده نمى شوند و هيچ گاه اين صداها در هم و مخلوط نمى گردد.
اكنون به نكته هاى بسيار جالب از سخنان حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه را براى شما نقل مى كنيم و اين موضوع در زمانى بيان شد. كه آهسته و نامحسوس ترين صدا، حرفهاى در گوش همديگر گفتن بود و آن زمانى اثرى از وسيله گيرنده و فرستنده همانند زمان ما، وجود نداشت.
و كل سميع غيره يصم عن لطيف الاءصوات: و هر شنوايى كه مى شنود، غير از آن صداهايى هست كه گوش قادر به شنيدنش نيست، صداهايى هستند بسيار لطيف و نامحسوس.
و يصمه كبيرها: و آن صداى نامحسوس، بلندش كر مى سازد.
و يذهب عنه ما بعد منها: و از پيشش مى رود آن صداها به دورترين جا از او. آن حضرت مى فرمايد: كه غير از اين صداها كه گوش ما آن ها را مى شنود صداهايى بسيارند كه نمى شنويم، صداها آن قدر لطيف است كه بى حد نامحسوس هستند.
و در جمله دوم مى فرمايد: كه (آن صدا، بلندش كر مى سازد) امروز ما در زمانى هستيم كه به توسط وسيله گيرنده از قبيل راديو و غيره، آن صداى نامحسوس و پنهان را مى گيريم، و صداى راديو را اگر بخواهيم، مى توانيم به قدرى زياد كنيم كه گوش خراش باشد، يعنى آن صداى نامحسوس و نامرئى را با كمك وسيله، بلندتر و بزرگتر مى شود.
و در جمله سوم ((و همچنين از پيشش مى رود صداها به دورترين جا از او)) به توسط دستگاه فرستنده از قبيل راديو و تلفن و غيره، از همين جا كه هستيم صدايمان به دورترين جا مى رسد.
آن حضرت درباره ى گيرنده و فرستنده به طورى بيان نموده كه امروز معناى آن به خوبى فهميده مى شود و اگر در آن زمان به صورت واضح تر بيان مى نمود يعنى مى گفت چيزى چهار گوش مربع و مستطيل به نام راديو و بى سيم و غيره، مى توان با آن مكالمه راه دور انجام شود، به طور يقين مردم آن زمان اين حرفها را هرگز نمى توانستند تصور يا درك كنند و شايد هم اين حرف ها غير معقول به نظرشان مى آمد.
هوا عامل انتقال صدا
بيان هر علمى، در واقع شرح گوشه اى از طبيعت اين جهان است، و در جهان ما علوم بسيارند و انواع آن كه تاكنون شناخته شده بيشمار است، و اين ها دلالت بر عظمت اين جهان است و دانش فيزيك ظريف ترين و حساس ترين علم در ميان بقيه علوم است چون فيزيك، اءصل و پايه و زير بناى تمام علوم است.
پيدايش و تكامل علم فيزيك آن چنان ساده به دست نيامده و آن حاصل دسترنج هزاران دانشمند و نابغه و با كمك اءنواع اءبزارهاى مدرن، و محاصبه هاى بسيار پيچيده و دقيق است كه امروز در اختيار ما قرار دارد.
بحث مفصل صوت ((صدا)) در علم فيزيك جايگاه ويژه اى دارد كه توضيح آن، خود رشته گسترده از دانش فيزيك است
و اكنون به چند جمله از سخنان حضرت صادق (عليه السلام) درباره ى صدا و پخش و جا به جايى آن از اين سو به آن سو توجه كنيم و در اين باره نظر علم فيزيك در رابطه با سخن آن حضرت به طور خلاصه مطابقت نموده ايم تا اءرزش و اءهميت كلام آن حضرت را بيشتر و بهتر درك كنيم .
و اءنبئك عن الهواء بخله اءخرى، # فان الصوت اءثر، # يؤ ثره اصطكاك الاجسام فى الهواء، # والهواء يؤ ديه الى المسامع، # و الناس يتكلومن فى حوائجهم و معاملاتهم طول نهارهم و بعض ليلهم.
تو را از يك ويژگى و خاصيت ديگر هوا آگاه مى كنم، به يقين بدان كه صدا اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا پديد مى آيد، و هوا آن را به گوشها مى رساند، و مردم با همين صداها در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشى از شب، با يكديگر سخن مى گويند.
امام صادق (عليه السلام) به مفضل كه يكى از شاگردان او است درباره ى هوا و منافع حياتى آن و استفاده هاى گوناگون از قبيل تنفس براى رشد و زندگى هر جاندار و گياهى است و انتقال سرما و گرما و ايجاد تعادل در جسم و طبيعت و موارد بسيار ديگر، تعريف و توصيف بسيار دارد اكنون به گوشه هايى از درسهاى علمى آن حضرت درباره ى هوا مى فرمايد ((كه تو را از يك ويژگى و خاصيت ديگر هوا آگاه مى كنيم)) با اين شيوه سخن، آن حضرت مى خواهد موضوع مهمى را بازگو كند كه تا آن لحظه كسى خبر نداشته و اين آگاهى در بين مردم وجود نداشت و اين موضوع براى اولين بار در هزار و سيصد سال پيش به توسط آن حضرت مطرح شد.
صوت يعنى صدا(51) امروز به توسط علم فيزيك معلوم شد كه صدا يك اءثر نامرئى است و اين اءثر عامل تحولاتى است كه در محيط اءطراف خود به خود مى آيد كه آن سبب جابه جايى و و انتقال صدا از جايى به نقطه ديگرى است، ((اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا پديد مى آيد)) پس اين هوا است كه بر اءثر اين برخوردها باعث ارتعاش اءجسام مختلف مى شود و در محيط به صورت اءمواج منتشر مى شود و صداها را به گوش ما و ديگران مى رساند و اين اءمواج صوتى مى گوييم، به طور مثال اگر به يك نقطه از سطح آب، ضربه اى و يا سنگى بيندازيم، ذره هاى آب در محل ضربه به حركت در مى آيند و اءمواج بصورت حلقه هاى پى در پى از محل دور مى شوند و موج به صورت بر آمدگى و فرو رفتگى نمايان مى شوند.
آن حضرت مى فرمايد كه ((هوا آن صداها را به گوشها مى رساند)) و در جمله دوم وسوم نيز فرمودند كه صدا اءثرى است كه بر اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا، پديد مى آيد)) و هر جسم مرتعش در هوا اءمواجى را ايجاد مى كند، در هنگام صحبت كردن، تارهاى صوتى در حنجره انسان موجهاى صوتى را در هوا ايجاد مى كند و اين موجها در محيط مادى منتشر مى شوند و صداها از چشمه هاى دور دست به گوش مى رسند، ارتعاش اءجسام مختلف باعث ايجاد و انتشار موجهاى مكانيكى در محيطهاى مختلف مى شود، اين موجها در هوا منتشر شده انرژى مكانيكى را به گوش انسان مى رسانند، گوش انسان انرژى را از هوا دريافت كرده و ما احساس شنيدن مى كنيم، به موجهاى طولى كه انرژى مكانيكى را به گوش ‍ منتقل مى كنند، موجهاى صوتى مى گوييم، بنابر اين هوا عامل انتقال صدا است چون اين هوا باعث تحريك اءجسام و ارتعش آن ها به صورت اءمواج است و در جايى كه هوا نباشد صدايى هم شنيده نمى شود، به طور مثال اگر يك زنگ التريكى و يا ساعت شماطه دار در درون يك ظرف شيشه اى قرار دهيم، و هواى آن ظرف را با كمك تلمبه تخليه كنيم، صدا آن قدر ضعيف مى شود و بالاءخره در خلاء ديگر صدا به گوش نمى رسد.
نكته جالب اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) درباره ى صدا و دانش ‍ آن، كلمات را به نحوى پشت سر همديگر تعريف نموده و امروز در اين زمينه وقتى كه به كتابهاى فيزيك نگاه مى كنيم مى بينيم آن ها هم يه همين ترتيب، اين كلمات را با توضوح بيشتر ذكر كرده اند در حالى كه علم فيزيك در اين قرن اءخير بود كه به تكامل رسيد.

afsanah82
07-22-2011, 10:23 AM
نام واقعى اورانوس چيست؟
بايد بدانيم كه چگونه اين ستاره را اورانوس ناميدند، و شايد بعلت مناسب تعريف اءوصاف آن بوده، و يا به طور دلخواه چند نفر، اين اسم انتخاب شده، حتى اگر معناى اسم، ربط به بيان وضعيت و مشخصات آن سياره نداشته باشد.
وليام هرشل آلمانى كه در مركز علوم ستاره شناسى سلطنتى انگلستان مشغول به كار تحقيق بود و از دربار حقيوق دريافت مى كرد، هنگامى كه اورانوس كشف شد، او مايل بود كه نام آن را به افتخار جرج سوم پادشاه وقت انگلستان بنامد.
اما اختر شناسان انگليسى، تمايل داشتند به افتخار كاشف آن سياره، آن را ((هرشل)) بنامند.
اما اختر شناسان كشورهاى ديگر اءروپا كه تحت تاءثير حكومت هاى خود بودند و آن روز چندان دل خوشى از انگليسيها نداشتند، سعى بسيار كردند تا به جاى نام انگليسى، نام اسطوره اى را انتخاب كنند و آن ها اورانوس را كه اسم يونانى و به معناى ((خداى آسمان)) است بر اين ستاره نهادند.
امام صادق (عليه السلام) كه هزار و صد سال پيش از هرشل، و قبل از اخترشناسان ديگر، از اين ستاره تعريف و توصيف بسيار نمود و اين ستاره را با نام ((سكينه)) مطرح نمود.
سكينه، كلمه اى عربى است و به چند معناى متشابه وانعطاف پذير به نزديكى در معنا، دلالت دارد.سكينه به معناى آرميده و آرام است.سكينه به معناى آن كه گويى خوابيده و با در حال استراحت و آرامش است. آرام يعنى بر حركت كند و آهسته اى كه دارد دلالت دارد.
نام حقيقى و شايسته اورانوس كدام است؟ آن است كه امام صادق گفت و يا آن است كه اروپائيان بدلخواه خود نام نهاده اند؟واكنون ببينيم كه وضعيت اين ستاره چگونه است؟
اورانوس آن قدر دور است كه هيچ وقت چشم انسان آن را نمى تواند ببيند و دانشمندان حدود دويست سال پس از كشف آن نمى توانستند سرعت حركت وضعى آن را مشخص كنند، و فقط به اين موضوع پى بردند كه چيز غريبى در حركت وضعى اورانوس وجود دارد چون بيشتر سيارات و طريقى مشابه همديگر، دور محور خود مى چرخند كه هنگام حركت انتقالى به دور خورشيد، تقريبا حالات قائم دارند ولى محور اورانوس، به قدرى انحراف دارد كه به نظر مى رسد در حالى كه به پهلو خوابيده است دور خورشيد مى گردد، به همين دليل، اختر شناسان عصر ما آن را به سياره ى آرميده نيز مى نامند و با اين نام آن را وصف مى كنند چون بيانگر حالات استثانيى و نشانه عمده بارز تعريف وضع آنست.
عده اى از اختر شناسان نيز آن را به كره ى آرام وصف مى كنند چون آهسته تر از سيارات ديگر، حركت ميكند.
سفينه هاى فضايى ((ويجر)) در سال 1986 از كنار اورانوس گذشت و عكس هايى از آن گرفت و انسان به توسط اين كاوشگر فضا پيما، از اين سياره، اطلاعات بسيارى كسب نموده كه بدون اين سفينه علمى تحقيقاتى ممكن نبود كه ما از اوضاع و احوال اين ستاره، خبرهاى ديگرى داشته باشيم حتى اگر تلسكوپها هر روز مدرنتر شو، چون اين سياره از ما بسيار دور است يعنى دو مليارد و هشتصد كيلومتر، از زمين فاصله دارد.
بنابراين امام صادق (عليه السلام) در نامگذارى اين سياره، به نحوى درست و دقيق بيان نمود و نامى كه با واقعيت و حقيقت وضع و اوصاف آنست انتخاب كرده كه امروز دانشمندان، اين سياره را به چند اسم وصف مى كنند كه تمامى اوصاف در معناى ((سكينه)) دانسته مى شود و اين نام متضمن همان معانى است كه ((ويجر)) اطلاعات مهمى را به دست ما رساند.
پس شايسته ترين اسمى كه بيانگر حالات و وضعيت اين سياره، همان است كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند و اورانوس يك سياره اى گازى است و هيچ گاه، وصف آن به نام خدا به نظر جالب نمى رسد.
آن حضرت قبل از سفر ويجر، در آن زمان نامى را بر آن نهاد كه هم به پهلو آراميدن، كه بيانگر نحوه ى چرخش وضعى آن كه بر خلاف سياره هاى ديگر است و نيز بر آرام حركت كردن اين سياره، ما را خبر كرد و نامى كه امام بر آن نهاد، در واقع منطبق با اصلى ترين خصوصيات بارز آن ستاره است.
اورانوس اسم تخيلى از اسطوره هاى مردم قديم زمين بر آن ستاره است ولى سكينه نامى است كه بيانگر وضع و حالات واقعى آن ستاره مى باشد، پس ‍ شايسته و معقول آنست كه اسم با حقيقت ماهيت آن مطابق باشد، بنابراين آن حضرت اسم حقيقتى را كه شايسته و نشاندهنده وضع آن را بر اين ستاره نام نهاده است.
اگر وجدان و انصافى در نهاد بشر باشد، مى بايستى انديشمندان و متخصصان همه بسيج شوند و درباره ى شخصيت علمى آن حضرت بيانديشند كه او چگونه از روى زمين و بدون تجهيزات و بدون سفر به آن سياره، از آن تعريف و توصيف مى كند.
آيا تنها همين موضوع كافى نيست تا هر انسانى كه داراى خرد و وجدانى است به اين فرد والامقام اعتقاد و ايمان بيابد؟؟
و به جا است كه ما از سازمان ملل و يونسكو و مجامع علمى جهان بخواهيم تا درباره ى امام صادق (عليه السلام) كنفرانسها و ميز گردها براى تحقيقات و شناخت آن حضرت، جلساتى را تشكيل دهند.
اين شخصيت علمى كه مى تواند براى ملتى غرور آفرين باشد و به آن افتخار كند و در ميان ملتها، سر خود را بالاتر ببرد، آيا رواست قبر او را منهدم كنند و حتى آثار قبرش را از بين ببرند، به جاى اين كه به ياد بود او عمارت و يادمانى براى سرافرازى و شرافت، لااقل ملت عربستان است بر پا كنند.
آن بزرگواران در زمانى بنى اميه و بنى العباس، مظلوم و روزگار تلخى را گذراندند و آيا مظلوميت اين ها هنوز احساس نمى شود، آن ها انديشمندانى هستند كه با عرضه و پايه گذارى مقدمات علوم و تمدن امروزند، با اين حال مى بينيم كه با اين حال مى بينيم كه هنوز ناشناخته و در جهان وطرح نيستند و نامى از آن ها در بين نيست؟!.
و آيا رواست كه رژيم طالبان براى تبرك و ثواب، سرعلاقمندان آن حضرت را از تن جدا كنند؟ آيا رواست كه رژيم بعث عراق، شيفتگان آن حضرت را دربدترين شرايط و زندگى تلخ و ناگوارى قرار دهد و چندين آياهاى ديگر؟!.
فاصله خورشيد تا اورانوس
در زمان قديم معمولا اين چنين رايج بود كه در محاسبه و اندازه گيرى يك مساحت كم و چيزى كوچك، مثل اطاق و فرش، آن را با وجب كردن، اندازه گيرى مى كردند. اگر يك مساحت و چيز وسيعتر و بزرگترى بود، مثل خانه بزرگ و يا باغ و يا منطقه كشتزار وسيعى را، با پا اندازه گيرى مى كردند. اگر فاصله منطقه و يا شهر دورى را مى خواستند بدانند، آن را با فرسخ اندازه گيرى و مشخص مى كردند. فرسخ آخرين حد براى اندازه گيرى فاصله هاى دور بود و از محاسبات بالاتر، خبر و اءثرى نبود.
امام صادق (عليه السلام) بر خلاف رسم رايج و شناخته شده آن زمان، وقتى كه از فاصله بين ستاره ها به ميان مى آيد مثل مسافت بين خورشيد و اورانوس، از نور مى گويند و چه مقدار فاصله را با ثانيه به كار مى برد.
امام صادق (عليه السلام) در برابر مردى كه ادعا داشت بهترين ستاره شناس زمان است، از او مى پرسد.
افتدرى كم بين الشمس و بين السكينه من دقيقه؟ قلت لا و الله ما سمعته من احد من المنجمين قط(38) آيا مى دانى كه بين خورشيد و ستاره سكينه چند دقيقه فاصله است؟ آيا منجم مى گويد: هرگز، به خدا از هيچ چيز منجمى ((ستاره شناس)) نام اين ستاره را نشنيده ام)).
آن مرد از اين سئوال ها سر فرود آورد و مات و متحير شد و مى گويد اين چنين حرفهانى را نمى دانم و از هيچ ستاره شناسى نشنيده ام، او ستاره ى اورانوس ((سكينه)) را نمى شناخت و معنى چند دقيقه بين خورشيد و آن ستاره را نمى دانست، در نتيجه از صحت سخنان آن حضرت شك مى كند و مى رود.
دانش اءختر شناسان آن زمان، محدود به ديد چشم بود و فراتر از آن چه كم با چشم خود، از ستاره ها را كه مى ديدند، جلوتر نرفته بود چه برسد به سياره ى اورانوس كه تنها با تلسكوپهاى غول پيكر كه در زمان ما به وجود آمد، آن هم به سختى قابل مشاهده است و از دورى بسيار آن تا زمين، اين ستاره كوچك و كم نور ديده مى شود و امام صادق (عليه السلام) اولين كسى بود كه براى تبيين مسافت و شناسايى مقدار فاصله، از نور خبر نداشتند و نمى دانستند كه نور از مبداء تا رسيدن به جاى، معين، فاصله زمانى لازم دارد لذا در رابطه با آن، از لحظه ها مى گويد.
دقيقه آن زمان، به معناى دقيقه 60 ثانيه زمان ما نيست بلكه دقيقه به مقدار يك لحظه است همچون صداى دق، دق، كه هر كدام بر يك ثانيه زمان ما برابر است.
سخنان بزرگواران آيين ما از ماوراى طبيعت است كه آن ها را دريافته اند و همچنانكه قبل از پيدايش علوم و آگاهى از زمين و فضا، بيانات مهمى دارند و امروز حقيقت و صحت كلام آن ها بيشتر از هر زمانى به اثبات رسيده است.
وجود درياهاى تاريك در فضا
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: هنگامى كه به فرمان خداوند مرا به معراج بردند، در آسمان ها عجائبى غير قابل وصف از آفرينش پروردگار عزوجل را مشاهده كردم، از آن جمله مى فرمايد: و فيها بحار مظلمه (39): و در آن جا درياهايى ديدم كه در تاريكى قرار دارند.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين سفر خود به آسمان ها، عجائب آفرينش بسيارى را ديده بود و مقدارى از آن ها را براى ما وصف نموده كه در كتابهاى معتبر و قديمى نقل شده است و اكنون يك جمله از بيانات آن حضرت را در اين جا نقل مى كنيم و آن، ديدن درياهايى كه در تاريكى قرار دارند.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) آن درياها را در كلام از ستاره ها در آسمان ها ديده بود، جز خدا كسى نمى داند. شايد موضوع وجود درياها كه در تاريكى قرار دارند براى مردم قديم، تصور آن در ذهن خود، مشكل بود ولى در زمان ما كه دانش و تكنولوژى و تجهيزات از مرز مدرن گذشته و از حد مافوق مدرن فراتر رفته است، با همه ى اين حرفها، بشر اكنون توانسته است كه به گوشه اى از اين فضاى بسيار وسيع و نامحدود آسمان ها، يعنى در حول و اءطراف زمين به گشت و گذار بپردازد و از فضاى كم و چند ستاره ى منظومه شمسى، اطلاعات خوبى به دست اورد، از آن جمله به صورت مثال و نمونه براى اثبات صحت گفتار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در واقع يكى از معجزات مهم و دلايل حقانيت آن حضرت، كه امروز براى مردم جهان جلوه گر شده، همين موضوع است.
ستاره اءورانوس آن قدر دور است كه تنها به توسط تلسكوپ، به صورت ستاره اى كوچك و آبى رنگ و كم نور ديده مى شود.
فاصله زمين تا اورانوس نزديك به سه ميليارد كيلومتر است؛ از اين رو به علت دورى بسيار آن، اورانوس با چشم ديده نمى شود، روى اين حساب حتى با تلسكوپهاى پيشرفته و غول پيكر، هيچ نشانه اى را بر سطح اورانوس ‍ نمى توان مشاهده كرد. سفينه فضايى و كاوشگر ((ويجر)) پس از نه سال حركت سريع، در ژانويه 1986 از كنار اورانوس گذشت. ((ويجر)) اطلاعات بسيار زيادى از آن سياره فرستاد و عكسهايى از آن گرفت و تا حدودى از اوضاع و احوال اين ستاره باخبر شديم.
قطر اورانوس 51000 كيلومتر يعنى چهار برابر كره زمين است.
پياده شدن بر سطح سياره اى گازى چون اورانوس ناممكن است، زيرا سياره در واقع زمينى ندارد كه بتوان روى آن قرار گرفت.
اورانوس داراى هسته اى صخره اى مذاب به قطر 13000 كيلومتر، كه اندازه قطر زمين است و تمام اطراف اين هسته را درياى ژرفى بعمق 8000 كيلومتر اءحاطه كرده است كه از آب تشكيل شده و آن را جو ضخيمى از هليوم و هيدروژن به ارتفاع 11000 كيلومتر در بر گرفته است، اين سياره است، اين سياره با چنين جو گازى ضخيم، در واقع آن درياى بزرگ و پر عمق را پنهان و نامرئى كرده است.
سطح اورانوس از دورى بسيار آن تا خورشيد، كم نور است و آن دريا كه در اعماق و زير اين پوشش جو ضخيم گازى، حتما در تاريكى محض قرار دارد، و اين جااست كه مى رسيم به سخن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) كه مى فرمايد ((درياهايى را ديدم كه در تاريكى ها قرار دارند)) و اين يك نمونه است و به يقين كه ستاره هايى بسيار است كه همين وضعيت را دارند و شايد به مراتب بزرگتر و درياهاى آن تاريك تر است بنابراين پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين ستاره اى را كه دريا هايى اين چنين دارد مشاهده نموده است و ابعاد سفر پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در فضاى آسمان ها تا كجا است خدا مى داند؟.
درياهاى عميق در فضا
هل فى السماء بحار؟ قال نعم، اخبرنى ابى عن ابيه عن جده قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ان فى السموات السبع لبحارا عمق احدها مسيره خمس مائه عام.(40)
شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد، آيا در آسمان درياهست؟ آن حضرت فرمودند بله، پدرم از پدرش و او از جدش نقل كرده است پيامبر گرامى فرمودند: در آسمان ها، درياهايى است كه عمق هر يك از آن ها باءندازه پانصد سال راه رفتن است.
وقتى كه ستاره اورانوس چهار برابر كره ى زمين است، عمق درياى آن 8000 كيلومتر مى باشد، پس كراتى كه هزارها برابر كره ى ما است، حتما اگر دريايى در آن جا باشد عمق آن به مراتب، صدها بار بيشتر خواهد بود، وقتى كه اين چنين شد تصور و باور كردن اين موضوع كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده كه در آسمان ها درياهايى وجود دارد كه عمق آن به اندازه ى پانصد سال راه رفتن است هيچ گاه بعيد به نظر نمى رسد كه درياهايى بسيار عظيمتر و عميق تر در ستاره هاى آسمان ها وجود داشته باشد.
اين موضوع را مى دانيم كه خورشيد بيش از هزار بار از كره ى زمين بزرگتر است و نيز اين را مى دانيم، كرات برگ ديگرى وجود دارد كه هر كدام، هزارها بار از خورشيد بزرگتر است و شايد باز هم كرات ديگرى باشد كه باز از اين كرات، به مراتب بزرگتر باشد خدا مى داند ولى هنوز دانش بشر به آن ها پى نبرده است.
همان گونه كه مردم گونه كه مردم قديم نمى توانستند وجود دريايى در آسمان را كه در تاريكى قرار دارد آن را تصور كنند و امروز مردم به آن رسيدند، و اكنون اين ماييم كه در عصر تسخير فضا به سر نى بريم كه شايد نتوتنيم تصور كنيم وجود درياهايى با اين حد از عمق، و باور آن براى ما مشكل به نظر برسد و چه بسا در آينده با پيشرفت بيشتر و تكنولوژى مدرن تر، آن ها به حقيقت ابعاد اين موضوع آگاه شوند.
فرق بسيار است بين ديد و آگاهى يك فرد عادى با يك پيامبر، به طول مثال از طرز سئوال آن فرد و جواب پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، اين تفوت بسيار واضح است، آن شخصيت با ديد محدود و تنگ نظرانه خود پرسيد كه آيا در آسمان هست؟ ولى آن حضرت با ديد بازتر در جواب به او مى گويد كه در آسمان ها.
او مى پرسد دريا، حتما منظور و معناى او، يك دريا است ولى آن حضرت به او مى گويد نه يك دريا بلكه درياهايى بسيار است.
شايد آن فرد فكر مى كرد كه اگر هم دريايى مثل درياى زمين است ولى آن حضرت به او مى گويد درياهايى با عمق بسيار و غير قابل وصف.
شايد آن فرد فكر مى كرد كه اگر هم در جايى در آسمان جهانى باشد مثل زمين است ولى از سخن پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) دانسته مى شود در جايى كه درياى آن اين گونه باشد بقيه اءحوالات آن جهان، از وسعت و عظمت آن قدر است كه قابل تحمل و تصور نيست.
وقتى كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد عمق آن درياها باندازه اى است كه اگر كسى پانصد سال راه برود تا بتواند به ته آن برسد اين نشاندهنده اءعماق مهيب اين درياها است كه اين معنا بر وجود جهانهاى بسيار بزرگ و بزرگتر دلالت دارد.
در كتابهاى علوم فضايى و ستاره شناسى، مى بينيم كه درباره ى بزرگى و وسعت كرات عظيم، سخن بسيار گفته شده و هر چه كتابهاى تازه ترى به بازار مى آيد، مى بينيم كه از دامنه وسيعتر و بزرگتر بودن كرات، به مراتب بيشتر از تحقيقات و كتابهاى قبلى را ارائه و تعريف مى كنند و نكته جالب اين است كه در اين كلام پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، اءبعاد بزرگى و عظمت كرات آسمان ها تعريف شده كه شايد در تاريخ، بى سابقه است و اين اولين كلامى است كه در اين حد بيان شده و دانش بشر در حال نزديك شدن به فهميدن كلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است.
نور داراى حركت است
امروز براى همه معلوم و مسلم شد كه نور با سرعت شگفت انگيزى، داراى حركت است و هر ثانيه حدود سيصد هزار كيلومتر، مسافت را طى مى كند و مدت هشت دقيقه طول مى كشد تا نور خورشيد به زمين برشد و مى دانيم كه فاصلخ خورشيد تا زمين، حدود صد و پنجاه ميليون كيلومتر است و با وجود اين فاصله خورشيد تا زمين، حدود صد و پنجاه ميليون كيلومتر است و با وجود اين فاصله طولانى، نور خورشيد در كمترين مدت به ما مى رسد كه نشان دهنده سرعت حركت آن است.
دانشمندان در ميان مقياس علمى كه اخيرا شناسايى كرده، اين است كه سرعت حركت نور را پر شتاب ترين حركت مى دانند.
حضرت على (عليه السلام) در دعاى معروف ((صباح)) جملاتى را به كار مى برد كه نشان دهنده آگاهى او از حركت نور است.
فاجعل اللهم صباحى هذا ناز لا على بضياء الهدى: پس خدايا روشنايى اين صبحگاهم را كه بر من فرود مى آيد پرتو نور هدايت باشد.
فرو آمدن نور در سپيده دم صبح بر آن قسمت از كره ى زمين، يعنى رسيدن نور خورشيد است، پس براى حركت و رسيدن آن، لازم است كه زمانى را در نظر بگيريم.
در نزول ((فرود آمدن)) نور، داراى معنا و مفهوم حركت است و در رسيدن روشنايى نور صبحگاهى، بر حركت نور خورشيد دلالت دارد و در قرن اخير بود كه حركت نور و اندازه سرعت آن معلوم و مشخص شده است، و آن حضرت اين موضوع را در زمانى بيان كرد كه مسايل اوليه و به خصوص فيزيك به وجود نيامده بود لذا ممكن نبود كه يك موضوع مهم علمى مثل حركت نور را در ميان آن مردم مطرح كند و آن ها را بدون وجود استدلالهايى از علوم ديگر، بقبولاند، و نكته جالب اين جا است كه مردم زمان نا، پس از شناخت كليه دانشهاى علمى بود كه آنگاه توانستند به اين مضوع پى ببرند و ان را باور كردند و الا، بدون دانشهاى گوناگون قبلى و مقدماتى ، حركت نور را نه، مى شنيدند، و نه باور مى كردند، پس كلمات آن حضرت با اين شيوه، نشان دهنده وسعت آگاهى او است و ايت چنين نيست كه ما فكر كنيم، آن كلمات ساده و بدون مفاهيم عميق و علمى، مطرح شده است.
چه خوب است انسان از گمراهى و جهالت، به هدايت و رشد برسد همان گونه كه انسان از تاريكى و ظلمت شب، به روشنايى صبح مى رسد و حيات جديدى را آغاز مى كند.
هدايت يعنى انسان شدن و در اوج كمال و شايستگى قرار گرفتن است و آن حضرت هدايت را بهترين كار ممكن مى داند كه نصيب افراد لايق مى شود.
وقتى كه انسان از پروردگار خود، هدايت و اصلاح را مى خواهد و از او يارى مى جويد، مقبول و مطلوب، آنست كه اين توقع در اسرع وقت انجام گيرد و آن حضرت براى هدايت يافتن، و نجات از تاريكيهاى جهل از نور صبحگاهى خورشيد استفاده نمود پس از آن كه تاريكى و سياهى شب قرار داشتيم و چه به جا و درست، نور سفاف و زلال را براى مقارنه با هدايت و پاكيزگى و سرعت استجابت، مثال زده است.
ثانيه در فاصله هاى نورى
در زمانى كه مردم در كوير جهل و نا آگاهى به سر مى بردند امام صادق (عليه السلام) از افقهاى وسيع بين ستاره ها سخن مى گويد.
دوازده قرن از پيدايش و تكامل علوم گوناگون و ترقى بشر در تمام زمينه ها، آن حضرت درباره ى نور و فاصله بين ستاره ها، سخنانى دارد كه مردم آن روز و حتى قرنها پس از او، معانى آن را به خوبى درك نكردند، تا قرن اخير كه مرزهاى دانش توسعه يافته و تجهيزات جديدتر لحظه به لحظه به وجود آمد و پى در پى مدرنتر شد.
انسان توانست بفضا راه يابد و اكنون حركت نور و سرعت آن در ثانيه و مسافت زياد بين ستاره ها را دريافتيم و تمام محاسباتى همچون كيلومتر و فرسخ به كنار رفت و مسافت ها بر پايه حركت نورى در هر ثانيه، معيار محاسبات خود قرار داده ايم و دانشمندان علوم فضايى براى تعيين فاصله بين ستاره ها، اكنون از حركت نور در ثانيه استفاده مى كنند.
امام صادق (عليه السلام) به شخصى كه ادعا مى كرد بهترين ستاره شناس ‍ زمان و جهان است از او چند سؤ الى كرد.
قال الصادق للمنجم: اتدرى كم بين المشترى و الزهره من دقيقه؟ قلت لا و الله، قال: افتدرى كم بين الزهره و بين القمر من دقيقه؟ قلت لا و الله، قال افتدرى كم بين الشمس و السكينه من دقيقه؟ قلت و الله، قال: اءفتدرى كم بين السكينه و بين... قلت لا ما سمعته من منجم قط، قال (عليه السلام) ما بين كل واحد منهما الى صاحبه، ستين اءو سبعين اءو تسعين دقيقه (41)
آيا تو مى دانى كه بين مشترى و زهره چند دقيقه است؟ گفت نه به خدا، آن حضرت پرسيد آيا تو مى دانى بين زهره و ماه چند دقيقه است، گفت نه به خدا، آن حضرت پرسيد آيا تو مى دانى كه بين خورشيد و سكينه ((اورانوس)) چند دقيقه فاصله است گفت نه به خدا، آن حضرت پرسيد آيا تو مى دانى خارج از منظومه شمسى چند دقيقه است، گفت نه به خدا، من هرگز اين حرفها را از هيچ اختر شناسى نشنيده ام، آن حضرت پرسيد بين هر كدام از سياره ها تا همتاى خود، حدود شصت و هفتاد و نود دقيقه است.
دقيقه در زمان برابر با صداى يك ضربه است همچون صداى ضربان قلب و زمان آن يك لحظه است و آن دقيقه برابر ثانيه و يك لحظه است.
در زمانى كه براى مسافتهاى دور، از فرسخ استفاده مى شد امام صادق (عليه السلام) بر خلاف محاسبات متعارف و شناخته شده آن زمان، براى فاصله بين ستاره ها، مقدار چند و با دهها ثانيه استفاده نمود، در حالى كه ستاره شناسان آن زنان، از مقدار فاصله بين ستاره ها حرفى نمى زدند چون در اين باره چيزى نمى دانستند و تنها آشنايى جزيى از ستاره ها در ميان بود.
البته آن حضرت با وجود اين كه اشاره مختصرى درباره ى فاصله هاى نورى بين ستاره ها بيان فرمود، و از شصت شروع كرد و كم كم هفتاد را بر زبان آورد و سپس با ملاحظه، نود گفت و پس از آن سخن را قطع كرد و ديگر از سال نورى و ارقام بالاتر و بيشتر، صحبتى نكردند، شايد آن حضرت با ديدن چهره آن مرد، مى دانست كه اوتاب تحمل اين حرفها را ندارد به اين دليل، آن حضرت به همين ارقام اكتفا نمود ولى با اين حال، آن مرد اين حرفها را دور از حقيقت پنداشت و از نزد امام رفت تا بقيه حرفها را نشنود.
آن حضرت مى خواست كه به او بفهماند كه ستاره شناسى آن نيست كه تو مى دانى، بلكه وسيعتر و فراتر از اين حرفها است.

afsanah82
07-22-2011, 10:23 AM
موجهاى صوتى
امام صادق (عليه السلام) درباره ى عجائب هوا و خواص و كاربردهاى آن، سخنان بسيارى دارد كه از جمله منافع اين هواى نامرئى مى فرمايد:
وحسبك بهذا النسيم عبره و ما فيه من المصالح، و فيه تطرد هذه الاءصوات، فيودى الى البعد البعيد، و هو الحامل لهذه الارواح ينقلها من موضع الى موضه.(52)
و تو درباره ى اين هوا جه مى پندارى؟ آيا مى دانى كه در آن شگفتيهاى بسيار و منافع و فايده هاى گوناگون است. هوا است كه اين صداها را به نقاط دور و دورتر مى راند. و اين هوا است كه حامل اين ارواح است و اين ارواح با جابه جايى و منتقل شدن گام به گام، به جاى دور مى رسند.
اكنون منظور و مقصود آن حضرت بيش از هر زمانى واضحتر و معلوم شده است و آن حضرت درباره ى فيزيك و مكانيزم امواج صوتى به نحوى بازگو مى كند كه گويى متخصصى در زمان ما اينحرفها را گفته و نه انگار در 1300 سال پيش بوده است.
نقش هوا در بحث قبل معلوم شد و در اين جا، گذشته از تمام موارد مذكور، نكات ديگرى را متذكر مى شود كه مكمل بحث قبلى است و تعريف كاملترى از فيزيك صوتى بيان شده است.
در معناى جمله دوم بيانات آن حضرت، از وجود يك انرژى باخبر مى شويم كه باعث ارتعاش اجسام مختلف مى شود، در هوا بر اثر برخورد اجسام ريز با همديگر، صدا به صورت امواج منتشر مى شود، و در حين انتشار موجهاى ميكانيكى در محيطهاى مختلف مى شود. در معناى جمله سوم از فرمايشات آن حضرت مى فهميم اين هوا است كه حامل اين ارواح است يعنى همان صداها است كه به صورت انتقال از ذره بذره يعنى از موضوعى به موضعى ديگر، صداها جابه جا مى شوند و ما احساس شنيدن مى كنيم و همچنين به گوش افراد دور مى رسد.
به موجهاى طولى كه انرژى ميكانيكى را به گوش انسان منتقل مى كنند موجهاى صوتى مى گوييم.
يكى از نكات بسيار مهم كه در كلام آن حضرت هست دانسته مى شود كه او با استفاده از كلمه ((نقل)) جابه جايى تدريجى را به ما مى رساند چون جابه جايى از ذره به ذره و شكل گيرى امواج پى در پى، باعث تاخير رسيدن امواج صوتى به قسمت دورتر است، يعنى در حين انتشار موج، ذره هاى محيط با يك بسامد ارتعاش مى كنند ولى اين ارتعاشها در جهت انتشار موج داراى تاءخير زمانى هستند، بدين معنا كه اجزاى محيط با هم به ارتعاش در نمى آيد، و يك جزء محيط وقتى مرتعشى مى شود كه موج به آن برسد، بنابراين فاصله زمانى از مبداء تا منطقه ى دورتر وجود دارد و اندازه گيرى زمان فاصله ، بسيار مهم و حساس است، و عجيب تر از اين محاسبه، درك اين موضوع و بيان آن توسط آن حضرت است.
نقش مهم لاله ى گوش
گفتن و شنيدن در ميان عامل رابطه و ساختار اجتماعى است و از نتيجه ى آن، تفاهم و تحول در جامعه پديد مى آيد و شنوايى در تربيت وتعليم و زندگى ما نقش بسيار مهمى ايفا مى كند و تنها راه تماس و بهره گيرى مردم از همديگر به توسط گوش اءنجام مى شود و اين گوش كه يكى از اءندامهاى حس ‍ است بايد از آن به خوبى مواظبت كنيم چون گوش از عناصر بسيار حساسى تشكيل شده است
لاله ى گوش صداها را مى گيرد و به داخل مجراى شنوايى هدايت مى كند، و يكى از وظايف گوش آن است كه صداى شديد و آزار دهنده و يا ناخواسته را از خود، تا آن حدكه ممكن است دور مى كند تا صداى مفيد و مورد نظر، بهتر شنيده شود و به طور مثال، در مجلسى كه مردم در آن جا جمع، و همه با همديگر مشغول صحبت هستند و سر وصدا بسيار درهم پيچيده است، و يا در خيابانى كه همه نوع صداهايى وجود دارد، مى بينيم كه گوش به حرفهاى كسى با دقت گوش فرا مى دهد و بقيه ى صداها را نمى خواهند، از خود دور مى كند و تمام توجه شنوايى به سخنان كسى به شنيدنش دارد كه با او در حال گفتگو هستيم بدون اعتنا به سرو صداهاى ديگر، و آن ها را طرد مى كند، يعنى در آن شرايط، آن صداها را نمى پذيرد و زمينه براى گفت و شنيد و تفاهم، مناسب تر مى شود.
امام صادق (عليه السلام) در حيات خود، براى رشد فكر مردم و ايجاد تحول و پيشرفت در جامعه تلاش بسيارى نموده و مردم در زمينه هاى مختلف علمى، مسايل گوناگونى را از آن حضرت جويا مى شدند و ايشان جواب آن ها را به نحو اءحسن بيان مى فرمودند و گاهى مردم در زمينه ها و موارد مهمترى قدرت درك و تشخيص چيزهايى را نداشتند، مى بينيم كه آن حضرت خود به طور سئوال و گفتن معما براى بيان موضوعات علمى مطرح مى كردند و خود نيز جواب مى داد، به طور مثال، كسى در آن زمان نمى دانست كه اين لاله ى گوش، داراى فايده و خواص و كاربردهاى بسيارى است لذا سئوال نمى كردند چون تشخيص نمى دادند كه داراى اهميت است، ولى آن حضرت پس از مطرح كردن موضوع، جواب خود را نيز مى دادند تا مردم بهتر دريابند و از موضوعات مهمى آگاه شوند.
آن حضرت درباره ى گوش و شنوايى سخنان بسيار جالبى دارد كه به چند نكته آن توجه كنيم.
لم صار الاذن ملتويا كهياه اللولب؟ = الا ليطرد فيه الصوت، حتى ينهى الى السمع، وليسر حمه الريح، فلا ينكا فى السمع .(53)
آيا مى دانيد كه چرا گوش درهم پيچيده و در آن تكه گوشتهاى بر آمده نمايان گشت؟ و آن نيست بجز اين كه براند صداها را، تا اين كه به شنوايى درست و مطلوب منتهى شود، و گرمى هوا را ((براى تشكيلات اءندام حس ‍ شنوايى)) بشكند، تا اين كه در شنوايى اخلال و آزار ايجاد نكند.
و از مجموعه سخنان آن حضرت اين چنين دانسته مى شود كه گوش ها در واقع همچون پالايشگاه صداهايند. و سخنان امام صادق (عليه السلام) در واقع كامل ترين بيانات علمى درباره ى گوش وشنوايى است كه در اءعماق تاريخ گذشته بيان شده و امروز با اين كه علم به پيشرفت و تكال رسيده، مى بينيم كه بيانات آنحضرت، گويى سخنان يك متخصص در زمان ما است و به جهت قديمى بودن سخنان آن حضرت، در معانى آن كلمات، كمى اشكال و يا مطابقت نداشتن با حرف طب روز، احساس نمى شود.
در زمان ما كه دانش پزشكى در بهترين مراحل پيشفت قرار دارد، انكه توانسته بيشتر نقاط بدن را به خوبى شناسايى كند و از اسرار و سيستم كار آن ها اطلاعت وسيعى را به دست آورده و امروز معلوم شد كه گوش و درون آن، اين دستگاه شنوايى درهم پيچشده و بسيار حساس است دستگاه شنوايى از لاله گوش تا درون آن، رويهم رفته اين اندام حسى، و تشكيلات پرپيچ و خمى دارد كه هر گوشه اى از آن وظيفه ى خاصى در كار شنوايى انجام مى دهد.
در جمله اول از بيانات آن حضرت اين است كه لاله گوش در هم پيچيده و در آن، تكيه گوشتهاى برجسته و نمايان ديده مى شود و كار و خاصيت آن، اين است كه لاله گوشت، اصوات را جمع آورى مى كند و به درون تشكيلات گوش مى فرستد و صداى خواسته را مشخص و صداى ناخواسته را نمى پذيرد تا اين كه شنوايى مطلوب و مقبول حاصل شود، و از گفته هاى آن حضرت اين چنين دانسته مى شود كه در آن صورت مى توان صداها را به خوبى بشنويم چون اگر تمركز حواس شنوايى به صداى مخصوص و مورد نظر ما در ميان بقيه صداها نبود، آن گاه ما همه ى صداها را به يك اندازه و در هم مى شنيديم و آن چه را كه خواسته ما است در ميان آن ها مشخص ‍ نمى گشت.
و يكى ديگر از خواص لاله گوش اين است كه از گرمى هوا مى كاهد تا به مجموعه تشكيلات شنوايى آسيب نرساند چون مى دانيم كه اندام شنوايى ، بسيار ظريف است و از چند تكه گوشت نرم و ترد و پرده هاى نازك و رقيق تشكيل شده اند.
و از نتيجه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم، مثل اين سخنان امام صادق (عليه السلام) در اين زمينه و مسايل ديگر، باعث به وجود آمدن تحولات علمى پس از مطرح شدن آن موضوعات سبب مى شد و در اين جا ذهن مردم، و تمركز اهل انديشه روى اين مطلب جلب مى كرد و سخنان معصومين (عليه السلام) همچون بذر و نهالى است كه ميرودتا در آينده، درخت بزرگ و پر ثمرى شود يعنى پس از گذشت زمان، رفته، رفته بر توسعه و زمينه سازى علمى و پيدايش انديشمندان بسيارى منجر مى شد، چون مطلب علمى منتشر و ذهن ها را متوجه نكاتى جديد معطوف مى گشت و پس از آن بود كه اين مطلب به نظر خيلى از مردم جلوه گر و ارزش پيدا مى كرد لذا روى آن ها شروع به تحقيق مى شد و در اثر همين زحمات و تلاش آن حضرت و امامان ديگر بود كه سالها و قرنها پس از آن ها، سر منشاء تحولات علمى گرديد، هر چند كه درباره ى يك موضوع علمى وقتى دست به دست و ذهن به ذهن ديگران منتقل شود، در دراز مدت كم كم گوينده اصلى موضوع فراموش مى شد ولى اصل قضيه مى ماند كه همان مورد علمى است و مى بينيم كه پس از ائمه (عليه السلام)، متفكران و انديشمندان اسلامى در علوم گوناگون به وجود مى آيند و پس از آن ها آثار علمى به اروپا مى رسد و بر اءثر آن، وضعيت علم و صنعت امروز شكوفا مى شود.
ميكروب و بهداشت
قديمى ترين تعريف ميكروب
جانداران زيادى وجود دارند كه مى توانند به بدن ما حمله كنند و سبب بيماريهاى گوناگون شوند و آسيب رسانند و بيشتر اين موجودات كوچك و ناديدنى، ميكروب نام دارند.
در هزارها سال گذشته، وسيله اى براى مبارزه با (ميكروب) وجود نداشت، چون در آنزامانها كسى نمى دانست كه ميكروب وجود دارد لذا براى مبارزه با بيماريهاى ميكروبى كارى نمى توانستند اءنجام دهند.
امروز مى دانيم كه ميكروبها آن قدر كوچكند كه با چشم، هيچ گاه ديده نمى شوند، در حدود 300 سال پيش ميكروسكپ ساده اى اختراع شد و براى نخستين بار چيزهايى به كوچيكى ميكروبرا توانستند با آن ببينند و سالها گذشت و كسى نمى دانست كه ميكروبها، توليد بيمارى مى كنند و سلامتى را در معرض خطر قرار مى دهند، و در حدود 70 سال پيش معلوم شد كه ميكروبها مولد بيمارى هستند، از آن زمان، به بعد، واقعيتهاى مربوط به ميكروبها كشف شدند.
بيش از هزار و چهار صد سال پيش، پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) همانگونه كه مردم را به راه درست و شيوه نيك مى آموخت و همان گونه كه از زمين و آسمان ها مى گفت و همچنين به سلامتى و تندرستى جسم و محيط و بهداشت و به خصوص روشهاى پيشگيرى از مرض ها، براى مردم زمان خود سخنان بسيارى گفتند و اكنون به اين جمله از سخنان آن حضرت توجه كنيم، و قصوا اظفار كم فان الشيطان يجرى ما بين اللحم و الظفر(54): ناخنهاى خود را كوتها كنيد زيرا شيطان در ميان گوشت و ناخن روانست.
در فرهنگ اسلامى بدترين پديده در مخلوقات، شيطان است، شيطان مظهر تمام بدى ها است چون ما اعتقاد داريم كه شيطان همان گونه كه در روح و روان ما، عامل تحريك به گناه و خطا است و باعث به هم ريختن اءخلاق انسان و مردم است و در نتيجه آن فساد و تباهى در جامعه پديد مى آيد، لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) هميشه از شيطان، اين اءهريمن ناپاكى سخنان بسيارى دارد و همچنين وقتى كه درباره ى سلامتى جسم و پيكر آدمى و محيط اءطراف صحبت مى شود، بياناتى مى فرمودند و به آن چه كشف و عامل مرض و مولد آفت هست، نلم شيطان را به كار ميبردند چون مردم آن زمان به اصطلاح و عنوان ((ميكرب)) آشنا نبودند چون مردم به كار نميرفت، و امروز دانشمندان يقين خاصل كردند و همه به خوبى مى دانيم كه ميكروبها ايم موجودات نامرئى، سر منشاء تمام مرضها و آفت سلامتى تمام اءفراد مردم و موجودات ديگرند، بنايراين پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) با اين سخن خود در آن زمان يعنى قبل از پيدايش دانشمندان و اءبراز گوناگون و مدرن آن ها، در اين باره قديمى ترين تعريف از ميكروبرا به مردم با عنوان شيطان و شياطين معرفى و شناسانده است.
دانشمندان اكنون به اين نتيجه رسيدند كه ميكروبها در جايى كه شرايط زندگى براى آن ها مساعد باشد بخوبى رشد و نمو مى كنند، ميكروبها غير از خدا به چيزهاى ديگر نيز احتياج دارند تا بتوانند در آن شرايط، پرورش و توليد مثل كنند، مثل گرما و رطوبت از نيازمنديهاى اءساسى پرورش ‍ ميكروبها است و ميكروبها تاريكى را دوست دارند، پس در زير ناخن تمام اين شرايط فراهم است لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بى دليل نبود كه اين موضوع را بارها به مردم ياد آورى مى فرمود و مردم را از وجود موجوداتى بسيار كوچك به نام و مرام شياطين يا به قول امروزى ها وجود ميكروب در بين گوشت و ناخن با خبر ساخت و اين آگاهى براى سلامتى مردم بسيار لازم و ضرورى است چون دستها بيشترين راه تماس ‍ بين غذا و دهان و چشم و بينى و همچون راه تماس با مردم است لذا آن حضرت از اين پديده زيان آور و ناپيدا وقتى كه صحبت مى كردند، نام شياطين را به جاى ميكربها عنوان مى كردند و آن را آفت شيطانى معرفى مى نمودند، چون در ميان مردم آنزمان، عنوان و اصطلاح شيطان براى بديها و پليدى شناخته شده بود، پس راه و چاره اى براى فهماندن مردم از اين مناسبتر نبود تا اين كه در ذهن مردم بهتر جا بيفتد و زودتر و راحت تر بدانند كه اين عامل ناسلامتى، اءخلال و روح و جسم است
ميكروب نيز مظهر تمام خطرها براى سلامتى جسم ما است، و نكته جالب آنست كه آن حضرت در زمانى از وجود ميكروبها سخن مى گويند كه چيزى به عنوان ميكروسكوپ وجود نداشت و تنها با ميكروسكوپها قوى و مدرن است كه مى توان آن ها را ديد چون ميكروبها آن قدر كوچكند كه هر كدام آن ها به مراتب از نوك سر سوزن بسيار كوچكترند.
و اين موجودات بسيار ريز در زير ناخن آن قدر زيادند كه آن حضرت براى آن ها از جمله ((يجرى)) يعنى جريان دارند كه گويى آن ها از بس ‍ كوچك و بسيارند همچون مايعى هستند، و معناى ديگر ((يجرى)) بر وجود حيات و فعاليت مدام دستجمعى آن ها دلالت دارد.
پيشگيرى از عوامل ميكروب زا
يك پزشك وقتى از ميكروب براى ما تعريف و توصيف مى كند، مى بايستى او يك رشته از دانش طب را طى مراحل چند ساله در دانشگاه، نزد اساتيدى مجرب و با تحصيلات عالى خوانده باشد و با ابزار و ادوات رشته تخصص خود كاملا آشنا شده شده باشد و معمولا يك رشته از علوم پزشكى داراى درسها و موضوعات مختلفى است كه علاوه بر آن، از موضوعات علمى ديگر مثل ميكروب شناسى استفاده مى شود تا در راستاى دانش طب در يك رشته از جهات مختلف و لازم، آگاه و متخصص ‍ شود.
از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده است كه مى فرمايد: عن على (عليه السلام) قال امرنا رسول الله (عليه السلام) بدفن اربعه: الشعر و السن و الظفر و الدم (55)
حضرت على (عليه السلام) فرمودند كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) به ما امر نمود كه چهار چيز را حتما در زير خاك پنهان كنيم وآن ها، مو و دندان و ناخن و خون مى باشند.
شايد در آن زمان كسى تعجب كند و نداند كه يك دندان و يا مشتى خون و يا مقدارى مو و ناخن هاى گرفته شده كه بسيار ناچيز و روى زمين هم شايد ديده نمى شوند، اين دستور پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) براى چه بود و انجام اين كار چه خاصيت و يا ضررى مى تواند داشته باشد.
مى دانيم كه اين ها در كوتاه مدت كاملا از بين نمى روند، و بدون اين ها روى زمين، عوامل مهم توليد كننده ى ميكروب هستند، پس علت دفن اين ها يعنى در لا به لاى خاك نهادن آن ها، براى مصنوعيت و حفظ سلامتى ما از ميكروبهاى مدام در حال توليد آن ها است چون به توسط جريان هوا و رطوبت ممكن است كه آن ميكروبها به جاهاى ديگر منتقل و پخش شوند و چه بسا لااقل يك نفر در برخورد با اين پديده هاى نامرئى، گرفتار درد و مرضى شود كه عواقب آن يقينا بد و دردناك است چون ميكروب، اندك آن ها زياد و مؤ ثر است و كمترين آلودگى مشكل ساز و خطرناك است، پس ‍ كم آن هم قابل تحمل نيست.
سيصد سال پيش ميكروسكوپ ساده اختراع شد و پس از آن بود كه مقدارى از موجودات نامرئى ديده شدند، با اين حال هنوز كسى نمى دانست كه اين ها براى سلامتى زيان آورند، و 70 سال پيش بود كه توسط انديشمندان ديگر با كمك ميكروسكوپ هاى پيشرفته تر، دريافتند كه اين موجودات ((ميكروبها)) مضر و خطرناك و چه بسا كشنده هم هستند و كم كم انواع گوناگون بسيارى نيز شناسايى شد و امروز، ميكروب شناسى يك رشته مهم علمى است كه جايگاه ويژه اى دارد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بيش از هزار و چهار صد سال پيش، با زبان ساده و قابل فهم عموم مردم، كلماتى را بيان مى كند كه بيانگر همين ميكروبها با اين موجودات نامرئى است و از سخنان آن حضرت اين چنين دانسته مى شود كه پيشگيرى مهمتر و واجب تر از دارو و درمان اين آفت و علاج مشكلات و گرفتارى آنست، و اهميت دستور و تاءكيد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه، برخاسته از آگاهى و حقيقتى است كه امروز، اين موضوع معلوم و مسلم است و نكته ى جالب اين جا است كه آن حضرت و امامان ما درباره ى ميكروب، تعريف و توصيف بسيارى دارند كه بترتيب در مقاله هاى بعدى به نظر شما خواهد رسيد كه نشان دهنده ى اعجاز علمى آن ها است.
و اكنون در زمان ما دانشمندان بسيار و با ابزار مدرن، همه به اين نتيجه و شناخت از ميكروب رسيدند كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) با زبان قابل فهم عموم مردم آن روز درباره ى اين موجودات بيان نموده است، و در شهر مكه مردم آن زمان، لابراتور و آزمايشگاه و ميكروسكوپ و دنشگاه وجود نداشت و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) يك محقق و مكتشف نبود و آگاهى او هر چه هست از لطف خدا است كه به او الهام شده.
بنابر اين پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه به انجام دفن اين دستور اكيد مى دهد چون حتما از عواقب و پيامدهاى احتمالى بد آن با خبر است و كسى كه اين گونه سخن مى گويد و ما را هوشيار مى كند يه طور يقين، خود آگاه از وجود ميكروبهايى است كه از آن به وجود مى آيند و سخن آن حضرت به مراتب بالاتر از بيان يك دانشمندى كه از ميكروب شناسى آگاهى كامل دارد چون او حتما در مدت طولانى با ميكروسكوپ كار و تحقيقات بسيارى انجام داده است تا اين كه بتواند عوامل به وجود آورنده ى ميكروب از مواد زائد بدن ما، شناسايى كند و بداند كه ميكروب ها چگونه به وجود مى آيند و چه ضرر و آفت براى سلامتى ما دارند، پس در مجموع آن حضرت آگاه از كليه موضوعات و مسايل تحقيقاتى و نيز دانش ‍ پزشكى است.
باكتريهاى دهان در شب فعالترند
لو لا ان اشق على امتى لامرتهم ان يستاكوا بالاءسخار(56): اگر نه مايه رنج امت خويش مى شدم دستورشان مى دادم كه سحر گاهان مسواك كنند)) و اين حديث ديگرى است كه اشاره به وقت سحر مى كند، وقت سحر معمولا بعد از خواب طولانى شب و قل از صبح است، معمولا هنگام خوابيدن، ترشحات بزاق دهان به كلى قطع و يا به مقدار خيلى زياد كاسته مى شوند، بنابراين رشد و فعاليت ميكروبها بيشتر مى شود و از طرف ديگرى بوى دهان نامطلوبتر مى شود، پس بلافاصله بعد از خواب شب هنگام سحر كه صبح بسيار زود است باعث كنترل ميكربها و از طرفى ديگر، بر طرف كننده بوى دهان مى شود و از نكات ظريف و جالبى كه در اين سخن پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) نهفته اين است كه مسواك زدن را در هنگام سحر به استثناى اوقات ديگر روز، سفارش مخصوص ‍ نموده است، چون يك فرد وقتى كه مى خوابد، دهانش پاكيزه تر است، و رشد و فعاليت ميكروبها هنوز كمتر است ولى در دراز مدت يعنى هر چه از شب بگذرد و مدت خواب طولانى تر شود آن گاه رفته رفته زمينه براى رشد و فعاليت ميكروبها مناسبتر مى گردد و آن ها براى تخريب و زيان رسانى مستعدتر و قوى تر و بيشتر مى شوند، و به اين دليل است كه آن حضرت، سحر و يا حداقل صبح زود را سفارش حتمى به مسواك زدن نموده است و اين پيشنهاد پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) قديمى ترين موضوع علمى در اين زمينه است.
مسواك زدن شبه واجب است
از بيانات پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) اين چنين دانسته مى شود كه در مسواك زدن آن قدر خوبى و خواص نهفته هست كه آن را براى هر فرد بسيار لازم و ضرورى مى داند، تا آنحد كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين انديشه بود كه ممكن است روزى فرمان واجب بودن آن را براى مردم، توسط وى ابلاغ شود.
مى دانيم كه دهان، نقش حساس و مهمترين كار براى هر انسان انجام مى دهد مثل تغذيه و تكلم و تغزيه از راه دهان پاكيزه و با دندانهاى تميز و سالم ، عامل اصلى سلامتى و نشاط جسم و جان است.
تكلم و گفتوگو براى افراد مردم، تنها راه ارتباطى و تبادل كار و دانش و راه اندازى مسايل اجتماعى، از راه سخن گفتن است كه ميان مردم الفت و نزديكى و تفاهم و خوبى ها حاصل مى شود و همين برخوردها سر منشاء شكل گيرى جامعه است، بنابراين بهداشت دهان نقش مؤ ثر در سلامتى فردى و اجتماعى دارد، لذا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) تاءكيد فراوان بر امر رعايت بهداشت دهان به وسيله مسواك زدن سفارش نموده است.
تعداد و نحوه مسواك زدن، و آثار مفيد آن در بسيارى از احاديث نقل شده از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در بيش از هزار و چهار صد سال پيش، آن هم در زمان جاهليت و غفلت، آن حضرت به قدرى زيباو رسا بياناتى فرموده اند كه امروز، در سايه پيشرفت وتوسعه تحقيقاتى جوامع علمى در اين زمينه، مى بينيم آثار و خواص مسواك زدن را همان گونه كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) سفارش نموده، متخصصين جهان علم پزشكى توصيه و اصرار به انجام همان سفارشات را تبليغ مى كنند.
ما جائنى جبرئيل قط الا امرنى بالسواك (57)
هيچ گاه حضرت جبرئيل پيش من نيامد جز آن كه مرا به مسواك كردن فرمن و ياد آورى مى داد.
و امرت بالسواك حتى خشيت ان يكتب على (58)
مرا آن قدر به مسواك زدن فرمان دادند كه ترسيدم مسواك زدن بر من واجب شود.
با اين كلام پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) اهميت مسواك زدن كه تا چه حد است بر ما معلوم مى شود.

afsanah82
07-22-2011, 10:23 AM
اولين پيشنهاد نحوه ى مسواك زدن
اذا استكتم فا ستاكوا عرضا اگر خواستيد مسواك بزنيد مسواك را به عرض بزنيد يعنى از بالا و پايين ببريد: آن حضرت روش مسواك زدن را مشخص مى كند كه به طور عمودى و نه افقى است و پس از سالها تحقيق، دانشمندان و متخصصان داندانپزشكى، اكنون كمتر از پنجاه سال كه اين گفته پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) ثابت شده است كه افقى زدن باعث آسيب رساندن به سطح ريشه ها و حساس شدن دندانها و از طرفى هم باعث عريان شدن سطح ريشه دندآنها است، ضمن اين كه تميزى كامل هم حاصل نمى شود ولى بعرض مسواك زدن بر خلاف تمام اين ها، امرى استاندارد و مفيد واقعى سلامتى دندان است.
نكته: روشهاى علمى در هر زمينه آن چنان ساده و به آسانى به دست نيامده و با تلاش فراوان محققان و انديشمندان و با گذشت زمان بود كه به آخرين و بهترين نظريه ها رسيده و تكامل يافته است و خوشبختانه در سخنان معصومين كلامى بيان مى شود كه با آخرين نظريه ها و علمى ترين و استانداردترين موارد علمى جديد، مطابق و برابر است و آن هم بيانات آن ها در زمانى گفته شده كه مقدمات و زمينه هاى ساده و اوليه علوم مختلف به وجود نيامده بود.
فى السواك ثمانيه خصال: يطيب الفم، و يشد اللثه، و يجلوا البصر، و يذهب بالبلغم، و يفرح الملائكه، و يرضى الرب، و يزيد فى الحسنات، يصح المعده (59)
در مسواك زدن هشت فايده و خوبى هست: دهان را پاكيزه و خوشبو مى كند و لثه را محكم كند، و چشم را روشن تر كند و بلغم را ببرد يعنى سينه را تميز مى كند، و فرشتگان را خوشحال كند، و پروردگار را خوشنود سازد، و اعمال خوب را بيفزايد و باعث نيكويى بيشتر مى شود، و معده را سالم و به صلاح آورد.
پس از تحقيقات و آزمايشات مكرر در زمانها و مكانهاى متفاوت، پژوهشگران متوجه تركيبات و مواد فراوانى كه در مسواك سنتى وجود دارد علاوه بر سلامتى دندان، تاءثير زيادى بر لثه دارد و باعث سفت شدن لثه و از بين رفتن خونريزى مى شود و امروزه با شيوه جديد وجود دارد اوضاع به كلى تحت كنترل مى گردد
و يصح المعده (60) و معده را سلامتى مى دهد، بيمارى معده و روده اثنا عشر پس از سالها تحقيق، توسط كارشناس علوم پزشكى به تازه گى ثابت شده كه بيش از نود درصد موارد، منشاء عفونى دارد از قبيل زخم معده و روده به عنوان بيمارى عفونى درمان مى شود، و مسواك زدن يكى از موارد پيشگيرى از بيمارى معده و روده به حساب مى آيد.
و يجلوا البصر(61) و بينايى را جلوه بهتر مى دهد، البتهه هنوز بر اين حقير معلوم نيست كه چگونه مسواك زدن بر روى رؤيت و قوه ى ديد اثر مى گذارد، اما اين امر مانند اثرات ديگر مسواك زدن، با گذشت زمان و تحقيقات علمى بيشتر، آن گاه ارتباط مسواك زدن را با قوه ى ديد مشخص ‍ خواهد شد كه اين هم باز يكى از نكته هاى خوب نهفته در سخنان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه براى همه جلوه گر خواهد شد.
و يذهب بالبخر(62). بوى دم و متعفن دهان را مى زدايد)). پس ‍ بهترى راه زدودن بوى دهان مسواك زدن است.
اولين پيشنهاد درباره ى روزانه چند بار مسواك زدن
لو لا ان اشق على امتى لامرتهم بالسواك عند كل صلاه (63) اگر نه مايه رنج امت خويش مى شدم دستورشان مى دادم كه هنگام هر نماز مسواك كنند. هر روز پنج بار نماز واجب به جا مى آوردم، پس حداقل پنج بار در ساعتهاى مختف روز و شب، مسواك زدن، اين كار باعث كنترل تعداد ميكروبهاى دهان به طور دائم مى شود و تضمين سلامتى آن در اين صورت حتمى است و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مسواك زدن را از نظر خوبى و اهميت آن، به وقتهاى نمازها ربط داده و اين نشانه اهميت آن در آيين اسلام است و لزوم طهارت و پاكيزگى دهان، مسواك زدن را بانماز كه آيين الهى است مى بايستى انجام شود و در مقابل خداوند با دهانى تميز به نياييش او بنشينيم، و آنگاه خداوند اين عبادت را مى پسندد.
مسواك زدن بهترين راه خوشبويى دهان
طيبوا افواهكم بالسواك (64): دهانهاى خويش را با مسواك زدن پاكيزه و خوشبو كنيد. مسواك زدن باعث طعم خوب دهان مى شود و بسيارى از افراد كه مسواك نميزنند هميشه از اين امر كه زمره دهانشان بد است و احساس ناراحتى مى كنند و اين به خاطر فاعليت و رشد ميكروبها است كه مسواك زدن، اين ناراحتى را برطرف مى كند.
تخللوا فانه نظافه و النظافه تدعوا الى الايمان و الايمان مع صاحبه فى الجنه (65): دندانها را تميز كنيد زيرا مايه نظافت است و نظافت، آدم را به ايمان همواره دعوت مى كند و ايمان با صاحب خود جايگاهش در بهشت خواهد بود.
السواك و التعطر من سنن المرسلين (66) مسواك و عطر زدن از سنت و روش پيامبران است.
السواك من الفطره (67) مسواك زدن اقتضاى در خور طبيعت و فطرت انسان است.
عليكم بالسواك فانه مطيبه للفم مرضات للرب (68) كنيد كه آن مايه پاكيزگى و خوشبويى دهان و رضاى پروردگار است.
اءلسواك يزيد الرجل فصاحه (69) مسواك زدن فصاحت و خوش ‍ سخنى فرد را افزون كند.
وقتى يك فرد دهانش خشبو و دندانهايش تميز است خواه ناخواه او در سخن گفتن دلى محكم تر و خوشبينى بيشتر در خود احساس مى كند كه همين باعث جراءت و تشويق بيشتر در سخن نيك و شايسته گفتن مى انجامد و آثار پاكيزگى در واقع قوت قلبى براى سخن گو است بر خلاف آن ها كه دندانى بد منظره و دهانى بد بو دارند همواره خود را به عقب مى كشند و كمتر سخن مى گويند تا مبادا تنفر ديگران را از خود مشاهده كنند كه در نهايت در سخنان خيلى نامعلوم و ناماءنوس او آشكار شود.
و باز هم در جايى ديگر پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) تاءيد دارد كه اءلسواك مجلاه للبصر مسواك كردن باعث روشنى چشم و جلوه بهتر آن است. و در جاى ديگرى از آن حضرت نقل شده است:
عليكم بالسواك فنعم الشى ء اءلسواك: يشد اللثه و يذهب بالبخر و يصلح المعده و يزيد فى درجات الجنه و يرضى اءلرب و يسخط الشيطان (70)
همواره بر شما باد مسواك زدن كه آن كار بسيار نكويى است مسواك كردن، لثه ها را سفت مى گرداند و بوى بد دهان را بر طرف مى نمايد و معده را سالم نگه مى دارد و در درجات و مرتبه آدمى در بهشت مى افزايد و خداوند را خوشنود مى سازد و شيطان را از خود خشمگين مى كند.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى درباره ى اهميت مسواك زدن، سخنانى در ابعاد وسيعتر و فراتر از نظافت و سلامتى براى ما بيان مى كند:
ركعتان بسواك افضل من سبعين ركعه بغير سواك
دو ركعت نماز با دندانى مسواك زده بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك زدن است.
پيشگيرى براى حفظ سلامتى
اهميت پيشگيرى، بيشتر و بهتر از درمان و تلاش براى خلاصى از درد و رنج مرضى است كه انسان را مدتى درگير و ذليل آن باشد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ما، درباره ى طب و سلامتى، سخنان و راهنمايى هاى بسيارى بيان نموده اند، و اگر گفته هاى آن ها را در اين باره، فرضا يك جا بخوانيم، مى بينيم كه بيشتر گفتار آن ها، سفارشاتى است كه درباره ى پيشگيرى و جلوگيرى از عواملى است كه تا انسان مبتلا به درد و مرضى نشود و به يقين كه اين فكر، عاقلانه و منطقى است چون وقتى كه انسان مريض شود و پس از چند روز معالجه و تحمل درد و مشكلات، آن گاه بهبود يابد بهتر است يا پرهيز و پيشگيرى براى گفتار نشدن به درد و مرضى است؟ - طبعا هر آدم عاقلى، حفظ و مراقبت سلامتى خود، آن هم با پيشگيرى و پرهيز را مى پسندند و مى خواهد كه هميشه سالم و خوش باشد.
قال اءمير المؤ منين (عليه السلام) للحسن (عليه السلام): يا بنى الا اعلمك اربع خصال تستغنى بها عن الطب، فقال الحسن (عليه السلام) بلى يا اءميرالمؤ منين، قال على (عليه السلام) لا تجلس على الطعام ال و انت جائع و لا تقم عن الطعام الا و اءنت تشتهيه، وجود الوضغ، و اذا نمت فاءعرض نفسك على الخلاء، فاذا استعملت هذا استغنيت عن الطب.
حضرت على (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) فرمود:
فرزندم آيا مى خواهى كه تو را به چهار خصلت ياد دهم كه به توسط آن، از دارو و درمان بى نياز باشى، امام حسن (عليه السلام) فرمودند: بلى يا اميرالمؤ منين، حضرت على (عليه السلام) فرمود: هيچگاه بر سفره غذا منشين مگر اين كه گرسنه شوى، و هيچ گاه بر سفره غذا سير نخور و برخيز با اين كه هنوز ميل به آن دارى، و هميشه به ياد خوب جويدن غذا باش، و قبل از خوابيدن، حتما به دستشويى برو.
بهترين پند و راهنمايى، آن است كه پدر دلسوز و مهربان، فرزند خود را سفارش به مواظبت و مراقبت از سلامتى خود كند.
وقتى كه انسان گرسنه شود نشان دهنده احتياج بدن به غذا است و بدين جهت معده با علائم و احساس گرسنگى، طلب غذا مى كند و اين يك قاعده طبيعى سيستم بدن ما است به خواهش نياز بدن و سلامتى مى بايستى جواب بدهيم و در صورت گرسنه نبودن يعنى احتياج به غذا نداشتن است و در اين صورت با خوردن غذا، فشار و بار سنگين به معده وارد كردن و ضربه اى به سلامتى است.
بايد بدانيم كه ظرفيت معده محدود است ولى هوس اشتها بسيار، پس لازم است كه به هوسها، اعتنا نكنيم و شرايط ظرفيت معده را در نظر بگيريم چون پرخورى، توانايى معده باى هضم اين غذا ندارد و ممكن است كه عوارضى جنبى زيان آور براى سالمتى دارد و انسان براى سالمتى و نشاط خود، حتما به يك معده سالم نيازمند است و اگر معده بر اثر پرخورى خسته و ضعيف شد آنگاه توانايى جذب ويتامينها از غذاهاى خورده شد ندارد كه در نتيجه آن، انرژى كافى به تمام اعضاء و جوارح بدن ما نمى رسد و آثار ضعف و نارسايى آشكار مى شود و حرف و سستى بدن است.
لقمه ها را خوب جويدن براى سلامتى معده شرط اساسى است و اسن وظيفه دندانها است كه لقمه ها را خوب بجوند و كار دندانها را به معده واگذار نكنيم و اكنون به دو نكته از فوائد بسيار خوب جويدن بدانيم، با خوب جويدن در واقع طولانى تر شدن مدت لذت از خوراكيها و نعمتهاى الهى است، و با خوب جويدن، غذا نرم و خورد مى شوند و با ترشح بزاق دهان، غذاها نرم و مرطوب و باندازه كافى براى كار معده مناسب مى شود.
مى دانيم كه خواب راحت براى سلامتى بدن و روان لازم است و قبل از خوابيدن، مراجعه به دستشويى و تخليله ضرورى است و در غير اين صورت علاوه بر آشفتگى خواب، ضررهاى جنبى درونى و بيرونى به سلامت بدن مى رساند.
بنابر اين اهميت دادن و مراعات اين پندها، لازمه سلامتى هر فرد است و از بيانات آنحضرت، ما به خوبى مى فهميم كه ايشان درباره ى طب و سلامتى و مسايل آن به خوبى كامل آگاه بوده است و اين چهار مورد سفارش ‍ آنحضرت، دقيقا در رابطه با همديگر و مراعات نكردن يكى از آن ها، برنامه حفظ سلامتى ناقص و كار لنگ است لذا گفتار آن حضرت بيان قاعده اصلى حفظ سلامتى و پيشگيرى از گفتار نشدن به درد و مرض ها است و علم طب كه اكنون در زمان ما توسعه يافته، سخنى بالاتر و سفارش بهترى از كلام على (عليه السلام) ندارد و نكته جالب اين جا است كه آن حضرت سخنان بسيارى درباره ى مسايل بهداشت و تندرستى بيان نموده است.
يك پزشك و متخصص بهتر مى فهمد كه ضرر مراعات نكردن اين چهار سفارش آنحضرت، سلسله مراتب تدريجى تا به كجاهاى بدن ما، آفت و آسيب راه مى يابد و در صورتى كه پيگيرى كنيم مى بينيم كه رشته سخن بسيار و پيچيده است پس كسى كه اين سخنان را اين گونه بيان مى كند حتما تا آخر قضيه و عواقب نهايى را با خبر است
خودشناسى راهى براى خداشناسى
خودشناسى، خداشناسى است
انسان داراى پنچ حواس است آن ها تا اندازه اى محدود مى باشند، لذا از خيلى مسايل طبيعت جهان بيخبر و غافل است و امروز با كمك تكنولوژى و ابزار مدرن، بشر معاصر توانسته است تا حدود بسيارى، ابعاد حواس ‍ خود را توسعه دهد. به هر حال و به هر سو كه بنگريم و درباره ى هر چيز كه فكر كنيم تجلى عظمت آفرينش پروردگار قابل مشاهده است و انسان مات و متحير شگفتيهاى گوشه به گوشه اين جهان بزرگ است.
على (عليه السلام) در جايى سخن بزرگى همچون خورشيد و كرات حول آن مى گويند و گاهى از چيز كوچكى همچون اتم و الكترون يا كرات حول آن، سخن مى گويد و بدين وسيله عظمت آفرينش خدا را مى رساند و در جايى به انسان كه نخواهد و يا نتواند درباره ى آن بزرگ و يا آن كوچك آفرينش فكر نخواهد كند، مى فرمايد كه لااقل به پيكر خودمان توجه و دقت كنيم و عجائب آفرينش پروردگار را در خود درك كنيم كه اين بدن به ما نزديكتر است و بهترين انتخاب آن حضرت براى شناخت خداوند، آن است كه نزديكترين چيز براى فهميدن، بدن ما است كه ما مى توانيم با كمك حواس پنجگانه خود، عجائب آفرينش خدا را در پيكر خود بشناسيم.
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: من عرف نفسه فقد عرف ربه (71): هر كه به درستى خود را شناخت، به يقين كه خدا را شناخته است.
بدن يعنى آن چه را كه از پيكر ما قابل مشاهده است ولى آن حضرت به جاى استفاده از واژه بدن، كلمه نفس را به كار برده چون به معناى درك درون و اعماق و ابعاد وسيع اين پيكر دلالت دارد و چه انتخابى شايسته و برخواسته از آگاهى و ابعاد علمى آن حضرت است.
بدن ما همانند كار خانه اى بسيار مهم و پيچييده است و شناخت هر گوشه اى از آن به متخصص آن قسمت لازم است و آشنايى با قسمتها و اعضاى بدن باعث مى شود كه ما بهتر و بيشتر به قدرت خداوند پى ببريم.
يك دكتر و متخصص چشم سالها درس و تحقيق به قطعه اى كوچك از بدن كه چشم است تا حدودى آگاه مى شود و درباره ى آن اظهار نظر مى كند، بنابراين تعريف و توصيف تمام قسمتهاى بدن، نياز به متخصصين بسيارى است و آن گاه توضيح درباره ى پيكر و اعماق و شكل گيرى سيستم آن، سخن نا محدود و بى پايان است.
پس اگر دست ما به خورشيد بزرگ نمى رسد و يا چشم ما درون اتم كوچك را نمى تواند ببيند، لااقل خود را بشناسيم و درباره ى عجائب پيكر خود فكر كنيم چون ما به آن نزديكتريم و تمام تشكيلات بدن را به خوبى حس ‍ مى كنيم.
على (عليه السلام) از عظمت و بزرگى آفرينش خداوند آگاه است و او مى داند كه شناخت و معرفت هستى بارى هيچ كس ممكن و مقدور نيست حتى با كمك ابزارهاء مافوق مدرن، و اين تعريف و مقياس حضرت على (عليه السلام) درباره ى خداشناسى، از خودشناسى، بهترين انتخاب و نزديكترين چيز براى فهم انسان از پيكر خود است و مى تواند با حواس خود به پيكرش كه ذره اى از اين هستى است بينديشد و شايد در پرتو تفكر صحيح، از راه طبيعت سازمان و تشكيلات اندام خود، شناخت خدا را در خود بشايستگى دريابد، و الگوى خداشناسى از نظر على (عليه السلام) خودشناسى است و انسان از خود بخدا مى رسد و از اين راه راهى بهتر و نزديكتر نيست و به يقين كه آن حضرت آگاه از احوالات و ابعاد پيكر خود مى باشد و اين گونه كلامى بسيار پر معنا درباره ى عظمت آفرينش خداوند، بيان مى نمايد.
بر پايى جهان، رحمت و نعمت الهى است
صحيفه سجاديه يكى از كتابهاى نفيس و معتبر اسلامى است و حاوى مجموعه اى وسيع از سخنان امام زين العابدين (عليه السلام) است كه در زمينه هاى مختلف، موضوعات مهم در آن مطرح شده، كه درسهايى با ارزش و متنوع براى ما است و اكنون به دو جمله از دعاى شماره 16 از آن حضرت براى شما نقل مى كنيم كه ظاهرا، معانى ساده اى دارد ولى اهل خرد بهتر مى دانند كه آن حضرت دو موضوع پيچيده اى كه زير بناى اساس ‍ جهان است بيان نموده است:
1- اءنت الذى وسعت كل شى ء رحمه و علما: بار الها اين تويى آن كه در آفرينش گسترانيده اى در همه چيز اين جهان، رحمت و دانش را.
2- و انت الذى جعلت لكل مخلوق فى نعمك سهما: و اين تويى آن كه از براى هر مخلوق جاندارى، در نعمتها داراى سهمى خاص قرار دادى.
در جمله اول، آن حضرت مى فرمايد خداوند هر چيزى در اين عالم، بر پايه ى رحمت و دانش قرار داده و دانش پيشرفته امروز، وسعت مرزهاى علم در زمين و جهان، در تمام اءبعاد و زواياى آن را درك كرده است و در هر جا كه بنگريم مى بينيم هر چيزى بر پايه علم و دانش بر پا شده، و هر علم و دانشى، طبعا و حتما رحمت براى حيات همه است و در هيچ موردى، چيزى ديده نمى شود كه روى قانون و محاسبات سازمان طبيعت نباشد و خارج از چار چوب قاعده دانش و رحمت، چيزى وجود ندارد.
شايد همه مردم اين موضوع را به خوبى ندانند و به اهميت آن پى نبرند ولى دانشمندان و متخصصان علوم، بهتر مى دانند كه تمام ذرات ريز و درشت عالم و كوه و درخت و نور و آب و خاك و هوا و غيره و هر آن چه را كه در ذهن خود تصور كنيم مى بينيم هر چيزى كه در اين دنيا است مايه رحمت در حيات همگانى است چون كل آن ها در مجموع، سازنده و تشكيل دهنده وجود ما و جهان ما هستند.
طبعا عوامل رحمت، هر كدامش بر پايه دانشى وضع شده و به خوبى مى دانيم كه تمام علوم دنيا، همگى ربط به همديگر دارند و علمى وجود ندارد كه رابطه با پيدايش علم ديگر، مفيد و مؤ ثر و يا بى ارتباط باشد، و به طور مثال آيا مى شود گفت كه نور خورشيد تاءثير است و يا آب در جو، نقشى ندارد و يا نبودن موجودات ريز و ميكروسكوپى بر پيدايش حيوانات ديگر بى ارتباط است و يا آتش بريافتن و شكل گيرى آهن و مس و غيره كارساز نيست و يا ريز ترين ذرات، خاصيت و فايده اى ندارند، و از اين سؤ الها هزاران هزار از چيزهاى جهان هست كه در واقع، تعريف را هر كدام آن ها رشته هاى علمى گوناگون دارد چون خداوند آن ها را بر پايه علم آفريده و استوار نموده است و فهميدن هر كدام از چيزهاى طبيعت، جز با زبان علم ممكن نيست پس همه ى آن ها رحمت الهى براى ما است و رحمت الهى در تمام زمينه ها بر پايه علم است يعنى هر علمى را كه در نظر بگيريم نشانه اى از رحمت الهى است، پس همان گونه كه آن حضرت فرموده، مرزهاى رحمت و دانش در هر چيزى كه آشكار و يا نهان است وسعت دارد و حيات ما و بر پايى جهان، در واقع مجموعه اى از رحمت الهى است.
در جمله دوم، آن حضرت مى فرمايد كه خداوند در عوامل نعمتهاى روى زمين، هر جاندارى داراى سهم و تاءثيرى خاص قرار داده است و دانش ‍ پيشرفته روز، ثابت كرد كه علاوه بر انسان و تمام حيوانات ريز و درشت و با وجود بيش از دو ميليون نوع موجودات نامرئى، معلوم شد كه هيچ كدام از آن ها در اكوسيستم نعمت حيات، بى خاصيت و بى تاءثير نيستند يعنى هر موجودى به نحوى سهمى دارند و همه چيز، زنجيروار به هم متصل است و تمامى آن ها مكمل وجود همديگرند و اين مجموعه، تشكيلاتى است كه به وجو آورنده نعمتى بزرگ است.
شرط ادامه و بقاء حيات اين نعمت الهى، ربط داشتن منافع تمام موجودات نسبت به هديگر است و هر كدام همچون حلقه هاى متصل به هم يك زنجير است و پيوند وجود هر كدام از اين ها، نسبت به همديگر ضرورى است.حتى گياهان و درختان و سبزه و چمن، بدون اين موجودات شكل نمى گيرند.
تمام موجودات مرئى و نامرئى در تكميل برنامه نعمت هاى حيات، هر كدام به نوعى سهمى دارند و جاندارى نداريم كه بدون تاءثير و بى نفع باشد و در طبيعت مهمل بحساب آيد كه بحث دقيق و علمى اين موضوع بسيار مفصل است.
بيشتر موجودات حتى نامرئى ترين و نامحسوس ترين آن ها فايده و منافع بسيارى براى محيط زيست دارند و زمينه هاى اوليه سير تكامل در اكو سيستم را به وجود مى آورند.
عده اى از دانشمندان بر اين عقيده اند كه حتى موجودات ميكروسكوپى مضر و بيمارى زا در صورتى كه دانش بشر در آينده توسعه يابد، مى توان از اين جانداران بسيار كوچك براى كارهاى مفيد، همچون سربازانى بسيج كنند و پاد زهر مورد خاصى تبديل شوند و از آن ها براى مقاصد لازم استفاده شود.
مردم آن روز، سخن آن حضرت را مى شنيدند ولى در ابعاد وسيعتر، حقيقت معانى آن را درك نكردند ولى امروز حقيقت و اءبعاد گفتارش براى همه معلوم شده است.
موجودات نامرئى
مخلوقات ناپيدا عجيب تر از جانداران پيدايند
1- و ما الذى نرى من خلقك و نعجب له من قدرتك: خدايا... و آن چه را از مخلوقات و جانداران تو مى بينيم، و به آن ها از اين همه قدرت و توانايى آفرينشت شگفت زده مى شويم.
2- ونصفه من عظيم سلطانك: و آن مخلوقات را از با عظمت ترين آفرينش تو مى پنداريم.
3- و ما تغيب عنا منه: و اءما آن چه از مخلوقات و جاندارانى كه از چشمان ما پنهان است.
4- و قصرت ابصار ناعنه: و ديده هاى ما عاجز و ناتوان از ديدنشان هست.
5- و انتهت عقولنا دونه: و عقل و انديشه ى ما تا مرز بدون اين ها باز مى ماند.
6- و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه اعظم (72): و بين ما و آن موجودات پرده هاى نامرئى حابل شد، به يقين اين مخلوقات، بسيار عظيم تر و عجيب ترند از آن ها كه مى بينيمشان.
حضرت على (عليه السلام) خداوند را مخاطب خود قرار داده، و با اين شيوه، اهميت مطلب را به ما مى رساند و ارطباط خود را با خدايى كه از او نيرو و توانايى انديشمندان را در ابعاد مختلف علمى دريافت نموده، كه اين بر لطف و عنايت الهى دلالت دارد، و از طرفى مى خواهد مردم را از موضوع مهمى باخبر كند كه موجودات، تنها اين ها نيست كه با چشم ديده مى شوند و ما را از وجود جاندارانى بسيار كوچك، اطلاع مى دهد، مخلوقاتى كه چشم توانايى ديدن آن ها را ندارد.
آن حضرت مى فرمايد كه اين موجودات و حيواناتى را كه ما مى بينيم و در عجائب خلقت اين ها شگفت زده مى شويم و مى پنداريم كه اين ها بهترين كار آفرينش الهى است، اين چنين نيست؟ بلكه مخلوقاتى بسيار و بيشمارند كه بچشم ما ديده نمى شوند و واقعا اين ها عجائب خلقت خداوند هستند و مهمتر بودن اين ها را مى رساند، موجوداتى كه انسان مى بيند و مات و متحير آن ها است و غافل از وجود جاندارانى بى شمار و نامرئى است كه آن ها بسيار ديدنى و شنيدنى تر، و عظمت الهى در اين ها بيشتر جلوه گر مى شود، موجوداتى كه اندازه سر سوزن و يا بسيار كوچكترند و چگونه اين ها در طبيعت خاص خود، هر نوع آن ها شيوه ى زندگى را چه خوب آموخته اند. بله، بشر معاصر كه در زمان توسعه تكنولوژى يه سر مى برد، او بهتر مى فهمد كه آن حضرت چه فرموده و اهميت و ارزش كلام وى را به خوبى درك مى كند.
موجودات ذره بينى را بيشتر از يك ميليون و نيم نوع اند و متخصصان بر اين عقيده هستند كه واقعا آن ها قابل شمارش و شناسايى كامل نيستند، دانشمندان امروز، موجودات ريزو بسيار كوچك نامرئى را از نظر خلقت و عجايب به اين ها اقرار دارند و چه سخنها از شگفتى و اسرار و لطافت اين ها بيان نموده و چقدر كتابها و تحقيقات انجام شده كه واقعا دانستن هر موضوع در اين زمينه، هر كدامش يك رشته علمى است.
اين كلام در زمانى كه جاهليت و نا آگاهى همه جا را فرا گرفته بود، گفتن چنين حرفهاى بسيار مهم و عجيب، به مردم آن زمان واقعا مشكل است و احتمال داشت كه با عكس العمل منفى و ناباورى مردم روبرو شود، و شايد چاره اى جز اين نبود كه آن حضرت، به سبك دعا و با خدا راز و نياز كردن، در ميان شنوندگان حاضر، موضوعى را مطرح بسازد، به اين اميد كه شايد فرد با خرد پيدا شود و از او بپرسد و در اين باره توضيح بخواهد، و با روزى بعد از او فرا رسد مردمى، تا اين كلمات را بخوانند و دريابند و پى گير زمينه هاى علمى اين موضوع باشد.(73)

afsanah82
07-22-2011, 10:24 AM
اكوسيستم حيات جانداران
در اطراف شما موجودات زنده گوناگونى ديده مى شوند كه بيشتر آن ها را ديده ايد و مى شناسيد و در اطاف شما نيز جانداران بيشمار متنوعى هستند كه هيچ گاه آن ها را نديده و حرف آن ها را هم نشنيده ايد.
جانداران بزرگ تا كوچكتر، مثل، فيل و شير و اسب و گوسفند و مرغ و گنجشك و ملخ و مورچه وپشه را شنيده و ديده ايم و اين ها بترتيب از بزرگتر، تا كوچكتر هستند و ديد چشم ما، تا مرز حشرات كوچك متوقف مى شود و ديگر غير از اين ها چيز ديگرى را نمى بيند.
مردم در گذشته تنها با اين تصور بودند كه هر چه هست همين است كه آن ها را مى بينند، ولى اين زمان با پيشرفت دانش و با كمك تكنولوژى و ابزارهاى مدرن، بشر توانست محدوده ديد چشم خود را توسعه دهد و دنياى جانداران ريز و نامرئى را كشف و شناسايى كند و جولانگاه خود را تا آن مرزها برساند و امروزه با كمك ميكروسكوپهاى بسيار قوى و مدرن، جهان اسرار و آميزه و خيره كننده و عجايب جانداران ديگرى به ما نشان داد و دانستيم كه هر چه هست آن نيست كه تنها چشم مى بيند.
ويروسها و باكترى ها جاندارانى هستند كه هيچ گاه با چشم ديده نمى شوند و اين جانداران ذره بينى تنها با كمك ميكروسكوپ ها قابل رؤيت اند ولى ويروسها چنان كوچك اند كه با ميكروسكوپ نورى هم نمى توان آن ها را مشاهده كرد، براى ديدن ويروسها، ميكروسكوپ الكترونى لازم است و آن هم در شرايط خاصى ديدنشان ممكن ميشود.
موجودات ذره بينى بسيار و انواع آن گوناگون است
على (عليه السلام) در يك تعريف مختصر و كلى دراين باره چنين مى فرمايد:
1- و رب هذه الاءرض التى جعلتها قرارا للاءنام: و پروردگار اين زمين كه آن را زيستگاهى مناسب قرارش داد براى تمامى جانداران،
2- و مدرجا للهوام و الاءنعام: و به صورت سلسله مراتب، زندگى را هموار نمود براى آن جانداران بسيار ريز و آن عده كه همانند چهار پايانند.
3- و ما لا يحصى مما يرى و ما لا يرى (74)، و از آن چه كه شمارش نمى شود از آن جانداران كه ديده مى شوند و چه از جاندارانى بيشمارند كه هيچ گاه به چشم ديده نمى شوند.
جمله اكوسيستم طبيعت، حرف تازه اى است كه اكنون عنوان علم زيست شناسى مى باشد، دانش و فن زيست شناسى اكنون به اوج و كمال رسيده و اسن حاصل زحمات و دسترنج بسيار دانشمندان و متخصصان در اقصى نقاط دنيا، آن هم با مشكلات و هزينه و ابزار فراوان آن ها بوده كه توانستند اين علم با رشته هاى متنوع را توسعه دهند و در خدمت بشريت قرار دهند.
خداوند در اين ارض ((يعنى زمين)) وضعيت و شرايطى يه وجود آورد تا تمامى جانداران بتوانند با هم زندگى كنند و همه مكمل بقاء و حفظ همديگرند، يعنى سيستم حيات آن ها در گرو وجود همه ى آن ها با هم است.معمولا متخصصان و كارشناسان علوم زيست شناسى، وقتى كه بحث و يا تحقيق و صحبت زيست را انجام مى دهند تا موضوع كلى همه ى جانداران را با هم در اتيار ديگران قرار مى دهند تا اصل و فرع موضوع كاملا مفهوم گردد، روى همين حساب تمام جانداران در هر جاى دنيا طبقه بندى شده اند، از نظر شكل و حجم و موارد بسيار ديگر و همه ى موجودات زنده با يكديگر در ارتباط هستند و بيشتر اين ارتباط به علت احتياج غذايى آن هاه يكديگر است. بنابراين ذكر ارض در مورد زيست شناسى ضرورى به نظر مى رسد، چون دلالت بر پيوند و ارتباط اكوسيستم تمامى موجودات است، يعنى وضعى كه اين ها دارند سلسله مراتب به همديگر مرتبط هستند. لذا حضرت على (عليه السلام) بى دليل نام ارض را در كلام خود نياورد و كلمه ى ارض را مقيد به بحث خود مى دانست و يادآورى نموده، و امروز بهتر معلوم مى شود كه ذكر زمين لازم و مكمل بحث است، چون اكوسيستم جانداران همه جاى زمين به هم گره خورده و تمامى جانداران ريز و درشت روى هم رفته بسلسله مراتب، عامل و مؤ ثر در حفظ و بقاء زيست همديگرند
مدرجا: يعنى به تدريج و سلسله مراتب زندگى به همديگر پيوند داشتن و به اصطلاح امروز، اكوسيستم حيات، براى جاندارانى كه هوام و انعامند، حضرت على (عليه السلام) جانداران را بدو نوع بيان فرموده اند، نوعى كه بچشم ديده مى شوند مثل انعام، يعنى گاو و شتر و گوسفند و غيره، موجوداتى كه ديده مى شوند و همه جه هستند، و نوعى كه هيچ گاه با چشم قابل روئيت نيستند مثل هوام دلالت بر موجوداتى دارد كه با مختصر حركت و تلاش براى نوعى همت زندگى كردن، و آثار حيات در اين ها مشاهده مى شود، و اين ها موجوداتى بسيار كوچكند كه سرو صدايى همچون ((ه)) كه خفيف ترين صدا است ندارند، و دانش امروز نيز براى ما اين موضوع را كشف و ثابت كرده كه موجودات ذره بينى و ميكروسكوپى يك نوع زندگى و تلاش مختصر و محدودى دارند، و آن حضرت به خوبى در اين زمينه آگاه بودند و چنين كلامى رسا و دقيق از موجودات كوچك و ناديدنى، و از سلسله مراتب و اكوسيستم طبيعت، سخنانى فرمودند و از موارد جالب اين است كه آن حضرت در زمانى كه ميكروسكوپهاى الكترونى نبوده و ابزار متنوع و پيشفته وجود نداشته، آن گاه سخنانى را براى ما مى گويد، كه گويى يك دانشمند و متخصص ارشد علم زيست شناسى در اين زمان براى ما موضوع علمى را بازگو مى كند.
دنياى جانداران بسيار وسيع و گوناگون است و اين ها در همه جاى سطح زمين پراكنده اند، عده اى از آن ها روى زمين در خاك و گل و تنه و پوست درختان و درماندابها و غارها و بسيارى در درون آب و درياها، و در همه جا وجود ندارند
حال ببينيم درباره ى آمار و تعداد موجودات قابل رؤيت و آن ها كه ديده نمى شوند، بين علم زيست شناسى امروز و نظر حضرت على (عليه السلام) در هزار و چهار صد سال پيش، چه تشابهى ميان دو هست؟
1- متخصصان زيست شناسى تاكنون بيش از دو ميليون نوع، تخمين زده اند، و اعتقاد آن ها بر اين است كه شناسايى و شمارش همه انواع موجودات براى هيچ كس امكان ندارد.
2- و حضرت على (عليه السلام) فرموده و چه جاندارانى بيشمارند كه هيچ گاه به چشم ديده نمى شود)) و دانش امروز با كمك اين همه ابزار مدرن، به كمال و اوج رسيده، دقيقا همان سخن حضرت على (عليه السلام) را در زمانى كه حتى قدمهاى اوليه و زمينه مقدمات علوم زيست شناسى به وجود نيامده بود، گفه هاى آن حضرت كاملا به حقيقت پيوسته است.
جانداران ناديدنى
حضرت امام جواد (عليه السلام) درباره ى پروردگار و عظمت آفرينش او، موضوعات بسيار جالبى بيان فرموده و از آن جمله اين چنين آمده است:
1- و كذلك سميناه لطيفا لعلمه بالشى ء اللطيف (75): و براى همين است كه گوييم خداوند لطيف است به جهت آفرينش و آگاهى خداوند از چيزهاى لطيف است.
2- مثل البعوضه و اخفى من ذلك: مثل پشه جات ريز و جاندارانى پنهان تر و ناديدنى تر از آن.
3- و موضع النشوء منها: و جايگاهى كه پيدايش آن ها از آن نشاءت گرفته و در آنجا شكل مى گيرند.
4- و العقل و الشهوه للسفاد و الحدب على نسلها: و عقل و هوشى كه خداوند به آن ها داده، و دانستن لذت جويى و توليد مثل، و هوشيارى و مواظبت آن ها بر بچه دارى و حفظ و مراقبت از نسل خود.
5- و اقام بعضها على بعض: و خداوند، جاندارانى را عده اى بر عده ديگر مسلط گرداند.
6- و نقلها الطعام و ابشراب الى اءولادها، فى الجبال و المفاوز و الاءوديه و القفار: و همچنين به آن ها آموخت، چگونگى تهيه و انتقال غذا و آشاميدنى براى بچه هاى خود به محل زندگى خود، چه در كوهها و يا درمانداب و چاله ها و در بيابانها و در غارها و لا به لاى خاك و سنگها.
7- فعلمنا اءن خالقها لطيف بلا كيف: پس آن گاه به خوبى دانستيم كه آفريدگار آن ها بسيار لطيف و بى اندازه در وصف است و بى نهايت در حد لطف.
8- و انما الكيفيه للمخلوق المكيف: و به يقين كه كيفيت و حد و اندازه براى مخلوق است. و اكنون به توضيحات اين جمله ها مطابق همان شماره دقت كنيم.
1- لطيف يكى از صفات خداوند است، لطيف معانى زيبايى دارد كه تنها شايسته او است، لطيف يعنى منتهاى لطافت و ظرافت و محبت در آفرينش ‍ است.
به دست هايى كه خلاقيت و كار شايسته اى را با دقت تمام و ظرافت و زيبايى خاص و خوش نقش و نگار انجام مى دهند به آن مى گويند دستهاى لطيف سازنده كه كارى در حد اعلاى لطافت و ظرافت و دقت و هنر انجام دادن است
2- ((مانند پشه جات ريز))، و آن حضرت اين مثال را آورد چون بيشترين موجودات ريز كه با دقت ديده مى شوند از نوع پشه جات هستند، لذا اين مثال را فرموده است، و بعد از آن مى فرمايد ((جادارانى پنهان تر و نادانى تر)) آن حضرت آگاهانه و با يقين كامل، ما را از وجود جاندارانى كه به چشم ديده نمى شوند با خبر مى كند، تا مردم دنباله كار را بگيرند و بروند و دريابند و همين موضوع، زمينه ساز و جرقه اول شعله پيدايش علم و آگاهى از اكوسيستم طبيعت باشد، و آن حضرت در زمان و مكانى براى مردم، اين صحبت را مى كند كه شايد آن مردم، حيوانات بزرگى همچون شير و فيل و كرگدن و غيره را نديده اند و با خبر نبودند، چه برسد از ناديدنيهاى موجودات بسيار ريز و پنهان از چشم.
دانش و علم امروز با گسترش توانمند آن و با كمك ميكروسكوپهاى بسيار مدرن و پر قدرت الكتريكى، صحت بيانات آن حضرت را با دقت تمام تاءييد مى كند، و سخنان آن حضرت مترادف با عقل و منطق دانش امروز بيان شده است.
3- آن حضرت مى فرمايد كه براى پيدايش و شكل گيرى موجودات گوناگون، هر كدام زمينه مناسب طبيعت و قانون اكوسيستم خاص دارد تا آن ها در آن محيط به وجود آيند و پرورش و رشد كنند، و اين چنين نيست كه ره جاندارى، در هر جا به وجود آيد و ظاهر شود و رشد كند.
4- و مى فرمايد خداوند و تمام موجودات ريز و درشت، عقل و هوش داده است، عقل و هوش در جانداران متنوع است، يعنى هر نوع جاندارى عقل و هوش خاص خودش را دارد تا به سبك و شيوه زندگى و بقاء خود عمل كند و تا بتواند خود و نسل بعد از خود همواره محفوظ بماند، مثلا عقل و هوش ‍ مگس جداى از عقل و هوش پروانه است چون هر كدام داراى طبيعتى خاص خودش مى باشد، لذا عقل و هوش آن ها مترادف و هنگام با طبيعت آن ها جور است. لذا آن حضرت به ما مى گويد كه خداوند به آنها هم عقل و هوش داده و اين شرط اول زمينه استمرار حيات آن هااست، در صورت نداشتن عقل و هوش خاص خود، يقينا آن ها شيوه زندگى را نمى داستند و چه بسا خود را در معرض خطر جانداران درشت تر و قوى تر از خود، در مخاطره مى افتاند، پس عقل، شرط بقاى آن ها است.
و جمله دوم اين كه ((لذت جويى و توليد مثل)) نشان دهنده وجود روابط اجتماعى و الفت هاى دست جمعى در بين آن ها است كه آن ها همچون اءمتهايى در طبيعتى تشكيل شده اند و امروز با كمك دوربينهاى قوى، ديدن تجمع آن ها در كنار همديگر مؤ يد همين موضوع است.
در جمله سوم اين مى فرمايد ((هوشيارى و مواظبت آن ها بر بچه دارى و حفظ و مراقبت از نسل خود))، آن حضرت اين را به ما نيز مى رساند كه خداوند چگونه به آن جانداران قدرت تشخيص جايگاه و محيط و محل استقرار مناسب آن ها چگونه جايى است تا براى زندگى دائمى مناسب بوده باشد و قاعدتا محل زيست مناسب با تمام امكانات ضرورى، از قبيل تهيه ى غذا و آشاميدنى و هوا و دماى مناسب و اندازه ى احتياج به نور و انرژى و غيره ى، فراهم بودن همه ى اين ها براى زندگى هر موجودى ضرورى است، پس تشخيص همه ى اين ها نشانه داشتن عقل و هوش آن ها است.
5- مى فرمايد ((جانداران را عده اى بر عده اى ديگر مسلط گرداند)) قدرت و ضعف يكى از عوامل مهم موازنه ى حفاظت از هر لحاظ، و باعث استمرار بقاى همه ى آن ها است.
6- مى فرمايد: دانستن تهيه غذا و آشاميدنى به بچه هاى خود، علاوه بر عقل و هوش آن ها، نشان دهنده ى وجود عاطفه و عشق و محبتى است كه در بين پدر و مارد و كودكان خود مى باشد، پس آن موجودات هر چند كه حجم بدن آن ها كوچك است ولى در مقياس عاطفه و محبت، دست كمى از مخلوقات بزرگ تر ندارند. و آن استاد يعنى آفريدگار توانا، عشق و محبت كه گوهر وجود زندگانى است در وجود هر موجودى قرار داده است و اهميت آن در تمام صحنه هاى آفرينش، مشاهده مى شود.
موجودات پنهان از چشمان ما
به گوشه اى از بيانات حضرت على بن موسى الرضا كه در موارد مختلف علمى فرموده اند توجه كنيم:
1- انما قلنا: اءللطيف للخلق اللطيف، ولعلمه بالشى ء اءللطيف: اين كه مى گوييم خداوند لطيف است به جهت مخلوقات بسيار لطيفى است كه آفريده، و به جهت دانايى و آگاهى او از چيزهاى لطيف است.
2- اءولا ترى و فقك الله و ثبتك الى اءثر صنعه فى النبات اللطيف و غير اللطيف: آيا مگر نمى بينى؟، خداوند تو را توفيق دهد، تا بر آثار صنع پروردگار، ايمانت را استوار گرداند، ببين نشانه هاى آفرينش پروردگار را در گياهان بسيار لطيف و چه آن ها كه چندان زيبا و با لطافت نيستند.
3- و من الخلق اللطيف: و ببين مخلوقات بسيار زيبا و لطيف و ظريف او را.
4- و من الحيوان الصغار و من البعوض و الجرجس: جانداران كوچك، و به پشه جات و جير جيرك مانند هابنگر.
5- و ما هو اءصغر منها مالا يكاد تستبينه العيون: و از آن چه را كه موجوداتى بسيار كوچكتر از اين هايند، كه چشمها هيچ گاه توانايى ديدن آن ها را ندارد.
6- بل لا يكاد يستبان لصغره الذكر من الاءنثى: بلكه هيچگاه، از بسيار كوچك بودن اين ها، نر از ماده معلوم نمى شود.
7- و الحدث المولود من القديم: و دانستن علت پيدايش آن ها از قديم و ابتدا، كه به چه وجهى بوده است؟
8- و الجمع لما يصلحه، و ما فى لجج البحار، و ما فى لحاء الاءشجار، و المفاوز و القفار: و جمع شدن آنها در آنچه كه منشاء پيدايش و مناسب زندگى آنها است چه در اءعماق درياها و چه در ميان پوست و تنه درختان و چه در گودالها و ميان لاشه ها و ماندابها
9- و الجمع راينا صغر ذلك و اهتدائه للسفا و الهرب من الموت: وقتى كه مى بيينم اين موجودات بسيار كوچك را كه چگونه همه در كنار هم جمع ميشوند و براى حفظ خود و مصالح زندگيشان تلاش ميكنند
10- و افهام بعضها على بعض منطقها، و ما يفهم به اءولاده عنها: و چگونگى درك و فهم اين ها از همديگر، و دانستن زبان و حرفهاى همديگر را، و چگونگى فهماندن اين ها به بچه هاى خود، از احوال و اوضاع موجودا.
11- و مقلها الغذاء اليها: و چگونگى تهيه و انتقال غذا براى كودكان خود.
12- ثم تاءليف اءلوانها، حمره مع صفره و بياض مع حمره: سپس ‍ درهم آميختن رنگهاى آن ها به همديگر، سرخى بازردى، و سفيدى همراه با سرخى.
13- و اءنه مالا تكاد عيوننا تستبنيه لدمامه خلقها: و به يقين كه هيچ گاه چشمان ما قادر به دبدن آن ها نيست، به جهت بسيارى نرم و ريز بودن اين ها.
14- لا تراه عيوننا، ولا تلمسه اءيدينا: هيچ گاه چشمان ما آن ها را نمى تواند ببيند، و هيچ گاه دستان ما قادر به لمس و احساس اين ها نيست.
15- علمنا اءن خالق هذا الخلق لطيف:(76) پس آن وقت در مى يابيم كه آفريننده ى اين مخلوقات، واقعا چه بسيار لطيف است.
نكته: چيزى كه لطيف است، چشم او را زيبا مى بيند و شگفت زده و مات و متحير آن مى شود، و دستى كه لطافت و ظرافت آن را لمس و حس كند متعجب و شيفته ى آن مى شود و هر عاقل كامل كه اين را درك كند عاشق و دلباخته ى آن مى گردد، پس آن كه اين همه لطافت و زيبايى و ظرافت را مى آفريند و به صحنه ى وجود پديدار مى نمايد، او چقدر لطيف و زيبا و با محبت است؟؟.
آن حضرت درباره ى جانداران كوچك و از پشه و جير جيرك سخن گفته اند، و ما مى دانيم، بيشتر موجودات كوچك مى باشند.
پشه از حشرات است و حشرات مانند ساير بند پايان، پاهاى بند بند و اسكلت خارجى دارند، جيرجيرك اين موجود از بند پايان است، بند پايان بدن و پاى بند بند دارند و اسكلتى خارجى از جنس كيتين دارند، بند پايان در همه ى محيطها يافت مى شوند، بند پايان به تنهايى از همه ى گروههاى جانوران بيشتر است و ما مى دانيم كه 95 درصد از جانوران جزء بى مهرگان هستند، و آن حضرت از حيوانات كوچك و پشه و جيرجيرك كه همگى در نوع و جنس مشابهت هاى فيزيكى دارند، بياناتى گفته براى اين كه مى خواهد بعد از آن به ما بگويد و از وجود حيواناتى بسيار كوچكتر و نادانى تر از اينها به ما خبر دهد.
در اواخر قرن 17 بود كه ميكروسكوپ كشف و ساخته شد، و زمينه خوبى بود تا مشاهدات زيست شناسى را با آن آغاز كرد و پس از آن بود كه براى اولين بار جانداران ميكروسكوپى شناسايى شد و از وجود اين موجودات كوچك كم كم با خبر شديم، و سه قرن بعد از آن ميكروسكپهاى نورى روى كار آمد كه با كمك آن، جانداران بيشترى رؤيت شد، و سالها پس از آن ميكروسكپهاى الكترونى به ميان آمد كه باز هم جانداران بيشترى شناسايى شد، ميكروسكوپها انواع مختلف دارند ولى ميكروسكپ الكترونى كه به وسيله فيزيك دآنهااختراع شده، از ميكروسكوپهاى ديگر به مراتب قوى تر و قدرت رؤيت آن بيشتر است و در زمينه تحقيقات علمى كار برد بيشتر و مفيدترى دارد.
بعضى از حيوانات با چشم معمولى ديده مى شوند و بعضى از جانداران با ذره بين ديدن آن ها ممكن است و بعضى با ميكروسكوپهاى معمولى و بعضى با ميكروسكوپهاى قوى نورى، و بعضى جانداران از بسيار كوچك بودن، تنها با ميكروسكوپ الكترونى قابل رؤيت هستند.
نكته: متخصصان زيست شناسى به مرور زمان و به كمك ابزارهاى مدرن، جانداران متنوعى را كشف و شناسايى كردند و با كشفيات خود، مردم را از وجود موجوداتى بسيار كوچك، آگاه ساختند. نكته ى جالب كه ائمه ما صرف نظر از همه ى اين حرفها و بدون بهره گيرى از دستگاههاى پيشرفته و غيره، از وضعيتى مى گويند كه دانشمندان پس از قرن ها، با بهره گيرى از علوم مختلف به ويژه زيست شناسى و با استفاده از ميكروسكوپهاى بسيار قوى، تازه آن را كشف كرده اند، با قدرى تاءمل در اين پديده ها به خوبى در مى يابيم آن چه كه از علوم متنوع به صورت كشف هاى مختلف توسط دانشمندان به مردم، معرفى مى شوند، پديده هايى هستند كه قرنها پيش ‍ توسط معصومين (عليه السلام) به مردم معرفى شده اند و كشفيات امروز آنان، حقيقت بيانات آنها را به اثبات ميرساند.
دانستنيهايى از اتم
اهميت ذرات جهان
دعاى جوشن كبير در مفاتيح الجنان، از حضرت سجاد (عليه السلام) نقل شده، مى فرمايد كه اين دعا را حضرت جبرئيل (عليه السلام) براى پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) آورد و او را به خواندن اين دعا سفار نموده و اين نشان دهنده اءهميت اين دعا است.
علما درباره ى اين دعا و ويژگيهاى آن، تعريف بسيار نموده اند و خيلى از مردم با خواندن اين دعا، به خداوند متوسل مى شوند، دعايى است كه سرتاسر آن، درسهايى از علم و معرفت است و انسان با كلمات اين دعا با خداى خود، راز و نياز و تقرب مى جويند، و اكنون به يك جمله از هزار جمله آن دعاى مهم توجه كنيم.
با من يخفى عليه ذره فى العالمين: اى آنكه بر او هيچ گاه پنهان نشود ذره اى در تمام جهانها.
ذره اگر خالى از اءهميت بود، ذكر آن در دعا معنايى نداشت و در واقع آن حضرت، ذرات را جلوه اى از آفرينش با عظمت خدا وصف نموده و همچنين، اءهميت ذرات عالم را مى رساند و اين دلالت بر آگاهى او، از موضوع بسيار مهمى كه در ذرات نهفته است.
آن حضرت در اين جمله، تنها از كلمه ذرات اكتفا نكرده، بلكه از ذرات عالم ياد نموده است و اين سخن در زمانى بيان شد كه ذرات، چيزى به حساب و فكر و انديشه كسى نبود تا روى آن صحبت و ارزشى قايل شود.
ذرات در شكل گيرى جهان، اءهميت اءساسى دارند چون تمامى هستى از همين ذرات تشكيل شده است و امروز دانش و تجهيزات بشر، به قدرى پيشرفت كرده كه خيلى از موضوعات و مسايل علمى پيرامون ذرات، شناسايى شده است و اسن ذره يا اصطلاح علمى، اءتم اين كوچكترى ساختمان فنى مهندسى موجود در جهان كه عقل بشريت، از عجايب آن مات و متحير شده و از شگفتيها و اءسرار آن به ستوه آمده، و چه زيبا است كلام آن حضرت كه در يك جمله كوچك، از عظمت آفرينش آفريدگار، مطلبى بسيار مهم و خلاصه بيان فرموده، كه داراى معانى وسيعى است و اين انديشمندان، اءهميت و اءرزش معانى كلام آن حضرت را بهتر مى فهمند.
منظور آن حضرت آن است كه ميخواهد ما را از موضوع مهمى باخبر كند تا ذهن مردم متوجه آن شود تا حكمت آن را جستجو كنند و درك كنند در ذرات چه خبر است.
آن حضرت در اين جمله، تمامى ذرات جهان را يك جا ياد مى كند، خواه از هر عنصرى كه بوده باشد همه را به هم ربط مى دهد و به ما مى رساند كه هستى از ذرات مهمى تشكيل شده است و هر جاى اين جهان را كه به نظر بياوريم، باز مى بينيم كه انجا نيز همين وضعيت است، و ذرات نهمان اءهميت را دارند.
آن حضرت مى فرمايد كه ذره اى بر خداوند در تمامى جهانها، پنهان و خارج از محاسبات او نيست و اين به معناى اين است كه تمام اءشياء بر پايه نظام و قانونى است كه جهان بر اءساس آن بر پا شده است.
جهانها يا به اصطلاح امروز، كهكشانها با تمامى ستاره هايى كه ميان آن است بر اءبعاد وسيعترى از اين گيتى دلالت دارد و كهكشانى كه ما در آن هستيم، كره ى زمين در يكى از آن ها جهانها واقع شده، پس ذرات در تمام كهكشانها همين اءهميت و همين وضع را دارند.
و اكنون همه مى دانيم كه ذرات عالم هر چه باشد و هر جا كه هست بر انسان بيگانه نيستند و امروز در هر جايى كه از جهان برويم، با ذرات و عناصر آن، به خوبى آشنا هستيم و تمامى ذرات از هر نوع و جنس، از همان است كه روى زمين وجود ندارد كه اين بهترين دلى بر وحدت آفرينش و خالق يكتاى آن است.
تعريف ساده اتم
مطرح كردن موضوع ناشناخته ((اتم)) آن هم در زمانى كه مردم، نه خبر از آن داردن و نه تحمل باور كردن آن، چون مراحل و مسايل ساده علوم در آن زمان به وجود نيامده بود و به خصوص مردم آن منطقه كه از مسايل ساده هم آن چنان آگاهى نداشتند و از دم و دستگاه وضعيت هم خبر و اثرى نبود، پس به يقين چاره اى نبود جز اين كه امام صادق (عليه السلام) آن را با زبان ساده تعريف كند و تا حدودى قابل فهم عموم قرار گيرد و به همينن حد و اندازه اكتفا كند و مردم را از وجود چيزى كه اهميت بسيار دارد، آگاه سازد.
تعريف آن حضرت از اتم به شكل كلى است و هر چند كه به شيوه ساده گفته شده ولى از نظر علمى، كامل بنظر مى رسد، و امروز يك كارشناس ‍ علمى اين رشته، ميتواند كلمات آن حضرت را، هر كدامش به گوشه اى از تعريف كلى اتم ربط دهد و هر نكته اش را به يك مسئله از اين دانش تحليل و تجزيه كند و اين تعريف ساده اتم در صورتى كه آن را زير ذره بين تحقيق علمى بگذاريم، يعنى بحث آن را به مراتب بزرگتر و مفصل تر بيان كنيم، آن گاه معلوم مى شود كه هيچ گاه كلمه اى از آن، كم و يا زياد بنظر نمى رسد، و اءصول تعريف، دقيقا بر همان موازين علم و چارچوب چار چوب قاعده آن مطرح شده است.
اين شيوه تعريف امام صادق (عليه السلام) درباره ى ذرات اتم، منطقى و عاقلانه بنظر مى رسد، چون اگر بيشتر از اين تعريف و توضيح مى شد، ممكن بود زير سئوال عده اى از مردم مى رفت، چون فهم و درك مردم آنزمان توقع داشت كه امام صادق (عليه السلام) حتما اتم را دانه دانه به يكايك آن ها نسان دهد، و در صورت نديدن و نفهميدن آن، حتما اعتراض ‍ و يا تكذيب مى كردند و مشكلات ديگرى را براى آن حضرت به وجود مى آورد، پس كلمات آن حضرت به نحوى مطرح شده تا آن ها كه حدودى از معنا را دريافتند، خاضع خداوند از اين پديده و عظمتش باشند و آن ها كه قدرت درك و تصور ندارند، از نفهميدن، به خود شك كنند كه خود متوجه معنا و مقصود كلام حضرت تنشدند، و به اين اميد كه شايد مردمى در آينده بتوانند درك كنند ودنباله كار را بگيرند تا يان كه به نتيجه هاى علمى خوبى برسند و اكنون به گوشه اى از سخنان امام صادق (عليه السلام) درباره ى تعريف ساده اتم به يكى از شاگردان و علاقمندان او، به نام مفضل، توجه كنيم.
1- با مفضل تاءمل وجه الذره الحقيره الصغيره: اى مفضل با صبر و حوصله، خوب فكر و دقت كن روى اين ذره ها، كه به نظر مى رسد بسيار ناچيز و خوار و بسيار كوچك است.
2- هل تجد فيها نقصا عما فيه صلاحها: آيا در آن مى يابى از آن چه در درستى كارش هست، نقصى مى بينيم؟.
3- فمن اءين هذا التقدير و الصواب فى خلق الذره ؟. پس از كجا است اين هندسه و معمارى و اين همه خوبى و خواص نهفته در آفرينش اين ذره هاى كوچك.
4- الامن التدبير القائم فى صغير الخلق و كبيره: آيا جز اين نيست كه تدبيرى در كوچكترين پديده آفرينش و بزرگتر آن، بر پا است.
در جمله شماره 1: ذره با دو تعريف آمده است:
تعريف اول: حقارت و ناچيز بودن ذرات در ذهن آن ها كه نمى دانند و تعريف دوم: از بسيار كوچك بودن آن ها ياد شده.
اى مفضل خوب دقت كن، به معناى اهميت موضوع است چون ديدنيها و عجايب در آن بسيار است، لذا آن حضرت درباره ى ذرات بسيار ناچيز و كم اهميت و بسيار كوچك از مفضل مى خواهد كه در اين باره خوب دقت كند و بينديشد.
وجه به معناى پشت و رو نداشتن و كوچك و نازك بودن ذرات است.در توضيح جمله شماره 2 در عين حال كه آن ذرات ناچيز و بسيار كوچكند ولى آيا جز عظمت و كمال در آن ذرات و كارشان مى بينى؟
آيا در آن نقصى مى يابى از آن چه را كه لازمه در كارش هست.
در جمله شماره 3: آن حضرت مى فرمايد كه همه ى ذرات عالم، در خلقت آن ها از همين ذرات ريز تشكيل شده است يعنى همه چيزها مجموعه اى از ذرات ريز تشكيل شده است يعنى همه چيزها مجموعه اى از ذرات است و سخن امام صادق (عليه السلام) روى مطلق ذرات است و نه از جنس ‍ خاصى از يك عنصر گفته و دانش امروز همين موضوع را ثابت كرد كه تمام ذرات وجود هستى از هر مواد و عنصرى كه باشد همين وضعيت را دارند و ذره هاى عاطل و باطل وجود ندارد.
در توضيح جمله 4: فى ضغير الخلق و كبير: در كوچك ترين پديده و بزرگتر آن. كوچكتر در اين ذرات همان الكترونها هستند و بزرگترين آن كه هسته مركزى است كه الكترون به دور پروتون همواره در حال گردش است، در اين جمله آن حضرت اول از ذرات تعريف نموده و سپس كوچك و بزرگ آن در ذرات را بيان فرمودند و اين كوچك و بزرگ را نسبت به همديگر داده چون اين ها ربط به هم دارند و تمام ذرات همين وضعيت را دارند.

afsanah82
07-22-2011, 10:24 AM
نيروى جاذبه و كهكشان در ذرات
دانستيم كوچكترين چيز در اين دنيا، اتم است و تمامى هستى از مجموعه همين ذرات است يعنى هر چه در جهان هست از جمع شدن اتمها با هم ساخته شده است.
همان گونه كه در طلب قبلى (به نام مخلوقات ناپيدا)، حضرت على (عليه السلام) ذرات نايدنى و نامرئى را از عجايب آفرينش خداوند تعريف مى كند و در اين جا از درون ذرات اتم، ما را با خبر مى كند، حضرت على (عليه السلام) در وصف قدرت خداوند و آگاهى او از تمام چيزهايى كه به چشم و به عقل ما نمى گنجد، سخنان بسيار زيبا و پر محتوا دارد از آن جمله مى فرمايد: و يعلم... مسحب الذره مجرها.(77) خداوند آگاه است از كشش ذرات و كهكشان درون آن هاست.
ذره كوچكترين حجم كه به معناى اتم است. ذره يا اتم در اين جمله از كلام آن حضرت مشخص به نوع و چيزى خاص نشده و اين دلالت بر مطلق و تمام ذرات است، يعنى هر چه ذرات از تمام مواد و عناصر كه در اين جهان هست يك حكم و همين وضعيت را دارند و اين نظريه درست مانند گفتار و اعتقاد كليه دانشمندان و متخصصان علوم زمان ما است.
مسحب: كشاندن و جذب كنندگى و يا جاذبه، همان نيرويى كه آن ذره را به طرف خود مى كشاند تا از او سوار و رها نگردد و علم روز به اين نتيجه رسيده است كه در ذرات اتم يك هسته و در اطراف آن الكترون وجود دارد، الكترونها با حركت منظم در اطراف هسته، مدام در حال گردشند و عامل اصلى نگه داشتن الكترونها در اطراف هسته، نيروى كشش جاذبه است و بدون اين نيروى جاذبه، الكترونها كه با سرعت سرسام آورى در حال گردش ‍ به دور هسته اند، رها و جدا مى شدند، پس اين دو الكتريسيته مخالف، يكديگر را جذب مى كنند، يعنى اگر يك جسم داراى الكتريسيته مثبت و ديگرى داراى الكتريسيته منفى باشد آن دو جسم به سوى يكديگر حركت كرده و به هم مى چسبند، روى اين حساب، الكترونها كه داراى بار الكتريكى منفى و پروتونها كه داراى بار الكتريكى مثبت هستند بايد به فوريت يكديگر را جذب كنند و اين حركات عجيب، در دل ذرات تمام اجزاء و عناصر عالم است در حالى كه ميليونها سال بر يك اتم مى گذرد را جذب مى گذرد و كوچكترين تغيرى در وضع داخلى و حركات موزون الكترونهاى آن حاصل نمى شود و اين سخن حضرت على (عليه السلام) اولين حرفى بود كه در اين باره از وجود نيروى جاذبه در دل ذرات گفته شده است و دانشمندان زمان ما علاوه بر اين كه مات و متحير اين نيروى پر قدرت و دقيق و موزون جاذبه در دل ذرات اند و هنوز ذره اى در هيچ مواد و عنصرى را نيافتند كه در آن نيروى جاذبه وجود نداشته باشد.
و مجردها: ((و كهكشان درون ذرات)). از نكته هاى جالب اين جاست كه آن حضرت در كلام خود، اول از نيروى جاذبه ذرات اتم را تعريف مى كند و سپس از وجو كهكشان درون آن، يعنى همان الكترونها است كه در حول هسته مى گردند ياد مى كند يعنى آن حضرت به ما مى گويد كه اگر نيروى جاذبه نباشد آن گاه ذرات كوچك الكترونها وجود نخواهد داشت چون همه رها مى شدند.
مجردها: دلالت بر كهكشان آن ذره ((اتم)) است و كهكشان به معناى وجود كراتى در فضا هستند كه حول خورشيد مى گردند و اين كرات در مدار خاص و مستمر به دور هسته كه همان خورشيد است با سرعت عجيبى و با نظم و قاعده و فاصله معين، همواره در حال گردش به دور آن است.
اتم با آن همه كوچكى و حقارت ظاهرى، از اجزاء متعددى است و دانشمندان حركت الكترونها را به دور هسته، به حركت سيارات منظمومه شمسى تشبيه كرده اند، و عجيب اين جاست كه حضرت على (عليه السلام) قرنها قبل از اين دانشمندان همين عنوان كهكشان را بر اين ذرات الكترونها به كار برده است كه اين معنى بر وجود هسته مانند خورشيد، و وجود اقمار و كرات اطراف آن هسته كه همان الكترونها هستند دلالت دارد و اين اتم كه از بسيار كوچك بودنش بى نهايت نامرئى است در عين حال درون همين ذرات، فضاى وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى وجود دارد، پس آن حضرت از كليه اين مسايل آگاه بوده و كلام آنحضرت در واقع علم در علم و هنر در هنر است، و از هنر و علم آن حضرت اين است كه اتم را در يك جمله بسيار كوچك تعريف و توصيف نموده و اين هنر و شاهكارى است كه نصيب هيچ دانشمندى نشد، و معمولا دانشمندان و متخصصان بسيارى در پرتو تحقيقات و با كمك ابزار و وسايل مدرن، اتم اين ذرات كوچك را شناختند و پس از آن ها عده اى ديگر با تلاش فراوان الكترونا را شناسايى كردند و باز هم بعد از آن ها عده اى ديگر، از نيروى جاذبه و مسايل ديگر باخبر شدند و همين طور با تلاش زياد و عده ى بسيار آن ها بود كه با گذشت زمان، امروز به نتيجه كاملترى رسيدند.
اگر من و شما صد سال پيش زندگى مى كردند و آن زمان اين جمله ها را كه در نهج البلاغه ياد شده مى خوانديم حتما معانى دقيق و واقعى بسيارى از اين قبيل كلمات را نمى فهميديم ولى امروز در پرتو توسعه علم و دانش، معانى كلام آن حضرت را در مى يابيم و در واقع علم و دانش هر چه بيشتر توسعه كند و پيشرفت كند، معانى و عظمت آيات قرآن مجيد و سخنان امامان ما بهتر دانسته مى شود و ارزش واقعى كلام آن ها بيشتر جلوه گر خواهد شد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در مدح حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: اءنا مدينه العلم و على بابها. من شهر علم و دانشم و على دروازه هاى آن است. پس هر كس كه بخواهد به شهر علم و دانش وارد شود مى بايستى از دروازه هاى آن گذر كند تا عظمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و وحى و قرآن كريم را در يابد و از آن بهره مند شود.
جهان اسرارآميز نا پيدا
در اين جهان، اسرار و عجايب آفرينش، ناديدنى و ناشنيدنى و خارج از قدرت درك حواس پنجگانه ما بسيار و بيان هر موضوع از عظمت خداوند، خود بحث مفصل و طولانى دارد و خارج از توان ما است. به چند جمله از حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه توجه كنيم:
1- عالم السر من ضمائر المضمرين.... خداوند عزوجل، عالم و آگاه است از سر و اسرار نهان از آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است مى گذرد...
2- و غيابات الغيوب.... و آگاه است از گردش ذرات.
3- و مصائف الذر. و او آگاه است از ناديدنيهاى نامرئى و نهانها)).
4- و مشاتى الهوام. و او آگاه است از حركت انواع موجودات نامرئى. حضرت على (عليه السلام) در چند جمله مختصر، بيانات پر معنايى دارد كه توضيح آن بسيار است و ما چاره اى جز خلاصه گفنت نداريم.
در توضيح جمله اول اين را مى رساند كه خداوند از آن چه كه در ذهن هر جاندارى و اندرون هر ناپيدايى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ناپيدانى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ذره اى هر چه باشد براى ما نامرئى و نامحسوس است، يعنى آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است كه خطور مى كند و از بسيارى نامرئى و پنهان بودن، اين دو با هم تشبيه و در كنار هم، آن حضرت بيان فرموده است.
در توضيح جمله سوم، طبق نظريه و تحقيق دانشمندان، اتم آن قدر كوچك است حتى با قوى ترين ميكروسكوپها نيز نمى توان اتمها را ديد، به مثال اگر بتوانيم صد ميليون اتم را به دنبال هم در يك صف مستقيم قرار دهيم، طول اين صف فقط در حدود دو سانتيمتر و نيم خواهد بود، اتمها انواع مختلف دارند، تاكنون بيش از صد نوع گوناگون شناسايى شده، قسمت وسطى اتم هسته ناميده مى شود و ذره كوچكى كه در اطراف آن گردش مى كند الكترون نام دارد و همه ى اتمها به يك اندازه الكترون ندارند، مثلا اتم ئيدروژن يك الكترون دارد و هسته آهن بيست و شش الكترون دارد كه با سرعت خيلى زياد گردش مى كنند، الكترون هميشه به دور هسته مى گردد.
و چه به جا و درست است كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)). حضرت على (عليه السلام) كه الگوى زيبا و راستين علم و ايمان است نمى گويد كه ((من مى دانم گردش درون هر ذره اى را)). بلكه مى فرمايد: ((او)) يعنى ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)) چون حضرت على (عليه السلام) هر چه مى داند از لطف خداست كه به مقام و مرتبه رفيع نايل شده و آن حضرت در تمام عمر خود هر قدم و هر قلمش، مردم را به سوى خداوند راهنمايى مى كند و كلام حضرت على (عليه السلام) در زمانى بيان شد كه هيچ كس متوجه معناى سخن او نشد، لذا او به ناچار اين مورد علمى همچون موارد ديگر، موضوعى را در قالب دعا و عظمت خدا را ستايش ‍ كردن مطرح نمود، تا به اميد اين كه شايد بعدها و آينده، كسانى معانى كلامش را دريابد و در اين باره پيگير مسايل علمى آن شوند.
توضيح جمله چهارم، آن حضرت مى فرمايد: ((او آگاه است از حركت هر موجود ناپيدا و نامرئى)) مى دانيم كه ((هوام)) همان موجودات ميكروسكوپى هستند اين ها بقدرى كوچكند كه هرگز با چشم ديده نميشوند لذا حركت و تلاش اين ها بسيار محدود و اندك است و به قول مثال عاميانه (خودشون چى هستند كه حركتشون چه باشد) و آن حضرت از روى آگاهى كامل علمى، اين تعريف موجودات نامرئى و نامحسوس را پس از وصف ذرات ياد مى كند نور و گاهى آن حضرت تعريف اتم را در كنار رنگهاى نامرئى نور بازگو مى كند چون همه اى:ها در مرتبه و حدود پنهان در مرتبه و حدود پنهان و ناديدنى هستند.
در قديم كه مردم از خيلى موضوعات و چيزهاى درشت و بزرگ و آشكار اين دنيا بى خبر و غافل بودند، آن حضرت سخنان زيبا و عالمانه بيان مى كند از ناديدنيها و پنهانها و مسايل ديگر، كه با اينحال متأسفانه اين كلمات گرانبها، قرنها در كنج كتابها بدون درك واقعى آن ها متروكه مانده بود تا اين كه امروز بيش از هر زمان ديگر، منظور و معانى كلام آن حضرت را ما دانستيم و در توضيح جمله دوم آمده است كه در ناديدنيهاى نامرئى و پنهان از ديد چشمان ما، عجايب و اسرار بسيارى هست و در آن دنيايى پر غوغاست و صحبت آن بسيار مفصل است و دانش زمان به خيلى از مسايل آن هنوز دسترسى پيدا نكرده.
دعا درس علم و ايمان است
انسان با عقل و درك خود به هر چيز كه بنگرد، شگفت زده و مات و متحير آن مى شود، آن گاه به اين فكر مى افتد كه اين يكى از مهمترين و عظيم ترين خلقت پروردگار است. سر در گمى انسان ها از اين كه كلام پديده، در اين جهان بزرگ، عظيم تر و مهمتر است، هر كس در خيال خود به فكر چيزى فرو مى رود و مات و متحير آن مى شود و مى پندارد كه اين يكى از مهمترين و عجيب ترين آفرينش خداوند است، به خر حال عقيده هاى مردم مختلف است و چند ميليارد آدم روى زمين هست كه در مجموع نظريه هاى گوناگون، اين ها دلالت و عظمت پروردگار و عجايب صنع اوست، و اين جهان بزرگ، لبريز از پديده هاى ديدنى و شنيدنى است، به هر جا و به هر چيز كه بنگريم عظمت و نعمتهاى خداوند براى ما جلوه گرى مى كند. اكنون ببينيم حضرت على (عليه السلام) در راز و نياز با خداوند چه مى گويد و از طرفى اين دعايش براى ما چه درسى دارد كه ما از آن بياموزيم و پند بگيريم و اين دعا به آگاهى ما چه چيزهايى مى افزايد كه به عقل و ايمان ما افزوده و راسخ تر مى كند؟
سبحانك ما اءعظم ما نرى من خلقك. و ما اءصغر عظمه فى جنب قدرتك. و ما اءهول ما نرى من ملكوتك. و ما احقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك . ((اى پروردگار پاكيزه و منزه چه با عظمت است آن چه را كه ما را آفرينش تو مى بينيم)). ((و چه بسيار كوچك است عظمت آن در پيش قدرت و توانايى تو)). ((و چه بسيار هولناك و عجيب است آن چه از ملكوت تو مى بينيم)). ((و چه بسيار حقير و ناچيز است آن عجايب ديدنى، از آن چه كه از چشمان ما پنهان و ناپيدا شده، كه آن ها نشانه هاى قدرت و توانايى تو است)).
آن حضرت به ما مى گويد كه در آفرينش خداوند، عجايب فقط آن ها نيست كه چشم ما آن را مى بيند، بلكه عجيب تر از آن، چيز هايى هست كه ما آن ها را نمى بينيم و پيدا نيستند و از چشمان ما پنهان اند. و بشر معاصر كه در پيشرفت تكنولوژى و گسترش دانش به سر مى برد، امروز از خيلى چيزها با خبر شده و عجيب ترين پديده ها در خلقت، را به حساب مى آورد و امروز موجودات ميكروسكوپى ناديدنى و پنهان از چشمان ما، و از آن مهمتر، دنياى اسرارآميز ذره هاى كوچك ((اتم)) كه واقعا اين ها از عجايب خلقت اند. چه ديدنى هاى بسيار دارد كه ما با چشم خود نمى توانيم آن ها را ببينيم ولى با كمك دستگاههاى مدرن از خيلى چيزها با خبر شديم و فهميديم كه در ناديدنيها: چه ديدنيهاى شگفت انگيز بسيارى نهفته است. لذا آن حضرت اين ها را به گوشزد و ما را از وجود آن ها باخبر مى فرمايد:
و ما اءسبغ نعمك فى الدنيا. و ما اءاصغرها فى نعم الآخره.
خدايا چه بسيار و فراوان و بى شمار است نعمتهاى تو در اين دنيا)). ((و چقدر اين نعمتهاى دنيا خرد و ناچيز و پست است در مقابل آخرت)).
بله آن حضرت چنين به ما مى گويد كه اين موجودات و پديده هاى نامرئى و ناپيدا، مهمترند از آن چا كه هست و ديده مى شوند.
و همچنين به ما مى گويند كه اين نعمتهاى گوناگون و بسيار، در مقابل آن چه را كه از نعمات در اخرت هست ناچيز و اندك مى باشد. و همان گونه كه سخن آن حضرت امروز به حقيقت پيوست و نا از پديده هاى عجيب و غريب نامرئى با خبر شديم، و مشاهده كرديم، همان طور است سخن آن حضرت درباره ى برترى نعمتهاى آخرت، كه اميدواريم در آخرت آن ها را ببينيم و از نعمات بى نهايت و نامحدود الطاف الهى نصيبشان شود و اين حاصل نمى شود جز با عمل صالح و اين راستين.
انرژى نهفته در ذرات
دعا كردن در تمام اديان و مذاهب رايج ايت ولى دعا در اسلام يك ويژگى مخاص دارد كه هيچ گاه با دعاهاى اديان ديگر شباهت ندارد، چون بحث ها و موضوعات علمى در لابه لاى مسايل اخلاقى گنجانده شده و اين روش، باعث تقويت ايمان و سازندگى جنه هاى مادى و معنوى بيباشد، خدايى كه اين جهان، آفرينش او است و ما با زبان علم كه تعريف پديده هاى خلقت او در جهان است به ستايش و نيايش او مى نشينيم.
اصولا در دعاهاى اسلام سر و اسرار علمى، بسيار است كه شايد خيلى از مردم به آن موارد پى نبرده اند با اين كه سالها و قرنها ورد زبان آن ها بوده است، امامان ما در دعاهاى خود، در بهترين و يا بدترين وضعيت و شرايط، بيشترين استفاده را بردند، براى خير و صلاح مردم نتيجه هاى خوبى گرفتند و بيشتر اوقات، كارهاى لازم را به توسط دعا انجام دادند چون در دعا ورد زبان مردم مى شود و براى هميشه ماندگار خواهد ماند و به اين اميد كه روزى فرا رسد، كسانى پيدا شوند، معنا و مقصود كلام آن ها را دريابند و به كار گيرند و همين شيوه، رهگشا و راهنماى مردم در خيلى از مسايل و موارد لازمه زندگى آن ها بوده است.
امام كاظم (عليه السلام) سالهاى زيادى از عمر خود را در اختناق و فشار گذراند و چندين سال را در مخوف ترين زندانها به سر برد.
به هر حال آن حضرت با شيوه دعا خواندن، توانست خيلى از مسايل و موارد علمى و اخلاقى و دينى را بمردم برساند و بدون اين كه ماءموران حاكم دريابند، او راهنمايى و هدايت و ارشاد مى كرد.
يكى از دعاهايى كه در زندان هارون خليفه عباسى، مداوم ورد زبان آن حضرت بود، در واقع با اين شيوه، مسايل علمى متنوع و بسيار جالبى را عرضه مى كرد تا شايد دوستان و دشمنان، درسهايى از علم و اخلاق بياموزند و به راه حق خدا پرستى هدايت شوند و اكنون گوشه اى از دعاى مهم آن حضرت را براى شما نقل مى كنيم تا ببينيم او در دو جمله از مهمترين پديده هاى آفرينش هستى، چه سخنان مهم و زيبايى را بيان فرموده است.
و آن حضرت در سياه چال بسيار تنگ و در زير اعماق زمين زندانى و دربند بود جايى كه روز از شب آن معلوم نبود، او سالها در اين زندان، روزگار تلخى را گذراند و همواره شب و روز را در ناله كردن به سر برد، نه ناله اى كه آه و بيداد باشد بلكه تمام ناله هايش استغاثه بدرگاه معشوقش خداى يكتا بود و كلماتيكه بر زبانش جارى مى شد در واقع درسهايى از علم و ايمان بود تا مردم را به درستى صلاح راهنمايى كند، و آن حضرت از لحظه ها، بهترين استفاده را مى كرد تا مردم بهترين بهره را ببرند.
يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر خلصنى من حبس هارون ((اى رهايى دهنده و آزاد كنند آتش از اندرون آهن و سنگ، مرا از بند زندان هارون رهايم كن)).
آتش چيزى نيست كه آن حضرت آرزوى رها شدنش را از بند درون ذرات آهن و سنگ كند، چون آتش خود نيروى عذاب است، و براى آتش ‍ دلسوزى كردن در شاءن امام نيست و براى ترحم و عاطفه، نجات آتش را كسى از خدا نمى خواهد.
به طور مثال: اگر آتشى گداخته و افروخته باشد و قطعات آهن و تكه هاى سنگ در آن بيفكنيم، در اين معركه مى بينيم كه تنها آتش مؤ ثر و درهم كوبنده سنگها و فلزات خواهد بود چون آن ها در آتش سوخته و ذوب مى شوند، پس در اين جا ظالم آتش است و اين مظلوم، آهن و سنگ واقع مى شوند. بنابراين مقصود و منظور در كلام آنحضرت، همان انرژى نهفته و دربند درون ذرات آهن و سنگ است و در اين جمله از دعاى آن حضرت بوضوح ما را خبر ميدهد، و آگاهمان مى سازد از وجود نيروى مهم انرژى در اجسام ذرات ((اتم)) آهن و سنگ، و انرژى كه در اين اجسام است آن نيرويى بسيار مهم است و معمولا از اتم آتش بر مى خيزد.
آهن و سنگ به تنهايى خود قابل اشتعال نيستند. آهن به معنا و شامل انواع فلزات است مثل سرب و مس و نقره طلا و اورانيم و غيره از عناصر مختلف است. سنگ نيز به معناى انواع سنگهاى گوناگون استخراج مى شوند. آهن و سنگ در واقع نمونه و مسطوره تمام فلزات و سنگها هستند.
انرژى منبع و مصدر آتش است و از انرژى آتش بر مى خيزد و نشانه و علامت انرژى در اجسام ذرات فلزات و سنگها، آتش است و در كلام آن حضرت كلمه حجر ((سنگ)) بر انواع گوناگون سنگها دلالت دارد و مختص به نوع خاصى اشاره نشده، و امروز توسط دانشش زمين شناسى، معلوم شد كه سنگها گوناگون هستند، يعنى عناصر سنگها با همديگر فرق دارند چون جنس آن ها متفاوت است.
با مخلص النار من بين الحديد و الحجر به معناى آزاد شدن انرژى در بند و نهفته در اندرون ذرات فلزات و سنگها است و در اين قرن اخير بود كه دانشمندان موفق شدند اتم را بشكنند و انرژى دربند را آزاد كنند و براى موارد مهم به كار گيرند تا استفاده هاى سرشار نصيبشان شود.
در دانش اتم، واژه رها شدن، آزاد شدن، در مقابل دربند و نهفته، زياد به كار مى رود و اين موضوع مهم در كلمات امام آن چنان طراحى و تركيب شده اند كه نشاندهنده آگاهى آن حضرت در اين باره است.
بنظر هر دانا و آگاه اين چنين بنظر مى رسد كه در واقع آن امام همچون نيرو و انرژى است كه در بند زندان هارون قرار دارد، امامى كه مى تواند در ميان مردم، عامل و نيرويى براى هدايت و راهنمايى در زمينه هاى مختلف علمى باشد، و او مى توانست با اين انرژى يا علم خود جامعه را به نحو احسن متحول كند و در پى آن تاريخى، با شكوه براى مردم و آن سامان سبب شود.
وقتى كه آن حضرت براى آزاد شدن و رهايى خود از بند زندان، بدرگاه خداوند كه داراى نيروى لايزال، قوى و آگاه است كه مى تواند آن حضرت را نجات دهد، پس به مراتب حداقل در معناى كلام آنحضرت، براى رهايى انرژى از بند ذرات در فلزات و سنگها، به يقين نياز به افرادى با دانش و تكنيك نيرومند و مجهز لازم است تا اين كه توانايى اين كار مهم علمى ممكن شود چون اين كار، بسيار مشكل و پيچيده است و هر كس قادر به آن نيست.
ابر و باد
باد سر و دو بال دارد
اين معناى كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: للريح راءس و جناحان.(78) على (عليه السلام) مستقيما از شكل گيرى باد و به حركت در آمدن آن، كاملا آگاه است.
((باد سر و دو بال دارد)) اين جمله بر دو گونه معنا دلالت دارد.
اول، اين كه آن حضرت تعريف كلى شكل باد را به اين صورت تعريف و آن را همانند يك پرونده بزرگ كه در سطح وسيعى به پرواز در مى آيد و مسافت زيادى را طى مى كند:
1- حركت جبهه باد همچون پرنده عظيمى مى ماند كه داراى كله اى در دو جمله و دو جناح گسترده است در دو طرف آن، برفراز زمين پيش مى رود.
2- قسمت جلو يا سر آن، همان ناحيه پرفشار باد است و دو بال يا دو طرف آن كه در دو طرف و عقبتر كه دامنه آن در چندين كيلومتر گسترده است وسعت دارد.
3- وقتى كه باد به حركت مى افتد، همه جاى آن باد به يك اندازه پر فشار نيست، آن قسمت كه اوج قدرت و فشار تند حركت باد است در وسط و جلو مى باشد و اطراف آن، باد داراى فشار و زور كمترى است.
وجه دوم از معناى كلام آن حضرت، تعريف علمى شكل گيرى باد است، سر به معناى ابتداى كار و مقدمه پيدايش وضعيت پديد آمدن باد است، و در كتابهاى علوم هواشناسى اين چنين آمده، فرو بار همان مقدمه و ابتداى كار پيدايش فرابار يا حركت هوا و شكل گيرى باد است، پس به حركت در آمدن هوا، از عوامل اصلى در ابتداى كار، همان سر منشاء، فروبار است.
تا دو نوع و يا دو جبهه هواى مخالف، يعنى سرد و گرم نباشد، هوا به حركت در نمى آيد و باد پديدار نمى شود
جناح: كه هم به معناى بال است و هم به معناى سمت فعال، كه در مقابل آن، سمت مخالف فعال دارد.
دو جناح همان فرابار است كه در اطراف فروبار و به سمت آن به حركت مى افتد و هوا را به راه مى اندازد و باد به پرواز در مى آيد.
ميان ناحيه فروبار و نواحى فرابار، هوا جابه جا مى شود، هواى انباشته شده در كانونهاى فرابار از مجاورات خاك به طرف كانونهاى فروبار جريان مى يابد، از اين جريان هوا، باد به وجود مى آيد، يعنى از اختلاف دو جبهه هواى سرد و هواى گرم، باد شكل مى گيرد و به راه مى افتد.
نكته ى جالب اين جاست كه مردم در هر منطقه اى كه باد، از سر آن ها مى گذرد نه فرابار و نه فروبار را حس مى كنند و منطقه فروبار و نواحى فرابار، در مقياس وسيع قاره اى و اقيانوسى است و نمى تواند محسوس و مشهود باشد و آن چه مردم ساكن يك سرزمين حس مى كنند همان راس باد يا خط جبهه است كه از اختلاط و تركيب دو جناح حاصل شده صورت باد واحد را پيدا مى كند.
براى فهميدن بيشتر اين مطلب به موضوع هواشناسى در كتابهاى علمى مراجعه كنيد تا بحث مفصل آن را بهتر بدانيد و ما نمى توانيم در اين كتاب كوچك: خيلى از موضوعات علمى را به طور مفصل توضيح دهيم.
دانش هواشناسى كه از سال 1860 ميلادى شكل گرفت و سالها پس از آن، كم كم توسعه يافت و اكنون دانش هواشناسى براى زندگى مردم و آگاهى از تحولات جهان، ضرورى و با اهميت بسيار مطرح است.
على (عليه السلام) 13 قرن قبل از به وجود آمدن اين تشكيلات، درباره ى هوا و باد، سخنى دارد كه از دريچه علم هواشناسى بسيار با ارزش است چون فهميدن موضوع به حركت در آمدن بادها، به قدرى پيچيده است كه حتما مى بايستى متخصصان هواشناسى در نواحى مختلف بين قاره اى به توسط بى سيم و تلگراف و تشكيلات وسيع و بخصوص ماهواره با همديگر در تماس مستقيم باشند و تمام جوانب امر را در نظر بگيريند و با بهره گيرى از ابزار و تجهيزات تخصص اين رشته شرورى است تا اين كه همه ى اين مجموعه با هم دريابيد كه منطقه فروبار كجا است و فرابار چگونه و از كجا، به سمت فروبار به حركت در آمده و بدون اين تشكيلات بين المللى، ممكن نيست كسى در هر جا، هب تنهايى از موضوع شكل گيرى و حركت بادها با خبر شود و اين طور نيست كسى بتواند در يك محدوده، فرابار و فرو بار مشاهده و آن را حس كند، وسعت محدود اين دو غالبا بيشتر از هزار كيلومتر رخ مى دهد، پس ممكن نيست كه يك نفر، آن هم بدون دم و دستگاه، اين دو وضعيت به وجود آمده را ببينيد و از آن باخبر شود.
على (عليه السلام) با جمله اى بسيار كوچك، معناى كلى و مجمل، بادها را تعريف نموده و اين هنرى است كه انديشمندان متخصص اين رشته، هيچ گاه قادر نيستند اين گونه هنرمندانه از بادها و شكل گيرى آن، به اختصار و زيبايى تعريف كنند.

afsanah82
07-22-2011, 10:24 AM
هوا هم وزن دارد
شيخ حر عاملى اين دعا را از امام سجاد (عليه السلام) نقل كرده است:
سبحانك تعلم وزن الفى و الهواء: ((پروردگار اين تويى كه ميدانى مقدار وزن سايه و هوا را)).
علوم گوناگون بسيار و بيشمار است و علوم به تدريج به عرصه ظهور رسيدند و اين طور نيست كه تمامى علوم و آگاهى هاى متنوع آن، همه با هم يك جا و كامل به صحنه و آگاهى مردم رسيده باشد، بلكه با پيدايش هر علم و دانشى، سبب و عامل اين شد كه علمى ديگر، شناسايى و كم كم در ميان علوم ديگر مطرح شود و براى خود، جايى باز كند.
يكى از آن آگاهيها كه امروز شناخته شده و جايگاه مهمى دارد اين است كه سايه و هوا، هر كدام داراى وزنى هستند و براى شناخت اين موضوع، مى بايستى خيلى از مسايل و احوال جو، شناسايى و كشف شود تا به شناخت وزن هوا و عوارض و حالتهاى انقباض و انبساط سايه را دريابيم، پس دانشمندان راه طولانى و دشوار انديشه و تحقق را پيمودند تا اين دو موضوع را فهميدند و از احوالات آن باخبر شدند، پس بدون مقدمات شناسايى زمينه هاى متنوع علمى اوضاع جو، هيچ گاه ممكن نبود كه بفهميم وضه سايه و هوا كه هر كدام داراى وزن و خصوصيات ديگر دارند.
بر خلاف مردم قديم، كه هيچ گاه فكر نمى كردند سايه و هوا هم وزنى داشته باشد، درست در همان زمان، امام زين العابدين (عليه السلام) اين موضوع را در قالب دعا مطرح نمود و از آن زمان كه آن حضرت اين دعاها به مردم آموخت هزار و سيصد سال گذشته است، و شايد تا چند قرن بعد از آنحضرت، كسانى بودند كه با خواندن جملات اين دعاها، در اين فكر بودند كه چگونه ممكن است سايه و هوا داراى وزنى باشند؟ در حالى كه مردم، اين دو را هيچ و پوچ مى پنداشتند، به هر حال به ثواب خاندن اين دعا اكتفا و دلخوش بودند ولى امروز، دعا را مى خوانيم با يقين و انديشه استوار و با آگاهى كامل، بدرگاه خداوند به راز و نياز مى نشينيم.
ما روى سطح زمين زندگى مى كنيم و به عبارت ديگر، مى شود گفت كه نا در كف و ته اقيانوس عظيم هوا قرار داريم و اكنون دانسته شد كه هوا نيز مانند همه ى اجسمام، داراى وزن مخصوصى است و دقيقا آن را محاسبه نموده اند و ثابت شد كه هوا، روى هر سانتيمتر مربع از بدن ما، يك كيلو گرم فشار وارد مى كند، هوا با همه ى لطافت و سبكى بالاءخره داراى جرم و وزن است و هوا سنگينى دارد و ما اين سنگينى را احساس نمى كنيم.
امام سجاد (عليه السلام) اولين فردى بود كه اين موضوع علمى مهم را مطرح كرد و قرنها پس از او بود كه انديشمندان در اين زمينه در اين زمينه ها با تحقيقات بسيار خود، اين موضوع و اهميت آن دانسته شد.
انقباض و انبساط ا يكى از عوامل مهم در طبيعت است كه نقش مؤ ثر و سازنده ى گوناگونى دارد.
عامل پيدايش حالت و خصوصيت انقباض و انبساط، سردى و گرمى است و تمامى اجسام در هواى سرد منقبض مى شوند يعنى به طور نامحسوسى جمع و كوچكتر مى گردند و در گرم شدن، اجسام منبسط و باز مى شوند كه در نتيجه، وضعيتى را به وجود مى آورند كه روى آن در تمام زمينه ها و معاملات فيزيكى، و در بيشتر مسايل و موارد علمى محاسبه مى كنند پس ‍ اكنون معلوم شد كه هر حجمى داراى اندازه و وزنى خاص براى انقباض و همچنين براى انبساط دارد و اين دو حالت داراى قدرت و فشار و وزنى را پديد مى آورند. و همانطور كه ميدانين يكى از اءصلى ترين عوامل انقباض و انبساط، تاريكى شب و روشنائى روز است و خود فشار جمع شدن و باز شدن اءشياء بر اساس يك نيرو قابل محاسبه است
در سرما، هوا متراكم و فشرده مى شود
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد كه سردى زمستان، خواص و فايده بسيارى بر نهاد طبيعت و اكوسيستم آن دارد و براى حيات همگانى لازم و ضرورى است و در اين جا يك جمله از بيانات آن حضرت را ذكر مى كنيم كه در رابطه با وضع و چگونگى هوا در سرد شدن و زمستان، داراى اهميت مى باشد با اين كه هوا نامرئى و احوالات آن پنهان است. ففى الشتاء... يتكثف الهواء: در زمستان، هوا فشرده و متراكم مى شود)).(79)
پس اين چنين دانسته مى شود كه هوا داراى دونوع سنگينى است: اول اين كه مى دانيم هوا هم داراى جرم است و هر جرمى داراى وزنى است و هوا مانند همه ى گازها سنگينى دارد، و اين سنگينى هوا هميشگى است، و نوع دوم بر اثر عارضه سرد شدن، هوا متراكم و فشرده مى شود كه در واقع يك سنگينى به حجم آن افزوده مى گردد.
هوا معمولا گرم و سرد مى شود، در روى يك سطح سرد، هوا سنگين است چون هواى سرد در اين جا پايين مى آيد و در مجاورت خاك بر روى هم انباشته مى شود كه در نتيجه، آن مى شود كه آن حضرت فرمود ((در سرما هوا متراكم و فشرده مى شود)) و در اين صورت هوا سنگين تر خواهد بود لذا در اين جا فشار قوى وجود دارد و امروز براى اندازه گيرى فشار هوا، وسيله اندازه گيرى دماى هوا، يا دماسنج ساخته شده كه براى اندازه گيرى و تشخيص دما به كار مى رود.
به كمك يك دماسنج مى توان دما را اندازه گرفت چون مى دانيم بر اثر گرما، جيوه يا الكل رنگى مخزن دماسنج منبسط و بر اثر سرما منقبض مى شود، از اين انبساط و انقباض مى توان دما را اندازه گرفت.
و سخن امام صادق (عليه السلام) درباره ى وضع كلى هوا، آن هم در رابطه با كيفيت و چگونگى تاءثير سرد شدن هوا است و معناى كلام آن حضرت، كلى است و بر مقدارى از هوا و يا كل هوا دلالت دارد لذا مى بينيم كه تاءثيرات سرما و گرما بسيار وسيع است، به طور مثال در قطب ها بر اثر سرد بودن آن منطقه، لايه ى مجاور سطح زمين ((تروپوسفر)) يا باصطلاح، هوا مى گوييم، قطر آن حدود شش كيلومتر است و در نواحى مدارى كه مناطق گرمتر است قطر آن در حدود 17 كيلومتر مى باشد بنابراين هوا در مناطق بر اثر سرد بودن، هوا براى هميشه متراكم و فشرده است كه در نتيجه آن، سقف لايه ى هوا، قطر آن جاى ديگر همچون خط استوا كمتر مى باشد.
و آن حضرت در يك جمله كوچك و بسيار رسا و خلاصه، اءصل كلى هواشناسى را بيان نموده است چون مى دانيم بر اثر سرد شدن هوا، چه فصلى و چه موضعى و مقطعى، سبب ايجاد زمينه هاى فرابار و بحركت در آمدن باد و تراكم ابرها و بارش و موارد بسيار ديگر مى باشد.
براى فهميدن اين حقيقت كه هوا با سرد شدن و يا سرماى زمستان، هوا فشرده و سنگين مى شود لازم بود كه اطلاعات متفرقه و ابزار و دستگاه و هوا سنج و غيره باشد تا امكان پى در بردن به اين موضوع فراهم شود تا روى همرفته آگاهى هاى لازم در رابطه با هواشناسى كه دانش ظريف و حساس است دانسته شود.
امام سجاد (عليه السلام) بدون وجود دماسنج و مسائل ديگر علمى، يه سنگينى هوا و وزن داشتن آن اشاره نموده ولى انديشمندان بعد از توسعه علوم و بوجود آمدن تجهيزات بود كه توانستند به وزن و سنگينى داشتن هوا و چكونگى آن، پى بردند رسم متعارف انديشيدن و تحقيق اينچنين است و با رسم و خط مشى اءولياء الله، تفاوت بسيارى دارد.
بادها سازنده ابرهاست
هوا در همه جا راكد و آرام هست. ولى باد، هواى فشرده و در حال حركت: به جهتى است و اين باد پس از مدت كوتاهى با گذشتن، قطع و تمام مى شود و مجموعه پياپى بادهاى فشرده و بدنبال هم، مدت آن بسيار طولانى تر خواهد بود.
هوا هيچ گاه در هيچ جا خالى از بخار آب نيست و حداكثر تا حدود 50 گرم در متر مكعب مى رسد ولى چنين اندازه رطوبت ها هيچوقت كفايت تشكيل ابر و ريزش باران هايى را كه مى بينيم نمى نمايد بلكه لازم است حتما و مرتبا امداد برسد، يعنى پس از تشكيل ابر و ريزش باران، هواهاى تازه حامل بخار آب پياپى برسد، باد مستمرا بوزد و مبداءاين بادها از درياها، يا از جنگلهاى انبوهى بوده توشه رطوبتى كافى باخود دارد.
علم هواشناسى در نيمه اين قرن اخير بود كه به توسعه و پيشرفت رسيد و اطلاعات خوبى به دست آورد و اين قسمت را تا كنون خوانديم نظر اين رشته علمى روزه بوده است و اكنون به اين حديث كه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) است درباره ى باد و باران آن هم در چهارده قرن پيش ‍ بيان شده و اكنون ببينيم گفته آن حضرت با علم روز چه شباهتى دارد.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): فو الذى بعث محمدا بالحق نبينا لقد نسجت الرياح فى الهواء الغيوم (80)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به آن خدايى كه محمد را به حق، به پيامبرى برگزيد، به يقين بادها در هوا ابرها را به هم مى بافند.
در كلام آن حضرت اول اشاره به يقين بودن و صحت مطلبى را با سوگند به ما مى رساند و امروز درستى اين موضوع بر همه عيان است و با اثبات اين مسئله علمى، پيامبرى اين شخص والامقام بر يقين و ايمان ما به مراقبت مى افزايد.
آن حضرت مى فرمايد كه بادها را به هم مى بافد يعنى ابرها به هم مى پيوندند همان گونه كه رشته هاى نخ يكسره به هم وصل است. و اين هواهاى تازه حامل بخار آب يا رسيدن پى در پى، ابرهاى در حال بارش را امداد رسانى مى كند و تا مدتها باران بدون انقطاع ادامه مى يابد، همچنين مى فرمايد كه اين بادها در هوا، ابرها را پى در پى به هم مصل و فشرده مى سازد.
دانستيم كه بدون اين بادها در هوا جمع و متراكم نمى شوند، و باد نيز قادر به جمع كردن ابر باران زا نمى باشد، و تنها بادهاى پى در پى مى توانند شرايط بارندگى و دوام آن را فراهم سازد و از كلام آن حضرت دانسته مى شود كه باد خاصيتى براى باران زايى ابرها ندارند چون باد به تنهايى در بارش ابر كافى بنظر نمى رسد و تنها بادهاى پى در پى مى توانند، بارندگى ابرها را فراهم كنند.حضرت در ادامه ى اين حديث مى فرمايند:
و اءرعدت و اءبرقت و تحريك الناس كانهم يريدون التنحى عن المطر. ((و پس از آن ابرها صداى غرش رعد و برق درخشانى پديدار مى شود و سپس مردم، گويى آماده مى شوند تا خود را از بارانى كه خواهد باريد كنار بكشند.
تخليه برق مابين توده هاى مختلف اين ابر است كه در اثر اصطلاك يا عوارض زمين و اجسام معلق در باد الكتريسيته هاى مخالف مى شوند، و اين تخليه تواءم با روشنايى و غرش شديد مى باشد و از كلام پيامبر گرامى دانسته شد كه نتيجه اين بادهاى گوناگون و پى در پى، رعد و برق ايجاد مى شود چون توده ابر بادها مختلف است و اين اختلاف، عامل تخليه برق از ميان آن ها است.
بهترين ابرها
دانش هواشناسى امروز به ما مى گويد كه ابرها در آغاز به صورت رشته و تكه هاى پخش در اين جا و آن جاى آسمان ظاهر مى گردد، اين ابرها رفته رفته بر تعداد وسعتشان اضافه شده و به يكديگر متصل مى شوند و كم كم تمام سطح آسمان را مى پوشاند، طولى نمى كشد كه ابرهاى تيره تر، يعنى ضخيم تر برنگ خاكسترى روشن كه همان ابرهاى سفره اى هستند در افق نمايان مى گردند، در اينموقع ابرها تا حدود چهار كيلومتر از زمين فاصله دارند و هر قدر از ارتفاع ابرها كاسته شود تراكم و مقدار آب محتوى در آن ها بيشتر و صف بندى و اتصال بهتر مى شود، تا آن كه نوبت به توده هاى متراكم سياه چهره و گسترده شده ابرهاى فشرده يعنى ابرهاى سفره اى مى رسد اين ابرها كه در زير سنگين ترين طبقات هستند حامل قطرات نسبتا درشت و فراوان آب بوده مانند اسفنجى كه چلانده شود و رحمت الهى را بر سر زمين تشنه فرو مى ريزد.
حضرت على (عليه السلام) در دعايى به نام ((دعاى طلب باران)) در نهج البلاغه به مردم مى آموزد تا هر وقت كه بارندگى كم شد و مردم در خطر بى آبى و پيامدهاى آن روبرو شدند اين دعا را بخوانند، و اكنون به گوشه اى از اين دعا توجه كنيم.
اللهم اسقنا ذلل السحائب صعابها: ((پروردگارا ما را آبى رسان از آن ابرهاى سر به زير و سنگين و پايين تر، نه از آن ابرهاى سركش و سر به بالا)) از دعاى آن حضرت اين چنين بر مى آيد كه ابرها بر دو گونه اند:
1- ابرهاى سركش و مرتفع 2- ابرهايى پايين تر انبوه و متراكم كه در بالاى سرمان سايه افكنده و آن حضرت از خدا بارندگى از اين ابرها را مى طلبد. چون اين ابرها داراى رحمت بسيارند و اين باران است كه در و دشت را سيراب مى كند و سخنان آن حضرت دقيقا با دانش پيشرفته امروز مطابقت كامل دارد.
نكته جالب اين جاست كه على (عليه السلام) با جمله مختصر به جاى تعريف كامل از ابر و بارندگى و شرايط مساعد آن را بيان نموده است.
و هر فرد كه اين جمله آن حضرت را بخواند و نام او را قبلا در جايى نشنيده باشد، او مى پندارد كه گوينده اين كلمات، متخصص علم هواشناسى است چون كلمات به نحوى بيان شده كه گويى يك كارشناس، با لهجه علمى رشته تحصيلى خود، با خداوند راز و نياز مى كند و دعايى را مى خواند و از خدا مى خواند و از خدا مى خواهد كه از ابر خاص و مورد نظر خود، باران بسيارى ببارد، چون او مى داند كه اين ابر بهترين نوع ابرها براى بارندگى است و اين نوع ابر، بارش زيادى دارد و مايه خير و بركت بيشتر است تا آن ابرها كه سركش و مرتفع هستند.
ابرهاى سنگين
ابرها آن طور نيست كه دست مردم به آن برسد، بلكه حتما مى بايستى با كمك وسيله اى، بالا و در ميان ابرها برويم، وقتى كه انسان توانست با هواپيما و بالن بالا برود، تازه كسى نمى تواند ابر را به دست بگيرد، تا چه برسد انواع آن را شناسايى كند، يعنى يك نوع را سبك و نوع ديگرش را سنگين تشخيص بدهد و حتى در عصر ما اين چنين ترازوى هم ساخته نشده، و امروز به توسط دانش و تجهيزات پيشرفته و با شناسايى و تشخيص ‍ تمام و احوال جوى، آن گاه از قراين معلوم مى شود كه كدام ابر سنگين و كدام سبك است و از ابرها و فراهم شدن مقدمات بارش مى توانيم باخبر شويم.
امام زين العابدين (عليه السلام) نه به جو رفته و نه ابرها را وزن كرده و نه دم و دستگاهى بوده، ولى دقيقا موضوعى را بيان مى كند كه امروز، دانش ‍ هواشناسى آن را صد در صد تاءييد و همان را مى گويد.
كلام آن حضرت با كلام پدر با جد بزرگوارش فرقى نمى كند چون همه ى آن ها از يك منبع و فيض الهى تغذيه و آگاه شده اند، و اين چنين نيست كه كلمات آن حضرت و يا گفتار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين در تمام زيمنه ها، بى برنامه و بدون اطلاع بر زبان آن ها جارى شده و اكنون به طور اتفاقى وشناسى درست از آب در آمده باشد بلكه برخواسته از دانش و لطف الهى است.
يكى از جمله هاى آن حضرت در دعاى پر از علم و معرفت ((جوشن كبير)) مى فرمايد: يا من الكبير المتعال، يا منشى الحساب الثقال ((اى آن كه او بزرگترين و متعالى ترين است، و اى آن كه او بر پا كننده ابرهاى سنگين است.))
آن حضرت از توسيف بزرگى و عظمت خداوند، از خدايش آن بارانى را مى طلبد كه منشاء خير و نعمت بسيار است چون پيدايش نعمت ها، بستگى به ابرهايى دارد كه زمينه ساز بيشتر بركات الهى هستند. آن حضرت درباره ى تقسيم انواع ابرها، يعنى وجود سبك و سنگين آن ها را تشخيص ‍ داد و ما را از مفيدتر بودن كدام نوع از ابرها با خبر ساخت آن حضرت كه اين چنين درست شناخت، حتما از علل و عوامل شكل گيرى اين ابرهاى پر منفعت آگاه است.
آن حضرت از خوبى و نفع ابرهاى سنگين تعريف مى كند و در زمان ما، علم روز ثابت كرده كه همه ابرها يكسان نيست و انواع ابرها شناسايى شده، و معلوم شد كه همه ى آن ها با هم فرق دارند.
وقتى كه در بالا توده سرد شد، ابرها تراكم بيشترى پيدا مى كنند و اين گونه ابرها سنگين مى باشند چون ذرات آب آن درشت تر و سنگين تر مى گردد و سنگينى اين ذرات آب، موجب افتادن آن ها بر روى زمين مى شود و بدين ترين بارن به وجود مى آيد.
آن حضرت در آغاز جمله مى فرمايد: ((يا منشى)) ((اى بر پا كننده)) برپايى دلالت بر تشكيلاتى است كه باران از آن پديدمى آيد و براى برپايى لو به و جود آوردن صحنه بارش، مقدمات و فراهم بودن شرايطى بازم است تا عمل بارش صورت بگيرد و معناى كلمه ((منشى)) ((بر پ كننده تشكيلات)) خلاصه كل آن مقدمات و زمينه سازى و به وجود آمدن باران را مى رساند، يعنى بايد هوايى باشد و گرمايى، كار تبخير انجام دهد و هوا ذرات بسيار ريز آب را بر خود حمل كند تا ابرها تشكيل شود و بايد هواى سردى بالا باشد تا نقش خود را بازى كند و اين ذرات پراكنده را متراكم و به صورت ابر در آورد و مسايل بسيار ديگر...
و در صورت نقص در هر كدام از اين موارد ياد شده در سيستم اين تشكيلات، آن گاه بارانى پديد نمى آيد و ابرها از خود نم پس نمى دهند و از ابر سنگين كه بهترين نوع ابرها است سبزه و خرمى و شادى و اميد و روح در كالبد جسم همه دميده مى شود.
مسايل متفرقه ى علمى
سفارش پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در علوم قرآن مجيد
پيامبر در طول عمرش از علم گفت و سفارش به آن نمود، با اين حال در آخرين لحظات عمر خود نيز باز هم از علم گفت و سربلندى مسلمانان را آرزو داشت و در آن لحظه هاى آخر فرمودند: ((شما را به خدا قسم ميدهيم غير مسلمانان در درك حقايق قرآن مجيد بر شما سبقت نگيرند)). آن حضرت در اين كلام از قسم دادن مسلمانان به خدا، استفاده نمود و اين اهميت موضوع را مى رساند، چون او به خوبى مى داند كه در قرآن مجيد دنيايى از علوم و سر و اسرار هستى نهفته است و ما از كلام آن حضرت، احساس دلسوخته اى مى كنيم كه از مسلمانان خواهش و آرزو دارد كه پيرامون قرآن، پرچمدار و جلودار علم و دانش باشند و آن حضرت مى خواهد بگويد كه حتما رابطه و معرفت ما به قرآن كريم بيشتر شود تا از آن علاوه بر استفاده هاى معنوى، از جنبه هاى علوى آن نيز بهره مند شويم.
مى دانيم كه حقايق قرآن كريم، موضاعات علمى درباره ى علوم و آگاهى از طبيعت جهان است و همچنين با خبر شدن از گذشته و آينده ى دنيا ما است. قرآن كريم اين كتاب آسمانى لبريز از دانش و حكمت و زمينه ساز رشد و هدايت و ترقى است، متأسفانه در بيشتر موارد، غير مسلمانان به نكاتى پى برند كه ما پى نبرديم و آن ها بر ما سبقت گرفتند، اكنون آن ها سوار و ما پياده هستيم.
به هر حال حقيقتى كه ما از كلام آن حضرت دريافتيم اين است كه قرآن كريم در زمينه هاى اصلى و متنوع طبيعت جهان كه آفرينش پروردگار است در ابعاد مختلف، گوياى حقايقى با ارزش است، آن هم در زمانى كه آيات قرآن كريم بر پيامبر گرامى نازل مى شد، همه جا را جهالت و نادانى و بى خبرى و نا آگاهى فرا گرفته بود.
در طول قرنهاى گذشته تا به امروز در همه جه افراد بسيار و بى شمارى به عنوان محقق و مكتشف و با آن همه ابزار و وسايل گوناگون صنعتگران، انديشه و عقل همه آن ها روى هم رفته به جايى رسيده كه به گفته هاى قرآن كريم نزديك شده اند و با اينحال خيلى از موارد علمى در قرآن مجيد هست كه هنوز عقل بشر به آن ها خطور نكرده و نرسيده، و شايد در آينده موارد بسيارى براى مردم كشف، و معلوم شود، آن وقت مى بينيم كه در قرآن مجيد، همان موضوعات، موجود است و بيان شده اند.
در زمان ما كه علم و دانش توسعه يافته، اهميت كلام آن حضرت اكنون معلوم شد كه آن حضرت به خوبى مى دانست... لذا مردم را به اصرار و قسم دادن، انتظار و توقع آن داشت كه علاقه مندان و پيروان قرآن كريم در زمينه هاى علمى براى استفاده از قرآن مجيد بر غير مسلمانان سبقت گيرند ولى ؟؟؟
نكته: شاخ و برگ و فروع بسيار و گوناگون علم و صنعت همه برخواسته از تنه هاى تنومند علوم اساسى است و علم گسترده و دانش پيشرفته امروز حاصل و نتيجه علوم اوليه است و صنعت مدرن امروز ثمره همان زمينه ها و مقدمات آغازين هاى علمى است چون علم همواره در حال تراوش و افزون شدن موارد جنبى است لذا صنعت و دانشهاى فرعى را به وجود مى آورد.
مقام علمى و لياقت مردم فارس
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): لو كان العلم فى الثريا لتنا و له الفرس (81)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اگر چنانچه علم در ثريا باشد به يقين كه مردم فارس به آن دسترسى پيدا مى كنند.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مقرب ترين كس به آفريدگار جهان است.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فردى كه با وحى آسمانى همواره در رابطه بود و هر كلامش ارزش و جايگاه معنوى مهمى دارد، آن حضرت بر لياقت و شايستگى و استعداد و ذكاوت مردم فارس، سخنان بسيار زيبايى دارد كه مايه ى سربلندى و افتخار ما است.
امروز بر هيچ كس پنهان نيست كه مردم فارس در هر كجا، در طول تاريخ لياقت و استعداد خود را همواره با تمدنهاى با شكوه و غرور آفرين و افتخارات پى در پى، كه آثار باستانى به جا مانده يكى از آن ها است نشاندهنده گوشهايى از استعداد و هنر آفرينى مردم از آن ها است علاوه بر همه ى اين ها قد علم كردند و پايه هاى علوم گوناگون را پديد آوردند و نام نامى آن ها در صفحات زرين و شكوهمند اين مرز و بوم ثبت شد و امروز دنيا شاهد حضور و تلاش دانشمندان و متخصصان و نابغه هايى از مردم فارس است كه در تمام جهان مشغول به كار و ابتكار و همواره در تمام صحنه ها از لياقت آن شايستگى كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، صحت بخشيدند و اكنون در مهمترين پايگاههاى فضايى و ستاره شناسى و علوم ديگر، در بهترين مراكز علم و دانش و صنعت مشغول به كارند و با دستهاى توانمند خود، بر دانش روز مى اءفزايند و براى پيشرفت، گامهاى مهمى بر ميدارند
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در تعريف از ياران خود، بالاترين مقام و منزلت را به سلمان مى دهد، سلمان بهترين يار و ياور راستين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) بود، و شايسته ترين مدح و توصيف آن حضرت درباره ى حضرت سلمان اين بود كه فرمود ((سلمان از ما و خانواده ما است)).
و مردم فارس امروز به حق پيرو خاندان عصمت و طهارتند و قدر دان و شيفته آله محمدند و چه بسا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) اين را به خوبى ميدانست و براستى پيش بينى نمود و امروز انقلاب شكوهمند ايران اسلامى كه پرچمدار حق و عداالت در جهان به دست توانمند همين مردم بر پا شد.

afsanah82
07-22-2011, 10:24 AM
اولين پيشنهاد درباره ى برق و روشنايى
على (عليه السلام) دقيقا هزار و سيصد سال پيش از اديسون، درباره ى ايجاد تاءسيسات برق و روشنايى، سخنان بسيار جالب و محير العقول بيان نموده و اين كلام مهم، قديمى ترين اظهار نظر است كه در اعماق زمان هاى گذشته شنيده شد.
صد و بيست سال پيش وقتى اديسون در كارگاهى با جمعى از همفكران و همكاران خود، مشغول كار و تحقيق بود لامپ را اختراع و عرضه كرد و شب ها را روشن ساخت و پس از آن، چراغ هاى نفتى كم كم از رونق افتاد.
در آن زمان كه به توسط اديسون لامپ ساخته شد تمام زمينه ها و امكانات مختلف صنعت و لوازم و ابزار بسيارى از قبيل ماشين و قطار و غيره به وجود آمده بود و در آن زمان برق و تمام دم و دستگاه و وسايل آن وجود داشت، و پالايشگاه نفت و كارخانه ها با دستگاه هاى صنعتى گوناگون بر پا شده بود و در واقع چرخ صنعت و اقتصاد، لحظه به لحظه در حال توسعه و پيشرفت بود، بنابراين زمينه، براى اديسون بسيار مناسب و مهيا بود كه توانست لامپ روشنايى آن هم به طور ساده فراهم كند، به هر حال تلاش و زحمات شايسته اديسون مورد تقدير است و پس از اديسون، پژوهشگران و متخصصان بيشمارى در اين جا و آن جاى دنيا، تلاش فراوانى به عمل آوردند و همواره ابتكار و اختراعات برق و روشنايى پديد آيد.
سد سازى و استفاده از آب براى چرخش پروانه هاى ژرناتور برق كه در پنجاه سال اخير به عرصه ظهور رسيد و نتيجه خوبى براى تحول و توسعه برق شد و امروز صنعت عظيم سد سازى و استفاده از آب، به تنهايى خود داراى دانش و ابزار و وسايل مخصوصى است و امروز در گسترش فنون و مهارت برق و روشنايى و مسايل جنبى آن، دانش مدرنى كه رشته هاى متععد دارد و در دانشگاه ها تدريس مى شود و اكنون تكنولوژى برق آن قدر گسترش يافته كه در تمام موارد زندگى ما نقش مهمى دارد.
على (عليه السلام) در زمانى بود كه مردم نور را تنها در روز به جهت تابش ‍ نور خورشيد مى ديدند و مقدار كمى نور، به توسط اتش قابل مشاهده بود و حال چگونه آن حضرت مى تواند آن مردم را كه از صنعت و دانش بى خبرند، بفهماند كه مى توان از آب نور توليد كرد، آبى كه در نظر مردم ضد آتش است و شعله ها را خاموش و سرد مى كند و نورش را بتاريكى تبديل مى كند، و به آن ها بگويد كه روشنايى از برق گرفته مى شود و برق به توسط آب و آبشار است كه به دست مى آيد و اين حرفها را به مردمى بگويد كه در خانه هاى گلى زندگى مى كردند و و به جز دام و كشاورزى ساده، چيزى نديده و نشنيده اند.
حضرت على (عليه السلام) روزى با يكى از ياران خود، به نام كميل به كنار رودخانه فرات رفته بودند، آن حضرت به آن آب خروشان مدتى خيره شده بود، و در ذهن خود، چه مى انديشيد خدا مى داند؟ و پس از آن رو به سوى كميل نمود و سخنان عجيب و غريبى بيان نمود ولى آن چه كه در كتابها از اين بيانات به جا مانده و به دست ما رسيده، تنها اين جمله است.
يا كميل: لو شئت اءن اءصير من هذا الماء نورا لفعلت
اى كميل ! اگر مى شد، مى توانستيم از اين آب، نور و روشنايى پديد آوريم، اين كار را حتما انجام مى دادم.
خواننده ى عزيز اين موضوع را ساده نگيريد، چون حرفى گفته شده كه سايز اين كلام با آن زمان مطابقت ندارد و اين علم على (عليه السلام) جز آسمانى و ملكوتى نيست و كسانى سخن آن حضرت را مى سنجيدند و اهميت آن را درك مى كنند كه خود متخصص در دانش برق و روشنايى و آگاه از احوالات سد و فن آورى آن مى باشد.
آن حضرت مى فرمايد كه در صورت بودن امكانات، از اين آب مى توان روشنايى به وجود آورد و حتما امكانات همان تاءسيسات توليد برق از آب است و هنوز كسى نمى دانست كه از به كارگيرى سد و آبشار، مى توان در راه اندازى پره هاى توربين كه ژنراتورها را به حركت در مى آورند، از آن برق توليد كند و از آن تاءسيسات روشنايى چراغها در هر جا ممكن مى شود، كلام آن حضرت هر چند در يك جمله ى كوتاه است ولى بيانگر مجموعه اى از مطالب مهم است كه آن ها سلسله مراتب به همديگر ربط دارند، مثل روشنايى از برق و برق از ژنراتور از چرخش پرده ها به توسط فراورده هاى آب سد و مسايل بعدى...؟
على (عليه السلام) اين شخصيت علمى و متفكر بزرگ در زمانى بود كه همواره مشكلات و نابسامانى اجتماعى و اخلاقى مردم بود و همواره با عده اى از جاهلان و بى خردان مخالف با خلافت آن حضرت، از هر گرشه و كنارى كارشكنر مى كردند و ديگر مهلت و فرصتى نبود كه آن حضرت بتواند كارهايى مهمتر در خدمت به اسلام و مسلمين انجام دهد و او پس از رحلت پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، روزگار سخت و تلخى را گذراند در حالى كه آن مردم، ميتوانستند با كمك آن حضرت، زمينه هاى علم و صنعت و ترقى را فراهم كنند و اگر آن روز واقعا همت مى شد و پايه هاى دانش و سازندگى را شروع و بپا مى شد، آيا مى دانيد كه امروز در چه وضعى از پيشرفت قرار داشتيم؟ و امروز كشورهاى اسلامى و مردم مسلمان ، سربلندتر از بقيه و در تمام زمينه ها جلودار بوديم ولى افسوس...؟
و باز هم درباره ى برق، سخنانى از آن حضرت داريم كه در مطلب كتاب بعدى خواهد شد.
نفت قبل از كشف
نفت يك ماده بسيار مهم و داراى خواص و منافعى در ابعاد گوناگون زندگى و مايحتاج مردم در تمام زمينه ها است و امروز بدون نفت و مشتقات آن، در واقع چرخ صنعت لنگ است و پيشرفت بدون آن ناقص و دشوار مى باشد. قرنها قبل از اين كه نفت كشف شود و مردم اين ماده حياتى را بشناسند، حضرت امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن، تعريف و توصيف بسيار جالب و خواندنى دارد:
و من اءوغل فى المعادن انتهى الى واد عظيم يجرى منصلتا بماء غزير: و هر كس كه درون و اعماق معادن زمين راه يابد و به پايان عمق آن رخنه كند، آن گاه به ميدانى بسيار وسيع خواهد رسيد كه در آن آبى فراوان است آبى با غلظت و داراى بئيى تند و زننده است.
1- لا يدرك غوره ولا حيله فى عبوره و من ورائه اءمثال الجبال من الفضه: كه اعماق و فراوانى آن (نفت) بحساب نيايد و نه راهى هست از گذشتن آن، و از آن سودهايى مثل كوههايى از نقره است.
2- تفكر الاءن فى هذا من تدبير الخالق الحكيم فانه اراد جل ثناؤ ه ان يرى العباد قدرته وسعه خزائنه: پس بينديشيد اكنون در اين پديده از آفرينش آفريدگار توانا و دانا، پس خداوند عزوجل مى خواهد قدرت و وسعت خزائن خود را به مردم نشان دهد.
3- ليعلموا اءنه لو شاء اءن يمنحهم كالجبال من الفضه لفعل: تا بدانند مردم كه خداوند اگر اراده كند، مى تواند براى تمامى آن ها، كوههايى از نقره قرار دهد. لكن لا صلاح لهم فى ذلك: ولى براى آن ها صلاح نيست در اين كار.
4- لاءنه لو فيكون فيها ذكر نا سقوط هذا الجوهر عند الناس و قبه انتفاعهم به: چون اگر چنين بود و آن ماده با اهميت در همه جا وجود داشت آن گها ارزش اين گوهر گرانمايه در ميان مردم دنيا سقوط مى كرد و در منافع اين ها كاسته مى شد.
5- و اءعتبر ذلك باءنه قد يظهر الشى ء الطريف مما يحديثه الناس من الاءوانى و الاءمتعه: و ارزش و اعتبار آن به اين است كه از آن ماده روان ((نفت)) ظهور پديده هاى بسيار است از آن چه را كه مردم مى سازد و به وجود مى آورند، مثل انواع ظرفها و انواع اجناس و اسباب و ابزارى كه لازم دارند)).
6- فمادام عزيزا قليلا فهو نفيس جليل، فاءذا فشا و كثر فى اءيدى الناس ‍ سقط عندهم و خست قيمته، و نفاسه الاءشياء من عزتها: پس تا زمانى و ارزشمند است كه آن كم باشد و در اين صورت اين ماده حياتى، بسيار نفيس و گرانقدر و مايه سود آورى است و اگر در دست مردم فراوان باشد، آنوقت ارزش آن پيش مردم كاسته و قيمت آن بسيار ناچيز و اندك مى شود.(82)
و اكنون به توضيحات متفرقه براى هر شماره توجه كنيم:
درباره ى وجود معادن در اعماق نفت در اعماق زمين خبر مى دهد و اين معادن در همه جا نيست و دسترسى به آن دشوار است، در حالى كه مردم آن زمان هيچ گاه براى كندن چاهى به عمق هزار متر، اقدام نكرده و ممكن هم نبود، پس مردم هم نبود، پس مردم به نفت هيچ گاه در گذشته دسترسى پيدا نكرده اند و امروز معلوم و مسلم است كه اين معادن در اعماق زمين است و براى به دست آوردن نفت علاوه بر افراد متخصص به دانش و شناخت نفت، نياز به ابزار و وسايل پيشرفته و فولادين لازم است و بدون اين ها كسى قادر نيست كه به اين معادن با ارزش برسد چون بنا به گفته آن حضرت و نظر اهل فن در زمان ما اين است كه اين ماده در درون اعماق زمين است و رخنه به آن بسيار مشكل مى باشد.
حضرت فرمود: در اين معادن آبى سفت و با غلظت است كه داراى بوى تند و زننده مى باشد، در حالى كه آنروز كسى نفت خام نديده و به آن آشنا نبود، و امروز دانستيم كه گفته آن حضرت درباره نفت، دقيقا با همين وصفيات است.
در زمان ما درباره ى مناطق نفتى در زير زمين، اصطلاحات ميدان نفتى به كارمى برند و آن حضرت اصطلاحات وادى به كار برده، وادى به معناى وسيعتر از ميدان است و اگر دقت كنيم مى فهميم كه به كارگيرى ميدان آن چنان درست نيست چون ميدان دلالت بر وسعت كمى دارد ولى اصطلاح وادى، منطقه و محدوده وسيعترى را براى نفت دلالت دارد و منطقى تر است چون منطقه اى كه سال، از آن نفت استخراج مى شود، حق آن نبود كه از كلمه ميدان استفاده شود بلكه وادى، لايق تر و به جا است.
2- گذشت و چشم پوشى از اين معدن مشكل است و در آن درنگ كردن كشنده و خطر است و دسترسى به نفت نياز به رخنه در اعماق بسيار است. و به جاى انديشيدن هم دارد كه چه استفاده هايى از اين معدن به دست مى آيد.
واقعا كه اين معدن چه گنج گرانبهايى است و آن كشورها كه نفت دارند و باصطلاح امروز نفت خيز، از اين ماده چه سود سر شارى نصيبشان مى شود، كه بنا به گفته آن حضرت سود آن همچنين با كوههايى از نقره برابر است و جالب اين جا است كه امروز نفت به عنوان طلاى سياه معروف است.
3- آن حضرت به ما مى گويد كه اين ماده آن قدر خوب و مهم است كه از تدبير و قدرت خداوند است كه براى ما نمايان و به دست ما رسيده و به حق جاى انديشمندان هم دارد كه در اين پديده پروردگار چه سود و خواصى نهفته است و دانشمندان بسيارى از كشورهاى پيشرفته در لابراتورهاى مدرن ، تلاش بسيارى كردند تا با تركيبات گوناگون شيميايى، نفت مصنوعى بسازند ولى پس از سالها تلاش، تحقيقات خود را بى سر و صدا كنار گذاشتند چون زحمات آن ها بى نتيجه بود.
4- آن حضرت مى فرمايد كه خداوند مى توانست در تمام دنيا، كوههايى از نقره و يا اين ماده حياتى را فراوان قرار دهد ولى بنفع مردم نيست كه اين چنين باشد و چه بسا نظر و تعادل امور مردم دنيا درهم مى شد چون همه ثروتمند مى شدند و خداوند صلاح را در اين باره واقعا درست و به جا است
5- آن حضرت مى فرمايد: اگر اين گوهر گرانبها در همه جا وجود داشت حتما بى ارزش مى شد، و امروز در اخبار جهان مى شنويم كه گاهى يك كشور نفت خيز، به محض اين كه مقدار بيشترى از سهميه معين خود، نفت استخراج و صادر كند، به همين علت شاهد سقوط قيمت و پايين آمدن نرخ آن در بازار جهانى هستيم، و سخنان آن حضرت به نحوى است كه گويى او در اين زمان براى ما از وضعيت نفت صحبت مى كند.
6- آن حضرت مى فرمايد ارزش و اعتبار اين ماده حياتى بدين جهت است كه از آن، به توسط مردم اشياء بسيارى پديد مى آورند مثل انواع ظروف و بسيارى از وسايل و ادوات و امكانات و نياز گناگون خود، و امروز ما شاهد به كارگيرى پلاستيك در همه چيز هستيم و در هر چه كه بنگريم مقدارى از اين ماده نفتى وجود دارد و اين پيش بينى يكى از عجايب سخنان آن حضرت است.
7- آن حضرت مى فرمايد تا زمانى كه اين ماده كم باشد عزيز و داراى قيمت و اهميت و گرانمايه است و اگر زياد شود از ارزش آن كاسته و نرخ آن هر لحظه به پايين تر سقوط مى كند، و هر چيز تا زمانى كه كم باشد عزيز و قيمتى است و نكاتى كه آن حضرت درباره ى نفت بيان نموده، امروز همان را احساس مى كنيم و او در آنزمان درباره ى نفت گفت و امروز مردم جهان را به خوبى مى شناسند و از جايگاه و ارزش آن با خبرند.
يكى از نكات جالب اين جا است كه آن حضرت در منطقه حجاز يا كشور عربستان سعودى، اين سخنان را فرمود كه امروز همين منطقه يكى از نفت خيزترين نقاط جهان است ولى افسوس كه قبر آن حضرت حتى به عنوان يك متفكر و دانشمند ملى بر پا نيست و ياد او كه مايه سربلندى و افتخار علمى براى مردم آن منطقه است متأسفانه حتى نامش را نمى شناسند و اگر هم بدانند بنا حق و بناروا و از روى جهالت، قبولش ندارند، و قضاوت را بعهدن عالمان و عاقلان دنيا واگذار مى كنيم؟
على (عليه السلام) نابغه علم و ابر مرد تاريخ
اگر كتابهاى علمى را كه از قديمى ترين نسخه از گذشته هاى دور بيابيم و آن ها را ورق بزنيم و درباره ى موضوع آشنايى مردم آن زمان از كره و جو زمين و علوم ديگر، جستجو كنيم؛ آن گاه مى فهميم كه مردم آن روز تا چه حد و چه اندازه به اين مسايل آگاهى داشتند. مثلا اگر حدود آشنايى مردم آن زمان درباره ى كره ى زمين، و حدود آشنايى مردم امروز را در اين باره مطابقت كنيم، آن گاه تفاوت بيحدى را مشاهده خواهيم كرد و اصلا دانش و اطلاعات علمى آن ها در مقابل امروز از صفر هم كمتر است.
و همچنين اگر تمامى اطلاعات علمى دانشمندان درباره ى كره و جو زمين از صد سال پيش و بر گرديم تا قديمى ترين نظريه هاى علمى و كهنه ترين كتاب را در يك طرف بگذاريم و در طرف ديگر بگذاريم و در طرف ديگر كلمات و گفته هاى حضرت (عليه السلام) را بررسى كنيم، آن گاه مى فهميم كه دانش على (عليه السلام) بسيار كاملتر و با موضوعات علمى فراوان در دسترس بوده و آن وقت بيشتر از هميشه اين مسئله بر ما ثابت مى شود كه پايه هاى علم و پيشرفت دانش امروزى از اسلام گرفته شده و پايه ريزى شده است و اگر حدود دانش و ابعاد آن را در ميان دانشمندان گذشته، درباره ى كره و جو زمين و مسايل ديگر بررسى كنيم، آن گاه اختلاف نظريه ها و به عقيده هاى گوناگون و متفاوت با همديگر آن ها پى خواهيم برد.
اگر عقيده و نظر حضرت على (عليه السلام) را با علم و دانش امروزى درباره ى كره و جو زمين و مسايل گوناگون ديگر، مطابقت بدهيم آن گاه مى بينيم كه دقيقا و صد در صد با همديگر مشابهت و مطابقت عجيبى دارد، كه اگر يك شخصى حضرت على (عليه السلام) را نشاسد و اين گفته هاى او را بخواند آنشخص جوزى فكر مى كند كه الان على بن ابيطالب (عليه السلام) زنده است و در يك جايى از دنيا مشغول تحقيقات و يا استادى است كه در دانشگاهى درس مى دهد.
ما دانشمندى در گذشته سراغ نداريم كه درباره ى كرو و جور زمين و علو متنوع نظريه بسيار داده باشد و اگر هم بيابيم، او نظريه هاى انگشت شمارى دارد كه علماى بعد از خود، آنها را تصحيح نموده و دانش امروزى آنها را به تكامل رسانده است، ولى يكنظريه سراغ نداريم كه حضرت على (عليه السلام) گفته باشد و مورد شك و ترديد يا تصحيح علماى بعد از خود قرار گرفته باشد و اگر روزى فرا رسد كه بينات علمى حضرت على (عليه السلام)، درباره ى علوم متنوع در يك كتاب بزرگ جمع آورى شود، آن گاه حيرت، و شگفتى جهانيان برانگيخته خواهد شد:
1 - تا كنون دانشمندى نبوده كه بدون اين كه وسيله سفر و مجهز به امكانات و اطلاعات علمى بوده باشد از جاهاى بسيار دور كه خود و ديگران هم نرفته باشند، آن گاه سخن از وضعيت آن جا بگويد.
2 - و يا اين كه او در زمانى زندگى مى كند آنوقت براى مردم از اتفاقهايى بگويد كه هزار و چهارصد سال بعد رخ مى دهند، و هر دو اين مورد به حقيقت قطعى برسد. يعنى همزمان از بعد مكانى كه تحولات وضع زمانهاى بسيار دور بعد از خود را آينده نگرى كند، اما حضرت على (عليه السلام) از مردم عادى مستثنى است و او بوضوح اين چنين بود، با آن كه در اين كتاب كوچك و به صورت مختصر، بياناتى از آن حضرت نقل شده، ليكن نكات بسيار مهمى را عاقلان و اهل خرد و انديشه، در صورت كمى تاءمل و تعمق، سبب مى شود تا به عظمت اين شخصيت والاى دين و دانش ‍ را در ابعاد وسيعتر، او را بهتر مشناسند، و اين موضوع، مسئله ساده اى نيست و آيا كسى مى تواند به اين مرتبه برسد؟، هرگز جز مردان خدا، كه آن ها را خداوند براى مردم برگزيد و آن ها با توفيق و هدايت و لطف الهى، به اين جايگاه رفيع رسيده اند و على (عليه السلام) فرد بى همتايى بود كه عمق باطن قرآن را دريافت، و از درياى بيكران علوم و سر و اسرار نهان قرآن باخبر شد، و از آيات قرآن كه كلام الهى است تغذيه مى شد، كلام على (عليه السلام) نشان دهنده عقل و شعور و دانش اوست، و هر آن چه را كه بر زبان مى آورد، گويى تكرار آيات قرآن است همان گونه كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اءنا مدينه العلم و على بابها تنها اوست كه دروازه شهر علم دانش من است.
مردم در آخر الزمان
پيشوايان و بزرگان دين و آيين ما، آن ها كه از موجودات نامرئى باخبرند و آن هايى كه از فضا جو و آسمان ها باخبرند، و آن هايى كه از اعماق علوم آگاهند، حتما و به يقين درباره ى وقوع حوادث و از احوالات آينده ى بسيار دور هم باخبرند.
ابعاد علمى آن ها براى ما معلوم است و حال ببينيم بعد زمانى آن ها را، يعنى پيشبينى آنها درباره ى امروز كه زمان ما است، و از آن تاريخ بيش از هزار و چهارصد سال گذشته و از اوضاع و احوال امروز، براى مردم زمان خود چه گفته اند؟؟ كه اين هم يكى از عجايب و دلايل حقانيت آن هاست، آن ها را خداوند براى مردم برگزيدند تا مثال درستى و درستكارى باشند و الگويى براى خوبى ها و انسانيت و شرافت، و راهنمايى خير و سعادت دنيا و آخرت ما باشند.
حضرت على (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى خود در اوصاف و احوال مردم در آخر الزمان مى فمايد:
احفظ فان علامه ذلك اذا اءمات الناس الصلوه. حضرت به حاضران فرمودند: در هوش و ذهن خود بسپاريد كه نشانه هاى آنروزگار اين چنين است، اگر هر آينه مردم نماز خواندن را برانداختند.
و اءضاعوا الاءمانه و آن گاه كه امانت دارى ضايع شود و نبودن افراد امين.
و استحلوا الكذب و آن گاه كه دروغ پردازى و جو سازيهاى دروغين به چشم مردم روا و پسنديده شود.
واخذوا الرشا و آن زمان كه رشوه گيرى رسم رايج و مسئله معمولى شود.
و شيد و البنيان و آن زمان كه مردم ساختمانهاى بزرگ و ديدنى بر پا مى كنند
باعوا الدين بالدنيا ديندارى را به خاطر دنيا فروختند و به كنار گذاشتند.
و استعملوا السفهاء در تمام زمينه ها دوستى و همنشينى و همكارى، آن ها با سفيهان و بى خردان و افراد تهى مغز مى گذرانند
و شاوروا النساء و در تمام اوضاع و احوال با زنان همعقيده و همراهى و كارها را به آن ها واگذار مى كنند و زمام امورشان به دست زنها مى افتد يعنى آن طور كه آن ها بپسندند. همانطور بايد بشود.
و قطعوا الارحام و آن زمان خويشاوندى و مسئله فاميل و خانواده از بين مى رود. و مردم نسبت بهمديگر بى اعتنا ميشوند.
و اتبعوا الاهواء و آن زمان مردم مدام پيرو هوى و هوسها مى شوند.
و استخفوا بالدماء مردم آن زمان نسبت به قتل و خون ريزى ها، بى اعتنا و به آن اهميتى نمى دهند.
و كان الحلم ضعفا و آن زمان صبر و بردبارى در ميان مردم ضعيف مى شود.((يعنى رواج خشونت و بى حوصلگى و عصبانيت)).
و الظلم فخرا زور و ستمكارى و قلدرى كردن مايه فخر و سربلندى مى شود.
و كانت الامراء فجره و آن زمان بزرگان و دولتمردان و اميران، همه در فساد كارى علنى و آشكارند.
و الوزراء ظلمه آن زمان وزيران همه ظالمند.
و العرفاء خونه و آن زمان چهره هاى سرشناس و شخصيت ها، همه خيانت كارند.
و القراء فسقه با سوادان و خوانندگان همه فاسد و لا ابالى و بى بند و بار مى شوند.
و ظهرت شهادت الزور و آن زمان گواهى و شهادت به ناحق و ناروا دادن، آشكار مى بينى.
و استعلن الفجور و آن زمان فحشا علنى مى شود و در ميان مردم ظاهر و نمايان مى بينى
و قول البهتان در تهمت و افترابى اهميتند.
و الائم و الطغيان گنه كارى و طغيان كردن در ميان مردم مشاهده مى شود.
و حليت المصاحف و آن زمان قرآن ها زيبا و خوش نقش نگار مى شود.
و زخرفت المساجد و آن زمان مسجدها آراسته و پر رزق و برق است.
و طولت المنار و آن زمان گلدسته هاى مساجد بلند و باعظمت مى شود.
و ازدحمت الصفوف و آن زمان اجتماعات مختلف مردم بسيار است.
و اختلفت الاهواء هوى و هوسها بسيار و سر گرميها متنوع مى شود.
و نقضت العهود و پيمانها و سنت ها از هم گسسته و مردم نسبت به همديگر بى وفا مى شوند.
و شارك النساء اءزواجهن فى التجاره حرصا على الدنيا و آن زمان زنها با مردان خود در كار و تجارت مشاركت مى كنند، از حرص و ولعى كه به دنيا دارى دارند.
و علت اءصوات الفساق و استمع منهم و آن زمان صداى خوانندگانى فاسد، همه جا را فرا خواهد گرفت و با خوانندگى آن ها فساد را توسعه و هوسهاى مردم را تحريك مى كنند و مردم مدام به صداى اين خواننده ها گوش فرا مى دهند.
و كان زعيم القوم اءرذلهم و آن زمان مى بينى كه بزرگان و سردمداران مردم از پست ترين افراد جامعه هستند
و اتقى الفاجر مخافه شره و آن زمان مردم از ترس افراد فاسد و بى شرمى، پرهيز و به او احترام مى كنند.
و صدق الكاذب و آن زمان مردم باور دارند سخنان دروغ پردازان را و يا از روى ناچارى حرفهاى او را تاييد مى كنند
و اءؤ تمن الخائن و آن زمان افراد خيانت كار به مال و ناموس، مردم او را فرد مطمئن مى دانند و لا ابالى هستند.
و اتخذت القيان و المعازف و آن زمان مردم مطرب مى شوند و انواع آلات موسيقى را به كار مى برند.
و لعن آخر هذه الاءمه اءولها و آن زمان دشنام دادن و ناسزاگويى در ميان مردم، به اين و آن و از گذشتگان رواج و طبيعى مى يابد.
و ركب ذوات الفروج السروج و آن زمان زنهاى هوسباز بر سواريها سوار شوند و بتازند و خودنمائى كنند و تشبيه النساء بالرجال و آن زمان كه زنها خود را همچون مردان در آورند ((از لحاظ لباس و آرايش و رفتار و كردار و غيره)).
و الرجال بالنساء و آن زمان كه مردان خود را همچون زنان در آورند ((ظريف و لطيف و ملوس بنمايانند خود را همچون دختران و زنان و همچون آن ها لباس و آرايش و رفتار كنند)).
و شهد شاهد من غير اءن يستشهد و آن زمان كه مردم بدون آن كه چيزى را ديده باشند به آن شهادت و گواهى مى دهند كه اين چنين است و يبه ناحق آن چنان بود.
و تفقهوا لغير الدين و آن زمان دقت و تحقيق نمى كنند براى دين و آيين خود و تنها مسايل مادى و اءهداف دنيايى را دنبال مى كنند.
و آثار اعمل الدنيا على الآخره و آن زمان مردم توان و تلاش خود را مدام براى دنيا و هوسهاى آن مى كنند، به حدى كه آخرت را فراموش ‍ خواهند كرد و به آن بى اعتنا هستند.
و لبسوا جلود الضاءن على قلوب الذئاب و لباس از چرم گوسفند بر تن خود مى كنند و در حالى كه دلهاى آن ها همچون گرگ درنده است
و قلوبهم انتن من الجيف و دلهاى آن ها گنديديه تر از لاشه كردارى متعفن است.
و امر من الصبر و تلخ ‌تر از زهر كشنده است.
فعند ذلك الوحاالوحا پس در آنوقت و آن زمان واى واى كه مردم به چه حال و روزى خواهند بود.
العجل العجل آن زمان فرياد بر خواست از دل مردم همواره از فرياد رسى خواهد بود و انتظار گشايش و توقع فرجى در حال و كار خود دارند.
و اقترب الموعود و آن گاه است كه لحظه پيش بينى شده يعنى ظهور حضرت مهدى (عج)نزديك خواهد بود.
((بله اين همه به هم ريختگى و آشفتگى نشانه ضعف و زوال ايمان مردم است و طبعا نتيجه آن فساد و ظلم و بيداد همه جا را فرا خواهد گرفت)) و اكنون وقت آن است كه لحظاتى بينديشيم تا ببينيم كه چه مقدار از اين اوصاف در ما هست؟ و ما جزو كدام مردمى هستيم كه چند تا از آن پيش ‍ بينى ها، شامل ما هم مى شود؟ و اميدواريم كه در اين زمانه پر فتنه و آشوب، هيچ كدام از گفته هاى آن حضرت كه براى زمان ما پيش بينى نموده، اين اوصاف در رفتار و كردار ما نباشد و انشاء الله جزو صالحين و ياران لايق و شايسته آن حضرت باشيم.

afsanah82
07-22-2011, 10:25 AM
پيشرفت و ساده شدن ارتباطات در آخرالزمان
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) از پيشرفت علم و صنعت زمان ما، براى مردم زمان خود، تعريف و توصيف بسيار نموده و از آنجمله، اين است كه وقتى آن حضرت اين حديث را بيان مى فرمود، باعث تعجب و حيرت حاضران شده بود و شايد كسانى هم در آن جا بودند كه تصور و باور كردن اين حرفها برايشان مشكل بود، به هر حال امروز همان زمانى است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش بينى كرده و ما اكنون شاهد و ناظر اين پيشرفتها هستيم.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و الذى نفس محمد بيده لاتقوم الساعه حتى يكلم الرجل شراك نعله سوطه مما فعله اهله ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به آن كسى كه جان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در دست او است، زمانى فرا مى رسد كه بند كفش و دسته تازيانه و چوب دستى، با مردم صحبت مى كردند و اين ها اورا از كارهايى كه همسرش در خانه انجام مى دهد با خبر مى سازد))(83)
پيشرفت و صنعت زمان ما بقدرى وسيع است كه تمام وسايل و امكانات مايحتاج مردم، در همه ى موارد، براى رفاه زندگى، كاملا مهيا و ساخته شده است به طور مثال يك فرد در هر كجا كه باشد با وسيله ارتباطى كه همواره دارد و آن وسيله چه در دست و يا در كفش و يا در كمربند و يا در مچ دستش ‍ و يا به دسته كليد وى نصب شده، هر لحظه زنگ آن بصدا در مى آيد و به او مى گويد كه در منزل شما چه خبر است يعنى همسرش از كارى كه انجام داده و يا در هر وضعيتى كه هست باخبرش مى كند.
امروز در كفش و تازيانه و چوب دستى، دستگاه مكالمه جاسازى نشده، چون نيازى به آن نيست و اگر لازم بود اين كار را مى كردند و اين چيز مهمى نيست در مقابل اين همه وسايل و امكانات پيشرفته و مدرن ريز و درشت از همه نوع وسايل مخابراتى و صوتى براى مكالمه و غيره كه ساخته شده و مورد استفاده مردم قرار دارد و منظور آن حضرت كه در كفش و چوب دستى و تازيانه و كمربند، جاسازى مى شود آن قدر ساده و پيش پا افتاده است كه دلالت و كنايه از ناچيز بودن اين موارد ياد شده مى باشد، در مقابل وسايل و امكانات بسيار مهمتر و پيچيده تر كه بشر آن را خواهد ساخت.
امروز راديوهاى بسيار كوچكى ساخته شده كه در لا به لاى ساعت دستى، آن را جا سازى كرده اند و به توسط اين راديو، از اخبار دنيا باخبر مى شويم و امروز دستگاه بى سيم بسيار كوچكى كه به صورت دكمه پيراهن يك جاسوس ساخته شده و امثال اين ها را مى توان در هر جا به صورت پيدا و ناپيدا نصب و جاسازى شوند.
و اين سخن پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در زمانى بيان شده كه مردم از وسايل ساده دانش و صنعت غافل و بيخبر بودند، و در ضمن بايد بدانيم كه واقعا جراءت بسيار لازم است تا اين كه آن حضرت در آن زمان اين چنين بگويد چون شايد مواجه با ناباورى مردم و چه بسا به آن حضرت در مقابل اين حرفها نسبت جنون داده مى شد، چون اين سخنان آن حضرت براى مردم آن زمان بسيار عجيب و غير قابل درك و تصور بود، و ذهن مردم دچار بهت و ناباورى مى گشت، لذا آن حضرت وقتى كه اين وضعيت را مى ديد ناچار بود كه سوگند ياد كند كه حتما اين وضعيت به وجود مى آيد، براى اين كه مردم اينحرفها را شوخى نپندارد و باور كنند كه اين طور خواهد شد، و آيا امروز براى صحت و درستى كلام آن پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، جاى شك و ترديد براى ما وجود دارد؟ از روى دلايل و قراين مجموعه ى سخنان آن حضرت، درباره ى پيش بينى اوضاع و احوال زمان ما، مى توانيم بفهميم كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) خيلى چيزها را مى دانستند و بيان نكردند، منتهى با ملاحه و احتياط گاه به گاهى در لابه لاى سخنان خود، نكاتى مهم را گوشزد كند و نه همه چيز را، چون احتمال ناباورى مردم و عدم درك آن ها به خاطر نبود علم و صنعت در آن زمان، چه بسا مشكلاتى را متوجه آن حضرت مى شد و به حق چه نيكو و به جا است كه مى شنويم و مى گوييم كه اءشهد اءن محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) شهادت و گواهى مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به حق فرستاده ى خداست.
در آخر زمان مردم از راه دور همديگر را مى بينند.
آيا مى توانيد درباره ى پيش بينى كنيد كه تا 24 ساعت آينده چه اتفاقى مى شود و آن چگونه و به چه شكلى و در كجا رخ مى دهد؟.... هرگز!!
يكى از پيش بينى هايى كه امام صادق (عليه السلام) در هزار و سيصد سال پيش از پديد آمدن وضعيتى، آن هم با يقين تام اعلام نموده، و اكنون پديدار شده است.
ان المؤ من فى زمان القائم و هو بالمشرق ليرى اءخاه الذى فى المغرب، و كذا الذى فى المغرب يرى اءخاه الذى بالمشرق.
به يقين بدانيد كه در زمان حضرت قائم، يك فرد كه در مشرق زمين است، برادر خود را كه در آن سوى مغرب زمين است خواهد ديد و همچنين آن كه در مغرب است برادر خود را كه در مشرق است مى بيند.
از اين پيش بينى دو نكته ى مهم از آن حضرت، دانسته مى شود يكى اين كه نوع حادثه و چگونگى آن كه در آينده رخ مى دهد، و دوم تبيين زمان وقوع حادثه - و اكنون مى بينيم كه اين دو نكته در كلام آن حضرت به حقيقت پيوسته و زمان ما كه مردم بنا به نشانه هاى بسيارى از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ما، به آن دوره ى آخر الزمان گفته مى شود.
و در حال حاضر آن قدر دم و دستگاه سمعى و بصرى زياد و متنوع است كه در حداءقل، معناى كلام امام را اگر بخواهيم تصور كنيم، همين راديو و تلوزيون و تلفن و موبايل و غيره مى باشد، كه در آن صدا و تصور كسى را مى شنويم و مى بينيم كه او در آن طرف زمين است و مراد از اين كه دو نفر يكى در غرب و يكى در شرق دنيا همديگر را مى بينند و حرفهاى همديگر را مى شنوند، همين امكانات پيشرفته ى سمعى و بصرى موجود است. و اينكه بيش از هر زمان ديگر، معناى كلام آن حضرت را بهتر مى فهميم و به خوبى اين وضعيت را مى بينيم، ولى اگر صد سال پيش، كسى گفته هاى امام صادق (عليه السلام) را مى گفت، باور كردن و حتى تصور آن كه چگونه اين چنين چيزى ممكن است بوجود بيايد، اين را بعيد مى دانستند در حالى كه آن حضرت هزار و سيصد سال پيش، اين موضوع را بيان نموده و موضوعاتى از اين قبيل وجود دارد كه بعد از اين ياد آورى خواهند شد.
شايد كسى بپرسد كه صحت و درستى كلام آنحضرت، اكنون به حقيقت رسيده و او هر چه گفت، درست بود، ولى چرا نوع دم و دستگاه و حجم و شكل آن وسيله سمعى و بصرى را تعريف نكرد؟
اگر امام صادق (عليه السلام) به مردم آنروز، بيش از اين توضيح مى داد، حتما با مشكلات بسيارى روبرو مى شد چون مردم آنروز نميتوانستند بفهمند و تصور كنند كه راديو و تلوزيون و تلفن و موبايل چيست و بگويد كه اين ها داراى كليد و آنت و سيم و كابل و نقشه و سيستم و ديجيتال است و... اين اصطلاحات را كسى نشنيده بود، لذا ممكن بود كه امام مورد سئوال و شك و تريد قرار بگيرد و چه بسا مردم حرف هاى آن حضرت را غير معقول مى پنداشتند، و آن حضرت ناچار بود بسيار خلاصه و زود گذر آن هم در لابه لاى سخنان و موضوعات ديگر بيان كند.
بالا آمدن سطح آب در آخرالزمان
روزى دوستان و علاقمندان امام حسن عسگرى (عليه السلام) در كنارش ‍ نشسته بودند و سؤ الهاى مختلفى از او مى پرسيدند، شخصى از امام پرسيد، تا بكى به انتظار فرج ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم؟ آن حضرت در جواب فرمودند:
اذا ظهر الماء وجه الاءرض (84) آن گاه كه آب بر زمين بالا بيايد)) امروز زمزمه گرم شدن تدريجى كره ى زمين به عللى و از آن جمله تخريب لايه ى اوزون در همه جا شنيده مى شود. عده اى از دانشمندان و كارشناسان ادعا مى كنند كه سالى نمى درجه و هده اى ذيگر مى گويند پنج سالى يك درجه فارنهايت، همواره كره ى زمين گرم تر مى شو، و هر چند وقت، راديو و تلوزيون و روزنامه ها، خبرى جديدى از گرم شدن كره و ذوب شدن روز افزون يخهاى قطبى موضوعاتى منتشر مى شود پس با چنين شرايطى به نظر مى رسد كه هم اكنون قطبها به علت فزونى دماى گرما در آن جا، كوههاى يخى در حال ذوب و رها شدن تدريجى هستند و اگر روزى فرا رسد كه گرما به حد بالاتر برود، آن گاه باعث ذوب شدن بسيارى از كوههاى يخى منجر مى شود و به اين دليل بيشتر زمينهايى كه سطح آن ها پايين تر است حتما به زير آب خواهند رفت و حتى دانشمندان، بيشترين مناطقى را كه به زير آب فرو مى روند مشخص كرده اند و با محاسبه روى اين وضع، پيش بينى مى كنند كه بسيارى از نقاط خشكى قاره ها و جزاير مثل كشور ژاپن و هلند و غيره به زير آب فرو خواهند رفت.
آيا اين سخن امام عسگرى (عليه السلام) تنها براى آن فرد بود يا پيامى از او براى ما كه در شرف وقوع اين وضعيت هستيم؟ يعنى شاهد گرم شدن تدريجى و ذوب شدن يخهاى قطب ها هستيم و آيا يك انسان معمولى مى تواند اين گونه پيش بينى كند و پس از هزار و سيصد سال، اين گونه به حقيقت برسد؟ جوابش به عهده شما است؟
يك حرف با دو نشان
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى آخر الزمان: انسياب الترك عن الاسلام.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى يكى از نشانه هاى آخر الزمان فرمودند: ((آن گاه كه مردم سرزمين ترك از اسلام كناره گيرى كنند)). اين كلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) درست در زمانى بيان شد كه اسلام هنوز به منطقه تركيه نرسيده بود ولى بيان شد ولى پس از رحلت آن حضرت يعنى دهها سال بعد، كه اسلام هنوز به منطقه تركيه نرسيده بود ولى پس از رحلت آن حضرت يعنى دهها سال بعد، اسلام وارد آن جا شد و با مرور زمان كم كم تمام آن منطقه به اسلام گرويدند و پس از آن بود كه منطقه تركيه بيش از هزار سال به عنوان يك كشور مقتدر اسلامى حكومت داست و در طى اين دوره، آن منطقه روز به روز بر رونق و پيشرفت و صنعت و تمدن شكوفايى نايل شد و قرنها روز به روز بر رونق سر زمين علم و ايمان و مركز آثار باستانى بسيار باشكوه و بى نظير از آن ها بر جاى مانده كه همه ساله مورد بازديد صدها هزار نفر از گردشگران است و تمام نواحى يعنى كشورهاى اطرافش تحت تاءثير آن ها قرار گرفتند و به اسلام گرويدند، اين يك طرف قضيه است و از طرفى ديگر، اكنون كه زمان حاضر است مى بينيم كه دستهاى پليد صهيونيزم در آن منطقه رخنه كردند و همين سبب شد كه آن ها با برنامه هاى انحرافى و تبليغات سوء و به خصوص با برنامه هاى تلوزيونى و مجلات و سر گرميهاى مغرضانه، باعث تخريب اعتقاد و ضعف ايمان آن ها گشته و امروز در آن جا شاهد رواج و گسترش ‍ فساد و بى دينى روز افزون هستيم و رفته رفته مردم آن سامان، اسلام كه دين رايج آن ها بود به كنار گذاشته و معتقدات ضد دينى در آن ها رو به افزايش ‍ است و اكنون صحت كلام پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بهتر در مى يابيم كه فرمودند از نشانه هاى دوره آخر الزمان، مردم سرزمين ترك از اسلام كناره گيرى مى كنند و در واقع پيش بينى آن حضرت درباره ى تركيه، كه بعدها به يك مملكت اسلامب مبدل شد خود يك معجزه از آن حضرت بود و معجزه ى دوم آن حضرت براى امروز كه به وجود آمد وضعيت پيش ‍ بينى شده كه امروز دقيقا همان طور شده است.
اسلام و مسلمانى در آخر الزمان
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): ان الاسلام بداء غريبا و سيعود كما بداء، فطوبى للغرباء. پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند كه اسلام در آغاز شكل گيرى و پيدايش، غريب و تنها بود و همچنين در آخر الزمان اسلام به اين وضعيت باز مى گردد، پس خوشا به سعدات آن عده كم و تنها و غريب در هر دو زمان)). بله مسلمانان در آغاز شكل گيرى اسلام، عده آن ها بسيار كم بود و در مقابل، درگير با سختى ها و مشكلات انبوه، روبرو بوده اند، چون در آن زمان همه ى مردم كافر و عده اى مشرك و يا بت پرست و متحجر و جاهل و بى سواد و بى رحم بودند و قرنها بود كه مردم اين چنين ساخته شده بودند و به اين وضع عادت داشتند و آن گاه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نداى توحيد و آيات قرآن را براى مردم مى خواند، مردم متعجب از اين برنامه ها و حرفهاى جديد بودند و اين ها را مغاير و متضاد با كيش و رسومات خود مى دانستند، لذا دست به اذيت و آزار و خشونت و تهديد و ارعاب و گاهى راه جنگ را پيش ميگرفتند و آن عده بسيار كم كه دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را پذيرفته بودند به ناچار و از ترس دشمن، ايمان و اعتقاد خود را به اسلام پنهان مى كردند چون از هيچ بلا و گرفتارى آن جاهلان بى خبر در امان نبودند و در ميان آن مردم واقعا غريبانه و مظلومانه روزگار سختى را گذرانيدند و پس از آن بود كه كم كم و با تحمل مشكلات و قلم و سخن و جهاد و مباره و با مرور زمان به توسعه و افزايش مسلمانها منجر شد و پس از آن بود كه موفق به تشكيل دولت اسلامى قدرت يافتند، لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) اين موضوع را ربط به وضعت مسلمان در آخر الزمان تشبيه كردند چون در اين زمان مى بينيم كه بيشتر مردم مسلمان در همه جاى دنيا بر اثر يوغ پليد استعمارى و هجوم فرهنگ غربى كه حاصل آن بى بند بارى و فساد و گسستن مردم از تاريخ با شكوه خود و به هم ريختن كانون گرم سالم و با صفاى خانواده و عدم احساس و مسئوليت در قبال دين و آيين و وطن و ميهن خود هستند و روز به روز ضعف ايمان و زوال اعتقاد پاك و مقدس الهى در ميان مردم را مشاهده مى كنيم، و عده ى مسلمانان واقعى كه ايمان راستين دارند، روز به روز در ميان اين مردم بى دين شده كم مى شوند و احساس ضعف و تنهايى و غريبانه، روزگار خود را مى گذرانند و همواره اين ها درگير رفتار و كردار ناپسند و غير اسلامى مردم منحرف شده و دولتمردان فاسد و عياش مزدور غرب و صهيونيزم و از هيچ آزار جسمى و روحى بى نصيب نيستند.
و باز پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد:
سياءتى زمان على امتى لا يبقى من القرآن الارسمه، و لا من الاسلام الا اسمه، يسمون به وهم ابعد الناس منه مساجدهم عامره و هى خراب من الهدى .(85)
زمانى بر امت من مى خواهد آمد كه از قرآن كريم جز خط و نقش و نگار نماند، و از اسلام نماند جز اسم آن، و مردم به اصطلاح و ظاهر مسلمانند ولى آن ها از اسلام به دورند، مسجدهاى آن ها با بناهايى بزرگ و با شكوه ظاهر آباد است ولى از هدايت و اصلاح مردم، خراب و بى خاصيت و بى اثر است .
بله امروزه همان زمان است كه شايد در آينده هم وضع بدتر از اين خواهد شد، مى بينيم كه قرآن كتابى خوش نقش و نگار در ميان خانه هاى اين مردم بسيار ديده ميشوند و مردم به اصطلاح مسلمانند ولى رفتار و كردار آن ها مغاير و متضاد با اسلام است، مسجدها آباد و پر رزق و برق است و ديگر جايى نيست كه انسان ساز و پايگاه رشد، اعتقاد و ايمان مردم بوده باشد. و الحمدلله ايران اسلامى مستثناى از بقيه كشورهاى به اصطلاح اسلامى است كه باز هم بسى اميد و خوشبختى است.
در آخر الزمان علم و دانش و جهل و فساد به اوج مى رسد.
يكى از بيانات حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى مردم آخر الزمان و اوضاع و احوال و امور دنياى آن ها اين چنين پيش بينى نموده است.
قال النبى فى اءوضاع آخر الزمان پيمابر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى اوضاعى كه در آخر زمان رخ مى دهد فرمودند. قال فاءوحى الى ربى عزوجل فرمودند كه از پروردگار عزوجل درباره ى اوضاع آخر الزمان پيامهايى به من رسيد. يكون ذلك اذا رفع العلم .
آخر الزمان زمانى است كه دانش و پيشرفت بشر به سطح بالايى مى رسد. و پس از آن صنعت رو به افول ميرود
وظهر الجهل و همزمان با آن جهالت مردم بيش از هميشه آشكار مى شود.(86)
نكته: جهالت يعنى نادانى و نادرستى در رفتار و كردار است، خواه علم و دانش در هر حد توسعه كند، امروز جهان ما در سطح بالايى از پيشرفت علوم و توسعه تكنولوژى و ابزارهاى مدرن است، درست در همين حال مردم غرق در فساد و فحشا و بى بند و بارى هستند كه اثرات بد و نا مطلوب آن بسيار است و از جمله آن ها فرو پاشى كانون گرم خانواده و زوال بهترين سنت هاى اخلاقى، و انحطاط مدام در حال گسترش است همان گونه كه دانش و پيشرفت وسايل و دستگاه ها همواره در حال مدرنيزه تر شدن مى باشد، ميبينيم ملتها به تدريج با كاسته شدن نسل آن ها مواجهند و كم تر شدن عده آن ها و تاريخ پرشكوه گذشته آن ها در حال زوال است و كم كم تا آن جا مى رسد كه ياد و يادگارى از آن ها بر جاى نماند و اين آخرين شيوه و طرح نقشه يهوديان جهان است كه با پديد آوردن اين وضعيت، دنيا را از مردم خالى كنند تا كره ى زمين به تنهايى و بدون رقبت، در اختيار صهيونيزم قرار بگيرد همان گونه كه امروز، امريكا اين ابر قدرت، در قبضه آن هاست و اروپا هم بدون آن ها آب نمى خورند براى همين است كه صهيونيزم اصرار دارند كه فساد و فحشا را در تمام زمينه ها رواج و گسترش دهند و به اصطلاح آن ها تا صد سال ديگر يعنى با گذشتن دو الى سه نسل آينده، كشور ها كاملا از مردم خالى شود يعنى نه مسلمانى و نه مسيحى و نه پيرو اديان ديگر، البته ايران اسلامى ما الحود الله از آن ها مستثنى است ولى هر جاى دنيا را در نظر بگيريم دقيقا دچار همان وضعيت نامطلوب هستند و اين وضعيت كاملا قابل لمس است، و امروز همان زمان است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر از پيشرفت و توسعه علم و صنعت همزمان با گسترش فساد و تباهى براى مردم زمانش تعريف نموده و همچنين براى ما هشدارى است كه بايد از آن با سلامتى دين و اخلاق شايسته، روزگار خود را به پاكيزگى بگذرانيم.
و كثر القراء و اءفزون شدن با سوادها كه نشانه توسعه سطح دانش ‍ است.
و قل العمل و همزمان با آن از علم كردن خبرى نيست. از صلح و عدالت اجتماعى و دمكراسى در دنيا زياد گفته مى شود، ولى مى بينيم كه هر روز بر دامنه فساد و تباهى و فتنه و آشوب و جنگ ها و خون ريزى ها، در اين جا و آن جاى دنيا در حال گسترش است.
و كثر الفتك و بسيار شدن ظلم و ستم و هتك حرمت ها.
و كثر الشعراء و بسيار شدن شاعران ياوه سرا.
و حيلت المصاحف و بسيار قشنگ شدن قرآن ها و كتاب ها
و زخرفت المساجد زيبا و آراسته شدن مسجدها.
و كثر الجور و الفساد و بسيار شدن ظلم و ستمكارى و گسترش ‍ فساد
و ظهر المنكرت و امر امتك به و آن زمان آشكار شدن منكرات و فحشا، و مردم در اين زمينه همواره همديگر را تشويق و يارى و توصيه مى كنند.
و نهوا عن المعروف مردم آن زمان همديگر را از انجام كارهاى خوب و ديندارى باز مى دارند و سبب منحرف شدن هم مى گردند
و اكتفى الرجال بالرجال و النساء مردها با مردها در تمام زمينه ها به همديگر اكتفا مى كنند و زنها و زنها به همديگر ارضا و پسنده مى شوند
دولتمردان و هواداران آن ها اين چنين مى شوند.
و صارت الاءمراه كفره دولتمردان و آن ها كه زمام امور مردم را به دست و عياش اند.
و اوليائهم فجره كار گزاران و اطرافيان و پيروان آن ها، همگى فاسد و عياش اند.
و اعوانهم ظلمه و يارى دهندگان آن ها از هر لحاظ كه باشد همه ستمكارند و ظلم سهيمند.
و ذو و الراءى منهم فسقه افراد معروف و چهره هاى سر شناس و سخنگويان آن ها همگى مى فهمند فاسد و بى بند بارند، وقتى كه اين پيش ‍ بينى ها رابا دقت بخوانيم آن گاه مى فهميم كه وضعيت مردم اين زمان، هر چند كه در لفافه رزق و برق است و كسى متوجه عاقبت بد و شوم آن نمى شود مگر آن ها كه هر چيز و هر كارى را با نتيجه گيرى و دور انديشى در نظر مى گيرند، در مى يابند كه وضعيت امروز را اگر اين گونه توسعه يابد مردم، اينده اى صالح و سالم نخواهند داشت و عواقب هولناكى دارد كه اين خوشى و هوسرانى، آنى و زود گذرها، ارزش آن را ندارد، در واقع با مصالح و منافع لحظه اى و كوتاه مدت خودمان، آينده اى با سر نوشت ناخواسته و نامطلوب مواجه خواهند شد و مقدمات و زمينه هاى تخريب، شرايط وضعيت آينده را به دست خودمان در حال به وجود آوردن هستيم.

afsanah82
07-22-2011, 10:25 AM
سوسولها عامل فساد و تباهى در جامعه اند
سوسوليزم يك پديده خطرناك و آفتى سرايت كننده همچون وبا است و متأسفانه اين روزها در كشور اسلامى ما مى بينيم كه سوسوليزم اين فحشاى خزنده در حال توسعه و گسترش است و اين وباى فراگير يك نوع آفتى است كه درمانش مشكل است چون اثرات بد خود را به جاى مى گذارد و پس از آن هيچ آبى آن را پاكيزه نمى گرداند و از اثرات بد سوسولى آن است كه هر جوانى دختر يا پسر در آغاز اين كار، به قصد سرگرمى و تنوع و دلخوشى، با عنوان مد وارد صحنه كوچه و خيابان مى شود و بدون اين كه متوجه شود، با مرور زمان كم كم از فساد و فحشاء سر در مى آورد و خود نيز به يك مهره و عامل ترويج و گسترش اين آفت در جامعه تبديل مى شود، يك سوسول همواره با پيروى از مدهاى جور و آجور غربى منجر به تغيير در رفتار و كردار ناشايسته اى مى شود كه مردم را به بى بند و بارى و لا ابالى گرى و بى غيرتى دگرگون و تغيير مى دهد و علاوه بر همه ى اين ها سوسليزم زمينه سياه و ناسالمى است كه ايمان و اعتقاد با آن سازش ندارد و سوسولى كه قطعا از غرب آمده و در پس پرده و به صورت نامرئى دست پليد و پرقدرت صهيونيزم در كار است كه تنها قصد و نتيجه گيرى كه مى خواهند آن است كه تضعيف و تخريب اعتقاد و ايمان نسل آينده شود.لذا پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم درباره ى آخر الزمان و گسترش فساد و فحشاء و پيامدهاى بد آن را به مردم گوشزد كردند تا بنويسند و ما مردم اين زمان بخوانيم و دقت كنيم و بهوش باشيم كه دشمن در كمين است و با سرگرميهايى كه به نام عشق و صفا كردن، زوال ما و تاريخ باستانى و اسلام عزيز و نابودى مملكت قدرتمند ما را مى خواهند و در انتظار قبضه كردن سرنوشت ما اميدوارند.
در كتاب علل الشرايع آمده است كه حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد كه شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او مى فرمود:
لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهين من النسا بالرجال.
خداوند لعنت مى كند آن مردانى كه خود را به صورت زنان نمايان مى سازند.
و همچنين زنانى كه خود را به صورت مردها در رفتار و كردار نمايان مى كنند.
و همچنين پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) باز هم در جايى ديگر فرموده اند:
اءخرجوهم من بيوتكم فانهم اءقذر شى ء. اين ها را از خانه هاى خود بيرون كنيد كه به يقين اين ها كثيف ترين و پليد ترين هستند.
و باز هم پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بد گويى از اين ها مى فرمايد: مثل هؤ لاء فى اءمتى اءنه لم يكن مثل هؤ لاء فى اءمته الا عذبت قبل الساعه. مثل اين ها در امت من همچون آن ها كه در هر امت پيامبرى بودند و خداوند با عذاب و بلاها نابودشان ساخت.
و از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه على (عليه السلام) فرمودند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او گفته است كه خداى عزوجل به يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه به مؤ منين و پيروان دين خود بگويد: هيچ گاه لباسى همچون لباس كافران و دشمنان خدا نپوشيده و اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مردم با ايمان و ديندار بگو هرگز غذايى همچون غذاى كافران را نخورند و به مردم بگو كه هيچ گاه به روشها و رفتار و كردار كافران و بى دينان پيروى نكنند، پس در غير اين صورت اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آن ها دشمن من هستند همچون كافران و بى دينان، بله خداوند مى فرمايد كه لباس پوشى همچون كافران بر رفتار و كردار مردم تاءثير بد مى گذارد و اين زمان مى بينيم كه نوجوانان دختر و پسر بدون اين كه منظور و هدف و نيت بدى داشته باشند و به توسط مد و سر گرمى و شكار اهريمن پليد و دشمن خدا قرار مى گيرند و جوانان پاكيزه و با غيرت و چرتى و لامذهب تبديل مى شوند كه به درد خودشان هم نمى خورند.
و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى به هم ريختن وضعيت آخر الزمان در تمام زمينه ها سخنان بسيارى دارد و اكنون به اين موضوع خلاصه شده دقت كنيم: و راءيت التاءنيث قد ظهر و اءظهروا الخضاب و امتشطوا كما تمتشط المراءه لزوجها: و در آن زمان خواهى ديد كه پسران و جوانان به شكل و حالت دخترها و همچون زنان نمايان و در همه جا با اين وضع زنانه در رفتار و كردارشان، خودنايى مى كنند، سر و صورت خود را به نحوى شانه و يه شكلى در مى آورند و آرايش مى كنند همچون زنان كه براى شوهران خود كنند. بله سخن بسيار است و پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) با اندوه فراوان از اين وضعيت ناپسند زمان ما، براى مردم زمان خود تعريف مى كند كه حاضر با تعجب و ناباورى به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دهند و بعضى ها به اين سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در شك و تعجب هستند و دوباره از آن حضرت مى پرسند كه اى پيامبر خدا، آيا واقعا در آن زمان اين طور مى شود؟
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در جواب آن ها مى گويد: بلكه وضعيت آن مردم بدتر و خراب تر از اين هم مى شود.
حيوان بى خرد و سنگ سخت قابل تغيير و تحول نيستند.
حضرت على (عليه السلام) از افراد نادان و جاهل و بى سواد، بسيار رنج مى برد چون بخوبى مى دانست كه اين فرد بى خرد مى تواند بدانستن، انسان شود و علو رفعت و منزلت و مقام والا و نبايد به حد و مرتبه حيوان تنزل و پست گردد، و اين همه استعدادهاى درونى و خدادادى بلااستفاده بنماند در حالى كه مى تواند يكفرد مبتكر و خلاق و سازنده باشد.لذا آن حضرت در تمام عمر خود، سعى بسيار نموده تا بى خردان را به انديشه و آگاهى وادار كند، و گاهى نيز سخن به ملالت و نكوهش آن ها آن ها روا مى دارد و صحبت از زيان آن ها و غير مفيد بودن، و از بى نفعى آن ها در جامعه رنج مى برد.
حضرت درباره ى افراد نادان و بى خرد سخن فراوان داشته و من جمله از آن ها.
لم يستضيئوا باءضواء الحكمه، و لم يقد حوا بزناد العلوم الثاقبه، فهم كالاءنعام السائمه، و اءلصخور القاسيه (87)
بى خردان از روشنيهاى چراغهاى دانش و حكمت بهره اى نميبرند، و به آتش زنه هاى علوم و معارف گسترده، جرقه اوليه و قدم آغاز را نمى افروزند، پس آنان همانند چهر پايان چرنده و بيشعور رميده مى باشند، و همچون سنگهاى سخت بنيان اند كه چيزى را درك نمى كنند.
از نظر بى شعورى و بى خبرى از دانش و حكمت، حيوان و سنگ سخت فرقى نيست چون هر دو قابل تغيير نيستند، مثال سنگ سخت براى اين است كه برساند حيوان بى شعور همان طور در بى عقلى و بى خردى مى ماند و هر دوى اين ها براى مثال و تشبيه افراد نادان و بى سواداند.
حضرت على (عليه السلام) ابعاد علم و دانش را به خوبى مى دانست و شوق بسيار داشت كه همتى شود و شايد تمدن امروزى و منافع آن را زودتر از امروز، مى خواست كه مردم به آن برسند و از آن بهره برند، درست در همان زمان كه مى بايستى از وجودش استفاده شود و كمك بگيرند، توقع و انتظارش، بيدار شدن مردمش بود و در صدد بود تا نظاره گر ترقى و پيشرفت و تمدن و شكوفايى آن ها باشد و با اين شيوه ى كلام آن حضرت ، در واقع مردم را به اختراعات و اكتشافات دعوت مى نمود.
حرف آخر
اين كتاب حاوى تحقيقات جديدى است كه حاصل هفت سال تلاش ‍ مداوم است و بيش از نود درصد مطالب عرضه شده در اين كتاب، تحقيقات تازه اى است كه براى اولين بار به نظر هر خواننده مى رسد.
بر خلاف رسم رايج عده اى از مؤ لفين، كه با روش تكرارى برداشتن مطالب و جمع آورى از كتاب هاى متععد، اقدام به عرضه ى كتاب جديدى مى كنند كه هيچ گونه نوآورى و حرف تازه اى در آن مشاهده نمى شود و با اين روش، روح علاقه و نشاط را در خواننده پديد نمى آورند؛ در اين كتاب سعى شده تا مطالب به صورت علمى و جديد بيان شود.
و اءغلب كتابها داراى جلدى براق، رنگارنگ و اسم جذاب ميباشند و هر بيننده اى به خريد آن كتاب مايل مى شود، ولى پس از خواندن آن، مى بينيم كه هر خواننده با وطلب تازه اى روبرو نميشود و احساس نو آورى در آن نمى بيند، و همچنين احساس ميكند كه اين مطالب را در جاى ديگرى خوانده و يا شنيده است، لذا انگيزه مطالعه در او سرد ميشود.
با وجود احاديث متعدد از معصومين عليهم السلام كه هر كدام بيانگر عظمت علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، به راستى چرا ما نبايد اين علوم را به دقت نشناسيم و در صدد شناخت آن ها بر نياييم، و چرا بايد همواره به تكرار مطالب بپردازيم؟
اگر پيرامون احاديث معصومين (عليه السلام) آن گونه كه شايسته ى آن هاست، تحقيق شود، مشاهده مى كنيم كه احاديث پر محتوا و علمى زيادى وجود دارند كه بسيار غنى هستند، و مى توانند ره گشاى بسيارى از مشكلات ما گردند.
در جوامع امروزى كه علم به سرعت در حال توسعه و تحول است و فرهنگ غرب، همچون وبايى در حال رواج، نفوذ و گسترش است، آيا رواست كه ما خود را در سطح عادى و معمولى نگاه داريم و شرايط روز را در نظر نگيريم و در حرفها و كتاب هاى جديدمان، هيچ گونه تغيير و تحولى به وجود نياوريم؟!
شناسايى اسناد و احاديث معتبر و گرانمايه ى شيعى كه چون چراغى زرين در راه هدايت و پيشرفت جوامع، از ائمه هدى (عليه السلام) نقل شده است، اگر به خوبى تبيين و تفسير، به طور حتم حيرت دنيا را بر خواهد انگيخت و بار ديگر به اعتناى روز افزون اسلام عزيز كمك شايانى خواهد نمود و پوزه معاندان دين و اشخاصى چون سلمان رشدى و ديگران را به خاك ماليده و به زباله دان تاريخ خواهد سپرد. ان شاء الله
مجموعه ى حاضر با هدف تبيين گسترده از وسعت علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مى تواند، گام هاى ارزنده اى، در مقابل سرايان و آنان كه دچار تهاجم فرهنگى شده اند، بردارد. و توصيه مى شود، شما خواننده ى گرامى با اهدا نمودن اين كتاب به دوست و دشمن ، موافق و مخالف اسلام، بدون بحث نتيجه ى قابل ملاحظه اى را دريافت كنيد.
علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مايه ى افتخار و سربلندى شيعيان است. اميد است برادران اهل تسنن، با شناخت بهتر از پيشوايان و ائمه ى شيعى، به حقانيت چهارده معصوم پى بردند و از كليد و حيله ى معادن اين بزرگان معرفت و علم باخبر گردند.
اين كتاب، گام كوچكى است در راستاى معرفى چهره ى حقيقى معصومين و پيشوايان شيعه، كه در آن به يكصد و ده موضوع با عنوان علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اشاره شده است؛ اميد است مورد رضايت خداى سبحان واقع گشته و توفيق هر چه بيشتر شناخت اسلام را به ما عرضه دارد.
مطالب اين اثر گوياى وسعت بى كران علوم اسلامى است و سعى ما بر اين است تا در جلدهاى بعدى از صدها موضوع علمى، موضوعات تازه اى را مطرح كنيم
البته سعى بنده بر اين بوده تا ضمن معرفى، گوشه اى از علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از تمام اشخاص جهان از هر فرقه و مسلكى كه باشند، خوب بدانند كه هرگز نمتوانند باءندازه يكصدم اين موضوعات علمى را از پيشوايان خود بياورند و در اينصورت حقانيت بزرگواران ما بيش ‍ از اين براى آنها ثابت خواهد شد

afsanah82
07-22-2011, 10:27 AM
نام كتاب: شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام) جلد دوم
نام نويسنده: رضا كوشارى
پيشگفتار
سپاس خداى را؛ آنكه به من توفيق عطا نمود تا اينكه توانستم جلد دوم را كه حاصل تلاش بسيارى بوده؛ به نتيجه برسانم و در اختيار شما عزيزان قرار دهم و ان شاء الله جلد سوم كه حاوى مطالب تازه ترى است نيز به زودى براى شما عزيزان آماده خواهد شد.
بحمدالله جلد اول اين كتاب مورد استقبال خوانندگان گرامى قرار گرفت و به عناوين مختلف؛ بنده را تشويق مى كردند تا كار و تحقيق بر علوم آل محمد را ادامه دهم و بنده از قدردانى صميمانه آنها تشكر ميكنم اما آنچه كه برايم جالب و مورد توجه بود اينستكه فهميدم همه اقشار مردم در زمينه آگاه شدن از علوم اهلبيت، شور و شوق بسيارى از خود نشان ميدهند و علتش اين بود كه مردم، بسيار مى شنيدند كه پيامبر گرامى و ائمه معصومين در رابطه با علوم، خيلى چيزها گفته اند و اين تعريف، زياد شنيده مى شد اما واقعا كسى نمى دانست كه موضوعات علمى بيان شده آن ها چيست و كدامست؟ به استثناى چند مورد جزئى كه بعضى ها آن را مى دانستند، ولى بحمدالله جلد اول و با اين كتاب كه در آن، بيش از دويست نكته و موضوع علمى ذكر شده، اينك مردم واقعا باور كردند و از حقايق باخبر شدند و اين كتاب و كتابهاى بعدى، مى توانند سندى براى گفته و شنيده ها در دستشان باشد و از اين به بعد، مى توانند انگشت روى آن بگذارند و با خاطر جمعى، از علوم بزرگواران ما براى ديگران تعريف كنند.
و نكته ديگر اين است كه عده اى از عزيزان پيشنهادهائى به بنده ارائه نموده و سليقه هاى مختلف خود را بيان كردند، بطور مثال عده اى از آنها مى گفتند كه علوم اهلبيت (عليه السلام) را دسته بندى كنم، يعنى در زمينه هر علم خاصى در يك كتاب، بطور جداگانه باشد، مثلا در زمينه احوالات كره زمين و منظومه شمسى در يك جلد كتاب خاص باشد و همچنين در زمينه نور و مسائل فيزيكى آن در يك كتاب جدا باشد، و مسائل علمى درباره جو زمين و باد و باران در يك كتاب خاص جمع آورى شود و همچنين بقيه مسائل و موضوعات علمى نيز به همين ترتيب باشد يعنى هر بحث خاصى در يك كتاب جداگانه جمع آورى شود.
عده اى ديگر عزيزان، به نحوى ديگر به بنده پيشنهاد كردند كه احاديث علمى پيامبر گرامى در يك كتاب خاص باشد و كليه احاديث علمى كه از حضرت على (عليه السلام) است در يك كتاب خاص وجدا باشد و همچنين گفتار علمى امام صادق نيز همينطور و كليه احاديث هر امامى در يك كتاب مستقل و جداگانه ذكر شود.
در پاسخ به نظرات همه عزيزان، ان شاء الله در آينده، اين كار انجام خواهد شد، اما آنچه كه لازم است به آنها بگويم، اين است كه تحقيقات بر صدها حديث باقى مانده، زمان بسيارى لازم دارد تا كم كم يكى پس از ديگرى آماده شوند و در صورت آمادگى لازم براى اين كار، به خواسته هاى آنها اقدام مى شود، به طور مثال در آينده نزديك، دو كتاب در دست تاليف است، يكى از آن ها به نام (ميكروب قبل از ميكروسكوپ) است كه درباره انواع موجودات ميكروسكوپى با بيش از صد حديث متنوع مى باشد، و كتاب ديگرى كه در حال آماده شدن هست به نام (خورشيد خراسان) است كه در آن، موضوعات بسيارى از امام رضا (عليه السلام) و علوم روز مى باشد.
نكته ديگر كه حرف دلم هست به عزيزان، اهل مطالعه سفارش مى كنم، درست است كه شما كتابى را مى خريد و آن را ميخوانيد، اما متاسفانه پس ‍ از آن، مى بينيم كه اين كتاب در گوشه اى از طاقچه و يا كمد و يا جاى ديگر مى گذاريد و در واقع، آن كتاب، بلوكه مى شود، ميخواهم بگويم كه چه اشكالى دارد كتاب را پس از خواندن به ديگران هم بدهيم و آنها هم استفاده كنند و شما هم از اين امر خير ثوابى عايدتان خواهد شد، و چه بسا خيلى ها هستند كه از كتابهاى خوب، بى خبرند و با اين كار خوب شما، آنها آگاه مى شوند و با خواندنش استفاده مى كنند و بطور حتم، در روحيه و اخلاق و رفتار و اعتقادات و تقويت ايمان آنها مؤ ثر خواهد بود،
در حالى كه مى بينيم وضع جامعه، بخصوص طبقه جوانان، نياز شديد به راهنمائى و ارشاد و امر به معروف شما دارند، آيا مى دانيد كه بهترين كار خير، تقويت ايمان مردم است، چون ايمان، ريشه و زمينه براى همه خوبيها است، و يك فرد وقتى كه ايمانش ضعيف شد، او براى مسائل دنيوى و هر خطا و انحراف، آمادگى دارد، پس بهتر آن استكه دست در دست هم دهيم و در كارى كه رضاى خدا در آن است تلاش كنيم.
رضا كوشارى
قم 1382
دعاى وقت مطالعه
دعا وقت وجاى خاص ندارد چون دعا رابطه انسان با خداى خود مى باشد، سنت دعا در ميان اهل ايمان، در هر حال و در همه جا مطلوب است، رابطه انسان با خدا، آرامش دهنده دلها است و براى تقويت روحيه، دعا بسيار موثر است و دعا باعث اميدوارى و دلگرمى انسان است تا با تكيه و اميد به خدا، تمام كارهايمان رنگ خدائى بگيرد و حتما پسنديده و مقبول است و براى مردم، مفيد واقع شود. دعا نشانه عشق به الله است و عشاق هميشه بر او توكل مى كنند.
در حاشيه مفاتيح الجنان، اين دعا براى وقت مطالعه و خواندن، سفارش ‍ شده است.
اللهم اخرجنى من ظلمات الوهم، واكرمنى بنور الفهم، اللهم افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علو مك، برحمتك يا ارحمن راحمين
(پروردگارا مرا از ظلمات اوهام برهان، و كرامت كن بر من تا به نور درك و توانائى فهم و انديشيدن، توانا باشم، پروردگارا بر من بگشاى درهاى رحمت را، و بر من افزون كن از خزائن علومت، خدايا اميد برحمت تو دارم اى مهربانترين مهربانها).
معانى كلمات اين دعا به شيوه جالبى شكل گرفته، كلمات و جمله ها در بافتى هنرمندانه، طراحى شده، همچنين شعر، نظم و قافيه آن ها مناسب همديگر است.
مطرح كردن دعا در آغاز مطالعه و تحقيق، نشانگر اهميت و بها دادن به خواندن است تا در پرتو آن، از موضوعات آن، بهره خوبى ببريم و به تعالى و رشد نائل شويم.
چه خوب است در وقت آغاز مطالعه، اين دعا و يا دعاهاى مناسب ديگر، خوانده شود، همانطور كه در هر حال، انسان به ياد خدا است و با توكل به او، هر كارى را انجام دهد تا علاوه بر تحمل رنج و سختى، هر كارى با ثواب عنايت خدا مقرون باشد، مطالعه نيز همينطور است چون مطالعه كردن، به فكر و استعداد براى فراگيرى لازم دارد تا ما را به نحو بهترى، آماده و متحول كند و ثمره و نتيجه خوبى در پى داشته باشد و ديگران نيز از آن بهرمند شوند
وهم: نارسائهاى فكرى است كه بايد زدوده شود تا نور فهم و توانائى تمركز حواس به دست آيد، همانگونه كه با روشنائى تاريكيها از بين مى رود، آنگاه از خدا بخواهيم كه درهاى رحمتش بر ما باز شود و از خزائن بى پايان علومش، بهرمند شويم، و امروز بهتر از هر زمان ديگر، معلوم شده كه علوم الهى نهفته در طبيعت و جهان، حد و مرز و نهايتى ندارد و هر چه از علوم بياموزيم به يقين كه تمامى آنها نتيجه بخش است و آثار خوبى در ما و ديگران و جامعه دارد.
امام صادق (عليه السلام) به ما سفارش مى كند
يقول الامام الصادق (عليه السلام): رحم الله من احيى امرنا و دعاالى ذكرنا
(رحمت خداوند بر آن كسى باد كه احيا كند برنامه الهى ما را، و مردم را به ياد ما دعوت كند).
بيقن كه خداوند شاهد و ناظر اعمال ما است، و ان شاء الله دعاى امام صادق (عليه السلام) در حق ما، مستجات است، اگر اينچنين باشيم، پس ‍ چه بهتر از اين كه امام صادق (عليه السلام) دعا گوى ما باشد، و استجابت دعاى آن حضرت، شامل حال ما شود.
پيشوايان ما همواره سفارش نموده اند كه علم، انسان را به خدا نزديكتر مى كند و هر چه علم و آگاهى انسان، افزوده شود در واقع به معرفت خداوند، بيشتر و بهتر پى مى برد و باعث تقويت ايمان او مى شود و با افزايش سطح علمى و آگاهى انسان، سبب عزت و ارتقاء مقام والاتر او در نزد خدا و مردم خواهد شد.
در زمانى هستيم كه مردم و بخصوص جوانان و طبقه تحصيل كرده ما، مات و مبهوت علم و صنعت در حال رشد و توسعه هستند و در نتيجه، زمينه به نحوى شده كه آنها غافل از دين و آئين و پيشوايان خود شده اند و فاصله آنها با معتقدات دينى در حال افزايش است و همواره ايمان مردم در حال تضعيف و كمرنگتر شدن است، جا دارد آنها كه علم و ايمان استوار، هر دو را با هم دارند، سعى و تلاش كنند تا از راه تبليغ و ترويج و پخش و نشر علوم پيشوايان ما، بقدر توان خود، همت كنند و از كنار اوضاع و احوال زمانه و جو متمايل به كفر و فساد را ناديده و دست كم نگيرند و علوم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به ديگران باز گو كنند تا آنها هم بدانند و با خبر شوند و به خواندن اين قبيل كتابها اكتفا نكنند و اميد است كه آنها نيز در هوشيارى و آگاهى مردم سهيم باشند تا ان شاء الله ثوابى حاصل آنها شود و مورد لطف و عنايت پرودگار قرار گيرند و توفيق و سعادت آنها در دنيا و آخرت نصيبشان شود.
و چه خوب است كه ما با رفتار و كردار خود، مصداق و نمونه بارزى براى پيشوايان واقعى آنها باشيم و همواره مردم را به سوى خدا و دين اسلام و قرآن، دعوت كنيم.
پيامبر: انسانى والاتر
داستانهاى تخيلى از مردان فضائى زياد شنيده ايم و براى هر كدام، داستان سرايان از آنها تعريفهائى را ساخته و پرداخته اند و هر چه هست تخيلاتى است كه حقيقت ندارد، و اينك ما تعريفى جدا از تمام تعريفها، از يك مرد زمينى داريم كه او با فضا و بلكه با عالم نامرئى، آشنا و در ارتباط بود، بله او پيامبر گرامى است كه ميفرمايد
انى ارى مالا ترون و اسمع ما لا تسمعون (2)
(بدانيد كه من مى بينم آنچه را كه شما نميتوانيد ببينيد و مى شنوم آنچه را كه شما قادر به شنيدن آن نيستيد).
پيامبر خدا همانگونه كه آيات وحى را از ملائكه مقرب درگاه خداوند، حضرت جبرئيل ميگرفت و او را مى ديد و سخنانش را مى شنيد، بيقين كه او مى توانست خارج از شرايط فيزيكى و خارج از چارچوب قاعده نظام طبيعى سير كند.
پيامبر انسانى والاتر است و به اراده خداوند، هر گاه كه بخواهد، بطور خارق العاده، عمل مى كند، يعنى خارج از نظام طبييعى و جداى از مرزها و قوانين فيزيكى موجود، ميتوانست در ارتباط باشد و ببيند و بشنود آنچه را كه براى ديگران، مقدور نبود.(3)
همانطوريكه مى دانيم، قوانين فيزيكى حاكم بر سيستم طبيعت و جهان، وضع و شكل ظاهرى ندارند و بطور محسوس قابل درك هستند، و انديشمندان ميتوانند مقدارى از آنها را با كمك شواهد و دلائلى و يا بتوسط تجهيزات پيشرفته ؛ شناسائى كنند و دريابند.
بايد قبول كنيم كه در ماوراى اين سيستم حاكم بر جهان، قوانين فيزيكى ديگرى وجود دارد كه آنها سيستم نامرئى تر و نامحسوس تر از آنچه كه توانائى عقل بشر، قادر به درك آن باشد، و ما آن را با اصطلاح (غيب) بكار ميبريم كه اين، آسانترين راهى براى فهميدن وجود برنامه و سيستم فيزيكى به نوع ديگر در پس پرده طبيعى و معمولى حاكم بر جهان است و ما آن را بعنوان غيب مى پنداريم، و نكته جالب اينجا است كه در عصر ما، خيلى از حقايق معلوم شده، ولى با اينكه دانش بشر به اوج ترقى رسيده است و انديشمندان در سطح بالائى، آگاهى يافته اند، آنها به اين نتيجه رسيده اند كه سيستم فيزيكى جهان تنها اين نيست كه بشر توانسته به آنها پى ببرد و اذعان ميكند، بلكه بر اين باور است كه در پس اين شرايط فيزيكى حاكم بر سيستم جهان، يك سيستم دقيقتر و نامرئى و نامحسوس تر ديگرى، با شرايط فيزيكى ديگرى وجود دارد ولى براى ما نامعلوم و نامحسوس است.
شايد مردم آن زمان، پيش خود مى گفتند چگونه پيامبر ادعا ميكند كه او مى تواند ببيند و بشنود آنچه را كه ديگران قادر نيستند آنرا ببيند و بشنوند؟ - در حالى كه فكر مى كردند كه هر چه هست همه آنرا مى بينيم و هر صدائى كه باشد همه آنرا مى شنويم، پس آيا چيز ديگرى هم وجود دارد كه ما نمى توانيم آنرا ببينيم و بشنويم؟
يك مثال ساده و يك جواب معقول و منطقى براى پاسخگوئى به آن مردم بايد گفت كه اگر شما امروز زنده و حاضر مى شديد، آنگاه خيلى چيزها را مى ديديد كه در زمان خودتان وجود نداشت و همچنين در زمان ما توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى نامرئى بسيارى را ميتوان ديد و توسط دوربين ها و تلسكوپ، چيزهاى دور و بسيارى را ميتوان مشاهده كرد و توسط راديو و بيسيم و غيره، صداهاى بسيارى را مى توان شنيد و از راههاى دور با خبر شويم.
تا اينجا اين حقيقت براى ما ثابت شد كه خيلى چيزها هست كه چشم و گوش ما قادر به ديدن و شنيدن آن نيست و امروز توسط تجهيزات گوناگون، از وجود خيلى چيزها با خبر شديم و بايد قبول كرد هنوز هم خيلى چيزها هست كه با اين دم و دستگاه مدرن نيز قابل ديدن و شنيدن نيست، و اين يك نمونه كوچكى براى اثبات صحت كلام پيامبر گرامى است.
قدرت آگاهى پيامبر در تمام زمينه ها براى ما ثابت شده كه فراتر از شرايط فيزيكى جهان ما است چون داراى ابعاد وسيعترى است و مافوق محاسبات علمى و طبيعى ما است، و آن حضرت به شيوه ديگر و متعالى تر، درك ميكند، و آن حضرت با حضرت با روح مافوق بشرى و فراتر از اين حواس كالبد جسم و روح ما است كه در اين قفس بزرگى به نام طبيعت و شرايط خاص فيزيكى آن، در بند و محصور و محدود است. او از نيروى برتر لايزال بهرمند است و قدرت درك او از فيض و عنايت سرچشمه الهى است.
مردى كه بر زمين با ما مردم زندگى مى كرد، هر كس همانند او، اين قابليت و لياقت را ندارد كه به اين مقام رفيع و شامخ، نائل شود و تنها نيرو و اراده الهى است كه اينچنين مى خواهد و به او الهام ميشود.
پيامبر گرامى در عصرى زندگى مى كرد، زمانى بود همه جاهل و ناآگاه، ولى او براى آن مردم، از زمين و زمان مى گفت و امروز تمامى گفته هايش براى ما ثابت شده است، و حتما او با غيب، سر و كارى داشت كه اينچنين مى توانست انجام وظيفه كند.
هر دستگاه و ابزارى، مجموعه اى از قطعات آهنى و مس و پلاستيك و غيره تركيب شده و مى توانند كار بسيار مهمى را انجام دهند، و اين انسان كه خود آفريننده و مبتكر آنست توانسته كه از آن، كارائى بسيارى را از آن بهرمند شود مثل ميكروسكوپ و يا تلسكوپ و غيره كه خيلى كارها را برايش انجام مى دهد، بنابراين خداوند بمراتب، قدرت و خلاقيت بيشترى دارد و مى تواند بنده اى از بندگانش به نام پيامبر، كارائى بيشتر و قدرت درك فوق العاده اى داشته باشد.
اولين مخترع: خداست
آيا كسى در اين فكر بوده كه اولين پديده اى در عالم هستى شكل گرفت و بوجود آمد، كه بود؟
و همچنين آخرين پديده اى در عالم هستى، بعد از زوال و فناى همه اشيا، او هنوز وجود خواهد داشت، كه مى باشد؟
امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره بهترين و منطقى ترين سخن را بيان نموده است
1 = الحمد لله الاول بلا اول كان قبله
2 = و الاخر بلا آخر يكون بعده
3 = الذى قصرت عن رؤ يته ابصار الناظرين
4 = و عجزت عن نعته اوهام الواصفين
5 = ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا
6 = و اختر عهم على مشيته اختراعا
7 = ثم سللك بهم طريق ارادته
8 = و بعثهم فى سبيل محبته
ترجمه آنچه كه قسمتى از سخنان آن حضرت در صحيفه سجاديه آمده است. توجه كنيم سپاس خدايرا؛ آنكه او در عالم وجود، اولين است بى آنكه قبل از او ديگرى بوده باشد.
و سپاس خدايرا آنكه در عالم وجود، آخرين است بدون اينكه ديگرى بعد از او آخرين باشد.
خدايرا كه ديده بينندگان تيزبين از رؤ يتش ناتوانند.
و آنكه در وصف و تعريفش، بيانگران و سخنورانى كه در خيال خود، بنحوى بخواهند حقيقت او را وصف كنند عاجز و ناتوانند.
نمايان كرد با هنر آفرينى قدرتمندش، تمامى مخلوقات را، و چه آفرينش ‍ هنرمندانه اى بود.
جهان و تمامى مخلوقات را اخراعشان كرد به آنچه كه او مى خواست آنها را بصحنه وجود آورد، و چه نيك و زيبا اختراعى بود؟
سپس آنها را به راه و روشى رهنمون ساخت كه اراده او اينچنين مى خواست.
مخلوقات را بر انگيخت تا از مهر و محبتش كامياب و كامروا شوند.
بديع: يعنى آنچه را كه در منتهاى زيبائيها و نيكوترين وجه ممكن و به نحو احسن پديد آوردن مخلوقات و اشياء است.
معانى اختراع با ابتداع فرق دارد.
اختراع: آن است كه نمونه اى و چيزى را به وجود آوردن است بدون اينكه همانند آن، قبلا وجود داشته باشد.
خلق: آفريدن آفرينش است.
ابتداع و اختراع دو كلمه اند كه با معانى متفات است ولى در يك راستا هستند و دلالت بر پديد آمدن كار و چيزى كه براى اولين بار شكل گرفته و نمونه اى منحصر به فرد است و خلاصه، آنچه را كه قبل از آن، اينچنين چيزى وجود نداشت.
لذا آن حضرت براى بيان حقيقتى كه تنها شايسته خداوند است بيان نموده كه او بزرگترين مخترع و زيباترين بديع كه تمامى مخلوقات و طبيعت جهان زيبا را آفريده است و صحنه هائى در اين عالم بوجود آورده كه واقعا ديدنى و شگفت انگيز است.
در اين دعا درباره ساختن و هنر آفرينى و ابتكار و خلاقيت، كلماتى بكار رفته كه امروز معنا و مفهوم آن بهتر از گذشته بكار مى رود چون در عصرما، علم و صنعت همواره در حال جنب و جوش و كشف و اختراع و آگاهيهاى جديدترى در هر لحظه بوجود مى آيد.
آن حضرت در زمانى كه اين سخنان را بيان نمود، هنوز از ابتكار و كشفهاى امروزى و پى در پى خبرى نبود و كسى اطلاع نداشت كه اين وضعيت در چهارده قرن بعد از او، پديد آيد.
در جمله سوم اينچنين آمده كه ديده بيننگان، ناتوان از رؤ يتش مى باشند، و اكنون بهتر مى دانيم كه سيستم چشم انسان هر چه باشد در آن بعد و فركانسى نيست كه بتواند آن وجود الهى را مشاهده كند.
امروز دانسته شد كه چشم انسان همه چيزها را نمى تواند ببيند چون در اين دنيا خيلى چيزها هست كه چشم از ديدگانش عاجز و ناتوان است تا چه برسد كه چشم ما بخواهد به چيزهائى نگاه كند كه خارج از قوانين فيزيكى طبيعت جسم و جان ما باشد.
و معناى جمله هفتم اين استكه اراده خداوند براين شد كه ساختار انسان در مسير و جريان طبيعى شكل بگيرد.
و معناى جمله هشتم اين استكه خداوند انسانها را برانگيخت تا در راه عشق و محبت الهى قرار گيرند.
درسهائى از طبيعت و جهان
حضرت على (عليه السلام) درباره انديشيدن به آفرينش جهان و طبيعت شگفت انگيز آن، اينچنين ميفرمايد
من ابصربها بصرته
هر آنكه به جهان بينا شد، جهان بينايش مى كند.
و من ابصر اليها اعمته
و هر آنكه به آن نگاه كرد، او را كور دل خواهد كرد.
بينائى در اينجا به معناى نگاه ساده و عادى نيست، بلكه به معناى مشاهده با انديشيدن درباره عظمت ملكوت آفريدگار است.
وقتى كه آن حضرت اينچنين مى گويد، در واقع ما را دعوت ميكند تا با دقت و تيزبينى خردمندانه به جهان بنگريم، و ساده و گذرا بدون انديشيدن ، نگاه نكنيم.
آن حضرت اينچنين مى گويد، حتما خبر از اعماق هستى و شگفتيهاى طبيعت عجيب و پيچيده جهان آگاه است و در واقع، تمامى آنها درسهاى عبرت انگيز و ساده براى انسان به اين معنا است كه در اين دنياى بزرگ، خيلى چيزها هست كه فهميدن و شناخت آنها، آدم را آگاه ميكند، و آگاهى از هر گوشه هستى و سر و اسرار آن، انسان را بسوى كمال و هنر آفرينى آفريدگار، راهنمائى و دعوت به انديشيدن ميكند.(4)
و كسيكه از ماهيت هستى بيخبر است، هرگز اينچنين كلامى را نمى تواند بر زبان آورد و على (عليه السلام) كه اينچنين كلامى پرمعنا و بليغ و رسا بيان نموده حتما او از اوضاع جهان بخوبى آگاه است و دليل آگاهى آن حضرت، علوم او استكه بيان نموده و مقدارى از آن در اين كتاب و جلد اول، ياد شده است.
جهان به معناى كلى است و هر چه كه در آن است، و هر گوشه اى ربط به جاى ديگر دارد و چيزى از چيز ديگر، سوا و جدا نيست.
هوشيارى و دانائى بر خواسته از انديشيدن به ششگفتيهاى جهان است و بدون انديشيدن، هيچگاه انسان به انديشه وسيع و منطقى نمى رسد و چه بسيار ديده شده، افراد بسيارى حتى در ميان آنها متفكر و نويسندگانى همانند فرويد و امثال او، كسانى هستند كه با ديد محدود و تنگ نظرى آنها، باعث شد كه در گرداب موهومات و بن بست هاى نا معقول و بيخردى و بيراهه هاى انحراف بيفتند و راه را گم كنند و آنچه را كه گفتند سبب آن شد كه خردمندان منطقى و اهل درك و فهم واقعى، به حرفهاى آنها پوزخند بزنند و اين وضع آنها است كه صحت كلام على (عليه السلام) را به اثبات مى رساند كه آنهائيكه تنها مى نگرند. و اعماق حقايق را درك نمى كنند، آنها كوردلانى بيش نيستند.
بنابراين ديدن بدون انديشيدن، و ديدن با انديشيدن، فرق بسيار است و آنچه كه جهان به ما مى آموزد اين است كه بنگريم و بينديشيم
آن حضرت نگفته كه هر كه بنگرد بلكه فرموده، هر آنكه بينا شد به جهان، آنها را به نيكى ياد ميكند چون اينگونه افراد، بجهان بينا و هوشيار مى شوند، يعنى با هر نگاه، انديشه اى در ذهنشان متصور مى شود و با درايت در مى يابد كه در اين جهان با عظمت، چه خبرها است در حالى كه افراد نادان و بيخرد، نظاره گرند و با خيره چشمى، همه چيز را بن بست و بى معنا و بى اساس مى پندارند چون اينها با اين طرز نگاهها، كارشان به اينجا كشيده مى شود.(5)
درسهائى از خداشناسى
از مجموعه اين سخنان امام رضا (عليه السلام) اين را مى فهميم كه هر جاى طبيعت و نظام جهان؛ درسهاى خداشناسى است و هر كدام از آنها ما را به آفريدگار جهان راهنمايى مى كند و بهر جا و بهر سو و به هر چيزى كه بنگريم از وجود مدبرى حكيم و توانا باخبر مى شويم و هر چه هست بر اساس ‍ برنامه و قانون و نظامى آفريده شده است.
انى لما نظرت الى جسدى، فلم يمكنى فيه زياده و لا نقصان فى العرض ‍ و الطول
(وقتى كه من نظر كردم به اين جسد خودم، دانستم كه من هيچگاه نمى توانم در اين پيكرم چيزى را كم و زياد كنم و يا در عرض و طول آن تغيراتى بدهم)
اگر هر آينه انسانى با خرد درست بينديشد، بهترين راه و نزديك ترين چيزى كه انسان آنرا حس ميكند؛ همين اندام او است و تحقيق درباره خداشناسى از همين اعضاء و اندام او بهترين وسيله ممكن براى شناخت آفريدگار آن است
و دفع المكاره و جز المنفعه اليه
(و هيچگاه انسان نمى تواند بديها و آنچه را كه نمى خواهد و نمى پسندد از خود دور كند و يا اينكه خوبيها بسيارى را به اين بدن برساند)(6)
يعنى انسان اختيار و قدرتى از خود ندارد تا براى اندام خود، كار مهم و تغيرت اساسى وضع كند.
از نظر فيزيكى براى ما ممكن و مقدور نيست كه در سيستم كلى بدن، تغيراتى بدهيم، چون كمترين تغيير جزئى در اين سيستم و چارچوب بدن ممكن است مشكلاتى براى آن بوجود آورد.
و روح انسان در كالبدى از پيش تعيين شده، و در قيد و بند آن، حيات دارد و او اسير نظامى است كه مجبور است در مرزها و شيوه هاى آن عمل كند
علمت ان لهذا البنيان بانيا
(آنگاه دانستم كه بيقين براى اين بنيان پيكرم، بنيان گذارى است).
وقتى كه انسان اختيارى در نظام اندامش ندارد، وقتى كه انسان، قدرت تصميم گيرى در انتخاب نوعى از بدن كه مى خواهد و يا آنچه كه نمى خواهد ندارد، پس هر خردمندى درمى يابد كه براى اين بنيان و ساختمان و سازمان، سازنده و به وجود آورنده و آفريدگارى هست.
فا قررت به مع ما ارى من دوران الفلك بقدرته
(پس اقرار و اعتراف كردم با آنچه كه از دوران زمين مى بينم به قدرت او پديدار شده).
آن حضرت به ما ميگويد حال كه وضع من با اين پيكرم اينچنين است باضافه آنچه كه از گردشهاى زمين مى بينم، تمامى اينها بقدرت و توانائى آفريدگار و مدبرى، تنها ممكن است كه بوجود بيايد.
از معانى كلام آن حضرت دانسته مى شود كه شكل گيرى اندام انسان كه لبريز از عجايب و سيستمهاى پيچيده اى است، بدون ارتباط با سيستم نظام گردشهاى كره زمين، نمى تواند شكل بگيرد.
آن حضرت از گردشهاى زمين سخن گفته است و در واقع، او هزار و صد سال پيش از گاليله و نابغه هاى ديگر، اوصاف زمين را به طور مكرر و با عنوان مختلف، براى مردم بازگو نموده است همچون بقيه امامان و پيامبر گرامى در اين زمينه، موضوعات بسيارى را بيان كرده بودند. آن حضرت ميفرمايد كه گردش و چرخش زمين از نشانه هاى قدرت آفريدگار است، در حالى كه آن روز، اعتقاد مردم بر اين بود كه زمين مركز جهان و در يك جا ثابت و ايستاده است و كسى از كروى بودن زمين، خبر نداشت و در اين باره، سخنى گفته نشده بود
و انشاء السحاب و تصريف الرياح
(و برپائى ابرها و شكل گيرى آن، و همچنين بحركت در آمدن بادها).
جمله هاى بيانات آن حضرت، هر كدام در جاى خود مى باشد و بدون دليل، هر كدام از اين جمله ها را يكى پس از ديگرى ذكر نمى كند.
به طور مثال: در اينجا از شكل گيرى و برخواستن ابرها و به حركت در آمدن بادها را پس از تعريف گردش زمين وصف مى كند، و علم امروز اين موضوع را ثابت كرده كه بدون حركت و چرخش زمين، نه ابرى پديدار مى شود و نه هوائى به صورت باد به حركت در مى آيد، و آن حضرت اين گردشها را عامل اصلى در پيدايش اين موارد ياد شده، ذكر مى كند.
و مجرى الشمس و القمر
(و همچنين از مسير هائى كه خورشيد و ماه در آن جريان و حركت دارند) بهترين و عجيب ترين موضوع علمى در قرن بيستم، آن بود كه دانسته شد خورشيد با سياراتش در مسير و جهتى خاص بدور كهكشان، همواره در حال چرخش است و دانشمندان علوم طبيعى، اين كشف بزرگ علمى را مهمترين و پيچيده ترين كشف انسان در قرن بيستم، ذكر كرده اند.
و همچنين ماه نيز در مسير و جهتى خاص، حول زمين همواره در حال گردش است و از سخن آن حضرت مى فهميم كه پيدايش و شكل گيرى ما، نتيجه همه اين موارد ياد شده است و طبيعت زيبا بدون اين همه تلاش ‍ خورشيد و ماه و چرخش زمين و حركت بادها و شكل گيرى ابرها و مسائل ديگر كه در مجموع، تمام اين موارد ياد شده، در پديدار شدن حيات ما تاثير مهمى دارد و هر آنچه كه در جهان هست همگى در ارتباط و مكمل همديگرند.
و غير ذالك من الا يات العجيبات المتقنات
(و غير از آن موارد ياد شده، نشانه هاى ديگرى هست كه بسيار عجيب و شگفت انگيز و محكم و استوارى در نظام جهان هستى، به صورت بيشمارى ديده ميشوند)
آن حضرت ميفرمايد: تنها اين موارد ياد شده نيست كه ذكر شد بلكه عجائب بسيارى ديگر هست، و امروز چه كسى از عجائب نظام خلقت جهان بيخبر است ؟ و هر چه زمان بگذرد، باز هم انديشمندان از پديده هاى تازه كشف شده ديگر براى ما بازگو مى كنند و آن حضرت هر كدام آنها را به عنوان عجايب معرفى ميكند و واقعا هر چه از جهان و گوشه و كنار آن بشنويم، براى ما بسيار عجيب و مايه شگفتى است و به قدرى عجايب آفرينش زياد است كه تصور و تشخيص كامل همه آنها براى انسان مقدور نيست.
متقنات: پا بر جا و استوار، يعنى هر كدام آنها آنچنان آفريده شده اند كه كمترين خلل ر كار آنها بوجود نمى آيد و همه چيز اين جهان پيوند ناگسستنى با همديگر دارند.
علمت ان لهذا مقدار و منشا
(آنگاه دانستم كه براى تمام اينها، خدائى است كه او اينچنين مقدر كرده و حكيمانه آفريده است و او است كه اينچنين طراحى نمود و برنامه اى بسيار بزرگ بوجود آورده است و سبب پيدايش هستى از او است.
براستى كه اينهمه نشانه هائى را كه از خدا مى بينيم هر كدامش همچون چراغى فروزان و راهنمائى به آفريدگار آن دلالت دارد.
و اين نظام موجود در جهان و اين سيستم واحد و منسجم هستى با آنچه كه در هستى همچون ماشينى است كه تمامى بندبند و قطعات آن براى همديگر لازم و ضرورى هستند تا رويهمرفته همچون ماشينى شكل بگيرد و به حركت در آيد تا بتواند كار مهم و مفيدى براى همگان، انجام دهد.
پس چيزى نمانده تا فردى بخواهد بهانه جوئى كند و حرفى بزند كه با اصول عقل و منطق، سازگار نباشد.
و آيا چه دليل ديگرى از اينهمه دلائل، قوى تر و منطقى تر است؟
مجموعه اين احاديث از كتاب (عيون الاخبار الرضا) نقل شده است.(7)

afsanah82
07-22-2011, 10:27 AM
خداشناسى از ديدگاه حضرت على (عليه السلام)
برعكس سفيد، سياهى است و بر عكس علم و آگاهى، جهل و نادانى است، بنابراين علم و آگاهى همچون نورى كه در تاريكى همه جا را روشن ميكند و سياهى ظلمت را از بين ميبرد، پس انسان با علم و آگاهى، مقام و رتبه اش بالاتر از انسان نادان و جاهل است.
يك فرد آگاه، دنيا را به گونه اى مى بيند و حقايق را آنچنان درك مى كند كه فرد نادان، آن ديدگاه را ندارد و آن حقايق را درك نمى كند، همانند على (عليه السلام) كه دنيا را به گونه اى مى بيند كه تا قيام قيامت، بهتر از اين، كسى سخن نخواهد گفت.
قال على (عليه السلام) بالعلم يعرف الله و يوحد
(على (عليه السلام) ميفرمايد: بدانيد كه از راه علم و دانش، خدا را ميتوان شناخت و با علم و آگاهى، ميتوان به وحدت و يكتائى او پى برد).
علم بمعناى آگاهى از مسائل طبيعت و احوالات جهان و تمام هستى و هر آنچه كه در آن هست، لذا آن حضرت ميفرمايد، بهترين وسيله براى شناخت خدا و بهترين راه ممكن براى درك او، علم است.
اعتقاد به خدا اگر بر پايه علم و آگاهى باشد محكم و استوار است و ايمانى كه بر خواسته از علم باشد خطر شك و انحراف، هيچگاه او را تهديد نمى كند.
اعتقاد بدون علم، ريشه در اعماق وجود انسان ندارد و پايه هاى آن سست است و خطر شك و انحراف بر سر راه آن، هميشه وجود دارد.
در قرآن و گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره اعتقادى كه بر پايه علم و آگاهى استوار باشد، تعريف بسيارى شده و اين نوع اعتقاد را، مقبول و مطلوب و پسنديده معرفى نموده اند
آنها كه با علم سر و كار دارند، وحدت و هماهنگى در جان را بخوبى درك ميكنند.
توحيد و اعتقاد به وحدانيت خدا، پاسخگوى واقعى و راهنماى منطقى آن، علم است و آنها بهتر مى دانند كه جهان بر پايه اصول وحدت و انسجام پا برجا است معتقد مى باشند. توحيد يا وحدانيت خدا در وحدت و انسجام و هماهنگى در طبيعت و همه جهان تجلى مى يابد و اين موضوع بنحوى درك و دانسته مى شود همانگونه كه آن حضرت ميفرمايد براى شناخت خداوند، تنها از راه شناخت وحدت وجود جهان هستى ممكن است، پس ‍ براى شناخت خدا، تنها از روى آگاهى و علم، وحدت و هماهنگى جهان دانسته مى شود.
على (عليه السلام) درباره ارزش و اهميت علم، براى ما توضيح مى دهند نه توضيحى متعارف كه در رابطه با فايده و منافع هر رشته علمى است بلكه تعريفى از علوم، به طور كلى است آنهم بيان كننده وحدت و ارتباط كلى موجود در بين تمام پديده هاى طبيعت و در سرتاسر عالم است.
آن حضرت در ابتداى كلام خود، اول اشاره به شناخت خود از راه علم را مطرح مى كند و سپس وحدت خالق هستى را ياد نموده، و در واقع بدون علم و آگاهى، خدا را بطور شايسته، نميتوان شناخت و به وحدت و يكپارچگى جهان، نميتوان پى برد.
شناخت وحدت جهان، در واقع شناخت وحدت خالق يكتاى آن است و از اين راه مى فهميم كه خالق آفرينش با آن همه وسعت و عظمت عالم، يكى است چون تمام جهان، همچون ماشين بزرگى است كه همه چيز آن، هماهنگ و منسجم براى يك كار و يك منظور بوجود آمده است.
بطور فرض تصور كنيم چنانچه اگر ذره اتم، بقدرى بزرگ شود در واقع بصورت جهان بزرگى ديده مى شود همانند منظومه شمسى، كه در آن صورت، خيلى چيزهاى نامحسوس در آن، نمايان مى شود و خيلى چيزها كه در آن هست از آن با خبر ميشويم در حاليكه اينها با دستگاههاى بسيار مدرن و ذره بين هاى پر قدرت هم ديده نمى شوند، و همچنين بطور مثال: اگر اين جهان بزرگ به همين شكل كه هست، آنقدر كوچك و كوچكتر شود تا حجم آن به اندازه يك خانه شود، آنگاه از نزديك اگر به آن نگاه كنيم، در آنصورت در مى يابيم كه آنقدر پر هست كه آنطرفش چيزى ديده نميشود، همچون يك ماشين بزرگ كه تمام قطعات آن، هر كدام بنحوى مشغول بكارند و هر چيز آن بخشى از قسمتهاى مختلف اين ماشين بزرگ هستند، و در آن بقدرى از قطعات و ادوات و لوازم هست كه ديگر نميشود انگشتمان را در آن فرو كنيم چون جاى خالى در آن وجود ندارد و همه چيز آن در همديگر و براى همديگر در حال كار و فعاليت و حركت است.
ما اگر ارتباط و پيوند تمامى پديده هاى عالم را بدانيم همين مقدار كافى است براى اينكه درك كنيم كه در آفينش جهان، وحدت و يكپارچگى و انسجام وجود دارد.
كسانى كه با علوم متنوع سر و كار و آشنائى دارند، زمينه خداشناسى و توحيد براى آنها فراهم و فهميدنش آسانتر است، بنابراين از راه علم خدا را ميتوان شناخت و به وحدت و يكتائى او بهتر پى ميبريم و علم، خدا را بما مى شناسد.
در اكوسيستم طبيعت زمين، هر چيزى را كه در نظر بگيريم مى بينيم همه آنها مكمل همديگرند و براى همديگر، تاثير حياتى و اساسى دارند و بقاى هر چيزى در پرتو وجود و عملكرد همه آنها براى همديگر است و چيزى بيگانه و ناهماهنگ و بى تاثير در ميان آنها نيست و اگر باشد، زائل و زائد و از ميان رفتنى است.
اين جهان بزرگ نيز همانند زمين، داراى اكوسيستمى بمراتب بزرگتر و به اندازه وسعت جهان است.
بهترين راه براى شناخت خدا، از راه شناخت وحدت منسجم و هماهنگى كه در همه چيز اين جهان مشهود است و در اين صورت، شناخت وجود فرمانروا و مدبرى حكيم را درك مى كنيم كه همه چيز اين جهان بزرگ را اداره مى كند و تمام عالم، بفرمان و اراده آن خالق يكتا است، همانطور كه على (عليه السلام) فرمود بتوسط علم و آگاهى، خداى يگانه را به وحدت جهان بزرگش ميتوان شناخت چون در صورت شناخت كافى از اوضاع و احوال جهان، به اين اصل، پى مى بريم كه وحدت و انسجام شرط اساسى براى خالق اين اثر بزرگ بنام جهان، و استمرار حيات و بقاء آن است پس ‍ توحيد، يك شرط مهم براى هر فرد دانا و با خرد است كه از روى وحدت جهان، وحدت خالق و يكتا بودن آنرا بخوبى حس مى كند.
معناى ساده وحدت، يكپارچگى جهان و منسجم بودن همه چيز آن با همديگر است و شناخت وحدت و يكپارچگى در جهان، كار ساده اى نيست و به آسانى دانسته نمى شود مگر اينكه دانش تكامل يافته امروز با تمام رشته هاى علمى آن بوجود آمده باشد تا وحدت و هماهنگى را بتوان شناخت، و براى فهميدن اين وحدت جهانى، مى بايستى در علوم گوناگون، سيرى داشته باشيم و تحقيق بسيار انجام دهيم تا وحدت و انسجام در ميان تمام پديده هاى موجود در طبيعت و سراسر اين گيتى را درك كنيم و سخن آن حضرت، برخواسته از روى آگاهى و نيروى الهى است كه توانسته اينچنين كلامى با اين مفهوم زيبا و معقول و منطقى را در جمله بسيار كوچك بيان نمايد و امروز تمامى دانشهاى دانسته شده در عصر ما، دقيقا تاييد كننده صحت كلام آن حضرت است و قطعا سخنى جز اين نخواهد گفت.
علم و آگاهى از احوالات جهان، انسان را در برابر خداوند خاشع مى گرداند و براى اينهمه شكوه و عظمت، به سجده اش ميرود.
پس محب و پيرو على (عليه السلام) بايد عاقل و آگاه باشد چون اسلام دين عاقلان است و هر مسلمان عاقل و كامل، همچون يك سنگر دفاعى براى اسلام است و همواره با صداى بلندش، تكبير گوى حق و حقيقت باشد و نداى توحيد از سراسر وجودش، در تمامى رفتار و كردارش بخوبى آشكار و عيان باشد.(8)
پيدايش ما از نشانه هاى آفريدگار جهان است
حيات ما مرهون خداى قادر و توانا است كه در بدو امر، اين جهان باعظمت و زمينه هاى اوليه موجود در آن، پيدايش ما را فراهم نمود.
دخل رجل على ابى الحسن على ابن موسى الرضا عليه السلام فقال: يا ابن رسول الله، ما الدليل على حدوث العالم؟ فقال عليه السلام انك لم تكن ثم كنت، و قد علمت انك لم تكون نفسك و لا كونت من هو مثللك
(شخصى از امام رضا (عليه السلام) پرسيد: اى فرزند پيامبر خدا، چه دليل و نظرى دارى بر پيدايش اين عالم و خالق آن؟
آن حضرت در جواب فرمودند: بيقين بدان كه تو وجود نداشتى، سپس به وجود آمدى، و همچنين نمى توانى كسان ديگرى را كه همانند تو هستند بوجود آورى)
توالد و تناسل، شرط اوليه و دليل اساسى براى پيدايش انسان بر صحنه زمين، نمى تواند دليلى قانع كننده باشد.
بنشينيم و خوب فكر كنيم كه اين من كه الان خودم هستم، پدر و مادرم قبل از تولدم آيا از وجود اينچنين كسى با خبر بودند؟ و ما نيز به سهم خود از فرزندانى كه براى ما در آينده بوجود مى آيند، هيچگونه اطلاعى نداريم، درست است كه ما از پشت پدر و رحم مادر، ساخته و پرداختته شده ايم، ولى فراموش نكنيم كه ما، در رحم بزرگترى، به نام طبيعت قرار داريم و در پرتو اين رحم بزرگ امكان پيدايش ما و گذشتگان و نسلهاى بعدى ما فراهم مى شود و طبيعت نيز به نوبت خود در رحم اين منظومه شمسى و قوانين حاكم بر آن است كه توانسته، حيات و سازمان اين طبيعت موجود بر سطح زمين، شكل بگيرد، و باز هم اين منظومه شمسى به تنهائى قادر به ايجاد اين قوانين فيزيكى و شرايط لازم براى شكل گيرى سازمان و تشكيلات خود نيست بلكه او هم در رحم بزرگترى بنام كهكشان است كه سبب ايجاد برپائى آن شده است.
و براى ايجاد اين كهكشان و برنامه ريزى و طراحى آن، باز هم عوامل مافوق و بزرگترى هست و باز هم، و باز هم در ماوراى هر كدام از آنها يك دست بالاتر هست، دستها يا قدرتى است كه عقل و خردى بسيار توانا و خارج از تصور و حوصله تفكر ما است كه در بدو امر، توانسته بصورت سلسله مراتب، زمينه هاى اوليه و تدريجى براى ايجاد ما را فراهم كند و خلاصه، فكر خامى است اگر كسى تصور كند كه تنها عامل اصلى پيدايش او، از رحم مادر بوجود آمده، بدون اينكه وضعيتهاى مهمتر، و يا رحمهاى بزرگترى را نديده بگيريم.
و سر رشته پيدايش ما در دست خدائى است كه توانسته، اين جهان را اينچنين بر پايه نظم و اصول و قانون بيافريند.
يك فرد عاقل هيچگاه باور نمى كند كه يك خانه مسكونى، خود به خود ساختته شود، پس چگونه ميتوان گفت كه اين جهان بى كران با آنهمه تشكيلات گسترده و محاسبات پيچيده، خود به خود و بطور اتفاقى درست شده و شكل گرفته است و هيچكس نمى تواند، شكل گيرى جهان را بطور تصادفى و اتفاقى نسبت دهد در حاليكه انديشمندان، مات و متحير از اينهمه عظمت در برنامه ريزى و نظم و قوانين بسيار دقيق موجود در تشكيلات عالم هستند و انديشمندان هر چه دانسته اند و آگاهيهاى متنوع را كشف كردند، در واقع تمام يافته هاى آنها همچون ذره اى و يا قطره اى از اقيانوس بيكران درياها است.
اگر اين رشته هاى بهم پيوند خورده جهان از هم بگسلد، آيا چه كسى و يا چه قدرتى ميتواند روى زمين، نفس بكشد و يا ادامه حيات دهد؟
براى چگونگى پيدايش انسان بر صحنه زمين و علل آن خيلى ها سعى كردند تا بنحوى توجيه كنند و در اين باره نظريه پردازى كنند.
شيميدانها نظر ميدهند، فيزيكدانها راى آنها را رد مى كنند و همچنين بر عكس و الى آخر و تاكنون هيچ نظريه اى كه پابرجا و استوار باقى بماند وجود نداشته است.
امام رضا (عليه السلام) بر خلاف تمام نظريه پردازان، پديد آمدن انسان را ربط به طبيعت كلى جهان ميداند كه خالق آن، هنرمندانه و زيبا آنرا آفريده است، در حاليكه كاوشگران، عامل و چگونگى پيدايش انسان را بر زمين، جستجو مى كنند، مى بينيم كه آن حضرت، ريشه بحث را در آسمان و فضاهاى بسيار دور، نسبت مى دهد يعنى اين فضاهاى دور است كه عامل اءصلى سازنده و مكمل طبيعى است كه ما در آن شكل ميگيريم مى باشد و سر نخ و علل اوليه و مبداء را ربط به عوامل ماوراى تمام اين حرفها ميداند و سرمنشا پيدايش انسان بر زمين را بنا به اراده خدائى است كه اينچنين اراده و مقدر نموده است.(9)
ارتباط و قانون در سيستم جهان
زمين هر چه باعظمت باشد ولى در مقابل عظمت خورشيد، بسيار ناچيز است و اين كره با عظمت، بدون خورشيد و سازمان و منظومه آن، اكوسيستمى براى حيات تمامى موجودات و گياه و جنگل بر سطح زمين شكل نمى گرفت، پس اينهمه عظمتى كه در طبيعت زمين ديده مى شود، در گرو وابستگى آن به خورشيد و نظام آن است.
جمله اى از امام سجاد (عليه السلام) در دعائى كه روز دوشنبه ها معمولا خوانده ميشود، هر چند كوتاه و مختصر است ولى حامل معناى بسيار مهمى است و در اين جمله، آن حضرت بر وضعيتى كه در سراسر جهان برقرار و حاكم است اشاره نموده.
و انقاد كل عظيم لعظمته (و هر پديده عظيمى كه در جهان هست وابسته به عظمت خداوند است كه آن پديده وجود يافته و پا برجا مانده است.
عظيم، عظمت: بمعناى آنچه كه بسيار مهم و مايه اعجاب و شگفتى است و هر فرد آگاه و با خرد، از اين پديده، مات و متحير ميشود و هر چه با عظمت است، تعريف و توصيف بسيار دارد.
انقاد: از قيد و انقياد مى آيد
قيد بمعناى در بند نسبت به آفرينش با عظمت پروردگار است و وجود آن، مقيد به وجود خالق بزرگ آن است و مقيد به عمل و انجام وظيفه در چارچوب قوانين فيزيكى طبيعت كلى جهان است.
انقياد: بمعناى در قيد و بند نظام و سازمان بودن و در برنامه اى خاص و منظم قرار داشتن است.
انقياد: ناچار و ناگزير، وادارشدن به انجام اطاعت از فرامين الهى كه در طبيعت نهفته شده است.
انقياد: به فرمان بودن و خاضع قوانين الهى كه در سيستم طبيعت و جهان وضع شده است، در معناى جمله و انقاد كل عظيم، مشخص به پديده خاص در جائى نشده است، بلكه به كليه آن آفريده هاى بسيار مهم پروردگار است خواه هر چيز و در هر جا كه بوده باشد چه روى زمين و چه در فضاى آسمانها است.
اين جمله با ما مى فهماند كه هر چيزى را كه در اين جهان بزرگ هست، اگر آن را تصور كنيم و به نظر بياوريم، بيقين كه آن، تابع قانون و شرايط خاصى است كه در برنامه طبيعى نظام جهان است، يعنى در سر تا سر اين گيتى و هر چه در آن هست بر پايه برنامه طبيعى و قاعده فيزيكى خاص بنا نهاده شده و همه در رابطه و پيوندى موثر با همديگر وابسته اند، پس در هر جائى از جهان را كه بنظر بياوريم مى بينيم كه قانون و برنامه اى تعيين شده براى آنها حاكم است.
در حاليكه مردم زمانهاى گذشته، نمى دانستند كه هر چيز و يا هر پديده اى بر سطح زمين، نسبت به همديگر، روابط تنگاتنگ و پيوند ناگسستنى دارند، آن حضرت نه تنها بر سطح زمين، بلكه در همه جاى اين جهان بزرگ را داراى اين وضعيت معرفى مى كند و اينك دار زمان ما، دانش اكو سيستم كلى جهان دانسته شده و به ما مى فهماند كه هر چيزى در اين جهان، روابط و علل معمولى براى شكل گيرى و بقاى همديگر، عامل موثرى هستند.
در طبيعت، يك مجموعه قوانينى در بين اشياء و موجودات حاكم است كه همه آنها براى همديگر مكمل هستند و در مجموع، اين سيستم تكامل يافته، باعث حيات و شكل گيرى همگانى است و بنام طبيعت شناخته مى شود.
بنابراين آن حضرت بر وجود سيستم و برنامه جهانى كه ربط به آفرينش ‍ خداوند دارد اشاره نموده و همه آنها، نشانه هائى از عظمت خالق آنها است.
موضوع وابستگى همه چيزها را نسبت به همديگر، كه به عظمت خداوند ربط داده شده است دانستيم، پس براى تمام اشياء و پديده هاى صغير و كبير در اين جهان بزرگ، وابستگى و التزام وجود دارد و در واقع، اين جهان داراى اكوسيستمى بزرگتر است همانگونه كه بر سطح زمين، اكوسيستم خاص براى اين كره وجود دارد.
مردم قديم عظمتهاى آفرينش الهى را تنها بر زمين متصور بودند مثل كوهها و دريا و حيوانات بزرگ و طوفان و رعد و برق و غيره، ولى از وجود عجائب بزرگتر و بيشمار و نامحدود آفرينش با عظمت خداوند در اين فضاى بيكران جهان بزرگ، كسى باخبر نبوده و امروز متخصصان و انديشمندان علوم فضا با كمك تجهيزات مدرن خود، دريافتند كه خيلى از موضوعات بسيار مهم كه در فضاهاى بسيار دور وجود دارد، داراى عظمت غير قابل وصفى است و حقيقت سخن آن حضرت، اينك بيش از هر زمان ديگر، بخوبى دانسته شده است.
هر پديده مهم در آفرينش خداوند، خواه در هر جاى اين گيتى بوده باشد، بفرمان او است و وجود آن، وابسطه به اراده او است، همانطور كه زمين به خورشيد وابسته است و از اين وابستگى است كه زمين، عظمت و حيات يافته و طبيعتى زيبا بر آن پديدار شده است. و اگر كسى ايمان و اعتقاد به خداوند نداشته باشد و نگويد كه تمامى اشياء وابسته به اراده او است ولى آيا ميتواند بگويد كه تمامى پديده ها و وجود هر چيزى، بهمديگر وابسته نيست؟ هرگز، و دانش روز، اين موضوع را ثابت كرده كه هر آنچه در جهان وجود دارد بهمديگر وابسته و ارتباطى تنگاتنگ با هم دارند و مى بينيم كه در هر كهكشانى، قوانين خاصى حاكم است و هر چيز آن، تابع برنامه خاص ‍ مى باشد و در چارچوب نظام آن عمل ميكند، پس سخن آن حضرت، بيانگر حقيقى است كه هم اهل دانش، گفتارش را امروز دريافتند و هم آنها كه علم و ايمان را با هم دارند و معتقدند كه وجود هر چيزى در جهان، وابسته به خالق آن است و هر چه هست نشانه عظمت او است.(10)
مرزهاى بى نهايت درك و احساس
جملاتى از سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه.
1. لا يعزب عنه عدد قطر الماء
2. و لا نجوم السماء
3. و لا دبيب النمل على الصفاء
1. و هيچگاه بر خداوند پوشيده و پنهان نيست، تعداد قطره هاى آبى كه بر زمين وجود دارد.
در عصر ما، زمين شناسان و متخصصان دانش و فنون آب و دريا به اين نتيجه رسيدند كه آبهاى موجود بر سطح كره زمين، بالاخره داراى حجم و مقدار معينى است و درباره مقدار حجم آبها، نظريه هاى متفاوت و با حدود تقريبى را ابراز كرده اند، در حالى كه در زمان گذشته، هيچگاه به ذهن كسى اين موضوع خطور نكرده، كه آب هائى كه بر سطح زمين است، مقدار و حجم آن، دقيقا اينقدر ميليارد متر مكعب ميباشد.
و از كلام آن حضرت اينچنين دانسته مى شود كه براى آب، يك ظرفيت معينى هست كه خداوند حتى از تعداد قطرات آن با خبر است.
البته در صورتى كه بخواهيم، مى توانيم يك متر مكعب آب را در مخزنى كه داراى سوراخى باشد بگذاريم و آن مخزن را طورى قرار دهيم كه چكه هاى قطرات آنرا بشماريم، ولى مسئله مهم اين است كه دقيقا ما نمى دانيم كه بر زمين چند متر مكعب آب هست بعلاوه آبهائى كه در ابرها و هواى نم دار، وجود دارد.
على (عليه السلام) در جمله دوم ميفرمايد كه (بر خداوند هيچگاه پنهان و نا ديده نمى شود اين مقدار انبوه و در هم ستارگان) يعنى حساب و كتاب دارد و حساب همه آنها را خدا مى داند. يكى از معانى كلام آن حضرت، اينچنين دانسته مى شود كه ستاره هاى آسمانها، چه آنها را كه مى بينيم و چه آنها را كه از دورى بسيار، چشم ما قادر بديدن آنها نيست. بسيار است و بيشمار.
اين سخن آن حضرت در چهارده قرن پيش بود ولى حالا كه دانش بشر بجائى رسيده كه در فضا، توانسته كارهاى مهمى انجام دهد و دستگاههاى مدرنى ساخته اند كه بتوسط آن از خيلى چيزها با خبر مى شوند حالا ببينيم نظر انديشمندان زمان ما را با آن همه تجهيزات پيچيده و پيشرفته اى كه دارند در اين باره چيست؟
تاكنون هيچ ستاره شناسى نتوانسته ادعا كند كه تعداد ستاره ها چقدر است و تنها حرف خوب و منطقى كه گفته اند، اين است كه تعداد ستاره هاى آسمانها، آنقدر زياد است كه بمراتب بيش از ذرات ماسه هاى سواحل درياهاى دنيا است.
پس عقل و علم انديشمندان زمان ما، به آنجا نرسيده كه پا را فراتر از ادعاى حضرت على (عليه السلام) بنهند.
و در جمله سوم: آن جضرت مى فرمايد: (هيچگاه صداهاى نامحسوس ‍ گامهاى مورچگان كه بر سنگ سختى مى گذارند. و بر آن راه مى روند، از نظر آگاهى خداوند، پنهان و نا آشكار نمى باشد).
معمولا سنگهاى سخت و صاف همچون سنگ مرمر، صداى چيزى كه با آن سنگ برخورد مى كند، مقدار صداى آن را به حداقل مى رساند، تا چه برسد به صداى پاى بسيار نازك و لطيف مورچگان.
آن حضرت سه نكته را براى ما بازگو نموده كه بيانگر عظمت خدا است مثال ميزند، و در واقع اگر چند لحظه روى اين مثالها فكر كنيم، عقل و انديشه ما خسته و درمانده از فهميدن معناى اين مثالها و مقصود محاسبات كلام آن حضرت مى شود و در نتيجه، بدون اينكه بحث را تكميل كنيم، از آن خواهيم گذشت.
آن حضرت از سه چيز مثال مى زند، يكى از صدا و آن هم نا محسوس ترين صداها، دوم از رقيقترين چيز كه آب است، و سوم از تعداد بيشمار و انبوه ستارهائى كه در فضاى لايتناهى وجود دارند.
يعزب: يعنى پنهان ترين و نامحسوس ترين چيزهائى كه در عالم وجود دارند و آن حضرت از كلمه خفاء (پنهان) استفاده ننموده است چون آنچه كه پنهان است بالاخبره، بنحوى و يا به كمك محاسبات و دستگاهى، آن پنهان و نادانى، بر ما محسوس و آشكار مى گشت چون هر پنهان و نادينى، بالاخره حدى دارد ولى معناى يعزب بى نهايت پنهان است.
ببينيم كه على (عليه السلام) تا كجا به اعماق خفا و نامحسوس ها مى انديشد كه سخن از آنها مى گويد و كلام آن حضرت معنائى را بيان ميكند كه ماوراى محاسبات رياضى و دانش فيزيك است و رنگ و بوى ماوراى طبيعت مى دهد و كلامى كه معناى آن خارج از توانائى درك عقل بشر است.
و از معانى كلام آن حضرت نيز اين چنين، استنباط مى شود كه خيلى از اسرار طبيعت و جهان، و پايه و اساس و محاسبات آن، براى ما ناشناخته است و روى همين حساب، اگر به اين به اين اصل فكر كنيم كه همه چيزها را با دقت و محاسبه كامل بدان پى برده ايم، اشتباهى است و اينچنين نيست و هر عاقلى آن را نفى ميكند، اما همين مقدار كافى است كه همانگونه كه آن حضرت فرمودند، نهايت دقت و محاسبه و آگاهى را تنها مى بايستى به خالق يكتاى آن نسبت دهيم و معناى كلمات آن حضرت، بر شناخت واقعى از عظمت آفريدگار جهان دلالت دارد.
آنانكه مى توانند حقيقت خدا را بهتر از ما وصف كنند، به يقين همانهائى هستند كه خداوند آنها را برگذيده تا مردم را بسوى خير و سعادت دنيا و آخرت، راهنمائى كنند و ماموريت خدمت به خلق را وظيفه آنها قرار داده است همانند على (عليه السلام) كه پيامبر گرامى خطاب به آن حضرت فرمودند انت من بمنظه هارون من موسى (تو در كنار من همانند هارون كه همدمش حضرت موسى بوده است).

afsanah82
07-22-2011, 10:27 AM
كره زمين گهواره امن و امان
نزديك به سه قرن پيش، انديشمندانى همچون گاليله، ماحصل زحمات ستاره شناسان قبل از خود را به نتيجه رساند كه زمين، كروى و در يك جا ثابت است و خورشيد و ماه به دور آن مى چرخند و روى اين حساب، نام او در فهرست نوابغ مشهور جهان ثبت شد، هر چند كه امروز ثابت و معلوم شد كه زمين در حال چرخش و حركت و به دور خورشيد است لذا نظريه هاى بسيارى همچون ثابت و ايستا بودن زمين، اكنون غير واقعى و باطل اعلام شده، و اين زمين است كه به دور خورشيد همواره در حال حركت است.
على (عليه السلام) از اين ستاره شناسان يا با صطلاح نابغه هاى معروف، با تاكيد و يقين از كروى بودن زمين و همچنين از حركت و چرخش آن در مدار خاصى به دور خورشيد، بيان نموده و نظريه هاى بسيار متنوعى را در اين باره گفته اند و براى نمونه، يكى از آن موارد ياد شده همين جمله اى كه آن حضرت از حركت زمين، يعنى عدم ايستا و ثابت بودن آن در يكجا بيان نموده است.
تا آنجا كه مى دانيم در تمام زمينه هاى علمى، انديشمندان در ابراز عقايد خود نسبت به موارد مختلف به توسط انديشمندان ديگر كه پس از آنها آمدند، مقدارى از افكار گذشته را رد كرده اند و مقدارى ديگر پس از آنها آمدند و باز هم نظريه ها مورد توجه و اصلاح بيشترى قرار گرفت و رويهمرفته در چند قرن اخير، بقدرى افكار علمى دست به دست گشت و نظريه ها مورد اصلاح و غلط گيرى قرار گرفت تا به امروز كه بسيارى از مسائل علمى به نتيجه صحيح و به تكامل رسيد و نام آوران علم و دانش در اين مقطع كه صحت افكار و گفتار آنها به مراحل صحت و درستى رسيد، به نام آنها معروف شد، ولى گفتار پيشوايان ما، علاوه بر قدمت بيانات آنها كه قرنها جلوتر از اينها بوده، موضوعات علمى بسيارى را مطرح كردند و امروز صحت تمامى گفتار آنها به اثبات رسيد بدون اينكه دچار نقص و خطا باشند و يابه مرور زمانها، بتوسط كسانى ديگر، نياز به اصلاح و رفع اشتباه شود، مى بينيم كه تمام گفته هاى آنها آنچنان است كه گوئى در زمان ما، آنها را به تازه گى ابراز نظر كرده اند.
يكى ديگر از خصوصيات منحصر بفرد پيشوايان ما، اين است كه آنها در موارد علمى بسيار متنوعى ابراز عقيده نموده اند در حالى كه رسم بر اين است كه انديشمندان، هر كدام از آنها در رشته خاصى تحقيق كرده اند و در آن زمينه، آنها نظريه هاى خود را اعلام مى كنند.
و از محسنات بى نظير پيشوايان ما اين است كه آنها در هر مورد علمى، وقتى كه موضوعى را بيان مى نمودند، تمام جوانب و ابعاد آن را نيز براى ما بازگو مى كردند.
يكى ديگر از جلوه هاى بسيار جالب بزرگواران ما اين است كه آنها وقتى كه درباره موضوعى صحبت مى كردند آن را به عناوين و شيوه هاى مختلف در ميان مردم مطرح مى كردند و حتى در عبادت و در لابلاى آموختن دعا و درس احكام نيز، موارد علمى بسيار متنوعى را ياد آورى و مى گنجاندند بر خلاف معمول انديشمندان گذشته كه حرفهاى خود را تنها با همفكران خود در ميان مى گذاشتند.
در زمانى كه موضوعى به عنوان كروى بودن و حركت و چرخش آن در ميان ستاره شناسان آنزمان مطرح نبود و كسى از اين اوضاع خبر نداشت، مى بينيم كه در احاديث و دعاهاى پيشوايان ما، بحثهاى بسيار درباره كره زمين و چرخش و حركت آن مطرح شده است.
و در آينده قصد ما بر اين است كه در صورت جمع آورى كليه احاديث كه در رابطه با بحث كره زمين و اوضاع آن است جمع آورى كنيم تا به صورت يك كتاب خاص در آيد و انشاالله در اختيار شما علاقه مندان قرار خواهد گرفت و آنگاه از عجائب وسعت آگاهى آنها در اين باره اطلاع كامل مى يابيد و شگفتى و تحسين هر خواننده اى برانگيخته خواهد شد، و يكى از آن موضوعات، چند جمله كوچكى است كه در دعاى معروف (صباح) از حضرت على (عليه السلام) ذكر شده است براى شما نقل ميكنيم.
1. يا من ارقدنى فى مهاد امنه و امانه
2. و ايقظنى الى ما منحنى به من مننه و احسانه
3. و كف اكف السوء عنى بيده و سلطانه
1. خداوندا: اى آن كه در گهواره امن و امان او (كره زمين) مرا پديد آورد و بر آن زندگى و آرامش به من داد.
2. و حيات و هوشيارى بمن عطا نمودتا از نعمتها و احسانش بهرمند شوم
3. و او است كه مرا نگه داشت از سرچشمه بلاياى طبيعى و آفتهاى بسيار خطرناك، به قدرت و نيروى تواناى او.
در جمله اول: آن حضرت درباره پيدايش انسان از ديار نيستى به هستى و حيات او به عرصه ظهور در آورد آن هم در گهواره بزرگ و عظيمى همچون زمين، انسان در امن و امان خداوند قرار گرفت در حالى كه زندگى ما بر سطح اين سياره اى كه همچون گلوله رها شده و پر شتاب در فضاى وسيع آسمانها قرار دارد و با وجود اين وضع، همواره احساس امن و امان داريم و آنچنان آسوده خاطر هستيم بدون اين كه متوجه خطرات طبيعى بسيارى باشيم و از نظر روحى و جسمى در آرامش كامل بسر مى بريم.
و از اين جمله مى فهميم كه آن حضرت با اين شيوه بيان خود، از حركات متنوع و پرشتاب بودن اين گهواره بزرگ، اشاره نموده است.
در جمله دوم همانگونه كه آن حضرت مى فرمايد: وقتى كه چشمان ما به اين جهان باز شد و كم كم هوشيار و آگاه شديم، ديديم كه آنها لوازم زندگى و آنچه را كه حيات ما به آن، وابسطه است همه آنها فراهم و آماده مى باشد و نيازمنديهاى حياتى انسان از قبل، مهيا شده بود تا ما بيائيم و از آن همه لطف و عنايت الهى بهرمند شويم.
و در جمله سوم: آن حضرت مى فرمايد: خداوند ما را از خطرها و بلاياى طبيعى بسيارى، محفوظ و مصون نمود و از تمامى عوارض و آفتهاى خطرناك در امان قرار داد و به اراده و خواست خداود با آن قدرت و توانائى او، ما انسانها در وضعيت مناسب و طبيعى زيبا قرار داريم در حاليكه سرچشمه و سرمنشاء بلاها و كانون آفتها در اطراف زمين و دور و بر ما، همواره وجود دارد و به لطف خدا هيچگاه آنها را احساس نمى كنيم و آن اتفاقات هولناك رخ نمى دهد چون زمين بنحوى است همچون مادرى خوب و مهربان كه فرزند دلبند خود را در آغوش پر از مهر و محبت نگه داشته است.
بنابراين على (عليه السلام) از اوضاع كروى بودن زمين و حركت و چرخش ‍ آن و نيز از آسيب پذيرى حيات ما بر اثر آن بلاياى موجود در كنار ما بخوبى آگاه بوده است يعنى آگاهى آن حضرت بسيار وسيعتر از آن انديشمندى كه تنها دريافته بود كه زمين كروى است و از مسائل بسيارى كه در رابطه با زمين است غافل و بيخبر بوده.
بلاياى طبيعى بسيار گوناگون است همانند حركت پرشتاب زمين اين گهواره غول پيكرى كه مى توانست ما را از كار و تلاش براى زندگى باز دارد و يا چرخش وضعى آن نيز بنحوى ديگر مى توانست ما را خسته و رنجور كند و يا اگر اين جو زمين نبود عوامل خطرناك بسيار متنوعى را كه از فضا به سوى زمين، يكسره روان است زندگى ما، در خطر حتمى قرار مى گرفت و با اين وضع چگونه مى توانستيم خود را از اين همه بلا حفظ كنيم و در امان و امنيت باشيم و عوامل خطر بسيارى كه هيچگاه، وجود آنها را حس ‍ نمى كنيم و درباره آن اصلا فكر نمى كنيم، آيا اگر مدير و مدبرى نبود حيات و بقاى ما و اين طبيعت زيبا در هزاران سال پيش در معرض زوال حتمى قرار نمى گرفت؟
مثال آن حضرت بسيار جالب و مناسب است چون براستى كه انسان، اين موجود ضعيف در روى اين هيولاى بزرگ گهواره زمين، بسيار ناچيز است و انسان در مقابل آن، همانند نوزادى كوچك و ضعيف است و بدون هوشيارى و مهر مادر، اين گهواره مى تواند جهنمى از خطر و بلا تبديل شود.
كره زمين: وزن مخصوص و مقدار معينى دارند
در زمانيكه اوضاع جهان بر مردم، كاملا مجهول بود و مردم از زمينى كه بر آن زندگى ميكردند از عرض و طول و مساحت و اوضاع و احوال آن، هيچگونه اطلاعى نداشتند، درست در همان زمان، امام سجاد از وزن داشن و مقدار معين زمين، سخن مى گويد.
جمله كوچك از دعائى كه شيخ حر عاملى آنرا از امام سجاد (عليه السلام) نقل كرده است به آن توجه كنيم آن حضرت ميفرمايد: سبحانك تعلم... وزن الارض
(بار خدايا تو مى دانى... وزن زمين چقدر است)
يعنى اين چنين نيست كه زمين، حد و حدودى ندارد و همچنين، اين طور نيست كه زمين، اين كره اى هر چقدر كه بزرگ است، وزن معينى نداشته باشد.
و كسى كه اين موضوع را براى مردم، اين چنين مطرح مى كند، حتما از كليه احوال و اوضاع كره زمين، بخوبى آگاه است
در كتابهاى علمى، صحبت از مقدار وزن معين كره زمين ديده مى شود و انديشمندان در اين باره محاسباتى انجام داده اند، كه با كمى اختلاف در محاسبه، نظريه هاى آنها با همديگر متفاوت است، بهر حال آنچه كه مى دانيم، كره زمين در ترازوى واقعى، اگر فرضا گذاشته شود، بالاخره معلوم مى شود كه حجم آن داراى وزن خاص و معين مى باشد.
ولى آنچه كه مهم است امام زين العابدين (عليه السلام) قرنها قبل از پديدار شدن علوم و تكامل آنها در زمان حاضر، اين موضوع را مطرح نمودند و در واقع، براى اولين بار در تاريخ گذشته، او بود كه فرمودند حجم زمين داراى وزن خاص و مقدار آن معين است.
دانشمندان و متخصصان علوم در زمان ما، پس از اين كه شناخت و آگاهى كامل از اوضاع كره زمين بدست آمد و تمامى جوانب آن دانسته شد، يعنى پس از اين كه علوم مختلف پديد آمد و بخصوص از كروى بودن زمين آگاه شدند و عرض و طول و مساحت آنرا بدست آوردند و علم رياضى كه اكنون به سطح عالى رسيده و تكامل يافته است در شناخت اين موضوع بسيار مؤ ثر بوده است و در آنصورت بود كه آنگاه توانستند با كمك دم و دستگاههاى متنوعى كه بوجود آمد، و خيلى از مسائل ديگر كه تمامى اين عوامل مهم، دست به دست هم داده اند تا توسط اين مجموعه وسيع و گسترده علمى از دانشهاى گوناگون، باعث شد تا اين امكان براى انديشمندان و كارشناسان در زمان مساعد شود و اكنون با اين شرايط پيش ‍ آمده، آنها توانستند از مقدار و وزن و حجم زمين، نظريه پردازى كنند و اين موضوع مهم را مطرح و از آن به عنوان يك خبر جديد علمى سخن بگويند.
و فرق بين نظريه هاى امام سجاد (عليه السلام) و متخصصان عاليرتبه زمان ما كه در اين باره نظريه هائى را مطرح كردند در اين است كه آن حضرت، قرنها قبل از اينها و پيش از اينكه مسائل ساده و اوليه علوم شكل بگيرد، اين موضوع را ارائه نموده، ولى انديشمندان زمان ما، همانگونه كه گفته شد، وقتى اين موضوع را دريافتند كه تمام زمينه ها براى رشد فكرى آنها هموار شده بود، و اگر مقدارى دقت كنيم مى بينيم اين گفته امام (عليه السلام)، واقعا خارق العاده است و اين چنين سهل و آسان و به عنوان يك مسئله اى نبايد از كنار آن بگذريم.
اگر همه عالمان و انديشمندان زمان آن حضرت از همه جا مى آمدند و يك جا جمع مى شدند، نه تنها نمى توانستند وزن يك تپه اى را تشخيص بدهند، بلكه اصلا اين فكر در ذهن آنها نمى رسيد كه آن تپه اى كه در كنارش هست، حجم آن، وزن و مقدار معينى دارد، تا چه برسد از وزن همه زمين سخن بگويند.
وجود مناطق پست و مرتفع بر سطح زمين
درست است كه زمين كروى است اما به معناى همچون دائره اى است كه با خط، آنرا دقيقا مدور بكشيم بلكه داراى فرورفتگى و برآمدگى بسيار است و به صورت كلى، زمين از فضاى دور كروى ديده مى شود، هر چند كه آن فراز و نشيب ها محسوس نمى باشد و اين به جهت بزرگى كره زمين است كه اين همه ناهمواريها بر سطح زمين نمايان نيستند.
چهارده قرن پيش، على (عليه السلام) اولين كسى بود كه به اين نكته توجه داشت و به گوشه اى از آن اشاره نموده و اين در حالى است كه دانشمندان علوم جغرافيا در اوائل قرن بيستم به اين نكته مهم پى بردند كه سطوح مختلف كره زمين، هيچگاه با هم يكسان نمى باشد، البته عكسهاى هوائى و تصاوير ماهواره اى، در اين زمينه، اطلاعات ارزشمندى را براى جغرافيدانان فراهم آورد و اين موضوع را آن حضرت براى اولين بار در اين زمينه صحبت نمودند.
به گوشه اى از سخنان على (عليه السلام) درباره شهر بصره و موقعيت آن در جغرافيا، اين چنين مى فرمايد:.
و من كلامه (عليه السلام) فى البصره قال (عليه السلام) ارضكم قريبه من الماء و بعيده من السماء
(اى مردم شهر بصره بدانيد كه زمين شما به آب نزديك است و به آسمان دور است).
شهر بصره در جنوبى ترين نقطه از كشور عراق است و سواحل آن در انتهاى شمال غرب خليج فارس مى باشد.
اينك معلوم شد كه زمين شهر بصره و اطراف اين استان كه منطقه جنوب كشور عراق است، بر خلاف نواحى اطراف اين ناحيه، مثل ايران و شمال عراق و تركيه، كه سطح زمين اين مناطق، صدها متر، بلكه بيش از هزار متر از سطح آب دريا و خليج فارس و نواحى بصره، بالاتر است.
سماء در جمله آن حضرت، اشاره به جو زمين است كه ضخامت آن در اطراف كره زمين، حدود 800 كيلومتر است و اين همه ناهمواريها بر سطوح مختلف كره زمين، تاثير بر قطر لايه جو ندارد، يعنى هر جا كه ناهموارى وجود دارد، جو آن ناحيه به همان اندازه، ناهموار نمى باشد بنابراين، مقايسه سطح زمين با سطح آب و دريا و جو زمين، بهترين معيار براى سنجش و بيان كلى اوضاع سطوح مختلف زمين است، و با اين حساب، سرزمين پست استان بصره، نسبت به سرزمينهاى مرتفع مجاور، فاصله آن با عرض جو زمين بيشتر است، يعنى در اين ناحيه، ضخامت قطر جو بيشتر از جاهاى مرتفع مى باشد.
ابن ابى الحديد يكى از نويسندگان و اديبان و مورخان عاليرتبه بيش از هزار سال پيش بود، او در باره معناى كلام آن حضرت اين چنين مى گويد: اين سخن امير مؤمنان على (عليه السلام) يكى از خصوصيات منحصر به فرد آن حضرت است، چون او از امرى بيان نموده كه عربها معناى آنرا نمى دانند و متوجه مفهوم آن نمى شوند و اين مخصوص انديشمندان و حكما است كه با دقت و تيزبينى خاصى، بايد به راز اين سر عجيب و غريب و بسيار مهم معناى سخن آن حضرت پى ببرند.
و اين اديب توانا، تنها به اين نكته پى برد كه منظور على (عليه السلام) در اين جمله، بيانگر يك امر مهمى است چون او به خوبى مى داند كه آن حضرت هر چه بگويد، كلامش داراى ارزش و ابعاد علمى است.
و در اوائل قرن بيستم، انديشمندان علوم زمين شناسى و جغرافى دانان، به اين نكته پى بردند كه زمين با اينكه كروى است ولى داراى فرورفتگى و برآمدگى هاى بسيار است.
آن حضرت در ادامه سخن خود مى فرمايد:
بانها تغرق و يبقى مسجدها كجو جو سفينه فصارت كما قال نهج البلاغه
(بدانيد كه در آينده، شهر بصره در آب غرق خواهد شد و تنها مناره مسجد اين شهر همانند علم و ستون وسطى كشتى ها نمايان مى شود) اتفاقا قرنها بعد همانطور شد كه آن حضرت پيش بينى نمودند)
در زمان اواخر حكومت بنى عباس، شهر بصره دو بار زير آب فرو رفت و تنه نصفه بالاى گلدسته مسجد اين شهر، از آب بيرون مانده بود، و اين يكى از پيش بينى هاى آن حضرت بود كه بعد از ده ها سال، اين اتفاق رخ داد و دقيقا همانطور شد كه آن حضرت بيان فرموده بود نه اين سخن آن حضرت را كسى مى تواند انكار كند و نه آن حوادث پيش بينى شده، دور از حقيقت بود.
و نكته جالب اين است كه، هيچ مورخى در جائى ياد نكرده از اين كه شهر بصره، قبل از اين تاريخ پيش بينى شده آن حضرت، در زير آب فرو رفته باشد و مهمتر از همه، تعريف وضعيت طبيعى اين سرزمين به توسط آن حضرت ، نشان دهنده آگاهى كامل وى از كليه شرايط حاكم بر تمام سطوح مختلف كره زمين است.
وسط زمين
در مدت چند قرن گذشته، دلاور مردانى بودند كه با گشت و گذار خود از اين سو به آن سوى زمين سفر كردند و با تحمل سختى ها و مشقت بسيار، به شناختى مختصر و محدود از مناطق مختلف در چند ناحيه دور و نزديك پى بردند و در اين باره نظريه هائى از وضعيت مناطق زمينى و دريائى، يا به اصطلاح امروزى كه جغرافيا ناميده مى شود، اظهار نظر كردند و آنها با تحقيقاتى كه انجام دادند، در اين زمينه، گفته هائى دارند و نقشه هائى كشيده اند، اما كار آنها با آنچه كه امروز در دانش جغرافيا شناسى مى بينيم متفاوت است و هيچ تشابهى با همديگر ندارند، چون آنها از خيلى مسائل و لوازم ضرورى محروم بودند، بطور مثال: كشتى هاى كوچك چوبى و كندرو: هيچگاه قادر نبودند، تا به گشت زنى در تمام درياها و سفر به مناطق مختلف ادامه دهند و ماشين هاى سوارى هم در كنار نبود تا مناطق خشك را درنوردند و اطلاعاتى كسب كنند، و هواپيما هم وجود نداشت، و ابزار و تجهيزات متنوع در اختيار آنان نبود، و از همه مهمتر، هيچكس از كروى بودن زمين آگاهى نداشت، لذا تمام نقشه ها گفتار آنها با واقعيت، منطبق نبود.
در واقع، كارشناخت جغرافياى سطوح مختلف كره زمين در قرن نوزدهم شروع شد و با مرور زمان، كم كم سير تكاملى خود را يافت تا اين كه از اوائل قرن بيستم، كار نقشه كشى مناطق مختلف، به صورت صحيح و دقيق انجام شد و اينكه مردم از كليه نواحى سطوح كره زمين بخوبى آگاه شدند.
نكته جالب اينجا است كه پيامبر گرامى و على (عليه السلام) در زمانى كه هيچ امكانات اوليه براى سفر و گشت زنى و شناخت اوضاع سطح كره زمين وجود نداشت و هنوز صحبتى از كروى بودن زمين مطرح نشده بود، و با آنكه خود، به مناطق دور هم به سفر نرفته بودند، در اين زمينه با بيان مطلبى هر چند مختصر، ولى به نوعى ياد شده كه نشان دهنده آگاهى كامل آنها از نقشه جغرافياى كلى جهان است حكايت دارد.
عن على ابن ابيطالب (عليه السلام) قال: جاء رجل من
اليهود الى النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) فقال...
يا محمد لاى شى بنى ابراهيم (عليه السلام) الكعبه مربعا؟
قال (صلى الله عليه و آله و سلم): لان الكمات اربعه
قال: فلاى شى سميعت الكعبه كعبه؟
قال (صلى الله عليه و آله و سلم): لانها وسط الدنيا
(على (عليه السلام) مى فرمايد: شخصى از بزرگان يهود از پيامبر گرامى پرسيد كه چرا حضرت ابراهيم (عليه السلام) كعبه را مربع ساخت؟ آن حضرت فرمودند به جهت چهار سمتى كه وجود دارد يعنى مشرق و مغرب و شمال و جنوب.
آن شخص دوباره پرسيد كه چرا خدا، كعبه ناميده شد؟
پيامبر گرامى فرمودند: به اين علت ناميده شد چون كعبه در وسط دنيا قرار دارد).
مى دانيم خانه خدا، كعبه چهار گوشه دارد و گفته آن حضرت كه اينجا وسط دنيا است، بالاخره همانطور كه ميدانيم، زمين چهار سمت اصلى دارد و آن شمال و جنوب و مشرق و مغرب است و اين چهار نشانه اصلى براى شناخت نواحى و جهت چهار گانه در زمين است.
يكى از نكات جالب اين است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) اولين كسى بود كه موضوع مشرق و مغرب و شمال و جنوب را براى اولين بار مطرح كرد و آن حضرت، جهات چهار گانه را به مردم آموخت و خانه خدا را به صورت نمادين به چهار گوشه ساخت كه هر گوشه آن به جهت يكى از چهار سمت، نشانه رفته است تا موضوعى را كه مطرح نمود براى هميشه نظريه اى پايدار بماند و راهنماى خوب و دقيقى براى آنها باشد.
وقتى كه پيامبر گرامى اين چنين مى گويد، حتما او مى بايستى از همه جاى سطوح زمين و اوضاع آن باخبر باشد تا بتواند اين چنين جوابى را براى آن سوال مطرح كند، در حاليكه هيچكس نمى توانست بگويد اينجا وسط زمين است و اين كه آن حضرت مى فرمايد: خانه خدا در وسط دنيا است، حتما او از كروى بودن زمين باخبر بوده و الا ممكن نبود بدون آگاهى اين چنين بگويد، و خانه خدا واقعا وسط زمين قرار دارد چون از چهار سمت دنيا اگر حساب كنيم مى بينيم كه مكه مى تواند وسط باشد، هم از لحاظ كروى بودن زمين و هم از لحاظ اين منطقه كه در نزديكى خط استوا قرار دارد و روز و شب، مدت هر كدام از آنها دوازده ساعت است و از لحاظى اين منطقه بين شمال و جنوب، بين دو قطب قرار دارد.
اگر هر جائى از زمين را در نظر بگيريم، در واقع همانجا وسط است اما كعبه براى وسط بودن، امتيازات بيشترى از جاهاى ديگر دارد و دانش جغرفيا شناسى بر اساس مبنا و محاسباتى كه دارد وسط و يا مناطق ديگر را مشخص كرده است و دقيقا مكه و نواحى اطراف آن، جائى مناسب در عرف علمى دارد.
بيشتر موارد در سخنان پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) كلمات و اصطلاحاتى به كار برده اند كه در اين زمينه ها، براى اولين بار در تاريخ گذشته، اينچنين ياد شده اند و يكى از آن موارد، اين است كه آن حضرت بر وسط بودن منطقه مكه بر سطح كره زمين اشاره نموده است.
آن حضرت به دلائلى فرمودند مكه وسط دنيا است و اتفاقا جغرافى دانان عصر ما، بدون اينكه شناختى از پيامبر گرامى داشته باشند به اين منطقه ميان قاره اى، كه مكه در وسط آن قرار دارد، اصطلاح خاورميانه را بكار بردند يعنى جائيكه در وسط قرار دارد و مفهوم خاورميانه از كلام آن حضرت به خوبى دانسته مى شود و در واقع اصطلاح خاورميانه براى اولين بار از آن حضرت شنيده شد و در اين باره، احاديث ديگرى هم هست كه در موضوعات آينده مطرح مى شود.
اگر به نقشه هاى جغرافيا نگاه كنيم مى بينيم كه مكه در نزديكى خط استوا قرار دارد، يعنى اين شهر فاصله كمى از استوا دارد و فرموده پيامبر به طور كلى است و نمودار حقيقتى است كه در يك منطقه از كره زمين است.
بنابراين آن حضرت تا از همه جاى سطوح زمين آگاه نباشد نمى تواند بگويد كه اينجا وسط دنيا است.
آن حضرت خانه خدا را در مكه به صورت نمادين براى منطقه اى استراتژى بر سطح زمين معرفى نموده و اين جايگاه خاص و ابدى است تا از شناخت آن مناطق ديگرى را در رابطه با سمت مكه، جهت يابى و شناخته و معلوم شود، بخصوص براى حاجيان و كاروانها.

afsanah82
07-22-2011, 10:28 AM
وحدت و هماهنگى در نظام آفرينش
انديشمندان و محققان در تمام رشته هاى علوم گوناگون، جهان را داراى وحدت و هماهنگى و برنامه اى منسجم و متحد مى بينند و به قوانين و ظوابط موجود در اين جهان بزرگ، پى برده اند و همه اينها نشان دهنده يك وحدت و اتفاق نظر در يك تشكيلات بزرگ هستند، از موجودات ميكروسكپى و ذرات بسيار كوچك اتم گرفته، تا خورشيد بزرگ و منظومه شمسى و كهكشانها، همه و همه بر اساس محاسبات و قانون مرتبط به هم وضع شده اند، و همه اينها با وجود همديگر حيات و بقاء دارند و بدون اين همه نظم و نظام، چيزى بر پا و برقرار نمى ماند.
امام صادق (عليه السلام) درباره يكى از نشانه هاى وجود آفريدگار، به وجود وحدت و هماهنگى در نظام آفرينش، استدلال مى كند.
فلما راينا الخلق منتظما، والفلك جاريا، و اختلاف الليل و النهار و الشمس و القمر، دل ذالك على صحه الامر و التدبير، و ايتلاف الامر، و ان المدبر واحد.
وقتى كه آفرينش جهان با اينهمه عظمت را داراى نظامى هماهنگ مى بينيم، وقتى كه مى بينيم زمين همواره در حال حركت منظم است، وقتى كه تفاوت منظم شب و روز و پديدار شدن خورشيد و ماه، و دقت زمان آنها را مى بينيم، همه اينها بر صحيح و يكپارچه بودن برنامه كلى جهان، و تدبيرى خردمندانه دلالت دارد و در اين ائتلاف جمعى، وحدت و هماهنگى و انسجام هستى را مى بينيم، و به يقين درك مى كنيم كه مدبر و آفريدگار يكى است.
سخن گفتن و شناختن از درك وحدت و هماهنگى موجود در تمام ابعاد جهان بزرگ، كار ساده اى نيست و ما نمى توانيم اين كلمات آن حضرت را يك گفتار ساده و معمولى به حساب آوريم و يا بگوئيم، آن حضرت كه آن زمان، اينچنين گفت، خوشبختانه به طور اتفاقى، امروز دانسته شد كه آنها درست از كار در آمده است.
انديشمندان كه با مطالعات و تحقيقات بسيار خود در طى دهها سال، چه در مراكز علمى و يا دانشگاهى، به شناخت وسيعى از مرزهاى علم و ابعاد نامحدود آگاهى ها پى مى برند و به ديگران مى آموزند و اينهمه اطلاعات گوناگون را به همديگر منتقل مى كنند و با گذشت زمان، و نسل در نسل، اين موضوعات علمى، گسترده تر و كاملتر مى شود، و به يقين كسانى كه با علوم متنوع سر و كار دارند، آنها بهتر مى فهمند كه اين كلمات امام صادق (عليه السلام) گفتار شخصيتى والامقام است چون سخنانش بر اساس مطالعات و تحقيقات نبوده و آن حضرت و پيشوايان ديگر ما، در زمانى كه نه دانشى بود و نه دانشمند و نه مراكز تحقيق و نه ابزار و نه تجهيزات، مى بينيم كه آنها درباره موضوعاتى سخن مى گويند كه نشان دهنده ابعاد علمى و آگاهى آنها است و در واقع، آنها جلوه هائى از حق تعالى هستند كه در وجودشان اين روح دميده شده است.
جمله دوم درباره حركت كره زمين است و بر عدم ايستا بودن آن دلالت دارد، در حاليكه تا دو سه قرن پيش ستاره شناسان بر اين عقيده بودند كه زمين ثابت و در يك جا ايستاده است و احاديثى كه بر كروى بودن كره زمين و حركت انتقالى و چرخش وضعى آن دلالت دارد، آنقدر زياد است كه ديگر نمى تواند در اين باره براى هر حديثى، همان توضيح را بدهيم و ناچاريم به حداقل اكتفاء كنيم مثل اين حديث كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده و درباره حركت مداوم كره زمين اشاره نموده است در حاليكه مردم آن زمان از حركت زمين بى خبر بودند و عقيده ستاره شناسان بر اين بود كه خورشيد و ماه به دور زمين مى چرخند.
همانور كه مى بينيم زمين همزمان داراى چند حركت گوناگون به دور خورشيد است و حركت آن به قدرى دقيق است كه ثانيه اى اختلاف در پديدار شدن طلوع و غروب و مقدار روشنائى و تاريكى بر زمين به وجود نمى آيد، و در اين همه حركات متنوع زمين در مدارى كه دارد، هيچگاه فاصله آن، كم و زياد نمى شود و هيچگاه اندك انحرافى به وجود نمى آيد و زمين، اين كره غول پيكر و بسيار سنگين، بايد ناخدائى داشته باشد تااين كشتى با عظمت در اين اقيانوس بيكران فضا، با دقت تمام در حال حركت باشد.(11)
عامل اصل حركت و حيات بر زمين
حركت و حيات بر زمين از حركات متنوع زمين پديدار مى شود و اين خلاصه معناى بيانات امام صادق (عليه السلام) است كه مى فرمايد:.
ان الاشياء تدل على حدوثها من دوران الفلك، و هى على سبعه افلاك، و تحريك الارض و من عليها
(بدانيد كه وجود تمامى چيزها دلالت بر پايدار شدن آنها از حركت و گرشهاى گوناگون زمين حاصل مى شود، با هر آنچه كه در آن است، و آن بر هفت شكل در حركت و گردش متنوع است، و به حركت در آمدن زمين و آنچه كه بر آن هست)
در جمله اول از بيانات امام صادق (عليه السلام) اين چنين آمده كه تمامى اشياء يعنى هر چيزى را كه در نظر بگيريم، عامل اصلى به وجود آورنده آنها نتيجه و حاصل از گردشهاى متنوع زمين است.
يعنى اگر حركت و گردشهاى زمين مثل دوران زمين حول خورشيد و چرخش زمين حول خود، و حركات ديگر زمين نبود و زمين ايستاده و بى حركت مى ماند، به يقين كه زمينه ها و لوازمات پيدايش حيات هيچ موجودى شكل نمى گرفت و همچنين، هيچ گياه و درخت و سبزه و خرمى پديدار نمى شد و هيچگاه بادى نمى وزيد و ابر و بارانى در كار نبود و موارد بسيار و بيشمار ديگر بر سطح زمين مشاهده نمى شد، و خلاصه مطلب آن است كه هر آنچه را كه درباره اش فكر كنيم مى بينيم كه عامل پيدايش و شكل گيرى آن، از حركتها و گردشهاى متنوع زمين، نشات گرفته است.
امروز براى همه معلوم و مسلم شد كه اكوسيستم حيات، عوامل زنجيره اى و متصل به هم است و تمامى آنها از بركت حركات متنوع زمين پديدار شده است كه بر اساس يك برنامه محاسباتى خاص و دقيق بر پا شده، بوجود آمده و شكل گرفته است و اين اصول كلى پيدايش اكوسيستم حيات بر زمين است.
در جمله اول: آن حضرت به حركات متنوع زمين اشاره نموده، در حاليكه مردم زمانهاى گذشته، از حركات و گردشهاى گوناگون سياره زمين بيخبر بوده اند و آنها از طبيعت و جهان، شناخت كافى نداشتند و از اكوسيستم و عوامل زنجيره اى و متصل به هم حيات كه ساخته و پرداخته به چند نوع حركت و گردش زمين است آگاهى نداشتند و در اين زمينه ها،هيچ كس ‍ سخنى نگفته بود، ولى امام صادق (عليه السلام) در جملاتى كوتاه، بارها و بارها و به عناوين مختلف از حركات متنوع زمين همانند حركت و چرخش ‍ و حركات ديگر، سخنان بسيارى دارد و همزمان با آن، ارتباط عوامل حيات در نظام طبيعت كه امروز به نام اكوسيستم معروف شده، و اين عنوان علمى، تعريف مجمل از مفاهيم كلى مسائل طبيعى است و آن حضرت چندين بار از آن سخن گفته و همه آنها را به اين حركات متنوع ارتباط داده است.
يعنى اگر اين حركت و دورانهاى زمين از كار بيفتد، به يقين كه تمامى زنجيره هاى متصل به هم اسباب و لوازم حيات همگانى از بين مى رود و سازمان طبيعت از هم گسسته مى شود و فرو پاشى زندگى همه بر آن حتمى بود، در حاليكه زمان قديم، كسى نمى دانست كه هر آنچه بر زمين است تمامى آنها مرتبط و پيوند به همديگر دارند چون عامل اصلى در پيدايش و بقاى همديگر، تاثير مهمى دارند و هيچ چيزى بر سطح زمين، براى خودش ‍ به تنهائى مستقل نيست و هر كدام يك از آنها، پديده مستقل و جداى از همديگر نمى باشد.
آن حضرت در اين جملات ياد شده، بطور صريح و ساده از حركات زمين و هر آنچه كه بر آن است سخن گفته، و مردم نيز بر آن، در حركت و دوران هستند، و شايد گفتن اين كه زمين حركت مى كند و دوران دارد به نظر ما يك موضوع ساده و عادى و غير مهم جلوه كند، چون از بس كه ما آنرا زياد شنيده و خوانده ايم ولى در هزارو سيصد و يا چهار صد سال پيش، مطرح كردن اين موضوع بسيار مهم، براى مردم آن زمان، غير قابل درك و باور بود و اگر كسى اين چنين مى گفت، شايد مردم به او مى گفتند چگونه زمين حركت و چرخش مى كند و چيزى تكان نمى خورد و ما آن را احساس ‍ نمى كنيم.
و تا دو سه قرن پيش بود كه اين موضوع، كم كم دانسته شد و با گذشت زمان انديشمندان ديگر آمدند و با تحقيقات تازه و دلائل بيشترى توانستند صحت اين موضوع را به اثبات برسانند.
و اينكه متخصصان علوم بر تمامى موضوعات زمين و شناخت آن آگاهى كامل يافته اند و براى ما حرفهاى تازه اى را بازگو كرده اند و اكنون اين موضوع در ميان مردم جا افتاده شده است.
نزديك به سيصد سال پيش وقتى كه گاليله ادعا كرد كه زمين كروى است و بعد از او نابغه هاى ديگر آمدند و ادعاى او را ثابت كردند و هم چنين پس از آن، حركت زمين را دانستتند و مردم از اين حرفها آنچنان مات و مبهوت از اين خبر مى شدند كه براى آنها يك موضوع خارق العاده و باور نكردنى به نظر مى آمد و آن روزها اين موضوع، يك خبر داغى بود كه با شنيدنش همه بهت زده شده بودند ولى امروز اين موضوع، جا افتاده و يك بحث پيش ‍ افتاده شده و جاى تعجب براى كسى ندارد.(12)
كم و زياد شدن فاصله زمين به خورشيد
خيلى از موضوعات مهم علمى را وقتى كه امروز صحبتى از آنها مى شنويم براى ما تعجب آور نمى باشد چون از بس كه آنها را بسيار شنيده ايم و آنها براى ما موضوعات عادى شده است در حاليكه همين موضوع بحث حاضر را اگر در زمانهاى گذشته، مطرح مى شد شايد در آن وقت خيلى از مردم، آنرا باور نمى كردند چون نمى فهميدند كه چگونه اين چنين است.
بطور مثال: اگر در زمان قديم، فرضا شما بوديد و به آن مردم مى گفتيد كه زمين كروى است، آيا مى دانيد كه هيچ كس آن را باور نمى كرد.
همانگونه كه در سه قرن پيش، وقتى گاليله ادعا كرد زمين كروى است، آن وقت بلائى نبود كه بر سرش نياوردند، تا چه برسد به چهارده قرن پيش؟
و اگر ما در آن زمان بوديم و به آن مردم مى گفتيم كه زمين بدور خود مى چرخد، هيچوقت آن را نمى توانستيم تصور كنند.
و اگر به آن مردم مى گفتيم كه زمين به دور خورشيد حركت انتقالى دارد، و اگر به آن مردم مى گفتيم كه مدار گردش زمين به دور خورشيد بيضى شكل است، و اگر به آن مردم مى گفتيم زمانى كه زمين در اين مدار بيضى، فاصله آن از خورشيد بيشتر شود، بر سطح زمين هوا سرد مى شود و به آن فصل زمستان مى گوئيم، و زمانى كه زمين در اين مدار، فاصله اش به خورشيد كمتر شود، آنگاه بر زمين هوا گرم مى شود و با آن، فصل تابستان مى گوئيم و خيلى از اين اگرها...؟
حالا كه نه من و نه شما در زمان قديم نبوديم تا به آن مردم، موضوعات علمى را بگوئيم ولى پيشوايان ما بودند و هزاران موضوع علمى را براى آن مردم باز گو كردند ولى متاسفانه، آن طور كه شايسته بود از وجود آنها استفاده نشد...؟
در حالى كه اگر مردم آن زمان، قدردان حضور در نزد پيامبر گرامى و يا ائمه معصومين (عليه السلام) بودند، حتما و يقينا، هم آنها پيشرفت مى كردند و هم ما امروز خيلى جلوتر و سر بلندتر بوديم و اسلام در سر تا سر جهان، چهره اى ديگر داشت ولى متاسفانه اين طور نشد...؟
و اكنون يكى از آن موضوعات مهم از حضرت على (عليه السلام) نقل شده است توجه كنيم.
فال مشرق الشتاء على حده و مشرق الصيف على حده اما تعرف ذالك من قرب الشمس و بعدها
(به يقين بدانيد كه مشرق گاه خورشيد در زمستان جدا است و مشرق گاه خورشيد در تابستان جدا است، آيا مى دانيد كه آن، نتيجه نزديكى و دورى زمين به خورشيد است) از كلام آن حضرت به خوبى مى فهميم كه بوجود آمدن وضعيت زمستان و تابستان كه اوج سرما و گرما هستند نتيجه فاصله زمين به خورشيد ارتباط دارد، و امروز همين نكته بسيار مهم، براى همه آشكار و عيان است و جائى براى ابهام و بحث ندارد.
در زمستان و تابستان، خورشيد را به اندازه مى بينيم و از نظر حجم آن در تمام فصلها به يك اندازه ديده مى شود لذا از اين وضع دور و نزديك شدن خورشيد را احساس نمى كنيم.
مدار گردش زمين به دور خورشيد بيضى شكل است و اگر زمين در محور خود به دور خورشيد به شكل دائرى بود، در تمام روزهاى سال، هيچگاه فصلى به وجود نمى آمد چون فاصله زمين به خورشيد، به يك اندازه بود لذا تفاوتى ميان روزهاى سال وجود نداشت، پس خداوند، اين حركت به دور خورشيد را بيضى شكل قرار داد تا تنوع فصلهاى چهار گانه به وجود آيد.
بنابراين از سخن آن حضرت مى فهميم كه زمين با دور و نزديك شدن به دور خورشيد، به معناى همان حركت در مدار بيضى شكل دلالت دارد.(13)
چرخش زمين در مقابل خورشيد
دعا بهترين زمزمه و سرود دلنشين هميشگى مردم است. دعا بهترين فرصت و كوتاهترين كلاس، با قوى ترين و مؤ ثرترين معلم براى آموختن خداشناسى و كسب علم و ايمان است.
دعا يعنى راز و نياز خداوند است و براى برقرار كردن رابطه معنوى يعنى با پرودگار، وقت و شرايط خاصى ندارد، در صبح ميتوان دعا كرد و در شب هم ميتوان دعا كرد و همچنين در تنهائى و يا دسته جمعى، در غم و شادى، در فقر و بى نيازى، در مريضى و سلامتى، در گرفتارى و راحتى، در پيرى و جوانى، براى زن و مرد و در هر حال، با خدا راز و نياز كردن، روح آدمى را آرامش و اميدوارى ميدهد، و هيچكس از دعا كردن، بى نياز نيست.
در دعا كردن لذتى است كه هر كسى آنرا درك نمى كند. دعا بهترين زمزمه مردم است و در وقت دعا، در واقع بهترين لحظات انسان است چون با بهترين كلمات، با بهترين موجود هستى، انس مى گيريم.
پس دعا بهترين كلمات، با بهترين موقعيت براى آموختن خداشناسى است و در تمام زمينه ها، دعا مى تواند نقش مؤ ثرى در زندگى ما داشته باشد.
بزرگواران ما در تمام زمينه ها براى ما كلماتى را بيان نموده اند تا ما روش ‍ آموختن دعا را بياموزيم و در قالب دعاها، به آميخته هائى از علم و ايمان را پى ببريم.
امام رضا (عليه السلام) در قالب اين دعا و لابلاى كلمات آن، علاوه بر شكر گذارى و معرفى گوشه اى از آفرينش، نيز در اين دعا، آن حضرت به صورت واضح، به حركت وضعى كره زمين اشاره ميكند.
قال سمعت الرضا (عليه السلام) يقول حين يسمع اذان الصبح: اللهم انى اسئلك باقبال نهارك و ادبار ليلك
(يكى از ياران و شيفتگان امام رضا (عليه السلام) مى گويد: كه آن حضرت با شنيدن اذان صبح، اين دعا را مى خواند پروردگارا تو را قسمت مى دهيم به عظمتت كه روشدن روزت بر ما است و به پشت كردن شب تو از نظر ما است)
صحنه هائى است بسيار جالب، روزها به قدرى روشن است و ساعاتى پس ‍ از آن، همانجا تاريك و ظلمات، و دنيا سياه مى شود و اين دو هيچ شباهتى با همديگر ندارند.
منظور آن حضرت از پشت و رو شدن شب و روز، در واقع چيزى نيست جز همين چرخش وضعى كره زمين است كه همواره اين وضعيتها براى ما نمايان و پنهان مى شود
نهارك: (روز تو است) = ليلك (شب تو است) هر چه هست از آن خدا است و به فرمان و اراده او است.
پشت و رو شدن زمين به سمت خورشيد، يعنى همان چرخش زمين است كه بر اثر چرخش وضعى زمين، شب و روزى نمايان مى شود.
اين (نهار) و (ليل) است كه نتيجه چرخش زمين در مقابل تابش نور خورشيد پديدار مى شود و شب كه همان پشت قرار گرفتن ناحيه اى از زمين به خورشيد و روز كه همان رو در روى تابش مستقيم خورشيد قرار گرفتن است هر چند كه به لطف خدا ما اين چرخش زمين را هيچگاه حس ‍ نمى كنيم.
از جملات اين دعاى ياد شده، به خوبى اين را فهميديم كه آن حضرت حقيقتى را براى ما بيان نموده كه ستاره شناسان آنزمان نمى دانستند زمين كروى و همواره در حال چرخش است و در حالى كه تا قرنها بعد از آن حضرت نيز كسى، اين موارد ياد شده را ندانست.
علت اصلى پديدار شدن روشنائى بجاى تاريكى و تاريكى بجاى روشنائى، بر اثر چرخش كره زمين است و 250 سال پيش، گاليله فهميد كه زمين كروى است ولى متوجه اين موضوع نشد كه زمين چرخش وضعى هم دارد و گاليله زمين را در يك جا ثابت و بى حركت مى دانست تا بعدها كه....
و خيلى از ستاره شناسان گذشته از چرخش وضعى زمين، آگاه نبود و ادعا مى كردند كه زمين ثابت و مركز كائنات است و اين خورشيد و ماه است كه به دور زمين مى گردند.
آن كه اين چنين هنرمندانه، به چرخش وضعى زمين اشاره مى كند، حتما و به يقين بايد بدانيم كه آن حضرت، از مسائل بسيارى نيز با خبر بوده است كه توانسته اين نكته مهم علمى را بيان كند و به نوعى خاص از چرخش ‍ وضعى، ما را باخبر كند.(14)
گنجهاى نهفته درون زمين
در قرنها و هزاران سال گذشته، مردم به خوبى نمى دانستند كه خداوند چه گنجهاى گرانبهائى در زمين نهفته است.
و يكى از عوامل مهم ترقى بشر معاصر، پى بردن او به انواع معادن موجود در زمين است و با كشف و شناسائى هر چه بيشتر معادن، سبب افزايش ‍ ثروت و ترقى او گرديد و امروز همانطور كه مى دانيم، كشورهائى غنى هستند كه معادن بيشترى دارند، و در واقع معادن گنجهاى نهفته درون زمين و يا نعمتهاى الهى در زمين مى باشد.
پيامبر گرامى از روى آگاهى، چيزى را بيان مى كند كه امروز، انسان به اهميت آن پى برده، و حقيقت كلام آن حضرت را بهتر از هر زمان ديگر درك كرده است.
اطلبوا الرزق فى خبايا الارض
(روزى و درآمد بسيار را در نهانگاههاى درون زمين بجوئيد).
پيامبر گرامى اشاره مى كند به اين كه درون زمين، مواد گوناگونى است كه سبب مى شود تا علاوه بر منافع بسيار، ثروتهاى كلان بدست آيد.
آن حضرت ذهن مردم را متوجه زمين و اعماق آن مى كند تا هوش و استعداد خود را به آن سمت بكار برند به اميد اين كه ثروت و قدرت بيشترى نصيبشان شود.
در عصر ما كه علم و صنعت و تجهيزات توسعه يافته، تمامى آن از بركت شناخت و كشف بيشتر معادن يا كانها يا گنجهاى درون زمين بود كه در واقع، بشر فهميد كه خيلى از نعمتهاى الهى روى زمين است و برخى ديگر در زمين نهفته است و دانست كه درون زمين گنجهائى از مواد گرانبها مى باشد.
دانشمندان، معادن و كانها را به سه دسته تقسيم كرده اند، گروه اول: موادى سوختنى مانند زغال سنگ، نفت خام و گاز طبيعى هستند.
گروه دوم: موادى مانند سنگ آهك و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ لوح و غيره كه در صنعت و بشر، كاربرد بسيارى دارند،
گروه سوم: انواع فلزهايى كه نقش عمده اى در صنعت و زندگى بشر دارند.
تمام اين معادن نقش عمده اى در ايجاد ترقى و تحولات زندگى مردم دارد و بدون اين معادن، ثروت و صنعت بدست نمى آيد و تجهيزات گوناگون شكل نمى گيرد.
در هر كجا كه هستيم، اگر به اطراف خود نگاه كنيم خيلى چيزها را مى بينيم كه مواد اوليه آنها از معادن است.
ساختمانها كه از محصولات گوناگونى ساخته شده اند از قبيل سنگ و خاك و سيمان و ماسه و در و پنجره و ستونهاى آهنى و رنگ و ميخ و قفل و دستگيره و لولاى در و شيشه و چيزهاى پلاستيكى و موارد بسيار ديگر، و همچنين صنايع گسترده از قبيل كارخانجات و پلها و ماشين و هواپيما و قطار و انواع تجهيزات ديگر و لوازم و امكانات برق و تلفن و انواع وسائل ديگر و چيزهائى كه هيچگاه قابل شمارش نيستند و انواع لباس و ظروف و موارد و لوازم زندگى بسيارى كه همه اين موارد ياد شده، مواد اوليه آنها از معادن كه در زمين قرار دارند تهيه مى شوند، پس براى پيشرفت و صنعت، لازم است كه ابتدا، معادن و مواد و عناصر آن را بشناسيم، بنابراين شناخت معادن، يك امر ضرورى است چون عامل ترقى و پيشرفت او است.
و در زمان ما، شناخت مواد و عناصر داراى بحثهاى وسيعى است كه هر رشته آن، دانش، جداگانه اى براى خود دارد.(15)
كانون پيدايش زلزله
دانش زلزله شناسى يكى از پيچيده ترين دانشهاى زمان ما است كه علاوه بر تخصص گوناگون از زمين شناسى، مى بايستى از ابزار و تكنيك و فنون بالائى در دم و دستگاه يارى جست و بدون همه اين موارد ياد شده، امكان شناخت از زلزله، ميسر نمى شود.
و تمامى اين موارد ياد شده، دانش زلزله شناسى، كمتر از صد سال است كه شكل گرفته و كم كم توسعه و تكامل يافت و امروز زلزله شناس ها در سطح بالائى از مراكز و دانش علمى قرار دارند.
با اين حال زلزله پديده بسيار عجيب و مرموز است و متخصصان با اين همه تعريف و توصيف شناخت زلزله و علل و عوامل اصلى و سر منشاء آنها كه از كجا و چيست، هنوز هم اظهار عجز مى كنند و در مانده از شناخت كامل اين پديده هولناك هستند.
يكى از نكات جالب علوم پيشوايان ما اين است كه آنها در زمانى كه دانشهاى گوناگون و تجهيزات وجود نداشت، درباره موضوعات علمى بسيار مهم ، بياناتى فرموده اند و اينك تمامى گفتار آنها، صد در صد به حقيقت پيوسته است.
يكى از آن موارد كه بيانات خارق العاده مهم است اين جمله از سخنان امام رضا (عليه السلام) در كتاب عيون اخبار الرضا، جلد اول نقل شده كه داراى معانى جالب و خواندنى درباره چگونگى وقوع زلزله است.
و اما المره فانها الارض اذا اهترت رجفت بما فوقها
(و اما به يقين بدانيد كه زهره درون زمين، هر گاه بر اثر تكانهاى شديد، مضطرب شد، آن گاه روى سطح زمين به لرزه در مى آيد).
انديشمندان و متخصصان زلزله شناسى درباره زلزله، نظرهاى متعددى دارند و روى هم رفته آراء همه آنها نزديك و در رابطه با هم ديگر است و آنچه كه از نظريه هاى آنها مسلم است آن است كه كانون زلزله، ناشى از تحولات پديد آمده از درون زمين است.
محققين درباره كانونهاى زلزله، يعنى مراكز پيدايش اضطراب كه عامل به وجود آمدن زلزله بر سطح زمين است اين چنين شناسائى كرده اند.
1. زلزله هاى سطحى تا عمق نزديك به 50 تا 60 كيلومتر حادث مى شود
2. زلزله هاى نيمه عميق در عمق 70 تا 300 كيلومتر حادث مى شود.
3. زلزله هاى عميق در عمقى بين 300 تا 720 كيلومتر حادث مى شود.
در اين تقسيم بندى، زلزله هاى سطحى داراى كانونى در پوسته زمين، و زلزله هاى عميق داراى كانونى در گوشته زمين مى باشد.
زلزله داراى علل گوناگون است و هر چه هست برخواسته از عوامل درون زمين ميباشد.
نكته جالب اينجا است كه متخصصان دانش زلزله شناسى مى گويند، قبل از وقوع زلزله، در رفتار برخى از حيوانات، تغييراتى مشاهده مى شود و مثل اين است كه از وقوع يك حادثه بزرگ اطلاع دارند.
رفتار حيوانات قبل از وقوع زلزله با هم ديگر، عكس العمل متفاوتى دارند و هر نوع از حيوانات، ترس و اضطراب خود را به شكل خاصى نشان مى دهند.
آن حضرت مى فرمايد:: اذا اهتزت رجفت بما فوقها (اگر هر آينه جائى در اندرون زمين، اضطرابى به وجود آيد، بالاى همانجا، بر سطح زمين به صورت زلزله پديدار مى شود
متخصصان علوم طبيعى و زلزله شناسى، پس از شكل گيرى و پيدايش ‍ دانشهاى گوناگون و به تكامل رسيدن دانش آنها در زمان ما، آنهم با اين همه تجهيزات مدرنى كه به وجود آمد، تازه به اين نكته رسيدند ولى حضرت نزديك به چهارده قرن پيش، همين موضوع را بيان نموده بود.
يعنى مركز بيرونى زلزله در روى زمين، مستقيما در بالاى مركز درونى زلزله واقع مى شود و امواج حاصل از زلزله در درجه اول بدانجا مى رسد و از اين نقطه حركت نوسانى كه همان امواج زلزله هستند انتشار مى يابد.
و نكته جالب ديگر در اين جمله از سخنان آن حضرت، اين است كه مى فرمايد:: هر گاه در درون زمين، اهتزاز به وجود آيد، بر اثر آن اهتزارها، لرزشهائى در بالاى همان محل (كانون زلزله) بر سطح زمين به صورت زلزله پديدار مى شود.
اهتزاز: به معناى تكانهاى خروشان و بسيار شديد است.
رجفت: به معناى لرزشهاى خفيف تر از تكانهاى اهتزاز است.
به اهتزازهاى درونى، اضطراب و ناآرامى هم مى شود گفت، يعنى وضعيتى به وجود مى آيد كه ناآرامى بسيار نيرومندى در كانون زلزله شكل مى گيرد، درست همانگونه كه آن حضرت در قرنها پيش فرموده بودند، اينك دانشمندان و كارشناسان به اين عقيده رسيده اند كه مركز درونى زلزله يا كانون زلزله، نقطه اى در اعماق زمين واقع شده و همان نقطه، محل توليد و تجمع انرژى است و انرژى آزاد شده توسط زلزله، فوق العاده زياد است و اگر به صورت همان جوش و خروش و اظطرابات درونى زمين، يعنى به همان اندازه، زلزله شديدى بود، چه بسا زلزله ها با دهها ريشتر، زمين را مى لرزاند كه در آن صورت كليه آثار حيات كاملا از بين مى رفت پس، اهتزاز درون زمين، بسيار بيشتر از لرزشهاى رجف كه بر سطح زمين حادث مى شود.
معمولا زهره دل انسان و حيوان را در زبان عربى مره مى گويند و خيلى از آشفتگيهاى ظاهر جسم انسان از همان ناشى مى شود.
وقتى كه زهره درون يك فرد در سلامتى و تندرستى او موثر است، همچنين در مريضى و آثار بدش نيز عامل موثر است
به همان معنا است كه از اظطراب درون زمين، زلزله ها در سطح، يعنى بيرون پيكر زمين نمايان مى شود.
آن حضرت در تشبيه مركز و كانون زلزله از اصطلاح زهره استفاده نموده و در واقع، تشبيهاى درست و بجا است چون همان عامل و كانون زلزله در عمق زمين واقع شده است.
به درون اعماق زمين هر چه بيشتر پائين برويم با مواد قليائى مثل انواع گازها و غيره، بيشتر مواجه خواهيم شد و اينها عامل و كانون زلزله اند، پى همان چيزها خواه از هر مواد و عناصرى كه باشد، تركيبى است همچون زهره دل انسان و كارهايش، شباهت بسيار با آن دارد - چون مواد قليائى در زهره دل، وقتى كه به عللى به جوش و خروش و اضطراب و طلاطم در مى آيد همانند عارضه تهوع و استفراغ، و ناسلامتى از ظاهر انسان نمايان مى شود.
در زمانى كه هنوز كسى نمى دانست زمين كروى و درون و هسته دارد - آن حضرت زلزله را از اضطرابات به وجود آمده از اعماق زمين معرفى مى كند و از معناى كلام آن حضرت، به خوبى داسته مى شود كه درون زمين، عواملى مثل مواد قليائى و گازها، همواره سبب پيدايش كانون زلزله اند.(16)

afsanah82
07-22-2011, 10:28 AM
عمر طولانى زمين و تمدنهاى گذشته
هر چند روز يك بار مى شنويم كه متخصصان زيست شناسى و باستان شناس در جائى موفق به كشف جديدى از يك آثار باستانى از دوره ها و زمانها بسيار قديم شده اند و آثار بجا مانده از گذشته هاى بسيار دور، بسيار و متنوع است مثل سنگ نوشته ها و يا لوازم گلى و يا اسكلت انسانهاى گذشته و يا سنگواره هاى جانداران منقرض شده و نقوش برگها و خزندگان و غيره مى باشد كه اينها از عمر بسيار طولانى زمين حكايت مى كند و بر وجود تمدنهاى گذشته دلالت دارد و همواره راديو و تلوزيون و مطبوعات اين موضوعات را منتشر مى كنند و گوئى كه از پيدا شدن پى در پى آثار قديمى از گذشته هاى بسيار دور، پايانى ندارد و شايد اين كشفها تا قرنها ادامه يابد، به هر حال آنچه كه بسيار مهم و جلب نظر مى كند نكته اى است كه شايد خيلى از مردم، به آن فكر نكرده اند و آن، همواره تاريخ حيات و موجودات روى زمين، با كشف هاى تازه ترى، مى بينيم كه تاريخ و مدت زمان آنها به طور متوالى به عقب تر بر مى گردد
مثلا گاهى نسبت دادن يك چيز كشف شده به هزار سال ميرسد، و پس از آن، چيز ديگرى كشف مى شود كه قدمت آن به پنج هزار سال گذشته بوده، و كشف ديگر با قدمت دهها هزار سال و همينطور عدد و ارقام، آنقدر بالا رفته كه اكنون از ميليونها سال حرف زده مى شود، يعنى حيوان منجمدى و يا بقاياى اسكلتى را يافته اند كه به سيصد مليون سال گذشته، نسبت مى دهند و همواره عدد و ارقام تاريخ عمر زمين، بالاتر مى رود.
انسان در مورد علم و دانش خود با تجهيزات دقيق و مدرن و محاسبات پيچيده اش متكى و معتقد است و با تجربه ثابت شده كه انسان معاصر، تاكنون توانسته به پيشرفتهائى از كشف حقايق طبيعى و شناخت اسرار نهفته در دل طبيعت را شناسائى كند و از خيلى چيزها با خبر شود و اعتقاد تجربى و علمى به علم، تا كنون هر چه بوده به حقيقت پيوسته و صحت آن ثابت شده است و يكى از آن حقايق كه مورد باور و اعتقاد همه است دانش ‍ زيست شناسى است كه هر چه كشف و كاوش كند درست است و مورد تاييد تمامى متخصصان علوم طبيعى مى باشد.
اما آنچه كه در اين راستا جلب نظر مى كند حديثى از امام زين العابدين (عليه السلام) است كه در رابطه با اوضاع زمين و عمر آن و از گذشته هاى بسيار دور اشاره نموده و به يكى از ياران خود، اين چنين مى فرمايد:
و الله لقد خلق الله الف الف آدم
والف الف عالم
و انت و الله فى آخر تلك العوالم
(به خدا سوگند به يقين بدان كه خداوند پيش از حضرت آدم (عليه السلام) هزاران حضرت آدم آفريده است و همچنين هزاران همچون دنياى ما، در گذشته هاى بسيار دور پديد آورده است، و تو بدان كه به خدا سوگند در آخر يكى از آن عالمها هستى كه تا كنون بر زمين وجود داشته است) شايد اهل فن و آنها كه در زمينه زيست شناسى و باستان شناسى، كار و تحقيق دارند، بهتر از ديگران به اهميت اين كلمات پى مى برند و ما چاره اى جز خلاصه گفتن نداريم چون نمى توانيم براى هر حديثى توضيح مفصل بدهيم و چه بسا اين كار، باعث مى شود كه اين كتاب، تبديل به چندين جلد شود.
آن حضرت در آن زمانى كه اين سخنان را بيان نمود، هنوز از كشفهاى امروز خبرى نبود و كسى اطلاع نداشت كه چهارده قرن آينده، يعنى عصر حاضر، دانشى با نام زيست شناسى و باستان شناسى به وجود مى آيد و به كشفهاى عجيبى موفق مى شوند و از حقايق اوضاع و عمر طولانى زمين در گذشته بسيار دور باخبر مى شوند.(17)
مردم زمين و مردم كرات ديگر
لو اجتمع اهل السماء و االارض ان يصفوا الله بعظمته لم يقدروا
(اگر مردم كرات ديگر در آسمانها و مردم زمين، همه جمع شوند تا اين كه بخواهند عظمت آفرينش خدا را وصف كنند، به يقين كه هرگز نمى توانند).
امام سجاد در آغاز سخن خود، اول مردم كرات ديگر آسمانها را ياد مى كند و سپس مردم زمين را ذكر نموده است و قصد و غرض آن حضرت از اين كار، اهميت دادن به وجود جهانهاى ديگر و حيات وسيعتر و به مراتب بزرگتر و بيشتر از آنچه كه ما برزمين مى بينيم.
انديشمندان و متخصصان علوم فضا و ستاره شناسى با اين كه تعداد آنها بسيار است و در چندين مركز عالى و تحقيقاتى در اقصى نقاط جهان، با مدرنترين دم و دستگاه، بطور دائم مشغول تحقيق و تلاش براى شناخت بيشتر و بهتر از اوضاع در فضاى آسمانها هستند و هر روز با كشف و مطرح كردن موضوع جديدى از يافته هاى خود مى بينيم كه تازه، يك مقدار ناچيزى از شگفتيهاى پايان ناپذير آسمانها بر ما آشكار و جلوه گر مى شود كه تمامى اينها حكايت از عجايب آفرينش خداوند است كه اين چنين با عظمت آفريده، و ما اكنون به معناى واقعى كلام آن حضرت پى مى بريم كه او مى فرمايد:، عظمت خداوند هيچگاه قابل وصف نيست و از عهده وصف مردم زمين كه هيچ، بلكه اگر مردم كرات ديگر هم جمع شوند، تمامى آنها قادر نخواهند بود كه اين همه شگفتى و زيبائى، عظمت و شكوه و آفرينش ‍ اين گيتى را كه در آن، نشانه هاى عظمت خالق در آن تجلى يافته است از وصف آن ناتوان هستند
انديشمندان علوم فضا، هيچگاه از عدم وجود حيات در كرات ديگر آسمانها، سخنى نگفته اند و احتمال وجود حيات در كرات ديگر، بيشتر از نفى آن مى دانند.
و اين سخن امام سجاد در زمانى بيان شد كه مردم، هيچگاه ماهيت ستاره ها فضا را نمى داستند كه آن چيست و چگونه است تا چه برسد به اين كه از وجود حيات و جهانهاى بزرگتر سخنى گفته باشند.
عظمت خداوند فراتر از وصف مردم زمين و كرات ديگر است، اين سخن امام زين العابدين (عليه السلام) است و در زمانى بيان شد كه جهل و نا آگاهى بر همه جا حاكم بود و هيچكس در اين فكر نبود كه به توسط وصف عظمت خداوند، از مرزهاى بى نهايت آسمانها تصورى شود و از ابعاد وسيعتر فضا سخنى گفته باشد. پس عظمت خداوند فراتر از وصف مردم و كرات ديگر است (18)
كرات خاكى در فضاى آسمانها بسيارند
همانطور كه مى دانيم ستاره ها از ما فاصله بسيار زيادى دارند و تشخيص ‍ جنس هر ستاره از راه دور، واقعا كارى مشكل است.
پس از اين كه تمام زمينه هاى علمى و صنعتى در قرن اخير به وجود آمد و به مراحل عالى از ترقى و پيشرفت رسيد، به اين ترتيب بود كه دانشمندان علوم فضا و ستاره شناسى، با دلائل و قرائن علمى بسيار كه به دست آوردند، همواره با تجهيزات مافوق مدرنى كه ساخته شد و در اختيار آنها قرار گرفت، در اين شرايط بود كه آنها بر اساس تمام زمينه هاى علمى و امكانات فراهم شده، مى توانند برخى از ستاره ها را از لحاظ جنس و ماهيت، تا حدود زيادى آنها را تشخيص دهند و ستاره مورد نظر كه از چه مواد و عناصرى تشكيل شده، براى ما بازگو كنند.
در حالى كه انديشمندان قديم هيچگاه نمى دانستند كمترين شناختى از ستاره ها را به دست بياورد ولى در احاديث و دعاهاى پيامبر گرامى و ائمه معصومين، ديده مى شود كه آنها درباره اين موضوع، بياناتى دارند و حقيقت گفتارشان، اينك بيش از هر زمان ديگر جلوه بهترى يافته است.
دعاى الحال منسوب به امام زين العابدين (عليه السلام) است و بيشتر موارد آن، در زمينه بيان گوشه هائى از عظمت آفرينش پروردگار است و اكنون به يك جمله از اين دعا كه داراى اهميت است توجه كنيم
يارب الارضين و السموات
(اى پروردگار كرات زمينى بسيار و آسمانهاى وسيع) به كره زمين در زبان عربى (ارض) مى گويند (ارضين) كلمه جمع است و بر تعداد بسيارى (ارض) دلالت دارد
(ارضين) در اين جمله تعبيرى ديگر از نوع خاصى از ستاره ها است و به معناى اين است كه جنس ستاره ها انواع است و با همديگر متفاوت مى باشد.
نجم و نجوم به معناى كلى ستاره ها است كه شبها در آسمان، همچون نقطه هاى نورانى ديده مى شوند.
(كواكب و سيارات) اين اصطلاح ها هر كدام بيان كننده وضع و موقعيت برخى از ستاره ها است ولى در اين جمله امام سجاد (عليه السلام) (ارضين) را ذكر ميكند كه اين بر معنائى، دلالت خاصى دارد و اين اسم از اسمهاى ياد شده، مستثنى مى باشد و اصطلاحى همانند اصطلاح زمين كه نام كره ما است بر آنها نهاده شده و آن به معناى ستاره هائى كه همانند زمين و از جنس آن است و امروز به توسط پيشرفت علوم و تجهيزات، دانسته شد كه ستاره ها از جنس آن است و امروز به توسط پيشرفت علوم و تجهيزات، دانسته شد كه ستاره ها از جنس هاى گوناگونى تشكيل شده و همه آنها از يك جنس نمى باشند، ولى (ارضين) كه به معناى تعداد بسيارى (ارض) دلالت دارد و در اينجا تعريفى ديگر از نوع خاصى از ستاره ها همچون زمين كه از خاك است.
به طور مثال در همين منظومه شمسى، عطارد و زهره و زمين و مريخ از جنس خاكى هستند و زحل و مشترى و اورانوس و نپتون و پلوتون، از جنس ‍ گازها تشكيل شده اند، و بقيه ستاره ها در هر جاى عالم، نوع جنس آنها نيز با هم ديگر متفاوت است.
در جلد اول كتاب، حديثى از پيامبر گرامى نقل شده كه در عروج آن حضرت به آسمانها، ستاره هائى را در سر راه خود ديده كه جنس آنها از هوا است و به اصطلاح امروز از جنس گازها مى باشد، و همچنين احاديث بسيارى هست كه بر وجود ستاره هائى همانند زمين اشاره نموده، يعنى آنها نيز كرات خاكى هستند كه مجموعه اى از خاك و سنگ، مواد اصلى و اساسى آنها تشكيل شده است.
در نيمه قرن بيستم يعنى پس از چهارده قرن از زمان پيشوايان ما، اكنون دانشمندان و متخصصان عاليرتبه علوم فضائى، براى اولين بار به يكى از رازهاى مهم خلقت ستارگان پى بردند و آن اين بود كه تمامى ستاره ها از جنس خاصى نمى باشد و آنها از جنسهاى گوناگون مى باشند.
و معناى ديگر كه از اين جمله آن حضرت دانسته مى شود اين است كه (سموات) بر فضاى وسيع و نامحدود اين عالم دلالت دارد و نكته جالب اينجا است كه در رسانه هاى گروهى، هر روز شاهد پخش خبر تازه ترى كه نشان دهنده وسعت بيشتر آسمانها و فضاى بسيار وسيعتر آن را مى شنويم و همچنين از معناى اين جمله مى فهميم كه در هر جاى اين آسمانها، ستاره هائى همانند زمين وجود دارد كه آنها نيز از خاك و سنگ تشكيل شده اند.
اگر قرار است زندگى و موجودات و طبيعتى در ستاره اى وجود داشته باشد، به طور حتم بايد در اين ستاره هاى خاكى باشد، چون ستاره هاى گازى براى حيات و نشانه هاى طبيعت، امكان پذير نيست و هيچ زمينه مناسب براى حيات در آن فراهم نيست.
بايد بدانيم كه از روى زمين، آن هم بدون دم و دستگاه، و در زمانى كه از علوم متنوع و گسترده، خبر و اثرى نبود، تشخيص نوع جنس ستاره ها، كار ساده اى نمى باشد و امام زين العابدين (عليه السلام) با ذكر ستاره هاى مشابه از نوع (ارض) از آنها ياد آورى نموده كه اين نشان دهنده آگاهى آن حضرت است.(19)
وجود كرات خاكى و گازى در فضاى آسمانها
در حاليكه هيچكس از وضع و ماهيت و جنس ستاره ها خبر نداشت، پيامبر گرامى اسلام، به عناوين مختلف از ستاره ها سخن گفت و از نوع جنس آنها براى مردم تعريف نموده است.
آن حضرت مى فرمايد: وقتى كه به آسمانها عروج نمودم، در فضاى بيكران آسمانها كراتى را مشاهده كردم كه آنها همچون كره زمين بودند، يعنى با همين وضعيت مشابه زمين مى باشند.
در حالى كه در جاى ديگر، پيامبر گرامى مى فرمايد: كه در اين سفر، كراتى را نيز مشاهده نمودم كه جنس آنها از هوا است.
در جلد اول اين كتاب، موضوعى به نام (وجود كرات غير جامد) در آن حديثى از پيامبر گرامى نقل شده كه فرمودند، در عروج خود به آسمانها، ستاره هائى را ديده كه جنس آنها از هوا يا به اصطلاح امروز، از گازها تشكيل شده، مشاهده نموده است.
شايد اين معنى براى مردم آن زمان، مفهوم آنچنانى نداشت كه چگونه ستاره هائى از هوا (گازها) مى تواند وجود داشته باشد حتى قدرت تصور آن را نداشتند به هر حال، دانش امروز، اين موضوع را ثابت كرده و مشخص ‍ نموده كه بسيارى از كرات آسمانى، گازى هستند، يعنى بر خلاف زمين كه جنس آن از خاك است و اين ادعا آن هم در آن زمان، بسيار عجيب است كه چگونه يك فرد بر زمين باشد و از يك سفر آسمانى سخن بگويد و براى مردم حقايقى را بازگو كند و اكنون كه عصر فضا ناميده مى شود، بعد از هزار و چهار صد سال اين موضوع به اثبات رسيده و حقيقت آن بيش از هر زمان ديگر جلوه گر شده است و در واقع، آن حضرت اولين كسى بود كه در اعماق زمانهاى گذشته از وجود كرات گازى در فضاى آسمانها سخن گفتند.
پيامبر گرامى خاطرات ديدنى بسيارى را از اين سفر آسمانى خود كه به نام معراج پيامبر معروف است از آنچه كه در آنجا مشاهده نموده، قسمتى از مشاهدات خود را بيان نموده است.
و اكنون به اين حديث كه از بيانات امام كاظم (عليه السلام) است توجه كنيم او مى فرمايد: (جدم پيامبر گرامى پس از سفر خود به آسمان فرمودند، در آنجا ميدانهائى ديد همانند ميدانهاى زمينى كه ما بر آن هستيم)
از تعريف آن حضرت اين چنين دانسته و معلوم مى شود كه پيامبر گرامى آن كرات را از نزديك و با فاصله بسيار كم، مشاهده نموده است چون مى فرمايد، ميدانهائى ديدم، يعنى بر سطح آن كرات، سرزمينها و پهن دشتهاى وسيعى را ديده است و همانطور كه مى دانيم از فاصله هاى دور، چيزى به طور واضح ديده نمى شود و به خوبى مشخص نمى باشد.
ميدان به معناى مناطق وسيعى است كه بر آن كرات ديده، درست همانگونه كه بر زمين وجود دارد.
تا اوائل قرن پيش، هيچ دانشمند و نابغه اى نداشتيم كه به تنهائى و بدون بهره گيرى از تجهيزات بسيار مدرن و دانش سطح بالائى از وجود كرات خاكى و گازى، سخنى گفته باشد در حالى كه هنوز كسى از انواع گازها و ماهيت هوا، چيزى نمى دانست و همچنين دانش فيزيك، حتى مقدمات اوليه آن، هنوز به وجود نيامده بود و به اين مرحله عالى نرسيده بود، و در قرن اخير بود كه متخصصين و كارشناسان علوم فضا آن هم با كمك انواع دم و دستگاه پيچيده و مدرن بود كه به اين موضوع پى بردند كه ستاره هائى وجود دارد جنس آنها از خاك نيست و بدون پيدايش و پيشرفت علوم متنوع و بخصوص، شناخت انواع گازها و تكامل دانش فيزيك و تجهيزات گوناگون، آن هم در زمانهاى قديم، براى كسى ممكن نبود كه از وجود ستاره هاى گازى سخن بگويد در حالى كه مردم از گازهاى موجود در زمين و جو آن، بيخبر و نا آشنا بودند، ولى پيامبر گرامى، آن كرات را با چشمان خود، آن هم از نزديك مشاهده نموده كه اين چنين وضعى داشتند، و سخنانى را در اين باره بيان نموده كه واقعا هر فرد منصف و منطقى، اگر درست و دقيق بينديشد، مات و متحير از بيانات و سفر آن حضرت خواهد شد و اين سفر، در واقع، عجيب ترين معجزه و پديده اى است كه در ميان تمامى حوادث و عجايب تاريخ جهان، بى سابقه و بى نظير است، حادثه اى كه بر تمام حوادث مى درخشد و مايه اعجاب است و نشان دهنده مقام و لياقت آن پيامبر گرامى در نزد خداوند است، و شايد مردم قديم به دقت و به درستى، معناى كلمات آن حضرت درباره كرات خاكى و گازى را كسى نمى توانست چگونگى آن را تصور و باور كند، ولى اينك در زمان ما كه دانش به سطح بالائى از ترقى و توسعه و پيشرفت رسيده است، در باز بينى گفتار آن حضرت، كمترين خلل و اشكالى ديده نمى شود.(20)
سيارك: كوچكترين ستاره
آسمان در شب، پر از ستاره است و به هر جا كه در آسمان بنگريم، انبوه ستاره هاى ريز و درشتى را مشاهده ميكنيم اما چرا وضع ستاره ها اينطور است، كسى علت آنرا نمى داند و در زمانهاى گذشته، براى كسى ممكن نبود كه بتواند از وضعيت ستاره ها تصور صحيحى داشته باشد و در ذهن كسى خطور نمى كرد كه ستاره ها چه عرض و طولى دارند.
آن مرد شامى كه نسبت به على (عليه السلام) هيچگونه علاقه و ارادتى نداشت با آمدنش در جمعى كه آن حضرت در آنجا حضور داشت مى خواست كه با سئوالى مشكل و عجيب، آن حضرت را غافلگير كند تا او را به اصطلاح در مخمصه و درماندگى از پاسخ دادن قرار دهد و آن حضرت را...!
ولى آن حضرت فورا و خيلى راحت، جواب سئوالش را مى دهد وقتى كه آن حضرت از بزرگى و عظمت خورشيد تعريف ميكند، آنشخص در تعجب و حيرت فرو ميرود و از روى غرض ورزى دوباره از آن حضرت، سئوالى برعكس ميكند و منظور او از كوكبى كه كوچكترين ستاره به نظرش ميرسد كه عرض و طول آن، چقدر است، آن حضرت جواب اين سئوالش را ميدهد بدون اينكه آن شخص، قصد داشته باشد كه از وضع ستاره ها آگاه شود و چيزى بداند چون او ستاره شناس نبود و اين سئوال و جواب براى فايده نداشت.
وسئله كم طول الكوكب و عرضه؟
قال (عليه السلام) اثنى عشر فر سخا فى مثلها
عرض و طول كوكب چقدر است؟ آن حضرت در جواب فرمودند: دوازده فرسخ در دوازده فرسخ. و سئوالهاى ديگرى پرسيد كه اكنون، مورد بحث ما نيست. دوازده ضرب در دوازده، ميشود يكصدو چهل و چهار فرسخ، و به عبارت محاسبات امروزى، 864 كيلومتر ميشود.
دانشمندان علم فضا و ستاره شناسى در زمان ما، ستاره هاى كوچكى در اين حجم و مقدارى كوچكتر و يا بزرگتر كه آن حضرت فرموده، تعداد بسيارى را كشف و شناسائى كرند و به آنها سيارك مى گويند.
اختر شناسان تاكنون تقريبا سه هزار سيارك را كشف و شناسائى كرده اند و براى هر كدام از آنها، اسم خاصى گذاشته اند و ميگويند كه شايد صدها هزار سيارك ديگر نيز وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده اند بطور مثال (وستا) يكى از سياركهاى بزرگ است كه قطر آن در حدود 480 كيلومتر است. (چيرون) اختر شناسان تصور ميكنند كه قطر آن، احتمالا 650 كيلومتر باشد. (سريس) پهناى اين سيارك تقريبا به 960 كيلومتر ميرسد و در ميان همه سياركهاى كشف شده، سريس از همه بزرگتر است و تاكنون سياركى بزرگتر از آن ديده نشده، ولى دهها سيارك كه قطر آنها بيش از 160 كيلومتر است پيدا شده اند.
از زمانهاى گذشته تا اءواخر قرن نوزدهم، هيچكس از وجود سياركها با خبر نبود و گروهى از اختر شناسان كه هر شب با تلسكوپ به آسمان، خيره مى شدند بر حسب تصادف، سياره جديدى را يافتند و آن سيارك سريس ‍ بود كه كشف شد و پس از آن تا به امروز، بترتيب سياركهاى زيادى كشف و شناسائى شدند.
سياركها آنقدر كوچكند كه حتى از درون تلسكوپهاى قوى، آنها را چون نقطه هائى نورانى شبيه به ستاره به نظر ميرسد مشاهد مى كنند.
سياركها اندازه و شكلهاى بسيار متفاوتى دارند، برخى از آنها به ما بسيار نزديك ميشوند و بعضى ديگر از ما بسيار دورند.
اختر شناسان به اين جرمهاى كوچك، سيارك ميگويند و در فضاى منظومه شمسى، هزاران جرم ريز و درشت به نام سيارك وجود دارند و به آنها سياركهاى منظومه شمسى ميگويند.
وستا: يكى از درخشانترين سياركها در آسمان است به قدرى نورانى است كه گاهى ميتوان آن را بدون تلسكوپ مشاهده كرد و متخصصان علوم ستاره شناسى، علت نورانى بودن اين سيارك چهارصدوهشتاد كيلومترى را ندانسته اند.
على (عليه السلام) قبل از چهاده قرن، از وجود ستاره هاى درخشان بسيار كوچك ما را باخبر نمود و بايد كه براى شناخت ستاره هاى كوچك، دو شرط اساسى لازم است و در غير اينصورت، هيچگاه ممكن نيست كسى بتواند سياركها را كشف كند و از آنها باخبر شود، اول اينكه وجود دانش ‍ پيشرفته و انديشمندان آگاه و عاليرتبه بايد باشند و دوم اينكه، تلسكوپهاى قوى بايد وجود داشته باشد ولى آن حضرت، بدون شرايط ياد شده، از وجود ستارهاى كوچك، يا باصطلاح امروز، سيارك را تعريف و از آنها براى اولين بار ياد ميكند. آن حضرت كه ميگويد عرض و طول آن انقدر كيلومتر است، حتما از كوچكتر و بزرگتر آن ها نيز باخبر است و او حتما از سياركهاى ديگر هم آگاه بوده است.
در زمانيكه مردم از ماهيت فضا و ستاره ها بيخبر بودند و آن حضرت از عرض و طول و مساحت بزرگى همچون خورشيد، و ستاره كوچكى همچون سياركها، تعريف نموده و در واقع، على (عليه السلام) اولين كسى در تاريخ بود كه اقدام به تعريف مساحت ستاره ها سخنانى بيان نموده و اين اولين انديشه اى بود كه در اين زمينه مطرح شد.(21)
در فضا سنگهاى ريز و درشت بسيارى هست
از زمانهاى بسيار قديم تا اوائل قرن گذشته كسى نمى دانست كه در فضاى آسمان، سنگهاى ريز و درشت بسيارى هست.
فرضا اگر من و يا شما به پانصد سال پيش برمى گشتيم و به مردم آن زمان مى گفتيم كه در آسمان، سنگهاى بسيارى يافت مى شود، حتما كسى باور نمى كرد و از اين حرفهايمان شايد ما را هم عاقل به حساب نمى آوردند چون نمى توانستند تصور كنند كه چگونه در فضاى آسمان، پر از سنگهاى پراكنده و رها و يا در مدار وجود دارد.
در بيش از هزار و سيصد سال پيش، امام زين العابدين (عليه السلام) در دعاى خود، نكته مهمى را مطرح مى كند و اين چنين مى فرمايد::
و قد علمت انك قادر على ان تقول.... وللسماء امطريه حجاره فتمطرنى
(پروردگارا به خوبى مى دانم كه اگر اراده كنى، توانائى كه بگوئى... به آسمان كه بر ما سنگهاى فراوان ببارد، پس آن وقت سنگباران خواهيم شد).
اين جمله اى بود از دعاى معروف به (انجيليه الكبرى) كه يكى از دعاهاى معروف و منسوب به امام سجاد است و اين جمله دعا جلب توجه مى كند چون بيانگر يكى از نشانه هاى عظمت و قدرت خداوند است، و در واقع آن حضرت از وضعيت و احوالات فضا نيز براى مردم اشاره اى نموده است.
وقتى امام چنين مى گويد، به اين معنا است كه آن حضرت از وجود سنگهاى انبوه در فضاى آسمان، باخبر است و بدين جهت مى فرمايد: در صورتيكه خداوند بخواهد به نحوى از آسمان بر ما سنگ همچون باران خواهد باريد.
آنگاه كه خداوند اراده كند، مردمى را به عذاب هولناك و مرگبار سنگباران شدن فضائى، گرفتار مى كند و زمينه هاى آن در فضا، مهيا و فراهم است و همواره اطراف زمين پر از سنگهاى ريز و درشت است كه از كنار و اطراف زمين مى گذرند از قديم تا به امروز، مردم در شب، ستاره ها را مشاهده مى كنند ولى هيچگاه سنگهاى ريز و درشت در فضاى آسمان، براى آنها قابل رويت نبود و كسى در گذشته از وجود آنها خبر نداشت.
آن حضرت زمانى به اين موضوع اشاره نمود كه هنوز كسى به فضا نرفته بود و صحنه ها را از نزديك، نديده بود و خبر از وجود ميلياردها سنگهاى ريز و درشت در فضاى آسمان، به صورت تك تك و يا بطور جمعى وجود دارد كسى خبر نداشت.
از نكات جالب دانسته شده از كلام آن حضرت، اين است كه تنها درباره وجود انبوه سنگ در فضاى آسمان دلالت دارد و اين موضوع، سوا و جدا از بحث شهاب ها است و معناى دانسته شده از اين حديث، ربطى به شهاب ها ندارد، چون بر اثر برخورد سنگهاى فضائى به جو زمين، آنها مشتعل مى شوند لذا مردم درك خاص و شناختى از ماهيت واقعى شهاب ها نداشتند.
در قرآن مجيد و احاديث درباره عذابهاى الهى و انواع مختلفى، ياد و تعريف شده است و يكى از آن موارد، فرو افتادن سنگهاى بسيارى همچون باران بر مردم منطقه اى، خود نوعى از عذابهاى الهى است، لذا آن حضرت به طور ماهرانه و بسيار جالب، موضوعى را مطرح مى كند كه علاوه بر آگاه كردن مردم، از حقيقتى كه در فضاى آسمان وجود دارد، نيز اشاره نموده است كه اگر خداوند اراده نمايد اين چنين وضعى، پيش ميآيد و در ضمن، هشدار به مردمى است تا آنها از هر عذاب الهى بترسند و كفر و ستم و فساد نكنند.
معمولا آيات الهى و احاديث، درباره مردمى كه حق و عدالت در ميان آنها حاكم باشد مى بينيم كه آنها را به نيكى و رحمت و خير و سعادت دنيا و آخرت، همواره به آنها سفارش و مژده مى دهد.
و اگر مردم يك جامعه غرق در فساد و گناه و كفر باشند، يعنى اينجا است كه آيات و احاديث همواره به مردم گنه كار، هشدار مى دهد و چه بسا از اين هشدار به اصطلاح خود برآيند.
در كتابهاى علمى از قدرت تخريب سنگهاى آمده از فضا، تعريف بسيارى شده و از شدت سرعت آنها كه به مراتب از گلوله ها سريعتر حركت مى كنند و همچنين از آثار بد آن كه در تخريب طبيعت بجاى مى گذارند موضوعات بسيارى را مطرح كرده اند و اكنون حقيقت گفته آن حضرت درباره اين عذاب وحشتناك الهى سنگباران فضائى، اينك واقعيت آن به خوبى در زمان ما دانسته شده است.
شايد كسى بپرسد كه آيا اين چنين ممكن است در زمان ما رخ دهد
در يك كتاب علمى، رويدادى كه بطور اتفاقى و غير منتظره رخ داد اين بود كه يك سنگ بزرگ از آسمان وارد جو زمين شده بود، اين سنگ بر فراز آيدهو وارد جو مى شود و از فراز درياچه جكسون مى گذرد، اختر شناسان اظهار نظر كردند كه قطر اين سنگ يا به اصطلاح علمى سيارك، هشتاد متر و سرعت آن پنجاه و سه هزار كيلومتر در ساعت است و وزن آن حدود يك ميليون تن بوده، و اين سيارك به فاصله 58 كيلو مترى زمين رسيده و 1473 كيلومتر در جو زمين، حركت كرد و سپس به فضا باز گشت.
اين يك حادثه اى مهم بود و خوشبختانه از آن، عكس و فيلم گرفته شده و از قبيل اين حوادث كوچك و بزرگ در گوشه و كنار دنيا، زياد شنيده مى شود.
در كتابهاى علمى، عكسهاى جالبى ديده مى شود كه در فضاى آسمان و بخصوص اطراف سيارات اين منظومه، انبوهى از سنگهاى پراكنده هست كه قسمت عمده اى از آن در فضارها هستند و مقدار بسيارى از آن سنگها، درشت تر مى باشند و در مدارهاى خاصى به صورت گروهى ديده مى شوند.(22 )

afsanah82
07-22-2011, 10:28 AM
منظومه شمسى جزئى از يك كهكشان است
مردى كه به اصطلاح، انديشمند بود و اعتقادى به اسلام نداشت و خود را روشن فكر مى دانست، او آوازه امام صادق (عليه السلام) را بسيار شنيده بود به نزد امام آمد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت، به اين اميد كه شايد، افكار خود را بر امام تحميل كند و در اين جلسه طولانى با بحثهاى گوناگون، بر آن حضرت غالب شود و امام را محكوم كند، و آوازه امام صادق (عليه السلام) را در ميان مردم در هم شكند، غافل از اين كه او محكوم شد و امروز پس از گذشت بيش از هزار و سيصد سال از آن زمان اينك سخنان آن حضرت در عصر فضا آنچنان جلوه اى يافته كه باعث حيرت و تعجب هر انديشمند و آگاه است، و فرضا اگر آن تشخيص، امروز مى توانست زنده شود، حقايق را به نفع امام صادق مى ديد و به يقين كه او شرمنده و سر افكنده خواهد شد و حتما از گفتارها و ادعاهايش پشيمان مى شد و غلط بودن تصوراتش بر او ثابت مى گشت، به هر حال، تاريخ با گذشتن زمان، درست قضاوت خواهد كرد.
و اكنون به يك موضوع از گفتگوهاى آنها توجه كنيم و ببينيم كه او چه مى خواست به امام بفهماند و افكارش را تحميل كند تا با اين كارش، بين مردم به اصطلاح سر بلند شود.
ايها الحكيم! فما تقول فيمن ان هذا التدبير الذى يظهر فى العالم تدبير النجوم السبعه؟ قال عليه السلام: يحتاجون الى دليل، ان هذا العالم الكبر و العالم الا صغر من تدبير النجوم التى تسبح فى الفلك، و تدور حيث دارت، متبعه لا تفتر، و سائره لاتقف
(آن شخص به امام صادق (عليه السلام) گفت: اى حكيم! چه مى گوئى درباره اين ادعا، كه اين نظامى كه در عالم است بتوسط اين ستاره هاى هفتگانه است.
امام صادق (عليه السلام) در جواب فرمودند: آنها كه اينچنين ادعا مى كنند بايد دليلى داشته باشند تا صدق گفتارشان معلوم و ثابت شود، بدانكه اين جهان بزرگ و اين جهان كوچك، برپائى آن بر اساس نظامى كه تمام سياره ها در مدارهاى خود، همواره در حال حركتند، و ميچرخند همانگونه كه در مدارهاى خود دوران ميكنند و در اين كار سياره ها، كندى و يا وقفه اى در ميان برنامه آنها بوجود نمى آيد، و آنها در مسيرهائى بدون توقف در حال حركتند.
آن مرد فكر مى كرد كه با مطرح كردن يك سئوال پيچيده، امام را ناچار و درمانده از جواب دادن ميشود. امام صادق (عليه السلام) را نه به عنوان امام، بلكه حكيم خطاب ميكند و ميگويد كه ستاره شناسان ميگويند كه جهان را همين هفت ستاره، اداره مى كند يعنى خورشيد و ماه و زحل و مشترى و عطارد و مريخ و زهره.
مقصود آن شخص از جهان، يعنى همين دنياى زمين بود و فكر و عقل او محصور و محدود به همين اندازه بود و نمى دانست كه زمين نيز، خود يك سياره همانند بقيه ستاره ها است، او فكر مى كرد كه زمين دنيا است و نمى دانست كه ماه و خورشيد، هر كدام يك وضع خاص و جدا از سيارت ياد شده دارند، و همچنين اين سياره ها را به عنوان ستاره ياد مى كند بدون اين كه از سياره بودن اينها و از اوضاع ستارگان آشنا باشد و نشان مى دهد كه درك او محدود به شناخت همين چند ستاره، خلاصه مى شد، آنهم شناختى ساده و بسيار نا چيز در حد ديدين آنها در شب بود و تشخيص ‍ نمى داد كه ماه، در واقع قمر زمين است.
امام صادق (عليه السلام) در جواب به او مى گويد كه هر چه مى گوئى و يا ديگران مى گويند احتياج به دليل قطعى دارد و براى اثبات هر ادعا و صحت گفتارها، دلائل متقن بسيارى لازم است و بدون دليل هر نظريه و گفتار، قابل اثبات نيست.
امام صادق (عليه السلام) در بيانات خود، جهان را به دو بخش مشخص ‍ نموده، مجموعه اى كه در جهانى كوچكترند همانند منظومه شمسى و جهان بزرگتر، همانند كهكشان است كه اين جهان يا اين منظومه شمسى در آن قرار دارد و جزئى از آن است و تعريف آن حضرت از جهان، بر خلاف تصور آن شخص كه جهان را زمين مى دانست كه او در آن زندگى مى كند
امام صادق (عليه السلام) بر پائى جهان رابر اثر شناور بودن تمامى سياره ها كه هر كدام در مدارهاى خاصى مى باشند، شناور بودن به معناى همواره در حال حركت بودن آنها است، بنابر اين آن حضرت بر حركت دورانى تمامى سياره ها در مدارهاى خاص اشاره نموده است.
تدور حيث دارت: (مى چرخند همانگونه كه در مدار خاصى در گردشند) يعنى همانگونه كه اين سيارات در حال حركت در مدار خود هستند، همواره در حال چرخش به دور خود نيز مى باشند، در حالى كه از چرخش ‍ وضعى و گردش تمامى سيارات در مدارها، از هيچ ستاره شناسى اين چنين موضوعى ارائه و مطرح نشده بود يعنى آن زمان كسى نمى دانست كه تمام سيارات چرخش وضعى و گردش مدارى دارند.
در دو جمله بعدى، آن حضرت اشاره مى كند به وضعيت حركت دورانى و چرخش هر كدام از اين سياره ها، هيمشه به يك اندازه است بدون اين كه گاهى در حركت و چرخش آنها، كندى و يا وقفه اى ايجاد شود و همواره به يك اندازه، حركتها و چرخشها ادامه دارد.
و همچنين آن حضرت در جمله هاى بعدى مى فرمايد: كه هر سياره اى در مسيرهاى خاص خود، همواره حركت مى كنند بدون كمترين كجى و انحراف، و اين سخن تا آن زمان هنوز شنيده نشده بود كه سياره ها هر كدامشان داراى مسير يا مدار خاصى هستند و امروز معلوم و مسلم شده كه هر سياره اى روى برنامه اى كه دارد در مدار خاصى همواره در حال گردش ‍ هستند.
و آنها كه فكر مى كردند تدبير امور جهان كه مقصود زمين است در دست هفت ستاره اداره مى شود، انديشه اى باطل مورد قبول كسى نمى باشد.
آن حضرت در ادامه سخنان خود، فرمودند.
و ان لكل نجم منها موكل مدبر، فهى بمنزله العبيد المامورين المنهيين، فلو كانت ازليه لم تتغير من حال الى حال
(و به يقين كه از براى هر كدام از اين سياره ها، موكل و نگه دارنده اى با تدبير است و گوئى هر كدام از سياره ها همچون بردگانى هستند كه به اين كار مامور شده اند، و چنانچه اگر اينها از قديم و از روز نخست، اين چنين بودند هيچ گاه تغيير نمى يافتند و از حالى به حال ديگر، تغيير وضع نمى دادند.
بله هر سياره و قمرى را گرداننده اى است و آن نيست جز همان جاذبه نامرئى است كه در كتابهاى علمى، تعريف بسيار مفصلى دارد و بدون جاذبه، هيچ سياره اى در مدار خاص و چرخش آن با نظم و هماهنگى خاص، پاى بند نمى داندند و هر كدام به سوئى رها مى شدند، لذا آن حضرت از موكل و گرداننده سيارات، به عنوان يك فرد خاص معرفى نكرده است بلكه تنها بذكر وجود موكل و گرداننده و نگهدارنده، اكتفاء نموده است.
و آن حضرت براى تفهيم مردم آن زمان به صورت ساده بيان مى كند و توضيح بيشتر نمى دهد چون و درك آنها بيش از اين نبود و آن حضرت بجاى مطرح كردن جاذبه، از گرداننده اى مدبر و هماهنگ كننده اى براى حركت مدارى و چرخش وضعى آنها معرفى مى كند كه اينها به صورت دائم سيارات را به حركت و چرخض در مى آورند و آنها را نگه دارى مى كنند.
آن حضرت براى اين سياره ها مثال بردگانى گوش به فرمان ياد مى كند و آنها كارى ندارند كه در اين كارى كه انجام مى دهند، چه فايده و چه صلاح و حكمت و يا چه خير و شرى براى خود و يا ديگران دارند بلكه آنها وادار شدند تا بطور دائم حركت و چرخش كنند.
آن حضرت اشاره مى كند بر تغييراتى كه در احوالات و اوضاع سياره ها پديد آمده، و با مرور زمانها دچار دگرگونى شده اند و انديشمندان معاصر نيز به اين موضوع اشاره نموده اند.(26)
نورى كه از نور خورشيد درخشانتر است
در زمانهاى گذشته از خورشيد هيچگونه آگاهى وجود نداشت و مردم از اوضاع و احوال آن، بيخبر بودند و تنها تابش نور آن را در روزها مى ديدند.
نور خورشيد به قدرى زياد است كه ممكن نيست كسى بتواند با چشم خود، حتى يك لحظه به خورشيد نگاه كند، چون نور خورشيد از هر نور ديگر، روشنتر و درخشنده تر است و همين عامل، باعث مى شود تا بر ابهامات و ناشناخته بودن آن افزوده شود.
مردم قديم به خاطر عظمتى كه خورشيد دارد آن را يك پديده عجيبى تصور مى كردند و لذا درباره آن، افكار و عقايد گوناگونى ابراز مى كردند در حالى كه هيچگاه از نور خورشيد، نورى بيشتر و درخشانتر ديده نمى شد و مردم مات و متحير اين خورشيد اسرارآميز بودند، مى بينيم كه امام صادق (عليه السلام) سخنى را فراتر از اعتقادات و باورهاى مردم بيان مى كند و به گونه اى تعريف مى كند كه خورشيد و پرتو نور آن را با اين همه عظمتى كه دارد، در مقابل وجود نورهاى ديگر، هيچ و اندك مى شمارد و بايد بدانيم كه صحبت كردن از فضاهاى دور آسمانها كه در آنجا چه چيزهائى دارد، كار ساده اى نيست آنهم با نبودن امكانات و تجهيزات پيشرفته، واقعا خارق العاده است و آن حضرت مردم را باخبر مى كند كه از اين خورشيد، بزرگتر و نورانى تر هم وجود دارد و اين بيانات آن حضرت، براى مردم آن زمان، باور كردنش مشكل بود چون اين چنين چيزى را نمى ديدند و اين حديث، اكنون معناى حقيقى آن جلوه گر شده و امروز، انديشمندان علوم فضائى توانسته اند به خيلى از اسرار جهان پى ببرند و در آن، عجائب بسيارى مشاهده كردند و از آن جمله، آن ها دريافتند كه خورشيد هائى هست كه هزاران برابر خورشيد ما است و نور آن، هزاران بار از نور خورشيد ما، نورانى تر و درخشنده تر است.
ابن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسى، و الكرسى جزء من سبعين جزءا من نور العرش، و العرش جزء من سبعين جزءا من نور الحجاب، الحجاب جزء من سبعين جزءا من نور الله، فان كانوا صادقين فليملاوا اءعينهم من الشمس ليس دونها سحاب
(امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: به يقين بدانيد كه خورشيد جزئى از هفتاد جزء از نور كرسى است، و كرسى جزئى از هفتاد جزء از نور عرش ‍ است، و عرش جزئى از هفتاد جزء از نور حجاب است، و حجاب جزئى از هفتاد جزء از نور خداوند است، و مردم اگر راست مى گويند و مى توانند، چشمان خود را از نور خورشيد پر كنند، البته خورشيدى كه در جلوى آن ابرهاء تيره نباشد).
مهمترين و درخشان ترين نورى كه در تمام عمر خود ديده ايم تنها نور خورشيد است و بالاتر از آن، نور درخشنده ترى نديده ايم، و نور فروزان عرش و كرسى و غير آن را ما نمى توانيم درباره اش، تعريف و توصيف كنيم و در اين حديث نيز مى بينيم كه آن حضرت تنها از جنبه هاى نورانيت آن را به برترى با نور خورشيد مقايسه مى كند و اين جزء از هفتاد جزءها، اين نوع تقسيم بندى بر اساس چه نوع محاسبه است؟ خدا مى داند، و عرش و كرسى و غيره، مقوله اى است كه خارج از تصور و درك ما است ولى آنچه كه مهم و مسلم است اين است كه آن حضرت مى فرمايد:: نورهائى در فضاى آسمانها وجود دارد كه هزاران بار از خورشيد نورانى تر است و بهترين مصداق براى سخن آن حضرت، مى توانيم به خورشيدهائى اشاره كنيم كه از خورشيدمان بزرگتر و نورانى تر است، و اكنون علم دريافته است كه در فضاهاى پهناور آسمانها، خورشيد هائى وجود دارد كه خورشيد ما، در مقابل آن مانند جرقه گداخته اى در برابر درياى آتش است، يا كرم شب تابى در برابر ماه قرار دارد، مثلا ستاره قطبى جدى، دو هزار برابر خورشيد است و ستاره سهيل، نود هزار برابر خورشيد روشنائى دارد و باز هم خورشيد هائى وجود دارد كه از اينها هم به مراتب بزرگتر و درخشنده تر است و بيان آن حضرت دقيقا همين وضع را ياد آورى مى كند.
امام صادق (عليه السلام) براى اولين بار از وجود نورهاى فراتر از خورشيد را مطرح نمود و حقيقت آن، امروز به اثبات رسيده است.
و همانگونه كه در قرآن مى خوانيم الله نور السماوات و الارض يعنى نور خدا برترين نور در آسمانها و زمين است و سر چشمه تمامى انوار موجود در اين جهان بزرگ، از نور الهى است و همه اين انوار درخشان، در واقع ذره اى از نور خدا است.
در جمله آخر حضرت خوانديم كه ما هيچگاه نمى توانيم چشممان را به نور اين خورشيد، يك لحظه نگاه كنيم تا چه برسد به نورهاى خورشيدهاى بزرگتر و نوارنى تر، و تا چه برسد به انواع عرش و كرسى و الى ماشاءالله (27)
وجود آتشى كه از آتش دنيا گرمتر است
در زمانهاى گذشته، مردم با آتشى كه برخواسته از هيزم بود، سر و كار داشتند و همچنين براى ذوب و نرم كردن آهن از حرارت بالاترى استفاده مى كردند و اين، آخرين حد براى شناخت آتش و حرارت شديد بود و از وجود آتش و حرارت بالاتر از اين مقدار آگاهى نداشتند.
و براى دماهاى مختلف، از درجه و اندازه هاى معينى براى حرارت هاى كم تا شديدتر، در ذهن كسى خطور نمى كرد.
در زمان ما كه علم و آگاهى به سطح بالائى رسيده، اكنون بشر معاصر پى برده است كه موارد بسيار متنوعى از آتش و گرماهاى هولناك با مقياس ‍ شديدترى را شناسائى كرده است.
و انديشمندان توانسته اند به آگاهيهاى بسيار مهمتر و بيشتر از گذشتگان به دست بياورند و از درجه حرارت بالاى درون زمين كه نزديك به 5000 درجه سانتيگراد است باخبر شود، و همچنين از گرماى چند ميليون درجه درون خورشيد آگاه شده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه گرما و آتشى با حرارت بالاتر از آنچه كه مى توانند بر زمين برپا كنند در جاى، ديگر وجود دارد.
بشر معاصر درباره آتش و درجه حرارت بالاترين شدت آن، در چيزهاى غير از آتش معمولى مى دانند مثل واكنش ذرات اتم از عناصر مختلف در خورشيد و گرماى حاصل از وضعيت شيميائى هسته زمين، و شدت گرماى آتش ساخته و پرداخته انسان در مقابل گرماء درون زمين و خورشيد، بسيار ناچيز است چون آنها داراى قدرت بيشترى هستند
پيامبر گرامى در وصف آتش جهنم مى فرمايد:
ان ناركم هذه جزء من سبعين جزءا من نار جهنم... و انها لتدعوا الله ان لا يعيدها فيها
(اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء از آتش جهنم است... و آتش دنيا از خدا مى خواهد كه او را هيچگاه به آتش جهنم ملحق نكند)
پيامبر گرامى در اين سخنان خود، آتش دست ساز ما را در مقابل آتش ‍ جهنم، بسيار ناچيز مى داند، اما آيا اين چنين چيزى ممكن است.
بله: اينك در زمان حيات ما و در همين دنيا، از وجود آتش و گرماى شديدترى باخبر شديم تا چه برسد به جهنم، و اينك صحت گفتار پيامبر گرامى در زنده بودن ما معلوم و ثابت شده است.
در حالى كه صنعتگران زمانهاى گذشته، آتشى را گرمتر و شديدتر از آتش ‍ نرم كننده آهن نمى شناختند و از وجود آتشهاى برتر بيخبر بودند، آن حضرت در همان زمان كه مردم اين چنين فكر مى كردند، و اين طوق و حصار كوته فكرى و تنگ نظرى آنها را در هم مى شكند و از وجود آتشى كه با قدرت هفتاد بار بيشتر، و گرماى آن شديدتر است اعلام مى كند.
البته نه اين كه منظور آن حضرت، واقعا گرماى آتش جهنم، فقط هفتاد برابر گرماى آتش شناخته شده براى انسان است و چه بسا اين رقم هفتاد، يك كنايه است تا از وجود گرماى شديدتر دلالت كند و شايد، اگر آن حضرت مى گفت، هزار و يا هزاران بار گرمتر است، ممكن بود مردم آن زمان، قدرت درك و تصور آن را نداشته و شايد هم اين گفته پيامبر را باور نمى كردند، اما آنچه كه معلوم و مسلم است اين است كه آن حضرت ما را از آتشى كه گرماى آن به مراتب از آتش دنيا شديدتر است باخبر نموده.
و نكته جالب ديگر، اين است كه آن حضرت درباره مقياس مراتب بيشتر گرماى هولناك جهنم از گرماى جهنم از گرماى آتش معمولى را با جزء جزء تقسيم بندى نموده و اين زبان ساده اى است كه نزديك به فهم مردم آن زمان بود و امروز، متخصصان علوم با شناخت انواع آتش و گرما براى آن، حد و حدودى معين كرده اند و براى آن، درجه هاى متنوعى مثل سانتيگراد و فارنهايت و غيره را وضع كرده اند كه نشان دهنده درجه هاى متفاوت حرارت است.(28)
پائيز طولانى جهنم
عن جابر، عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان عبدا يمكث فى النار سبعين خريفا، و الخريف سبعون سنه
(امام باقر (عليه السلام) درباره بيان گوشه اى از اوضاع جهنم مى فرمايد:: گنه كارانى هستند كه در دوزخ، به مقدار هفتاد پائيز مى مانند، و هر پائيز آن، هفتاد سال ما است).
آيا ممكن است كه در جائى از اين دنياى ما، روز يا فصل و يا سال آن، مدتش ‍ بسيار طولانى باشد؟
خوب است يك مثالى را براى شما يادآورى كنيم كه در همين دنياى ما وجود دارد تا اين موضوع را بهتر بفهميم.
پلوتون دورترين سياره به خورشيد در منظومه شمسى است و بيش از پنجاه ميليارد كيلومتر از خورشيد فاصله دارد و اين مساحت، چهل برابر فاصله زمين تا خورشيد است، و از اين رو پلوتون براى آنكه يك بار به دور خورشيد بگردد، لازم است مدارى چهل برابر مدار زمين را طى كند.
پلوتون چون داراى مدارى طولانى است لذا مدت 250 سال طول مى كشد تا يك بار به دور خورشيد بگردد، و به جهت فاصله زياد، خورشيد از پلوتون مانند ستاره درخشانى به نظر نمى رسد.
و اگر بخواهيم به طور فرض، اين مدار را به چهار بخش، يعنى چهار فصل تقسيم كنيم مدت پائيز در اين سياره 63 سال به طول مى كشد همانطور كه دانستيم، فاصله پلوتون تا خورشيد، بيش از پنج ميليارد كيلومتر است، پس ‍ اگر فاصله، بيشتر شود يعنى به طور فرض، دو برابر يا سه برابر دهها برابر شود آنگاه چه وضعيتى خواهد داشت؟
تا چه برسد كه اگر فاصله، چند سال نورى باشد.
وقتى كه از پلوتون، مثالى براى جهنم ذكر ميكنيم به اين معنا نيست كه جهنم در يكى از كرات واقع شده، و جايگاه بهشت و جهنم را تنها خدا مى داند و بس، ولى ما براى نمونه، مثالى از طولانى بودن يك فصل در كره اى از كرات ديگر در اين دنيا وضعيت زمانى مشابه به آن هست، به جهت باورمان، اين مثال را ذكر كرديم تا معناى اين حديث را بهتر و راحتر درك كنيم.
يمكث فى النار يعنى مدتى در جهنم مى ماند، اين را بايد بدانيم كه آتش را تنها نبايد در نظر بگيريم، بلكه اين (نار) دوزخ به معناى جهانى و عالمى خاص است كه وضعيت در آنجا، اين چنين است و گرم و طولانى مدت مى باشد.
پلوتون در سال 1930 ديده شده بود و تاكنون هنوز يك دور كامل به كره خورشيد نگرديده است و تا سال 2178 ميلادى به محلى كه نخستين بار ديده شده، باز مى گردد، به اين معنا است كه ما در زمان كشف اين سياره نبوديم و همچنين در زمان بازگشت اين سياره به محل قبلى خود نيز زنده نخواهيم بود.
وقتى كه در همين دنيا و حيات ما، از اين روزها و فصل و سال طولانى وجود دارد، بنابراين حقيقت معناى سخن آن حضرت را بهتر مى توان تصور كنيم.
نار: به معناى آتش دوزخ و عذاب جهنم است و معمولا پيشوايان ما آنچه را كه بيان مى كنند حداقل براى آن اوصافى ذكر نموده اند كه مشابه به نمونه اش در همين دنيا باشد تا قابل درك و فهم انسان واقع شود و چيزى را نمى گويند كه خارج از قدرت تصور و باور ما باشد مثل همين فصل طولانى پائيز در پلوتون كه شصت و سه سال به طول مى كشد.(29)
اختلاف گرما در ساختمان خورشيد
فاصله خورشيد از ما بسيار زياد است يعنى بيش از صد و پنجاه ميليون كيلومتر مى باشد.
از روى زمين، هر چه قدر هم كه با چشمان خود به خورشيد نگاه كنيم، نمى توانيم از اوضاع و احولات خورشيد، معلوماتى را كسب كنيم چون خورشيد از ما بسيار دور است و درخشندگى، بيش از حد نور خورشيد، مانع از توانائى مشاهده كردن آن مى باشد.
در قرن اخير كه دانش هاى گوناگون به وجود آمد زمينه خوبى را براى تكامل دانش فيزيك و نور شناسى فراهم كرد و سبب شد تا از احوالات منظومه شمسى نيز به خوبى آگاه شويم و همه اينها بدون وجود تجهيزات مدرن و بسيار متنوع، امكان پيشرفت و تكامل دانشها ميسر نمى شد و كار، ناقص بود پس همه و همه اينها، دست در دست همديگر دادند تا بشر توانست مقدارى از احوالات خورشيد، آگاهى بيابد.
على (عليه السلام) از گرماى هولناك خورشيد سخن مى گويد و در اين باره، موضوع مهمى را مطرح مى كند.
... و ان وجهها لا هل السماء و قفاها لاهل الرض، و لو كان و جهها لاهل الارض، لا حترقت و من عليها من شده حرها
(و به يقين بدانيد كه روى خورشيد به سوى اهل آسمان است پشت آن به سمت مردم زمين است، و اگر چنانچه روى آن به طرف مردم زمين بود، آنگاه كره زمين را مى سوزاند با آنچه كه بر آن هست، از شدت گرماى هولناك آن).
منظور از لا هل السماء همانطور كه مى دانيم سماء به معناى محيط بسيار وسيعى است چون در فضاى جاى معين و محل خاصى نيست كه به آن اشاره شود و خورشيد بيش از صد و ده بار از كره زمين، بزرگتر است، پس ‍ داخل خورشيد، منطقه وسيعى است و مركز ميلياردها تن عناصر گوناگون است كه همواره در آنجا وضعيت فعل و انفعالات فيزيكى قرار دارند و در آنجا، دنيائى لبريز از شگفتيها و تحولات است
اهل الارض: به معناى تمامى مخلوقات بر سطح زمين و آنچه را كه بر آن است.
در اين حديث به ما مى فهماند كه قسمتى از ساختمان خورشيد، بسيار بسيار گرم است و قسمتى ديگر از خورشيد، گرماى آن بسيار كمتر است، يعنى گرمائى كه در خورشيد هست همه جاى آن به يك اندازه نمى باشد.
و اين چنين معلوم مى شود كه مراد و منظور آن حضرت از روى آن، مركز اصلى فعل و انفعالات و به وجود آمدن تحولات، درون آن قرار دارد و پشت آن، يعنى همان قسمت بيرونى و خارج از آن است كه ما آن را به عنوان سطح خورشيد مى توانيم تعبير كنيم و همانطور كه مى دانيم در سطح خورشيد جائى براى فعل و انفعالات اتمى وجود ندارد و تنها جائى است كه نور و گرما از آنجا به فضاى بيرون رها مى شود چون مى دانيم كه حرارت از قسمت هاى گرمتر به سوى قسمتهاى سردتر روان است با علم به اين كه سطح خورشيد دائما مقادير عظيم گرما و نور در اعماق كيهان مى پراكند، طبيعى است مى توان نتيجه گرفت كه اين حرارت از لايه هاى عميقى به صورت لايه هاى سطحى جريان دارد، پس قسمتهاى مركزى خورشيد گرمتر است يعنى هر چه از قسمتهاى خارجى كره خورشيد به سوى قسمتهاى داخلى آن پيش برويم افزايش گرماى بيشترى را حس ميكنيم گرماى درون خورشيد، ميليونها بار گرمتر از سطح خورشيد است.
خورشيد ستاره اى است كه هفتاد و سه در صد حجم آن را هيدروژن و بيست و پنج درصد ديگر آنرا هيليوم تشكيل داده است، خورشيد چنان داغ است كه گازهاى تشكيل دهنده ى آن به حالت درخشان در آمده اند، نورى هم كه از آن به اطراف پخش مى شود به همين علت است، در سطح خورشيد، قسمتهاى سردترى هم وجود دارد كه تيره رنگند و به نام لكه هاى خورشيدى معروفند، دوام لكه ها بين چند روز تا چند ماه است.
اكنون انديشمندان علوم فضا و ثابت شد كه گرماى درون خورشيد، ميليونها درجه سانتيگراد گرمتر از سطح بيرونى آن است و اگر گرماى درون خورشيد در سطح آن به همان اندازه بود، حرارت آن به قدرى زياد است كه مى تواند كره زمين را بسوزاند و سطح زمين را تبديل به ميدانى از خاكستر كند و آثارى از آب و رطوبت و حيات باقى نمى ماند
بنابراين على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از وجود تفاوت گرما در ساختمان خورشيد، سخن گفت و او بود كه از گرماى بسيار شديد درون خورشيد، ابراز عقيده نمود و همچنين سطح آنرا داراى گرماى كمترى معرفى كرد.
پس با اين وصف، اگر گرماى سطح و بيرون خورشيد و آن لكه ها كه هر كدامش به مراتب از سطوح كره زمين وسيعتر است، به مقدار گرماى درون آن بود به يقين كره زمين و سيارات ديگر مجاور، از شدت گرماى آن مى سوختند، و در اينجا نكته اى نهفته است كه بايد آن را درك كنيم و آن اين است كه آن حضرت فرمودند اهل زمين يعنى تمامى مخلوقات بر سطح زمين از بين مى رفتند بدون اين كه آن حضرت به مخلوقات بر سيارات ديگر منظومه شمسى اشاره كند، پس او به خوبى مى دانست كه تنها روى زمين داراى مخلوقات و حيات است چون آن حضرت همانطور كه از درون خورشيد و تحولات در آن باخبر است حتما از اوضاع سيارات ديگر اين منظومه نيز آگاهى دارد و تمامى اين موارد، نشان دهنده وسعت ابعاد علمى آن حضرت است.(30)

afsanah82
07-22-2011, 10:28 AM
سنگهاى آسمانى يا بمباران فضائى
دهانه هاى مدور بر سطح كرات كه در عكسها مى بينيم، بر اثر اصابت شهاب سنگها بر سطح آنها است كه اين چنين ديده مى شوند.
شهاب سنگها قدرت تخريبى دارند به خصوص آنها كه بزرگترند، به طور مثال از حادثه اى كه از راه بسيار دور ديده شد براى شما نقل مى كنيم: در ژوئن 1178 پنج راهب صومعه كانتربى در انگلستان گزارش دادند كه در شبى از كنار ماه، مشعلى فروزان جهيدن گرفت و آتش و زغال قرمز و جرقه به اطراف آن پراكنده شد.
اين خبر در كتابها ماند تا چند سال پيش، دانشمندان علوم فضائى در تحليلى از اين حادثه كه در گذشته اتفاق افتاد، گفتند به نظر مى رسد كه شهاب سنگى بزرگ بر كناره ماه اصابت كرده باشد، با اين كه فاصله ماه تا زمين، ميليونها كيلومتر است ولى حادثه، آنقدر مهم و بزرگ بود كه از زمين، آن صحنه اى كه همانند انفجار مهيبى بود ديده شد.
آيا مى دانيد كه شهاب ها در اصل، شهاب نمى باشند بلكه آنها سنگهاى فضائى هستند كه در برخورد با جو زمين، همانند مشعلى فروزان در يك لحظه نمايان مى شوند، و به اين شكل نورانى و گداخته را در اين لحظه برخورد با جو، شهاب مى گويند.
چشم انسان هيچگاه قادر نخواهد بود كه سنگهاى فضائى را ببيند، چون آنها از ما بسيار دورند. علاوه بر آن قطر، لايه هاى ضخيم جو كه از گازها و بخار انبود كه بر روى هم انباشته شده، همچنين حجاب و پرده اى است كه آن سنگهاى رها در فضا را بر ما پنهان مى كند.
و شناخت انسان در همين حد بود كه در شبها گهگاه شهابى در بالاى سر خود ببيند و ماهيت شهاب و علل گداختى شدن آن در يك لحظه را كسى نمى دانست و همچنين از اوضاع جو، هيچگونه آگاهى وجود نداشت.
ولى امام زين العابدين (عليه السلام) با دقت و درستى، آنها را به عنوان سنگهاى آسمانى معرفى مى كند و از انبوه بودن سنگها در فضا مى گويد و تعريف آن حضرت از آن سنگها در واقع، تعريف قبل از شهاب شدن آنها است، يعنى در خالى كه آنها هنوز شهاب نشده اند، آن حضرت از وجود آنها باخبر است و آنها را به نام شهاب معرفى نمى كند و مردم قديم، تنها آن جرقه نورانى را مى ديدند و به آن شهاب مى گفتند.
امام زين العابدين (عليه السلام) در نفرين به دشمنان كينه توز اسلام و عدالت، از خدا طلب مى كند كه آنها را همواره مورد اصابت سنگ باران هاى فضائى و پى در پى قرار دهد.
به اين نكته از دعاى شماره 27 در صحيفه سجاديه توجه كنيم: و الح عليها بالقذوف
(و پيوسته آنها و ديارشان را به سنگ بارانها، هلاك و خراب گردان)
آن حضرت از خدا مى خواهد تا آن ناكسان را مورد بمباران شديد سنگهاى انبوه موجود در فضا قرار دهد، آن حضرت حتما از وجود سنگهاى بيشمارى كه در فضا وجود دارند باخبر است كه اينچنين مى گويند.
و همچنين آن حضرت كه اين گونه نفرين مى كند، حتما از بلاهاى هولناك آن در صورت اصابت آن سنگهاى فضائى به زمين و فرود آمدن آنها بر ناحيه اى كه سپاهيان بدخواه در آن هستند به خوبى مى داند كه چه بلائى بر سر آنها خواهد آمد.
و متخصصان علوم فضائى مى كويند هر لحظه، احتمال تكرار كم و بيش آن حادثه ياد شده در زمين و يا ماه و يا كرات ديگر ممكن است رخ دهد و پيش ‍ بينى اين كه در چه زمانى، جرمى بزرگ بر ماه و يا زمين اصابت كند ميسر نيست و جز خدا، هيچكس واقعيت امر را به درستى نمى داند.
در صورتيكه آن سنگها به جائى اصابت كند، آنچنان جهنمى بر پا مى شود و آتش و جرقه هاى گداخته و لرزش، همه جا را فرا مى گيرد و در واقع، بلاى بزرگ همين است كه در يك لحظه سنگهاى ريز و درشت به طور انبوه، منطقه اى را هدف قرار دهد و آنجا را بمباران كند، كه در آن صورت آنچنان آشفتگى در محيط آنجا به وجود مى آورند كه تمام آثار حيات را از بين مى برد و شكل طبيعى آن ناحيه را در هم فرو مى ريزد.
آن حضرت در كلمه (قذوف) كه مفرد آن (قذف) است استفاده نموده، معمولا معناى اين كلمات بر آن چيزى كه با سرعت و شدت زيادى اصابت و يا پرتاب مى شود به كار مى رود و اينك در زمان، دانشمندان علوم فضا همين معنا را براى سنگهاى فضائى نسبت مى دهند و مى گويند كه حتى يك سنگ بسيار كوچك فضائى در برخورد با جائى و چيزى، همانند يك گلوله كاليبر بزرگ، عمل مى كند تا چه برسد به سنگهاى بزرگى كه دهها تن وزن دارد؟
در فضاى آسمانها و ما بين كرات، سنگهاى كوچك و بزرگ بيشمارى در فضا به صورت تك تك و پراكنده و يا به صورت دسته جمعى و انبوه، به سوئى رها هستند و با سرعت زيادى در حال حركت به سمتى مى باشند گاهى حركت سنگها به سمتى است كه در سر راه آنها كره اى قرار دارد و سنگها به سطح آن كره، با شدت تمام اصابت مى كند و آن حفره ها را به وجود مى آورند.
گاهى دايره حفره ها بيش از هزاران متر عرض و طول دارند و نشانه اصابت سنگ بزرگى در آن محل بوده و گاهى حفره ها كوچكتر و كوچكترند كه نشانه اصابت سنگهاى بزرگترى است.
در زمانى كه آن حضرت اين گونه از وجود سنگها در فضا سخن مى گويد مردم آن زمان با ديدن منظره، خاموش شدن يك شهاب در شب، فكر مى كردند كه مردمى بزرگ و يا پادشاهى اكنون مرده، و اين ستاره عمرش بود كه اينك خاموش شده است.
آن حضرت در دعاى خود با جمله اى كوچك، از موضوع مهم و بزرگ سخن مى گويد و اين هنرى است كه هر كس نمى تواند با يك جكله كوچك، موضوع مهمى را بيان كند.
در كتابهاى علمى، اصطلاح بمباران فضائى به چشم مى خورد ولى براى اولين بار كه اين اصطلاح بكار رفت، امام سجاد (عليه السلام) بود كه اين عنوان را مطرح نمود.(23)
ستاره ها بسيارند و بيشمار
يكى از دعاهاى معروف به نام دعاى عشرات، در آن نكات خوب و آموزنده بسيارى براى ما دارد، از اخلاق و از علم و ايمان گفته شده و خلاصه اين كه تمام خوبيها در آن جمع است.
و لك الحمد عدد كل نجم و ملك فى السماء
(پرودگارا تنها شايسته حمد توئى، و آنقدر تو را سپاس مى گوئيم به اندازه تعداد هر ستاره و هر ملكى كه در آسمانها وجود دارد).
معناى اين جمله براى رساندن مبالغه است يعنى به اندازه تعداد ستاره در فضاى آسمانها، آنقدر زياد است كه غير قابل شمارش مى داند و حمد و ثناى ما از خالق هستى به اين اندازه مثال ياد شده است.
اين جمله مى خواهد به ما بگويد كه تعداد ستاره در فضاى آسمانها تنها اين نيست كه چشمان ما آنها را مى بيند، بلكه بمراتب بيش از اين است كه ما درباره اش فكر و تصور ميكنيم.
جملات دعاها و يا جملات احاديث، از لحاظ اين كه تمامى آنها بيانات پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) است با هم فرقى ندارند چون منشاء و سرچشمه همه آنها از فيض الهى است.
از آنجا كه عشق ما به خالق جهان، غير قابل وصف است و از نعمتهاى فراوانش بهرمند هستيم لذا بى حد و اندازه، شكر گذار درگاه او مى باشيم و احساس عاطفى ما با ذكر بيحد و بى اندازه و بيشمار و گاهى با ذكر مثالى در اين رابطه همچون به اندازه برگهاى تمامى درختان و يا قطرات آب و يا به اندازه تعداد ستاره ها و ملائكه ها، ابراز عواطف خود را در بى نهايت نشان مى دهيم و اين شيوه اى است كه پيشوايان ما در رابطه با معرفت خداوند و سپاسگذارى از او مثالهائى ياد نموده اند و اين چنين به ما آموخته اند.
و اكنون به جنبه علمى اين جمله دعا توجه كنيم كه داراى معنائى بسيار با ارزش است در اين جمله از وجود تعداد بيشمار ستاره ها مى گويد و بايد ببينم كه نظر علم و متخصصان علوم فضا چيست و چگونه پاسخ مى دهند؟
گسترش علم و صنعت در زمان ما آنقدر وسيع است كه انسان به فكر افتاد تا از فضا و ستاره گان نيز تحقيق كند و در اين زمينه، توانست كارهاى خارق العاده اى انجام دهد و در پرتو تلاش بسيار خود، به موفقيتهاى چشمگيرى نائل شد و به مراحل عالى و درخشانى از شناخت و آگاهى رسيد و براى همين است كه اين زمان را به عصر فضا ناميدند.
دانشمندان و متخصصان علوم فضائى اين چنين مى گويند كه در فضاى بى نهايت آسمانها، ميلياردها همچون منظومه شمسى وجود دارند كه در اين فضاى وسيع عالم شناور و در قلمرو و هر منظومه، سيارات ريز و درشت بسيارى پيرامون آن هست، بنابراين در آسمانها آنقدر ستاره هست كه هرگز نمى توانيم آنها را بشمريم.
و نكته جالب اينجا است كه هر روز با توسعه علم و ساخته شدن تجهيزات فضائى مدرنتر، از حقايق تازه ترى با خبر مى شويم و از ابعاد وسيعتر آسمانها و تعداد بيشتر كهكشانها دانسته مى شود و هر روز مى بينيم كه انديشمندان علوم فضا، خبرهاى تازه اى را در اين باره مطرح مى كنند.
با اين همه آگاهى از عظمت خداوند، شايسته و به جا است كه ما بگوئيم، به اندازه ستاره ها كه قابل شمارش نيستند، شكر گذار و ثنا گوى اين همه نعمتها و لطف و عنايت خالق جهان و اين همه عظمت آفرينش او هستيم و بى نهايت شكر گذار او مى باشيم كه ما را از ديار نيستى به ديار هستى به وجود آورد.
حمد و ثناى خداوند در اندازه و مقدار خاصى نمى تواند او را توصيف كنيم لذا به ناچار با ذكر مثالى همچون به اندازه تعداد ستاره ها، مثال مطلوبى براى عرض ادب به آستان مقدس پروردگار است.(24)
كهكشانى برنگ سبز
مطلب جالبى است به شرطى كه خوب بخوانيم تا موضوعش را بهتر بدانيم چون احتمال دارد كه بنده نتوانسته باشم به خوبى، حق مطلب را ادا كنم و چه بسا در تفهيم اين موضوع، بيانم ضعيف باشد و از شما خواننده عزيز، خواهشى كه دارم به خودتان اعتماد كنيد و با دقت بيشتر، موضوع را صحيحتر بفهميد.
عن ابى الحسن (عليه السلام) قال سمعته يقول: ان الله خلف هذا النطاق، زبرجده خضراء، فمن خضرتها اخضرت السماء، قلت و ما النطاق؟ قال عليه السلام الحجاب، ولله ذللك سبعون الف عالم اكثر من عدد الانس ‍ و الجن
يكى از راويان اين حديث مى گويد، شنيدم على (عليه السلام) فرمودند: به يقين بدانيد كه از براى خدا آفريده هائى است در پشت اين آسمان نيلگون، زبر جدى سبز رنگ، و از سبزى درخشان آن، فضاى آسمانش سبز شده است، گفتيم نطاق چيست؟ آن حضرت فرمودند كه حجاب است بين ما و آن، كه آن در پشت اين حجاب، هفتاد هزار جهانى هست كه به تعداد هر كدام از مخلوقات جن و انس مى باشد.
نطاق به معناى آسمان جائى كه بسيار وسيع است و اين اصطلاح، بيشتر براى فضاى آسمان بكار ميرود، و نزديكترين معناى مشابه آن در فارسى ، اصطلاح گنبد نيلگون است پس نطاق، همين آسمان بسيار وسيع است كه فضاى آن در شب، پر از ستاره مى بينيم.
آن حضرت به ماوراى اين نطاق، فضاى آسمانى وسيع اشاره نموده و مى فرمايد: كه پشت اين آسمانى كه آنرا مى بينيم، جهانى بسيار وسيع است كه در آن كهكشان زبر جدى سبز رنگ هست.
در واقع - جهان يك پارچه است و بزرگ و داراى وسعت و عظمتى غير قابل وصف است و ديد چشمان ما محدود است و قدرت ديد ما تا اين اندازه است كه آسمان را در شب، اين گونه مى بينيم، اما بايد بدانيم كه دانش و تكنولوژى پيشرفته براى ما ثابت كرده كه در پشت آنچه كه مى بينيم، جهان فراخى است كه در آن ميلياردها كهكشان گوناگون وجود دارد و انديشمندان علوم فضا با تلسكوپهاى بسيار پر قدرت و مدرنى كه دارند، منظره هاى با شكوه و شگفت انگيزى را مشاهده مى كنند و علاوه بر تماشا و تحقيق درباره آنها، فيلم و عكس نيز گرفته مى شود.
و گاهى در تلويزيون، فيلمهائى از كهكشانها نشان داده مى شود و در جملات و كتابهاى علمى و درسى نيز، عكسهاى متنوعى از آن منظره ها ديده مى شود.
و آنچه را كه از اين فيلمها و عكسها مى بينيم، منظره هائى بسيار جالب و متنوعى از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از آنها وضعيت و شكل خاصى دارند، برخى از آنها بيضوى و يا حلزونى و دائرى و مثلث و يا به شكل مار پيچ و به شكل پروانه و پرنده و اشكال مختلف كه هر كدام از آنها به يك شكلى مى باشد و علاوه بر شكلهاى گوناگون آنها، مى بينيم كه هر كدام از آنها به رنگ هاى خاصى مى باشند، سفيد و سرخ و سبز و زرد و آبى و نارنجى و بنفش و رنگهاى ديگر كه به صورت پرنگ و يا كمرنگ ديده مى شوند، و در پس اينها چيست؟ باز هم خدا مى داند و بس.
همانگونه كه آن حضرت فرمودند پشت اين گنبد نيلگون كه آنرا مى بينيم، زبرجدى سبز رنگ وجود دارد، و اين زبرجد سبز رنگ، كهكشانى است با اين رنگ آميزى، در فضاى دور هر چه ديده مى شود كهكشان مى بينيم كه هر كدام از آنها به صورت يك پارچه و به شكل خاص و به رنگ خاصى هستند.
زبرجد يكى از سنگهاى قيمتى است و رنگ آن سبز متمايل به زردى است هر چند كه به رنگهاى مختلف ديده مى شود ولى اصلى ترين و زيباترين نوع مشهور آن، زبرجد سبز متمايل به زرد است و اين نوع زبرجد از انواع ديگر، با ارزش تر مى باشد.
معناى جمله زبرجد خضراء را امروز مى فهميم كه آن چيست چون به توسط تلسكوپهاى پر قدرتى كه در مراكز تحقيق فضائى وجود دارد.
خوشبختانه، فيلم و عكس كهكشان زبرجدى سبز رنگ هم ديده مى شود، در وسط اين كهكشان، چيزى به شكل نگين بيضى درخشنده و صيقلى است و محيط اطراف آن را به صورت مخملى سبز رنگ احاطه كرده مانند گلى كه برگهاى شكفته به اطراف آن، حلقه زده، و اين نگين كه در ميان اين كهكشان است به نحوى ديده مى شود كه گويا اين قسمت، برجسته تر از اطراف خود مى باشد و اينك حقيقت كلام مبارك آن حضرت، ثابت و معلوم شده است كه در پشت اين گنبد نيلگون، فضائى بسيار وسيع و بى نهايت وجود دارد و در آن كهكشانى زبر جدى سبز رنگ با همان وصفيات ياد شده ديده مى شود، در حالى كه تيزبين ترين چشم، آنها از روى زمين، هيچگاه قادر نيست اين كهكشان را رؤ يت كند، و نكته جالب اينجا است كه حتى با تلسكوپهاى معمولى هم نمى توانيم چنين صحنه هائى را در آن فضاهاى بسيار دور را ببينيم.
آن شخص از آن حضرت سوال مى كند كه نطاق چيست؟ او مى فرمايد: حجاب (نهان) است يعنى آنجا كه چشمان ما قادر به ديدنش نمى باشد و به چشم ما آن ناپيدا، قابل رويت نيست.
آن حضرت مى فرمايد: كه پشت اين نطاق (آسمان نيلگون) به تعداد هر كدام از انس و جن، هفتاد هزار عالم است، خوشبختانه انديشمندان علوم فضائى، تعداد كهكشانها را از ميليارد و بيليارد، پا را فراتر گذاشته اند و عدد و ارقام تا به آنجا مى رسد كه از بى نهايت بگويند خود را از شر محاسبات سخت، راحت مى كنند، يعنى آنقدر كهكشان زياد است كه قابل شمارش ‍ نمى باشد، پس على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از وجود كهكشانهاى بسيار و غير قابل شمارش اشاره نمود و مثال و تشبيه بسيار جالبى را براى آن ذكر كرد، يعنى به تعداد انس و جن مى باشد در حالى كه نه تعداد انسانها معلوم است و نه تعداد جن، و مفهوم ديگر اين مثال اين است كه تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه بشر مى تواند دم و دستگاه خود را مدرنتر و پيشرفته تر كند به واسطه آنها كهكشانهاى آسمانها را تماشا كند، و مفهوم به تعداد جن اين است كه كهكشانهاى بسيارى هست كه به هيچ نحوى، بشر به رويت آنها موفق نمى شود همانطور كه جن قابل رويت نيست.
آن حضرت مى گويد به تعداد هر كدام از اين موجودات، در ماوراى اين آسمان نيلگون، عوالمى جدا دارد و همانطور كه مى دانيم هر كهكشان براى خودش عالمى جدا دارد كه بيان وصف و بحث هر كدام، جدا از كهكشان ديگرى است، و هفتاد هزار به معناى بسيار بودن كهكشانها است و آنرا با مقايسه كردن با تعداد جن و انس، مرتبط ساخته كه در واقع، معناى تعداد كهكشانها را به بى نهايت ربط داده است.
آن حضرت مى فرمايد:: زبرجده خضراء خضرتها اخضرت السماء (كهكشانى زبرجدى يعنى سبز متمابل به زردى وجود دارد كه از سبزى آن فضاهاى محيط اطراف آن را سبز رنگ، نمايان كرده است.
و همانطور كه علم روز ثابت كرده، اين كهكشانهاى رنگى كه عبارت از انبوه ستاره در يك مجموعه است، محيطهاى اطراف آن به يك رنگ نمايان مى شوند و اين بر اثر تابش نورى است كه از خورشيدهاى آن به اين شكل در مى آيد و اين صحنه ها در مجموع و به طور كلى، كهكشان به اين شكل ديده مى شوند و آن حضرت از تاثير نور تابيده شده بر فضا و محيط بين ستاره ها در مجموعه اى به نام كهكشان اعلام نموده است
همانطور كه آن حضرت از پشت اين فضاى آسمان نيلگون باخبر است يقينا انواع از كهكشانهاى كه با رنگ ديگر وجود دارد نيز به خوبى آگاه است.
به عقيده بنده، حالا كه آن حضرت از وجود اين همه كهكشان سخن گفته، بايد بدانيم كه چرا آن حضرت به اين كهكشان زبرجدى، اشاره خاص ‍ نموده، حتما علتى دارد كه آنرا مخصوصا ياد نموده و شايد اين كهكشان، ويژگيهاى خاصى دارد و چه بسا در آن عجايب و شگفتيها و اسرار ناشناخته بسيارى در آن هست كه غرض و هدف از اين يادآورى، انديشمندان علوم فضائى عصر حاضر و زمانهاى آينده است تا آنها را متوجه اين كهكشان كند و فكر و ذهن آنها را جلب آن كند تا شايد با تحقيقاتشان، از احوالات بسيار جالب آن با خبر شوند تا به عظمت و شگفتيهاى آفرينش پروردگار، پى ببرند.
يكى از مثالهاى قديمى كه در قالب يك خط شعر است شاعر چه بسيار زيبا گفته اند:انسان تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد

بنابر اين على (عليه السلام) از موضوعات علمى بسيارى كه بيان نموده، ميتوان او را بهتر شناخت و لا اقل، اين شخصيت الهى را از اين يك موضوع علمى مى توانيم، شخصيتش را بهتر درك كنيم و اين موضوع براى ما، مى تواند دليلى قوى و حجتى روشن و آشكار باشد كه چرا پيامبر گرامى على (عليه السلام) را جانشين بعد از خود اعلام نموده و او را لايق و شايسته رهبرى مردم دانست.
پيامبر گرامى در واقع، به اين مردم، افتخار داد كه همچنون على (عليه السلام) بر آنها امير المومنين باشد.
پيامبر گرامى به مردم مى گفت: انا مدينه العلم و على بابها (من شهر علومم و على (عليه السلام) دروازه هاى آن است) و اينك حقيقت گفتار آن بزرگوار بر ما ثابت شده است.
واينك معلوم مى شود آنهائيكه با خواسته بر حق پيامبر گرامى مخالفت كردند در واقع با خدا مخالفت كرده اند و آنهائيكه با على (عليه السلام) مخالفت كردند در واقع، آنها با عقل و علم مخالفت كردند.
آن مردم بى لياقت كه با نا ديده گرفتن خلافت بر حق على (عليه السلام) بعد از پيغمبر، در واقع آنچنان ضربه اى به اسلام زدند كه تا امروز و آينده حساب و كتاب ضررها و آثار بد آن قابل شمارش نيست.
و حرف آخر اين است كه پس از چهارده قرن، اينك دانشمندان و متخصصان علوم به نكته اى پى بردند كه آن حضرت بيان فرمود، و اينك به حقيقت آن رسيدند.
هزاران دانشمند با تحقيقات بسيار و پيوسته خود را دست به دست هم دادند تا دانسته ها و يافته هاى آنها تكميل شد، و صنعتگران ماهر و كار انديش، هر گونه ابزار و لوازم و تجهيزات مدرنى را كه لازم بود ساختند و يارى خوب براى پيشبرد اهداف دانشمندان بود
ولى ما مردم عادى كه نه صنعتگريم و نه انديشمند، لااقل از آنها نباشيم كه آن حضرت، از مردمى كه در آخر الزمان با رفتار و كردار بد خود، تيشه بريشه اسلام ميزنند ياد نموده است و از آنها نباشيم كه آن حضرت مردمى را معرفى مى كند كه با تظاهر به فساد و بى بند و بارى و گناه انجام مى دهند، و انشاء الله از پيروان و علاقه مندان به حضرت مهدى (عليه السلام) و منتظران ظهور آن يگانه منجى عالم بشريت باشيم.
پيامبر گرامى فرمودند كه اسلام در آخر الزمان غريب است همانگونه كه در آغاز ظهور اسلام، اسلام غريب بود چون عده اى مردم بيخبر در آنروزها با اين آئين الهى مخالفت كردن و ما از آنها نباشيم كه در اين آخرالزمان، با رفتار و كردار خود به اسلام بى اعتنا باشيم و اين آئين الهى را كم اهميت نشان بدهيم و اسلام را خوار كنيم.(25)

afsanah82
07-22-2011, 10:29 AM
در حركت خورشيد و ماه، اشتباهى رخ نمى دهد
شخصى از اهل مصر به خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) رسيد و در محضر ايشان، مسائل پيچيده علمى بسيارى را پرسيد و آن حضرت، جواب سؤ الات او را يك به يك بيان فرمودند.
گوشه اى از سخنان آن حضرت در اين گفتگوها را براى شما نقل مى كنيم
فقال ايها الرجل ليس لمن لا يعلم حجه على من لايعلم، و لا حجه للجاهل، يا اخا اهل مصر: تفهم عنى فانا لا نشك فى الله ابدا، اما ترى الشمس و القمر و الليل و النهار يلجان فلا يشتبهان و ير جعان؟ و ان كانا غير مضطربين فلم لا يصير الليل نهارا و النهار ليلا؟ و الله يا اخا اهل مصر، اضطرا الى دوامها، و الذى اضطرهما احكم منها و اكبر....
(حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: اى مرد بدان، كسى كه نمى داند و آگاه نباشد او دليل قوى و حجتى قاطع بر كسى كه آگاه و دانا است ندارد، يعنى جاهل و نادان، دليل منطقى و راستينى ندارد، اى برادر مصرى: از من اين را خوب بدان كه ما به يقين در وجود خدا هيچگاه شك و ترديد نداريم، آيا مگر نمى بينى كه خورشيد و ماه و تاريكى شب و روشنائى روز در همديگر مى غلطند و هيچگاه اشتباه و اندك خطائى در كار و برنامه آنها به وجود نمى آيد، و دوباره باز مى گردند به همان جايگاه و مسير قبلى خودشان؟ و اگر آنها آزاد و ناچار نبودند، پس چرا يك وقت اتفاق نمى افتد كه شب، روز شود يا روز، شب مى گشت؟ به خداوند سوگند اى برادر مصرى، در تمام مدت عرشان اين اتفاق رخ نمى دهد، چون آن كه وادار و ناچار كرده آنها را كه در اين برنامه، دقيق و منظم كار كنند، بدانكه او استوار و بزرگتر و نيرومندتر از آنها است...).
يك مثال ساده و آسان براى شناخت دقيق كار خورشيد و تابش نور آن در تمام لحظات روزهاى سال، مى توانيم از اين روش استفاده كنيم تا به دقت كار تابش منظم خورشيد پى ببريم، و بهترين راه اين است كه يك تير چراغ برق كه در يك جا ثابت است و اطراف آن خالى مى باشد در نظر بگيريم و اين كار را انجام دهيم، آنگاه حتما نتيجه خوبى از دقت و نظم كار خورشيد و پرتو نور آن، براى ما معلوم و ثابت مى شود.
به طور مثال: روز اول فروردين را در نظر بگيريم، ساعت يازده و سى دقيقه قبل از ظهر به دور سايه اين تير چراغ برق را خط كشى كنيم، اگر اين خط كشى ها فرضا بماند و پاك نشود، سال ديگر در همان روز و همان ساعت، دقيقا سايه تير چراغ از داخل آن خط كشى ها را به همان اندازه پر ميكند، بدون اين كه نيم سانتيمتر كمتر و يا بيشتر شود. چه برسد كه اگر بخواهيم هر ساعت در هر روز سال، سايه اين تير چراغ برق را به صورت علامت، خط كشى كنيم و چه بهتر است بگوئيم كه در تمام دقيقه ها و ساعتهاى روزهاى سال، تير برق، سايه معين و اندازه و جهت خاصى دارند كه باز هم سال ديگر، اين سايه ها در لحظه به همان اندازه در آن مكان قبلى كه در سال گذشته بود سايه مى افكند و اگر سالهاى سال هم اين كار را بخواهيم دنبال كنيم، نتيجه مى گيريم كه هيچگاه در برنامه منظم سايه اين لحظه ها در آن مكان خط كشى شده، تغيير و تفاوتى مشاهده نمى شود و تمام اين موارد يادشده نشان دهنده دقت و نظم. كار خورشيد و به يك اندازه بودن هميشگى پرتو نور آن است
و از همه مهمتر چون زمين كروى است سايه ها در تمام سطوح مختلف، مكان و اندازه و جهت خاص خود را دارد كه با جاهاى ديگر متفاوت است، و اگر بخواهيم برنامه علامت گذارى و خط كشى را در تمام اوقات سال و در همه جا انجام دهيم، مى بينيم كه همه جا نيز همان وضعيت و با دقت تمام انجام مى شود.
درباره ماه و تابش نور آن بر زمين نيز همين وضعيت را دارد و ماه در تاريكى شبهاى سال، باز هم مى بينيم كه اندازه تابش نور ماه در همه جا به همان اندازه، نقشى منظم و دقيق دارد.
و نكته ديگر اين است كه دقت طلوع آفتاب، لحظه به لحظه به طور منظم، هوا در حال روشن شدن تدريجى است كه اگر دستگاه سنجش و اندازه گيرى نور در تاريكى وجود داشت مى توانستيم روشن تر شدن صبح و تاريك شدن تدريجى غروب هر روز سال را با همان دقت سال گذشته، و يا حتى دهها سال بعد نيز مطابقت دارد، آنگاه همه چيز را مطابق و دقيق و يكسان مى ديديم، غروب نيز همين وضعيت را دارد.
فاصله زياد خورشيد و ماه تا زمين، مى توانست تابش نور آنها را بر زمين، بر اثر دورى دچار بى نظمى و ناميزان شدن، مواجه شود، ولى تابش نور آنها و حركت دقيق آنها طورى است كه در هر لحظه روز و شب سال، همزمان در هر جاى سطوح مختلف كره زمين به اندازه اى دقيق است كه، تابش نور آنها جا به جا نمى شود و نيز تابش نور آنها، هيچگاه كمتر و يا بيشتر نمى شود.
به هر حال تمام اينها نشان دهنده دقت حركت منظم خورشيد و ماه و چرخش وضعى و انتقالى كره زمين است و همگى نقش اساسى در اين برنامه دارند.
كره زمين نيز محاسبات حركت آن به گونه اى است كه اندازه گيريهاى نور تابيده شده از خورشيد و ماه بر تمام سطوح زمين، دقت سير و حركت آن به خوبى معلوم مى شود.
كره زمين همچنين بزرگترين صحنه تئاترى است كه بر اين صحنه سطوح پهناور زمين، خورشيد مدام و منظم كار و هنر نمائى بسيار دقيق و پيچيده اى براى ما و حيات تمامى موجودات، انجام مى دهد.
با اين وضعى كه تعريف كرديم آيا مى شود گفت كه آنها با ميل خود قصد دارند كه با انجام حركتهاى منظم و هماهنگ، نور افشانى كنند آن هم براى ميليونها سال مى خواهند به ما خدمت كنند تا ما زندگى بكنيم و اين چنين ارادت و اخلاص و محبت خود را به ما نشان دهند؟ و يا اينكه مى خواهند هنر و هنرمندى خود را براى ما عرضه كنند و خود را به رخ ما بكشند و خودى نشان دهند؟ خير بلكه راز اطاعت و گوش به فرمانى و انجام وظيفه آنها جز به اراده حكيمانه خداوند نيست.
خورشيد و ماه و ساير كرات، همه با هم همانند عده اى كبوتر در فضاى آسمانها در حال پرواز مى باشند با اين وضع، نور و سايه آنها بر همديگر به يك اندازه است و هيچگاه كم و زياد نمى شود و تابش نور آنها بر مناطق مختلف زمين در تمام لحظه هاى سال و در هر گوشه اى از زمين، تابش نور و سايه يكسان پرتو مى افكند و اين يكى از عجائب آفرينش است، در حالى كه تمامى اين مجموعه كرات به اصطلاح فاقد عقل و بدون داشتن شعور و قدرت تصميم گيرى و اراده اى مستقل از خود ندارند و در انجام ندادن وظيفه، آزاد و صاحب اختيار نيستند.
يلجان: و لوج يعنى در هم فرو رفتن تدريجى نور روز و تاريكى شب در همديگر است.
فلايشتبهان:يعنى هيچ گاه اشتباه در برنامه كار آنها رخ نمى دهد حتى اگر ميليون ها سال باشد.
و يرجان: يعنى باز هم بر ميگردند به آن برنامه كار و حركت و چرخش و نور افكنى آنها بر همديگر، به اين معنا است كه خورشيد و ماه و زمين در مسير و جهت هاى خاصى هر كدام در حال حركت دائمى هستند.
از معناى سخنان آن حضرت، مثال زيبا و مهم از عظمت خداوند در آفرينش، از خورشيد و ماه و نورافشانى و دقت و حركت منظم آنها در مسيرهاى خاص، ياد مى كند و اين نشان دهنده آگاهى كامل آن حضرت از وضعيت كار و برنامه شمسى است و همچنين او آگاه است كه خورشيد و ماه و زمين در مدارها و مسيرها و جهت هاى خاص و معين، همواره در حال حركتند.
دقت در درستى اعتقاد به خداوند از نشانه هاى كمال و خرد است وقتى كه نظم و دقت و هماهنگى پايدار، در كار و برنامه كرات غول پيكر بى جان و بيخرد را مى بينيم، هر انسان عاقل، گرداننده اى را حس مى كند و استدلال آن حضرت بر وجود خداوند كه آفريدگارى حكيم و توانا است از اين مثال به خوبى دانسته مى شود و چه مثالى بهتر از اين كه آشكار و عيان است براى اثبات وجود خدا ياد شود؟ و در واقع اين بهترين درس خداشناسى است.(31)
سرعت حركت ماه
از قديم تا به امروز، انسانها با چشمان خود، حركت و جابه جائى ماه را بسيار آهسته و كند مى بينند، ولى امام زين العابدين (عليه السلام) بر خلاف ديد هر چشمى كه مى بيند، حركت آن را بسيار سريع وصف مى كند.
آن حضرت اولين كسى در تاريخ بود كه از حركت سريع ماه، سخن گفت و امروز دانشمندان پس از سالها تحقيق و پيشرفت علوم فضا و توسعه دانش ‍ ستاره شناسى، از حركت سريع ماه با خبر شدند و اكنون معلوم شد كه ماه در هر ثانيه، بيش از يك كيلومتر در حال حركت و به دور زمين گردش مى كند يعنى هر دقيقه، بيش از 60 كيلو متر راه مى پيمايد.
امام زين العابدين (عليه السلام) درباره وصف ماه، تعريف بسيارى نموده و اكنون به يك جمله از دعاى آن حضرت در كتاب صحيفه سجاديه، هنگامى كه به هلال شب اول ماه نگاه مى كرد اين چنين مى فرمايد:
ايها الخلق الدائب السريع (اى آفريده اى كه هموراه با سرعت حركت مى كنى).
دانشمندان بسيارى در اينجا و آنجا و با مرور زمان و تلاش بسيار، علوم فضا را به وجود آوردند و كم كم در زمينه ستاره شناسى، متخصصانى آگاه شكل گرفتند و آنها پس از محاسبات بسيار و دقيق، از فاصله ماه تا زمين پى بردند و پس از آن بود كه در محاسبه، سرعت حركت ماه را دانستند ولى آن حضرت نزديك به هزار و چهار صد سال پيش، بدون اين كه علوم فضايى و تجهيزاتى مدرنى در كار باشد، از حركت سريع ماه آنهم در قالب دعا، اين موضوع مهم و موضوعات ديگرى را مطرح نموده است و از ماه به عنوان يك پديده اى از آفرينش با عظمت الهى، براى ما تعريف مى كند و حتى قرنها پس از بيان اين كلمات، كسى درباره سرعت حركت ماه سخنى نگفته است تا قرن اخير كه انسان در توسعه و پيشرفت علم قرار گرفت و از موضوع با خبر شد.
عمر آن حضرت در بدترين زمان سپرى شد، حاكمان بنى اميه تا آنجا كه ممكن بود آن حضرت را در شرايط اختناق و آزار داده بودند و تنها راهى كه مانده بود اين است كه آن حضرت به عنوان دعا و راز و نياز با خدا، موضوعات علمى مهمى را مطرح مى كرد و به اين اميد كه شايد كسانى متوجه آن معانى كه درسهائى از علم و ايمان بود به موضوعات مطرح شده آن حضرت پى ببرند.(32)
بلاهائى كه از فضا به زمين مى رسند
همانگونه كه بلاها در طبيعت و بر حيات ما تاثير مى گذارد و آسيب ميرساند، همانطور دعاهاى مستجاب به درگاه خداوند نيز موثر در دفع شر و ضرر آفتهاى رسيده از فضاى دور آسمانها خواهد بود و همچنين بلاگردان آن بلاياى زمينى كه از فضا نيامده اند مى شود.
خداوند در قرآن مجيد به مردم و بخصوص مؤمنان، دعا كردن را سفارش ‍ مى كند كه در هر حال با خداى خود، راز و نياز كنند و از خداوند بخواهند و طلب خير كنند، و يا براى نجات خود و مشكلات پيش آمده، طلب فرج و گشايش در كارهايشان از خدا يارى بجويند، و به طور حتم، خداوند نيز دعاهاى مطلوب مومنان و آنان كه دلهاى پاك و با صفا دارند مستجاب مى كند، كما اين كه در موارد بسيارى استجابت و تاثيرات دعا در خود و ديگران را ديده و شنيده ايم و در اين باره داستانها و موضوعات زيادى حكايت شده است.
يكى از اصول اسلام، دعا است و ما به دعا و اثرات آن معتقديم و نتائج آن را باور داريم و مشكلات كوچك و بزرگ و خواسته ما هر چه باشد از رحمت و مهربانى خداوند اميدوار هستيم
قال: كان على بن الحسين (عليه السلام) يقول: الدعاء يدفع البلاء النازل و ما لم ينزل
(روايت شده كه حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) فرمودند: دعا همواره بلاهائى كه از بالا (فضاى جو و آسمان) نازل مى شود، دفع ميكند و همچنين بلاهائى كه از بالا نازل نمى شوند نيز آن را دفع مى كند).
بلاء به معناى آنچه كه براى انسان مشكل ساز است و شرايط بدى را براى او فراهم كند و در معرض خطر و آسيب قرار دهد و انسان را گرفتار كند.
بلاها انواع آن بسيار و اشكال گوناگونى دارد. بلاهاى جسمى، بلاهاى روحى، و بلاهاى ديگر كه در زندگى، انسان به آن مبتلا و گرفتار مى شود و بلاهاى طبيعى ديگر، هر چه باشد براى انسان، مايه رنج و زحمت و سختى است.
امام زين العابدين (عليه السلام) در اين كلام مختصر خود، موضوعى را مطرح مى كند كه شايسته توجه است و آن اين است كه آن حضرت از بلاهائى سخن مى گويد كه از آسمان، يعنى از فضاهاى دور، نازل مى شوند و سپس از بلاهائى مى گويد كه آنها از فضا و اعماق آسمان نازل نشده اند و اين حرف تازه اى است كه اكنون مى شنويم. و بايد ببينيم كه دانش عصر ما با آن همه تجهيزات مدرنش و با آن همه آگاهى و ارتباط او با فضاى دورى كه پيدا كرده، در اين باره به ما چه خواهد گفت؟
متخصصان علوم طبيعى به اين نتيجه رسيده كه سر منشاء خيلى از بلاها و آفتها در طبيعت و اكو سيستم زمين، از فضا شكل ميگيرد و بر زمين نازل مى شود و آن عوامل اوليه مثل سرماى فضائى و گرماى خورشيد كه از راههاى دور آمده و در طبيعت كه مردم در آن هستند تاثير مى گذارد و به صورتهاى گوناگون، مردم گرفتار و مبتلاى آثار آن مى شوند.
و بيشتر بلاها از فضا بر زمين نازل مى شوند و بى علت نيست كه امام سجاد (عليه السلام)، در كلام خود بلاهاى رسيده از فضا را مقدم مى كند بر بلاهائى كه ارتباطى به فضا ندارند، چون بلاهاى فضائى بيشتر و بسيار موثرتر است تا بلاهاى زمين كه محدود و اندك است.
به طور مثال: وقتى كه سرما و گرما از فضا به زمين مى رسد و اين دو در طبيعت تاثير مى گذارد و تغيير و تحولانى را به وجود مى آورند كه در نتيجه، بارانهاى بسيار و سيل آسا و يا خشكسالى و يا سرماى سخت و يا زمستانى گرم و عواملى كه وضع كشت و كشاورزى را مساعد و پربار مى كند و يا بر عكس، سالى كه كشاورزان در تنگناى كمى آب و بدى محصول قرار مى گيرند.
طبعا بايد اين را بدانيم كه تاثيرات دگرگونى در فضا عامل مهمى در ساختار اكوسيستم زمين است و پديد آورنده وضعيت خوب و مطلوب و يا ناهمواريهائى در طبيعت است و عوامل طبيعى، سلسله مراتب به همديگر مرتبط مى باشند و همه آنها همچون حلقه هاى زنجير، به هم وصلند و از همديگر تاثير پذيرند.
نوع ديگر دلاهائى كه از بالاى سرمان يعنى از فضا نازل نشده اند، همانهائى كه حاصل از رفتار و كردار ما است و دست ساز خودمان مى باشد همچون انواع گرفتاريهائى كه براى همديگر فراهم مى كنيم و مشكلاتى براى همديگر مى سازيم و انواع غل و غش ها و پديد آوردن مرضها و بر پائى جنگ و فتنه و... كه تمامى آنها به طبيعت و تاثيرات فضائى ارتباطى ندارند و ساخته و پرداخته مردم است.
در حالى كه زمانهاى گذشته، مردم از اين موضوع، هيچگونه آگاهى نداشتند و تمام تحولات و حوادث پديد آمده را به همان منطقه، نسبت مى دادند و علل آنرا مرتبط به جاهاى دورترى نمى دانستند تا چه برسد به ارتباط حاصل شده از تاثيرات فضا و به خورشيد بوده باشد.
آن حضرت كه اين چنين مى گويد پس او آگاه از وضعيت فضا است و او به خوبى مى داند كه شرايط طبيعت خوب و عالى و يا وضعيت بر عكس، ارتباط و پيوندى عميق با احوالات جوى و يا بالاتر از آن از فضاى دورترى نشاءت مى گيرد و آن حضرت به خوبى مى داند كه تاثيرات حاصل از عوامل فضائى است كه بر زمين نازل مى شود و تغييرات حاصل از عوامل فضائى است كه بر زمين نازل مى شود و تغيرات مهم و عمده بر طبيعت مى گذارند و شرايط طبيعى را براى ما خوب و يا روزگار بدى را براى ما فراهم مى كند.
انديشمندان و متخصصان علوم طبيعى عصر حاضر با كلام آن حضرت هم عقيده اند و اكنون دانسته شده كه دخالت هاى پديده هاى جوى و فضائى، در خيلى از موارد در طبيعت سطح زمين تاثير عمده اى دارند و حتى برخى از عوامل فضائى را در پيدايش برخى از امراض و سرطان ها و يا وفور نعمت و توسعه دام و طيور و همه و همه اينها در ارتباط با همديگرند.(33)
امواج صوتى
گوش يكى از اعضاى بدن است و به آن بخش، اندام حس مى گويند، گوش ‍ و شنوائى در زندگى و تعلم و تربيت، نقش بسيار مهمى دارند و عامل اصلى ارتباط بين افراد جامعه، از راه شنوائى انجام ميشود، يعنى گفت و شنود بر قرار مى شود و از اين راه، مردم به نيازهاى همديگر آگاه مى شوند.
در زمانى كه مردم قديم، گوش خود را تنها براى شنيدن مى دانستند و از وضعيت تشكيلات حس شنوائى گوش و درون آن، هيچگونه آگاهى نداشتند و از چگونگى جابجا شدن صداها و علت آن بيخبر بودند، در همان زمان، امام زين العابدين (عليه السلام) در رابطه با حس شنوائى و امواج صوتى و انرژى كه عامل انتقال دهنده صداها و جابجائى آن است، آن حضرت به طور مكرر، اشاره هاى متنوعى در اين رابطه بيان نموده اند.
دانشى كه امواج صوتى و به حركت در آمدن صدا و مسائل متنوع آن را تعريف مى كند از علوم بسيار ظريف و پيچيده اى است كه در قرن اخير شكل گرفت و كم كم به تكامل رسيد و پيشرفت دانش پزشكى نيز در اين زمينه، بسيار موثر و كمك كننده خوبى بود، در حالى كه هزار و چهارصد سال پيش، زمانى كه حتى مسائل ساده و اوليه اين دانش، خبر و اثرى وجودنداشت.
در دعاهاى شماره 32 از كتاب صحيفه سجاديه، آن حضرت مى فرمايد:
1. وصلعلى محمد و اله ما اختلف الليل و النهار.
2. صلواه لا ينقطع مددها
3. ولا يحصى عددها
4. صلواه تشحن الهواء
5. و تملى ء الارض و السماء
1 = درود خداوند بر محمد و آل او، با آنكه اختلاف شب و روز همواره پديد مى آيد
2 = درودى كه هيچگاه، امتداد آن قطع نخواهد شد.
3 = و هيچگاه شماره تعداد ممتد آن صدا، به شماره و حساب نيايد.
4 = درودى كه همواره در زمين و فضاى آسمان، انرژى مى دهد.
5 = درودى كه اثر آن، زمين و فضاى آسمان را پر مى كند.
جمله اول دعا اشاره به صلواتى كه شب و روز، يعنى تاريكى و روشنائى در آن تفاوت ندارد.
و چه خوب است فضاى اطراف خود از صداى نيايش ما، آن هم بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه پيامبر خداست و آل او كه اولياء بر حق بعد از پيامبر گرامى هستند طنين امواج آن صدا پخش شود.
اين نوع تعريف آن حضرت، مى خواهد براى ما از موضوعى بيان كند كه در رابطه با صداى نيايش و احوالات آن است كه اين، يكى از اسرار نامرئى و غير محسوس طبيعت را براى ما بازگو مى نمايد چون آنها كه از جانب خداوند، وظيفه هدايت و راهنمائى مردم را دارند، هماواره در لابلاى سخنان خود از ظواهر طبيعت و غير ظاهر آن گنجانده شده، لذا بيانات آنها همواره كلماتى است كه از علم و ايمان آميخته است و اين نشاندهنده و دليل ارتباط آنها با غيب است و آنها از منبع فيض الهى تغذيه مى شوند و نه پرورش يافته مكتب و دانشگاهند در حالى كه آنزمان، مراكز تحقيق علوم وجود نداشته و مسائل ساده و اوليه علوم، هنوز شكل نگرفته بود.
اختلاف شب و روز در گرفتار آن حضرت، يعنى تفاوت تاريكى و روشنائى اين دو، فرق و تاثير در پخش امواج صوتى ندارد و اين نكته مهمى است كه در واقع، توضيحى ديگر براى انتشار امواج صوتى است و دانش فيزيك، اين موضوع را به خوبى دريافته كه صدا تكيه بر تاريكى و يا روشنائى ندارد و تنها، صدا بر ارتعاش اجسام مختلف تكيه دارند چون اين اجسام، هميشه در هوا به صورت پراكنده و انبوه وجود دارند.
تشحن الهواء: (درودى كه هوا را در زمين و فضاى آسمان، انرژى مى دهد) امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: كه صداى درود ما، انرژى به هوا مى دهد و اطراف ما را از آن امواج پر ميكند و امروز بهتر از هر زمان ديگر، اين موضوع دانسته شده كه ارتعاش اجسام مختلف باعث ايجاد و انتشار موجهاى مكانيكى در محيطهاى مختلف مى شود.
(درودى كه هوا را در زمين و فضاى آسمان، از انرژى پر ميكند) امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: كه صداى درود ما، انرژى به هوا مى دهد و محيط اطراف ما از آن امواج پر مى كند، اين موجها در هوا منتشر شده و انرژى مكانيكى را به گوش انسان مى رساند گوش، انرژى را از هوا دريافت كرده و بدينوسيله ما احساس شنيدن ميكنيم، موجهاى طولى كه انرژى مكانيكى را به گوش، منتقل ميكنند، موجهاى صوتى ميگوييم.
(صداى نيايشى كه امتداد يابد و آن قطع نشود) مددها: همان امواج صوتى است كه پى در پى و با ساعت بسيار شكل مى گيرند و باعث رساندن و انتقال آن به جاهاى دورتر است.
(و اين امتداد آن امواج به وجود آمده از آن صداى نيايش، بشمار و حساب كسى نيايد) امواج اين صدا كه با سرعت شكل مى گيرند و يكى پس از ديگرى پديد مى آيند به قدرى زيادند كه حتى دانش روز با آن همه تجهيزات پيشرفته خود، از شمارش آنها ناتوان است و تنها به اين نكته رسيده اند كه مقدار حركت زمانى آن در هر ثانيه 300000 كيلومتر است، ولى در مدت جابجائى، تعداد امواج شكل گرفته در بين ذرات تا پايان امتداد امواج، چقدر بوده؟ كسى نمى داند.
(يعنى اين امواج پر ميكند زمين و فضاى بالاى ما را)
به اين معنا است كه امواج حاصل از آن صدا كه در هوا منتشر شده، يكى پس از ديگرى و بدون انقطاع، همه جاى محيط اطراف و فضاى بالاى ما را پر ميكند.
امواج صوتى بر سطح زمين، بيشتر شكل مى گيرند لذا حركت آنهابه مسافت دور بيشتر است چون در سطح زمين، ذرات پراكنده گوناگون، بيشتر از فضاى بالا وجود دارند و ما هر چه بالاتر برويم هوا را شفاف تر و ذرات كوچك را در آن كمتر خواهيم ديد، به طور مثال اگر كسى را كه در 30 مترى ما قرار دارد صدايش كنيم، او به خوبى مى شنود ولى همين اندازه صدا، اگر كسى را در 20 مترى بالاى ما در ارتفاع قرار دارد خواهد شنيد، لذا آن حضرت با شناختى كه از اين وضعيت دارد، در اين جمله كلام خود، مى بينيم كه زمين را قبل از آسمان ذكر نموده و حكمت آن همين است چون سطح زمين، از پرشدن اين انرژى به فضاى بالاتر، نسبت و تاثير بيشترى دارد.
در رابطه با جمله دوم، نكته اى است كه ياد آورى آن جالب به نظر مى رسد، آن حضرت مى فرمايد: كه امتداد صداى نيايش قطع نمى شود، و اتفاقا متخصصان عاليرتبه دانش فيزيك در زمان ما، اكنون به يكى از اسرار و شگفتيهاى طبيعت پى بردند كه صداها محو نمى شوند و در سيستم طبيعت باقى مى مانند و حتى در اين فكر بودند كه صداى حضرت مسيح و رجالات ديگر كه مورد نظر آنها است پيدا كنند و به نحوى آن صداى به جا مانده كه همچون انرژى نامرئى در سيستم كالبد طبيعت، محفوظ مانده است ظبط كنند ولى دانش بشرى با آنكه پيشرفت زيادى كرده و تجهيزات مدرنى را به وجود آورده، با اين حال هنوز به آن مرحله از ترقى نرسيده كه بتواند صداهاى گذشتگان را بگيرد و گوش كند
آن حضرت از وجود آن انرژى خبر داد كه آنرا عاملى براى شكل گيرى امواج و به حركت در آمدن آنها به ما مى گويد و امام در شرايط مردم آن زمان، نمى توانست از امواج صوتى با كليه مسائل فيزيكى و ريز و فرعى آن را بيان كند چون مردم آن زمان، چيزى را باور مى كنند كه چشم ببيند و به دست قابل لمس باشد در حالى كه نه هوا و ذرات آن ديدنى است و نه شكل گيرى امواج قابل رويت است و نه انرژى را ميتوان لمس كرد، پس به ناچار آن حضرت به بيان اصول كلى اين دانش اكتفاء نموده، به اين اميد كه مردم به اين سخنان بينديشند تا دريابند كه مقصود و محتواى گفتار آن حضرت چيست.(34)

afsanah82
07-22-2011, 10:29 AM
وحى الهى نور است
پيامبر گرامى اولين شخصى بود كه على (عليه السلام) را مدح و ستايش ‍ كرد، آن حضرت به عناوين مختلف در ميان مردم، بارها و بارها از على (عليه السلام) تعريف و توصيف نموده است و يكى از آن موارد كه پيامبر عظيم الشان در حق على (عليه السلام) فرمود
انا مدينه العلم و على بابها (من شهر علمم و على دروازه هاى آن است)
پيامبر خدا حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اشرف مخلوقات است و يكى از اوصاف برترى آن حضرت، صداقت و راستگوئى او است و همين بس كه آن حضرت تعريف كننده مقام علم و ايمان على (عليه السلام) است پس او جايگاه والائى در نزد خداوند و پيامبر گرامى دارد.
اين همه تعريف پيامبر گرامى نمى تواند بر اساس رابطه خيشاوندى و يا روى حساب جهاد و يارى على (عليه السلام) از اسلام باشد، بلكه از وصف پيامبر گرامى مى فهميم كه مقام على (عليه السلام) به مراتب بيش از اين است و او را به ما مى شناساند و بعنوان وصى بر تمام مسلمانان پس از او به ما معرفى مى كند، روى اين حساب، پيامبر گرامى مسائل بسيارى را تنها با على (عليه السلام) در ميان گذاشت و به او آموخت تا او ادامه اين پيامها را به مردم برساند مثل همين دعا كه راويان و نويشندگان حديث در آن زمان نيز از اين دعاى مهم بيخبر بودند و سالهاى بعد، از زبان حضرت على (عليه السلام) شنيده شد.
سيد ابن طاووس در كتاب مهج الدعوات از حضرت على (عليه السلام) اين دعا را نقل كرده است كه پيامبر گرامى، اين دعا را تعليم من نمود و اكنون به يك جمله كوچك از اين دعاى بسيار مهم به نام دعاى يستشير توجه كنيم.
ووحيك نور (خدايا وحى تو نور است)
وحى امرى است الهى و جز خداوند از وضع و حقيقت آن، كسى آگاه نيست اما براى تفهيم و تصور ما به زبان ساده اين چنين بيان شده است
وحى به معناى پيام الهى براى پيامبر گرامى است.
در زمان پيامبر در هر حادثه، آيه يا آياتى چند از جانب خداوند بر پيامبر نازل مى شد و پيامبر را در راستاى آن اتفاق رخ داده و يا درباره موضوع خاصى، راهنمائى لازم داده مى شد و همچنين آياتى است براى ما در قالب قرآن كريم، ماندگار شد تا ما انسانها در هر آئين سعادت و زندگى و نصب العين خود قرار دهيم و از اين كتاب كه آئين سعادت و زندگى است پيروى كنيم، با اين وضع لازم است كه بدانيم، وحى الهى در كمترين زمان، يعنى در سريعترين وجه ممكن، فرامين الهى بر پيامبر نازل مى شد.
در قرن بيستم معلوم شد كه نور داراى حركت است و سالها بعد از اين كشف مهم، بر اساس محاسبات و قرائن علمى بسيارى، بخصوص دانش تازه به تكامل يافته فيزيك، ثابت شد كه نور در هر ثانيه، سيصد هزار كيلومتر حركت مى كند و امروز در زمينه سرعت، حركت نور، سريعترين حركتى است كه تاكنون شناخته شده است.
مثال آن حضرت از نور براى فهم و درك وحى به چند دليل است.
نور، روشنائى است و عامل بينائى، و مظهر پاكيزگى و سرچشمه حيات و منشا تمامى خيرات بر زمين است همانند وحى نيز از جائى است كه ما نمى توانيم آن را تصور كنيم و آن به سوى پيامبر گرامى بر زمين آمده است.
ذرات نور و ماهيت آن داراى جسم ظاهر و قابل لمس نيست همانند وحى كه جز پيامبر كه گيرنده پيام است، و ديگران كه در كنار و دور آن حضرت هستند، اين پيامها را احساس و درك نمى كنند چون اثر ظاهرى و نمايان ندارند.
حقيقت وحى همانند نور است و بايد بدانيم كه ابعاد شناخت حقيقى نور، هنوز براى ما، كاملا شناخته شده نيست و از چگونگى وحى نيز تنها همان عنوانش را مى شنويم ولى حقيقت واقعى آن براى ما نامعلوم است.
بهترين مثال و نزديك ترين تشبيه براى وحى نور است و هيچكس قادر نخواهد بود كه از اين مثال و تشبيه بهترى ذكر كند، بنابراين، نور از هر لحاظ، بهترين مثال و مصداق براى درك معانى وحى است، آن يكى ذرات نور است و آن يكى، كلماتى نورانى است كه از همان ذرات نور و با سرعت همان نور، به مقصدى كه خداوند امر نموده با شتاب مى رود.
در اين جمله دعا، خداوند مخاطب است و پيامبر گرامى با دعا به درگاه خداوند نيايش مى كند و همچنين اين دعاها براى ما درسهائى از علم و ايمان است و موارد متنوع بسيارى از وصف و عظمت ملكوت خداوند است
و در واقع گوشه هائى از آفرينش هستى را براى ما بازگو مى كند.
و از اين جمله دعا، حركت و سرعت حركت نور، بخوبى محسوس و مشهود است، وحى همان نور است ولى در اسرار نا دانسته نور گنجانده شده، و ما را همين بس كه انسان درباره نور هر چه تحقيق و تلاش كند به ابعاد واقعى شناخت كامل از نور به پايان دانش آن نخواهد رسيد.
و از نكات جالب اين است كه در زمان ما به توسط همين نور، امكان پيام رسانى ممكن شده و بشر معاصر توانسته همين نور استفاده هاى زيادى كند و براى راههاى دور و كرات ديگر، نور در ارسال پيام و عكس، نقش موثرى دارد و بدون نور، تماس و مكالمه بين ما و كرات ديگر، راه ديگر وجود ندارد و كلمات بشرى بر نور حمل مى شوند و به اين سو و آن سو فرستاده مى شود و همين موضوع، دلالت بر درستى حقيقت معناى وحى است و سخن پيامبر گرامى درباره نور بدون وحى، امروز بهتر از هر زمان ديگر، حقيقت آن نمايان شده است.(35)
سرعت حركت نور
اين موضوع، بحث عجيبى است و به خواندنش اكتفا نكنيم و حتما روى آن فكر كنيم.
عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان موسى سال ربه ان يعلمه زول الشمس، فوكل الله بها ملكا فقال: يا موسى قد زالت الشمس، فقال موسى: متى؟
فقال: حين اخبرتك و قد سارت خمسمائه عام
امام باقر (عليه السلام) فرمودند روزى حضرت موسى از خدا خواست كه او را از زوال خورشيد، آگاهش كند و خداوند يكى از ملائكه ها را براى اين كار به نزد حضرت موسى فرستاد. ملائكه به او گفت: اى موسى اكنون خورشيد زوال كرد، حضرت موسى با تعجب گفت، كى؟؟ = ملائكه گفت: همان وقت كه گفتم، خورشيد به اندازه پانصد سال راه رفته است.
مقصود از زوال خورشيد، نور آن است چون زوال به معناى از بين رفتن است ولى خورشيد از بين رفتنى نيست و اين نور خورشيد است كه از كنار ما گذشت و ديگر برگشتى ندارد و خورشيد با همان جلوه و درخشندگى، دوباره ظاهر مى شود و زمان را به نورش روشن مى كند.
زوال به معناى فنا شدن است و خورشيد، استوار و پابرجا است و فانى نيست، پس به معناى جابجا شدن نور خورشيد، يعنى حركت نور و گذشتن آن است و اين اصطلاح در ميان ما، اين چنين رايج است كه در وقت غروب، كم كم نور آن ناپيدا مى شود و خورشيد در جاى ديگر به تابيدن ادامه مى دهد، در حاليكه از صبح تا غروب، تابش نور خورشيد، يكسره بر ما مى بارد و اين نور ثابت نيست، بلكه هر لحظه پرتوهاى نور از خورشيد به ما مى رسد و يكسره اين وضعيت ادامه دارد همچنين آبشارى كه در حال ريزش آب بطور مداوم است، لذا آن ملائكه، وقتى كه به حضرت موسى مى گويد (نور خورشيد زوال كرد) به اين معنا است، چون اين سخن در وقت غروب نبود، و حضرت موسى با شنيدن اين كلام، با تعجب و شگفتى در جواب ملائكه مى گويد كى؟؟ و ملائكه در جواب به او مى گويد همان وقت كه گفتم، يعنى در همين مقدار از زمان گفتن اين جمله.
با گفتن اين جمله -خورشيد زوال كرد) نور خورشيد مقدار پانصد سال راه رفته است و اين معنى، مفهوم حركت سريع نور را مى رساند و براى تفهيم مردم از حركت داشتن نور و سريع بودن اين حركت، به اين شيوه، بهترين راهى است كه مردم، اين موضوع را درك كنند.
اين سخنان امام باقر (عليه السلام) در زمانى بيان شد كه هنوز كسى سرعت حركت نور را نشنيده بود.
چند هزار سال است كه از زمان حضرت موسى مى گذرد و در آن زمان، مطرح كردن موضوع حركت سريع نور، بسيار مهم است و از مسائل نادرى است كه منشا دانستن اين موضوع حتما وحى است و به توسط ملائك، و چيز ديگر نمى تواند باشد.
از نكات جالب ديگر اين است كه اين موضوع از زمان حضرت موسى تا زمان امام باقر (عليه السلام) چند هزار سال گذشت و كسى از اين موضوع اطلاعى نداشت، يعنى نه در كتابها نوشته شد و نه در سينه مردم، دست به دست مى گشت، و حتى قرنها بعد از امام باقر، كسى معناى سخن آن حضرت را درك نكرد. و براى اولين بار است كه در اينجا متوجه مفهوم و معناى آن مى شويم.
شايد اين موضوع براى خيلى ها كم اهميت و ساده به نظر برسد ولى اين چنين نيست، آيا مى دانيد كه براى شناخت و فهميدن اين كه نور داراى حركت سريع است، مى بايستى خيلى از علوم گوناگون به وجود آيد و تكنولوژى آن به تكامل برسد و حتما خيلى از تجهيزات مدرن، ساخته و پرداخته شدن و پس از آن، دانشمندان و متخصصان علوم بتوانند كه به فهميدن اين موضوع برسند ولى امام باقر (عليه السلام) در زمان جهالت و نادانى مردم و ستم و جور و اختناق بنى اميه و بنى عباس، موضوع بسيار مهم را مطرح مى كند و همانطور كه حضرت موسى در زمانى اين موضوع را مطرح نموده كه شرايط مردم و فراعنه نيز به همان وضع بود.
و تنها امروز اهل خرد و انديشه، عظمت اين سخنان گرانبها و بسيار با ارزش ‍ آن حضرت را درك مى كنند و لعنت مى كنند و لعنت خداوند بر بنى اميه و بنى عباس و فرعنيان، تا ابد باقى خواهد ماند كه دو شخصيت الهى در بدترين شرايط، سختيها و رنج هاى فراوانى را متحمل شدند.(36)
آب بر سطح زمين وزن و مقدار معينى دارد
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) براى بردن سطح آگاهى مردم و افزايش دانش و پيشرفت در تمام زمينه ها، تلاش بسيارى كردند و شاهد اين ادعا موضوعات علمى بسيار گوناگونى است كه از آنها به جا مانده، كه نه يكى و نه صدتا است بلكه هزاران نكته از علوم مختلف وجود دارد كه مى تواند صحت اين ادعا را به اثبات برساند.
آن بزرگواران با روشى منحصر به فرد در ابعاد وسيعتى از زندگى مردم، همواره، ايمان همراه با علم را مورد تذكر قرار مى دادند، از آن جمله دعا است كه انسان در هر وقت از شبانه روز و در هر حال و در هر جا كه باشد، وقتى كه دعائى را مى خواند و با خداى خود راز و نياز ميكند، مى بينيم كه جملات آن دعاها، علاوه بر انسان سازى و تعليم و تربيت بر اساس اصول صحيح و مناسب فطرت انسان، نيز به نكات مهمى از طبيعت و جهان را كه خداوند آفريده است درسهاى مهمى را فرا مى گيرد و چه بسا اگر كسى دعائى را بخواند و متوجه معانى آن نشود ولى پس از بارها و بارها خواندن، بالاخره او متوجه خواهد شد كه با چه كلماتى با خداى خود ارتباط بر قرار نموده است و اين روش بهترين راه براى تقويت علم و ايمان و نيازهاى روحى او است مثل اين مورد كه اكنون مى خوانيم.
و لك الحمد عدد اوزان مياه البحار
(شايسته است كه از براى تو، آنقدر سپاس گذارى كنيم به اندازه تعداد وزن مقدار آب دريا).
در زمانهاى قديم به ذهن كسى خطور نمى كرد كه آب درياها، مقدار و اندازه آن معين و مشخص است، لذا كسى در اين باره، اصلا فكر نمى كرد، اما امروز دانسته شد كه هر آنچه بر زمين هست مقدار آن معين و مشخص است و قابل كم و زياد شدن نمى باشد.
متخصصان علوم طبيعى براى مقدار آبى كه بر زمين و در دريا است مقدار و حجم آن را تا حدودى مشخص كرده اند و انديشه بر اساس محاسبات و شناخت كلى اوضاع زمين و هر آنچه كه بر آن هست مى باشد، و هيچگاه كسى نمى تواند بدون دانش و آگاهى، موضوع مهمى را مطرح كند.
انسان براى ابراز احساسات و عشق و علاقه و خالق خود، به عناوين مختلف از او سپاسگذارى مى كند و نه يك بار و نه ده بار و نه صد بار و بلكه هزاران بار، شكر گزار پروردگار خود هستيم و گاهى مى خواهيم كه سپاسگذارى خود از خداوند، بى نهايت جلوه دهيم لذا متوسل به ارقام و اعدادى مى شويم كه واقعا حجم آن بسيار است مثل اين كه بگوئيم به اندازه قطره ها و عدد و ارقام وزن آن موجود در درياها، بالاخره هر چه شكرگذار خداوند هم كه باشيم واقعا كم است چون حق را آنچنان كه شايسته است نمى توانيم ادا كنيم چون او است كه ما را از نيستى به ديار هستى پديد آورد.
همانطور كه دانستيم آب درياها بر سطح زمين، كم و زياد نمى شود يعنى اندازه و مقدار معينى دارد.
هر چيزى را كه ما در نظر بگيريم داراى وزن خاصى مى باشد مثل آبهاى موجود بر سطح زمين كه تقريبا سه چهارم آن را آب فرا گرفته است.
وقتى كه از عدد مقدار وزن آب درياها گفته مى شود، اگر تنى هم كه حساب كنيم مى شود اين قدر، و هر تن هم هزار كيلو و هر كيلو هزار گرم است و هر گرم مى شود اين قدر و آنقدر هم مى شود اين قدر، و هر قدر، و هر چه به عدد ريزتر پائين برويم، بالاخره مى رسيم به مولكول و سپس به ذرات كه آخر و پايان محاسبه موجود است بنابراين تعداد وزن آب درياها را هر گونه كه محاسبه كنيم در نتيجه، مقدارش معين و مشخص خواهد بود.
و حتى براى تبخير آب درياها، متخصصان علوم طبيعى بر آورد كردند كه هر روز به مقدار آب درياى مازندران، از درياها آب تبخير مى شود و آنها در جاهاى مختلف به صورت باران فرود مى آيند، و باز به جايگاه اصلى خود كه زمين است ملحق مى شوند و به آن چرخه آب مى گويند و تعريف آن در كتابهاى علوم، بسيار مفصل است.
بنابراين دنيا بر اساس محاسبات و نظم و هماهنگى وضع شده، و اين چنين نيست كه در جائى از طبيعت، ناهماهنگى و يا نقصى در كارش پديدار شود.
آب به هر مقدار كه تبخير شود و به ارتفاع بالا برود، بالاخره آن هم تا اندازه معينى از جو زمين، مى تواند بالا برود و به صورت ابرها درآيد و ذرات آب به صورت انبوه جمع مى شوند، و راه خروج و فرار از جو زمين هم ندارند تا اين كه با مرور زمان از مقدار و حجم آب ها كاسته شود.
پس هر جور كه حساب كنيم و هر گونه كه تصور كنيم، مى بينيم كه مقدار حجم آب بر زمين، اندازه معين و مشخصى دارد.
و بعد از اين جمله دعا مى رسيم به اينجا كه مى فرمايد:
و لك الحمد عدد ما اءحصى كتابك و لك الحمد عدد ما احاط به علمك
(و از براى تو سپاسگزارى مى نمائيم به اندازه تعداد آن چه كه در كتاب هستى كه تو آفريدى، و از براى تو سپاسگزارى مى نمائيم به اندازه شمارش ‍ تعداد آنچه را كه تو بدان آگاهى).
بنابراين بايد از تمامى اوضاع زمين باخبر باشيم و احاطه داشت تا به محاسبات و دانستن مقدار وزن هر چيزى در اين جهان را بدانيم، جهانى كه هيچ چيزى از آن، بى حساب و كتاب نمى باشد و هر چه هست نشانه خرد آفريدگارى يكتا و مدبرى بسيار آگاه و توانا مى باشد.
و در واقع اين درسى از درسهاى خداشناسى و معرفت از احوالات اوضاع طبيعى موجود در جهان است كه شناخت و آگاهى از طبيعت و جهان، بهترين راه براى شناخت آفريدگار است و پيشوايان ما از هر راهى كه ممكن بود ما را با عقل و منطق به شناخت خالق هستى راهنمائى كردند.(37)
شگفتيهاى آفرينش در اعماق درياها
در زمان حاضر كه امكانات متنوع بوجود آمده، هر روز از كشف عجايب بيشتر در اعماق درياها، خبرهاى تازه اى را مى شنويم و از شگفتيهاى طبيعت دريا، دانستنيهاى ديگر به آگاهى ما افزوده مى شود و انسان هر روز بيشتر از گذشته، مات و متحير و خير عجايب درياها مى گردد.
دعاى جوشن كبير يكى از دعاهاى بسيار مهم است چون در آن، از شگفتيهاى آفرينش بسيارى ذكر شده و همه آنها بيانگر عظمت آفريدگار است و اين دعا از امام زين العابدين (عليه السلام) است كه از جد بزرگوارش حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به دستش رسيده و اكنون به يك جمله كوچك از اين دعاى بزرگ و مفصل توجه كنيم.
يا من فى البحار عجائبه
(خداوندا اى آنكه در درياها عجايب آفرينش تو بسيار و غير قابل وصف است)
در زمانهاى قديم همانند امروز، دوربينهاى مدرن و مخصوص زير آب ساخته نشده بود و انواع تجهيزات ايمنى پيشرفته وجود نداشت مثل ساخت كپسول هوا براى تنفس و لباس غواصى و امدادات متنوع بى شمار، هيچگونه خبر و اثرى نبود.
مطرح كردن موضوع وجود عجائب غير قابل وصف در اعماق درياها براى آن زمان، آن چنان كه مى دانيم براى آنها قابل فهم و تصور نبود و اگر هم چيزى در اين باره مى دانستند، آگاهى آنها در حدود كمتر از يك هزارم آگاهى ما است چون هر روز صحنه هاى عجيب و غريب و بسيار جالبى از دنياى اعماق درياها از تلوزيون مشاهده مى كنيم و هر روز خبرها و عكسهاى تازه ترى از شگفتيها و اسرار عالم حيات ماهيان و آبزيان گوناگون را مى بينيم و مى شنويم و به جائى مى رسيديم كه گويا براى كشف و درك جهان موجود در اعماق درياها پايانى نيست.
پس براى فهميدن معناى اين جمله از دعا و احاديث بسيار ديگر دراين باره، به نظر آن مردم، مبالغه به نظر مى رسيد و با اين كه نمى توانستند واقعيتها را آنچنان كه هست تصور كنند.
اينك ابعاد معناى بسيار زيبا و رساى آن حضرت را به خوبى درك مى كنيم و در واقع سخن آن حضرت و حقيقت اين دعا، اكنون جلوه بهترى يافته است.
بدون سفر به اعماق درياها و بدون تحمل خطر و مشكلات موجود درآنجا، و بدون وجود تجهيزات گوناگون، اين چنين موضوعى را مطرح كردن، يك امر ساده و عادى نبايد آن را تلقى كنيم.(38)
در جو زمين هوا نگه داشته شده است
هوا مخلوطى از چند نوع گاز است كه مهمترين آنها عبارتند از: اكسيژن، نيتروژن، دى اكسيد كربن (گاز كربنيك) و بخار آب است.
هوائى كه اطراف كره زمين را احاطه كرده، مانند پوشش و لايه ضخيمى است، ضخامت هواى اطراف كره زمين، تقريبا يك هزار كيلومتر است.
در زمانهاى گذشته، مردم آسمان آبى را مى ديدند ولى از جو زمين، چيزى نمى دانستند، تا چه برسد به شناخت چگونگى عرض و طول و ضخامت و تشخيص جنس آن!
آن زمان كسى نمى دانست كه جو زمين از فضاى آسمان سوا است و تشكيل شدن جو از انواع گازها، به صورت انبوه و متراكم، مردم بيخبر بودند، و در آن شرايط جهالت و نا آگاهى مردم، امام رضا (عليه السلام) درباره جو زمين جمله اى مختصر از على (عليه السلام) نقل مى كند كه بسيار با اهميت است.
قال الامام الرضا (عليه السلام) كان على بن ابيطالب فى جامع الكوفه، اذ قام اليه رجل من اهل الشام، فقال: يا امير المومنين انى اسئلك عن اءشياء فقال (عليه السلام): تفقها و لاتسال تعنتا....
و سئله عن سماء الدنيا مما هى؟
قال (عليه السلام): من موج مكفوف
(شخصى در مسجد كوفه از على (عليه السلام) پرسيد كه اين آسمان زمين از چيست و چگونه است؟
آن حضرت در جواب فرمودند كه اين جو از موج كنترل و مهار شده است)
به طور فرض اگر آينه جاذبه زمين قطع شود در آن صورت خواهيم ديد كه امواج خروشان گازهاى رها شده از اين درياى با عظمت جو زمين كه انواع گازهاى موجود در آن، سوى اطراف زمين در فضا به حركت در مى آيند و مى روند تا در پهنه گسترده گيتى پخش و محو شوند
مكفوف يعنى سر بسته و جلوى آن گرفته شده و محصور و در بند بودن است،
يعنى اين جو با اين موجهاى مهار شده، نگه داشته شده است، بنابراين آن حضرت، مرزهاى جو را تا آنجا كه اين گازها متنوع در جو وجود دارد به آسمان زمين، معلوم و مشخص نموده است جابجا شدن هوا را باد مى گويند.
موجها ياد آور بادها هستند و بادها همانطوركه مى دانيم از گازهاى متنوع تشكيل شده است.
اين سوال آن مرد، خود نشان دهنده آگاهى است ولى بايد بدانيم كه آن شخص، آنچنان باسواد و نابغه نبوده كه اين سوال را پرسيد، بلكه اين سخنان مفصل آن حضرت است كه ديگران را وادار به سؤ ال و جستجو مى كند، يعنى وقتى كه حضرت على (عليه السلام) از آسمان زمين (جو صحبت مى كند آنها كه مى شنوند براى اين كه بهتر بفهمند، دوباره همان كلمات آن حضرت را بطور سؤ ال از او جويا مى شوند.
شناخت وضعيت جو، كار ساده اى نيست و حتما مى بايستى با امكانات و تجهيزات بسيار گوناگونى همراه باشد تا از ماهيت جو، اطلاعات خوب و درستى بدست آيد ولى آن حضرت بدون امكانات مدرن و متنوع ساخت شده در زمان ما، از وضعيت جو زمين سخن مى گويد و تمام موارد ياد شده، نشان دهنده اطلاع آن حضرت از وجود جاذبه زمين است كه اين امواج متراكم انواع گازها را در خود محصور كرده است.(39)
اهميت جو زمين براى حيات ما
در زمانى كه شناختى از جو زمين در كار نبود و كسى از اوضاع و احوال آن، باخبر نبود، امام حسن عسگرى (عليه السلام) از خواص و منافع استراتيژى جو زمين، سخن مى گويد و امروز به توسط انديشمندان و تجهيزات مدون، عظمت و ارزش اين جو محافظ، بهتر از هر زمان ديگر، دانسته شد و حقيقت بيانات آن حضرت به خوبى جلوه گر شده است.
امام حسن عسگرى (عليه السلام) درباره معناى اين آيه مى فرمايد:: و السماء بناءا (آسمان را بنگر همچون بنيانى برپا است).
يفى سقفا من فوقكم محفوظا، يدير فيها شمسها و قمرها و نجومها لمنا فعكم.
يعنى اين سقفى كه بر بالاى شما قرار دارد، حافظ و نگهبان شما است و با تدبير و نظامى كه اين سقف دارد، در آن تنظيم و هماهنگى مى كند نور خورشيد، ماه و ستاره ها را از براى سلامتى و منافع شما.
جو زمين اين بنياد بر افراشه، با ضخامت بيشتر از هزار كيلومتر است كه براى زندگى و حيات همه اهميت بسيارى دارد.
در كتابهاى علوم، همواره مى خوانيم كه جو بر بالاى ما قرار دارد، در حالى كه آن حضرت در آغاز سخن خود به همين نكته اشاره نمود كه اين سقف يا جو كه بر بالاى ما قرار دارد و سپس مى فرمايد: كه اين جو، حافظ و نگهبان شما است و امروز بهتر مى دانيم كه جو زمين، همانند پالايشگاه عظيمى است كه خطرات بسيارى از آسمان همواره متوجه زمين مى شود، آنها را پالايش مى كند و به نحوى كه زمين به آن نياز دارد تصفيه مى شود و از آلوده گيها و زوائد، پاكسازى و پالايش ميكند، همانطور كه مى دانيم، سرماى هولناك فضائى و گرماى شديد حاصل از تابش بسيار نور خورشيد را به نحوى كه زمين به آن مقدار كه منافع و مصالح حيات ما و اين طبيعت موجود بر زمين لازم دارد، تامين مى كند. و اين جو، ما را از خطرات ويرانگر شهابها و صخره هاى ريز و درشت، موصون مى دارد و همچنين از قدرت جاذبه نيرومند ماه نيز مى كاهد و از آن به اندازه اى كم مى كند كه جزر و مد در حدى كه طبيعت و اكوسيستم دريا لازم دارد به وجود آيد و درون آن جو، چه بسا ممكن بود كه ضرر جزر و مدها به قدرى زياد باشد كه حيات جانداران دريائى را متلاشى كند و به زمينهاى قاره ها و جزائر نيز، آسيب جدى مى رساند.
و حرف آخر اين است كه جو زمين يا پالايشگاه بسيار مهم، بدون سر و صدا، كارهاى مهمى را براى ما آدميان و حيات كليه موجودات ريز و درشت و همچنين براى گياهان انجام مى دهد، همانگونه كه آن حضرت فرمودند تمام كارها و برنامه هاى جو، براى تامين مصالح و منافع ما است و اكنون به حقيقت بيانات آن حضرت پى برده شد كه در نهايت، كليه وظائف و اعمال جو، تماما براى منافع و مصالح نا آدميان است كه گوئى دنيا در خدمت به ما و براى ما ساخته و پرداخته شده است.(40)

afsanah82
07-22-2011, 10:30 AM
در بارش باران، درسهائى از خداشناسى است
من كلام الامام الحسن العسكرى (عليه السلام) فى تفسير بعض تفسير بعض الايات و منها انه قال: (و انزل من السماء ماء) يعنى: المطر ينزله من علو ليبلغ قلل جبالكم و تلاكم و هضابكم و اوهادكم، ثم فرقه رذاذا و وابلا و هطلا و طلا لينشقه ارضوكم، ولم يجعل ذلك المطر نازلا عليكم قطعه واحه، ليفسد ارضيكم و اشجاركم و زروعكم و ثماكم
(از سخنان امام عسكرى (عليه السلام) در تفسير برخى از آيات و از آن جمله درباره تفسير اين آيه، آن حضرت مى فرمايد: (خداوند فرود آورد از آسمان، آب را از برايتان) يعنى خداوند باران را از بلندى و ارتفاع بر شما نازل مى كند تا اين كه فرا گيرد قله كوهها يتان و بر تپه هايتان، و بر دشتها و بيابانهايتان، تا اين كه آب در زمين ها فرو رود و سيراب شود و باران ها را گوناگون نمود برخى از آن به صورت نم و گاهى به صورت بارانهاى دانه درشت و بارانهاى درشت تر و انبوه، و بارانها به طور يكباره و يكپارچه نمى بارد تا مبادا زمينهايتان را خراب كند، و همچنان به درختان و كشاورزى و ميوه هايتان، ضرر و آسيب نرساند)
آن حضرت براى آگاهى مردم، از هر فرصتى استفاده مى كند تا حقايقى از جلوه هاى آفرينش را بازگو كند، همراه با برنامه اى منسجم و از روى عقل و علم، تدبيرى را نمايان سازد و در واقع، درسهائى از خداشناس را به ما مى آموزد تا در پرتو آن، ايمان و اعتقاد ما را به خالق و مدبر يكتا، محكم و استوار گرداند.
بايد اراده اى نامرئى باشد تا با دستان خود، كه همان عوامل طبيعى است همواره ارتفاع ابرها را به گونه اى تنظيم كند تا همه جاى سطوح مختلف قارات، از نعمت برف و باران، بهرمند شوند، يعنى اين طور نيست كه قله كوهى به جهت ارتفاعش و يا دره اى به جهت عمق بسيارش، يا زمينى هموار و يا پست و بلندى دشت و بيابان، از نعمت بارش ابرها، محروم بماند، بلكه محاسبات و قوانين فيزيكى به گونه اى وضع شده كه نشان دهنده وجود عقل و اراده و تدبير آفريدگار مدبرى است كه اين چنين برنامه اى را وضع نموده است، پس قانون و محاسبات در همه جا حاكم است و بدون برنامه اى مدرن و سازمان يافته، اين چنين طبيعت بسيار مهم و در سطح وسيع، شكل نمى گيرد.
زمينهاى سفت و صخره اى كوهستانها و همچنين زمينهاى شن زار و ماسه اى، آب را در خود مى بلعد و مخازن آبى زير زمينى را پر مى كنند تا در صورت لزوم، مورد بهره بردارى قرار گيرد.
باران اگر به صورت آبشار و يا همچنين سرازير شدن از ناودان، بر زمين آب فرو مى ريخت، آنگاه چه خسارت جبران ناپذيرى به مردم مى رسيد و كشاورزى و محصولات آنها متحمل خسارات مى شد و به گونه اى بود كه آبرفت خاكها به قدرى است كه زمينى مناسب براى كشت، در هيچ كجا باقى نمى ماند.
بارش بارانها با اشكال مختلف و متناسب و هماهنگ با مصالح طبيعى كليه موجودات و گياه و جنگل و كشاورزى است و بر اساس منافع مردم، ايجاد شده است و قطرات زرين حيات بخش ابرها براى همه، رمق و جان مى دهد و آواز دلپذير قطرات باران، همه جا را سر سبز و شادى مى بخشد.
داستان باران و شكل گيرى ابرها، بحث بسيار مفصلى دارد كه با تعريف هر موضوعى از آن، جلوه هائى از مدبر و حكيمى بر ما نمايان مى شود كه با تدبير خود، مصالح حيات همگانى را به صورت متناسب و حساب شده فراهم نموده است.
اهل خرد و انديشه، نكات ظريفى را كه در سخنان آن حضرت هست توجه بيشترى مى يابد و آنها به خوبى، معناى آن را درك مى كنند، در حاليكه اغلب مردم همواره به فكر خانه و ثروت و كار و دنيا مشغول هستند، خدائى مهربان به فكر اين مردم غافل و ناسپاس است و بر ما است كه شكرگزار نعمات و الطاف او باشيم.(41)
بهترين وقت بارندگى
بارش باران هميشه خوب است و بدون باران، حيات وجود نخواهد داشت. باران يكى از بهترين نعمتهاى الهى است و از خوبى و منافع باران هر چه بگوئيم در واقع كم گفته ايم.
گاهى باران به وقتش مى باشد يعنى شرايط طبيعى براى بهره ورى از آن، مناسب تر مى باشد و گاهى باران، موقعى مى بارد كه شرايط طبيعى به نحوى است كه زمينه باى بهره ورى از آن كمتر است.
پيامبر گرامى در اين باره مى فرمايد:
اذا اراد الله بقوم خيرا امطرهم با لليل، و شمسهم با لنهار
(اگر هر آينه خداوند، خير بيشترى براى مردم بخواهد، بر آنها در شب باران نازل مى كند و روزشان را آفتابى مى گرداند)
اين سخنان پيامبر گرامى داراى معانى بسيار مهمى است كه نشان دهنده وسعت ابعاد آگاهى آن حضرت از كليه شرايط زيست محيطى و احوالات جوى است چون به موضوعى اشاره مى كند كه براى انسان و طبيعت و تمامى موجودات و گياه و جنگل، فايده بيشترى دارد.
خداوند هميشه خير خواه و خوبى بندگان خود را مى خواهد ولى گاهى در عنايت بيشتر به مردم، وضعيت را به گونه اى وضع مى كند تا مردم از لحاظ منافع، بهره بيشترى نصيبشان شود.
بطور مثال: روزها كه آفتابى و آسمان، آبى و شفاف است براى طبيعت، منافع بسيار و گوناگونى دارد، از قبيل رسيدن نور يا انرژى بيشتر خورشيد به گياهان و درختان و انواع كشت، و به همه جا و تمامى موجودات، و همچنين استرليزه كردن و پاكيزه شدن محيط زيست در همه جاى طبيعت و محيطهاى گوناگون است.
همانطور كه دانستيم باران هميشه خوب است ولى گاهى بهتر و مناسب تر است مثل بارندگى در شب كه بنا بدلائلى بهتر از روز است همانگونه كه علم روز به اهميت اين موضوع پى برده است.
مردم زمان هاى گذشته از خيلى مسائل طبيعى، آگاهى نداشتند مثل بارندگى در شب و تابش نور خورشيد در روز، كه اين دو مورد ياد شده، داراى منافع بسيارى است و براى حيات همگانى، اساسى ترين، نقش را در ساختار طبيعت دارد.
معمولا هوا در شب، خنك تر از روز است و از گرماى تابش نور خورشيد، خبرى نيست در آنصورت، تبخير آب بارانها به صورت كندتر انجام مى شود و يكى ديگر از فوائد باران در شب، هوا را خنك تر مى كند و باعث مى شود تا روز بعدش با اينكه هوا آفتابى است هواى مطبوع و دلپذيرى داشته باشد و باز هم از شدت عمل تبخير آبها مى كاهد، و همچنين در فرصت زياد شب تا صبح، بيشتر آب بارانها به جاى تبخير، در زمين فرو مى رود و سفره هاى آب زير زمينى را غنى تر مى كند تا در فصلهاى ديگر، چاهها پر از آب باشد و مردم، هر وقت و هر چقدر كه بخواهند، به قدر كافى از آب استفاده كنند.
به خصوص براى كشاورزان، وجود آب در وقتهائى كه فصل بارندگى نيست به آب، نياز بيشترى دارند مثل تابستان كه فصلى مستعد براى كشت و برداشت محصول است و هوا گرم و از بارندگى، آنچنان خبرى نيست.
و از لحاظ ديگر بارش باران در شب، فوائد و منافع آن از روز بيشتر است چون به علت خنك تر شدن هوا، باعث مى شود تا مدت بارش بارانها بيشتر شود، و معمولا ابرهاى بارانزا هنگامى تشكيل مى شوند كه هواى در حال بالا رفتن سرد باشد.
هنگامى كه ابرها از جاى سرد عبور مى كنند، سرد و سنگين مى شوند و زمانى كه سرد مى شوند، قطره هاى كوچك آب در ابر به هم مى پيوندند و قطره هاى بزرگترى را تشكيل مى دهند، قطره هاى بزرگتر به علت سنگينى، به طرف زمين مى افتند و بدينگونه باران مى بارد، بنابراين شرايط باندگى در روز، امتيازات كمترى از شب دارد.
گياهان سبز براى غذا سازى به نور وابسته اند، نور خورشيد در هنگام روز در اختيار گياهان قرار مى گيرد و اين گياهان پر ارزش كه سرسبزى فراوان آنها براى همه موجودات، فايده و منافع بسيارى دارد تابش نور خورشيد براى رشد كافى و تغذيه گياهان، لازم و ضرورى است.
گياهان و درختان در شب از آبگيرى، گوئى لذت بيشترى مى برند و براى آنها، آب گواراتر از روز است.
و يكى ديگر از اين نكات بسيار مهم اين است كه مقدار بارندگى ساليانه و مقدار برداشت آب از سفره هاى زير زمينى در تعادل طبيعت و امور مردم، از عوامل و موارد مهمى است كه بايد روى آن حساب شود.
استفاده از آبهاى زير زمينى در بسيارى از مناطق كشور و باغها و مصارف ديگر، استفاده مى شود، چاه را در محل هايى حفر مى كنند كه اطمينان دارند در زير آن، لايه آبدار وجود دارد.
مشكلات مربوط به چاهها: امروز كه مصرف آب نسبت به گذشته، چندين برابر افزايش يافته است، از چاهها آب بيشترى داشت مى شود، و در بعضى از مناطق اين استفاده زياد، از مقدار ذخيره آب زير زمينى مى كاهد و متخصصان علوم مى گويند كه جانشين شدن آب چاههائى كه از آنها استفاده زيادى مى شود به گذشت صدها سال نياز دارد تا به موقعيت قبلى خود باز گردد.
و متاءسفانه در زمان ما، شهرهاى بزرگ و كارخانجات، مزيد بر علت شده اند رقبتى بى رحم براى كشت و كشاورزى در آمده و عاملى خطرناك براى تخريب اكوسيستم طبيعت شده، و اكنون معضلى براى مردم تمامى كشورهاى جهان در آمده.
بنابراين تشخيص وقت مناسب براى بارندگى، و از منافع انرژى حاصل از تابش نور خورشيد، مستلزم شناخت شرايط طبيعى است بخصوص در مناطق گرم كه در آنجا آبها بسرعت تبخير مى شوند و زمين از آن خالى مى شود و تمامى اين موارد ياد شده، بيانگر آگاهى وسيع پيامبر گرامى است و آشنا بودن آن حضرت به كليه مسائل طبيعى است و كلام او در زمان ما بحق كه شايسته انديشيدن و براى آن ارزش بيشترى قائل شدن است.(42)
چرخه آب در زمين و هوا (1)
آب مايه حيات است و هيچ موجود و گياهى بدون آب پاكيزه، قادر به ادامه حيات نيست.
همانطور كه مى دانيم بعناوين مختلف، آب هم آلوده مى شود و غير قابل استفاده مى گردد، و اگر عمل پالايش آب بصورت تبخير دوباره به صورت برف و باران پائين نمى آمد، فاجعه اى بزرگ پديد مى آمد و چه بسا كه هزاران سال پيش، حيات همه بر زمين منقرض شده بود و امروز اين طبيعت زيبا وجود نداشت، پس آب همواره بايد تصفيه و پاكسازى شود تا قابل استفاده همگانى باشد.
عن محمد ابن مسلم قال: سمعت ابا جعفر (عليه السلام) يقول: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى قوله تعالى (و نزلنا من السماء ماءا مباركا)، قال (عليه السلام): ليس من ماء فى الارض الا وقد خالطه ماء السماء
(محمد ابن مسلم مى گويد: شنيدم امام باقر (عليه السلام) فرمود كه پيامبر گرامى درباره معناى اين آيه فرمودند (و فرود آورديم از آسمان آبى پر بركت) هيچ آبى بر زمين نيست مگر اين كه از آب آسمان با آن مخلوط شده است
عمل تبخير آب و به هوا رفتن و دوباره پائين آمدن، يك نوع پالايش ‍ تدريجى و مستمر، همواره ادامه دارد و در غير اين صورت، ممكن است كه املاح و تلخى و آلودگى آب دريا و رود خانه و آب بر زمينها و آب چاهها، به مراتب افزوده شود تا آن حد برسد كه براى زندگى و حيات كليه موجودات آبى و خشكى و گياه و جنگل، قابل استفاده نباشد و مشكلاتى ايجاد شود.
آبى كه براى آشاميدن مورد نياز انسان و تمامى موجودات زمين است و آبى كه مايه خير و بركت براى كشاورزى و هر گل و گياهى است تنها همين آبى تميز و گوارا است كه از اين آسمان بر ما سرازير مى شود.
از معانى اين حديث مى فهميم كه همواره آبها بين زمين و آسمان در گردش ‍ است، چون آب وقتى كه بر زمين بماند، كم كم تبخير مى شود و پس از مدتى دوباره صاف و گوارا به صورت برف و باران از آسمان پائين مى آيد.
آب بصورت دائم هيچگاه بر زمين باقى نمى ماند و هر آبى را كه مورد نظر شما است بدانيد كه آن، از روز ازل تا كنون كه در دست شما براى آشاميدن آماده است هميشه در گردش بوده است، شايد مليونها بار، همين آب، استفاده شده و سپس از روى زمين تبخير شده و به هوا رفته و پس از مدتى، بصورت برف و باران در جائى به زمين برگشته است، و اين كار برنامه چرخه آب، همواره ادامه داشته و پس از اين هم اينچنين ادامه خواهد داشت.
آبى كه تبخير نشود و از روى زمين بر نخيزد، اين آب، حالت طبيعى خود را از دست مى دهد و متغير مى شود و ديگر، براى آشاميدن و كارهاى مفيد، غير قابل استفاده مى گردد.
اراده خداوند بر اين شد كه همواره، اين آب آسمانى نازل شود و با آب زمين مخلوط و اضافه شود تا اين كه اين آب كه اصلى ترين مايه حيات است پاكيزه و سالم باقى بماند.
در كتابهاى علوم، موضوع چرخه آب، داستان مفصلى دارد، و در آنجا شرح حال آن را مى خوانيم، پس زندگى بدون آب پاكيزه و سالم امكان پذير نيست.
معمولا آب بصورت برف و يا باران به سطح زمين مى رسد و يا بطور مستقيم روى اقيانوسها ببارد و يا اين كه در جاهائى بريزد و بصورت رودها و درياچه ها به آبهاى زير زمينى در آيد و سر انجام به اقيانوس بيكران وارد مى شود.
در همه اين موارد ياد شده، بخشى از آب، بخار مى شود و به هوا باز مى گردد، بنابراين، آب چرخه وسيعى دارد كه در جبران آن، آب از خشگيها و اقيانوسها به هوا مى رود و بار ديگر به زمين باز مى گردد.
جانوران و گياهان هم آب را به هوا مى دهند، بيشتر اين آب در گياهان از راه برگها و در جانوران از راه تنفس و تبخير پوستى دفع مى شود، همراه مواد دفعى جانوران نيز مقدارى آب از بدن آنها خارج ميشود، و همه آبهايى كه جانداران گرفته اند، سرانجام به جو زمين باز مى گردد.
اين آبى كه اينك در ليوان بدست شما است، شايد هزاران بار، گل و گياه و درختان را آبيارى كرده است و چقدر در اينجا و آنجا به زمين فرو رفته، و چقدر اين آب در اين رودخانه و آن درياچه و دريا و آن دشت و چمن و آن كوه و صحرا پائين آمده و سپس تبخير شده و به هوا رفته است، و چقدر اين آب ، زمانى جزئى از مايعات جسم جانداران بيشمار و گوناگونى بوده است.
و اين آب چه راه طولانى و پر پيچ و خمى را طى كرده است و هيچگاه، تاريخ نويس خاصى براى نوشتن شرح حال سفر آب، وجود نداشته است تا اين مسير طولانى حركت آب را بنويسد.
چه بسا اين ليوان آب را كه شما اكنون مى آشاميد، در مرور ميليونها سال گذشته، به تمام نقاط جهان جابجا شده و به صورت برف و باران در اينجا و آنجا، نازل شده و سپس تبخير شده و ابرهاى حامل اين ذرات آبى، به سوى مناطق ديگرى رفتند و با بارش در نواحى مختلف پائين آمدند و همينطور، چه حيوانات و مخلوقات ريز و درشت و گوناگون از همين آب استفاده كرده اند.
و چقدر اين آب، پس از استفاده و آشاميدن، راهى چاه و فاضلاب شده و به عناوين مختلف، بارها و بارها آلوده شده است و با تبخير به هوا رفته و در آنجا پالايش شده، و دوباره به صورت نزورات جوى، بر ما فرود آمده است. و تمام اين موارد ياد شده، سخن پيامبر گرامى را براى ما به اثبات مى رساند كه آبهاى زمين، هميشه با آب برف و باران كه از آسمان آمده، مخلوط مى شود و بدون افزده شدن آب برف و باران ها، آبهاى موجود بر سطح زمين و درياها، دچار تغييراتى مى شوند تا حدى كه براى استفاده عموم و حيات موجودات گوناگون و درخت و گياه غير قابل استفاده مى گشت.
پس همانگونه كه خداوند فرموده: آبى كه از آسمان فرود مى آيد پر بركت است.
بركت يعنى تمام خوبيهاى رحمت الهى در آن جمع است، پس شرط اصلى براى تضمين سلامتى و بقاء همه و همه چيز، پاكيزگى آبها همواره افزوده شدن آبهاى آسمانى به آبهاى سطح زمين و درياها است.(43)
اولين فردى كه چرخه آب در زمين و هوا سخن گفت، پيامبر اسلام بود
از آن حضرت بياناتى نقل شده كه بر يك موضوع بسيار مهم اشاره نموده است و متاسفانه، نه تنها در آن زمان، بلكه در قرنهاى بعد نيز، كسى متوجه مفهوم آن موضوع نشد چون در اين زمانهاى ياد شده، از چرخه آب و آگاهى از دانش وسيع آن، اين چنين موضوعى مطرح نبود و امروز، شناخت چرخه آب از دانشهاى اساسى در آمد است و دانستن اين موضوع بسيار مهم، در زمان ما به صورت يك ضرورت تلقى مى شود.
و علت اين كه دانستن اين موضوع تا زمان ما به تاخير افتاده، اين بود كه مى بايستى تمام زمينه هاى گوناگون علمى و آگاهى كامل از طبيعت كل نواحى كره زمين به وجود آيد و همچنين بايد تجهيزات متنوع ساخته شود تا همه موارد ياد شده، دست در دست هم دهند تا اين كه از چرخه آب در تمام نواحى كره زمين، معلوم شود.
بنابراين ما نمى توانيم در يك جا باستيم و با يك نگاه، همه نواحى كره زمين و درياهاى آن و مناطق وسيع جو اطراف زمين را تماشا كنيم و از احوالات كل آنها باخبر شويم و حتما لازم است در اين نواحى ياد شده به سير و سياحت بپردازيم و همچنين در ارتفاعات جو نيز گشت و گذار كنيم و تحقيق انجام دهيم و براى اين كار، مساعدت تجهيزات و امكانات گوناگون لازم است و همچنين با استفاده از كشتى و ماشين و بالن و هواپيما و ماهواره و غير، در اين صورت آگاهى كامل از وضعيت چرخه آب عوامل طبيعى مختلف بدست مى آيد كه روى هم رفته در نظام طبيعت، همواره كارى بسيار بزرگ و مستمر در حال انجام است، بدون اين كه از نظر ديد چشمان ما، اين كار بسيار با عظمت كه به وسعت محدود كل اطراف كره زمين است محسوس باشد.
بنابراين هيچگاه براى يك فرد به تنهائى مقدور نيست كه از چرخه آب، بتواند نظريه اى كافى و مستدل، ارائه كند، ولى با تمام اين اوضاع و احوال، مى بينيم پيامبر گرامى را بيشتر عمرش در صحراى گرم و خشك عربستان گذرانده بود، آن هم در بيش از چهارده قرن پيش با آن شرايط سخت و عقب ماندگى، از جو زمين، بعنوان و اشكال مختلف، موضوعاتى را مطرح مى كند كه، امروز سخنانش از يك حقيقت علمى، هنوز پابرجا و استوار است و همچنان جاودانه باقى خواهد ماند.
در مطلب قبلى، از چرخه آب بين زمين و هوا، باندازه كافى تعريف شده است و اينك باز هم در همين زمينه، صحبتى ديگر است كه به شكلى ديگر از وضعيت چرخه آب بين زمين و هوا، بيانات ديگرى از آن حضرت نقل مى كنيم تا وسعت و عظمت ابعاد آگاهى آن حضرت را دريابيم كه چگونه يك حقيقت بسيار بزرگ و نامرئى را براى ما بازگو نموده، آنهم در آن زمان كه هيچ كس در اين فكر نبوده است.
ابن عباس از پيامبر گرامى نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند:
بحرالسماء و بحرالارض يلتقيان كل عام. (يعنى درياى آسمان و درياى زمين همواره در حال تلاقى و نقل و انتقال هستند در هر سال، يعنى بطور مدام، اين كار ادامه دارد.
دانشمندان علوم طبيعى برآورد كرده اند كه هر روز به اندازه درياى خزر، آب از تمام نواحى كره زمين به هوا تبخير ميشود، بنابراين در سالى كه سيصدوشصت و پنج روز است حتما در مجموع به اندازه كل آب موجود در درياها به هوا تبخير ميشود و به صورت برف و باران در نواحى مختلف به زمين بر مى گردد و همانگونه كه آن حضرت بيان فرمودند: ميتوانيم فضاى جو زمين را همچنين دريائى در نظر بگيريم كه مى تواند آبى را كه در سطح مختلف كره است در طى يكسال در خود نقل و انتقال دهد.
يعنى آب بين درياهاى زمين و جو، همواره در حال نقل و انتقال و جابجائى با همديگرند و با اصطلاح امروز كه در كتابهاى علمى، آنرا به عنوان چرخه آب بين زمين و هوا معرفى مى كنند، درست همان چيزى كه پيامبر گرامى به آن اشاره كرد و موضوعش را براى اولين بار مطرح نمود.
ابن عباس از آن حضرت نقل ميكند درباره (مرج البحرين) (يعنى در همديگر در آوردن اين دو دريا)
قال: ارسل البرين: فرستادن و جابجائى دو دريا.
بينهما برزخ: بين اين دو فاصله و جدائى است چون هر كدام داراى وضعيت خاصى است.
قال: حاجر (لايبغيان) يعنى ديواره و فاصله و جدائى است كه بر همديگر نمى توانند سر كشى كنند.
قال: لا يختلطان، آن حضرت فرمودند هيچگاه اين دو با هم مخلوط نميشوند يعنى اين دو دريا با آن دو وضعيت و شرايطى كه هر كدام دارد هيچگاه با همديگر نمى پيوندند و به صورت يك دست، اين دو دريا با همديگر متصل نمى شوند آن حضرت مى خواهد به مردم بگويد كه وضع و شرايط اين دو دريا با همديگر متفاوت است همانگونه كه ميدانيم درياى جو، آب به صورت بخار و ذرات انبوه معلق در هوا است ولى آب درياها و سطوح مختلف زمين، بصورت مايع و بخار، بين هر كدام از اين دو، متفاوت شكلى است، در هوا نيز در دريا جايگذين نمى شود، پس وضعيت و شرايط خاصى بين اين دو دريا با همديگر متفاوت است.
خداوند نظام طبيعت را به گونه اى وضع نموده كه هيچگاه مقدار بخار در هوا به قدرى كه لازم است بيشتر و كمتر از معمول و متعارف نمى شود چون در آن صورت، وضعيت به ضرر طبيعت تمام مى شود و در اكوسيستم آن تغيراتى به وجود خواهد آورد كه به حيات تمامى موجودات آسيب مى رسد، بنابراين لازم است نگهدارنده اى توانا و آگاه باشد تا قوانين فيزيكى و اصول طبيعى بين مقدار حجم موجود بين اين دو دريا بصورت اصولى حفظ شود و آب اين دو دريا بهمديگر سركشى و طغيان نكنند.
متاسفانه بر اثر بى بند و بارى صنعت و محصولات آن، و كاخانجات و انواع وسائل نقليه، شرايط زيست محيطى در زمان ما به نحوى است كه در حال فروپاشى شرايط اقليمى و آلوده شدن و در هم ريختن سازمان اكوسيستم طبيعت است و هر روز بر خرابى اوضاع افزوده مى شود و همواره، زيانهاى جبران ناپذيرى را شاهد هستيم.(44)
آب استرليزه شده، نافع است
آب مايه اصلى حيات ما است و بيشتر نياز بدن ما، از آب تامين مى شود و زندگى ما وابسته به آب است.
آب مايعى رقيق و بسيار ظريف است و در آلوده شدن، مستعد مى باشد، چون به راحتى، هر چيزى در آن وارد مى شود و آب نيز آن را جذب مى كند و با اندك آلوده گى، آب محل مناسبى براى پرورش و رشد باكتريها خواهد شد.
پس براى مصرف آب و بخصوص در مواردى كه احساس مى كنيم، آب نياز به جوشاندن دارد، اين كار را حتما انجام دهيم تا مشكلى براى ما پديد نياورد چون سلامتى ما، در گرو سالم بودن آب است.
استرليزه شدن به اين معنا است كه آب ضد عفونى شود و چنانچه اگر در آن باكترى يا آلوده گى باشد، با جوشاندن آب، تمام آن احتمالات كه بر غير بهداشتى بودن دلالت دارد برطرف مى شود و براى استفاده، آن آب بى ضرر خواهد بود.
آب بقدرى ظريف است كه فورا آلوده مى شود و بر اثر آن، چه بسا خطر ساز و عامل بيمارى ميگردد.
در آب مى توان انواع باكترى ها را يافت كه هيچگاه با چشم ديده نمى شوند و اگر با ميكروسكوپ به آن نگاه كنيم، مى بينيم كه در آب، موجودات گوناگون و به طور انبوه ديده مى شوند.
امام صادق (عليه السلام) درباره مصرف آب سالم، به ما سفارش مى كند كه (آب جوشيده براى هر چيزى نافع است و به هيچ وجه ضرر ندارد)
لاماء المغلى ينفع من كل شى و لا يضر من شى
آن حضرت وقتى كه اين موضوع را با بيانى ساده و قابل فهم عموم مردم سفارش مى كند، حتما از وضعيت آب و اوضاع آن در آلوده شدن و باكتريهاى موجود در آب باخبر بود، چون از راه مصرف آب غير بهداشتى، مى تواند خطر عمده اى براى سلامتى ما فراهم كند و با استرليزه شدن آب، چنانچه اگر در آن آفتى باشد، ضرر و خطر آن برطرف مى شود و از اين راه به ما آسيبى نمى رسد.
و حداقل خاصيت جوشاندن آب از پاكيزگى و سالم بودن آب، اطمينان حاصل مى شود و مراعات بهداشت براى تندرستى ما لازم است و اين كار براى سلامتى ما خيلى مفيد است.
با ارزش ترين سرمايه اى كه داريم سلامتى است، پس اين سرمايه گرانقدر را از هر لحاظ، بايد از آن محافظت و مراقبت كنيم و بخصوص، آب كه در تمام زمينه ها به آن محتاج و وابسته ايم.
زمان قديم بر خلاف امروز، مردم از خيلى مسائل آگاه نبودند و سفارش امام براى جوشاندن آب، بخصوص در آن زمان، بسيار واجب و لازم بود چون نه دانش طب وجود داشت و نه تجهيزات ايمنى، و نه داروهاى گوناگون، پس ‍ هر لحظه امكان داشت كه در كمترين آلوده گى آب، وبا و مرضهاى گوناگون دامنگير مردم مى شد و مردم به دردهائى مبتلا مى شدند كه از درمان و تشخيص و علاج آن درمانده و عاجز بودند.
و سفارش امام به جوشاندن آب، در واقع همان اصطلاح استرليزه كردن آب، كه در زمان ما رايج است.(45)
بهترين ظرف براى آشاميدن آب
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره بهداشت و سلامتى، همواره به مردم سفارش مى كردند و در تمام زمينه ها، راهنماى خوبى براى مردم بودند، تا تندرست و سالم باشند و در معرض آفت و مرضها قرار نگيرند.
آنها درباره سلامتى، به هر نحوى اهميت و حساسيت نشان مى دادند و از آن جمله ظروفى كه در آن آب مى آشاميدند
عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يشرب الماء فى الاقداح الشاميه يجاء بها من الشام و تهدى اليه (صلى الله عليه و آله و سلم)
(از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر گرامى، براى آشاميدن آب، از ظرفهاى شامى استفاده مى كردند ظرفهائى كه از شام به حجاز مى آورند و به او هديه مى دادند)
باز هم در اين زمينه حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام) نقل شده
عن ابى عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: كان النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يعجبه ان يشرب الماء فى الاناء الشامى و كان يقول هو انظف افنيتكم
(پيامبر گرامى همواره دوست داشت كه آب را در ظرفهاى شامى بنوشد و در اين باره مى گفتند كه اين نوع ظرفها، در واقع پاكيزه ترين و بهداشتى ترين ظرفهاى شام است)
در طى قرون و عصرهاى گذشته، مردم براى غذا خوردن و آشاميدن آب، از انواع ظروف استفاده مى كردند، مثل ظرفهاى گلى و چوبى و سپس مسى و گلى با لعاب و روكش چينى و غيره، تا امروز كه ظرفهاى بسيار متنوع با بازار آمده است مثل ظرفهاى چينى و بلور و روحى و استيل و ملامين و ظرفهائى كه از موارد تركيبى ساخته شده اند، ظرفهائى كه با عناوين مختلف، مورد استفاده مردم قرار گرفته است.
و آنچه كه امروز معلوم و مسلم شده، ذائقه و سليقه و تشخيص مردم، بهترين را مورد استفاده خود قرار مى دهند، ظرف چينى را بهتر از انواع ديگر مى پسندند و آن را بهتر از انواع ظروف ديگر مى دانند و يا ظروفى كه شباهت و نزديكى به چينى دارند نيز مورد توجه است.
و جالب اينجا است كه پيامبر گرامى در آن زمان، ظروفهاى گلى را كه با لعاب چينى پوشش داشت براى آشاميدن آب، از آنها استفاده مى كرد، ولى نه براى گرانى جنس و يا شيك تر بودن آن، بلكه براى بهداشتى بودن آن بود و مرغوبيت آن به خاطر امتيازاتى كه دارد و آنچه كه او مى دانست و براى همين بود كه اين نوع ظروف را بهتر مى پسنديد و از خوبى آن تعريف مى كرد.
ظروف چينى از لحاظ شستشو، بهتر پاك مى شوند، چون آنها داراى سطوح صاف و صيقلى هستند و بر آمدگى و حفرهاى كمتر از بقيه ظروف دارند، چون اگر با ذره بين به سطوح ظروفهاى چينى نگاه كنيم بر آمدگى و حفرهاى كمترى را مى بينيم، لذا اين ظروف، جرم كمترى به خود مى گيرند و به خوبى شسته و پاكيزه مى شوند بنابراين، آن حضرت همانگونه كه از انواع ميكروب باخبر بود و از ضرر و آفتهاى آن آگاه بود، لذا در راستاى آن، او به خوبى مى دانست كه فرو رفتگى و بر آمدگى هاى سطوح ظروف را هر چند كه براى ما محسوس و قابل مشاهده نيستند ولى مى دانست كه جايگاه مناسب و بسيار وسيع براى رشد و پرورش ميكروبها است و آن حضرت بدون اين كه ميكروسكوپى در آن زمان وجود داشت از اين نكته باخبر بود.
و آن حضرت آگاه بود كه حساسيت آب و حساسيت ظرف، و جايگيرى چاله گيرى ظرف از ميكروب و آب، بسيار است و آب، چاله ها و ديواره و كف ظروف را بهتر حس مى كند، چون آب نرم و روان است و به كوچكترين حفره فرو مى رود.(46)

afsanah82
07-22-2011, 10:30 AM
آب آشاميدنى، آلوده به ميكروب
عن ابى عبد الله (عليه السلام) قال: قال امير المومنين (عليه السلام): لا تشر بوا الماء من ثلمه الاناء و لا من عروته، فان الشيطان يقعد على العروه و الثلمه
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده: امير مومنان على (عليه السلام) فرمودند: هيچگاه آب را نياشاميد از جاى شكسته و يا از لوله و آب راه باريك آن، چون شيطانها در اين گونه جاها مى نشيند).
همانگونه كه آن حضرت فرموده، براى آشاميدن آب هم، آدابى هست كه بايد مراعات شدد، از قبيل مسائل بهداشت و موارد ايمنى آن، بخصوص ‍ تنگ و پارچه و كوزه و غيره، بيشتر مصداق دارند چون داراى آب آشاميدن براى چند نفر است و آن حضرت نهى كرده از اين كه با دهان از آنجا، آب را بياشاميم، بخصوص از جاهاى شكسته آن ظرف و گلوگاه و لوله باريك آن، چون بنا به فرموده آن حضرت در اين موارد، احتمال آلوده شدن آب وجود دارد و اين كار براى سلامتى ما، حتما زيان آور است، بخصوص چند نفر به دنبال هم از اين گونه جاهاى ياد شده، آب بياشامند و در اين صورت وضع بدتر خواهد شد و احتمال آلودگى بيشتر است.
جاى شكسته و يا سوراخ و يا گلوگاه و لوله ظروف آبخورى، هر چند كه صاف ديده ميشوند ولى در آن چاله هاى كوچكى وجود داد كه جاى وسيعى براى ميكروبها است و ما با چشم خود، آن برآمدگى و فرو رفتگى را در سطوح درونى اين موارد ياد شده، نمى توانيم ببينيم، ولى اگر با ميكروسكوپ به سطوح آن نگاه كنيم، آن وقت چاله ها و ناهمواريهاى زيادى را در آنجا مى بينيم، و محل كافى و مناسب براى رشد باكتريها است و بخصوص اگر ظروف آب، گلى و يا چوبى باشد.
در وقت آشاميدن آب رفت و برگشت دادن آب به دهان ولو اينكه اندك باشد، احتمال اينرا دارد كه آلوده گى ايجاد كند و اثرات بدى از آن بجاى بماند و چه بسا، پس از مدتى يك فرد ديگرى نيز از همانجا آب بياشامد و اين مدت، هر چند كه فاصله اى كم است ولى براى پرورش و رشد ميكروبها، فرصت مناسبى است.
امير مؤمنان ميفرمايد كه در اين جايگاه ياد شده، شيطانها مى نشينند و دام خود را مى گذارند، يعنى آنها در اينجا مى مانند.
اگر اصطلاح ميكروب در آن زمان به كار ميرفت، مردم نمى توانستند تصور كنند كه ميكروب چيست و چگونه است، لذا آن حضرت براى فهماندن مردم از موجود خطرناكى كه هيچگاه با چشم ديده نمى شود و به آنها مى گفت كه حتما بتوسط ميكروسكوپهاى پيشرفته، مى توان آنها را مشاهده كرد، مشكل، او مى توانست مردم را بفهماند و به ناچار، آن حضرت از ذكر اهريمنى كه آفت جان مردم است، آن ميكروب را به نام شيطان معرفى مى كند، و اين پند حكيمانه آن حضرت، به مردم هشدار مى دهد تا گرفتار عوارض ناخوشايند آن نشوند و مردم با مراعت صحيح استفاده از آشاميدن آب، بهداشت و سلامت خود را تضمين كنند تا خطراتى كه ناشى از آلوده گى ها است مردم به سلامت تن و جان خود، ارزش و اهميت قائل شوند.
كسى كه از اين مكانهاى ياد شده با دهان آب بياشامد، احتمال دارد كه پس ‍ مانده آب دهان آنها در جاهاى ياد شده، حتى مقدار كم هم اگر باقى بماند توليد ميكروب كند، و اين امر نشان دهنده حساسيت و دقت آن حضرت در تمام زمينه هاى ميكروب و آلوده گى و آگاهى از جاهاى مناسب براى رشد و پرورش ميكروب است، همانگونه كه ميدانيم، ميكروبها در جاهاى مناسب كه شرايط مساعدترى براى پرورش دارند، به سرعت رشد و نمو مى كنند و چه بسا، بيقين اين آبها براى افراد ديگر، خطر آلوده گى بيشترى داشته باشد، پس بهتر آنستكه مراعات آداب آشاميدن آب را به هر صورت در مد نظر بگيرد.(47)
موجودات زنده در آب و هوا
اگر به شما گفته شود كه در يك قاشق آب يا يك مشت خاك باغچه، يا در هواى محيطى مثل اتاق، ممكن است صدها هزار جاندار وجود داشته باشد، لابد تعجب مى كنيد، اما اين گفته ها حقيقت دارد، چون دنياى موجوداتى كه فقط با ميكروسكوپ ديده مى شوند، بسيار وسيعتر از دنياى جانداران بزرگ است.
قبل از اختراع ميكروسكوپ توسط ليوون هوك، انديشمندان موجودات زنده را فقط شامل گياهان و جانوران مى دانستند، اما از زمانى كه اين وسيله مفيد در اختيار آنان قرار گرفت، با دنياى بسيار بزرگ ديگرى آشنا شدند، دنياى جانداران ذره بينى يا ميكروبها بود.
و اكنون به نكته مهمى كه در يك جمله از سخنان امير مؤمنان على (عليه السلام) است توجه كنيم.
لايبل احدكم على سطح الهواء، و لا فى ماء جار فمن فعل ذلك فاصابه شى فلا يلومن الانفسه فان للماء اهلا و للهواء اهلا
(هيچگاه كسى از شما از بالا و بلندى در هوا بول نكند، و همچنين كسى در آب روان نيز بول نكند، و هر كسى كه اين كار را بكند اگر به او آسيبى رسيد كسى را جز خود سرزنش نكند چون كه آب داراى موجودات نامرئى است و در هوا نيز هوا داراى موجودات نامرئى است)
منظور آن حضرت از موجودات زنده در آب، آن نيست كه ماهيان و غيره باشد و منظور آن حضرت از موجودات زنده در هوا آن نيست كه پرندگان و حشرات ريز و درشت باشد و در خاك نيز همين وضع را دارد، و تمام اين موارد ياد شده، منظور و مقصود آن حضرت نمى باشد بلكه آن حضرت اشاره مى كند به موجوداتى كه بر اثر آلوده گى، يا با اصطلاح جديد امروزى بنام ميكروب ناميده ميشوند كه بر اثر ادرار در هواى محيط باز، آنهم از جاى بلند و مرتفع كه همه جا پخش مى شود، و يا در آب سالم و پاكيزه و روان ادرار كردن، آنرا آلوده مى كند، و اين آلوده گى اشاره به همان موجودات ريز و نامرئى كه آنرا بعنوان ميكروب مى شناسيم.
بول: عفونت زا و باعث مرض است و ميكروبها همان موجودات موجود در آب و هوا كه به آن آغشته شده است.
يكى از راههاى پراكنده شدن و انتقال ميكروبها، ادرار است، پس براى سلامتى خود و ديگران، مى بايستى پاكيزه گى و بهداشت را مراعات كنيم و در غير اينصورت، بسيارى از ميكروبها از راه دهان و بينى ما وارد مى شوند و ايجاد آلوده گى مى كنند، بخصوص كه اگر بول شخصى كه مريض باشد، پس مراعات بهداشت و سلامتى همه، بر ما واجب است.
وقتى كه در قرن نوزدهم، كم كم ساختمان ميكروسكوپ همواره تكميل تر مى شد، عده اى از انديشمندان به مطالعه چيزهاى مختلفى در زير آن پرداختند و حاصل اين مطالعات و تحقيقات، نشان داد كه جانداران ذره بينى تاثير مهمى در زندگى انسان دارد و دهها سال پس از آن به اين نتيجه رسيدند كه بين بيماريها و باكتريها رابطه اى وجود دارد.
وقتى كه ادرار در آب روان تاثير بدى دارد حتما در آب راكد تاثير بدتر و بيشترى دارد لذا آن حضرت وقتى كه از آب روان اين چنين تعريف مى كند پس در آب راكد، اين موجودات خلق الساعه بمراتب، قوى تر و بيشتر تاثير بد ميگذارند.
بنابراين دانستيم كه در صورت آلوده شدن آب و هوا به ميكروب، مى تواند عامل مهمى در انتقال ميكروب به ديگران باشد، پس بدون ميكروسكوپ و بدون لابراتور و آزمايشگاه و بدون متخصصين طب و ميكروب شناسى، ممكن نبود كسى بتواند از وجود ميكروب آگاه شود و تمام اين موارد ياد شده، زمينه هاى براى شناخت ميكروب و تاثير بد آنها براى سلامتى ما است، بنابراين در زمانهاى گذشته، از موجودات ناديدنى و ناشناخته بنام ميكروب كه در آب و هوا پخش مى شود هيچكس از آن باخبر نبود.
على (عليه السلام) قبل از ساخت ميكروسكوپ و قبل از پيدايش دانش ‍ ميكروب شناسى و قبل از كشفيات انديشمندان درباره ميكروب و قبل از اين كه براى آنها ثابت شود كه بين بيمارى ها رابطه اى وجود دارد، آن حضرت با يك جمله كوتاه ، تمام اين موارد ياد شده را در معانى سخنش ‍ گنجانده شد، و او بخوبى از اين موجودات ميكروسكوپى آگاه بود و او بخوبى مى دانست كه اين موجودات براى سلامتى ما آفت و مضر هستند و او مى دانست كه بين ميكروب و مريضى رابطه اى تنگاتنگ است.(48)
ميكروبها با همديگر متفاوت است
در زمان ما، معلوم و مسلم شد كه مرگ افراد بسيارى از مردم به سبب ابتلا به بيمارى ميكروبى است، و در هزاران سال گذشته، هيچكس از اين پديده بسيار كوچك و نامرئى خبر نداشت و از كار و عوارض و اثرات گوناگون آنها، هيچ شناخت و آگاهى در كار نبود و براى مبارزه با بيماريهاى ميكروبى، كارى نمى توانستند انجام دهند، چون آن را نمى شناختند و امروز، همه مى دانيم كه ميكروبها بسيار كوچكتر از آنند كه با چشم ديده شوند.
در حدود سه قرن پيش، ميكروسكوپ اختراع شد و براى نخستين بار، چيزهائى به كوچكى ميكروب را توانستند با آن ببينند، ولى سالها گذشت و كسى نمى دانست كه ميكروبها توليد كننده بيمارى هستند.
در حدود صد سال پيش، به طور تصادفى معلوم شد كه ميكروبها، عامل اصلى در ايجاد بيماريها مى باشند و از آن به بعد، متخصصان دانش طب، كم كم راه مبارزه با بعضى از آنها را دريافتند و از آن زمان تا كنون، چيزهاى بسيارى درباره ميكروب دانسته شد.
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) بارها و بارها و به عناوين مختلف، از موجودات بسيار ريز و ناديدنى كه براى سلامتى، انسان زيان آوراست تعريف و تذكر داده اند.
امام زين العابدين (عليه السلام) قرنها قبل از پيدايش ميكروسكوپ و هزار و سيصد سال قبل از دانشمندانى كه به توسط ميكروسكوپهاى پيشرفته دريافتند كه ميكروبها مولد بيمارى است، آن حضرت در نفرين به دشمنان اسلام و عدالت و آزادى مى فرمايد:. اللهم وامزج مياههم بالوباء واطعمتهم بالادواء
(پروردگارا آبهايشان را به وبا درهم بياميز، و خوراكيهاى آنها را به آفت آلوده كن)
در آب سالم، ميكروب وجود ندارد ولى با پديد آمدن وضعيت نامناسب، آب به ميكروب آغشته و آلوده ميشود و همچنين آلوده شدن خوراكيها به ميكروب نيز باعث ميشود كه آن خوراكيها، بيمارى زا شوند، لذا آن حضرت در اين باره ميفرمايد - و امزج - يعنى آلوده كن آبهايشان را به آفتى، يعنى آنچه كه مناسب آن آبها، آفتى سرايت كننده باشد آغشته كن، و نيز در خوراكيهاى آنها آنچه مناسب است و از جنس آن خوراكيها به عمل ميايد، آفتى كه باعث بيمارى شود در آن پديد آيد.
از معناى كلام آن حضرت اينچنين دانسته مى شود كه ميكروبها و عوارض ‍ آن با هم ديگر متفاوت است و آن حضرت، وبا و دردها را بر خاسته از وجود آن آفتها ميداند.
و همچنين آن حضرت دو نوع آفت را بيان ميكند، اول آن آفتى كه باعث وبا و سرايت كننده به همه افراد است و دوم آن آفتى كه در خوراكيها بوجود مى آيد و باعث بيمارى مى شود.
آن حضرت تشخيص دادند كه نوع بيماريهاى وبا و مسرى در آب با نوع ميكروبهائى كه در خوراكيها عامل بيمارى هستند، با همديگر متفاوت است لذا آنها را جداگانه بيان نمود.
خوشبختانه در زمان ما دانش ميكروب شناسى با ابزار مدرن آن كه به اوج پيشرفت رسيده است، اكنون دقيقا مشخص شده كه وبا از نوع ميكروبى به نام ويبريون حاصل ميشود، و اين ميكروب شناخته شده با انواع ميكروبها ديگر كه در خوراكيها توليد مرض ميكنند متفاوت است و بر همين اساس، هر نوع ميكروب، عوارض و مرضهاى خاص در بدن انسان پديد مى آورند.
آن حضرت در نفرين به دشمنان كوردل و ستمگر، درهاى مضاعف و اشكال مختلف مرضها را بر آن بيخردان، از خدا طلب ميكند تا آنها ذليل و زمين گير شوند و نتوانند به خلق الله، آزار برسانند.
آن حضرت دو نوع آفت كه بيانگر دو سيستم يعنى با دو وضعيتى جداگانه را در قالب دعا، براى ما بيان نموده است و آن حضرت از آغشته شدن آبها و غذاها سخن ميگويد، حتما از ميكروب و مسائل آن، بخوبى آگاه و آشنا است چون آب و غذا به تنهائى عامل مرض نيستند و چيزى بعنوان ميكروب در آن ها بايد نفوذ كند تا اينكه باعث آلوده گى شود و اين آلودگى، توليد كننده مرضهاى گوناگون است.(49)
موجودات بى سر و صدا
اين جمله ها از دعائى است كه معمولا پس از نماز صبح خوانده ميشود و اين دعااز حضرت على (عليه السلام) در كتاب مفاتيح الجنان و مصباح المتهجد نقل شده است.
جملاتى كوتاه ولى داراى معناى مهمى است چون در زمانى بيان شده است كه مردم از خيلى مسائل بيخبر بودند و نميدانستند موجوداتى وجود دارد كه قابل روئيت نيستند و ما بطور ساده و مختصر، معناى جملات آن حضرت را توضيح مى دهيم.
اصبحت اللهم معتصما بذما مك المنيع الذى لا يطاول ولا يحاول من شر كل غاشم و طارق، من سائر ما خلقت، و ما خلقت من خلقك الصامت و الناطق، من جنه من كل مخوف بلباس .
(پروردگار امروز را به صبحى آغاز كردم در حالى كه پناه به تو دارم، آن پناهگاهى كه اءمن و استوار است و بازدارنده اى كه نه آسيب به ما مى رساند و نه آسيب پذير است، پناهگاهى كه ما را از شر هر آفتى كه ناخواسته بر ما وارد مى شود و يا از شر آن آفتى كه بناگاه و بناچار با ما برخورد ميكند و از ساير آنچه را كه تو آفريدى از مخلوقات، از مخلوقاتى كه خاموش و نهانند و از شر مخلوقاتى كه آنها را مى بينيم و سر و صدائى دارند، ما را از آفت و بلاى آنها در سپر امنى قرار ده، تا از آنچه كه ترسناك و خطرناك در هر شكل و لباسى است ايمن باشيم.
از دويست سال پيش به اين طرف، بتوسط دستگاه ميكروسكوپى كه ساخته شده بود انديشمندان از وجود انواع موجودات بسيار ريز و نامرئى باخبر شدند و از آنروز به بعد، هر چه زمان گذشت، همواره ميكروسكوپهاى قوى تر و مدرن تر ساخته شدند و باعث توسعه آگاهيهاى آنها شد و تا كمتر از صد سال پيش بود كه متخصصين علوم، با تحقيقات بسيار دريافتند كه برخى از اين موجودات نامرئى براى سلامتى انسان خطرناك و زيان آورند، و در دعا اينگونه موجودات را آن حضرت بعنوان بى سر و صدا ياد نموده، بمعناى نامحسوس مى باشند و اين معنا بر نامرئى بودن آنها دلالت دارد.
آن حضرت از شر آفت و بلاى آنها به خدا پناه ميبرد و اين نشاندهنده اين است كه اين موجودات ميكروسكوپى براى ما خطر بسيار دارند و آفتى براى سلامتى جسم و جان ما هستند.
در اين دعا موجودات بر دو نوع تعريف شد است
1. آن دسته از موجوداتى كه براى ما آشنا هستند، از ريز و درشت آنها كه هر كدام سر و صدائى دارند مثل فيل بزرگ گرفته تا پشه و حشرات كوچكى كه چشمان ما آنها را مى بيند و در اين دعا آنها را بعنوان (ناطق) يعنى گويا و سر و صدا دار معرفى شده اند.
2. آن دسته از موجوداتى كه براى ما هيچگاه قابل رويت نيستند، در حالى كه هزاران سال گذشته، كسى از وجود آنها خبر نداشت چون آن مخلوقات از نظرها پنهانند و بعنوان خاموش، در اين دعا ياد شده اند.
از معناى جملات آن حضرت دانسته مى شود كه موجودات مرئى و نامرئى، محدود به مقدار نشده اند و تنها از مفهوم اين دعا، بر اندوه و كثرت آنها معلوم ميشود و اتفاقا علوم طبيعى در زمان ما به اين نتيجه رسيده اند كه اين دو نوع مخلوقات بسيارند و بخصوص، نامرئيها بيشمار اعلام شده اند، درست همانگونه كه جمله هاى آن حضرت بر بسيارى آن دو نوع مخلوقات، اشاره و دانسته شده است.
موجوداتى كه بى سر و صدايند، به اين معنا است كه اينها نشانى از خود براى نمايان شدن به چشم ما ندارند.
از مفهوم كلمات اين دعا مى فهميم كه آن حضرت بطور كامل از موجودات ذره بينى آگاهى كامل داشته و از احوالات آنها باخبر بوده است.
آگاه شدن از موجوداتى كه هيچگاه به چشم ديده نمى شوند كار ساده اى نيست چون اين موجودات، تنها بتوسط ميكروسكوپ قابل رويت هستند و در شرايطى ما اينها را مى بينيم كه ميكروسكوپ، اين موجودات را صدها و هزاران بار بزرگتر مى كند و در آنصورت چشم ما قادر به ديدن آنها مى شود و در آنصورت ميتوانيم كه از احوالات آنها باخبر شويم، يعنى بينائى ما، صدها و هزاران بار از ميكروسكوپ، ضعيف تر است و سخن گفتن از موجودات كه هيچگاه سر و صدا و نشانى آشكار ندارند آن هم قرنها قبل از ساخته شدن اين دستگاه، اهميت زيادى دارد و اين همه آگاهى بدون ميكروسكوپ، امرى عجيب و خارق العاده بنظر مى رسد.
آن حضرت درباره گرفتار شدن انسان به شر و آفت اين موجودات را بر دو نوع ياد نموده، نوع اول: اين است كه آنها ناخواسته و بنحوى همچون آلوده گى چيزى، بر ما وارد شوند بدون اين كه ما توجه آنها شويم و به ما آسيب و زيان مى رسانند.
و نوع دوم اين است كه آنها بنحوى به جسم ما برخورد مى كنند همچون وباى مسرى كه خواسته يا ناخواسته، مردم را در همه جا گرفتار مى كنند، و اتفاقا دانش امروز، نوع آفت و زيان رسانى اين موجودات را نيز به همين دو شيوه ياد مى كند.
صبح بخشى از روز و لحظاتى از لحظه هاى روز است.
از شر بلاى اين موجودات بى نشان و بى سرو صدا، حتى در لحظاتى اندك براى ما مهم است چون مى دانيم كه در لحظاتى كوتاه، اينها قادرند به جسم و جان ما، آفت و آسيب برسانند و در كمترين مدت، حتى بمقدار يك لحظه، ميتوانند ما را در معرض خطر جدى قرار دهند.
پيشوايان ما گاهى ما را به نظافت و مراعات بهداشت سفارش ميكنند و گاهى ما را از وجود اين موجودات نامرئى، باخبر و هشدار مى دهند.
و گاهى هر دو يكجا متذكر مى شوند و در اين باره، احاديث بسيارى در كتابهاى معتبر و قديمى ما ياد شده است، در حالى كه مردم گذشته، نه از اين موجودات خبر داشتند و از آفت و آسيب داشتن آنها براى سلامتى هم آگاه نبودند.
پناه بردن به خدا از شر اين موجودات به اين معنا است كه اين موجودات داراى خطر بسيارى است، و آن حضرت در اين كلمات دعا، هر دو را به ما گوشزد نموده، پس شايسته است كه براى سلامتى خودمان، تمام جوانب امر را از اول وقت صبح تا شام تا بامداد، مواظبت كنيم.
جانداران قابل شمارش نيستند
به جمله اى كه از دعاى روز چهارشنبه، در صحيفه سجاديه از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده، توجه كنيم كه ميفرمايد
و لا يحصى له الخلايق عددا
(سپاس خدايرا آنكه مخلوقاتش قابل شمارش نيستند)
علاوه بر انسان و تمام حيوانات ريز و درشت، امروز داسته شد كه بيش از دو ميليون نوع موجودات نامرئى در همه جاى سطوح زمين وجود دارند بطورى كه حتى در خاك، درون آب و روى درختان و تنه آن و در كوه و جنگل و هوا وجود دارند.
آن حضرت بيشتر عمر خود را در مدينه گذراند، مدينه شهرى در ميان بيابانهاى كويرى عربستان است و همانگونه كه كارشناسان ميگويند معمولا بيابانها و مناطق سرد قطبها، مناسب براى زيستن حيوانات گوناگون نيست با اينحال، آن حضرت ميفرمايد تمامى موجوداتى كه خداوند آفريده است براى ما قابل شمارش نيستند و زيست شناسان جهان، پس از سالها تحقيق مداوم در تمامى قاره ها و جزاير و درياها و مناطق قطبى، اكنون به اين نتيجه رسيدند كه شمارش و تشخيص انواع مخلوقات و جانداران كارى بسيار مشكل و غير قابل شمارش ميدانند و متخصصان علوم طبيعى با زحمت بسيار و تا آنجا كه توانستند، انواع گونه هاى موجودات ريز و درشت را شمردند آن هم با كمك دم و دستگاه و ميكروسكوپهاى جور واجور و غيره، تا به اين جا رسيدند كه اعلام كنند ممكن نيست تمامى موجودات را شمارش كرد، ولى آن حضرت بتنهائى و بدون تجهيزات گوناگون، آنهم چهارده قرن پيش، موضوعى را مطرح كرد كه زيست شناسان زمان ما، اكنون به همان نتيجه رسيدند و همان را گفتند كه آن حضرت فرمود: شمارش ‍ تمامى موجودات، غير ممكن است.(50)
موجوداتى كه در رگها با خون در جريان هستند
شيطان موجود نامرئى در تمام ذرات وجود انسان ميتواند نفوذ كند و تاثير بد بگذارد، و تاثيرات شيطانى، همواره انسان را به بديها ميكشاند و روح و روان انسان را به كجى و انحراف متمايل ميكند.
كار ميكروبها همانند قدرت و عملكرد شيطان، در تمامى ذرات بدن انسان، ميتواند تاثير بد بگذارد و بدن انسان را دچار درد و مرضى ميكند كه در نتيجه آن، تعادل وضعى خود را از دست ميدهد.
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره ميكروب اين موجود نامرئى، به بعناوين مختلف و با شيطان كه مظهر بديها و آفت است ياد مى كنند.
در اين حديث كه از پيامبر گرامى نقل شده، شيطان را همانند ذره اى كه در خون نفوذ كرده، وصف ميكند كه ميتواند در تمام رگهاى بدن، همچون خون در جريان باشد.
ان الشيطان يجرى من ابن آدم مجرى الدم
(بيقين بدانيد كه شيطان اين موجود نا ديدنى و اين پليد ناپيدا همانند خون كه در رگهاى انسان جارى است او هم به همين نحو، در تمام رگهاى خون انسان جريان مى يابد.
در اين حديث، پيامبر گرامى از موجود پليدى كه آفت و زيان به جسم و جان انسان ميرساند بعنوان شيطان معرفى ميكند و اين پديده كه ناديدنى و نامرئى است همانگونه كه شيطان مظهر پليدى و بديهااست ميكروب نيز همچون آفت براى سلامتى جسم و جان ما است.
در زمان ما كه دانش ميكروب شناسى گسترش بسيارى نموده و با كمك مدرنترين ميكروسكوپها، پردهاى حجاب را كنار زده و ميكروبها را رسوا و آشكار نموده است و اكنون ميدانيم كه انواعى از ميكروبها و ويروسها، درون سلولهاى گوناگون بدن وارد ميشود و درون گلبولهاى قرمز، رشد و توليد مثل ميكنند و در رگها، همانند خون كه جريان دارد آنها نيز با خون بتمام نقاط بدن در جريانند و جابجا ميشوند.
يكفرد هنگامى كه به بيمارى ميكروبى مبتلا ميگردد كه ميكروب بيمارى زا وارد بدنش شده باشد و ميكروبها، خود را به محلى ميرسانند كه در آنجا بتوانند رشد كنند و مناسب ترين جا براى اين موجودات ذره بينى، در خون رگهاى بدن است.
آيا ممكن است كه اين موجودات بسيار ريز در رگها با خون ما در جريان هستند؟
بله اين موضوع كه در بيش از چهارده قرن پيش مطرح شده، اينك در عصر ما ثابت و شناسائى شده است و ديگر جاى شك و ابهامى وجود ندارد كه موجود هوشمندى همچون شيطان و ميكروب در تمامى ذرات بدن، ميتوانند نفوذ كنند و آسيب برسانند.
در آن زمان كه پيامبر گرامى اين موضوع و موضوعات ديگرى را براى آن مردم تعريف ميكرد، مردم هيچگونه آگاهى از وضع جسم و درون آن باخبر نداشتند و بخصوص از ميكروبها كه موجودات بسيار ريز و ناديدنى است بى اطلاع بودند.
پيامبر گرامى به نحوى براى مردم سخن ميگفتند كه آنها تحمل شنيدن و باور كردن آن را داشته باشند و علاوه بر آن، بيان يك موضوع، نبايد بگونه اى باشد كه مردم، تحمل شنيدن و باور كردن آن را نداشته باشند، چون مردم آنزمان، چيزى را كه قابل ديدن و لمس كردن بود، آنرا قبول و باور داشتند و اگر به آنها گفته مى شد كه موجوداتى هست درون خون و رگهاى انسان جريان و حركت و فعاليت دارند، آن مردم اين موضوع را نمى توانستند تصور و باور كنند و پيامبر گرامى ائمه معصومين (عليه السلام) چاره اى نداشتند جز اين كه آن را به شيطان تشبيه و معرفى كنند، لذا مى بينيم كه در زمينه تعريف از موضوع سلامتى و آفت و مرض و وبا، وقتى كه سخن مى گفتند، بجاى ميكروب از اصطلاح شيطان استفاده ميكردند.
دانش ميكروب شناسى طى صد سال اخير شكل گرفت و با مرور زمان، كم كم توسعه يافت و آخرين بخش هاى دانش ميكروب شناسى كه دانسته شد، وجود ويروسهاى گوناگون در خون بود، و هر چه تجهيزات پيشرفته شود در واقع، اين دانش و آگاهيها نيز توسعه مى يابد.
ولى پيامبر گرامى بدون همه اين تعريفها، بعناوين مختلف از ميكروب و ضرر و آفت آن، موضوعات بسيارى را براى مردم بيان نموده است.(51)

afsanah82
07-22-2011, 10:30 AM
وقتى كه ميكروبها پيروز شوند
پيامبر گرامى در رابطه با درد و مرض و مرگ، سخنان بسيار مهمى دارد كه شايسته توجه است.
1. ان الله لم ينزل داء الا انزل له دواء
2. علمه من علمه، وجهله من جهله
3. الا السلام و هم الموت
1. بيقين بدانيد كه خداوند هيچگاه درد و مرضى را فرود نياورد مگر از براى آن داروئى قرار داده است.
2. و دانست آنكه آن را شناخت و ندانست آن كه آن را نشناخت.
3. مگر براى آن مسموم كننده كه مرگ است.
در جمله اول: آن حضرت مى فرمايد:، براى هر درد و مرضى داروئى هست كه آن را درمان ميكند.
و در عصر ما با توسعه دانش هاى گوناگون، انديشمندان توانستند كه بيش از نود درصد دردها و مرضها را شناسائى كنند و براى آن چاره اى بيابند، و با تحقيق و تلاش بسيار، اكنون انواع داروها ساخته شده و به محض ابتلا، با استفاده از داروهاى آماده شده، افراد مريض و دردمند، سلامتى خود را باز مى يابند.
زمانى كه پيامبر گرامى اين جمله ها را بيان نمود، آن زمان مردم به انواع درد ومرضها و آفتهاى گوناگون، گرفتار و مبتلا مى شدند، اما دارو و درمانى كه همانند زمان ما وجود دارد در ميان نبود و بيشتر مردم از داروهاى گياهى استفاده ميكردند كه غالبا اين داروها، موثر واقع نميشد چون درد و مرض را نمى توانستند تشخيص بدهند، ولى امروز همانگونه كه پيامبر گرامى فرمود، انديشمندان دريافتند كه ابتلا به هر نوع درد و مرضى، علاج و داروئى دارد كه آن را درمان ميكنند، و اكنون صحت گفتار پيامبر گرامى به اثبات رسيده است.
در جمله دوم آن حضرت مى فرمايد:: دانست آنكه آنرا شناخت يعنى ميتوان با انديشيدن و تحقيق دريافت كه درد و مرضها چيست و علاج آن چه خواهد بود و اتفاقا در زمان ما، شناخت نوع هر درد و مرضى، پس از شناخت چگونگى آن مسير است و ميتوان فهميد كه چاره آن چيست و علاج كدامست و چگونه.
و همچنين پيامبر گرامى فرمودند: آنكه ندانست و غافل از شناخت درد و مرضها بود، دارو و درمان آنرا نيز نمى توانند بشناسند، پس علت خوب نشدن بعضى از دردها و مرضها، نشناختن ماهيت اصلى آن است و همانگونه كه يكى از پزشكان متخصص سرطان، در پاسخ يكنفر كه از او پرسيد، چرا سرطان علاج و چاره اى را براى آن نيافته اند؟ دكتر در پاسخ به او گفت، داروهاى سرطان را به راحتى ميتوانيم بسازيم و تهيه كنيم ولى مشكل اين است كه ما هنوز ريشه و علل شكل گيرى سرطان را نشناخته ايم و براى همين است كه سرطان، درد بى درمان مانده است.
در جمله سوم: آن حضرت ميفرمايد مگر آن مسموم كننده ها كه مرگ فرد را حتمى ميكنند.
درد و مرضى بنام سام (مسموم كننده) نداريم و جز پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) كه آن را براى تعريف از مرضهائى كه به مرگ منجر مى شوند، اين اصطلاح در موارد بسيارى بكار برده اند ولى ميان مردم، اين واژه رواج نيافت چون كسى از معانى نامعلوم آن شناختى نداشت و تاكنون كسى نمى داند كه سام بر چه نوع درد و مرض دلالت دارد تا اين كه (سام) را بر آن نوع ابتلا ناميده شود و معناى واقعى آن را كسى در گذشته ها بخوبى ندانسته است و شايد در اين تحقيق كه مى خوانيد، براى اولين بار است كه معناى آن بخوبى دانسته ميشود.
سام از سم مشتق شده و به معانى مسموم كننده است، و اين معنا بر چيزى اشاره دارد كه باعث مرگ حتمى خواهد شد.
و در زمان ما معلوم شد كه مسموم كننده، آن نيست جز ميكروبهائى كه با توليد سم در بدن، فردى را از پاى در مى آورند.
بدن ما داراى يك ارگانيسم خاصى است و با سيستمى كه دارد در مقابل انواع آفتهاى ميكروبى، بخوبى مى تواند استقامت كند و آنها را از بين ببرد و بدن ما براى مبارزه با ميكروبهاى بيمارى زا آمادگى دارد.
گاه ميكروبها از سدهاى دفاعى بدن عبور مى كنند و به داخل آن راه مى يابند.
در حالت تندرستى، سيستم دفاعى بدن، قويتر است و اگر خسته و رنجور و ناتوان باشد، دفاع بدن ما نيز ضعيف خواهد شد، در اين حالت، ميكروبها سريعتر توليد بيمارى ميكنند زيرا بدن ما نمى توانند گلبولهاى سفيد و پادتن كافى بسازد.
بيمارى ميكروبى، در واقع مبارزه اى است كه ميان بدن ميزبان و ميكروب بيمارى زا در ميگيرد، اگر در اين مبارزه، سيستم دفاعى بدن پيروز شود، ما و يا هر جاندار مبتلا، بهبود مى يابد، اما اگر پيروزى با ميكروب باشد مرگ ما و يا هر جاندارى قطعى خواهد شد.
بنابراين همانگونه كه پيامبر گرامى فرمود: آن مسموم كننده ها و يا آن ميكروبهاى پيروز شده، در واقع، مرگ انسان و پايان حيات مبتلا را فراهم مى سازند.
پيامبر گرامى بدون وجود ميكروسكوپها و بدون لابراتورها و بدون تحقيق و آزمايشات و بدون وجود علم پيشرفته طب و ميكروب شناسى و بدون صدها مسائل و موارد ديگر، تعريف منطقى از موجوداتى كه مسموم كننده بدن هستند، كه مرگ انسان و هر جاندارى را به اين علت، فرا خواهد رسيد بيان نموده، و شايد اين تعريف و توصيف از رازهاى ناشناخته و نامرئى ميكروبها، براى اولين بار، بهترين و منطقى ترين بيانى بوده كه در اين زمينه گفته شده است آنهم در زمانى كه هيچگونه اثرى از علم پيشرفته و تجهيزات مردن وجود نداشت (52)
عناصر بدن انسان
پيكر انسان يكى از عجايب آفرينش است و اين جسم، گرچه بصورت يك اندام نمايان است ولى تعريف و توصيف اعضاء و اجزاء ريز و درشت آن، بسيار پيچيده و دانستنش محيرالعقول است و هر ذره و يا مجموعه و زاويه اى از بدن انسان، شرح و توضيح بسيار مفصلى لازم دارد و خارج از بحث محدود ما است و تنها اين را مى توانيم بگويم كه انسان در قرن بيستم، در پرتو دانش توسعه يافته و تجهيزات پيشرفته اى كه بوجود آورد، از عظمت و عجائب بدن خود، پى برد و تا قبل از اين قرن گذشته، از ماهيت و محتواى بدن، هيچگونه، شناخت واقعى وجود نداشت.
امام رضا (عليه السلام) درباره بدن انسان كه جلوه اى از عظمت آفرينش ‍ پروردگار است سخنان بسيار جالبى دارد.
فاما الانسان المخلوق المصنوع من اجزاء مختلفه، و جواهر شتى، غير انه بالاجتماع شى ء واحد
(و اما اين انسان كه از اجزاى بسيار مختلفى ساخته شده، و بدن او از عناصر گوناگونى تركيب يافته است و در مجموع، او بصورت يك پيكر واحد و متحدالشكل در آمده است).
آن حضرت در جمله اول به دو چيز مهم كه در بدن ما است اشاره نموده.
اول اين كه ميفرمايد بدن انسان از اجزاء بسيار مختلفى ساخته شده و دانش ‍ روز، دقيقا به همين موضوع پى برده است، و همچنين دانسته شده كه جسم انسان داراى بيش از 200 قطعه استخوان ريز و درشت است كه هر كدام از آنها، شكل و حجم خاصى دارد.
دوم اين استكه در جسم انسان 500 عضله گوشته بزرگ و كوچك وجود دارد كه بسيارى از آنها شبيه همديگرند و خيلى از آنها نامحسوس مى باشند و نياز بدقت بسيار دارد تا آن ماهيچه هاى بسيار ظريف، شناسائى شوند و چيزهاى بسيار ديگر به اضافه سيستم هاى گوناگون كه در سازمان بدن ما موجود است.
آن حضرت: جسم انسان را تشكيل شده از اجزاء بسيار و گوناگون معرفى نموده و بدون كالبد شكافى بسيار دقيق، آنهم توسط كارشناسان عاليرتبه دانش پزشكى، ممكن نيست دانسته شود كه جسم انسان داراى 500 عضله ريز و درشت است كه اغلب آنها در ميان گوشت و ماهيچه هاى همديگراست.
و جمله دوم كه اهميت بسيارى دارد آن حضرت مى فرمايد: كه جسم انسان از عناصر گوناگونى تركيب شده است و دانشمندان علوم پزشكى به اين نكته پى بردند كه جسم انسان از مجموعه عناصر مختلفى تركيب يافته كه مهمترين آنها عبارت از - اكسيژن، كربن، هيدروژن، نيتروژن، كلسيم، فسفر، پتاسيم، گوگرد، سديم، كلر، منيزيم، آهن، منگنز، سيليسيم، يود، و چندين عنصر ديگر.
آن حضرت در زمانى بخ وجود عناصر بسيار و گوناگون در بدن اشاره ميكند كه امروز حقيقت آن بخوبى دانسته شده است در حاليكه تا آن زمان هنوز كسى بر وجود يك عنصر در بدن، اشاره اى نكرده بود و علاوه بر آن هيچگونه شناختى از عناصر گوناگون در ميان نبود، و انديشمندان قديم تنها آتش و آب و هوا را بعنوان سه عنصر مى شناختند در حاليكه اين موارد ياد شده، به اين شكل نمى توانند عنصر بوده باشند و در واقع، تنها آن حضرت و امامان ما بودند كه مفهوم واقعى و حقيقى عنصر را بخوبى تشخيص دادند و باد بدانيم كه سخت ترين چيز در كشفهاى انديشمندان، شناخت عناصر بود كه به سختى و تلاش بسيار يكى پس از ديگرى شناسائى شدند و شناخت انواع عناصر، مستلزم توسعه پديد آمدن دانشهاى گوناگون و بودن انواع تجهيزات است، در حالى كه در زمان آن حضرت نه دانشهاى گوناگون بود و نه انواع تجهيزات.
جواهر شتى: بمعناى عناصر گوناگون است آن حضرت اصطلاح جوهر براى عنصر بكار برده و جواهر بمعناى عناصر بسيارى است كه در بدن انسان موجود است.
جوهر بمعناى آنچه كه اهميت ويژه اى در بدن ما دارد و همانطور كه ميدانيم بدن ما بدون هيچيك از آن عناصر، دچار اختلال ميشود و كمبود هر عنصرى در بدن، مشكلات وضعفهائى در جسم انسان پديد مى آورد.
تا آن روز كه آن حضرت از وجود عناصر گوناگون در بدن، صحبت ميكرد، هنوز يك عنصر هم كسى نشناخته بود، پس آن حضرت از وجود عناصر گوناگون در بدن، بخوبى آگاه بوده است.
متخصصان علوم پزشكى اهميت كلام آن حضرت را، بهتر از ديگران درك مى كنند و بدينوسيله، آنها بهتر به اين شخصيت والاى علم و ايمان پى ميبرند.
همانطور كه دانستيم در زمانى كه هيچكس از عناصر، شناختى نداشت، حضرت رضا (عليه السلام) از وجود عناصر گوناگون در بدن ما سخن ميگويد، و قصد آن حضرت از تعريف جنس انسان، تنها معرفى وضع آن نبود بلكه علاوه بر آن او مى خواست عظمتهاى الهى را كه در بدن ما وجود دارد بشناساند تا از اين راه، به خالق يكتا، اعتقاد و ايمان قوى تر در خود بيابيم.
ارزش انسان به پيكر چند ده كيلوئى او نيست چون بدن، مجموعه اى از عناصر است و از هر عنصر، مقدارى در جسم ما هست و رويهمرفته نمى تواند معيار ارزش والاى انسان، عناصر و قطعات بدن او باشد.
خداوند انسان را با ارزش آفريد تا به اهميت آفرينش خود پى ببرد و با اين حساب درك كند كه چه كسى او را با اين همه احترام در كالبدى قيمتى بوجود آورده است در حالى كه خود، ناتوان از تصميم گيرى و ساخت بناى جسم خود مى باشد و اين خداوند است كه تصميم گيرنده اصلى در بنياد جسم ما است و او اين چنين آفريد كه در بدن از هر عنصرى، بايد اين مقدار وجود داشته باشد.(53)
خداوند پاكيزگى را دوست دارد
يكى از نكاتى كه در قراآن و احاديث از آن تعريف و سفارش بسيار شده، نظافت و تميزى است.
و اين تكرار و تاكيدها، نشانه اهميت و ارزش آن در ميان مردم است، لذا اسلام از هر فرصتى در هر زمينه، مى بينيم كه بحث پاكيزگى را ميان مى آورد چون روح باصفا در جسم پاكيزه شكل مى گيرد و ريشه و سرمنشاء سلامتى جامعه و اخلاق پسنديده، از پاكيزگى حاصل مى شود.
و ما اكنون يك جمله كوتاه و ساده را براى شما نقل مى كنيم كه حامل معناى وسيع و جالبى است و هر كسى بايد روى آن بينديشد و تاثيرات آن تا به كجا ريشه دارد خود بفهمد پيامبر گرامى ميفرمايد:
ان الله تعالى نظيف و يحب النظافه
(بيقين بدانيد كه خداوند پاكيزه است و پاكيزگى را دوست دارد)
مى دانيم كه خداوند از آلوده گيها و نسبت هاى ديگر، منزه است و اين كلام پيامبر گرامى، نشان دهنده ارزش پاكيزگى است، لذا براى اعتلاى معنا و اهميت پاكيزگى، خداوند اين صفت حياتى را به خود نسبت مى دهد تا مردم به اهميت و ارزش آن پى ببرند و اين شيوه نيك، در هر حال و در هر زمان، همواره پيروى و آن را مراعات كنيم و پاكيزگى كه يكى از صفات الهى است، هميشه مد نظر باشد.
نظافت: سلسله مراتب، تاثيرات گوناگونى بر ما دارد و اولين نتيجه و خاصيت آن، اين است كه نظافت، عامل اصلى سلامت و ثبات بهداشت جسم و جلاى روح ما است.
آن حضرت وقتى كه از تميزى سخن ميگويد، او بخوبى ميداند كه عدم پاكيزه گى، چه ضررها براى سلامتى افراد بوجود مى آيد، به اين معنا است كه مراعات نكردن آن، عامل و سرمنشاء اوليه براى پيدايش آفت و مرضها است و پاكيزه گى يكى از عوامل اصلى بهداشت و پادزهر آفتها است و در پرتو مراعات پاكيزه گى، بهداشت و سلامتى براى ما تضمين و پايدار است.
علاوه بر سلامتى و بهداشت افراد كه نتيجه پاكيزه گى است، پاكيزه گى نيز عامل موثرى در سلامت روحيه و ساختار شخصيت افراد مردم است و اينگونه افراد كه پاكيزه و سالم هستند، در تمام زمينه ها از جلوه و جايگاه خوبى بهرمند مى شوند، و همواره در ميان مردم، از محبوبيت و علاقه خاصى قرار ميگيرند و اين چنين افراد، موفقيت و نشاط آنها در جامعه بيشتر از ديگران است.
بزرگواران دين و آئين ما درباره تميزى كه يكى از اصول مسلم دين اسلام و مسلمانى است، بقدرى سخن گفته اند كه جمع آورى آنها يك كتاب قطور مى شود و هيچ آئينى همانند اسلام تا به اين حد از نظافت، سفارش نكرده است.(54)
آنچه كه خداوند از آن نفرت دارد
كثافت و ژوليدگى مورد خشم و نفرت خداوند است.
يكى از سخنان پيامبر گرامى است كه در واقع، به صورت هشدار به افرادى كه اين وضعيت زشت و ناپسند دارند ميفرمايد.
ان الله يبغض الوسخ و الشعث
(اى مردم بدانيد كه خداوند از كثافت و ژوليدگى و به هم ريختگى متنفر است و افرادى كه اين چنين وضعى دارند مورد خشم و نفرت او قرار دارند)
وسخ: كثافت است، كثيفى و ناتميزى به هر شكلى كه باشد
شعث: به هم ريختگى لباس و خانه و زندگى انسان به هر نحوى كه بوده باشد
در پس اين هشدار و تنفر، حتما نكته قابل ملاحظه و دليل قانع كننده اى در اين زمينه وجود دارد.
مردم قديم، حداكثر وصف بدى كه از يك چيز مى شناختند آن را بعنوان (نجس) معرفى ميكردند.
در تحليل و تجزيه از كثافت، امروز بهتر از هر زمانى ديگر، ميتوان علت آن را فهميد، و اگر آن را زير ميكروسكوپ بگذاريم، مى بينيم كه صدها هزار موجودات ريز كه هيچگاه به چشم ديده نمى شوند در همديگر غوطه ورند و آنها امروز بعنوان ميكروب، شناسائى شده اند.
و به طور فرض اگر ميكروسكوپ كوچكى را مى ساختند كه همين ميكروبها در آن نگاه مى كردند، آنها نيز موجودات يا ويروسهاى بسيار ريزترى را مى ديدند كه چشم آنها، قادر به ديدنش نبود، پس ميكروسكوپ، هر چه قوى تر و مدرن تر باشد حتما، بتوسط آن موجودات بيشترى قابل رويت هستند در حالى كه با ميكروسكوپهاى ديگر و معمولى، انواع ميكروبهاى كمترى ديده ميشوند.
و اين موجودات نامرئى و ذره بينى، گروه و طبقات مختلفى دارند و در واقع اين مخلوقات كوچك، بطور عجيبى زندگى مى كنند و جهانى شگفت و اسرارآميزى دارند و متخصصان اين رشته، بهتر از ديگران از داستان بسيار مفصل احوالات آن، باخبرند
شعث: ژوليدگى و به هم ريختگى است و به كثافت و ناتميزى، بسيار نزديك و مناسبت دارد، چون به هم ريختگى در سر و صورت و لباس و خانه و زندگى، خود عاملى براى توليد و نگهدارى ميكروبها است چون افرادى كه اين وضعيت را دارند، نمى توانند تميز باشند و به كثيفى بسيار نزديك هستند.
بنابراين بى دليل و بى حكمت نيست كه پيامبر گرامى مى فرمايد: خداوند از اين دو چيز، نفرت دارد و اين توصيف بصورت يك استحقاق حقيقى كه مستحق اين مذمت الهى، دارا بودن اين دو وضعيت است، چون اين گونه افراد به خود ظلم ميكنند، يعنى همواره در معرض خطر ابتلا به مرضها هستند و هم عامل تهديد آلودگى و آفت و سرايت مرض به ديگران است و در واقع، افرادى هستند ميكروب ساز و ميكروب پخش كن و سر منشا آفت و مرض هاى گوناگون مى باشند.
بنابراين پيامبر گرامى از اين دو وضعيت نامطلوب، بخوبى آگاه بوده و علت دقيق آن را ميدانسته و كلام آن حضرت، اهميت و ارزش بسيار دارد و بخصوص اگر گفته پيامبر از قول خداوند باشد، آن وقت دليل قطعى و تاكيد در اين كلام براى حقيقت اين معنا، دلالت بيشترى مى يابد.(55)
زباله: مركز پرورش ميكروب
گاهى حرفهائى را مى شنويم كه خيلى ساده بنظر مى رسد ولى اگر به آن دقت كنيم، مى بينيم كه آنها، حامل معناى مهمى است و به موارد گوناگون دلالت دارد، مثل اين گفتار كه از على (عليه السلام) است و امثال اين احاديث از او و پيشوايان ما احاديث بسيارى نقل شده، و اهميت آن را امروز و بهتر از او هر زمان ديگر، درك ميكنيم.
آن حضرت از وجود موجودات بسيار بد و نامرئى بنام شيطان و يا باصطلاح امروزى (ميكروب) اشاره نموده و محل پرورش آنها را در زباله معرفى مى كند.
على (عليه السلام) در زمانى كه هزاران سال قبل از خود و بيش از هزاران سال بعد از خود، هيچكس از موجودى بنام ميكروب خبر نداشته است از موجوداتى صحبت ميكند كه بسيار كوچك و هيچگاه با چشم ديده نمى شوند و مى توانند كارهاى بزرگى انجام دهند، براى مردم زمان خود، از موجودات بد و مضر ياد ميكند.
آن حضرت از وجود ميكروب و محل پرورش و تكثير آن اشاره نموده، موجودى كه بسيار كوچك و نامرئى است و مى تواند عامل تغيير و تحولات بسيارى بوده باشد، اما آنچه كه مهم است اين است كه انسان از روزى كه ميكروسكوپ را ساخت و كم كم از جهان اسرارآميز موجودات انبوه كوچك آگاه شد و براى شناخت آن، راه پر پيچ خم تحقيق را طى كرده و سختيهاى بسيارى را متحمل شد و طى دهها سال، صدها دانشمند و نابغه، و مخترع و مبتكرى كه ابزار و تجهيزات گوناگون را ساختند و با تلاش همه آنها، امروز مى بينيم كه مجموع وسيع آگاهيها از ميكروب شناسى كامل شد و اين دانش بسيار مهم و حياتى شكل گرفت و مزاياى شناخت آن در اختيار همگان قرار گرفت و اكنون بحث ميكروب شناسى، يك موضوع ساده و پيش پا افتاده، بنظر مى رسد و اينك هر چه از آن بشنويم، ديگر جاى تعجبى براى كسى ندارد.
على (عليه السلام) با بيان اين جملات كوچك و مختصر، در واقع راه طولانى و سخت و پيچيده بدست آمده بتوسط انديشمندان و كشفهاى متوالى آنها را آنهم بدون دم و دستگاه و بدون همه اين وصفيات و جزئيات، بارها و بارها و با عناوين مختلف از وجود ميكروبها، و ضرر و آفت آنها ياد نموده است
قال امير المؤمنين (عليه السلام) لا تؤ وا التراب خلف الباب فانه ماوى الشياطين
(امير المؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد:: جايگاه و زباله را پشت در قرار ندهيد چون آن پناهگاه شياطين است)
آن حضرت كه اين چنين مى گويد حتما و يقينا از سر منشا پيدايش ميكروب و تشكيل آفتها بخوبى آگاه است و بهترين راه مبارزه با آن، چاره جوئى و علاج اوليه و ابتدائى آن است و اين روش، راحت تر و ارزانتر از معالجه بيمارى و درد و آفت و خلاصى از مشكلات و گرفتاريهاى آن است.
اگر به شما گفته شود كه در يك جايگاه زباله، ممكن است كه ميلياردها جاندار وجود داشته باشد، لابد تعجب مى كنيد، اما اين يك حقيقت است، دنياى موجودات كوچك فقط با ميكروسكوپها ديده مى شوند، و بسيار وسيعتر از دنياى جانداران بزرگ است.
به همه موجوداتى كه فقط با ميكروسكوپ قابل ديدن باشند، ميكروب مى گويند.
سر آغاز علم ميكروب شناسى در سال 1680 بود، در آن سال يك فرد هلندى بنام ليوون هوك كه او تاجر پارچه و عدسى ساز بود، اولين ميكروسكوپ بسيار ساده و ابتدائى را ساخت، و در واقع او با اين كارش، قصد نداشت كه ميكروبها را مشاهده كند و از اوضاع آن باخبر شود، چون موضوع ميكروب، هنوز مطرح نشده بود ولى بطور اتفاقى بتوسط آن توانست جانداران ذره بينى را ببيند.
قبل از اختراع ميكروسكوپ، دانشمندان، موجودات زنده را فقط بحساب مى آورند چون از اينها، چيز ديگرى را نمى ديدند، اما از زمانى كه اين وسيله مفيد در اختيار آنان قرار گرفت، كم كم با دنياى بسيار بزرگ ديگرى آشنا شدند، دنياى جانداران ذره بينى يا ميكروبها بود.
وقتى كه در قرن نوزدهم، ساختمان ميكروسكوپ كاملتر شد، عده اى به مطالعه چيزهاى مختلفى در زير آن پرداختند و حاصل اين مطالعات، نشان داد كه جانداران ذره بينى تاثير مهمى در زندگى انسان دارند.
و در اوائل قرن بيستم، دانشمندان كم كم پى بردند كه ريشه و عامل بوجود آمدن مرض و آفت ها، ميكروبها هستند.
و از آن زمان به بعد، براى بهداشت و سلامتى، توصيه هاى ايمنى بسيارى سفارش كردند، مثل دور بودن زباله و محل تجمع آن از جاى مسكونى.
مردم آن زمان ميكروب را نمى شناختند و اگر هم به آنها علنا گفته مى شد، اين موضوع را باور نمى كردند، لذا بهترين راه مناسب از معرفى اين موجودات مضر و آفت خطرناك، از اصطلاح شيطان اين اهريمن معروف به بديها معرفى شود، و انتخاب آن حضرت از اين واژه، در واقع بهترين انتخاب بود و راه ديگرى وجود نداشت تا مردم، تفهيم شوند و به سفارش ‍ آن حضرت عمل كنند.
و همانگونه كه آن حضرت فرمود، بخوبى ميدانيم كه زباله، بهترين جايگاه براى پرورش و رشد ميكروب و انتشار آفت آن است و در زباله تمام شرايط براى تكثير آنها فراهم است.(56)
اهميت و فضيلت مسواك زدن
در رابطه با مسواك زدن و اهميت و ضرورت آن، در اسلام جايگاه ويژه اى دارد و درباره آن بقدرى سفارش شده، كه اگر همه آن احاديث را جمع آورى كنيم، شايد به اندازه اين كتاب ميشود، و در زمان ما كه علم و بهداشت در بالاترين سطح قرار دارد، مى بينيم كه درباره مسواك زدن تا اين اندازه، سفارش و تاكيد نشده است
قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يا على: عليك بالمسواك مطهره للفم و مرضاه للرب و مجلاه للعين، و الخلال يحببك على الملائكه، فان الملائكه، تتاءذى بريح من لا يتخلل بعد الطعام.
(پيامبر گرامى فرمودند: يا على لازم است كه به مسواك زدن اهميت دهى، چون مسواك زدن باعث پاكيزگى دهان مى شود، و موجبات رضايت پرودگار است، و همچنين جلا دهنده چشم است، خلال كردن دندانها و مسواك زدن، كارى است كه سبب جلب محبت و دوستى ملائكه ها ميشود و بيقين بدان كه فرشته ها از بوى بد دهان آنها كه بعد از خوردن غذا مسواك نمى زنند، آزرده خاطر و رنجور مى شوند).
در گذشته تا امروز، هيچگاه از اهميت مسواك زدن، همانند اسلام، سفارش ‍ و تاكيد نشده است و همچنين از آفت و ضررهاى حاصل از مسواك نزدن نيز تعريف بسيارى شده است، و نتيجه اى كه از همه اين احاديث دانسته مى شود آن است كه آنها در رابطه با ميكروب و آثار بد آن در دهان كه مبدا ورودى به داخل بدن است مردم را هوشيار و آگاه مى كنند تا آنجا كه اين كار را يك فضيلت و يك ارزش دينى بحساب آورده اند با اينكه پيشرفت دانش ‍ طب در زمان ما به اهميت اين موضوع پى برده اند، مى بينيم كه آنها تا اين حد از مسواك زدن تعريف نكرده اند، در حالى كه پيش از هزار و چهارصد سال پيش، كه نه علم طب واقعى بود و نه ميكروب شناسى و نه ميكروسكوپ و نه شناختى از آفت و آسيبهاى آن، اسلام در آن روز بيش از امروز كه همه چيز در اين زمان فراهم شده است و شناخت كامل هم بدست آمده، آنها به مسواك زدن و اهميت آن، سفارش بسيارى كرده اند.
از اين همه سفارش و تاكيد آن بزرگواران درباره مسواك زدن دو نكته دانسته مى شود، يكى اين كه از خوبيها و منافع بسيار آن براى سلامتى تن و جان و حتى روان ما تعريف شده، دوم اين كه آنها از بديها و ضررهاى مسواك نزدن كه براى سلامتى ايجاد ابتلاء و بيمارى ميكند ياد آورى نموده اند.(57)

afsanah82
07-22-2011, 10:30 AM
بهترين داورى و اولين پزشك قانونى
در زمان ما اكنون سازمان و تشكيلاتى بنام پزشك قانونى برپا شده است و عمده كار اصلى آنها، تشخيص مقدار و حدود آسيب پذيرى و مصدوم شدن افراد است، و اين كار بتوسط پزشكانى مجرب انجام مى شود و بر اساس تشخيص و نظريه آنها، نتيجه كار را اعلام مى كنند و دادگاهها به افراد ضارب و مضروب، راى قانونى و منطقى را صادر ميكنند تا حق را به حق دار برساند، و اينك در حدود دو يا سه دهه است كه در خيلى از كشورها، برپائى اين تشكيلات الزامى شده و حكم قضائى بدون نظر پزشك قانونى، در واقع ناقص است ولى براى اولين بار، در چهارده قرن پيش بود كه على (عليه السلام) در موارد بسيارى از رسيدگى به مشكلات مردم، همين كار را مى كرد يعنى اول، كار يك پزشك قانونى را انجام مى داد و سپس قضاوت و رسيدگى و راى مى داد.
و يكى از نمونه هايش اين بود كه آن حضرت با يك داورى بى سابقه بر اساس تشخيص حكيمانه، درباره دو فرد، حكمى را صادر نمود، يعنى آن حضرت در ابتدا كار يك پزشك مجرب را انجام داد و هم كار يك داورى قضائى را با حكمى عادلانه به مورد اجرا گذاشت.
ابن طاووس فى تشريفه عن مجموع ابن المرزيان
قال: اتى عمر برجل قد ضربه آخر بشى ء من لسانه قطعه افسذت بعض ‍ كلامه، فلم يدر عمر ما فيه، فحكم على (عليه السلام) ان ينظر ما افسد من حروف اء، ب، ت، ث،و هى ثمانيه و عشرون حرفا فتؤ خذ من الديه بقدرها.
(مردى آمد به نزد عمر بن خطاب كه خليفه وقت بود و شكايت از كسى كرد كه او را بتوسط چيزى زده و باعث شده تكه اى از زبانش بريده و جدا شود و در سخن گفتنش نقصى پديد آمده است، عمر در اين كار متحير ماند و كار قضاوت او را به على (عليه السلام) سپرد، آن حضرت شخص مصدوم را وادار به حرف زدن كرد تا ببيند كه چه ضررهائى به الفباى آن شخص وارد شده مثل، اء، ب، ت، ث، ج، تا آخر 28 حرف، و از نقض هر حرفى، ديه گرفت و به آن شخص مصدوم داد).
اين نكته علمى و داورى زيركانه، كه الحق بيانگر قضاوت عادلانه آن حضرت و هوشيارى از حق و حقوق مردم است، كارى بى سابقه و بى نظير است و آن حضرت در زمينه هاى گوناگون، قضاوتهاى محيرالعقولى داشته اند و امروز كمترين كسى از قانون دانها و يا پزشكان قانونى، مى توانند تا به اين حد، اينهمه دقت و هوشيارى را يكجا مراعات كنند.
و رسم رايج در زمان ما اكنون اين طور شده كه در مورد نزاع و ايجاد نقص و اشكال در عضوى از بدن به كارشناس پزشك قانونى مراجعه ميكنند تا مقدار و حدود ضرر و زيان مضروب را اعلام كند و اين كار، در واقع امرى است كه احقاق حق افراد ضعيف و مضروب مى شود.(58)
اثر انگشت انسان
همانطور كه مى دانيم، اثرى كه بر انگشتان ما حك شده، واقعا شگفت انگيز است چون بر آن خطور موازى و دائرى با نقش هاى پيچ در پيچ، برجسته و پر رمز و رازى كه نمايانگر شگفتيهاى بسيار در آفرينش انسان است و چه بسا اسرارى در آن نهفته است كه هنوز هم انسان به آن پى نبرده است.
على (عليه السلام) از آنچه كه براى انسان مقدر شده سخن بسيار جالبى دارد و به اين مورد كه نقش و نگارى بر سرانگشتانش هست اشاره ميكند، يعنى تمام زيربنا و اساس وجودمان را از روز ازل، اينچنين معين و مقدر شده است و اينك به اين موضوع كه آن حضرت براى اولين بار مطرح نموده توجه كنيم.
ذكر عنده القدر يوما، فادخل اصبعيه السبابه و الوسطى فى فيه فرقم بهما باطن يده فقال: اشهد ان هاتين الرقمتين فى ام الكتاب
(ابن اسكاف ميگويد روزى نزد على (عليه السلام) بوديم و درباره قدر و سرنوشت، صحبت و يادى شده بود، آن حضرت دو انگشت سبابه و وسطى دست خود را در دهان برد و بر زبانش گذاشت و سپس بيرون آورد و بتوسط دو انگشتان بر چيزى مهر زد، و سپس آن حضرت با نشان دادن آنچه كه بر سر دو انگشتانش بود فرمودند گواهى ميدهم كه اين دو مهرى كه مى بينيد، در واقع از روز اول، سرنوشت آنها اين چنين رقم خورد)
آن مهرى كه بر سر انگشتان هست، نقش و نگارى بى نظير دارد كه آن حضرت به آن اشاره مى كند و ميفرمايد كه خداوند آنها را از روز ازل اينچنين وضع نموده است.
و بشر معاصر به اهميت اين نقش و نگار بخوبى پى برده، و از آن براى كارهاى مهم، همچون مهر منحصر بفرد براى هر كسى مى باشد و از آن استفاده كند و براى همين هم هست كه رسم رايج در زمان ما، بجاى امضاء، از اثر انگشت استفاده مى شود، چون امضاء را مى توان جعل كرد ولى اثر بسيار دقيق و حساس انگشت انسان، هيچگاه قابل تقلب نيست و اكنون در تمام دو اثر رسمى و كارهاى بسيار مهم، براى محكم كارى ، اثر انگشت گرفته مى شود و در خيلى موارد از انگشت سبابه و وسطى نيز اثر انگشت مى گيرند و در واقع به اين وسيله، مشخصات طرف مورد نظر، شناسائى و ثبت مى شود.
كارشناسان در زمان ما به اين نتيجه رسيدند كه تاكنون ديده نشده، اثر انگشت دو فرد در هيچ جائى از دنيا، شباهت به همديگر داشته باشد و حتى بعيد مى دانند كه بين هر سيصد ميليارد انسان، انگشتان دو فرد پيدا شود كه به همديگر شباهت داشته باشد.
بنابراين آن حضرت، يكى از اسرار آفرينش را براى ما بازگو مى كند و همچنين ذهن مردم را به موضوع بسيار مهمى متوجه مى سازد تا بدانند كه خداوند بر سر انگشتان انسان چه اسرار مهمى نهاده است.(59) و در واقع آن حضرت، اولين كسى بود كه مهر زدن توسط انگشت را تعريف و مطرح نموده.
اولين مبتكر كفش
در كتابهاى تاريخ، موضوعات بسيار جالبى از انبياء و احوالات و خدمات آنها ذكر شده است.
مهمترين وظيفه انبياء اين بود كه مردم را به زندگى خوب و آنچه كه زمينه ساز خير و سعادت آنها است راهنمائى مى كردند و در تمام زمينه ها، پيامبران دوشادوش مردم مشغول تلاش و فعاليت براى سازندگى و ابتكار و مطرح كردن مسائل اوليه علوم گوناگون، همت بسيارى داشتند و بخصوص ‍ در صنعت و فنون و مشاغل مختلف نيز، انبياء اولين مبتكرين و پديد آوردگانى بودند و آنها خيلى از مايحتاج مردم را كه به آن نياز داشتند فراهم مى كردند و روش ساختن آن را به مردم مى آموختند.
حضرت ابراهيم (عليه السلام) يكى از پيامبرانى بود كه خدمات فراوانى به مردم و جامعه ارائه نمود، آن حضرت علاوه بر خداشناسى و مبارزه با جهل و خرافات، مردم را به مسائل نوين اخلاقى و اجتماعى و پديد آوردن آداب و رسومى كه مردم را به شيوه هاى صحيح و منطقى بود قوانينى را وضع نمود و خيلى از مسائب ديگر كه رويهمرفته، آن حضرت كمك شايانى به جامعه نموده و نيز آن حضرت در زمينه خورشيد و ماه و ستاره شناسى و احوالات آنها، موضوعات مهمى را مطرح مى كرد.
آن حضرت درباره بنائى و فنون آنرا كه براى ساختن خانه خدا بود، بطور علمى، خود به اين كار اقدام نمود و ديگر از كارهاى مفيد و مهم آن حضرت كه به مردم آموخت، ساختن دمپائى و يا كفش بود كه از مصالح ساده تهيه مى شد و از آنزمان به بعد، كفش پوشى رواج يافت و مردم را به اين كار، آشنا ساخت و كفش پوشى، رسم متداول شد و پس از آن كم كم حرفه كفاشى بوجود آمد و خيلى از مردم به اين كار، مشغول شدند و از اين راه، زندگى ميكردند.
شايد براى ابتكار و بوجود آمدن كفش، امروز براى آن كسى اهميت قائل نشود چون يك چيز بسيار ساده و خيلى عادى بنظر ميرسد ولى بايد بدانيم كه كفش، يكى از مهمترين چيزهائى است كه بدرد مردم ميخورد و يك نياز اصلى براى سلامتى مردم است و امروز، كفش و دمپائى يكى از اساسى ترين و ضرورى ترين خواسته و لازمه هر فرد است و هيچكس از اينها بى نياز نمى باشد.
همانطور كه دانسته شد، يكى از مهمترين وظائف انبياء، سر و سامان دادن به زندگى به زندگى اجتماعى مردم بود آن هم در آن مراحل اوليه و ابتدائى اجتمائى آن روزگار.
و اكنون به اين حديث كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده، توجه كنيم.
عن ابى عبدالله: اول من اتخذ النعلين ابراهيم (عليه السلام).
(امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: اولين كسى كه نعلين را پديد آورد و بپا كرد، حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود).
نعلين در زمانهاى قديم، چيزى بود شبيه دمپائيهاى است كه امروز مورد استفاده قرار دارد.
نعلين هاى قديم، كفش هاى بسيار ساده اى بود عبارت از كفى و بندهائى از بالا و اطراف آن.
كفى در زير پا قرار داشت و بندهائى از روى پا بود كه در واقع، نگهدارنده كفى بود و قسمت مهم و اصلى كفش و نعلين و دمپائى، كفى آن است تا پا برزمين قرار نگيرد و منظور از ساخت نعلين، محافظت از پاها بود تا خارى به كف پا نرود و يا تكه سنگى، پاها را نيازارد و زخمى ايجاد نشود و انسان، گرفتار درد و رنج آن نشود، چون كف پا معمولا نرم و حساس است و به اندك چيزى بدرد مى آيد و زخمى مى شود.
وقتى كه انسان دمپائى و يا كفش پوشيده باشد در راه رفتن و برسرعت حركت و دويدن او افزوده ميشود و با خيال راحت و اطمينان و آسودگى، قدم بر مى دارد.
وقتى كه انسان با پاى برهنه راه برود همواره خطرات متنوعى سر راهش ‍ هست آنهم در بيابان و كشتزار و كوهستان، و يك فرد، آسوده خاطر نخواهد بود و بيشتر حواس او به سمت زمين است تا مبادا پاهايش را بر چيزى بگذارد كه موجب خطر و آزار و درد و زخمى شدن او منجر شود.
دمپائى يا كفش هر چه باشد و به هر شكل، جلوى خيلى از مصائب و مشكلات مردم را ميگيرد و از چيزهاى بسيار كه موجب دردسر براى مردم مى شود پيشگيرى مى كند، و پيشگيرى عامل مهمى براى جلوگيرى از بروز حادثه و ايجاد مشكلات است و كفش پوشى، انسان را يك عمر راحت مى كند و از خطرات بسيارى دور و حفظ مى كند.
و از آنزمان به بعد، حرفه كفاشى در همه جا شكل گرفت و هر كس به نحوى كفش مى ساخت و از مصالح طبيعى گوناگون و ساده، استفاده مى كرد.
و به حديثى ديگر كه از پيامبر گرامى حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است توجه كنيم.
من اتخذ نعلا فليستجدها
(هر كسى كه نعلين بپا كند، آنرا محكم كند و به اندازه اى باشد كه پا را نگهدارد)
براى بهتر شدن وضع كفش و راحتر شدن آن، پيامبر گرامى سفارش تازه اى دادند كه مكمل كار بود، يعنى راهنمائى ايشان بر اين بود كه كفش ها از هر لحاظ محكم باشد و پا را نگه دارد و كفش ها به پا گشاد نباشد و جورى نباشد كه اندازه و شكل پا را مراعات نكند و يا پاها را بيازارد.
كار وقتى كه به تكامل برسد بايد آن كفشها و نعلين هاى قديمى به كفش ‍ هائى تبديل شود كه از هر لحاظ، پاى انسان را نگه دارد و حفظ كند و به شخصيت انسان نيز بيافزايد.
در زمان ما كفشهاى بسيار محكم و شيك و بسيار متنوعى ساخته مى شود و مردم از اشكال مختلف آن، استفاده مى كنند ولى بايد بدانيم كه ساختن كفش از اولين روزهاى ابتدائى آن تا به امروز، يك مسير طولانى را پيموده و تحولات بسيار در دگرگونى آن بوجود آمده است.
و حرف آخر اين است كه انبياء و ائمه معصومين (عليه السلام) در كارهاى مهم اجتماعى و علوم و فنون، هميشه پيشقدم بودند و خدمات ارزنده اى داشتند، نه تنها حضرت ابراهيم، بلكه بيشتر انبياء در زمينه هاى اصلى و مفيد براى اجتماع خدمتها انجام دادند و انشاء الله در برنامه هاى بعدى، موضوعاتى در اين زمينه از انبياء ديگر مطرح خواهد شد.(60)
حضرت ادريس اولين مبتكر خياطى
در زمان ادريس پيامبر، شرايط طبيعى به گونه اى بود كه مردم، عمرشان طولانى بود و هيكل و اندام درشتى داشتند، لذا آن حضرت سيصد سال عمر كرد.
قال الامام الصادق (عليه السلام) اما علمت انه موضع بيت ادريس ‍ النبى الذى كان يخيط فيه.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد حضرت ادريس جايگاه خاصى داشت كه هم خانه اش بود و هم در آنجا، خياطى ميكرد و در واقع، اين پيامبر گرامى اولين كسى بود كه هنر خياطى را بوجود آورد و اين هنر نوپا را به مردم مى آموخت.
مردم تا آنزمان از برگهاى درختان و از پوست حيوانات براى پوشش قسمتى از بدن خود را مى پوشانيدند و در سرماى زمستان نيز از پوست حيوانات، استفاده مى كردند و به اطراف خود مى پيچيدند و خود را گرم نگه مى داشتند و تا آنزمان، چيزى بعنوان خياطى و دوخت و برش لباس، هنوز ميان مردم، مطرح نبود.
وقتى كه آن حضرت در جاى مخصوص، كار خياطى و لباس دوزى را براه انداخته بود، مردم از همه جا مى آمدند و از كارى كه قبلا از آن آشنائى نداشتند، شگفت زده بودند چون پوششهاى پوستى و گياهى رايج، مردم را در سختى و مشكلات قرار ميداد، وقتى كه اين حرفه جديد دوخت لباسهاى راحت را مى ديدند، خوشحال بودند و از اين طرز لباس و پوشش ‍ جديد راضى بودند.
مردم به كارگاه آن حضرت مراجعه ميكردند و طرز دوختن لباس را مى آموختند، و رفت و آمد مردم به كارگاه آن حضرت هر روز بيشتر مى شد و يك جنب و جوشى براه افتاده بود و در همه جا صحبت از حرفه لباس ‍ پوشيدن بود، و سبك پوشش گذشته كم كم از رونق افتاد.
آن حضرت نه تنها بكار خياطى مشغول بود بلكه در امور مردم، نظارت داشت و همواره آنها را بكار و شيوه هاى صحيح و بهترى راهنمائى ميكرد و سبب دگرگونى هاى بسيارى در اجتماع مردم شد.
آن حضرت در تمام زمينه ها جوابگوى مشكلات مردم و راهنماى آنها بود.
حضرت ادريس به هر جا كه ميرفت، مردم بدور او جمع مى شدند و او مردم را پند مى داد و سننت هاى غلط را تقبيح ميكرد و مسائل اخلاقى جديدى را مطرح ميكرد.
مردم را به فراگيرى خط و نوشتن و خواندن دعوت مى كرد و همچنين از احوالات علوم طبيعى و علم نجوم و حساب و موارد ديگر نيز بصورت ساده و ابتدائى در ميان مردم مطرح ميكرد.
آن حضرت به جهت بوجود آوردن شغل خياطى و ابتكار دوخت لباس به سبك جديد، مردم شيفته او بودند و به او احترام ميگذاشتند.
آن حضرت از هر موقعيت و هر فرصتى براى ارشاد و راهنمائى مردم، استفاده ميكرد و به آنها ميگفت خدائى را پرستش كنيم كه جهان را آفريده است.
آن حضرت همچنين پدرى مهربان، به رفتار و كردار يكايك مردم توجه ميكرد و خوبيها و بديها را براى آنها شرح و توضيح مى داد.(61)
شيوه صحيح خياطى
ابى انوار ميگويد: على (عليه السلام) در كنار خياطى ايستاده بود و به كارى كه انجام ميداد، نگاه ميكرد و پس از مدتى كه به كار آن خياط خيره شده بود، آن حضرت متوجه شد كه نواقصى در كار آن خياط هست، او را راهنمائى نمود تا شيوه كارش بهتر شود و همچنين آن حضرت فرمود:
قال ابوالنوار: وقف على (عليه السلام) على خياط فقال له: صلب الخيط و دقق الدرز
نخ خياطيت را سخت و محكم كن: و بخيه ها را ريز و ظريف و نزديك بهم بدوز.
يعنى براى خوبى و محكم كارى در دوخت لباس مردم، حتما اين موارد ياد شده بايد مراعات شود، در درجه اول، نخ بايد تابيده و محكم باشد و در درجه دوم، بخيه ها حتما بايد ريز و نزديك بهم بزند و دوخت هر چيزى حتما بايد ظريف و مرتب و دوخت روى نظم باشد تا كار خياط: مورد پسند و محكم شود، و مشترى راضى و خشنود از انجام كارش گردد، و در غير اينصورت، اگر نخ نتابيده و محكم نباشد يعنى اگر دوخت هم ريز نباشد، فايده چندانى نخواهد داشت، و اگر نخ محكم باشد ولى بخيه ها درشت و بافاصله باشد، باز هم كار، نميتواند مفيد و مشترى پسند باشد و ظرافت و تميزى دوخت هم اگر نباشد، آن همه زحمت خياطى، نما و ظاهر خوب و جالبى نخواهد داشت و جلوه چشمگيرى براى مشترى بوجود نمى آورد.
سخنان آن حضرت در زمانى بود كه همه كارهاى خياطى، با دست انجام مى شد و امروز كه انواع پوشاك بتوسط چرخهاى خياطى برقى و تمام اتوماتيك دوخته ميشود باز هم مى بينيم اين نكاتى كه آن حضرت به آن اشاره نموده، بايد مراعات شود مثل ظرافت و دقت و نخ تابيده خوب و محكم و بخيه هاى آن ريز و مرتب باشد.(62)
براى تحصيل علم و صنعت به خارج سفر كنيد
انبيا و اديان الهى و بخصوص، دين اسلام، همواره مردم را به فراگيرى علم و دانش و كارهاى خوب و هنرها و صنعتى كه مورد نياز مردم است راهنمائى و تشويق ميكردند.
پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) در حاليكه خود، مركز علم و منبع سرشار دانش بودند، و از هر فرصت استفاده ميكردند تا به مردم، اخلاق و دانش و هنر بياموزند، با اينحال اكتفا نميكردند و مردم را به تحصيل علم و مشاغل و كسب تجربه ها، حتى به خارج رفتن، تشويق ميكردند تا در پرتو علم و صنعت، در وضع جامعه، ايجاد تحول و رونق پديد آيد و از وضع نامطلوب و عقب ماندگى، به نحو احسن تبديل شوند تا در اوضاع و احوال مردم و رشد اقتصاد و آگاهى آنها شكوفا شود و مردم سربلند باشند و همچنين كسانى كه از راههاى دور به حجاز مى آمدند و داراى هنر و صنعتى بودند، استفاده مى شد، حتى اسيران دشمن كه چيزى از هنر و صنعت مى دانستند، آنها را بشرطى آزاد ميكردند كه چند نفر مسلمان را به شغلهاى خود بياموزند.
پيامبر گرامى درباره علم و دانش، سخنان بسيارى براى مردم خود گفتند و يكى از نمونه هاى بيانات آن حضرت درباره ارزش و اهميت فراگيرى علوم اينچنين فرمودند:
اطلبو العلم ولو بالصين (دانش را بيابيد و در كسب آن كوشش ‍ كنيد حتى اگر در چين باشد).
يعنى براى كسب علم و دانش حتى اگر در بدترين شرايط و دورترين جائى هم باشد ارزش آنرا دارد كه براى بدست آوردن دانش و يادگير صنعت، سختى سفر و رنج و غربت و دورى از وطن را تحمل كنيد.
مردم عربستان در آنزمان، نام چين و مردم آن سامان را شنيده بودند و مى دانستند كه اين سرزمين، بسيار دور از آنها است و چه بسا تصور ميكردند كه چين، آخر دنيا است، لذا پيامبر گرامى فرمودند براى كسب علم، حتى اگر چين باشد برويد و از دانش و مهارت و حرفه آنها بياموزيد. و تمام اينحرفها، ارزش و اهميت علم را ميرساند چون بر اثر كسب و توسعه دانش، آثار خوب و مفيدى در جامعه بوجود مى آيد و مردم را از عقب ماندگى و فقر و محروميت و جهالت، بيرون مياورد.
ما به ذكر اين حديث، اكتفا ميكنيم و بايد بدانيم كه درباره علم و فضيلت كسب آن. احاديث بسيار و متنوعى داريم كه اگر همه آنها را يكجا جمع آورى كنيم، يك كتاب قطور و ضخيمى خواهد شد و مايه شگفتى و تحسين همه خواهد بود و در نهايت به اين نكته ميرسيم كه اسلام براى اهميت و ارزش علم، حرف اول را ميزند و بيشترين تبليغ و تشويغ را نموده است.
اگر بدرستى دقت كنيم مى بينيم كه علوم و پيدايش انديشمندان بزرگ و نامدرا تمام نقاط، پس از ظهور اسلام و ائمه معصومين و بخصوص بعد از امام صادق، شروع به شكوفائى و رشد كردند و دانشمندان در رشته هاى متنوع در اينجا و آنجا، قد علم كردند و تا به امروز كه وضع موجود پيشرفت علم و صنعت را مى بينيم كه به اينجا رسيده است.(63)
عجائب در آخرالزمان
از آخرالزمان و اوضاع آن، در انجيل قديم هم موضوعاتى مطرح شده بود و با خواندن اين مطلب، ميتوانيم بفهميم كه بين انجيل قديم با انجيلى كه اكنون هست، تفاوت بسيار است و خيلى از مطالبى كه در آن بوده، امروز وجود ندارد و كاملا حذف شده است.
در كتاب بحارالانوار، آن بخش كه درباره حضرت مهدى (عليه السلام) است اين مطلب ديده ميشود
عن عبدالله ابن سليمان كان قارئا للكتب قال: قرات فى الانجيل، فى ذكر اوصاف النبى (صلى الله عليه و آله و سلم)، الى ان تعالى لعيسى (عليه السلام): ارفعك الى ثم اهبطك فى آخر الزمان لترى من امه ذلك النبى العجائب، ولتعينهم على اللعين الدجال، و اهبطك فى وقت الصلوه لتصلى معهم انهم امه مرحومه
(شخصى بنام عبدالله ابن سليمان در زمان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فردى باسواد و از كتابخوانهاى معروفى بود، او ميگويد كه در كتاب انجيل درباره پيامبر اسلام ميخواندم، تا رسيدم به آنجا كه خداوند عزوجل به حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود كه تو را به سوى خود به آسمانها ميبرم و پس از گذشت مدتى از زمان، تو را آنوقتى فرود مياورم بر زمين كه آخرالزمان است تا ببينى عجاعب و شگفتى هاى مردم در آنزمان از امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و همچنين مؤمنين امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را عليه دجال ملعون، يارى كنى و تو را آنوقت فرود مى آوردم بر زمين كه وقت نماز است تا با آنها بخوانى و بيقين بدان كه آن امت، مردم خوبى هستند كه مورد رحمت و عنايت خداوند قرار دارند)
به امامت حضرت حجت (عليه السلام) بزرگترين نماز جماعت برپا ميشود آنوقتى كه آن حضرت ظهور كند و در اين باره احاديث بسيارى هست كه انبيا و اولياء بسيارى در آن نماز جماعت حاضر ميشوند و از آنجمله، حضرت عيسى (عليه السلام) مى باشند.
بله آن مردم خوب در آخرالزمان كه مورد عنايت خاص خداوند هستند همانهائى كه در بدترين وضعيت قرار ميگيرند با اينحال، ايمان خود را محكم و استوار نگه ميدارند و گسترش فساد و فحشا و بيدينى و فتنه ها در آنها تاثير نميگذارد، لذا آنها با گذشتن از سخت ترين شرايط، ايمان خود را حفظ ميكنند و از انجام هر گناه خوددارى ميكنند و آنها ميتوانند از ياران با وفا و راستين حضرت مهدى (عليه السلام) باشند چون به سلامتى از تمام زرق و برق و هوى و هوسهاى آنزمان توانستند بگذرند و به آن حضرت ملحق شوند، لذا خداوند به حضرت عيسى ميفرمايد كه آنها را مردمى خوب و مورد عنايت حقتعالى خطاب و توصيف ميكند، چون سختيهاى بسيارى را تحمل كردند و هيچگاه رنگ نباختند و پابرجا و استوار، خود را از روزگارى كه در و ديوار آن رنگ و بوى فساد و فحشا مى دهد از اين بحران فاسد چند ساله بسلامتى دين و ايمان بگذرند و خود را به صورت بقيه الله العظم برسانند.
ميدانيم كه خداوند حضرت عيسى (عليه السلام) را به آسمان برد، آنزمان كه يهوديان فكر ميكردند كه آن حضرت را با صليب به قتل رساندند و در واقع براى آنها خيالى بيش نبود بلكه خداوند، حضرت عيسى را زنده به آسمان، بالا برد و آن نابخردان در فكر باطل خود ناكام ماندند.
و همانطور كه خداوند در قرآن مجيد بيان فرموده، ما اعتقاد داريم كه حضرت عيسى نمرده، بلكه زنده بسوى آسمان عروج كرد و همچنين در گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) احاديث بسيارى هست كه اينچنين ياد نموده اند كه حضرت عيسى در زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) او مى آيد و به آن حضرت ملحق مى شود.
از دلائل و قرائن معلوم ميشود كه تمام اين موارد در انجيل ذكر شده بود، البته نه انجيلى كه امروز در دست مسيحيان قرار دارد چون ما بدلائل بسيار اعتقاد داريم كه انجيل اصلى اكنون وجود ندارد و خيلى از موضوعات آن مورد دستبرد و انحراف واقع شده است.
در موزه هاى محرمانه مسيحيان، انجيل هاى قديمى و گوناگون وجود دارد كه خيلى از موارد را بيان نموده و بخصوص درباره حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او آخرين پيامبر و بعد از حضرت عيسى (عليه السلام)، مژده آمدنش داده شده بود و خيلى از مسائل ديگر، كه امروز بناحق و بناروا، آنها را در كنج مخفيگاهاى موزه هايشان نهاده شده، تا مردم به انجيل كنونى كه در دست آنها است ايمان داشته باشند تا پيوندى با اسلام و قرآن پديد نيايد و همچنين آنها را از مسلمانان جدا كنند تا اعتقادات مردم به سمت حق و حقيقت اسلام تغيير نكند، و ما نمى دانيم كه قصد و هدف آنها در اين كار چيست؟ تنها خدا مى داند، ولى اينرا بطور يقين مى دانيم كه خورشيد، هميشه پشت ابر پنهان نمى ماند.
و از نكات جالب اين است كه در انجيل قديم از اوضاع آخرالزمان نيز نوشته بود كه در آن زمان عجايب و شگفتيهاى بسيارى كه واقعا ديدنى خواهد بود ياد شده است، و امروز بشر معاصر توانست در پرتو دانش پيشرفته خود، تمدن و صنايع عجيبى را پديد آورد، و از آسمانخراشها و هواپيماهاى جور واجور و شهرهاى آباد و هزاران چيز ديگر كه هيچگاه در زمانى ديگر، اين همه شگفتيها و عجايب وجود نداشت و اين پيش بينى كه امروز بحقيقت پيوسته، در واقع حقيقت انجيل زمانهاى گذشته را ميرساند و ثابت ميكند كه انجيل امروزى، خيلى از مسائل و حقايق را از آن حذف كرده اند، از آنجمله همين موضوع كه درباره حوادث و اوضاع آخرالزمان است.
عبدالله بن سليمان كسى كه اين موضوع را در انجيل خوانده بود، اكنون بيش از هزار و چهارصد سال از آن تاريخ گذشته، و خود آنمرحوم هم، حقيقت چگونگى اين گرفتار را بدرستى نفهميد ولى اين زمان كه ما در آن قرار داريم و اين عجايب را مى بينيم و آنرا آخرالزمان مى شناسيم، اكنون بهتر از او مى فهميم حقيقت و ماهيت آن نوشته را كه در انجيل خوانده بود.
دوره آخرالزمان زمانى است كه عمران و آبادانى و رونق آن قدرى است كه تاريخ زمين، همانند آنرا تاكنون كسى مشاهد نكرده، ولى متاسفانه ظلم و فساد هم در حالى كه در لفافه زرق و برق نمايان است همواره در حال توسعه و گسترش است و حاكمانى خود خواه مست و مغرور با نداى آزادى و دمكراسى آلوده به فساد و فحشا و شعار فريبنده و با عنوان ترقى، كارهاى تباه خود را اينچنين جلوه مى دهند و صداى آنها با تبليغات بسيار از اين گوشه و آن گوشه دنيا بلند است كه هر چه تفاوت در مليتهاى آنها ديده مى شود ولى همگى در لواى بى بندوبارى و ترويج هوسبازى و شهوترانى، متحدالشكل هستند، و ميرود تا روزى فرا رسد كه نداى گوناگون آنها به يك ندا تبديل و هماهنگ شود، نداى دجال كه در واقع قدرت نمايان صهيونيزم را كه زمام امور جهان بدست آنها خواهد بود و دنيا را بتسخير در مى آورند و مزدور آنها بنام دجال با قدرت و دغلكارى و توطئه، مردم عراق و كشورهاى خاورميانه را فريب و گمراه ميكند و هر جائى كه نداى ايمان راستين و اعتقادى به الله باشد سركوب خواهد كرد و تنها شعارى كه دارد آزادى در بى بندوبارى است.
نامش دجال نيست بلكه اين نام بيانگر اوصاف او است چون دجال بمعناى دغلكارى و تزويرگر است كه مى تواند با حيله و نيرنگهاى خبيثانه خود، مردم سست ايمان را فريب دهد و همه را دنباله رو خود گرداند، اما اينرا بدانيم كه او از براى آزادى و نجات مردم نمى آيد و تنها قصد او جهانخوارى و تسلط بر همه جا است و همه را مطيع و رام خود ميخواهد و پس از آن با نيت هاى شوم و زمينه سازى فساد و فحشا باعث مى شود نسل مردم را با عناوين مختلف، قطع كند و آثارى از ملتها و فرهنگها در ميان نماند و تنها خود را با دارو دسته اش ميخواهد كه به آرزوها و مطامع ديرينه اش در سرتاسر جهان حاكم شود و همانطور كه پيشوايان ما گفتند، دجال با ظاهر آزادى خواهانه و طرفدارى از دمكراسى ولى در باطن، دستهاى پليد صهيونيزم است كه ميخواهد دنيا را تسخير كند و قدرتى جز قدرت حضرت مهدى كه بفرمان خدا ظهور ميكند، تنها او مى تواند دنيا را از چنگال شوم و پليد صهيونيزم نجات دهد.
همانگونه كه پيشوايان ما از آخرالزمان و دجال گفته اند، در مى يابيم كه او يهودى است و تمام جهان را براى منافع يهوديان ميخواهد.
و چه كسى امروز نمى داند كه يهود حاكم بر اغلب نقاط جهان است و امريكا و ساير كشورها، در نفوذ و سيطره آنها است و هر خط فكرى كه با آن سازگاز نباشد، با شيوه ها و عناوين مختلف از سر راه خود برمى دارد و هر چه زمان بگذرد مى بينيم كه وضع بنفع يهود تمام مى شود و هر لحظه دايره قدرت و تسلط آنها بر جهان، وسيعتر مى شود.(64)

afsanah82
07-22-2011, 10:31 AM
سواريهاى تندرو و آهنى در آخرالزمان
على (عليه السلام) قبل از هر صنعتگر و مبتكر و مخترعى، بطور صريح به سواريهاى تندرو و آهنى كه با شتاب زياد، حركت مى كنند اشاره نموده است و در گذشته هيچ انديشمند و صنعتگرى در تمدنهاى گذشته، بجز آن حضرت، از اين پديده هاى آهنى، كسى نگفته است.
در كتاب بحارالانوار از حضرت على (عليه السلام) نقل شده كه ايشان فرمودند.
اذا ركب الحديد على الحديد قرب البعيد.
(هر گاه آهنى بر آهن سوار شد، جاهاى بسيار دور، نزديك خواهد شد)
خلاصه معناى جمله اين است كه هر گاه زمانى فرا رسد كه مجموعه اى از قطعات آهنى بر همديگر ترتيب شود، يعنى همچون وسيله اى درآيد، در آنصورت، جاهاى بسيار دور، نزديك ميشود.
وسيله اى كه از مجموعه اى قطعات آهنى ترتيب شد است و اين وسيله، راهها و شهرها و جاهاى دور را نزديك مى كند. و اين نشاندهنده سرعت و حركت آن است.
در حاليكه هنرمدان در زينت دادن به سواريهاى پادشاهان كه اسب و گارى و شترهاى محمل دار بود همت و سليقه بسيارى از خود نشان مى دادند و تمام هوش و استعداد خود را به كار مى بردند تا منظره و نماى سوارهاى سلطنتى را زيباتر و باشكوهتر كنند، درست در همان زمان كه اوضاع، اينچنين بود على (عليه السلام) سخنى را مى گويد كه غير از وضع معمولى و رايج آنزمان بود و درباره چيزى سخن گفت كه وجود نداشت.
دهها سال پيش وقتى كه ماشين و قطار و هواپيما بوجود آمد در ابتداى پيدايش، آنها بطور خيلى ساده و مختصر ساخته شدند و در پيشرفت ساخت آنها تحولات بسيارى بوجود آمد تا امروز كه مى بينيم اين مسائل با آن وسائل نقليه گذشته، فرق و تفاوت بسيار است و اكنون حدود صد سال ميگذرد از ساختن وسيله هاى آهنى، يعنى سواريهائى كه از مجموعه اى قطعات آهنى تركيب شده اند.
در زمانى كه صنعت آهن و ذوب آن طور ساده و ابتدائى، تازه شكل گرفته بود و مى توانستند سكه و شمشير و زره را بطور بسيار ساده بسازد و هنوز در بين مردم، هنر قطعه سازى براى كارهاى گوناكون وجود نداشت، على (عليه السلام) سخنى را بيان مى كند كه آن روز اين وضعيت قطعه سازى آهن آلات متنوع همانند امروز در كار نبود بلكه در ذهن كسى نيز خطور نمى كرد، آن حضرت ميفرمايد زمانى فرا مى رسد كه از تركيب قطعات مختلف آهنى مى توان سواريهائى بسازند كه مردم بتوسط آن، شهرها و جاهاى دورى بروند و اين مركبهاى آهنى سرعت حركت آنها بقدرى زياد است كه جاهاى دور بر آن مردم نزديك ميشود و رفت و آمدها سهل و آسان ميگردد.
اين جمله كلام آن حضرت نمى تواند گفتارى حساب نشده و همينطورى بر زبان آمده باشد و امروز بطور اتفاقى و شناسى، درست از آب در آمده است ؟ در حاليكه آن حضرت با تاكيد و يقين، پديد آمدن اين وضعيت را در زمانهاى بعد از خود، پيش بينى ميكند.
على (عليه السلام) در اين جمله كلام خود، از يك نوع وسيله خاصى براى سفر اشاره ننموده و باين معنا است كه آن حضرت از ساخته شدن انواع وسائل نقليه آهنى مثل ماشين و قطار و هواپيما، بخوبى آگاه بوده است و اين گرفتار آن حضرت، در واقع نشاندهنده تحولات علمى و پديده آمدن صنعت در زمان ما است.
على (عليه السلام) فرديكه از روى آگاهى، پيش بينى پيشرفت صنعت آهن و فولاد و تجهيزات و ماشين آلات آهنى را بخوبى دريافته بود و بايقين و ميدانست كه اينچنين زمانى فرا ميرسد كه مردم ميتوانند با سواريهاى آهنى، بجاهاى بسيار دورى بروند و در كمترين زمان به مقصد برسند، آنزمان و همين زمان و عصر ما است كه ما در اين وضعيت قرار داريم و حقيقت گفتار آن حضرت را مشاهده مى كنيم، پس مى توانيم بفهميم كه على (عليه السلام) از پديد آمدن خيلى از موارد علمى و حوادث و صنعت هاى گوناگون نيز باخبر بوده است.
على (عليه السلام) درباره وسيله هاى آهنى، از تركيب قطعات آهنى اشاره نموده، و از بيان آن حضرت محدوديت در مقدار قطعات، دانسته نمى شود بلكه دلالت بر تركيب اين سواريها از قطعات بسيار است و قطعا، قطعات بسيار به شكلهاى مختلف است تا از تركيب انواع اين قتعات آهنى، وسيله اى بوجود آيد و با شتاب حركت كند و امروز مى دانيم كه هر وسيله نقليه از مجموعه صدها قطعه آهنى ريز و درشت تركيب شده تا بصورت يك ماشين در آيد.
و وسائل نقليه ديگر مثل قطار و هواپيما و غيره نيز همين وضعيت را دارند
در زمان گذشته، هر كسى نمى توانست سفر كند چون سفر با تحمل سختى و خطر و مشكلات بسيارى توام بود و علاوه بر آن پياده و يا با اسب و قاطر و شتر سفر كردن از شهرى به شهر ديگر، وقت و زمان بسيار لازم دارد چون سفر و حركت بصورت آهسته انجام مى شد.
لذا فاصله بين شهرها براى مردم آنزمان، مدت آن طولانى احساس ‍ مى شد
درست در همان شرايط آن روزگار، على (عليه السلام) از نزديك شدن جاهاى دور بتوسط آن مركب هاى آهنى اشاره نموده كه بر اثر حركت سريع اين سواريها كه مردم بر آن مى نشينند، آنچنان سفرها به سرعت انجام مى شود كه در كمترين مدت به مقصد مى رسند و گوئى فاصله هاى زياد، كم شده و ديگر راه طولانى احساس نمى شود و سفرها مختصر و راحت شده است.
شايد كسى بپرسد كه چرا آن حضرت بطور مثال، ماشين را شرح بيشتر نداده و از قطعات و تركيب و شكل آنها، بطور واضح تر براى آن مردم سخن نگفته است؟
بايد گفت همانطور كه مى دانيم هر سخنى را باندازه درك مردم بايد گفت و چه بسا اگر آن حضرت، بيشتر از اين توضيح مى داد، آيا مردم آنزمان چگونه مى توانستند در ذهن خود، اين وسيله هاى نقليه نديده را تصور كنند؟
از نكات جالب ديگر اين است كه حتى علما و راويان حديث در قرنهاى گذشته نيز، معانى اين جمله را بخوبى نفهميدند لذا بر اين گونه احاديث، كمترين شرحى نداده اند.(65)
آن چيزى كه مردم را از اوضاع جهان باخبر مى كند
صد و بيست سال پيش، وقتى كه مخترع راديو، براى اولين بار، اين دستگاه ساده صوتى را ساخت و تا چند متر آن طرف تر، صدا را ميرساند، هر چند كه صداها ناصاف بود ولى اطرافيان او از اين ابتكار جديد متعجب شده بودند و در همه جا از اين كار دستى جالب، تعريف و توصيف ميكردند.
و پس از او، انديشمندان و هنرمندان ديگرى، دنباله كار را گرفتند و كم كم آن را توسعه دادند و در بهبود سيستم و پيشرفت آن، تلاش بسيار كردند تا به امروز كه مى بينيم راديو در اشكال و اندازه هاى مختلف و بسيار پيشرفته همواره ساخته ميشود و اكنون راديو يك از ضرورى ترين چيزى است كه همه به آن نياز دارند چون بتوسط آن از اخبار و احوال كشورها و مسائل روز و بحثهاى مختلف و آهنگهاى متنوع را از آن مى شنوند.
پيامبر گرامى در اين باره سخنى رابيان نموده كه مايه تعجب و شگفتى است و چگونه آن حضرت در آن زمان از اين دستگاه صوتى كه در آخرالزمان كه همين زمان ما است پيش گوئى نموده است.
قال نبى (صلى الله عليه و آله و سلم): يا سلمان، عندها يتكلم الرويبضه، قال سلمان: ما الرويبضه يا رسول الله فداك ابى و امى، قال (صلى الله عليه و آله و سلم): يتكلم فى امر العامه من لم يتكلم.
(پيامبر گرامى فرمود اى سلمان در آن زمان (آخرالزمان) رويبضه سخن مى گويد، سلمان پرسيد، اى پيامبر خدا رويبضه چيست؟
آن حضرت فرمودند آنكه در امر عموم مردم، سخن مى گويد، و سخنگو خودش نباشد يعنى سخن از خود او نيست) پيامبر گرامى درباره چيزى مى گويد كه مردم آنروز، قدرت تصور و درك آن را نداشتند و نمى دانستند كه چگونه آن چيز سخن مى گويد، و چگونه آن چيز درباره كليه امور مردم، يعنى اوضاع و احوال همه جاى جهان را بيان ميكند جز راديو، چيز ديگر نمى تواند باشد و اين راديو است كه از اخبار گوشه و كنار جهان، مردم را باخبر مى كند و اين وسيله صوتى كه امروز بنام راديو معروف است همانچيزى كه پيامبر گرامى از آن سخن گفته و بوجود آمدن اين پديده را در آخرالزمان پيش بينى نموده است.
آن حضرت درباره يكى از مشخصات اين دستگاه ميفرمايد اين خود او نيست كه اين سخنان را ميگويد يعنى سخن از او نباشد و رويبضه كه پيامبر گرامى از آن تعريف نمود امروز آن را به نام راديو مى شناسيم و ظاهرا سخن از جعبه راديو است ولى در حقيقت، سخن از او نيست بلكه از كسى است كه در پشت ايستگاه فرستنده راديو مى باشد كه ما را از اخبار جهان و مسائل روز و رخدادها را بازگو ميكند براى همين است كه اين گونه گفتارها كه از پيامبر و ائمه معصومين (عليه السلام) بيان شده است مى بينيم كه حتى قرنها پس از حيات آنها، هيچكس درباره اينگونه احاديث، شرح يا توضيحى نداده اند چون نمى دانستند كه درباره آن، چه بگويند و چگونه اظهار نظر كنند، و براى آنها يك موضوع مبهم و ناشناخته اى بود، لذا اين گونه احاديث، تنها در گوشه و كنار بعضى از كتابها بطور مختصر به آنها اشاره شده و حتى در صحبتها و منابر از اين گونه احاديث، ياد نمى شد و بقدرى اين احاديث متروك و منزوى شده بود كه گوئى اين گفتارها داراى فايده اى نمى باشد.
وقتى كه مخترع راديو، اين دستگاه را ساخت، در آن زمان تمام وسائل و ابزار كار، وجود داشت و انواع سيم و چسب و لحيم و قطعات متنوع در اختيار او بود و همچنين آگاهى از مسائل علمى دانش صوتى در حال توسعه بود و دوستان همفكر او، همواره در اين كار، كمك و راهنمائى خوبى بودند تا اينكه توانائى ساخت راديو در مبتكر آن بوجود آيد.
ولى پيامبر گرامى در بيش از چهارده قرن پيش كه مسائل اوليه و زمينه هاى ابتدائى و مقدماتى علوم، بكلى وجود نداشت و مردم بطور ابتدائى زندگى مى كردند، درست در همان زمان، آن حضرت بطور ساده و قابل فهم عموم، به موضوعى اشاره مى كند كه هزار و سيصد سال بعد از خود، كم كم اين پديده بنام راديو شكل گرفت.
پيدايش راديو و تلوزيون در آخرالزمان
آيا مى توانيد پيش بينى كنيد كه فردا چه اتفاقى رخ مى دهد؟ هرگز و پيش ‍ بينى رخ دادن حوادث تا سال ديگر، حتما كارى مشكل تر است.
و پيش بينى حوادثى كه تا صد سال ديگر بوقوع مى پيوندد ممكن نيست تا چه برسد پيش بينى از سيزده و چهارده قرن آينده، كه اوضاع و احوال آن چگونه خواهد شد؟
و اين امرى بسيار خارق العاده است و اين كار، خارج از توان انديشه و تصور هر فردى مى باشد و پيش بينى براى آينده بسيار دور خارج از قانون فيزيكى توان درك و عقل و هوش انسان است.
الان مى توانيد حدس بزنيد كه وسائل و امكانات امروزى در آينده، پيشرفته تر و مدرن تر خواهد شد ولى چهارده قرن پيش كه زندگى مردم بطور ساده و ابتدائى بود و هيچگونه صنعت و تجهيزاتى وجود نداشت، هيچگاه مردم آن زمان نمى توانستند تصور كنند كه در قرنهاى بعد، احوال و اوضاع زندگى مردم به چه صورتى خواهد شد.
وضع و حال زمان 14 قرن پيش، هيچ تشابه و تقارنى با زمان و عصر حاضر ندارد چون وضعيت اين دو زمان با همديگر، متفاوت است لذا نمى توان در آن زمان پيش بينى كرد كه عصر ما به چه وضعى در مى آيد.
از تمام اين حرفها كه بگذريم بايد بگوئيم كه در زمينه پيشگوئيها و بيان مسائل علمى گوناگون، پيشوايان ما كارهاى خارق العاده در تمام زمينه ها از خود نشان داده اند.
آنها بدون وجود تجهيزات متنوع، از فضا و كهكشان و احوالات منظومه شمسى، سخن بسيار دارند و آنها از موجودات ميكروسكوپى و اتم و نور و آثار طبيعى بسيارى را تعريف و توصيف كرده اند، و همانها نيز در زمينه پيش ‍ بينى وقوع حوادث و اوضاعى كه در چهارده قرن بعد از حيات آنها بوقوع خواهد پيوست، موارد بسيارى را پيش بينى كردند و تمامى موارد گفته هاى آنها در تمام زمينه ها، صد در صد بحقيقت رسيده است.
پيشوايان ما در زمينه پيشگوئى از آخرالزمان كه فاصله بين ما و آنها در حدود چهارده قرن است موضوعات بسيارى را بيان نموده اند و امروز شاهد و ناظر همان پيشگوئيهاى آنها هستيم و در اين باره، شايسته است كه هر فرد عاقل و با وجدانى كه اگر خوب بينديشد، او درك خواهد كرد آن بزرگواران دين و آئين ما، با نيروى الهى و استمداد از عنايت و فيض حقتعالى توانستند كه اينچنين توانائى را در خود بيابند، و در غير اين صورت، چه انديشه اى را در اين باره ميتوان براى آنها تصور كنيم.
و يكى از آن موارد از صدها مورد بسيار مهم، اين پيشگوئى امام صادق (عليه السلام) درباره پيشرفت علم و صنعت و بوجود آمدن امكانات ارتباط جمعى همانند راديو و تلوزيون و غيره، كه سخنان بسيار جالب و بى نظير است.
ياتى على الناس زمان يرى و يسمع من يعيش فى المشرق صوره و صوت من فى المغرب، و كل قوم يسمعون الصوت بلغتهم.
(زمانى بر مردم فرا مى رسد آنهائيكه در مشرق زمين هستند مى بينند و مى شنوند صدا و صورت آنها كه در مغرب زمين قرار دارند و هر ملتى، صداها را بزبان خودشان مى شنوند).
در جهان امروز، امكانات ارتباط جمعى بقدرى متنوع و توسعه يافته، كه هر روز، دانش آنها در حال گسترش بيشترى است و اكنون بطور مثال، وقتى كه پاى راديو و تلوزيون مى نشينيم، ايستگاههائى به تمام زبانهاى دنيا از آن شنيده و ديده مى شود و با فشار دكمه تلوزيون، در همينجا كه هستيم از تمامى نواحى كره زمين، برنامه هائى را به هر زبانى كه بخواهيم مى توانيم تماشا كنيم، يعنى ايستگاههاى تلوزيونى بقدرى زياد و متنوع است كه هر ملتى بزبان خود، از اوضاع و اخبار جهان مطلع مى شود، و اين نشاندهنده وجود تجهيزات پيشرفته و بسيار مدرن است، و بايد بگوئيم كه از اين همه تجهيزات بمراتب مهمتر، آن است كه امام صادق (عليه السلام) بيش از سيزده قرن پيش، از پيدايش اين پديده، پيشگوئى نموده بود.
معمولا هر چيز با هر دستگاهى را مى توان روز به روز مدرنتر ساخت و از توان استعداد انسان، اين كار بر مى آيد ولى پيش بينى و آينده نگرى از سيزده قرن بعد از اين كه چه خواهد شد، اين كار از قدرت و درك و هوش ‍ فيزيكى انسان خارج است.
بنابراين سخن آن حضرت در اين جملات، دو نكته بسيار مهمى را به ما ميرساند.
نكته اول اين است كه امروز صحت آنچه كه آن حضرت در زمينه دانش و تجهيزات صدا و سيما و ماهواره، فرموده بودند بخوبى ثابت شده و هر شخص عادى از هر ملت كه از هر جاى دنيا باشد بخوبى آگاه است.
نكته دوم اين است كه آن حضرت، حتما از دستگاه و تجهيزاتى كه قادر به اين كار هستند بخوبى خبر داشته و مى دانسته كه روزى، اينچينين دم و دستگاهى ساخته مى شود كه بتوسط آنها، ارتباطات سمعى و بصرى جهانى ممكن و ميسر خواهد شد، پس در واقع، سخن آن حضرت متضمن پيشگوئى ساخت تجهيزات مدرن در اين زمينه مى باشد.
امروز امكانات صوتى و تصويرى بقدرى متنوع است كه نمى توان انگشت روى يكى از آنها گذاشت ولى در مجموع، همه آنها وسيله ارتباطى بين مردم تمامى قاره ها است.
و يكى از نكات جالب ديگر، اين است كه راويان اين حديث و احاديث ديگر علمى، معنا و مفهوم اين جمله را نمى دانستند و حتى علماى شيعه در چند قرن گذشته، شرح و توضيحى براى آن ننوشته اند چون نمى دانستند كه معانى واقعى آن چيست.(66)
گران شدن زمين و توسعه شهرها در آخرالزمان
يكى از عوارضى كه در زمان ما پديد آمده و هيچگاه در زمانهاى گذشته وجود نداشت، گرانى زمين و مسكن است، چون افزايش جمعيت و توسعه اداره ها و پيدايش كارخانه ها، سبب و عامل اصلى توسعه شهرها مى شود.
على (عليه السلام) قرنها پيش، از گران شدن زمين و توسعه شهرها در آخرالزمان خبر داده بود.
قال: خرج اميرالمومنين (عليه السلام) الى الحيره فقال: ليتصلن هذه بهده - واوما بيده الى الكوفه و الحيره حتى يباع الذراع فيما بينها بدنانير.
روزى حضرت على (عليه السلام) از شهر كوفه عازم شهر حيره شد و اين شهر، چندين فرسخ آن سوى شهر كوفه بود، در راه بين اين دو شهر، آن حضرت به يكى از همراهان خود فرمودند، زمانى فرا مى رسد كه اين دو شهر بهمديگر متصل خواهد شد و در آن زمان وضع طورى مى شود كه يك وجب زمين در اين بيابان كه بين اين دو شهر واقع شده، دهها سكه طلا ارزش پيدا مى كند.
سخن آن حضرت در زمانى بود كه داخل شهر بزرگ كوفه، يك منزل مسكونى شايد چند سكه طلا ارزش داشت يعنى قيمت يك خانه از يك متر زمين در زمان ما كمتر بود.
شهر كوفه و حيره در آن زمان، آنچنان آباد و با رونق نبود ولى آن حضرت درباره رونق و آبادانى شهرها و فاصله بين اينها در آينده، ميفرمايد وضع طورى مى شود كه مردم، بيابان اين دو شهر را آباد خواهند كرد تا آنجا كه اين دو شهر به هم وصل شوند.
شايد سخنان آن حضرت براى مردم آنزمان، باور كردنش مشكل بود ولى امروز در همه جاى دنيا ديده مى شود كه شهرها بقدرى توسعه يافته اند كه بناچار، اطراف آن و مسير بين شهرها نيز از خانه و كارخانه و شهركها پر شده است و كار بجائى رسيده كه جاى خالى در فاصله بين برخى از شهرها كم ديده مى شود.
و امروز هر متر زمين در جاهائى از شهر بزرگ و مناطق مسكونى، بقدرى قيمت آنها افزايش يافته كه هر وجب آن، شايد دهها سكه طلا ارزش داشته باشد.(67)
گرم شدن هوا در آخرالزمان
در جلد اول اين كتاب موضوعى را خوانديم كه امام حسن عسگرى (عليه السلام) فرمودند: اذا ظهر الماء على الاءرض (68) يكى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) آن است كه آب بر زمين بالا بيايد و اين امر، سبب آن مى شود كه بسيارى از زمينهاى جهان بزير آب فرو مى رود، و اتفاقا در اوائل سال 2002 اين خبر در اخبار سراسرى پخش شد كه بر اثر بالا آمردن درياها كشور ايرلند در دهها سال آينده، كاملا بزير آب فرو خواهد رفت و ديگر كشورى بنام ايرلند در جغرافيا وجود نخواهد داشت، و تمام اينها بر اثر گرم شدن كره زمين و ذوب شدن تدريجى يخهاى قطب شمال و قطب جنوب مى باشد.
و اكنون به اين حديث كه درباره گرم شدن هوا در آخرالزمان اشاره دارد توجه كنيم.
قال: سمعت الرضا (عليه السلام) يقول هذا الامر بئوح، قال فلم ادر ما البئوح فحججت، فسمعت اعرابيا يقول: هذا يوم بئوح فقلت له: ما البئوح؟ فقال: الشديد الحر
در حديثى كه از امام رضا (عليه السلام) بدست ما رسيده، بر موضوعى بسيار مهم دلالت دارد.
يكى از علاقمندان به آن حضرت گفت شنيدم كه امام رضا فرمودند قبل از ظهور يعنى در آخرالزمان، گرماى شديد همه جا را فرا مى گيرد، و آن حضرت گرما را به مكان خاص مشخص ننموده است به اين معنا است كه زمين را گرماى شديد فرا خواهد گرفت
چند سالى است كه هر چند روز يك بار، مى بينيم كه راديو و تلوزيون و روزنامه ها، بطور مرتب و پى در پى، از گرمتر شدن كره زمين گفته ميشود، و همواره كارشناسان در اين باره چيزهاى تازه ترى مى گويند و علل مختلفى را براى آن ذكر مى كنند ولى آنچه كه مسلم است گرماى شديد در حال افزايش ‍ و طولانى شدن مدت آن در سال، همواره بيشتر مى شود و حقيقت گرما براى مردم دنيا در همه جا بخوبى احساس مى شود و زيست شناسان از تاثيرات مخرب گرما بر اكوسيستم طبيعت، همواره مواردى را متذكر مى شوند.
آنچه كه مهم است و ذهن هر شيفته و خردمندى را جلب و متوجه آن مى شود، همين جمله از امام رضا (عليه السلام) كه در هزارو سيصد سال پيش بيان شده، و از گرماى شديد در آخر الزمان خبر مى دهد.
آن شنونده كه اين گفتار را از امام شنيده، او بخوبى متوجه معنا و مفهوم آن نشد ولى اين ما هستيم كه بهتر از آن شنونده، معانى واقعى كلام آن حضرت را مى فهميم چون اكنون ما هستيم كه اين گرما را حس مى كنيم و جنجال بحث مفصل آن را بطور مرتب مى شنويم و از حقيقت آن گفتار و اين گرما آگاه هستيم.
آيا ممكن است گرماى آتشفشانى را كه مواد مذاب و گداخته و آتش از آن فوران ميكند، از فاصله بسيار زيادى احساس كنيم؟ هرگز - چون آن گرما هر چه باشد تا فاصله معين و تا حدودى كه مى توان گرماى آن را احساس كنيم و نه بيشتر.
آيا مى توان گرمائى را حس كنيم كه فردا و يا روزهاى آينده آن آتش ‍ برافروخته ميشود، امروز آن را حس كنيم؟ هرگز و هرگز - تا چه برسد به هزار و سيصد سال بعد از بيان اين گفتار، وضعيتى پديد آيد كه گرما همه جاى زمين را فرا گيرد.
بزرگان دين و آئين ما، از آخرالزمان براى مردم زمان خود سخن بسيار گفته اند و تعريف و توصيف بسيار نموده اند و بيشتر اوضاع و احوال اين زمان را براى مردم، گوشزد كرده اند و در واقع هشدار باشى نيز براى ما هم هست.
و يكى از آن پيش بينى ها كه اكنون به حقيقت پيوسته، همان است كه حضرت رضا (عليه السلام) وقتى كه درباره ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) تعريف مى نمود، مى گويند كه قبل از آن، گرماى شديد و طولانى مدت، همه جا را فرا مى گيرد.
شايد كسى بپرسد چگونه؟ مگر طبيعت و نظام آن بر هم مى خورد؟ بله ما امروز شاهد ويرانگرى در طبيعت و اكوسيستم آن مى باشيم و هر روز بر خطرات و آلودگى آن افزوده مى شود.
پيش بينى كردن و به حقيقت پيوستن، بسيار مهم است و كارى است الهى، و اين كار، تنها از برگزيدگان خدا بر ميايد.
و حرف آخر اين است كه ما عرض كنيم، اى رضا پيامت را كه گفته بودى شنيدم و گرمائى را پيش بينى نمودى، اكنون حس ميكنيم، آقاجان از خدا بخواه كه در اين وضعيت و شرايط زود گذر دوره آخرالزمان، ايمان ما را حفظ و مصون بدارد، و از شر آفت هوسها و بى بندوبارى در امان بدارد، و چشم ما را به جمال حضرت مهدى (عليه السلام) روشن بگرداند.
به اميد آن كه يارى از ياران خوب آن حضرت باشيم.(69)

afsanah82
07-22-2011, 10:31 AM
اختلال در وضع طبيعت و اوضاع مردم در آخرالزمان
على (عليه السلام) درباره آخرالزمان و نشانه هاى نزديكى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) سخنان بسيار دارد و يكى آنها كه اينك ميخوانيد اهميت بسيارى دارد و هر چند كه اين حديث از نظر علمى، احتياج به تحقيق بيشترى دارد ولى ما چاره اى جز خلاصه گفتن نداريم.
قال امير المومنين (عليه السلام) بين يدى المهدى، موت احمر. و موت ابيض و جراد فى حينه و جراد فى غير حينه كالوان الدم: فاما الموت الاحمر فاليسف و اما الموت الابيض الطاعون (در نزديكى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) وضع بگونه اى ميشود كه مرگ سرخ و مرگ سفيد، همه جا را فرا ميگيرد و همچنين، پايدار شدن ملخها در وقت و فصل خود، و نيز در غير وقت و موقع خود، ملخهاى سرخ رنگى منتشر ميشود. و اتفاقا در اول زمستان 1383 انبوه ملخهاى فراوانى به شهر قاهره حمله كردند و تمامى مدارس و كارخانجات و دائر و فروشگاهها چند روز تعطيل شد و اين ملخها كه متمايل به رنگ سرخ بودند در زمانى به اين شهر حمله كردند كه واقعا فصل يورش ملخها در زمستان تا كنون نبوده.
مرگ سرخ: مرگهاى خونين بتوسط قتل و كشتارها
و مرگ سفيد: مرگها طاعونى است
على (عليه السلام) پيش بينى ميكند كه در آخرالزمان، مرگها فراوان ميشود، چه آنهائى كه در قتل و نزاع و كشتار در جنگها، از بين ميروند، و چه آنهائى كه به توسط وباهاى ميكروبى و تازه پديد آمده، از بين مى روند، و امروز مى بينيم كه آفتهاى ميكروبى مثل ايدز و سارس و تب زرده و غيره، هر روز وباهاى مدل جديد ميكروبى بسيار خطرناك پديد مى آيد و در بين مردم منتشر مى شود و جان ميليونها انسان را در خطر مرگ حتمى قرار ميدهد و هر روز به تعداد آمار و ارقام مبتلايان و به اين وباهاى ميكروبى، بصورت وحشتناك، همواره در حال افزايش است و چه بسا در آينده، آفتهاى واگيردار ديگرى بوجود مى آيد و جان مردم كشورها را بيشتر تهديد كند.
وباهاى مدل جديد و مسرى و لاعلاج، يكى پس از ديگرى، در بين مردم منتشر ميشود و بر اثر، آن مرگ و ميرها افزايش مى يابد و احتمال بسيار دارد كه بر طبيعت و موجودات ريز و درشت هم تاثير بگذارد.
آن حضرت از منتشر شدن مرض طاعون اشاره ميكند، و اكنون مى دانيم كه طاعون از بدترين ميكروبها شكل ميگيرد و انواع آن گوناگون است لذا آن حضرت از اين وباهاى مسرى و خطرناك، از نام طاعون استفاده كرد تا مردم آنزمان بتوانند درك و قبول كنند چون نام اين وباى مسرى براى همه آشنا بود و اگر آن حضرت از ايدز و سارس و غيره سخن ميگفت، كسى نمى توانست باور كند و بفهمد چون اين چيزها را كسى نديده و نشنيده است.
آن حضرت پس از آن كشتارهاى فردى و جمعى، و آن وباهاى مسرى، از پيدايش ملخهاى انبوه و متمايل برنگ سرخ، اشاره ميكند، چه آنهائى كه در فصل خود و موقعيت هاى جغرافيائى خاص، طبق معمول گاهى پديدار و منتشر ميشوند و چه آن ملخها و آفت ديگر كه در غير فصل خود و در غير موقعيت هاى جغرافيائى كه سابقه در آنجا نداشته، بوجود مى آيند.
و همه اينها از بر هم خوردن شرايط طبيعى در اين زمان را مى رساند، آمار مبتلايان و قربانيان ايدز هر روز بمراتب افزايش مى يابد و هجوم بى سابقه حيوانات عجيب و غريب به مزارع و روستاها در اينجا و آنجا شنيده ميشود و هر روز خبر تازه اى از نابودى گونه هاى گياهى و انقراض حيوانات ريز و درشت از رسانه هاى گروهى پخش ميشود و آلودگى روز افزون، شرايط طبيعى را بر هم مى زند و بلاياى طبيعى كم سابقه با اشكال مختلف، پى در پى و در همه جا نفوذ ميكند و خلاصه اين كه حوادث ناخواسته بيداد ميكند و حال و روز مردم آخرالزمان هر روز مشكلتر خواهد شد باضافه افزاييش و درگيريهاى سياسى و نزاعهاى قومى و جنگهاى ناحيه اى و منطقه اى كه همه اينها نتيجه شيطنت و فتنه انگيزى قدرتهاى جهانخوار است و آنها اهداف شومى را براى مردم تمامى جزاير و قارات دارند و هر لحظه احتمال خطر وقوع جنگ جهانى هم وجود دارد و از هر طرف با اشكال مختلف، مردم دنيا در معرض گرفتارى و مرگهاى جورواجور قرار دارند.(70)
كاهش شديد جمعيت در آخرالزمان
در مدت دهها سال گذشته، بر اثر پيشرفت دانش طب و توسعه روز افزون انواع داروها، كار بجائى رسيد كه ميزان مرگ و ميرها را به حداقل ممكن برساند و باعث شد تا جمعيت جهان، سير صعودى پيداكند و همواره بر تعداد جمعيت جهان افزوده شود و همينطور هم شد تا آنجا كه سازمانهاى بين المللى ناچار شدند زنگ خطر را بزنند و افزايش جمعيت را همچون انفجارى بزرگ كه جهان را تهديد مى كند اعلام كردند.
اما در دو دهه اخير كار برعكس شده و كاهش جمعيت در بيشتر نقاط جهان، سير نزولى پيداكرده است و مى رود تا در چند دهه آينده، كاهش ‍ شديد جمعيت، خطر انقراض ملتها و فرهنگ ها را در پى خواهد داشت.
در حالى كه دانش طب امروز از دهها سال گذشته هم پيشرفته تر و امكانات و تجهيزات، بسيار فرق كرده و مدرنتر شده است ولى حالا چرا وضع اين چنين است؟
اگر بخواهيم علت پديدار شدن اين وضع را پى گيرى و ريشه يابى كنيم، مى بايستى در فرهنگ جديد و تحولات و تغييرات اخلاقى مردم جستوجو كنيم تا بدانيم كه چرا وضع اينطور شده است.
گذر زمان همچون دريا است و امواج آشفته زيادى دارد و هر روز موجهاى مطلاطم آن به يك شكل باقى نمى ماند، اما آنچه كه استوار باقى مى ماند، خورشيد و حقيقت است و اين دو، هيچگاه دست خوش تغييرات مردم و بازيچه هوى و هوسها نخواهد شد. امام صادق (عليه السلام) از كاهش ‍ شديد جمعيت در آخرالزمان سخن مى گويد و در اين باره حديثى نقل مى كنيم كه بسيار جالب و حائز اهميت است و اكنون به آن توجه كنيم ولى آنچه كه شايد در ذهن افراد كنجكاو خطور كند آن است كه بگويند، چرا آن حضرت از افزايش جمعيت در چند دهه پيش، چيزى نگفته اند و تنهابه كاهش جمعيت اشاره نموده اند.
معمولا بزرگواران ما وقتى كه درباره چيزى اظهار نظر ميكنند، بخصوص ‍ درباره اوضاع و احوال آخرالزمان، مى بينيم كه آنها از امواج متلاطم زمانه و مردم سبك مغزى كه بازيچه هوى و هوسها شده اند پيش بينى كرده اند و اين هوسها است كه مردم را هر روز به يك وضع و حالى در مى آورند، و اصل مطلب كه پايان و نتيجه كار است، بزرگواران ما حقايقى را بازگو ميكنند كه گفتار آنها حقيقى است همچون خورشيد، استوار و پابر جا است و سخن آن حضرت بر خلاف آنها كه در قالب سازمانها و نهادهاى بى المللى، ديروز با صداى بلند راديوها مى گفتند جمعيت افزايش يافته، خطر انفجار، آهاى مواظب باشيد، ولى وقتى كه امروز، سير نزولى پيدا كرده و فرهنگها و ملت هاى متمدن در خال فروپاشى و در خطر انقراض قرار گرفته اند، مى بينيم كه آنها ساكت شدند و خودشان هم در گرداب قطع نسل قرار گرفته اند و سكوت مرگبارشان خاموش شده است، ولى امام صادق (عليه السلام) بدون در نظر گرفتن هياهو و جنجال و حرفهاى ديروز آنها، بلكه از آخرين وضعى كه در نزديكى ظهور، پيدا مى شود اعلام نظر مى كنند و غوغا گران بدون در نظر گرفتن شرايط ديگر، سر و صدا كردند و امروز بدون نتيجه، ساكت شدند ولى آن حضرت بدون در نظر گرفتن شرايط ديگرى كه توسعه فساد و رواج فحشا است كه بر علم و عقل غالب مى شود آن حضرت خيلى آرام و بى سر صدا، نتيجه كار و آخر خط را بازگو مى كند، سخن او همچنين حقيقت خورشيد، مى درخشيد و دستخوش تفاوت اوضاع سير صعودى و سير نزولى چند دهه آنها نمى شود همچنين كوهى استوار كه بادها او را نمى لرزاند.
امام صادق (عليه السلام) درباره نزديكترين زمان به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) اشاره مى كند و سالهاى آينده، با اين نشانه ها و علائم، بيقين كه به زمان ظهور نزديكتر است، و آنزمان كه رشد جمعيت در حال افزايش ‍ بود، فاصله زمانى آن بيشتر است، پس علائمى كه از ظهور بيان ميشود، به نزديكترين زمان ممكن به ظهور آن حضرت است و حوادثى را مطرح ميكند حتما چون علامت هاى راهنمائى كه در كنار جاده ها نصبت شده، همواره به ما اختار مى كنند كه زمان رسيدن به مقصد در حال نزديكتر شدن است.
سمنا اباعبدالله (عليه السلام) يقول: لايكون هذا الامر حتى يذهب ثلثا الناس، فقيل له: فاذا ذهب الناس فما يبقى؟ فقال (عليه السلام): اما ترضون ان تكونوا الثلث الباقى؟
عده اى گفتند كه شنيديم امام صادق (عليه السلام) درباره آخرالزمان فرمودند كه حضرت مهدى ظهور نمى كند تا اينكه سه چهارم مردم از بين بروند، اما آنها با تعجب پرسيدند
پس چيزى باقى نمى ماند؟ آن حضرت فرمودند: آيا نمى خواهيد كه شما از بقيه مردم باقى ماند بوده باشيد؟
اگر بخواهيم حقيقت گفتار امام صادق (عليه السلام) را خوب بدانيم، مى بايستى تحولات و اوضاع حاكم بر جهان را با دقت، زير نظر بگيريم و ببينيم كه امروز چه فرهنگى بيشتر ميان مردم در حال رواج و گسترش است كه اين وضعيت كاهش روز افزون جمعيت را پديد آورده است تا پس از آن، بفهميم كه اين سخن آن حضرت تا چند درصد، اكنون به حقيقت پيوسته است.
در زمان حاضر و سالهاى آينده اغلب كشورهاى جهان با كاهش جمعيت روبرو هستند و در آينده، اين كاهش با سير نزولى در صد بيشترى مواجه خواهد شد، و كاهش جمعيت به اين معنا است كه مرگ و مير افراد، بيشتر از آنها است كه متولد مى شوند
اينك مى بينيم كه خيلى از كشورهاى جهان، با كاهش جمعيت مواجه هستند و چند كشورى هستند كه رشد جمعيت دارند ولى آنچه كه مسلم است، آنها نيز در سالهاى آينده از ميزان رشد افزايش جمعيت آنها كاسته خواهد شد و سپس، آنها هم با كاهش مواجه خواهند شد.
علل اين كاهش جمعيت را در جهان مى بايستى در فرهنگ جديدى كه بر دنيا حاكم مى شود و همه جا به يك وضع در مى آيد و تمامى آداب و سنن و فرهنگ ها، در حال افول و زمال است تا جائى است تا جائى كه آنها كاملا ريشه كن شوند و ديگر ياد و يادگيرى از آنها بر جاى نماند و آثار تمامى آنها محو خواهد شد و تنها يك فرهنگ جديد، باقى مى ماند و آن فرهنگ ابتذال است و بى بند و بارى فساد و فحشا، دنيا را فرا مى گيرد همانگونه كه پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) از رواج فساد و گسترش فحشاء در آخرالزمان، سخنان بسيارى گفته اند، و بهترين آداب و رسوم جامعه كه سنت ازدواج است از بين مى رود و هيچكس براى ازدواج، ارزشى قائل نمى شود.
زنان هوس باز به مردان دل نمى بندند و مردان، به زنان بد بين و بى اعتماد مى شوند و نه دين مى ماند و نه ايمان....
و خلاصه مطلب آن است كه بقدرى فساد و فحشا و مخلفاتش زياد مى شود كه دو سوم جمعيت از بين مى روند و يك سوم از آنها باقى ميماند، اما بقيه چه حال و روزى دارند، بحث آن فصل است و آنچه كه از سخن امام صادق (عليه السلام) ما بايد پند و عبرت بگيريم، اين است كه ايمان خود را حفظ كنيم و به اصول اخلاقى و اسلامى پاى بند باشيم تا ان شاءالله در وقت ظهور آن حضرت، از صالحان و پاكيزه گان و شايستگان باشيم و چه بسا، سعادت نصيب ما شود تا از ياران آن رادمرد حق و حجت خدا باشيم و در آخرت هم به سعادت ابدى نائل شويم.
و حداقل بايد اين را بدانيم كه در انتظار ظهور آن حضرت و در آرزوى ديدار مهدى (عليه السلام) بودن، بهمان اندازه براى ما اجر و ثواب در صحيفه اعمال ما ثبت خواهد شد.(71)
تغيير نقشه كشورها و ضعف مردم در آخرالزمان
اينك بخوبى ميدانيم كه وضع و نقشه هاى كشورهاى امروز با هزار و چهارصد سال پيش، فرق بسيارى دارد و هيچگونه شباهتى با همديگر ندارند.
شايد كسى در آنزمان از اينوضعيت، اينچنين پيش بينى نكرده و در خيال كسى، اين انديشه، خطور نكرده است و اين پيامبر گرامى است كه مى فرمايد در آخرالزمان، تغيير و تحول در وضع و شرايط كشورها بنحوى است كه بر مردم، تلخ و ناگوار شود و عرصه روزگارشان را تيره و تار ميكند.
عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) قال اخبرنى جبرئيل (عليه السلام) عن ربه عزوجل: ذالك حين تغيير البلاد و تضعيف العباد و الياس ‍ من الفرج
(از پيامبر گرامى نقل شده است كه او فرمودند: حضرت جبرئيل از قول پروردگار عزوجل، به من خبر داد آخرالزمان آنزمان است كه شهرها و كشورها تغيير يابد و مردم، ضعيف و بى ارزش مى شوند و آنگاه است كه از ستم و ظلم بسيار، ديگر اميدى به گشايش و رهائى و رفع مشكلات و درد و رنجها نمى بينند و بسيار نا اميد ميشود، در آنزمان است كه حضرت قائم در ميان آن مردم ستمديده، ظهور ميكند و از گرفتاريها و بلاهاى گوناگون كه گريبانگير مردم شده، آنها را نجات مى دهد.
آنزمان كه پيامبر گرامى از تغيير و تحول در شهرها و كشورها در آخرالزمان سخن ميگفت همين زمان و سالهاى آينده است كه هيچگونه شباهتى به زمان پيامبر ندارد.
و نكته ديگر كه از اين گفتار آن حضرت دانسته مى شود، اين است كه سالها قبل از ظهور حضرت قائم (عليه السلام)، نقشه كشورها تغيير مى يابد و دچار دگرگونيهاى نا خواسته ميشود در حالى كه در قبل از آن، به اين وضع نبوده اند.
و امروز براى نمونه مى بينيم كه فروپاشى شورشى سابق صورت گرفت و نقشه خيلى از كشورهاى اين نواحى، تغيير يافت و بوضعى در آمدند كه قبلا اينچنين نبوده و علاوه بر اين، در خيلى از نقاط جهان، كشورهائى را مى بينيم كه به عناوين و علل مختلفى در حال تقسيم و يا بخشى از بخشهاى آن در حال تجزيه است و اين كار ادامه خواهد داشت و چه بسا در آينده، تحولات جديد و بيشترى در همين زمينه واقع خواهد شد و از همه مهمتر، آن است كه امريكا كه بتوسط صهيونيستها اداره ميشود و اكنون بر جهان، يكه تازى ميكند و در هر جا كه فتنه و جنگى بر پا است بيقين كه دستهاى پنهان و آشكار اين ابر قدرت، در آن ديده ميشود و از كجا معلوم است كه خيلى از كشورها كه فعلا داراى وضع و حال آرامى هستند چه بسا در سالهاى آينده، آنها نيز دستخوش تفرقه و تجزيه خواهند شد.
زمينه هاى فتنه انگيزى ابر قدرتها در ساير كشورها وجود دارد و اختلافات را همواره دامن ميزنند و هر روز بر تضاد بين اقوام و احذاب را بيشتر ميكنند و اوضاع خيلى از كشورها را به نفع خود، نقشه جغرافيائى آنها را بر هم ميزنند، و از همه بدتر، آنستكه اينروزها زمزمه تقسيم و خورد كردن كشورهاى اسلامى و بخصوص، منطقه خاورميانه را بر زبان مى آورند و گاه و بيگاه در رسانه هاى گروهى، سران و حاكمان صهيونيزم آمريكا و اسرائيل، علنا به اين موضوع، اشاره ميكنند و قصد خود را از اين كارها كه در آينده انجام خواهند داد اعلام ميكنند.
خوب: دنيائى كه به انقسامات و تجزيه ها. اختلافها گرفتار شده، آيا در آنصورت مردم چه حال و روزى خواهند داشت.
دنيائى كه بر اثر خواسته و اراده شوم صهيونيزم و يكه تازى ابرقدرتى چند، مردم كشورها را در اختلافهاى ساختگى فرو ميبرد و گرفتارشان مى سازد و هر روز بر مصيبتها و گرفتارى و درد و رنج آنها افزوده خواهد شد، آنگاه مردم ضعيف شده و در حاليكه آن ها طعمه و شكارى در چنگال اهريمن زورگو و بدانديش قرار گرفته اند، بيقين كه روزگار خوش را از آنها خواهند گرفت و آنچنان مشكلات و گرفتار بحرانهاى گوناگون ميشوند كه آسايش ‍ مردم جهان از بين ميرود و مردم بقدرى رنجور و در تنگناهاى عذاب روحى و جسمى قرار ميگيرند تا آن حد كه ديگر، اميدى براى رهائى و نجات و خلاص شدن باقى نمى ماند و ديگر هيچ قدرت و اختيارى نخواهد داشت.
بله آنزمان است كه بفرمان خداوند، حضرت مهدى ظهور ميكند تا ستم و ستمگران را از صحنه روزگار محو كند و حياتى دوباره به مردم، نويد دهد.
در جمله اول و دوم، آن حضرت به تغيير كشورها و درهم ريختن امنيت اجتماعى و ضعف مردم، اشاره نموده است و ما نبايد به وضع امروز نگاه كنيم چون بسا در سالهاى آينده، اوضاع خيلى از كشورهائى كه مردم آن در رفاه و امنيت و آزادى و استقلال هستند دگرگون خواهد شد و ممكن است با يك حادثه، دچار تغيير و تحول شود و اوضاع آنها بنحوى شود كه خواب خوش را از آنها بگيرد و اوضاع آنها بمراتب، بد و نامطلوب شود چون دمكراسى و آزادى و رفاه و امنيت در زمان ما، هيچ اعتبار و تضمين و قوامى ندارد، آنروز در اروپا آيا چه كسى ميدانست كه فردا صبح، جنگ جهانى برافروخته ميشود و كار به جائى ميرسد كه يك تير چراغ برق سالمى بر جاى نماند و ظرف چند روز، شهرها به ويرانه اى تبديل شود.
و اينك سلاحهاى مهلك و خطرناك، هر روز با قدرت تخريب بيشترى ساخته ميشود و زمامداران بى ايمان و سنگدل را در وسوسه رقابت استعمارى براى استثمار و چپاول مردان نقاط مختلف جهان، همواره خود و ديگران را در وضعيت بدترى قرار ميدهند.
با پيشرفت سلاح جنگ جهانى اول، پنج ميليون انسان كشته شد و سالها بعد، باز هم سلاحها پيشرفته تر شد و باعث شد كه جنگ جهانى دوم بر پا شود و پنجاه و پنج ميليون انسان را به هلاكت برساند و آنهمه سرمايه ها را از بين ببرد و شهرها را به تپه اى از خاكستر تبديل كند، و اكنون چه كسى ميتواند بگويد كه در آينده يا همين فردا صبح، جنگى برپا نمى شود؟ و اگر بر پا شد با اين همه سلاحهاى مدرنتر كه قدرت تخريب آنها واقعا مخوف و هولناك است و بمراتب از سلاحهاى پنجاه سال پيش بدتر است آيا چه مقدار تلفات و نابودى بر سطح زمين پديد مى آيد؟
و هر لحظه ممكن است كه با يك جرقه كوچك و بفرمان اراده يك زمامدار مست و جنايتكار، آتش جنگ را دامنگير مردم كند و همه جا را در شعله هاى آتش بر افروخته فتنه انگيزى زمامداران بيخرد، همواره گرم است و نواختن شيپور جنگ در هر لحظه ممكن است.
آنهائى كه در زمان پيامبر گرامى، درباره اين وضعيت اين سخنان را از آن حضرت مى شنيدند شايد بخوبى ما كه اكنون داريم مى بينيم، آنها اينچنين درك و باورى نداشتند و ما حقيقت گفتار پيامبر را در اين زمان، در حال مشاهده هستيم.
پس بهوش باشيم و آماده و بيقين بدانيم كه خداوند يارو ياور صالحان است.(72)
بهتر شدن اوضاع، پس از خرابى اوضاع
تكرار مطالب مشابه، نشانه تاكيد و حتمى بودن پديدار شدن وضعيت نامطلوب در آخرالزمان است، و مفهوم سخنان مكرر و بسيار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) در اين باره، در واقع آگاه نمودن ما و اخطار و بيدار باش است و آنها با بهترين نحو و باشكال مختلف اتمام حجت نموده اند.
يبعث الله رجلا فى آخرالزمان، يويده الله بملائكته، و يعصم انصاره، و ينصره باياته، و يظهره على اهل الارض حتى يدينوا طوعا و كرها، يملا الارض قسطا و عدلا، و نورا و برهانا، يدين له عرض البلاد و طولها، لا يبقى كافر الا آمن به ولا طالح الا صلح، و تخرج الارض نبتها، و ينزل السماء بركتها، و تظهر له الكنوز، يملك ما بين الخافقين، فطوبى لمن اءدرك ايامه، و سمع كلامه.
(امام حسن مجتبى (عليه السلام) مى فرمايد:، امير المؤمنان على (عليه السلام) به من گفتند: در شرايط بد آخرالزمان، خداوند مردى را ميفرستد كه او بتوسط ملائكه هايش، پشتيبانى ميشود، و ياران او را حفظ مى كنند، و آن حضرت با نشانه هاى خدائى، يارى مى شود، او بر زمين ظاهر ميگرداند تا اين كه همه به او ايمان آورند، او زمين را پر از عدل و داد ميكند، و او براى مردم همچون نورى تابناك و جلوه اى آشكار از حقانيت است، مردم همه كشورها به او ايمان آورده و كسى بدكار نمى ماند تا اينكه فردى صالح و درستكار شود، و زمين بيرون مى دهد نبات و گياه واقعى خود را، و همه جا سرسبز و خرم مى شود، و از آسمان، بركت سرازير خواهد شد، و تمام گنجها بر آن حضرت نمايان مى شود، او سالها بر مغرب و مشرق حكومت مى كند، و خوشا به سعادت آنها كه آن زمان را ببينند، و خوشا به سعادت آنها كه سخنان دلنشين آن حضرت را بشنوند).
در زمانى كه قدرتها همواره مسلح تر ميشوند و سلاحها با قدرت تخريب بيشتر، خطرها را افزايش ميدهند و مردم، همواره در معرض آسيب و فتنه و شر بيشترى قرار ميگيرند، آنگاه با يارى خداوند، حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور ميكند و قدرتهاى كفر و مراكز فتنه و كانونهاى فساد را از بين مى برد.
اين حديث و احاديث ديگر كه در اين كتاب و كتابهاى ديگر ياد شده، و در واقع پيامهائى از راه دور هستند، يعنى از قرنهاى گذشته، آن بزرگواران ، ما را باخبر و آگاه كردند تا ما مردم اين زمان كه در اين وضعيت قرار ميگيريم، پند و اخطار است براى ما، تا حق و باطل و خوب و بد را تشخيص بدهيم و ان شاءالله جزو آنهائى باشيم كه خوبان در آن جمعند.
در اين پيش بينى ها وقتى كه آن حضرت صحبت از افزايش بارانهاى طبيعى و سبزه و خرمى سخن ميگويند، وقتى كه از افزايش مهر و محبت و الفت بين مردم صحبت ميشود، وقتى كه از ايمان و صلاح و پاكيزه گى مردم ياد ميشود، به اين معنا است كه قبل از ظهور آن حضرت، تمام اين شرايط ياد شده از بين رفته است كما اين كه اكنون قبل از ظهور است و شرايط مردم و طبيعت، بگونه اى است كه مردم از اين وضعيتهاى بوجود آمده، رنج ميبرند و زمان هرچه بگذرد، مى بينيم كه باز هم شرايط، بدتر و تلخ ‌تر خواهد شد.
اينروزها همواره مى بينيم كه متخصصان علوم طبيعى از تخريب لايه اوزون و موارد بسيارى از تخريب طبيعت ميگويند و از كمبود بارانها در جائى كه زمينه براى كشت و كشاورزى مناسب است و در عوض از افزايش برف و باران در مناطق سردسير، كه در آنجا كشاورزى و محصول كم بدست مى آيد و همچنين از پيشروى شنزارها و از بين رفتن محيط مناسب كشت و مرتع و جنگ است و بدين ترتيب باعث از بين رفتن گونه هاى مختلف حيوانات و موجودات گوناگون زمينى و هوائى و دريائى و به هم ريختن شرايط اكوسيستم زيست همگانى ميشود و همواره، متخصصان علوم طبيعى اختار و اعلام ميكنند و هر روز بدتر از روز گذشته، آشفتگى در طبيعت افزايش ‍ مى يابد.(73)
پيروان خوب ما
قال الامام الرضا (عليه السلام) رحم الله عبدا احيى امرنا، فقلت له كيف يحيى امركم؟ فقال يتعلم علومنا و يعلمها الناس، فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.
(حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمودند: رحمت خداوند بر آن بنده اى باشد كه علم و دانش ما را زنده و پخش كند، شخصى از آن حضرت پرسيد: چگونه امر شما را احياء كنيم؟
آن حضرت در جواب فرمودند: آنكه علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد، بدانيد كه اگر مردم از وسعت علوم و خوبيهاى كلام ما آگاه شوند، بيقين كه از ما پيروى خواهند كرد).
از آن حضرت مى پرسند كه چگونه احيا كنيم فرامين و دستورات و رسالت شما را؟
امام در جواب به آنها مى گويد كه رسالت ما علم و دانش است و از تك تك افراد مردم مى خواهد كه دانش و علوم را از آنها بياموزند و اينها نيز به ديگران بياموزند و علوم را سينه به سينه منتقل كنند و در واقع، آن حضرت ميخواهد با تشكيل كلاسى درسى بسيار وسيع به وسعت مردم و انديشه آنها، و نه در كلاسى كه بين چهار ديوار محصور باشد بلكه دامنه اين كلاس، علم و دانش در همه جا پخش و نشر شود و نه در كلاسى كه هر روز، در چند ساعت معين است بلكه در كلاسى بزرگ بوسعت قورن و اعصار و زمانهاى مختلف باشد.
پس بر ما است كه علوم آل محمد را به ديگران بازگو كنيم و رسالت علمى آنها را برسانيم، و در صورتى كه حوصله صحبت كردن و تعريف نداشته باشيم، لااقل به ديگران بگوئيم كه در چه كتابى، علوم آل محمد بازگو شده و آنها را با خبر كنيم، چون افراد بسيارى ديده شده كه نمى دانند و غافل از اين كه بزرگواران ما درباره علوم براى ما چه گفته اند، و متاسفانه مى بينيم كه اين قبيل افراد، تحت تاثير علوم و صنعت قرار دارند، لذا يك حالت غربزدگى در تمام رفتار و كردار آنها پيدا است.
آيا مى دانيد كه آگاهى از علوم آل محمد عامل تقويت ايمان مردم است و موثر در غرب زدائى از جوانان ما است، و در جامعه اى كه ايمان مردم ضعيف باشد، آيا مى دانيد چه خلافكارى و تبه كارى بصورت وحشتناك دامنگير مردم مى شود و آسايش و اطمينان را از آنها را سلب مى كند و همه را دچار شك و اضطراب مى گرداند و زمينه را براى دستهاى پليد و نامرئى صهيونيزم جهانى، مساعد و هموار مى كند.
ما در زمانى قرار داريم كه امواج گسترده فساد و بى بند و بارى و كفر و بى دينى، به مراتب وسيع تر و قوى تر است تا تبليغ از دين و ديندارى مردم، و آيا اكنون وقت تلاش بيشتر بر عهده تك تك افراد مردم نيست؟ و كمترين سهل انگارى، در واقع مجال و فرصت دادن به دشمن است.
ما ادعا ميكنيم كه از علاقمندان آن امام هستيم، پس بر ما واجب است كه دانش آنها را بياموزيم و بديگران بگوئيم كه پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) در زمينه هاى علم و دانش چه گفته اند.
و اگر واقعا اين چنين بوديم، آيا مى دانيد كه در آنصورت، هر مسلمان و پيرو مكتب اهل بيت (عليه السلام)، يك متفكر و عالم و آگاه بود و يك فرد بيسواد و نادان درميان ما وجود نداشت.
آيا مى دانيد از چهاده قرن پيش، يعنى از صدراسلام و زمان شروع حيات و جهاد پيشوايان ما، اگر مردم از همان روزها بطور جدى به تحصيل علوم مشغول مى شدند، امروز در سطح بالائى از پيشرفت بوديم و امروز بمراتب، وضع بهترى داشتيم.
همانطور كه آن حضرت فرمود: هر كسى كه از علوم آل محمد باخبر شود، واقعا شيفته و پيرو آنها خواهد شد.
و اگر در هر جاى دنيا برويم و بگوئيم كه پيامبر ما، امام ما، درباره فلان موضوع علمى، آنهم در چه زمانى، اين چنين بيان نموده اند، آيا كسى تعجب نمى كند؟ و آيا كسى كنجكاو نمى شود كه اينها چه كسانى هستند كه توانسته اند اين چنين بگويند؟ و آيا چرا نام اينها شناخته شده نيست و آيا و...
اينها وقتى كه پيگير قضيه مى شوند و دنباله كار را ميگيرند مى بينيم، كار بجائى ميرسد كه اينها هم شيفته و علاقمند ميشوند و چه بسا اين اولين جرقه اى باشد تا زمينه مسلمان شدن آنها را فراهم كند.
و آيا اين موضوعات علمى، مايه سر بلندى شيعه آل محمد نيست؟(74)
رضا كوشارى
قم