ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه ضرب المثل های فارسی/م



صفحه ها : 1 [2]

shirin71
07-16-2011, 12:26 AM
ضرب المثل ها


* «اسب پیر نصیب دباغ می‌گردد» ضرب‌المثل آلمانی
* «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
* «اسب خوش‌رو هم گاهی سكندری می‌خورد.»
* «اسب دونده جو خود را زیاد می‌کند!»
* «اسب را عقب درشكه بستن»
* «اسب را گم کرده عقب نعلش می‌گردد.»
* «اسب، ران را می‌شناسد!»
* «اسب زین‌كرده است!»
* «اسب شاهی را بردند نعل ببندند، سوسك هم پایش را بلند كرد.»
* «اسب عاریه کم‌خوراک و تندرو است!»
* «اسب نجیب را يك تازیانه بس است.»
* «اسب و استر به هم لگد نزنند.»
* «اسب و خر را كه پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
* «اسبی را که سر پیری سوقانش کنند، به درد میدان قیامت می‌خورد.»
* «اگر آقایت را سوار الاغ دیدی بگو: عجب اسب قشنگی!»
* «بارالها به حق هشت و چهار، گیوه‌پا را مكن به اسب سوار»
* «به اسب شاه گفته يابو»
* «به قاطر گفتند پدرت كیست؟ گفت: اسب آقادائیم است.»
* «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
اسب در شعر فارسی

* «آن‌كس كه بداند و بداند كه بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند»
o فخر رازی

* «ابله شده‌ای، وفا ز زن می‌طلبی؟// اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟»
o ناشناس

* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود»
o روحی

* «اسب تازی دو تك رود به شتاب// شتر آهسته می‌رود شب و روز»
o سعدی

* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم»
o حافظ

* «اسب فربه شود، شود سركش»
o سنایی

* «اسب لاغرمیان به كار آيد// روز میدان، نه گاو پرواری»
o سعدی

* «اسب می‌تاخت با شکوه و دلیر// که کند فعل شیر بچه شیر»
o مکتبی شیرازی

* «اسبی که صفیرش نزنی می‌نخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است»
o منوچهری دامغانی

* «اگر اشتر و اسب و استر نباشد// کجا قهرمانی بود قهرمان را»
o ناصرخسرو

* «اگر سکندر با شاه هم‌سفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی

* «ای بسا اسب تیزرو كه بمرد// خرك لنگ جان به منزل برد»
o سعدی

* «راه‌رو را فاقه و نعمت كند منع از سلوك// اسب راه آن است كو نه فربه و نه لاغر است»
o علی‌شیر نوایی

* «ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاه‌لنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
o فردوسی

* «مر سگان را عید باشد مرگ اسب// روزی وافر بود بی‌جهد و كسب»
o مولوی

* «نه برگزاف سکندر به یادگار نوشت// که اسب و تیغ و زن آمد سه‌گانه از در دار»
o ابوحنیفه اسکافی
* «هركسی را كه بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
o ناشناس

* «هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر»
o سنایی

* «یا رب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشان// كاین همه ناز از غلام و اسب و استر می كنند»
o حافظ

shirin71
07-16-2011, 12:27 AM
http://pic.azardl.com/images/67743774545595448265.jpg (http://pic.azardl.com/)


ضرب المثل ها

* «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
* «از خر می‌پرسند چهارشنبه کی است.»
* «از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!»
* «اسب و خر را كه پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
* «با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.»
* «به خر دستش نمی‌رسد، پالانش را می‌زند»
* «پالان ترمه خر را عوض نمی‌كند!»
* «جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!»
* «حیف صابون که سر خر را با آن بشویند.» ضرب‌المثل ایتالیایی
* «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
* «خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.»
* «خر برهنه را پالان نتوان گرفت.»
* «خر به فكر جو است و خربنده به فكر دو»
* «خر پیر و افسار رنگین»
* «خر چه‌داند قدر حلوای نبات»
* «خر دادن و خیار ستدن»
* «خر داده و زر داده و سر داده.»
* «خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشد»
* «خر را كه به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌كشی است.»
* «خر را گم کرده پی افسارش (پالانش - نعلش) می‌گردد.»
* «خر سوار خمره شده»
* «خر سواری را حساب نمی‌کند.»
* «خر و گاو را با یک چوب می‌راند»
* «خر سی‌شاهی پالان دوزار (دوهزار)!»
* «خر سی‌صنار پالان هف‌صنار!»
* «خر عیسی به آسمان نرود!»
* «خر كه جوش زياد شد لگد و جفتك می‌پراند»
* «خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.»
* «خر مال كسی است كه سوار است.»
* «خر همان خر است پالانش عوض شده»
* «خریت نه تنها علف‌خوردن است»
* «خری زاد و خری زید و خری مرد»
* «راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!»
* «زبان خر را خلج داند.»
* «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
* «قدر لوزينه خر كجا داند»
* «قسمت را باور كنم یا عرعر خر را؟»
* «قیمت زعفران چه داند خر»
* «كار كردن خر، خوردن یابو»
* «كاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.»
* «كره خر از خريت پیش پیش مادر است.»
* «گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر»
* «مرگ خر عروسی سگ است.»
* «مزد خرچرانی، خرسواری است!»
* «هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!»
* «هركه خر شد بارش می‌كنند.
* «هركه خر شد سوارش می‌شوند.»
* «هر كه خری ندارد، غمی ندارد»
* «یاسین به گوش خر خواندن.»
خر در شعر فارسی

* «آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ»
o امیر خسرو

* «آسوده كسی كه خر ندارد// از كاه و جوش خبر ندارد»
o ناشناس

* «آلت اسكاف پیش زرگر// پیش سگ كَه استخوان درپیش خر»
o مولوی

* «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// يك شكم در آدمی نگذاشتی»
o سعدی

* «آن‌کس كه نداند و بداند كه نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند»
o فخرالدین رازی

* «از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن هم‌چو شیر گنده‌دهان، پیس چون پلنگ»
o سوزنی سمرقندی

* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
o مولوی

* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود»
o روحی

* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم»
o حافظ

* «اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر»
o فردوسی

* «اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی

* «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل ديبا فقیه»
o امیر خسرو

* «ای بسا اسب تیزرو كه بمرد// خرك لنگ، جان به منزل برد»
o سعدی

* «بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیك چوب اين خران را تو مران»
o مولوی

* «بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود»
o فرخی سیستانی

* «بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری»
o ناصرخسرو

* «به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مرده‌ای را به چین گاو زاد»
o نظامی

* «به یك دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، كش بار بر یك‌سو نیاید»
o فخرالدین اسعد گرگانی

* «بی‌چاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد»
o ایرج‌میرزا

* «پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه»
o نظامی

* «پیش خر، خرمهره و گوهر یكی است»
o مولوی

* «پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پيشين، خر پسين را پل بود.)
o قرة‌العین

* «تو چه‌دانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی»
o ناصرخسرو

* «تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
o سنایی

* «تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست»
o عطار نیشابوری

* «جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند»
o ناصرخسرو

* «چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید هم‌چو آتش ز آتش‌زنه// گریزید و تیزید و شد هم‌چو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد»
o ادیب پیشاوری

* «چون مهر کند فلک‌سواری// از چالش لاشه‌خر چه خیزد»
o کمال‌الدين اسماعیل

* «چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// كه مرگ خر بود سگ را عروسی»
o نظامی

* «خران را كسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن كآب و هیزم نماند»
o نظامی

* «خر بار بر به از شیر مردم‌در»
o سعدی

* «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد»
o سعدی

* «خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد»
o کمال‌الدين اسماعیل

* «خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحب‌هنر است// خر عیسی را آن بی‌هنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بی‌خبر است// قصد راکب را بی‌هیچ نشان می‌داند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغام‌بر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است»
o ایرج‌میرزا

* «خر عیسی گرش بمكه برند// چون بیايد هنوز خر باشد»
o سعدی

* «خركی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// كآب نیكو كشم و هیزم چست»
o خاقانی

* «خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن»
o امیر خسرو

* «خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود»
o کمال‌الدین اسماعیل

* «خوشبخت آنكه كره‌خر آمد الاغ رفت// بی چاره آنكه گرفتار عقل شد»
o ناشناس

* «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خورده‌است»
o کمال‌الدین اسماعیل

* «گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره»
o کمال‌الدین اسماعیل

* «دو نفر دزد خری دزدیدند// سـر تقسیم به هـم جنگیدند// آن‌دو بودند چو گرم زد و خورد// دزد سوم خرشان را زد و برد»
o ایرج‌میرزا

* «زنده كنِِِِِ مرده، مسیحافر است// و آنكه دم از مرده برآرد خر است»
o امیر خسرو

* «سگ بر آن آدمی شرف دارد// كه چو خر دیده بر علف دارد»
o نظامی

* «شاه میداس را دو گوش خر است// لیك آوخ كه زیر تاج دراست»
o ناشناس

* «شه سکندر دو گوش خر دارد// خلق از این راز کی خبر دارد»
o سنایی

* «علم داری عمل نه، دان كه خری// بار گوهر بری و كاه خوری»
o سنایی

* «فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش// هرآن‌كه خر شود البته می‌شوند سوارش»
o روحی

* «قربون خودم که خر ندارم// از کاه و جوش خبر ندارم»
o ناشناس

* «قیاسی گير از این‌جا، آن و این را// خر پیشینه پل باشد پسین را»
o ناشناس

* «کفش عیسی مدزد و از اطلس// خر او را مساز پشماگند»
o سنایی

* «گاوان و خران بار بردار// به ز آدمیان مردم‌آزار»
o سعدی

* «گاوی است در آسمان و نامش پروین// گاو دگر نهفته در زیر زمین// پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین// زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین»
o خیام

* «گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد// کاین شتر صالح است یا خر دجال»
o سعدی

* «گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف// در غریبی بس توان گفتن گزاف»
o مولوی

* «مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار»
o سنایی

* «مرا با تو دشوار کار اوفتاد// خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد»
o ادیب پیشاوری

* «مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است// چون بار همی‌برد عزیز است»
o سعدی

* «می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وان‌که او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال»
o کمال‌الدین اسماعیل

* «نه منعم به مال از كسی بهتر است// خر ار جل اطلس بپوشد خر است»
o سعدی

* «نه هر خر را به چوبی راند باید// نه هركس را به نامی خواند باید»
o فخرالدین اسعد گرگانی

* «نیست منت نهنده را اجری// جود و منت نهی، بود ز خری»
o مکتبی شیرازی

* «هـركسی را كه بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
o ناشناس

* «هرکه را نبض عشق می‌نجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر»
o مولوی

* «هركه عاشق نیست آنرا خر شُمر// خر بسی باشد، زخر كمتر شُمر»
o عطار نیشابوری

* «هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر»
o سنایی

* «یارب اين نودولتان را بر خر خودشان نشان// كاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌كنند»
o حافظ

shirin71
07-16-2011, 12:30 AM
زن

یه ضرب المثل چینی میگه: اگه از دوران مجردی لذت نمیبری ازدواج کن!! اون وقت حتماً از فکر کردن به دوران مجردیت لذت می بری

------------------------------------------------

یه ضرب المثل انگلیسی میگه: زبان زن آخرین عضوی است که در او می میرد.

------------------------------------------------

یه ضرب المثل روسی میگه: زن آنچنان موجودی است که بی جهت شکایت دارد، تعمداً دروغ می گوید، آشکارا می گرید و مخفیانه می خندد.

------------------------------------------------

یه ضرب المثل ایرلندی میگه: اگر خواستید موضوعی را همه بدانند، آن را به عنوان یک راز با یک زن در میان نهید و تاکید کنید که محرمانه است.

------------------------------------------------

هیچ زنی برای پول ازدواج نمی کند،آنها زرنگ تر از آن هستند که این کار را بکنند، قبل از ازدواج با هر میلیونری اول عاشقش می شوند. (سسری پاویز)

------------------------------------------------

وقتی خداوند مرد را آفرید دید او چنان که بایست تنها نیست پس همدمی برایش خلق کرد تا تنهایی اش را با شدت بیشتری احساس کند. (پل والری)

shirin71
07-16-2011, 12:31 AM
ازدواج
1- هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت كن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

2- مردی كه به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوكری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

4- زنی سعادتمند است كه مطیع ” شوهر” باشد. ( ضرب المثل یونانی )

5- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

7- زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. ( ضرب المثل آلمانی )

8- داماد زشت و باشخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

10-داماد كه نشدی از یك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )

11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یكی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

13- برا ی یافتن زن می ارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی . ( ضرب المثل چینی )

14- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن . ( ضرب المثل چینی )

15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

16- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركی )

17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)

18- ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

20- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

21- ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممكن خواهد بود. ( بورنز )

22- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

24- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است . ( محمد حجازی)

25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنیم . ( خانم پرل باك )

26- با زنی ازدواج كنید كه اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

27- با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

28- برای یك زندگی سعادتمندانه ، مرد باید ” كر ” باشد و زن ” لال ” . ( سروانتس )

29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. ( كریستین )

30- تا یك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یكدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

31- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز كنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانكلین )

32- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاك )

33- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)

34- ازدواج پیوندی است كه از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو ” زنده ” می شوند و اگر ” بد ” شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

35- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )

36- شوهر ” مغز” خانه است و زن ” قلب ” آن . ( سیریوس)

37- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاك )

38- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

39- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. ( بن بیكر)

40- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آینده اش . ( سینكالویس)

41- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )

42- ازدواج كنید، به هر وسیله ای كه می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یك همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)

43- قبل از رفتن به جنگ یكی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن . ( یكی از دانشمندان لهستانی )

44- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( كارول بیكر)

45- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا كریستی)

46- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها كمتر خواهد شد. ( ولتر)

47- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )

48- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نیست ، تحمل كند. ( كینهابارد)

49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پیدا می كنند. ( شاو)

50- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه كنی ، مهمان هایت را یك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ! ( روزنامه نگار ایرلندی )

51 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. ( ضرب المثل اسكاتلندی)

52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن . ( ضرب المثل آلمانی )

53 – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی . ( شارل بودلر )

54 – دوام ازدواج یك قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسكاتلندی )

55 – ازدواج پدیده ای است برای تكامل مرد. ( مثل سانسكریت )

56 – زن--.اشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می كند . (ضرب المثل آلمانی )

57 – ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارك تواین )

58 – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )

60 – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. ( شارل بودلر )

shirin71
07-16-2011, 12:31 AM
آش نخورده و دهن سوخته
در زمان‌های‌ دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیكن كمی خجالتی بود.

مرد تاجر همسری كدبانو داشت كه دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر كسی را آب می انداخت.

روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب كرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.

قبل از ظهر به او خبر رسید كه حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دكتر برود.

. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه كرد و برایش دارو نوشت

پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار كرد و او را برای ناهار به خانه آورد

همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد

پسرك خیلی خجالت می كشید و فكر كرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فكر كرد بهتر است بگوید دندانش درد می كند. دستش را روی دهانش گذاشتش.

تاجر به اتاق برگشت و دید پسرك دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله كردی ، صبر می كردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی ؟

زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است كه می زنی ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم.

تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهی كرده است

از آن‌ پس، وقتی‌ كسی‌ را متهم به گناهی كنند ولی آن فرد گناهی نكرده باشد ، گفته‌ می‌شود :‌ آش نخورده و دهان سوخته

shirin71
07-16-2011, 12:31 AM
بشنو و باور مکن
در زمان‌هاي‌ دور، مرد خسيسي زندگي مي كرد. او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود . شيشه بر ، شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم .

از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جواني افتاد ، به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.



باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.

كمي كه راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.

مرد خسيس كمي فكر كرد. نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است ، بشنو و باور مكن.

باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست . ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد.



همينطور به راه ادامه دادند تا اينكه بيشتر از نصف راه را سپري كردند . باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چه است؟

مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي بردم . يكباره چيزي به ذهنش رسيد و گفت : بله پسرم نصيحت دوم اين است ، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مكن.

باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد ، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت.



ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر گفت: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد. مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مكن

مرد باربر خيلي عصباني شد و فكر كرد بايد اين مرد را ادب كند بنابراين هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد ، بعد رو كرد به مرد خسيس و گفت اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است ، بشنو و باور مكن



از آن‌ پس، وقتي‌ كسي‌ حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند ، گفته‌ مي‌شود كه‌ بشنو و باور مكن

shirin71
07-16-2011, 12:32 AM
ضرب المثل های ایرانی حرف (خ)
خار را در چشم ديگران مي بينه و تير را در چشم خودش نمي بينه !
خاشاك به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
خاك خور و نان بخيلان مخور ! (( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور ))
خاك كوچه براي باد سودا خوبه !
خال مهرويان سياه و دانه فلفل سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا ؟!
خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده !
خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز !
خاله سوسكه به بچه اش ميگه : قربون دست و پاي بلوريت !
خانه اي را كه دو كدبانوست، خاك تا زانوست !
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالي باشه !
خانه خرس و باديه مس ؟
خانه داماد عروسيست، خانه عروس هيچ خبري نيست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مكوب !
خانه قاضي گردو بسياره شماره هم داره !
خانه كليمي نرفتم وقتي هم رفتم شنبه رفتم !
خانه نشيني بي بي از بي چادريست !
خانه همسايه آش ميپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسي !
خدا برف را به اندازه بام ميده !
خدا جامه ميدهد كو اندام ؟ نان ميدهد كو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالي، يك خر مانده سه تا نالي !
خدا دير گيره، اما سخت گيره !
خدا را بنده نيست !
خدا روزي رسان است، امااِهني هم مي خواد !
خدا سرما را بقدر بالا پوش ميده !
خدا شاه ديواري خراب كنه كه اين چاله ها پر بشه !
خدا گر ببندد ز حكمت دري --- ز رحمت گشايد در ديگري !
خدا ميان دانه گندم خط گذاشته !
خدا ميخواهد بار را بمنزل برساند من نه، يك خر ديگه !
خدا نجار نيست اما در و تخته رو خوب بهم ميندازه !
خدا وقتي بخواد بده، نميپرسه تو كي هستي ؟
خدا وقتي ها ميده، ور ور جماران هم ، ها ميده !
خدا همه چيز را به يك بنده نمي ده !
خدا همونقدر كه بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدايا آنكه را عقل دادي چه ندادي و آنكه را عقل ندادي چه دادي ؟ ((خواجه عبدالله انصاري ))
خدا يه عقل زياد بتو بده يه پول زياد بمن !
خر، آخور خود را گم نميكنه !
خراب بشه باغي كه كليدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و يك كيله جو !
خر از لگد خر ناراحت نميشه !
خر باربر، به كه شير مردم در !
خر به بوسه و پيغام آب نمي خوره !
خربزه شيرين مال شغاله !
خربزه كه خوردي بايد پاي لرزش هم بشيني !
خربزه ميخواهي يا هندوانه : هر دو دانه !
خربيارو باقلا بار كن !
خر، پايش يك بار به چاله ميره !
خرج كه از كيسه مهمان بود --- حاتم طايي شدن آسان بود !
خر چه داند قيمت نقل و نبات ؟
خر خالي يرقه ميره !
خر، خسته - صاحب خر، ناراضي !
خر خفته جو نمي خوره !
خر ديزه است، به مرگ خودش راضي است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورميخوره، مرده را با گور !
خر را جايي مي بندند كه صاحب خر راضي باشه !
خر را كه به عروسي ميبرند، براي خوشي نيست براي آبكشي است !
خر را گم كرده پي نعلش ميگرده !
خر، رو به طويله تند ميره !
خرس، تخم ميكنه يا بچه ؟ از اين دم بريده هر چي بگي برمياد !
خرس در كوه، بو علي سيناست !
خرس شكار نكرده رو پوستشو نفروش !
خر سواري را حساب نميكنه !
خر، سي شاهي ، پالون دو زار !
خر كريم را نعل كردن !
خر كه جو ديد، كاه نميخوره !
خر، كه علف ديد گردن دراز ميكنه !
خر گچ كش روز جمعه از كوه سنگ مياره !
خر *** راپالانشو بر نميدارند!
خر ما از كرگي دم نداشت !
خر ناخنكي صاحب سليقه ميشود !
خروار نمكه، مثقال هم نمكه !
خر وامانده معطل چشه !
خروسي را كه شغال صبح ميبره بگذار سر شب ببره !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خريت ارث نيست بهره خداداده س !
خري كه از خري وابمونه بايد يال و دمشو بريد !
خوشبخت آنكه خورد و كِشت، بدبخت آنكه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده كردن دل خوش ميخواد و گريه كردن سر وچشم !
خواهر شوهر، عقرب زير فرشه !
خواست زير ابروشو برداره، چشماشو كور كرد !
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو !
خوبي لر به آنست كه هر چه شب گويد روزنه انست !
خودتو خسته ببين، رفيقتو مرده !
خودشو نميتونه نگهداره چطور منو نگهميداره ؟
خود گوئي و خود خندي، عجب مرد هنر مندي !
خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبي داره ، پس دادن بدي !
خوشا بحال كساني كه مردند و آواز ترا نشنيدند !
خوشا چاهي كه آب از خود بر آرد !
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان --- تا سيه روي شود هر كه دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولي بكفم به كه كلنگي بهوا !
يك ده آباد به از صد شهر خراب !
خونسار است و يك خرس !
خير در خانه صاحبش را ميشناسد !
خيك بزرگ، روغنش خوب نميشه !

shirin71
07-16-2011, 12:33 AM
Proverb
"Out of sight, out of mind."
از دل برود هر آن که از دیده برفت

"A woman needs a man like a fish needs a bicycle."
یک زن به مرد همان‌قدر محتاج است که یک ماهی به دوچرخه!!

"No pain, no gain."
نابرده رنج گنج میسر نمی شود

"Eat to live, don't live to eat."
بخور تا زندگی کنی، زندگی نکن برای خوردن.

Apple a day, doctor away
روزی يک سيب بخور تا به دکتر محتاج نشی .

«Eagles don’t catch flies.»
عقاب حشره شکار نمیکنه.

"A bird in the hand is worth two in the bush."
ترجمه«یک پرنده‌ در دست، بهتر از دوتا روی درخت است.»
مترادف فارسی: «سیلی نقد به از حلوای نسیه.»

"Don't count your chickens before they're hatched."
جوجه را آخر پاییز می شمارند

"A poor workman blames his tools."
ترجمه: «کارگر بی‌مهارت، ابزار کارش را مقصر می‌داند.»
مترادف فارسی: «عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است.»

"Cut your coat according to your cloth."
ترجمه: «جامه خود را به اندازه پارچه‌ات ببُر!»
مترادف فارسی: «پا را به اندازه گلیم خود دراز کن!»

"Brain is better than brawn."
عقل، بهتر از زور بازو است

"Blood will out."
خون فوران خواهد کرد.
معادل فارسی : حق به حق دار می رسد.

shirin71
07-16-2011, 12:33 AM
از کوره در رفت



این مثل سائره در مورد افرادی به کار می رود که سخت خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد. در چنین مواقعی چهره اشخاص پرچین و سرخگونه می شود، رگهای پیشانی و شقیقه ورم می کند ، فریادهای هولناک می کشند و خلاصه اعمال و رفتاری جنون آمیز از آنها سر می زند اما ریشه و علت تسمیه این ضرب المثل :



برای گداختن آهن رسم و قاعده برای آن است که درجه حرارت کوره آهنگری را تدریجأ بالا میبرند تا آهن سرد به تدریج حرارت بگیرد و گداخته و مذاب گردد ، چه آهنها بعضأ این خاصیت را دارند که چنانچه غفلتأ در معرض حرارت شدید و چند صد درجه قرار گیرند، سخت گداخته می شوند و با صداهای مهیبی منفجر شده از کوره در می روند، یعنی به خارج پرتاب می شوند . افراد سریع التأثر و عصبی مزاج اگر در مقابل حوادث غیر مترقبه قرار گیرند آتش خشم و غضبشان چنان زبانه می کشد که به مثابه همان آهن گداخته از کوره اعتدال خارج می شوند و اعمالی غیر منتظره از آنها سر می زند که پس از فروکش کردن اطفای نایره غضب از کرده پشیمان می شوند و اظهار ندامت می کنند.

shirin71
07-16-2011, 12:34 AM
ضرب المثل های جهانی
اسپانیولی: کسیکه یکبار میدزدد، همیشه خواهد دزدید.

انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.

عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.

انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در میآورند.

ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.

عربی: مشورت با کسی کن که تو را به گریه میاندازد نه با کسی که تو را میخنداند.

روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.

دانمارکی: وقتی که آش از آسمان میبارد گدا قاشق ندارد.

ایرانی: تیر از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.

آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگهدار.

فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.

ایرانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.

فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.
بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.

انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.

ایتالیایی: عشق یعنی ترس از دست دادن تو.

مصری: تندرستی، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج رانمیبیند.

ژاپنی: باید حریف را به کمک حریف دیگری بدام انداخت

هندی: سکوت هرگز اشتباه نمیکند و هر چه طولانیتر باشد، بهتر قضاوت میکند.

shirin71
07-16-2011, 12:34 AM
ضرب المثلهای روسی
* مسکو یکباره ساخته نشده است.

* مهمانی خوب است، ولی خانه بهتر است.

*در صومعه دیگران، با آداب خود وارد نمیشوند.

*دوستان در فقر شناخته میشوند.

*دنبال دو تا خرگوش میدوی؟ هیچ کدامشان را نمیگیری.

*در هر شوخی، حقیقتی نهفته است.

*زبان من، دشمن من است.

*تا وقت مرگ، از نفس کشیدن سیر نخواهی شد.

*کلاغ چشم کلاغ را در نمی آورد.

*اشتها، وقت غذا خوردن میآید.

*ماهیگیران همدیگر را از دور میبینند.

*کسی که با شیر سوخته، به آب خنک هم فوت میکند.

*خدایا مرا از دوستانم در امان دار، از دشمنانم خودم را نجات خواهم داد.

شبها همه گربهها خاکستریاند.

کسی که از گرگ میترسد، وارد جنگل نمیشود.

پرنده را از پروازش میشناسند.

shirin71
07-16-2011, 12:34 AM
ضرب المثلهای چینی
* آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد، طناب دار را به گردن میاندازد.
* آنکس که در هر جا دوستانی دارد، همه جا را دوست داشتنی مییابد.
* راستی، یگانه سکه ای است که همه جا قیمت دارد.
* موقعی که دهانت میخورد، بگذار با شکمت مشورت کند.
* مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان میدهند و زنان در اوقات بدبختی.
* هیچ وقت بیش از زمانی که سرو کارمان با احمق است، احتیاج به هوش زیاد نداریم.
* بدبختی آن نیست که میتوان از آن برحذر بود، بلکه آن است که گریزی از آن نیست.
* هنگامی که خشم حرف میزند، عقل چهره خود را می پوشاند.
* همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند.
* مردی که کوه را از میان برداشت، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
* آنکه در باره همه چیز می اندیشد، در باره هیچ چیز تصمیم نمیگیرد.
* عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان میتوان شناخت.
*انسان موفق، بی قید نیست و انسان بی قید، موفق نیست.
* با ثروت میتوان بر شیاطین فرمانروایی کرد، بدون ثروت حتی نمیتوان بره ای را احضار کرد.
* مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش میکنند.
* "عجله" کاری را که "احتیاط" قدغن کرده است، انجام میدهد.
* مرد بزرگ، عیوب مرد کوچک را نمیبیند.

shirin71
07-16-2011, 12:35 AM
ازدواج در ضرب المثلهاي جهان
انگليسي:زن فقط يك چيز را پنهان نگاه ميدارد آنهم چيزي است كه نميداند.

هلندي:وقتي زن خوب در خانه باشد، خوشي از در و ديوار مي ريزد.

استوني: از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.

فرانسوي: آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است. 2)انتخاب زن و تربوز مشكل است.3) بدون زن، مرد موجودي خشن و نخراشيده بود.

آلماني: كاري را كه شيطان از عهده بر نيايد زن انجام ميدهد. 2)وقتي زني ميميرد يك فقته از دنيا كم ميشود.3) كسي كه زن ثروتمند بگيرد آزادي خود را فروخته است.4) آنكه را خدا زن داد، صبر همه داده. 5)گريه زن، دزدانه خنديدن است.

يوناني:شرهاي سهگانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن. 2) براي مردم مهم نيست كه زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمانخواهد شد.

گرجيها:اسلحه زن اشك اوست.

ايتاليايي:اگر زن گناه كرد، شوهرش معصوم نيست. 2) زناشويي را ستايش كن اما زن نگير.3) زن و گاو را از شهر خودت انتخاب كن.
ازدواج در ضربالمثلهاي جهان

ازدواجدر ضربالمثلهاي جهان

١-هنگام ازدواج بيشتربا گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت.( ضرب المثل آلماني)

2- مردي كه به خاطر " پول " زن مي گيرد، به نوكري مي رود. ( ضرب المثل فرانسوي)

۳- لياقت داماد ، به قدرت بازوي اوست . ( ضرب المثل چيني)

۴- زني سعادتمند است كه مطيع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل يوناني)

٥- زن عاقل با داماد " بي پول " خوب مي سازد. ( ضرب المثل انگليسي)

٦- زن مطيع فرمانرواي قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگليسي)

٧- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ي خرابه هم زندگي ميكنند. ( ضرب المثل آلماني)

٨ - داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بي لياقت . ( ضربالمثل لهستاني)

٩- دختر عاقل ، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح مي دهد. ( ضربالمثل ايتاليايي)

١٠ -داماد كه نشدي از يك شب شادماني و عمري بداخلاقي محروم گشته اي .(ضرب المثل فرانسوي)

١١- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكي ثروتمند مي شوي و با ديگري فقير. (ضرب المثل ايتاليايي)

١٢- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواجدرباره مادر عروس تحقيق كن . ( ضرب المثل آذربايجاني)

١٣- برا ي يافتن زن مي ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كني . ( ضرب المثلچيني)

١٤- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن (ضرب المثل چيني)

١٥- اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شكمش را در دستبگير. ( ضرب المثل اسپانيايي)

١٦- اگر زني خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوي با او ازدواج كن اماپولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركي)

١٧- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب مي شود. (ماري آمپر)

١٨- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهي خوب مي شود و گاهي هم بسياربد. ( ضرب المثل اسپانيايي)

١٩- ازدواج ، زودش اشتباهي بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتري است . ( ضربالمثل فرانسوي)

٢٠- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيماني است . ( سقراط)

٢١- ازدواج مثل اجراي يك نقشه جنگي است كه اگر در آن فقط يك اشتباهصورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. ( بورنز)

٢٢- ازدواجي كه به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود(رولاند)

٢٣- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است . ( ناپلئون)

٢٤- اگر كسي در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است(محمد حجازي)

٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست ، ولي مي توانيم مادر شوهرو مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم . ( خانم پرل باك)

٢٦- با زني ازدواج كنيد كه اگر " مرد " بود ، بهترين دوست شما مي شد . (بردون)

٢٧- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل هاي خسته كننده او رااصلاً نخوانيد . ( سوني اسمارت)

٢٨- براي يك زندگي سعادتمندانه ، مرد بايد " كر " باشد وزن " لال " (سروانتس)

٢٩- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " مي خواهد. ( كريستين)

٣٠- تا يك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتي هاي يكديگر را نميبينند. ( اسمايلز)

shirin71
07-16-2011, 12:35 AM
بهترین حرف‌های دنیا
۱- ضرب المثل جامایکایی

no call alligator long mouth till you pass him

قبل از آن که از رودخانه عبور کنی ، به تمساح نگو “دهن گنده”.

[تفسیر : تا وقتی به کسی نیاز داری،او را تحمل کن و با او مدارا کن. ]


۲ – ضرب‌المثل هاییتیایی

if you want your eggs hatched , sit them yourself

اگر می‌خواهی که جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند ، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.

[تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی، آن را به شخص دیگری غیر از

خودت مسپار.]


۳ – ضرب‌المثل لاتین

a silly rabbit have three opening to its den

یک خرگوش احمق ، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.

[تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی]



4 – ضرب‌المثلی از شمال آفریقا

Every beetle is a gazelle in the eyes of its mother

هر سوسکی از دید مادرش به زیبایی غزال است.

معادل فارسی : اگر در دیده‌ی مجنون نشینی ، به غیر از خوبی لیلی نبینی.


۵ – ضرب المثل روسی

An empty barrel makes greatest sound

بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.

[تفسیر : هیاهو و ادعای بسیار نشان از میان تهی بودن دارد.]


۶ – ضرب‌المثل اسپانیایی

after all , to make a beautiful omelet you have to break an egg

برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌مرغ شکست.

[تفسیر: بدون صرف هزینه ، به نتیجه‌ی مطلوب دست نخواهی یافت]

معادل فارسی : بی‌مایه فطیر است.



۷ – ضرب‌المثل روسی

all are not good cooks who carry long knives

هر که چاقوی بزرگی در دست دارد ، لزومآ آشپز ماهری نیست.

[تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست]

معادل فارسی : به عمل کار برآید.


این ضرب‌المثل‌ها برگرفته از کتاب “بهترین حرف‌های دنیا” گرد‌آوری شده توسط آقای محمدسروش تفضلی است و منتشر شده توسط نشر سایه گستر.

shirin71
07-16-2011, 12:35 AM
برو آن جا که عرب نی انداخت
.. در پاسخ به تهدید و یا به جای گفتن " برو گم شو " و یا " برو که هرگز برنگردی " از این اصطلاح استفاده می شود ...

در آن دوران که از ساعت و حساب نجومی در شبه جزیره ی عربستان خبری نبود، وسعت و همواری بیابان و عدم وجود قلل کوه

در این منطقه مانع از آن بود که بتوان ساعت و زمان دقیق شب و روز را تعیین نمود و مردم برای انجام مناسک و عبادت های خود که بایست در هنگام مشخصی انجام گیرند؛ نمی دانستند که آیا هنوز روز است و یا دیگر غروب و یا شب شده است. کوهی هم که آخرین شعاع خورشید را در قله ی آن بتوان دید در آن حوالی مطلقا وجود نداشت.

در آن هنگام افراد مخصوصی بودند که برای آن که معلوم کنند که آیا هنوز اثری از خورشید موجود است یا نه، بیرون از آبادی ها نی ها ( یا نیزه هایی ) را تا آن جا که می توانستند به هوا پرتاب می کردند و اگر نور خورشید به نیزه برخورد می کرد آن ساعت را هنوز روز و در غیر آن صورت شب به شمار می آوردند.

از آن جا که این " نی پرانی " در بیرون از آبادی و در صحرا و بیابان انجام می گرفت، عبارت " برو آن جا که عرب نی انداخت " را امروز برای کنایه از جایی که متروک و فاقد آب و آبادی است به کار می گیرند و به جای گفتن " برو به جایی که برنگردی " از آن استفاده می کنند. و با گفتن " رفت آنجا که عرب نی انداخت " ناپدید و گم و گور شدن و یا وخیم شدن وضع کسی را اعلام می کنند.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
آتش بیار معرکه ...
... این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است ...
در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن، خواننده و رقاصه. یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند.

دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد. در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد.

این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و شادی مردم برچیده می شد.

و چون افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند

از سوی دیگر دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز مورد بی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باور بودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی و عیش نیز خود به خود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
آب زیر کاه
...این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند...

در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند.

این حیله ی جنگی در مبارزات مردم ویتنام علیه امریکائیان نیز به کار گرفته شده است و ویت کنگ ها در درون جنگل ها کودال های کوچک یا بزرگی حفر و پر از آب می گردند و سر نیزه و سیخ های بلند دیگری را نیز در آن ها قرار می دادند و روی آن ها را با کاه و برگ و علف می پوشاندند و سربازان امریکایی که از آب زیر کاه خبر نداشتند هنگام پیشروی در این گودال های پر از آب و سرنیزه می افتادند و با فرو رفتن سرنیزه ها در بدنشان و غرق شدن در آب با مرگ هولناکی از میان می رفتند.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
از کیسه ی خلیفه بخشیدن
...هرگاه کسی گشادبازی کنند و از مال و دارایی دیگری بذل و بخشش نماید، این اصطلاح را در باره ی او به کار می برند...
خلیفه ی مورد نظر در این اصطلاح کسی نیست جز خلیفه هارون الرشید و آن که از کیسه ی وی بذل و بخشش نموده است وزیر ایرانی او جعفر برمکی می باشد.

پیرامون رویداد مربوط به این اصطلاح در کنب " داستان های امثال " تالیف مرتضویان، " از عرب تا دیالمه " و " تاریخ تمدن اسلام " نوشته ی جرجی زیدان داستانی آمده است که کوتاه شده ی آن چون این است :

عبدالملک بن صالح از امیران و بزرگان خاندان بنی عباس بود که مردی فاضل و دانشمند و پرهیزکار بود. وی پیش از به خلافت رسیدن هارون الرشید به فرمان هادی، خلیفه ی وقت، حکومت موصل را در اختیار داشت، ولی پس از دو سال، در زمان خلافت هارون الرشید بر اثر بدگویی مخالفان از حکومت بر کنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شده بود.

وی چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ولی عزت نفس مانع از آن بود که وی از هر مقامی درخواست کمک نماید. از سوی دیگر چون از بلند طبعی و سخاوتمندی جعفر برمکی، وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و می دانست که جعفر مردی فصیح و دانشمند است و قدر فضلا را به تر می داند نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب بودند با چهره ی بسته و ناشناس راه خانه ی جعفر برمکی را در پیش گرفت و اجازه ی دخول خواست.

اتفاقا در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم خود بزم شرابی ترتیب داده بود. هنگامی که پیشخدمت مخصوص سر در گوش جعفر کرد و گفت : عبدالملک بر در سرای است و اجازه ی حضور می طلبد. جعفر وی را دوست صمیمی خود عیدالملک که اغلب اوقات خود را در مصاحبت وی می گذراند، پنداشته و اجازه دخول داد.

هنگامی که عبدالملک صالح وارد شد و جعفر برمکی او را دید، چنان منقلب شد که از جای خود جهید و بر پا ایستاد. می گساران باده بریختند و گل عذاران به پشت پرده گریختند، رامشگران نیز دست از چنگ و رباب برداشتند و پا به فرار گذاشتند.

عبدالملک چون پریشان حالی جعفر بدید با کمال خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد تا مغنیان بنوازند و ساقیان جام شراب را در گردش آورند.

جعفر چون آن همه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش شرمنده گردیده و پس از ساعتی اشاره کرد تا بساط شراب را برچیدند و همه ی حضار را مرخص نمود. سپس بر دست و پای عبدالملک بوسه زد و گفت : از این که بر من منت نهادی و بزرگواری کردی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم . اکنون در اختیار تو هستم. هر چه بفرمایی به جان خریدارم.

عبدالملک پس از شرح مقدمه ای حال خود باز گفت و از جعفر برمکی درخواست یاری و استمداد نمود. جعفر بی درنگ و با گشاده رویی این درخواست و چند درخواست دیگر عبدالملک را برآورده نمود و صبح آن شب عبدالملک در حالی که قلبش مالامال از شادی و سرور بود خانه ی جعفر را ترک گفت.

بامدادان جعفر برمکی همچون هر روز به داراخلافه رفت و به حضور هارون الرشید بار یافت. خلیفه با کنجکاوی نظری به جعفر انداخت و گفت : پیداست که امروز خبر مهمی داری. جعفر گفت : آری امیرالمومنین، شب گذشته عموی بزرگوارت عبدالملک صالح به خانه ی من آمد و تا صبح با یکدیگر گفتگو کردیم. هارون الرشید که نسبت به عبدالملک بی مهر بود با غضب گفت : این پیر سالخورده هنوز از ما دست بردار نیست. قطعا توقع نابجایی داشته است.

جعفر با خونسردی پاسخ داد : اگر ماجرای شب گذشته را به عرض برسانم امیرالمومنین خود به گذشت و بزرگواری این مرد شریف و دانشمند اذعان خواهند کرد. آن گاه داستان بزم و شراب و حضور غیر مترقب عبدالملک و سایر رویداد ها را مفصلا شرح داد.

خلیفه با شنیدن سخنان جعفر بسیار تحت تاثیر قرار گرفت و گفت : از عمویم بعید بنظر می رسید که تا این اندازه جوانمردی نشان دهد. از مردانگی و بزرگواری او خوشم آمد و آن چه کینه از وی در دل داشتم یکسره زائل گردید.

جعفر برمکی چون خلیفه را بر سر نشاط دید به سخنانش ادامه داد و گفت : ضمن گفتگو معلوم شد که پیرمرد در این اواخر مبلغ قابل توجهی مقروض شده است که دستور دادم قرض هایش را بپردازند. هارون الرشید به شوخی گفت : قطعا از کیسه ی خودت !

جعفر با لبخند گفت : « از کیسه ی خلیفه بخشیدم ». چه عبدالملک در واقع عموی خلیفه است و حق نبود از بنده چون این جسارتی سر بزند. هارون الرشید که جعفر برمکی را چون جان دوست می داشت چیزی نگفت و با تقاضایش موافقت کرد.

جعفر دوباره سر برداشت و گفت : چون عبدالملک دستی گشاده دارد و مخارج زندگی اش زیاد است مبلغی هم برای تامین آینده ی وی حواله کردم. هارون الرشید به شوخی گفت : این مبلغ را حتما از کیسه ی شخصی بخشیدی . جعفر پاسخ داد : چون از اعتماد کامل برخوردار هستم « از کیسه ی خلیفه بخشیدم».

هارون الرشید لبخندی زد و گفت : این را هم قبول دارم ، به شرط آن که دیگر گشادبازی نکرده باشی.

جعفر گفت : امیرالمومنین به تر می دانند که عبدالملک آفتاب لب بام است و دیر یا زود افول می کند. آرزو داشت که واپسین سال های عمر خود را در جوار مرقد حضرت رسول بگذراند. وجدانم گواهی نداد که این خواهش دل رنجور را تحقق نبخشم. لذا فرمان حکومت و ولایت مدینه را به نام او صادر کردم. هارون به خود آمد و گفت : راست گفتی، عبدالملک شایستگی این مقام را دارد و صلاح است حکومت طائف را نیز به آن اضافه کنی.

جعفر پس از قدری تامل ادامه داد : ضمنا از حسن نیت و اعتماد خلیفه نسبت به خود استفاده کرده، آخرین آرزوی عبدالملک را نیز وعده ی قبول دادم. هارون گفت : با این ترتیب و تمهیدی که شروع کردی، قطعا آخرین آرزوی او را هم از کیسه ی خلیفه بخشیدی ! ؟

جعفر برمکی رندانه پاسخ داد : اتفاقا بخشش در این مورد به خصوص جز از کیسه ی خلیفه عملی نبود، زیرا عبدالملک آرزو دارد فرزندش صالح به افتخار دامادی خلیفه امیرالمومنین نائل آید. من هم با استفاده از اعتماد و بزرگواری خلیفه این وصلت فرخنده را به او تبریک گفتم و حکومت مصر را نیز برای فرزندش، یعنی داماد آینده ی خلیفه، در نظر گرفتم.

هارون گفت : ای جعفر، تو نزد من به قدری عزیز و گرامی هستی که آن چه از جانب من تقبل و تعهد کردی همه را یکسره قبول دارم. برو از هم اکنون ترتیب کارهای عبدالملک را بده و او را به سوی مدینه گسیل دار.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
پته اش روی اب افتاد
...این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده است...
در گذشته که لوله کشی آب وجود نداشت و آب مورد نیاز مردم در جوی های سر باز جریان داشت، در هر جا که لازم می آمد تا مقداری از این آب جاری به درون کوچه های مسیر و یا خانه های مسکونی جریان یابد، سد کوچکی از جنس چوب که آن را « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آب انبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد.

به هنگام کم آبی یا خشکسالی بسیار پیش می آمد گه افرادی خارج از نوبت خود، در نیمه های شب با نهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. بدیهی است که در آن نیمه های شب کم تر کسی متوجه ی آبدزدی آنان می شد، مگر آن که فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر راز ایشان فاش شده وآبرویشان برود.

از آن جا که این عمل در فلات کم آب ایران بسیار تکرار می شد رفته رفته عبارت پته ی کسی روی آب افتادن نیز برای فاش شدن راز کسی به صورت اصطلاحی در میان مردم رایج شد.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
باد آورده را باد می برد
...مردم بر این باور هستند که مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید دستخوش باد حوادث شده و خود به خود از دست می رود...
خسرو پرویز که عامل اصلی منقرص شدن سلسله ی ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود، عاشق بی قرار زن و زر و دوست دار خواسته و تجمل و خوش گذرانی بود و در دوره ی سلطنت خود به گفته ی صاحب کتاب " حبیب السیر " تعداد صد گنج و به عقیده ی دیگر تاریخ نویسان هفت گنج تدارک دید که به " هفت خم خسروی " شهرت دارد و فردوسی نیز در شاهنامه از آن یاد می کند.

یکی از این گنج های هفتگانه ی خسرو پرویز " گنج باد آورده " نام داشته است و درباره آن در کتاب " ایران در زمان ساسانیان " ( نوشته ی آرتور کریستن سن، مترجم : رشید یاسمی، ص ۴۸۶ ) چون این آمده است : « هنگامی که ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند، رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند، اما بادی مخالف وزید و کشتی ها را به جانب ایرانیان راند. این مال را به تیسفون فرستادند و به " گنج باد آورده " موسوم شد. ».

این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال ۶۲۸ میلادی بود که " هرقل " تیسفون را غارت کرد که اتفاقا همه از این گنج باد آورده بوده است. ( حماسه ی کویر ، دکتر باستانی پاریزی، ص ۴۹۹ ) و از آن تاریخ، عبارت " باد آورده را باد برد " به ضرب المثل تبدیل گردیده است.

shirin71
07-16-2011, 12:36 AM
آبشان از یک جوی نمی گذرد..
...هرگاه میان دو یا چند تن در انجام کاری توافق و سازگاری وجود نداشته باشد از این عبارت برای نشان دادن رابطه ی آنان استفاده می شود....
در گذشته که از لوله کشی آب خبری نبود، اهالی شهرها و روستا ها برای تامین آب مورد نیاز خود، از آب رودخانه ها، نهرها و یا آب چشمه و قنات که اغلب در جوی های سرباز جاری بود، استفاده می کردند. مردم در اول هر هفته و یا ماه (بسته به کمی یا زیادی آب ) حوض ها و آب انبارهای خود را پر می کردند و از آن برای نوشیدن و شستشو و نظافت استفاده می کردند. گرفتن آب از جوی ها بیشتر در شب انجام می گرفت، زیرا در شب دیگر کسی ظروف کثیف یا لباس های چرک خود را کنار جوی نمی شست و آب جوی تقریبا دست نخورده بود.

در هنگامی که نوبت آب می شد و آب در جوی ها راه می افتاد هر کس کوشش می کرد پیش از آن که جریان آب قطع شود زودتر آب خود را بگیرد و این عجله و شتاب زدگی و عدم رعایت نوبت و حق تقدم دیگران موجب می شد که در این شب ها چنان غوغا و قشقرقی در محلات به راه بیفتد که دیگر کسی نمی توانست تا صبح بخوابد.

در روستاها که موضوع آب گیری و آب یاری مزارع جنبه حیاتی داشت این وضعیت بسیار شدیدتر بود و کشاورزان هنگام آب گیری گاه با داس و بیل و چوب به جان یکدیگر می افتادند و یکدیگر را زخمی و حتا به قتل می رساندند. بنا براین و برای جلوگیری از پیش آمدن چنین مشاجراتی بود که هر کس کوشش می کرد آب مورد نیاز خود را از جویی برندارد که آنانی که با او مشاجره دارند از آن بر می دارند و از این رو است که اکنون ضرب المثل " آبشان از یک جوی نمی گذرد " را در مورد کسانی به کار می برند که بر سر موضوعی با یکدیگر نمی سازند و با هم مشاجره دارند.

shirin71
07-16-2011, 12:37 AM
آفتابی شدن ...
...این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که پس از مدتی دراز از محل خود خارج شده و خود را نشان دهد ...
خشکی و کم آبی و نیز وضعیت کوهستانی و شیب مناسب اغلب اراضی فلات ایران موجب آن گردید که ایرانیان از دست کم ده سده پیش از میلاد مسیح با حفر قنات ها و استفاده از آب های زیر زمینی بخش بزرگی از بیابان های بی آب و علف کشور را به مزارع و باغات سرسبز و خرم مبدل سازند.

پادشاهان هخامنشی ، اشکانی و ساسانی مردم را به کشاورزی و آباد کردن اراضی تشویق فراوان می کردند و فن قنات کنی را در سراسر کشورهایی که فتح می کردند نیز رایج می ساختند. این فن امروز از عجایب آن روزگار به شمار می آید و یکی از کارشناسان این فن در این باره می نویسد : « علم هیدرولوژی در جستجوی پدر خود بود که ناگهان جد بزرگ خود را در ایران یافت » ( مجله ی یغما، شماره ی ٣۲۰ ، دکتر پرویز ناتل خانلری).

پس از آن که قنات را برای بهره برداری آماده می کردند برای آزمایش ِ جریان آب در آن، در مبدا آن، یعنی در چاه مادر، مقداری کاه روی آب می ریختند و با دیدن این کاه ها در مظهر قنات، یعنی در محل خروج آب از قنات، میزان سرعت آب و حسن جریان آب را می سنجیدند. واژه ی " کاریز " نیز که در واقع " کاه ریز " است از همین جا آمده است.

در آن هنگام که آب قنات به مظهر قنات می رسید و از زمین خارج می شد می گفتند که آب آفتابی شده است، یعنی از تاریکی خارج شده و به آفتاب و روشنایی رسیده است.

این عبارت اکنون مجازا برای کسانی که پس از مدت ها از انزوا خارج شده و خود را نشان می دهند به کار می رود.

shirin71
07-16-2011, 12:37 AM
از کوره در رفتن ...
... این اصطلاح در باره کسانی به کار می رود که ناگهان و به سختی خشمگین شده و با حالتی غیر عادی و ناهنجار رفتار می کنند ...
این عبارت از اصطلاحات رایج در میان آهنگران است. در کوره ی آهنگری که برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن ( برای ساختن ابزار و آلات گوناگون ) روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت آرام آرام بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهن این خاصیت را دارد که اگر ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".

از این رو برای توصیف رفتار غیر طبیعی افراد خشمگین و از کوره ی اعتدال خارج شده که با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .

shirin71
07-16-2011, 12:37 AM
دری وری ...
...به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را در میان عوام دری وری می گویند...
نخست باید دانست که در زبان فارسی این رسم وجود دارد که مردم بسیاری از واژه ها را به صورت جفتی و دو تایی به کار می برند که واژه ی نخست آن را که معنی دار است مستعمل و واژه ی دوم را که با واژه ی نخست هم وزن و قافیه است ولی هیچ معنایی ندارد مهمل می نامند. مانند: پول مول، بچه مچه، زغال مغال، ریزه میزه ، کوچولو موچولو و بسیار مانند این ها ( اصطلاح مهمل گویی یا مهمل بافی نیز از همین جا است ).

دیگر آن که زبان پارسی باستان (فرس قدیم) در زمان هخامنشیان زبان مردم پارس و زبان رسمی پادشاهان هخامنشی بوده است.

حمله اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان سبب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران رواج پیدا کند.

ادامه ی پارسی باستان، فارسی میانه بود که به شکل زبان های پهلوی اشکانی در زمان اشکانیان و پهلوی ساسانی در زمان ساسانیان دوباره در ایران رایج گردید و زبان فارسی دری به عنوان شاخه ای از زبان پهلوی ساسانی در دربار ساسانی رواج پیدا کرد. یعنی زبانی شد که پادشاهان ساسانی در دربار بدان سخن می گفتند و به همین علت نیز "دری" نامیده شد.

پس از شکست ساسانیان به دست اعراب، یزدگرد پادشاه ساسانی که هزاران تن درباری دیگر را نیز با خود همراه کرده بود از تیسفون خارج شده و در مشرق به مرو رفت و بدین ترتیب مرو مرکز زبان فارسی گردید و سپس در سراسر خراسان رواج یافت و جای لهجه ها و زبان های محلی مانند خوارزمی، سغدی و هروی را نیز گرفت.

خراسانیان که نخستین کسانی بودند که از زیر نفوذ عرب خارج شده و اعلام استقلال کردند، زبان محلی خود را نیز که اکنون زبان دری بود زبان رسمی خود و سراسر ایران اعلام نمودند که همان زبانی است که ما امروز با آن سخن می گوییم و به خط عربی می نویسیم.

سلسله هایی مانند طاهریان، صفاریان و سامانیان که همگی از خراسان و ماوراالنهر برخاسته بودند به رواج زبان دری ، یعنی فارسی امروز بسیار یاری رساندند و در ترویج آن کوشیدند.

لیکن همان گونه که گفته شد این زبان تنها در منطقه ی خراسان و ماوراالنهر رواج داشت و تا قرن هشتم هجری سایر مردم ایران با آن آشنایی نداشتند و اگر کسی غیر خراسانی آن را می دانست بدان افتخار می کرد. ناصر خسرو در سده ی پنجم هجری با سرافرازی و افتخار می گوید:

من آنم که در پای خوکان نریزم / مرین قیمتی دُر نظم دری را

و حافظ شیرازی به دانستن زبان دری می بالد و می گوید:

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه / که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

و در جای دیگری می گوید:

چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ / تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن

بدین ترتیب به مدت پانصد سال تا قرن هشتم هجری، زبان دری به جز برای مردم خراسان و ماوراالنهر یزای ایرانیان دیگر مفهوم نبود و کسی آن را درک نمی کرد و از این رو مردم مناطق دیگر ایران هنگامی که زبان دری را از زبان کسی در میان خود می شنیدند چون آن را نمی فهمیدند به رسم زبان فارسی و با استفاده از مهمل " وری " می گفتند: فلانی دری وری می گوید که منظورشان این بود که : به زبانی حرف می زند که نامفهوم و مهجوز است.

این عبارت امروز به هیچ روی دیگر مصداقی ندارد و زبان دری نه تنها زبان رسمی و ملی همه ی ایرانیان، بلکه به یکی از گران بها ترین سرمایه های معنوی جهان تبدیل گردیده است و گام به گام می رود تا به مرحله ای از تحول و تکامل برسد که نمونه ای برای آن نتوان شناخت.

shirin71
07-16-2011, 12:38 AM
دست کسی را توی حنا گذاشتن ...
...این ضرب المثل را در باره ی کسی به کار می برند که وسط کاری تنها گذاشته شده باشد یا در وضعیتی قرار گرفته باشد که هیچ کاری از او بر نیاید...
"حنا" گیاهی است از رده ی دولپه ای های جدا گلبرگ که به صورت درختچه در شمال و مشرق افریقا، عربستان سعودی و ایران ( در نواحی جنوبی مانند بم) کاشته می شود. در ایران برگ های درخت حنا را بیش تر به کرمان و یزد می برند و در آسیاب های مخصوصی می سایند و از آن پودر رنگ حنا می سازند.

در گذشته که وسایل آرایش و زیبایی به فراوانی امروز نبود، مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و گاه برای جلوگیری از سردرد استفاده می کردند.

برای این کار، مردان و زنان به گرمابه می رفتند و در شاه نشین آن، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن جا دور هم می نشستند، می رفتند. حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین می نشستند و دلاک حمام نخست موی سر و ریش و سبیل و گیسوی آنان را حنا می بست و سپس "دست و پایشان را توی حنا می گذاشت".

شخص حنا بسته ناگزیر بود که ساعت ها در آن گوشه ی حمام از جای خود تکان نخورد تا رنگ، خودش را بگیرد و دست و پایشان خوب حنایی شود. در این چند ساعت آنان برای آن که حوصله شان سر نرود با کسانی که مانند خودشان دست و پایشان توی حنا بود باب گفت و گو را باز می کردند و از هر دری سخن می گفتند. حمامی هم در این مدت از آنان با نوشیدنی های خنک کننده ( که به آن ها "تبرید" می گفتند) مانند آب هندوانه و انواع شربت پذیرایی می کرد و چون آنان قادر به انجام هیچ کاری نبودند خود حمامی این نوشیدنی ها را بر دهان آنان می گذاشت تا بنوشند و کمبود آب بدنشان را که در این مدت بر اثر شدت حرارت حمام به صورت عرق بر سر و صورتشان جاری بود جبران کنند.

این حالت که در آن شحص حنا بسته قادر به انجام هیچ کاری نبوده است بعدها رفته رفته از چهاردیواری حمام بیرون آمد و در دهان مردم به صورت ضرب المثل در آمد .

shirin71
07-16-2011, 12:38 AM
ستون پنجم ...
...این اصطلاح در معنی مجازی به معنی جاسوسی است که به زیان خودی و به سود بیگانه کار می کند...
در جنگ های سه ساله ی اسپانیا (١٩۳٦ – ١٩۳٩م) هنگامی که زنرال مسولا یکی از سرکردگان سپاه ژنرال فرانکو با ارتش خود به سوی مادرید پایتخت اسپانیا پیش می رفت، برای کمونیست ها که بر شهر مسلط بودند، پیغام فرستاد که:

« من با چهار ستون سرباز و تجهیزات از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی مادرید پیش می آیم، ولی شما فقط روی این چهار ستون حساب نکنید، زیرا ما ستون دیگری هم داریم که در مادرید و حتا در میان جمع شما هستند که دانسته یا ندانسته برای ما فعالیت می کنند. اگر از چهار ستون اعزامی واهمه ندارید، از این "ستون پنجم" بترسید که در همه ی امور و شئون شما نفوذ دارند و راه ورود چهار ستون دیگر ما را به درون شهر هموار می کنند . . . ».

و همین گونه هم شد و سرانجام ژنرال فرانکو به یاری همین ستون پنجم و خراب کاری های آن ها توانست مادرید را تصرف کند.

از این تاریخ عبارت "ستون پنجم" وارد اصطلاحات سیاسی جهان شد و پس از تحولات و دگرگونی های سیاسی ایران پس از شهریور سال ١۳٢٠ش و خیانت هایی که به شیوه های گوناگون نسبت به ایران و ایرانیان صورت گرفت، از اروپا به ایران آمد و به شکل اصطلاح در زبان فارسی به کار گرفته شد.

shirin71
07-16-2011, 12:38 AM
سایه تان از سر ما کم نشود ...
...این عبارت که "سایه" در آن در معنی مجازی لطف و مرحمت و توجه ویژه به کسی است، امروزه به هنگام احوال پرسی یا خداخافظی مورد استفاده می گیرد...
"دیوژن" فیلسوفی "کلبی" بود و از دنیا و علایق دنیوی پرهیز می کرد و ثزوت و آداب و رسوم اجتماعی را یکسره به کناری نهاده بود. وی با پای برهنه و موی ژولیده در انظار ظاهر می شد. روزها دور از قیل و قال شهر در سکون و سکوت به تفکر و تعمق می پرداخت و شب ها در آستانه ی در معابد می خوابید.

بی اعتنایی او به مردم تا آن اندازه بود که در روز روشن فانوس به دست می گرفت و به حستجوی "انسان" می پرداخت. میر خواند در روضه الصفا می تویسد: « روزی بر بلندی ایستاده بود و به آواز می گفت: «ای مردمان !» مردمی انبوه دور او گرد آمدند. گفت: «من مردمان را خواندم نه شما را !» (روضه الصفا، ج ١، برگ ٦٨٢)

مولوی با نظر به این ماجرا می فرماید:

دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود، جسته ایم ما / گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست

این بی اعتنایی به مردم و بی ملاحظگی به هنگام سخن گفتن سبب شد تا مردم او را از شهر بیرون کردند. یکی به طعن و تمسخر از او پرسید: «دیوژن دیدی هم شهریانت تو را از شهر بیرون کردند ؟ پاسخ داد: «چون این نیست، من آنان را در شهر گذاشتم !» (سیر حکمت در اروپا، ج ١، برگ ٤۳).

دیوژن همیشه با زبان طعن و سرزنش با مردم برخورد می کرد و به اندازه ای به مردم گوشه و کنایه می زد که امروزه دز اصطلاح فرنگیان "دیوژنیسم" به جای " زخم زبان زدن" مصطلح است ( خرقه ی درویش، برگ ١٠٦)

می گویند هنگامی که اسکندر، کورینت (Corinte) زادگاه دیوژن را فتح کرد، چون آوازه ی وارستگی او را شنیده بود، با شکوه و دبدبه ی فراوان به دیدارش رفت. در آن هنگام دیوژن در زیر آفتاب دراز کشیده بود و اعتنایی به ورود اسکندر نکرد و از جایش تکان نخورد. اسکندر برآشفت و گفت: «مرا نشناختی که احترام لازم به جای نیاوردی؟ دیوژن با خونسردی گفت: «شناختم ولی از آن جا که بنده ای از بندگان من هستی ادای احترام را ضرور ندانستم».

به نوشته ی سیر حکمت در اروپا دیوژن از اسکندر پرسید: «بالاتر از مقام تو چیست؟» اسکندر پاسخ داد: «هیچ». دیوژن بی درنگ گفت: «من همان "هیچ" هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم».

اسکندر سر به زیر انداخت و پس از اندکی تفکر گفت: «دیوژن ! از من چیزی بخواه و بدان که هرچه بخواهی می دهم»

آن فیلسوف وارسته از جهان و جهانیان، به اسکندر که در آن لحظه میان او و آفتاب فرار گرفته بود و مانع از رسیدن نور خورشید بود، گوشه ی چشمی انداخت و گفت: « سایه ات را از سرم کم کن ! »

این سخن به اندازه ای در مغز و استخوان اسکندر اثر کرد که بی احتیار فریاد زد: «اگر اسکندر نبودم می خواستم دیوژن باشم» (سیر حکمت در اروپا، برگ ٤٢)

عبارت بالا از آن تاریخ به صورت ضرب المثل در آمده است با این تفاوت که بسیاری از مردم روزگار که به این گونه سایه ها محتاجند و کمال مطلوبشان این است که در زیر سایه ی صاحبان قدرت و ثروت به سر ببرند، آن را در معنایی وارونه از آن چه که دیوژن حواسته بود به کار بردند.

shirin71
07-16-2011, 12:38 AM
سبیلش را چرب کرد ...
...این اصطلاح کنایه از رشوه دادن به کسی و دادن حق و حساب به او به قصد برآورده شدن خواسته ای است...
در دوره ی صفویه بازار سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان آن دوره از جمله خود شاه عباس سبیل های چخماقی و کلفت می گذاشتند و همه ی حاکمان و قزلباش ها و افراد وابسته به دستگاه سلطنت نیز برای جلب نظر و حمایت سلطان و حاکمان و رسیدن به مقاصد خود از آنان پی روی می کردند و صاحب سبیل های از بناگوش در رفته بودند.

آنان ناگزیر بودند همه روزه چند بار به نظافت و آرایش سبیل خود بپردازند و آن را با روغن مخصوصی چرب کرده و مالش دهند تا هم شفاف شود و هم به علت چسبندگی روغن رو به بالا حالت بگیرد و اگر در این کار کوتاهی می کردند، سبیل هایشان آویزان می شد و آن هیبت و زیبایی را که نظر دیگران را به خود جلب می کرد، از دست می داد.

آن کسانی که توانایی مالی کافی نداشتند، خود به چرب کردن سبیل های خود می پرداختند، لیکن سران و ثروتمندان، به هنگامی که مهمانی رسمی داشتند و یا می خواستند به مهمانی بروند، کسانی را برای چرب کردن سبیل خود در استخدام داشتند که در این هنگام دست به کار می شدند و با روغنی مخصوص سبیل های آنان را جلا و زیبایی می دادند.

این مستخدمان اگر به خوبی از عهده ی چرب کردن و جلا دادن سبیل اربابان خود بر می آمدند موجب خوشنودی و خرسندی بسیار آنان می شدند و در این هنگام هر چه می خواستند از آنان طلب می کردند که بی درنگ برآورده می شد.

شادروان عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من می نویسد که مظفرالدین شاه نیز در سفر اروپا مردی به نام ابوالقاسم خان را همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او را چرب می کرد و جلا می داد. هنگامی که سبیل شاه چرب می شد و از زیبایی و ابهت آن شاد می شد و سر حال می آمد، چرب کننده ی سبیل و اطرافیان شاه موقع را مغتنم شمرده و هر تقاضایی داشتند می نمودند، زیرا می دانستند که او سر کیف است و حتمن تقاضاهایشان را بر خواهد آورد و بدین ترتیب عبارت "سبیل کسی را چرب کردن" در آن دوره به معنی اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل فهمیده می شد و به عنوان اصطلاح در میان مردم رایج و مرسوم شد.

امروز اما این اصطلاح در مفهومی وارونه و به معنی دادن چیزی به کسی به قصد برآورده شدن خواسته فهمیده می شود که در این معنا با رشوه دادن برابر و به همین معنی نیز دریافت می شود. به عبارت دیگر اصطلاح "سبیل کسی را چرب کردن" در گذشته به معنی گرفتن چیزی از کسی و امروزه در مقام رشوه به معنی دادن چیزی به کسی فهمیده می شود

shirin71
07-16-2011, 12:38 AM
سر و گوش آب دادن...
...این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که کسب خبر و گردآوری اطلاعات مراد گوینده باشد...
در روزگاران گذشته که حمام عمومی و خزینه دار وجود داشت، مردمی که به حمام می رفتند ناگزیر بودند که چند ساعت از روز را در صحن حمام به نظافت و شستشوی خود و کودکانشان بپردازند. زنان خانه دار نیز که از نظر معاشرت در بیرون از خانه محدودیت هایی داشتند به ترین فرصت را در حمام می یافتند تا برای هم سفره ی دل را بگشایند و رویدادهای هفته ای را که گذشت برای یکدیگر تعریف کنند. در حمام های زنانه چون زنان در گروه های دو تایی، سه تایی و چهارتایی با هم حرف می ردند، سر و صدای زیادی در صحن حمام ایجاد می شد و به همین دلیل چون صدای کسی درست شنیده نمی شد همگی مجبور بودند حرف های خود را با صدای بلند برای یکدیگر تعریف کنند. (اصطلاح حمام زنانه نیز از همین جا است که در آن جا نه گوینده و نه شنونده معلوم است).

کسانی هم که با یکدیگر اختلافی داشتند و گاه هر دو در حمام حضور داشتند از این فرصت استفاده می کردند و برای آن که بدانند که آن دیگری پشت سر او چه می گوید و چه گونه از او بدگویی می کند، هنگامی که یکی از آن دو وارد خزینه می شد آن دیگری یکی از آشنایانش را به بهانه ی شستشوی تن به درون خزینه می فرستاد تا "سر و گوش آب بدهد"، یعنی وانمود کند که دارد خود را می شوید ولی دزدانه به حرف ها گوش بدهد و خبرها و بدگویی ها را برای فامیل خود ببرد.

به طور کلی در آن روزگار هر کس می خواست از اوضاع و احوال و رویدادهای روزهای گذشته در محل با خبر شود با رفتن به حمام و "سر و گوش آب دادن" در خزینه و دزدانه گوش دادن به گفته های دیگران که با صدای بلند با یکدیگر حرف می زدند، از همه ی این رویدادها آگاه می شد. بدین ترتیب عبارت "سر و گوش آب دادن" که هم برای جاسوسی کردن و هم برای کسب خبر به کار می آمد، رفته رفته در میان مردم به صورت اصطلاح در آمد.

shirin71
07-16-2011, 12:39 AM
ضرب المثل های دور دنیا درباره ازدواج 1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت كن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

٢ - مردی كه به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوكری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

۳- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

۴- زنی سعادتمند است كه مطیع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل یونانی )

٥- زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

٦- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

٧- زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. ( ضرب المثل آلمانی )

٨ - داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

٩- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

١٠ -داماد كه نشدی از یك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )

١١- دو نوع زن وجود دارد؛ با یكی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

١٢- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

١٣- برا ی یافتن زن می ارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی . ( ضرب المثل چینی )

١٤- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن . ( ضرب المثل چینی )

١٥- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

١٦- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركی )

١٧- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)

١٨- ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

١٩- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

٢٠- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

٢١- ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممكن خواهد بود. ( بورنز )

٢٢- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

٢٣- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

٢٤- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است . ( محمد حجازی)

٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنیم . ( خانم پرل باك )

٢٦- با زنی ازدواج كنید كه اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

٢٧- با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

٢٨- برای یك زندگی سعادتمندانه ، مرد باید " كر " باشد و زن " لال " . ( سروانتس )

٢٩- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " می خواهد. ( كریستین )

٣٠- تا یك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یكدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

٣١- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز كنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانكلین )

٣٢- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاك )

٣٣- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)

٣٤- ازدواج پیوندی است كه از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " می شوند و اگر " بد " شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

٣۵- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )

٣٦- شوهر " مغز" خانه است و زن " قلب " آن . ( سیریوس)

٣٧- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاك )

٣٨- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

٣٩- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. ( بن بیكر)

٤٠- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آینده اش . ( سینكالویس)

٤١- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )

٤٢- ازدواج كنید، به هر وسیله ای كه می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یك همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)

٤٣- قبل از رفتن به جنگ یكی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن . ( یكی از دانشمندان لهستانی )

٤٤- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( كارول بیكر)

٤٥- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا كریستی)

٤٦- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها كمتر خواهد شد. ( ولتر)

٤٧- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )

٤٨- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نیست ، تحمل كند. ( كینهابارد)

٤٩- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پیدا می كنند. ( شاو)

٥٠- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه كنی ، مهمان هایت را یك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ( روزنامه نگار ایرلندی )

shirin71
07-16-2011, 12:39 AM
� هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. ( ضرب المثل اسكاتلندی)

٥٢ � با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن . ( ضرب المثل آلمانی )

٥٣ � تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی . ( شارل بودلر )

٥٤ � دوام ازدواج یك قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسكاتلندی )

٥٥ � ازدواج پدیده ای است برای تكامل مرد. ( مثل سانسكریت )

٥٦ � زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می كند . (ضرب المثل آلمانی )

٥٧ � ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارك تواین )

٥٨ � ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )

٥٩ � تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. ( شارل بودلر )

زن در ضرب‌المثل‌های جهان

زنان سوژه ضرب‌المثل‌های متعددی هستند و این مطلب تنها مربوط به افغانستان نیست. نگاهی داریم به چند ضرب المثل درباره زنان از کشور‌های مختلف جهان:

انگلیسی: زن فقط یک چیز را پنهان نگاه می‌دارد آنهم چیزی است که نمی‌داند.

هلندی: وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی از در و دیوار می ریزد.

استونی: از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقیر زن بگیر.

فرانسوی: آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.

انتخاب زن و تربوز مشکل است.

بدون زن، مرد موجودی خشن و نخراشیده بود.

آلمانی:کاری را که شیطان از عهده بر نیاید زن انجام می‌دهد.

وقتی زنی می‌میرد یک فقته از دنیا کم می‌شود.

کسی که زن ثروتمند بگیرد آزادی خود را فروخته است.

آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده.

گریه زن، دزدانه خندیدن است.

یونانی: شرهای سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.

برای مردم مهم نیست که زن بگیرد یا نگیرد، زیرا در هر دو صورت پشیمان خواهد شد.

گرجی‌ها: اسلحه زن اشک اوست.

ایتالیایی: اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نیست.

زناشویی را ستایش کن اما زن نگیر

shirin71
07-16-2011, 12:40 AM
آب از سر چشمه گله !
آب از آب تكان نميخوره !
آب از سرش گذشته !
آب پاكي روي دستش ريخت !
آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم !
آب را گل آلود ميكنه كه ماهي بگيره !
آب زير پوستش افتاده !
آب كه يه جا بمونه، ميگنده .
آبكش و نگاه كن كه به كفگير ميگه تو سه سوراخ داري !
آب كه از سر گذشت، چه يك ذرع چه صد ذرع ـ چه يك ني چه چه صد ني !
آب كه سر بالا ميره، قورباغه ابوعطا ميخونه !
آب نمي بينه و گرنه شناگر قابليه !
آبي از او گرم نميشه !
آتش كه گرفت، خشك و تر ميسوزد !
آخر شاه منشي، كاه كشي است !
آدم با كسي كه علي گفت، عمر نميگه !
آدم بد حساب، دوبار ميده !
آدم تنبل، عقل چهل وزير داره !
آدم خوش معامله، شريك مال مردمه !
آدم دست پاچه، كار را دوبار ميكنه !
آدم زنده، زندگي ميخواد !
آدم گدا، اينهمه ادا ؟!
آدم گرسنه، خواب نان سنگك مي بينه !
آدم ناشي، سرنا را از سر گشادش ميزنه !
آرد خودمونو بيختيم، الك مونو آويختيم !
آرزو بر جوانان عيب نيست !
آستين نو پلو بخور !
آسوده كسي كه خر نداره --- از كاه و جوش خبر نداره !
آسه برو آسه بيا كه گربه شاخت نزنه !
آشپز كه دوتا شد، آش يا شوره يا بي نمك !
آش نخورده و دهن سوخته !
آفتابه خرج لحيمه !
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچي !
آفتابه و لولهنگ هر دو يك كار ميكنند، اما قيمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم ميشه !
آمدم ثواب كنم، كباب شدم !
آمد زير ابروشو برداره، چشمش را كور كرد !
آنانكه غني ترند، محتاج ترند !
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟!
آنقدر بايست، تا علف زير پات سبز بشه !
آنقدر سمن هست، كه ياسمن توش گمه !
آنقدر مار خورده تا افعي شده !
آن ممه را لولو برد !
آنوقت كه جيك جيك مستانت بود، ياد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنيده از دور خوشه !

آب آبادانی آورد
آب آورده را آب مي برد
آبادی ميخانه ز ويرانی ماست
آب ار چه همه زلال خيزد.(...از خوردن پر ملال خيزد)
آب از اسياب افتاد
آب از بنه تيره است
(سخن هر چه گفتيم همه خيره بود
که آب روان از بنه تيره بود(فردوسی))
آب از دستش نمی چکد
آب از دهان سرازير شدن
آب بر آتش زدن
آب به آب شدن
آب به آب ميخورد زور بر مي دارد
آب به آسمان انداختن
آب به آسياب کسی ريختن
آب به ريسمان انداختن
آب به هاون کوفتن
آب توی چيزی کردن
آب توی دلش تکان نميخورد
آب چيزی رو کشيدن
آب حمام تعارف کردن
آب حيات از دم افعی مجوی
آب خوش از گلو پايين نرفتن
آب داشتی ، تخم داشتی ، تو بودی که نکاشتی؟!
آب در دهان خشک شدن
آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم !
(....يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم)
آب دريا از دهان سگ کجا گردد پليد.(ملک او از طعنه خصمان کجا يابد قليل.....)
آب را زير هفت طبقه زيرزمين مي بيند
آب را گاو می کشد ناله را چرخ می کند
آب راه خودش را باز ميکند
آب رفته به جوی باز نيايد مانند تيری که از کمان رفت باز نگردد
آب روان باز نايد به جوی. (نشاط جوانی ز پيری مجوی ..... که(سعدی))
آب روشنايي است
آب زير کاه
آبستن کردن کسی(با رشوه دادن کسی را با خود موافق ساختن)
آب سفت کردن
آبشان به يک جوی نميرود
آب شدن و به زمين فرو رفتن
آبغوره گرفتن
آب که آمد تيمم باطل است
آبم است و گاوم است نوبت آسيابم است
آب نطلبيده مراد است
آب و تاب دادن
آب و گاوشان يکی است
آب هم در دست داری، بگذار و بيا
آبی که آبرو ببرد در گلو مريز
آبی که می رود به رودخانه چه خويش خورد چه بيگانه
آتش از آتش گل ميشود
آتش از قبر کسی برخاستن
آتش به جان شمع فتد کين بنانهاد(اول قرار نبود که عاشق کشد کسی....)
آتش پشت دست خود گذاردن
آتش را با آتش خاموش نمی کنند
آتش را دامن زدن
آتش زير خاکستر
آخر شاه منشی کوت نشينی است
آخرش نفهميدم رفيق منی يا گرگ؟
آخرين تير ترکش
آخور بستن(برای کسی)
آدم آه است و دم
آدم بايد به کيسه اش نگاه کند
آدم بايد لقمه را به اندازه دهانش بردارد
آدم بايد نگاه به سرمايه اش بکند نه به همسايه اش
آدم بايد يه آخور هم برای روز مبادای خود نگه دارد
آدم برای در باز کسی نمی رود برای روی باز او می رود
آدم به اميد زنده است
آدم پولدار روی سبيل شاه نقاره می زند
آدم پول را پيدا می کند نه پول آدم را
آدم ترسو هميشه سالم است
آدم تنبل هر کاری را دوبار می کند
آدم جايز الخطاست
آدم چرا روزه شک دار بگيرد
آدم دانا به نيشتر نزند مشت(بر سر مژگان يار من نزن انگشت(شاطر عباس))
آدم را تشنه ميبرد سرچشمه و بر می گرداند
آدم بايد کلاه خود را قاضی کند
آدم کم رو هميشه کلاهش پس معرکه است
آدم که پير شد حريص ميشود
آدم گرسنه سنگ را هم می خورد
آدم مفتخور خوش سليقه می شود
آدم نادان هزار من زور دارد
آدمی را آدميت لازم است(....چوب صندل بو ندارد هيزم است(البته فکر کنم برای اين مصراع اختلاف نظر باشه))
آدميزاد شير خام خورده است
آدمی فربه شود از راه گوش(...جانور فربه شود از حلق و نوش(مولوی))
آدم يه بار پاش تو چاله می رود
آدمی مخفی است در زير زبان
آرزو رو به گور بردن
آری به اتفاق جهان می توان گرفت(حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت....(حافظ))
آزموده را آزمودن خطاست
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است/////با دوستان مروت با دشمنان مدارا(حافظ)
آستين بالا زدن

shirin71
07-16-2011, 12:43 AM
آسمان به زمين نمی ايد
آسمان جل
آسمان را به زمين اوردن
آسمان سوراخ نخواهد شد
آسمان و ريسمان را سر هم بافتن
آسيا باش ، درشت بستان نرم بازده
آسيا به نوبت (يا) آسيا به نوبت است
آش درهم جور
آش دهن سوزی نيست
آشش خوب باشد کاسه اش چوب باشد
آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته
آش همان آش و کاسه همون کاسه
آشی برايت بپزم که روش يک وجب روغن داشته باشد
آفات در تاخير است
آفتاب از کدام طرف در آمده است
آفتاب به زردی افتاد تنبل به جلدی افتاد
آفتاب در ملکش غروب نمی کند
آفتابه دزد (مانند) دله دزد
آفتاب هميشه زير ابر نمی ماند
آفتابی شدن
آفرين باد بر اين همت مردانه تو
آقا بالاسر
آقا ديگه توبره گم نمی کند
آقا شکست نفسی می کند
آقا گرگه عيدت مبارک
آمد به سرم از آن چه می ترسيدم
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند
آمد نداشتن داشتن
آنان که خاک را به هنر کيميا کنند///آيا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟ (حافظ)
آنان که غنی ترند محتاج ترند (از تنگی چشم فيل معلومم شدک......)(سعدی)
آنان که منکرند بگو روبرو کنند
آنجا برو که بخوانندت نه آنجا که برانندت
آنجا خوشاست که دل خوش است
آنجا که بصر نيست چه خوبی و چه زشتی (جهل من و علم تو فلک را چه تفاوت....)(حافظ)
آنجا که عقاب پر بريزد ///از پشه لاغری چه خيزد
آنچه به خود نمی پسندی به ديگران هم مپسند
آن چه تو می خوانی من از برم
آنچه خوار آيد يک روز به کار آيد
آنچه خوبان همه دارند تو يکجا داری
آنچه در آيينه جوان بيند ///پير در خشت خام بيند
آنچه در ديگ است به کمچه می آيد
آنچه رشته بودم پنبه شد
آنچه شيران را کند روبه مزاج///احتياج است احتياج است احتياج(مولوی)
آنچه گند است ، نصيب من دردمند است
آنچه می گويم به قدر فهم توست(مردم اندر حسرت فهم درست....)(مولوی)
آنچه نصيب است نه کم می دهند///وذ نستانی به ستم می دهند
آن خشت بود که پر توان زد(لاف از سخن چو در توان زد...)(نظامی)
آن درسی که تو خوانده ای ما از برکرده ايم
آن ذره که حساب نايد ماييم
آن را که عقل دادی چه ندادی و آن که عقل ندادی چه دادی؟
آن ريشی را که گرو ميگيرند اين نيست
آن سبو بشکست و آن پيمانه ريخت
آن سه تا کار رو من کردم ، اين يکی ديگر دست خودت را می بوسد
آن غلامی که داشتی سياه بود
آن قاطر چموش لگد زن از آن من/// آن گربه سليم شکيبا از آن تو
آنقدر آش داغ خورديم که به پالوده هم فوت ميکنيم
آنقدر باد کرده است که ميترسم بترکد
آنقدر چريدی کو دنبت
آن قدر شور بود که خوان هم فهميد!
آنقدر مار خورده است تا افعی شده است
آنقدر نبود که کور بگويد شفا
آنکس که چو ما نيست در اين شهر کدام است(می خواره و سرگشته و رنديم و نظرباز....)(حافظ)
آنکه استاد تو است شاگرد من است
آنکه با مادر خود زنا کند /// با ديگران چه ها کند
آنکه عيب دگران نزد تو اورد و بگفت /// مطمئن باش که عيب تو به نزد دگران خواهد گفت
آن که فيل ميخريد پريد و رفت (مانند) آن سبو بشکست و آن پيمانه ريخت
آن گلابی که دست نرسيده بچينی احسان پدرت ميکنی(مانند) روغن چراغ ريخته را وقف امامزاده کردن
آن وقت که حکم نداشت چی بود؟ وای به حالا که حکمش هم به گردنشه!
آن يکی خر داشت پالانش نبود /// يافت پالان گرگ خر را در ربود(مولوی)
اواز سگان کم نکند رزق گدا را
آويزه گوش کردن
آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس(..... هر زمان خر مهره را با در برابر می کنند)(مولوی)
آه اگر از پس امروز بود فردايي(گر مسلمانی از اين است که حافظ دارد)
آه در بساط نداشتن
آه سعدی اثر کند در سنگ /// نکند در تو سنگدل اثر
آه ندارد که با ناله سودا کند
آهن سرد کوفتن
آهن کهنه به حلوا دادن
آهنگری کاری ندارد: آهن را پهن کنی بيل ميشود ، دمش را بکشی ميل می شود
آينه داری در محفل کوران (يا) در مجلس کوران

shirin71
07-16-2011, 12:43 AM
اجاره نشين خوش نشينه !
ارزان خري، انبان خري !
از اسب افتاده ايم، اما از نسل نيفتاده ايم !
از اونجا مونده، از اينجا رونده !
از اون نترس كه هاي و هوي داره، از اون بترس كه سر به تو داره !
از اين امامزاده كسي معجز نمي بينه !
از اين دم بريده هر چي بگي بر مياد !
از اين ستون بآن ستون فرجه !
از بي كفني زنده ايم !
از دست پس ميزنه، با پا پيش ميكشه !
از تنگي چشم پيل معلومم شد --- آنانكه غني ترند محتاج ترند !
از تو حركت، از خدا بركت .
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !
از خر افتاده، خرما پيدا كرده !
از خرس موئي، غنيمته !
از خر ميپرسي چهارشنبه كيه ؟!
از خودت گذشته، خدا عقلي به بچه هات بده !
از درد لا علاجي به خر ميگه خانمباجي !
از دور دل و ميبره، از جلو زهره رو !
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه !
از شما عباسي، از ما رقاصي !
از كوزه همان برون تراود كه در اوست ! (( گر دايره كوزه ز گوهر سازند ))
از كيسه خليفه مي بخشه !
از گدا چه يك نان بگيرند و چه بدهند !
از گير دزد در آمده، گير رمال افتاد !
از ماست كه بر ماست !
از مال پس است و از جان عاصي !
از مردي تا نامردي يك قدم است !
از من بدر، به جوال كاه !
از نخورده بگير، بده به خورده !
از نو كيسه قرض مكن، قرض كردي خرج نكن !
از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
از هول هليم افتاد توي ديگ !
از يك گل بهار نميشه !
از اين گوش ميگيره، از آن گوش در ميكنه !
اسباب خونه به صاحبخونه ميره !
اسب پيشكشي رو، دندوناشو نميشمرند !
اسب تركمني است، هم از توبره ميخوره هم ازآخور !
اسب دونده جو خود را زياد ميكنه !
اسب را گم كرده، پي نعلش ميگرده !
اسب و خر را كه يكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو ميشند !
استخري كه آب نداره، اينهمه قورباغه ميخواد چكار ؟!
اصل كار برو روست، كچلي زير موست !
اكبر ندهد، خداي اكبر بدهد !

اول انديشه وانگهي گفتار(پايبست آماده است و پس ديوار....)(سعدي)

اول برادريت را ثابت کن بعد ادعاي ميراث بکن

اول بقالي ، ماست ترش فروشي؟

اول پند ، آنگاه بند

اول پياله و بد مستي؟

اول چاه را بکن بعد منار را بدزد

اول خويش سپس درويش

اول شب مي کشد مفلس چراغ خويش را

اول تعام بعد کلام

اول نماز سپس نياز

اول همسايه ، بعد خانه

اهل بخيه بودن

اهن و تلپ داشتن

اي بسا آلوده که پاکيزه ردايي دارد(زهد با نيت پاک است نه با جامه پاک...)(پروين اعتصامي)

اي بسا ابليس آدم رو که هست(...پس بهر دستي نشايد داد دست)
ايراد بني اسراييلي گرفتن

اي زبر دست زير دست آزار /// گرم تا کي بماند اين بازار(سعدي)

اي که از کوچه معشوقه ما مي گذري /// بر حذر باش باش که سر مي شکند ديوارش(حافظ)

اي که دستت مي رسد کاري بکن /// پيش از اين کز تو نيايد هيچ کار(سعدي)

اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست(.....عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري)(حافظ)

اين تو بميري از ان تو بميريها نيست

اينجا شتر را با نمد داغ مي کنند

اين گوي و اين ميدان

اين دغل دوستان که مي بيني /// مگسانند گرد شيرين(سعدي)

اين دم شير است به بازي نگير ( عشق حقيقي است مجازي مگير...)

اين زمان بگذار تا وقت دگر(شرح اين هجران و آن سوز جگر....)(مولوي)

اين شتر را در خانه ديگري بخوابان

اين عجوزه عروس هزار داماد است (مجو درستي عهد از جهان سست نهاد که....)(حافظ)

اين قافله تا به حشر لنگ است

اين قافله عمر عجب مي گذرد /// درياب دمي را که با طرب مي گذرد(خيام)

اين قبا براي قامت تو بريده شده

اين قدرش که روي زمين است دو برابرش زير زمين است

اين کلاه براي سرش گشاد است

اين گوي و اين ميدان
اين مرده به آن شيون نمي ارزد
اين منم طاووس عليين شده
اين همه چمچه زدي کو حلوا؟

shirin71
07-16-2011, 12:44 AM
اگر بيل زني، باغچه خودت را بيل بزن !
اگر براي من آب نداره، براي تو كه نان داره !
اگر بپوشي رختي، بنشيني به تختي، تازه مي بينمت بچشم آن وختي !
اگه باباشو نديده بود، ادعاي پادشاهي ميكرد !
اگه پشيموني شاخ بود، فلاني شاخش بآسمان ميرسيد !
اگه تو مرا عاق كني، منهم ترا عوق ميكنم !
اگر جراحي، پيزي خود تو جا بنداز !
اگه خدا بخواهد، از نر هم ميدهد !
اگه خاله ام ريش داشت، آقا دائيم بود !
اگه خير داشت، اسمشو مي گذاشتند خيرالله !
اگر داني كه نان دادن ثواب است --- تو خود ميخور كه بغدادت خرابست !
اگه دعاي بچه ها اثر داشت، يك معلم زنده نمي موند !
اگه زاغي كني، روقي كني، ميخورمت !
اگه زري بپوشي، اگر اطلس بپوشي، همون كنگر فروشي !
اگه علي ساربونه، ميدونه شترو كجا بخوابونه !
اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخيه ميزد .
اگه لالائي بلدي، چرا خوابت نميبره !
اگه لر ببازار نره بازار ميگنده !
اگه مردي، سر اين دسته هونگ ( هاون ) و بشكن !
اگه بگه ماست سفيده، من ميگم سياهه !
اگه مهمون يكي باشه، صاحبخونه براش گاو مي كشه !
اگه نخورديم نون گندم، ديديم دست مردم !
اگه ني زني چرا بابات از حصبه مرد !
اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، يكساعته شوهر ميده !
اگه همه گفتند نون و پنير، تو سرت را بگذار زمين و بمير !
امان از خانه داري، يكي ميخري دو تا نداري !
امان ازدوغ ليلي ، ماستش كم بود آبش خيلي !
انگور خوب، نصيب شغال ميشه !
اوسا علم ! اين يكي رو بكش قلم !
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !
اول بچش، بعد بگو بي نمكه !
اول برادريتو ثابت كن، بعد ادعاي ارث و ميراث كن !
اول بقالي و ماست ترش فروشي !
اول پياله و بد مستي !
اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد !
اي آقاي كمر باريك، كوچه روشن كن و خانه تاريك !
اين تو بميري، از آن تو بميري ها نيست !
اينجا كاشون نيست كه كپه با فعله باشه !
اين حرفها براي فاطي تنبون نميشه !
اين قافله تا به حشر لنگه !
اينكه براي من آوردي، ببر براي خاله ات !
اينو كه زائيدي بزرگ كن !
اين هفت صنار غير از اون چارده شي است !
اينهمه چريدي دنبه ات كو ؟!
اينهمه خر هست و ما پياده ميريم !

ابتدا به ساکن

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست ///چون وا نمی کنی گرهی خود گره مباش


اجاقش کور است

اجل دور سرش می گردد

اجل سنگ است و ادم مثل شيشه

اجل معلق

اجل مهلتش نداد

احترام امامزاده يا مسجد با متولی آن است

اخم و تخم کردن

ادب از که اموختی گفت از بی ادبان(لقمان حکيم را گفتند....)(سعدی)

ادب مرد بهتر از زر اوست(بی ادب را به زور نگو که نکوست...)

ادعای خداييي می کند که به پيغمبری قبولش کنند.

ارث پدر را می خواهد

ارزان به علت ، گران به حکمت

ارزن روی طناب پهن کردن

ارمغان مور پای ملخ است

اره و اوره و شمسی کورهاز آب کره گرفتن

از آب و تاب افتادن

از آن مترس که های و هوی دارد ///از آن بترس که سر به تو دارد
از نمد برای ما هم کلاهی هست
از ابرويش سرکه می ريزد
از اسب به جا مانده فقط يال و دمی را
از اين حسن، تا آن حسن ، صد گز رسن (مانند) ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
از اين در به آن در زدن
از اين نبود سر علم
از بارک الله قبای کسی رنگين نمی شود
از بس گفت زبانش مو در اورد
از بی عرضگی سگ، شغال توی کاهدان بچه می گذارد
از بيکاری مگس پراندن
از پا افتادن
از پا ننشستن
از پر دويدن کفش پاره می شود
از پشت بته در نيامده ايم
از پشت خنجر زدن
از تعارف کم کن و بر مبلغ افزای
از تو يکی اشاره از من به سر دويدن
از جا در رفتن
از جان خود سير شدن
از جايي آب خوردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن
از چشم کسی افتادن
از چشمم بدی ديدم ، از شما نديدم
از حق تا ناحق چهار انگشت راه است
از حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمی شود
از خجالت کسی در امدن
از خدا پنهان نيست از شما چه پنهان
از خر شيطان پياده شدن
از خودبينی ، چنار جلوی خانه ی خود را نمی بيند
از دست و زبان که برايد///کز عهده شکرش بدر ايد(سعدی)
از دعای گربه سياه باران نمی آيد
از دل برود هر آنکه از ديده برفت
از دل و دماغ افتادن
از دماغش در آمد

shirin71
07-16-2011, 12:44 AM
از دنده چپ بلند شدن
از دور دل ميبره از نزديک زهره
از ديگ چوبين کسی حلوا نخورده
از ديوار راست بالا می رود
از راه بدر کردن
از ريش به سبيل پيوند کردن
از زمين به آسمان باريدن
از سال قحطی آمده است
از سايه خود ترسيدن
از سرش هم زياد است
از سر سيری کار کردن
از سر گرفتن
از سفيدی گچ ، تا سياهی زغال
از سوراخ سوزن تو رفتن و از دروازه ی شهر رد نشدن
از سير تا پياز چيزی را گفتن
از شير حمله خوش بود و از غزال رم
از قاطر پرسيدند پدرت کيست گفت مادرم ماديان است
از قفس مرغ به هرجا که رود بستان است(نيست پروای عدم دل زده هستی را.....)(صائب)
از کاه کوه ساختن
از کرامات شيخ ما چه عجب
از کفر ابليس مشهورتر بودن
از کلاه مالی پف نم زدنش را ياد گرفته
از کله سحر تا بوق شب
از کوره در رفتن
از کيسه خوردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن
از گوشتش نمی خورم از آبش به من دهيد
از گير دزد در آمدن و گير رمال افتادن
از ما بهتران
از ما بخير و از شما به سلامت
از مار نزايد جز مار بچه
از ما گفتن و از شما نشنيدن
از مرحله پرت بودن
از مردمک ديده ببايد آموخت
از مکافات عمل غافل نشو /// گندم از گندم برويد جو ز جو
از ميان پيغمبر ها جرجيس را انتخاب کرده
از نخورده بگير بده به خورده
از هر انگشتش صد هنر ميريزد
از هرچه بدم آمد سرم آمد
از هرچه بگذری سخن دوست خوش تر است (...از يار ناز خوشتر و از من نيازها)(اديب پيشاوری)
از هر طرف که باد آيد بادش می دهد
از يک گوش شنيدن و از گوش ديگر به در کردن
اسب لاغر ميان به کار آيد /// روز ميدان نه گاو پرواری(سعدی)
اسب من هم آن قدرها ماديان نبود
اسب نجيب را يک تازيانه بس است
اسب نخريده آخور می کشی؟
اسب و استر به هم لگد نزنند
استخوان خرد کردن
استخوان لای زخم گذاشتن
اشتر که کاه می خواهد گردن دراز می کند
اشک تمساح
اشک کباب باعث طغيان آتش است(اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار.....)(صائب)
اشهد خود را گفتن
اصل بد نيکو نيکو نگردد زآنکه بنيادش بد است(....تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است)(سعدی)
اصلش چيست که فرعش باشد
افاده ها طبق طبق سگها به دورش وق و وق
افتادگی اموز گر طالب فيضی هرگز نخورد آب زمينی که بلند است
افسار سر خود
افطار نکرد وقتی کرد با گُه سگ کرد
افعی کشتن و بچه نگاه داشتن کار خردمندان نيست(سعدی)
از کاه کوه ساختن
از کرامات شيخ ما چه عجب
از کفر ابليس مشهورتر بودن
از کلاه مالی پف نم زدنش را ياد گرفته
از کله سحر تا بوق شب
از کوره در رفتن
از کيسه خوردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن
از گوشتش نمی خورم از آبش به من دهيد
از گير دزد در آمدن و گير رمال افتادن
از ما بهتران
از ما بخير و از شما به سلامت
از مار نزايد جز مار بچه
از ما گفتن و از شما نشنيدن
از مرحله پرت بودن
از مردمک ديده ببايد آموخت
از مکافات عمل غافل نشو /// گندم از گندم برويد جو ز جو
از ميان پيغمبر ها جرجيس را انتخاب کرده
از نخورده بگير بده به خورده
از هر انگشتش صد هنر ميريزد
از هرچه بدم آمد سرم آمد
از هرچه بگذری سخن دوست خوش تر است (...از يار ناز خوشتر و از من نيازها)(اديب پيشاوری)
از هر طرف که باد آيد بادش می دهد
از يک گوش شنيدن و از گوش ديگر به در کردن
اسب لاغر ميان به کار آيد /// روز ميدان نه گاو پرواری(سعدی)
اسب من هم آن قدرها ماديان نبود
اسب نجيب را يک تازيانه بس است
اسب نخريده آخور می کشی؟
اسب و استر به هم لگد نزنند
استخوان خرد کردن
استخوان لای زخم گذاشتن
اشتر که کاه می خواهد گردن دراز می کند
اشک تمساح
اشک کباب باعث طغيان آتش است(اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار.....)(صائب)
اشهد خود را گفتن
اصل بد نيکو نيکو نگردد زآنکه بنيادش بد است(....تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است)(سعدی)
اصلش چيست که فرعش باشد
افاده ها طبق طبق سگها به دورش وق و وق
افتادگی اموز گر طالب فيضی هرگز نخورد آب زمينی که بلند است
افسار سر خود
افطار نکرد وقتی کرد با گُه سگ کرد
افعی کشتن و بچه نگاه داشتن کار خردمندان نيست(سعدی)

اگر چند پويي و جويي بسي /// ز گيتي بي اندوه نيابي کسي(اسدي)

اگر حسود نباشد جهان گلستان است(خداي چشم حسود از جهان بردارد....)(سعدي)

اگر خر نيايد به نزديک بار /// تو بار گران را به نزد خر آر

اگر خير داشت نامش را مي گذاشتند خير الله

اگر در ديزي باز است حياي گربه کجاست

اگر دنيا را آب ببرد او را خواب مي برد

اگر دير امدم شير امدم

اگر دير گفتي گل گفتي

اگر را با مگر تزويج کردند از آنان بچه اي شد کاشکي نام

اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش /// حريف حجره و گرمابه و گلستان باش(حافظ)

اگر سنگ از آسمان ببارد او کار خودش را مي کند

اگر شب ها همه قدر بودي شب قدر بي قدر بودي(سعدي)

اگر شريک خوب بود خدا براي خودش شريک خلق مي کرد

اگر شهرياري اگر زير دست /// جز از خاک تيره نيابي نشست(فردوسي)

اگر صدا از ديوار درآمد از او هم درآمد

اگر صد تا چاقو بسازد يکيش دسته ندارد

اگر طوطي زبان مي بست در کام /// نه خود را در قفس ديدي نه در دام

اگر عاقلي يک اشارت بس است( از اين به نصيحت نگويد کست....)(سعدي)

اگر عيب داشت مي لنگيد

اگر غم را چو آتش دود بودي /// جهان تاريک بودي جاودانه

اگر قبر مفت پيدا کردي برو توش بخواب

اگر کاردش بزني خونش در نمي آيد

اگر کار نباشد آتيش پاره است

اگر کاه از تو نيست کاهدان که از توست

اگر کتکي معامله مي کني بکش

اگر کشور آباد داري به داد /// بماني تو آباد و از داد شاد(فردوسي)

اگر کلاهم انجا بيافتد عقبش نمي روم

اگر گل نيستي خار هم مباش

اگر گنج يابي و گر درد و رنج /// نماني همي در سراي سپنج(فردوسي)

اگر گوشتش نزار است ، آبگوشتش بسيار است

اگر مار زايد زن باردار /// به از آدميزاده ديوسار(سعدي)

اگر مردن نبود ، آدم ، آدم را مي خورد

اگر مرغي تخم بگذار اگر خروسي بانگ بردار

اگر من ناجوانمردم به کردار /// تو بر من چون جوانمردان گذر کن(سعدي)

اگر نخوردم نان گندم ديدم در دست مردم

اگر نخوردي هميشه داري

اگر هوس است همين بس است

اگر يار اهل است کار سهل است

اگر يه مو از سرش کم شود چنين و چنان مي کنم

الاغ هم دوبار پايش در يک چاله نمي رود

الخير في ماوقع

الف را نمي گويم ، جانم خلاص

الله بختکي

اللهم بير بير(بير = يک)

الم شنگه راه انداختن

النجات في صدق

النگ دولنگ

الهي دست به خاکستر بزني طلا بشود
الهي هيچ سفره اي يک نانه نباشد

امروز نقد فردا نسيه

انبر را که در آتش گذاشتند دزد باخبر مي شود

اندازه نگهدار که اندازه نکوست /// هم در خور دشمن است و هم درخور دوست(سعدي)

اندر آينه ، چه بيند مرد عام /// آنچه بيند پير آندر خشت خام( مولوي)

اندر اين خاکدان فرسوده /// هيچکس را نبيني آسوده(سنائي)

اندر اين صندوق جز لعنت نبود

اندک اندک به هم شود بسيار /// دانه دانه است غله در انبار(سعدي)

اندوه دل سوخته دلسوخته داند(سوز دل يعقوب ستمديده ز من بپرس....)(سعدي)

ان شاء الله گربه است

ان شاء الله منم باز کن

انگشت بر دهان ماندن

انگشت بريده را نمک نمي زنند

انگشت در سوراخ زنبور کردن

انگشت شمار

انگشت کوچک او هم نمي شود

انگشت نما

انگشت نمک است ، خروار هم نمک است

انگور رسيده نصيب شغال مي شود
اول اخته مي کنند بعد مي شمارند

shirin71
07-16-2011, 12:44 AM
با اون زبون خوشت، با پول زيادت، يا با راه نزديكت !
با اين ريش ميخواهي بري تجريش ؟
با پا راه بري كفش پاره ميشه، با سر كلاه !
با خوردن سيرشدي با ليسيدن نميشي !
باد آورده را باد ميبرد !
با دست پس ميزنه، با پا پيش ميكشه !
بادنجان بم آفت ندارد !
بارون آمد، تركها بهم رفت !
بار كج به منزل نميرسد !
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هيچكدام با هرهيچكدام هر دو !
بازي اشكنك داره ، سر شكستنك داره !
بازي بازي، با ريش بابا هم بازي !
با سيلي صورت خودشو سرخ نگهميداره !
با كدخدا بساز، ده را بچاپ !
با گرگ دنبه ميخوره، با چوپان گريه ميكنه !
بالابالاها جاش نيست، پائين پائين ها راش نيست !
بالاتو ديديم ، پائينتم ديديم !
با مردم زمانه سلامي و والسلام .
تا گفته اي غلام توام، ميفروشنت !
با نردبان به آسمون نميشه رفت !
با همين پرو پاچين، ميخواهي بري چين و ماچين ؟
بايد گذاشت در كوزه آبش را خورد !
با يكدست دو هندوانه نميشود برداشت !
با يك گل بهار نميشه !
با يك گل بهار نميشه !
با يك گل بهار نميشه !
به اشتهاي مردم نميشود نان خورد !
به بهلول گفتند ريش تو بهتره يا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رريش من و گرنه دم سگ !
بجاي شمع كافوري چراغ نفت ميسوزد !
بچه سر پيري زنگوله پاي تابوته !
بچه سر راهي برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !
بخور و بخواب كار منه، خدا نگهدار منه !

shirin71
07-16-2011, 12:45 AM
با آب حمام دوست گرفتن

با آتيش بازی کردن

با اهل زمانه صحبت از دور نکوست /// آن به که در این زمانه کم گیری دوست(سعدی)

با بدان بد باش و با نیکان نکو /// جای گل گل باش و جای خار خار(سعدی)

با بدان یار گشت همسر لوط /// خاندان نبوتش گم شد( سعدی)

باب دندان بودن

با پنبه سر بریدن

با پول سر سبیل شاه هم می توان نقاره زد

با توکل زانوی اشتر ببند (گفت پیغمبر به آواز بلند....)(مولوی)

باج به شغال ندادن

باج سبیل دادن یا گرفتن

با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشود

با خودش هم قهر است

باد اورده را باد می برد

باد به غبغب انداختن
باد در آستین کسی انداختن
باد در قفس کردن
با درد بساز تا به درمان برسی
بادمجان دور قاب چين
با دمش گردو می شکند
با دم شیر بازی کردن
با دوستان مروت با دشمنان مدارا(آسايش دو گيتی تفسير این دو حرف است....)(حافظ)
باده در دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
باران که در لطافت تبعش خلاف نیست /// در باغ لاله روید و در شوره زار خس(سعدی)
بار کج به منزل نمی رسد
بار محنت خود به که بار منت خلق(به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق که....)(سعدی)
بار و بنديل
باری به هر جهت کردن
باری چو عسل نمی دهی ، نیش مزن(زنبور درشت بی مروت را گو.....)(سعدی)
بازار شام
بازار گرمی کردن
با زبان بی زبانی
بازی در آوردن
بازيگوش بودن

با سلام و صلوات آمدن يا رفتن
با شاخ گاو در افتادن

باش تا صبح دولتت بدمد ///کاین هنوز از نتایج سحر است

باش تا قائم مقام از باغ دراید

با شمشیر چوبین جنگ نتوان کرد

با طناب کسی به چاه رفتن

با غربال آب از حوض کشيدن

بالای سیاهی رنگی نیست

بالای کسی در آمدن

بالای گود نشسته و میگه لنگش کن

با ما به از این باش که با خلق جهانی

با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج /// آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج

بامبول زدن یا درآوردن

با مردم زمانه سلامی و والسلام (تا گفته ای غلام توام می فروشمت...)

با نردبان به آسمان نتوان رفت

با نمک خودتان بخورید

با هر دست بدهی با همان دست پس می گیری

با هر گلی خاری است

با همه بله با ما هم بله (مانند) با همه پلاس با ما هم پلاس

با یک تیر دو نشان زدن

با یک دست دو هندوانه نتوان برداشت

با یک گل بهار نمی شود

با یک مویز گرمیش می کند و با یک غوره سردیش

ببخش و بخور تا توانی درم /// که جز این دگر جمله درد است و غم

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند /// بانگ و فریاد براوری که مسلمانی نیست(سعدی)

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا (صلاح کار کجا و من خراب کجا...) (حافظ)

ببین چه می گوید نبین که می گوید

ببینیم و تعریف کنیم

بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمارد

بترس از کسی که از خدا نترسد

بچه ، حکم طوطی را دارد

بچه زاییدم قاتق نونم بشه قاتل جونم شد

بچه عزیز است اما تربیت او عزیز تر است

بچه که بچگی نداشته باشد بچه نیست




بخت چو برگردد پالوده دندان شکند

بخت که برگردد اسب در طویله خر گردد

بخت که برگردد عروس در حجله نر گردد

بخند تا دنیا به روت بخندد

بخور آش و بشکن جاش

بخور انجیر پاره کن زنجیر

بخور و نمیر

بخیه به آبدوغ زدن

بخیه صد تا یه قاز زدن

بد آوردن

بد بخت تر از مردم آزار نیست /// که روز مصیبت کسش یار نیست(سعدی)

بد اصل وفا نکند /// خوش اصل خطا نکند

بد اندیش را بد بود روزگار ( به دل اندر اندیشه بد مدار.....)(فردوسی)

بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد /// یا طاق فرود اید و یا قبله کج آید

بدتر از کوری ، بی شعوری

بدش بدیم عیبه خوبش بدیم حیفه
بد عنق بودن

shirin71
07-16-2011, 12:45 AM
بد بخت اگر مسجد آدينه بسازد --- يا طاق فرود آيد، يا قبله كج آيد !
به درويشه گفتند بساطتو جمع كن ، دستشو گذاشت در دهنش !
بدعاي گربه كوره بارون نمياد !
بدهكار رو كه رو بدي طلبكار ميشه !
برادران جنگ كنند، ابلهان باوركنند !
برادر پشت ، برادر زاده هم پشت
خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بكش!
برادري بجا، بزغاله يكي هفت صنار !
براي كسي بمير كه برات تب كنه !
براي همه مادره، براي ما زن بابا !
براي يك بي نماز، در مسجد و نمي بندند !
براي يه دستمال قيصريه رو آتيش ميزنه !
بر عكس نهند نام زنگي كافور !
به روباهه گفتند شاهدت كيه ؟ گفت: دمبم !
بزبون خوش مار از سوراخ در مياد !
بزك نمير بهار مياد --- كنبزه با خيار مياد !
بز گر از سر چشمه آب ميخوره !
به شتره گفتند شاشت از پسه ، گفت : چه چيزم مثل همه كسه ؟!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
بعد از چهل سال گدايي، شب جمعه را گم كرده !
بعد از هفت كره، ادعاي بكارت !
بقاطر گفتند بابات كيه ؟ گفت : آقادائيم اسبه !
به كيشي آمدند به فيشي رفتند !
به گربه گفتند گهت درمونه، خاك پاشيد روش !
به كچله گفتند : چرا زلف نميزاري ؟ گفت : من از اين قرتي گيريها خوشم نمياد !
به كك بنده كه رقاص خداست !
بگو نبين، چشممو هم ميگذارم، بگو نشنو در گوشمو ميگيرم، اما اگر بگي نفهمم، نميتونم !
بگير و ببند بده دست پهلوون !
بلبل هفت تا بچه ميزاره، شيش تاش سسكه، يكيش بلبل !
بمالت نناز كه بيك شب بنده، به حسنت نناز كه بيك تب بنده !
بماه ميگه تو در نيا من در ميام !
بمرغشان كيش نميشه گفت !
بمرگ ميگيره تا به تب راضي بشه !
بوجار لنجونه از هر طرف باد بياد، بادش ميده !
بهر كجا كه روي آسمان همين رنگه !
به يكي گفتند : سركه هفت ساله داري ؟ گفت : دارم و نميدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر ميدادم هفت ساله نميشد !
به يكي گفتند : بابات از گرسنگي مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !
بمير و بدم !
به گاو و گوسفند كسي كاري نداره !
بيله ديگ، بيله چغندر !

shirin71
07-16-2011, 12:45 AM
بد لعابی کردن

بد مکن که بد افتی /// چه مکن که خود افتی

بد میکنی و نیک طمع می داری /// نیکی نبود جزای بدکرداری

بد و بیراه گفتن

بدهکار را که رو می دهی طلبکار می شود

بدی را بدی سهل است جزا

برادران جنگ کنند ابلهان باور

برادری به جا بزغاله یکی هفتاد دینار

برای آدم بدبخت از در و دیوار می بارد

برای تون تاب تخت حمام تخت سلطنت است

برای خالی نبودن عريضه

برای سرت گشاد است

برای شیطان هم پاپوش می دوزد

برای کسی بمیر که برایت تب کند

برای کسی تره خرد نکردن

برای لای جرز خوب بودن

برای نهادن چه سنگ چه زر

برای هر خری آخور نمی بندند
برای همه مادر برای من زن بابا

برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند

برای یک دستمال ، قیصریه را آتش نمی زنند

بر باد رود هر آنچه از باد آید

برج زهر مار

بر خرمگس معرکه لعنت

بر رسولان پیام باشد و بس (ور نیاید به گوش همت کس....)(سعدی)

برزخ شدن

بر عکس نهند نام زنگی کافور

برق از سر پریدن

بر قوزک پایش لعنت

بر کرسی نشاندن حرف خود

برگ سبزی است تحفه درویش چه کند بی نوا ندارد بیش

برو این دام بر مرغ دگر نه /// که عنقا را بلند است آشیانه

برو خر خودت را بران

برو شیر درنده باش ای دغل

برو فکر نان کن که خربزه آب است

برو کشکت را بساب

بز اخفش
بز حاضر و دزد حاضر

بز خری کردن

بز دادن بزغاله گرفتن

بز دل

بزرگش نخوانند اهل خرد /// که نام بزرگان به زشتی برد(سعدی)

بزرگی به عقل است نه به سال

بزرگی سراسر به گفتار نیست /// دو صد گفته چون نیم کردار نیست(فردوسی)

بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد

بز گر از سر چشمه آب می خورد

بزن بهادر

بزنم به تخته

بسا کسی که به روز تو ارزومند است

بس تجربه کردیم در این دار مکافات /// با درد کشان هرکه در افتاد بر افتاد(حافظ)

بس که گفتم زبانم مو درآورد

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ( صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی....)(سعدی)

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت /// بیاید که ما خاک باشیم و خشت(سعدی)

بشنو و باور مکن

بعد چهل سال گدایی شب جمعه رو گم کرده است

بعد از سیری لقمه پنج سیری؟
بکشم و خوشگلم کن

بگذار خودم رو جا کنم ببین با تو چها کنم

بگذار دم کوزه آبش رو بخور

بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ/// بار دگر روزگار چون شکر اید

بلبلان خاموش و خر در عرعر است

بلد نیستم راحت جان است

بل گرفتن

بمیر و بدم

بند را آب دادن

بنده شناس ، خداست

بنشین و بفرما و بتمرگ هر سه یک معنی دارد

بنکر که چه میگوید منگر که که میگوید

بنی ادم اعضای یک پیکرند/// که در آفرینش ز یک گوهرند

بود مرده هرکس که نادان بود/// که بی دانشی مرده جان بود

بوقلمون صفت

بول و قولش یکی است

بوی الرحمانش بلند شده

بوی شیر از دهنش می اید

بوی گلاب را از چه جوییم از گلاب(چون که گل رفت و گلستان شد خراب.....)(مولوی)
به آب باریکه ساختن

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد /// گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه(حافظ)

به آب آتش زدن

به آلاف و الوف رسیدن

به آهو میگوید بدو به تازی می گوید بگیر

به اشتهای مردم نمیشود نان خورد

به امید همسایه باید بی شام خوابید

به این قران ببخش یا به این شمشیر بکش

به باد دادن

به باد رفتن

به بوی کباب امدیم دیدیم خر داغ میکنند

به پای خود به سلاخ خانه رفتن

به پفی مشتعل و به تفی خاموش

به تته پته افتادن

به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش میاید

به تنش گریه می کند

به تنگ امدن

به تنور سرد نون نمی زنند

به حساب کسی رسیدن
به حسنت نناز که به یک تب بند است، به مالت نناز که به یک شب بند است

به خاک سیاه نشاندن

به خرچنگ گفتند چرا کج کج راه می روی گفت جوانی است و هزار چم و خم

به خر دستش نمیرسد پالانش را می زند

به خون کسی تشنه بودن

به خیالم بالاخره انگوره ، رفتم دیدم لانه ی زنبوره

به درد خوردن

به دریا برود دریا خشک می شود

به دست آهن تفته کردن خمیر /// به از دست بر سینه پیش امیر

به دست و پا افتادن

به دشت اهوی ناگرفته مبخش(فرستاده گفت ای خدای رخش....)

به دعای کسی نیامده ام که به نفرین کسی برومبه دعای گربه سیاه بارون نمی آید

به دل خود بد نیاوردن

به دهنش مزه کرده است

بهرام که گور می گرفتی همه عمر /// دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

shirin71
07-16-2011, 12:46 AM
به رگ غیرت کسی برخوردن

به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دنبم

به روی خود نیاوردن

به ریسمان پوسیده کسی به چاه رفتن
به ریش کسی بستن

به ریش کسی خندیدن

به زانو در آمدن

به زخم کسی نمک پاشیدن

به زر برکنی چشم دیو سپید (به دست تهی برنیاید امید....)

به زمین سخت نشاشیده است

به زمین گرم خوردن

به ساز کسی رقصیدن

به سیلی صورت خود را سرخ نگهداشتن

به سیم آخر زدن

بهشت انجاست که ازاری نباشد /// کسی را با کسی کاری نباشد

بهشت به سرزنش نمی ارزد

به شتر گفتند شاشت از پس است، گفت: چه چیزم مثل همه کس است؟

به شتر مرغ گفتند بپر گفت من شترم گفتند بار ببر گفت من مرغم

به شکم خود صابون زدن

به شهر خویش هرکس شهریار است

به شیرین زبانی و لطف و خوشی /// توانی که فیلی به مویی کشی

به عزرائیل جان ندادن

به عمل کار براید به سخندانی نیست(سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی.....)
به غم خوارگی چون سرانگشت من/// نخارد کس اندر جهان پشت من

به قاطر گفتند پدرت کیست گفت مادرم مادیان است

به قدر گلیمت پایت را دراز بکن

به قیمت اب جوی

به کچل گفتند چرا زلف نمیگذاری گفت دوست ندارم

به کچل گفتند نامت چیست گفت زلفعلی

به کلاغ گفتند چرا سرت سیاه است گفت عروس خاله ام شده ام

به گاو نه من شیر ماند(مثل گاو نه من شیر است)

به گدا چه یک نان بدهی و چه یک نان از او بگیری

به گربه دزد فرمان خلیفه هم دادند

به لعنت خدا هم نمی ارزد

بهلول خرقه، نون جو و سرکه

به مرغشان کیش نمی شود گفت

به مرگ میگیرد که به تب راضی شود

به ناپدری زورت نمی رسد بگو حاج عمو

به ناف کسی بستن

به نرمی برآید به سوراخ مار

به نعل و به میخ زدن

به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
به هر سازی رقصیدن

به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است(مرو به هند برو با خدای خویش بساز....)

به هیچ صراطی مستقیم نیست

به یک پاپاسی هم نمی ارزد

به یک پیمانه مست است

به یک تیر دو نشان زدن

به یک چشم بر هم زدن

به یک کرشمه دو کار کردن

بی آبی نمودن

بیار انچه داری به مردی و زور/// که دشمن به پای خخود امد به گور

بی بو و بی خاصیت

بی بی از بی چادری مستوره است

بی پول مرو به بازار که آشت ندهند/// صد نعره زنی هیچ جوابت ندهند

بی پیر مرو تو در خرابات/// هر چند سکندر زمانی

بیچاره اگر مسجد ادینه بسازد /// یا طاق فرود آید یا قبله کج آید

بی چشم و رو

بی چون و چرا

بی حرف پیش

بیخ پیدا کردن

بی خضر مرو به زندگانی /// هر چند سکندر زمانی

بی دست و پا بودن

بیدی نیست که از این بادا بلرزد

بیرون روشن کن و خانه تاریک کن

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

بی سر و پا

بی کار نمی توان نشستن(گفتن ز من از تو کار بستن.....)

بیگاری بهتر از بیکاری

بیگانه اگر وفا کند خویش منست /// ور خویش جفا کند بداندیش منست

بی گدار به آب زدن

بی مایه فطیر است

بین پیغمبران جرجیس را انتخاب کردن

بیندیش و آنگه بر آور نفس /// و از آن پیش کن که گویند بس
بینیش را بگیری جانش در می آید.

shirin71
07-16-2011, 12:46 AM
پ
پاي خروستو ببند، بمرغ همسايه هيز نگو !
پايين پايين ها جاش نيست، بالا بالا ها راش نيست !
پز عالي، جيب خالي !
پس از چهل سال چارواداري، الاغ خودشو نميشناسه !
پس از قرني شنبه به نوروز ميافته !
پستان مادرش را گاز گرفته !
پسر خاله دسته ديزي !
پسر زائيدم براي رندان، دختر زائيدم براي مردان، موندم سفيل و سرگردان !
پدر كو ندارد نشان از پدر --- تو بيگانه خوانش نخوانش پسر !
پشت تاپو بزرگ شده !
پنج انگشت برادرند، برابر نيستند !
پوست خرس نزده ميفروشه !
پول است نه جان است كه آسان بتوان داد !
پول پيدا كردن آسونه، اما نگهداريش مشكله !
پول حرام، يا خرج شراب شور ميشه يا شاهد كور !
پولدارها به كباب، بي پولها به بوي كباب ،
پول ما سكه عُمَر داره !
پياده شو با هم راه بريم !
پياز هم خودشو داخل ميوه ها كرده !
پي خر مرده ميگرده كه نعلش را بكنه !
پيراهن بعد از عروسي براي گل منار خوبه !
پيرزنه دستش به درخت گوجه نميرسيد، مي گفت : ترشي بمن نميسازه !
پيش از آخوند منبر نرو !
پيش رو خاله، پشت سر چاله !
پيش قاضي و معلق بازي !

shirin71
07-16-2011, 12:46 AM
پابند شدن

پا به بخت خود زدن

پاپوش دوختن

پاپیچ کسی شدن

پاچه ورمالیده

پا در کفش کسی کردن

پا در یک کفش کردن

پا را از گلیم خود فراتر نهادن

پا را به اندازه گلیم خود داراز کن

پارسال دوست امسال آشنا

پا روی حق گذاشتن

پا روی دم کسی گذاشتن

پاسوز شدن

پا شکسته

پاک باخته

پاگشا کردن

پاگیر شدن
پالانش کج است

پاورچین پاورچین

پایان شبه سیه سفید است

پای چراغ تاریک است

پای خر یک بار در چاله میرود

پایش روی پوست خربزه است

پایش لب گور است

پای علم کسی سینه زدن

پای کوه هم بنشینی و بخوری تمام می شود

پای ما لنگ است و منزل بس داراز/// دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

پای ملخ پیش سلیمان بردن

پته کسی رو به آب دادن

پچ پچ کردن

پدر کسی رو پیش چشمش اوردن

پدرکش پادشاهی را نشاید /// وگر شاید به جز شش مه نپاید

پدر کشتی و تخم کین کاشتی(پدر کشته کی میکند آشتی....)

پر پر زدن

پرت و پلا گفتن
پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است/// تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

پاورچین پاورچین

پایان شبه سیه سفید است

پای چراغ تاریک است

پای خر یک بار در چاله میرود

پایش روی پوست خربزه است

پایش لب گور است

پای علم کسی سینه زدن

پای کوه هم بنشینی و بخوری تمام می شود

پای ما لنگ است و منزل بس داراز/// دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

پای ملخ پیش سلیمان بردن

پته کسی رو به آب دادن

پچ پچ کردن

پدر کسی رو پیش چشمش اوردن

پدرکش پادشاهی را نشاید /// وگر شاید به جز شش مه نپاید

پدر کشتی و تخم کین کاشتی(پدر کشته کی میکند آشتی....)

پر پر زدن

پرت و پلا گفتن
پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است/// تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

پشت سرش را نگاه نمی کند

پشت سر کسی نماز خواندن

پشتش باد خورده

پشتش به جایی گرم است

پشت گوش انداختن

پشت گوش فراخ

پشت هم انداختن

پشم چه کشک چه؟

پشمهایش ریخته است

پشه گلدش زده است

پلاس شدن

پلوی او چرب تر است

پنبه دزد دست به ریشش می کشد

پنبه را از گوش خود بیرون آوردن

پنج انگشت یکی نمی شود

پنجه به روی کسی زدن

پنچر شدن

پوزه کسی را به خاک مالیدن
پوست خربزه زیر پای کسی گذاشتن

پوست سگ به روی خود کشیدن

پوست و استخوان

پوستین بهر دی آمد نی بهار

پول بی زبان را دست آدم زبان دار دادن

پول ، پول می آورد

پول حرام خرج شراب شور یا شاهد کور می شود

پول پدر خود را خواستن

پولدار به کباب ، بی پول به بوی کباب

پول سفید برای روز سیاه

پولش از پارو بالا می رود

پول عاشقی به کیسه نمی گردد

پول غول است و ما بسم الله

پول نداده میان لحاف هم می خواهد بخوابد

پهلوان پنبه

پهن بار کسی نکردن

پیازش کونه کرد

پیاز هم خودش را داخل میوه ها کرد

پیامی است از مرگ، موی سفید

shirin71
07-16-2011, 12:46 AM
پیر کفتار

پیزور لای پالان کسی گذاردن

پیش از آخوند پای منبر رفتن

پیش پا افتاده

پیش رو خاله ، پشت سر چاله

پیش زنان راز هرگز مگوی(چو خواهی که خواری نیاری به روی به.....)

پیش کش کردن

پیش لوطی و معلق بازی

پیغمبریش را قبول ندارند ادعای خدایی می کند

پیله کردن

پیمانه چه پر شد چه شیرین و چه تلخ /// چون عمر به سر رسد چه بغداد و چه بلخ

پیمانه کسی پر شدن

پینه دوز کفش خودش نیم تخت ندارد

پیه چیزی رو به بدن یا به تن خود مالیدن
پیه زیادی را به پاشنه مالیدن

shirin71
07-16-2011, 12:47 AM
تابستون پدر يتيمونه !
تا پريشان نشود كار بسامان نرسد !
تا ترياق از عراق آرند، مار گزيده مرده باشد !
تا تنور گرمه نون و بچسبون !
تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ ميان بيرون !
تا شغال شده بود به چنين سوراخي گير نكرده بود !
تا كركس بچه دارشد، مردار سير نخورد !
تا گوساله گاو بشه ، دل مادرش آب ميشه !
تا مار راست نشه توي سوراخ نميره !
تا نازكش داري نازكن، نداري پاهاتو دراز كن !
تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها !
تا هستم بريش تو بستم ! تب تند عرقش زود در مياد !
تخم دزد، شتر دزد ميشه !
تخم نكرد نكرد وقتي هم كرد توي كاهدون كرد !
تا تو فكر خر بكني ننه، منو در بدر ميكني ننه !
ترب هم جزء مركبات شده !
ترتيزك خريدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد !
تره به تخمش ميره، حسني به باباش !
تعارف كم كن و بر مبلغ افزا !
تغاري بشكنه ماستي بريزد --- جهان گردد به كام كاسه ليسان !
تف سر بالا، بر ميگرده بريش صاحبش !
تلافي غوره رو سر كوره در مياره !
تنبان مرد كه دو تا شد بفكر زن دوم ميافته !
تنبل مرو به سايه، سايه خودش ميآيه !
تنها بقاضي رفته خوشحال برميگرده !
تو از تو، من ازبيرون !
تو بگو (( ف )) من ميگم فرحزاد !
توبه گرگ مرگه !
تو كه ني زن بودي چرا آقا دائيت از حصبه مرد !
تومون خودمونو ميكشه، بيرونمون مردم را !
توي دعوا نون و حلوا خير نميكنند !

shirin71
07-16-2011, 12:47 AM
تا آهن گرمه باید کوفت

تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند

تا ببینم که از غیب چه آید بیرون

تا بوده ، چنین بوده

تا به دامان قیامت

تاپاله چسباندن

تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم

تا توانی دلی بدست اور /// دل شکستن هنر نمی باشد

تا تو باشی دگر عارق بیجا نزنی

تا تو فکر رخت کنی ننه ، مرا سیاه بخت می کنی ننه

تا جان هست امید هست
تاج سر کسی بودن
تا چه از آب دراید
تار و مار کردن
تا ریشه در آب است امید ثمری است( گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست....)
تازه به دوران رسیده
تازه می پرسی لیلی زن بود یا مرد؟

تازی وقت شکار ، بازیش میگیره

تاس اگر نیک نشیند همه کس نراد است

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد( خوش بود گر محک تجربه آید به میان.....)

تافته جدا بافته

تا فلان کار بشود دم شیر به زمین می اید

تا کور شود هرانکه نتواند دید( من خاک کف پای تو در دیده کشم.....)

تا که دستت میرسد کاری بکن(....پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار)

تا مرا دم تو را پسر ، یاد است///دوستی من و تو بر باد است

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

تا نپرسندت مگو از هیچ باب /// تا نخوانندت مرو بر هیچ در

تا ندانی که کیست همسایه به عمارت تلف نکن سرمایه

تا نکنی جای قدم استوار //// پای منه در طلب هیچ کار

تاوان پس دادن

تا هستم به ریش تو بستم
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد؟
تپاله گاو است ، نه بو دارد نه خاصیت
تخت خوابیدن

تخم بد در زمین نیک چه سود( بد شد آخر چو اصل آن بد بود....)

تخم دو زرده کردن

تخمش را بگیر تا صدای بلبل کند

تخم لق در دهان کسی شکستن

تخم مرغش زرده ندارد

تخم نفاق کاشتن

ترحم بر پلنگ تیز دندان /// ستم کاری بود بر گوسپندان

تر دماغ بودن

ترس ، برادر مرگ است

ترسو همواره تندرست است

ترشی انداختن

ترک عادت موجب مرض است

ترکمون زدن

تر و خشک با هم می سوزند

shirin71
07-16-2011, 12:47 AM
تر و خشک کردن

تره برای کسی خرد نکردن

تشنه را جرعه ای آب خرسند کند

تعارف آمد نیامد داره

تفرقه بینداز و حکومت کن

تف سر بالا

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

تقاص به قیامت نمی ماند

تقش در امد

تکلف اگر نباشد خوش توان زیست

تک مضراب زدن

تکه بزرگش گوشش است

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف/// مگر اساب بزرگی همه اماده کنی

تن آدمی شریف است به جان ادمیت/// نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

تنبان خود را خراب کردن

تنبان مرد که دوتا شد به فکر زن نو می افتد

تن به کار دادن

تن را چرب کردن

تنش می خارد

تنگش را نمی توان خرد کرد

تنگ می گیرد فلک بر مردمان سختگیر
تنها کسی که نمی داند خواجه حافظ شیرازی است

تو آن ور جوی من این ور جوی

توانا بود هرکه دانا بود(... ز دانش دل پیر برنا بود)

توانگری به قناعت است نه به بضاعت

توانگری نه به مال است پیش اهل کمال/// که مال تا لب گور است بعد از آن اعمال

تو اول بگو با کیان زیستی/// من آنگه بگویم که تو کیستی

توبره اش سنگین است سر خودش است

توبه گرگ مرگ است

توپش پر است

تو را چکار به این و آن ، نونت رو بخور، خرت را بران

تو راضی و من راضی گور پدر ناراضی

تو ز هجران خبری می شنوی

تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی

تو کز محنت دیگران بی غمی /// نشاید که نامت نهند آدمی

تو کوک کسی یا چیزی رفتن

تو که لشکرت نبود جنگت چه بود؟

تو گفتی که بهرام هرگز نبود( در دخمه کردند سرخ و کبود....)

تو مو میبینی و من پیچش مو /// تو ابرو من اشارت های ابرو
تو نخ کسی رفتن

تو نیکی می کن و در دجله انداز /// که ایزد در بیابانت دهد باز

توی آفتاب بگذاری راه می رود

توی این هیری ویر بیا زیر ابروم رو بگیر

توی حرف کسی دویدن

توی دل کسی رو خالی کردن

توی دهن شیر می رود

توی شیشه اش هم بکنی نم خودش را پس می دهد

تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود

توی هچل افتادن

ته تغاری

ته دلش قرص است

ته و تو در آوردن

تیر به تاریکی انداختن

تیرش به سنگ خورد

تیشه به ریشه خود یا دیگری زدن

تیشه رو به خود

تیغ دادن در کف زنگی مست/// به که آید علم ناکس را بدست

تیغش بر است
تیمم باطل است آنجا که آب است

shirin71
07-16-2011, 12:47 AM
ج جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جايي نميخوابه كه آب زيرش بره !
جايي كه ميوه نيست چغندر ، سلطان مركباته !
جواب ابلهان خاموشيست !
جواب هاي، هويه !
جواني كجائي كه يادت بخير !
جوجه را آخر پائيز ميشمرند !
جوجه همسشه زير سبد نميمونه !
جون بعزرائيل نميده !
جهود، خون ديده !
جهود، دعاش را آورده !
جيبش تار عنكبوت بسته !
جيگر جيگره ، ديگر ديگره !

جا به جا کنعبد ، جا به جا کنستعین

جا تر است و بچه نیست

جاده دزد زده تا چهل روز امن است

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند( .... در دایره قسمت اوضاع چنین باشد)

جانا سخن از زبان ما میگویی

جان به لب رسیدن

جان در یک قالب بودن

جان سگ داشتن

جان کسی را به لب اوردن

جانماز آب کشیدن

جای شکرش باقیست

جای مهر باقی گذاردن

جایی که عقاب پر بریزد /// از پشه لاغری چه خیزد
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند(.... شکسته استخوان داند بهای مومیایی را)

جر زدن

جزو قازورات هم نیست

جفتک انداختن

جفنگ گفتن

جگرش برای چیزی لک زده است

جلز و ولز کردن

جلودار کسی شدن

جلو می افتد که عقب نماند

جلوی بچه بگذاری قهر میکند

جلوی ضرر را هر کجا که بگیری منفعت است

جمعه و آدینه یکی است

جمعیت کفر از پریشانی ماست( ابادی میخانه ز ویرانی ماست.....)

جنگ اول به از صلح آخر است

جنگ زرگری کردن

جنگ کردن اظهار مردی است و نان دادن اظهار جوانمردی

جنگ هفتاد و دو ملت همه عذر بنه /// چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

جنی شدن

shirin71
07-16-2011, 12:47 AM
http://www.gtalk.ir/images/icons/%2830%29.gif ج
جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جايي نميخوابه كه آب زيرش بره !
جايي كه ميوه نيست چغندر ، سلطان مركباته !
جواب ابلهان خاموشيست !
جواب هاي، هويه !
جواني كجائي كه يادت بخير !
جوجه را آخر پائيز ميشمرند !
جوجه همسشه زير سبد نميمونه !
جون بعزرائيل نميده !
جهود، خون ديده !
جهود، دعاش را آورده !
جيبش تار عنكبوت بسته !
جيگر جيگره ، ديگر ديگره !

جا به جا کنعبد ، جا به جا کنستعین

جا تر است و بچه نیست

جاده دزد زده تا چهل روز امن است

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند( .... در دایره قسمت اوضاع چنین باشد)

جانا سخن از زبان ما میگویی

جان به لب رسیدن

جان در یک قالب بودن

جان سگ داشتن

جان کسی را به لب اوردن

جانماز آب کشیدن

جای شکرش باقیست

جای مهر باقی گذاردن

جایی که عقاب پر بریزد /// از پشه لاغری چه خیزد
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند(.... شکسته استخوان داند بهای مومیایی را)

جر زدن

جزو قازورات هم نیست

جفتک انداختن

جفنگ گفتن

جگرش برای چیزی لک زده است

جلز و ولز کردن

جلودار کسی شدن

جلو می افتد که عقب نماند

جلوی بچه بگذاری قهر میکند

جلوی ضرر را هر کجا که بگیری منفعت است

جمعه و آدینه یکی است

جمعیت کفر از پریشانی ماست( ابادی میخانه ز ویرانی ماست.....)

جنگ اول به از صلح آخر است

جنگ زرگری کردن

جنگ کردن اظهار مردی است و نان دادن اظهار جوانمردی

جنگ هفتاد و دو ملت همه عذر بنه /// چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

جنی شدن







جواب دندان شکن

جواب سر بالا

جواب های، هوی است

جوان است و جویای نام

جوانیت هم چیزی نبودی

جوانی کجایی که یادت به خیر( به پیری رسیدم در این کهنه دیر....)

جوجه پاییزه می خواهد سر جوجه بهاره کلاه بگذارد

جوجه رو آخر پاییز میشمارند

جور استاد به ز مهر پدر( بر سر لوح او نوشته به زر....)

جور کسی را کشیدن

جوش نزن شیرت خشک می شود

جو فروش گندم نما

جوینده یابنده است

جهان دیده بسیار گوید دروغ

جهنم به این داغی هم نیست
جهنم دره

جیک زدن
جیم شدن

shirin71
07-16-2011, 12:48 AM
چ چاقو دسته خودشو نميبره !
چاه كن هميشه ته چاهه !
چاه مكن بهر كسي، اول خودت، دوم كسي !
چاه نكنده منار دزديده !
چرا توپچي نشدي !
چراغي كه به خونه رواست، به مسجد حرام است !
چشته خور بدتر از ميراث خوره !
چشم داره نخودچي، ابرو نداره هيچي !
چشمش آلبالو گيلاس مي چينه !
چشمش هزار كار ميكنه كه ابروش نميدونه !
چغندر گوشت نميشه، دشمنم دوست نميشه !
چنار در خونه شونو نمي بينه !
چوب خدا صدا نداره ، هر كي بخوره دوا نداره !
چوب دو سر طلا ست !
چوب را كه برداري، گربه دزده فرار ميكنه !
چوب معلم گله، هر كي نخوره خله !
چو به گشتي، طبيب از خود ميازار --- چراغ از بهر تاريكي نگه دار !
چو دخلت نيست خرج آهسته تر كن --- كه گوهر فرو شست يا پيله ور!
چه خوشست ميوه فروشي --- گر كس نخرد خودت بنوشي !
چه عزائيست كه مرده شور هم گريه ميكنه !
چه علي خواجه، چه خواجه علي !
چه مردي بود كز زني كم بود !
چيزي كه شده پاره، وصله ور نمي داره !
چيزي كه عوض داره گله نداره !

shirin71
07-16-2011, 12:48 AM
خ خاشاك به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
خاك خور و نان بخيلان مخور ! (( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور ))
خاك كوچه براي باد سودا خوبه !
خال مهرويان سياه و دانه فلفل سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا ؟!
خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده !
خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز !
خاله سوسكه به بچه اش ميگه : قربون دست و پاي بلوريت !
خانه اي را كه دو كدبانوست، خاك تا زانوست !
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالي باشه !
خانه خرس و باديه مس ؟
خانه داماد عروسيست، خانه عروس هيچ خبري نيست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مكوب !
خانه قاضي گردو بسياره شماره هم داره !
خانه كليمي نرفتم وقتي هم رفتم شنبه رفتم !
خانه نشيني بي بي از بي چادريست !
خانه همسايه آش ميپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسي !
خدا برف را به اندازه بام ميده !
خدا جامه ميدهد كو اندام ؟ نان ميدهد كو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالي، يك خر مانده سه تا نالي !
خدا دير گيره، اما سخت گيره !
خدا را بنده نيست !
خدا روزي رسان است، امااِهني هم مي خواد !
خدا سرما را بقدر بالا پوش ميده !
خدا شاه ديواري خراب كنه كه اين چاله ها پر بشه !
خدا گر ببندد ز حكمت دري --- ز رحمت گشايد در ديگري !
خدا ميان دانه گندم خط گذاشته !
خدا ميخواهد بار را بمنزل برساند من نه، يك خر ديگه !
خدا نجار نيست اما در و تخته رو خوب بهم ميندازه !
خدا وقتي بخواد بده، نميپرسه تو كي هستي ؟
خدا وقتي ها ميده، ور ور جماران هم ، ها ميده !

shirin71
07-16-2011, 12:49 AM
خدا همه چيز را به يك بنده نمي ده !
خدا همونقدر كه بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدايا آنكه را عقل دادي چه ندادي و آنكه را عقل ندادي چه دادي ؟ ((خواجه عبدالله انصاري ))
خدا يه عقل زياد بتو بده يه پول زياد بمن !
خر، آخور خود را گم نميكنه !
خراب بشه باغي كه كليدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و يك كيله جو !

shirin71
07-16-2011, 12:49 AM
خر از لگد خر ناراحت نميشه !
خر باربر، به كه شير مردم در !
خر به بوسه و پيغام آب نمي خوره !
خربزه شيرين مال شغاله !
خربزه كه خوردي بايد پاي لرزش هم بشيني !
خربزه ميخواهي يا هندوانه : هر دو دانه !
خربيارو باقلا بار كن !
خر، پايش يك بار به چاله ميره !
خرج كه از كيسه مهمان بود --- حاتم طايي شدن آسان بود !
خر چه داند قيمت نقل و نبات ؟
خر خالي يرقه ميره !
خر، خسته - صاحب خر، ناراضي !
خر خفته جو نمي خوره !
خر ديزه است، به مرگ خودش راضي است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورميخوره، مرده را با گور !
خر را جايي مي بندند كه صاحب خر راضي باشه !
خر را كه به عروسي ميبرند، براي خوشي نيست براي آبكشي است !
خر را گم كرده پي نعلش ميگرده !
خر، رو به طويله تند ميره !
خرس، تخم ميكنه يا بچه ؟ از اين دم بريده هر چي بگي برمياد !
خرس در كوه، بو علي سيناست !
خرس شكار نكرده رو پوستشو نفروش !
خر سواري را حساب نميكنه !
خر، سي شاهي ، پالون دو زار !

shirin71
07-16-2011, 12:49 AM
خر كريم را نعل كردن !
خر كه جو ديد، كاه نميخوره !
خر، كه علف ديد گردن دراز ميكنه !
خر گچ كش روز جمعه از كوه سنگ مياره !
خر لخت راپالانشو بر نميدارند!
خر ما از كرگي دم نداشت !
خر ناخنكي صاحب سليقه ميشود !
خروار نمكه، مثقال هم نمكه !
خر وامانده معطل چشه !
خروسي را كه شغال صبح ميبره بگذار سر شب ببره !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خريت ارث نيست بهره خداداده س !
خري كه از خري وابمونه بايد يال و دمشو بريد !
خوشبخت آنكه خورد و كِشت، بدبخت آنكه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده كردن دل خوش ميخواد و گريه كردن سر وچشم !
خواهر شوهر، عقرب زير فرشه !
خواست زير ابروشو برداره، چشماشو كور كرد !
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو !
خوبي لر به آنست كه هر چه شب گويد روزنه انست !
خودتو خسته ببين، رفيقتو مرده !
خودشو نميتونه نگهداره چطور منو نگهميداره ؟
خود گوئي و خود خندي، عجب مرد هنر مندي !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبي داره ، پس دادن بدي !
خوشا بحال كساني كه مردند و آواز ترا نشنيدند !
خوشا چاهي كه آب از خود بر آرد !
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان --- تا سيه روي شود هر كه دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولي بكفم به كه كلنگي بهوا !
يك ده آباد به از صد شهر خراب !
خونسار است و يك خرس !
خير در خانه صاحبش را ميشناسد !
خيك بزرگ، روغنش خوب نميشه !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
دارندگيست و برازندگي !
داري طرب كن، نداري طلب كن !
داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حسابه !
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !
دانا گوشت ميخورد نادان چغندر !
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا !
دايه از مادر مهربانتر را بايد پستن بريد !
دختر، تخم تر تيزك است !
دختر تنبل، مادر كدبانو را دوست داره !
دخترميخوهي ماماش را بين --- كرباس ميخواهي پهناش را ببين !
دختر همسايه هر چه چل تر براي ما بهتر !
دختري كه مادرش تعريف بكنه براي آقا دائيش خوبه !
درازي شاه خانم به پهناي ماه خانم در !
در بيابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام !
در بيابان لنگه كفش، نعمت خداست !
در پس هر گريه آخر خنده ايست !
در جنگ، حلوا تقسيم نميكنند !
در جواني مستي، در پيري سستي، پس كي خدا پرستي ؟!
در جهان هر كس كه داره نان مفت، ميتواند حرفهاي خوب گفت !
در جهنم عقربي هست كه از دستش به مار غاشيه پناه ميبرند !
در جيبش را تار عنكبوت گرفته است !
در چهل سالگي طنبور ميآموزد در گور استاد خواهد شد !
در حوضي كه ماهي نيست ، قورباغه سپهسالاره !
در خانه ات را ببند همسايه تو دزد نكن !
در خانه اگر كس است يكحرف بس است !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
در خانه بيعاره ها نقاره ميزنند !
در خانه مور، شبنمي طوفانست !
در خانه هر چه، مهمان هر كه !
درخت اگر متحرك شدي ز جاي بجاي --- نه جور اره كشيدي نه جفاي تبر !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت كاهلي بارش گرسنگي است !
درخت كج جز بآتش راست نميشه !
درخت گردكان باين بلندي --- درخت خربزه الله اكبر !
درخت هر چه بارش بيشتر بشه، سرش پائين تر مياد !
درد دل خودم كم بود، اينهم قرقر همسايه !
درد، كوه كوه مياد، مومو ميره !
در دروازه را ميشه بست، اما در دهن مردم و نميشه بست !
در دنيا هميشه بيك پاشنه نميچرخه !
در دنيا يه خوبي ميمونه يه بدي !
در ديزي وازه، حياي گربه كجا رفته !
در زمستان، الو، به از پلوه !
در زمستان يه جل بهتر از يه دسته گله !
درزي در كوزه افتاد !
در زير اين گنبد آبنوسي، يكجا عزاست يكجا عروسي !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
درس اديب اگر بود زمزمه محبتي --- جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاي را . (( نظيري نيشابوري ))
در شهر كورها يه چشمي پادشاست !
در شهر ني سواران بايد سوار ني شد !
در عفو لذتيست كه در انتقام نيست !
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست ! (( حافظ شيرازي ))
در كف شير نر خونخواره اي --- غير از تسليم و رضا كو چاره اي ؟
در مجلس خود راه مده همچو مني را --- كافسرده دل افسرده كند انجمني را !
درم داران عالم را كرم نيست --- كريمان را بدست اندر درم نيست !
در مسجده، نه كند نيست نه سوزوندني !
در نمك ريختن توي ديگ بايد به مرد پشت كرد !
درويش از ده رانده، ادعاي كدخدائي كند !
درويش موميائي، هي ميگي و نميائي !
درويش را گفتند : در دكانتو ببند دهنشو هم گذاشت !
در، هميشه بيك پاشنه نميگرده !
درهفت آسمان يك ستاره نداره !
دزد،آب گرون ميخوره !
دزد بازار آشفته ميخواهد!
دزد باش و مرد باش !
دزد به يك راه ميرود، صاحب مال به هزار راه !
دزد حاضر و بز حاضر !
دزد ناشي به كاهدون ميزنه !
دزدي آنهم شلغم ؟ !
دزدي كه نسيم را بدزدد دزد است !
دست بالاي دست بسيار است . (( در جهان پيل مست بسيار است ... ))
دست به دنبك هر كي بزني صدا ميده !
دست بريده قدر دست بريده را ميدونه !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
دست بشكند در آستين، سر بشكند دركلاه !
دست بيچاره چون بجان نرسد --- چاره جز پيرهن دريدن نيست !
دست بي هنر كفچه گدئيست !
دست پشت سر نداره !
دست پيش را گرفته كه پس نيفته !
دستت چربه، بمال سرت !
دستت چو نميرسد به خانم --- درياب كنيز مطبخي را !
دستت چو نميرسد به كوكو، خشكه پلو را فرو كو !
دست تنگي بدتر از دلتنگي است !
دست خالي براي تو سر زدن خوبه !
دست در كاسه و مشت در پيشاني !
دست، دست را ميشناسه !
دست دكاندار تلخ است !
دست راست را از چپ نميشناسه !
دستش به خر نميرسه پالان خر را بر ميدارد !
دستش به دم گاو بند شده !
دستش به عرب و عجم بند شده است !
دستش بدهنش ميرسه !
دستش در كيسه خليفه است !
دستش را به كمرش گرفته كه از بيگي نيفته !
دستش شيره ايست يا دستش چسبناك است !
دستش را توي حنا گذاشت !
دست شكسته بكار ميره، دل شكسته بكار نميره !
دست شكسته وبال گردنه !
دستش نمك نداره !
دست كار دل و نميكنه و دل كار دست و نميكنه !
دستش كجه !
دست كه به چوب بردي گربه دزده حساب كار خودشو ميكنه !
دست كه بسيار شد بركت كم مي شود !

shirin71
07-16-2011, 12:50 AM
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل . (( پاي ما لنگ است و منزل بس دراز )) (( حافظ شيرازي ))
دست ننت درد نكنه !
دست و روت را بشور منم بخور !
دست و رويش را با آب مرده شور خانه شسته است !
دستي را كه حاكم ببره خون نداره يا ديه نداره !
دستي را كه نميتوان بريد بايد بوسيد !
دستي را كه از من بريد، خواه سگ بخورد خواه گربه !
دشمنان در زندن با هم دوست شوند !
دشمن دانا بلندت ميكند --- بر زمينت ميزند نادان دوست !
دشمن دانا كه غم جان بود --- بهتر از دوست كه نادان بود . (( نظامي ))
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد . (( داني كه چه گفت زال با رستم گرد )) (( سعدي ))
دعا خانه صاحبش را ميشناسد !
دعا كن (( الف )) بميره يا دعا كن بابات بميره !
دعوا سر لحاف ملا نصرالدين بود !
دلاكها كه بيكار ميشوند سر هم را ميتراشند !
دل بيغم دراين عالم نباشد --- اگر باشد بني آدم نباشد .
دل سفره نيست كه آدم پيش هر كس باز كنه !
دلش درو طاقچه نداره !
دلم خوشه زن بگم اگر چه كمتر از سگم !
دلو هميشه از چاه درست در نمياد !
دماغش را بگيري جانش در مياد !

shirin71
07-16-2011, 12:51 AM
دم خروس از جيبش پيداست !
دمش را توي خمره زده است !
دندن اسب پيشكشي را نميشمارند !
دنده را شتر شكست، تاوانش را خر داد !
دنيا پس از مرگ ما، چه دريا چه سراب !
دنيا دمش درازه !
دنيا جاي آزمايش است، نه جاي آسايش !
دنيا، دار مكافاته !
دنيا را آب ببره او راخواب ميبره !
دنيا را هر طور بگيري ميگذره !
دنيايش مثل آخرت يزيده !
دنيا محل گذره !
دو تا در را پهلوي هم ميگذارند براي اينست كه به درد هم برسند !
دو خروس بچه از يك مرغ پيدا ميشوند، يكي تركي ميخونه يكي فارسي !
دود از كنده بلند ميشه !
دود، روزنه خودشو پيدا ميكنه !
دو دستماله ميرقصه !
دور اول و بد مستي ؟
دور دور ميرزا جلاله ، يك زن به دو شوهر حلاله !
دوري و دوستي !
دوست آنست كه بگرياند. دشمن آنست كه بخنداند !
دوست همه كس، دوست هيچكس نيست !

shirin71
07-16-2011, 12:51 AM
دوستي بدوستي در، جو بيار زرد آلو ببر !
دوستي دوستي از سرت ميكنند پوستي ؟!
دوصد گفته چو نيم كردار نيست !
دو صد من استخوان بايد كه صدمن بار بردارد !
دوغ در خانه ترش است !
دوغ و دوشاب در نظرش يكيست !
دو قرت و نيمش باقيه !
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو --- دوتاي جامه اگر كهنه است و گر از نو .
هزار مرتبه بهتر بنزد ابن يمين --- زفرمملكت كيقباد و كيخسرو .
ده انگشت را خدا برابر نيافريده !
ده، براي كدخدا خوبه و برادرش !
ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند .
دهنش آستر داره !

shirin71
07-16-2011, 12:51 AM
دهنش چاك و بست نداره !
دهن مردم را نميشود بست !
دهنه جيبش را تار عنكبوت گرفته !
ديده مي بينه، دل ميخواد !
دير آمده زود ميخواد بره !
دير زائيده زود ميخواد بزرگ كنه !
ديشب همه شب كمچه زدي كو حلوا ؟!
ديگ به ديگ ميگه روت سياه ، سه پايه ميگه صل علي !
ديگران كاشتند ما خورديم، ما ميكاريم ديگران بخورند !
ديگ ملا نصرالدين است !
ديوار حاشا بلنده !
ديوار موش داره ، موش هم گوش داره !
ديوانه چو ديوانه به بيند خوشش آيد !

shirin71
07-16-2011, 12:51 AM
ذره ذره كاندرين ارض و سماست --- جنس خود را همچو كاه و كهرباست . ((مولوي ))
ذره ذره جمع گردد وانگهي دريا شود .

shirin71
07-16-2011, 12:51 AM
راه دزد زده تا چهل روز امنه !
راه دويده، كفش دريده !
رحمت بكفن دزد اولي !
رخت دو جاري را در يك طشت نميشه شست !
رستم است و يكدست اسلحه !
رستم در حمام است !
رستم صولت و افندي پيزي !
رسيده بود بلايي ولي به خير گذشت . (( نريخت درد مي و محتسبز دير گذشت ... )) (( آصفي هروي ))
رطب خورده كي منع رطب چون كند !
رفت زير ابروش را برداره چشمش را هم كور كرد !
رفت به نان برسه بجان رسيد !
رفتم ثواب كنم كباب شدم !
رفتم خونه خاله دلم واشه ، خاله خسبيد دلم پوسيد !
رفتم شهر كورها ، ديدم همه كور، منهم كور !
رقاصه نميتونست برقصه ميگفت زمين كجه !
رند را بند و قحبه را پند سود نكند !
رنگم ببين و حالمو نپرس !
روبرو خاله و پشت سر چاله !
روده بزرگه روده كوچيكه رو خورد !
روز از نو، روزي از نو !
روز گار آئينه را محتاج خاكستر كند !
روزگار است اينكه گه عزت دهد و گه خوار دارد --- چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد .(( قائم مقام فراهاني ))
روزه خوردنشو ديدم، ولي نماز كردنش را نديده ام !
روزي به قدمه !

shirin71
07-16-2011, 12:52 AM
روزي گريه دست زن شلخته است !
روضه خوان پشمه چال است !
روغن چراغ ريخته وقف امامزاده !
روغن روي روغن ميره ، بلغور، خشك ميمونه !
رو مسخرگي پيشه كن و مطربي آموز --- تا داد خود از كهتر و مهتر بستاني . (( عبيد زاكاني ))
روي گدا سياهه ولي كيسه اش پره !
ريسمان سوخت و كجيش بيرون نرفت !
ريش و قيچي هر دو در دست شماست !

shirin71
07-16-2011, 12:52 AM
ز آب خرد، ماهي خرد خيزد --- نهنگ آن به كه از دريا گريزد !
زاغم زد و زو غم زد، پس مانده كلاغ كورم زد !
زبان بريده بكنجي نشسته صم بكم --- به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم . (( سعدي ))
زبان خر را خلج ميدونه !
زبان خوش، مار را از سوراخ بيرون ميآورد !
زبان سرخ سر سبز ميدهد بر باد --- بهوش باش كه سر در سر زبان نكني .
زبان گوشت است بهر طرف كه بچرخاني ميچرخه !
زخم زبان از زخم شمشير بدتره !
زدي ضربتي ضربتي نوش كن !
زرد آلو را ميخورند براي هسته اش !
زرنگي زياد فقر ميآره !
زرنگي زياد مايه جوانمرگيست !
ز عشق تا بصبوري هزار فرسنگ است ! (( دلي كه عاشق و صابر بود مگر سنگ است ؟ )) (( سعدي ))
زعفران كه زياد شد بخورد خر ميدهند !
زكوة تخم مرغ يك دانه پنبه دونه است !
زمانه ايست كه هر كس بخود گرفتار است ! (( تو هم در آينه حيران حسن خويشي ... )) (( آصفي هروي ))
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز!
زمستان رفت و رو سياهي به زغال موند !
زن آبستن گل ميخوره اما گل داغستان !

shirin71
07-16-2011, 12:52 AM
زن ازغازه سرخ رو شود و مرد از غزا !
زن بد را اگر در شيشه هم بكنند كار خودشو ميكنه !
زن بلاست ، اما الهي هيچ خانه اي بي بلا نباشه !
زن بيوه را ميوه اش ميخواهند !
زن تا نزائيده دلبره، وقتيكه زائيد مادره !
زن جوان را تيري به پهلو نشيند به كه پيري !
زن راضي، مرد راضي، گور پدر قاضي !
زن سليطه سگ بي قلاده است !
زن كه رسيد به بيست، بايد بحالش گريست !
زنگوله پاي تابوت !
زن نجيب گرفتن آسونه، ولي نگهداريش مشكله !
زن و شوهر جنگ كنند، ابلهان باور كنند !
زني كه جهاز نداره، اينهمه ناز نداره !
زورش بخر نميرسه پالون خر را بر ميداره !
زور داري، حرفت پيشه !
زور دار پول نميخواد، بي زور هم پول نميخواد !
زهر طرف كه كشته شود اسلام است !
زير اندزش زمين است و رواندازش آسمون !
زير پاي كسي پوست خربزه گذاشتن !
زير دمش سست است !

shirin71
07-16-2011, 12:52 AM
زير ديگ اتش است و زير آدم آدم !
زير سرش بلنده !
زير شالش قرصه !
زير كاسه نيم كاسه ايست .
زيره به كرمان ميبره !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
س سال به سال دريغ از پارسال !
سالها ميگذاره تا شنبه به نوروز بيفته !
سالي كه نكوست از بهارش پيداست !
سبوي خالي را بسبوي پر مزن !
سبوي نو آب خنك دارد !
سبيلش آويزان شد !
سبيلش را بايد چرب كرد !
سپلشت آيد و زن زايد و مهمان عزيزت برسد !
سخن خود تو كجا شنيدي، اونجا كه حرف مردمو شنيدي !
سر بريده سخن نگويد !
سر بزرگ بلاي بزرگ داره !
سر بشكنه در كلاه، دست بشكنه در آستين !
سر بي صاحب ميتراشه !
سر بيگناه، پاي دار ميره اما بالاي دار نميره !
سر پيري و معركه گيري !
سر تراشي را از سر كچل ما ميخواد ياد بگيره !
سر حليم روغن ميرود !
سر خر باش، صاحب زر باش !
سر را با پنبه ميبرد !
سر را قمي مي شكنه تاوانش را كاشي ميده !
سر زلف تو نباشد سر زلف دگري !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
سرش از خودش نيست .
سرش به تنش زيادي ميكنه !
سرش به كلاش ميارزه !
سرش بوي قرمه سبزي ميده !
سرش توي حسابه !
سرش توي لاك خودشه !
سرش جنگه اما دلش تنگه !
سرش را پيراهن هم نميدونه !
سر قبري گريه كن كه مرده توش باشه !
سر قبرم كثافت نكن از فاتحه خواندنت گذشتم !
سر كچل را سنگي و ديوانه را دنگي !
سر كچل و عرقچين !
سركه مفت از عسل شيرين تره !
سركه نقد بهتر از حلواي نسيه است !
سركه نه در راه عزيزان بود --- بار گرانيست كشيدن بدوش ! (( سعدي ))
سر گاو توي خمره گير كرده !
سر گنجشكي خورده !
سر گنده زير لحافه !
سرم را ميشكنه نخودچي جيبم ميكنه !
سرم را سرسري متراش اي استاد سلماني --- كه ما هم در ديار خود سري داريم و ساماني .
سرنا را از سر گشادش ميزنه !
سرناچي كم بود يكي هم از غوغه اومد !
سري را مه درد نيمكند دستمال مبند !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
سري كه عشق ندارد كدوي بي بار است . (( لبي كه خنده ندارد شكاف ديوار است ... ))
سري كه عشق ندارد كدوي بي بار است . (( لبي كه خنده ندارد شكاف ديوار است ... ))
سزاي گرانفروش نخريدنه !
سسك هفت تا بچه ميآره يكيش بلبله !
سفره بي نان جله، كوزه بي آب گله !
سفره نيفتاده ( نينداخته ) بوي مشك ميده !
سفره نيفتاده يك عيب داره ! سفره افتاده هزار عيب !
سفيد سفيد صد تومن، سرخ و سفيد سيصد تومن، حالا كه رسيد به سبزه هر چي بگي ميارزه !
سقش سياه است !
سگ بادمش زير پاشو جارو ميكنه !
سگ باش، كوچك خونه نباش !
سگ پاچه صاحبش را نميگيره !
سگ، پدر نداشت سراغ حاج عموشو ميگرفت !
سگ چيه كه پشمش باشه !
سگ درحضور به از برادر دور !
سگ در خانه صاحبش شيره !
سگ داد و سگ توله گرفت !
سگ دستش نميشه داد كه اخته كنه !
سگ را كه چاق كنند هار ميشه !
سگ زرد برادر شغاله !
سگست آنكه با سگ رود در جوال !
سگ سفيد ضرر پنبه فروشه !
سگ سير دنبال كسي نميره !
سگش بهتر از خودشه !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
سگ كه چاق سد گوشتش خوراكي نميشه !
سگ گر و قلاده زر ؟!
سگ ماده در لانه، شير است !
سگ نازي آباده، نه خودي ميشناسه نه غريبه !
سگ نمك شناس به از آدم ناسپاس !
سگي به بامي جسته گردش به ما نشسه !
سگي كه براي خودش پشم نميكند براي ديگران كشك نخواهد كرد !
سگي كه پارس كنه ، نميگيره !
سلام روستائي بي طمع نيست !
سنده را انبر دم دماغش نميشه برد !
سنگ به در بسته ميخوره !
سنگ بزرگ علامت نزدنه !
سنگ بنداز بغلت واشه !
سنگ خاله قورباغه را گرو ميكشه !
سنگ كوچك سر بزرگ را ميشكنه !
سنگ مفت، گنجشك مفت !
سنگي را كه نتوان برداشت بايد بوسد و گذاشت !
سواره از پياده خبر نداره، سير از گرسنه !
سودا، به رضا، خويشي بخوشي .
سودا چنان خوشست كه يكجا كند كسي ! (( دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم )) (( قصاب كاشاني ))
سودا گر پنير از شيشه ميخوره !
سوداي نقد بوي مشك ميده !
سوراخ دعا را گم كرده !
سوزن، همه را ميپوشونه اما خودش لخته !
سوسكه از ديوار بالا ميرفت مادرش ميگفت : قربون دست و پاي بلوريت !
سهره ( سيره ) رنگ كرده را جاي بلبل ميفروشه !
سيب سرخ براي دست چلاق خوبه ؟!
سيب مرا خوردي تا قيامت ابريشم پس بده !
سيبي كه بالا ميره تا پائين بياد هزار چرخ ميخوره !
سيبي كه سهيلش نزند رنگ ندارد ! (( تعليم معلم بكسي ننگ ندارد ))
سيلي نقد به از حلواي نسيه !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
شاه خانم ميزاد، ماه خانم درد ميكشه !
شاه مي بخشه شيخ عليخان نمي بخشه !
شاهنامه آخرش خوشه !
شب دراز است و قلندر بيكار !
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت !
شب عيد است و يار از من چغندر پخته ميخواهد --- گمانش ميرسد من گنج قارون زير سر دارم !
شبهاي چهارشنبه هم غش ميكنه !
شپش توي جيبش سه قاب بازي ميكنه !
شپش توي جيبش منيژه خانومه !
شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خره !
شتر بزرگه زحمتش هم بزرگه !
شتر پير شد و شاشيدن نياموخت !
شتر خوابيده شم بلندتر از خر ايستاده است !
شتر در خواب بيند پنبه دانه --- گهي لف لف خورد گه دانه دانه !
شتر ديدي نديدي ؟!
شتر را چه به علاقه بندي ؟
شتر را گفتند : چرا شاشت از پسه ؟ گفت : چه چيزم مثل همه كسه !
شتر را گفتند : چرا گردنت كجه ؟ گفت : كجام راسته !
شتر را گفتند : چكاره اي ؟ گفت : علاقه بندم . گفتند : از دست و پنجه نرم و نازكت پيداست !
آن يكي مي گفت استر را كه هي --- از كجا مي آيي اي فرخنده پي گفت : از حمام گرم كوي تو --- گفت : خود پيداست از زانوي تو !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
شتر را گم كرده پي افسارش ميگرده !
شتر سواري دولا دولا نميشه !
شتر كه نواله ميخواد گردن دراز ميكنه !
شتر كجاش خوبه كه لبش بده ؟!
شتر گاو پلنگ !
شتر مرد و حاجي خلاص !
شتر مرغ را گفتند : بار بردار . گفت : من مرغم . گفتند : پرواز كن . گفت : من شترم !
شترها را نعل ميكردند، كك هم پايش را بلند كرد !
شراب مفت را قاضي هم ميخوره !
شريك اگر خوب بود خدا هم شريك ميگرفت !
شريك دزد و رفيق قافله !
شست پات توي چشمت نره !
شش ماهه به دنيا اومده !
شعر چرا ميگي كه توي قافيه اش بموني ؟!
شغال، پوزش بانگور نميرسه ميگه ترشه !
شغال ترسو انگور خوب نميخوره !
شغال كه از باغ قهر كنه منفعت باغبونه !
شغالي كه مرغ ميگيره بيخ گوشش زرده !
شكمت گوشت نو بالا آورده !
شكم گشنه، گوز فندقي !
شلوار نداره، بند شلوارش را مي بنده !
شمر جلودارش نميشه !
شنا بلد نيست زير آبكي هم ميره !
شنا بلد نيست زير آبكي هم ميره !
شنونده بايد عاقل باشه !

shirin71
07-16-2011, 12:53 AM
شنونده بايد عاقل باشه !
شنيدي كه زن آبستن گل ميخوره اما نميدوني چه گلي !
شوهر كردم وسمه كنم نه وصله كنم !
شوهر برود كاروانسرا، نونش بياد حرمسرا !
شوهرم شغال باشد، نونم در تغار باشد !
شير بي يال و اشكم كه ديد --- اينچنين شيري خدا هم نافريد . (( مولوي ))

shirin71
07-16-2011, 12:54 AM
صبر كوتاه خدا سي ساله !
صداش صبح در مياد !
صد پتك زرگر، يك پتك آهنگر !
صد تا گنجشك با زاق و زوقش نيم منه !
صد تا چاقو بسازه، يكيش دسته نداره !
صد تومن ميدم كه بچه ام يكشب بيرون نخوابه وقتي خوابيد ، چه يكشب چه هزار شب !
صد رحمت به كفن دزد اولي !
صد سال گدائي ميكنه هنوز شب جمعه را نميدونه !
صد سر را كلاه است و صد كور را عصا !
صد من پرقو يكمشت نيست !
صد من گوشت شكار به يك چس تازي نميارزه !
صد موش را يك گربه كافيه !
صفراش به يك ليمو مي شكنه !
صنار جيگرك سفره قلمگار نمي خواد !
صنار ميگيرم سگ اخته ميكنم، يه عباسي ميدم غسل ميكنم !

shirin71
07-16-2011, 12:54 AM
ضرب خورده جراحه !
ضرر را از هر جا جلوشو بگيري منفعته !
ضامن روزي بود روزي رسان !
ضرر بموقع بهتر از منفعت بيموقعه !
ضرر كار كن، كار نكردنه !

shirin71
07-16-2011, 12:54 AM
طالع اگر اري برو دمر بخواب !
طاووس را به نقش و نگاري كه هست خلق --- تحسين كنند و او خجل از پاي زشت خويش !(( سعدي ))
طبل تو خاليست !
طبيب بيمروت، خلق را رنجور ميخواهد !
طشت طلا رو سرت بگير و برو !
طعمه هر مرغكي انجير نيست !
طمع آرد بمردان رنگ زردي !
طمع پيشه را رنگ و رو زرده !
طمع را نبايد كه چندان كني --- كه صاحب كرم را پشيمان كني !
طمع زياد مايه جونم مرگي ( جوانمرگي ) است !
طمعش از كرم مرتضي علي بيشتره !




---------------------------------------

shirin71
07-16-2011, 12:54 AM
ظالم پاي ديوار خودشو ميكنه !
ظالم دست كوتاه !
ظالم هميشه خانه خرابه !
ظاهرش چون گور كافر پر حلل --- باطنش قهر خدا عزوجل !

shirin71
07-16-2011, 12:55 AM
عاشق بي پول بايد شبدر بچينه !
عاشقم پول ندارم كوزه بده آب بيارم !
عاشقي پيداست از زاري دل --- نيست بيماري چو بيماري دل . (( مولوي ))
عاشقي شيوه رندان بلا كش باشد ! (( حافظ ))
عاشقي كار سري نيست كه بر بالين است ! (( سعدي ))
عاقبت جوينده بابنده بود ! (( مولوي))
عاقبت گرگ زاده گرگ شود --- گر چه باآدمي بزرگ شود . (( سعدي ))
عاقل بكنار آب تا پل ميجست --- ديوانه پا برهنه از آب گذشت !
عاقل گوشت ميخوره، بي عقل بادمجان !
عالم بي عمل، زنبور بي عسله !
عالم شدن چه آسون آدم شدن چه مشكل !
عالم ناپرهيزكار، كوريست مشعله دار !
عبادت بجز خدمت خلق نيست --- به تسبيح و سجاده و دلق نيست ! (( سعدي ))
عجب كشگي سابيديم كه همش دوغ پتي بود !
عجله، كار شيطونه !
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد !
عذر بدر از گناه !
عروس بي جهاز، روزه بي نماز، دعاي بي نياز، قرمه بي پياز !
عروس تعريفي عاقبت شلخته در آمد !
عروس كه بما رسيد شب كوتاه شد !
عروس مردني را گردن مادر شوهر نگذاريد !
عروس مياد وسمه بكشه نه وصله بكنه !

shirin71
07-16-2011, 12:55 AM
عروس نميتونست برقصه ميگفت : زمين كجه !
عروس را كه مادرش تعريف كنه براي آقا دائيش خوبه !
عروس كه مادر شوهر نداره اهل محل مادر شوهرشند !
عزيز كرده خدا را نميشه ذليل كرد !
عزيز پدر و مادر !
عسس بيا منو بگير !
عسل در باغ هست و غوره هم هست !
عسل نيستي كه انگشتت بزنند !
عشق پيري گر بجنبد سر به رسوائي زند !
عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمان بسته اند !
عقلش پاره سنگ بر ميداره !
عقل كه نيست جون در عذابه !
عقل مردم به چشمشونه !
عقل و گهش قاطي شده !
علاج واقعه پيش از وقوع بايد كرد . (( ... دريغ سود ندارد چو رفت كار از دست )) (( سعدي ))
علاج بكن كز دلم خون نيايد . (( سرشك از رخم پاك كردن چه حاصل ... )) (( مير والهي))
علف بدهان بزي بايد شيرين بياد !
عيدت را اينجا كردي نوروزت را برو جاي ديگه !

shirin71
07-16-2011, 12:55 AM
غربال را جلوي كولي گرفت و گفت : منو چطور مي بيني ؟ گفت : هر طور كه تو منو ميبيني !
غلام به مال خواجه نازد و خواجه به هر دو !
غليان بكشيم يا خجالت ! (( مائيم ميان اين دو حالت ... ))
غم مرگ برادر را برادر مرده ميداند !
غوره نشده مويز شده است !

shirin71
07-16-2011, 12:55 AM
ف فرزند بي ادب مثل انگشت ششمه، اگر ببري درد داره ، اگر هم نبري زشته !
فرزند عزيز نور ديده --- از دبه كسي ضرر نديده !
فرزند كسي نميكند فرزندي --- گر طوق طلا به گردنش بر بندي !
فرزند عزيز دردونه، يا دنگه يا ديوونه !
فرشش زمينه، لحافش آسمون !
فرش، فرش قالي، ظرف، ظرف مس، دين، دين محمد !
فضول را بجهنم بردند گفت : هيزمش تره !
فقير، در جهنم نشسته است !
فكر نان كن كه خربزه آبه !
فلفل نبين چه ريزه بشكن ببين چه تيزه !
فلك فلك، بهمه دادي منقل، به ما ندادي يك كلك !
فواره چون بلند شود سرنگون شود !
فيل خوابي مي بيند و فيلبان خوابي !
فيلش ياد هندوستان كرده !
فيل و فنجان !
فيل زنده اش صد تومنه، مرده شم صد تومنه !

shirin71
07-16-2011, 12:56 AM
ق قاتل بپاي خود پاي دار ميره !
قاچ زين را بگير اسب دواني پيشكشت !
قاشق سازي كاري نداره، مشت ميزني توش گود ميشه، دمش را ميكشي دراز ميشه !
قاشق نداري آش بخوري نونتو كج كن بيل كن !
قاطر را گفتند : پدرت كيست ؟ گفت : اسب آقادائيمه !
قاطر را گفتند : پدرت كيست ؟ گفت : اسب آقادائيمه !
قاطر پيش آهنگ آخرش توبره ميشه !
قبا سفيد قبا سفيده !
قباي بعد از عيد براي گل منار خوبه !
قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهري .
قران كنند حرز و امام مبين كشند ! (( ياسين كنند ورد وبه طاها كشند تيغ ... ))
قربون برم خدا رو، يك بام و دو هوا رو، اينور بام گرما را اون ور بام سرمارو !
قربون بند كيفتم، تا پول داري رفيقتم !
قربون سرت آقا ناشي، خرجم با خودم آقام تو باشي !
قربون چشمهاي بادوميت - ننه من بادوم !
قربون چماق دود كشت كاه، بده جوش پيشكشت !
قرض كه رسيد به صد تومن، هر شب بخور قيمه پلو !
قسمت را باور كنم يا دم خروس را ؟!
قسم نخور كه باور كردم !
قلم ، دست دشمنه !
قم بيد و قنبيد، اونهم امسال نبيد !
قوم و خويش، گوشت هم را ميخورند استخوان هم را دور نميندازند .

shirin71
07-16-2011, 12:56 AM
ك كار از محكم كاري عيب نميكنه !
كار بوزينه نيست نجاري !
كار خر و خوردن يابو !
كارد، دسته خودشو نمي بره !
كار نباشه زرنگه !
كار، نشد نداره !
كار هر بز نيست خرمن كوفتن --- گاو نر ميخواهد و مرد كهن .
كاري بكن بهر ثواب - نه سيخ بسوزه نه كباب !
كاسه گرمتر از آش !
كاسه جائي رود كه شاه تغار باز آيد !
كاسه را كاشي ميشكنه، تاوانش را قمي ميده !
كاشكي را كاشتند سبز نشد !
كاشكي ننم زنده ميشد - اين دورانم ديده ميشد !
كافر همه را بكيش خود پندارد !
كاه از خودت نيست كاهدون كه از خودته !
كاه بده، كالا بده، دو غاز و نيم بالا بده !
كاه پيش سگ، استخوان پيش خر !
كاه را در چشم مردم مي بينه كوه را در چشم خودش نمي بينه !
كاهل به آب نميرفت، وقتي ميرفت خمره ميبرد !
كباب پخته نگردد مگر به گرديدن !
كبكش خروس ميخونه !
كپه هم با فعله است ؟!
كجا خوشه؟ اونجا كه دل خوشه !
كج ميگه اما رج ميگه !

shirin71
07-16-2011, 12:56 AM
كچلي را گفتند: چرا زلف نميگذاري ؟ گفت : من از اين قرتي گريها خوشم نمياد !
كچل نشو كه همه كچلي بخت نداره !
كچليش، كم آوازش !
كدخدا را ببين ، ده را بچاپ !
كرايه نشين، خوش نشينه !
كرم داران عالم را درم نيست --- درم داران عالم را كرم نيست !
كرم درخت از خود درخته !
كژدم را گفتند: چرا بزمستان در نميآئي ؟ گفت : بتابستانم چه حرمت است كه در زمستان نيز بيرون آيم ؟!
كس را وقوف نيست كه انجام كار چيست ! (( هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار )) [[ حافظ ]]
كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من !
كسي دعا ميكنه زنش نميره كه خواهر زن نداشته باشه !
كسي را در قبر ديگري نمي گذارند !
كسي كه از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نميشه !
كسي كه از گرگ ميترسه گوسفند نگه نميداره !
كسي كه را مادرش زنا كنه، با ديگران چها كنه !
كسي كه منار ميدزده ، اول چاهش را ميكنه !
كسي كه خربزه مي خوره، پاي لرزش هم ميشينه !
كشته از بسكه فزونست كفن نتوان كرد !
كفاف كي دهد اين باده بمستي ما --- خم سپهر تهي شد ز مي پرستي ما .
كف دستي كه مو نداره از كجاش ميكنند ؟!
كفتر صناري، ياكريم نميخونه !
كفتر چاهي جاش توي چاهه !
كفشات جفت ، حرفات مفت !
كفشاش يكي نوحه ميخونه، يكي سينه ميزنه !
كفگيرش به ته ديگ خورده !

shirin71
07-16-2011, 12:56 AM
كلاغ آمد چريدن ياد بگيره پريدن هم يادش رفت !
كلاغ از وقتي بچه دار شد ، شكم سير بخود نديد !
كلاغ از باغمون قهر كرد، يك گردو منفعت ما !
كلاغ از باغمون قهر كرد، يك گردو منفعت ما !
كلاغ خواست راه رفتن كبك را ياد بگيره راه رفتن خودش هم يادش رفت !
كلاغ، روده خودش در آمده بود اونوقت ميگفت : من جراحم !
كلاغ سر لونه خودش قارقار نميكنه !
كل اگر طبيب بودي سر خود دوا نمودي !
كلاه را كه به هوا بيندازي تا پائين بيايد هزار تا چرخ ميخوره !
كلاه كچل را آب برد گفت : براي سرم گشاد بود !
كلفتي نون را بگير و نازكي كار را !
كلوخ انداز را پاداش سنگ است --- جواب است اي برادر اين نه جنگ است .
كله اش بوي قرمه سبزي ميده !
كله پز برخاست سگ جايش شنست !
كله گنجشكي خورده !
كمال همنشين در من اثر كرد --- وگر نه من همان خاكم كه هستم . [[ سعدي]]
كم بخور هميشه بخور !
كمم گيري كمت گيرم - نمرده ماتمت گيرم !
كنار گود نشسته ميگه لنگش كن !

shirin71
07-16-2011, 12:56 AM
كند همجنس با همجنس پرواز ! (( كبوتر با كبوتر باز با باز ...))
كنگر خورده لنگر انداخته !
كور از خدا چي ميخواهد ؟ دو چشم بينا !
كور خود و بيناي مردم !
كورشه اون دكانداري كه مشتري خودشو نشناسه !
كور را چه به شب نشيني !
كور كور را ميجوره آب گودال را !
كور هر چي توي چنته خودشه خيال ميكنه توي چنته رفيقش هم هست !
كوري دخترش هيچ، داماد خوشگل هم ميخواهد !
كوزه خالي، زود از لب بام ميافته !
كوزه گر از كوزه شكسته آب ميخوره !
كوزه نو آب خنك داره !
كوزه نو دو روز آب را سرد نگه ميداره !
كوسه دنبال ريش رفت سيبيلشم از دست داد !
كوسه و ريش پهن !
كو فرصت ؟!
كوه بكوه نميرسه، آدم به آدم ميرسه !
كوه ، موش زائيده !

shirin71
07-16-2011, 12:57 AM
گ گاو پيشاني سفيده !
گاوش زائيده !
گاو نه من شير !
گاه باشد كه كودك نادان --- بغلط بر هدف زند تيري !
گاهي از سوراخ سوزن تو ميره گاهي هم از دروازه تو نميره !
گدارو كه رو بدي صاحبخونه ميشه !
نرمي ز حد مبر كه چو دندان مار ريخت ---- هر طفل ني سوار كند تازيانه اش ! [[ صائب]]
گذر پوست به دباغخانه ميافته !
گر بدولت برسي مست نگردي مردي !
گر بري گوش و گر زني دمبم --- بنده از جاي خود نمي جنبم !
گربه براي رضاي خدا موش نميگيره !
گربه تنبل را موش طبابت ميكنه !
گربه دستش به گوشت نميرسه ميگه بو ميده !
گربه را دم حجله بايد كشت !
گربه را اگر در اطاق حبس كني پنجه بروت ميزنه !
گربه را گفتند : گهت درمونه خاك پاشيد روش !
گربه روغن ميخوره خانم دهنش بو ميكنه !
گربه شب سموره !

shirin71
07-16-2011, 12:57 AM
گربه شير است در گرفتن موش --- ليك موش است در مصاف پلنگ !
گربه مسكين اگر پر داشتي --- تخم گنجشك از زمين بر داشتي !
گر تو بهتر ميزني بستان بزن !
گر تو قرآن بدين نمط خواني --- ببري رونق مسلماني را ! [[ سعدي]]
گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را ! (( در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند ... )) [[ حافظ]]
گر جمله كائنات كافر گردند --- بر دامن كرياش ننشيند گرد !
گر حكم شود كه مست گيرند --- درشهرهر آنچه هست گيرند !
گر در همه دهر يك سر نيشتر است --- بر پاي كسي رود كه از همه درويشتر است !
گر در يمني چو با مني پيش مني --- ور پيش مني چو بي مني در يمني !
گرد نام پدر چه ميگردي ؟ --- پدر خويش باش اگر مردي ! [[ سعدي]]
گرز به خورند پهلوون !
گر زمين و زمان بهم دوزي --- ندهندت زياده از روزي !
گر صبر كني ز غوره حلوا سازيم !
گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست ؟!
گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده !
گرهي كه با دست باز ميشه نبايد با دندان باز كرد !
گفت پيغمبر كه چون كوبي دري --- عاقبت زآن در برون آيد سري !
گفت : چشم تنگ دنيا دار را --- يا قناعت پر كند يا خاك گور ![[ سعدي]]
گفت : چشم تنگ دنيا دار را --- يا قناعت پر كند يا خاك گور ![[ سعدي]]
گفت : خونه قاضي عروسيست . گفت : بتو چه؟ گفت : مرا هم دعوت كرده اند . گفت : بمن چه ؟!
گفت : استاد! شاگردان از تو نميترسند. گفت : منهم از شاگردها نميترسم !
گفتند : خرس تخم ميذاره يا بچه ؟ گفت : از اين دم بريده هر چي بگي بر مياد!

shirin71
07-16-2011, 12:57 AM
گفتند : خربزه و عسل با هم نميسازند . گفت : حالا كه همچين ساخته اند كه دارند منو از وسط بر ميدارند !
گفتند : خربزه و عسل با هم نميسازند . گفت : حالا كه همچين ساخته اند كه دارند منو از وسط بر ميدارند !
گفتند : خربزه ميخوري با هندوانه ؟ گفت : هر دودانه !
گفت : نوري خونه است ؟ گفتند : علاوه بر نوري دخترش هم خونه است . گفت : نور علي نور !
گل زن و شوهر را از يك تغار برداشته اند !
گله گيهات بسرم ايشالاه عروسي پسرم !
گنج بي مار و گل بي خار نيست --- شادي بي غم در اين بازار نيست ! [[ مولوي]]
گنجشك امسال رو باش كه گنجشك پارسالي را قبول نداره !
گنجشك با باز پريد افتاد و ماتحتش دريد !
گنجشك با زاغ زوغش بيست تاش يه قرونه، گاو ميش يكيش صد تومنه !
گندم از گندم برويد جو ز جو ! (( از مكافات عمل غافل نشو ... )) [[ مولوي]]
گندم خورديم از بهشت بيرونمان كردند !
گوساله بسته را ميزنه !
گوسفند امام رضا را تا چاشت نميچرونه !
گوسفند بفكر جونه، قصاب به فكر دنبه !
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من --- آنچه البته بجائي نرسد فريادست ! [[ يغماي جندقي]]
گوشت جوان لب طاقچه است !
گوشت را از ناخن نميشه جدا كرد !
گوشت را از بغل گاو بايد بريد !
گوشت رانم را ميخورم منت قصاب رو نميكشم !
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض --- ورنه هر سنگ و گلي لؤلؤ مرجان نشود ! [[ حافظ]]
گه جن خورده !
گيرم پدر تو بود فاضل --- از فضل پدر تو را چه حاصل ! [[ نظامي]]
گيرم كه مار چوبه كند تن بشكل مار --- كو زهر بهر دشمن و كو مهره بهر دوست ! [[ خاقاني]]
گيسش را توي آسيا سفيد نكرده !

shirin71
07-16-2011, 12:57 AM
ل لالائي ميدوني چرا خوابت نميبره !
لب بود كه دندون اومد !
لر اگر ببازار نره بازار ميگنده !
لقمان حكيم را گفتند : ادب از كه آموختي ؟ گفت : از بي ادبان ! [[گلستان سعدي]]
لگد به گور حاتم زده !
لولهنگش آب ميگيره !
ليلي را از چشم مجنون بايد ديد !

shirin71
07-16-2011, 12:58 AM
م ما اينور جوب تو اونور جوب !
ما اينور جوب تو اونور جوب، فحش بده فحش بستون، پيراهن يكي شانزده تومنه !
مادر را دل سوزد، دايه را دامن !
مادر زن خرم كرده، توبره بر سرم كرده !
مادر كه نيست با زن بابا بايد ساخت !
مادر مرده را شيون مياموز !
مارا باش كه از بز دنبه ميخواهيم !
مار بد بهتر بود از يار بد !
مار پوست خودشو ول ميكنه اما خوي خودشو ول نميكنه !
مار تا راست نشه بسوراخ نميره !
مار خورده افعي شده !
مار خيلي از پونه خوشش مياد دم لونه اش سبز ميشه !
مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسه !
مار گير را آخرش مار ميكشه !
مار مهره، هر ماري نداره !
مار هر كجا كج بره توي لونه خودش راست ميره !
ماست را كه خوردي كاسه شو زير سرت بزار !
ماستها را كيسه كردند !
ماست مالي كردن !
ماستي كه ترشه از تغارش پيداست !
ماست نيستي كه انگشتت بزنند !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
ما صد نفر بوديم تنها، اونها سه نفر بودند همراه !
ما كه خورديم اما نگي يارو خر بود سيرابيت نپخته بود !
ما كه در جهنم هستيم يك پله پائين تر !
ما كه رسواي جهانيم غم عالم پشمه !
مال است نه جان است كه آسان بتوان داد !
مال بد بيخ ريش صاحبش !
مال به يكجا ميره ايمون به هزار جا !
مالت را خار كن خودت را عزيز كن !
مال خودت را محكم نگهدار همسايه را دزد نكن !
مال خودم مال خودم مال مردمم مال خودم !
مال دنيا وبال آخرته !
مال ما گل مناره، مال مردم زير تغاره !
مال مفت صرافي نداره !
پول باد آورده چند و چون نداره !
مال ممسك ميراث ظالمه !
مال همه ماله، مال من بيت الماله !
ماما آورده را مرده شور ميبره !
ماما كه دو تا شد سر بچه كج در مياد !
ما و مجنون همسفر بوديم در دشت جنون --- او بمطلب ها رسيد و ما هنوز آواره ايم .

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
ماه درخشنده چو پنهان شود --- شب پره بازيگر ميدان شود !
ما هم تون را ميتابيم هم بوق را ميزنيم !
ماه هميشه زير ابر پنهان نميمونه !
ماهي رو هر وقت از آب بگيري تازه است !
ماهي ماهي رو ميخوره، ماهي خوار هر دو را !
ماهي و ماست ؟ عزرائيل ميگه بازم تقصير ماست ؟
مبارك خوشگل بود ابله هم درآورد !
مثقال نمكه خروار هم نمكه !
مثل سيبي كه از وسط نصف كرده باشند !
مثل كنيز ملا باقر !
مرد چهل ساله تازه اول چلچليشه !
مرد خردمند هنر پيشه را --- عمر دو بايست در اين روزگار *** تا به يكي تجربه آموختن --- با دگري تجربه بردن بكار . [[ سعدي ]]
مرد كه تنبوتش دو تا شد بفكر زن نو ميافته !
مرده را رو كه رو بدي بكفن خودش ميرينه !
مردي را پاي دار ميبردند زنش ميگفت : يه شليته گلي براي من بيار !
مردي كه نون نداره اينهمه زبون نداره !
مرغ بيوقت خوان را بايد سر بريد !
مرغ زيرك كه ميرميد از دام - با همه زيركي بدام افتاد !
مرغ گرسنه ارزن در خواب مي بينه !
مرغ، هم تخم ميكمه هم چلغوز!
مرغ همسايه غازه !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
مرغي را كه در هواست نبايد به سيخ كشيد !
مرغ يه پا داره !
مرغي كه انجير ميخوره نوكش كجه !
مرگ براي من، گلابي براي بيمار !
مرگ به فقير و غني نگاه نميكنه !
مرگ خر عروسي سگه !
مرگ خوبه اما براي همسايه !
مرگ ميخواهي برو گيلان !
مرگ يه بار شيون يه بار !
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد ! (( نابرده رنج گنج ميسر نمي شود ... )) [[ سعدي ]]
مزد خر سور چروني خر سواريست !
مزد دست مهتر چس يابوست !
مسجد نساخته گدا درش ايستاده !
مشتري آخر شب خونش پاي خودشه !
مشك خالي و پرهيز آب !
معامله با خودي غصه داره !
معامله نقد بوي مشك ميده !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
معما چو حل گشت آسان شود !
مغز خر خورده !
مفرداتش خوبه اما مرده شور تركيبشو ببره !
مگس به فضله ش بشينه تا مورچه خور دنبالش ميدوه !
مگه سيب سرخ براي دست چلاق خوبه ؟!
مگه كاشونه كه كپه با فعله است ؟
ملا شدن چه آسون، آدم شدن چه مشكل !
ملا نصرالدين صنار ميگرفت سگ اخته ميكرد يكعباسي ميداد ميرفت حموم !
من آنچه شرط بلاغ است با تو ميگويم --- تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال . [[ سعدي ]]
من از بيگانگان هرگز ننالم --- كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد . [[ حافظ]]
من كجا و خليفه در بغداد !
من ميگم خواجه ام تو ميگي چند تا چه داري ؟!
من ميگم نره تو ميگي بدوش !
من ميگم انف، تو نگو انف، تو بگو انف !
من نميگويم سمندر باش يا پروانه باش --- چون بفكر سوختن افتاده اي مردانه باش . [[ مرتضي قليخان شاملو]]
من نوكر حاكمم نه نوكر بادنجان !
موريانه همه چيز خونه را ميخوره جز غم صاحب خونه را !
موش به سوراخ نميرفت جارو به دم بست !
موش چيه كه كله پاچش باشه !
موش زنده بهتر از گربه مرده است !
موش به همبونه ( انبار) كار نداره همبونه به موش كار داره !
موش و گربه كه با هم بسازند دكان بقالي خراب ميشه !
مهتاب نرخ ماست را ميشكنه !
مهره مار داره !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
مه فشاند نور و سگ عوعو كند --- هر كسي بر طينت خود مي تند ! [[ مولوي ]]
مهمون بايد خنده رو باشه اگر چه صاحب خونه، خون گريه كنه !
مهمون تا سه روز عزيزه !
مهمون خر صاحبخونه است !
مهمون كه يكي شد صاحبخونه گاو ميكشه !
مهمون مهمون و نميتونه ببينه صاحبخونه هر دو را !
مهمون ناخونده خرجش پاي خودشه !
مهمون هر كي ، و در خونه هر چي !
ميون حق و باطل چهار انگشته !
ميون دعوا حلوا خير نمي كنند !
ميون دعوا نرخ معين ميكنه !
مي بخور، منبر بسوزان، مردم آزاري مكن !
ميخواي عزيز بشي يا دور شو يا كور شو !
ميراث خرس به كفتار ميرسه !
ميراث خوار بهتر از چشته خوره !
ميوه خوب نصيب شغال ميشه !
ميهمان راحت جان است و ليكن چو نفس --- خفه سازد كه فرود آيد و بيرون نرود !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
ن ناخوانده بخانه خدا نتوان رفت !
ناز عروس به جهازه !
نازكش داري ناز كن، نداري پاهاتو دراز كن !
نبرد رگي تا نخواهد خداي ! (( اگر تيغ عالم جنبد ز جاي ... ))
نخود توي شله زرد !
نخودچي توي جيبم ميكني اونوقت سرم را ميشكني ؟
نخودچي شو دزديده !
نخود همه آش !
نديد بديد وقتي بديد به خود بريد !
نذر ميكنم واسه سرم خودم ميخورم و پسرم !
نردبون، پله به پله !
نردبون دزدها !
نزديك شتر نخواب تا خواب آشفته نبيني !
نزن در كسي را تا نزنند درت را !
نسيه نسيه آخر بدعوا نسيه !
نشاشيدي شب درازه !
نشسته پاكه !
نفسش از جاي گرم در مياد !
نكرده كار نبرند بكار !
نگاه بدست ننه كن مثل ننه غربيله كن !
نوشدارو بعد از مرگ سهراب !
نوكر باب، شيش ماه چاقه شيش ماه لاغر !
نوكر بي جيره و مواجب تاج سر آقاست !
نوكه اومد به ببازار كهنه مي شه دلازار !
نون اينجا آب اينجا - كجا بروم به از اينجا ؟
نون بدو، آب بدو، تو بدنبالش بدو !
نون بده، فرمون بده !

shirin71
07-16-2011, 12:59 AM
نون بهمه كس بده، اما نان همه كس مخور !
نونت را با آب بخور منت آبدوغ نكش !
نون خونه رئيسه، سگش هم همراهشه !
نون خودتو ميخوري حرف مردم و چرا ميزني ؟!
نون خود تو ميخوري حليم حاج عباسو هم ميزني ؟!
نون را به اشتهاي مردم نميشه خورد !
نون را بايد جويد توي دهنش گذاشت !
نونش توي روغنه !
نونش را پشت شيشه ميماله !
نون گدائي رو گاو خورد ديگه بكار نرفت !
نون نامردي توي شكم مرد نميمونه !
نون نداره بخوره پياز ميخوره اشتهاش واشه !
نون نكش آب لوله كش !
نه آب و نه آباداني نه گلبانگ مسلماني !
نه آفتاب از اين گرم تر ميشود و نه غلام از اين سياه تر !
نه از من جو، نه از تو دو، بخور كاهي برو راهي !
نه باون خميري نه باين فطيري !
نه به اون شوري شوري نه باين بي نمكي !
نه بباره نه به داره، اسمش خاله موندگاره !
نه بر مرده بر زنده بايد گريست ! (( گر اين تير از تركش رستمي است ... )) [[ فردوسي ]]
نه پسر دنيائيم نه دختر آخرت !
نه پشت دارم نه مشت !
نه پير را براي خر خريدن بفرست نه جوان را براي زن گرفتن !
نه خاني اومده نه خاني رفته !

shirin71
07-16-2011, 01:00 AM
نه خاني اومده نه خاني رفته !
نه چك زدم نه چونه، عروس اومد به خونه !
نه خود خوري نه كس دهي گنده كني به سگ دهي !
نه در غربت دلم شاد و نه روئي در وطن دارم ! --- الهي بخت برگردد از طالع كه من دارم .
نه در غربت دلم شاد و نه روئي در وطن دارم ! --- الهي بخت برگردد از طالع كه من دارم .
نه دزد باش نه دزد زده !
نه راه پس دارم نه راه پيش !
نه سر پيازم نه ته پياز !
نه سر كرباسم نه ته كرباس !
نه سرم را بشكن نه گردو توي دومنم كن !
نه سيخ بسوره نه كباب ! (( كاري بكن بهر ثواب ... ))
نه عروس دنيا نه داماد آخرت !
نه شير شتر نه ديدار عرب !
نه قم خوبه نه كاشون لعنت به هر دوتاشون !
نه مال دارم ديوان ببره نه ايمان دارم شيطان ببره !
نه نماز شبگير كن نه آب توي شير كن !
نه هر كه سر نتراشد قلندري داند !
ني به نوك دماغش نميرسه !
نيش عقرب نه از ره كين است --- اقتضاي طبيتش اين است !
نيكي و پرسش ؟!

shirin71
07-16-2011, 01:00 AM
و واي به خوني كه يكشب از ميونش بگذره !
واي به كاري كه نسازد خدا !
واي به مرگي كه مرده شو هم عزا بگيره !
واي به وقتي كه بگندد نمك !
واي به وقتي كه چاروادار راهدار بشه !
واي بوقتي كه قاچاقچي گمركچي بشه !
وعده سر خرمن دادن !
وقت خوردن، خاله، خواهر زاده را نميشناسه !
وقت مواجب سرهنگه، وقت كار كردن سربازه !
وقتي كه جيك جيك مستونت بود ياد زمستونت نبود ؟!
وقتي مادر نباشه با زن بابا بايد ساخت !

shirin71
07-16-2011, 01:00 AM
ه هر جا كه آشه، كل، فراشه !
هر جا خرسه، جاي ترسه !
هر جا سنگه بپاي احمد لنگه !
هر جا كه پري رخيست ديوي با اوست !
هر جا كه گندوم نده مال من دردمنده !
هر جا كه نمك خوري نمكدون نشكن !
هر جا مرغ لاغره، جايش خونه ملا باقره !
هر جا هيچ جا ، يك جا همه جا !
هر چه از دزد موند، رمال برد !
هر چه بخود نپسندي بديگران نپسند !
هر چه بگندد نمكش ميزنند --- واي به وقتي كه گندد نمك !
هر چه به همش بزني گندش زيادتر ميشه !
هر چه پول بدي آش ميخوري !
هر چه پيش آيد خوش آيد !
هر چه خدا خواست همان شود --- هر چه دلم خواست نه آن شد !
هر چه خورده نريده !
هر چه دختر همسايه چل تر، براي ما بهتر !
هر چه در ديگ است به چمچه مياد !
هر چه دير نپايد دلبستگي را نشايد !
هر چه رشتم پنبه شد !
هر چه سر، بزرگتر درد بزرگتر !
هر چه عوض داره گله نداره !
هر چه كني بخود كني گر همه نيك و بد كني !
هر چه كه پيدا ميكنه خرج اتينا ميكنه !
هر چه مار از پونه بدش مياد بيشتر در لونه اش سبز ميشه !
هر چه ميگم نره، بازم ميگه بدوش !
هر چه نصيب است نه كم ميدهند --- ور نستاني به ستم ميدهند !
هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست ! --- ورنه تشريف توبر بالاي كس كوتاه نيست .[[ حافظ ]]

shirin71
07-16-2011, 01:00 AM
هر چيز كه خوار آيد يكروز به كار آيد !
هر خري را به يك چوب نميرونند !
هر دودي از كباب نيست !
هر رفتي، آمدي داره !
هر سخن جائي و هر نكته مقامي دارد !
هر سرازيري يك سر بالائي داره !
هر سركه اي از آب، ترش تره !
هر سگ در خونه صاحابش شيره !
هر شب شب قدر است اگر قدر بداني !
هر كس از هر جا رونده است با ما برادر خونده است !
هر كسي پنجروزه نوبت اوست ! (( دور مجنون گذشت و نوبت ماست ... )) [[ حافظ ]]
هر كه با مادر خود زنا كنه با دگران چها كنه !
هر كه بامش بيش برفش بيش !
هر كه بيك كار، بهمه كار - هر كه بهمه كار بهيچ كار !
هر كه به اميد همسايه نشست گرسنه ميخوابه !
هر كه تنها قاضي رفت خوشحال بر ميگرده !
هر كه خربزه ميخوره پاي لرزش هم ميشينه !
هر كه خري نداره غمي نداره !
هر كه خيانت ورزد دستش در حساب بلرزد !
هر كه دست از جان بشويد هر چه در دل دارد گويد !
هر كه را زر در ترازوست زور در بازوست !
هر كه را طاووس بايد جور هندوستان كشد !
هر كه را مال هست و عقلش نيست --- روزي آن مال مالشي دهدش *** وانكه را عقل هست و مالش نيست--- روزي آن عقل بالشي دهدش .[[ عمادي شهرياري]]
هر كه را ميخواهي بشناسي يا باهاش معامله كن يا سفر كن !
هر كه شيريني فروشد مشتري بروي بجوشد !
هر كه نان از عمل خويش خورد --- منت از حاتم طائي نبرد !
هر كي بفكر خويشه كوسه بفكر ريشه !
هر كي خر شد، ما پالونيم !
هر كي كه زن نداره،آروم تن نداره !

shirin71
07-16-2011, 01:00 AM
هر كي كه زن نداره،آروم تن نداره !
هر گردي گردو نيست !
هر گلي زدي سر خودت زدي !
هزار تا چاقو بسازه يكيش دسته نداره !
هزار تا دختر كور و يكروزه شوهر ميده !
هزار دوست كمه، يك دشمن بسيار !
هزار قورباغه جاي يه ماهي رو نميگيره !
هزار وعده خوبان يكي وفا نكند !
هشتش گرو نه است !
هلو برو تو گلو !
هم از توبره ميخوره هم از آخور !
هم از شورباي قم افتاديم هم از حليم كاشون !
همان آش است و همان كاسه !
همان خر است و يك كيله جو !
هم چوب را خورديم هم پياز را و هم پول را داديم !
هم حلواي مرده هاست هم خورش زنده ها !
هم خدا را ميخواهد هم خرما !
همدون دوره و كردوش نزديك !
همدون دوره و كردوش نزديك !
همسايه نزديك، بهتر از برادر دور !
همسايه ها ياري كنيد تا من شوهر داري كنم !
هم فاله و هم تماشا !
همكار همكار و نميتونه ببيند !
هم لحافه و هم تشك !

shirin71
07-16-2011, 01:01 AM
هم ميترسم هم ميترسونم !
همنشين به بود تا من از او بهتر شوم !
همه ابري هم بارون نداره !
همه خرها رو به يك چوب نميرونند !
همه رو مار ميگزه مارو خر چسونه !
همه سروته يه كرباسند !
همه قافله پس و پيشيم !
همه كاره و هيچ كاره !
همه ماري مهره نداره !
همه ماهي خطر داره بدناميشو صفر داره !
هر مرغي انجير نميخوره !
هميشه آب در جوي آقا رفيع نميره به دفه هم در جوي آقا شفيع ميره !
هميشه خره خرما نميرينه !
هميشه روزگار بانسان رو نميكنه !
هميشه شعبان ، يكبا ر هم رمضان !
هميشه ما ميديديم يه دفعه هم تو ببين !
همينو كه زائيدي بزرگش كن !
هنوز باد به زخمش نخورده !
هنور دهنش بوي شير ميده !
هنوز سر از تخم در نياورده !
هنوز غوره نشده مويز شده !
هوو هوو را خوشگل ميكنه جاري جاري را كدبانو !
هيچ ارزوني بي علت نيست !
هيچ انگوري دوبار غوره نميشه !
هيچ بده را به هيچ بستاني كاري نيست !
هيچ بدي نرفت كه خوب جاش بياد !
هيچ بقالي نميگه ماست من ترشه !

shirin71
07-16-2011, 01:01 AM
هيچ تقلبي بهتر از راستي نيست !
هيچ چراغي تا به صبح نميسوزه !
هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست !
هيچ دوئي نيست كه سه نشه !
هيچ دودي بي آتش نيست !
هيچ عروس سياه بختي نيست كه تا چهل روز سفيد بخت نباشه !
هيچكاره ، رقاص پاي نقاره !
هيچكاره و همه كاره !
هيچكس در پيش خود چيزي نشد !
هيچكس را توي گور ديگري نميگذارن !
هيچكس روزي ديگري را نميخوره !
هيچكس نميگه ماست من ترشه !
هيچ گروني بي حكمت نيست !