PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ▐☼▐امام علی(ع) و مرد تارک دنیا▐☼▐



Sara12
05-31-2011, 12:54 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_173_2.png

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_54-nn.gif
امام علی(ع) و مرد تارک دنیا
وظیفه حاکم مسلمین وظیفه دیگری است، خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که ضعیف‏ترین طبقات ملت خود را در مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهی‏دست‏ترین مردم زندگی می‏کنند، تا سختی فقر و ناگواری به آن طبقه اثر نکند، بنابراین من وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای.!

http://img.tebyan.net/big/1390/03/8274228124882199187149821611164157172242.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1390/03/17611458184252208120201120203086871521543.jpg)
عاصم بن زیاد از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده است.[1]مامقانی می‏گوید: عاصم مردی زاهد، پرهیزکار و مطیع امیر مؤمنان علی علیه‏السلام بود.

همو در ادامه از کلینی نقل می‏کند:
وی در برهه‏ای از زمان از مردم دوری گزید و لباس عزلت بر تن کرد و همواره مشغول عبادت بود که با اعتراض امیرالمؤمنین مواجه شد.[2]
سید رضی در نهج البلاغه در یکی از خطبه‏ها نقل می‏کند:
امیرالمؤمنین علیه‏السلام بعد از جنگ جمل وارد بصره شد و در ایامی که در آن جا به سر می‏برد، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاء بن زیاد»[3] رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت، حضرت به محض این که خانه مجلل او را دید، به او فرمود:
«این خانه با این عظمت به چه کار تو در دنیا می‏خورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاج‏تری، ولی می‏توانی همین خانه وسیع دنیا را وسیله‏ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی، به این که در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه رعایت نمایی، و از انحصار و مطامع شخصی و استفاده خودی خارج نمایی».
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_54-nn.gif

Sara12
05-31-2011, 12:55 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_54-nn.gif
علاء (ربیع) عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین، من از برادرم عاصم نزد شما شکایت دارم. حضرت فرمود: چه شکایتی داری؟
عرض کرد: او تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده و گوشه‏گیر و منزوی گشته، همه چیز و همه کس را رها کرده است.
حضرت دستور داد، فوراً او را حاضر کنند.
عاصم، وقتی آمد، امیرالمؤمنین علیه‏السلام به او فرمود:
یا عُدیَّ نَفسِه، لقد استهامَ بک الخبیث، أما رَحمتَ أهلَک و وَلَدک، أتری اللَّهَ أحلَّ لک الطیّبات، و هو یَکره أن تأخُذها، أنت أهوَنُ علی اللَّه من ذلک؛
ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال می‏کنی خدایی که نعمت‏های پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می‏شود از این که تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچک‏تر از این هستی، چنین گمان بکنی.
عاصم عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین، هذا أنت فی خشونة مَلبَسک و جُشوبةِ مَأکلک؛
ای امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی می‏دهی و در زندگی به خود سخت می‏گیری، تو هم که جامه نرم نمی‏پوشی و غذای لذیذ نمی‏خوری، پس من همان کاری می‏کنم که شما می‏کنید و از همان روشی استفاده می‏کنم که شما استفاده می‏کنید.
امام علیه‏السلام او را ملامت کرد و فرمود:
ویحک إنّی لستُ کأنتَ، ان اللَّه تعالی فَرَض علی أئمة الحق أن یُقدِّروا أنفسَهُم بِضَعفَة الناس، کیلا یَتَبَیَّغَ بالفقیر فَقْرُه؛
تو اشتباه می‏کنی، من با تو فرق دارم، من سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومت اسلامی هستم، وظیفه حاکم مسلمین وظیفه دیگری است، خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که ضعیف‏ترین طبقات ملت خود را در مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهی‏دست‏ترین مردم زندگی می‏کنند، تا سختی فقر و ناگواری به آن طبقه اثر نکند، بنابراین من وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای.[4]
هنوز امیرالمؤمنین علیه‏السلام از آن مجلس بیرون نرفته بود که عاصم عبا و لباس کهنه را از تن بیرون آورد و دنبال کار و کسب رفت.[5]