mohamad.s
05-07-2011, 12:09 AM
غول چراغ جادو
یک روز زن و شوهری در ساحل مشغول تو پ بازی بودند که زن ضربه ای محکم به توپ میزنه و توپ مستقیم میره به سمت شیشه های خونه ای که در اون نزدیکی بوده و ...تَََق ! شیشه میشکنه . مرد عصبانی نگاهی به زن میکنه و میگه ببین چکارکردی ؟ حالا باید هم معذرت خواهی کنیم هم خسارتشون رو جبران کنیم . دو تایی راه می افتن طرف خونه . به نظر نمی آمده که کسی توی خونه باشه . یک کم بیرون خونه رو انداز ورانداز میکنن و بعد مرد در میزنه ! یک صدایی میگه بیان تو ! اول زن و بعد شوهرش وارد میشن . و مردی رو میبینند که با شورت روی زمین نشسته . شوهر توضیح میده که همسر من اشتباها توپ رو به این سمت انداخت. ما آمدیم که عذر خواهی کنیم و خسارتتون رو پرداخت کنیم . مرد لخت سری تکون میده و میگه عیبی نداره. من غول چراغ جادو هستیم و وقتی شیشه شکست ، توپ به شیشه ای که من توش حبس بودم خورد و اون رو شکست و من آزاد شدم. من میتونم 3 تا آرزو رو بر آورده کنم. پس هر کدومتون یک آرزو بکنین و آرزوی سوم هم سهم خودم . اول به شوهر می گه که آرزو کنه . مردکمی فکر میکنه و میگه من میخوام تا پایان عمر ماهی 1.5 ملیون دلار حقوق بگیرم. غول میگه برای محبتی که در حق من کردی کمه . تو از الان تا آخر عمرت یک کار شاد و دوست داشتنی با بهترین بیمه و مزایا و در بهترین دفتر ها با حقوق حداقل ماهی 1.5 ملیون دلار خواهی داشت .
بعد به زن میگه تو چی میخوای؟ زن میگه من میخوام که در تمام کشورهای دیدنی دنیا یک خونه برای خودم داشته باشم. غول میگه : این برای محبتی که تو در حق من کردی کمه. تو از الان در تمام کشورهای توریستی و زیبای دنیا ویلایی بزرگ با بهترین امکانات تفریحی و خدمه آموزش دیده خواهی داشت . و بعد نفس عمیقی میکشه و میگه حالا نوبت منه. و رو به مرد میگه : من آرزو دارم امروز بعد از ظهر رو با همسر تو بگذرونم.
زن و شوهر به هم نگاه میکنند. زن .با بی تفاوتی به شوهرش میگه من برام مهم نیست . هرچی تو بگی. میدونی که فقط پيش تو به من خوش میگذره . مرد هم از ترس اینکه نکنه اون همه امکانات و پول از دستش بره ، با اینکه قلبا راضی نبوده ، میگه عزیزم من به تو اطمینان دارم. و بعد آروم تر میگه فقط نگذار خیلی بهش خوش بگذره.
بالاخره ، زن و غول به طبقه بالا میرن. ... بعد از 3 ساعت . و در حالیکه هر دو خسته بودند ، غول از زن میپرسه از خودت و شوهرت بگو . زن میگه که شوهرم مدیر تجاری یک شرکت و من هم حسابدار یک فروشگاه بزرگ هستم. غول میپرسه درس هم خوندین ؟ زن با افتخار میگه بله . هر دوی ما در رشتمون مدرک مستر داریم ( فوق لیسانس داشتن) غول میپرسه چند سالتونه ؟ زن میگه هردوی ما 35 ساله هستیم . غول با تعجب میگه : هر دوتون 35 ساله اید. مستر دارین و اونوقت باور میکنین که غول چراغ جادو وجودداره ؟ متاسفم براتون!!!!!!!!!!!!!ا
یک روز زن و شوهری در ساحل مشغول تو پ بازی بودند که زن ضربه ای محکم به توپ میزنه و توپ مستقیم میره به سمت شیشه های خونه ای که در اون نزدیکی بوده و ...تَََق ! شیشه میشکنه . مرد عصبانی نگاهی به زن میکنه و میگه ببین چکارکردی ؟ حالا باید هم معذرت خواهی کنیم هم خسارتشون رو جبران کنیم . دو تایی راه می افتن طرف خونه . به نظر نمی آمده که کسی توی خونه باشه . یک کم بیرون خونه رو انداز ورانداز میکنن و بعد مرد در میزنه ! یک صدایی میگه بیان تو ! اول زن و بعد شوهرش وارد میشن . و مردی رو میبینند که با شورت روی زمین نشسته . شوهر توضیح میده که همسر من اشتباها توپ رو به این سمت انداخت. ما آمدیم که عذر خواهی کنیم و خسارتتون رو پرداخت کنیم . مرد لخت سری تکون میده و میگه عیبی نداره. من غول چراغ جادو هستیم و وقتی شیشه شکست ، توپ به شیشه ای که من توش حبس بودم خورد و اون رو شکست و من آزاد شدم. من میتونم 3 تا آرزو رو بر آورده کنم. پس هر کدومتون یک آرزو بکنین و آرزوی سوم هم سهم خودم . اول به شوهر می گه که آرزو کنه . مردکمی فکر میکنه و میگه من میخوام تا پایان عمر ماهی 1.5 ملیون دلار حقوق بگیرم. غول میگه برای محبتی که در حق من کردی کمه . تو از الان تا آخر عمرت یک کار شاد و دوست داشتنی با بهترین بیمه و مزایا و در بهترین دفتر ها با حقوق حداقل ماهی 1.5 ملیون دلار خواهی داشت .
بعد به زن میگه تو چی میخوای؟ زن میگه من میخوام که در تمام کشورهای دیدنی دنیا یک خونه برای خودم داشته باشم. غول میگه : این برای محبتی که تو در حق من کردی کمه. تو از الان در تمام کشورهای توریستی و زیبای دنیا ویلایی بزرگ با بهترین امکانات تفریحی و خدمه آموزش دیده خواهی داشت . و بعد نفس عمیقی میکشه و میگه حالا نوبت منه. و رو به مرد میگه : من آرزو دارم امروز بعد از ظهر رو با همسر تو بگذرونم.
زن و شوهر به هم نگاه میکنند. زن .با بی تفاوتی به شوهرش میگه من برام مهم نیست . هرچی تو بگی. میدونی که فقط پيش تو به من خوش میگذره . مرد هم از ترس اینکه نکنه اون همه امکانات و پول از دستش بره ، با اینکه قلبا راضی نبوده ، میگه عزیزم من به تو اطمینان دارم. و بعد آروم تر میگه فقط نگذار خیلی بهش خوش بگذره.
بالاخره ، زن و غول به طبقه بالا میرن. ... بعد از 3 ساعت . و در حالیکه هر دو خسته بودند ، غول از زن میپرسه از خودت و شوهرت بگو . زن میگه که شوهرم مدیر تجاری یک شرکت و من هم حسابدار یک فروشگاه بزرگ هستم. غول میپرسه درس هم خوندین ؟ زن با افتخار میگه بله . هر دوی ما در رشتمون مدرک مستر داریم ( فوق لیسانس داشتن) غول میپرسه چند سالتونه ؟ زن میگه هردوی ما 35 ساله هستیم . غول با تعجب میگه : هر دوتون 35 ساله اید. مستر دارین و اونوقت باور میکنین که غول چراغ جادو وجودداره ؟ متاسفم براتون!!!!!!!!!!!!!ا