king 2011
03-11-2011, 11:07 PM
اشاره
ولی فقیه، باید ویژگیها و شرایطی داشته باشد، که با توجه بهاین ویژگیها، بسیاری از توهمات، القائات و شبههها برطرف میشود،شبهههایی مانند مسائل: دیکتاتوری و استبداد، تعدد مراکز قدرتو تصمیمگیری، قیم بودن، تعارض با حریم مرجعیت، اشکال اطاعتبیچون و چرا، انحصارطلبی، ناسازگاری با حاکمیت ملی و...
به اعتقاد ما، اگر شرایط ولایت فقیه در شخصی جمع باشد، و آنگاه این منصب مهم را بر عهده گیرد، شبهههای مذکور و غیر آنهاخود به خود حل خواهند شد و دیگر زمینهای برای طرح این گونهشبههها به وجود نمیآید، و همان سخن معروف امام خمینی -قدسسره- به طور کامل تحقق مییابد که فرمود:«من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان میدهم که امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی براین مملکت نخواهد وارد شد... ولایت فقیه آن طور که اسلام مقررفرموده است، و ائمه ما علیهم السلام نصب فرمودهاند...دیکتاتوری به وجود نمیآورد... کارهایی که بخواهد دولت یا رییسجمهور یا کس دیگر بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجامدهد، فقیه کنترل میکند.» با این اشاره به توضیح مطلب میپردازیم:
فقه و عدالت خاصیت حکومت اسلامی
دو ویژگی اصلی ولایت فقیه، «فقه و عدالت» است; یعنی ولیفقیه باید مجتهد و فقیه باشد و در پرتو اجتهاد و فقاهت، به قانوناسلام آگاهی داشته باشد، به علاوه باید عادل نیز باشد; یعنیپرهیزکار بوده و از هر گونه گناه دوری کند . انسانی که دارای این دو ویژگی است، از هر گونه دیکتاتوری، انحصارطلبی و انحراف پرهیز میکند، و خود را مطیع محض اسلام میداند، و ذرهای از حریم اسلام تجاوز نخواهد کرد، او همان را مطرح میکند که اسلام مطرحکرده، همان اسلامی که اکثریت قاطع ملت آن را پذیرفتهاند وخواهان اجرای آن هستند. بنابراین، ولایت فقیه تحقق بخشنده خواسته ملت است، چرا که در راستای آرمان اصلی ملت که اسلام خواهی باشد، گام برمی دارد.
حضرت امام خمینی -قدس سره- احیاگر و منادی بزرگ ولایت فقیه،در بحث اجتهادی مساله ولایت فقیه چنین میفرماید: «اکنون کهشخص معینی از طرف خداوند تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید، دیگر اسلام نمیخواهیم؟ اسلام فقط برای دویستسال قبل(عصر امامان معصوم) بود؟یا این که اسلام تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتینداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغورمسلمین از دستبرود، و ما با بی حالی دست روی دستبگذاریم کههر کاری میخواهند بکنند، و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم ، رد نمیکنیم. آیا باید این طور باشد؟ و یا این که حکومت لازماست، و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعییننکرده است، لکن آن خاصیتحکومتی را که از صدر اسلام تا زمانحضرت صاحب (عج) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است،این خاصیت عبارت از علم به قانون و عدالتباشد... که اگر باهم اجتماع کنند میتوانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند.اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلتباشد ، به پا خاست و تشکیلحکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر ادارهجامعه داشت، دارا میباشد، و برهمه مردم لازم است که از او اطاعتکنند.» به راستی اگر به این دو ویژگی توجه کنیم، و این دو ویژگی تحقق یابد، آن گاه ولایت فقیه هدیه سترگ الهی به انسانهاخواهد بود، چرا که «فقه» و «عدالت» را جای گزین ناآگاهی،پلیدی و خودکامگی نموده، و حاکمیت الله را در زمین تحققمیبخشد که در پرتو آن نابرابری و فساد جای خود را به عدالت وارزشها میدهد، و هر گونه تنشها و دغدغههای گوناگون آدمی را بهآرامشی لطیف تبدیل مینماید.
اطاعتبیچون و چرا از رهبر غیر معصوم چرا؟
روشن است که در میان معتقدان به ولایت فقیه، هیچ کس به عصمت ولی فقیه اعتقاد ندارد و چنین ادعایی نکرده است، چرا که تنهاپیامبر (ص) و امامان (ع) معصوم هستند، در این جا این سؤال مطرحمیشود; با توجه به معصوم نبودن ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباهدر او، آیا اطاعت بیچون و چرا از او صحیح است؟! با توجه به چند مطلب پاسخ به این سؤال داده میشود:
1- از نظر شرع وقتی که خود امامان معصوم (ع) (چنان که قبلا ذکرشد) به ما دستور دادهاند، از ولی فقیه جامع الشرایط اطاعتکنید، همین دستور برای ما کافی است و هیچ گونه اشکالی به وجودنخواهد آورد.
2- هنگامی که به سیره عملی شیعیان توجه میکنیم، میبینیم آنها بیچون و چرا از مراجع تقلید، تقلید میکردهاند، و به فتوای آنها عمل مینمودند و مینمایند، بی آن که به عصمت آنها معتقد باشند، بلکه با تغییر فتوای آنها در بعضی از موارد، و یا اختلاف فتواهای مراجع، درمییافتند و درمییابند که مراجع تقلید دچار اشتباه در فتوا میشوند، در عین حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از آنها نمینمود و نمینماید.
3- بدون شک هر جامعهای به حکومت و رهبر نیاز دارد، و استواری و استحکام حکومت بر این است که حاکم شایسته دستور بدهد و فرمان صادر کند، و مردم از او اطاعت کنند. اگر یکی از این دو تحقق نیابد، اصل حکومت متزلزل میشود، بنابراین احتمال خطا هرگز مجوز سرپیچی از اطاعت حاکم عادل نخواهد شد. چنان که این موضوع در تمام دنیا در میان خردمندان رایج است، به عبارت روشنتر اطاعت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی دستور اشتباه قابل مقایسه نیست، و منافع پیروی از رهبر وفرمانده، خیلی زیادتر از ضرر اندک ناشی از پیروی از موارد اندک دستور اشتباه است. چنان که در مراجعه به پزشک متخصص،احتمال اشتباه او در تشخیص بیماری وجود دارد، در عین حالخردمندان نه تنها مراجعه به او را جایز، بلکه شایسته میدانند.اطاعت نکردن از رهبر حق به احتمال اشتباه او، موجب هرج ومرج و اختلال نظام خواهد شد، و قطعا ضرر ناشی از هرج و مرجصدها برابر بیشتر از ضرر اطاعت از چند اشتباه نادر است. آنانکه با مطرح کردن این گونه شبههها میخواهند مساله مشروعیت ولایتفقیه را مخدوش کنند، یا ناآگاه هستند، و یا قطعا میخواهند قداست رهبری نظام اسلامی را که همیشه سد راه منافع نامشروع آنان یا اربابانشان بوده بشکنند، چرا که میبینند قداستحریم ولایت فقیه و لزوم اطاعت از او موجب ناکام شدن اهداف دشمنخواهد شد، زیرا دشمن این معنی را دریافته که مثلا: یک فرمانامام راحل در دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق، موجب شکستن حصرآبادان شد، زیرا که در ذهن هیچ یک از رزمندگان خطور نمیکرد کهسرپیچی از فرمان رهبری جایز است.
ولایت فقیه یا ضد دیکتاتوری و استبداد
مجتهد جامع شرایط که حائز مقام ولایت فقیه شده است، در حقیقت میخواهد بدون هرگونه انحراف و گناه بر اساس معیارهای استنباط عقلی و شرعی، حکم خدا را از قرآن و سنت، استخراج کند، او تابع اسلام است، همان آیینی که اکثریت قاطع مردم خواهان اجرای آنهستند. بنابراین او هرگز به سلیقه خود عمل نمیکند، بلکه تابع احکام خدا بر اساس ضوابط و معیارها است. در این صورت او رایشخص خود را تحمیل نمیکند تا لازمه آن، استبداد و دیکتاتوریباشد، بلکه احکام خدا را بر اساس ضابطه مندی اجتهاد مورد قبول فقهای اسلام، استنباط کرده و به مردم ابلاغ مینماید.
محقق عالی قدر حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در اینراستا میگوید: «یک شرط ولی فقیه، مساله عدالت است، در هیچ جای دنیا در هیچقانونی، در زمامدار عدالت شرط نیست، ولی ما میگوییم که او باید از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره، به یک معنا از همه گناهان پرهیز کند، اگر این شرط را نداشته باشد، مشروعیت ندارد،عدالت او ایجاب میکند که حضور ملت را در همه صحنهها بپذیرد و ارج نهد، عدالت او اقتضا میکند که مصلحت امت را بر هر چیز مقدم بدارد، عدالت او ایجاب میکند که در هر امری برای خود مشاورینی آگاه و متعهد انتخاب کند، و بدون مشورت آنها درمسایل فنی گام برندارد، عدالت او ایجاب میکند که پدری دلسوز برای همه ملت و امت باشد، وقتی که این شرط را در وسط میآوریم،آن گونه از تفکرات و خیالات که ولایت فقیه سر از استبداد درمیآورد،تمام برچیده میشود، آنها زمامدارانی تصور میکنند که به وسیله حزب سرکار میآید، پول انتخابات آنها را حزب داده،پشت آن حزب هم یک مشت ثروتمند و سرمایه دار هست، وقتی همسرکار آمد باید حافظ منافع آن حزب باشد، مدیون آن است، در اینصورت نه عدالتی شرط است و نه تقوایی...» ولی در مورد ولایتفقیه، شرط عدالت جزء بافت آن است و بدون آن تحقق نمییابد،بنابراین او از هر گونه استبداد رای پرهیز کرده و آن چه را که مطابق موازین و ضوابط فقهی است ارائه میدهد.
توضیح آن که: شان ولی فقیه، هدایت جامعه به سوی اهداف دینیاست، و قوانین اسلام بر دو گونه است : 1- قوانین ثابت; که شامل احکام اولی و ثانوی میشود و زمان ومکان موجب تغییر آن نیست و تا ابد ثابت و غیر قابل تغییر است،مانند وجوب روزه که به عنوان اولی بر همه واجب است، و بهعنوان ثانوی بر بیمار حرام است.
2- قوانین متغیر; که تابع شرایط زمان و مکان است، و با رعایت اصول و مبانی ارزشهای اسلامی، و توجه به نیازها و ضرورتهای جامعه اسلامی همانند احکام حکومتی از سوی ولی فقیه وضع میگردد;البته بر اساس توحید افعالی حق قانونگذاری اصالتا به ذات پاکخداوند اختصاص دارد، ولی همان خدا در بعضی از موارد به میزانیکه میخواهد به بعضی اجازه تشریع و قانون گذاری میدهد، که بهاین قوانین در اصطلاح، «احکام حکومتی» یا «احکام ولایتی» یا«احکام سلطانیه» میگویند. به عنوان مثال: خیابانی تنگ است وتوسعه و عریض کردن آن ضروری است، زیرا ماندن آن با همان وضع موجب تصادفات و خطرهای جدی است، تخریب خانههای مجاور آن بدوناجازه صاحبانش به عنوان اولی اسلام، جایز نیست، ولی در موارد ضرورت به عنوان ثانوی به حکم ولی فقیه جایز است، اما اگرتوسعه آن به حد اضطرار نرسد، بلکه راحت بودن مردم و زیبا سازی شهر اقتضای آن را کند، در این صورت آنان که اختیارات ولی فقیهرا اختیارات مطلقه میدانند، میگویند برای ولی فقیه جایز است باتوجه به مصلحت جامعه و تامین مصالح مردم، حکم به تخریب نماید،و این همان احکام حکومتی است. باید توجه داشت که این کار ولی فقیه، خارج شدن از احکام الهی نیست، بلکه چون او تسلط فقهی بر احکام اسلام دارد، مطابق تشخیصی که میدهد چنین احکامی را صادر میکند با توجه به این که حکم اولی و ثانوی و نیز حکم بر اساس مصالح و ضوابط، همه حکم خدا است.زیرا همه آنها به اذن خداوند انجام شده است، حاکم اصلی خدا است، و فلسفه وجودی ولی فقیه اجرای احکام است. به این ترتیب به این نتیجه میرسیم که احکام صادره از جانب ولیفقیه جامع شرایط، نه دیکتاتوری است، نه انحصارطلبی است و نه ناسازگاری با حاکمیت ملی است، چرا که اکثریت قاطع ملت، مسلمانهستند، و آنها اسلام را با تمام محتوایش پذیرفتهاند و خواهان اجرای آن هستند و هنگامی که دولت و دستگاههای اجرایی تحت نظارت ولی فقیه به طور هماهنگ به کار خود ادامه دهند هرگز موجب تعدد مراکز قدرت و تصمیمگیری نخواهد شد، و همه چیز با همآهنگی رتق و فتق میشود.
توضیحی درباره اختیارات رهبر در اصل 110 قانون اساسی
در این جا این سؤال مطرح میشود که مطابق اصل 110 قانون اساسی(پس از شورای بازنگری سال 1368ش) وظایف و اختیارات مقام رهبری در یازده یا دوازده موضوع خلاصه شده است، آیا او بیش از این دارای اختیارات نیست؟ پاسخ آن که: طبق آن چه قبلا گفته شد، اختیارات ولی فقیه بر اساس فتوای امامخمینی (ره) و بسیاری از فقها، بسیار وسیعتر از این موارد است،آن چه در اصل 110 آمده «احصایی» نیست،بلکه به عنوان تمثیل است و مربوط به شرایط عادی کشور میباشد و در همین چهارچوب بیان شده، ولی اگر در وضعیت و مدیریت کشور، حالت فوق العاده وپیش بینی نشده پیش آید، رهبر به مقتضای ولایت مطلقه الهی که ازطرف شارع مقدس دارد، میتواند در جهت رفع بحران و تامین مصالح جامعه اقدام و دخالت بیشتر نماید، چرا که او سکان دار کشتیجامعه و کشور است، در بحرانها باید آن کشتی را با آن چه کهمصلحت میداند به ساحل نجات برساند. چنان که در سخنرانی و بیانات متین و پرشور رهبر در 21 تیر1378، پیرامون ماهیت آشوبگران فرصتطلب، و آرامش کشور باحضور میلیونی مردم در خیابانها و میدانها، این مطلب به وضوحدیده شد، و نقش رهبر به عنوان عمود خیمه انقلاب، در اصلاح وآرامش، روشن گردید.
ویژگیهای دیگر مقام ولایت
گفتیم دو اصل فقاهت و عدالت، از ویژگیهای اصلی ولایت فقیه است،که اگر هر دو یا یکی از آنها نباشد، یا قبلا بوده و بعد ازمیان رفته، چنین کسی نمیتواند مقام رهبری را برعهده بگیرد.چنان که در اصل 111 قانون اساسی چنین میخوانیم: «هر گاه رهبراز انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد شرایط مذکوردر اصل 5 و 109 قانون اساسی گردد، یا معلوم شود که از آغازفاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد.تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل 108 میباشد.»
اکنون تذکر این نکته برای تکمیل بحث ضروری است که همان گونهکه در قانون اساسی آمده، تنها دو ویژگی فقاهت و عدالتبرایتحقق ولایت فقیه کافی نیست، بلکه ویژگیهای دیگر نیز لازم است،بر همین اساس در اصل دهم قانون اساسی چنین میخوانیم: «درزمان غیبتحضرت ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه) در جمهوری اسلامیایران، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا،آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.»
و در اصل 109 میخوانیم: «شرایط و صفات رهبر:
1- صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه
2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام
3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت، و قدرت کافی برای رهبری،
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی وسیاسی قویتر باشد مقدم است.» کوتاه سخن این که مرجعیت شرطشخیلی کمتر است، ولی شرایط والی بودن بیشتر و سنگینتر میباشد. از این مطالب به چند موضوع اشاره شده است و در حقیقت به چندشبهه یا سؤال پاسخ داده شده است;
نخست این که ولی فقیه لازم نیست مرجع تقلید و اعلم باشد، بلکه وجود صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، برای او کافی است. دوم این که تنها فقاهت و عدالت کافی نیست، بلکه اتصاف به صفات و ویژگیهای دیگر نیز لازم است. با توجه به این دو مطلب چنین نتیجه میگیریم که مطابق قانوناساسی، پس از بازنگری که به تصویب امام راحل -قدس سره- نیز رسیده، فقهایی که دارای این ویژگیها نیستند، صلاحیتبرای بهدست گرفتن زمام ولایت فقیه را ندارند. نتیجه این که با این بیان، اشکال و شبهه «با تعدد فقها چه کسی را به عنوان ولیفقیه انتخاب کنیم؟» داده خواهد شد، و آن این که آن کس که شرایط و ویژگیهای بیشتر و کاملتری دارد، او مقدمتر خواهد شد،مثلا ممکن است دو نفر فقیه وجود داشته باشند، یکی در بعضی ازصفات قویتر است، ولی دیگری از نظر صفات و ویژگیهای متعدد جامعتر، قویتر و آمادهتر است، در این جا هرگز نمیتوانیم بگوییم اولی مقدمتر است. تشخیص این موضوع با خبرگان رهبری است که هم مجتهد عادل هستند، و هم از سوی مردم برای معرفی مقام رهبری انتخاب شدهاند. به این ترتیب به بعضی از شبههها نیز پاسخ داده خواهد شد.
در این جا سؤال دیگری در مورد اعلمیت مطرح است، سؤال یا شبهه این است که هر گاه فردی یا افرادی از ولی فقیه، اعلم باشند ممکن است آن اعلم بگوید چون من اعلم هستم یا مرجع تقلید من،اعلمیت را در مرجع تقلید شرط واجب میداند، بنابراین، پیروی ازولایت فقیه را نمیپذیرم، در پاسخ این سؤال و شبیه آن، نظر شمارا به گفتار مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانیجلب میکنیم: «معنای ولایت فقیه، ولایت اعلم نیست، مساله مرجعیت نیست که بگوییم که عدهای از علما حتی من قائل به واجب بودن تقلید اعلم هستم، اینجا ولایت فقیه است، نه ولایت افقه که اعلمیت هم در ولایتشرط باشد. برای این منظور قانون اساسی را که مطالعه میکردیم، بیشتر از یک لفظ مجتهد، عارف، مدیر، بصیر، خبیر ندارد، لکن برای این که توضیح بیشتری در این رابطه داده شود،شورای بازنگری قانون اساسی را به وجود آوردند، که یک قسمتش مصادف با حیات امام خمینی -قدس سره- و یک قسمت هم بعد از وفات امام تحقق پیدا کرد، یعنی همان روزهای اولیه مقارن با رحلت امام در آن شورای بازنگری به صراحت گفتند: در ولایت فقیهیکه میگوییم بیش از اجتهاد مطلق، شرطیت ندارد، اعلمیت در آننیست، این را هم به این لحاظ گفتند که چون احتمال داده میشدکه در آینده نظام، آنهایی که اعلم هستند رهبریت را نپذیرند، وآنها که رهبریت را میپذیرند شاید بعضی اعلم نباشند، لذا ملازمه را قطع کردند و گفتند در ولایت فقیه لازم نیست توأم با اعلمیتباشد، اگر اعلم هم شد چه بهتر، و اگر هم نشد ضربهای به مقام ولایت فقیه و مشروعیت نظام و حاکمیت اسلام نمیخورد.» بنابراین، هرگاه این شبهه مطرح شود که هنگام تعدد فقها ومراجع چه باید کرد؟ میگوییم ولی فقیه آن مجتهد مطلقی است کهبه خاطر ویژگیهای افزونی که دارد، توسط خبرگان منتخب ملت،انتخاب شده، در این صورت برهمه واجب است از او اطاعت کنند.
تبیین چند ویژگی رهبری
با توجه عمیق و دقت در آیات قرآن و گفتار پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) چنین به دست میآید که رهبر اسلام و ولی فقیه را باید علاوه بر فقاهت و عدالت، به ویژگیهای دیگری شناخت وبرگزید. در قرآن چهار ویژگی در راس ارزشها قرار گرفته; مانندعلم، تقوا، جهاد و توجه به مستضعفین و نجات آنها، و به طورکلی قرآن همه مسلمانان را به انتخاب احسن ترغیب و دعوت نموده است و با صراحت میفرماید: «اَ فَمَن یهدی الی الحق اَحق اَن یتبع اَم مَن لا یهدی الا اَن یهدی فمالکم کیف تحکمون،آیا کسی که به سوی حق هدایت میکند برای پیروی شایستهتر است،یا آن کس که خود هدایت نمیشود، مگر هدایتش کنند، شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید.» و در گفتار پیامبر (ص) وامامان (ع) در این باره بسیار سخن به میان آمده، به عنواننمونه نظر شما را به ذکر چند ویژگی جلب میکنم:
1- تقوا و اخلاص در سطح بالا: رهبر باید آن چنان در سطح بالاییاز تقوا باشد که مقام رهبری را به عنوان یک امانت بداند، نه وسیله پیشرفت مادی، چنان که امیر مؤمنان علی (ع) به یکی از فرمانداران خود فرمود: «ان عملک لیس لک بطعمة، و لکنه فی عنقک امانة; همانا فرمانداری برای تو مقام یا وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتی بر عهدهات میباشد.» و نیز در سطحی از مقام اخلاصباشد که اگر کسی را در مجموع صفات شایستهتر از خود دانست، به نفع او کنار رود، همانگونه که حضرت علی (ع) فرمود:«من تقدم علی المسلمین و هو یری فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین; کسی که بر مسلمانان دیگر پیشی گیرد،در حالی که در میان آنها فردی برتر از خود میبیند، به خدا و پیامبر (ص) و مسلمانان خیانت کرده است.»
2- آگاهی کافی به مسائل سیاسی و اجتماعی و داشتن نوعی تخصص:در این مورد امیر مؤمنان علی (ع) در وصف پیشوای دادگر میفرماید: «فقد علمتم انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل، فتکون فی اموالهم نهمته، و لا الجاهل فیضلهم بجهله، و لا الجافی فیقطعهم بجفائه،و لا الخائف للدول، فیتخذ قوما دون قوم، و لا المرتشی فی الحکم،فیذهب بالحقوق، و یقف بها دون المقاطع، و لا المعطل للسنة فیهلک الامة; شما میدانید آن کس که به نوامیس، خونها، غنائم،احکام و امامت مسلمانان، حکومت میکند، نباید بخیل باشد، تا در جمعآوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد، و نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آنان را گمراه کند، و نه جفاکار تا پیوندهای آنها را از هم بگسلد، و به نیازهای آنها پاسخ نگوید،و نه ستمگر که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهیرا (بیجهت) بر گروه دیگر مقدم دارد، و نه رشوهگیر در قضاوت تا حقوق را از بین ببرد، و در رساندن حق به صاحبش کوتاهی ورزد، و نه آن کس که سنت پیامبر (ص) را تعطیل کند و به این سبب امت را به هلاکتبیفکند.» یعنی کسانی که چنین باشند هرگز لایق مقام ولایت نیستند.
3- سابقه خوب، و دارای پایگاه مردمی; چنان که امیر مؤمنانعلی (ع) در ضمن گفتاری میفرماید: «و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده; افراد شایسته را به آن چه خداوند بر زبان بندگان شایستهاش جاری میسازد،میتوان شناخت.»
4- قاطعیت و شجاعت; چنان که امیر مؤمنان علی (ع) در این راستا میفرماید: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع; ملتی که حق ضعیفان را با کمال قاطعیت و صراحت نگیرد هرگز روی سعادت نخواهد دید.»
5- خویشتنداری و چیرگی بر هوای نفس; رسول گرامی اسلام (ص)فرمود:«لا تصلح الامامة الا لرجل فیه ثلاث خصال، ورع یحجزه عن معاصیالله، و حلم یملک به غضبه، و حسن الولایة علی من یلی; رهبریخلق جز برای انسانی که دارای سه خصلت است شایسته نیست; ورع و خداترسی که او را از گناه باز دارد، و خویشتنداری که او را مالک نفس خود کند، و خوش رفتاری نسبت به کسانی که بر آنها ولایت دارد.»
6- سعه صدر و دوری از تنگ نظری; چنان که امیر مؤمنان علی (ع)فرمود: «آلة الریاسة سعة الصدر; وسیله نیک برای زمامداری،گشادگی روح است.» و پیامبر(ص) فرمود: «سعه صدر نوری است کهخداوند آن را در قلب مؤمن میافکند.»
7- فراست و هشیاری; امام باقر (ع) فرمود: «هیچ انسانی وجود ندارد، مگراین که در بین دو چشم او نوشته شده که او مومن یا کافر است، تشخیص این موضوع از شما پوشیده است، ولی از ما امامان آل محمد (ص) پوشیده نیست، هر کسی بر آنها وارد شود،آنها او را میشناسند که در چه سطحی از ایمان و کفر است.» وپیامبر(ص) فرمود: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله;از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور الهی مینگرد.»اینها چند نمونه از ویژگی هایی است که میتوان از آنها معیارهایی ساخت و با آن معیارها رهبر صالح و هوشمند را برگزید. اکنون در حالی این مطالب را مینویسم، که بر اثر حادثهای که درتهران به دست عدهای آشوبگر رخ داده، مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای -مد ظله-، در روز 21 تیر سال 78، آن چنان با هوشمندی، قاطعیت، صراحت، شجاعت و ویژگیهای دیگر رهبری، سخن فرمود، که همه نقشههای دشمن را خنثی نموده و امید نامشروع آنها را پوچ و ناکام کرد، در فرازی از این گفتار شورانگیز و مخلصانه، چنین آمده است: «آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولی عصر ارواحنا فداه عرض کنیم! ای سید و مولای ما! پیش خداوند متعالگواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستادهایم،بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پرافتخارو پرفیض و پربهجت، جان خودم را تقدیم کنم.»
آری این اخلاص،صلابت، ایثار و شجاعت، موجب اجتماع میلیونی مردم شریف ایران درروز 23 تیر شد که آتش فتنه را خاموش نمود، درود بر چنین رهبرو چنان امت.
ولی فقیه، باید ویژگیها و شرایطی داشته باشد، که با توجه بهاین ویژگیها، بسیاری از توهمات، القائات و شبههها برطرف میشود،شبهههایی مانند مسائل: دیکتاتوری و استبداد، تعدد مراکز قدرتو تصمیمگیری، قیم بودن، تعارض با حریم مرجعیت، اشکال اطاعتبیچون و چرا، انحصارطلبی، ناسازگاری با حاکمیت ملی و...
به اعتقاد ما، اگر شرایط ولایت فقیه در شخصی جمع باشد، و آنگاه این منصب مهم را بر عهده گیرد، شبهههای مذکور و غیر آنهاخود به خود حل خواهند شد و دیگر زمینهای برای طرح این گونهشبههها به وجود نمیآید، و همان سخن معروف امام خمینی -قدسسره- به طور کامل تحقق مییابد که فرمود:«من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان میدهم که امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی براین مملکت نخواهد وارد شد... ولایت فقیه آن طور که اسلام مقررفرموده است، و ائمه ما علیهم السلام نصب فرمودهاند...دیکتاتوری به وجود نمیآورد... کارهایی که بخواهد دولت یا رییسجمهور یا کس دیگر بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجامدهد، فقیه کنترل میکند.» با این اشاره به توضیح مطلب میپردازیم:
فقه و عدالت خاصیت حکومت اسلامی
دو ویژگی اصلی ولایت فقیه، «فقه و عدالت» است; یعنی ولیفقیه باید مجتهد و فقیه باشد و در پرتو اجتهاد و فقاهت، به قانوناسلام آگاهی داشته باشد، به علاوه باید عادل نیز باشد; یعنیپرهیزکار بوده و از هر گونه گناه دوری کند . انسانی که دارای این دو ویژگی است، از هر گونه دیکتاتوری، انحصارطلبی و انحراف پرهیز میکند، و خود را مطیع محض اسلام میداند، و ذرهای از حریم اسلام تجاوز نخواهد کرد، او همان را مطرح میکند که اسلام مطرحکرده، همان اسلامی که اکثریت قاطع ملت آن را پذیرفتهاند وخواهان اجرای آن هستند. بنابراین، ولایت فقیه تحقق بخشنده خواسته ملت است، چرا که در راستای آرمان اصلی ملت که اسلام خواهی باشد، گام برمی دارد.
حضرت امام خمینی -قدس سره- احیاگر و منادی بزرگ ولایت فقیه،در بحث اجتهادی مساله ولایت فقیه چنین میفرماید: «اکنون کهشخص معینی از طرف خداوند تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید، دیگر اسلام نمیخواهیم؟ اسلام فقط برای دویستسال قبل(عصر امامان معصوم) بود؟یا این که اسلام تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتینداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغورمسلمین از دستبرود، و ما با بی حالی دست روی دستبگذاریم کههر کاری میخواهند بکنند، و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم ، رد نمیکنیم. آیا باید این طور باشد؟ و یا این که حکومت لازماست، و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعییننکرده است، لکن آن خاصیتحکومتی را که از صدر اسلام تا زمانحضرت صاحب (عج) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است،این خاصیت عبارت از علم به قانون و عدالتباشد... که اگر باهم اجتماع کنند میتوانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند.اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلتباشد ، به پا خاست و تشکیلحکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر ادارهجامعه داشت، دارا میباشد، و برهمه مردم لازم است که از او اطاعتکنند.» به راستی اگر به این دو ویژگی توجه کنیم، و این دو ویژگی تحقق یابد، آن گاه ولایت فقیه هدیه سترگ الهی به انسانهاخواهد بود، چرا که «فقه» و «عدالت» را جای گزین ناآگاهی،پلیدی و خودکامگی نموده، و حاکمیت الله را در زمین تحققمیبخشد که در پرتو آن نابرابری و فساد جای خود را به عدالت وارزشها میدهد، و هر گونه تنشها و دغدغههای گوناگون آدمی را بهآرامشی لطیف تبدیل مینماید.
اطاعتبیچون و چرا از رهبر غیر معصوم چرا؟
روشن است که در میان معتقدان به ولایت فقیه، هیچ کس به عصمت ولی فقیه اعتقاد ندارد و چنین ادعایی نکرده است، چرا که تنهاپیامبر (ص) و امامان (ع) معصوم هستند، در این جا این سؤال مطرحمیشود; با توجه به معصوم نبودن ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباهدر او، آیا اطاعت بیچون و چرا از او صحیح است؟! با توجه به چند مطلب پاسخ به این سؤال داده میشود:
1- از نظر شرع وقتی که خود امامان معصوم (ع) (چنان که قبلا ذکرشد) به ما دستور دادهاند، از ولی فقیه جامع الشرایط اطاعتکنید، همین دستور برای ما کافی است و هیچ گونه اشکالی به وجودنخواهد آورد.
2- هنگامی که به سیره عملی شیعیان توجه میکنیم، میبینیم آنها بیچون و چرا از مراجع تقلید، تقلید میکردهاند، و به فتوای آنها عمل مینمودند و مینمایند، بی آن که به عصمت آنها معتقد باشند، بلکه با تغییر فتوای آنها در بعضی از موارد، و یا اختلاف فتواهای مراجع، درمییافتند و درمییابند که مراجع تقلید دچار اشتباه در فتوا میشوند، در عین حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از آنها نمینمود و نمینماید.
3- بدون شک هر جامعهای به حکومت و رهبر نیاز دارد، و استواری و استحکام حکومت بر این است که حاکم شایسته دستور بدهد و فرمان صادر کند، و مردم از او اطاعت کنند. اگر یکی از این دو تحقق نیابد، اصل حکومت متزلزل میشود، بنابراین احتمال خطا هرگز مجوز سرپیچی از اطاعت حاکم عادل نخواهد شد. چنان که این موضوع در تمام دنیا در میان خردمندان رایج است، به عبارت روشنتر اطاعت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی دستور اشتباه قابل مقایسه نیست، و منافع پیروی از رهبر وفرمانده، خیلی زیادتر از ضرر اندک ناشی از پیروی از موارد اندک دستور اشتباه است. چنان که در مراجعه به پزشک متخصص،احتمال اشتباه او در تشخیص بیماری وجود دارد، در عین حالخردمندان نه تنها مراجعه به او را جایز، بلکه شایسته میدانند.اطاعت نکردن از رهبر حق به احتمال اشتباه او، موجب هرج ومرج و اختلال نظام خواهد شد، و قطعا ضرر ناشی از هرج و مرجصدها برابر بیشتر از ضرر اطاعت از چند اشتباه نادر است. آنانکه با مطرح کردن این گونه شبههها میخواهند مساله مشروعیت ولایتفقیه را مخدوش کنند، یا ناآگاه هستند، و یا قطعا میخواهند قداست رهبری نظام اسلامی را که همیشه سد راه منافع نامشروع آنان یا اربابانشان بوده بشکنند، چرا که میبینند قداستحریم ولایت فقیه و لزوم اطاعت از او موجب ناکام شدن اهداف دشمنخواهد شد، زیرا دشمن این معنی را دریافته که مثلا: یک فرمانامام راحل در دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق، موجب شکستن حصرآبادان شد، زیرا که در ذهن هیچ یک از رزمندگان خطور نمیکرد کهسرپیچی از فرمان رهبری جایز است.
ولایت فقیه یا ضد دیکتاتوری و استبداد
مجتهد جامع شرایط که حائز مقام ولایت فقیه شده است، در حقیقت میخواهد بدون هرگونه انحراف و گناه بر اساس معیارهای استنباط عقلی و شرعی، حکم خدا را از قرآن و سنت، استخراج کند، او تابع اسلام است، همان آیینی که اکثریت قاطع مردم خواهان اجرای آنهستند. بنابراین او هرگز به سلیقه خود عمل نمیکند، بلکه تابع احکام خدا بر اساس ضوابط و معیارها است. در این صورت او رایشخص خود را تحمیل نمیکند تا لازمه آن، استبداد و دیکتاتوریباشد، بلکه احکام خدا را بر اساس ضابطه مندی اجتهاد مورد قبول فقهای اسلام، استنباط کرده و به مردم ابلاغ مینماید.
محقق عالی قدر حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در اینراستا میگوید: «یک شرط ولی فقیه، مساله عدالت است، در هیچ جای دنیا در هیچقانونی، در زمامدار عدالت شرط نیست، ولی ما میگوییم که او باید از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره، به یک معنا از همه گناهان پرهیز کند، اگر این شرط را نداشته باشد، مشروعیت ندارد،عدالت او ایجاب میکند که حضور ملت را در همه صحنهها بپذیرد و ارج نهد، عدالت او اقتضا میکند که مصلحت امت را بر هر چیز مقدم بدارد، عدالت او ایجاب میکند که در هر امری برای خود مشاورینی آگاه و متعهد انتخاب کند، و بدون مشورت آنها درمسایل فنی گام برندارد، عدالت او ایجاب میکند که پدری دلسوز برای همه ملت و امت باشد، وقتی که این شرط را در وسط میآوریم،آن گونه از تفکرات و خیالات که ولایت فقیه سر از استبداد درمیآورد،تمام برچیده میشود، آنها زمامدارانی تصور میکنند که به وسیله حزب سرکار میآید، پول انتخابات آنها را حزب داده،پشت آن حزب هم یک مشت ثروتمند و سرمایه دار هست، وقتی همسرکار آمد باید حافظ منافع آن حزب باشد، مدیون آن است، در اینصورت نه عدالتی شرط است و نه تقوایی...» ولی در مورد ولایتفقیه، شرط عدالت جزء بافت آن است و بدون آن تحقق نمییابد،بنابراین او از هر گونه استبداد رای پرهیز کرده و آن چه را که مطابق موازین و ضوابط فقهی است ارائه میدهد.
توضیح آن که: شان ولی فقیه، هدایت جامعه به سوی اهداف دینیاست، و قوانین اسلام بر دو گونه است : 1- قوانین ثابت; که شامل احکام اولی و ثانوی میشود و زمان ومکان موجب تغییر آن نیست و تا ابد ثابت و غیر قابل تغییر است،مانند وجوب روزه که به عنوان اولی بر همه واجب است، و بهعنوان ثانوی بر بیمار حرام است.
2- قوانین متغیر; که تابع شرایط زمان و مکان است، و با رعایت اصول و مبانی ارزشهای اسلامی، و توجه به نیازها و ضرورتهای جامعه اسلامی همانند احکام حکومتی از سوی ولی فقیه وضع میگردد;البته بر اساس توحید افعالی حق قانونگذاری اصالتا به ذات پاکخداوند اختصاص دارد، ولی همان خدا در بعضی از موارد به میزانیکه میخواهد به بعضی اجازه تشریع و قانون گذاری میدهد، که بهاین قوانین در اصطلاح، «احکام حکومتی» یا «احکام ولایتی» یا«احکام سلطانیه» میگویند. به عنوان مثال: خیابانی تنگ است وتوسعه و عریض کردن آن ضروری است، زیرا ماندن آن با همان وضع موجب تصادفات و خطرهای جدی است، تخریب خانههای مجاور آن بدوناجازه صاحبانش به عنوان اولی اسلام، جایز نیست، ولی در موارد ضرورت به عنوان ثانوی به حکم ولی فقیه جایز است، اما اگرتوسعه آن به حد اضطرار نرسد، بلکه راحت بودن مردم و زیبا سازی شهر اقتضای آن را کند، در این صورت آنان که اختیارات ولی فقیهرا اختیارات مطلقه میدانند، میگویند برای ولی فقیه جایز است باتوجه به مصلحت جامعه و تامین مصالح مردم، حکم به تخریب نماید،و این همان احکام حکومتی است. باید توجه داشت که این کار ولی فقیه، خارج شدن از احکام الهی نیست، بلکه چون او تسلط فقهی بر احکام اسلام دارد، مطابق تشخیصی که میدهد چنین احکامی را صادر میکند با توجه به این که حکم اولی و ثانوی و نیز حکم بر اساس مصالح و ضوابط، همه حکم خدا است.زیرا همه آنها به اذن خداوند انجام شده است، حاکم اصلی خدا است، و فلسفه وجودی ولی فقیه اجرای احکام است. به این ترتیب به این نتیجه میرسیم که احکام صادره از جانب ولیفقیه جامع شرایط، نه دیکتاتوری است، نه انحصارطلبی است و نه ناسازگاری با حاکمیت ملی است، چرا که اکثریت قاطع ملت، مسلمانهستند، و آنها اسلام را با تمام محتوایش پذیرفتهاند و خواهان اجرای آن هستند و هنگامی که دولت و دستگاههای اجرایی تحت نظارت ولی فقیه به طور هماهنگ به کار خود ادامه دهند هرگز موجب تعدد مراکز قدرت و تصمیمگیری نخواهد شد، و همه چیز با همآهنگی رتق و فتق میشود.
توضیحی درباره اختیارات رهبر در اصل 110 قانون اساسی
در این جا این سؤال مطرح میشود که مطابق اصل 110 قانون اساسی(پس از شورای بازنگری سال 1368ش) وظایف و اختیارات مقام رهبری در یازده یا دوازده موضوع خلاصه شده است، آیا او بیش از این دارای اختیارات نیست؟ پاسخ آن که: طبق آن چه قبلا گفته شد، اختیارات ولی فقیه بر اساس فتوای امامخمینی (ره) و بسیاری از فقها، بسیار وسیعتر از این موارد است،آن چه در اصل 110 آمده «احصایی» نیست،بلکه به عنوان تمثیل است و مربوط به شرایط عادی کشور میباشد و در همین چهارچوب بیان شده، ولی اگر در وضعیت و مدیریت کشور، حالت فوق العاده وپیش بینی نشده پیش آید، رهبر به مقتضای ولایت مطلقه الهی که ازطرف شارع مقدس دارد، میتواند در جهت رفع بحران و تامین مصالح جامعه اقدام و دخالت بیشتر نماید، چرا که او سکان دار کشتیجامعه و کشور است، در بحرانها باید آن کشتی را با آن چه کهمصلحت میداند به ساحل نجات برساند. چنان که در سخنرانی و بیانات متین و پرشور رهبر در 21 تیر1378، پیرامون ماهیت آشوبگران فرصتطلب، و آرامش کشور باحضور میلیونی مردم در خیابانها و میدانها، این مطلب به وضوحدیده شد، و نقش رهبر به عنوان عمود خیمه انقلاب، در اصلاح وآرامش، روشن گردید.
ویژگیهای دیگر مقام ولایت
گفتیم دو اصل فقاهت و عدالت، از ویژگیهای اصلی ولایت فقیه است،که اگر هر دو یا یکی از آنها نباشد، یا قبلا بوده و بعد ازمیان رفته، چنین کسی نمیتواند مقام رهبری را برعهده بگیرد.چنان که در اصل 111 قانون اساسی چنین میخوانیم: «هر گاه رهبراز انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد شرایط مذکوردر اصل 5 و 109 قانون اساسی گردد، یا معلوم شود که از آغازفاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد.تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل 108 میباشد.»
اکنون تذکر این نکته برای تکمیل بحث ضروری است که همان گونهکه در قانون اساسی آمده، تنها دو ویژگی فقاهت و عدالتبرایتحقق ولایت فقیه کافی نیست، بلکه ویژگیهای دیگر نیز لازم است،بر همین اساس در اصل دهم قانون اساسی چنین میخوانیم: «درزمان غیبتحضرت ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه) در جمهوری اسلامیایران، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا،آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.»
و در اصل 109 میخوانیم: «شرایط و صفات رهبر:
1- صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه
2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام
3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت، و قدرت کافی برای رهبری،
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی وسیاسی قویتر باشد مقدم است.» کوتاه سخن این که مرجعیت شرطشخیلی کمتر است، ولی شرایط والی بودن بیشتر و سنگینتر میباشد. از این مطالب به چند موضوع اشاره شده است و در حقیقت به چندشبهه یا سؤال پاسخ داده شده است;
نخست این که ولی فقیه لازم نیست مرجع تقلید و اعلم باشد، بلکه وجود صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، برای او کافی است. دوم این که تنها فقاهت و عدالت کافی نیست، بلکه اتصاف به صفات و ویژگیهای دیگر نیز لازم است. با توجه به این دو مطلب چنین نتیجه میگیریم که مطابق قانوناساسی، پس از بازنگری که به تصویب امام راحل -قدس سره- نیز رسیده، فقهایی که دارای این ویژگیها نیستند، صلاحیتبرای بهدست گرفتن زمام ولایت فقیه را ندارند. نتیجه این که با این بیان، اشکال و شبهه «با تعدد فقها چه کسی را به عنوان ولیفقیه انتخاب کنیم؟» داده خواهد شد، و آن این که آن کس که شرایط و ویژگیهای بیشتر و کاملتری دارد، او مقدمتر خواهد شد،مثلا ممکن است دو نفر فقیه وجود داشته باشند، یکی در بعضی ازصفات قویتر است، ولی دیگری از نظر صفات و ویژگیهای متعدد جامعتر، قویتر و آمادهتر است، در این جا هرگز نمیتوانیم بگوییم اولی مقدمتر است. تشخیص این موضوع با خبرگان رهبری است که هم مجتهد عادل هستند، و هم از سوی مردم برای معرفی مقام رهبری انتخاب شدهاند. به این ترتیب به بعضی از شبههها نیز پاسخ داده خواهد شد.
در این جا سؤال دیگری در مورد اعلمیت مطرح است، سؤال یا شبهه این است که هر گاه فردی یا افرادی از ولی فقیه، اعلم باشند ممکن است آن اعلم بگوید چون من اعلم هستم یا مرجع تقلید من،اعلمیت را در مرجع تقلید شرط واجب میداند، بنابراین، پیروی ازولایت فقیه را نمیپذیرم، در پاسخ این سؤال و شبیه آن، نظر شمارا به گفتار مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانیجلب میکنیم: «معنای ولایت فقیه، ولایت اعلم نیست، مساله مرجعیت نیست که بگوییم که عدهای از علما حتی من قائل به واجب بودن تقلید اعلم هستم، اینجا ولایت فقیه است، نه ولایت افقه که اعلمیت هم در ولایتشرط باشد. برای این منظور قانون اساسی را که مطالعه میکردیم، بیشتر از یک لفظ مجتهد، عارف، مدیر، بصیر، خبیر ندارد، لکن برای این که توضیح بیشتری در این رابطه داده شود،شورای بازنگری قانون اساسی را به وجود آوردند، که یک قسمتش مصادف با حیات امام خمینی -قدس سره- و یک قسمت هم بعد از وفات امام تحقق پیدا کرد، یعنی همان روزهای اولیه مقارن با رحلت امام در آن شورای بازنگری به صراحت گفتند: در ولایت فقیهیکه میگوییم بیش از اجتهاد مطلق، شرطیت ندارد، اعلمیت در آننیست، این را هم به این لحاظ گفتند که چون احتمال داده میشدکه در آینده نظام، آنهایی که اعلم هستند رهبریت را نپذیرند، وآنها که رهبریت را میپذیرند شاید بعضی اعلم نباشند، لذا ملازمه را قطع کردند و گفتند در ولایت فقیه لازم نیست توأم با اعلمیتباشد، اگر اعلم هم شد چه بهتر، و اگر هم نشد ضربهای به مقام ولایت فقیه و مشروعیت نظام و حاکمیت اسلام نمیخورد.» بنابراین، هرگاه این شبهه مطرح شود که هنگام تعدد فقها ومراجع چه باید کرد؟ میگوییم ولی فقیه آن مجتهد مطلقی است کهبه خاطر ویژگیهای افزونی که دارد، توسط خبرگان منتخب ملت،انتخاب شده، در این صورت برهمه واجب است از او اطاعت کنند.
تبیین چند ویژگی رهبری
با توجه عمیق و دقت در آیات قرآن و گفتار پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) چنین به دست میآید که رهبر اسلام و ولی فقیه را باید علاوه بر فقاهت و عدالت، به ویژگیهای دیگری شناخت وبرگزید. در قرآن چهار ویژگی در راس ارزشها قرار گرفته; مانندعلم، تقوا، جهاد و توجه به مستضعفین و نجات آنها، و به طورکلی قرآن همه مسلمانان را به انتخاب احسن ترغیب و دعوت نموده است و با صراحت میفرماید: «اَ فَمَن یهدی الی الحق اَحق اَن یتبع اَم مَن لا یهدی الا اَن یهدی فمالکم کیف تحکمون،آیا کسی که به سوی حق هدایت میکند برای پیروی شایستهتر است،یا آن کس که خود هدایت نمیشود، مگر هدایتش کنند، شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید.» و در گفتار پیامبر (ص) وامامان (ع) در این باره بسیار سخن به میان آمده، به عنواننمونه نظر شما را به ذکر چند ویژگی جلب میکنم:
1- تقوا و اخلاص در سطح بالا: رهبر باید آن چنان در سطح بالاییاز تقوا باشد که مقام رهبری را به عنوان یک امانت بداند، نه وسیله پیشرفت مادی، چنان که امیر مؤمنان علی (ع) به یکی از فرمانداران خود فرمود: «ان عملک لیس لک بطعمة، و لکنه فی عنقک امانة; همانا فرمانداری برای تو مقام یا وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتی بر عهدهات میباشد.» و نیز در سطحی از مقام اخلاصباشد که اگر کسی را در مجموع صفات شایستهتر از خود دانست، به نفع او کنار رود، همانگونه که حضرت علی (ع) فرمود:«من تقدم علی المسلمین و هو یری فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین; کسی که بر مسلمانان دیگر پیشی گیرد،در حالی که در میان آنها فردی برتر از خود میبیند، به خدا و پیامبر (ص) و مسلمانان خیانت کرده است.»
2- آگاهی کافی به مسائل سیاسی و اجتماعی و داشتن نوعی تخصص:در این مورد امیر مؤمنان علی (ع) در وصف پیشوای دادگر میفرماید: «فقد علمتم انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل، فتکون فی اموالهم نهمته، و لا الجاهل فیضلهم بجهله، و لا الجافی فیقطعهم بجفائه،و لا الخائف للدول، فیتخذ قوما دون قوم، و لا المرتشی فی الحکم،فیذهب بالحقوق، و یقف بها دون المقاطع، و لا المعطل للسنة فیهلک الامة; شما میدانید آن کس که به نوامیس، خونها، غنائم،احکام و امامت مسلمانان، حکومت میکند، نباید بخیل باشد، تا در جمعآوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد، و نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آنان را گمراه کند، و نه جفاکار تا پیوندهای آنها را از هم بگسلد، و به نیازهای آنها پاسخ نگوید،و نه ستمگر که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهیرا (بیجهت) بر گروه دیگر مقدم دارد، و نه رشوهگیر در قضاوت تا حقوق را از بین ببرد، و در رساندن حق به صاحبش کوتاهی ورزد، و نه آن کس که سنت پیامبر (ص) را تعطیل کند و به این سبب امت را به هلاکتبیفکند.» یعنی کسانی که چنین باشند هرگز لایق مقام ولایت نیستند.
3- سابقه خوب، و دارای پایگاه مردمی; چنان که امیر مؤمنانعلی (ع) در ضمن گفتاری میفرماید: «و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده; افراد شایسته را به آن چه خداوند بر زبان بندگان شایستهاش جاری میسازد،میتوان شناخت.»
4- قاطعیت و شجاعت; چنان که امیر مؤمنان علی (ع) در این راستا میفرماید: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع; ملتی که حق ضعیفان را با کمال قاطعیت و صراحت نگیرد هرگز روی سعادت نخواهد دید.»
5- خویشتنداری و چیرگی بر هوای نفس; رسول گرامی اسلام (ص)فرمود:«لا تصلح الامامة الا لرجل فیه ثلاث خصال، ورع یحجزه عن معاصیالله، و حلم یملک به غضبه، و حسن الولایة علی من یلی; رهبریخلق جز برای انسانی که دارای سه خصلت است شایسته نیست; ورع و خداترسی که او را از گناه باز دارد، و خویشتنداری که او را مالک نفس خود کند، و خوش رفتاری نسبت به کسانی که بر آنها ولایت دارد.»
6- سعه صدر و دوری از تنگ نظری; چنان که امیر مؤمنان علی (ع)فرمود: «آلة الریاسة سعة الصدر; وسیله نیک برای زمامداری،گشادگی روح است.» و پیامبر(ص) فرمود: «سعه صدر نوری است کهخداوند آن را در قلب مؤمن میافکند.»
7- فراست و هشیاری; امام باقر (ع) فرمود: «هیچ انسانی وجود ندارد، مگراین که در بین دو چشم او نوشته شده که او مومن یا کافر است، تشخیص این موضوع از شما پوشیده است، ولی از ما امامان آل محمد (ص) پوشیده نیست، هر کسی بر آنها وارد شود،آنها او را میشناسند که در چه سطحی از ایمان و کفر است.» وپیامبر(ص) فرمود: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله;از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور الهی مینگرد.»اینها چند نمونه از ویژگی هایی است که میتوان از آنها معیارهایی ساخت و با آن معیارها رهبر صالح و هوشمند را برگزید. اکنون در حالی این مطالب را مینویسم، که بر اثر حادثهای که درتهران به دست عدهای آشوبگر رخ داده، مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای -مد ظله-، در روز 21 تیر سال 78، آن چنان با هوشمندی، قاطعیت، صراحت، شجاعت و ویژگیهای دیگر رهبری، سخن فرمود، که همه نقشههای دشمن را خنثی نموده و امید نامشروع آنها را پوچ و ناکام کرد، در فرازی از این گفتار شورانگیز و مخلصانه، چنین آمده است: «آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولی عصر ارواحنا فداه عرض کنیم! ای سید و مولای ما! پیش خداوند متعالگواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستادهایم،بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پرافتخارو پرفیض و پربهجت، جان خودم را تقدیم کنم.»
آری این اخلاص،صلابت، ایثار و شجاعت، موجب اجتماع میلیونی مردم شریف ایران درروز 23 تیر شد که آتش فتنه را خاموش نمود، درود بر چنین رهبرو چنان امت.