اشاره
ولی فقیه، باید ویژگی‏ها و شرایطی داشته باشد، که با توجه به‏این ویژگی‏ها، بسیاری از توهمات، القائات و شبهه‏ها برطرف می‏شود،شبهه‏هایی مانند مسائل: دیکتاتوری و استبداد، تعدد مراکز قدرت‏و تصمیم‏گیری، قیم بودن، تعارض با حریم مرجعیت، اشکال اطاعت‏بی‏چون و چرا، انحصارطلبی، ناسازگاری با حاکمیت ملی و...

به اعتقاد ما، اگر شرایط ولایت فقیه در شخصی جمع باشد، و آن‏گاه این منصب مهم را بر عهده گیرد، شبهه‏های مذکور و غیر آن‏هاخود به خود حل خواهند شد و دیگر زمینه‏ای برای طرح این گونه‏شبهه‏ها به وجود نمی‏آید، و همان سخن معروف امام خمینی -قدس‏سره- به طور کامل تحقق می‏یابد که فرمود:«من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان می‏دهم که امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی براین مملکت نخواهد وارد شد... ولایت فقیه آن طور که اسلام مقررفرموده است، و ائمه ما علیهم السلام نصب فرموده‏اند...دیکتاتوری به وجود نمی‏آورد... کارهایی که بخواهد دولت ‏یا رییس‏جمهور یا کس دیگر بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام‏دهد، فقیه کنترل می‏کند.» با این اشاره به توضیح مطلب می‏پردازیم:

فقه و عدالت‏ خاصیت ‏حکومت اسلامی

دو ویژگی اصلی ولایت فقیه، «فقه و عدالت‏» است; یعنی ولی‏فقیه ‏باید مجتهد و فقیه باشد و در پرتو اجتهاد و فقاهت، به قانون‏اسلام آگاهی داشته باشد، به علاوه باید عادل نیز باشد; یعنی‏پرهیزکار بوده و از هر گونه گناه دوری کند . انسانی که دارای ‏این دو ویژگی است، از هر گونه دیکتاتوری، انحصارطلبی و انحراف ‏پرهیز می‏کند، و خود را مطیع محض اسلام می‏داند، و ذره‏ای از حریم ‏اسلام تجاوز نخواهد کرد، او همان را مطرح می‏کند که اسلام مطرح‏کرده، همان اسلامی که اکثریت قاطع ملت آن را پذیرفته‏اند وخواهان اجرای آن هستند. بنابراین، ولایت فقیه تحقق بخشنده خواسته ملت است، چرا که در راستای آرمان اصلی ملت که اسلام خواهی باشد، گام برمی دارد.

حضرت امام خمینی -قدس سره- احیاگر و منادی بزرگ ولایت فقیه،در بحث اجتهادی مساله ولایت فقیه چنین می‏فرماید: «اکنون که‏شخص معینی از طرف خداوند تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت ‏در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید، دیگر اسلام نمی‏خواهیم؟ اسلام فقط برای دویست‏سال قبل(عصر امامان معصوم) بود؟یا این که اسلام تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتی‏نداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغورمسلمین از دست‏برود، و ما با بی حالی دست روی دست‏بگذاریم که‏هر کاری می‏خواهند بکنند، و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم ، ‏رد نمی‏کنیم. آیا باید این طور باشد؟ و یا این که حکومت لازم‏است، و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین‏نکرده است، لکن آن خاصیت‏حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان‏حضرت صاحب (عج) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است،این خاصیت عبارت از علم به قانون و عدالت‏باشد... که اگر باهم اجتماع کنند می‏توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند.اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت‏باشد ، به پا خاست و تشکیل‏حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره‏جامعه داشت، دارا می‏باشد، و برهمه مردم لازم است که از او اطاعت‏کنند.» به راستی اگر به این دو ویژگی توجه کنیم، و این دو ویژگی تحقق یابد، آن گاه ولایت فقیه هدیه سترگ الهی به انسان‏هاخواهد بود، چرا که «فقه‏» و «عدالت‏» را جای گزین ناآگاهی،پلیدی و خودکامگی نموده، و حاکمیت الله را در زمین تحقق‏می‏بخشد که در پرتو آن نابرابری و فساد جای خود را به عدالت وارزش‏ها می‏دهد، و هر گونه تنش‏ها و دغدغه‏های گوناگون آدمی را به‏آرامشی لطیف تبدیل می‏نماید.

اطاعت‏بی‏چون و چرا از رهبر غیر معصوم چرا؟

روشن است که در میان معتقدان به ولایت فقیه، هیچ کس به عصمت ‏ولی فقیه اعتقاد ندارد و چنین ادعایی نکرده است، چرا که تنهاپیامبر (ص) و امامان (ع) معصوم هستند، در این جا این سؤال مطرح‏می‏شود; با توجه به معصوم نبودن ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباه‏در او، آیا اطاعت ‏بی‏چون و چرا از او صحیح است؟! با توجه به چند مطلب پاسخ به این سؤال داده می‏شود:
1- از نظر شرع وقتی که خود امامان معصوم (ع) (چنان که قبلا ذکرشد) به ما دستور داده‏اند، از ولی فقیه جامع الشرایط اطاعت‏کنید، همین دستور برای ما کافی است و هیچ گونه اشکالی به وجودنخواهد آورد.
2- هنگامی که به سیره عملی شیعیان توجه می‏کنیم، می‏بینیم آن‏ها بی‏چون و چرا از مراجع تقلید، تقلید می‏کرده‏اند، و به فتوای ‏آن‏ها عمل می‏نمودند و می‏نمایند، بی آن که به عصمت آن‏ها معتقد باشند، بلکه با تغییر فتوای آن‏ها در بعضی از موارد، و یا اختلاف فتواهای مراجع، درمی‏یافتند و درمی‏یابند که مراجع تقلید دچار اشتباه در فتوا می‏شوند، در عین حال هیچ کس اندک تردیدی ‏در وجوب تقلید از آن‏ها نمی‏نمود و نمی‏نماید.
3- بدون شک هر جامعه‏ای به حکومت و رهبر نیاز دارد، و استواری ‏و استحکام حکومت ‏بر این است که حاکم شایسته دستور بدهد و فرمان صادر کند، و مردم از او اطاعت کنند. اگر یکی از این دو تحقق نیابد، اصل حکومت متزلزل می‏شود، بنابراین احتمال خطا هرگز مجوز سرپیچی از اطاعت‏ حاکم عادل نخواهد شد. چنان که این ‏موضوع در تمام دنیا در میان خردمندان رایج است، به عبارت‏ روشن‏تر اطاعت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی ‏دستور اشتباه قابل مقایسه نیست، و منافع پیروی از رهبر وفرمانده، خیلی زیادتر از ضرر اندک ناشی از پیروی از موارد اندک دستور اشتباه است. چنان که در مراجعه به پزشک متخصص،احتمال اشتباه او در تشخیص بیماری وجود دارد، در عین حال‏خردمندان نه تنها مراجعه به او را جایز، بلکه شایسته می‏دانند.اطاعت نکردن از رهبر حق به احتمال اشتباه او، موجب هرج ومرج و اختلال نظام خواهد شد، و قطعا ضرر ناشی از هرج و مرج‏صدها برابر بیش‏تر از ضرر اطاعت از چند اشتباه نادر است. آنان‏که با مطرح کردن این گونه شبهه‏ها می‏خواهند مساله مشروعیت ولایت‏فقیه را مخدوش کنند، یا ناآگاه هستند، و یا قطعا می‏خواهند قداست رهبری نظام اسلامی را که همیشه سد راه منافع نامشروع‏ آنان یا اربابانشان بوده بشکنند، چرا که می‏بینند قداست‏حریم ‏ولایت فقیه و لزوم اطاعت از او موجب ناکام شدن اهداف دشمن‏خواهد شد، زیرا دشمن این معنی را دریافته که مثلا: یک فرمان‏امام راحل در دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق، موجب شکستن حصرآبادان شد، زیرا که در ذهن هیچ یک از رزمندگان خطور نمی‏کرد که‏سرپیچی از فرمان رهبری جایز است.

ولایت فقیه یا ضد دیکتاتوری و استبداد

مجتهد جامع شرایط که حائز مقام ولایت فقیه شده است، در حقیقت‏ می‏خواهد بدون هرگونه انحراف و گناه بر اساس معیارهای استنباط ‏عقلی و شرعی، حکم خدا را از قرآن و سنت، استخراج کند، او تابع ‏اسلام است، همان آیینی که اکثریت قاطع مردم خواهان اجرای آن‏هستند. بنابراین او هرگز به سلیقه خود عمل نمی‏کند، بلکه تابع ‏احکام خدا بر اساس ضوابط و معیارها است. در این صورت او رای‏شخص خود را تحمیل نمی‏کند تا لازمه آن، استبداد و دیکتاتوری‏باشد، بلکه احکام خدا را بر اساس ضابطه ‏مندی اجتهاد مورد قبول‏ فقهای اسلام، استنباط کرده و به مردم ابلاغ می‏نماید.
محقق عالی قدر حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در این‏راستا می‏گوید: «یک شرط ولی فقیه، مساله عدالت است، در هیچ جای دنیا در هیچ‏قانونی، در زمامدار عدالت ‏شرط نیست، ولی ما می‏گوییم که او باید از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره، به یک معنا از همه‏ گناهان پرهیز کند، اگر این شرط را نداشته باشد، مشروعیت ندارد،عدالت او ایجاب می‏کند که حضور ملت را در همه صحنه‏ها بپذیرد و ارج نهد، عدالت او اقتضا می‏کند که مصلحت امت را بر هر چیز مقدم بدارد، عدالت او ایجاب می‏کند که در هر امری برای خود مشاورینی آگاه و متعهد انتخاب کند، و بدون مشورت آن‏ها درمسایل فنی گام برندارد، عدالت او ایجاب می‏کند که پدری دل‏سوز برای همه ملت و امت ‏باشد، وقتی که این شرط را در وسط می‏آوریم،آن گونه از تفکرات و خیالات که ولایت فقیه سر از استبداد درمی‏آورد،تمام برچیده می‏شود، آن‏ها زمامدارانی تصور می‏کنند که ‏به وسیله حزب سرکار می‏آید، پول انتخابات آن‏ها را حزب داده،پشت آن حزب هم یک مشت ثروتمند و سرمایه دار هست، وقتی هم‏سرکار آمد باید حافظ منافع آن حزب باشد، مدیون آن است، در این‏صورت نه عدالتی شرط است و نه تقوایی...» ولی در مورد ولایت‏فقیه، شرط عدالت جزء بافت آن است و بدون آن تحقق نمی‏یابد،بنابراین او از هر گونه استبداد رای پرهیز کرده و آن چه را که ‏مطابق موازین و ضوابط فقهی است ارائه می‏دهد.
توضیح آن که: شان ولی فقیه، هدایت جامعه به سوی اهداف دینی‏است، و قوانین اسلام بر دو گونه است : 1- قوانین ثابت; که شامل احکام اولی و ثانوی می‏شود و زمان ومکان موجب تغییر آن نیست و تا ابد ثابت و غیر قابل تغییر است،مانند وجوب روزه که به عنوان اولی بر همه واجب است، و به‏عنوان ثانوی بر بیمار حرام است.
2- قوانین متغیر; که تابع شرایط زمان و مکان است، و با رعایت ‏اصول و مبانی ارزش‏های اسلامی، و توجه به نیازها و ضرورت‏های‏ جامعه اسلامی همانند احکام حکومتی از سوی ولی فقیه وضع می‏گردد;البته بر اساس توحید افعالی حق قانون‏گذاری اصالتا به ذات پاک‏خداوند اختصاص دارد، ولی همان خدا در بعضی از موارد به میزانی‏که می‏خواهد به بعضی اجازه تشریع و قانون گذاری می‏دهد، که به‏این قوانین در اصطلاح، «احکام حکومتی‏» یا «احکام ولایتی‏» یا«احکام سلطانیه‏» می‏گویند. به عنوان مثال: خیابانی تنگ است وتوسعه و عریض کردن آن ضروری است، زیرا ماندن آن با همان وضع ‏موجب تصادفات و خطرهای جدی است، تخریب خانه‏های مجاور آن بدون‏اجازه صاحبانش به عنوان اولی اسلام، جایز نیست، ولی در موارد ضرورت به عنوان ثانوی به حکم ولی فقیه جایز است، اما اگرتوسعه آن به حد اضطرار نرسد، بلکه راحت ‏بودن مردم و زیبا سازی ‏شهر اقتضای آن را کند، در این صورت آنان که اختیارات ولی فقیه‏را اختیارات مطلقه می‏دانند، می‏گویند برای ولی فقیه جایز است‏ باتوجه به مصلحت جامعه و تامین مصالح مردم، حکم به تخریب نماید،و این همان احکام حکومتی است. باید توجه داشت که این کار ولی فقیه، خارج شدن از احکام الهی ‏نیست، بلکه چون او تسلط فقهی بر احکام اسلام دارد، مطابق ‏تشخیصی که می‏دهد چنین احکامی را صادر می‏کند با توجه به این که ‏حکم اولی و ثانوی و نیز حکم بر اساس مصالح و ضوابط، همه حکم‏ خدا است.زیرا همه آن‏ها به اذن خداوند انجام شده است، حاکم اصلی خدا است، و فلسفه وجودی ولی فقیه اجرای احکام است. به این ترتیب به این نتیجه می‏رسیم که احکام صادره از جانب ولی‏فقیه جامع شرایط، نه دیکتاتوری است، نه انحصارطلبی است و نه ‏ناسازگاری با حاکمیت ملی است، چرا که اکثریت قاطع ملت، مسلمان‏هستند، و آن‏ها اسلام را با تمام محتوایش پذیرفته‏اند و خواهان ‏اجرای آن هستند و هنگامی که دولت و دستگاه‏های اجرایی تحت ‏نظارت ولی فقیه به طور هماهنگ به کار خود ادامه دهند هرگز موجب تعدد مراکز قدرت و تصمیم‏گیری نخواهد شد، و همه چیز با هم‏آهنگی رتق و فتق می‏شود.

توضیحی درباره اختیارات رهبر در اصل 110 قانون اساسی

در این جا این سؤال مطرح می‏شود که مطابق اصل 110 قانون اساسی(پس از شورای بازنگری سال 1368ش) وظایف و اختیارات مقام ‏رهبری در یازده یا دوازده موضوع خلاصه شده است، آیا او بیش از این دارای اختیارات نیست؟ پاسخ آن که: طبق آن چه قبلا گفته شد، اختیارات ولی فقیه بر اساس فتوای امام‏خمینی (ره) و بسیاری از فقها، بسیار وسیع‏تر از این موارد است،آن چه در اصل 110 آمده «احصایی‏» نیست،‏بلکه به عنوان تمثیل ‏است و مربوط به شرایط عادی کشور می‏باشد و در همین چهارچوب‏ بیان شده، ولی اگر در وضعیت و مدیریت کشور، حالت فوق العاده وپیش بینی نشده پیش آید، رهبر به مقتضای ولایت مطلقه الهی که ازطرف شارع مقدس دارد، می‏تواند در جهت رفع بحران و تامین مصالح ‏جامعه اقدام و دخالت ‏بیشتر نماید، چرا که او سکان دار کشتی‏جامعه و کشور است، در بحران‏ها باید آن کشتی را با آن چه که‏مصلحت می‏داند به ساحل نجات برساند. چنان که در سخنرانی و بیانات متین و پرشور رهبر در 21 تیر1378، پیرامون ماهیت آشوب‏گران فرصت‏طلب، و آرامش کشور باحضور میلیونی مردم در خیابان‏ها و میدان‏ها، این مطلب به وضوح‏دیده شد، و نقش رهبر به عنوان عمود خیمه انقلاب، در اصلاح وآرامش، روشن گردید.

ویژگی‏های دیگر مقام ولایت

گفتیم دو اصل فقاهت و عدالت، از ویژگی‏های اصلی ولایت فقیه است،که اگر هر دو یا یکی از آن‏ها نباشد، یا قبلا بوده و بعد ازمیان رفته، چنین کسی نمی‏تواند مقام رهبری را برعهده بگیرد.چنان که در اصل 111 قانون اساسی چنین می‏خوانیم: «هر گاه رهبراز انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد شرایط مذکوردر اصل 5 و 109 قانون اساسی گردد، یا معلوم شود که از آغازفاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد.تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل 108 می‏باشد.»
اکنون تذکر این نکته برای تکمیل بحث ضروری است که همان گونه‏که در قانون اساسی آمده، تنها دو ویژگی فقاهت و عدالت‏برای‏تحقق ولایت فقیه کافی نیست، بلکه ویژگی‏های دیگر نیز لازم است،بر همین اساس در اصل دهم قانون اساسی چنین می‏خوانیم: «درزمان غیبت‏حضرت ولی‏عصر (عجل‏الله تعالی فرجه) در جمهوری اسلامی‏ایران، ولایت امر و امامت امت ‏بر عهده فقیه عادل و باتقوا،آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.»
و در اصل 109 می‏خوانیم: «شرایط و صفات رهبر:
1- صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه
2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام
3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت، و قدرت کافی برای رهبری،
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی وسیاسی قوی‏تر باشد مقدم است.» کوتاه سخن این که مرجعیت ‏شرطش‏خیلی کم‏تر است، ولی شرایط والی بودن بیش‏تر و سنگین‏تر می‏باشد. از این مطالب به چند موضوع اشاره شده است و در حقیقت‏ به چندشبهه یا سؤال پاسخ داده شده است;
نخست این که ولی فقیه لازم ‏نیست مرجع تقلید و اعلم باشد، بلکه وجود صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، برای او کافی است. دوم این که تنها فقاهت و عدالت کافی نیست، بلکه اتصاف به صفات ‏و ویژگی‏های دیگر نیز لازم است. با توجه به این دو مطلب چنین نتیجه می‏گیریم که مطابق قانون‏اساسی، پس از بازنگری که به تصویب امام راحل -قدس سره- نیز رسیده، فقهایی که دارای این ویژگی‏ها نیستند، صلاحیت‏برای به‏دست گرفتن زمام ولایت فقیه را ندارند. نتیجه این که با این ‏بیان، اشکال و شبهه «با تعدد فقها چه کسی را به عنوان ولی‏فقیه انتخاب کنیم؟» داده خواهد شد، و آن این که آن کس که ‏شرایط و ویژگی‏های بیش‏تر و کامل‏تری دارد، او مقدم‏تر خواهد شد،مثلا ممکن است دو نفر فقیه وجود داشته باشند، یکی در بعضی ازصفات قوی‏تر است، ولی دیگری از نظر صفات و ویژگی‏های متعدد جامع‏تر، قوی‏تر و آماده‏تر است، در این جا هرگز نمی‏توانیم بگوییم ‏اولی مقدم‏تر است. تشخیص این موضوع با خبرگان رهبری است که هم ‏مجتهد عادل هستند، و هم از سوی مردم برای معرفی مقام رهبری ‏انتخاب شده‏اند. به این ترتیب به بعضی از شبهه‏ها نیز پاسخ داده‏ خواهد شد.
در این جا سؤال دیگری در مورد اعلمیت مطرح است، سؤال یا شبهه ‏این است که هر گاه فردی یا افرادی از ولی فقیه، اعلم باشند ممکن است آن اعلم بگوید چون من اعلم هستم یا مرجع تقلید من،‏اعلمیت را در مرجع تقلید شرط واجب می‏داند، بنابراین، پیروی ازولایت فقیه را نمی‏پذیرم، در پاسخ این سؤال و شبیه آن، نظر شمارا به گفتار مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی‏جلب می‏کنیم: «معنای ولایت فقیه، ولایت اعلم نیست، مساله مرجعیت نیست که ‏بگوییم که عده‏ای از علما حتی من قائل به واجب بودن تقلید اعلم ‏هستم، اینجا ولایت فقیه است، نه ولایت افقه که اعلمیت هم در ولایت‏شرط باشد. برای این منظور قانون اساسی را که مطالعه ‏می‏کردیم، بیشتر از یک لفظ مجتهد، عارف، مدیر، بصیر، خبیر ندارد، لکن برای این که توضیح بیشتری در این رابطه داده شود،شورای بازنگری قانون اساسی را به وجود آوردند، که یک قسمتش‏ مصادف با حیات امام خمینی -قدس سره- و یک قسمت هم بعد از وفات امام تحقق پیدا کرد، یعنی همان روزهای اولیه مقارن با رحلت امام در آن شورای بازنگری به صراحت گفتند: در ولایت فقیهی‏که می‏گوییم بیش از اجتهاد مطلق، شرطیت ندارد، اعلمیت در آن‏نیست، این را هم به این لحاظ گفتند که چون احتمال داده می‏شدکه در آینده نظام، آنهایی که اعلم هستند رهبریت را نپذیرند، وآنها که رهبریت را می‏پذیرند شاید بعضی اعلم نباشند، لذا ملازمه ‏را قطع کردند و گفتند در ولایت فقیه لازم نیست توأم با اعلمیت‏باشد، اگر اعلم هم شد چه بهتر، و اگر هم نشد ضربه‏ای به مقام ‏ولایت فقیه و مشروعیت نظام و حاکمیت اسلام نمی‏خورد.» بنابراین، هرگاه این شبهه مطرح شود که هنگام تعدد فقها ومراجع چه باید کرد؟ می‏گوییم ولی فقیه آن مجتهد مطلقی است که‏به خاطر ویژگی‏های افزونی که دارد، توسط خبرگان منتخب ملت،انتخاب شده، در این صورت برهمه واجب است از او اطاعت کنند.

تبیین چند ویژگی رهبری

با توجه عمیق و دقت در آیات قرآن و گفتار پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) چنین به دست می‏آید که رهبر اسلام و ولی فقیه ‏را باید علاوه بر فقاهت و عدالت، به ویژگی‏های دیگری شناخت وبرگزید. در قرآن چهار ویژگی در راس ارزش‏ها قرار گرفته; مانندعلم، تقوا، جهاد و توجه به مستضعفین و نجات آن‏ها، و به طورکلی قرآن همه مسلمانان را به انتخاب احسن ترغیب و دعوت نموده ‏است و با صراحت می‏فرماید: «اَ فَمَن یهدی الی الحق اَحق اَن یتبع اَم مَن لا یهدی الا اَن یهدی فمالکم کیف تحکمون،آیا کسی که به سوی حق هدایت می‏کند برای پیروی شایسته‏تر است،‏یا آن کس که خود هدایت نمی‏شود، مگر هدایتش کنند، شما را چه ‏می‏شود، چگونه داوری می‏کنید.» و در گفتار پیامبر (ص) وامامان (ع) در این باره بسیار سخن به میان آمده، به عنوان‏نمونه نظر شما را به ذکر چند ویژگی جلب می‏کنم:
1- تقوا و اخلاص در سطح بالا: رهبر باید آن چنان در سطح بالایی‏از تقوا باشد که مقام رهبری را به عنوان یک امانت‏ بداند، نه ‏وسیله پیشرفت مادی، چنان که امیر مؤمنان علی (ع) به یکی از فرمانداران خود فرمود: «ان عملک لیس لک بطعمة، و لکنه فی عنقک ‏امانة; همانا فرمانداری برای تو مقام یا وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتی بر عهده‏ات می‏باشد.» و نیز در سطحی از مقام اخلاص‏باشد که اگر کسی را در مجموع صفات شایسته‏تر از خود دانست، به ‏نفع او کنار رود، همان‏گونه که حضرت علی (ع) فرمود:«من تقدم علی المسلمین و هو یری فیهم من هو افضل منه فقد خان ‏الله و رسوله و المسلمین; کسی که بر مسلمانان دیگر پیشی گیرد،در حالی که در میان آن‏ها فردی برتر از خود می‏بیند، به خدا و پیامبر (ص) و مسلمانان خیانت کرده است.»
2- آگاهی کافی به مسائل سیاسی و اجتماعی و داشتن نوعی تخصص:در این مورد امیر مؤمنان علی (ع) در وصف پیشوای دادگر می‏فرماید: «فقد علمتم انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج‏ و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل، فتکون فی اموالهم ‏نهمته، و لا الجاهل فیضلهم بجهله، و لا الجافی فیقطعهم بجفائه،و لا الخائف للدول، فیتخذ قوما دون قوم، و لا المرتشی فی الحکم،فیذهب بالحقوق، و یقف بها دون المقاطع، و لا المعطل للسنة ‏فیهلک الامة; شما می‏دانید آن کس که به نوامیس، خون‏ها، غنائم،احکام و امامت مسلمانان، حکومت می‏کند، نباید بخیل باشد، تا در جمع‏آوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد، و نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آنان را گمراه کند، و نه جفاکار تا پیوندهای آنها را از هم بگسلد، و به نیازهای آن‏ها پاسخ نگوید،و نه ستمگر که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهی‏را (بی‏جهت) بر گروه دیگر مقدم دارد، و نه رشوه‏گیر در قضاوت ‏تا حقوق را از بین ببرد، و در رساندن حق به صاحبش کوتاهی ‏ورزد، و نه آن کس که سنت پیامبر (ص) را تعطیل کند و به این سبب ‏امت را به هلاکت‏بیفکند.» یعنی کسانی که چنین باشند هرگز لایق مقام ولایت نیستند.
3- سابقه خوب، و دارای پایگاه مردمی; چنان که امیر مؤمنان‏علی (ع) در ضمن گفتاری می‏فرماید: «و انما یستدل علی الصالحین‏ بما یجری الله لهم علی السن عباده; افراد شایسته را به آن چه ‏خداوند بر زبان بندگان شایسته‏اش جاری می‏سازد،می‏توان شناخت.»
4- قاطعیت و شجاعت; چنان که امیر مؤمنان علی (ع) در این راستا می‏فرماید: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع; ملتی که حق ضعیفان را با کمال قاطعیت و صراحت نگیرد هرگز روی سعادت نخواهد دید.»
5- خویشتن‏داری و چیرگی بر هوای نفس; رسول گرامی اسلام (ص)فرمود:«لا تصلح الامامة الا لرجل فیه ثلاث خصال، ورع یحجزه عن معاصی‏الله، و حلم یملک به غضبه، و حسن الولایة علی من یلی; رهبری‏خلق جز برای انسانی که دارای سه خصلت است ‏شایسته نیست; ورع و خداترسی که او را از گناه باز دارد، و خویشتن‏داری که او را مالک نفس خود کند، و خوش رفتاری نسبت‏ به کسانی که بر آن‏ها ولایت دارد.»
6- سعه صدر و دوری از تنگ نظری; چنان که امیر مؤمنان علی (ع)فرمود: «آلة الریاسة سعة الصدر; وسیله نیک برای زمامداری،گشادگی روح است.» و پیامبر(ص) فرمود: «سعه صدر نوری است که‏خداوند آن را در قلب مؤمن می‏افکند.»
7- فراست و هشیاری; امام باقر (ع) فرمود: «هیچ انسانی وجود ندارد، مگراین که در بین دو چشم او نوشته شده که او مومن یا کافر است، تشخیص این موضوع از شما پوشیده است، ولی از ما امامان آل محمد (ص) پوشیده نیست، هر کسی بر آن‏ها وارد شود،آن‏ها او را می‏شناسند که در چه سطحی از ایمان و کفر است.» وپیامبر(ص) فرمود: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله;از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور الهی می‏نگرد.»این‏ها چند نمونه از ویژگی هایی است که می‏توان از آن‏ها معیارهایی ساخت و با آن معیارها رهبر صالح و هوشمند را برگزید. اکنون در حالی این مطالب را می‏نویسم، که بر اثر حادثه‏ای که درتهران به دست عده‏ای آشوبگر رخ داده، مقام معظم رهبری حضرت آیت‏الله خامنه‏ای -مد ظله-، در روز 21 تیر سال 78، آن چنان با هوشمندی، قاطعیت، صراحت، شجاعت و ویژگی‏های دیگر رهبری، سخن‏ فرمود، که همه نقشه‏های دشمن را خنثی نموده و امید نامشروع ‏آن‏ها را پوچ و ناکام کرد، در فرازی از این گفتار شورانگیز و مخلصانه، چنین آمده است: «آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولی عصر ارواحنا فداه عرض کنیم! ای سید و مولای ما! پیش خداوند متعال‏گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‏ایم،بزرگ‏ترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پرافتخارو پرفیض و پربهجت، جان خودم را تقدیم کنم.»

آری این اخلاص،صلابت، ایثار و شجاعت، موجب اجتماع میلیونی مردم شریف ایران درروز 23 تیر شد که آتش فتنه را خاموش نمود، درود بر چنین رهبرو چنان امت.