توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترجمه اشعار سهراب سپهری
Mohamad
02-03-2011, 05:09 PM
To end the presence ofتا انتهای حضور
چهاردهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Office fourteenth poem "Mahych, Mangah":
امشب
Tonight
در يك خواب عجيب
In a strange dream
رو به سمت كلمات
To the words
باز خواهد شد.
Will open.
باد چيزي خواهد گفت.
What will the wind.
سيب خواهد افتاد،
Apple will be,
روي اوصاف زمين خواهد غلتيد،
On land devoted to Ghltyd,
تا حضور وطن غايب شب خواهد رفت.
Presence at night will be absent from home.
سقف يك وهم فرو خواهد ريخت.
Collapsed roof will collapse in a delusion.
چشم
Eye
هوش محزون نباتي را خواهد ديد.
Pensive vegetable intelligence will see it.
پيچكي دور تماشاي خدا خواهد پيچيد.
God will be watching around arvensis complex.
راز ، سر خواهد رفت.
Secrets, will head.
ريشه زهد زمان خواهد پوسيد.
Root piety will Pvsyd time.
سر راه ظلمات
The way of darkness
لبه صحبت آب
Edge of the water talk
برق خواهد زد ،
Will power,
باطن آينه خواهد فهميد.
Inside mirror will find out.
امشب
Tonight
ساقه معني را
Means to stem
وزش دوست تكان خواهد داد،
Will shake like wind,
بهت پرپر خواهد شد.
Prpr you will.
ته شب ، يك حشره
Bottom of the night, an insect
قسمت خرم تنهايي را
Khorram section alone
تجربه خواهد كرد.
Will experience.
داخل واژه صبح
Entry into the morning
صبح خواهد شد.
Morning will be.
Mohamad
02-03-2011, 05:09 PM
Always here Tyh اینجا همیشه تیه
سیزدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Thirteenth poetry office "Mahych, Mangah":
ظهر بود.
Was noon.
ابتداي خدا بود.
The beginning was God.
ريگ زار عفيف
Zar clean sand
گوش مي كرد،
He listened,
حرف هاي اساطيري آب را مي شنيد.
Words are heard mythology water.
آب مثل نگاهي به ابعاد ادراك.
A look at water as perceived dimensions.
لكلك
Lklk
مثل يك اتفاق سفيد
Like a white event
بر لب بركه بود.
Was on the edge of the pond.
حجم مرغوب خود را
Size desirable to
در تماشاي تجريد مي شست.
Abstraction in watching the thumb.
چشم
Eye
وارد فرصت آب مي شد.
Opportunity to enter the water.
طعم پاك اشارات
Clean taste references
روي ذوق نمك زار از ياد مي رفت.
Zar on the taste of salt was learned.
باغ سبز تقرب
Green garden approach
تا كجاي كوير
So no matter where in the desert
صورت ناب يك خواب شيرين؟
As pure a sweet dream?
اي شبيه
A similar
مكث زيبا
Staying beautiful
در حريم علف هاي قربت !
Privacy Qrbt in grass!
در چه سمت تماشا
What the watch
هيچ خوشرنگ
No Khvshrng
سايه خواهد زد؟
Shadow will?
كي انسان
When human
مثل آواز ايثار
Singing like a sacrifice
در كلام فضا كشف خواهد شد؟
Space will be found in the word?
اي شروع لطيف!
A fine start!
جاي الفاظ مجذوب ، خالي !
Words rather than attracted, empty
Mohamad
02-03-2011, 05:09 PM
Love the Imagination سمت خیال دوست
دوازدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Office of the twelfth poem "Mahych, Mangah":
براي ك.تينا
For K. Tina
ماه
Month
رنگ تفسير مس بود.
Color was the interpretation of copper.
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد.
Such as understanding grief was high.
سرو
Cedar
شيهه بارز خاك بود.
Nicker soil was obvious.
كاج نزديك
Pine near
مثل انبوه فهم
Understanding of such mass
صفحه ساده فصل را سايه ميزد.
Shadow of the season played a simple page.
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد.
Kofi dry Tyghal was read.
از زمين هاي تاريك
Dark earth
بوي تشكيل ادراك مي آمد.
Odor perception is formed, respectively.
دوست
Friend
توري هوش را روي اشيا
Intelligence on the screen objects
لمس مي كرد.
He touched.
جمله جاري جوي را مي شنيد،
Now be heard, including atmospheric,
با خود انگار مي گفت:
With as if it said:
هيچ حرفي به اين روشني نيست.
Anything this is not clear.
من كنار زهاب
My next Z·hab
فكر مي كردم:
I thought:
امشب
Tonight
راه معراج اشيا چه صاف است !
How smooth is the way objects levitation
Mohamad
02-03-2011, 05:10 PM
You're All landscape تنهای منظره
یازدهمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Eleventh poem Office "Mahych, Mangah":
كاج هاي زيادي بلند.
Many tall pine.
زاغ هاي زيادي سياه.
Many black crow.
آسمان به اندازه آبي.
Sky as blue.
سنگچين ها ، تماشا، تجرد.
Stile, the watch, celibacy.
كوچه باغ فرا رفته تا هيچ.
Alley used to call any garden.
ناودان مزين به گنجشك.
Hopper Sparrow adorned.
آفتاب صريح.
Explicit sun.
خاك خوشنود.
Soil pleased.
چشم تا كار مي كرد
Worked to eye
هوش پاييز بود.
Autumn was intelligence.
اي عجيب قشنگ!
A pretty strange!
با نگاهي پر از لفظ مرطوب
Shows full term wet
مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ،
Sleeping like a green garden full of stuttering,
چشم هايي شبيه حياي مشبك ،
Hayaee lattice-like eyes,
پلك هاي مردد
Eyelids Undecided
مثل انگشت هاي پريشان خواب مسافر !
Like fingers distressed passengers sleep!
زير بيداري بيد هاي لب رود
Under the lip of awakening willow river
انس
Familiarity
مثل يك مشت خاكستر محرمانه
Like a handful of ash confidential
روي گرماي ادراك پاشيده مي شد.
Perception was sprayed on the heat.
فكر
Think
آهسته بود.
Was slow.
آرزو دور بود
Wish was around
مثل مرغي كه روي درخت حكايت بخواند.
Such as poultry manure on the tree indicates that the read.
دركجاهاي پاييزهايي كه خواهند آمد
Drkjahay Payyz·hayy that will
يك دهان مشجر
A mouth Mshjr
از سفرهاي خوب
Travel well
حرف خواهد زد؟
Letter will?
Mohamad
02-03-2011, 05:10 PM
صدا کن مرا
صداي تو خوب است.
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن ميرويد.
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم.
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است.
و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيشبيني نميكرد.
و خاصيت عشق اين است.
كسي نيست،
بيا زندگي را بدزديم، آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم.
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم.
بيا زودتر چيزها را ببينيم.
ببين، عقربكهاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل ميكنند.
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشيام.
بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.
مرا گرم كن
(و يكبار هم در بيابان كاشان هوا ابر شد
و باران تندي گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت يك سنگ،
اجاق شقايق مرا گرم كرد.)
Call me
Sweet is your voice
Sweet is the foliage of the strange plant
Grown in the farthest edge of sorrow
Within the space of this silent age
Lonelier am I than the test of a song
Within the scope of the alley’s conception
Come, let me tell you how vast is my loneliness?
My loneliness didn’t predict this ambush of your stature
And this is the characteristic of love
Nobody is here
Come, let us steal life and then
Divide it between two meetings
Together let us pore
The morning of the state of a pebble
Quick, let us see things
The dials of a the fountain clock turns time into dust
Come, melt lake a word in a line of my silence
Come, melt the bright weight of love in my palms
Make me warm
(And once upon Kashan’s plain the sky grow clouded
And a shower fell
And chilled men, then behind a rock
The hearth of anemone warmed me)
Mohamad
02-03-2011, 05:10 PM
Days without dollروزها بی عروسک
نهمین شعر از دفتر « ماهیچ، مانگاه » :
Office of the ninth poem "Mahych, Mangah":
اين وجودي كه در نور ادراك
However, in light perception
مثل يك خواب رعنا نشسته
Rana sitting like a dream
روي پلك تماشا
Watch on the eyelid
واوه هايي تر و تازه مي پاشد.
Vavh some fresh Break Down.
چشم هايش
Eyes
نفي تقويم سبز حيات است.
Calendar negation of life is green.
صورتش مثل يك تكه تعطيل عهد دبستان سپيد است.
Face like a piece of white school pledge is closed.
سال ها اين سجود طراوت
This refreshing adoration years
مثل خوشبختي ثابت
Happiness is like a fixed
روي زانوي آدينه ها مي نشست.
Adineh on the knee of the meeting.
صبح ها مادر من براي گل زرد
Morning yellow flowers for my mother
يك سبد آب مي برد،
Takes a basket of water,
من براي دهان تماشا
I watch the mouth
ميوه كال الهام ميبردم.
Unripe fruit Mybrdm inspiration.
اين تن بي شب و روز
The unique tone of night and day
پشت باغ سراشيب ارقام
Ramp back garden varieties
مثل اسطوره مي خفت.
Like the myth of the degradation.
فكر من از شكاف تجرد به او دست مي زد.
I think the gap did lose her virginity.
هوش من پشت چشمان او آب مي شد.
My intelligence was behind his eyes water.
روي پيشاني مطلق او
On his forehead absolute
وقت از دست مي رفت.
Time was lost.
پشت شمشاد ها كاغذ جمعه ها را
Shamshad back of the paper Friday
انس اندازه ها پاره مي كرد.
Measures would have some familiarity.
اين حراج صداقت
This auction honesty
مثل يك شاخه تمرهندي
Like a branch Tmrhndy
در ميان من و تلخي شنبه ها سايه مي ريخت.
Between me and my shadow seemed bitter Saturdays.
يا شبيه هجومي لطيف
Process or similar delicate
قلعه ترس هاي مرا مي گرفت.
Castle of my fears were.
دست او مثل يك امتداد فراغت
He's like a graduation along
در كنار «تكاليف» من محو مي شد.
In addition to "assignments" I was fading.
( واقعيت كجا تازه تر بود ؟
(Where the reality was more recent?
من كه مجذوب يك حجم بي درد بودم
I attracted a volume that was painless
گاه در سيني فقر خانه
When the tray poverty home
ميوه هاي فروزان الهام را ديده بودم.
Fruit was seen blazing inspiration.
در نزول زبان خوشه هاي تكلم صدادارتر بود
Descent clusters in spoken language was Sdadartr
در فساد گل و گوشت
Corruption flowers and meat
نبض احساس من تند مي شد.
I was feeling sharp pulse.
از پريشاني اطلسي ها
Atlas of the distress
روي وجدان من جذبه مي ريخت.
My conscience is on appeal morphometry.
شبنم ابتكار حيات
Shabnam life initiative
روي خاشاك
Zn shavings
برق مي زد.)
Electricity did.)
يك نفر بايد از اين حضور شكيبا
The presence of a person should be patient
با سفرهاي تدريجي باغ چيزي بگويد.
Trips garden with gradual say anything.
يك نفر بايد اين حجم كم را بفهمد،
A person must understand the size,
دست او را براي تپش هاي اطراف معني كند،
Hand around him for the pulse to mean,
قطره اي وقت
Drip time
روي اين صورت بي مخاطب بپاشد.
On this case without Bpashd audience.
يك نفر بايد اين نقطه محض را
Once a person must point to
در مدار شعور عناصر بگرداند.
Circuit elements in consciousness turns away.
يك نفر بايد از پشت درهاي روشن بيايد.
A person must come from behind doors clear.
گوش كن، يك نفر مي دود روي پلك حوادث:
Listen, a person may smoke on the eyelid of events:
كودكي رو به اين سمت مي آيد.
A child comes to this position.
Mohamad
02-03-2011, 05:11 PM
Old text night متن قدیم شب
هشتمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Office of the eighth poem "Mahych, Mangah":
اي ميان سخن هاي سبز نجومي !
Green talk between astronomical!
برگ انجير ظلمت
Fig leaf darkness
عفت سبز را مي رساند
Green brings modesty
سينه آب در حسرت عكس يك باغ
************ image of a water garden envy
مي سوزد.
Burns.
سيب روزانه
Apple Daily
در دهان طعم يك وهم دارد.
Taste in the mouth is an illusion.
اي هراس قديم !
A fear of old!
در خطاب تو انگشت هاي من از هوش رفتند.
In addressing you, my finger went from intelligence.
امشب
Tonight
دست هايم از شاخه اساطيري
My hands branches of mythology
ميوه مي چينند.
Chynnd fruit.
امشب
Tonight
هر درختي به اندازه ترس من برگ دارد.
I fear the size of each tree has a leaf.
جرات حرف در هرم ديدار حل شد.
Courage to speak in meeting the pyramid was solved.
اي سر آغاز هاي ملون!
Mellon of a head start!
چشم هاي مرا در وزش هاي جادو حمايت كنيد.
Eyes on me wind magic of your support.
من هنوز
I still
موهبت هاي مجهول شب را
Grace unknown night
خواب مي بينم.
Dream.
من هنوز
I still
تشنه آب هاي مشبك
Thirsty for water lattice
هستم.
Am.
دگمه هاي لباسم
Buttons Lbasm
رنگ اوراد اعصار جادوست.
Color Avrad Jadvst ages.
در علف زار پيش از شيوع تكلم
Zar on grass before the prevalence of speech
آخرين جشن جسماني ما بپا بود.
We celebrated last physical was observing.
من در اين جشن موسيقي اختران را
This time I will celebrate the music Akhtaran
از درون سفالينه ها مي شنيدم
Pottery from the inside to be heard
و نگاهم پر از كوچ جادوگران بود.
My eyes filled with wizards and had migrated.
اي قديمي ترين عكس نرگس در آيينه حزن !
The oldest image in a mirror Narcissus grief!
جذبه تو مرا همچنان برد.
I still take my appeal.
- تا هواي تكامل ؟
- The development of air?
- شايد.
- Maybe.
در تب حرف ، آب بصيرت بنوشيم.
Tab characters, insight drink water.
زير ارث پراكنده شب
The following night dispersed inheritance
شرم پاك روايت روان است:
Shame is pure narrative psychotherapy:
در زمان هاي پيش از طلوع هجاها
At times before sunrise Syllables
محشري از همه زندگان بود.
Living was all doom.
از ميان تمام حريفان
Among all opponents
فك من از غرور تكلم ترك خورد.
I speak of pride left jaw eat.
بعد
Next
من كه تا زانو
My knee
در خلوص سكوت نباتي فرو رفته بودم
The purity of silence was sunk vegetable
دست و رو در تماشاي اشكال شستم.
Watch face and hands washed forms.
بعد ، در فصل ديگر ،
Later, in another chapter,
كفش هاي من از «لفظ» شبنم
My shoes from "the term" dew
تر شد.
Was more.
بعد، وقتي كه بالاي سنگي نشستم
Later, when he sat stone Go
هجرت سنگ را از جوار كف پاي خود مي شنيدم.
Migration of the stone floor beside your feet are heard.
بعد ديدم كه از موسم دست هايم
Next season I saw that my hands
ذات هر شاخه پرهيز مي كرد.
Each branch can be avoided.
اي شب ارتجالي !
Artjaly a night!
دستمال من از خوشه خام تدبير پر بود.
I manage cluster raw tissue was filled.
پشت ديوار يك خواب سنگين
Behind the wall a heavy sleep
يك پرنده از انس ظلمت مي آمد
A bird came from the darkness of Intimacy
دستمال مرا برد.
Take my handkerchief.
اولين ريگ الهام در زير پايم صدا كرد.
Sand beneath the feet of inspiration first called.
خون من ميزبان رقيق فضا شد.
My host was diluted blood space.
نبض من در ميان عناصر شنا كرد.
Pulse I swam among the elements.
اي شب ...
A night ...
نه ، چه مي گويم،
No, what I say,
آب شد جسم سرد مخاطب در اشراق گرم دريچه .
Water was cold body contact on the hot valve illumination.
سمت انگشت من با صفا شد.
I was finger towards Safa.
Mohamad
02-03-2011, 05:11 PM
Here was a bird اینجا پرنده بود
هفتمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Office of the seventh poem "Mahych, Mangah":
اي عبور ظريف !
Through the fine!
بال را معني كن
Tell wing
تا پر هوش من از حسادت بسوزد.
High intelligence to burn my jealousy.
اي حيات شديد !
A severe life!
ريشه هاي تو از مهلت نور
You notice the light roots
آب مي نوشد.
Drinks water.
آدمي زاد- اين حجم غمناك-
Human offspring - this volume very sad -
روي پاشويه وقت
Pashvyh on time
روز سرشاري حوض را خواب مي بيند.
Pool full day sees the sleep.
اي كمي رفته بالاتر از واقعيت!
Gone a little higher than reality!
با تكان لطيف غريزه
Shake with delicate instinct
ارث تاريك اشكال از بال هاي تو مي ريزد.
Inherited forms of dark wings comes to you.
عصمت گيج پرواز
Esmat confusing flight
مثل يك خط مغلق
Such a complex line
در شيار فضا رمز مي پاشد.
Break Down in the groove space password.
من
I
وارث نقش فرش زمينم
Heir role Zmynm Carpet
و همه انحناهاي اين حوضخانه،
Anhnahay the spring house and all,
شكل آن كاسه مس
Form copper bowl
هم سفره بوده با من
The table was with me
از زمين هاي زبر غريزي
Rough natural land
تا تراشيدگي هاي وجدان امروز.
The erasure of conscience today.
اي نگاه تحرك !
A look at mobility!
حجم انگشت تكرار
Size finger repeat
روزن التهاب مرا بست:
Rosen inflammation me close:
پيش از اين در لب سيب
Before the edge of Apple
دست من شعله ور مي شد.
My hands were aflame.
پيش از اين يعني
Before the
روزگاري كه انسان از اقوام يك شاخه بود.
Once upon a time the man was a relative of one branch.
روزگاري كه در سايه برگ ادراك
Once upon a time in the shade leaf perception
روي پلك درشت بشارت
Good news on the eyelid large
خواب شيريني از هوش مي رفت،
Went to sleep sweet intelligence,
از تماشاي سوي ستاره
From watching the stars
خون انسان پر از شمش اشراق مي شد.
Human blood was shining full bar.
اي حضور پريروز بدوي !
The presence of a primitive Pryrvz!
اي كه با يك پرش از سر شاخه تا خاك
Which jump from one branch to the soil
حرمت زندگي را
Sanctity of life
طرح مي ريزي !
Planning plan!
من پس از رفتن تو لب شط
I go after my lip Sht
بانگ پاهاي تند عطش را
Crows feet fast the thirst
مي شنيدم.
I heard.
بال حاضر جواب تو
We answer your wings
از سوال فضا پيش مي افتد.
Space before the question falls.
آدمي زاد طومار طولاني انتظار است،
Human birth is expected to petition a long,
اي پرنده ، ولي تو
A bird, but you
خال يك نقطه در صفحه ارتجال حياتي.
Artjal spot a point on the page to life
Mohamad
02-03-2011, 05:11 PM
هم سطر، هم سپيد
The line, the white
صبح است.
Am.
گنجشك محض
Once Sparrow
مي خواند.
Calls.
پاييز، روي وحدت ديوار
Autumn on the wall unity
اوراق مي شود.
Bonds is.
رفتار آفتاب مفرح
Behavior sun fun
حجم فساد را
Size corruption
از خواب مي پراند:
The dream Prand:
يك سيب
An apple
در فرصت مشبك زنبيل
Opportunities lattice basket
مي پوسد.
May Pvsd.
حسي شبيه غربت اشيا
Sensory objects like nostalgia
از روي پلك مي گذرد.
On the eyelid from happening.
بين درخت و ثانيه سبز
Seconds between the tree and green
تكرار لاجورد
Repeat azure
با حسرت كلام مي آميزد.
Word blends with regret.
اما
But
اي حرمت سپيدي كاغذ !
Respect a white paper!
نبض حروف ما
Pulse letters we
در غيبت مركب مشاق مي زند.
In the absence of the compound does Mshaq.
در ذهن حال ، جاذبه شكل
In mind, however, attractive form
از دست مي رود.
Is a loss.
بايد كتاب را بست.
Should be closed book.
بايد بلند شد
Will be long
در امتداد وقت قدم زد،
Walk along the time did,
گل را نگاه كرد،
Looked at the flowers,
ابهام را شنيد.
Ambiguity heard.
بايد دويدن تا ته بودن.
Must be running to the end.
بايد به بوي خاك فنا رفت.
Soil should smell was doomed.
بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد.
God must be reached Mltqay tree.
بايد نشست
Meeting should
نزديك انبساط
Expansion near
جايي ميان بيخودي و كشف.
Where the discovery whatsoever
Mohamad
02-03-2011, 05:11 PM
From the water after
از آبها به بعد
پنجمین شعر از دفتر «ماهیچ، مانگاه» :
Office of the fifth poem, "Mahych, Mangah":
روزي كه
The day
دانش لب آب زندگي مي كرد،
Water edge knowledge lived,
انسان
Man
در تنبلي لطيف يك مرتع
In a soft lazy pasture
با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود.
Lajevardi was happy with philosophies.
در سمت پرنده فكر مي كرد.
In the bird thinks.
با نبض درخت ، نبض او مي زد.
Tree with pulse, pulse, she did.
مغلوب شرايط شقايق بود.
Recessive condition was Shaghayegh.
مفهوم درشت شط
Bold concept Sht
در قعر كلام او تلاطم داشت.
His speech was turbulence in the bottom.
انسان
Man
در متن عناصر
Elements in the text
مي خوابيد.
Sleep.
نزديك طلوع ترس، بيدار
Near sunrise fear, sleep
مي شد.
Was.
اما گاهي
But sometimes
آواز غريب رشد
Singing strange growth
در مفصل ترد لذت
Enjoy the crisp detail
مي پيچيد.
Are complex.
زانوي عروج
Knee ascension
خاكي مي شد.
In soil.
آن وقت
Then
انگشت تكامل
Finger development
در هندسه دقيق اندوه
The precise geometry of grief
تنها مي ماند.
Only remains
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.