PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر های جدید محمد علی سپانلو



emad176
12-07-2010, 01:43 PM
پیانوبار

همان انار جوان كه با حسّ پیشگویی بداند
در نیمه راه سقوط و پرواز
دانه‌های سرخش بپاشد در آسمان زمستان
و باران صدایش را بشوید
در همهمة شهر و اجاقی كه می‌خوانَد آواز
همان میوة زن و مرد كه به رقص برخیزند
در نور كمرنگ پیانوبار لیلی
چشمی، در نقد روشنایی، حیران
پیانو زن، شاكی
از آنها كه ریتم نمی‌شناسند
از ضرب قاشقك بانو پرنده
سرانگشتان بریده از درختچة خواب‌آلود
و انارك، هنوز، دانه‌هایش در لحظة سقوط
وامانده در هوا، خطر از بندِ رخت‌هاست
یك اجتماع... میوة آوازخوان:
آواره‌ایم و منزل ما در درخت‌هاست
این حسّ باد در همه پایتخت‌هاست

emad176
12-07-2010, 01:44 PM
شب چون كه پیر شد
وقتی چراغ‌ها تنها شدند
دلخسته از سكونت، روزانه
یك‌یك، مجسمه‌ها
بیدار می‌شوند
خمیازه‌كش
از پایه‌ها فرود می‌آیند
باید به شب‌نشینی رفت...
البته می‌روند، ولی برخی
تا صبح بعد باز نمی‌گردند
شاید كه خواب‌شان برده، یا قهر كرده باشند
لابد خیال‌شان جمع است
وقتی مقام‌شان امن است
در اساطیر
(حتی اگر به مادة آغازین تبدیل گشته باشند)
و پایه‌ها، سبكبار
در لحظه‌ای كه چشم بهم می‌نهند، می‌گویند:
فرقی نمی‌كند
اغلب غیاب زنده‌تر است از حضور.

tina
12-07-2010, 01:59 PM
تو ساعتي تو چراغي تو بستري تو سكوتي
چگونه مي توانم
كه غايبت بدانم
مگر كه خفته باشي در اندوه هايت
تو واژه اي تو كلامي تو بوسه اي تو
سلامي
چگونه مي توانم كه غايبت بدانم
مگر كه مرده باشي در نامه هايت
تو يادگاري تو وسوسه اي تو گفت و گوي دروني
چگونه مي تواني كه غايبم بداني
مگر كه مرده باشم من در حافظه ات
بهانه ها را مرور كردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضايت دادم
يعني
همين كه تو در دوردست زنده اي
به سرنوشت رضايت دادم