توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ضرب المثل هاي آلماني ( با معني فارسي )
R A H A
03-29-2012, 04:06 AM
Aas ist keine Speise für den Adler
Adler fängt nicht Fliegen
Adler fängt keine Mücken
ترجمه: «لاشه خوراک شاهین نیست»
ترجمه: «شاهین مگس نگیرد»
ترجمه: «شاهین پشه نگیرد»
مترادف فارسی: «اگر عنقا زبیبرگی بمیرد// شکار از صید گنجشکان نگیرد» سعدی
Alten Wolf verspotten die Hunde
ترجمه: «گرگ پیر مضحکه سگان است»
مترادف فارسی: «گرگ كه پير شد، رقاص شغال میشود.»
Altes Pferd bekommt der Schinder
ترجمه: «اسب پیر نصیب دباغ میگردد»
مترادف فارسی: «درخت كه پير شد پايش اره میگذارند.»
Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
ترجمه: «شبی که به روشنایی میگراید، از غروبش هویدا است»
مترادف فارسی: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
Aus einer Bohne einen Berg machen
Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
Aus einer Mücke einen Elefanten machen
Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
ترجمه: «از یک شپش شتر ساختن»
ترجمه: «از یک پشه فیل ساختن»
ترجمه: «از یک تراشه چوب تیر سقف درست کردن»
مترادف فارسی: «از كاه، كوه ساختن.»
R A H A
03-29-2012, 04:07 AM
Beckerkindern Stuten schenken
ترجمه: «نانقندی به بچه های قناد دادن»
مترادف فارسی: «لعل بهکان بردن»
مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
Man trifft sich zwei mal im Leben
ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
ترجمه: «کوه و دره به هم نمیرسند اما آدمها»
ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات میکند»
مترادف فارسی: «كوه بهكوه نمیرسد، آدم بهآدم میرسد!»
Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
Besser einen haben als zwei kriegen
Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
ترجمه: «گنجشک در دست بهتر از لکلک روی بام است»
ترجمه: «پرندهای در قفس بهتر از هزاران در هوا است»
ترجمه: «پرنده ای در دام بهتر از صد در پرواز»
ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در ساحل/ در دوردست»
ترجمه: «یکی داشتن بهتر از دوتا خواستن»
ترجمه: «یکشاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرندهای در هوا»
مترادف فارسی: «سركه نقد بهاز حلوای نسيه.»
مترادف فارسی: «سيلی نقد از عطای نسيه به.»
مترادف فارسی: «نقد موجود به که نسیه موعود.»
مترادف فارسی: «جگرك امروز بهتر از دنبه فردا است.»
مترادف فارسی: «گنجشك نقد به از طاووس نسيه.»
مترادف فارسی: «موجود را بهمفقود و يافته را بهنايافته مفروش!»
مترادف فارسی: «خولی بهكفم به كه كلنگی بههوا.»
Bier nach München tragen
ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
مترادف فارسی:«چشمه پیش دریا بردن.»
R A H A
03-29-2012, 04:08 AM
Der Backofen ist eingefallen
ترجمه: «تنور رمبید»
مترادف فارسی: «تاپو تركيد.»
مترادف فارسی: «پا سبك كردن.»
Der Berg hat ein Mäuslein geboren
Der Berg kreißte und gebar eine Maus
Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus
ترجمه: «کوه یک موش کوچک زائید»
ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و موشی به دنیا آورد»
ترجمه: «کوه حامله، یک موش زائید»
مترادف فارسی: «كوه كندن و موش بر آوردن.»
مترادف فارسی: «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید.»
Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken
ترجمه: «ماهی از سر میگندد»
مترادف فارسی: «ماهی از سر گنده گردد، نی زدم.» مولوی
Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
ترجمه: «احمقترین کشاورزان، بزرگرین سیبزمینیها را حاصل میآورند»
مترادف فارسی: «جاهل را غنیتر میرسد روزی.»
R A H A
03-29-2012, 04:08 AM
Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
مترادف فارسی: «عروس جوان داماد پير، سبد بيار جوجه بگير!»
Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را مینگرد، میبیند»
مترادف فارسی: «آنچه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام آن بيند.» مولوی
Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانه است»
مترادف فارسی: «سنگ به از گوهر نایافته» نیما یوشیج
تمثیل: «بهدسـتآوريده خردمند سنگ// بـهنايافته دُر بهندهد زچنگ» اسدی طوسی
Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll
ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
مترادف فارسی: «چادركشون، چادردرون(كشيدن و دريدن).»
Einen auf den Backofen setzen
ترجمه: «رو تنور نشاندن»
مترادف فارسی: «دختری را ترشی انداختن.»
Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
ترجمه: «پرنده ای در دیگ بهتر از ده در هوا»
تمثیل: «ما در خور صيد تو نباشيم وليكن// گنجشك به دست است به از باز پريده» سعدی
Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
مترادف فارسی: «پشت تاپو بزرگ شده.»
مترادف فارسی: «از پشت کوه آمدن.»
R A H A
03-29-2012, 04:10 AM
Gassenengel, Hausteufel.
ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
مترادف فارسی: «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
ترجمه: «بچههای سوخته، از آتش حذر کنند»
مترادف فارسی: «مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.»
Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
ترجمه: «دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز میگردد»
مترادف فارسی: «گر رشته گسست، میتوان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
ترجمه: «تا احظار نشدهای نزد پادشاهات نرو»
مترادف فارسی: «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد
Geld regiert die Welt.
ترجمه: «پول بر دنیا حکومت می کند»
مترادف فارسی: «پول حلال مشکلات است.»
Gemein Gerücht ist selten erlogen.
ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در میآید»
مترادف فارسی: «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتاده است بازگشتی ندارند»
مترادف فارسی: «گذشتهها گذشته است.»
Gesunder Geist in gesundem Körper.
ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
مترادف فارسی: «عقل سالم در بدن سالم است.»
Geteiltes Leid ist halbes Leid.
ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
مترادف فارسی: «ظلم بالسویه عدل است.»
Gleich und gleich gesellt sich gern.
Gleich Vieh leckt sich gern.
ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار میآیند»
ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را میلیسند»
مترادف فارسی: «کبوتر با کبوتر، باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
مترادف فارسی: «کور، کور را میجوید، آب گودال را.»
Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
ترجمه: «آسیاب خدا آرام میچرخد، اما کاملأ نرم میکند»
مترادف فارسی: «خدا دیرگیر است، اما سختگیر است.»
Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
مترادف فارسی: «چون پیر شدی، زکودکی دست بدار// بازی و ظرافت بهجوانان بگذار» سعدی
R A H A
03-29-2012, 04:12 AM
Haar auf flacher Hand raufen wollen.
ترجمه: «از کف دست مو کندن»
مترادف فارسی: « كف دست كه مو ندارد از كجايش میكنند.»
Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.
ترجمه: «دارم، پرندهای بهتر از داشتم است»
معنی: «دارم و داشتم در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرندهای دارد.»
مترادف فارسی: «داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است.»
Handwerk hat goldene Boden.
ترجمه: «پیشه، قاعدهاش طلایی است»
مترادف فارسی: «بهپايان رسد كيسه سيم و زر// نگردد تهی كيسه پيشهور» سعدی
Handwerk hasst einander.
ترجمه: «پیشهور از پیشهور متنفر است»
مترادف فارسی: «همكار، همكار را نمیتواند ببيند.»
Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
مترادف فارسی: «زير بوته سبز شده.»
Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه میکنند»
مترادف فارسی: «شاهخانم ميزايد، ماهخانم درد میكشد.»
Herrenfeuer wärmt und brennt.
ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
مترادف فارسی: «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
Hörensagen ist halb gelogen.
ترجمه: «حرف شنیدهشده نیمهدروغ است»
مترادف فارسی: «يك كلاغ را چهل كلاغ كردن.»
Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.
ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه میچینند و در جای دیگری تخم میگذارند باید به سیخ کشید»
مترادف فارسی: «چينهاش را اينجا میخورد، تخمش را جای ديگر میگزارد.»
R A H A
03-29-2012, 04:15 AM
Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
ترجمه: «میخواهم به تو نشان دهم که گربه کجا توی کاه تخم میگذارد»
مترادف فارسی: «بهت نشون میدم کجا گربه تخم میکند.»
Ihm juckt das Fell.
ترجمه: «پوستش میخارد»
مترادف: «تنش میخارد.»
Im Keim ersticken.
ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
مترادف فارسی: «در نطفه خفه کردن»
Irren ist menschlich.
ترجمه: «اشتباهکردن کاری است بشری»
مترادف فارسی: « بشر جايزالخطا است.»
Isfahan ist die halbe Welt.
ترجمه: «اصفهان نیمی از جهان است»
ریشه فارسی: «اصفهان نصف جهان.»
R A H A
03-29-2012, 04:36 AM
Jahre lehren mehr als Bücher.
ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب میآموزد»
مترادف فارسی: «زيركترين و آزموده ترين آموزگاران، روزگار باشد.»
Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوسالهاش قشنگتر»
مترادف فارسی: «گاو كه پیر شد گوسالهاش عزيز میشود.»
Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
ترجمه: «آدم هرچه نادانتر، بلندبختتر»
مترادف فارسی: «دنیا به كام ابلهان است.»
Jemand einen Bärendienst erweisen
ترجمه: «به کسی خدمت خرسی کردن»
مترادف فارسی: «دوستی خالهخرسه.»
R A H A
03-29-2012, 04:37 AM
Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
مترادف فارسی: « بهدعای گربه سياه باران نمیآيد (نمیبارد).»
Katzenwäsche machen.
ترجمه: «گربهشویی کردن»
مترادف فارسی: «گربهشويی كردن.»
Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.
ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
مترادف فارسی: «حساب حساب است، كاكا برادر.»
Kindermund tut Wahrheit kund.
ترجمه: «دهان کودکان، حقیقتگو است»
مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
ترجمه: «کودکان و دیوانگان حقیقتگو هستند»
مترادف فارسی: « حرف راست را از ديوانه بايد شنيد.»
Krokodilstränen weinen.
ترجمه: «اشک تمساح گریهگردن»
مترادف فارسی: «اشك تمساح ریختن.»
Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.
ترجمه: «لباس، آدم میسازد، لباسکهنه شپش»
مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
Kümmel spalten.
ترجمه: «سیاهدانه شکافتن»
مترادف فارسی: «مته بهخشخاش گذاشتن.»
Kunst geht über Geld.
ترجمه: «هنر برتر از پول است»
مترادف فارسی: «هنر بهتر از گوهر نامدار» فردوسی
مترادف فارسی: «هنر بهتر از ملک و مال پدر»
R A H A
03-29-2012, 04:38 AM
Lachen ist die beste Medizin.
ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
ترجمه: «به گونهای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانهای.»
مترادف فارسی: «طوری زندگی كن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری كار كن، انگاری هيچگاه نخواهی مرد.» هراس
Leute und Leute sind zweierlei.
ترجمه: «آدم و آدم دو گونه میباشند»
مترادف فارسی: «آدم بهآدم بسیار ماند.»
Liebe kann Berge versetzen.
ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا میکند»
مترادف فارسی: «عشق در كوهكنی داد نشان قدرت خويش// ورنه اين مايه هنر تيشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی
Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
ترجمه: «عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.»
مترادف فارسی: «گر كوهكن زپای در آمد چهجای طعن// بالله كه كوه پست شود زير بار عشق» جامی
Liebe braucht keinen Lehrer.
ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
مترادف فارسی: «ای بیخبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی
Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // كه مهر از یك طرف دیری نپايد» اوحدی
Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// كه يكسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
ترجمه: «عشق و سرفه را نمی توان پنهان داشت.»
ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را مینگرند.»
مترادف: «عشق و مشك پنهان نمیماند.»
Liebe kann man nicht erzwingen.
Liebe duldet keinen Zwang.
ترجمه: «عشق را نمیتوان تحمیل کرد»
ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
مترادف فارسی: «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
Liebe macht närrisch.
Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
ترجمه: «عشق، جنونآور است»
ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
مترادف فارسی: «عشق و جنون همسايه ديوار به ديوارند.»
مترادف فارسی: «عشق در آمد بهدل، رفت زسر عقل و هوش.»
Liebe fürchtet keine Gefahr.
ترجمه: «عشق از خطر نمیهراسد»
مترادف فارسی: «عشق را از تيغ و خنجر باك نيست.»
Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
Liebe ist Leides Anfang.
ترجمه: «عشق تب کشندهای است»
ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»
مترادف فارسی: «بهگيتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی
Löwen fangen keine Mäuse.
ترجمه: «شیران، موش شکار نکنند»
مترادف فارسی: «نخورد شير نيمخورده سگ// ور به سـختی بميرد اندر غار» سعدی
Lügen, dass sich die Balken biegen.
ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم میکند»
مترادف فارسی: «دروغی كه تير سقف را میشكند.»
Lügen haben kurze Beine.
ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
مترادف فارسی: «دروغ از همان دور كه میآيد يك پايش میلنگد.»
مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانهاش.»
R A H A
03-29-2012, 04:45 AM
Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
مترادف فارسی: «ديگران نشاندند ما خورديم ما بهنشانيم ديگران خورند.» مرزبان نامه
Man muss es nehmen wie es kommt.
ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
مترادف فارسی: «هرچه پيش آيد خوش آيد.»
Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
مترادف فارسی: «چون عشق بود به دل، صواب است // مه در شب تيـره آفتاب است» امیر خسرو
Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکردهای، نفروش.»
ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
مترادف فارسی: «خرس را شكار نكرده پوستش را نفروش.»
Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
مترادف فارسی: «مرغی را كه در هواست نبايد بهسيخ كشيد.»
Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
مترادف فارسی: «فرستاده گفت ای خداوند رخش // بهدشت آهوی ناگرفته مبخش» فردوسی
Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
مترادف فارسی: «همه را برق میگيرد، ما را چراغ نفتی.»
Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
ترجمه: «برادر مادرم، گاو، یک گاومیش است.»
مترادف فارسی: «به قاطر گفتند پدرت كيست؟ گفت: اسب آقادائيم است.»
Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
ترجمه: «انسانها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»
Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
ترجمه: «دو زبانه حرف میزند.»
مترادف فارسی: «دودستماله میرقصد.»
مترادف فارسی: «بهيك روی در دو محراب است.»
مترادف فارسی: «دودوزه میبازد.»
Morgenstunde hat Gold im Mund.
ترجمه: «صیبحگاهان، زر در کام دارد.»
مترادف فارسی: «سحرخيز باش تا كامروا باشي.»
مترادف فارسی: «صبحخيزی دليل فيروزی است.» جامی
Müßiggang hat Armut im Gefolge.
Müßiggang ist aller Laster Anfang.
ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
ترجمه: «کاهلی، آعاز اعتیاد است.»
مترادف فارسی: «تنآسانی و كاهلی منجر بهفقر و پريشانی گردد.»
R A H A
03-29-2012, 04:48 AM
Samt am Kragen, Hunger im Magen.
« پز عالی جيب خالی.»
Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.
«تخم چون نيك بود، نيك پديد آرد بر.» فرخی
Scham ist das Armen Unglück.
«حیا مانع روزی است.»
Schlafen bringt kein Brot ins Haus.
«هركس خواب است حصهاش در آب است.»
Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.
«خواب برادر مرگ است.»
Schlechte Nachrichten wandern schnell.
Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).
«خبر بد زود منتشر میشود.»
« خبر بد زود میرسد.»
«خبر بد تيزرو باشد.»
Schuld tötet den Mann.
Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.
«قرض عمر آدم را كوتاه میكند.»
Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.
«بهقدر شغل خود بايد زدن لاف//كه زردوزی نداند بورياباف» نظامی
Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.
«گاو سياه هم شيرش سفيد است.»
Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.
«تا نگريد طفل كی نوشد لبن.» مولوی
Schweigen ist das Beste.
Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.
Schweigen schadet selten.
Schweigen und denken mag niemand kränken.
«خاموشی دويّم سلامت است.»
«سلامت در خموشی است.» قابوس نامه
«مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود بهبلا است» سعدی
«خموشی پردهپوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» وحشی بافقی
Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.
Schwiegermutter, Tigermutter.
«مادرشوهر ماره، بچهاش مارمولك؛ خواهرشوهر خاره، بچهاش خارخاسك.»
«مادرشوهر عقرب زیر فرش است.»
Sein Schäfchen ins Trockene bringen.
«گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»
Sich regen, bringt Segen.
«برکت در حرکت است.»
Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.
«آنچه در علم بيش میبايد// دانش ذات خويش میبايد» اوحدی
Sie ist meine Kragenweite.
« قبائيست كه بر قامت من دوختهاند. (قبائيست بر قامت او دوخته)»
Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.
«كج بنشين اما راست بگو.»
Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.
«پس زانو منشين و غم بيهوده مخور // كه زغم خوردن تو رزق نگردد كم و بيش» حافظ
Sorge nicht für morgen.
«برو شادی كن ای يار دل افروز//غم فردا نشايد خورد امروز» سعدی
Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.
«هرچه داره بهبر داره، بهخونه دست خر داره.»
Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.
«خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
Suche, so wirst du finden.
«جوينده يابنده است.»
R A H A
03-29-2012, 04:49 AM
Neid, tut sich leid.
Neid schlägt sich selbst.
Neid ist dem Menschen, was Rost dem Eisen.
«توانم آنكه نیآزارم اندرون كسی // حسود را چهكنم كو زخود بهرنج در است» سعدی
«حسود هرگز نياسود.»
Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.
«متاع كفر و دين بیمشتری نيست // گروهی اين، گروهی آن پسندند» سنجر
Neues preist man, Altes zerreißt man.
«نو که آمد بهبازار، کهنه شود دلآزار.»
Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.
«نادان را بهاز خاموشی نيست.» سعدی
Nicht um ein Jota.
« يك واو نبايد كم و زياد شود.»
Niemand ist ganz golden.
Niemand ist ohne Fehl. (Tadel)
«گل بیعیب خداست.»
«در عیب نظر مکن که بیعیب خداست.»
«هر گلی علت و عيبی دارد // گل بیعلت و بیعيب خداست» پروین اعتصامی
Niemand kann zweien Herren dienen.
« يك ارباب و ده نوكر شنيده بوديم، اما يك نوكر و ده ارباب نديده بوديم.»
Noch in den Kinderschuhen stecken.
«هنوز دهنش بوی شیر میدهد.»
R A H A
03-29-2012, 04:53 AM
مثل آلمانی : گاهی دروغ همان کار را می کند که یک چوب کبریت با انبار باروت می کند .
مثل آلمانی : بهتر است دوباره سؤال کنی تا اینکه یکبار راه اشتباه بروی .
مثل آلمانی : زمان دوای خشم است.
مثل آلمانی : عشقی که توأم با حسادت نباشد دروغی است .
مثل آلمانی : در برابر آن کس که عسل روی زبان دارد ، از کیف پولت محافظت کن .
مثل آلمانی : روزیکه صبر در باغ زندگیست بروید به چیدن میوۀ پیروزی امیدوار باشید .
مثل آلمانی : تملق سم شیرین است .
مثل آلمانی : به امید شانس نشستن همان و در بستر مرگ خوابیدن هما
مثل آلمانی : سند پاره می شود ، ولی قول پاره نمی شود .
مثل آلمانی : کمی لیاقت ، جوهر توانایی در موفقیت است .
مثل آلمانی : زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبۀ خرابه هم زندگی می کنند .
مثل آلمانی : کسیکه در خود آتش ندارد نمی تواند دیگران را گرم کند .
مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست، ننگ در این است که در آن جا بمانی.
مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ در این است که در همانجا بمانی .
مثل آلمانی : بدون دوستان به سر بردن بدتر از داشتن دشمنان است.
مثل آلمانی : برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
مثل آلمانی : یک دروغ تبدیل به راست می شود وقتی که انسان باورش کنید.
مثل آلمانی : بهترین توبه، خودداری از گناه است.
مثل آلمانی : اگر می خواهی قوی باشی نقاط ضعف خود را بدان.
مثل آلمانی : بسیاری از افراد در موقعی که برنده می شوند می بازند و بسیاری دیگر وقتی که می بازند، برنده می شوند.
مثل آلمانی : خالی ترین ظرفها، بلندترین صداها را می دهد.
مثل آلمانی : برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
مثل آلمانی : هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود.
R A H A
03-29-2012, 04:54 AM
افتادن در گل و لاي ننگ نيست
ننگ دراين است كه آنجا بماني
« مثل آلماني »
R A H A
03-29-2012, 04:55 AM
مثل آلماني:
* همسايه خود را دوست بدار اما ديوار بين خودان را از بين نبر.
* از كلمات مانند پول هايت استفاده كن.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.