PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : |♥|♥|♥| ۩ اشگ غم٬سرشگ قلم٬درسوگ مولاي کريمان۩ |♥|♥|♥| ۩



R A H A
01-21-2012, 12:43 AM
کنید ماتمیان گریه در عزایحسن
که شد بلند به ماتم زنو لوای حسن

اگر گذشت محرم رسیده ماه صفر
حسینیان بخروشید در عزای حسن

پی تسلی زهرا ، خوش آنکه میگرید
گهی برای حسین و ، گهی برای حسن

ببرد بار ملالی حَسَن ، که بردن آن
ز ما سوا نتواند کسی ، سوای حسن

غمی که داشت حسن در دل حزین ،شرحش
ز من مجو که حَسَن داند و خدای حسن

کند به دشمن خود بهر حفظ دین، بیعت
مقام حلم تماشا کن و رضای حسن

ز چشم اهل نظر سر زد آن عصاکز ظلم
فرو برد همان کور دل به پای حسن

چه دیده بود از او خصم او ،که دائم بود
به قصد جانِ به اندوه مبتلای حسن

فغان که رنگ زمرد زَ سوده الماس
پدید شد به لب لعل جانفزای حسن

به حق او بنگر جور چرخ وطغیانش
که بعدِ قتل ، عدو کرد تیربارانش

R A H A
01-21-2012, 12:44 AM
طومار جان جن و بشر پاره پاره گشت
قرآن به چشم اهل نظر ، پاره پاره گشت

بی پرده چون به شر گروهی بشر نما
صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت

بر زد شبی شراره ظلمت به قلب نور
دل از سپیده ، وقت سحر پاره پاره گشت

آبی به جای رفع عطش ریخت آتشی
بر دل ، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت

از قلب کلّ هستی و ، از پیکر وجود
آتش گرفت جان و ، جگر پاره پاره گشت

دردا که از سپهر بنی هاشم ، آنکه بود
یک مه دو جا به ماه صفر ، پاره پاره گشت

یک جا بزهر فتنه و ، یک جا به تیر کین
یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت

قلبی که بود در اثر زهر ، چاک چاک
با تیر کینه بار دگر پاره پاره گشت

در پیش چشم آنهمه اختر ، چنان شهاب
بارید تیر شب که قمر پاره پاره گشت

باران تیر بر کفن و بر بدن نشست
جیب صدف درید و ، گهر پاره پاره گشت

ایدل دگر مجو هنر حُسن ، بی حَسن
شیرازه کتاب هنر پاره پاره گشت

R A H A
01-21-2012, 12:44 AM
گشته ام بیمار غربت ، درد درمانم شده
همدمم در کنج عزلت ، آه سوزانم شده

مجتبایم ، آنکه از بی یاری و بی همدمی
آه ، تنها محرم اسرار پنهانم شده

می کنم در خانه خود هم به غربت زندگی
من ندانم با چه جرمی خانه ، زندانم شده ؟

مرد را در خانه ، همسر محرم راز است و من
محرم رازم دریغا قاتل جانم شده !

می خورم هر روز از زخم زبان خون جگر
هر شب از بی یاوری ، شام غریبانم شده

رهبر تنهای تاریخم ، که بیش از هر گناه
بیگناهی باعث رنج فراوانم شده

از همه نزدیکتر بر من که شده همسر، بزهر
میزبان روزه لبهای عطشانم شده

وارث صبر پدر گشتم که در طفلی به ظلم
مادرم نقش زمین در پیش چشمانم شده

با زبان حال می گویم ، که در دیوان عدل
مدرک مظلومی من ، قبر ویرانم شده

ظلم بی تکرار در تاریخ مظلومان دهر
قصّه بعد از شهادت ، تیر بارانم شده

کفت جدّم کور در محشر نخواهد آمدن
در جهان با معرفت ، چشمی که گریانم شده

دارد امید شفاعت در جزا بر مادرم
آنکه با اخلاص در دنیا ثنا خوانم شده
محمد موحدیان

R A H A
01-21-2012, 12:44 AM
بت غم عشق تو تا يار دل زار من است
بهتر از خلد برين گوشه بيت الحزن است

نه غم حُور و نه انديشه جنّت دارم
از زمانى كه مرا بر سر كويت وطن است

قصّه عشق من و حُسن تو اى مايه ناز
نقل هر مجلس و زينتْ دِه هر انجمن است

بعد از اين ياد، كس از ليلى و مجنون نكند
حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است

توئى آن يوسف ثانى كه ز يك جلوه حُسن
محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است

از پى ديدن رخسار تو موساى كليم
سال ها بر سر كويت به عصا تكيه زن است

آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل
همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است

خلق گويند به من ، دلبر و معشوق تو كيست
كه تو را در غم او اين همه رنج و مِحَن است

چه بگويم كه نم از يم نتوان گفت كه آن ماه جبين
سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است

ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود
والى مُلك ولايت ، ولىّ مؤ تمن است

اوّلين سبط و دوّم حجّت و سيّم سالار
چارمين عصمت حقّ و يكى از پنج تن است

نام ناميّش حسن ، خلق گراميّش حسن
پاى تا فرق حسن ، بلكه حسن در حسن است

روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن
يك جهان جوهر حُسن است كه در يك بدن است

R A H A
01-21-2012, 12:45 AM
دردهای سینه ام اندازه یک عالم است
این دل زهرایی ام آماج هر درد و غم است

هر که درد خویش را با همسرش عنوان کند
وای بر مردی که حتی در حرم بی محرم است

با که گوید درد دل مردی که یارش بی وفاست
بی وفا محرم چو باشد باز هم نامحرم است

یارو یاور داشتن بهر غریبان پیش کش
وای از حال امامی که غریب عالم است

تیر نیزه تیز اما طعم طعنه تیز تر
زخم خنجر سخت اما درد غربت هر دم است

من همان صاحب عزای کوچه تنهایی ام
اهل آن بیتم که دربش رد پایی محکم است

من مقیم خانه ای هستم که تا روز تقاص
سر درش یک چادر خاکی همیشه پرچم است

آنچه منه دیدم به چشم خویش حیدر هم ندید
بر مصیبت های عالم این مصیبت اعظم است

با همان دستی که بیعت کرد ثانی در غدیر
زد بر آن رویی که جای بوسه ها ی خاتم است

بر زمین افتاده بود و اب میشد مادرم
روی برگ یاس دیدم چشمه ای از شبنم است

قد و بالای رشیدم را دگر زینب ندید
از همان روزی که دید آن نخله طوبا خم است

رودها و چشمه ها از پیش چشمم جار ی اند
آب یک چشمم فرات چشم دیگر زمزم است

گرچه عمری محرمم شد اشک چشم و خون دلش
ای خدا حالا برایم مرگ تنها مرهم است

R A H A
01-21-2012, 12:45 AM
هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت
ور سوخت اجنبى دگر از آشنا نسوخت

هر گلشنى كه سوخت ز باد سموم سوخت
از باد نوبهارى و نسيم صبا نسوخت

چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت
كز دشمنان زهر بد و هر ناسزا نسوخت

هرگز برادرى به عزاى برادرى
در روزگار چون شه گلگون قبا نسوخت

آن دم كه سوخت حاصل دوران ز سوز دهر
در حيرتم كه خرمن گردون چرا نسوخت

تا شد روان عالم امكان ز تن روان
جنبنده اى نماند كزين ماجرا نسوخت

R A H A
01-21-2012, 12:46 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__30_.gif


آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است

آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است

آن لعل درفشان که زمرد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است

آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است

آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است

آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است

آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره کن فکان یکی است

آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است

چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان یکی است

طوبی مثال گلشن آل‌عبا بود
ریحانه رسول خدا مجتبی بود

ايت الله غروي اصفهاني

R A H A
01-21-2012, 12:46 AM
آه از مـصیـبـت حـَـسـن و حـال مـضـطـرش
اَحـشــای پــاره پــاره و، قــلــب مــکــدرش

آن دردها کـه در دل غـمگین نهفتـه داشـت
و آن زهــرهـا کـه در جـگــر افـروخـت آذرش

آن طـعـنـه‌ها کـه خورد ز دشمـن به زندگی
و آن تـیـرهـا کــه زد پـس مـردن بـه پـیکرش

یـک لـحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
بــعــد شـهـــادت پـــــدر و فـــوت مــــادرش

الله اکـبـر از لــب آبـــی کــه نـیــمــه شـب
نـوشــیــد و سـر زد از جــگــر الله اکــبــرش

ز الـمـاس سوده، رنگ زمرد گـرفت، سیـم
یـاقـوت کرد جـَزع و چـو بــیـجـاده، گـوهـرش

آهـی کـشید و طشت طلب کرد و خون دل
در طـشت ریــخـت نـزد ستـمدیده خواهرش

زینب چو دید طشت پر از خون، فغان کشید
گـویـی بـه خـاطـر آمـد از آن طـشت دیگـرش

چـنـدان کـشیده آه کــه آتـش گـرفـت چـرخ
چندان گریست خون که گذشت آب از سرش

"ادیب الممالک فراهانی"امیری

R A H A
01-21-2012, 12:46 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__27_.gif

یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود

خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان وزمین را رحیم بود

سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود

آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طورکلیم بود

این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود

حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود

بی سابقه است حادثه اماجدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود

آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
پای درازم از برکات گلیم بود

رضا جعفري

R A H A
01-21-2012, 12:46 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__25_.gif

شاهی که حکم بر فلک و بر ستاره داشت
آزرده شد چنان که ز مردم کناره داشت

عمری اسیر محنت و از عمر خویش سیر
جز صبر چون دچار بلا شد چه چاره داشت؟

حق خلافتش چو به ناحق گرفته شد
از سوز دل به رونق باطل نظاره داشت

گر می‌شنید کوه گران آنچه او شنید
از هم شکافت،‌گر چه دل از سنگ خاره داشت

آن دم که از سمند خلافت پیاده شد
شوریده بر سرادق او هر سواره داشت

چون در رسید خنجر برّان به ران او
یک باره رفت اگر که نه عمر دوباره داشت

روی زمین مگر همه سینای طور بود
از بس که آه سینه شکافش شراره داشت

آن کس که بود رابطه حادث و قدیم
از زهر جانگزا جگری پاره پاره داشت

تنها نشد ز سوده الماس خون جگر
تا عمر داشت خون جگر را هماره داشت

خونابه غم از جگر اندر پیاله ریخت
یا غنچه گل از دهن شاخ لاله ریخت

R A H A
01-21-2012, 12:47 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__24_.gif


شاهی که بود گوشه ‌نشینی شعار او
محنت قرین او شد و غم بود یار او
آن کو دمید صبح ازل از جبین او
شد تیره‌تر زشام ابد روزگار او
محکوم حکم دیو شد آن خسروی که بود
روح الامین چو بنده فرمانگزار او
موسی اگر به طور غمش می‌زدی قدم
بیخود شدی ز آه دل شعله بار او
یک باره‌گر مسیح بدید آنچه او بدید
می‌شد دوباره چرخ چهارم چو دار او
آن سرو سبزپوش چو گل سرخ روی شد
آری ز بس که خون جگر شد نگار او
روی حسن چو سبز شد از زهر غم فزود
تا شد سرشک دیده و دل جویبار او
طوبی نثار آن قد و قامت که بعد مرگ
از چار سو خدنگ سه پر شد نثار او
پرورده کنار پیمبر بد از نخست
محروم شد در آخر کار از کنار او
آن سروری که صاحب بیت‌الحرام بود
بیت‌الحرام بهر چه بر وی حرام بود
آیة‌الله غروی اصفهانی

R A H A
01-21-2012, 12:47 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__26_.gif

من يه غريبي مي‌شناسم داغِ هزار ساله داره
بهش مي‌گن امام حسن كه غربتش ناله‌ داره

شبِ شهادتش همه به گريه عادت مي‌كنند
همه مي‌آن با ناله‌شون نيّتِ حاجت مي‌كنند

مي‌گن كريمِ فاطمه‌است، گريه براش ثواب داره
هر كي بهش سلام بده، سلامِ اون جواب داره

اگه كسي دردي داره، دردش و درمون مي‌كنه
مي‌آد شبِ اوّلِ‌ قبر، يارش و مهمون مي‌كنه

امّا بگم كه اين آقا، يه يار بي‌وفايي داشت
دشمن اون تو خونه بود، همسرِ بي صفايي داشت

يه شب به دستِ همسرش، غصه و غم كشيده بود
ز دستِ يارِ بي‌وفاش، زهرِ جفا چشيده بود

سوزش سينه و جگر، ديگه فراوون شده بود
من بگم و تو ناله كن، لباش پر از خون شده بود

از شدت زهرِ جفا، لحظه به لحظه تب مي‌كرد
زينبش و صدا زد و، يه طشتي رو طلب مي‌كرد

مي‌گفت برو زينبِ من، نامِ من و صدا نكن
با اشكِ چشمات خواهرم، به طشت خون نگا نكن

اما حالا حالِ آقا، ديگه پريشوني شده
گفت كه بيا داداش حسين، كه وقت مهموني شده

دست من و بگير داداش، چشات توي چشام باشه
لحظه‌ي جون دادن مي‌خوام، اسمِ تو رو لبام باشه
حسن فطرس

R A H A
01-21-2012, 12:48 AM
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/882800oyl340j0dw.jpg


خورشيد حريم اهل بيت است حسن
مجموع شميم اهل بيت است حسن
امشب تو از و هر آنچه خواهى بطلب
زيرا که کريم اهل بيت است حسن




در جود و کرم، دست خدا هست‏حسن
دست همه را وقت عطا بست‏حسن
نوميد نگردد کسى از درگه او
زيرا که او کريم اهل بيت است حسن


http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/e/ec/Imam-Hasana.s
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/882800oyl340j0dw.jpg

R A H A
01-21-2012, 12:48 AM
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/1527928o9njqyxhuu.jpg

بیا ای کسی که دل شکسته ای
اونی که دخیل به گریه بسته ای
هر چی می خوای بگی بگو آخه
سر سفره کریم نشسته ای
اشک من نذر غمای حسنت
دلمو زدم به نام حسنت

http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/1527928o9njqyxhuu.jpg

R A H A
01-21-2012, 12:48 AM
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri1/59240cagp9wa1sa.gif

جنّت نشانی از حرم توست
یا حسن

فردوس سائل کرم توست
یا حسن

تنها نه آسمان و زمین عالم وجود
در زیر سایۀ علم توست
یا حسن

عرش خدا مدینه، دل انبیا بقیع
جان شمع روشن حرم توست
یا حسن

عالم اگر ثنای تو گویند صبح و شام
تا صبح روز حشر کمِ توست
یا حسن

http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri1/59240cagp9wa1sa.gif

R A H A
01-21-2012, 12:48 AM
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif



ای تو با قلبم صمیمی یا حسن
تو کریم بن کریمی یا حسن
داری از زهرا نشان یا مجتبی
مهربانی دل رحیمی یا حسن
صاحب رزقی و جودت بی کران
ریزه خوار سفره ات هر انس و جان
آن قدر بخشنده ای محبوب من
بر سر خوان تو حاتم میهمان
از می کوثر چو آبم می دهی
بر خم زلفت چو تابم می دهی
آن قدر خوبی که هر چه بد کنم
با کریمی تو جوابم می دهی
تا خدا پرداخت جسم و جان وتن
پر نمودم از غم و رنج و محن
روی قلبم از ازل حک کرد او
هست این مخلوق مجنون الحسن
بی کس شهر پیمبر یا حسن
غربت تو همچو حیدر یا حسن
من چه گویم شرح دردت ای غریب
ای عصای دست مادر یا حسن
گریه کردن کار هر روز و شبت
آمده از گریه ها جان بر لبت
من نمی گویم که در کوچه چه شد
آن قدر گویم کمان شد زینبت
در میان کوچه دشمن راه بست
حرمت صدیقه زهرا شکست
آن قدر بر جسم و جانش لطمه زد
بی تأمل مادرت از پا نشست
خیره مانده چشم هایت سوی در
داغ آن کوچه هنوزت بر جگر
تا زمانی که به دنیا زیستی
دیگر از آن کوچه ننمودی گذر


http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif


http://www.ayehayeentezar.com/images/ayeha/ca_evo_baj/misc/progress.gif (http://www.ayehayeentezar.com/newreply.php?do=newreply&p=78093)

R A H A
01-21-2012, 12:49 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__28_.gif

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن
تو کریم بن کریمی یا حسن

داری از زهرا نشان یا مجتبی
مهربانی دل رحیمی یا حسن

صاحب رزقی و جودت بی کران
ریزه خوار سفره ات هر انس و جان

آن قدر بخشنده ای محبوب من
بر سر خوان تو حاتم میهمان

از می کوثر چو آبم می دهی
بر خم زلفت چو تابم می دهی

آن قدر خوبی که هر چه بد کنم
با کریمی تو جوابم می دهی

تا خدا پرداخت جسم و جان وتن
پر نمودم از غم و رنج و محن

روی قلبم از ازل حک کرد او
هست این مخلوق مجنون الحسن

بی کس شهر پیمبر یا حسن
غربت تو همچو حیدر یا حسن

من چه گویم شرح دردت ای غریب
ای عصای دست مادر یا حسن

گریه کردن کار هر روز و شبت
آمده از گریه ها جان بر لبت

من نمی گویم که در کوچه چه شد
آن قدر گویم کمان شد زینبت

در میان کوچه دشمن راه بست
حرمت صدیقه زهرا شکست

آن قدر بر جسم و جانش لطمه زد
بی تأمل مادرت از پا نشست

خیره مانده چشم هایت سوی در
داغ آن کوچه هنوزت بر جگر

تا زمانی که به دنیا زیستی
دیگر از آن کوچه ننمودی گذر

R A H A
01-21-2012, 12:49 AM
آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است
آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است
آن لعل درفشان که زمرد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است
آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است
آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است
آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است
آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره کن فکان یکی است
آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است
چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان یکی است
طوبی مثال گلشن آل‌عبا بود
ریحانه رسول خدا مجتبی بود

R A H A
01-21-2012, 12:50 AM
کسی ندیده یه کریم پاره جگر شه
دلش ز زخم زبونا پر از شرر شه
کسی ندیده یک کریم پاره کفن شه
میان تابوت ز جفا خونین بده شه

R A H A
01-21-2012, 12:50 AM
اسیر محنت

در سوگ امام حسن مجتبی
http://img.tebyan.net/big/1386/12/2401031671432195109251152181756914928137181.jpg
شاهی که حکم بر فلک و بر ستاره داشت
آزرده شد چنان که ز مردم کناره داشت
عمری اسیر محنت و از عمر خویش سیر
جز صبر چون دچار بلا شد چه چاره داشت؟
حق خلافتش چو به ناحق گرفته شد
از سوز دل به رونق باطل نظاره داشت
گر می‌شنید کوه گران آنچه او شنید
از هم شکافت،‌گر چه دل از سنگ خاره داشت
آن دم که از سمند خلافت پیاده شد
شوریده بر سرادق او هر سواره داشت
چون در رسید خنجر برّان به ران او(1)
یک باره رفت اگر که نه عمر دوباره داشت
روی زمین مگر همه سینای طور بود
از بس که آه سینه شکافش شراره داشت
آن کس که بود رابطه حادث و قدیم
از زهر جانگزا جگری پاره پاره داشت
تنها نشد ز سوده الماس خون جگر
تا عمر داشت خون جگر را هماره داشت
خونابه غم از جگر اندر پیاله ریخت
یا غنچه گل از دهن شاخ لاله ریخت


1- هنگامی که امام حسن (علیه‌السلام) به همراه شیعیان و یاران خود قصد رفتن به مداین داشت و می‌خواست از تاریکی‌های ساباط مداین عبور کند مردی نابکار از قبیله بنی‌اسد که او را جراح بن سنان می‌گفتند ناگهان بیامد ولگام مرکب آن حضرت را گرفت و گفت: ای حسن! کافر شدی چنان که پدرت کافر شد و سپس مغولی که ظاهرا عصابی است که در میان آن تیغی برنده کار گذاشته‌اند به دست گرفت و برران مبارک آن سبط اکبر و امام معصوم (علیه‌السلام) زد که تا استخوان بشکافت. (ر. ک: باب چهارم منتهی الامال محدث قمی، صفحه14)
آیة‌الله غروی اصفهانی

R A H A
01-21-2012, 12:51 AM
ای جانِ جهانیان فدایت
«هستی» همه سائل و گدایت

ای تکیه‏گه گناه کاران
دیوار بقیع با صفایت

گریان نبود به روز محشر
چشمی که بگرید از برایت

R A H A
01-21-2012, 12:51 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__28_.gif

خواست بنا را به سوختن بگذارد
حُسن تو را خواست بیشتر کند، آنگاه

خواست ببیند بر آسمان قدمت را
زخم هات را شبیه غنچه تشنه

شور دلیرت مقدّر آمده این‌بار
غربت از این بیشتر که خواسته باشى

خاک به جام تو خیره مانده که ای کاش
شمع تنت را به انجمن بگذارد

نام تو و را چون خودش «حسن» بگذارد
ردی از آه تو بر چمن بگذارد

تا ابد به حال واشدن بگذارد
پای به یک صلح تن به تن بگذارد

کوفه برای علی وطن بگذارد
قدری از آن در دهان من بگذارد

مرتضی حیدری آل‌کثی

R A H A
01-21-2012, 12:51 AM
http://www.persianblog.ir/Avatar/24360.png?rnd=40555.0448650926
شهر،امروز پر از شیون هر مرد و زن است



مگر ای غم زدگان روز عزای حسن است
قصه‌ی جعده‌ی ملعونه و آن زهر جفا
گفت و گویی است که در هر گذر و انجمن است
نوبت عشرت اسماء معاویه رسید
شاد از مرگ سلیمان زمان،اهرمن است
همه دل هاست پر از غم،مگر امروز حسین
از غم مرگ حسن همدم رنج و مِحَن است
بهر زهرای حزین از خبر مرگ حسن
باغ فردوس برین،گوشه‌ی بیت الحزن است
گفت با زینب غم دیده حسن،در دم مرگ
بنشین در بر من،تا که مرا جان به تن است
خواهرا زهر جفا،کار مرا کرده تمام
اول درد تو و آخر عمر حسن است
می روم یک دم دیگر من از این دار فنا
به سوی جنت فردوس که مأوای من است
بعد از این جان تو و قاسم نیکو سِیَرَم
ز آنکه داماد حسین،آن شهِ گل پیرهن است
زینبا!روز فراق است اگر صبر کنی
سخنی با تو مرا هست که آخر سخن است
خواهرا خیز زجا زود برو ظشت بیار
که مرا خون دل از جور فلک در دهن است
من ندانم که در آن حال،به زینب چه گذشت
دید چون لَخت جگر از حسنش در لگن است
گفت ای وای که شد خاک عزا بر سر من
که حسن از بر من،عازم شهر و وطن است

R A H A
01-21-2012, 12:52 AM
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/e/ec/Imam-Hasana.s

اسیر ناله و در سوز وآهم
که دست مرگ بسته بارراهم
به خود میپیچم از این زهر کینه
خدایا خانه ام شد قتلگاهم

نمانده طاقت وصبر وتوانم
نمانده قوتی دربازوانم
رسان آبی لب خشک پدررا
عزیز فاطمه آرام جانم

غریب وخسته وبی غمگسارم
زسوز زهر دشمن بیقرارم
حلالم کن که در این شهر غربت
تورا تنهای تنها میگذارم

R A H A
01-21-2012, 12:54 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd.gif

من جگر پاره ی زهرایم و پاره جگرم
همه را یارم و خود از همه مظلوم‌ترم
خانـه‌ام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل
سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم
عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب
قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم
لب فرو بستم و دیدم که اهانت می‌کرد
قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم
با وجودی که خزان کُشت بهارانم را
طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم
من که طاووس بهشتم به چه جرم و گنهی
سوختـه از شـرر دوزخیان بال و پرم؟
قسمتم بود به مسجد که ز طفلی هر روز
قاتـل مـادر خـود را سـر منبـر نگـرم
تا در آن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود
تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم
مضطرب بـودم و لرزیدم و حیـران بودم
که چسان مادر خود را به سوی خانه برم
در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین
مـن نگـه کـردم و او گفت خدایـا پسرم
«میثم» از آه تو گر سوخت جهان، نیست عجب
از شـرار جگـر و سـوز دلـت بـا خبـرم
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:55 AM
غریب ترين كريم


من آن شمعم كه غربت گرد من پروانه مى ‏باشد
ز غمهايى كه من ديدم فلك ديوانه مى‏ باشد.
بلايايى كه من ديدم كسى دركش نخواهد كرد
غريبى من مظلوم چون افسانه مى‏ باشد
ميان دوستان تنها ترم تا بين دشمنها
برون خانه بر من امنتر از خانه مى‏ باشد
به دست لشگرم شد خيمه‏ ام غارت خدا داند
خيانت پيشه كرده خادم بيگانه مى‏باشد
به يك دينار و درهم مى ‏فروشند اقتدارم را
خوشا بر تو حسين جان لشگرت مردانه مى ‏باشد
معزالمومنين بودم مرا نام دگر دادند
مرا لبريز از زخم زبان پيمانه مى‏ باشد
چهل سال است بعد مادرم پاره جگر هستم
كنون اين زهر بر من دارويى جانانه مى‏باشد
به شهرى كه ندارد مرقدى بانوى مظلومه
مزار من به ياد مادرم ويرانه مى‏ باشد

R A H A
01-21-2012, 12:57 AM
زهر كارگر


ز تو اى زهر ممنونم، كه خود را كارگر كردى
تو بار من، ببستى و محياى سفر كردى
زمين را چاك دادى بس كه كارى بودى و مهلك
تو اين با زمين كردى چه كارى با جگر كردى
دگر چشمم نمى ‏افتد به روى قاتل مادر

مرا راحت ز عمرى خوردن خون جگر كردى

R A H A
01-21-2012, 12:57 AM
در مصائب امام حسن مجتبی (علیه السلام)


کنید ماتمیان گریه در عزای حسن
که شد بلند به ماتم زنو لوای حسن
اگر گذشت محرم رسیده ماه صفر
حسینیان بخروشید در عزای حسن
پی تسلی زهرا ، خوش آنکه می گرید
گهی برای حسین و ، گهی برای حسن
ببرد بار ملالی حَسَن ، که بردن آن
ز ما سوا نتواند کسی ، سوای حسن
غمی که داشت حسن در دل حزین ، شرحش
ز من مجو که حَسَن داند و خدای حسن
کند به دشمن خود بهر حفظ دین ، بیعت
مقام حلم تماشا کن و رضای حسن
ز چشم اهل نظر سر زد آن عصا کز ظلم
فرو برد همان کور دل به پای حسن
چه دیده بود از او خصم او ، که دائم بود
به قصد جانِ به اندوه مبتلای حسن
فغان که رنگ زمرد زَ سوده الماس
پدید شد به لب لعل جانفزای حسن
به حق او بنگر جور چرخ و طغیانش
که بعدِ قتل ، عدو کرد تیر بارانش

R A H A
01-21-2012, 12:57 AM
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم ترا
خصم با تیر به تابوت بهم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود می گویند
حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلی ریخت که اندوخته بود
ارث مادر خود بُرد غم و رنج و محن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود

حسین اخوان کاشانی (تائب)

R A H A
01-21-2012, 12:57 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_gerd__34_.gif

بت غم عشق تو تا يار دل زار من است
بهتر از خلد برين گوشه بيت الحزن است
نه غم حُور و نه انديشه جنّت دارم
از زمانى كه مرا بر سر كويت وطن است
قصّه عشق من و حُسن تو اى مايه ناز
نقل هر مجلس و زينتْ دِه هر انجمن است
بعد از اين ياد، كس از ليلى و مجنون نكند
حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است
توئى آن يوسف ثانى كه ز يك جلوه حُسن
محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است
از پى ديدن رخسار تو موساى كليم
سال ها بر سر كويت به عصا تكيه زن است
آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل
همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است
خلق گويند به من ، دلبر و معشوق تو كيست
كه تو را در غم او اين همه رنج و مِحَن است
چه بگويم كه نم از يم نتوان گفت كه آن ماه جبين
سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است
ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود
والى مُلك ولايت ، ولىّ مؤ تمن است
اوّلين سبط و دوّم حجّت و سيّم سالار
چارمين عصمت حقّ و يكى از پنج تن است
نام ناميّش حسن ، خلق گراميّش حسن
پاى تا فرق حسن ، بلكه حسن در حسن است
روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن
يك جهان جوهر حُسن است كه در يك بدن است

R A H A
01-21-2012, 12:58 AM
سفره ی دستش کریم بود

http://img.tebyan.net/big/1388/11/116248872164517915411417013384171157193134254.jpg
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود
سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود


آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود
این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود
http://img.tebyan.net/big%5c1384%5c01%5c10134213244230661191823158120111 744089203.jpg
حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود
آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
پای درازم از برکات گلیم بود
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:58 AM
مثل ستاره‏اى سرگردان،
گرد مزارت مى‏گردم.
زمین امشب از انبوه تیرها، خون‏آلود است.
تو کدامین عهد را روز ازل بسته‏اى که حتى مزارت،
حتى کفنت، آماج ستم ستمگران است؟

R A H A
01-21-2012, 12:58 AM
ای مثل پدر بر تو شده، ظلم فراوان
مظلوم حسن جان، مظلوم حسن جان
ای ماهی دریا، به عزایت شده گریان

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

ای حضرت زهرا و علی را، ثمر دل
بی جرم و گنه، یار تو را آمده قاتل
آخر جگرت، پاره شد از زهر هلاهل

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

هر شب، به سر تربت بی‌شمع و چراغت
مرغ دل بشکسته‌ام آید، به سراغت
ممنوع بوَد، تا که کنم گریه ز داغت

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان
در کودکی، از خصم چه آمد به سر تو؟
شد نقش زمین، مادر نیکو سیَر تو
یک عمر شد از جور فلک، خون جگر تو

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

پیش نگهت، دست علی را همه بستند
دستی، که نبی بوسه بر آن داد، شکستند
با تو همگان رشتۀ پیوند گسستند

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

یاران همگی از تو بریدند، حسن جان
حرمت ز تو پیوسته دریدند حسن جان
سجاده ز پای تو کشیدند حسن جان

مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

R A H A
01-21-2012, 12:59 AM
تیشه های اشک

http://img.tebyan.net/big%5c1384%5c01%5c79372239158102141061792361797025 14185245.jpg
سکوت، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد
و زهر گفتم و یادم زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد
ز تیرهای کفن دوز بسته برتن او
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما
چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست

و بر غریب مدینه سزاست گرییدن
که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه خویش
کسی که سبزترین جامه را به تن دارد
نگفت علت سبزی پیکرش از چیست
http://img.tebyan.net/big%5c1384%5c01%5c23719424510912443021524610215114 1232141591.jpg
و طشت داد شهادت غریب مطلق اوست
چرا که پاره جگر تر از او درعالم نیست
همان کسی که شنید به وقت کودکی اش
صدای یا ابتاه و شکستن در را
میان کوچه باریک بی شک این کودک
همان کسی است که برده به خانه مادر را
رسید دشمن بی شرم و سد راه نمود
و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست

و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش
چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم
خمید قامتش اما عبای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید
آه جان به لب شد و آخر فدای مادر شد

R A H A
01-21-2012, 12:59 AM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

گشته ام بیمار غربت ، درد درمانم شده
همدمم در کنج عزلت ، آه سوزانم شده
مجتبایم ، آنکه از بی یاری و بی همدمی
آه ، تنها محرم اسرار پنهانم شده
می کنم در خانه خود هم به غربت زندگی
من ندانم با چه جرمی خانه ، زندانم شده ؟
مرد را در خانه ، همسر محرم راز است و من
محرم رازم دریغا قاتل جانم شده !
می خورم هر روز از زخم زبان خون جگر
هر شب از بی یاوری ، شام غریبانم شده
رهبر تنهای تاریخم ، که بیش از هر گناه
بیگناهی باعث رنج فراوانم شده
از همه نزدیکتر بر من که شده همسر، بزهر
میزبان روزه لبهای عطشانم شده
وارث صبر پدر گشتم که در طفلی به ظلم
مادرم نقش زمین در پیش چشمانم شده
با زبان حال می گویم ، که در دیوان عدل
مدرک مظلومی من ، قبر ویرانم شده
ظلم بی تکرار در تاریخ مظلومان دهر
قصّه بعد از شهادت ، تیر بارانم شده
کفت جدّم کور در محشر نخواهد آمدن
در جهان با معرفت ، چشمی که گریانم شده
دارد امید شفاعت در جزا بر مادرم
آنکه با اخلاص در دنیا ثنا خوانم شده
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_29.gif

R A H A
01-21-2012, 12:59 AM
اى دل خون شده! ايّام عزاى حسن ست
كز ثَرى تا به ثريّا همه بيت الحزن ست

پيرهن چاك زنم در غم آن گوهر پاك
گز غمش چاك ملك را به فلك پيرهن ست

قسمت آل عبا اى فلك از گردش تو
گوئيا درد و غم و رنج و بلا و محن ست

بشكنى گوهر دندان نبى گاه به سنگ
گاه بر بازوى حيدر ز جفايت رسن ست

گه دَرِ كينه به پهلوى بتول عَذرا
مى زنى، كينه بلى عادت چرخ كهن ست

گه بود خنجر خونخوار تو بر خلق حسين
گه ز تو سوده الماس به كام حسن ست

خاطرم از اَلَمِ اين يك، دارالالم ست
سينه ام از حَزَنِ آن يك، بيت الحزن ست

عرش از بوى يكى پر بود از ناقه چين
خاك از خون يكى پر ز عقيق يمن ست

هر كه گويد چو «طرب» مرثيه آل عبا
به يقين جنّت فردوس مر او را وطن ست