PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشک



R A H A
01-08-2012, 06:51 PM
دستمال كاغذی به اشك گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟

عاشقم

با من ازدواج می‌كنی؟

اشك گفت:

ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!

تو چقدر ساده‌ای

خوش خیال كاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می‌شوی

چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی كجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال كاغذی، دلش شكست

گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست

گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد

در تن سفید و نازكش دوید

خونِ درد

آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد

مثل تكه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرك و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاك بود و عاشق و زلال

او

با تمام دستمال‌های كاغذی

فرق داشت

چون كه در میان قلب خود

دانه‌های اشك كاشت.

R A H A
01-08-2012, 06:51 PM
اشک من خودتو نگه‌دار
نیا پایین منو رسوا می‌کنی
آخه غم تو میون جمعی
چـرا تنها منو پیدا می‌کنی
می‌شکنی منو با نگاهی
پیش مردم آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب
جای بـاده توی مینا می‌کنی
می‌ریزه رو بالش من
هرشب این اشکای لرزون
بی‌تو من غمگین و تنها
من پریشون دل پریشون
مستی‌ام رو تا سحر پیمونه‌ام می‌بینه و بس
غنچه‌های اشکمو دست غمت می‌چینه و بس
اشک من خودتو نگه‌دار
نیا پایین منو رسوا می‌کنی
آخه غم تو میون جمعی
چـرا تنها منو پیدا می‌کنی

R A H A
01-08-2012, 06:52 PM
دوید بر رخ زردم ز بیقراری اشک
گل خزان زده را کرد آبیاری اشک

خزان عمر به زردی رساند رنگ رخم
ببار بر سرم ای ابر نوبهاری اشک

کسی غبار غم از چهره ام نخواهد شست
اگر زدیده نیاید برون به یاری اشک

رخم ببوسد و بنوازد و به عذر قصور
به خاک،پیش من افتد به شرمساری اشک

بیار بر لبم ای سینه هرچه داری آه
بریز بر رخم ای دیده هرچه داری اشک

R A H A
01-08-2012, 06:52 PM
اشك هايي كه بي امان مي ريزند


و بغضي كه هنوز گير كرده !


نمي داني چه دردي دارد




وقتي حالم در واژه ها هم ؛



نمي گنجد!

R A H A
01-08-2012, 06:53 PM
با اشک مینویسم !


قلبم را یاری کنید


قلبم می خواهد


ضربانش را در اختیار ساعتی قرار دهد


که عقربه هایش نای راه رفتن ندارد