PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خسته ام....



R A H A
01-08-2012, 06:32 PM
خسته ام از زندگی از سوز و ساز

خسته ام از سوز درد انتظار

و چه دنیای پر از شور و شریست

مردمانش را نقاب دیگریست

عشق می دزدی خرابت می کنند

دوست می داری جوابت می کنند
خسته ام …

R A H A
01-08-2012, 06:34 PM
خسته ام در كوچه هاي بي كسي
سنگ قبرم را نميسازد كسي
سوختم خاكسترم را باد برد
بهترين يارم مرا از ياد برد

R A H A
01-08-2012, 06:34 PM
خسته ام اما نه آنقدرکه نتوانم تو را دوست داشته باشم

و از کنارنفس های گرمت بی اعتنا بگذرم.

اگرشوق رسیدن به دستهایت نبود،هیچ گاه آغوشم را نمی گشودم

واگر صدای گوش نواز تو نبود ازگوشه تنهایی بیرون نمی آمدم.

اگر شوق دیدن چشم هایت نبود هیچ گاه پلک هایم را بیدارنمی کرد

و اگر نسیم حرفهایت نمی وزید،معنای جهان را نمی فهمیدم...

R A H A
01-08-2012, 06:35 PM
خسته ام، خسته ای تنها و غریب در دل شب که از تکرار شبهای بی لبخند، از تکرار ورقه های سپید تنهایی، که هر شب بی هیچ نوشته ای، بی هیچ نقش و نگاری ورق میخورند، دلگیرم
نمیدانم ستاره شمردنها تا به کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به روی ایوان شب تنها نشستن ها تا به کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به امید قاصدک شادی نشستن ها تا به کی باید همراه من باشد؟!!
چقدر در سکوت و خلوت و خاموشی باید دست و پا بزنم؟ چقدر در لابه لای شعله های آتش انتظار پر و بالم بسوزد و من ضبحه نزنم و خاموش بمانم!! چقدر به حوض خالی و یخ بسته حیاظ خیره بمانم و در انتظار ماهی قرمز باشم؟ چقدر به آسمان ابری و تیره خیره بمانم و در حسرت مهتاب و ستارگان باشم ؟چقدر شبهایی پنجشنبه را گریه کنم؟ چقدر روز و شبها را بشمارم تا تو بیایی!!

R A H A
01-08-2012, 06:36 PM
خسته ام از قصه هاي شومتان


خسته از همدردي مسمومتان

اينهمه خنجر دل كس خون نشد

اين همه ليلي كسي مجنون نشد

بس كن اي دل نابه ساماني بس است

...كافرم ديگرمسلمانی بس است

در ميان خلق سردر گم شدم

عاقبت بازیچه مردم شدم

بعد از اين با بي كسي خو ميكنم

هرچه در دل داشتم رو ميكنم

نيستم از مردم خنجربه دست

بت پرستم بت پرستم بت پرست‬

R A H A
01-08-2012, 06:36 PM
تو سرگذشت من نبود
جز غم و دلشکستگی
عمری گذشته از تنم
هنوز نرفته خستگی
از دست روز و زورگار
خسته و دلگیر شدم

R A H A
01-08-2012, 06:37 PM
خسته ام

خسته ام از رفتن

خسته ام از ماندن

طاقت ماندنم نیست و توان رفتن

ای کاش زود پایانی بود،فقط پایانی بود و پایانی بر این سفر که ناخواسته آغاز کردیمش

ای کاش می توانستم

ولی افسوس

افسوس که یارای پایانی خودخواسته ام نیست

خسته ام


خسته ام ...

R A H A
01-08-2012, 06:38 PM
از دست هایت
دورم نکن
آن قدر نزدیک
تا صدای دریا را از تو بشنوم
صدای پری کوچک غمگینی را
که فروغ داشت
نمی شود پل زد
از دامنت
که بوی دریا می دهد
به دلم
حرف ها ماند ه
کجا نشسته ای که نمازم را
شکسته می خوانم
تورا در گلو
دارم
داری برایم حرف می شوی
مثل این کلماتی که تو می شوند
پیاده نشو
دست هایم خسته می شوند
بدون تو
تو
تو ....دارم تکرار می شوم
به تو
نمی رسم
پیاده نشو
دست هایم
بوی نارنج گرفته

R A H A
01-08-2012, 06:39 PM
*نماز مغربم امشب وداع آخرین باشد*
*تو بی من زندگی سر کن که قسمت اینچنین باشد*
*نمیبینی تو اشکی را که پنهان از تو میریزم؟*
*به رخسارم نگه کن چون غبار برگ پاییزم*
*ز بیداد زمان هر لحظه با پیمانه دمسازم*
*ز بخت واژگون امشب اجل هم می کشد نازم*
*شبم را تا سحر با آه و اشک و ناله سر کردم*
*نشستم باده خوردم ساقی و غم را خبر کردم*
*اگر از نام من پرسی من آن پیر غزل خوانم*
*اگر از حال من خواهی خزانم برگ ریزانم*
*مگر ای ساقی گلچهره حالم را نمیبینی ؟*
*عذابم قصه عشق محالم را نمی بینی ؟*
*نه آهی بر لبم باقیست نه غمخوار دلم ساقیست*
*نه اشکی مانده بر چشمم جنون از عشق ما باقیست*
*سه تار من چرا شام غریبان را سحر کردی ؟*
*چرا امشب غریبان را به بالینم خبر کردی ؟*
*نشینم تا سحر تا بر تن فرسوده جان آید*
*به امیدی که بر بالین من پیر مغان آید*
*فدای چشم مستت ساقیا پیمانه ای دیگر*
*تحمل گر نداری می روم میخانه ای دیگر

R A H A
01-08-2012, 06:40 PM
فرصت ما تموم شده
باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو
کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه
لحظه به لحظه مو به مو
هیچی رو یاد من نیار
اون‌قدر خرابم که نگو

بد بودم و بدتر شدم
می‌رم با پاهای خودم
می‌رم نمی‌دونم کجا
آخ کم آوردم به خدا

دلگیرم از دست خودم
کاش عاشقت نمی‌شدم
هر جوری می‌خواستم نشد
از غم یک ذره هم کم نشد

من موندم و تنهایی‌هام
از دنیا هیچی نمی‌خوام
عاقبت من و نگاه
اشتباه پشت اشتباه

هر روز عاشق‌تر شدیم
تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم

فط گریه فقط عذاب
صدتا سوال بیجواب
نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم

دلگیرم از دست خودم
کاش عاشقت نمی‌شدم
هر جوری می‌خواستم نشد
از غم یک ذره هم کم نشد

من موندم و تنهایی‌هام
از دنیا هیچی نمی‌خوام
عاقبت من و نگاه
اشتباه پشت اشتباه

فرصت ما تموم شده
باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو
کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه
لحظه به لحظه مو به مو
هیچی رو یاد من نیار
اون‌قدر خرابم که نگو..

R A H A
01-08-2012, 06:41 PM
اشک هات برای خدا عزیزه

هروقت دلت گرفت
هروقت احساس کردی که دنیا اینقدر برات کوچیک شده
که داری صدای خرد شدن شونه هات زیر این بار رو می شنوی
اون موقع یه جای خلوت پیدا کن
بشین و با خودت خلوت کن
ببین الان کی هست که می تونه به حرفات گوش کنه
اگه کسی رو نداشتی
یه نگاه به آسمون کن
و هرچی می خوای بگو
و اینقدر اشک بریز که سبک بشی
شانه های خدا همیشه در اختیار توست
تا سر به روش بذاری
و تا می تونی گریه کنی
بدون که اشک هات برای خدا عزیزه ...

R A H A
01-08-2012, 06:41 PM
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري


لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري


آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري


با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري


صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري


عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري


رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري


عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري


روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاری

R A H A
01-08-2012, 06:42 PM
نيمه شب بود و غمی تازه نفس ،
ره خوابم زد و ماندم بيدار ،
ريخت از پرتوی لرزنده ی شمع ،
سايه ی دسته گلی بر ديوار .

همه گل بود ،ولی روح نداشت!
سايه ای مضطرب و لرزان بود
چهره ای سرد و غم انگيز و سياه
گويا مرده ی سرگردان بود!

شمع ،خاموش شد از تندی باد
اثر از سايه به ديوار نماند
کس نپرسيد :کجا رفت؟که بود؟
که دمی چند در اينجا گذراند!

این منم خسته در اين کلبه ی تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست
من ،اگر سايه ی خویشم،يا رب
روح آواره ی من کيست؟کجاست؟
ــــــــ
» هر لحظه و ساعت زندگی در حال تغيير است
زندگی گاهی سايه و گاهی آفتاب است
پس هر لحظه تا جايی که ميتوانی زندگی کن و دوست بدار
چون لحظه ای که وجود دارد شايد فردا نباشد.. «

''·.سوته دل.·''

R A H A
01-08-2012, 06:43 PM
خسته ام
از هر روز گلایه و گریه
خسته ام
از هر روز بودن و مردن
خسته ام
از هر روز شکستن و بستن
خسته ام
می فهمی؟
از اینکه می خواهم و نیست
از اینکه هست و نمی خواهم
می داند میمیرم
میدانم مرده است!
خسته ام...

R A H A
01-08-2012, 06:44 PM
خسته ام از این کویر
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

R A H A
01-08-2012, 06:45 PM
خسته ام ...


خسته نبودنت ...


خسته از روزهايي كه بيتو شب ميشود


و شبهايي كه باز هم بي تو ميگذرد


تا كه طلوعي و غروبي ديگر بيايند


و باز هم گذر زمانها

كه بي تو ميگذرد ...!


ميگذرد ...!


ميگذرد

و باز هم ميگذرد ...!

R A H A
01-08-2012, 06:45 PM
خسته از هر کسي و هر چيزم
مـــــــملو از غربتي غـــم انگيزم
مثل گنجشک بي پناهي خيس
زيـــر رگـــــــــــبار سرد پــــاييزم
انــــتهاي غـــــــــروب تــــنهايي
ابـــتداي شــــبي جنون خــــيزم
بــــــي تو آيــــــينه امــــــــدم را
بــــه کــــــدامـين ستاره آو يـزم
گـوش کــن اي نگاه تازه عشق
قصه اي تـــلخ و عبــــرت انگيزم
گـر چــه شب ابري است اما باز
پــيش پــايت ســتاره مــي ريزم

R A H A
01-08-2012, 06:47 PM
خسته از این روزگارم
خسته از این همه رنج
جامعه ام آکنده آه
کولبارم همه درد
عیش و مستی به یکباره برفت
می دانم و می دانی، که ...
تمام تن من
می طلبد خواب را ...
خواب را می طلبد
تخت امید صدایم می کند
نقطه ی پرواز من
جهت دلکندن از عرش زمین
چشم هایم سنگین
خواب من چیست؟
کارم این است
خواب من تکراری است
خواب من ، خواب فردا دیدن
خواب فردا دیدن ...