صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36

موضوع: همه چیز درباره مصر باستان

  1. #1
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    همه چیز درباره مصر باستان

    زندگی پس از مرگ در مصر باستان


    greatpyramid
    هرم بزرگ خئوپس
    مردمان مصر باستان خدایان متعددی را میپرستیدند و اعتقادات مذهبی آنها، مانند بسیاری از مذاهب باستانی، برپایه وجود خدایان اساطیری و قدرتهای گوناگون آنها بود.


    یکی از اعتقادات قوی در میان مصریان، اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود که شرح آن در این مطلب نمی گنجد. در اینجا تنها به ذکر این مطلب اکتفا می کنیم که ساختن اهرام بر پایه همین اعتقاد بوده است و غراعنه مصر بیش از هر چیز نگران زندگی پس از مرگ خود بوده و اهرام در واقع قصرهایی برای این زندگی دوباره آنها به شمار می آمد که با اتاقهای متعدد و لوازم مجلل آماده شده و برای فرعون خوردنی وآشامیدنی و مال و ثروت کافی در آن قرار داده میشد.

    هرم بزرگ جیزه
    هرم بزرگ جیزه از عجایب هفت گانه و در واقع تنها بازمانده این هفت بنای اعجاب آور جهان باستان به شمار می آید. چگونگی ساخته شدن این هرم هرگز به طور قاطع معلوم نشده است و درباره آن نظرهای مختلفی وجود دارد.بنا به گفته هرودوت، تاریخ نگار یونان باستان، بنای هرم 30 سال طول کشیده است و صد هزار برده برای ساختن آن به کار گرفته شده اند.

    نظریه دیگری نیز سازندگان هرم را کشاورزانی عنوان کرده است که به دلیل طغیان رود نیل در فاصله ماههای تیر تا آبان، به کار ساختمان میپرداختند و برای آن دستمزد میگرفتند. طغیان رود به حمل و نقل سنگهای بنا نیز کمک میکرد. این سنگها از راه دور آورده میشد و هریک حدود 2.5 تن وزن داشتند. زمان ساخته شدن هرم سالهای 2566-2589 قبل از میلاد تخمین زده شده است و بیش از 2,300,000 بلوک سنگی در آن به کار رفته و ارتفاع آن- پس از از بین رفتن 9 متر از قسمت بالای آن- در حال حاضر به 140 متر می رسد. این هرم بزرگترین و قدیمی ترین هرم جیزه به شمار می آید.

    خوفو یا خئوپس (فرئون سازنده هرم)

    خوفو (Khufu) که در زبان یونانی خئوپس (Kheops) گفته میشود، دومین فرعون از سلسله چهارم فراعنه به شمار می آید و دوران سلطنتش حدود 23 یا 24 سال تخمین زده شده است. بنا به گفته هرودوت، خئوپس بر خلاف پدرش سنفرو (Sneferu) و پدربزرگش جوسر نتیریکیت (Djoser Netjeriket)، که هر دو شاهانی بخشنده و مردمدار بودند، مردی خشن و شاهی ظالم بود. او سه همسر داشت که هر یک در یکی از سه هرم کوچک دیگر دفن شده اند.

    هرچند که هرم بزرگ به نوعی معرف جوهره مصر باستان به شمار می آید، از دوران سلطنت فرعون سازنده آن اطلاع چندانی در دست نیست. قرنها پس از سلطنت خئوپس، هرودوت در باره او نوشته است: " خئوپس سرزمین مصر را دچار هرنوع بدبختی ممکن کرد. او معابد را بست، تقدیم قربانی را نزد رعایای خود ممنوع اعلام کرد و آنها را وادار کرد تا بدون استثنا برایش کارگری کنند...مصریان به زحمت میتوانستند نام او را بر زبان بیاورند..و این از شدت تنفرشان بود.." نکته جالب دیگر اینکه با وجود عظمت و شکوه هرم، قایق بی نظیر تشییع جنازه و اشیای اعجاب انگیز مراسم به خاک سپاری که از خئوپس به جا مانده است، تنها تصویر موجود از چهره او یک مجسمه عاج 10 سانتی متری است.
    برگرفته از سایت سیمرغ


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. #2
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    مصر سرزمين رازها


    سرزمين مصر ازمرداب دلتاي شمالي آن گرفته تامرزهاي باير جنوبي،سرزميني است كه به قول يكي از باستان شناسان معاصر "امكان ندارد بيل خود را در خاك فرو كنيدو چيزي نيابيد".
    اين كشور باچنين گنجينه عظيمي قرنها است افراد كنجكاو را به خود جلب كرده است.در بين اين افراد، كساني بوده اندكه به قصد كسب ثروت،به حفاري پرداخته وديگراني كه خود را باستان شناس مي ناميدند اما بر اساس معيارهاي امروزي ،جز مشتي افراد مبتدي نبودند.بدترين اينان ،آن دسته افرادي بودند كه به خاطر طمع خويش بيش از آنكه به حال باستان شناسي مفيد باشند مضر واقع شدند.آنان براي تخليه سريع يك گور يا معبد،قرائن با ارزشي را نابود كردندكه چه بسا در حل معما هايي كه هنوز هم در مورد اين اشياء وجود دارد كمك مي نمود.در بهترين حالت،محققان جز استادان برجسته،عاشقان تاریخ،و خادمين انسانيت نبودند.آنان درهايي را گشودند كه ميان زمان حال و مصر باستان قرار داشت و به نيابت از سوي همه فريفتگان روزگار باستان،از ميان آیينه سحرآميزي عبور كرده وقدم در سرزمين شگفت انگيز فراعنه گذاشتند.

    با توجه به خشكي حاكم بر اين سرزمين،نه فقط اشياء داخل گورها پس از سالها تا حدود زيادي دست نخورده باقي مانده بودندبلكه همراه با آنها اشياء زيادي يافت شد كه اطلاعات زيادي را در مورد تمدن هزاران سال پيش آشكار ساخت.
    مصر نه فقط يكي از اولين تمدنهاي باستان است بلكه از طولاني ترين قدمت نيز برخوردار مي باشد.علت اين امر عمدتأ به موقعيت جغرافيايي مصر مربوط مي شود.سرزميني پرت كه در ميان دو صحرا واقع شده و آن را قادر مي ساخت تا بدون تأثير و نفوذ خارجي،در اطراف دره نيل به شكوفايي دست يابد.اين سرزمين سبز وحاصلخيز كه فقط از 3 تا 20 كيلو متر پهنا برخوردار بود،از آبشار نيل در آسوان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن 1000 كيلو متر،در شمال به دلتاي نيل خاتمه پيدا مي كردكه در اين نقطه رود نيل از طريق آبراههاي متعدد به درياي مديترانه مي ريخت.طغيان هر ساله اين رود،گلولاي قهوه اي تيره رنگي را پيشكش زمينهاي كشاورزان مي كردكه سبب نظم و ترتيب زندگي گشت. نام باستاني سرزمين مصر "كمت" به معناي سرزمين سياه و به نعمتي كه آب ارزاني مي دارد اشاره دارد.



    نقطه پاياني تمدن مصر هنگامي است كه " سزار اگوستوس " آن را در سال 30 پش از اميلاد فتح كرد و يكي از استانهاي امپراطوري روم شد. يادگارهاي آن تمدن بزرگ بيرحمانه و به آهستگي در ميان شنها از بين رفت. طولي نكشيد كه زبان مردمان آن نيز به فراموشي سپرد شد.

    تا قرنها بعد،مصر باستان به صورت يك فرهنگ تقريباَ خاموش باقي ماند. مسافرين يوناي و رومي آن ايام تا قرن نوزدهم، مجذوب آثار تاريخي آن شدند كه از دل توده هاي شني سر برآورده بودند.اگر چه آنان قادر به خواندن سنگ نوشته هاي حكاكي شده مرموز و درك معناي آنها نبودند. لشكر كشي ارتش ناپلئون به مصر در سال 1798 بسياري از گنجينه ها را مكشوف ساخت واين تمدن خفته دوباره بيدار شد.


    كشف دوباره مصر باستان
    صبح گرمي از ماه اوت سال 1799 بود. در مكاني نچندان دور از شهرك "روزتا" )رشيد) سربازان يك گردان فرانسوي مشغول حفر زمين بودند.آنها از افراد اعزامي نيروي ناپلئون بناپارت جوان به مصر بودندواز جانب دريا و خشكي مورد تهديد حملات دشمن قرار داشتند. ارتش فرانسه با فاجعه اي رو به رو بود. نبرد ناپلئون در مصر كه آغازي درخشان داشت اكنون به پايان مصيبت بارش نزديك مي شد.
    درست دوازده ماه پيش، ناپلئون طي حمله برق آسايي كه فقط سه هفته طول كشيد، مصر را به تصرف در آورده بود.اما از آن به بعد كارها به اشكال بر خورده بود . انگلستان از ترس آنكه مبادا تصرف مصر به دست فرانسويان،راههاي مهم زميني و دريایي آن كشور به هندوستان را به مخاطره اندازد به ناوگانش فرمان داد كه به سوي مديترانه به حركت در آيد. كمي پس از آنكه ناپلئون پيروزمندانه وارد قاهره شد، ناوگان انگلستان ناوهاي فرانسوي را در لنگرگاه نزديك اسكندريه غافلگير كرد.طي يك نبرد شديد دريایي، انگليسي ها فرانسويان را در هم شكستندو بيشتر كشتيهاي آنها را غرق كردند.ناپلئون ونيروهايش در خاك مصر زمين گير شدند و راه گريزشان بسته شد.
    فرانسويان در پي اين مصيبت با مصيبت ديگري نيز رو به رو شدند.در سال 1798 مصر به تركان تعلق داشت و بخشي از امپراطوري عثماني به شمار مي رفت. ناپلئون گمان مي كرد كه امپراطوري سالخورده تركان ناتوان تر از آن است كه بتواند براي پس گرفتن دره نيل دست به جنگ بزند.اما بناپارت در اشتباه بود. كمي پس از اينكه انگليسيان ناوگان فرانسه را نابود كردند، سلطان اهانت ديده ترك در قسطنطنيه به سردار فرانسه اعلام جنگ كرد. سربازان و كشتي هاي جنگي تركان به سمت جنوب گسيل شدند تا ناپلئون را از مصر بيرون اندازند.
    و اين تمام ماجرا نبود فرانسويان كه راه گريزشان به وسيله انگليسيان مسدود شده بود و از جانب تركان هم به مخاطره افتاده بودند با دشمن ديگري نيز مواجه بودند.اشراف نظامي مصر يا همان مماليك سواره نظام خشن و بيرحم
    حاظر به پذيرش شكست نبودند.آنها پس از نخستين شكستشان در برابر ناپلئون به صحرا گريختند تا دوباره نيروهايشان را سر وسامان دهند.
    در برابر اين سه دشمن نيرومند و سرسخت،فرانسويان در هر كجا كه استقرار مي يافتند به حفر سنگر مي پرداختند.
    يكي از اين سربازان فرانسوي در موقع كندن سنگر به ديوار كهنه اي برخورده بود.در ميان آجرهاي شكسته و زرد رنگ ديوار، قطعه سنگ درخشاني وجود داشت كه عرض آن بالغ بر 76 سانتيمتر و طول آن در حدود 107 سانتيمتر بود.
    جريان پيدا كردن سنگ را به مقامات مافوق گزارش دادند.

    سنگ بازالت سياه به اسكندريه فرستاده شد.در واقع سربازان فرانسوي به يكي از هيجان انگيزترين اكتشافات باستان شناسي همه اعصار دست يافته بودند، زيرا آن قطعه سنگ بازالت كه به "سنگ روزتا" يا"لوح رشيد" موسوم شد به كليدي براي يافنت تاريخ گمشده مصر باستان تبديل گرديد.

    در زمان ناپلئون ،مورخان تقريبأ هيچ چيز درباره فرعونهاي بزرگ مصر نمي دانستند،و درباره مردمي هم كه طي هزاران سال پيش در دره نيل زندگي كرده بودند هيچ اطلاعي نداشتند. آن مردم وپادشاهانشان چگونه بودند؟ آنها كه را پرستش مي كردند؟ زندگي روزمره شان را چگونه مي گذراندند؟
    ناپلئون مي خواست كه پاسخ اين پرسش ها را به تمامي بداند.اين بود كه علاوه بر فراهم آوردن ارتشي براي حمله به دره نيل، بيش از 150 نفر دانشمند، هنرمند و پژوهشگر را هم ترغيب كرد كه با او به مصر بروند.بسياري از آن انديشمندان به دليل هواداري پرشورشان از برنامه هاب ناپلئون براي نو سازي مصر به هيئت اعزامي پيوستند، و ديگران از كنجكاوي شديد ناپلئون نسبت به گذشته باستاني مصر الهام گرفتند و تقبل كردند كه ويرانه هاي بناهاي تاريخي در سواحل نيل را مورد بررسي وتحقيق قرار دهند و مواد و مصالح لازم براي شناخت تاريخ مصر باستان را فراهم آورند.
    انجام اين كار اخير مهمتر از آن بود كه ناپلئون و دانشمندانش فكر مي كردند چون همانطور كه مورخان امروزه مي دانند،براي شناخت تمدنهايي كه مدتها پيش از ميان رفته اند فقط دو راه قابل اطمينان وجود دارد. راه نخست اين است كه بتوانند زبان آن تمدن را بخوانند ودريابند. وراه دوم حفاري و خاك برداري از ويرانه هاي روستاها و شهرهايي است كه بيشترشان در زير خاك مدفون شده اند،و آنگاه مطالعه و تجزيه وتحليل دقيق آلات وابزار ساخت انسان،يا اشيائي كه مورد استعمال روزمره داشته اند و در آن ويرانه ها باقي مانده اند.‌
    اما در زمان ناپلئون هيچ كس نمي توانست خط مصريان باستان را بخواند؛ 1500 سال بود كه راز هيروگليف پنهان مانده بود؛ وباستان شناسي اگر مي شد چنين ناميدش، تازه داشت پا به عرصه وجود مي گذاشت.
    همينكه ناپلئون مركز فرماندهي خود را در شهر به تصرف درآمده قاهره داير كرد،فرهنگستان مصر را هم به عنوان مركزي براي فعاليتهاي دانشمندانش در آن شهر تا سيس كرد.انديشمندان فرانسوي به زودي بر روي طرحهاي گوناگون خود سر سختانه به كار پرداختند. مدتي بعد رونوشتهايي از كتيبه حك شده بر لوح روزتا به فرهنگستان مصر رسيد. از نوشته هاي روي آن سنگ دو مسئله فوراُ براي دانشمندان روشن شد. نخست آنكه سنگ رشيد يكي از لوح هاي سنگي مسطحي بود كه مردم باستان فرمانها و بيانيه هاي مهم را روي آن كنده كاري مي كردند؛ و ديگر اينكه لوح ياد شده سه زبانه بود،بدين معنا كه يك بيانيه به سه زبان مختلف برآن حك شده بود. و اگرخواندن يكي از آن سه زبان امكان پذير مي گشت، درآن صورت اين احتمال وجود مي داشت كه بتوانند دو زبان ديگر را هم از طريق مطابقه حروف و واژه هايشان با زبان اول كشف رمز كنند و بخوانند.

    تمام دانشمندان ناپلئون به زبان يوناني تسلط داشتند. دقايقي نگذشت كه آنها پنجاه و چهار سطر حك شده در قسمت پايين سنگ را ترجمه كردند. آن نوشته بيانيه اي در ستايش بطلميوس پنجم بود و او را به خاطر هدايايي كه در سال 196 قبل از ميلاد به معابد مصري پيشكش كرده بود مورد ستايش قرار مي داد.
    نگاههاي دانشمندان فورأ متوجه نگاره هاي هيروگليفي شد كه از قسمت بالاي سنگ رونويسي شده بود. آنها اكنون كاملأ مي دانستند كه كل آن نوشته هيروگليفي چه مطلبي را بيان مي كرد، و آنچه باقي مي ماند، به نظر آنان منحصر مي شد به برابر نهادن نقوش آن نوشته با حروف يوناني پايين سنگ. به رغم موقعيت مخاطره آميز ناپلئون در مصر، در فرصتي مناسب دستور داد تا نوشته روي لوح رشيد را دقيقأ رونويسي كنند و براي مطالعه زبان شناسان به فرانسه بفرستند.
    مدت زيادي از اين ماجرا نگذشته بود كه خود ناپلئون و بيشتر دانشمندانش به فرانسه باز گشتند.نبرد مصر به ناكامي انجاميده بود وناپلئون را به فوريت به فرانسه احضار كردند.اندكي بعد هم ارتش فرانسه با انگليسي ها و تركها به توافق رسيد،و نيروي نظامي فرانسه به وطن باز گشت داده شد.لوح رشيد به دست انگليسي ها افتاد، و امروزه يكي از آثار گرانبها وباد آورده موزه لندن است
    طي بيست سال بعد ذهن دانشمندان همچنان به هيروگليف هاي لوح رشيد باقي ماند.آنها بدون اشكال زياد به كشف و باز خواني نوشته ناشناخته مياني سنگ نايل آمده بودند.اين نوشتار كه "دموتيك" نام داشت،شكل تغيير يافته و پيشرفته اي از خط هيروگليف بود و مصريان زمان بطلميوس پنجم در نوشته هايشان از آن استفاده مي كردند.

    اما دانشمندان هر چه كوشش كردند نتوانستند معناي هيروگليف ها را به دست آورند.وقتي آن نقوش كوچك را با متن هاي يوناني و دموتيك برابر مي نهادند،به هيچ وجه معنايشان آشكار نمي گشت.چنين به نظر مي رسيد كه دنيا هرگز نخواهد دانست مصريان باستان چه سخناني درباره خود گفته اند.

    تابستان سال 1822 فرا رسيد _درست دوازده ماه پس از آنكه ناپلئون در تنهايي و تبعيد جزيره سنت هلن در گذشته بود.
    پس از ساله كار طاقت فرسا،سر انجام يك جوان فرانسوي به نام ژان فراسوا شامپوليون خط هيروگلف را كشف كرد. او توانست دستور زبان و شيوه جمله بندي را در نوشته هاي مصر باستان كشف و تنظيم كند.
    آنچه شامپليون از هيروگليف كشف كرده بود اين اميد را بر مي انگيخت كه شايد بتوان فرهنگ هاي مرده، يا دست كم يكي از آنها را جان دوباره بخشيد.

    در سالهاي بعد مردماني رنگارنگ به سوي مصر سرازير شدند.بعضي از آنها تماشاگران ساده اي بودندكه با كشتي هاي بخاري تفريحي به بالاي رودنيل
    سفر مي كردند تا از بناهاي باستاني ديدن كنند.بعضي ديگر دلال ها و مجموعه داران خصوصي بودند كه به دنبال اشياء عتيقه و خريد و فروش آنها مي رفتند.تعداد زيادي هم باستان شناس بودند.بعضي از اين باستان شناسان به همت خودشان به مصر مي رفتند و بعضي ديگر هم از طرف موزه هاي بزرگ اروپا و آمريكا به آن ديار فرستاده مي شدند. آنعا مجهز و آماده مي آمدند تا گذشته را بكاوند.
    شامپوليون به باستان شناسان اين توانايي را بخشيده بود كه كلام و سخن شاعران،قصه گويان، كاهنان، و فراعنه را بخوانند ودريابند.همين باستان شناسان بودند كه مي بايست با بيل هايشان بقيه تاريخ مصر باستان را بنويسند.از زمان ناپلئون تا به حال حفاري ها و كاوشهاي باستان شناسان در دره نيل،سرگذشت يكي از بزرگترين و نخستين تمدنها،يعني سرگذشت مردم و فراعنه مصر باستان را بتدريج روشن كرده است.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  3. #3
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    مصريان نخستين
    باستان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين ساكنان مصر،به دليل تغييراتي كه در فاصله ميان 25000 تا 10000 سال قبل از ميلاد در آب و هواي جهان به وجود آمد،اجبارأ به سوي اين سرزمين كشيده شدند.پيش از آن،نيل نه به صورت رودخانه، بلكه به شكل درياچه اي عظيم يا رشته اي از درياچه ها بود.
    صحرا هاي بي آب وعلفي كه هم اكنون در امتداد سواحل آفريقاي شمالي گسترده است،پوشيده از دشتها و جنگلهاي سبز و خرم بود. در آن سوي درياي مديترانه،قسمت اعظم اروپا در زير پوششي از يخ قرار داشت و منجمد بود.
    سپس به دلايلي كه درست روشن نيست،آب و هواي جهان رو به گرمي و خشكي گذاشت.سرپوش يخي اروپا رفته رفته آب شد و پس نشست.بارش باران در جنوب متوقف شدو دشتها و جنگلهاي سواحل شمالي آفريقا به دليل فقدان آب كم كم خشك شدندو از بين رفتند. همچنانچه كه خشكي هوا شدت مي يافت، درياچه بزرگ نيل هم كوچكتر و كم آب تر مي شد و سر انجام از آن درياچه پهناور جز رودخانه اي باقي نماند.
    انسانها و آدميان در حال مرگ آفريقاي شمالي به سمت اين دره تنگ و طويل
    وبه سوي رودي كه رفته رفته به صورت تنها منبع آب آنها در مي آمد،به حركت در آمدند. اين رود خروشان از ميان قاره آفريقا به سوي شمال و درياي مديترانه سرازير مي شد و و هنگامي كه به مصر سفلي مي رسيد نيرو و فشارش كاهش مي يافت،از اين رو به جاي آنكه ويرانگرانه دره را درهم كوبد وپیش رود فقط به آرامي طغيان مي كرد، يعني آب رود بالا مي آمد و بر كف دره جاري مي شد،و سواحل هر دو سويش، به مسافت سه ونيم تا حدود ده كيلومتر را در زير خود مي پوشاند. نيل در طي اين سفر طولانيش به مصر گل و لاي فراواني در خود مي انباشت و با خود مي آورد،مدت چهار ماه به همان وضع باقي مي ماند. اين گل و لاي در روزگار كهن يكي از بهترين و غني ترين كودهاي جهان بود.

    پيش از متداول شدن آبياري،اعقاب مصريان نخستين،در كنار نيل در روستاهاي كوچكي گرد هم آمدند.در آن روستاها هر كس براي خودش كار مي كرد،هر كس افزارها وظرفهاي پخت وپز را خودش مي ساخت، و كلبه اش را با گل و ني هاي كنار رودخانه بنا مي كرد.

    آبيار ي به تدريج همه چيز را تغيير داد، ساكنان دره نيل رفته رفته در كنار كارهاي گوناگون صاحب تخصص شدند. و به اين ترتيب رفته رفته و در طي ساليان دراز،داد و ستد پر جنب و جوشي در دره نيل پا گرفت. چنين تغييراتي دگرگونيهاي سياسي را هم به دنبال آورد.گروهي از روستاها تحت رهبري نيرومندترين مرمي كه از ميان خودشان برخاسته بودباهم متحد شدند.اين گروه از روستاها گسترش و توسه پيدا كردندو به ولايات و سپس به پادشاهي هاي كوچك تبديل شد. تا سال 3200 قبل از ميلاد،يا در آن حدود دره به سه قلمرو پادشاهي تقسيم شده بود و بر هر يك از آنها يكي از پادشاهان نيرومند پش از تاريخ حكومت مي كرد.
    نخستين قلمرو پادشاهي در مصر سفلي،در ناحيه،دلتاي نيل قرار داشت. در اينجا "زنبور شاه" سلطنت مي كردكه نشان و علم رسمي اش زنبور عسل يا زنبور سرخ بود. زنبور شاه تاج سرخي بر سر مي گذاشت و مقر سلطنتش كاخ ساده و ابتداي بود كه" خانه سرخ" ناميده مي شد.
    دومين قلمرو در مصر وسطي نزديك قاهره كنوني قرار داشت. اين منطقه متعلق به "ني شاه "بود كه علم سلطنتي اش شاخه اي از گياه پاپيروس بود.
    او تاج بلند سفيدي بر سر مي گذاشت و كاخش "خانه سفيد "ناميده مي شد.
    سومين قلمرو پادشاهي در مصر عليا واقع شده بود. اين منطقه نزديك به محل نخستين آبشارها قرار داشت كه محلي صخره اي و پلكاني و شيب دار در مسير رود نيل بود و مصر را از همسايه جنوبي اش نوبه جدا مي كرد. اين بخش از دره زير فرمان" شاهين شاه" بود كه علم سلطنتي اش از شاهين هايي كه در اعماق آسمان بي ابر مصر پرواز مي كردند اقتباس شده بود.


    گفته شده است كه كمي پيش از سال 3200 قبل از ميلاد، جنگجوي نيرومندي به نام "عقرب " بر سرزمين شاهين شاهان فرمان مي راند. عقرب به مصر وسطي در شمال لشكر كشيد و ني شاه را برانداخت.جانشين او هم كه در عين حال هم پادشاه مصر عليا بود و هم پادشاه مصر وسطي منطقه دلتا يا مصر سفلي را هم از چنگ زنبور شاه بيرون آورد. بدين ترتيب، دره نيل در تاريخ طولاني اش براي نخستين بار زير تسلط پادشاه واحدي قرار گرفت و وحدت يافت.

    نام اين پادشاه "منس" بود منس نخستين فرعون مصر باستان است،و تاريخ مصر رسمأ با او آغاز مي شود.

    هنگامي كه فرعون منس بر مصر فرمانروايي مي كرد، كل ساكنان دره به دو طبقه تقسيم مي شدند: غني و فقير. اكثريت عظيم مصريان را شخم كاران و دهقانان ساده تشكيل مي دادند كمي بالاتر از آنها،از لحاظ مرتبه اجتماعي،صنعت گران ماهر قرار داشتند.در سطح بالاي اجتماع، درست پايين دست فرعونهاي نيرومند، اشراف و نجبا قرار داشتندكه از خويشان فرعون و از اعقاب رهبران و پادشاهان پيش از تاريخ بودند.
    مصريان تازه وحدت يافته،از لحاظ ظاهر با نياكان دورشان _نخستين مردمي كه به دره نيل پا گذاشته بودند_ چندان تفاوتي نداشتند.آنها با قدي در حدود155 سانتيمتر احتمالأ كمي بلندتر از اجدادشان بودند.اما به همان لاغري ساكنان دره در سه هزار سال پيش،موي مجعد و پوست قهوه اي متمايل به قرمز داشتند.اگر چه طرز تفكر و شيوه زندگي آنها طي قرون متمادي بسيار تغيير كرده بود،اما اعتقادشان به زندگي پس از مرگ با اعتقاد اجدادشان تفاوتي نداشت.
    مصر عليا و سفلي، اگر چه حكومت واحدي داشتند و رود بزرگي آنها را به هم پيوند مي داد كه هر دو در آن سهيم بودن، باز آمادگي داشتند تا با مشاهده كوچكترين نشاني از ضعف و دشواري از نو به حكومتهاي پادشاهي جدا گانه اي مبدل شوند.
    با اين حال، فرعون از لحاظ سياسي عاقلانه مي دانست كه تفاوتها و حقوق هر دو منطقه را به رسميت بشناسد. از اين روي، تاج رسمي او تركيبي از تاج سرخ مصر سفلي و تاج سفيد مصر عليا بود. كاخ او هميشه با دو دروازه ساخته مي شد: دروازه شمال و دروازه جنوب.فرعون هيچ گاه به عنوان پادشاه مصر ناميده نمي شد. از او هميشه با عنوان "پادشاه دو سرزمين " يا " پادشاه مص



    منس يا همان نارمر پادشاه

    . مي گويند منس همان نارمر پادشاه است كه تصويرش روي يك سنگ لوح در هيراكونپوليس به دست آمده است. سنگ لوح يا لوحه مزبور در اصل به عنوان لوحي براي تهيه داروي آرايش چشم مورد استفاده قرار مي گرفت.لوحه آرايش پادشاه نارمر نمونه ای رسمي از يك وسيله كار در دوره پيش از سلسله ها است. اين لوحه نه فقط به عنوان يك سند تاريخي كه وحدت دو بخش مصر و آغاز دوره سلسله ها را بر خود ثبت كرده است بلكه به عنوان نخستين فرمولي براي نمايش پيكره كه تا 3000 سال بر هنر مصر مسلط بود نيز اهميت بسيار دارد. در پشت لوحه پادشاه در حاليكه تاج دراز و دوكي شكل مصر عليا را بر سر گذاشته،در صدد است دشمني را به عنوان قرباني بكشد. در برابرش يك شاهين يعني نماد هوروس خداي آسمان و نگهبان پادشاه،تكه زمين انسان _سري را كه بر سطحش پاپيروس مي رويد (نماد مصر سفلي)به اسارت گرفته است. زير پاي پادشاه،دو تا از نفرات دشمن بر زمين افتاده اندو بالاي سرش دو سرديس هاثور، الهه اي كه نظر مساعد نسبت به نارمر دارد ديده مي شوند.در سوي ديگر اين لوحه نارمر با تاجي از مار كبرا كه مختص مصر سفلي است در حال سان ديدن از انبوه جسد هاي بي سر شده دشمن نمايانده شده است.
    در هر دو مورد، مسئله مهم اين است كه پادشاه، در جايي بالاتر از زير دستان خود و دشمنانش _چون مقامش برتر است_ وظيفه آييني اش را به تنهايي انجام مي دهد.




    در اين اثر آنچه اهميت دارد تمركز توجه بر شخص پادشاه به عنوان موجودی خدايي، جدا از همه انسانهاي عادي و به مراتب برتر از ايشان است كه به تنهايي مسئول و عامل پيروزيهاي خويش است. در پيكره نارمر تقليدي از والا مقامي شاهانه را مي بينيم كه با چندين تغيير جزيي در باز نمايي بعدي پادشاهان مصر بجز آخن آتون در سده چهاردهم ‌‌‍[ق.م] تكرار خواهد شد. شاه با پرسپكتيوي مركب از نماهاي نيم رخ سر، پاها،و دستها با نماهاي رو به رويي چشم ها وبالاتنه ديده مي شود.با آنكه ابعاد و نسبت هاي پيكره تغيير خواهد يافت، روش باز نمايي يا نمايش آن به صورتي استاندارد براي كل هنر مصر در سده هاي بعدي در خواهد آمد



    لوحه آرايش پادشاه نارمر علاوه بر ثبت يك رويداد مهم تاريخي و وضع قواعدي بنيادي براي هنر هاي تصويري ، چندين مرحله از تكامل خط مصري را نيز تجسم بخشيده است. داستان پيروزي هاي نارمر در صحنه هاي مختلف با درجات متفاوتي ازنماد پردازي نمايانده شده است. از روايت صريح تصويري براي براي نشان دادن شاه در حاليكه از پي پرچم دارانش در يك رژه پيروزي مي رود و از جسد هاي كشتگان دشمن سان مي بيند استفاده شده است.اين شيوه تصوير نگاري ساده وقتي نمادين مي شود كه در صحنه پايين، پادشاه را به صورت گاوي مي بينيم كه ديواره هاي يك دژ دشمن را در هم مي شكند. نماد پردازي، در انبوه نفرات بي سر شده دشمن، انتزاعي تر مي شود. در اينجا هر جسد در حاليكه سرش با آراستگي و زيبايي خاصي ميان دو پا گذارده شده، احتمالأ نماد عددي براي نمايش تعداد معيني از نفرات كشته شده دشمن است. سر انجام، در علايمي كه نزديك سر هاي پيكره هاي مهم تر ظاهر مي شوند، علايم تصوير نگار داراي ارزش صوتي مي شوند، چون اسامي افراد با هيروگليف هاي حقيقي نوشته شده اند.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. #4
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    دوران تاريكي


    تقريبأ چهار صد سال پس از مرگ خوفو، اشراف جسور مصر چنان قدرتي يافتندكه سرانجام قدرت مركزي در مصر فرو پاشيدو آن سرزمين به دوراني از هرج و مرج گام نهاد كه تقريبأ صد سال طول كشيد و به دوران تاريكي شهرت گرفت.
    دره نيل بر ضد خودش به پيكار بر خاست و تكه تكه شد. فرعونهاي كوچك در امتداد نيل بر قلمروهاي جداگانه خويش حكومت مي كردندو به خاطر كسب زمين و قدرت با همسايگان خود به نبرد مي پرداختند. شبكه هاي آبياري كه براي كشور حياتي بودرو به خرابي گذاشت،و قحطي به تناوب دره نيل را فلج مي كرد.تا اينكه شاهزاده اي از روستاي كوچك تبس سرانجام نظم را به دره نيل باز گرداند.او به قلمروي شاهزادگان ديگر لشكر كشيد و يك يك آنها را سر كوب كرد.آنگاه خود را فرعون سرزمين دوباره وحدت يافته اعلام كرد.و پايتخت را از ممفيس به شهر خود در مصر عليا انتقال داد.اما شاهزادگان حاضر نبودند قدرتي را كه سالهاي طولاني در دست داشتند به سادگي از دست بدهند.آنها دره را بارها وبارها به جنگ وخونريزي كشيدند. فقط زماني كه يكي از فرزندان كوچك تبس به نام آمنمحت تاج و تخت را در ربود و دودمان مقتدر دوازدهم را تأ سيس كرد،سرزمين مصر بار ديگر از آرامشي طولاني و پر دوام برخوردار گرديد.دودمان دوازدهم 200 سال حكومت كرد. اما بار ديگر مصيبت روي آورد.اين بار دشواري از بيرون مرزهاي مصر پديدار شد.مهاجماني از تبار نامعلوم از سمت مشرق به اين سرزمين حمله كردند.اين مهاجمان از تبار نامعلوم، همان قوم"هيكسوس" سوريه بودند.
    چون مصر سپاه ثابت و منظمي نداشت بدون جنگ به دست مهاجمان افتاد. همچون بار پيش يك بار ديگر مردي نجات بخش از شهر تبس واقع در نيل عليا بر پاخاست.اين مرد شاهزاده نيرومندي به نام كاموس بودكه ناوگاني به وجود آورد و در رود نيل پيش راند، در جنگي كه در پي آن روي دادكاموس كشته شد و برادرش شاهزاده آهموس جنگ را ادامه داد. همين آهموس بود كه سرانجام نيروي فاتحان منفور را در هم شكست.
    آهموس خود را نخستين فرعون سلسله هجدهم اعلام كرد. پايتخت بار ديگر به تبس انتقال پيدا كرد. آهموس اعلام كرد كه از آن پس "آمون" بايستي به عنوان "پادشاه خدايان"مورد پرستش قرار گيرد، زيرا به اعتقاد آهموس، آمون بود كه او را بر هيكسوس ها پيروزگردانيد.
    تحوطمس(توتموس)جوانترين پسر آهموس در حدود 1524 پش از ميلاد به فرعوني رسيد، او بيشتر ايام سلطنت خود را صرف لشكركشي هايي كرده بود که به منظور تنبيه شاهزادگان سوري صورت گرفت.
    وقتي تحوطمس اول جان سپرد او را در دره متروكي كه پشت بلنديهاي مقابل تبس قرار داشت مدفون كردند .اين نقطه وهم آور كه به "دره شاهان" معروف شد، طي قرنهاي بعدي گورستان پادشاهان مصر بود. روزگار هرم سازي ديگر به سرآمده بود.


    ملكه حتشپسوت

    در ساحل غربي نيل، در برابر محل تبس باستان، ويرانه هاي زيباترين معبد مصر به چشم مي خورد.اين معبد كه امر.زه به" دير البحري"معروف است. اين معبد كوچك را دختر تحوطمس اول،عليا حضرت ملكه حتشپسوت،براي انجام مراسم ويژه مردگان بنا كرد.وقتي باستانشناسان ماجراهاي زندگي حتشپسوت را به هم پيوند مي دادند،به يكي از مهيج ترين داستانهاي تاريخ مصر باستان پي بردند.زيرا به واقع سرگذشت زن زيبايي است كه تخت سلطنت مصر را از دست پسر بچه اي ربود و بيست و يك سال با آرامشي آميخته با دلهره سلطنت كرد.
    ماجرا چنين آغاز مي شود كه تحوطمس اول از ملكه بزرگ دربارش چهار فرزند داشت. همه آنها به جز شاهزاده خانم خردسال،حتشپسوت،در كودكي مردند.تحوطمس پسري هم از يكي از همسران ديگرش داشت، در مصر باستان برادران و خواهران خانواده سلطنتي نيز بنا بر سنت با يكديگر ازدواج مي كردند. شايد بتوان گفت كه ازدواج با محارم تخت و تاج را در ميان خانواده شاهي نگه مي داشت و پاكي و خلوص دودمان سلطنتي را تضمين مي كرد.اما حتشپسوت برادر تني نداشت وهمين امر براي او بهترين پيشامدها را در پي داشت.وقتي تحوطمس اول پايان زندگيش را نزديك ديد حتشپسوت را به ازدواج برادر ناتني او، پسري كه از همسر ديگرش داشت در آورد.پس از مرگ تحوطمس اين مرد با نام تحوطمس دوم، فرعون مصر و حتشپسوت، ملكه مصر شد.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  5. #5
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    فرعون تحوطمس سوم (حدود 1441 تا 1461 پيش از ميلاد)

    تحوطمس سوم در سالهاي اوليه سلطنتش به عنوان يك فرعون، بارها و بارهامجبور شد كه با سوري هاي طغيان گر جنگ كند. اما آن دولتشهر هاي مستقل و كوچك سوري سوري در واقع همسنگ و حريفي براي مصر متحد و نيرومند محسوب نمي شدند. تحوطمس طي سالها تمام فلسطين، تمام سوريه، و شهرهاي بازرگاني سواحل فينقيه را به تصرف در آورد.
    با اين متصرفات، تحوطمس به صورت فرعون امپراطوري وسيعي در آمد كه از سرچشمه هاي دجله و فرات آغاز مي شدو تا منطقه چهارمين آبشار بزرگ نيل واقع در جنوب مصر امتداد مي يافت.
    تحوطمس بر امپراطوري وسيعش ماهرانه حكومت مي كرد. او در سرتاسر زمينهاي به تصرف در آمده پادگانها و مراكز اداري مصر را مستقر كرد. او در اواخر دوره نظاميگري اش به چنان قدرت و اعتباري دست يافته بودكه نبرد هاي هر ساله اش با رژه هاي نظامي چندان تفاوتي نداشت.
    همسر تحوطمس سوم، دختر خردسال حتشپسوت در اوايل نوجواني در گذشت. از اين رو فرعون با خواهرش ازدواج كردو همسر جديدش پسري سالم و زيبا به دنيا آورد. وقتي تحوطمس به شصت سالگي نزديك شد،اين پسر را كه بيست و يك سال داشت در سلطنت بر مصر با خود شريك كرد.يك سال بعد تحوطمس درگذشت.
    تحوطمس سوم،همچون پدر بزرگش، در همان دره متروكي كه دره شاهان نام گرفت،در آرامگاهي زير زميني مدفون شد. تحوطمس نخستين فرمانده نظامي بزرگ تاريخ بود.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #6
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    چرا مصریان هرم می ساختند
    حفظ بدن پس از مرگ برای مصریان از اهميتي کليدي برخوردار بود. چون اين تنها راه براي رسيدن درست به زندگي پس از مرگ آنان بود. درنتيجه فراهم کردنمقدمات زندگي ابدي براي فرد مرده هم اهميت زيادي داشت. زندگي پس از مرگي که آنهادرصدد رسيدن به آن بودند، نسخه اي بزرگتر و بهتر از همين زندگي دنيايي شان بود کهانتظار داشتند در آن هم در کنار دوستان و خانواده خود باشند.
    بايد بدانيد که هرم تنها بخشي از آن ماشين جادويي بودکه فرعون را بين دو دنياي زندگان و مردگان حرکت مي داد . مجموعه هرم و ساختمانهايخاکسپاري اطرافش براي سالم نگه داشتن جسد موميايي شده و تقديم هدايا و نذورات بهکار مي رفتند تا حوايج شاه مرده را در آن دنيا هم تأمين کنند. در ابتداي ورود بهاين مجموعه قايقي بزرگ و مجلل مانند همين عکس پایین دفن مي شد تا فرعون را به مراسمپيمودن آسمان برساند که نمادي از طلوع و غروب دايمي خورشيد بود. مکان اصلي تدفيناتاقکي درون هرم بود که سعي مي کردند تا حد امکان مخفي بماند و با انواع طلسمها واوراد حفاظت شود. فرعونهاي بيچاره حتي همان وقتهم از هجوم دزدان مقبره می ترسیدند. مصريان فکر مي کردند که سرزمين مردگان در همان جايي قرار دارد کهخورشيد فرو مي رود براي همين هميشه از دري شرقي به هرم وارد مي شدند و فرعون را درمحلي رو به غرب دفن مي کردند تا راحت تر به خانه ابديش برسد . به هر حال با کشفعجايب دنياي مصر قديم همه جور بلايي به سر اجساد فراعنه آمد و معلوم نيست الانروحشان مطابق آن اعتقادات چه وضعي دارد . شايد هنوز سرگردان است و باعث اتفاقاتعجيبي مي شود که نفرين فراعنه اش مي خوانند!


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #7
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    مصر باستان
    موقعیت جغرافیایی مصر، به خصوص رود عظیم نیل، بیش از هر عاملی در شکل گیری تمدن مصر موثر بوده است. از آن جا که رود نیل در واقع تنها منبع آب بوده، زندگی در مصر به آن بستگی داشته است. مصر منطقۀ سبز و حاصلخیزی مثل یک بوتۀ بزرگ گل در میان صحراست. رودی باریک به طول 1100 کیلومتر و خاک بارور درۀ نیل ریشه های این بوتۀ گل را تشکیل می دادند. گل های این بوته به شکل باتلاقی مثلثی و پست به نام دلتا در محل ورود نیل به دریای مدیترانه قرار داشت. جیمز هنری بریستد(James Henry Breasted) ، مصر شناس، معقتد است که تبدیل سرزمین حاصل خیزی که به وسیلۀ رود نیل مشروب می شد به بیابان شنی برهوت بسیار ناگهانی و سریع بوده است: مثل یک چشم به هم زدن.

    عطیۀ نیل
    هر سال با فرا رسیدن بهار، بارش باران های سنگین و ذوب برف ها در سرچشمۀ نیل در کوه های آفریقای مرکزی باعث جریان یافتن سیلاب هایی می شود. بین ماه های ژوئیه (تیر ماه) تا اکتبر (آبان ماه) رود نیل از کناره هایش سر ریز می کند و آب هستی بخشش را در صحرای تشنه توزیع می کند. با پایین رفتن سیلاب، لایه ای از گل سیاه حاصلخیز به جا می ماند. مصریان باستان برای نیل احترام خاصی قایل بودند، آن ها نیز مثل هرودوت (Herodotus) مورخ یونانی می دانستند که مصر خودش «عطیۀ نیل است.» در یک سرود باستانی این احساسات نمایانده شده است:
    درود بر نیل، آن که پیش از زمین پدید آمده است، آن که می آید تا به مردمان مصر زندگی ببخشد. رازی از جنبش، تیرگی در میان روشنایی روز. مریدانت که کشتزارهای آن ها را آبیاری می کنی، ستایشت می کنند. (نیل) رارع (خداوند خورشید) آفرید تا به تمام تشنگان زندگی بدهد. آن که می گذارد تا بیابان با جریانش که از بهشت نازل می شود، سیراب شود. محبوب الهۀ خاک است، مهار کنندۀ الهه بذر است، آن که سبب می شود کارگاه های پِتاح (رب النوع هنرمندان و صنعتگران) ترقی کند. الهۀ ماهیان، آن که سبب می شود تا مرغان آبزی در سرچشمۀ رود پرواز کنند... آن که جو و گندم می آفریند تا معابد جشن بگیرند... وقتی سرریز می شوی، چیزهای فراوانی به تو پیشکش می شود، گله ها برای تو قربانی می شوند، به تو بسیار تقدیم می شود، پرنده ها برای تو پروار می شوند. شیرهای بیابان برای تو به دام می افتند تا گشاده دستی و بخشش تو جبران شود.

    مصری های باستان برای حفظ روش کشاورزیشان به سیلاب طغیان های سالانۀ نیل وابسته بودند. مصریان در خاک مرطوب اطراف نیل گندم، جو و غلات دیگر کشت می کردند. زراعت هم غذای مردم و هم غذای احشام را فراهم می کرد. مصری ها در دهکده های دایمی ساکن شدند و با آجرهای ساخته شده از گل نیل و مقداری کاه خانه هایی محکم و یک طبقه بنا کردند.
    نیل علاوه بر این که منبع تهیه غذا بود، تمدن رو به رشد مصر را محافظت می کرد. در شرق و غرب بستر رود تا جایی که چشم کار می کند بیابان برهوت گسترده است. در شمال نیل دلتا قرار دارد که حاشیۀ باتلاقی آن لنگرگاه مناسبی برای کشتی ها نبود. در جنوب نیل آبشارهایی صخره ای وجود دارد که سفر به جنوب مصر را به وسیله کشتی دشوار می کرد. هر چند راهزنان بادیه نشین بدوی گاهی به دهکده های مصری حمله می کردند، حدود طبیعی سرزمین مصر که تا حدی به وسیله رود نیل پدید آمده بود، قرن ها فاتحان بالقوه را پشت مرزها نگه داشت. در نتیجه، حملۀ دشمنان به مصر معدود بود و مصری ها می توانستند خودشان را وقف تمدن و به رشدشان نمایند.
    درخشش نقره فام
    بسیاری از مورخان معتقدند که ویژگی های مردم تا حدی به وسیله محیط آن ها شکل می گیرد. مصری ها هم از این قاعده مستثنی نبوده اند. لئونارد کوترل (Leonard Cottrel) نویسندۀ کتاب «زندگی تحت سلطۀ فراعنه» مصر باستان را از چشم یک خدای فرضی آسمانی توصیف می کند.
    «من خدایانی آسمانی را تصور می کنم که به پایین به درۀ نیل، زمیل مارپیچ سبز رنگی که به طول هزار کیلومتر در بیابان پیش رفته است، نگاه می کنند... منطقه ای که عرض آن بیش از چند کیلومتر نیست و حتی گاهی کمتر از دو کیلومتر است. در غرب این ناحیه، بیابانی برهوت از شن و صخره گسترده است- صحرا. در سوی دیگر بیابان عرب تا چند مایل به سمت شرق تا حد دریای سرخ گسترش می یابد. شبی مهتابی و بدر کامل است و خدای آسمانی من رود عظیم را می بیند که بسان نقرۀ روشن می درخشد. او می تواند این جا و آن جا در طول ساحل نیل نقاط نورانی را ببیند... اما نمی تواند صدها دهکدۀ تاریک را که میلیون ها «فلّاح» (رعایای مصری آن روزگار) در آن ها از خستگی به خواب رفته اند ببیند، رعایایی که در روستاهایی که از خشت گلی ساخته شده اند، ازدحام کرده اند تا خورشید آن ها را به بیرون، به کشتزارهای پست و مسطح فرا بخواند تا به کار ابدیشان ادامه دهند. این مار سبز طی چند صد قرن گذشته چند میلیون روح را زاده است؟ خدای آسمانی نامیرای من زمانی را به یاد می آورد که این شکاف زمینی سبزِ بیابان را فقط حیوانات، پرندگان و خزندگان می شناختند، هنگامی که شیرها و کفتارها، یوزپلنگ ها و گرگ ها در حاشیۀ بیابان می گشتند، و اسب های آبی در آب حرکت می کردند، هنگامی که دسته های عظیم غازها از فراز پاپیروس های (درخت های کاغذ مصری) با تلاقی به سوی ابرها پرواز می کردند، قبل از این که انسان در این دره شناخته شود.
    «خدای من درگذر قرن ها دیده است که جنگل ها جای خود را به کشت و زرع داده اند. او دیده است که برای نخستین بار در کرۀ زمین، شهرهای قانونمندی به وجود آمده اند که توسط دشت ها احاطه شدهاند و به وسیله مجراها و جاده ها به هم متصل شده اند، در حالی که باقی آدمیان یا اغلب آنان هنوز از شکارگاهی به شکارگاه دیگر کوچ می کردند.»

    نیل علاوه بر این که به دفع دشمنان کمک می کرد، راه ارتباطی منحصر به فرد میان روستاها بود. درۀ باریک و طولانی نیل که مصر علیا نامیده می شود، در بسیاری از قسمت ها تنها بیست کیلومتر پهنا دارد. دهکده ها در طول منطقه ای طولانی از شمال تا جنوب قرار گرفته بودند. در دلتا، یا مصر سفلی، دهکده ها در اطراف هفت شاخۀ رود نیل پراکنده شده بودند.
    اگر چه وجود سنگ های عظیم الجثه در آبشارها مانع می شد تا دشمنان برای حمله به جنوب مصر از رودخانه استفاده کنند، اما نیل در داخل مصر قابل کشتیرانی بود و ارتباط و حمل و نقل را بین دهکده ها آسان می کرد. رود همانند بزرگراه عریضی فرعون ها را قادر می ساخت مصر را از نظر سیاسی متحد کنند و یک تمدن مشترک پدید آورند.

    استفاده از عقل و هوش
    اگرچه خود رود نیل قابل پیش بینی بود، اما سیلاب های آن سال به سال فرق می کرد. اگر سطح سیلاب ها بالا بود، هزاران نفر تلف می شدند، خانه ها ویران می گشت و دانه ها و بذرهایی که برای کشت سال آینده انبار شده بود از بین می رفت. اگر سطح سیلاب پایین بود، مناطق کم تری از آن بهره مند می شد و غلات کم تری کشت و درو می شد. در این سال ها نیز هزاران نفر از گرسنگی می مُردند. براساس مشاهدات آدولف اِرمن (Adolf Erman) ، مصر شناس؛ «روزهای سیلاب... روزهای اضطراب و دلواپسی بودند.»
    در سال های 5500 تا 3100 قبل از میلاد، طی دورۀ پیش از سلسله ها، زمانی که دلتا و درۀ نیل در سلسلۀ اول یا خانوادۀ فراعنه متحد نشده بودند، مصری ها روش پیچیده ای برای آبیاری ابداع کردند. آن ها حوضچه هایی در زمین حفر می کردند که مثل آب انبار سیلاب در آن ذخیره می شد. بعد مجراهایی می کندند و آب را از این حوضچه ها به مزارعی که از رود دور بودند، می رساندند- مزارعی که حتی سطح بالای سیلاب ها نیز به آن ها نمی رسید. مصری ها چینه ها یا خاکریزی هایی می ساختند تا دیواره های حوضچه ها را تقویت کنند.


    روش آبیاری مصری ها به نگه داری مداوم و مرمت حوضچه ها و مجراها نیازمند بود. با گذشت زمان مصری ها پیشرفت های بیش تری کردند، از جمله استفاده از «شَدوف» (Shadoof)، وسیله ای شامل یک سطل که به یک دیرک متصل می شد و آب را از نیل به درون مجاری و از مجاری به کشتزارها هدایت می کرد. روش آبیاری مصری ها به قدری موفق بود که زارعان می توانستند در کی فصل نه تنها یک بار، بلکه دو یا سه بار محصول درو کنند.
    یک منبع مصر باستان سرزمین مصر را در این زمان به این صورت توصیف می کند:
    در مجاری، ماهی و در دریاچه ها پرنده فراوان است. مزارع مصر به واسطۀ وجود رستنی ها سبز است و در سواحل آن نخل وجود دارد. انبارهای غله لبریز از گندم و جوست. سیر، گندم، کاهو و میوه ها برای بقا (ادامۀ زندگی و سلامت) موجود است و شراب از عسل برتر است. کسی که در این جا ساکن است، خوشحال است زیرا زمین های پست مثل جاهای دیگر پربرکت است.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #8
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    تغییرات اجتماعی
    زراعت تغییرات عمده ای رادر جامعۀ مصر به وجود آورد. وفور غذا افراد را از جمع آوری مداوم غذا رها ساخت و زمان را برای کسب تخصص و رشد شغل های مختلف فراهم کرد. به این ترتیب، هنگامی که اغلب مصری ها کماکان در کشتزارها کار می کردند بعضی از آن ها برای مثال سفالگر شدند و کاسه ها و کوزه های رُسی تزیینی ساختند. بافندگان با استفاده از یکی دیگر از محصولات مصر، الیاف کتانی می ریسیدند و از ان ها پارچه های کتانی می بافتند. عده ای با کنده کاری روی سنگ مجسمه، چاقو و دستۀ داس می ساختند. فلزکاران با مس اسلحه و ابزار می ساختند. حتی عده ای مس را ذوب می کردند تا در قالبگیری استفاده کنند، اختراعی که احتمالاً به همراه مهاجرانی که از خاور نزدیک به کناره های دلتا کوچ کرده بودند، به مصر رسیده بود. این هنرمندان اولیه یا صنعتگران ماهر یک گروه اجتماعی تشکیل دادند، گروهی متفاوت از غالب روستانشینان که رعیت بودند و کماکان روی زمین کار می کردند.
    در درۀ حاصل خیز نیل انواع مختلف گیاهان کشت می شد و به همین علت کشاورزی در مصر صناعتی مهم بود. در این حجاری برجسته صحنه های مختلف کشاورزی در مصر از جمله درو کردن محصول و گله داری نمایش داده شده است.
    موش هایی در کشتزارها
    کشاورزی مهم ترین حرفه در مصر بود، ولی رعایایی که روی زمین کار می کردند، زندگی آسانی نداشتند. نامه ای که توسط شخص ناشناسی نوشته شده تمام دشواری هایی را که رعایا با آن ها مواجه بوده اند شرح داده و در کتاب «زندگی در مصر باستان» نوشتۀ آدولف ارمن نقل شده است.
    کرم های نیمی از محصول و اسب های آبی نیم دیگر آن را برده بودند؛ در کشتزارها موش ها می گشتند، ملخ ها آمده بودند؛ دام ها خورده شده و سهره ها ربوده شده بودند. کشاورز تیره بخت بینوا! آن چه بر زمین های خرمن کوبی شده بر جای مانده بود، سارقان به یغما برده بودند... . سپس کاتب برای گرفتن محصول (مالیات برای فرعون) سر می رسید، عواملش چماق حمل می کردند... آن ها می گفتند: «دانه ها را بدهید.»- هیچ چیز باقی نمانده است. سپس آن ها او را به درون مجرای آب می فرستادند و او در حالی که سرش زیر آب بود، غرق می شد. زنش را در برابر چشمانش می بستند و فرزندانش را به زنجیر می کشیدند.

    تخصصی شدن حرفه ها منجر به پیدایش داد و ستد شد که اقتصاد مصر را دگرگون کرد و به رشد کشور کمک کرد. صنعتگران مختلف، دیگر با زمین ارتباط مستقیم نداشتند و برای تأمین غذایشان به روشی جدید نیاز داشتند. به این ترتیب صنعتگران تولیداتشان را با محصولات کشاورزی معامله می کردند. پس از مدتی کوتاه، داد و ستد از درون تک تک روستاها، به داد و ستد بین دهکده های مجاور طول نیل منجر شد. دیری نگذشت که گروهی از سوداگران پدید آمدند، کسانی که اجناس مختلف را می خریدند و می فروختند. آن ها نیز در کنار صنعتگران و هنرمندان در ساختار در حال رشد جامعه جای خود را پیدا کردند. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، پایاپای معامله می کردند. سوداگران اجناس را با هم در رودخانه جابجا می کردند تا گاهی آن ها را با کاروان های الاغ در خشکی حمل می کردند. بر اساس یکی از منابع مصر باستان، «سوداگران که مثل زنبورها پرکار بودند، در طول مسیر رودخانه بالا و پایین می رفتند.»

    رشد حکومت
    پیشرفت کشاورزی یک دگرگونی مهم و حساس را در مصر باستان به وجود آورد: رشد حکومت. کشت و زرع پیشرفته جامعه را پیچیده تر کرده بود. برای آبیاری لازم بود حوضچه ها و مجاری ساخته و نگهداری شوند. بعد از سیلاب های سالانه، زمین ها باید برای کشت تقسیم می شدند. اضافۀ محصول باید انبار و در زمان نیاز توزیع می شد. داد و ستد باید هدایت می شد. نزاع بر سر مالکیت زمین باید حل و فصل می گردید. به تدریج برای برنامه ریزی و جهت دار کردن این فعالیت ها حکومتی از بین قبایل موجود تشکیل شد.
    اغلب مصری ها به قبیله ای تعلق داشتند و هر دهکده ای در یکی از چند منطقۀ مستقل جای می گرفت. بر هر کدام از این مناطق یک رئیس که تمام اهالی منطقه به وفاداری او اعتقاد داشتند، حکومت می کرد. رئیس از پایتخت آن منقطه که معمولاً دهکدۀ بومی خودش بود بر منطقه حکمرانی می کرد.
    در کنار مناطق قبیله ای، در مصر در دورۀ پیش از سلسله ها چند شهرستان وجود داشت. هر یک از این شهرستان ها شامل یک شهر و حومۀ آن بود و پادشاهی بر آن حکومت می کرد که در واقع هم ردیف رئیس منطقۀ قبیله ای بود. شهرستان ها نیز مثل مناطق قبیله ای بازار، خدای محلی، معبد و توتم (نماد) قبیلۀ حاکم یا خاندان گستردۀ مربوط به خود را داشتند. شهرستان ها معمولاً وقتی پدید می آمدند که یک شهر از دیگر شهرها قدرتمندتر یا موفق تر می شد و رهبران آن منطقه نفوذ خودشان را به دهکده های مجاور گسترش می دادند.
    مناطق مقتدرتر به فتح یا جذب مناطق ضعیف تر از طریق جنگ و گاهی ازدواج ادامه می دادند تا سرانجام مصر فقط از دو سلطنت تشکیل شد: مصر سفلی که در ناحیۀ دلتای نیل قرار داشت و پایتخت آن بیوتو (Buto)در غرب دلتا بود. و نِخِب (Nekheb) که در محل الکب (Elkab)امروزی قرار داشت، پایتخت مصر علیا بود که شامل سرزمین های درۀ نیل می شد که از دلتا تا نخستین آبشار نیل نزدیک به آسوان (Aswan)در جنوب مصر گسترده بود. صدها سال این دو سلطنت در کنار هم وجود داشتند. با وحدت این دو، عصر عظمت مصر آغاز شد.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #9
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    مصر باستان (سلطنت قدیم: عصر عظمت مصر)
    حدود سال 3100 قبل از میلاد، 600 سال قبل از شروع سلطنت قدیم، یکی از سلاطین مصر علیا به نام مِنِس مصر سفلی را فتح و کشور را متحد کرد. با وحدت مصر علیا و سفلی، مصر نخستین ملت را در تایخ پدید آورد و مِنِس نخستین پادشاه شد که بعدها فرعون نامیده شد. با هدایت مِنِس و فراعنه بعد از او، تمدن مصر طی شش قرن بعدی به رشدی منظم تر، موفق تر و مترقی تر دست یافت. کاغذی از نی پاپیروس اختراع شد، نوعی خط تصویری به نام هیروگلیف ابداع شد و مالیات ها وضع شدند و به این شکل زمینه برای شروع دوره ای تحت عنوان سلطنت قدیم مهیا شد. طی سلطنت قدیم، عصر عظمت مصر، فراعنه فرمانروایان قدرتمند ملت بودند. مذهب، هنر، بازرگانی، معماری، ادبیات- حتی زندگی اجتماعی و اقتصادی- همگی به وسیلۀ فراعنه استوار و گسترده شد تا حکومت مرکزی را تقویت کند.

    یک لوحۀ کنده کاری که در مصر علیا یافته شده تصویر سلطان نارمِر را که به نظر می رسد نام دیگری برای مِنِس، نخستین سلطان مصر باشد نشان می دهد.

    سلاطین مقتدر
    فراعنۀ مصر مستبد بودند، فرمانروایانی با قدرت مطلق. کلام آن ها قانون بود و بی چون و چرا اطاعت می شد. فراعنه ملت را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر روحانی نیز کنترل می کردند. اگر چه معلوم است این است که در سلطنت قدیم فراعنه به این صورت توصیف شده است:
    هنگام نزدیک شدن به سلطان، اتباع وی به نشانۀ احترام تعظیم می کردند و پیشانی بر زمین می ساییدند. در یکی از منابع مصر باستان قدرت و خرد فراعنه به این صورت توصیف شده است:
    چیست که تو ندانی؟ کیست که از تو خردمندتر است؟ کجاست که تو ندیده باشی؟... اگر تو به آب بگویی «بر فراز کوه ه بالا برو»، نهر مطابق فرمان تو جریان می یابد، چرا که تو رع هستی... توانایی و اقتدار در دهان تو و درک و دریافت در قلب توست، کلام تو کلام مات (Maat) (خداوند حقیقت) است و خداوند روی لب های تو نشسته است... برای تو ابدیت تقدیر شده است. همه چیز مطابق خواست تو انجام می شود و هر آن چه بگویی، مطاع است.
    فرعون هم به عنوان سلطان و هم به عنوان پسر خداوند رع مرکز زندگی مصری بود. فرعون و خانواده اش در رأس هرم اجتماعی مصر قرار داشتند، پس از آن ها کاهنان، مأموران بلند مرتبه و اشرف قرار داشتند. کاتبان، کلیۀ هنرمندان متبحر و مأموران جزء طبقه بعدی را تشکیل می دادند. بزرگ ترین طبقه، که پایین ترین قسمت هرم اجتماعی بود، شامل رعایای کشاورز و کارگران عادی بود.
    فرعون به مثابۀ صاحب قدرت سیاسی مقتدر و وحدت بخش عمل می کرد، به نظر می رسید که شکوه و عظمت مصر مستقیماً به نفوذ فرعون وابسته باشد، کسی که با شفاعت نزد سایر خدایان برکت را به مصر می آورد.
    با این که بعضی از اشراف مصر املاک اختصاصی داشتند، اما بیش تر زمین ها به فرعون تعلق داشت که آن را به واسطۀ ارث یا فتح سرزمین ها به دست آورده بود. فرعون قطعه های زمین را به بعضی اشراف مورد علاقه اش- اعقاب پادشاهان قبلی و اشراف ملّاکی که از قبل زمین دار بودند- هدیه می کرد تا آن ها را اداره کنند.
    به علاوه، فرعون تقریباً مالک تمام محصولات سرزمین بود. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، مالیات ها به صورت گندم، جو، روغن زیتون، آبجو، شراب و میوه جمع آوری می شد. سپس سلطان از این درآمدها برای پرداخت حقوق به کارمندان سلطنتی، صنعتگران، کاهنان و سایر کارگران استفاده می کرد.
    تمام کارهای روی زمین را رعایا انجام می دادند که تودۀ جمعیت بودند. اگر چه نمی توان رعایا را دقیقاً بَرده نامید، اما رعایای مصر باستان مشابه سرف ها در اروپای قرون وسطی بودند، چرا که به زمین وابسته بودند. اگر به هر دلیلی ارباب زمین عوض می شد، آن ها نیز به همراه زمین تحت فرمان ارباب جدید قرار می گرفتند. رعایا مثل بندگان بعد از این که وظایفشان را در زمین های ملّاکان انجام می دادند، اجازه داشتند برای تهیه مایحتاجشان روی قطعات کوچک زمین کشت کنند.
    628329
    در دوران سلطنت قدیم، مصری ها به فرعون به عنوان پسر خداوند خورشید- رع که سرِ باز (قوش) داشت، احترام می گذاشتند.

    برای حفظ قدرت مطلق در کنار هدایت تجارت روزمرۀ مصر، فراعنۀ سلطنت قدیم یک نظام متمرکز حکومتی ابداع کردند که در طول تاریخ مصر باستان حفظ شد. یک دولت مرکزی در ممفیس- شهری نزدیک به محل اتصال مصر علیا و مصر سفلی- تأسیس شد تا فعالیت های محلی مناطق مختلف را که بعدها نومس (Nomes) نامیده شدند، هدایت کند. در ابتدا تمام مناصب عالی را منسوبین فرعون اشغال می کردند، اما به تدریج اشخاص عادی نیز به سمت کارمند برجستۀ حکومتی منسوب می شدند.
    بدیهی است که فرعون در رأس سلسله مراتب حکومتی قرار داشت. بعد از فرعون، تواناترین شخص کسی بود که در سمت وزیر قرار می گرفت که وظایفش شامل نظارت بر بسیاری از بخش های حکومت مرکزی بود؛ بخش هایی که تعداد زیادی کاتب در آن جا کار می کردند. وزیر از جمع آوری مالیات ها، کشت در مزارع و نگهداری سیستم آبیاری اطمینان حاصل می کرد. وزیر همچنین مسئول ادارۀ نظام قضایی در سراسر سرزمین بود و گاهی اوقات نقش سرپرستی معماران سلطان را هم ایفا می کرد.
    در سطح محلی، حدود نومس های مصر بر اساس مرزهای مناطق قبیله ای قبلی شکل می گرفت. 22 حکومت محلی در مصر علیا و 20 حکومت محلی در مصر سفلی وجود داشت. هر یک از این ها در واقع کوچک شدۀ سازمان حکومتی مرکزی بود که بخش هایی را مشابه آن چه در حکومت مرکزی وجود داشت، شامل می شد. هر ایالت یک حاکم داشت که فرماندار محلی نامیده می شد و فرعون منسوبش می کرد. این حاکم به وزیر گزارش می داد و مثل وزیر وظایف مختلفی داشت. حاکم که نقش قاضی اصلی را در منطقه ایفا می کرد بر آبیاری، انبار کردن غلات برای مواقع اضطراری و جمع آوری مالیاتِ ناحیۀ تحت پوشش اش نظارت می کرد. حاکم هم چنین از منطقۀ تحت حکومتش سربازهایی- معمولاً رعایای آموزش ندیده- را در مواقع اضطراری برای جنگیدن به سپاه فرعون می فرستاد، چرا که مصر ارتش ملی نداشت.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #10
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    پیش فرض

    فرعون آخن آتون
    چهل و پنج سال پس از مرگ تحوطمسسوم،امپراطوري مصر به اوج ثروت و قدرت رسيده بود.در آن زمان آمنحوتپ سوم، فرعون وقتبود. او مدت ده يا پانزده سال از دره نيل خارج نشد. ودر عوض خود را وقف اجرايبرنامه هاي وسيع ساختماني در وطنش كرد،و چنان باشكوه و جلال مي زيست كه باستانشناسان او را "آمنحوتپ مجلل"نام داده اند.
    تبس در آنزمان نخستين شهر دنياي باستان و در حقيقت مادر شهري پر جمعيت و مملو از مردمسرزمينهاي گوناگون بود.آمنحوتپ سوم براي گريز از سر و صدا و ازدحام پايتخت،محلمناسبي را در ساحل غربي نيل،در برابر شهر برگزيده و حريم سلطنتي تازه اي در آنجابنا كرد. فرعون آمحوتپ و ملكه تي صاحب چند دختر كوچك شده بودند،اما هنوز پسرينداشتند. از اين رو هنگامي كه ملكه در حدود سال 1386 پيش از ميلاد پسري به دنياآورد تمام دره نيل غرق در شادماني شد.نام پدرش آمنحوتپ را بر اونهادند.
    زماني كه آمنحوتپ سالهاي نوجواني را مي گذراندنبردي در دربار و در پشت صحنه جريان داشت. حريم سلطنتي چنان كه ظاهرأ به نظر ميرسيدآرام نبود. پدر آمحوتپ و كاهن بزرگ آمون براي كسب قدرت درگير نبردي خاموشبودند.
    طي اين سالها خداي جديدي به نام آتون در درباراهميت و اعتبار يافته بود. اين خداي جديد خود خورشيد بود.(آتون يك واژه قديمي مصريبراي نشان دادن ذات واقعي و فراگير خورشيد بود. مثلأ گفته مي شد كه رع، خداي بزرگآفتاب در آتون زندگي مي كند.)آمنحوتپ در حريم سلطنتي معبدي براي آتون بناكرد.
    هنگامي كه وليعهد تقريبأ بيست و يك ساله بود، بانفريتي ازدواج كرد. سه سال بعد آمنحوتپ سوم كه ديگر بيمار و سالخورده شده بود او رانايب السلطنه مصر اعلام كرد.در مراسم باشكوه تاجگذاري در هرمونتيس، نزديك تبس،وليعهد جوان به عنوان آمنحوتپ چهارم تاج بر سر گذاشت.
    فرعون جديد مي خواست در پايين دست رودخانه شهر بزرگ جديدي بنا كند.اوديگر نمي توانست تبس را كه زير تسلط آمون و معبد عظيمش قرار داشت تحمل كند.قرار بودشهر جديد آمنحوتپ به آتون اختصاص يابد.
    هنگامي كهساختمان شهر جديد پابان مي گرفت، روزي فرعون بي مقدمه اعلام داشت كه نام خود راتغيير داده است.او ديگر آمنحوتپ به معناي" آمون راضي است"نام نداشت و آخن آتونناميده مي شد، يعني"او كه براي آتون سودمند است".


    اين كار به منزله مرگ آمون بود.نام فرعون در مصر باستان اهميت و تأثيرزيادي داشت، زيرا غالبأ بيانگر سياست دولت نسبت به امور مذهبي بود. پادشاه با تغييرنامش به آخن آتون به مردم سراسر مصر و امپراطوري اخطار كرد كه آتون به عنوان نخستينخداي مورد حمايت شاه جانشين آمون شده است.
    انتقالدربار به شهر جديد،ويراني و تباهي تبس را درپي داشت.باراندازهاي سنگي بزرگ شهر عملأدر زير آفتاب متروك مانده بود،زيرا خراجها و كالاهاي بازرگاني در باراندازهايپايتخت جديد تخليه مي شد.
    در زمان وحدتمصر همواره مقررات مذهبي و هنري خشكي بر شيوه تصوير كردن انسانها حاكم بود. هر بخشياز اندام انسان به صورتي نشان داده مي شد كه مصريان آن را بهترين حالت آن اندام ميدانستند، به عنوان مثال،سر را به صورت نيمرخ شانه ها و كمرگاه را از روبه رو،وساقها را از نيمرخ تصوير مي كردند در نتيجه چهره انسانها به قدري خشك و بي حالت ازكار در مي آمد كه تشخيص چهره اي كه در زمان آخن آتون ترسيم مي كردنداز چهره اي كهطي دوران خوفو ترسيم كرده بودند مشكل مي نمود. از لحاظ پيكر تراشي يا نقاشي از شخصفرعون مقررات خشكي حاكم بود.
    آخن آتن تمام اين مقررات را تغيير داد. او به نقاشانآموخت البته به شكلي ابتدايي و ناقص،كه چگونه در تصويرها و نقاشي هايشان از عاملبعد (پرسپكتيو)استفاده كنند.و اصرار داشت كه آنها تصوير و پيكره افراد را به همان صورتي كه واقعأ بودند بكشندوبسازند.
    در سالهايي كه آخن آتون در شهر افق زندگي ميكرد، تي قاعدتأ مي بايست از رفتار و رهبري پسرش هراسان و خشمگين شده باشد، زيراملكه مادر به چشم مي ديد كه مصر به علت فقدان رهبري صحيح از سوي فرعون بيشتر وبيشتر در بي نظمي و آشفتگي غوطه ور مي شد.


    حارمحاب، فرمانده كل قوا ،و آي، مشاور اعظم، كه مردي سالخورده بود بهنيل عليا سفر كردند تا با ملكه مادر مذاكره كنند. احتمالأ آن دو به ملكه مادرقبولاندند كه به عنوان ميانجي به سراغ پسرش برود. شايد هم ملكه تي شخصأ به ايننتيجه رسيده بود كه وقت آن رسيده است كه سر رشته امور را خود به دستگيرد.
    احتمالأ بحث و مشاجره چندين روز بين ملكه مادر وفرعون آخن آتون به طول انجاميد،و در پايان ملكه تي برنده شد حال مزاجي آخن آتونبسيار وخيم شده بود. او ديگر نه روحيه داشت و نه توان مبارزه.نفريتي اندكي بعد ازپيروزي ملكه مادر مغضوب واقع شد. و شايد به دليل آنكه از پشت كردت به آتون خودداريورزيداز كاخ تبعيد و مجبور به اقامت در كاخ شمالي شهر شد.مستخدمان شخصي او و برادرناتني آخن آتن كه پسر شش ساله اي به نام توت عنخ آتون بود،همراه وي به اقامتگاهجديد رفتند.
    توت عنخ آتون برادر بزرگي به نام اسمنخكارداشت كه با دختر بزرگ آخن آتون ازدواج كرد. فرعون بيمار اسمنخكار را به عنوان نايبالسلطنه مصر برگزيد و او را با همسرش به تبس اعزام داشت.مقرر شده بود كه آنها معبدكارناك را از نو بگشايندو كاهن بزرگ آمون را به مقام پيشين بازگردانند.
    سه سال بعد اسمنخكار و همسرش هر دو درگذشتند. در همين ايام نيز فرعون آخن آتون در شهر افق در گذشت. او بيش از چهل و دوسال نداشت.
    مصر اكنون بدون فرعون بود. و گمان مي رودكه نفريتي به عنوان آخرين كوشش براي حفظ كيش آتون عجولانه دست به كار شد و سريعأازدواج توت عنخ آتون كوچك را با دختر دوازده ساله اش ترتيب داد. به اين ترتيب توتعنخ آتون نه ساله كه با ايمان به آتوت پرورش يافته بود،فرعون جديد مصرشد.
    توت عنخ آتون مدتي از شهر افق بر مصر حكومت كرد،اما بعد به وسيله كاهنان پيروز و به قدرت باز گشته آمون به تبس برده شد. كاهنان اورا مجبور كردند كه نامش را از توت عنخ آتون به توت عنخ آمون تغيير دهد. او در بقيهزندگي كوتاهش همچون عروسكي در دست كاهن بزرگ بر مصر حكومت مي كرد.
    وقتي توت عنخ آمون در سن هجده سالگي درگذشت، مشاور اعظم، آي، كه در اينموقع مردي بسيار سالخورده بود،حدود پنج سال به عنوان فرعون بر مصر حكومت كرد.آنگاهاو هم درگذشت و حارمحاب،فرمانده كل قواي آخن آتون قدرت را به دست گرفت.حارمحاب بهعنوان فرعون،سلطنت طولاني خود را وقف بازگرداندن نظم و امنيت به دره نيل و تجديدشكوه گذشته مصر كرد.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/