امشب...
غم ها برایم مهمانی گرفته اند.
و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را...
کاربر فعال
امشب...
غم ها برایم مهمانی گرفته اند.
و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را...
کاربر فعال
به‌وقتِ تنهایی:
مَرد، زیرِ باران سیگار می‌کشد
زن، پشتِ پنجره.
اما، نه بارانْ مهم است،
نه مرد، نه پنجره، نه زن.
مهمْ
تنهایی است، که دود می‌شود!
کاربر فعال
از گـذشـتـــه های دور
تـــا بـــه امــــروز
هـمـچنـــان کــوه هـا
بـــه هــــــم
نـــمــــ یــــرســند
در عــــوض
ایـن روزهــــا
آدمهــــــا
بــه ســـادگــی
از کنار هـم عبــور می کنند…!
کاربر فعال
دیگر از این شهر...
میخواهم سفر کنم...
چمدانم را بسته ام...
اگر خدا بخواهد امروز میروم...
نشسته ام منتظر قطار...
اما نه در ایستگاه...
روی ریل قطار ...
کاربر فعال
رودر روی درگاه خانه ات دوست دارم درخت شوم
شاید روزی که پیر شدی از یک شاخه ام عصایی بسازی...
کاربر فعال
همبازی قدیم!
چشم نگذار...
آنقدر دورم که با شمردن همه اعداد هم پیدایم نمیکنی!
کاربر فعال
میخواهم از درد بگریزم ولی درد بدون من تنها میماند ؛
که این خود درد دیگری است !
کاربر فعال
تنهایی ، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام …
گاهی لباسِ برگ میپوشد ، گاهی لباسِ برف …
اما همیشه هست !
کاربر فعال
تنهایی را ترجیح بده به
تن هایی که
روحشان با دیگریست...
تنهایی تقدیر من نیست
ترجیح من است...
"جبران خلیل جبران"
کاربر فعال
حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ،
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند ...
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)