پيکاني پروازکنان ،
در تاريکي به هدف اصابت مي کند
بدون هيچ انديشه اي ازين که نوک لرزانش
به کدامين نقطه اصابت خواهد کرد.برگي خشکيده ، با توفان پاييزي
از درختي کنده مي شود ،
بي آنکه کس بداند کدامين زمين خاکي
در هنگام فرودش ، پذيرايش خواهد بود .موجي عظيم که باد ،
ضربه زنان از ميان دريا به پيش مي راند ،
همچنين چرخ زنان پيش مي رود ، بي آنکه بداند
در جستجوي کدامين ساحل است .چراغي که در هنگام خاموشي ،
حلقه هاي لرزاني از نور به هر سو مي پراکند ،
بي آنکه بداند کداميک از آن ها ،
آخرين درخشش او خواهد بود .تمام اينها منم ،
که بايد در سراسر عالم به آوارگي بگردم ،
بي آنکه دريابم از کجا آمده ام ،
يا گام هايم به کدامين نقطه ، رهنمودم خواهد کرد . . .گوستاو آدولف بکر (1870-1836)