نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: المقنع

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    المقنع

    بعد از قتل ابومسلم از جمله نهضت‌­های پرجوش‌وخروش، قیام المقنع در فرارود بود. مقنع از مردم مرو بود[و نام اصلی‌اش حکیم بن هاشم بود او به دلیل کور بودن یک چشمش از ماسک استفاده می­کرد و به‌این‌سبب او را مقنع می­خواندند. او در زیرکی و فراست و کیاست بین مردم زمان خویش شهره بود و در تحصیل علوم متداول آن زمان بسیار کوشید و کتب فراوانی را خواند و در طلسم و نیرنگ و شعبده دست توانایی داشت.

    او در آغاز امر نزد ابومسلم خراسانی رفت و به دعوت عباسی پیوست و از جمله یاران و سرهنگان ابومسلم شد. مدتی نیز دبیر عبدالجبار، جانشین ابومسلم بود.

    مقنع در کنار ابومسلم، نقشی فعال و مؤثر در دعوت عباسی داشت؛ اما پس از قتل ابومسلم که خیانتی آشکار در حق یاران نهضت بود، به شدت از عباسیان روی گردان شد و بعد از ابومسلم مدعی الوهیت گردید و این ادعا را فقط به خواص و اصحاب خود ظاهر می‌کرد. او به تناسخ باور داشت و می­گفت که روح خدا در ابومسلم ظاهر شده و روح ابومسلم در شخص او حلول کرده‌است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دعوی پیامبری

    نخستین مرحله از فعالیت ضددینی او هنگامی پدیدار شد که پس از قتل ابومسلم ادعای پیامبری کرد. باور مقنع این بود که ابومسلم از محمد برتر است و کشته شدن یحیی بن زید را زشت می­انگاشت و معتقد بود به خون‌خواهی یحیی برخاسته است و در این مرحله توفیقی نیافت و به وسیله عاملان منصور دستگیر و به بغداد فرستاده شد. بااین‌همه در زندان فرصت مناسب یافت، تا درباره چگونگی انتشار عقاید خویش برنامه‌ریزی کند. پس از رهایی از زندان به مرو بازگشت و مردم را به گرد خود جمع کرد و به آنان گفت، می­دانید من چه کسی هستم؟ مردم گفتند: تو هاشم بن حکیمی، گفت: غلط کرده‌اید. من خدای شما هستم و گفت من آنم که خود را به صورت آدم به خلق نمودم و باز به صورت نوح و باز به صورت ابراهیم و باز به صورت موسی و باز به صورت عیسی و باز به صورت محمد و باز به صورت ابومسلم و باز به این صورتی که می­بینید، مردم گفتند، دیگران دعوی پیامبری کردند، تو دعوی خدایی می­کنی؟ گفت آن‌ها نفسانی بودند و من روحانی­ام و این قدرت را دارم که خود را به هر صورت که بخواهم درآورم و داعیانی به سراسر خراسان و فرارود گسیل کرد و مردم را به پذیرش عقاید خویش فراخواند و به‌وسیله مبلغانش به مردم پیام داد که مردگان را زنده می‌­کند و یارانش را به بهشت جاودان می­برد. یکی از داعیان زبر دست مقنع موسوم به عبدالله بن عمر در گردآوردن پیروان او خدمات فراوان کرد و در کش و نخشب به دعوت پرداخت و نخستین دهی که مردم آن به مقنع ایمان آوردند، روستای کوچک سوبح از روستاهای اطراف کش بود، سپس عده فراوانی از مردم روستاهای بخارا و سغد جماعتی از مبیضه(سپیدجامگان) بودند که به او پیوستند و از او دنباله‌روی کردند، سپیدپوشان بخارا به جای سیاهی که شعار بنی‌­عباس بود، سپیدی را به عنوان شعار خود برگزیدند و لباس سفید بر تن کردند تا مخالفت خود را با عباسیان که لباس سیاه داشتند، اعلام کنند. خاقان ترک نیز که در این موقع حاکم فرارود بود؛ تحت تأثیر دعوت مقنع قرار گرفت و مردم آن دیار به وی روی آوردند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خلافت عباسی و المقنع

    سپاهیان مقنع یا «سپیدجامگان» هر کجا که دیده می‌شدند، دشمنانشان پا به فرار می‌گذاشتند و سپاهیان عرب از دست آنان آرامش نداشتند. مهدی، خلیفه عباسی شورش مقنع را برای خلافت خود بسیار مضر می‌دانست و تمامی کوشش خود را به کار بست، تا قیام وی را سرکوب کند. مهدی پیشرفت نهضت مقنع را برای اسلام به عنوان خطری بزرگ می‌دانست، چون خبر آورده بودند که مردم بخارا، سغد، نخشب و کش از اسلام روی گردان شده‌اند و به آئین مقنع روی آورده‌اند، خلیفه عباسی به حمید بن قحطبه دستور داد، تا به جنگ مقنع برود و برای این کار شماری از سپاهیان خراسان را در اختیار او قرار داد؛ لیکن مقنع به سرعت از جیحون گذشت و در قلعه­ای به نام سیام که در نزدیکی شهر کش بنا شده بود، اقامت گزید و چند بار سپاهیانی را که از طرف مهدی، خلیفه عباسی به قصد سرکوبی وی اعزام شدند، شکست داد. سپاه مقنع آنقدر کوچک نبود که گروهی از سپاهیان خراسان بتوانند، آن را دفع کنند. به این منظور مهدی خلیفه عباسی خود شخصاً به نیشابور آمد. مقنع که از آمدن خلیفه به خراسان اطلاع یافت، ترکان را به استعانت خود خواند و خون و مال مسلمین را بر آنان مباح کرد. به همین مناسبت جمع زیادی از ترکان به طمع غارت و جمع مال و ثروت نزد مقنع آمدند و بسیاری از زنان و فرزندان مسلمانان را اسیر کردند و عده­ای را کشتند. از آن پس پیروان مقنع به بخارا آمدند و وارد روستای نمکجت شدند و درون مسجد آمدند و موذن مسجد و چند تن دیگر را به قتل رساندند و در ده مزبور کشتاری عظیم رخ داد؛ چون کار قتل و غارت روستاهای نزدیک بخارا توسط پیروان مقنع شدت گرفت، مردم بخارا خدمت والی آنجا حسین بن معاذ رفتند و از پیروان مقنع شکایت کردند، خلیفه که وضع را این چنین دید، حسین بن معاذ(حاکم بخارا) را مامور سرکوبی و دفع شورش مقنع کرد. در جنگ سختی که در سال ۱۵۹ه.ق. بین سپاهیان حسین بن معاذ و طرفداران مقنع در نزدیکی نرشخ در گرفت. پیروان مقنع شکست خوردند و حاضر به قبول اسلام شدند؛ اما به مجرد بازگشت مسلمین مجددا خود را برای مقابله با سپاهیان خلیفه آماده کردند. تمام این موارد سبب شد، تا خلیفه عباسی فرمان بسیج عمومی را صادر کند. هزینه سنگینی هم صرف این لشکرکشی شد و به فرمان مهدی، خلیفه عباسی چندین لشکر قلعه نرشخ را تحت محاصره خود درآوردند و چون مدت محاصره به طول انجامید، فرمانده سپاهیان خلیفه، سپهسالار مقنع را فریب داد و وی را وادار به تسلیم قلعه کرد. صدها هزار سپاهی، فرارود را به محاصره درآوردند، سپاهیان محدود مقنع، با رسیدن سپاهیان بی­شمار خلیفه وحشت کردند و پا به فرار گذاشتند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکایت دیدن بندگان المقنع خدای خویش را

    محمد بن جعفر آورده است که پنجاه هزار تن از لشکر مقنع از اهل فرارود از ترک و غیره به در حصار مقنع جمع شدند و سجده و زاری کردند و از وی دیدار خواستند. هیچ جوابی نیافتند. الحاح کردند و گفتند: بازنگردیم تا دیدار خداوند خویش را نبینیم. غلامی بود او را حاجب نام. مقنع او را گفت: بگوی بندگان مرا موسی از من دیدار خواست، ننمود مکه طاقت نداشت. هر که بیند مرا طاقت نیارد و در حال بمیرد.

    وی ایشان را وعده کرد که فلان روز بیائید تا شما را دیدار نمایم.

    پس از آن زنان که با وی در حصار بودند را بفرمود تا هر زنی آئینه‌ای بگیرد و به بام حصار براید، و برابر یکدیگر می دارند به آن وقت که نور آفتاب بر زمین افتاده بود.

    خلق جمع شده بودند. چون آفتاب بر آن آینه‌ها بتافت، از شعاعشان آن حوالی پرنور شد. آن‌گاه غلام خویش را گفت: بگوی بندگان مرا که خدای روی خویش به شما می‌نماید، بنگیرد! چون بدیدند همهٔ جهان را پرنور دیدند بترسیدند و همه به‌یکباره سجده کردند و گفتند: خداوندا این قدرت و عظمت که دیدیم بس باشد. اگر زیادت از این بینیم زهره‌های ما بدرد و همچنان در سجده می‌بودند تا مقنع فرمود آن غلام را که بگوی بندگان مرا تا سرها از سجده بردارند که خدای شما از شما خشنود است و گناهان شما را آمرزید. آن قوم سر از سجده بر داشتند با ترس و بیم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  8. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکایت دیدن بندگان المقنع خدای خویش را

    محمد بن جعفر آورده است که پنجاه هزار تن از لشکر مقنع از اهل فرارود از ترک و غیره به در حصار مقنع جمع شدند و سجده و زاری کردند و از وی دیدار خواستند. هیچ جوابی نیافتند. الحاح کردند و گفتند: بازنگردیم تا دیدار خداوند خویش را نبینیم. غلامی بود او را حاجب نام. مقنع او را گفت: بگوی بندگان مرا موسی از من دیدار خواست، ننمود مکه طاقت نداشت. هر که بیند مرا طاقت نیارد و در حال بمیرد.

    وی ایشان را وعده کرد که فلان روز بیائید تا شما را دیدار نمایم.

    پس از آن زنان که با وی در حصار بودند را بفرمود تا هر زنی آئینه‌ای بگیرد و به بام حصار براید، و برابر یکدیگر می دارند به آن وقت که نور آفتاب بر زمین افتاده بود.

    خلق جمع شده بودند. چون آفتاب بر آن آینه‌ها بتافت، از شعاعشان آن حوالی پرنور شد. آن‌گاه غلام خویش را گفت: بگوی بندگان مرا که خدای روی خویش به شما می‌نماید، بنگیرد! چون بدیدند همهٔ جهان را پرنور دیدند بترسیدند و همه به‌یکباره سجده کردند و گفتند: خداوندا این قدرت و عظمت که دیدیم بس باشد. اگر زیادت از این بینیم زهره‌های ما بدرد و همچنان در سجده می‌بودند تا مقنع فرمود آن غلام را که بگوی بندگان مرا تا سرها از سجده بردارند که خدای شما از شما خشنود است و گناهان شما را آمرزید. آن قوم سر از سجده بر داشتند با ترس و بیم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  10. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خودکشی المقنع

    در کتاب تاریخ بخارا روایت شده است که: به نزد آن تنور رفت و جامه بیرون کرد و خویشتن را در تنور انداخت و دودی برآمد. من به نزد آن تنور رفتم از او هیچ اثری ندیدم. و هیچ‌کس در حصار نبود.

    سبب خود را سوختن وی آن بود که پیوسته گفتی: چون بندگان من عاصی شوند من به آسمان روم و از آن‌جا فرشتگان آرم و ایشان را قهر کنم. وی خود را از آن جهت سوخت تا خلق گویند که او به آسمان رفت تا فرشتگان آرد و ما را از آسمان نصرت دهد و دین او در جهان بماند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/