لايه دوم : لايه ي تحليل شخصيت ها
يكي ديگر از لايه هايي كه بايد به آن در اين داستان توجه كرد چند بعدي بودن شخصيت هاي اين داستان است . البته اين بخش يك تكميلي است براي لايه هاي ديگر داستان :
- هري پاتر : در نمايي بسيار سطحي جادوگري است كه نماد شر ، را به دفعات نابود مي كند . ولي ابعاد ديگر اين شخصيت عبارت است از :
يك ناجي : هري پاتر نماد يك ناجي است كه وظيفه اش نجات جامعه است . در سر راه به كمال رسيدن اين ناجي موانعي است كه اين موانع در برخورد هاي تند و آزار دهنده ي خاله و شوهر خاله و پسر خاله اش ديده مي شود . اين ناجي كه از سوي مربيان ماهري تربيت مي شود اميدي است براي نجات جهان . این منجی همچون حضرت موسی در یک محیط ناخواسته بزرگ می شود ( خانه خاله ی هری ) و همچون مریم مقدس ، گاه برای رهایی از دست فشار اطرافیانش ( شوهر خاله ی خشنش ) باید روزه ی سکوت بگیرد . این منجی مانند دیگر منجیان و دیگر قهرمانان تاریخ ، باید پالایش شود ؛ او باید تنها لکه ی آلوده در خود را که باعث آشفتگی و عصبانیت های گاه و بی گاهش می شود ( انرژی پلیدی که در زمان کودکی به طور ناخواسته از ولدمورت گرفته است ) را از خود بیرون کند و این تنها با یک خودکشی داوطلبانه ( در کتاب 7= زمانی که او در جنگل رو در روی ولدمورت قرار می گیرد ) صورت می گیرد و او از این پس پاک به حساب می آید !
آمريكا : همان طور كه در لايه قبلي توضيح داديم هري پاتر در نمايي ديگر ، نماد آمريكا است . كه سعي در نجات جهان از ظالمين دارد . در اين داستان گفته شده كه هري پاتر در برخورد با ولدمورت ( در يك ديد كلي نماد دشمنان آزادي و در يك نماي كوچكتر نماد آلمان است . ) كمي از قدرت او را به طور غير ارادي مي گيرد ( جادوي سياه ) و اين نشان مي دهد كه آمريكا رگه هايي از ظلم را در برخورد خود با جوامع اعمال مي كند ولي همان طور كه داستان سعي در القاي آن دارد اين خشونت و ظلم ، به صورت غير ارادي از سوي آمريكا ( ناجي ) نشان داده مي شود . و همان طور كه در داستان به صورت بسيار واضح بيان شده ، هري پاتر از جادوي خلع سلاح استفاده مي كند و با اين طلسم است كه در نبرد هاي خود پيروز مي شود ( و در داستان از قول ياران دامبلدور نقل شده كه اين جادو به نوعي امضا و مشخصه هري پاتر است ) در حالي كه ولدمورت و يارانش بيشتر از طلسم مرگ استفاده مي كنند . اين نشان دهنده ي گفتار آمريكا است كه مي گويد ما براي خلع سلاح به كشور ها حمله مي كنيم و قصدمان فقط خلع سلاح است .
و نكته اي ديگر كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه هري پاتر در ابتداي سال در زمان گروه بندي ، وقتي كلاه گروه بندي مي خواست او را به گروه اسليترين بفرستد ، هري چندين بار گفت كه اسليترين نه ، و اين هم نشان مي دهد كه آمريكا با اينكه داراي قدرت زيادي است ، طرف ظلم را انتخاب نكرده و به صورت آگاهانه طرف خوبي و خير را انتخاب كرده و اين هم نوعي خلاص شدن آمريكا از زير فشار افكار عمومي را به دنبال دارد . زيرا اين لايه ي داستان به همراه ديگر لايه ها در ذهن خواننده قرار مي گيرد و در بخش ناخودآگاه فرد اثر مي گذارد !
- ولی بهتر است سوالی در اینجا طرح شود : چرا پاتر ؟ چرا خانوم رولینگ چنین فامیلی را برای او انتخاب کرده ؟
پاتر در زبان لاتین به معنای پدر می باشد . و این شاید اشاره ای به این دارد که ، همه ی اقدامات آمریکا پدرانه و از روی دلسوزی است .
یک سِبقه ی تاریخی هم می توان برای واژه پاتر پیدا کرد و آن در امپراطوری روم است ، که عده ای اشراف وجود داشتند که به خود لقب پاترسین می دادند ؛ و این به معنای پدران است ، یعنی این افراد پدران ملت هستند .
- دامبلدور ( مدير مدرسه هاگوارتز ) : اين شخصيت هم داراي لايه هاي زياد معنايي است :
يك حامي بزرگ : به تناسب زمان دامبلدور نماد يك حامي قدرتمند است براي ناجي آينده ( هري پاتر ) ولي بايد دانست اگر چه او داراي وظايف سنگيني است ولي هيچ وقت نمي تواند جاي ناجي را بگيرد و فقط و فقط ناجي مي تواند نجات دهنده ي جامعه باشد . حامي از او مراقبت مي كند و زمينه را براي رشد او فراهم مي كند و در زمان مناسب هم از كنار او مي رود .
اُسقف : در زمان هايي خاص دامبلدور با كمك چهره اي كه از او در داستان توصيف شده نقش يك اسقف را بازي ميكند ، او با لباس هاي بلند و خاصي و با ريش سفيد و بلندش در مدت زماني كه در داستان حضور دارد همچون يك اسقف به ارشاد ديگران مي پردازد و نمونه هاي اين ارشاد ها و راهنمايي ها را تحت عنوان سخنراني هاي دامبلدور در متن داستان داريم يعني دامبلدور به ظاهر سخنرانيِ اول سال تحصيلي را انجام مي دهد يا در جمع معلمين جادوگري صحبتهايي مي كند ولي در باطن به ارشاد آنان پرداخته و حتي بعضي از سُخنان او منحصر به داستان نيست بلكه توصيه هايي است كه در ذهن خواننده نقش مي بندد و خواننده به طور ناخودآگاه آنان را در زندگي واقعي خود به كار مي گيرد .
قدرت انگلستان : دامبلدور همچون انگلستان است كه نقش پدري آمريكا را بازي مي كند و او را به سوي رشد سوق مي دهد و در زماني هم كه قدرت خودش كم مي شود صحنه را به آمريكا ( هري پاتر ) مي سپارد .
- اسنيپ ( مرگخوار توبه كرده ) : اسنيپ فردي است كه در كتاب شخصيت او به زيبايي توصيف شده . او داراي شخصيت دو گانه است و به قول كتاب دوم يعني در زماني كه دارد اسنيپ را كه به همراه دامبلدور و فليچ و هري پاتر در دفتر دامبلدور جمع شده اند توصيف مي كند : « نصف بدنش توي سايه و تاريكي و نصف ديگرش در روشنايي نور شمع ها قرار داشت » . همان طور كه مي بينيم تصويري كه به طور خواسته يا ناخواسته ترسيم شده ، نشان دهنده مرموز بودن اسنيپ است ، او مرگخواري است كه در اواسط جنگ اول به طور مخفي با دامبلدور ارتباط برقرار مي كند و به او اطلاعات مي دهد و در مدت زمان 13 سالي هم كه ولدمورت ضعيف بود ، او در كنار دامبلدور كار مي كرد و به عبارتي توبه كرده بود ولي در عين حال ارتباطش را با مرگخواران ديگر حفظ مي كند ، او در زمان برگشتن ولدمورت به طرف او مي رود ولي به طور ظاهري و بعد از مرگش به دست ولدمورت ، معلوم مي شود كه او همان زمان كه توبه كرده به واقع بوده و با دامبلدور همراه بوده و براي او كار مي كرده .
- اسنيپ در يك نگاه مي تواند كشور ايتاليا باشد كه در اوايل جنگ جهاني اول ، از حلقه ي جبهه متحدين گسست و به متفقين پيوست ( همكاري اسنيپ با دامبلدور در زمان حمله ي اول ولدمورت ) . و در نگاه ديگر مي تواند كشور شوروي باشد كه در جنگ جهاني دوم با هيتلر پيمان عدم ***** بست ولي درصدد حمله به آلمان بود ( اسنيپ ، در زمان قدرت گرفتن دوباره ولدمورت در عين حال كه با او همراه شد ولي در واقع با دامبلدور بود ) كه در اين حال هيتلر از اين قصد شوروي مطلع شد و پيش دستي نمود و به شوروي حمله كرد كه باعث حيرت شوروي شد ( در كتاب 7 مي خوانيم كه ولدمورت به وسيله ي مارش اسنيپ را مي كُشد ، البته بايد به همان نكته اي كه در ابتداي اين مقاله اشاره شده است ، توجه كرد ، كه خانم رولينگ براي اينكه نمي خواسته سير منطقي داستان ناقص شود اين لايه ها را تا جايي كه امكان دارد در درون اين داستان قرار داده ! )
يكي ديگر از مباحثي كه بايد در اين داستان به آن توجه شود ، فقدان وجود خدا تا آخر داستان است كه نشان دهنده ي انسان محوري و توجه به وجود محوريت انسان است . و اين نكته بارها و بارها ديده مي شود به عنوان مثال دامبلدور بارها مي گويد اميد ما به هري پاتر است و يا ما لحظه اي را در اين داستان نمي بينيم ( به جز آخر داستان و آن هم براي خالي نبودن عريضه ) كه از خدا طلب كمك شود و هر امداد و كمكي كه رخ مي دهد از سوي دوستان و حاميان به يكديگر است : كمك دامبلدور به هري در تالار اسرار ( كتاب دو ) ، كمك ارواح والدين هري به او در زمان برخوردش با ولدمورت در قبرستان (كتاب چهار ) و ... از اين قبيل مي باشند ، البته در آخر داستان ذكر شده است كه هري پاتر با اميد به خدايِ آسمان ( یا لفظ امید به آسمان ها به کار رفته ) به ولدمورت حمله مي كند . كه اين مي تواند نشان دهنده ي آن باشد كه اميد همه به هري پاتر و اميد هري پاتر ( آمريكا ) هم به خدا مي باشد يعني دروازه ي رسيدي به خدا هري پاتر است و اين همان دين گرايي دولتمردان و سياست مداران آمريكايي است كه فقط ايمان را از سوي خود مي دانند و در راه رسيدن به آن تلاش مي كنند (مسيحيان تجديد حيات يافته ). البته چند اشكال در اينجا وارد است : ٭ اول اينكه از آنجايي ، كه تا قبل از انتشار كتاب 7 بحثي در گرفته بود در مورد انسان محوري و توجه نكردن خانم رولينگ به وجود خدا در داستان ، شايد آوردن اين جمله « با اميد به خداي آسمان » براي پايان دادن به اين بحث بوده تا به اهل فكر نشان دهد كه به وجود خداوند در داستان پرداخته شده است . ٭ اما با آوردن اين جمله در اواخر داستان يك نكته ي ديگر به چشم مي خورد . و آن اين است كه : چرا گفته شده خدايِ آسمان ، به بيان ديگر چرا از ياي نسبت استفاده شده . اين يادآور چند خدايي و وجود اله هاي چند گانه در حوزه تمدن غرب است . لازم به ذكر است كه غرب در حال رجوع به عصر اسطوره هاي خود است كه همان عصر پيش از مسحيت است . اين موضوع بارها و باره در عناصر فيلم هاي گذشته ي ساخته شده توسط غرب ديده شده است .
خانم رولينگ مي توانست بجاي اين واژه ( خداي آسمان ) ، واژه هايي مانند : خداي آسمان و زمين و يا خداي توانا و يا خداي قدرتمند استفاده كند كه اين اسامي صفات خدا را كه در ذات اوست نشان مي دهد ؛ پس استفاده از چنين بياني ، مشكوك است .
قرار دادن اين لايه در داستان باعث مي شود كه ذهن خواننده با تبليغات محسوس آمريكايي ها و صهيونيست ها راحت تر همراه شود .
ادامه دارد ...
محقق : سيد عليرضا واعظ موسوي
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)