(شيخ) خواجه عبدالله محمد انصاري هروي از مشايخ بزرگ عرفان در قرن پنجم هجري است. وي در سال 396 هجري متولد شد. نسبتش اگرچه به ابوايوب انصاري مي‌رسيد ولي در اثر توجه‌ و علاقه‌اي كه به تصوف ايراني داشت از عارفان سخن‌سراي فارسي‌زبان گرديد. و شيوه و لحني در زبان فارسي ايجاد كرد كه آميخته از نثر و نظم دلنشين فارسي است به همين علت نثر فصيح و نظم مليح او در ادبيات فارسي مختص و ممتاز گرديده است. خواجه عبدالله انصاري از بزرگان حديث و از عارفان صاحب‌نظر و صاحب مكتب قرن پنجم هجري به شمار مي‌رود، وي نزد دانشمندان و مشايخ نامي عرفان به‌ويژه شيخ ابوالحسن خرقاني شاگردي كرده و تا پايان عمر مرشد و مراد خود(425 هجري) در خرقان كومش در نزديكي بسطام (جزو شهرستان شاهرود حاليه در استان سمنان) به كسب علوم و درك فيض از آن عارف بزرگوار مشغول بوده است. و بعد از آن جانشين شيخ گرديده است. بطوري كه نوشته‌اند خواجه عبدالله انصاري حافظه‌اي شگفت داشته و اقوال و اشعار زيادي را مي‌دانسته است. از معاصران معروف او از لحاظ سياسي و اجتماعي آلب ارسلان سلجوقي و خواجه نظام‌الملك طوسي و از نظر عارفان شيخ ابوسعيد ابوالخير را بايد نام برد.
كتابهايي به فارسي به نام ذادالعارفين، كتاب اسرار. از وي به جاي مانده و رساله‌هايي به نام: رساله دل و جان و كنزالسالكين و رساله ارادت و قلندر و هفت حصار و محبت‌نامه و رساله مقولات و الهي‌نامه از او در دست است. معروفترين گفته‌هاي خواجه عبدالله انصاري مناجات اوست كه تا زمان او در زبان فارسي بدين سبك ساده و مؤثر و شيرين و دلنشين سابقه نداشته و آن در ضمن رساله‌هاي ياد شده در بالا و در موردهاي ديگر نقل شده و نمونه‌اي از نثر مسجع و شيوه‌اي فارسي قرن پنجم هجري است.
خواجه عبدالله انصاري رباعيهاي روان و جاذب عرفاني و روحاني نيز سروده است و با توجه به قدمت زمان مي‌توان او را در رديف نخستين و قديم‌ترين رباعي‌سرايان ايراني نام برد. به ويژه در معاني ديني و عرفاني. وي كتاب طبقات‌الصوفيه تأليف ابوعبدالرحمن سلمي نيشابوري را كه شرح حالش در ورقهاي پيش در اين تأليف نوشته شد در مجلس‌هاي وعظ خود با اضافاتي به زبان هروي قديم املا كرد و يكي از مريدان وي آن را جمع‌آوري نمود و پس از آن در قرن نهم عبدالرحمن جامي آن را به فارسي معمولي درآورد، و شرح حال مشايخ ديگر را بر آن افزود و كتاب نفحات‌الانس را بوجود آورد. همانطور كه نوشته شد نظم و نثر(شيخ) خواجه عبدالله انصاري داراي دو صفت مشخص سادگي و شيريني است وي از نخستين كساني است كه به فارسي نثر مسجع ساخت و در ضمن نثر شعر به كار برد و اين سبك در قرن هفتم هجري به وسيله‌ شيخ سعدي شيرازي شاعر بزرگ زبان فارسي به كمال رسيد و كتاب گلستان سعدي بهترين شاهد آن است. اكنون چند نمونه از كلام خواجه(رساله‌ مقولات) كه داراي تأثير و سوز و شور مخصوصي است و پندهاي لطيف معنوي در بر دارد در اينجا نقل مي‌شود:

بيزارم از آن طاعت كه مرا به عجب آرد.
بنده‌ي آن معصيتم كه مرا به عذر آرد.
از او خواه كه دارد و مي‌خواهد كه از او خواهي.
از او مخواه كه ندارد و مي‌كاهد اگر بخواهي.
بنده‌ي آني كه در بند آني. آن ارزي كه مي‌ورزي. هر چيز كه به زبان آمد به زيان آمد. دوست را از در بيرون كنند، اما از دل بيرون نكنند. خداي تعالي مي‌بيند و مي‌پوشد، همسايه نمي‌بيند و مي‌خروشد، چنان زي كه به ثنا ارزي، و چنان مير كه به دعا ارزي. لقمه‌خوري هر جائي، طاعت كني ريائي، صحبت راني هوائي، زهي مردي سوائي، اگر درآئي باز است و اگر نيائي خدا بي‌نياز است. اگر بر هوا پري مگسي باشي، اگر بر روي آب روي خسي باشي، دل به دست آر تا كسي باشي.
پنج چيز نشانه‌ي سختي است، بي‌شكري در وقت نعمت، بي‌صبري در وقت محنت، بي‌رضائي در وقت قسمت، كاهلي در وقت خدمت، بي‌حرمتي در وقت صحبت. حيات ماهي در آب است و حيات بچه از شير. شريعت را استاد بايد و طريقت را پير، زاهد مزدور به بهشت مي‌نازد و عارف به دوست. از صوفي چه گويم كه صوفي خود اوست. روزگاري او را مي‌جستم خود را مي‌يافتم، اگر اكنون خود را مي‌جويم او را مي‌يابم