نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: منجی موعود در آیین زرتشت

  1. #1
    عضو سایت
    yeke bara hame hame bara yeke
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    tabriz
    نوشته ها
    6,358
    تشکر تشکر کرده 
    3,639
    تشکر تشکر شده 
    1,506
    تشکر شده در
    1,036 پست
    حالت من : Narahat
    قدرت امتیاز دهی
    332
    Array

    منجی موعود در آیین زرتشت

    چکیده: اعتقاد به موعودى نجاتبخش که در آینده خواهد آمد تا جهان پر از فساد و تباهى را از نو بنیان کند و مردم را از شر ظلم و بیداد و بدبختى نجات بخشد، تقریباً در تمامى مذاهب و مکاتب الهى و بشرى نمایان است. بسیارى از دین پژوهان و مورخان غربى بر این باورند که این عقیده به دست ایرانیان باستان میان یهودیان منتشر شده، و سپس از ایشان به مسیحیان و مسلمانان منتقل شده، و در میان ادیان سامى به صورت یکى از معتقدات اصلى دینى درآمده است. نقد و بررسى این نظریه فرصت دیگرى را مى طلبد، اما این دیدگاه، گویاى جایگاه والا و برجسته این باور در ادیان ایران باستان، به ویژه آیین زرتشت است. نوشته حاضر عهده دار تبیین و توضیح این باور زرتشتى است.

    بشر از آغاز پیدایى اش تاکنون، همواره چشم انتظار نجاتبخشى اصلاحگر بوده است. این موعود که در آیین مزدیسنا «سوشیانس» خوانده مى شود، به صورتى همان کالکىِ هندوان (دهمین تجلى ویشنو)، بوداى پنجم بوداییان، مسیحاى یهودیان، فارقلیط مسیحیان و حضرت مهدى (عج) مسلمانان است. البته چنین اندیشه اى تنها مختص این ادیان نیست، چنین روایاتى در اشکال مختلف از قصص مذهبى گرفته تا اساطیر و افسانه ها، بلکه در میان همه اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتى قبایل بدوى وجود داشته است; مثلا در میان سرخپوستان امریکاى میانى، آزتکها از کتسال کواتل (Quetzal Coatl) و تولتکها از سه آکاتل توپیلتسین ( CeAcatl Topiltzin) و مایاها از کوکولکان (Kukulcan) در اساطیر خویش یاد مى کنند، که احتمالا منشأ هر سه یکى است.
    ایشان بر این باور بودند که این شخصیتهاى اسطوره اى، که تدریجاً به مقام خدایى ارتقا یافتند، همان گونه که به شکل ناگهانى و اسرارآمیزى ناپدید شدند، دوباره روزى مراجعت مى کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعه خویش خواهند شد.[۱]
    اینکاها نیز از ایزدى آفریننده موسوم به ویراکوچا (Virakocha) نام مى برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وى پایان یافت، دستورهایى براى مردمش بر جاى گذاشت; و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود، قول داد که روزى مراجعت خواهد کرد.[۲]
    ساکنان جزایر ملانئید (Melaneid)، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره افسانه اى دارند مبنى بر این که در زمانهاى دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به دیدار آنها آمده بود. نام این خدا جان فرام (John Frum) بود، که به آنها قول داد در روزى از روزها با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانى اش از دهانه آتشفشان مازور (Masur) بیرون آید و زندگىِ فقیرانه بومیان را بهبود بخشد و براى آنها خوشبختى به ارمغان آورد. ولى بومیان مى گویند این خدا فقط در صورتى نزد آنها باز خواهد گشت که آنها سنتها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند.[۳] گذشته از اینها، چنین معتقداتى را مى توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و یا افسانه هاى یونانى بازشناخت.
    اعتقاد به موعود در عقاید مانوى نیز خودنمایى مى کند. در قطعه شماره ۹ اسناد مکشوفه تورفان (کلکسیون لنینگراد) پرسشهایى درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح مى شود. این اسناد سالها پس از زمان مانى نوشته شده است، ولى از آنها چنین بر مى آید که پیروان مانى به ظهور وى در آخرالزمان معتقد بوده اند. تکه هایى از کتاب شاپورگان[۴] مانى وجود دارد که در آنها اشاره به ظهور مانى نمى شود، اما از قراینى چنین به دست مى آید که انتظار ظهور عیسى را دارند. در شاپورگان، ترجمه مولر، نام «خرد شهر ایزد» آمده که در آخرالزمان باید ظهور بکند. جکسون عقیده دارد که بى شک عیسى به این لقب نامیده شده است. در قطعات پهلوى لنینگراد به «آمدشنیه ییشو زندگر» و در جاى دیگر «مردان پوسر» اشاراتى شده است.
    به هر حال، وقایعى که با ظهور مصادف مى شود، عبارت از علامات شگفت انگیزى است که در آسمان پدید مى آید و برآمدن «خرد شهر ایزد» دلالت مى کند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد به دنیا مى آورد. فرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند و به همه اهل دنیا پیام مى فرستند. اما اشخاص شرور او را انکار مى کنند و کاذب مى شمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینها با پرهیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سر فرود مى آورند.[۵]
    برخلاف دیگر ادیان، که معمولا منتظر یک موعود نجاتبخش اند، ـ زرتشیان منتظر سه موعود هستند که هر یک از آنها به فاصله هزار سال از دیگرى ظهور خواهد کرد. در این جا لازم است قبل از پرداختن به مسئله سه موعود، اشاره اى گذرا به بحث ادوار جهانى یا سال کیهانى در آیین زرتشت داشته باشیم، که افسانه ظهور این موعودهاى سه گانه در چنین چارچوبى جاى داده شده است. البته باید یادآور شویم که متنهاى زرتشتى درباره این که «سال کیهانى» از چند هزاره تشکیل مى شود همسخن نیستند. پاره اى مى گویند از نُه هزاره، و برخى این دوره جهانى را به مناسبت دوازده برج سال طبیعى و دوازده نشان منطقة البروج متشکل از دوازده هزاره مى دانند. قراینى نیز حکایت مى کند رقم اصلى شش هزار سال بوده و به تدریج به نُه هزار سال و دوازده هزار سال افزایش یافته است.[۶]
    امیل بنونیست (Emil Benveniste) در این باره مى نویسد: نُه هزار سال عقیده زروانیان و دوازده هزار سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانى است.[۹]
    در سه هزاره اول، اهورامزدا عالم فروهر، یعنى عالم روحانى را بیافرید، که عصر مینوى جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روى صور عالم روحانى، جهان جسمانى خلقت یافت. در این دوره امور جهان و زندگى مردمان فارغ از گزند و آسیب بود و به همین دلیل عصر طلایى تاریخ دینى مزدیسنان نامیده مى شود. سه هزاره سوم، دوران شهریارى شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد; یعنى هنگامى که بنابر سنتْ دوران واپسین از چهار دوره عمر جهان بود.[۱۰]
    به موجب روایات زرتشتى، و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد مى شود که با نام عمومى سوشیانس خوانده مى شوند. این نام بخصوص براى تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورامزدا خواهد بود. کلمه «سوشیانس» که از ریشه «سو» به معنى سودمند است، در اوستا سئوشیانت (Saoshyant) آمده و در پهلوى به اشکال گوناگونى چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده است. در فروردین یشت، بند ۱۲۹، در معنى سوشیانت چنین آمده است: «او را از این جهت سوشیانت خوانند; براى آن که او به کلیه جهان مادى سود خواهد بخشید.»[۱۱]
    این کلمه چندین بار در گاتاها براى شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده; یعنى کسى که از وجودش سود و نفع برمى خیزد و سود رساننده است.[۱۵] همین موضوع در یسنا (۵۹/۲۸) نیز تکرار شده است.
    در یسنا (۲۴/۵) از سوشیانسها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانى که هنوز متولد نشده اند یاد مى شود:
    ستایش و نیایش و خشنودى و آفرین با فروهرهاى همه پاکان; آن پاکانى که مرده اند و آن پاکانى که زنده اند و آن مردانى که هنوز زاییده نشده، سوشیانتهاى نوکننده اند.[۱۶]
    و در فروردین یشت کرده ۱ فقره ۷ آمده است:
    اى سپنتمان! فروهرهاى نخستین آموزگاران دین و فروهرهاى مردانى که هنوز متولد نشدند و در آینده سوشیانسهاى نوکننده جهان خواهند بود، از فروهرهاى سایر مردمان قویتر هستند.[۱۷]
    در گزارش پهلوىِ وندیداد (۱۹/۵) سوشیانت به صورتِ «Sut aumand» سودمند آمده و از آن هنگامى سخن رفته که میان زرتشت و اهریمن (انگرمینو) جدالى سخت بوده است. اهریمن دیوان را برمى انگیزد تا زرتشت را هلاک کنند، اما زرتشت با خواندن ادعیه و توسل به کلام مقدس دیوان را مى راند و بر آن مى شود تا آفرینش شر اهریمنى را نابود سازد. اهریمن به تمنا مى خواهد زرتشت را منصرف کند، اما زرتشت در جوابش مى گوید:
    اى اهریمن بدسگال! من آفریده هاى دیو ساخته را تباه مى کنم; دیو نسو (Nasu) ]دیولاشه و مردار[ را بر مى افکنم; پرى خنتائیتى[۲۰]
    اما عمده مطالب درباره سوشیانسها در یشتهاى سیزدهم و بویژه نوزدهم آمده است. در یشت ۱۹، بند ۸۸ به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتى و سپرى شدن جهان چنین آمده است:
    فرّ کیانى نیرومند مزدا آفریده را ما مى ستاییم; (آن فر) بسیار ستوده زبردست، پرهیزگار، کارگر چست را که برتر از سایر آفریدگان است; که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت.[۲۱] در هنگامى که گیتى را نو سازد; (یک گیتىِ) پیر نشدنى، نمردنى، نگندیدنى، نپوسیدنى، جاودانِ زنده، جاودانِ بالنده و کامروا. در آن هنگامى که مردگان دگرباره برخیزند و به زندگان بى مرگى روى کند. پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوى خود تازه کند.
    پس جهانى که فرمانبردار راستى است فناناپذیر گردد. دروغ دگرباره به همان جایى رانده شود که از آن جا از براى آسیب رساندن به راستى پرستان و نژاد و هستىِ وى آمده بود. تباهکار نابود خواهد گردید; فریفتار رانده خواهد شد.
    در هنگامى که اَستْوَتْ اِرِتَه (= سوشیانت) پیکِ اهورامزدا، پسرِ «ویسْپَه تَئورْوَئیرى[۲۲] از آب کیانسیه به در آید، گرز پیروزمند آزنده; (گرزى) که فریدون دلیر داشت در هنگامى که اژى دهاک (ضحاک) کشته شد.
    که افراسیاب تورانى داشت در هنگامى که زنگیاب[۲۳] دروغگو کشته شد، که کیخسرو داشت در هنگامى که افراسیاب تورانى کشته شد، که کى گشتاسب داشت (آن) آموزگار راستى از براى سپاهش، با این (گرز) او (استوت ارته) دروغ را این جا از گیتى بیرون خواهد کرد.
    او (استوت ارته = سوشیانس) با دیدگان خرد بنگرد. به همه آفریدگان او نگاه خواهد کرد; آنچه زشت نژاد است، او با دیدگان بخشایش سراسر جهان مادى را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فنا ناپذیر خواهد ساخت.
    یارانِ استوت ارته پیروزمند به در خواهند آمد. نیک پندار، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ به زبان نیاورند. در مقابل آنان خشم خونین سلاح بى فرّ رو به گریز نهد. راستى به دروغ زشتِ تیره بدنژاد غلبه کند.
    منش بد شکست خواهد یافت. منشِ خوب به آن چیره شود. (سخن) دروغ گفته شده، شکست خواهد یافت. سخن راست گفته شده به آن چیره خواهد شد. خرداد و اَمرداد هر دو را شکست دهند: گرسنگى و تشنگى را. خرداد و اَمرداد گرسنگى و تشنگى زشت را شکست دهند. اهریمن ناتوان بدکنش رو به گریز خواهد نهاد.[۲۴]
    بر اساس روایات پهلوى، نطفه زرتشت در دریاچه هامون، ]کیانسیه یا کَسَه اُیه (Kasaoya) [قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور مى شوند و سه موعود مزدیسنان را مى زایند. در یشت سیزدهم، بند ۶۲، آمده است:
    فروهرهاى نیک تواناى پاک مقدسین را مى ستاییم که نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار ده هزار (یعنى ۹۹۹۹۹) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانى مى کنند.[۲۵]
    اما در یشت سیزدهم، بندهاى ۱۲۸ و ۱۲۹ مهم و قابل توجه هستند. در بند ۱۲۸ مجموعاً از نُه پارسا ـ که شش تن از آنها یاران سوشیانس و سه تن دیگر موعودهاى آینده اند ـ یاد شده و فروشى شان ستوده شده است.
    بنا به مندرجات کتاب پهلوى دادستان دینیک، هنگامى که در آخرالزمان سوشیانس ظهور کند، قیامت مردگان به مدت ۵۷ سال به طول مى انجامد. در این مدت، سوشیانس در کشور مرکزى، یعنى خونیرس،[۲۶] فرمانروا خواهد بود، و شش تن از یارانش در شش کشور دیگر. اینان در طى مدت فرمانروایى شان، که باید به نوعى فرمانروایى معنوى و روحانى تلقى شود، همواره در حال اطاعت از سوشیانس و مجرى فرمانهاى وى خواهند بود. این شش پارساى جاودانى عبارت اند از:
    ۱٫ رَئوچَسْ چَئِشمَن (Raocas – Caesman) یعنى روشنى پاشنده، که در دادستان دینیک (فصل ۳۶، فقره ۴) روشن چشم (Rosan Casm) یاد شده است، و در کشور اَرِزَه (Arezah) یعنى کشور غربى فرمانده خواهد بود.
    ۲٫ هوَرِ چَئِشمَن ( Caesmanـ Hvare) یعنى فروغ خورشید پاشنده، که در دادستان دینیک خور چشم(Xor Casm) آمده است، و در سَوَه (Savah) یعنى کشور شرقى، فرمانده خواهد بود.
    ۳٫ فْرادَت خوارِنَه (Fradat xvarenah) یعنى فرّپرور، که در دادستان دینیک فْرادَت ـ فرّه (Fradat Frrah) آمده است، و در کشور فْرَدَ ذَفش (Fradzafs) یعنى کشور جنوب شرقى فرمانده خواهد بود.
    ۴٫ ویذَت خوارِنَه (Vidhat xvarenah) یعنى از فرّ برخوردار، که در دادستان دینیک وَرِدَت فَرّه (Varedat Farrah) آمده است، و در کشور ویدَ ذَفشْ (Vida zafs) یعنى کشور جنوب غربى فرمانروا خواهد بود.
    ۵٫ وُئورو ـ نِمَه (Vouru nemah ) یعنى فراخ نیایش، که در دادستان دینیک کامک نیایش (Kamak Vaxsisn) آمده است، و در کشور وُروبَرِشت (Vorubarest) یعنى کشور شمال غربى فرمانروا خواهد بود.
    ۶٫ وُئورو ـ سوه (Vouru Savah) یعنى فراخ سود، که در دادستان دینیک کامَک سود (Kamak Sud) آمده است، و در کشور وُروجَرِشت (Vorujarest) یعنى کشور شمال شرقى فرمانده خواهد بود.[۲۷]
    پس از این شش نام، در بند ۱۲۸، یشت سیزدهم، از سه تن دیگر نیز یاد شده و فروشى شان مورد ستایش قرار گرفته است. اینها در اصل همان سه پسرِ آینده زرتشت یا موعودهاى نجاتبخشى هستند که در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار سال از همدیگر، ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارت اند از:[۲۸]
    اوخْشْیَت اِرتَه (Ukhsyat ereta) یعنى پروراننده قانون مقدس (نیرو دهنده و رواکننده قانونِ دین و دادِ زرتشت).[۲۹] امروزه این نام را اوشیدریا هوشیدر گویند، و در کتب پهلوى به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه بامى را به آن افزوده، هوشیدربامى مى گویند، که به معنى هوشیدر درخشان است.
    اوخْشْیَت نِمَه (Ukhsyat nemah) یا اوخْشْیَت نِمَنگه، یعنى پروراننده نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدرماه یا هوشیدرماه گویند، ولى در کتب پهلوى به صورت خورشیتماه و اوشیترماه ضبط شده است. استاد پورداود مى نویسد: «در واقع بایستى اوشیدر نماز بگویند; چه، کلمه نِمَنگه به معنى نماز است.»[۳۰]
    اَستْوَتْ اِرِتَه (Astvat ereta)، یعنى کسى که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنى لفظى این کلمه اشاره شده و در بند ۱۲۹، یشت سیزدهم، مى خوانیم:
    کسى که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَستْوَتْ اِرِتَه نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، براى این که او به سراسر جهان مادى سود خواهد بخشید; از این جهت اَستْوَتْ اِرِتَه، براى این که او آنچه را جسم و جانى است پیکر فناناپذیر خواهد بخشید، از براى مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر). از براى مقاومت کردن در ستیزه اى که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد.[۳۱]
    و این اَستْوَتْ اِرِتَه همان سوشیانس، یعنى سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. در اوستا هر جا که سوشیانت به صورت مفرد آمده، از او آخرین موعود، یعنى اَستْوَتْ اِرِتَه اراده گردیده است; چنان که امروزه نیز هر وقت به طور عام سوشیانس مى گوییم، مقصود همان آخرین نجاتبخش و موعود است; مثلا دریسنا که ذکرش گذشت، (۲۶/۱۰) در آن جایى که به فروهر نخستین بشر کیومرث تا به سوشیانت درود فرستاده مى شود. و یا دریسنا (۵۹/۲۸) که آمده است: «به سوشیانت پیروزگر درود مى فرستیم.» همچنین در ویسپرد (۲/۵) به کسى درود فرستاده مى شود که به کلام سوشیانت ـ که از پرتوش جهان راستى برپا خواهد شد ـ متکى باشد. بى شک مقصود از سوشیانت در فقرات مذکور، همان اَستْوَتْ اِرِتَه یا آخرین موعود است.[۳۲]
    چنان که اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفه زرتشت پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشته آب ناهید سپرد، که آن را در دریاچه کیانسیه (هامون) حفظ کرد. در آغاز هزاره یازدهم دوشیزه اى از خاندان بهروزِ خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آبتنى مى کند و از آن نطفه آبستن مى شود. پس از سپرى شدن نُه ماه، هوشیدر پا به عرصه دنیا خواهد گذاشت. این پسر در سى سالگى از طرف اهورامزدا برانگیخته مى شود و دین در پرتو ظهور وى جان مى گیرد. از جمله علامات ظهور وى این است که خورشید دَه شبانه روز غیرمتحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور روى زمین خواهد تابید. آن که دلش با خدا نیست، با دیدن این شگفتى، از هول و هراس، جان خواهد باخت و زمین از ناپاکان تهى خواهد گشت.
    در آغاز هزاره دوازدهم دگرباره دوشیزه اى از خاندان بهروز در دریاچه هامون تن خود را مى شوید و از نطفه زرتشت بارور مى شود، و از او هوشیدرماه زاده خواهد شد و در سى سالگى به رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وى، خورشید بیست شبانه روز میان آسمان مى ایستد. در دورانِ شهریارىِ روحانىِ هوشیدرماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگرى و بیداد مى پردازد. به فرمان اهورامزدا یَلِ نامور، گرشاسب، از دشت زابلستان به پا مى خیزد و آن ناپاک را هلاک مى کند.
    در پایان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشیزه اى در آب هامون شست و شو مى کند و بارور مى شود و از او سوشیانس، آخرین آفریده اهورامزدا، متولد مى شود. در سى سالگى مزدیسنا امانت رسالت را به وى واگذار مى کند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نوکننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وى اهریمن و دیو دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن موعود، که از جاودانان هستند، قیام مى کنند و همراه وى خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوى روى نماید.[۳۳]
    اسامى مادران این سه موعود در اوستا محفوظ مانده، چنان که در یشت سیزدهم، بند ۱۴۱ ـ ۱۴۲، در این باره آمده است: فروهر پاکدین دوشیزه سْروتَتْ فِذْرى را مى ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه وَنْگهوفِذْرى را مى ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه اِرِدَت فِذْرى را مى ستاییم. کسى که همچنین ویسپه تئوروئیرى نامیده (خواهد شد). از این جهت ویسپه تئوروئیرى، براى این که کسى را خواهد زایید که همه آزارهاى دیوها و مردمان را دور خواهد نمود.[۳۴]
    شرح اسامى مذکور به ترتیب ذکر نام ایشان چنین است: سْروتَتْ فِذْرى (Srutat fedhri)، مادرهوشیدر، و به معناى کسى که پدرش نامى و مشهور است. وَنگْهْوفِذْرى (Vanghu fedhri)، مادر هوشیدرماه، و به معناى کسى که از پدرى شریف و نیک است. اِرِدَت فِذْرى ( Eredatfedhri)، مادر سوشیانس، و به معناى کسى که موجب آبروى پدر و شرف اوست. ویسْپَه تَئورْوئیرى (Vispa taurvairi) نام دیگر وى است، و به معناى کسى که همه را شکست مى دهد.[۳۵]
    گفتنى است که دریشت سیزدهم هیچ گونه اشاره اى به این موضوع که این دوشیزگان مادران سه موعودند وجود ندارد. اما در یشت نوزدهم، مادر سوشیانس، یعنى سومین موعود، با صراحت مشخص گردیده است; آن جا که مى گوید:
    در هنگامى که اَسْتوَتْ اِرِتَه پیک اهورامزدا، پسر ویسپه تئوروئیرى از آب کیانسیه (هامون) به در آید … .
    چنان که گفته شد، ویسْپَه تئَورْوَئیرى نام دیگرِ مادر سوشیانس (اَسْتوَتْ اِرِتَه) یعنى اِرِدَت فِذْرى است.
    در کتاب هفتم دینکرد (فصول ۷ ـ ۱۰) شرحى درباره موعودها و مادران آنها آمده است. در کتاب مذکور این دوشیزگان پانزده ساله، که هر کدام مادر یکى از موعودها خواهند بود، از خاندان بهروز پسر فریان اند. اسامى این مادران در روایت دینکرد به ترتیب: شمیگ ابو (Shemig – abu)، شپیر ابو (Shapir – abu)، گوباک ابو (Gubak – abu) ذکر گردیده اند.[۳۷]
    بنا به روایات، زرتشت در آغاز هزاره دهم یا در آغاز دوران چهارم متولد شده است. پس از وى سه پسر آینده او، که موعودهاى نجاتبخش در آیین مزدیسنا هستند، به ترتیب: هوشیدر در آغاز هزاره یازدهم، هوشیدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشیانس در پایان هزاره دوازدهم ظهور مى کنند. ایشان مى آیند تا ادامه دهنده راه زرتشت، زداینده پیرایه ها از دین او و پالاینده جهان از فساد و تباهى، و سرانجام، منجیان مردمان و برپاکننده رستاخیز مردگان باشند.
    در مینوى خرد (پرسش ۱، بند ۹۵) مى خوانیم:
    اگر کیخسرو بتکده (ساحل) دریاچه چیچست[۳۹]کردن ممکن نبود.
    در بندهش (ص ۱۴۲) آن جا که از هزاره ها یاد شده، درباره چگونگى ظهور این سه موعود توضیحاتى داده شده است. در زندوهومن یسن (فرگرد ۷ ـ ۹) نیز پیرامون ظهور اوشیدر و زمان ظهور و وقایعى که رخ مى دهد، مطالبى آمده است. همچنین در روایت پهلوى (فرگرد ۴۸) نیز درباره این سه موعود شرحى مفصل نقل شده،[۴۰] اما شرحى که در صد در بندهش آمده مفصل تر و جامع است و تحول شفاهى روایت و تغییرات تازه آن را نیز نشان مى دهد.

    هزاره اوشیدر
    اندر دین پیداست که زراتشت اسفنتمان از نزدیک ایزد تعالى بیامد و گفت: اى دادار وهِ افزونى بعد از این، که باشد که بدین منزلت رسند که من رسیده ام و از تو چیزها توانند پرسیدن؟ ایزدتعالى گفت تا آن که اوشیدر سى ساله شود به نزدیک من بیاید و این دین دیگر باره از من پذیرد و هیچ کس به مناجات من نتواند رسیدن و سخن گفتن الا اوشیدر. و اکنون بباید دانستن آن گاه که زراتشت اسفنتمان انوشه روان باد، دین در جهان روابکرد، و آشکار. و دیگر به هفت کشور زمین برسید و مردمان بر دین استوار و بى گمان شدند. زراتشت برخاست که به ایران ویج شود. در مدت سه ماه با زن خویش نزدیکى کرد، هر بار که آن زن برخاستى و برفتى و چشمه آب هست از آن قُهستان (کوهستان) و آن را «کانفسه» خوانند و در آن آب نشستى و سر و تن بشستى و منى در آن آب بگمیختى.
    دادار اورمزد نُه بیوَر و نُه هزار و نُه صد و نود و نُه ]۹۹۹۹۹[ فروهر اَشُوان بر آن منى موکل کرده است تا آن منى نگاه مى دارند. چون هزاره زراتشت اسفنتمان برآید، جایى و کوهى است که آن جا را کوهِ خدا خوانند و قومى بسیار از جمله بهدینان آن جا نشسته اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان آید، آن مردمان دخترانِ خانه را بفرستند تا در آن آب نشینند.[۴۲] باشد، و آن دختر از آن آب آبستن شود. ـ و چون دشتان باشد نیز دشتان شود، مادر داند. ـ او را نگاه دارند تا نُه ماه برآید. پس اوشیدر از او بزاید. و چون سى ساله شود، به نزدیک اورمزد شود، و با ایزد تعالى همپرسگى کند. و ده شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود تا همه کس بدانند که کارِ نوپدیدار خواهد آمدن.
    پس چون دین بپذیرد و بیاید به ایرانشهر روا بکند و دیگر باره دین تازه شود. همچنان که در آن روزگار که کسى چیزى از کسى نیایش نکند یا گاهنبار نسازد او را به داور برند و باد اَفراد نمایند و مردم در راحت و ایمنى باشند. و چون تیرست (۱۰۰) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، همه دَد و دام هلاک و نیست شوند. پس چون گرگى پدیدار آید سخت بزرگ و سهمناک، و مردمان از سبب آن گرگ به رنج آیند و بنالند و بسیار کسى هلاک کند. پس به اوشیدر شکایت کنند و اوشیدر یَزشنِ یزدان بکند و مردمان را گوید شما سلاح بردارید و به جنگ او شوید. مردم به جنگِ او روند و آن گرگ را هلاک کنند. و بعد از آن هیچ دَد و دام، چون گرگ و شیر و پلنگ و مانند ایشان، هیچ نباشند و جهان از همه بلاها پاکیزه و صافى شود.
    و چون تیرست (۱۰۰) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، دیوى پدیدار آید که آن دیو را «مَلکوس»[۴۴] و ایران ویج و کنگ دژ و کشمیر اندرون راهها و گذرها گشاده شود، بدین کشور آیند و عالم آبادان کنند و دیگر باره دین در ایرانشهر روا شود.

    هزاره اوشیدر ماه
    و چون هزاره برآید، سى سال مانده باشد، دیگر باره دختران در آب نشینند. دخترى باشد که او را نام «وه بُد»[۴۵] باشد. از آن رو آبستن شود. چون نُه ماه برآید، اوشیدرماه از وى بزاید. چون سى سال شود، به همپرسه دادار اورمزد شود. بیست روز و شبان خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود و مردم عالم بدانند دیگر باره عجایبى پدیدار خواهد آمدن. و چون دین بپذیرد و بیاید و در همه جهان روا بکند و مار سرده (=انواع مار) جمله هلاک شوند. و اژدهایى پدیدار آید سخت بزرگ. مردمان به رنج شوند. بیایند و معلوم کنند. و اوشیدرماه یَزِشنِ امشاسفندان بکند و مردمان را فرماید شما سلاح برگیرید و به کارزار شوید. و مردمان به حربِ او روند و او را بکشند و جهان از همه خْرَفَسْتَران (= جانوران موذى) و جمبندگان پاکیزه و پاک شود و مردم از بلاها ایمن شوند. ـ و دار و درخت که در جهان بوده باشد باز دیدار آید و دیگر هیچ بنخوشد و به زیان نشود و تا رستاخیز بر جاى باشد. و مردمان چنان سیر شوند که هیچ حرکتى و قوتى در ایشان نباشد. و اگر بنمیرند و نان و آب به کار نیاید و بى آن که چیزى خورند سیر شوند. و همه مردم دینِ بهِ مازدَیَسنان دارند. به پیغامبرىِ زرتشت اسفنتمان انوشه روان باد را اوشیدر. ـ اوشیدرماه اقرار آورند. دین بهِ مازدَیَسنان بستایند و بپذیرند و کیشهاى دیگر همه باطل شود، و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند و مردم اندر راحت و آسانى باشند.
    پیدایىِ سوشیانس
    و چون روزگار اوشیدرماه به سر شود، دختران بروند بر آب کانفسه نشینند. دخترى باشد که نام او «ارددبُد»
    امضا ندارم ولی به جاش اثر انگشت میزارم

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mohamad.s عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض





    اعتقاد به موعودی نجاتبخش که در آینده خواهد آمد تا جهان پر از فساد و تباهی را از نو بنیان کند و مردم را از شر ظلم و بیداد و بدبختی نجات بخشد، تقریبا در تمامی مذاهب و مکاتب الهی و بشری نمایان است. بسیاری از دین پژوهان و مورخان غربی بر این باورند که این عقیده به دست ایرانیان باستان ...


    و سپس از ایشان به مسیحیان و مسلمانان منتقل شده، و در میان ادیان سامی به صورت یکی از معتقدات اصلی دینی درآمده است. نقد و بررسی این نظریه فرصت دیگری را می طلبد، اما این دیدگاه، گویای جایگاه والا و برجسته این باور در ادیان ایران باستان، به ویژه آیین زرتشت است. نوشته حاضر عهده دار تبیین و توضیح این باور زرتشتی است.

    بشر از آغاز پیدایی اش تاکنون، همواره چشم انتظار نجاتبخشی اصلاحگر بوده است. این موعود که در آیین مزدیسنا «
    سوشیانس» خوانده می شود، به صورتی همان کالکی هندوان (دهمین تجلی ویشنو)، بودای پنجم بوداییان، مسیحای یهودیان، فارقلیط مسیحیان و حضرت مهدی (عج) مسلمانان است. البته چنین اندیشه ای تنها مختص این ادیان نیست، چنین روایاتی در اشکال مختلف از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانه ها، بلکه در میان همه اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته است؛ مثلا در میان سرخپوستان امریکای میانی، آزتکها از کتسال کواتل«~ (Quetzal Coatl) ~»و تولتکها از سه آکاتل توپیلتسین«~ (Ce Acatl Topiltzin) ~»و مایاها از کوکولکان«~ (Kukulcan) ~»در اساطیر خویش یاد می کنند، که احتمالا منشأ هر سه یکی است. ایشان بر این باور بودند که این شخصیتهای اسطوره ای، که تدریجا به مقام خدایی ارتقا یافتند، همان گونه که به شکل ناگهانی و اسرارآمیزی ناپدید شدند، دوباره روزی مراجعت می کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعه خویش خواهند شد. (1)

    اینکاها نیز از ایزدی آفریننده موسوم به ویراکوچا«~ (Virakocha) ~»نام می برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وی پایان یافت، دستورهایی برای مردمش بر جای گذاشت؛ و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود، قول داد که روزی مراجعت خواهد کرد. (2)

    ساکنان جزایر ملانئید«~ (Melaneid)، ~»واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره افسانه ای دارند مبنی بر این که در زمانهای دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس که امریکا نام داشت به دیدار آنها آمده بود. نام این خدا جان فرام«~ (John Frum) ~»بود، که به آنها قول داد در روزی از روزها با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانی اش از دهانه آتشفشان مازور«~ (Masur) ~»بیرون آید و زندگی فقیرانه بومیان را بهبود بخشد و برای آنها خوشبختی به ارمغان آورد. ولی بومیان می گویند این خدا فقط در صورتی نزد آنها باز خواهد گشت که آنها سنتها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند. (3)

    گذشته از اینها، چنین معتقداتی را می توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و یا افسانه های یونانی بازشناخت.

    اعتقاد به موعود در عقاید مانوی نیز خودنمایی می کند. در قطعه شماره 9 اسناد مکشوفه تورفان (کلکسیون لنینگراد) پرسشهایی درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح می شود. این اسناد سالها پس از زمان مانی نوشته شده است، ولی از آنها چنین بر می آید که پیروان مانی به ظهور وی در آخرالزمان معتقد بوده اند. تکه هایی از کتاب شاپورگان (4) مانی وجود دارد که در آنها اشاره به ظهور مانی نمی شود، اما از قراینی چنین به دست می آید که انتظار ظهور عیسی را دارند. در شاپورگان، ترجمه مولر، نام «خرد شهر ایزد» آمده که در آخرالزمان باید ظهور بکند. جکسون عقیده دارد که بی شک عیسی به این لقب نامیده شده است. در قطعات پهلوی لنینگراد به «آمدشنیه ییشو زندگر» و در جای دیگر «
    مردان پوسر» اشاراتی شده است.

    به هر حال، وقایعی که با ظهور مصادف می شود، عبارت از علامات شگفت انگیزی است که در آسمان پدید می آید و برآمدن «خرد شهر ایزد» دلالت می کند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد به دنیا می آورد. فرشتگانی از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می شوند و به همه اهل دنیا پیام می فرستند. اما اشخاص شرور او را انکار می کنند و کاذب می شمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینها با پرهیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سر فرود می آورند. (5)

    برخلاف دیگر ادیان، که معمولا منتظر یک موعود نجاتبخش اند،
    زرتشیان منتظر سه موعود هستند که هر یک از آنها به فاصله هزار سال از دیگری ظهور خواهد کرد. در این جا لازم است قبل از پرداختن به مسئله سه موعود، اشاره ای گذرا به بحث ادوار جهانی یا سال کیهانی در آیین زرتشت داشته باشیم، که افسانه ظهور این موعودهای سه گانه در چنین چارچوبی جای داده شده است. البته باید یادآور شویم که متنهای زرتشتی درباره این که «سال کیهانی» از چند هزاره تشکیل می شود همسخن نیستند. پاره ای می گویند از نه هزاره، و برخی این دوره جهانی را به مناسبت دوازده برج سال طبیعی و دوازده نشان منطقةالبروج متشکل از دوازده هزاره می دانند. قراینی نیز حکایت می کند رقم اصلی شش هزار سال بوده و به تدریج به نه هزار سال و دوازده هزار سال افزایش یافته است. (6)

    امیل بنونیست«~ (Emil Benveniste) ~»در این باره می نویسد: نه هزار سال عقیده زروانیان و دوازده هزار سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است. (7)

    اما نیبرگ«~ (Nyberg) ~»عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأی زروانیان دوازده هزار، و بنابر اعتقاد مزدیسنان غیرزروانی نه هزار سال است. (8)

    با این همه، سال کیهانی کامل، چنان که مشروحا در فصل اول بندهش مندرج است، دوازده هزار سال است، که خود به چهار دوره یا عهد سه هزار ساله تقسیم می شود. (9)

    در سه هزاره اول، اهورامزدا عالم فروهر، یعنی عالم روحانی را بیافرید، که عصر مینوی جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روی صور عالم روحانی، جهان جسمانی خلقت یافت. در این دوره امور جهان و زندگی مردمان فارغ از گزند و آسیب بود و به همین دلیل عصر طلایی تاریخ دینی مزدیسنان نامیده می شود. سه هزاره سوم، دوران شهریاری شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ یعنی هنگامی که بنابر سنت دوران واپسین از چهار دوره عمر جهان بود. (10)

    به موجب روایات زرتشتی، و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد می شود که با نام عمومی سوشیانس خوانده می شوند. این نام بخصوص برای تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورامزدا خواهد بود. کلمه «سوشیانس» که از ریشه «سو» به معنی سودمند است، در اوستا سئوشیانت«~ (Saoshyant) ~»آمده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون : سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده است. در فروردین یشت، بند 129، در معنی سوشیانت چنین آمده است: «او را از این جهت سوشیانت خوانند؛ برای آن که او به کلیه جهان مادی سود خواهد بخشید» . (11)

    این کلمه چندین بار در گاتاها برای شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنی کسی که از وجودش سود و نفع برمی خیزد و سود رساننده است. (12)

    همچنین چند بار دیگر در سرودها این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت خود و یارانش را «سودرسانندگان» معرفی کرده است. (یسنا، 34/13، 46/3، 48/12) (13) در سایر قسمتهای اوستا نیز غالبا سوشیانسها به صورت جمع آمده و منظور از آنها پیشوایان و جانشینان زرتشت است که در تبلیغ کردن دین کوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت می کنند. (14)

    در یسنا (26/10)، که از ستایش فروشی نیکان یاد شده، آمده است: «همه فروهرهای نیک توانای مقدس پاکان را می ستاییم از آن (فروهر) کیومرث تا سوشیانت پیروزگر.» ( (15) همین موضوع در یسنا (59/28) نیز تکرار شده است.

    در یسنا (24/5) از سوشیانسها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانی که هنوز متولد نشده اند یاد می شود:

    ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فروهرهای همه پاکان؛ آن پاکانی که مرده اند و آن پاکانی که زنده اند و آن مردانی که هنوز زاییده نشده، سوشیانتهای نوکننده اند. ( (16)

    و در فروردین یشت کرده 1 فقره 7 آمده است:

    ای سپنتمان! فروهرهای نخستین آموزگاران دین و فروهرهای مردانی که هنوز متولد نشدند و در آینده سوشیانسهای نوکننده جهان خواهند بود، از فروهرهای سایر مردمان قویتر هستند . ( (17)

    در گزارش پهلوی وندیداد (19/5) سوشیانت به صورت«~ « Sut aumand» ~»سودمند آمده و از آن هنگامی سخن رفته که میان زرتشت و اهریمن (انگرمینو) جدالی سخت بوده است. اهریمن دیوان را برمی انگیزد تا زرتشت را هلاک کنند، اما زرتشت با خواندن ادعیه و توسل به کلام مقدس دیوان را می راند و بر آن می شود تا آفرینش شر اهریمنی را نابود سازد. اهریمن به تمنا می خواهد زرتشت را منصرف کند، اما زرتشت در جوابش می گوید:

    ای اهریمن بدسگال! من آفریده های دیو ساخته را تباه می کنم؛ دیو نسو«~ (Nasu) ~» [دیولاشه و مردار] را بر می افکنم؛ پری خنتائیتی ( (18) را هلاک می کنم؛ تا آن گاه سوشیانت پیروزمندانه از آبهای دریاچه کسو«~ (Kasu) ~» ( (19) در جانب مشرق از سوی خاورگاهان زاییده شود. ( (20)

    اما عمده مطالب درباره سوشیانسها در یشتهای سیزدهم و بویژه نوزدهم آمده است. در یشت 19، بند 88 به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سپری شدن جهان چنین آمده است:

    فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را ما می ستاییم؛ (آن فر) بسیار ستوده زبردست، پرهیزگار، کارگر چست را که برتر از سایر آفریدگان است؛ که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت. ( (21) در هنگامی که گیتی را نو سازد؛ (یک گیتی) پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی، نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده و کامروا. در آن هنگامی که مردگان دگرباره برخیزند و به زندگان بی مرگی روی کند. پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خود تازه کند .

    پس جهانی که فرمانبردار راستی است فناناپذیر گردد. دروغ دگرباره به همان جایی رانده شود که از آن جا از برای آسیب رساندن به راستی پرستان و نژاد و هستی وی آمده بود. تباهکار نابود خواهد گردید؛ فریفتار رانده خواهد شد.

    در هنگامی که استوت ارته (سوشیانت) پیک اهورامزدا، پسر «ویسپه تئوروئیری ( (22) از آب کیانسیه به در آید، گرز پیروزمند آزنده؛ (گرزی) که فریدون دلیر داشت در هنگامی که اژی دهاک (ضحاک) کشته شد.

    که افراسیاب تورانی داشت در هنگامی که زنگیاب ( (23) دروغگو کشته شد، که کیخسرو داشت در هنگامی که افراسیاب تورانی کشته شد، که کی گشتاسب داشت (آن) آموزگار راستی از برای سپاهش، با این (گرز) او (استوت ارته) دروغ را این جا از گیتی بیرون خواهد کرد.

    او (استوت ارته سوشیانس) با دیدگان خرد بنگرد. به همه آفریدگان او نگاه خواهد کرد؛ آنچه زشت نژاد است، او با دیدگان بخشایش سراسر جهان مادی را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فنا ناپذیر خواهد ساخت.

    یاران استوت ارته پیروزمند به در خواهند آمد. نیک پندار، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ به زبان نیاورند. در مقابل آنان خشم خونین سلاح بی فر رو به گریز نهد. راستی به دروغ زشت تیره بدنژاد غلبه کند.

    منش بد شکست خواهد یافت. منش خوب به آن چیره شود. (سخن) دروغ گفته شده، شکست خواهد یافت . سخن راست گفته شده به آن چیره خواهد شد. خرداد و امرداد هر دو را شکست دهند: گرسنگی و تشنگی را. خرداد و امرداد گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند. اهریمن ناتوان بدکنش رو به گریز خواهد نهاد. ( (24)

    بر اساس روایات پهلوی، نطفه زرتشت در دریاچه هامون، [کیانسیه یا کسه ایه«~ (Kasaoya) ~»] قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور می شوند و سه موعود مزدیسنان را می زایند. در یشت سیزدهم، بند 62، آمده است:

    فروهرهای نیک توانای پاک مقدسین را می ستاییم که نه و نود و نهصد و نه هزار و نه بار ده هزار (یعنی 99999) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانی می کنند. ( (25)

    اما در یشت سیزدهم، بندهای 128 و 129 مهم و قابل توجه هستند. در بند 128 مجموعا از نه پارسا که شش تن از آنها یاران سوشیانس و سه تن دیگر موعودهای آینده اند یاد شده و فروشی شان ستوده شده است.

    بنا به مندرجات کتاب پهلوی دادستان دینیک، هنگامی که در آخرالزمان سوشیانس ظهور کند، قیامت مردگان به مدت 57 سال به طول می انجامد. در این مدت، سوشیانس در کشور مرکزی، یعنی خونیرس، ( (26) فرمانروا خواهد بود، و شش تن از یارانش در شش کشور دیگر. اینان در طی مدت فرمانروایی شان، که باید به نوعی فرمانروایی معنوی و روحانی تلقی شود، همواره در حال اطاعت از سوشیانس و مجری فرمانهای وی خواهند بود. این شش پارسای جاودانی عبارت اند از:

    .1 رئوچس چئشمن«~ (Caesman Raocas) ~»یعنی روشنی پاشنده، که در دادستان دینیک (فصل 36، فقره 4) روشن چشم«~ (Casm Rosan) ~»یاد شده است، و در کشور ارزه«~ (Arezah) ~»یعنی کشور غربی فرمانده خواهد بود.

    .2 هور چئشمن«~ (Caesman Hvare) ~»یعنی فروغ خورشید پاشنده، که در دادستان دینیک خور چشم«~ (Xor Casm) ~»آمده است، و در سوه«~ (Savah) ~»یعنی کشور شرقی، فرمانده خواهد بود .

    .3 فرادت خوارنه«~ (Fradat xvarenah) ~»یعنی فرپرور، که در دادستان دینیک فرادت فره«~ (Fradat Frrah) ~»آمده است، و در کشور فرد ذفش«~ (Fradzafs) ~»یعنی کشور جنوب شرقی فرمانده خواهد بود.

    .4 ویذت خوارنه«~ (Vidhat xvarenah) ~»یعنی از فر برخوردار، که در دادستان دینیک وردت فره«~ (Varedat Farrah) ~»آمده است، و در کشور وید ذفش«~ (Vida zafs) ~»یعنی کشور جنوب غربی فرمانروا خواهد بود.

    .5 وئورو نمه«~ (Vouru nemah) ~»یعنی فراخ نیایش، که در دادستان دینیک کامک نیایش«~ (Kamak Vaxsisn) ~»آمده است، و در کشور وروبرشت«~ (Vorubarest) ~»یعنی کشور شمال غربی فرمانروا خواهد بود.

    .6 وئورو سوه«~ (Vouru Savah) ~»یعنی فراخ سود، که در دادستان دینیک کامک سود«~ (Kamak Sud) ~»آمده است، و در کشور وروجرشت«~ (Vorujarest) ~»یعنی کشور شمال شرقی فرمانده خواهد بود. (27)

    پس از این شش نام، در بند 128، یشت سیزدهم، از سه تن دیگر نیز یاد شده و فروشی شان مورد ستایش قرار گرفته است. اینها در اصل همان سه پسر آینده زرتشت یا موعودهای نجاتبخشی هستند که در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار سال از همدیگر، ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارت اند از: (28)

    اوخشیت ارته«~ (Ukhsyat ereta) ~»یعنی پروراننده قانون مقدس (نیرو دهنده و رواکننده قانون دین و داد زرتشت) . (29)

    امروزه این نام را اوشیدریا هوشیدر گویند، و در کتب پهلوی به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه بامی را به آن افزوده، هوشیدربامی می گویند، که به معنی هوشیدر درخشان است.

    اوخشیت نمه«~ (Ukhsyat nemah) ~»یا اوخشیت نمنگه، یعنی پروراننده نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدرماه یا هوشیدرماه گویند، ولی در کتب پهلوی به صورت خورشیتماه و اوشیترماه ضبط شده است. استاد پورداود می نویسد: «در واقع بایستی اوشیدر نماز بگویند؛ چه، کلمه نمنگه به معنی نماز است» . (30)

    استوت ارته«~ (Astvat ereta)، ~»یعنی کسی که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنی لفظی این کلمه اشاره شده و در بند 129، یشت سیزدهم، می خوانیم:

    کسی که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و استوت ارته نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، برای این که او به سراسر جهان مادی سود خواهد بخشید؛ از این جهت استوت ارته، برای این که او آنچه را جسم و جانی است پیکر فناناپذیر خواهد بخشید، از برای مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر) . از برای مقاومت کردن در ستیزه ای که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد. (31)

    و این استوت ارته همان سوشیانس، یعنی سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. در اوستا هر جا که سوشیانت به صورت مفرد آمده، از او آخرین موعود، یعنی استوت ارته اراده گردیده است؛ چنان که امروزه نیز هر وقت به طور عام سوشیانس می گوییم، مقصود همان آخرین نجاتبخش و موعود است؛ مثلا دریسنا که ذکرش گذشت، (26/10) در آن جایی که به فروهر نخستین بشر کیومرث تا به سوشیانت درود فرستاده می شود. و یا دریسنا (59/28) که آمده است: «به سوشیانت پیروزگر درود می فرستیم.» همچنین در ویسپرد (2/5) به کسی درود فرستاده می شود که به کلام سوشیانت که از پرتوش جهان راستی برپا خواهد شد متکی باشد. بی شک مقصود از سوشیانت در فقرات مذکور، همان استوت ارته یا آخرین موعود است. (32)

    چنان که اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفه زرتشت پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشته آب ناهید سپرد، که آن را در دریاچه کیانسیه (هامون) حفظ کرد. در آغاز هزاره یازدهم دوشیزه ای از خاندان بهروز خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آبتنی می کند و از آن نطفه آبستن می شود. پس از سپری شدن نه ماه، هوشیدر پا به عرصه دنیإ؛ پ پ حأ خواهد گذاشت. این پسر در سی سالگی از طرف اهورامزدا برانگیخته می شود و دین در پرتو ظهور وی جان می گیرد. از جمله علامات ظهور وی این است که خورشید ده شبانه روز غیرمتحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور روی زمین خواهد تابید. آن که دلش با خدا نیست، با دیدن این شگفتی، از هول و هراس، جان خواهد باخت و زمین از ناپاکان تهی خواهد گشت.

    در آغاز هزاره دوازدهم دگرباره دوشیزه ای از خاندان بهروز در دریاچه هامون تن خود را می شوید و از نطفه زرتشت بارور می شود، و از او هوشیدرماه زاده خواهد شد و در سی سالگی به رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وی، خورشید بیست شبانه روز میان آسمان می ایستد . در دوران شهریاری روحانی هوشیدرماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگری و بیداد می پردازد. به فرمان اهورامزدا یل نامور، گرشاسب، از دشت زابلستان به پا می خیزد و آن ناپاک را هلاک می کند.

    در پایان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشیزه ای در آب هامون شست و شو می کند و بارور می شود و از او سوشیانس، آخرین آفریده اهورامزدا، متولد می شود. در سی سالگی مزدیسنا امانت رسالت را به وی واگذار می کند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نوکننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وی اهریمن و دیو دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن موعود، که از جاودانان هستند، قیام می کنند و همراه وی خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوی روی نماید. (33)

    اسامی مادران این سه موعود در اوستا محفوظ مانده، چنان که در یشت سیزدهم، بند 141 142، در این باره آمده است: فروهر پاکدین دوشیزه سروتت فذری را می ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه ونگهوفذری را می ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه اردت فذری را می ستاییم. کسی که همچنین ویسپه تئوروئیری نامیده (خواهد شد) . از این جهت ویسپه تئوروئیری، برای این که کسی را خواهد زایید که همه آزارهای دیوها و مردمان را دور خواهد نمود. (34)

    شرح اسامی مذکور به ترتیب ذکر نام ایشان چنین است: سروتت فذری«~ (Srutat fedhri)، ~»مادرهوشیدر، و به معنای کسی که پدرش نامی و مشهور است. ونگهوفذری«~ (Vanghu fedhri)، ~»مادر هوشیدرماه، و به معنای کسی که از پدری شریف و نیک است. اردت فذری«~ (Eredat fedhri)، ~»مادر سوشیانس، و به معنای کسی که موجب آبروی پدر و شرف اوست. ویسپه تئوروئیری«~ (Vispa taurvairi) ~»نام دیگر وی است، و به معنای کسی که همه را شکست می دهد. (35)

    گفتنی است که دریشت سیزدهم هیچ گونه اشاره ای به این موضوع که این دوشیزگان مادران سه موعودند وجود ندارد. اما در یشت نوزدهم، مادر سوشیانس، یعنی سومین موعود، با صراحت مشخص گردیده است؛ آن جا که می گوید:

    در هنگامی که استوت ارته پیک اهورامزدا، پسر ویسپه تئوروئیری از آب کیانسیه (هامون) به در آید....

    چنان که گفته شد، ویسپه تئوروئیری نام دیگر مادر سوشیانس (استوت ارته) یعنی اردت فذری است.

    در کتاب هفتم دینکرد (فصول 7 10) شرحی درباره موعودها و مادران آنها آمده است. در کتاب مذکور این دوشیزگان پانزده ساله، که هر کدام مادر یکی از موعودها خواهند بود، از خاندان بهروز پسر فریان اند. اسامی این مادران در روایت دینکرد به ترتیب: شمیگ ابو«~ (abu Shemig)، ~»شپیر ابو«~ (abu Shapir)، ~»گوباک ابو«~ (abu Gubak) ~»ذکر گردیده اند . (36)

    اما در رساله صد در بندهش این اسامی به صورت «بد» ، «وه بد» و «ارددبد» ضبط شده است . (37)

    بنا به روایات، زرتشت در آغاز هزاره دهم یا در آغاز دوران چهارم متولد شده است. پس از وی سه پسر آینده او، که موعودهای نجاتبخش در آیین مزدیسنا هستند، به ترتیب: هوشیدر در آغاز هزاره یازدهم، هوشیدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشیانس در پایان هزاره دوازدهم ظهور می کنند. ایشان می آیند تا ادامه دهنده راه زرتشت، زداینده پیرایه ها از دین او و پالاینده جهان از فساد و تباهی، و سرانجام، منجیان مردمان و برپاکننده رستاخیز مردگان باشند.

    در مینوی خرد (پرسش 1، بند 95) می خوانیم:

    اگر کیخسرو بتکده (ساحل) دریاچه چیچست (38) را نکنده بود، در این سه هزاره هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس که جداجدا در سر هر هزاره از ایشان یکی آید و همه کارهای جهان را باز آراید و پیمان شکنان و بت پرستان را در کشور بزند، آن گاه آن بدکار (اهریمن) چنین قویتر می شد که رستاخیز و تن پسین (39) کردن ممکن نبود.

    در بندهش (ص 142) آن جا که از هزاره ها یاد شده، درباره چگونگی ظهور این سه موعود توضیحاتی داده شده است. در زندوهومن یسن (فرگرد 7 9) نیز پیرامون ظهور اوشیدر و زمان ظهور و وقایعی که رخ می دهد، مطالبی آمده است. همچنین در روایت پهلوی (فرگرد 48) نیز درباره این سه موعود شرحی مفصل نقل شده، (40) اما شرحی که در صد در بندهش آمده مفصل تر و جامع است و تحول شفاهی روایت و تغییرات تازه آن را نیز نشان می دهد.

    هزاره اوشیدر اندر دین پیداست که زراتشت اسفنتمان از نزدیک ایزد تعالی بیامد و گفت: ای دادار وه افزونی بعد از این، که باشد که بدین منزلت رسند که من رسیده ام و از تو چیزها توانند پرسیدن؟ ایزدتعالی گفت تا آن که اوشیدر سی ساله شود به نزدیک من بیاید و این دین دیگر باره از من پذیرد و هیچ کس به مناجات من نتواند رسیدن و سخن گفتن الا اوشیدر. و اکنون بباید دانستن آن گاه که زراتشت اسفنتمان انوشه روان باد، دین در جهان روابکرد، و آشکار. و دیگر به هفت کشور زمین برسید و مردمان بر دین استوار و بی گمان شدند. زراتشت برخاست که به ایران ویج شود. در مدت سه ماه با زن خویش نزدیکی کرد، هر بار که آن زن برخاستی و برفتی و چشمه آب هست از آن قهستان (کوهستان) و آن را «کانفسه» خوانند و در آن آب نشستی و سر و تن بشستی و منی در آن آب بگمیختی.

    دادار اورمزد نه بیور و نه هزار و نه صد و نود و نه [99999] فروهر اشوان بر آن منی موکل کرده است تا آن منی نگاه می دارند. چون هزاره زراتشت اسفنتمان برآید، جایی و کوهی است که آن جا را کوه خدا خوانند و قومی بسیار از جمله بهدینان آن جا نشسته اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان آید، آن مردمان دختران خانه را بفرستند تا در آن آب نشینند. (41)

    چه، زراتشت اسفنتمان آن حال به ایشان گفته است که اوشیدر و اوشیدرماه و سیاوشانس از دختران شما پدیدار خواهند آمدن. و پس چون دختران در آن آب نشینند و سر بشویند، چون آن دختران بیایند، پدران و مادران ایشان را نگاه می دارند تا آن گاه که وقت دشتان و بی نمازی ایشان باشد. پس چون گاه اوشیدر و اوشیدرماه پدیدار آمدن باشد، دختران بر قاعده هر سال بروند و اندر آن آب نشینند. و دختری باشد که او را «نامی بد» (42) باشد، و آن دختر از آن آب آبستن شود. و چون دشتان باشد نیز دشتان شود، مادر داند. او را نگاه دارند تا نه ماه برآید. پس اوشیدر از او بزاید. و چون سی ساله شود، به نزدیک اورمزد شود، و با ایزد تعالی همپرسگی کند. و ده شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود تا همه کس بدانند که کار نوپدیدار خواهد آمدن.

    پس چون دین بپذیرد و بیاید به ایرانشهر روا بکند و دیگر باره دین تازه شود. همچنان که در آن روزگار که کسی چیزی از کسی نیایش نکند یا گاهنبار نسازد او را به داور برند و باد افراد نمایند و مردم در راحت و ایمنی باشند. و چون تیرست (100) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، همه دد و دام هلاک و نیست شوند. پس چون گرگی پدیدار آید سخت بزرگ و سهمناک، و مردمان از سبب آن گرگ به رنج آیند و بنالند و بسیار کسی هلاک کند. پس به اوشیدر شکایت کنند و اوشیدر یزشن یزدان بکند و مردمان را گوید شما سلاح بردارید و به جنگ او شوید . مردم به جنگ او روند و آن گرگ را هلاک کنند. و بعد از آن هیچ دد و دام، چون گرگ و شیر و پلنگ و مانند ایشان، هیچ نباشند و جهان از همه بلاها پاکیزه و صافی شود.

    و چون تیرست (100) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، دیوی پدیدار آید که آن دیو را «ملکوس» (43) خوانند. و مردمان را گوید پادشاهی عالم به من دهید. و مردمان او را گویند دین بپذیر تا پادشاهی تو را دهیم. او نپذیرد و قبول نکند. پس بر آن ستیزه و لجاج سه سال به جادویی، برف و باران پدیدار آورد و این جهان خراب کند؛ چنان که هیچ کس در این جایگاه بنماند . و چون سه سال برآید، آن دیو بمیرد و برف و باران باز ایستد و از «ور جمکرد» (44) و ایران ویج و کنگ دژ و کشمیر اندرون راهها و گذرها گشاده شود، بدین کشور آیند و عالم آبادان کنند و دیگر باره دین در ایرانشهر روا شود.

    هزاره اوشیدر ماه و چون هزاره برآید، سی سال مانده باشد، دیگر باره دختران در آب نشینند . دختری باشد که او را نام «وه بد» (45) باشد. از آن رو آبستن شود. چون نه ماه برآید، اوشیدرماه از وی بزاید. چون سی سال شود، به همپرسه دادار اورمزد شود. بیست روز و شبان خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود و مردم عالم بدانند دیگر باره عجایبی پدیدار خواهد آمدن. و چون دین بپذیرد و بیاید و در همه جهان روا بکند و مار سرده (انواع مار) جمله هلاک شوند. و اژدهایی پدیدار آید سخت بزرگ. مردمان به رنج شوند. بیایند و معلوم کنند. و اوشیدرماه یزشن امشاسفندان بکند و مردمان را فرماید شما سلاح برگیرید و به کارزار شوید. و مردمان به حرب او روند و او را بکشند و جهان از همه خرفستران (جانوران موذی) و جمبندگان پاکیزه و پاک شود و مردم از بلاها ایمن شوند. و دار و درخت که در جهان بوده باشد باز دیدار آید و دیگر هیچ بنخوشد و به زیان نشود و تا رستاخیز بر جای باشد. و مردمان چنان سیر شوند که هیچ حرکتی و قوتی در ایشان نباشد. و اگر بنمیرند و نان و آب به کار نیاید و بی آن که چیزی خورند سیر شوند. و همه مردم دین به مازدیسنان دارند. به پیغامبری زرتشت اسفنتمان انوشه روان باد را اوشیدر. اوشیدرماه اقرار آورند. دین به مازدیسنان بستایند و بپذیرند و کیشهای دیگر همه باطل شود، و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند و مردم اندر راحت و آسانی باشند.

    پیدایی سوشیانس و چون روزگار اوشیدرماه به سر شود، دختران بروند بر آب کانفسه نشینند . دختری باشد که نام او «ارددبد» (46) باشد، از آن آب آبستن شود. و چون نه ماه برآید، سیاوشانس از وی بزاید. و چون سی ساله شود، به همپرسگی اورمزد وه افزونی رسد. و سی شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود. و مردمان بدانند که دیگر باره شگفتی پدیدار خواهد شدن. پس سیاوشانس بیاید و مردم به یکبارگی دین مازدیسنان بپذیرند و هر جایگاهی که منافقی یا آشموغی باشد نیست شود و همه مردمان به یکبارگی بر دین به مازدیسنان بایستند. پس ایزدتعالی به قدرت خویش اهرمن را نیست کند. و سیاوشانس فرماید تا یزشن کند. به گاه او شهن ساخته گرداند که بامداد باشد؛ گاه هاون گیرد و مردم همه جمع باشند. به گاه هاون حرکت و جنبش تمام برد؛ پدیدار آید؛ و چون نماز پیشین باشد همه زنده شوند و خرم و با نشاط باشند. و بعد از آن نماز، دیگر شب نباشد. مردمان همه به نزدیک دادار اورمزد باشند و جمله دین بپذیرند . پاکیزه شوند و از همه بلاها و دردها برهند. کیخسرو و گیو و طوس و پشوتن و سام و نریمان و جمله اهوشان [ بی مرگان، جاودانان ] آن جا حاضر باشند. (47)
    منابع

    .1 آفرینش در اساطیر امریکا، تألیف نگارنده، زیرچاپ.

    .2 اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، دکتر رحیم عفیفی، انتشارات توس، .1374

    .3 ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ نهم، .1374

    .4 بندهش، فرنبغ دادگی، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس، .1369

    .5 بندهش هندی، تصحیح و ترجمه: رقیه بهزادی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، .1368

    .6 پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، مهرداد بهار، انتشارات آگاه، .1375

    .7 پیام آور گذشته ها، اریک فون دانیکن، بدون نام مترجم و تاریخ چاپ.

    .8 تاریخ ادیان، هاشم رضی، انتشارات کاوه، ج 5، .1345

    .9 تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتی زاده، انتشارات توس، .1374

    .10 جستار درباره مهر و ناهید، محمد مقدم، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، دفتر نخست، .1357

    .11 جشنهای باستانی ایران، نوشته علی خوروش دیلمانی، تهران، .1342

    .12 دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز، .1371

    .13 در جستجوی افسانه های قدیمی، اریک فون دانیکن، ترجمه شیرین رادان، انتشارات فردوسی، .1372

    .14 دین ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی، امیل بنونیست، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره، .1377

    .15 دینکرد، به کوشش مدن، بمبئی، 1911 م.

    .16 دین و اسطوره در امریکای وسطا، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، .1372

    .17 دینهای ایران باستان، هنری ساموئل نیبرگ، ترجمه دکتر سیف الدین نجم آبادی، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، .1359

    .18 رساله سوشیانس، استاد پورداود، انتشارات فروهر، چاپ دوم، .1374

    .19 زندوهومن یسن، صادق هدایت، بدون تاریخ چاپ.

    .20 صد در نثر و صد در بندهش، تصحیح و حواشی دهابهر«~ (Dhabhar)، ~»بمبئی، 1909 م.

    .21 فرهنگ نامهای اوستا، هاشم رضی، ج 2، انتشارات فروهر، .1346

    .22 فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، .1371

    .23 گاتاها، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، .1354

    .24 گاه شماری و جشنهای ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، .1371

    .25 مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، .1354

    .26 نجات بخشی در ادیان، محمدتقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، .1369

    .27 وندیداد، ترجمه و یادداشتها: هاشم رضی، ج 1 و 4، انتشارات فکر روز، .1376

    .28 ویسپرد، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، .1357

    .29 یسنا، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ج 1، چاپ سوم، .1356

    .30 یشتها، گزارش پورداود، دو مجلد، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، .1356

    پی نوشتها:

    .1 ر. ک: دین و اسطوره در امریکای وسطا، ص 118 124؛ هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج 5، ص 678 680، 734؛ آفرینش در اساطیر امریکا، تألیف نگارنده، زیرچاپ.

    .2 در جستجوی افسانه های قدیمی، ص 101؛ فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، ص 250 .252

    .3 پیام آور گذشته ها، ص .244

    .4 شاپورگان یا شاهپورگان یکی از کتب مانی است که به زبان پهلوی ساسانی نوشته شده است . این کتاب به نام شاهپور اول، و حاکی از مطالب متعلق به مبدأ و معاد بود. بعضی از قسمتهای آن و ترجمه پهلوی انجیل، در ضمن قطعات مکشوفه تورفان به دست آمده است. عربها شاپورگان را شبورقان گفته اند. ر. ک: ایران در زمان ساسانیان، ص 284؛ دانشنامه مزدیسنا، ص .342

    .5 زند وهومن یسن، پیشگفتار، ص 25 .26

    .6 تاریخ کیش زرتشت، ص .391

    .7 دین ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی، ص 70 به بعد.

    .8 ر.ک: دینهای ایران باستان، ص .387 آرتورکریستن سن درباره این اختلاف می نویسد: «به نظر من اختلاف در عدد سنوات حاکی از اختلافات این دو فرقه نیست؛ سبب این تفاوت آن است که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهی سه هزار سال آغاز جهان را، که کاینات در حال امکانی و جنینی بوده، به حساب می آورند و گاهی نمی آورند. در تمام روایات، اعم از زروانی و غیر زروانی، مدت جنگ بین اهریمن و اهورامزدا را نه هزار سال گفته اند. اما این که در تواریخ ازنیک«~ (Eznik) ~»و الیزه«~ (Elisee) ~»آمده است که زروان قبل از تولد اهریمن و اهورامزدا هزار سال قربانی داد، دلیل این است که زروانیان قبل از نه هزار سال باز به یک مدتی از عمر جهان قائل بوده اند.» ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص .221

    .9 درباره سالشمار تا زمان تازیان، که دوازده هزار سال بود، ر. ک: بندهش، فصل 22، ص 155 156؛ بندهش هندی، فصل 29، ص 120 .121

    .10 ر. ک: فرهنگ نامهای اوستا، 2: 771 .772

    .11 یشتها، 2: .101

    .12 یسنا، 45/11، 48/9، 53/ .2

    .13 ر.ک: رساله سوشیانس، ص 7 13؛ فرهنگ نامهای اوستا، 2: 769 .770 همچنین درباره کلمه سوشیانس و اشتقاق آن و کاربرد مفرد و جمع آن در اوستای گاهانی و جدید نگاه کنید به: نجات بخشی در ادیان، ص 4 .9

    .14 ر.ک: یسنا، 12/7، 13/3، 14/1، 20/3، 61/5، 70/4؛ ویسپرد، 5/1، 11/13، 22/1؛ سروش یشت 17؛ فروردین یشت 38، به نقل از رساله سوشیانس، ص 10 .11

    .15 یسنا 1: . 229

    .16 همان، ص 222 .223

    .17 رساله سوشیانس، ص 12 .13

    .18 خنتائیتی«~ (iti·Khnat)، ~»خناثئیتی یا خنه ثئیتی«~ (Khnathaiti)، ~»نام یکی از پریهایی است که گرشاسب را فریفته است. معنی لفظی این کلمه معلوم نیست و بارتولومه آن را یک واژه اوستایی یا ایرانی نمی داند. گزارش تفسیرهای پهلوی این نام را به ساحره ای نسبت می دهند که گرشاسب را به سوی بت پرستی سوق داده است. در وندیداد، فرگرد 19، بند 5، و نیز در نهمین فرگرد، از این پری یاد شده و در فرگرد 19 از خناثئیتی یک زن بد عمل اراده شده است. ر. ک: دانشنامه مزدیسنا، ص 262؛ هاشم رضی، وندیداد، 1: .222

    .19 دریاچه کسو، کسویه«~ (Kasavya) ~»یا کسه ایه«~ (Kasaoya)، ~»همان دریاچه هامون واقع در سیستان است. این دریاچه در اوستا کنس ایه«~ (Kansaoya) ~»و در پهلوی کیانسیه«~ (nsih·Ky) ~»و در کتب فارسی همچون صد در بندهش و روایات هرمزدیار به صورت کانفسه ضبط شده است. این نام با قرائت دیگری در اوستا کنسو«~ (Kansu) ~»و در پهلوی و پازند کانسیه خوانده شده است. در اوستا از این دریاچه در سه جا (یشت، 19/66، 92؛ وندیداد، 19/5) نام برده شده، و تصریح شده است که سوشیانسها از این محل ظهور خواهند کرد. ر. ک: یشتها، 2: 299؛ رساله سوشیانس، ص 19 25؛ جستار درباره مهر و ناهید، ص 25 29؛ فرهنگ نامهای اوستا، 2: 950 .958

    .20 فرهنگ نامهای اوستا، 2: .781

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/