صفحه 2 از 40 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 399

موضوع: دل نوشته های خودمونی

  1. #11
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array
    با تو هستم ای حریم خستگی
    لحظه ای بنشین و جانم تازه کن
    نام خود در گوشه نامم گذار
    نام خامم را پر از آوازه کن

    در شکنج وحشت شبها بیا
    خلوت تنهای این جانم ببین
    محبس خاموش این عاشق نگر
    در کنار خسته جانم نشین

    شاهد غم باش و درد و التهاب
    بی کسی تنها شدن با یادها
    ترس بی معنا شدن در خاطره
    در سکوتی گفتن فریاد ها

    بودن و رفتن حدیث زندگی است
    قبل از این رفتن تو بودن را بگو
    نفرت ار خو.اهی برو با دیگران
    عشق ار خواهی درون من بجو

    دیگر این تنها شدن شد قسمتم
    رفتنت را بر دلم آویختی
    مانده ام تنهاترین وبی رفیق
    جام غم را در گلویم ریختی

    69fk75
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #12
    مدیر فنی سایت
    سکوت!!
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    313
    تشکر تشکر کرده 
    1,701
    تشکر تشکر شده 
    1,704
    تشکر شده در
    347 پست
    حالت من : Khaste
    قدرت امتیاز دهی
    1167
    Array

    پیش فرض

    این متن را خیلی دوست دارم خیلی زیاد


    دلم هوای جرعه ای سکوت و تنهایی از پیاله ی دست هایت را کرده

    دیگر از خدا هیچ نمی خواهم حتی تو را .....

    و این بزرگترین دروغ منست عزیزم
    جاودانه شوید

    imagephptypesigpicampuserid6ampdateline1278104663


    ____________________________

    من تـمــام هـستـی ام را در نـبـرد بـا سـرنوشت، در تهـاجـم با زمـان آتـش زدم، کـشتـم
    من بـهــار عـشـق را دیـدم ولـی بـاور نکــردم، یک کـلام در جــزوه هـایـم هیـچ نـنوشـتـم
    من ز مـقصد ها پی مقصـود هـای پوچ افتـادم، تا تمام خـوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم
    من به عـشـق منتـظر بـودن، هـمـه صبر قـرارم رفت، بهـارم رفت، عـشقم مرد، یارم رفت


  3. #13
    afsanah82
    مهمان

    سلام

    مدت ها پیش وا میستاد جلوی دبیرستان تا مدرسه تموم بشه عشقش بیاد بیرون .

    تا این اواخر هم که عشقش تو دانشگاه بود همه ی درآمد و پول جیبیش رو میداد برای شارژ تا با اون صحبت کنه.

    ولی الان عشقش با یک آدم پولدار خوشتیپ ازدواج کرده (یا با زور مادرش یا بیشتر با فکر خیانت)

    و اون با غمش پشت نت و وب گردی

  4. #14
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array
    شقایق گفت: با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
    اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
    یکی از روزهایی که زمین تب دار و سوزان بود
    و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
    و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
    ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آن چه زیر لب
    می گفت
    شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
    به جان دلبرش افتاده بود اما
    طبیبان گفته بودندش
    اگر یک شاخه گل آرد
    از آن نوعی که من بودم
    بگیرند ریشه اش را و
    بسوزانند
    شود مرهم
    برای دلبرش آن دم
    شفا یابد
    چنان چه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
    بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
    و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
    به روی من
    بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
    به ره افتاد
    و او می رفت و من در دست او بودم
    و او هرلحظه سر را
    رو به بالاها
    تشکر از خدا می کرد
    پس از چندی
    هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
    به لب هایی که تاول داشت گفت: اما چه باید کرد؟
    در این صحرا که آبی نیست
    به جانم هیچ تابی نیست
    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
    برای دلبرم هرگز
    دوایی نیست
    و از این گل که جایی نیست؛ خودش هم تشنه بود اما
    نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
    من در دست او بودم
    و حالا من تمام هست او بودم
    دلم می سوخت اما راه پایان کو؟
    نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو؟
    و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
    که ناگه
    روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
    دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد، آن گه
    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
    نشست و سینه را با سنگ خارایی
    زهم بشکافت
    زهم بشکافت

    اما آه
    صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
    و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
    نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
    به من می داد و بر لب های او فریاد
    بمان ای گل
    که تو تاج سرم هستی
    که تو تاج سرم هستی

    دوای دلبرم هستی
    بمان ای گل
    و من ماندم
    نشان عشق و شیدایی
    و با این رنگ و زیبایی
    و
    نام من شقایق شد


    1214728593bi to bodan
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #15
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    آذربایجان
    نوشته ها
    236
    تشکر تشکر کرده 
    83
    تشکر تشکر شده 
    321
    تشکر شده در
    154 پست
    قدرت امتیاز دهی
    27
    Array

    پیش فرض

    سوگیلیم عشق اولماسا وارلیق بوتون افساندیر

    عشق دن محروم اولان اینسانقا بیگاندیر

    sani gunda bir kara doshonuram o da manim 24 saatimi alir



  6. #16
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    آذربایجان
    نوشته ها
    236
    تشکر تشکر کرده 
    83
    تشکر تشکر شده 
    321
    تشکر شده در
    154 پست
    قدرت امتیاز دهی
    27
    Array

    پیش فرض

    از سخن چينان شنيدم آشنايت نيستم

    خاطراتت را بياور تا بگويم کيستم

    سيلي هم صحبتي از موج خوردن سخت نيست

    صخره ام هر قدر بي مهري کني مي ايستم

    تا نگويي اشک هاي شمع ازکم طاقتي است

    در خودم آتش به پا کردم ولي نگريستم

    چون شکست آينه، حيرت صد برابر مي شود

    بي سبب خود را شکستم تا بيننم کيستم

    زندگي در برزخ وصل و جدايي ساده نيست

    کاش قدري پيش از اين يا بعد از آن مي زيستم

    sani gunda bir kara doshonuram o da manim 24 saatimi alir



  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3162
    Array

    پیش فرض

    انتظار خــــــــــوب!!!



    امروز هم،
    کنار فاصله هامان،
    نشسته ام.
    امروز هم،
    دلم،
    لبالب از اشتیاق توست.
    باتو،
    تمام شده این نا تمام من.
    باتو،
    لبریز از ستاره شده آسمان من.
    باتو،
    قرار گرفته دل بی قرار من.
    با من بگو،
    بگو،
    بگو ای انتظار خوب،
    آیا تو هم شده ای بیقرارِ من ؟؟


    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3162
    Array

    پیش فرض




    20050724 105720Flowers20in20Cage


    هم سلولی

    انتظار نداشتم چون محکوم به حبس ابد بودم ،
    تو هم فکر فرار را از سرت بیرون کنی
    انتظار نداشتم شریک غم هام بشی و شادیهای کوچکت رو به من تعارف کنی...
    انتظار نداشتم وقتی از پشت میله ها، آزادی رو نگاه می کنی،
    من رو هم تو رویاهات ببینی
    انتظار نداشتم وقتی یواشکی کلیدها رو از جیب نگهبان برداشتی، منو مَحرم بدونی...
    انتظار نداشتم وقتی تو اعماق شب از سلول خارج شدی،
    کلیدها رو با خودت نبری
    انتظار داشتم به حرمت:
    تمام خاطراتمون
    .. .. .. .. تمام یادگاریهای روی دیوار
    تمام خط های شمارش روزهای شب زده مون روی دیوار
    .. .. .. .. تمام دوستت دارم های روی دیوار
    تمام قلب های تیر خورده روی دیوار
    آروم صدام می کردی و می گفتی :
    خداحافظ.
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3162
    Array

    پیش فرض

    آيا هنوز عاشقم هستي

    آيا هنوز عاشقم هستي،
    آنگاه كه سپيدي بر گيسوانم موج مي زند؟
    ...
    آيا هنوز هم به ياد مي آوري
    دختر جواني را
    كه بردي
    چون عروست
    در يك روز باراني
    در پاييز...
    آيا هنوز مرا سخت در آغوش مي فشاري
    چون شب پيوندمان.
    يا ،از ياد خواهي برد
    اولين روز ديدارمان را
    در تابستان
    هنگامي كه رزها شكوفه داده بودند،
    و پرندگان مي خواندند...
    آيا باز هم نواي خوش خنده هايمان
    گوشت را مي نوازد...
    آيا هنوز هم به ياد داري
    همه سالهاي شادي را
    كه در كنار هم سپري كرديم...
    ...
    روشن بدار برايم
    قلبت را
    تا هميشه...
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  10. #20
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    امیری به شاهزاده گفت: من عاشق توام ، شاهزاده گفت: زیبا تر از من خواهر من است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست. شاهزاده گفت: عاشق نیستی. عاشق به غیر نظر نمیکند.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 2 از 40 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/