نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: با تو...بی تو (دکتر علی شریعتی)

  1. #1
    کاربر فعال
    بهترین هدیه ای که میتوانیم به دیگران بدهیم وقت و صبرمان است.
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    5,023
    تشکر تشکر کرده 
    1,716
    تشکر تشکر شده 
    2,026
    تشکر شده در
    1,243 پست
    حالت من : ShadOsarhal
    قدرت امتیاز دهی
    3730
    Array

    با تو...بی تو (دکتر علی شریعتی)


    fu4305
    باتو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوا می کند
    باتو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند

    باتو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند

    باتو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
    و ابر،حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
    و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

    باتو، دریا با من مهربانی می کند

    باتو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند

    باتو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند

    باتو، من با بهار می رویم

    باتو، من در عطر یاس ها پخش می شوم

    باتو، من در شیره ی هر نبات میجوشم

    باتو، من در هر شکوفه می شکفم

    باتو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم

    باتو، من در روح طبیعت پنهانم

    باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم

    باتو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.

    بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم

    بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند

    بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند

    بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند

    بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
    ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اندو طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
    بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد

    بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند

    بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است

    بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند

    بی تو، من با بهار می میرم

    بی تو، من در عطر یاس ها می گریم

    بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.

    بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم


    بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم

    بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم

    بی تو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، درتنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.

    درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپ رکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من ، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک ، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند.
    :: دکتر علی شریعتی ::
    ((اعتقاد))و((عشق))شهامت اورد و همه ترس ها را از دل ببرد;هر اعتقاد که تو را گرم کرد,انرا نگه دار,و هر اعتقاد,که تو را سرد کرد از ان دوری کن.عشق شادی است,عشق ازادی است عشق اغاز ادمیزادیست.

  2. کاربر مقابل از s.rozekabood عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/