ژانر جنگ، گونه اى سينمايى محسوب مى شود كه در آن، فيلمسازان با تمركز بر انواع جنگ زمينى، هوايى و دريايى در دوره هاى مختلف تاريخ، موضوعات وابسته به آن از جمله زندانيان جنگ، عمليات مخفيانه نظامى و جنگى و آموزش هاى نظامى را نيز بررسى مى كنند.
jang
داستان هاى فيلم هاى جنگى ممكن است افسانه باشند. برمبناى تاريخ روايت شوند، به صورت درام مستند به نمايش دربيايند يا زندگى واقعى قهرمانان جنگ را شرح دهند. در مقابل فيلم جنگى، فيلم ضدجنگى قرار دارد كه درد، رنج و وحشت حاصل از جنگ را با دورنمايى سياسى يا ايدئولوژيكى، در مقابل ديدگان تماشاگر به نمايش مى گذارد.
تاريخچه فيلم هاى جنگى
دهه هاى ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰
اين مقطع زمان متعلق به فيلم هاى پس از جنگ جهانى اول است. فيلم هايى كه بر ترس حاصل از جنگ و بيهودگى آن تأكيد مى كنند. آثارى چون «تظاهرات باشكوه» (۱۹۲۵) و «ارزش افتخار چقدر است» (۱۹۲۶) از جمله برجسته ترين فيلم هاى صامت آن دوره محسوب مى شوند. همچنين در ميان فيلم هاى ناطق آن مقطع زمانى، فيلم هايى چون «همه ساكن در مرز غربى» (۱۹۳۰) «شليك نصفه در طلوع خورشيد» (۱۹۳۰)، «جاده اى به سوى افتخار» (۱۹۳۶)، «پرواز» (۱۹۳۰)، «آن را به دريايى ها بگو» (۱۹۳۶) و «فريب بزرگ» (۱۹۳۷) مشاهده مى شوند.
دهه ۱۹۴۰
نخستين فيلم هاى معروف جنگى، در طول جنگ جهانى دوم توسط فيلمسازان انگليسى و آلمانى ساخته شدند كه اغلب مستند يا نيمه مستند بودند. فيلم هاى «شير بالهايى دارد» و «هدف براى امشب» (۱۹۴۱) از جمله آنها هستند. در اوايل دهه ،۱۹۴۰ فيلمسازانى در صنعت فيلمسازى انگليس تكنيك هاى فيلم هاى مستند را با آثار سينمايى افسانه اى تركيب نمودند كه نتايج اين كار، فيلم هايى چون «در كجا ما خدمت مى كنيم» (۱۹۴۲)، «ميليونها مثل ما» (۱۹۴۳) و «راهى به جلو» (۱۹۴۴) بودند. در حالى كه فيلمسازان ديگر در فيلم هاى «آيا روز خوب پيش رفت» (۱۹۴۲) و «بعدى كين» (۱۹۴۲) با استفاده از عامل افسانه، پيامشان را منتقل مى نمودند. در سال ۱۹۴۰ با تصويب قانونى در مجلس آمريكا، داوطلبى براى شركت در ارتش سربازى در زمان صلح، آغاز شد. بنابراين هاليوود نيز علاقه مردم را به شركت داوطلبانه در ارتش و سربازى، در آثارش منعكس كرد. بدين ترتيب هر استوديو فيلمسازى در كنار فيلم هاى جدى اش با كمدين هاى خود، يك كمدى نظامى به تهيه و توليد مى رساند. پس از ورود آمريكا به جنگ در سال ،۱۹۴۱ هاليوود ساخت فيلم هاى جنگى را در سطح وسيع، آغاز كرد. صنعت فيلمسازى آمريكا در اين دهه فيلم هايى چون «خانم مينيور» (۱۹۴۲)، «لبه تاريكى» (۱۹۴۳) را به معرض نمايش گذاشت كه به منظور تمجيد از قهرمان هاى متحدان آمريكا ساخته شده بودند.
دهه ۱۹۵۰
در سالهاى پس از جنگ جهانى دوم، كارگردانان حجم وسيعى از فيلم هاى جنگى ميهن پرستى را ارائه نمودند كه در آنها از ژانر جنگ به عنوان زمينه اى براى به نمايش گذاشتن داستانها و درام هاى ماجراجويانه استفاده مى كردند.
بسيارى از فيلم هاى ساخته شده در انگلستان از جمله «دم بوسترز» (۱۹۵۵)، «دون كريك» (۱۹۵۸)، «رسيدن به آسمان» (۱۹۵۶)، داستان هاى واقعى را به تصوير درمى آوردند. در اين دهه فيلمسازان هاليوود از ساخت فيلم هاى اكشن فاصله گرفته و به سمت ساخت فيلم هايى روى آوردند كه مشكلات سربازهاى قديمى را در ميدان هاى جنگ به نمايش مى گذاشتند. فيلم هايى چون «تالارهاى مونتزوما» (۱۹۵۰)، و «دى- روز ششم جوئن» (۱۹۵۶)، مصداق اين ادعا هستند.البته نبايد فراموش كرد كه در دهه ۱۹۵۰ تعداد بسيارى از فيلم ها با اقتباس از رمان هايى جلوى دوربين رفتند كه پس از جنگ جهانى دوم به نگارش درآمده بودند. كيفيت آن فيلم ها عمدتاً به وفادارى كارگردانانشان به داستان رمان ها بستگى داشت كه بازيگرى، كارگردانى و ساير جوانب آن فيلم ها را تحت تأثير قرار مى داد.همچنين در دهه ۱۹۵۰ و اوايل دهه ،۱۹۶۰ ژانرى به عنوان زيرمجموعه ژانر جنگ به نام «زندانى جنگ» (pow)(prisoner of wa)توجه فيلمسازان به ويژه انگليسى ها را به خود جلب كرد. آنها داستان هايى واقعى از زندانى هاى فرارى از كمپ هاى جنگ جهانى دوم را بازگو مى كردند. فيلم هاى «اسب چوبى» (۱۹۵۰)، «آلبرت ار.ان» (۱۹۵۳)، «داستان كوليتز» (۱۹۵۵)، نمونه هايى از آنها محسوب مى شوند. فيلمسازان هاليوودى نيز با فيلم هايى از جمله «فرار بزرگ» (۱۹۶۳)، اين ژانر جديد را تجربه كردند.
دهه ۱۹۶۰
در اوايل دهه ۱۹۶۰ فيلم هاى جنگى براساس مأموريت هاى جنگى كماندوها به نمايش درمى آمدند. از ميان آنها مى توان به «تفنگ هاى ناوارون» (۱۹۶۱) و «جايى كه عقابها جرأت دارند» (۱۹۶۸) اشاره نمود. همچنين در كنار اين فيلم ها، آثار جنگى تفكرآميزى از جمله «كودكى ايوان» (۱۹۶۲) و «لورنس عربستان» (۱۹۶۲) توجه طرفداران سينما را به خود جلب نمودند.
دهه ۱۹۸۰
شاخصه فيلم هاى اين دهه تأثيرپذيرى از جنگ ويتنام است. فيلم هاى ساخته شده پس از جنگ ويتنام، ترس و وحشت حاصل از جنگ را بيشتر از فيلم هاى قبلى به نمايش مى گذاشتند. البته اين موضوع به اين معنا نيست كه فيلم هاى پيش از جنگ ويتنام از جمله «جاده هاى افتخار» (۱۹۵۷) از اين ويژگى برخوردار نبودند. در طول جنگ ويتنام، صنعت فيلمسازى آمريكا فيلم هايى را تهيه كرد كه از شركت آمريكا در اين جنگ انتقاد كرده يا تأثيرات منفى جنايت هاى آن را بر روى مبارزان بررسى مى نمودند. اين فيلم ها كه حاصل همكارى ممتازترين بازيگران و كارگردانان آن دوره هستند. عبارتند از: «راننده تاكسى» (۱۹۷۶) ساخته مارتين اسكورسيزى، نامزد دريافت چهار جايزه اسكار «آمدن به خانه» (۱۹۷۸) به كارگردانى هال اشبى، برنده سه جايزه اسكار و شكارچى گوزن (۱۹۷۸) به كارگردانى مايكل كيمينو، دريافت كننده پنج جايزه اسكار «الهام اكنون» (۱۹۷۹) ساخته فرانسيس فوردكوپولا، برنده جايزه اسكار «ژاكت كاملا فلزى» (۱۹۸۷) به كارگردانى استنلى كوبريك، نامزد دريافت يك جايزه اسكار، «اتفاقات جنگ» (۱۹۸۹) ساخته برايان دپالما و سه گانه اليور استون «جوخه» (۱۹۸۶)، برنده چهار جايزه اسكار، «متولد چهارم جولاى» (۱۹۸۹)، دريافت كننده دو جايزه اسكار و «بهشت و زمين» (۱۹۹۳)
دهه ۱۹۹۰ و قرن بيست و يكم
در دهه ۱۹۹۰ موفقيت فيلم «نجات محرمانه رايان» ساخته سال ۱۹۹۸ به كارگردانى استيون اسپيلبرگ ساخت فيلم هاى ديگر درباره جنگ در قرن بيست و يكم را تحت تأثير قرار داد. اين فيلم موفق به دريافت پنج جايزه اسكار شد. بدين ترتيب فيلم هايى چون «پيرل هاربور»، « دشمن در دروازه ها»، «معما»، «ماندولين كاپيتان كورلى» و «چارلوت گرى» كه همگى در سال ۲۰۰۱ ساخته شدند، ديدگاه فيلمسازان دوره معاصر را نسبت به جنگ به نمايش گذاشتند. منبع: ابرار