نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جملاتی تامل برانگیز از دکتر علی شریعتی

  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    جملاتی تامل برانگیز از دکتر علی شریعتی

    جملاتی تامل برانگیز از دکتر علی شریعتی
    13242462824
    دنیا را بد ساخته اند ...
    کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد ...
    کسی که تو را دوست دارد،
    تو دوستش نمی داری ...
    اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ...
    به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند ...
    و این رنج است ...
    line01
    آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش .

    line01

    تمام تاریخ عبارت است جنگ دو سرباز که همدیگر را نمیشناسند و میجنگند برای دو نفر که همدیگر را میشناسند و نمیجنگند!

    line01

    وقتی که دیگر نبود
    من به بودنش نیازمند شدم

    وقتی که دیگر رفت
    من به انتظار آمدنش نشستم

    وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
    من او را دوست داشتم

    وقتی که او تمام کرد
    من شروع کردم

    وقتی که او تمام شد
    من آغاز کردم

    چه سخت است تنها متولد شدن
    مثل تنها زندگی کردن است
    مثل تنها مردن

    line01

    13242462813

    عشق زاییده ی تنهاییست و تنهایی زاییده ی " عشق " ...

    line01

    دلی که از بی کسی غمگین است هر کسی را می تواند تحمل کند
    هیچ کس بد نیست
    دلی که در بی اوئی مانده است
    برق هر نگاهی جانش را می خراشد !

    line01

    خدایا، به هر که دوست می‌داری بیاموز که:
    عشق از زندگی کردن بهتر است
    و به هرکه دوست تر می‌داری بچشان که:
    دوست داشتن از عشق برتر!

    line01

    کسی می تواند برای نان و آسایش و لذت و برخورداری مادی مردم تلاش کند که خود به نان و آسایش و لذت و زندگی مادی نمی اندیشد !؟

    line01

    13194021311

    آدم همیشه یک نقاب بر صورتش دارد و تنها دو جاست که غالبا نقابی را که در
    سراسر عمر بر چهره دارد پس می زند :

    سلول زندان و بستر مرگ !

    line01

    نشستم و چشم به جلوه‌هاي زيباي شعله شمع دوختم،
    زبانه آبي‌رنگ آن را که گويي هزاران حرف تازه با من داشت مينگريستم و ميشنودم،
    ميسوخت، مي‌گريست، ميگداخت و در برابرم ذوب مي‌شد و هيچ نمي‌گفت،
    اما سراپا گفتن بود...

    line01

    خدايا! به من قدرت آن را عطا کن که بتوانم بدان اندازه که او را دوست مي‌دارم نياز دوست داشتنش را در خود خاموش سازم.

    line01

    هرکسي بايد هر چندي يکبار مدتي تنها باشد، تنهايي هم يکي از احتياجات آدمي است...

    line01

    خدایا !
    به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
    و
    مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم، برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.

    line01

    اين نسل حق دارد که مرا دشنام دهد !
    از خشم بر چهره من پنجه کشد!
    با ناخن‌هايش پوست صورتم را بخراشد اما :
    حق ندارد آنچه را در عشق به آزادي گفته‌ام و نوشته‌ام
    به جز عشق به آزادي نسبت دهد !

    13242462802





    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/