کاربر فعال
نقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شاد تر می خواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی
- فقط کمی -
ناشادم
و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها يک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط يک مرز ديگر
و آن آزادي توست
تو را آزاد مي خواهم
کاربر فعال
دوستت دارم را كجا بنويسم كه ماندگار باشد ؟
روي تن شبنم ؟ اگر از شاخه چكيد چه ؟
روي لبخند گلبرگ ؟ با زمستان چه كنم ؟
روي بستـر ساحل ؟ چگونه جلوي رقص موج را بگيرم ؟
بهتر است در لحظه لحظه دلتنگي هايم زمزمه كنم
دوستــــــــت دارم
چرا كه هر لحظه دلتنگ تــوام
کاربر فعال
گل را يك روز،
تو را هر روز،
گل را تا پژمردن،
و
تو را تا مردن دوست دارم...
کاربر فعال
بنویسم ... دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لخظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی
کاربر فعال
برای همیشه دوستت دارم
از همان لحظه ای که زمان آغاز گردید
از آن هنگام که آسمان باریدن گرفت
از آن هنگام که صدای خنده ات را شنیدم
و از همان هنگام که دردت را احساس کردم...
هر دو مشتاق و علاقمند
اشتیاقمان به یکدیگر بود
من همواره دوستت داشتم
و هرگز تا کنون #### دیگری را چنین دوست نداشته ام
من پیش از شناختن خود تو را شناختم
آری عزیزم من همواره دوستت داشته ام
تو برای من معنای آرامشی و در کنارم بودی
و برایم بسیار دور و دست نیافتنی
تو مرا ترک کردی و رفتی
و من باید تو را برای خود حفظ می کردم
چرا منتظر نماندی تا برایت حرفهای دلم را بگویم؟
گذر زمان روزها را مبدل به سالها کرده است
و ما در مسیر های جدا گانه ای در حرکت هستیم
ولی من هر گز خیال ترا از سر بیرون نخوا هم برد
زیرا من همواره دوستت داشته ام
ما هیچوقت برای خود فرصتی نداشتیم
اگر می توانستم دوباره آن لحظه ها را زنده کنم
هیچوقت اجازه نمی دادم که به پایان برسند
من هنوز با تو هستم
و دلم برایت تنگ شده است
کاربر فعال
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده ی توام
خانه ام
در مرز خواب و بیدار ست
زیر پلک کابوس هاست
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی یاد...
کاربر فعال
سراپای وجودم خواهان توست وتورا دوست دارم
اما نمی توانم برزبان آرم که تورا می پرستم
زمانی که تورامیبینم کلمات درذهنم ترکیب میشود
و فکرم چون کبوتری سبک بال ازقفس به پروازدرمی آید
چشمانم تیره و تارمیشود دستانم به لرزش می افتد
میدانم چرا نمیشود روحم را به اسارت بکشی
کلا مم را روان گردانم
((چون تو رادوستت دارم ))
کاربر فعال
دستانم تشنه ی دستان توست
شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم
با تو می مانم
بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم
زیرا می دانم
فردا بیش از امروز
دوستت خواهم داشت ......
مدير باز نشسته
بازهم بگو ودوباره بگو
که به من عشق می ورزی
وتکرار این واژه باید چون
آوای فاخته ای درآید
به یاد داشته باش که بدون آوای مدام فاخته
بهار با همه ی سبزی اش به کوه و دشت
دره وجنگل پای نمیگذارد
میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری .
میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش .
میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا .
پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام
[SIGPIC][/SIGPIC]
آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)