صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17

موضوع: دانستني هاي زبان فارسي

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    دانستني هاي زبان فارسي

    آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان نمی توانند بسیاری از کشورها و ملت ها را به درستی نام ببرند و چیزی را به آن ها نسبت دهند؟
    «افغان»، «عرب»، «روس»، «نرک» و «تاجیک» نام فوم است و هر جیزی که به این قوم ها نسبت داده شود، باید به صورت صفت نسبی (نام قوم + پساوند نسبی «ی») بیاید. از این رو نوشتن جمله های زیر نادرست است:
    - پنج هزار افغانی در استان بوشهر زندگی می کنند. (باید گفت: افعان)
    - افغانی های ساکن ایران (باید گفت: افعان های)
    - افراد روسی سرما را خوب نحمل می کنند. (باید گفت: روس)
    و برای نسبت دادن چیزی به ملت ها باید صورت صفت نسبی («ی» نسبی) را به کار برد. از این رو نوشتن جمله های زیر نادرست است:
    - دوست داران موسیقی اقغان (باید گفت: افغانی)
    - کشورهای عرب زبان (باید گفت: عربی زبان)
    - موسیقی عرب (باید گفت: عربی)
    - فرهنگ ترک (باید گفت: ترکی)
    - فرهنگ تاجیک (باید گقت: تاجیکی)
    - زبان رومانی (باید گفت: رومانیایی)
    - زبان فرانسه (باید گقت: فرانسوی)
    - موسیقی هند (باید گفت: هندی)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که واژه ی "هالو" که در عبارت اصطلاحی "هالو گیر آوردن" وجود دارد، در گذشته نه تنها در معنای منفی، بلکه درست برعکس، برای اظهار ادب و ادای احترام به کار گرفته می شده است؟
    عبارت "هالو گیر آوردن" امروزه در مورد افراد زودباور و ساده لوح به کار می رود و از آن معنی احمق و نفهم نیز برداشت می شود. مثلن می گویند: «خیال می کنی هالو گیر آوردی که می خواهی جنس بنجل آب کنی ؟»
    "هالو" تغییر یافته ی واژه ی "خالو" به معنی دایی است که لرها و بختیاری ها آن را تلفظ می کنند، زیرا آنان مخرج «خ» ندارند و به همین قیاس مثلن خدا را هدا و خرما را هرما می گویند.
    همان گونه که در میان شیرازی ها واژه ی "کاکو" به رسم احترام به جای آقا به یکدیگر گفته می شود، لرها و بختیاری ها نیز واژه ی هالو را برای بزرگ ترهای خود به کار می برند و از آن برای اظهار ادب و ادای احترام استفاده می کنند، مثلن هنگامی که می خواهند بگویند: ای آقا می گویند: هی هالو.
    در دوران های گذشته، بیش تر اهالی لرستان به علت دشواری جاده ها با شهرها ارتباط زیادی نداشتند و بسیاری از عادات و آداب شهرنشینان را نمی دانستند. تنها شمار اندکی از اهالی ثروتمند که مورد احترام مزدم بودند و از این رو به آنان طبقه ی هالو (خالو) می گفتند، گه گاه به منظور تجارت و مبادله ی کالا به شهرهای بزرگ می رفتند و شهریان به ویژه کسبه و بازاری ها از سادگی و زودباوری آنان سوء استفاده می کردند و در خرید و فروش اشیا و اجناس به این ساده دلان روشن ضمیر هر چه را دلشان می خواست تحمیل می کردند.
    در پایان معامله هنگامی که از آن کاسب زورگو و بازاری بی انصاف درباره ی استفاده سرشار و سود کلانش می پرسیدند، با پوزخند مسخره آمیزی پاسخ می داد : «امروز هالو گیر آوردم» یعنی آدم ساده لوح زودباوری را به تور زدم و هر چه کالای بنجل و پس افتاده داشتم آب کردم.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که شیخان فرمان روا در برخی از کشورهای همسابه ی ایران که به برکت دلارهای نفتی و پشتیبانی امپریالیستی حکومت و دم و دستگاهی یافته اند، دست آوردهای فرهنگ و ادب و هنر ایرانی و فارسی را زیر عنوان "هنرهای اسلامی" در موزه های جهان زده بندی می کنند و با بی شرمی با انتشار تمبر با چهره ی پورسینا، پزشك، دانشمند و فیلسوف بلند آوازه و جهان شناخته* ی ایرانی را فیلسوف و پزشك دولت عربی می نامند؟
    در تاریخ خوانده ایم كه انوری ابیوردی، چكامه*سرای نامدار سده*ی ششم هجری قمری، روزی از راهی می*گذشت. مردی را دید كه در برابر گروهی از مردم، سرگرمِ خواندن شعرهایی از اوست. با شگفتی*زدگی و خشنودی از این كه شعرهایش چنین مردم پسند شده*است، گام سست*كرد و به شنیدن شعرخوانی*ِ آن مرد، درایستاد. آن گاه ار او پرسید: «این شعرها كه خواندی، از كیست؟» مرد پاسخ *داد: «از انوری*ست.» شاعر پرسید: «انوری كیست؟ آیا او را می*شناسی؟» مرد شعرخوان، با بی*شرمی* تمام پاسخ *داد: "انوری خود منم!» انوری – كه از فریب کاری و گستاخی*ِ او سخت برآشفته بود – گفت: «شعر دزدی شنیده*بودیم؛ اما شاعر دزدی نشنیده*بودیم!»
    اکنون حكایت این شیخان فرمان روا بر سرزمین*های همسایه*ی میهنِ ماست كه به بركت دلارهای نفتی، حكومت و دم و دستگاهی یافته*اند و برآنند تا آن چه را كه در تاریخ و فرهنگ خود ندارند، یا در بازارمكاره*ی جهانی در ساخت و پاخت با سوداگران آزمند، بخرند و انگ و رنگ خود را بر بخش*هایی از موزه*ها و مجموعه*ها بزنند و یا با دروغ پردازی و دست یازی به گنج شایگان فرهنگ كهن بُنیاد همسایه* ی ایرانی* خود، صاحب شوند و مُهر ِ «عربی!» یا «عربی – اسلامی» را نقش و شناسه*ی آن كنند. یك روز می کوشند تا به خیال خام خود، نامِ خلیج فارس را با گِل نامی ساختگی بپوشانند! روزِ دیگر، با هزینه*كردن دلارهای نفتی، در موزه*های جهان، دست آوردهای فرهنگ و هنر ایرانیان را در بخشی زیر عنوان «هنرهای اسلامی» رده*بندی *می*كنند؛ در حالی كه در هیچ یك از آن موزه*ها، بخش*هایی همچون "هنرهای یهودی / مسیحی / بودایی (و مانند آن ها)" دیده *نمی*شود.
    و سرانجام، روزی نیز شاهد آنیم كه دولت نفتی* «كویت»، دست به یك دزدی* آشكار و رسوای فرهنگی زده و با انتشار تمبری با خیال *نگاره*ای از چهره*ی پور ِ سینا (ابن سینا)، پزشك، دانشمند و فیلسوف بلندآوازه و جهان شناخته ی ایرانی، عنوان مضحک "ذكری مرور الف عام علی مولد ابن سینا فیلسوف الدّولة العربیة الاسلامیة و طبیبها" (یادواره* ی هزارمین سال ِ زاد روز ابنِ سینا، فیلسوف و پزشك دولت عربی* اسلامی) را بر آن نهاده*است! زهی گستاخی و بی*شرمی! به *راستی جای حافظ بزرگ*مان خالی*ست كه بگوید: «یا رب این نو دولتان را بر خر خودْشان نشان!...»
    دانشمندان، فیلسوفان، ادیبان و هنرمندان – در هرجا كه زاده*شده و اثرهاشان را به هر زبان كه نوشته و پیرو هر كیش و مرامی كه باشند – پیش از هر نسبت و عنوانی كه بدان*ها داده*شود، وابسته به جامعه*ی بشری*اند و هیچ كس و هیچ دستگاهی، نمی*تواند آنان را به استناد زبان نگارش ِ تألیف*ها یا جایی كه در آن اقامت*گزیده و دانش آموخته*اند و یا دین و مذهبی كه بدان باورداشته*اند، به انحصار ِ كشور یا قوم یا دین ویژه*ای درآورد و در مقوله*ی خاصّی از این گونه وابستگی*ها، رده*بندی*كند. پورسینا نیز از این حكم كلی جدا نیست. او كه در سال ٣٧٠ ه. ق. از پدری ایرانی و مسلمان به نام عبدالله از مردم بلخ (در شمال افغانستان كنونی) و مادری ایرانی و مسلمان به نام ستاره از مردم روستای خورمیثن در نزدیكی*ِ شهرِ ایرانی*ِ بُخارا (در ازبكستان كنونی) زاده *شد و در بزرگ سالی اثرهای جهان شمولش را هم به فارسی – زبان مادری*اش – و هم به عربی – زبان جهانی و دانشی* دورانش نوشت. سپس، بسیاری از آن اثرها در درازنای هزاره*ی گذشته به شماری از زبان*های زنده*ی جهان برگردانده *شد؛ چنان كه ترجمه*ی لاتینی* دانش نامه* ی نام دار او قانون در پزشكی، چندین سده، كتاب درسی* دانشگاه*های اروپا بود. اما جز عرب*ها، هیچ قومی، شخصیت او را مصادره* نكرد و ندزدید و به سرزمین و تیره و تبار خود وابسته نشمرد. ملت*های متمدن، او را یك دانشمند و پزشك و فیلسوف ایرانی* جهانی و در خدمت نوع بشر دانستند و با همین عنوان (نه با هیچ عنوان ساختگی* دیگری)، گرامی داشتند و می*دارند. برای نمونه، بنگرید به این تمبرِ به عنوان یادواره و گرامی*داشت پورسینا كه در لهستان و بی هیچ نشانی از مصادره* ی شخصیت او به سود تهیه*كنندگانش چاپ و پخش*شده*است و آن را با تمبر مضحک كویتی بسنجید تا ببینید «تفاوت رَه از كجاست تا به كجا». (از: کانون پژوهش های ایران شناختی)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که به دلیل شیوه ی زندگی ترکان و مغولان که چادر نشینی بوده است، در زبان فارسی نیز واژه ی "اتاق" به جای "خانه" و واژه ی "خانه" به جای "سرا" نشسته است؟
    در زبان پارسی واژه‏ی ”سرا“ یا ”سرای“ به ساختمانی گفته می‏شود كه مردمی در آن زندگی می‏كنند. هر سرای چندین ”خانه“ دارد كه فضایی است مستقل و با دیواری از "خانه" ی دیگر جدا می شود. این تمایز در تركیب‏های فراوانی در زبان ادبی فارسی همچنان برقرار است. برای نمونه "كاروان‏سرا" ساختمانی بوده است كه كاروان در آن جا بار می‏انداخته و كاروانیان استراحت می‏كرده اند. "میهمان‏سرا" ساختمانی است كه میهمانان در آن استراحت می‏كنند. همچنین است تركیب‏های آشپزخانه. آبدارخانه، موتورخانه و مانند آن ها. در بازی شترنج و نرد نیز خانه به همین معنی است. در ”بالاخانه را اجاره داده“ نیز كنایه از خالی بودن سر و تهی مغزی وجود دارد و با طرح چهارخانه و از این قبیل.
    در زبان پارسی "سراپرده" نیز (سرای پرده‏ای) به چادری گفته می‏شده است كه در گردش و سفر برای شاه زده می‏شد تا در آن استراحت كند.
    تركان و مغولان مردمی چادرنشین بودند و سرای آنان تنها یك چادر بوده است. در تركی به این سرا ”اتاق“ (اطاغ، اتاغ یا اطاق) گفته می‏شود. از آن جا كه اتاق فضایی مستقل و ”ساختمانی“ بود كه تركان در آن می‏زیستند، سرای و خانه برای آنان یكی بود و كم كم زیر تاثیر این موضوع، در زبان پارسی نیز واژه‏ی خانه با اتاق جایگزین شد و سرای با خانه. البته هنوز نیز در برخی شهرستان‏ها به اتاق، خانه گفته می‏شود. (از: روزنوشته های پرویز رجبی)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که "جهنم دره" در استان آدربایجان غربی قرار دارد؟
    اگر از شهر خوی در استان آذربایجان غربی به سوی چالدران از جاده ی زرآباد حركت كنید در میان راه و در نزدیكی روستای قریس به منطقه* ی کوهستانی زیبا و خوش آب و هوایی خواهید رسید به نام "جهنم دره".
    امروزه جز كسانی كه به قصد كوه نوردی و شكار به این منطقه ی كوهستانی می آیند، كمتر كسی برای گشت و گذار به جهنم دره می*رود، زیرا محلی بسیار صعب العبور است.
    علت نام گذاری این منطقه به "جهنم دره" نیز همین است كه این منطقه را كوه*های بلندی در برگرفته و در دوران*های گذشته نیز تا سال*های اخیر پناهگاه كسانی بوده است كه به دلایل گوناگون با حكومت*های گوناگون وقت خود 42kmoig داشته* و در این منطقه ی صعب العبور از مردم عادی دور می*شده*اند و در آن جا پنهان می شده اند.
    "جهنم دره" هم به دلیل وضعیت کوهستانی خود و هم از نظر روانی به دلیل حضور این گونه افراد در آن جا برای مردم این منطقه جایی منفور و خطرناك بوده است. این منطقه در گذشته در مسیر جاده ابریشم قرار داشته است.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که عبارت اصطلاحی "هر را از بر تشخیص نمی دهد" از زبان چوپانان روستایی گرفته شده و در میان شهرنشینان رایج شده است؟
    این عبارت برای کسانی به کار می رود که نیروی درک و تشخیص آنان تا آن اندازه ضعیف است که حتا دو کلمه ی ساده ی «هر» و «بر» را که هر شبانی می شناسد و جای کار برد آن ها را می داند، از هم تمیز نمی دهند.
    صدای «هر» برای طلبیدن و خواندن گوسفندان و صدای «بر» با لهجه و آهنگ ویژه ای که تنها شبانان می توانند ادا کنند برای دور کردن و به جلو راندن گوسفندان به کار می رود. چوپانان ورزیده و کارکشته البته با همه ی صداهای چوپانی آشنا هستند ولی دو صدای "هر" و "بر" را هر چوپان تازه کاری نیز می داند و باید بداند، زیرا هر و بر در واقع الفبای اصطلاحات چوپانی است و فراگرفتن آن حتا برای بچه چوپان ها نیز اشکال و دشواری ندارد.
    از این رو است که اگر کسی هیچ نداند به مثابه چوپانی است که از فرط بی استعدادی "هر" را هم از "بر" تمیز نمی دهد.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که تقریبن همه ی اهل کتاب و دست اندرکاران ادب فارسی کتاب مشهور "حسین کرد" را به اشتباه "حسین کرد شبستری" می نامند؟
    حسین كرد نام شخصیت كتابی است به همین نام و متعلق به ادبیات داستانی طبقات عادی و عامی جامعه. وی شخصیتی است نظیر سمك عیار زرنگ، دلیر، مردم دوست، گول نخور، نیرومند و باهوش. متأسفانه این شخصیت در ایران به "حسین كرد شبستری " معروف شده و این ناشی از یك خطای دید است، زیرا كه چاپ نخست آن که به صورت سربی منتشر شده بود، توسط ناشری در تهران به نام «شبستری» به چاپ رسید و روی جلد این کتاب كلمه ی «شبستری» با خط درشت در زیر نام کتاب یعنی حسین كرد چاپ شده بود و بدین ترتیب مردم آن را «حسین كرد شبستری» خواندند. حال آن که كردستان با شبستر اصلن ارتباطی ندارد و در هیچ كجای كتاب نیز از شهر شبستر سخنی در میان نیست.
    حتا در کتاب های درسی دوره ی دوم دبیرستان نیز بخش هایی از این داستان با همین عنوان: «حسین كرد شبستری» آمده است و مؤلفان این کتاب ها درنیافته اند كه شبستری نام همان ناشری است كه در خیابان ناصر خسرو تهران انتشاراتی داشته است و نام او در زیر نام كتاب آمده و سبب این اشتباه در حقیقت خنده آور شده است. حتا دكتر علی حصور، زبان شناس و استاد محترم دانشكده ی ادبیات دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۴ شمسی در مجموعه ی "زبان و فرهنگ ایران" شماره ی ۳۹، این داستان را با


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که در تهران خیابانی به نام "سئول" (پایتخت کره ی جنوبی) و در سئول خیابانی به نام "تهران" وجود دارد؟
    در سال ۱۳۵۴ به دنبال مسافرت شهردار وقت تهران به سئول در جهت همكاری میان دو كشور سنگ بنای دو خیابان بزرگ در پایتخت های دو كشور گذاشته شد که خیابانی در تهران با نام سئول و خیابانی در سئول با نام تهران بود. "تهران" تنها نام خارجی در میان خیابان های سئول است.
    اکنون با گذشت ۳۳ سال خیابان تهران مبدل به اصلی ترین، زیباترین و گران ترین خیابان سئول شده است. دفاتر صدها شركت بزرگ تجاری ـ صنعتی و دفاتر شرکت های بزرگ بین المللی مانند یاهو و برج های بلندی كه سرمایه ای بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار را به خود جذب كرده است، در این خیابان قرار دارد و این در حالی است که خیابان سئول در تهران تنها اتوبانی به خود دیده است و اینک این دو خیابان به داستان توسعه یافتگی این دو شهر و کشور جلوه ی معنی داری بخشیده اند.

    ۱۰۸- آیا می دانستید که در میان انواع بی شمار رنگ هایی که چشم انسان توان دیدن آن ها را دارد، شماری رنگ وجود دارد که به دلیل کاربرد فراوان در هنر ایرانی به "ایرانی" نام گذاری شده اند؟
    در هنر، رنگ از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است، در زندگی نیز کم و بیش این گونه است. پرستاران، ورزش کاران، پلیس ها، هر کدام با رنگی شناخته می*شوند. حتا مردم یک کشور یا قاره نیز ممکن است با یک رنگ شناخته شوند. در میان انواع بی شمار رنگ هایی که چشم انسان توان دیدن آن ها را دارد، شماری رنگ وجود دارد که به دلیل کاربرد فراوان در هنر ایرانی به نام ایرانیان نام گذاری شده اند. مهم ترین این رنگ ها عبارت است از:
    ۱- آبی ایرانی (Persian blue)
    - Persian blue این نام از رنگ آبی بر روی سفال*های ایرانی و کاشی*کاری*ها برگرفته شده است و در نقش های مسجدهای ایران تا مدیترانه دیده می*شود. این رنگ، یکی از رنگ*های موجود در سنگ معدنی لاژورد است که در فلات ایران یافت می*شود. مسجد شاه اصفهان به ترین مرجعیست که می*توان این رنگ آبی را بر روی کاشی های آن یافت. نام Persian blue در سال ۱٦٦۹م به ثبت رسیده است.
    - Persian indigo یا Dark Persian blue رنگی کم و بیش ارغوانی است. رنگ آبی ایرانی که به درجاتی از آبی تیره می*رسد و به نیلی یا بنفش تیره نزدیک است. این رنگ در زمان باستان، آن گونه که یونانیان نوشته اند، رنگ پوشاک رسمی قوم ماد (در شمال غربی ایران کنونی) بوده است که این رنگ امروزه کم تر مورد استفاده قرار می*گیرد. در سال ۱۹۱۲ میلادی رنگ“Persian indigo” در زبان انگلیسی به ثبت رسید.
    - Medium Persian blue رنگ آبی ایرانی معتدل که به سوی سبز می*رود، کم و بیش هم رنگ آبی دریا است. این رنگ از جمله رنگ هایی است که در فرش*های ایرانی به فراوانی دیده می*شود.
    ۲- قرمز ایرانی (Persian red)
    رنگی نارنجی متمایل به قرمز است همرنگ خاک و دانه های رنگی موجود در خلیج فارس که از ترکیبات سیلیکات آهن و آلومینیویم همراه با منگنز ساخته شده اند. Persian redا ز رنگ موجود در پرچم جمعیت شیر و خورشید سرخ برگرفته شده و در سال ۱۸۹٧ میلادی به ثبت رسیده است.
    ۳- سبز ایرانی (Persian green)
    رنگی است که از سنگ مالاکیت یا همان مرمر سبز الهام گرفته شده است و در سفال ها و فرش*های ایرانی بسیار کاربرد دارد و نام گذاری آن هم به همین دلیل بوده است. این نام در سال ۱۸۹۲ز میلادی ثبت شده است.
    با نگاه به فهرست نام رنگ های 1955 ISCC-NBS می توان رنگ های دیگری را نیز که به نام ایرانی "Persian" نام گذاری شده اند یافت.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که برخی از واژه های عربی مانند "طفیلی"، "خرافه" و . . . که ما در فارسی به کار می بریم، در حقیقت نام شخصیت هایی از عرب هستند؟
    «طفیل» (به معنای طفل کوچک) نام «طفیل پسر زلال کوفی» مردی از بنی امیه بوده است که هر گاه گروهی از مردم به مهمانی می رفتند، ناخوانده همراه آنان به مهمانی می رفت و او را "طفیل العرائس" نیز خوانده اند و از این رو در فرهنگ عربی طفیل به معنای ناخوانده بوده است.
    خیام می گوید:
    قانع به یک استخوان چو کرکس بودن / به زان که طفیل خوان ناکس بودن
    با نان جویین خود حقا که به است / کالوده به پالوده*ی هر خس بودن
    یعنی اگر نان جوی خود را بخوری به تر است تا پالوده*ی مردم پست را بخوری و خود را آلوده کنی.
    انوری ابیوردی می گوید:
    جاوید از امتلا چو قناعت شود نیاز / گر یک رهش طفیل برد میهمان تو
    یعنی اگر یک بار طفیل، نیاز را به میهمانی تو ببرد جاویدانه از قناعت پر می*شود.
    و یا جامی در داستان لاک پشت و مرغابی*ها می*گوید:
    میل سفر کرد به میل بطان / مرغ هوا گشت طفیل بطان
    و حافظ می گوید:
    طفیل هستی عشق اند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری
    جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی / که سلطانی عالم را طفیل عشق می*بینم
    اما امروزه "طفیل" به شکل "طفیلی" درآمده است و به معنای انگل و سربار است.
    «خرافه» نیز نام شخص عربی بوده است که ادعا می*کرد که جنیان و پریان او را دزدیده و به میان خود برده*اند و او زمانی در میان آنان زندگی کرده است. اما مردم داستان*های او را باور نمی*کردند و از آن پس به هرچه که باورنکردنی بودند می*گفتند "هذا حدیث الخرافه": یعنی این از داستان*های خرافه است و از آن پس، خرافه به باورهای سست و بی*بنیان گفته می*شود. (به "خرافه" در فرهنگ دهخدا نگاه کنید).


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیا می دانستید که تقریبن همه ی مردم ایران زبانی را که امروز در آذربایجان ایران بدان سخن گفته می شود، آذری می نامند؟
    «آذری» یعنی منسوب به آذربایجان و نیز نام زبان کهن مردم آذربایجان و یکی از لهجه های ایرانی است که امروز نیز هنوز در برخی از جاهای آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان به آن سخن می گویند. لهجه ی «آذری» مانند «تاتی»، چون نزد مردم کوه نشین مانده است، به زبان پهلوی نزدیک تر است و بسیاری از واژه های کهن ایرانی که امروزه از یاد رفته اند، هنوز در این لهجه بر جای مانده اند.
    مولوی در ملمعات خود دارد: «اگر تات، ساک، رومساک وگر تورک زبانی، بی زبانی را بیاموز»
    بنابراین این که برخی از مردم، حتا دانشمندان به اصطلاح قوم شناس، زبان ترکی مردم کنونی آذربایجان را با پافشاری «آذری» می نامند، راه درستی نمی روند. «آذری زبان» تقریبن تنها در روستاهای کوهستانی آذریایجان داریم. اما «ترک زبان» در سراسر ایران.
    زبان آذری (و نه ترکی آذری) از گروه زبان*های ایرانی بوده و در اصطلاح ادبی نیز بدان پهلوی یا فهلوی گفته می*شده و شعرهایی که بدین زبان در ادبیات ثبت شده به نام «فهلویات» شناخته می*شوند. معروف*ترین فهلویات دوبیتی*های باباطاهر همدانی است.
    وجود آثار ادبی شاعران و نویسندگانی چون قطران تبریزی، همام تبریزی، خاقانی شروانی، شیخ محمود شبستری و مهم*تر از همه کشف «سفینه*ی تبریز» که اثری است از سده*ی هشتم خ / چهاردهم م به نظم، و نثر و نوشته*ها و گفته*هایی از مردم و دانشوران و شخصیت*های تبریز به زبان پهلوی نیز در آن ثبت است، دلیل کافی است برای رد نظریه*ی کسانی که بر این باورند که آذربایجان از قدیم ترک*زبان بوده است. فراوانی شاعران پارسی*گوی به ویژه در آن زمان که مانند امروز امکان فروش کتاب در بیرون و دور از محل زندگی نویسندگان و شاعران نبوده دلیلی است بر این که باید مردم محلی نیز هم زبان شاعر و نویسنده بوده باشند. برای مثال همام تبریزی، که هم دوره*ی سعدی شیرازی (سده*ی هفتم خ / سیزدهم م) بوده، غزلی دارد که در پایان به شهرت سعدی اشاره می*کند و با این بیت تمام می*شود:
    همام را سخنان دلفریب و شیرین است / ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی
    حتا با توجه به سفرنامه*های اروپاییان در زمان قاجار نیز متوجه می*شویم که تا دویست سال پیش نیز زبان ترکی این اندازه رایج نبوده است و زبان اصلی مردم زبان پارسی بوده است و بدان گفت و گو می*کردند. در زیر چند نمونه از متن سفرنامه*های اروپایی را می*آورم:
    جورج فولر سیاست*مدار و جهان*گرد باذوق انگلیسی (۱۸۳۱ تا ۱۸۳۶ م/ ۱۲۱۰ تا ۱۲۱۵ خ) خاطره*ها و مشاهده*های خود را به تفصیل نگاشته. از گفت و شنود تبریزیان، لغات و جملا*ت را در گزارش*هاى خود ثبت کرده: «صاحب آمده است - خوش آمدید - بخشش - خبردار - صبر کن - ماست - گزانگبین - بالا*خانه - قنات». وى نوشته است: تبریز چندین بار به تصرف ترکان [عثمانی؟] درآمده است. ادامه و استمرار زبان آنان، دارد ترکى را یکى از لهجه*هاى رایج روز مى*سازد.» (ص ۲۶۸)
    جیمز بیلى فریزر. چندین سفرنامه*ی معتبر نوشته است، ولی تنها سفرنامه*ی معروف به «سفر زمستانى» وى به فارسى ترجمه شده است. دکتر منوچهر امیرى، در مقدمه*ی مترجم، نوشته: فریزر مانند تمام جهان گردان آن دوران، غالب کلمه*ها را به صورتى که از مردم عادى و عامى* مى*شنیده است می*نوشته است ... با دو سرباز ایرانی که از سر خدمت به خانه*هاى خود بازگشته بودند، به گفت و شنود مى*پردازد. آنان از لشکرکشى*هاى عباس میرزا سخن مى*رانند. گفته*هاى یکى از سربازان را فریزر در کتابش ثبت کرده است. الفاظى که سرباز دهاتى بر زبان رانده، با خط ایتالیک به شرح ذیل مشخص شده است: «سراپرده، به سر مبارک شما، صبر کنو ...»
    بارون فیودور کورف، دیپلمات روسى از ورود خود به تبریز و آشنایى با اعضاى سفارت انگلستان، سخن مى*راند و می*نویسد افسران انگلیسی تقریبن تمامشان کم و بیش به فارسى دست و پا شکسته*اى سخن مى*گفتند.» (ص ۱۱۱) «برخى از سربازان در همان حال آماده*باش بودند ... افسرى انگلیسى در کنار ایستاده بود و به زبان فارسى به ایشان فرمان مى*داد. همین که بانگ شیپور شامگاه برخاست، وى با صداى بلند فریاد کشید «به راست، راست» ... (ص ۱۶۵)
    رخنه زبان ترکی در زبان مردم آذربایجان ایران از رویدادی تاریخی سرچشمه گرفته است که مربوط به فتح خوارزم به دست سلطان محمود غزنوی در سال ٤٠٨ ه.ق است. بر اثر این پیروزی، هزاران تن از ترکان ماورالنهر به خراسان مهاجرت کردند. دسته ای از این مهاجران در سال ٤١١ ه.ق از راه اصفهان به آذربایجان رفتند و در آن جا ساکن شدند و دسته دیگری نیز در سال ٤٢٩ ه.ق از راه ری به این سرزمین کوچ کردند. سبب سکونت این دو گروه در آذربایجان نیز وجود چراگاه های مناسب برای پرورش اسب در این سرزمین بود.
    مدتی بعد مهاجرانی که در خراسان مانده بودند به سرکردگی طغرل بیگ، بر سلطان مسعود غزنوی شوریدند و پادشاهی سلجوقیان را تشکیل دادند و در سال ٤٤٦ ه.ق آذربایجان را به تصرف خود در آوردند . پس از آنان نیز اتابکان آذربایجان، که از فرزندان و نوادگان ایلدگز و از مردم ماورالنهر بودند، تا سال ٦٢٢ ه.ق بر آذربایجان فرمان روایی کردند. در این دوره که بیش از دویست سال به درازا کشید، مهاجران دیگری نیز پی در پی از ماورالنهر به آذربایجان رفتند.
    بدین ترتیب تسلط نظامی و سیاسی ترکان ماورالنهر و زندگی آنان در میان مردم شهرهای آذربایجان سبب شد که رفته رفته مردمان بومی این منطقه با زبان ترکی آشنا شوند و ترکی در زبان آذری راه یابد.
    از این رو زبان امروز مردم آذربایجان نه "آذری" که زبان کهن مردم آذربایجان و از لهجه های ایرانی است، بلکه "ترکی" است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/