نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: قصه تلخ فقر در خانه‌ای 30 متری

  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    قصه تلخ فقر در خانه‌ای 30 متری

    قصه تلخ فقر در خانه‌ای 30 متری



    30 متر زمین برای زندگی خانواده‌ای ‌9 نفری با 5 معلول دو اتاق شده بود، یک اتاق را برای نگهداری از 5 فرزند معلول و اتاق دیگر را هم برای اجاق گاز و یک یخچال گذاشته بودند.


    خبرگزاری فارس: 30 متر زمین برای زندگی خانواده‌ای ‌9 نفری با 5 معلول دو اتاق شده بود، یک اتاق را برای نگهداری از 5 فرزند معلول و اتاق دیگر را هم برای اجاق گاز و یک یخچال گذاشته بودند.

    ای کاش قلم در دستان شما بود و این قصه تلخ را شما برایمان بازنویسی می‌کردید، در مرکز شهر قلعه‌گنج و محله سرتکی خانواده‌ای 9 نفره زندگی می‌کنند که امروز تصمیم گرفتم، راوی دردهای آنها باشم.

    در این خانواده پدر و مادر پیری زندگی و از پنج معلول ذهنی جسمی و سه فرزند سالم نگهداری می‌کنند که تحمل 30 سال ‌تر و خشک کردن این‌ها به هزار و یک درد مبتلایشان کرده بود، پدر در سن 60 سالگی با بیماری قلبی دست و پنجه نرم می‌کرد و مادر در 57 سالگی معده و روده‌هایش را به تیغ جراح سپرده بود و از نداری دچار عفونت شده بود و صدایش با اشک درمی‌آمد.

    30 متر زمین را دو اتاق کرده بودند، در یکی از اتاق‌ها پنج معلول نگهداری می‌کردند و در دیگری با یک اجاق گاز و یک یخچال برایشان غذا می‌پختند، تازه این خانه را خیران ساخته بودند و گرنه باید در همان خانه بلوکی که دیگر شکاف‌هایش داشت، گسل می‌شد، سختی‌ها را تحمل می‌کردند.

    چراغ چمک سرپرست این خانوار با این سن دیگر از دستش کاری بر نمی‌آمد، هیکل نحیفش را به کناری خواندم و از وی پرسیدم، چرا این بچه‌ها را به مراکز درمانی نمی‌فرستی، با دیدن اشک‌هایش از گفته خودم پشیمان شدم، اما با بغض گفت، پاره تنم هستند، اگر از آنها جدا شوم، می‌میرم.

    چراغ چمک که دیگر راحت شده بود، می‌گفت، بچه‌هایم زیر پوشش بهزیستی هستند، اما مستمری آنها کفاف نمی‌دهد و به سختی امرار معاش می‌کنیم.

    * برای بیماری مادرم یک میلیون تومان وام گرفتیم

    بچه‌ها را نشانم داد و گفت: این پسر بزرگم حسین 30 ساله است، این یکی دخترم کلثوم 26 ساله، آن یکی دختر اولم است و 27 ساله، اسمش هم زهرا است، این آخری هم فاطمه و 21 سالش است، سعدی هم که از ناحیه دو پا معلول بود، در مدرسه درس می‌خواند.

    وی گفت: فرزندانم در ابتدای تولد سالم بودند، بعد از دو سالگی به این عارضه دچار شدند، ازدواج فامیلی هم نداشتیم، دیگر نتوانستم، تحمل کنم، موقع بیرون آمدن از اتاق دختری را دیدم که صورتش را آفتاب سوخته بود، گفت، خواهر سالم آنها هستم و در بیماری پدر و مادر از آنها مراقبت می‌کنم.

    لیلا افزود: برای بیماری مادرم از کمیته امداد امام خمینی یک میلیون تومان وام گرفتیم، اما اکنون برای جراحی دوباره‌اش نیاز شدید به پول داریم که از نداری، یک هفته زمان جراحی عقب افتاده و مادر هم توان بلند شدن، ندارد.

    * بازدید بازاریان و خیران از خانه چراغ

    ایوب فلاحی فرماندار قلعه‌گنج نیز از زمانی که وضعیت این خانواده فقیر و مستضعف را دیده است، از تمام توان خودش استفاده و در نخستین فرصت بازاریان و خیران شهرستان را با خود به خانه چراغ چمک آورد.

    وی افزود: برای من قابل پذیرش نبود که در کنار گوش ما این چنین خانواده‌ای در فقر زندگی کنند، اما با دیدن، آنها تمام تلاش را انجام می‌دهم که این خانواده و امثال آنها سر و سامان بگیرند.

    فلاحی گفت: فرزندان این خانواده برای مداوا به همراه پدر و مادرشان حتما باید به مراکز درمانی بهزیستی ارجاع داده می‌شدند تا خانواده‌ای در این وضعیت اسفناک زندگی نکنند، و با رایزنی با بازاریان و خیران شهرستان به زودی برای آنها این امکان فراهم می‌شود تا تحت مداوا قرار گیرند.

    از بازدید که برمی‌گشتیم، فرماندار آدرس یک خانواده دیگر را نیز داشت، به سراغ این خانواده هم رفتیم، اینجا تبعیض بیداد می‌کرد، خانواده که دو دختر و یک پسر آنها بر اثر بیماری دچار قدی کوتاه بودند و در یک اتاق بلوکی شب و روز را طی می‌کردند.

    * تبعیض نگذاشت تا برادرش سر پست بماند

    سفت و سخت خواستم، عکس بگیرم، کلید را که زدم، تازه سقف خانه را دیدم که از چوب درخت خرما و حصیر پوشیده شده بود و یک لامپ 100 وات در کنار دیوار ترک خورده آن نور زرد رنگی را نشان می‌داد.

    دیوارها نشان می داد،در هر باران چه قدر گل و لای از درز چوب‌ها ریخته است از کجای این خانه بگویم، مادر مریض که دیگر سویی در چشمانش نبود و دخترک دانشجو که از پس هزینه دانشگاهش بر نمی‌آمد و ترک تحصیل کرده بود.

    وی که علاقه زیادی هم به درس داشت، دانشجوی رشته برق بود، در بندرعباس و به امید برادرش که می‌خواست، نگهبان آموزش و پرورش باشد دو ترم را خوانده است، اما تبعیض نگذاشت تا برادر سر پست بماند و امیدهای خواهرش نقش بر آب شدند.

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/