صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

    با درود به همه شما خوبان
    برآن شدم تا شعرهای استاد شفیعی کدکنی را در این پست قرار داده تا دوستان و عزیزان علاقه مند به شعر با اشعار ایشان بیشتر آشنا گردد. امیدوارم سایر عزیزان نیز در این راه مرا یاری دهد . با تشکر فراوام از همه شما خوبان.

    مختصری در مورد این مرد بزرگ

    دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال 1318 ﻫ. ش در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد.

    او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد.
    دکتر شفیعی، همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاهی در حوزه علمیه مشهد به تحصیل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبیات عرب را نزد اساتید معظم این حوزه فراگرفت.
    او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار می رفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار ش م سرشک به چاپ می رسید.
    در سالهای بعد از 1332 ﻫ. ش با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی تشکیل دادند که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمه ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند.
    شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دوره دکترای زبان و ادبیات عرب را نیز پشت سر گذاشت.
    او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد.
    دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت.
    دکتر شفیعی از استادان بارز و متبحر ادبیات معاصر ایران و از محققین بزرگ به شمار می‌رود که در نقد شعر و ادب فارسی صاحب نظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوه خاصی است که او را به عنوان شاعری پیشرو می‌شناسند.
    آنچه که از آثار و تاألیفات دکتر شفیعی به چاپ رسیده است عبارتند از: زمزمه ها، شب خوانی، از زبان برگ، در کوچه باغهای نیشابور، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، بوی جوی مولیان، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، ادوار شعر فارسی، شعر معاصر عرب، گزیده غزلیات شمس، حزین لاهیجی زندگی و زیباترین غزلهای او، شاعر آینه ها، بیدل و سبک هندی، اسرار التوحید از محمد بن منور، حالات و سخنان ابو سعید، ابو روح میهنی، مختار نامه، مجموعه رباعیات عطار، مرموزات اسدی در مرموزات داودی نجم الدین رازی، ترجمه تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا از نیکلسون ،مختار نامه، الهی نامه، مصیبت نامه، اسرار نامه و منطق الطیراز شیخ عطار، نقد و تحلیل شیخ محمود شبستری، خواجه عبدالله انصاری، ابوالحسن خرقانی، قلندریه در تاریخ و...

    برگرفته از همشهری آنلاین
    ________________________________________________

    نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
    گــر تــو آزاد نباشي همــه دنيــا قفس است

    60187146022645756403


    آرزوی من اینست ؛ خداوند هیچگاه شاهد لبخند ابلیس بابت اشتباهات من نباشد


    EmAd.M

  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    مجموعه در کوچه باغ های نشابور

    دیباچه
    بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
    که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
    بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
    به آشیانه خونین دوباره برگردند
    بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
    که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
    پیام روشن باران
    ز بام نیلی شب
    که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
    ز خشک سال چه ترسی
    که سد بسی بستند
    نه در برابر آب
    که در برابر نور
    و در برابر آواز
    و در برابر شور
    در این زمانه ی عسرت
    به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
    که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
    سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
    زلال تر از آب
    تو خامشی که بخواند ؟
    تو می روی که بماند ؟
    که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
    از این گریوه به دور
    در آن کرانه ببین
    بهار آمده
    از سیم خاردار
    گذشته
    حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
    هزار اینه جاری ست
    هزار اینه
    اینک
    به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
    زمین تهی دست ز رندان
    همین تویی تنها
    که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
    بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
    حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی


  3. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array
    سفر به خیر

    به کجا چنین شتابان ؟
    گون از نسیم پرسید
    دل من گرفته زینجا
    هوس سفر نداری
    ز غبار این بیابان ؟
    همه آرزویم اما
    چه کنم که بسته پایم
    به کجا چنین شتابان ؟
    به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
    سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را
    چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
    به شکوفه ها به باران
    برسان سلام ما را

  4. #4
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    صدای بال ققنوسان

    پس از چندین فراموشی و خاموشی
    صبور پیرم
    ای خنیاگر پایرن و پیرارین
    چه وحشتنک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
    چه وحشتنک خواهد بود
    آن آواز
    که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
    نمی دانم در این چنگ غبار آگین
    تمام سوکوارانت
    که در تعبید تاریخ اند
    دوباره باز هم آوای غمگین شان
    طنین شوق خواهد داشت ؟
    شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
    نه آواز پر جبریل
    صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
    که بال افشان مرگی دیگر
    اندر آرزوی زادنی دیگر
    حریقی دودنک افروخته
    در این شب تاریک
    در آن سوی بهار و آن سوی پاییز
    نه چندان دور
    همین نزدیک
    بهار عشق سرخ است این و عقل سبز
    بپرس از رهروان آن سوی مهتاب نیمه ی شب
    پس از آنجا کجا
    یارب ؟
    درانجایی که آن ققنوس آتش می زند خود را
    پس از آنجا
    کجا ققنوس بال افشان کند
    در آتشی دیگر ؟
    خوشا مرگی دیگر
    با آرزوی زایشی دیگر

  5. #5
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    فصل پنجم

    وقتی که فصل پنجم این سال
    با آذرخش و تندر و طوفان
    و انفجار صاعقه
    سیلاب سرفراز
    آغاز شد
    باران استوایی بی رحم
    شست از تمام کوچه و بازار
    رنگ درنگ کهنگی خواب و خک را
    و خیمه ی قبایل تاتار
    تا قله ی بلند الاچیق شب
    آتش گرفت و سوخت
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد
    و روح سرخ بیشه
    از آب رودخانه گذر کرد
    فصلی که در فضایش
    هر ارغوان شکفت نخواهد پژمرد
    عشق من و تو
    زمزمه ی کوچه باغ ها
    خواهد بود
    عشق من و تو
    آنچه نهانی
    گاهی نگاه و محتسبی را
    چون جویبار نرمی
    از بودن و نبودن
    خاموشی و سرودن
    در خویش می برد
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد
    دیوارهای واهمه خواهد ریخت
    و کوچه باغ های نشابور
    سرشار از ترنم مجنون خواهد شد
    مجنون بی قلاده و زنجیر
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد

  6. #6
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    از بودن و سرودن

    صبح آمده ست برخیز
    بانگ خروس گوید
    وینخواب و خستگی را
    در شط شب رها کن
    مستان نیم شب را
    رندان تشنه لب را
    بار دگر به فریاد
    در کوچه ها صدا کن
    خواب دریچه ها را
    با نعره ی سنگ بشکن
    بار دگر به شادی
    دروازه های شب را
    رو بر سپیده
    وا کن
    بانگ خروس گوید
    فریاد شوق بفکن
    زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن
    و آواز عاشقان را
    مهمان کوچه ها کن
    زین بر نسیم بگذار
    تا بگذری از این بحر
    وز آن دو روزن صبح
    در کوچه باغ مستی
    باران صبحدم را
    بر شاخه ی اقاقی
    ایینه ی خدا کن
    بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را
    کان تار و پود چرکین
    باغ عقیم دیروز
    اینک جوانه آورد
    بنگر به نسترن ها
    بر شانه های دیوار
    خواب بنفشگان را
    با نغمه ای در آمیز
    و اشراق صبحدم را
    در شعر جویباران
    از بودن و سرودن
    تفسیری آشنا کن
    بیداری زمان را
    با من بخوان به فریاد
    ور مرد خواب و خفتی
    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

  7. #7
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    ضرورت

    می اید می اید
    مثل بهار از همه سو می اید
    دیوار
    یا سیم خاردار
    نمی داند
    می اید
    از پای و پویه باز نمی ماند
    آه
    بگذار من چو قطره ی بارانی باشم
    در این کویر
    که خک را به مقدم او مژده می دهد
    یا حنجره ی چکاوک خردی که ماه دی
    از پونه ی بهار سخن می گوید
    وقتی کزان گلوله ی سربی
    با قطره قطره
    قطره ی خونش
    موسیقی مکرر و یکریز برف را
    ترجیعی ارغوانی می بخشد

  8. #8
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    آیا تو را پاسخی هست ؟

    ابر است و باران و باران
    پایان خواب زمستانی باغ
    آغاز بیداری جویباران
    سالی چه دشوار سالی
    بر تو گذشت و توخاموش
    از هیچ آواز و از هیچ شوری
    بر خود نلرزیدی و شور و شعری
    در چنگ فریاد تو پنجه نفکند
    آن لحظه هایی که چون موج
    می بردت از خویش بی خویش
    در کوچه های نگارین تاریخ
    وقتی که بر چوبه ی دار
    مردی
    به لبخند خود
    صبح را فتح می کرد
    و شحنه ی پیر با تازیانه
    می راند خیل تماشاگران را
    شعری که آهسته از گوشه ی راه
    لبخند می زد به رویت
    اما تو آن لحظه ها را
    به خمیازه خویشتن می سپردی
    وان خشم و فریاد
    گردابی از عقده ها در گلویت
    آن لحظه ی نغز کز ساحلش دور گشتی
    آن لحظه یک لحظه ی آشنا بود
    آه بیگانگی با خود است این
    یا
    بیگانگی با خدا بود ؟
    وقتی گل سرخ پر پر شد از باد
    دیدی و خامش نشستی
    وقتی که صد کوکب از دور دستان این شب
    در خیمه ی آسمان ریخت
    تو روزن خانع را بر تماشای آن لحظه بستی
    آن مایه باران و آن مایه گل ها
    دیدار های تو را از غباران شب ها و شک ها
    شستند
    با این همه هیچ هرگز نگفتی
    دیدار های تو با اینه روزها
    آها
    در لحظه هایی که دیدار
    در کوچه ی پار و پیرار
    از دور می شد پدیدار
    دیگر تو آن شعله ی سبز
    وان شور پارینه را کشته بودی
    قلبت نمی زد که آنک
    آن خنده ی آشکارا
    وان گریه های نهانک
    آن لحظه ها
    مثل انبوه مرغابیان
    و صفیر گلوله
    از تو گریزان گذشتند
    تا هیچ رفتند و درهیچ خفتند
    شاید غباری
    در ایینه ی یادهایت
    نهفتند
    بشکن طلسم سکون را
    به آواز گه گاه
    تا باز آن نغمه ی عاشقانه
    این پهنه را پر کند جاودانه
    خاموشی ومرگ ایینه ی یک سرودند
    نشنیدی این راز را از لب مرغ مرده
    که در قفس جان سپرده
    بودن
    یعنی همیشه سرودن
    بودن : سرودن ‚ سرودن
    زنگ سکون را زدودن
    تو نغمه ی خویش را
    در بیابان رها کن
    گوش از کران تر کرانها
    آن نغمه را می رباید
    باران که بارید هر جویباری
    چندان که گنجای دارد
    پر می کند ذوق پیمانه اش را
    و با سرود خوش آب ها می سراید
    وقتی که آن زورق بذگ
    برگ گل سرخ
    در آب غرقه می شد
    صد واژه منقلب بر لبانت
    جوشید و شعری نگفتی
    مبهوت و حیران نشستی
    یا گر سرودی سرودی
    از هیبت محتسب واژگان را
    در دل به هفت آ ب شستی
    صد کاروان شوق
    صد دجله نفرت
    در سینه ات بود ام نهفتی
    ای شاعر روستایی
    که رگبار آوازهایت
    در خشم ابری شبانه
    می شست از چهره ی شب
    خواب در و دار و دیوار
    نام گل سرخ را باز
    تکرار کن باز تکرار

  9. #9
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    پیغام

    خوابت آشفته مباد
    خوش ترین هذیان ها
    خزه ی سبز لطیفی
    که در برکه ی آرامش تو می روید
    خوابت آشفته مباد
    آن سوی پنجره ی سکت و پرخنده ی تو
    کاروانهایی
    از خون و جنون می گذرد
    کاروان هایی از اتش و برق و باروت
    سخن از صاعقه و دود چه زیبایی دارد
    در زبانی که لب و عطر و نسیم
    یا شب و سایه و خواب
    می توان چشانی زمزمه کرد ؟
    هر چه در جدول تن دیدی و تنهایی
    همه را پر کن تا دختر همسایه ی تو
    شعرهایت را دردفتر خویش
    با گل و با پر طاووس بخواباند
    تا شام ابد
    خواب شان خرم باد
    لای لای خوشت ارزانی سالنهایی
    که بهاران را نیز
    از گل کاغذی آذین دارند

  10. #10
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    دریــــــا

    حسرت نبرم به خواب آن مرداب
    کآرام درون دشت شب خفته ست
    دریایم و نیست بکم ازطوفان
    دریا همه عمر خوابش آشفته ست

صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/