تنها به سوی تو
با خویشتن و سفر
شادمانه باز میگردم،
با کوهها، طوفان و شن
که معبود من بودند
باز میگردم
با خویشتن، سفر و آنچه معبود من بودند،
تنها به سوی تو ...
تنها به سوی تو
با خویشتن و سفر
شادمانه باز میگردم،
با کوهها، طوفان و شن
که معبود من بودند
باز میگردم
با خویشتن، سفر و آنچه معبود من بودند،
تنها به سوی تو ...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
از دورها!
از دورها
دورها میآیی
و فقط
یک چیز
یک چیز کوچک
در زندگی من جابه جا میشود
این که دیگر بدون تو
در هیچ کجا نیستم!
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
اگر فرصت بود
اگر فرصت بود
کیمیای تو
مرا طلا میکرد
اما فرصت نبود ...
تو رفتی
من طلا نشدم،
و کسی راز کیمیای تو را نفهمید ...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
نمیدانم
در درون من چه میگذرد؟
نمیدانم!
من طلسم شده ام
و راز شکست این طلسم را نمیدانم ...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
تو برتری داشتی
تو را هرگز شگفت زده ندیدیم
تو برتری داشتی بر همه چیز
تو ابدی بودی
و میدانستیم
که تو همه چیز را میدانی
و ما
در جستجوی تمام راهها و دامها بودیم
تا تو را از راه به در کنیم ...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آیا آدمی از عشق میمیرد؟
آیا راست است
که آدمی از عشق میمیرد؟
شاید ...
پاسخها را بعدها فهمیدم
بعدها ... وقتی که عاشقت شدم ...
بدون تو
بدون تو
باد آواره است
و شب
صحنۀ خالی نمایشی
بدون بازیگر ...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
«آنتوان _ ماری _ روژه دوسنت اگزوپری» در 29 ژوئن 1900 در لیون فرانسه متولد شد و در 1926 به استخدام هواپیمایی «لاته کوئر» درآمد و کار خود را به عنوان خلبان آغاز کرد. در 1925 نخستین داستان او با نام «خلبان» در یکی از مجلات فرانسه منتشر شد. از آن زمان به بعد، حاصل زندگی ادبی او، آثاری از قبیل پست جنوب، پرواز شبانه، زمین انسانها (باد و شن و ستارگان)، خلبان جنگ، نامه ای به یک گروگان و بالأخره شاهکار جاودانه اش «شازده کوچولو» است.
اگزوپری در سال 1931 با بیوۀ روزنامه نگار معروف آمریکای جنوبی، «گومز کاریلو»، ازدواج کرد. همسر او «کانسوئلو سونسین» نام داشت.
این وصلت، اگر چه بر اساس عشق صورت گرفت، اما این دو به دلیل اختلاف فرهنگی، همیشه در حیطۀ زندگی مشترک خود، دچار سوءتفاهم و کج فهمیهایی بودند که اساس رنج و دل شکستگیهای آنها قرار میگرفت و بسیاری از دوستان اگزوپری معتقدند که قصۀ جاودانۀ شازده کوچولو به خاطر اندوه و دل شکستگی اگزوپری در اثبات عشق خود به کانسوئلو نوشته شده است. به این گونه که گل سرخ، تمثیلی از کانسوئلو و شازده کوچولو، خودِ اگزوپری و یا در واقع عشق بیشائبه و معصومیتهای کودکانۀ روح اگزوپری است. پیام آور افقها وستارههای دور، آنتوان دوسنت اگزوپری، در سی و یکم ژوئیه 1944، آخرین پرواز خود را انجام رساند. پروازی بی انتها که فرودی نداشت و از آن پس دیگر کسی او را ندید. هواپیما پیدا نشد و تنها گمان این بود که هواپیمای اگزوپری توسط هواپیماهی شناسایی آلمانی در اطراف جزیرۀ کرس، سر نگون شده است...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
فقط به خاطر چشمهای تو
سیاهی چشمانت
شکارگاه من است
چونان ستارگان کوچک
و چهره ات،
راه شیری را میماند
فقط به خاطر چشمهای تو
شکار میشوم ای شاهزادۀ کوچک
و آهسته آرام میگیرم
در تاریکی
تاریکی بی رد...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
فرمانروای امواج
انسان
امپراطوری پرندگان را فتح کرده است
و مرد انگلیسی که دلش میخواست
فرمانروای امواج باشد
آیا روزی از به آب انداختن کشتیهایش
خسته خواهد شد؟...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
نور و تاریکی
در صبحی زیبا
دیدگانم را به سوی نور گشودم
و وحشت کردم
وقتی مردم تیره را پیش روی خود دیدم...
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)