تازه*ترين تحقيقات نشان مي*دهد هنگام استفاده از رايانه، ذهن و بدن با ماوس و نمايشگر يکي مي*شوند، *انگار که رايانه بخشي از وجود کاربر است و از او جدا نيست. آيا اين اثباتي بر نظريات هايدگر است؟
83035532420107382462342274794243175246
در دنياي امروز،* ما براي بسياري از کارهايمان،* از خريد گرفته تا دنبال کردن اخبار و برقراري ارتباط با دوستان،* از رايانه*هايمان استفاده مي*کنيم. در حقيقت،* رايانه تبديل به يک وسيله آشنا و روزمره شده است. شايد اين مسئله باعث يادآوري نظريه هايدگر، فيلسوف معروف، در ذهن پژوهشگران شده باشد که معتقد بوده ما از ابزارهايي که به طور روزمره استفاده مي*کنيم جدا نيستيم و آن*ها تبديل به بخشي از خود ما مي*شوند. پژوهشگران طي يک مطالعه جديد نشان داده*اند که هنگام استفاده از رايانه،*ذهن ما با ماوس و نمايشگر هماهنگ مي*شود و الگوي در هم تنيده*اي بين ابزارهاي رايانه*اي و سيستم*هاي شناختي پيچيده مغز ما برقرار مي*شود.

به نظر مي*رسد مارتين هايدگر، فيلسوف بزرگ آلماني درست مي*گفته است؛ ابزاري که ما به طور روزمره از آن*ها استفاده مي*کنيم، تبديل به بخشي از ما مي*شوند.


به گزارش وايرد، يک آزمون تجربي نشان داده است که رايانه*هايي که ما به طور روزمره استفاده مي*کنيم،* در حقيقت بخشي از ما هستند. بر اساس اين گزارش، نتايج اين مطالعه از يک آزمايش بسيار ساده گرفته شده است که در آن تنها از يک ماوس رايانه استفاده شده که به درستي کار نمي*کند. به گفته پژوهشگران اين آزمايش، به هم ريختگي توجه ناشي از اين آزمايش ساده سطحي نيست، بلکه ريشه در اعماق سيستم شناختي فرد دارد.
آنتوني چمرو، دانشمند علوم شناختي در دانشگاه فرانکلين و مارشال، در مورد افراد شرکت کننده در اين آزمايش مي*گويد: «فرد و بخش*هاي مختلف مغزش همراه با ماوس و صفحه نمايشگر، *همه و همه به شدت در هم پيچيده و به هم مربوط هستند. در حقيقت مي*توان گفت اين ابزار از فرد جدا نيستند. بله، آن*ها بخشي از خود شما هستند.»
2391022092311481081302128841791002092087110
نتايج به دست آمده از آزمايش چمرو که در مقاله*اي در نشريه کتابخانه عمومي علوم به چاپ رسيد. اين آزمايش در واقع به صورتي طراحي شده بود که يکي از مفاهيم پايه*اي فلسفه هايدگر را مورد سنجش قرار دهد؛ اين که مردم به ابزار آشنا و کاربردي توجه نمي*کنند، بلکه در عوض از طريق آن*ها به کاري که در حال انجام آن هستند مي*نگرند، *دقيقا همان طور که وقتي بندهاي کفشمان را مي*بنديم به انگشتانمان فکر نمي*کنيم. انگشتان ما، ابزاري هستند که به کار مي*بريم و بخشي از ما هستند. ابزار ديگري هم که در کارهاي آشناي روزمره به کار مي*بريم، به همين منوال بخشي از ما هستند.
اين نظريه که"آماده در دست" (Ready-to-Hand) ناميده مي*شود، بر پژوهش*هاي علوم شناختي و هوش مصنوعي تاثير گذاشت اما هيچ وقت به طور مستقيم مورد آزمايش قرار نگرفت.
در اين مطالعه جديد، چمرو به اتفاق دانشجويانش دوبرومير دوتف و لين ني،* در حين انجام يک سري تکاليف حرکتي،* حرکات دست افرادي که از ماوس براي هدايت نشانگر روي صفحه نمايشگر استفاده مي*کردند را دنبال کردند. در قسمت*هايي ميان انجام تکاليف، نشانگر در حرکت از ماوس عقب مي*ماند و بعد از چند ثانيه کوتاه، مجددا درست کار مي*کرد. وقتي گروه مطالعاتي چمرو رفتار افراد و نحوه حرکت دادن ماوس را در آن*ها بررسي کردند، متوجه شدند که بين زمان*هايي که ماوس درست کار مي*کرده و زمان*هايي که درست کار نمي*کرده، الگوهاي رفتاري متفاوتي در افراد ديده مي*شود.
2512922174189139210250162339222789172123
وقتي ماوس درست کار مي*کرد، حرکات دست افراد از يک الگوي رياضياتي پيروي مي*کرد که تحت عنوان "يک بر نوسان" يا "صداي صورتي" (Pink noise) شناخته مي*شود. اين الگويي است که در دنياي طبيعت بسيار مشاهده مي*شود؛* از نوسان امواج الکترومغناطيسي جهان گرفته تا جريان*هاي جزر و مدي و حتي توالي*هاي دي.ان. اي. در موجودات زنده. در حقيقت دانشمندان هنوز هم به خوبي الگوي صداي صورتي را درک نکرده*اند، *اما شواهدي وجود دارند که نشان مي*دهند فرايندهاي شناختي ما هم به طور طبيعي با اين الگو هماهنگ هستند.
103113310513212387232151147669220620217380
اما از سوي ديگر، وقتي ماوس به کار رفته در اين پژوهش به درستي کار نمي*کرد، *الگوي صداي صورتي از بين مي*رفت. در
ابزار جزيي از وجودمان مي*شوند




تازه*ترين تحقيقات نشان مي*دهد هنگام استفاده از رايانه، ذهن و بدن با ماوس و نمايشگر يکي مي*شوند، *انگار که رايانه بخشي از وجود کاربر است و از او جدا نيست. آيا اين اثباتي بر نظريات هايدگر است؟
83035532420107382462342274794243175246
در دنياي امروز،* ما براي بسياري از کارهايمان،* از خريد گرفته تا دنبال کردن اخبار و برقراري ارتباط با دوستان،* از رايانه*هايمان استفاده مي*کنيم. در حقيقت،* رايانه تبديل به يک وسيله آشنا و روزمره شده است. شايد اين مسئله باعث يادآوري نظريه هايدگر، فيلسوف معروف، در ذهن پژوهشگران شده باشد که معتقد بوده ما از ابزارهايي که به طور روزمره استفاده مي*کنيم جدا نيستيم و آن*ها تبديل به بخشي از خود ما مي*شوند. پژوهشگران طي يک مطالعه جديد نشان داده*اند که هنگام استفاده از رايانه،*ذهن ما با ماوس و نمايشگر هماهنگ مي*شود و الگوي در هم تنيده*اي بين ابزارهاي رايانه*اي و سيستم*هاي شناختي پيچيده مغز ما برقرار مي*شود.

به نظر مي*رسد مارتين هايدگر، فيلسوف بزرگ آلماني درست مي*گفته است؛ ابزاري که ما به طور روزمره از آن*ها استفاده مي*کنيم، تبديل به بخشي از ما مي*شوند.


به گزارش وايرد، يک آزمون تجربي نشان داده است که رايانه*هايي که ما به طور روزمره استفاده مي*کنيم،* در حقيقت بخشي از ما هستند. بر اساس اين گزارش، نتايج اين مطالعه از يک آزمايش بسيار ساده گرفته شده است که در آن تنها از يک ماوس رايانه استفاده شده که به درستي کار نمي*کند. به گفته پژوهشگران اين آزمايش، به هم ريختگي توجه ناشي از اين آزمايش ساده سطحي نيست، بلکه ريشه در اعماق سيستم شناختي فرد دارد.
آنتوني چمرو، دانشمند علوم شناختي در دانشگاه فرانکلين و مارشال، در مورد افراد شرکت کننده در اين آزمايش مي*گويد: «فرد و بخش*هاي مختلف مغزش همراه با ماوس و صفحه نمايشگر، *همه و همه به شدت در هم پيچيده و به هم مربوط هستند. در حقيقت مي*توان گفت اين ابزار از فرد جدا نيستند. بله، آن*ها بخشي از خود شما هستند.»
2391022092311481081302128841791002092087110
نتايج به دست آمده از آزمايش چمرو که در مقاله*اي در نشريه کتابخانه عمومي علوم به چاپ رسيد. اين آزمايش در واقع به صورتي طراحي شده بود که يکي از مفاهيم پايه*اي فلسفه هايدگر را مورد سنجش قرار دهد؛ اين که مردم به ابزار آشنا و کاربردي توجه نمي*کنند، بلکه در عوض از طريق آن*ها به کاري که در حال انجام آن هستند مي*نگرند، *دقيقا همان طور که وقتي بندهاي کفشمان را مي*بنديم به انگشتانمان فکر نمي*کنيم. انگشتان ما، ابزاري هستند که به کار مي*بريم و بخشي از ما هستند. ابزار ديگري هم که در کارهاي آشناي روزمره به کار مي*بريم، به همين منوال بخشي از ما هستند.
اين نظريه که"آماده در دست" (Ready-to-Hand) ناميده مي*شود، بر پژوهش*هاي علوم شناختي و هوش مصنوعي تاثير گذاشت اما هيچ وقت به طور مستقيم مورد آزمايش قرار نگرفت.
در اين مطالعه جديد، چمرو به اتفاق دانشجويانش دوبرومير دوتف و لين ني،* در حين انجام يک سري تکاليف حرکتي،* حرکات دست افرادي که از ماوس براي هدايت نشانگر روي صفحه نمايشگر استفاده مي*کردند را دنبال کردند. در قسمت*هايي ميان انجام تکاليف، نشانگر در حرکت از ماوس عقب مي*ماند و بعد از چند ثانيه کوتاه، مجددا درست کار مي*کرد. وقتي گروه مطالعاتي چمرو رفتار افراد و نحوه حرکت دادن ماوس را در آن*ها بررسي کردند، متوجه شدند که بين زمان*هايي که ماوس درست کار مي*کرده و زمان*هايي که درست کار نمي*کرده، الگوهاي رفتاري متفاوتي در افراد ديده مي*شود.
2512922174189139210250162339222789172123
وقتي ماوس درست کار مي*کرد، حرکات دست افراد از يک الگوي رياضياتي پيروي مي*کرد که تحت عنوان "يک بر نوسان" يا "صداي صورتي" (Pink noise) شناخته مي*شود. اين الگويي است که در دنياي طبيعت بسيار مشاهده مي*شود؛* از نوسان امواج الکترومغناطيسي جهان گرفته تا جريان*هاي جزر و مدي و حتي توالي*هاي دي.ان. اي. در موجودات زنده. در حقيقت دانشمندان هنوز هم به خوبي الگوي صداي صورتي را درک نکرده*اند، *اما شواهدي وجود دارند که نشان مي*دهند فرايندهاي شناختي ما هم به طور طبيعي با اين الگو هماهنگ هستند.
103113310513212387232151147669220620217380
اما از سوي ديگر، وقتي ماوس به کار رفته در اين پژوهش به درستي کار نمي*کرد، *الگوي صداي صورتي از بين مي*رفت. درست کار نکردن رايانه باعث مي*شد که کاربران نسبت به آن هشيار شوند،* آن چه هايدگر "عدم آمادگي در دست" (unreadiness-at-hand)مي*خواند. در اين جا ديگر رايانه بخشي از سيستم شناختي افراد نبود و تنها وقتي که ماوس به حالت قبلي خود برمي*گشت و دوباره درست کار مي*کرد، عملکرد سيستم شناختي افراد به حالت طبيعي خودش برمي*گشت.
البته ممکن است براي بعضي*ها اين شبهه به وجود بيايد که آيا واقعا اين دانشمندان همان فرضيه*اي را مورد آزمايش قرار داده*اند که عنوان کرده بودند؟ چون ممکن است به واسطه قطع شدن استفاده از رايانه، سيستم شناختي افراد از حالت طبيعي خود خارج شده باشد و با از سر گرفتن کار با رايانه هم، اين سيستم به حالت طبيعي خود برگشته باشد.
با اين حال، چمرو همچنان معتقد است که آزمايش آن*ها آميختن افراد با ابزارهايشان را نشان مي*دهد. وي در اين باره مي*گويد: «آن چه فکر شما در حقيقت انجام مي*دهد،* بسيار فراتر از بدن فيزيکي و زيستي شماست. شما آن قدر با ابزارهايي که به کار مي*بريد پيوند خورده*ايد که مي*توان گفت آن*ها بخشي از شما به عنوان يک موجود متفکر و عمل کننده هستند.»
چمرو حتي عنوان کرده که بر اين اساس،* بد کار کردن رايانه*ها و ابزارهاي رايانه*اي، به نوعي حس عدم تداوم در خود در ما ايجاد مي*کنند. ست کار نکردن رايانه باعث مي*شد که کاربران نسبت به آن هشيار شوند،* آن چه هايدگر "عدم آمادگي در دست" (unreadiness-at-hand)مي*خواند. در اين جا ديگر رايانه بخشي از سيستم شناختي افراد نبود و تنها وقتي که ماوس به حالت قبلي خود برمي*گشت و دوباره درست کار مي*کرد، عملکرد سيستم شناختي افراد به حالت طبيعي خودش برمي*گشت.
البته ممکن است براي بعضي*ها اين شبهه به وجود بيايد که آيا واقعا اين دانشمندان همان فرضيه*اي را مورد آزمايش قرار داده*اند که عنوان کرده بودند؟ چون ممکن است به واسطه قطع شدن استفاده از رايانه، سيستم شناختي افراد از حالت طبيعي خود خارج شده باشد و با از سر گرفتن کار با رايانه هم، اين سيستم به حالت طبيعي خود برگشته باشد.
با اين حال، چمرو همچنان معتقد است که آزمايش آن*ها آميختن افراد با ابزارهايشان را نشان مي*دهد. وي در اين باره مي*گويد: «آن چه فکر شما در حقيقت انجام مي*دهد،* بسيار فراتر از بدن فيزيکي و زيستي شماست. شما آن قدر با ابزارهايي که به کار مي*بريد پيوند خورده*ايد که مي*توان گفت آن*ها بخشي از شما به عنوان يک موجود متفکر و عمل کننده هستند.»
چمرو حتي عنوان کرده که بر اين اساس،* بد کار کردن رايانه*ها و ابزارهاي رايانه*اي، به نوعي حس عدم تداوم در خود در ما ايجاد مي*کنند.