قاعدهٔ سبکشناسى
سبکشناسى علمى است که در نتيجهٔ ترقى زبان فارسى و توجه دولت و مردم به نشر و ترويج اين زبان در اين چند سال آخر موجود گرديد و نمونههاى کوچکى از آن در حواشى و مقدمهٔ کتب مطبوعه که بهوسيلهٔ فضلاى متبحّر بهطرز جديد با تحقيقات علمى تصحيح شده است گاه به گاه ديده مىشد.
اين علم گذشته از آشنا کردن طلّاب ادب با کتب قديم و جديد، و شناساندن نويسندگان و استادان نثر فارسي، و تاريخ کتابها، و شرح حال مؤلفان هر کتاب، که خود علمى است مستقل، فوايد ديگرى نيز دربر دارد از قبيل مأنوس شدن با تاريخ قديم ايران و تمدن آداب باستان، و فهرست زبانها و خطوط و لهجههاى کهن، و بهدست آوردن رشتهٔ ارتباط بين امروز و ديروز، و تسلسل حوادث و تطوّر زندگانى مردم اين مرز و بوم که خود خدمتى است به تاريخ اين مملکت ـ و از همه مهمتر فايده آن مأنوس شدن دانشجويان با صرف و نحو زبانهاى فارسى از پهلوى و دري، و قادر شدن مردم به فهم و درک لغات و اصطلاحات قديم، و فراگرفتن طرز انشاء هر دوره، و تفاوت نهادن ميان نوشتههاى هر دوره با دورهٔ پيشين و پسين و قدرت يافتن به قرائت متون مختلف و نثرهاى گوناگون ادوار قديم و متوسط و پى بردن به حسن و قبح نثر و درک علل ترقى و انحطاط نثر در هر دوره ـ که نتيجهٔ مجموع اين بررسىها کامل شدن سواد فارسى و توانائى دانشجوى بر انتخاب سبک مطبوع و احتراز از اغلاط و بىسليقگىهاى فراوانى که نثر فارسى را از حيلهٔ زيبائى و لطف طبيعى انداخته است و مىباشد.
نظر به آنکه در اين علم از تطوّر بحث مىشود ـ دانستن و فراگرفتن اين علم دانشجو را به شناختن اصل و ريشهٔ بسيارى از لغات طورى قادر مىسازد که هرگاه صاحب هوش و قريحه باشد بابى تازه در فقهاللغهٔ فارسى بر روى او باز مىشود و اگر احياناً روزى وارد آن علم گرديد از مدخلى آسان گذشته است و راه بر او بسى نزديک شده است.
و چون در اين علم از اصطلاحات و استعمالات لغوى و جملهبندى در هر دوره و قرنى بحث مىشود، دانشجو قادر خواهد شد که با آموختن اين علم در تصحيح کتب قديم به راه خطا نرود و به قياسات صحيحه توانائى يابد و از تصرفات ناصواب که مايهٔ فساد و ضياع بسيارى از کتب قديم شده است بپرهيزد ـ اينک ما اينجا تنها دو شاهد يکى از بيهقى و ديگر از گلستان براى همين معنى مىآوريم:
در تاريخ بيهقى صفحهٔ ۱۳۶ چاپ تهران عبارتى است که مىگويد: ”امير محمود قصد رى کرد و ميان اميران مسعود و محمد مواضعتى که نهادنى بود بنهاد ـ امير محمد را آن روز امير خراسان خواند و اسپ امير خراسان خواستند و وى سوى خراسان و نيشابور بازگشت.“
در نسخهٔ بيهقى چاپ کلکته صفحه ۱۴۸ همين عبارت را چنين ضبط کرده است: ”.... امير محمود قصد رى کرد و ميان اميران و فرزندان او مسعود و محمد مواضعتى که نهادنى بود بنهاد ـ امير محمد را آن روز اسپ بر درگاه نبود اسپ امير خراسان خواستند و وى نيشابور بازگشت“
اگر کسى در دو نسخهٔ مختلف، اين دو عبارت را بخواند و بهعبارت ”امير محمد را آن روز... الخ“ که در يکى طورى و در ديگرى با نقصان ”اميرخراسان خواند“ و به زيادتى عبارت ”اسپ بر درگاه نبود“ برسد چه بايد بکند و چگونه اين مشکل را حل سازد؟
ليکن اگر کسي، به علم سبکشناسى واقف باشد، خواهد دانست که نسخهٔ طبع تهران صحيح است و طبع کلکته فاسد و مغشوش و آن نقصان و زيادت از تصرف ناسخ يا مصحح نادان است ـ چه، مىداند که ”اسپ بر درگاه خواستن“ در آن زمان علامت امتيازى و منصبى و جاه و مقامى بوده است که از طرف پادشاه به کسى اعطاء شده باشد، و در حکم اعلان و انتشار آن جاه و منصب است، و اميرمحمد از طرف پدر به امارت خراسان نامزد شد و بر درگاه محمود اين منصب او را بهوسيلهٔ خواستن اسپ خراسان رسميت داده و اعلام داشتهاند و در اين صورت ضبط چاپ کلکته ناصواب و اضافت ”اسپ بر درگاه نبود!“ و حذف ”امير خراسان خواند“ دليل بىاطلاعى ناسخ و طابع و مصحح است (براى مزيد توضيح رجوع شود به کتاب سبکشناسى ملکالشعراء بهار جلد اول صفحهٔ ۴۳۴ و جلد دو صفحه ۸۲ ـ ۸۳ )
ديگر در گلستانهاى چاپى اين شعر را مىبينيم:
گوئى رگ جان مىگلسد نغمهٔ سازش ناخوشتر از آوازهٔ مرگ آوازش
براى محققى که به علم عروض آشنا باشد بعد از خواندن اين بيت يقين حاصل مىشود که اين بيت مصحف و مغشوش است ـ چه مصراع اول به بحر هزج مثمن اخرب مکفوف و محذوف و مصراع ديگر به بحر هزچ مثمن اخراب مکفوف ابتر، و خاص ”رباعي“ است و اين دو بحر را با هم نمىسازند ـ اما مردد مىماند که کدام مصراع اول و کدام بدل مغشوش است؟
ولى اگر با سبکشناسى آشنا باشد بىدرنگ ملتفت مىشود که مصراع اول بدون ترديد غلط است زيرا لفظ ”ساز“ به آن معنى که اما امروز استعمال مىنمائيم يعنى ”آلتى از موسيقي“ در عصر سعدى معمول نبوده است و عبارت ”نغمهٔ سازش“ بدين دليل صحيح نيست و به اصطلاح قديم ساز به معنى ”مرتب“ است و اينجا صفت نغمه نمىتواند باشد، براى آنکه سعدى مىخواهد از نغمهٔ مطرب مذمت کند نه مدح ـ پس به قياس درمىيابد که بايد اصل ”نغمهٔ سازش“ باشد ـ و بعد از پيدا شدن مصراع اول در مغلوط بودن مصراع ديگر از لحاظ عروض بىگمان خواهد شد. باز اگر تتبعى بهسزا داشته باشد ”آوازهٔ مرگ“را نيز اصطلاحى تازه خواهد يافت و خواهد ديد که چنين اصطلاحى در زبان فارسى نيست و ”مرگ“ خود آوازه ندارد؛ پس مىتواند با ذوق سليم اصل اصطلاح را که ”آوازهٔ مرگ پدر“ باشد پيدا کند و اشکال عروضى را حل نمايد ـ و هرگاه مردى محتاط باشد ـ بايد بگويد که : اين شعر مغشوش است، و با تصفح و مراجعه به نسخ متعدد گلستان اصل شعر را جستجو کرده کتاب را اصطلاح و شعر را چنين ضبط سازد:
گوئى رگ جان مىگسلد نغمهٔ ناسازش ناخوشتر از آوازهٔ مرگ پدر آوازش
جلد اول کتاب سبکشناشى بهار در حقيقت مدخلى است براى ورود در دو جلد ديگر آن و تنها از براى دورهٔ دکترى زبان فارسى تدوين شده است، و دانشجويان سه سالهٔ دانشکده را بدان حاجت نيست. زيرا تنها در دورهٔ دکترى است که زبان زند و اوستا تدريس مىشود و تحصيل خط و زبان مذکور وقتى با تحقيقات اين مجلد همدوش گردد و با زبان قديم درى طبق گفتارهاى آخر مطابقه شود مقصود بهدست مىآيد و با مبسوق بودن به دو جلد دوّم و سوّم که در دانشکده آموخته، کمال دانشجو در تطوّر زبان حاصل مىگردد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)