او معتقد بود دختر باید درس بخواند تا به زندگی آینده اش کمک کند از این رو زمانی که سال گذشته از توران شنید فروغ خیال ترک دبیرستان و ادامه تحصیل در هنرستان فنی و حرفه ای در رشته ی خیاطی را دارد، مخالفتی نکرد.او به مطالعه فرزندانش اهمیت می داد ولی هر کتابی را در اختیارشان نمی گذاشت و با نظارت خودش برایشان کتاب تهی می کرد .
فروغ در میان بچه ها عطش بسیاری برای فراگیری و آموختن داشت گاهی به این همه بسنده نمی کرد و چون به شعر و سرودن علاقه ای بسیار داشت دور از چشم پدر به کتاب اشعار شاعران معاصر که در کتابخانه پدرش موجود بود سرک می کشید و با ولع می خواند و گاهی مخفیانه شعری از خودش می نوشت . سرگرد با سرودن فروغ مخالف بود وقتی از این حقیقت مطلع شد فروغ را به سختی تنبیه کرد و چنان شدت عمل به خرج داد تا به حساب خودش او را از این مقوله دور کند اما این عمل وی نه تنها سد راه فروغ نشد بلکه این شعله سرکش را در او تقویت نمود به خصوص که فروغ آن روزها در هنرستان نقاشی با جوانی بنام سهراب سپهری هم دوره بود که علاوه بر نقاشی اهل شعر هم بود. آنها اکثر روزها پس از تعطیل شدن هنرستان گرد هم جمع می شدند و اشعارشان را برای هم می خواندند گاهی در منزل فروغ گاهی در منزل سهراب و گاه حتی زیر درختان خیابان کنار جوی آب. سهراب با حالت شاعرانه ای پاهای لاغرش را در آب فرو می برد و فروغ هم نوا با صدای دلنواز آب اشعارش را می خواند و این همه کاملا مخفیانه و دور از چشم پدر بود . بقیه بچه ها هم هوس ها و خیالات خاص خود را در ذهن داشتند ولی از ترس پدر جرات ابراز نداشتند اما حقیقت ان بود که فروغ سرکش ترین و عاصی ترین فرزند سرگرد بود آمیخته ای از جسارت و غرور خود سرگرد.او به لحاظ روحی نقطه ی مقابل خواهر بزرگترش پورادخت بود پوران آرام و مطیع و خجالتی درست مثل مادرشان بود.با سایر بچه ها مهربان بود و در دل فروغ را بخاطر شهامتش تحسین می کرد. اما امیر برادر بزرگتر نمونه ی کوچک شده ی سرگرد بود که با تبعیت از پدر و در نبود او نقش بدلش را ایفا می کرد. در حالیکه فریدون برادر کوچکتر فروغ که تنها یکسال به لحاظ سنی با فروغ تفاوت داشت بر عکس امیر موجودی احساساتی و آرام بود و از محبوبیت خاصی درخانه برخوردار بوداو نیز مثل فروغ اکثر اوقاتش به مطالعه سپری می شد وارتباط دوستانه ای با فروغ داشت و احساس وابستگی عمیقی نسبت به او داشت. در هر صورت حال و هوای فعلی خانه چنان حساس و غریب بود که خود به خود اینهمه را تحت الشعاع قرار می داد. فروغ بارها مادرش را در حال گریه کردن در تنهایی غافلگیر کرده وقلبش به سختی شکسته بود. و اکنون سرگرد پس از غیبتی طولانی….
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)