صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49

موضوع: شاهنامه ی فردوسی

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    شاهنامه ی فردوسی

    آغاز کتاب



    به نام خداوند جان و خرد
    کزین برتر اندیشه برنگذرد
    خداوند نام و خداوند جای
    خداوند روزی ده رهنمای
    خداوند کیوان و گردان سپهر
    فروزنده ماه و ناهید و مهر
    ز نام و نشان و گمان برترست
    نگارنده​ی بر شده پیکرست
    به بینندگان آفریننده را
    نبینی مرنجان دو بیننده را
    نیابد بدو نیز اندیشه راه
    که او برتر از نام و از جایگاه
    سخن هر چه زین گوهران بگذرد
    نیابد بدو راه جان و خرد
    خرد گر سخن برگزیند همی
    همان را گزیند که بیند همی
    ستودن نداند کس او را چو هست
    میان بندگی را ببایدت بست
    خرد را و جان را همی سنجد اوی
    در اندیشه​ی سخته کی گنجد اوی
    بدین آلت رای و جان و زبان
    ستود آفریننده را کی توان
    به هستیش باید که خستو شوی
    ز گفتار بی​کار یکسو شوی
    پرستنده باشی و جوینده راه
    به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
    توانا بود هر که دانا بود
    ز دانش دل پیر برنا بود
    از این پرده برتر سخن​گاه نیست
    ز هستی مر اندیشه را راه نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار اندر فراهم آوردن کتاب


    سخن هر چه گویم همه گفته​اند
    بر باغ دانش همه رفته​اند
    اگر بر درخت برومند جای
    نیابم که از بر شدن نیست رای
    کسی کو شود زیر نخل بلند
    همان سایه زو بازدارد گزند
    توانم مگر پایه​ای ساختن
    بر شاخ آن سرو سایه فکن
    کزین نامور نامه​ی شهریار
    به گیتی بمانم یکی یادگار
    تو این را دروغ و فسانه مدان
    به رنگ فسون و بهانه مدان
    ازو هر چه اندر خورد با خرد
    دگر بر ره رمز و معنی برد
    یکی نامه بود از گه باستان
    فراوان بدو اندرون داستان
    پراگنده در دست هر موبدی
    ازو بهره​ای نزد هر بخردی
    یکی پهلوان بود دهقان نژاد
    دلیر و بزرگ و خردمند و راد
    پژوهنده​ی روزگار نخست
    گذشته سخنها همه باز جست
    ز هر کشوری موبدی سالخورد
    بیاورد کاین نامه را یاد کرد
    بپرسیدشان از کیان جهان
    وزان نامداران فرخ مهان
    که گیتی به آغاز چون داشتند
    که ایدون به ما خوار بگذاشتند
    چه گونه سرآمد به نیک اختری
    برایشان همه روز کند آوری
    بگفتند پیشش یکایک مهان
    سخنهای شاهان و گشت جهان
    چو بنشیند ازیشان سپهبد سخن
    یکی نامور نافه افکند بن
    چنین یادگاری شد اندر جهان
    برو آفرین از کهان و مهان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کیومرث


    سخن گوی دهقان چه گوید نخست
    که نامی بزرگی به گیتی که جست
    که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد
    ندارد کس آن روزگاران به یاد
    مگر کز پدر یاد دارد پسر
    بگوید ترا یک به یک در به در
    که نام بزرگی که آورد پیش
    کرا بود از آن برتران پایه بیش
    پژوهنده​ی نامه​ی باستان
    که از پهلوانان زند داستان
    چنین گفت کآیین تخت و کلاه
    کیومرث آورد و او بود شاه
    چو آمد به برج حمل آفتاب
    جهان گشت با فر و آیین و آب
    بتابید ازآن سان ز برج بره
    که گیتی جوان گشت ازآن یکسره
    کیومرث شد بر جهان کدخدای
    نخستین به کوه اندرون ساخت جای
    سر بخت و تختش برآمد به کوه
    پلنگینه پوشید خود با گروه
    ازو اندر آمد همی پرورش
    که پوشیدنی نو بد و نو خورش
    به گیتی درون سال سی شاه بود
    به خوبی چو خورشید بر گاه بود
    همی تافت زو فر شاهنشهی
    چو ماه دو هفته ز سرو سهی
    دد و دام و هر جانور کش بدید
    ز گیتی به نزدیک او آرمید
    دوتا می​شدندی بر تخت او
    از آن بر شده فره و بخت او
    به رسم نماز آمدندیش پیش
    وزو برگرفتند آیین خویش
    پسر بد مراورا یکی خوبروی
    هنرمند و همچون پدر نامجوی
    سیامک بدش نام و فرخنده بود
    کیومرث را دل بدو زنده بود
    به جانش بر از مهر گریان بدی
    ز بیم جداییش بریان بدی
    برآمد برین کار یک روزگار
    فروزنده شد دولت شهریار
    به گیتی نبودش کسی دشمنا
    مگر بدکنش ریمن آهرمنا
    به رشک اندر آهرمن بدسگال
    همی رای زد تا ببالید بال
    یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
    دلاور شده با سپاه بزرگ
    جهان شد برآن دیوبچه سیاه
    ز بخت سیامک وزآن پایگاه
    سپه کرد و نزدیک او راه جست
    همی تخت و دیهیم کی شاه جست
    همی گفت با هر کسی رای خویش
    جهان کرد یکسر پرآوای خویش
    کیومرث زین خودکی آگاه بود
    که تخت مهی را جز او شاه بود
    یکایک بیامد خجسته سروش
    بسان پری پلنگینه پوش
    بگفتش ورا زین سخن دربه​در
    که دشمن چه سازد همی با پدر
    سخن چون به گوش سیامک رسید
    ز کردار بدخواه دیو پلید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ستایش خرد

    کنون ای خردمند وصف خرد
    بدین جایگه گفتن اندرخورد
    کنون تا چه داری بیار از خرد
    که گوش نیوشنده زو برخورد
    خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
    ستایش خرد را به از راه داد
    خرد رهنمای و خرد دلگشای
    خرد دست گیرد به هر دو سرای
    ازو شادمانی وزویت غمیست
    وزویت فزونی وزویت کمیست
    خرد تیره و مرد روشن روان
    نباشد همی شادمان یک زمان
    چه گفت آن خردمند مرد خرد
    که دانا ز گفتار از برخورد
    کسی کو خرد را ندارد ز پیش
    دلش گردد از کرده​ی خویش ریش
    هشیوار دیوانه خواند ور
    همان خویش بیگانه داند ور
    ازویی به هر دو سرای ارجمند
    گسسته خرد پای دارد ببند
    خرد چشم جانست چون بنگری
    تو بی​چشم شادان جهان نسپری
    نخست آفرینش خرد را شناس
    نگهبان جانست و آن سه پاس
    سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
    کزین سه رسد نیک و بد بی​گمان
    خرد را و جان را که یارد ستود
    و گر من ستایم که یارد شنود
    حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
    ازین پس بگو کافرینش چه بود
    تویی کرده​ی کردگار جهان
    ببینی همی آشکار و نهان
    به گفتار دانندگان راه جوی
    به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
    ز هر دانشی چون سخن بشنوی
    از آموختن یک زمان نغنوی
    چو دیدار یابی به شاخ سخن
    بدانی که دانش نیابد به من


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار اندر آفرینش عالم

    که يزدان ز ناچيز چيز آفريد
    بدان تا توانايي آرد پديد
    سرمايه ي گوهران اين چهار
    برآورده بي رنج و بي روزگار
    يکي آتشي برشده تابناک
    ميان آب و باد از بر تيره خاک
    نخستين که آتش به جنبش دميد
    ز گرميش پس خشکي آمد پديد
    وزان پس ز آرام سردي نمود
    ز سردي همان باز تري فزود
    چو اين چار گوهر به جاي آمدند
    ز بهر سپنجي سراي آمدند
    گهرها يک اندر دگر ساخته
    ز هرگونه گردن برافراخته
    پديد آمد اين گنبد تيزرو
    شگفتي نماينده ي نوبه نو
    ابرده و دو هفت شد کدخداي
    گرفتند هر يک سزاوار جاي
    در بخشش و دادن آمد پديد
    ببخشيد دانا چنان چون سزيد
    فلکها يک اندر دگر بسته شد
    بجنبيد چون کار پيوسته شد
    چو دريا و چون کوه و چون دشت و راغ
    زمين شد به کردار روشن چراغ
    بباليد کوه آبها بر دميد
    سر رستني سوي بالا کشيد
    زمين را بلندي نبد جايگاه
    يکي مرکزي تيره بود و سياه
    ستاره برو بر شگفتي نمود
    به خاک اندرون روشنائي فزود
    همي بر شد آتش فرود آمد آب
    همي گشت گرد زمين آفتاب
    گيا رست با چند گونه درخت
    به زير اندر آمد سرانشان ز بخت
    ببالد ندارد جز اين نيرويي
    نپويد چو پيوندگان هر سويي
    وزان پس چو جنبنده آمد پديد
    همه رستني زير خويش آوريد
    خور و خواب و آرام جويد همي
    وزان زندگي کام جويد همي
    نه گويا زبان و نه جويا خرد
    ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
    نداند بد و نيک فرجام کار
    نخواهد ازو بندگي کردگار
    چو دانا توانا بد و دادگر
    از ايرا نکرد ايچ پنهان هنر
    چنينست فرجام کار جهان
    نداند کسي آشکار و نهان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار اندر آفرینش مردم

    چو زین بگذری مردم آمد پدید
    شد این بندها را سراسر کلید
    سرش راست بر شد چو سرو بلند
    به گفتار خوب و خرد کاربند
    پذیرنده‌ی هوش و رای و خرد
    مر او را دد و دام فرمان برد
    ز راه خرد بنگری اندکی
    که مردم به معنی چه باشد یکی
    مگر مردمی خیره خوانی همی
    جز این را نشانی ندانی همی
    ترا از دو گیتی برآورده‌اند
    به چندین میانچی بپرورده‌اند
    نخستین فطرت پسین شمار
    تویی خویشتن را به بازی مدار
    شنیدم ز دانا دگرگونه زین
    چه دانیم راز جهان آفرین
    نگه کن سرانجام خود را ببین
    چو کاری بیابی ازین به گزین
    به رنج اندر آری تنت را رواست
    که خود رنج بردن به دانش سزاست
    چو خواهی که یابی ز هر بد رها
    سر اندر نیاری به دام بلا
    نگه کن بدین گنبد تیزگرد
    که درمان ازویست و زویست درد
    نه گشت زمانه بفرسایدش
    نه آن رنج و تیمار بگزایدش
    نه از جنبش آرام گیرد همی
    نه چون ما تباهی پذیرد همی
    ازو دان فزونی ازو هم شمار
    بد و نیک نزدیک او آشکار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار اندر آفرینش آفتاب

    از یاقوت سرخست چرخ کبود
    نه از آب و گرد و نه از باد و دود
    به چندین فروغ و به چندین چراغ
    بیاراسته چون به نوروز باغ
    روان اندرو گوهر دلفروز
    کزو روشنایی گرفتست روز
    ز خاور برآید سوی باختر
    نباشد ازین یک روش راست‌تر
    ایا آنکه تو آفتابی همی
    چه بودت که بر من نتابی همی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در آفرینش ماه

    چراغست مر تیره شب را بسیچ
    به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
    چو سی روز گردش بپیمایدا
    شود تیره گیتی بدو روشنا
    پدید آید آنگاه باریک و زرد
    چو پشت کسی کو غم عشق خورد
    چو بیننده دیدارش از دور دید
    هم اندر زمان او شود ناپدید
    دگر شب نمایش کند بیشتر
    ترا روشنایی دهد بیشتر
    به دو هفته گردد تمام و درست
    بدان باز گردد که بود از نخست
    بود هر شبانگاه باریکتر
    به خورشید تابنده نزدیکتر
    بدینسان نهادش خداوند داد
    بود تا بود هم بدین یک نهاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  16. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ستایش سلطان محمود

    جهان آفرین تا جهان آفرید
    چنو مرزبانی نیامد پدید
    چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
    زمین شد به کردار تابنده عاج
    چه گویم که خورشید تابان که بود
    کزو در جهان روشنایی فزود
    ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
    نهاد از بر تاج خورشید تخت
    زخاور بیاراست تا باختر
    پدید آمد از فر او کان زر
    مرا اختر خفته بیدار گشت
    به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
    بدانستم آمد زمان سخن
    کنون نو شود روزگار کهن
    بر اندیشه‌ی شهریار زمین
    بخفتم شبی لب پر از آفرین
    دل من چو نور اندر آن تیره شب
    نخفته گشاده دل و بسته لب
    چنان دید روشن روانم به خواب
    که رخشنده شمعی برآمد ز آب
    همه روی گیتی شب لاژورد
    از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
    در و دشت برسان دیبا شدی
    یکی تخت پیروزه پیدا شدی
    نشسته برو شهریاری چو ماه
    یکی تاج بر سر به جای کلاه
    رده بر کشیده سپاهش دو میل
    به دست چپش هفتصد ژنده پیل
    یکی پاک دستور پیشش به پای
    بداد و بدین شاه را رهنمای
    مرا خیره گشتی سر از فر شاه
    وزان ژنده پیلان و چندان سپاه
    چو آن چهره‌ی خسروی دیدمی
    ازان نامداران بپرسیدمی
    که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه
    ستارست پیش اندرش یا سپاه
    یکی گفت کاین شاه روم است و هند
    ز قنوج تا پیش دریای سند
    به ایران و توران ورا بنده‌اند
    به رای و به فرمان او زنده‌ان
    بیاراست روی زمین را به داد
    بپردخت ازان تاج بر سر نهاد
    جهاندار محمود شاه بزرگ
    به آبشخور آرد همی میش و گرگ
    ز کشمیر تا پیش دریای چین
    برو شهریاران کنند آفرین
    چو کودک لب از شیر مادر بشست
    ز گهواره محمود گوید نخست
    نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
    نیارد گذشتن ز پیمان اوی
    تو نیز آفرین کن که گوینده‌ای
    بدو نام جاوید جوینده‌ای
    چو بیدار گشتم بجستم ز جای
    چه مایه شب تیره بودم به پای
    بر آن شهریار آفرین خواندم
    نبودم درم جان برافشاندم
    به دل گفتم این خواب را پاسخ است
    که آواز او بر جهان فرخ است
    برآن آفرین کو کند آفرین
    بر آن بخت بیدار و فرخ زمین
    ز فرش جهان شد چو باغ بهار
    هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
    از ابر اندرآمد به هنگام نم
    جهان شد به کردار باغ ارم
    به ایران همه خوبی از داد اوست
    کجا هست مردم همه یاد اوست
    به بزم اندرون آسمان سخاست
    به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست
    به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل
    به کف ابر بهمن به دل رود نیل
    سر بخت بدخواه با خشم اوی
    چو دینار خوارست بر چشم اوی
    نه کند آوری گیرد از باج و گنج
    نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
    هر آنکس که دارد ز پروردگان
    از آزاد و از نیکدل بردگان
    شهنشاه را سربه‌سر دوستوار
    به فرمان ببسته کمر استوار
    نخستین برادرش کهتر به سال
    که در مردمی کس ندارد همال
    ز گیتی پرستنده‌ی فر و نصر
    زید شاد در سایه‌ی شاه عصر
    کسی کش پدر ناصرالدین بود
    سر تخت او تاج پروین بود
    و دیگر دلاور سپهدار طوس
    که در جنگ بر شیر دارد فسوس
    ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
    همی آفرین یابد از دهر بهر
    به یزدان بود خلق را رهنمای
    سر شاه خواهد که باشد به جای
    جهان بی‌سر و تاج خسرو مباد
    همیشه بماناد جاوید و شاد
    همیشه تن آباد با تاج و تخت
    ز درد و غم آزاد و پیروز بخت
    کنون بازگردم به آغاز کار
    سوی نامه‌ی نامور شهریا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  18. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در داستان منصور

    بدین نامه چون دست کردم دراز
    یکی مهتری بود گردنفراز
    جوان بود و از گوهر پهلوان
    خردمند و بیدار و روشن روان
    خداوند رای و خداوند شرم
    سخن گفتن خوب و آوای نرم
    مرا گفت کز من چه باید همی
    که جانت سخن برگراید همی
    به چیزی که باشد مرا دسترس
    بکوشم نیازت نیارم به کس
    همی داشتم چون یکی تازه سیب
    که از باد نامد به من بر نهیب
    به کیوان رسیدم ز خاک نژند
    از آن نیکدل نامدار ارجمند
    به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
    کریمی بدو یافته زیب و فر
    سراسر جهان پیش او خوار بود
    جوانمرد بود و وفادار بود
    چنان نامور گم شد از انجمن
    چو در باغ سرو سهی از چمن
    نه زو زنده بینم نه مرده نشان
    به دست نهنگان مردم کشان
    دریغ آن کمربند و آن گردگاه
    دریغ آن کیی برز و بالای شاه
    گرفتار زو دل شده ناامید
    نوان لرز لرزان به کردار بید
    یکی پند آن شاه یاد آوریم
    ز کژی روان سوی داد آوریم
    مرا گفت کاین نامه‌ی شهریار
    گرت گفته آید به شاهان سپار
    بدین نامه من دست بردم فراز
    به نام شهنشاه گردنفراز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  20. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/