پوسترزدگي
چند سالي است كه طراحي پوستر و ارائة آن به نمايشگاههاي متعدد در ميان طراحان جوان واگير و همهگير شده است. و همچنين است در مورد مديران و برگزاركنندگان جشنوارهها و مناسبتها كه اين اپيدمي به آنها نيز سرايت كرده و گوشه چشمي به برگزاري نمايشگاه پوستر دارند. و بسياري نيز به جاي تلفظ o آن را با u تلفظ ميكنند، بر وزن پوست يا دوست. اين پوسترزدگي حاد كه گريبان جماعت كثيري را گرفته، موضوعي است كه بايد به آن پرداخته شود.
اتفاقي كه رخ داده و رو به رشد سريع است، حضور هرچه بيشتر پوسترهاي تك واحدي است كه آنها را فقط در نمايشگاهها، كاتالوگ ها و يا مجلات می بینیم
طراحي آثار گرافيك به شيوة پوستر، براي ارائه به نمايشگاه، با موضوعات پيشنهادي سفارشدهندگان مانند پوستر پوستر، رنگ پنجم، مثبت منفي، چهارميخ، ارگ بم و آخرين و بزرگترين آنها نسل پنج (و بسياري ديگر كه به خاطر ندارم) با جايزه و بيجايزه آنچنان شايع شده است كه گويا موضوعاتي مانند طراحي نشانه و صفحهآرايي و تصويرسازي و جلد مجله و كتاب اصلاً در ايران موجود نيست و يا تنها از آن كساني است كه با اينگونهها فقط معيشت ميكنند و آنها را با هنرمندان طراح پوسترساز تكواحدي كاري نيست. آنها كارگران و مزدبگيران سفارشگيرنده و مجريان تاجران سفارشدهندهاند كه راهي به ديار هنرمندان فرهيخته و از ما بهترِ پوسترساز ندارند. اتفاق عجيب ديگر اختراع گونهاي جديد از هنر است كه تايپوگرافي نام دارد; معلوم نيست كه آيا نقاشي است يا مجسمهسازي، گرافيك است يا عكاسي، سينما است يا ويدئو آرت و يا ميتواند همه را دربر گيرد يا خود مستقل است و متكي به خود با قوانين و راهكارهاي خود؟ آيا هر اثري كه با خوشنويسي يا دستنويسي يا فونت توليد شود در گونة تايپوگرافي جاي ميگيرد؟ چگونه ميتوان فهميد كه اثر در گونة گرافيك يا نقاشي نيست؟ اين نامگذاري بديع از كدام آئين يا قانون تدوينشده، يا حتي بگو، تعريف شفاهي پيروي ميكند؟ مقالة حاضر در پي يافتن تعريف يا توافق تازهاي است براي استنباط مشترك. رهايي از خلط مبحث و يا شايد آغازي براي طرح بيانية مشترك دستهاي از طراحان پوستر.
پوسترهاي ديجيتال به مثابه اثر هنري
يكي از خصيصههاي اصلي و يكي از وجوه تمايز پوستر با تابلو نقاشي از آغاز پيدايي آن، تكثير (و حتي گاهي در شيوة طراحي تكثيرپذير) بوده است. پوسترها را اگر مطابق تعريف قديمي آكادميك به دو نوع در خدمت فرهنگ و يا در خدمت اقتصاد (تجارت) تقسيم كنيم (با اين آگاهي كه تمام رفتارهاي اقتصادي حتي پوستر نيز تأثير مستقيم و انكارناپذيري بر فرهنگ دارد)، در هر يك از اين تقسيمبنديها دو گونه عملكرد به خواست سفارش رخ ميدهد.
گونة اول كه وجود يا حضور محصول يا كالاي خاصي را در زمان و مكان معين اعلام ميكنند. براي مثال، تمام نمايشگاهها، فيلمها، نمايشها يا جشنوارههايي كه در زمان و مكان خاص و محدودي واقع ميشوند و يا كالاها، محصولات يا نمايشگاههاي تجاري ـ صنعتي كه در زمان و مكان خاصي به فروش ميرسند يا برگزار ميشوند.
گونه دوم آنها كه روايتشان از موضوع يا محصولْ زمان و مكان خاص يا محدودي را تعيين نميكند. اگرچه اينگونة بيزمان و مكان نيز در اصل گسترة زماني و مكاني، اما وسيعتر از گونة اول دارد، چرا كه در قيد مكان جغرافيايي زبان يا فرهنگ يا موقعي از محدودهاي از جهان و در قيد زمانيِ حداكثر فصلي گذرا از تاريخ يا حضور يك نسل يا رخدادي بالاخره گذرا واقع ميشوند. مثل پوسترهاي آگاهكننده، هشداردهنده، تزئيني، آموزشي، سياسي، مربوط به آئينها و مراسم سنتي، رفتارهاي فرهنگي يا تبليغ كالاهايي مصرفي و مشهور كه همگاني و همهجايي شدهاند.
تمام گونههايي كه برشمرديم شرط برقراري ارتباط را با تكثير يا وقوع كثرت هرچه بيشتر خواهاناند.
اما اتفاقي كه رخ داده و رو به رشد سريع است، حضور هرچه بيشتر پوسترهاي تكواحدي است كه آنها را فقط در نمايشگاهها و سپس در كاتالوگ يا كتاب آن نمايشگاه و يا ديرتر به شكل جلد كتاب يا مجله رؤيت ميكنيم كه انگيزهاي است براي نوشتن اين مقاله. حضور پوستر در جوامع به دليل رشد تكنولوژي و سرعتيافتن متحركها كه مردم بر آن سوارند، اتفاق افتاد و از درون تراكتها زاده شد و به تبع همين روند به طرف بزرگتر شدن رفت و به بيلبوردها تبديل شد. هرچه سرعت متحركها در شهرها افزونتر شدند پوسترها (بخوان بيلبوردها) بزرگتر شدند. پس پوسترهاي كوچكتر بايد محدودة رفتاري تازهاي داشته باشند درخور بينندة كمتحرك يا ساكن خود كه آدمهاي پياده يا نشسته هستند. در اينجاست كه موضوعات بايد داراي تفكيك رفتاري، بياني يا بهتر است بگوييم ديداري شوند. آنهايي كه با تصوير و نوشته آهسته حرف ميزنند و آنهايي كه فرياد ميكشند. و اين حجم صداي تصويري را تنها ابعاد پوستر يا بيلبورد است كه تعريف ميكنند. (بگذريم از بيلبوردهايي كه با دارا بودن ابعاد بسيار بزرگ حتي ممكن است كه الكن باشند!). با اين تغيير بسيار مهم در روند دگرگوني شكل، پوسترهاي كوچك، موضوعات و مخاطبان خاص خود را يافتند; گاهي اوقات حتي به دليل بنيه اقتصادي سفارش يا سفارشدهنده.
ديگر حكم دارا بودن نوشتههاي بسيار بزرگ و رنگهاي مشعشع شرط اصلي نمايش بهتر پوسترها نيستند و اين تعريف آكادميك بسيار كهنه شده و شايد بتوان آن را فقط منتصب به بيلبوردها دانست. اگرچه در اين مورد نيز شك دارم، چرا كه وقتي يك نظام تبليغ موفق شود كه رنگي، نشانهاي، تصويري يا شعاري را در اذهان جمعيتي خاص در مكان جغرافيايي تعريفشده و در زماني هرچند طولاني اما محدود حك كند، ارائة اين كد شناسايي بهتنهايي عمل ميكند و اصلاً نيازي به نمايش در ابعاد فيزيكي بزرگ عناصر بصري ندارد. گشودن رمزگان يا كُد رنگي مورد اشاره لزوماً نياز به مشعشعبودن ندارد و كد نشانه يا نوشتة مورد نظر حتماً نبايد تمام وسعت فيزيكي اثر را از آن خود كند.
با اين تعريف، پوسترهاي كوچك نجواگراني براي جمعهاي كوچكاند. براي رؤيت از فواصل كوتاه ويترين يا ديوار گالريها، كافيشاپها (چايخانهها)، كتابفروشيها، آموزشگاهها، ادارات و... براي نشستهها و پيادهها. براي آنها كه بيشتر فرصت دارند بيان تصويري ـ نوشتاري را درك كنند و براي رفتن كمتر عجله دارند.
اتفاق شگفت ديگر اواخر قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يكم، دگرگوني يا رشد درك تصويري افراد جوامع شهري است كه به دليل فزوني وسايل ارتباط جمعي بهناگزير پير و جوان را متأثر كرده و رفتار آنها را با ارائة رمزگان عموميشده دگرگون و در اختيار ميكند. و مهمتر، ابزار تكنولوژيك معاصر ــ كه مستقيماً در منش و كنش پوسترها (در هر ابعادي) تأثير گذاشتهاند ــ رايانهها و چاپگرهاست.
بيحضور هيچيك از اين ابزار امكان اينهمه تغيير شكل وجود نداشت. اما اين حضور چه رخدادي را موجب شده است كه پوسترها بهطرف اثر هنريشدن گرايش پيدا ميكنند؟ و طراحان احساس هنرمند بودن را بيشتر به رخ ميكشند؟
مگر ذات تكثيرپذيري پوستر نبود كه آن را هنر شاخص قرن كرد؟ آيا سركوب ذات تكثيرپذير پوستر به پذيرش حضور تكواحدي نقض غرض نيست؟
اتفاق اول اينكه همة آنها كه ذوقي در طراحي گرافيك دارند، با تصوير آشنا يا درگيرند امكان يافتهاند كه روي ميز اتاق كوچكشان نرمافزارهايي داشته باشند جايگزين چندين دستگاه و اتاق و تاريكخانه و مواد شيميايي و انواع كاغذ و خطكش و چسب و مداد و قلم. اتفاق دوم بهبود تكنيك و كاغذهاي چاپگرها است. اگر به مدد اين امكان تحولي در روند توليد و ارائه پوسترهايي در ابعاد و تعداد بسيار بالا رخ داده، موضوع اين مقاله نيست. مسئلة ما در خصوص امكانات در اختيار پوسترهايي است كه تنها يك عدد از آنها چاپ ميشود.
افزودن امكانات اسكن و دوربين ديجيتال به اين مجموعه تنها كمكي است به توليدكنندة پوستر در جهت سرعت در توليد وگرنه لزوماً بود و نبودشان تأثيري در بيان تصويري ندارد. روزگاري ژان لوكگدار پيشبيني روزي را كرد كه دوربين در دست سينماگر به مثابه قلم شود. اگر اكنون به مدد تكنولوژي ديجيتال اين اتفاق در شرف وقوع است نشانة حضور رايانه به مثابه قلم را در تمام گونههاي هنري ميتوان سراغ گرفت. اگر امروز انگشتشمار نقاشان ما با رايانه تابلو نقاشي خلق ميكنند، دير نيست كه نسل بعدي گرايش خود را در استفاده از ابزار كهن كنار بگذارد و كارگاه نقاشي رايانهاي كوچك روميزي خود را كاملتر كند. آنچنان كه فيلمسازان و عكاسان سريعتر به اين عمل دست زدند; هرچند كه پيران حرفه بسيار نصيحت كردند و زاري.
توضيح اينكه در اين مقاله سعي ميكنم از لغت طراح و يا هنرمند پرهيز كنم، چون توليد طرحهاي بسيار كساني هستيم كه لزوماً طراح و يا اصلاً هنرمند نيستند. مجموعة اين امكانات به توليدكنندة پوستر اين آزادي عمل را داده است كه به توليد پوسترهاي شخصي دست بزند (سفارش از خود)، و يا اينكه بتواند در تمام فراخوانها حضور عاجل پيدا كند. (شايد حرمت و منش نقاشي، در فرهنگ ما هنوز ظرفيت پذيرش اين گسترة حضور عموم را نيافته كه گرافيك، سينما و عكاسي به آن دست پيدا كردهاند!) علاوه بر حضور گسترده و فوري توليدكنندگان، اين امكان به گروهها، انجمنها، برنامهسازان، مديران دولتي و خصوصي داده شده كه مستقل يا در كنار هر مناسبتي به فراخوان پوستر فكر و اقدام كنند. اين مجموعة رفتاري سبب شده است كه پوسترهاي نمايشگاهي به طرف توليد واحد بروند، در بند تكثير نباشند و خود را به مثابه اثر هنري بينگارند و نمايش دهند. چرا كه فارغ از اعلام تاريخ و مكاناند و ميتوانند به مضمونهايي همه زماني و همه مكاني بپردازند، اما آيا اينكه تمام اين توليداتِ به نمايش درآمده، با اين همه مضامين گونهگون اجتماعي ـ فرهنگي، تماماً ظرفيت اطلاق نام اثر هنري را دارند يا خير محل ترديد است.
پس ميتوان گفت بيآنكه بخواهيم خود را به توليد پوستر هنري ملزم كرده باشيم تنها كافي است تعريف و قوانين از پيش آموخته و قديمي پوستر را كنار بگذاريم و به تعريف تازهاي فقط براي لفظ پوستر به مفهوم كلي آن برسيم: پوستر لزوماً نبايد بلند حرف بزند، ميتواند عابر را ميخكوب هم نكند، بلكه كافي است حرف خود را (مخصوصاً اگر حرف متيني است) بسيار آهسته بيان كند (بگو حتي در گوشي). و لزومي هم به مخاطب تودهاي ندارد. ديديم كه در رفتارهاي افراطي در توليد پوستر حتي ناخوانا و الكنبودن نيز بعضي را خوش ميآيد. با رعايت اين قواعد يا بهتر است بگوييم با عدم رعايت قواعد تعريفشدة قديمي همه ميتوانند هنرمند پوسترساز شوند.
آيا با اين همه پوستر توليد شده، آويخته شده به ديوار نمايشگاهها و راه يافته به كاتالوگها و نياويخته بر ديوارهاي شهر، توانستهايم بخشي از وظيفة بزرگ ارتباط هنرمندانه را كه در نقاشي سراغ داريم به دوش پوستر بگذاريم؟ آيا براي اندك درددل خود با اندك همزباني همنشين شدهايم؟ آيا در روايت شادي يا اندوهمان با شريكي تازه همخوان شدهايم؟ در نمايش نفرت از جنگطلبان و بيان عشق به صلحانديشان در چه وسعتي پيروزمندانه حضور يافتهايم؟
مخاطبان محدود حاضر ما در گالريها براي اين همه بيان مفاهيم انساني يا اجتماعي كافياند؟ مگر نه آنكه در آغاز قرن بيستم تمام تلاش هنرمندان اين بود كه خود را از قيد مكانهاي كوچك رها كنند و به ميان مردم بروند؟ مگر ذات تكثيرپذيري پوستر نبود كه آن را هنر شاخص قرن كرد؟ آيا سركوب ذات تكثيرپذير پوستر به پذيرش حضور تكواحدي نقض غرض نيست؟
پناهبردن به توليد آثار واحد چاپي با مخاطب اندك و آشناي نزديك، دال بر كدام نياز اجتماع است كه از شناخت آن عاجز ماندهايم؟ يا واگوي كدام چشمپوشي از كدام ناتواني گرافيك معاصر است كه طالب يافتن و بيانش نيستيم؟ اگر طالب آنيم كه از جماعت هنرمندان ناميده شويم چرا راه سهل رايانه و نرمافزار و چاپگر را پي گرفتهايم؟ نياز هنرمند شمردهشدن از كجا سرچشمه ميگيرد؟ عدم موفقيت در طراحي گونههاي بسيار گرافيك براي سفارشهاي متعدد امروز جامعه شهرنشين سبب اين امر است يا ناتواني در برقراري ارتباط درست با سفارشدهنده؟ ما در اين پوسترها سفارشدهنده را كنار ميگذاريم و خود جاي او قرار ميگيريم. در اتاقهاي كوچك خود با رايانههاي هرچه كوچكتر موضوعات و مفاهيم بسيار بزرگ و انساني را به پوسترهاي بزرگ بدل ميكنيم و به ديوارهاي بلند گالريهاي بزرگ و كوچك ميآويزيم تا با اندك مخاطب خود درد دلي كرده باشيم كوچك، كوچكتر از آواز يك پرنده.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)