ایام رحلت حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی
(صلّ الله علیه و آله و سلم )و شهادت سبط اکبرش
،حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
و شهادت امام رضا (علیه السلام ) را به تمامی
شیفتگان اهل بیت تسلیت عرض می نماییم.
ایام رحلت حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی
(صلّ الله علیه و آله و سلم )و شهادت سبط اکبرش
،حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
و شهادت امام رضا (علیه السلام ) را به تمامی
شیفتگان اهل بیت تسلیت عرض می نماییم.
تاملى در تاريخ وفات پيامبر (ص)
تعيين تاريخ وفات پيامبر (ص) يك بحث علمى ـ تاريخى محض نيست، بلكه داراى ثمراتى است. اين مقاله، بدون تكيه بر يك روايت خاص و با بررسى شش واقعه كه در تعيين وفات پيامبر (ص) نقش دارند و با كنار هم قرار دادن آن وقايع، اقوال معروف شيعه و سنى را مورد بررسى قرار داده است و با رسم جداول، به طور دقيق اثبات نموده است كه قول معروف و مشهور شيعه مبنى بر قرار دادن تاريخ وفات پيامبر (ص) در 28 صفر و قول معروف و مشهور اهل سنت كه آن را 12 ربيع الاول دانسته اند، هر دو، باطل بوده و تاريخ وفات پيامبر (ص)، همان گونه كه در روايت ابومخنف ذكر گرديده است، دوم ربيع الاول است.
● نويسنده: جليل _تاری
● منبع: - تاريخ شمسی
بحث از تاريخ وفات پيامبر (ص)، تنها يك بحث علمى ـ تاريخى محض نيست، بلكه داراى ثمرات مختلفى است؛ از جمله اين كه جميع ملل دنيا، ايام تولد يا وفات بزرگان دين خود را ارج مى نهند، و مسلمانان نيز، همه ساله در ايام تولد پيامبر (ص) به شادى، و به خصوص شيعيان در ايام وفات آن حضرت به سوگوارى مى پردازند؛ پس دانستن تاريخ وفات پيامبر (ص) مى تواند از اين جهت مهم باشد، زيرا از جهات معنوى، پيروان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، خود را در غم و شادى آنان شريك مى دانند، پس دانستن چنين ايامى، از جهت پيوند قلبى موثر است.
از جهت ديگر، مشخص شدن تاريخ وفات پيامبر (ص)، داراى ثمرات فقهى نيز مى باشد، زيرا چنان كه به زودى بحث خواهد شد، اين واقعه، با وقايع ديگر در حج، پيوند نزديك دارد، مثلا اگر ثابت شود كه عرفه حجه الوداع، در روز جمعه بوده، و چون پيامبر (ص) در عرفه نماز ظهر اقامه كردند، معلوم مى شود كه نماز جمعه، در موسم حج واجب نيست و اختصاص به زمان عادى دارد. هم چنين اگر ثابت شود كه واقعه غديرخم در روز جمعه بوده و از آن جا كه در آن روز نماز ظهر خوانده شد، پس معلوم مى شودكه نماز جمعه، در سفر واجب نيست و اختصاص به حضر دارد.
گذشته از اين موارد، مشخص شدن تاريخ دقيق وقايع مى تواند نقش بسيار مهمى در صحت و سقم بسيارى از نقل هاى تاريخى داشته باشد. به عنوان مثال، اگر ادعا شود شخصى، كارى را در روز خاصى انجام داده است؛ حال اگر ثابت شود كه آن شخص چند روز قبل از آن، درگذشته است، بطلان اين ادعا نيز ثابت مى شود و به طبع آن، فروعاتى نيز كه بر آن ادعا مترتب بود، باطل مى گردد. بنابراين بحث از تاريخ وفات پيامبر (ص) داراى فوايد بسيارى است و فروعات متعددى نيز بر آن استوار است. اكنون پس از اين مقدمه كوتاه، به بحث تاريخ وفات پيامبر اسلام (ص) مى پردازيم.
فصل اول: نحوه تعيين تاريخ دقيق وفات پيامبر (ص)
درباره تاريخ وفات پيامبر (ص)، اقوال متعددى وجود دارد، ولى ما در اين بخش، تنها به اقوال معروف و مشهور اشاره مى كنيم. معروف ترين اين اقوال عبارتند از: بيست و هشتم صفر، اول ربيع الاول، دوم ربيع الاول و دوازدهم ربيع الاول.
در ابتدا روايت ابومخنف را در اين باره ذكر مى كنيم:
((قبض رسول الله (ص) نصف النهار يوم الاثنين لليلتين مضتا من شهر ربيع الاول، و بويع ابوبكر يوم الاثنين فى اليوم الذى قبض فيه النبى (ص). (1)
((وفات رسول الله (ص) در وسط روز دوشنبه، كه دو شب از ماه ربيع الاول گذشته بود، واقع گشت و در همان روز دوشنبه كه پيامبر (ص) وفات يافت، با ابوبكر بيعت شد)).
دراين جا، ما قصد داريم بدون در نظر گرفتن روايت ابومخنف، راهى براى به دست آوردن تاريخ دقيق و صحيح وفات پيامبر (ص) ارائه دهيم.
به دست آوردن تاريخ دقيق وفات پيامبر (ص) گاهى از طريق رواياتى است كه با صراحت، تاريخ وفات پيامبر (ص) را ذكر مى كنند، مانند روايتى كه از ابومخنف نقل شده است. ولى وجود رواياتى اين چنين، كه صريح و معتبر باشد، به اندازه اى نيست كه براى همه اطمينانآور باشد، وگرنه اين همه اختلاف در تاريخ وفات پيامبر (ص) مشاهده نمى شد. در نتيجه، براى حصول اطمينان بيشتر بايد از روش در كنار هم قراردادن وقايع تاريخى ديگر و بررسى آن ها، براى رسيدن به قولى قطعى، كمك گرفت. اگر چه در چگونگى و تاريخ خود آن وقايع نيز اختلافاتى وجود دارد، ولى در مجموع مى توان در اين وقايع، به امور اجماعى يا مشهور نزد هر يك از اهل سنت و شيعه استناد كرد. اين وقايع عبارتند از:
1ـ زمان خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع؛
2ـ روز عرفه؛
3ـ زمان نزول آيه اكمال دين ((اليوم اكملت لكم دينكم و...)) (2) و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص)؛
4ـ روز غديرخم؛
5ـ شروع و مدت بيمارى پيامبر (ص)؛
6ـ روز وفات پيامبر (ص).
در ابتدا به بررسى هر يك از وقايع مى پردازيم و سپس با توجه به ديدگاه مشهور و معروف شيعه و اهل سنت درباره اين وقايع، اقوال آنان را درباره تاريخ وفات پيامبر (ص) مورد نقد و بررسى قرار خواهيم داد.
بررسى شش واقعه كه در تعيين وفات پيامبر (ص) نقش دارند.
واقعه اول: خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع
در اواخر ذىقعده سال دهم هجرى، پيامبر (ص) به اتفاق جمع زيادى از مسلمانان، براى انجام مراسم حج از مدينه خارج شدند، كه اين حج به ((حجه الوداع)) يا ((حجه الاسلام)) مشهور گشت. اما در مورد اين كه به طور دقيق، پيامبر (ص) در چه روزى و چندم ماه ذىقعده از مدينه خارج شدند، قول واحدى وجود ندارد. مشهورترين قول نزد اهل سنت آن است كه پيامبر (ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده (پنج روز قبل از آغاز ذىحجه) از مدينه خارج شدند، كه اين روز را نيز بيشتر مورخان، روز ((شنبه)) دانسته اند، (3) و برخى ديگر آن را روز ((پنج شنبه)) ذكر كرده اند. (4) واقدى در اين باره مى گويد:
((پيامبر (ص) در روز شنبه، پنج روز به جاى مانده از ذىقعده، از مدينه خارج شدند.)) (5) و سپس مى گويد: ((و هذا الثبت عندنا)). (6)
از سوى شيعه نيز، شيخ مفيد تاريخ خارج شدن پيامبر (ص) را پنج روز به جاى مانده از ذىقعده ذكر كرده است، (7) كه از اين جهت موافق قول مشهور اهل سنت است، ولى هيچ اشاره اى به اين كه به طور دقيق در چه روزى از هفته بود، نكرده است. اما در صحيحه معاويه بن عمار و حلبى از امام صادق (ع)، زمان خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع، چهار روز مانده به ذىحجه بيان شده است، بدون اين كه روز آن مشخص شده باشد. (8)
قدر مسلم آن است كه روز خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع، روز جمعه نبوده است؛ به دليل اين كه رواياتى، از جمله روايت انس، بيان كننده اين مطلب مى باشند كه پيامبر (ص) نماز ظهر را در مدينه خواندند و سپس به قصد حج حركت كردند؛ (9) درحالى كه اگر روز جمعه مى بود، مى بايست نماز جمعه خوانده مى شد، نه نماز ظهر، بنابراين، آن روز يا شنبه بوده و يا پنج شنبه؛ چنان كه در رواياتى به اين دو روز اشاره شده است. از طرف ديگر، مشخص شدن روز عرفه نيز نقش مهمى در تعيين روز خارج شدن پيامبر (ص) دارد، (10) زيرا اگر روز عرفه، جمعه باشد، در نتيجه، اول ذىحجه پنج شنبه خواهد بود و پنج روز قبل از آن نيز روز شنبه است. پس بنابر نظريه مشهور اهل سنت، حتما بايد روز خارج شدن پيامبر (ص) را روز شنبه بدانيم، نه پنج شنبه؛ همان طور كه ابن كثير نيز به همين نتيجه رسيده است. (11)
اما از جانب شيعه چون به روز خاصى اشاره نشده است، بايد با توجه به نظريه آنان در ساير وقايع، روزى را براى خارج شدن پيامبر (ص) در نظر گرفت. درباره اين كه بنابر قول شيخ مفيد. تاريخ خارج شدن پيامبر (ص) پنج روز به جاى مانده از ذىقعده بوده، و در صحيحه عمار و حلبى، چهار روز به جاى مانده از آن، ذكر شده است، مى توان اختلاف اين دو قول را با توجه به ناقص يا كامل بودن ماه ذىقعده برطرف كرد.
واقعه دوم: روز عرفه (در حجه الوداع)
تعيين روز عرفه كه نهم ذىحجه است مى تواند ما را در تشخيص دقيق تاريخ وفات پيامبر (ص) كمك نمايد، و اين يكى از شاخصه هاى مهم اين بحث به شمار مىآيد، چون نظر مشهور و معروف اهل سنت، بلكه اجماع آنان بر اين است كه عرفه، روز جمعه بوده است. (12) اين امر ظاهرا به دليل روايتى است كه از خليفه دوم، عمر، دراين باره بيان شده است. (13)
پس با مبنا قرار دادن اين امر، مى توان جميع اقوال اهل سنت را درباره تاريخ وفات پيامبر (ص)، مورد بررسى قرار داد. از طريق شيعه نيز رواياتى از امامان (ع) نقل شده است كه عرفه را روز جمعه دانسته اند، (14) ولى هيچ يك از اين روايات از لحاظ سند صحيح نيستند؛ (15) افزون بر اين، با روايات صحيحه اى كه روز غدير را مشخص مى كنند، در تعارض مى باشند، زيرا اگر عرفه، يعنى نهم ذىحجه، جمعه باشد، ديگر هيجدهم ذىحجه، جمعه و يا پنج شنبه نخواهد بود. (16)
واقعه سوم: زمان نازل شدن آيه اكمال و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص)
مشهور و معروف نزد اهل سنت درباره نزول آيه اكمال، اين است كه اين آيه در روز عرفه كه روز جمعه بوده نازل شده است (17) و فاصله آن تا وفات پيامبر (ص) 81 روز است. (18) اما از ديدگاه شيعه، با توجه به رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد، (19) در مجموع مى توان گفت: اين آيه و آيه تبليغ، به تمامه يا جزء به جزء، در چندين مرتبه بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر (ص) پس از نازل شدن قسمت آخر آيه، يعنى: ((و الله يعصمك من الناس))، (20) در غديرخم مردم را جمع نمودند و رسالت الهى خويش را در معرفى حضرت على (ع) به عنوان جانشين خود، انجام دادند.
از نظر شيعه، هيچ ترديدى در نزول آيه اكمال در غدير نيست، ولى امكان نزول قبلى آن را نيز نفى نمى كنند. شيخ مفيد دراين باره مى گويد:
((قبلا دراين باره بر پيامبر (ص) وحى نازل شده بود، ولى وقت ابلاغ آن معين نگرديد و هنگامى كه به غديرخم رسيدند، آيه تبليغ نازل شد)). (21)
بنابراين، از نظر شيعه، مخالفتى در اصل نزول آيه اكمال در عرفه نيست، ولى بحث در اين است كه از ديدگاه شيعه، عرفه نمى تواند در روز جمعه بوده باشد، زيرا با جمعه بودن غدير سازگار نيست.
واقعه چهارم: روز غديرخم
واقعه غديرخم كه به هنگام مراجعت پيامبر (ص) از حجه الوداع رخ داد، از ديدگاه شيعه از جمله مهم ترين مسائل تاريخ اسلام است، زيرا در آن واقعه، پيامبر اسلام (ص) از طرف خداوند مكلف شد تا على (ع) را به جانشينى خود معرفى كند و پيامبر (ص) نيز دستور توقف در آن منطقه را داده و پس از خطبه اى طولانى فرمودند: ((من كنت مولاه فعلى مولاه)) يا ((من كنت مولاه فهذا على مولاه)). طرق نقل روايات اين واقعه آن قدر زياد است كه مى توان گفت فراتر از حد تواتر است. (22) با اين وجود، اكثر كتب تاريخى اهل سنت (كه ما از آن ها به عنوان منابع اصلى بهره مى گيريم) با اين كه تمام جزئيات وقايع حجه الوداع را ذكر كرده اند، (23) ولى اشاره اى به اين واقعه عظيم نكرده اند!
در اين ميان، تنها ابن كثير در ((البدايه و النهايه))، (24) به بحث يك طرفه اى دراين باره پرداخته است و بنا به نظر وى، واقعه غديرخم، در 18 ذىحجه و در روز يك شنبه بوده است، كه ظاهرا وى روز يك شنبه را با توجه به محاسبه و قراردادن روز عرفه در جمعه، به دست آورده است.
درباره تعيين روز غديرخم بايد گفت: شكى نيست كه واقعه غديرخم در 18 ذىحجه سال دهم هجرى اتفاق افتاده است، ولى اين كه در چه روزى بوده، بنا به رواياتى كه دراين باره وجود دارد، از دو حال خارج نيست: يا پنج شنبه بوده است و يا جمعه؛ چنان كه در روايتى كه از ابوسعيد خدرى ـ به طرق مختلف ـ نقل شده است، روز پنج شنبه به عنوان روز واقعه غديرخم معرفى گرديده است. (25) علامه امينى نيز در كتاب الغدير، روز واقعه غديرخم را پنج شنبه ذكر كرده است. (26) اما در صحيحه ابن ابى عمير از امام صادق (ع) نقل شده است كه:
واقعه غديرخم در 18 ذىحجه كه روز جمعه بوده، اتفاق افتاده است. متن آن حديث چنين است: ((و يوم غدير افضل الاعياد و هو الثامن عشر من ذىالحجه و كان يوم الجمعه)). (27) بديهى است روايت صحيحه، كه واقعه غديرخم را در روز جمعه مى داند، به جهت رجحان سندى مقبول است. پس به نظر ما، روزى كه واقعه غديرخم در آن اتفاق افتاده روز جمعه بوده است.
واقعه پنجم: شروع بيمارى پيامبر (ص) و مدت آن
((واقدى)) دراين باره دو روايت نقل كرده است، (28) كه هر دو روايت، شروع بيمارى پيامبر (ص) را روز چهارشنبه دانسته است، ولى در يك روايت، تاريخ شروع بيمارى، ((19 صفر)) و در ديگرى، ((آخر صفر)) ذكر شده است، ولى مدت بيمارى، در هر دو روايت 13 روز ذكر شده است، كه با اين حساب، بر اساس روايت اول، وفات پيامبر (ص) در ((دوم ربيع الاول)) و بر اساس روايت دوم، ((دوازدهم ربيع الاول)) خواهد بود.
((سليمان بن طرخان تميمى)) شروع بيمارى را روز ((شنبه، 22 صفر)) و وفات را در روز ((دوشنبه 2 ربيع الاول دانسته است. (29) بنابراين، مدت بيمارى پيامبر (ص) ده روز خواهد بود. بيهقى نيز مدت بيمارى پيامبر (ص) را ده روز دانسته است. (30)
دراين باره روايات بسيارى موجود است كه فقط به ذكر بيمار شدن پيامبر (ص) پرداخته اند، بدون اين كه متذكر زمان و مدت آن شده باشند. تنها بعضى از اين روايات ذكر مى كنند كه كه بيمارى پيامبر (ص)، پس از استغفار براى اهل بقيع و مراجعت به منزل شروع شده است. (31)
واقعه ششم: روز وفات پيامبر (ص)
اساسى ترين مطلب كه مورد اتفاق شيعه و سنى است، اين است كه وفات پيامبر (ص) در روز ((دوشنبه)) بوده است. اين موضوع يقينى ترين امر در تشخيص تاريخ وفات پيامبر (ص) است. پس بر اين اصل تكيه مى شود، و هر روايت و قولى كه نتيجه اش غير از وفات در روز دوشنبه باشد، به كلى مردود خواهد بود.
ما در اثبات اين امر كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است، به چند نمونه از اقوال اشاره مى كنيم: طبرى در اين باره مى گويد:
((فلاخلاف بين اهل العلم بالاخبار فيه انه كان يوم الاثنين من شهر ربيع الاول)). (32)
ابن سعد در ((الطبقات الكبرى)) نه روايت در اين باره نقل كرده است كه همگى وفات را روز دوشنبه ذكر كرده اند. (33) ابن اسحاق نيز وفات پيامبر (ص) را روز دوشنبه دانسته است. (34) هم چنين، يعقوبى (35) و شيخ مفيد (36) نيز وفات پيامبر (ص) را روز دوشنبه ذكر كرده اند. در مجموع هيچ ترديدى در اين كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است، وجود ندارد.
فصل دوم: بررسى اقوال اهل سنت، با توجه به مسلمات و مشهورات آن ها
پس از آن كه در تاريخ وقوع اين حوادث تإمل نموديم، اكنون براساس مسلمات يا مشهورات هر يك از اهل سنت و شيعه، اقوال آنان را بررسى خواهيم كرد:
آن چه از مجموع بحث هاى گذشته به دست آمده است، اين است كه مسلمات يا مشهورات اهل سنت بدين قرار است:
1ـ وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است؛
2ـ عرفه روز جمعه بوده است؛
3ـ خارج شدن پيامبر (ص) براى حجه الوداع روز دوشنبه، پنج روز به جاى مانده از ذىقعده بوده است؛
4ـ نازل شدن آيه اكمال در روز عرفه، و فاصله آن تا وفات پيامبر 81 روز بوده است؛
5ـ مدت بيمارى پيامبر (ص) 10 يا 13 روز بوده است.
با توجه به مطالب فوق، به بررسى اقوال اهل سنت دراين باره مى پردازيم:
قول اول: وفات پيامبر (ص) 12 ربيع الاول است.
مشهور و معروف نزد اهل سنت اين است كه تاريخ وفات پيامبر (ص) ((12 ربيع الاول)) است. بسيارى از بزرگان و مورخان، از جمله ابن اسحاق، (37) واقدى، (38) ابن خياط، (39) مسعودى (40) و ديگران اين قول را اختيار كرده اند. ابن كثير (41) نيز تصريح مى كند كه اين قول، مشهور بين همه اقوال است. از عالمان شيعه نيز كلينى (42) و محمدبن جريربن رستم طبرى (43) ـ كه معاصر كلينى بود ـ اين قول را اختيار كرده اند.
در ارزيابى اين قول مى گوييم: با توجه به امور مسلم و مشهور اهل سنت، تنها در صورتى اين قول ممكن مى شود كه اولا: تمام ماه هاى ذىقعده، ذىحجه، محرم و صفر كامل (سى روز) باشند، (به جدول شماره 1 نگاه كنيد) كه اين امر، بسيار بعيد و بلكه ممتنع است. ثانيا: با اين فرض هم مطلب درست نمى شود، زيرا باز هم وفات در روز دوشنبه قرار نمى گيرد، و تنها راهى كه مى شود فرض كرد تا اين مطلب درست شود، همانا اختلاف رويت هلال مكه و مدينه است؛ يعنى اهل مدينه يك روز ديرتر از اهل مكه، هلال ماه ذىحجه را ديده اند و بنابراين، روز جمعه كه 9 ذىحجه در مكه بوده است، در مدينه برابر با 8 ذىحجه است. اما اختلاف رويت هلال بين مكه و مدينه كه فاصله آن ها كمتر از يك درجه است، واقعا غير علمى و غير عرفى است. در مجموع، اين قول سه محذور دارد: يكى، كامل بودن چهار ماه متوالى؛ ديگرى، اختلاف رويت هلال بين مكه و مدينه، كه همين دو امر نشان گر مردود بودن اين قول است، و محذور سوم اين كه طبق اين قول فاصله بين نزول آيه اكمال در عرفه تا وفات پيامبر (ص) ديگر 81 روز نخواهد بود، بلكه 92 روز مى شود.
با اين بررسى، مشخص مى شود كه قول مشهور اهل سنت كه ((12 ربيع الاول)) را تاريخ وفات پيامبر (ص) مى داند، هيچ پايه و اساسى ندارد، زيرا به هيچ وجه با ديگر مسلمات و مشهورات نزد آنان سازگار نيست.
قول دوم: وفات پيامبر دوم ربيع الاول است.
تعداد زيادى از عالمان، قائل به وفات پيامبر (ص) در دوم ربيع الاول هستند. از جمله آنان، سليمان بن طرخان تميمى، (44) واقدى به نقل از ابومعشر، (45) و يعقوبى (46) مى باشند. سهيلى در ((الروض الانف)) (47) اين قول را بر قول 12 ربيع الاول ترجيح داده است. اين قول همان است كه در روايت ابومخنف نيز بيان شده است و ما در ادامه بحث با توجه به مسلمات شيعه آن را به تفصيل بررسى خواهيم كرد، ولى اكنون قصد داريم با توجه به مسلمات و مشهورات اهل سنت آن را مورد بررسى قرار دهيم.
با توجه به مبناى اهل سنت، در صورتى اين قول موجه مى گردد كه تمامى ماه هاى چهارگانه، يعنى: ذىقعده، ذىحجه، محرم و صفر، همگى ناقص باشند. (به جدول شماره 2 نگاه كنيد).
گرچه اين قول، محذورات قول 12 ربيع الاول را ندارد، ولى مشكل ديگرى دارد و آن ناقص بودن چهار ماه متوالى است كه اين امر نيز بعيد، بلكه ممتنع است. پس اين قول نيز بنابر مبناى اهل سنت، قابل قبول نيست.
قول سوم: وفات پيامبر اول ربيع الاول است.
بعضى ديگر از عالمان، اول ربيع الاول راروز وفات پيامبر (ص) ذكر كرده اند كه از جمله آنان، عروه بن زبير (48) و محمدبن شهاب زهرى (49) مى باشند. سهيلى در ((الروض الانف)) (50) اين قول را نسبت به روايت سابق، اقرب دانسته است. اين قول بنابر مبناى اهل سنت قابل قبول تر است، زيرا در اين فرض، ماه ذىقعده ناقص، ماه ذىحجه كامل و ماه هاى محرم و صفر نيز ناقص خواهند بود، كه از اين جهت هيچ مشكلى ندارد. هم چنين، عرفه در روز جمعه، و وفات پيامبر (ص) در روز دوشنبه خواهد بود، و فاصله بين نزول آيه اكمال در عرفه تا وفات پيامبر (ص) ـ با احتساب روز عرفه و وفات ـ 81 روز خواهد بود. (به جدول شماره 3 مراجعه كنيد).
توجه به دو نكته:
1ـ با نگاهى به جدول هاى سه گانه، درمى يابيم كه در اين سه فرض، روز غديرخم (18 ذىحجه) هرگز در روز ((جمعه)) واقع نمى شود.
2ـ از آن جا كه در ميان اهل سنت اتفاق نظر است كه وفات پيامبر (ص) در ربيع الاول بوده است (51) و هيچ قائلى يافت نشده كه 28 صفر را، كه قول مشهور نزد شيعه است، اختيار كند، بدين سبب، ما اين قول را با مبناى اهل سنت مورد سنجش قرار نداده ايم و در فصل بعد آن را با مبناى شيعه بررسى خواهيم كرد. اگر چه با توجيهاتى كه براى قول مشهور اهل سنت ـ يعنى 12 ربيع الاول ـ انجام شد، 28 صفر نيز در روز دوشنبه قرار مى گيرد. (به جدول شماره 1 مراجعه كنيد).
فصل سوم: بررسى اقوام شيعه، با توجه به مسلمات و مشهورات آن ها
پس از بررسى اقوال گوناگون بنابر مبناى اهل سنت، اكنون مى خواهيم با در نظر گرفتن مسلمات و مشهورات شيعه، اين اقوال را مورد بررسى قرار دهيم.
مسلمات و مشهورات شيعه بدين قرار است:
1ـ وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه بوده است؛
2ـ واقعه غديرخم روز جمعه، يا پنج شنبه بوده است؛
3ـ خارج شدن پيامبر براى حجه الوداع چهار يا پنج روز باقى مانده از ذىقعده بوده است.
اكنون با در نظر گرفتن اين مبنا، اقوال مختلف را مورد سنجش قرار مى دهيم.
قول اول: وفات پيامبر 28 صفر است.
نظريه مشهور و معروف نزد شيعه اين است كه وفات پيامبر (ص) در 28 صفر اتفاق افتاده است. بسيارى از بزرگان شيعه از جمله شيخ مفيد (52) و شيخ طوسى (53) قائل به اين قول هستند و مى توان گفت كه پس از آن دو بزرگوار عموم عالمان شيعه با تبعيت از آنان، اين نظريه را اختيار كرده اند؛ درحالى كه معلوم نيست مستند شيخ مفيد و شيخ طوسى در انتخاب اين نظريه چه بوده است؛ زيرا در اثبات اين نظريه هيچ روايتى ولو ضعيف هم يافت نشده است! (54) بلكه روايات صحيحه، كه به زودى به آن اشاره خواهد شد، برخلاف آن است.
اگرچه اين نظريه، مشهور و معروف نزد شيعه است، ولى اين شهرت مربوط به زمان بعد از شيخ مفيد و طوسى است و قبل از آن دو بزرگوار، نه تنها كسى به آن تصريح نكرده است، (55) بلكه ((حسن بن موسى نوبختى)) كه از بزرگان قدماى شيعه است، وفات پيامبر (ص) را در ماه ربيع الاول ذكر كرده است، (56) بدون اين كه روز آن را تعيين كند؛ پس نمى توان به اين شهرت استدلال كرد. پيش از اين نيز اشاره كرديم كه از عالمان شيعه، كلينى و محمدبن جريربن رستم طبرى، روز وفات پيامبر (ص) را دوازدهم ربيع الاول دانسته اند.
مهم تر از همه اين كه: اين قول، هيچ سازگارى با مبناى شيعه ندارد، زيرا روز غدير خم، يعنى هيجدهم ذىحجه را، چه جمعه بدانيم يا پنج شنبه، در هر دو صورت، 28 صفر هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نمى شود، زيرا اگر روز غدير خم جمعه باشد، با در نظر گرفتن ناقص يا كامل بودن ماه ها، 28 صفر در روز چهارشنبه يا پنج شنبه يا جمعه واقع مى شود (57) و اگر روز واقعه غديرخم را ((پنج شنبه)) بدانيم، در اين صورت 28 صفر در روز سه شنبه يا چهارشنبه يا پنج شنبه قرار مى گيرد و هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نخواهد شد. (58)
پس در مجموع، اگر چه قائلين اين نظريه شيخ مفيد و شيخ طوسى هستند، ولى چون اين قول با مبناى شيعه سازگارى ندارد و دليلى هم بر اين قول نمى توان يافت، بلكه ادله بر خلاف آن است، ما از اين قول صرف نظر مى كنيم و آن را مردود مى دانيم. (59)
قول دوم: وفات پيامبر دوم ربيع الاول است.
بنا به روايت ابومخنف، تاريخ وفات پيامبر (ص)، دوم ربيع الاول بوده است، و همان طور كه قبلا ذكر شد، عده زيادى از عالمان نيز اين نظريه را پذيرفته اند. در تإييد اين قول، روايات معتبرى از اهل بيت (ع) نقل شده است؛ مانند روايتى كه نصربن على الجهضمى از امام رضا (ع)، از پدرانش، از اميرالمومنين (ع) نقل كرده است كه:
((پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول، روز دوشنبه، دو شب از ربيع الاول گذشته بود، وفات يافت))، (60) و روايتى كه ابن خشاب از امام باقر (ع) نقل كرده است كه: ((... پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول، روز دوشنبه، دو شب از ربيع الاول گذشته وفات يافت)). (61)
شيخ عباس قمى نيز به نقل از ((كشف الغمه)) از امام باقر (ع) روايتى نقل مى كند كه روز وفات پيامبر (ص) دوم ربيع الاول است. اما وى پس از نقل اين روايت، به دليل موافق بودن آن با نظر اهل سنت، آن را حمل بر تقيه مى كند. (62) ولى به نظر ما، نمى توان اين روايت را حمل برتقيه كرد، زيرا همان طور كه قبلا ذكر كرديم، نظريه مشهور و معروف اهل سنت درباره وفات پيامبر (ص)، دوازدهم ربيع الاول است، نه دوم ربيع الاول؛ بنابراين، نمى توان وجهى براى حمل آن بر تقيه يافت. پس روايت ابومخنف هم از جهت اقوال و هم از جهت روايات، داراى مويدات محكمى است.
اما آن چه مهم است آن است كه: آيا اين قول، با مسلمات و مشهورات شيعه سازگارى دارد يا خير؟
در پاسخ به اين پرشش بايد گفت: نه تنها روايت ابومخنف با مسلمات و مشهورات شيعه سازگارى دارد، بلكه يگانه طريق جمع بين اين مسلمات و مشهورات به حساب مىآيد، زيرا اگر روز واقعه غديرخم را ((جمعه)) بدانيم (كه البته روايت صحيح مويد آن است و ما نيز همين نظريه را ترجيح داديم)، به روشنى درمى يابيم كه با بهترين فرض، دوم ربيع الاول در روز ((دوشنبه)) واقع مى شود و هيچ محذور و مشكلى ندارد. (به جدول شماره 4 نگاه كنيد)
با نگاهى به جدول، درمى يابيم كه: خارج شدن پيامبر (ص) از مدينه براى حجه الوداع، روز پنج شنبه، 25 ذىقعده خواهد بود كه در اين صورت با بعضى از روايات اهل سنت مانند روايت انس (63) كه روز خارج شدن پيامبر (ص) را روزى غير از جمعه دانسته اند نيز موافق است. هم چنين، با قول بعضى، مانند ابن حزم، كه روز خارج شدن پيامبر (ص) را به طور مشخص روز پنج شنبه دانسته اند (64) موافق است. و نيز روز عرفه در چهارشنبه خواهد بود، كه از اين جهت مخالفتى با مبناى شيعه ندارد، ولى با مبناى اهل سنت سازگار نيست. ضمن اين كه، روز 18 ذىحجه كه روز غديرخم است، در جمعه واقع مى شود، و روز وفات پيامبر (ص) ((دوشنبه، دوم ربيع الاول)) خواهد بود. اين فرض از جهت ناقص و كامل بودن ماه، هيچ محذور و مشكلى ندارد، زيرا هم مى شود يك ماه را ناقص و ماه ديگر را كامل فرض كرد، و هم مى شود دو ماه متوالى را ناقص و دو ماه ديگر را كامل دانست، كه در هر صورت، دوم ربيع الاول در روز دوشنبه قرار مى گيرد. هم چنين، اگر زمان نازل شدن آيه اكمال را در روز عرفه بدانيم، دقيقا فاصله بين آن تا وفات پيامبر 81 روز خواهد شد، (بدون محاسبه روزهاى وفات و عرفه). و اگر روز وفات را محاسبه كنيم، 82 روز مى شود، كه با روايتى كه فخر رازى آن را نقل كرده است تطبيق مى كند. (65) ولى اگر زمان نازل شدن آيه اكمال را روز غديرخم بدانيم، فاصله آن تا وفات پيامبر (ص) 72 روز خواهد بود، (بدون محاسبه روز وفات و روز غدير).
اما اكنون اگر ((پنج شنبه)) را روز واقعه غديرخم بدانيم، در صورتى دوم ربيع الاول در روز دوشنبه واقع مى شود كه تمام ماه هاى ذىحجه، محرم و صفر كامل باشند؛ (به جدول شماره 5 نگاه كنيد) كه اين امر، به دليل محذورى كه دارد، مى تواند يكى از علل ترجيح داشتن روز جمعه بر پنج شنبه، براى واقعه غديرخم باشد.
در پايان، تذكر اين نكته را لازم مى دانم كه بنابر مبناى شيعه، 12 ربيع الاول هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نمى شود. هم چنين اول ربيع الاول، با فرض جمعه بودن روز غدير، تنها در صورت كامل بودن سه ماه ذىحجه، محرم و صفر، در روز دوشنبه قرار مى گيرد. ولى با فرض پنج شنبه بودن روز غدير، هرگز اول ربيع الاول در روز دوشنبه واقع نمى شود. (در جدول ها دقت شود).
از مجموع بحث هاى گذشته، اين نتيجه به دست مىآيد كه تاريخ وفات پيامبر (ص) دوم ربيع الاول است و ساير اقوال با مشكلات و محذورات جدى روبرو مى باشند.
پى نوشت ها:
1. محمدبن جريرطبرى، تاريخ الطبرى، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (چاپ دوم: بيروت، 1387ه\') ج 3، ص 200.
2. مائده، آيه 3.
3. الواقدى، المغازى للواقدى، تحقيق مارسدن جونس (چاپ دوم: بيروت، نوشته الاعلمى للمطبوعات، 1409ه\') ص؛ 1088 ابن سعد، الطبقات الكبرى (بيروت، داربيروت، 1405ه\') ج 2، ص؛ 173 ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا ـ ابراهيم الابيارى ـ عبدالحفيظ شلبى (قم، انتشارات ايران، 1363ه\') ج 4، ص؛ 248 محمدبن جرير طبرى، همان، ص؛ 148 ابن كثير، البدايه و النهايه، تحقيق محتب تحقيق التراث (چاپ اول: بيروت، موسسه التاريخ العربى ـ داراحيإ التراث العربى، 1412ه\') ج 5، ص؛ 127 ابن الجوزى، المنتظم، تحقيق عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا (چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1412ه\') ج 4، ص؛ 5 ابن اثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث (چاپ چهارم: بيروت، موسسه التاريخ العربى، 1414ه\') ج 1، ص 651.
4. ابن كثير، همان، ص 128، به نقل از ابن حزم.
5. الواقدى، همان، ص؛ 1089 (اين مطلب نزد ما روشن است).
6. همان.
7. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفه حجح الله على العباد، تحقيق موسسه آل البيت لاحيإ التراث (قم، چاپ مهر، 1413ه\') ج 1، ص 171.
8. محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، تحقيق على اكبر غفارى (بيروت، دارالاضوإ، 1405ه\') ج 4، ص 245 و 248.
9. البخارى، صحيح البخارى، بحاشيه الامام السندى (چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ه\') ج 1، ص 250.
10. اين بحث به زودى خواهد آمد.
11. ابن كثير، همان، ص 129.
12. البخارى، همان، ص؛ 28 محمدبن جريرطبرى، تفسيرالطبرى (جامع البيان)، بيروت، دارالفكر، 1415ه\') ج 4، جزء 6، ص 105، 108 و 110 و فخررازى، التفسير الكبير، (چاپ اول: بيروت، داراحيإ التراث العربى، 1995م) ج 4، ص 286.
13. همان و ابن كثير، همان، ص 129 و 195.
14. محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 1، ص 290 و محمدبن مسعودبن عياش، تفسير العياشى، تحقيق سيدمحمدهاشم رسولى محلاتى (بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1991م)، ج 1 ص 322.
15. محمدجواد شبيرىزنجانى، تراثنا، سال پنجم، شماره 21، ص 42.
16. براى تطبيق اين مطلب، به جداول 1، 2 و 3 مراجعه شود.
17. البخارى، همان، ص؛ 28 محمدبن جريرطبرى، همان؛ ابن كثير، همان و فخر رازى، همان.
18. محمدبن جريرطبرى، همان، ص 106.
19. علامه مجلسى، بحار الانوار (چاپ سوم: بيروت، داراحيإ التراث العربى ـ موسسه الوفا، 1403ه\') ج 37، ص؛ 165 محمدبن محمد الشعيرى، جامع الاخبار (نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1385ه\') ص 10 و محمدبن مسعودبن عياش، همان، ص 360.
20. مائده، آيه 67.
21. شيخ مفيد، همان، ص 175.
22. جميع طريق نقل اين روايت در جلد اول كتاب الغدير علامه امينى به طور مفصل ذكر شده است.
23. ابن هشام، همان و محمدبن جريرطبرى، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 148.
24. ابن كثير، همان، ص 227.
25. علامه مجلسى، همان، ص 195.
26. علامه امينى، الغدير (چاپ دوم: تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366ه\') ج 1، ص 10.
27. علامه مجلسى، همان، ج 95، ص 27 و ج 97، ص 110.
28. ابن سعد، همان، ص 272.
29. احمدبن الحسن البيهقى، دلائل النبوه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى (بيروت، دارالكتب العلميه، 1405ه\') ج 7، ص 234 و ابن كثير، همان، ص 275.
30. احمدبن الحسن البيهقى، همان.
31. ابن هشام، همان، ص 292 و بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى (بيروت، دارالفكر، 1417ه\') ج 2، ص 715.
32. محمدبن جرير طبرى، همان، ص؛ 199 (يعنى: هيچ اختلافى ميان اهل علم نيست كه وفات پيامبر (ص) روز دوشنبه و در ماه ربيع الاول بوده است).
33. ابن سعد، همان، ص 273.
34. ابن هشام، همان، ص 303.
35. احمدبن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ اليعقوبى (قم، منشورات الشريف الرضى، 1414ه\') ج 2، ص 113.
36. شيخ مفيد، همان، ص 189.
37. ابن كثير، همان، ص 276 و احمدبن الحسن البيهقى، همان، ص 235.
38. واقدى، همان، ص 1089 و ابن سعد، همان، ص 272.
39. خليفه بن خياط، تاريخ خليفه بن خياط، تحقيق سهيل زكار (بيروت، دارالفكر، 1414ه\') ص 58.
40. مسعودى، مروج الذهب، تحقيق يوسف اسعد داغر (بيروت، دارالاندلس، 1358ه\') ج 2، ص 280.
41. ابن كثير، همان.
42. محمدبن يعقوب كلينى، همان، ص 439.
43. رستم طبرى، المسترشد، ص 115.
44. احمدبن الحسن البيهقى، همان، ص 234.
45. ابن سعد، همان و بلاذرى، همان، ص 746.
46. احمدبن ابى يعقوب بن واضح، همان.
47. عبدالرحمن السهيلى، الروض الانف، تحقيق عبدالرحمن الوكيل (بيروت، داراحيإ التراث العربى، 1412ه\') ج 7، ص 579.
48. ابن كثير، همان.
49. همان.
50. عبدالرحمن السهيلى، همان.
51. محمدبن جرير طبرى، همان.
52. شيخ مفيد، همان، ص 189.
53. محمدبن الحسن الطوسى، تهذيب الاحكام (بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ه\')، جزء 6، ص 5.
54. محمدجواد شبيرىزنجانى، همان، ص 43.
55. همان به نقل از محقيق تسترى.
56. موسى النوبختى، فرق الشيعه، تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم (نجف، مكتبه المرتضويه المرتضويه الحيدريه، 1355ه\') ص 2.
57. براى تطبيق، به جدول شماره (4) مراجعه شود.
58. براى تطبيق، به جدول شماره (5) مراجعه شود.
59. ممكن است شيخ مفيد رواياتى در اختيار داشته كه ما اكنون آن ها را در اختيار نداريم، ولى اين يك احتمال است و نمى توان صرفا به خاطر اين احتمال، قول وى را پذيرفت. البته اگر ادله اى برخلاف قول او اقامه نمى شد، جاى مطرح كردن اين احتمال بود. اگر چه اين احتمال نيز وجود دارد كه در نسخه روايتى كه در اختيار ايشان بوده، به جاى ((لليلتين مضتا من شهر ربيع الاول))، ((لليلتين بقيا الى شهر ربيع الاول)) ذكر شده باشد، كه اين احتمال به خاطر نزديك بودن دو كلمه ((مضتا)) و ((بقيا)) موجه به نظر مى رسد.
60. تاريخ اهل البيت، تحقيق، محمدرضا حسن، (قم، موسسه آل البيت لاحيإ التراث، 1410ه\') ص 68.
61. على بن عيسى الاربلى، كشف الغمه فى معرفه الائمه (قم، نشر ادب الحوزه و كتابفروشى اسلاميه، بى تا) ج 1، ص 18.
62. شيخ عباسى قمى، منتهى الامال (ايران، انتشارات مهتاب، 1377ش) ج 1، ص 129.
63. البخارى، همان، ص 520.
64. ابن حزم الاندلسى، حجه الوداع، تحقيق ابوصهيب الكرمى (رياض، بيت الفكار الدوليه للنشر، 1418ه\') ص 23.
65. فخر رازى، همان، ص 288.
منابع:
ـ الطبرى، ابوجعفرمحمدبن جرير، تاريخ الطبرى، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت، چاپ دوم 1387ه\'.
ـ الواقدى، المغازى، تحقيق مارسدن جونس موسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت چاپ دوم 1409ه\'.
ـ ابن سعد، الطبقات الكبرى، داربيروت 1405ه\'.
ـ ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا ـ ابراهيم الابيارى ـ عبدالحفيظ شلبى، افست مصر انتشارات ايران چاپ مهر قم 1363ش.
ـ ابن كثير، البدايه و النهايه، تحقيق مكتب تحقيق التراث بيروت موسسه التاريخ العربى داراحيإ التراث العربى چاپ اولى 1412ه\'.
ـ ابن الجوزى، المنتظم، تحقيق عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه بيروت چاپ اول 1412ه\'.
ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث، موسسه التاريخ العربى، بيروت، چاپ چهارم 1414ه\'.
ـ شيخ مفيد، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، تحقيق موسسه آل البيت لاحيإ التراث چاپ مهر قم 1413ه\'.
ـ الكلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تحقيق على اكبر الغفارى دارالاضوإ بيروت 1405ه\'.
ـ البخارى، صحيح البخارى، بحاشيه الامام السندى، دارالكتب العلميه، بيروت 1419 چاپ اول.
ـ الطبرى، محمدبن جرير، تفسير الطبرى (جامع البيان)، دارالفكر بيروت 1415ه\'.
ـ فخررازى، التفسير الكبير، مكتب تحقيق داراحيإ التراث العربى بيروت چاپ اول 1995م.
ـ عياش، محمدبن مسعودبن، تفسير العياشى، بيروت موسسه الاعلمى للمطبوعات تحقيق سيدمحمدهاشم رسولى محلاتى 1991م.
ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، بيروت داراحيإ التراث العربى موسسه الوفإ چاپ سوم 1403ه\'.
ـ الشعيرى، محمدبن محمد، جامع الاخبار، منشورات المكتبه الحيدريه النجف 1385ه\'.
ـ علامه امينى، الغدير، دارالكتب الاسلاميه، تهران چاپ دوم 1366ش.
ـ البيهقى، احمدبن الحسن، دلائل النبوه، تحقيق عبدالمعطى قلعجى بيروت دارالكتب العلميه 1405ه\'.
ـ بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار ور رياض زركلى، دارالفكر بيروت 1417ه\'.
ـ احمدبن ابى يعقوب ابن واضح، تاريخ اليعقوبى، منشورات الشريف الرضى، امير قم، 1414ه\'.
ـ خليفه بن خياط، تاريخ خليفه بن خياط، تحقيق سهيل زكار، بيروت دارالفكر 1414ه\'.
ـ مسعودى، مروج الذهب، تحقيق يوسف اسعد داغر، دارالاندلس بيروت 1358ه\'.
ـ رستم طبرى، المستمر شد، ص 115.
ـ السهيلى، عبدالرحمن، الروض الانف، تحقيق عبدالرحمن الوكيل بيروت داراحيإ التراث العربى 1412ه\'.
ـ الطوسى، محمدبن الحسن، تهذيب الاحكام فى نشر المقنعه، تحقيق محمدجعفر شمس الدين دارالتعارف للمطبوعات 1412ه\'.
ـ النوبختى، موسى، فرق الشيعه، تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف مكتبه المرتضويه الحيدريه1355ه\'.
ـ تاريخ اهل البيت، تحقيق محمدرضا حسينى، موسسه آل البيت لاحيإ التراث قم 1410ه\'.
ـ الاربلى، على بن عيسى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، نشر ادب الحوزه و كتابفروشى اسلاميه قم، بى تا.
ـ قمى، شيخ عباسى، منتهى الامال، انتشارات مهتاب ايران 1377ش.
ـ الاندلسى، ابن حزم، حجه الوداع، تحقيق ابوصهيب الكرمى، بيت الافكار الدوليه للنشر، الرياض 1418ه\'.
ویژه نامه وفات جانگداز پیامبر رحمت و رافت حضرت
محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله
قال رسول الله صلی الله علیه و اله
یا أباذَر! إنَّ اللَّهَ لايَنظُرُ إلى صُوَرِكُم و لا إلى أموالِكُم و لكِن يَنظُرُ إلى قُلوبِكُم و أعمالِكُم
پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله می فرمایند:
اى اباذر! خداوند به ظاهر و دارایى شما نمى نگرد ، بلکه به دلها و کردارتان مى نگرد
الأمالى، طوسى، ص 536
رحلت رحمت للعالمين آمده
ناله از قلب جبريل امين آمده
از ملايک همـه، آيد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله
آه و واويلتا محشر کبري شده
روز تنهايي حيدر و زهرا شده
حضرت فاطمه، دارد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله
اهل عالم عزاي خاتم الانبياست
همه جا کربلاي خاتم الانبياست
زين بلاي عظيم، گشته امت يتيم
السلام عليک، يا رسول الله
در سقيفـه بپـا فتنه ديگـر شده
بعد ختم رسل، ستم به حيدر شده
غربت حيدر است، جان پيغمبر است
السلام عليک، يا رسول الله
بـر در خانـه دختر ختم رسل
هيزم آوردهاند عوض دسته گل
شد ز بيت خدا، دود آتش به پا
السلام عليک، يا رسول الله
يا محمّد بيا بلاي ديگر ببين
خانه وحي را طعمه آذر ببين
گشته حقّت ادا، شده محسن فدا
السلام عليک، يا رسول الله
حرا خاموش و کوچه هاى بنى هاشم،
سیه پوش شدند
و کائنات، کلبه احزان و آسمان،
اشک ریزان شد.
خبر در شهر پیچید: مصطفى،
همسایه دیوار به دیوار خدا،
فخر خلقت، حرمت عالم و نگین خاتم،
تا فراسو پر کشید.
بدرود اى چکیده قرآن!
یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله !
وقتى تو را مرور مى کنم
و به واقعه رفتنت مى رسم،
چراغ هاى واژه خاموش مى شوند؛
آن گاه تو را که بر لب مى آورم،
هزار خورشید قیام مى کنند
و در تلاطم عشقت،
دلم را روشن مى کنند.
طبیب دل هاى خسته!
اینک لب فرو بسته و زمین را
مبتلا به عطشى همیشگى کرده اى.
چه تلخ است ماجراى مبهم انسان
که به سرگردانى دنیاى پس از تو مى گرید!
یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله ،
اى چکیده قرآن!
آخرین خطبه عشق،
غزل رفتن تو بود.
اهل زمین تا آمدند به خود برسند،
پر کشیدى و نور جمالت را
به آسمان ها بخشیدى.
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گريان، زغمى ديده عالم شده امشب
آهنگ سرشكم، كه رسد بر لب مژگان
با اين دل سودا زده همدم شده امشب
پايان شب آخر ماه صفر است اين
يا آنكه زنو ماه محرّم شده امشب
مهتاب، رخ خويش نهان كرد زماتم
چون رحلت پيغمبر خاتم شده امشب
از داغ جگر سوز نبى سيّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب
شد كار فلك، خون جگر خوردن از اين غم
گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب
سيماى جهان، غرقه خون دل «ياسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب
چشمهایی كه هنوز نگران امت است
مرور میکنی خاطرات هزار ساله نوح را،
تنهایی آدم را،
زخمهای ایوب را و امتحان ابراهیم را.
با آمدن آدم علیهالسلام آمدهای
و بعد از عیسی علیهالسلام به پیامبری رسیدهای.
فرشتهها صدایت میکنند؛
اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.
هرچند اتمام حجت کردهای،
هرچند عادلترین نگهبان را بر آنان گماردهای،
اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمیکند.
پیامبری تو...
سبکبار بال میزنی،
تا دورتر از دسترس همه پرندهها و فرشتهها.
اما چه بهارها و اردیبهشتها
در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد،
ای بهشتیترین!
پیامبریات باران مهربانی بود
که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید.
عطر رسالتت، هوایی بود
که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.
پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجرهای صیقل نداد.
به یمن پیامبری تو،
زیتونها و انجیرها در برابر نخلها،
قرآن تلاوت میکنند
و نخلها به رسالت جهانی تو سوگند میخورند.
همه پرندههای جهان، اذان میگویند
تا کوهها به امامت تو نماز کنند.
پس از تو
چه میتوان گفت
از آن همه کلمهای که در صدای سکوت علی علیهالسلام ،
پس از تو خاموش ماندند؟
پس از تو، غیر از نفسهای غمگین علی علیهالسلام
و اشکهای ناتمام فاطمه علیهاالسلام ،
هیچ نفسی به تو نرسید
و هیچ اشکی از نام تو سرچشمه نگرفت.
بعد از تو، جز لبخندهای اندوهگین علی علیهالسلام
و فاطمه علیهاالسلام ،
همه لبخندها به کیسههای زر ختم شد.
چه شبها که فاطمه علیهاالسلام به یاد تو
در ماه، با گریه مینگریست
و علی علیهالسلام ، با بغض،
ستارههای ایوان تاریک مدینه را میشمرد.
آه، چه فرصتهای عزیزی که پس از تو،
بین غربت برادرت علی علیهالسلام
و مسلمانان نامسلمان گم شد!
کاش سلمانها و ابوذرها و...
در باران تکثیر میشدند
تا خطبههای علی علیهالسلام را عملی کنند!
کاش... !
کاش چیزی نپرسی!
لب به سخن گشودی و فرمودی:
«نورانیترین شما در روز قیامت،
کسی است که آل محمد صلیاللهعلیه وآله را
بیشتر دوست بدارد.»
اما باور نمیکنی که امت تو
چگونه به وصیت تو عمل کردند؟!
کاش از دستهای گرمی نپرسی
که هیچگاه پس از تو،
دستهای تنهای علی علیهالسلام را
در صبحگاهان غربت نفشرد
و هیچ جوابی،
پرندههای سلامش را نرسید!
کاش از شانه امنی نپرسی
که پس از تو هیچ شانهای
هق هق گریههای دختر دردانهات را نداشت!
کاش از دوستداشتن مپرسيدي
که هیچ خانهای همسایه دوستی مهربانانه آل تو نشد!
کاش... !
حجة الوداع " آخرين سفر پيامبر ( ص ) به مكه "
چند ماه از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام (ص) باقى نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پيامبر (ص) اعلام فرمود:
مردم براى انجام مراسم عظيم حج آماده شوند. بيش از صد هزار نفر گرد آمدند. پيامبر مكرم (ص)، با پوشيدن دو پارچه سفيد، از مسجد شجره در نزديك مدينه احرام بست و مسلمانان نيز همچنين.
صداى گوش نواز: لبيك اللهم لبيك، لا شريك لك لبيك، در فضا طنين انداز شد. هزاران نفر اين نداى ملكوتى پيامبر (ص) را تكرار مىكردند.
شكوه عظيمى بود: وحدت اسلامى، برابرى و برادرى تبلور يافت. پيامبر مكرم (ص)، براى اولين و آخرين بار مراسم و مناسك حج را، به مسلمانان آموخت.
اين سفر بزرگ نمايشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاى چند ساله پيغمبر اكرم (ص) بود كه جان و مال و زندگى خود را، خالصانه در راه تحقق آرمانهاى اسلامى و فرمانهاى الهى بذل كرد، و پيامهاى الهى را به مردم جهان رسانيد.
پيامبر (ص) در سرزمين عرفات پس از نماز ظهر و عصر هزاران نفر از مسلمانان پاك اعتقاد را، مخاطب ساخته چنين فرمود:
"اى مردم! سخنان مرا بشنويد شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نكنم .
اى مردم، خونها و اموال شما بر يكديگر تا روزى كه خدا را ملاقات نمائيد مانند امروز و اين ماه، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها، حرام است".
سپس مردم را به برابرى و برادرى فراخواند و به رعايت حقوق بانوان سفارش كرد و از شكستن حدود الهى بيم داد و از ستمكارى و تجاوز به حقوق يكديگر بر حذر داشت و به تقوى توصيه كرد.
خداحافظ!
ماجرای بیکسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد که پلکهای تو بر هم آمد.تو، رها و سبکبال از ادای رسالت،
آرام، سر بر دامان مهربانی خداوند گذاشتی؛
در ازدحام سلام و تحیت فرشتگان،
در هوای معطر جبرئیل،
در ترنم صلوات فرشتگان،
در احاطه غم و اندوه توامان،
در جاودانگی اشک و ماتم من.
مرا به دست قومی میسپاری که بزرگی تو را پاس نداشتند.
به کوچههایی که روزی عبورت را سنگ میزدند.
به خانههایی که دهان به ریشخند و زخم زبان گشودند؛
آنها که روزی رسالت آسمانیات را به سخره گرفتند.
جهل مردمان این شهر، قداست خانهام را نشانه گرفته است؛
همان خانه که تو بارها کلون درگاهش را نواختی.
داستان بیکسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد
که تو پلک بر هم نهادی،
هنوز کوچههای مدینه،
از عطر نفسهایت معطر بود که...
آه، بگذار چیزی نگویم!
داستان بیکسی زهرا علیهاالسلام از جایی شروع شد
که تو پلک بر هم نهادی
تا شاهد روزگار سخت بعد از خود نباشی.
از همان لحظه که شهر، صدایت را نشنید.
از همان لحظه که روزگار، نگاه مهربانت را ندید،
روزگار رنج و ملال اهل بیت علیهالسلام آغاز شد.
کجاست آن روزگاران خوش با تو بودن؟
برخیز و دوباره قرآن بخوان!
خداحافظ، ای رحمت فراگیر در پهنه خاک!
خداحافظ، سپیده تا همیشه جاری!
خداحافظ، نور محض!
خداحافظ، عطر لحظههای بهاری.
خداحافظ، ای مهربانیات تا همیشه جاری!(1)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)