نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: اثبات روح برای یک فرد کافر

  1. #1
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2044
    Array

    اثبات روح برای یک فرد کافر

    نکته اول:

    تا آنجا كه تاريخ علم و دانش بشرى نشان مى‏ دهد، مسأله روح و ساختمان و ويژگى‏هاى اسرار آميزش، همواره مورد توجه دانشمندان بوده است، و هر دانشمندى به سهم خود، كوشيده است تا به محيط اسرار آميز روح گام بگذارد.

    نکته دوم:

    در اين كه: انسان با سنگ و چوب بى روح فرق دارد، شكّى نيست؛ زيرا ما به خوبى احساس مى‏كنيم كه با موجودات بى جان و حتى با گياهان تفاوت داريم، ما مى‏ فهميم، تصور مى‏ كنيم، تصميم مى‏ گيريم، اراده داريم، عشق مى‏ ورزيم، متنفر مى‏ شويم، ولى گياهان و سنگ‏ ها هيچ يك از اين احساسات را ندارند، بنابراين، ميان ما و آنها يك تفاوت اصولى وجود دارد، و آن داشتن روح انسانى است ...

    نکته سوم:

    نه مادى‏ ها و نه هيچ دسته ای ديگر، هرگز منكر اصل وجود «روح» و «روان نيستند و به همين دليل، همه آنها روان‏ شناسى (پسيكولوژى) و روانكاوى (پسيكاناليزم) را به عنوان يك علم مثبت مى‏ شناسند، اين دو علم گر چه تقريباً از جهاتى مراحل طفوليت خود را طى مى‏ كنند، ولى به هر حال از علومى هستند كه در دانشگاه‏هاى بزرگ دنيا به وسيله استادان و دانش ‏پژوهان تعقيب مى‏ شوند و همانطور كه خواهيم ديد، «روان» و «روح» دو حقيقت جداى از هم نيستند

    نکته چهارم:

    وحدت شخصیت

    دليل ديگرى كه براى استقلال روح مى‏ توان ذكر كرد، مسأله «وحدت شخصيت» در طول عمر آدمى است.

    توضيح اين كه: ما در هر چيز، شك و ترديد داشته باشيم در اين موضوع ترديدى نداريم كه «وجود داريم مى‏توانيم بگوئيم: «من هستم» و در هستى خود ترديد ندارم، و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه «علم حصولى» يعنى من پيش خود حاضرم و از خودم جدا نيستم اين از يكسو

    از سوى ديگر، اين «من»، از آغاز تا پايان عمر يك واحد بيشتر نيست «من امروز» همان «من ديروز» همان «من بيست سال قبل» مى‏ باشد من از كودكى تاكنون يك نفر بيشتر نبودم، من همان شخصى هستم كه بوده‏ام و تا آخر عمر نيز همين شخص هستم، نه شخص ديگر، البته، درس خوانده‏ام، با سواد شده‏ام، تكامل يافته‏ ام، و باز هم خواهم يافت، ولى يك آدم ديگر نشده‏ام، و به همين دليل، همه مردم از آغاز تا پايان عمر، مرا يك آدم مى‏ شناسند، يك نام دارم يك شناسنامه دارم و ...

    اكنون حساب كنيم و ببينيم: اين موجود واحدى كه سراسر عمر ما را پوشانده، چيست؟ آيا ذرات و سلول‏هاى بدن ما و يا مجموعه سلول‏هاى مغزى و فعل و انفعالات آن است؟

    بنابراين، يك آدم هفتاد ساله احتمالًا ده بار تمام اجزاى بدن او عوض شده است، روى اين حساب، اگر همانند مادى‏ ها انسان را همان جسم و دستگاه‏هاى مغزى، عصبى و خواص فيزيكوشيميائى آن بدانيم بايد اين «من» در 70 سال ده بار عوض شده باشد، و آن شخص سابق نباشد، در حالى كه، هيچ وجدانى اين سخن را نخواهد پذيرفت.

    از اينجا روشن مى‏ شود: غير از اجزاى مادى، يك حقيقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد كه همانند اجزاى مادى تعويض نمى‏ شود، اساس وجود، را، همان تشكيل مى‏دهد و عامل وحدت شخصيت ما، همان است


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/