در اقشار پايين تر از فرماندهان، تنوع مليتي در ميان افراد نيروي دريايي خشايار شاه بيشتر بود و عبارت بودند از:



1ـ سربازان جزاير خليج فارس كه تبعيديان يوناني و ايراني در ميان آنان حضور داشتند. و احتمالا ايلاميان نيز در شمار آنان بودند و به سپري سبك بافته از تركه هاي بير، نيزة كوتاه و كمانهاي بومي و تيرهايي از جنسي ني مجهز بودند. فرماندهي اين دسته را با گس پسر مردونتس ، فرماندة آيندة پادگان موكال در سواحل آسياي صغير، بود.



2ـ فنيقيان، سريانيان و فلسطيني ها كه ملوانهاي آنان كلاه خودي شبيه يونانيان وسينه بند كتاني و سپرو زوبين داشتند (300 ناو).



3ـ ملوانان مصري با كلاه خودهاي مشبك، سپر گوله لبه پهن، نيزه هاي چوبي ، تبر زين سنگين، زره و كارد بر كمر (200 ناو).



4ـ قبرسي ها كه خود را به سالاميس و يونان منتسب مي ساختند، برخي را فنيقي يا حبشي مي ناميدند، از سربند (عمامه) و مانند بيشتر ملوانها كلاه خود نوك تيز استفاده مي كردند.



5ـ ملوانان كليكي كه كلاه خودهاي بومي، سينه بندهاي پشمي، سپر سبك از پوست خام، دو زوبين، شمشيري شبيه به شمشيرهاي مصري داشتند و خود را به فنيقيان منتسب مي نمودند. (100 ناو).



6ـ ملوانان پامفيلي داراي اسلحه هاي يوناني و منتسب به يونانيان پس از جنگ تروا (30 ناو).



7ـ ليكي ها زره بر ساق پاو سينه بند، كمان چوبي، تيرهايي از جنس ني و بدون سپر، خنجر و چنگك (قلاب) و كارد داشتند (50 ناو).



8ـ دوريهاي آسيايي، اصلا از پلوپونز و مجهز به تجهيزات يوناني بودند (30 كشتي).



9ـ كاري ها، مجهز به تجهيزات يوناني و چنگك و كارد (70 كشتي).



10ـ ايوني ها مجهز به اسلحه هاي يوناني .



11ـ جزاير نشينها (جزاير يونان) مجهز به اسلحه هاي يوناني.



12ـ ملوانهاي شهرهاي كرانه هلسپون (داردانل) و بسفور مجهز به اسلحه هاي يوناني و برخي از آنان به حفاظت پل هاي تنگه هاي بسفر و داردانل گماشته مي شدند.



غواصان كه پيش از اين تمدنهاي گذشته ذكر آنها رفت، در عصر هخامنشي نيز نقش مهمي را در ميان دريانوردان بر عهده داشته اند چنانكه هرودت در شرح نبردهاي دريايي خشايارشاه مي نويسد: «در كشتيهاي پارسي مردي بود سكولياس ام، اهل سيون كه از ممتازترين غواصان زمان بود و بعد از در هم شكستن جهازات ايراني مقدار كلاني اجناس گرانبها در بليون براي سر كرده - هاي خود و مقدار زيادي نيز براي خويشتن جمع آوري كرده بود....] بر طبق حكايتي مشكوك[ وي در افته، به زير آب رفته و از آرتميزيون مسافتي معادل ده ميل سر از‌ آب برآورده داستانهاي اغراق آميز ديگري نيز درباه‌ي سكولياس نامبرده گفته اند و از چند روايت كه راست نمي نمايد. من فورا به يكي از آنها اشاره كردم.»



هرودت دربارة تعداد ناوگان تحت فرمان خشايار شاه رقم مبالغه آميز 4207 كشتي را ذكر مي كند؛ و از انواع گوناگوني بوده اند، كه از اين كشتي هاي حمل اسبان و قايق ها تا ناوهاي ((تري رم(( (سه رده اي) كه داراي سي تا پنجاه پارو بودند، را شامل مي شد. اين كشتي ها سربازان پارسي، مادي و سكايي را جابه جا مي كردند، كه افسران ملل گوناگون بعنوان مزدور، در زير دست آنان فعاليت مي كردند. از اين گذشته ناخدايان و ناو باناني ماهر به علوم گوناگون دريانوردي ، از جغرافيا ، ستاره شناسي و هواشناسي و … در اين كشتي ها حضور داشتند و نيازهاي علمي استراتژيست هاي نظامي و حتي شاه را برآورده مي كردند و گاه اطلاعات آنان بطور مكتوب به نظر خشايار شاه مي‌رسيد



در ردة پايين تر از سربازان و ناوبانان و سكان داران ، پاروكشان قرار داشتند كه در هر كشتي سه رده اي حدود سي تا پنجاه نفر از آنان به پارو زني مشغول بودند. البته در هنگام وزش باد موافق، بادبانها كار اين قشر را آسانتر مي نمودند. به نظر مي رسد كه تنگه ها و سواحل صخره اي، مثلا در يونان، سرعت عمل و قدرت بازوان آنان نيرويي مؤثر در شكستن كشتي دشمن يا محاصرة آن بود. افرادي نيز در شناورهاي حمل چهارپايان وجود داشتند (80 نفر در هر شناور) كه وظيفه تأمين علوفه و نگهداري آنان را بر عهده داشتند


اما بايد به اين نكته توجه داشت كه پس از شكست هاي خشايار شاه در درياهاي يونان در سال 480، تلفات بسياري وارد شد. شورش مصر و جدا شدن ناوگان مصري از نيروي درياي ايران اين ضايعه را مضاعف نمود. در يونان نيز پس از پيروزي بر خشايارشاه، اتحادية دولت شهرهاي يوناني فرو پاشيد . اما آتن با اتكا بر ناوگان نيرومند خود كشتي هاي متحدين سابق خود، بجز جزيره ي خيوس chios و لسبوس را تصاحب كرد، كه زمينة جنگهاي طولاني پلوپنزي ميان آتن و اسپارت شد. بايد دانست كه پس از نبرد سالاميس، يونانيان سرنوشت خود را وابسته به نيروي دريايي خود تلقي كردند. و در ابداع روشهاي نوين در دريانوردي مي كوشيدند تا آنجا كه اسپارتها وسايلي ساختند كه بوسيلة آن كشتي هاي خود را از خشكي از تنگه كورنت به دريا مي‌رساندند.


5-2-2-2- روزگار پس از خشايارشاه و جايگزيني سياست و تفرقه بينداز و حكومت كن و كاهش جنگهاي دريايي.



جانشينان خشايارشاه ، از زمان اردشير اول (425 – 466 ق.م)، گرچه گاه با كمك ناوگان فنيقي خود و با اتكاي بيشتر بر نيروي زميني شورشهاي ايالاتي چون مصر كه به تحريك و با كمك يونانيان سراز اطاعت هخامنشيان پيچيده بودند، را سركوب مي نمودند، اما از اين پس سياست كلي آنها تشديد رقابت و درگيري ميان آتن و اسپارت براي رفع تهديدات آنان بود. با اين وجود اردشير براي سركوب شورشيان مصر كه به تحريك آتن راه سر پيچي در پيش گرفته بودند، ابتدا اسپارتها را تطميع كرد. اما چون اين رويه اثر بخش نشد، با ناوگان خود ناوگان آتني را در جزيرة پروسوپي در رودخانة نيل چنان محاصره كرد كه آتنيان بناچار كشتي هاي خود را آتش زدند تا به دست دشمني نيفتند. اين پيروزي با تدبير سرداري چون مگابيز كه جريان آب نيل را عوض كرده بود، حاصل شد. البته ناوگان فنيقي نيز كما بيش در سركوب شورش ايناروس، فرعون شورشي مصر همكاري داشتند (455 ق.م) قبرسي ها نيز از ديگر ملل دربانورد دولت اردشير اول هخامنشي محسوب مي شدند كه سيمون آتني رئيس اتحاديه دولت شهرهاي يوناني عليه هخامنشيان، به انتقام شكست در مصر سعي در تهديد آنها نمود. ولي با سيصد ناو قبرسي به فرماندهي آرتابازوس (دريا سالار ايراني) و ناوهاي بسيار بيشتري به فرماندهي مگابيزوس در كليكيا مواجه شد. اما نهايتا يونانيان پيروز شدند. و صد كشتي از فنيقي و كليكي به غنيمت آنان رفت مجموع اين وقايع نشان مي دهد كه سرداران مزبور، كه خود معمولا ساتراپ هاي ايالات ساحلي امپراتوري هخامنشي بودند، علاوه بر فرماندهي ناوگان و نيروهاي دريايي و زميني و طراحي راهكارهايي براي مقابله با نيروي دريايي يونان از جمله برگرداندن مسير رودها، به تدابير سياسي همچون تحريك آتن و اسپارت عليه يكديگر و تقويت نيروهاي آنها از جمله نيروي دريايي، و به خودمشغول نمودن وتضعيف نمودن آنها متوسل مي شدند. البته در عين حال پايگاههاي دريايي خود در مجاورت يونان، بويژه فنيقيان قبرس ، را حفظ و تقويت مي نمودند. در مقابل، سرداري چون تيسافرن نيز به روشهاي گوناگون از جمله عدم پرداخت دستمزد ملوانان يوناني و جلوگيري از اينكه يكي از دولتهاي آتن يا اسپارت ديگري را بطور كامل نابود كند، خود همة امكانات و قدرت را در دست گيرد و به رقيبي جدي براي ايران، گردد، جلوگيري مي نمودند. در اين بين معامله اي ميان ساتراپ هاي ايراني و ناخدايان يوناني برقرار شده بود كه با ناخدايان يوناني متعهد مي شدند كه از ساتراپ بعنوان فرماندة سپاهيان ايران حمايت كنند و حتي سربازان يوناني نيز بعنوان مزدور جايگزين سپاه جاويدان شوند. ساتراپ نيز با ثروت بي پايان خود آنان را حمايت مي نمود.



روايات اساطيري ايراني مربوط به سفرهاي داراب در درياي يونان وعمان و حكومت وي در آنجا كه برخي او را با اردشير دراز دست (اردشير اول هخامنشي) قابل انباق مي دانند، نيز كما بيش به رونق دريانوردي در آن اعصار اشاره دارد. در اين داستانها مردم عمان و يونان را مردمي دريانورد و حاكم بر جزاير درياها معرفي شده اند كه به كمك نيروي بدني و فر ايزدي داراب به زير فرمان ايران زمين در مي آيند. داراب در اين حين از مساعدت غلامان ايراني الاصل همچون بهزاد نامي، بهره مي برد. در اين داستانها به بازرگانان ايراني از جمله شاپور و مهراسب پارسي، كه همچون بهزاد غلام در درياهاي يونان و عمان در آمد و رفت بوده اند، اشارت رفته است. و شايد بتوان اين اشارات را بقايايي از خاطرات گذشته اين اقشار دريانورد به شمار آورد.



پس از سلطنت كوتاه خشايار شاه دوم (424- 425 ق.م) ، با آغاز سلطنت داريوش دوم (404-424 ق.م) روابط ايران و يونان در دريا از سر گرفته شد. در اين زمان تيسافرن
Tissaphernes از سوي داريوش دوم بعنوان ساتراپ ليديه، ايونيه وغرب آسياي صغير يونان منصوب شده و طبعا فرماندهي نيروي دريايي و رسيدگي به امور آن را برعهده داشت. در اين زمان جنگهاي پلوپونز ميان آتن و اسپارت هنوز ادامه داشت. و آتن مانع پرداخت ماليات دولت شهرهاي آتني به دولت ايران مي شد. از اين رو تيسافرن، به همراه نمايندگان شهرهاي خيوس و اروتره كه از پايگاههاي مهم دريايي آنجا بودند، با اسپارت عليه آتن متحد شد. فرناباذ، ساتراپ ايراني در آسياي صغير، نيز همين تصميم را داشت و با كمك ناوگان هلسپونت (داردانل) مي كوشيد كه دولت شهرهاي يوناني را، ضمن اتحاد با اسپارت، بر آتن به شورش وادارد. فرماندة ناوگان اسپارت، جاسوسي بنام فرونيس را فرستاد تا دربارة تعداد ناوگان خيوس تحقيق كند و هنگامي كه مطمئن شد كه خيوس حدود 60 كشتي دارد، با تيسافرن و خيوس متحد شد. و 40 كشتي را به فرماندهي ملانخريداس Melanechridas فرستاد. اما به سبب زمين لرزه فقط پنج كشتي از آنها به فرماندهي خالكيدئوس نامي به كمك تيسافرن اعزام شد. تيسافرن نيز گاهي به آتن و گاه به اسپارت ياري مي رساند. چنانكه به بهانة آوردن 147 فروند ناوگان فنيقي به آسپندوس (در درياي اژه) رفت. و شخصي به نام تاموس را بعنوان نمايندة خود باقي گذارد تا در غياب وي مزد سربازان را بپردازد. اسپارت و متحدين آن از غيبت تيسافرن ناراحت شدند. زيرا تاموس در پرداخت مزد سربازان تعلل مي نمود. و اين موجب تضعيف ناوگان آنها مي شد. و حتي عده اي معتقد بودند كه مراد تيسافرن از آوردن ناوگان فنيقي، اين بود كه خدمة كشتي ها براي معافيت از خدمت به وي پول بدهند. چون وي به هر حال قصد نداشت از خدمت آنان استفاده كند و با آتن بجنگد. توسيديد خود معتقد بود كه علت اينكه تيسافرن در بازگشت، ناوگان فنيقي را به همراه نياورد، اين بود كه نيروي جنگي يونان را تضعيف كند واينكه هيچ يك از دو دولت آتن و اسپارت به سبب استفاده از كشتي هاي او بر ديگري برتري نداشته باشند مطالب فوق نشان مي دهد كه هخامنشيان از نقش مستقيم نيروي درياي خود در سواحل يوناني درياي اژه كاسته بودند و سياست تشويق جنگهاي فرسايشي ميان آتن و اسپارت را براي تخريب نيروي دريايي آنان در پيش گرفته بودند. اين امر نشان در تغيير اخلاق دريانوردان يوناني نيز است. آنان كه در گذشته براي حفظ تماميت يونان جانفشاني مي نمودند، در اين دوره به مزدوراني تبديل شده بودند كه دستمزد بيشتر ملاك عمل آنان شده بود. دريانوردان ايراني نيز بيشتر به تجارت ميان هند- عربستان و مصر مشغول شده بودند.


با افزايش شكايات آتني ها و بويژه توطئه هاي درباريان عليه تيسافرن، كورش کوچک پسر داريوش دوم جايگزين تيسافرن شد. (407 ق.م) اسپارتها با كمك كورش بر آتن شورش كردند و آن را شكست دادند. از اين رو نيروهاي يوناني به كورش دلبستگي يافتند و بويژه كه آنان پس از 404 ق.م با پايان گرفتن جنگهاي 25 سالة‌ پلوپونزي ، بيكار شده بودند، اين امر به علاوة‌ كينه توزيهاي فرناباز ، سردار هخامنشي ، موجب شد كه كورش صغير در فكر ممانعت از جانشيني برادر بزرگتر خود اردشير دوم (358 – 404ق.م) بجاي پدر (داريوش دوم) ، افتد از اين رو پس از توطئه اي نافرجام در قتل برادربه كمك نيروهاي يوناني خود به ايران حمله كرد و در نبرد كوناكسا شكست خورد. تيسافرن هنوز در ايونيه حكومت مي كرد. اسپارتي ها دريادار نه آرخوس كه حاكم ناحية افسوس را براي طلب كمك مال نزد كوروش صغير فرستادند و از دست تيسافرن شكايت نمودند. نه آرخوس مدتي را فرماندة‌ نيروي دريايي و داور كل حوزة دريايي خود و داراي اختيار اعلام جنگ و مسئول برقراري امنيت در ناحية اِفسوس، جلوگيري از راهزني دريايي و حل و فصل مرافعات دريايي بود. وي در كنار فرماندة خود لوساندر اسپارتي از معاونان كورش کوچک بود و احتمالا فرماندهي ناوگان وي را برعهده داشته است. اين مسائل نفوذ يونانيان در نيروي درياي ايران را نشان مي دهد. چنانكه دريادار جزيرة‌ سامس نيز با 35 كشتي خود به نيروي دريايي كورش کوچک پيوست. جاذبة ثروت هخامنشيان عامل اصلي در جذب اين گروهها بود. و البته خود عاملي براي تشويق شورشيان ايراني عليه دربار هخامنشي (از جمله كورش کوچک) و تضعيف قواي ايران شد. يكي ديگر از عوامل تضعيف ناوگان هخامنشي استقلال مصر از امپراطوري (400 ق.م) و نيز تلاشهاي يونانيان براي تصرف آسياي صغير وقبرس و پايگاههاي دريايي آنجا بود، كه البته صلح آنتالسيداس
Antalcidas اقتدار ايران بر قبرس و آسياي صغير را ابقا كرد. (387 ق.م) تلاشهاي موفقيت‌آميز اردشير سوم (336- 358 ق.م) در تسخير مجدد مصر نيز نتوانست ناوگان دورة درخشان خشايارشاه و داريوش بزرگ را احيا نمايد. بهرحال نقوش اورنگ بر آن مقابر اردشير دوم و سوم نشان از تابعين ملل دريانوردي چون هند، مصر، بابل، اعراب درة اردن (و فنيقي ها) ، يوناني هاي آن سوي دريا دارد. تا زمان داريوش سوم (330- 336 ق.م) ناوگان هخامنشي از عمليات دريايي، به تجارت دريايي روي آورد. گرچه ضعف آخرين شاهان هخامنشي نمي توانست امنيت و امكانات مورد نياز تجارت دريايي را تامين نمايد، اما بنا به گواهي نئارخوس، دريا سالار اسكندر مقدوني ، در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس بنادر پر رونق و ثروتمند و دريانورداني ماهر وجود داشت كه برخي از آنها عبارتند از : كارمانيا (در سواحل مكران) شهر هرمز (ميناب امروز) ، جزيرة اوركتا (احتمالا قشم كنوني)، خليج بزرگ (آبهاي بيدخوني بندر طاهري و نابند) ، آپوستانا (بندر لنگه امروز و بوستان سابق)، گوگانا (بندر كنگ)، شهر پرباغ و ثروتمند هيراتيس (ليان = بوشهر) كه ترعه اي براي عبور كشتي ها به كنار آن حفر شده بود) و جزيرة كيش، جزيرة صيادان مرواريد، جزيرة مازانس كه (نئارخوس حاكم آنجا را بعنوان راهنما براي ورود به مصب كارون (= پاسيتيگرس Pasitigris) به همراه خود بردن)، بندرگاه سيكاندروس، سيدودونت، تارسياس، كاتيا، شهر بادلس، آبادي ايلاس، بندرگاه اوكوس، اسكله‌اي نزديك سيتاكوس، بندرامني در دهانة راگونيس و شهر تائو در كنار آن. اين مراكز با پايگاههاي مهم دريانوردي وتجارت جهان باستان از هند و مصر و فنيقيه (بويژه صيدا) و يونان (جزيرة دلوس وسالاميس) ارتباط تجاري و فرهنگي داشت چنانكه سرستونهاي يافته شده در اين مناطق كه مربوط به اواخر و پس از دوران هخامنشي است تأثير هنر حجاري هخامنشي را نشان مي دهد.


6-2-2-3- عصر اسكندر و اصلاحات در دريانوردي ايران .



پيامد حملات اسكندر به امپراتوري هخامنشي در سالهاي 330-334ق.م سيل مهاجران يوناني به شرق بود. و البته تعدادي ايراني نيز، از جمله بوخشا كه در 140ق.م در آتن با آگاثار خيدس مورخ يوناني ديدار نمود، به يونان رفتند. آمدن يونانيان به ايران گرچه فرهنگ هلني بالتبع و سنن دريانوردي آن را با خود به همراه آورد، اما يونانيان نيز تحت تأثير فرهنگ و سنت هاي دريانوردي ايرانيان و ملل تابعة آنان قرار گرفتند، چنانكه نئارخورس كه توسط اسكندر با سمت اميرالبحر (دريارسالار) براي سفر اكتشافي و شناسايي سواحل درياي عمان و خليج فارس تا مصب كارون اعزام شده بود، از كمك و همراهي راهنمايان محلي گدروسيا (ناخدايان سواحل بلوچستان) بهره مي برد از اين گذشته ، مقاومت ساحل نشينان خليج فارس در برابر ناوگان نئارخوس، از ديگر نشانه هاي قوت دريانوردي در خليج فارس است. در ناوگان نئارخوس ، كه شامل 32 كشتي بزرگ سي پارويي و چند كشتي كوچك بود، به جز ملوانان (ملاحان). پاروزنان و كارگران كشتي ها ، 2000 نفر قشون حضور داشتند. موفقيت نئارخوس در اكتشافات وي موجب شد كه اسكندر طرحهايي را براي پيشرفت هر چه بيشتر دريانوردي در بين النهرين، ساحل خليج فارس و بويژه در مجاورت بابل (پايتخت اسكندر) در پيش گيرد. تا علاوه بر رونق تجارت، نظارت بر قلمرو وسيع خود را تضمين كند. از اين رو نئارخوس پيش از رفتن به شوش، به ايمن ساختن ولايات ساحلي و بازديد از آنها و تنبيه حاكمان شورشي آنها پرداخت. غير از نئارخوس هيئت هاي ديگري نيز به اكتشافات ساحل جنوبي خليج فارس اعزام شدند؛ اركياس كه تا حوالي تيلوس (بحرين) رفت. دريانورد ديگري كه از منطقة اندرستن هم جلوتر رفت. هيرون اهل سولي كه از اين دو تن بيشتر رفت. و نهايتا نئارخوس در حالي كه براي سياحت شبه جزيرة عربستان آماده مي شد، اسكندر در گذشت (323ق.م) .



اسكندر پس از آمدن نئارخوس از سند به بين النهرين، به لايروبي ترعه هاي متروك بابل تا خليج فارس، بناي شهرهايي بنام اسكندريه كه عمدتا در ساحل هندوستان، خليج فارس و عربستان بودند (اسكندريه اي در مصب دجله، لنگرگاهي در بابل، پايگاه دريايي ايكاروس در جزيرة فيلكه كنوني ، اسكندريه‌اي در خارك)، استخدام فنيقيان در نيروي دريايي تازه تاسيس اسكندر و مهاجرت دادن برخي از آنان به همراه ناوهايشان به بين النهرين، صدور فرمان آغاز فعاليت هاي كشتي سازي پرداخته بود كه موجب ورود بازرگانان يوناني و مقدوني به ايران و تأسيس كّلني هاي يوناني نشين بود. كه بي شك دريانوردان در آنها جايگاه خاصي داشته اند.



3- نتيجه



از دير باز در سواحل شمالي درياي مكران ( عمان ) و تمدن شهر سوختة‌ سيستان دريانورداني به ظهور رسيدند كه تا زمان اسكندر مقدوني با هند روابط تجاري داشتند.در اين جوامع به سبب رونق تجارت و دريانوردي گروهي پيدا شدند كه راههاي آبي را شناختند و بعنوان بلدچي (راهنما) در كشتي هايي كه به هند يا خليج فارس مي رفت حضوري مي يافتند. و مسلماً در هر زمان كه تجارت دريايي اندك رونقي مي يافت، نقش اين افراد اهميت مي يافت و ثروت و در نتيجه پايگاه اجتماعي آنان ارتقا مي يافت.



در جامعة‌ اسلامي نيز در ليان (بوشهر) و جزيره خارك اجتماعات دريانورداني پديد آمده بود كه در ميان آنان تاجران مهاجر هندي، سومري، فنيقي و بابلي نيز يافت مي شد. و چنانكه در متن مقاله گفته شد ايلاميان در بسياري از مظاهر ديوانسالاري و تجارت دريانوردي و علوم دريايي را از اقوام سامي اي كه پيش از آنها در جنوب ايران حضور داشتند، اقتباس نموده بودند. بر اين اساس مي‌توان حدس زد كه يك كشتي بزرگ ايلامي اقشار گوناگون مشغول بوده اند: تاجر يا تاجراني كه با هندوعربستان مشغول به تجارت بوده و ثروت سرشاري داشته اند، ناخدايي آشنا به نجوم، هواشناسي و معتقد به اعتقاداتي دربارة خدايان باد و آب كه در اين باره بي نياز از راهنماييهاي كاهنان ايلامي نبود، تعدادي سكان دار، ملوان و ناوباناني براي مقابله با دزدان دريايي و .... و تعداد كثيري پاروكشي كه عمدتا از ميان بردگاني كه فنيقيان آنان را در خليج فارس به فروش مي رساندند، انتخاب مي شدند تجارت مرواريد در ايلام ضرورتاً مستلزم وجود قشري بعنوان غواصي در كشتي هاي تجاري و صيادي بود البته اين امكان وجود دارد كه ملوانان، كه غالبا غواصان ماهري هم بودند، اين وظايف را بعهده مي گرفتند. البته ناوبانان و سربازان دريايي و غواصي مهارت داشتند و طرف استفاده از مشك باد براي تنفس در زير آب را مي دانستند. اين سربازان بعدها در عصر هخامنشي در ناوهاي ايراني به خدمت گرفته شدند و با مهارتي كه در پرتاب توده هاي مشتعل قير نفت به كشتي هاي دشمنان داشتند، نيروهاي ويژه اي را تشكيل مي دادند. آنان حتي تا درجة نيروي جاويدان ارتش 10 هزار نفر داريوش ارتقا مي يافتند. چنانكه نقش برخي از سربازان پيادة ايلامي بر روي يك كاشي لعابي بزرگ از كاخ داريوش در شوش بدست آمده و مؤيد اين مطلب است و از اين گذشته در ايلام بي شك قشر اجتماعي قابل ملاحظه‌ي كشتي سازان حضور نيز داشتند.



در دورة مادها ايلاميان كه مردمان سواحل مكران، فنيقيان و بابليان به تجارت خود با هند و عربستان ادامه مي دادند. و گر چه مادها در بخشي از تجارت اسب هاي مادي از ناوگان جزاير درياي ميدترانه بهره مي بردند، بطور كلي دولت ماد وقفه اي را در روند شكل گيري طبقة دريانورد ايراني پديد آورد.



اقدامات كورش در تصرف پايگاه دريايي فنيقي بحرين بندر ايلامي ليان، بندر بين المللي رودخانه اي بابل، تصرف ليدي در سواحل درياي اژه و نيز فعاليت‌هايي چون كاخ سازي در سواحل خليج فارس (برازجان)، علاقة وي را به رونق تجارت دريايي و نظارت بر آن نشان مي دهد. از اين رو مي توان حدس زد كه در اين ايام با توجه به وسعت قلمرو كوروش و رفت و آمد آزادانة تاجران از ليدي تا حدود هند، طبقة تاجران كه عمدتا اهل بابل، مكران، هند و ايلام بوده اند، بتدريج ثروتمند تر شده اند. قوم دريانورد و پر سابقة فنيقي نيز از زمان فتح بابل به سبب انگيزه هاي اقتصادي به هخامنشيان پيوست و ناوگان خود را در خدمت آنان قرار داد.



لشكر كشي كمبوجيه به مصر گر چه از طريق زمين صورت گرفت، اما نشان داد كه ايران براي حمله به كارتاژ (هم نژادان فنيقيان) به يك نيروي دريايي مستقل از ناوگان فنيقي نيازمند است. در زمان كمبوجيه دريانوردان فنيقي بر تجارت و هم چنين فرماندهي ناوگان دريايي ايران نفوذ بسيار يافتند. كمبوجيه تعدادي از مصريان صنعتگر را به شوش و جزاير خليج فرستاد كه احتمالا گروهي از آنان در بخش دريانوردي جذب شدند. داريوش براي رفع اين نواقص و نيز گسترده تر كردن تجارت در قلمرو وسيع خود (هند تا مصر و يونان) با اكتشاف مصب رود سند و حفر كانال سوئز انحصار تجارت مصر تا هند را به دست آورد و تاجران هندي مصري، ايلامي، مكراني، بابل و فنيقي را به خود وابسته تر كرد. و موجب شد كه روابط و اشتراك مساعي و تبادل تجارت نزديكتري با هم داشته باشند. از سوي ديگر آغاز به تشيكل نيرويي دريايي كرد كه گر چه هسته‌ي آن را فنيقيان تشكيل مي دادند، اقوام دريانورد ديگري چون ايوني هاي سواحل شرقي اژه، يونانيان، هنديان، مصريان، عيلاميان و بابليان نيز در آن حضور داشتند.


وي فرماندهي عالي اين نيروي دريايي را به شاهزادگان هخامنشي و سرداران مورد اعتماد چون برادرش ارتافرن و سردار خود مگابيزوس سپرد. در زير دست اين افراد، فرماندهان كوچكتر از ملل گوناگون كه هر يك كشتي هاي متعلق به خود را فرماندهي مي نمودند. تاجران دريايي هندي، فنيقي، مصري و بابلي و ايلامي نيز تقريبا در همين رديف قرار داشتند. و هر يك در كشتي خود بر گروهي از زيردستان خود فرمان مي راندند. آنان گاه اطلاعات مورد نياز ارتش داريوش را درباره‌ي جغرافيا و تعداد نيروهاي دشمن فراهم مي كردند. سربازان دريايي كه گاه ناوبانان نيز ناميده مي شدند، نيز از ملل گوناگوني تشكيل شده بودند، و در ميان آنان تيراندازان پارسي و نفت اندازان ايلامي مشهور بودند و چنان كه هرودت مي نويسد رياست اين نيروها را افسران پارسي، مادي و سكايي بر عهده داشته اند. پس از سكان داران، ملوانان و ديده‌بانان از ديگر اقشار دريانورد بودند كه از ملل گوناگون بوده و خدمات داخلي و فني كشتي رابر عهده داشتند. گرچه در جنگ هاي دريايي، به ويژه ملوانان هندي با چنگك هايي كه داشتند بر كشتي هاي دشمن خساراتي وارد مي كردند. پاروزنان پايين ترين قشر دريانوردان بودند كه معمولا از ميان اسراي جنگي و بردگان بودند در طبقات پايين كشتي به پاروزني و كارهاي سخت مشغول مي‌شدند. آنان جزيي از يك كشتي به شمار مي رفتند و همراه آنان به فروش مي رفتند. با توجه به فتوحات داريوش در حبشه و شمال افريقا احتمال حضور بردگان سياه در اين طبقه بسيار است. درزمان داريوش ايونيان و يونانيان تبعيديان ميلت به جزاير خليج فارس به عنوان ملوان، ناوبان و حتي فرمانده‌ي كشتي در طبقات دريانورد ايران جاي گرفتند. و حتي برخي از آنان هم چون آريستاگوراس مشاور دريايي داريوش بودند. و برخي از آنان چون اسكيلاكس كارياندي به سفرهاي اكتشافي اعزام مي شدند. با اين وجود داريوش، برخلاف كمبوجيه چنان تسلطي بر آنها داشت كه آريستاگوراس به دليل ناتواني از انجام دستورات داريوش، خودكشي كرد و هم چنين يكبار داريوش يكي از فرماندهان ناوگان مينوئن (كرت) را به سبب سرپيچي تنبيه كرد. اين امور نشان مي دهد كه به تدريج اقشار چند مليتي دريانوردان، مركب از ملل تابعه اي هخامنشيان، در قالب نيروي درياي هخامنشي به فرماندهي پارس ها و مادها شكل گرفت چنان كه در زمان خشايارشاه، جنگ هاي متعدد دريايي با ملل دريانوردي چون يونانيان صورت گرفت. وسعت ناوگان خشايارشاه و تجهيزات بي شمار آن ها نشانه‌ي رشد دريانوردي و استقرار طبقات دريانورد بحت خدمت ارتش هخامنشي بود. فرمانده اي عالي اين نيروها از پيش به انحصار پارس ها در آمد و حتي سفرهاي اكتشافي كه در عصر داريوش به يونانيان سپرده مي شد، به شاهزادگان هخامنشي از قبيل ستاسپه سپرده شد. فرماندهان عالي دريايي ايران نيز در زمان خشايارشاه عمدتا برادران شاه و سرداران لايق و در مرتبه‌اي پايين تر متحدان يوناني خشايارشاه از جمله ارتيميسيا ملكه‌ي هاليكارناس قرار داشتند. به نظر مي رسد كه در عصر خشايار شاه حتي ناوگان تجاري براي نبرد با يونانيان بسيج شده بودند و حتي تاجران، حداقل براي جابجا كردن نيروها، چهارپايان و تجهيزات، به ارتش هخامنشي پيوسته بودند و بنابراين در زندگي و كار آنان تغييراتي رخ داده بود. كه از جمله‌ي آن مي توان وابستگي به مواجب دولت و فرمانبرداري مطلق از دربار هخامنشي بود. آنان به جاي تجارت وظيفه‌ي حمل و نقل و تهيه‌ي تداركات مورد نياز ناوگان و نيروها را بر عهده داشتند. پس از اين طبقه‌ سربازان دريايي، ناوبانان و ملواناني بودند كه مسلح شده بودند. در اين طبقه بيشترين تنوع مليتي وجود داشت هر گروه از اينان تحت فرماندهي افسري پارسي يا مادي قرار داشت. سكان داران، ديده بانان و پاروكشان كه تعداد قابل توجهي را در هر كشتي تشكيل مي دادند، در طبقه‌ي بعدي قرار داشتند. اين مطلب نشانه‌ي تنزل اجتماعي قشر سكان دار و ديده بان در حد پاروكشان و اعتلاي پايگاه اجتماعي سربازان دريايي، به سبب حكمفرما بودن شرايط جنگي در عصر خشايارشاه، مي باشد. علاوه بر اين در عصر خشايارشاه يك قشر جديد (مستخدمين و مسئولين نگهداري چارپايان در كشتي ها) به دريانوردان افزوده شد يا حداقل تعداد آنان افزايش چشمگيري يافت (80 نفر در هر كشتي) اين امر با توجه به تجهيزات وسيع و ارتشي پرجمعيت خشايارشاه قابل توجيه است