74659



خدای من! با نعمتت مرا آغاز كردى؛

پیش از آن كه چیزى به یادآمدنى باشم و از خاكم آفریدى و سپس در صلب‏ها جایم دادى؛

ایمن از سختى‏هاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون،

هماره از صلبى به رحمى كوچ مى‏كردم و این لطف و احسان تو بود كه مرا در زمان حكام كفر

و در زمان عهدشكنان پیامبرْ ناشناس، لباس خلقت نپوشاندى و در وجود نیاوردى؛

بلكه زمانى روح آفرینش در من دمیدى كه بستر هدایت را از پیش گسترده بودى و جاده سعادت را هموار كرده بودى.


تو مرا از آبى ریختنى سرشتى و در ظلمات سه گانه میان گوشت و پوست و خون،

سكنایم دادى.

نه مرا در كار خلقتم گواه گرفتى و نه كارى از آفرینش را بر دوش من گذاشتى و سپس،

مرا تمام و كمال، بى‏هیچ عیب و نقص، بر هودج هدایت نشاندى و به سوى دنیا گسیل داشتى

و مرا در گهواره كودكى با دست‏هاى ملاطفتت حفظ كردى و از میان غذاها، شیرى خوشگوار

برایم برگزیدى و دل‏هاى پرستاران را بر من مهربان كردى و مهربانى مادران را به كفالت من گماشتى

و مرا از شر جن و انس در امان داشتى و مرا در مسیر تعادل از پرتگاه‏هاى زیادى و كاستى محافظت كردى.


پس تو بزرگ و عزیز و بلند مرتبه‏اى؛

اى بخشندگى محض واى مهربانى تمام!


خدایا!

من شهادت مى‏دهم با تمامى وجودم،

از قله حقیقت ایمانم و از بلنداى بناى محكم یقینم،

با خلوص و صراحت توحیدى‏ام و از اعماق پوشیده ضمیرم،

با بندبند رگ‏هاى دیدگانم و روشنایى چشمانم،

با چین‏ها و چروك‏هاى صفحه پیشانى‏ام،

با زوایاى حفره‏هاى وجودم،

با نرمینه پره‏هاى بینى‏ام، با تارها و دهلیزهاى پرده شنوایى‏ام،

با تك‏تك اجزاى لب‏هایم و با تمامى حركات كلام آفرین زبانم،

با فراز و نشیب‏ها و چم و خم‏هاى دهان و آرواره‏ام و رستنگاه دندان‏هایم،

با همه مجارى خوردن و آشامیدنم، با جزء جزء بشره مغزم و پوست سرم،

بانخاع و رگ‏هاى ریسمان گونه گردنم، با قفسه سینه‏ام،

با رگ‏هاى طناب آساى حمایل بر دل و جگرم، با بندهاى پوشیده دلم، با اجزاى كناره‏هاى جگرم،

با محتویات غضروف‏هاى دنده‏هایم، با گیره‏هاى بندبند مفاصلم، با انقباض عضلاتم،

با گوشه‏هاى سرانگشتانم، با گوشتم، خونم، مویم، پوستم، عصبم، نایم، استخوان‏هایم،

مغزم، رگ‏هایم و با همه اعضا و جوارحم كه از اوان كودكى و شیر خوارگى در من تافته و بافته شده،

با آن چه زمین از من مى‏شناسد و حمل مى‏كند، با خواب و بیدارى‏ام، با حركت و سكونم

و با ركوع و سجودم؛

خداى من!

با همه اینها شهادت مى‏دهم كه اگر در عمرى جاودانه سر كنم و تمام هم و غم و تلاشم را

بر شكرگزارى یكى از نعمت‏هاى تو بگذارم، نمى‏توانم.

خداى من! حتى شكر یكى از نعمت‏هاى تو را نمى‏توانم؛

مگر باز به لطف و عنایت و توفیق تو كه آن نیز شكرى تازه و جاودانه مى‏طلبد و ثنایى تازه‏تر و ماندگارتر.


آرى معبودم! اگر من و تمام خلق شمارنده‏ات، همت كنیم و حرص بورزیم كه نعمت‏هاى قدیم و جدید تو را

ـ نه سپاس بگزاریم كه ـ بشناسیم و در شماره آوریم، نمى‏توانیم؛ محال است بتوانیم.


... و چگونه بتوانیم؛ در حالى كه خودت در كتاب ناطقت و اخبار صادقت گفته‏اى:


«وَ اِنْ تَعُدّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصوها؛ اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را بشمارید، نمى‏توانید».


خدایا! مرا آزرمناك خویش قرار ده، بدان‏سان كه انگار مى‏بینمت و مرا آن گونه حیامند كن

كه گویى حضور عزیزت را احساس مى‏كنم.




دعاى عرفه امام حسین علیه‏السلام، ترجمه سید مهدى شجاعى