۳۱۶-۳۱۹
شبها بعد از اونکه رویا رفت و بهروز منو بغل کرد و گذاشت روی تخت گفتم بهروز این چه زندگی ایه منو طلاق بده و با اون زندگی کن
با پشت دست آن چنان کوبید به دهنم که خون پاشید به لحافم و گفت دیگه از این غلطا نکن
این برنامه ها تکرار میشد و رویا هم هروقت می اومد برای من سوغاتی می آورد که دهن منو ببنده منم می انداختمشون ته چمدون اما بعد از رفتن رویا بهروز یادش بود و می گفت لباسهایی که رویا برات آورده بپوش
نمی دونین از اینکه تا این حد تحقیر می شدم چقدر از خودم متنفر بودم ولی خیلی ازش می ترسیدم
خب می تونستی زمانی که در و باز می ذاره بری بیرون
سگ رو تعلیم داده بود که جلوی در ورودی ما بشینه این سگ فقط از اون حرف شنوی داره گاهی که می خواستم چیزی بهش بدم تا با منم دوست بشه دندونهاشو نشونم می داد و خرناس می کشید اما بهروز فقط مدتی نگاش میکرد و به چشماش خیره میشد و بعد هرچی بهش می گفت انجام می داد این برنامه ها هنوز هم ادامه داره
خب چرا رویا بهروز و نمی بره آمریکا
می خواد چه کند حتما اونجا با یکی دیگه سرگرمه اینجا هم بهروز نمی دونین بهروز چقدر رام و مطیع رویاست هرچی اون بگه گوش میکنه
خب از رویا می خواستی که بهش بگه طلاقتو بده
رویا حاضر نبود همچین کاری بکنه چون در نبود اون بهروز دیوونه می شد و بلایی سر خونواده ش می آورد این بی ضررترین راه بود قربانی شدن من
خب من توی متن دادخواست ذکر کرده م که اون بارها تو رو کتک زده راستی این بار و دفعه قبل که برادرت ایران بود چطوری از خونه اومدی
اون قدر کتکم زد که مادرش نفرین کنان اومد و منو از دستش نجات داد و برد خونه خودش صبح زود هم با هم رفتیم کلانتری و بعد پزشکی قانونی همه رو اون طفلک یادم داد بعد منو رسوند خونه و خودش رفت این بار هم اون نجاتم داد وگرنه منو می کشت
محبوبه با لحنی قاطع گفت کیانوش قول می دم با همه توانم از شما دفاع کنم تا بتونم طلاقتونو بگیرم
چهار پنج سالی از محبوبه بزرگتر بود کیار داخل شد و گفت خانم توکلی دیرتون نشه
الان می رم
از کیانوش خداحافظی کرد و به اتفاق کیارش به طبقه پایین رفت در آنجا به او گفت آقای آراسته شماره همراه منو داشته باشین و مال خودتونم به من بگین که بتونم در مواقع اضطراری با شما تماس بگیرم
بله حتما
شب شده بود کیارش خواست محبوبه را برساند که گفت متشکرم وسیله هست
وقتی به خانه رسید حالش بد بود از شنیدن حرفهای کیانوش حالت تهوع داشت می اندیشید چطور زنی حاضر میشه همچین ظلمی در حق یکی از همجنساش بکنه چطور میتونه در بستر یک زن دیگه با شوهر اون شبی رو بگذرونه بعضی زنها واقعا کثیفن
ساعت در حدود دوازده بود که نادر زنگ زد محبوبه به دلیل روحیه بدش خوب حرف نمی زد نادر با نگرانی پرسید چی شده محبوبه
برای یکی از موکلام حادثه بدی اتفاق افتاده
چی شده
پول تلفنت زیاد میشه
فدای سرت بگو ببینم چی شده
محبوبه همه ماجرا را از آمدن کیارش تا امروز برای او تعریف کرد نادر خیلی متاثر شده بود اما به محبوبه می گفت تو رو خدا خودت ناراحت نکن منم که پیشت نیستم تو زیادی خودتو درگیر پرونده هات میکنی قول بده بیشتر از خودت مراقبت کنی
می دونی نادر کار رویا بدجوری آزارم میده نکنه منم مثل اون هستم در ابعادی کوچکتر
محبوبه چرا خودتو با این افراد پست و بی مایه مقایسه میکنی باز هم می گم من و تو هیچ رابطه ای نداریم به جز حرف زدن چرا همیشه خودتو بد می بینی همه خانمها به طور کلی همه آدمها فقط خوبی هاشونو می بینن اما تو فقط می گردی تو خودت بدی پیدا کنی عزیزم تو پاک ترین و با محبت ترین آدمی هستی که تا حالا دیده م رویا و امثال اون زنهای کثیفی هستن دیگه هم به این چیزها فکر نکن تو بهترینی در ضمن این فکرهای تو توهین بزرگی هم به خودته هم به من می فهمی دیگه در این مورد هیچ حرفی نمی خوام بشنوم باشه محبوبه
چشم نادر
جون دلم
هنوز دوستم داری
باور کن هر روز بیشتر از روز قبل و کمتر از فردا محبوبه دیوانه وار دوستت دارم
منم دلم برات یه ذره شده نادر زودتر بیا
سعی میکنم عزیزم
راستی تحقیقت به کجا رسید
یکی از مقاله هامو توی بولتن پزشکی چاپ کردن
وای خدایا چقدر عالی من به تو افتخار میکنم نادر
متشکرم عزیزم خب دیگه بیشتر از این خسته ت نمی کنم می دونم فردا صبح زود باید بری کلاس
تو برنامه منو یادته
البته وقتی کسی رو دوست داری همه جزییات زندگیش رو هم می دونی خب برو بخواب
شب به خیر
شب به خیر گل من
عصر روز بعد به دیدن کیانوش رفت کیارش هم آنجا بود به خواهرش خیلی می رسید کمی با کیانوش حرف زد و دلداری اش داد پس از چند پرسش و پاسخ بیمارستان را ترک کرد و به دفتر رفت از دکتر بهبود پرسید برای جلو انداختن وقت دادگاه تونستین کاری بکنین
آره هفته دیگه وقت دادگاهه اما قاضی با خانمها میونه چندان خوبی نداره
چرا
نمی دونم ولی دادگاه سختی در پیش داری
خداجان باید اون زن بیچاره رو نجات بدم راستی دکتر صلاح می دونین مدارک پزشکی بهروز رو بگیرم
اگر بتونی بگیری و ببری که خیلی خوبه
مادر شوهر موکلم هم طرفدار کیانوشه شاید بتونم از اون بگیرم امتحانش ضرر نداره
صبح روز بعد به خانه بهروز رفت در را برایش باز کردند و سگ
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)