وقتی تمام راه های دلم در چشمهای تو
در وحشتی مهیب
به بن بست می رسد
بی خیال خیالت شدن کار من نیست نازنین
یا این خیال وحشی غمگین
با صد حقیقت بی حقیقت تاریک
آیا یکی ست؟
وقتی تمام راه های دلم در چشمهای تو
در وحشتی مهیب
به بن بست می رسد
بی خیال خیالت شدن کار من نیست نازنین
یا این خیال وحشی غمگین
با صد حقیقت بی حقیقت تاریک
آیا یکی ست؟
بیا بهار است اما من هنوز سردمدر باغ ،بی رد پای تو تنها مسیر به سمت انتظار استنمی خواهم به آب بیاندیشم و دریا و آیینهیا لطافت گلبرگهای باغیا دست نوازشگر نسیماگر زنده ام برای پاییز استبرای چشمهای تو ..برای بهار من...بهاری که دیگران هرگز آمدنش را حس نکرده اندآخ که طاقت من طاقت سنگ نیستاما دل خداوندگارم چرا!نمی دانم تا به حال کسی از دلتنگی مرده است یانهسئوال خوبی است...
برف می آمد ...گریه می کرد نگاهتگریه می کرد دلم"به امید دیدار"باز هم خندیدیمخوب می دانستیم تا سلامی دیگرو تمام فردا ....برف خواهد باریدو قدم خواهیم زد روی برف ...اما تنها...تنهاو سلامی دیگر؟دور خواهد بود
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی … ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست می لرزید
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ، از عشق هم خسته
غنچه ی شوق تو هم خشکید
شعر ، ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب دردآلود
جان من بیدار شد ، بیدار
بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه می گشتم به دنبالش
وای بر من ، نقش خوابی بود
ای خدا … بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را ؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دیغا ، درجنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چه می جویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم؟
اشک سردی تا بیفشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
دارم میمیرم
به مادرم گفتم
مادر قبله ما کدام وریست
اخم کرد وصد نفرین ،
ای نا شکر دیوانه
صدایی می آمد گوش دادم
صدای پایی پر از حس غریبگی
نه نه رهگذری بود ، سراغی از من نه
خرد شدم باز
من یادم میرود منتظر نباشم
یادم می رود کسی آنسوی دیوار بی غم نیست
آنقدر بی غم که غم مرا بخورد
یادم می رود وقت تقسیم آغوش من پی نان بودم
پی اشک های خواهرم
و اینکه چرا نگاهش به سقف خیره مانده است
پی اینکه آسمان را آسمان بدانم
و تنها از تو،تنها از تو بخوانم
وای که گیسوان روسپیت را چه آسان به دست باد سپردی
ایمان مرا نیز
وجمعه بود که من با من گم شد
و شهری در آغوش گناه آلودت آرام گرفت
از چه می گویم ؟ از چه؟
من یادم میرود سهمم از دنیا چیست
با من از خدایت مگو که من از خود نیز دست شسته ام
تکرار مضحکی است التماس
حتی نوشتن نیز
ولی با من بگو از آنچه برایم مانده است
نه نه از آن چه داشته ام
بگو تا بر دهانت بوسه زنم برای یادآوری آنچه داشته ام
سالها رفته است و من یادم نمی آید
می بینی من حتی دیگر نمی نویسم
نمی بینم نمی خوابم نمی خورم نمی فهمم نمی مانم نمی گریم نمی شنوم
گفتی صدای کسی می آید ؟
من دیگر نمی مانم
به مادرم گفتم
کاش مرا مرده می زاییدی
اخم کرد و نفرین
مضحک است
با این زن قرابت من چیست ؟
یا تو
من در کوچه های کدام شهر غریبانه مدفونم ؟
فرشته ای پوز خند زد
می دانم
با انکه دیگر نمی گریم
ولی دلم گرفت
راستی یادم رفت
من هنوز خوب دلم می گیرد خوب می سوزد خوب می میرد
و چه ساده می خندی چه کودکانه چه ابلهانه
یا نه من ابلهانه ابلهانه می اندیشم
فرقی نمی کند
مهم این است که یادم باشد
یاد هم جز باد نیست
یادم باشد که یادم نباشد دیگر
انتظار هم ....
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره ه می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
مسخ شده چون ارواح بی صاحب
کنار آفرینش خود زانو زده
ناخن به گذر روزها می کشم
پروردگار گناهکار و همیشه گریزان من
حالا حتی اگر از کشیدن ریسمانهای من خسته ام شوی
یا دست بر روح عصیانگرم کشی
این زانوان خرد شده
نای بلند شدن ندارد
حتی اگر بیاید
چیزی درون من گم شده است
بد کرده ای بد...
اما من هنوز هم شب که می شود گریه ام می گیرد
مبادا گریه های شبانه هم جز گناهان تو باشد
پروردگار گناهکار من
دیگر برای دست نوازش دیر است
امیدی در من مرده است..
بد کرده ای بد....
غلط کرده است آنکه می گویددل به دل راه دارد"من خم شده از روزن تاریکزل زده ام به جاده ی متروکتو خیره به آسمان ستاره می شماری...غلط کرده است آنکه می گویدآسمان چشم انتظار روح تکه پاره ی من استشب رنگ آرامش استدریا یعنی کنایه زندگی به مردابو چشمهای تو چیزی بیشتر از اشتباه ...غلط کرده است آنکه می نالدچرا که نیشخند آسمان همیشگی استکودک که باشی پدرت هم به آرزوهایت می خنددچه برسد به پیریت که خودت هم به آروزهایت می خندیکسی برای خشم ..کسی برای عصیاندلی برای شکستن...عشقی برای فراموشیغلط کرده آنکه معنای تورا از من می پرسدمعنای زندگی را از مرگیک بار دیگر اگر گریستیکرکسها را صدا می زنمغلط کرده ای که خواب من سالهاست کابوس استکه هر چه می کشم از سراب سالهای صبوری استغلط کرده ایغلط کرده امغلط کرده ایمبه خدا حاضرم تا سالهای دیگرتکرار کنمغلط کرده است آنکه می گویدبی تو می شود نفس کشید...بی تو می شود فهمیدبی تو می شود بی تو بود...
یخ زده از تکراربغضزل زده ام به غریبه ای در آینهفریادم نرسیده به حنجره می میردو من صبور باز خط دیگری روی دیوار می کشمدیگر نبضی در من نیستشبی کنار دیوار مرده ام شایدچه توهم پوچی است زندگیصدای ناله ی باد می آید...تنهایم اما تنهاییم را دوست دارمتنها در تنهاییم تنها نیستم...
باز ساعت ۴ بعد از نیمه شب
صدای ناله ی گرگها
ماه کامل و دیوانگی دلی که زمانی بره بود
بروی عکست دست می کشم
هنوز شب است
از شب دلگیرم...از روز دلگیرتر
هذیان می نویسم
آهنگ تو را گوش می دهم
ولی چیزی کم است....
پاییز رسیده ..سردم است
حتی فنجان قهوه در دستم یخ زده
زل می زنم به دیوان
حافظ هم دل و دماغ ندارد
هجمه ی صدای سگان
ساعت ۵ است
قلبم دارد زیر پایشان له می شود
کجایی ؟
کاش خواب باشی
من همچنان هذیان می نویسم....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)