صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 181

موضوع: *رهگذر چه می گوید*

  1. #81
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    وقتی تمام راه های دلم در چشمهای تو
    در وحشتی مهیب
    به بن بست می رسد
    بی خیال خیالت شدن کار من نیست نازنین
    یا این خیال وحشی غمگین
    با صد حقیقت بی حقیقت تاریک
    آیا یکی ست؟

  2. #82
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بیا بهار است اما من هنوز سردم
    در باغ ،بی رد پای تو تنها مسیر به سمت انتظار است
    نمی خواهم به آب بیاندیشم و دریا و آیینه
    یا لطافت گلبرگهای باغ
    یا دست نوازشگر نسیم
    اگر زنده ام برای پاییز است
    برای چشمهای تو ..برای بهار من...
    بهاری که دیگران هرگز آمدنش را حس نکرده اند
    آخ که طاقت من طاقت سنگ نیست
    اما دل خداوندگارم چرا!
    نمی دانم تا به حال کسی از دلتنگی مرده است یانه
    سئوال خوبی است...


  3. #83
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    برف می آمد ...
    گریه می کرد نگاهت
    گریه می کرد دلم
    "به امید دیدار"
    باز هم خندیدیم
    خوب می دانستیم تا سلامی دیگر
    و تمام فردا ....
    برف خواهد بارید
    و قدم خواهیم زد روی برف ...اما تنها...تنها
    و سلامی دیگر؟
    دور خواهد بود

  4. #84
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    پشت شیشه برف می بارد
    پشت شیشه برف می بارد
    در سکوت سینه ام دستی
    دانه ی اندوه می کارد
    مو سپید آخر شدی ای برف
    تا سرانجامم چنین دیدی
    در دلم باریدی … ای افسوس
    بر سر گورم نباریدی
    چون نهالی سست می لرزید
    روحم از سرمای تنهایی
    می خزد در ظلمت قلبم
    وحشت دنیای تنهایی
    دیگرم گرمی نمی بخشی
    عشق ، ای خورشید یخ بسته
    سینه ام صحرای نومیدیست
    خسته ام ، از عشق هم خسته
    غنچه ی شوق تو هم خشکید
    شعر ، ای شیطان افسونکار
    عاقبت زین خواب دردآلود
    جان من بیدار شد ، بیدار
    بعد از او بر هر چه رو کردم
    دیدم افسون سرابی بود
    آنچه می گشتم به دنبالش
    وای بر من ، نقش خوابی بود
    ای خدا … بر روی من بگشای
    لحظه ای درهای دوزخ را
    تا به کی در دل نهان سازم
    حسرت گرمای دوزخ را ؟
    دیدم ای بس آفتابی را
    کو پیاپی در غروب افسرد
    آفتاب بی غروب من !
    ای دیغا ، درجنوب ! افسرد
    بعد از او دیگر چه می جویم؟
    بعد از او دیگر چه می پایم؟
    اشک سردی تا بیفشانم
    گور گرمی تا بیاسایم
    پشت شیشه برف می بارد
    پشت شیشه برف می بارد
    در سکوت سینه ام دستی
    دانه ی اندوه می کارد

  5. #85
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دارم میمیرم
    به مادرم گفتم
    مادر قبله ما کدام وریست
    اخم کرد وصد نفرین ،
    ای نا شکر دیوانه

    صدایی می آمد گوش دادم
    صدای پایی پر از حس غریبگی
    نه نه رهگذری بود ، سراغی از من نه
    خرد شدم باز
    من یادم میرود منتظر نباشم
    یادم می رود کسی آنسوی دیوار بی غم نیست
    آنقدر بی غم که غم مرا بخورد
    یادم می رود وقت تقسیم آغوش من پی نان بودم
    پی اشک های خواهرم
    و اینکه چرا نگاهش به سقف خیره مانده است
    پی اینکه آسمان را آسمان بدانم
    و تنها از تو،تنها از تو بخوانم
    وای که گیسوان روسپیت را چه آسان به دست باد سپردی
    ایمان مرا نیز
    وجمعه بود که من با من گم شد
    و شهری در آغوش گناه آلودت آرام گرفت
    از چه می گویم ؟ از چه؟
    من یادم میرود سهمم از دنیا چیست
    با من از خدایت مگو که من از خود نیز دست شسته ام
    تکرار مضحکی است التماس
    حتی نوشتن نیز
    ولی با من بگو از آنچه برایم مانده است
    نه نه از آن چه داشته ام
    بگو تا بر دهانت بوسه زنم برای یادآوری آنچه داشته ام
    سالها رفته است و من یادم نمی آید
    می بینی من حتی دیگر نمی نویسم
    نمی بینم نمی خوابم نمی خورم نمی فهمم نمی مانم نمی گریم نمی شنوم
    گفتی صدای کسی می آید ؟
    من دیگر نمی مانم
    به مادرم گفتم
    کاش مرا مرده می زاییدی
    اخم کرد و نفرین
    مضحک است
    با این زن قرابت من چیست ؟
    یا تو
    من در کوچه های کدام شهر غریبانه مدفونم ؟
    فرشته ای پوز خند زد
    می دانم
    با انکه دیگر نمی گریم
    ولی دلم گرفت
    راستی یادم رفت
    من هنوز خوب دلم می گیرد خوب می سوزد خوب می میرد
    و چه ساده می خندی چه کودکانه چه ابلهانه
    یا نه من ابلهانه ابلهانه می اندیشم
    فرقی نمی کند
    مهم این است که یادم باشد
    یاد هم جز باد نیست
    یادم باشد که یادم نباشد دیگر
    انتظار هم ....



  6. #86
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    نگاه کن که غم درون دیده ام
    چگونه قطره قطره آب می شود
    چگونه سایه سیاه سرکشم
    اسیر دست آفتاب می شود
    نگاه کن
    تمام هستیم خراب می شود
    شراره ای مرا به کام می کشد
    مرا به اوج می برد
    مرا به دام میکشد
    نگاه کن
    تمام آسمان من
    پر از شهاب می شود
    تو آمدی ز دورها و دورها
    ز سرزمین عطر ها و نورها
    نشانده ای مرا کنون به زورقی
    ز عاجها ز ابرها بلورها
    مرا ببر امید دلنواز من
    ببر به شهر شعر ها و شورها
    به راه پر ستاره ه می کشانی ام
    فراتر از ستاره می نشانی ام
    نگاه کن
    من از ستاره سوختم
    لبالب از ستارگان تب شدم
    چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
    ستاره چین برکه های شب شدم
    چه دور بود پیش از این زمین ما
    به این کبود غرفه های آسمان
    کنون به گوش من دوباره می رسد
    صدای تو
    صدای بال برفی فرشتگان
    نگاه کن که من کجا رسیده ام
    به کهکشان به بیکران به جاودان
    کنون که آمدیم تا به اوجها
    مرا بشوی با شراب موجها
    مرا بپیچ در حریر بوسه ات
    مرا بخواه در شبان دیر پا
    مرا دگر رها مکن
    مرا از این ستاره ها جدا مکن
    نگاه کن که موم شب براه ما
    چگونه قطره قطره آب میشود
    صراحی سیاه دیدگان من
    به لالای گرم تو
    لبالب از شراب خواب می شود
    به روی گاهواره های شعر من
    نگاه کن
    تو میدمی و آفتاب می شود

  7. #87
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    مسخ شده چون ارواح بی صاحب

    کنار آفرینش خود زانو زده

    ناخن به گذر روزها می کشم

    پروردگار گناهکار و همیشه گریزان من

    حالا حتی اگر از کشیدن ریسمانهای من خسته ام شوی

    یا دست بر روح عصیانگرم کشی

    این زانوان خرد شده

    نای بلند شدن ندارد

    حتی اگر بیاید

    چیزی درون من گم شده است

    بد کرده ای بد...

    اما من هنوز هم شب که می شود گریه ام می گیرد

    مبادا گریه های شبانه هم جز گناهان تو باشد

    پروردگار گناهکار من

    دیگر برای دست نوازش دیر است

    امیدی در من مرده است..

    بد کرده ای بد....

  8. #88
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    غلط کرده است آنکه می گوید
    دل به دل راه دارد"
    من خم شده از روزن تاریک
    زل زده ام به جاده ی متروک
    تو خیره به آسمان ستاره می شماری...
    غلط کرده است آنکه می گوید
    آسمان چشم انتظار روح تکه پاره ی من است
    شب رنگ آرامش است
    دریا یعنی کنایه زندگی به مرداب
    و چشمهای تو چیزی بیشتر از اشتباه ...
    غلط کرده است آنکه می نالد
    چرا که نیشخند آسمان همیشگی است
    کودک که باشی پدرت هم به آرزوهایت می خندد
    چه برسد به پیریت که خودت هم به آروزهایت می خندی
    کسی برای خشم ..کسی برای عصیان
    دلی برای شکستن...عشقی برای فراموشی
    غلط کرده آنکه معنای تورا از من می پرسد
    معنای زندگی را از مرگ
    یک بار دیگر اگر گریستی
    کرکسها را صدا می زنم
    غلط کرده ای که خواب من سالهاست کابوس است
    که هر چه می کشم از سراب سالهای صبوری است
    غلط کرده ای
    غلط کرده ام
    غلط کرده ایم
    به خدا حاضرم تا سالهای دیگرتکرار کنم
    غلط کرده است آنکه می گوید
    بی تو می شود نفس کشید...بی تو می شود فهمید
    بی تو می شود بی تو بود...


  9. #89
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    یخ زده از تکراربغض
    زل زده ام به غریبه ای در آینه
    فریادم نرسیده به حنجره می میرد
    و من صبور باز خط دیگری روی دیوار می کشم
    دیگر نبضی در من نیست
    شبی کنار دیوار مرده ام شاید
    چه توهم پوچی است زندگی
    صدای ناله ی باد می آید...
    تنهایم اما تنهاییم را دوست دارم
    تنها در تنهاییم تنها نیستم...

  10. #90
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    باز ساعت ۴ بعد از نیمه شب
    صدای ناله ی گرگها
    ماه کامل و دیوانگی دلی که زمانی بره بود
    بروی عکست دست می کشم
    هنوز شب است
    از شب دلگیرم...از روز دلگیرتر
    هذیان می نویسم
    آهنگ تو را گوش می دهم
    ولی چیزی کم است....
    پاییز رسیده ..سردم است
    حتی فنجان قهوه در دستم یخ زده
    زل می زنم به دیوان
    حافظ هم دل و دماغ ندارد
    هجمه ی صدای سگان
    ساعت ۵ است
    قلبم دارد زیر پایشان له می شود
    کجایی ؟
    کاش خواب باشی
    من همچنان هذیان می نویسم....

صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/