صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 82 , از مجموع 82

موضوع: 28 صفر ( ویژه نامه وفات جانگداز حضرت محمد و شهادت غریبانه امام حسن مجتبی )

  1. #81
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    h2l65zgky6wsqi33hz9


    قال الامام الحسن المجتبی(عليه السلام):


    المَسؤولُ حُرّ حَتی یَعِد ، وَ مُستَرِقُ المَسئولِ حَتی یَنجَز؛

    امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده اند :

    انسان تا وعده نداده ، آزاد است . اما وقتی وعده می دهد زیر بار مسؤولیت میرود،
    و تا به وعده اش عمل نکند رها نخواهد شد .

    (بحار الانوار،ج78،ص113)



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #82
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    h6uh1ae336kjnsopidms

    امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه هایت
    که بی صدا می لرزد، بر قبور قبرستان بقیع افتاده است!
    چه گریه غریبانه ای!


    پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاک های من سپردند،
    همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم عادت کردم

    به گریه های بی صدای بچه های فاطمه علیهاالسلام
    که جز در دل شب نمی توانستند در وقت دیگر
    به زیارت قبر بی نام و نشان مادر بیایند.


    هنوز جای پای بی تابی های کودکانه حسین علیه السلام
    و چادر بلند خواهر کوچکت، که بر خاک ها کشیده می شد،
    بر صفحه دل من باقی مانده است!

    از اندوه قَلَندر همیشه بیدار شب های دلتنگ شهر هم
    که دیگر نمی توان سخنی گفت، که با بقیع الفتی دیرینه داشت!


    اما آمدن تو به بقیع، خود مرثیه ای دیگر بود
    که سوگوارِ خویش را می طلبید!

    هر کس دیگری هم نمی دانست، من خوب می دانستم که طولی نخواهد کشید،
    تو، بغض کودکانه ات را پشت دیوارهای بقیع جا می گذاری
    و با جگر شرحه شرحه، میهمان دایمی من خواهی شد!


    ولی امشب، تو با همه شب های تلخ عمرت فرق داری!
    گویی این چشم ها، جز اشک، حرف دیگری نیز برای گفتن دارند؛
    حرفی از جنس خون جگر و طشت و لب های کبود!
    چه قدر زود پیر و شکسته شدی حسن جان!

    غم نخل های خونین فدک، موهایت را به سپیدی کشاند،
    یا داغ چادر خاکی مادر، در کوچه های بی کسی؟
    امشب که آمدی، سایه ات خمیده تر از خودت بود!


    مثل کودکی ات، کنار قبر ناپیدای فاطمه علیهاالسلام نشستی
    و زانوانت را در بغل گرفتی و آن قدر بی صدا
    زیارت نامه عشق خواندی و گریستی،
    که حتی سکوت دل من هم شکست!

    سرت را بالا آوردی و از پشت مژگان بارانی ات، نگاهی به حرم جدّت
    که از دور نمایان بود، کردی و بعد، بقیع را از نظر گذراندی
    و تابوت غریبانه خویش را به چشم دیدی که از حرم رسول خدا
    صلی الله علیه و آله وسلم به سمت بقیع، با تیرهای جفا، مشایعت می شد.


    آن نقطه که نگاهت را بر خود ثابت نگه داشته، همان مزاری است
    که حسین علیه السلام ، با دستان خویش، برایت خواهد کند

    و همان جایی است که عباس علیه السلام ،
    تیرهای خونین را از تابوتت بیرون خواهد کشید!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/