صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 185

موضوع: ◄*♥*►دهلوی * اشعار * غزلیات◄*♥*►

  1. #81
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود


    ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود
    که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد؟
    لبانت آن‌چنان بوسم که جایم بر لبان آید
    کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد



    بیفشان جرعه‌یی ساقی گرائی بر سرم روزی
    که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد
    خیال روی و قدش را درون دیده جا کردم
    که جای سرو گل آن به که برآب روان باشد


    سر زلفت مترس بر باد خواهد داد میدانم
    که رسوا می‌شود دزدی که در مهتاب می‌گردد



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. #82
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می‌گردد


    هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می‌گردد
    هنوز از تو شکیب عاشقان نابود می‌گردد


    مرا چون می کشی جانا شفاعت می‌کند جانم
    نمی‌گوید مکش اما سخن در لاغری دارد


    ز گریه زیر دیوار تو هم غمناک و هم شادم
    غم آن کافتد و شادی آن کان برسرم افتد


    مکن عیب ار بنالد جان چو نقد تن همه بردی
    کی کس خانه غارت گشت بی‌فریاد کی ماند


    ز چشم کافرت کز غمزه لشکر میکشد هر سو
    به هفت اقلیم تن یک منزل آبادان نمی‌ماند
    نه‌یی با بنده چون اول بدین خوش میکنم دل را
    که پیوسته مزاج آدمی یکسان نمی‌ماند


    بدینسان کز تب هجران تنم در زیر پیراهن
    همی سوزد عجب دارم که پیراهن نمی‌سوزد
    چراغ من نمی‌سوزد شب ازدلهای سرد من
    چراغ خانه‌ی همت به هم روشن نمی‌سوزد
    غم خسرو هخی دانی و نادان می‌کنی خود را
    مرا این کشت ورنه طعنه‌ی دشمن نمی‌سوزد


    تن نازک کجا تاب خرابیهای عشق آرد
    چگونه مرغ خانه در ده ویران بیاساید


    مرا گویی که دل بر یار دیگر به نهم لیکن
    همین در دل تو می گنجی کسی دیگر نمی‌گنجد
    ز هجرت موی شد خسرو ولی از شادی وصلت
    بین آن موی را باری در کشور نمی‌گنجد


    دو بوسم لطف کردی و شدم هم در یکی بیهش
    رها کن ناز سر گیرم که گم کردم شمار خود



    چو سنگ نازنینان گل بود برروی مشتاقان
    من ازدیده پذیرم هر گلی کان نازنین بخشد



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  3. #83
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    دلم برون شد از غمت غمت زدل برون نشد


    دلم برون شد از غمت غمت زدل برون نشد
    زبون شدم که بود کو زدست غم زبون نشد؟
    به جلوه‌گاه نیکوان که هست جلوه‌ی بلا
    کسی درون پرده شد که از بلا برون نشد



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. #84
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    دل بازبهوش آمد جانان که می‌آید؟


    دل بازبهوش آمد جانان که می‌آید؟
    بیمار به هوش آمد درمان که می آید ؟
    ای دل تو نمی‌گفتی که اینک ز پی مردن
    اسباب مهیا کن آن جان که می آید ؟
    خود نامه‌ی خویش آورد از بهر قصاص آمد
    سرخاک ره قاصد فرمان که می آید ؟
    گفتم که بسوزم جان برآتش روی تو
    گفتا که چرا غم را پروانه نمی‌یابد
    گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو
    گفتا که حریف ما دیوانه نمی‌باید


    بر ما فتد ار تا بی زان رخ چه شوی رنجه
    مهتاب ز افتادن افگار نخواهد شد


    در خواب نبینید رخ آرام دگر بار
    هر دل که طلب در طمع و صل شما کرد
    گفتم به من افگن نظر به چشم ببستی
    تا چشم خوشت بسته‌ی آن یک نظرم کرد



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  5. #85
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    یک دل به سر کوی تو آباد نیابند


    یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
    یک جان زخم زلف تو آزاد نیابند
    از پس که گرفتار غمت شد همه دلها
    آفاق بگردند و دلی شاد نیابند
    روزی که روی مست و خرامان سوی بازار
    در شهر یکی صومعه آبادنیابند
    جان میکن و از بهر وفا دم مزن ای دل
    کاین مزد زخوبان پریزادنیا بند
    ناخورده خراشی ز سرتیشه‌ی هجران
    سنگی به سر تربت فرهاد نیابند



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #86
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    گر خاک وجودم زپس مرگ ببیزند


    گر خاک وجودم زپس مرگ ببیزند
    زنگار گرفته همه پیکان تو یابند
    فردای قیامت که به انصاف رسد خلق
    بس دست تظلم که به دامان تو یابند
    هر جاکه گریزد دل سودا زده‌ی من
    بازش به سر زلف پریشان تو یابند



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #87
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    باد آمد و بویی ز نگارم نرسانید


    باد آمد و بویی ز نگارم نرسانید
    پنهان سخنی از لب یارم نرسانید
    فریاد من خسته رسانید به کویش
    فریاد که در گوش نگارم نرسانید
    افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
    بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید
    ایام جوانی به سرزلف بتان شد
    اقبال به سر رشته‌ی کارم نرسانید
    چو بلبل دی با نفق سرد به مردم
    ایام به گلهای بهارم نرسانید



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #88
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    باد آمد و زان سرو خرامان خبرآورد


    باد آمد و زان سرو خرامان خبرآورد
    در کالبد سوخته جانی دگر آورد
    امروز هم از اول صبحم سرمستی است
    این بوی که بودست که باد سحر آورد؟



    جانها که گرفتار لبت گشت چه دانی ؟
    پرواز مجو از مگسان شکر آلود



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #89
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    ای زلف تو دام دل دانا و خردمند


    ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
    دشوار جهد دل که در افتاد درین بند
    بودیم خردمند که زد عشق تو برما
    دیوانگی آورد و نماندیم خردمند
    ای باد بجنبان سر آن زلف و ببخشای
    برحال پریشان پریشان شده‌یی چند
    اصحاب هوس چاشنی عشق چه دانند؟
    لذت ندهد تشنه‌ی می را شکر و قند
    عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
    جهل است خردمندی‌و دیوانه خردمند
    تا جان بود از مهر رخش بر نکنم دل
    گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند


    سیلاب سرشک هجران توأم دوش
    تا دوش بد امروز به بالای سر آمد
    یار ب چه توان کرد که می‌خواری و رندی
    پیش همه عیب است و مرا این هنرآمد
    گر عادت بخت من و خوی تو چنین است
    مشکل بود از کلبه‌ی احزان بدر آمد


    دل خود چه متاعی است که از ما طلبد دوست
    حقا که اگر جان طلبد زود برآید
    زنهار که آن بند قباچست نبندی
    کز نازکیش بخیه براندام برآید
    او کرده ترش گوشه‌ی ابرو ز سر خشم
    من منتظر لب که چه دشنام برآید
    ای ساقی بدمست مزن تیغ که در تن
    خون آن قدرم نیست که در جام برآید
    آن را که بهشتی صفتی داغ نکردست
    گر از نه دوزخ کشیش خام برآید


    گفتی که سرت خاک کنم بر سر این کو
    ای خاک بر ان سر که بدین شاد نباشد


    یارب که می خوش دلیت باد گوارا
    هر چند که از مات گهی یاد نیاید
    فرداش مخوانید به بالین‌گه من زانک
    شیرین به سر تربت فرهاد نیاید


    چون عاشق صادق شدی ایمن منشین زانک
    شمشیر بلا بر سر مردانه نسازد
    سر تا به قدم جمله هنر دارد و خوبی
    عیبش همه آنست که با بنده نسازد



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #90
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    جان تشنگی از شربت عناب تو دارد


    جان تشنگی از شربت عناب تو دارد
    دل بستگی از سنبل پرتاب تو دارد
    چون دفتر گل باز کند مرغ سحرخوان
    شرح شکن طره‌ی پرتاب تو دارد



    خالیست به کنج لب خون خوار ره‌ی او وای
    کان داغ برای دل بریان که دارد ؟



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/