پرویز حس کرد صورتش از جسارت و صراحت فروغ در حرف زدن و توصیف دیگران گر گرفته با اینحال سرفه ای مصلحتی کرد و گفت:
- خب به هر حال اونا یک زن اند و تو هم نباید فراموش کنی یک زنی یک زن با شخصیت هیچوقت اونقدر بی پرده درباره ی دیگران حرف نمی زنه!
- چرا باید به خودم و تو دروغ بگم ؟ من واقعاً درباره ی اونا همیجوری فکر می کنم و اگه لازم باشه به خودشونم میگم
- این درست نیست عزیز دلم بعضی چیزا رو حتی اگه مطمئنی نباید به زبون بیاری فروغ داد زد:
- فکر می کنم به من به چشم یک بچه نگاه می کنی که باید ادب و تربیت یادش بدی
- ابداً اینطور نیست چون من اگر هم بخوام معلم اخلاق خوبی نیستم
- گاهی دلم میخواد بخاطر خونسردی های بی موقعت جیغ بزنم من کاملا ً جدی ام!
- فکر میکنم همین حالام داری همین کارو می کنی عزیز دلم کمی آرومتر ضرورتی نداره برای اثبات عقایدت آنقدر انرژی هدر بدی
- تو از من چه انتظاری داری؟
- من فقط میخواهم مثل همه ی نهای هم سن و سال خودت باشی یک خانم خانه ی به تمام معنا
فروغ با پوزخند گفت: اگه فقط بشورم و بسابم و غذا درست کنم و با همچین کسایی معاشرت کنم و سر مواد لازم برای خورشت قورمه سبزی بحث کنم زن کامل و با شخصیتی ام؟ نه پرویز به عقیده ی من هزار تا کار دیگه غیر از اینا توی دنیا هست.
پرویز در کیفش را باز کرد و دو تا مجله بیرون کشید و آنها را در برابر فروغ گذاشت و گفت:
- مثلاً چه کارهایی ؟ خواندن مجله های روشنفکر و تهران مصور؟ بیا عزیزم داغه داغه تازه از تنور در اومده به یکی از همکارام قبل از اینکه بره تهران گفتم برات بیاره
- من فکر می کنم یک زن هم میتونه مثل مردها مسئولیت های سنگین تری داشته باشه
وظیفه ی زن به اندازه ی کافی سنگین هست فکر می کنی خانه داری و تربیت بچه وظیفه ی ساده و کوچکیه؟ به عقیده ی من خداوند زنها رو قوی تر میدونسته که این مسئولیت سنگین را به گردنشان نهاده.......................................
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)