صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 181

موضوع: گزیده بهترین اشعار فریدون مشیری

  1. #81
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    نيمه شب بودو غمي تازه نفس

    ره خوابم زدو ماندم بيدار

    ريخت از پرتو لرزنده شمع

    سايه دسته گلي بر ديوار

    همه گل بود ولي روح نداشت

    سايه اي مضطرب ولرزان بود

    چهره اي سردو غم انگيز وسياه

    گوييا مرده سرگردان بود

    شمع خاموش شد از تندي باد

    اثر از سايه به ديوار نماند

    كسي نپرسيد كجا رفت كه بود

    كه دمي چند در اين جا گذراند

    اين منم خسته درين كلبه تنگ

    جسم درمانده ام از روح جداست

    من اگر سايه خويشم يا رب

    روح اواره من كيست كجاست

  2. #82
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بوی باران
    بوی سبزه
    بوی خاک
    شاخه های شسته
    باران خورده پاک
    آسمان آبی و ابر سپید
    برگ های سبز بید
    عطر نرگس
    رقص باد
    نغمه ی شوق پرستوهای شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک میرسد اینک بهار
    میرسد اینک بهار
    خوش به حال روزگـــــــــــــــــــار



    خوش به حال چشمه ها و دشت ها
    خوش به حال دانه ها و سبزه ها
    خوش به حال غنچه های نیمه باز
    خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
    خوش به حال جام لبریز از شراب
    خوش به حال آفتـــــــــــــــــــــا ب



    ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
    ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
    گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
    هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
    هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

    فریدون مشیری

  3. #83
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    جان مي دهم به گوشه زندان سرنوشت
    سر را به تازيانه او خم نميكنم
    افسوس بر دو روزه هستي نمي خورم
    زاري براين سراچه ماتم نمي كنم
    با تازيانه هاي گرانبار جانگداز
    پندارد آنكه روح مرا رام كرده است
    جان سختيم نگر كه فريبم نداده است
    اين بندگي كه زندگيش نام كرده است
    بيمي به دل ز مرگ ندارم كه زندگي
    جز زهر غم نريخت شرابي به جام من
    گر به من تنگناي ملال آور حيات
    آسوده يك نفس زده باشم حرام من
    تا دل به زندگي نسپارم به صد فريب
    مي پوشم از كرشمه هستي نگاه را
    هر صبح و شام چهره نهان ميكنم به اشك
    تا ننگرم تبسم خورشيد و ماه را
    اي سرنوشت از تو كجا مي توان گريخت
    من راه آشيان خود از ياد برده ام
    يك دم مرا به گوشه راحت رها مكن
    با من تلاش كن كه بدانم نمرده ام
    اي سرنوشت مرد نبردت منم بيا
    زخمي دگر بزن كه نيفتاده ام هنوز
    شادم از اين شكنجه خدا را مكن دريغ
    روح مرا در آتش بيداد خود بسوز
    اي سرنوشت هستي من در نبرد تست
    بر من ببخش زندگي جاودانه را
    منشين كه دست مرگ ز بندم رها كند
    محكم بزن به شانه من تازيانه را

  4. #84
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    رفت انكه در جهان هنر جز خدا نبود
    رفت آنكه يك نفس ز خدايي جدا نبود
    افسرد ناي و ساز و شكست و ترانه مرد
    ظلمي چنين بزرگ خدايا روا نبود
    بي او ز ساز عشق نوايي نمي رسد
    تا بود خود به روي هنر مايه ميگذاشت
    وزاين محيط قسمت او جز بلا نبود
    عمري صبا به پاي نهال هنر نشست
    روزي ثمر رسيد كه ديگر صبا نبود
    اما صبا ترانه جاويد قرنهاست
    گيرم دو روز در بر ما بود يا نبود
    اي پر كشيده سوي ديار فرشتگان
    چشم تو جز به عالم لاهوت وا نبود
    بال و پري بزن به فضاي جهان روح
    در اين قفس براي تو يك ذره جا نبود
    پرواز كن كه عالم جان زير بال تست
    جفاي تو در تباهي اين تنگنا بود
    مرهم گذار خاطر ما در عزاي تو
    جز ياد نغمه هاي تو اشك ما نبود

  5. #85
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    برگ و باد


    باد پيچيد در ترانه ي برگ

    برگ لرزيد از بهانه ي باد

    هر كجا برگ خشك بود افتاد

    باغ ناليد و گفت:

    باد مباد!

    در شگفتم گناه باد چه بود؟

    برگ خشكيده بود باد ربود

    باد هرگز نبود دشمن برگ

    مردن برگ دست باد نبود


    زندگي ذره ذره مي كاهد.

    خشك مي كند چون برگ

    مرگ نا گاه مي برد چون باد

    زندگي كرده دشمني يا مرگ؟


    برگ خشكم به شاخسار وجود

    تا كي ان باد سرد سر برسد؟

    تو هم اي دوست ذره ذره مكش!

    تا نخواهم كه زود تر برسد!


    فريدون مشيري

  6. #86
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    هنوز همیشه هرگز
    هزار سال به سوی تو آمدم
    افسوس
    هنوز دوری دور از من ای امید محال
    هنوز دوری آه از همیشه دورتری
    همیشه اما در من کسی نوید دهد
    که می رسم به تو
    شاید هزارسال دگر
    صدای قلب ترا
    پشت آن حصار بلند
    همیشه می شنوم
    همیشه سوی تو می ایم
    همیشه در راهم
    همیشه می خواهم
    همیشه با توام ای جان
    همیشه با من باش
    همیشه اما
    هرگز مباش چشم به راه
    همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
    همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه

  7. #87
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    رستگاری




    از تو مي‌پرسم، اي اهورا

    مي‌توان در جهان جاودان زيست؟

    (مي‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:

    - هر كه را نام نيكو بماند،

    جاوداني است



    از تو مي‌پرسم، اي اهورا

    تا به دست آورم نام نيكو

    بهترين كار در اين جهان چيست؟

    (مي‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:

    - دل به فرمان يزدان سپردن

    مشعل پر فروغ خرد را

    سوي جان‌هاي تاريك بردن



    از تو مي‌پرسم، اي اهورا

    چيست سرمايه رستگاري؟

    (مي‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:

    - دل به مهر پدر آشنا كن

    دين خود را به مادر ادا كن



    اي پدر، اي گرانمايه مادر

    جان فداي صفاي شما باد

    با شما از سر و زر چه گويم

    هستي من فداي شما باد

    با شما، صحبت از «من» خطا رفت

    من كه باشم؟ بقاي شما باد



    اي اهورا

    من كه امروز، در باغ گيتي

    چون درختي همه برگ و بارم

    رنج‌هاي گران پدر را

    با كدامين زبان پاس دارم

    سر به پاي پدر مي‌گذارم

    جان به راه پدر مي‌سپارم



    ياد جان سوختن‌هاي مادر

    لحظه‌اي از وجودم جدا نيست

    پيش پايش چه ريزم؟ كه جان را

    قدر يك موي مادر بها نيست

    او خدا نيست، اما وفايش

    كمتر از لطف و مهر خدا نيست....

  8. #88
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    پوزش




    گفته بود پيش از اين‌ها: دوستي ماند به گل

    دوستان را هر سخن، هركار، بذر افشاندن است

    در ضمير يكدگر

    باغ گل روياندن است



    گفته بودم: آب و خورشيد و نسيمش مهر هست

    باغبانش، رنج تا گل بردمد

    گفته بودم گر به بار آيد درست

    زندگي را چون بهشت

    تازه، عطرافشان و گل‌باران كند



    گفته بودم، ليك، با من كس نگفت

    خاك را از ياد بردي خاك را

    لاجرم يك عمر سوزاندي دريغ

    بذرهاي آرزويي پاك را



    آب و خورشيد و نسيم و مهر را

    زانچه مي‌بايست افزون داشتم

    شوربختي بين كه با آن شوق و رنج

    « در زمين شوره سنبل» كاشتم

    - گل؟

    چه جاي گل، گياهي برنخاست

    در پي صد بار بذرافشاني‌ام

    باغ من، اينك بيابان است و بس

    وندر آن من مانده با حيراني‌ام



    پوزشم را مي‌پذيري،

    بي‌گمان

    عشق با اين اشك‌ها، بيگانه نيست

    دوستي بذري‌ست، اما هر دلي

    درخور پروردن اين دانه نيست.

  9. #89
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو

    این دلاویز ترین شعر جهان را همه وقت

    نه به یک باروبه ده بار.که صد بار بگو

    دوستم داری را از من بسیار بپرس

    دوستت دارم را با من بسیار بگو

    فریدون مشیری

  10. #90
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شنيده اي صد بار،
    صداي دريا را .
    ***
    سپرده اي بسيار،
    به سبزه زارش، پروانه تماشا را .
    نخوانده اي - شايد -
    درين كتاب پريشان، حكايت ما را :
    هميشه، در آغاز،
    چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز،
    سرود شوق به لب، گرم مستي و آواز ...
    ***
    سحر به بوسه خورشيد شعله ور گشتن !
    شب، از جدائي مهر
    به سوي ماه دويدن، فريب خوردن، باز،
    دوباره برگشتن !
    فرو نشستن ، برخاستن، در افتادن
    دوباره جوشيدن
    دوباره كوشيدن
    تن از كشاكش گرداب ها به در بردن ،
    هزار مرتبه با سر به سنگ غلتيدن،
    همه تلاش براي رسيدن، آسودن،
    رسيدني كه دهد دست،
    بعد فرسودن !
    هميشه در پايان،
    به خود فرو رفتن. در عمق خويش. پاك شدن !
    در آن صدف، كه تو « جان » خواندي اش ، گهر گشتن !
    ***
    نه گوهري، كه شود زيوري زليخا را !
    دلي به گونه خورشيد، گرم، روشن، پاك
    كه جاودانه كند غرق نور دنيا را ...
    ***
    اگر هنوز به اين بيكران نپيوستي
    ز دست وامگذاري اميد فردا را!

صفحه 9 از 19 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/