صفحه 8 از 14 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 140

موضوع: .:: اشعار و زندگینامه زنده یاد حسین پناهی ::.

  1. #71
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نازي : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه
    مي گم كه خلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه
    و قشنگتر اينه كه
    يادگرفته گوجه را
    تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره
    اسي راسي ؟ يه روزي
    اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه
    اون وقت بشر چكار كنه ؟
    من : هيچي نازي
    دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم
    وقتي آهنا همه تموم بشه
    اون وقت بشر
    لباسارو مي كنه و با هلهله
    از روي آتيش مي پره
    نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو
    اگه با هم بخوريم
    هلهله هاي من وتو چطوري ثبت مي شه
    من : عشق من
    آب ها لنز مورب دارند
    آدمو واروونه ثبتش مي كنند
    عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه
    نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟
    من : من سياه و تو سفيد
    نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا
    من : نمي دونم والله
    چتر رو بدش به من
    نازي : اون كسي كه چتر رو ساخت عاشق بود
    من : نه عزيز دل من ‚ آدم بود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #72
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نازي : پنجره راببند و بيا تابا هم بميريم عزيزم
    من : نازي بيا
    نازي :‌ مي خواي بگي تو عمق شب يه سگ سياه هست
    كه فكر مي كنه و راز رنگ گل ها رو مي دونه ؟
    من: نه مي خوام برات قسم بخورم كه او پرندگان سفيد سروده ي يه آدمند
    نگاه كن
    نازي : يه سايه نشسته تو ساحل
    من : منتظر ابلاغه تا آدما را به يه سرود دستجمعي دعوت كنه
    نازي : غول انتزاع است. آره ؟
    من : نه ديگه ! پيامبر سنگي آوازه ! نيگاش كن
    نازي : زنش مي گفت ذله شديم از دست درختا
    راه مي رن و شاخ و برگشونو مي خوان
    من : خب حق دارند البته اون هم به اونا حق داره
    نازي : خوب بخره مگه تابوت قيمتش چنده ؟
    من : بوشو چيكار كنه پيرمرد ؟
    بايد كه بوي تازه چوب بده يا نه ؟
    نازي : ديوونه ست؟.
    من : شده ‚ مي گن تو جشن تولدش ديوونه شده
    نازي : نازي !! چه حوصله اي دارند مردم
    من : كپرش سوخت و مهماناش پاپتي پا به فرار گذاشتند
    نازي : خوشا به حالش كه ستاره ها را داره
    من : رفته دادگاه و شكايت كرده كه همه ستاره را دزديدند
    نازي : اينو تو يكي از مجلات خوندي عاشقه؟
    من : عاشق يه پيرزنه كه عقيده داره دو دوتا پنش تا مي شه
    نازي : واه
    من سه تاشو شنيدم ! فاميلشه ؟
    من : نه
    يه سنگه كه لم داده و ظاهرا گريه مي كنه
    نازي : ايشاالله پا به پاي هم پير بشين خوردو خوراك چيكار مي كنن
    من : سرما مي خورن
    مادرش كتابا را مي ريزه تو يه پاتيل بزرگ و شام راه مي اندازه
    نازي : مادرش سايه يه درخته ؟
    من : نه يه آدمه كه هميشه مي گه : تو هم برو ... تو هم برو
    من : شنيدي ؟
    نازي : آره صداي باده !‌داره ما را ادادمه مي ده پنجره رو ببند
    و از سگ هايي برام بگو كه سياهند
    و در عمق شب ها فكر ميكنند و راز رنگ گل ها را مي دانند
    من : آه نرگس طلاييم بغلم كن كه آسمون ديوونه است
    آه نرگس طلاييم بغلم كن كه زمين هم ...
    و اين چنين شد كه
    پنجره را بستيم و در آن شب تابستاني من و نازي با هم مرديم
    و باد حتي آه نرگس طلايي ما را
    با خود به هيچ كجا نبرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #73
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شبی بارانی

    ........و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را
    از میان دویست جنگ خونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی
    آن ها را
    با خدای خویش
    چشم در چشم هم نوش کنیم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #74
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    كودكي ها
    به خانه مي رفت
    با كيف
    و با كلاهي كه بر هوا بود
    چيزي دزديدي ؟
    مادرش پرسيد
    دعوا كردي باز؟
    پدرش گفت
    و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
    به دنبال آن چيز
    كه در دل پنهان كرده بود
    تنها مادربزرگش ديد
    گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
    و خنديده بود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #75
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خب آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه
    واسه همینه که از بوق ِسگ تا دینِ روز
    این کله ی پوکو می گیرم بالا
    و از بی سیگاری می زنم زیرِ آواز
    و انقدر می خونم
    تا این گلوی وامونده وا بمونه
    تا که شب بشه و بچپم توی چهار دیواری حلبی
    که عمو بارون رو طاقش
    عشقِ سیاهِ خیالیِ منو ضرب گرفته
    شام که نیست
    خوب زحمت خوردنشم ندارم
    در عوض چشم منو پوتینای مچاله و پیریِ که
    رفیق پرسه های بابام بودن
    بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
    چشمامو می بندمو کله رو ول می کنم رو بالشی که
    پر از گریه های ننمه
    گریه که دیگه عار نیست
    خواب که دیگه کار نیست

    خواب که دیگه کار نیست
    تا مجبور باشی از کله ی سحر یامفت بگیو یامفت بشنُویو
    آخر سر انقدر سر به سرت بذارن
    تا سر بذاری به خیابونا

    ای......... هـــی
    دل بده تا پته ی دلمو واست رو کنم
    می دونی
    همیشه این دلم به اون دلم میگه
    دکی
    تو این دنیای هیشکی به هیشکی
    این یکی دستت باید اون یکی دستتو بگیره
    ورنه خلاصی......خلاص

    هههههههه ...اگه این نبود
    حالیت می کردم
    که کوه هارو چطوری جابجا می کنن
    استکانهارو چجوری می سازن
    سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان
    من یاد گرفتم چجوری شبا از رویاهام یه خدا بسازم
    و دعاش کنم که عظمتِتُ جلال
    امشبم گذشت و کَسی ما رو نکشت
    بعدشم چشمامو می بندمو
    دل و میسپرم به صدای فلوتِ یدی کوره
    که هفتاد سال تِمومِ
    عاشق یه دختر 14 ساله ی بوره
    منم عشق سیاهمو سوت می زنم
    تا خوابم ببره
    تو ته تهای خواب
    یه صدای آشنایی چه خوش می خوند
    بشنو
    هی لیلی سیاه
    انقدر برام عشوه نیا
    تو کوچه تو در تو سر تا سر این شهر
    هر جا بری همراتم
    سرو و سوتک می دونه
    کشته عشوه هاتم.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #76
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من : همه چي از ياد آدم مي ره
    مگه يادش كه هميشه يادشه
    يادمه قبل از سوال
    كبوتر با پاي من راه مي رفت
    جيرجيرك با گلوي من مي خوند
    شاپرك با پر من پر مي زد
    سنگ با نگاه من برفو تماشا مي كرد
    سبز بودم درشب رويش گلبرگ پياز
    هاله بودم در صبح گرد چتر گل ياس
    گيج مي رفت سرم در تكاپوي سر گيج عقاب
    نور بودم در روز
    سايه بودم در شب
    بيكرانه است دريا
    كوچيكه قايق من
    هاي ... آهاي
    تو كجايي نازي
    عشق بي عاشق من
    سردمه
    مثل يك قايق يخ كرده روي درياچه يخ ‚ يخ كردم
    عين آغاز زمين
    نازي : زمين ؟
    يك كسي اسممو گفت
    تو منو صدا كردي يا جيرجيرك آواز مي خوند
    من : جيرجيرك آواز مي خوند
    نازي : تشنته ؟ آب مي خواي ؟
    من : كاشكي تشنه م بود
    نازي : گشنته ؟ نون مي خواي ؟
    من : كاشكي گشنه م بود
    نازي : په چته دندونت درد مي كنه ؟
    من : سردمه
    نازي : خب برو زير لحاف
    من : صد لحاف هم كمه
    نازي : آتيشو الو كنم ؟
    من : مي دوني چيه نازي ؟
    تو سينه م قلبم داره يخ مي زنه
    اون وقتش توي سرم
    كوره روشن كردند
    سردمه
    مثل آغاز حيات گل يخ
    نازي : چكنم ؟ ها چه كنم ؟
    من : ما چرامي بينيم
    ما چرا مي فهميم
    ما چرا مي پرسيم
    نازي : مگس هم مي بينه
    گاو هم ميبينه
    من : مي بينه كه چي بشه ؟
    نازي : كه مگس به جاي قند نشينه رو منقار شونه به سر
    گاو به جاي گوساله اش كره خر را ليس نزنه
    بز بتونه از دور بزغالشو بشناسه
    خيلي هم خوبه كه ما ميبينيم
    ورنه خوب كفشامون لنگه به لنگه مي شد
    اگه ما نمي ديديم از كجا مي فهميديم كه سفيد يعني چه ؟
    كه سياه يعني چي؟
    سرمون تاق مي خورد به در ؟
    پامون مي گرفت به سنگ
    از كجا مي دونستيم بوته اي كه زير پامون له مي شه
    كلم يا گل سرخ ؟
    هندسه تو زندگي كندوي زنبور چشم آدمه
    من : درك زيبايي ‚ دركي زيباست
    سبزي سرو فقط يك سين از الباي نهاد بشري
    خرمت رنگ گل از رگ گلي گم گشته است
    عطر گل خاطره عطر كسي است كه نمي دانيم كيست
    مي آيد يا رفته است ؟
    چشم با ديدن رودونه جاري نمي شه
    بازي زلف دل و دست نسيم افسونه
    نمي گنجه كهكشون در چمدون حيرت
    آدمي حسرت سرگردونه
    ناظر هلهله باد و علف
    هيجاني ست بشر
    در تلاش روشن باله ماهي با آب
    بال پرنده با باد
    برگ درخت با باران
    پيچش نور در آتش
    آدمي صندلي سالن مرگ خودشه
    چشمهاشو مي بخشه تا بفهمه كه دريا آبي است
    دلشو مي بخشه تا نگاه ساده آهو را درك بكنه
    سردمه
    مثل پايان زمين
    نازي
    نازي : نازي مرد
    من : تا كجا من اومدم
    چطوري برگردم ؟
    چه درازه سايه ام
    چه كبود پاهام
    من كجا خوابم برد ؟
    يه چيزي دستم بود كجا از دستم رفت ؟
    من مي خواهم برگردم به كودكي
    قول مي دهم كه از خونه پامو بيرون نذارم
    سايه مو دنبال نكنم
    تلخ تلخم
    مثل يك خارك سبز
    سردمه و مي دونم هيچ زماني ديگه خرما نمي شم
    چه غريبم روي اين خوشه سرخ
    من مي خوام برگردم به كودكي
    نازي : نمي شه
    كفش برگشت برامون كوچيكه
    من : پابرهنه نمي شه برگردم ؟
    نازي : پل برگشت توان وزن ما را نداره برگشتن ممكن نيست
    من : براي گذشتن از ناممكن كيو بايد ببينيم
    نازي : رويا را
    من : رويا را كجا زيارت بكنم ؟
    نازي ك در عالم خواب
    من : خواب به چشمام نمي آد
    نازي : بشمار تا سي بشمار ... يك و دو
    من : يك و دو
    نازي : سه و چهار


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #77
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هيچ وقت
    هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
    امشب دلي كشيدم
    شبيه نيمه سيبي
    كه به خاطر لرزش دستانم
    در زير آواري از رنگ ها
    ناپديد ماند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #78
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بر مي گردم
    با چشمانم
    كه تنها يادگار كودكي منند
    آيا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #79
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    كيست ؟
    كجاست ؟
    اي آسمان بزرگ
    در زير بال ها خسته ام
    چقدر كوچك بودي تو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #80
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    و رسالت من اين خواهد بود
    تا دو استكان چاي داغ را
    از ميان دويست جنگ خونين
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبي باراني
    آن ها را
    با خداي خويش
    چشم در چشم هم نوش كنيم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 8 از 14 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/