صفحه 8 از 9 نخستنخست ... 456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 82

موضوع: آشنایی با مکاتب ادبی جهان

  1. #71
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شعر فرانسه
    وقت است بزدایی شاعر، نامت را، زادت را ، نژادت را
    سن- ژون پرس
    آنجایی که هستی خودش را بر فرد می گشاید ، و با هزار واژه بر اندام نحیف انسانی سرریز می کند ، نایی برای فرد نمی گذارد و حالا وقت دیوانگی است . باید از قالب های منظم فکر و منطق زبان بیرون زد و زبانی آفرید که شایسته این چیز تازه گشوده شده باشد . و هنر تنها زبانی است که در آستین راه های تازه بسیار دارد. گویی شعر زبان هستی است . فلاسفه ای هستند که معتقدند تفکر اصیل تنها در شعر شاعران امکان تحقق یافتن دارد ، و چنین می نماید که فضای فرانسه که موضوع مطالعه ی اینجای ماست محیط مناسبی بوده برای شعر ، حالا چه بخواهیم به عنوان بخشی از ادبیات به آن نگاه کنیم و در چهارچوب ادبیات از آن سخن بگوییم و چه معتقد باشیم که شعر چیز جدیدی است و در بند تعریف های ما از ادبیات نمی ماند .
    این دسته بندی شامل شعر فرانسه از آغاز تا 1984 است .
    در قرون وسطی یک جور وحدت در تفکر مردم غرب اروپا دیده می شد . زبان واحد لاتین بود . در کمدی الهی دانته می شود نمود این وحدت فرهنگی را دید . اما قلب این جریان فرانسه بود . فرانسه بود که بر این وحدت و یکپارچگی تسلط داشت و به آن شکل می داد . شعر از فرانسه شروع شد . هرچند شعر آن دوره رمانس و اشعار شوالیه ای بود که با آواز رولان آغاز شد . رولان نخستین حلقه زنجیره شعر پهلوانی است که تمام موضوعش جنگ است . رمانس به شعریا داستانی گفته می شود که به یکی از زبان های بومی نوشته شده باشد ، و این به معنای این است که اشعار آن دوره عمدتا عامیانه بودند . رمانس ها شباهتی به اشعار هومر نداشتند بلکه درواقع آثار کوتاه و پراکنده ای متناسب با فضای کند و آرام قرون وسطی بودند . مضمون نخستین آثار از رمانسهای قرون وسطی درباره اعمال قهرمانی و پهلوانی های شارلمانی و درباریان او بود، هر چند ،گاه نیز به معاصران دوران شارلمانی در اعصار تاریک می پرداختند. به دنبال این آثار نخستین، رمانسهایی در باره پهلوانی های تاریخی یا اساطیر روم ؛ یونان و تروا و قصه هایی از ماجرای شگفت انگیز آرتور ، پادشاه انگلستان، و شهسوارانش پدید آمد . بزرگترین رمانسی که بر پایه مضامین کلاسیـک در این دوران ساختــه شد ، رمانس تــروا بود که توسط "بنوا دوسی مور" از مردم شمال شرقی فرانسه در قالب مجموعه ای با سی هزار مصراع به رشته نظم در آمد . رمانسهایی تاریخی از این قبیل در عصر جدید نیزنوشته شده اند . مانند جنگ و صلح تولستوی .
    رمانس تروا به زبانهای مختلف ترجمه شد و حتی بیش از آن نمونه ای شد برای تقلید نویسندگان دیگر. از آن جمله باید به« شرح انهدام تروا» اشاره کرد که توسط گیدو دو کلومنیس در فرانسه و به زبان لاتین نوشته شد. این کتاب در سراسر اروپا با توفیق عظیمی روبرو شد که یکی از دلایل آن زبان جهانی آن بود.
    رمانس تروا تنها یکی ازصدها رمانسی بود که بر اساس مضامین کلاسیک ساخته شد ، البته باید گفت که کیفیت و کاربرد تاریخی همه آنها و منابع آنها نیز یکی بود ، برای مردمان قرون وسطی تاریخ جهان و بسیاری از سرزمینهای جهان ناشناخته بود از این رو هرکس قصه های شگفت و غریب درباره هر یک را به رغبت می شنید و می پذیرفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #72
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شعر فرانسه (2)
    در قرون وسطی اشعار عاشقانه ای نیز به چشم می خورد . درواقع زمینه ی رمانتیک شعر دوره جدید اروپای غربی از قرون وسطی به یادگار مانده بود . جالب توجه است که این مفهوم در زادگاه خود فرانسه از میان رفت و در جامعه جدید فرانسه به ندرت می توان نشانی از آن یافت. بسیاری از نویسندگان این مفهوم را در آثار خود قلب کرده اند ، برای مثال رمانهای مونترلان و رمان تهوع نوشته سارتر بیان بیزاریند و کتاب بزرگ دیگری هست که نماد فساد و انحطاط آن است. قهرمان کتاب مادام بواری است که در جستجوی شور و عشق زندگی خود را به تباهی می کشاند حال آنکه شوهر با او رفتاری طبیعی، معقول، مانند همه شوهران فرانسوی و بسیاری از مردان زمان ما دارد .
    رمانسهای فرانسوی قرون وسطی ، بیش از هر چیز به سه موضوع می پرداختند . جنگ ، عشق، غرایب. با گذشت سال ها با اندک پیچیده شدن جهان قرون وسطایی ، موضوع جنگ به تدریج اعتبار خود را از دست داد و عشق و غرایب اهمیت بیشتری یافت و اوید بزرگترین شاعری بود که از غرایب و حوادث شگفت انگیز ، استحاله معجزه آسای موجودات و ماجراهای خارق العاده نجیب که غالبأ با نکته جنسی چاشنی می یافت عجین شده است. قصه اوید خیلی زود به ادبیات داستانی اروپا راه یافت که نخستین نمونه آن شاید منظومه فرانسوی پیراموس و تیسبه باشد .

    شعر امروز فرانسه متفاوت است چون توانایی این را داشت که در خود ب***د و چیز جدید سربر آورد . برای گریز از واقعیت قتل و آدم کشی راهی جز گریز به فریادهای برآمده در عالم خواب نبود . سورئالیسم شکل گرفت . چیزی که ساتر آن را فعالیتی در حد اعلای کمال نامید . در سال هزار و نهصد و چهل و پنچ که سورئالیسم هنوز چندان شناخته شده نبود ، در یک شعر تکوین یافته ناگهان روح راهنمای همه ی انواع ادبی شد و تنها یک چهارم شاعران از آن کنار ماندند . بعد از گذشت بیست و پنج سال سورئالیسم جدیدی پا گرفت که آنچه را نتوانسته بود در سال های میان هزار و نهصد و بیست تا هزار و نهصد و چهل بدست آورد ، در مه 1968 به دست آورد . این سورئالیسم تازه شکل گرفته ، بزرگان را به سخره گرفت و حکومت بورژوازی را به خطر انداخت . شعارهایش در و دیوار را پوشاند و آوازش به انگلستان و آمریکا رسید . اما حقیقت این است که خیلی پیش از مه 1968 ، میشل کاروژ توانسته بود بنویسد : " فلسفه ی سورئالیست ها یک نظریه ی کامل جهانی است که شیوه ای زنده از ویرانگری ها را القا می کند . در عین حال نوعی کیهانشناسی عملی است ، شیوه ای عملی است . جهان بینی سخت موافق با رویه ی عادت است ، دیدی کامل است که نخستین مواجهه با تحرک یک انقلاب کامل را ارمغان می کند . "

    نهضت طی نزدیک نیم قرن اظهار وجود کرده بود . در این زمان نویسنده ای توانسته بود پیش از همه با نفوذ سبک اثرگذار خود بدرخشد "آندره برتون" بود .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #73
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آندره برتون
    آندره برتون به منزله سکان کشتی سورئالیسم بود . با والری ، ژاک واشه ، گیوم آپولینز ، الوار ، و پولان دوستی داشت و بعدها با رمز کارهای فروید آشنا شد . در سال 1919 با آراگون و فیلیپ سوپو ، مجله ادبیات را بنیان نهاد . سال بعد با تریسان تراسا در جنبش دادا همکاری کرد . سال 1924 سال بیانیه ی سورئالیسم و تاسیس مجله سورئالیستی بود . نخستین نمایشگاه سورئالیست سال بعد برگزار شد . در سال 1927 برتون به کمونیست ها پیوست اما به زودی از آن ها فاصله گرفت و در سال 1935 با اتحاد جماهیر شوروی قطع رابطه کرد .ودر سال 1956 مجله ای بنیان نهاد با نام« فقط سورئالیسم ».
    طبقه بندی کارهای آندره برتون به عنوان شعر یا نثر ظاهرا کار بی فایده ایست . نام برخی از این دست کارهای او اینها هستند : اوج پارسایی ، گام های گم شده ، ناجا ، ظروف مرتبطه ، عشق دیوانه ، ترفند ، چکامه ای به شارل فوریه ، گناه فاحش ، راه گریز .
    شعار او این بود که : شعر هرگز مجبور به اطاعت و قبول فرمان کسی جز خود شعر نیست .شعر در مقام زبان مقدس مجذوب ابهام و سحر و نمایشگر تجلی خیال در جامه ی واقعیت است .

    برای برتون شعر چونان عشق است و هم آغوشی با شعر چون با تن تنها کلیدواژه های دنیای واقعیتنتد .

    تو تجلی تنها درخششی هستی
    که بس دیر پیوستی به من
    که پرورده ی شعرم و جوانی ام برخیِ او بود
    و هرچه را جز او خوار شمرده
    از نیست به هست آمده ای
    ****
    به یمن سازشی که از دست داده است
    با تنی از آنان که در پسندم بودند
    تنها بدان بهانه که گوشی داشتند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #74
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پل الوار

    یکی دیگر از شاعران بزرگ سورئالیسم پل الوار است . در میان شاعران سورئالیست او تنها کسی است که می داند چگونه یک تشبیه پیوسته غیر منطقی را با سودازدگی آزادی پیوند دهد .
    پاریس اشغال شده یعنی جایی که در آن گرسنگی ، بینوایی ، و عشق حکومت می کرد این ترانه را در او بر انگیخت :

    شهر در مشت هامان چون زنجیری گسسته
    شهر در چشم هامان چون چشمی به تماشا نشسته
    شهر چون منظومه ای که دهان به رود
    شهر همانند
    شهر شفاف
    شهر بی گناه
    شهر ماندگاری که در آن پیروزی بر مرگ را زیسته ام

    برخی دیگر شاعران سورئالیست آن دوره هانری میشو ، پیر روردی ، رنه شار ، ژاک ادیبرتی ، ریمون کنو ، بوریس ویان و ... هستند . هرچند در سورئالیست بودن هانری میشو تردید هست و این سه شاعر آخر سورئالیست هایی هستند که از صنایع بدیعی در شعرشان استفاده می کردند .
    در میان خواستاران شعر ناب و دور از دست نام این افراد برده می شود : رولان دو رنویل مولف شب روح ، ایوان گل ، ژان بی سرزمین ، و ژان دوبوشر .
    گروهی دیگر طغیان سورئالیسم را علیه تمدن تبهکار قاطعانه حفظ کرده اند . این گروه به پیروی از لئون گابریل گرو مولف پیکر شکوهمند مدتی مدید در کار شعر اندیشیده اند . و عده ای هم از طریق سورئالیسم راهی به سوی خیالپردازی گشودند .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #75
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لویی آراگون


    در جریان سورئالیسم به لویی آراگون می رسیم اما او در سال 1940 با تمام وجود به شعر سنتی فرانسه می پیوندد و دست به کار تجدید حیات آن می شود :


    آه چه کسی از ناشایستی قافیه سخن می گوید ؟
    کدام طفل زبان بسته
    یا کدام زنگی مست ؟
    آیا ما این گوهر را از پشیزی برآورده ایم
    که قلب و میان تهی زیر سوهان ها صدا می کند ؟


    بعد از لویی آراگون در این سنت می توان نام پل فور را آورد که پیر بئارن او را آخرین شاعر قرون وسطایی فرانسه می نامد .
    ژول سوبریل ، ژان کوکتو آندره بری لوییز ویلمورن ، موریس فومبور و گابریل اودیزیو نیز از این شاعران هستند .


    دیالوگ سورئالیسم و مارکسیسم


    سورئالیست ها از دیگرگون کردن زندگی حرف می زنند و مارکسیست ها از دیگرگون کردن جهان . اما در حدود 1917 شاعران انقلابی میان این دو فرقی نمی گذاشتند . در فرانسه به دلیل آمیزش با سورئالیست ها بود که مارکسیست ها توانستند بهترین آثار خود را بیافرینند . شعر برای آنان مکتب آزادی به شمار می رفت .
    این ها شاعران مارکسیست فرانسه بودند : ژاک پرور ، هانری پیشت ، اوژن گییویک و ژان مارسناک .
    هرچند از ژاک پرور نمی توان به عنوان یک شاعر سورئالیست یاد کرد .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #76
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سورئالیسم و موج نو در فرانسه

    قضاوت درباره سورئاليسم فقط به عنوان يك مكتب ادبي ، تصويري غير منصفانه و نادرست است . اين مكتب به معني خاص كلمه و به قول يكي از منتقدان (روبر برِشون) «يك انقلاب فرهنگي است زيرا دگرگوني افكار، تصاوير، اسطوره ها و عادات ذهني را مطرح مي كند و اين عوامل ، شناخت انسان را از خويش و جهان و در عين حال تعهد فرد را در جهان هستي تحت تأثير قرار مي دهند. »
    سورئاليسم كوشيد تا بر بقاياي فرهنگي كه قسمت اعظم آن از هم گسسته و از دست رفته بود و خود نيز در نابودي آن مشاركت داشت، انسان گرايي اصيلي را پايه گذاري كند و تمام ابعاد انساني را كه بي انتها جلوه مي كردند و همچنين آزادي انسان و تمايلات او را در نظر بگيرد.

    تاريخچه سوررئاليسم را نمي توان از وقايع و طرز تفكري كه در فاصله بين دو جنگ وجود داشت مجزا كرد، از سوي ديگر نمي توان پژوهش هاي سورئاليست ها را از تلاش براي نوآوري در زمينه هاي هنر ، فلسفه و سياسيت كه اواخر قرن نوزدهم را متأثر مي ساخت و به منقلب كردن آن عصر ادامه مي داد متمايز دانست.
    آندره برتون در جايي گفته : «ما به ويژه دستخوش انكار دائم و سرسختانه شرايطي بوديم كه در آن عصر ، اجباراً به ما تحميل شده بود. اما اين انكار به همين جا ختم نمي يافت بلكه انكاري حريصانه بود [...] و تمام تحميلات ذهني، اخلاقي و اجتماعي را نيز در بر مي گرفت. ما شاهد بوديم كه اين تحميلات همواره و از هر سو به گونه اي طاقت فرسا بر دوش انسان سنگيني مي كند. »
    پس مي بينيم كه نه تنها شرايط زندگي انسان بلكه تمام قيد و بندهاي فرهنگي كه به او تحميل شده و او را از خود بيگانه كرده بود، زير سوال رفت . پس انسان بايد تغيير مي كرد.
    زيگموند فرويد كه آثارش ( تفسيرخواب 1899؛ سه رساله درباره جنسيت 1905) در ابتداي قرن منتشر شد ، اهميت ضمير ناخودآگاه ، قدرت روياها و تمايلات را آشكار ساخت. پس، آندره برتون و دوستانش با كمك روانكاوي ، «نيروهاي اصلي ذهن» را دريافتند و اگر چه به نظر مي رسد كه بينش آنها از ضمير ناخودآگاه و رويا از اكتشافات پزشك اهل وين دورتر و به ادراك و مكاشفه رمانتيك هاي آلماني نزديك تر باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #77
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سو رئالیسم و موج نو در فرانسه (2)

    علاقه به دستيابي ذهني آزاد از تحميلات فرهنگي ، مذهبي و اجتماعي تا حدودي مشخص مي كند كه چرا سوررئاليست ها نسبت به خلاقيت هاي فرهنگ هاي بيگانه و به قولي «بدوي» شور و اشتياق فراوان نشان مي دادند و شايد همين امر ذوق و قريحه نژادشناسي ميشل ليريس و آلفرد مترو را برانگيخت.
    برتون و دوستانش كوشيدند تا روندي نظام يافته فراهم آورند كه قادر باشد زمينه هايي را كه تا آن زمان ناشناخته مانده بود به انسان بشناساند و نيروي آنها را بر انسان آشكار كند: زمين هايي مثل ضمير ناخودآگاه ، رويا و تمام شگفتي هايي كه دنياي منطق آنها را طرد مي كند. در كنار برتون كه به دليل صحت پژوهش هاي نظري و جذابيت شخصيتي ، به عنوان رهبر جنبش تعين شده بود ،‌بسياري از هنرمندان با ذوق گردآمده و گروه را گسترش داده بودند. روايت روياها، خوابهاي هيپنوتيزمي، تداعي آزاد انديشه ها و كلمات ، دامنه نامحدودي را براي كشف هاي جديد تشكيل مي داد. در سال 1924 سورئاليسم رسما ً بنيان نهاده شد. كلمه سورئاليسم را نخستين بار آپولونير به كار برد. بيانيه سورئاليسم در همان سال به چاپ رسيد . آندره برتون در اين بيانيه واقع گرايي را كه «با هر گونه پيشرفت ذهني و اخلاقي دشمني مي ورزد» و خلاقيت هاي هنري را كه از اين شيوه كم ارزش منشأ مي گيرد ملامت و متهم كرد.

    او به ويژه با رمان مخالفت نمود و به عنوان سخنگوي يارانش، نيروهاي تخيل و رويا را كه زندگي حقيقي انسان هستند، ستود و آنها را از عقل و خرد برتر شمرد، مؤثرترين سلاح براي دستيابي به شگفتي ها شعر بود مشروط بر آن كه شعر با توسل به نوشتار غيرارادي كه «گويش انديشه» يا «نوشتار انديشه» نير ناميده مي شود ، وسيله اي براي بيان آزادانه تمايلات و ضمير ناخودآگاه باشد. آندره برتون اقدام سورئاليسم را به صورت واژه اي در لغتنامه چنين تعريف كرد:
    سورئاليسم . اسم، مذكر، عمل غيرارادي مطلقاً رواني كه با توسل به آن عملكرد واقعي انديشه را به كلام يا نوشتار يا هر روش ديگري بيان كنيم. انديشه بايد بدون دخالت هرگونه كنترل از جانب عقل، خارج از هر گونه دغدغه زيبايي شناختي يا اخلاقي القا شود.
    دائره المعارف فلسفه: سورئاليسم بر پايه ايمان به واقعيت برتر برخي انواع تداعي كه تا زمان پيدايش اين جنبش مورد توجه قرار نگرفته بود و همچنين بر پايه نيروي برتر رويا و بازي هاي بي غرض انديشه استوار است . سورئاليسم قصد دارد تمام مكانيسم هاي ديگر رواين را براي همشه نابود كند و در حل مسائل اصلي زندگي جايگزين آنها شود.

    بدين ترتيب هدف والاي سورئاليسم به روشني ابراز شده است. اين جنبش به تمام انسان ها امكان مي دهد تا اصالت خود را برخويشتن آشكار سازند زيرا سورئاليسم گرايش دارد كه «كمونيسم عرصه نبوغ باشد» آزادي شخصيت در گرو آزادي زبان است. زبان از اين پس به هيچ روي حقيقت مرموز بشر و دنيا را پنهان نمي كند . بلكه جولانگاه بي انتهاي افشاگري هاست. از سويي گرچه دگرگون ساختن كامل زندگي ذهني شور و شوقي پديد مي آورد ، اما آيا ميسر بود كه اين امر را بدون همبستگي با هرگونه فعاليت سياسي به انجام رساند؟ در حالي كه بشري با تمام تناقض هايش به پيش مي رفت و اين خطر وجود داشت كه سورئاليست ها در حاشيه بمانند و يا در بطن محراب جديد زيبايي شناختي و فلسفي خود اسير بمانند. تناقض هايي چون اوجگيري كاپيتاليسم ، جنگ هاي استعمار طلبانه و پيروزي انقلاب روسيه.
    سورئاليست ها اگر چه همكاري با گروه هاي سياسي را پذيرفتند اما نمي توانستند بپذيرند كه اهداف و پژوهش هاي آنها با انديشه كاملاً نظام يافته يك حزب در هم آميزد.
    مانند همه جنبش ها رفته رفته كشمكش هايي در بطن گروه به وجود آمد.... اما با وجود تمام مسائل روند تجربيات و تحول جنبش كند نشد پس، دومين بيانيه سورئاليسم رد سال 1929 پس از بحران هاي داخلي جديد به چاپ رسيد و براي آندره برتون موقعيت مناسبي پديد آمد تا اصول اساسي جنبش و ضرورت دوگانه سياسي ـ اخلاقي آن را خاطر نشان كند و بار ديگر اهداف خود و دوستانش را يادآوري كند.
    بنابراين تلاش براي سازش بين تعهد سياسي و كاوش آزادانه در ضمير ناخودآگاه ادامه يافت و همين امر آخرين جدايي ها را به وجود آورد....
    اگر چه پس از جنگ، سورئاليسم به صورت يك گروه متشكل باقي نماند اما در عوض با كمك مشكل پسندترين نظريه پرداز خود (برتون) به صورت طرز تفكري باقي ماند كه بر ادبيات و زندگي تأثير مي گذارد.
    سورئاليست ها كوشيدند ديوارهايي را كه هستي خودآگاه و تنگ و محقر ما را از ضمير ناخودآگاه جدا مي كند، فروريزند و به قول، آنها «موجي از روياها» را بر پهنه ذهن و ادراك ما گستردند و اسطوره شناسي جديدي را بنيان نهادند كه از سنت هاي فلسفه باطنيه و علوم خفيه ، نشأت مي گيرد . آنان كه تمدن جديد را غالباً محكوم مي كردند توانستند نيروهاي جاذبه آن را استخراج كنند. آنها نيروي شاعرانه شگرف شهر را جايگزين اسطوره فرسوده طبيعيت كردند ،‌ رويدادهاي شهر براي هر انساني كه توانايي را به ما ارزاني داشتند . شايد اغراق آميز نباشد كه گفته شود آنها عشق را از نو آفريدند . آنها نمي خواستند با توسل به تضادهاي مصنوعي و اجباري بين روح و جسم تمايز قايل شوند و به همين دليل با زيبايي و لطافتي تقريباً بي همتا درباره عشق جسماني و معنوي شعر سرودند . عشقي كه بين دو انسان برگزيده عميق ترين و حقيقي ترين نوع تبادل را ايجاد مي كند و به آن دو امكان مي دهد كه به وحدتي كه همگان مأيوسانه در جستجوي آن هستند دست يابند.
    سورئاليست ها شعر را از تمام قيود و الزامات صوري آزاد كردند و نيز زبان را از تمام وظايف انتفاعي و بي ثمر آن رها كردند. هر گونه تقليد را مردود مي شمردند و به حالت ارتجاعي ذهن و خود به خودي نوشتار و همچنين به پيشامد و اتفاق اطمينان مي كردند و تا آن جا پيش رفتند كه عدم مسئوليت نويسنده «اين دستگاه ساده ثبت و ضبط» دفاع كردند . آنها ايجاز و اختصار و خط خوردگي را خيانت به آزادي و حقيقت انديشه مي دانستند . در اشعار آنان كلمات به هم مي آميزند و دنيايي تازه و حيرت انگيز مي آفرينند . بي ترديد ، دستاورد اساسي سورئاليسم همين «بررسي مجدد دنيا» با توسل به فعاليت ادبي است. بخش مهمي از ادبيات سنتي نتوانست در برابر بيان اين تمايل مقاومت كند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #78
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بهره گیری از اصول مکاتب ادبی در آثار نویسندگان مختلف



    در عرصه داستان نویسی دهه های 20 ، 30 و 40 تاکنون، اصول از پیش تعیین شده و مدون و تعریف شده مکاتب ادبی، رئالیسم و ناتورالیسم و سوررئالیسم و حتی رمانتیسم و رئالیسم سوسیالیستی در ساخت و بافت آثار داستانی و در نگاه و اندیشه داستان نویسان ما بازتاب عمیق داشته است. این بازتاب، گاه گاه به گونه یی عریان و مستقیم در آثار داستانی برخی از نویسندگان اعم از داستان کوتاه و رمان چشمگیر بوده است. در آثار داستانی صادق چوبک، اصول و نگاه مکتب ناتورالیستی با اصول و نگاه مکتب رئالیسم انتقادی در هم آمیخته و ترکیب ویژه یی پدید آورده که خاص آثار روایی خود چوبک است و در آثار داستانی نویسندگان دیگر با چنین ترکیبی دیده نمی شوند.


    جالب است که صادق چوبک در دوره های مختلف نویسندگی خود، گاه همچون مومنی وفادار و مطیع به اصول مکتب ناتورالیسم عمل کرده و کلیات نظری آن مکتب را که همانا باور به اصالت غریزه و چیرگی غرایز جسمانی بر روح و کردار و حرکات انسان است، مو به مو در تار و پود داستان هایش تنیده است. این وفاداری مومنانه در بسیاری از داستان های او شاخص است. به عنوان نمونه «چرا دریا طوفانی شد»، «گل های گوشتی»، «کفترباز» و «پاچه خیزک» و...


    در آخرین رمان چاپ شده صادق چوبک «سنگ صبور» اغلب شخصیت های داستان اسیر غرایز و تمایلات جسمانی خویش اند و کورکورانه مطیع بی اراده امیال غریزه حیوانی جسم عمل می کنند. هیچ نیرویی فراتر از آن قادر به کنترل و لگام زنی برخواسته های غرایز تن نیست. در داستان های ذکر شده و در برخی از فصل های رمان «سنگ صبور» واکنش روحی و عاطفی و فکری آدم ها آنچنان کم سو و کم رنگ ترسیم شده اند که عموماً با چنگال نیرومند و غول آسای امیال آغازین جسمانی واپس زده می شوند و مجال عرض اندام نمی یابند. گاه گاه این چنگال نیرومند و غول آسا به گونه یی ترسیم شده اند که انگار تقدیر ازلی و ابدی آدم ها معین شده است و از آن گریزی نیست.


    رمان «سنگ صبور» به لحاظ بهره گیری از انواع شیوه ها و شگردهای داستان پردازی همچنان ممتاز است و در میان آثار ادبیات داستانی ما می درخشد و برای داستان نویسان جوان کشورمان دریچه های فنی تازه در انواع روایت پردازی می گشاید. اما نگاه ما به این رمان فقط به بهره گیری از صناعت داستان پردازی و گشایش دریچه های تازه روایت پردازی و تاثیر آموزنده آن بر ذهن و نگاه نوآموزان داستان نویس تمام نمی شود و نباید هم در همین محدوده میخکوب شویم. ما می توانیم بر اندیشه و جان مایه حاکم بر بافت و ساخت سراسر رمان «سنگ صبور» درنگ کنیم و نگاه کلی و تا حدی فلسفی آن را تحلیل و تاویل کنیم و به نتایجی دست یابیم، قصد من نفی و رد اندیشه غرایز تقدیرگرایانه غالب بر رمان «سنگ صبور» یا برخی از داستان های او نیست. صدور چنین احکامی در نقد و تفسیر آثار ادبی خطا است.


    نگاه منتقد روزگار ما، کالبدشکافی همه جانبه آثار و نشان دادن تمام جوانب به خوانندگان است تا خود قضاوت کنند و به تاویل خویش دست یابند.


    صدور احکام نهایی درباره اندیشه و جان مایه آثار ادبی که عموماً چندبعدی اند و هر کس می تواند با تاویل خویش به یکی از ابعاد آن دست یابد و یا همه ابعادش را به هم آمیزد و اندیشه و جان مایه ترکیبی با سایه روشن مختلف به دست آورد، عملی بیهوده و ناصواب و گاه نیز گمراه کننده است.


    باور دارم که منتقد نباید تاویل و تفسیر خویش از یک اثر ادبی را به عنوان قضاوت و حکم نهایی بر اندیشه خواننده تحمیل کند و بگوید، این است و لاغیر...


    به اثر ادبی خیره شدن و موشکافی کردن ابعاد گوناگون آن و نشان دادن نگاه خود به خواننده، بدون تاکید تعصب آمیز، می تواند نوعی ارائه آزادانه اندیشه و برخورد آن با اندیشه های دیگران باشد. برخورد اندیشه ها تا شاید گوهری درخشان پدید آید و چراغی بر راه بتاباند تا ما با عصا و لنگان راه نرویم و جاده ها و چمن زار و گل و خار و سنگلاخ و دره و تپه و کوه را در نور هر چند کورسوی آن ببینیم.


    در رمان «سنگ صبور» هرچند که نگاه نویسنده طبیعت گرا غالب است اما در برخی از صحنه ها و فصل های آن، نویسنده از اصول باورمندانه خویش منحرف می شده و به واقع گرایی انتقادی می گراید و به عواطف و احساسات و غلیان های روحی و نوع دوستانه شخصیت ها مجال می دهد تا عرصه را بر چیرگی غرایز طبیعت گرایانه تنگ کنند و گاه نیز خود بر آنها چیره شوند.


    نگاه ما این است که در نهایت و در بستر ساختاری رمان کدام نگاه غالب است و به چشم خواننده ضربه می زند؟ ما می توانیم به اینجا برسیم که بافت و ساخت رمان به مخاطب می گوید؛ «زندگی و اعمال و شرایط فردی و اجتماعی تو تابع و مطیع طبیعت آغازین تو است. تو نمی توانی آنها را دگرگون کنی. پس بیهوده تلاش نکن. تو ناگزیری که از طبیعت آغازین خویش اطاعت کنی.» یا می توانیم به اینجا برسیم که «زندگی و اعمال و شرایط فردی و اجتماعی تو در این فلاکت لجن غوطه ور است. اگر می توانی آن را تغییر بده و دگرگون کن.»


    من باور دارم که این هر دو نگاه در رمان «سنگ صبور» صادق چوبک وجود دارند و به چشم می زنند. شاید هم وقایع زندگی ترسیم شده در رمان، سخن خویش را در بافت روایت تنیده است.


    وقایعی که بیرون از ذهن انتزاعی راوی جاری است و ناگزیر، جلوه های دوگانه خود را بر متن تحمیل می کند.


    می دانیم که بالزاک رمان نویس بزرگ فرانسوی، به شدت طرفدار نظام پادشاهی و اشراف بود. بالزاک در بستر مرگ به ویکتور هوگو، نویسنده بزرگ هم دوره خود که در آن زمان با گرایش به زحمت کشان و انقلابیون با رژیم استبدادی ناپلئون سوم درگیر شده و مبارزه می کرد، هشدار می داد که از دشمنی و مبارزه بر ضد رژیم پادشاهی و استبداد حاکم دست بکشد و از جبهه مردم گرایان و آزادیخواهان خارج شود.این موضع گیری سیاسی بالزاک در برخی از آثارش به گونه یی کمرنگ و موردی دیده می شود. اما اندیشه و جان مایه و ساخت و بافت وقایع زندگی در رمان های پرحجم او نشان دهنده مواضع مردم گرایانه و آزادیخواهانه او است. بالزاک به اصول مکتب واقع گرایی انتقادی باور داشت و معتقد بود که نویسنده باید واقعیت زندگی مردم را در نوشته هایش بازتاب دهد. بالزاک هنرمند و اندیشمند، زندگی فردی و روابط اجتماعی مردم و واقعیت های روابط زندگی را گاه آگاهانه و گاه ناآگاهانه در آثارش منعکس کرده است. انگار وقایع زندگی فردی و اجتماعی مردم، نیرومندتر از عقاید از پیش شکل گرفته ما است و نگاهی که در اثری هنری بازتاب می یابد به ناگزیر وزنه سنگین خود را بر بافت و خون و رگ متن های بازآفریده شده تحمیل می کند.


    صادق چوبک از سویی به مکتب طبیعت گرایی هنری باور داشت و از سوی دیگر، اندیشه اجتماعی و آزادیخواهانه بر ذهن و روحش چیره بود. این هر دو نگاه حتی در آثار طبیعت گرایانه او نیز بازتاب دارند.در رمان «سنگ صبور» شخصیت ها در عین اینکه در چنگال غرایز جسمانی و فیزیکی خویش اسیرند و حرکات و اعمال و رفتارشان تابع آنها است، گاه گاه در تک گویی ها و گفت وگوهای دونفره و در قضاوت شان، واکنشی انتقادی و نگاهی عاطفی و احساسی و روحی به وضعیت زندگی فلاکت بار فردی و اجتماعی، بروز می دهند که خواننده در مقابل دو نگاه قرار می گیرد. جنبه های درخشان آثار صادق چوبک، در همین نگاه دوگانه نهفته است همین نگاه دوگانه است که قضاوت و داوری را به خواننده وامی گذارد و نگاه و داوری یگانه یی را بر ذهن و اندیشه او تحمیل نمی کند.


    صادق چوبک در برخی از داستان های کوتاهش همچون «دسته گل»، «عدل»، «چراغ آخر»، «روز اول قبر»، «یک شب بی خوابی» و... از اصول مکتب طبیعت گرایی هنری فاصله می گیرد و به اصول مکتب واقع گرایی انتقادی می گراید و نگاه انتقادی و انسان گرایانه اش را در تار و پود داستان هایش می تند و به نمایش می گذارد.


    چوبک در رمان «تنگسیر» به گونه یی عریان به واقع گرایی انتقادی روی می آورد. چنانکه خواننده تیزبین و موشکاف از خود می پرسد، انگار این رمان را نویسنده یی غیر از صادق چوبک نوشته است. نگاه واقع گرایی انتقادی در رمان «تنگسیر» با حادثه پردازی و عینی نگاری و جانب گیری یک طرفه به افراط می گراید. آنچنان که خواننده تاویل گر احساس می کند، نویسنده نگاه و قضاوت خویش را بر متن وقایع به گونه یی مستقیم تحمیل کرده است. نگاه و قضاوتی که ناگزیر بر ذهن و اندیشه خواننده ساده نگر نیز تحمیل می شود. در برخی از آثار صادق هدایت و بزرگ علوی و جمالزاده، ترکیب اصول دو مکتب ادبی یعنی واقع گرایی انتقادی و احساسات گرایی انتقادی رمانتیسم یا «اصالت احساس» توام با قضاوت های عاطفی دیده می شوند. صادق هدایت در برخی از داستان هایش، به شکلی ترکیبی از اصول مکاتب نمادگرایی و فراواقع گرایی و واقع گرایی انتقادی بهره گرفته است. می دانیم که این نویسندگان عموماً از مکاتب ادبی و هنری اروپایی آگاه بوده اند؛ اما نباید دچار توهم شویم و نتیجه بگیریم که آنها آثارشان را تماماً با چراغ راهنمای اصول مکاتب ادبی نوشته اند و ویژگی ها و نگاه های فردی و ذوقی و خلق و شخصیت خاص شان در آفرینش هنری آنها نقش و دخالتی نداشته است.آثار خلاقه هنری، ترکیبی از روند و شکل گیری ضمیر آگاه و ناآگاه است. اصول مکاتب ادبی، چشم اندازی کلی و نمایی فراخ منظر در ذهن و مقابل چشم و نگاه هنرآفرین ایجاد می کنند اما پروسه خلاقیت عموماً از گستره محدوده های ذکر شده عبور می کند و گاه گاه نیز بر محدوده ها چیره می شود و نمایی با شکوه تازه به نمایش می گذارد.


    صادق هدایت نخستین نویسنده ایرانی بود که در خلق رمان «بوف کور» از اصول مکتب سوررئالیسم «فراواقع گرایی» بهره گرفته است؛ اما خطا است که بگوییم بافت و شیوه روایت پردازی در «بوف کور» تماماً بر شالوده اصول مکتب فراواقع گرایی اروپایی نوشته شده است.


    می دانیم که صادق هدایت به شدت تحت تاثیر آثار داستانی نمادگرایانه و تمثیل پردازانه ادگارآلن پو امریکایی قرار داشت؛ اما او همچنین به شدت تحت تاثیر ادبیات کهنسال کشورش اعم از نظم و نثر نیز قرار داشت. چنانکه شیوه قصه پردازی شرقی و ایرانی و تابلوهایی از اسطوره های ایرانی و هندی و تصاویر بی شماری از اشعار خیام و حافظ در ذهن و خیال جوینده اش شناور بودند که در رمان «بوف کور» منعکس شده اند. نظریه های مکاتب ادبی هنگامی که از زادگاه خویش حرکت می کنند و در سایر کشورها مطرح و در ذهن هنرآفرینان جذب می شوند، در پروسه خلق آثار هنری انگار بازتابی دگرگونه به خود می گیرند و با شکل و شمایلی نو و ترکیبی بازتولید می گردند.


    اصول آغازین این نظریه ها با ویژگی فرهنگی و سنت های ادبی و نگاه هنرمندان کشورها می آمیزند و معجونی تازه از آنها پدید می آید که گاه گاه شباهت اندکی از اصول تعریف شده اش در چهره تازه اش دیده می شود.


    می توان گفت که چهره تازه آن، ترکیب و آمیزه نگاه چندوجهی می شود. نمونه های این دگردیسی در دو قرن اخیر در کشورهای گوناگون شکل گرفته و ارائه شده است.


    هنگامی که اصول مکتب واقع گرایی ادبی فرانسوی و انگلیسی در خدمت نویسندگان و هنرمندان روسیه قرن نوزدهم قرار گرفت، بازتاب آن در آثار داستانی و هنری شان با توجه به شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی آن کشور، به مکتبی ترکیبی و تازه تبدیل شد. اکنون آن را واقع گرایی انتقادی روسیه قرن نوزدهم می نامند که با واقع گرایی فرانسوی و انگلیسی آن زمان متفاوت است. واقع گرایی انتقادی نگاهی پرخون و پرروح و تپنده دارد و وزنه اجتماعی و آزادیخواهانه و مردم گرایانه اش پرقوت است. نمونه های این واقع گرایی تپنده و زنده در آثار تولستوی و چخوف دیده می شوند.


    اصول مکاتب ادبی رئالیسم و سوررئالیسم و سمبلیسم، هنگامی که در امریکای لاتین مطرح شد با نوع نگاه و سنت ها و فرهنگ ویژه این کشورها ترکیب شد و باز تولید آنها در آثار داستانی نویسندگان، به نام مکتب جدید رئالیسم جادویی زاده شد.


    بهره گیری از اصول مکاتب ادبی در خلق آثار داستانی، هیچ گاه به مشکلی مکانیکی و فتوکپی برابر اصل اصول مکاتب انجام نمی گیرد. نویسنده ژرف کاو و خلاق اگر بخواهد اثری هنری بیافریند، دیگر نمی تواند به اصول یک مکتب ادبی تعریف شده قناعت کند و ذهن و اندیشه اش را در محدوده آن حبس کند. نویسنده خلاق آزادانه به همه مکتب های ادبی نگاه می کند و خودش نیز آزادانه می نویسد تا ترکیبی تازه خلق کند. البته عامه خوانندگان آسان پسند، دنبال داستان هایی هستند که از نوعی واقع گرایی سطحی و گزارش وار و فتوکپی برابر اصل پیروی کرده اند. البته نوع سلیقه فقط خاص خوانندگان آسان پسند نیست، بلکه برخی از منتقدان نیز به آن نوع آثار گرایش دارند و برایش به به و چه چه می کنند. شیوه ها و الگوها و اصول مکتب ادبی نو، همواره در آثار نویسندگان خلاق زاده می شوند که بعدها عده یی مقلد دنبالش می روند و از آنها بهره گیری می کنند که البته در حد تاثیرگیری همواره مفید است اما هنگامی که کار به تقلید کشیده می شود، مقلدان عموماً کلیشه ها را تکرار می کنند و دیگر آن مکتب آغازین نو دیده نمی شود.داستان نویس خلاق همواره از اصول مکاتب ادبی بهره گیری می کند و در عین حال ترکیبی تازه و نو نیز می آفریند که آمیزه یی از میراث تپنده فرهنگی و ادبی کشورش و نگاه جوینده ویژه خود را نیز ارائه می دهد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #79
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نقد ادبی

    بيان اين نظر از سوي يك منتقد معروف به معني نقد «نقد حرفه‌يي» و تأييد واقعيت غيرقابل انكاري است كه پيش رو داريم: روند فزاينده‌ي تبديل ادبيات به درس با مصارف تعليم و علمي شدن آن به رونق بازار نقد انجاميده است، اما هنوز هم سخت‌گيري متخصصان ادبيات خيل «خوانندگان معمولي» - غيرمدرسي – را از بينش‌هاي غني و عميقي كه نقد ادبي قادر است هوشمندانه در ايشان برانگيزد، تارانده است.
    حتي با وجود توسعه‌ي روز افزون «نقد» در دانشگاه نيز عملاً آزردگي خاطر دانشجويان و اجتناب آنها از پرداخت جدي به اين مقوله مشهود است. عدم اعتبار شيوه‌هاي فردگرايانه و كمتر فني تحليل‌هاي ادبي در محيط درس از يك‌سو و ديگر هراس و پرهيز خوانندگان معمولي (غيرمتخصصان علمي – ادبي) از مباحث نقد فني پيچيده، انديشمندانه و بشدت تحليلي با تكيه بر شاخه‌هاي متعدد علوم (همچون روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، تاريخ و علوم ادبي) همواره شيوه‌ي دو سويه‌ي خوانش درست و نقد صحيح اثر ادبي را براي ايشان مشكل ساخته است.
    اگر از يك خواننده‌ي معمولي بخواهند نظرش را درباره‌ي داستان «تنگسير» يا «سنگ صبور چوبك» بگويد، به سادگي و با عباراتي كه حاكي از ميزان تأثير، جذبه يا لذت او از داستان بوده و طبعاً ميعار ارزش‌گذاري نيك و بد آن است، سخن مي‌گويد اما اگر همين سؤال را از يك دانشجوي رشته ادبيات بپرسند، او براي پاسخ عالمانه و درست تأمل بيشتري خواهد كرد؛ چون آموخته است كه پاسخ مقبول حتماً بايد مبتني بر اصول علمي نقد باشد. شيوه‌يي كه حتي بسياري از منتقدين حرفه‌يي تأثير منفي آن را بر خواننده پذيرفته‌اند.

    چاره كار در معتبر داشتن هر دو ديدگاه «واكنش مقدم بر نقد » و «واكنش نقادانه» اثر ادبي است. واقعيت آن است كه واكنش خواننده‌ي معمولي نسبت به يك اثر به دور از مباني علمي نقد، واكنش ناشي از «لذت» است و اين مفهوم راستين ادبيات است، چه ادبيات پيش و بيش از هر چيز براي «التذاد و حظّ خاطر» است.
    سال‌هاي متمادي رشته‌ي ادبيات در حوزه‌ي دانشگاه، تنها با بررسي آثار كلاسيك سر و كار داشت و آن را قابل طالعه‌ي علمي مي‌دانست و حتي زماني كه «نقد» وارد اين حوزه شد، تنها بررسي و نقد آثار كلاسيك و تشريح آنها در دستور كار بود.
    واقعيت اين است كه شيوه‌ي متعصبانه ي متخصصان ادبي، خوانندگان معمولي را از «التذاذ ناب» باز مي‌داشت، ازين رو منقدان بسياري به تأثيرات منفي و دافعانه‌ي نقد اذعان كرده و از معيارهاي جديد حمايت كردند، از جمله عده‌يي با «ردّ تفسير» به انواع نقدي كه جاي اثر هنري را غصب كرده و مانع واكنش آزادانه خواننده بودند، حمله كردند.
    پس از آن عده‌يي با حمايت از شيوه‌هاي فردگرا در تحليل ادبي به تأثير يك قطعه ادبي در خواننده، واكنش، درك و بالاخره توصيف وي از اثر، تحت عنوان «نقد ذهني» تأكيد كردند و مدعي شدند كه يك اثر ادبي هستي مستقل ندارد و كاركرد آن صرفاً در تعامل با نويسنده و خواننده است. بدين ترتيب «هويت فردي» وارد ماجراي نقد شد و آن را شيوه‌يي روان‌شناسانه بخشيد، با اين بيان كه «تفسير يك خواننده از اثر ادبي هميشه از «درو نمايه‌ي هويت» و نحوه ادراك منحصر به فرد او از جهان هستي سرچشمه مي¬گيرد. در اين شيوه، بيشتر از هر چيز «روان فرد» اهميت يافت.
    شيوه‌يي كه البته بي‌معارض نماند وعده‌يي كه پيشتر در نقد سنتي بر «نظريه‌ي صوري » ادبيات تكيه داشتند، دوباره علم مخالفت افراشته و بتمامي «لذت ناب» و «تداعي آزاد» ناشي از خوانش اثر ادبي را محكوم كردند. اما اين جدل‌ها هنوز ادامه دارند و تا به اكنون هيچ چيز به اندازه‌ي ديدگاه‌هاي افراط‌گرايانه‌ي هر جبهه به اصل «نقد ادبي» و «ارزش اثر ادبي» ضربه نزده است.
    تجربه‌ي مناقشات و مجادلات ديرينه، نشان مي‌دهد كه بهترين راه برخورد نقادانه با اثر ادبي، رعايت استراتژي «تحليل و نقد معتدل» با به كارگيري درست ابزار كار از جمله «واكنش مقدم بر خواننده» است. موازنه بين واكنش مقدم بر نقد – كه براي التذاذ واقعي و درك كامل ادبيات الزامي است – و نقد علمي – با تأكيد بر زيبايي‌شناسي صوري اثر و اصول نقد جنبه‌هاي بيروني و اخلاقي آن – امكان دستيابي به برداشت درست و فراگير را بيشتر مي‌سازد. به بيان ديگر اثر ادبي را بايد به قصد «لذت ناب» خواند، از آن پس هر نقد و تحليلي كه حواس را در درك اين لذت، آگاهي بيشتري ببخشد، پسنده و بسنده است.
    به تجربه بايد گفت كه بهترين راه در برخورد عادلانه با اثر ادبي، نگرش توأم با سعه¬ي صدر در عين اشراف به معايير مكاتب و مباني نقد ادبي است. خواندن آثار ادبي براساس نقدهاي موجود صاحب‌نظران افق‌هاي ديد را صد البته وسعت مي‌بخشد اما حق آن است كه پيش از هر نقد، اولين برخورد موضع‌گيرانه‌ي شخص خواننده با اثر ادبي، همواره به عنوان «نقد ناب» ارزشمند و داراي اعتبار است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #80
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نگاهى به رمانتيسيسم ادبى

    بليك(فیلوف فرانسوی) كوشيده است با به كارگيرى لحنى جدلى بى آنكه از درغلتيدن به ژورناليسم هراسى داشته باشد، انديشه نبوغ و الهام را عليه اثبات گرايى و توسعه مدارى بشوراند. از جملات سرسرى و تند و تيز بليك، نكته اى كانونى پديدار مى شود كه به زعم من جهان نگرى رمانتيست ها را به نمايش مى گذارد: بليك بر اين باور است كه معرفت با انسان زاده مى شود و انديشه هاى ذاتى در هر كس موجود است و با وى زاده مى شوند. در حقيقت انديشه ها، خود او هستند.

    سويه سرآمدگرايى رمانتيست ها در اين نكته نطفه مى بندد كه آنها با انديشه و آموزش و تعليم هنر و زيباشناسى و به طور كلى استعداديابى و تكامل بخشى هنر و زيباشناسى به شدت مخالفند و نبوغ را امرى غيبى مى دانند كه به انسان هديه مى شود. كسى كه نبوغ دارد، اثرش نيز با او همراه است و هنگام مرگ، اثر او نيز مى ميرد تا هنگامى كه نابغه اى ديگر زاده شود. رمانتيست ها همواره هاله جنون و قدسيت را بر فراز سر خود مى ديدند و خويش را نابغه مى پنداشتند و براى اعمال خود هيچ گونه معذوريتى قائل نبودند و آنها را تعبير به عمل شاعرانه مى كردند.

    اسكار وايلد در دو گفتار نسبتاً مطول، داعيه دارى رمانتيست ها و سرآمدگرايى آنها را با حلاجى دو تيپ به گونه اى روشن و ملموس شرح مى دهد. گرچه وايد منزه طلبى عرفانى بليك را خوش نمى دارد و مى كوشد جاى آن را به منزه طلبى شورمندانه اى بدهد. اما هر دو در قضيه نبوغ و الهام و سرآمدگرايى همصدايند: هنرمند يا به گونه اى مادرزاد با ديگر مردم تفاوت دارد يا ناچار مى شود به سبب نيازهاى ويژه اش با آنها متفاوت باشد. وى خود را تنها در هنر مى تواند به تمامه تحقق بخشد اما سنجش ميزان اين تحقق بر حسب توليد صرف، كار هنرنشناسان است، آن گردانند گان جامعه كه هنرمند از ايشان بيگانه است.
    بنابراين روشن مى شود كه هنرمند با كشاندن هنر به زندگى خود، كمال واقعى را در سبك، در نفس انكار توليد مى يابد. هنرمند به جاى آن كه در توليد چيزى بكوشد، در پى آن است كه كسى باشد، سرآمد، وايلد با تكيه بر آراى پيتر و شارل بدلر به تعريفى از هنرمند مى رسد كه سه معيار اصلى هنرنشناسان _ چنان كه پيشتر باز گفتيم _ را نفى مى كند: اخلاق، توليد مادى و پيشرفت. وايلد براى تحكيم عينى نظريات خود _ همان طور كه اشاره كردم _ از دو تيپ سود مى جويد، يكى تاماس چسترتون شاعر و جاعل ادبى قرن هجدهم و ديگرى تاماس وين رايت نويسنده و آدم كش قرن نوزدهم كه بى توجه به سه معيار فوق، تابوهاى جامعه را به ريشخند گرفتند و حكايت هنر را با حديث زندگى درآميخته و تصويرى نبوغ آميز از خويش ارائه دادند. تمايزگذارى خيال و وهم از جمله دقايقى است كه رمانتيست ها بدان پا نهاده اند، گرچه چندان مطبوع نيست كه سهم نقادانه رمانتيست ها را در عرصه جنبش روشن گرى اندك بدانيم، لذا تدقيق در اين نكته حاوى ظرايفى است كه شوريدگى ايشان را در برابر عقل روشنگرى همواره مدنظر قرار دهيم چرا كه رمانتيست ها هميشه دستخوش اين باور بوده اند كه بايستى جايگاهى درخور براى ذهن به پس رانده روشنگرى دست و پا كرد، مشكل آنها دقيقاً نسبت به دو معيار انديشه سلطه خيز مدرن يعنى علم نيوتونى و كوژيتوى دكارتى نضج مى گيرد، دو نحله اى كه به زعم شان نبوغ خداداده هم آنقدر ابلهانه است كه الهام و شايد سرآمدگرايى سرمدى، در گفتارهايى كه از قلم تى، اس، كاله ريج تراويده است به پنداشت هايى برمى خوريم كه شورش رمانتيك را در دو بعد گسترش داده است: نخست آن كه اينان به طور كلى مخالف نظريه انفعال ذهن هستند، دوم آن كه رمانتيست ها مى كوشند كه قدرت خلاقه بيشترى به مقوله اى چون ذهن ببخشند و از اين دستاورد، جنبه موسع تر و روحانى ترى به هستى نسبت دهند.
    كاله ريج كه بعضاً فيلسوف رمانتيست منش خوانده مى شود، باور خويش را نسبت به ابطال نظريه انفعال ذهن تا آنجا پيش مى برد كه ذهن چون برخاسته يا نموده ذهن آفريدگار است و بدينسان در متعالى ترين وجه خود خلق شده است، لذا نظريه معطوف به انفعال ذهن به خودى خود باطل است. اينجاست كه كاله ريج به قولى نبوغ مسيحيت را وام مى گيرد تا به ذهن چون بازتابش انوار الهى نظر كند، چيزى كه دست كمى از مشرب عرفانى ويليام بليك ندارد. اما در گفتارهاى كاله ريج، آنچه تيزهوشى وى را در بسط مقولات فلسفه رمانتيك به نمايش مى گذارد، تمييز ميان خيال و وهم است. از نظر او قوه خيال، يا اوليه است يا ثانويه، بدين نحو كه قوه خيال اوليه را قدرت زنده و عامل اصلى كل ادراك بشرى مى داند. به واقع او از مفهوم كوژيتوى دكارتى (=من هستم) آن وجه نامتناهى عمل ازلى خلقت را اعاده مى كند به عبارتى شدن در شور متافيزيك. قوه خيال ثانويه در نوع عمل با مورد اول همسانى دارد ليكن در درجه و شيوه عمل با آن متفاوت است، اين قوه با اراده آگاه همزيستى دارد. قوه ثانويه به منظور بازآفرينى، واقعيت را پراكنده و متفرق مى سازد لذا هنگامى كه اين فرآيند ناممكن گردد، مى كوشد تا امر واقع را در جامه آرمان جاى دهد و بدان تماميت ببخشد، اين قوه زنده است در ذات خود، در حالى كه موضوعات ذاتاً مرده، ثابت و جامدند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 8 از 9 نخستنخست ... 456789 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/